SQLite format 3@ yy- ~`D~~`i%!indexverses_indexversesCREATE UNIQUE INDEX verses_index on "verses" (book_number, chapter, verse)wItableversesversesCREATE TABLE "verses" ("book_number" NUMERIC, "chapter" NUMERIC, "verse" NUMERIC, "text" TEXT){UtablebooksbooksCREATE TABLE "books" ("book_color" TEXT, "book_number" NUMERIC, "short_name" TEXT, "long_name" TEXT)=_tableinfoinfoCREATE TABLE info (name TEXT, value TEXT) ~gQ~~ /!chapter_string_psمزمور$Elocalized_book_abbreviationsfalse7mswaps_non_localized_words_in_mixed_language_linetrue'right_to_lefttrue)strong_numbersfalse/russian_numberingfalse languagefa)chapter_stringفصل<#idescriptionOld Persian Version, 1815, ترجمه قدیم BuvR2~~~~q~E~}}}}}g}B}|||||]|6|{{{{{{Z{9{zzzztzOz.z yyyyny?yxxxxnx9xwwwwTw-w vvvvnvEv u1B!?#ff7c80مکاشفمکاشفهٔ یوحنا#A!##00ff00یهودایهودا '@1#00ff003یوحسوم یوحنا %?1#00ff002یودوم یوحنا %>1#00ff001یواول یوحنا %=-#00ff002پطردوم پطرس %<-#00ff001پطراول پطرس !;##00ff00یعقویعقوب %:/#ffff00عبرعبرانیان +9%/#ffff00فِلیمُفِلیمُون #8!##ffff00vتیطُستیطُس -7=#ffff00l2تیمدوم تیموتاؤس -6=#ffff00b1تیماول تیموتاؤس 35I#ffff00X2تسادوم تسالونیکیان 34I#ffff00N1تسااول تسالونیکیان %3+#ffff00Dکولسکولسیان '2/#ffff00:فیلیفیلیپیان '1!+#ffff000افسسیافسسیان '0!+#ffff00&غلاطیغلاطیان -/9#ffff002قرنتدوم قرنتیان -.9#ffff001قرنتاول قرنتیان #-'#ffff00رومیرومیان 2,!A#00ffffکارهاکارهای رسولان #+!##ff6600یوحنایوحنا *#ff6600لوقالوقا )#ff6600مرقسمرقس (#ff6600متّیمتّی #'!##ffff99ملاکیملاکی #&!##ffff99زکریازکریا '%%'#ffff99حَجّایحَجّای +$)+#ffff99صَفَنیاصَفَنیا ##!##ffff99حبقوقحبقوق #"!##ffff99ناحومناحوم !#ffff99میکامیکا  #ffff99یونسیونس '%'#ffff99|عوبدیاعوبدیا #!##ffff99rعاموسعاموس #!##ffff99hیوئیلیوئیل #ffff99^هوشعهوشع %!'#ff9fb4Tدانیادانیال %!'#ff9fb4Jحزقیاحزقیال '!+#ff9fb46سوگناسوگنامه #!##ff9fb4,ارمیاارمیا #!##ff9fb4"اشعیااشعیا &1#66ff99غزلغزل غزلها #!##66ff99جامعهجامعه #!##66ff99امثالامثال #'#66ff99مزاممزامیر #!##66ff99ایّوبایّوب #ffcc99استراستر #!##ffcc99نحمیانحمیا #ffcc99عزراعزرا '5#ffcc992تودوم تواریخ ' 5#ffcc991تواول تواریخ * =#ffcc99x2پادوم پادشاهان * =#ffcc99n2پادوم پادشاهان ) 7#ffcc99d1سمواول سموئیل ( 5#ffcc99Z1سمواول سموئیل #ffcc99Pروتروت "'#ffcc99Fداورداوران #ffcc99<یوشعیوشع "!##ccccff2تثنیهتثنیه ##ccccff(اعدااعداد $!'#ccccffلاویالاویان #ccccffخروجخروج '#ccccff پیدپیدایش {>|vpjd^XRLF@:4.(" ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~z~t~n~h~b~\~V~P~J~D~>~8~2~,~&~ ~~~~~}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}|}u}n}g}`}Y}R}K}D}=}6}/}(}!}}} }||||||||||||||||||||y|r|k|d|]|V|O|H|A|:|3|,|%|||| |{{{{{{{{{{{{{{{{{{{}{v{o{h{a{Z{S{L{E{>{`;d3x7=Z`&q9rN&vH#s5y9q0Y4q/L I YjIK9,{ffgbYHDF7/%kdZ~f}g|h{dzbybxWwNvHuGtEs9r&qponnWm0lkMjmih"g9f`e\dnc b,aQ`_/^U]~\)[AZ\YqXWyV~UVT)SRqQsPrOsNjMYLSK=JIrH#G9FED C BA{@u?e>]=M<9;:987m6c5Z4H39231#0/.|-n,\+B* )y(s'a&M%1$#"|!X cF*|D f9sQp<gN1  e 7  W+C EteUE  q)  g  *^ TU ,LW C$ @:  0 x' Z 2 # '~~S}}F||J{{1z2yByx@wwvvuuss7rr"q=pon=m1lDkk[jiiggffQedd[ccc baaa2`_^]]\\z[[~ZZ/YY5X{WrVUU0TSSRRQPONNM-LL0KJ[I\HHGFF EDCC9BBAoA??>y=<} و واقع شد بعد از چهل روز که نوح دریچه کشتی را که ساخته بود، باز کرد. &=G و تا ماه دهم، آب رفته رفته کمتر می شد، و در روز اول از ماه دهم، قله های کوهها ظاهر گردید. p<[ و روز هفدهم از ماه هفتم، کشتی بر کوههای آرارات قرار گرفت. ; و آب رفته رفته از روی زمین برگشت. و بعد از انقضای صد و پنجاه روز، آب کم شد، : و چشمه های لجه و روزنه ای آسمان بسته شد، و باران از آسمان باز ایستاد. V9 ) و خدا نوح و همه حیوانات و همه بهایمی را که با وی در کشتی بودند، بیاد آورد. و خدا بادی بر زمین وزانید و آب ساکن گردید. P8 و آب بر زمین صد و پنجاه روز غلبه می یافت.#7A و خدا محو کرد هر موجودی را که بر روی زمین بود، از آدمیان و بهایم و حشرات و پرندگان آسمان، پس از زمین محو شدند. و نوح با آنچه همراه وی در کشتی بود فقط باقی ماند. q6] هرکه دم روح حیات در بینی او بود، از هر که در خشکی بود، مرد. R5 و هر ذی جسدی که بر زمین حرکت می کرد، از پرندگان و بهایم و حیوانات و کل حشرات خزنده بر زمین، و جمیع آدمیان، مردند. j4O پانزده ذراع بالاتر، آب غلبه یافت و کوهها مستور گردید. 33a و آب بر زمین زیاد و زیاد غلبه یافت، تا آنکه همه کوههای بلند که زیر تمامی آسمانها بود، مستور شد. t2c و آب غلبه یافته ، بر زمین همی افزود، و کشتی بر سطح آب می رفت. 11 و طوفان چهل روز بر زمین می آمد، و آب همی افزود و کشتی را برداشت که از زمین بلند شد. J0 و آنهایی که آمدند نر و ماده از هر ذی جسد آمدند، چنانکه خدا وی را امر فرموده بود. و خداوند در را از عقب او بست. w/i دودو از هر ذی جسدی که روح حیات دارد، نزد نوح به کشتی در آمدند. -.U ایشان و همه حیوانات به اجناس آنها، و همه بهایم به اجناس آنها، و همه حشراتی که بر زمین می خزند به اجناس آنها، و همه پرندگان به اجناس آنها، همه مرغان و همه بالداران. 5-e  در همان روز نوح و پسرانش، سام و حام و یافث، و زوجه نوح و سه زوجه پسرانش، با ایشان داخل کشتی شدند. \,3  و باران، چهل روز و چهل شب بر روی زمین می بارید. f+G  و در سال ششصد از زندگانی نوح، در روز هفدهم از ماه دوم، در همان روز جمیع چشمه های لجه عظیم شکافته شد، و روزنه ای آسمان گشوده. _*9  و واقع شد بعد از هفت روز که آب طوفان بر زمین آمد. )  دودو، نر و ماده، نزد نوح به کشتی در آمدند، چنانکه خدا نوح را امر کرده بود. |(s از بهایم پاک و از بهایم ناپاک، و از پرندگان و از همه حشرات زمین، ' و نوح و پسرانش و زنش و زنان پسرانش با وی از آب طوفان به کشتی در آمدند. [&1 و نوح ششصد ساله بود، چون طوفان آب بر زمین آمد. n%W پس نوح موافق آنچه خداوند او را امر فرموده بود، عمل نمود. [$1 زیرا که من بعد از هفت روز دیگر، چهل روز و چهل شب باران می بارانم، و هر موجودی را که ساخته ام، از روی زمین محو می سازم.» #- و از پرندگان آسمان نیز هفت هفت، نر و ماده را، تا نسلی بر روی تمام زمین نگاه داری. ""? و از همه بهایم پاک، هفت هفت، نر و ماده با خود بگیر، و از بهایم ناپاک، دودو، نر و ماده، B!  و خداوند به نوح گفت: «تو و تمامی اهل خانه ات به کشتی در آیید، زیرا تو را در این عصر به حضور خود عادل دیدم. k Q پس نوح چنین کرد و به هرچه خدا او را امر فرمود، عمل نمود.!= و از هر آذوقه ای که خورده شود، بگیر و نزد خود ذخیره نما تا برای تو و آنها خوراک باشد.» oY از پرندگان به اجناس آنها، و از بهایم به اجناس آنها، و از همه حشرات زمین به اجناس آنها، دودو از همه نزد تو آیند تا زنده نگاه داری. T# و از جمیع حیوانات، از هر ذی جسدی، جفتی از همه به کشتی در خواهی آورد، تا با خویشتن زنده نگاه داری، نر و ماده باشند. @{ لکن عهد خود را با تو استوار می سازم، و به کشتی در خواهی آمد، تو و پسرانت و زوجه ات و ازواج پسرانت با تو. xk زیرا اینک من طوفان آب را بر زمین می آورم تا هر جسدی را که روح حیات در آن باشد، از زیر آسمان هلاک گردانم. و هر چه بر زمین است، خواهد مرد. fG و روشنی ای برای کشتی بساز و آن را به ذراعی از بالا تمام کن. و در کشتی را در جنب آن بگذار، و طبقات تحتانی و وسطی و فوقانی بساز. )M و آن را بدین ترکیب بساز که طول کشتی سیصد ذراع باشد، و عرضش پنجاه ذراع و ارتفاع آن سی ذراع. -U پس برای خود کشتی ای از چوب کوفر بساز، و حجرات در کشتی بنا کن و درون و بیرونش را به قیر بیندا.   و خدا به نوح گفت: «انتهای تمامی بشر به حضورم رسیده است، زیرا که زمین بسبب ایشان پر از ظلم شده است. و اینک من ایشان را با زمین هلاک خواهم ساخت. .W  و خدا زمین را دید که اینک فاسد شده است، زیرا که تمامی بشر راه خود را بر زمین فاسد کرده بودند. nW  و زمین نیز بنظر خدا فاسد گردیده و زمین از ظلم پر شده بود. G  و نوح سه پسر آورد: سام و حام و یافث. +  این است پیدایش نوح. نوح مردی عادل بود، و در عصر خود کامل. و نوح با خدا راه می رفت. G اما نوح در نظر خداوند التفات یافت. ue و خداوند گفت: «انسان را که آفریده ام، از روی زمین محو سازم، انسان و بهایم و حشرات و پرندگان هوا را، چونکه متاسف شدم از ساختن ایشان.»  و خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود، و در دل خود محزون گشت. 1] و خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است، و هر تصور از خیالهای دل وی دائما محض شرارت است. P و در آن ایام مردان تنومند در زمین بودند. و بعد از هنگامی که پسران خدا به دختران آدمیان در آمدند و آنها برای ایشان اولاد زاییدند، ایشان جبارانی بودند که در زمان سلف، مردان نامور شدند. X + و خداوند گفت: «روح من در انسان دائما داوری نخواهد کرد، زیرا که او نیز بشر است. لیکن ایام وی صد و بیست سال خواهد بود.» ? y پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکومنظرند، و از هر کدام که خواستند، زنان برای خویشتن می گرفتند. 0  ] و واقع شد که چون آدمیان شروع کردند به زیاد شدن بر روی زمین و دختران برای ایشان متولد گردیدند، g I  و نوح پانصد ساله بود، پس نوح سام و حام و یافث را آورد.g I پس تمام ایام لمک، هفتصد و هفتاد و هفت سال بود که مرد. ) و لمک بعد از آوردن نوح، پانصد و نود و پنج سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. ^7 و وی را نوح نام نهاده گفت: «این ما را تسلی خواهد داد از اعمال ما و از محنت دستهای ما از زمینی که خداوند آن را ملعون کرد.» X+ و لمک صد و هشتاد و دو سال بزیست، و پسری آورد. gI پس جمله ایام متوشالح، نهصد و شصت و نه سال بود که مرد. != و متوشالح بعد از آوردن لمک، هفتصد و هشتاد و دو سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. eE و متوشالح صد و هشتاد و هفت سال بزیست، و لمک را آورد. q] و خنوخ با خدا راه می رفت و نایاب شد، زیرا خدا او را برگرفت. S! و همه ایام خنوخ، سیصد و شصت و پنج سال بود. # و خنوخ بعد از آوردن متوشالح، سیصد سال با خدا راه می رفت و پسران و دختران آورد. [1 و خنوخ شصت و پنج سال بزیست، و متوشالح را آورد. a~= و تمامی ایام یارد، نهصد و شصت و دو سال بود که مرد. } و یارد بعد از آوردن خنوخ، هشتصد سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. [|1 و یارد صد و شصت و دو سال بزیست، و خنوخ را آورد. i{M پس همه ایام مهللئیل، هشتصد و نود و پنج سال بود که مرد. z% و مهللئیل بعد از آوردن یارد، هشتصد و سی سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. ]y5 و مهللئیل، شصت و پنج سال بزیست، و یارد را آورد. Yx- و تمامی ایام قینان، نهصد و ده سال بود که مرد. w-  و قینان بعد از آوردن مهللئیل، هشتصد و چهل سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. Wv)  و قینان هفتاد سال بزیست، و مهللئیل را آورد. Wu)  پس جمله ایام انوش نهصد و پنج سال بود که مرد. t-  و انوش بعد از آوردن قینان، هشتصد و پانزده سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. Ms  و انوش نود سال بزیست، و قینان را آورد. [r1 و جمله ایام شیث، نهصد و دوازده سال بود که مرد. q و شیث بعد از آوردن انوش، هشتصد و هفت سال بزیست و پسران و دختران آورد. Qp و شیث صد و پنج سال بزیست، و انوش را آورد. coA پس تمام ایام آدم که زیست، نهصد و سی سال بود که مرد. ny و ایام آدم بعد از آوردن شیث، هشتصد سال بود، و پسران و دختران آورد. m و آدم صد و سی سال بزیست، پس پسری به شبیه و بصورت خود آورد، و او را شیث نامید. .lW نر و ماده ایشان را آفرید. و ایشان را برکت داد و ایشان را «آدم» نام نهاد، در روز آفرینش ایشان. k  این است کتاب پیدایش آدم در روزی که خدا آدم را آفرید، به شبیه خدا او را ساخت، $jC و برای شیث نیز پسری متولد شد و او را انوش نامید. در آنوقت به خواندن اسم یهوه شروع کردند.i پس آدم بار دیگر زن خود را شناخت، و او پسری بزاد و او را شیث نام نهاد، زیرا گفت: «خدا نسلی دیگر به من قرار داد، به عوض هابیل که قائن او را کشت.» h+ اگر برای قائن هفت چندان انتقام گرفته شود، هر آینه برای لمک، هفتاد و هفت چندان.» g و لمک به زنان خود گفت: «ای عاده و ظله ، قول مرا بشنوید! ای زنان لمک، سخن مرا گوش گیرید! زیرا مردی را کشتم بسبب جراحت خود، و جوانی را بسبب ضرب خویش. "f? و ظله نیز توبل قائن را زایید، که صانع هر آلت مس و آهن بود. و خواهر توبل قائن، نعمه بود. re_ و نام برادرش یوبال بود. وی پدر همه نوازندگان بربط و نی بود. xdk و عاده، یابال را زایید. وی پدر خیمه نشینان و صاحبان مواشی بود. xck و لمک، دو زن برای خود گرفت، یکی را عاده نام بود و دیگری را ظله. Ob و برای خنوخ عیراد متولد شد، و عیراد، محویائیل را آورد، و محویائیل، متوشائیل را آورد، و متوشائیل، لمک را آورد. Ta# و قائن زوجه خود را شناخت. پس حامله شده، خنوخ را زایید. و شهری بنا می کرد، و آن شهر را به اسم پسر خود، خنوخ نام نهاد. ` پس قائن از حضور خداوند بیرون رفت و در زمین نود، بطرف شرقی عدن، ساکن شد. s_a خداوند به وی گفت: «پس هر که قائن را بکشد، هفت چندان انتقام گرفته شود.» و خداوند به قائن نشانی ای داد که هر که او را یابد، وی را نکشد. ^ اینک مرا امروز بر روی زمین مطرود ساختی ، و از روی تو پنهان خواهم بود. و پریشان و آواره در جهان خواهم بود و واقع می شود هر که مرا یابد، مرا خواهد کشت.» ^]7  قائن به خداوند گفت: «عقوبتم از تحملم زیاده است. +\Q  هر گاه کار زمین کنی ، همانا قوت خود را دیگر به تو ندهد. و پریشان و آواره در جهان خواهی بود.» #[A  و اکنون تو ملعون هستی از زمینی که دهان خود را باز کرد تا خون برادرت را از دستت فرو برد. tZc  گفت: «چه کرده ای؟ خون برادرت از زمین نزد من فریاد برمی آورد! $YC  پس خداوند به قائن گفت: «برادرت هابیل کجاست؟» گفت: «نمی دانم، مگر پاسبان برادرم هستم؟» HX و قائن با برادر خود هابیل سخن گفت. و واقع شد چون در صحرا بودند، قائن بر برادر خود هابیل برخاسته ، او را کشت. fWG اگر نیکویی می کردی، آیا مقبول نمی شدی؟ و اگر نیکویی نکردی، گناه بر در، در کمین است و اشتیاق تو دارد، اما تو بر وی مسلط شوی.» V آنگاه خداوند به قائن گفت: «چرا خشمناک شدی؟ و چرا سر خود را بزیر افکندی؟ %UE اما قائن و هدیه او را منظور نداشت. پس خشم قائن به شدت افروخته شده، سر خود را بزیر افکند. ;Tq و هابیل نیز از نخست زادگان گله خویش و پیه آنها هدیه ای آورد. و خداوند هابیل و هدیه او را منظور داشت، S و بعد از مرور ایام، واقع شد که قائن هدیه ای از محصول زمین برای خداوند آورد. R% و بار دیگر برادر او هابیل را زایید. و هابیل گله بان بود، و قائن کارکن زمین بود. )Q O و آدم، زن خود حوا را بشناخت و او حامله شده، قائن را زایید و گفت: «مردی از یهوه حاصل نمودم.» |Ps پس آدم را بیرون کرد و به طرف شرقی باغ عدن، کروبیان را مسکن داد و شمشیر آتشباری را که به هر سو گردش می کرد تا طریق درخت حیات را محافظت کند.#OA پس خداوند خدا، او را از باغ عدن بیرون کرد تا کار زمینی را که از آن گرفته شده بود، بکند. ,NS و خداوند خدا گفت: «همانا انسان مثل یکی از ما شده است، که عارف نیک و بد گردیده. اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته بخورد، و تا به ابد زنده ماند.» M} و خداوند خدا رختها برای آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید. wLi و آدم زن خود را حوا نام نهاد، زیرا که او مادر جمیع زندگان است. cKA و به عرق پیشانی ات نان خواهی خورد تا حینی که به خاک راجع گردی، که از آن گرفته شدی زیرا که تو خاک هستی و به خاک خواهی برگشت.»{Jq خار و خس نیز برایت خواهد رویانید و سبزه های صحرا را خواهی خورد، %IE و به آدم گفت: «چونکه سخن زوجه ات را شنیدی و از آن درخت خوردی که امر فرموده، گفتم از آن نخوری، پس بسبب تو زمین ملعون شد، و تمام ایام عمرت از آن با رنج خواهی خورد. ~Hw و به زن گفت: «الم و حمل تو را بسیار افزون گردانم؛ با الم فرزندان خواهی زایید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکمرانی خواهد کرد.» VG' و عداوت در میان تو و زن، و در میان ذریت تو و ذریت وی می گذارم؛ او سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنه وی را خواهی کوبید.» F' پس خداوند خدا به مار گفت: «چونکه این کار کردی، از جمیع بهایم و از همه حیوانات صحرا ملعونتر هستی! بر شکمت راه خواهی رفت و تمام ایام عمرت خاک خواهی خورد. $EC  پس خداوند خدا به زن گفت: «این چه کار است که کردی؟» زن گفت: «مار مرا اغوا نمود که خوردم.» D  آدم گفت: «این زنی که قرین من ساختی ، وی از میوه درخت به من داد که خوردم.» /CY  گفت: «که تو را آگاهانید که عریانی؟ آیا از آن درختی که تو را قدغن کردم که از آن نخوری، خوردی؟» B5  گفت: «چون آوازت را در باغ شنیدم، ترسان گشتم، زیرا که عریانم. پس خود را پنهان کردم.» aA=  و خداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت: «کجا هستی ؟» @ و آواز خداوند خدا را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم نهار در باغ می خرامید، و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا در میان درختان باغ پنهان کردند. K? آنگاه چشمان هر دو ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگهای انجیر به هم دوخته ، سترها برای خویشتن ساختند. > و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و بنظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانش افزا، پس از میوه اش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. 7=i بلکه خدا می داند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.» J< مار به زن گفت: «هر آینه نخواهید مرد، +;Q لکن از میوه درختی که در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید، مبادا بمیرید.» X:+ زن به مار گفت: «از میوه درختان باغ می خوریم، r9 a و مار از همه حیوانات صحرا که خداوند خدا ساخته بود، هشیارتر بود. و به زن گفت: «آیا خدا حقیقتا گفته است که از همه درختان باغ نخورید؟» X8+ و آدم و زنش هر دو برهنه بودند و خجلت نداشتند.79 از این سبب مرد پدر و مادر خود را ترک کرده، با زن خویش خواهد پیوست و یک تن خواهند بود. _69 و آدم گفت: «همانا اینست استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم، از این سبب نسا نامیده شود زیرا که از انسان گرفته شد.» 5) و خداوند خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود، زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد. D4 و خداوند خدا، خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت، و یکی از دنده هایش را گرفت و گوشت در جایش پر کرد. C3 پس آدم همه بهایم و پرندگان آسمان و همه حیوانات صحرا را نام نهاد. لیکن برای آدم معاونی موافق وی یافت نشد. 2% و خداوند خدا هر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذی حیات را خواند، همان نام او شد. 1# و خداوند خدا گفت: «خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم.» 0; اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری، زیرا روزی که از آن خوردی، هرآینه خواهی مرد.» / و خداوند خدا آدم را امر فرموده، گفت: «از همه درختان باغ بی ممانعت بخور، '.I پس خداوند خدا آدم را گرفت و او را در باغ عدن گذاشت تا کار آن را بکند و آن را محافظت نماید. z-o و نام نهر سوم حدقل که بطرف شرقی آشور جاری است. و نهر چهارم فرات. g,I  و نام نهر دوم جیحون که تمام زمین کوش را احاطه می کند. i+M  و طلای آن زمین نیکوست و در آنجا مروارید و سنگ جزع است. *  نام اول فیشون است که تمام زمین حویله را که در آنجا طلاست، احاطه می کند. )+  و نهری از عدن بیرون آمد تا باغ را سیراب کند، و از آنجا منقسم گشته ، چهار شعبه شد. M(  و خداوند خدا هر درخت خوشنما و خوش خوراک را از زمین رویانید، و درخت حیات را در وسط باغ و درخت معرفت نیک و بد را. '7 و خداوند خدا باغی در عدن بطرف مشرق غرس نمود و آن آدم را که سرشته بود، در آنجا گذاشت. &9 خداوند خدا پس آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینی وی روح حیات دمید، و آدم نفس زنده شد. d%C و مه از زمین برآمده، تمام روی زمین را سیراب می کرد. $ و هیچ نهال صحرا هنوز در زمین نبود و هیچ علف صحرا هنوز نروییده بود، زیرا خداوند خدا باران بر زمین نبارانیده بود و آدمی نبود که کار زمین را بکند. 4#c این است پیدایش آسمانها و زمین در حین آفرینش آنها در روزی که یهوه، خدا، زمین و آسمانها را بساخت. L" پس خدا روز هفتم را مبارک خواند و آن را تقدیس نمود، زیرا که در آن آرام گرفت، از همه کار خود که خدا آفرید و ساخت.L! و در روز هفتم، خدا از همه کار خود که ساخته بود، فارغ شد. و در روز هفتم از همه کار خود که ساخته بود، آرامی گرفت. Q   و آسمانها و زمین و همه لشکر آنها تمام شد.  # و خدا هر چه ساخته بود، دید و همانا بسیار نیکو بود. و شام بود و صبح بود، روز ششم.j Q و به همه حیوانات زمین و به همه پرندگان آسمان و به همه حشرات زمین که در آنها حیات است، هر علف سبز را برای خوراک دادم.» و چنین شد.   و خدا گفت: «همانا همه علفهای تخمداری که بر روی تمام زمین است و همه درختهایی که در آنها میوه درخت تخمدار است، به شما دادم تا برای شما خوراک باشد. I  و خدا ایشان را برکت داد و خدا بدیشان گفت: «بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمایید، و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و همه حیواناتی که بر زمین می خزند، حکومت کنید.»  # پس خدا آدم را بصورت خود آفرید. او را بصورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید.  3 و خدا گفت: «آدم را بصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و همه حشراتی که بر زمین می خزند، حکومت نماید.» b A پس خدا حیوانات زمین را به اجناس آنها بساخت و بهایم را به اجناس آنها و همه حشرات زمین را به اجناس آنها. و خدا دید که نیکوست. R ! و خدا گفت: «زمین، جانوران را موافق اجناس آنها بیرون آورد، بهایم و حشرات و حیوانات زمین به اجناس آنها.» و چنین شد. > { و شام بود و صبح بود، روزی پنجم. C  و خدا آنها را برکت داده، گفت: «بارور و کثیر شوید و آبهای دریا را پر سازید، و پرندگان در زمین کثیر بشوند.»  ! پس خدا نهنگان بزرگ آفرید و همه جانداران خزنده را، که آبها از آنها موافق اجناس آنها پر شد، و همه پرندگان بالدار را به اجناس آنها. و خدا دید که نیکوست. + S و خدا گفت: «آبها به انبوه جانوران پر شود و پرندگان بالای زمین بر روی فلک آسمان پرواز کنند.» ? } و شام بود و صبح بود، روزی چهارم.! ? و تا سلطنت نمایند بر روز و بر شب، و روشنایی را از تاریکی جدا کنند. و خدا دید که نیکوست. o [ و خدا آنها را در فلک آسمان گذاشت تا بر زمین روشنایی دهند، - W و خدا دو نیر بزرگ ساخت، نیر اعظم را برای سلطنت روز و نیر اصغر را برای سلطنت شب، و ستارگان را. x m و نیرها در فلک آسمان باشند تا بر زمین روشنایی دهند.» و چنین شد. A  و خدا گفت: «نیرها در فلک آسمان باشند تا روز را از شب جدا کنند و برای آیات و زمانها و روزها و سالها باشند. <  w و شام بود و صبح بود، روزی سوم. m  W و زمین نباتات را رویانید، علفی که موافق جنس خود تخم آورد و درخت میوه داری که تخمش در آن، موافق جنس خود باشد. و خدا دید که نیکوست. |  u و خدا گفت: «زمین نباتات برویاند، علفی که تخم بیاورد و درخت میوه ای که موافق جنس خود میوه آورد که تخمش در آن باشد، بر روی زمین.» و چنین شد.   و خدا خشکی را زمین نامید و اجتماع آبها را دریا نامید. و خدا دید که نیکوست.    و خدا گفت: «آبهای زیر آسمان در یکجا جمع شود و خشکی ظاهر گردد.» و چنین شد. j Q و خدا فلک را آسمان نامید. و شام بود و صبح بود، روزی دوم.   و خدا فلک را بساخت و آبهای زیر فلک را از آبهای بالای فلک جدا کرد. و چنین شد. u g و خدا گفت: «فلکی باشد در میان آبها و آبها را از آبها جدا کند.»  # و خدا روشنایی را روز نامید و تاریکی را شب نامید. و شام بود و صبح بود، روزی اول.  } و خدا روشنایی را دید که نیکوست و خدا روشنایی را از تاریکی جدا ساخت. O  و خدا گفت: «روشنایی بشود.» و روشنایی شد.   و زمین تهی و بایر بود و تاریکی بر روی لجه و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت. L  در ابتدا، خدا آسمانها و زمین را آفرید. ?q~~)}}d|9{{z0xxw~vjuuttass=rrgqppoonmlkkIjj{jihgggff"ee$ddWccJbblbaP``R__^^^X^]\\C[[M[ZYYYEYXXW}VVdUTSSIR@QQ OOfNN}MMMLLKK9JJTJII+HH&GG FEDjCC'BA@?_>=<<";k::9d88)7\665\44(332u21"0Q/.r-<,++~*u))-(''&%%)$#"! 2/_x<mir 1 %?- و فرشته خداوند او را نزد چشمه آب در بیابان، یعنی چشمه ای که به راه شور است، یافت. {q ابرام به سارای گفت: «اینک کنیز تو به دست توست، آنچه پسند نظر تو باشد، با وی بکن.» پس چون سارای با وی بنای سختی نهاد، او از نزد وی بگریخت. ! و سارای به ابرام گفت: «ظلم من بر تو باد! من کنیز خود را به آغوش تو دادم و چون آثار حمل در خود دید، در نظر او حقیر شدم. خداوند در میان من و تو داوری کند.» # پس به هاجر درآمد و او حامله شد. و چون دید که حامله است، خاتونش بنظر وی حقیر شد. y و چون ده سال از اقامت ابرام در زمین کنعان سپری شد، سارای زوجه ابرام، کنیز خود هاجر مصری را برداشته ، او را به شوهر خود، ابرام، به زنی داد. r_ پس سارای به ابرام گفت: «اینک خداوند مرا از زاییدن باز داشت. پس به کنیز من درآی، شاید از او بنا شوم.» و ابرام سخن سارای را قبول نمود.  ! و سارای، زوجه ابرام، برای وی فرزندی نیاورد. و او را کنیزی مصری، هاجر نام بود. ~ -\}3 و اموریان و کنعانیان و جرجاشیان و یبوسیان را.»u|e یعنی قینیان و قنزیان و قدمونیان و حتیان و فرزیان و رفائیان، X{+ در آن روز، خداوند با ابرام عهد بست و گفت: «این زمین را از نهر مصر تا به نهر عظیم، یعنی نهر فرات، به نسل تو بخشیده ام، Az} و واقع شد که چون آفتاب غروب کرده بود و تاریک شد، تنوری پر دود و چراغی مشتعل از میان آن پاره ها گذر نمود. y و در پشت چهارم بدینجا خواهند برگشت، زیرا گناه اموریان هنوز تمام نشده است.» x و تو نزد پدران خود به سلامتی خواهی رفت، و در پیری نیکو مدفون خواهی شد. Mw و بر آن امتی که ایشان بندگان آنها خواهند بود، من داوری خواهم کرد. و بعد از آن با اموال بسیار بیرون خواهند آمد. 'vI  پس به ابرام گفت: «یقین بدان که ذریت تو در زمینی که از آن ایشان نباشد، غریب خواهند بود، و آنها را بندگی خواهند کرد، و آنها چهارصد سال ایشان را مظلوم خواهند داشت. 7ui  و چون آفتاب غروب می کرد، خوابی گران بر ابرام مستولی شد، و اینک تاریکی ترسناک سخت، او را فرو گرفت. pt[  و چون لاشخورها بر لاشه ها فرود آمدند، ابرام آنها را راند. Ls  پس این همه را بگرفت، و آنها را از میان، دو پاره کرد، و هر پاره ای را مقابل جفتش گذاشت، لکن مرغان را پاره نکرد. 0r[  به وی گفت: «گوساله ماده سه ساله و بز ماده سه ساله و قوچی سه ساله و قمری و کبوتری برای من بگیر.» wqi گفت: «ای خداوند یهوه، به چه نشان بدانم که وارث آن خواهم بود؟» ?py پس وی را گفت: «من هستم یهوه که تو را از اور کلدانیان بیرون آوردم، تا این زمین را به ارثیت، به تو بخشم.» vog و به خداوند ایمان آورد، و او، این را برای وی عدالت محسوب کرد. ynm و او را بیرون آورده، گفت: «اکنون بسوی آسمان بنگر و ستارگان را بشمار، هرگاه آنها را توانی شمرد.» پس به وی گفت: «ذریت تو چنین خواهد بود.» Vm' در ساعت، کلام خداوند به وی در رسیده، گفت: «این وارث تو نخواهد بود، بلکه کسی که از صلب تو درآید، وارث تو خواهد بود.» tlc و ابرام گفت: «اینک مرا نسلی ندادی، و خانه زادم وارث من است.» Kk ابرام گفت: «ای خداوند یهوه، مرا چه خواهی داد، و من بی اولاد می روم، و مختار خانه ام، این العاذار دمشقی است؟» Rj ! بعد از این وقایع، کلام خداوند در رؤیا، به ابرام رسیده، گفت: «ای ابرام مترس، من سپر تو هستم، و اجر بسیار عظیم تو.» R y و واقع شد در ایام امرافل، ملک شنعار، و اریوک، ملک الاسار، و کدرلاعمر، ملک عیلام، و تدعال، ملک امتها، bQ? و ابرام خیمه خود را نقل کرده، روانه شد و در بلوطستان ممری که در حبرون است، ساکن گردید، و در آنجا مذبحی برای یهوه بنا نهاد.{Pq برخیز و در طول و عرض زمین گردش کن زیرا که آن را به تو خواهم داد.» :Oo و ذریت تو را مانند غبار زمین گردانم. چنانکه اگر کسی غبار زمین را تواند شمرد، ذریت تو نیز شمرده شود. N زیرا تمام این زمین را که می بینی به تو و ذریت تو تا به ابد خواهم بخشید. M و بعد از جدا شدن لوط از وی، خداوند به ابرام گفت: «اکنون تو چشمان خود را برافراز و از مکانی که در آن هستی ، بسوی شمال و جنوب، و مشرق و مغرب بنگر hLK لکن مردمان سدوم بسیار شریر و به خداوند خطاکار بودند. K7 ابرام در زمین کنعان ماند، و لوط در بلاد وادی ساکن شد، و خیمه خود را تا سدوم نقل کرد. -JU پس لوط تمام وادی اردن را برای خود اختیار کرد، و لوط بطرف شرقی کوچ کرد، و از یکدیگر جدا شدند. 2I_ آنگاه لوط چشمان خود را برافراشت، و تمام وادی اردن را بدید که همه اش مانند باغ خداوند و زمین مصر، به طرف صوغر، سیراب بود، قبل از آنکه خداوند سدوم و عموره را خراب سازد. H مگر تمام زمین پیش روی تو نیست؟ ملتمس اینکه از من جدا شوی. اگر به جانب چپ روی، من بسوی راست خواهم رفت و اگر بطرف راست روی، من به جانب چپ خواهم رفت.» JG پس ابرام به لوط گفت: «زنهار در میان من و تو، و در میان شبانان من و شبانان تو نزاعی نباشد، زیرا که ما برادریم. MF و در میان شبانان مواشی ابرام و شبانان مواشی لوط نزاع افتاد. و در آن هنگام کنعانیان و فرزیان، ساکن زمین بودند. _E9 و زمین گنجایش ایشان را نداشت که در یکجا ساکن شوند زیرا که اندوخته های ایشان بسیار بود، و نتوانستند در یک جا سکونت کنند. mDU و لوط را نیز که همراه ابرام بود، گله و رمه و خیمه ها بود. C به مقام آن مذبحی که اول بنا نهاده بود، و در آنجا ابرام نام یهوه را خواند. a چرا گفتی : او خواهر منست، که او را به زنی گرفتم؟ و اﻵن، اینک زوجه تو. او را برداشته ، روانه شو!» (=K و فرعون ابرام را خوانده، گفت: «این چیست که به من کردی؟ چرا مرا خبر ندادی که او زوجه توست؟ <- و خداوند فرعون و اهل خانه او را بسبب سارای، زوجه ابرام به بلایای سخت مبتلا ساخت. I; و بخاطر وی با ابرام احسان نمود، و او صاحب میشها و گاوان و حماران و غلامان و کنیزان و ماده الاغان و شتران شد. (:K و امرای فرعون او را دیدند، و او را در حضور فرعون ستودند. پس وی را به خانه فرعون در آوردند. 9 و به مجرد ورود ابرام به مصر، اهل مصر آن زن را دیدند که بسیار خوشمنظر است. 89 پس بگو که تو خواهر من هستی تا به خاطر تو برای من خیریت شود و جانم بسبب تو زنده ماند.» (7K همانا چون اهل مصر تو را بینند، گویند: این زوجه اوست. پس مرا بکشند و تو را زنده نگاه دارند. 46c و واقع شد که چون نزدیک به ورود مصر شد، به زن خود سارای گفت: «اینک می دانم که تو زن نیکومنظر هستی. 35a و قحطی در آن زمین شد، و ابرام به مصر فرود آمد تا در آنجا بسر برد، زیرا که قحط در زمین شدت می کرد. a4= و ابرام طی مراحل و منازل کرده، به سمت جنوب کوچید. B3 پس، از آنجا به کوهی که به شرقی بیت ئیل است، کوچ کرده، خیمه خود را برپا نمود. و بیت ئیل بطرف غربی و عای بطرف شرقی آن بود. و در آنجا مذبحی برای خداوند بنا نمود و نام یهوه را خواند. `2; و خداوند بر ابرام ظاهر شده، گفت: «به ذریت تو این زمین را می بخشم.» و در آنجا مذبحی برای خداوند که بر وی ظاهر شد، بنا نمود. +1Q و ابرام در زمین می گشت تا مکان شکیم تا بلوطستان موره. و در آنوقت کنعانیان در آن زمین بودند. E0 و ابرام زن خود سارای، و برادرزاده خود لوط، و همه اموال اندوخته خود را با اشخاصی که در حران پیدا کرده بودند، برداشته ، به عزیمت زمین کنعان بیرون شدند، و به زمین کنعان داخل شدند. m/U پس ابرام، چنانکه خداوند بدو فرموده بود، روانه شد. و لوط همراه وی رفت. و ابرام هفتاد و پنج ساله بود، هنگامی که از حران بیرون آمد. c.A و برکت دهم به آنانی که تو را مبارک خوانند، و لعنت کنم به آنکه تو را ملعون خواند. و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند یافت.» #-A و از تو امتی عظیم پیدا کنم و تو را برکت دهم، و نام تو را بزرگ سازم، و تو برکت خواهی بود. I,  و خداوند به ابرام گفت: «از ولایت خود، و از مولد خویش و از خانه پدر خود بسوی زمینی که به تو نشان دهم بیرون شو، s+a و مدت زندگانی تارح، دویست و پنج سال بود، و تارح در حران مرد.d*C پس تارح پسر خود ابرام، و نواده خود لوط، پسر هاران، و عروس خود سارای، زوجه پسرش ابرام را برداشته، با ایشان از اور کلدانیان بیرون شدند تا به ارض کنعان بروند، و به حران رسیده، در آنجا توقف نمودند. J) اما سارای نازاد مانده، ولدی نیاورد. f(G و ابرام و ناحور زنان برای خود گرفتند. زن ابرام را سارای نام بود. و زن ناحور را ملکه نام بود، دختر هاران، پدر ملکه و پدر یسکه. y'm و هاران پیش پدر خود، تارح در زادبوم خویش در اور کلدانیان بمرد. &5 و این است پیدایش تارح که تارح، ابرام و ناحور و هاران را آورد، و هاران، لوط را آورد. m%U و تارح هفتاد سال بزیست، و ابرام و ناحور و هاران را آورد. $ و ناحور بعد از آوردن تارح، صد و نوزده سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. W#) و ناحور بیست و نه سال بزیست، و تارح را آورد. ~"w و سروج بعد از آوردن ناحور، دویست سال بزیست و پسران و دختران آورد. K! و سروج سی سال بزیست، و ناحور را آورد.   و رعو بعد از آوردن سروج، دویست و هفت سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. O و رعو سی و دو سال بزیست، و سروج را آورد.  و فالج بعد از آوردن رعو، دویست و نه سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. G و فالج سی سال بزیست، و رعو را آورد.  و عابر بعد از آوردن فالج، چهار صد و سی سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. S! و عابر سی و چهار سال بزیست و فالج را آورد.  و شالح بعد از آوردن عابر، چهارصد و سه سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. I و شالح سی سال بزیست، و عابر را آورد. + و ارفکشاد بعد از آوردن شالح، چهار صد و سه سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. W) و ارفکشاد سی و پنج سال بزیست و شالح را آورد.  و سام بعد از آوردن ارفکشاد، پانصد سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد.  این است پیدایش سام. چون سام صد ساله بود، ارفکشاد را دو سال بعد از طوفان آورد.  از آن سبب آنجا را بابل نامیدند، زیرا که در آنجا خداوند لغت تمامی اهل جهان را مشوش ساخت. و خداوند ایشان را از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده نمود. 3 پس خداوند ایشان را از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده ساخت و از بنای شهر باز ماندند.  اکنون نازل شویم و زبان ایشان را در آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند.»  و خداوند گفت: «همانا قوم یکی است و جمیع ایشان را یک زبان و این کار را شروع کرده اند، و اﻵن هیچ کاری که قصد آن بکنند، از ایشان ممتنع نخواهد شد.  و خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنی آدم بنا می کردند، ملاحظه نماید.  و گفتند: «بیایید شهری برای خود بنا نهیم، و برجی را که سرش به آسمان برسد، تا نامی برای خویشتن پیدا کنیم، مبادا بر روی تمام زمین پراکنده شویم.» K و به یکدیگر گفتند: «بیایید، خشتها بسازیم و آنها را خوب بپزیم.» و ایشان را آجر به جای سنگ بود، و قیر به جای گچ. - U و واقع شد که چون از مشرق کوچ می کردند، همواری ای در زمین شنعار یافتند و در آنجا سکنی گرفتند. G  و تمام جهان را یک زبان و یک لغت بود. K  اینانند قبایل پسران نوح، برحسب پیدایش ایشان در امتهای خود که از ایشان امتهای جهان، بعد از طوفان منشعب شدند. + اینانند پسران سام برحسب قبایل و زبانهای ایشان، در اراضی خود برحسب امتهای خویش.  y و مسکن ایشان از میشا بود به سمت سفاره، که کوهی از کوههای شرقی است. iM و اوفیر و حویله و یوباب را. این همه پسران یقطان بودند. ;s و عوبال و ابیمائیل و شبا را، 9o و هدورام و اوزال و دقله را، `; و یقطان، الموداد و شالف و حضرموت و یارح را آورد، :o و عابر را دو پسر متولد شد. یکی را فالج نام بود، زیرا که در ایام وی زمین منقسم شد. و نام برادرش یقطان. \3 و ارفکشاد، شالح را آورد، و شالح، عابر را آورد. I و پسران ارام: عوص و حول و جاتر و ماش. \3 پسران سام: عیلام و آشور و ارفکشاد و لود و ارام. ! و از سام که پدر جمیع بنی عابر و برادر یافث بزرگ بود، از او نیز اولاد متولد شد.  اینانند پسران حام برحسب قبایل و زبانهای ایشان، در اراضی و امتهای خود. 6~g و سرحد کنعانیان از صیدون به سمت جرار تا غزه بود، و به سمت سدوم و عموره و ادمه و صبوئیم تا به لاشع. } و اروادیان و صماریان و حماتیان را. و بعد از آن، قبایل کنعانیان منشعب شدند. ;|s و حویان و عرقیان و سینیان را F{ و یبوسیان و اموریان و جرجاشیان را Wz) و کنعان، صیدون، نخست زاده خود، وحت را آورد. y و فتروسیم و کسلوحیم را که از ایشان فلسطینیان پدید آمدند و کفتوریم را. exE و مصرایم لودیم و عنامیم و لهابیم و نفتوحیم را آورد. bw? و ریسن را در میان نینوا و کالح. و آن شهری بزرگ بود. v از آن زمین آشور بیرون رفت، و نینوا و رحوبوت عیر، و کالح را بنا نهاد، tuc و ابتدای مملکت وی، بابل بود و ارک و اکد و کلنه در زمین شنعار./tY وی در حضور خداوند صیادی جبار بود. از این جهت می گویند: «مثل نمرود، صیاد جبار در حضور خداوند.» fsG و کوش نمرود را آورد. او به جبار شدن در جهان شروع کرد. r و پسران کوش: سبا و حویله و سبته و رعمه و سبتکا. و پسران رعمه : شبا و ددان. Oq و پسران حام: کوش و مصرایم و فوط و کنعان. +pQ از اینان جزایر امتها منشعب شدند در اراضی خود، هر یکی موافق زبان و قبیله اش در امتهای خویش. [o1 و پسران یاوان: الیشه و ترشیش و کتیم و دودانیم. Mn و پسران جومر: اشکناز و ریفات و توجرمه. zmo پسران یافث: جومر و ماجوج و مادای و یاوان و توبال و ماشک و تیراس. l ; این است پیدایش پسران نوح، سام و حام و یافث. و از ایشان بعد از طوفان پسران متولد شدند. Xk+ پس جمله ایام نوح نهصد و پنجاه سال بود که مرد.aj= و نوح بعد از طوفان، سیصد و پنجاه سال زندگانی کرد. i خدا یافث را وسعت دهد، و در خیمه های سام ساکن شود، و کنعان بنده او باشد.» lhS و گفت: «متبارک باد یهوه خدای سام! و کنعان، بنده او باشد. sga پس گفت: «کنعان ملعون باد! برادران خود را بنده بندگان باشد.» f و نوح از مستی خود به هوش آمده، دریافت که پسر کهترش با وی چه کرده بود. e و سام و یافث، ردا را گرفته، بر کتف خود انداختند، و پس پس رفته، برهنگی پدر خود را پوشانیدند. و روی ایشان باز پس بود که برهنگی پدر خود را ندیدند. d و حام، پدر کنعان، برهنگی پدر خود را دید و دو برادر خود را بیرون خبر داد. ac= و شراب نوشیده، مست شد، و در خیمه خود عریان گردید. cbA و نوح به فلاحت زمین شروع کرد، و تاکستانی غرس نمود. eaE اینانند سه پسر نوح، و از ایشان تمامی جهان منشعب شد. `' و پسران نوح که از کشتی بیرون آمدند، سام و حام و یافث بودند. و حام پدر کنعان است. ._W و خدا به نوح گفت: «این است نشان عهدی که استوار ساختم در میان خود و هر ذی جسدی که بر زمین است.» ^{ و قوس در ابر خواهد بود، و آن را خواهم نگریست تا بیاد آورم آن عهد جاودانی را که در میان خدا و همه جانوران است، از هر ذی جسدی که بر زمین است.» z]o آنگاه عهد خود را که در میان من و شما و همه جانوران ذی جسد می باشد، بیاد خواهم آورد. و آب طوفان دیگر نخواهد بود تا هر ذی جسدی را هلاک کند. w\i و هنگامی که ابر را بالای زمین گسترانم، و قوس در ابر ظاهر شود، [# قوس خود را در ابر می گذارم، و نشان آن عهدی که در میان من و جهان است، خواهد بود. WZ) و خدا گفت: «اینست نشان عهدی که من می بندم، در میان خود و شما، و همه جانورانی که با شما باشند، نسلا بعد نسل تا به ابد: hYK عهد خود را با شما استوار می گردانم که بار دیگر هر ذی جسد از آب طوفان هلاک نشود، و طوفان بعد از این نباشد تا زمین را خراب کند.» sXa و با همه جانورانی که با شما باشند، از پرندگان و بهایم و همه حیوانات زمین با شما، با هر چه از کشتی بیرون آمد، حتی جمیع حیوانات زمین. {Wq «اینک من عهد خود را با شما و بعد از شما با ذریت شما استوار سازم، UV% و خدا نوح و پسرانش را با وی خطاب کرده، گفت: xUk و شما بارور و کثیر شوید، و در زمین منتشر شده، در آن بیفزایید.» %TE هر که خون انسان ریزد، خون وی به دست انسان ریخته شود. زیرا خدا انسان را به صورت خود ساخت. S و هر آینه انتقام خون شما را برای جان شما خواهم گرفت. از دست هر حیوان آن را خواهم گرفت. و از دست انسان، انتقام جان انسان را از دست برادرش خواهم گرفت. VR' مگر گوشت را با جانش که خون او باشد، مخورید. Q- و هر جنبنده ای که زندگی دارد، برای شما طعام باشد. همه را چون علف سبز به شما دادم، P و خوف شما و هیبت شما بر همه حیوانات زمین و بر همه پرندگان آسمان، و بر هر چه بر زمین می خزد، و بر همه ماهیان دریا خواهد بود؛ به دست شما تسلیم شده اند. O 7 و خدا، نوح و پسرانش را برکت داده، بدیشان گفت: «بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید. :No مادامی که جهان باقی است، زرع و حصاد، و سرما و گرما، و زمستان و تابستان، و روز و شب موقوف نخواهد شد.»OM و خداوند بوی خوش بویید و خداوند در دل خود گفت: «بعد از این دیگر زمین را بسبب انسان لعنت نکنم، زیرا که خیال دل انسان از طفولیت بد است، و بار دیگر همه حیوانات را هلاک نکنم، چنانکه کردم. OL و نوح مذبحی برای خداوند بنا کرد، و از هر بهیمه پاک و از هر پرنده پاک گرفته ، قربانی های سوختنی بر مذبح گذرانید. AK} و همه حیوانات و همه حشرات و همه پرندگان، و هر چه بر زمین حرکت می کند، به اجناس آنها، از کشتی به در شدند. nJW پس نوح و پسران او و زنش و زنان پسرانش، با وی بیرون آمدند. 'II و همه حیواناتی را که نزد خود داری، هر ذی جسدی را از پرندگان و بهایم و کل حشرات خزنده بر زمین، با خود بیرون آور، تا بر زمین منتشر شده، در جهان بارور و کثیر شوند.» wHi «از کشتی بیرون شو، تو و زوجه ات و پسرانت و ازواج پسرانت با تو. HG آنگاه خدا نوح را مخاطب ساخته ، گفت: XF+ و در روز بیست و هفتم از ماه دوم، زمین خشک شد. iEM  و در سال ششصد و یکم در روز اول از ماه اول، آب از روی زمین خشک شد. پس نوح پوشش کشتی را برداشته ، نگریست، و اینک روی زمین خشک بود. D  و هفت روز دیگر نیز توقف نموده، کبوتر را رها کرد، و او دیگر نزد وی برنگشت. B~~ }|M{jzz@yxxOwwjvutt&s{rr-qDpoo1nm:lkjqii5ggmffeePd?ccGb:ak`__c^v]]'\i[[ZfYY(WW/VuUU@T\STRQQP[OlNMMKJIHGGG-EDCC BA ?>=<g اکنون نازل می شوم تا ببینم موافق این فریادی که به من رسیده، بالتمام کرده اند. والا خواهم دانست.» =3 پس خداوند گفت: «چونکه فریاد سدوم و عموره زیاد شده است، و خطایای ایشان بسیار گران، U<% زیرا او را می شناسم که فرزندان و اهل خانه خود را بعد از خود امر خواهد فرمود تا طریق خداوند را حفظ نمایند، و عدالت و انصاف را بجا آورند، تا خداوند آنچه به ابراهیم گفته است، به وی برساند.» I; و حال آنکه از ابراهیم هر آینه امتی بزرگ و زورآور پدید خواهد آمد، و جمیع امتهای جهان از او برکت خواهند یافت. n:W و خداوند گفت: «آیا آنچه من می کنم، از ابراهیم مخفی دارم؟ 9+ پس، آن مردان از آنجا برخاسته ، متوجه سدوم شدند، و ابراهیم ایشان را مشایعت نمود. 8 آنگاه ساره انکار کرده، گفت: «نخندیدم»، چونکه ترسید. گفت: «نی ، بلکه خندیدی.» M7 مگر هیچ امری نزد خداوند مشکل است؟ در وقت موعود، موافق زمان حیات، نزد تو خواهم برگشت و ساره را پسری خواهد شد.» :6o  و خداوند به ابراهیم گفت: «ساره برای چه خندید و گفت: آیا فی الحقیقه خواهم زایید و حال آنکه پیر هستم؟ ;5q  پس ساره در دل خود بخندید و گفت: «آیا بعد از فرسودگی ام مرا شادی خواهد بود، و آقایم نیز پیر شده است؟» 4  و ابراهیم و ساره پیر و سالخورده بودند، و عادت زنان از ساره منقطع شده بود. i3M  گفت: «البته موافق زمان حیات، نزد تو خواهم برگشت، و زوجه ات ساره را پسری خواهد شد.» و ساره به در خیمه ای که در عقب او بود، شنید. r2_  به وی گفتند: «زوجه ات ساره کجاست؟» گفت: «اینک در خیمه است.» [11 پس کره و شیر و گوساله ای را که ساخته بود، گرفته ، پیش روی ایشان گذاشت، و خود در مقابل ایشان زیر درخت ایستاد تا خوردند. 00[ و ابراهیم به سوی رمه شتافت و گوساله نازک خوب گرفته ، به غلام خود داد تا بزودی آن را طبخ نماید. K/ پس ابراهیم به خیمه ، نزد ساره شتافت و گفت: «سه کیل از آرد میده بزودی حاضر کن و آن را خمیر کرده، گرده ها بساز.» . و لقمه نانی بیاورم تا دلهای خود را تقویت دهید و پس از آن روانه شوید، زیرا برای همین، شما را بر بنده خود گذر افتاده است.» گفتند: «آنچه گفتی بکن.» t-c اندک آبی بیاورند تا پای خود را شسته ، در زیر درخت بیارامید، ~,w و گفت: «ای مولا، اکنون اگر منظور نظر تو شدم، از نزد بنده خود مگذر. + ناگاه چشمان خود را بلند کرده، دید که اینک سه مرد در مقابل او ایستاده اند. و چون ایشان را دید، از در خیمه به استقبال ایشان شتافت، و رو بر زمین نهاد * - و خداوند در بلوطستان ممری، بر وی ظاهر شد، و او در گرمای روز به در خیمه نشسته بود. )1 و همه مردان خانه اش، خواه خانه زاد، خواه زرخرید از اولاد اجنبی ، با وی مختون شدند.a(= در همان روز ابراهیم و پسرش، اسماعیل مختون گشتند. {'q و پسرش، اسماعیل سیزده ساله بود هنگامی که گوشت قلفه اش مختون شد. r&_ و ابراهیم نود و نه ساله بود، وقتی که گوشت قلفه اش مختون شد. O% و ابراهیم پسر خود، اسماعیل و همه خانه زادان و زرخریدان خود را، یعنی هر ذکوری که در خانه ابراهیم بود، گرفته ، گوشت قلفه ایشان را در همان روز ختنه کرد، چنانکه خدا به وی امر فرموده بود. y$m و چون خدا از سخن گفتن با وی فارغ شد، از نزد ابراهیم صعود فرمود. <#s لکن عهد خود را با اسحاق استوار خواهم ساخت، که ساره او را بدین وقت در سال آینده برای تو خواهد زایید.» -"U و اما در خصوص اسماعیل، تو را اجابت فرمودم. اینک او را برکت داده، بارور گردانم، و او را بسیار کثیر گردانم. دوازده رئیس از وی پدید آیند، و امتی عظیم از وی بوجود آورم. !9 خدا گفت: «به تحقیق زوجه ات ساره برای تو پسری خواهد زایید، و او را اسحاق نام بنه ، و عهد خود را با وی استوار خواهم داشت، تا با ذریت او بعد از او عهد ابدی باشد. r _ و ابراهیم به خدا گفت: «کاش که اسماعیل در حضور تو زیست کند.» `; آنگاه ابراهیم به روی در افتاده، بخندید و در دل خود گفت: «آیا برای مرد صد ساله پسری متولد شود و ساره در نود سالگی بزاید؟»  و او را برکت خواهم داد و پسری نیز از وی به تو خواهم بخشید. او را برکت خواهم داد و امتها از وی به وجود خواهند آمد، و ملوک امتها از وی پدید خواهند شد.» $C و خدا به ابراهیم گفت: «اما زوجه تو سارای، نام او را سارای مخوان، بلکه نام او ساره باشد. B و اما هر ذکور نامختون که گوشت قلفه او ختنه نشود، آن کس از قوم خود منقطع شود، زیرا که عهد مرا شکسته است.» !=  هر خانه زاد تو و هر زر خرید تو البته مختون شود تا عهد من در گوشت شما عهد جاودانی باشد. eE  هر پسر هشت روزه از شما مختون شود. هر ذکوری در نسلهای شما، خواه خانه زاد خواه زرخرید، از اولاد هر اجنبی که از ذریت تو نباشد،   و گوشت قلفه خود را مختون سازید، تا نشان آن عهدی باشد که در میان من و شماست. 8k  این است عهد من که نگاه خواهید داشت، در میان من و شما و ذریت تو بعد از تو هر ذکوری از شما مختون شود، 'I  پس خدا به ابراهیم گفت: «و اما تو عهد مرا نگاه دار، تو و بعد از تو ذریت تو در نسلهای ایشان. Q و زمین غربت تو، یعنی تمام زمین کنعان را، به تو و بعد از تو به ذریت تو به ملکیت ابدی دهم، و خدای ایشان خواهم بود.» y و عهد خویش را در میان خود و تو، و ذریتت بعد از تو، استوار گردانم که نسلا بعد نسل عهد جاودانی باشد، تا تو را و بعد از تو ذریت تو را خدا باشم. ) و تو را بسیار بارور نمایم و امتها از تو پدید آورم و پادشاهان از تو به وجود آیند. M و نام تو بعد از این ابرام خوانده نشود بلکه نام تو ابراهیم خواهد بود، زیرا که تو را پدر امتهای بسیار گردانیدم. tc «اما من اینک عهد من با توست و تو پدر امتهای بسیار خواهی بود. kQ آنگاه ابرام به روی در افتاد و خدا به وی خطاب کرده، گفت: / و عهد خویش را در میان خود و تو خواهم بست، و تو را بسیاربسیار کثیر خواهم گردانید.» Q  و چون ابرام نود و نه ساله بود، خداوند بر ابرام ظاهر شده، گفت: «من هستم خدای قادر مطلق. پیش روی من بخرام و کامل شو. {q و ابرام هشتاد و شش ساله بود چون هاجر اسماعیل را برای ابرام بزاد. ) و هاجر از ابرام پسری زایید، و ابرام پسر خود را که هاجر زایید، اسماعیل نام نهاد.  از این سبب آن چاه را «بئرلحی رئی » نامیدند، اینک در میان قادش و بارد است. _ 9  و او، نام خداوند را که با وی تکلم کرد، «انت ایل رئی » خواند، زیرا گفت: «آیا اینجا نیز به عقب او که مرا می بیند، نگریستم.» H   و او مردی وحشی خواهد بود، دست وی به ضد هر کس و دست هر کس به ضد او، و پیش روی همه برادران خود ساکن خواهد بود.» n W  و فرشته خداوند وی را گفت: «اینک حامله هستی و پسری خواهی زایید، و او را اسماعیل نام خواهی نهاد، زیرا خداوند تظلم تو را شنیده است. /Y  و فرشته خداوند به وی گفت: «ذریت تو را بسیار افزون گردانم، به حدی که از کثرت به شماره نیایند.» {  فرشته خداوند به وی گفت: «نزد خاتون خود برگرد و زیر دست او مطیع شو.» :o و گفت: «ای هاجر، کنیز سارای، از کجا آمدی و کجا می روی؟» گفت: «من از حضور خاتون خود سارای گریخته ام.» T~2}|{zyytxwwvCuruttssrOqqpoonm/l>kjiiQhgfeeedWccb a``N^^]h\}[ZZWXWWV~UUETSRRQQPOON]LLDK]JJIHH9GGdF0EbDCBA@?>z=<<7;::9{88N7726O5|44O322d1u100/[.--g,,+a**)$(('';&e%%5$_#""/! %LF?w J W > 0~EC&WG "و چون عیسو چهل ساله بود، یهودیه ، دختر بیری حتی ، و بسمه ، دختر ایلون حتی را به زنی گرفت. |Vs !پس آن را شبعه نامید. از این سبب آن شهر، تا امروز بئرشبع نام دارد. @U{  و در آن روز چنان افتاد که نوکران اسحاق آمده، او را از آن چاهی که می کندند خبر داده، گفتند: «آب یافتیم!» ;Tq بامدادان برخاسته ، با یکدیگر قسم خوردند، و اسحاق ایشان را وداع نمود. پس، از نزد وی به سلامتی رفتند. nSW آنگاه برای ایشان ضیافتی برپا نمود، و خوردند و آشامیدند. }Ru تا با ما بدی نکنی چنانکه به تو ضرری نرساندیم، بلکه غیر از نیکی به تو نکردیم، و تو را به سلامتی روانه نمودیم، و اکنون مبارک خداوند هستی .»CQ گفتند: «به تحقیق فهمیده ایم که خداوند با توست. پس گفتیم سوگندی در میان ما و تو باشد، و عهدی با تو ببندیم. .PW و اسحاق بدیشان گفت: «چرا نزد من آمدید، با آنکه با من عداوت نمودید، و مرا از نزد خود راندید؟» ?Oy و ابی ملک، به اتفاق یکی از اصحاب خود، احزات نام، و فیکول، که سپهسالار او بود، از جرار به نزد او آمدند. BN و مذبحی در آنجا بنا نهاد و نام یهوه را خواند، و خیمه خود را برپا نمود و نوکران اسحاق چاهی در آنجا کندند. IM در همان شب، خداوند بر وی ظاهر شده، گفت: «من خدای پدرت ابراهیم، هستم. ترسان مباش زیرا که من با تو هستم، و تو را برکت می دهم، و ذریت تو را بخاطر بنده خود ابراهیم، فراوان خواهم ساخت.» 5Lg پس از آنجا به بئرشبع آمد. K% و از آنجا کوچ کرده، چاهی دیگر کند و برای آن جنگ نکردند. پس آن را رحوبوت نامیده، گفت: «که اکنون خداوند ما را وسعت داده است، و در زمین، بارور خواهیم شد.» J و چاهی دیگر کندند، همچنان برای آن نیز جنگ کردند، و آن را سطنه نامید. bI? و شبانان جرار با شبانان اسحاق منازعه کرده، گفتند: «این آب از آن ماست!» پس آن چاه را عسق نامید، زیرا که با وی منازعه کردند. H و نوکران اسحاق در آن وادی حفره زدند و چاه آب زنده ای در آنجا یافتند. KG و چاههای آب را که در ایام پدرش ابراهیم کنده بودند و فلسطینیان آنها را بعد از وفات ابراهیم بسته بودند، اسحاق از سر نو کند و آنها را مسمی ' نمود به نامهایی که پدرش آنها را نامیده بود. }Fu پس اسحاق از آنجا برفت، و در وادی جرار فرود آمده، در آنجا ساکن شد. E و ابی ملک به اسحاق گفت: «از نزد ما برو، زیرا که از ما بسیار بزرگتر شده ای.» ID و همه چاههایی که نوکران پدرش در ایام پدرش ابراهیم، کنده بودند، فلسطینیان آنها را بستند، و از خاک پر کردند. C1 و او را گله گوسفندان و مواشی گاوان و غلامان کثیر بود. و فلسطینیان بر او حسد بردند. B{  و آن مرد بزرگ شده، اَناًفاَناً ترقی می نمود، تا بسیار بزرگ گردید. !A=  و اسحاق در آن زمین زراعت کرد، و در آن سال صد چندان پیدا نمود؛ و خداوند او را برکت داد. 7@i  و ابی ملک تمامی قوم را قدغن فرموده، گفت: «کسی که متعرض این مرد و زوجه اش بشود، هر آینه خواهد مرد.» V?'  ابی ملک گفت: «این چه کار است که با ما کردی؟ نزدیک بود که یکی از قوم با زوجه ات همخواب شود، و بر ما جرمی آورده باشی .» {>q  پس ابی ملک، اسحاق را خوانده، گفت: «همانا این زوجه توست! پس چرا گفتی که خواهر من است؟» اسحاق بدو گفت: «زیرا گفتم که مبادا برای وی بمیرم.» = و چون در آنجا مدتی توقف نمود، چنان افتاد که ابی ملک، پادشاه فلسطینیان، از دریچه نظاره کرد و دید که اینک اسحاق با زوجه خود رفقه ، مزاح می کند. (<K و مردمان آن مکان درباره زنش از او جویا شدند. گفت: «او خواهر من است،» زیرا ترسید که بگوید «زوجه من است،» مبادا اهل آنجا او را به خاطر رفقه که نیکومنظر بود، بکشند. ;;s پس اسحاق در جرار اقامت نمود. : زیرا که ابراهیم قول مرا شنید و وصایا و اوامر و فرایض و احکام مرا نگاه داشت.» r9_  و ذریتت را مانند ستارگان آسمان کثیر گردانم، و تمام این زمینها را به ذریت تو بخشم، و از ذریت تو جمیع امتهای جهان برکت خواهند یافت. 28_ در این زمین توقف نما، و با تو خواهم بود و تو را برکت خواهم داد، زیرا که به تو و ذریت تو تمام این زمین را می دهم و سوگندی را که با پدرت ابراهیم خوردم، استوار خواهم داشت. 79 و خداوند بر وی ظاهر شده، گفت: «به مصر فرود میا، بلکه به زمینی که به تو بگویم ساکن شو. V6 ) و قحطی در آن زمین حادث شد، غیر آن قحط اول که در ایام ابراهیم بود. و اسحاق نزد ابی ملک، پادشاه فلسطینیان به جرار رفت. D5 "و یعقوب نان و آش عدس را به عیسو داد، که خورد و نوشید و برخاسته ، برفت. پس عیسو نخست زادگی خود را خوار نمود..4W !یعقوب گفت: «امروز برای من قسم بخور.» پس برای او قسم خورد، و نخست زادگی خود را به یعقوب فروخت. 3  عیسو گفت: «اینک من به حالت موت رسیده ام، پس مرا از نخست زادگی چه فایده؟» a2= یعقوب گفت: «امروز نخست زادگی خود را به من بفروش.» L1 و عیسو به یعقوب گفت: «از این آش ادوم (یعنی سرخ) مرا بخوران، زیرا که وامانده ام.» از این سبب او را ادوم نامیدند. b0? روزی یعقوب آش می پخت و عیسو وا مانده، از صحرا آمد. $/C و اسحاق، عیسو را دوست داشتی ، زیرا که صید او را می خورد. اما رفقه ، یعقوب را محبت نمودی. 5.e و آن دو پسر، نمو کردند، و عیسو صیادی ماهر، و مرد صحرایی بود. و اما یعقوب، مرد ساده دل و چادرنشین. w-i و بعد از آن، برادرش بیرون آمد و پاشنه عیسو را به دست خود گرفته بود و او را یعقوب نام نهادند. و درحین ولادت ایشان، اسحاق، شصت ساله بود. *,O و نخستین، سرخ فام بیرون آمد و تمامی بدنش مانند پوستین، پشمین بود. و او را عیسو نام نهادند. h+K و چون وقت وضع حملش رسید، اینک توأمان در رحم او بودند. {*q خداوند به وی گفت: «دو امت در بطن تو هستند، و دو قوم از رحم تو جدا شوند و قومی بر قومی تسلط خواهد یافت، و بزرگ، کوچک را بندگی خواهد نمود.» B) و دو طفل در رحم او منازعت می کردند. او گفت: «اگر چنین باشد، من چرا چنین هستم؟» پس رفت تا از خداوند بپرسد. R( و اسحاق برای زوجه خود، چون که نازاد بود، نزد خداوند دعا کرد. و خداوند او را مستجاب فرمود و زوجه اش رفقه حامله شد. 7'i و چون اسحاق چهل ساله شد، رفقه دختر بتوئیل ارامی و خواهر لابان ارامی را، از فدان ارام به زنی گرفت. r&_ و این است پیدایش اسحاق بن ابراهیم. ابراهیم، اسحاق را آورد. R% و ایشان از حویله تا شور، که مقابل مصر، به سمت آشور واقع است، ساکن بودند. و نصیب او در مقابل همه برادران او افتاد. &$G و مدت زندگانی اسماعیل، صد و سی و هفت سال بود که جان را سپرده، بمرد و به قوم خود ملحق گشت. A#} اینانند پسران اسماعیل، و این است نامهای ایشان در بلدان و حله های ایشان، دوازده امیر، حسب قبایل ایشان. H" و حدار و تیما و یطور و نافیش و قدمه. ,!U و مشماع و دومه و مسا h K  و این است نامهای پسران اسماعیل، موافق اسمهای ایشان به حسب پیدایش ایشان. نخست زاده اسماعیل، نبایوت، و قیدار و ادبیل و مبسام. +  این است پیدایش اسماعیل بن ابراهیم که هاجر مصری، کنیز ساره، برای ابراهیم زایید. 1]  و واقع شد بعد از وفات ابراهیم، که خدا پسرش اسحاق را برکت داد، و اسحاق نزد بئرلحی رئی ساکن بود. 9  آن صحرایی که ابراهیم از بنی حت خریده بود. در آنجا ابراهیم و زوجه اش ساره مدفون شدند. C  و پسرانش، اسحاق و اسماعیل، او را در مغاره مکفیله ، در صحرای عفرونبن صوحارحتی ، در مقابل ممری دفن کردند. + و ابراهیم جان بداد، و در کمال شیخوخیت، پیر و سیر شده، بمرد. و به قوم خود ملحق شد.  این است ایام سالهای عمر ابراهیم، که زندگانی نمود: صد و هفتاد وپنج سال.  اما به پسران کنیزانی که ابراهیم داشت، ابراهیم عطایا داد، و ایشان را در حین حیات خود، از نزد پسر خویش اسحاق، به جانب مشرق، به زمین شرقی فرستاد. Y- و ابراهیم تمام مایملک خود را به اسحاق بخشید. )M و پسران مدیان، عیفا و عیفر و حنوک و ابیداع و الداعه بودند. جمله اینها، اولاد قطوره بودند.  و یقشان، شبا و ددان را آورد. و بنی ددان، اشوریم و لطوشیم و لامیم بودند. }u و او زمران و یقشان و مدان و مدیان و یشباق و شوحا را برای او زایید. _ ; و ابراهیم، دیگر بار، زنی گرفت که قطوره نام داشت. kQ Cو اسحاق، رفقه را به خیمه مادر خود، ساره آورد، و او را به زنی خود گرفته ، دل در او بست. و اسحاق بعد از وفات مادر خود، تسلی پذیرفت.hK Bو خادم، همه کارهایی را که کرده بود، به اسحاق باز گفت. wi Aزیرا که از خادم پرسید: «این مرد کیست که در صحرا به استقبال ما می آید؟» و خادم گفت: «آقای من است.» پس برقع خود را گرفته، خود را پوشانید. } @و رفقه چشمان خود را بلند کرده، اسحاق را دید، و از شتر خود فرود آمد، (K ?و هنگام شام، اسحاق برای تفکر به صحرا بیرون رفت، و چون نظر بالا کرد، دید که شتران می آیند. ~w >و اسحاق از راه بئرلحی رئی می آمد، زیرا که او در ارض جنوب ساکن بود. O  =پس رفقه با کنیزانش برخاسته ، بر شتران سوار شدند، و از عقب آن مرد روانه گردیدند. و خادم، رفقه را برداشته ، برفت. _ 9 <و رفقه را برکت داده، به وی گفتند: «تو خواهر ما هستی ، مادر هزار کرورها باش، و ذریت تو، دروازه دشمنان خود را متصرف شوند.»  ;آنگاه خواهر خود رفقه ، و دایه اش را با خادم ابراهیم و رفقایش روانه کردند.   :پس رفقه را خواندند و به وی گفتند: «با این مرد خواهی رفت؟» گفت: «می روم.» W ) 9گفتند: «دختر را بخوانیم و از زبانش بپرسیم.» O 8بدیشان گفت: «مرا معطل مسازید، خداوند سفر مرا کامیاب گردانیده است، پس مرا روانه نمایید تا بنزد آقای خود بروم.»  7برادر و مادر او گفتند: «دختر با ما ده روزی بماند و بعد از آن روانه شود.» K 6و او و رفقایش خوردند و آشامیدند و شب را بسر بردند. و بامدادان برخاسته ، گفت: «مرا به سوی آقایم روانه نمایید.» H 5و خادم، آلات نقره و آلات طلا و رختها را بیرون آورده، پیشکش رفقه کرد، و برادر و مادر او را چیزهای نفیسه داد.  4و واقع شد که چون خادم ابراهیم سخن ایشان را شنید، خداوند را به زمین سجده کرد. -U 3اینک رفقه حاضر است، او را برداشته ، روانه شو تا زن پسر آقایت باشد، چنانکه خداوند گفته است.» 0[ 2لابان و بتوئیل در جواب گفتند: «این امر از خداوند صادر شده است، با تو نیک یا بد نمی توانیم گفت. Z/ 1اکنون اگر بخواهید با آقایم احسان و صداقت کنید، پس مرا خبر دهید. و اگر نه مرا خبر دهید، تا بطرف راست یا چپ ره سپر شوم.» /Y 0آنگاه سجده کرده، خداوند را پرستش نمودم. و یهوه، خدای آقای خود ابراهیم را، متبارک خواندم، که مرا به راه راست هدایت فرمود، تا دختر برادر آقای خود را برای پسرش بگیرم. ! /و از او پرسیده، گفتم: تو دختر کیستی ؟ گفت: دختر بتوئیل بن ناحور که ملکه ، او را برای او زایید. پس حلقه را در بینی او، و ابرنجینها را بر دستهایش گذاشتم. Q~ .پس سبوی خود را بزودی از کتف خود فروآورده، گفت:بیاشام، و شترانت را نیز آب می دهم. پس نوشیدم و شتران را نیز آب داد. $}C -و من هنوز از گفتن این، در دل خود فارغ نشده بودم که ناگاه رفقه با سبویی بر کتف خود بیرون آمد و به چشمه پایین رفت تا آب بکشد. و به وی گفتم: جرعه ای آب به من بنوشان. @|{ ,و به من گوید: بیاشام، و برای شترانت نیز آب می کشم، او همان زن باشد که خداوند، نصیب آقازاده من کرده است. ~{w +اینک من به سر این چشمه آب ایستاده ام. پس چنین بشود که آن دختری که برای کشیدن آب بیرون آید، و به وی گویم: مرا از سبوی خود جرعه ای آب بنوشان، Wz) *پس امروز به سر چشمه رسیدم و گفتم: ای یهوه، خدای آقایم ابراهیم، اگر حال، سفر مرا که به آن آمده ام، کامیاب خواهی کرد، Jy )آنگاه از قسم من بری خواهی گشت، چون به نزد قبیله ام رفتی ، هر گاه زنی به تو ندادند، از سوگند من بری خواهی بود. 0x[ (او به من گفت: یهوه که به حضور او سالک بوده ام، فرشته خود را با تو خواهد فرستاد، و سفر تو را خیریت اثر خواهد گردانید، تا زنی برای پسرم از قبیله ام و از خانه پدرم بگیری. [w1 'و به آقای خود گفتم: شاید آن زن همراه من نیاید؟ tvc &بلکه به خانه پدرم و به قبیله من بروی، و زنی برای پسرم بگیری. .uW %و آقایم مرا قسم داد و گفت که زنی برای پسرم از دختران کنعانیان که در زمین ایشان ساکنم، نگیری. t; $و زوجه آقایم ساره، بعد از پیر شدن، پسری برای آقایم زایید، و آنچه دارد، بدو داده است. ssa #و خداوند، آقای مرا بسیار برکت داده و او بزرگ شده است، و گله ها و رمه ها و نقره و طلا و غلامان و کنیزان و شتران و الاغان بدو داده است. 9ro "گفت: «من خادم ابراهیم هستم. q) !و غذا پیش او نهادند. وی گفت: «تا مقصود خود را باز نگویم، چیزی نخورم.» گفت: «بگو.» cpA  پس آن مرد به خانه درآمد، و لابان شتران را باز کرد، و کاه و علف به شتران داد، و آب به جهت شستن پایهایش و پایهای رفقایش آورد. 7oi و گفت: «ای مبارک خداوند، بیا، چرا بیرون ایستاده ای؟ من خانه را و منزلی برای شتران مهیا ساخته ام.» Zn/ و واقع شد که چون آن حلقه و ابرنجینها را بر دستهای خواهر خود دید، و سخنهای خواهر خود، رفقه را شنید که می گفت آن مرد چنین به من گفته است، به نزد وی آمد. و اینک نزد شتران به سر چشمه ایستاده بود. &mG و رفقه را برادری لابان نام بود. پس لابان به نزد آن مرد، به سر چشمه ، دوان دوان بیرون آمد. l پس آن دختر دوان دوان رفته ، اهل خانه مادر خویش را از این وقایع خبر داد. $kC و گفت: «متبارک باد یهوه، خدای آقایم ابراهیم، که لطف و وفای خود را از آقایم دریغ نداشت، و چون من در راه بودم، خداوند مرا به خانه برادران آقایم راهنمایی فرمود.»Rj آنگاه آن مرد خم شد، خداوند را پرستش نمود vig و بدو گفت: «نزد ما کاه و علف فراوان است، و جای نیز برای منزل.» h وی را گفت: «من دختر بتوئیل، پسر ملکه که او را از ناحور زایید، می باشم.» #gA و گفت: «به من بگو که دختر کیستی؟ آیا در خانه پدرت جایی برای ما باشد تا شب را بسر بریم؟» f و واقع شد چون شتران از نوشیدن باز ایستادند که آن مرد حلقه طلای نیم مثقال وزن، و دو ابرنجین برای دستهایش، که ده مثقال طلا وزن آنها بود، بیرون آورد 6eg و آن مرد بر وی چشم دوخته بود و سکوت داشت، تا بداند که خداوند، سفر او را خیریت اثر نموده است یا نه. ;dq پس سبوی خود را بزودی در آبخور خالی کرد و باز به سوی چاه، برای کشیدن بدوید، و از بهر همه شترانش کشید. c+ و چون از نوشانیدنش فارغ شد، گفت: «برای شترانت نیز بکشم تا از نوشیدن بازایستند.» b- گفت: «ای آقای من بنوش»، و سبوی خود را بزودی بر دست خود فرود آورده، او را نوشانید. a آنگاه خادم به استقبال او بشتافت و گفت: «جرعه ای آب از سبوی خود به من بنوشان.» U`% و آن دختر بسیار نیکومنظر و باکره بود، و مردی او را نشناخته بود. پس به چشمه فرورفت، و سبوی خود را پر کرده، بالا آمد. u_e و او هنوز از سخن گفتن فارغ نشده بود که ناگاه، رفقه ، دختر بتوئیل، پسر ملکه ، زن ناحور، برادر ابراهیم، بیرون آمد و سبویی بر کتف داشت. m^U پس چنین بشود که آن دختری که به وی گویم: سبوی خود را فرودآر تا بنوشم، و او گوید: بنوش و شترانت را نیز سیراب کنم، همان باشد که نصیب بنده خود اسحاق کرده باشی ، تا بدین، بدانم که با آقایم احسان فرموده ای.» $]C  اینک من بر این چشمه آب ایستاده ام، و دختران اهل این شهر، به جهت کشیدن آب بیرون می آیند. .\W  و گفت: «ای یهوه، خدای آقایم ابراهیم، امروز مرا کامیاب بفرما، و با آقایم ابراهیم احسان بنما. H[  و به وقت عصر، هنگامی که زنان برای کشیدن آب بیرون می آمدند، شتران خود را در خارج شهر، بر لب چاه آب خوابانید. gZI  و خادم ده شتر، از شتران آقای خود گرفته ، برفت. و همه اموال مولایش به دست او بود. پس روانه شده، به شهر ناحور در ارام نهرین آمد. Y)  پس خادم دست خود را زیر ران آقای خود ابراهیم نهاد، و در این امر برای او قسم خورد. AX}  اما اگر آن زن از آمدن با تو رضا ندهد، از این قسم من بری خواهی بود، لیکن زنهار، پسر مرا بدانجا باز نبری. W  یهوه، خدای آسمان که مرا از خانه پدرم و از زمین مولد من، بیرون آورد و به من تکلم کرد و قسم خورده، گفت: «که این زمین را به ذریت تو خواهم داد.» او فرشته خود را پیش روی تو خواهد فرستاد، تا زنی برای پسرم از آنجا بگیری. eVE ابراهیم وی را گفت: «زنهار، پسر مرا بدانجا باز مبری. ZU/ خادم به وی گفت: «شاید آن زن راضی نباشد که با من بدین زمین بیاید؟ آیا پسرت را بدان زمینی که از آن بیرون آمدی، بازبرم؟» T بلکه به ولایت من و به مولدم بروی، و از آنجا زنی برای پسرم اسحاق بگیری.» ]S5 و به یهوه، خدای آسمان و خدای زمین، تو را قسم می دهم، که زنی برای پسرم از دختران کنعانیان که در میان ایشان ساکنم نگیری، JR و ابراهیم به خادم خود که بزرگ خانه وی و بر تمام مایملک او مختار بود، گفت: «اکنون دست خود را زیر ران من بگذار. Q  و ابراهیم پیر و سالخورده شد، و خداوند، ابراهیم را در هر چیز برکت داد. %PE و آن صحرا، با مغاره ای که در آن است، از جانب بنی حت، به ملکیت ابراهیم به جهت قبر مقرر شد.RO از آن پس، ابراهیم، زوجه خود ساره را در مغاره صحرای مکفیله ، در مقابل ممری، که حبرون باشد، در زمین کنعان دفن کرد. N به ملکیت ابراهیم، بحضور بنی حت، یعنی همه که به دروازه شهرش داخل می شدند. M3 پس زمین عفرون، که در مکفیله ، برابر ممری واقع است، یعنی زمین و مغاره ای که در آن است، با همه درختانی که در آن زمین، و در تمامی حدود و حوالی آن بود، مقرر شد L پس ابراهیم سخن عفرون را اجابت نمود، و آن مبلغی را که در مسامع بنی حت گفته بود، یعنی چهارصد مثقال نقره رایج المعامله ، به نزد عفرون وزن کرد. BK «ای مولای من، از من بشنو، قیمت زمین چهارصد مثقال نقره است، این در میان من و تو چیست؟ میت خود را دفن کن.» 8Jm عفرون در جواب ابراهیم گفت: 8Ik  و عفرون را به مسامع اهل زمین خطاب کرده، گفت: «اگر تو راضی هستی ، التماس دارم عرض مرا اجابت کنی. قیمت زمین را به تو می دهم، از من قبول فرمای، تا در آنجا میت خود را دفن کنم.» OH  پس ابراهیم نزد اهل آن زمین تعظیم نمود، G;  «ای مولای من، نی ، سخن مرا بشنو، آن زمین را به تو می بخشم، و مغاره ای را که در آن است به تو می دهم، بحضور ابنای قوم خود، آن را به تو می بخشم. میت خود را دفن کن.»mFU  و عفرون در میان بنی حت نشسته بود. پس عفرون حتی ، در مسامع بنی حت، یعنی همه که به دروازه شهر او داخل می شدند، در جواب ابراهیم گفت: hEK  تا مغاره مکفیله را که از املاک او در کنار زمینش واقع است، به من دهد، به قیمت تمام، در میان شما برای قبر، به ملکیت من بسپارد.» yDm و ایشان را خطاب کرده، گفت: «اگر مرضی شما باشد که میت خود را از نزد خود دفن کنم، سخن مرا بشنوید و به عفرون بن صوحار، برای من سفارش کنید، yCm پس ابراهیم برخاست، و نزد اهل آن زمین، یعنی بنی حت، تعظیم نمود. e و ساره در قریه اربع که حبرون باشد، در زمین کنعان مرد. و ابراهیم آمد تا برای ساره ماتم و گریه کند. =  و ایام زندگانی ساره، صد و بیست و هفت سال بود. این است سالهای عمر ساره. < و کنیز او که رؤمه نام داشت، او نیز طابح و جاحم و تاحش و معکه را زایید.;' و بتوئیل، رفقه را آورده است. این هشت را، ملکه برای ناحور، برادر ابراهیم زایید. N: و کاسد و حزو و فلداش و یدلاف و بتوئیل.» m9U یعنی نخست زاده او عوص، و برادرش بوز و قموئیل، پدر ارام، M8 و واقع شد بعد از این امور، که به ابراهیم خبر داده، گفتند: «اینک ملکه نیز برای برادرت ناحور، پسران زاییده است. @7{ پس ابراهیم نزد نوکران خود برگشت. و ایشان برخاسته ، به بئرشبع با هم آمدند، و ابراهیم در بئرشبع ساکن شد. 6 و از ذریت تو، جمیع امتهای زمین برکت خواهند یافت، چونکه قول مرا شنیدی.» 53 هر آینه تو را برکت دهم، و ذریت تو را کثیر سازم، مانند ستارگان آسمان، و مثل ریگهایی که بر کناره دریاست. و ذریت تو دروازه های دشمنان خود را متصرف خواهند شد. =4u و گفت: «خداوند می گوید: به ذات خود قسم می خورم، چونکه این کار را کردی و پسر یگانه خود را دریغ نداشتی ، j3O بار دیگر فرشته خداوند، به ابراهیم از آسمان ندا در داد :2o و ابراهیم آن موضع را «یهوه یری'» نامید، چنانکه تا امروز گفته می شود: «در کوه، یهوه، دیده خواهد شد.» U1%  آنگاه، ابراهیم، چشمان خود را بلند کرده، دید که اینک قوچی ، در عقب وی، در بیشه ای، به شاخهایش گرفتار شده. پس ابراهیم رفت و قوچ را گرفته ، آن را در عوض پسر خود، برای قربانی سوختنی گذرانید. u0e  گفت: «دست خود را بر پسر دراز مکن، و بدو هیچ مکن، زیرا که اﻵن دانستم که تو از خدا می ترسی ، چونکه پسر یگانه خود را از من دریغ نداشتی .» 1/]  در حال، فرشته خداوند از آسمان وی را ندا درداد و گفت: «ای ابراهیم! ای ابراهیم!» عرض کرد: «لبیک.» .  و ابراهیم، دست خود را دراز کرده، کارد را گرفت تا پسر خویش را ذبح نماید. -7  چون بدان مکانی که خدا بدو فرموده بود، رسیدند، ابراهیم در آنجا مذبح را بنا نمود، و هیزم را بر هم نهاد، و پسر خود، اسحاق را بسته ، بالای هیزم، بر مذبح گذاشت. (,K ابراهیم گفت: «ای پسر من، خدا بره قربانی را برای خود مهیا خواهد ساخت.» و هر دو با هم رفتند. ~~w}}|M{zzhyyxpwwvwuuTtt^sfrrq:pp%oGnmm kjiirh3gOfedcbb`__^]\[[ZNYzXWUVVeUU"TSAR,Q-POuNMMLL#KnKJI3HH/GFF3ED\CCBB Ae@@??>s==*<<;::%988}77Q6m543211Q00//8.--v-!,,+* ((i''F&T%%f$$o#""!! lO C_>@7 w ! xY=5  و مرا نگذاشتی که پسران و دختران خود را ببوسم؛ الحال ابلهانه حرکتی نمودی. ?y چرا مخفی فرار کرده، مرا فریب دادی و مرا آگاه نساختی تا تو را با شادی و نغمات و دف و بربط مشایعت نمایم؟ 0[ و لابان به یعقوب گفت: «چه کردی که مرا فریب دادی و دخترانم را مثل اسیران شمشیر برداشته ، رفتی؟ Q پس لابان به یعقوب دررسید و یعقوب خیمه خود را در جبل زده بود، و لابان با برادران خود نیز در جبل جلعاد فرود آمدند. 8k شبانگاه، خدا در خواب بر لابان ارامی ظاهر شده، به وی گفت: «با حذر باش که به یعقوب نیک یا بد نگویی .» +Q پس برادران خویش را با خود برداشته ، هفت روز راه در عقب او شتافت، تا در جبل جلعاد بدو پیوست. jO در روز سوم، لابان را خبر دادند که یعقوب فرار کرده است.  پس با آنچه داشت، بگریخت و برخاسته ، از نهر عبور کرد و متوجه جبل جلعاد شد. ~ و یعقوب لابان ارامی را فریب داد، چونکه او را از فرار کردن خود آگاه نساخت. } و اما لابان برای پشم بریدن گله خود رفته بود و راحیل، بتهای پدر خود را دزدید. | و تمام مواشی و اموال خود را که اندوخته بود، یعنی مواشی حاصله خود را که در فدان ارام حاصل ساخته بود، برداشت تا نزد پدر خود اسحاق به زمین کنعان برود. z{o آنگاه یعقوب برخاسته ، فرزندان و زنان خود را بر شتران سوار کرد، Uz% زیرا تمام دولتی را که خدا از پدر ما گرفته است، از آن ما و فرزندان ماست، پس اکنون آنچه خدا به تو گفته است، بجا آور.» %yE مگر نزد او چون بیگانگان محسوب نیستیم، زیرا که ما را فروخته است و نقد ما را تماما خورده. x/ راحیل و لیه در جواب وی گفتند: «آیا در خانه پدر ما، برای ما بهره یا میراثی باقیست؟ vwg  من هستم خدای بیت ئیل، جایی که ستون را مسح کردی و با من نذر نمودی. اﻵن برخاسته ، از این زمین روانه شده، به زمین مولد خویش مراجعت نما.» v  گفت: اکنون چشمان خود را باز کن و بنگر که همه قوچهایی که با میشها جمع می شوند، مخطط و پیسه و ابلق هستند زیرا که آنچه لابان به تو کرده است، دیده ام. muU  و فرشته خدا در خواب به من گفت: «ای یعقوب!» گفتم: «لبیک.». t  و واقع شد هنگامی که گله ها حمل می گرفتند که در خوابی چشم خود را باز کرده، دیدم اینک قوچهایی که با میشها جمع می شدند، مخطط و پیسه و ابلق بودند. \s3  پس خدا اموال پدر شما را گرفته ، به من داده است. erE هر گاه می گفت اجرت تو پیسه ها باشد، تمام گله ها پیسه می آوردند، و هر گاه گفتی اجرت تو مخطط باشد، همه گله ها مخطط می زاییدند. 2q_ و پدر شما مرا فریب داده، ده مرتبه اجرت مرا تبدیل نمود ولی خدا او را نگذاشت که ضرری به من رساند. opY و شما می دانید که به تمام قوت خود پدر شما را خدمت کرده ام. +oQ و بدیشان گفت: «روی پدر شما را می بینم که مثل سابق با من نیست، لیکن خدای پدرم با من بوده است. xnk پس یعقوب فرستاده، راحیل و لیه را به صحرا نزد گله خود طلب نمود. !m= و خداوند به یعقوب گفت: «به زمین پدرانت و به مولد خویش مراجعت کن و من با تو خواهم بود.» glI و یعقوب روی لابان را دید که اینک مثل سابق با او نبود. nk Y و سخنان پسران لابان را شنید که می گفتند: «یعقوب همه مایملک پدر ما را گرفته است، و از اموال پدر ما تمام این بزرگی را بهم رسانیده.» %jE +و آن مرد بسیار ترقی نمود، و گله های بسیار و کنیزان و غلامان و شتران و حماران بهم رسانید.;iq *و هر گاه حیوانات ضعیف بودند، آنها را نمی گذاشت، پس ضعیفها از آن لابان، و تنومندها از آن یعقوب شدند. Qh )و هرگاه حیوانه ای تنومند حمل می گرفتند، یعقوب چوبها را پیش آنها در آبخورها می نهاد، تا در میان چوبها حمل گیرند. ngW (و یعقوب، بزها را جدا کرد، و روی گله ها را بسوی هر مخطط و سیاه در گله لابان واداشت، و گله های خود را جدا کرد و با گله لابان نگذاشت. f 'پس گله ها پیش چوبها بارآور می شدند، و بزهای مخطط و پیسه و ابلق می زاییدند. e# &و وقتی که گله ها، برای آب خوردن می آمدند، آن چوبهایی را که خراشیده بود، در حوضها و آبخورها پیش گله ها می نهاد، تا چون برای نوشیدن بیایند، حمل بگیرند. vdg %و یعقوب چوبهای تر و تازه از درخت کبوده و بادام و چنار برای خود گرفت، و خطه ای سفید در آنها کشید، و سفیدی را که در چوبها بود، ظاهر کرد. c7 $و در میان خود و یعقوب، سه روز راه، مسافت گذارد. و یعقوب باقی گله لابان را شبانی کرد. b- #و در همان روز، بزهای نرینه مخطط و ابلق، و همه ماده بزهای پیسه و ابلق، یعنی هر چه سفیدی در آن بود، و همه گوسفندان سیاه را جدا کرده، به دست پسران خود سپرد. Ja "لابان گفت: «اینک موافق سخن تو باشد.» :`o !و در آینده عدالت من، بر من شهادت خواهد داد، وقتی که بیایی تا اجرت مرا پیش خود ببینی ، آنچه از بزها، پیسه و ابلق، و آنچه از گوسفندان، سیاه نباشد، نزد من به دزدی شمرده شود.» !_=  امروز در تمامی گله تو گردش می کنم، و هر میش پیسه و ابلق و هر میش سیاه را از میان گوسفندان، و ابلقها و پیسه ها را از بزها، جدا می سازم، و آن، اجرت من خواهد بود. l^S گفت: «پس تو را چه بدهم؟» یعقوب گفت: «چیزی به من مده، اگر این کار را برای من بکنی ، بار دیگر شبانی و پاسبانی گله تو را خواهم نمود. ] زیرا قبل از آمدن من، مال تو قلیل بود، و به نهایت زیاد شد، و بعد از آمدن من، خداوند تو را برکت داده است. و اکنون من نیز تدارک خانه خود را کی ببینم؟» \ وی را گفت: «خدمتی که به تو کرده ام، خود می دانی ، و مواشی ات چگونه نزد من بود. f[G و گفت: «اجرت خود را بر من معین کن تا آن را به تو دهم.» AZ} لابان وی را گفت: «کاش که منظور نظر تو باشم، زیرا تفالا یافته ام که بخاطر تو، خداوند مرا برکت داده است.» OY زنان و فرزندان مرا که برای ایشان تو را خدمت کرده ام به من واگذار تا بروم زیرا خدمتی که به تو کردم، تو می دانی .» 8Xk و واقع شد که چون راحیل، یوسف را زایید، یعقوب به لابان گفت: «مرا مرخص کن تا به مکان و وطن خویش بروم. W و او را یوسف نامیده، گفت: «خداوند پسری دیگر برای من مزید خواهد کرد.» mVU و آبستن شده، پسری بزاد و گفت: «خدا ننگ مرا برداشته است.» U پس خدا راحیل را بیاد آورد، و دعای او را اجابت فرموده، خدا رحم او را گشود. \T3 و بعد از آن دختری زایید، و او را دینه نام نهاد. nSW و لیه گفت: «خدا عطای نیکو به من داده است. اکنون شوهرم با من زیست خواهد کرد، زیرا که شش پسر برای او زاییدم.» پس او را زبولون نامید. iRM و بار دیگر لیه حامله شده، پسر ششمین برای یعقوب زایید. 3Qa و لیه گفت: «خدا اجرت به من داده است، زیرا کنیز خود را به شوهر خود دادم.» و او را یساکار نام نهاد. P و خدا، لیه را مستجاب فرمود که آبستن شده، پسر پنجمین برای یعقوب زایید. O% و وقت عصر، چون یعقوب از صحرا می آمد، لیه به استقبال وی بیرون شده، گفت: «به من درآ، زیرا که تو را به مهرگیاه پسر خود اجیر کردم.» پس آنشب با وی همخواب شد. vNg وی را گفت: «آیا کم است که شوهر مرا گرفتی و مهر گیاه پسر مرا نیز می خواهی بگیری؟» راحیل گفت: «امشب به عوض مهر گیاه پسرت، با تو بخوابد.» M و در ایام درو گندم، رؤبین رفت و مهرگیاهها در صحرا یافت و آنها را نزد مادر خود لیه ، آورد. پس راحیل به لیه گفت: «از مهرگیاههای پسر خود به من بده.» *LO  و لیه گفت: «به خوشحالی من! زیرا که دختران، مرا خوشحال خواهند خواند.» و او را اشیر نام نهاد. ]K5  و زلفه ، کنیز لیه ، پسر دومین برای یعقوب زایید. RJ  و لیه گفت: «به سعادت!» پس او را جاد نامید. TI#  و زلفه ، کنیز لیه ، برای یعقوب پسری زایید. 8Hk  و اما لیه چون دید که از زاییدن باز مانده بود، کنیز خود زلفه را برداشته ، او را به یعقوب به زنی داد. +GQ و راحیل گفت: «به کشتیهای خدا با خواهر خود کشتی گرفتم و غالب آمدم.» و او را نفتالی نام نهاد. {Fq و بلهه ، کنیز راحیل، باز حامله شده، پسر دومین برای یعقوب زایید. NE و راحیل گفت: «خدا مرا داوری کرده است، و آواز مرا نیز شنیده، و پسری به من عطا فرموده است.» پس او را دان نام نهاد. SD!  و بلهه آبستن شده، پسری برای یعقوب زایید. pC[ پس کنیز خود، بلهه را به یعقوب به زنی داد. و او به وی درآمد. B/ گفت: «اینک کنیز من، بلهه! بدو درآ تا بر زانویم بزاید، و من نیز از او اولاد بیابم.» >Aw آنگاه غضب یعقوب بر راحیل افروخته شد و گفت: «مگر من به جای خدا هستم که بار رحم را از تو باز داشته است؟» h@ M و اما راحیل، چون دید که برای یعقوب، اولادی نزایید، راحیل بر خواهر خود حسد برد. و به یعقوب گفت: «پسران به من بده والا می میرم.» c?A #و بار دیگر حامله شده، پسری زایید و گفت: «این مرتبه خداوند را حمد می گویم.» پس او را یهودا نامید. آنگاه از زاییدن بازایستاد.~>w "و باز آبستن شده، پسری زایید و گفت: «اکنون این مرتبه شوهرم با من خواهد پیوست، زیرا که برایش سه پسر زاییدم.» از این سبب او را لاوی نام نهاد. c=A !و بار دیگر حامله شده، پسری زایید و گفت: «چونکه خداوند شنید که من مکروه هستم، این را نیز به من بخشید.» پس او را شمعون نامید. `<;  و لیه حامله شده، پسری بزاد و او را رؤبین نام نهاد، زیرا گفت: «خداوند مصیبت مرا دیده است. اﻵن شوهرم مرا دوست خواهد داشت.» ; و چون خداوند دید که لیه مکروه است، رحم او را گشود. ولی راحیل، نازاد ماند. :- و به راحیل نیز درآمد و او را از لیه بیشتر دوست داشتی ، و هفت سال دیگر خدمت وی کرد. s9a و لابان، کنیز خود، بلهه را به دختر خود، راحیل به کنیزی داد. 8! پس یعقوب چنین کرد، و هفته او را تمام کرد، و دختر خود، راحیل را به زنی بدو داد. 7) هفته این را تمام کن و او را نیز به تو می دهیم، برای هفت سال دیگر که خدمتم بکنی .» 6 لابان گفت: «در ولایت ما چنین نمی کنند که کوچکتر را قبل از بزرگتر بدهند. j5O صبحگاهان دید، که اینک لیه است! پس به لابان گفت: «این چیست که به من کردی؟ مگر برای راحیل نزد تو خدمت نکردم؟ چرا مرا فریب دادی؟» n4W و لابان کنیز خود زلفه را، به دختر خود لیه ، به کنیزی داد. "3? و واقع شد که هنگام شام، دختر خود، لیه را برداشته ، او را نزد وی آورد، و او به وی درآمد. q2] پس لابان، همه مردمان آنجا را دعوت کرده، ضیافتی برپا نمود. 13 و یعقوب به لابان گفت: «زوجه ام را به من بسپار، که روزهایم سپری شد، تا به وی درآیم.» %0E پس یعقوب برای راحیل هفت سال خدمت کرد. و بسبب محبتی که به وی داشت، در نظرش روزی چند نمود. / لابان گفت: «او را به تو بدهم، بهتر است از آنکه به دیگری بدهم. نزد من بمان.» .- و یعقوب عاشق راحیل بود و گفت: «برای دختر کوچکت راحیل، هفت سال تو را خدمت می کنم.» q-] و چشمان لیه ضعیف بود، و اما راحیل، خوب صورت و خوشمنظر بود. ,} و لابان را دو دختر بود، که نام بزرگتر، لیه و اسم کوچکتر، راحیل بود. G+ پس لابان، به یعقوب گفت: «آیا چون برادر من هستی ، مرا باید مفت خدمت کنی؟ به من بگو که اجرت تو چه خواهد بود؟» #*A لابان وی را گفت: «فی الحقیقه تو استخوان و گوشت من هستی .» و نزد وی مدت یک ماه توقف نمود. 2)_  و واقع شد که چون لابان، خبر خواهرزاده خود، یعقوب را شنید، به استقبال وی شتافت، و او را در بغل گرفته ، بوسید و به خانه خود آورد، و او لابان را از همه این امور آگاهانید. 7(i  و یعقوب، راحیل را خبر داد که او برادر پدرش، و پسر رفقه است. پس دوان دوان رفته ، پدر خود را خبر داد. \'3  و یعقوب، راحیل را بوسید، و به آواز بلند گریست. "&?  اما چون یعقوب راحیل، دختر خالوی خود، لابان، و گله خالوی خویش، لابان را دید، یعقوب نزدیک شده، سنگ را از سر چاه غلطانید، و گله خالوی خویش، لابان را سیراب کرد. -%U  و هنوز با ایشان در گفتگو می بود که راحیل، با گله پدر خود رسید. زیرا که آنها را چوپانی می کرد. 7$i گفتند: «نمی توانیم، تا همه گله ها جمع شوند، و سنگ را از سر چاه بغلطانند، آنگاه گله را آب می دهیم.» #7 گفت: «هنوز روز بلند است و وقت جمع کردن مواشی نیست، گله را آب دهید و رفته ، بچرانید.» "1 بدیشان گفت: «بسلامت است؟» گفتند: «بسلامت، و اینک دخترش، راحیل، با گله او می آید.» y!m بدیشان گفت: «لابان بن ناحور را می شناسید؟» گفتند: «می شناسیم.»   یعقوب بدیشان گفت: «ای برادرانم از کجا هستید؟» گفتند: «ما از حرانیم.» `; و چون همه گله ها جمع شدندی، سنگ را از دهنه چاه غلطانیده، گله را سیراب کردندی. پس سنگ را بجای خود، بر سر چاه باز گذاشتندی. {q و دید که اینک در صحرا، چاهی است، و بر کناره اش سه گله گوسفند خوابیده، چونکه از آن چاه گله ها را آب می دادند، و سنگی بزرگ بر دهنه چاه بود. U ' پس یعقوب روانه شد و به زمین بنی المشرق آمد. 1] و این سنگی را که چون ستون برپا کردم، بیت ﷲ شود، و آنچه به من بدهی، ده یک آن را به تو خواهم داد.» تا به خانه پدر خود به سلامتی برگردم، هرآینه یهوه، خدای من خواهد بود. `; و یعقوب نذر کرده، گفت: «اگر خدا با من باشد، و مرا در این راه که می روم محافظت کند، و مرا نان دهد تا بخورم، و رخت تا بپوشم، lS و آن موضع را بیت ئیل نامید، لکن نام آن شهر اولا لوز بود. F بامدادان یعقوب برخاست و آن سنگی را که زیر سر خود نهاده بود، گرفت و چون ستونی برپا داشت و روغن بر سرش ریخت. )M پس ترسان شده، گفت: «این چه مکان ترسناکی است! این نیست جز خانه خدا و این است دروازه آسمان.»  پس یعقوب از خواب بیدار شد و گفت: «البته یهوه در این مکان است و من ندانستم.» "? و اینک من با تو هستم، و تو را در هر جایی که روی، محافظت فرمایم تا تو را بدین زمین بازآورم، زیرا که تا آنچه را به تو گفته ام، بجا نیاورم، تو را رها نخواهم کرد.» {q و ذریت تو مانند غبار زمین خواهند شد، و به مغرب و مشرق و شمال و جنوب منتشر خواهی شد، و از تو و از نسل تو جمیع قبایل زمین برکت خواهند یافت.   در حال، خداوند بر سر آن ایستاده، می گوید: «من هستم یهوه، خدای پدرت ابراهیم، و خدای اسحاق. این زمینی را که تو بر آن خفته ای به تو و به ذریت تو می بخشم. W)  و خوابی دید که ناگاه نردبانی بر زمین برپا شده، که سرش به آسمان می رسد، و اینک فرشتگان خدا بر آن صعود و نزول می کنند.   و به موضعی نزول کرده، در آنجا شب را بسر برد، زیرا که آفتاب غروب کرده بود و یکی از سنگهای آنجا را گرفته ، زیر سر خود نهاد و در همان جا بخسبید. `;  و اما یعقوب، از بئرشبع روانه شده، بسوی حران رفت. \3  پس عیسو نزد اسماعیل رفت، و محلت، دختر اسماعیل بن ابراهیم را که خواهر نبایوت بود، علاوه بر زنانی که داشت، به زنی گرفت. oY و چون عیسو دید که دختران کنعان در نظر پدرش، اسحاق، بدند، { q و اینکه یعقوب، پدر و مادر خود را اطاعت نموده، به فدان ارام رفت، O  و اما عیسو چون دید که اسحاق یعقوب را برکت داده، او را به فدان ارام روانه نمود تا از آنجا زنی برای خود بگیرد، و در حین برکت دادن به وی امر کرده، گفته بود که «زنی از دختران کنعان مگیر،» N  پس اسحاق، یعقوب را روانه نمود و به فدان ارام، نزد لابان بن بتوئیل ارامی ، برادر رفقه ، مادر یعقوب و عیسو، رفت. P  و برکت ابراهیم را به تو دهد، به تو و به ذریت تو با تو، تا وارث زمین غربت خود شوی، که خدا آن را به ابراهیم بخشید.» . W و خدای قادر مطلق تو را برکت دهد، و تو را بارور و کثیر سازد، تا از تو امتهای بسیار بوجود آیند. U% برخاسته ، به فدان ارام، به خانه پدر مادرت، بتوئیل، برو و از آنجا زنی از دختران لابان، برادر مادرت، برای خود بگیر. , U و اسحاق، یعقوب را خوانده، او را برکت داد و او را امر فرموده، گفت: «زنی از دختران کنعان مگیر. 'I .و رفقه به اسحاق گفت: «بسبب دختران حت از جان خود بیزار شده ام. اگر یعقوب زنی از دختران حت، مثل اینانی که دختران این زمینند بگیرد، مرا از حیات چه فایده خواهد بود.» -تا غضب برادرت از تو برگردد، و آنچه بدو کردی، فراموش کند. آنگاه می فرستم و تو را از آنجا باز می آورم. چرا باید از شما هر دو در یک روز محروم شوم؟» X+ ,و چند روز نزد وی بمان، تا خشم برادرت برگردد.  +پس اﻵن ای پسرم سخن مرا بشنو و برخاسته ، نزد برادرم، لابان، به حران فرار کن. 4c *و رفقه ، از سخنان پسر بزرگ خود، عیسو آگاهی یافت. پس فرستاده، پسر کوچک خود، یعقوب را خوانده، بدو گفت: «اینک برادرت عیسو درباره تو خود را تسلی می دهد به اینکه تو را بکشد. $C )و عیسو بسبب آن برکتی که پدرش به یعقوب داده بود، بر او بغض ورزید؛ و عیسو در دل خود گفت: «ایام نوحه گری برای پدرم نزدیک است، آنگاه برادر خود یعقوب را خواهم کشت.» kQ (و به شمشیرت خواهی زیست، و برادر خود را بندگی خواهی کرد، و واقع خواهد شد که چون سر باز زدی، یوغ او را از گردن خود خواهی انداخت.» 2_ 'پدرش اسحاق در جواب او گفت: «اینک مسکن تو (دور) از فربهی زمین، و از شبنم آسمان از بالا خواهد بود. a~= &عیسو به پدر خود گفت: «ای پدر من، آیا همین یک برکت را داشتی؟ به من، به من نیز ای پدرم برکت بده!» و عیسو به آواز بلند بگریست. }3 %اسحاق در جواب عیسو گفت: «اینک او را بر تو سرور ساختم، و همه برادرانش را غلامان او گردانیدم، و غله و شیره را رزق او دادم. پس اﻵن ای پسر من، برای تو چه کنم؟» 7|i $گفت: «نام او را یعقوب بخوبی نهادند، زیرا که دو مرتبه مرا از پا درآورد. اول نخست زادگی مرا گرفت، و اکنون برکت مرا گرفته است.» پس گفت: «آیا برای من نیز برکتی نگاه نداشتی ؟» Y{- #گفت: «برادرت به حیله آمد، و برکت تو را گرفت.» `z; "عیسو چون سخنان پدر خود را شنید، نعره ای عظیم و بینهایت تلخ برآورده، به پدر خود گفت: «ای پدرم، به من، به من نیز برکت بده!» ;yq !آنگاه لرزه ای شدید بر اسحاق مستولی شده، گفت: «پس آن که بود که نخجیری صید کرده، برایم آورد، و قبل از آمدن تو از همه خوردم و او را برکت دادم، و فی الواقع او مبارک خواهد بود؟» x  پدرش اسحاق به وی گفت: «تو کیستی ؟» گفت: «من پسر نخستین تو، عیسو هستم.» ]w5 و او نیز خورشی ساخت، و نزد پدر خود آورده، به پدر خود گفت: «پدر من برخیزد و از شکار پسر خود بخورد، تا جانت مرا برکت دهد.» sva و واقع شد چون اسحاق، از برکت دادن به یعقوب فارغ شد، به مجرد بیرون رفتن یعقوب از حضور پدر خود اسحاق، که برادرش عیسو از شکار باز آمد. Iu قومها تو را بندگی نمایند و طوایف تو را تعظیم کنند، بر برادران خود سرور شوی، و پسران مادرت تو را تعظیم نمایند. ملعون باد هر که تو را لعنت کند، و هر که تو را مبارک خواند، مبارک باد.» t% پس خدا تو را از شبنم آسمان و از فربهی زمین، و از فراوانی غله و شیره عطا فرماید. s' پس نزدیک آمده، او را بوسید و رایحه لباس او را بوییده، او را برکت داد و گفت: «همانا رایحه پسر من، مانند رایحه صحرایی است که خداوند آن را برکت داده باشد. qr] و پدرش، اسحاق به وی گفت: «ای پسر من، نزدیک بیا و مرا ببوس.» Zq/ پس گفت: «نزدیک بیاور تا از شکار پسر خود بخورم و جانم تو را برکت دهد.» پس نزد وی آورد و بخورد و شراب برایش آورد و نوشید. kpQ و گفت: «آیا تو همان پسر من، عیسو هستی ؟» گفت: «من هستم.» #oA و او را نشناخت، زیرا که دستهایش مثل دستهای برادرش عیسو، مویدار بود. پس او را برکت داد. Fn پس یعقوب نزد پدر خود اسحاق آمد، و او را لمس کرده، گفت: «آواز، آواز یعقوب است، لیکن دستها، دستهای عیسوست.» /mY اسحاق به یعقوب گفت: «ای پسر من، نزدیک بیا تا تو را لمس کنم، که آیا تو پسر من عیسو هستی یا نه .» +lQ اسحاق به پسر خود گفت: «ای پسر من! چگونه بدین زودی یافتی ؟» گفت: «یهوه خدای تو به من رسانید.» tkc یعقوب به پدر خود گفت: «من نخست زاده تو عیسو هستم. آنچه به من فرمودی کردم، اﻵن برخیز، بنشین و از شکار من بخور، تا جانت مرا برکت دهد.» j پس نزد پدر خود آمده، گفت: «ای پدر من!» گفت: «لبیک، تو کیستی ای پسر من؟» iiM و خورش و نانی که ساخته بود، به دست پسر خود یعقوب سپرد. `h; و پوست بزغاله ها را، بر دستها و نرمه گردن او بست. >=}< y #و پسران راحیل: یوسف و بنیامین.   #پسران لیه : رؤبین نخست زاده یعقوب و شمعون و لاوی و یهودا و یساکار و زبولون. q ] #و در حین سکونت اسرائیل در آن زمین، رؤبین رفته ، با کنیز پدر خود، بلهه ، همخواب شد. و اسرائیل این را شنید. و بنی یعقوب دوازده بودند: i M #پس اسرائیل کوچ کرد و خیمه خود را بدان طرف برج عیدر زد. ~w #و یعقوب بر قبر وی ستونی نصب کرد که آن تا امروز ستون قبر راحیل است. tc #پس راحیل وفات یافت، و در راه افراته که بیت لحم باشد، دفن شد. *O #و در حین جان کندن، زیرا که مرد، پسر را «بناونی » نام نهاد، لکن پدرش وی را «بنیامین» نامید. ' #و چون زاییدنش دشوار بود، قابله وی را گفت: «مترس زیرا که این نیز برایت پسر است.» cA #پس، از «بیت ئیل» کوچ کردند. و چون اندک مسافتی مانده بود که به افراته برسند، راحیل را وقت وضع حمل رسید، و زاییدنش دشوار شد.  # پس یعقوب آن مکان را که خدا با وی در آنجا سخن گفته بود، «بیت ئیل» نامید. a= #و یعقوب ستونی برپا داشت، در جایی که با وی تکلم نمود، ستونی از سنگ، و هدیه ای ریختنی بر آن ریخت، و آن را به روغن تدهین کرد. jO # پس خدا از آنجایی که با وی سخن گفت، از نزد وی صعود نمود. *O # و زمینی که به ابراهیم و اسحاق دادم، به تو دهم؛ و به ذریت بعد از تو، این زمین را خواهم داد.» oY # و خدا وی را گفت: «من خدای قادر مطلق هستم. بارور و کثیر شو. امتی و جماعتی از امتها از تو بوجود آیند، و از صلب تو پادشاهان پدید شوند. v~g # و خدا به وی گفت: «نام تو یعقوب است اما بعد از این نام تو یعقوب خوانده نشود، بلکه نام تو اسرائیل خواهد بود.» پس او را اسرائیل نام نهاد. } # و خدا بار دیگر بر یعقوب ظاهر شد، وقتی که از فدان ارام آمد، و او را برکت داد. 1|] #و دبوره دایه رفقه مرد. و او را زیر درخت بلوط تحت بیت ئیل دفن کردند، و آن را «الون باکوت» نامید. t{c #و در آنجا مذبحی بنا نمود و آن مکان را «ایل بیت ئیل» نامید. زیرا در آنجا خدا بر وی ظاهر شده بود، هنگامی که از حضور برادر خود می گریخت. 9zm #و یعقوب به لوز که در زمین کنعان واقع است، و همان بیت ئیل باشد، رسید. او با تمامی قوم که با وی بودند. y1 #پس کوچ کردند و خوف خدا بر شهرهای گرداگرد ایشان بود، که بنی یعقوب را تعاقب نکردند. x1 #آنگاه همه خدایان بیگانه را که در دست ایشان بود، به یعقوب دادند، با گوشواره هایی که در گوشهای ایشان بود، و یعقوب آنها را زیر بلوطی که در شکیم بود دفن کرد. qw] #تا برخاسته ، به بیت ئیل برویم و آنجا برای آن خدایی که در روز تنگی من، مرا اجابت فرمود و در راهی که رفتم با من می بود، مذبحی بسازم.» v# #پس یعقوب به اهل خانه و همه کسانی که با وی بودند، گفت: «خدایان بیگانه ای را که در میان شماست، دور کنید و خویشتن را طاهر سازید و رختهای خود را عوض کنید، u + #و خدا به یعقوب گفت: «برخاسته ، به بیت ئیل برآی و در آنجا ساکن شو و آنجا برای خدایی که بر تو ظاهر شد، وقتی که از حضور برادرت، عیسو فرار کردی، مذبحی بساز.» [t1 "گفتند: «آیا او با خواهر ما مثل فاحشه عمل کند؟»hsK "پس یعقوب به شمعون و لاوی گفت: «مرا به اضطراب انداختید، و مرا نزد سکنه این زمین، یعنی کنعانیان و فرزیان مکروه ساختید، و من در شماره قلیلم، همانا بر من جمع شوند و مرا بزنند و من با خانه ام هلاک شوم.» 6rg "و تمامی اموال ایشان و همه اطفال و زنان ایشان را به اسیری بردند و آنچه در خانه ها بود تاراج کردند. q{ "و گله ها و رمه ها و الاغها و آنچه در شهر و آنچه در صحرا بود، گرفتند. (pK "و پسران یعقوب بر کشتگان آمده، شهر را غارت کردند، زیرا خواهر ایشان را بی عصمت کرده بودند. "o? "و حمور و پسرش شکیم را به دم شمشیر کشتند، و دینه را از خانه شکیم برداشته ، بیرون آمدند. n "و در روز سوم چون دردمند بودند، دو پسر یعقوب، شمعون و لاوی، برادران دینه ، هر یکی شمشیر خود را گرفته ، دلیرانه بر شهر آمدند و همه مردان را کشتند. ~mw "پس همه کسانی که به دروازه شهر او درآمدند، به سخن حمور و پسرش شکیم رضا دادند، و هر ذکوری از آنانی که به دروازه شهر او درآمدند، مختون شدند. Zl/ "آیا مواشی ایشان و اموال ایشان و هر حیوانی که دارند، از آن ما نمی شود؟ فقط با ایشان همداستان شویم تا با ما ساکن شوند.» ak= "فقط بدین شرط ایشان با ما متفق خواهند شد تا با ما ساکن شده، یک قوم شویم که هر ذکوری از ما مختون شود، چنانکه ایشان مختونند. Oj "«این مردمان با ما صلاحاندیش هستند، پس در این زمین ساکن بشوند، و در آن تجارت کنند. اینک زمین از هر طرف برای ایشان وسیع است؛ دختران ایشان را به زنی بگیریم و دختران خود را بدیشان بدهیم. i) "پس حمور و پسرش شکیم به دروازه شهر خود آمده، مردمان شهر خود را خطاب کرده، گفتند: Ih "و آن جوان در کردن این کار تاخیر ننمود، زیرا که شیفته دختر یعقوب بود، و او از همه اهل خانه پدرش گرامی تر بود. lgS "و سخنان ایشان بنظر حمور و بنظر شکیم بن حمور پسند افتاد. .fW "اما اگر سخن ما را اجابت نکنید و مختون نشوید، دختر خود را برداشته ، از اینجا کوچ خواهیم کرد.» 0e[ "آنگاه دختران خود را به شما دهیم و دختران شما را برای خود گیریم و با شما ساکن شده، یک قوم شویم. !d= "لکن بدین شرط با شما همداستان می شویم اگر چون ما بشوید، که هر ذکوری از شما مختون گردد. Lc "پس بدیشان گفتند: «این کار را نمی توانیم کرد که خواهر خود را به شخصی نامختون بدهیم، چونکه این برای ما ننگ است. >bw " اما پسران یعقوب در جواب شکیم و پدرش حمور به مکر سخن گفتند زیرا خواهر ایشان، دینه را بی عصمت کرده بود. 7ai " مهر و پیشکش هر قدر زیاده از من بخواهید، آنچه بگویید، خواهم داد فقط دختر را به زنی به من بسپارید.» 5`e " و شکیم به پدر و برادران آن دختر گفت: «در نظر خود مرا منظور بدارید و آنچه به من بگویید، خواهم داد. _9 " و با ما ساکن شوید و زمین از آن شما باشد. در آن بمانید و تجارت کنید و در آن تصرف کنید.» ^' " و با ما مصاهرت نموده، دختران خود را به ما بدهید و دختران ما را برای خود بگیرید. )]M "پس حمور ایشان را خطاب کرده، گفت: «دل پسرم شکیم شیفته دختر شماست؛ او را به وی به زنی بدهید. D\ "و چون پسران یعقوب این را شنیدند، از صحرا آمدند و غضبناک شده، خشم ایشان به شدت افروخته شد، زیرا که با دختر یعقوب همخواب شده، قباحتی در اسرائیل نموده بود و این عمل، ناکردنی بود. k[Q "و حمور، پدر شکیم نزد یعقوب بیرون آمد تا به وی سخن گوید. ]Z5 "و یعقوب شنید که دخترش دینه را بی عصمت کرده است. و چون پسرانش با مواشی او در صحرا بودند، یعقوب سکوت کرد تا ایشان بیایند. Y "و شکیم به پدر خود، حمور خطاب کرده، گفت: «این دختر را برای من به زنی بگیر.» "X? "و دلش به دینه ، دختر یعقوب، بسته شده، عاشق آن دختر گشت، و سخنان دلآویز به آن دختر گفت. EW "و چون شکیم بن حمور حوی که رئیس آن زمین بود، او را بدید، او را بگرفت و با او همخواب شده، وی را بی عصمت ساخت. #V C "پس دینه ، دختر لیه ، که او را برای یعقوب زاییده بود، برای دیدن دختران آن ملک بیرون رفت. pU[ !و مذبحی در آنجا بنا نمود و آن را ایل اَلوهی اسرائیل نامید."T? !و آن قطعه زمینی را که خیمه خود را در آن زده بود از بنی حمور، پدر شکیم، به صد قسیط خرید. CS !پس چون یعقوب از فدان ارام مراجعت کرد، به سلامتی به شهر شکیم، در زمین کنعان آمد، و در مقابل شهر فرود آمد. jRO !و اما یعقوب به سکوت سفر کرد و خانه ای برای خود بنا نمود و برای مواشی خود سایبانها ساخت. از این سبب آن موضع به «سکوت» نامیده شد. rQ_ !در همان روز عیسو راه خود را پیش گرفته ، به سعیر مراجعت کرد. WP) !عیسو گفت: «پس بعضی از این کسانی را که با منند نزد تو می گذارم.» گفت: «چه لازم است، فقط در نظر آقای خود التفات بیابم.» mOU !پس آقایم پیشتر از بنده خود برود و من موافق قدم مواشی که دارم و به حسب قدم اطفال، آهسته سفر می کنم، تا نزد آقای خود به سعیر برسم.»iNM ! گفت: «آقایم آگاه است که اطفال نازکند و گوسفندان و گاوان شیرده نیز با من است، و اگر آنها را یک روز برانند، تمامی گله می میرند؛ WM) ! گفت: «کوچ کرده، برویم و من همراه تو می آیم.» \L3 ! پس هدیه مرا که به حضورت آورده شد بپذیر، زیرا خدا به من احسان فرموده است و همه چیز دارم.» پس او را الحاح نمود تا پذیرفت. K{ ! یعقوب گفت: «نی ، بلکه اگر در نظرت التفات یافته ام، پیشکش مرا از دستم قبول فرما، زیرا که روی تو را دیدم مثل دیدن روی خدا، و مرا منظور داشتی. oJY ! عیسو گفت: «ای برادرم مرا بسیار است، مال خود را نگاه دار.» =Iu !و او گفت: «از تمامی این گروهی که بدان برخوردم، چه مقصود داری؟» گفت: «تا در نظر آقای خود التفات یابم.» H1 !و لیه با فرزندانش نزدیک شده، تعظیم کردند. پس یوسف و راحیل نزدیک شده، تعظیم کردند. kGQ !آنگاه کنیزان با فرزندان ایشان نزدیک شده، تعظیم کردند. sFa !و چشمان خود را باز کرده، زنان و فرزندان را بدید و گفت: «این همراهان تو کیستند؟» گفت: «فرزندانی که خدا به بنده ات عنایت فرموده است.» GE !اما عیسو دوان دوان به استقبال او آمد و او را در بر گرفته ، به آغوش خود کشید، و او را بوسید و هر دو بگریستند. D !و خود در پیش ایشان رفته ، هفت مرتبه رو به زمین نهاد تا به برادر خود رسید. 2C_ !و کنیزان را با فرزندان ایشان پیش داشت و لیه را با فرزندانش در عقب ایشان، و راحیل و یوسف را آخر. mB W !پس یعقوب چشم خود را باز کرده، دید که اینک عیسو می آید و چهارصد نفر با او. آنگاه فرزندان خود را به لیه و راحیل و دو کنیز تقسیم کرد. XA+ از این سبب بنی اسرائیل تا امروز عرق النساء را که در کف ران است، نمی خورند، زیرا کف ران یعقوب را در عرق النسا لمس کرد.@ و چون از «فنوئیل» گذشت، آفتاب بر وی طلوع کرد، و بر ران خود می لنگید. ?; و یعقوب آن مکان را «فنیئیل» نامیده، (گفت:) «زیرا خدا را روبرو دیدم و جانم رستگار شد.» J> و یعقوب از او سؤال کرده، گفت: «مرا از نام خود آگاه ساز.» گفت: «چرا اسم مرا می پرسی ؟» و او را در آنجا برکت داد. I= گفت: «از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود بلکه اسرائیل، زیرا که با خدا و با انسان مجاهده کردی و نصرت یافتی .» N< به وی گفت: «نام تو چیست؟» گفت: «یعقوب.» ;1 پس گفت: «مرا رها کن زیرا که فجر می شکافد.» گفت: «تا مرا برکت ندهی ، تو را رها نکنم.» C: و چون او دید که بر وی غلبه نمی یابد، کف ران یعقوب را لمس کرد، و کف ران یعقوب در کشتی گرفتن با او فشرده شد. l9S و یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فجر کشتی می گرفت. 8 ایشان را برداشت و از آن نهر عبور داد، و تمام مایملک خود را نیز عبور داد. B7 و شبانگاه، خودش برخاست و دو زوجه و دو کنیز و یازده پسر خویش را برداشته ، ایشان را از معبر یبوق عبور داد. y6m پس ارمغان، پیش از او عبور کرد و او آن شب را در خیمه گاه بسر برد. -5U و نیز گویید: اینک بنده ات، یعقوب در عقب ماست.» زیرا گفت: «غضب او را بدین ارمغانی که پیش من می رود، فرو خواهم نشانید، و بعد چون روی او را بینم، شاید مرا قبول فرماید.» a4= و همچنین دومین و سومین و همه کسانی را که از عقب آن دسته ها می رفتند، امر فرموده، گفت: «چون به عیسو برسید، بدو چنین گویید، Y3- بدو بگو: این از آن بنده ات، یعقوب است، و پیشکشی است که برای آقایم، عیسو فرستاده شده است و اینک خودش نیز در عقب ماست.» {2q و نخستین را امر فرموده، گفت که «چون برادرم عیسو به تو رسد و از تو پرسیده، بگوید: از آن کیستی و کجا می روی و اینها که پیش توست از آن کیست؟ d1C و آنها را دسته دسته، جداجدا به نوکران خود سپرد و به بندگان خود گفت: «پیش روی من عبور کنید و در میان دسته ها فاصله بگذارید.» 09 و سی شتر شیرده با بچه های آنها و چهل ماده گاو با ده گاو نر و بیست ماده الاغ با ده کره. f/G دویست ماده بز با بیست بز نر و دویست میش با بیست قوچ، .5 پس آن شب را در آنجا بسر برد و از آنچه بدستش آمد، ارمغانی برای برادر خود، عیسو گرفت: 3-a و تو گفتی هرآینه با تو احسان کنم و ذریت تو را مانند ریگ دریا سازم که از کثرت، آن را نتوان شمرد.» ],5 اکنون مرا از دست برادرم، از دست عیسو رهایی ده زیرا که من از او می ترسم، مبادا بیاید و مرا بزند، یعنی مادر و فرزندان را. u+e کمتر هستم از جمیع لطفها و از همه وفایی که با بنده خود کرده ای زیرا که با چوبدست خود از این اردن عبور کردم و اﻵن (مالک) دو گروه شده ام. r*_ و یعقوب گفت: «ای خدای پدرم، ابراهیم و خدای پدرم، اسحاق، ای یهوه که به من گفتی به زمین و به مولد خویش برگرد و با تو احسان خواهم کرد، )+ و گفت: «هر گاه عیسو به دسته اول برسد و آنها را بزند، همانا دسته دیگر رهایی یابد.»T(# آنگاه یعقوب به نهایت ترسان و متحیر شده، کسانی را که با وی بودند با گوسفندان و گاوان و شتران به دو دسته تقسیم نمود D' پس قاصدان نزد یعقوب برگشته ، گفتند: «نزد برادرت، عیسو رسیدیم و اینک با چهارصد نفر به استقبال تو می آید.» j&O و برای من گاوان و الاغان و گوسفندان و غلامان و کنیزان حاصل شده است؛ و فرستادم تا آقای خود را آگاهی دهم و در نظرت التفات یابم.» a%= و ایشان را امر فرموده، گفت: «به آقایم، عیسو چنین گویید که بنده تو یعقوب عرض می کند با لابان ساکن شده، تاکنون توقف نمودم، $; پس یعقوب، قاصدان پیش روی خود نزد برادر خویش، عیسو به دیار سعیر به بلاد ادوم فرستاد، ## و چون یعقوب، ایشان را دید، گفت: «این لشکر خداست!» و آن موضع را «محنایم» نامید. n" Y و یعقوب راه خود را پیش گرفت و فرشتگان خدا به وی برخوردند. [!1 7بامدادان لابان برخاسته ، پسران و دختران خود را بوسید و ایشان را برکت داد و لابان روانه شده، به مکان خویش مراجعت نمود.Z / 6آنگاه یعقوب در آن کوه قربانی گذرانید و برادران خود را به نان خوردن دعوت نمود، و غذا خوردند و در کوه، شب را بسر بردند. F 5خدای ابراهیم و خدای ناحور و خدای پدر ایشان در میان ما انصاف دهند.» و یعقوب قسم خورد به هیبت پدر خود اسحاق. fG 4این توده شاهد است و این ستون شاهد است که من از این توده بسوی تو نگذرم و تو از این توده و از این ستون به قصد بدی بسوی من نگذری. ; 3و لابان به یعقوب گفت: «اینک این توده و اینک این ستونی که در میان خود و تو برپا نمودم، p[ 2اگر دختران مرا آزار کنی ، و سوای دختران من، زنان دیگر بگیری، هیچکس در میان ما نخواهد بود. آگاه باش، خدا در میان من و تو شاهد است.» %E 1و مصفه نیز، زیرا گفت: «خداوند در میان من و تو دیده بانی کند وقتی که از یکدیگر غایب شویم. &G 0و لابان گفت: «امروز این توده در میان من و تو شهادتی است.» از این سبب آن را «جلعید» نامید. vg /و لابان آن را «یجرسهدوتا» نامید ولی یعقوب آن را جلعید خواند. K .و یعقوب برادران خود را گفت: «سنگها جمع کنید.» پس سنگها جمع کرده، توده ای ساختند و در آنجا بر توده غذا خوردند. X+ -پس یعقوب سنگی گرفته ، آن را ستونی برپا نمود. ym ,اکنون بیا تا من و تو عهد ببندیم که در میان من و تو شهادتی باشد.»O +لابان در جواب یعقوب گفت: «این دختران، دختران منند و این پسران، پسران من و این گله ، گله من و آنچه می بینی از آن من است. پس الیوم، به دختران خودم و به پسرانی که زاییده اند چه توانم کرد؟ 9 *و اگر خدای پدرم، خدای ابراهیم، و هیبت اسحاق با من نبودی، اکنون نیز مرا تهی دست روانه می نمودی. خدا مصیبت مرا و مشقت دستهای مرا دید و دوش، تو را توبیخ نمود.» jO )بدینطور بیست سال در خانه ات بودم، چهارده سال برای دو دخترت خدمت تو کردم، و شش سال برای گله ات، و اجرت مرا ده مرتبه تغییر دادی. + (چنین بودم که گرما در روز و سرما در شب، مرا تلف می کرد، و خواب از چشمانم می گریخت. sa 'دریده شده ای را پیش تو نیاوردم؛ خود تاوان آن را می دادم و آن را از دست من می خواستی ، خواه دزدیده شده در روز و خواه دزدیده شده در شب. (K &در این بیست سال که من با تو بودم، میشها و بزهایت حمل نینداختند و قوچهای گله تو را نخوردم.  %اﻵن که تمامی اموال مرا تفتیش کردی، از همه اسباب خانه خود چه یافته ای؟ اینجا نزد برادران من و برادران خود بگذار تا در میان من و تو انصاف دهند. fG $آنگاه یعقوب خشمگین شده، با لابان منازعت کرد. و یعقوب در جواب لابان گفت: «تقصیر و خطای من چیست که بدین گرمی مرا تعاقب نمودی؟ n W #او به پدر خود گفت: «بنظر آقایم بد نیاید که در حضورت نمی توانم برخاست، زیرا که عادت زنان بر من است.» پس تجسس نموده، بتها را نیافت. A } "اما راحیل بتها را گرفته ، زیر جهاز شتر نهاد و بر آن بنشست و لابان تمام خیمه را جستوجو کرده، چیزی نیافت. S ! !پس لابان به خیمه یعقوب و به خیمه لیه و به خیمه دو کنیز رفت و نیافت، و از خیمه لیه بیرون آمده، به خیمه راحیل درآمد. : o  و اما نزد هر که خدایانت را بیابی ، او زنده نماند. در حضور برادران ما، آنچه از اموال تو نزد ما باشد، مشخص کن و برای خود بگیر.» زیرا یعقوب ندانست که راحیل آنها را دزدیده است. / Y یعقوب در جواب لابان گفت: «سبب این بود که ترسیدم و گفتم شاید دختران خود را از من به زور بگیری؛ 4c و اﻵن چونکه به خانه پدر خود رغبتی تمام داشتی ، البته رفتنی بودی؛ و لکن خدایان مرا چرا دزدیدی؟» a= در قوت دست من است که به شما اذیت رسانم. لیکن خدای پدر شما دوش به من خطاب کرده، گفت: با حذر باش که به یعقوب نیک یا بد نگویی . ~K}}||j{zLyKxx`w~vutEssXrqppeoknn`m|lkkjiNhgff+ee4dfccba]`___+^^]\[[UZ'Y4XW>=k<;;=:o988]77 65433;2110//.5-h,,:+=**()) ({'&&V%%"##m""4! [[_J_n9n_M  R u -2pU*@e/ )9و همه زمینها به جهت خرید غله نزد یوسف به مصر آمدند، زیرا قحط بر تمامی زمین سخت شد.Qd )8پس قحط، تمامی روی زمین را فروگرفت، و یوسف همه انبارها را باز کرده، به مصریان می فروخت، و قحط در زمین مصر سخت شد. c )7و چون تمامی زمین مصر مبتلای قحط شد، قوم برای نان نزد فرعون فریاد برآوردند. و فرعون به همه مصریان گفت: «نزد یوسف بروید و آنچه او به شما گوید، بکنید.» Ib )6و هفت سال قحط، آمدن گرفت، چنانکه یوسف گفته بود. و قحط در همه زمینها پدید شد، لیکن در تمامی زمین مصر نان بود. [a1 )5و هفت سال فراوانی که در زمین مصر بود، سپری شد. ` )4و دومین را افرایم نامید، زیرا گفت: «خدا مرا در زمین مذلتم بارآور گردانید.» C_ )3و یوسف نخست زاده خود را منسی نام نهاد، زیرا گفت: «خدا مرا از تمامی مشقتم و تمامی خانه پدرم فراموشی داد.» =^u )2و قبل از وقوع سالهای قحط، دو پسر برای یوسف زاییده شد، که اسنات، دختر فوطی فارع، کاهن اون برایش بزاد. >]w )1و یوسف غله بی کران بسیار، مثل ریگ دریا ذخیره کرد، تا آنکه از حساب بازماند، زیرا که از حساب زیاده بود. w\i )0پس تمامی ماکولات آن هفت سال را که در زمین مصر بود، جمع کرد، و خوراک را در شهرها ذخیره نمود، و خوراک مزارع حوالی هر شهر را در آن گذاشت. h[K )/و در هفت سال فراوانی، زمین محصول خود را به کثرت آورد. YZ- ).و یوسف سی ساله بود وقتی که به حضور فرعون، پادشاه مصر بایستاد، و یوسف از حضور فرعون بیرون شده، در تمامی زمین مصر گشت. YY- )-و فرعون یوسف را صفنات فعنیح نامید، و اسنات، دختر فوطی فارع، کاهن اون را بدو به زنی داد، و یوسف بر زمین مصر بیرون رفت.2X_ ),و فرعون به یوسف گفت: «من فرعون هستم، و بدون تو هیچکس دست یا پای خود را در کل ارض مصر بلند نکند.» OW )+و او را بر عرابه دومین خود سوار کرد، و پیش رویش ندا می کردند که «زانو زنید!» پس او را بر تمامی زمین مصر برگماشت. tVc )*و فرعون انگشتر خود را از دست خویش بیرون کرده، آن را بر دست یوسف گذاشت، و او را به کتان نازک آراسته کرد، و طوقی زرین بر گردنش انداخت. wUi ))و فرعون به یوسف گفت: «بدان که تو را بر تمامی زمین مصر گماشتم.» .TW )(تو بر خانه من باش، و به فرمان تو، تمام قوم من منتظم شوند، جز اینکه بر تخت از تو بزرگتر باشم.» 4Sc )'و فرعون به یوسف گفت: «چونکه خدا کل این امور را بر تو کشف کرده است، کسی مانند تو بصیر و حکیم نیست. $RC )&و فرعون به بندگان خود گفت: «آیا کسی را مثل این توانیم یافت، مردی که روح خدا در وی است؟» cQA )%پس این سخن بنظر فرعون و بنظر همه بندگانش پسند آمد. EP )$تا خوراک برای زمین، به جهت هفت سال قحطی که در زمین مصر خواهد بود ذخیره شود، مبادا زمین از قحط تباه گردد.» \O3 )#و همه ماکولات این سالهای نیکو را که می آید جمع کنند، و غله را زیر دست فرعون ذخیره نمایند، و خوراک در شهرها نگاه دارند. 'NI )"فرعون چنین بکند، و ناظران بر زمین برگمارد، و در هفت سال فراوانی ، خمس از زمین مصر بگیرد. M+ )!پس اکنون فرعون می باید مردی بصیر و حکیم را پیدا نموده، او را بر زمین مصر بگمارد. XL+ ) و چون خواب به فرعون دو مرتبه مکرر شد، این است که این حادثه از جانب خدا مقرر شده، و خدا آن را به زودی پدید خواهد آورد. $KC )و فراوانی در زمین معلوم نشود بسبب قحطی که بعد از آن آید، زیرا که به غایت سخت خواهد بود. CJ )و بعد از آن، هفت سال قحط پدید آید و تمامی فراوانی در زمین مصر فراموش شود. و قحط، زمین را تباه خواهد ساخت. kIQ )همانا هفت سال فراوانی بسیار، در تمامی زمین مصر می آید. H )سخنی که به فرعون گفتم، این است: آنچه خدا می کند به فرعون ظاهر ساخته است. UG% )و هفت گاو لاغر زشت، که در عقب آنها برآمدند، هفت سال باشد. و هفت سنبله خالی از باد شرقی پژمرده، هفت سال قحط می باشد. F )هفت گاو نیکو هفت سال باشد و هفت سنبله نیکو هفت سال. همانا خواب یکی است. E; )یوسف به فرعون گفت: «خواب فرعون یکی است. خدا از آنچه خواهد کرد، فرعون را خبر داده است. ;Dq )و سنابل لاغر، آن هفت سنبله نیکو را فرو می برد. و جادوگران را گفتم، لیکن کسی نیست که برای من شرح کند.»C )و اینک هفت سنبله خشک باریک و از باد شرقی پژمرده، بعد از آنها می روید. zBo )و باز خوابی دیدم که اینک هفت سنبله پر و نیکو بر یک ساق برمی آید. GA )و چون به شکم آنها فرو رفتند معلوم نشد که بدرون آنها شدند، زیرا که صورت آنها مثل اول زشت ماند. پس بیدار شدم. ]@5 )و گاوان لاغر زشت، هفت گاو فربه اول را می خورند. _?9 )و اینک هفت گاو دیگر زبون و بسیار زشت صورت و لاغر گوشت، که در تمامی زمین مصر بدان زشتی ندیده بودم، در عقب آنها برمی آیند. > )و ناگاه هفت گاو فربه گوشت و خوب صورت از نهر برآمده، بر مرغزار می چرند. = )و فرعون به یوسف گفت: «در خواب خود دیدم که اینک به کنار نهر ایستاده ام، <' )یوسف فرعون را به پاسخ گفت: «از من نیست، خدا فرعون را به سلامتی جواب خواهد داد.» T;# )فرعون به یوسف گفت: «خوابی دیده ام و کسی نیست که آن را تعبیر کند، و درباره تو شنیدم که خواب می شنوی تا تعبیرش کنی .» |:s )آنگاه فرعون فرستاده، یوسف را خواند و او را به زودی از زندان بیرون آوردند و صورت خود را تراشیده، رخت خود را عوض کرد، و به حضور فرعون آمد. *9O ) و به عینه موافق تعبیری که برای ما کرد، واقع شد. مرا به منصبم بازآورد، و او را به دار کشید.» '8I ) و جوانی عبرانی در آنجا با ما بود، غلام سردار افواج خاصه. و خوابهای خود را نزد او بیان کردیم و او خوابهای ما را برای ما تعبیر کرد، هر یک را موافق خوابش تعبیر کرد. 7 ) و من و او در یک شب، خوابی دیدیم، هر یک موافق تعبیر خواب خود، خواب دیدیم. (6K ) فرعون بر غلامان خود غضب نموده، مرا با رئیس خبازان در زندان سردار افواج خاصه ، حبس فرمود. 5 ) آنگاه رئیس ساقیان به فرعون عرض کرده، گفت: «امروز خطایای من بخاطرم آمد. %4E )صبحگاهان دلش مضطرب شده، فرستاد و همه جادوگران و جمیع حکیمان مصر را خواند، و فرعون خوابهای خود را بدیشان باز گفت. اما کسی نبود که آنها را برای فرعون تعبیر کند. 33a )و سنبله های لاغر، آن هفت سنبله فربه و پر را فرو بردند. و فرعون بیدار شده، دید که اینک خوابی است. z2o )و اینک هفت سنبله لاغر، از باد شرقی پژمرده، بعد از آنها می روید. 13 )و باز بخسبید و دیگر باره خوابی دید، که اینک هفت سنبله پر و نیکو بر یک ساق برمی آید. +0Q )و این گاوان زشت صورت و لاغر گوشت، آن هفت گاو خوب صورت و فربه را فرو بردند. و فرعون بیدار شد. R/ )و اینک هفت گاو دیگر، بد صورت و لاغر گوشت، در عقب آنها از نهر برآمده، به پهلوی آن گاوان اول به کنار نهر ایستادند. . )که ناگاه از نهر، هفت گاو خوب صورت و فربه گوشت برآمده، بر مرغزار می چریدند. - 1 )و واقع شد، چون دو سال سپری شد، که فرعون خوابی دید که اینک بر کنار نهر ایستاده است. z,o (لیکن رئیس ساقیان، یوسف را به یاد نیاورد، بلکه او را فراموش کرد. + (و اما رئیس خبازان را به دار کشید، چنانکه یوسف برای ایشان تعبیر کرده بود. * (اما رئیس ساقیان را به ساقی گریش باز آورد، و جام را به دست فرعون داد. y)m (پس در روز سوم که یوم میلاد فرعون بود، ضیافتی برای همه خدام خود ساخت، و سر رئیس ساقیان و سر رئیس خبازان را در میان نوکران خود برافراشت. 9(m (و بعد از سه روز فرعون سر تو را از تو بردارد و تو را بر دار بیاویزد، و مرغان، گوشتت را از تو بخورند.» n'W (یوسف در جواب گفت: «تعبیرش این است، سه سبد سه روز می باشد. I& (و در سبد زبرین هر قسم طعام برای فرعون از پیشه خباز می باشد و مرغان، آن را از سبدی که بر سر من است، می خورند.» Y%- (اما چون رئیس خبازان دید که تعبیر، نیکو بود، به یوسف گفت: «من نیز خوابی دیده ام، که اینک سه سبد نان سفید بر سر من است، B$ (زیرا که فی الواقع از زمین عبرانیان دزدیده شده ام، و اینجا نیز کاری نکرده ام که مرا در سیاه چال افکنند.» a#= (و هنگامی که برای تو نیکو شود، مرا یاد کن و به من احسان نموده، احوال مرا نزد فرعون مذکور ساز، و مرا از این خانه بیرون آور، X"+ ( بعد از سه روز، فرعون سر تو را برافرازد و به منصبت بازگمارد، و جام فرعون را به دست وی دهی به رسم سابق که ساقی او بودی. b!? ( یوسف به وی گفت: «تعبیرش اینست، سه شاخه سه روز است. / Y ( و جام فرعون در دست من بود. و انگورها را چیده، در جام فرعون فشردم، و جام را به دست فرعون دادم.»  ( و در تاک سه شاخه بود و آن بشکفت، و گل آورد و خوشه هایش انگور رسیده داد. /Y ( آنگاه رئیس ساقیان، خواب خود را به یوسف بیان کرده، گفت: «در خواب من، اینک تاکی پیش روی من بود. lS (به وی گفتند: «خوابی دیده ایم و کسی نیست که آن را تعبیر کند.» یوسف بدیشان گفت: «آیا تعبیرها از آن خدا نیست؟ آن را به من بازگویید.»;q (پس، از خواجه های فرعون که با وی در زندان آقای او بودند، پرسیده، گفت: «امروز چرا روی شما غمگین است؟» oY (بامدادان چون یوسف نزد ایشان آمد، دید که اینک ملول هستند. vg (و هر دو در یک شب خوابی دیدند، هر کدام خواب خود را، هر کدام موافق تعبیر خواب خود، یعنی ساقی و خباز پادشاه مصر که در زندان محبوس بودند. -U (و سردار افواج خاصه ، یوسف را بر ایشان گماشت، و ایشان را خدمت می کرد، و مدتی در زندان ماندند. 9 (و ایشان را در زندان رئیس افواج خاصه، یعنی زندانی که یوسف در آنجا محبوس بود، انداخت.  (و فرعون به دو خواجه خود، یعنی سردار ساقیان و سردار خبازان غضب نمود. ' K (و بعد از این امور، واقع شد که ساقی و خباز پادشاه مصر، به آقای خویش، پادشاه مصر خطا کردند. ]5 'و داروغه زندان بدانچه در دست وی بود، نگاه نمی کرد، زیرا خداوند با وی می بود و آنچه را که او می کرد، خداوند راست می آورد.J 'و داروغه زندان همه زندانیان را که در زندان بودند، به دست یوسف سپرد و آنچه در آنجا می کردند، او کننده آن بود. #A 'اما خداوند با یوسف می بود و بر وی احسان می فرمود، و او را در نظر داروغه زندان حرمت داد. >w 'و آقای یوسف، او را گرفته ، در زندان خانه ای که اسیران پادشاه بسته بودند، انداخت و آنجا در زندان ماند. A} 'پس چون آقایش سخن زن خود را شنید که به وی بیان کرده، گفت: «غلامت به من چنین کرده است،» خشم او افروخته شد.  'و چون به آواز بلند فریاد برآوردم، جامه خود را پیش من رها کرده، بیرون گریخت.» 9m 'و به وی بدین مضمون ذکر کرده، گفت: «آن غلام عبرانی که برای ما آورده ای، نزد من آمد تا مرا مسخره کند، iM 'پس جامه او را نزد خود نگاه داشت، تا آقایش به خانه آمد. 0 [ 'و چون شنید که به آواز بلند فریاد برآوردم، جامه خود را نزد من واگذارده، فرار کرد و بیرون رفت.» " ? 'مردان خانه را صدا زد، و بدیشان بیان کرده، گفت: «بنگرید، مرد عبرانی را نزد ما آورد تا ما را مسخره کند، و نزد من آمد تا با من بخوابد، و به آواز بلند فریاد کردم، t c ' و چون او دید که رخت خود را به دست وی ترک کرد و از خانه گریخت، 3 a ' پس جامه او را گرفته ، گفت: «با من بخواب.» اما او جامه خود را به دستش رها کرده، گریخت و بیرون رفت. ( K ' و روزی واقع شد که به خانه درآمد، تا به شغل خود پردازد و از اهل خانه کسی آنجا در خانه نبود. "? ' و اگرچه هر روزه به یوسف سخن می گفت، به وی گوش نمی گرفت که با او بخوابد یا نزد وی بماند.  ' بزرگتری از من در این خانه نیست و چیزی از من دریغ نداشته ، جز تو، چون زوجه او می باشی ؛ پس چگونه مرتکب این شرارت بزرگ بشوم و به خدا خطا ورزم؟» a= 'اما او ابا نموده، به زن آقای خود گفت: «اینک آقایم از آنچه نزد من در خانه است، خبر ندارد، و آنچه دارد، به دست من سپرده است. 1 'و بعد از این امور واقع شد که زن آقایش بر یوسف نظر انداخته ، گفت: «با من همخواب شو.» U% 'و آنچه داشت به دست یوسف واگذاشت، و از آنچه با وی بود، خبر نداشت جز نانی که می خورد. و یوسف خوش اندام و نیک منظر بود. 4c 'و واقع شد بعد از آنکه او را بر خانه و تمام مایملک خود گماشته بود، که خداوند خانه آن مصری را بسبب یوسف برکت داد، و برکت خداوند بر همه اموالش، چه در خانه و چه در صحرا بود. T# 'پس یوسف در نظر وی التفات یافت، و او را خدمت می کرد، و او را به خانه خود برگماشت و تمام مایملک خویش را بدست وی سپرد. != 'و آقایش دید که خداوند با وی می باشد، و هر آنچه او می کند، خداوند در دستش راست می آورد.  'و خداوند با یوسف می بود، و او مردی کامیاب شد، و در خانه آقای مصری خود ماند.  ! 'اما یوسف را به مصر بردند، و مردی مصری، فوطیفار نام که خواجه و سردار افواج خاصه فرعون بود، وی را از دست اسماعیلیانی که او را بدانجا برده بودند، خرید. ~ &بعد از آن برادرش که ریسمان قرمز را بر دست داشت بیرون آمد، و او را زارح نامید.Y}- &و دست خود را بازکشید. و اینک برادرش بیرون آمد و قابله گفت: «چگونه شکافتی؟ این شکاف بر تو باد.» پس او را فارص نام نهاد. Z|/ &و چون می زایید، یکی دست خود را بیرون آورد که در حال قابله ریسمانی قرمز گرفته ، بر دستش بست و گفت: «این اول بیرون آمد.» e{E &و چون وقت وضع حملش رسید، اینک توأمان در رحمش بودند. Vz' &و یهودا آنها را شناخت، و گفت: «او از من بی گناهتر است، زیرا که او را به پسر خود شیله ندادم.» و بعد او را دیگر نشناخت. y &چون او را بیرون می آوردند نزد پدر شوهر خود فرستاده، گفت: «از مالک این چیزها آبستن شده ام»، و گفت: «تشخیص کن که این مهر و زنار و عصا از آن کیست.» x &و بعد از سه ماه یهودا را خبر داده، گفتند: «عروس تو تامار، زنا کرده است و اینک از زنا نیز آبستن شده.» پس یهودا گفت: «وی را بیرون آرید تا سوخته شود!» 8wk &یهودا گفت: «بگذار برای خود نگاه دارد، مبادا رسوا شویم. اینک بزغاله را فرستادم و تو او را نیافتی .» 9vm &پس نزد یهودا برگشته ، گفت: «او را نیافتم، و مردمان آن مکان نیز می گویند که فاحشه ای در اینجا نبود.» Uu% &و از مردمان آن مکان پرسیده، گفت: «آن فاحشه ای که سر راه عینایم نشسته بود، کجاست؟» گفتند: «فاحشه ای در اینجا نبود.» 2t_ &و یهودا بزغاله را به دست دوست عدلامی خود فرستاد، تا گرو را از دست آن زن بگیرد، اما او را نیافت. use &و برخاسته ، برفت. و برقع را از خود برداشته ، رخت بیوگی پوشید. Zr/ &گفت: «تو را چه گرو دهم؟» گفت: «مهر و زنار خود را و عصایی که در دست داری.» پس به وی داد، و بدو درآمد، و او از وی آبستن شد. ~qw &گفت: «بزغالهای از گله می فرستم.» گفت: «آیا گرو می دهی تا بفرستی ؟» Yp- &پس از راه به سوی او میل کرده، گفت: «بیا تا به تو درآیم.» زیرا ندانست که عروس اوست. گفت: «مرا چه می دهی تا به من درآیی .» o &چون یهودا او را بدید، وی را فاحشه پنداشت، زیرا که روی خود را پوشیده بود. Qn &پس رخت بیوگی را از خویشتن بیرون کرده، برقعی به رو کشیده، خود را در چادری پوشید، و به دروازه عینایم که در راه تمنه است، بنشست. زیرا که دید شیله بزرگ شده است، و او را به وی به زنی ندادند. m9 & و به تامار خبر داده، گفتند: «اینک پدر شوهرت برای چیدن پشم گله خویش، به تمنه می آید.» olY & و چون روزها سپری شد، دختر شوعه زن یهودا مرد. و یهودا بعد از تعزیت او با دوست خود حیره عدلامی ، نزد پشم چینان گله خود، به تمنه آمد. *kO & و یهودا به عروس خود، تامار گفت: «در خانه پدرت بیوه بنشین تا پسرم شیله بزرگ شود.» زیرا گفت: «مبادا او نیز مثل برادرانش بمیرد.» پس تامار رفته ، در خانه پدر خود ماند. tjc & و این کار او در نظر خداوند ناپسند آمد، پس او را نیز بمیراند. xik & لکن چونکه او نان دانست که آن نسل از آن او نخواهد بود، هنگامی که به زن برادر خود درآمد، بر زمین انزال کرد، تا نسلی برای برادر خود ندهد. Ah} &پس یهودا به اونان گفت: «به زن برادرت درآی، و حق برادر شوهری را بجا آورده، نسلی برای برادر خود پیدا کن.» g &و نخست زاده یهودا، عیر، در نظر خداوند شریر بود، و خداوند او را بمیراند. pf[ &و یهودا، زنی مسمی ' به تامار، برای نخست زاده خود عیر گرفت. e/ &و باز هم پسری زاییده، او را شیله نام گذارد. و چون او را زایید، (یهودا) در کزیب بود. hdK &و بار دیگر آبستن شده، پسری زایید و او را اونان نامید. \c3 & پس آبستن شده، پسری زایید و او را عیر نام نهاد. %bE &و در آنجا یهودا، دختر مرد کنعانی را که مسمی ' به شوعه بود، دید و او را گرفته ، بدو درآمد. ;a s &و واقع شد در آن زمان که یهودا از نزد برادران خود رفته ، نزد شخصی عدلامی ، که حیره نام داشت، مهمان شد. $`C %$اما مدیانیان یوسف را در مصر به فوطیفار که خواجه فرعون و سردار افواج خاصه بود، فروختند._y %#و همه پسران و همه دخترانش به تسلی او برخاستند. اما تسلی نپذیرفت، و گفت: «سوگوار نزد پسر خود به گور فرود می روم.» پس پدرش برای وی همی گریست. ^7 %"و یعقوب رخت خود را پاره کرده، پلاس دربر کرد، و روزهای بسیار برای پسر خود ماتم گرفت. 8]k %!پس آن را شناخته ، گفت: «ردای پسر من است! جانوری درنده او را خورده است، و یقینا یوسف دریده شده است.» J\ % و آن ردای بلند را فرستادند و به پدر خود رسانیده، گفتند: «این را یافته ایم، تشخیص کن که ردای پسرت است یا نه .» [} %پس ردای یوسف را گرفتند، و بز نری را کشته ، ردا را در خونش فرو بردند. oZY %و نزد برادران خود بازآمد و گفت: «طفل نیست و من کجا بروم؟» Y %و رؤبین چون به سر چاه برگشت، و دید که یوسف در چاه نیست، جامه خود را چاک زد، X %و چون تجار مدیانی در گذر بودند، یوسف را از چاه کشیده، برآوردند؛ و یوسف را به اسماعیلیان به بیست پاره نقره فروختند. پس یوسف را به مصر بردند. `W; %بیایید او را به این اسماعیلیان بفروشیم، و دست ما بر وی نباشد، زیرا که او برادر و گوشت ماست.» پس برادرانش بدین رضا دادند. #VA %آنگاه یهودا به برادران خود گفت: «برادر خود را کشتن و خون او را مخفی داشتن چه سود دارد؟ KU %پس برای غذا خوردن نشستند، و چشمان خود را باز کرده، دیدند که ناگاه قافله اسماعیلیان از جلعاد می رسد، و شتران ایشان کتیرا و بلسان و لادن بار دارند، و می روند تا آنها را به مصر ببرند. qT] %و او را گرفته ، در چاه انداختند، اما چاه، خالی و بی آب بود. /SY %و به مجرد رسیدن یوسف نزد برادران خود، رختش را یعنی آن ردای بلند را که در برداشت، از او کندند. !R= %پس رؤبین بدیشان گفت: «خون مریزید، او را در این چاه که در صحراست، بیندازید، و دست خود را بر او دراز مکنید.» تا او را از دست ایشان رهانیده، به پدر خود رد نماید. Q %لیکن رؤبین چون این را شنید، او را از دست ایشان رهانیده، گفت: «او را نکشیم.» `P; %اکنون بیایید او را بکشیم، و به یکی از این چاهها بیندازیم، و گوییم جانوری درنده او را خورد. و ببینیم خوابهایش چه می شود.» _O9 %و به یکدیگر گفتند: «اینک این صاحب خوابها می آید. %NE %و او را از دور دیدند، و قبل از آنکه نزدیک ایشان بیاید، با هم توطئه دیدند که او را بکشند. vMg %آن مرد گفت: «از اینجا روانه شدند، زیرا شنیدم که می گفتند: به دوتان می رویم.» پس یوسف از عقب برادران خود رفته ، ایشان را در دوتان یافت. L{ %گفت: «من برادران خود را می جویم، مرا خبر ده که کجا چوپانی می کنند.» 1K] %و شخصی به او برخورد، و اینک او در صحرا آواره می بود. پس آن شخص از او پرسیده، گفت: «چه می طلبی ؟» bJ? %او را گفت: «اﻵن برو و سلامتی برادران و سلامتی گله را ببین و نزد من خبر بیاور.» و او را از وادی حبرون فرستاد، و به شکیم آمد. PI % و اسرائیل به یوسف گفت: «آیا برادرانت در شکیم چوپانی نمی کنند؟ بیا تا تو را نزد ایشان بفرستم.» وی را گفت: «لبیک.» dHC % و برادرانش برای چوپانی گله پدر خود، به شکیم رفتند. G % و برادرانش بر او حسد بردند، و اما پدرش، آن امر را در خاطر نگاه داشت. AF} % و پدر و برادران خود را خبر داد، و پدرش او را توبیخ کرده، به وی گفت: «این چه خوابی است که دیده ای؟ آیا من و مادرت و برادرانت حقیقتا خواهیم آمد و تو را بر زمین سجده خواهیم نمود؟» E{ % از آن پس خوابی دیگر دید، و برادران خود را از آن خبر داده، گفت: «اینک باز خوابی دیده ام، که ناگاه آفتاب و ماه و یازده ستاره مرا سجده کردند.» lDS %برادرانش به وی گفتند: «آیا فی الحقیقه بر ما سلطنت خواهی کرد؟ و بر ما مسلط خواهی شد؟» و بسبب خوابها و سخنانش بر کینه او افزودند. ^C7 %اینک ما در مزرعه بافه ها می بستیم، که ناگاه بافه من برپا شده، بایستاد، و بافه های شما گرد آمده، به بافه من سجده کردند.» ]B5 %و بدیشان گفت: «این خوابی را که دیده ام، بشنوید: A %و یوسف خوابی دیده، آن را به برادران خود باز گفت. پس بر کینه او افزودند. }@u %و چون برادرانش دیدند که پدر ایشان، او را بیشتر از همه برادرانش دوست می دارد، از او کینه داشتند و نمی توانستند با وی به سلامتی سخن گویند. J? %و اسرائیل، یوسف را از سایر پسران خود بیشتر دوست داشتی ، زیرا که او پسر پیری او بود، و برایش ردایی بلند ساخت. L> %این است پیدایش یعقوب. چون یوسف هفده ساله بود، گله را با برادران خود چوپانی می کرد. و آن جوان با پسران بلهه و پسران زلفه ، زنان پدرش، می بود. و یوسف از بدسلوکی ایشان پدر را خبر می داد. i= O %و یعقوب در زمین غربت پدر خود، یعنی زمین کنعان ساکن شد. H< $+و امیر مجدیئیل و امیر عیرام. اینان امرای ادومند، حسب مساکن ایشان در زمین ملک ایشان. همان عیسو پدر ادوم است.M; $*و امیر قناز و امیرتیمان و امیر مبصار، V:' $)و امیر اهولیبامه و امیر ایله و امیر فینون، A9} $(و اینست نامهای امرای عیسو، حسب قبائل ایشان و اماکن و نامهای ایشان: امیر تمناع و امیر علوه و امیر یتیت، l8S $'و بعل حانان بن عکبور مرد، و در جایش، هدار پادشاهی کرد و نام شهرش فاعو بود، و زنش مسمی ' به مهیطبئیل دختر مطرد، دختر می ذاهب بود. R~~*}|{zzBy\xxSwwvutt]srrVq@pponmmlkjj_jiLh'g$f+ecbaa`__9]\[[hZY/XWVUUSS;RQQOO NjMLLCK JUIHGGFE;DCeBB`A@@D??>`=='"! ,\OhPgWNk~4UH J J ;C}s c /پس یوسف آمد و به فرعون خبر داده، گفت: «پدرم و برادرانم با گله و رمه خویش و هر چه دارند، از زمین کنعان آمده اند و در زمین جوشن هستند.»  } ."گویید: غلامانت از طفولیت تا بحال اهل مواشی هستیم، هم ما و هم اجداد ما، تا در زمین جوشن ساکن شوید، زیرا که هر شبان گوسفند مکروه مصریان است.»[ 1 .!و چون فرعون شما را بطلبد و گوید: کسب شما چیست؟ ' I . و مردان شبانان هستند، زیرا اهل مواشی اند، و گله ها و رمه ها و کل مایملک خود را آورده اند.  ) .و یوسف برادران خود و اهل خانه پدر خویش را گفت: «می روم تا فرعون را خبر دهم و به وی گویم: برادرانم و خانواده پدرم که در زمین کنعان بودند، نزد من آمده اند.  - .و اسرائیل به یوسف گفت: «اکنون بمیرم، چونکه روی تو را دیدم که تا بحال زنده هستی .» tc .و یوسف عرابه خود را حاضر ساخت، تا به استقبال پدر خود اسرائیل به جوشن برود. و چون او را بدید به گردنش بیاویخت، و مدتی بر گردنش گریست. +Q .و یهودا را پیش روی خود نزد یوسف فرستاد تا او را به جوشن راهنمایی کند، و به زمین جوشن آمدند. N .و پسران یوسف که برایش در مصر زاییده شدند، دو نفر بودند. پس جمیع نفوس خاندان یعقوب که به مصر آمدند هفتاد بودند. J .همه نفوسی که با یعقوب به مصر آمدند، که از صلب وی پدید شدند، سوای زنان پسران یعقوب، جمیعا شصت و شش نفر بودند. <s .اینانند پسران بلهه ، که لابان به دختر خود راحیل داد، و ایشان را برای یعقوب زایید. همه هفت نفر بودند. V' .و پسران نفتالی : یحصئیل و جونی و یصر و شلیم. &I .و پسر دان: حوشیم. {q .اینانند پسران راحیل که برای یعقوب زاییده شدند، همه چهارده نفر. 1 .و پسران بنیامین: بالع و باکر و اشبیل و جیرا و نعمان و ایحی و رش و مفیم و حفیم و آرد. 8k .و برای یوسف در زمین مصر، منسی و افرایم زاییده شدند، که اسنات دختر فوطی فارع، کاهن اون برایش بزاد. O~ .و پسران راحیل زن یعقوب: یوسف و بنیامین. }5 .اینانند پسران زلفه که لابان به دختر خود لیه داد، و این شانزده را برای یعقوب زایید. ,|S .و پسران اشیر: یمنه و یشوه و یشوی و بریعه ، و خواهر ایشان ساره، و پسران بریعه حابر و ملکیئیل. y{m .و پسران جاد: صفیون و حجی و شونی و اصبون و عیری و ارودی و ارئیلی. ezE .اینانند پسران لیه ، که آنها را با دختر خود دینه ، در فدان ارام برای یعقوب زایید. همه نفوس پسران و دخترانش سی و سه نفر بودند. Oy .و پسران زبولون: سارد و ایلون و یاحلئیل. Sx! . و پسران یساکار: تولاع و فوه و یوب و شمرون. [w1 . و پسران یهودا: عیر و اونان و شیله و فارص و زارح. اما عیر و اونان در زمین کنعان مردند. و پسران فارص: حصرون و حامول بودند. Gv . و پسران لاوی: جرشون و قهات و مراری. u% . و پسران شمعون: یموئیل و یامین و اوهد و یاکین و صوحر و شاؤل که پسرزن کنعانی بود. Qt . و پسران رؤبین: حنوک و فلو و حصرون و کرمی. "s? .و این است نامهای پسران اسرائیل که به مصر آمدند: یعقوب و پسرانش رؤبین نخست زاده یعقوب. Vr' .و پسران و پسران پسران خود را با خود، و دختران و دختران پسران خود را، و تمامی ذریت خویش را به همراهی خود به مصر آورد.:qo .و مواشی و اموالی را که در زمین کنعان اندوخته بودند، گرفتند. و یعقوب با تمامی ذریت خود به مصر آمدند. p .و یعقوب از بئرشبع روانه شد، و بنی اسرائیل پدر خود، یعقوب، و اطفال و زنان خویش را بر ارابه هایی که فرعون به جهت آوردن او فرستاده بود، برداشتند. Ro .من با تو به مصر خواهم آمد و من نیز تو را از آنجا البته باز خواهم آورد، و یوسف دست خود را بر چشمان تو خواهد گذاشت.» ?ny .گفت: «من هستم ﷲ، خدای پدرت، از فرود آمدن به مصر مترس، زیرا در آنجا امتی عظیم از تو به وجود خواهم آورد. m/ .و خدا در رؤیاهای شب، به اسرائیل خطاب کرده، گفت: «ای یعقوب! ای یعقوب!» گفت: «لبیک.» 5l g .و اسرائیل با هر چه داشت، کوچ کرده، به بئرشبع آمد، و قربانی ها برای خدای پدر خود، اسحاق، گذرانید. .kW -و اسرائیل گفت: «کافی است! پسر من، یوسف، هنوز زنده است؛ می روم و قبل از مردنم او را خواهم دید.» j -و همه سخنانی که یوسف بدیشان گفته بود، به وی گفتند، و چون ارابه هایی را که یوسف برای آوردن او فرستاده بود، دید، روح پدر ایشان، یعقوب، زنده گردید. eiE -و او را خبر داده، گفتند: «یوسف اﻵن زنده است، و او حاکم تمامی زمین مصر است.» آنگاه دل وی ضعف کرد، زیرا که ایشان را باور نکرد. ph[ -و از مصر برآمده، نزد پدر خود، یعقوب، به زمین کنعان آمدند. !g= -پس برادران خود را مرخص فرموده، روانه شدند و بدیشان گفت: «زنهار در راه منازعه مکنید!» cfA -و برای پدر خود بدین تفصیل فرستاد: ده الاغ بار شده به نفایس مصر، و ده ماده الاغ بار شده به غله و نان و خورش برای سفر پدر خود. )eM -و به هر یک از ایشان، یک دست رخت بخشید، اما به بنیامین سیصد مثقال نقره، و پنج دست جامه داد. Cd -پس بنی اسرائیل چنان کردند، و یوسف به حسب فرمایش فرعون، ارابه ها بدیشان داد، و زاد سفر بدیشان عطا فرمود. c% -و چشمان شما در پی اسباب خود نباشد، زیرا که نیکویی تمامی زمین مصر از آن شماست.» Lb -و تو مامور هستی این را بکنید: ارابه ها از زمین مصر برای اطفال و زنان خود بگیرید، و پدر خود را برداشته، بیایید.Ka -و پدر و اهل خانه های خود را برداشته ، نزد من آیید، و نیکوتر زمین مصر را به شما می دهم تا از فربهی زمین بخورید. T`# -و فرعون به یوسف گفت: «برادران خود را بگو: چنین بکنید: چهارپایان خود را بار کنید، و روانه شده، به زمین کنعان بروید. @_{ -و این خبر را در خانه فرعون شنیدند، و گفتند برادران یوسف آمده اند، و بنظر فرعون و بنظر بندگانش خوش آمد. #^A -و همه برادران خود را بوسیده، برایشان بگریست، و بعد از آن، برادرانش با وی گفتگو کردند. ] -پس به گردن برادر خود، بنیامین، آویخته ، بگریست و بنیامین بر گردن وی گریست. ;\q - پس پدر مرا از همه حشمت من در مصر و از آنچه دیده اید، خبر دهید، و تعجیل نموده، پدر مرا بدینجا آورید.» [9 - و اینک چشمان شما و چشمان برادرم بنیامین، می بیند، زبان من است که با شما سخن می گوید. AZ} - تا تو را در آنجا بپرورانم، زیرا که پنج سال قحط باقی است، مبادا تو و اهل خانه ات و متعلقانت بینوا گردید. =Yu - و در زمین جوشن ساکن شو، تا نزدیک من باشی ، تو و پسرانت و پسران پسرانت، و گله ات و رمه ات با هر چه داری. fXG - بشتابید و نزد پدرم رفته ، بدو گویید: پسر تو، یوسف چنین می گوید: که خدا مرا حاکم تمامی مصر ساخته است، نزد من بیا و تاخیر منما. [W1 -و اﻵن شما مرا اینجا نفرستادید، بلکه خدا، و او مرا پدر بر فرعون و آقا بر تمامی اهل خانه او و حاکم بر همه زمین مصر ساخت. 7Vi -و خدا مرا پیش روی شما فرستاد تا برای شما بقیتی در زمین نگاه دارد، و شما را به نجاتی عظیم احیا کند. $UC -زیرا حال دو سال شده است که قحط در زمین هست، و پنج سال دیگر نیز نه شیار خواهد بود نه درو. \T3 -و حال رنجیده مشوید، و متغیر نگردید که مرا بدینجا فروختید، زیرا خدا مرا پیش روی شما فرستاد تا (نفوس را) زنده نگاه دارد. KS -و یوسف به برادران خود گفت: «نزدیک من بیایید.» پس نزدیک آمدند، و گفت: «منم یوسف، برادر شما، که به مصر فروختید! zRo -و یوسف، برادران خود را گفت: «من یوسف هستم! آیا پدرم هنوز زنده است؟» و برادرانش جواب وی را نتوانستند داد، زیرا که به حضور وی مضطرب شدند. lQS -و به آواز بلند گریست، و مصریان و اهل خانه فرعون شنیدند. AP  -و یوسف پیش جمعی که به حضورش ایستاده بودند، نتوانست خودداری کند، پس ندا کرد که «همه را از نزد من بیرون کنید!» و کسی نزد او نماند وقتی که یوسف خویشتن را به برادران خود شناسانید. 'OI ,"زیرا چگونه نزد پدر خود بروم و پسر با من نباشد، مبادا بلایی را که به پدرم واقع شود ببینم.»,NS ,!پس اﻵن تمنا اینکه غلامت به عوض پسر در بندگی آقای خود بماند، و پسر، همراه برادران خود برود. WM) , زیرا که غلامت نزد پدر خود ضامن پسر شده، گفتم: هرگاه او را نزد تو باز نیاورم، تا ابداﻵباد نزد پدر خود مقصر خواهم شد. ZL/ ,واقع خواهد شد که چون ببیند پسر نیست، او خواهد مرد و غلامانت موی سفید غلامت، پدر خود را به حزن به گور فرود خواهند برد. 4Kc ,و اﻵن اگر نزد غلامت، پدر خود بروم، و این جوان با ما نباشد، و حال آنکه جان او به جان وی بسته است، 7Ji ,اگر این را نیز از نزد من ببرید، و زیانی بدو رسد، همانا موی سفید مرا به حزن به گور فرود خواهید برد. I3 ,و یکی از نزد من بیرون رفت، و من گفتم هر آینه دریده شده است، و بعد از آن او را ندیدم. H ,و غلامت، پدر من، به ما گفت: شما آگاهید که زوجه ام برای من دو پسر زایید. qG] ,گفتیم: نمی توانیم رفت، لیکن اگر برادر کهتر با ما آید، خواهیم رفت، زیرا که روی آن مرد را نمی توانیم دید اگر برادر کوچک با ما نباشد. ]F5 ,و پدر ما گفت: برگشته اندک خوراکی برای ما بخرید. E% ,پس واقع شد که چون نزد غلامت، پدر خود، رسیدیم، سخنان آقای خود را بدو باز گفتیم. D- ,و به غلامان خود گفتی : اگر برادر کهتر شما با شما نیاید، روی مرا دیگر نخواهید دید. 7Ci ,و به آقای خود گفتیم: آن جوان نمی تواند از پدر خود جدا شود، چه اگر از پدر خویش جدا شود او خواهد مرد. }Bu ,و به غلامان خود گفتی : وی را نزد من آرید تا چشمان خود را بر وی نهم. A ,و به آقای خود عرض کردیم: که ما را پدر پیری است، و پسر کوچک پیری او که برادرش مرده است، و او تنها از مادر خود مانده است، و پدر او را دوست می دارد. t@c ,آقایم از غلامانت پرسیده، گفت: آیا شما را پدر یا برادری است؟ ? ,آنگاه یهودا نزدیک وی آمده، گفت: «ای آقایم بشنو، غلامت به گوش آقای خود سخنی بگوید و غضبت بر غلام خود افروخته نشود، زیرا که تو چون فرعون هستی. J> ,گفت: «حاشا از من که چنین کنم! بلکه آنکه جام بدستش یافت شد، غلام من باشد، و شما به سلامتی نزد پدر خویش بروید.» [=1 ,یهودا گفت: «به آقایم چه گوییم، و چه عرض کنیم، و چگونه بی گناهی خویش را ثابت نماییم؟ خدا گناه غلامانت را دریافت نموده است؛ اینک ما نیز و آنکه جام بدستش یافت شد، غلامان آقای خود خواهیم بود.» /<Y ,یوسف بدیشان گفت: «این چه کاری است که کردید؟ آیا ندانستید که چون من مردی، البته تفال می زنم؟» (;K ,و یهودا با برادرانش به خانه یوسف آمدند، و او هنوز آنجا بود، و به حضور وی بر زمین افتادند. : , آنگاه رخت خود را چاک زدند، و هر کس الاغ خود را بار کرده، به شهر برگشتند. 95 , و او تجسس کرد، و از مهتر شروع نموده، به کهتر ختم کرد. و جام در عدل بنیامین یافته شد. 8' , پس تعجیل نموده، هر کس عدل خود را به زمین فرود آورد، و هر یکی عدل خود را باز کرد. %7E , گفت: «هم اﻵن موافق سخن شما بشود، آنکه نزد او یافت شود، غلام من باشد، و شما آزاد باشید.» 6 , نزد هر کدام از غلامانت یافت شود، بمیرد، و ما نیز غلام آقای خود باشیم.» v5g ,همانا نقدی را که در دهنه عدلهای خود یافته بودیم، از زمین کنعان نزد تو باز آوردیم، پس چگونه باشد که از خانه آقایت طلا یا نقره بدزدیم. 4! ,به وی گفتند: «چرا آقایم چنین می گوید؟ حاشا از غلامانت که مرتکب چنین کار شوند! ^37 ,پس چون بدیشان در رسید، این سخنان را بدیشان گفت. 2; ,آیا این نیست آنکه آقایم در آن می نوشد، و از آن تفال می زند؟ در آنچه کردید، بد کردید.» \13 ,و ایشان از شهر بیرون شده، هنوز مسافتی چند طی نکرده بودند، که یوسف به ناظر خانه خود گفت: «بر پا شده، در عقب این اشخاص بشتاب، و چون بدیشان فرا رسیدی، ایشان را بگو: چرا بدی به عوض نیکویی کردید؟ s0a ,و چون صبح روشن شد، آن مردان را با حماران ایشان روانه کردند. Q/ ,و جام مرا، یعنی جام نقره را در دهنه عدل آن کوچکتر، با قیمت غله اش بگذار.» پس موافق آن سخنی که یوسف گفته بود، کرد. q. _ ,پس به ناظر خانه خود امر کرده، گفت: «عدلهای این مردمان را به قدری که می توانند برد، از غله پر کن، و نقد هر کسی را به دهنه عدلش بگذار. G- +"و حصه ها از پیش خود برای ایشان گرفت، اما حصه بنیامین پنج چندان حصه دیگران بود، و با وی نوشیدند و کیف کردند.N, +!و به حضور وی بنشستند، نخست زاده موافق نخست زادگی اش، و خردسال بحسب خردسالی اش، و ایشان به یکدیگر تعجب نمودند. )+M + و برای وی جدا گذاردند، و برای ایشان جدا، و برای مصریانی که با وی خوردند جدا، زیرا که مصریان با عبرانیان نمی توانند غذا بخورند زیرا که این، نزد مصریان مکروه است. * +و روی خود را شسته ، بیرون آمد. و خودداری نموده، گفت: «طعام بگذارید.» 2)_ +و یوسف چونکه مهرش بر برادرش بجنبید، بشتافت، و جای گریستن خواست. پس به خلوت رفته ، آنجا بگریست. 4(c +و چون چشمان خود را باز کرده، برادر خود بنیامین، پسر مادر خویش را دید، گفت: «آیا این است برادر کوچک شما که نزد من، ذکر او را کردید؟» و گفت: «ای پسرم، خدا بر تو رحم کناد.» ' +گفتند: «غلامت، پدر ما، به سلامت است، و تا بحال زنده.» پس تعظیم و سجده کردند. ?&y +پس از سلامتی ایشان پرسید و گفت: «آیا پدر پیر شما که ذکرش را کردید، به سلامت است؟ و تا بحال حیات دارد؟» L% +و چون یوسف به خانه آمد، ارمغانی را که به دست ایشان بود، نزد وی به خانه آوردند، و به حضور وی رو به زمین نهادند. 2$_ +و ارمغان را حاضر ساختند، تا وقت آمدن یوسف به ظهر، زیرا شنیده بودند که در آنجا باید غذا بخورند. K# +و آن مرد، ایشان را به خانه یوسف درآورده، آب بدیشان داد، تا پایهای خود را شستند، و علوفه به حماران ایشان داد. " +گفت: «سلامت باشید مترسید، خدای شما و خدای پدر شما، خزانه ای در عدلهای شما، به شما داده است؛ نقد شما به من رسید.» پس شمعون را نزد ایشان بیرون آورد. >!w +و نقد دیگر برای خرید خوراک به دست خود آورده ایم. نمی دانیم کدام کس نقد ما را در عدلهای ما گذاشته بود.»   +و واقع شد چون به منزل رسیده، عدلهای خود را باز کردیم، که اینک نقد هر کس در دهنه عدلش بود. نقره ما به وزن تمام و آن را به دست خود باز آورده ایم. nW +گفتند: «یا سیدی! حقیقتا مرتبه اول برای خرید خوراک آمدیم. tc +و به ناظر خانه یوسف نزدیک شده، در درگاه خانه بدو متکلم شده، hK +و آن مردان ترسیدند، چونکه به خانه یوسف آورده شدند و گفتند: «بسبب آن نقدی که دفعه اول در عدلهای ما رد شده بود، ما را آورده اند تا بر ما هجوم آورد، و بر ما حمله کند، و ما را مملوک سازد و حماران ما را.»  +و آن مرد چنانکه یوسف فرموده بود، کرد. و آن مرد ایشان را به خانه یوسف آورد. 7 +اما یوسف، چون بنیامین را با ایشان دید، به ناظر خانه خود فرمود: «این اشخاص را به خانه ببر، و ذبح کرده، تدارک ببین، زیرا که ایشان وقت ظهر با من غذا می خورند.»jO +پس آن مردان، ارمغان را برداشته ، و نقد مضاعف را بدست گرفته ، با بنیامین روانه شدند. و به مصر فرود آمده، به حضور یوسف ایستادند. ym +و خدای قادر مطلق شما را در نظر آن مرد مکرم دارد، تا برادر دیگر شما و بنیامین را همراه شما بفرستد، و من اگر بی اولاد شدم، بی اولاد شدم.» q] + و برادر خود را برداشته ، روانه شوید، و نزد آن مرد برگردید. P + و نقد مضاعف بدست خود گیرید، و آن نقدی که در دهنه عدلهای شما رد شده بود، به دست خود باز برید، شاید سهوی شده باشد. a= + پس پدر ایشان، اسرائیل، بدیشان گفت: «اگر چنین است، پس این را بکنید. از ثمرات نیکوی این زمین در ظروف خود بردارید، و ارمغانی برای آن مرد ببرید، قدری بلسان و قدری عسل و کتیرا و لادن و پسته و بادام.  + زیرا اگر تاخیر نمی نمودیم، هر آینه تا حال، مرتبه دوم را برگشته بودیم.» vg + من ضامن او می باشم، او را از دست من بازخواست کن. هر گاه او را نزد تو باز نیاوردم و به حضورت حاضر نساختم، تا به ابد در نظر تو مقصر باشم. [1 +پس یهودا به پدر خود، اسرائیل گفت: «جوان را با من بفرست تا برخاسته ، برویم و زیست کنیم و نمیریم، ما و تو و اطفال ما نیز. hK +گفتند: «آن مرد احوال ما و خویشاوندان ما را به دقت پرسیده، گفت: آیا پدر شما هنوز زنده است، و برادر دیگر دارید؟ و او را بدین مضمون اطلاع دادیم، و چه می دانستیم که خواهد گفت: برادر خود را نزد من آرید.»  +اسرائیل گفت: «چرا به من بدی کرده، به آن مرد خبر دادید که برادر دیگر دارید؟» S! +اما اگر تو او را نفرستی ، نمی رویم، زیرا که آن مرد ما را گفت، هر گاه برادر شما با شما نباشد، روی مرا نخواهید دید.» xk +اگر تو برادر ما را با ما فرستی ، می رویم و خوراک برایت می خریم. P +یهودا بدو متکلم شده، گفت: «آن مرد به ما تاکید کرده، گفته است هرگاه برادر شما با شما نباشد، روی مرا نخواهید دید. ] 5 +و واقع شد چون غله ای را که از مصر آورده بودند، تماما خوردند، پدرشان بدیشان گفت: «برگردید و اندک خوراکی برای ما بخرید.» .  [ +و قحط در زمین سخت بود. 5 e *&گفت: «پسرم با شما نخواهد آمد زیرا که برادرش مرده است، و او تنها باقی است. و هر گاه در راهی که می روید زیانی بدو رسد، همانا مویهای سفید مرا با حزن به گور فرود خواهید برد.»z o *%رؤبین به پدر خود عرض کرده، گفت: «هر دو پسر مرا بکش، اگر او را نزد تو باز نیاورم. او را به دست من بسپار، و من او را نزد تو باز خواهم آورد.» k Q *$و پدر ایشان، یعقوب، بدیشان گفت: «مرا بی اولاد ساختید، یوسف نیست و شمعون نیست و بنیامین را می خواهید ببرید. این همه بر من است؟» ue *#و واقع شد که چون عدلهای خود را خالی می کردند، اینک کیسه پول هر کس در عدلش بود. و چون ایشان و پدرشان، کیسه های پول را دیدند، بترسیدند. y *"و برادر کوچک خود را نزد من آرید، و خواهم یافت که شما جاسوس نیستید بلکه صادق. آنگاه برادر شما را به شما رد کنم، و در زمین داد و ستد نمایید.» != *!و آن مرد که حاکم زمین است، به ما گفت: از این خواهم فهمید که شما راستگو هستید که یکی از برادران خود را نزد من گذارید، و برای گرسنگی خانه های خود گرفته ، بروید. H * ما دوازده برادر، پسران پدر خود هستیم، یکی نایاب شده است، و کوچکتر، امروز نزد پدر ما در زمین کنعان می باشد. D *و بدو گفتیم ما صادقیم و جاسوس نی.  *«آن مرد که حاکم زمین است، با ما به سختی سخن گفت، و ما را جاسوسان زمین پنداشت. -U *پس نزد پدر خود، یعقوب، به زمین کنعان آمدند، و از آنچه بدیشان واقع شده بود، خبر داده، گفتند: 1 *و به برادران خود گفت: «نقد من رد شده است، و اینک در عدل من است.» آنگاه دل ایشان طپیدن گرفت، و به یکدیگر لرزان شده، گفتند: «این چیست که خدا به ما کرده است؟» C *و چون یکی، عدل خود را در منزل باز کرد، تا خوراک به الاغ خود دهد، نقد خود را دید که اینک در دهن عدل او بود. hK *پس غله را بر حماران خود بار کرده، از آنجا روانه شدند. n~W *و یوسف فرمود تا جوالهای ایشان را از غله پر سازند، و نقد ایشان را در عدل هر کس نهند، و زاد سفر بدیشان دهند، و به ایشان چنین کردند. {}q *پس از ایشان کناره جسته ، بگریست و نزد ایشان برگشته ، با ایشان گفتگو کرد، و شمعون را از میان ایشان گرفته ، او را روبروی ایشان دربند نهاد.| *و ایشان ندانستند که یوسف می فهمد، زیرا که ترجمانی در میان ایشان بود. L{ *و رؤبین در جواب ایشان گفت: «آیا به شما نگفتم که به پسر خطا مورزید؟ و نشنیدید! پس اینک خون او بازخواست می شود.» z *و به یکدیگر گفتند: «هر آینه به برادر خود خطا کردیم، زیرا تنگی جان او را دیدیم وقتی که به ما استغاثه می کرد، و نشنیدیم. از این رو این تنگی بر ما رسید.» y- *و برادر کوچک خود را نزد من آرید، تا سخنان شما تصدیق شود و نمیرید.» پس چنین کردند. Ox *هر گاه شما صادق هستید، یک برادر از شما در زندان شما اسیر باشد، و شما رفته ، غله برای گرسنگی خانه های خود ببرید. w! *و روز سوم یوسف بدیشان گفت: «این را بکنید و زنده باشید، زیرا من از خدا می ترسم: Rv *پس ایشان را با هم سه روز در زندان انداخت. u *یک نفر را از خودتان بفرستید، تا برادر شما را بیاورد، و شما اسیر بمانید تا سخن شما آزموده شود که صدق با شماست یا نه، والا به حیات فرعون جاسوسانید!» Gt *بدینطور آزموده می شوید: به حیات فرعون از اینجا بیرون نخواهید رفت، جز اینکه برادر کهتر شما در اینجا بیاید. ps[ *یوسف بدیشان گفت: «همین است آنچه به شما گفتم که جاسوسانید! Zr/ * گفتند: «غلامانت دوازده برادرند، پسران یک مرد در زمین کنعان. و اینک کوچکتر، امروز نزد پدر ماست، و یکی نایاب شده است.» oqY * بدیشان گفت: «نه ، بلکه به جهت دیدن عریانی زمین آمده اید.» p * ما همه پسران یک شخص هستیم. ما مردمان صادقیم؛ غلامانت جاسوس نیستند.» oy * بدو گفتند: «نه، یا سیدی! بلکه غلامانت به جهت خریدن خوراک آمده اند. bn? * و یوسف خوابها را که درباره ایشان دیده بود، بیاد آورد. پس بدیشان گفت: «شما جاسوسانید، و به جهت دیدن عریانی زمین آمده اید.» mmU *و یوسف برادران خود را شناخت، لیکن ایشان او را نشناختند. Dl *چون یوسف برادران خود را دید، ایشان را بشناخت، و خود را بدیشان بیگانه نموده، آنها را به درشتی سخن گفت و از ایشان پرسید: «از کجا آمده اید؟» گفتند: «از زمین کنعان تا خوراک بخریم.» Uk% *و یوسف حاکم ولایت بود، و خود به همه اهل زمین غله می فروخت. و برادران یوسف آمده، رو به زمین نهاده، او را سجده کردند. +jQ *پس بنی اسرائیل در میان آنانی که می آمدند، به جهت خرید آمدند، زیرا که قحط در زمین کنعان بود.$iC *و اما بنیامین، برادر یوسف را یعقوب با برادرانش نفرستاد، زیرا گفت مبادا زیانی بدو رسد. chA *پس ده برادر یوسف برای خریدن غله به مصر فرود آمدند. >gw *و گفت: «اینک شنیده ام که غله در مصر است، بدانجا بروید و برای ما از آنجا بخرید، تا زیست کنیم و نمیریم.» *f Q *و اما یعقوب چون دید که غله در مصر است، پس یعقوب به پسران خود گفت: «چرا به یکدیگر می نگرید؟» o~}U|{zznyOxww%vrustvsr|qonn|m_lkjjiUhg`ffeCducba`__6^P]x\\,[YXWVVTSRR$Q^PP=OlOMM"LTKWJIIcHHgGGFmF,EE5DD9CBA@@1?F>d=]<<*;Z:: 9H8K7,6544x32R10/..e- ,{,+&*\))''&`%%z%?%$r$#i#"!R [4;D`VrEuBe y $O5E1گفت: «بدین جا نزدیک میا، نعلین خود را از پایهایت بیرون کن، زیرا مکانی که در آن ایستاده ای زمین مقدس است.» ^07چون خداوند دید که برای دیدن مایل بدان سو می شود، خدا از میان بوته به وی ندا درداد و گفت: «ای موسی! ای موسی !» گفت: «لبیک.» /;و موسی گفت: «اکنون بدان طرف شوم، و این امر غریب را ببینم، که بوته چرا سوخته نمی شود.» c.Aو فرشته خداوند در شعله آتش از میان بوته ای بر وی ظاهر شد، و چون او نگریست، اینک آن بوته به آتش مشتعل است اما سوخته نمی شود. [- 3و اما موسی گله پدر زن خود، یترون، کاهن مدیان را شبانی می کرد، و گله را بدان طرف صحرا راند و به حوریب که جبل ﷲ باشد آمد. Q,و خدا بر بنی اسرائیل نظر کرد و خدا دانست.+)و خدا ناله ایشان را شنید، و خدا عهد خود را با ابراهیم و اسحاق و یعقوب بیاد آورد. *و واقع شد بعد از ایام بسیار که پادشاه مصر بمرد، و بنی اسرائیل به سبب بندگی آه کشیده، استغاثه کردند، و ناله ایشان به سبب بندگی نزد خدا برآمد. )9و آن زن پسری زایید، و (موسی ) او را جرشون نام نهاد، چه گفت: «در زمین بیگانه نزیل شدم.» (و موسی راضی شد که با آن مرد ساکن شود، و او دختر خود، صفوره را به موسی داد. ';پس به دختران خود گفت: «او کجاست؟ چرا آن مرد را ترک کردید؟ وی را بخوانید تا نان خورد.» -&Uگفتند: «شخصی مصری ما را از دست شبانان رهایی داد، و آب نیز برای ما کشیده، گله را سیراب نمود.» %و چون نزد پدر خود رعوئیل آمدند، او گفت: «چگونه امروز بدین زودی برگشتید؟» L$و شبانان نزدیک آمدند، تا ایشان را دور کنند. آنگاه موسی برخاسته ، ایشان را مدد کرد، و گله ایشان را سیراب نمود. =#uو کاهن مدیان را هفت دختر بود که آمدند و آب کشیده، آبخورها را پر کردند، تا گله پدر خویش را سیراب کنند. e"Eو چون فرعون این ماجرا را بشنید، قصد قتل موسی کرد، و موسی از حضور فرعون فرار کرده، در زمین مدیان ساکن شد. و بر سر چاهی بنشست. !)گفت: «کیست که تو را بر ما حاکم یا داور ساخته است؟ مگر تو می خواهی مرا بکشی چنانکه آن مصری را کشتی ؟» پس موسی ترسید و گفت: «یقینا این امر شیوع یافته است.» C  و روز دیگر بیرون آمد، که ناگاه دو مرد عبرانی منازعه می کنند، پس به ظالم گفت: «چرا همسایه خود را می زنی .» 5 پس به هر طرف نظر افکنده، چون کسی را ندید، آن مصری را کشت، و او را در ریگ پنهان ساخت. 8k و واقع شد در آن ایام که چون موسی بزرگ شد، نزد برادران خود بیرون آمد، و به کارهای دشوار ایشان نظر انداخته، شخصی مصری را دید که شخصی عبرانی را که از برادران او بود، می زند. M و چون طفل نمو کرد، وی را نزد دختر فرعون برد، و او را پسر شد. و وی را موسی نام نهاد زیرا گفت: «او را از آب کشیدم.» ^7 و دختر فرعون گفت: «این طفل را ببر و او را برای من شیر بده و مزد تو را خواهم داد.» پس آن زن طفل را برداشته ، بدو شیر می داد. }uدختر فرعون به وی گفت: «برو.» پس آن دختر رفته ، مادر طفل را بخواند. Lو خواهر وی به دختر فرعون گفت: «آیا بروم و زنی شیرده را از زنان عبرانیان نزدت بخوانم تا طفل را برایت شیر دهد؟» Eو چون آن را بگشاد، طفل را دید و اینک پسری گریان بود. پس دلش بر وی بسوخت و گفت: «این از اطفال عبرانیان است.» yو دختر فرعون برای غسل به نهر فرود آمد. و کنیزانش به کنار نهر می گشتند. پس تابوت را در میان نیزار دیده، کنیزک خویش را فرستاد تا آن را بگیرد. ^7و خواهرش از دور ایستاد تا بداند او را چه می شود.  و چون نتوانست او را دیگر پنهان دارد، تابوتی از نی برایش گرفت، و آن را به قیر و زفت اندوده، طفل را در آن نهاد، و آن را در نیزار به کنار نهر گذاشت. #و آن زن حامله شده، پسری بزاد. و چون او را نیکومنظر دید، وی را سه ماه نهان داشت. x mو شخصی از خاندان لاوی رفته ، یکی از دختران لاوی را به زنی گرفت. @ }و فرعون قوم خود را امر کرده، گفت: «هر پسری که زاییده شود به نهر اندازید، و هر دختری را زنده نگاه دارید.» {و واقع شد چونکه قابله ها از خدا ترسیدند، خانه ها برای ایشان بساخت.  و خدا با قابله ها احسان نمود، و قوم کثیر شدند، و بسیار توانا گردیدند. ` =قابله ها به فرعون گفتند: «از این سبب که زنان عبرانی چون زنان مصری نیستند، بلکه زورآورند، و قبل از رسیدن قابله می زایند.» 2 aپس پادشاه مصر قابله ها را طلبیده، بدیشان گفت: «چرا این کار را کردید، و پسران را زنده گذاردید؟» > yلکن قابله ها از خدا ترسیدند، و آنچه پادشاه مصر بدیشان فرموده بود نکردند، بلکه پسران را زنده گذاردند. \  5گفت: «چون قابله گری برای زنان عبرانی بکنید، و بر سنگها نگاه کنید. اگر پسر باشد او را بکشید، و اگر دختر بود زنده بماند.»   3و پادشاه مصر به قابله های عبرانی که یکی را شفره و دیگری را فوعه نام بود، امر کرده، u  gو جانهای ایشان را به بندگی سخت، به گلکاری و خشت سازی و هر گونه عمل صحرایی ، تلخ ساختندی. و هر خدمتی که بر ایشان نهادندی به ظلم می بود. V  ) و مصریان از بنی اسرائیل به ظلم خدمت گرفتند. J   لیکن چندانکه بیشتر ایشان را ذلیل ساختند، زیادتر متزاید و منتشر گردیدند، و از بنی اسرائیل احتراز می نمودند. s c پس سرکاران بر ایشان گماشتند، تا ایشان را به کارهای دشوار ذلیل سازند، و برای فرعون شهرهای خزینه ، یعنی فیتوم و رعمسیس را بنا کردند. - W بیایید با ایشان به حکمت رفتار کنیم، مبادا که زیاد شوند. و واقع شود که چون جنگ پدید آید، ایشان نیز با دشمنان ما همداستان شوند، و با ما جنگ کرده، از زمین بیرون روند.» ~ y و به قوم خود گفت: «همانا قوم بنی اسرائیل از ما زیاده و زورآورترند. b Aاما پادشاهی دیگر بر مصر برخاست که یوسف را نشناخت، ) Oو بنی اسرائیل بارور و منتشر شدند، و کثیر و بی نهایت زورآور گردیدند و زمین از ایشان پر گشت. Y /و یوسف و همه برادرانش، و تمامی آن طبقه مردند.  و همه نفوسی که از صلب یعقوب پدید آمدند هفتاد نفر بودند. و یوسف در مصر بود. ; uو دان و نفتالی ، و جاد و اشیر. 8 oیساکار و زبولون و بنیامین، < wرؤبین و شمعون و لاوی و یهودا، #~ Eو این است نامهای پسران اسرائیل که به مصر آمدند، هر کس با اهل خانه اش همراه یعقوب آمدند: "}? 2و یوسف مرد در حینی که صد و ده ساله بود. و او را حنوط کرده، در زمین مصر در تابوت گذاشتند.\|3 2و یوسف به بنی اسرائیل سوگند داده، گفت: «هر آینه خدا از شما تفقد خواهد نمود، و استخوانهای مرا از اینجا خواهید برداشت.» .{W 2و یوسف، برادران خود را گفت: «من می میرم، و یقینا خدا از شما تفقد خواهد نمود، و شما را از این زمین به زمینی که برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورده است، خواهد برد.» .zW 2و یوسف پسران پشت سوم افرایم را دید. و پسران ماکیر، پسر منسی نیز بر زانوهای یوسف تولد یافتند. y 2و یوسف در مصر ساکن ماند، او و اهل خانه پدرش. و یوسف صد و ده سال زندگانی کرد. Fx 2و اﻵن ترسان مباشید. من، شما را و اطفال شما را می پرورانم.» پس ایشان را تسلی داد و سخنان دلآویز بدیشان گفت. ]w5 2شما درباره من بد اندیشیدید، لیکن خدا از آن قصد نیکی کرد، تا کاری کند که قوم کثیری را احیا نماید، چنانکه امروز شده است. qv] 2یوسف ایشان را گفت: «مترسید زیرا که آیا من در جای خدا هستم؟ u 2و برادرانش نیز آمده، به حضور وی افتادند، و گفتند: «اینک غلامان تو هستیم.» Ut% 2به یوسف چنین بگویید: التماس دارم که گناه و خطای برادران خود را عفو فرمایی ، زیرا که به تو بدی کرده اند، پس اکنون گناه بندگان خدای پدر خود را عفو فرما.» و چون به وی سخن گفتند، یوسف بگریست. ~sw 2پس نزد یوسف فرستاده، گفتند: «پدر تو قبل از مردنش امر فرموده، گفت: r% 2و چون برادران یوسف دیدند که پدر ایشان مرده است، گفتند: «اگر یوسف اﻵن از ما کینه دارد، هر آینه مکافات همه بدی را که به وی کرده ایم به ما خواهد رسانید.» Dq 2و یوسف بعد از دفن پدر خود، با برادران خویش و همه کسانی که برای دفن پدرش با وی رفته بودند، به مصر برگشتند. p9 2 و پسرانش، او را به زمین کنعان بردند. و او را در مغاره صحرای مکفیله ، که ابراهیم با آن صحرا از عفرون حتی برای ملکیت مقبره خریده بود، در مقابل ممری دفن کردند. eoE 2 همچنان پسران او بدان طوریکه امر فرموده بود، کردند. 9nm 2 و چون کنعانیان ساکن آن زمین، این ماتم را در خرمنگاه اطاد دیدند، گفتند: «این برای مصریان ماتم سخت است.» از این رو آن موضع را آبل مصرایم نامیدند، که بدان طرف اردن واقع است. emE 2 پس به خرمنگاه اطاد که آنطرف اردن است رسیدند، و در آنجا ماتمی عظیم و بسیار سخت گرفتند، و برای پدر خود هفت روز نوحه گری نمود. ly 2 و ارابه ها نیز و سواران، همراهش رفتند؛ و انبوهی بسیار کثیر بودند. Pk 2و همه اهل خانه یوسف و برادرانش و اهل خانه پدرش، جز اینکه اطفال و گله ها و رمه های خود را در زمین جوشن واگذاشتند. Yj- 2پس یوسف روانه شد تا پدر خود را دفن کند، و همه نوکران فرعون که مشایخ خانه وی بودند، و جمیع مشایخ زمین مصر با او رفتند. ~iw 2فرعون گفت: «برو و چنانکه پدرت به تو سوگند داده است، او را دفن کن.» h1 2پدرم مرا سوگند داده، گفت: اینک من می میرم؛ در قبری که برای خویشتن در زمین کنعان کنده ام، آنجا مرا دفن کن. اکنون بروم و پدر خود را دفن کرده، مراجعت نمایم.» ygm 2و چون ایام ماتم وی تمام شد، یوسف اهل خانه فرعون را خطاب کرده، گفت: «اگر اﻵن در نظر شما التفات یافته ام، در گوش فرعون عرض کرده، بگویید: Tf# 2و چهل روز در کار وی سپری شد، زیرا که این قدر روزها در حنوط کردن صرف می شد، و اهل مصر هفتاد روز برای وی ماتم گرفتند. He 2و یوسف طبیبانی را که از بندگان او بودند، امر فرمود تا پدر او را حنوط کنند. و طبیبان، اسرائیل را حنوط کردند. kd S 2و یوسف بر روی پدر خود افتاده، بر وی گریست و او را بوسید. Lc 1!و چون یعقوب وصیت را با پسران خود به پایان برد، پایهای خود را به بستر کشیده، جان بداد و به قوم خویش ملحق گردید.dbC 1 خرید آن صحرا و مغاره ای که در آن است از بنی حت بود.» Ha 1آنجا ابراهیم و زوجه اش، ساره را دفن کردند؛ آنجا اسحاق و زوجه او رفقه را دفن کردند؛ و آنجا لیه را دفن نمودم. ` 1در مغاره ای که در صحرای مکفیله است، که در مقابل ممری در زمین کنعان واقع است، که ابراهیم آن را با آن صحرا از عفرون حتی برای ملکیت مقبره خرید. ^_7 1پس ایشان را وصیت فرموده، گفت: «من به قوم خود ملحق می شوم، مرا با پدرانم در مغاره ای که در صحرای عفرون حتی است، دفن کنید. g^I 1همه اینان دوازده سبط اسرائیلند، و این است آنچه پدر ایشان، بدیشان گفت و ایشان را برکت داد، و هر یک را موافق برکت وی برکت داد. 5]e 1«بنیامین، گرگی است که می درد. صبحگاهان شکار را خواهد خورد، و شامگاهان غارت را تقسیم خواهد کرد.» f\G 1برکات پدرت بر برکات جبال ازلی فایق آمد، و بر حدود کوههای ابدی و بر سر یوسف خواهد بود، و بر فرق او که از برادرانش برگزیده شد. [1 1از خدای پدرت که تو را اعانت می کند، و از قادرمطلق که تو را برکت می دهد، به برکات آسمانی از اعلی ' و برکات لجه ای که در اسفل واقع است، و برکات پستانها و رحم. IZ 1لیکن کمان وی در قوت قایم ماند و بازوهای دستش به دست قدیر یعقوب مقوی گردید که از آنجاست شبان و صخره اسرائیل. vYg 1تیراندازان او را رنجانیدند، و تیر انداختند و اذیت رسانیدند. X! 1«یوسف، شاخه باروری است. شاخه بارور بر سر چشمه ای که شاخه هایش از دیوار برآید. bW? 1نفتالی ، غزال آزادی است، که سخنان حسنه خواهد داد. iVM 1اشیر، نان او چرب خواهد بود، و لذات ملوکانه خواهد داد. U 1«جاد، گروهی بر وی هجوم خواهند آورد، و او به عقب ایشان هجوم خواهد آورد. >Ty 1ای یهوه منتظر نجات تو می باشم. ,SS 1دان ماری خواهد بود به سر راه، و افعی بر کنار طریق که پاشنه اسب را بگزد تا سوارش از عقب افتد. tRc 1«دان، قوم خود را داوری خواهد کرد، چون یکی از اسباط اسرائیل. OQ 1چون محل آرمیدن را دید که پسندیده است، و زمین را دلگشا یافت، پس گردن خویش را برای بار خم کرد، و بنده خراج گردید. VP' 1یساکار حمار قوی است در میان آغلها خوابیده. O9 1 «زبولون، بر کنار دریا ساکن شود، و نزد بندر کشتیها. و حدود او تا به صیدون خواهد رسید. XN+ 1 چشمانش به شراب سرخ و دندانش به شیر سفید است. BM 1 کره خود را به تاک و کره الاغ خویش را به مو بسته. جامه خود را به شراب، و رخت خویش را به عصیر انگور می شوید. OL 1 عصا از یهودا دور نخواهد شد. و نه فرمان فرمایی از میان پایهای وی تا شیلو بیاید. و مر او را اطاعت امتها خواهد بود. yKm 1 یهودا شیربچه ای است، ای پسرم از شکار برآمدی. مثل شیر خویشتن را جمع کرده، در کمین می خوابد و چون شیرماده ای است. کیست او را برانگیزاند؟ JJ 1«ای یهودا تو را برادرانت خواهند ستود. دستت بر گردن دشمنانت خواهد بود، و پسران پدرت، تو را تعظیم خواهند کرد. XI+ 1ملعون باد خشم ایشان، که سخت بود، و غضب ایشان زیرا که تند بود! ایشان را در یعقوب متفرق سازم و در اسرائیل پراکنده کنم. Hy 1ای نفس من به مشورت ایشان داخل مشو، و ای جلال من به محفل ایشان متحد مباش زیرا در غضب خود مردم را کشتند. و در خودرأیی خویش گاوان را پی کردند. hGK 1«شمعون و لاوی برادرند. آلات ظلم، شمشیرهای ایشان است. MF 1جوشان مثل آب، برتری نخواهی یافت، زیرا که بر بستر پدر خود برآمدی. آنگاه آن را بی حرمت ساختی ، به بستر من برآمد. E+ 1«ای رؤبین! تو نخست زاده منی ، توانایی من و ابتدای قوتم، فضیلت رفعت و فضیلت قدرت. D} 1ای پسران یعقوب جمع شوید و بشنوید! و به پدر خود، اسرائیل، گوش گیرید. BC  1و یعقوب، پسران خود را خوانده، گفت: «جمع شوید تا شما را از آنچه در ایام آخر به شما واقع خواهد شد، خبر دهم. 0B[ 0و من به تو حصه ای زیاده از برادرانت می دهم، که آن را از دست اموریان به شمشیر و کمان خود گرفتم.»HA 0و اسرائیل به یوسف گفت: «همانا من می میرم، و خدا با شما خواهد بود، و شما را به زمین پدران شما باز خواهد آورد. @) 0و در آن روز، او ایشان را برکت داده، گفت: «به تو اسرائیل برکت طلبیده، خواهند گفت که خدا تو را مثل افرایم و منسی گرداناد.» پس افرایم را به منسی ترجیح داد. B? 0اما پدرش ابا نموده، گفت: «می دانم ای پسرم! می دانم! او نیز قومی خواهد شد و او نیز بزرگ خواهد گردید، لیکن برادر کهترش از وی بزرگتر خواهد شد و ذریت او امتهای بسیار خواهند گردید.» 9>m 0و یوسف به پدر خود گفت: «ای پدر من، نه چنین، زیرا نخست زاده این است، دست راست خود را به سر او بگذار.» ={ 0و چون یوسف دید که پدرش دست راست خود را بر سر افرایم نهاد، بنظرش ناپسند آمد، و دست پدر خود را گرفت، تا آن را از سر افرایم به سر منسی نقل کند. #<A 0آن فرشته ای که مرا از هر بدی خلاصی داده، این دو پسر را برکت دهد و نام من و نامهای پدرانم، ابراهیم و اسحاق، بر ایشان خوانده شود، و در وسط زمین بسیار کثیر شوند.»|;s 0و یوسف را برکت داده، گفت: «خدایی که در حضور وی پدرانم، ابراهیم و اسحاق، سالک بودندی، خدایی که مرا از روز بودنم تا امروز رعایت کرده است، &:G 0و اسرائیل دست راست خود را دراز کرده، بر سر افرایم نهاد و او کوچکتر بود و دست چپ خود را بر سر منسی، و دستهای خود را به فراست حرکت داد، زیرا که منسی نخست زاده بود. 9 0 و یوسف هر دو را گرفت، افرایم را به دست راست خود به مقابل دست چپ اسرائیل، و منسی را به دست چپ خود به مقابل دست راست اسرائیل، و ایشان را نزدیک وی آورد. 8y 0 و یوسف ایشان را از میان دو زانوی خود بیرون آورده، رو به زمین نهاد. F7 0 و اسرائیل به یوسف گفت: «گمان نمی بردم که روی تو را ببینم، و همانا خدا، ذریت تو را نیز به من نشان داده است.» T6# 0 و چشمان اسرائیل از پیری تار شده بود که نتوانست دید. پس ایشان را نزدیک وی آورد و ایشان را بوسیده، در آغوش خود کشید. b5? 0 یوسف، پدر خود را گفت: «اینان پسران منند که خدا به من در اینجا داده است.» گفت: «ایشان را نزد من بیاور تا ایشان را برکت دهم.» l4S 0و چون اسرائیل، پسران یوسف را دید، گفت: «اینان کیستند؟» ;3q 0و هنگامی که من از فدان آمدم، راحیل نزد من در زمین کنعان به سر راه مرد، چون اندک مسافتی باقی بود که به افرات برسم، و او را در آنجا به سر راه افرات که بیت لحم باشد، دفن کردم.» ;2q 0و اما اولاد تو که بعد از ایشان بیاوری، از آن تو باشند و در ارث خود به نامهای برادران خود مسمی ' شوند. 15 0و اﻵن دو پسرت که در زمین مصر برایت زاییده شدند، قبل از آنکه نزد تو به مصر بیایم، ایشان از آن من هستند، افرایم و منسی مثل رؤبین و شمعون از آن من خواهند بود. 0 0و به من گفت: هر آینه من تو را بارور و کثیر گردانم، و از تو قومهای بسیار بوجود آورم، و این زمین را بعد از تو به ذریت تو، به میراث ابدی خواهم داد. #/A 0و یعقوب به یوسف گفت: «خدای قادر مطلق در لوز در زمین کنعان به من ظاهر شده، مرا برکت داد. J. 0و یعقوب را خبر داده، گفتند: «اینک پسرت یوسف، نزد تو می آید.» و اسرائیل، خویشتن را تقویت داده، بر بستر بنشست. T- % 0و بعد از این امور، واقع شد که به یوسف گفتند: «اینک پدر تو بیمار است.» پس دو پسر خود، منسی و افرایم را با خود برداشت. , /گفت: «برایم قسم بخور،» پس برایش قسم خورد و اسرائیل بر سر بستر خود خم شد.5+e /بلکه با پدران خود بخوابم و مرا از مصر برداشته ، در قبر ایشان دفن کن.» گفت: «آنچه گفتی خواهم کرد.» T*# /و چون حین وفات اسرائیل نزدیک شد، پسر خود یوسف را طلبیده، بدو گفت: «اﻵن اگر در نظر تو التفات یافته ام، دست خود را زیر ران من بگذار، و احسان و امانت با من بکن، و زنهار مرا در مصر دفن منما، )- /و یعقوب در ارض مصر هفده سال بزیست. و ایام سالهای عمر یعقوب صد و چهل و هفت سال بود. ,(S /و اسرائیل در ارض مصر در زمین جوشن ساکن شده، ملک در آن گرفتند، و بسیار بارور و کثیر گردیدند. X'+ /پس یوسف این قانون را بر زمین مصر تا امروز قرار داد که خمس از آن فرعون باشد، غیر از زمین کهنه فقط، که از آن فرعون نشد. &3 /گفتند: «تو ما را احیا ساختی ، در نظر آقای خود التفات بیابیم، تا غلام فرعون باشیم.» % /و چون حاصل برسد، یک خمس به فرعون دهید، و چهار حصه از آن شما باشد، برای زراعت زمین و برای خوراک شما و اهل خانه های شما و طعام به جهت اطفال شما.» P$ /و یوسف به قوم گفت: «اینک، امروز شما را و زمین شما را برای فرعون خریدم، همانا برای شما بذر است تا زمین را بکارید. #- /فقط زمین کهنه را نخرید، زیرا کهنه را حصه ای از جانب فرعون معین شده بود، و از حصه ای که فرعون بدیشان داده بود، می خوردند. از این سبب زمین خود را نفروختند. i"M /و خلق را از این حد تا به آن حد مصر به شهرها منتقل ساخت. |!s /پس یوسف تمامی زمین مصر را برای فرعون بخرید، زیرا که مصریان هر کس مزرعه خود را فروختند، چونکه قحط بر ایشان سخت بود و زمین از آن فرعون شد. # A /چرا ما و زمین ما نیز در نظر تو هلاک شویم؟ پس ما را و زمین ما را به نان بخر، و ما و زمین ما مملوک فرعون بشویم، و بذر بده تا زیست کنیم و نمیریم و زمین بایر نماند.» iM /و چون آن سال سپری شد در سال دوم به حضور وی آمده، گفتندش: «از آقای خود مخفی نمی داریم که نقره ما تمام شده است، و مواشی و بهایم از آن آقای ما گردیده، و جز بدنها و زمین ما به حضور آقای ما چیزی باقی نیست. @{ /پس مواشی خود را نزد یوسف آوردند، و یوسف به عوض اسبان و گله های گوسفندان و رمه های گاوان و الاغان، نان بدیشان داد. و در آن سال به عوض همه مواشی ایشان، ایشان را به نان پرورانید. 2_ /یوسف گفت: «مواشی خود را بیاورید، و به عوض مواشی شما، غله به شما می دهم، اگر نقره تمام شده است.» ym /و چون نقره از ارض مصر و ارض کنعان تمام شد، همه مصریان نزد یوسف آمده، گفتند: «ما را نان بده، چرا در حضورت بمیریم؟ زیرا که نقره تمام شد.» {q /و یوسف، تمام نقره ای را که در زمین مصر و زمین کنعان یافته شد، به عوض غله ای که ایشان خریدند، بگرفت، و یوسف نقره را به خانه فرعون درآورد. /Y / و در تمامی زمین نان نبود، زیرا قحط زیاده سخت بود، و ارض مصر و ارض کنعان بسبب قحط بینوا گردید. /Y / و یوسف پدر و برادران خود، و همه اهل خانه پدر خویش را به حسب تعداد عیال ایشان به نان پرورانید.  / و یوسف، پدر و برادران خود را سکونت داد، و ملکی در زمین مصر در نیکوترین زمین، یعنی در ارض رعمسیس، چنانکه فرعون فرموده بود، بدیشان ارزانی داشت. hK / و یعقوب، فرعون را برکت داد و از حضور فرعون بیرون آمد. 1 / یعقوب به فرعون گفت: «ایام سالهای غربت من صد و سی سال است. ایام سالهای عمر من اندک و بد بوده است، و به ایام سالهای عمر پدرانم در روزهای غربت ایشان نرسیده.» eE /و فرعون به یعقوب گفت: «ایام سالهای عمر تو چند است؟» +Q /و یوسف، پدر خود، یعقوب را آورده، او را به حضور فرعون برپا داشت. و یعقوب، فرعون را برکت داد. K /زمین مصر پیش روی توست. در نیکوترین زمین، پدر و برادران خود را مسکن بده. در زمین جوشن ساکن بشوند. و اگر می دانی که در میان ایشان کسان قابل می باشند، ایشان را سرکاران مواشی من گردان.» ~w /و فرعون به یوسف خطاب کرده، گفت: «پدرت و برادرانت نزد تو آمده اند، F /و به فرعون گفتند: «آمده ایم تا در این زمین ساکن شویم، زیرا که برای گله غلامانت مرتعی نیست، چونکه قحط در زمین کنعان سخت است. و اﻵن تمنا داریم که بندگانت در زمین جوشن سکونت کنند.» L /و فرعون، برادران او را گفت: «شغل شما چیست؟» به فرعون گفتند: «غلامانت شبان گوسفند هستیم، هم ما و هم اجداد ما.»  /و از جمله برادران خود پنج نفر برداشته ، ایشان را به حضور فرعون بر پا داشت. v~|{{Hzyxwv`utrrqphoHnlnmYlkjihgff*eecbb a`c_^]h\[[mZZYLXXW^VcUrTSlRQQPONN.MML-K JZIHH?GxFEDD C BAA@C>=<<7;;c:r9c876655e44B332100-/..\-,,8+"*H))('&& %u%$u#}"! -DpCnILW  *  ,v2N_و خداوند موافق سخن موسی عمل کرد و مگسها را از فرعون و بندگانش و قومش دور کرد که یکی باقی نماند. hMKپس موسی از حضور فرعون بیرون شده، نزد خداوند دعا کرد، yLmموسی گفت: «همانا من از حضورت بیرون می روم و نزد خداوند دعا می کنم و مگسها از فرعون و بندگانش و قومش فردا دور خواهند شد. اما زنهار فرعون بار دیگر حیله نکند که قوم را رهایی ندهد تا برای خداوند قربانی گذرانند.»kKQفرعون گفت: «من شما را رهایی خواهم داد تا برای یهوه، خدای خود، در صحرا قربانی گذرانید لیکن بسیار دور مروید و برای من دعا کنید.» 1J]سفر سه روزه به صحرا برویم و برای یهوه خدای خود قربانی بگذرانیم چنانکه به ما امر خواهد فرمود.» .IWموسی گفت: «چنین کردن نشاید زیرا آنچه مکروه مصریان است برای یهوه خدای خود ذبح می کنیم. اینک چون مکروه مصریان را پیش روی ایشان ذبح نماییم، آیا ما را سنگسار نمی کنند؟ 'HIو فرعون موسی و هارون را خوانده گفت: «بروید و برای خدای خود قربانی در این زمین بگذرانید.» jGOو خداوند چنین کرد و انواع مگسهای بسیار به خانه فرعون و به خانه های بندگانش و به تمامی زمین مصر آمدند و زمین از مگسها ویران شد. zFoو فرقی در میان قوم خود و قوم تو گذارم. فردا این علامت خواهد شد.» `E;و در آن روز زمین جوشن را که قوم من در آن مقیمند، جدا سازم که در آنجا مگسی نباشد تا بدانی که من در میان این زمین یهوه هستم. D;زیرا اگر قوم مرا رها نکنی ، همانا من بر تو و بندگانت و قومت و خانه هایت انواع مگسها فرستم و خانه های مصریان و زمینی نیز که برآنند از انواع مگسها پر خواهد شد. C7و خداوند به موسی گفت: «بامدادان برخاسته پیشروی فرعون بایست. اینک بسوی آب بیرون می آید. و او را بگو: خداوند چنین می گوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت نمایند، TB#و جادوگران به فرعون گفتند: «این انگشت خداست.» اما فرعون را دل سخت شد که بدیشان گوش نگرفت، چنانکه خداوند گفته بود. KAو جادوگران به افسونهای خود چنین کردند تا پشه ها بیرون آورند اما نتوانستند و پشه ها بر انسان و بهایم پدید شد. "@?پس چنین کردند و هارون دست خود را با عصای خویش دراز کرد و غبار زمین را زد و پشه ها بر انسان و بهایم پدید آمد زیرا که تمامی غبار زمین در کل ارض مصر پشه ها گردید، N?و خداوند به موسی گفت: «به هارون بگو که عصای خود را دراز کن و غبار زمین را بزن تا در تمامی زمین مصر پشه ها بشود.» :>o اما فرعون چون دید که آسایش پدید آمد، دل خود را سخت کرد و بدیشان گوش نگرفت، چنانکه خداوند گفته بود. [=1و آنها را توده توده جمع کردند و زمین متعفن شد. <+ و خداوند موافق سخن موسی عمل نمود و وزغها از خانه ها و از دهات و از صحراها مردند، R; و موسی و هارون از نزد فرعون بیرون آمدند و موسی درباره وزغهایی که بر فرعون فرستاده بود، نزد خداوند استغاثه نمود. !:= و وزغها از تو و خانه ات و بندگانت و قومت دور خواهند شد و فقط در نهر باقی خواهند ماند.» #9A گفت: «فردا»، موسی گفت: «موافق سخن تو خواهد شد تا بدانی که مثل یهوه خدای ما دیگری نیست، ~8w موسی به فرعون گفت: «وقتی را برای من معین فرما که برای تو و بندگانت و قومت دعا کنم تا وزغها از تو و خانه ات نابود شوند و فقط در نهر بمانند.» 7/آنگاه فرعون موسی و هارون را خوانده، گفت: «نزد خداوند دعا کنید، تا وزغها را از من و قوم من دور کند، و قوم را رها خواهم کرد تا برای خداوند قربانی گذرانند.» 6و جادوگران به افسونهای خود چنین کردند، و وزغها بر زمین مصر برآوردند. 59پس چون هارون دست خود را بر آبهای مصر دراز کرد، وزغها برآمده، زمین مصر را پوشانیدند. l4Sو خداوند به موسی گفت: «به هارون بگو: دست خود را با عصای خویش بر نهرها و جویها و دریاچه ها دراز کن، و وزغها را بر زمین مصر برآور.» g3Iو بر تو و قوم تو و همه بندگان تو وزغها برخواهند آمد.» !2=و نهر، وزغها را به کثرت پیدا نماید، به حدی که برآمده، به خانه ات و خوابگاهت و بسترت و خانه های بندگانت و بر قومت و به تنورهایت و تغارهای خمیرت درخواهند آمد، !1=و اگر تو از رها کردن ایشان ابا می کنی ، همانا من تمامی حدود تو را به وزغها مبتلا سازم. C0 و خداوند موسی را گفت: «نزد فرعون برو، و به وی بگو خداوند چنین می گوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت نمایند. f/Gو بعد از آنکه خداوند نهر را زده بود، هفت روز سپری شد.$.Cو همه مصریان گرداگرد نهر برای آب خوردن حفره می زدند زیرا که از آب نهر نتوانستند نوشید. -}و فرعون برگشته ، به خانه خود رفت و بر این نیز دل خود را متوجه نساخت. P,و جادوگران مصر به افسونهای خویش هم چنین کردند، و دل فرعون سخت شد، که بدیشان گوش نگرفت، چنانکه خداوند گفته بود. Q+و ماهیانی که در نهر بودند، مردند. و نهر بگندید، و مصریان از آب نهر نتوانستند نوشید، و در تمامی زمین مصر خون بود. *و موسی و هارون چنانکه خداوند امر فرموده بود، کردند و عصا را بلند کرده، آب نهر را به حضور فرعون و به حضور ملازمانش زد، و تمامی آب نهر به خون مبدل شد. /)Yو خداوند به موسی گفت: «به هارون بگو عصای خود را بگیر و دست خود را بر آبهای مصر دراز کن، بر نهرهای ایشان، و جویهای ایشان، و دریاچه های ایشان، و همه حوضهای آب ایشان، تا خون شود، و در تمامی زمین مصر در ظروف چوبی و ظروف سنگی ، خون خواهد بود.» 6(gو ماهیانی که در نهرند خواهند مرد، و نهر گندیده شود و مصریان نوشیدن آب نهر را مکروه خواهند داشت.» t'cپس خداوند چنین می گوید، از این خواهی دانست که من یهوه هستم، همانا من به عصایی که در دست دارم آب نهر را می زنم و به خون مبدل خواهد شد. g&Iو او را بگو: یهوه خدای عبرانیان مرا نزد تو فرستاده، گفت: قوم مرا رها کن تا مرا در صحرا عبادت نمایند و اینک تا بحال نشنیده ای؛ t%cبامدادان نزد فرعون برو؛ اینک به سوی آب بیرون می آید؛ و برای ملاقات وی به کنار نهر بایست، و عصا را که به مار مبدل گشت، بدست خود بگیر. $ و خداوند موسی را گفت: «دل فرعون سخت شده، و از رها کردن قوم ابا کرده است.r#_ و دل فرعون سخت شد و ایشان را نشنید، چنانکه خداوند گفته بود." هر یک عصای خود را انداختند و اژدها شد، ولی عصای هارون عصاهای ایشان را بلعید. !7 و فرعون نیز حکیمان و جادوگران را طلبید و ساحران مصر هم به افسونهای خود چنین کردند،   آنگاه موسی و هارون نزد فرعون رفتند، و آنچه خداوند فرموده بود کردند. و هارون عصای خود را پیش روی فرعون و پیش روی ملازمانش انداخت، و اژدها شد.  «چون فرعون شما را خطاب کرده، گوید معجزه ای برای خود ظاهر کنید، آنگاه به هارون بگو عصای خود را بگیر، و آن را پیش روی فرعون بینداز، تا اژدها شود.» S!پس خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: و موسی هشتاد ساله بود و هارون هشتاد و سه ساله ، وقتی که به فرعون سخن گفتند. +و موسی و هارون چنانکه خداوند بدیشان امر فرموده بود کردند، و هم چنین عمل نمودند. V'و مصریان خواهند دانست که من یهوه هستم، چون دست خود را بر مصر دراز کرده، بنی اسرائیل را از میان ایشان بیرون آوردم.» و فرعون به شما گوش نخواهد گرفت، و دست خود را بر مصر خواهم انداخت، تا جنود خود، یعنی قوم خویش بنی اسرائیل را از زمین مصر به داوریهای عظیم بیرون آورم. و من دل فرعون را سخت می کنم، و آیات و علامات خود را در زمین مصر بسیار می سازم. \3هرآنچه به تو امر نمایم تو آن را بگو، و برادرت هارون، آن را به فرعون باز گوید، تا بنی اسرائیل را از زمین خود رهایی دهد. * Qو خداوند به موسی گفت: «ببین تو را بر فرعون خدا ساخته ام، و برادرت، هارون، نبی تو خواهد بود. 7و موسی به حضور خداوند عرض کرد: «اینک من نامختون لب هستم، پس چگونه فرعون مرا بشنود؟»9mکه خداوند به موسی فرموده، گفت: «من یهوه هستم؛ هر آنچه من به تو گویم آن را به فرعون پادشاه مصر بگو.» oYو واقع شد در روزی که خداوند در زمین مصر موسی را خطاب کرد، >wاینانند که به فرعون پادشاه مصر سخن گفتند، برای بیرون آوردن بنی اسرائیل از مصر. اینان موسی و هارونند. :oاینانند هارون و موسی که خداوند بدیشان گفت: «بنی اسرائیل را با جنود ایشان از زمین مصر بیرون آورید.» lSو العازر بن هارون یکی از دختران فوتیئیل را به زنی گرفت، و برایش فینحاس را زایید؛ اینانند رؤسای آبای لاویان، بحسب قبایل ایشان. xkو پسران قورح: اسیر و القانه و ابیاساف؛ اینانند قبایل قورحیان. Pو هارون، الیشابع، دختر عمیناداب، خواهر نحشون را به زنی گرفت، و برایش ناداب و ابیهو و العازر و ایتامر را زایید. S!و پسران عزیئیل: میشائیل و ایلصافن و ستری. E و پسران یصهار: قورح و نافج و زکری. W )و عمرام عمه خود، یوکابد را به زنی گرفت، و او برای وی هارون و موسی را زایید، و سالهای عمر عمرام صد و سی و هفت سال بود.   و پسران مراری: محلی و موشی ؛ اینانند قبایل لاویان به حسب پیدایش ایشان.  5و پسران قهات: عمرام و یصهار و حبرون و عزیئیل. و سالهای عمر قهات صد و سی و سه سال بود. [ 1پسران جرشون: لبنی و شمعی ، به حسب قبایل ایشان. Lو این است نامهای پسران لاوی به حسب پیدایش ایشان: جرشون و قهات و مراری. و سالهای عمر لاوی صد و سی و هفت سال بود. =uو پسران شمعون: یموئیل و یامین و اوهد و یاکین و صوحر و شاؤل که پسر زن کنعانی بود؛ اینانند قبایل شمعون. _9و اینانند رؤسای خاندانهای آبای ایشان: پسران رؤبین، نخست زاده اسرائیل، حنوک و فلو و حصرون و کرمی ؛ اینانند قبایل رؤبین.  و خداوند به موسی و هارون تکلم نموده، ایشان را به سوی بنی اسرائیل و به سوی فرعون پادشاه مصر مامور کرد، تا بنی اسرائیل را از زمین مصر بیرون آورند. mU و موسی به حضور خداوند عرض کرده، گفت: «اینک بنی اسرائیل مرا نمی شنوند، پس چگونه فرعون مرا بشنود، و حال آنکه من نامختون لب هستم؟»  «برو و به فرعون پادشاه مصر بگو گه بنی اسرائیل را از زمین خود رهایی دهد.» C و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: ; و موسی بنی اسرائیل را بدین مضمون گفت، لیکن بسبب تنگی روح و سختی خدمت، او را نشنیدند. و شما را خواهم رسانید به زمینی که درباره آن قسم خوردم که آن را به ابراهیم و اسحاق و یعقوب بخشم. پس آن را به ارثیت شما خواهم داد. من یهوه هستم.» و شما را خواهم گرفت تا برای من قوم شوید، و شما را خدا خواهم بود، و خواهید دانست که من یهوه هستم، خدای شما، که شما را از مشقتهای مصریان بیرون آوردم. H~ بنابراین بنی اسرائیل را بگو، من یهوه هستم، و شما را از زیر مشقتهای مصریان بیرون خواهم آورد، و شما را از بندگی ایشان رهایی دهم، و شما را به بازوی بلند و به داوریهای عظیم نجات دهم. @}{و من نیز چون ناله بنی اسرائیل را که مصریان ایشان را مملوک خود ساخته اند، شنیدم، عهد خود را بیاد آوردم. Q|و عهد خود را نیز با ایشان استوار کردم، که زمین کنعان را بدیشان دهم، یعنی زمین غربت ایشان را که در آن غریب بودند. F{و به ابراهیم و اسحاق و یعقوب به نام خدای قادرمطلق ظاهر شدم، لیکن به نام خود، یهوه، نزد ایشان معروف نگشتم. az=و خدا به موسی خطاب کرده، وی را گفت: «من یهوه هستم. y !خداوند به موسی گفت: «اﻵن خواهی دید آنچه به فرعون می کنم، زیرا که به دست قوی ایشان را رها خواهد کرد، و به دست زورآور ایشان را از زمین خود خواهد راند.» Fxزیرا از وقتی که نزد فرعون آمدم تا به نام تو سخن گویم، بدین قوم بدی کرده است و قوم خود را هرگز خلاصی ندادی.»,wSآنگاه موسی نزد خداوند برگشته ، گفت: «خداوندا چرا بدین قوم بدی کردی؟ و برای چه مرا فرستادی؟ $vCو بدیشان گفتند: « خداوند بر شما بنگرد و داوری فرماید! زیرا که رایحه ما را نزد فرعون و ملازمانش متعفن ساخته اید، و شمشیری به دست ایشان داده اید تا ما را بکشند.» 2u_و چون از نزد فرعون بیرون آمدند، به موسی و هارون برخوردند، که برای ملاقات ایشان ایستاده بودند. Ctو ناظران بنی اسرائیل دیدند که در بدی گرفتار شده اند، زیرا گفت: «از حساب یومیه خشته ای خود هیچ کم مکنید.» s+اکنون رفته ، خدمت بکنید، و کاه به شما داده نخواهد شد، و حساب خشت را خواهید داد.» +rQگفت: «کاهل هستید. شما کاهلید! از این سبب شما می گویید: برویم و برای خداوند قربانی بگذرانیم. Lqکاه به بندگانت نمی دهند و می گویند: خشت برای ما بسازید! و اینک بندگانت را می زنند و اما خطا از قوم تو می باشد.» /pYآنگاه ناظران بنی اسرائیل آمده، نزد فرعون فریاد کرده، گفتند: «چرا به بندگان خود چنین می کنی؟ o3و ناظران، بنی اسرائیل را که سرکاران فرعون بر ایشان گماشته بودند، می زدند و می گفتند: «چرا خدمت معین خشت سازی خود را در این روزها مثل سابق تمام نمی کنید؟» Vn' و سرکاران، ایشان را شتابانیده، گفتند: «کارهای خود را تمام کنید، یعنی حساب هر روز را در روزش، مثل وقتی که کاه بود.» m} پس قوم در تمامی زمین مصر پراکنده شدند تا خاشاک به عوض کاه جمع کنند. l7 خود بروید و کاه برای خود از هر جا که بیابید بگیرید، و از خدمت شما هیچ کم نخواهد شد.» Jk پس سرکاران و ناظران قوم بیرون آمده، قوم را خطاب کرده، گفتند: «فرعون چنین می فرماید که من کاه به شما نمی دهم. j و خدمت ایشان سخت تر شود تا در آن مشغول شوند، و به سخنان باطل اعتنا نکنند.» ;iqو همان حساب خشتهایی را که پیشتر می ساختند، برایشان بگذارید، و از آن هیچ کم مکنید، زیرا کاهلند، و از این رو فریاد می کنند و می گویند: برویم تا برای خدای خود قربانی گذرانیم. 0h[«بعد از این، کاه برای خشت سازی مثل سابق بدین قوم مدهید. خود بروند و کاه برای خویشتن جمع کنند، |gsو در آن روز، فرعون سرکاران و ناظران قوم خود را قدغن فرموده، گفت: !f=و فرعون گفت: «اینک اﻵن اهل زمین بسیارند، و ایشان را از شغلهای ایشان بیکار می سازید.» Deپس پادشاه مصر بدیشان گفت: «ای موسی و هارون چرا قوم را از کارهای ایشان بازمی دارید؟ به شغلهای خود بروید!» &dGگفتند: «خدای عبرانیان ما را ملاقات کرده است، پس اﻵن سفر سه روزه به صحرا برویم، و نزد یهوه، خدای خود، قربانی بگذرانیم، مبادا ما را به وبا یا شمشیر مبتلا سازد.» Xc+فرعون گفت: «یهوه کیست که قول او را بشنوم و اسرائیل را رهایی دهم؟ یهوه را نمی شناسم و اسرائیل را نیز رها نخواهم کرد.» mb Wو بعد از آن موسی و هارون آمده، به فرعون گفتند «یهوه خدای اسرائیل چنین می گوید: قوم مرا رها کن تا برای من در صحرا عید نگاه دارند.» waiو قوم ایمان آوردند. و چون شنیدند که خداوند از بنی اسرائیل تفقد نموده، و به مصیبت ایشان نظر انداخته است، به روی در افتاده، سجده کردند.-`Uو هارون همه سخنانی را که خداوند به موسی فرموده بود، باز گفت، و آیات را به نظر قوم ظاهر ساخت. o_Yپس موسی و هارون رفته ، کل مشایخ بنی اسرائیل را جمع کردند. G^ و موسی از جمیع کلمات خداوند که او را فرستاده بود، و از همه آیاتی که به وی امر فرموده بود، هارون را خبر داد. O]و خداوند به هارون گفت: «به سوی صحرا به استقبال موسی برو.» پس روانه شد و او را در جبل ﷲ ملاقات کرده، او را بوسید. \پس او وی را رها کرد. آنگاه (صفوره) گفت: «شوهر خون هستی ،» به سبب ختنه. D[آنگاه صفوره سنگی تیز گرفته ، غلفه پسر خود را ختنه کرد و نزد پای وی انداخته ، گفت: «تو مرا شوهر خون هستی .» Zو واقع شد در بین راه که خداوند در منزل بدو برخورده، قصد قتل وی نمود. eYEو به تو می گویم پسرم را رها کن تا مرا عبادت نماید، و اگر از رها کردنش ابا نمایی ، همانا پسر تو، یعنی نخست زاده تو را می کشم.» X و به فرعون بگو خداوند چنین می گوید: اسرائیل، پسر من و نخست زاده من است، DWو خداوند به موسی گفت: «چون روانه شده، به مصر مراجعت کردی، آگاه باش که همه علاماتی را که به دستت سپرده ام به حضور فرعون ظاهر سازی، و من دل او را سخت خواهم ساخت تا قوم را رها نکند. nVWپس موسی زن خویش و پسران خود را برداشته ، ایشان را بر الاغ سوار کرده، به زمین مصر مراجعت نمود، و موسی عصای خدا را به دست خود گرفت. =Uuو خداوند در مدیان به موسی گفت: «روانه شده به مصر برگرد، زیرا آنانی که در قصد جان تو بودند، مرده اند.» 6Tgپس موسی روانه شده، نزد پدر زن خود، یترون، برگشت و به وی گفت: «بروم و نزد برادران خود که در مصرند برگردم، و ببینم که تا کنون زنده اند.» یترون به موسی گفت: «به سلامتی برو.» mSUو این عصا را به دست خود بگیر که به آن آیات را ظاهر سازی.» >Rwو او برای تو به قوم سخن خواهد گفت، و او مر تو را به جای زبان خواهد بود، و تو او را به جای خدا خواهی بود. uQeو بدو سخن خواهی گفت و کلام را به زبان وی القا خواهی کرد، و من با زبان تو و با زبان او خواهم بود، و آنچه باید بکنید شما را خواهم آموخت. SP!آنگاه خشم خداوند بر موسی مشتعل شد و گفت: «آیا برادرت، هارون لاوی را نمی دانم که او فصیح الکلام است؟ و اینک او نیز به استقبال تو بیرون می آید، و چون تو را بیند، در دل خود شاد خواهد گردید. wOi گفت: «استدعا دارم ای خداوند که بفرستی به دست هر که می فرستی .» N پس اﻵن برو و من با زبانت خواهم بود، و هر چه باید بگویی تو را خواهم آموخت.» ?My خداوند گفت: «کیست که زبان به انسان داد، و گنگ و کر و بینا و نابینا را که آفرید؟ آیا نه من که یهوه هستم؟ tLc پس موسی به خداوند گفت: «ای خداوند، من مردی فصیح نیستم، نه در سابق و نه از وقتی که به بنده خود سخن گفتی ، بلکه بطی الکلام و کند زبان.» K و هر گاه این دو آیت را باور نکردند و سخن تو را نشنیدند، آنگاه از آب نهر گرفته ، به خشکی بریز، و آبی که از نهر گرفتی بر روی خشکی به خون مبدل خواهد شد.» NJ«و واقع خواهد شد که اگر تو را تصدیق نکنند، و آواز آیت نخستین را نشنوند، همانا آواز آیت دوم را باور خواهند کرد. mIUپس گفت: «دست خود را باز به گریبان خود بگذار.» چون دست به گریبان خود باز برد، و آن را بیرون آورد، اینک مثل سایر بدنش باز آمده بود. H{و خداوند دیگر باره وی را گفت: «دست خود را در گریبان خود بگذار.» چون دست به گریبان خود برد، و آن را بیرون آورد، اینک دست او مثل برف مبروص شد. >Gw«تا آنکه باور کنند که یهوه خدای پدران ایشان، خدای ابراهیم، خدای اسحاق، و خدای یعقوب، به تو ظاهر شد.» RFپس خداوند به موسی گفت: «دست خود را دراز کن و دمش را بگیر.» پس دست خود را دراز کرده، آن را بگرفت، که در دستش عصا شد. &EGگفت: «آن را بر زمین بینداز.» و چون آن را به زمین انداخت، ماری گردید و موسی از نزدش گریخت. fDGپس خداوند به وی گفت: «آن چیست در دست تو؟» گفت: «عصا.» XC -و موسی در جواب گفت: «همانا مرا تصدیق نخواهند کرد، و سخن مرا نخواهند شنید، بلکه خواهند گفت یهوه بر تو ظاهر نشده است.» B3 بلکه هر زنی از همسایه خود و مهمان خانه خویش آلات نقره و آلات طلا و رخت خواهد خواست، و به پسران و دختران خود خواهید پوشانید، و مصریان را غارت خواهید نمود. /AYو این قوم را در نظر مصریان مکرم خواهم ساخت، و واقع خواهد شد که چون بروید تهی دست نخواهید رفت. h@Kپس دست خود را دراز خواهم کرد، و مصر را به همه عجایب خود که در میانش به ظهور می آورم خواهم زد، و بعد از آن شما را رها خواهد کرد. ?و من می دانم که پادشاه مصر شما را نمی گذارد بروید، و نه هم به دست زورآور. k>Qو سخن تو را خواهند شنید، و تو با مشایخ اسرائیل، نزد پادشاه مصر بروید، و به وی گویید: یهوه خدای عبرانیان ما را ملاقات کرده است. و اﻵن سفر سه روزه به صحرا برویم، تا برای یهوه خدای خود قربانی بگذرانیم. =و گفتم شما را از مصیبت مصر بیرون خواهم آورد، به زمین کنعانیان و حتیان و اموریان و فرزیان و حویان و یبوسیان، به زمینی که به شیر و شهد جاری است. N<برو و مشایخ بنی اسرائیل را جمع کرده، بدیشان بگو: یهوه خدای پدران شما، خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، به من ظاهر شده، گفت: هر آینه از شما و از آنچه به شما در مصر کرده اند، تفقد کرده ام، c;Aو خدا باز به موسی گفت: «به بنی اسرائیل چنین بگو، یهوه خدای پدران شما، خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب، مرا نزد شما فرستاده، این است نام من تا ابداﻵباد، و این است یادگاری من نسلا بعد نسل. 8:kخدا به موسی گفت: «هستم آنکه هستم.» و گفت: «به بنی اسرائیل چنین بگو: اهیه (هستم) مرا نزد شما فرستاد.» 91 موسی به خدا گفت: «اینک چون من نزد بنی اسرائیل برسم، و بدیشان گویم خدای پدران شما مرا نزد شما فرستاده است، و از من بپرسند که نام او چیست، بدیشان چه گویم؟» 8 گفت: «البته با تو خواهم بود. و علامتی که من تو را فرستاده ام، این باشد که چون قوم را از مصر بیرون آوردی، خدا را بر این کوه عبادت خواهید کرد.» 73 موسی به خدا گفت: «من کیستم که نزد فرعون بروم، و بنی اسرائیل را از مصر بیرون آورم؟» 69 پس اکنون بیا تا تو را نزد فرعون بفرستم، و قوم من، بنی اسرائیل را از مصر بیرون آوری.» ;5q و اﻵن اینک استغاثه بنی اسرائیل نزد من رسیده است، و ظلمی را نیز که مصریان بر ایشان می کنند، دیده ام. e4Eو نزول کردم تا ایشان را از دست مصریان خلاصی دهم، و ایشان را از آن زمین به زمین نیکو و وسیع برآورم، به زمینی که به شیر و شهد جاری است، به مکان کنعانیان و حتیان و اموریان و فرزیان و حویان و یبوسیان. w3iو خداوند گفت: «هر آینه مصیبت قوم خود را که در مصرند دیدم، و استغاثه ایشان را از دست سرکاران ایشان شنیدم، زیرا غمهای ایشان را می دانم. n2Wو گفت: «من هستم خدای پدرت، خدای ابراهیم، و خدای اسحاق، و خدای یعقوب.» آنگاه موسی روی خود را پوشانید، زیرا ترسید که به خدا بنگرد. [~~~,}G|i{{z]yoxwvv3u&tLs~rr7qypEonmll kjihggHffsedd c0bLa `_%]\[ZYXWVUTiSRR|QQP+OyNMMKK7JhJHHG1FEyDCB}A@@m?>==?<;;>:99 76543j2V100- %و بنی اسرائیل از رعمسیس به سکوت کوچ کردند، قریب ششصدهزار مرد پیاده، سوای اطفال. 8=k $و خداوند قوم را در نظر مصریان مکرم ساخت، که هرآنچه خواستند بدیشان دادند. پس مصریان را غارت کردند. <7 #و بنی اسرائیل به قول موسی عمل کرده، از مصریان آلات نقره و آلات طلا و رختها خواستند. :;o "و قوم، آرد سرشته خود را پیش از آنکه خمیر شود برداشتند، و تغارهای خویش را در رختها بر دوش خود بستند. 9:m !و مصریان نیز بر قوم الحاح نمودند تا ایشان را بزودی از زمین روانه کنند، زیرا گفتند ما همه مرده ایم. 9' گله ها و رمه های خود را نیز چنانکه گفتید، برداشته ، بروید و مرا نیز برکت دهید.» 8 و موسی و هارون را در شب طلبیده، گفت: «برخیزید! و از میان قوم من بیرون شوید، هم شما و جمیع بنی اسرائیل! و رفته ، خداوند را عبادت نمایید، چنانکه گفتید. `7; و در آن شب فرعون و همه بندگانش و جمیع مصریان برخاستند و نعره عظیمی در مصر برپا شد، زیرا خانه ای نبود که در آن میتی نباشد. 16] و واقع شد که در نصف شب، خداوند همه نخست زادگان زمین مصر را، از نخست زاده فرعون که بر تخت نشسته بود تا نخست زاده اسیری که در زندان بود، و همه نخست زاده های بهایم را زد. 35a پس بنی اسرائیل رفته ، آن را کردند، چنانکه خداوند به موسی و هارون امر فرموده بود، همچنان کردند. *4O گویید این قربانی فصح خداوند است، که از خانه های بنی اسرائیل در مصر عبور کرد، وقتی که مصریان را زد و خانه های ما را خلاصی داد.» پس قوم به روی درافتاده، سجده کردند. e3E و چون پسران شما به شما گویند که این عبادت شما چیست، D2 و هنگامی که داخل زمینی شدید که خداوند حسب قول خود، آن را به شما خواهد داد. آنگاه این عبادت را مرعی دارید. r1_ و این امر را برای خود و پسران خود به فریضه ابدی نگاه دارید. 70i زیرا خداوند عبور خواهد کرد تا مصریان را بزند و چون خون را بر سردر و دو قایمه اش بیند، همانا خداوند از در گذرد و نگذارد که هلاک کننده به خانه های شما درآید تا شما را بزند. /3 و دستهای از زوفا گرفته ، در خونی که در طشت است فروبرید، و بر سر در و دو قایمه آن، از خونی که در طشت است بزنید، و کسی از شما از در خانه خود تا صبح بیرون نرود. i.M پس موسی جمیع مشایخ اسرائیل را خوانده، بدیشان گفت: «بروید و بره ای برای خود موافق خاندانهای خویش بگیرید، و فصح را ذبح نمایید. m-U هیچ چیز خمیر شده مخورید، در همه مساکن خود فطیر بخورید.» , هفت روز خمیرمایه در خانه های شما یافت نشود، زیرا هر که چیزی خمیر شده بخورد، آن شخص از جماعت اسرائیل منقطع گردد، خواه غریب باشد خواه بومی آن زمین. +# در ماه اول در روز چهاردهم ماه، در شام، نان فطیر بخورید، تا شام بیست و یکم ماه. * پس عید فطیر را نگاه دارید، زیرا که در همان روز لشکرهای شما را از زمین مصر بیرون آوردم. بنابراین، این روز را در نسلهای خود به فریضه ابدی نگاه دارید. ) و در روز اول، محفل مقدس، و در روز هفتم، محفل مقدس برای شما خواهد بود. در آنها هیچ کار کرده نشود جز آنچه هر کس باید بخورد؛ آن فقط در میان شما کرده شود. 0([  هفت روز نان فطیر خورید، در روز اول خمیرمایه را از خانه های خود بیرون کنید، زیرا هر که از روز نخستین تا روز هفتمین چیزی خمیر شده بخورد، آن شخص از اسرائیل منقطع گردد. q'] و آن روز، شما را برای یادگاری خواهد بود، و در آن، عیدی برای خداوند نگاه دارید، و آن را به قانون ابدی، نسلا بعد نسل عید نگاه دارید. G&  و آن خون، علامتی برای شما خواهد بود، بر خانه هایی که در آنها می باشید. و چون خون را ببینم، از شما خواهم گذشت و هنگامی که زمین مصر را می زنم، آن بلا برای هلاک شما بر شما نخواهد آمد. % «و در آن شب از زمین مصر عبور خواهم کرد، و همه نخست زادگان زمین مصر را از انسان و بهایم خواهم زد، و بر تمامی خدایان مصر داوری خواهم کرد. من یهوه هستم. i$M و آن را بدین طور بخورید: کمر شما بسته ، و نعلین بر پایهای شما، و عصا در دست شما، و آن را به تعجیل بخورید، چونکه فصح خداوند است. # و چیزی از آن تا صبح نگاه مدارید. و آنچه تا صبح مانده باشد، به آتش بسوزانید. 2"_ و از آن هیچ خام نخورید، و نه پخته با آب، بلکه به آتش بریان شده، کله اش و پاچه هایش و اندرونش را. !!= و گوشتش را در آن شب بخورند. به آتش بریان کرده، با نان فطیر و سبزیهای تلخ آن را بخورند. & G و از خون آن بگیرند، و آن را بر هر دو قایمه ، و سردر خانه که در آن، آن را می خورند، بپاشند. .W و آن را تا چهاردهم این ماه نگاه دارید، و تمامی انجمن جماعت بنی اسرائیل آن را در عصر ذبح کنند   بره شما بی عیب، نرینه یکساله باشد، از گوسفندان یا از بزها آن را بگیرید.  و اگر اهل خانه برای بره کم باشند، آنگاه او و همسایه اش که مجاور خانه او باشد آن را به حسب شماره نفوس بگیرند، یعنی هر کس موافق خوراکش بره را حساب کند.  تمامی جماعت اسرائیل را خطاب کرده، گویید که در دهم این ماه هر یکی از ایشان بره ای به حسب خانه های پدران خود بگیرند، یعنی برای هر خانه یک بره. { «این ماه برای شما سر ماهها باشد، این اول از ماههای سال برای شماست. j Q و خداوند موسی و هارون را در زمین مصر مخاطب ساخته ، گفت: ym و موسی و هارون جمیع این آیات را به حضور فرعون ظاهر ساختند. اما خداوند دل فرعون را سخت گردانید، و بنی اسرائیل را از زمین خود رهایی نداد."? و خداوند به موسی گفت: «فرعون به شما گوش نخواهد گرفت، تا آیات من در زمین مصر زیاد شود.» M و این همه بندگان تو به نزد من فرود آمده، و مرا تعظیم کرده، خواهند گفت: تو و تمامی قوم که تابع تو باشند، بیرون روید! و بعد از آن بیرون خواهم رفت.» پس از حضور فرعون در شدت غضب بیرون آمد.  اما بر جمیع بنی اسرائیل سگی زبان خود را تیز نکند، نه بر انسان و نه بر بهایم، تا بدانید که خداوند در میان مصریان و اسرائیلیان فرقی گذارده است. 5 و نعره عظیمی در تمامی زمین مصر خواهد بود که مثل آن نشده، و مانند آن دیگر نخواهد شد. 9 و هر نخست زاده ای که در زمین مصر باشد، از نخست زاده فرعون که بر تختش نشسته است، تا نخست زاده کنیزی که در پشت دستاس باشد، و همه نخست زادگان بهایم خواهند مرد.  و موسی گفت: «خداوند چنین می گوید: قریب به نصف شب در میان مصر بیرون خواهم آمد. \3 و خداوند قوم را در نظر مصریان محترم ساخت. و شخص موسی نیز در زمین مصر، در نظر بندگان فرعون و در نظر قوم، بسیار بزرگ بود. 5e اکنون به گوش قوم بگو که هر مرد از همسایه خود، و هر زن از همسایه اش آلات نقره و آلات طلا بخواهند.» 6 i و خداوند به موسی گفت: «یک بلای دیگر بر فرعون و بر مصر می آورم، و بعد از آن شما را از اینجا رهایی خواهد داد، و چون شما را رها کند، البته شما را بالکلیه از اینجا خواهد راند. a= موسی گفت: «نیکو گفتی ، روی تو را دیگر نخواهم دید.»K پس فرعون وی را گفت: «از حضور من برو! و با حذر باش که روی مرا دیگر نبینی ، زیرا در روزی که مرا ببینی خواهی مرد.» { و خداوند، دل فرعون را سخت گردانید که از رهایی دادن ایشان ابا نمود. E  مواشی ما نیز با ما خواهد آمد، یک سمی باقی نخواهد ماند زیرا که از اینها برای عبادت یهوه، خدای خود می باید گرفت، و تا بدانجا نرسیم، نخواهیم دانست به چه چیز خداوند را عبادت کنیم.» 6 g موسی گفت: «ذبایح و قربانی های سوختنی نیز می باید به دست ما بدهی ، تا نزد یهوه، خدای خود بگذرانیم. \ 3 و فرعون موسی را خوانده، گفت: «بروید خداوند را عبادت کنید، فقط گله ها و رمه های شما بماند، اطفال شما نیز با شما بروند.» W ) و یکدیگر را نمی دیدند. و تا سه روز کسی از جای خود برنخاست، لیکن برای جمیع بنی اسرائیل در مسکنهای ایشان روشنایی بود. .W پس موسی دست خود را به سوی آسمان برافراشت، و تاریکی غلیظ تا سه روز در تمامی زمین مصر پدید آمد a= و خداوند به موسی گفت: «دست خود را به سوی آسمان برافراز، تا تاریکی ای بر زمین مصر پدید آید، تاریکی ای که بتوان احساس کرد.» y اما خداوند دل فرعون را سخت گردانید، که بنی اسرائیل را رهایی نداد. fG و خداوند باد غربی ای بسیار سخت برگردانید، که ملخها را برداشته ، آنها را به دریای قلزم ریخت، و در تمامی حدود مصر ملخی نماند. dC پس از حضور فرعون بیرون شده، از خداوند استدعا نمود. U% و اکنون این مرتبه فقط گناه مرا عفو فرمایید، و از یهوه خدای خود استدعا نمایید تا این موت را فقط از من برطرف نماید.» )M آنگاه فرعون، موسی و هارون را به زودی خوانده، گفت: «به یهوه خدای شما و به شما گناه کرده ام. S! و روی تمامی زمین را پوشانیدند، که زمین تاریک شد و همه نباتات زمین و همه میوه درختان را که از تگرگ باقی مانده بود، خوردند، به حدی که هیچ سبزی بر درخت و نبات صحرا در تمامی زمین مصر نماند. fG و ملخها بر تمامی زمین مصر برآمدند، و در همه حدود مصر نشستند، بسیار سخت که قبل از آن چنین ملخها نبود، و بعد از آن نخواهد بود.  پس موسی عصای خود را بر زمین مصر دراز کرد، و خداوند تمامی آن روز، و تمامی آن شب را بادی شرقی بر زمین مصر وزانید، و چون صبح شد، باد شرقی ملخها را آورد. ~ و خداوند به موسی گفت: «دست خود را برای ملخها بر زمین مصر دراز کن، تا بر زمین مصر برآیند، و همه نباتات زمین را که از تگرگ مانده است، بخورند.» {}q نه چنین! بلکه شما که بالغ هستید رفته ، خداوند را عبادت کنید، زیرا که این است آنچه خواسته بودید.» پس ایشان را از حضور فرعون بیرون راندند.P| بدیشان گفت: «خداوند با شما چنین باشد، اگر شما را با اطفال شما رهایی دهم. با حذر باشید زیرا که بدی پیش روی شماست! {{q موسی گفت: «با جوانان و پیران خود خواهیم رفت، با پسران و دختران، و گوسفندان و گاوان خود خواهیم رفت، زیرا که ما را عیدی برای خداوند است.» gzI پس موسی و هارون را نزد فرعون برگردانیدند، و او به ایشان گفت: «بروید و یهوه، خدای خود را عبادت کنید. لیکن کیستند که می روند؟» 7yi آنگاه بندگان فرعون به وی گفتند: «تا به کی برای ما این مرد دامی باشد؟ این مردمان را رها کن تا یهوه، خدای خود را عبادت نمایند. مگر تابحال ندانسته ای که مصر ویران شده است؟» dxC و خانه تو و خانه های بندگانت و خانه های همه مصریان را پر خواهند ساخت، به مرتبهای که پدرانت و پدران پدرانت از روزی که بر زمین بوده اند تا الیوم ندیده اند.» پس روگردانیده، از حضور فرعون بیرون رفت. Ww) که روی زمین را مستور خواهند ساخت، به حدی که زمین را نتوان دید، و تتمه آنچه رسته است که برای شما از تگرگ باقی مانده، خواهند خورد، و هر درختی را که برای شما در صحرا روییده است، خواهند خورد. v3 زیرا اگر تو از رها کردن قوم من ابا کنی ، هرآینه من فردا ملخها در حدود تو فرود آورم. (uK پس موسی و هارون نزد فرعون آمده، به وی گفتند: «یهوه خدای عبرانیان چنین می گوید: تا به کی از تواضع کردن به حضور من ابا خواهی نمود؟ قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند. `t; و تا آنچه در مصر کردم و آیات خود را که در میان ایشان ظاهر ساختم، بگوش پسرت و پسر پسرت بازگویی تا بدانید که من یهوه هستم.» ls U و خداوند به موسی گفت: «نزد فرعون برو زیرا که من دل فرعون و دل بندگانش را سخت کرده ام، تا این آیات خود را در میان ایشان ظاهر سازم. r7 #پس دل فرعون سخت شده، بنی اسرائیل را رهایی نداد، چنانکه خداوند به دست موسی گفته بود.Eq "و چون فرعون دید که باران و تگرگ و رعدها موقوف شد، باز گناه ورزیده، دل خود را سخت ساخت، هم او و هم بندگانش. dpC !و موسی از حضور فرعون از شهر بیرون شده، دستهای خود را نزد خداوند برافراشت، و رعدها و تگرگ موقوف شد، و باران بر زمین نبارید. Uo% و اما گندم و خلر زده نشد زیرا که متاخر بود. zno و کتان و جو زده شد، زیرا که جو خوشه آورده بود، و کتان تخم داشته. ~mw و اما تو و بندگانت، می دانم که تابحال از یهوه خدا نخواهید ترسید.» l موسی به وی گفت: «چون از شهر بیرون روم، دستهای خود را نزد خداوند خواهم افراشت، تا رعدها موقوف شود، و تگرگ دیگر نیاید، تا بدانی جهان از آن خداوند است. [k1 نزد خداوند دعا کنید، زیرا کافی است تا رعدهای خدا و تگرگ دیگر نشود، و شما را رها خواهم کرد، و دیگر درنگ نخواهید نمود.» kjQ آنگاه فرعون فرستاده، موسی و هارون را خواند، و بدیشان گفت: «در این مرتبه گناه کرده ام؛ خداوند عادل است و من و قوم من گناهکاریم. miU فقط در زمین جوشن، جایی که بنی اسرائیل بودند، تگرگ نبود. khQ و در تمامی زمین مصر، تگرگ آنچه را که در صحرا بود، از انسان و بهایم زد. و تگرگ همه نباتات صحرا را زد، و جمیع درختان صحرا را شکست. dgC و تگرگ آمد و آتشی که در میان تگرگ آمیخته بود، و به شدت سخت بود، که مثل آن در تمامی زمین مصر از زمانی که امت شده بودند، نبود. ifM پس موسی عصای خود را به سوی آسمان دراز کرد، و خداوند رعد و تگرگ داد، و آتش بر زمین فرود آمد، و خداوند تگرگ بر زمین مصر بارانید. e  و خداوند به موسی گفت: «دست خود را به سوی آسمان دراز کن، تا در تمامی زمین مصر تگرگ بشود، بر انسان و بر بهایم و بر همه نباتات صحرا، در کل ارض مصر.» #dA اما هر که دل خود را به کلام خداوند متوجه نساخت، نوکران و مواشی خود را در صحرا واگذاشت. ,cS پس هر کس از بندگان فرعون که از قول خداوند ترسید، نوکران و مواشی خود را به خانه ها گریزانید. 0b[ پس اﻵن بفرست و مواشی خود و آنچه را در صحرا داری جمع کن، زیرا که بر هر انسان و بهایمی که در صحرا یافته شوند، و به خانه ها جمع نشوند، تگرگ فرود خواهد آمد و خواهند مرد.» :ao همانا فردا این وقت، تگرگی بسیار سخت خواهم بارانید، که مثل آن در مصر از روز بنیانش تاکنون نشده است. `  و آیا تابحال خویشتن را بر قوم من برتر می سازی و ایشان را رهایی نمی دهی؟ 7_i و لکن برای همین تو را برپا داشته ام تا قدرت خود را به تو نشان دهم، و نام من در تمامی جهان شایع شود. J^ زیرا اگر تاکنون دست خود را دراز کرده، و تو را و قومت را به وبا مبتلا ساخته بودم، هرآینه از زمین هلاک می شدی. V]' زیرا در این دفعه تمامی بلایای خود را بر دل تو و بندگانت و قومت خواهم فرستاد، تا بدانی که در تمامی جهان مثل من نیست. \  و خداوند به موسی گفت: «بامدادان برخاسته ، پیش روی فرعون بایست، و به وی بگو: یهوه خدای عبرانیان چنین می گوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت نمایند. [5 و خداوند دل فرعون را سخت ساخت که بدیشان گوش نگرفت، چنانکه خداوند به موسی گفته بود. AZ} و جادوگران به سبب آن سوزش به حضور موسی نتوانستند ایستاد، زیرا که سوزش بر جادوگران و بر همه مصریان بود. Y} پس از خاکستر کوره گرفتند و به حضور فرعون ایستادند و موسی آن را بسوی آسمان پراکند، و سوزشی پدید شده، دملها بیرون آورد، در انسان و در بهایم. MX و غبار خواهد شد بر تمامی زمین مصر و سوزشی که دملها بیرون آورد بر انسان و بر بهایم در تمامی زمین مصر خواهد شد.» jWO و خداوند به موسی و هارون گفت: «از خاکستر کوره، مشتهای خود را پر کرده، بردارید و موسی آن را به حضور فرعون بسوی آسمان برافشاند، ==p<1C0/.-,+**%),((&'&r%%$$\#"! ff3J|t ? Z ? _,Sو خداوند بر کوه سینا بر قله کوه نازل شد، و خداوند موسی را به قله کوه خواند، و موسی بالا رفت. *~Oو چون آواز کرنا زیاده و زیاده سخت نواخته می شد، موسی سخن گفت، و خدا او را به زبان جواب داد. u}eو تمامی کوه سینا را دود فرو گرفت، زیرا خداوند در آتش بر آن نزول کرد، و دودش مثل دود کوره ای بالا می شد، و تمامی کوه سخت متزلزل گردید. |#و موسی قوم را برای ملاقات خدا از لشکرگاه بیرون آورد، و در پایان کوه ایستادند. {9و واقع شد در روز سوم به وقت طلوع صبح، که رعدها و برقها و ابر غلیظ بر کوه پدید آمد، و آواز کرنای بسیار سخت، بطوری که تمامی قوم که در لشکرگاه بودند، بلرزیدند. {zqو به قوم گفت: «در روز سوم حاضر باشید، و به زنان نزدیکی منمایید.» y پس موسی از کوه نزد قوم فرود آمده، قوم را تقدیس نمود و رخت خود را شستند. x دست بر آن گذارده نشود بلکه یا سنگسار شود یا به تیر کشته شود، خواه بهایم باشد خواه انسان، زنده نماند. اما چون کرنا نواخته شود، ایشان به کوه برآیند.» w+ و حدود برای قوم از هر طرف قرار ده، و بگو: باحذر باشید از اینکه به فراز کوه برآیید، یا دامنه آن را لمس نمایید، زیرا هر که کوه را لمس کند، هرآینه کشته شود. 'vI و در روز سوم مهیا باشید، زیرا که در روز سوم خداوند در نظر تمامی قوم بر کوه سینا نازل شود. 0u[ خداوند به موسی گفت: «نزد قوم برو و ایشان را امروز و فردا تقدیس نما، و ایشان رخت خود را بشویند. =tu و خداوند به موسی گفت: «اینک من در ابرمظلم نزد تو می آیم، تا هنگامی که به تو سخن گویم قوم بشنوند، و بر تو نیز همیشه ایمان داشته باشند.» پس موسی سخنان قوم را به خداوند باز گفت. bs?و تمامی قوم به یک زبان در جواب گفتند: «آنچه خداوند امر فرموده است، خواهیم کرد.» و موسی سخنان قوم را باز به خداوند عرض کرد. :roپس موسی آمده، مشایخ قوم را خواند، و همه این سخنان را که خداوند او را فرموده بود، بر ایشان القا کرد. 5qeو شما برای من مملکت کهنه و امت مقدس خواهید بود. این است آن سخنانی که به بنی اسرائیل می باید گفت.» pو اکنون اگر آواز مرا فی الحقیقه بشنوید، و عهد مرا نگاه دارید، همانا خزانه خاص من از جمیع قومها خواهید بود. زیرا که تمامی جهان، از آن من است. =ouشما آنچه را که من به مصریان کردم، دیده اید، و چگونه شما را بر بالهای عقاب برداشته ، نزد خود آورده ام. _n9و موسی نزد خدا بالا رفت، و خداوند از میان کوه او را ندا درداد و گفت: «به خاندان یعقوب چنین بگو، و بنی اسرائیل را خبر بده: Mmو از رفیدیم کوچ کرده، به صحرای سینا رسیدند، و در بیابان اردو زدند، و اسرائیل در آنجا در مقابل کوه فرود آمدند. l 9و در ماه سوم از بیرون آمدن بنی اسرائیل از زمین مصر، در همان روز به صحرای سینا آمدند. ckAو موسی پدر زن خود را رخصت داد و او به ولایت خود رفت.Jjو در داوری قوم پیوسته مشغول می بودند. هر امر مشکل را نزد موسی می آوردند، و هر دعوی کوچک را خود فیصل می دادند. eiEو موسی مردان قابل از تمامی اسرائیل انتخاب کرده، ایشان را رؤسای قوم ساخت، رؤسای هزاره و رؤسای صده و رؤسای پنجاه و رؤسای ده. h{پس موسی سخن پدر زن خود را اجابت کرده، آنچه او گفته بود به عمل آورد. {gqاگر این کار را بکنی و خدا تو را چنین امر فرماید، آنگاه یارای استقامت خواهی داشت، و جمیع این قوم نیز به مکان خود به سلامتی خواهند رسید.» +fQتا بر قوم پیوسته داوری نمایند، و هر امر بزرگ را نزد تو بیاورند، و هر امر کوچک را خود فیصل دهند. بدین طور بار خود را سبک خواهی کرد، و ایشان با تو متحمل آن خواهند شد. 4ecو از میان تمامی قوم، مردان قابل را که خداترس و مردان امین، که از رشوت نفرت کنند، جستجو کرده، بر ایشان بگمار، تا رؤسای هزاره و رؤسای صده و رؤسای پنجاه و رؤسای ده باشند. [d1و فرایض و شرایع را بدیشان تعلیم ده، و طریقی را که بدان می باید رفتار نمود، و عملی را که می باید کرد، بدیشان اعلام نما. Wc)اکنون سخن مرا بشنو. تو را پند می دهم و خدا با تو باد؛ و تو برای قوم به حضور خدا باش، و امور ایشان را نزد خدا عرضه دار. Xb+هرآینه تو و این قوم نیز که با تو هستند، خسته خواهید شد، زیرا که این امر برای تو سنگین است. تنها این را نمی توانی کرد. eaEپدر زن موسی به وی گفت: «کاری که تو می کنی ، خوب نیست. e`Eهرگاه ایشان را دعوی شود، نزد من می آیند، و میان هر کس و همسایه اش داوری می کنم، و فرایض و شرایع خدا را بدیشان تعلیم می دهم.» _موسی به پدر زن خود گفت که «قوم نزد من می آیند تا از خدا مسالت نمایند. !^=و چون پدر زن موسی آنچه را که او به قوم می کرد دید، گفت: «این چه کار است که تو با قوم می نمایی؟ چرا تو تنها می نشینی و تمامی قوم نزد تو از صبح تا شام می ایستند؟» 2]_ بامدادان واقع شد که موسی برای داوری قوم بنشست، و قوم به حضور موسی از صبح تا شام ایستاده بودند. |\s و یترون، پدر زن موسی ، قربانی سوختنی و ذبایح برای خدا گرفت، و هارون و جمیع مشایخ اسرائیل آمدند تا با پدر زن موسی به حضور خدا نان بخورند. .[W اﻵن دانستم که یهوه از جمیع خدایان بزرگتر است، خصوصا در همان امری که بر ایشان تکبر می کردند. bZ? و یترون گفت: «متبارک است خداوند که شما را از دست مصریان و از دست فرعون خلاصی داده است، و قوم خود را از دست مصریان رهانیده. CY و یترون شاد گردید، به سبب تمامی احسانی که خداوند به اسرائیل کرده، و ایشان را از دست مصریان رهانیده بود. 1X]و موسی پدر زن خود را از آنچه خداوند به فرعون و مصریان به خاطر اسرائیل کرده بود خبر داد، و از تمامی مشقتی که در راه بدیشان واقع شده، خداوند ایشان را از آن رهانیده بود. MWپس موسی به استقبال پدر زن خود بیرون آمد و او را تعظیم کرده، بوسید و سلامتی یکدیگر را پرسیده، به خیمه درآمدند. Vو به موسی خبر داد که من یترون، پدر زن تو با زن تو و دو پسرش نزد تو آمده ایم. DUپس یترون، پدر زن موسی ، با پسران و زوجه اش نزد موسی به صحرا آمدند، در جایی که او نزد کوه خدا خیمه زده بود. 4Tcو دیگری را الیعازر نام بود، زیرا گفت: «که خدای پدرم مددکار من بوده، مرا از شمشیر فرعون رهانید.» Sو دو پسر او را که یکی را جرشون نام بود، زیرا گفت: «در زمین بیگانه غریب هستم،» R;آنگاه یترون پدرزن موسی ، صفوره، زن موسی را برداشت، بعد از آنکه او را پس فرستاده بود. Q و چون یترون، کاهن مدیان، پدر زن موسی ، آنچه را که خدا با موسی و قوم خود، اسرائیل کرده بود شنید که خداوند چگونه اسرائیل را از مصر بیرون آورده بود، (PKو گفت: «زیرا که دست بر تخت خداوند است، که خداوند را جنگ با عمالیق نسلا بعد نسل خواهد بود.»WO)و موسی مذبحی بنا کرد و آن را یهوه نسی نامید. uNeپس خداوند به موسی گفت: «این را برای یادگاری در کتاب بنویس، و به سمع یوشع برسان که هرآینه ذکر عمالیق را از زیر آسمان محو خواهم ساخت.» bM? و یوشع، عمالیق و قوم او را به دم شمشیر منهزم ساخت. TL# و دستهای موسی سنگین شد. پس ایشان سنگی گرفته ، زیرش نهادند که بر آن بنشیند. و هارون و حور، یکی از این طرف و دیگری از آن طرف، دستهای او را بر می داشتند، و دستهایش تا غروب آفتاب برقرار ماند. _K9 و واقع شد که چون موسی دست خود را برمی افراشت، اسرائیل غلبه می یافتند و چون دست خود را فرو می گذاشت، عمالیق چیره می شدند. PJ پس یوشع بطوری که موسی او را امر فرموده بود کرد، تا با عمالیق محاربه کند. و موسی و هارون و حور بر قله کوه برآمدند. I  و موسی به یوشع گفت: «مردان برای ما برگزین و بیرون رفته، با عمالیق مقاتله نما، و بامدادان من عصای خدا را به دست گرفته، بر قله کوه خواهم ایستاد.» _H9پس عمالیق آمده، در رفیدیم با اسرائیل جنگ کردند. G و آن موضع را مسه و مریبه نامید، به سبب منازعه بنی اسرائیل، و امتحان کردن ایشان خداوند را، زیرا گفته بودند: «آیا خداوند در میان ما هست یا نه ؟» ,FSهمانا من در آنجا پیش روی تو بر آن صخره ای که در حوریب است، می ایستم، و صخره را خواهی زد تا آب از آن بیرون آید، و قوم بنوشند.» پس موسی به حضور مشایخ اسرائیل چنین کرد. wEiخداوند به موسی گفت: «پیش روی قوم برو، و بعضی از مشایخ اسرائیل را با خود بردار، و عصای خود را که بدان نهر را زدی به دست خود گرفته ، برو. *DOآنگاه موسی نزد خداوند استغاثه نموده، گفت: «با این قوم چه کنم؟ نزدیک است مرا سنگسار کنند.» Cyو در آنجا قوم تشنه آب بودند، و قوم بر موسی شکایت کرده، گفتند: «چرا ما را از مصر بیرون آوردی، تا ما و فرزندان و مواشی ما را به تشنگی بکشی ؟» Bو قوم با موسی منازعه کرده، گفتند: «ما را آب بدهید تا بنوشیم.» موسی بدیشان گفت: «چرا با من منازعه می کنید، و چرا خداوند را امتحان می نمایید؟» nA Yو تمامی جماعت بنی اسرائیل به حکم خداوند طی منازل کرده، از صحرای سین کوچ کردند، و در رفیدیم اردو زدند، و آب نوشیدن برای قوم نبود. 7@k$و اما عومر، ده یک ایفه است.g?I#و بنی اسرائیل مدت چهل سال من را می خوردند، تا به زمین آباد رسیدند، یعنی تا به سرحد زمین کنعان داخل شدند، خوراک ایشان من بود. ;>q"چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود، همچنان هارون آن را پیش (تابوت) شهادت گذاشت تا نگاه داشته شود. d=C!پس موسی به هارون گفت: «ظرفی بگیر، و عومری پر از من در آن بنه و آن را به حضور خداوند بگذار، تا در نسلهای شما نگاه داشته شود.» i<M و موسی گفت: «این امری است که خداوند فرموده است که عومری از آن پر کنی ، تا در نسلهای شما نگاه داشته شود، تا آن نان را ببینند که در صحرا، وقتی که شما را از زمین مصر بیرون آوردم، آن را به شما خورانیدم.» %;Eو خاندان اسرائیل آن را من نامیدند، و آن مثل تخم گشنیز سفید بود، و طعمش مثل قرصهای عسلی. E:پس قوم در روز هفتمین آرام گرفتند. 09[ببینید چونکه خداوند سبت را به شما بخشیده است، از این سبب در روز ششم، نان دو روز را به شما می دهد، پس هر کس در جای خود بنشیند و در روز هفتم هیچ کس از مکانش بیرون نرود.» 8و خداوند به موسی گفت: «تا به کی از نگاه داشتن وصایا و شریعت من ابا می نمایید؟ 7و واقع شد که در روز هفتم، بعضی از قوم برای برچیدن بیرون رفتند، اما نیافتند. y6mشش روز آن را برچینید، و روز هفتمین، سبت است. در آن نخواهد بود.» @5{و موسی گفت: «امروز این را بخورید زیرا که امروز سبت خداوند است، و در این روز آن را در صحرا نخواهید یافت. .4Wپس آن را تا صبح ذخیره کردند، چنانکه موسی فرموده بود، و نه متعفن گردید و نه کرم در آن پیدا شد. z3oاو بدیشان گفت: «این است آنچه خداوند گفت، که فردا آرامی است، و سبت مقدس خداوند. پس آنچه بر آتش باید پخت بپزید، و آنچه در آب باید جوشانید بجوشانید، و آنچه باقی باشد، برای خود ذخیره کرده، بجهت صبح نگاه دارید.» R2و واقع شد در روز ششم که نان مضاعف، یعنی برای هر نفری دو عومر برچیدند. پس همه رؤسای جماعت آمده، موسی را خبر دادند. 1و هر صبح، هر کس به قدر خوراک خود برمی چید، و چون آفتاب گرم می شد، می گداخت. g0I لکن به موسی گوش ندادند، بلکه بعضی چیزی از آن تا صبح نگاه داشتند. و کرمها بهم رسانیده، متعفن گردید، و موسی بدیشان خشمناک شد. v/gو موسی بدیشان گفت: «زنهار کسی چیزی از این تا صبح نگاه ندارد.» p.[اما چون به عومر پیمودند، آنکه زیاد برچیده بود، زیاده نداشت، و آنکه کم برچیده بود، کم نداشت، بلکه هر کس به قدر خوراکش برچیده بود. m-Uپس بنی اسرائیل چنین کردند، بعضی زیاد و بعضی کم برچیدند. 6,gاین است امری که خداوند فرموده است، که هر کس به قدر خوراک خود از این بگیرد، یعنی یک عومر برای هر نفر به حسب شماره نفوس خویش، هر شخص برای کسانی که در خیمه او باشند بگیرد.» +5و چون بنی اسرائیل این را دیدند به یکدیگر گفتند که این من است، زیرا که ندانستند چه بود. موسی به ایشان گفت: «این آن نان است که خداوند به شما می دهد تا بخورید. 1*]و چون شبنمی که نشسته بود برخاست، اینک بر روی صحرا چیزی دقیق، مدور و خرد، مثل ژاله بر زمین بود. /)Y و واقع شد که در عصر، سلوی' برآمده، لشکرگاه را پوشانیدند، و بامدادان شبنم گرداگرد اردو نشست. (5 «شکایتهای بنی اسرائیل را شنیده ام، پس ایشان را خطاب کرده، بگو: در عصر گوشت خواهید خورد، و بامداد از نان سیر خواهید شد تا بدانید که من یهوه خدای شما هستم.» C' و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: U&% و واقع شد که چون هارون به تمامی جماعت بنی اسرائیل سخن گفت، به سوی صحرا نگریستند و اینک جلال خداوند در ابر ظاهر شد. \%3 و موسی به هارون گفت: «به تمامی جماعت بنی اسرائیل بگو به حضور خداوند نزدیک بیایید، زیرا که شکایتهای شما را شنیده است.» $و موسی گفت: «این خواهد بود چون خداوند، شامگاه شما را گوشت دهد تا بخورید، و بامداد نان، تا سیر شوید، زیرا خداوند شکایتهای شما را که بر وی کرده اید شنیده است، و ما چیستیم؟ بر ما نی ، بلکه بر خداوند شکایت نموده اید.» o#Yو بامدادان جلال خداوند را خواهید دید، زیرا که او شکایتی را که بر خداوند کرده اید شنیده است، و ما چیستیم که بر ما شکایت می کنید؟» M"و موسی و هارون به همه بنی اسرائیل گفتند: «شامگاهان خواهید دانست که خداوند شما را از زمین مصر بیرون آورده است. `!;و واقع خواهد شد در روز ششم، که چون آنچه را که آورده باشند درست نمایند، همانا دوچندان آن خواهد بود که هر روز برمی چیدند.» 3 aآنگاه خداوند به موسی گفت: «همانا من نان از آسمان برای شما بارانم، و قوم رفته ، کفایت هر روز را در روزش گیرند، تا ایشان را امتحان کنم که بر شریعت من رفتار می کنند یا نه. yو بنی اسرائیل بدیشان گفتند: «کاش که در زمین مصر به دست خداوند مرده بودیم، وقتی که نزد دیگهای گوشت می نشستیم و نان را سیر می خوردیم، زیرا که ما را بدین صحرا بیرون آوردید، تا تمامی این جماعت را به گرسنگی بکشید.» ~wو تمامی جماعت بنی اسرائیل در آن صحرا بر موسی و هارون شکایت کردند. # Cپس تمامی جماعت بنی اسرائیل از ایلیم کوچ کرده، به صحرای سین که در میان ایلیم و سینا است در روز پانزدهم از ماه دوم، بعد از بیرون آمدن ایشان از زمین مصر، رسیدند. /Yپس به ایلیم آمدند، و در آنجا دوازده چشمه آب و هفتاد درخت خرما بود، و در آنجا نزد آب خیمه زدند.6gو گفت: «هرآینه اگر قول یهوه، خدای خود را بشنوی، و آنچه را در نظر او راست است بجا آوری، و احکام او را بشنوی، و تمامی فرایض او را نگاه داری، همانا هیچ یک از همه مرضهایی را که بر مصریان آورده ام بر تو نیاورم، زیرا که من یهوه، شفا دهنده تو هستم.» ?yچون نزد خداوند استغاثه کرد، خداوند درختی بدو نشان داد، پس آن را به آب انداخت و آب شیرین گردید. و در آنجا فریضه ای و شریعتی برای ایشان قرار داد، و در آنجا ایشان را امتحان کرد. Z/و قوم بر موسی شکایت کرده، گفتند: «چه بنوشیم؟»4cپس به ماره رسیدند، و از آب ماره نتوانستند نوشید زیرا که تلخ بود. از این سبب، آن را ماره نامیدند. =uپس موسی اسرائیل را از بحر قلزم کوچانید، و به صحرای شور آمدند، و سه روز در صحرا می رفتند و آب نیافتند. Jپس مریم در جواب ایشان گفت: «خداوند را بسرایید، زیرا که با جلال مظفر شده است؛ اسب و سوارش را به دریا انداخت.» G  و مریم نبیه ، خواهر هارون، دف را به دست خود گرفته ، و همه زنان از عقب وی دفها گرفته ، رقص کنان بیرون آمدند. زیرا که اسبهای فرعون با ارابه ها و سوارانش به دریا درآمدند، و خداوند آب دریا را بر ایشان برگردانید. اما بنی اسرائیل از میان دریا به خشکی رفتند. Mخداوند سلطنت خواهد کرد تا ابداﻵباد.» ;ایشان را داخل ساخته ، در جبل میراث خود غرس خواهی کرد، به مکانی که تو ای خداوند مسکن خود ساخته ای، یعنی آن مقام مقدسی که دستهای تو ای خداوند مستحکم کرده است. zoترس و هراس، ایشان را فروگرفت. از بزرگی بازوی تو مثل سنگ ساکت شدند، تا قوم تو ای خداوند عبور کنند، تا این قومی که تو خریده ای، عبور کنند.:oآنگاه امرای ادوم در حیرت افتادند. و اکابر موآب را لرزه فرو گرفت، و جمیع سکنه کنعان گداخته گردیدند. امتها چون شنیدند، مضطرب گردیدند. لرزه بر سکنه فلسطین مستولی گردید. O این قوم خویش را که فدیه دادی، به رحمانیت خود، رهبری نمودی. ایشان را به قوت خویش به سوی مسکن قدس خود هدایت کردی. h K چون دست راست خود را دراز کردی، زمین ایشان را فرو برد. M  کیست مانند تو ای خداوند در میان خدایان؟ کیست مانند تو جلیل در قدوسیت؟ تو مهیب هستی در تسبیح خود و صانع عجایب!  / و چون به نفخه خود دمیدی، دریا ایشان را پوشانید. مثل سرب در آبهای زورآور غرق شدند.   دشمن گفت تعاقب می کنم و ایشان را فرو می گیرم، و غارت را تقسیم کرده، جانم از ایشان سیر خواهد شد. شمشیر خود را کشیده، دست من ایشان را هلاک خواهد ساخت، 2 _و به نفخه بینی تو آبها فراهم گردید. و موجها مثل توده بایستاد و لجه ها در میان دریا منجمد گردید. 4cو به کثرت جلال خود خصمان را منهدم ساخته ای. غضب خود را فرستاده، ایشان را چون خاشاک سوزانیده ای، 'Iدست راست تو ای خداوند، به قوت جلیل گردیده. دست راست تو ای خداوند، دشمن را خرد شکسته است، hKلجه ها ایشان را پوشانید. مثل سنگ به ژرفیها فرو رفتند. 7ارابه ها و لشکر فرعون را به دریا انداخت. مبارزان برگزیده او در دریای قلزم غرق شدند. Kخداوند مرد جنگی است. نام او یهوه است. q]خداوند قوت و تسبیح من است. و او نجات من گردیده است. این خدای من است، پس او را تمجید می کنم. خدای پدر من است، پس او را متعال می خوانم.  %آنگاه موسی و بنی اسرائیل این سرود را برای خداوند سراییده، گفتند که : یهوه را سرود می خوانم زیرا که با جلال مظفر شده است. اسب و سوارش را به دریا انداخت. q]و اسرائیل آن کار عظیمی را که خداوند به مصریان کرده بود دیدند، و قوم از خداوند ترسیدند، و به خداوند و به بنده او موسی ایمان آوردند.9mو در آن روز خداوند اسرائیل را از دست مصریان خلاصی داد و اسرائیل مصریان را به کنار دریا مرده دیدند. 6gاما بنی اسرائیل در میان دریا به خشکی رفتند، و آبها برای ایشان دیواری بود به طرف راست و به طرف چپ. u~eو آبها برگشته ، عرابه ها و سواران و تمام لشکر فرعون را که از عقب ایشان به دریا درآمده بودند، پوشانید، که یکی از ایشان هم باقی نماند. }7پس موسی دست خود را بر دریا دراز کرد، و به وقت طلوع صبح، دریا به جریان خود برگشت، و مصریان به مقابلش گریختند، و خداوند مصریان را در میان دریا به زیر انداخت. G| و خداوند به موسی گفت: «دست خود را بر دریا دراز کن، تا آبها بر مصریان برگردد، و بر ارابه ها و سواران ایشان.» %{Eو چرخهای ارابه های ایشان را بیرون کرد، تا آنها را به سنگینی برانند و مصریان گفتند: «از حضور بنی اسرائیل بگریزیم! زیرا خداوند برای ایشان با مصریان جنگ می کند.» Fzو در پاس سحری واقع شد که خداوند بر اردوی مصریان از ستون آتش و ابر نظر انداخت، و اردوی مصریان را آشفته کرد. .yWو مصریان با تمامی اسبان و ارابه ها و سواران فرعون از عقب ایشان تاخته ، به میان دریا درآمدند. "x?و بنی اسرائیل در میان دریا بر خشکی می رفتند و آبها برای ایشان بر راست و چپ، دیوار بود. mwUپس موسی دست خود را بر دریا دراز کرد و خداوند دریا را به باد شرقی شدید، تمامی آن شب برگردانیده، دریا را خشک ساخت و آب منشق گردید. vو میان اردوی مصریان و اردوی اسرائیل آمده، از برای آنها ابر و تاریکی می بود، و اینها را در شب روشنایی می داد که تمامی شب نزدیک یکدیگر نیامدند. ouYو فرشته خدا که پیش اردوی اسرائیل می رفت، حرکت کرده، از عقب ایشان خرامید، و ستون ابر از پیش ایشان نقل کرده، در عقب ایشان بایستاد. 6tgو مصریان خواهند دانست که من یهوه هستم، وقتی که از فرعون و ارابه هایش و سوارانش جلال یافته باشم.» nsWو اما من اینک، دل مصریان را سخت می سازم، تا از عقب ایشان بیایند، و از فرعون و تمامی لشکر او و ارابه ها و سوارانش جلال خواهم یافت. frGو اما تو عصای خود را برافراز و دست خود را بر دریا دراز کرده، آن را منشق کن، تا بنی اسرائیل از میان دریا بر خشکی راه سپر شوند. q%و خداوند به موسی گفت: «چرا نزد من فریاد می کنی؟ بنی اسرائیل را بگو که کوچ کنند. bp?خداوند برای شما جنگ خواهد کرد و شما خاموش باشید.» o) موسی به قوم گفت: «مترسید! بایستید و نجات خداوند را ببینید، که امروز آن را برای شما خواهد کرد، زیرا مصریان را که امروز دیدید تا به ابد دیگر نخواهید دید. tnc آیا این آن سخن نیست که به تو در مصر گفتیم که ما را بگذار تا مصریان را خدمت کنیم؟ زیرا که ما را خدمت مصریان بهتر است از مردن در صحرا!» jmO و به موسی گفتند: «آیا در مصر قبرها نبود که ما را برداشته ای تا در صحرا بمیریم؟ این چیست به ما کردی که ما را از مصر بیرون آوردی؟ 'lI و چون فرعون نزدیک شد، بنی اسرائیل چشمان خود را بالا کرده، دیدند که اینک مصریان از عقب ایشان می آیند. پس بنی اسرائیل سخت بترسیدند، و نزد خداوند فریاد برآوردند، 3ka و مصریان با تمامی اسبان و ارابه های فرعون و سوارانش و لشکرش در عقب ایشان تاخته ، بدیشان دررسیدند، وقتی که به کنار دریا نزد فمالحیروت، برابر بعل صفون فرود آمده بودند. Ljو خداوند دل فرعون، پادشاه مصر را سخت ساخت تا بنی اسرائیل را تعاقب کرد. و بنی اسرائیل به دست بلند بیرون رفتند. i%و ششصد ارابه برگزیده برداشت، و همه ارابه های مصر را و سرداران را بر جمیع آنها. ghIپس ارابه خود را بیاراست، و قوم خود را با خود برداشت، ~~J}P|={{{zyxww*vv{uytKsssfsHsrq&poo6nn#lkk_k jziihFg=feddoccbbaa `__^^]\\7[[>ZZYXW^VV8UTT SRCQPONMLLJIHHGG2FEE>EDD$CCUBBA:@??J>>=M<<;;0:b:9g8807655'4322I110Q/.-,,,+** )R(''Y&%%%$ #!":! +RKqz5dwA4fO  T $WVX= <(و آگاه باش که آنها را موافق نمونه آنها که در کوه به تو نشان داده شد بسازی.c;A'خودش با همه اسبابش از یک وزنه طلای خالص ساخته شود. P:&و گلگیرها و سینیهایش از طلای خالص باشد. $9C%و هفت چراغ برای آن بساز، و چراغهایش را بر بالای آن بگذار تا پیش روی آن را روشنایی دهند. z8o$و سیبها و شاخه هایش از همان باشد، یعنی از یک چرخکاری طلای خالص. D7#و سیبی زیر دو شاخه آن و سیبی زیر دو شاخه آن و سیبی زیر دو شاخه آن بر شش شاخه ای که از چراغدان بیرون می آید. r6_"و در چراغدان چهار پیاله بادامی با سیبها و گلهای آنها باشد. z5o!سه پیاله بادامی با سیبی و گلی در یک شاخه و سه پیاله بادامی با سیبی و گلی در شاخه دیگر و هم چنین در شش شاخه ای که از چراغدان بیرون می آید. -4U و شش شاخه از طرفینش بیرون آید، یعنی سه شاخه چراغدان از یک طرف و سه شاخه چراغدان از طرف دیگر. l3S«و چراغدانی از طلای خالص بساز، و از چرخکاری چراغدان ساخته شود؛ قاعدهاش و پایه اش و پیاله هایش و سیبهایش و گلهایش از همان باشد. ]25و نان تقدمه را بر خوان، همیشه به حضور من بگذار. I1 و صحنها و کاسه ها و جامها و پیاله هایش را که به آنها هدایای ریختنی می ریزند بساز، آنها را از طلای خالص بساز. 0'و عصاها را از چوب شطیم بساز، و آنها را به طلا بپوشان تا خوان را بدانها بردارند. /و حلقه ها در برابر حاشیه باشد، تا خانه ها باشد بجهت عصاها برای برداشتن خوان. .و چهار حلقه زرین برایش بساز، و حلقه ها را بر چهار گوشه چهار قایمه اش بگذار. "-?و حاشیه ای به قدر چهار انگشت به اطرافش بساز، و برای حاشیه اش تاجی زرین از هر طرف بساز. q,]و آن را به طلای خالص بپوشان، و تاجی از طلا به هر طرفش بساز. #+A«و خوانی از چوب شطیم بساز که طولش دو ذراع، و عرضش یک ذراع، و بلندیش یک ذراع و نیم باشد. F*و در آنجا با تو ملاقات خواهم کرد و از بالای تخت رحمت از میان دو کروبی که بر تابوت شهادت می باشند، با تو سخن خواهم گفت، درباره همه اموری که بجهت بنی اسرائیل تو را امر خواهم فرمود. )و تخت رحمت را بر روی تابوت بگذار و شهادتی را که به تو می دهم در تابوت بنه. (7و کروبیان بالهای خود را بر زبر آن پهن کنند، و تخت رحمت را به بالهای خود بپوشانند. و رویهای ایشان به سوی یکدیگر باشد، و رویهای کروبیان به طرف تخت رحمت باشد. ('Kو یک کروبی در این سر و کروبی دیگر در آن سر بساز. کروبیان را از تخت رحمت بر هر دو طرفش بساز. &و دو کروبی از طلا بساز، آنها را از چرخکاری از هر دو طرف تخت رحمت بساز. %و تخت رحمت را از طلای خالص بساز. طولش دو ذراع و نیم، و عرضش یک ذراع و نیم. \$3و آن شهادتی را که به تو می دهم، در تابوت بگذار. l#Sو عصاها در حلقه های تابوت بماند و از آنها برداشته نشود. #"Aو آن عصاها را در حلقه هایی که بر طرفین تابوت باشد بگذران، تا تابوت را به آنها بردارند. c!A و دو عصا از چوب شطیم بساز، و آنها را به طلا بپوشان. A } و برایش چهار حلقه زرین بریز، و آنها را بر چهار قایمه اش بگذار، دو حلقه بر یک طرفش و دو حلقه بر طرف دیگر. .W و آن را به طلای خالص بپوشان. آن را از درون و بیرون بپوشان، و بر زبرش به هر طرف تاجی زرین بساز. ;q «و تابوتی از چوب شطیم بسازند که طولش دو ذراع و نیم، و عرضش یک ذراع و نیم و بلندیش یک ذراع و نیم باشد. ' موافق هر آنچه به تو نشان دهم از نمونه مسکن و نمونه جمیع اسبابش، همچنین بسازید. oYو مقامی و مقدسی برای من بسازند تا در میان ایشان ساکن شوم. eEو سنگهای عقیق و سنگهای مرصعی برای ایفود و سینه بند. vgو روغن برای چراغها، و ادویه برای روغن مسح، و برای بخور معطر، Pو پوست قوچ سرخ شده و پوست خز و چوب شطیم، [1و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک و پشم بز، lSو این است هدایا که از ایشان می گیرید: طلا و نقره و برنج، -U«به بنی اسرائیل بگو که برای من هدایا بیاورند؛ از هر که به میل دل بیاورد، هدایای مرا بگیرید. B و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 1و موسی به میان ابر داخل شده، به فراز کوه برآمد. و موسی چهل روز و چهل شب در کوه ماند.و منظر جلال خداوند، مثل آتش سوزنده در نظر بنی اسرائیل بر قله کوه بود. Kو جلال خداوند بر کوه سینا قرار گرفت، و شش روز ابر آن را پوشانید، و روز هفتمین، موسی را از میان ابر ندا درداد. b?و چون موسی به فراز کوه برآمد، ابر کوه را فرو گرفت. zoو به مشایخ گفت: «برای ما در اینجا توقف کنید، تا نزد شما برگردیم؛ همانا هارون و حور با شما می باشند. پس هر که امری دارد، نزد ایشان برود.» tc پس موسی با خادم خود یوشع برخاست، و موسی به کوه خدا بالا آمد.  و خداوند به موسی گفت: «نزد من به کوه بالا بیا، و آنجا باش تا لوحهای سنگی و تورات و احکامی را که نوشته ام تا ایشان را تعلیم نمایی ، به تو دهم.»  ) و بر سروران بنی اسرائیل دست خود را نگذارد، پس خدا را دیدند و خوردند و آشامیدند. 0 [ و خدای اسرائیل را دیدند، و زیر پایهایش مثل صنعتی از یاقوت کبود شفاف و مانند ذات آسمان در صفا.   و موسی با هارون و ناداب و ابیهو و هفتاد نفر از مشایخ اسرائیل بالا رفت. @ {و موسی خون را گرفت و بر قوم پاشیده، گفت: «اینک خون آن عهدی که خداوند بر جمیع این سخنان با شما بسته است.»E و کتاب عهد را گرفته ، به سمع قوم خواند. پس گفتند: «هر آنچه خداوند گفته است، خواهیم کرد و گوش خواهیم گرفت.» yو موسی نصف خون را گرفته، در لگنها ریخت و نصف خون را بر مذبح پاشید، cAو بعضی از جوانان بنی اسرائیل را فرستاد و قربانی های سوختنی گذرانیدند و قربانی های سلامتی از گاوان برای خداوند ذبح کردند. dCو موسی تمامی سخنان خداوند را نوشت و بامدادان برخاسته ، مذبحی در پای کوه و دوازده ستون، موافق دوازده سبط اسرائیل بنا نهاد. +پس موسی آمده، همه سخنان خداوند و همه این احکام را به قوم باز گفت و تمامی قوم به یک زبان در جواب گفتند: «همه سخنانی که خداوند گفته است، بجا خواهیم آورد.» /و موسی تنها نزدیک خداوند بیاید و ایشان نزدیک نیایند و قوم همراه او بالا نیایند.» N و به موسی گفت: «نزد خداوند بالا بیا، تو و هارون و ناداب و ابیهو و هفتاد نفر از مشایخ اسرائیل و از دور سجده کنید. @{!در زمین تو ساکن نشوند، مبادا تو را بر من عاصی گردانند و خدایان ایشان را عبادت کنی و دامی برای تو باشد.»J با ایشان و با خدایان ایشان عهد مبند. #و حدود تو را از بحر قلزم تا بحر فلسطین، و از صحرا تا نهر فرات قرار دهم زیرا ساکنان آن زمین را بدست شما خواهم سپرد و ایشان را از پیش روی خود خواهی راند. ایشان را از پیش روی تو به تدریج خواهم راند تا کثیر شوی و زمین را متصرف گردی. 7~iایشان را در یک سال از حضور تو نخواهم راند، مبادا زمین ویران گردد و حیوانات صحرا بر تو زیاده شوند. }1و زنبورها پیش روی تو خواهم فرستاد تا حویان و کنعانیان و حتیان را از حضورت برانند. j|Oو خوف خود را پیش روی تو خواهم فرستاد و هر قومی را که بدیشان برسی متحیر خواهم ساخت و جمیع دشمنانت را پیش تو روگردان خواهم ساخت. {و در زمینت سقط کننده و نازاد نخواهد بود و شماره روزهایت را تمام خواهم کرد. 5zeو یهوه، خدای خود را عبادت نمایید تا نان و آب تو را برکت دهد و بیماری را از میان تو دور خواهم کرد، ]y5خدایان ایشان را سجده منما و آنها را عبادت مکن و موافق کارهای ایشان مکن، البته آنها را منهدم ساز و بتهای ایشان را بشکن. }xuزیرا فرشته من پیش روی تو می رود و تو را به اموریان و حتیان و فرزیان و کنعانیان و حویان و یبوسیان خواهد رسانید و ایشان را هلاک خواهم ساخت. :woو اگر قول او را شنیدی و به آنچه گفته ام عمل نمودی، هرآینه دشمن دشمنانت و مخالف مخالفانت خواهم بود، Hv از او با حذر باش و آواز او را بشنو و از او تمرد منما زیرا گناهان شما را نخواهد آمرزید، چونکه نام من در اوست. ?uy«اینک من فرشته ای پیش روی تو می فرستم تا تو را در راه محافظت نموده، بدان مکانی که مهیا کرده ام برساند. }tu«نوبر نخستین زمین خود را به خانه یهوه خدای خود بیاور؛ مادرش مپز. 1s]«خون قربانی مرا با نان خمیرمایه دار مگذران و پیه عید من تا صبح باقی نماند. «و بزغاله را در شیر wriدر هر سال سه مرتبه همه ذکورانت به حضور خداوند یهوه حاضر شوند. Qqو عید حصاد نوبر غلات خود را که در مزرعه کاشته ای، و عید جمع را در آخر سال وقتی که حاصل خود را از صحرا جمع کرده ای. 6pgعید فطیر را نگاه دار، و چنانکه تو را امر فرموده ام، هفت روز نان فطیر بخور در زمان معین در ماه ابیب، زیرا که در آن از مصر بیرون آمدی. و هیچ کس به حضور من تهی دست حاضر نشود. Ro«در هر سال سه مرتبه عید برای من نگاه دار. (nK «و آنچه را به شما گفته ام، نگاه دارید و نام خدایان غیر را ذکر مکنید، از زبانت شنیده نشود. Pm «شش روز به شغل خود بپرداز و در روز هفتمین آرام کن تا گاوت و الاغت آرام گیرند و پسر کنیزت و مهمانت استراحت کنند. .%lE لیکن در هفتمین آن را بگذار و ترک کن تا فقیران قوم تو از آن بخورند و آنچه از ایشان باقی ماند، حیوانات صحرا بخورند. همچنین با تاکستان و درختان زیتون خود عمل نما. ]k5 «و شش سال مزرعه خود را بکار و محصولش را جمع کن، !j= «و بر شخص غریب ظلم منما زیرا که از دل غریبان خبر دارید، چونکه در زمین مصر غریب بودید. i«و رشوت مخور زیرا که رشوت بینایان را کور می کند و سخن صدیقان را کج می سازد. 'hIاز امر دروغ اجتناب نما و بی گناه و صالح را به قتل مرسان زیرا که ظالم را عادل نخواهم شمرد. Mg«حق فقیر خود را در دعوی او منحرف مساز. Jfاگر الاغ دشمن خود را زیر بارش خوابیده یافتی ، و از گشادن او روگردان هستی ، البته آن را همراه او باید بگشایی .e)«اگر گاو یا الاغ دشمن خود را یافتی که گم شده باشد، البته آن را نزد او باز بیاور. Ldو در مرافعه فقیر نیز طرفداری او منما. &cG«پیروی بسیاری برای عمل بد مکن؛ و در مرافعه ، محض متابعت کثیری، سخنی برای انحراف حق مگو. b «خبر باطل را انتشار مده، و با شریران همداستان مشو، که شهادت دروغ دهی. /aY«و برای من مردان مقدس باشید، و گوشتی را که در صحرا دریده شود مخورید؛ آن را نزد سگان بیندازید.-`Uبا گاوان و گوسفندان خود چنین بکن. هفت روز نزد مادر خود بماند و در روز هشتمین آن را به من بده. _%«درآوردن نوبر غله و عصیر رز خود تاخیر منما. و نخست زاده پسران خود را به من بده. Y^-«به خدا ناسزا مگو و رئیس قوم خود را لعنت مکن. ]زیرا که آن فقط پوشش او و لباس برای بدن اوست؛ پس در چه چیز بخوابد؟ و اگر نزد من فریاد برآورد، هرآینه اجابت خواهم فرمود، زیرا که من کریم هستم. \ «اگر رخت همسایه خود را به گرو گرفتی ، آن را قبل از غروب آفتاب بدو رد کن، G[ «اگر نقدی به فقیری از قوم من که همسایه تو باشد قرض دادی، مثل رباخوار با او رفتار مکن و هیچ سود بر او مگذار. #ZAو خشم من مشتعل شود، و شما را به شمشیر خواهم کشت، و زنان شما بیوه شوند و پسران شما یتیم. %YEو هر گاه بر او ظلم کردی، و او نزد من فریاد برآورد، البته فریاد او را مستجاب خواهم فرمود >Xy«بر بیوه زن یا یتیم ظلم مکنید. W«غریب را اذیت مرسانید و بر او ظلم مکنید، زیرا که در زمین مصر غریب بودید. V{«هر که برای خدایی غیر از یهوه و بس قربانی گذراند، البته هلاک گردد. ZU/«هر که با حیوانی مقاربت کند، هرآینه کشته شود.6Ti«زن جادوگر را زنده مگذار. S)و هرگاه پدرش راضی نباشد که او را بدو دهد، موافق مهر دوشیزگان نقدی بدو باید داد. =Ru«اگر کسی دختری را که نامزد نبود فریب داده، با او هم بستر شد، البته می باید او را زن منکوحه خویش سازد. Q#اما اگر صاحبش همراهش بود، عوض نباید داد، و اگر کرایه شد، برای کرایه آمده بود. EPو اگر کسی حیوانی از همسایه خود عاریت گرفت، و پای آن شکست یا مرد، و صاحبش همراهش نبود، البته عوض باید داد. O و اگر دریده شد، آن را برای شهادت بیاورد، و برای دریده شده، عوض ندهد. _N9 لیکن اگر از او دزدیده شد، به صاحبش عوض باید داد. ZM/ قسم خداوند در میان هر دو نهاده شود، که دست خود را به مال همسایه خویش دراز نکرده است. پس مالکش قبول بکند و او عوض ندهد. wLi «اگر کسی الاغی یا گاوی یا گوسفندی یا جانوری دیگر به همسایه خود امانت دهد، و آن بمیرد یا پایش شکسته شود یا دزدیده شود، و شاهدی نباشد، DK در هر خیانتی از گاو و الاغ و گوسفند و رخت و هر چیز گم شده، که کسی بر آن ادعا کند، امر هر دو به حضور خدا برده شود، و بر گناه هر کدام که خدا حکم کند، دو چندان به همسایه خود رد نماید. vJgو اگر دزد گرفته نشود، آنگاه صاحب خانه را به حضور حکام بیاورند، تا حکم شود که آیا دست خود را بر اموال همسایه خویش دراز کرده است یا نه. \I3«اگر کسی پول یا اسباب نزد همسایه خود امانت گذارد، و از خانه آن شخص دزدیده شود، هر گاه دزد پیدا شود، دو چندان رد نماید. H«اگر آتشی بیرون رود، و خارها را فراگیرد و بافه های غله یا خوشه های نادرویده یا مزرعه ای سوخته گردد، هر که آتش را افروخته است، البته عوض بدهد. G}«اگر کسی مرتعی یا تاکستانی را بچراند، یعنی مواشی خود را براند تا مرتع دیگری را بچراند، از نیکوترین مرتع و از بهترین تاکستان خود عوض بدهد. .FWاگر چیزی دزدیده شده، از گاو یا الاغ یا گوسفند زنده در دست او یافت شود، دو مقابل آن را رد کند. nEWاما اگر آفتاب بر او طلوع کرد، بازخواست خون برای او هست. البته مکافات باید داد، و اگر چیزی ندارد، به عوض دزدی که کرد، فروخته شود. -DU«اگر دزدی در رخنه کردن گرفته شود، و او را بزنند بطوری که بمیرد، بازخواست خون برای او نباشد. OC  «اگر کسی گاوی یا گوسفندی بدزدد، و آن را بکشد یا بفروشد، به عوض گاو پنج گاو، و به عوض گوسفند چهار گوسفند بدهد.». sBa$ اما اگر معلوم بوده باشد که آن گاو قبل از آن شاخ‌زن میبود، و صاحبش آن را نگاه نداشت، البته گاو به عوض گاو بدهد و میته از آن او باشد. lAS#«و اگر گاو شخصی ، گاو همسایه او را بزند، و آن بمیرد پس گاو زنده را بفروشند، و قیمت آن را تقسیم کنند، و میته را نیز تقسیم نمایند. @"صاحب چاه عوض او را بدهد، و قیمتش را به صاحبش ادا نماید، و میته از آن او باشد. "??!«و اگر کسی چاهی گشاید یا کسی چاهی حفر کند و آن را نپوشاند، و گاوی یا الاغی در آن افتد، !>= اگر گاو، غلامی یا کنیزی را بزند، سی مثقال نقره به صاحب او داده شود، و گاو سنگسار شود. ~=wخواه پسر خواه دختر را شاخ زده باشد، به حسب این حکم با او عمل کنند. !<=و اگر دیه بر او گذاشته شود، آنگاه برای فدیه جان خود هرآنچه بر او مقرر شود، ادا نماید. ;#و لیکن اگر گاو قبل از آن شاخ زن می بود، و صاحبش آگاه بود، و آن را نگاه نداشت، و او مردی یا زنی را کشت، گاو را سنگسار کنند، و صاحبش را نیز به قتل رسانند. i:M«و هرگاه گاوی به شاخ خود مردی یا زنی را بزند که او بمیرد، گاو را البته سنگسار کنند، و گوشتش را نخورند و صاحب گاو بی گناه باشد. 9و اگر دندان غلام یا دندان کنیز خود را بیندازد، او را به عوض دندانش آزاد کند. 85«و اگر کسی چشم غلام یا چشم کنیز خود را بزند که ضایع شود، او را به عوض چشمش آزاد کند. i7Mو داغ به عوض داغ، و زخم به عوض زخم، و لطمه به عوض لطمه. 6 و چشم به عوض چشم، و دندان به عوض دندان، و دست به عوض دست، و پا به عوض پا، g5Iو اگر اذیتی دیگر حاصل شود، آنگاه جان به عوض جان بده، $4C«و اگر مردم جنگ کنند، و زنی حامله را بزنند، و اولاد او سقط گردد، و ضرری دیگر نشود، البته غرامتی بدهد موافق آنچه شوهر زن بدو گذارد، و به حضور داوران ادا نماید. 3لیکن اگر یک دو روز زنده بماند، از او انتقام کشیده نشود، زیرا که زرخرید اوست.02[«و اگر کسی غلام یا کنیز خود را به عصا بزند، و او زیر دست او بمیرد، هرآینه انتقام او گرفته شود. a1=اگر برخیزد و با عصا بیرون رود، آنگاه زننده او بی گناه شمرده شود، اما عوض بیکاری اش را ادا نماید، و خرج معالجه او را بدهد. %0E«و اگر دو مرد نزاع کنند، و یکی دیگری را به سنگ یا به مشت زند، و او نمیرد لیکن بستری شود، i/M«و هر که پدر یا مادر خود را لعنت کند، هرآینه کشته شود. .«و هر که آدمی را بدزدد و او را بفروشد یا در دستش یافت شود، هرآینه کشته شود. `-;«و هر که پدر یا مادر خود را زند، هرآینه کشته شود. @,{لیکن اگر شخصی عمدا بر همسایه خود آید، تا او را به مکر بکشد، آنگاه او را از مذبح من کشیده، به قتل برسان. ;+q اما اگر قصد او نداشت، بلکه خدا وی را بدستش رسانید، آنگاه مکانی برای تو معین کنم تا بدانجا فرار کند. d*C «هر که انسانی را بزند و او بمیرد، هر آینه کشته شود. ){ و اگر این سه چیز را برای او نکند، آنگاه بی قیمت و رایگان بیرون رود. ( اگر زنی دیگر برای خود گیرد، آنگاه خوراک و لباس و مباشرت او را کم نکند. ' و هرگاه او را به پسر خود نامزد کند، موافق رسم دختران با او عمل نماید. 2&_هر گاه به نظر آقایش که او را برای خود نامزد کرده است ناپسند آید، بگذارد که او را فدیه دهند، اما هیچ حق ندارد که او را به قوم بیگانه بفروشد، زیرا که بدو خیانت کرده است. %«اما اگر شخصی ، دختر خود را به کنیزی بفروشد، مثل غلامان بیرون نرود. $آنگاه آقایش او را به حضور خدا بیاورد، و او را نزدیک در یا قایمه در برساند، و آقایش گوش او را با درفشی سوراخ کند، و او وی را همیشه بندگی نماید. G# لیکن هرگاه آن غلام بگوید که هرآینه آقایم و زن و فرزندان خود را دوست می دارم و نمی خواهم که آزاد بیرون روم، U"%اگر آقایش زنی بدو دهد و پسران یا دختران برایش بزاید، آنگاه زن و اولادش از آن آقایش باشند، و آن مرد تنها بیرون رود. !اگر تنها آمده، تنها بیرون رود و اگر صاحب زن بوده، زنش همراه او بیرون رود.  اگر غلام عبری بخری، شش سال خدمت کند، و در هفتمین، بی قیمت، آزاد بیرون رود. P «و این است احکامی که پیش ایشان می گذاری: ymو بر مذبح من از پله ها بالا مرو، مبادا عورت تو بر آن مکشوف شود.»iMو اگر مذبحی از سنگ برای من سازی، آن را از سنگهای تراشیده بنا مکن، زیرا اگر افزار خود را بر آن بلند کردی، آن را نجس خواهی ساخت. W)مذبحی از خاک برای من بساز، و قربانی های سوختنی خود و هدایای سلامتی خود را از گله و رمه خویش بر آن بگذران، در هر جایی که یادگاری برای نام خود سازم، نزد تو خواهم آمد، و تو را برکت خواهم داد. kQبا من خدایان نقره مسازید و خدایان طلا برای خود مسازید. !=و خداوند به موسی گفت: «به بنی اسرائیل چنین بگو: شما دیدید که از آسمان به شما سخن گفتم:  پس قوم از دور ایستادند و موسی به ظلمت غلیظ که خدا در آن بود، نزدیک آمد. =uموسی به قوم گفت: «مترسید زیرا خدا برای امتحان شما آمده است، تا ترس او پیش روی شما باشد و گناه نکنید.» ;و به موسی گفتند: «تو به ما سخن بگو و خواهیم شنید، اما خدا به ما نگوید، مبادا بمیریم.» oYو جمیع قوم رعدها و زبانه های آتش و صدای کرنا و کوه را که پر از دود بود دیدند، و چون قوم این را بدیدند لرزیدند، و از دور بایستادند. iM«به خانه همسایه خود طمع مورز، و به زن همسایه ات و غلامش و کنیزش و گاوش و الاغش و به هیچ چیزی که از آن همسایه تو باشد، طمع مکن.» ?{«بر همسایه خود شهادت دروغ مده. 3«دزدی مکن. /«زنا مکن. / «قتل مکن. )M پدر و مادر خود را احترام نما، تا روزهای تو در زمینی که یهوه خدایت به تو می بخشد، دراز شود. *O زیرا که در شش روز، خداوند آسمان و زمین و دریا و آنچه را که در آنهاست بساخت، و در روز هفتم آرام فرمود. از این سبب خداوند روز هفتم را مبارک خوانده، آن را تقدیس نمود. ~w اما روز هفتمین، سبت یهوه، خدای توست. در آن هیچ کار مکن، تو و پسرت و دخترت و غلامت و کنیزت و بهیمه ات و مهمان تو که درون دروازه های تو باشد. Y - شش روز مشغول باش و همه کارهای خود را بجا آور. P «روز سبت را یاد کن تا آن را تقدیس نمایی. = u«نام یهوه، خدای خود را به باطل مبر، زیرا خداوند کسی را که اسم او را به باطل برد، بی گناه نخواهد شمرد.  و تا هزار پشت بر آنانی که مرا دوست دارند و احکام مرا نگاه دارند، رحمت می کنم. F نزد آنها سجده مکن، و آنها را عبادت منما، زیرا من که یهوه، خدای تو می باشم، خدای غیور هستم، که انتقام گناه پدران را از پسران تا پشت سوم و چهارم از آنانی که مرا دشمن دارند می گیرم. mU«صورتی تراشیده و هیچ تمثالی از آنچه بالا در آسمان است، و از آنچه پایین در زمین است، و از آنچه در آب زیر زمین است، برای خود مساز. Fتو را خدایان دیگر غیر از من نباشد. «من هستم یهوه، خدای تو، که تو را از زمین مصر و از خانه غلامی بیرون آوردم. Q و خدا تکلم فرمود و همه این کلمات را بگفت: Rپس موسی نزد قوم فرود شده، بدیشان سخن گفت.خداوند وی را گفت: «پایین برو و تو و هارون همراهت برآیید، اما کهنه و قوم از حد تجاوز ننمایند، تا نزد خداوند بالا بیایند، مبادا بر ایشان هجوم آورد.» vgموسی به خداوند گفت: «قوم نمی توانند به فراز کوه سینا آیند، زیرا که تو ما را قدغن کرده، گفته ای کوه را حدود قرار ده و آن را تقدیس نما.» .Wو کهنه نیز که نزد خداوند می آیند، خویشتن را تقدیس نمایند، مبادا خداوند بر ایشان هجوم آورد.» {و خداوند به موسی گفت: «پایین برو و قوم را قدغن نما، مبادا نزد خداوند برای نظر کردن، از حد تجاوز نمایند، که بسیاری از ایشان هلاک خواهند شد. "~}~}7|K{{zyy xSwvv-uuptt]susrr,qqp55q533F22*1Q00&//.F-,+a*T)(''&C$$_##%"! +_b [X: H v Y  D 0/6:po و بر بدن انسان ریخته نشود، و مثل آن موافق ترکیبش مسازید، زیرا که مقدس است و نزد شما مقدس خواهد بود. oو بنی اسرائیل را خطاب کرده، بگو: این است روغن مسح مقدس برای من در نسلهای شما. nو هارون و پسرانش را مسح نموده، ایشان را تقدیس نما، تا برای من کهانت کنند. mو آنها را تقدیس نما، تا قدس اقداس باشد. هر که آنها را لمس نماید مقدس باشد. rl_و مذبح قربانی سوختنی را با همه اسبابش، و حوض را با پایه اش. k{و خوان را با تمامی اسبابش، و چراغدان را با اسبابش، و مذبح بخور را، Vj'و خیمه اجتماع و تابوت شهادت را بدان مسح کن. $iCو از آنها روغن مسح مقدس را بساز، عطری که از صنعت عطار ساخته شود، تا روغن مسح مقدس باشد. zhoو از سلیخه پانصد مثقال موافق مثقال قدس، و از روغن زیتون یک هین. zgo«و تو عطریات خاص بگیر، از مر چکیده پانصد مثقال، و از دارچینی معطر، نصف آن، دویست و پنجاه مثقال، و از قصب الذریره، دویست و پنجاه مثقال. Cfو خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: We)آنگاه دست و پای خود را بشویند، مبادا بمیرند. و این برای ایشان، یعنی برای او و ذریتش، نسلا بعد نسل فریضه ابدی باشد.» d%هنگامی که به خیمه اجتماع داخل شوند، به آب بشویند، مبادا بمیرند. و وقتی که برای خدمت کردن و سوزانیدن قربانی های آتشین بجهت خداوند به مذبح نزدیک آیند، \c3و هارون و پسرانش دست و پای خود را از آن بشویند. Kb«حوضی نیز برای شستن از برنج بساز، و پایه اش از برنج و آن را در میان خیمه اجتماع و مذبح بگذار، و آب در آن بریز. Caو خداوند به موسی خطاب کرده، گفت: `-و نقد کفاره را از بنی اسرائیل گرفته ، آن را برای خدمت خیمه اجتماع بده، تا برای بنی اسرائیل یادگاری به حضور خداوند باشد، و بجهت جانهای ایشان کفاره کند.» N_دولتمند از نیم مثقال زیاده ندهد، و فقیر کمتر ندهد، هنگامی که هدیه ای برای کفاره جانهای خود به خداوند می دهند. ^هرکس از بیست ساله و بالاتر که بسوی شمرده شدگان بگذرد، هدیه خداوند را بدهد. ] هر که به سوی شمرده شدگان می گذرد، این را بدهد، یعنی نیم مثقال موافق مثقال قدس، که یک مثقال بیست قیراط است، و این نیم مثقال هدیه خداوند است. U\% «وقتی که شماره بنی اسرائیل را برحسب شمرده شدگان ایشان می گیری، آنگاه هرکس فدیه جان خود را به خداوند دهد، هنگامی که ایشان را می شماری، مبادا در حین شمردن ایشان، وبایی در ایشان حادث شود. C[ و خداوند به موسی خطاب کرده، گفت: 2Z_ و هارون سالی یک مرتبه بر شاخهایش کفاره کند، به خون قربانی گناه که برای کفاره است، سالی یک مرتبه بر آن کفاره کند در نسلهای شما، زیرا که آن برای خداوند قدس‌اقداس است. Y7 هیچ بخور غریب و قربانی سوختنی و هدیه ای بر آن مگذرانید، و هدیه ریختنی بر آن مریزید. CXو در عصر چون هارون چراغها را روشن می کند، آن را بسوزاند تا بخور دائمی به حضور خداوند در نسلهای شما باشد. (WKو هر بامداد هارون بخور معطر بر روی آن بسوزاند، وقتی که چراغها را می آراید، آن را بسوزاند.dVCو آن را پیش حجابی که روبروی تابوت شهادت است، در مقابل کرسی رحمت که بر زبر شهادت است، در جایی که با تو ملاقات می کنم، بگذار. eUEو عصاها را از چوب شطیم بساز و آنها را به طلا بپوشان. Tyو دو حلقه زرین برایش در زیر تاجش بساز، بر دو گوشه اش، بر هر دو طرفش، آنها را بساز. و آنها خانه ها باشد برای عصاها، تا آن را بدانها بردارند. 3Saو آن را به طلای خالص بپوشان. سطحش و جانبهایش به هر طرف و شاخهایش را و تاجی از طلا گرداگردش بساز. ,RSطولش ذراعی باشد، و عرضش ذراعی ، یعنی مربع باشد، و بلندی اش دو ذراع، و شاخهایش از خودش باشد. nQ Y«و مذبحی برای سوزانیدن بخور بساز. آن را از چوب شطیم بساز. yPm/و خواهند دانست که من یهوه، خدای ایشان هستم، که ایشان را از زمین مصر بیرون آورده ام، تا در میان ایشان ساکن شوم. من یهوه خدای ایشان هستم.eOE.و در میان بنی اسرائیل ساکن شده، خدای ایشان می باشم. ,NS-و خیمه اجتماع و مذبح را مقدس می کنم، و هارون و پسرانش را تقدیس می کنم تا برای من کهانت کنند. yMm,و در آنجا با بنی اسرائیل ملاقات می کنم، تا از جلال من مقدس شود. L+این قربانی سوختنی دائمی ، در نسلهای شما نزد دروازه خیمه اجتماع خواهد بود، به حضور خداوند، در جایی که با شما ملاقات می کنم تا آنجا به تو سخن گویم. oKY*و بره دیگر را در عصر ذبح کن و برای آن موافق هدیه صبح و موافق هدیه ریختنی آن بگذران، تا عطر خوشبو و قربانی آتشین برای خداوند باشد. SJ!)و ده یک از آرد نرم سرشته شده با یک ربع هین روغن کوبیده، و برای هدیه ریختنی، یک ربع هین شراب برای هر بره خواهد بود. gII(یک بره را در صبح ذبح کن، و بره دیگر را در عصر ذبح نما. H'و این است قربانی هایی که بر مذبح باید گذرانید: دو بره یکساله. هر روز پیوسته HG &هفت روز برای مذبح کفاره کن، و آن را مقدس ساز، و مذبح، قدس اقداس خواهد بود. هر که مذبح را لمس کند، مقدس باشد. F%و مذبح را طاهر ساز به کفاره ای که بر آن می کنی ، و آن را مسح کن تا مقدس شود. aE=$و گوساله قربانی گناه را هر روز بجهت کفاره ذبح کن. 2D_#«همچنان به هارون و پسرانش عمل نما، موافق آنچه به تو امر فرموده ام، هفت روز ایشان را تخصیص نما. XC+"و اگر چیزی از گوشت هدیه تخصیص و از نان، تا صبح باقی ماند، آن باقی را به آتش بسوزان، و آن را نخورند، زیرا که مقدس است. ZB/!و آنانی که برای تخصیص و تقدیس خود بدین چیزها کفاره کرده شدند، آنها را بخورند، لیکن شخص اجنبی نخورد زیرا که مقدس است. A و هارون و پسرانش گوشت قوچ را با نانی که در سبد است، به در خیمه اجتماع بخورند. h@Kو قوچ قربانی تخصیص را گرفته، گوشتش را در قدس آبپز کن. K?هفت روز، آن کاهن که جانشین او می باشد از پسرانش و به خیمه اجتماع داخل شده، خدمت قدس را می کند، آنها را بپوشد. >)و رخت مقدس هارون بعد از او، از آن پسرانش خواهد بود، تا در آنها مسح و تخصیص شوند. E=و آن از آن هارون و پسرانش از جانب بنی اسرائیل به فریضه ابدی خواهد بود، زیرا که هدیه رفیعه است و هدیه رفیعه از جانب بنی اسرائیل از قربانی های سلامتی ایشان برای خداوند خواهد بود. G< و سینه جنبانیدنی و ساق رفیعه را که از قوچ قربانی تخصیص هارون و پسرانش جنبانیده، و برداشته شد، تقدیس نمای. b;?و سینه قوچ قربانی تخصیص را که برای هارون است گرفته ، آن را برای هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند بجنبان. و آن حصه تو می باشد. y:mو آنها را از دست ایشان گرفته ، برای قربانی سوختنی بر مذبح بسوزان، تا برای خداوند عطر خوشبو باشد، زیرا که این قربانی آتشین خداوند است. ;9qو این همه را به دست هارون و به دست پسرانش بنه ، و آنها را برای هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند بجنبان. 8;و یک گرده نان و یک قرص نان روغنی ، و یک رقیق از سبد نان فطیر را که به حضور خداوند است، 7 پس پیه قوچ را، و دنبه و پیهی که احشا را می پوشاند، و سفیدی جگر، و دو گرده و پیهی که بر آنهاست، و ساق راست را بگیر، زیرا که قوچ، قربانی تخصیص است. "6?و از خونی که بر مذبح است، و از روغن مسح گرفته ، آن را بر هارون و رخت وی و بر پسرانش و رخت پسرانش با وی بپاش، تا او و رختش و پسرانش و رخت پسرانش با وی تقدیس شوند. 55eو قوچ را ذبح کرده، از خونش بگیر و به نرمه گوش راست هارون، و به نرمه گوش پسرانش، و به شست دست راست ایشان، و به شست پای راست ایشان، بگذار، و باقی خون را گرداگرد مذبح بپاش. 4پس قوچ دوم را بگیر و هارون و پسرانش دستهای خود را بر سر قوچ بگذارند. P3و تمام قوچ را بر مذبح بسوزان، زیرا برای خداوند قربانی سوختنی است، و عطر خوشبو، و قربانی آتشین برای خداوند است. 29و قوچ را به قطعه هایش ببر، و احشا و پاچه هایش را بشوی، و آنها را بر قطعه ها و سرش بنه. f1Gو قوچ را ذبح کرده، خونش را بگیر و گرداگرد مذبح بپاش. }0u«و یک قوچ بگیر و هارون و پسرانش، دستهای خود را بر سر قوچ بگذارند. '/Iاما گوشت گوساله را و پوست و سرگینش را بیرون از اردو به آتش بسوزان، زیرا قربانی گناه است. U.% و همه پیه را که احشا را می پوشاند، و سفیدی که بر جگر است، و دو گرده را با پیهی که بر آنهاست، گرفته ، بر مذبح بسوزان. --U و از خون گوساله گرفته ، بر شاخهای مذبح به انگشت خود بگذار، و باقی خون را بر بنیان مذبح بریز. h,K و گوساله را به حضور خداوند نزد در خیمه اجتماع ذبح کن. &+G و گوساله را پیش خیمه اجتماع برسان، و هارون و پسرانش دستهای خود را بر سر گوساله بگذارند. * و بر ایشان، یعنی هارون و پسرانش کمربندها ببند و عمامه ها را بر ایشان بگذار و کهانت برای ایشان فریضه ابدی خواهد بود. پس هارون و پسرانش را تخصیص نما. j)Oو پسرانش را نزدیک آورده، ایشان را به پیراهنها بپوشان. ](5و روغن مسح را گرفته ، برسرش بریز و او را مسح کن. j'Oو عمامه را بر سرش بنه و افسر قدوسیت را بر عمامه بگذار، K&و آن رختها را گرفته ، هارون را به پیراهن و ردای ایفود و ایفود و سینه بند آراسته کن و زنار ایفود را بر وی ببند. %و هارون و پسرانش را نزد دروازه خیمه اجتماع آورده، ایشان را به آب غسل ده، $و آنها را در یک سبد بگذار و آنها را در سبد با گوساله و دو قوچ بگذران. :#oو نان فطیر و قرصهای فطیر سرشته به روغن و رقیقهای فطیر مسح شده به روغن. آنها را از آرد نرم گندم بساز. N" «و این است کاری که بدیشان می کنی، برای تقدیس نمودن ایشان تا بجهت من کهانت کنند: یک گوساله و دو قوچ بی عیب بگیر، N!+و بر هارون و پسرانش باشد، هنگامی که به خیمه اجتماع داخل شوند یا نزد مذبح آیند تا در قدس خدمت نمایند، مبادا متحمل گناه شوند و بمیرند. این برای وی و بعد از او برای ذریتش فریضه ابدی است. }*و زیر جامه های کتان برای ستر عورت ایشان بساز که از کمر تا ران برسد، jO)و برادر خود هارون و پسرانش را همراه او به آنها آراسته کن، و ایشان را مسح کن و ایشان را تخصیص و تقدیس نما تا برای من کهانت کنند. C(و برای پسران هارون پیراهنها بساز و بجهت ایشان کمربندها بساز و برای ایشان عمامه ها بساز بجهت عزت و زینت. 9'و پیراهن کتان نازک را بباف و عمامه ای از کتان نازک بساز و کمربندی از صنعت طراز بساز. 7i&و بر پیشانی هارون باشد تا هارون گناه موقوفاتی که بنی اسرائیل وقف می نمایند، در همه هدایای مقدس ایشان متحمل شود. و آن دائما بر پیشانی او باشد تا بحضور خداوند مقبول شوند. %و آن را به نوار لاجوردی ببند تا بر عمامه باشد، بر پیشانی عمامه خواهد بود.  $و تنکهای از طلای خالص بساز و بر آن مثل نقش خاتم قدوسیت برای یهوه نقش کن.  #و در بر هارون باشد، هنگامی که خدمت می کند، تا آواز آنها شنیده شود، هنگامی که در قدس بحضور خداوند داخل می شود و هنگامی که بیرون می آید تا نمیرد. tc"زنگوله زرین و اناری و زنگوله زرین و اناری گرداگرد دامن ردا. I !و در دامنش، انارها بساز از لاجورد و ارغوان و قرمز، گرداگرد دامنش، و زنگوله های زرین در میان آنها به هر طرف. 3a و شکافی برای سر، در وسطش باشد. و حاشیه گرداگرد شکافش از کار نساج مثل گریبان زره، تا دریده نشود. N«و ردای ایفود را تماما از لاجورد بساز. 7و اوریم و تمیم را در سینه بند عدالت بگذار تا بر دل هارون باشد، وقتی که به حضور خداوند بیاید، و عدالت بنی اسرائیل را بر دل خود بحضور خداوند دائما متحمل شود. jOو هارون نامهای بنی اسرائیل را بر سینه بند عدالت بر دل خود، وقتی که به قدس داخل شود، به حضور خداوند بجهت یادگاری دائما بردارد. fGو سینه بند را به حلقه هایش بر حلقه های ایفود به نوار لاجورد ببندند تا بالای زنار ایفود باشد و تا سینه بند از ایفود جدا نشود. X+و دو حلقه دیگر زرین بساز و آنها را بر دو کتف ایفود از پایین بجانب پیش، در برابر پیوستگی آن، بر زبر زنار ایفود بگذار. ,Sو دو حلقه زرین بساز و آنها را بر دو سر سینه بند، به کنار آن که بطرف اندرون ایفود است، بگذار. !و دو سر دیگر آن دو زنجیر را در آن دو طوق ببند و بر دو کتف ایفود بطرف پیش بگذار. |sو آن دو زنجیر طلا را بر آن دو حلقه ای که بر سر سینه بند است بگذار.  و بر سینه بند، دو حلقه از طلا بساز و آن دو حلقه را بر دو طرف سینه بند بگذار.  و بر سینه بند، زنجیرهای بهم پیچیده شده، مثل طناب از طلای خالص بساز. a =و سنگها موافق نامهای بنی اسرائیل مطابق اسامی ایشان، دوازده باشد، مثل نقش خاتم، و هر یک برای دوازده سبط موافق اسمش باشد.  و رسته چهارم زبرجد و جزع و یشب. و آنها در رسته های خود با طلا نشانده شود. D و رسته سوم عین الهر و یشم و جمشت، W)و رسته دوم بهرمان و یاقوت کبود و عقیق سفید، Fو آن را به ترصیع سنگها، یعنی به چهار رسته از سنگها مرصع کن که رسته اول عقیق احمر و یاقوت اصفر و زمرد باشد، Z/و مربع و دولا باشد، طولش یک وجب و عرضش یک وجب. nW«و سینه بند عدالت را از صنعت نساج ماهر، موافق کار ایفود بساز و آن را از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده بساز. =uو دو زنجیر از طلای خالص بساز مثل طناب بهم پیچیده شده، و آن دو زنجیر بهم پیچیده شده را در طوقها بگذار. -W و دو طوق از طلا بساز. + و آن دو سنگ را بر کتفهای ایفود بگذار تا سنگهای یادگاری برای بنی اسرائیل باشد، و هارون نامهای ایشان را بر دو کتف خود، بحضور خداوند برای یادگاری بردارد. B از صنعت نقاش سنگ مثل نقش خاتم نامهای بنی اسرائیل را بر هر دو سنگ نقش نما و آنها را در طوقه ای طلا نصب کن. ! شش نام ایشان را بر یک سنگ و شش نام باقی ایشان را بر سنگ دیگر موافق تولد ایشان. nW و دو سنگ جزع بگیر و نامهای بنی اسرائیل را بر آنها نقش کن. `~;و زنار ایفود که برآن است، از همان صنعت و از همان پارچه باشد، یعنی از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده. d}Cو دو کتفش را بر دو کناره اش بپیوندند تا پیوسته شود. /|Y«و ایفود را از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده، از صنعت نساج ماهر بسازند. r{_و ایشان طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک را بگیرند. 'zIو رختهایی که می سازند این است: سینه بند و ایفود و ردا و پیراهن مطرز و عمامه و کمربند. این رختهای مقدس را برای برادرت هارون و پسرانش بسازند تا بجهت من کهانت کنند. qy]و تو به جمیع دانادلانی که ایشان را به روح حکمت پر ساخته ام، بگو که رختهای هارون را بسازند برای تقدیس کردن او تا برای من کهانت کند. mxUو رختهای مقدس برای برادرت، هارون، بجهت عزت و زینت بساز. #w C«و تو برادر خود، هارون و پسرانش را با وی از میان بنی اسرائیل نزد خود بیاور تا برای من کهانت بکند، یعنی هارون و ناداب و ابیهو و العازار و ایتامار، پسران هارون. 2v_در خیمه اجتماع، بیرون پرده ای که در برابر شهادت است، هارون و پسرانش از شام تا صبح، به حضور خداوند آن را درست کنند. و این برای بنی اسرائیل نسلا بعد نسل فریضه ابدی باشد.Xu+«و تو بنی اسرائیل را امر فرما که روغن زیتون مصفی و کوبیده شده برای روشنایی نزد تو بیاورند تا چراغها دائما روشن شود. t#و همه اسباب مسکن برای هر خدمتی ، و همه میخهایش، و همه میخهای صحن از برنج باشد. Us%طول صحن صد ذراع، و عرضش در هر جا پنجاه ذراع، و بلندی اش پنج ذراع از کتان نازک تابیده شده، و پایه هایش از برنج باشد. Jrهمه ستونهای گرداگرد صحن با پشت بندهای نقره پیوسته شود، و قلابهای آنها از نقره و پایه های آنها از برنج باشد. |qsو برای دروازه صحن، پرده بیست ذراعی از لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده از صنعت طراز باشد. و ستونهایش چهار و پایه هایش چهار. pو پرده های طرف دیگر پانزده ذراعی و ستونهای آنها سه و پایه های آنها سه. oو پرده های یک طرف دروازه، پانزده ذراع و ستونهای آنها سه و پایه های آنها سه. dnC و عرض صحن به جانب مشرق از سمت طلوع پنجاه ذراع باشد. ,mS و برای عرض صحن به سمت مغرب، پرده های پنجاه ذراعی باشد. و ستونهای آنها ده و پایه های آنها ده. 'lI و همچنین به طرف شمال، در طولش پرده ها باشد که طول آنها صد ذراع باشد و بیست ستون آن و بیست پایه آنها از برنج باشد و قلابهای ستونها و پشت بندهای آنها از نقره باشد. ;kq و ستونهایش بیست و پایه های آنها بیست، از برنج باشد و قلابهای ستونها و پشت بندهای آنها از نقره باشد. Rj «و صحن مسکن را بساز به طرف جنوب به سمت یمانی. پرده های صحن از کتان نازک تابیده شده باشد، و طولش صد ذراع به یک طرف. #iAو آن را مجوف از تخته ها بساز، همچنانکه در کوه به تو نشان داده شد، به این طور ساخته شود. h)و عصاها را در حلقه ها بگذرانند، و عصاها بر هر دو طرف مذبح باشد تا آن را بردارند. gو دو عصا برای مذبح بساز. عصاها از چوب شطیم باشد و آنها را به برنج بپوشان. nfWو آن را در زیر، کنار مذبح بگذار تا شبکه به نصف مذبح برسد. !e=و برایش آتش دانی مشبک برنجین بساز و بر آن شبکه چهار حلقه برنجین بر چهار گوشه اش بساز. ^d7و لگنهایش را برای برداشتن خاکسترش بساز. و خاک اندازهایش و جامهایش و چنگالهایش و مجمرهایش و همه اسبابش را از برنج بساز. c5و شاخه هایش را بر چهار گوشه اش بساز و شاخه هایش از همان باشد و آن را به برنج بپوشان. 2b a«و مذبح را از چوب شطیم بساز، طولش پنج ذراع و عرضش پنج ذراع. و مذبح مربع باشد. و بلندی اش سه ذراع. gaI%و برای پرده پنج ستون از چوب شطیم بساز، و آنها را به طلا بپوشان، و قلابهای آنها از طلا باشد، و برای آنها پنج پایه برنجین بریز.1`]$و پرده ای برای دروازه مسکن از لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده از صنعت طراز بساز. B_#و خوان را بیرون حجاب و چراغدان را برابر خوان به طرف جنوبی مسکن بگذار، و خوان را به طرف شمالی آن برپا کن. c^A"و تخت رحمت را بر تابوت شهادت در قدس الاقداس بگذار. v]g!و حجاب را زیر تکمه ها آویزان کن، و تابوت شهادت را در آنجا به اندرون حجاب بیاور، و حجاب، قدس را برای شما از قدس الاقداس جدا خواهد کرد. N\ و آن را بر چهار ستون چوب شطیم پوشیده شده به طلا بگذار، و قلابهای آنها از طلا باشد و بر چهار پایه نقره قایم شود. @[{و حجابی از لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده بساز، از صنعت نساج ماهر با کروبیان ساخته شود. zZo«پس مسکن را برپا کن موافق نمونه ای که در کوه به تو نشان داده شد. RYو تخته ها را به طلا بپوشان و حلقه های آنها را از طلا بساز تا خانه های پشت بندها باشد و پشت بندها را به طلا بپوشان. qX]و پشت بند وسطی که میان تخته هاست، از این سر تا آن سر بگذرد. =طول یک پرده بیست و هشت ذراع، و عرض یک پرده چهار ذراع، و همه پرده ها را یک اندازه باشد. Z= 1«و مسکن را از ده پرده کتان نازک تابیده، و لاجورد و ارغوان و قرمز بساز. با کروبیان از صنعت نساج ماهر آنها را ترتیب نما. XU~~}4||{{TzzjyxxEwwlvvWvtsrr^qapnn.mlMkjih3gfedbbsaa`i_^]]A\[ZYYWW"VCU[TTS{RBQP[ONNLLPKIIGHyGjF'E DD9CBHA@@2?>>g=x<<::a98N76533M220//w.|-,,+*))%('&%$$G##! #^O'XfidoNJj/2* > l]v= XD$ و بر لب یک پرده در کنار پیوستگی اش مادگیهای لاجورد ساخت، و همچنین در لب پرده بیرونی در پیوستگی دوم ساخت. {q$ و پنج پرده را با یکدیگر بپیوست، و پنج پرده را با یکدیگر بپیوست، 1$ طول هر پرده بیست و هشت ذراع، و عرض هر پرده چهار ذراع. همه پرده ها را یک اندازه بود. 5e$پس همه دانادلانی که در کار اشتغال داشتند، ده پرده مسکن را ساختند، از کتان نازک تابیده شده و لاجورد و ارغوان و قرمز، و آنها را با کروبیان از صنعت نساج ماهر ترتیب دادند. eE$و اسباب برای انجام تمام کار، کافی ، بلکه زیاده بود. jO$و موسی فرمود تا در اردو ندا کرده، گویند که «مردان و زنان هیچ کاری دیگر برای هدایای قدس نکنند.» پس قوم از آوردن باز داشته شدند. Z /$و موسی را عرض کرده، گفتند: «قوم زیاده از آنچه لازم است برای عمل آن کاری که خداوند فرموده است که ساخته شود، می آورند.» / Y$و همه دانایانی که هر گونه کار قدس را می ساختند، هر یک از کار خود که در آن مشغول می بود، آمدند. $و همه هدایایی را که بنی اسرائیل برای بجا آوردن کار خدمت قدس آورده بودند، از حضور موسی برداشتند، و هر بامداد هدایای تبرعی دیگر نزد وی می آوردند. ; q$پس موسی ، بصلئیل و اهولیاب و همه دانادلانی را که خداوند در دل ایشان حکمت داده بود، و آنانی را که دل ایشان، ایشان را راغب ساخته بود که برای کردن کار نزدیک بیایند، دعوت کرد. 1  _$«و بصلئیل و اهولیاب و همه دانادلانی که خداوند حکمت و فطانت بدیشان داده است، تا برای کردن هر صنعت خدمت قدس، ماهر باشند، موافق آنچه خداوند امر فرموده است، کار بکنند.» (K##و ایشان را به حکمت دلی پر ساخت، برای هر عمل نقاش و نساج ماهر و طراز در لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک، و در هر کار نساج تا صانع هر صنعتی و مخترع مخترعات بشوند.%#"و در دل او تعلیم دادن را القا نمود، و همچنین اهولیاب بن اخیسامک را از سبط دان، %#!و برای تراشیدن و مرصع ساختن سنگها، و برای درودگری چوب تا هر صنعت هنری را بکند. sa# و برای اختراع مخترعات و برای کار کردن در طلا و نقره و برنج، sa#و او را به روح خدا از حکمت و فطانت و علم و هر هنری پر ساخته ، J#و موسی بنی اسرائیل را گفت: «آگاه باشید که خداوند بصلئیل بن اوری بن حور را از سبط یهودا به نام دعوت کرده است، 6g#و همه مردان و زنان بنی اسرائیل که دل ایشان، ایشان را راغب ساخت که چیزی برای هر کاری که خداوند امر فرموده بود که به وسیله موسی ساخته شود، برای خداوند به اراده دل آوردند. xk#و عطریات و روغن برای روشنایی و برای روغن مسح و برای بخور معطر. y#و سروران، سنگهای جزع و سنگهای ترصیع برای ایفود و سینه بند آوردند. ue#و همه زنانی که دل ایشان به حکمت مایل بود، پشم بز را می رشتند. ?~y#و همه زنان دانادل به دستهای خود می رشتند، و رشته شده را از لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک، آوردند. \}3#هر که خواست هدیه نقره و برنج بیاورد، هدیه خداوند را آورد، و هر که چوب شطیم برای هر کار خدمت نزد او یافت شد، آن را آورد. P|#و هر کسی که لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک و پشم بز و پوست قوچ سرخ شده و پوست خز نزد او یافت شد، آنها را آورد. ,{S#مردان و زنان آمدند، هر که از دل راغب بود، و حلقه های بینی و گوشواره ها و انگشتریها و گردنبندها و هر قسم آلات طلا آوردند، و هر که هدیه طلا برای خداوند گذرانیده بود. z5#و هر که دلش او را ترغیب کرد، و هر که روحش او را با اراده گردانید، آمدند و هدیه خداوند را برای کار خیمه اجتماع، و برای تمام خدمتش و برای رختهای مقدس آوردند. fyG#پس تمامی جماعت بنی اسرائیل از حضور موسی بیرون شدند. 7xi#و رختهای بافته شده برای خدمت قدس، یعنی رخت مقدس هارون کاهن، و رختهای پسرانش را تا کهانت نمایند.» Vw'#و میخهای مسکن و میخهای صحن و طنابهای آنها، uve#و پرده های صحن و ستونهایش و پایه های آنها و پرده دروازه صحن، u!#و مذبح قربانی سوختنی و شبکه برنجین آن، و عصاهایش و کل اسبابش و حوض و پایه اش، t#و مذبح بخور و عصاهایش و روغن مسح و بخور معطر، و پرده دروازه برای درگاه مسکن، ~sw#و چراغدان برای روشنایی و اسبابش و چراغهایش و روغن برای روشنایی ، Tr## و خوان و عصاهایش و کل اسبابش و نان تقدمه ، Sq!# و تابوت و عصاهایش و کرسی رحمت و حجاب ستر، #pA# مسکن و خیمه اش و پوشش آن و تکمه هایش و تخته هایش و پشت بند هایش و ستونهایش و پایه هایش، o# و همه دانادلان از شما بیایند و آنچه را خداوند امر فرموده است، بسازند. enE# و سنگهای جزع و سنگهای ترصیع برای ایفود و سینه بند.» ymm#و روغن برای روشنایی ، و عطریات برای روغن مسح و برای بخور معطر، Pl#و پوست قوچ سرخ شده و پوست خز و چوب شطیم، `k;#و از لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک و پشم بز، Aj}#از خودتان هدیه ای برای خداوند بگیرید. هر که از دل راغب است، هدیه خداوند را از طلا و نقره و برنج بیاورد، 0i[#و موسی تمامی جماعت بنی اسرائیل را خطاب کرده، گفت: «این است امری که خداوند فرموده، و گفته است: Xh+#در روز سبت آتش در همه مسکنهای خود میفروزید.»Ag}#شش روز کار کرده شود، و در روز هفتمین، سبت آرامی مقدس خداوند برای شماست؛ هر که در آن کاری کند، کشته شود. Rf !#و موسی تمام جماعت بنی اسرائیل را جمع کرده، بدیشان گفت: «این است سخنانی که خداوند امر فرموده است که آنها را بکنی : tec"#و بنی اسرائیل روی موسی را می دیدند که پوست چهره او می درخشد. پس موسی نقاب را به روی خود باز می کشید، تا وقتی که برای گفتگوی او می رفت.d-""و چون موسی به حضور خداوند داخل می شد که با وی گفتگو کند، نقاب را برمی داشت تا بیرون آمدن او. پس بیرون آمده، آنچه به وی امر شده بود، به بنی اسرائیل می گفت. ycm"!و چون موسی از سخن گفتن با ایشان فارغ شد، نقابی بر روی خود کشید. 9bm" و بعد از آن همه بنی اسرائیل نزدیک آمدند، و آنچه خداوند در کوه سینا بدو گفته بود، بدیشان امر فرمود. )aM"و موسی ایشان را خواند، و هارون و همه سرداران جماعت نزد او برگشتند، و موسی بدیشان سخن گفت. C`"اما هارون و جمیع بنی اسرائیل موسی را دیدند که اینک پوست چهره او می درخشد. پس ترسیدند که نزدیک او بیایند. ._W"و چون موسی از کوه سینا بزیر می آمد، و دو لوح سنگی در دست موسی بود، هنگامی که از کوه بزیر می آمد، واقع شد که موسی ندانست که به سبب گفتگوی با او پوست چهره وی می درخشید. J^"و چهل روز و چهل شب آنجا نزد خداوند بوده، نان نخورد و آب ننوشید و او سخنان عهد، یعنی ده کلام را بر لوحها نوشت. A]}"و خداوند به موسی گفت: «این سخنان را تو بنویس، زیرا که به حسب این سخنان، عهد با تو و با اسرائیل بسته ام.» !\="نخستین نوبر زمین خود را به خانه یهوه، خدای خود، بیاور. و بزغاله را در شیر مادرش مپز.» [y"خون قربانی مرا با خمیرمایه مگذران، و قربانی عید فصح تا صبح نماند. KZ"زیرا که امتها را از پیش روی تو خواهم راند، و حدود تو را وسیع خواهم گردانید. و هنگامی که در هر سال سه مرتبه می آیی تا به حضور یهوه، خدای خود حاضر شوی، هیچکس زمین تو را طمع نخواهد کرد. Y"سالی سه مرتبه همه ذکورانت به حضور خداوند یهوه، خدای اسرائیل، حاضر شوند. X"و عید هفته ها را نگاه دار، یعنی عید نوبر حصاد گندم و عید جمع در تحویل سال. $WC"شش روز مشغول باش، و روز هفتمین، سبت را نگاه دار. در وقت شیار و در حصاد، سبت را نگاه دار. V"و برای نخست زاده الاغ، بره ای فدیه بده، و اگر فدیه ندهی، گردنش را بشکن. و هر نخست زاده ای از پسرانت را فدیه بده. و هیچکس به حضور من تهی دست حاضر نشود. &UG"هر که رحم را گشاید، از آن من است و هر نخست زاده ذکور از مواشی تو، چه از گاو چه از گوسفند؛ wTi"عید فطیر را نگاه دار، و هفت روز نان فطیر چنانکه تو را امر فرمودم، در وقت معین در ماه ابیب بخور، زیرا که در ماه ابیب از مصر بیرون آمدی. HS "خدایان ریخته شده برای خویشتن مساز. R)"و از دختران ایشان برای پسران خود می گیری، و چون دختران ایشان از عقب خدایان خود زنا کنند، آنگاه پسران شما را در پیروی خدایان خود مرتکب زنا خواهند نمود. -QU"زنهار با ساکنان آن زمین عهد مبند، والا از عقب خدایان ایشان زنا می کنند، و نزد خدایان ایشان قربانی می گذرانند، و تو را دعوت می نمایند و از قربانی های ایشان می خوری. P"زنهار خدای غیر را عبادت منما، زیرا یهوه که نام او غیور است، خدای غیور است. )OM" بلکه مذبحهای ایشان را منهدم سازید، و بتهای ایشان را بشکنید و اشیریم ایشان را قطع نمایید. -NU" با حذر باش که با ساکنان آن زمین که تو بدانجا می روی، عهد نبندی، مبادا در میان شما دامی باشد. ~Mw" آنچه را من امروز به تو امر می فرمایم، نگاه دار. اینک من از پیش روی تو اموریان و کنعانیان و حتیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را خواهم راند. /LY" گفت: «اینک عهدی می بندم و در نظر تمامی قوم تو کارهای عجیب می کنم، که در تمامی جهان و در جمیع امتها کرده نشده باشد، و تمامی این قومی که تو در میان ایشان هستی ، کار خداوند را خواهند دید، زیرا که این کاری که با تو خواهم کرد، کاری هولناک است. @K{" و گفت: «ای خداوند اگر فی الحقیقه منظور نظر تو شده ام، مستدعی آنکه خداوند در میان ما بیاید، زیرا که این قوم گردنکش می باشند، پس خطا و گناه ما را بیامرز و ما را میراث خود بساز.» TJ#"و موسی به زودی رو به زمین نهاده، سجده کرد. KI"نگاه دارنده رحمت برای هزاران، و آمرزنده خطا و عصیان و گناه؛ لکن گناه را هرگز بی سزا نخواهد گذاشت، بلکه خطایای پدران را بر پسران و پسران پسران ایشان تا پشت سوم و چهارم خواهد گرفت.» @H{"و خداوند پیش روی وی عبور کرده، ندا درداد که «یهوه، یهوه، خدای رحیم و رئوف و دیرخشم و کثیر احسان و وفا؛ G"و خداوند در ابر نازل شده، در آنجا با وی بایستاد، و به نام خداوند ندا درداد. F)"پس موسی دو لوح سنگی مثل اولین تراشید و بامدادان برخاسته ، به کوه سینا بالا آمد، چنانکه خداوند او را امر فرموده بود، و دو لوح سنگی را به دست خود برداشت. ?Ey"و هیچکس با تو بالا نیاید، و هیچکس نیز در تمامی کوه دیده نشود، و گله و رمه نیز به طرف این کوه چرا نکند.» "D?"و بامدادان حاضر شو و صبحگاهان به کوه سینا بالا بیا، و در آنجا نزد من بر قله کوه بایست. kC S"و خداوند به موسی گفت: «دو لوح سنگی مثل اولین برای خود بتراش، و سخنانی را که بر لوحهای اول بود و شکستی ، بر این لوحها خواهم نوشت. B !پس دست خود را خواهم برداشت تا قفای مرا ببینی ، اما روی من دیده نمی شود.»NA!و واقع می شود که چون جلال من می گذرد، تو را در شکاف صخره می گذارم، و تو را به دست خود خواهم پوشانید تا عبور کنم. j@O!و خداوند گفت: «اینک مقامی نزد من است. پس بر صخره بایست. ?!و گفت: «روی مرا نمی توانی دید، زیرا انسان نمی تواند مرا ببیند و زنده بماند.» >/!گفت: «من تمامی احسان خود را پیش روی تو می گذرانم و نام یهوه را پیش روی تو ندا می کنم، و رأفت می کنم بر هر که رئوف هستم و رحمت خواهم کرد بر هر که رحیم هستم.» `=;!عرض کرد: «مستدعی آنکه جلال خود را به من بنمایی .» N<!خداوند به موسی گفت: «این کار را نیز که گفته ای خواهم کرد، زیرا که در نظر من فیض یافته ای و تو را بنام می شناسم.» ;1!زیرا به چه چیز معلوم می شود که من و قوم تو منظور نظر تو شده ایم؟ آیا نه از آمدن تو با ما؟ پس من و قوم تو از جمیع قومهایی که بر روی زمینند، ممتاز خواهیم شد.» k:Q!به وی عرض کرد: «هر گاه روی تو نیاید، ما را از اینجا مبر. b9?!گفت: «روی من خواهد آمد و تو را آرامی خواهم بخشید.» 8)! اﻵن اگر فی الحقیقه منظور نظر تو شده ام، طریق خود را به من بیاموز تا تو را بشناسم، و در حضور تو فیض یابم، و ملاحظه بفرما که این طایفه ، قوم تو می باشند.» ?7y! و موسی به خداوند گفت: «اینک تو به من می گویی : این قوم را ببر. و تو مرا خبر نمی دهی که همراه من که را می فرستی. و تو گفته ای، تو را به نام می شناسم، و ایضا در حضور من فیض یافته ای. 6! و خداوند با موسی روبرو سخن می گفت، مثل شخصی که با دوست خود سخن گوید. پس به اردو برمی گشت. اما خادم او یوشع بن نون جوان، از میان خیمه بیرون نمی آمد.J5! و چون تمامی قوم، ستون ابر را بر در خیمه ایستاده می دیدند، همه قوم برخاسته ، هر کس به در خیمه خود سجده می کرد. 44c! و چون موسی به خیمه داخل می شد، ستون ابر نازل شده، به در خیمه می ایستاد، و خدا با موسی سخن می گفت. 3y!و هنگامی که موسی به سوی خیمه بیرون می رفت، تمامی قوم برخاسته ، هر یکی به در خیمه خود می ایستاد، و در عقب موسی می نگریست تا داخل خیمه می شد. J2!و موسی خیمه خود را برداشته ، آن را بیرون لشکرگاه، دور از اردو زد، و آن را «خیمه اجتماع» نامید. و واقع شد که هر که طالب یهوه می بود، به خیمه اجتماع که خارج لشکرگاه بود، بیرون می رفت. y1m!پس بنی اسرائیل زیورهای خود را از جبل حوریب از خود بیرون کردند. ?0y!و خداوند به موسی گفت: «بنی اسرائیل را بگو: شما قوم گردنکش هستید؛ اگر لحظه ای در میان تو آیم، همانا تو را هلاک سازم. پس اکنون زیور خود را از خود بیرون کن تا بدانم با تو چه کنم.» /)!و چون قوم این سخنان بد را شنیدند، ماتم گرفتند، و هیچکس زیور خود را برخود ننهاد. a.=!به زمینی که به شیر و شهد جاری است؛ زیرا که در میان شما نمی آیم، چونکه قوم گردنکش هستی ، مبادا تو را در بین راه هلاک سازم.» H- !و فرشته ای پیش روی تو می فرستم، و کنعانیان و اموریان و حتیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را بیرون خواهم کرد. L, !و خداوند به موسی گفت:«روانه شده، از اینجا کوچ کن، تو و این قوم که از زمین مصر برآورده ای، بدان زمینی که برای ابراهیم، اسحاق و یعقوب قسم خورده، گفته ام آن را به ذریت تو عطا خواهم کرد. +! #و خداوند قوم را مبتلا ساخت زیرا گوساله ای را که هارون ساخته بود، ساخته بودند.5*e "و اکنون برو و این قوم را بدانجایی که به تو گفته ام، راهنمایی کن. اینک فرشته من پیش روی تو خواهد خرامید، لیکن در یوم تفقد من، گناه ایشان را از ایشان بازخواست خواهم کرد.» ) !خداوند به موسی گفت: «هر که گناه کرده است، او را از دفتر خود محو سازم. ( اﻵن هرگاه گناه ایشان را می آمرزی و اگرنه مرا از دفترت که نوشته ای، محو ساز.» >'w پس موسی به حضور خداوند برگشت و گفت: «آه، این قوم گناهی عظیم کرده، و خدایان طلا برای خویشتن ساخته اند. d&C و بامدادان واقع شد که موسی به قوم گفت: «شما گناهی عظیم کرده اید. اکنون نزد خداوند بالا می روم، شاید گناه شما را کفاره کنم.» [%1 و موسی گفت: «امروز خویشتن را برای خداوند تخصیص نمایید حتی هر کس به پسر خود و به برادر خویش؛ تا امروز شما را برکت دهد.» $ و بنی لاوی موافق سخن موسی کردند. و در آن روز قریب سه هزار نفر از قوم افتادند. M# او بدیشان گفت: «یهوه، خدای اسرائیل، چنین می گوید: هر کس شمشیر خود را بر ران خویش بگذارد، و از دروازه تا دروازه اردو آمد و رفت کند، و هر کس برادر خود و دوست خویش و همسایه خود را بکشد.» R" آنگاه موسی به دروازه اردو ایستاده، گفت: «هر که به طرف خداوند باشد، نزد من آید.» پس جمیع بنی لاوی نزد وی جمع شدند. d!C و چون موسی قوم را دید که بی لگام شده اند، زیرا که هارون ایشان را برای رسوایی ایشان در میان دشمنان ایشان بی لگام ساخته بود، L  بدیشان گفتم هر که را طلا باشد آن را بیرون کند، پس به من دادند، و آن را در آتش انداختم و این گوساله بیرون آمد.»  و به من گفتند، برای ما خدایان بساز که پیش روی ما بخرامند، زیرا که این مرد، موسی ، که ما را از زمین مصر بیرون آورده است، نمی دانیم او را چه شده. 5 هارون گفت: «خشم آقایم افروخته نشود، تو این قوم را می شناسی که مایل به بدی می باشند. + و موسی به هارون گفت: «این قوم به تو چه کرده بودند که گناه عظیمی بر ایشان آوردی؟» hK و گوساله ای را که ساخته بودند گرفته ، به آتش سوزانید، و آن را خرد کرده، نرم ساخت، و بر روی آب پاشیده، بنی اسرائیل را نوشانید. ~w و واقع شد که چون نزدیک به اردو رسید، و گوساله و رقص کنندگان را دید، خشم موسی مشتعل شد، و لوحها را از دست خود افکنده، آنها را زیر کوه شکست. / گفت: «صدای خروش ظفر نیست، و صدای خروش شکست نیست، بلکه آواز مغنیان را من می شنوم.» ) و چون یوشع آواز قوم را که می خروشیدند شنید، به موسی گفت: «در اردو صدای جنگ است.» xk و لوحها صنعت خدا بود، و نوشته ، نوشته خدا بود، منقوش بر لوحها. p[ آنگاه موسی برگشته ، از کوه به زیر آمد، و دو لوح شهادت به دست وی بود، و لوحها به هر دو طرف نوشته بود، بدین طرف و بدان طرف مرقوم بود. |s پس خداوند از آن بدی که گفته بود که به قوم خود برساند، رجوع فرمود.6g بندگان خود ابراهیم و اسحاق و اسرائیل را بیاد آور که برای ایشان به ذات خود قسم خورده، بدیشان گفتی که ذریت شما را مثل ستارگان آسمان کثیر گردانم، و تمامی این زمین را که درباره آن سخن گفته ام به ذریت شما بخشم، تا آن را متصرف شوند تا ابداﻵباد.» 5e چرا مصریان این سخن گویند که ایشان را برای بدی بیرون آورد، تا ایشان را در کوهها بکشد، و از روی زمین تلف کند؟ پس از شدت خشم خود برگرد، و از این قصد بدی قوم خویش رجوع فرما.  پس موسی نزد یهوه، خدای خود تضرع کرده، گفت: «ای خداوند چرا خشم تو بر قوم خود که با قوت عظیم و دست زورآور از زمین مصر بیرون آورده ای، مشتعل شده است؟ 2_ و اکنون مرا بگذار تا خشم من بر ایشان مشتعل شده، ایشان را هلاک کنم و تو را قوم عظیم خواهم ساخت.»  و خداوند به موسی گفت: «این قوم را دیده ام و اینک قوم گردنکش می باشند. 5 و به زودی از آن طریقی که بدیشان امر فرموده ام، انحراف ورزیده، گوساله ریخته شده برای خویشتن ساخته اند، و نزد آن سجده کرده، و قربانی گذرانیده، می گویند که ای اسرائیل این خدایان تو می باشند که تو را از زمین مصر بیرون آورده اند.» G  و خداوند به موسی گفت: «روانه شده، بزیر برو، زیرا که این قوم تو که از زمین مصر بیرون آورده ای، فاسد شده اند. tc و بامدادان برخاسته ، قربانی های سوختنی گذرانیدند، و هدایای سلامتی آوردند، و قوم برای خوردن و نوشیدن نشستند، و بجهت لعب برپا شدند. 2 _ و چون هارون این را بدید، مذبحی پیش آن بنا کرد و هارون ندا درداده، گفت: «فردا عید یهوه می باشد.» 6 g و آنها را از دست ایشان گرفته ، آن را با قلم نقش کرد، و از آن گوساله ریخته شده ساخت، و ایشان گفتند: «ای اسرائیل این خدایان تو می باشند، که تو را از زمین مصر بیرون آوردند.» # A پس تمامی قوم گوشواره های زرین را که در گوشهای ایشان بود بیرون کرده، نزد هارون آوردند. F  هارون بدیشان گفت: «گوشواره های طلا را که در گوش زنان و پسران و دختران شماست، بیرون کرده، نزد من بیاورید.»   - و چون قوم دیدند که موسی در فرود آمدن از کوه تاخیر نمود، قوم نزد هارون جمع شده، وی را گفتند: «برخیز و برای ما خدایان بساز که پیش روی ما بخرامند، زیرا این مرد، موسی ، که ما را از زمین مصر بیرون آورد، نمی دانیم او را چه شده است.» I و چون گفتگو را با موسی در کوه سینا بپایان برد، دو لوح شهادت، یعنی دو لوح سنگ مرقوم به انگشت خدا را به وی داد.ymاین در میان من و بنی اسرائیل آیتی ابدی است، زیرا که در شش روز، خداوند آسمان و زمین را ساخت و در روز هفتمین آرام فرموده، استراحت یافت.» %پس بنی اسرائیل سبت را نگاه بدارند، نسلا بعد نسل سبت را به عهد ابدی مرعی دارند. Bشش روز کار کرده شود، و در روز هفتم سبت آرام و مقدس خداوند است. هر که در روز سبت کار کند، هرآینه کشته شود. پس سبت را نگاه دارید، زیرا که برای شما مقدس است، هر که آن را بی حرمت کند، هرآینه کشته شود، و هر که در آن کار کند، آن شخص از میان قوم خود منقطع شود. @{ «و تو بنی اسرائیل را مخاطب ساخته ، بگو: البته سبتهای مرا نگاه دارید. زیرا که این در میان من و شما در نسلهای شما آیتی خواهد بود تا بدانید که من یهوه هستم که شما را تقدیس می کنم. C و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:  و روغن مسح و بخور معطر بجهت قدس، موافق آنچه به تو امر فرموده ام، بسازند.» } و لباس خدمت و لباس مقدس برای هارون کاهن، و لباس پسرانش بجهت کهانت، eE و مذبح قربانی سوختنی و همه اسبابش، و حوض و پایه اش، n~Wو خوان و اسبابش و چراغدان طاهر و همه اسبابش و مذبح بخور، }خیمه اجتماع و تابوت شهادت و کرسی رحمت که بر آن است، و تمامی اسباب خیمه ، |و اینک من، اهولیاب بن اخیسامک را از سبط دان، انباز او ساخته ام، و در دل همه دانادلان حکمت بخشیده ام، تا آنچه را به تو امر فرموده ام، بسازند. {و برای تراشیدن سنگ و ترصیع آن و درودگری چوب، تا در هر صنعتی اشتغال نماید. hzKبرای اختراع مخترعات، تا در طلا و نقره و برنج کار کند. |ysو او را به روح خدا پر ساخته ام، و به حکمت و فهم و معرفت و هر هنری، }xu«آگاه باش بصلئیل بن اوری بن حور را از سبط یهودا به نام خوانده ام. Bw و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: nvW&هر که مثل آن را برای بوییدن بسازد، از قوم خود منقطع شود.»&uG%و موافق ترکیب این بخور که می سازی، دیگری برای خود مسازید؛ نزد تو برای خداوند مقدس باشد. ]t5$و قدری از آن را نرم بکوب، و آن را پیش شهادت در خیمه اجتماع، جایی که با تو ملاقات می کنم بگذار، و نزد شما قدس اقداس باشد. vsg#و از اینها بخور بساز، عطری از صنعت عطار نمکین و مصفی ' و مقدس. Cr"و خداوند به موسی گفت: «عطریات بگیر، یعنی میعه و اظفار و قنه و از این عطریات با ندر صاف حصه ها مساوی باشد. 'qI!هر که مثل آن ترکیب نماید، و هر که چیزی از آن بر شخصی بیگانه بمالد، از قوم خود منقطع شود.» ~|}}I||-{{1zzvyydxxww0vv uott:srr q*psonnTmmAll+kjiihhg_ffDe^docbbLa```#_V^]]X\\6[ZZ0YY7X{WVV5UhTT$SRRKQ3P$O>D==\<;;g::9h87S66V544$3211>0/...:--W,,W+|**))((('T&&A%%a$### "p"! u :}lUj,P   k ^(1(Q-و اگر قربانی تو هدیه آردی بر ساج باشد، پس از آرد نرم فطیر سرشته شده به روغن باشد. Pو هرگاه قربانی هدیه آردی پخته شده ای در تنور بگذرانی ، پس قرصهای فطیر از آرد نرم سرشته شده به روغن، یا گرده های فطیر مالیده شده به روغن باشد. !O=و بقیه هدیه آردی از آن هارون و پسرانش باشد. این از هدایای آتشین خداوند قدس اقداس است. CNو آن را نزد پسران هارون کهنه بیاورد، و یک مشت از آن بگیرد یعنی از آرد نرمش و روغنش با تمامی کندرش و کاهن آن را برای یادگاری بسوزاند، تا هدیه آتشین و عطر خوشبو بجهت خداوند باشد. [M 3«و هرگاه کسی قربانی هدیه آردی بجهت خداوند بگذراند، پس قربانی او از آرد نرم باشد، و روغن بر آن بریزد و کندر بر آن بنهد. (L M و آن را از میان بالهایش چاک کند و از هم جدا نکند، کاهن آن را بر مذبح بر هیزمی که بر آتش است بسوزاند، که آن قربانی سوختنی و هدیه آتشین و عطر خوشبو بجهت خداوند است. K =و چینه دانش را با فضلات آن بیرون کرده، آن را بر جانب شرقی مذبح در جای خاکستر بیندازد. 1J _و کاهن آن را نزد مذبح بیاورد و سرش را بپیچد و بر مذبح بسوزاند، و خونش بر پهلوی مذبح افشرده شود. YI /«و اگر قربانی او بجهت خداوند قربانی سوختنی از مرغان باشد، پس قربانی خود را از فاخته ها یا از جوجه های کبوتر بگذراند. H  و احشایش و پاچه هایش را به آب بشوید، و کاهن همه را نزدیک بیاورد و بر مذبح بسوزاند، که آن قربانی سوختنی و هدیه آتشین و عطر خوشبو بجهت خداوند است. )G O و آن را با سرش و پیه اش قطعه قطعه کند، و کاهن آنها را بر هیزمی که بر آتش روی مذبح است بچیند. ;F s و آن را به طرف شمالی مذبح به حضور خداوند ذبح نماید، و پسران هارون کهنه خونش را به اطراف مذبح بپاشند. 8E m و اگر قربانی او از گله باشد خواه از گوسفند خواه از بز بجهت قربانی سوختنی ، آن را نر بی عیب بگذراند. hD M و احشایش و پاچه هایش را به آب بشویند، و کاهن همه را بر مذبح بسوزاند، برای قربانی سوختنی و هدیه آتشین و عطر خوشبو بجهت خداوند. C 'و پسران هارون کهنه قطعه ها و سر و پیه را بر هیزمی که بر آتش روی مذبح است بچینند. vB iو پسران هارون کاهن آتش بر مذبح بگذارند، و هیزم بر آتش بچینند. cA Cو پوست قربانی سوختنی را بکند و آن را قطعه قطعه کند. v@ iپس گاو را به حضور خداوند ذبح نماید، و پسران هارون کهنه خون را نزدیک بیاورند، و خون را بر اطراف مذبح که نزد در خیمه اجتماع است بپاشند. ? =و دست خود را بر سر قربانی سوختنی بگذارد، و برایش مقبول خواهد شد تا بجهت او کفاره کند. m> Wاگر قربانی او قربانی سوختنی از گاو باشد، آن را نر بی عیب بگذارند، و آن را نزد در خیمه اجتماع بیاورد تا به حضور خداوند مقبول شود. = «بنی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: هرگاه کسی از شما قربانی نزد خداوند بگذراند، پس قربانی خود را از بهایم یعنی از گاو یا از گوسفند بگذرانید. v< kو خداوند موسی را خواند، و او را از خیمه اجتماع خطاب کرده، گفت: L;(&زیرا که در روز، ابر خداوند بر مسکن و در شب، آتش بر آن می بود، در نظر تمامی خاندان اسرائیل، در همه منازل ایشان.m:U(%و هرگاه ابر برنمی خاست، تا روز برخاستن آن، نمی کوچیدند. 9!($و چون ابر از بالای مسکن برمی خاست، بنی اسرائیل در همه مراحل خود کوچ می کردند. A8}(#و موسی نتوانست به خیمه اجتماع داخل شود، زیرا که ابر بر آن ساکن بود، و جلال خداوند مسکن را پر ساخته بود. }7u("آنگاه ابر، خیمه اجتماع را پوشانید و جلال خداوند مسکن را پر ساخت. 96m(!و صحن را گرداگرد مسکن و مذبح برپا نمود، و پرده دروازه صحن را آویخت. پس موسی کار را به انجام رسانید. B5( وقتی که به خیمه اجتماع داخل شدند و نزد مذبح آمدند شست و شو کردند، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود. f4G(و موسی و هارون و پسرانش دست و پای خود را در آن شستند. 3 (و حوض را در میان خیمه اجتماع و مذبح وضع کرده، آب برای شستن در آن بریخت. 2(و مذبح قربانی سوختنی را پیش دروازه مسکن خیمه اجتماع وضع کرد، و قربانی سوختنی و هدیه را بر آن گذرانید، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود. ;1s(و پرده دروازه مسکن را آویخت. }0u(و بخور معطر بر آن سوزانید، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود. Z//(و مذبح زرین را در خیمه اجتماع، پیش حجاب نهاد. .(و چراغها را به حضور خداوند گذاشت، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود. {-q(و چراغدان را در خیمه اجتماع، مقابل خوان به طرف جنوبی مسکن نهاد. ,%(و نان را به حضور خداوند بر آن ترتیب داد، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود. u+e(و خوان را در خیمه اجتماع به طرف شمالی مسکن، بیرون حجاب نهاد. V*'(و تابوت را به مسکن درآورد، و حجاب ستر را آویخته ، آن را پیش تابوت شهادت کشید. چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود. ;)q(و شهادت را گرفته ، آن را در تابوت نهاد، و عصاها را بر تابوت گذارد، و کرسی رحمت را بالای تابوت گذاشت. 9(m(و خیمه را بالای مسکن کشید، و پوشش خیمه را بر زبر آن گسترانید، چنانکه خداوند به موسی امر نموده بود. O'(و موسی مسکن را برپا نمود، و را بنهاد و تخته هایش را قایم کرد، و پشت بند هایش را گذاشت، و ستونهایش را برپا نمود، e&E(و واقع شد در غره ماه اول از سال دوم که مسکن برپا شد، %(پس موسی موافق آنچه خداوند او را امر فرموده بود کرد، و همچنین به عمل آورد. z$o(و ایشان را مسح کن، چنانکه پدر ایشان را مسح کردی تا برای من کهانت نماید. و مسح ایشان هر آینه برای کهانت ابدی در نسلهای ایشان خواهد بود.» j#O(و پسرانش را نزدیک آورده، ایشان را به پیراهنها بپوشان. "-( و هارون را به رخت مقدس بپوشان، و او را مسح کرده، تقدیس نما، تا برای من کهانت کند. !( و هارون و پسرانش را نزد دروازه خیمه اجتماع آورده، ایشان را به آب غسل ده. P ( و حوض را با پایه اش مسح نموده، تقدیس کن. 3a( و مذبح قربانی سوختنی را با همه اسبابش مسح کرده، مذبح را تقدیس نما. و مذبح، قدس اقداس خواهد بود. 8k( و روغن مسح را گرفته ، مسکن را با آنچه در آن است مسح کن، و آن را با همه اسبابش تقدیس نما تا مقدس شود. iM(و صحن را گرداگرد برپا کن. و پرده دروازه صحن را بیاویز. q](و حوض را در میان خیمه اجتماع و مذبح بگذار، و آب در آن بریز. sa(و مذبح قربانی سوختنی را پیش دروازه مسکن خیمه اجتماع بگذار. -(و مذبح زرین را برای بخور پیش تابوت شهادت بگذار، و پرده دروازه را بر مسکن بیاویز. ?y(و خوان را درآورده، چیزهایی را که می باید، بر آن ترتیب نما. و چراغدان را درآور و چراغهایش را آراسته کن. mU(و تابوت شهادت را در آن بگذار. و حجاب را پیش تابوت پهن کن. Z/(«در غره ماه اول مسکن خیمه اجتماع را برپا نما. B (و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: r_'+و موسی تمام کارها را ملاحظه کرد، و اینک موافق آنچه خداوند امر فرموده بود ساخته بودند، همچنین کرده بودند. و موسی ایشان را برکت داد.1'*موافق آنچه خداوند به موسی امر فرموده بود، بنی اسرائیل همچنین تمام کار را ساختند. :o')و رختهای بافته شده برای خدمت قدس، و رخت مقدس برای هارون کاهن، و رختها برای پسرانش تا کهانت نمایند. W)'(و پرده های صحن و ستونها و پایه هایش و پرده دروازه صحن، و طنابهایش و میخهایش و همه اسباب خدمت مسکن برای خیمه اجتماع.  ''و مذبح برنجین و شبکه برنجین آن، و عصاهایش و همه اسبابش و حوض و پایه اش. r_'&و مذبح زرین و روغن مسح و بخور معطر و پرده برای دروازه خیمه. 1'%و چراغدان طاهر و چراغهایش، چراغهای آراسته شده و همه اسبابش، و روغن برای روشنایی. A'$و خوان و همه اسبابش و نان تقدمه. J '#و تابوت شهادت و عصاهایش و کرسی رحمت. k Q'"و پوشش از پوست قوچ سرخ شده و پوشش از پوست خز و حجاب ستر. 8 k'!و مسکن خیمه را نزد موسی آوردند، با همه اسبابش و تکمه ها و تخته ها و پشت بندها و ستونها و پایه هایش. S !' پس همه کار مسکن خیمه اجتماع تمام شد، و بنی اسرائیل ساختند. موافق آنچه خداوند به موسی امر فرموده بود، عمل نمودند. 2 _'و بر آن نواری لاجوردی بستند تا آن را بالای عمامه ببندند، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود.<s'و تنگه افسر مقدس را از طلای خالص ساختند، و بر آن کتابتی مثل نقش خاتم مرقوم داشتند: قدوسیت برای یهوه. T#'و کمربند را از کتان نازک تابیده شده، و لاجورد و ارغوان و قرمز از صنعت طراز، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود. D'و عمامه را از کتان نازک و دستاره ای زیبا را از کتان نازک، و زیرجامه های کتانی را از کتان نازک تابیده شده. 'و پیراهنها را برای هارون و پسرانش از کتان نازک از صنعت نساج ساختند. O'و زنگولهای و اناری، و زنگولهای و اناری گرداگرد دامن ردا برای خدمت کردن، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود. K'و زنگوله ها از طلای خالص ساختند. و زنگوله ها را در میان انارها بر دامن ردا گذاشتند، گرداگردش در میان انارها. 'و بر دامن ردا، انارها از لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان تابیده شده ساختند. #'و دهنه ای در وسط ردا بود، مثل دهنه زره با حاشیه ای گرداگرد دهنه تا دریده نشود. b?'و ردای ایفود را از صنعت نساج، تماما لاجوردی ساخت. (K'و سینه بند را به حلقه هایش با حلقه های ایفود به نوار لاجوردی بستند، تا بالای زنار ایفود باشد. و سینه بند از ایفود جدا نشود، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود.e~E'و دو حلقه زرین دیگر ساختند، و آنها را بر دو کتف ایفود، به طرف پایین، از جانب پیش، مقابل پیوستگیش بالای زنار ایفود گذاشتند. 3}a'و دو حلقه زرین ساختند، آنها را بر دو سر سینه بند گذاشتند، بر کناری که بر طرف اندرونی ایفود بود. '|I'و دو سر دیگر آن دو زنجیر را بر دو طوق گذاشتند، و آنها را بر دو کتف ایفود در پیش نصب کردند. {-'و آن دو زنجیر تابیده شده زرین را در دو حلقه ای که بر سرهای سینه بند بود، گذاشتند. z'و دو طوق زرین و دو حلقه زرین ساختند و دو حلقه را بر دو سر سینه بند گذاشتند. y 'و بر سینه بند زنجیرهای تابیده شده، مثل کار طنابها از طلای خالص ساختند. Tx#'و سنگها موافق نامهای بنی اسرائیل دوازده بود، مطابق اسامی ایشان، مثل نقش خاتم، هر یکی به اسم خود برای دوازده سبط. w-' و رسته چهارم از زبرجد و جزع و یشب در ترصیعه خود که به دیوارهای طلا احاطه شده بود. Hv ' و رسته سوم از عین الهر و یشم و جمست. [u1' و رسته دوم از بهرمان و یاقوت کبود و عقیق سفید. 'tI' و در آن چهار رسته سنگ نصب کردند، رسته ای از عقیق سرخ و یاقوت زرد و زمرد. این بود رسته اول. s' و آن مربع بود و سینه بند را دولا ساختند طولش یک وجب و عرضش یک وجب دولا. Kr'و سینه بند را موافق کار ایفود از صنعت نساج ماهر ساخت، از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده. Sq!'آنها را بر کتفهای ایفود نصب کرد، تا سنگهای یادگاری برای بنی اسرائیل باشد، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود. +pQ'و سنگهای جزع مرصع در دو طوق طلا، و منقوش به نقش خاتم، موافق نامهای بنی اسرائیل درست کردند. #oA'و زنار بسته شده ای که بر آن بود از همان پارچه و از همان صنعت بود، از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود. rn_'و کتفهای پیوسته شده برایش ساختند، که بر دو کنار پیوسته شد. fmG'و تنگه های نازک از طلا ساختند و تارها کشیدند تا آنها را در میان لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک به صنعت نساج ماهر ببافند. l 'و ایفود را از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده، ساخت. k 'و از لاجورد و ارغوان و قرمز رختهای بافته شده ساختند، برای خدمت کردن در قدس، و رختهای مقدس برای هارون ساختند، چنانکه خداوند به موسی امر نموده بود. 4jc&و پایه های صحن را به هر طرف، و پایه های دروازه صحن و همه میخهای مسکن و همه میخهای گرداگرد صحن را.1i]&و از آن پایه های دروازه خیمه اجتماع، و مذبح برنجین، و شبکه برنجین آن و همه اسباب مذبح را ساخت. hhK&و برنج هدایا هفتاد وزنه و دو هزار و چهارصد مثقال بود. \g3&و از آن هزار و هفتصد و هفتاد و پنج مثقال قلابها برای ستونها ساخت، و سرهای آنها را پوشانید، و پشت بندها برای آنها ساخت. Nf&و اما آن صد وزنه نقره برای ریختن پایه های قدس و پایه های پرده بود. صد پایه از صد وزنه یعنی یک وزنه برای یک پایه. %eE&یک درهم یعنی نیم مثقال موافق مثقال قدس، برای هر نفری از آنانی که به سوی شمرده شدگان گذشتند، از بیست ساله و بالاتر، که ششصد و سه هزار و پانصد و پنجاه نفر بودند. (dK&و نقره شمرده شدگان جماعت صد وزنه و هزار و هفتصد و هفتاد و پنج مثقال بود، موافق مثقال قدس. ]c5&و تمام طلایی که در کار صرف شد، یعنی در همه کار قدس، از طلای هدایا بیست و نه وزنه و هفتصد و سی مثقال موافق مثقال قدس بود. ?%و ظروفی را که بر خوان می بود از صحنها و کاسه ها و پیاله ها و جامهایش که بدانها هدایای ریختنی می ریختند، از طلای خالص ساخت. =%و دو عصا را از چوب شطیم ساخته ، آنها را به طلا پوشانید، برای برداشتن خوان. <%و حلقه ها مقابل حاشیه بود، تا خانه های عصاها باشد، برای برداشتن خوان. %;E% و چهار حلقه زرین برایش ریخت، و حلقه ها را بر چهار گوشه ای که بر چهار قایمه اش بود گذاشت. :%% و حاشیه ای به مقدار چهار انگشت گرداگردش ساخت، و تاجی زرین گرداگرد حاشیه ساخت. n9W% و آن را به طلای خالص پوشانید، و تاجی زرین گرداگردش ساخت. 8)% و خوان را از چوب شطیم ساخت. طولش دو ذراع، و عرضش یک ذراع، و بلندیش یک ذراع و نیم. A7}% و کروبیان بالهای خود را بر زبر آن پهن می کردند، و به بالهای خویش کرسی رحمت را می پوشانیدند، و رویهای ایشان به سوی یکدیگر می بود، یعنی رویهای کروبیان به جانب کرسی رحمت می بود. (6K%یک کروبی بر این طرف و کروبی دیگر بر آن طرف، و از کرسی رحمت، کروبیان را بر هر دو طرفش ساخت. 5 %و دو کروبی از طلا ساخت. و آنها را بر هر دو طرف کرسی رحمت از چرخکاری ساخت. 4%و کرسی رحمت را از طلای خالص ساخت. طولش دو ذراع و نیم، و عرضش یک ذراع و نیم. 3%و عصاها را در حلقه ها بر دو جانب تابوت گذرانید، برای برداشتن تابوت. e2E%و دو عصا از چوب شطیم ساخته ، آنها را به طلا پوشانید. '1I%و چهار حلقه زرین برای چهار قایمه اش بریخت، یعنی دو حلقه بر یک طرفش و دو حلقه بر طرف دیگر. 0)%و آن را به طلای خالص از درون و بیرون پوشانید. و برای آن تاجی از طلا بر طرفش ساخت. "=3<Iwو کاهنی که قربانی سوختنی کسی را گذراند، آن کاهن پوست قربانی سوختنی را که گذرانید برای خود نگاه دارد. 'هر که گوشتش را لمس کند مقدس شود، و اگر خونش بر جامه ای پاشیده شود آنچه را که بر آن پاشیده شده است در مکان مقدس بشوی. /=Yو کاهنی که آن را برای گناه می گذراند آن را بخورد، در مکان مقدس، در صحن خیمه اجتماع خورده شود. "<?«هارون و پسرانش را خطاب کرده، بگو: این است قانون قربانی گناه، در جایی که قربانی سوختنی ذبح می شود، قربانی گناه نیز به حضور خداوند ذبح شود. این قدس اقداس است. C;و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: c:Aو هر هدیه آردی کاهن تماما سوخته شود و خورده نشود.» P9و کاهن مسح شده که از پسرانش در جای او خواهد بود آن را بگذراند. این است فریضه ابدی که تمامش نزد خداوند سوخته شود. u8eو بر ساج با روغن ساخته شود و چون آمیخته شد آن را بیاور و آن را به پاره های برشته شده برای هدیه آردی بجهت عطر خوشبو نزد خداوند بگذران. 7 «این است قربانی هارون و پسرانش که در روز مسح کردن او نزد خداوند بگذرانند، ده یک ایفه آرد نرم برای هدیه آردی دائمی ، نصفش در صبح و نصفش در شام، C6و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: }5uجمیع ذکوران از پسران هارون آن را بخورند. این فریضه ابدی در نسلهای شما از هدایای آتشین خداوند است، هر که آنها را لمس کند مقدس خواهد بود.» c4Aبا خمیرمایه پخته نشود، آن را از هدایای آتشین برای قسمت ایشان داده ام، این قدس اقداس است مثل قربانی گناه و مثل قربانی جرم. A3}و باقی آن را هارون و پسرانش بخورند. بی خمیرمایه در مکان قدس خورده شود، در صحن خیمه اجتماع آن را بخورند. 2و از آن یک مشت از آرد نرم هدیه آردی و از روغنش با تمامی کندر که بر هدیه آردی است بردارد، و بر مذبح بسوزاند، برای عطر خوشبو و یادگاری آن نزد خداوند. 1%«و این است قانون هدیه آردی: پسران هارون آن را به حضور خداوند بر مذبح بگذرانند. _09 و آتش بر مذبح پیوسته افروخته باشد، و خاموش نشود.$/C و آتشی که بر مذبح است افروخته باشد، و خاموش نشود و هر بامداد کاهن هیزم بر آن بسوزاند، و قربانی سوختنی را بر آن مرتب سازد، و پیه ذبیحه سلامتی را بر آن بسوزاند، ".? و لباس خود را بیرون کرده، لباس دیگر بپوشد، و خاکستر را بیرون لشکرگاه به جای پاک ببرد. -9 و کاهن لباس کتان خود را بپوشد، و زیرجامه کتان بر بدن خود بپوشد، و خاکستر قربانی سوختنی را که بر مذبح به آتش سوخته شده، بردارد و آن را به یک طرف مذبح بگذارد. ,+ «هارون و پسرانش را امر فرموده، بگو: این است قانون قربانی سوختنی : که قربانی سوختنی تمامی شب تا صبح بر آتش دان مذبح باشد، و آتش مذبح بر آن افروخته بماند. C+و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: I* و کاهن برای وی به حضور خداوند کفاره خواهد کرد و آمرزیده خواهد شد، از هر کاری که کرده، و در آن مجرم شده است.» B)و قربانی جرم خود را نزد خداوند بیاورد، یعنی قوچ بی عیب از گله موافق برآورد تو برای قربانی جرم نزد کاهن. (3یا هر آنچه را که درباره آن قسم دروغ خورده، هم اصل مال را رد بنماید، و هم پنج یک آن را برآن اضافه کرده، آن را به مالکش بدهد، در روزی که جرم او ثابت شده باشد. 'پس چون گناه ورزیده، مجرم شود، آنچه را که دزدیده یا آنچه را غصب نموده یا آنچه نزد او به امانت سپرده شده یا آن چیز گم شده را که یافته است، رد بنماید. M&یا چیز گمشده را یافته ، درباره آن دروغ گوید، و قسم دروغ بخورد، در هر کدام از کارهایی که شخصی در آنها گناه کند. %«اگر کسی گناه کند، و خیانت به خداوند ورزد، و به همسایه خود دروغ گوید، درباره امانت یا رهن یا چیز دزدیده شده، یا مال همسایه خود را غصب نماید، C$  و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: #7این قربانی جرم است البته نزد خداوند مجرم می باشد.» و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: k"Qو قوچی بی عیب از گله موافق برآورد و نزد کاهن بیاورد، و کاهن برای وی غفلت او را که کرده است کفاره خواهد کرد، و آمرزیده خواهد شد. ^!7و اگر کسی گناه کند و کاری از جمیع نواهی خداوند که نباید کرد بکند، و آن را نداند، پس مجرم است و متحمل گناه خود خواهد بود. 3 aو به عوض نقصانی که در چیز مقدس رسانیده است، عوض بدهد و پنج یک بر آن اضافه کرده، آن را به کاهن بدهد و کاهن برای وی به قوچ قربانی جرم کفاره خواهد کرد، و آمرزیده خواهد شد. iM«اگر کسی خیانت ورزد، و درباره چیزهای مقدس خداوند سهوا گناه کند، آنگاه قربانی جرم خود را قوچی بی عیب از گله نزد خداوند موافق برآورد و به مثقالهای نقره مطابق مثقال قدس بیاورد، و این قربانی جرم است. Cو خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: q] و کاهن برای وی گناهش را که در هرکدام از اینها کرده است کفاره خواهد کرد، و آمرزیده خواهد شد، و مثل هدیه آردی از آن کاهن خواهد بود.» mU و آن را نزد کاهن بیاورد و کاهن یک مشت از آن را برای یادگاری گرفته ، بر هدایای آتشین خداوند بر مذبح بسوزاند. این قربانی گناه است. _9 و اگر دستش به دو فاخته یا دو جوجه کبوتر نرسد، آنگاه قربانی خود را برای گناهی که کرده است، ده یک ایفه آرد نرم بجهت قربانی گناه بیاورد، و روغن برآن ننهد و کندر برآن نگذارد زیرا قربانی گناه است. eE و دیگری را برای قربانی سوختنی موافق قانون بگذراند، و کاهن برای وی گناهش را که کرده است کفاره خواهد کرد و آمرزیده خواهد شد. H  و قدری از خون قربانی گناه را بر پهلوی مذبح بپاشد، و باقی خون بر بنیان مذبح افشرده شود. این قربانی گناه است. \3و آنها را نزد کاهن بیاورد، و او آن را که برای قربانی گناه است، اول بگذراند و سرش را از گردنش بکند و آن را دو پاره نکند، 6gو اگر دست او به قیمت بره نرسد، پس قربانی جرم خود را برای گناهی که کرده است دو فاخته یا دو جوجه کبوتر نزد خداوند بیاورد، یکی برای قربانی گناه و دیگری برای قربانی سوختنی. 5 و قربانی جرم خود را برای گناهی که کرده است نزد خداوند بیاورد، یعنی ماده ای از گله بره ای یا بزی بجهت قربانی گناه، و کاهن برای وی گناهش را کفاره خواهد کرد. 'Iو چون در هر کدام از اینها مجرم شد، آنگاه به آن چیزی که در آن گناه کرده است اعتراف بنماید. Rو اگر کسی غفلتا به لبهای خود قسم خورد برای کردن کار بد یا کار نیک، یعنی در هر چیزی که آدمی غفلتا قسم خورد، و از او مخفی باشد، چون بر او معلوم شود آنگاه در هر کدام که باشد مجرم خواهد بود. [1یا اگر نجاست آدمی را لمس کند، از هر نجاست او که به آن نجس می شود، و از وی مخفی باشد، چون معلوم شد آنگاه مجرم خواهد بود. r_یا کسی که هر چیز نجس را لمس کند، خواه لاش وحش نجس، خواه لاش بهیمه نجس، خواه لاش حشرات نجس، و از او مخفی باشد، پس نجس و مجرم می باشد. d E«و اگر کسی گناه ورزد و آواز قسم را بشنود و او شاهد باشد خواه دیده و خواه دانسته ، اگر اطلاع ندهد گناه او را متحمل خواهد بود. ]5#و همه پیه آن را جدا کند، چنانکه پیه بره ذبیحه سلامتی جدا می شود، و کاهن آن را بر مذبح بر هدایای آتشین خداوند بسوزاند، و کاهن برای او بجهت گناهی که کرده است کفاره خواهد کرد و آمرزیده خواهد شد.iM"و کاهن قدری از خون قربانی گناه را به انگشت خود گرفته ، بر شاخهای مذبح قربانی سوختنی بگذارد و همه خونش را بر بنیان مذبح بریزد. G !و دست خود را بر سر قربانی گناه بنهد و آن را برای قربانی گناه در جایی که قربانی سوختنی ذبح می شود ذبح نماید.  % و اگر برای قربانی خود بره ای بجهت قربانی گناه بیاورد آن را ماده بی عیب بیاورد. 6 gو همه پیه آن را جدا کند چنانکه پیه از ذبیحه سلامتی جدا می شود، و کاهن آن را بر مذبح بسوزاند برای عطر خوشبو بجهت خداوند و کاهن برای او کفاره خواهد کرد و آمرزیده خواهد شد. a =و کاهن قدری از خونش را به انگشت خود گرفته ، آن را بر شاخهای مذبح قربانی سوختنی بگذارد، و همه خونش را بر بنیان مذبح بریزد.  9و دست خود را بر سر قربانی گناه بنهد و قربانی گناه را در جای قربانی سوختنی ذبح نماید. G  چون گناهی که کرده است بر او معلوم شود، آنگاه برای قربانی خود بز ماده بی عیب بجهت گناهی که کرده است بیاورد. :o«و هرگاه کسی از اهل زمین سهوا گناه ورزد و کاری را که نباید کرد از همه نواهی خداوند بکند و مجرم شود، S!و همه پیه آن را مثل پیه ذبیحه سلامتی بر مذبح بسوزاند، و کاهن برای او گناهش را کفاره خواهد کرد و آمرزیده خواهد شد. q]و کاهن قدری از خون قربانی گناه را به انگشت خود گرفته ، بر شاخهای مذبح قربانی سوختنی بگذارد، و خونش را بر بنیان مذبح سوختنی بریزد. Y-و دست خود را بر سر بز بنهد و آن را در جایی که قربانی سوختنی را ذبح کنند به حضور خداوند ذبح نماید. این قربانی گناه است. /چون گناهی که کرده است بر او معلوم شود، آنگاه بز نر بی عیب برای قربانی خود بیاورد. 5e«و هرگاه رئیس گناه کند، و کاری را که نباید کرد از جمیع نواهی یهوه خدای خود سهوا بکند و مجرم شود، Bو گوساله را بیرون لشکرگاه برده، آن را بسوزاند چنانکه گوساله اول را سوزانید. این قربانی گناه جماعت است. q]و با گوساله عمل نماید چنانکه با گوساله قربانی گناه عمل کرد، همچنان با این بکند و کاهن برای ایشان کفاره کند، و آمرزیده خواهند شد. ^7و همه پیه آن را از آن برداشته ، بر مذبح بسوزاند. %و قدری از خون را بر شاخهای مذبح که به حضور خداوند در خیمه اجتماع است بگذارد، و همه خون را بر بنیان مذبح قربانی سوختنی که نزد در خیمه اجتماع است بریزد. ~1و کاهن انگشت خود را در خون فروبرد و آن را به حضور خداوند پیش حجاب هفت مرتبه بپاشد. u}eو کاهن مسح شده، قدری از خون گوساله را به خیمه اجتماع درآورد. 4|cو مشایخ جماعت دستهای خود را بر سر گوساله به حضور خداوند بنهند، و گوساله به حضور خداوند ذبح شود. ]{5چون گناهی که کردند معلوم شود، آنگاه جماعت گوساله ای از رمه برای قربانی گناه بگذرانند و آن را پیش خیمه اجتماع بیاورند. z «و هرگاه تمامی جماعت اسرائیل سهوا گناه کنند و آن امر از چشمان جماعت مخفی باشد، و کاری را که نباید کرد از جمیع نواهی خداوند کرده، مجرم شده باشند، y+ یعنی تمامی گوساله را بیرون لشکرگاه در مکان پاک جایی که خاکستر را می ریزند ببرد، و آن را بر هیزم به آتش بسوزاند. در جایی که خاکستر را می ریزند سوخته شود. ~xw و پوست گوساله و تمامی گوشتش با سرش و پاچه هایش و احشایش و سرگینش، 'wI چنانکه از گاو ذبیحه سلامتی برداشته می شود و کاهن آنها را بر مذبح قربانی سوختنی بسوزاند. -vU و دو گرده و پیهی که بر آنهاست که بر دو تهیگاه است و سفیدی را که بر جگر است با گرده ها جدا کند. ?uyو تمامی پیه گوساله قربانی گناه، یعنی پیهی که احشا را می پوشاند و همه پیه را که بر احشاست از آن بردارد. >twو کاهن قدری از خون را بر شاخه های مذبح بخور معطر که در خیمه اجتماع است، به حضور خداوند بپاشد، و همه خون گوساله را بر بنیان مذبح قربانی سوختنی که به در خیمه اجتماع است بریزد. 5seو کاهن انگشت خود را در خون فرو برد، و به حضور خداوند پیش حجاب قدس قدری از خون را هفت مرتبه بپاشد. }ruو کاهن مسح شده از خون گوساله گرفته ، آن را به خیمه اجتماع درآورد. aq=و گوساله را به در خیمه اجتماع به حضور خداوند بیاورد، و دست خود را بر سر گوساله بنهد و گوساله را به حضور خداوند ذبح نماید. p اگر کاهن که مسح شده است گناهی ورزد و قوم را مجرم سازد، پس برای گناهی که کرده است، گوساله ای بی عیب از رمه برای قربانی گناه نزد خداوند بگذراند. loS«بنی اسرائیل را خطاب کرده، بگو: اگر کسی سهوا گناه کند، در هر کدام از نواهی خداوند که نباید کرد، و به خلاف هریک از آنها عمل کند، Bn و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: +mQاین قانون ابدی در همه پشتهای شما در جمیع مسکنهای شما خواهد بود که هیچ خون و پیه را نخورید.»2l_و کاهن آن را بر مذبح بسوزاند. این طعام هدیه آتشین برای عطر خوشبوست. تمامی پیه از آن خداوند است. -kUو دو گرده و پیهی که بر آنهاست که بر دو تهیگاه است و سفیدی را که بر جگر است با گرده ها جدا کند. Tj#و قربانی خود، یعنی هدیه آتشین را، بجهت خداوند از آن بگذراند، پیهی که احشا را می پوشاند و تمامی پیهی که بر احشاست. ?iy و دست خود را بر سرش بنهد و آن را پیش خیمه اجتماع ذبح نماید. و پسران هارون خونش را به اطراف مذبح بپاشند. vhg و اگر قربانی او بز باشد پس آن را به حضور خداوند نزدیک بیاورد. gy و کاهن آن را بر مذبح بسوزاند. این طعام هدیه آتشین بجهت خداوند است. -fU و دو گرده و پیهی که بر آنهاست که بر دو تهیگاه است و سفیدی را که بر جگر است با گرده ها جدا کند. &eG و از ذبیحه سلامتی هدیه آتشین بجهت خداوند بگذراند، یعنی پیه اش و تمامی دنبه را و آن را از نزد عصعص جدا کند، و پیهی که احشا را می پوشاند و همه پیه را که بر احشاست. Yd-و دست خود را بر سر قربانی خود بنهد، و آن را نزد در خیمه اجتماع ذبح نماید، و پسران هارون خونش را به اطراف مذبح بپاشند. c اگر بره ای برای قربانی خود بگذراند، آن را به حضور خداوند نزدیک بیاورد. ,bSو اگر قربانی او برای ذبیحه سلامتی بجهت خداوند از گله باشد، آن را نر یا ماده بی عیب بگذراند. aa=و پسران هارون آن را بر مذبح با قربانی سوختنی بر هیزمی که بر آتش است بسوزانند. این هدیه آتشین و عطر خوشبو بجهت خداوند است. /`Yو دو گرده و پیه که بر آنهاست که بر دو تهیگاه است، و سفیدی را که بر جگر است، با گرده ها جدا کند. L_و از ذبیحه سلامتی ، هدیه آتشین بجهت خداوند بگذراند، یعنی پیهی که احشا را می پوشاند و همه پیه را که بر احشاست. b^?و دست خود را بر سر قربانی خویش بنهد، و آن را نزد در خیمه اجتماع ذبح نماید، و پسران هارون کهنه خون را به اطراف مذبح بپاشند. Z] 1«و اگر قربانی او ذبیحه سلامتی باشد، اگر از رمه بگذراند خواه نر و خواه ماده باشد، آن را بی عیب به حضور خداوند بگذراند. K\و کاهن یادگاری آن را یعنی قدری از بلغور آن و از روغنش با تمامی کندرش بسوزاند. این هدیه آتشین بجهت خداوند است.g[Iو روغن بر آن بریز و کندر بر آن بنه. این هدیه آردی است. tZcو اگر هدیه آردی نوبرها بجهت خداوند بگذرانی ، پس خوشه های برشته شده به آتش، یعنی بلغور حاصل نیکو بجهت هدیه آردی نوبرهای خود بگذران. bY? و هر قربانی هدیه آردی خود را به نمک نمکین کن، و نمک عهد خدای خود را از هدیه آردی خود بازمدار، با هر قربانی خود نمک بگذران. 'XI آنها را برای قربانی نوبرها بجهت خداوند بگذرانید، لیکن برای عطر خوشبو به مذبح برنیارند. W «و هیچ هدیه آردی که بجهت خداوند می گذرانید با خمیرمایه ساخته نشود، زیرا که هیچ خمیرمایه و عسل را برای هدیه آتشین بجهت خداوند نباید سوزانید. !V= و بقیه هدیه آردی از آن هارون و پسرانش باشد. این از هدایای آتشین خداوند قدس اقداس است. AU} و کاهن از هدیه آردی یادگاری آن را بردارد و بر مذبح بسوزاند. این هدیه آتشین و عطر خوشبو بجهت خداوند است. ST!و هدیه آردی را که از این چیزها ساخته شود نزد خداوند بیاور، و آن را پیش کاهن بگذار، و او آن را نزد مذبح خواهد آورد. }Suو اگر قربانی تو هدیه آردی تابه باشد از آرد نرم با روغن ساخته شود. qR]و آن را پاره پاره کرده، روغن بر آن بریز. این هدیه آردی است. ~~$||'{YzzOyxwwuu2tLsrqxp"nnmml>>a>===K<;;7::L9877N66M54T3211R00/r..(-,Y+R*)))(''&&%#""m!9"uSypKD \W) +پس کاهن او را ملاحظه کند. اگر آماس آن بلا در سر کل او یا پیشانی کل او سفید مایل به سرخی ، مانند برص در پوست بدن باشد، K *و اگر در سر کل یا پیشانی کل بلای سفید مایل به سرخی باشد، آن برص است که از سر کل او یا پیشانی کل او در آمده است.  )و کسی که موی سر او از طرف پیشانی ریخته باشد، او اصلع است، و طاهر می باشد. q] (و کسی که موی سر او ریخته باشد، او اقرع است، و طاهر می باشد. M 'کاهن ملاحظه نماید. اگر لکه ها در پوست بدن ایشان کم رنگ و سفید باشد، این بهق است که از پوست درآمده. او طاهر است. + &«و چون مرد یا زن در پوست بدن خود لکه های براق یعنی لکه های براق سفید داشته باشد، dC %اما اگر در نظرش سعفه ایستاده باشد، و موی سیاه از آن در آمده، پس سعفه شفا یافته است. او طاهر است و کاهن حکم به طهارت وی بدهد. .W $پس کاهن او را ملاحظه نماید. اگر سعفه در پوست پهن شده باشد، کاهن موی زرد را نجوید، او نجس است. eE #لیکن اگر بعد از حکم به طهارتش سعفه در پوست پهن شود، / "و در روز هفتم کاهن سعفه را ملاحظه نماید. اگر سعفه در پوست پهن نشده، و از پوست گودتر ننماید، پس کاهن حکم به طهارت وی دهد و او رخت خود را بشوید و طاهر باشد. ,S !آنگاه موی خود را بتراشد لیکن سعفه را نتراشد و کاهن آن مبتلای سعفه را باز هفت روز نگاه دارد. P و در روز هفتم کاهن آن بلا را ملاحظه نماید. اگر سعفه پهن نشده، و موی زرد در آن نباشد و سعفه گودتر از پوست ننماید، f G و چون کاهن بلای سعفه را ببیند، اگر گودتر از پوست ننماید و موی سیاه در آن نباشد، پس کاهن آن مبتلای سعفه را هفت روز نگاه دارد.   کاهن آن بلا را ملاحظه نماید. اگر گودتر از پوست بنماید و موی زرد باریک در آن باشد، پس کاهن به نجاست او حکم دهد. این سعفه یعنی برص سر یا زنخ است. d C «و چون مرد یا زن، بلایی در سر یا در زنخ داشته باشد، q ] و اگر لکه براق در جای خود مانده، در پوست پهن نشده باشد و کمرنگ باشد، این آماس داغ است. پس کاهن به طهارت وی حکم دهد. این گری داغ است. > w و در روز هفتم کاهن او را ملاحظه نماید. اگر در پوست پهن شده، کاهن به نجاست وی حکم دهد. این بلای برص است. lS و اگر کاهن آن را ملاحظه نماید و اینک در لکه براق موی سفید نباشد و گودتر از پوست نباشد و کمرنگ باشد، کاهن او را هفت روز نگه دارد. )M پس کاهن آن را ملاحظه نماید. اگر مو در لکه براق سفید گردیده، و گودتر از پوست بنماید این برص است که از داغ درآمده است. پس کاهن به نجاست او حکم دهد زیرا بلای برص است. @{ یا گوشتی که در پوست آن داغ آتش باشد و از گوشت زنده آن داغ، لکه براق سفید مایل به سرخی یا سفید پدید آید، 2_ و اگر آن لکه براق در جای خود مانده، پهن نشده باشد، این گری دمل است. پس کاهن به طهارت وی حکم دهد. {q و اگر در پوست پهن شده، کاهن به نجاست او حکم دهد. این بلا می باشد. a= و اگر کاهن آن را ببیند و اینک موی سفید در آن نباشد و گودتر از پوست هم نباشد و کم رنگ باشد، پس کاهن او را هفت روز نگاه دارد. ~w و کاهن آن را ملاحظه نماید و اگر از پوست گودتر بنماید و موی آن سفید شده، پس کاهن به نجاست او حکم دهد. این بلای برص است که از دمل درآمده است. 7 و در جای دمل آماس سفید یا لکه براق سفید مایل به سرخی پدید آید، آن را به کاهن بنماید. V' «و گوشتی که در پوست آن دمل باشد و شفا یابد، H  و کاهن او را ملاحظه کند و اگر آن بلا به سفیدی مبدل شده است، پس کاهن به طهارت آن مبتلا حکم دهد زیرا طاهر است. ^~7 و اگر گوشت زنده به سفیدی برگردد نزد کاهن بیاید. $}C و کاهن گوشت زنده را ببیند و حکم به نجاست او بدهد. این گوشت زنده نجس است زیرا که برص است. m|U لیکن هر وقتی که گوشت زنده در او ظاهر شود، نجس خواهد بود. `{; پس کاهن ملاحظه نماید اگر برص تمام بدن را فرو گرفته است، به تطهیر آن مبتلا حکم دهد. چونکه همه بدنش سفید شده است، طاهر است.Xz+ و اگر برص در پوست بسیار پهن شده باشد و برص، تمامی پوست آن مبتلا را از سر تا پا هر جایی که کاهن بنگرد، پوشانیده باشد، &yG این در پوست بدنش برص مزمن است. کاهن به نجاستش حکم دهد و او را نگاه ندارد زیرا که نجس است. 7xi و کاهن ملاحظه نماید اگر آماس سفید در پوست باشد، و موی را سفید کرده، و گوشت خام زنده در آماس باشد، dwC «و چون بلای برص در کسی باشد او را نزد کاهن بیاورند. )vM و کاهن ملاحظه نماید، و هرگاه قوبا در پوست پهن شده باشد، حکم به نجاست او بدهد. این برص است. Du و اگر قوبا در پوست پهن شود بعد از آن که خود را به کاهن برای تطهیر نمود، پس بار دیگر خود را به کاهن بنماید. t- و در روز هفتم کاهن او را باز ملاحظه کند، و اگر بلا کم رنگ شده، و در پوست پهن نگشته است، کاهن حکم به طهارتش بدهد. آن قوبا است. رخت خود را بشوید و طاهر باشد. ssa و روز هفتم کاهن او را ملاحظه نماید، و اگر آن بلا در نظرش ایستاده باشد، و بلا در پوست پهن نشده، پس کاهن او را هفت روز دیگر نگاه دارد. qr] و اگر آن لکه براق در پوست بدنش سفید باشد، و از پوست گودتر ننماید، و موی آن سفید نگردیده، آنگاه کاهن آن مبتلا را هفت روز نگاه دارد. Bq و کاهن آن بلا را که در پوست بدنش باشد ملاحظه نماید. اگر مو در بلا سفید گردیده است، و نمایش بلا از پوست بدنش گودتر باشد، بلای برص است، پس کاهن او را ببیند و حکم به نجاست او بدهد. 0p[ «چون شخصی را در پوست بدنش آماس یا قوبا یا لکه ای براق بشود، و آن در پوست بدنش مانند بلای برص باشد، پس او را نزد هارون کاهن یا نزد یکی از پسرانش که کهنه باشند بیاورند. Po  و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: 4nc و اگر دست او به قیمت بره نرسد، آنگاه دو فاخته یا دو جوجه کبوتر بگیرد، یکی برای قربانی سوختنی و دیگری برای قربانی گناه. و کاهن برای وی کفاره خواهد کرد، و طاهر خواهد شد.»m و او آن را به حضور خداوند خواهد گذرانید، و برایش کفاره خواهد کرد، تا از چشمه خون خود طاهر شود. این است قانون آن که بزاید، خواه پسر خواه دختر. l/ و چون ایام طهرش برای پسر یا دختر تمام شود، بره ای یک ساله برای قربانی سوختنی و جوجه کبوتر یا فاخته ای برای قربانی گناه به در خیمه اجتماع نزد کاهن بیاورد..kW و اگر دختری بزاید، دو هفته برحسب مدت طمث خود نجس باشد، و شصت و شش روز در خون تطهیر خود بماند. Vj' و سی و سه روز در خون تطهیر خود بماند، و هیچ چیز مقدس را لمس ننماید، و به مکان مقدس داخل نشود، تا ایام طهرش تمام شود. Ki و در روز هشتم گوشت غلفه او مختون شود. hhK «بنی اسرائیل را خطاب کرده، بگو: چون زنی آبستن شده، پسر نرینه ای بزاید، آنگاه هفت روز نجس باشد، موافق ایام طمث حیضش نجس باشد. Bg  و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 1f] /تا در میان نجس و طاهر و در میان حیواناتی که خورده شوند و حیواناتی که خورده نشوند امتیاز بشود.»-eU .این است قانون بهایم و مرغان و هر حیوانی که در آبها حرکت می کند و هر حیوانی که بر زمین می خزد. ?dy -زیرا من یهوه هستم که شما را از زمین مصر بیرون آوردم تا خدای شما باشم، پس مقدس باشید زیرا من قدوس هستم. c ,زیرا من یهوه خدای شما هستم، پس خود را تقدیس نمایید و مقدس باشید، زیرا من قدوس هستم پس خویشتن را به همه حشراتی که بر زمین می خزند نجس مسازید. >bw +خویشتن را به هر حشراتی که می خزد مکروه مسازید، و خود را به آنها نجس مسازید، مبادا از آنها ناپاک شوید. a  *و هر چه بر شکم راه رود و هر چه بر چهارپا راه رود و هر چه پایهای زیاده دارد، یعنی همه حشراتی که بر زمین می خزند، آنها را مخورید زیرا که مکروه اند. h`K )«و هر حشراتی که بر زمین می خزد مکروه است؛ خورده نشود. [_1 (و هر که لاش آن را بخورد رخت خود را بشوید و تا شام نجس باشد. و هر که لاش آن را بردارد، رخت خود را بشوید و تا شام نجس باشد. (^K 'و اگر یکی از بهایمی که برای شما خوردنی است بمیرد، هر که لاش آن را لمس کند تا شام نجس باشد. !]= &لیکن اگر آب بر تخم ریخته شود و پاره ای از لاش آنها بر آن بیفتد، این برای شما نجس باشد. \ %و اگر پاره ای از لاش آنها بر تخم کاشتنی که باید کاشته شود بیفتد طاهر است. [1 $و چشمه و حوض که مجمع آب باشد طاهر است لیکن هر که لاش آنها را لمس کند نجس خواهد بود. fZG #و بر هر چیزی که پاره ای از لاش آنها بیفتد نجس باشد، خواه تنور، خواه اجاق، شکسته شود؛ اینها نجس اند و نزد شما نجس خواهند بود. VY' "هر خوراک در آن که خورده شود، اگر آب بر آن ریخته شد نجس باشد، و هر مشروبی که آشامیده شود که در چنین ظرف است نجس باشد. X1 !و هر ظرف سفالین که یکی از اینها در آن بیفتد آنچه در آن است نجس باشد و آن را بشکنید. ZW/ و بر هر چیزی که یکی از اینها بعد از موتش بیفتد نجس باشد، خواه هر ظرف چوبی ، خواه رخت، خواه چرم، خواه جوال؛ هر ظرفی که در آن کار کرده شود در آب گذاشته شود و تا شام نجس باشد، پس طاهر خواهد بود. V) از جمیع حشرات اینها برای شما نجس اند: هر که لاش آنها را لمس کند تا شام نجس باشد، PU و دله و ورل و چلپاسه و کرباسه و بوقلمون. *TO «و از حشراتی که بر زمین می خزند اینها برای شما نجس اند: موش کور و موش و سوسمار به اجناس آن، "S? و هر که لاش آنها را بردارد، رخت خود را بشوید و تا شام نجس باشد. اینها برای شما نجس اند. fRG و هر چه بر کف پا رود از همه جانورانی که بر چهار پا می روند، اینها برای شما نجس اند، هر که لاش آنها را لمس کند تا شام نجس باشد. `Q; و هر بهیمه ای که شکافته سم باشد لیکن شکاف تمام ندارد و نشخوار نکند اینها برای شما نجسند، و هر که آنها را لمس کند نجس است. P و هر که چیزی از لاش آنها را بردارد، رخت خود را بشوید و تا شام نجس باشد. wOi از آنها نجس می شوید، هرکه لاش آنها را لمس کند تا شام نجس باشد. nNW و سایر حشرات بالدار که چهار پا دارند برای شما مکروه اند. 8Mk از آن قسم اینها را بخورید. ملخ به اجناس آن و دبا به اجناس آن و حرجوان به اجناس آن و حدب به اجناس آن. ^L7 لیکن اینها را بخورید از همه حشرات بالدار که بر چهار پا می روند، هر کدام که بر پایهای خود ساقها برای جستن بر زمین دارند. sKa و همه حشرات بالدار که بر چهارپا می روند برای شما مکروه اند. QJ و لقلق و کلنگ به اجناس آن و هدهد و شبپره. .IY و قاز و مرغ سقا و رخم. 1H_ و بوم و غواص و بوتیمار. ZG/ و شترمرغ و جغد و مرغ دریایی و باز به اجناس آن. *FQ و غراب به اجناس آن. = و خوک، زیرا شکافته سم است و شکاف تمام دارد لیکن نشخوار نمی کند، این برای شما نجس است. = و خرگوش، زیرا نشخوار می کند ولی شکافته سم نیست، این برای شما نجس است. <} و ونک، زیرا نشخوار می کند اما شکافته سم نیست، این برای شما نجس است. g;I اما از نشخوار کنندگان و شکافتگان سم اینها را مخورید، یعنی شتر، زیرا نشخوار می کند لیکن شکافته سم نیست، آن برای شما نجس است. : هر شکافته سم که شکاف تمام دارد و نشخوار کننده ای از بهایم، آن را بخورید. L9 «بنی اسرائیل را خطاب کرده، بگویید: اینها حیواناتی هستند که می باید بخورید، از همه بهایمی که بر روی زمین اند. `8 = و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، به ایشان گفت: N7 چون موسی این را شنید، در نظرش پسند آمد.i6M  هارون به موسی گفت: «اینک امروز قربانی گناه خود و قربانی سوختنی خود را به حضور خداوند گذرانیدند، و چنین چیزها بر من و اقع شده است، پس اگر امروز قربانی گناه را می خوردم آیا منظور نظر خداوند می شد؟». =5u اینک خون آن به اندرون قدس آورده نشد، البته می بایست آن را در قدس خورده باشید، چنانکه امر کرده بودم.» 45 «چرا قربانی گناه را در مکان مقدس نخوردید؟ زیرا که آن قدس اقداس است، و به شما داده شده بود تا گناه جماعت را برداشته ، برای ایشان به حضور خداوند کفاره کنید. ]35 و موسی بز قربانی گناه را طلبید و اینک سوخته شده بود، پس بر العازار و ایتامار پسران هارون که باقی بودند خشم نموده، گفت: a2= ران افراشتنی و سینه جنبانیدنی را با هدایای آتشین پیه بیاورند، تا هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند جنبانیده شود، و از آن تو و از آن پسرانت خواهد بود، به فریضه ابدی چنانکه خداوند امر فرموده است.» &1G و سینه جنبانیدنی و ران افراشتنی را تو و پسرانت و دخترانت با تو در جای پاک بخورید، زیرا اینها از ذبایح سلامتی بنی اسرائیل برای حصه تو و حصه پسرانت داده شده است. H0  و آن را در مکان مقدس بخورید زیرا که از هدایای آتشین خداوند این حصه تو و حصه پسران توست چنانکه مامور شده ام. >/w و موسی به هارون و پسرانش العازار و ایتامار که باقی بودند گفت: «هدیه آردی که از هدایای آتشین خداوند مانده است بگیرید، و آن را بی خمیرمایه نزد مذبح بخورید زیرا قدس اقداس است. (.K و تا به بنی اسرائیل همه فرایضی را که خداوند به دست موسی برای ایشان گفته است، تعلیم دهید.»d-C و تا در میان مقدس و غیرمقدس و نجس و طاهر تمیز دهید، Y,- «تو و پسرانت با تو چون به خیمه اجتماع داخل شوید، شراب و مسکری منوشید مبادا بمیرید. این است فریضه ابدی در نسلهای شما. E+ و خداوند هارون را خطاب کرده، گفت: M* و از در خیمه اجتماع بیرون مروید مبادا بمیرید، زیرا روغن مسح خداوند بر شماست.» پس به حسب آنچه موسی گفت، کردند. ))M و موسی هارون و پسرانش العازار و ایتامار را گفت: «مویهای سر خود را باز مکنید و گریبان خود را چاک مزنید مبادا بمیرید. و غضب بر تمامی جماعت بشود. اما برادران شما یعنی تمام خاندان اسرائیل بجهت آتشی که خداوند افروخته است ماتم خواهند کرد. %(E پس نزدیک آمده، ایشان را در پیراهنهای ایشان بیرون لشکرگاه بردند، چنانکه موسی گفته بود. ~'w و موسی میشائیل و الصافان، پسران عزیئیل عموی هارون را خوانده، به ایشان گفت: «نزدیک آمده، برادران خود را از پیش قدس بیرون لشکرگاه ببرید.» 7&i پس موسی به هارون گفت: «این است آنچه خداوند فرموده، و گفته است که از آنانی که به من نزدیک آیند تقدیس کرده خواهم شد، و در نظر تمامی قوم جلال خواهم یافت.» پس هارون خاموش شد. %  و آتش از حضور خداوند به در شده، ایشان را بلعید، و به حضور خداوند مردند. ($ M و ناداب و ابیهو پسران هارون، هر یکی مجمره خود را گرفته ، آتش بر آنها نهادند. و بخور بر آن گذارده، آتش غریبی که ایشان را نفرموده بود، به حضور خداوند نزدیک آوردند. z#o و آتش از حضور خداوند بیرون آمده، قربانی سوختنی و پیه را بر مذبح بلعید، و چون تمامی قوم این را دیدند، صدای بلند کرده، به روی در افتادند.H"  و موسی و هارون به خیمه اجتماع داخل شدند، و بیرون آمده، قوم را برکت دادند و جلال خداوند بر جمیع قوم ظاهر شد. u!e پس هارون دستهای خود را به سوی قوم برافراشته ، ایشان را برکت داد، و از گذرانیدن قربانی گناه و قربانی سوختنی و ذبایح سلامتی بزیر آمد. @ { و هارون سینه ها و ران راست را برای هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند جنبانید، چنانکه موسی امر فرموده بود. gI و پیه را بر سینه ها نهادند، و پیه را بر مذبح سوزانید.  و پیه گاو و دنبه قوچ و آنچه احشا را می پوشاند و گرده ها و سفیدی جگر را. T# و گاو و قوچ ذبیحه سلامتی را که برای قوم بود ذبح کرد، و پسران هارون خون را به او سپردند و آن را به اطراف مذبح پاشید. 9m و هدیه آردی را نزدیک آورده، مشتی از آن برداشت، و آن را علاوه بر قربانی سوختنی صبح بر مذبح سوزانید. tc و قربانی سوختنی را نزدیک آورده، آن را به حسب قانون گذرانید. a= و قربانی قوم را نزدیک آورد، و بز قربانی گناه را که برای قوم بود گرفته ، آن را ذبح کرد و آن را مثل اولین برای گناه گذرانید. { و احشا و پاچه ها را شست و آنها را بر قربانی سوختنی بر مذبح سوزانید.  و قربانی را به قطعه هایش و سرش به او سپردند، و آن را بر مذبح سوزانید. +Q و قربانی سوختنی را ذبح کرد، و پسران هارون خون را به او سپردند، و آن را به اطراف مذبح پاشید. \3 و گوشت و پوست را بیرون لشکرگاه به آتش سوزانید. <s و پیه و گرده ها و سفیدی جگر از قربانی گناه را بر مذبح سوزانید، چنانکه خداوند موسی را امر فرموده بود. a= و پسران هارون خون را نزد او آوردند و انگشت خود را به خون فرو برده، آن را بر شاخهای مذبح مالید و خون را بر بنیان مذبح ریخت.  و هارون به مذبح نزدیک آمده، گوساله قربانی گناه را که برای خودش بود ذبح کرد. dC و موسی هارون را گفت: «نزدیک مذبح بیا و قربانی گناه خود و قربانی سوختنی خود را بگذران، و برای خود و برای قوم کفاره کن، و قربانی قوم را بگذران و بجهت ایشان کفاره کن، چنانکه خداوند امر فرموده است.» 6g و موسی گفت: «این است کاری که خداوند امر فرموده است که بکنید، و جلال خداوند بر شما ظاهر خواهد شد.» J پس آنچه را که موسی امر فرموده بود پیش خیمه اجتماع آوردند. و تمامی جماعت نزدیک شده، به حضور خداوند ایستادند. y و گاوی و قوچی برای ذبیحه سلامتی ، تا به حضور خداوند ذبح شود، و هدیه آردی سرشته شده به روغن را، زیرا که امروز خداوند بر شما ظاهر خواهد شد.» sa و بنی اسرائیل را خطاب کرده، بگو: بزغاله نرینه برای قربانی گناه، و گوساله و بره ای هر دو یک ساله و بی عیب برای قربانی سوختنی بگیرید. h K و هارون را گفت: «گوساله ای نرینه برای قربانی گناه، و قوچی بجهت قربانی سوختنی ، هر دو را بی عیب بگیر، و به حضور خداوند بگذران.    و واقع شد که در روز هشتم، موسی هارون و پسرانش و مشایخ اسرائیل را خواند.  +$و هارون و پسرانش همه کارهایی را که خداوند به دست موسی امر فرموده بود بجا آوردند.V '#پس هفت روز نزد در خیمه اجتماع روز و شب بمانید، و امر خداوند را نگاه دارید مبادا بمیرید، زیرا همچنین مامور شده ام.»  7"چنانکه امروز کرده شده است، همچنان خداوند امر فرمود که بشود تا برای شما کفاره گردد. [1!و از در خیمه اجتماع هفت روز بیرون مروید تا روزی که ایام تخصیص شما تمام شود، زیرا که در هفت روز شما را تخصیص خواهد کرد. K و باقی گوشت و نان را به آتش بسوزانید. 9mو موسی هارون و پسرانش را گفت: «گوشت را نزد در خیمه اجتماع بپزید و آن را با نانی که در سبد تخصیص است در آنجا بخورید، چنانکه امر فرموده، گفتم که هارون و پسرانش آن را بخورند. Rو موسی قدری از روغن مسح و از خونی که بر مذبح بود گرفته ، آن را بر هارون و رختهایش و بر پسرانش و رختهای پسرانش با وی پاشید، و هارون و رختهایش و پسرانش و رختهای پسرانش را با وی تقدیس نمود. و موسی سینه را گرفته ، آن را به حضور خداوند برای هدیه جنبانیدنی جنبانید، و از قوچ تخصیص، این حصه موسی بود چنانکه خداوند موسی را امر فرموده بود. {و موسی آنها را از دستهای ایشان گرفته ، بر مذبح بالای قربانی سوختنی سوزانید. این هدیه تخصیص برای عطر خوشبو و قربانی آتشین بجهت خداوند بود. >wو همه را بر دست هارون و بر دستهای پسرانش نهاد. و آنها را برای هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند بجنبانید. b?و از سبد نان فطیر که به حضور خداوند بود، یک قرص فطیر و یک قرص نان روغنی و یک نازک گرفت، و آنها را بر پیه و بر ران راست نهاد. )Mو پیه و دنبه و همه پیه را که بر احشاست، و سفیدی جگر و دو گرده و پیه آنها و ران راست را گرفت. .Wو پسران هارون را نزدیک آورد، و موسی قدری از خون را بر نرمه گوش راست ایشان، و بر شست دست راست ایشان، و بر شست پای راست ایشان مالید، و موسی خون را به اطراف مذبح پاشید. [~1و آن را ذبح کرد، و موسی قدری از خونش را گرفته ، بر نرمه گوش راست هارون و بر شست دست راست او، و بر شست پای راست او مالید. *}Oپس قوچ دیگر یعنی قوچ تخصیص را نزدیک آورد، و هارون و پسرانش دستهای خود را بر سر قوچ نهادند. 4|c و احشا و پاچه ها را به آب شست و موسی تمامی قوچ را بر مذبح سوزانید. این قربانی سوختنی بجهت عطر خوشبو و هدیه آتشین برای خداوند بود، چنانکه خداوند موسی را امر فرموده بود. v{gو قوچ را قطعه قطعه کرد، و موسی سر و قطعه ها و چربی را سوزانید. czAو آن را ذبح کرد، و موسی خون را به اطراف مذبح پاشید. y;پس قوچ قربانی سوختنی را نزدیک آورد، و هارون و پسرانش دستهای خود را بر سر قوچ نهادند. Jxو گوساله و پوستش و گوشتش و سرگینش را بیرون از لشکرگاه به آتش سوزانید، چنانکه خداوند موسی را امر فرموده بود. 9wmو همه پیه را که بر احشا بود و سفیدی جگر و دو گرده و پیه آنها را گرفت، و موسی آنها را بر مذبح سوزانید ==f<+wو کاهن خون را بر مذبح خداوند نزد در خیمه اجتماع بپاشد، و پیه را بسوزاند تا عطر خوشبو برای خداوند شود. H* تا آنکه بنی اسرائیل ذبایح خود را که در صحرا ذبح می کنند بیاورند، یعنی برای خداوند به در خیمه اجتماع نزد کاهن آنها را بیاورند، و آنها را بجهت ذبایح سلامتی برای خداوند ذبح نمایند. +)Qو آن را به در خیمه اجتماع نیاورد، تا قربانی برای خداوند پیش مسکن خداوند بگذراند، بر آن شخص خون محسوب خواهد شد. او خون ریخته است و آن شخص از قوم خود منقطع خواهد شد. D(هر شخصی از خاندان اسرائیل که گاو یا گوسفند یا بز در لشکرگاه ذبح نماید، یا آنکه بیرون لشکرگاه ذبح نماید، F'«هارون و پسرانش و جمیع بنی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: این است کاری که خداوند می فرماید و می گوید: B& و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: (%K"و این برای شما فریضه دائمی خواهد بود تا برای بنی اسرائیل از تمامی گناهان ایشان یک مرتبه هر سال کفاره شود.» پس چنانکه خداوند موسی را امر فرمود، همچنان بعمل آورد.O$!و برای قدس مقدس کفاره نماید، و برای خیمه اجتماع و مذبح کفاره نماید، و برای کهنه و تمامی جماعت قوم کفاره نماید. h#K و کاهنی که مسح شده، و تخصیص شده باشد، تا در جای پدر خود کهانت نماید کفاره را بنماید. و رختهای کتان یعنی رختهای مقدس را بپوشد. "این سبت آرامی برای شماست، پس جانهای خود را ذلیل سازید. این است فریضه دائمی. E!زیرا که در آن روز کفاره برای تطهیر شما کرده خواهد شد، و از جمیع گناهان خود به حضور خداوند طاهر خواهید شد. ;«و این برای شما فریضه دائمی باشد، که در روز دهم از ماه هفتم جانهای خود را ذلیل سازید، و هیچ کار مکنید، خواه متوطن خواه غریبی که در میان شما ماوا گزیده باشد. 9mو آنکه آنها را سوزانید رخت خود را بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد، و بعد از آن به لشکرگاه داخل شود. /و گاو قربانی گناه و بز قربانی گناه را که خون آنها به قدس برای کردن کفاره آورده شد، بیرون لشکرگاه برده شود، و پوست و گوشت و سرگین آنها را به آتش بسوزانند. Jو آنکه بز را برای عزازیل رها کرد رخت خود را بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد، و بعد از آن به لشکرگاه داخل شود. Lو پیه قربانی گناه را بر مذبح بسوزاند. "?و بدن خود را در جای مقدس به آب غسل دهد، و رخت خود را پوشیده، بیرون آید، و قربانی سوختنی خود و قربانی سوختنی قوم را بگذراند، و برای خود و برای قوم کفاره نماید. ]5و هارون به خیمه اجتماع داخل شود، و رخت کتان را که در وقت داخل شدن به قدس پوشیده بود بیرون کرده، آنها را در آنجا بگذارد. -و بز همه گناهان ایشان را به زمین ویران بر خود خواهد برد. پس بز را به صحرا رها کند. Z/و هارون دو دست خود را بر سر بز زنده بنهد، و همه خطایای بنی اسرائیل و همه تقصیرهای ایشان را با همه گناهان ایشان اعتراف نماید، و آنها را بر سر بز بگذارد و آن را به دست شخص حاضر به صحرا بفرستد. @{«و چون از کفاره نمودن برای قدس و برای خیمه اجتماع و برای مذبح فارغ شود، آنگاه بز زنده را نزدیک بیاورد. Qو قدری از خون را به انگشت خود هفت مرتبه بر آن بپاشد و آن را تطهیر کند، و آن را از نجاسات بنی اسرائیل تقدیس نماید. yپس نزد مذبح که به حضور خداوند است بیرون آید، و برای آن کفاره نماید، و از خون گاو و از خون بز گرفته ، آن را بر شاخه های مذبح به هر طرف بپاشد. 9mو هیچکس در خیمه اجتماع نباشد، و از وقتی که برای کردن کفاره داخل قدس بشود تا وقتی که بیرون آید، پس برای خود و برای اهل خانه خود و برای تمامی جماعت اسرائیل کفاره خواهد کرد. >wو برای قدس کفاره نماید به سبب نجاسات بنی اسرائیل، و به سبب تقصیرهای ایشان با تمامی گناهان ایشان، و برای خیمه اجتماع که با ایشان در میان نجاسات ایشان ساکن است، همچنین بکند. Cپس بز قربانی گناه را که برای قوم است ذبح نماید، و خونش را به اندرون حجاب بیاورد، وبا خونش چنانکه با خون گاو عمل کرده بود عمل کند، و آن را بر کرسی رحمت و پیش روی کرسی رحمت بپاشد. X+و از خون گاو گرفته ، بر کرسی رحمت به انگشت خود به طرف مشرق بپاشد، و قدری از خون را پیش روی کرسی رحمت هفت مرتبه بپاشد. E و بخور را بر آتش به حضور خداوند بنهد تا ابر بخور کرسی رحمت را که بر تابوت شهادت است بپوشاند، مبادا بمیرد. fG و مجمری پر از زغال آتش از روی مذبح که به حضور خداوند است و دو مشت پر از بخور معطر کوبیده شده برداشته، به اندرون حجاب بیاورد.  «و هارون گاو قربانی گناه را که برای خود اوست نزدیک بیاورد، و برای خود و اهل خانه خود کفاره نماید، و گاو قربانی گناه را که برای خود اوست ذبح کند. d C و بزی که قرعه برای عزازیل بر آن برآمد به حضور خداوند زنده حاضر شود، و بر آن کفاره نماید و آن را برای عزازیل به صحرا بفرستد. ( K و هارون بزی را که قرعه برای خداوند بر آن برآمد نزدیک بیاورد، و بجهت قربانی گناه بگذراند.  و هارون بر آن دو بز قرعه اندازد، یک قرعه برای خداوند و یک قرعه برای عزازیل.  و دو بز را بگیرد و آنها را به حضور خداوند به در خیمه اجتماع حاضر سازد. 2 _و هارون گوساله قربانی گناه را که برای خود اوست بگذراند، و برای خود و اهل خانه خود کفاره نماید. &Gو از جماعت بنی اسرائیل دو بز نرینه برای قربانی گناه، و یک قوچ برای قربانی سوختنی بگیرد. Bو پیراهن کتان مقدس را بپوشد، و زیر جامه کتان بر بدنش باشد، و به کمربند کتان بسته شود، و به عمامه کتان معمم باشد. اینها رخت مقدس است. پس بدن خود را به آب غسل داده، آنها را بپوشد. 1]و با این چیزها هارون داخل قدس بشود، با گوساله ای برای قربانی گناه، و قوچی برای قربانی سوختنی. 9m«پس خداوند به موسی گفت: برادر خود هارون را بگو که به قدس درون حجاب پیش کرسی رحمت که بر تابوت است همه وقت داخل نشود، مبادا بمیرد، زیرا که در ابر بر کرسی رحمت ظاهر خواهم شد. + Sو خداوند موسی را بعد از مردن دو پسر هارون، وقتی که نزد خداوند آمدند و مردند خطاب کرده، گفت: /!و حایض در حیضش و هر که جریان دارد خواه مرد خواه زن، و مردی که با زن نجس همبستر شود.# این است قانون کسی که جریان دارد، و کسی که منی از وی درآید و از آن نجس شده باشد. \3پس بنی اسرائیل را از نجاست ایشان جدا خواهید کرد، مبادا مسکن مرا که در میان ایشان است نجس سازند و در نجاست خود بمیرند.»kQو کاهن یکی را برای قربانی گناه و دیگری را برای قربانی سوختنی بگذراند. و کاهن برای وی نجاست جریانش را به حضور خداوند کفاره کند. +Qو در روز هشتم دو فاخته یا دو جوجه کبوتر بگیرد، و آنها را نزد کاهن به در خیمه اجتماع بیاورد. $~C«و اگر از جریان خود طاهر شده باشد، هفت روز برای خود بشمارد، و بعد از آن طاهر خواهد بود. 3}aو هر که این چیزها را لمس نماید نجس می باشد. پس رخت خود را بشوید و به آب غسل کند و تا شام نجس باشد. z|oو هر بستری که در روزهای جریان خود بر آن بخوابد، مثل بستر حیضش برای وی خواهد بود. و هر چیزی که بر آن بنشیند مثل نجاست حیضش نجس خواهد بود. *{O«و زنی که روزهای بسیار، غیر از زمان حیض خود جریان خون دارد، یا زیاده از زمان حیض خود جریان دارد، تمامی روزهای جریان نجاستش مثل روزهای حیضش خواهد بود. او نجس است. Sz!و اگر مردی با او هم بستر شود و حیض او بر وی باشد تا هفت روز نجس خواهد بود. و هر بستری که بر آن بخوابد نجس خواهد بود. 2y_و اگر آن بر بستر باشد یا بر هر چیزی که او بر آن نشسته بود، چون آن چیز را لمس کند تا شام نجس باشد. 9xmو هر که چیزی را که او بر آن نشسته بود لمس نماید رخت خود را بشوید، و به آب غسل کند، و تا شام نجس باشد. w#و هر که بستر او را لمس کند، رخت خود را بشوید، و به آب غسل کند و تا شام نجس باشد. vو بر هر چیزی که در حیض خود بخوابد نجس باشد، و بر هر چیزی که بنشیند نجس باشد. cuA«و اگر زنی جریان دارد، و جریانی که در بدنش است خون باشد، هفت روز در حیض خود بماند. و هر که او را لمس نماید، تا شام نجس باشد. tو هر زنی که مرد با او بخوابد و انزال کند، به آب غسل کنند و تا شام نجس باشند. sو هر رخت و هر چرمی که منی بر آن باشد به آب شسته شود، و تا شام نجس باشد. r«و چون منی از کسی درآید تمامی بدن خود را به آب غسل دهد، وتا شام نجس باشد. qq]و کاهن آنها را بگذراند، یکی برای قربانی گناه و دیگری برای قربانی سوختنی. و کاهن برای وی به حضور خداوند جریانش را کفاره خواهد کرد. Kpو در روز هشتم دو فاخته یا دو جوجه کبوتر بگیرد، و به حضور خداوند به در خیمه اجتماع آمده، آنها را به کاهن بدهد. o «و چون صاحب جریان از جریان خود طاهر شده باشد، آنگاه هفت روز برای تطهیر خود بشمارد، و رخت خود را بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد و طاهر باشد. n; و ظرف سفالین که صاحب جریان آن را لمس نماید، شکسته شود، و هر ظرف چوبین به آب شسته شود. [m1 و هر کسی را که صاحب جریان لمس نماید، و دست خود را به آب نشسته باشد، رخت خود را بشوید، و به آب غسل کند و تا شام نجس باشد. l و هر که چیزی را که زیر او بوده باشد لمس نماید تا شام نجس باشد، و هر که این چیزها را بردارد، رخت خود را بشوید، و به آب غسل کند و تا شام نجس باشد. `k; و هر زینی که صاحب جریان بر آن سوار شود، نجس باشد. @j{و اگر صاحب جریان، بر شخص طاهر آب دهن اندازد، آن کس رخت خود را بشوید، و به آب غسل کند، و تا شام نجس باشد. #iAو هر که بدن صاحب جریان را لمس نماید، رخت خود را بشوید و به آب غسل کند و تا شام نجس باشد. >hwو هر که بنشیند بر هر چه صاحب جریان بر آن نشسته بود، رخت خود را بشوید و به آب غسل کند، وتا شام نجس باشد. g/و هر که بستر او را لمس نماید، رخت خود را بشوید، و به آب غسل کند، و تا شام نجس باشد. fهر بستری که صاحب جریان بر آن بخوابد نجس است، و هر چه بر آن بنشیند نجس است. Te#و این است نجاستش، به سبب جریان او، خواه جریانش از گوشتش روان باشد خواه جریانش از گوشتش بسته باشد. این نجاست اوست. :do«بنی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگویید: مردی که جریان از بدن خود دارد او به سبب جریانش نجس است. Pc و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: b 9و برای تعلیم دادن که چه وقت نجس می باشد و چه وقت طاهر. این قانون برص است.=aw8و برای آماس و قوبا و لکه براق. 1`_7و برای برص رخت و خانه ، Z_/6این است قانون، برای هر بلای برص و برای سعفه ، $^C5و گنجشک زنده را بیرون شهر به سوی صحرا رها کند، و خانه را کفاره نماید و طاهر خواهد بود.» )]M4و خانه را به خون گنجشک و به آب روان و به گنجشک زنده و به چوب ارز و زوفا و قرمز تطهیر نماید. _\93و چوب ارز و زوفا و قرمز و گنجشک زنده را گرفته ، آنها را به خون گنجشک ذبح شده و آب روان فرو برد، و هفت مرتبه بر خانه بپاشد. a[=2و یک گنجشک را در ظرف سفالین بر آب روان ذبح نماید، nZW1و برای تطهیر خانه دو گنجشک و چوب ارز و قرمز و زوفا بگیرد. Y}0و چون کاهن بیاید و ملاحظه نماید اگر بعد از اندود کردن خانه بلا در خانه پهن نشده باشد، پس کاهن حکم به طهارت خانه بدهد، زیرا بلا رفع شده است. X5/و هر که در خانه بخوابد رخت خود را بشوید و هر که در خانه چیزی خورد، رخت خود را بشوید. W .و هر که داخل خانه شود در تمام روزهایی که بسته باشد تا شام نجس خواهد بود. (VK-پس خانه را خراب کند با سنگهایش و چوبش و تمامی خاک خانه و به جای ناپاک بیرون شهر بیندازند. 4Uc,پس کاهن بیاید و ملاحظه نماید. اگر بلا در خانه پهن شده باشد این برص مفسد در خانه است و آن نجس است. #TA+و اگر بلا برگردد و بعد از کندن سنگها و تراشیدن و اندود کردن خانه باز در خانه بروز کند، S5*و سنگهای دیگر گرفته، به جای آن سنگها بگذارند و خاک دیگر گرفته، خانه را اندود کنند. .RW)و اندرون خانه را از هر طرف بتراشند و خاکی را که تراشیده باشند به جای ناپاک بیرون شهر بریزند. و اگر او فقیر باشد و دستش به اینها نرسد، پس یک بره نرینه برای قربانی جرم تا جنبانیده شود و برای وی کفاره کند، بگیرد و یک عشر از آرد نرم سرشته شده به روغن برای هدیه آردی و یک لج روغن، 7=iو کاهن قربانی سوختنی و هدیه آردی را بر مذبح بگذراند، و برای وی کفاره خواهد کرد، و طاهر خواهد بود. e<Eو کاهن قربانی گناه را بگذراند، و برای آن کس که باید تطهیر شود نجاست او را کفاره نماید. و بعد از آن قربانی سوختنی را ذبح کند. V;'و بقیه روغن را که در کف کاهن است بر سر آن کس که باید تطهیر شود بمالد و کاهن برای وی به حضور خداوند کفاره خواهد نمود. :}و کاهن از باقی روغن که در کف وی است بر نرمه گوش راست و بر شست دست راست و بر شست پای راست آن کس که باید تطهیر شود، بالای خون قربانی جرم بمالد. C9و کاهن انگشت راست خود را به روغنی که در کف چپ خود دارد فرو برد، و هفت مرتبه روغن را به حضور خداوند بپاشد. r8_و کاهن قدری از لج روغن گرفته ، آن را در کف دست چپ خود بریزد. n7Wو کاهن از خون قربانی جرم بگیرد، و کاهن آن را بر نرمه گوش راست کسی که باید تطهیر شود، و بر شست دست راست و بر شست پای راست وی بمالد. 6) و بره را در جایی که قربانی گناه و قربانی سوختنی را ذبح می کنند، در مکان مقدس ذبح کند، زیرا قربانی جرم مثل قربانی گناه از آن کاهن است. این قدس اقداس است. }5u و کاهن یکی از بره های نرینه را گرفته ، آن را با آن لج روغن برای قربانی جرم بگذراند. و آنها را برای هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند بجنباند. X4+ و آن کاهن که او را تطهیر می کند، آن کس را که باید تطهیر شود، با این چیزها به حضور خداوند نزد در خیمه اجتماع حاضر کند. z3o «و در روز هشتم دو بره نرینه بی عیب، و یک بره ماده یک ساله بی عیب، و سه عشر آرد نرم سرشته شده به روغن، برای هدیه آردی، و یک لج روغن بگیرد. 23 و در روز هفتم تمامی موی خود را بتراشد از سر و ریش و آبروی خود، یعنی تمامی موی خود را بتراشد و رخت خود را بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد. پس طاهر خواهد بود. =1uو آن کس که باید تطهیر شود رخت خود را بشوید، و تمامی موی خود را بتراشد، و به آب غسل کند، و طاهر خواهد شد. و بعد از آن به لشکرگاه داخل شود، لیکن تا هفت روز بیرون خیمه خود بماند. I0 و بر کسی که از برص باید تطهیر شود هفت مرتبه بپاشد، و حکم به طهارتش بدهد. و گنجشک زنده را به سوی صحرا رها کند. ^/7و اما گنجشک زنده را با چوب ارز و قرمز و زوفا بگیرد و آنها را با گنجشک زنده به خون گنجشکی که بر آب روان کشته شده، فرو برد. .{و کاهن امر کند که یک گنجشک را در ظرف سفالین بر بالای آب روان بکشند. 9-mکاهن حکم بدهد که برای آن کسی که باید تطهیر شود، دو گنجشک زنده طاهر، و چوب ارز و قرمز و زوفا بگیرند. ,-و کاهن بیرون لشکرگاه برود و کاهن ملاحظه کند. اگر بلای برص از مبروص رفع شده باشد، l+S«این است قانون مبروص: در روز تطهیرش نزد کاهن آورده شود. B* و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: \)3 ;این است قانون بلای برص در رخت پشمین یا پنبه ای خواه در تار خواه در پود، یا در هر ظرف چرمی برای حکم به طهارت یا نجاست آن.Z(/ :و آن رخت خواه تار و خواه پود، یا هر ظرف چرمی را که شسته ای و بلا از آن رفع شده باشد، دوباره شسته شود و طاهر خواهد بود.» h'K 9و اگر باز در آن رخت خواه در تار خواه در پود، یا در هر ظرف چرمی ظاهر شود، این برآمدن برص است. آنچه را که بلا دارد به آتش بسوزان. e&E 8و چون کاهن ملاحظه نماید، اگر بلا بعد از شستن آن کم رنگ شده باشد، پس آن را از رخت یا از چرم خواه از تار خواه از پود، پاره کند. d%C 7و بعد از شستن آن چیز که بلا دارد کاهن ملاحظه نماید. اگر رنگ آن بلا تبدیل نشده، هر چند بلا هم پهن نشده باشد، این نجس است. آن را به آتش بسوزان. این خوره است، خواه فرسودگی آن در درون باشد یا در بیرون. $- 6پس کاهن امر فرماید تا آنچه را که بلا دارد بشویند، و آن را هفت روز دیگر نگاه دارد. B# 5اما چون کاهن آن را ملاحظه کند، اگر بلا در رخت، خواه در تار خواه در پود، یا در هر ظرف چرمی پهن نشده باشد، |"s 4پس آن رخت را بسوزاند، چه تار و چه پود، خواه در پشم خواه در پنبه ، یا در هر ظرف چرمی که بلا در آن باشد، زیرا برص مفسد است. به آتش سوخته شود. b!? 3و آن چیزی را که بلا دارد، در روز هفتم ملاحظه کند. اگر آن بلا در رخت پهن شده باشد، خواه در تار خواه در پود، یا در چرم در هر کاری که چرم برای آن استعمال می شود، این برص مفسد است و آن چیز نجس می باشد.  2و کاهن آن بلا را ملاحظه نماید و آن چیزی را که بلا دارد هفت روز نگاه دارد.  1اگر آن بلا مایل به سبزی یا به سرخی باشد، در رخت یا در چرم، خواه در تار خواه در پود یا در هر ظرف چرمی ، این بلای برص است. به کاهن نشان داده شود. 2_ 0خواه در تار و خواه در پود، چه از پشم و چه از پنبه و چه از چرم، یا از هر چیزی که از چرم ساخته شود، }u /«و رختی که بلای برص داشته باشد، خواه رخت پشمین خواه رخت پنبه ای، +Q .و همه روزهایی که بلا دارد، البته نجس خواهد بود، و تنها بماند و مسکن او بیرون لشکرگاه باشد. Q -و اما مبروص که این بلا را دارد، گریبان او چاک شده، و موی سر او گشاده، و شاربهای او پوشیده شود، و ندا کند نجس نجس. ) ,او مبروص است، و نجس می باشد. کاهن البته حکم به نجاست وی بدهد. بلای وی در سرش است. ?~~}||P{{Bzz7yyXx_ww4vvutssMrbqppBo:nn4mllXkkj2ith{hgtffPedd2cb{aE`_^^4]]!\\[XZZYdXWWgVUUTSCRQIP%OON#MhLKKJ:IHGAFEGD}CBA@?->q=< تا شما مقبول شوید. آن را نر بی عیب از گاو یا از گوسفند یا از بز بگذرانید. F=«هارون و پسرانش و جمیع بنی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: هر کس از خاندان اسرائیل و از غریبانی که در اسرائیل باشند که قربانی خود را بگذراند، خواه یکی از نذرهای ایشان، خواه یکی از نوافل ایشان، که آن را برای قربانی سوختنی نزد خداوند می گذرانند، C<و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: L;و به خوردن چیزهای مقدس ایشان، ایشان را متحمل جرم گناه نسازند، زیرا من یهوه هستم که ایشان را تقدیس می نمایم.» :و چیزهای مقدس بنی اسرائیل را که برای خداوند می گذرانند، بی حرمت نسازند. #9Aو اگر کسی سهوا چیز مقدس را بخورد، پنج یک بر آن اضافه کرده، آن چیز مقدس را به کاهن بدهد. ~8w و دختر کاهن که بیوه یا مطلقه بشود و اولاد نداشته ، به خانه پدر خود مثل طفولیتش برگردد، خوراک پدر خود را بخورد، لیکن هیچ غریب از آن نخورد. t7c و دختر کاهن اگر منکوحه مرد غریب باشد، از هدایای مقدس نخورد. ?6y اما اگر کاهن کسی را بخرد، زرخرید او می باشد. او آن را بخورد و خانه زاد او نیز. هر دو خوراک او را بخورند. ~5w هیچ غریبی چیز مقدس نخورد، و مهمان کاهن و مزدور او چیز مقدس نخورد. q4] پس وصیت مرا نگاه دارند مبادا به سبب آن متحمل گناه شوند. و اگر آن را بی حرمت نمایند بمیرند. من یهوه هستم که ایشان را تقدیس می نمایم. o3Yمیته یا دریده شده را نخورد تا از آن نجس شود. من یهوه هستم. 52eو چون آفتاب غروب کند، آنگاه طاهر خواهد بود، و بعد از آن از چیزهای مقدس بخورد چونکه خوراک وی است. B1پس کسی که یکی از اینها را لمس نماید تا شام نجس باشد، و تا بدن خود را به آب غسل ندهد از چیزهای مقدس نخورد. B0و کسی که هر حشرات را که از آن نجس می شوند لمس نماید، یا آدمی را که از او نجس می شوند از هر نجاستی که دارد. !/=هر کس از ذریت هارون که مبروص یا صاحب جریان باشد تا طاهر نشود، از چیزهای مقدس نخورد، و کسی که هر چیزی را که از میت نجس شود لمس نماید، و کسی که منی از وی درآید، Q.به ایشان بگو: هر کس از همه ذریت شما در نسلهای شما که به موقوفاتی که بنی اسرائیل برای خداوند وقف نمایند نزدیک بیاید، و نجاست او بر وی باشد، آن کس از حضور من منقطع خواهد شد. من یهوه هستم. s-a«هارون و پسرانش را بگو که از موقوفات بنی اسرائیل که برای من وقف می کنند احتراز نمایند، و نام قدوس مرا بی حرمت نسازند. من یهوه هستم. B, و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: k+Qپس موسی هارون و پسرانش و تمامی بنی اسرائیل را چنین گفت.x*kلیکن به حجاب داخل نشود و به مذبح نزدیک نیاید، چونکه معیوب است، تا مکان مقدس مرا بی حرمت نسازد. من یهوه هستم که ایشان را تقدیس می کنم.» )طعام خدای خود را خواه از آنچه قدس اقداس است و خواه از آنچه مقدس است، بخورد. (+هر کس از اولاد هارون کاهن که عیب داشته باشد نزدیک نیاید، تا هدایای آتشین خداوند را بگذراند، چونکه معیوب است، برای گذرانیدن طعام خدای خود نزدیک نیاید. H' و نه گوژپشت و نه کوتاه قد و نه کسی که در چشم خود لکه دارد، و نه صاحب جرب و نه کسی که گری دارد و نه شکسته بیضه. O&و نه کسی که شکسته پا یا شکسته دست باشد، %7پس هر کس که عیب دارد نزدیک نیاید، نه مرد کور و نه لنگ و نه پهن بینی و نه زایدالاعضا، \$3«هارون را خطاب کرده، بگو: هر کس از اولاد تو در طبقات ایشان که عیب داشته باشد نزدیک نیاید، تا طعام خدای خود را بگذراند. C#و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: ")و ذریت خود را در میان قوم خود بی عصمت نسازد. من یهوه هستم که او را مقدس می سازم.» '!Iو بیوه و مطلقه و بی عصمت و زانیه، اینها را نگیرد. فقط باکره ای از قوم خود را به زنی بگیرد. 6 i و او زن باکره ای نکاح کند. b? و از مکان مقدس بیرون نرود، و مکان مقدس خدای خود را بی عصمت نسازد، زیرا که تاج روغن مسح خدای او بر وی می باشد. من یهوه هستم.   و نزد هیچ شخص مرده نرود، و برای پدر خود و مادر خود خویشتن را نجس نسازد. #A «و آن که از میان برادرانش رئیس کهنه باشد، که بر سر او روغن مسح ریخته شده، و تخصیص گردیده باشد تا لباس را بپوشد، موی سر خود را نگشاید و گریبان خود را چاک نکند، =u و دختر هر کاهنی که خود را به فاحشگی بی عصمت ساخته باشد، پدر خود را بی عصمت کرده است. به آتش سوخته شود. kQپس او را تقدیس نما، زیرا که او طعام خدای خود را می گذراند. پس برای تو مقدس باشد، زیرا من یهوه که شما را تقدیس می کنم، قدوس هستم. :oزن زانیه یا بی عصمت را نکاح ننمایند، و زن مطلقه از شوهرش را نگیرند، زیرا او برای خدای خود مقدس است. برای خدای خود مقدس باشند، و نام خدای خود را بی حرمت ننمایند. زیرا که هدایای آتشین خداوند و طعام خدای خود را ایشان می گذرانند. پس مقدس باشند. 1سر خود را بی مو نسازند، و گوشه های ریش خود را نتراشند، و بدن خود را مجروح ننمایند. چونکه در قوم خود رئیس است، خود را نجس نسازد، تا خویشتن را بی عصمت نماید. 1و برای خواهر باکره خود که قریب او باشد و شوهر ندارد؛ برای او خود را نجس تواند کرد. جز برای خویشان نزدیک خود، یعنی برای مادرش و پدرش و پسرش و دخترش و برادرش. X -و خداوند به موسی گفت: «به کاهنان یعنی پسران هارون خطاب کرده، به ایشان بگو: کسی از شما برای مردگان، خود را نجس نسازد، Rمرد و زنی که صاحب اجنه یا جادوگر باشد، البته کشته شوند؛ ایشان را به سنگ سنگسار کنید. خون ایشان بر خود ایشان است.»8kو برای من مقدس باشید زیرا که من یهوه قدوس هستم، و شما را از امتها امتیاز کرده ام تا از آن من باشید. ^7پس در میان بهایم طاهر و نجس، و در میان مرغان نجس و طاهر امتیاز کنید، و جانهای خود را به بهیمه یا مرغ یا به هیچ چیزی که بر زمین می خزد مکروه مسازید، که آنها را برای شما جدا کرده ام تا نجس باشند. >wو به شما گفتم شما وارث این زمین خواهید بود و من آن را به شما خواهم داد و وارث آن بشوید، زمینی که به شیر و شهد جاری است. من یهوه خدای شما هستم که شما را از امتها امتیاز کرده ام. lSو به رسوم قومهایی که من آنها را از پیش شما بیرون می کنم رفتار ننمایید، زیرا که جمیع این کارها را کردند پس ایشان را مکروه داشتم. «پس جمیع فرایض مرا و جمیع احکام مرا نگاه داشته ، آنها را بجا آورید، تا زمینی که من شما را به آنجا می آورم تا در آن ساکن شوید، شما را قی نکند. 2 _و کسی که زن برادر خود را بگیرد، این نجاست است. عورت برادر خود را کشف کرده است. بی کس خواهند بود. F و کسی که با زن عموی خود بخوابد، عورت عموی خود را کشف کرده است. متحمل گناه خود خواهند بود. بی کس خواهند بود. Q و عورت خواهر مادرت یا خواهر پدرت را کشف مکن؛ آن کس خویش خود را عریان ساخته است. ایشان متحمل گناه خود خواهند بود. ! =و کسی که با زن حایض بخوابد و عورت او را کشف نماید، او چشمه او را کشف کرده است و او چشمه خون خود را کشف نموده است، هر دوی ایشان از میان قوم خود منقطع خواهند شد.  /و کسی که خواهر خود را خواه دختر پدرش خواه دختر مادرش باشد بگیرد، و عورت او را ببیند و او عورت وی را ببیند، این رسوایی است. در پیش چشمان پسران قوم خود منقطع شوند، چون که عورت خواهر خود را کشف کرده است. متحمل گناه خود خواهد بود. Lو زنی که به بهیمه ای نزدیک شود تا با آن جماع کند، آن زن و بهیمه را بکش. البته کشته شوند خون آنها بر خود آنهاست.  و مردی که با بهیمه ای جماع کند، البته کشته شود و آن بهیمه را نیز بکشید. Cو اگر کسی زنی و مادرش را بگیرد، این قباحت است. او و ایشان به آتش سوخته شوند، تا در میان شما قباحتی نباشد. P و اگر مردی با مردی مثل با زن بخوابد هر دو فجور کرده اند. هر دو ایشان البته کشته شوند. خون ایشان بر خود ایشان است. @{ و اگر کسی با عروس خود بخوابد، هر دو ایشان البته کشته شوند. فاحشگی کرده اند. خون ایشان بر خود ایشان است. K و کسی که با زن پدر خود بخوابد، و عورت پدر خود را کشف نماید، هر دو البته کشته شوند. خون ایشان بر خود ایشان است. 7i «و کسی که با زن دیگری زنا کند یعنی هر که با زن همسایه خود زنا نماید، زانی و زانیه البته کشته شوند. a= «و هر کسی که پدر یا مادر خود را لعنت کند، البته کشته شود، چونکه پدر و مادر خود را لعنت کرده است، خونش بر خود او خواهد بود. /و فرایض مرا نگاه داشته ، آنها را بجا آورید. من یهوه هستم که شما را تقدیس می نمایم. |sپس خود را تقدیس نمایید و مقدس باشید، زیرا من یهوه خدای شما هستم. ~;«و کسی که به سوی صاحبان اجنه و جادوگران توجه نماید، تا در عقب ایشان زنا کند، من روی خود را به ضد آن شخص خواهم گردانید، و او را از میان قومش منقطع خواهم ساخت. 5}eآنگاه من روی خود را به ضد آن شخص و خاندانش خواهم گردانید، و او را و همه کسانی را که در عقب او زناکار شده، در پیروی مولک زنا کرده اند، از میان قوم ایشان منقطع خواهم ساخت. =|uو اگر قوم زمین چشمان خود را از آن شخص بپوشانند، وقتی که از ذریت خود به مولک داده باشد، و او را نکشند، >{wو من روی خود را به ضد آن شخص خواهم گردانید، و او را از میان قومش منقطع خواهم ساخت، زیرا که از ذریت خود به مولک داده است، تا مکان مقدس مرا نجس سازد، و نام قدوس مرا بی حرمت کند. ,zS«بنی اسرائیل را بگو: هر کسی از بنی اسرائیل یا از غریبانی که در اسرائیل ماوا گزینند، که از ذریت خود به مولک بدهد، البته کشته شود؛ قوم زمین او را با سنگ سنگسار کنند. By و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: x%پس جمیع فرایض مرا و احکام مرا نگاه دارید و آنها را بجا آورید. من یهوه هستم.»Vw'$ترازوهای راست و سنگهای راست و ایفه راست و هین راست بدارید. من یهوه خدای شما هستم که شما را از زمین مصر بیرون آوردم. v}#«در عدل هیچ بی انصافی مکنید، یعنی در پیمایش یا در وزن یا در پیمانه. u{"غریبی که در میان شما ماوا گزیند، مثل متوطن از شما باشد. و او را مثل خود محبت نما، زیرا که شما در زمین مصر غریب بودید. من یهوه خدای شما هستم. qt]!«و چون غریبی با تو در زمین شما ماوا گزیند، او را میازارید. s9 «در پیش ریش سفید برخیز، و روی مرد پیر را محترم دار، و از خدای خود بترس. من یهوه هستم. Ir «به اصحاب اجنه توجه مکنید، و از جادوگران پرسش منمایید، تا خود را به ایشان نجس سازید. من یهوه خدای شما هستم. q{«سبتهای مرا نگاه دارید، و مکان مقدس مرا محترم دارید. من یهوه هستم. =pu«دختر خود را بی عصمت مساز، و او را به فاحشگی وامدار، مبادا زمین مرتکب زنا شود و زمین پر از فجور گردد. oبدن خود را بجهت مرده مجروح مسازید، و هیچ نشان بر خود داغ مکنید. من یهوه هستم. onYگوشه های سر خود را متراشید، و گوشه های ریش خود را مچینید. dmCهیچ چیز را با خون مخورید و تفال مزنید و شگون مکنید. (lKو در سال پنجم میوه آن را بخورید تا محصول خود را برای شما زیاده کند. من یهوه خدای شما هستم. ukeو در سال چهارم همه میوه آن برای تمجید خداوند مقدس خواهد بود. j«و چون به آن زمین داخل شدید و هر قسم درخت را برای خوراک نشاندید، پس میوه آن را مثل نامختونی آن بشمارید، سه سال برای شما نامختون باشد؛ خورده نشود. hiKو کاهن برای وی به قوچ قربانی جرم نزد خداوند گناهش را که کرده است کفاره خواهد کرد، و او از گناهی که کرده است آمرزیده خواهد شد. h+و مرد برای قربانی جرم خود قوچ قربانی جرم را نزد خداوند به در خیمه اجتماع بیاورد.2g_«و مردی که با زنی همبستر شود و آن زن کنیز و نامزد کسی باشد، اما فدیه نداده شده، و نه آزادی به او بخشیده، ایشان را سیاست باید کرد، لیکن کشته نشوند زیرا که او آزاد نبود. f{«فرایض مرا نگاه دارید. بهیمه خود را با غیر جنس آن به جماع وامدار؛ و مزرعه خود را به دو قسم تخم مکار؛ و رخت از دوقسم بافته شده در بر خود مکن. /eYاز ابنای قوم خود انتقام مگیر، و کینه مورز، و همسایه خود را مثل خویشتن محبت نما. من یهوه هستم. -dU«برادر خود را در دل خود بغض منما، البته همسایه خود را تنبیه کن، و به سبب او متحمل گناه مباش. c-«در میان قوم خود برای سخن چینی گردش مکن، و بر خون همسایه خود مایست. من یهوه هستم. Lbدر داوری بی انصافی مکن، و فقیر را طرفداری منما و بزرگ را محترم مدار، و درباره همسایه خود به انصاف داوری بکن؛ a%کر را لعنت مکن، و پیش روی کور سنگ لغزش مگذار، و از خدای خود بترس، من یهوه هستم. `  مال همسایه خود را غصب منما، و ستم مکن، و مزد مزدور نزد تو تا صبح نماند. _/ و به نام من قسم دروغ مخورید، که نام خدای خود را بی حرمت نموده باشی ، من یهوه هستم. f^G دزدی مکنید، و مکر منمایید، و با یکدیگر دروغ مگویید. u]e و تاکستان خود را دانه چینی منما، و خوشه های ریخته شده تاکستان خود را بر مچین، آنها را برای فقیر و غریب بگذار، من یهوه خدای شما هستم. :\o «و چون حاصل زمین خود را درو کنید، گوشه های مزرعه خود را تمام نکنید، و محصول خود را خوشه چینی مکنید. `[;و هر که آن را بخورد، متحمل گناه خود خواهد بود، زیرا چیز مقدس خداوند را بی حرمت کرده است، آن کس از قوم خود منقطع خواهد شد. sZaو اگر در روز سوم خورده شود، مکروه می باشد، مقبول نخواهد شد. HY در روزی که آن را ذبح نمایید. و در فردای آن روز خورده شود، و اگر چیزی از آن تا روز سوم بماند به آتش سوخته شود. X و چون ذبیحه سلامتی نزد خداوند بگذرانید، آن را بگذرانید تا مقبول شوید، W1به سوی بتها میل مکنید، و خدایان ریخته شده برای خود مسازید. من یهوه خدای شما هستم. -VUهر یکی از شما مادر و پدر خود را احترام نماید و سبتهای مرا نگاه دارید، من یهوه خدای شما هستم. =Uu«تمامی جماعت بنی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: مقدس باشید، زیرا که من یهوه خدای شما قدوس هستم. BT و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: S پس وصیت مرا نگاه دارید، و از این رسوم زشت که قبل از شما به عمل آورده شده است عمل منمایید، و خود را به آنها نجس مسازید. من یهوه خدای شما هستم.»6Rgزیرا هر کسی که یکی از این فجور را بکند، همه کسانی که کرده باشند، از میان قوم خود منقطع خواهند شد. ?Qyمبادا زمین شما را نیز قی کند، اگر آن را نجس سازید، چنانکه امتهایی را که قبل از شما بودند، قی کرده است. P9زیرا مردمان آن زمین که قبل از شما بودند، جمیع این فجور را کردند، و زمین نجس شده است. gOIپس شما فرایض و احکام مرا نگاه دارید، و هیچ کدام از این فجور را به عمل نیاورید، نه متوطن و نه غریبی که در میان شما ماوا گزیند. +NQو زمین نجس شده است، و انتقام گناهش را از آن خواهم کشید، و زمین ساکنان خود را قی خواهد نمود. UM%«به هیچ کدام از اینها خویشتن را نجس مسازید، زیرا به همه اینها امتهایی که من پیش روی شما بیرون می کنم، نجس شده اند. \L3و با هیچ بهیمه ای جماع مکن، تا خود را به آن نجس سازی، و زنی پیش بهیمه ای نایستد تا با آن جماع کند، زیرا که این فجور است. `K;«و با ذکور مثل زن جماع مکن، زیرا که این فجور است. )JM«و کسی از ذریت خود را برای مولک از آتش مگذران و نام خدای خود را بی حرمت مساز. من یهوه هستم. lISو با زن همسایه خود همبستر مشو، تا خود را با وی نجس سازی. pH[و به زنی در نجاست حیضش نزدیکی منما، تا عورت او را کشف کنی. 4Gcو زنی را با خواهرش مگیر، تا هیوی او بشود، و تا عورت او را با وی مادامی که او زنده است، کشف نمایی. uFeعورت زنی را با دخترش کشف مکن. و دختر پسر او یا دختر دختر او را مگیر، تا عورت او را کشف کنی. اینان از اقربای او می باشند و این فجور است. bE?عورت زن برادر خود را کشف مکن. آن عورت برادر تو است.wDiعورت عروس خود را کشف مکن، او زن پسر تو است. عورت او را کشف مکن. C%عورت برادر پدر خود را کشف مکن، و به زن او نزدیکی منما. او (به منزله ) عمه تو است. oBY عورت خواهر مادر خود را کشف مکن، او از اقربای مادر تو است. kAQ عورت خواهر پدر خود را کشف مکن، او از اقربای پدر تو است. @3 عورت دختر زن پدرت که از پدر تو زاییده شده باشد، او خواهر تو است کشف عورت او را مکن. ?% عورت دختر پسرت و دختر دخترت، عورت ایشان را کشف مکن، زیرا که اینها عورت تو است. H>  عورت خواهر خود، خواه دختر پدرت، خواه دختر مادرت چه مولود در خانه ، چه مولود بیرون، عورت ایشان را کشف منما. [=1عورت زن پدر خود را کشف مکن. آن عورت پدر تو است. <عورت پدر خود یعنی عورت مادر خود را کشف منما؛ او مادر توست. کشف عورت او مکن. ;'«هیچ کس به احدی از اقربای خویش نزدیکی ننماید تا کشف عورت او بکند. من یهوه هستم. =:uپس فرایض و احکام مرا نگاه دارید، که هر آدمی که آنها را بجا آورد در آنها زیست خواهد کرد، من یهوه هستم. X~Y}}0|{{zzYy7ww$vtts{rr qqp/oo;nnmrlnkjj8ihhPgIffgeddkcbb6aF`__^]]\\AZZYY)XWVVtUUTrSS?RRFQGPONMLKKSJ(IHHBGGFzEE4DD+CSB4@??U>C=:<;;0:9887654332'11 0// .W-++*|)(''Q&%$$##b"! :U G ]?*U8X v o L9aX و اگر زمینی را که خریده باشد که از زمین ملک او نبود، برای خداوند وقف نماید، 5 eو آن زمین چون در یوبیل رها شود مثل زمین وقف برای خداوند، مقدس خواهد بود؛ ملکیت آن برای کاهن است. 8kو اگر نخواهد زمین را فدیه دهد، یا اگر زمین را به دیگری فروخته باشد، بعد از آن فدیه داده نخواهد شد. T#و اگر آنکه زمین را وقف کرد بخواهد آن را فدیه دهد، پس پنج یک از نقد برآورد تو را بر آن بیفزاید و برای وی برقرار شود. و اگر زمین خود را بعد از یوبیل وقف نماید، آنگاه کاهن نقد آن را موافق سالهایی که تا سال یوبیل باقی می باشد برای وی بشمارد، و از برآورد تو تخفیف شود.  و اگر زمین خود را از سال یوبیل وقف نماید، موافق برآورد تو برقرار باشد. «و اگر کسی قطعه ای از زمین ملک خود را برای خداوند وقف نماید، آنگاه برآورد تو موافق زراعت آن باشد، زراعت یک حومر جو به پنجاه مثقال نقره باشد. ?yو اگر وقف کننده بخواهد خانه خود را فدیه دهد، پس پنج یک بر نقد برآورد تو زیاده کند و از آن او خواهد بود. «و اگر کسی خانه خود را وقف نماید تا برای خداوند مقدس شود، کاهن آن را چه خوب و چه بد برآورد کند، و بطوری که کاهن آن را برآورد کرده باشد، همچنان بماند. eE و اگر آن را فدیه دهد، پنج یک بر برآورد تو زیاده دهد.  و کاهن آن را چه خوب و چه بد، قیمت کند و برحسب برآورد تو ای کاهن، چنین باشد. :o و اگر هر قسم بهیمه نجس باشد که از آن قربانی برای خداوند نمی گذرانند، آن بهیمه را پیش کاهن حاضر کند. ~1 آن را مبادله ننماید و خوب را به بد یا بد را به خوب عوض نکند. و اگر بهیمه ای را به بهیمه ای مبادله کند، هم آن و آنچه به عوض آن داده شود، هر دو مقدس خواهد بود. d}C «و اگر بهیمه ای باشد از آنهایی که برای خداوند قربانی می گذرانند، هر آنچه را که کسی از آنها به خداوند بدهد، مقدس خواهد بود. |و اگر از برآورد تو فقیرتر باشد، پس او را به حضور کاهن حاضر کنند، و کاهن برایش برآورد کند و کاهن به مقدار قوه آن که نذر کرده، برای وی برآورد نماید. M{و اگر از شصت ساله و بالاتر باشد، اگر ذکور باشد، آنگاه برآورد تو پانزده مثقال، و برای اناث ده مثقال خواهد بود. \z3و اگر از یک ماهه تا پنج ساله باشد، برآورد تو بجهت ذکور پنج مثقال نقره، و بجهت اناث، برآورد تو سه مثقال نقره خواهد بود. mw'و بقیه شما در زمین دشمنان خود در گناهان خود فانی خواهند شد، و در گناهان پدران خود نیز فانی خواهند شد. l&و در میان امتها هلاک خواهید شد و زمین دشمنان شما، شما را خواهد خورد. Yk-%و به روی یکدیگر مثل از دم شمشیر خواهند ریخت، با آنکه کسی تعاقب نکند، و شما را یارای مقاومت با دشمنان خود نخواهد بود. ]j5$«و اما در دلهای بقیه شما در زمین دشمنان شما ضعف خواهم فرستاد، و آواز برگ رانده شده، ایشان را خواهد گریزانید، و بدون تعاقب کننده ای مثل کسی که از شمشیر فرار کند، خواهند گریخت و خواهند افتاد. Ui%# تمامی روزهای ویرانی اش آرامی خواهد یافت، یعنی آن آرامی که در سبت های شما حینی که در آن ساکن می بودید، نیافته بود. 1h]" آنگاه زمین در تمامی روزهای ویرانی اش، حینی که شما در زمین دشمنان خود باشید، از سبت های خود تمتع خواهید برد. پس زمین آرامی خواهد یافت و از سبت های خود تمتع خواهد برد. ag=!و شما را در میان امتها پراکنده خواهم ساخت، و شمشیر را در عقب شما خواهم کشید، و زمین شما ویران و شهرهای شما خراب خواهد شد. (fK و من زمین را ویران خواهم ساخت، به حدی که دشمنان شما که در آن ساکن باشند، متحیر خواهند شد. Se!و شهرهای شما را خراب خواهم ساخت، و مکانهای مقدس شما را ویران خواهم کرد، و بوی عطرهای خوشبوی شما را نخواهم بویید. d5و مکانهای بلند شما را خراب خواهم ساخت، و اصنام شما را قطع خواهم کرد، و لاشه های شما را بر لاشه های بتهای شما خواهم افکند، و جان من شما را مکروه خواهد داشت. c{و گوشت پسران خود را خواهید خورد، و گوشت دختران خود را خواهید خورد. =buآنگاه به غضب به خلاف شما رفتار خواهم کرد، و من نیز برای گناهانتان، شما را هفت چندان سیاست خواهم کرد. pa[«و اگر با وجود این، مرا نشنوید و به خلاف من رفتار نمایید، ~`wو چون عصای نان شما را بشکنم، ده زن نان شما را در یک تنور خواهند پخت، و نان شما را به شما به وزن پس خواهند داد، و چون بخورید سیر نخواهید شد. _و بر شما شمشیری خواهم آورد که انتقام عهد مرا بگیرد. و چون به شهرهای خود جمع شوید، وبا در میان شما خواهم فرستاد، و به دست دشمن تسلیم خواهید شد. +^Qآنگاه من نیز به خلاف شما رفتار خواهم کرد، و شما را برای گناهانتان هفت چندان سزا خواهم داد. q]]«و اگر با این همه از من متنبه نشده، به خلاف من رفتار کنید، \{و وحوش صحرا را بر شما فرستم تا شما را بی اولاد سازند، و بهایم شما را هلاک کنند، و شما را در شماره کم سازند، و شاهراههای شما ویران خواهد شد. _[9و اگر به خلاف من رفتار نموده، از شنیدن من ابا نمایید، آنگاه برحسب گناهانتان هفت چندان بلایای زیاده بر شما عارض گردانم. LZو قوت شما در بطالت صرف خواهد شد، زیرا زمین شما حاصل خود را نخواهد داد، و درختان زمین میوه خود را نخواهد آورد. Y5و فخر قوت شما را خواهم شکست، و آسمان شما را مثل آهن و زمین شما را مثل مس خواهم ساخت. 9Xm«و اگر با وجود این همه ، مرا نشنوید، آنگاه شما را برای گناهان شما هفت مرتبه زیاده سیاست خواهم کرد. 7Wiو روی خود را به ضد شما خواهم داشت، و پیش روی دشمنان خود منهزم خواهید شد، و آنانی که از شما نفرت دارند، بر شما حکمرانی خواهند کرد، و بدون تعاقب کننده ای فرار خواهید نمود. >Vwمن این را به شما خواهم کرد که خوف و سل و تب را که چشمان را فنا سازد، و جان را تلف کند، بر شما مسلط خواهم ساخت، و تخم خود را بی فایده خواهید کاشت و دشمنان شما آن را خواهند خورد. EUو اگر فرایض مرا رد نمایید و دل شما احکام مرا مکروه دارد، تا تمامی اوامر مرا بجا نیاورده، عهد مرا بشکنید، dTC«و اگر مرا نشنوید و جمیع این اوامر را بجا نیاورید، uSe من یهوه خدای شما هستم که شما را از زمین مصر بیرون آوردم تا ایشان را غلام نباشید، و بندهای یوغ شما را شکستم، و شما را راستروان ساختم. R  و در میان شما خواهم خرامید و خدای شما خواهم بود و شما قوم من خواهید بود. Q و مسکن خود را در میان شما برپا خواهم کرد و جانم شما را مکروه نخواهد داشت. P  و غله کهنه پارینه را خواهید خورد، و کهنه را برای نو بیرون خواهید آورد. UO% و بر شما التفات خواهم کرد، و شما را بارور گردانیده، شما را کثیر خواهم ساخت، و عهد خود را با شما استوار خواهم نمود. eNEو پنج نفر از شما صد را تعاقب خواهند کرد، و صد از شما ده هزار را خواهند راند، و دشمنان شما پیش روی شما از شمشیر خواهند افتاد. Mو دشمنان خود را تعاقب خواهید کرد، و ایشان پیش روی شما از شمشیر خواهند افتاد. L%و به زمین، سلامتی خواهم داد و خواهید خوابید و ترساننده ای نخواهد بود؛ و حیوانات موذی را از زمین نابود خواهم ساخت، و شمشیر از زمین شما گذر نخواهد کرد. Kو کوفتن خرمن شما تا چیدن انگور خواهد رسید، و چیدن انگور تا کاشتن تخم خواهد رسید، و نان خود را به سیری خورده، در زمین خود به امنیت سکونت خواهید کرد. VJ'آنگاه بارانهای شما را در موسم آنها خواهم داد، و زمین محصول خود را خواهد آورد، و درختان صحرا میوه خود را خواهد داد. I اگر در فرایض من سلوک نمایید و اوامر مرا نگاه داشته ، آنها را بجا آورید، Hسبتهای مرا نگاه دارید، و مکان مقدس مرا احترام نمایید. من یهوه هستم. G 5«برای خود بتها مسازید، و تمثال تراشیده و ستونی به جهت خود برپا منمایید، و سنگی مصور در زمین خود مگذارید تا به آن سجده کنید، زیرا که من یهوه خدای شما هستم. XF+7زیرا برای من بنی اسرائیل غلاماند، ایشان غلام من می باشند که ایشان را از زمین مصر بیرون آوردم. من یهوه خدای شما هستم.E)6و اگر به اینها انفکاک نشود پس در سال یوبیل رها شود، هم خود او و پسرانش همراه وی. %DE5مثل مزدوری که سال به سال اجیر باشد نزد او بماند، و در نظر تو به سختی بر وی حکمرانی نکند. m/«و اگر غریب یا مهمانی نزد شما برخوردار گردد، و برادرت نزد او فقیر شده، به آن غریب یا مهمان تو یا به نسل خاندان آن غریب، خود را بفروشد، @={.و ایشان را بعد از خود برای پسران خود واگذارید، تا ملک موروثی باشند و ایشان را تا به ابد مملوک سازید. و اما برادران شما از بنی اسرائیل هیچکس بر برادر خود به سختی حکمرانی نکند. <1-و هم از پسران مهمانانی که نزد شما ماوا گزینند، و از قبیله های ایشان که نزد شما باشند، که ایشان را در زمین شما تولید نمودند، بخرید و مملوک شما خواهند بود. T;#,و اما غلامانت و کنیزانت که برای تو خواهند بود، از امتهایی که به اطراف تو می باشند از ایشان غلامان و کنیزان بخرید. [:1+بر او به سختی حکمرانی منما و از خدای خود بترس. '9I*زیرا که ایشان بندگان منند که ایشان را از زمین مصر بیرون آوردم؛ مثل غلامان فروخته نشوند. F8)آنگاه از نزد تو بیرون رود، خود او و پسرانش همراه وی، و به خاندان خود برگردد و به ملک پدران خود رجعت نماید. y7m(مثل مزدور و مهمان نزد تو باشد و تا سال یوبیل نزد تو خدمت نماید. 6'و اگر برادرت نزد تو فقیر شده، خود را به تو بفروشد، بر او مثل غلام خدمت مگذار. :5o&من یهوه خدای شما هستم که شما را از زمین مصر بیرون آوردم تا زمین کنعان را به شما دهم و خدای شما باشم. q4]%نقد خود را به او به ربا مده و خوراک خود را به او به سود مده. 3$از او ربا و سود مگیر و از خدای خود بترس، تا برادرت با تو زندگی نماید. =2u#«و اگر برادرت فقیر شده، نزد تو تهی دست باشد، او را مثل غریب و مهمان دستگیری نما تا با تو زندگی نماید. 1/"و مزرعه های حوالی شهرهای ایشان فروخته نشود، زیرا که این برای ایشان ملک ابدی است. '0I!و اگر کسی از لاویان بخرد، پس آنچه فروخته شده است از خانه یا از شهر ملک او در یوبیل رها خواهد شد، زیرا خانه های شهرهای لاویان در میان بنی اسرائیل، ملک ایشان است. $/C و اما شهرهای لاویان، خانه های شهرهای ملک ایشان، حق انفکاک آنها همیشه برای لاویان است. b.?لیکن خانه های دهات که حصار گرد خود ندارد، با مزرعه های آن زمین شمرده شود. برای آنها حق انفکاک هست و در یوبیل رها خواهد شد. -و اگر در مدت یک سال تمام آن را انفکاک ننماید، پس آن خانه ای که در شهر حصاردار است، برای خریدار آن نسلا بعد نسل برقرار باشد، در یوبیل رها نشود. ~,w«و اگر کسی خانه سکونتی در شهر حصاردار بفروشد، تا یک سال تمام بعد از فروختن آن حق انفکاک آن را خواهد داشت، مدت انفکاک آن یک سال خواهد بود. +و اگر نتواند برای خود پس بگیرد، آنگاه آنچه فروخته است به دست خریدار آن تا سال یوبیل بماند، و در یوبیل رها خواهد شد، و او به ملک خود خواهد برگشت. M*آنگاه سالهای فروش آن را بشمارد و آنچه را که زیاده است به آنکس که فروخته بود، رد نماید، و او به ملک خود برگردد. x)kو اگر کسی ولی ندارد و برخوردار شده، قدر فکاک آن را پیدا نماید. {(qاگر برادر تو فقیر شده، بعضی از ملک خود را بفروشد، آنگاه ولی او که خویش نزدیک او باشد بیاید، و آنچه را که برادرت می فروشد، انفکاک نماید. Z'/و در تمامی زمین ملک خود برای زمین فکاک بدهید. &+و زمین به فروش ابدی نرود زیرا زمین از آن من است، و شما نزد من غریب و مهمان هستید. $%Cو در سال هشتم بکارید و از محصول کهنه تا سال نهم بخورید تا حاصل آن برسد؛ کهنه را بخورید. $ پس در سال ششم برکت خود را بر شما خواهم فرمود، و محصول سه سال خواهد داد. #3و اگر گویید در سال هفتم چه بخوریم، زیرا اینک نمی کاریم و حاصل خود را جمع نمی کنیم، ";«و زمین بار خود را خواهد داد و به سیری خواهید خورد، و به امنیت در آن ساکن خواهید بود. :!oپس فرایض مرا بجا آورید و احکام مرا نگاه داشته، آنها را به عمل آورید، تا در زمین به امنیت ساکن شوید.  و یکدیگر را مغبون مسازید، و از خدای خود بترس. من یهوه خدای شما هستم. [1برحسب زیادتی سالها قیمت آن را زیاده کن، و برحسب کمی سالها قیمتش را کم نما، زیرا که شماره حاصلها را به تو خواهد فروخت. %Eبرحسب شماره سالهای بعد از یوبیل، از همسایه خود بخر و برحسب سالهای محصولش به تو بفروشد. #Aو اگر چیزی به همسایه خود بفروشی یا چیزی از دست همسایه ات بخری یکدیگر را مغبون مسازید. ^7 در این سال یوبیل هر کس از شما به ملک خود برگردد.   چونکه یوبیل است، برای شما مقدس خواهد بود؛ محصول آن را در مزرعه بخورید. a= این سال پنجاهم برای شما یوبیل خواهد بود. زراعت مکنید و حاصل خودروی آن را مچینید، و انگورهای مو پازش ناکرده آن را مچینید. B سال پنجاهم را تقدیس نمایید، و در زمین برای جمیع ساکنانش آزادی را اعلان کنید. این برای شما یوبیل خواهد بود، و هر کس از شما به ملک خود برگردد، و هر کس از شما به قبیله خود برگردد. 9m و در روز دهم از ماه هفتم در روز کفاره، کرنای بلندآواز را بگردان؛ در تمامی زمین خود کرنا را بگردان. A}«و برای خود هفت سبت سالها بشمار، یعنی هفت در هفت سال و مدت هفت سبت سالها برای تو چهل و نه سال خواهد بود. 'و برای بهایمت و برای جانورانی که در زمین تو باشند، همه محصولش خوراک خواهد بود. ;qو سبت زمین، خوراک بجهت شما خواهد بود، برای تو و غلامت و کنیزت و مزدورت و غریبی که نزد تو ماوا گزیند. A}آنچه از مزرعه تو خودرو باشد، درو مکن، و انگورهای مو پازش ناکرده خود را مچین، سال آرامی برای زمین باشد. H و در سال هفتم سبت آرامی برای زمین باشد، یعنی سبت برای خداوند. مزرعه خود را مکار و تاکستان خود را پازش منما. %شش سال مزرعه خود را بکار، و شش سال تاکستان خود را پازش بکن، و محصولش را جمع کن. lS«بنی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون شما به زمینی که من به شما می دهم، داخل شوید، آنگاه زمین، سبت خداوند را نگاه بدارد. W +و خداوند موسی را در کوه سینا خطاب کرده، گفت: >wو موسی بنی اسرائیل را خبر داد، و آن را که لعنت کرده بود، بیرون لشکرگاه بردند، و او را به سنگ سنگسار کردند. پس بنی اسرائیل چنان که خداوند به موسی امر فرموده بود به عمل آوردند.%شما را یک حکم خواهد بود، خواه غریب خواه متوطن، زیرا که من یهوه خدای شما هستم.»  و کسی که بهیمه ای را کشت، عوض آن را بدهد، اما کسی که انسان را کشت، کشته شود. G  شکستگی عوض شکستگی ، چشم عوض چشم، دندان عوض دندان، چنانکه به آن شخص عیب رسانیده، همچنان به او رسانیده شود.  /و کسی که همسایه خود را عیب رسانیده باشد چنانکه او کرده باشد، به او کرده خواهد شد. } uو کسی که بهیمه ای را بزند که بمیرد عوض آن را بدهد، جان به عوض جان. _ 9«و کسی که آدمی را بزند که بمیرد، البته کشته شود. و هر که اسم یهوه را کفر گوید هرآینه کشته شود، تمامی جماعت او را البته سنگسار کنند، خواه غریب خواه متوطن. چونکه اسم را کفر گفته است کشته شود. 'Iو بنی اسرائیل را خطاب کرده، بگو: هر کسی که خدای خود را لعنت کند متحمل گناه خود خواهد بود. sa«آن کس را که لعنت کرده است، بیرون لشکرگاه ببر، و همه آنانی که شنیدند دستهای خود را بر سر وی بنهند، و تمامی جماعت او را سنگسار کنند. C و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: lS و او را در زندان انداختند تا از دهن خداوند اطلاع یابند. U% و پسر زن اسرائیلی اسم را کفر گفت و لعنت کرد. پس او را نزد موسی آوردند و نام مادر او شلومیت دختر دبری از سبط دان بود. jO و پسر زن اسرائیلی که پدرش مرد مصری بود در میان بنی اسرائیل بیرون آمد، و پسر زن اسرائیلی با مرد اسرائیلی در لشکرگاه جنگ کردند. { و از آن هارون و پسرانش خواهد بود تا آن را در مکان مقدس بخورند، زیرا این از هدایای آتشین خداوند به فریضه ابدی برای وی قدس اقداس خواهد بود.» (Kدر هر روز سبت آن را همیشه به حضور خداوند بیاراید. از جانب بنی اسرائیل عهد ابدی خواهد بود. -و بر هر صف بخور صاف بنه ، تا بجهت یادگاری برای نان و هدیه آتشین باشد برای خداوند. }~uو آنها را به دو صف، در هر صف شش، بر میز طاهر به حضور خداوند بگذار. |}sو آرد نرم بگیر و از آن دوازده گرده بپز؛ برای هر گرده دو عشر باشد. r|_چراغها را بر چراغدان طاهر، به حضور خداوند پیوسته بیاراید. ]{5هارون آن را بیرون حجاب شهادت در خیمه اجتماع از شام تا صبح به حضور خداوند پیوسته بیاراید. در پشتهای شما فریضه ابدی است. Iz که «بنی اسرائیل را امر بفرما تا روغن زیتون صاف کوبیده شده برای روشنایی بگیرند، تا چراغ را دائما روشن کنند. @y و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت ax=,پس موسی بنی اسرائیل را از موسمهای خداوند خبر داد.swa+تا طبقات شما بدانند که من بنی اسرائیل را وقتی که ایشان را از زمین مصر بیرون آوردم در خیمه ها ساکن گردانیدم. من یهوه خدای شما هستم.» v*هفت روز در خیمه ها ساکن باشید؛ همه متوطنان در اسرائیل در خیمه ها ساکن شوند. `u;)و آن را هر سال هفت روز برای خداوند عید نگاه دارید، برای پشتهای شما فریضه ای ابدی است که در ماه هفتم آن را عید نگاه دارید. t(و در روز اول میوه درختان نیکو برای خود بگیرید، و شاخه های خرما و شاخه های درختان پربرگ، و بیدهای نهر، و به حضور یهوه خدای خود هفت روز شادی نمایید. s1'در روز پانزدهم ماه هفتم چون شما محصول زمین را جمع کرده باشید، عید خداوند را هفت روز نگاه دارید، در روز اول، آرامی سبت خواهد بود، و در روز هشتم آرامی سبت. Dr&سوای سبتهای خداوند و سوای عطایای خود و سوای جمیع نذرهای خود و سوای همه نوافل خود که برای خداوند می دهید. Gq %این موسمهای خداوند است که در آنها محفلهای مقدس را اعلان بکنید تا هدیه آتشین برای خداوند بگذرانید، یعنی قربانی سوختنی و هدیه آردی و ذبیحه و هدایای ریختنی. مال هر روز را در روزش، p7$هفت روز هدیه آتشین برای خداوند بگذرانید، و در روز هشتم جشن مقدس برای شما باشد، و هدیه آتشین برای خداوند بگذرانید. این تکمیل عید است؛ هیچ کار از شغل مکنید. ao=#در روز اول، محفل مقدس باشد؛ هیچ کار از شغل مکنید. Dn"«بنی اسرائیل را خطاب کرده، بگو: در روز پانزدهم این ماه هفتم، عید خیمه ها، هفت روز برای خداوند خواهد بود. Cm!و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: Zl/ این برای شما سبت آرامی خواهد بود، پس جانهای خود را ذلیل سازید، در شام روز نهم، از شام تا شام، سبت خود را نگاه دارید.» kهیچ کار مکنید. برای پشتهای شما در همه مسکنهای شما فریضه ای ابدی است. j7و هر کسی که در همان روز هرگونه کاری بکند، آن شخص را از میان قوم او منقطع خواهم ساخت. iو هر کسی که در همان روز خود را ذلیل نسازد، از قوم خود منقطع خواهد شد. 4hcو در همان روز هیچ کار مکنید، زیرا که روز کفاره است تا برای شما به حضور یهوه خدای شما کفاره بشود. kgQ«در دهم این ماه هفتم، روز کفاره است. این برای شما محفل مقدس باشد. جانهای خود را ذلیل سازید، و هدیه آتشین برای خداوند بگذرانید. 1~g}|{zz%ynxxJwcvuut>f==,;;::<98837655#4m333 211X00"//.[-,,y,+8**)`(''a&$$#"!!C FxVthFW\ + g   H"D?(#از سی ساله و بالاتر تا پنجاه ساله هرکه به خدمت داخل می شد تا در خیمه اجتماع مشغول شود. C5("و موسی و هارون و سروران جماعت، بنی قهات را برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان شمردند. 6Bg(!این است خدمت قبایل بنی مراری در تمامی خدمت ایشان در خیمه اجتماع، زیردست ایتامار بن هارون کاهن.» A%( و ستونهای اطراف صحن و پایه های آنها و میخهای آنها و طنابهای آنها با همه اسباب آنها، و تمامی خدمت آنها، پس اسباب ودیعت حمل ایشان را به نامها حساب کنید.P@(این است ودیعت حمل ایشان، در تمامی خدمت ایشان در خیمه اجتماع، تختهای مسکن و پشت بند هایش و ستونهایش و پایه هایش ??y(از سی ساله و بالاتر تا پنجاه ساله هرکه به خدمت داخل شود، تا کار خیمه اجتماع را بنماید. ایشان را بشمار. k>Q(«و بنی مراری را برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان بشمار. 0=[(این است خدمت قبایل بنی جرشون در خیمه اجتماع. و نظارت ایشان به دست ایتامار بن هارون کاهن باشد. g<I(و تمامی خدمت بنی جرشون در هر حمل و خدمت ایشان، به فرمان هارون و پسران او بشود، و جمیع حملهای ایشان را بر ایشان ودیعت گذارید. ;%(و تجیرهای صحن و پرده مدخل دروازه صحن، که پیش مسکن و به اطراف مذبح است، و طنابهای آنها و همه اسباب خدمت آنها و هرچه به آنها باید کرده شود، ایشان بکنند. X:+(که تجیرهای مسکن و خیمه اجتماع را با پوشش آن و پوشش پوست خز که بر بالای آن است، و پرده دروازه خیمه اجتماع را بردارند. d9C(«این است خدمت قبایل بنی جرشون در خدمت گذاری و حمل، Q8(از سی ساله و بالاتر تا پنجاه ساله ایشان را بشمار، هر که داخل شود تا در خیمه اجتماع به شغل بپردازد و خدمت بنماید. t7c(«حساب بنی جرشون را نیز برحسب خاندان آبا و قبایل ایشان بگیر. C6(و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: {5q(و اما ایشان بجهت دیدن قدس لحظه ای هم داخل نشوند، مبادا بمیرند.» -4U(بلکه با ایشان چنین رفتار نمایید تا چون به قدس الاقداس نزدیک آیند، زنده بمانند و نمیرند. هارون و پسرانش داخل آن بشوند، و هریک از ایشان را به خدمت و حمل خود بگمارند. e3E(«سبط قبایل قهاتیان را از میان لاویان منقطع مسازید. Q2(و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: ;1q(«و ودیعت العازار بن هارون کاهن، روغن بجهت روشنایی و بخور خوشبو و هدیه آردی دائمی و روغن مسح و نظارت تمامی مسکن می باشد، با هرآنچه در آن است، خواه از قدس و خواه از اسبابش.» 0!(«و چون هارون و پسرانش در هنگام کوچ کردن اردو، از پوشانیدن قدس و تمامی اسباب قدس فارغ شوند، بعد از آن پسران قهات برای برداشتن آن بیایند، اما قدس را لمس ننمایند مبادا بمیرند، این چیزها از خیمه اجتماع حمل بنی قهات می باشد. T/#(و جمیع اسبابش را که به آنها خدمت آن را می کنند یعنی مجمرها و چنگالها و خاک اندازها و کاسه ها، همه اسباب مذبح را بر روی آن بنهند، و بر آن پوشش، پوست خز گسترانیده، چوب دستهایش را بگذرانند.x.k( «و مذبح را از خاکستر خالی کرده، جامه ارغوانی بر آن بگسترانند. -( «و تمامی اسباب خدمت را که به آنها در قدس خدمت می کنند گرفته، آنها را در جامه لاجوردی بگذارند، و آنها را به پوشش پوست خز پوشانیده، بر چوبدست بنهند. <,s( «و بر مذبح زرین، جامه لاجوردی گسترانیده، آن را به پوشش پوست خز بپوشانند، و چوبدستهایش را بگذرانند. +( و آن را و همه اسبابش را در پوشش پوست خز گذارده، بر چوب دستی بگذارند. u*e( «و جامه لاجوردی گرفته ، شمعدان روشنایی و چراغهایش و گلگیرهایش و سینی هایش و تمامی ظروف روغنش را که به آنها خدمتش می کنند بپوشانند، ')I(و جامه قرمز بر آنها گسترانیده، آن را به پوشش پوست خز بپوشانند و چوبدستهایش را بگذرانند. y(m(«و بر میز نان تقدمه، جامه لاجوردی بگسترانند و بر آن، بشقابها و قاشقها و کاسه ها و پیاله های ریختنی را بگذارنند و نان دائمی بر آن باشد. O'(و بر آن پوشش پوست خز آبی بگذارند و جامه ای که تمام آن لاجوردی باشد بالای آن پهن نموده، چوبدستهایش را بگذرانند. V&'(«و هنگامی که اردو کوچ می کند هارون و پسرانش داخل شده، پوشش حجاب را پایین بیاورند، و تابوت شهادت را به آن بپوشانند. k%Q(«و خدمت بنی قهات در خیمه اجتماع، کار قدس الاقداس باشد. $/(از سی ساله و بالاتر تا پنجاه ساله ، هر که داخل خدمت شود تا در خیمه اجتماع کار کند. #(«حساب بنی قهات را از میان بنی لاوی برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان بگیر. P" (و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: 7!i(3 و موسی نقد فدیه را برحسب قول خداوند چنانکه خداوند موسی را امر فرموده بود، به هارون و پسرانش داد. 4 c(2و از نخست زادگان بنی اسرائیل نقد را که هزار و سیصد و شصت و پنج مثقال موافق مثقال قدس باشد، گرفت. +Q(1پس موسی نقد فدیه را از آنانی که زیاده بودند، بر کسانی که لاویان فدیه آنها شده بودند، گرفت. xk(0و نقد فدیه آنانی که از ایشان زیاده اند به هارون و پسرانش بده.» 7(/پنج مثقال برای هر سری بگیر، آن را موافق مثقال قدس که بیست جیره یک مثقال باشد، بگیر. -U(.و اما درباره فدیه دویست و هفتاد و سه نفر از نخست زادگان بنی اسرائیل که بر لاویان زیاده اند، ym(-«لاویان را به عوض جمیع نخست زادگان بنی اسرائیل، و بهایم لاویان را به عوض بهایم ایشان بگیر، و لاویان از آن من خواهند بود. من یهوه هستم. C(,و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: sa(+و جمیع نخست زادگان نرینه ، برحسب شماره اسمهای شمرده شدگان ایشان از یک ماهه و بالاتر، بیست و دو هزار و دویست و هفتاد و سه نفر بودند. /(*پس موسی چنانکه خداوند او را امر فرموده بود، همه نخست زادگان بنی اسرائیل را شمرد. zo()و لاویان را به عوض همه نخست زادگان بنی اسرائیل برای من که یهوه هستم بگیر، و بهایم لاویان را به عوض همه نخست زادگان بهایم بنی اسرائیل.» Y-((و خداوند به موسی گفت: «جمیع نخست زادگان نرینه بنی اسرائیل را از یک ماهه و بالاتر بشمار، و حساب نامهای ایشان را بگیر. %('و جمیع شمرده شدگان لاویان که موسی و هارون ایشان را برحسب قبایل ایشان و فرمان خداوند شمردند، همه ذکوران از یک ماهه و بالاتر، بیست و دو هزار نفر بودند. K(&و پیش مسکن به طرف مشرق و پیش روی خیمه اجتماع به طرف طلوع شمس، موسی و هارون و پسرانش خیمه بزنند و نگاهبانی قدس را و نگاهبانی بنی اسرائیل را بدارند. و هر غریبی که نزدیک آید، کشته شود. sa(%و ستونهای اطراف صحن و پایه های آنها و میخها و طنابهای آنها. M($و ودیعت معین بنی مراری، تختهای مسکن و پشت بند هایش و ستونهایش و پایه هایش و تمامی اسبابش با تمامی خدمتش باشد. 4c(#و سرور خاندان آبای قبایل مراری، صوریئیل بن ابیحایل باشد و ایشان به طرف شمالی مسکن، خیمه بزنند. #A("و شمرده شدگان ایشان و شماره همه ذکوران از یک ماهه و بالاتر، شش هزار و دویست نفر بودند. ym(!و از مراری، قبیله محلیان و قبیله موشیان؛ اینانند قبایل مراری. 1]( و سرور سروران لاویان، العازار بن هارون کاهن باشد، و نظارت نگهبانان خدمت قدس، او را خواهد بود.D (و ودیعت ایشان تابوت و میز و شمعدان و مذبحها و اسباب قدس که با آنها خدمت می کنند، و حجاب و هر خدمت آن باشد. v g(و سرور خاندان آبای قبایل قهاتیان، الیاصافان بن عزیئیل باشد. \ 3(و قبایل بنی قهات به طرف جنوب مسکن، خیمه بزنند. 8 k(به شماره همه ذکوران از یک ماهه و بالاتر، هشت هزار و ششصد نفر بودند که ودیعت قدس را نگاه می داشتند. C (و از قهات، قبیله عمرامیان و قبیله یصهاریان و قبیله حبرونیان و قبیله عزیئیلیان، اینانند قبایل قهاتیان. 2_(و تجیرهای صحن و پرده دروازه صحن که پیش روی مسکن و به اطراف مذبح است و طنابهایش با هر خدمت آنها. %E(و ودیعت بنی جرشون در خیمه اجتماع، مسکن و خیمه و پوشش آن و پرده دروازه خیمه اجتماع باشد. eE(و سرور خاندان آبای جرشونیان، الیاساف بن لایل باشد. gI(و قبایل جرشونیان در عقب مسکن، به طرف مغرب خیمه زنند. H (و شمرده شدگان ایشان به شماره همه ذکوران از یک ماهه و بالاتر، شمرده شدگان ایشان هفت هزار و پانصد نفر بودند. vg(و از جرشون، قبیله لبنی و قبیله شمعی. اینانند قبایل جرشونیان. 9m(و پسران مراری برحسب قبایل ایشان: محلی و موشی بودند. اینانند قبایل لاویان برحسب خاندان آبای ایشان. zo(و پسران قهات برحسب قبایل ایشان: عمرام و یصهار و حبرون و عزیئیل. q](و نامهای بنی جرشون برحسب قبایل ایشان این است: لبنی و شمعی. ym(و پسران لاوی موافق نامهای ایشان اینانند: جرشون و قهات و مراری. o~Y(پس موسی برحسب قول خداوند چنانکه مامور شد، ایشان را شمرد. 2}_(«بنی لاوی را برحسب خاندان آبا و قبایل ایشان بشمار، هر ذکور ایشان را از یک ماهه و زیاده بشمار.» ^|7(و خداوند موسی را در بیابان سینا خطاب کرده، گفت: h{K( زیرا جمیع نخست زادگان از آن منند، و در روزی که همه نخست زادگان زمین مصر را کشتم، جمیع نخست زادگان اسرائیل را خواه از انسان و خواه از بهایم برای خود تقدیس نمودم، پس از آن من می باشند. من یهوه هستم.» {zq( که «اینک من لاویان را از میان بنی اسرائیل، به عوض هر نخست زاده ای از بنی اسرائیل که رحم را بگشاید گرفته ام، پس لاویان از آن من می باشند. Ay( و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت ,xS( و هارون و پسرانش را تعیین نما تا کهانت خود را بجا بیاورند، و غریبی که نزدیک آید، کشته شود.» 1w]( و لاویان را به هارون و پسرانش بده، زیرا که ایشان از جانب بنی اسرائیل بالکل به وی داده شده اند. v;(و جمیع اسباب خیمه اجتماع و شعائر بنی اسرائیل را نگاه داشته ، خدمت مسکن را بجا آورند. .uW(و ایشان شعائر او و شعائر تمامی جماعت را پیش خیمه اجتماع نگاه داشته ، خدمت مسکن را بجا آورند. t)(«سبط لاوی را نزدیک آورده، ایشان را پیش هارون کاهن حاضر کن تا او را خدمت نمایند. Cs(و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: Yr-(اما ناداب و ابیهو در حضور خداوند مردند، هنگامی که ایشان در بیابان سینا آتش غریب به حضور خداوند گذرانیدند، و ایشان را پسری نبود و العازار و ایتامار به حضور پدر خود هارون، کهانت می نمودند. q9(این است نامهای پسران هارون کهنه که مسح شده بودند که ایشان را برای کهانت تخصیص نمود. p!(و نامهای پسران هارون این است: نخست زاده اش ناداب و ابیهو و العازار و ایتامار. o (این است انساب هارون و موسی در روزی که خداوند در کوه سینا با موسی متکلم شد. =nu("و بنی اسرائیل موافق هرچه خداوند به موسی امر فرموده بود، عمل نمودند، به اینطور نزد علمهای خود خیمه می زدند و به اینطور هر کس برحسب قبایل خود با خاندان آبای خود کوچ می کردند.m5(!اما لاویان چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود، در میان بنی اسرائیل شمرده نشدند. l ( اینانند شمرده شدگان بنی اسرائیل برحسب خاندان آبای ایشان، جمیع شمرده شدگان محله ها موافق افواج ایشان ششصد و سه هزار و پانصد و پنجاه نفر بودند. Dk(جمیع شمرده شدگان محله دان، صد و پنجاه و هفت هزار و ششصد نفر بودند. ایشان نزد علمهای خود در عقب کوچ کنند.» j(و فوج او که از ایشان شمرده شدند، پنجاه و سه هزار و چهارصد نفر بودند. eiE(و سبط نفتالی و رئیس بنی نفتالی اخیرع بن عینان باشد. |hs(و فوج او که از ایشان شمرده شدند، چهل و یک هزار و پانصد نفر بودند. g(و در پهلوی ایشان سبط اشیر خیمه زنند، و رئیس بنی اشیر فجعیئیل بن عکران باشد. zfo(و فوج او که از ایشان شمرده شدند، شصت و دو هزاروهفتصد نفر بودند. &eG(«و به طرف شمال، علم محله دان، برحسب افواج ایشان، و رئیس بنی دان اخیعزر بن عمیشدای باشد. >dw(جمیع شمرده شدگان محله افرایم برحسب افواج ایشان، صد و هشت هزار و یکصد نفر بودند، و ایشان سوم کوچ کنند.~cw(و فوج او که از ایشان شمرده شدند، سی و پنج هزار و چهارصد نفر بودند. obY(و سبط بنیامین و رئیس بنی بنیامین، ابیدان بن جدعونی باشد. zao(و فوج او که از ایشان شمرده شدند، سی و دو هزار و دویست نفر بودند. {`q(و در پهلوی او سبط منسی ، و رئیس بنی منسی جملیئیل بن فدهصور باشد. t_c(و فوج او که از ایشان شمرده شدند، چهل هزار و پانصد نفر بودند. .^W(«و به طرف مغرب، علم محله افرایم برحسب افواج ایشان و رئیس بنی افرایم، الیشمع بن عمیهود باشد. z]o(«و بعد از آن خیمه اجتماع با محله لاویان در میان محله ها کوچ کند، چنانکه خیمه می زنند، همچنان هر کس در جای خود نزد علمهای خویش کوچ کنند. W\)(جمیع شمرده شدگان محله رؤبین برحسب افواج ایشان صد و پنجاه و یک هزار و چهارصد و پنجاه نفر بودند و ایشان دوم کوچ کنند. [(و فوج او که از ایشان شمرده شدند، چهل و پنج هزار و ششصد و پنجاه نفر بودند. _Z9(و سبط جاد و رئیس بنی جاد الیاساف بن رعوئیل باشد. ~Yw( و فوج او که از ایشان شمرده شدند، پنجاه و نه هزار و سیصد نفر بودند. X#( و در پهلوی او سبط شمعون خیمه زنند و رئیس بنی شمعون شلومیئیل بن صوریشدای باشد. zWo( و فوج او که از ایشان شمرده شدند چهل و شش هزار و پانصد نفر بودند. 5Ve( «و بر جانب جنوب، علم محله رؤبین برحسب افواج ایشان باشد، و رئیس بنی رؤبین الیصور بن شدیئور باشد. JU( جمیع شمرده شدگان محله یهودا برحسب افواج ایشان صد و هشتاد و شش هزار و چهارصد نفر بودند. و ایشان اول کوچ کنند. T(و فوج او که از ایشان شمرده شدند، پنجاه و هفت هزار و چهارصد نفر بودند. hSK( و سبط زبولون و رئیس بنی زبولون اَلیآب بن حلیون باشد. R(و فوج او که از ایشان شمرده شدند پنجاه و چهار هزار و چهارصد نفر بودند. Q(و سبط یساکار در پهلوی او خیمه زنند، و رئیس بنی یساکار نتنائیل بن صوغر باشد. P{(و فوج او که از ایشان شمرده شدند هفتاد و چهار هزار و ششصد نفر بودند. _O9(و به جانب مشرق به سوی طلوع آفتاب اهل علم محله یهودا برحسب افواج خود خیمه زنند، و رئیس بنی یهودا نحشون بن عمیناداب باشد. BN(«هر کس از بنی اسرائیل نزد علم و نشان خاندان آبای خویش خیمه زند، در برابر و اطراف خیمه اجتماع خیمه زنند. PM (و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: !L ?(6پس بنی اسرائیل چنین کردند، و برحسب آنچه خداوند موسی را امر فرموده بود، به عمل آوردند.^K 9(5و لاویان به اطراف مسکن شهادت خیمه زنند، مبادا غضب بر جماعت بنی اسرائیل بشود، و لاویان شعائر مسکن شهادت را نگاه دارند.» J )(4و بنی اسرائیل هر کس در محله خود و هر کس نزد علم خویش برحسب افواج خود، خیمه زنند. uI g(3و چون مسکن روانه شود لاویان آن را پایین بیاورند، و چون مسکن افراشته شود لاویان آن را برپا نمایند، و غریبی که نزدیک آن آید، کشته شود. 8H m(2لیکن لاویان را بر مسکن شهادت و تمامی اسبابش و بر هرچه علاقه به آن دارد بگمار، و ایشان مسکن و تمامی اسبابش را بردارند، و ایشان آن را خدمت نمایند و به اطراف مسکن خیمه زنند. {G s(1«اما سبط لاوی را مشمار و حساب ایشان را در میان بنی اسرائیل مگیر. HF  (0زیرا خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: pE ](/اما لاویان برحسب سبط آبای ایشان در میان آنها شمرده نشدند. pD ](.همه شمرده شدگان، ششصد و سه هزار و پانصد و پنجاه نفر بودند. dC E(-و تمامی شمرده شدگان بنی اسرائیل برحسب خاندان آبای ایشان، از بیست ساله و بالاتر، هر کس از اسرائیل که برای جنگ بیرون می رفت. ^B 9(,اینانند شمرده شدگانی که موسی و هارون با دوازده نفر از سروران اسرائیل، که یک نفر برای هر خاندان آبای ایشان بود، شمردند. A (+شمرده شدگان ایشان از سبط نفتالی، پنجاه و سه هزار و پانصد نفر بودند. b@ A(*و انساب بنی نفتالی برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسمها از بیست ساله و بالاتر، هر که برای جنگ بیرون می رفت. y? o()شمرده شدگان ایشان از سبط اشیر، چهل و یک هزار و پانصد نفر بودند. ^> 9((و انساب بنی اشیر برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسمها از بیست ساله و بالاتر، هر که برای جنگ بیرون می رفت. w= k('شمرده شدگان ایشان از سبط دان، شصت و دو هزار و هفتصد نفر بودند. Q< (&و انساب بنی دان برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسمها از بیست ساله و بالاتر، هر که برای جنگ می رفت. ; (%شمرده شدگان ایشان از سبط بنیامین، سی و پنج هزار و چهارصد نفر بودند. f: I($و انساب بنی بنیامین برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسمها، از بیست ساله و بالاتر، هر که برای جنگ بیرون می رفت. w9 k(#شمرده شدگان ایشان از سبط منسی ، سی و دو هزار و دویست نفر بودند.`8 =("و انساب بنی منسی برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسمها، از بیست ساله و بالاتر، هر که برای جنگ بیرون می رفت. u7 g(!شمرده شدگان ایشان از سبط افرایم، چهل هزار و پانصد نفر بودند. w6 k( و انساب بنی یوسف از بنی افرایم برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسمها از بیست ساله و بالاتر، هر که برای جنگ بیرون می رفت. 5 (شمرده شدگان ایشان از سبط زبولون پنجاه و هفت هزار و چهارصد نفر بودند. b4 A(و انساب بنی زبولون برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسمها از بیست ساله و بالاتر، هر که برای جنگ بیرون می رفت. 3  (شمرده شدگان ایشان از سبط یساکار، پنجاه و چهار هزار و چهارصد نفر بودند. b2 A(و انساب بنی یساکار برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسمها از بیست ساله و بالاتر، هر که برای جنگ بیرون می رفت. 1 (شمرده شدگان ایشان از سبط یهودا، هفتاد و چهار هزار و شش صد نفر بودند. `0 =(و انساب بنی یهودا برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسمها از بیست ساله و بالاتر، هر که برای جنگ بیرون می رفت. / (شمرده شدگان ایشان از سبط جاد، چهل و پنج هزار و ششصد و پنجاه نفر بودند. ^. 9(و انساب بنی جاد برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسمها، از بیست ساله و بالاتر، هر که برای جنگ بیرون می رفت. }- w(شمرده شدگان ایشان از سبط شمعون، پنجاه و نه هزار و سیصد نفر بودند. L, (و انساب بنی شمعون برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، کسانی که از ایشان شمرده شدند، موافق شماره اسمها و سرهای ایشان این بود: هر ذکور از بیست ساله و بالاتر، هر که برای جنگ بیرون می رفت. {+ s(شمرده شدگان ایشان از سبط رؤبین، چهل و شش هزار و پانصد نفر بودند. H*  (و اما انساب بنی رؤبین نخست زاده اسرائیل، برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق نامها و سرهای ایشان این بود: هر ذکور از بیست ساله و بالاتر، جمیع کسانی که برای جنگ بیرون می رفتند. ) (چنانکه خداوند موسی را امر فرموده بود، ایشان را در بیابان سینا بشمرد. 2( a(و در روز اول ماه دوم، تمامی جماعت را جمع کرده، نسب نامه های ایشان را برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، به شماره اسمها از بیست ساله و بالاتر موافق سرهای ایشان خواندند. l' U(و موسی و هارون این کسان را که به نام، معین شدند، گرفتند. & +(اینانند دعوت شدگان جماعت و سروران اسباط آبای ایشان، و رؤسای هزاره های اسرائیل. =% y(و از نفتالی ، اخیرع بن عینان.» :$ s(و از جاد، الیاساف بن دعوئیل. :# s( و از اشیر، فجعیئیل بن عکران. :" s( و از دان، اخیعزر بن عمیشدای. =! y( از بنیامین، ابیدان بن جدعونی.  ( و از بنی یوسف: از افرایم، الیشمع بن عمیهود. و از منسی ، جملیئیل بن فدهصور. : s( و از زبولون، الیاب بن حیلون. < w(و از یساکار، نتنائیل بن صوغر. > {(و از یهودا، نحشون بن عمیناداب. E (و از شمعون، شلومیئیل بن صوریشدای.  (و اسمهای کسانی که با شما باید بایستند، این است: از رؤبین، الیصوربن شدیئور. } w(و همراه شما یک نفر از هر سبط باشد که هر یک رئیس خاندان آبایش باشد. F  (از بیست ساله و زیاده، هر که از اسرائیل به جنگ بیرون می رود، تو و هارون ایشان را برحسب افواج ایشان بشمارید. ` =(«حساب تمامی جماعت بنی اسرائیل را برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، به شماره اسمهای همه ذکوران موافق سرهای ایشان بگیرید. f K(و در روز اول ماه دوم از سال دوم از بیرون آمدن ایشان از زمین مصر، خداوند در بیابان سینا در خیمه اجتماع موسی را خطاب کرده، گفت: " این است اوامری که خداوند به موسی برای بنی اسرائیل در کوه سینا امر فرمود.cA!در خوبی و بدی آن تفحص ننماید و آن را مبادله نکند، و اگر آن را مبادله کند هم آن و هم بدل آن مقدس خواهد بود و فدیه داده نشود.» $C و تمامی ده یک گاو و گوسفند یعنی هر چه زیر عصا بگذرد، دهم آن برای خداوند مقدس خواهد بود. ymو اگر کسی از ده یک خود چیزی فدیه دهد پنج یک آن را بر آن بیفزاید. 3a«و تمامی ده یک زمین چه از تخم زمین چه از میوه درخت از آن خداوند است، و برای خداوند مقدس می باشد. }uهر وقفی که از انسان وقف شده باشد، فدیه داده نشود. البته کشته شود. Pاما هر چیزی که کسی برای خداوند وقف نماید، از کل مایملک خود، چه از انسان چه از بهایم چه از زمین ملک خود، نه فروخته شود و نه فدیه داده شود، زیرا هر چه وقف باشد برای خداوند قدس اقداس است. yو اگر از بهایم نجس باشد، آنگاه آن را برحسب برآورد تو فدیه دهد، و پنج یک بر آن بیفزاید، و اگر فدیه داده نشود پس موافق برآورد تو فروخته شود. lS«لیکن نخست زاده ای از بهایم که برای خداوند نخست زاده شده باشد، هیچکس آن را وقف ننماید، خواه گاو خواه گوسفند، از آن خداوند است. x kو هر برآورد تو موافق مثقال قدس باشد که بیست جیره یک مثقال است. F و آن زمین در سال یوبیل به کسی که از او خریده شده بود خواهد برگشت، یعنی به کسی که آن زمین ملک موروثی وی بود. K آنگاه کاهن مبلغ برآورد تو را تا سال یوبیل برای وی بشمارد، و در آن روز برآورد تو را مثل وقف خداوند به وی بدهد. #o~`}}H|{{CzzyExxwwRvfv!uetUs]sr0q7oo\nn~mlkjji[hHg:femdd*cbb``0_^^)]]\$[ZsYY XWWIVTT@RRQhPONML4KKCJJJ!IHGFFEEcDD_CBB7AA???'>>=88{8>7{7655A54=322|1100//<..--T,D++}+@*y*)((A('<&%%%$##""H!! `Q MI IjTz/ 1  ) ri#C|(و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: :{o( و بعد از آن لاویان داخل شدند تا در خیمه اجتماع به حضور هارون و پسرانش به خدمت خود بپردازند، و چنانکه خداوند موسی را درباره لاویان امر فرمود، همچنان به ایشان عمل نمود ند. z+(و لاویان برای گناه خود کفاره کرده، رخت خود را شستند، و هارون ایشان را به حضور خداوند هدیه گذرانید، و هارون برای ایشان کفاره نموده، ایشان را تطهیر کرد. $yC(پس موسی و هارون و تمامی جماعت بنی اسرائیل به لاویان چنین کردند، برحسب هرآنچه خداوند موسی را درباره لاویان امر فرمود، همچنان بنی اسرائیل به ایشان عمل نمودند.x(و لاویان را از میان بنی اسرائیل به هارون و پسرانش پیشکش دادم تا خدمت بنی اسرائیل را در خیمه اجتماع بجا آورند، و بجهت بنی اسرائیل کفاره نمایند، و چون بنی اسرائیل به قدس نزدیک آیند، وبا به بنی اسرائیل عارض نشود.» kwQ(پس لاویان را به عوض همه نخست زادگان بنی اسرائیل گرفتم. &vG(زیرا که جمیع نخست زادگان بنی اسرائیل خواه از انسان و خواه از بهایم، از آن من اند. در روزی که جمیع نخست زادگان را در زمین مصر زدم، ایشان را برای خود تقدیس نمودم. u1(زیرا که ایشان از میان بنی اسرائیل به من بالکل داده شده اند، و به عوض هر گشاینده رحم، یعنی به عوض همه نخست زادگان بنی اسرائیل، ایشان را برای خود گرفته ام. Pt(«و بعد از آن لاویان داخل شوند تا خدمت خیمه اجتماع را بجا آورند، و تو ایشان را تطهیر کرده، ایشان را هدیه بگذران. s(و لاویان را از میان بنی اسرائیل جدا نما و لاویان از آن من خواهند بود. r#( و لاویان را پیش هارون و پسرانش برپا بدار، و ایشان را برای خداوند هدیه بگذران. q( و لاویان دستهای خود را بر سر گاوان بنهند، و تو یکی را بجهت قربانی گناه و دیگری را بجهت قربانی سوختنی برای خداوند بگذران، تا بجهت لاویان کفاره شود. 9pm( و هارون لاویان را از جانب بنی اسرائیل به حضور خداوند هدیه بگذراند، تا خدمت خداوند را بجا بیاورند. %oE( و لاویان را به حضور خداوند نزدیک بیاور، و بنی اسرائیل دستهای خود را بر لاویان بگذارند. n#( و لاویان را پیش خیمه اجتماع نزدیک بیاور، و تمامی جماعت بنی اسرائیل را جمع کن. >mw(و گاوی جوان و هدیه آردی آن، یعنی آرد نرم مخلوط با روغن بگیرند، و گاو جوان دیگر بجهت قربانی گناه بگیر. l(و بجهت تطهیر ایشان، به ایشان چنین عمل نما: آن کفاره گناه را بر ایشان بپاش و بر تمام بدن خود استره بگذرانند، و رخت خود را شسته ، خود را تطهیر نمایند. rk_(«لاویان را از میان بنی اسرائیل گرفته ، ایشان را تطهیر نما. Cj(و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: i (و صنعت شمعدان این بود: از چرخکاری طلا از ساق تا گلهایش چرخکاری بود، موافق نمونه ای که خداوند به موسی نشان داده بود، به همین طور شمعدان را ساخت. Hh (پس هارون چنین کرد، و چراغها را برافراشت تا پیش شمعدان روشنایی بدهد، چنانکه خداوند موسی را امر فرموده بود. 7gi(«هارون را خطاب کرده، به وی بگو: هنگامی که چراغها را برافرازی، هفت چراغ پیش شمعدان روشنایی بدهد.» Bf (و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: >ew(Yو چون موسی به خیمه اجتماع داخل شد تا با وی سخن گوید، آنگاه قول را می شنید که از بالای کرسی رحمت که بر تابوت شهادت بود، از میان دو کروبی به وی سخن می گفت، پس با او تکلم می نمود.}du(Xو تمامی گاوان بجهت ذبیحه سلامتی ، بیست و چهار گاو و شصت قوچ و شصت بز نر و شصت بره نرینه یک ساله. این بود تبرک مذبح بعد از آنکه مسح شده بود. {cq(Wتمامی گاوان بجهت قربانی سوختنی ، دوازده گاو و دوازده قوچ و دوازده بره نرینه یک ساله. با هدیه آردی آنها و دوازده بز نر بجهت قربانی گناه. Cb(Vو دوازده قاشق طلا پر از بخور هر کدام ده مثقال موافق مثقال قدس، که تمامی طلای قاشقها صد و بیست مثقال بود. Da(Uهر طبق نقره صد و سی مثقال و هر لگن هفتاد، که تمامی نقره ظروف، دوهزار و چهارصد مثقال موافق مثقال قدس بود. [`1(Tاین بود تبرک مذبح در روزی که مسح شده بود، از جانب سروران اسرائیل دوازده طبق نقره و دوازده لگن نقره و دوازده قاشق طلا. ?_y(Sو بجهت ذبیحه سلامتی ، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه اخیرع بن عینان. :^q(Rو یک بز نر بجهت قربانی گناه. |]s(Qو یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. G\ (Pو یک قاشق طلا، ده مثقال پر از بخور. [ (Oهدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال موافق مثقال قدس، هردوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. dZC(Nو در روز دوازدهم، اخیرع بن عینان، سرور بنی نفتالی. CY(Mو بجهت ذبیحه سلامتی ، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه فجعیئیل بن عکران. :Xq(Lو یک بز نر بجهت قربانی گناه. |Ws(Kو یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. EV(Jو یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. U(Iهدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره، هفتاد مثقال موافق مثقال قدس؛ هردوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. `T;(Hو در روز یازدهم، فجعیئیل بن عکران سرور بنی اشیر. ES(Gو بجهت ذبیحه سلامتی ، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه اخیعزر بن عمیشدای. :Rq(Fو یک بز نر بجهت قربانی گناه. |Qs(Eو یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. GP (Dو یک قاشق طلا، ده مثقال پر از بخور. O(Cهدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره، هفتاد مثقال موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. YN-(Bو در روز دهم، اخیعزربن عمیشدای سرور بنی دان. CM(Aو به جهت ذبیحه سلامتی دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه ابیدان بن جدعونی. و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. I(=هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود و یک لگن نقره هفتاد مثقال موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن، بجهت هدیه آردی. `H;(<و در روز نهم، ابیدان بن جدعونی سرور بنی بنیامین. DG(;و بجهت ذبیحه سلامتی ، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه جملیئیل بن فدهصور.:Fq(:و یک بز نر بجهت قربانی گناه. |Es(9و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. ED(8و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. C(7هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. ^B7(6و در روز هشتم، جملیئیل بن فدهصور سرور بنی منسی. CA(5و بجهت ذبیحه سلامتی ، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه الیشمع بن عمیهود. :@q(4و یک بز نر بجهت قربانی گناه. |?s(3و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. E>(2و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. =(1هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. `<;(0و در روز هفتم، الیشمع بن عمیهود سرور بنی افرایم. E;(/و بجهت ذبیحه سلامتی ، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه الیاساف بن دعوئیل. ::q(.و یک بز نر بجهت قربانی گناه. |9s(-و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. E8(,و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. 7(+هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. Z6/(*و در روز ششم، الیاساف بن دعوئیل سرور بنی جاد. K5()و بجهت ذبیحه سلامتی ، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه شلومیئیل بن صوریشدای. :4q((و یک بز نر بجهت قربانی گناه. |3s('و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. E2(&و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. 1(%هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. f0G($و در روز پنجم، شلومیئیل بن صوریشدای سرور بنی شمعون. B/(#و بجهت ذبیحه سلامتی ، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه الیصوربن شدیئور. ;.s("و یک بز نر بجهت قربانی گناه. |-s(!و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. E,( و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. +(هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. `*;(و در روز چهارم، الیصور بن شدیئور سرور بنی رؤبین. ?)y( و بجهت ذبیحه سلامتی، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه الیآب بن حیلون. :(q(و یک بز نر بجهت قربانی گناه. w'i(و یک گاو جوان و یک قوچ و بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. F&(و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور، %(هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. [$1( و در روز سوم، الیآب بن حیلون سرور بنی زبولون. C#(و بجهت ذبیحه سلامتی ، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله ، این بود هدیه نتنائیل بن صوغر. :"q(و یک بز نر بجهت قربانی گناه. !y(و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله ، بجهت قربانی سوختنی. E (و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. /Y(و هدیه ای که او گذرانید یک طبق نقره بود که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. oY(و در روز دوم، نتنائیل بن صوغر، سرور یساکار هدیه گذرانید. G (و بجهت ذبیحه سلامتی ، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله ، این بود هدیه نحشون بن عمیناداب. :q(و یک بز نر بجهت قربانی گناه. |s(و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. E(و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. !=( و هدیه او یک طبق نقره بود که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره، هفتاد مثقال به مثقال قدس که هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط شده با روغن بود بجهت هدیه آردی. ~w( و در روز اول، نحشون بن عمیناداب از سبط یهودا هدیه خود را گذرانید. 9( و خداوند به موسی گفت که هر سرور در روز نوبه خود هدیه خویش را بجهت تبرک مذبح بگذراند. 9m( و سروران بجهت تبرک مذبح، در روز مسح کردن آن، هدیه گذرانیدند. و سروران هدیه خود را پیش مذبح آوردند. (K( اما به بنی قهات هیچ نداد، زیرا خدمت قدس متعلق به ایشان بود و آن را بر دوش خود برمی داشتند.;q(و چهار ارابه و هشت گاو به بنی مراری، به اندازه خدمت ایشان، به دست ایتامار بن هارون کاهن تسلیم نمود. {(دو ارابه و چهار گاو به بنی جرشون، به اندازه خدمت ایشان تسلیم نمود. }u(پس موسی ارابه ها و گاوها را گرفته ، آنها را به لاویان تسلیم نمود. ^7(«اینها را از ایشان بگیر تا برای بجا آوردن خدمت خیمه اجتماع به کار آید، و به لاویان به هر کس به اندازه خدمتش تسلیم نما.» C(و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: &G(پس ایشان بجهت هدیه خود، به حضور خداوند شش ارابه سرپوشیده و دوازده گاو آوردند، یعنی یک ارابه برای دو سرور، و برای هر نفری یک گاو، و آنها را پیش روی مسکن آوردند. W)(سروران اسرائیل و رؤسای خاندان آبای ایشان هدیه گذرانیدند. و اینها رؤسای اسباط بودند که بر شمرده شدگان گماشته شدند.   (و در روزی که موسی از برپا داشتن مسکن فارغ شده و آن را مسح نموده و تقدیس کرده و تمامی اسبابش را و مذبح را با تمامی اسبابش مسح کرده و تقدیس نموده بود، { q(و نام مرا بر بنی اسرائیل بگذارند، و من ایشان را برکت خواهم داد.»d C(یهوه روی خود را بر تو برافرازد و تو را سلامتی بخشد. a =(یهوه روی خود را بر تو تابان سازد و بر تو رحمت کند. T #(«یهوه تو را برکت دهد و تو را محافظت نماید. 'I(«هارون و پسرانش را خطاب کرده، بگو: به اینطور بنی اسرائیل را برکت دهید و به ایشان بگویید: C(و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: eE(«این است قانون نذیره ای که نذر بکند و قانون قربانی که بجهت تخصیص خود برای خداوند باید بگذراند، علاوه بر آنچه دستش به آن می رسد موافق نذری که کرده باشد، همچنین برحسب قانون تخصیص خود، باید بکند.» (و کاهن آنها را بجهت هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند بجنباند، این با سینه جنبانیدنی و ران افراشتنی برای کاهن، مقدس است. و بعد از آن نذیره شراب بنوشد. lS(«و کاهن سردست بریان شده قوچ را با یک گرده فطیر از سبد و یک قرص فطیر گرفته ، آن را بر دست نذیره، بعد از تراشیدن سر تخصیصش بگذارد. r_(«و آن نذیره سر تخصیص خود را نزد در خیمه اجتماع بتراشد، و موی سر تخصیص خود را گرفته ، آن را بر آتشی که زیر ذبیحه سلامتی است بگذراند. M(و قوچ را با سبد نان فطیر بجهت ذبیحه سلامتی برای خداوند بگذراند، و کاهن هدیه آردی و هدیه ریختنی او را بگذراند. %E(«و کاهن آنها را به حضور خداوند نزدیک آورده، قربانی گناه و قربانی سوختنی او را بگذراند. iM(و یک سبد نان فطیر یعنی گرده های آرد نرم سرشته شده با روغن، و قرصهای فطیر مسح شده با روغن، و هدیه آردی آنها و هدیه ریختنی آنها. >w(و قربانی خود را برای خداوند بگذراند، یعنی یک بره نرینه یک ساله بی عیب بجهت قربانی سوختنی ، و یک بره ماده یک ساله بی عیب، بجهت قربانی گناه، و یک قوچ بی عیب بجهت ذبیحه سلامتی. 6~g( «این است قانون نذیره، چون روزهای تخصیص او تمام شود، آنگاه او را نزد دروازه خیمه اجتماع بیاورند. };( و روزهای تخصیص خود را برای خداوند (از نو) تخصیص نماید، و بره نرینه یک ساله برای قربانی جرم بیاورد. لیکن روزهای اول ساقط خواهد بود، چونکه تخصیصش نجس شده است. '|I( و کاهن یکی را برای قربانی گناه و دیگری را برای قربانی سوختنی گذرانیده، برای وی کفاره نماید، از آنچه به سبب میت، گناه کرده است؛ و سر او را در آن روز تقدیس نماید. {( و در روز هشتم دو فاخته یا دو جوجه کبوتر نزد کاهن به در خیمه اجتماع بیاورد. Hz ( «و اگر کسی دفعتا ناگهان نزد او بمیرد، پس سر خود را در روز طهارت خویش بتراشد، یعنی در روز هفتم آن را بتراشد. `y;(تمامی روزهای تخصیصش برای خداوند مقدس خواهد بود. Qx(برای پدر و مادر و برادر و خواهر خود، هنگامی که بمیرند خویشتن را نجس نسازد، زیرا که تخصیص خدایش بر سر وی می باشد. w(«و تمام روزهایی که خود را برای خداوند تخصیص نموده است، نزدیک بدن میت نیاید. v#(«و تمام ایام نذر تخصیص او، استره بر سر او نیاید، و تا انقضای روزهایی که خود را برای خداوند تخصیص نموده است، مقدس شده، گیسهای موی سر خود را بلند دارد. u%(و تمام ایام تخصیصش از هر چیزی که از تاک انگور ساخته شود، از هسته تا پوست نخورد.[t1(آنگاه از شراب و مسکرات بپرهیزد و سرکه شراب و سرکه مسکرات را ننوشد، و هیچ عصیر انگور ننوشد، و انگور تازه یا خشک نخورد. ]s5(«بنی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون مرد یا زن نذر خاص، یعنی نذر نذیره بکند، و خود را برای خداوند تخصیص نماید، Br (و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: vqg(پس آن مرد از گناه مبرا شود، و زن گناه خود را متحمل خواهد بود.»p(یا هنگامی که روح غیرت بر مرد بیاید، و بر زنش غیور شود، آنگاه زن را به حضور خداوند برپا بدارد، و کاهن تمامی این قانون را درباره او اجرا دارد. o(«این است قانون غیرت، هنگامی که زن از شوهر خود برگشته ، نجس شده باشد. n(و اگر آن زن نجس نشده، طاهر باشد، آنگاه مبرا شده، اولاد خواهد زایید. cmA(و چون آب را به او نوشانید، اگر نجس شده و به شوهر خود خیانت ورزیده باشد، آن آب لعنت داخل او شده، تلخ خواهد شد، و شکم او منتفخ و ران او ساقط خواهد گردید، و آن زن در میان قوم خود مورد لعنت خواهد بود. Qw( خداوند موسی را گفت: «آیا دست خداوند کوتاه شده است؟ اﻵن خواهی دید که کلام من بر تو واقع می شود یا نه .» qP]( آیا گله ها و رمه ها برای ایشان کشته شود تا برای ایشان کفایت کند؟ یا همه ماهیان دریا برای ایشان جمع شوند تا برای ایشان کفایت کند؟» TO#( موسی گفت: «قومی که من در میان ایشانم، ششصد هزار پیاده اند و تو گفتی ایشان را گوشت خواهم داد تا یک ماه تمام بخورند. *NO( بلکه یک ماه تمام تا از بینی شما بیرون آید و نزد شما مکروه شود، چونکه خداوند را که در میان شماست رد نمودید، و به حضور وی گریان شده، گفتید، چرا از مصر بیرون آمدیم.» M( نه یک روز و نه دو روز خواهید خورد، و نه پنج روز و نه ده روز و نه بیست روز، uLe( «و قوم را بگو که برای فردا خود را تقدیس نمایید تا گوشت بخورید، چونکه در گوش خداوند گریان شده، گفتید، کیست که ما را گوشت بخوراند! زیرا که در مصر ما را خوش می گذشت! پس خداوند شما را گوشت خواهد داد تا بخورید. K5( و من نازل شده، در آنجا با تو سخن خواهم گفت، و از روحی که بر توست گرفته ، بر ایشان خواهم نهاد تا با تو متحمل بار این قوم باشند و تو به تنهایی متحمل آن نباشی. bJ?( پس خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: «هفتاد نفر از مشایخ بنی اسرائیل که ایشان را می دانی که مشایخ قوم و سروران آنها می باشند نزد من جمع کن، و ایشان را به خیمه اجتماع بیاور تا در آنجا با تو بایستند. GI ( و اگر با من چنین رفتار نمایی، پس هرگاه در نظر تو التفات یافتم مرا کشته، نابود ساز تا بدبختی خود را نبینم.» H%( من به تنهایی نمی توانم تحمل تمامی این قوم را بنمایم زیرا بر من زیاد سنگین است. >Gw( گوشت از کجا پیدا کنم تا به همه این قوم بدهم؟ زیرا نزد من گریان شده، می گویند ما را گوشت بده تا بخوریم. NF( آیا من به تمامی این قوم حامله شده، یا من ایشان را زاییده ام که به من می گویی ایشان را در آغوش خود بردار، به زمینی که برای پدران ایشان قسم خوردی مثل لالا که طفل شیرخواره را برمی دارد؟ UE%( و موسی به خداوند گفت: «چرا به بنده خود بدی نمودی؟ و چرا در نظر تو التفات نیافتم که بار جمیع این قوم را بر من نهادی؟ pD[( و موسی قوم را شنید که با اهل خانه خود هر یک به در خیمه خویش می گریستند، و خشم خداوند به شدت افروخته شد، و در نظر موسی نیز قبیح آمد. rC_( و چون شبنم در وقت شب بر اردو می بارید، من نیز بر آن می ریخت. .BW( و قوم گردش کرده، آن را جمع می نمودند، و آن را در آسیا خرد می کردند یا در هاون می کوبیدند، و در دیگها پخته ، گرده ها از آن می ساختند. و طعم آن مثل طعم قرصهای روغنی بود. VA'( و من مثل تخم گشنیز بود و شکل آن مثل شکل مقل. @( و اﻵن جان ما خشک شده، و چیزی نیست و غیر از این من، در نظر ما هیچ نمی آید!» !?=( ماهی ای را که در مصر مفت می خوردیم و خیار و خربوزه و تره و پیاز و سیر را بیاد می آوریم. [>1( و گروه مختلف که در میان ایشان بودند، شهوت پرست شدند، و بنی اسرائیل باز گریان شده، گفتند: «کیست که ما را گوشت بخوراند! =( پس آن مکان را تبعیره نام نهادند، زیرا که آتش خداوند در میان ایشان مشتعل شد. < ( و قوم نزد موسی فریاد برآورده، موسی نزد خداوند دعا نمود و آتش خاموش شد. ; ( و قوم شکایت کنان در گوش خداوند بد گفتند، و خداوند این را شنیده، غضبش افروخته شد، و آتش خداوند در میان ایشان مشتعل شده، در اطراف اردو بسوخت. : ( $و چون فرود می آمد، می گفت: «ای خداوند نزد هزاران هزار اسرائیل رجوع نما.»R9( #و چون تابوت روانه می شد، موسی می گفت: «ای خداوند برخیز و دشمنانت پراکنده شوند و مبغضانت از حضور تو منهزم گردند.» 8( "و ابر خداوند در روز بالای سر ایشان بود، وقتی که از لشکرگاه روانه می شدند. [71( !و از کوه خداوند سفر سه روزه کوچ کردند، و تابوت عهد خداوند سفر سه روزه پیش روی ایشان رفت تا آرامگاهی برای ایشان بطلبد. 69( و اگر همراه ما بیایی ، هر احسانی که خداوند بر ما بنماید، همان را بر تو خواهیم نمود.» '5I( گفت: «ما را ترک مکن زیرا چونکه تو منازل ما را در صحرا می دانی ، بجهت ما مثل چشم خواهی بود. z4o( او وی را گفت: «نمی آیم، بلکه به زمین و به خاندان خود خواهم رفت.» 3-( و موسی به حوباب بن رعوئیل مدیانی که برادرزن موسی بود، گفت: «ما به مکانی که خداوند درباره آن گفته است که آن را به شما خواهم بخشید کوچ می کنیم، همراه ما بیا و بتو احسان خواهیم نمود، چونکه خداوند درباره اسرائیل نیکو گفته است.» l2S( این بود مراحل بنی اسرائیل با افواج ایشان. پس کوچ کردند. R1( و بر فوج سبط بنی نفتالی ، اخیرع بن عینان. Q0( و بر فوج سبط بنی اشیر، فجعیئیل بن عکران. @/{( پس علم محله بنی دان که مؤخر همه محله ها بود با افواج ایشان روانه شد، و بر فوج او اخیعزر بن عمیشدای بود. W.)( و بر فوج سبط بنی بنیامین، ابیدان بن جدعونی. T-#( و بر فوج سبط بنی منسی ، جملیئیل بن فدهصور. ,/( پس علم محله بنی افرایم با افواج ایشان روانه شد، و بر فوج او الیشمع بن عمیهود بود. *+O( پس قهاتیان که حاملان قدس بودند، کوچ کردند و پیش از رسیدن ایشان، آنها مسکن را برپا داشتند. Q*( و بر فوج سبط بنی جاد، الیاساف بن دعوئیل. [)1( و بر فوج سبط بنی شمعون، شلومیئیل بن صوریشدای. (( و علم محله رؤبین با افواج ایشان روانه شد، و بر فوج او الیصور بن شدیئور بود. '-( پس مسکن را پایین آوردند و بنی جرشون و بنی مراری که حاملان مسکن بودند، کوچ کردند. R&(  و بر فوج سبط بنی زبولون، الیآب بن حیلون. S%!( و بر فوج سبط بنی یساکار، نتنائیل بن صوغر. !$=( و علم محله بنی یهودا، اول با افواج ایشان روانه شد، و بر فوج او نحشون بن عمیناداب بود. g#I( و ایشان اول به فرمان خداوند به واسطه موسی کوچ کردند. "1( و بنی اسرائیل به مراحل خود از صحرای سینا کوچ کردند، و ابر در صحرای فاران ساکن شد، !!( و واقع شد در روز بیستم ماه دوم سال دوم که ابر از بالای خیمه شهادت برداشته شد، @ {( و در روز شادی خود و در عیدها و در اول ماه های خود کرناها را بر قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی خود بنوازید، تا برای شما به حضور خدای شما یادگاری باشد. من یهوه خدای شما هستم.» K( و چون در زمین خود برای مقاتله با دشمنی که بر شما تعدی می نماید می روید، کرناها را تیز آهنگ بنوازید، پس به حضور یهوه خدای خود بیاد آورده خواهید شد، و از دشمنان خود نجات خواهید یافت. 1( «و بنی هارون کهنه، کرناها را بنوازند. این برای شما در نسلهای شما فریضه ابدی باشد. jO( و بجهت جمع کردن جماعت بنوازید، لیکن تیز آهنگ منوازید. X+( و چون مرتبه دوم تیز آهنگ بنوازید، محله هایی که به طرف جنوب جا دارند کوچ کنند؛ بجهت کوچ دادن ایشان تیز آهنگ بنوازند. ( و چون تیز آهنگ بنوازید محله هایی که به طرف مشرق جا دارند، کوچ بکنند.  ( و چون یکی را بنوازند، سروران و رؤسای هزاره های اسرائیل نزد تو جمع شوند. ( و چون آنها را بنوازند تمامی جماعت نزد تو به در خیمه اجتماع جمع شوند. M( «برای خود دو کرنای نقره بساز، آنها را از چرخکاری درست کن، و آنها را بجهت خواندن جماعت و کوچیدن اردو بکار ببر. B ( و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: ( به فرمان خداوند اردو می زدند، و به فرمان خداوند کوچ می کردند، و ودیعت خداوند را برحسب آنچه خداوند به واسطه موسی فرموده بود، نگاه می داشتند./Y( خواه دو روز و خواه یک ماه و خواه یک سال، هر قدر ابر بر مسکن توقف نموده، بر آن ساکن می بود، بنی اسرائیل در اردو می ماندند، و کوچ نمی کردند و چون برمی خاست، می کوچیدند. ( و بعضی اوقات، ابر از شام تا صبح می ماند و در وقت صبح ابر برمی خاست، آنگاه کوچ می کردند، یا اگر روز و شب می ماند چون ابر برمی خاست، می کوچیدند. Y-( و بعضی اوقات ابر ایام قلیلی بر مسکن می ماند، آنگاه به فرمان خداوند در اردو می ماندند و به فرمان خداوند کوچ می کردند. F( و چون ابر، روزهای بسیار بر مسکن توقف می نمود، بنی اسرائیل ودیعت خداوند را نگاه می داشتند و کوچ نمی کردند. tc( به فرمان خداوند بنی اسرائیل کوچ می کردند و به فرمان خداوند اردو می زدند، همه روزهایی که ابر بر مسکن ساکن می بود، در اردو می ماندند. lS( و هرگاه ابر از خیمه برمی خاست، بعد از آن بنی اسرائیل کوچ می کردند و در هر جایی که ابر ساکن می شد، آنجا بنی اسرائیل اردو می زدند. lS( همیشه چنین بود که ابر آن را می پوشانید و منظر آتش در شب. =u( و در روزی که مسکن برپا شد، ابر مسکن خیمه شهادت را پوشانید، و از شب تا صبح مثل منظر آتش بر مسکن می بود. 7 i( و اگر غریبی در میان شما ماوا گزیند و بخواهد که فصح را برای خداوند بجا آورد، برحسب فریضه و حکم فصح عمل نماید، برای شما یک فریضه می باشد خواه برای غریب و خواه برای متوطن.» @ {( اما کسی که طاهر باشد و در سفر نباشد و از بجا آوردن فصح بازایستد، آن کس از قوم خود منقطع شود، چونکه قربانی خداوند را در موسمش نگذرانیده است، آن شخص گناه خود را متحمل خواهد شد. + Q( چیزی از آن تا صبح نگذارند و از آن استخوانی نشکنند؛ برحسب جمیع فرایض فصح آن را معمول دارند. ( K( در روز چهاردهم ماه دوم، آن را در وقت عصر بجا آورند، و آن را با نان فطیر و سبزی تلخ بخورند. u e( «بنی اسرائیل را خطاب کرده، بگو: اگر کسی از شما یا از اعقاب شما از میت نجس شود، یا در سفر دور باشد، معهذا فصح را برای خداوند بجا آورد. C( و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: ( موسی ایشان را گفت: «بایستید تا آنچه خداوند در حق شما امر فرماید، بشنوم.» nW( و آن اشخاص وی را گفتند که «ما از میت آدمی نجس هستیم؛ پس چرا از گذرانیدن قربانی خداوند در موسمش در میان بنی اسرائیل ممنوع شویم؟» ^7( اما بعضی اشخاص بودند که از میت آدمی نجس شده، فصح را در آن روز نتوانستند بجا آورند، پس در آن روز نزد موسی و هارون آمدند، ( و فصح را در روز چهاردهم ماه اول، در وقت عصر در صحرای سینا بجا آوردند؛ برحسب هرچه خداوند به موسی امر فرموده بود بنی اسرائیل چنان عمل نمودند. ]5( پس موسی به بنی اسرائیل گفت که فصح را بجا آورند. L( در روز چهاردهم این ماه آن را در وقت عصر در موسمش بجا آورید، برحسب همه فرایضش و همه احکامش آن را معمول دارید.» W)( «بنی اسرائیل عید فصح را در موسمش بجا آورند. > y( و در ماه اول سال دوم بعد از بیرون آمدن ایشان از زمین مصر، خداوند موسی را در صحرای سینا خطاب کرده، گفت: wi(لیکن با برادران خود در خیمه اجتماع به نگاهبانی نمودن مشغول شوند، و خدمتی دیگر نکنند. بدین طور با لاویان درباره ودیعت ایشان عمل نما.»x~k(و از پنجاه ساله از کار خدمت بازایستند، و بعد از آن خدمت نکنند. @}{(«این است قانون لاویان که از بیست و پنج ساله و بالاتر داخل شوند تا در کار خیمه اجتماع مشغول خدمت بشوند. ~}|{zyxx1wvvuktssrBqq@oo ndmm:lskkCjjimh/g'ffIeedOccbR`_R^r]\\[ZTYYXWVVUTSS?RQP$ONeMLLqK0JII:H?G/FGEDnCBBoAA @@9?>=<;::9:8f7665432`100r0,/. -,+++H*)l('&&H%6$l#R""#! v.2ez/O : s : & d}aGF1(و آن را به العازار کاهن بدهید، و آن را بیرون از لشکرگاه برده، پیش روی وی کشته شود. E'(«این است فریضه شریعتی که خداوند آن را امر فرموده، گفت: به بنی اسرائیل بگو که گاو سرخ پاک که در آن عیب نباشد و یوغ بر گردنش نیامده باشد، نزد تو بیاورند. PD (و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: C{( و چون پیه آنها را از آنها گذرانیده باشید، پس به سبب آنها متحمل گناه نخواهید بود، و چیزهای مقدس بنی اسرائیل را ناپاک نکنید، مبادا بمیرند.»AB}(و شما و خاندان شما آن را در هرجا بخورید زیرا که این مزد شما است، به عوض خدمتی که در خیمه اجتماع می کنید. cAA(و ایشان را بگو هنگامی که پیه آنها را از آنها گذرانیده باشید، آنگاه برای لاویان مثل محصول خرمن و حاصل چرخشت حساب خواهد شد. "@?(از جمیع هدایای خود، هر هدیه خداوند را از تمامی پیه آنها و از قسمت مقدس آنها بگذرانید. ?+(بدینطور شما نیز از همه عشرهایی که از بنی اسرائیل می گیرید، هدیه افراشتنی برای خداوند بگذرانید، و از آنها هدیه افراشتنی خداوند را به هارون کاهن بدهید. >}(و هدیه افراشتنی شما برای شما، مثل غله خرمن و پری چرخشت حساب می شود. E=(«که لاویان را نیز خطاب کرده، به ایشان بگو: چون عشری را که از بنی اسرائیل به شما برای ملکیت دادم از ایشان بگیرید، آنگاه هدیه افراشتنی خداوند را از آن، یعنی عشری از عشر بگذرانید. C<(و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 5;e(زیرا که عشر بنی اسرائیل را که آن را نزد خداوند برای هدیه افراشتنی بگذرانند به لاویان بجهت ملک بخشیدم. بنابراین به ایشان گفتم که در میان بنی اسرائیل ملک نخواهند یافت.» :/(اما لاویان خدمت خیمه اجتماع را بکنند و متحمل گناه ایشان بشوند، این در قرنهای شما فریضه ای ابدی خواهد بود، و ایشان در میان بنی اسرائیل ملک نخواهند یافت. %9E(و بعد از این بنی اسرائیل به خیمه اجتماع نزدیک نیایند، مبادا گناه را متحمل شده، بمیرند. F8(«و به بنی لاوی اینک تمامی عشر اسرائیل را برای ملکیت دادم، به عوض خدمتی که می کنند، یعنی خدمت خیمه اجتماع. 7(و خداوند به هارون گفت: «تو در زمین ایشان هیچ ملک نخواهی یافت، و در میان ایشان برای تو نصیبی نخواهد بود، نصیب تو و ملک تو در میان بنی اسرائیل من هستم. j6O( جمع هدایای افراشتنی را از چیزهای مقدس که بنی اسرائیل برای خداوند می گذرانند به تو و پسرانت و دخترانت با تو به فرضیه ابدی دادم. این به حضور خداوند برای تو و ذریت تو با تو عهد نمک تا به ابد خواهد بود. 5(و گوشت آنها مثل سینه جنبانیدنی ، از آن تو باشد و ران راست، از آن تو باشد. 54e(ولی نخست زاده گاو یا نخست زاده گوسفند یا نخست زاده بز را فدیه ندهی ؛ آنها مقدسند؛ خون آنها را بر مذبح بپاش و پیه آنها را بجهت هدیه آتشین و عطر خوشبو برای خداوند بسوزان. \33(«و اما درباره فدیه آنها، آنها را از یک ماهه به حساب خود به پنج مثقال نقره، موافق مثقال قدس که بیست جیره باشد فدیه بده. G2 (و هرچه رحم را گشاید از هر ذی جسدی که برای خداوند می گذرانند چه از انسان و چه از بهایم از آن تو باشد؛ اما نخست زاده انسان را البته فدیه دهی ، و نخست زاده بهایم ناپاک را فدیه ای بده. T1#(و هرچه در اسرائیل وقف بشود، از آن تو باشد. J0( نوبرهای هرچه در زمین ایشان است که نزد خداوند می آورند از آن تو باشد، هرکه در خانه تو طاهر باشد، از آن بخورد. B/( تمامی بهترین روغن و تمامی بهترین حاصل مو و غله یعنی نوبرهای آنها را که به خداوند می دهند، به تو بخشیدم. E.( و این هم از آن تو باشد، هدیه افراشتنی از عطایای ایشان با هر هدیه جنبانیدنی بنی اسرائیل را به تو و به پسرانت و دخترانت به فریضه ابدی دادم، هرکه در خانه تو طاهر باشد، از آن بخورد. -{( مثل قدس اقداس آنها را بخور. هر ذکور از آن بخورد، برای تو مقدس باشد. _,9( از قدس اقداس که از آتش نگاه داشته شود، این از آن تو خواهد بود، هر هدیه ایشان یعنی هر هدیه آردی و هر قربانی گناه و هر قربانی جرم ایشان که نزد من بگذرانند، اینها برای تو و پسرانت قدس اقداس باشد. ++Q(و خداوند به هارون گفت: «اینک من ودیعت هدایای افراشتنی خود را با همه چیزهای مقدس بنی اسرائیل به تو بخشیدم. آنها را به تو و پسرانت به سبب مسح شدن به فریضه ابدی دادم. N*(و اما تو با پسرانت، کهانت خود را بجهت هر کار مذبح و برای آنچه اندرون حجاب است نگاه دارید، و خدمت بکنید. کهانت را به شما دادم تا خدمت از راه بخشش باشد، و غریبی که نزدیک آید، کشته شود.» )#(و اما من اینک برادران شما لاویان را از میان بنی اسرائیل گرفتم، و برای شما پیشکش می باشند که به خداوند داده شده اند، تا خدمت خیمه اجتماع را بجا آورند. (%(و ودیعت قدس و ودیعت مذبح را نگاه دارید تا غضب بر بنی اسرائیل دیگر مستولی نشود. >'w(و ایشان با تو متفق شده، ودیعت خیمه اجتماع را با تمامی خدمت خیمه بجا آورند و غریبی به شما نزدیک نیاید. i&M(و ایشان ودیعت تو را و ودیعت تمامی مسکن را نگاه دارند؛ لیکن به اسباب قدس و به مذبح نزدیک نیایند مبادا بمیرند، ایشان و شما نیز. %)(و هم برادران خود یعنی سبط لاوی را که سبط آبای تو باشند با خود نزدیک بیاور تا با تو متفق شده، تو را خدمت نمایند، و اما تو با پسرانت پیش خیمه شهادت باشید. t$ e(و خداوند به هارون گفت: «تو و پسرانت و خاندان آبایت با تو، گناه مقدس را متحمل شوید، و تو و پسرانت با تو، گناه کهانت خود را متحمل شوید. #'( هرکه نزدیک می آید که به مسکن خداوند نزدیک می آید می میرد. آیا تماما فانی شویم؟»#"A( و بنی اسرائیل به موسی عرض کرده، گفتند: «اینک فانی و هلاک می شویم. جمیع ما هلاک شده ایم! !( پس موسی چنان کرد، و به نحوی که خداوند او را امر فرموده بود، عمل نمود.  '( و خداوند به موسی گفت: «عصای هارون را پیش روی شهادت باز بگذار تا بجهت علامت برای ابنای تمرد نگاه داشته شود، و همهمه ایشان را از من رفع نمایی تا نمیرند.»F( و موسی همه عصاها را از حضور خداوند نزد جمیع بنی اسرائیل بیرون آورده، هر یک نگاه کرده، عصای خود را گرفتند. (و در فردای آن روز چون موسی به خیمه شهادت داخل شد، اینک عصای هارون که بجهت خاندان لاوی بود شکفته بود، و شکوفه آورده و گل داده، و بادام رسانیده بود. eE(و موسی عصاها را به حضور خداوند در خیمه شهادت گذارد. @{(و موسی این را به بنی اسرائیل گفت، پس جمیع سروران ایشان او را عصاها دادند، یک عصا برای هر سرور، یعنی دوازده عصا برحسب خاندان آبای ایشان، و عصای هارون در میان عصاهای آنها بود. cA(و شخصی را که من اختیار می کنم، عصای او شکوفه خواهد آورد. پس همهمه بنی اسرائیل را که بر شما می کنند از خود ساکت خواهم نمود.» (و آنها را در خیمه اجتماع پیش شهادت، جایی که من با شما ملاقات می کنم بگذار. ,S(و اسم هارون را بر عصای لاوی بنویس، زیرا که برای هر سرور خاندان آبای ایشان یک عصا خواهد بود. (K(«به بنی اسرائیل سخن بگو و از ایشان عصاها بگیر، یک عصا از هر خاندان آبا، از جمیع سروران ایشان دوازده عصا برحسب خاندان آبای ایشان، و نام هرکس را بر عصای او بنویس. B (و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: jO(2پس هارون نزد موسی به در خیمه اجتماع برگشت و وبا رفع شد.,S(1و عدد کسانی که از وبا مردند چهارده هزار و هفتصد بود، سوای آنانی که در حادثه قورح هلاک شدند. jO(0و او در میان مردگان و زندگان ایستاد و وبا بازداشته شد. (/پس هارون به نحوی که موسی گفته بود آن را گرفته ، در میان جماعت دوید و اینک وبا در میان قوم شروع شده بود. پس بخور را بریخت و بجهت قوم کفاره نمود. ^7(.و موسی به هارون گفت: «مجمر خود را گرفته ، آتش از روی مذبح در آن بگذار، و بخور بر آن بریز، و به زودی به سوی جماعت رفته ، برای ایشان کفاره کن، زیرا غضب از حضور خداوند برآمده، و وبا شروع شده است.» &G(-«از میان این جماعت دور شوید تا ایشان را ناگهان هلاک سازم.» و ایشان به روی خود درافتادند.C(,و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: L(+و موسی و هارون پیش خیمه اجتماع آمدند. U%(*و چون جماعت بر موسی و هارون جمع شدند، به سوی خیمه اجتماع نگریستند، و اینک ابر آن را پوشانید و جلال خداوند ظاهر شد. B ()و در فردای آن روز تمامی جماعت بنی اسرائیل بر موسی و هارون همهمه کرده، گفتند که شما قوم خداوند را کشتید. k Q(( تا برای بنی اسرائیل یادگار باشد تا هیچ غریبی که از اولاد هارون نباشد بجهت سوزانیدن بخور به حضور خداوند نزدیک نیاید، مبادا مثل قورح و جمعیتش بشود، چنانکه خداوند به واسطه موسی او را امر فرموده بود. : o('پس العازار کاهن مجمرهای برنجین را که سوخته شدگان گذرانیده بودند گرفته ، از آنها پوشش مذبح ساختند. V '(&یعنی مجمرهای این گناهکاران را به ضد جان ایشان؛ و از آنها تختهای پهن برای پوشش مذبح بسازند، زیرا چونکه آنها را به حضور خداوند گذرانیده اند، مقدس شده است، تا برای بنی اسرائیل آیتی باشد.» J (%«به العازار بن هارون کاهن بگو که مجمرها را از میان آتش بردار، و آتش را به آن طرف بپاش زیرا که آنها مقدس است، C($و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 5(#و آتش از حضور خداوند بدر آمده، دویست و پنجاه نفر را که بخور می گذرانیدند، سوزانید. F("و جمیع اسرائیلیان که به اطراف ایشان بودند، از نعره ایشان گریختند، زیرا گفتند مبادا زمین ما را نیز ببلعد. P(!و ایشان با هرچه به ایشان تعلق داشت، زنده به گور فرو رفتند، و زمین بر ایشان به هم آمد که از میان جماعت هلاک شدند. Z/( و زمین دهان خود را گشوده، ایشان را و خانه های ایشان و همه کسان را که تعلق به قورح داشتند، با تمامی اموال ایشان بلعید.  (و چون از گفتن همه این سخنان فارغ شد، زمینی که زیر ایشان بود، شکافته شد. I (و اما اگر خداوند چیز تازه ای بنماید و زمین دهان خود را گشاده، ایشان را با جمیع مایملک ایشان ببلعد که به گور زنده فرود روند، آنگاه بدانید که این مردمان خداوند را اهانت نموده اند.» T#(اگر این کسان مثل موت سایر بنی آدم بمیرند و اگر مثل وقایع جمیع بنی آدم بر ایشان واقع شود، خداوند مرا نفرستاده است. I (و موسی گفت: «از این خواهید دانست که خداوند مرا فرستاده است تا همه این کارها را بکنم و به اراده من نبوده است. xk(پس از اطراف مسکن قورح و داتان و ابیرام دور شدند، و داتان و ابیرام بیرون آمده، با زنان و پسران و اطفال خود به در خیمه های خود ایستادند. ~!(و جماعت را خطاب کرده، گفت: «از نزد خیمه های این مردمان شریر دور شوید، و چیزی را که از آن ایشان است لمس منمایید، مبادا در همه گناهان ایشان هلاک شوید.» }(پس موسی برخاسته ، نزد داتان و ابیرام رفت و مشایخ اسرائیل در عقب وی رفتند. | («جماعت را خطاب کرده، بگو از اطراف مسکن قورح و داتان و ابیرام دور شوید.» C{(و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: czA(پس ایشان به روی در افتاده، گفتند: «ای خدا که خدای روحهای تمام بشر هستی ، آیا یک نفر گناه ورزد و بر تمام جماعت غضبناک شوی؟» yym(«خود را از این جماعت دور کنید تا ایشان را در لحظه ای هلاک کنم.» Qx(و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: @w{(و قورح تمامی جماعت را به مقابل ایشان نزد در خیمه اجتماع جمع کرد، و جلال خداوند بر تمامی جماعت ظاهر شد. cvA(پس هر کس مجمر خود را گرفته ، و آتش در آنها نهاده، و بخور بر آنها گذارده، نزد دروازه خیمه اجتماع، با موسی و هارون ایستادند. #uA( و هرکه مجمر خود را گرفته، بخور بر آنها بگذارد؛ و شما هرکس مجمر خود، یعنی دویست و پنجاه مجمر به حضور خداوند بیاورید، تو نیز و هارون هر یک مجمر خود را بیاورید. .tW(و موسی به قورح گفت: «تو با تمامی جمعیت خود فردا به حضور خداوند حاضر شوید، تو و ایشان و هارون. dsC(و موسی بسیار خشمناک شده، به خداوند گفت: «هدیه ایشان را منظور منما، یک خر از ایشان نگرفتم، و به یکی از ایشان زیان نرساندم.» r(و ما را هم به زمینی که به شیر و شهد جاری است درنیاوردی و ملکیتی از مزرعه ها و تاکستانها به ما ندادی. آیا چشمان این مردمان را می کنی؟ نخواهیم آمد!» wqi( آیا کم است که ما را از زمینی که به شیر و شهد جاری است، بیرون آوردی تا ما را در صحرا نیز هلاک سازی که می خواهی خود را بر ما حکمران سازی؟ p-( و موسی فرستاد تا داتان و ابیرام پسران الیاب را بخواند، و ایشان گفتند: «نمی آییم! 6og( از این جهت تو و تمامی جمعیت تو به ضد خداوند جمع شده اید. و اما هارون چیست که بر او همهمه می کنید؟» n1( و تو را و جمیع برادرانت بنی لاوی را با تو نزدیک آورد، و آیا کهانت را نیز می طلبید؟ =mu( آیا نزد شما کم است که خدای اسرائیل شما را از جماعت اسرائیل ممتاز کرده است، تا شما را نزد خود بیاورد تا در مسکن خداوند خدمت نمایید، و به حضور جماعت برای خدمت ایشان بایستید؟ Pl(و موسی به قورح گفت: «ای بنی لاوی بشنوید! k3(و آتش در آنها گذارده، فردا به حضور خداوند بخور در آنها بریزید، و آن کس که خداوند برگزیده است، مقدس خواهد شد. ای پسران لاوی شما از حد خود تجاوز می نمایید!» ~jw(این را بکنید که مجمرها برای خود بگیرید، ای قورح و تمامی جمعیت تو. ciA(و قورح و تمامی جمعیت او را خطاب کرده، گفت: «بامدادان خداوند نشان خواهد داد که چه کس از آن وی و چه کس مقدس است، و او را نزد خود خواهد آورد؛ و هرکه را برای خود برگزیده است، او را نزد خود خواهد آورد. Uh%(و چون موسی این را شنید، به روی خود درافتاد jgO(و به مقابل موسی و هارون جمع شده، به ایشان گفتند: «شما از حد خود تجاوز می نمایید، زیرا تمامی جماعت هریک از ایشان مقدس اند، و خداوند در میان ایشان است. پس چرا خویشتن را بر جماعت خداوند برمی افرازید؟» jfO(با بعضی از بنی اسرائیل، یعنی دویست و پنجاه نفر از سروران جماعت که برگزیدگان شورا و مردان معروف بودند، به حضور موسی برخاستند. ;e s( و قورح بن یصهار بن قهات بن لاوی و داتان و ابیرام پسران الیاب و اون بن فالت پسران روبین (کسان) گرفته، 4dc()من یهوه خدای شما هستم که شما را از زمین مصر بیرون آوردم تا خدای شما باشم. من یهوه خدای شما هستم.»c((تا تمامی اوامر مرا بیاد آورده، بجا آورید، و بجهت خدای خود مقدس باشید. b9('و بجهت شما صیصیت خواهد بود تا برآن بنگرید و تمام اوامر خداوند را بیاد آورده، بجا آورید، و در پی دلها و چشمان خود که شما در پی آنها زنا می کنید، منحرف نشوید. a(&«بنی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو که برای خود بر گوشه های رخت خویش در قرنهای خود صیصیت بسازند و رشته لاجوردی بر هر گوشه صیصیت بگذارند. C`(%و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: J_($پس تمامی جماعت او را بیرون از لشکرگاه آورده، او را سنگسار کردند و بمرد، چنانکه خداوند به موسی امر کرده بود. D^(#و خداوند به موسی گفت: «این شخص البته کشته شود، تمامی جماعت او را بیرون از لشکرگاه با سنگها سنگسار کنند.» ] ("و او را در حبس نگاه داشتند، زیرا که اعلام نشده بود که با وی چه باید کرد. %\E(!و کسانی که او را یافتند که هیزم جمع می کرد، او را نزد موسی و هارون و تمامی جماعت آوردند. [( و چون بنی اسرائیل در صحرا بودند، کسی را یافتند که در روز سبت هیزم جمع می کرد. =Zu(چونکه کلام خداوند را حقیر شمرده، حکم او را شکسته است، آن کس البته منقطع شود و گناهش بر وی خواهد بود.»gYI(«و اما کسی که به دست بلند عمل نماید، چه متوطن و چه غریب، او به خداوند کفر کرده باشد. پس آن شخص از میان قوم خود منقطع خواهد شد. TX#(بجهت کسی که سهوا خطا کند، خواه متوطنی از بنی اسرائیل و خواه غریبی که در میان ایشان ساکن باشد، یک قانون خواهد بود. wWi(و کاهن بجهت آن کسی که سهو کرده است چونکه خطای او از نادانستگی بود، به حضور خداوند کفاره کند تا بجهت وی کفاره بشود و آمرزیده خواهد شد. V1(«و اگر یک نفر سهوا خطا کرده باشد، آنگاه بز ماده یک ساله برای قربانی گناه بگذراند. \U3(و تمامی جماعت بنی اسرائیل و غریبی که در میان ایشان ساکن باشد، آمرزیده خواهند شد، زیرا که به تمامی جماعت سهوا شده بود. T(و کاهن برای تمامی جماعت بنی اسرائیل کفاره نماید، و ایشان آمرزیده خواهند شد، زیرا که آن کار سهوا شده است؛ و ایشان قربانی خود را بجهت هدیه آتشین خداوند و قربانی گناه خود را بجهت سهو خویش، به حضور خداوند گذرانیده اند. mSU(پس اگر این کار سهوا و بدون اطلاع جماعت کرده شد، آنگاه تمامی جماعت یک گاو جوان برای قربانی سوختنی و خوشبویی بجهت خداوند با هدیه آردی و هدیه ریختنی آن، موافق رسم بگذرانند، و یک بز نر بجهت قربانی گناه. FR(یعنی هرچه خداوند به واسطه موسی شما را امر فرمود، از روزی که خداوند امر فرمود و از آن به بعد در قرنهای شما. )QM(«و هرگاه سهوا خطا کرده، جمیع این اوامر را که خداوند به موسی گفته است، بجا نیاورده باشید، P(از خمیر اول خود، هدیه افراشتنی در قرنهای خود برای خداوند بگذرانید. >Ow(از خمیر اول خود گرده ای بجهت هدیه افراشتنی بگذرانید؛ مثل هدیه افراشتنی خرمن، همچنان آن را بگذرانید. N}(و از محصول زمین بخورید، آنگاه هدیه افراشتنی برای خداوند بگذرانید. /MY(«بنی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون به زمینی که من شما را در آن درمی آورم داخل شوید، CL(و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: K#(یک قانون و یک حکم برای شما و برای غریبی که در میان شما ماوا گزیند، خواهد بود.» J(برای شما که اهل جماعت هستید و برای غریبی که نزد شما ماوا گزیند یک فریضه باشد، فریضه ابدی در نسلهای شما؛ مثل شما به حضور خداوند مثل غریب است. :Io(و اگر غریبی که در میان شما ماوا گزیند، هرکه در قرنهای شما در میان شما باشد، می خواهد هدیه آتشین خوشبو برای خداوند بگذراند، به نوعی که شما عمل می نمایید، او نیز عمل نماید. )HM( «هر متوطن چون هدیه آتشین خوشبو برای خداوند می گذراند، این اوامر را به اینطور بجا بیاورد. G!( برحسب شماره ای که حاضر کنید بدین قسم برای هریک، موافق شماره آنها عمل نمایید. F( «همچنین برای هر گاو و برای هر قوچ و برای هر بره نرینه و هر بزغاله کرده شود. E!( و برای هدیه ریختنی نصف هین شراب بگذران تا هدیه آتشین خوشبو برای خداوند بشود. D%( آنگاه بجهت هدیه آردی، سه عشر آرد نرم مخلوط شده با نصف هین روغن با گاو بگذراند. CC(«و چون گاوی برای قربانی سوختنی یا ذبیحه ای برای ادای نذر یا برای ذبیحه سلامتی بجهت خداوند حاضر می کنی ، B(و بجهت هدیه ریختنی یک ثلث هین شراب برای خوشبویی بجهت خداوند حاضرکن. A9(«یا بجهت قوچ برای هدیه آردی دو عشر ایفه آرد نرم مخلوط شده با یک ثلث هین روغن حاضرکن. "@?(و برای هدیه ریختنی یک ربع هین شراب با قربانی سوختنی یا برای ذبیحه بجهت هر بره حاضرکن. `?;(آنگاه کسی که هدیه خود را می گذراند، برای هدیه آردی یک عشر ایفه آرد نرم مخلوط شده با یک ربع هین روغن بجهت خداوند بگذراند. N>(و می خواهید هدیه آتشین برای خداوند بگذرانید، چه قربانی سوختنی و چه ذبیحه وفای نذر، یا برای نافله یا در عیدهای خود، برای گذرانیدن هدیه خوشبو بجهت خداوند، خواه از رمه و خواه از گله ، 9=m(«بنی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون به زمین سکونت خود که من آن را به شما می دهم داخل شوید، B< (و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: B;(-آنگاه عمالیقیان و کنعانیان که در آن کوهستان ساکن بودند فرودآمده، ایشان را زدند و تا حرما منهزم ساختند.8:k(,لیکن ایشان از راه تکبر به سر کوه رفتند، اما تابوت عهد خداوند و موسی از میان لشکرگاه بیرون نرفتند. 9%(+زیرا عمالیقیان و کنعانیان آنجا پیش روی شما هستند، پس به شمشیر خواهید افتاد؛ و چونکه از پیروی خداوند روگردانیده اید، لهذا خداوند با شما نخواهد بود.» 8(*مروید زیرا خداوند در میان شما نیست، مبادا از پیش دشمنان خود منهزم شوید. 7%()موسی گفت: «چرا از فرمان خداوند تجاوز می نمایید؟ لیکن این کار به کام نخواهد شد! t6c(( و بامدادان به زودی برخاسته، به سرکوه برآمده، گفتند: «اینک حاضریم و به مکانی که خداوند وعده داده است می رویم، زیرا گناه کرده ایم.». 5('و چون موسی این سخنان را به جمیع بنی اسرائیل گفت، قوم بسیار گریستند. +4Q(&اما یوشع بن نون و کالیب بن یفنه از جمله آنانی که برای جاسوسی زمین رفته بودند، زنده ماندند. 3)(%آن کسانی که این خبر بد را درباره زمین آورده بودند، به حضور خداوند از وبا مردند. {2q($و اما آن کسانی که موسی برای جاسوسی زمین فرستاده بود، و ایشان چون برگشتند خبر بد درباره زمین آورده، تمام جماعت را از او گله مند ساختند، 1(#من که یهوه هستم، گفتم که البته این را به تمامی این جماعت شریر که به ضد من جمع شده اند خواهم کرد، و در این صحرا تلف شده، در اینجا خواهند مرد.» 01("برحسب شماره روزهایی که زمین را جاسوسی می کردید، یعنی چهل روز. یک سال به عوض هر روز، بار گناهان خود را چهل سال متحمل خواهید شد، و مخالفت مرا خواهید دانست. Q/(!و پسران شما در این صحرا چهل سال آواره بوده، بار زناکاری شما را متحمل خواهند شد، تا لاشه های شما در صحرا تلف شود. U.%( لیکن لاشه های شما در این صحرا خواهد افتاد. x-k(اما اطفال شما که درباره آنها گفتید که به یغما برده خواهند شد، ایشان را داخل خواهم کرد و ایشان زمینی را که شما رد کردید، خواهند دانست. p,[(شما به زمینی که درباره آن دست خود را بلند کردم که شما را در آن ساکن گردانم، هرگز داخل نخواهید شد، مگر کالیب بن یفنه و یوشع بن نون. n+W(لاشه های شما در این صحرا خواهد افتاد، و جمیع شمرده شدگان شما برحسب تمامی عدد شما، از بیست ساله و بالاتر که بر من همهمه کرده اید. B~~7}m|{zz*y$wvvPuusrqpoonnmjlkkojihgfedd/caa `_z^^Q]\\,[bZYXWWVUkTDSRfQPP8O}O$N!MLL"KJJ6II2HFFEDDeCCB ARA@J?r>=]<Q(%و بالاق به بلعام گفت: «آیا برای طلبیدن تو نزد تو نفرستادم؟ پس چرا نزد من نیامدی، آیا حقیقتا قادر نیستم که تو را به عزت رسانم؟» M=($و چون بالاق شنید که بلعام آمده است، به استقبال وی تا شهر موآب که برحد ارنون و بر اقصای حدود وی بود، بیرون آمد. o<Y(#فرشته خداوند به بلعام گفت: «همراه این اشخاص برو لیکن سخنی را که من به تو گویم، همان را فقط بگو». پس بلعام همراه سروران بالاق رفت. s;a("بلعام به فرشته خداوند گفت: «گناه کردم زیرا ندانستم که تو به مقابل من در راه ایستاده ای. پس اﻵن اگر در نظر تو ناپسند است برمی گردم.» g:I(!و الاغ مرا دیده، این سه مرتبه از من کناره جست. و اگر از من کناره نمی جست، یقینا اﻵن تو را می کشتم و او را زنده نگاه می داشتم.» ~9w( و فرشته خداوند وی را گفت: «الاغ خود را این سه مرتبه چرا زدی؟ اینک من به مقاومت تو بیرون آمدم، زیرا که این سفر تو در نظر من از روی تمرد است. r8_(و خداوند چشمان بلعام را باز کرد تا فرشته خداوند را دید که با شمشیر برهنه در دستش، به سر راه ایستاده است. پس خم شده، به روی درافتاد. -7U(الاغ به بلعام گفت: «آیا من الاغ تو نیستم که از وقتی که مال تو شده ام تا امروز بر من سوار شده ای؟ آیا هرگز عادت می داشتم که به اینطور با تو رفتار نمایم؟» او گفت: «نی » E6(بلعام به الاغ گفت: «از این جهت که تو مرا استهزا نمودی! کاش که شمشیر در دست من می بود که اﻵن تو را می کشتم.» -5U(آنگاه خداوند دهان الاغ را باز کرد که بلعام را گفت: «به تو چه کرده ام که مرا این سه مرتبه زدی. ?4y(و چون الاغ، فرشته خداوند را دید، در زیر بلعام خوابید. و خشم بلعام افروخته شده، الاغ را به عصای خود زد. ,3S(و فرشته خداوند پیش رفته ، در مکانی تنگ بایستاد، که جایی بجهت برگشتن به طرف راست یا چپ نبود. C2(و الاغ فرشته خداوند را دیده، خود را به دیوار چسبانید، و پای بلعام را به دیوار فشرد. پس او را بار دیگر زد. 1%(پس فرشته خداوند در جای گود در میان تاکستان بایستاد، و به هر دو طرفش دیوار بود. #0A(و الاغ، فرشته خداوند را با شمشیر برهنه به دستش، بر سر راه ایستاده دید. پس الاغ از راه به یک سو شده، به مزرعه ای رفت و بلعام الاغ را زد تا او را به راه برگرداند. q/](و غضب خدا به سبب رفتن او افروخته شده، فرشته خداوند در راه به مقاومت وی ایستاد، و او بر الاغ خود سوار بود، و دو نوکرش همراهش بودند. .%(پس بلعام بامدادان برخاسته ، الاغ خود را بیاراست و همراه سروران موآب روانه شد. -%(و خدا در شب نزد بلعام آمده، وی را گفت: «اگر این مردمان برای طلبیدن تو بیایند برخاسته ، همراه ایشان برو، اما کلامی را که من به تو گویم به همان عمل نما.» ,-(پس اﻵن شما نیز امشب در اینجا بمانید تا بدانم که خداوند به من دیگر چه خواهد گفت.» +-(بلعام در جواب نوکران بالاق گفت: «اگر بالاق خانه خود را پر از نقره و طلا به من بخشد، نمی توانم از فرمان یهوه خدای خود تجاوز نموده، کم یا زیاد به عمل آورم. \*3(زیرا که البته تو را بسیار تکریم خواهم نمود، و هر آنچه به من بگویی بجا خواهم آورد، پس بیا و این قوم را برای من لعنت کن.» @){(و ایشان نزد بلعام آمده، وی را گفتند: «بالاق بن صفور چنین می گوید: تمنا اینکه از آمدن نزد من انکار نکنی. k(Q(و بالاق بار دیگر سروران زیاده و بزرگتر از آنان فرستاد. "'?(و سروران موآب برخاسته ، نزد بالاق برگشته ، گفتند که «بلعام از آمدن با ما انکار نمود.» Z&/( پس بلعام بامدادان برخاسته ، به سروران بالاق گفت: «به زمین خود بروید، زیرا خداوند مرا اجازت نمی دهد که با شما بیایم.» %( خدا به بلعام گفت: «با ایشان مرو و قوم را لعنت مکن زیرا مبارک هستند.» 4$c( که اینک این قومی که از مصر بیرون آمده اند، روی زمین را پوشانیده اند. اﻵن آمده، ایشان را برای من لعنت کن شاید که توانایی یابم تا با ایشان جنگ نموده، ایشان را دور سازم.» w#i( بلعام به خدا گفت: «بالاق بن صفور ملک موآب نزد من فرستاده است، {"q( و خدا نزد بلعام آمده، گفت: «این کسانی که نزد تو هستند، کیستند؟» d!C(او به ایشان گفت: «این شب را در اینجا بمانید، تا چنانکه خداوند به من گوید، به شما باز گویم.» و سروران موآب نزد بلعام ماندند. [ 1(پس مشایخ موآب و مشایخ مدیان، مزد فالگیری را به دست گرفته ، روانه شدند، و نزد بلعام رسیده، سخنان بالاق را به وی گفتند. (پس اﻵن بیا و این قوم را برای من لعنت کن، زیرا که از من قویترند، شاید توانایی یابم تا بر ایشان غالب آییم، و ایشان را از زمین خود بیرون کنم، زیرا می دانم هر که را تو برکت دهی مبارک است و هر که را لعنت نمایی ، ملعون است.» vg(پس رسولان به فتور که برکنار وادی است، نزد بلعام بن بعور، به زمین پسران قوم او فرستاد تا او را طلبیده، بگویند: «اینک قومی از مصر بیرون آمده اند و هان روی زمین را مستور می سازند، و در مقابل من مقیم می باشند. !=(و موآب به مشایخ مدیان گفتند: «اﻵن این گروه هر چه به اطراف ما هست خواهند لیسید، به نوعی که گاو سبزه صحرا را می لیسد.» و در آن زمان بالاق بن صفور، ملک موآب بود. 1(موآب از قوم بسیار ترسید، زیرا که کثیر بودند. و موآب از بنی اسرائیل مضطرب گردیدند. vg(و چون بالاق بن صفور هر چه اسرائیل به اموریان کرده بودند دید،  '(و بنی اسرائیل کوچ کرده، در عربات موآب به آنطرف اردن، در مقابل اریحا اردو زدند. 6g(#پس او را با پسرانش و تمامی قومش زدند، به حدی که کسی از برایش باقی نماند و زمینش را به تصرف آوردند.W)("و خداوند به موسی گفت: «از او مترس زیرا که او را با تمامی قومش و زمینش به دست تو تسلیم نموده ام، و به نحوی که با سیحون ملک اموریان که در حشبون ساکن بود، عمل نمودی، با او نیز عمل خواهی نمود.» T#(!پس برگشته ، از راه باشان برآمدند. و عوج ملک باشان با تمامی قوم خود به مقابله ایشان از برای جنگ به ادرعی بیرون آمد. 2_( و موسی برای جاسوسی یعزیر فرستاد و دهات آن را گرفته ، اموریان را که در آنجا بودند، بیرون کردند. O(و اسرائیل در زمین اموریان اقامت کردند. 3a(به ایشان تیر انداختیم. حشبون تا به دیبون هلاک شد. و آن را تا نوفح که نزد میدباست ویران ساختیم.» tc(وای بر تو ای موآب! ای قوم کموش، هلاک شدید! پسران خود را مثل گریزندگان تسلیم نمود، و دختران خود را به سیحون ملک اموریان به اسیری داد. 9m(زیرا آتشی از حشبون برآمد و شعلهای از قریه سیحون. و عار موآب را سوزانید و صاحبان بلندیهای ارنون را. #A(بنابراین مثل آورندگان می گویند: «به حشبون بیایید تا شهر سیحون بنا کرده، و استوار شود. [1(زیرا که حشبون، شهر سیحون، ملک اموریان بود، و او با ملک سابق موآب جنگ کرده، تمامی زمینش را تا ارنون از دستش گرفته بود. ?y(و اسرائیل تمامی آن شهرها را گرفت و اسرائیل در تمامی شهرهای اموریان در حشبون و در تمامی دهاتش ساکن شد. _9(و اسرائیل او را به دم شمشیر زده، زمینش را از ارنون تا یبوق و تا حد بنی عمون به تصرف آورد، زیرا که حد بنی عمون مستحکم بود. # A(اما سیحون، اسرائیل را از حدود خود راه نداد. و سیحون تمامی قوم خود را جمع نموده، به مقابله اسرائیل به بیابان بیرون آمد. و چون به یاهص رسید، با اسرائیل جنگ کرد.  5(«مرا اجازت بده تا از زمین تو بگذرم. به سوی مزرعه یا تاکستان انحراف نخواهیم ورزید، و از آب چاه نخواهیم نوشید، و به شاهراه خواهیم رفت تا از سرحد تو بگذریم.» k Q(و اسرائیل، رسولان نزد سیحون ملک اموریان فرستاده، گفت:  (و از باموت به درهای که در صحرای موآب نزد قله فسجه که به سوی بیابان متوجه است. X +(و از متانه به نحلیئیل و از نحلیئیل به باموت. vg(«چاهی که سروران حفره زدند، و نجبای قوم آن را کندند. به صولجان حاکم، به عصاهای خود آن را کندند.» و ایشان از بیابان تا متانه کوچ کردند. !(آنگاه اسرائیل این سرود را سراییدند: «ای چاه بجوش آی! شما برایش سرود بخوانید؛ M(و از آنجا به بئر کوچ کردند. این آن چاهی است که خداوند درباره اش به موسی گفت: «قوم را جمع کن تا به ایشان آب دهم.» (و رودخانه وادیهایی که بسوی مسکن عار متوجه است، و بر حدود موآب تکیه می زند.» '(از این جهت، در کتاب جنگهای خداوند گفته می شود: «واهیب در سوفه و وادیهای ارنون، y( و از آنجا کوچ کرده، به آن طرف ارنون که در بیابان خارج از حدود اموریان می باشد اردو زدند، زیرا که ارنون حد موآب در میان موآب و اموریان است. V'( و از آنجا کوچ کرده، به وادی زارد اردو زدند. 7i( و از اوبوت کوچ کرده، در عیی عباریم، در بیابانی که در مقابل موآب به طرف طلوع آفتاب است، اردو زدند. W)( و بنی اسرائیل کوچ کرده، در اوبوت اردو زدند. |s( پس موسی مار برنجینی ساخته ، بر سر نیزه ای بلند کرد، و چنین شد که اگر مار کسی را گزیده بود، به مجرد نگاه کردن بر آن مار برنجین، زنده می شد.P~(و خداوند به موسی گفت: «مار آتشینی بساز و آن را بر نیزه ای بردار، و هر گزیده شده ای که بر آن نظر کند، خواهد زیست.» +}Q(و قوم نزد موسی آمده، گفتند: «گناه کرده ایم زیرا که بر خداوند و بر تو شکایت آورده ایم، پس نزد خداوند دعا کن تا مارها را از ما دور کند.» و موسی بجهت قوم استغاثه نمود. +|Q(پس خداوند، مارهای آتشی در میان قوم فرستاده، قوم را گزیدند، و گروهی کثیر از اسرائیل مردند. #{A(و قوم بر خدا و موسی شکایت آورده، گفتند: «که ما را از مصر چرا برآوردید تا در بیابان بمیریم؟ زیرا که نان نیست و آب هم نیست! و دل ما از این خوراک سخیف کراهت دارد!» +zQ(و از کوه هور به راه بحر قلزم کوچ کردند تا زمین ادوم را دور زنند. و دل قوم به سبب راه، تنگ شد. {yq(پس خداوند دعای اسرائیل را مستجاب فرموده، کنعانیان را تسلیم کرد، و ایشان و شهرهای ایشان را بالکل هلاک ساختند. و آن مکان حرمه نامیده شد. Yx-(و اسرائیل برای خداوند نذر کرده، گفت: «اگر این قوم را به دست من تسلیم نمایی ، شهرهای ایشان را بالکل هلاک خواهم ساخت.» uw g( و چون کنعانی که ملک عراد و در جنوب ساکن بود شنید که اسرائیل از راه اتاریم می آید، با اسرائیل جنگ کرد و بعضی از ایشان را به اسیری برد. *vO( و چون تمامی جماعت دیدند که هارون مرد، جمیع خاندان اسرائیل برای هارون سی روز ماتم گرفتند. sua(و موسی لباس هارون را بیرون کرده، به پسرش العازار پوشانید. و هارون در آنجا بر قله کوه وفات یافت، و موسی و العازار از کوه فرود آمدند. Jt(پس موسی به طوری که خداوند او را امر فرموده بود، عمل نموده، ایشان درنظر تمامی جماعت به فراز کوه هور برآمدند. Fs(و لباس هارون را بیرون کرده، بر پسرش العازار بپوشان، و هارون در آنجا وفات یافته ، به قوم خود خواهد پیوست.» r(پس هارون و پسرش العازار را برداشته ، ایشان را به فراز کوه هور بیاور. q(«هارون به قوم خود خواهد پیوست، زیرا چونکه شما نزد آب مریبه از قول من عصیان ورزیدید، از این جهت او به زمینی که به بنی اسرائیل دادم، داخل نخواهد شد. p(و خداوند موسی و هارون را در کوه هور نزد سرحد زمین ادوم خطاب کرده، گفت: {oq(پس تمامی جماعت بنی اسرائیل از قادش کوچ کرده، به کوه هور رسیدند. 'nI(بدینطور ادوم راضی نشد که اسرائیل را از حدود خود راه دهد. پس اسرائیل از طرف او رو گردانید.m(گفت: «نخواهی گذشت.» و ادوم با خلق بسیار و دست قوی به مقابله ایشان بیرون آمد. l(بنی اسرائیل در جواب وی گفتند: «از راههای عام خواهیم رفت و هرگاه من و مواشیم از آب تو بنوشیم، قیمت آن را خواهم داد، فقط بر پایهای خود می گذرم و بس.» k'(ادوم وی را گفت: «از من نخواهی گذشت والا به مقابله تو با شمشیر بیرون خواهم آمد.» _j9(تمنا اینکه از زمین تو بگذریم، از مزرعه و تاکستان نخواهیم گذشت، و آب از چاهها نخواهیم نوشید، بلکه از شاهراه ها خواهیم رفت، و تا از حدود تو نگذشته باشیم، به طرف راست یا چپ انحراف نخواهیم کرد.» i(و چون نزد خداوند فریاد برآوردیم، او آواز ما را شنیده، فرشته ای فرستاد و ما را از مصر بیرون آورد. و اینک ما در قادش هستیم، شهری که در آخر حدود توست. Lh(که پدران ما به مصر فرود آمدند و مدت مدیدی در مصر ساکن می بودیم، و مصریان با ما و با پدران ما، بد سلوکی نمودند. qg](و موسی ، رسولان از قادش نزد ملک ادوم فرستاد که «برادر تو اسرائیل چنین می گوید: که تمامی مشقتی را که بر ما واقع شده است، تو می دانی. 9fm( این است آب مریبه جایی که بنی اسرائیل با خداوند مخاصمه کردند، و او خود را در میان ایشان تقدیس نمود. 3ea( و خداوند به موسی و هارون گفت: «چونکه مرا تصدیق ننمودید تا مرا در نظر بنی اسرائیل تقدیس نمایید، لهذا شما این جماعت را به زمینی که به ایشان داده ام، داخل نخواهید ساخت.» Rd( و موسی دست خود را بلند کرده، صخره را دو مرتبه با عصای خود زد و آب بسیار بیرون آمد که جماعت و بهایم ایشان نوشیدند. bc?( و موسی و هارون، جماعت را پیش صخره جمع کردند، و به ایشان گفت: «ای مفسدان بشنوید، آیا از این صخره آب برای شما بیرون آوریم؟» wbi( پس موسی عصا را از حضور خداوند، چنانکه او را فرموده بود، گرفت. Ma(«عصا را بگیر و تو و برادرت هارون جماعت را جمع کرده، در نظر ایشان به این صخره بگویید که آب خود را بدهد. پس آب را برای ایشان از صخره بیرون آورده، جماعت و بهایم ایشان را خواهی نوشانید.» C`(و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: N_(و موسی و هارون از حضور جماعت نزد در خیمه اجتماع آمدند، و به روی خود درافتادند، و جلال خداوند بر ایشان ظاهر شد. _^9(و ما را از مصر چرا برآوردید تا ما را به این جای بد بیاورید که جای زراعت و انجیر و مو و انار نیست؟ و آب هم نیست که بنوشیم!» ]#(و چرا جماعت خداوند را به این بیابان آوردید تا ما و بهایم ما، در اینجا بمیریم؟ ,\S(و قوم با موسی منازعت کرده، گفتند: «کاش که می مردیم وقتی که برادران ما در حضور خداوند مردند! a[=(و برای جماعت آب نبود. پس بر موسی و هارون جمع شدند. `Z =(و تمامی جماعت بنی اسرائیل در ماه اول به بیابان صین رسیدند، و قوم در قادش اقامت کردند، و مریم در آنجا وفات یافته ، دفن شد. 6Yg(و هر چیزی را که شخص نجس لمس نماید نجس خواهد بود، و هر کسی که آن را لمس نماید تا شام نجس خواهد بود.»iXM(«و برای ایشان فریضه ابدی خواهد بود. و کسی که آب تنزیه را بپاشد، رخت خود را بشوید و کسی که آب تنزیه را لمس کند، تا شام نجس باشد. W/(و اما کسی که نجس شده، خویشتن را تطهیر نکند. آن شخص از میان جماعت منقطع شود، چونکه مقدس خداوند را ملوث نموده، و آب تنزیه بر او پاشیده نشده است. او نجس است. !V=(و آن شخص طاهر، آب را بر آن شخص نجس در روز سوم و در روز هفتم بپاشد، و در روز هفتم خویشتن را تطهیر کرده، رخت خود را بشوید و به آب غسل کند و در شام طاهر خواهد بود. U/(و شخص طاهر زوفا گرفته ، درآن آب فرو برد و بر خیمه بر همه اسباب و کسانی که در آن بودند و بر شخصی که استخوان یا مقتول یا میته یا قبر را لمس کرده باشد، بپاشد. T/(و برای شخص نجس از خاکستر آتش آن قربانی گناه بگیرند و آب روان برآن در ظرفی بریزند. ,SS(و هرکه در بیابان کشته شمشیر یا میته یا استخوان آدمی یا قبری را لمس نماید، هفت روز نجس باشد. lRS(و هر ظرف گشاده که سرپوش برآن بسته نباشد، نجس خواهد بود. PQ(«این است قانون برای کسی که در خیمه ای بمیرد، هرکه داخل آن خیمه شود و هرکه در آن خیمه باشد هفت روز نجس خواهد بود. P( و هرکه میته هر آدمی را که مرده باشد لمس نموده، و خود را به آن پاک نکرده باشد، او مسکن خداوند را ملوث کرده است. و آن شخص از اسرائیل منقطع شود، چونکه آب تنزیه بر او پاشیده نشده است، نجس خواهد بود، و نجاستش بر وی باقی است. O( و آن شخص در روز سوم خویشتن را به آن پاک کند، و در روز هفتم طاهر باشد، و اگر خویشتن را در روز سوم پاک نکرده باشد، در روز هفتم طاهر نخواهد بود. cNA( «هرکه میته هر آدمی را لمس نماید، هفت روز نجس باشد. M( و کسی که خاکستر گاو را جمع کند، رخت خود را بشوید و تا شام نجس باشد. این برای بنی اسرائیل و غریبی که در میان ایشان ساکن باشد، فریضه ای ابدی خواهد بود. L%( «و شخص طاهر، خاکستر گاو را جمع کرده، بیرون از لشکرگاه در جای پاک بگذارد. و آن بجهت جماعت بنی اسرائیل برای آب تنزیه نگاه داشته شود. آن قربانی گناه است. +KQ(و کسی که آن را سوزانید، رخت خود را به آب بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد، و تا شام نجس باشد. FJ(پس کاهن رخت خود را بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد، و بعد از آن در لشکرگاه داخل شود و کاهن تا شام نجس باشد. I(و کاهن چوب سرو با زوفا و قرمز گرفته ، آنها را در میان آتش گاو بیندازد. Hy(و گاو در نظر او سوخته شود، پوست و گوشت و خون با سرگین آن سوخته شود. :Go(و العازار کاهن به انگشت خود از خون آن بگیرد، و به سوی پیشگاه خیمه اجتماع آن خون را هفت مرتبه بپاشد. ?~}|{zyxxFwvUutsfrrq=ppotnnm}ll%k)jxiLhgg.feeqdccbbaN`__^$]]\v\D[ZYYXXFWW.VVHUUTvSSORRRQ}PPOOiNNMM?LcLK*JZIIfHGG[FFEE4DD*CsBBB7Aj@@e?>==1<;[:987655$44322i10//V.,--c,\++*u)$(,''=&F%Y$$\#""!7 /Y9|_kww,  e  B q rGc"uD%E(و یک بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی ، و هدیه آردی اش و هدیه ریختنی آن.)M(و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها و قوچها و بره ها به شماره آنها برحسب قانون. («و در روز چهارم ده گاو جوان و دو قوچ و چهارده بره نرینه یک ساله بی عیب. #A(و یک بز نر بجهت قربانی گناه سوای قربانی سوختنی دائمی با هدیه آردی اش و هدیه ریختنی آن. )M(و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها و قوچها و بره ها به شماره آنها برحسب قانون. («و در روز سوم، یازده گاو جوان و دو قوچ و چهارده بره نرینه یک ساله بی عیب. /Y(و یک بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی با هدیه آردی اش، و هدایای ریختنی آنها. )M(و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها و قوچها و بره ها به شماره آنها برحسب قانون. («و در روز دوم، دوازده گاو جوان و دو قوچ و چهارده بره نرینه یک ساله بی عیب. #A(و یک بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی ، با هدیه آردی و هدیه ریختنی آن. L(و یک عشر برای هر بره از آن چهارده بره. X+(و بجهت هدیه آردی آنها سه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هر گاو از آن سیزده گاو، و دو عشر برای هر قوچ از آن دو قوچ. {q( و قربانی سوختنی هدیه آتشین عطر خوشبو برای خداوند بگذرانید. سیزده گاو جوان و دو قوچ و چهارده بره نرینه یک ساله که برای شما بی عیب باشند. M( «و در روز پانزدهم ماه هفتم، محفل مقدس برای شما باشد، هیچ کار خدمت مکنید و هفت روز برای خداوند عید نگاه دارید. T #( و یک بز نر برای قربانی گناه سوای قربانی گناه کفاره ای و قربانی سوختنی دائمی با هدیه آردی اش و هدایای ریختنی آنها. H  ( و یک عشر برای هر بره، از آن هفت بره.  5( و هدیه آردی آنها سه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هر گاو، و دو عشر برای هر قوچ. \ 3(و قربانی سوختنی عطر خوشبو برای خداوند بگذرانید، یک گاو جوان و یک قوچ و هفت بره نرینه یک ساله که برای شما بی عیب باشند. 0 [(«و در روز دهم این ماه هفتم، محفل مقدس برای شما باشد. جانهای خود را ذلیل سازید و هیچ کار مکنید. )M(سوای قربانی سوختنی اول ماه و هدیه آردی اش، و قربانی سوختنی دائمی با هدیه آردی اش، با هدایای ریختنی آنها برحسب قانون آنها تا عطر خوشبو و هدیه آتشین خداوند باشد. b?(و یک بز نر بجهت قربانی گناه تا برای شما کفاره شود. H (و یک عشر برای هر بره، از آن هفت بره. 9(و هدیه آردی آنها، سه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هر گاو، و دو عشر برای هر قوچ. @{(و قربانی سوختنی بجهت عطر خوشبوی خداوند بگذرانید، یک گاو جوان و یک قوچ، و هفت بره نرینه یک ساله بی عیب. I ( «و در روز اول ماه هفتم، محفل مقدس برای شما باشد؛ در آن هیچ کار خدمت مکنید و برای شما روز نواختن کرنا باشد.». H ( اینها را با هدیه آردی آنها و هدایای ریختنی آنها سوای قربانی سوختنی دائمی بگذرانید و برای شما بی عیب باشد. C(و یک بز نر تا برای شما کفاره شود. H (و یک عشر برای هر بره، از آن هفت بره. 5(و هدیه آردی آنها سه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هر گاو، و دو عشر برای هر قوچ. >~w(و بجهت قربانی سوختنی برای عطر خوشبوی خداوند دو گاو جوان و یک قوچ و هفت بره نرینه یک ساله قربانی کنید. p}[(«و در روز نوبرها چون هدیه آردی تازه در عید هفته های خود برای خداوند بگذرانید، محفل مقدس برای شما باشد و هیچ کار خدمت در آن مکنید. ||s(و در روز هفتم، برای شما محفل مقدس باشد. هیچ کار خدمت در آن نکنید. {(به اینطور هر روز از آن هفت روز، طعام هدیه آتشین، عطر خوشبو برای خداوند بگذرانید، و این سوای قربانی سوختنی دائمی گذرانیده شود، با هدیه ریختنی آن. z (اینها را سوای قربانی سوختنی صبح که قربانی سوختنی دائمی است، بگذرانید. by?(و یک بز نر بجهت قربانی گناه تا برای شما کفاره شود. Ux%(و یک عشر برای هر بره، از آن هفت بره بگذران. 7wi(و بجهت هدیه آردی آنها سه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هر گاو، و دو عشر برای هر قوچ بگذرانید. uve(و بجهت هدیه آتشین و قربانی سوختنی برای خداوند، دو گاو جوان و یک قوچ و هفت بره نرینه یک ساله قربانی کنید، اینها برای شما بی عیب باشد. iuM(در روز اول، محفل مقدس است که هیچ کار خدمت در آن نکنید. {tq(و در روز پانزدهم این ماه، عید است که هفت روز نان فطیر خورده شود. Us%(«و در روز چهاردهم ماه اول، فصح خداوند است. 8rk(و یک بز نر بجهت قربانی گناه سوای قربانی سوختنی دائمی ، با هدیه ریختنی آن برای خداوند قربانی بشود. q(و هدایای ریختنی آنها نصف هین شراب برای هر گاو، و ثلث هین برای هر قوچ، و ربع هین برای هر بره باشد. این است قربانی سوختنی هر ماه از ماههای سال. epE( و یک عشر آرد نرم سرشته شده با روغن، بجهت هدیه آردی برای هر بره، تا قربانی سوختنی ، عطر خوشبو و هدیه آتشین برای خداوند باشد. qo]( و سه عشر ایفه آرد نرم سرشته شده با روغن بجهت هدیه آردی برای هر گاو، و دو عشر آرد نرم سرشته شده با روغن، بجهت هدیه آردی برای هر قوچ. Ln( «و در اول ماههای خود قربانی سوختنی برای خداوند بگذرانید، دو گاو جوان و یک قوچ و هفت بره نرینه یک ساله بی عیب. m!( این است قربانی سوختنی هر روز سبت سوای قربانی سوختنی دائمی با هدیه ریختنی آن. Ml( «و در روز سبت دو بره یک ساله بی عیب، و دو عشر ایفه آرد نرم سرشته شده با روغن، بجهت هدیه آردی با هدیه ریختنی آن. fkG( و بره دیگر را در عصر قربانی کن، مثل هدیه آردی صبح و مثل هدیه ریختنی آن بگذران تا قربانی آتشین و عطر خوشبو برای خداوند باشد. :jo(و هدیه ریختنی آن یک ربع هین بجهت هر بره ای باشد، این هدیه ریختنی مسکرات را برای خداوند در قدس بریز. (iK(این است قربانی سوختنی دائمی که در کوه سینا بجهت عطر خوشبو و قربانی آتشین خداوند معین شد. h (و یک عشر ایفه آرد نرم مخلوط شده با یک ربع هین روغن زلال برای هدیه آردی. ogY(یک بره را در صبح قربانی کن و بره دیگر را در عصر قربانی کن. ifM(و ایشان را بگو قربانی آتشین را که نزد خداوند بگذرانید، این است: دو بره نرینه یک ساله بی عیب، هر روز بجهت قربانی سوختنی دائمی. sea(«بنی اسرائیل را امر فرموده، به ایشان بگو: مراقب باشید تا هدیه طعام مرا از قربانی های آتشین عطر خوشبوی من در موسمش نزد من بگذرانید. Bd (و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: &cG(و دستهای خود را بر او گذاشته ، او را به طوری که خداوند به واسطه موسی گفته بود، وصیت نمود.tbc(پس موسی به نوعی که خداوند او را امر فرموده بود عمل نموده، یوشع را گرفت و او را به حضور العازار کاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشت. Ma(و او به حضور العازار کاهن بایستد تا از برای او به حکم اوریم به حضور خداوند سؤال نماید، و به فرمان وی، او و تمامی بنی اسرائیل با وی و تمامی جماعت بیرون روند، و به فرمان وی داخل شوند.» ` (و از عزت خود بر او بگذار تا تمامی جماعت بنی اسرائیل او را اطاعت نمایند. ,_S(و او را به حضور العازار کاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشته ، در نظر ایشان به وی وصیت نما. '^I(و خداوند به موسی گفت: «یوشع بن نون را که مردی صاحب روح است گرفته ، دست خود را بر او بگذار. ](که پیش روی ایشان بیرون رود، و پیش روی ایشان داخل شود، و ایشان را بیرون برد و ایشان را درآورد، تا جماعت خداوند مثل گوسفندان بی شبان نباشند.» \(«ملتمس اینکه یهوه خدای ارواح تمامی بشر، کسی را بر این جماعت بگمارد @[}(و موسی به خداوند عرض کرده، گفت: &ZG(زیرا که در بیابان صین وقتی که جماعت مخاصمه نمودند، شما از قول من عصیان ورزیدید، و مرا نزد آب در نظر ایشان تقدیس ننمودید.» این است آب مریبه قادش، در بیابان صین. Y#( و چون آن را دیدی تو نیز به قوم خود ملحق خواهی شد، چنانکه برادرت هارون ملحق شد. 'XI( و خداوند به موسی گفت: «به این کوه عباریم برآی و زمینی را که به بنی اسرائیل داده ام، ببین. XW+( و اگر پدر او را برادری نباشد، ملک او را به هر کس از قبیله اش که خویش نزدیکتر او باشد بدهید، تا مالک آن بشود. پس این برای بنی اسرائیل فریضه شرعی باشد، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود.» qV]( و اگر او را برادری نباشد، ملک او را به برادران پدرش بدهید. hUK( و اگر او را دختری نباشد، ملک او را به برادرانش بدهید. و شمرده شدگان ایشان یعنی همه ذکوران از یک ماهه و بالاتر، بیست و سه هزار نفر بودند زیرا که ایشان در میان بنی اسرائیل شمرده نشدند، چونکه نصیبی در میان بنی اسرائیل به ایشان داده نشد. H(=و ناداب و ابیهو چون آتش غریبی به حضور خداوند گذرانیده بودند، مردند. tGc(<و برای هارون ناداب و ابیهو و العازار و ایتامار زاییده شدند. jFO(;و نام زن عمرام، یوکابد بود، دختر لاوی که برای لاوی در مصر زاییده شد و او برای عمرام، هارون و موسی و خواهر ایشان مریم را زایید. hEK(:اینانند قبایل لاویان: قبیله لبنیان و قبیله حبرونیان و قبیله محلیان و قبیله موشیان و قبیله قورحیان. اما قهات، عمرام را آورد. _D9(9و اینانند شمرده شدگان لاوی برحسب قبایل ایشان: از جرشون قبیله جرشونیان، از قهات قبیله قهاتیان، از مراری قبیله مراریان. jCO(8موافق قرعه ، ملک ایشان در میان کثیر و قلیل تقسیم شود.» B#(7لیکن زمین به قرعه تقسیم شود، و برحسب نامهای اسباط آبای خود در آن تصرف نمایند. IA (6برای کثیر، نصیب او را زیاده کن و برای قلیل، نصیب او را کم نما، به هر کس برحسب شمرده شدگان او نصیبش داده شود. t@c(5«برای اینان برحسب شماره نامها، زمین برای ملکیت تقسیم بشود. C?(4و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: |>s(3اینانند شمرده شدگان بنی اسرائیل: ششصد و یکهزار و هفتصد و سی نفر. 3=a(2اینانند قبایل نفتالی برحسب قبایل ایشان و شمرده شدگان ایشان، چهل و پنجهزار و چهارصد نفر بودند. V<'(1از یصر قبیله یصریان از شلیم قبیله شلیمیان. -;U(0اینانند بنی نفتالی برحسب قبایل ایشان: از یاحصئیل، قبیله یاحصئیلیان، از جونی قبیله جونیان. :%(/اینانند قبایل بنی اشیر برحسب شمرده شدگان ایشان، پنجاه و سه هزار و چهارصد نفر. 79k(.و نام دختر اشیر، ساره بود. 8(-از بنی بریعه ، از حابر قبیله حابریان، از ملکیئیل قبیله ملکیئیلیان. J7(,اینانند بنی اشیر برحسب قبایل ایشان: از یمنه قبیله یمنئیان، از یشوی قبیله یشویان، از بریعه قبیله بریعئیان، 6/(+جمیع قبایل شوحامیان برحسب شمرده شدگان ایشان، شصت و چهارهزار و چهارصد نفر بودند. 85k(*اینانند بنی دان برحسب قبایل ایشان: از شوحام قبیله شوحامیان. اینانند قبایل دان برحسب قبایل ایشان. -4U()اینانند بنی بنیامین برحسب قبایل ایشان و شمرده شدگان ایشان، چهل و پنجهزار و ششصد نفر بودند. 3 ((و بنی بالع: ارد و نعمان. از ارد قبیله اردیان و از نعمان قبیله نعمانیان. f2G('از شفوفام قبیله شفوفامیان از حوفام قبیله حوفامیان. L1(&و بنی بنیامین برحسب قبایل ایشان: از بالع قبیله بالعیان از اشبیل قبیله اشبیلیان و از احیرام قبیله احیرامیان. U0%(%اینانند قبایل بنی افرایم برحسب شمرده شدگان ایشان، سی و دو هزار و پانصد نفر. و بنی یوسف برحسب قبایل ایشان اینانند. ]/5($و بنی شوتالح اینانند: از عیران قبیله عیرانیان. X.+(#و اینانند بنی افرایم برحسب قبایل ایشان: از شوتالح قبیله شوتالحیان و از باکر قبیله باکریان و از تاحن قبیله تاحنیان. -("اینانند قبایل منسی و شمرده شدگان ایشان، پنجاه و دوهزار و هفتصد نفر بودند. A,}(!و صلفحاد بن حافر را پسری نبود لیکن دختران داشت و نامهای دختران صلحفاد محله و نوعه و حجله و ملکه و ترصه. e+E( از شمیداع قبیله شمیداعیان و از حافر قبیله حافریان. h*K(از اسریئیل قبیله اسریئیلیان، از شکیم قبیله شکیمیان. )(اینانند بنی جلعاد: از ایعزر قبیله ایعزریان، از حالق قبیله حالقیان. !(=(و بنی منسی : از ماکیر قبیله ماکیریان و ماکیر جلعاد را آورد و از جلعاد قبیله جلعادیان. X'+(و بنی یوسف برحسب قبایل ایشان: منسی و افرایم. &(اینانند قبایل زبولونیان برحسب شمرده شدگان ایشان، شصت هزار و پانصد نفر. Q%(و بنی زبولون برحسب قبایل ایشان: از سارد قبیله ساردیان و از ایلون قبیله ایلونیان و از یحلیئیل قبیله یحلیئیلیان. $(اینانند قبایل یساکار برحسب شمرده شدگان ایشان، شصت و چهار هزار و سیصد نفر. h#K(و از یاشوب قبیله یاشوبیان و از شمرون قبیله شمرونیان. "(و بنی یساکار برحسب قبایل ایشان: از تولع قبیله تولعیان و از فوه قبیله فوئیان. !(اینانند قبایل یهودا برحسب شمرده شدگان ایشان، هفتاد و شش هزار و پانصد نفر.  (و بنی فارص اینانند: از حصرون قبیله حصرونیان و از حامول قبیله حامولیان. N(و بنی یهودا برحسب قبایل ایشان اینانند: از شیله قبیله شیلئیان و از فارص قبیله فارصیان و از زارح قبیله زارحیان. q](و بنی یهودا عیر و اونان. و عیر و اونان در زمین کنعان مردند. zo(اینانند قبایل بنی جاد برحسب شماره ایشان، چهل هزار و پانصد نفر. fG(و از ارود قبیله ارودیان و از ارئیلی قبیله ارئیلیان. ^7(و از ازنی قبیله ازنیان و از عیری، قبیله عیریان. 3a(و بنی جاد برحسب قبایل ایشان: از صفون قبیله صفونیان و از حجی قبیله حجیان و از شونی قبیله شونیان. eE(اینانند قبایل شمعونیان: بیست و دو هزار و دویست نفر. `;( و از زارح قبیله زارحیان و از شاؤل قبیله شاؤلیان. U%( و بنی شمعون برحسب قبایل ایشان: از نموئیل، قبیله نموئیلیان و از یامین، قبیله یامینیان و از یاکین، قبیله یاکینیان. 1_( لکن پسران قورح نمردند. nW( و زمین دهان خود را گشوده، ایشان را با قورح فرو برد، هنگامی که آن گروه مردند و آتش، آن دویست و پنجاه نفر را سوزانیده، عبرت گشتند. 0[( و بنی اَلیاَب: نموئیل و داتان و ابیرام. اینانند داتان و ابیرام که خوانده شدگان جماعت بوده، با موسی و هارون در جمعیت قورح مخاصمه کردند، چون با خداوند مخاصمه نمودند. /[( و بنی فَلّو: اَلیاَب. 1(اینانند قبایل رؤبینیان و شمرده شدگان ایشان، چهل و سه هزار و هفتصد و سی نفر بودند. hK(و از حصرون، قبیله حصرونیان. و از کرمی ، قبیله کرمیان. ;(رؤبین نخست زاده اسرائیل: بنی رؤبین: از حنوک، قبیله حنوکیان. و از فلو، قبیله فلوئیان. `;(«قوم را از بیست ساله و بالاتر بشمارید، چنانکه خداوند موسی و بنی اسرائیل را که از زمین مصر بیرون آمدند، امر فرموده بود.» (K(پس موسی و العازار کاهن ایشان را در عربات موآب، نزد اردن در مقابل اریحا خطاب کرده، گفتند:  («شماره تمامی جماعت بنی اسرائیل را برحسب خاندان آبای ایشان، از بیست ساله و بالاتر، یعنی جمیع کسانی را که از اسرائیل به جنگ بیرون می روند، بگیرید.»   (و بعد از وبا، خداوند موسی و العازار بن هارون کاهن را خطاب کرده، گفت: 0 [(زیرا که ایشان شما را به مکاید خود ذلیل ساختند، چونکه شما را در واقعه فغور و در امر خواهر خود کزبی ، دختر رئیس مدیان، که در روز وبا در واقعه فغور کشته شد، فریب دادند.»O («مدیانیان را ذلیل ساخته ، مغلوب سازید. C (و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 7(و اسم زن مدیانی که کشته شد، کزبی دختر صور بود و او رئیس قوم خاندان آبا در مدیان بود. ?y(و اسم آن مرد اسرائیلی مقتول که با زن مدیانی کشته گردید، زمری ابن سالو رئیس خاندان آبای سبط شمعون بود. nW( و برای او و برای ذریتش بعد از او این عهد کهانت جاودانی خواهد بود، زیرا که برای خدای خود غیور شد، و بجهت بنی اسرائیل کفاره نمود.» [1( لهذا بگو اینک عهد سلامتی خود را به او می بخشم. %( «فینحاس بن العازار بن هارون کاهن، غضب مرا از بنی اسرائیل برگردانید، چونکه باغیرت من در میان ایشان غیور شد، تا بنی اسرائیل را در غیرت خود هلاک نسازم. C( و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: fG( و آنانی که از وبا مردند، بیست و چهار هزار نفر بودند. r_(و از عقب آن مرد اسرائیلی به قبه داخل شده، هر دوی ایشان را یعنی آن مرد اسرائیلی و زن را به شکمش فرو برد، و وبا از بنی اسرائیل رفع شد. ;q(و چون فینحاس بن العازار بن هارون کاهن، این را دید، از میان جماعت برخاسته ، نیزه ای به دست خود گرفت، (K(و اینک مردی از بنی اسرائیل آمده، زن مدیانی ای را در نظر موسی و در نظر تمامی جماعت بنی اسرائیل نزد برادران خود آورد، و ایشان به دروازه خیمه اجتماع گریه می کردند. -~U(و موسی به داوران اسرائیل گفت که «هر یکی از شما کسان خود را که به بعل فغور ملحق شدند، بکشید.» x}k(و خداوند به موسی گفت که : «تمامی رؤسای قوم را گرفته ، ایشان را برای خداوند پیش آفتاب به دار بکش، تا شدت خشم خداوند از اسرائیل برگردد.» |(و اسرائیل به بعل فغور ملحق شدند، و غضب خداوند بر اسرائیل افروخته شد. L{(زیرا که ایشان قوم را به قربانی های خدایان خود دعوت نمودند. پس قوم می خوردند و به خدایان ایشان سجده می نمودند. z (و اسرائیل در شطیم اقامت نمودند، و قوم با دختران موآب زنا کردن گرفتند y(و بلعام برخاسته ، روانه شده، به جای خود رفت و بالاق نیز راه خود را پیش گرفت.Xx+(و کشتیها از جانب کتیم آمده، آشور را ذلیل خواهند ساخت، و عابر را ذلیل خواهند گردانید، و او نیز به هلاکت خواهد رسید.» w(پس مثل خود را آورده، گفت: «وای! چون خدا این را می کند، کیست که زنده بماند؟ xvk(لیکن قاین تباه خواهد شد، تا وقتی که آشور تو را به اسیری ببرد.» :uo(و بر قینیان نظر انداخته ، مثل خود را آورد و گفت: «مسکن تو مستحکم و آشیانه تو بر صخره نهاده (شده است). At}(و به عمالقه نظر انداخته ، مثل خود را آورده، گفت: «عمالیق اول امتها بود، اما آخر او منتهی به هلاکت است.» s7(و کسی که از یعقوب ظاهر می شود، سلطنت خواهد نمود. و بقیه اهل شهر را هلاک خواهد ساخت.» >rw(و ادوم ملک او خواهد شد و دشمنانش (اهل) سعیر، مملوک او خواهند گردید. و اسرائیل به شجاعت عمل خواهد نمود. hqK(او را خواهم دید لیکن نه اﻵن. او را مشاهده خواهم نمود اما نزدیک نی. ستاره ای از یعقوب طلوع خواهد کرد و عصایی از اسرائیل خواهد برخاست و اطراف موآب را خواهد شکست. و جمیع ابنای فتنه را هلاک خواهد ساخت. opY(وحی آن کسی که سخنان خدا را شنید و معرفت حضرت اعلی ' را دانست و رؤیای قادر مطلق را مشاهده نمود. آنکه بیفتاد و چشمان او گشوده گردید. o(پس مثل خود را آورده، گفت: «وحی بلعامبن بعور. وحی آن مردی که چشمانش باز شد. @n{(و اﻵن اینک نزد قوم خود می روم. بیا تا تو را اعلام نمایم که این قوم با قوم تو در ایام آخر چه خواهند کرد.» )mM( که اگر بالاق خانه خود را پر از نقره و طلا به من بدهد، نمی توانم از فرمان خداوند تجاوز نموده، از دل خود نیک یا بد بکنم بلکه آنچه خداوند به من گوید آن را خواهم گفت؟ l( بلعام به بالاق گفت: «آیا به رسولانی که نزد من فرستاده بودی نیز نگفتم Bk( پس اﻵن به جای خود فرار کن! گفتم که تو را احترام تمام نمایم. همانا خداوند تو را از احترام باز داشته است.» +jQ( پس خشم بالاق بر بلعام افروخته شده، هر دو دست خود را بر هم زد و بالاق به بلعام گفت: «تو را خواندم تا دشمنانم را لعنت کنی و اینک این سه مرتبه ایشان را برکت تمام دادی. i ( مثل شیر نر خود را جمع کرده، خوابید. و مثل شیر ماده کیست که او را برانگیزاند؟ مبارک باد هر که تو را برکت دهد. و ملعون باد هر که تو را لعنت نماید!»(hK(خدا او را از مصر بیرون آورد. او را شاخها مثل گاو وحشی است. امتهای دشمنان خود را خواهد بلعید و استخوانهای ایشان را خواهد شکست و ایشان را به تیرهای خود خواهد دوخت. dgC(آب از دلوهایش ریخته خواهد شد. و بذر او در آبهای بسیار خواهد بود. و پادشاه او از اجاج بلندتر، و مملکت او برافراشته خواهد شد. ifM(مثل وادیهای کشیده شده، مثل باغها بر کنار رودخانه ، مثل درختان عود که خداوند غرس نموده باشد، و مثل سروهای آزاد نزد جویهای آب. meU(چه زیباست خیمه های تو ای یعقوب! و مسکنهای تو ای اسرائیل! =du(وحی آن کسی که سخنان خدا را شنید و رؤیای قادر مطلق را مشاهده نمود. آنکه بیفتاد و چشمان او گشاده گردید. v~~"}||B{{ zbyyxswvvuhtNsrNpp nmll[k\ii,gg\ffLLAKKJJ IIIJGG3FkEDCCABBAM@@:?s>>=X<;;P:9s8S7~654434210//=.}--1,m+*e)(''N' &w&%%O$$2##&"!  PsL9Gx"id W]=%.DE=m t _ 5 P{{Xq("«و اما حد غربی. دریای بزرگ حد شما خواهد بود. این است حد غربی شما. Wy("و این حد از عصمون تا وادی مصر دور زده، انتهایش نزد دریا خواهد بود. 1V]("و حد شما از جانب جنوب گردنه عقربیم دور خواهد زد و به سوی سین خواهد گذشت، و انتهای آن به طرف جنوب قادش برنیع خواهد بود، و نزد حصرادار بیرون رفته ، تا عصمون خواهد گذشت. RU("آنگاه حد جنوبی شما از بیابان سین بر جانب ادوم خواهد بود، و سرحد جنوبی شما از آخر بحرالملح به طرف مشرق خواهد بود. T("«بنی اسرائیل را امر فرموده، به ایشان بگو: چون شما به زمین کنعان داخل شوید، این است زمینی که به شما به ملکیت خواهد رسید، یعنی زمین کنعان با حدودش. BS ("و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: R#(!8و به همان طوری که قصد نمودم که با ایشان رفتار نمایم، با شما رفتار خواهم نمود.»\Q3(!7و اگر ساکنان زمین را از پیش روی خود اخراج ننمایید، کسانی را که از ایشان باقی می گذارید در چشمان شما خار خواهند بود، و در پهلوهای شما تیغ و شما را در زمینی که در آن ساکن شوید، خواهند رنجانید. qP](!6و زمین را به حسب قبایل خود به قرعه تقسیم کنید، برای کثیر، نصیب او را کثیر بدهید، و برای قلیل، نصیب او را قلیل بدهید؛ جایی که قرعه برای هر کس برآید از آن او باشد؛ برحسب اسباط آبای شما آن را تقسیم نمایید. (OK(!5و زمین را به تصرف آورده، در آن ساکن شوید، زیرا که آن زمین را به شما دادم تا مالک آن باشید. 5Ne(!4جمیع ساکنان زمین را از پیش روی خود اخراج نمایید، و تمامی صورتهای ایشان را خراب کنید، و تمامی بتهای ریخته شده ایشان را بشکنید، و همه مکانهای بلند ایشان را منهدم سازید. M/(!3«بنی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون شما از اردن به زمین کنعان عبور کنید،L (!2و خداوند موسی را در عربات موآب نزد اردن، در مقابل اریحا خطاب کرده، گفت:xKk(!1پس نزد اردن از بیت یشیموت تا آبل شطیم در عربات موآب اردو زدند. J'(!0و از کوههای عباریم کوچ کرده، در عربات موآب نزد اردن در مقابل اریحا فرود آمدند. I (!/و از علموندبلاتایم کوچ کرده، در کوههای عباریم در مقابل نبو فرود آمدند. iHM(!.و از دیبونجاد کوچ کرده، در علموندبلاتایم فرود آمدند. WG)(!-و از عییم کوچ کرده، در دیبونجاد فرود آمدند. sFa(!,و از اوبوت کوچ کرده، در عیی عباریم در حدود موآب فرود آمدند. SE!(!+و از فونون کوچ کرده، در اوبوت فرود آمدند. RD(!*و از صلمونه کوچ کرده در فونون فرود آمدند ZC/(!)پس از جبل هور کوچ کرده، در صلمونه فرود آمدند. B+(!(و ملک عراد کنعانی که در جنوب زمین کنعان ساکن بود از آمدن بنی اسرائیل اطلاع یافت.`A;(!'و هارون صد و بیست و سه ساله بود که در جبل هور مرد. f@G(!&و هارون کاهن برحسب فرمان خداوند به جبل هور برآمده، در سال چهلم خروج بنی اسرائیل از زمین مصر، در روز اول ماه پنجم وفات یافت. t?c(!%و از قادش کوچ کرده، در جبل هور در سرحد زمین ادوم فرود آمدند. }>u(!$و از عصیونجابر کوچ کرده، در بیابان صین که قادش باشد، فرود آمدند. ]=5(!#و از عبرونه کوچ کرده، در عصیونجابر فرود آمدند. U<%(!"و از یطبات کوچ کرده، در عبرونه فرود آمدند. ];5(!!و از حورالجدجاد کوچ کرده، در یطبات فرود آمدند. d:C(! و از بنی یعقان کوچ کرده، در حورالجدجاد فرود آمدند. \93(!و از مسیروت کوچ کرده، در بنی یعقان فرود آمدند. W8)(!و از حشمونه کوچ کرده، در مسیروت فرود آمدند. S7!(!و از متقه کوچ کرده، در حشمونه فرود آمدند. O6(!و از تارح کوچ کرده، در متقه فرود آمدند. O5(!و از تاحت کوچ کرده، در تارح فرود آمدند. U4%(!و از مقهیلوت کوچ کرده، در تاحت فرود آمدند. W3)(!و از حراده کوچ کرده، در مقهیلوت فرود آمدند. X2+(!و از جبل شافر کوچ کرده، در حراده فرود آمدند. \13(!و از قهیلاته کوچ کرده، در جبل شافر فرود آمدند. S0!(!و از رسه کوچ کرده، در قهیلاته فرود آمدند. M/(!و از لبنه کوچ کرده، در رسه فرود آمدند. X.+(!و از رمون فارص کوچ کرده، در لبنه فرود آمدند. [-1(!و از رتمه کوچ کرده، و در رمون فارص فرود آمدند. S,!(!و از حصیروت کوچ کرده، در رتمه فرود آمدند. `+;(!و از قبروت هتاوه کوچ کرده، در حصیروت فرود آمدند. i*M(!و از بیابان سینا کوچ کرده، در قبروت هتاوه فرود آمدند. `);(!و از رفیدیم کوچ کرده، در بیابان سینا فرود آمدند. ((!و از الوش کوچ کرده، در رفیدیم فرود آمدند و در آنجا آب نبود که قوم بنوشند. O'(! و از دفقه کوچ کرده، در الوش فرود آمدند. Z&/(! و از بیابان سین کوچ کرده، در دفقه فرود آمدند. a%=(! و از بحر قلزم کوچ کرده، در بیابان سین فرود آمدند. Z$/(! و از ایلیم کوچ کرده، نزد بحر قلزم فرود آمدند. F#(! و از ماره کوچ کرده، به ایلیم رسیدند و در ایلیم دوازده چشمه آب و هفتاد درخت خرما بود، و در آنجا فرود آمدند. Y"-(!و از مقابل حیروت کوچ کرده، از میان دریا به بیابان عبور کردند و در بیابان ایتام سفر سه روزه کرده، در ماره فرود آمدند. 5!e(!و از ایتام کوچ کرده، به سوی فم الحیروت که در مقابل بعل صفون است، برگشتند، و پیش مجدل فرود آمدند. z o(!و از سکوت کوچ کرده، در ایتام که به کنار بیابان است، فرود آمدند. iM(!و بنی اسرائیل از رعمسیس کوچ کرده، در سکوت فرود آمدند. R(!و مصریان همه نخست زادگان خود را که خداوند از ایشان کشته بود دفن می کردند، و یهوه بر خدایان ایشان قصاص نموده بود. (!پس در ماه اول از رعمسیس، در روز پانزدهم از ماه اول کوچ کردند، و در فردای بعد از فصح بنی اسرائیل در نظر تمامی مصریان با دست بلند بیرون رفتند. 0[(!و موسی به فرمان خداوند سفرهای ایشان را برحسب منازل ایشان نوشت. و این است منازل و مراحل ایشان:  ;(!این است منازل بنی اسرائیل که از زمین مصر با افواج خود زیردست موسی و هارون کوچ کردند. {( *و نوبح رفته ، قنات و دهاتش را گرفته ، آنها را به اسم خود نوبح نامید.( )و یائیر بن منسی رفته ، قصبه هایش را گرفت، و آنها را حووت یائیر نامید. kQ( (و موسی جلعاد را به ماکیر بن منسی داد و او در آن ساکن شد. +Q( 'و بنی ماکیر بن منسی به جلعاد رفته ، آن را گرفتند و اموریان را که در آن بودند، اخراج نمودند. R( &و نبو و بعلمعون که نام این دو را تغییر دادند و سبمه را بنا کردند و شهرهایی را که بنا کردند به نامها مسمی ' ساختند. O( %و بنی رؤبین، حشبون و الیعاله و قریتایم ( $و بیت نمره و بیت هاران را بنا کردند یعنی شهرهای حصاردار را با آغلهای گله ها. ?{( #و عطروت، شوفان و یعزیر و یجبهه G ( "و بنی جاد، دیبون و عطاروت و عروعیر O( !پس موسی به ایشان یعنی به بنی جاد و بنی رؤبین و نصف سبط منسی ابن یوسف، مملکت سیحون، ملک اموریان و مملکت عوج ملک باشان را داد، یعنی زمین را با شهرهایش و حدود شهرهایش، زمین را از هر طرف. C( ما مهیای جنگ شده، پیش روی خداوند به زمین کنعان عبور خواهیم کرد، و ملک نصیب ما به این طرف اردن داده شود.» /Y( بنی جاد و بنی رؤبین در جواب وی گفتند: «چنانکه خداوند به بندگانت گفته است، همچنین خواهیم کرد. +Q( و اگر ایشان مهیا نشوند و همراه شما عبور ننمایند، پس در میان شما در زمین کنعان ملک بگیرند.» U %( و موسی به ایشان گفت: «اگر جمیع بنی جاد و بنی رؤبین مهیای جنگ شده، همراه شما به حضور خداوند از اردن عبور کنند، و زمین پیش روی شما مغلوب شود، آنگاه زمین جلعاد را برای ملکیت به ایشان بدهید. @ {( پس موسی العازار کاهن، و یوشع بن نون، و رؤسای خاندان آبای اسباط بنی اسرائیل را درباره ایشان وصیت نمود. = u( و جمیع بندگانت مهیای جنگ شده، چنانکه آقای ما گفته است به حضور خداوند برای مقاتله عبور خواهیم نمود.»   ( اطفال و زنان و مواشی و همه بهایم ما اینجا در شهرهای جلعاد خواهند ماند. < s( پس بنی جاد و بنی رؤبین موسی را خطاب کرده، گفتند: «بندگانت به طوری که آقای ما فرموده است، خواهیم کرد. 5e( پس شهرها برای اطفال و آغلها برای گله های خود بنا کنید، و به آنچه از دهان شما درآمد، عمل نمایید.» /Y( و اگر چنین نکنید، اینک به خداوند گناه ورزیده اید، و بدانید که گناه شما، شما را درخواهد گرفت. /(  و زمین به حضور خداوند مغلوب شود، پس بعد از آن برگردیده، به حضور خداوند و به حضور اسرائیل بی گناه خواهید شد، و این زمین از جانب خداوند ملک شما خواهد بود. ;q( و هر مرد جنگی از شما به حضور خداوند از اردن عبور کند تا او دشمنان خود را از پیش روی خود اخراج نماید، *O( و موسی به ایشان گفت: «اگر این کار را بکنید و خویشتن را به حضور خداوند برای جنگ مهیا سازید، eE( زیرا که ما با ایشان در آن طرف اردن و ماورای آن ملک نخواهیم گرفت، چونکه نصیب ما به این طرف اردن به طرف مشرق به ما رسیده است.» #A( و تا هر یکی از بنی اسرائیل ملک خود را نگرفته باشد، به خانه های خود مراجعت نخواهیم کرد. ;( و خود مسلح شده، حاضر می شویم و پیش روی بنی اسرائیل خواهیم رفت تا آنها را به مکان ایشان برسانیم. و اطفال ما از ترس ساکنان زمین در شهرهای حصاردار خواهند ماند. 6g( پس ایشان نزد وی آمده، گفتند: «آغلها را اینجا برای مواشی خود و شهرها بجهت اطفال خویش خواهیم ساخت. X+( زیرا اگر از پیروی او روبگردانید بار دیگر ایشان را در بیابان ترک خواهد کرد و شما تمامی این قوم را هلاک خواهید ساخت.» Q~( و اینک شما به جای پدران خود انبوهی از مردان خطاکار برپا شده اید تا شدت غضب خداوند را بر اسرائیل باز زیاده کنید؟ }3( پس غضب خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان را چهل سال در بیابان آواره گردانید، تا تمامی آن گروهی که این شرارت را در نظر خداوند ورزیده بودند، هلاک شدند. |+( سوای کالیب بن یفنه قنزی و یوشع بن نون، چونکه ایشان خداوند را پیروی کامل نمودند. ={u( البته هیچکدام از مردانی که از مصر بیرون آمدند از بیست ساله و بالاتر آن زمین را که برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خوردم، نخواهند دید، چونکه ایشان مرا پیروی کامل ننمودند، tzc( پس غضب خداوند در آن روز افروخته شد به حدی که قسم خورده، گفت: by?( به وادی اشکول رفته ، زمین را دیدند و دل بنی اسرائیل را افسرده ساختند تا به زمینی که خداوند به ایشان داده بود، داخل نشوند. 'xI( به همینطور پدران شما عمل نمودند، وقتی که ایشان را از قادش برنیع برای دیدن زمین فرستادم. *wO( چرا دل بنی اسرائیل را افسرده می کنید تا به زمینی که خداوند به ایشان داده است، عبور نکنند؟ v3( موسی به بنی جاد و بنی رؤبین گفت: «آیا برادران شما به جنگ روند و شما اینجا بنشینید؟ Iu ( پس گفتند: «اگر در نظر تو التفات یافته ایم، این زمین به بندگانت به ملکیت داده شود، و ما را از اردن عبور مده.» Ct( زمینی که خداوند پیش روی جماعت اسرائیل مفتوح ساخته است، زمین مواشی است، و بندگانت صاحب مواشی می باشیم.» s( «عطاروت و دیبون و یعزیر و نمره و حشبون و العاله و شبام و نبو و بعون، r ( بنی جاد و بنی رؤبین نزد موسی و العازار کاهن و سروران جماعت آمده، گفتند: qq _( و بنی رؤبین و بنی جاد را مواشی بی نهایت بسیار و کثیر بود. پس چون زمین یعزیر و زمین جلعاد را دیدند که اینک این مکان، مکان مواشی است، {pq(6و موسی و العازار کاهن، طلا را از سرداران هزاره ها و صدها گرفته ، به خیمه اجتماع آوردند تا بجهت بنی اسرائیل، به حضور خداوند یادگار باشد.noW(5زیرا که هر یکی از مردان جنگی غنیمتی برای خود برده بودند. bn?(4و تمامی طلای هدیه ای که از سرداران هزاره ها و سرداران صدها برای خداوند گذرانیدند، شانزده هزار و هفتصد و پنجاه مثقال بود. m(3و موسی و العازار کاهن، طلا و همه زیورهای مصنوعه را از ایشان گرفتند. Il (2پس ما از آنچه هر کس یافته است، هدیه ای برای خداوند آورده ایم، از زیورهای طلا و خلخالها و دستبندها و انگشترها و گوشواره ها و گردنبندها تا برای جانهای ما به حضور خداوند کفاره شود.» Dk(1و به موسی گفتند: «بندگانت حساب مردان جنگی را که زیردست ما می باشند گرفتیم، و از ما یک نفر مفقود نشده است. #jA(0و رؤسایی که بر هزاره های لشکر بودند، سرداران هزاره ها با سرداران صدها نزد موسی آمدند. liS(/و موسی از قسمت بنی اسرائیل یکی را که از هر پنجاه گرفته شده بود، چه از انسان و چه از بهایم گرفت، و آنها را به لاویانی که ودیعت مسکن خداوند را نگاه می داشتند، داد، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود. ;hs(.و از انسان، شانزده هزار نفر. Dg(-و از الاغها، سی هزار و پانصد راس. 9fo(,و از گاوان سی و شش هزار راس. yem(+و قسمت جماعت از گوسفندان، سیصد و سی و هفت هزار و پانصد راس بود. zdo(*و از قسمت بنی اسرائیل که موسی آن را از مردان جنگی جدا کرده بود، >cw()و موسی زکات را که هدیه افراشتی خداوند بود به العازار کاهن داد، چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود. xbk((و مردمان شانزده هزار و از ایشان زکات خداوند سی و دو نفر بودند. zao('و الاغها سی هزار و پانصد و از آنها زکات خداوند شصت و یک رأس بود. }`u(&و گاوان سی و شش هزار بود و از آنها زکات خداوند هفتاد و دو رأس بود. d_C(%و زکات خداوند از گوسفند ششصد و هفتاد و پنج رأس بود. '^I($و نصفهای که قسمت کسانی بود که به جنگ رفته بودند، سیصد و سی و هفت هزار و پانصد گوسفند بود. ](#و از انسان از زنانی که مرد را نشناخته بودند، سی و دو هزار نفر بودند. 9\o("و از الاغ شصت و یک هزار رأس. ;[s(!و از گاو هفتاد و دو هزار رأس. .ZW( و غنیمت سوای آن غنیمتی که مردان جنگی گرفته بودند، از گوسفند ششصد و هفتاد و پنج هزار رأس بود. Y(پس موسی و العازار کاهن برحسب آنچه خداوند به موسی امر فرموده بود، عمل کردند. mXU(و از قسمت بنی اسرائیل یکی که از هر پنجاه نفر گرفته شده باشد چه از انسان و چه از گاو و چه از الاغ و چه از گوسفند و چه از جمیع بهایم بگیر، و آنها را به لاویانی که ودیعت مسکن خداوند را نگاه می دارند، بده.» W(از قسمت ایشان بگیر و به العازار کاهن بده تا هدیه افراشتنی برای خداوند باشد. V{(و از مردان جنگی که به مقاتله بیرون رفته اند زکات برای خداوند بگیر، یعنی یک نفر از پانصد چه از انسان و چه از گاو و چه از الاغ و چه از گوسفند. U/(و غنیمت را در میان مردان جنگی که به مقاتله بیرون رفته اند، و تمامی جماعت نصف نما. OT(«تو و العازار کاهن و سروران خاندان آبای جماعت، حساب غنایمی که گرفته شده است، چه از انسان و چه از بهایم بگیرید. CS(و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: R)(و در روز هفتم رخت خود را بشویید تا طاهر شوید، و بعد از آن به لشکرگاه داخل شوید.» Q(یعنی هر چه متحمل آتش بشود، آن را از آتش بگذرانید و طاهر خواهد شد، و به آب تنزیه نیز آن را طاهر سازند و هر چه متحمل آتش نشود، آن را از آب بگذرانید. HP (طلا و نقره و برنج و آهن و روی و سرب، VO'(و العازار کاهن به مردان جنگی که به مقاتله رفته بودند، گفت: «این است قانون شریعتی که خداوند به موسی امر فرموده است: $NC(و هر جامه و هر ظرف چرمی و هر چه از پشم بز ساخته شده باشد و هر ظرف چوبین را تطهیر نمایید.»&MG(و شما هفت روز بیرون از لشکرگاه خیمه زنید، و هر که شخصی را کشته و هر که کشته ای را لمس نموده باشد از شما و اسیران شما در روز سوم و در روز هفتم، خود را تطهیر نماید. #LA(و از زنان هر دختری را که مرد را نشناخته ، و با او همبستر نشده برای خود زنده نگاه دارید. 2K_(پس اﻵن هر ذکوری از اطفال را بکشید، و هر زنی را که مرد را شناخته ، با او همبستر شده باشد، بکشید. qJ](اینک اینانند که برحسب مشورت بلعام، بنی اسرائیل را واداشتند تا در امر فغور به خداوند خیانت ورزیدند و در جماعت خداوند وبا عارض شد. kIQ(و موسی به ایشان گفت: «آیا همه زنان را زنده نگاه داشتید؟;Hq(و موسی بر رؤسای لشکر یعنی سرداران هزاره ها و سرداران صدها که از خدمت جنگ باز آمده بودند، غضبناک شد. G;( و موسی و العازار کاهن و تمامی سروران جماعت بیرون از لشکرگاه به استقبال ایشان آمدند. zFo( و اسیران و غارت و غنیمت را نزد موسی و العازار کاهن و جماعت بنی اسرائیل در لشکرگاه در عربات موآب، که نزد اردن در مقابل اریحاست، آوردند. hEK( و تمامی غنیمت و جمیع غارت را از انسان و بهایم گرفتند. sDa( و تمامی شهرها و مساکن و قلعه های ایشان را به آتش سوزانیدند. dCC( و بنی اسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیری بردند، و جمیع بهایم و جمیع مواشی ایشان و همه املاک ایشان را غارت کردند. gBI(و در میان کشتگان ملوک مدیان یعنی اوی و راقم و صور و حور و رابع، پنج پادشاه مدیان را کشتند، و بلعام بن بعور را به شمشیر کشتند. A7(و با مدیان به طوری که خداوند موسی را امر فرموده بود، جنگ کرده، همه ذکوران را کشتند. @(و موسی ایشان را هزار نفر از هر سبط به جنگ فرستاد، ایشان را با فینحاس بن العازار کاهن و اسباب قدس و کرناها برای نواختن در دستش به جنگ فرستاد. 2?_(پس از هزاره های اسرائیل، از هر سبط یک هزار، یعنی دوازده هزار نفر مهیا شده برای جنگ منتخب شدند. t>c(هزار نفر از هر سبط از جمیع اسباط اسرائیل برای جنگ بفرستید.» y=m(پس موسی قوم را مخاطب ساخته ، گفت: «از میان خود مردان برای جنگ مهیا سازید تا به مقابله مدیان برآیند، و انتقام خداوند را از مدیان بکشند. <)(«انتقام بنی اسرائیل را از مدیانیان بگیر، و بعد از آن به قوم خود ملحق خواهی شد.» B; (و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: W:)(این است فرایضی که خداوند به موسی امر فرمود، در میان مرد و زنش و در میان پدر و دخترش، در زمان جوانی او در خانه پدر وی. 9(و اگر بعد از شنیدن، آنها را باطل نمود، پس او گناه وی را متحمل خواهد بود.» =8u(اما اگر شوهرش روز به روز به او هیچ نگوید، پس همه نذرهایش و همه تکالیفش را که بر وی باشد استوار نموده باشد، چونکه در روزی که شنید به وی هیچ نگفت، پس آنها را استوار نموده است. ?7y( هر نذری و هر قسم الزامی را برای ذلیل ساختن جان خود، شوهرش آن را استوار نماید، و شوهرش آن را باطل سازد. i6M( و اما اگر شوهرش در روزی که بشنود، آنها را باطل سازد، پس هر چه از لبهایش درآمده باشد درباره نذرهایش یا تکالیف خود، استوار نخواهد ماند. و چونکه شوهرش آن را باطل نموده است، خداوند او را خواهد آمرزید. {5q( و شوهرش بشنود و او را هیچ نگوید و منع ننماید، پس تمامی نذرهایش استوار، و هر تکلیفی که خویشتن را به آن الزام نموده باشد، قایم خواهد بود. 4)( و اما اگر زنی در خانه شوهرش نذر کند، یا خویشتن را با قسم به تکلیفی الزام نماید، *3O( اما نذر زن بیوه یا مطلقه ، در هر چه خود را به آن الزام نموده باشد، بر وی استوار خواهد ماند. P2(لیکن اگر شوهرش در روزی که آن را شنید، او را منع نماید، و نذری را که بر او است یا سخنی را که از لبهایش جسته ، و خویشتن را به آن الزام نموده باشد، باطل سازد، پس خداوند او را خواهد آمرزید. 1(و شوهرش شنید و در روز شنیدنش به وی هیچ نگفت، آنگاه نذرهایش استوار خواهد ماند. و تکلیفهایی که خویشتن را به آنها الزام نموده است، قایم خواهند ماند. J0(«و اگر به شوهری داده شود، و نذرهای او یا سخنی که از لبهایش جسته ، و جان خود را به آن الزام نموده، بر او باشد، r/_(اما اگر پدرش در روزی که شنید او را منع کرد، آنگاه هیچ کدام از نذرهایش و از تکالیفش که خود را به آن الزام نموده باشد، استوار نخواهد بود و از این جهت که پدرش او را منع نموده است، خداوند او را خواهد آمرزید. M.(و پدرش نذر او و تکلیفی که خود را بر آن الزام نموده، شنیده باشد، و پدرش درباره او ساکت باشد، آنگاه تمامی نذرهایش استوار، و هر تکلیفی که خود را به آن الزام نموده باشد، قایم خواهد بود. +-Q(«و اما چون زن برای خداوند نذر کرده، خود را در خانه پدرش در جوانی اش به تکلیفی الزام نماید، ,'(چون شخصی برای خداوند نذر کند یا قسم خورد تا جان خود را به تکلیفی الزام نماید، پس کلام خود را باطل نسازد، بلکه برحسب هر آنچه از دهانش برآمد، عمل نماید. *+ Q(و موسی سروران اسباط بنی اسرائیل را خطاب کرده، گفت: «این است کاری که خداوند امر فرموده است: *)((پس برحسب هر آنچه خداوند به موسی امر فرموده بود، موسی بنی اسرائیل را اعلام نمود.)#('«اینها را شما در موسمهای خود برای خداوند بگذرانید، سوای نذرها و نوافل خود برای قربانی های سوختنی و هدایای آردی و هدایای ریختنی و ذبایح سلامتی خود.» &(G(&و یک بز نر برای قربانی گناه سوای قربانی سوختنی دائمی ، با هدیه آردی اش و هدیه ریختنی آن. !'=(%و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاو و قوچ و بره ها به شماره آنها برحسب قانون. P&($و قربانی سوختنی هدیه آتشین عطر خوشبو برای خداوند بگذرانید، یک گاو جوان و یک قوچ و هفت بره نرینه یک ساله بی عیب. s%a(#«و در روز هشتم، برای شما جشن مقدس باشد؛ هیچ کار خدمت مکنید. #$A("و یک بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی و هدیه آردی اش و هدیه ریختنی آن. )#M(!و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها و قوچها و بره ها به شماره آنها برحسب قانون. " ( «و در روز هفتم، هفت گاو جوان و دو قوچ و چهارده بره نرینه یک ساله بی عیب. $!C( و یک بز نر بجهت قربانی گناه سوای قربانی سوختنی دائمی و هدیه آرد اش و هدایای ریختنی آن. * O( و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها و قوچها و بره ها به شماره آنها برحسب قانون. («و در روز ششم، هشت گاو جوان و دو قوچ و چهارده بره نرینه یک ساله بی عیب. #A(و یک بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی و هدیه آردی اش و هدیه ریختنی آن. )M(و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها و قوچها و بره ها به شماره آنها برحسب قانون. («و در روز پنجم، نه گاو جوان و دو قوچ و چهارده بره نرینه یک ساله بی عیب. "u~~F}}|K{Az^yyXxxDwwwDvvv9uuu3tt4srrqwpo$nmsm-lkjjjihhTgffgeddpcc aaL`__^k]] [ZYXzWV.UT\SR~QQIPOO+N5MLLKzJIHYGG-FjEEXDCBAn@??>>0<yw2و در آن وقت زمین را از دست دو ملک اموریان که به آن طرف اردن بودند، از وادی ارنون تا جبل حرمون، گرفتیم. jxO2و تمامی بهایم و غنیمت شهرها را برای خود به غارت بردیم. Tw#2و آنها را بالکل هلاک کردیم، چنانکه با سیحون، ملک حشبون کرده بودیم؛ هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختیم. @v{2جمیع اینها شهرهای حصاردار با دیوارهای بلند و دروازه ها و پشت بندها بود، سوای قرای بی حصار بسیار کثیر. ouY2و در آنوقت همه شهرهایش را گرفتیم، و شهری نماند که از ایشان نگرفتیم، یعنی شصت شهر و تمامی مرزبوم ارجوب که مملکت عوج در باشان بود. pt[2پس یهوه، خدای ماعوج ملک باشان را نیز و تمامی قومش را به دست ما تسلیم نموده، او را به حدی شکست دادیم که احدی از برای وی باقی نماند. Es2و خداوند مرا گفت: «از او مترس زیرا که او و تمامی قومش و زمینش را به دست تو تسلیم نموده ام، تا بطوری که با سیحون ملک اموریان که در حشبون ساکن بود، عمل نمودی، با وی نیز عمل نمایی .» Gr 2پس برگشته ، به راه باشان رفتیم، و عوج ملک باشان با تمامی قوم خود به مقابله ما بیرون آمده، در ادرعی جنگ کرد. fqG2%لیکن به زمین بنی عمون و به تمامی کناره وادی یبوق و شهرهای کوهستان، و به هر جایی که یهوه خدای ما نهی فرموده بود، نزدیک نشدیم.p2$از عروعیر که برکناره وادی ارنون است، و شهری که در وادی است، تا جلعاد قریه ای نبود که به ما ممتنع باشد، یهوه خدای ما همه را به ما تسلیم نمود. o 2#لیکن بهایم را با غنیمت شهرهایی که گرفته بودیم، برای خود به غارت بردیم. Bn2"و تمامی شهرهای او را در آنوقت گرفته ، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم. m2!و یهوه خدای ما او را به دست ما تسلیم نموده، او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم. l2 آنگاه سیحون با تمامی قوم خود به مقابله ما برای جنگ کردن در یاهص بیرون آمدند. bk?2و خداوند مرا گفت: «اینک به تسلیم نمودن سیحون و زمین او به دست تو شروع کردم، پس بنا به تصرف آن بنما تا زمین او را مالک شوی.» Fj2اما سیحون ملک حشبون نخواست که ما را از سرحد خود راه بدهد، زیرا که یهوه خدای تو روح او را به قساوت و دل او را به سختی واگذاشت، تا او را چنانکه امروز شده است، به دست تو تسلیم نماید. i 2چنانکه بنی عیسو که در سعیر ساکنند و موآبیان که در عار ساکنند به من رفتار نمودند، تا از اردن به زمینی که یهوه خدای ما به ما می دهد، عبور نمایم.» Oh2خوراک را به نقره به من بفروش تا بخورم، و آب را به نقره به من بده تا بنوشم، فقط اجازت بده تا بر پایهای خود بگذرم. $gC2«اجازت بده که از زمین تو بگذرم، به شاهراه خواهم رفت و به طرف راست یا چپ میل نخواهم کرد. f+2پس قاصدان با سخنان صلحآمیز از بیابان قدیموت نزد سیحون ملک حشبون فرستاده، گفتم: e2امروز شروع کرده، خوف و ترس تو را بر قومهای زیر تمام آسمان مستولی می گردانم؛ و ایشان آوازه تو را شنیده، خواهند لرزید، و از ترس تو مضطرب خواهند شد.» d2پس برخیزید و کوچ کرده، از وادی ارنون عبور کنید، اینک سیحون اموری ملک حشبون و زمین او را به دست تو دادم، به تصرف آن شروع کن و با ایشان جنگ نما. Rc2و عویان را که در دهات تا به غزا ساکن بودند کفتوریان که از کفتور بیرون آمدند هلاک ساخته ، در جای ایشان ساکن شدند.) b2چنانکه برای بنی عیسو که در سعیر ساکنند عمل نموده، حوریان را از حضور ایشان هلاک ساخته ، آنها را اخراج نمودند، و تا امروز در جای ایشان ساکنند. a2ایشان قومی عظیم و کثیر و بلند قد مثل عناقیان بودند، و خداوند آنها را از پیش روی ایشان هلاک کرد، پس ایشان را اخراج نموده، در جای ایشان ساکن شدند. K`2(آن نیز زمین رفائیان شمرده می شود و رفائیان پیشتر ساکن آنجا بودند، لیکن عمونیان ایشان را زمزمیان می خوانند. _72و چون به مقابل بنی عمون برسی ایشان را مرنجان و با ایشان منازعه مکن، زیرا که از زمین بنی عمون نصیبی به تو نخواهم داد چونکه آن را به بنی لوط به ملکیت داده ام. ^^72«تو امروز از عار که سرحد موآب باشد، باید بگذری. D]2آنگاه خداوند مرا خطاب کرده، گفت: _\92پس چون جمیع مردان جنگی از میان قوم بالکل مردند، [2و دست خداوند نیز بر ایشان می بود تا ایشان را از میان اردو بالکل هلاک کند. BZ2و ایامی که از قادش برنیع راه می رفتیم تا از وادی زارد عبور نمودیم سی و هشت سال بود، تا تمامی آن طبقه مردان جنگی از میان اردو تمام شدند، چنانکه خداوند برای ایشان قسم خورده بود. Y2 اﻵن برخیزید و از وادی زارد عبور نمایید. پس از وادی زارد عبور نمودیم. oXY2 و حوریان در سعیر پیشتر ساکن بودند، و بنی عیسو ایشان را اخراج نموده، ایشان را از پیش روی خود هلاک ساختند، و در جای ایشان ساکن شدند، چنانکه اسرائیل به زمین میراث خود که خداوند به ایشان داده بود، کردند. %WE2 ایشان نیز مثل عناقیان از رفائیان محسوب بودند، لیکن موآبیان ایشان را ایمیان می خوانند. V-2 ایمیان که قوم عظیم و کثیر و بلند قد مثل عناقیان بودند، پیش در آنجا سکونت داشتند. qU]2 پس برگشته ، از راه بیابان موآب گذشتیم، و خداوند مرا گفت: «موآب را اذیت مرسان و با ایشان منازعت و جنگ منما، زیرا که از زمین ایشان هیچ نصیبی به شما نخواهم داد، چونکه عار را به بنی لوط برای ملکیت داده ام.» ,TS2پس از برادران خود بنی عیسو که در سعیر ساکنند، از راه عربه از ایلت و عصیون جابر عبور نمودیم. ES2زیرا که یهوه خدای تو، تو را در همه کارهای دستت برکت داده است، او راه رفتنت را در این بیابان بزرگ می داند، اﻵن چهل سال است که یهوه خدایت با تو بوده است و به هیچ چیز محتاج نشده ای. R;2خوراک را از ایشان به نقره خریده، بخورید و آب را نیز از ایشان به نقره خریده، بنوشید.» hQK2و با ایشان منازعه مکنید، زیرا که از زمین ایشان بقدر کف پایی هم به شما نخواهم داد، چونکه کوه سعیر را به عیسو به ملکیت داده ام. P 2و قوم را امر فرموده، بگو که شما از حدود برادران خود بنی عیسو که در سعیر ساکنند باید بگذرید، و ایشان از شما خواهند ترسید، پس بسیار احتیاط کنید. cOA2«دور زدن شما به این کوه بس است؛ بسوی شمال برگردید. =Nw2پس خداوند مرا خطاب کرده، گفت: SM #2پس برگشته ، چنانکه خداوند به من گفته بود، از راه بحرقلزم در بیابان کوچ کردیم و روزهای بسیار کوه سعیر را دور زدیم. dL E2.و در قادش برحسب ایام توقف خود، روزهای بسیار ماندید.$K E2-پس برگشته ، به حضور خداوند گریه نمودید، اما خداوند آواز شما را نشنید و به شما گوش نداد. J  2,و اموریانی که در آن کوه ساکن بودند به مقابله شما بیرون آمده، شما را تعاقب نمودند، بطوری که زنبورها می کنند و شما را از سعیر تا حرما شکست دادند.  _2 لیکن با وجود این، همه شما به یهوه خدای خود ایمان نیاوردید. = {2و هم در بیابان که در آنجا دیدید چگونه یهوه خدای تو مثل کسی که پسر خود را می برد تو را در تمامی راه که می رفتید برمی داشت تا به اینجا رسیدید. L< 2یهوه خدای شما که پیش روی شما می رود برای شما جنگ خواهد کرد، برحسب هرآنچه به نظر شما در مصر برای شما کرده است.» e; G2پس من به شما گفتم: «مترسید و از ایشان هراسان مباشید. :: q2و حال کجا برویم چونکه برادران ما دل ما را گداخته ، گفتند که این قوم از ما بزرگتر و بلندترند و شهرهای ایشان بزرگ و تا آسمان حصاردار است، و نیز بنی عناق را در آنجا دیده ایم.» 9 2و در خیمه های خود همهمه کرده، گفتید: «چونکه خداوند ما را دشمن داشت، ما را از زمین مصر بیرون آورد، تا ما را به دست اموریان تسلیم کرده، هلاک سازد. |8 u2لیکن شما نخواستید که بروید، بلکه از فرمان خداوند عصیان ورزیدید. k7 S2و از میوه زمین به دست خود گرفته ، آن را نزد ما آوردند، و ما را مخبر ساخته ، گفتند: «زمینی که یهوه خدای ما، به ما می دهد، نیکوست.» 6 12و ایشان متوجه راه شده، به کوه برآمدند و به وادی اشکول رسیده، آن را جاسوسی نمودند. 5 2و این سخن مرا پسند آمد، پس دوازده نفر از شما، یعنی یکی را از هر سبط گرفتم، D4 2آنگاه جمیع شما نزد من آمده، گفتید: «مردان چند، پیش روی خود بفرستیم تا زمین را برای ما جاسوسی نمایند، و ما را از راهی که باید برویم و از شهرهایی که به آنها می رویم، خبر بیاورند.» 3 2اینک یهوه خدای تو، این زمین را پیش روی تو گذاشته است، پس برآی و چنانکه یهوه خدای پدرانت به تو گفته است، آن را به تصرف آور و ترسان و هراسان مباش.» 2 2و به شما گفتم: «به کوهستان اموریانی که یهوه خدای ما به ما می دهد، رسیده اید. $1 E2پس از حوریب کوچ کرده، از تمامی این بیابان بزرگ و ترسناک که شما دیدید به راه کوهستان اموریان رفتیم، چنانکه یهوه خدای ما به ما امر فرمود و به قادش برنیع رسیدیم. r0 a2و آن وقت همه چیزهایی را که باید بکنید، برای شما امر فرمودم. -/ W2و در داوری طرفداری مکنید، کوچک را مثل بزرگ بشنوید و از روی انسان مترسید، زیرا که داوری از آن خداست، و هر دعوایی که برای شما مشکل است، نزد من بیاورید تا آن را بشنوم. . }2و در آنوقت داوران شما را امر کرده، گفتم: دعوای برادران خود را بشنوید، و در میان هرکس و برادرش و غریبی که نزد وی باشد به انصاف داوری نمایید. A- 2پس رؤسای اسباط شما را که مردان حکیم و معروف بودند گرفته، ایشان را بر شما رؤسا ساختم، تا سروران هزاره ها و سروران صدها و سروران پنجاهها و سروران دهها و ناظران اسباط شما باشند. m, W2و شما در جواب من گفتید: «سخنی که گفتی نیکو است که بکنیم.» + /2 پس مردان حکیم و عاقل و معروف از اسباط خود بیاورید، تا ایشان را بر شما رؤسا سازم.» r* a2 لیکن من چگونه به تنهایی متحمل محنت و بار و منازعت شما بشوم. ?) {2 یهوه خدای پدران شما، شما را هزار چندان که هستید بیفزاید و شما را برحسب آنچه به شما گفته است، برکت دهد. ( +2 یهوه خدای شما، شما را افزوده است و اینک شما امروز مثل ستارگان آسمان کثیر هستید. ' 2 و در آن وقت به شما متکلم شده، گفتم: «من به تنهایی نمی توانم متحمل شما باشم. B& 2اینک زمین را پیش روی شما گذاشتم. پس داخل شده، زمینی را که خداوند برای پدران شما، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، قسم خورد که به ایشان و بعد از آنها به ذریت ایشان بدهد، به تصرف آورید.» C% 2پس توجه نموده، کوچ کنید و به کوهستان اموریان، و جمیع حوالی آن از عربه و کوهستان و هامون و جنوب و کناره دریا، یعنی زمین کنعانیان و لبنان تا نهر بزرگ که نهر فرات باشد، داخل شوید. $ 2یهوه خدای ما، ما را در حوریب خطاب کرده، گفت: «توقف شما در این کوه بس شده است. # 2به آن طرف اردن در زمین موآب، موسی به بیان کردن این شریعت شروع کرده، گفت: U" '2بعد از آنکه سیحون ملک اموریان را که در حشبون ساکن بود و عوج ملک باشان را که در عشتاروت در ادرعی ساکن بود، کشته بود. \! 52پس در روز اول ماه یازدهم سال چهلم، موسی بنی اسرائیل را برحسب هرآنچه خداوند او را برای ایشان امر فرموده بود تکلم نمود، r  a2از حوریب به راه جبل سعیر تا قادش برنیع، سفر یازده روزه است. r c2این است سخنانی که موسی به آنطرف اردن، در بیابان عربه مقابل سوف، در میان فاران و توفل و لابان و حضیروت و دیذهب با تمامی اسرائیل گفت. N($ این است اوامر و احکامی که خداوند به واسطه موسی در عربات موآب نزد اردن در مقابل اریحا به بنی اسرائیل امر فرمود. ;($ در قبایل بنی منسی ابن یوسف منکوحه شدند و ملک ایشان در سبط قبیله پدر ایشان باقی ماند. $C($ و دختران صلفحاد، محله و ترصه و حجله و ملکه و نوعه به پسران عموهای خود به زنی داده شدند. ym($ پس چنانکه خداوند موسی را امر فرمود، دختران صلفحاد چنان کردند. 5e($ و ملک از یک سبط به سبط دیگر منتقل نشود، بلکه هرکس از اسباط بنی اسرائیل به میراث خود ملصق باشند.» ($و هر دختری که وارث ملکی از اسباط بنی اسرائیل بشود، به کسی از قبیله سبط پدر خود به زنی داده شود، تا هر یکی از بنی اسرائیل وارث ملک آبای خود گردند. K($پس میراث بنی اسرائیل از سبط به سبط منتقل نشود، بلکه هر یکی از بنی اسرائیل به میراث سبط پدران خود ملصق باشند. -U($این است آنچه خداوند درباره دختران صلفحاد امر فرموده، گفته است: به هر که در نظر ایشان پسند آید، به زنی داده شوند، لیکن در قبیله سبط پدران خود فقط به نکاح داده شوند. 5($پس موسی بنی اسرائیل را برحسب قول خداوند امر فرموده، گفت: «سبط بنی یوسف راست گفتند. mU($و چون یوبیل بنی اسرائیل بشود ملک ایشان به ملک سبطی که به آن داخل شوند اضافه خواهد شد، و ملک ایشان از ملک پدران ما قطع خواهد شد.» W)($پس اگر ایشان به یکی از پسران سایر اسباط بنی اسرائیل منکوحه شوند، ارث ما از میراث پدران ما قطع شده، به میراث سبطی که ایشان به آن داخل شوند، اضافه خواهد شد، و از بهره میراث ما قطع خواهد شد. <s($گفتند: « خداوند، آقای ما را امر فرمود که زمین را به قرعه تقسیم کرده، به بنی اسرائیل بدهد، و آقای ما از جانب خداوند مامور شده است که نصیب برادر ما صلفحاد را به دخترانش بدهد. + S($و رؤسای خاندان آبای قبیله بنی جلعاد بن ماکیربن منسی که از قبایل بنی یوسف بودند نزدیک آمده به حضور موسی و به حضور سروران و رؤسای خاندان آبای بنی اسرائیل عرض کرده، fG(#"پس زمینی را که شما در آن ساکنید و من در میان آن ساکن هستم نجس مسازید، زیرا من که یهوه هستم در میان بنی اسرائیل ساکن می باشم.»2_(#!و زمینی را که در آن ساکنید ملوث مسازید، زیرا که خون، زمین را ملوث می کند، و زمین را برای خونی که در آن ریخته شود، کفاره نمی توان کرد مگر به خون کسی که آن را ریخته باشد. G (# و از کسی که به شهر ملجای خود فرار کرده باشد فدیه مگیرید، که پیش از وفات کاهن برگردد و به زمین خود ساکن شود. !(#و هیچ فدیه به عوض جان قاتلی که مستوجب قتل است، مگیرید بلکه او البته کشته شود. / Y(#«هر که شخصی را بکشد پس قاتل به گواهی شاهدان کشته شود، و یک شاهد برای کشته شدن کسی شهادت ندهد.  +(#«و این احکام برای شما در قرنهای شما در جمیع مسکنهای شما فریضه عدالتی خواهد بود. [ 1(#زیرا که می بایست تا وفات رئیس کهنه در شهر ملجای خود مانده باشد، و بعد از وفات رئیس کهنه ، قاتل به زمین ملک خود برگردد. / Y(#و ولی خون، او را بیرون حدود شهر ملجایش بیابد، پس ولی خون قاتل را بکشد؛ قصاص خون برای او نشود.   (#و اگر قاتل وقتی از حدود شهر ملجای خود که به آن فرار کرده بود بیرون آید، D(#و جماعت، قاتل را از دست ولی خون رهایی دهند، و جماعت، وی را به شهر ملجای او که به آن فرار کرده بود برگردانند، و او در آنجا تا موت رئیس کهنه که به روغن مقدس مسح شده است، ساکن باشد. wi(#پس جماعت در میان قاتل و ولی خون برحسب این احکام داوری نمایند. R(#و اگر سنگی را که کسی به آن کشته شود نادیده بر او بیندازد که بمیرد و با وی دشمنی نداشته ، و بداندیش او نبوده باشد،  (#«لیکن اگر او را بدون عداوت سهوا تیغ زند یا چیزی بدون قصد بر او اندازد، hK(#یا از روی عداوت او را با دست خود زد که مرد، آن زننده چون که قاتل است البته کشته شود؛ ولی خون هرگاه به قاتل برخورد، او را بکشد. }u(#و اگر از روی بغض او را با تیغ زد یا قصدا چیزی بر او انداخت که مرد، r_(#ولی خون، خود، قاتل را بکشد. هرگاه به او برخورد، او را بکشد. 2_(#و اگر او را به چوب دستی که به آن کسی کشته شود، بزند تا بمیرد، او قاتل است و قاتل البته کشته شود. >w(#و اگر او را با دست خود به سنگی که از آن کسی کشته شود، بزند تا بمیرد، او قاتل است و قاتل البته کشته شود. (#«و اگر او را به آلت آهنین زد که مرد، او قاتل است و قاتل البته کشته شود. q~](#بجهت بنی اسرائیل و غریب و کسی که در میان شما وطن گزیند، این شش شهر برای ملجا باشد تا هر که شخصی را سهوا کشته باشد به آنجا فرار کند. }!(#سه شهر از آنطرف اردن بدهید، و سه شهر در زمین کنعان بدهید تا شهرهای ملجا باشد. f|G(# «و از شهرهایی که می دهید، شش شهر ملجا برای شما باشد. V{'(# و این شهرها برای شما بجهت ملجا از ولی مقتول خواهد بود، تا قاتل پیش از آنکه به حضور جماعت برای داوری بایستد، نمیرد. ]z5(# آنگاه شهرها برای خود تعیین کنید تا شهرهای ملجا برای شما باشد، تا هر قاتلی که شخصی را سهوا کشته باشد، به آنجا فرار کند. y1(# «بنی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون شما از اردن به زمین کنعان عبور کنید، Cx(# و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: w'(#و اما شهرهایی که از ملک بنی اسرائیل می دهید از کثیر، کثیر و از قلیل، قلیل بگیرید. هر کس به اندازه نصیب خود که یافته باشد از شهرهای خود به لاویان بدهد.» v!(#پس جمیع شهرها که به لاویان خواهید داد، چهل و هشت شهر با نواحی آنها خواهد بود. qu](#«و از شهرها که به لاویان بدهید شش شهر ملجا خواهد بود، و آنها را برای قاتل بدهید تا به آنجا فرار کند و سوای آنها چهل و دو شهر بدهید. Zt/(#و از بیرون شهر به طرف مشرق دو هزار ذراع، و به طرف جنوب دو هزار ذراع، و به طرف مغرب دو هزار ذراع، و به طرف شمال دو هزار ذراع بپیمایید. و شهر در وسط باشد و این نواحی شهرها برای ایشان خواهد بود. s!(#و نواحی شهرها که به لاویان بدهید از دیوار شهر بیرون از هر طرف هزار ذراع باشد. *rO(#و شهرها بجهت سکونت ایشان باشد، و نواحی آنها برای بهایم و اموال و سایر حیوانات ایشان باشد. jqO(#«بنی اسرائیل را امر فرما که از نصیب ملک خود شهرها برای سکونت به لاویان بدهند، و نواحی شهرها را از اطراف آنها به لاویان بدهید. p (#و خداوند موسی را در عربات موآب نزد اردن در مقابل اریحا خطاب کرده، گفت: !o=("اینانند که خداوند مامور فرمود که ملک را در زمین کنعان برای بنی اسرائیل تقسیم نمایند.Wn)("و از سبط بنی نفتالی رئیس فدهئیل بن عمیهود.» Qm("و از سبط بنی اشیر رئیس اخیهود بن شلومی ؛ Tl#("و از سبط بنی یساکار رئیس فلطیئیل بن عزان؛ Xk+("و از سبط بنی زبولون رئیس الیصافان بن فرناک؛ Tj#("و از سبط بنی افرایم رئیس قموئیل بن شفطان؛ eiE("و از بنی یوسف از سبط بنی منسی رئیس حنیئیل بن ایفود؛ Ih ("و از سبط بنی دان رئیس بقی ابن یجلی ؛ Fg("و از سبط بنیامین الیداد بن کسلون؛ Kf("و از سبط بنی شمعون شموئیل بن عمیهود؛ feG("و این است نامهای ایشان: از سبط یهودا کالیب بن یفنه ؛ fdG("و یک سرور را از هر سبط برای تقسیم نمودن زمین بگیرید. 'cI("«این است نامهای کسانی که زمین را برای شما تقسیم خواهند نمود. العازار کاهن و یوشع بن نون. Cb("و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 2=<;;/:98K78766654}32110/ .-,W+*l)G($&&&%$$?#"! qQZR+CZ C  r d=zv2از ایشان مترس زیرا یهوه خدایت که در میان توست، خدای عظیم و مهیب است. P 2و یهوه خدایت نیز زنبورها در میان ایشان خواهد فرستاد، تا باقی ماندگان و پنهان شدگان ایشان از حضور تو هلاک شوند. c A2یعنی تجربه های عظیمی را که چشمانت دیده است، و آیات و معجزات و دست قوی و بازوی دراز را که یهوه، خدایت، تو را به آنها بیرون آورد. پس یهوه، خدایت، با همه قومهایی که از آنها می ترسی ، چنین خواهد کرد.  -2از ایشان مترس بلکه آنچه را یهوه خدایت با فرعون و جمیع مصریان کرد، نیکو بیاد آور.  12و اگر در دلت گویی که این قومها از من زیاده اند، چگونه توانم ایشان را اخراج نمایم؟  2و تمامی قومها را که یهوه بدست تو تسلیم می کند هلاک ساخته ، چشم تو برآنها ترحم ننماید، و خدایان ایشان را عبادت منما، مبادا برای تو دام باشد. /2و خداوند هر بیماری را از تو دور خواهد کرد، و هیچکدام از مرضهای بد مصر را که می دانی ، برتو عارض نخواهد گردانید، بلکه برتمامی دشمنانت آنها را خواهد آورد. %E2از همه قومها مبارکتر خواهی شد، و در میان شما و بهایم شما، نر یا ماده، نازاد نخواهد بود. zo2 و تو را دوست داشته ، برکت خواهد داد، و خواهد افزود، و میوه بطن تو و میوه زمین تو را و غله و شیره و روغن تو را و نتاج رمه تو را و بچه های گله تو را، در زمینی که برای پدرانت قسم خورد که به تو بدهد، برکت خواهد داد. 2 پس اگر این احکام را بشنوید و آنها را نگاه داشته ، بجا آورید، آنگاه یهوه خدایت عهد و رحمت را که برای پدرانت قسم خورده است، با تو نگاه خواهد داشت. $C2 پس اوامر و فرایض و احکامی را که من امروز به جهت عمل نمودن به تو امر می فرمایم، نگاه دار.%E2 و آنانی را که او را دشمن دارند، بر روی ایشان مکافات رسانیده، ایشان را هلاک می سازد. و به هرکه او را دشمن دارد، تاخیر ننموده، او را بر رویش مکافات خواهد رسانید. !2 پس بدان که یهوه، خدای تو، اوست خدا، خدای امین که عهد و رحمت خود را با آنانی که او را دوست می دارند و اوامر او را بجا می آورند تا هزار پشت نگاه می دارد. jO2لیکن از این جهت که خداوند شما را دوست می داشت، و می خواست قسم خود را که برای پدران شما خورده بود، بجا آورد. پس خداوند شما را با دست قوی بیرون آورد، و از خانه بندگی از دست فرعون، پادشاه مصر، فدیه داد. jO2خداوند دل خود را با شما نبست و شما را برنگزید از این سبب که از سایر قومها کثیرتر بودید، زیرا که شما از همه قومها قلیلتر بودید. }2زیرا که تو برای یهوه، خدایت، قوم مقدس هستی. یهوه خدایت تو را برگزیده است تا از جمیع قومهایی که بر روی زمین اند، قوم مخصوص برای خود او باشی. *~O2بلکه با ایشان چنین عمل نمایید؛ مذبحهای ایشان را منهدم سازید، و تمثالهای ایشان را بشکنید و اشیریم ایشان را قطع نمایید، و بتهای تراشیده ایشان را به آتش بسوزانید. }2زیرا که اولاد تو را از متابعت من برخواهند گردانید، تا خدایان غیر را عبادت نمایند، و غضب خداوند برشما افروخته شده، شما را بزودی هلاک خواهد ساخت. &|G2و با ایشان مصاهرت منما؛ دختر خود را به پسر ایشان مده، و دختر ایشان را برای پسر خود مگیر. {2و چون یهوه خدایت، ایشان را به دست تو تسلیم نماید، و تو ایشان را مغلوب سازی، آنگاه ایشان را بالکل هلاک کن، و با ایشان عهد مبند و بر ایشان ترحم منما. z 2چون یهوه، خدایت، تو را به زمینی که برای تصرفش به آنجا می روی درآورد، و امتهای بسیار را که حتیان و جرجاشیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان، هفت امت بزرگتر و عظیمتر از تو باشند، از پیش تو اخراج نماید. dyC2 و برای ما عدالت خواهد بود که متوجه شویم که جمیع این اوامر را به حضور یهوه خدای خود بجا آوریم، چنانکه ما را امر فرموده است. #xA2و خداوند ما را مامور داشت که تمام این فرایض را بجا آورده، از یهوه خدای خود بترسیم، تا برای ما همیشه نیکو باشد و ما را زنده نگاه دارد، چنانکه تا امروز شده است. -wU2و ما را از آنجا بیرون آورد تا ما را به زمینی که برای پدران ما قسم خورد که به ما بدهد، درآورد. &vG2و خداوند آیات و معجزات عظیم و ردی بر مصر و فرعون و تمامی اهل خانه او در نظر ما ظاهر ساخت. )uM2پس به پسر خود بگو: ما در مصر غلام فرعون بودیم، و خداوند ما را از مصر با دست قوی بیرون آورد. sta2چون پسر تو در ایام آینده از تو سؤال نموده، گوید که مراد از این شهادات و فرایض و احکامی که یهوه خدای ما به شما امر فرموده است، چیست؟ s}2و تا جمیع دشمنانت را از حضورت اخراج نماید، چنانکه خداوند گفته است. r{2و آنچه در نظر خداوند راست و نیکوست، به عمل آور تا برای تو نیکو شود، و داخل شده آن زمین نیکو را که خداوند برای پدرانت قسم خورد به تصرف آوری. 8qk2توجه نمایید تا اوامر یهوه خدای خود را و شهادات و فرایض او را که به شما امر فرموده است، نگاه دارید. opY2یهوه خدای خود را میازمایید، چنانکه او را در مسا آزمودید. Wo)2زیرا یهوه خدای تو در میان تو خدای غیور است، مبادا غضب یهوه، خدایت، برتو افروخته شود، و تو را از روی زمین هلاک سازد. n2خدایان دیگر را از خدایان طوایفی که به اطراف تو می باشند، پیروی منمایید. tmc2 از یهوه خدای خود بترس و او را عبادت نما و به نام او قسم بخور. .lW2 آنگاه با حذر باش مبادا خداوند را که تو را از زمین مصر، از خانه بندگی بیرون آورد، فراموش کنی. k-2 و به خانه های پر از هر چیز نیکو که پر نکرده ای، و حوضهای کنده شده ای که نکنده ای، و تاکستانها و باغهای زیتونی که غرس ننموده ای، و از آنها خورده، سیر شدی، j'2 و چون یهوه، خدایت، تو را به زمینی که برای پدرانت ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورد که به تو بدهد، درآورد، به شهرهای بزرگ و خوشنمایی که تو بنا نکرده ای، kiQ2 و آنها را بر باهوهای در خانه ات و بر دروازه هایت بنویس. ~hw2و آنها را بردست خود برای علامت ببند، و در میان چشمانت عصابه باشد. ^g72و آنها را به پسرانت به دقت تعلیم نما، و حین نشستنت در خانه ، و رفتنت به راه، و وقت خوابیدن و برخاستنت از آنها گفتگو نما. sfa2و این سخنانی که من امروز تو را امر می فرمایم، بر دل تو باشد. pe[2پس یهوه خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما. ]d52ای اسرائیل بشنو، یهوه، خدای ما، یهوه واحد است. 5ce2پس ای اسرائیل بشنو، و به عمل نمودن آن متوجه باش، تا برای تو نیکو باشد، و بسیار افزوده شوی در زمینی که به شیر و شهد جاری است، چنانکه یهوه خدای پدرانت تو را وعده داده است.b92و تا از یهوه خدای خود ترسان شده، جمیع فرایض و اوامر او را که من به شما امر می فرمایم نگاه داری، تو و پسرت و پسر پسرت، در تمامی ایام عمرت و تا عمر تو دراز شود. !a ?2و این است اوامر و فرایض و احکامی که یهوه، خدای شما، امر فرمود که به شما تعلیم داده شود، تا آنها را در زمینی که شما بسوی آن برای تصرفش عبور می کنید، بجا آورید. `32!در تمامی آن طریقی که یهوه، خدای شما، به شما امر فرموده است، سلوک نمایید، تا برای شما نیکو باشد و ایام خود را در زمینی که به تصرف خواهید آورد، طویل نمایید.G_ 2 پس توجه نمایید تا آنچه یهوه، خدای شما، به شما امر فرموده است، به عمل آورید، و به راست و چپ انحراف منمایید. L^2و اما تو در اینجا پیش من بایست، تا جمیع اوامر و فرایض و احکامی را که می باید به ایشان تعلیم دهی به تو بگویم، و آنها را در زمینی که من به ایشان می دهم تا در آن تصرف نمایند، بجا آورند.» V]'2برو و ایشان را بگو به خیمه های خود برگردید. \ 2کاش که دلی را مثل این داشتند تا از من می ترسیدند، و تمامی اوامر مرا در هر وقت بجا می آوردند، تا ایشان را و فرزندان ایشان را تا به ابد نیکو باشد. x[k2و خداوند آواز سخنان شما را که به من گفتید شنید، و خداوند مرا گفت: «آواز سخنان این قوم را که به تو گفتند، شنیدم؛ هرچه گفتند نیکو گفتند. xZk2تو نزدیک برو و هرآنچه یهوه خدای ما بگوید، بشنو و هرآنچه یهوه خدای ما به تو بگوید برای ما بیان کن، پس خواهیم شنید و به عمل خواهیم آورد. -YU2زیرا از تمامی بشر کیست که مثل ما آواز خدای حی را که از میان آتش سخن گوید، بشنود و زنده ماند؟ OX2و اما اﻵن چرا بمیریم زیرا که این آتش عظیم ما را خواهد سوخت؛ اگر آواز یهوه خدای خود را دیگر بشنویم، خواهیم مرد. W-2گفتید: اینک یهوه، خدای ما، جلال و عظمت خود را بر ما ظاهر کرده است، و آواز او را از میان آتش شنیدیم؛ پس امروز دیدیم که خدا با انسان سخن می گوید و زنده است. TV#2و چون شما آن آواز را از میان تاریکی شنیدید، و کوه به آتش می سوخت، شما با جمیع رؤسای اسباط و مشایخ خود نزد من آمده، U92این سخنان را خداوند به تمامی جماعت شما در کوه از میان آتش و ابر و ظلمت غلیظ به آواز بلند گفت، و بر آنها چیزی نیفزود و آنها را بر دو لوح سنگ نوشته ، به من داد. yTm2و بر زن همسایه ات طمع مورز، و به خانه همسایه ات و به مزرعه او و به غلامش و کنیزش و گاوش و الاغش و به هرچه از آن همسایه تو باشد، طمع مکن.» @S}2و بر همسایه خود شهادت دروغ مده. R52و دزدی مکن. Q12و زنا مکن. P/2«قتل مکن. O2«پدر و مادر خود را حرمت دار، چنانکه یهوه خدایت تو را امر فرموده است، تا روزهایت دراز شود و تو را در زمینی که یهوه خدایت به تو می بخشد، نیکویی باشد. 1N]2و بیاد آور که در زمین مصر غلام بودی، و یهوه خدایت تو را به دست قوی و بازوی دراز از آنجا بیرون آورد. بنابراین یهوه، خدایت، تو را امر فرموده است که روز سبت را نگاه داری. _M92اما روز هفتمین سبت یهوه خدای توست. در آن هیچکاری مکن، تو و پسرت و دخترت و غلامت و کنیزت و گاوت و الاغت و همه بهایمت و مهمانت که در اندرون دروازه های تو باشد، تا غلامت و کنیزت مثل تو آرام گیرند. IL 2 شش روز مشغول باش و هرکار خود را بکن. K'2 «روز سبت را نگاه دار و آن را تقدیس نما، چنانکه یهوه خدایت به تو امر فرموده است. ;Jq2 «نام یهوه خدای خود را به باطل مبر، زیرا خداوند کسی را که نام او را به باطل برد، بی گناه نخواهد شمرد. I2 و رحمت می کنم تا هزار پشت برآنانی که مرا دوست دارند و احکام مرا نگاه دارند. H!2 آنها را سجده و عبادت منما. زیرا من که یهوه خدای تو هستم، خدای غیورم، و گناه پدران را بر پسران تا پشت سوم و چهارم از آنانی که مرا دشمن دارند، می رسانم. jGO2«به جهت خود صورت تراشیده یا هیچ تمثالی از آنچه بالا در آسمان، یا از آنچه پایین در زمین، یا از آنچه در آبهای زیر زمین است مساز. JF2تو را به حضور من خدایان دیگر نباشند. E 2«من هستم یهوه، خدای تو، که تو را از زمین مصر از خانه بندگی بیرون آوردم. D2(من در آن وقت میان خداوند و شما ایستاده بودم، تا کلام خداوند را برای شما بیان کنم، زیرا که شما به سبب آتش می ترسیدید و به فراز کوه برنیامدید) و گفت: _C92خداوند در کوه از میان آتش با شما روبرو متکلم شد. B32خداوند این عهد را با پدران ما نبست، بلکه با ما که جمیعا امروز در اینجا زنده هستیم. IA 2یهوه خدای ما با ما در حوریب عهد بست. >@ y2و موسی تمامی بنی اسرائیل را خوانده، به ایشان گفت: ای اسرائیل فرایض و احکامی را که من امروز به گوش شما می گویم بشنوید، تا آنها را یاد گرفته ، متوجه باشید که آنها را بجا آورید. ? 21و تمامی عربه به آنطرف اردن بسوی مشرق تا دریای عربه زیر دامنه های فسجه .}>u20از عروعیر که بر کناره وادی ارنون است تا جبل سیئون که حرمون باشد، M=2/و زمین او را و زمین عوج ملک باشان را، دو ملک اموریانی که به آنطرف اردن بسوی مشرق آفتاب بودند، به تصرف آوردند، <12.به آنطرف اردن در دره مقابل بیتفغور در زمین سیحون، ملک اموریان که در حشبون ساکن بود، و موسی و بنی اسرائیل چون از مصر بیرون آمده بودند او را مغلوب ساختند، 1;]2-این است شهادات و فرایض و احکامی که موسی به بنی اسرائیل گفت، وقتی که ایشان از مصر بیرون آمدند، c:A2,و این است شریعتی که موسی پیش روی بنی اسرائیل نهاد. Z9/2+یعنی باصر در بیابان، در زمین همواری به جهت رؤبینیان، و راموت در جلعاد به جهت جادیان، و جولان در باشان به جهت منسیان. s8a2*تا قاتلی که همسایه خود را نادانسته کشته باشد و پیشتر با وی بغض نداشته به آنها فرار کند، و به یکی از این شهرها فرار کرده، زنده ماند. o7Y2)آنگاه موسی سه شهر به آن طرف اردن بسوی مشرق آفتاب جدا کرد. M62(و فرایض و اوامر او را که من امروز به تو امر می فرمایم نگاه دار، تا تو را و بعد از تو فرزندان تو را نیکو باشد و تا روزهای خود را بر زمینی که یهوه خدایت به تو می دهد تا به ابد طویل نمایی. 85k2'لهذا امروز بدان و در دل خود نگاه دار که یهوه خداست، بالا در آسمان و پایین برروی زمین و دیگری نیست. u4e2&تا امتهای بزرگتر و عظیمتر از تو را پیش روی تو بیرون نماید و تو را درآورده، زمین ایشان را برای ملکیت به تو دهد، چنانکه امروز شده است. l3S2%و از این جهت که پدران تو را دوست داشته، ذریت ایشان را بعد از ایشان برگزیده بود، تو را به حضرت خود با قوت عظیم از مصر بیرون آورد. k2Q2$از آسمان آواز خود را به تو شنوانید تا تو را تادیب نماید، و برزمین آتش عظیم خود را به تو نشان داد و کلام او را از میان آتش شنیدی. y1m2#این برتو ظاهر شد تا بدانی که یهوه خداست و غیر از او دیگری نیست. x0k2"و آیا خدا عزیمت کرد که برود و قومی برای خود از میان قوم دیگر بگیرد با تجربه ها و آیات و معجزات و جنگ و دست قوی و بازوی دراز شده و ترسهای عظیم، موافق هرآنچه یهوه خدای شما برای شما در مصر در نظر شما بعمل آورد؟ 5/e2!آیا قومی هرگز آواز خدا را که از میان آتش متکلم شود، شنیده باشند و زنده بمانند، چنانکه تو شنیدی؟ J.2 زیرا که از ایام پیشین که قبل از تو بوده است، از روزی که خدا آدم را برزمین آفرید، و از یک کناره آسمان تا به کناره دیگر بپرس که آیا مثل این امر عظیم واقع شده یا مثل این شنیده شده است؟ -2زیرا که یهوه خدای تو خدای رحیم است؛ تو را ترک نخواهد کرد و تو را هلاک نخواهد نمود، و عهد پدرانت را که برای ایشان قسم خورده بود، فراموش نخواهد کرد. \,32چون در تنگی گرفتار شوی، و جمیع این وقایع برتو عارض شود، در ایام آخر بسوی یهوه خدای خود برگشته ، آواز او را خواهی شنید. X++2لیکن اگر از آنجا یهوه خدای خود را بطلبی ، او را خواهی یافت، بشرطی که او را به تمامی دل و به تمامی جان خود تفحص نمایی. ^*72و در آنجا خدایان ساخته شده دست انسان از چوپ و سنگ را عبادت خواهید کرد، که نمی بینند و نمی شنوند و نمی خورند و نمی بویند. m)U2و خداوند شما را در میان قومها پراکنده خواهد نمود، و شما در میان طوایفی که خداوند شما را به آنجا می برد، قلیل العدد خواهید ماند. ](52آسمان و زمین را امروز بر شما شاهد می آورم که از آن زمینی که برای تصرف آن از اردن بسوی آن عبور می کنید، البته هلاک خواهید شد و روزهای خود را در آن طویل نخواهید ساخت، بلکه بالکل هلاک خواهید شد. T'#2چون پسران و پسران پسران را تولید نموده، و در زمین مدتی ساکن باشید، اگر فاسد شده، صورت تراشیده، و شبیه هرچیزی را بسازید و آنچه در نظر یهوه خدای شما بد است بجا آورده، او را غضبناک سازید، \&32زیرا که یهوه خدایت آتش سوزنده و خدای غیور است. (%K2پس احتیاط نمایید، مبادا عهد یهوه، خدای خود را که با شما بسته است فراموش نمایید، و صورت تراشیده یا شبیه هر چیزی که یهوه خدایت به تو نهی کرده است، برای خود بسازی. a$=2بلکه من در این زمین خواهم مرد و از اردن عبور نخواهم کرد؛ لیکن شما عبور خواهید کرد، و آن زمین نیکو را به تصرف خواهید آورد. w#i2و خداوند بخاطر شما بر من غضبناک شده، قسم خورد که از اردن عبور نکنم و به آن زمین نیکو که یهوه خدایت به تو برای ملکیت می دهد، داخل نشوم. D"2لیکن خداوند شما را گرفته ، از کوره آهن از مصر بیرون آورد تا برای او قوم میراث باشید، چنانکه امروز هستید. ~!w2و مبادا چشمان خود را بسوی آسمان بلند کنی ، و آفتاب و ماه و ستارگان و جمیع جنود آسمان را دیده، فریفته شوی و سجده کرده، آنها را که یهوه خدایت برای تمامی قومهایی که زیر تمام آسمانند، تقسیم کرده است، عبادت نمایی.   2یا شبیه هر خزنده ای بر زمین یا شبیه هر ماهی ای که در آبهای زیر زمین است. -2یا شبیه هر بهیمه ای که بر روی زمین است، یا شبیه هر مرغ بالدار که در آسمان می پرد، %E2مبادا فاسد شوید و برای خود صورت تراشیده، یا تمثال هر شکلی از شبیه ذکور یا اناث بسازید، V'2پس خویشتن را بسیار متوجه باشید، زیرا در روزی که خداوند با شما در حوریب از میان آتش تکلم می نمود، هیچ صورتی ندیدید. wi2و خداوند مرا در آنوقت امر فرمود که فرایض و احکام را به شما تعلیم دهم، تا آنها را در زمینی که برای تصرفش به آن عبور می کنید، بجا آورید. W)2 و عهد خود را که شما را به نگاه داشتن آن مامور فرمود، برای شما بیان کرد، یعنی ده کلمه را و آنها را بر دو لوح سنگ نوشت. M2 و خداوند با شما از میان آتش متکلم شد، و شما آواز کلمات را شنیدید، لیکن صورتی ندیدید، بلکه فقط آواز را شنیدید. >w2 و شما نزدیک آمده، زیر کوه ایستادید؛ و کوه تا به وسط آسمان به آتش و تاریکی و ابرها و ظلمت غلیظ می سوخت. !=2 در روزی که در حضور یهوه خدای خود در حوریب ایستاده بودی و خداوند به من گفت: «قوم را نزد من جمع کن تا کلمات خود را به ایشان بشنوانم، تا بیاموزند که در تمامی روزهایی که برروی زمین زنده باشند از من بترسند، و پسران خود را تعلیم دهند.» eE2 لیکن احتراز نما و خویشتن را بسیار متوجه باش، مبادا این چیزهایی را که چشمانت دیده است فراموش کنی و مبادا اینها در تمامی ایام عمرت از دل تو محو شود، بلکه آنها را به پسرانت و پسران پسرانت تعلیم ده. C2و کدام طایفه بزرگ است که فرایض و احکام عادلهای مثل تمام این شریعتی که من امروز پیش شما می گذارم، دارند؟ D2زیرا کدام قوم بزرگ است که خدا نزدیک ایشان باشد چنانکه یهوه، خدای ما است، در هروقت که نزد او دعا می کنیم؟ C2پس آنها را نگاه داشته، بجا آورید زیرا که این حکمت و فطانت شماست، در نظر قومهایی که چون این فرایض را بشنوند، خواهند گفت: «هرآینه این طایفه ای بزرگ، قوم حکیم، و فطانت پیشه اند.» 2اینک چنانکه یهوه، خدایم، مرا امر فرموده است، فرایض و احکام به شما تعلیم نمودم، تا در زمینی که شما داخل آن شده، به تصرف می آورید، چنان عمل نمایید. ym2اما جمیع شما که به یهوه خدای خود ملصق شدید، امروز زنده ماندید. Y-2چشمان شما آنچه را خداوند در بعلفغور کرد دید، زیرا هرکه پیروی بعلفغور کرد، یهوه خدای تو، او را از میان تو هلاک ساخت. }u2بر کلامی که من به شما امر می فرمایم چیزی میفزایید و چیزی از آن کم منمایید، تا اوامر یهوه خدای خود را که به شما امر می فرمایم، نگاه دارید. K 2پس اﻵن ای اسرائیل، فرایض و احکامی را که من به شما تعلیم می دهم تا آنها را بجا آورید بشنوید، تا زنده بمانید و داخل شده، زمینی را که یهوه، خدای پدران شما، به شما می دهد به تصرف آورید. R2پس در دره، در برابر بیت فغور توقف نمودیم. {2اما یوشع را امر فرموده، او را دلیر و قوی گردان، زیرا که او پیش این قوم عبور نموده، زمینی را که تو خواهی دید، برای ایشان تقسیم خواهد نمود.» j O2به قله فسجه برآی و چشمان خود را به طرف مغرب و شمال و جنوب و مشرق بلند کرده، به چشمان خود ببین، زیرا که از این اردن نخواهی گذشت. n W2لیکن خداوند بخاطر شما با من غضبناک شده، مرا اجابت ننمود و خداوند مرا گفت: «تو را کافی است. بار دیگر درباره این امر با من سخن مگو. + Q2تمنا اینکه عبور نمایم و زمین نیکو را که به آنطرف اردن است و این کوه نیکو و لبنان را ببینم.»  32«ای خداوند یهوه تو به نشان دادن عظمت و دست قوی خود به بنده ات شروع کرده ای، زیرا کدام خداست در آسمان یا در زمین که مثل اعمال و جبروت تو می تواند عمل نماید. T#2و در آنوقت نزد خداوند استغاثه کرده، گفتم: |s2از ایشان مترسید زیرا که یهوه خدای شماست که برای شما جنگ می کند.» 8k2و در آن وقت یوشع را امر فرموده، گفتم: «هرآنچه یهوه، خدای شما، به این دو پادشاه کرده است، چشمان تو دید. پس خداوند با تمامی ممالکی که بسوی آنها عبور می کنی، چنین خواهد کرد. P2تا خداوند به برادران شما مثل شما آرامی دهد، و ایشان نیز زمینی را که یهوه خدای شما به آنطرف اردن به ایشان می دهد، به تصرف آورند؛ آنگاه هریکی از شما به ملک خود که به شما دادم، برگردید.» @{2لیکن زنان و اطفال و مواشی شما، چونکه می دانم مواشی بسیار دارید، در شهرهای شما که به شما دادم، بمانند، K2و در آن وقت به شما امر فرموده، گفتم: «یهوه خدای شما این زمین را به شما داده است تا آن را به تصرف آورید؛ پس جمیع مردان جنگی شما مهیا شده، پیش روی برادران خود، بنی اسرائیل، عبور کنید. M2و عربه را نیز و اردن و کناره اش را از کنرت تا دریای عربه که بحرالملح باشد، زیر دامنه های فسجه به طرف مشرق دادم.W)2و به رؤبینیان و جادیان، از جلعاد تا وادی ارنون، هم وسط وادی و هم کناره اش تا وادی یبوق را که حد بنی عمون باشد، دادم. 5g2و جلعاد را به ماکیر دادم. _92یائیر بن منسی تمامی مرزبوم ارجوب را تا حد جشوریان و معکیان گرفت، و آنها را تا امروز به اسم خود باشان، حووت یائیر نامید. ~2 و بقیه جلعاد و تمامی باشان را که مملکت عوج باشد، به نصف سبط منسی دادم، یعنی تمامی مرزبوم ارجوب را با تمامی باشان که زمین رفائیان نامیده می شود. }2 و این زمین را در آن وقت به تصرف آوردیم، و آن را از عروعیر که برکنار وادی ارنون است و نصف کوهستان جلعاد و شهرهایش را به رؤبینیان و جادیان دادم. ~0}){{,yxvvuu@tRsrqqpooHnImYlk{juihugfd{ba`` ^]][[-ZNYXXVUUSSTRQPONMwLKK,JcI]HwGFEDDBA@@k?a>>=g<65d4321003/.7--!++*5)('&%$$.#"q!S uoYBw\3 ( zF1ZTzo2 آنگاه باحذر باش، مبادا بعد از آنکه از حضور تو هلاک شده باشند به دام گرفته شده، ایشان را پیروی نمایی و درباره خدایان ایشان دریافت کرده، بگویی که این امتها خدایان خود را چگونه عبادت کردند تا من نیز چنین کنم. 2 وقتی که یهوه، خدایت، امتهایی را که به جهت گرفتن آنها به آنجا می روی، از حضور تو منقطع سازد، و ایشان را اخراج نموده، در زمین ایشان ساکن شوی. D2 متوجه باش که همه این سخنانی را که من به تو امر می فرمایم بشنوی تا برای تو و بعد از تو برای پسرانت هنگامی که آنچه در نظر یهوه، خدایت، نیکو و راست است بجا آوری تا به ابد نیکو باشد. cA2 و گوشت و خون قربانی های سوختنی خود را بر مذبح یهوه خدایت بگذران و خون ذبایح تو برمذبح یهوه خدایت ریخته شود و گوشت را بخور. $C2 لیکن موقوفات خود را که داری و نذرهای خود را برداشته ، به مکانی که خداوند برگزیند، برو. B2 آن را مخور تا برای تو و بعد از تو برای پسرانت نیکو باشد هنگامی که آنچه در نظر خداوند راست است، بجا آوری. L2 آن را مخور، بلکه مثل آب برزمینش بریز.  2 لیکن هوشیار باش که خون را نخوری زیرا خون جان است و جان را با گوشت نخوری. #A2 چنانکه غزال و آهو خورده شود، آنها را چنین بخور؛ شخص نجس و شخص طاهر از آن برابر بخورند. hK2 و اگر مکانی که یهوه، خدایت، برگزیند تا اسم خود را در آن بگذارد از تو دور باشد، آنگاه از رمه و گله خود که خداوند به تو دهد ذبح کن، چنانکه به تو امر فرموده ام و از هرچه دلت بخواهد در دروازه هایت بخور. >w2 چون یهوه، خدایت، حدود تو را بطوری که تو را وعده داده است، وسیع گرداند، و بگویی که گوشت خواهم خورد، زیرا که دل تو به گوشت خوردن مایل است، پس موافق همه آرزوی دلت گوشت را بخور. 2 با حذر باش که لاویان را در تمامی روزهایی که در زمین خود باشی ، ترک ننمایی. v g2 بلکه آنها را به حضور یهوه خدایت در مکانی که یهوه خدایت برگزیند، بخور، تو و پسرت و دخترت و غلامت و کنیزت و لاویانی که درون دروازه های تو باشند، و به هرچه دست خود را برآن بگذاری به حضور یهوه خدایت شادی نما. % E2 عشر غله و شیره و روغن و نخست زاده رمه و گله خود را در دروازه های خود مخور، و نه هیچ یک از نذرهای خود را که نذر می کنی و از نوافل خود و هدایای افراشتنی دست خود را. U %2 ولی خون را نخور؛ آن را مثل آب بر زمین بریز. 6 g2 لیکن گوشت را برحسب تمامی آرزوی دلت، موافق برکتی که یهوه خدایت به تو دهد، در همه دروازه هایت ذبح کرده، بخور؛ اشخاص نجس و طاهر از آن بخورند چنانکه از غزال و آهو می خورند. 2 بلکه در مکانی که خداوند در یکی از اسباط تو برگزیند در آنجا قربانی های سوختنی خود را بگذرانی ، و در آنجا هرچه من به تو امر فرمایم، به عمل آوری. 2 با حذر باش که در هر جایی که می بینی قربانی های سوختنی خود را نگذرانی ، .W2 و به حضور یهوه خدای خود شادی نمایید، شما با پسران و دختران و غلامان و کنیزان خود، و لاویانی که درون دروازه های شما باشند، چونکه ایشان را با شما حصه ای و نصیبی نیست. ?y2 آنگاه به مکانی که یهوه خدای شما برگزیند تا نام خود را در آن ساکن سازد، به آنجا هرچه را که من به شما امر فرمایم بیاورید، از قربانی های سوختنی و ذبایح و عشرهای خود، و هدایای افراشتنی دستهای خویش، و همه نذرهای بهترین خود که برای خداوند نذر نمایید. /Y2 اما چون از اردن عبور کرده، در زمینی که یهوه، خدای شما، برای شما تقسیم می کند، ساکن شوید، و او شما را از جمیع دشمنان شما از هرطرف آرامی دهد تا در امنیت سکونت نمایید، #2 زیرا که هنوز به آرامگاه و نصیبی که یهوه خدای شما، به شما می دهد داخل نشده اید. '2 موافق هرآنچه ما امروز در اینجا می کنیم، یعنی آنچه در نظر هرکس پسند آید، نکنید. oY2 و در آنجا بحضور یهوه خدای خود بخورید، و شما و اهل خانه شما در هر شغل دست خود که یهوه خدای شما، شما را در آن برکت دهد، شادی نمایید. 2 و به آنجا قربانی های سوختنی و ذبایح و عشرهای خود، و هدایای افراشتنی دستهای خویش، و نذرها و نوافل خود و نخست زاده های رمه و گله خویش را ببرید. jO2 بلکه به مکانی که یهوه خدای شما از جمیع اسباط شما برگزیند تا نام خود را در آنجا بگذارد، یعنی مسکن او را بطلبید و به آنجا بروید. G~ 2 با یهوه خدای خود چنین عمل منمایید. E}2 مذبحهای ایشان را بشکنید و ستونهای ایشان را خرد کنید، و اشیره های ایشان را به آتش بسوزانید، و بتهای تراشیده شده خدایان ایشان را قطع نمایید، و نامهای ایشان را از آنجا محو سازید. '|I2 جمیع اماکن امتهایی را که در آنها خدایان خود را عبادت می کنند و شما آنها را اخراج می نمایید خراب نمایید، خواه بر کوههای بلند خواه بر تلها و خواه زیر هر درخت سبز. >{ y2 اینهاست فرایض و احکامی که شما در تمامی روزهایی که بر زمین زنده خواهید ماند، می باید متوجه شده، به عمل آرید، در زمینی که یهوه خدای پدرانت به تو داده است، تا در آن تصرف نمایی. %zE2 پس متوجه باشید تا جمیع این فرایض و احکامی را که من امروز پیش شما می گذارم، به عمل آورید.y2 زیرا که شما از اردن عبور می کنید تا داخل شده، زمینی را که یهوه خدایت به تو می بخشد به تصرف آورید، و آن را خواهید گرفت و در آن ساکن خواهید شد. Zx/2 آیا آنها به آنطرف اردن نیستند پشت راه غروب آفتاب، در زمین کنعانیانی که در عربه ساکنند مقابل جلجال نزد بلوطهای موره. w/2 و واقع خواهد شد که چون یهوه، خدایت، تو را به زمینی که به جهت گرفتنش به آن می روی داخل سازد، آنگاه برکت را بر کوه جرزیم و لعنت را بر کوه ایبال خواهی گذاشت. v%2 و اما لعنت، اگر اوامر یهوه خدای خود را اطاعت ننموده، از طریقی که من امروز به شما امر می فرمایم برگردید، و خدایان غیر را که نشناخته اید، پیروی نمایید. u;2 اما برکت، اگر اوامر یهوه خدای خود را که من امروز به شما امر می فرمایم، اطاعت نمایید. Vt'2 اینک من امروز برکت و لعنت پیش شما می گذارم. s32 و هیچکس یارای مقاومت با شما نخواهد داشت، زیرا یهوه خدای شما ترس و خوف شما را بر تمامی زمین که به آن قدم می زنید مستولی خواهد ساخت، چنانکه به شما گفته است. zro2 هرجایی که کف پای شما برآن گذارده شود، از آن شما خواهد بود، از بیابان و لبنان و از نهر، یعنی نهر فرات تا دریای غربی، حدود شما خواهد بود. \q32 آنگاه خداوند جمیع این امتها را از حضور شما اخراج خواهد نمود، و شما امتهای بزرگتر و قویتر از خود را تسخیر خواهید نمود. ?py2 زیرا اگر تمامی این اوامر را که من به جهت عمل نمودن به شما امر می فرمایم، نیکو نگاه دارید، تا یهوه خدای خود را دوست دارید، و در تمامی طریقهای او رفتار نموده، به او ملصق شوید، ooY2 تا ایام شما و ایام پسران شما بر زمینی که خداوند برای پدران شما قسم خورد که به ایشان بدهد، کثیر شود، مثل ایام افلاک بر بالای زمین.wni2 و آنها را بر باهوهای در خانه خود و بر دروازه های خود بنویسید، emE2 و آنها را به پسران خود تعلیم دهید، و حین نشستنت در خانه خود، و رفتنت به راه، و وقت خوابیدن و برخاستنت از آنها گفتگو نمایید. Wl)2 پس این سخنان مرا در دل و جان خود جا دهید، و آنها را بر دستهای خود برای علامت ببندید، و در میان چشمان شما عصابه باشد. $kC2 و خشم خداوند برشما افروخته شود، تا آسمان را مسدود سازد، و باران نبارد، و زمین محصول خود را ندهد و شما از زمین نیکویی که خداوند به شما می دهد، بزودی هلاک شوید. j52 باحذر باشید مبادا دل شما فریفته شود و برگشته ، خدایان دیگر را عبادت و سجده نمایید. ri_2 و در صحرای تو برای بهایمت علف خواهم داد تا بخوری و سیر شوی. Lh2 آنگاه باران زمین شما یعنی باران اولین و آخرین را در موسمش خواهم بخشید، تا غله و شیره و روغن خود را جمع نمایی. (gK2 و چنین خواهد شد که اگر اوامری را که من امروز برای شما امر می فرمایم، بشنوید، و یهوه خدای خود را دوست بدارید، و او را به تمامی دل و به تمامی جان خود عبادت نمایید، :fo2 زمینی است که یهوه خدایت برآن التفات دارد و چشمان یهوه خدایت از اول سال تا آخر سال پیوسته بر آن است. s2 و وقتی که خداوند شما را از قادش برنیع فرستاده، گفت بروید و در زمینی که به شما داده ام تصرف نمایید، از قول یهوه خدای خود عاصی شدید و به او ایمان نیاورده، آواز او را نشنیدید. x=k2 و در تبعیره و مسا و کبروت هتاوه خشم خداوند را به هیجان آوردید. ?<y2 و اما گناه شما یعنی گوساله ای را که ساخته بودید، گرفتم و آن را به آتش سوزانیدم و آن را خرد کرده، نیکو ساییدم تا مثل غبار نرم شد، و غبارش را به نهری که از کوه جاری بود، پاشیدم. 2;_2 و خداوند بر هارون بسیار غضبناک شده بود تا او را هلاک سازد، و برای هارون نیز در آن وقت دعا کردم. b:?2 زیرا که از غضب و حدت خشمی که خداوند بر شما نموده بود تا شما را هلاک سازد، می ترسیدم، و خداوند آن مرتبه نیز مرا اجابت نمود. `9;2 و مثل دفعه اول، چهل روز و چهل شب به حضور خداوند به روی درافتادم؛ نه نان خوردم و نه آب نوشیدم، به سبب همه گناهان شما که کرده و کار ناشایسته که در نظر خداوند عمل نموده، خشم او را به هیجان آوردید. 82 پس دو لوح را گرفتم و آنها را از دو دست خود انداخته ، در نظر شما شکستم. 7+2 و نگاه کرده، دیدم که به یهوه خدای خود گناه ورزیده، گوساله ای ریخته شده برای خود ساخته و از طریقی که خداوند به شما امر فرموده بود، به زودی برگشته بودید. 6#2 پس برگشته ، از کوه فرود آمدم و کوه به آتش می سوخت و دو لوح عهد در دو دست من بود. [512 مرا واگذار تا ایشان را هلاک سازم و نام ایشان را از زیر آسمان محو کنم و از تو قومی قویتر و کثیرتر از ایشان بوجود آورم.» 42 و خداوند مرا خطاب کرده، گفت: «این قوم را دیدم و اینک قوم گردنکش هستند. \332 و خداوند مرا گفت: «برخاسته ، از اینجا به زودی فرود شو زیرا قوم تو که از مصر بیرون آوردی فاسد شده اند، و از طریقی که ایشان را امر فرمودم به زودی انحراف ورزیده، بتی ریخته شده برای خود ساختند.» 12]2 و واقع شد بعد از انقضای چهل روز و چهل شب که خداوند این دو لوح سنگ یعنی لوحهای عهد را به من داد، 1/2 و خداوند دو لوح سنگ مکتوب شده به انگشت خدا را به من داد و بر آنها موافق تمامی سخنانی که خداوند در کوه از میان آتش در روز اجتماع به شما گفته بود، نوشته شد. 052 هنگامی که من به کوه برآمدم تا لوحهای سنگ یعنی لوحهای عهدی را که خداوند با شما بست، بگیرم، آنگاه چهل روز و چهل شب در کوه ماندم؛ نه نان خوردم و نه آب نوشیدم. /92 و در حوریب خشم خداوند را جنبش دادید، و خداوند بر شما غضبناک شد تا شما را هلاک نماید. .)2 پس بیادآور و فراموش مکن که چگونه خشم یهوه خدای خود را در بیابان جنبش دادی و از روزی که از زمین مصر بیرون آمدی تا به اینجا رسیدی، به خداوند عاصی می شدید.Z-/2 پس بدان که یهوه، خدایت، این زمین نیکو را به سبب عدالت تو به تو نمی دهد تا در آن تصرف نمایی ، زیرا که قومی گردنکش هستی. P,2 نه به سبب عدالت خود و نه به سبب راستی دل خویش داخل زمین ایشان برای تصرفش می شوی، بلکه به سبب شرارت این امتها، یهوه، خدایت، ایشان را از حضور تو اخراج می نماید، و تا آنکه کلامی را که خداوند برای پدرانت، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، قسم خورده بود، استوار نماید. +2 پس چون یهوه، خدایت، ایشان را از حضور تو اخراج نماید، در دل خود فکر مکن و مگو که به سبب عدالت من، خداوند مرا به این زمین درآورد تا آن را به تصرف آورم، بلکه به سبب شرارت این امتها، خداوند ایشان را از حضور تو اخراج می نماید. * 2 پس امروز بدان که یهوه، خدایت، اوست که پیش روی تو مثل آتش سوزنده عبور می کند، و او ایشان را هلاک خواهد کرد، و پیش روی تو ذلیل خواهد ساخت. پس ایشان را اخراج نموده، بزودی هلاک خواهی نمود، چنانکه خداوند به تو گفته است. U)%2 یعنی قوم عظیم و بلند قد بنی عناق را که می شناسی و شنیده ای که گفته اند کیست که یارای مقاومت با بنی عناق داشته باشد. ( 92 ای اسرائیل بشنو. تو امروز از اردن عبور می کنی ، تا داخل شده، قومهایی را که از تو عظیمتر و قویتراند، و شهرهای بزرگ را که تا به فلک حصاردار است، به تصرف آوری، Z'/2 مثل قومهایی که خداوند پیش روی تو هلاک می سازد، شما همچنین هلاک خواهید شد از این جهت که قول یهوه خدای خود را نشنیدید. &2و اگر یهوه خدای خود را فراموش کنی و پیروی خدایان دیگر نموده، آنها را عبادت و سجده نمایی ، امروز برشما شهادت می دهم که البته هلاک خواهید شد. 0%[2بلکه یهوه خدای خود را بیاد آور، زیرا اوست که به تو قوت می دهد تا توانگری پیدا نمایی ، تا عهد خود را که برای پدرانت قسم خورده بود، استوار بدارد، چنانکه امروز شده است. &$G2مبادا در دل خود بگویی که قوت من و توانایی دست من، این توانگری را از برایم پیدا کرده است. l#S2که تو را در بیابان من را خورانید که پدرانت آن را ندانسته بودند، تا تو را ذلیل سازد و تو را بیازماید و بر تو در آخرت احسان نماید. {"q2که تو را در بیابان بزرگ و خوفناک که در آن مارهای آتشین و عقربها و زمین تشنه بی آب بود، رهبری نمود، که برای تو آب از سنگ خارا بیرون آورد، 2!_2و دل تو مغرور شده، یهوه خدای خود را که تو را از زمین مصر از خانه بندگی بیرون آورد، فراموش کنی ،  -2 و رمه و گله تو زیاد شود، و نقره و طلا برای تو افزون شود، و مایملک تو افزوده گردد، {q2 مبادا خورده، سیر شوی، و خانه های نیکو بنا کرده، در آن ساکن شوی، b?2 پس باحذر باش، مبادا یهوه خدای خود را فراموش کنی و اوامر و احکام و فرایض او را که من امروز به تو امر می فرمایم، نگاه نداری. 6g2 و خورده، سیر خواهی شد، و یهوه خدای خود را به جهت زمین نیکو که به تو داده است، متبارک خواهی خواند. r_2 زمینی که در آن نان را به تنگی نخواهی خورد، و در آن محتاج به هیچ چیز نخواهی شد؛ زمینی که سنگهایش آهن است، و از کوههایش مس خواهی کند. 92زمینی که پر از گندم و جو و مو و انجیر و انار باشد، زمینی که پر از زیتون زیت و عسل است. jO2زیرا که یهوه خدایت تو را به زمین نیکو درمی آورد؛ زمین پر از نهرهای آب و از چشمه ها و دریاچه ها که از دره ها و کوهها جاری می شود. 2و اوامر یهوه خدای خود را نگاه داشته ، در طریقهای او سلوک نما و از او بترس. 3a2پس در دل خود فکر کن که بطوری که پدر، پسر خود را تادیب می نماید، یهوه خدایت تو را تادیب کرده است. sa2در این چهل سال لباس تو در برت مندرس نشد، و پای تو آماس نکرد. 2و او تو را ذلیل و گرسنه ساخت و من را به تو خورانید که نه تو آن را می دانستی و نه پدرانت می دانستند، تا تو را بیاموزاند که انسان نه به نان تنها زیست می کند بلکه به هر کلمه ای که از دهان خداوند صادر شود، انسان زنده می شود. P2و بیاد آور تمامی راه را که یهوه، خدایت، تو را این چهل سال در بیابان رهبری نمود تا تو را ذلیل ساخته ، بیازماید، و آنچه را که در دل تو است بداند، که آیا اوامر او را نگاه خواهی داشت یا نه. G 2تمامی اوامری را که من امروز به شما امر می فرمایم، حفظ داشته ، بجا آورید، تا زنده مانده، زیاد شوید، و به زمینی که خداوند برای پدران شما قسم خورده بود، داخل شده، در آن تصرف نمایید. <s2و چیز مکروه را به خانه خود میاور، مبادا مثل آن حرام شوی، از آن نهایت نفرت و کراهت دار چونکه حرام است.9m2و تمثالهای خدایان ایشان را به آتش بسوزانید، به نقره و طلایی که بر آنهاست، طمع مورز، و برای خود مگیر، مبادا از آنها به دام گرفتار شوی، چونکه نزد یهوه، خدای تو، مکروه است. 2و ملوک ایشان را بدست تو تسلیم خواهد نمود، تا نام ایشان را از زیر آسمان محو سازی، و کسی یارای مقاومت با تو نخواهد داشت تا ایشان را هلاک سازی. Q2لیکن یهوه خدایت، ایشان را به دست تو تسلیم خواهد کرد، و ایشان را به اضطراب عظیمی پریشان خواهد نمود تا هلاک شوند. wi2و یهوه، خدایت، این قومها را از حضور تو به تدریج اخراج خواهد نمود، ایشان را بزودی نمی توانی تلف نمایی مبادا وحوش صحرا برتو زیاد شوند. b~}}|8{zxvuu:tsrr^qZpzonmlokjj{jii gg%ff5eee9eddsdDcccHba`?_^Z]:\[ZZKY+XWVUrTSSRRQ1PO!NMLL(KjJ6IHfGGFEE CBBbA[@@?f>=,<<;A:88@7D6f55'43211%0A/.-B,p+g*^)(r'\&+% $Z#"s!U Q|g7~5L/.?v  @Db^172آنگاه هر دو شخصی که منازعه در میان ایشان است، به حضور خداوند و به حضور کاهنان و داورانی که در آن زمان باشند، حاضر شوند. h0K2اگر شاهد کاذبی بر کسی برخاسته ، به معصیتش شهادت دهد، p/[2یک شاهد بر کسی برنخیزد، به هر تقصیر و هر گناه از جمیع گناهانی که کرده باشد، به گواهی دو شاهد یا به گواهی سه شاهد هر امری ثابت شود. x.k2حد همسایه خود را که پیشینیان گذاشته اند، در ملک تو که به دست تو خواهد آمد، در زمینی که یهوه خدایت برای تصرفش به تو می دهد، منتقل مساز. -52 چشم تو بر او ترحم نکند، تا خون بی گناهی را از اسرائیل دور کنی ، و برای تو نیکو باشد. 3,a2 آنگاه مشایخ شهرش فرستاده، او را از آنجا بگیرند، و او را به دست ولی خون تسلیم کنند، تا کشته شود. v+g2 لیکن اگر کسی همسایه خود را بغض داشته ، در کمین او باشد و بر او برخاسته ، او را ضرب مهلک بزند که بمیرد، و به یکی از این شهرها فرار کند، 6*g2 تا خون بی گناه در زمینی که یهوه خدایت برای ملکیت به تو می دهد، ریخته نشود، و خون بر گردن تو نباشد.O)2 و اگر تمامی این اوامر را که من امروز به تو می فرمایم نگاه داشته، بجا آوری که یهوه خدای خود را دوست داشته، به طریقهای او دائما سلوک نمایی، آنگاه سه شهر دیگر بر این سه برای خود مزید کن. (%2و اگر یهوه، خدایت، حدود تو را به طوری که به پدرانت قسم خورده است وسیع گرداند، و تمامی زمین را به تو عطا فرماید، که به دادن آن به پدرانت وعده داده است، s'a2از این جهت من تو را امر فرموده، گفتم برای خود سه شهر جدا کن. &2مبادا ولی خون وقتی که دلش گرم است قاتل را تعاقب کند، و به سبب مسافت راه به وی رسیده، او را بکشد، و او مستوجب موت نباشد، چونکه او را پیشتر بغض نداشت. i%M2مثل کسی که با همسایه خود برای بریدن درخت در جنگل برود، و دستش برای قطع نمودن درخت تبر را بلند کند، و آهن از دسته بیرون رفته ، به همسایه اش بخورد تا بمیرد، پس به یکی از آن شهرها فرار کرده، زنده ماند. V$'2و این است حکم قاتلی که به آنجا فرار کرده، زنده ماند: هر که همسایه خود را نادانسته بکشد، و قبل از آن از او بغض نداشت. e#E2شاهراه را برای خود درست کن، و حدود زمین خود را که یهوه خدایت برای تو تقسیم می کند، سه قسمت کن، تا هر قاتلی در آنجا فرار کند. !"=2پس سه شهر را برای خود در میان زمینی که یهوه، خدایت، به جهت ملکیت به تو می دهد، جدا کن. ! 2وقتی که یهوه خدایت این امتها را که یهوه، خدایت، زمین ایشان را به تو می دهد منقطع سازد، و تو وارث ایشان شده، در شهرها و خانه های ایشان ساکن شوی، * O2هنگامی که نبی به اسم خداوند سخن گوید، اگر آن چیز واقع نشود و به انجام نرسد، این امری است که خداوند نگفته است، بلکه آن نبی آن را از روی تکبر گفته است. پس از او نترس. 2و اگر در دل خود گویی : «سخنی را که خداوند نگفته است، چگونه تشخیص نماییم.» kQ2و اما نبی ای که جسارت نموده، به اسم من سخن گوید که به گفتنش امر نفرمودم، یا به اسم خدایان غیر سخن گوید، آن نبی البته کشته شود.» 2و هر کسی که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود، من از او مطالبه خواهم کرد. 2نبی ای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد، و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. V'2و خداوند به من گفت: «آنچه گفتند نیکو گفتند. -2موافق هر آنچه در حوریب در روز اجتماع از یهوه خدای خود مسالت نموده، گفتی : «آواز یهوه خدای خود را دیگر نشنوم، و این آتش عظیم را دیگر نبینم، مبادا بمیرم.» 6g2یهوه، خدایت، نبی ای را از میان تو از برادرانت، مثل من برای تو مبعوث خواهد گردانید، او را بشنوید. p[2زیرا این امتهایی که تو آنها را بیرون می کنی به غیبگویان و فالگیران گوش می گیرند، و اما یهوه، خدایت، تو را نمی گذارد که چنین بکنی. 8m2 نزد یهوه، خدایت، کامل باش. W)2 زیرا هرکه این کارها را کند، نزد خداوند مکروه است و به سبب این رجاسات، یهوه، خدایت، آنها را از حضور تو اخراج می کند. !2 و نه ساحر و نه سؤال کننده از اجنه و نه رمال و نه کسی که از مردگان مشورت می کند. S!2 و در میان تو کسی یافت نشود که پسر یا دختر خود را از آتش بگذرانند، و نه فالگیر و نه غیبگو و نه افسونگر و نه جادوگر، 5e2 چون به زمینی که یهوه، خدایت، به تو می دهد داخل شوی، یاد مگیر که موافق رجاسات آن امتها عمل نمایی. hK2حصه های برابر بخورند، سوای آنچه از ارثیت خود بفروشد. A}2پس به نام یهوه خدای خود، مثل سایر برادرانش از لاویانی که در آنجا به حضور خداوند می ایستند، خدمت نماید. 2و اگر احدی از لاویان از یکی از دروازه هایت از هر جایی در اسرائیل که در آنجا ساکن باشد آمده، به تمامی آرزوی دل خود به مکانی که خداوند برگزیند، برسد، Q2زیرا که یهوه، خدایت، او را از همه اسباطت برگزیده است، تا او و پسرانش همیشه بایستند و به نام خداوند خدمت نمایند. y2و نوبر غله و شیره و روغن خود و اول چین پشم گوسفند خود را به او بده، {2و حق کاهنان از قوم، یعنی از آنانی که قربانی ، خواه از گاو و خواه از گوسفند می گذرانند، این است که دوش و دو بنا گوش و شکنبه را به کاهن بدهند. 7 i2پس ایشان در میان برادران خود نصیب نخواهند داشت. خداوند نصیب ایشان است، چنانکه به ایشان گفته است. ?  {2لاویان کهنه و تمامی سبط لاوی را حصه و نصیبی با اسرائیل نباشد. هدایای آتشین خداوند و نصیب او را بخورند.  /2مبادا دل او بر برادرانش افراشته شود، و از این اوامر به طرف چپ یا راست منحرف شود، تا آنکه او و پسرانش در مملکت او در میان اسرائیل روزهای طویل داشته باشند. 2و آن نزد او باشد و همه روزهای عمرش آن را بخواند، تا بیاموزد که از یهوه خدای خود بترسد، و همه کلمات این شریعت و این فرایض را نگاه داشته ، به عمل آورد. N2و چون بر تخت مملکت خود بنشیند، نسخه این شریعت را از آنچه از آن، نزد لاویان کهنه است برای خود در طوماری بنویسد. /Y2و برای خود زنان بسیار نگیرد، مبادا دلش منحرف شود، و نقره و طلا برای خود بسیار زیاده نیندوزد. /2لکن او برای خود اسبهای بسیار نگیرد، و قوم را به مصر پس نفرستد، تا اسبهای بسیار برای خود بگیرد، چونکه خداوند به شما گفته است بار دیگر به آن راه برنگردید. -U2البته پادشاهی را که یهوه خدایت برگزیند بر خود نصب نما. یکی از برادرانت را بر خود پادشاه بساز، و مرد بیگانه ای را که از برادرانت نباشد، نمی توانی بر خود مسلط نمایی. 2چون به زمینی که یهوه، خدایت، به تو می دهد، داخل شوی و در آن تصرف نموده، ساکن شوی و بگویی مثل جمیع امتهایی که به اطراف منند پادشاهی بر خود نصب نمایم، $C2 و تمامی قوم چون این را بشنوند، خواهند ترسید و بار دیگر از روی تکبر رفتار نخواهند نمود. @{2 و شخصی که از روی تکبر رفتار نماید، و کاهنی را که به حضور یهوه، خدایت، به جهت خدمت در آنجا می ایستد یا داور را گوش نگیرد، آن شخص کشته شود. پس بدی را از میان اسرائیل دور کرده ای. 2 موافق مضمون شریعتی که به تو تعلیم دهند، و مطابق حکمی که به تو گویند، عمل نما، و از فتوایی که برای تو بیان می کنند به طرف راست یا چپ تجاوز مکن. 2 و برحسب فتوایی که ایشان از مکانی که خداوند برگزیند، برای تو بیان می کنند، عمل نما. و هوشیار باش تا موافق هر آنچه به تو تعلیم دهند، عمل نمایی. N2 و نزد لاویان کهنه و نزد داوری که در آن روزها باشد رفته ، مسالت نما و ایشان تو را از فتوای قضا مخبر خواهند ساخت. ~2اگر در میان تو امری که حکم بر آن مشکل شود به ظهور آید، در میان خون و خون، و در میان دعوی و دعوی، و در میان ضرب و ضرب، از مرافعه هایی که در دروازه هایت واقع شود، آنگاه برخاسته ، به مکانی که یهوه، خدایت، برگزیند، برو. K}2اولا دست شاهدان به جهت کشتنش بر او افراشته شود، و بعد از آن، دست تمامی قوم؛ پس بدی را از میان خود دور کرده ای."|?2از گواهی دو یا سه شاهد، آن شخصی که مستوجب مرگ است کشته شود؛ از گواهی یک نفر کشته نشود. `{;2آنگاه آن مرد یا زن را که این کار بد را در دروازه هایت کرده است، بیرون آور، و آن مرد یا زن را با سنگها سنگسار کن تا بمیرند. Nz2و از آن اطلاع یافته ، بشنوی، پس نیکو تفحص کن؛ و اینک اگر راست و یقین باشد که این رجاست در اسرائیل واقع شده است. Iy 2و رفته خدایان غیر را عبادت کرده، سجده نماید، خواه آفتاب یا ماه یا هر یک از جنود آسمان که من امر نفرموده ام، x!2اگر در میان تو، در یکی از دروازه هایت که یهوه خدایت به تو می دهد، مرد یا زنی پیدا شود که در نظر یهوه، خدایت، کار ناشایسته نموده، از عهد او تجاوز کند، Pw 2گاو یا گوسفندی که در آن عیب یا هیچ چیز بد باشد، برای یهوه خدای خود ذبح منما، چونکه آن، نزد یهوه خدایت مکروه است. uve2و ستونی برای خود نصب مکن زیرا یهوه خدایت آن را مکروه می دارد.u)2اشیره ای از هیچ نوع درخت نزد مذبح یهوه، خدایت، که برای خود خواهی ساخت غرس منما. t;2انصاف کامل را پیروی نما تا زنده مانی و زمینی را که یهوه خدایت به تو می دهد، مالک شوی. Zs/2داوری را منحرف مساز و طرفداری منما و رشوه مگیر، زیرا که رشوه چشمان حکما را کور می سازد و سخنان عادلان را کج می نماید. xrk2داوران و سروران در جمیع دروازه هایی که یهوه، خدایت، به تو می دهد برحسب اسباط خود برایت تعیین نما، تا قوم را به حکم عدل، داوری نمایند. q2هر کس به قدر قوه خود به اندازه برکتی که یهوه، خدایت، به تو عطا فرماید، بدهد. -pU2سه مرتبه در سال جمیع ذکورانت به حضور یهوه خدایت در مکانی که او برگزیند حاضر شوند، یعنی در عید فطیر و عید هفته ها و عید خیمه ها؛ و به حضور خداوند تهی دست حاضر نشوند. 7oi2هفت روز در مکانی که خداوند برگزیند، برای یهوه خدایت عید نگاه دار، زیرا که یهوه خدایت تو را در همه محصولت و در تمامی اعمال دستت برکت خواهد داد، و بسیار شادمان خواهی بود. Sn!2و در عید خود شادی نما، تو و پسرت و دخترت و غلامت و کنیزت و لاوی و غریب و یتیم و بیوه زنی که درون دروازه هایت باشند. m2 عید خیمه ها را بعد از جمع کردن حاصل از خرمن، و چرخشت خود هفت روز نگاه دار. l{2 و بیاد آور که در مصر غلام بودی، پس متوجه شده، این فرایض را بجا آور. wki2 و به حضور یهوه، خدایت، شادی نما تو و پسرت و دخترت و غلامت و کنیزت و لاوی که درون دروازه هایت باشد و غریب و یتیم و بیوه زنی که در میان تو باشند، در مکانی که یهوه خدایت برگزیند تا نام خود را در آن ساکن گرداند. ;jq2 و عید هفته ها را با هدیه نوافل دست خود نگاه دار و آن را به اندازه برکتی که یهوه خدایت به تو دهد، بده. i52 هفت هفته برای خود بشمار. از ابتدای نهادن داس در زرع خود، شمردن هفت هفته را شروع کن. "h?2شش روز نان فطیر بخور، و در روز هفتم، جشن مقدس برای یهوه خدایت باشد؛ در آن هیچ کار مکن. *gO2و آن را در مکانی که یهوه، خدایت، برگزیند بپز و بخور و بامدادان برخاسته ، به خیمه هایت برو. f2بلکه در مکانی که یهوه، خدایت، برگزیند تا نام خود را در آن ساکن سازد، در آنجا فصح را در شام، وقت غروب آفتاب، هنگام بیرون آمدنت از مصر ذبح کن. e2فصح را در هر یکی از دروازه هایت که یهوه خدایت به تو می دهد، ذبح نتوانی کرد، Td#2پس هفت روز هیچ خمیرمایه در تمامی حدودت دیده نشود؛ و از گوشتی که در شام روز اول، ذبح می کنی چیزی تا صبح باقی نماند. :co2با آن، خمیرمایه مخور، هفت روز نان فطیر یعنی نان مشقت را با آن بخور، زیرا که به تعجیل از زمین مصر بیرون آمدی، تا روز خروج خود را از زمین مصر در تمامی روزهای عمرت بیاد آوری. Gb 2پس فصح را از رمه و گله برای یهوه، خدایت، ذبح کن، در مکانی که خداوند برگزیند، تا نام خود را در آن ساکن سازد. `a =2ماه ابیب را نگاه دار و فصح را به جهت یهوه، خدایت، بجا آور، زیرا که در ماه ابیب یهوه، خدایت، تو را از مصر در شب بیرون آورد. U`%2اما خونش را مخور. آن را مثل آب بر زمین بریز.&_G2آن را در اندرون دروازه هایت بخور، شخص نجس و شخص طاهر، آن را برابر مثل غزال و آهو بخورند. &^G2لیکن اگر عیبی داشته باشد، مثلا لنگ یا کور یا هر عیب دیگر، آن را برای یهوه خدایت ذبح مکن. /]Y2آنها را به حضور یهوه خدای خود در مکانی که خداوند برگزیند، تو و اهل خانه ات سال به سال بخورید. \-2همه نخست زادگان نرینه را که از رمه و گله تو زاییده شوند برای یهوه، خدای خود، تقدیس نما، و با نخست زاده گاو خود کار مکن و نخست زاده گوسفند خود را پشم مبر. 0[[2و چون او را از نزد خود آزاد کرده، رها می کنی ، بنظرت بد نیاید، زیرا که دو برابر اجرت اجیر، تو را شش سال خدمت کرده است. و یهوه خدایت در هرچه می کنی تو را برکت خواهد داد. :Zo2آنگاه درفشی گرفته ، گوشش را با آن به دربدوز تا تو را غلام ابدی باشد، و با کنیز خود نیز چنین عمل نما. GY 2و اگر به تو گوید از نزد تو بیرون نمی روم چونکه تو را و خاندان تو را دوست دارد و او را نزد تو خوش گذشته باشد، UX%2و بیادآور که تو در زمین مصر غلام بودی و یهوه، خدایت، تو را فدیه داد، بنابراین من امروز این را به تو امر می فرمایم، FW2او را از گله و خرمن و چرخشت خود البته زاد بده؛ به اندازه ای که یهوه، خدایت، تو را برکت داده باشد به او بده. V 2 و چون او را از نزد خود آزاد کرده، رها می کنی ، او را تهی دست روانه مساز. pU[2 اگر مرد یا زن عبرانی از برادرانت به تو فروخته شود، و او تو را شش سال خدمت نماید، پس در سال هفتم او را از نزد خود آزاد کرده، رها کن. T+2 چونکه فقیر از زمینت معدوم نخواهد شد، بنابراین من تو را امر فرموده، می گویم البته دست خود را برای برادر مسکین و فقیر خود که در زمین تو باشند، گشاده دار. S52 البته به او بدهی و دلت از دادنش آزرده نشود، زیرا که به عوض این کار یهوه، خدایت، تو را در تمامی کارهایت و هرچه دست خود را بر آن دراز می کنی ، برکت خواهد داد. YR-2 و باحذر باش مبادا در دل تو فکر زشت باشد، و بگویی سال هفتم یعنی سال انفکاک نزدیک است، و چشم تو بر برادر فقیر خود بد شده، چیزی به او ندهی و او از تو نزد خداوند فریاد برآورده، برایت گناه باشد. Q;2بلکه البته دست خود را بر او گشاده دار، و به قدر کفایت، موافق احتیاج او به او قرض بده. P12اگر نزد تو در یکی از دروازه هایت، در زمینی که یهوه، خدایت، به تو می بخشد، یکی از برادرانت فقیر باشد، دل خود را سخت مساز، و دستت را بر برادر فقیر خود مبند. QO2زیرا که یهوه، خدایت، تو را چنانکه گفته است برکت خواهد داد، و به امتهای بسیار قرض خواهی داد، لیکن تو مدیون نخواهی شد، و بر امتهای بسیار تسلط خواهی نمود، و ایشان بر تو مسلط نخواهند شد. MN2اگر قول یهوه، خدایت، را به دقت بشنوی تا متوجه شده، جمیع این اوامر را که من امروز به تو امر می فرمایم بجا آوری. eME2تا نزد تو هیچ فقیر نباشد، زیرا که خداوند تو را در زمینی که یهوه، خدایت، برای نصیب و ملک به تو می دهد، البته برکت خواهد داد، &LG2از غریب مطالبه توانی کرد، اما هرآنچه از مال تو نزد برادرت باشد، دست تو آن را منفک سازد، K32و قانون انفکاک این باشد: هر طلبکاری قرضی را که به همسایه خود داده باشد منفک سازد، و از همسایه و برادر خود مطالبه نکند، چونکه انفکاک خداوند اعلان شده است. EJ 2و در آخر هر هفت سال، انفکاک نمایی. CI2و لاوی چونکه با تو حصه و نصیبی ندارد و غریب و یتیم و بیوه زنی که درون دروازه هایت باشند، بیایند و بخورند و سیر شوند، تا یهوه، خدایت، تو را در همه اعمال دستت که می کنی ، برکت دهد.8Hk2و در آخر هر سه سال تمام عشر محصول خود را در همان سال بیرون آورده، در اندرون دروازه هایت ذخیره نما. G;2و لاوی ای را که اندرون دروازه هایت باشد، ترک منما چونکه او را با تو حصه و نصیبی نیست. F32و نقره را برای هرچه دلت می خواهد از گاو و گوسفند و شراب و مسکرات و هرچه دلت از تو بطلبد، بده، و در آنجا بحضور یهوه، خدایت، بخور و خودت با خاندانت شادی نما. "E?2پس آن را به نقره بفروش و نقره را بدست خود گرفته ، به مکانی که یهوه خدایت برگزیند، برو. ;Dq2و اگر راه از برایت دور باشد که آن را نمی توانی برد، و آن مکانی که یهوه، خدایت، خواهد برگزید تا نام خود را در آن بگذارد، وقتی که یهوه، خدایت، تو را برکت دهد، از تو دور باشد، QC2و به حضور یهوه خدایت در مکانی که برگزیند تا نام خود را در آنجا ساکن سازد، عشر غله و شیره و روغن خود را و نخست زادگان رمه و گله خویش را بخور، تا بیاموزی که از یهوه خدایت همه اوقات بترسی. B 2عشر تمامی محصولات مزرعه خود را که سال به سال از زمین برآید، البته بده. %AE2هیچ میته مخورید؛ به غریبی که درون دروازه های تو باشد بده تا بخورد، یا به اجنبی بفروش، زیرا که تو برای یهوه، خدایت، قوم مقدس هستی. و بزغاله را در شیر مادرش مپز. <@u2اما از همه مرغان طاهر بخورید.b??2و همه حشرات بالدار برای شما نجس اند؛ خورده نشوند. U>%2و لقلق و کلنک، به اجناس آن؛ و هدهد و شبپره. ,=U2و قائت و رخم و غواص؛ 0<]2و بوم و بوتیمار و قاز؛ ];52و شترمرغ و جغد و مرغ دریایی و باز، به اجناس آن؛ 0:]2و هر غراب به اجناس آن؛ L92 و لاشخوار و شاهین و کرکس به اجناس آن؛ q8]2 و این است آنهایی که نخورید: عقاب و استخوان خوار و نسر بحر، 67i2 از همه مرغان طاهر بخورید. ]652 و هرچه پر و فلس ندارد مخورید، برای شما نجس است. 52 از همه آنچه در آب است اینها را بخورید: هرچه پر و فلس دارد، آنها را بخورید. R42و خوک زیرا شکافته سم است، لیکن نشخوار نمی کند، این برای شما نجس است. از گوشت آنها مخورید و لاش آنها را لمس مکنید. 32لیکن از نشخوار کنندگان و شکافتگان سم اینها را مخورید: یعنی شتر و خرگوش و ونک، زیرا که نشخوار می کنند اما شکافته سم نیستند. اینها برای شما نجس اند. %2E2و هر حیوان شکافته سم که سم را به دو حصه شکافته دارد و نشخوار کند، آن را از بهایم بخورید. c1A2و آهو و غزال و گور و بزکوهی و ریم و گاو دشتی و مهات. \032این است حیواناتی که بخورید: گاو و گوسفند و بز، +/S2هیچ چیز مکروه مخور. ~.w2زیرا تو برای یهوه، خدایت، قوم مقدس هستی، و خداوند تو را برای خود برگزیده است تا از جمیع امتهایی که برروی زمین اند به جهت او قوم خاص باشی. @- }2شما پسران یهوه خدای خود هستید، پس برای مردگان، خویشتن را مجروح منمایید، و مابین چشمان خود را متراشید. ,2 هنگامی که قول یهوه خدای خود را شنیده، و همه اوامرش را که من امروز به تو امر می فرمایم نگاه داشته ، آنچه در نظر یهوه خدایت راست است، بعمل آورده باشی .+'2 و از چیزهای حرام شده چیزی به دستت نچسبد تا خداوند از شدت خشم خود برگشته ، برتو رحمت و رأفت بنماید، و تو را بیفزاید بطوری که برای پدرانت قسم خورده بود، *92 و همه غنیمت آن را در میان کوچه اش جمع کن و شهر را با تمامی غنیمتش برای یهوه خدایت به آتش بالکل بسوزان، و آن تا به ابد تلی خواهد بود و بار دیگر بنا نخواهد شد. 5)e2 البته ساکنان آن شهر را به دم شمشیر بکش و آن را با هرچه در آن است و بهایمش را به دم شمشیر هلاک نما. \(32 آنگاه تفحص و تجسس نموده، نیکو استفسار نما. و اینک اگر این امر، صحیح و یقین باشد که این رجاست در میان تو معمول شده است، '{2 که بعضی پسران بلیعال از میان تو بیرون رفته ، ساکنان شهر خود را منحرف ساخته ، گفته اند برویم و خدایان غیر را که نشناخته اید، عبادت نماییم، &2 اگر درباره یکی از شهرهایی که یهوه خدایت به تو به جهت سکونت می دهد خبر یابی ، <%s2 و جمیع اسرائیلیان چون بشنوند، خواهند ترسید و بار دیگر چنین امر زشت را در میان شما مرتکب نخواهند شد. r$_2 و او را به سنگ سنگسار نما تا بمیرد، چونکه می خواست تو را از یهوه، خدایت، که تو را از زمین مصر از خانه بندگی بیرون آورد، منحرف سازد. #2 البته او را به قتل رسان، دست تو اول به قتل او دراز شود و بعد دست تمامی قوم. ("K2 او را قبول مکن و او را گوش مده، و چشم تو بر وی رحم نکند و بر او شفقت منما و او را پنهان مکن. Y!-2 از خدایان امتهایی که به اطراف شما می باشند، خواه به تو نزدیک و خواه از تو دور باشند، از اقصای زمین تا اقصای دیگر آن، W )2 و اگر برادرت که پسر مادرت باشد یا پسر یا دختر تو یا زن هم آغوش تو یا رفیقت که مثل جان تو باشد، تو را در خفا اغوا کند، و گوید که برویم و خدایان غیر را که تو و پدران تو نشناختید عبادت نماییم، vg2 و آن نبی یا بیننده خواب کشته شود، زیرا که سخنان فتنه انگیز بر یهوه خدای شما که شما را از زمین مصر بیرون آورد، و تو را از خانه بندگی فدیه داد، گفته است تا تو را از طریقی که یهوه خدایت به تو امر فرمود تا با آن سلوک نمایی ، منحرف سازد. پس به این طور بدی را از میان خود دور خواهی کرد. lS2 یهوه خدای خود را پیروی نمایید و از او بترسید، و اوامر او را نگاه دارید، و قول او را بشنوید و او را عبادت نموده، به او ملحق شوید. ,S2 سخنان آن نبی یا بیننده خواب را مشنو، زیرا که یهوه، خدای شما، شما را امتحان می کند، تا بداند که آیا یهوه، خدای خود را به تمامی دل و به تمامی جان خود محبت می نمایید؟ [12 و آن آیت یا معجزه واقع شود که از آن تو را خبر داده، گفت خدایان غیر را که نمی شناسی پیروی نماییم، و آنها را عبادت کنیم، 0 ]2 اگر در میان تو نبی ای یا بیننده خواب از میان شما برخیزد، و آیت یا معجزه ای برای شما ظاهر سازد، H 2 هر آنچه من به شما امر می فرمایم متوجه شوید، تا آن را به عمل آورید، چیزی برآن میفزایید و چیزی از آن کم نکنید.eE2 با یهوه، خدای خود، چنین عمل منما، زیرا هرچه را که نزد خداوند مکروه است و از آن نفرت دارد، ایشان برای خدایان خود می کردند، حتی اینکه پسران و دختران خود را نیز برای خدایان خود به آتش می سوزانیدند. /G~z}}{{ZzJyxnwzv{usttVsarrXqNponnlkjjiEh(ffedcc bla`__ ^\\[ZYY@XWdVdUdTT RRMQPPP2OOANdMMLKJJ&HGG#EDCCHBAo@@??"==<;;w::C99O87]66*544211w0//--,x+))g(`'-&&%%9$K#j"P!!# 6L2_d)-vH44 ] u MH/fMG2 و به حضور یهوه خدایت بگو: «موقوفات را از خانه خود بیرون کردم، و آنها را نیز به لاوی و غریب و یتیم و بیوه زن، موافق تمامی اوامری که به من امر فرمودی، دادم، و از اوامر تو تجاوز ننموده، فراموش نکردم. #LA2 و در سال سوم که سال عشر است، چون از گرفتن تمامی عشر محصول خود فارغ شدی، آن را به لاوی و غریب و یتیم و بیوه زن بده، تا در اندرون دروازه های تو بخورند و سیر شوند. ]K52 و تو با لاوی و غریبی که در میان تو باشد از تمامی نیکویی که یهوه، خدایت، به تو و به خاندانت بخشیده است، شادی خواهی نمود. J2 و اﻵن اینک نوبر حاصل زمینی را که تو ای خداوند به من دادی، آورده ام.» پس آن را به حضور یهوه خدای خود بگذار، و به حضور یهوه، خدایت، عبادت نما. I52 و ما را به این مکان درآورده، این زمین را زمینی که به شیر و شهد جاری است به ما بخشید. *HO2و خداوند ما را از مصر به دست قوی و بازوی افراشته و خوف عظیم، و با آیات و معجزات بیرون آورد. ?Gy2و چون نزد یهوه، خدای پدران خود، فریاد برآوردیم، خداوند آواز ما را شنید و مشقت و محنت و تنگی ما را دید. F2و مصریان با ما بدرفتاری نموده، ما را ذلیل ساختند، و بندگی سخت بر ما نهادند. $EC2پس تو به حضور یهوه خدای خود اقرار کرده، بگو: «پدر من ارامی آواره بود، و با عددی قلیل به مصر فرود شده، در آنجا غربت پذیرفت، و در آنجا امتی بزرگ و عظیم و کثیر شد. oDY2و کاهن سبد را از دستت گرفته ، پیش مذبح یهوه خدایت بگذارد. "C?2و نزد کاهنی که در آن روزها باشد رفته ، وی را بگو: «امروز برای یهوه خدایت اقرار می کنم که به زمینی که خداوند برای پدران ما قسم خورد که به ما بدهد، داخل شده ام.» LB2آنگاه نوبر تمامی حاصل زمین را که از زمینی که یهوه خدایت به تو می دهد، جمع کرده باشی بگیر، و آن را در سبد گذاشته ، به مکانی که یهوه خدایت برگزیند تا نام خود را در آن ساکن گرداند، برو. 'A K2و چون به زمینی که یهوه خدایت تو را نصیب می دهد داخل شدی، و در آن تصرف نموده، ساکن گردیدی، (@K2پس چون یهوه خدایت تو را در زمینی که یهوه، خدایت، تو را برای تصرفش نصیب می دهد، از جمیع دشمنانت آرامی بخشد، آنگاه ذکر عمالیق را از زیر آسمان محو ساز و فراموش مکن.|?s2که چگونه تو را در راه، مقابله کرده، همه واماندگان را در عقب تو از مؤخرت قطع نمودند، در حالی که تو ضعیف و وامانده بودی و از خدا نترسیدند. |>s2بیاد آور آنچه عمالیق وقت بیرون آمدنت از مصر در راه به تو نمودند. =2زیرا هر که این کار کند یعنی هر که بی انصافی نماید، نزد یهوه خدایت مکروه است. N<2تو را وزن صحیح و راست باشد و تو را کیل صحیح و راست باشد، تا عمرت در زمینی که یهوه، خدایت، به تو می دهد دراز شود. Y;-2در خانه تو کیلهای مختلف، بزرگ و کوچک، نباشد. Z:/2 در کیسه تو وزنه های مختلف، بزرگ و کوچک نباشد. W9)2 پس دست او را قطع کن و چشم تو بر او ترحم نکند. x8k2 و اگر دو شخص با یکدیگر منازعه نمایند، و زن یکی پیش آید تا شوهر خود را از دست زننده اش رها کند و دست خود را دراز کرده، عورت او را بگیرد، Y7-2 و نام او در اسرائیل، خان کفش کنده خوانده شود.(6K2 آنگاه زن برادرش نزد وی آمده، به حضور مشایخ کفش او را از پایش بکند، و به رویش آب دهن اندازد، و در جواب گوید: «با کسی که خانه برادر خود را بنا نکند، چنین کرده شود.» /5Y2پس مشایخ شهرش او را طلبیده، با وی گفتگو کنند، و اگر اصرار کرده، بگوید نمی خواهم او را بگیرم، 4y2و اگر آن مرد به گرفتن زن برادرش راضی نشود، آنگاه زن برادرش به دروازه نزد مشایخ برود و گوید: «برادر شوهر من از برپا داشتن اسم برادر خود در اسرائیل انکار می کند، و از بجا آوردن حق برادر شوهری با من ابا می نماید.» #3A2و نخست زاده ای که بزاید به اسم برادر متوفای او وارث گردد، تا اسمش از اسرائیل محو نشود. o2Y2اگر برادران با هم ساکن باشند و یکی از آنها بی اولاد بمیرد، پس زن آن متوفی '، خارج به شخص بیگانه داده نشود، بلکه برادر شوهرش به او درآمده، او را برای خود به زنی بگیرد، و حق برادر شوهری را با او بجا آورد. [112دهن گاو را هنگامی که خرمن را خرد می کند، مبند. O02چهل تازیانه او را بزند و زیاد نکند، مبادا اگر از این زیاده کرده، تازیانه بسیار زند، برادرت در نظر تو خوار شود. [/12و اگر شریر مستوجب تازیانه باشد، آنگاه داور او را بخواباند و حکم دهد تا او را موافق شرارتش به حضور خود به شماره بزنند. l. U2اگر در میان مردم مرافعه ای باشد و به محاکمه آیند و در میان ایشان داوری نمایند، آنگاه عادل را عادل شمارند، و شریر را ملزم سازند. )-M2و بیاد آور که در زمین مصر غلام بودی. بنابراین تو را امر می فرمایم که این کار را معمول داری.,/2چون انگور تاکستان خود را بچینی بار دیگر آن را مچین، برای غریب و یتیم و بیوه باشد. +12چون زیتون خود را بتکانی ، بار دیگر شاخه ها را متکان؛ برای غریب و یتیم و بیوه باشد. G* 2چون محصول خود را در مزرعه خویش درو کنی ، و در مزرعه ، بافه ای فراموش کنی ، برای برداشتن آن برمگرد؛ برای غریب و یتیم و بیوه زن باشد تا یهوه خدایت تو را در همه کارهای دستت برکت دهد. i)M2و بیاد آور که در مصر غلام بودی و یهوه، خدایت، تو را از آنجا فدیه داد. بنابراین من تو را امر می فرمایم که این کار را معمول داری. t(c2داوری غریب و یتیم را منحرف مساز، و جامه بیوه را به گرو مگیر. 2'_2پدران به عوض پسران کشته نشوند، و نه پسران به عوض پدران کشته شوند. هر کس برای گناه خود کشته شود. &'2در همان روز مزدش را بده، و آفتاب بر آن غروب نکند، چونکه او فقیر است و دل خود را به آن بسته است، مبادا بر تو نزد خداوند فریاد برآورد و برای تو گناه باشد. ]%52بر مزدوری که فقیر و مسکین باشد، خواه از برادرانت و خواه از غریبانی که در زمینت در اندرون دروازه های تو باشند ظلم منما. j$O2 البته به وقت غروب آفتاب، گرو را به او پس بده، تا در رخت خود بخوابد و تو را برکت دهد و به حضور یهوه خدایت، عدالت شمرده خواهد شد. I# 2 و اگر مرد فقیر باشد در گرو او مخواب. "2 بلکه بیرون بایست تا شخصی که به او قرض می دهی گرو را نزد تو بیرون آورد. !2 چون به همسایه خود هر قسم قرض دهی ، برای گرفتن گرو به خانه اش داخل مشو.  2 بیاد آور که یهوه خدایت در راه با مریم چه کرد، وقتی که شما از مصر بیرون آمدید. /Y2درباره بلای برص هوشیار باش که به هر آنچه لاویان کهنه شما را تعلیم دهند، به دقت توجه نموده، عمل نمایید و موافق آنچه به ایشان امر فرمودم، هوشیار باشید که عمل نمایید. 2اگر کسی یافت شود که یکی از برادران خود از بنی اسرائیل را دزدیده، بر او ظلم کند یا بفروشد، آن دزد کشته شود، پس بدی را از میان خود دور کرده ای. 2هیچکس آسیا یا سنگ بالایی آن را به گرو نگیرد، زیرا که جان را به گرو گرفته است. 2چون کسی زن تازه ای بگیرد، در لشکر بیرون نرود، و هیچ کار به او تکلیف نشود، تا یک سال در خانه خود آزاد بماند، و زنی را که گرفته است، مسرور سازد. nW2شوهر اول که او را رها کرده بود، نمی تواند دوباره او را به نکاح خود درآورد. بعد از آن که ناپاک شده است، زیرا که این به نظر خداوند مکروه است. پس بر زمینی که یهوه، خدایت، تو را به ملکیت می دهد، گناه میاور. 2و اگر شوهر دیگر نیز او را مکروه دارد و طلاقنامه ای نوشته ، به دستش بدهد و او را از خانه اش رها کند، یا اگر شوهری دیگر که او را به زنی گرفت، بمیرد، W)2و از خانه او روانه شده، برود و زن دیگری شود. - W2چون کسی زنی گرفته، به نکاح خود درآورد، اگر در نظر او پسند نیاید از این که چیزی ناشایسته در او بیابد، آنگاه طلاقنامه ای نوشته، بدستش دهد، و او را از خانه اش رها کند. 2_2چون به کشتزار همسایه خود داخل شوی، خوشه ها را به دست خود بچین، اما داس بر کشت همسایه خود مگذار.8k2چون به تاکستان همسایه خود درآیی ، از انگور، هر چه می خواهی به سیری بخور، اما در ظرف خود هیچ مگذار. oY2آنچه را که از دهانت بیرون آید، هوشیار باش که بجا آوری، موافق آنچه برای یهوه خدایت از اراده خود نذر کرده ای و به زبان خود گفته ای. iM2اما اگر از نذر کردن ابا نمایی ، تو را گناه نخواهد بود. |s2چون نذری برای یهوه خدایت می کنی در وفای آن تاخیر منما، زیرا که یهوه خدایت البته آن را از تو مطالبه خواهد نمود، و برای تو گناه خواهد بود. 6g2غریب را می توانی به سود قرض بدهی ، اما برادر خود را به سود قرض مده تا یهوه خدایت در زمینی که برای تصرفش داخل آن می شوی، تو را به هر چه دستت را بر آن دراز می کنی ، برکت دهد. <s2برادر خود را به سود قرض مده نه به سود نقره و نه به سود آذوقه و نه به سود هر چیزی که به سود داده می شود. H 2اجرت فاحشه و قیمت سگ را برای هیچ نذری به خانه یهوه خدایت میاور، زیرا که این هر دو نزد یهوه خدایت مکروه است. ~w2از دختران اسرائیل فاحشه ای نباشد و از پسران اسرائیل لواطی نباشد. B2با تو در میان تو در مکانی که برگزیند در یکی از شهرهای تو که به نظرش پسند آید، ساکن شود، و بر او جفا منما. j O2غلامی را که از آقای خود نزد تو بگریزد، به آقایش مسپار. 6 g2زیرا که یهوه خدایت در میان اردوی تو می خرامد تا تو را رهایی داده، دشمنانت را به تو تسلیم نماید؛ پس اردوی تو مقدس باشد، مبادا چیز پلید را در میان تو دیده، از تو روگرداند.4 c2 و در میان اسباب تو میخی باشد، و چون بیرون می نشینی با آن بکن و برگشته ، فضله خود را از آن بپوشان. i M2 و تو را مکانی بیرون از اردو باشد تا به آنجا بیرون روی.  2 چون شب نزدیک شود، با آب غسل کند، و چون آفتاب غروب کند، داخل اردو شود. ;2 اگر در میان شما کسی باشد که از احتلام شب نجس شود، از اردو بیرون رود و داخل اردو نشود. 2 چون در اردو به مقابله دشمنانت بیرون روی، خویشتن را از هر چیز بد نگاه دار. }2اولادی که از ایشان زاییده شوند، در پشت سوم داخل جماعت خداوند شوند. ;2ادومی را دشمن مدار چونکه برادر توست، و مصری را دشمن مدار چونکه در زمین وی غریب بودی. dC2ابدا در تمامی عمرت جویای خیریت و سعادت ایشان مباش. oY2لیکن یهوه خدایت نخواست بلعام را بشنود، پس یهوه خدایت لعنت را به جهت تو، به برکت تبدیل نمود، چونکه یهوه خدایت تو را دوست می داشت. $C2زیرا وقتی که شما از مصر بیرون آمدید، شما را در راه به نان و آب استقبال نکردند، و از این جهت که بلعام بن بعور را از فتور ارام نهرین اجیر کردند تا تو را لعنت کند. 8k2عمونی و موآبی داخل جماعت خداوند نشوند. حتی تا پشت دهم، احدی از ایشان هرگز داخل جماعت خداوند نشود. #A2حرامزاده ای داخل جماعت خداوند نشود، حتی تا پشت دهم احدی از او داخل جماعت خداوند نشود. w k2شخصی که کوبیده بیضه و آلت بریده باشد، داخل جماعت خداوند نشود. m~U2هیچ کس زن پدر خود را نگیرد و دامن پدر خود را منکشف نسازد.}52آنکه آن مرد که با او خوابیده است پنجاه مثقال نقره به پدر دختر بدهد و آن دختر زن او باشد، چونکه او را ذلیل ساخته است و در تمامی عمرش نمی تواند او را رها کند. 4|c2و اگر مردی دختر باکره ای را که نامزد نباشد بیابد و او را گرفته ، با او همبستر شود و گرفتار شوند، {2چونکه او را در صحرا یافت و دختر نامزد فریاد برآورد و برایش رهاننده ای نبود._z92و اما با دختر هیچ مکن زیرا بر دختر، گناه مستلزم موت نیست، بلکه این مثل آن است که کسی بر همسایه خود برخاسته ، او را بکشد، dyC2اما اگر آن مرد دختری نامزد را در صحرا یابد و آن مرد به او زور آورده، با او بخوابد، پس آن مرد که با او خوابید، تنها کشته شود. yxm2پس هر دو ایشان را نزد دروازه شهر بیرون آورده، ایشان را با سنگها سنگسار کنند تا بمیرند؛ اما دختر را چونکه در شهر بود و فریاد نکرد، و مرد را چونکه زن همسایه خود را ذلیل ساخت، پس بدی را از میان خود دور کرده ای. w12اگر دختر باکره ای به مردی نامزد شود و دیگری او را در شهر یافته ، با او همبستر شود، v2اگر مردی یافت شود که با زن شوهرداری همبستر شده باشد، پس هر دو یعنی مردی که با زن خوابیده است و زن، کشته شوند. پس بدی را از اسرائیل دور کرده ای. Vu'2آنگاه دختر را نزد در خانه پدرش بیرون آورند، و اهل شهرش او را با سنگ سنگسار نمایند تا بمیرد، چونکه در خانه پدر خود زنا کرده، در اسرائیل قباحتی نموده است. پس بدی را از میان خود دور کرده ای. vtg2لیکن اگر این سخن راست باشد، و علامت بکارت آن دختر پیدا نشود، s32و او را صد مثقال نقره جریمه نموده، به پدر دختر بدهند چونکه بر باکره اسرائیل بدنامی آورده است. و او زن وی خواهد بود و در تمامی عمرش نمی تواند او را رها کند. Yr-2پس مشایخ آن شهر آن مرد را گرفته ، تنبیه کنند. uqe2و اینک اسباب حرف بدو نسبت داده، می گوید دختر تو را باکره نیافتم، و علامت بکارت دختر من این است.» پس جامه را پیش مشایخ شهر بگسترانند. !p=2و پدر دختر به مشایخ بگوید: «دختر خود را به این مرد به زنی داده ام، و از او کراهت دارد، 'oI2آنگاه پدر و مادر آن دختر علامت بکارت دختر را برداشته، نزد مشایخ شهر نزد دروازه بیاورند. Yn-2و اسباب حرف بدو نسبت داده، از او اسم بد شهرت دهد و گوید این زن را گرفتم و چون به او نزدیکی نمودم، او را باکره نیافتم، ume2 اگر کسی برای خود زنی گیرد و چون بدو درآید، او را مکروه دارد، vlg2 بر چهار گوشه رخت خود که خود را به آن می پوشانی ، رشته ها بساز. Kk2 پارچه مختلط از پشم و کتان با هم مپوش. Pj2 گاو و الاغ را با هم جفت کرده، شیار منما. =iu2 در تاکستان خود دو قسم تخم مکار، مبادا تمامی آن، یعنی هم تخمی که کاشته ای و هم محصول تاکستان، وقف شود.5he2چون خانه نو بنا کنی ، بر پشت بام خود دیواری بساز، مبادا کسی از آن بیفتد و خون بر خانه خود بیاوری. g12مادر را البته رها کن و بچه ها را برای خود بگیر، تا برای تو نیکو شود و عمر دراز کنی. f52اگر اتفاقا آشیانه مرغی در راه به نظر تو آید، خواه بر درخت یا بر زمین، و در آن بچه ها یا تخمها باشد، و مادر بر بچه ها یا تخمها نشسته ، مادر را با بچه ها مگیر. 'eI2متاع مرد بر زن نباشد، و مرد لباس زن را نپوشد، زیرا هر که این را کند مکروه یهوه خدای توست. (dK2اگر الاغ یا گاو برادرت را در راه افتاده بینی ، از آن رومگردان، البته آن را با او برخیزان. |cs2و به الاغ او چنین کن و به لباسش چنین عمل نما و به هر چیز گمشده برادرت که از او گم شود و یافته باشی چنین عمل نما، نمی توانی از او روگردانی. |bs2و اگر برادرت نزدیک تو نباشد یا او را نشناسی ، آن را به خانه خود بیاور و نزد تو بماند، تا برادرت آن را طلب نماید، آنگاه آن را به او رد نما. 1a _2اگر گاو یا گوسفند برادر خود را گم شده بینی ، از او رومگردان. آن را البته نزد برادر خود برگردان. #`A2بدنش در شب بر دار نماند. او را البته در همان روز دفن کن، زیرا آنکه بر دار آویخته شود ملعون خدا است تا زمینی را که یهوه، خدایت، تو را به ملکیت می دهد، نجس نسازی.#_A2و اگر کسی گناهی را که مستلزم موت است، کرده باشد و کشته شود، و او را به دار کشیده باشی ، l^S2پس جمیع اهل شهرش او را به سنگ سنگسار کنند تا بمیرد، پس بدی را از میان خود دور کرده ای و تمامی اسرائیل چون بشنوند، خواهند ترسید. 6]g2و به مشایخ شهرش گویند: «این پسر ما سرکش و فتنه انگیز است، سخن ما را نمی شنود و مسرف و میگسار است.» \}2پدر و مادرش او را گرفته ، نزد مشایخ شهرش به دروازه محله اش بیاورند. b[?2اگر کسی را پسری سرکش و فتنه انگیز باشد، که سخن پدر و سخن مادر خود را گوش ندهد، و هر چند او را تادیب نمایند ایشان را نشنود، Z-2بلکه حصه ای مضاعف از جمیع اموال خود را به پسر مکروهه داده، او را نخست زاده خویش اقرار نماید، زیرا که او ابتدای قوت اوست و حق نخست زادگی از آن او می باشد. nYW2پس در روزی که اموال خود را به پسران خویش تقسیم نماید، نمی تواند پسر محبوبه را بر پسر مکروهه که نخست زاده است، حق نخست زادگی دهد. gXI2و اگر مردی را دو زن باشد، یکی محبوبه و یکی مکروهه ، و محبوبه و مکروهه هر دو برایش پسران بزایند، و پسر مکروهه نخست زاده باشد، bW?2و اگر از وی راضی نباشی ، او را به خواهش دلش رها کن، لیکن او را به نقره هرگز مفروش و به او سختی مکن چونکه او را ذلیل کرده ای. V2 و رخت اسیری خود را بیرون کرده، در خان تو بماند، و برای پدر و مادر خود یک ماه ماتم گیرد، و بعد از آن به او درآمده، شوهر او بشو و او زن تو خواهد بود. ~Uw2 پس او را به خانه خود ببر و او سر خود را بتراشد و ناخن خود را بگیرد. T/2 و در میان اسیران زن خوب صورتی دیده، عاشق او بشوی و بخواهی او را به زنی خود بگیری، BS2 چون بیرون روی تا با دشمنان خود جنگ کنی ، و یهوه خدایت ایشان را به دستت تسلیم نماید و ایشان را اسیر کنی ، 3Ra2 پس خون بی گناه را از میان خود رفع کرده ای هنگامی که آنچه در نظر خداوند راست است به عمل آورده ای. Qy2ای خداوند قوم خود اسرائیل را که فدیه داده ای بیامرز، و مگذار که خون بی گناه در میان قوم تو اسرائیل بماند.» پس خون برای ایشان عفو خواهد شد. P2و جواب داده، بگویند: «دستهای ما این خون را نریخته ، و چشمان ما ندیده است. RO2و جمیع مشایخ آن شهری که نزدیکتر به مقتول است، دستهای خود را بر گوساله ای که گردنش در وادی شکسته شده است، بشویند. 5Ne2و بنی لاوی کهنه نزدیک بیایند، چونکه یهوه خدایت ایشان را برگزیده است تا او را خدمت نمایند، و به نام خداوند برکت دهند، و برحسب قول ایشان هر منازعه و هر آزاری فیصل پذیرد. M-2و مشایخ آن شهر آن گوساله را در وادیای که آب در آن همیشه جاری باشد و در آن خیش نزده، و شخم نکرده باشند، فرود آورند، و آنجا در وادی، گردن گوساله را بشکنند. PL2و اما شهری که نزدیکتر به مقتول است، مشایخ آن شهر گوساله رمه را که با آن خیش نزده، و یوغ به آن نبسته اند، بگیرند. $KC2آنگاه مشایخ و داوران تو بیرون آمده، مسافت شهرهایی را که در اطراف مقتول است، بپیمایند. YJ /2اگر در زمینی که یهوه، خدایت، برای تصرفش به تو می دهد، مقتولی در صحرا افتاده، پیدا شود و معلوم نباشد که قاتل او کیست، vIg2و اما درختی که می دانی درختی نیست که از آن خورده شود آن را تلف ساخته ، قطع نما و سنگری بر شهری که با تو جنگ می کند، بنا کن تا منهدم شود.wHi2چون برای گرفتن شهری با آن جنگ کنی ، و آن را روزهای بسیار محاصره نمایی ، تبر بر درختهایش مزن و آنها را تلف مساز. چونکه از آنها می خوری پس آنها را قطع منما، زیرا آیا درخت صحرا انسان است تا آن را محاصره نمایی؟ gGI2تا شما را تعلیم ندهند که موافق همه رجاساتی که ایشان با خدایان خود عمل می نمودند، عمل نمایید. و به یهوه، خدای خود، گناه کنید. }Fu2بلکه ایشان را، یعنی حتیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را، چنانکه یهوه، خدایت، تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز. *EO2اما از شهرهای این امتهایی که یهوه، خدایت، تو را به ملکیت می دهد، هیچ ذی نفس را زنده مگذار. D52به همه شهرهایی که از تو بسیار دورند که از شهرهای این امتها نباشند، چنین رفتار نما. C2لیکن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد، یعنی تمامی غنیمتش را برای خود به تاراج ببر، و غنایم دشمنان خود را که یهوه خدایت به تو دهد، بخور. B2 و چون یهوه، خدایت، آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیر بکش. sAa2 و اگر با تو صلح نکرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره کن. q@]2 و اگر تو را جواب صلح بدهد، و دروازه ها را برای تو بگشاید، آنگاه تمامی قومی که در آن یافت شوند، به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند. }?u2 چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی ، آن را برای صلح ندا بکن. >-2 و چون سروران از تکلم نمودن به قوم فارغ شوند، بر سر قوم، سرداران لشکر مقرر سازند. =2و سروران نیز قوم را خطاب کرده، گویند: «کیست که ترسان و ضعیفدل است؛ او روانه شده، به خانه اش برگردد، مبادا دل برادرانش مثل دل او گداخته شود.» {<q2و کیست که دختری نامزد کرده، به نکاح در نیاورده است، او روانه شده، به خانه خود برگردد، مبادا در جنگ بمیرد و دیگری او را به نکاح درآورد.» p;[2و کیست که تاکستانی غرس نموده، آن را حلال نکرده است؛ او روانه شده، به خانه خود برگردد، مبادا در جنگ بمیرد، و دیگری آن را حلال کند. .:W2و سروران، قوم را خطاب کرده، گویند: «کیست که خانه نو بنا کرده، آن را تخصیص نکرده است؛ او روانه شده، به خانه خود برگردد، مبادا در جنگ بمیرد و دیگری آن را تخصیص نماید. &9G2زیرا یهوه، خدای شما، با شما می رود، تا برای شما با دشمنان شما جنگ کرده شما را نجات دهد.» 82و ایشان را گوید: «ای اسرائیل بشنوید! شما امروز برای مقاتله با دشمنان خود پیش می روید؛ دل شما ضعیف نشود، و از ایشان ترسان و لرزان و هراسان مباشید. {7q2و چون به جنگ نزدیک شوید، آنگاه کاهن پیش آمده، قوم را مخاطب سازد $6 E2چون برای مقاتله با دشمن خود بیرون روی، و اسبها و ارابه ها و قومی را زیاده از خود بینی ، از ایشان مترس زیرا یهوه خدایت که تو را از زمین مصر برآورده است، با توست. D52و چشم تو ترحم نکند، جان به عوض جان، و چشم به عوض چشم، و دندان به عوض دندان، و دست به عوض دست و پا به عوض پا..4W2و چون بقیه مردمان بشنوند، خواهند ترسید، و بعد از آن مثل این کار زشت در میان شما نخواهند کرد. I3 2پس به طوری که او خواست با برادر خود عمل نماید، با او همان طور رفتار نمایند، تا بدی را از میان خود دور نمایی. 52e2و داوران، نیکو تفحص نمایند، و اینک اگر شاهد، شاهد کاذب است و بر برادر خود شهادت دروغ داده باشد، ~}|{zyxxvuu-tkss}s rqppon~mmKllkBjiiphh:gzf.ee*dd7cba``_]\u[ZBYYYXWiVUUQTSpRRQPDO5NMLFKKIIPHGFFOEED{C*BB@@"?>=< ;!987F6S5443510/{.-,x+**)Y(('4&&%.$#""w! >A_no7tk ^vOyam2امروز آسمان و زمین را بر شما شاهد می آورم که حیات و موت و برکت و لعنت را پیش روی تو گذاشتم؛ پس حیات را برگزین تا تو با ذریتت زنده بمانی. ` 2پس امروز به شما اطلاع می دهم که البته هلاک خواهید شد، و در زمینی که از اردن عبور می کنید تا در آن داخل شده، تصرف نمایید، عمر طویل نخواهید داشت. "_?2لیکن اگر دل تو برگردد و اطاعت ننمایی و فریفته شده، خدایان غیر را سجده و عبادت نمایی ، .^W2چونکه من امروز تو را امر می فرمایم که یهوه خدای خود را دوست بداری و در طریقهای او رفتار نمایی، و اوامر و فرایض و احکام او را نگاه داری تا زنده مانده، افزوده شوی، و تا یهوه، خدایت، تو را در زمینی که برای تصرفش به آن داخل می شوی، برکت دهد. r]_2«ببین امروز حیات و نیکویی و موت و بدی را پیش روی تو گذاشتم. \2بلکه این کلام، بسیار نزدیک توست و در دهان و دل توست تا آن را بجا آوری. [[12 و نه آن طرف دریا که بگویی کیست که برای ما به آنطرف دریا عبور کرده، آن را نزد ما بیاورد و به ما بشنواند تا به عمل آوریم. \Z32 نه در آسمان است تا بگویی کیست که به آسمان برای ما صعود کرده، آن را نزد ما بیاورد و آن را به ما بشنواند تا به عمل آوریم؛ Y32 «زیرا این حکمی که من امروز به تو امر می فرمایم، برای تو مشکل نیست و از تو دور نیست. 0X[2 اگر آواز یهوه خدای خود را اطاعت نموده، اوامر و فرایض او را که در طومار این شریعت مکتوب است، نگاه داری، و به سوی یهوه، خدای خود، با تمامی دل و تمامی جان بازگشت نمایی. cWA2 و یهوه، خدایت، تو را در تمامی اعمال دستت و در میوه بطنت و نتایج بهایمت و محصول زمینت به نیکویی خواهد افزود، زیرا خداوند بار دیگر بر تو برای نیکویی شادی خواهد کرد، چنانکه بر پدران تو شادی نمود، ZV/2و تو بازگشت نموده، قول خداوند را اطاعت خواهی کرد، و جمیع اوامر او را که من امروز به تو امر می فرمایم، بجا خواهی آورد. +UQ2و یهوه خدایت جمیع این لعنتها را بر دشمنان و بر خصمانت که تو را آزردند، نازل خواهد گردانید. aT=2«و یهوه خدایت دل تو و دل ذریت تو را مختون خواهد ساخت تا یهوه خدایت را به تمامی دل و تمامی جان خود دوست داشته ، زنده بمانی. S2و یهوه، خدایت، تو را به زمینی که پدرانت مالک آن بودند خواهد آورد، و مالک آن خواهی شد، و بر تو احسان نموده، تو را بیشتر از پدرانت خواهد افزود. ?Ry2اگر آوارگی تو تا کران آسمان بشود، یهوه، خدایت، تو را از آنجا جمع خواهد کرد و تو را از آنجا خواهد آورد. 4Qc2آنگاه یهوه خدایت اسیری تو را برگردانیده، بر تو ترحم خواهد کرد، و رجوع کرده، تو را از میان جمیع امتهایی که یهوه، خدایت، تو را به آنجا پراکنده کرده است، جمع خواهد نمود. P2و تو با فرزندانت با تمامی دل و تمامی جان خود به سوی یهوه خدایت بازگشت نموده، قول او را موافق هر آنچه که من امروز به تو امر می فرمایم، اطاعت نمایی ، &O I2و چون جمیع این چیزها، یعنی برکت و لعنتی که پیش روی تو گذاشتم بر تو عارض شود، و آنها را در میان جمیع امتهایی که یهوه، خدایت، تو را به آنجا خواهد راند، بیاد آوری، mNU2چیزهای مخفی از آن یهوه خدای ماست و اما چیزهای مکشوف تا به ابد از آن ما و فرزندان ما است، تا جمیع کلمات این شریعت را به عمل آوریم.MM2و خداوند ریش هایشان را به غضب و خشم و غیض عظیم، از زمین ایشان کند و به زمین دیگر انداخت، چنانکه امروز شده است. *LO2پس خشم خداوند بر این زمین افروخته شده، تمامی لعنت را که در این کتاب مکتوب است، بر آن آورد. LK2و رفته ، خدایان غیر را عبادت نموده، به آنها سجده کردند، خدایانی را که نشناخته بودند و قسمت ایشان نساخته بود. nJW2آنگاه خواهند گفت: از این جهت که عهد یهوه خدای پدران خود را که به وقت بیرون آوردن ایشان از زمین مصر با ایشان بسته بود، ترک کردند، 4Ic2پس جمیع امتها خواهند گفت: چرا خداوند با این زمین چنین کرده است و شدت این خشم عظیم از چه سبب است؟ uHe2و تمامی زمین آن را که کبریت و شوره و آتش شده، نه کاشته می شود و نه حاصل می روید و هیچ علف در آن نمو نمی کند و مثل انقلاب سدوم و عموره و ادمه و صبوئیم که خداوند در غضب و خشم خود آنها را واژگون ساخت، گشته است؛ LG2و طبقه آینده یعنی فرزندان شما که بعد از شما خواهند برخاست، و غریبانی که از زمین دور می آیند، خواهند گفت، هنگامی که بلایای این زمین و بیماریهایی را که خداوند به آن می رساند ببینند، ^F72و خداوند او را از جمیع اسباط اسرائیل برای بدی جدا خواهد ساخت، موافق جمیع لعنتهای عهدی که در این طومار شریعت مکتوب است. oEY2خداوند او را نخواهد آمرزید، بلکه در آن وقت خشم و غیرت خداوند بر آن شخص دودافشان خواهد شد، و تمامی لعنتی که در این کتاب مکتوب است، بر آن کس نازل خواهد شد، و خداوند نام او را از زیر آسمان محو خواهد ساخت. ,DS2«و مبادا چون سخنان این لعنت را بشنود در دلش خویشتن را برکت داده، گوید: هر چند در سختی دل خود سلوک می نمایم تا سیراب و تشنه را با هم هلاک سازم، مرا سلامتی خواهد بود. VC'2تا در میان شما مرد یا زن یا قبیله یا سبطی نباشد که دلش امروز از یهوه خدای ما منحرف گشته ، برود و خدایان این طوایف را عبادت نماید، مبادا در میان شما ریشهای باشد که حنظل و افسنتین بار آورد. B'2و رجاسات و بتهای ایشان را از چوب و سنگ و نقره و طلا که در میان ایشان بود، دیدید. >Aw2زیرا شما می دانید که چگونه در زمین مصر سکونت داشتیم، و چگونه از میان امتهایی که عبور نمودید، گذشتیم. Y@-2بلکه با آنانی که امروز با ما به حضور یهوه خدای ما در اینجا حاضرند، و هم با آنانی که امروز در اینجا با ما حاضر نیستند. k?Q2و من این عهد و این قسم را با شما تنها استوار نمی نمایم، >2 تا تو را امروز برای خود قومی برقرار دارد، و او خدای تو باشد چنانکه به تو گفته است، و چنانکه برای پدرانت، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، قسم خورده است. =52 تا در عهد یهوه خدایت و سوگند او که یهوه خدایت امروز با تو استوار می سازد، داخل شوی. <%2 و اطفال و زنان شما و غریبی که در میان اردوی شماست از هیزم شکنان تا آبکشان شما، b;?2 «امروز جمیع شما به حضور یهوه، خدای خود حاضرید، یعنی رؤسای شما و اسباط شما و مشایخ شما و سروران شما و جمیع مردان اسرائیل، : 2 پس کلمات این عهد را نگاه داشته ، بجا آورید تا در هر چه کنید کامیاب شوید. 92و زمین ایشان را گرفته ، به رؤبینیان و جادیان و نصف سبط منسی به ملکیت دادیم. \832و چون به اینجا رسیدید، سیحون، ملک حشبون، و عوج، ملک باشان، به مقابله شما برای جنگ بیرون آمدند و آنها را مغلوب ساختیم. 72نان نخورده و شراب و مسکرت ننوشیده اید، تا بدانید که من یهوه خدای شما هستم. /6Y2و شما را چهل سال در بیابان رهبری نمودم که لباس شما مندرس نگردید، و کفشها در پای شما پاره نشد. :5o2اما خداوند دلی را که بدانید و چشمانی را که ببینید و گوشهایی را که بشنوید تا امروز به شما نداده است. k4Q2تجربه های عظیم که چشمان تو دید و آیات و آن معجزات عظیم. 3{2و موسی تمامی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان گفت: «هر آنچه خداوند در زمین مصر با فرعون و جمیع بندگانش و تمامی زمینش عمل نمود، شما دیده اید. k2 S2این است کلمات عهدی که خداوند در زمین موآب به موسی امر فرمود که با بنی اسرائیل ببندد، سوای آن عهد که با ایشان در حوریب بسته بود. A1}2Dو خداوند تو را در کشتیها از راهی که به تو گفتم آن را دیگر نخواهی دید به مصر باز خواهد آورد، و خود را در آنجا به دشمنان خویش برای غلامی و کنیزی خواهید فروخت و مشتری نخواهد بود.»02Cبامدادان خواهی گفت: کاش که شام می بود، و شامگاهان خواهی گفت: کاش که صبح می بود، به سبب ترس دلت که به آن خواهی ترسید، و به سبب رؤیت چشمت که خواهی دید. &/G2Bو جان تو پیش رویت معلق خواهد بود، و شب و روز ترسناک شده، به جان خود اطمینان نخواهی داشت. .2Aو در میان این امتها استراحت نخواهی یافت و برای کف پایت آرامی نخواهد بود، و در آنجا یهوه تو را دل لرزان و کاهیدگی چشم و پژمردگی جان خواهد داد. -52@و خداوند تو را در میان جمیع امتها از کران زمین تا کران دیگرش پراکنده سازد و در آنجا خدایان غیر را از چوب و سنگ که تو و پدرانت نشناخته اید، عبادت خواهی کرد. ,2?و واقع می شود چنانکه خداوند بر شما شادی نمود تا به شما احسان کرده، شما را بیفزاید همچنین خداوند بر شما شادی خواهد نمود تا شما را هلاک و نابود گرداند، و ریشه شما از زمینی که برای تصرفش در آن داخل می شوید کنده خواهد شد. G+ 2>و گروه قلیل خواهید ماند، برعکس آن که مثل ستارگان آسمان کثیر بودید، زیرا که آواز یهوه خدای خود را نشنیدید. ]*52=و نیز همه مرضها و همه بلایایی که در طومار این شریعت مکتوب نیست، آنها را خداوند بر تو مستولی خواهد گردانید تا هلاک شوی. $)C2<و تمامی بیماریهای مصر را که از آنها می ترسیدی بر تو باز خواهد آورد و به تو خواهد چسبید. F(2;آنگاه خداوند بلایای تو و بلایای اولاد تو را عجیب خواهد ساخت، یعنی بلایای عظیم و مزمن و مرضهای سخت و مزمن. o'Y2:اگر به عمل نمودن تمامی کلمات این شریعت که در این کتاب مکتوب است، هوشیار نشوی و از این نام مجید و مهیب، یعنی یهوه، خدایت، نترسی ، Y&-29و بر مشیمه ای که از میان پایهای او درآید و بر اولادی که بزاید زیرا که آنها را به سبب احتیاج همه چیز در محاصره و تنگی که دشمنانت در دروازه هایت به آن تو را زبون سازند، به پنهانی خواهد خورد.» 0%[28و زنی که در میان شما نازک و متنعم است که به سبب تنعم و نازکی خود جرأت نمی کرد که کف پای خود را به زمین بگذارد، چشم او بر شوهر هم آغوش خود و پسر و دخترخویش بد خواهد بود. F$27به حدی که به احدی از ایشان از گوشت پسران خود که می خورد نخواهد داد زیرا که در محاصره و تنگی که دشمنانت تو را در تمامی دروازه هایت به آن زبون سازند، چیزی برای او باقی نخواهد ماند. g#I26مردی که در میان شما نرم و بسیار متنعم است، چشمش بر برادر خود و زن هم آغوش خویش و بقیه فرزندانش که باقی می مانند بد خواهد بود. "25و میوه بطن خود، یعنی گوشت پسران و دخترانت را که یهوه خدایت به تو می دهد در محاصره و تنگی که دشمنانت تو را به آن زبون خواهند ساخت، خواهی خورد. w!i24و تو را در تمامی دروازه هایت محاصره کند تا دیواره های بلند و حصین که بر آنها توکل داری، در تمامی زمینت منهدم شود؛ و تو را در تمامی دروازه هایت، در تمامی زمینی که یهوه خدایت به تو می دهد، محاصره خواهد نمود. 23و نتایج بهایم و محصول زمینت را بخورد تا هلاک شوی. و برای تو نیز غله و شیره و روغن و بچه های گاو و بره های گوسفند را باقی نگذارد تا تو را هلاک سازد. {22امتی مهیب صورت که طرف پیران را نگاه ندارد و بر جوانان ترحم ننماید. Q21و خداوند از دور، یعنی از اقصای زمین، امتی را که مثل عقاب می پرد بر تو خواهد آورد، امتی که زبانش را نخواهی فهمید. ;20پس دشمنانت را که خداوند بر تو خواهد فرستاد در گرسنگی و تشنگی و برهنگی و احتیاج همه چیز خدمت خواهی نمود، و یوغ آهنین بر گردنت خواهد گذاشت تا تو را هلاک سازد. %E2/«از این جهت که یهوه خدای خود را به شادمانی و خوشی دل برای فراوانی همه چیز عبادت ننمودی. cA2.و تو را و ذریت تو را تا به ابد آیت و شگفت خواهد بود. M2-«و جمیع این لعنتها به تو خواهد رسید، و تو را تعاقب نموده، خواهد دریافت تا هلاک شوی، از این جهت که قول یهوه خدایت را گوش ندادی تا اوامر و فرایضی را که به تو امر فرموده بود، نگاه داری. 32,او به تو قرض خواهد داد و تو به او قرض نخواهی داد؛ او سر خواهد بود و تو دم خواهی بود. B2+غریبی که در میان تو است بر تو به نهایت رفیع و برافراشته خواهد شد، و تو به نهایت پست و متنزل خواهی گردید. kQ2*تمامی درختانت و محصول زمینت را ملخ به تصرف خواهد آورد. /2)پسران و دختران خواهی آورد، لیکن از آن تو نخواهند بود، چونکه به اسیری خواهند رفت. ^72(تو را در تمامی حدودت درختان زیتون خواهد بود، لکن خویشتن را به زیت تدهین نخواهی کرد، زیرا زیتون تو نارس ریخته خواهد شد. `;2'تاکستانها غرس نموده، خدمت آنها را خواهی کرد، اما شراب را نخواهی نوشید و انگور را نخواهی چید، زیرا کرم آن را خواهد خورد. -2&«تخم بسیار به مزرعه خواهی برد، و اندکی جمع خواهی کرد چونکه ملخ آن را خواهد خورد. &G2%و در میان تمامی امتهایی که خداوند شما را به آنجا خواهد برد، عبرت و مثل و سخریه خواهی شد. )2$خداوند تو را و پادشاهی را که بر خود نصب می نمایی، بسوی امتی که تو و پدرانت نشناخته اید، خواهد برد، و در آنجا خدایان غیر را از چوب و سنگ عبادت خواهی کرد. @{2# خداوند زانوها و ساقها و از کف پا تا فرق سر تو را به دنبل بد که از آن شفا نتوانی یافت، مبتلا خواهد ساخت. jO2"به حدی که از چیزهایی که چشمت می بیند، دیوانه خواهی شد. 7i2!میوه زمینت و مشقت تو را امتی که نشناخته ای، خواهند خورد، و همیشه فقط مظلوم و کوفته شده خواهی بود. { q2 پسران و دخترانت به امت دیگر داده می شوند، و چشمانت نگریسته از آرزوی ایشان تمامی روز کاهیده خواهد شد، و در دست تو هیچ قوه ای نخواهد بود. 1 ]2گاوت در نظرت کشته شود و از آن نخواهی خورد. الاغت پیش روی تو به غارت برده شود و باز به دست تو نخواهد آمد. گوسفند تو به دشمنت داده می شود و برای تو رهاننده ای نخواهد بود. 2زنی را نامزد خواهی کرد و دیگری با او خواهد خوابید. خانه ای بنا خواهی کرد و در آن ساکن نخواهی شد. تاکستانی غرس خواهی نمود و میوه اش را نخواهی خورد.G  2و در وقت ظهر مثل کوری که در تاریکی لمس نماید کورانه راه خواهی رفت، و در راههای خود کامیاب نخواهی شد، بلکه در تمامی روزهایت مظلوم و غارتشده خواهی بود، و نجات دهنده ای نخواهد بود.  y2خداوند تو را به دیوانگی و نابینایی و پریشانی دل مبتلا خواهد ساخت. )M2خداوند ترا به دنبل مصر و خراج و جرب و خارشی که تو از آن شفا نتوانی یافت، مبتلا خواهد ساخت. .W2و بدن شما برای همه پرندگان هوا و بهایم زمین خوراک خواهد بود، و هیچکس آنها را دور نخواهد کرد. 7i2«و خداوند تو را پیش روی دشمنانت منهزم خواهد ساخت. از یک راه بر ایشان بیرون خواهی رفت، و از هفت راه از حضور ایشان خواهی گریخت، و در تمامی ممالک جهان به تلاطم خواهی افتاد. "?2و خداوند باران زمینت را گرد و غبار خواهد ساخت، که از آسمان بر تو نازل شود تا هلاک شوی. ~w2و فلک تو که بالای سر تو است مس خواهد شد، و زمینی که زیر تو است آهن. X+2و خداوند تو را با سل و تب و التهاب و حرارت و شمشیر و باد سموم و یرقان خواهد زد، و تو را تعاقب خواهند نمود تا هلاک شوی. 7i2خداوند وبا را بر تو ملصق خواهد ساخت، تا تو را از زمینی که برای تصرفش به آن داخل می شوی، هلاک سازد. <s2و به هر چه دست خود را برای عمل نمودن دراز می کنی ، خداوند بر تو لعنت و اضطراب و سرزنش خواهد فرستاد تا به زودی هلاک و نابود شوی، به سبب بدی کارهایت که به آنها مرا ترک کرده ای. jO2وقت درآمدنت ملعون، و وقت بیرون رفتنت ملعون خواهی بود. 2میوه بطن تو و میوه زمین تو و بچه های گاو و بره های گله تو ملعون خواهد بود. F~2سبد و ظرف خمیر تو ملعون خواهد بود. Q}2در شهر ملعون، و در صحرا ملعون خواهی بود. K|2«و اما اگر آواز یهوه خدای خود را نشنوی تا هوشیار شده، همه اوامر و فرایض او را که من امروز به تو امر می فرمایم بجا آوری، آنگاه جمیع این لعنتها به تو خواهد رسید، و تو را خواهد دریافت. `{;2و از همه سخنانی که من امروز به تو امر می کنم به طرف راست یا چپ میل نکنی ، تا خدایان غیر را پیروی نموده، آنها را عبادت کنی. )zM2 و خداوند تو را سر خواهد ساخت نه دم، و بلند خواهی بود فقط نه پست، اگر اوامر یهوه خدای خود را که من امروز به تو امر می فرمایم بشنوی، و آنها را نگاه داشته ، بجا آوری. _y92 و خداوند خزینه نیکوی خود، یعنی آسمان را برای تو خواهد گشود، تا باران زمین تو را در موسمش بباراند، و تو را در جمیع اعمال دستت مبارک سازد؛ و به امتهای بسیار قرض خواهی داد، و تو قرض نخواهی گرفت. yxm2 و خداوند تو را در میوه بطنت و ثمره بهایمت و محصول زمینت، در زمینی که خداوند برای پدرانت قسم خورد که به تو بدهد، به نیکویی خواهد افزود. %wE2 و جمیع امتهای زمین خواهند دید که نام خداوند بر تو خوانده شده است، و از تو خواهند ترسید. v2 و اگر اوامر یهوه خدای خود را نگاه داری، و در طریقهای او سلوک نمایی ، خداوند تو را برای خود قوم مقدس خواهد گردانید، چنانکه برای تو قسم خورده است. u2خداوند در انبارهای تو و به هر چه دست خود را به آن دراز می کنی بر تو برکت خواهد فرمود، و تو را در زمینی که یهوه خدایت به تو می دهد، مبارک خواهد ساخت. zto2«و خداوند دشمنانت را که با تو مقاومت نمایند، از حضور تو منهزم خواهد ساخت؛ از یک راه بر تو خواهند آمد، و از هفت راه پیش تو خواهند گریخت. jsO2وقت درآمدنت مبارک، و وقت بیرون رفتنت مبارک خواهی بود. Fr2سبد و ظرف خمیر تو مبارک خواهد بود. &qG2میوه بطن تو و میوه زمین تو و میوه بهایمت و بچه های گاو و بره های گله تو مبارک خواهند بود. Sp!2در شهر، مبارک و در صحرا، مبارک خواهی بود. *oO2و تمامی این برکتها به تو خواهد رسید و تو را خواهد دریافت، اگر آواز یهوه خدای خود را بشنوی. Hn 2«و اگر آواز یهوه خدای خود را به دقت بشنوی تا هوشیار شده، تمامی اوامر او را که من امروز به تو امر می فرمایم بجا آوری، آنگاه یهوه خدایت تو را بر جمیع امتهای جهان بلند خواهد گردانید. Yw2مذبح یهوه خدای خود را از سنگهای ناتراشیده بنا کن، و قربانی های سوختنی برای یهوه خدایت، بر آن بگذران. )XM2و در آنجا مذبحی برای یهوه خدایت بنا کن، و مذبح از سنگها باشد و آلت آهنین بر آنها بکار مبر. NW2و چون از اردن عبور نمودی این سنگها را که امروز به شما امر می فرمایم در کوه عیبال برپا کرده، آنها را با گچ بمال. ^V72و بر آنها تمامی کلمات این شریعت را بنویس، هنگامی که عبور نمایی تا به زمینی که یهوه، خدایت، به تو می دهد، داخل شوی، زمینی که به شیر و شهد جاری است، چنانکه یهوه خدای پدرانت به تو وعده داده است. `U;2و در روزی که از اردن به زمینی که یهوه، خدایت، به تو می دهد عبور کنید، برای خود سنگهای بزرگ برپا کرده، آنها را با گچ بمال. QT 2و موسی و مشایخ اسرائیل، قوم را امر فرموده، گفتند: «تمامی اوامری را که من امروز به شما امر می فرمایم، نگاه دارید. |Ss2و تا تو را در ستایش و نام و اکرام از جمیع امتهایی که ساخته است، بلند گرداند، و تا برای یهوه، خدایت، قوم مقدس باشی ، چنانکه وعده داده است._R92و خداوند امروز به تو اقرار کرده است که تو قوم خاص او هستی ، چنانکه به تو وعده داده است، و تا تمامی اوامر او را نگاه داری. Q2امروز به یهوه اقرار نمودی که خدای توست، و اینکه به طریقهای او سلوک خواهی نمود، و فرایض و اوامر و احکام او را نگاه داشته ، آواز او را خواهی شنید. uPe2امروز یهوه، خدایت، تو را امر می فرماید که این فرایض و احکام را بجا آوری، پس آنها را به تمامی دل و تمامی جان خود نگاه داشته ، بجا آور. O#2از مسکن مقدس خود از آسمان بنگر، و قوم خود اسرائیل و زمینی را که به ما دادی چنانکه برای پدران ما قسم خوردی، زمینی که به شیر و شهد جاری است، برکت بده،.» 3Na2در ماتم خود از آنها نخوردم و در نجاستی از آنها صرف ننمودم، و برای اموات از آنها ندادم، بلکه به قول یهوه، خدایم، گوش داده، موافق هر آنچه به من امر فرمودی، رفتار نمودم. ~~}!{zz#y0wvuuHtDsqpp,nllki*gCfeedcba`__^5]\\X[ZYY@X^WiVVU(T4SRQQ5P3NNMjLKKJ)II+H#GFFbEEDCBA@?? >=x=;::L9D8g7t66,5 4 33210/.-,+++.*C)(s'm&%%)$U##"e! n|yZ`U=:k' @ 1QQLBs<و زن آن دو مرد را گرفته ، ایشان را پنهان کرد و گفت: «بلی آن مردان نزد من آمدند، اما ندانستم از کجا بودند. r}<و ملک اریحا نزد راحاب فرستاده، گفت: «مردانی را که نزد تو آمده، به خانه تو داخل شده اند، بیرون بیاور زیرا برای جاسوسی تمامی زمین آمده اند.» @q{<و ملک اریحا را خبر دادند که «اینک مردمان از بنی اسرائیل امشب داخل این جا شدند تا زمین را جاسوسی کنند.» 8p m<و یوشع بن نون دو مرد جاسوس از شطیم به پنهانی فرستاده، گفت: «روانه شده، زمین و اریحا را ببینید.» پس رفته ، به خانه زن زانیه ای که راحاب نام داشت داخل شده، در آنجا خوابیدند. \o 5<هر کسی که از حکم تو رو گرداند و کلام تو را در هر چیزی که او را امر فرمایی اطاعت نکند، کشته خواهد شد؛ فقط قوی و دلیر باش.»Zn 1<چنانکه موسی را در هر چیز اطاعت نمودیم، تو را نیز اطاعت خواهیم نمود، فقط یهوه، خدای تو، با تو باشد چنانکه با موسی بود. /m [<ایشان در جواب یوشع گفتند: «هر آنچه به ما فرمودی خواهیم کرد، و هر جا ما را بفرستی ، خواهیم رفت. Hl  <تا خداوند برادران شما را مثل شما آرامی داده باشد، و ایشان نیز در زمینی که یهوه، خدای شما به ایشان می دهد تصرف کرده باشند؛ آنگاه به زمین ملکیت خود خواهید برگشت و متصرف خواهید شد، در آن که موسی ، بنده خداوند به آن طرف اردن به سوی مشرق آفتاب به شما داد.» Dk <زنان و اطفال و مواشی شما در زمینی که موسی در آن طرف اردن به شما داد خواهند ماند، و اما شما مسلح شده، یعنی جمیع مردان جنگی پیش روی برادران خود عبور کنید، و ایشان را اعانت نمایید. sj c< «بیاد آورید آن سخن را که موسی ، بنده خداوند، به شما امر فرموده، گفت: یهوه، خدای شما به شما آرامی می دهد و این زمین را به شما می بخشد. pi ]< و یوشع رؤبینیان و جادیان و نصف سبط منسی را خطاب کرده، گفت: }h w< «در میان لشکرگاه بگذرید و قوم را امر فرموده، بگویید: برای خود توشه حاضر کنید، زیرا که بعد از سه روز، شما از این اردن عبور کرده، داخل خواهید شد تا تصرف کنید در زمینی که یهوه خدای شما، به شما برای ملکیت می دهد.» Kg < پس یوشع رؤسای قوم را امر فرموده، گفت: @f }< آیا تو را امر نکردم؟ پس قوی و دلیر باش؛ مترس و هراسان مباش زیرا در هر جا که بروی یهوه خدای تو، با توست.» Pe <این کتاب تورات از دهان تو دور نشود، بلکه روز و شب در آن تفکر کن تا برحسب هر آنچه در آن مکتوب است متوجه شده، عمل نمایی زیرا همچنین راه خود را فیروز خواهی ساخت، و همچنین کامیاب خواهی شد. @d }<فقط قوی و بسیار دلیر باش تا برحسب تمامی شریعتی که بنده من، موسی تو را امر کرده است متوجه شده، عمل نمایی. زنهار از آن به طرف راست یا چپ تجاوز منما تا هر جایی که روی، کامیاب شوی. Kc <قوی و دلیر باش، زیرا که تو این قوم را متصرف زمینی که برای پدران ایشان قسم خوردم که به ایشان بدهم، خواهی ساخت. b {<هیچکس را در تمامی ایام عمرت یارای مقاومت با تو نخواهد بود. چنانکه با موسی بودم با تو خواهم بود؛ تو را مهمل نخواهم گذاشت و ترک نخواهم نمود. [a 3<از صحرا و این لبنان تا نهر بزرگ یعنی نهر فرات، تمامی زمین حتیان و تا دریای بزرگ به طرف مغرب آفتاب، حدود شما خواهد بود. ` <هر جایی که کف پای شما گذارده شود به شما داده ام، چنانکه به موسی گفتم. }_ w<«موسی بنده من وفات یافته است. پس اﻵن برخیز و از این اردن عبور کن، تو و تمامی این قوم، به زمینی که من به ایشان، یعنی به بنی اسرائیل می دهم. -^ Y<و واقع شد بعد از وفات موسی ، بنده خداوند، که خداوند یوشع بن نون، خادم موسی را خطاب کرده، گفت: ] 2" و در تمامی دست قوی، و جمیع آن هیبت عظیم که موسی در نظر همه اسرائیل نمود.V\'2" در جمیع آیات و معجزاتی که خداوند او را فرستاد تا آنها را در زمین مصر به فرعون و جمیع بندگانش و تمامی زمینش بنماید، ![=2" و نبی ای مثل موسی تا بحال در اسرائیل برنخاسته است که خداوند او را روبرو شناخته باشد، 1Z]2" و یوشع بن نون از روح حکمت مملو بود، چونکه موسی دستهای خود را بر او نهاده بود. و بنی اسرائیل او را اطاعت نمودند، و برحسب آنچه خداوند به موسی امر فرموده بود، عمل کردند. AY}2"و بنی اسرائیل برای موسی در عربات موآب سی روز ماتم گرفتند. پس روزهای ماتم و نوحه گری برای موسی سپری گشت. X2"و موسی چون وفات یافت، صد و بیست سال داشت، و نه چشمش تار، و نه قوتش کم شده بود. /WY2"و او را در زمین موآب در مقابل بیت فعور، در دره دفن کرد، و احدی قبر او را تا امروز ندانسته است. yVm2"پس موسی بنده خداوند در آنجا به زمین موآب برحسب قول خداوند مرد. VU'2"و خداوند وی را گفت: «این است زمینی که برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورده، گفتم که این را به ذریت تو خواهم داد، تو را اجازت دادم که به چشم خود آن را ببینی لیکن به آنجا عبور نخواهی کرد.» pT[2"و جنوب را و میدان دره اریحا را که شهر نخلستان است تا صوغر. S2"و تمامی نفتالی و زمین افرایم و منسی و تمامی زمین یهودا را تا دریای مغربی. nR Y2"و موسی از عربات موآب، به کوه نبو، بر قله فسجه که در مقابل اریحاست برآمد، و خداوند تمامی زمین را، از جلعاد تا دان، به او نشان داد. QQ2!خوشابه حال تو ای اسرائیل! کیست مانند تو، ای قومی که از خداوند نجات یافته اید! که او سپر نصرت تو و شمشیر جاه توست؛ و دشمنانت مطیع تو خواهند شد. و تو بلندیهای ایشان را پایمال خواهی نمود.»YP-2!پس اسرائیل در امنیت ساکن خواهد شد، و چشمه یعقوب به تنهایی، در زمینی که پر از غله و شیره باشد و آسمان آن شبنم می ریزد. AO}2!«خدای ازلی مسکن توست و در زیر تو بازوهای جاودانی است؛ و دشمن را از حضور تو اخراج کرده، می گوید هلاک کن. %NE2!ای یشورون مثل خدا کسی نیست، که برای مدد تو بر آسمانها سوار شود و در کبریای خود برافلاک. My2!نعلین تو از آهن و برنج است، و مثل روزهایت همچنان قوت تو خواهد بود. AL}2!و درباره اشیر گفت: «اشیر از فرزندان مبارک شود، و نزد برادران خود مقبول شده، پای خود را به روغن فرو برد. PK2!و درباره نفتالی گفت: «ای نفتالی از رضامندی خداوند سیر شو. و از برکت او مملو گردیده، مغرب و جنوب را به تصرف آور.» jJO2!و درباره دان گفت: «دان بچه شیر است که از باشان می جهد.» I2!و حصه بهترین را برای خود نگاه دارد، زیرا که در آنجا نصیب حاکم محفوظ است و با رؤسای قوم می آید و عدالت خداوند و احکامش را با اسرائیل بجا می آورد.» DH2!و درباره جاد گفت: «متبارک باد آنکه جاد را وسیع گرداند. مثل شیرماده ساکن باشد، و بازو و فرق را نیز می درد، G2!قومها را به کوه دعوت خواهند نمود. در آنجا قربانی های عدالت را خواهند گذرانید. زیرا که فراوانی دریا را خواهند مکید و خزانه های مخفی ریگ را.» &FG2!و درباره زبولون گفت: «ای زبولون در بیرون رفتنت شاد باش، و تو ای یساکار در خیمه های خویش. "E?2!جاه او مثل نخست زاده گاوش باشد و شاخهایش مثل شاخهای گاو وحشی. با آنها امتها را جمیعا تا به اقصای زمین خواهد زد. و اینانند ده هزاره ای افرایم و هزاره ای منسی .»gDI2!از نفایس زمین و پری آن، و از رضامندی او که در بوته ساکن بود. برکت بر سر یوسف برسد و بر فرق سر آنکه از برادران خود ممتاز گردید. aC=2!از فخرهای کوههای قدیم، و از نفایس تلهای جاودانی. \B32!از نفایس محصولات آفتاب و از نفایس نباتات ماه؛ DA2! و درباره یوسف گفت: «زمینش از خداوند مبارک باد، از نفایس آسمان و از شبنم، و از لجه ها که در زیرش مقیم است؛ `@;2! و درباره بنیامین گفت: «حبیب خداوند نزد وی ایمن ساکن می شود. تمامی روز او را مستور می سازد و در میان کتفهایش ساکن می شود.» x?k2! ای خداوند اموال او را برکت بده، و اعمال دستهای او را قبول فرما. کمرهای مقاومت کنندگانش را بشکن. کمرهای خصمان او را که دیگر برنخیزند.» d>C2! احکام تو را به یعقوب تعلیم خواهند داد و شریعت تو را به اسرائیل. بخور به حضور تو خواهند آورد و قربانی های سوختنی بر مذبح تو. %=E2! که درباره پدر و مادر خود گفت که ایشان را ندیده ام و برادران خود را نشناخت. و پسران خود را ندانست. زیرا که کلام تو را نگاه می داشتند و عهد تو را محافظت می نمودند. W<)2!و درباره لاوی گفت: «تمیم و اوریم تو نزد مرد مقدس توست که او را در مسا امتحان نمودی. و با او نزد آب مریبا منازعت کردی. ;;2!و این است درباره یهودا که گفت: «ای خداوند آواز یهودا را بشنو، و او را به قوم خودش برسان. به دستهای خود برای خویشتن جنگ می کند و تو از دشمنانش معاون می باشی .» n:W2!رؤبین زنده بماند و نمیرد و مردان او در شماره کم نباشند.» 92!و او در یشورون پادشاه بود، هنگامی که رؤسای قوم اسباط اسرائیل با هم جمع شدند. m8U2!موسی برای ما شریعتی امر فرمود که میراث جماعت یعقوب است. g7I2!به درستی که قوم خود را دوست می دارد و جمیع مقدسانش در دست تو هستند و نزد پایهای تو نشسته ، هر یکی از کلام تو بهره مند می شوند. 652!گفت: «یهوه از سینا آمد، و از سعیر بر ایشان طلوع نمود و از جبل فاران درخشان گردید و با کرورهای مقدسین آمد، و از دست راست او برای ایشان شریعت آتشین پدید آمد. 5 2!و این است برکتی که موسی ، مرد خدا قبل از وفاتش به بنی اسرائیل برکت داده، 74i2 4پس زمین را پیش روی خود خواهی دید، لیکن به آنجا به زمینی که به بنی اسرائیل می دهم، داخل نخواهی شد.»o3Y2 3زیرا که شما در میان بنی اسرائیل نزد آب مریبا قادش در بیابان سین به من تقصیر نمودید، چون که مرا در میان بنی اسرائیل تقدیس نکردید. Y2-2 2و تو در کوهی که به آن برمی آیی وفات کرده، به قوم خود ملحق شو، چنانکه برادرت هارون در کوه هور مرد و به قوم خود ملحق شد. 12 1«به این کوه عباریم یعنی جبل نبو که در زمین موآب در مقابل اریحاست برآی، و زمین کنعان را که من آن را به بنی اسرائیل به ملکیت می دهم، ملاحظه کن. Z0/2 0و خداوند در همان روز، موسی را خطاب کرده، گفت: %/E2 /زیرا که این برای شما امر باطل نیست، بلکه حیات شماست، و به واسطه این امر، عمر خود را در زمینی که شما برای تصرفش از اردن به آنجا عبور می کنید، طویل خواهید ساخت.» -.U2 .به ایشان گفت: «دل خود را به همه سخنانی که من امروز به شما شهادت می دهم، مشغول سازید، تا فرزندان خود را حکم دهید که متوجه شده، تمامی کلمات این تورات را به عمل آورند. r-_2 -و چون موسی از گفتن همه این سخنان به تمامی اسرائیل فارغ شد، ,2 ,و موسی آمده، تمامی سخنان این سرود را به سمع قوم رسانید، او و یوشع بن نون. +%2 +ای امتها با قوم او آواز شادمانی دهید. زیرا انتقام خون بندگان خود را گرفته است و از دشمنان خود انتقام کشیده و برای زمین خود و قوم خویش کفاره نموده است. R*2 *تیرهای خود را از خون مست خواهم ساخت. و شمشیر من گوشت را خواهد خورد. از خون کشتگان و اسیران، با رؤسای سروران دشمن. r)_2 )اگر شمشیر براق خود را تیز کنم و قصاص را به دست خود گیرم. آنگاه از دشمنان خود انتقام خواهم کشید. و به خصمان خود مکافات خواهم رسانید. ()2 (زیرا که دست خود را به آسمان برمی افرازم، و می گویم که من تا ابداﻵباد زنده هستم. {'q2 'اﻵن ببینید که من خود، او هستم. و با من خدای دیگری نیست. من می میرانم و زنده می کنم. مجروح می کنم و شفا می دهم. و از دست من رهاننده ای نیست. z&o2 &که پیه قربانی های ایشان را می خوردند و شراب هدایای ریختنی ایشان را می نوشیدند؟ آنها برخاسته ، شما را امداد کنند و برای شما ملجا باشند! % 2 %و خواهد گفت: خدایان ایشان کجایند، و صخره ای که بر آن اعتماد می داشتند؟ $2 $زیرا خداوند، قوم خود را داوری خواهد نمود و بر بندگان خویش شفقت خواهد کرد. چون می بیند که قوت ایشان نابود شده، و هیچکس چه غلام و چه آزاد باقی نیست.T##2 #انتقام و جزا از آن من است، هنگامی که پایهای ایشان بلغزد، زیرا که روز هلاکت ایشان نزدیک است و قضای ایشان می شتابد. h"K2 "آیا این نزد من مکنون نیست و در خزانه های من مختوم نی؟ P!2 !شراب ایشان زهر اژدرهاست و سم قاتل افعی. ^ 72 زیرا که مو ایشان از موهای سدوم است، و از تاکستانهای عموره. انگورهای ایشان انگورهای حنظل است، و خوشه های ایشان تلخ است.  2 زیرا که صخره ایشان مثل صخره ما نیست. اگرچه هم دشمنان ما خود، حکم باشند. 2 چگونه یک نفر هزار را تعاقب می کرد و دو نفر ده هزار را منهزم می ساختند. اگر صخره ایشان، ایشان را نفروخته. و خداوند، ایشان را تسلیم ننموده بود. y2 کاش که حکیم بوده، این را می فهمیدید و در عاقبت خود تامل می نمودند. ym2 زیرا که ایشان قوم گم کرده تدبیر هستند، و در ایشان بصیرتی نیست. gI2 اگر از کینه دشمن نمی ترسیدم که مبادا مخالفان ایشان برعکس آن فکر کنند، و بگویند دست ما بلند شده، و یهوه همه این را نکرده است. 2 می گفتم ایشان را پراکنده کنم و ذکر ایشان را از میان مردم، باطل سازم. iM2 شمشیر از بیرون و دهشت از اندرون، ایشان را بی اولاد خواهد ساخت. هم جوان و هم دوشیزه را. شیرخواره را با ریش سفید هلاک خواهد کرد. ^72 از گرسنگی کاهیده، و از آتش تب، و از وبای تلخ تلف می شوند و دندانهای وحوش را به ایشان خواهم فرستاد، با زهر خزندگان زمین. %2 بر ایشان بلایا را جمع خواهم کرد و تیرهای خود را تماما بر ایشان صرف خواهم نمود. lS2 زیرا آتشی در غضب من افروخته شده و تا هاویه پایین ترین شعله ور شده است و زمین را با حاصلش می سوزاند و اساس کوهها را آتش خواهد زد. <s2 ایشان مرا به آنچه خدا نیست به غیرت آوردند و به اباطیل خود مرا خشمناک گردانیدند. و من ایشان را به آنچه قوم نیست به غیرت خواهم آورد و به امت باطل، ایشان را خشمناک خواهم ساخت. ~w2 پس گفت روی خود را از ایشان خواهم پوشید تا ببینم که عاقبت ایشان چه خواهد بود. زیرا طبقه بسیار گردنکشند و فرزندانی که امانتی در ایشان نیست.(K2 چون یهوه این را دید ایشان را مکروه داشت. چونکه پسران و دخترانش خشم او را به هیجان آوردند. 72 و به صخره ای که تو را تولید نمود، اعتنا ننمودی، و خدای آفریننده خود را فراموش کردی. %E2 برای دیوهایی که خدایان نبودند، قربانی گذرانیدند، برای خدایانی که نشناخته بودند، برای خدایان جدید که تازه به وجود آمده، و پدران ایشان از آنها نترسیده بودند. 2 او را به خدایان غریب به غیرت آوردند و خشم او را به رجاسات جنبش دادند. p[2 لیکن یشورون فربه شده، لگد زد. تو فربه و تنومند و چاق شده ای. پس خدایی را که او را آفریده بود، ترک کرد. و صخره نجات خود را حقیر شمرد. fG2 کره گاوان و شیر گوسفندان را با پیه بره ها و قوچها را از جنس باشان و بزها و پیه گرده های گندم را؛ و شراب از عصیر انگور نوشیدی. R 2 او را بر بلندیهای زمین سوار کرد تا از محصولات زمین بخورد و شهد را از صخره به او داد تا مکید و روغن را از سنگ خارا. ~ w2 همچنین خداوند تنها او را رهبری نمود و هیچ خدای بیگانه با وی نبود. q ]2 مثل عقابی که آشیانه خود را حرکت دهد و بچه های خود را فرو گیرد و بالهای خود را پهن کرده، آنها را بردارد و آنها را بر پرهای خود ببرد. ^ 72 او را در زمین ویران یافت، و در بیابان خراب و هولناک. او را احاطه کرده، منظور داشت و او را مثل مردمک چشم خود محافظت نمود. j O2 زیرا که نصیب یهوه قوم وی است، و یعقوب قرعه میراث اوست. cA2 چون حضرت اعلی ' به امتها نصیب ایشان را داد و بنی آدم را منتشر ساخت، آنگاه حدود امتها را قرار داد، برحسب شماره بنی اسرائیل. gI2 ایام قدیم را بیاد آور؛ در سالهای دهر به دهر تامل نما. از پدر خود بپرس تا تو را آگاه سازد، و از مشایخ خویش تا تو را اطلاع دهند. U%2 آیا خداوند را چنین مکافات می دهید، ای قوم احمق و غیر حکیم؟ آیا او پدر و مالک تو نیست؟ او تو را آفرید و استوار نمود. )2 ایشان خود را فاسد نموده، فرزندان او نیستند بلکه عیب ایشانند. طبقه کج و متمردند.?y2 او صخره است و اعمال او کامل. زیرا همه طریقهای او انصاف است. خدای امین و از ظلم مبرا. عادل و راست است او. |s2 زیرا که نام یهوه را ندا خواهم کرد. خدای ما را به عظمت وصف نمایید. ^72 تعلیم من مثل باران خواهد بارید، و کلام من مثل شبنم خواهد ریخت. مثل قطره های باران بر سبزه تازه، و مثل بارشها بر نباتات. l U2 ای آسمان گوش بگیر تا بگویم. و زمین سخنان دهانم را بشنود. zo2پس موسی کلمات این سرود را در گوش تمامی جماعت اسرائیل تماما گفت.J2زیرا می دانم که بعد از وفات من، خویشتن را بالکل فاسد گردانیده، از طریقی که به شما امر فرمودم خواهید برگشت، و در روزهای آخر بدی بر شما عارض خواهد شد، زیرا که آنچه در نظر خداوند بد است خواهید کرد، و از اعمال دست خود، خشم خداوند را به هیجان خواهید آورد.» d~C2جمیع مشایخ اسباط و سروران خود را نزد من جمع کنید تا این سخنان را در گوش ایشان بگویم، و آسمان و زمین را بر ایشان شاهد بگیرم. } 2زیرا که من تمرد و گردنکشی شما را می دانم. اینک امروز که من هنوز با شما زنده هستم بر خداوند فتنه انگیخته اید، پس چند مرتبه زیاده بعد از وفات من. I| 2«این کتاب تورات را بگیرید و آن را در پهلوی تابوت عهد یهوه، خدای خود، بگذارید تا در آنجا برای شما شاهد باشد. {}2موسی به لاویانی که تابوت عهد خداوند را برمی داشتند وصیت کرده، گفت: z'2و واقع شد که چون موسی نوشتن کلمات این تورات را در کتاب، تماما به انجام رسانید، y2و یوشع بن نون را وصیت نموده، گفت: «قوی و دلیر باش زیرا که تو بنی اسرائیل را به زمینی که برای ایشان قسم خوردم داخل خواهی ساخت، و من با تو خواهم بود.» }xu2پس موسی این سرود را در همان روز نوشته ، به بنی اسرائیل تعلیم داد. cwA2و چون بدیها و تنگیهای بسیار بر ایشان عارض شده باشد، آنگاه این سرود مثل شاهد پیش روی ایشان شهادت خواهد داد، زیرا که از دهان ذریت ایشان فراموش نخواهد شد، زیرا خیالات ایشان را نیز که امروز دارند می دانم، قبل از آن که ایشان را به زمینی که درباره آن قسم خوردم، درآورم.» Rv2زیرا چون ایشان را به زمینی که برای پدران ایشان قسم خورده بودم که به شیر و شهد جاری است، درآورده باشم، و چون ایشان خورده، و سیر شده، و فربه گشته باشند، آنگاه ایشان به سوی خدایان غیر برگشته ، آنها را عبادت خواهند نمود، و مرا اهانت کرده، عهد مرا خواهند شکست. u2پس اﻵن این سرود را برای خود بنویسید و تو آن را به بنی اسرائیل تعلیم داده، آن را در دهان ایشان بگذار تا این سرود برای من بر بنی اسرائیل شاهد باشد. Lt2و به سبب تمامی بدی که کرده اند که به سوی خدایان غیر برگشته اند، من در آن روز البته روی خود را پنهان خواهم کرد. Ms2و در آن روز، خشم من بر ایشان مشتعل شده، ایشان را ترک خواهم نمود، و روی خود را از ایشان پنهان کرده، تلف خواهند شد، و بدیها و تنگیهای بسیار به ایشان خواهد رسید، به حدی که در آن روز خواهند گفت: آیا این بدیها به ما نرسید از این جهت که خدای ما در میان ما نیست؟ wri2و خداوند به موسی گفت: «اینک با پدران خود می خوابی ؛ و این قوم برخاسته ، در پی خدایان بیگانه زمینی که ایشان به آنجا در میان آنها می روند، زنا خواهند کرد و مرا ترک کرده، عهدی را که با ایشان بستم، خواهند شکست. q{2و خداوند در ستون ابر در خیمه ظاهر شد و ستون ابر، بر در خیمه ایستاد. +pQ2و خداوند به موسی گفت: «اینک ایام مردن تو نزدیک است؛ یوشع را طلب نما و در خیمه اجتماع حاضر شوید تا او را وصیت نمایم.» پس موسی و یوشع رفته ، در خیمه اجتماع حاضر شدند. o72 و تا پسران ایشان که ندانسته اند، بشنوند، و تعلیم یابند، تا مادامی که شما بر زمینی که برای تصرفش از اردن عبور می کنید زنده باشید، از یهوه خدای شما بترسند.» ?ny2 قوم را از مردان و زنان و اطفال و غریبانی که در دروازه های تو باشند جمع کن تا بشنوند، و تعلیم یافته ، از یهوه خدای شما بترسند و به عمل نمودن جمیع سخنان این تورات هوشیار باشند. m{2 چون جمیع اسرائیل بیایند تا به حضور یهوه خدای تو در مکانی که او برگزیند حاضر شوند، آنگاه این تورات را پیش جمیع اسرائیل در سمع ایشان بخوان. 0l[2 و موسی ایشان را امر فرموده، گفت: «که در آخر هر هفت سال، در وقت معین سال انفکاک در عید خیمه ها، Vk'2 و موسی این تورات را نوشته ، آن را به بنی لاوی کهنه که تابوت عهد خداوند را برمی داشتند و به جمیع مشایخ اسرائیل سپرد. Vj'2و خداوند خود پیش روی تو می رود. او با تو خواهد بود و تو را وانخواهد گذاشت و ترک نخواهد نمود. پس ترسان و هراسان مباش.»|is2و موسی یوشع را خوانده، در نظر تمامی اسرائیل به او گفت: «قوی و دلیر باش زیرا که تو با این قوم به زمینی که خداوند برای پدران ایشان قسم خورد که به ایشان بدهد داخل خواهی شد، و تو آن را برای ایشان تقسیم خواهی نمود. ohY2قوی و دلیر باشید و از ایشان ترسان و هراسان مباشید، زیرا یهوه، خدایت، خود با تو می رود و تو را وا نخواهد گذاشت و ترک نخواهد نمود.» Og2پس چون خداوند ایشان را به دست شما تسلیم کند، شما با ایشان موافق تمامی حکمی که به شما امر فرمودم، رفتار نمایید. _f92و خداوند چنانکه به سیحون و عوج، دو پادشاه اموریان، که هلاک ساخت و به زمین ایشان عمل نمود، به اینها نیز رفتار خواهد کرد. De2یهوه خدای تو، خود به حضور تو عبور خواهد کرد، و او این امتها را از حضور تو هلاک خواهد ساخت، تا آنها را به تصرف آوری، و یوشع نیز پیش روی تو عبور خواهد نمود چنانکه خداوند گفته است. rd_2و به ایشان گفت: «من امروز صد و بیست ساله هستم و دیگر طاقت خروج و دخول ندارم، و خداوند به من گفته است که از این اردن عبور نخواهی کرد. hc M2و موسی رفته ، این سخنان را به تمامی اسرائیل بیان کرد، zbo2و تا یهوه خدای خود را دوست بداری و آواز او را بشنوی و به او ملصق شوی، زیرا که او حیات تو و درازی عمر توست تا در زمینی که خداوند برای پدرانت، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، قسم خورد که آن را به ایشان بدهد، ساکن شوی.» W~~2}Z|{zyxwvuttEs qq'pzogndmll>8=G;::9m88,7N635E4321p00 .-,,*))'' %$#"!? G&~uC8xj% 3 { ( r. .AWfyG<و من و تمام قومی که با منند، نزدیک شهر خواهیم آمد، و چون مثل دفعه اول به مقابله ما بیرون آیند، از پیش ایشان فرار خواهیم کرد. ixM<و ایشان را امر فرموده، گفت: «اینک شما برای شهر در کمین باشید، یعنی از پشت شهر و از شهر بسیار دور مروید، و همه شما مستعد باشید. aw=<پس یوشع و جمیع مردان جنگی برخاستند تا به عای بروند. و یوشع سی هزار نفر از مردان دلاور انتخاب کرده، ایشان را در شب فرستاد. nvW<و به عای و ملکش به طوری که به اریحا و ملکش عمل نمودی بکن، لیکن غنیمتش را با بهایمش برای خود به تاراج گیرید و در پشت شهر کمین ساز.»u +<و خداوند به یوشع گفت: «مترس و هراسان مباش. تمامی مردان جنگی را با خود بردار و برخاسته ، به عای برو. اینک ملک عای و قوم او و شهرش و زمینش را به دست تو دادم. t<و توده بزرگ از سنگها بر او برپا داشتند که تا به امروز هست. و خداوند از شدت غضب خود برگشت؛ بنابراین اسم آن مکان تا امروز وادی عخور نامیده شده است.@s{<و یوشع گفت: «برای چه ما را مضطرب ساختی؟ خداوند امروز تو را مضطرب خواهد ساخت.» پس تمامی اسرائیل او را سنگسار کردند و آنها را به آتش سوزانیدند و ایشان را به سنگها سنگسار کردند. Qr<و یوشع و تمامی بنی اسرائیل با وی، عخان پسر زارح و نقره و ردا و شمش طلا و پسرانش و دخترانش و گاوانش و حمارانش و گوسفندانش و خیمه اش و تمامی مایملکش را گرفته ، آنها را به وادی عخور بردند. 8qk<و آنها را از میان خیمه گرفته ، نزد یوشع و جمیع بنی اسرائیل آوردند و آنها را به حضور خداوند نهادند. !p=<آنگاه یوشع رسولان فرستاد و به خیمه دویدند، و اینک در خیمه او پنهان بود و نقره زیر آن. Oo<چون در میان غنیمت ردایی فاخر شنعاری و دویست مثقال نقره و یک شمش طلا که وزنش پنجاه مثقال بود دیدم، آنها را طمع ورزیده، گرفتم، و اینک در میان خیمه من در زمین است و نقره زیر آن می باشد.» 4nc<عخان در جواب یوشع گفت: «فی الواقع به یهوه خدای اسرائیل گناه کرده، و چنین و چنان به عمل آورده ام. nmW<و یوشع به عخان گفت: «ای پسر من، اﻵن یهوه خدای اسرائیل را جلال بده و نزد او اعتراف نما و مرا خبر بده که چه کردی و از ما مخفی مدار.» 2l_<و خاندان او را به مردان ایشان نزدیک آورد و عخان بن کرمی ابن زبدی بن زارح از سبط یهودا گرفته شد. Yk-<و قبیله یهودا را نزدیک آورد و قبیله زارحیان گرفته شد. پس قبیله زارحیان را به مردان ایشان نزدیک آورد و زبدی گرفته شد. .jW<پس یوشع بامدادان بزودی برخاسته ، اسرائیل را به اسباط ایشان نزدیک آورد و سبط یهودا گرفته شد. i<و هر که آن چیز حرام نزد او یافت شود، با هر چه دارد به آتش سوخته شود، زیرا که از عهد خداوند تجاوز نموده، قباحتی در میان اسرائیل به عمل آورده است.»s<گفت: «نی ، بلکه من سردار لشکر خداوند هستم که اﻵن آمدم.» پس یوشع روی به زمین افتاده، سجده کرد و به وی گفت: «آقایم به بنده خود چه می گوید؟» _=9< و واقع شد چون یوشع نزد اریحا بود که چشمان خود را بالا انداخته ، دید که اینک مردی با شمشیر برهنه در دست خود پیش وی ایستاده بود. و یوشع نزد وی آمده، او را گفت: «آیا تو از ما هستی یا از دشمنان ما؟» m<U< و در فردای آن روزی که از حاصل زمین خوردند، من موقوف شد و بنی اسرائیل دیگر من نداشتند، و در آن سال از محصول زمین کنعان می خوردند. 3;a< و در فردای بعد از فصح در همان روز، از حاصل کهنه زمین، نازکهای فطیر و خوشه های برشته شده خوردند. 5:e< و بنی اسرائیل در جلجال اردو زدند و عید فصح را در شب روز چهاردهم ماه، در صحرای اریحا نگاه داشتند. S9!< و خداوند به یوشع گفت: «امروز عار مصر را از روی شما غلطانیدم. از این سبب نام آن مکان تا امروز جلجال خوانده می شود.» 58e<و واقع شد که چون از ختنه کردن تمام قوم فارغ شدند، در جایهای خود در لشکرگاه ماندند تا شفا یافتند. z7o<و اما پسران ایشان که در جای آنها برخیزانیده بود، یوشع ایشان را مختون ساخت، زیرا نامختون بودند چونکه ایشان را در راه ختنه نکرده بودند. M6<زیرا بنی اسرائیل چهل سال در بیابان راه می رفتند، تا تمامی آن طایفه ، یعنی آن مردان جنگی که از مصر بیرون آمده بودند، تمام شدند. زانرو که آواز خداوند را نشنیدند و خداوند به ایشان قسم خورده، گفت: «شما را نمی گذارم که آن زمین را ببینید که خداوند برای پدران ایشان قسم خورده بود که آن را به ما بدهد، زمینی که به شیر و شهد جاری است.» t5c<اما تمامی قوم که بیرون آمدند مختون بودند، و تمامی قوم که در صحرا بعد از بیرون آمدن ایشان از مصر به سر راه مولود شدند، مختون نگشتند. Z4/<و سبب ختنه کردن یوشع این بود که تمام ذکوران قوم، یعنی تمام مردان جنگی که از مصر بیرون آمدند، به سر راه در صحرا مردند. 3<و یوشع کاردها از سنگ چخماق ساخته ، بنی اسرائیل را بر تل غلفه ختنه کرد. C2<در آن وقت، خداوند به یوشع گفت: «کاردها از سنگ چخماق برای خود بساز، و بنی اسرائیل را بار دیگر مختون ساز.» i1 O<و واقع شد که چون تمامی ملوک اموریانی که به آن طرف اردن به سمت مغرب بودند، و تمامی ملوک کنعانیانی که به کناره دریا بودند، شنیدند که خداوند آب اردن را پیش روی بنی اسرائیل خشکانیده بود تا ما عبور کردیم، دلهای ایشان گداخته شد و از ترس بنی اسرائیل، دیگر جان در ایشان نماند. ;0q<تا تمامی قومهای زمین دست خداوند را بدانند که آن زورآور است، و از یهوه، خدای شما، همه اوقات بترسند.»/9<زیرا یهوه، خدای شما، آب اردن را از پیش روی شما خشکانید تا شما عبور کردید، چنانکه یهوه خدای شما به بحر قلزم کرد که آن را پیش روی ما خشکانید تا ما عبور کردیم. .+<آنگاه پسران خود را تعلیم داده، گویید که اسرائیل از این اردن به خشکی عبور کردند. J-<و بنی اسرائیل را خطاب کرده، گفت: «چون پسران شما در زمان آینده از پدران خود پرسیده، گویند که این سنگها چیست، },u<و یوشع آن دوازده سنگ را که از اردن گرفته بودند، در جلجال نصب کرد. +;<و در روز دهم از ماه اول، قوم از اردن برآمدند و در جلجال به جانب شرقی اریحا اردو زدند. E*<و چون کاهنانی که تابوت عهد خداوند را برمی داشتند، از میان اردن برآمدند و کف پایهای کاهنان بر خشکی گذارده شد، آنگاه آب اردن بجای خود برگشت و مثل پیش بر تمامی کناره هایش جاری شد. g)I<پس یوشع کاهنان را امر فرموده، گفت: «از اردن برآیید.» (<«کاهنانی را که تابوت شهادت را برمی دارند، بفرما که از اردن برآیند.» C'<و خداوند یوشع را خطاب کرده، گفت: k&Q<و در آن روز خداوند، یوشع را در نظر تمامی اسرائیل بزرگ ساخت، و از او در تمام ایام عمرش می ترسیدند، چنانکه از موسی ترسیده بودند. %%E< قریب به چهلهزار نفر مهیا شده کارزار به حضور خداوند به صحرای اریحا برای جنگ عبور کردند. L$< و بنی رؤبین و بنی جاد و نصف سبط منسی مسلح شده، پیش روی بنی اسرائیل عبور کردند، چنانکه موسی به ایشان گفته بود. 2#_< و بعد از آنکه تمامی قوم بالکل گذشتند، واقع شد که تابوت خداوند و کاهنان به حضور قوم عبور کردند. V"'< و کاهنانی که تابوت را برمی داشتند، در وسط اردن ایستادند تا هر آنچه خداوند یوشع را امر فرموده بود که به قوم بگوید تمام شد، به حسب آنچه موسی به یوشع امر کرده بود. و قوم به تعجیل عبور کردند. v!g< و یوشع در وسط اردن، در جایی که پایهای کاهنانی که تابوت عهد را برداشته بودند، ایستاده بود، دوازده سنگ نصب کرد و در آنجا تا امروز هست. $ C<و بنی اسرائیل موافق آنچه یوشع امر فرموده بود کردند، و دوازده سنگ از میان اردن به طوری که خداوند به یوشع گفته بود، موافق شماره اسباط بنی اسرائیل برداشتند، و آنها را با خود به جایی که در آن منزل گرفتند برده، آنها را در آنجا نهادند. `;<آنگاه به ایشان بگویید که آبهای اردن از حضور تابوت عهد خداوند شکافته شد، یعنی هنگامی که آن از اردن می گذشت، آبهای اردن شکافته شد، پس این سنگها به جهت بنی اسرائیل برای یادگاری ابدی خواهد بود.» Q<تا این در میان شما علامتی باشد. هنگامی که پسران شما در زمان آینده پرسیده، گویند که مقصود شما از این سنگها چیست، y<و یوشع به ایشان گفت: «پیش تابوت یهوه، خدای خود به میان اردن بروید، و هر کسی از شما یک سنگ موافق شماره اسباط بنی اسرائیل بر دوش خود بردارد. &G<پس یوشع آن دوازده مرد را که از بنی اسرائیل انتخاب کرده بود، یعنی از هر سبط یک نفر طلبید. O<و ایشان را امر فرموده، بگویید: از اینجا از میان اردن از جایی که پایهای کاهنان قایم ایستاده بود، دوازده سنگ بردارید، و آنها را با خود برده، در منزلی که امشب در آن فرود می آیید بنهید.» fG<«دوازده نفر از قوم، یعنی از هر سبط یک نفر را بگیرید.  1<و واقع شد که چون تمامی قوم از اردن بالکلیه گذشتند، خداوند یوشع را خطاب کرده، گفت: 7< و کاهنانی که تابوت عهد خداوند را برمی داشتند، درمیان اردن بر خشکی قایم ایستادند، و جمیع اسرائیل به خشکی عبور کردند تا تمامی قوم از اردن، بالکلیه گذشتند. ue<واقع شد که آبهایی که از بالا می آمد، بایستاد و به مسافتی بسیار دور تا شهر آدم که به جانب صرتان است، بلند شد، و آبی که به سوی دریای عربه ، یعنی بحرالملح می رفت تماما قطع شد، و قوم در مقابل اریحا عبور کردند. 9<و بردارندگان تابوت به اردن رسیدند، و پایهای کاهنانی که تابوت را برداشته بودند، به کنار آب فرو رفت (و اردن، تمام موسم حصاد، بر همه کناره هایش سیلاب می شود). <s<و چون قوم از خیمه های خود روانه شدند تا از اردن عبور کنند و کاهنان تابوت عهد را پیش روی قوم می بردند. mU< و واقع خواهد شد چون کف پایهای کاهنانی که تابوت یهوه، خداوند تمامی زمین را برمی دارند در آبهای اردن قرار گیرد که آبهای اردن، یعنی آبهایی که از بالا می آید شکافته شده مثل توده بر روی هم خواهد ایستاد.» < پس اﻵن دوازده نفر از اسباط اسرائیل، یعنی از هر سبط یک نفر را انتخاب کنید. {< اینک تابوت عهد خداوند تمامی زمین، پیش روی شما به اردن عبور می کند. :o< و یوشع گفت: «به این خواهید دانست که خدای زنده در میان شماست، و او کنعانیان و حتیان و حویان و فرزیان و جرجاشیان و اموریان و یبوسیان را از پیش روی شما البته بیرون خواهد کرد. #< و یوشع بنی اسرائیل را گفت: «اینجا نزدیک آمده، سخنان یهوه خدای خود را بشنوید.» H <پس تو کاهنان را که تابوت عهد را برمی دارند امر فرموده، بگو: چون شما به کنار آب اردن برسید در اردن بایستید.» r_<و خداوند یوشع را گفت: «امروز به بزرگ ساختن تو در نظر تمام اسرائیل شروع می کنم تا بدانند که چنانکه با موسی بودم با تو نیز خواهم بود. i M<و یوشع کاهنان را خطاب کرده، گفت: «تابوت عهد را برداشته ، پیش روی قوم بروید.» پس تابوت عهد را برداشته ، پیش روی قوم روانه شدند. . W<و یوشع به قوم گفت: «خود را تقدیس نمایید زیرا فردا خداوند در میان شما کارهای عجیب خواهد کرد.» <و در میان شما و آن، به مقدار دوهزار ذراع مسافت باشد، و نزدیک آن میایید تا راهی که باید رفت بدانید، زیرا که از این راه قبل از این عبور نکرده اید.»  <و قوم را امر کرده، گفتند: «چون تابوت عهد یهوه، خدای خود را ببینید که لاویان کهنه آن را می برند، آنگاه شما از جای خود روانه شده، در عقب آن بروید. e E<و بعد از سه روز رؤسای ایشان از میان لشکرگاه گذشتند. k S<بامدادان یوشع بزودی برخاسته ، او و تمامی بنی اسرائیل از شطیم روانه شده، به اردن آمدند، و قبل از عبور کردن در آنجا منزل گرفتند. M<و به یوشع گفتند: «هر آینه خداوند تمامی زمین را به دست ما داده است و جمیع ساکنان زمین به سبب ما گداخته شده اند.»y<پس آن دو مرد برگشته ، از کوه به زیر آمدند و از نهر عبور نموده، نزد یوشع بن نون رسیدند، و هر آنچه به ایشان واقع شده بود، برای وی بیان کردند. <پس ایشان روانه شده، به کوه آمدند و در آنجا سه روز ماندند تا تعاقب کنندگان برگشتند، و تعاقب کنندگان تمامی راه را جستجو کردند ولی ایشان را نیافتند. )M<او گفت: «موافق کلام شما باشد.» پس ایشان را روانه کرده، رفتند، و طناب قرمز را به دریچه بست. <و اگر این کار ما را بروز دهی ، از قسم تو که به ما داده ای مبرا خواهیم بود.» N<و چنین خواهد شد که هر کسی که از در خانه تو به کوچه بیرون رود، خونش بر سرش خواهد بود و ما مبرا خواهیم بود؛ و هر که نزد تو در خانه باشد، اگر کسی بر او دست بگذارد، خونش بر سر ما خواهد بود. 8k<اینک چون ما به زمین داخل شویم، این طناب ریسمان قرمز را به دریچه ای که ما را به آن پایین کردی ببند، و پدرت و مادرت و برادرانت و تمامی خاندان پدرت را نزد خود به خانه جمع کن. <آن مردان به وی گفتند: «ما از این قسم تو که به ما دادی مبرا خواهیم شد. -<و ایشان را گفت: «به کوه بروید مبادا تعاقب کنندگان به شما برسند و در آنجا سه روز خود را پنهان کنید، تا تعاقب کنندگان برگردند. بعد از آن به راه خود بروید.» *~O<پس ایشان را با طناب از دریچه پایین کرد، زیرا خانه او بر حصار شهر بود و او بر حصار ساکن بود. "}?<آن مردان به وی گفتند: «جانهای ما به عوض شما بمیرند که چون خداوند این زمین را به ما بدهد، اگر این کار ما را بروز ندهید، البته به شما احسان و امانت خواهیم کرد.» T|#< که پدرم و مادرم و برادرانم و خواهرانم و هر چه دارند زنده خواهید گذارد، و جانهای ما را از موت رستگار خواهید ساخت.» x{k< پس اﻵن برای من به خداوند قسم بخورید که چنانکه به شما احسان کردم، شما نیز به خاندان پدرم احسان خواهید نمود، و نشانه امانت به من بدهید mzU< و چون شنیدیم دلهای ما گداخته شد، و به سبب شما دیگر در کسی جان نماند، زیرا که یهوه خدای شما، بالا در آسمان و پایین بر زمین خداست. jyO< زیرا شنیده ایم که خداوند چگونه آب دریای قلزم را پیش روی شما خشکانید، وقتی که از مصر بیرون آمدید، و آنچه به دو پادشاه اموریان که به آن طرف اردن بودند کردید، یعنی سیحون و عوج که ایشان را هلاک ساختید. |xs< و به آن مردان گفت: «می دانم که یهوه این زمین را به شما داده، و ترس شما بر ما مستولی شده است، و تمام ساکنان زمین به سبب شما گداخته شده اند. hwK<و قبل از آنکه بخوابند، او نزد ایشان به پشت بام برآمد. Tv#<پس آن کسان، ایشان را به راه اردن تا گدارها تعاقب نمودند، و چون تعاقب کنندگان ایشان بیرون رفتند، دروازه را بستند. 9um<لیکن او ایشان را به پشت بام برده، در شاخه های کتان که برای خود بر پشت بام چیده بود، پنهان کرده بود. t<و نزدیک به وقت بستن دروازه، آن مردان در تاریکی بیرون رفتند و نمی دانم که ایشان کجا رفتند. به زودی ایشان را تعاقب نمایید که به ایشان خواهید رسید.» b~~?}r|{zz ywwv6uFt4sqpo`nm{ll!kWji]hgfuducbama`y_Q^]]\Q[kZY=a<<;;:L9776~5322I0// -- ++!*x))''G%$O#""! !9%o$?us5^iG 1MJDz6b? {< و یکی ملک تعناک و یکی ملک مجدو. K< و یکی ملک شمرون مرؤن و یکی ملک اکشاف. A< و یکی ملک مادون و یکی ملک حاصور. A< و یکی ملک عفیق و یکی ملک لشارون. =w< و یکی ملک تفوح و یکی ملک حافر. E< و یکی ملک مقیده و یکی ملک بیت ئیل. ?{< و یکی ملک لبنه و یکی ملک عدلام. =w< و یکی ملک حرما و یکی ملک عراد. =w< و یکی ملک دبیر و یکی ملک جادر. ?{< و یکی ملک عجلون و یکی ملک جازر. A< و یکی ملک یرموت و یکی ملک لاخیش. F~< و یکی ملک اورشلیم و یکی ملک حبرون. e}E< یکی ملک اریحا و یکی ملک عای که در پهلوی بیت ئیل است. I| < در کوهستان و هامون و عربه و دشتها و صحرا و در جنوب از حتیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان. {}< و اینانند ملوک آن زمین که یوشع و بنی اسرائیل ایشان را در آن طرف اردن به سمت مغرب کشت، از بعل جاد در وادی لبنان، تا کوه حالق که به سعیر بالا می رود، و یوشع آن را به اسباط اسرائیل برحسب فرقه های ایشان به ملکیت داد. `z;< اینها را موسی بنده خداوند و بنی اسرائیل زدند، و موسی بنده خداوند آن را به رؤبینیان و جادیان و نصف سبط منسی به ملکیت داد. Yy-< و در کوه حرمون و سلخه و تمامی باشان تا سر حد جشوریان و معکیان و بر نصف جلعاد تا سرحد سیحون، ملک حشبون حکمرانی می کرد. x'< و سر حد عوج، ملک باشان، که از بقیه رفائیان بود و در عشتاروت و ادرعی سکونت داشت. jwO< و از عربه تا دریای کنروت به طرف مشرق و تا دریای عربه ، یعنی بحرالملح به طرف مشرق به راه بیت یشیموت و به طرف جنوب زیر دامن فسجه. v9< سیحون ملک اموریان که در حشبون ساکن بود، و از عروعیر که به کناره وادی ارنون است، و از وسط وادی و نصف جلعاد تا وادی یبوق که سرحد بنی عمون است، حکمرانی می کرد. u 3< و اینانند ملوک آن زمین که بنی اسرائیل کشتند، و زمین ایشان را به آن طرف اردن به سوی مطلع آفتاب از وادی ارنون تا کوه حرمون، و تمامی عربه شرقی را متصرف شدند. $tC< پس یوشع تمامی زمین را برحسب آنچه خداوند به موسی گفته بود، گرفت، و یوشع آن را به بنی اسرائیل برحسب فرقه ها و اسباط ایشان به ملکیت بخشید و زمین از جنگ آرام گرفت.)sM< کسی از عناقیان در زمین بنی اسرائیل باقی نماند، لیکن در غزا و جت و اشدود بعضی باقی ماندند. 6rg< و در آن زمان یوشع آمده، عناقیان را از کوهستان از جبرون و دبیر و عناب و همه کوههای یهودا و همه کوههای اسرائیل منقطع ساخت، و یوشع ایشان را با شهرهای ایشان بالکل هلاک کرد. \q3< زیرا از جانب خداوند بود که دل ایشان را سخت کند تا به مقابله اسرائیل درآیند و او ایشان را بالکل هلاک سازد، و بر ایشان رحمت نشود بلکه ایشان را نابود سازد چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود. Jp< و شهری نبود که با بنی اسرائیل صلح کرده باشد، جز حویانی که در جبعون ساکن بودند و همه دیگران را در جنگ گرفتند. Qo< و یوشع روزهای بسیار با این ملوک جنگ کرد. qn]< از کوه حالق که به سوی سعیر بالا می رود تا بعل جاد که در وادی لبنان زیر کوه حرمان است، و جمیع ملوک آنها را گرفته ، ایشان را زد و کشت. Sm!< پس یوشع تمامی آن زمین کوهستان و تمامی جنوب و تمامی زمین جوشن و هامون و عربه و کوهستان اسرائیل و هامون آن را گرفت. :lo< چنانکه خداوند بنده خود موسی را امر فرموده بود، همچنین موسی به یوشع امر فرمود و به همینطور یوشع عمل نمود، و چیزی از جمیع احکامی که خداوند به موسی فرموده بود، باقی نگذاشت. 7ki< و بنی اسرائیل تمامی غنیمت آن شهرها و بهایم آنها را برای خود به غارت بردند، اما همه مردم را به دم شمشیر کشتند، به حدی که ایشان را هلاک کرده، هیچ ذی حیات را باقی نگذاشتند. Oj< لکن همه شهرهایی که بر تلهای خود استوار بودند، اسرائیل آنها را نسوزانید، سوای حاصور که یوشع آن را فقط سوزانید. i< و یوشع تمامی شهرهای آن ملوک و جمیع ملوک آنها را گرفت و ایشان را به دم شمشیر کشته ، بالکل هلاک کرد به طوری که موسی بنده خداوند امر فرموده بود. hhK< و همه کسانی را که در آن بودند به دم شمشیر کشته ، ایشان را بالکل هلاک کرد، و هیچ ذی حیات باقی نماند، و حاصور را به آتش سوزانید. Fg< و یوشع در آن وقت برگشت، و حاصور را گرفته ، ملکش را با شمشیر کشت، زیرا حاصور قبل از آن سر جمیع آن ممالک بود. af=< و یوشع به طوری که خداوند به وی گفته بود، با ایشان رفتار نموده، اسبان ایشان را پی کرد و ارابه های ایشان را به آتش سوزانید. Ge < و خداوند ایشان را به دست اسرائیل تسلیم نمود، که ایشان را زدند و تا صیدون بزرگ و مسرفوت مایم و تا وادی مصفه به طرف شرقی تعاقب کرده، کشتند، به حدی که کسی را از ایشان باقی نگذاشتند. 2d_< پس یوشع با تمامی مردان جنگی به مقابله ایشان نزد آبهای میروم ناگهان آمده، بر ایشان حمله کردند. _c9< و خداوند به یوشع گفت: «از ایشان مترس زیرا که فردا چنین وقتی جمیع ایشان را کشته شده، به حضور اسرائیل تسلیم خواهم کرد، و اسبان ایشان را پی خواهی کرد، و ارابه های ایشان را به آتش خواهی سوزانید.» -bU< و تمامی این ملوک جمع شده، آمدند و نزد آبهای میروم در یک جا اردو زدند تا با اسرائیل جنگ کنند. daC< و آنها با تمامی لشکرهای خود که قوم بسیاری بودند و عدد ایشان مثل ریگ کناره دریا بود با اسبان و ارابه های بسیار بیرون آمدند. V`'< و نزد کنعانیان به طرف مشرق و مغرب و اموریان و حتیان و فرزیان و یبوسیان در کوهستان، و حویان زیر حرمون در زمین مصفه. I_ < و نزد ملوکی که به طرف شمال در کوهستان، و در عربه ، جنوب کنروت، و در هامون و در نافوت دور، به طرف مغرب بودند، D^ < و واقع شد که چون یابین ملک حاصور این را شنید، نزد یوباب ملک مادون و نزد ملک شمرون و نزد ملک اخشاف فرستاد، j]O< +و یوشع با تمامی اسرائیل به اردو در جلجال مراجعت کردند.E\< *و یوشع جمیع این ملوک و زمین ایشان را در یک وقت گرفت، زیرا که یهوه، خدای اسرائیل، برای اسرائیل جنگ می کرد. [< )و یوشع ایشان را از قادش برنیع تا غزه و تمامی زمین جوشن را تا جبعون زد. ;Zq< (پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و هامون و وادیها و جمیع ملوک آنها را زده، کسی را باقی نگذاشت و هر ذی نفس را هلاک کرده، چنانکه یهوه، خدای اسرائیل، امر فرموده بود. 5Ye< 'و آن را با ملکش و همه شهرهایش گرفت و ایشان را به دم شمشیر زدند، و همه کسانی را که در آن بودند، هلاک ساختند و او کسی را باقی نگذاشت؛ و به طوری که به حبرون رفتار نموده بود به دبیر و ملکش نیز رفتار کرد، چنانکه به لبنه و ملکش نیز رفتار نموده بود. iXM< &و یوشع با تمامی اسرائیل به دبیر برگشت و با آن جنگ کرد. _W9< %و آن را گرفته، آن را با ملکش و همه شهرهایش و همه کسانی که در آن بودند به دم ششیر زدند، و موافق هر آنچه که به عجلون کرده بود کسی را باقی نگذاشت، بلکه آن را با همه کسانی که در آن بودند، هلاک ساخت. V{< $و یوشع با تمامی اسرائیل از عجلون به حبرون برآمده، با آن جنگ کردند. ZU/< #و در همان روز آن را گرفته ، به دم شمشیر زدند و همه کسانی را که در آن بودند در آن روز هلاک کرد چنانکه به لاخیش کرده بود. %TE< "و یوشع با تمامی اسرائیل از لاخیش به عجلون گذشتند و به مقابلش اردو زده، با آن جنگ کردند. MS< !آنگاه هورام ملک جازر برای اعانت لاخیش آمد، و یوشع او و قومش را شکست داد، به حدی که کسی را برای او باقی نگذاشت. R!< و خداوند لاخیش را به دست اسرائیل تسلیم نمود که آن را در روز دوم تسخیر نمود. و آن و همه کسانی را که در آن بودند به دم شمشیر کشت چنانکه به لبنه کرده بود. Q/< و یوشع با تمامی اسرائیل از لبنه به لاخیش گذشت و به مقابلش اردو زده، با آن جنگ کرد._P9< و خداوند آن را نیز با ملکش به دست اسرائیل تسلیم نمود، پس آن و همه کسانی را که در آن بودند به دم شمشیر کشت و کسی را باقی نگذاشت، و به طوری که با ملک اریحا رفتار نموده بود با ملک آن نیز رفتار کرد. {Oq< و یوشع با تمامی اسرائیل از مقیده به لبنه گذشت و با لبنه جنگ کرد. oNY< و در آن روز یوشع مقیده را گرفت، و آن و ملکش را به دم شمشیر زده، ایشان و همه نفوسی را که در آن بودند، هلاک کرد، و کسی را باقی نگذاشت؛ و به طوری که با ملک اریحا رفتار نموده بود، با ملک مقیده نیز رفتار کرد. JM< و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا ایشان را از دارها پایین آوردند، و ایشان را به مغاره ای که در آن پنهان بودند انداختند، و به دهنه مغاره سنگهای بزرگ که تا امروز باقی است، گذاشتند. L7< و بعد از آن یوشع ایشان را زد و کشت و بر پنج دار کشید که تا شام بر دارها آویخته بودند. xKk< و یوشع به ایشان گفت: «مترسید و هراسان مباشید. قوی و دلیر باشید زیرا خداوند با همه دشمنان شما که با ایشان جنگ می کنید، چنین خواهد کرد.» &JG< و چون ملوک را نزد یوشع بیرون آوردند، یوشع تمامی مردان اسرائیل را خواند و به سرداران مردان جنگی که همراه وی می رفتند، گفت: «نزدیک بیایید و پایهای خود را بر گردن این ملوک بگذارید.» پس نزدیک آمده، پایهای خود را بر گردن ایشان گذاردند. iIM< پس چنین کردند، و آن پنج ملک، یعنی ملک اورشلیم و ملک حبرون و ملک یرموت و ملک لاخیش و ملک عجلون را از مغاره نزد وی بیرون آوردند. H1< پس یوشع گفت: «دهنه مغاره را بگشایید و آن پنج ملک را از مغاره، نزد من بیرون آورید.» RG< آنگاه تمامی قوم نزد یوشع به اردو در مقیده به سلامتی برگشتند، و کسی زبان خود را بر احدی از بنی اسرائیل تیز نساخت. F-< و چون یوشع و بنی اسرائیل از کشتن ایشان به کشتار بسیار عظیمی تا نابود شدن ایشان فارغ شدند، و بقیه ای که از ایشان نجات یافتند، به شهرهای حصاردار درآمدند. 8Ek< و اما شما توقف منمایید بلکه دشمنان خود را تعاقب کنید و مؤخر ایشان را بکشید و مگذارید که به شهرهای خود داخل شوند، زیرا یهوه خدای شما ایشان را به دست شما تسلیم نموده است.» 8Dk< یوشع گفت: «سنگهایی بزرگ به دهنه مغاره بغلطانید و بر آن مردمان بگمارید تا ایشان را نگاهبانی کنند. C-< و به یوشع خبر داده، گفتند: «که آن پنج ملک پیدا شده اند و در مغاره مقیده پنهانند.» wBi< اما آن پنج ملک فرار کرده، خود را در مغاره مقیده پنهان ساختند. dAC< پس یوشع با تمامی اسرائیل به اردو به جلجال برگشتند. W@)< و قبل از آن و بعد از آن روزی مثل آن واقع نشده بود که خداوند آواز انسان را بشنود زیرا خداوند برای اسرائیل جنگ می کرد. >?w< پس آفتاب ایستاد و ماه توقف نمود تا قوم از دشمنان خود انتقام گرفتند. مگر این در کتاب یاشر مکتوب نیست که آفتاب در میان آسمان ایستاد و قریب به تمامی روز به فرو رفتن تعجیل نکرد. 1>]< آنگاه یوشع در روزی که خداوند اموریان را پیش بنی اسرائیل تسلیم کرد، به خداوند در حضور بنی اسرائیل تکلم کرده، گفت: «ای آفتاب بر جبعون بایست و تو ای ماه بر وادی ایلون.» #=A< و چون از پیش اسرائیل فرار می کردند و ایشان در سرازیری بیت حورون می بودند، آنگاه خداوند تا عزیقه بر ایشان از آسمان سنگهای بزرگ بارانید و مردند؛ و آنانی که از سنگهای تگرگ مردند، بیشتر بودند از کسانی که بنی اسرائیل به شمشیر کشتند. #<A< و خداوند ایشان را پیش اسرائیل منهزم ساخت، و ایشان را در جبعون به کشتار عظیمی کشت. و ایشان را به راه گردنه بیت حورون گریزانید، و تا عزیقه و مقیده ایشان را کشت. r;_< پس یوشع تمامی شب از جلجال کوچ کرده، ناگهان به ایشان برآمد. >:w< و خداوند به یوشع گفت: «از آنها مترس زیرا ایشان را به دست تو دادم و کسی از ایشان پیش تو نخواهد ایستاد.» o9Y< پس یوشع با جمیع مردان جنگی و همه مردان شجاع از جلجال آمد. l8S< پس مردان جبعون نزد یوشع به اردو در جلجال فرستاده، گفتند: «دست خود را از بندگانت بازمدار. بزودی نزد ما بیا و ما را نجات بده، و مدد کن زیرا تمامی ملوک اموریانی که در کوهستان ساکنند، بر ما جمع شده اند.» /7Y< پس پنج ملک اموریان یعنی ملک اورشلیم و ملک حبرون و ملک یرموت و ملک لاخیش و ملک عجلون جمع شدند، و با تمام لشکر خود برآمدند، و در مقابل جبعون اردو زده، با آن جنگ کردند. .6W< «نزد من آمده، مرا اعانت کنید، تا جبعون را بزنیم زیرا که با یوشع و بنی اسرائیل صلح کرده اند.» a5=< پس ادونی صدق، ملک اورشلیم نزد هوهام، ملک حبرون، و فرآم، ملک یرموت، و یافیع، ملک لاخیش، و دبیر، ملک عجلون، فرستاده، گفت: :4o< ایشان بسیار ترسیدند زیرا جبعون، شهر بزرگ، مثل یکی از شهرهای پادشاه نشین بود، و مردانش شجاع بودند. |3 u< و چون ادونی صدق، ملک اورشلیم شنید که یوشع عای را گرفته و آن را تباه کرده، و به طوری که به اریحا و ملکش عمل نموده بود به عای و ملکش نیز عمل نموده است، و ساکنان جبعون با اسرائیل صلح کرده، در میان ایشان می باشند. 2!<  و یوشع در آن روز ایشان را مقرر کرد تا هیزم شکنان و سقایان آب برای جماعت و برای مذبح خداوند باشند، در مقامی که او اختیار کند و تا به امروز چنین هستند. 31a< پس او با ایشان به همین طور عمل نموده، ایشان را از دست بنی اسرائیل رهایی داد که ایشان را نکشتند. @0{< و اﻵن، اینک ما در دست تو هستیم؛ به هر طوری که در نظر تو نیکو و صواب است که به ما رفتار نمایی ، عمل نما.» P/< ایشان در جواب یوشع گفتند: «زیرا که بندگان تو را یقینا خبر دادند که یهوه، خدای تو، بنده خود موسی را امر کرده بود که تمامی این زمین را به شما بدهد، و همه ساکنان زمین را از پیش روی شما هلاک کند، و برای جانهای خود به سبب شما بسیار ترسیدیم، پس این کار را کردیم. 5.e< پس حال شما ملعونید و از شما غلامان و هیزم شکنان و سقایان آب همیشه برای خانه خدای ما خواهند بود.» x-k< و یوشع ایشان را خواند و بدیشان خطاب کرده، گفت: «چرا ما را فریب دادید و گفتید که ما از شما بسیار دور هستیم و حال آنکه در میان ما ساکنید. s,a< و رؤسا به ایشان گفتند: «بگذارید که زنده بمانند.» پس برای تمامی جماعت هیزم شکنان و سقایان آب شدند، چنانکه رؤسا به ایشان گفته بودند. W+)< این را به ایشان خواهیم کرد و ایشان را زنده نگاه خواهیم داشت مبادا به سبب قسمی که برای ایشان خوردیم، غضب بر ما بشود. c*A< و جمیع رؤسا به تمامی جماعت گفتند که برای ایشان به یهوه، خدای اسرائیل، قسم خوردیم پس اﻵن نمی توانیم به ایشان ضرر برسانیم. y)m< و بنی اسرائیل ایشان را نکشتند زیرا رؤسای جماعت برای ایشان به یهوه، خدای اسرائیل، قسم خورده بودند، و تمامی جماعت بر رؤسا همهمه کردند. Z(/< پس بنی اسرائیل کوچ کرده، در روز سوم به شهرهای ایشان رسیدند و شهرهای ایشان، جبعون و کفیره و بئیروت و قریه یعاریم بود. F'< اما بعد از انقضای سه روز که با ایشان عهد بسته بودند، شنیدند که آنها نزدیک ایشانند و در میان ایشان ساکنند. 0&[< و یوشع با ایشان صلح کرده، عهد بست که ایشان را زنده نگهدارد و رؤسای جماعت با ایشان قسم خوردند. %< آنگاه آن مردمان از توشه ایشان گرفتند و از دهان خداوند مشورت نکردند. F$< و این مشکهای شراب که پر کردیم تازه بود واینک پاره شده، و این رخت و کفشهای ما از کثرت طول راه کهنه شده است.»s#a< این نان ما در روزی که روانه شدیم تا نزد شما بیاییم از خانه های خود آن را برای توشه راه گرم گرفتیم، و اﻵن اینک خشک و کفه زده شده است. C"< پس مشایخ ما و تمامی ساکنان زمین ما به ما گفتند که توشه ای به جهت راه به دست خود بگیرید و به استقبال ایشان رفته ، ایشان را بگویید که ما بندگان شما هستیم. پس اﻵن با ما عهد ببندید. d!C< و نیز آنچه را به دو ملک اموریان که به آن طرف اردن بودند یعنی به سیحون، ملک حشبون، و عوج، ملک باشان، که در عشتاروت بود، کرد. b ?< به وی گفتند: «بندگانت به سبب اسم یهوه خدای تو از زمین بسیار دور آمده ایم زیرا که آوازه او و هر چه را که در مصر کرد، شنیدیم. 2_< ایشان به یوشع گفتند: «ما بندگان تو هستیم.» یوشع به ایشان گفت که « شما کیانید و از کجا می آیید؟» )M< و مردان اسرائیل به حویان گفتند: «شاید در میان ما ساکن باشید. پس چگونه با شما عهد ببندیم؟» V'< و نزد یوشع به اردو در جلجال آمده، به او و به مردان اسرائیل گفتند که «از زمین دور آمده ایم پس اﻵن با ما عهد ببندید.» ?y< و بر پایهای خود کفشهای مندرس و پینه زده و بر بدن خود رخت کهنه و تمامی نان توشه ایشان خشک و کفه زده بود. $C< ایشان نیز به حیله رفتار نمودند و روانه شده، خویشتن را مثل ایلچیان ظاهر کرده، جوالهای کهنه بر الاغهای خود و مشکهای شراب که کهنه و پاره و بسته شده بود، گرفتند.  < و اما ساکنان جبعون چون آنچه را که یوشع به اریحا و عای کرده بود شنیدند، fG< با هم جمع شدند، تا با یوشع و اسرائیل متفقا جنگ کنند. J < و واقع شد که تمامی ملوک حتیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان، که به آن طرف اردن در کوه و هامون و در تمامی کناره دریای بزرگ تا مقابل لبنان بودند، چون این را شنیدند، zo<#از هر چه موسی امر فرموده بود، حرفی نبود که یوشع به حضور تمام جماعت اسرائیل با زنان و اطفال و غریبانی که در میان ایشان می رفتند، نخواند.8k<"و بعد از آن تمامی سخنان شریعت، هم برکتها و هم لعنتها را به طوری که در کتاب تورات مرقوم است، خواند. |s<!و تمامی اسرائیل و مشایخ و رؤسا و داوران ایشان به هر دو طرف تابوت پیش لاویان کهنه که تابوت عهد خداوند را برمی داشتند ایستادند، هم غریبان و هم متوطنان؛ نصف ایشان به طرف کوه جرزیم و نصف ایشان به طرف کوه عیبال چنانکه موسی بنده خداوند امر فرموده بود، تا قوم اسرائیل را اول برکت دهند. !=< و در آنجا بر آن سنگها نسخه تورات موسی را که نوشته بود به حضور بنی اسرائیل مرقوم ساخت. B<چنانکه موسی ، بنده خداوند، بنی اسرائیل را امر فرموده بود، به طوری که در کتاب تورات موسی مکتوب است، یعنی مذبحی از سنگهای ناتراشیده که کسی بر آنها آلات آهنین بلند نکرده بود و بر آن قربانی های سلامتی برای خداوند گذرانیدند و ذبایح سلامتی ذبح کردند. zo<آنگاه یوشع مذبحی برای یهوه، خدای اسرائیل در کوه عیبال بنا کرد. dC<و ملک عای را تا وقت شام به دار کشید، و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا لاش او را از دار پایین آورده، او را نزد دهنه دروازه شهر انداختند و توده بزرگ از سنگها بر آن برپا کردند که تا امروز باقی است. <پس یوشع عای را سوزانید و آن را توده ابدی و خرابه ساخت که تا امروز باقی است. F<لیکن بهایم و غنیمت آن شهر را اسرائیل برای خود به تاراج بردند موافق کلام خداوند که به یوشع امر فرموده بود. (K<زیرا یوشع دست خود را که با مزراق دراز کرده بود، پس نکشید تا تمامی ساکنان عای را هلاک کرد. * O<و همه آنانی که در آن روز از مرد و زن افتادند، دوازده هزار نفر بودند یعنی تمامی مردمان عای. {<و واقع شد که چون اسرائیل از کشتن همه ساکنان عای در صحرا و در بیابانی که ایشان را در آن تعاقب می نمودند فارغ شدند، و همه آنها از دم شمشیر افتاده، هلاک گشتند، تمامی اسرائیل به عای برگشته، آن را به دم شمشیر کشتند. ^ 7<و ملک عای را زنده گرفته ، او را نزد یوشع آوردند. C <و دیگران به مقابله ایشان از شهر بیرون آمدند، و ایشان در میان اسرائیل بودند. آنان از یک طرف و اینان از طرف دیگر و ایشان را می کشتند به حدی که کسی از آنها باقی نماند و نجات نیافت. {<و چون یوشع و تمامی اسرائیل دیدند که آنانی که در کمین بودند، شهر را گرفته اند و دود شهر بالا می رود، ایشان برگشته، مردان عای را شکست دادند. `;<و مردان عای بر عقب نگریسته، دیدند که اینک دود شهر بسوی آسمان بالا می رود. پس برای ایشان طاقت نماند که به این طرف و آن طرف بگریزند. و قومی که به سوی صحرا می گریختند بر تعاقب کنندگان خود برگشتند. !=<و آنانی که در کمین بودند، بزودی از جای خود برخاستند و چون او دست خود را دراز کرد، دویدند و داخل شهر شده، آن را گرفتند و تعجیل نموده، شهر را به آتش سوزانیدند. <و خداوند به یوشع گفت: «مزراقی که در دست توست، بسوی عای دراز کن، زیرا آن را به دست تو دادم؛ و یوشع، مزراقی را که به دست خود داشت به سوی شهر دراز کرد. lS<و هیچکس در عای و بیت ئیل باقی نماند که از عقب بنی اسرائیل بیرون نرفت، و دروازه های شهر را باز گذاشته ، اسرائیل را تعاقب نمودند. J<و تمامی قومی را که در شهر بودند ندا در دادند تا ایشان را تعاقب کنند. پس یوشع را تعاقب نموده، از شهر دور شدند. /<و یوشع و همه اسرائیل خود را از حضور ایشان منهزم ساخته ، به راه بیابان فرار کردند. hK<و چون ملک عای این را دید او و تمامی قومش تعجیل نموده، به زودی برخاستند، و مردان شهر به مقابله بنی اسرائیل برای جنگ به جای معین پیش عربه بیرون رفتند؛ و او ندانست که در پشت شهر برای وی در کمین هستند. zo< پس قوم، یعنی تمامی لشکر که به طرف شمالی شهر بودند و آنانی را که به طرف غربی شهر در کمین بودند قرار دادند؛ و یوشع آن شب در میان وادی رفت. )M< و قریب به پنج هزار نفر گرفته ، ایشان را در میان بیت ئیل و عای به طرف غربی شهر در کمین نهاد. }u< و تمامی مردان جنگی که با وی بودند روانه شده، نزدیک آمدند و در مقابل شهر رسیده، به طرف شمال عای فرود آمدند. و در میان او و عای وادی ای بود. K~< و یوشع بامدادان بزودی برخاسته ، قوم را صف آرایی نمود، و او با مشایخ اسرائیل پیش روی قوم بسوی عای روانه شدند. e}E< پس یوشع ایشان را فرستاد و به کمینگاه رفته ، در میان بیت ئیل و عای به طرف غربی عای ماندند و یوشع آن شب را در میان قوم بسر برد. I| <و چون شهر را گرفته باشید، پس شهر را به آتش بسوزانید و موافق سخن خداوند به عمل آورید. اینک شما را امر نمودم.» 5{e<آنگاه از کمینگاه برخاسته ، شهر را به تصرف آورید، زیرا یهوه، خدای شما آن را به دست شما خواهد داد. z<و ما را تعاقب خواهند کرد تا ایشان را از شهر دور سازیم، زیرا خواهند گفت که مثل دفعه اول از حضور ما فرار می کنند؛ پس از پیش ایشان خواهیم گریخت. G~~}|R{zyyxwLvv(u6tyssJrsqqqKpoon;mmlkkjmihgg fePdcgba`_^]@\$ZZY=X|WWV UaTTRQhP~OyN{MLLKKKJIHHAGGiG4GFF{F=EEEEXDD~D5CClC4BBBBAAA[A@???v?@>>>s====(<<<;;[:e9t98D776=544%3?200/.-,,++*w)('S&%s$Z#" SM*AR\ky'hKZ E e 5 f 0 O y f5 y|Bs<و قطه و نهلال و شمرون و یداله و بیت لحم، دوازده شهر با دهات آنها. A<و این حد به طرف شمال تا حناتون آن را احاطه کرد، و آخرش نزد وادی یفتحئیل بود. +@Q< و از آنجا به طرف مشرق تا جت حافر و تا عت قاصین گذشته، نزد رمون بیرون آمد و تا نیعه کشیده شد. G? < و از سارید به سمت مشرق به سوی مطلع آفتاب تا سرحد کسلوت تابور پیچید، و نزد دابره بیرون آمده، به یافیع رسید. *>O< و حد ایشان به طرف مغرب تا مرعله رفت و تا دباشه رسید و تا وادی که در مقابل یقنعام است، رسید. =1< و قرعه سوم برای بنی زبولون برحسب قبایل ایشان برآمد، و حد ملک ایشان تا سارید رسید. y<m< و ملک بنی شمعون از میان قسمت بنی یهودا بود، زیرا قسمت بنی یهودا برای ایشان زیاد بود، پس بنی شمعون ملک خود را از میان ملک ایشان گرفتند. M;<و تمامی دهاتی که در اطراف این شهرها تا بعلت بئیر رامه جنوبی بود. ملک سبط بنی شمعون بر حسب قبایل ایشان این بود. c:A<و عین و رمون و عاتر و عاشان، چهار شهر با دهات آنها. [91<و بیت لباعوت و شاروحن. سیزده شهر با دهات آنها. <8u<صقلغ و بیت مرکبوت و حصر سوسه. 17_<و التولد و بتول و حرمه. 66i<و حصر شوعال و بالح و عاصم. d5C<و اینها نصیب ایشان شد یعنی بئیر شبع و شبع و مولادا. R4 !<و قرعه دومین برای شمعون برآمد، یعنی برای سبط بنی شمعون برحسب قبایل ایشان، و ملک ایشان در میان ملک بنی یهودا بود. ]35<و صیله و آلف و یبوسی که اورشلیم باشد و جبعه و قریت، چهارده شهر با دهات آنها. این ملک بنی بنیامین به حسب قبایل ایشان بود.32c<و راقم و یرفئیل و تراله. /1[<و مصفه و کفیره و موصه. 30c<و جبعون و رامه و بئیروت. d/C<و کفر عمونی و عفنی و جابع، دوازده شهر با دهات آنها. -.W<و عویم و فاره و عفرت. ?-{<و بیت عربه و صمارایم و بیت ئیل. ,/<و این است شهرهای سبط بنی بنیامین برحسب قبایل ایشان: اریحا و بیت حجله و عیمق قصیص. 7+i<و به طرف مشرق، حد آن اردن بود و ملک بنی بنیامین به حسب حدودش به هر طرف و برحسب قبایل ایشان این بود.e*E<و این حد به جانب بیت حجله به سوی شمال گذشت، و آخر این حد به خلیج شمالی بحرالملح نزد انتهای جنوبی اردن بود. این حد جنوبی است. n)W<و به جانب شمالی در مقابل عربه گذشته ، به عربه به زیر آمد. m(U<و از طرف شمال کشیده شده، به سوی عین شمس رفت، و به جلیلوت که در مقابل سر بالای ادمیم است برآمد، و به سنگ بوهن بن رؤبین به زیر آمد. '-<و این حد به انتهای کوهی که در مقابل دره ابن هنوم است که در جنوب وادی رفائیم باشد، برآمد، و به سوی دره هنوم به جانب جنوبی یبوسیان رفته ، تا عین روجل رسید. ;&q<و جانب جنوبی از انتهای قریت یعاریم بود، و این حد به طرف مغرب می رفت و به سوی چشمه آبهای نفتوح برآمد. ]%5<و حدش کشیده شد و به جانب مغرب به سوی جنوب از کوهی که در مقابل بیت حورون جنوبی است گذشت، و انتهایش نزد قریه بعل بود که آن را قریت یعاریم می گویند و یکی از شهرهای بنی یهوداست. این جانب غربی است. $%< و حد ایشان از آنجا تا لوز گذشت، یعنی به جانب لوز جنوبی که بیت ئیل باشد، و حد ایشان به سوی عطاروت ادار بر جانب کوهی که به جنوب بیت حورون پایین است، رفت. #!< و حد ایشان به سمت شمال از اردن بود، و حد ایشان به طرف اریحا به سوی شمال برآمد، و از میان کوهستان به سوی مغرب بالا رفت، و انتهایش به صحرای بیت آون بود. ="u< و قرعه سبط بنی بنیامین برحسب قبایل ایشان برآمد، و حدود حصه ایشان در میان بنی یهودا و بنی یوسف افتاد. n!W< و یوشع به حضور خداوند در شیلوه برای ایشان قرعه انداخت، و در آنجا یوشع زمین را برای بنی اسرائیل برحسب فرقه های ایشان تقسیم نمود. m U< پس آن مردان رفته ، از میان زمین گذشتند و آن را به هفت حصه به حسب شهرهایش در طوماری ثبت نموده، نزد یوشع به اردو در شیلوه برگشتند. <پس آن مردان برخاسته ، رفتند و یوشع آنانی را که برای ثبت کردن زمین می رفتند امر فرموده، گفت: «بروید و در زمین گردش کرده، آن را ثبت نمایید و نزد من برگردید، تا در اینجا در حضور خداوند در شیلوه برای شما قرعه اندازم.» iM<زیرا که لاویان در میان شما هیچ نصیب ندارند، چونکه کهانت خداوند نصیب ایشان است. و جاد و رؤبین و نصف سبط منسی ملک خود را که موسی ، بنده خداوند، به ایشان داده بود در آن طرف اردن به سمت شرقی گرفته اند.» kQ<و شما زمین را به هفت حصه ثبت کرده، آن را نزد من اینجا بیاورید، و من برای شما در اینجا در حضور یهوه، خدای ما، قرعه خواهم انداخت. eE<و آن را به هفت حصه تقسیم کنند؛ و یهودا به سمت جنوب به حدود خود خواهد ماند، و خاندان یوسف به سمت شمال به حدود خود خواهد ماند. 9<سه نفر برای خود از هر سبط انتخاب کنید، تا ایشان را روانه نمایم، و برخاسته ، از میان زمین گردش کرده، آن را برحسب ملکه ای خود ثبت کنند، و نزد من خواهند برگشت. <و یوشع به بنی اسرائیل گفت: «شما تا به کی کاهلی می ورزید و داخل نمی شوید تا در آن زمینی که یهوه خدای پدران شما، به شما داده است، تصرف نمایید؟ <و از بنی اسرائیل هفت سبط باقی ماندند، که هنوز ملک خود را تقسیم نکرده بودند. P <و تمامی جماعت بنی اسرائیل در شیلوه جمع شده، خیمه اجتماع را در آنجا برپا داشتند، و زمین پیش روی ایشان مغلوب بود. ]5<بلکه کوهستان نیز از آن تو خواهد بود، و اگر چه آن جنگل است آن را خواهی برید، و تمامی حدودش مال تو خواهد بود زیرا که کنعانیان را بیرون خواهی کرد، اگر چه ارابه های آهنین داشته ، و زورآور باشند.»fG<پس یوشع به خاندان یوسف یعنی به افرایم و منسی خطاب کرده، گفت: «تو قوم بزرگ هستی و قوت بسیار داری، برای تو یک قرعه نخواهد بود. P<بنی یوسف گفتند: «کوهستان برای ما کفایت نمی کند، و جمیع کنعانیان که در زمین وادی ساکنند، ارابه های آهنین دارند، چه آنانی که در بیتشان و قصبه هایش، و چه آنانی که در وادی یزرعیل هستند.» %<یوشع به ایشان گفت: «اگر تو قوم بزرگ هستی به جنگل برآی و در آنجا در زمین فرزیان و رفائیان برای خود مکانی صاف کن، چونکه کوهستان افرایم برای تو تنگ است.» 1<و بنی یوسف یوشع را خطاب کرده، گفتند: «چرا یک قرعه و یک حصه فقط به من برای ملکیت دادی؟ و حال آنکه من قوم بزرگ هستم، چونکه خداوند تا اﻵن مرا برکت داده است.» =u< و واقع شد که چون بنی اسرائیل قوت یافتند، از کنعانیان جزیه گرفتند، لیکن ایشان را بالکل بیرون نکردند. B< لیکن بنی منسی ساکنان آن شهرها را نتوانستند بیرون کنند، و کنعانیان جازم بودند که در آن زمین ساکن باشند. zo< و منسی در یساکار و در اشیر بیتشان و قصبه هایش، و یبلعام و قصبه هایش، و ساکنان دور و قصبه هایش، و ساکنان عین دور و قصبه هایش، و ساکنان تعناک و قصبه هایش، و ساکنان مجدو و قصبه هایش، یعنی سه محال کوهستانی داشت. \3< جنوب آن از آن افرایم، و شمال آن از آن منسی و دریا حد او بود، و ایشان به سوی شمال تا اشیر و به سوی مشرق تا یساکار رسیدند. < و حدش به وادی قانه یعنی به طرف جنوب وادی برآمد، و این شهرها از میان شهرهای منسی ، ملک افرایم بود؛ و حد منسی به طرف شمال وادی و انتهایش به دریا بود.  7<و زمین تفوح از آن منسی بود، اما تفوح که به سرحد منسی واقع است، از آن بنی افرایم بود. . W<و حد منسی از اشیر تا مکمته که مقابل شکیم است، بود، و حدش به طرف راست تا ساکنان عین تفوح رسید. " ?<زیرا که دختران منسی، ملکی در میان پسرانش یافتند، و پسران دیگر منسی، جلعاد را یافتند. <و به منسی سوای زمین جلعاد و باشان که به آن طرف اردن واقع است، ده حصه رسید. o Y<پس ایشان نزد العازار کاهن و نزد یوشع بن نون و نزد رؤسا آمده، گفتند که «خداوند موسی را امر فرمود که ملکی در میان برادران ما به ما بدهد.» پس برحسب فرمان خداوند، ملکی در میان برادران پدرشان به ایشان داد. wi<و اما صلفحاد بن حافر بن جلعاد بن ماکیر بن منسی را پسران نبود، بلکه دختران. و اینهاست نامهای دخترانش: محله و نوعه و حجله و ملکه و ترصه. +Q<و برای پسران دیگر منسی به حسب قبایل ایشان قسمتی شد، یعنی برای پسران ابیعزر، و برای پسران هالک، و برای پسران اسرئیل، و برای پسران شکیم، و برای پسران حافر، و برای پسران شمیداع. اینان اولاد ذکور منسی بن یوسف برحسب قبایل ایشان می باشند.  <و قسمت سبط منسی این شد، زیرا که او نخست زاده یوسف بود. و اما ماکیر نخست زاده منسی که پدر جلعاد باشد، چونکه مرد جنگی بود، جلعاد و باشان به او رسید. b?< و کنعانیان را که در جازر ساکن بودند، بیرون نکردند. پس کنعانیان تا امروز در میان افرایم ساکنند، و برای جزیه ، بندگان شدند.7i< علاوه بر شهرهایی که از میان ملک بن منسی برای بنی افرایم جدا شده بود، جمیع شهرها با دهات آنها بود. G <و سرحد غربی آن از تفوح تا وادی قانه رفت و آخر آن به دریا بود. این است ملک سبط بنی افرایم به حسب قبایل ایشان. <و از یانوحه به عطاروت و نعره پایین آمده، به اریحا رسید و به اردن منتهی شد. ^7<و حد غربی ایشان به طرف شمال نزد مکمیت برآمد و حد ایشان به سمت مشرق به تانه شیلوه برگشته ، به طرف مشرق یانوحه از آن گذشت. >w<و حدود بنی افرایم به حسب قبایل ایشان چنین بود که حد شرقی ملک ایشان عطاروت ادار تا بیت حورون بالا بود. `;<پس پسران یوسف، منسی و افرایم، ملک خود را گرفتند. 8~k<و به سمت مغرب به سرحد یفلیطیان تا کنار بیت حورون پایین و تا جازر پایین آمد، و انتهایش تا دریا بود. q}]<و از بیت ئیل تا لوز برآمده، به سرحد ارکیان تا عطاروت گذشت. m| W<و قرعه برای بنی یوسف به سمت مشرق، از اردن اریحا به طرف آبهای اریحا تا صحرایی که از اریحا به سوی کوه بیت ئیل بر می آید، بیرون آمد. r{_<?و اما یبوسیان که ساکن اورشلیم بودند، بنی یهودا نتوانستند ایشان را بیرون کنند. پس یبوسیان با بنی یهودا تا امروز در اورشلیم ساکنند.jzO<>و النبشان و مدینهالملح و عین جدی، شش شهر با دهات آنها. Iy <=و در بیابان بیت عربه و مدین و سکاکه. uxe<<و قریه بعل که قریه یعاریم باشد و الربه ، دو شهر با دهات آنها. bw?<;و معارات و بیت عنوت و التقون، شش شهر با دهات آنها. 4ve<:و حلحول و بیت صور و جدور. Xu+<9و القاین و جبعه و تمنه ، ده شهر با دهات آنها. 7tk<8و یزرعیل و یقدعام و زانوح. 7sk<7و معون و کرمل و زیف و یوطه. yrm<6و حمطه و قریه اربع که حبرون باشد، و صیعور، نه شهر با دهات آنها. 8qm<5و یانوم و بیت تفوح و افیقه. /p[<4و اراب و دومه و اشعان. ]o5<3و جوشن و حولون و جیلوه، یازده شهر با دهات آنها. 3nc<2و عناب و اشتموه و عانیم. =mw<1و دنه و قریه سنه که دبیر باشد. Fl<0و در کوهستان شامیر و یتیر و سوکوه. +kQ</و اشدود و قصبه ها و دهات آن. و غزا و قصبه ها و دهات آن تا وادی مصر، و تا دریای بزرگ و کنار آن. njW<.از عقرون تا دریا، همه که به اطراف اشدود بود با دهات آنها.9io<-و عقرون و قصبه ها و دهات آن. Xh+<,و قعیله و اکزیب و مریشه. نه شهر با دهات آنها. /g[<+و یفتاح و اشنه و نصیب. /f[<*و لبنه و عاتر و عاشان. uee<)و جدیروت و بیت داجون و نعمه و مقیده. شانزده شهر با دهات آنها. 1d_<(و کبون و لحمان و کتلیش. 1c_<'و لاخیش و بصقه و عجلون. 7bk<&و دلعان و المصفه و یقتئیل. 5ag<%صنان و حداشاه و مجدل جاد. `y<$و شعرایم و عدیتایم و الجدیره و جدیرتایم، چهارده شهر با دهات آنها. D_<#و یرموت و عدلام و سوکوه و عزیقه ، F^<"و زانوح و عین جنیم و تفوح و عینام، D]<!و در هامون اشتاول و صرعه و اشنه ، \< و لباوت و سلخیم و عین و رمون، جمیع این شهرها با دهات آنها بیست و نه می باشد. 3[c<و صقلج و مدمنه و سنسنه ، 3Zc<و التولد و کسیل و حرمه ، 0Y]<و بعاله و عییم و عاصم، CX<و حصر شوعال و بیرشبع و بزیوتیه ، ;Ws<و حصرجده و حشمون و بیت فالط، /V[<امام و شماع و مولاده، SU!<و حاصور حدته و قریوت حصرون که حاصور باشد. .TY<و زیف و طالم و بعلوت، 2Sa<و قادش و حاصور و یتنان، 4Re<و قینه و دیمونه و عدعده، Q5<و شهرهای انتهایی سبط بنی یهودا به سمت جنوب بر سرحد ادوم قبصئیل و عیدر و یاجور بود، ZP/<این است ملک سبط بنی یهودا به حسب قبایل ایشان. nOW<گفت: «مرا برکت ده. چونکه زمین جنوبی را به من داده ای، چشمه های آب نیز به من بده.» پس چشمه های بالا و چشمه های پایین را به او بخشید. pN[<و چون او نزد وی آمد، او را ترغیب کرد که از پدر خود زمینی طلب نماید. و دختر از الاغ خود پایین آمد، و کالیب وی را گفت: «چه می خواهی ؟» M!<و عتنئیل پسر قناز برادر کالیب آن را گرفت، و دختر خود عکسه را به او به زنی داد. ,LS<و کالیب گفت: «هر که قریه سفر را بزند و آن را بگیرد، دختر خود عکسه را به زنی به او خواهم داد.» }Ku<و از آنجا به ساکنان دبیر برآمد. و اسم دبیر قبل از آن قریه سفر بود. J#<و کالیب سه پسر عناق یعنی شیشی و اخیمان و تلمی اولاد عناق را از آنجا بیرون کرد. iIM< و به کالیب بن یفنه به حسب آنچه خداوند به یوشع فرموده بود، در میان بنی یهودا قسمتی داد، یعنی قریه اربع پدر عناق که حبرون باشد. 'HI< و حد غربی دریای بزرگ و کناره آن بود، این است حدود بنی یهودا از هر طرف به حسب قبایل ایشان. zGo< و این حد به سوی شمال از جانب عقرون بیرون آمد، و تا شکرون کشیده شد، و از کوه بعله گذشته ، نزد یبنئیل بیرون آمد، و انتهای این حد دریا بود. F}< و این حد از بعله به طرف مغرب به کوه سعیر برگشت، و به طرف شمال از جانب کوه یعاریم که کسالون باشد گذشت، و نزد بیت شمس بزیر آمده، از تمنه گذشت. fEG< و این حد از قله کوه به چشمه آبهای نفتوح کشیده شد، و نزد شهرهای کوه عفرون بیرون آمد، و تا بعله که قریه یعاریم باشد، کشیده شد. ND<و این حد از وادی پسر هنوم به جانب یبوسی ، به طرف جنوب که همان اورشلیم باشد، برآمد. پس این حد به سوی قله کوهی که به طرف مغرب مقابل وادی هنوم، و به طرف شمال به آخر وادی رفائیم است، گذشت. QC<و این حد از وادی عخور نزد دبیر برآمد، و به طرف شمال به سوی جلجال که مقابل فراز ادمیم است، که در جنوب وادی است، متوجه می شود، و این حد نزد آبهای عین شمس گذشت، و انتهایش نزد عین روجل بود. 0B[<و این حد تا بیت حجله برآمده، به طرف شمالی بیت عربه گذشت، و این حد نزد سنگ بهن پسر رؤبین برآمد. A/<و حد شرقی ، بحرالملح تا آخر اردن بود، و حد طرف شمال، از خلیج دریا تا آخر اردن بود. ;@q<و از عصمون گذشته ، به وادی مصر بیرون آمد، و انتهای این حد تا به دریا بود. این حد جنوبی شما خواهد بود. v?g<و به طرف جنوب، فراز عکربیم بیرون آمده، به صین گذشت، و به جنوب قادش برنیع برآمده، به حصرون گذشت، و به ادار برآمده، به سوی قرقع برگشت. ><و حد جنوبی ایشان از آخر بحرالملح، از خلیجی که متوجه به سمت جنوب است، بود. N= <و قرعه به جهت سبط بنی یهودا، به حسب قبایل ایشان، به طرف جنوب به سر حد ادوم، یعنی صحرای صین به اقصای تیمان رسید. =<u<و قبل از آن نام حبرون، قریه اربع بود که او در میان عناقیان مرد بزرگترین بود. پس زمین از جنگ آرام گرفت.P;<بنابراین حبرون تا امروز ملکیت کالیب بن یفنه قنزی شد، زیرا که یهوه خدای اسرائیل را به تمامی دل پیروی نموده بود. ~:w< پس یوشع او را برکت داد و حبرون را به کالیب بن یفنه به ملکیت بخشید. 9< پس اﻵن این کوه را به من بده که در آن روز خداوند درباره اش گفت، زیرا تو در آن روز شنیدی که عناقیان در آنجا بودند، و شهرهایش بزرگ و حصاردار است. شاید خداوند با من خواهد بود تا ایشان را بیرون کنم، چنانکه خداوند گفته است.» 8+< و حال امروز قوت من باقی است مثل روزی که موسی مرا فرستاد، چنانکه قوت من در آن وقت بود، همچنان قوت من اﻵن است، خواه برای جنگ کردن و خواه برای رفتن و آمدن. x7k< و اﻵن اینک خداوند چنانکه گفته بود، این چهل و پنج سال مرا زنده نگاه داشته است، از وقتی که خداوند این سخن را به موسی گفت، هنگامی که اسرائیل در بیابان راه می رفتند. و اﻵن، اینک من امروز هشتاد و پنج ساله هستم. 69< و در آن روز موسی قسم خورد و گفت: البته زمینی که پای تو بر آن گذارده شد، برای تو و اولادت ملکیت ابدی خواهد بود، زیرا که یهوه خدای مرا به تمامی دل پیروی نمودی. F5<لیکن برادرانم که همراه من رفته بودند، دل قوم را گداختند. و اما من یهوه خدای خود را به تمامی دل پیروی کردم. t4c<من چهل ساله بودم وقتی که موسی، بنده خداوند، مرا از قادش برنیع برای جاسوسی زمین فرستاد، و برای او خبر باز آوردم چنانکه در دل من بود. 3#<آنگاه بنی یهودا در جلجال نزد یوشع آمدند، و کالیب بن یفنه قنزی وی را گفت: «سخنی را که خداوند به موسی ، مرد خدا، درباره من و تو و قادش برنیع گفت می دانی. *2O<چنانکه خداوند موسی را امر فرموده بود، همچنان بنی اسرائیل عمل نموده، زمین را تسلیم کردند. 11<زیرا پسران یوسف دو سبط بودند، یعنی منسی و افرایم، و به لاویان هیچ قسمت در زمین ندادند، غیر از شهرها به جهت سکونت و اطراف آنها به جهت مواشی و اموال ایشان. F0<زیرا که موسی ملکیت دو سبط و نصف سبط را به آن طرف اردن داده بود، امابه لاویان هیچ ملکیت در میان ایشان نداد. 0/[<برحسب قرعه ، ملکیت ایشان شد، برای نه سبط و نصف سبط، چنانکه خداوند به دست موسی امر فرموده بود. . <و اینهاست ملکهایی که بنی اسرائیل در زمین کنعان گرفتند، که العازار کاهن و یوشع بن نون و رؤسای آبای اسباط بنی اسرائیل برای ایشان تقسیم کردند. F-< !لیکن به سبط لاوی، موسی هیچ نصیب نداد زیرا که یهوه، خدای اسرائیل، نصیب ایشان است چنانکه به ایشان گفته بود.4,c< اینهاست آنچه موسی در عربات موآب در آن طرف اردن در مقابل اریحا به سمت مشرق برای ملکیت تقسیم کرد. x+k< و نصف جلعاد و عشتاروت و ادرعی شهرهای مملکت عوج در باشان برای پسران ماکیر بن منسی یعنی برای نصف پسران ماکیر برحسب قبیله های ایشان بود._*9< و حدود ایشان از محنایم تمامی باشان یعنی تمامی ممالک عوج، ملک باشان و تمامی قریه های یائیر که در باشان است، شصت شهر بود. )5< و موسی به نصف سبط منسی داد و برای نصف سبط بنی منسی برحسب قبیله های ایشان برقرار شد. (< این است ملکیت بنی جاد برحسب قبیله های ایشان یعنی شهرها و دهات آنها. '< و در دره بیت هارام و بیت نمره و سکوت و صافون و بقیه مملکت سیحون، ملک حشبون، و اردن و کناره آن تا انتهای دریای کنرت در آن طرف اردن به سمت مشرق. p&[< و از حشبون تا رامت مصفه و بطونیم و از محنایم تا سرحد دبیر. 1%]< و سرحد ایشان یعزیر بود و تمامی شهرهای جلعاد و نصف زمین بنی عمون تا عروعیر که در مقابل ربه است. t$c< و موسی به سبط جاد یعنی به بنی جاد برحسب قبیله های ایشان داد. H# < و سرحد بنی رؤبین اردن و کناره اش بود. این ملکیت بنی رؤبین برحسب قبیله های ایشان بود یعنی شهرها و دهات آنها. "< و بلعام بن بعور فالگیر را بنی اسرائیل در میان کشتگان به شمشیر کشتند. k!Q< و تمامی شهرهای بیابان و تمامی ممالک سیحون، ملک اموریان، که در حشبون حکمرانی می کرد، و موسی او را با سرداران مدیان یعنی اوی و راقم و صور و حور و رابع، امرای سیحون، که در آن زمین ساکن بودند، شکست داد. J < و بیت فغور و دامن فسجه و بیت یشیموت؛ [1< و قریتایم و سبمه و سارت شحر که در کوه دره بود؛ 6i< و یهصه و قدیموت و میفاعت؛ < حشبون و تمامی شهرهایش که در بیابان است و دیبون و باموتبعل و بیت بعل معون؛ S!< و حدود ایشان از عروعیر بود که به کنار وادی ارنون است و شهری که در وسط وادی است و تمامی بیابان که پهلوی میدبا است؛ cA< و موسی به سبط بنی رؤبین برحسب قبیله های ایشان داد. E< لیکن به سبط لاوی هیچ ملکیت نداد، زیرا هدایای آتشین یهوه خدای اسرائیل ملکیت وی است چنانکه به او گفته بود. 9m< اما بنی اسرائیل جشوریان و معکیان را بیرون نکردند؛ پس جشور و معکی تا امروز در میان اسرائیل ساکنند. nW< و تمامی ممالک عوج در باشان که در اشتاروت و ادرعی حکمرانی می کرد، و او از بقیه رفائیان بود. پس موسی ایشان را شکست داد و بیرون کرد. < و جلعاد و سرحد جشوریان و معکیان و تمامی کوه حرمون و تمامی باشان تا سلخه. < و جمیع شهرهای سیحون ملک اموریان که در حشبون تا سرحد بنی عمون حکمرانی می کرد. 3a< از عروعیر که بر کناره وادی ارنون است، و شهری که در وسط وادی است، و تمامی بیابان میدبا تا دیبون. {q< با او رؤبینیان و جادیان ملک خود را گرفتند که موسی در آن طرف اردن به سمت مشرق به ایشان داد، چنانکه موسی بنده خداوند به ایشان بخشیده بود. y< پس اﻵن این زمین را به نه سبط و نصف سبط منسی برای ملکیت تقسیم نما.» tc< تمامی ساکنان کوهستان از لبنان تا مصرفوت مایم که جمیع صیدونیان باشند، من ایشان را از پیش بنی اسرائیل بیرون خواهم کرد. لیکن تو آنها را به بنی اسرائیل به ملکیت به قرعه تقسیم نما چنانکه تو را امر فرموده ام. +Q< و زمین جبلیان و تمامی لبنان به سمت مطلع آفتاب از بعل جاد که زیر کوه حرمون است تا مدخل حمات. #A< و از جنوب تمامی زمین کنعانیان و مغاره ای که از صیدونیان است تا افیق و تا سرحد اموریان. 7i< از شیحور که در مقابل مصر است تا سرحد عقرون به سمت شمال که از کنعانیان شمرده می شود، یعنی پنج سردار فلسطینیان از غزیان و اشدودیان و اشقلونیان و جتیان و عقرونیان و عویان. < و این است زمینی که باقی می ماند، تمامی بلوک فلسطینیان و جمیع جشوریان. P  < و یوشع پیر و سالخورده شد، و خداوند به وی گفت: «تو پیر و سالخورده شده ای و هنوز زمین بسیار برای تصرف باقی می ماند. Y -< پس یکی ملک ترصه و جمیع ملوک سی و یک نفر بودند.c A< و یکی ملک دور در نافت دور و یکی ملک امتها در جلجال. P < و یکی ملک قادش و یکی ملک یقنعام در کرمل. ]t~~~X~(}}||{{QzMyyxx-wvuuIuttQssRrrrrZr qpQoonllkjihg3fEe/cbaa__B^b]\\=[ZZEYY.XXWW$VV UGTTVSS>RQQ=PPGONN[MMLL,K~JJ)IIH FEEDCBT@@>=N;:98766*443 1`0/.-,+^*)'&R%0#"!j 0Pvc fv ) K x qQo](\K<پس اﻵن از یهوه بترسید، و او را به خلوص و راستی عبادت نمایید، و خدایانی را که پدران شما به آن طرف نهر و در مصر عبادت نمودند از خود دور کرده، یهوه را عبادت نمایید. [< و زمینی که در آن زحمت نکشیدید، و شهرهایی را که بنا ننمودید، به شما دادم که در آنها ساکن می باشید و از تاکستانها و باغات زیتون که نکاشتید، می خورید. NZ< و زنبور را پیش شما فرستاده، ایشان، یعنی دو پادشاه اموریان را از حضور شما براندم، نه به شمشیر و نه به کمان شما. AY}< و از اردن عبور کرده، به اریحا رسیدید، و مردان اریحا یعنی اموریان و فرزیان و کنعانیان و حتیان و جرجاشیان و حویان و یبوسیان با شما جنگ کردند، و ایشان را به دست شما تسلیم نمودم. X-< و نخواستم که بلعام را بشنوم؛ لهذا شما را برکت همی داد و شما را از دست او رهانیدم. HW < و بالاق بن صفور ملک موآب برخاسته ، با اسرائیل جنگ کرد و فرستاده، بلعام بن بعور را طلبید تا شما را لعنت کند. PV<پس شما را در زمین اموریانی که به آن طرف اردن ساکن بودند آوردم، و با شما جنگ کردند، و ایشان را به دست شما تسلیم نمودم، و زمین ایشان را در تصرف آوردید، و ایشان را از حضور شما هلاک ساختم. [U1<و چون نزد خداوند فریاد کردند، او در میان شما و مصریان تاریکی گذارد، و دریا را بر ایشان آورده، ایشان را پوشانید، و چشمان شما آنچه را در مصر کردم دید. پس روزهای بسیار در بیابان ساکن می بودید. gTI<«و چون پدران شما را از مصر بیرون آوردم و به دریا رسیدید، مصریان با ارابه ها و سواران، پدران شما را تا بحر قلزم تعاقب نمودند. 9Sm<و موسی و هارون را فرستاده، مصر را به آنچه در وسط آن کردم، مبتلا ساختم؛ پس شما را از آن بیرون آوردم. OR<و یعقوب و عیسو را به اسحاق دادم، و کوه سعیر را به عیسو دادم تا ملکیت او بشود، و یعقوب و پسرانش به مصر فرود شدند. ZQ/<و پدر شما ابراهیم را از آن طرف نهر گرفته ، در تمامی زمین کنعان گردانیدم، و ذریت او را زیاد کردم و اسحاق را به او دادم. IP <و یوشع به تمامی قوم گفت که «یهوه خدای اسرائیل چنین می گوید که پدران شما، یعنی طارح پدر ابراهیم و پدر ناحور، در زمان قدیم به آن طرف نهر ساکن بودند، و خدایان غیر را عبادت می نمودند. lO U<و یوشع تمامی اسباط اسرائیل را در شکیم جمع کرد، و مشایخ اسرائیل و رؤسا و داوران و ناظران ایشان را طلبیده، به حضور خدا حاضر شدند. #NA<اگر از عهد یهوه، خدای خود، که به شما امر فرموده است، تجاوز نمایید، و رفته ، خدایان دیگر را عبادت نمایید، و آنها را سجده کنید، آنگاه غضب خداوند بر شما افروخته خواهد شد، و از این زمین نیکو که به شما داده است به زودی هلاک خواهید شد.»+MQ<و چنین واقع خواهد شد که چنانکه همه چیزهای نیکو که یهوه، خدای شما به شما گفته بود برای شما واقع شده است، همچنان خداوند همه چیزهای بد را بر شما عارض خواهد گردانید، تا شما را از این زمین نیکو که یهوه، خدای شما به شما داده است، هلاک سازد. #LA<«و اینک من امروز به طریق اهل تمامی زمین می روم. و به تمامی دل و به تمامی جان خود می دانید که یک چیز از تمام چیزهای نیکو که یهوه، خدای شما درباره شما گفته است به زمین نیفتاده، بلکه همه اش واقع شده است، و یک حرف از آن به زمین نیفتاده. )KM< یقینا بدانید که یهوه خدای شما این طوایف را از حضور شما دیگر بیرون نخواهد کرد، بلکه برای شما دام و تله و برای پهلوهای شما تازیانه و در چشمان شما خار خواهند بود، تا وقتی که از این زمین نیکو که یهوه خدای شما، به شما داده است، هلاک شوید. }Ju< و اما اگر برگشته ، با بقیه این طوایفی که در میان شما مانده اند بچسبید و با ایشان مصاهرت نمایید، و به ایشان درآیید و ایشان به شما درآیند، bI?< پس بسیار متوجه شده، یهوه خدای خود را محبت نمایید. VH'< یک نفر از شما هزار را تعاقب خواهد نمود زیرا که یهوه، خدای شما، اوست که برای شما جنگ می کند، چنانکه به شما گفته است. \G3< زیرا خداوند طوایف بزرگ و زورآور را از پیش روی شما بیرون کرده است، و اما با شما کسی را تا امروز یارای مقاومت نبوده است. mFU<بلکه به یهوه، خدای خود بچسبید چنانکه تا امروز کرده اید. E<تا به این طوایفی که در میان شما باقی مانده اند داخل نشوید، و نامهای خدایان ایشان را ذکر ننمایید، و قسم نخورید و آنها را عبادت منمایید و سجده نکنید. [D1<پس بسیار قوی باشید و متوجه شده، هر چه در سفر تورات موسی مکتوب است، نگاه دارید و به طرف چپ یا راست از آن تجاوز منمایید. 6Cg<و یهوه، خدای شما اوست که ایشان را از حضور شما رانده، ایشان را از پیش روی شما بیرون می کند، و شما زمین ایشان را در تصرف خواهید آورد، چنانکه یهوه خدای شما به شما گفته است. 3Ba<اینک این طوایف را که باقی مانده اند از اردن و جمیع طوایف را که مغلوب ساخته ام تا دریای بزرگ، به سمت مغرب آفتاب برای شما به قرعه تقسیم کرده ام تا میراث اسباط شما باشند. lAS<و شما هرآنچه یهوه، خدای شما به همه این طوایف به خاطر شما کرده است، دیده اید، زیرا یهوه، خدای شما اوست که برای شما جنگ کرده است. Q@<که یوشع جمیع اسرائیل را با مشایخ و رؤسا و داوران و ناظران ایشان طلبیده، به ایشان گفت: «من پیر و سالخورده شده ام. o? [<و واقع شد بعد از روزهای بسیار چون خداوند اسرائیل را از جمیع دشمنان ایشان از هر طرف آرامی داده بود، و یوشع پیر و سالخورده شده بود. )>M<"و بنی رؤبین و بنی جاد آن مذبح را عید نامیدند، زیرا که آن در میان ما شاهد است که یهوه خداست.^=7<!و این کار به نظر بنی اسرائیل پسند آمد و بنی اسرائیل خدا را متبارک خواندند، و درباره برآمدن برای مقاتله ایشان تا زمینی را که بنی رؤبین و بنی جاد در آن ساکن بودند خراب نمایند، دیگر سخن نگفتند. << پس فینحاس بن العازار کاهن و سروران از نزد بنی رؤبین و بنی جاد از زمین جلعاد به زمین کنعان، نزد بنی اسرائیل برگشته ، این خبر را به ایشان رسانیدند. O;< و فینحاس بن العازار کاهن به بنی رؤبین و بنی جاد وبنی منسی گفت: «امروز دانستم که خداوند در میان ماست، چونکه این خیانت نورزیده اید؛ پس الآن بنی اسرائیل را از دست خداوند خلاصی دادید.». :7<و چون فینحاس کاهن و سروران جماعت و رؤسای قبایل اسرائیل که با وی بودند، سخنی را که بنی رؤبین و بنی جاد و بنی منسی گفته بودند، شنیدند، در نظر ایشان پسند آمد. 89k<حاشا از ما که از خداوند متمرد شده، امروز از متابعت خداوند برگردیم، و مذبحی برای قربانی سوختنی و هدیه آردی و ذبیحه سوای مذبح یهوه، خدای ما که پیش روی مسکن اوست، بسازیم.» u8e<پس گفتیم اگر در زمان آینده به ما و به نسلهای ما چنین بگویند، آنگاه ما خواهیم گفت، نمونه مذبح خداوند را ببینید که پدران ما ساختند نه برای قربانی سوختنی و نه برای ذبیحه ، بلکه تا در میان ما و شما شاهد باشد. "7?<بلکه تا در میان ما و شما و در میان نسلهای ما بعد از ما شاهد باشد تا عبادت خداوند را به حضور او با قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی خود به جا آوریم، تا در زمان آینده پسران شما به پسران ما نگویند که شما را در خداوند هیچ بهره ای نیست. -6U<پس گفتیم برای ساختن مذبحی به جهت خود تدارک ببینیم، نه برای قربانی سوختنی و نه برای ذبیحه ، )5M<چونکه خداوند اردن را در میان ما و شما ای بنی رؤبین و بنی جاد حد گذارده است. پس شما را در خداوند بهره ای نیست و پسران شما پسران ما را از ترس خداوند باز خواهند داشت. 4%<بلکه این کار را از راه احتیاط و هوشیاری کرده ایم، زیرا گفتیم شاید در وقت آینده پسران شما به پسران ما بگویند شما را با یهوه خدای اسرائیل چه علاقه است؟ $3C<که برای خود مذبحی ساخته ایم تا از متابعت خداوند برگشته ، قربانی سوختنی و هدیه آردی بر آن بگذرانیم، و ذبایح سلامتی بر آن بنماییم؛ خود خداوند بازخواست بنماید. 25<«یهوه خدای خدایان! یهوه خدای خدایان! او می داند و اسرائیل خواهند دانست اگر این کار از راه تمرد یا از راه خیانت بر خداوند بوده باشد، امروز ما را خلاصی مده، 1<آنگه بنی رؤبین و بنی جاد و نصف سبط منسی در جواب رؤسای قبایل اسرائیل گفتند: ]05<آیا عخان بن زارح درباره چیز حرام خیانت نورزید؟ پس بر تمامی جماعت اسرائیل غضب آمد، و آن شخص در گناه خود تنها هلاک نشد.» (/K<و لیکن اگر زمین ملکیت شما نجس است، پس به زمین ملکیت خداوند که مسکن خداوند در آن ساکن است عبور نمایید، و در میان ما ملک بگیرید و از خداوند متمرد نشوید، و از ما نیز متمرد نشوید، در این که مذبحی برای خود سوای مذبح یهوه خدای ما بنا کنید. . <شما امروز از متابعت خداوند برگشته اید. و واقع خواهد شد چون شما امروز از خداوند متمرد شده اید که او فردا بر تمامی جماعت اسرائیل غضب خواهد نمود. E-<آیا گناه فغور برای ما کم است که تا امروز خود را از آن طاهر نساخته ایم، اگر چه وبا در جماعت خداوند عارض شد. E,< «تمامی جماعت خداوند چنین می گویند: این چه فتنه است که برخدای اسرائیل انگیخته اید که امروز از متابعت خداوند برگشته اید و برای خود مذبحی ساخته، امروز از خداوند متمرد شده اید؟». 9+m<پس ایشان نزد بنی رؤبین و بنی جاد و نصف سبط منسی به زمین جلعاد آمدند و ایشان را مخاطب ساخته ، گفتند: * <و با او ده رئیس، یعنی یک رئیس از هر خاندان آبای از جمیع اسباط اسرائیل را که هر یکی از ایشان رئیس خاندان آبای ایشان از قبایل بنی اسرائیل بودند. @){< و بنی اسرائیل فینحاس بن العازار کاهن را نزد بنی رؤبین و بنی جاد و نصف سبط منسی به زمین جلعاد فرستادند. F(< پس چون بنی اسرائیل این را شنیدند، تمامی جماعت بنی اسرائیل در شیلوه جمع شدند تا برای مقاتله ایشان برآیند. 2'_< و بنی اسرائیل خبر این را شنیدند که اینک بنی رؤبین و بنی جاد و نصف سبط منسی ، به مقابل زمین کنعان، در حوالی اردن، بر کناری که از آن بنی اسرائیل است، مذبحی بنا کرده اند. &< و چون به حوالی اردن که در زمین کنعان است رسیدند، بنی رؤبین و بنی جاد و نصف سبط منسی در آنجا به کنار اردن مذبحی بنا نمودند، یعنی مذبح عظیم المنظری. %< پس بنی رؤبین و بنی جاد و نصف سبط منسی از نزد بنی اسرائیل از شیلوه که در زمین کنعان است برگشته ، روانه شدند تا به زمین جلعاد، و به زمین ملک خود که آن را به واسطه موسی برحسب فرمان خداوند به تصرف آورده بودند، بروند. J$<و ایشان را مخاطب ساخته ، گفت: «با دولت بسیار و با مواشی بی شمار، با نقره و طلا و مس و آهن و لباس فراوان به خیمه های خود برگردید، و غنیمت دشمنان خود را با برادران خویش تقسیم نمایید.» p#[<و به نصف سبط منسی ، موسی ملک در باشان داده بود، و به نصف دیگر، یوشع در این طرف اردن به سمت مغرب در میان برادران ایشان ملک داد. و هنگامی که یوشع ایشان را به خیمه های ایشان روانه می کرد، ایشان را برکت داد. z"o<پس یوشع ایشان را برکت داده، روانه نمود و به خیمه های خود رفتند. C!<اما بدقت متوجه شده، امر و شریعتی را که موسی بنده خداوند به شما امر فرموده است به جا آورید، تا یهوه، خدای خود، را محبت نموده، به تمامی طریقهای او سلوک نمایید، و اوامر او را نگاه داشته ، به او بچسبید و او را به تمامی دل و تمامی جان خود عبادت نمایید.» V '<و اﻵن یهوه خدای شما به برادران شما آرامی داده است، چنانکه به ایشان گفته بود. پس حال به خیمه های خود و به زمین ملکیت خود که موسی بنده خداوند از آن طرف اردن به شما داده است بازگشته ، بروید. T#<و برادران خود را در این ایام طویل تا امروز ترک نکرده، وصیتی را که یهوه، خدای شما، امر فرموده بود، نگاه داشته اید. vg<به ایشان گفت: «شما هر چه موسی بنده خداوند به شما امر فرموده بود، نگاه داشتید، و کلام مرا از هر چه به شما امر فرموده ام، اطاعت نمودید. k S<آنگاه یوشع رؤبینیان و جادیان و نصف سبط منسی را خوانده، 9m<-و از جمیع سخنان نیکویی که خداوند به خاندان اسرائیل گفته بود، سخنی به زمین نیفتاد بلکه همه واقع شد.\3<,و خداوند ایشان را از هر طرف آرامی داد چنانکه به پدران ایشان قسم خورده بود، و احدی از دشمنان ایشان نتوانست با ایشان مقاومت نماید، زیرا که خداوند جمیع دشمنان ایشان را به دست ایشان سپرده بود. q]<+پس خداوند تمامی زمین را که برای پدران ایشان قسم خورده بود که به ایشان بدهد به اسرائیل داد، و آن را به تصرف آورده، در آن ساکن شدند. <*این شهرها هر یکی با نواحی آن به هر طرفش بود، و برای همه این شهرها چنین بود. !<)و جمیع شهرهای لاویان در میان ملک بنی اسرائیل چهل و هشت شهر با نواحی آنها بود. A}<(همه اینها شهرهای بنی مراری برحسب قبایل ایشان بود، یعنی بقیه قبایل لاویان و قرعه ایشان دوازده شهر بود. <'و حشبون را با نواحی آن و یعزیر را با نواحی آن؛ همه این شهرها چهار می باشد. *O<&و از سبط جاد راموت را در جلعاد که شهر ملجای قاتلان است با نواحی آن و محنایم را با نواحی آن. wi<%و قدیموت را با نواحی آن و میفعه را با نواحی آن، یعنی چهار شهر. oY<$و از سبط رؤبین، باصر را با نواحی آن و یهصه را با نواحی آن. oY<#و دمنه را با نواحی آن و نحلال را با نواحی ، یعنی چهار شهر. M<"و به قبایل بنی مراری که از لاویان باقی مانده بودند، از سبط زبولون یقنعام را با نواحی آن و قرته را با نواحی آن. <!و تمامی شهرهای جرشونیان بر حسب قبایل ایشان سیزده شهر بود با نواحی آنها. dC< و از سبط نفتالی قادش را در جلیل که شهر ملجای قاتلان است با نواحی آن و حموت دور را با نواحی آن و قرتان را، یعنی سه شهر دادند. sa<و حلقات را با نواحی آن و رحوب را با نواحی آن، یعنی چهار شهر. v g< و از سبط اشیر، مِشاَل را با نواحی آن و عَبدون را با نواحی آن. z o<و یرموت را با نواحی آن و عین جنیم را با نواحی آن، یعنی چهار شهر. s a<و از سبط یساکار قشیون را با نواحی آن و دابره را با نواحی آن.  -<و به بنی جرشون که از قبایل لاویان بودند از نصف سبط منسی جولان را در باشان که شهر ملجای قاتلان است با نواحی آن و بعشتره را با نواحی آن، یعنی دو شهر دادند. k Q<تمامی شهرهای قبایل بقیه بنی قهات با نواحی آنها ده بود. -<و از نصف سبط منسی تعنک را با نواحی آن و جت رمون را با نواحی آن، یعنی دو شهر دادند. xk<و ایلون را با نواحی آن و جت رمون را با نواحی آن، یعنی چهار شهر. mU<و از سبط دان التقی را با نواحی آن و جبتون را با نواحی آن. ~w<و قبصایم را با نواحی آن و بیت حورون را با نواحی آن، یعنی چهار شهر. ?y<پس شکیم را در کوهستان افرایم که شهر ملجای قاتلان است با نواحی آن و جازر را با نواحی آن به ایشان دادند. !=<و اما قبایل بنی قهات لاویان، یعنی بقیه بنی قهات شهرهای قرعه ایشان از سبط افرایم بود. r_<تمامی شهرهای پسران هارون کهنه سیزده شهر با نواحی آنها بود.<و عناتوت را با نواحی آن و علمون را با نواحی آن، یعنی چهار شهر دادند. q]<و از سبط بنیامین جبعون را با نواحی آن و جبع را با نواحی آن. 1]<و عین را با نواحی آن و یطه را با نواحی آن و بیت شمس را با نواحی آن، یعنی از این دو سبط نه شهر را. X~+<و حولون را با نواحی آن و دبیر را با نواحی آن. Z}/<و یتیر را با نواحی آن و اشتموع را با نواحی آن. 6|g< و به پسران هارون کاهن، حبرون را که شهر ملجای قاتلان است با حوالی آن، و لبنه را با حوالی آن دادند. {y< لیکن مزرعه های شهر و دهات آن را به کالیب بن یفنه برای ملکیت دادند. 7zi< پس قریه اربع پدر عناق که حبرون باشد در کوهستان یهودا با حوالی که در اطراف آن بود، به ایشان دادند. 7yi< و اینها به پسران هارون که از قبایل قهاتیان از بنی لاوی بودند رسید، زیرا که قرعه اول از ایشان بود. x+< و از سبط بنی یهودا و از سبط بنی شمعون این شهرها را که به نامها ذکر می شود، دادند. Nw<و بنی اسرائیل، این شهرها و حوالی آنها را به لاویان به قرعه دادند، چنانکه خداوند به واسطه موسی امر فرموده بود. 3va<و برای پسران مراری برحسب قبایل ایشان دوازده شهر از سبط رؤبین و از سبط جاد و از سبط زبولون رسید. \u3<و برای پسران جرشون سیزده شهر از قبایل سبط یساکار و از سبط اشیر و از سبط نفتالی و از نصف سبط منسی در باشان به قرعه رسید. 1t]<و برای بقیه پسران قهات، ده شهر از قبایل سبط افرایم و از سبط دان و از نصف سبط منسی به قرعه رسید. s5<و قرعه برای قبایل قهاتیان بیرون آمد، و برای پسران هارون کاهن که از جمله لاویان بودند سیزده شهر از سبط یهودا، و از سبط شمعون و از سبط بنیامین به قرعه رسید. (rK<پس بنی اسرائیل برحسب فرمان خداوند این شهرها را با حوالی آنها از ملک خود به لاویان دادند. 'qI<و ایشان را در شیلوه در زمین کنعان مخاطب ساخته ، گفتند که «خداوند به واسطه موسی امر فرموده است که شهرها برای سکونت و حوالی آنها به جهت بهایم ما، به ما داده شود.» ;p s<آنگاه رؤسای آبای لاویان نزد العازر کاهن و نزد یوشع بن نون و نزد رؤسای آبای اسباط بنی اسرائیل آمدند. }ou< اینهاست شهرهایی که برای تمامی بنی اسرائیل و برای غریبی که در میان ایشان ماوا گزیند معین شده بود، تا هر که کسی را سهوا کشته باشد به آنجا فرار کند، و به دست ولی مقتول کشته نشود تا وقتی که به حضور جماعت حاضر شود.n<و از آن طرف اردن به سمت مشرق اریحا باصر را در صحرا در بیابان از سبط رؤبین و راموت را در جلعاد از سبط جاد و جولان را در باشان از سبط منسی تعیین نمودند. jmO<پس قادش را در جلیل در کوهستان نفتالی و شکیم را در کوهستان افرایم و قریه اربع را که حبرون باشد در کوهستان یهودا، تقدیس نمودند. pl[<و در آن شهر تا وقتی که به جهت محاکمه به حضور جماعت حاضر شود تا وفات رئیس کهنه که در آن ایام می باشد توقف نماید، و بعد از آن قاتل برگشته، به شهر و به خانه خود یعنی به شهری که از آن فرار کرده بود، داخل شود. ykm<و اگر ولی مقتول او را تعاقب کند، قاتل را به دست او نسپارند، زیرا که همسایه خود را از نادانستگی کشته، و او را پیش از آن دشمن نداشته بود. Pj<و او به یکی از این شهرها فرار کرده، و به مدخل دروازه شهر ایستاده، به گوش مشایخ شهر ماجرای خود را بیان کند، و ایشان او را نزد خود به شهر درآورده، مکانی به او بدهند تا با ایشان ساکن شود. =iu<تا قاتلی که کسی را سهوا و ندانسته کشته باشد به آنها فرار کند، و آنها برای شما از ولی مقتول ملجا باشد. Wh)<«بنی اسرائیل را خطاب کرده، بگو: شهرهای ملجایی را که درباره آنها به واسطه موسی به شما سخن گفتم، برای خود معین سازید Bg <و خداوند یوشع را خطاب کرده، گفت: Bf<3این است ملکهایی که العازار کاهن با یوشع بن نون و رؤسای آبای اسباط بنی اسرائیل در شیلوه به حضور خداوند نزد در خیمه اجتماع به قرعه تقسیم کردند. پس از تقسیم نمودن زمین فارغ شدند.`e;<2برحسب فرمان خداوند شهری که او خواست، یعنی تمنه سارح را در کوهستان افرایم به او دادند، پس شهر را بنا کرده، در آن ساکن شد. >dw<1و چون از تقسیم کردن زمین برحسب حدودش فارغ شدند، بنی اسرائیل ملکی را در میان خود به یوشع بن نون دادند. c <0این است ملک سبط بنی دان برحسب قبایل ایشان، یعنی این شهرها با دهات آنها.ebE</و حد بنی دان از طرف ایشان بیرون رفت، زیر که بنی دان برآمده، با لشم جنگ کردند و آن را گرفته، به دم شمشیر زدند. و متصرف شده، در آن سکونت گرفتند. پس لشم را دان نامیدند، موافق اسم دان که پدر ایشان بود. caA<.و میاه یرقون و رقون با سر حدی که در مقابل یافا است. 7`k<-و یهود و بنی برق و جت رمون. 3_c<,و التقیه و جبتون و بعله. 1^_<+و ایلون و تمنه و عقرون. 3]c<*و شعلبین و ایلون و یتله. U\%<)و حد ملک ایشان صرعه و اشتئول و عیر شمس بود. p[[<(و قرعه هفتم برای سبط بنی دان برحسب قبایل ایشان بیرون آمد. Z <'ملک سبط بنی نفتالی برحسب قبایل ایشان این بود، یعنی شهرها با دهات آنها. Y<&و یرون و مجدلئیل و حوریم و بیت عناه و بیت شمس، نوزده شهر با دهات آنها. 8Xm<%و قادش و اذرعی و عین حاصور. 1W_<$و ادامه و رامه و حاصور. ^V7<#و شهرهای حصاردار صدیم و صیر و حمه و رقه و کناره. (UK<"و حدش به سمت مغرب به سوی ازنوت تا بور پیچید، و از آنجا تا حقوق بیرون آمد، و به سمت جنوب به زبولون رسید و به سمت مغرب به اشیر رسید، و به سمت مشرق به یهودا نزد اردن. :To<!و حد ایشان از حالف از بلوطی که در صعنیم است و ادامی و ناقب و یبنئیل تا لقوم بود و آخرش نزد اردن بود؛ S%< و قرعه ششم برای بنی نفتالی بیرون آمد، یعنی برای بنی نفتالی برحسب قبایل ایشان. R<ملک سبط بنی اشیر برحسب قبایل ایشان این بود، یعنی این شهرها با دهات آنها. `Q;<و عمه و عفیق و رحوب، و بیست و دو شهر با دهات آنها. MP<واین حد به سوی رامه به شهر حصاردار صور پیچید و این حد به سوی حوصه برگشت، و انتهایش نزد دریا در دیار اکزیب بود. ZO/<و به حبرون و رحوب و حمون و قانه تا صیدون بزرگ. N{<و به سوی مشرق آفتاب به بیت داجون پیچیده، تا زبولون رسید، و به طرف شمال تا وادی یفتحئیل و بیت عامق و نعیئیل و به طرف چپ نزد کابول بیرون آمد. yMm< و الملک و عمعاد و مشال و به طرف مغرب به کرمل و شیحور لبنه رسید. JL<و حد ایشان حلقه و حلی و باطن و اکشاف. rK_<و قرعه پنجم برای سبط بنی اشیر برحسب قبایل ایشان بیرون آمد. J <این ملک سبط بنی یساکار برحسب قبایل ایشان بود، یعنی شهرها با دهات آنها. ;Iq<و این حد به تابور و شحصیمه و بیت شمس رسید، و آخر حد ایشان نزد اردن بود. یعنی شانزده شهر با دهات آنها. KH<و رمه و عین جنیم و عین حده و بیت فصیص. -GW<و ربیت و قشیون و آبص. 9Fo<و حفارایم و شیئون و اناحره. PE<و حد ایشان تا یزرعیل و کسلوت و شونم بود. D <و قرعه چهارم برای یساکار برآمد یعنی برای بنی یساکار برحسب قبایل ایشان. C <این ملک بنی زبولون برحسب قبایل ایشان بود، یعنی این شهرها با دهات آنها. 2~}_{zyxxOwpvuuatxs8rr:qpho8nmm kk*jihgg/fJeed}cba``)_9^]]I\[[%Z~Y$XWVV>UTOSRRFQP=O;NMMBLKKJIHGF2E D|BAO?>>#=4<;:9887@6g5R4/221u007..-p,+**')Z('&&.%P##5"!!N SvC RT5  I  % '9f2n!F آنگاه جماعت قلیل بر بزرگان قوم تسلط یافتند و خداوند مرا بر جباران مسلط ساخت. `m;F بیدار شو، بیدار شو ای دبوره. بیدار شو بیدار شو و سرود بخوان. برخیز ای باراق و ای پسر ابینوعم، اسیران خود را به اسیری ببر. 4lcF دور از آواز تیراندازان، نزد حوضهای آب در آنجا اعمال عادله خداوند را بیان می کنند، یعنی احکام عادله او را در حکومت اسرائیل. آنگاه قوم خداوند به دروازه ها فرود می آیند. 3kaF ای شما که بر الاغهای سفید سوارید و بر مسندها می نشینید، و بر طریق سالک هستید، این را بیان کنید. FjF قلب من به حاکمان اسرائیل مایل است، که خود را در میان قوم به ارادت تسلیم نمودند. خداوند را متبارک بخوانید. OiFخدایان جدید را اختیار کردند. پس جنگ در دروازه ها رسید. در میان چهلهزار نفر در اسرائیل، سپری و نیزه ای پیدا نشد. 'hIFحاکمان در اسرائیل نایاب و نابود شدند، تا من، دبوره، برخاستم، در اسرائیل، مادر برخاستم. 8gkFدر ایام شمجر بنعنات، در ایام یاعیل شاهراهها ترک شده بود، و مسافران از راههای غیرمتعارف می رفتند. fFکوهها از حضور خداوند لرزان شد و این سینا از حضور یهوه، خدای اسرائیل.zeoFای خداوند وقتی که از سعیر بیرون آمدی، وقتی که از صحرای ادوم خرامیدی، زمین متزلزل شد و آسمان نیز قطره ها ریخت، و ابرها هم آبها بارانید. Yd-Fای پادشاهان بشنوید! ای زورآوران گوش دهید! من خود برای خداوند خواهم سرایید. برای یهوه خدای اسرائیل سرود خواهم خواند. Sc!F«چونکه پیشروان در اسرائیل پیشروی کردند، چونکه قوم نفوس خود را به ارادت تسلیم نمودند، خداوند را متبارک بخوانید. mb WFو در آن روز دبوره و باراق بن ابینوعم سرود خوانده، گفتند: JaFو دست بنی اسرائیل بر یابین پادشاه کنعان زیاده و زیاده استیلا می یافت تا یابین، پادشاه کنعان را هلاک ساختند.`{Fپس در آن روز خدا یابین، پادشاه کنعان را پیش بنی اسرائیل ذلیل ساخت. Q_Fو اینک باراق سیسرا را تعاقب نمود و یاعیل به استقبالش بیرون آمده، وی را گفت: «بیا تا کسی را که می جویی تو را نشان بدهم.» پس نزد وی داخل شد و اینک سیسرا مرده افتاده، و میخ در شقیقه اش بود. A^}Fو یاعیل زن حابر میخ چادر را برداشت، و چکشی به دست گرفته ، نزد وی به آهستگی آمده، میخ را به شقیقه اش کوبید، چنانکه به زمین فرو رفت، زیرا که او از خستگی در خواب سنگین بود و بمرد. A]}Fاو وی را گفت: «به در چادر بایست و اگر کسی بیاید و از تو سؤال کرده، بگوید که آیا کسی در اینجاست، بگو نی .» T\#Fو او وی را گفت: «جرعه ای آب به من بنوشان، زیرا که تشنه هستم.» پس مشک شیر را باز کرده، به وی نوشانید و او را پوشانید. [ Fو یاعیل به استقبال سیسرا بیرون آمده، وی را گفت: «برگرد ای آقای من؛ به سوی من برگرد، و مترس.» پس به سوی وی به چادر برگشت و او را به لحافی پوشانید. \Z3Fو سیسرا به چادر یاعیل، زن حابر قینی ، پیاده فرار کرد، زیرا که در میان یابین، پادشاه حاصور، و خاندان حابرقینی صلح بود. [Y1Fو باراق ارابه ها و لشکر را تا حروشت امتها تعاقب نمود، و جمیع لشکر سیسرا به دم شمشیر افتادند، به حدی که کسی باقی نماند.uXeFو خداوند سیسرا و تمامی ارابه ها و تمامی لشکرش را به دم شمشیر پیش باراق منهزم ساخت، و سیسرا از ارابه خود به زیر آمده، پیاده فرار کرد. UW%Fو دبوره به باراق گفت: «برخیز، این است روزی که خداوند سیسرا را به دست تو تسلیم خواهد نمود؛ آیا خداوند پیش روی تو بیرون نرفته است؟» پس باراق از کوه تابور به زیر آمد و ده هزار نفر از عقب وی. _V9F پس سیسرا همه ارابه هایش، یعنی نهصد ارابه آهنین و جمیع مردانی را که همراه وی بودند، از حروشت امتها تا نهر قیشون جمع کرد. ~UwF و به سیسرا خبر دادند که باراق بن ابینوعم به کوه تابور برآمده است. zToF و حابر قینی خود را از قینیان یعنی از بنی حوباب برادر زن موسی جدا کرده، خیمه خویش را نزد درخت بلوط در صعنایم که نزد قادش است، برپا داشت. 6SgF و باراق، زبولون و نفتالی را به قادش جمع کرد و ده هزار نفر در رکاب او رفتند، و دبوره همراهش برآمد. 3RaF گفت: «البته همراه تو می آیم، لیکن این سفر که می روی برای تو اکرام نخواهد بود، زیرا خداوند سیسرا را به دست زنی خواهد فروخت.» پس دبوره برخاسته ، همراه باراق به قادش رفت. QFباراق وی را گفت: «اگر همراه من بیایی می روم و اگر همراه من نیایی نمی روم.» KPFو سیسرا، سردار لشکر یابین را با ارابه ها و لشکرش به نهر قیشون نزد تو کشیده، او را به دست تو تسلیم خواهم کرد.» tOcFپس او فرستاده، باراق بن ابینوعم را از قادش نفتالی طلبید و به وی گفت: «آیا یهوه، خدای اسرائیل، امر نفرموده است که برو و به کوه تابور رهنمایی کن، و ده هزار نفر از بنی نفتالی و بنی زبولون را همراه خود بگیر؟ ^N7Fو او زیر نخل دبوره که در میان رامه و بیت ئیل در کوهستان افرایم بود، می نشست، و بنی اسرائیل به جهت داوری نزد وی می آمدند. wMiFو در آن زمان دبوره نبیه، زن لفیدوت، اسرائیل را داوری می نمود. YL-Fو بنی اسرائیل نزد خداوند فریاد کردند، زیرا که او را نهصد ارابه آهنین بود و بر بنی اسرائیل بیست سال بسیار ظلم می کرد. wKiFو خداوند ایشان را به دست یابین، پادشاه کنعان، که در حاصور سلطنت می کرد، فروخت؛ و سردار لشکرش سیسرا بود که در حروشت امتها سکونت داشت. J Fو بنی اسرائیل بعد از وفات ایهود، بار دیگر در نظر خداوند شرارت ورزیدند. DIFو بعد از او شمجر بن عنات بود که ششصد نفر از فلسطینیان را با چوب گاورانی کشت، و او نیز اسرائیل را نجات داد.HFو در آن روز موآبیان زیر دست اسرائیل ذلیل شدند، و زمین هشتاد سال آرامی یافت. 8GkFو در آن وقت به قدر ده هزار نفر از موآبیان را، یعنی هر زورآور و مرد جنگی را کشتند و کسی رهایی نیافت. [F1Fو به ایشان گفت: «از عقب من بیایید زیرا خداوند، موآبیان، دشمنان شما را به دست شما تسلیم کرده است.» پس از عقب او فرود شده، معبرهای اردن را پیش روی موآبیان گرفتند، و نگذاشتند که احدی عبور کند. ZE/Fو چون داخل آنجا شد، کرنا را در کوهستان افرایم نواخت و بنی اسرائیل همراهش از کوه به زیر آمدند، و او پیش روی ایشان بود. *DOFو چون ایشان معطل می شدند، ایهود به در رفت و از معدنه ای سنگ گذشته ، به سعیرت به سلامت رسید. CFو انتظار کشیدند تا خجل شدند، و چون او درهای بالاخانه را نگشود پس کلید را گرفته ، آن را باز کردند، و اینک آقای ایشان بر زمین مرده افتاده بود. kBQFو چون او رفته بود، نوکرانش آمده، دیدند که اینک درهای بالاخانه قفل است. گفتند، یقینا پایهای خود را در غرفه تابستانی می پوشاند. AFو ایهود به دهلیز بیرون رفته ، درهای بالاخانه را بر وی بسته ، قفل کرد. I@ Fو دسته آن با تیغه اش نیز فرو رفت و پیه ، تیغه را پوشانید زیرا که خنجر را از شکمش بیرون نکشید و به فضلات رسید. "??Fو ایهود دست چپ خود را دراز کرده، خنجر را از ران راست خویش کشید و آن را در شکمش فرو برد. s>aFو ایهود نزد وی داخل شد و او بتنهایی در بالاخانه تابستانی خود می نشست. ایهود گفت: «کلامی از خدا برای تو دارم.» پس از کرسی خود برخاست. = Fو خودش از معدنه ای سنگ که نزد جلجال بود، برگشته ، گفت: «ای پادشاه سخنی مخفی برای تو دارم.» گفت: «ساکت باش.» و جمیع حاضران از پیش او بیرون رفتند. <5Fو چون از عرضه داشتن ارمغان فارغ شد، آنانی را که ارمغان را آورده بودند، روانه نمود. ;Fو ارمغان را نزد عجلون، پادشاه موآب عرضه داشت. و عجلون مرد بسیار فربهی بود. /:YFو ایهود خنجر دودمی که طولش یک ذراع بود، برای خود ساخت و آن را در زیر جامه بر ران راست خود بست. ~9wFو چون بنی اسرائیل نزد خداوند فریاد برآوردند، خداوند برای ایشان نجات دهنده ای یعنی ایهود بن جیرای بنیامینی را که مرد چپدستی بود، برپا داشت، و بنی اسرائیل به دست او برای عجلون، پادشاه موآب، ارمغانی فرستادند. q8]Fو بنی اسرائیل عجلون، پادشاه موآب را هجده سال بندگی کردند. F7F و او بنی عمون و عمالیق را نزد خود جمع کرده، آمد، و بنی اسرائیل را شکست داد، و ایشان شهر نخلستان را گرفتند. 6F و بنی اسرائیل بار دیگر در نظر خداوند بدی کردند، و خداوند عجلون، پادشاه موآب را بر اسرائیل مستولی ساخت، زیرا که در نظر خداوند شرارت ورزیده بودند. `5;F و زمین چهل سال آرامی یافت. پس عتنئیل بن قناز مرد. A4}F و روح خداوند بر او نازل شد، پس بنی اسرائیل را داوری کرد، و برای جنگ بیرون رفت، و خداوند کوشان رشعتایم، پادشاه ارام را به دست او تسلیم کرد، و دستش بر کوشان رشعتایم مستولی گشت. 39F و چون بنی اسرائیل نزد خداوند فریاد کردند، خداوند برای بنی اسرائیل نجات دهنده ای یعنی عتنئیل بن قناز برادر کوچک کالیب را برپا داشت، و او ایشان را نجات داد. 2Fو غضب خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان را به دست کوشان رشعتایم، پادشاه ارام نهرین، فروخت، و بنی اسرائیل کوشان رشعتایم را هشت سال بندگی کردند. U1%Fو بنی اسرائیل آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، کردند، و یهوه خدای خود را فراموش نموده، بعلها و بتها را عبادت کردند. [01Fدختران ایشان را برای خود به زنی می گرفتند، و دختران خود را به پسران ایشان می دادند، و خدایان آنها را عبادت می نمودند. -/UFپس بنی اسرائیل در میان کنعانیان و حتیان و اموریان و فرزیان و حویان و یبوسیان ساکن می بودند. .Fو اینها برای آزمایش بنی اسرائیل بودند، تا معلوم شود که آیا احکام خداوند را که به واسطه موسی به پدران ایشان امر فرموده بود، اطاعت خواهند کرد یا نه. [-1Fپنج سردار فلسطینیان و جمیع کنعانیان و صیدونیان و حویان که در کوهستان لبنان از کوه بعل حرمون تا مدخل حمات ساکن بودند. R,Fتا طبقات بنی اسرائیل دانشمند شوند و جنگ را به ایشان تعلیم دهد، یعنی آنانی که آن را پیشتر به هیچ وجه نمی دانستند. q+ _Fپس اینانند طوایفی که خداوند واگذاشت تا به واسطه آنها اسرائیل را بیازماید، یعنی جمیع آنانی که همه جنگهای کنعان را ندانسته بودند، "*?Fپس خداوند آن طوایف را واگذاشته ، به سرعت بیرون نکرد و آنها را به دست یوشع تسلیم ننمود.k)QFتا اسرائیل را به آنها بیازمایم که آیا طریق خداوند را نگهداشته ، چنانکه پدران ایشان نگهداشتند، در آن سلوک خواهند نمود یا نه .» +(QFمن نیز هیچ یک از امتها را که یوشع وقت وفاتش واگذاشت، از حضور ایشان دیگر بیرون نخواهم نمود. q']Fلهذا خشم خداوند بر اسرائیل افروخته شد و گفت: «چونکه این قوم از عهدی که با پدران ایشان امر فرمودم، تجاوز نموده، آواز مرا نشنیدند، &Fو واقع می شد چون داور وفات یافت که ایشان برمی گشتند و از پدران خود بیشتر فتنه انگیز شده، خدایان غیر را پیروی می کردند، و آنها را عبادت نموده، سجده می کردند، و از اعمال بد و راههای سرکشی خود چیزی باقی نمی گذاشتند. $%CFو چون خداوند برای ایشان داوران برمی انگیخت، خداوند با داور می بود، و ایشان را در تمام ایام آن داور از دست دشمنان ایشان نجات می داد، زیرا که خداوند به خاطر نالهای که ایشان از دست ظالمان و ستم کنندگان خود برمی آوردند، پشیمان می شد. $}Fو باز داوران خود را اطاعت ننمودند، زیرا که در عقب خدایان غیر زناکار شده، آنها را سجده کردند، و از راهی که پدران ایشان سلوک می نمودند، و اوامر خداوند را اطاعت می کردند، به زودی برگشتند، و مثل ایشان عمل ننمودند. #Fو خداوند داوران برانگیزانید که ایشان را از دست تاراجک نندگان نجات دادند. !"=Fو به هرجا که بیرون می رفتند، دست خداوند برای بدی بر ایشان می بود، چنانکه خداوند گفته ، و چنانکه خداوند برای ایشان قسم خورده بود و به نهایت تنگی گرفتار شدند. !Fپس خشم خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان را به دست تاراج کنندگان سپرد تا ایشان را غارت نمایند، و ایشان را به دست دشمنانی که به اطراف ایشان بودند، فروخت، به حدی که دیگر نتوانستند با دشمنان خود مقاومت نمایند. c AF و یهوه را ترک کرده، بعل و عشتاروت را عبادت نمودند. gIF و یهوه خدای پدران خود را که ایشان را از زمین مصر بیرون آورده بود، ترک کردند، و خدایان غیر را از خدایان طوایفی که در اطراف ایشان بودند پیروی نموده، آنها را سجده کردند؛ و خشم خداوند را برانگیختند. F و بنی اسرائیل در نظر خداوند شرارت ورزیدند، و بعلها را عبادت نمودند. ymF و تمامی آن طبقه نیز به پدران خود پیوستند، و بعد از ایشان طبقه دیگر برخاستند که خداوند و اعمالی را که برای اسرائیل کرده بود، ندانستند. 5F و او را در حدود ملکش در تمنه حارس در کوهستان افرایم به طرف شمال کوه جاعش دفن کردند. jOFو یوشع بن نون، بنده خداوند ، چون صد و ده ساله بود، مرد. "?Fو در تمام ایام یوشع و تمامی ایام مشایخی که بعد از یوشع زنده ماندند، و همه کارهای بزرگ خداوند را که برای اسرائیل کرده بود، دیدند، قوم خداوند را عبادت نمودند. 4cFو چون یوشع قوم را روانه نموده بود، بنی اسرائیل هر یکی به ملک خود رفتند تا زمین را به تصرف آورند.  Fو آن مکان را بوکیم نام نهادند، و در آنجا برای خداوند قربانی گذرانیدند. 1]Fو چون فرشته خداوند این سخنان را به تمامی بنی اسرائیل گفت، قوم آواز خود را بلند کرده، گریستند. ~wFلهذا من نیز گفتم ایشان را از حضور شما بیرون نخواهم کرد، و ایشان در کمرهای شما خارها خواهند بود، و خدایان ایشان برای شما دام خواهند بود.» Z/Fپس شما با ساکنان این زمین عهد مبندید و مذبحهای ایشان را بشکنید. لیکن شما سخن مرا نشنیدید. این چه کار است که کرده اید؟ ' KFو فرشته خداوند از جلجال به بوکیم آمده، گفت: «شما را از مصر برآوردم و به زمینی که به پدران شما قسم خوردم داخل کردم، و گفتم عهد خود را با شما تا به ابد نخواهم شکست. k SF$و حد اموریان از سر بالای عقربیم و از سالع تا بالاتر بود.q _F#پس اموریان عزیمت داشتند که در ایلون و شعلبیم در کوه حارس ساکن باشند، و لیکن چون دست خاندان یوسف قوت گرفت، جزیه برایشان گذارده شد. " AF"و اموریان بنی دان را به کوهستان مسدود ساختند زیرا که نگذاشتند که به بیابان فرود آیند. 3 cF!و نفتالی ساکنان بیت شمس و ساکنان بیت عنات را بیرون نکرد، پس در میان کنعانیانی که ساکن آن زمین بودند، سکونت گرفت. لیکن ساکنان بیت شمس و بیت عنات به ایشان جزیه می دادند. 4 eF پس اشیریان در میان کنعانیانی که ساکن آن زمین بودند سکونت گرفتند، زیرا که ایشان را بیرون نکردند. 3Fو اشیر ساکنان عکو و ساکنان صیدون و احلب و اکزیب و حلبه و عفیق و رحوب را بیرون نکرد. Z  1Fو زبولون ساکنان فطرون و ساکنان نهلول را بیرون نکرد، پس کنعانیان در میان ایشان ساکن ماندند، و جزیه بر آنها گذارده شد. C  Fو افرایم کنعانیانی را که در جازر ساکن بودند، بیرون نکرد، پس کنعانیان در میان ایشان در جازر ساکن ماندند.   9Fو چون اسرائیل قوی شدند، بر کنعانیان جزیه نهادند، لیکن ایشان را تماما بیرون نکردند. V  )Fو منسی اهل بیتشان و دهات آن را و اهل تعنک و دهات آن و ساکنان دور و دهات آن و ساکنان یبلعام و دهات آن و ساکنان مجدو و دهات آن را بیرون نکرد، و کنعانیان عزیمت داشتند که در آن زمین ساکن باشند. #  CFو آن مرد به زمین حتیان رفته ، شهری بنا نمود و آن را لوز نامید که تا امروز اسمش همان است. = wFپس مدخل شهر را به ایشان نشان داده، پس شهر را به دم شمشیر زدند، و آن مرد را با تمامی خاندانش رها کردند. W +Fو کشیکچیان مردی را که از شهر بیرون می آمد دیده، به وی گفتند: «مدخل شهر را به ما نشان بده که با تو احسان خواهیم نمود.»  Fو خاندان یوسف بیت ئیل را جاسوسی کردند، و نام آن شهر قبل از آن لوز بود. t eFو خاندان یوسف نیز به بیت ئیل برآمدند، و خداوند با ایشان بود. [ 3Fو بنی بنیامین یبوسیان را که در اورشلیم ساکن بودند بیرون نکردند، و یبوسیان با بنی بنیامین تا امروز در اورشلیم ساکنند.  )Fو حبرون را برحسب قول موسی به کالیب دادند، و او سه پسر عناق را از آنجا بیرون کرد. l UFو خداوند با یهودا می بود، و او اهل کوهستان را بیرون کرد، لیکن ساکنان وادی را نتوانست بیرون کند، زیرا که ارابه های آهنین داشتند. Fو یهودا غزه و نواحی اش و اشقلون و نواحی اش و عقرون و نواحی اش را گرفت. l UFو یهودا همراه برادر خود شمعون رفت، و کنعانیانی را که در صفت ساکن بودند، شکست دادند، و آن را خراب کرده، اسم شهر را حرما نامیدند. f IFو پسران قینی پدر زن موسی از شهر نخلستان همراه بنی یهودا به صحرای یهودا که به جنوب عراد است برآمده، رفتند و با قوم ساکن شدند. ~ {Fبه وی گفت: «مرا برکت ده زیرا که مرا در زمین جنوب ساکن گردانیدی، پس مرا چشمه های آب بده.» و کالیب چشمه های بالا و چشمه های پایین را به او داد.l} UFو چون دختر نزد وی آمد، او را ترغیب کرد که از پدرش زمینی طلب کند. و آن دختر از الاغ خود پیاده شده، کالیب وی را گفت: «چه می خواهی ؟» | 7F و عتنیئیل بن قناز برادر کوچک کالیب آن را گرفت؛ پس دختر خود عکسه را به او به زنی داد. &{ IF و کالیب گفت: «آنکه قریه سفیر را زده، فتح نماید، دختر خود عکسه را به او به زنی خواهم داد.» z {F و از آنجا بر ساکنان دبیر برآمد و اسم دبیر قبل از آن، قریه سفیر بود. ay ?F و یهودا بر کنعانیانی که در حبرون ساکن بودند برآمد، و اسم حبرون قبل از آن قریه اربع بود. و شیشای و اخیمان و تلمای را کشتند. 9x oF و بعد از آن بنی یهودا فرود شدند تا با کنعانیانی که در کوهستان و جنوب و بیابان ساکن بودند، جنگ کنند. 3w cFو بنی یهودا با اورشلیم جنگ کرده، آن را گرفتند، و آن را به دم شمشیر زده، شهر را به آتش سوزانیدند. Dv Fو ادونی بازق گفت: «هفتاد ملک با شسته ای دست و پا بریده زیر سفره من خورده ها برمی چیدند. موافق آنچه من کردم خدا به من مکافات رسانیده است.» پس او را به اورشلیم آوردند و در آنجا مرد. u 5Fو ادونی بازق فرار کرد و او را تعاقب نموده، گرفتندش، و شسته ای دست و پایش را بریدند. t 3Fو ادونی بازق را در بازق یافته، با او جنگ کردند، و کنعانیان و فرزیان را شکست دادند. Ms Fو یهودا برآمد، و خداوند کنعانیان و فرزیان را به دست ایشان تسلیم نمود، و ده هزار نفر از ایشان را در بازق کشتند. r Fو یهودا به برادر خود شمعون گفت: «به قرعه من همراه من برآی، و با کنعانیان جنگ کنیم، و من نیز همراه تو به قرعه تو خواهم آمد.» پس شمعون همراه او رفت. {q sFخداوند گفت: «یهودا برآید، اینک زمین را به دست او تسلیم کرده ام.» vp kFو بعد از وفات یوشع، واقع شد که بنی اسرائیل از خداوند سؤال کرده، گفتند: «کیست که برای ما بر کنعانیان، اول برآید و با ایشان جنگ نماید؟» 3oa<!و العازار بن هارون مرد، و او را در تل پسرش فینحاس که در کوهستان افرایم به او داده شد، دفن کردند.,nS< و استخوانهای یوسف را که بنی اسرائیل از مصر آورده بودند در شکیم، در حصه زمینی که یعقوب از بنی حمور، پدر شکیم به صد قسیطه خریده بود، دفن کردند، و آن ملک بنی یوسف شد. m+<و اسرائیل در همه ایام یوشع و همه روزهای مشایخی که بعد از یوشع زنده ماندند و تمام عملی که خداوند برای اسرائیل کرده بود دانستند، خداوند را عبادت نمودند. 2l_<و او را در حدود ملک خودش در تمنه سارح که در کوهستان افرایم به طرف شمال کوه جاعش است، دفن کردند. k)<و بعد از این امور واقع شد که یوشع بن نون، بنده خداوند، چون صد و ده ساله بود، مرد.`j;<پس یوشع، قوم یعنی هر کس را به ملک خود روانه نمود. =<;;,:;87755,32{10/.--@,c++ *)0(D''%%S$$#A"l!E qh^T*cK> Q 5  qc9<V|'F تا انتقام ظلمی که بر هفتاد پسر یربعل شده بود، بشود، و خون آنها از برادر ایشان ابی ملک که ایشان را کشته بود، و از اهل شکیم که دستهایشان را برای کشتن برادران خود قوی ساخته بودند، رفته شود. %{EF و خدا روحی خبیث در میان ابی ملک و اهل شکیم فرستاد، و اهل شکیم با ابی ملک خیانت ورزیدند، QzF و ابی ملک بر اسرائیل سه سال حکمرانی کرد. y3F پس یوتام فرار کرده، گریخت و به بئیر آمده، در آنجا از ترس برادرش، ابی ملک، ساکن شد. }xuF و اگرنه آتش از ابی ملک بیرون بیاید، و اهل شکیم و خاندان ملو را بسوزاند، و آتش از اهل شکیم و خاندان ملو بیرون بیاید و ابی ملک را بسوزاند.» @w{F پس اگر امروز به راستی و صداقت با یربعل و خاندانش عمل نمودید، از ابی ملک شاد باشید و او از شما شاد باشد. v%F و شما امروز بر خاندان پدرم برخاسته ، پسرانش، یعنی هفتاد نفر را بر یک سنگ کشتید، و پسر کنیز او ابی ملک را چون برادر شما بود، بر اهل شکیم پادشاه ساختید. (uKF زیرا که پدر من به جهت شما جنگ کرده، جان خود را به خطر انداخت و شما را از دست مدیان رهانید. tF و اﻵن اگر براستی و صداقت عمل نمودید در اینکه ابی ملک را پادشاه ساختید، و اگر به یربعل و خاندانش نیکویی کردید و برحسب عمل دستهایش رفتار نمودید. .sWF خار به درختان گفت: اگر به حقیقت شما مرا بر خود پادشاه نصب می کنید، پس بیایید و در سایه من پناه گیرید، و اگر نه آتش از خار بیرون بیاید و سروهای آزاد لبنان را بسوزاند. jrOF و جمیع درختان به خار گفتند که تو بیا و بر ما سلطنت نما. DqF مو به ایشان گفت: آیا شیره خود را که خدا و انسان را خوش می سازد، ترک بکنم و رفته، بر درختان حکمرانی نمایم؟ Zp/F و درختان به مو گفتند که بیا و بر ما سلطنت نما. 0o[F انجیر به ایشان گفت: آیا شیرینی و میوه نیکوی خود را ترک بکنم و رفته ، بر درختان حکمرانی نمایم؟ enEF و درختان به انجیر گفتند که تو بیا و بر ما سلطنت نما. imMF درخت زیتون به ایشان گفت: آیا روغن خود را که به سبب آن خدا و انسان مرا محترم می دارند ترک کنم و رفته ، بر درختان حکمرانی نمایم؟ l9F وقتی درختان رفتند تا بر خود پادشاهی نصب کنند؛ و به درخت زیتون گفتند بر ما سلطنت نما.*kOF و چون یوتام را از این خبر دادند، او رفته ، به سر کوه جرزیم ایستاد و آواز خود را بلند کرده، ندا در داد و به ایشان گفت: «ای مردان شکیم مرا بشنوید تا خدا شما را بشنود. LjF و تمامی اهل شکیم و تمامی خاندان ملو جمع شده، رفتند، و ابی ملک را نزد بلوط ستون که در شکیم است، پادشاه ساختند. "i?F پس به خانه پدرش به عفره رفته ، برادران خود پسران یربعل را که هفتاد نفر بودند بر یک سنگ بکشت؛ لیکن یونام پسر کوچک یربعل زنده ماند، زیرا خود را پنهان کرده بود. Xh+F و هفتاد مثقال نقره از خانه بعل بریت به او دادند، و ابی ملک مردان مهمل و باطل را به آن اجیر کرد که او را پیروی نمودند. }guF و برادران مادرش درباره او در گوشهای جمیع اهل شکیم همه این سخنان را گفتند، و دل ایشان به پیروی ابی ملک مایل شد، زیرا گفتند او برادر ماست. efEF «اﻵن در گوشهای جمیع اهل شکیم بگویید: برای شما کدام بهتر است؟ که هفتاد نفر یعنی همه پسران یربعل بر شما حکمرانی کنند؟ یا اینکه یک شخص بر شما حاکم باشد؟ و بیاد آورید که من استخوان و گوشت شما هستم.» Me F و ابی ملک بن یربعل نزد برادران مادر خود به شکیم رفته ، ایشان و تمامی قبیله خاندان پدر مادرش را خطاب کرده، گفت: !d=F#و با خاندان یربعل جدعون موافق همه احسانی که با بنی اسرائیل نموده بود، نیکویی نکردند.PcF"و بنی اسرائیل یهوه، خدای خود را که ایشان را از دست جمیع دشمنان ایشان از هر طرف رهایی داده بود، به یاد نیاوردند. JbF!و واقع شد بعد از وفات جدعون که بنی اسرائیل برگشته ، در پیروی بعلها زنا کردند، و بعل بریت را خدای خود ساختند. a5F و جدعون بن یوآش پیر و سالخورده شده، مرد، و در قبر پدرش یوآش در عفره ابیعزری دفن شد. `Fو کنیز او که در شکیم بود او نیز برای وی پسری آورد، و او را ابی ملک نام نهاد. _Fو جدعون را هفتاد پسر بود که از صلبش بیرون آمده بودند، زیرا زنان بسیار داشت. U^%Fو یربعل بن یوآش رفته ، در خانه خود ساکن شد. N]Fپس مدیان در حضور بنی اسرائیل مغلوب شدند و دیگر سر خود را بلند نکردند، و زمین در ایام جدعون چهل سال آرامی یافت. \Fو جدعون از آنها ایفودی ساخت و آن را در شهر خود عفره برپا داشت، و تمامی اسرائیل به آنجا در عقب آن زنا کردند، و آن برای جدعون و خاندان او دام شد. J[Fو وزن گوشواره های طلایی که طلبیده بود، هزار و هفتصد مثقال طلا بود، سوای آن هلالها و حلقه ها و جامه های ارغوانی که بر ملوک مدیان بود، و سوای گردنبندهایی که بر گردن شتران ایشان بود. 8ZkFدر جواب گفتند: «البته می دهیم». پس ردایی پهن کرده، هر یکی گوشواره های غنیمت خود را در آن انداختند. !Y=Fو جدعون به ایشان گفت: «یک چیز از شما خواهش دارم که هر یکی از شما گوشواره های غنیمت خود را به من بدهد.» زیرا که گوشواره های طلا داشتند، چونکه اسمعیلیان بودند. `X;Fجدعون در جواب ایشان گفت: «من بر شما سلطنت نخواهم کرد، و پسر من بر شما سلطنت نخواهد کرد، خداوند بر شما سلطنت خواهد نمود.» PWFپس مردان اسرائیل به جدعون گفتند: «بر ما سلطنت نما، هم پسر تو و پسر پسر تو نیز چونکه ما را از دست مدیان رهانیدی.» #VAFپس زبح و صلمونع گفتند: «تو برخیز و ما را بکش زیرا شجاعت مرد مثل خود اوست.» پس جدعون برخاسته ، زبح و صلمونع را بکشت و هلالهایی که بر گردن شتران ایشان بود، گرفت. QUFو به نخست زاده خود، یتر، گفت: «برخیز و ایشان را بکش.» لیکن آن جوان شمشیر خود را از ترس نکشید چونکه هنوز جوان بود. RTFگفت: «ایشان برادرانم و پسران مادر من بودند؛ به خداوند حی قسم اگر ایشان را زنده نگاه می داشتید، شما را نمی کشتم.» XS+Fو به زبح و صلمونع گفت: «چگونه مردمانی بودند که در تابور کشتید.» گفتند: «ایشان مثل تو بودند؛ هر یکی شبیه شاه زادگان.» ]R5Fو برج فنوعیل را منهدم ساخته ، مردان شهر را کشت. QFپس مشایخ شهر و شوک و خارهای صحرا را گرفته ، اهل سکوت را به آنها تادیب نمود. P+Fپس نزد اهل سکوت آمده، گفت: «اینک زبح و صلمونع که درباره ایشان مرا طعنه زده، گفتید مگر دست زبح و صلمونع اﻵن در دست تو است تا به مردان خسته تو نان بدهیم.» fOGFو جوانی از اهل سکوت را گرفته ، از او تفتیش کرد و او برای وی نامهای سرداران سکوت و مشایخ آن را که هفتاد و هفت نفر بودند، نوشت. VN'F و جدعون بن یوآش از بالای حارس از جنگ برگشت. hMKF و زبح و صلمونع فرار کردند و ایشان را تعاقب نموده، آن دو ملک مدیان یعنی زبح و صلمونع را گرفت و تمامی لشکر ایشان را منهزم ساخت. NLF و جدعون به راه چادرنشینان به طرف شرقی نوبح و یجبهاه برآمده، لشکر ایشان را شکست داد، زیرا که لشکر مطمئن بودند. KF و زبح و صلمونع در قرقور با لشکر خود به قدر پانزده هزار نفر بودند. تمامی بقیه لشکر بنی مشرق این بود، زیرا صد و بیست هزار مرد جنگی افتاده بودند. J+F و به اهل فنوعیل نیز گفت: «وقتی که به سلامت برگردم، این برج را منهدم خواهم ساخت.» 7IiFو از آنجا به فنوعیل برآمده، به ایشان همچنین گفت، و اهل فنوعیل مثل جواب اهل سکوت او را جواب دادند. YH-Fجدعون گفت: «پس چون خداوند زبح و صلمونع را به دست من تسلیم کرده باشد، آنگاه گوشت شما را با شوک و خار صحرا خواهم درید.» 9GmFسرداران سکوت به وی گفتند: «مگر دستهای زبح و صلمونع اﻵن در دست تو می باشد تا به لشکر تو نان بدهیم؟» ZF/Fو به اهل سکوت گفت: «تمنا این که چند نان به رفقایم بدهید زیرا خسته اند، و من زبح و صلمونع، ملوک مدیان را تعاقب می کنم.» LEFو جدعون با آن سیصد نفر که همراه او بودند به اردن رسیده، عبور کردند، و اگر چه خسته بودند، لیکن تعاقب می کردند. D Fبه دست شما خدا دو سردار مدیان، یعنی غراب و ذئب را تسلیم نمود و من مثل شما قادر بر چه کار بودم؟» پس چون این سخن را گفت، خشم ایشان بر وی فرو نشست. ECFاو به ایشان گفت: «اﻵن من بالنسبه به کار شما چه کردم؟ مگر خوشه چینی افرایم از میوه چینی ابیعزر بهتر نیست؟ xB mFو مردان افرایم او را گفتند: «این چه کار است که به ما کرده ای که چون برای جنگ مدیان می رفتی ما را نخواندی؟» و به سختی با وی منازعت کردند. 5AeFو غراب و ذئب، دو سردار مدیان را گرفته ، غراب را بر صخره غراب و ذئب را در چرخشت ذئب کشتند، و مدیان را تعاقب نمودند، و سرهای غراب و ذئب را به آن طرف اردن، نزد جدعون آوردند.t@cFو جدعون به تمامی کوهستان افرایم، رسولان فرستاده، گفت: «به جهت مقابله با مدیان به زیر آیید و آبها را تا بیت باره و اردن پیش ایشان بگیرید.» پس تمامی مردان افرایم جمع شده، آبها را تا بیت باره و اردن گرفتند. ?#Fو مردان اسرائیل از نفتالی و اشیر و تمامی منسی جمع شده، مدیان را تعاقب نمودند. G> Fو چون آن سیصد نفر کرناها را نواختند، خداوند شمشیر هر کس را بر رفیقش و بر تمامی لشکر گردانید، و لشکر ایشان تا بیت شطه به سوی صریرت و تا سر حد آبل محوله که نزد طبات است، فرار کردند. E=Fو هر کس به جای خود به اطراف اردو ایستادند و تمامی لشکر فرار کردند و ایشان نعره زده، آنها را منهزم ساختند. <%Fو هر سه فرقه کرناها را نواختند و سبوها را شکستند و مشعلها را به دست چپ و کرناها را به دست راست خود گرفته ، نواختند، و صدا زدند: «شمشیر خداوند و جدعون.» F;Fپس جدعون و صد نفر که با وی بودند، در ابتدای پاس دوم شب به کنار اردو رسیدند و در همان حین کشیکچی ای تازه گذارده بودند، پس کرناها را نواختند و سبوها را که در دست ایشان بود، شکستند. m:UFو چون من و آنانی که با من هستند کرناها را بنوازیم، شما نیز از همه اطراف اردو کرناها را بنوازید و بگویید (شمشیر) خداوند و جدعون.» E9Fو به ایشان گفت: «بر من نگاه کرده، چنان بکنید. پس چون به کنار اردو برسم، هر چه من می کنم، شما هم چنان بکنید. S8!Fو آن سیصد نفر را به سه فرقه منقسم ساخت، و به دست هر یکی از ایشان کرناها و سبوهای خالی داد و مشعلها در سبوها گذاشت. 7+Fو چون جدعون نقل خواب و تعبیرش را شنید، سجده نمود، و به لشکرگاه اسرائیل برگشته ، گفت: «برخیزید زیرا که خداوند اردوی مدیان را به دست شما تسلیم کرده است.» o6YFرفیقش در جواب وی گفت که «این نیست جز شمشیر جدعون بن یوآش، مرد اسرائیلی ، زیرا خدا مدیان و تمام اردو را به دست او تسلیم کرده است.» *5OF پس چون جدعون رسید، دید که مردی به رفیقش خوابی بیان کرده، می گفت که «اینک خوابی دیدم، و هان گرده ای نان جوین در میان اردوی مدیان غلطانیده شده، به خیمه ای برخورد و آن را چنان زد که افتاد و آن را واژگون ساخت، چنانکه خیمه بر زمین پهن شد.» 4 F و اهل مدیان و عمالیق و جمیع بنی مشرق مثل ملخ، بی شمار در وادی ریخته بودند؛ و شتران ایشان را مثل ریگ که بر کناره دریا بی حساب است، شماره ای نبود. $3CF و چون آنچه ایشان بگویند بشنوی، بعد از آن دست تو قوی خواهد شد، و به اردو فرود خواهی آمد.» پس او و خادمش، فوره به کناره سلاح دارانی که در اردو بودند، فرود آمدند. l2SF لیکن اگر از رفتن می ترسی ، با خادم خود فوره به اردو برو. 11]F و در همان شب خداوند وی را گفت: «برخیز و به اردو فرود بیا زیرا که آن را به دست تو تسلیم نموده ام. 40cFپس آن گروه توشه و کرناهای خود را به دست گرفتند و هر کس را از سایر مردان اسرائیل به خیمه خود فرستاد؛ ولی آن سیصد نفر را نگاه داشت. و اردوی مدیان در وادی پایین دست او بود. /'Fو خداوند به جدعون گفت: «به این سیصد نفر که به کف نوشیدند، شما را نجات می دهم، و مدیان را به دست تو تسلیم خواهم نمود. پس سایر قوم هر کس به جای خود بروند.» E.Fو عدد آنانی که دست به دهان آورده، نوشیدند، سیصد نفر بود؛ و جمیع بقیه قوم بر زانوی خود خم شده، آب نوشیدند. +-QFو چون قوم را نزد آب آورده بود، خداوند به جدعون گفت: «هر که آب را به زبان خود بنوشد، چنانکه سگ می نوشد، او را تنها بگذار، و همچنین هر که بر زانوی خود خم شده، بنوشد.» , Fو خداوند به جدعون گفت: «باز هم قوم زیاده اند؛ ایشان را نزد آب بیاور تا ایشان را آنجا برای تو بیازمایم، و هر که را به تو گویم این با تو برود، او همراه تو خواهد رفت، و هر که را به تو گویم این با تو نرود، او نخواهد رفت.» +-Fپس اﻵن به گوش قوم ندا کرده، بگو: هر کس که ترسان و هراسان باشد از کوه جلعاد برگشته ، روانه شود.» و بیست و دو هزار نفر از قوم برگشتند و ده هزار باقی ماندند. (*KFو خداوند به جدعون گفت: «قومی که با تو هستند، زیاده از آنند که مدیان را به دست ایشان تسلیم نمایم، مبادا اسرائیل بر من فخر نموده، بگویند که دست ما، ما را نجات داد. ) Fو یربعل که جدعون باشد با تمامی قوم که با وی بودند، صبح زود برخاسته ، نزد چشمه حرود اردو زدند، و اردوی مدیان به شمال ایشان نزد کوه موره در وادی بود. (F(و خدا در آن شب چنان کرد که بر پوست فقط، خشکی بود و بر تمامی زمین شبنم.4'cF'و جدعون به خدا گفت: «غضب تو بر من افروخته نشود و همین یک مرتبه خواهم گفت، یک دفعه دیگر فقط با پوست تجربه نمایم؛ این مرتبه پوست به تنهایی خشک باشد و بر تمامی زمین شبنم.» .&WF&و همچنین شد و بامدادان به زودی برخاسته ، پوست را فشرد و کاسه ای پر از آب شبنم از پوست بیفشرد. )%MF%اینک من در خرمنگاه، پوست پشمینی می گذارم و اگر شبنم فقط بر پوست باشد و بر تمامی زمین خشکی بود، خواهم دانست که اسرائیل را برحسب قول خود به دست من نجات خواهی داد.» $F$و جدعون به خدا گفت: «اگر اسرائیل را برحسب سخن خود به دست من نجات خواهی داد، t#cF#و رسولان در تمامی منسی فرستاد که ایشان نیز در عقب وی جمع شدند و در اشیر و زبولون و نفتالی رسولان فرستاد و به استقبال ایشان برآمدند. "/F"و روح خداوند جدعون را ملبس ساخت. پس کرنا را نواخت و اهل ابیعزر در عقب وی جمع شدند. 1!]F!آنگاه جمیع اهل مدیان و عمالیق و بنی مشرق با هم جمع شدند و عبور کرده، در وادی یزرعیل اردو زدند. H  F پس در آن روز او را یربعل نامید و گفت: «بگذارید تا بعل با او محاجه نماید زیرا که مذبح او را منهدم ساخته است.» +QFاما یوآش به همه کسانی که بر ضد او برخاسته بودند، گفت: «آیا شما برای بعل محاجه می کنید؟ و آیا شما او را می رهانید؟ هر که برای او محاجه نماید، همین صبح کشته شود؛ و اگر او خداست، برای خود محاجه نماید چونکه کسی مذبح او را منهدم ساخته است.» r_Fپس مردان شهر به یوآش گفتند: «پسر خود را بیرون بیاور تا بمیرد زیرا که مذبح بعل را منهدم ساخته، و اشیره را که نزد آن بود، بریده است.» `;Fپس به یکدیگر گفتند: «کیست که این کار را کرده است؟» و چون دریافت و تفحص کردند، گفتند: «جدعون بن یوآش این کار را کرده است.» Fو چون مردمان شهر در صبح برخاستند، اینک مذبح بعل منهدم شده، و اشیره که نزد آن بود، بریده، و گاو دومین بر مذبحی که ساخته شده بود، قربانی گشته. RFپس جدعون ده نفر از نوکران خود را برداشت و به نوعی که خداوند وی را گفته بود، عمل نمود؛ اما چونکه از خاندان پدر خود و مردان شهر می ترسید، این کار را در روز نتوانست کرد، پس آن را در شب کرد. ~wFو برای یهوه، خدای خود، بر سر این قلعه مذبحی موافق رسم بنا کن، و گاو دومین را گرفته ، با چوب اشیره که قطع کردی برای قربانی سوختنی بگذران.» ,SFو در آن شب، خداوند او را گفت: «گاو پدر خود، یعنی گاو دومین را که هفت ساله است بگیر، و مذبح بعل را که از آن پدرت است منهدم کن، و تمثال اشیره را که نزد آن است، قطع نما. I Fپس جدعون در آنجا برای خداوند مذبحی بنا کرد و آن را یهوه شالوم نامید که تا امروز در عفره ابیعزریان باقی است. jOFخداوند وی را گفت: «سلامتی برتو باد! مترس، نخواهی مرد.» G Fپس جدعون دانست که او فرشته خداوند است. و جدعون گفت: «آه ای خداوند یهوه، چونکه فرشته خداوند را روبرو دیدم.» ;qFآنگاه فرشته خداوند نوک عصا را که در دستش بود، دراز کرده، گوشت و قرصهای فطیر را لمس نمود که آتش از صخره برآمده، گوشت و قرصهای فطیر را بلعید، و فرشته خداوند از نظرش غایب شد. H Fو فرشته خدا او را گفت: «گوشت و قرصهای فطیر را بردار و بر روی این صخره بگذار، و آب گوشت را بریز.» پس چنان کرد. ;qFپس جدعون رفت و بزغالهای را با قرصهای نان فطیر از یک ایفه آرد نرم حاضر ساخت، و گوشت را در سبدی و آب گوشت را در کاسه ای گذاشته ، آن را نزد وی، زیر درخت بلوط آورد و پیش وی نهاد. \3Fپس خواهش دارم که از اینجا نروی تا نزد تو برگردم، و هدیه خود را آورده، به حضور تو بگذرانم.» گفت: «من می مانم تا برگردی.» 1]Fاو وی را گفت: «اگر اﻵن در نظر تو فیض یافتم، پس آیتی به من بنما که تو هستی آنکه با من حرف می زنی. /Fخداوند وی را گفت: «یقینا من با تو خواهم بود و مدیان را مثل یک نفر شکست خواهی داد.» |sFاو در جواب وی گفت: «آه ای خداوند، چگونه اسرائیل را رهایی دهم؟ اینک خاندان من در منسی ذلیلتر از همه است و من در خانه پدرم کوچکترین هستم.» NFآنگاه یهوه بر وی نظر کرده، گفت: «به این قوت خود برو و اسرائیل را از دست مدیان رهایی ده! آیا من تو را نفرستادم؟» X +F جدعون وی را گفت: «آه ای خداوند من، اگر یهوه با ماست، پس چرا این همه بر ما واقع شده است، و کجاست جمیع اعمال عجیب او که پدران ما برای ما ذکر کرده، و گفته اند که آیا خداوند ما را از مصر بیرون نیاورد؟ لیکن اﻵن خداوند ما را ترک کرده، و به دست مدیان تسلیم نموده است.»  F پس فرشته خداوند بر او ظاهر شده، وی را گفت: «ای مرد زورآور، یهوه با تو است.»  F و فرشته خداوند آمده، زیر درخت بلوطی که در عفره است که مال یوآش ابیعزری بود، نشست؛ و پسرش جدعون گندم رادر چرخشت می کوبید تا آن را از مدیان پنهان کند. Y -F و به شما گفتم، من، یهوه، خدای شما هستم، از خدایان اموریانی که در زمین ایشان ساکنید، مترسید. لیکن آواز مرا نشنیدید.» d CF و شما را از دست مصریان و از دست جمیع ستمکاران شما رهایی دادم، و اینان را از حضور شما بیرون کرده، زمین ایشان را به شما دادم. 3Fکه خداوند نبی ای برای بنی اسرائیل فرستاد، و او به ایشان گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین می گوید: من شما را از مصر برآوردم و شما را از خانه بندگی بیرون آوردم، {Fو واقع شد چون بنی اسرائیل از دست مدیان نزد خداوند استغاثه نمودند، 7Fو چون اسرائیل به سبب مدیان بسیار ذلیل شدند، بنی اسرائیل نزد خداوند فریاد برآوردند.Fزیرا که ایشان با مواشی و خیمه های خود برآمده، مثل ملخ بی شمار بودند، و ایشان و شتران ایشان را حسابی نبود و به جهت خراب ساختن زمین داخل شدند. QFو بر ایشان اردو زده، محصول زمین را تا به غزه خراب کردند، و در اسرائیل آذوقه و گوسفند و گاو و الاغ باقی نگذاشتند. $CFو چون اسرائیل زراعت می کردند، مدیان و عمالیق و بنی مشرق آمده، بر ایشان هجوم می آوردند. tcFو دست مدیان بر اسرائیل استیلا یافت، و به سبب مدیان بنی اسرائیل شکافها و مغاره ها و ملاذها را که در کوهها می باشند، برای خود ساختند. 1 _Fو بنی اسرائیل در نظر خداوند شرارت ورزیدند. پس خداوند ایشان را به دست مدیان هفت سال تسلیم نمود. nWFهمچنین ای خداوند جمیع دشمنانت هلاک شوند. و اما محبان او مثل آفتاب باشند، وقتی که در قوتش طلوع می کند.» و زمین چهل سال آرامی یافت.QFآیا غنیمت را نیافته ، و تقسیم نمی کنند؟ یک دختر، دو دختر برای هر مرد. و برای سیسرا غنیمت رختهای رنگارنگ، غنیمت رختهای رنگارنگ قلابدوزی، رخت رنگارنگ قلابدوزی دورو. بر گردنهای اسیران. ~Fخاتونهای دانشمندش در جواب وی گفتند. لیکن او سخنان خود را به خود تکرار کرد. p}[Fاز دریچه نگریست و نعره زد، مادر سیسرا از شبکه (نعره زد): چرا ارابه اش در آمدن تاخیر می کند؟ و چرا چرخهای ارابه هایش توقف می نماید؟ 4|cFنزد پایهایش خم شده، افتاد و دراز شد.نزد پایهایش خم شده، افتاد. جایی که خم شد در آنجا کشته افتاد. c{AFدست خود را به میخ دراز کرد، و دست راست خود را به چکش عمله. و به چکش سیسرا را زده، سرش را سفت، و شقیقه او را شکافت و فرو دوخت. zzoFاو آب خواست و شیر به وی داد، و سرشیر را در ظرف ملوکانه پیش آورد. yFیاعیل، زن حابرقینی ، از سایر زنان مبارک باد! از زنان چادرنشین مبارک باد! xFفرشته خداوند می گوید میروز را لعنت کنید، ساکنانش را به سختی لعنت کنید، زیرا که به امداد خداوند نیامدند تا خداوند را در میان جباران اعانت نمایند. wFآنگاه اسبان، زمین را پازدن گرفتند، به سبب تاختن یعنی تاختن زورآوران ایشان. !v=Fنهر قیشون ایشان را در ربود. آن نهر قدیم یعنی نهر قیشون. ای جان من قوت را پایمال نمودی. uueFاز آسمان جنگ کردند. ستارگان از منازل خود با سیسرا جنگ کردند. OtFپادشاهان آمده، جنگ کردند. آنگاه پادشاهان کنعان مقاتله نمودند. در تعنک نزد آبهای مجدو. و هیچ منفعت نقره نبردند.+sQFو زبولون قومی بودند که جان خود را به خطر موت تسلیم نمودند، و نفتالی نیز در بلندیهای میدان. Zr/Fجلعاد به آن طرف اردن ساکن ماند. و دان چرا نزد کشتیها درنگ نمود؟ اشیر به کناره دریا نشست، و نزد خلیجهای خود ساکن ماند. 'qIFچرا در میان آغلها نشستی؟ آیا تا نی گله ها را بشنوی؟ مباحثات دل، نزد شعوب رؤبین عظیم بود. pFو سروران یساکار همراه دبوره بودند؛ چنانکه باراق بود همچنان یساکار نیز بود. در عقب او به وادی هجوم آوردند. فکرهای دل نزد شعوب رؤبین عظیم بود. %oEFاز افرایم آمدند، آنانی که مقر ایشان در عمالیق است. در عقب تو بنیامین با قومهای تو، و از ماکیر داوران آمدند. و از زبولون آنانی که عصای صف آرا را به دست می گیرند. ~n}g|%{RzyydxQwvuu ssrr5qpmoUnpmmskj`iihYgff eidcc3baa`__D^*]S\m[ZZ@YXWW=VUUTSS5RRQONNAM]LKSJJVIHqG9F?E=D CuBA@?>>%=O<;:98765433%11 /.h-++ *))}((t('I&%%O$t#"! bHnvd y)|8) ` W T]#AFو در هفت روزی که ضیافت ایشان می بود پیش او می گریست، و واقع شد که در روز هفتم چونکه او را بسیار الحاح می نمود، برایش بیان کرد و او معما را به پسران قوم خود گفت.  Fپس زن شمشون پیش او گریسته ، گفت: «به درستی که مرا بغض می نمایی و دوست نمی داری زیرا معمایی به پسران قوم من گفته ای و آن را برای من بیان نکردی.» او وی را گفت: «اینک برای پدر و مادر خود بیان نکردم؛ آیا برای تو بیان کنم؟» jOFو واقع شد که در روز هفتم به زن شمشون گفتند: «شوهر خود را ترغیب نما تا معمای خود را برای ما بیان کند، مبادا تو را و خانه پدر تو را به آتش بسوزانیم. آیا ما را دعوت کرده اید تا ما را تاراج نمایید یا نه ؟» Z /Fبه ایشان گفت: «از خورنده خوراک بیرون آمد، و از زورآور شیرینی بیرون آمد.» و ایشان تا سه روز معما را نتوانستند حل کنند.  }F و اگر آن را برای من نتوانید حل کنید، آنگاه شما سی جامه کتان و سی دست رخت به من بدهید.» ایشان به وی گفتند: «معمای خود را بگو تا آن را بشنویم.»  /F و شمشون به ایشان گفت: «معمایی برای شما می گویم، اگر آن را برای من در هفت روز مهمانی حل کنید و آن را دریافت نمایید، به شما سی جامه کتان و سی دست رخت می دهم.  F و واقع شد که چون او را دیدند، سی رفیق انتخاب کردند تا همراه او باشند.  /F و پدرش نزد آن زن آمد و شمشون در آنجا مهمانی کرد، زیرا که جوانان چنین عادت داشتند. 'F و آن را به دست خود گرفته ، روان شد و در رفتن می خورد تا به پدر و مادر خود رسیده، به ایشان داد و خوردند. اما به ایشان نگفت که عسل را از لاشه شیر گرفته بود. dCFو چون بعد از چندی برای گرفتنش برمی گشت، از راه به کنار رفت تا لاشه شیر را ببیند؛ و اینک انبوه زنبور ، و عسل در لاشه شیر بود. `;Fو رفته ، با آن زن سخن گفت و به نظر شمشون پسند آمد. Fو روح خداوند بر او مستقر شده، آن را درید به طوری که بزغالهای دریده شود، و چیزی در دستش نبود؛ و پدر و مادر خود را از آنچه کرده بود، اطلاع نداد. EFپس شمشون با پدر و مادر خود به تمنه فرود آمد؛ و چون به تاکستانهای تمنه رسیدند، اینک شیری جوان بر او بغرید. Fاما پدر و مادرش نمی دانستند که این از جانب خداوند است، زیرا که بر فلسطینیان علتی می خواست، چونکه در آن وقت فلسطینیان بر اسرائیل تسلط می داشتند. cAFپدر و مادرش وی را گفتند: «آیا از دختران برادرانت و در تمامی قوم من دختری نیست که تو باید بروی و از فلسطینیان نامختون زن بگیری؟» شمشون به پدر خود گفت: «او را برای من بگیر زیرا در نظر من پسند آمد.» Y-Fو آمده، به پدر و مادر خود بیان کرده، گفت: «زنی از دختران فلسطینیان در تمنه دیدم. پس اﻵن او را برای من به زنی بگیرید.» z qFو شمشون به تمنه فرود آمده، زنی از دختران فلسطینیان در تمنه دید. F و روح خداوند در لشکرگاه دان در میان صرعه و اشتاول به برانگیختن او شروع نمود.~)F و آن زن پسری زاییده، او را شمشون نام نهاد. و پسر نمو کرد و خداوند او را برکت داد. T}#F اما زنش گفت: «اگر خداوند می خواست ما را بکشد قربانی سوختنی و هدیه آردی را از دست ما قبول نمی کرد، و همه این چیزها را به ما نشان نمی داد، و در این وقت مثل این امور را به سمع ما نمی رسانید.» q|]F و مانوح به زنش گفت: «البته خواهیم مرد، زیرا خدا را دیدیم.» {+F و فرشته خداوند بر مانوح و زنش دیگر ظاهر نشد. پس مانوح دانست که فرشته خداوند بود. zF زیرا واقع شد که چون شعله آتش از مذبح به سوی آسمان بالا می رفت، فرشته خداوند در شعله مذبح صعود نمود، و مانوح و زنش چون دیدند، رو به زمین افتادند. Vy'F پس مانوح گوساله و هدیه آردی را گرفته ، بر آن سنگ برای خداوند گذرانید، و فرشته کاری عجیب کرد و مانوح و زنش می دیدند. xF فرشته خداوند وی را گفت: «چرا درباره اسم من سؤال می کنی؟ چونکه آن عجیب است.» $wCF و مانوح به فرشته خداوند گفت: «نام تو چیست تا چون کلام تو واقع شود، تو را اکرام نماییم.» ;vqF فرشته خداوند به مانوح گفت: «اگر چه مرا تعویق اندازی، از نان تو نخواهم خورد، و اگر قربانی سوختنی بگذرانی آن را برای یهوه بگذران.» زیرا مانوح نمی دانست که فرشته خداوند است. u1F و مانوح به فرشته خداوند گفت: «تو را تعویق بیندازیم و برایت گوساله ای تهیه بینیم.» NtF از هر حاصل مو زنهار نخورد و هیچ شراب و مسکری ننوشد، و هیچ چیز نجس نخورد و هر آنچه به او امر فرمودم، نگاه دارد.» }suF و فرشته خداوند به مانوح گفت: «از هر آنچه به زن گفتم اجتناب نماید. rF مانوح گفت: «کلام تو واقع بشود. اما حکم آن ولد و معامله با وی چه خواهد بود؟» tqcF و مانوح برخاسته ، در عقب زن خود روانه شد، و نزد آن شخص آمده، وی را گفت: «آیا تو آن مرد هستی که با این زن سخن گفتی ؟» او گفت: «من هستم.» Vp'F و آن زن به زودی دویده، شوهر خود را خبر داده، به وی گفت: «اینک آن مرد که در آن روز نزد من آمد، بار دیگر ظاهر شده است.» OoF و خدا آواز مانوح را شنید و فرشته خدا بار دیگر نزد آن زن آمد و او در صحرا نشسته بود، اما شوهرش مانوح نزد وی نبود. CnF و مانوح از خداوند استدعا نموده، گفت: «آه ای خداوند، تمنا اینکه آن مرد خدا که فرستادی، بار دیگر نزد ما بیاید و ما را تعلیم دهد که با ولدی که مولود خواهد شد، چگونه رفتار نماییم.»&mGF و به من گفت اینک حامله شده، پسری خواهی زایید، و اﻵن هیچ شراب و مسکری منوش، و هیچ چیز نجس مخور زیرا که آن ولد از رحم مادر تا روز وفاتش برای خدا نذیره خواهد بود.» !l=F پس آن زن آمده، شوهر خود را خطاب کرده، گفت: «مرد خدایی نزد من آمد، و منظر او مثل منظر فرشته خدا بسیار مهیب بود. و نپرسیدم که از کجاست و از اسم خود مرا خبر نداد. JkF زیرا یقینا حامله شده، پسری خواهی زایید، و استره بر سرش نخواهد آمد، زیرا آن ولد از رحم مادر خود برای خدا نذیره خواهد بود؛ و او به رهانیدن اسرائیل از دست فلسطینیان شروع خواهد کرد.» rj_F و اﻵن باحذر باش و هیچ شراب و مسکری منوش و هیچ چیز نجس مخور. Wi)F و فرشته خداوند به آن زن ظاهر شده، او را گفت: «اینک تو حال نازاد هستی و نزاییده ای. لیکن حامله شده، پسری خواهی زایید. hF و شخصی از صرعه از قبیله دان، مانوح نام بود، و زنش نازاد بوده، نمی زایید. Fg F و بنی اسرائیل بار دیگر در نظر خداوند شرارت ورزیدند، و خداوند ایشان را به دست فلسطینیان چهل سال تسلیم کرد. f7F و عبدون بن هلیل فرعتونی مرد و در فرعتون در زمین افرایم در کوهستان عمالیقیان دفن شد.6egF و او را چهل پسر و سی نواده بود، که بر هفتاد کره الاغ سوار می شدند و هشت سال بر اسرائیل داوری نمود. ndWF و بعد از او عبدون بن هلیل فرعتونی بر اسرائیل داوری نمود. hcKF و ایلون زبولونی مرد و در ایلون در زمین زبولون دفن شد. b/F و بعد از او ایلون زبولونی بر اسرائیل داوری نمود و داوری او بر اسرائیل ده سال بود. @a}F و ابصان مرد و در بیت لحم دفن شد. a`=F و او را سی پسر بود و سی دختر که بیرون فرستاده بود و از بیرون سی دختر برای پسران خود آورد؛ و هفت سال بر اسرائیل داوری نمود. a_=F و بعد از او ابصان بیت لحمی بر اسرائیل داوری نمود. 6^gF و یفتاح بر اسرائیل شش سال داوری نمود. پس یفتاح جلعادی وفات یافته ، در یکی از شهرهای جلعاد دفن شد. P]F پس او را می گفتند: «بگو شبولت»، و او می گفت: «سبولت»، چونکه نمی توانست به درستی تلفظ نماید. پس او را گرفته ، نزد معبرهای اردن می کشتند. و در آن وقت چهل و دو هزار نفر از افرایم کشته شدند. M\F و اهل جلعاد معبرهای اردن را پیش روی افرایم گرفتند و واقع شد که چون یکی از گریزندگان افرایم می گفت: «بگذارید عبور نمایم.» اهل جلعاد می گفتند: «آیا تو افرایمی هستی ؟» و اگر می گفت نی ، U[%F پس یفتاح تمامی مردان جلعاد را جمع کرده، با افرایم جنگ نمود و مردان جلعاد افرایم را شکست دادند، چونکه گفته بودند: «ای اهل جلعاد، شما فراریان افرایم در میان افرایم و در میان منسی هستید.» FZF پس چون دیدم که شما مرا رهایی نمی دهید، جان خود را به دست خود گرفته ، به سوی بنی عمون رفتم و خداوند ایشان را به دست من تسلیم نمود. پس چرا امروز نزد من برآمدید تا با من جنگ نمایید؟» TY#F و یفتاح به ایشان گفت: «مرا و قوم مرا با بنی عمون جنگ سخت می بود، و چون شما را خواندم مرا از دست ایشان رهایی ندادید. >X yF و مردان افرایم جمع شده، به طرف شمال گذشتند، و به یفتاح گفتند: «چرا برای جنگ کردن با بنی عمون رفتی و ما را نطلبیدی تا همراه تو بیاییم؟ پس خانه تو را بر سر تو خواهیم سوزانید.». 3WaF ( که دختران اسرائیل سال به سال می رفتند تا برای دختر یفتاح جلعادی چهار روز در هر سال ماتم گیرند. VF 'و واقع شد که بعد از انقضای دو ماه نزد پدر خود برگشت و او موافق نذری که کرده بود به او عمل نمود. و آن دختر مردی را نشناخت. پس در اسرائیل عادت شد، 6UgF &او گفت: «برو». و او را دو ماه روانه نمود. پس او با رفقای خود رفته ، برای بکریتش بر کوهها ماتم گرفت. nTWF %و به پدر خود گفت: «این کار به من معمول شود. دو ماه مرا مهلت بده تا رفته بر کوهها گردش نمایم و برای بکریت خود با رفقایم ماتم گیرم.» )SMF $و او وی را گفت: «ای پدر من، دهان خود را نزد خداوند باز کردی. پس با من چنانکه از دهانت بیرون آمد عمل نما، چونکه خداوند انتقام تو را از دشمنانت بنی عمون کشیده است.» 1R]F #و چون او را دید، لباس خود را دریده، گفت: «آه ای دختر من، مرا بسیار ذلیل کردی و تو یکی از آزارندگان من شدی، زیرا دهان خود را به خداوند باز نموده ام و نمی توانم برگردم.» xQkF "و یفتاح به مصفه به خانه خود آمد و اینک دخترش به استقبال وی با دف و رقص بیرون آمد و او دختر یگانه او بود و غیر از او پسری یا دختری نداشت. vPgF !و ایشان را از عروعیر تا منیت که بیست شهر بود و تا آبیل کرامیم به صدمه بسیار عظیم شکست داد، و بنی عمون از حضور بنی اسرائیل مغلوب شدند. +OQF پس یفتاح به سوی بنی عمون گذشت تا با ایشان جنگ نماید، و خداوند ایشان را به دست او تسلیم کرد. N9F آنگاه وقتی که به سلامتی از بنی عمون برگردم، هر چه به استقبال من از در خانه ام بیرون آید، از آن خداوند خواهد بود، و آن را برای قربانی سوختنی خواهم گذرانید.» MF و یفتاح برای خداوند نذر کرده، گفت: «اگر بنی عمون را به دست من تسلیم نمایی ، RLF و روح خداوند بر یفتاح آمد و او از جلعاد و منسی گذشت و از مصفه جلعاد عبور کرد و از مصفه جلعاد به سوی بنی عمون گذشت. xKkF اما ملک بنی عمون سخن یفتاح را که به او فرستاده بود، گوش نگرفت. JF من به تو گناه نکردم بلکه تو به من بدی کردی که با من جنگ می نمایی. پس یهوه که داور مطلق است، امروز در میان بنی اسرائیل و بنی عمون داوری نماید.» I'F هنگامی که اسرائیل در حشبون و دهاتش و عروعیر و دهاتش و در همه شهرهایی که بر کناره ارنون است، سیصد سال ساکن بودند، پس در آن مدت چرا آنها را باز نگرفتید؟ JHF و حال آیا تو از بالاق بن صفور، ملک موآب بهتر هستی؟ و آیا او با اسرائیل هرگز مقاتله کرد یا با ایشان جنگ نمود؟ GF آیا آنچه خدای تو، کموش به تصرف تو بیاورد، مالک آن نخواهی شد؟ و همچنین هرکه را یهوه، خدای ما از حضور ما اخراج نماید، آنها را مالک خواهیم بود. YF-F پس حال یهوه، خدای اسرائیل، اموریان را از حضور قوم خود اسرائیل اخراج نموده است؛ و آیا تو آنها را به تصرف خواهی آورد؟ EF و تمامی حدود اموریان را از ارنون تا بیوق و از بیابان تا اردن به تصرف آوردند. /DYF و یهوه خدای اسرائیل، سیحون و تمامی قومش را به دست اسرائیل تسلیم نمود که ایشان را شکست دادند. پس اسرائیل تمامی زمین اموریانی که ساکن آن ولایت بودند، در تصرف آوردند. ~CwF اما سیحون بر اسرائیل اعتماد ننمود تا از حدود او بگذرند، بلکه سیحون تمامی قوم خود را جمع کرده، در یاهص اردو زدند و با اسرائیل جنگ نمودند. vBgF و اسرائیل رسولان نزد سیحون، ملک اموریان، ملک حشبون، فرستادند، و اسرائیل به وی گفتند: تمنا اینکه از زمین تو به مکان خود عبور نماییم. 4AcF پس در بیابان سیر کرده، زمین ادوم و زمین موآب را دور زدند و به جانب شرقی زمین موآب آمده، به آن طرف ارنون اردو زدند، و به حدود موآب داخل نشدند، زیرا که ارنون حد موآب بود. 7@iF و اسرائیل رسولان نزد ملک ادوم فرستاده، گفتند: تمنا اینکه از زمین تو بگذریم. اما ملک ادوم قبول نکرد، و نزد ملک موآب نیز فرستادند و او راضی نشد. پس اسرائیل در قادش ماندند. &?GF زیرا که چون اسرائیل از مصر بیرون آمدند، در بیابان تا بحر قلزم سفر کرده، به قادش رسیدند. >%F و او را گفت که «یفتاح چنین می گوید: اسرائیل زمین موآب و زمین بنی عمون را نگرفت. a==F و یفتاح بار دیگر قاصدان نزد ملک بنی عمون فرستاد، 0<[F ملک بنی عمون به قاصدان یفتاح گفت: «از این سبب که اسرائیل چون از مصر بیرون آمدند، زمین مرا از ارنون تا یبوق و اردن گرفتند. پس اﻵن آن زمینها را به سلامتی به من رد نما.» R;F و یفتاح قاصدان نزد ملک بنی عمون فرستاده، گفت: «تو را با من چه کار است که نزد من آمده ای تا با زمین من جنگ نمایی ؟» `:;F پس یفتاح با مشایخ جلعاد رفت و قوم او را بر خود رئیس و سردار ساختند، و یفتاح تمام سخنان خود را به حضور خداوند در مصفه گفت. 79iF و مشایخ جلعاد به یفتاح گفتند: «خداوند در میان ما شاهد باشد که البته برحسب سخن تو عمل خواهیم نمود. {8qF یفتاح به مشایخ جلعاد گفت: «اگر مرا برای جنگ کردن با بنی عمون باز آورید و خداوند ایشان را به دست من بسپارد، آیا من سردار شما خواهم بود؟» 7F مشایخ جلعاد به یفتاح گفتند: «از این سبب اﻵن نزد تو برگشته ایم تا همراه ما آمده، با بنی عمون جنگ نمایی ، و بر ما و بر تمامی ساکنان جلعاد سردار باشی .» z6oF یفتاح به مشایخ جلعاد گفت: «آیا شما به من بغض ننمودید؟ و مرا از خانه پدرم بیرون نکردید؟ و اﻵن چونکه در تنگی هستید چرا نزد من آمده اید؟» y5mF و به یفتاح گفتند: «بیا سردار ما باش تا با بنی عمون جنگ نماییم.» &4GF و چون بنی عمون با اسرائیل جنگ کردند، مشایخ جلعاد رفتند تا یفتاح را از زمین طوب بیاروند. t3cF و واقع شد بعد از مرور ایام که بنی عمون با اسرائیل جنگ کردند. [21F پس یفتاح از حضور برادران خود فرار کرده، در زمین طوب ساکن شد؛ و مردان باطل نزد یفتاح جمع شده، همراه وی بیرون می رفتند. &1GF و زن جلعاد پسران برای وی زایید، و چون پسران زنش بزرگ شدند، یفتاح را بیرون کرده، به وی گفتند: «تو در خانه پدر ما میراث نخواهی یافت، زیرا که تو پسر زن دیگر هستی .»0 5F و یفتاح جلعادی مردی زورآور، شجاع، و پسر فاحشه ای بود؛ و جلعاد یفتاح را تولید نمود. d/CF و قوم یعنی سروران جلعاد به یکدیگر گفتند: «کیست آن که جنگ را با بنی عمون شروع کند؟ پس وی سردار جمیع ساکنان جلعاد خواهد بود.».3F پس بنی عمون جمع شده، در جلعاد اردو زدند، و بنی اسرائیل جمع شده، در مصفه اردو زدند. C-F پس ایشان خدایان غیر را از میان خود دور کرده، یهوه را عبادت نمودند، و دل او به سبب تنگی اسرائیل محزون شد. \,3F بنی اسرائیل به خداوند گفتند: «گناه کرده ایم؛ پس برحسب آنچه درنظر تو پسند آید به ما عمل نما؛ فقط امروز ما را رهایی ده.» 8+kF بروید و نزد خدایانی که اختیار کرده اید، فریاد برآورید، و آنها شما را در وقت تنگی شما رهایی دهند.» *9F لیکن شما مرا ترک کرده، خدایان غیر را عبادت نمودید، پس دیگر شما را رهایی نخواهم داد. O)F و چون صیدونیان و عمالیقیان و معونیان بر شما ظلم کردند، نزد من فریاد برآوردید و شما را از دست ایشان رهایی دادم. 3(aF خداوند به بنی اسرائیل گفت: «آیا شما را از مصریان و اموریان و بنی عمون و فلسطینیان رهایی ندادم؟ b'?F و بنی اسرائیل نزد خداوند فریاد برآورده، گفتند: «به تو گناه کرده ایم، چونکه خدای خود را ترک کرده، بعلیم را عبادت نمودیم.» S&!F و بنی عمون از اردن عبور کردند، تا با یهودا و بنیامین و خاندان افرایم نیز جنگ کنند. و اسرائیل در نهایت تنگی بودند. %'F و ایشان در آن سال بر بنی اسرائیل ستم و ظلم نمودند، و بر جمیع بنی اسرائیل که به آن طرف اردن در زمین اموریان که در جلعاد باشد، بودند، هجده سال ظلم کردند. &$GF و غضب خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان را به دست فلسطینیان و به دست بنی عمون فروخت. n#WF و بنی اسرائیل باز در نظر خداوند شرارت ورزیده، بعلیم و عشتاروت و خدایان ارام و خدایان صیدون و خدایان موآب و خدایان بنی عمون و خدایان فلسطینیان را عبادت نمودند، و یهوه را ترک کرده، او را عبادت نکردند. J"F و یائیر وفات یافته ، در قامون دفن شد.v!gF و او را سی پسر بود که بر سی کره الاغ سوار می شدند؛ و ایشان را سی شهر بود که تا امروز به حووت یائیر نامیده است، و در زمین جلعاد می باشد.   F و بعد از او یائیر جلعادی برخاسته ، بر اسرائیل بیست و دو سال داوری نمود. F و او بر اسرائیل بیست و سه سال داوری نمود، پس وفات یافته ، در شامیر مدفون شد. v iF و بعد از ابی ملک، تولع بن فواه بن دودا، مردی از سبط یساکار، برخاست تا اسرائیل را رهایی دهد، و او در شامیر در کوهستان افرایم ساکن بود. $CF 9و خدا تمامی شر مردم شکیم را بر سر ایشان برگردانید، و لعنت یوتام بن یربعل بر ایشان رسید.9F 8پس خدا شر ابی ملک را که به پدر خود به کشتن هفتاد برادر خویش رسانیده بود، مکافات کرد. F 7و چون مردان اسرائیل دیدند که ابی ملک مرده است، هر کس به مکان خود رفت. +QF 6پس جوانی را که سلاحدارش بود به زودی صدا زده، وی را گفت: «شمشیر خود را کشیده، مرا بکش، مبادا درباره من بگویند زنی او را کشت.» پس غلامش شمشیر را به او فرو برد که مرد. F 5آنگاه زنی سنگ بالائین آسیایی گرفته، بر سر ابی ملک انداخت و کاسه سرش را شکست. $CF 4و ابی ملک نزد برج آمده، با آن جنگ کرد، و به دروازه برج نزدیک شد تا آن را به آتش بسوزاند. nWF 3و در میان شهر برج محکمی بود و همه مردان و زنان و تمامی اهل شهر در آنجا فرار کردند، و درها را بر خود بسته ، به پشت بام برج برآمدند. jOF 2و ابی ملک به تاباص رفت و بر تاباص اردو زده، آن را گرفت. lSF 1و تمامی قوم، هر کس شاخه خود را بریده، در عقب ابی ملک افتادند و آنها را به اطراف قلعه نهاده، قلعه را بر سر ایشان به آتش سوزانیدند، به طوری که همه مردمان برج شکیم که تخمینا هزار مرد و زن بودند، بمردند. 9F 0آنگاه ابی ملک با همه کسانی که با وی بودند به کوه صلمون برآمدند، و ابی ملک تبری به دست گرفته ، شاخه ای از درخت بریده، آن را گرفت و بر دوش خود نهاده، به کسانی که با وی بودند، گفت: «آنچه مرا دیدید که کردم تعجیل نموده، مثل من بکنید.» nWF /و به ابی ملک خبر دادند که همه مردان برج شکیم جمع شده اند.  F .و چون همه مردان برج شکیم این را شنیدند، به قلعه بیت ئیل بریت داخل شدند. a=F -و ابی ملک در تمامی آن روز با شهر جنگ کرده، شهر را گرفت و مردم را که در آن بودند، کشت، و شهر را منهدم ساخته ، نمک در آن کاشت.#F ,و ابی ملک با فرقه ای که با وی بودند حمله برده، در دهنه دروازه شهر ایستادند؛ و آن دو فرقه بر کسانی که در صحرا بودند هجوم آوردند، و ایشان را شکست دادند. -UF +پس مردان خود را گرفته ، ایشان را به سه فرقه تقسیم نمود، و در صحرا در کمین نشست؛ و نگاه کرد و اینک مردم از شهر بیرون می آیند، پس بر ایشان برخاسته ، ایشان را شکست داد. !F *و در فردای آن روز واقع شد که مردم به صحرا بیرون رفتند، و ابی ملک را خبر دادند. $ CF )و ابی ملک در ارومه ساکن شد، و زبول، جعل و برادرانش را بیرون کرد تا در شکیم ساکن نباشند. & GF (و ابی ملک او را منهزم ساخت که از حضور وی فرار کرد و بسیاری تا دهنه دروازه مجروح افتادند. g IF 'و جعل پیش روی اهل شکیم بیرون شده، با ابی ملک جنگ کرد.  %F &زبول وی را گفت: «اﻵن زبان تو کجاست که گفتی ابی ملک کیست که او را بندگی نماییم؟ آیا این آن قوم نیست که حقیر شمردی؟ پس حال بیرون رفته ، با ایشان جنگ کن.» M F %بار دیگر جعل متکلم شده، گفت: «اینک گروهی از بلندی زمین به زیر می آیند و جمعی دیگر از راه بلوط معونیم می آیند.» jOF $و چون جعل آن گروه را دید به زبول گفت: «اینک گروهی از سر کوهها به زیر می آیند.» زبول وی را گفت: «سایه کوهها را مثل مردم می بینی .» G F #و جعل بن عابد بیرون آمده، به دهنه دروازه شهر ایستاد، و ابی ملک و کسانی که با وی بودند از کمینگاه برخاستند. 9mF "پس ابی ملک و همه کسانی که با وی بودند، در شب برخاسته ، چهار دسته شده، در مقابل شکیم در کمین نشستند. F !و بامدادان در وقت طلوع آفتاب برخاسته ، به شهر هجوم آور، و اینک چون او و کسانی که همراهش هستند بر تو بیرون آیند، آنچه در قوت توست، با او خواهی کرد.» ymF پس اﻵن در شب برخیز، تو و قومی که همراه توست، و در صحرا کمین کن. nWF پس به حیله قاصدان نزد ابی ملک فرستاده، گفت: «اینک جعل بن عابد با برادرانش به شکیم آمده اند و ایشان شهر را به ضد تو تحریک می کنند. }uF و چون زبول، رئیس شهر، سخن جعل بن عابد را شنید، خشم او افروخته شد. OF کاش که این قوم زیر دست من می بودند تا ابی ملک را رفع می کردم.» و به ابی ملک گفت: لشکر خود را زیاد کن و بیرون بیا.» >wF و جعل بن عابد گفت: «ابی ملک کیست و شکیم کیست که او را بندگی نماییم؟ آیا او پسر یربعل و زبول، وکیل او نیست؟ مردان حامور پدر شکیم را بندگی نمایید. ما چرا باید او را بندگی کنیم؟ F و به مزرعه ها بیرون رفته ، موها را چیدند و انگور را فشرده، بزم نمودند، و به خانه خدای خود داخل شده، اکل و شرب کردند و ابی ملک را لعنت نمودند. ~%F و جعل بن عابد با برادرانش آمده، به شکیم رسیدند و اهل شکیم بر او اعتماد نمودند. u}eF پس اهل شکیم بر قله های کوهها برای او کمین گذاشتند، و هر کس را که از طرف ایشان در راه می گذشت، تاراج می کردند. پس ابی ملک را خبر دادند. U~}M|{zzyRxwKv}uugt}rqpomnnJmlkk"jihh2gf&eOdcba`_^]\[ZhXWVUUTsS]R9QOPUOvwFو پدر زنش، یعنی پدر کنیز او را نگاه داشت. پس سه روز نزد وی توقف نمود و اکل و شرب نموده، آنجا بسر بردند. KuFو شوهرش برخاسته ، از عقب او رفت تا دلش را برگردانیده، پیش خود باز آورد. و غلامی با دو الاغ همراه او بود، و آن زن او را به خانه پدر خود برد. و چون پدر کنیز او را دید، از ملاقاتش شاد شد. 6tgFو کنیزش بر او زنا کرده، از نزد او به خانه پدرش در بیت لحم یهودا رفت، و در آنجا مدت چهار ماه بماند. os [Fو در آن ایام که پادشاهی در اسرائیل نبود، مرد لاوی در پشت کوهستان افرایم ساکن بود، و کنیزی از بیت لحم یهودا از برای خود گرفته بود. 9rmFپس تمثال تراشیده میخا را که ساخته بود تمامی روزهایی که خانه خدا در شیلوه بود، برای خود نصب نمودند.xqkFو بنی دان آن تمثال تراشیده را برای خود نصب کردند و یهوناتان بن جرشوم بن موسی و پسرانش تا روز اسیر شدن اهل زمین، کهنه بنی دان می بودند. :poFو شهر را به اسم پدر خود، دان که برای اسرائیل زاییده شد، دان نامیدند. اما اسم شهر قبل از آن لایش بود. %oEFو رهاننده ای نبود زیرا که از صیدون دور بود و ایشان را با کسی معاملهای نبود و آن شهر در وادیای که نزد بیت رحوب است، واقع بود. پس شهر را بنا کرده، در آن ساکن شدند. $nCFو ایشان آنچه میخا ساخته بود و کاهنی را که داشت برداشته ، به لایش بر قومی که آرام و مطمئن بودند، برآمدند، و ایشان را به دم شمشیر کشته ، شهر را به آتش سوزانیدند. @m{Fو بنی دان راه خود را پیش گرفتند. و چون میخا دید که ایشان از او قویترند، رو گردانیده، به خانه خود برگشت. l}Fو پسران دان او را گفتند: «آواز تو در میان ما شنیده نشود مبادا مردان تند خو بر شما هجوم آورند، و جان خود را با جانهای اهل خانه ات هلاک سازی.» kkQFاو گفت: «خدایان مرا که ساختم با کاهن گرفته ، رفته اید؛ و مرا دیگر چه چیز باقی است؟ پس چگونه به من می گویید که تو را چه شده است؟» BjFو بنی دان را صدا زدند؛ و ایشان رو برگردانیده، به میخا گفتند: «تو را چه شده است که با این جمعیت آمده ای؟» RiFو چون ایشان از خانه میخا دور شدند، مردانی که در خانه های اطراف خانه میخا بودند جمع شده، بنی دان را تعاقب نمودند. hFپس متوجه شده، روانه شدند، و اطفال و مواشی و اسباب را پیش روی خود قرار دادند. g5Fپس دل کاهن شاد گشت. و ایفود و ترافیم و تمثال تراشیده را گرفته ، در میان قوم داخل شد. FfFایشان به وی گفتند: «خاموش شده، دست را بر دهانت بگذار و همراه ما آمده، برای ما پدر و کاهن باش. کدام برایت بهتر است که کاهن خانه یک شخص باشی یا کاهن سبطی و قبیلهای در اسرائیل شوی؟» keQFو چون آنها به خانه میخا داخل شده، تمثال تراشیده و ایفود و ترافیم و تمثال ریخته شده را گرفتند، کاهن به ایشان گفت: «چه می کنید؟» vdgFو آن پنج نفر که برای جاسوسی زمین رفته بودند برآمده، به آنجا داخل شدند، و تمثال تراشیده و ایفود و ترافیم و تمثال ریخته شده را گرفتند، و کاهن با آن ششصد مرد مسلح شده، به آلات جنگ به دهنه دروازه ایستاده بود. 'cIFو آن ششصد مرد مسلح شده، به آلات جنگ که از پسران دان بودند، در دهنه دروازه ایستاده بودند. b;Fپس به آنسو برگشته ، به خانه جوان لاوی، یعنی به خانه میخا آمده، سلامتی او را پرسیدند. yamFو آن پنج نفر که برای جاسوسی زمین لایش رفته بودند، برادران خود را خطاب کرده، گفتند: «آیا می دانید که در این خانه ها ایفود و ترافیم و تمثال تراشیده و تمثال ریخته شده ای هست؟ پس اﻵن فکر کنید که چه باید بکنید.» n`WF و از آنجا به کوهستان افرایم گذشته ، به خانه میخا رسیدند. ]_5F و برآمده، در قریه یعاریم در یهودا اردو زدند. لهذا تا امروز آن مکان را محنه دان می خوانند و اینک در پشت قریه یعاریم است. &^GF پس ششصد نفر از قبیله دان مسلح شده، به آلات جنگ از آنجا یعنی از صرعه و اشتاؤل روانه شدند. ]F و چون داخل شوید، به قوم مطمئن خواهید رسید، و زمین بسیار وسیع است، و خدا آن را به دست شما داده است؛ و آن جایی است که از هرچه در جهان است، باقی ندارد.» 4\cF گفتند: «برخیزیم و بر ایشان هجوم آوریم، زیرا که زمین را دیده ایم که اینک بسیار خوب است، و شما خاموش هستید. پس کاهلی مورزید بلکه رفته ، داخل شوید و زمین را در تصرف آورید. +[QFپس نزد برادران خود به صرعه و اشتاؤل آمدند. و برادران ایشان به ایشان گفتند: «چه خبر دارید؟» Z!Fپس آن پنج مرد روانه شده، به لایش رسیدند. و خلقی را که در آن بودند، دیدند که در امنیت و به رسم صیدونیان در اطمینان و امنیت ساکن بودند. و در آن زمین صاحب اقتداری نبود که اذیت رساند و از صیدونیان دور بوده، با کسی کار نداشتند. YFکاهن به ایشان گفت: «به سلامتی بروید. راهی که شما می روید منظور خداوند است.» X'Fوی را گفتند: «از خدا سؤال کن تا بدانیم آیا راهی که در آن می رویم خیر خواهد بود.» -WUFاو به ایشان گفت: «میخا با من چنین و چنان رفتار نموده است، و مرا اجیر گرفته ، کاهن او شده ام.» 6VgFو چون ایشان نزد خانه میخا رسیدند، آواز جوان لاوی را شناختند و به آنجا برگشته ، او را گفتند: «کیست که تو را به اینجا آورده است و در این مکان چه می کنی و در اینجا چه داری؟» 6UgFو پسران دان از قبیله خویش پنج نفر از جماعت خود که مردان جنگی بودند، از صرعه و اشتاؤل فرستادند تا زمین را جاسوسی و تفحص نمایند، و به ایشان گفتند: «بروید و زمین را تفحص کنید.» پس ایشان به کوهستان افرایم به خانه میخا آمده، در آنجا منزل گرفتند. .T YFو در آن ایام در اسرائیل پادشاهی نبود. و در آن روزها سبط دان، ملکی برای سکونت خود طلب می کردند، زیرا تا در آن روز ملک ایشان در میان اسباط اسرائیل به ایشان نرسیده بود. &SGF و میخا گفت: «اﻵن دانستم که خداوند به من احسان خواهد نمود زیرا لاوی ای را کاهن خود دارم.» R F و میخا آن لاوی را تخصیص نمود و آن جوان کاهن او شد، و در خانه میخا می بود. QF و آن لاوی راضی شد که با او ساکن شود، و آن جوان نزد او مثل یکی از پسرانش بود. vPgF میخا او را گفت: «نزد من ساکن شو و برایم پدر و کاهن باش، و من تو را هر سال ده مثقال نقره و یک دست لباس و معاش می دهم.» پس آن لاوی داخل شد. iOMF و میخا او را گفت: «از کجا آمده ای؟» او در جواب وی گفت: «من لاوی هستم از بیت لحم یهودا، و می روم تا هر جایی که بیابم ماوا گزینم.» }NuFو آن شخص از شهر خود، یعنی از بیت لحم یهودا روانه شد، تا هر جایی که بیابد ماوا گزیند. و چون سیر می کرد به کوهستان افرایم به خانه میخا رسید. MFو جوانی از بیت لحم یهودا از قبیله یهودا و از لاویان بود که در آنجا ماوا گزید. L!Fو در آن ایام در اسرائیل پادشاهی نبود و هر کس آنچه در نظرش پسند می آمد، می کرد. 6KgFو میخا خانه خدایان داشت، و ایفود و ترافیم ساخت، و یکی از پسران خود را تخصیص نمود تا کاهن او بشود. J7Fو چون نقره را به مادر خود رد نمود، مادرش دویست مثقال نقره گرفته ، آن را به زرگری داد که او تمثال تراشیده، و تمثال ریخته شده ای ساخت و آنها در خانه میخا بود. wIiFپس آن هزار و یکصد مثقال نقره را به مادرش رد نمود و مادرش گفت: «این نقره را برای خداوند از دست خود به جهت پسرم بالکل وقف می کنم تا تمثال تراشیده و تمثال ریخته شده ای ساخته شود؛ پس اﻵن آن را به تو باز می دهم.» gHIFو به مادر خود گفت: «آن هزار و یکصد مثقال نقره ای که از تو گرفته شد، و درباره آن لعنت کردی و در گوشهای من نیز سخن گفتی ، اینک آن نقره نزد من است، من آن را گرفتم.» مادرش گفت: « خداوند پسر مرا برکت دهد.» ]G 7Fو از کوهستان افرایم، شخصی بود که میخا نام داشت. !F=Fآنگاه برادرانش و تمامی خاندان پدرش آمده، او را برداشتند و او را آورده، در قبر پدرش مانوح در میان صرعه و اشتاؤل دفن کردند. و او بیست سال بر اسرائیل داوری کرد.UE%Fو شمشون گفت: «همراه فلسطینیان بمیرم.» و با زور خم شده، خانه بر سروران و بر تمامی خلقی که در آن بودند، افتاد. پس مردگانی که در موت خود کشت از مردگانی که در زندگی اش کشته بود، زیادتر بودند. \D3Fو شمشون دو ستون میان را که خانه بر آنها قایم بود، یکی را به دست راست و دیگری را به دست چپ خود گرفته ، بر آنها تکیه نمود. C%Fو شمشون از خداوند استدعا نموده، گفت: «ای خداوند یهوه، مرا بیاد آور و ای خدا این مرتبه فقط مرا قوت بده تا یک انتقام برای دو چشم خود از فلسطینیان بکشم.» vBgFو خانه از مردان و زنان پر بود و جمیع سروران فلسطینیان در آن بودند و قریب به سه هزار مرد و زن بر پشت بام، بازی شمشون را تماشا می کردند. fAGFو شمشون به پسری که دست او را می گرفت، گفت: «مرا واگذار تا ستونهایی که خانه بر آنها قایم است، لمس نموده، بر آنها تکیه نمایم.» @;Fو چون دل ایشان شاد شد، گفتند: «شمشون را بخوانید تا برای ما بازی کند.» پس شمشون را از زندان آورده، برای ایشان بازی می کرد، و او را در میان ستونها برپا داشتند. ?Fو چون خلق او را دیدند خدای خود را تمجید نمودند، زیرا گفتند خدای ما دشمن ما را که زمین ما را خراب کرد و بسیاری از ما را کشت، به دست ما تسلیم نموده است. >'Fو سروران فلسطینیان جمع شدند تا قربانی عظیمی برای خدای خود، داجون بگذرانند و بزم نمایند زیرا گفتند خدای ما دشمن ما شمشون را به دست ما تسلیم نموده است. d=CFو موی سرش بعد از تراشیدن باز به بلند شدن شروع نمود. U<%Fپس فلسطینیان او را گرفته ، چشمانش را کندند و او را به غزه آورده، به زنجیرهای برنجین بستند و در زندان دستاس می کرد. ;5Fو گفت: «ای شمشون فلسطینیان بر تو آمدند.» آنگاه از خواب بیدار شده، گفت: «مثل پیشتر بیرون رفته ، خود را می افشانم.» اما او ندانست که خداوند از او دور شده است. _:9Fو او را بر زانوهای خود خوابانیده، کسی را طلبید و هفت گیسوی سرش را تراشید. پس به ذلیل نمودن او شروع کرد و قوتش از او برفت. 9!Fپس چون دلیله دید که هرآنچه در دلش بود، برای او بیان کرده است، فرستاد و سروران فلسطینیان را طلبیده، گفت: «این دفعه بیایید زیرا هرچه در دل داشت مرا گفته است.» آنگاه سروران فلسطینیان نزد او آمدند و نقد را به دست خود آوردند. f8GFهر چه در دل خود داشت برای او بیان کرده، گفت که «استره بر سر من نیامده است، زیرا که از رحم مادرم برای خداوند نذیره شده ام؛ و اگر تراشیده شوم، قوتم از من خواهد رفت و ضعیف و مثل سایر مردمان خواهم شد.»27_Fو چون او وی را هر روز به سخنان خود عاجز می ساخت و او را الحاح می نمود و جانش تا به موت تنگ می شد، 6+Fو او وی را گفت: «چگونه می گویی که مرا دوست می داری و حال آنکه دل تو با من نیست. این سه مرتبه مرا استهزا نموده، مرا خبر ندادی که قوت عظیم تو در چه چیز است.» u5eFپس آنها را به میخ قایم بست و وی را گفت: «ای شمشون فلسطینیان بر تو آمدند.» آنگاه از خواب بیدار شده، هم میخ نورد نساج و هم تار را برکند. 4 F و دلیله به شمشون گفت: «تابحال مرا استهزا نموده، دروغ گفتی. مرا بگو که به چه چیز بسته می شوی.» او وی را گفت: «اگر هفت گیسوی سر مرا با تار ببافی .» 53eF و دلیله طنابهای تازه گرفته ، او را با آنها بست و به وی گفت: «ای شمشون فلسطینیان بر تو آمدند.» و کسان در حجره در کمین می بودند. آنگاه آنها را از بازوهای خود مثل نخ بگسیخت. R2F او وی را گفت: «اگر مرا با طنابهای تازه که با آنها هیچ کار کرده نشده است، ببندند، ضعیف و مثل سایر مردان خواهم شد.» D1F و دلیله به شمشون گفت: «اینک استهزا کرده، به من دروغ گفتی. پس اﻵن مرا خبر بده که به چه چیز تو را توان بست.» Q0F و کسان نزد وی در حجره در کمین می بودند. و او وی را گفت: «ای شمشون فلسطینیان بر تو آمدند.» آنگاه ریسمانها را بگسیخت چنانکه ریسمان کتان که به آتش برخورد گسیخته شود، لهذا قوتش دریافت نشد. 0/[Fو سروران فلسطینیان هفت ریسمان تر و تازه که خشک نشده بود، نزد او آوردند و او وی را به آنها بست. C.Fشمشون وی را گفت: «اگر مرا به هفت ریسمان تر و تازه که خشک نباشد ببندند، من ضعیف و مثل سایر مردم خواهم شد.» S-!Fپس دلیله به شمشون گفت: «تمنا اینکه به من بگویی که قوت عظیم تو در چه چیز است و چگونه می توان تو را بست و ذلیل نمود.» w,iFو سروران فلسطینیان نزد او برآمده، وی را گفتند: «او را فریفته ، دریافت کن که قوت عظیمش در چه چیز است، و چگونه بر او غالب آییم تا او را بسته ، ذلیل نماییم؛ و هریکی از ما هزار و صد مثقال نقره به تو خواهیم داد.» +Fو بعد از آن واقع شد که زنی را در وادی سورق که اسمش دلیله بود، دوست می داشت. 2*_Fو شمشون تا نصف شب خوابید. و نصف شب برخاسته ، لنگه های دروازه شهر و دو باهو را گرفته ، آنها را با پشت بند کند و بر دوش خود گذاشته ، بر قله کوهی که در مقابل حبرون است، برد.C)Fو به اهل غزه گفته شد که شمشون به اینجا آمده است. پس او را احاطه نموده، تمام شب برایش نزد دروازه شهر کمین گذاردند، و تمام شب خاموش مانده، گفتند: «چون صبح روشن شود او را می کشیم.» p( ]Fو شمشون به غزه رفت و در آنجا فاحشه ای دیده، نزد او داخل شد. p'[Fو او در روزهای فلسطینیان، بیست سال بر اسرائیل داوری نمود.&5Fپس خدا کفهای را که در لحی بود، شکافت که آب از آن جاری شد؛ و چون بنوشید جانش برگشته ، تازه روح شد. از این سبب اسمش عین حقوری خوانده شد که تا امروز در لحی است. ~%wFپس بسیار تشنه شده، نزد خداوند دعا کرده، گفت که «به دست بنده ات این نجات عظیم را دادی و آیا اﻵن از تشنگی بمیرم و به دست نامختونان بیفتم؟» $Fو چون از گفتن فارغ شد، چانه را از دست خود انداخت و آن مکان را رمتلحی نامید. #Fو شمشون گفت: «با چانه الاغ توده بر توده، با چانه الاغ هزار مرد کشتم.» ")Fو چانه تازه الاغی یافته ، دست خود را دراز کرد و آن را گرفته ، هزار مرد با آن کشت. G! Fو چون او به لحی رسید، فلسطینیان از دیدن او نعره زدند؛ و روح خداوند بر وی مستقر شده، طنابهایی که بر بازوهایش بود، مثل کتانی که به آتش سوخته شود گردید، و بندها از دستهایش فروریخت.  F ایشان در جواب وی گفتند: «حاشا! بلکه تو را بسته ، به دست ایشان خواهیم سپرد، و یقینا تو را نخواهیم کشت.» پس او را به دو طناب نو بسته ، از صخره برآوردند. F ایشان وی را گفتند: «ما آمده ایم تا تو را ببندیم و به دست فلسطینیان بسپاریم.» شمشون در جواب ایشان گفت: «برای من قسم بخورید که خود بر من هجوم نیاورید.» 'F پس سه هزار نفر از یهودا به مغاره صخره عیطام رفته ، به شمشون گفتند: «آیا ندانسته ای که فلسطینیان بر ما تسلط دارند، پس این چه کار است که به ما کرده ای؟» در جواب ایشان گفت: «به نحوی که ایشان به من کردند، من به ایشان عمل نمودم.» fGF و مردان یهودا گفتند: «چرا بر ما برآمدید؟» گفتند: «آمده ایم تا شمشون را ببندیم و برحسب آنچه به ما کرده است به او عمل نماییم.» tcF و فلسطینیان برآمده، در یهودا اردو زدند و در لحی متفرق شدند. 1Fو ایشان را از ساق تا ران به صدمهای عظیم کشت. پس رفته ، در مغاره صخره عیطام ساکن شد. JFو شمشون به ایشان گفت: «اگر به اینطور عمل کنید، البته از شما انتقام خواهم کشید و بعد از آن آرامی خواهم یافت.» 9mFو فلسطینیان گفتند: «کیست که این را کرده است؟» گفتند: «شمشون داماد تمنی ، زیرا که زنش را گرفته ، او را به رفیقش داده است.» پس فلسطینیان آمده، زن و پدرش را به آتش سوزانیدند. FFو مشعلها را آتش زده، آنها را در کشتزاره ای فلسطینیان فرستاد، و بافه ها و زرعها و باغهای زیتون را سوزانید. =uFو شمشون روانه شده، سیصد شغال گرفت، و مشعلها برداشته ، دم بر دم گذاشت، و در میان هر دو دم مشعلی گذارد. (KFشمشون به ایشان گفت: «این دفعه از فلسطینیان بی گناه خواهم بود اگر ایشان را اذیتی برسانم.» }Fو پدرزنش گفت: «گمان می کردم که او را بغض می نمودی، پس او را به رفیق تو دادم؛ آیا خواهر کوچکش از او بهتر نیست؟ او را به عوض وی برای خود بگیر.»  /Fو بعد از چندی، واقع شد که شمشون در روزهای درو گندم برای دیدن زن خود با بزغالهای آمد و گفت: «نزد زن خود به حجره خواهم درآمد.» لیکن پدرش نگذاشت که داخل شود. iMFو زن شمشون به رفیقش که او را دوست خود می شمرد، داده شد.dCFو روح خداوند بر وی مستقر شده، به اشقلون رفت و از اهل آنجا سی نفر را کشت، و اسباب آنها را گرفته ، دسته های رخت را به آنانی که معما را بیان کرده بودند، داد و خشمش افروخته شده، به خانه پدر خود برگشت. G Fو در روز هفتم مردان شهر پیش از غروب آفتاب به وی گفتند که «چیست شیرینتر از عسل و چیست زورآورتر از شیر.» او به ایشان گفت: «اگر با گاو من خیش نمی کردید، معمای مرا دریافت نمی نمودید.» ~~||{@yy@xNw{vuutDsrqHpon@ml$kkihgfedcba``_^:]\[ZYXX=W|VUcTSRRMQ+PO\NMMLUKJIIGFqE4DlCBAAv@@ ?>-=)L)1r  L 07n#WP و تمامی قوم که نزد دروازه بودند و مشایخ گفتند: «شاهد هستیم و خداوند این زن را که به خانه تو درآمد، مثل راحیل و لیه گرداند که خانه اسرائیل را بنا کردند؛ و تو در افراته کامیاب شو، و در بیت لحم نامور باش. 3"aP و هم روت موآبیه زن محلون را به زنی خود خریدم تا نام متوفی را بر میراثش برانگیزانم، و نام متوفی از میان برادرانش و از دروازه محله اش منقطع نشود؛ شما امروز شاهد باشید.» u!eP و بوعز به مشایخ و به تمامی قوم گفت: «شما امروز شاهد باشید که تمامی مایملک الیملک و تمامی مایملک کلیون و محلون را از دست نعومی خریدم.  yPپس آن ولی به بوعز گفت: «آن را برای خود بخر.» و کفش خود را بیرون کرد. 9Pو رسم انفکاک و مبادلت در ایام قدیم در اسرائیل به جهت اثبات هر امر این بود که شخص کفش خود را بیرون کرده، به همسایه خود می داد. و این در اسرائیل قانون شده است. yPآن ولی گفت: «نمی توانم برای خود انفکاک کنم، مبادا میراث خود را فاسد کنم. پس تو حق انفکاک مرا بر ذمه خود بگیر زیرا نمی توانم انفکاک نمایم.» oYPبوعز گفت: «در روزی که زمین را از دست نعومی می خری، از روت موآبیه، زن متوفی نیز باید خرید، تا نام متوفی را بر میراثش برانگیزانی .» ;qPو من مصلحت دیدم که تو را اطلاع داده، بگویم که آن را به حضور این مجلس و مشایخ قوم من بخر. پس اگر انفکاک می کنی ، بکن؛ و اگر انفکاک نمی کنی مرا خبر بده تا بدانم، زیرا غیر از تو کسی نیست که انفکاک کند، و من بعد از تو هستم.» او گفت: «من انفکاک می کنم.» >wPو به آن ولی گفت: «نعومی که از بلاد موآب برگشته است، قطعه زمینی را که از برادر ما الیملک بود، می فروشد. -Pو ده نفر از مشایخ شهر را برداشته ، به ایشان گفت: «اینجا بنشینید.» و ایشان نشستند.  /Pو بوعز به دروازه آمده، آنجا نشست. و اینک آن ولی که بوعز درباره او سخن گفته بود می گذشت، و به او گفت: «ای فلان! به اینجا برگشته ، بنشین.» و او برگشته ، نشست. xkPاو وی را گفت: «ای دخترم آرام بنشین تا بدانی که این امر چگونه خواهد شد، زیرا که آن مرد تا این کار را امروز تمام نکند، آرام نخواهد گرفت.» Pو گفت: «این شش کیل جو را به من داد زیرا گفت، نزد مادرشوهرت تهیدست مرو.» a=Pو چون نزد مادر شوهر خود رسید، او وی را گفت: «ای دختر من، بر تو چه گذشت؟» پس او را از هر آنچه آن مرد با وی کرده بود، خبر داد. ;qPو گفت چادری که بر توست، بیاور و بگیر.» پس آن را بگرفت و او شش کیل جو پیموده، بر وی گذارد و به شهر رفت. tcPپس نزد پایش تا صبح خوابیده، پیش از آنکه کسی همسایه اش را تشخیص دهد، برخاست، و بوعز گفت: «زنهار کسی نفهمد که این زن به خرمن آمده است. oYP امشب در اینجا بمان و بامدادان اگر او حق ولی را برای تو ادا نماید، خوب ادا نماید، و اگر نخواهد که برای تو حق ولی را ادا نماید، پس قسم به حیات خداوند که من آن را برای تو ادا خواهم نمود؛ اﻵن تا صبح بخواب.»vgP و اﻵن راست است که من ولی هستم، لیکن ولی ای نزدیکتر از من هست. EP و حال ای دختر من، مترس! هر آنچه به من گفتی برایت خواهم کرد، زیرا که تمام شهر قوم من تو را زن نیکو می دانند. ueP او گفت: «ای دختر من! از جانب خداوند مبارک باش! زیرا که در آخر بیشتر احسان نمودی از اول، چونکه در عقب جوانان، چه فقیر و چه غنی ، نرفتی. H P و گفت: «تو کیستی »؟ او گفت: «من کنیز تو، روت هستم؛ پس دامن خود را بر کنیز خویش بگستران زیرا که تو ولی هستی .» %EPو در نصف شب آن مرد مضطرب گردید و به آن سمت متوجه شد که اینک زنی نزد پایهایش خوابیده است. n WPپس چون بوعز خورد و نوشید و دلش شاد شد و رفته ، به کنار بافه های جو خوابید، آنگاه او آهسته آهسته آمده، پایهای او را گشود و خوابید. Pپس به خرمن رفته ، موافق هر چه مادرشوهرش او را امر فرموده بود، رفتار نمود. W )Pاو وی را گفت: «هر چه به من گفتی ، خواهم کرد.» U %Pو چون او بخوابد، جای خوابیدنش را نشان کن و رفته ، پایهای او را بگشا و بخواب، و او تو را خواهد گفت که چه باید بکنی .» g IPپس خویشتن را غسل کرده، تدهین کن و رخت خود را پوشیده، به خرمن برو، اما خود را به آن مرد نشناسان تا از خوردن و نوشیدن فارغ شود. .WPو اﻵن آیا بوعز که تو با کنیزانش بودی خویش ما نیست؟ و اینک او امشب در خرمن خود، جو پاک می کند. ! ?Pو مادر شوهرش، نعومی وی را گفت: «ای دختر من، آیا برای تو راحت نجویم تا برایت نیکو باشد. 5ePپس با کنیزان بوعز برای خوشه چینی می ماند تا درو جو و درو گندم تمام شد، و با مادرشوهرش سکونت داشت.BPنعومی به عروس خود روت گفت که «ای دخترم خوب است که با کنیزان او بیرون روی و تو را در کشتزار دیگر نیابند.» %Pو روت موآبیه گفت که «او نیز مرا گفت با جوانان من باش تا همه درو مرا تمام کنند.» (KPو نعومی به عروس خود گفت: «او از جانب خداوند مبارک باد زیرا که احسان را بر زندگان و مردگان ترک ننموده است.» و نعومی وی را گفت: «این شخص، خویش ما و از ولی های ماست.» Pو مادر شوهرش وی را گفت: «امروز کجا خوشه چینی نمودی و کجا کار کردی؟ مبارک باد آنکه بر تو توجه نموده است.» پس مادر شوهر خود را از کسی که نزد وی کار کرده بود، خبر داده، گفت: «نام آن شخص که امروز نزد او کار کردم، بوعز است.»zoPپس آن را برداشته ، به شهر درآمد، و مادر شوهرش آنچه را که برچیده بود، دید، و آنچه بعد از سیرشدنش باقی مانده بود، بیرون آورده، به وی داد. .WPپس تا شام در آن کشتزار خوشه چینی نموده، آنچه را که برچیده بود، کوبید و به قدر یک ایفه جو بود. Pو نیز از دسته ها کشیده، برایش بگذارید تا برچیند و او را عتاب مکنید.» q~]Pو چون برای خوشه چینی برخاست، بوعز جوانان خود را امر کرده، گفت: «بگذارید که در میان بافه ها هم خوشه چینی نماید و او را زجر منمایید. 2}_Pبوعز وی را گفت: «در وقت چاشت اینجا بیا و از نان بخور و لقمه خود را در شیره فرو بر.» پس نزد دروندگان نشست و غله برشته به او دادند و خورد و سیر شده، باقی مانده را واگذاشت. u|eP گفت: «ای آقایم، در نظر تو التفات بیابم زیرا که مرا تسلی دادی و به کنیز خود سخنان دلآویز گفتی ، اگر چه من مثل یکی از کنیزان تو نیستم.» E{P خداوند عمل تو را جزا دهد و از جانب یهوه، خدای اسرائیل، که در زیر بالهایش پناه بردی، اجر کامل به تو برسد.» Wz)P بوعز در جواب او گفت: «از هر آنچه بعد از مردن شوهرت به مادر شوهر خود کردی، اطلاع تمام به من رسیده است، و چگونه پدر و مادر و زمین ولادت خود را ترک کرده، نزد قومی که پیشتر ندانسته بودی، آمدی. wyiP پس به روی در افتاده، او را تا به زمین تعظیم کرد و به او گفت: «برای چه در نظر تو التفات یافتم که به من توجه نمودی و حال آنکه غریب هستم؟» >xwP و چشمانت به زمینی که می دروند نگران باشد و در عقب ایشان برو؛ آیا جوانان را حکم نکردم که تو را لمس نکنند؟ و اگر تشنه باشی ، نزد ظروف ایشان برو و از آنچه جوانان می کشند، بنوش.» qw]Pو بوعز به روت گفت: «ای دخترم مگر نمی شنوی؟ به هیچ کشتزار دیگر برای خوشه چینی مرو و از اینجا هم مگذر بلکه با کنیزان من در اینجا باش. #vAPو به من گفت: تمنا اینکه خوشه چینی نمایم و در عقب دروندگان در میان بافه ها جمع کنم؛ پس آمده، از صبح تا به حال مانده است، سوای آنکه اندکی در خانه توقف کرده است.» Hu Pنوکر که بر دروندگان گماشته شده بود، در جواب گفت: «این است دختر موآبیه که با نعومی از بلاد موآب برگشته است، tPو بوعز به نوکر خود که بر دروندگان گماشته بود، گفت: «این دختر از آن کیست؟» NsPو اینک بوعز از بیت لحم آمده، به دروندگان گفت: « خداوند با شما باد.» ایشان وی را گفتند: « خداوند تو را برکت دهد.» mrUPپس روانه شده، به کشتزار درآمد و در عقب دروندگان خوشه چینی می نمود، و اتفاق او به قطعه زمین بوعز که از خاندان الیملک بود، افتاد. qPو روت موآبیه به نعومی گفت: «مرا اجازت ده که به کشتزارها بروم و در عقب هر کسی که در نظرش التفات یابم، خوشه چینی نمایم.» او وی را گفت: «برو ای دخترم.» p Pو نعومی خویش شوهری داشت که مردی دولتمند، بوعز نام از خاندان الیملک بود. ^o 9Pو نعومی مراجعت کرد و عروسش روت موآبیه که از بلاد موآب برگشته بود، همراه وی آمد؛ و در ابتدای درویدن جو وارد بیت لحم شدند. n Pمن پر بیرون رفتم و خداوند مرا خالی برگردانید. پس برای چه مرا نعومی می خوانید چونکه خداوند مرا ذلیل ساخته است و قادرمطلق به من بدی رسانیده است.» F.پس جمیع کسانی که در آن روز از بنیامین افتادند، بیست و پنج هزار مرد شمشیرزن بودند که جمیع آنها مردان جنگی بودند. .=WF-و ایشان برگشته ، به سوی صحرا تا صخره رمون بگریختند. و پنج هزار نفر از ایشان را به سر راهها هلاک کردند، و ایشان را تا جدعوم تعاقب کرده، دو هزار نفر از ایشان را کشتند. <F,و هجده هزار نفر از بنیامین که جمیع ایشان مردان جنگی بودند، افتادند. ];5F+پس بنیامینیان را احاطه کرده، ایشان را تعاقب نمودند، و در منوحه در مقابل جبعه به سوی طلوع آفتاب ایشان را پایمال کردند. }:uF*پس از حضور مردان اسرائیل به راه صحرا روگردانیدند. اما جنگ، ایشان را در گرفت و آنانی که از شهر بیرون آمدند، ایشان را در میان هلاک ساختند. $9CF)و بنی اسرائیل برگشتند و بنیامینیان پریشان شدند، زیرا دیدند که بلا بر ایشان رسیده است. h8KF(و چون آن تراکم ستون دود از شهر بلند شدن گرفت، بنیامینیان از عقب خود نگریستند و اینک تمام شهر به سوی آسمان به دود بالا می رود. 87kF'پس چون مردان اسرائیل در جنگ رو گردانیدند، بنیامینیان شروع کردند به زدن و کشتن قریب سی نفر از مردان اسرائیل زیرا گفتند یقینا ایشان مثل جنگ اول از حضور ما شکست یافته اند. >6wF&و در میان مردان اسرائیل و کمین کنندگان علامتی قرار داده شد که تراکم دود بسیار بلند از شهر برافرازند. X5+F%و کمین کنندگان تعجیل نموده، بر جبعه هجوم آوردند و کمین کنندگان خود را پراکنده ساخته ، تمام شهر را به دم شمشیر زدند. 4'F$و بنی بنیامین دیدند که شکست یافته اند زیرا که مردان اسرائیل به بنیامینیان جا داده بودند، چونکه اعتماد داشتند بر کمینی که به اطراف جبعه نشانده بودند. 3-F#و خداوند بنیامین را به حضور اسرائیل مغلوب ساخت و بنی اسرائیل در آن روز بیست و پنجهزار و یکصد نفر را از بنیامین هلاک ساختند که جمیع ایشان شمشیرزن بودند. \23F"و ده هزار مرد برگزیده از تمام اسرائیل در برابر جبعه آمدند و جنگ سخت شد، و ایشان نمی دانستند که بلا بر ایشان رسیده است. 1F!و تمامی مردان اسرائیل از مکان خود برخاسته ، در بعل تامار صف آرایی نمودند، و کمین کنندگان اسرائیل از مکان خود یعنی از معره جبعه به در جستند. k0QF و بنی بنیامین گفتند که «ایشان مثل سابق پیش ما منهزم شدند.» اما بنی اسرائیل گفتند: «بگریزیم تا ایشان را از شهر به راهها بکشیم.» |/sFو بنی بنیامین به مقابله قوم بیرون آمده، از شهر کشیده شدند و به زدن و کشتن قوم در راهها که یکی از آنها به سوی بیت ئیل و دیگری به سوی جبعه می رود مثل سابق شروع کردند، و به قدر سی نفر از اسرائیل در صحرا کشته شدند. 8.kFو بنی اسرائیل در روز سوم به مقابله بنی بنیامین برآمدند، و مثل سابق در برابر جبعه صف آرایی نمودند. N-Fپس اسرائیل در هر طرف جبعه کمین ساختند. ,Fو فینحاس بن العازار بن هارون در آن روزها پیش آن ایستاده بود، و گفتند: «آیا بار دیگر بیرون روم و با برادران خود بنی بنیامین جنگ کنم یا دست بردارم؟» خداوند گفت: «برآی زیرا که فردا او را به دست تو تسلیم خواهم نمود.» +Fو بنی اسرائیل از خداوند مشورت خواستند. و تابوت عهد خدا آن روزها در آنجا بود. y*mFآنگاه تمامی بنی اسرائیل، یعنی تمامی قوم برآمده، به بیت ئیل رفتند و گریه کرده، در آنجا به حضور خداوند توقف نمودند، و آن روز را تا شام روزه داشته ، قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی به حضور خداوند گذرانیدند. )#Fو بنیامینیان در روز دوم به مقابله ایشان از جبعه بیرون شده، بار دیگر هجده هزار نفر از بنی اسرائیل را بر زمین هلاک ساختند که جمیع اینها شمشیرزن بودند. p([Fو بنی اسرائیل در روز دوم به مقابله بنی بنیامین پیش آمدند. g'IFو بنی اسرائیل برآمده، به حضور خداوند تا شام گریه کردند، و از خداوند مشورت خواسته ، گفتند: «آیا بار دیگر نزدیک بشوم تا با برادران خود بنی بنیامین جنگ نمایم؟» خداوند گفت: «به مقابله ایشان برآیید.» U&%Fو قوم، یعنی مردان اسرائیل خود را قوی دل ساخته ، بار دیگر صف آرایی نمودند، در مکانی که روز اول صف آرایی کرده بودند. 4%cFو بنی بنیامین از جبعه بیرون آمده، در آن روز بیست و دو هزار نفر از اسرائیل را بر زمین هلاک کردند. N$Fو مردان اسرائیل بیرون رفتند تا با بنیامینیان جنگ نمایند، و مردان اسرائیل برابر ایشان در جبعه صف آرایی کردند. q#]Fو بنی اسرائیل بامدادان برخاسته ، در برابر جبعه اردو زدند. '"IFو بنی اسرائیل برخاسته ، به بیت ئیل رفتند و از خدا مشورت خواسته ، گفتند: «کیست که اولا از ما برای جنگ نمودن با بنی بنیامین برآید؟» خداوند گفت: «یهودا اول برآید.» B!Fو از مردان اسرائیل سوای بنیامینیان چهارصد هزار مرد شمشیرزن سان دیده شد که جمیع اینها مردان جنگی بودند.O Fو از تمام این گروه هفتصد نفر چپ دست برگزیده شدند که هر یکی از آنها مویی را به سنگ فلاخن می زدند و خطا نمی کردند. nWFو از بنی بنیامین در آن روز بیست و ششهزار مرد شمشیرزن از شهرها سان دیده شد، غیر از ساکنان جبعه که هفتصد نفر برگزیده، سان دیده شد. %EFو بنی بنیامین از شهرهای خود به جبعه جمع شدند تا بیرون رفته ، با بنی اسرائیل جنگ نمایند. S!F پس اﻵن آن مردان بنی بلیعال را که در جبعه هستند، تسلیم نمایید تا آنها را به قتل رسانیم، و بدی را از اسرائیل دور کنیم.» اما بنیامینیان نخواستند که سخن برادران خود بنی اسرائیل را بشنوند. RF و اسباط اسرائیل اشخاصی چند در تمامی سبط بنیامین فرستاده، گفتند: «این چه شرارتی است که در میان شما واقع شده است؟ wiF پس جمیع مردان اسرائیل بر شهر جمع شده، مثل شخص واحد متحد شدند. q]F و ده نفر از صد و صد از هزار و هزار از ده هزار از تمامی اسباط اسرائیل بگیریم تا آذوقه برای قوم بیاورند، و تا چون به جبعه بنیامینی برسند، با ایشان موافق همه قباحتی که در اسرائیل نموده اند، رفتار نمایند.» F و حال کاری که به جبعه خواهیم کرد، این است که به حسب قرعه بر آن برآییم. p[Fآنگاه تمام قوم مثل شخص واحد برخاسته ، گفتند: «هیچ کدام از ما به خیمه خود نخواهیم رفت، و هیچ کدام از ما به خانه خود بر نخواهیم گشت. {qFهان جمیع شما، ای بنی اسرائیل حکم و مشورت خود را اینجا بیاورید.» g1~}||k{{3zzozyxxc>=<<;:t9w877,65Y4422'100/-,q+T*)('&%%Y$#{""S! \0DfdeO O  >Zg"3?Zو ارابه به مزرعه یهوشع بیت شمسی درآمده، در آنجا بایستاد و سنگ بزرگی در آنجا بود. پس چوب ارابه را شکسته، گاوان را برای قربانی سوختنی به جهت خداوند گذرانیدند. I2 Z و اهل بیت شمس در دره، گندم را درو می کردند؛ و چشمان خود را بلند کرده، تابوت را دیدند و از دیدنش خوشحال شدند. B1Z و گاوان راه خود را راست گرفته ، به راه بیت شمس روانه شدند و به شاهراه رفته ، بانگ می زدند و به سوی چپ یا راست میل نمی نمودند؛ و سروران فلسطینیان در عقب آنها تا حد بیت شمس رفتند. 0/Z و تابوت خداوند و صندوقچه را با موشهای طلا و تماثیل خراجهای خود بر ارابه گذاشتند. U/%Z پس آن مردمان چنین کردند و دو گاو شیرده را گرفته، آنها را به ارابه بستند، و گوساله های آنها را در خانه نگاه داشتند. z.oZ و نظر کنید اگر به راه سرحد خود به سوی بیت شمس برود، بدانید اوست که این بلای عظیم را بر ما وارد گردانیده است؛ و اگرنه ، پس خواهید دانست که دست او ما را لمس نکرده است، بلکه آنچه بر ما واقع شده است، اتفاقی است.» (-KZو تابوت خداوند را گرفته ، آن را بر ارابه بنهید و اسباب طلا را که به جهت قربانی جرم برای او می فرستید، در صندوقچه ای به پهلوی آن بگذارید، و آن را رها کنید تا برود. 4,cZپس اﻵن ارابه تازه بسازید و دو گاو شیرده را که یوغ بر گردن ایشان نهاده نشده باشد بگیرید، و دو گاو را به ارابه ببندید و گوساله های آنها را از عقب آنها به خانه برگردانید. +/Zو چرا دل خود را سخت سازید، چنانکه مصریان و فرعون دل خود را سخت ساختند؟ آیا بعد از آنکه در میان ایشان کارهای عجیب کرده بود، ایشان را رها نکردند که رفتند؟ 4*cZپس تماثیل خراجهای خود و تماثیل موشهای خود را که زمین را خراب می کنند بسازید، و خدای اسرائیل را جلال دهید که شاید دست خود را از شما و از خدایان شما و از زمین شما بردارد. 4)cZایشان گفتند: «چه قربانی جرم برای او بفرستیم؟» گفتند: «بر حسب شماره سروران فلسطینیان، پنج خراج طلا و پنج موش طلا، زیرا که بر جمیع شما و بر جمیع سرداران شما بلا یکی است. e(EZگفتند: «اگر تابوت خدای اسرائیل را بفرستید، آن را خالی مفرستید، بلکه قربانی جرم البته برای او بفرستید. آنگاه شفا خواهید یافت، و بر شما معلوم خواهد شد که از چه سبب دست او از شما برداشته نشده است.» z'oZو فلسطینیان، کاهنان و فالگیران خود را خوانده، گفتند: «با تابوت خداوند چه کنیم؟ ما را اعلام نمایید که آن را به جایش با چه چیز بفرستیم.» ^& 9Zو تابوت خداوند در ولایت فلسطینیان هفت ماه ماند. %Z و آنانی که نمردند، به خراجها مبتلا شدند. و فریاد شهر تا به آسمان بالا رفت.$Z پس فرستاده، جیمع سروران فلسطینیان را جمع کرده، گفتند: «تابوت خدای اسرائیل را روانه کنید تا به جای خود برگردد و ما را و قوم ما را نکشد»، زیرا که در تمام شهر هنگامه مهلک بود، و دست خدا در آنجا بسیار سنگین شده بود. &#GZ پس تابوت خدا را به عقرون بردند و به مجرد ورود تابوت خدا به عقرون، اهل عقرون فریاد کرده، گفتند: «تابوت خدای اسرائیل را نزد ما آوردند تا ما را و قوم ما را بکشند.» ")Z و واقع شد بعد از نقل کردن آن که دست خداوند بر آن شهر به اضطراب بسیار عظیمی دراز شده، مردمان شهر را از خرد و بزرگ مبتلا ساخته ، خراجها بر ایشان منتفخ شد. L!Zپس فرستاده، جمیع سروران فلسطینیان را نزد خود جمع کرده، گفتند: «با تابوت خدای اسرائیل چه کنیم؟» گفتند: «تابوت خدای اسرائیل به جت منتقل شود.» پس تابوت خدای اسرائیل را به آنجا بردند. x kZو چون مردان اشدود دیدند که چنین است گفتند: «تابوت خدای اسرائیل با ما نخواهد ماند، زیرا که دست او بر ما و بر خدای ما، داجون سنگین است.» V'Zو دست خداوند بر اهل اشدود سنگین شده، ایشان را تباه ساخت و ایشان را، هم اشدود و هم نواحی آن را به خراجها مبتلا ساخت. A}Zاز این جهت کاهنان داجون و هر که داخل خانه داجون می شود، تا امروز بر آستانه داجون در اشدود پا نمی گذارد. +QZو در فردای آن روز چون صبح برخاستند، اینک داجون به حضور تابوت خداوند رو به زمین افتاده، و سر داجون و دو دستش بر آستانه قطع شده، و تن داجون فقط از او باقی مانده بود. zoZو بامدادان چون اشدودیان برخاستند، اینک داجون به حضور تابوت خداوند رو به زمین افتاده بود. و داجون را برداشته، باز در جایش برپا داشتند. 7Zو فلسطینیان تابوت خدا را گرفته ، آن را به خانه داجون درآورده، نزدیک داجون گذاشتند. ~ yZو فلسطینیان تابوت خدا را گرفته ، آن را از ابن عزر به اشدود آوردند. ~wZپس گفت: «جلال از اسرائیل زایل شد زیرا که تابوت خدا گرفته شده است.»Z/Zو پسر را ایخابود نام نهاده، گفت: «جلال از اسرائیل زایل شد»، چونکه تابوت خدا گرفته شده بود و به سبب پدر شوهرش و شوهرش. OZو در وقت مردنش زنانی که نزد وی ایستاده بودند، گفتند: «مترس زیرا که پسر زاییدی». اما او جواب نداد و اعتنا ننمود. %Zو عروس او، زن فینحاس که حامله و نزدیک به زاییدن بود، چون خبر گرفتن تابوت خدا و مرگ پدر شوهرش و شوهرش را شنید، خم شده، زایید زیرا که درد زه او را بگرفت. (KZو چون از تابوت خدا خبر داد، عیلی از کرسی خود به پهلوی دروازه به پشت افتاده، گردنش بشکست و بمرد، زیرا که مردی پیر و سنگین بود و چهل سال بر اسرائیل داوری کرده بود. &GZو آن خبر آورنده در جواب گفت: «اسرائیل از حضور فلسطینیان فرار کردند، و شکست عظیمی هم در قوم واقع شد، و نیز دو پسرت حفنی و فینحاس مردند و تابوت عهد خدا گرفته شد.» I Zپس آن مرد به عیلی گفت: «منم که از لشکر آمده، و من امروز از لشکر فرار کرده ام.» گفت: «ای پسرم کار چگونه گذشت؟» q]Zو عیلی نود و هشت ساله بود و چشمانش تار شده، نمی توانست دید.0[Zو چون عیلی آواز نعره را شنید، گفت: «این آواز هنگامه چیست؟» پس آن مرد شتافته ، عیلی را خبر داد. -UZ و چون وارد شد، اینک عیلی به کنار راه بر کرسی خود مراقب نشسته ، زیرا که دلش درباره تابوت خدا مضطرب می بود. و چون آن مرد به شهر داخل شده، خبر داد، تمامی شهر نعره زدند. )MZ و مردی بنیامینی از لشکر دویده، در همان روز با جامه دریده و خاک بر سر ریخته ، به شیلوه آمد. tcZ و تابوت خدا گرفته شد، و دو پسر عیلی حفنی و فینحاس کشته شدند. | sZ پس فلسطینیان جنگ کردند و اسرائیل شکست خورده، هر یک به خیمه خود فرار کردند و کشتار بسیار عظیمی شد، و از اسرائیل سی هزار پیاده کشته شدند.  Z ای فلسطینیان خویشتن را تقویت داده، مردان باشید مبادا عبرانیان را بندگی کنید، چنانکه ایشان شما را بندگی نمودند. پس مردان شوید و جنگ کنید.» h KZوای بر ما، کیست که ما را از دست این خدایان زورآور رهایی دهد؟ همین خدایانند که مصریان را در بیابان به همه بلایا مبتلا ساختند. X +Zو فلسطینیان ترسیدند زیرا گفتند: «خدا به اردو آمده است» و گفتند: «وای بر ما، زیرا قبل از این چنین چیزی واقع نشده است! x kZو چون فلسطینیان آواز صدا را شنیدند، گفتند: «این آواز صدای بلند در اردوی عبرانیان چیست؟» پس فهمیدند که تابوت خداوند به اردو آمده است. 6gZو چون تابوت عهد خداوند به لشکرگاه داخل شد، جمیع اسرائیل صدای بلند زدند به حدی که زمین متزلزل شد. -Zو قوم به شیلوه فرستاده، تابوت عهد یهوه صبایوت را که در میان کروبیان ساکن است از آنجا آوردند، و دو پسر عیلی حفنی و فینحاس در آنجا با تابوت عهد خدا بودند. ueZو چون قوم به لشکرگاه رسیدند، مشایخ اسرائیل گفتند: «چرا امروز خداوند ما را از حضور فلسطینیان شکست داد؟ پس تابوت عهد خداوند را از شیلوه نزد خود بیاوریم تا در میان ما آمده، ما را از دست دشمنان ما نجات دهد.» #AZو فلسطینیان در مقابل اسرائیل صف آرایی کردند، و چون جنگ در پیوستند، اسرائیل از حضور فلسطینیان شکست خوردند، و در معرکه به قدر چهار هزار نفر را در میدان کشتند.  Zو کلام سموئیل به تمامی اسرائیل رسید. و اسرائیل به مقابله فلسطینیان در جنگ بیرون آمده، نزد ابن عزر اردو زدند، و فلسطینیان در افیق فرود آمدند. ?yZو خداوند بار دیگر در شیلوه ظاهر شد، زیرا که خداوند در شیلوه خود را بر سموئیل به کلام خداوند ظاهر ساخت.#AZو تمامی اسرائیل از دان تا بئرشبع دانستند که سموئیل برقرار شده است تا نبی خداوند باشد. 9Zو سموئیل بزرگ می شد و خداوند با وی می بود و نمی گذاشت که یکی از سخنانش بر زمین بیفتد. S!Zپس سموئیل همه چیز را برای او بیان کرد و چیزی از آن مخفی نداشت. و او گفت «خداوند است. آنچه در نظر او پسند آید بکند.» /Zگفت: «چه سخنی است که به تو گفته است؟ آن را از من مخفی مدار. خدا با تو چنین بلکه زیاده از این عمل نماید، اگر از هر آنچه به تو گفته است چیزی از من مخفی داری.» |~sZاما عیلی سموئیل را خوانده، گفت: «ای پسرم سموئیل!» او گفت: «لبیک» :}oZو سموئیل تا صبح خوابید و درهای خانه خداوند را باز کرد، و سموئیل ترسید که عیلی را از رؤیا اطلاع دهد. A|}Zبنابراین برای خاندان عیلی قسم خوردم که گناه خاندان عیلی به قربانی و هدیه ، تا به ابد کفاره نخواهد شد.» {Z زیرا به او خبر دادم که من بر خانه او تا به ابد داوری خواهم نمود به سبب گناهی که می داند، چونکه پسرانش بر خود لعنت آوردند و او ایشان را منع ننمود. 7ziZ در آن روز هر چه درباره خانه عیلی گفتم بر او اجرا خواهم داشت، و شروع نموده، به انجام خواهم رسانید. /yYZ و خداوند به سموئیل گفت: «اینک من کاری در اسرائیل می کنم که گوشهای هر که بشنود، صدا خواهد داد. Yx-Z و خداوند آمده، بایستاد و مثل دفعه های پیش خواند: «ای سموئیل! ای سموئیل!» سموئیل گفت: «بفرما زیرا که بنده تو می شنود.» ywmZ و عیلی به سموئیل گفت: «برو و بخواب و اگر تو را بخواند، بگو ای خداوند بفرما زیرا که بنده تو می شنود.» پس سموئیل رفته ، در جای خود خوابید. vZو خداوند باز سموئیل را بار سوم خواند و او برخاسته ، نزد عیلی آمده، گفت: «اینک حاضرم زیرا مرا خواندی.» آنگاه عیلی فهمید که یهوه، پسر را خوانده است. u!Zو سموئیل، خداوند را هنوز نمی شناخت و کلام خداوند تا حال بر او منکشف نشده بود. t1Zو خداوند بار دیگر خواند: «ای سموئیل!» و سموئیل برخاسته، نزد عیلی آمده، گفت: «اینک حاضرم زیرا مرا خواندی.» او گفت: «ای پسرم تو را نخواندم؛ برگشته، بخواب.» OsZپس نزد عیلی شتافته ، گفت: «اینک حاضرم زیرا مرا خواندی.» او گفت: «نخواندم؛ برگشته ، بخواب.» و او برگشته ، خوابید.QrZخداوند سموئیل را خواند و او گفت: «لبیک.» %qEZو چراغ خدا هنوز خاموش نشده، و سموئیل در هیکل خداوند، جایی که تابوت خدا بود، می خوابید، 7piZو در آن زمان واقع شد که چون عیلی در جایش خوابیده بود و چشمانش آغاز تار شدن نموده، نمی توانست دید، Oo Zو آن پسر، سموئیل، به حضور عیلی ، خداوند را خدمت می نمود، و در آن روزها کلام خداوند نادر بود و رؤیا مکشوف نمی شد. QnZ$و واقع خواهد شد که هر که در خانه تو باقی ماند، آمده، نزد او به جهت پاره ای نقره و قرص نانی تعظیم خواهد نمود و خواهد گفت: تمنا اینکه مرا به یکی از وظایف کهانت بگذار تا لقمه ای نان بخورم.»#mAZ#و کاهن امینی به جهت خود برپا خواهم داشت که موافق دل و جان من رفتار خواهد نمود، و برای او خانه مستحکمی بنا خواهم کرد، و به حضور مسیح من پیوسته سلوک خواهد نمود. ;lqZ"و این برای تو علامت باشد که بر دو پسرت حفنی و فینحاس واقع می شود که هر دو ایشان در یک روز خواهند مرد. {kqZ!و شخصی را از کسان تو که از مذبح خود قطع نمی نمایم، برای کاهیدن چشم تو و رنجانیدن دلت خواهد بود، و جمیع ذریت خانه تو در جوانی خواهند مرد. ?jyZ و تنگی مسکن مرا خواهی دید، در هر احسانی که به اسرائیل خواهد شد، و مردی پیر در خانه تو ابدا نخواهد بود. EiZاینک ایامی می آید که بازوی تو را و بازوی خاندان پدر تو را قطع خواهم نمود که مردی پیر در خانه تو یافت نشود. Ah}Zبنابراین یهوه، خدای اسرائیل می گوید: البته گفتم که خاندان تو و خاندان پدرت به حضور من تا به ابد سلوک خواهند نمود. لیکن اﻵن خداوند می گوید: حاشا از من! زیرا آنانی را که مرا تکریم نمایند، تکریم خواهم نمود و کسانی که مرا حقیر شمارند، خوار خواهند شد. Gg Zپس چرا قربانی ها و هدایای مرا که در مسکن خود امر فرمودم، پایمال می کنید و پسران خود را زیاده از من محترم می داری، تا خویشتن را از نیکوترین جمیع هدایای قوم من، اسرائیل فربه سازی؟ OfZو آیا او را از جمیع اسباط اسرائیل برنگزیدم تا کاهن من بوده، نزد مذبح من بیاید و بخور بسوزاند و به حضور من ایفود بپوشد؛ و آیا جمیع هدایای آتشین بنی اسرائیل را به خاندان پدرت نبخشیدم؟ e Zو مرد خدایی نزد عیلی آمده، به وی گفت: «خداوند چنین می گوید: آیا خود را بر خاندان پدرت هنگامی که ایشان در مصر در خانه فرعون بودند، ظاهر نساختم؟ dZو آن پسر، سموئیل، نمو می یافت و هم نزد خداوند و هم نزد مردمان پسندیده می شد. dcCZاگر شخصی بر شخصی گناه ورزد، خدا او را داوری خواهد کرد؛ اما اگر شخصی بر خداوند گناه ورزد، کیست که برای وی شفاعت نماید؟» اما ایشان سخن پدر خود را نشنیدند، زیرا خداوند خواست که ایشان را هلاک سازد. 'bIZچنین مکنید ای پسرانم، زیرا خبری که می شنوم خوب نیست. شما باعث عصیان قوم خداوند می باشید. 'aIZپس به ایشان گفت: «چرا چنین کارها می کنید زیرا که اعمال بد شما را از تمامی این قوم می شنوم.'`IZو عیلی بسیار سالخورده شده بود، و هر چه پسرانش با تمامی اسرائیل عمل می نمودند، می شنید، و اینکه چگونه با زنانی که نزد در خیمه اجتماع خدمت می کردند، می خوابیدند. J_Zو خداوند از حنا تفقد نمود و او حامله شده، سه پسر و دو دختر زایید، و آن پسر، سموئیل به حضور خداوند نمو می کرد. t^cZو عیلی القانه و زنش را برکت داده، گفت: «خداوند تو را از این زن به عوض عاریتی که به خداوند داده ای، اولاد بدهد.» پس به مکان خود رفتند. v]gZو مادرش برای وی جبه کوچک می ساخت، و آن را سال به سال همراه خود می آورد، هنگامی که با شوهر خود برمی آمد تا قربانی سالیانه را بگذرانند. '\IZو اما سموئیل به حضور خداوند خدمت می کرد، و او پسر کوچک بود و بر کمرش ایفود کتان بسته بود. 9[mZپس گناه آن جوانان به حضور خداوند بسیار عظیم بود، زیرا که مردمان هدایای خداوند را مکروه می داشتند. xZkZو آن مرد به وی می گفت: «پیه را اول بسوزانند و بعد هر چه دلت می خواهد برای خود بگیر.» او می گفت: «نی ، بلکه اﻵن بده، والا به زور می گیرم.» Y5Zو نیز قبل از سوزانیدن پیه ، خادم کاهن آمده، به کسی که قربانی می گذرانید، می گفت: «گوشت به جهت کباب برای کاهن بده، زیرا گوشت پخته از تو نمی گیرد، بلکه خام.» =XuZو آن را به تاوه یا مرجل یا دیگ یا پاتیل فرو برده، هر چه چنگال برمی آورد، کاهن آن را برای خود می گرفت. و همچنین با تمامی اسرائیل که در آنجا به شیلوه می آمدند، رفتار می نمودند. vWgZ و عادت کاهنان با قوم این بود که چون کسی قربانی می گذرانید، هنگامی که گوشت پخته می شد، خادم کاهن با چنگال سه دندانه در دست خود می آمد. kVQZ و پسران عیلی از بنی بلیعال بودند و خداوند را نشناختند. U;Z پس القانه به خانه خود به رامه رفت و آن پسر به حضور عیلی کاهن، خداوند را خدمت می نمود. qT]Z آنانی که با خداوند مخاصمه کنند، شکسته خواهند شد. او بر ایشان از آسمان صاعقه خواهد فرستاد. خداوند، اقصای زمین را داوری خواهد نمود، و به پادشاه خود قوت خواهد بخشید و شاخ مسیح خود را بلند خواهد گردانید.» US%Z پایهای مقدسین خود را محفوظ می دارد، اما شریران در ظلمت خاموش خواهند شد، زیرا که انسان به قوت خود غالب نخواهد آمد. kRQZفقیر را از خاک برمی افرازد و مسکین را از مزبله برمی دارد تا ایشان را با امیران بنشاند و ایشان را وارث کرسی جلال گرداند، زیرا که ستونهای زمین از آن خداوند است و ربع مسکون را بر آنها استوار نموده است. yQmZخداوند فقیر می سازد و غنی می گرداند؛ پست می کند و بلند می سازد. PyZخداوند می میراند و زنده می کند؛ به قبر فرود می آورد و برمی خیزاند. O;Zسیرشدگان، خویشتن را برای نان اجیر ساختند و کسانی که گرسنه بودند، استراحت یافتند؛ بلکه زن نازا هفت فرزند زاییده است، و آنکه اولاد بسیار داشت، زبون گردیده. NZکمان جباران را شکسته است، و آنانی که می لغزیدند، کمر آنها به قوت بسته شد. QMZسخنان تکبرآمیز دیگر مگویید، و غرور از دهان شما صادر نشود، زیرا یهوه خدای علام است و به او اعمال، سنجیده می شود. LZمثل یهوه قدوسی نیست، زیرا غیر از تو کسی نیست، و مثل خدای ما صخره ای نیست. K 3Zو حنا دعا نموده، گفت: «دل من در خداوند وجد می نماید، و شاخ من در خداوند برافراشته شده، و دهانم بر دشمنانم وسیع گردیده است، زیرا که در نجات تو شادمان هستم. \J 5Zو من نیز او را برای خداوند وقف نمودم؛ تمام ایامی که زنده باشد وقف خداوند خواهد بود.» پس در آنجا خداوند را عبادت نمودند.)I OZبرای این پسر مسالت نمودم و خداوند مسالت مرا که از او طلب نموده بودم، به من عطا فرموده است. ]H 7Zو حنا گفت: «عرض می کنم ای آقایم! جانت زنده باد ای آقایم! من آن زن هستم که در اینجا نزد تو ایستاده، از خداوند مسالت نمودم. ZG 1Zو گاو را ذبح نمودند، و پسر را نزد عیلی آوردند. F {Zو چون او را از شیر باز داشته بود، وی را با سه گاو و یک ایفه آرد و یک مشک شراب با خود آورده، به خانه خداوند در شیلوه رسانید و آن پسر کوچک بود. YE /Z شوهرش القانه وی را گفت: : «آنچه در نظرت پسند آید، بکن، تا وقت باز داشتنش از شیر بمان؛ لیکن خداوند کلام خود را استوار نماید.» پس آن زن ماند و تا وقت باز داشتن پسر خود از شیر، او را شیر می داد. D 'Zو حنا نرفت زیرا که به شوهر خود گفته بود تا پسر از شیر باز داشته نشود، نمی آیم، آنگاه او را خواهم آورد و به حضور خداوند حاضر شده، آنجا دائما خواهد ماند. *C QZو شوهرش القانه با تمامی اهل خانه اش رفت تا قربانی سالیانه و نذر خود را نزد خداوند بگذراند. IB Zو بعد از مرور ایام حنا حامله شده، پسری زایید و او را سموئیل نام نهاد، زیرا گفت: «او را از خداوند سؤال نمودم.»A #Zو ایشان بامدادان برخاسته ، به حضور خداوند عبادت کردند و برگشته ، به خانه خویش به رامه آمدند. و القانه زن خود حنا را بشناخت و خداوند او را به یاد آورد. (@ MZگفت: «کنیزت در نظرت التفات یابد.» پس آن زن راه خود را پیش گرفت و می خورد و دیگر ترشرو نبود. 3? cZعیلی در جواب گفت: «به سلامتی برو و خدای اسرائیل مسالتی را که از او طلب نمودی، تو را عطا فرماید.» "> AZکنیز خود را از دختران بلیعال مشمار، زیرا که از کثرت غم و رنجیدگی خود تا بحال می گفتم.» a= ?Zو حنا در جواب گفت: «نی آقایم، بلکه زن شکسته روح هستم، و شراب و مسکرات ننوشیده ام، بلکه جان خود را به حضور خداوند ریخته ام. y< oZپس عیلی وی را گفت: «تا به کی مست می شوی؟ شرابت را از خود دور کن.» :; qZ و حنا در دل خود سخن می گفت، و لبهایش فقط، متحرک بود و آوازش مسموع نمی شد، و عیلی گمان برد که مست است. : Z و چون دعای خود را به حضور خداوند طول داد، عیلی دهن او را ملاحظه کرد. 9 1Z و نذر کرده، گفت: «ای یهوه صبایوت اگر فی الواقع به مصیبت کنیز خود نظر کرده، مرا بیاد آوری و کنیزک خود را فراموش نکرده، اولاد ذکوری به کنیز خود عطا فرمایی ، او را تمامی ایام عمرش به خداوند خواهم داد، و استره بر سرش نخواهد آمد.» g8 KZ و او به تلخی جان نزد خداوند دعا کرد، و زارزار بگریست. H7  Z و بعد از اکل و شرب نمودن ایشان در شیلوه، حنا برخاست و عیلی کاهن بر کرسی خود نزد ستونی در هیکل خدا نشسته بود. e6 GZو شوهرش، القانه ، وی را می گفت: «ای حنا، چرا گریانی و چرا نمی خوری و دلت چرا غمگین است؟ آیا من برای تو از ده پسر بهتر نیستم؟» `5 =Zو همچنین سال به سال واقع می شد که چون حنا به خانه خدا می آمد، فننه همچنین او را می رنجانید و او گریه نموده، چیزی نمی خورد. 74 kZو هئوی وی او را نیز سخت می رنجانید به حدی که وی را خشمناک می ساخت، چونکه خداوند رحم او را بسته بود. ,3 UZو اما به حنا قسمت مضاعف می داد زیرا که حنا را دوست می داشت، اگر چه خداوند رحم او را بسته بود. <2 uZو چون روزی می آمد که القانه قربانی می گذرانید، به زن خود فننه و همه پسران و دختران خود قسمتها می داد. 1 1Zو آن مرد هر سال برای عبادت نمودن و قربانی گذرانیدن برای یهوه صبایوت از شهر خود به شیلوه می آمد، و حفنی و فینحاس دو پسر عیلی، کاهنان خداوند در آنجا بودند. )0 OZو او دو زن داشت. اسم یکی حنا و اسم دیگری فننه بود. و فننه اولاد داشت لیکن حنا را اولاد نبود. V/ +Zو مردی بود از رامه تایم صوفیم از کوهستان افرایم، مسمی به القانه بن یروحام بن الیهو بن توحو بن صوف. و او افرایمی بود. O.Pو عوبید یسی را آورد؛ و یسی داود را آورد.W-)Pو سلمون بوعز را آورد؛ و بوعز عوبید را آورد؛ a,=Pو عمیناداب نحشون را آورد؛ و نحشون سلمون را آورد؛ ]+5Pو حصرون، رام را آورد؛ و رام، عمیناداب را آورد؛ R*Pاین است پیدایش فارص: فارص حصرون را آورد؛ _)9Pو زنان همسایه اش، او را نام نهاده، گفتند برای نعومی پسری زاییده شد، و نام او را عوبید خواندند و او پدر یسی پدر داود است. h(KPو نعومی پسر را گرفته ، در آغوش خود گذاشت و دایه او شد. l'SPو او برایت تازه کننده جان و پرورنده پیری تو باشد، زیرا که عروست که تو را دوست می دارد و برایت از هفت پسر بهتر است، او را زایید.» F&Pو زنان به نعومی گفتند: «متبارک باد خداوند که تو را امروز بی ولی نگذاشته است؛ و نام او در اسرائیل بلند شود. %5P پس بوعز روت را گرفت و او زن وی شد و به او درآمد و خداوند او را حمل داد که پسری زایید. K$P و خانه تو مثل خانه فارص باشد که تامار برای یهودا زایید، از اولادی که خداوند تو را از این دختر، خواهد بخشید.» ~~|{[z'y[xqwJvYtssLrppnmlkkiiRhgg4feejdecbah`z_^]]#\[[0ZYY:XcVVVUTRR PONMM1L=<;:9779554s3.2q10U//1.@-,,+V* )('&%$##"+!/ K`$7G-# (9KZ و تمامی قوم به سموئیل گفتند: «برای بندگانت از یهوه، خدای خود استدعا نما تا نمیریم، زیرا که بر تمامی گناهان خود این بدی را افزودیم که برای خود پادشاهی طلبیدیم.» b8?Z پس سموئیل از خداوند استدعا نمود و خداوند در همان روز رعدها و باران فرستاد، و تمامی قوم از خداوند و سموئیل بسیار ترسیدند. J7Z آیا امروز وقت درو گندم نیست؟ از خداوند استدعا خواهم نمود و او رعدها و باران خواهد فرستاد تا بدانید و ببینید که شرارتی که از طلبیدن پادشاه برای خود نمودید در نظر خداوند عظیم است.» 6Z پس اﻵن بایستید و این کار عظیم را که خداوند به نظر شما بجا می آورد، ببینید. t5cZ و اما اگر قول خداوند را نشنوید و از فرمان خداوند عصیان ورزید، آنگاه دست خداوند چنانکه به ضد پدران شما بود، به ضد شما نیز خواهد بود. @4{Z اگر از خداوند ترسیده، او را عبادت نمایید و قول او را بشنوید و از فرمان خداوند عصیان نورزید، و هم شما و هم پادشاهی که بر شما سلطنت می کند، یهوه، خدای خود را پیروی نمایید، خوب. 03[Z و اﻵن اینک پادشاهی که برگزیدید و او را طلبیدید. و همانا خداوند بر شما پادشاهی نصب نموده است. 2 Z و چون دیدید که ناحاش، پادشاه بنی عمون، بر شما می آید به من گفتید: نی بلکه پادشاهی بر ما سلطنت نماید، و حال آنکه یهوه، خدای شما، پادشاه شما بود. r1_Z پس خداوند یربعل و بدان و یفتاح و سموئیل را فرستاده، شما را از دست دشمنان شما که در اطراف شما بودند، رهانید و در اطمینان ساکن شدید. A0}Z پس نزد خداوند فریاد برآورده، گفتند گناه کرده ایم زیرا خداوند را ترک کرده، بعلیم و عشتاروت را عبادت نموده ایم؛ و حال ما را از دست دشمنان ما رهایی ده و تو را عبادت خواهیم نمود. /Z و چون یهوه خدای خود را فراموش کردند ایشان را به دست سیسرا، سردار لشکر حاصور، و به دست فلسطینیان و به دست پادشاه موآب فروخت که با آنها جنگ کردند. -.UZ چون یعقوب به مصر آمد و پدران شما نزد خداوند استغاثه نمودند، خداوند موسی و هارون را فرستاد که پدران شما را از مصر بیرون آورده، ایشان را در این مکان ساکن گردانیدند. _-9Z پس اﻵن حاضر شوید تا به حضور خداوند با شما درباره همه اعمال عادله خداوند که با شما و با پدران شما عمل نمود، محاجه نمایم. 4,cZ و سموئیل به قوم گفت: « خداوند است که موسی و هارون را مقیم ساخت و پدران شما را از زمین مصر برآورد. U+%Z به ایشان گفت: « خداوند بر شما شاهد است و مسیح او امروز شاهد است که چیزی در دست من نیافته اید.» گفتند: «او شاهد است.» *Z گفتند: «بر ما ظلم نکرده ای و بر ما ستم ننموده ای و چیزی از دست کسی نگرفته ای.» z)oZ اینک من حاضرم؛ پس به حضور خداوند و مسیح او بر من شهادت دهید که گاو که را گرفتم و الاغ که را گرفتم و بر که ظلم نموده، که را ستم کردم و از دست که رشوه گرفتم تا چشمان خود را به آن کور سازم و آن را به شما رد نمایم.» (%Z و حال اینک پادشاه پیش روی شما راه می رود و من پیر و مو سفید شده ام؛ و اینک پسران من با شما می باشند، و من از جوانی ام تا امروز پیش روی شما سلوک نموده ام. B' Z و سموئیل به تمامی اسرائیل گفت: «اینک قول شما را در هرآنچه به من گفتید، شنیدم و پادشاهی بر شما نصب نمودم. X&+Z پس تمامی قوم به جلجال رفتند، و آنجا در جلجال، شاؤل را به حضور خداوند پادشاه ساختند، و در آنجا ذبایح سلامتی به حضور خداوند ذبح نموده، شاؤل و تمامی مردمان اسرائیل در آنجا شادی عظیم نمودند.%%EZ و سموئیل به قوم گفت: «بیایید تا به جلجال برویم و سلطنت را در آنجا از سر نو برقرار کنیم.» 4$cZ اما شاؤل گفت: «کسی امروز کشته نخواهد شد زیرا که خداوند امروز در اسرائیل نجات به عمل آورده است.» H# Z و قوم به سموئیل گفتند: «کیست که گفته است آیا شاؤل بر ما سلطنت نماید؟ آن کسان را بیاورید تا ایشان را بکشیم.» n"WZ و در فردای آن روز شاؤل قوم را به سه فرقه تقسیم نمود و ایشان در پاس صبح به میان لشکرگاه آمده، عمونیان را تا گرم شدن آفتاب می زدند، و باقی ماندگان پراکنده شدند به حدی که دو نفر از ایشان در یک جا نماندند. .!WZ و مردان یابیش گفتند: «فردا نزد شما بیرون خواهیم آمد تا هرچه در نظرتان پسند آید به ما بکنید.» M Z پس به رسولانی که آمده بودند گفتند: «به مردمان یابیش جلعاد چنین گویید: فردا وقتی که آفتاب گرم شود، برای شما خلاصی خواهد شد.» و رسولان آمده، به اهل یابیش خبر دادند، پس ایشان شاد شدند. +Z و ایشان را در بازق شمرد و بنی اسرائیل سیصد هزار نفر و مردان یهودا سی هزار بودند. 5Z پس یک جفت گاو را گرفته ، آنها را پاره پاره نمود و به دست قاصدان به تمامی حدود اسرائیل فرستاده، گفت: «هر که در عقب شاؤل و سموئیل بیرون نیاید، به گاوان او چنین کرده شود.» آنگاه ترس خداوند بر قوم افتاد که مثل مرد واحد بیرون آمدند. )Z و چون شاؤل این سخنان را شنید روح خدا بر وی مستولی گشته ، خشمش به شدت افروخته شد. gIZ و اینک شاؤل در عقب گاوان از صحرا می آمد، و شاؤل گفت: «قوم را چه شده است که می گریند؟» پس سخنان مردان یابیش را به او باز گفتند. H Z پس رسولان به جبعه شاؤل آمده، این سخنان را به گوش قوم رسانیدند، و تمامی قوم آواز خود را بلند کرده، گریستند. #Z و مشایخ یابیش به وی گفتند: «ما را هفت روز مهلت بده تا رسولان به تمامی حدود اسرائیل بفرستیم، و اگر برای ما رهاننده ای نباشد، نزد تو بیرون خواهیم آمد.» xkZ ناحاش عمونی به ایشان گفت: «به این شرط با شما عهد خواهم بست که چشمان راست جمیع شما کنده شود، و این را بر تمامی اسرائیل عار خواهم ساخت.» m WZ و ناحاش عمونی برآمده، در برابر یابیش جلعاد اردو زد؛ و جمیع اهل یابیش به ناحاش گفتند: «با ما عهد ببند و تو را بندگی خواهیم نمود.» X+Z اما بعضی پسران بلیعال گفتند: «این شخص چگونه ما را برهاند؟» و او را حقیر شمرده، هدیه برایش نیاوردند. اما او هیچ نگفت.6gZ و سموئیل نیز به خانه خود به جبعه رفت و فوجی از کسانی که خدا دل ایشان را برانگیخت، همراه وی رفتند. ~wZ پس سموئیل رسوم سلطنت را به قوم بیان کرده، در کتاب نوشت، و آن را به حضور خداوند گذاشت. و سموئیل هرکس از تمامی قوم را به خانه اش روانه نمود. &GZ و سموئیل به تمامی قوم گفت: «آیا شخصی را که خداوند برگزیده است، ملاحظه نمودید که در تمامی قوم مثل او کسی نیست؟» و تمامی قوم صدا زده، گفتند: «پادشاه زنده بماند!» 5eZ و دویده، او را از آنجا آوردند، و چون در میان قوم بایستاد، از تمامی قوم از کتف به بالا بلندتر بود. Z پس بار دیگر از خداوند سؤال کردند که «آیا آن مرد به اینجا دیگر خواهد آمد؟» خداوند در جواب گفت: «اینک او خود را در میان اسبابها پنهان کرده است.» a=Z و سبط بنیامین را با قبایل ایشان نزدیک آورد، و قبیله مطری گرفته شد. و شاؤل پسر قیس گرفته شد، و چون او را طلبیدند، نیافتند. }Z و چون سموئیل جمیع اسباط اسرائیل را حاضر کرد، سبط بنیامین گرفته شد. FZ و شما امروز خدای خود را که شما را از تمامی بدیها و مصیبتهای شما رهانید، اهانت کرده، او را گفتید: پادشاهی بر ما نصب نما. پس اﻵن با اسباط و هزاره های خود به حضور خداوند حاضر شوید.» -UZ و به بنی اسرائیل گفت: «یهوه، خدای اسرائیل، چنین می گوید: من اسرائیل را از مصر برآوردم، و شما را از دست مصریان و از دست جمیع ممالکی که بر شما ظلم نمودند، رهایی دادم. Y -Z و سموئیل قوم را در مصفه به حضور خداوند خواند u eZ شاؤل به عموی خود گفت: «ما را واضحا خبر داد که الاغها پیدا شده است.» لیکن درباره امر سلطنت که سموئیل به او گفته بود، او را مخبر نساخت. a =Z عموی شاؤل گفت: «مرا بگو که سموئیل به شما چه گفت؟» m UZ و عموی شاؤل به او و به خادمش گفت: «کجا رفته بودید؟» او در جواب گفت: «برای جستن الاغها؛ و چون دیدیم که نیستند، نزد سموئیل رفتیم.» Y -Z و چون از نبوت کردن فارغ شد، به مکان بلند آمد. DZ و یکی از حاضرین در جواب گفت: «اما پدر ایشان کیست؟» از این جهت مثل شد که «آیا شاؤل نیز از جمله انبیا است؟» :oZ و چون همه کسانی که او را پیشتر می شناختند، دیدند که اینک با انبیا نبوت می کند، مردم به یکدیگر گفتند: «این چیست که با پسر قیس واقع شده است؟ آیا شاؤل نیز از جمله انبیا است؟» Z/Z و چون آنجا به جبعه رسیدند، اینک گروهی از انبیا به وی برخوردند، و روح خدا بر او مستولی شده، در میان ایشان نبوت می کرد. 9mZ و چون رو گردانید تا از نزد سموئیل برود، خدا او را قلب دیگر داد. و در آن روز جمیع این علامات واقع شد. A}Z و پیش من به جلجال برو و اینک من برای گذرانیدن قربانی های سوختنی و ذبح نمودن ذبایح سلامتی نزد تو می آیم، و هفت روز منتظر باش تا نزد تو بیایم و تو را اعلام نمایم که چه باید کرد.» Z و هنگامی که این علامات به تو رونماید، هرچه دستت یابد بکن زیرا خدا با توست. #AZ و روح خداوند بر تو مستولی شده، با ایشان نبوت خواهی نمود، و به مرد دیگر متبدل خواهی شد.  Z بعد از آن به جبعه خدا که در آنجا قراول فلسطینیان است خواهی آمد؛ و چون در آنجا نزدیک شهر برسی، گروهی از انبیا که از مکان بلند به زیر می آیند و در پیش ایشان چنگ و دف و نای و بربط بوده، نبوت می کنند، به تو خواهند برخورد. -Z و سلامتی تو را خواهند پرسید و دو نان به تو خواهند داد که از دست ایشان خواهی گرفت. >wZ چون از آنجا پیش رفتی و نزد بلوط تابور رسیدی، در آنجا سه مرد خواهی یافت که به حضور خدا به بیت ئیل می روند که یکی از آنها سه بزغاله دارد، و دیگری سه قرص نان، و سومی یک مشگ شراب. >~wZ امروز بعد از رفتنت از نزد من دو مرد، نزد قبر راحیل به سرحد بنیامین در صلصح خواهی یافت، و تو را خواهند گفت: الاغهایی که برای جستن آنها رفته بودی، پیدا شده است و اینک پدرت فکر الاغها را ترک کرده، به فکر شما افتاده است، و می گوید به جهت پسرم چه کنم. h} MZ پس سموئیل ظرف روغن را گرفته ، بر سر وی ریخت و او را بوسیده، گفت: «آیا این نیست که خداوند تو را مسح کرد تا بر میراث او حاکم شوی؟ |Z و چون ایشان به کنار شهر رسیدند، سموئیل به شاؤل گفت: «خادم را بگو که پیش ما برود.» (و او پیش رفت.) «و اما تو اﻵن بایست تا کلام خدا را به تو بشنوانم.»"{?Z و صبح زود برخاستند و نزد طلوع فجر، سموئیل شاؤل را به پشت بام خوانده، گفت: «برخیز تا تو را روانه نمایم.» پس شاؤل برخاست و هر دو ایشان، او و سموئیل بیرون رفتند. z Z و چون ایشان از مکان بلند به شهر آمدند، او با شاؤل بر پشت بام گفتگو کرد. 9ymZ پس طباخ ران را با هرچه بر آن بود، گرفته، پیش شاؤل گذاشت و سموئیل گفت: «اینک آنچه نگاه داشته شده است، پیش خود بگذار و بخور زیرا که تا زمان معین برای تو نگاه داشته شده است، از وقتی که گفتم از قوم وعده بخواهم.» و شاؤل در آن روز با سموئیل غذا خورد. 4xcZ و سموئیل به طباخ گفت: «قسمتی را که به تو دادم و درباره اش به تو گفتم که پیش خود نگاه دار، بیاور.» PwZ و سموئیل شاؤل و خادمش را گرفته ، ایشان را به مهمانخانه آورد و بر صدر دعوت شدگان که قریب به سی نفر بودند، جا داد. 0v[Z شاؤل در جواب گفت: «آیا من بنیامینی و از کوچکترین اسباط بنی اسرائیل نیستم؟ و آیا قبیله من از جمیع قبایل سبط بنیامین کوچکتر نیست؟ پس چرا مثل این سخنان به من می گویی ؟»%uEZ و اما الاغهایت که سه روز قبل از این گم شده است، درباره آنها فکر مکن زیرا پیدا شده است؛ و آرزوی تمامی اسرائیل بر کیست؟ آیا بر تو و بر تمامی خاندان پدر تو نیست؟» 8tkZ سموئیل در جواب شاؤل گفت: «من رائی هستم. پیش من به مکان بلند برو زیرا که شما امروز با من خواهید خورد، و بامدادان تو را رها کرده، هرچه در دل خود داری برای تو بیان خواهم کرد. s'Z و شاؤل در میان دروازه به سموئیل نزدیک آمده، گفت: «مرا بگو که خانه رائی کجاست؟» Zr/Z و چون سموئیل شاؤل را دید، خداوند او را گفت: «اینک این است شخصی که درباره اش به تو گفتم که بر قوم من حکومت خواهد نمود.» nqWZ «فردا مثل این وقت شخصی را از زمین بنیامین نزد تو می فرستم؛ او را مسح نما تا بر قوم من اسرائیل رئیس باشد، و قوم مرا از دست فلسطینیان رهایی دهد. زیرا که بر قوم خود نظر کردم چونکه تضرع ایشان نزد من رسید.» spaZ و یک روز قبل از آمدن شاؤل، خداوند بر سموئیل کشف نموده، گفت: 8okZ پس به شهر رفتند و چون داخل شهر می شدند، اینک سموئیل به مقابل ایشان بیرون آمد تا به مکان بلند برود. BnZ به مجرد ورود شما به شهر، قبل از آنکه به مکان بلند برای خوردن بیایید، به او خواهید برخورد زیرا که تا او نیاید قوم غذا نخواهند خورد، چونکه او می باید اول قربانی را برکت دهد و بعد از آن دعوت شدگان بخورند. پس اینک بروید زیرا که اﻵن او را خواهید یافت.» nmWZ در جواب ایشان گفتند: «بلی اینک پیش روی شماست. حال بشتابید زیرا امروز به شهر آمده است چونکه امروز قوم را در مکان بلند قربانی هست. ql]Z و چون ایشان به فراز شهر بالا می رفتند، دختران چند یافتند که برای آب کشیدن بیرون می آمدند و به ایشان گفتند: «آیا رائی در اینجاست؟» (kKZ و شاؤل به خادم خود گفت: «سخن تو نیکوست. بیا برویم.» پس به شهری که مرد خدا در آن بود، رفتند. j Z در زمان سابق چون کسی در اسرائیل برای درخواست کردن از خدا می رفت، چنین می گفت: «بیایید تا نزد رائی برویم.» زیرا نبی امروز را سابق رائی می گفتند. \i3Z و آن خادم باز در جواب شاؤل گفت که «اینک در دستم ربع مثقال نقره است. آن را به مرد خدا می دهم تا راه ما را به ما نشان دهد.» hZ شاؤل به خادمش گفت: «اینک اگر برویم، چه چیز برای آن مرد ببریم؟ زیرا نان از ظروف ما تمام شده، و هدیه ای نیست که به آن مرد خدا بدهیم. پس چه چیز داریم؟» ,gSZ او در جواب وی گفت: «اینک مرد خدایی در این شهر است و او مردی مکرم است و هر چه می گوید البته واقع می شود. اﻵن آنجا برویم؛ شاید از راهی که باید برویم ما را اطلاع بدهد.» efEZ و چون به زمین صوف رسیدند، شاؤل به خادمی که همراهش بود، گفت: «بیا برگردیم، مبادا پدرم از فکر الاغها گذشته ، به فکر ما افتد.» eZ پس از کوهستان افرایم گذشته ، و از زمین شلیشه عبور نموده، آنها را نیافتند. و از زمین شعلیم گذشتند و نبود و از زمین بنیامین گذشته ، آنها را نیافتند. wdiZ و الاغهای قیس پدر شاؤل گم شد. پس قیس به پسر خود شاؤل گفت: «اﻵن یکی از جوانان خود را با خود گرفته ، برخیز و رفته ، الاغها را جستجو نما.» c{Z و او را پسری شاؤل نام، جوانی خوش اندام بود که در میان بنی اسرائیل کسی از او خوش اندامتر نبود که از کتفش تا به بالا از تمامی قوم بلندتر بود. ^b 9Z و مردی بود از بنیامین که اسمش قیس بن ابیئیل بن صرور بن بکورت بن افیح بود؛ و او پسر مرد بنیامینی و مردی زورآور مقتدر بود. aZ-k`QZو سموئیل تمامی سخنان قوم را شنیده، آنها را به سمع خداوند رسانید. و خداوند به سموئیل گفت: «آواز ایشان را بشنو و پادشاهی بر ایشان نصب نما.» پس سموئیل به مردمان اسرائیل گفت: «شما هرکس به شهر خود بروید.»S_!Zتا ما نیز مثل سایر امتها باشیم و پادشاه ما بر ما داوری کند، و پیش روی ما بیرون رفته ، در جنگهای ما برای ما بجنگد.» ^9Zاما قوم از شنیدن قول سموئیل ابا نمودند و گفتند: «نی بلکه می باید بر ما پادشاهی باشد. ^]7Zو در آن روز از دست پادشاه خود که برای خویشتن برگزیده اید فریاد خواهید کرد و خداوند در آن روز شما را اجابت نخواهد نمود.» n\WZو عشر گله های شما را خواهد گرفت و شما غلام او خواهید بود. 0[[Zو غلامان و کنیزان و نیکوترین جوانان شما را و الاغهای شما را گرفته ، برای کار خود خواهد گماشت. Z-Zو عشر زراعات و تاکستانهای شما را گرفته ، به خواجه سرایان و خادمان خود خواهد داد. Y7Zو بهترین مزرعه ها و تاکستانها و باغات زیتون شما را گرفته ، به خادمان خود خواهد داد. lXSZ و دختران شما را برای عطرکشی و طباخی و خبازی خواهد گرفت. 1W]Z و ایشان را سرداران هزاره و سرداران پنجاهه برای خود خواهد ساخت، و بعضی را برای شیار کردن زمینش و درویدن محصولش و ساختن آلات جنگش و اسباب ارابه هایش تعیین خواهد نمود. V)Z و گفت: «رسم پادشاهی که بر شما حکم خواهد نمود این است که پسران شما را گرفته ، ایشان را بر ارابه ها و سواران خود خواهد گماشت و پیش ارابه هایش خواهند دوید. U#Z و سموئیل تمامی سخنان خداوند را به قوم که از او پادشاه خواسته بودند، بیان کرد. jTOZ پس اﻵن آواز ایشان را بشنو لکن بر ایشان به تاکید شهادت بده، و ایشان را از رسم پادشاهی که بر ایشان حکومت خواهد نمود، مطلع ساز.» S1Zبر حسب همه اعمالی که از روزی که ایشان را از مصر بیرون آوردم، بجا آوردند و مرا ترک نموده، خدایان غیر را عبادت نمودند، پس با تو نیز همچنین رفتار می نمایند. yRmZو خداوند به سموئیل گفت: «آواز قوم را در هر چه به تو گفتند بشنو، زیرا که تو را ترک نکردند بلکه مرا ترک کردند تا بر ایشان پادشاهی ننمایم. ]Q5Zو این امر در نظر سموئیل ناپسند آمد، چونکه گفتند: «ما را پادشاهی بده تا بر ما حکومت نماید.» و سموئیل نزد خداوند دعا کرد. P}Zو او را گفتند: «اینک تو پیر شده ای و پسرانت به راه تو رفتار نمی نمایند. پس اﻵن برای ما پادشاهی نصب نما تا مثل سایر امتها بر ما حکومت نماید.» oOYZپس جمیع مشایخ اسرائیل جمع شده، نزد سموئیل به رامه آمدند. ?NyZاما پسرانش به راه او رفتار نمی نمودند بلکه در پی سود رفته ، رشوه می گرفتند و داوری را منحرف می ساختند. MZو نام پسر نخست زاده اش یوئیل بود و نام دومینش ابیاه؛ و در بئرشبع داور بودند. L Zو واقع شد که چون سموئیل پیر شد، پسران خود را بر اسرائیل داوران ساخت. WK)Zو به رامه بر می گشت زیرا خانه اش در آنجا بود و در آنجا بر اسرائیل داوری می نمود، و مذبحی در آنجا برای خداوند بنا کرد.9JmZو هر سال رفته ، به بیت ئیل و جلجال و مصفه گردش می کرد، و در تمامی این جاها بر اسرائیل داوری می نمود. pI[Zو سموئیل در تمام روزهای عمر خود بر اسرائیل داوری می نمود. ;HqZو شهرهایی که فلسطینیان از اسرائیل گرفته بودند، از عقرون تا جت، به اسرائیل پس دادند، و اسرائیل حدود آنها را از دست فلسطینیان رهانیدند، و در میان اسرائیل و اموریان صلح شد. ]G5Z پس فلسطینیان مغلوب شدند، و دیگر به حدود اسرائیل داخل نشدند، و دست خداوند در تمامی روزهای سموئیل بر فلسطینیان سخت بود._F9Z و سموئیل سنگی گرفته ، آن را میان مصفه و سن برپا داشت و آن را ابن عزر نامیده، گفت: «تا بحال خداوند ما را اعانت نموده است.» Zآنگاه بنی اسرائیل بعلیم و عشتاروت را دور کرده، خداوند را تنها عبادت نمودند. M=Zو سموئیل تمامی خاندان اسرائیل را خطاب کرده، گفت: «اگر به تمامی دل به سوی خداوند بازگشت نمایید، و خدایان غیر و عشتاروت را از میان خود دور کنید، و دلهای خود را برای خداوند حاضر ساخته ، او را تنها عبادت نمایید، پس او شما را از دست فلسطینیان خواهد رهانید.» m<UZو از روزی که تابوت در قریه یعاریم ساکن شد، وقت طول کشید تا بیست سال گذشت. و بعد از آن خاندان اسرائیل برای پیروی خداوند جمع شدند. #; CZو مردمان قریه یعاریم آمده، تابوت خداوند را آوردند، و آن را به خانه ابیناداب در جبعه داخل کرده، پسرش العازار را تقدیس نمودند تا تابوت خداوند را نگاهبانی کند. f:GZپس رسولان نزد ساکنان قریه یعاریم فرستاده، گفتند: «فلسطینیان تابوت خداوند را پس فرستاده اند؛ بیایید و آن را نزد خود ببرید.»H9 Zو مردمان بیت شمس گفتند: «کیست که به حضور این خدای قدوس یعنی یهوه می تواند بایستد و از ما نزد که خواهد رفت؟» 08[Zو مردمان بیت شمس را زد، زیرا که به تابوت خداوند نگریستند؛ پس پنجاه هزار و هفتاد نفر از قوم را زد و قوم ماتم گرفتند، چونکه خداوند خلق را به بلای عظیم مبتلا ساخته بود. 7Zو موشهای طلا بر حسب شماره جمیع شهرهای فلسطینیان که از املاک آن پنج سرور بود، چه از شهرهای حصاردار و چه از دهات بیرون تا آن سنگ بزرگی که تابوت خداوند را بر آن گذاشتند که تا امروز در مزرعه یهوشع بیت شمسی باقی است. 63Zو این است خراجهای طلایی که فلسطینیان به جهت قربانی جرم نزد خداوند فرستادند: برای اشدود یک، و برای غزه یک، و برای اشقلون یک، و برای جت یک، و برای عقرون یک. 5 Zو چون آن پنج سرور فلسطینیان این را دیدند، در همان روز به عقرون برگشتند. n4WZو لاویان تابوت خداوند و صندوقچه ای را که با آن بود و اسباب طلا داشت، پایین آورده، آنها را بر آن سنگ بزرگ نهادند و مردان بیت شمس در همان روز برای خداوند قربانی های سوختنی گذرانیدند و ذبایح ذبح نمودند. ?~~f}|{{Gzy[xFw2utss'rzqponqmlVkjihh6gffXe\dcbfa`__3^m]l\KZYY9XEWV|UTSRQQZP ONMLKJJ@IsHnFFDCBB A @L?>>eZو شاؤل به بندگان خود گفت: «اﻵن کسی را که به نواختن ماهر باشد برای من پیدا کرده، نزد من بیاورید.» F=Zپس آقای ما بندگان خود را که به حضورت هستند امر فرماید تا کسی را که بر بربط نواختن ماهر باشد بجویند، و چون روح بد از جانب خدا بر تو بیاید به دست خود بنوازد، و تو را نیکو خواهد شد.» < Zو بندگان شاؤل وی را گفتند: «اینک روح بد ازجانب خدا تو را مضطرب می سازد. ;Zو روح خداوند از شاؤل دور شد، و روح بد از جانب خداوند او را مضطرب می ساخت. :Z پس سموئیل حقه روغن را گرفته ، او را در میان برادرانش مسح نمود. و از آن روز به بعد روح خداوند بر داود مستولی شد. و سموئیل برخاسته ، به رامه رفت. V9'Z پس فرستاده، او را آورد، و او سرخرو و نیکوچشم و خوشمنظر بود. و خداوند گفت: «برخاسته ، او را مسح کن زیرا که همین است.» Q8Z و سموئیل به یسا گفت: «آیا پسرانت تمام شدند.» گفت: «کوچکتر هنوز باقی است و اینک او گله را می چراند.» و سموئیل به یسا گفت: «بفرست و او را بیاور، زیرا که تا او به اینجا نیاید نخواهیم نشست.» 47cZ و یسا هفت پسر خود را از حضور سموئیل گذرانید و سموئیل به یسا گفت: «خداوند اینها را برنگزیده است.»}6uZ و یسا شماه را گذرانید و او گفت: «خداوند این را نیز برنگزیده است.» ;5qZو یسا ابیناداب را خوانده، او را از حضور سموئیل گذرانید، و او گفت: «خداوند این را نیز برنگزیده است.» 94mZاما خداوند به سموئیل گفت: «به چهره اش و بلندی قامتش نظر منما زیرا او را رد کرده ام، چونکه خداوند مثل انسان نمی نگرد، زیرا که انسان به ظاهر می نگرد و خداوند به دل می نگرد.» '3IZ و واقع شد که چون آمدند، بر الیآب نظر انداخته، گفت: «یقیناً مسیح خداوند به حضور وی است.». @2{Zگفت: «با سلامتی به جهت قربانی گذرانیدن برای خداوند آمده ام. پس خود را تقدیس نموده، همراه من به قربانی بیایید.» و او یسا و پسرانش را تقدیس نموده، ایشان را به قربانی دعوت نمود. 1Zو سموئیل آنچه را که خداوند به او گفته بود بجا آورده، به بیت لحم آمد، و مشایخ شهر لرزان شده، به استقبال او آمدند، و گفتند: «آیا با سلامتی می آیی ؟» W0)Zو یسا را به قربانی دعوت نما، و من تو را اعلام می نمایم که چه باید بکنی ، و کسی را که به تو امر نمایم برای من مسح نما.» /Zسموئیل گفت: «چگونه بروم؟ اگر شاؤل بشنود مرا خواهد کشت.» خداوند گفت: «گوساله ای همراه خود ببر و بگو که به جهت گذرانیدن قربانی برای خداوند آمده ام. #. CZو خداوند به سموئیل گفت: «تا به کی تو برای شاؤل ماتم می گیری چونکه من او را از سلطنت نمودن بر اسرائیل رد نمودم. پس حقه خود را از روغن پر کرده، بیا تا تو را نزد یسای بیت لحمی بفرستم، زیرا که از پسرانش پادشاهی برای خود تعیین نموده ام.» -Z#و سموئیل برای دیدن شاؤل تا روز وفاتش دیگر نیامد. اما سموئیل برای شاؤل ماتم می گرفت، و خداوند پشیمان شده بود که شاؤل را بر اسرائیل پادشاه ساخته بود.r,_Z"و سموئیل به رامه رفت و شاؤل به خانه خود به جبعه شاؤل برآمد. *+OZ!و سموئیل گفت: «چنانکه شمشیر تو زنان را بی اولاد کرده است، همچنین مادر تو از میان زنان، بی اولاد خواهد شد.» و سموئیل اجاج را به حضور خداوند در جلجال پاره پاره کرد. f*GZ و سموئیل گفت: «اجاج پادشاه عمالیق را نزد من بیاورید.» و اجاج به خرمی نزد او آمد و اجاج گفت: «به درستی که تلخی موت گذشته است.» p)[Zپس سموئیل در عقب شاؤل برگشت، و شاؤل خداوند را عبادت نمود. {(qZگفت: «گناه کرده ام، حال تمنا اینکه مرا به حضور مشایخ قومم و به حضور اسرائیل محترم داری و همراه من برگردی تا یهوه خدایت را عبادت نمایم.» L'Zو نیز جلال اسرائیل دروغ نمی گوید، و تغییر به اراده خود نمی دهد زیرا او انسان نیست که به اراده خود تغییر دهد.» U&%Zو سموئیل وی را گفت: «امروز خداوند سلطنت اسرائیل را از تو پاره کرده، آن را به همسایه ات که از تو بهتر است، داده است. %Zو چون سموئیل برگشت تا روانه شود، او دامن جامه او را بگرفت که پاره شد. s$aZسموئیل به شاؤل گفت: «با تو برنمی گردم. چونکه کلام خداوند را ترک نموده ای، خداوند نیز تو را از پادشاه بودن بر اسرائیل رد نموده است.» #%Zپس حال تمنا اینکه گناه مرا عفو نمایی و با من برگردی تا خداوند را عبادت نمایم.» W")Zو شاؤل به سموئیل گفت: «گناه کردم زیرا از فرمان خداوند و سخن تو تجاوز نمودم چونکه از قوم ترسیده، قول ایشان را شنیدم. v!gZزیرا که تمرد مثل گناه جادوگری است و گردنکشی مثل بت پرستی و ترافیم است. چونکه کلام خداوند را ترک کردی، او نیز تو را از سلطنت رد نمود.»  )Zسموئیل گفت: «آیا خداوند به قربانی های سوختنی و ذبایح خوشنود است یا به اطاعت فرمان خداوند؟ اینک اطاعت از قربانی ها و گوش گرفتن از پیه قوچها نیکوتر است. b?Zاما قوم از غنیمت، گوسفندان و گاوان، یعنی بهترین آنچه حرام شده بود، گرفتند تا برای یهوه خدایت در جلجال قربانی بگذرانند.» Zشاؤل به سموئیل گفت: «قول خداوند را استماع نمودم و به راهی که خداوند مرا فرستاد، رفتم و اجاج، پادشاه عمالقه را آوردم و عمالقه را بالکل هلاک ساختم. 8kZپس چرا قول خداوند را نشنیدی بلکه بر غنیمت هجوم آورده، آنچه را که در نظر خداوند بد است عمل نمودی؟» FZو خداوند تو را به راهی فرستاده، گفت: این عمالقه گناهکار را بالکل هلاک ساز و با ایشان جنگ کن تا نابود شوند. tcZو سموئیل گفت: «هنگامی که تو در نظر خود کوچک بودی، آیا رئیس اسباط اسرائیل نشدی و آیا خداوند تو را مسح نکرد تا بر اسرائیل پادشاه شوی؟ .WZسموئیل به شاؤل گفت: «تامل نما تا آنچه خداوند دیشب به من گفت به تو بگویم.» او وی را گفت: «بگو.» /Zشاؤل گفت: «اینها را از عمالقه آورده اند زیرا قوم بهترین گوسفندان و گاوان را دریغ داشتند تا برای یهوه خدایت قربانی نمایند، و بقیه را بالکل هلاک ساختیم.» !Zسموئیل گفت: «پس این صدای گوسفندان در گوش من و بانگ گاوان که من می شنوم چیست؟» 7iZ و چون سموئیل نزد شاؤل رسید، شاؤل به او گفت: «برکت خداوند بر تو باد! من فرمان خداوند را بجا آوردم.» DZ و بامدادان سموئیل برخاست تا شاؤل را ملاقات نماید و سموئیل را خبر داده، گفتند که «شاؤل به کرمل آمد و اینک به جهت خویشتن ستونی نصب نمود و دور زده، گذشت و در جلجال فرود آمده است.» Z «پشیمان شدم که شاؤل را پادشاه ساختم زیرا از پیروی من برگشته ، کلام مرا بجا نیاورده است.» و سموئیل خشمناک شده، تمامی شب نزد خداوند فریاد برآورد. NZ و کلام خداوند بر سموئیل نازل شده، گفت: CZ و اما شاؤل و قوم اجاج را و بهترین گوسفندان و گاوان و پرواریها و بره ها و هر چیز خوب را دریغ نموده، نخواستند آنها را هلاک سازند. لیکن هر چیز خوار و بی قیمت را بالکل نابود ساختند. %Zو اجاج پادشاه عمالیق را زنده گرفت و تمامی خلق را به دم شمشیر، بالکل هلاک ساخت. ymZو شاؤل عمالقه را از حویله تا شور که در برابر مصر است، شکست داد. xkZو شاؤل به قینیان گفت: «بروید و برگشته، از میان عمالقه دور شوید، مبادا شما را با ایشان هلاک سازم و حال آنکه شما با همه بنی اسرائیل هنگامی که از مصر برآمدند، احسان نمودید.» پس قینیان از میان عمالقه دور شدند. \3Zو شاؤل به شهر عمالیق آمده، در وادی کمین گذاشت. 'IZپس شاؤل قوم را طلبید و از ایشان دویست هزار پیاده و ده هزار مرد از یهودا در طلایم سان دید. ' IZپس اﻵن برو و عمالیق را شکست داده، جمیع مایملک ایشان را بالکل نابود ساز، و بر ایشان شفقت مفرما بلکه مرد و زن و طفل و شیرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بکش.» p [Zیهوه صبایوت چنین می گوید: آنچه عمالیق به اسرائیل کرد، بخاطر داشته ام که چگونه هنگامی که از مصر برمی آمد، با او در راه مقاومت کرد. e  GZو سموئیل به شاؤل گفت: « خداوند مرا فرستاد که ترا مسح نمایم تا بر قوم او اسرائیل پادشاه شوی. پس اﻵن آواز کلام خداوند را بشنو. P Z4و در تمامی روزهای شاؤل با فلسطینیان جنگ سخت بود و هر صاحب قوت و صاحب شجاعت که شاؤل می دید، او را نزد خود می آورد.d CZ3و قیس پدر شاؤل بود و نیر پدر ابنیر و پسر ابیئیل بود.(KZ2و اسم زن شاؤل اخینوعام، دختر اخیمعاص، بود و اسم سردار لشکرش ابنیر بن نیر، عموی شاؤل بود. MZ1و پسران شاؤل، یوناتان و یشوی و ملکیشو بودند. و اسمهای دخترانش این است: اسم نخست زاده اش میرب و اسم کوچک میکال. 3aZ0و به دلیری عمل می نمود و عمالیقیان را شکست داده، اسرائیل را از دست تاراج کنندگان ایشان رهانید. 9mZ/و شاؤل عنان سلطنت اسرائیل را به دست گرفت و با جمیع دشمنان اطراف خود، یعنی با موآب و بنی عمون و ادوم و ملوک صوبه و فلسطینیان جنگ کرد و به هر طرف که توجه می نمود، غالب می شد. {qZ.و شاؤل از تعاقب فلسطینیان باز آمد و فلسطینیان به جای خود رفتند. #Z- اما قوم به شاؤل گفتند: «آیا یوناتان که نجات عظیم را در اسرائیل کرده است، باید بمیرد؟ حاشا! قسم به حیات خداوند که مویی از سرش به زمین نخواهد افتاد زیرا که امروز با خدا عمل نموده است.» پس قوم یوناتان را خلاص نمودند که نمرد. 'Z,و شاؤل گفت: «خدا چنین بلکه زیاده از این بکند ای یوناتان! زیرا البته خواهی مرد.» Z+و شاؤل به یوناتان گفت: «مرا خبر ده که چه کرده ای؟» و یوناتان به او خبر داده، گفت: «به نوک عصایی که در دست دارم اندکی عسل چشیدم. و اینک باید بمیرم؟» Z*و شاؤل گفت: «در میان من و پسرم یوناتان قرعه بیندازید.» و یوناتان گرفته شد. 9mZ)و شاؤل به یهوه، خدای اسرائیل گفت: «قرعه ای راست بده.» پس یوناتان و شاؤل گرفته شدند و قوم رها گشتند. }~uZ(پس به تمامی اسرائیل گفت: «شما به یک طرف باشید و من با پسر خود یوناتان به یک طرف باشیم.» و قوم به شاؤل گفتند: «هر چه در نظرت پسند آید، بکن.» q}]Z'زیرا قسم به حیات خداوند رهاننده اسرائیل که اگر در پسرم یوناتان هم باشد، البته خواهد مرد.» لیکن از تمامی قوم احدی به او جواب نداد. F|Z&آنگاه شاؤل گفت: «ای تمامی رؤسای قوم به اینجا نزدیک شوید و بدانید و ببینید که امروز این گناه در چه چیز است. g{IZ%و شاؤل از خدا سؤال نمود که آیا از عقب فلسطینیان برویم و آیا ایشان را به دست اسرائیل خواهی داد، اما در آن روز او را جواب نداد. az=Z$و شاؤل گفت: «امشب در عقب فلسطینیان برویم و آنها را تا روشنایی صبح غارت کرده، از ایشان احدی را باقی نگذاریم.» ایشان گفتند: «هر چه در نظرت پسند آید بکن.» و کاهن گفت: «در اینجا به خدا تقرب بجوییم.» yZ#و شاؤل مذبحی برای خداوند بنا کرد و این مذبح اول بود که برای خداوند بنا نمود.=xuZ"و شاؤل گفت: «خود را در میان قوم منتشر ساخته ، به ایشان بگویید: هر کس گاو خود و هر کس گوسفند خود را نزد من بیاورد و در اینجا ذبح نموده، بخورید و به خدا گناه نورزیده، با خون مخورید.» و تمامی قوم در آن شب هر کس گاوش را با خود آورده، در آنجا ذبح کردند. w}Z!و شاؤل را خبر داده، گفتند: «اینک قوم به خداوند گناه ورزیده، با خون می خورند.» گفت: «شما خیانت ورزیده اید. امروز سنگی بزرگ نزد من بغلطانید.» Iv Z و قوم بر غنیمت حمله کرده، از گوسفندان و گاوان و گوساله ها گرفته ، بر زمین کشتند و قوم آنها را با خون خوردند. u+Zو در آن روز فلسطینیان را از مخماس تا ایلون منهزم ساختند و قوم بسیار بی تاب شدند. dtCZو چه قدر زیاده اگر امروز قوم از غارت دشمنان خود که یافته اند بی ممانعت می خوردند، آیا قتال فلسطینیان بسیار زیاده نمی شد؟» Ys-Zو یوناتان گفت: «پدرم زمین را مضطرب ساخته است؛ اﻵن ببینید که چشمانم چه قدر روشن شده است که اندکی از این عسل چشیده ام. hrKZو شخصی از قوم به او توجه نموده، گفت: «پدرت قوم را قسم سخت داده، گفت: ملعون باد کسی که امروز طعام خورد.» و قوم بی تاب شده بودند. @q{Zلیکن یوناتان هنگامی که پدرش به قوم قسم می داد، نشنیده بود؛ پس نوک عصایی را که در دست داشت دراز کرده، آن را به شان عسل فرو برد، و دست خود را به دهانش برده، چشمان او روشن گردید. BpZو چون قوم به جنگل داخل شدند، اینک عسل می چکید اما احدی دست خود را به دهانش نبرد زیرا قوم از قسم ترسیدند. ro_Zو تمامی قوم به جنگلی رسیدند که در آنجا عسل بر روی زمین بود. JnZو مردان اسرائیل آن روز در تنگی بودند زیرا که شاؤل قوم را قسم داده، گفته بود: «تا من از دشمنان خود انتقام نکشیده باشم، ملعون باد کسی که تا شام طعام بخورد.» و تمامی قوم طعام نچشیدند. wmiZپس خداوند در آن روز اسرائیل را نجات داد و جنگ تا بیت آون رسید. l Zو تمامی مردان اسرائیل نیز که خود را در کوهستان افرایم پنهان کرده بودند، چون شنیدند که فلسطینیان منهزم شده اند، ایشان را در جنگ تعاقب نمودند. k)Zو عبرانیانی که قبل از آن با فلسطینیان بودند و همراه ایشان از اطراف به اردو آمده بودند، ایشان نیز نزد اسرائیلیانی که با شاؤل و یوناتان بودند، برگشتند. Vj'Zو شاؤل و تمامی قومی که با وی بودند جمع شده، به جنگ آمدند، و اینک شمشیر هر کس به ضد رفیقش بود و قتال بسیار عظیمی بود. niWZو واقع شد چون شاؤل با کاهن سخن می گفت که اغتشاش در اردوی فلسطینیان زیاده و زیاده می شد، و شاؤل به کاهن گفت: «دست خود را نگاه دار.»2h_Zو شاؤل به اخیا گفت: «تابوت خدا را نزدیک بیاور.» زیرا تابوت خدا در آن وقت همراه بنی اسرائیل بود. gZو شاؤل به قومی که همراهش بودند، گفت: «اﻵن تفحص کنید و ببینید از ما که بیرون رفته است؟» پس تفحص کردند که اینک یوناتان و سلاح دارش حاضر نبودند. ;fqZو دیده بانان شاؤل در جبعه بنیامین نگاه کردند و اینک آن انبوه گداخته شده، به هر طرف پراکنده می شدند. pe[Zو در اردو و صحرا و تمامی قوم تزلزل در افتاد و قراولان و تاراج کنندگان نیز لرزان شدند و زمین متزلزل شد، پس تزلزل عظیمی واقع گردید. 6dgZو این کشتار اول که یوناتان و سلاحدارش کردند به قدر بیست نفر بود در قریب نصف شیار یک جفت گاو زمین. mcUZ و یوناتان به دست و پای خود نزد ایشان بالا رفت و سلاحدارش در عقب وی، و ایشان پیش روی یوناتان افتادند و سلاحدارش در عقب او می کشت. cbAZ و قراولان، یوناتان و سلاحدارش را خطاب کرده، گفتند: «نزد ما برآیید تا چیزی به شما نشان دهیم.» و یوناتان به سلاحدار خود گفت که «در عقب من بیا زیرا خداوند ایشان را به دست اسرائیل تسلیم نموده است.» a5Z پس هر دو ایشان خویشتن را به قراول فلسطینیان ظاهر ساختند و فلسطینیان گفتند: «اینک عبرانیان از حفره هایی که خود را در آنها پنهان ساخته اند، بیرون می آیند.» }`uZ اما اگر چنین گویند که نزد ما برآیید، آنگاه خواهیم رفت زیرا خداوند ایشان را به دست ما تسلیم نموده است؛ و به جهت ما، این علامت خواهد بود.» B_Z اگر به ما چنین گویند: بایستید تا نزد شما برسیم، آنگاه در جای خود خواهیم ایستاد و نزد ایشان نخواهیم رفت. ^/Zو یوناتان گفت: «اینک ما به طرف این مردمان گذر نماییم و خود را به آنها ظاهر سازیم، ,]SZو سلاحدارش به وی گفت: «هر چه در دلت باشد، عمل نما. پیش برو؛ اینک من موافق رأی تو با تو هستم.» +\QZو یوناتان به جوان سلاحدار خود گفت: «بیا نزد قراول این نامختونان بگذریم؛ شاید خداوند برای ما عمل کند، زیرا که خداوند را از رهانیدن با کثیر یا با قلیل مانعی نیست.» 2[_Zو یکی از این صخره ها به طرف شمال در برابر مخماس ایستاده بود، و دیگری به طرف جنوب در برابر جبعه. +ZQZو در میان معبرهایی که یوناتان می خواست از آنها نزد قراول فلسطینیان بگذرد، یک صخره تیز به این طرف و یک صخره تیز به آن طرف بود، که اسم یکی بوصیص و اسم دیگری سنه بود. tYcZو اخیا ابن اخیطوب برادر ایخابود بن فینحاس بن عیلی، کاهن خداوند، در شیلوه با ایفود ملبس شده بود، و قوم از رفتن یوناتان خبر نداشتند. KXZو شاؤل در کناره جبعه زیر درخت اناری که در مغرون است، ساکن بود و قومی که همراهش بودند، تخمینا ششصد نفر بودند. xW mZو روزی واقع شد که یوناتان پسر شاؤل به جوان سلاحدار خود گفت: «بیا تا به قراول فلسطینیان که به آن طرفند بگذریم.» اما پدر خود را خبر نداد. YV-Z و قراول فلسطینیان به معبر مخماس بیرون آمدند.TU#Z و در روز جنگ، شمشیر و نیزه در دست تمامی قومی که با شاؤل و یوناتان بودند یافت نشد، اما نزد شاؤل و پسرش یوناتان بود. &TGZ اما به جهت بیل و گاوآهن و چنگال سه دندانه و تبر و برای تیز کردن آهن گاوران سوهان داشتند. 2S_Z و جمیع اسرائیلیان نزد فلسطینیان فرود می آمدند تا هر کس بیل و گاوآهن و تبر و داس خود را تیز کند. _R9Z و در تمام زمین اسرائیل آهنگری یافت نمی شد، زیرا که فلسطینیان می گفتند: «مبادا عبرانیان برای خود شمشیر یا نیزه بسازند.» WQ)Z و فرقه دیگر به راه بیت حورون میل کردند. و فرقه سوم به راه حدی که مشرف بر دره صبوعیم به جانب بیابان است، توجه نمودند. ZP/Z و تاراج کنندگان از اردوی فلسطینیان در سه فرقه بیرون آمدند که یک فرقه از ایشان به راه عفره به زمین شوعال توجه نمودند. JOZ و شاؤل و پسرش یوناتان و قومی که با ایشان حاضر بودند در جبعه بنیامین ماندند، و فلسطینیان در مخماس اردو زدند. AN}Z و سموئیل برخاسته، از جلجال به جبعه بنیامین آمد. و شاؤل قومی را که همراهش بودند به قدر ششصد نفر سان دید. RMZ لیکن اﻵن سلطنت تو استوار نخواهد ماند و خداوند به جهت خویش مردی موافق دل خود طلب نموده است، و خداوند او را مامور کرده است که پیشوای قوم وی باشد، چونکه تو فرمان خداوند را نگاه نداشتی .» .LWZ و سموئیل به شاؤل گفت: «احمقانه عمل نمودی و امری که یهوه خدایت به تو امر فرموده است، بجا نیاوردی، زیرا که حال خداوند سلطنت تو را بر اسرائیل تا به ابد برقرار می داشت. K Z پس گفتم: اﻵن فلسطینیان بر من در جلجال فرود خواهند آمد، و من رضامندی خداوند را نطلبیدم. پس خویشتن را مجبور ساخته ، قربانی سوختنی را گذرانیدم.»JyZ و سموئیل گفت: «چه کردی؟» شاؤل گفت: «چون دیدم که قوم از نزد من پراکنده می شوند و تو در روزهای معین نیامدی و فلسطینیان در مخماس جمع شده اند، EIZ و چون از گذرانیدن قربانی سوختنی فارغ شد، اینک سموئیل برسید و شاؤل به جهت تحیتش، به استقبال وی بیرون آمد. )HMZ و شاؤل گفت: «قربانی سوختنی و ذبایح سلامتی را نزد من بیاورید.» و قربانی سوختنی را گذرانید. SG!Z پس هفت روز موافق وقتی که سموئیل تعیین نموده بود، درنگ کرد. اما سموئیل به جلجال نیامد و قوم از او پراکنده می شدند. ZF/Z و بعضی از عبرانیان از اردن به زمین جاد و جلعاد عبور کردند. و شاؤل هنوز در جلجال بود و تمامی قوم در عقب او لرزان بودند. EZ و چون اسرائیلیان را دیدند که در تنگی هستند زیرا که قوم مضطرب بودند، پس ایشان خود را در مغاره ها و بیشه ها و گریوه ها و حفره ها و صخره ها پنهان کردند. =DuZ و فلسطینیان سی هزار ارابه و شش هزار سوار و خلقی را که مثل ریگ کناره دریا بیشمار بودند، جمع کردند تا با اسرائیل جنگ نمایند، و برآمده، در مخماس به طرف شرقی بیت آون اردو زدند. CZ و چون تمامی اسرائیل شنیدند که شاؤل قراول فلسطینیان را شکست داده است، و اینکه اسرائیل نزد فلسطینیان مکروه شده اند، قوم نزد شاؤل در جلجال جمع شدند. BZ و یوناتان قراول فلسطینیان را که در جبعه بودند، شکست داد. و فلسطینیان این را شنیدند. و شاؤل در تمامی زمین کرنا نواخته ، گفت که «ای عبرانیان بشنوید!» WA)Z شاؤل به جهت خود سه هزار نفر از اسرائیل برگزید، و از ایشان دو هزار با شاؤل در مخماس و در کوه بیت ئیل بودند، و یک هزار با یوناتان در جبعه بنیامین. و اما هرکس از بقیه قوم را به خیمه اش فرستاد. @ Z و شاؤل (سی ) ساله بود که پادشاه شد. و چون دو سال بر اسرائیل سلطنت نموده بود، y?mZ و اما اگر شرارت ورزید، هم شما و هم پادشاه شما، هلاک خواهید شد.»\>3Z لیکن از خداوند بترسید و او را به راستی به تمامی دل خود عبادت نمایید و در کارهای عظیمی که برای شما کرده است، تفکر کنید. d=CZ و اما من، حاشا از من که به خداوند گناه ورزیده، ترک دعا کردن برای شما نمایم، بلکه راه نیکو و راست را به شما تعلیم خواهم داد. W<)Z زیرا خداوند به خاطر نام عظیم خود قوم خود را ترک نخواهد نمود، چونکه خداوند را پسند آمد که شما را برای خود قومی سازد. ;%Z و در عقب اباطیلی که منفعت ندارد و رهایی نتواند داد، چونکه باطل است، برنگردید. }:uZ و سموئیل به قوم گفت: «مترسید! شما تمامی این بدی را کرده اید، لیکن از پیروی خداوند برنگردید، بلکه خداوند را به تمامی دل خود عبادت نمایید. S~~%|{{"zyyzxiwwhvvuCtsRrr qp|nmdlk-jj1ihhgOfedcbae``_L^]\[ZJY7XWUV-UTSSvRRQ:PPBOoN0LLJJIHH2GvFFcEDoCCBdAg@Q?P>=<;+::88e7543W210/.---,k++=*)(~( &%$#"! [sJIdyC C B 5pB\YZ-Z&و یوناتان در عقب پسر آواز داد که بشتاب و تعجیل کن و درنگ منما. پس خادم یوناتان تیرها را برداشته ، نزد آقای خود برگشت. bY?Z%و چون پسر به مکان تیری که یوناتان انداخته بود، می رفت، یوناتان در عقب پسر آواز داده، گفت که : «آیا تیر به آن طرف تو نیست؟» JXZ$و به خادم خود گفت: «بدو و تیرها را که می اندازم پیدا کن.» و چون پسر می دوید، تیر را چنان انداخت که از او رد شد. 8WkZ#و بامدادان یوناتان در وقتی که با داود تعیین کرده بود، به صحرا بیرون رفت. و یک پسر کوچک همراهش بود. cVAZ"و یوناتان به شدت خشم، از سفره برخاست و در روز دوم ماه، طعام نخورد چونکه برای داود غمگین بود زیرا پدرش او را خجل ساخته بود. 9UmZ!آنگاه شاؤل مزراق خود را به او انداخت تا او را بزند. پس یوناتان دانست که پدرش بر کشتن داود جازم است. T Z یوناتان پدر خود شاؤل را جواب داده، وی را گفت: «چرا بمیرد؟ چه کرده است؟» SZزیرا مادامی که پسر یسا بر روی زمین زنده باشد، تو و سلطنت تو پایدار نخواهید ماند. پس اﻵن بفرست و او را نزد من بیاور زیرا که البته خواهد مرد.» -RUZآنگاه خشم شاؤل بر یوناتان افروخته شده، او را گفت: «ای پسر زن کردنکش فتنه انگیز، آیا نمی دانم که تو پسر یسا را به جهت افتضاح خود و افتضاح عورت مادرت اختیار کرده ای؟ vQgZو گفت: تمنا اینکه مرا رخصت بدهی زیرا خاندان ما را در شهر قربانی است و برادرم مرا امر فرموده است؛ پس اگر اﻵن در نظر تو التفات یافتم، مرخص بشوم تا برادران خود راببینم. از این جهت به سفره پادشاه نیامده است.» PZیوناتان در جواب شاؤل گفت: «داود از من بسیار التماس نمود تا به بیت لحم برود. }OuZو در فردای اول ماه که روز دوم بود، جای داود نیز خالی بود. پس شاؤل به پسر خود یوناتان گفت: «چرا پسر یسا، هم دیروز و هم امروز به غذا نیامد؟» /NYZو شاؤل در آن روز هیچ نگفت زیرا گمان می برد: «چیزی بر او واقع شده، طاهر نیست. البته طاهر نیست!» tMcZو پادشاه در جای خود بر حسب عادتش بر مسند، نزد دیوار نشسته ، و یوناتان ایستاده بود و ابنیر به پهلوی شاؤل نشسته ، و جای داود خالی بود. L-Zپس داود خود را در صحرا پنهان کرد. و چون اول ماه رسید، پادشاه برای غذا خوردن نشست. 4KcZو اما آن کاری که من و تو درباره آن گفتگو کردیم، اینک خداوند در میان من و تو تا به ابد خواهد بود.» :JoZاما اگر به خادم چنین بگویم که : اینک تیرها از آن طرف توست، آنگاه برو زیرا خداوند تو را رها کرده است. tIcZو اینک خادم خود را فرستاده، خواهم گفت برو و تیرها را پیدا کن. و اگر به خادم گویم: اینک تیرها از این طرف تو است، آنها را بگیر. آنگاه بیا زیرا که برای تو سلامتی است و به حیات خداوند تو را هیچ ضرری نخواهد بود. sHaZو من سه تیر به طرف آن خواهم انداخت که گویا به هدف می اندازم. AG}Zو در روز سوم به زودی فرود شده، به جایی که خود را در آن در روز شغل پنهان کردی بیا و در جانب سنگ آزل بنشین. ,FSZو یوناتان او را گفت: «فردا اول ماه است و چونکه جای تو خالی می باشد، تو را مفقود خواهند یافت. aE=Zو یوناتان بار دیگر به سبب محبتی که با او داشت، داود را قسم داد زیرا که او را دوست می داشت، چنانکه جان خود را دوست می داشت. D5Zپس یوناتان با خاندان داود عهد بست و گفت خداوند این را از دشمنان داود مطالبه نماید. bC?Zبلکه لطف خود را از خاندانم تا به ابد قطع ننمایی، هم در وقتی که خداوند دشمنان داود را جمیعا از روی زمین منقطع ساخته باشد.» wBiZو نه تنها مادام حیاتم، لطف خداوند را با من بجا آوری تا نمیرم، _A9Z خداوند به یوناتان مثل این بلکه زیاده از این عمل نماید. و اما اگر پدرم ضرر تو را صواب بیند، پس تو را اطلاع داده، رها خواهم نمود تا به سلامتی بروی و خداوند همراه تو باشد چنانکه همراه پدر من بود. 4@cZ و یوناتان به داود گفت: «ای یهوه، خدای اسرائیل، چون فردا یا روز سوم پدر خود را مثل این وقت آزمودم و اینک اگر برای داود خیر باشد، اگر من نزد او نفرستم و وی را اطلاع ندهم، ?Z یوناتان به داود گفت: «بیا تا به صحرا برویم.» و هر دو ایشان به صحرا رفتند. >)Z داود به یوناتان گفت: «اگر پدرت تو را به درشتی جواب دهد، کیست که مرا مخبر سازد؟» a==Z یوناتان گفت: «حاشا از تو! زیرا اگر می دانستم بدی از جانب پدرم جزم شده است که بر تو بیاید، آیا تو را از آن اطلاع نمی دادم؟» <Zپس با بنده خود احسان نما چونکه بنده خویش را با خودت به عهد خداوند در آوردی. و اگر عصیان در من باشد، خودت مرا بکش زیرا برای چه مرا نزد پدرت ببری.» L;Zاگر گوید که خوب، آنگاه بنده ات را سلامتی خواهد بود؛ و اما اگر بسیار غضبناک شود بدانکه او به بدی جازم شده است. :Zاگر پدرت مرا مفقود بیند، بگو داود از من بسیار التماس نمود که به شهر خود به بیت لحم بشتابد، زیرا که تمامی قبیله او را آنجا قربانی سالیانه است. |9sZداود به یوناتان گفت: «اینک فردا اول ماه است و من می باید با پادشاه به غذا بنشینم. پس مرا رخصت بده که تا شام سوم، خود را در صحرا پنهان کنم. }8uZیوناتان به داود گفت: «هر چه دلت بخواهد آن را برای تو خواهم نمود.» e7EZو داود نیز قسم خورده، گفت: «پدرت نیکو می داند که در نظر تو التفات یافته ام، و می گوید مبادا یوناتان این را بداند و غمگین شود. و لکن به حیات خداوند و به حیات تو که در میان من و موت، یک قدم بیش نیست.» 6;Zاو وی را گفت: «حاشا! تو نخواهی مرد. اینک پدر من امری بزرگ و کوچک نخواهد کرد جز آنکه مرا اطلاع خواهد داد. پس چگونه پدرم این امر را از من مخفی بدارد؟ چنین نیست.»y5 oZو داود از نایوت رامه فرار کرده، آمد و به حضور یوناتان گفت: «چه کرده ام و عصیانم چیست و در نظر پدرت چه گناهی کرده ام که قصد جان من دارد؟» 4 Zو او نیز جامه خود را کنده، به حضور سموئیل نبوت می کرد و تمامی آن روز و تمامی آن شب برهنه افتاد، بنابراین گفتند: «آیا شاؤل نیز از جمله انبیاست؟»K3Zو به آنجا به نایوت رامه روانه شد و روح خدا بر او نیز آمد و در حینی که می رفت نبوت می کرد تا به نایوت رامه رسید. 2'Zپس خود او نیز به رامه رفت، و چون به چاه بزرگ که نزد سیخوه است رسید، سؤال کرده، گفت: «سموئیل و داود کجا می باشند؟» و کسی گفت: «اینک در نایوت رامه هستند.» b1?Zو چون شاؤل را خبر دادند، قاصدان دیگر فرستاده، ایشان نیز نبوت کردند. و شاؤل باز قاصدان سوم فرستاده، ایشان نیز نبوت کردند. F0Zو شاؤل قاصدان برای گرفتن داود فرستاد، و چون جماعت انبیا را دیدند که نبوت می کنند و سموئیل را که به پیشوایی ایشان ایستاده است، روح خدا بر قاصدان شاؤل آمده، ایشان نیز نبوت کردند. q/]Zپس شاؤل را خبر داده، گفتند: «اینک داود در نایوت رامه است.» .Zو داود فرار کرده، رهایی یافت و نزد سموئیل به رامه آمده، از هر آنچه شاؤل با وی کرده بود، او را مخبر ساخت، و او و سموئیل رفته ، در نایوت ساکن شدند. !-=Zو شاؤل به میکال گفت: «برای چه مرا چنین فریب دادی و دشمنم را رها کردی تا نجات یابد؟» و میکال شاؤل را جواب داد که او به من گفت: «مرا رها کن؛ برای چه تو را بکشم؟» , Zو چون قاصدان داخل شدند، اینک ترافیم در بستر و بالین پشم بز زیر سرش بود. 3+aZپس شاؤل قاصدان را فرستاد تا داود را ببینند و گفت: «او را بر بسترش نزد من بیاورید تا او را بکشم.» t*cZو چون شاؤل قاصدان فرستاده تا داود را بگیرند، گفت بیمار است. >)wZ اما میکال ترافیم را گرفته ، آن را در بستر نهاد و بالینی از پشم بز زیر سرش نهاده، آن را با رخت پوشانید. ( Z پس میکال داود را از پنجره فرو هشته ، او روانه شد و فرار کرده، نجات یافت. >'wZ و شاؤل قاصدان به خانه داود فرستاد تا آن را نگاهبانی نمایند و در صبح او را بکشند. اما میکال، زن داود، او را خبر داده، گفت: «اگر امشب جان خود را خلاص نکنی، فردا کشته خواهی شد.» ~&wZ و شاؤل خواست که داود را با مزراق خود تا به دیوار بزند. اما او از حضور شاؤل بگریخت و مزراق را به دیوار زد و داود فرار کرده، آن شب نجات یافت. Q%Z و روح بد از جانب خداوند بر شاؤل آمد و او در خانه خود نشسته ، مزراق خویش را در دست داشت و داود به دست خود می نواخت. Z$/Zو باز جنگ واقع شده، داود بیرون رفت و با فلسطینیان جنگ کرده، ایشان را به کشتار عظیمی شکست داد و از حضور وی فرار کردند. #yZآنگاه یوناتان داود را خواند و یوناتان او را از همه این سخنان خبر داد و یوناتان داود را نزد شاؤل آورده، او مثل ایام سابق در حضور وی می بود. "9Zو شاؤل به سخن یوناتان گوش گرفت، و شاؤل قسم خورد که به حیات خداوند او کشته نخواهد شد. L!Zو جان خویش را به دست خود نهاده، آن فلسطینی را کشت و خداوند نجات عظیمی به جهت تمامی اسرائیل نمود و تو آن را دیده، شادمان شدی؛ پس چرا به خون بی تقصیری گناه کرده، داود را بی سبب بکشی .» L Zو یوناتان درباره داود نزد پدر خود شاؤل به نیکویی سخن رانده، وی را گفت: «پادشاه بر بنده خود داود گناه نکند زیرا که او به تو گناه نکرده است، بلکه اعمال وی برای تو بسیار نیکو بوده است. +Zو من بیرون آمده، به پهلوی پدرم در صحرایی که تو در آن می باشی خواهم ایستاد، و درباره تو با پدرم گفتگو خواهم کرد و اگر چیزی ببینم، تو را اطلاع خواهم داد.» NZاما یوناتان پسر شاؤل به داود بسیار میل داشت، و یوناتان داود را خبر داده، گفت: «پدرم شاؤل قصد قتل تو دارد. پس اﻵن تا بامدادان خویشتن را نگاه دار و در جایی مخفی مانده، خود را پنهان کن.  Zو شاؤل به پسر خود یوناتان و به جمیع خادمان خویش فرمود تا داود را بکشند. "?Zو بعد از آن سرداران فلسطینیان بیرون آمدند؛ و هر دفعه که بیرون می آمدند داود از جمیع خادمان شاؤل زیاده عاقلانه حرکت می کرد، و از این جهت اسمش بسیار شهرت یافت.zoZو شاؤل از داود باز بیشتر ترسید، و شاؤل همه اوقات دشمن داود بود. #Zو شاؤل دید و فهمید که خداوند با داود است. و میکال دختر شاؤل او را دوست می داشت. iMZپس داود برخاسته ، با مردان خود رفت و دویست نفر از فلسطینیان را کشته ، داود قلفه های ایشان را آورد و آنها را تماما نزد پادشاه گذاشتند، تا داماد پادشاه بشود. و شاؤل دختر خود میکال را به وی به زنی داد. lSZپس خادمانش داود را از این امر خبر دادند، و این سخن به نظر داود پسند آمد که داماد پادشاه بشود، و روزهای معین هنوز تمام نشده بود. >wZو شاؤل گفت: «به داود چنین بگویید که پادشاه مهر نمی خواهد جز صد قلفه فلسطینیان تا از دشمنان پادشاه انتقام کشیده شود.» و شاؤل فکر کرد که داود را به دست فلسطینیان به قتل رساند. Zو خادمان شاؤل او را خبر داده، گفتند که داود به این طور سخن گفته است. }uZپس خادمان شاؤل این سخنان را به سمع داود رسانیدند و داود گفت: «آیا در نظر شما داماد پادشاه شدن آسان است؟ و حال آنکه من مرد مسکین و حقیرم.» Zو شاؤل خادمان خود را فرمود که در خفا با داود متکلم شده، بگویید: «اینک پادشاه از تو راضی است و خادمانش تو را دوست می دارند؛ پس اﻵن داماد پادشاه بشو.» ymZو شاؤل گفت: «او را به وی می دهم تا برایش دام شود و دست فلسطینیان بر او دراز شود.» پس شاؤل به داود بار دوم گفت: «امروز داماد من خواهی شد.» 'IZو میکال، دختر شاؤل، داود را دوست می داشت؛ و چون شاؤل را خبر دادند این امر وی را پسند آمد. -UZو در وقتی که میرب دختر شاؤل می بایست به داود داده شود، او به عدریئیل محولاتی به زنی داده شد. +QZو داود به شاؤل گفت: «من کیستم و جان من و خاندان پدرم در اسرائیل چیست تا داماد پادشاه بشوم.» @{Zو شاؤل به داود گفت: «اینک دختر بزرگ خود میرب را به تو به زنی می دهم. فقط برایم شجاع باش و در جنگهای خداوند بکوش»؛ زیرا شاؤل می گفت: «دست من بر او دراز نشود بلکه دست فلسطینیان.» ,SZاما تمامی اسرائیل و یهودا داود را دوست می داشتند، زیرا که به حضور ایشان خروج و دخول می کرد.  Zو چون شاؤل دید که او بسیار عاقلانه حرکت می کند، به سبب او هراسان می بود.  Zو داود در همه رفتار خود عاقلانه حرکت می نمود، و خداوند با وی می بود. 8 kZ پس شاؤل وی را از نزد خود دور کرد و او را سردار هزاره خود نصب نمود، و به حضور قوم خروج و دخول می کرد. z oZ و شاؤل از داود می ترسید زیرا خداوند با او بود و از شاؤل دور شده. Q Z و شاؤل مزراق را انداخته ، گفت: «داود را تا به دیوار خواهم زد». اما داود دو مرتبه از حضورش خویشتن را به کنار کشید. Z و در فردای آن روز، روح بد از جانب خدا بر شاؤل آمده، در میان خانه شوریده احوال گردید. و داود مثل هر روز به دست خود می نواخت و مزراقی در دست شاؤل بود. dCZ و از آن روز به بعد شاؤل بر داود به چشم بد می نگریست. Zو شاؤل بسیار غضبناک شد، و این سخن در نظرش ناپسند آمده، گفت: «به داود ده هزاران دادند و به من هزاران دادند. پس غیر از سلطنت برایش چه باقی است؟» NZو زنان لهو و لعب کرده، به یکدیگر می سراییدند و می گفتند: «شاؤل هزاران خود را و داود ده هزاران خود را کشته است.» S!Zو واقع شد هنگامی که داود از کشتن فلسطینی برمی گشت، چون ایشان می آمدند که زنان از جمیع شهرهای اسرائیل با دفها و شادی و با آلات موسیقی سرود و رقص کنان به استقبال شاؤل پادشاه بیرون آمدند. ;qZو داود به هر جایی که شاؤل او را می فرستاد بیرون می رفت، و عاقلانه حرکت می کرد؛ و شاؤل او را بر مردان جنگی خود گماشت، و به نظر تمامی قوم و به نظر خادمان شاؤل نیز مقبول افتاد. OZو یوناتان ردایی را که در برش بود، بیرون کرده، آن را به داود داد و رخت خود حتی شمشیر و کمان و کمربند خویش را نیز. }uZو یوناتان با داود عهد بست چونکه او را مثل جان خود دوست داشته بود. ueZو در آن روز شاؤل وی را گرفته ، نگذاشت که به خانه پدرش برگردد. R !Zو واقع شد که چون از سخن گفتن با شاؤل فارغ شد، دل یوناتان بر دل داود چسبید، و یوناتان او را مثل جان خویش دوست داشت. !~=Z:و شاؤل وی را گفت: «ای جوان تو پسر کیستی ؟» داود گفت: «پسر بنده ات، یسای بیت لحمی هستم.»=}uZ9و چون داود از کشتن فلسطینی برگشت، ابنیر او را گرفته ، به حضور شاؤل آورد، و سر آن فلسطینی در دستش بود. Q|Z8پادشاه گفت: «بپرس که این جوان پسر کیست.» -{UZ7و چون شاؤل داود را دید که به مقابله فلسطینی بیرون می رود، به سردار لشکرش ابنیر گفت: «ای ابنیر، این جوان پسر کیست؟» ابنیر گفت: «ای پادشاه به جان تو قسم که نمی دانم.» z'Z6و داود سر فلسطینی را گرفته ، به اورشلیم آورد اما اسلحه او را در خیمه خود گذاشت. y#Z5و بنی اسرائیل از تعاقب نمودن فلسطینیان برگشتند و اردوی ایشان را غارت نمودند. $xCZ4و مردان اسرائیل و یهودا برخاستند و نعره زده، فلسطینیان را تا جت و تا دروازه های عقرون تعاقب نمودند و مجروحان فلسطینیان به راه شعریم تا به جت و عقرون افتادند. /wYZ3و داود دویده، بر آن فلسطینی ایستاد، و شمشیر او را گرفته ، از غلافش کشید و او را کشته ، سرش را با آن از تنش جدا کرد. و چون فلسطینیان، مبارز خود را کشته دیدند، گریختند. +vQZ2پس داود بر فلسطینی با فلاخن و سنگ غالب آمده، فلسطینی را زد و کشت و در دست داود شمشیری نبود. uZ1و داود دست خود را به کیسه اش برد و سنگی از آن گرفته ، از فلاخن انداخت و به پیشانی فلسطینی زد، و سنگ به پیشانی او فرو رفت که بر روی خود بر زمین افتاد. KtZ0و چون فلسطینی برخاسته ، پیش آمد و به مقابله داود نزدیک شد، داود شتافته ، به مقابله فلسطینی به سوی لشکر دوید. useZ/و تمامی این جماعت خواهند دانست که خداوند به شمشیر و نیزه خلاصی نمی دهد زیرا که جنگ از آن خداوند است و او شما را به دست ما خواهد داد.» }ruZ.و خداوند امروز تو را به دست من تسلیم خواهد کرد و تو را زده، سر تو را از تنت جدا خواهم کرد، و لاشه های لشکر فلسطینیان را امروز به مرغان هوا و درندگان زمین خواهم داد تا تمامی زمین بدانند که در اسرائیل خدایی هست. q%Z-داود به فلسطینی گفت: «تو با شمشیر و نیزه و مزراق نزد من می آیی ، اما من به اسم یهوه صبایوت، خدای لشکرهای اسرائیل که او را به ننگ آورده ای نزد تو می آیم. p3Z,و فلسطینی به داود گفت: «نزد من بیا تا گوشت تو را به مرغان هوا و درندگان صحرا بدهم.» NoZ+و فلسطینی به داود گفت: «آیا من سگ هستم که با چوب دستی نزد من می آیی ؟» و فلسطینی داود را به خدایان خود لعنت کرد. n;Z*و فلسطینی نظر افکنده، داود را دید و او را حقیر شمرد زیرا جوانی خوشرو و نیکومنظر بود. m9Z)و آن فلسطینی همی آمد تا به داود نزدیک شد و مردی که سپرش را برمی داشت پیش رویش می آمد. 9lmZ(و چوب دستی خود را به دست گرفته ، پنج سنگ مالیده، از نهر سوا کرد، و آنها را در کیسه شبانی که داشت، یعنی در انبان خود گذاشت و فلاخنش را به دست گرفته ، به آن فلسطینی نزدیک شد. LkZ'و داود شمشیرش را بر لباس خود بست و می خواست که برود زیرا که آنها را نیازموده بود. و داود به شاؤل گفت: «با اینها نمی توانم رفت چونکه نیازموده ام.» پس داود آنها را از بر خود بیرون آورد. j7Z&و شاؤل لباس خود را به داود پوشانید و خود برنجینی بر سرش نهاد و زره ای به او پوشانید. iZ%و داود گفت: « خداوند که مرا از چنگ شیر و از چنگ خرس رهانید، مرا از دست این فلسطینی خواهد رهانید.» و شاؤل به داود گفت: «برو و خداوند با تو باد.»fhGZ$بنده ات هم شیر و هم خرس را کشت؛ و این فلسطینی نامختون مثل یکی از آنها خواهد بود، چونکه لشکرهای خدای حی را به ننگ آورده است.» FgZ#و من آن را تعاقب نموده، کشتم و از دهانش رهانیدم و چون به طرف من بلند شد، ریش او را گرفته ، او را زدم و کشتم. -fUZ"داود به شاؤل گفت: «بنده ات گله پدر خود را می چرانید که شیر و خرسی آمده، بره ای از گله ربودند. vegZ!شاؤل به داود گفت: «تو نمی توانی به مقابل این فلسطینی بروی تا با وی جنگ نمایی زیرا که تو جوان هستی و او از جوانی اش مرد جنگی بوده است.» $dCZ و داود به شاؤل گفت: «دل کسی به سبب او نیفتد. بنده ات می رود و با این فلسطینی جنگ می کند.» cZو چون سخنانی که داود گفت، مسموع شد، شاؤل را مخبر ساختند و او وی را طلبید. $bCZپس از وی به طرف دیگری رو گردانیده، به همین طور گفت و مردمان او را مثل پیشتر جواب دادند. QaZداود گفت: «اﻵن چه کردم؟ آیا سببی نیست؟» `!Z و چون با مردمان سخن می گفتند، برادر بزرگش اَلِیاَب شنید و خشم اَلِیاَب بر داود افروخته شده، گفت: «برای چه اینجا آمدی و آن گله قلیل را در بیابان نزد که گذاشتی؟ من تکبر و شرارت دل تو را می دانم زیرا برای دیدن جنگ آمده ای.». _3Zو قوم او را به همین سخنان خطاب کرده، گفتند: «به شخصی که او را بکشد، چنین خواهد شد.» o^YZو داود کسانی را که نزد او ایستاده بودند خطاب کرده، گفت: «به شخصی که این فلسطینی را بکشد و این ننگ را از اسرائیل بردارد چه خواهد شد؟ زیرا که این فلسطینی نامختون کیست که لشکرهای خدای حی را به ننگ آورد؟» !]=Zو مردان اسرائیل گفتند: «آیا این مرد را که برمی آید، دیدید؟ یقینا برای به ننگ آوردن اسرائیل برمی آید و هر که او را بکشد، پادشاه او را از مال فراوان دولتمند سازد، و دختر خود را به او دهد، و خانه پدرش را در اسرائیل آزاد خواهد ساخت.» \!Zو جمیع مردان اسرائیل چون آن مرد را دیدند، از حضورش فرار کرده، بسیار ترسیدند. v[gZو چون با ایشان گفتگو می کرد، اینک آن مرد مبارز فلسطینی جتی که اسمش جلیات بود، از لشکر فلسطینیان برآمده، مثل پیش سخن گفت و داود شنید. IZ Zو داود اسبابی را که داشت به دست نگاهبان اسباب سپرد و به سوی لشکر دویده، آمد و سلامتی برادران خود را بپرسید. uYeZو اسرائیلیان و فلسطینیان لشکر به مقابل لشکر صف آرایی کردند. NXZپس داود بامدادان برخاسته ، گله را به دست چوپان واگذاشت و برداشته ، چنانکه یسا او را امر فرموده بود برفت، و به سنگر اردو رسید وقتی که لشکر به میدان بیرون رفته ، برای جنگ نعره می زدند. W1Zو شاؤل و آنها و جمیع مردان اسرائیل در درهایلاه بودند و با فلسطینیان جنگ می کردند. >VwZو این ده قطعه پنیر را برای سردار هزاره ایشان ببر و از سلامتی برادرانت بپرس و از ایشان نشانی ای بگیر.» jUOZو یسا به پسر خود داود گفت: «اﻵن به جهت برادرانت یک ایفه از این غله برشته و این ده قرص نان را بگیر و به اردو نزد برادرانت بشتاب. rT_Zو آن فلسطینی صبح و شام می آمد و چهل روز خود را ظاهر می ساخت. SZو داود از نزد شاؤل آمد و رفت می کرد تا گوسفندان پدر خود را در بیت لحم بچراند. iRMZو داود کوچکتر بود و آن سه بزرگ در عقب شاؤل رفته بودند. QZ و سه پسر بزرگ یَسّا روانه شده، در عقب شاؤل به جنگ رفتند. اسم سه پسرش که به جنگ رفته بودند: نخست زاده اش اَلِیآب و دومش اَبیناداب و سوم شَمّاه بود. {PqZ و داود پسر آن مرد افراتی بیت لحم یهودا بود که یسا نام داشت، و او را هشت پسر بود، و آن مرد در ایام شاؤل در میان مردمان پیر و سالخورده بود. %OEZ و چون شاؤل و جمیع اسرائیلیان این سخنان فلسطینی را شنیدند، هراسان شده، بسیار بترسیدند. 5NeZ و فلسطینی گفت: «من امروز فوجهای اسرائیل را به ننگ می آورم. شخصی به من بدهید تا با هم جنگ نماییم.» MZ اگر او بتواند با من جنگ کرده، مرا بکشد، ما بندگان شما خواهیم شد، و اگر من بر او غالب آمده، او را بکشم شما بندگان ما شده، ما را بندگی خواهید نمود.» 5LeZو او ایستاده، افواج اسرائیل را صدا زد و به ایشان گفت: «چرا بیرون آمده، صف آرایی نمودید؟ آیا من فلسطینی نیستم و شما بندگان شاؤل؟ برای خود شخصی برگزینید تا نزد من درآید. &KGZو چوب نیزه اش مثل نورد جولاهگان و سرنیزه اش ششصد مثقال آهن بود، و سپردارش پیش او می رفت. J{Zو بر ساقهایش ساقبندهای برنجین و در میان کتفهایش مزراق برنجین بود. )IMZو بر سر خود، خود برنجینی داشت و به زره فلسی ملبس بود، و وزن زرهاش پنج هزار مثقال برنج بود. ~}|t{zIyxwvutsBrqq poanmlkk8jSigf8eedccOba__L]j\B[RZZ0Y"X_WVUTSS QQ?P~ONIM}LKJuIHH;G>_=<;:>987654z22D10// .Q-,,+9*)(''8&[%$#u""!' 1(0xh6z!j C Be/:*c Z,و شاؤل دختر خود، میکال، زن داود را به فلطی ابن لایش که از جلیم بود، داد.ubeZ+و داود اخینوعم یزرعیلیه را نیز گرفت و هردو ایشان زن او شدند. ]a5Z*و ابیجایل تعجیل نموده، برخاست و بر الاغ خود سوار شد و پنج کنیزش همراهش روانه شدند و از عقب قاصدان داود رفته ، زن او شد. 3`aZ)و او برخاسته ، رو به زمین خم شد و گفت: «اینک کنیزت بنده است تا پایهای خادمان آقای خود را بشوید.» q_]Z(و خادمان داود نزد ابیجایل به کرمل آمده، با وی مکالمه کرده، گفتند: «داود ما را نزد تو فرستاده است تا تو را برای خویش به زنی بگیرد.» 9^mZ'و چون داود شنید که نابال مرده است، گفت: «مبارک باد خداوند که انتقام عار مرا از دست نابال کشیده، و بنده خود را از بدی نگاه داشته است، زیرا خداوند شرارت نابال را به سرش رد نموده است.» و داود فرستاده، با ابیجایل سخن گفت تا او را به زنی خود بگیرد. v]gZ&و واقع شد که بعد از ده روز خداوند نابال را مبتلا ساخت که بمرد.Y\-Z%و بامدادان چون شراب از نابال بیرون رفت، زنش این چیزها را به او بیان کرد و دلش در اندرونش مرده گردید و خود مثل سنگ شد. L[Z$پس ابیجایل نزد نابال برگشت. و اینک او ضیافتی مثل ضیافت ملوکانه در خانه خود می داشت. و دل نابال در اندرونش شادمان بود چونکه بسیار مست بود و تا طلوع صبح چیزی کم یا زیاد به او خبر نداد. ~ZwZ#پس داود آنچه را که به جهت او آورده بود، از دستش پذیرفته ، به او گفت: «به سلامتی به خانه ات برو و ببین که سخنت را شنیده، تو را مقبول داشتم.» 4YcZ"و لیکن به حیات یهوه، خدای اسرائیل، که مرا از رسانیدن اذیت به تو منع نمود، اگر تعجیل ننموده، به استقبال من نمی آمدی، البته تا طلوع صبح برای نابال ذکوری باقی نمی ماند.» EXZ!و حکمت تو مبارک و تو نیز مبارک باشی که امروز مرا از ریختن خون و از کشیدن انتقام خویش به دست خود منع نمودی. *WOZ داود به ابیجایل گفت: «یهوه، خدای اسرائیل، متبارک باد که تو را امروز به استقبال من فرستاد. NVZآنگاه این برای تو سنگ مصادم و به جهت آقایم لغزش دل نخواهد بود که خون بی جهت ریخته ای و آقایم انتقام خود را کشیده باشد؛ و چون خداوند به آقایم احسان نماید، آنگاه کنیز خود را بیاد آور.» QUZو هنگامی که خداوند بر حسب همه احسانی که برای آقایم وعده داده است، عمل آورد، و تو را پیشوا بر اسرائیل نصب نماید، 1T]Zو اگر چه کسی برای تعاقب تو و به قصد جانت برخیزد، اما جان آقایم در دسته حیات، نزد یهوه، خدایت، بسته خواهد شد. و اما جان دشمنانت را گویا از میان کفه فلاخن خواهد انداخت. 7SiZو تقصیر کنیز خود را عفو نما زیرا به درستی که خداوند برای آقایم خانه استوار بنا خواهد نمود، چونکه آقایم در جنگهای خداوند می کوشد و بدی در تمام روزهایت به تو نخواهد رسید. 6RgZو اﻵن این هدیه ای که کنیزت برای آقای خود آورده است، به غلامانی که همراه آقایم می روند، داده شود. CQZو اﻵن ای آقایم به حیات خداوند و به حیات جان تو چونکه خداوند تو را از ریختن خون و از انتقام کشیدن به دست خود منع نموده است، پس اﻵن دشمنانت و جویندگان ضرر آقایم مثل نابال بشوند. BPZو آقایم دل خود را بر این مرد بلیعال، یعنی نابال مشغول نسازد، زیرا که اسمش مثل خودش است؛ اسمش نابال است و حماقت با اوست. لیکن من کنیز تو خادمانی را که آقایم فرستاده بود، ندیدم. ROZو نزد پایهایش افتاده، گفت: «ای آقایم، این تقصیر بر من باشد و کنیزت در گوش تو سخن بگوید، و سخنان کنیز خود را بشنو. IN Zو چون ابیجایل، داود را دید، تعجیل نموده، از الاغ پیاده شد و پیش داود به روی خود به زمین افتاده، تعظیم نمود. ?MyZخدا به دشمنان داود چنین بلکه زیاده از این عمل نماید اگر از همه متعلقان او تا طلوع صبح ذکوری واگذارم.» L9Zو داود گفته بود: «به تحقیق که تمامی مایملک این شخص را در بیابان عبث نگاه داشتم که از جمیع اموالش چیزی گم نشد، و او بدی را به عوض نیکویی به من پاداش داده است. LKZو چون بر الاغ خود سوار شده، از سایه کوه به زیر می آمد، اینک داود و کسانش به مقابل او رسیدند و به ایشان برخورد. 8JkZو به خادمان خود گفت: «پیش من بروید و اینک من از عقب شما می آیم.» اما به شوهر خود نابال هیچ خبر نداد. .IWZآنگاه ابیجایل تعجیل نموده، دویست گرده نان و دو مشگ شراب و پنج گوسفند مهیا شده، و پنج کیل خوشه برشته و صد قرص کشمش و دویست قرص انجیر گرفته ، آنها را بر الاغها گذاشت. HZپس اﻵن بدان و ببین که چه باید بکنی زیرا که بدی برای آقای ما و تمامی خاندانش مهیاست، چونکه او به حدی پسر بلیعال است که احدی با وی سخن نتواند گفت.» 4GcZو تمام روزهایی که با ایشان گوسفندان را می چرانیدیم، هم در شب و هم در روز برای ما مثل حصار بودند. tFcZو آن مردمان احسان بسیار به ما نمودند و همه روزهایی که در صحرا بودیم و با ایشان معاشرت داشتیم، اذیتی به ما نرسید و چیزی از ما گم نشد. EZو خادمی از خادمانش به ابیجایل، زن نابال، خبر داده، گفت: «اینک داود، قاصدان از بیابان فرستاد تا آقای مرا تحیت گویند و او ایشان را اهانت نمود. MDZ و داود به مردان خود گفت: «هر یک از شما شمشیر خود را ببندد.» و هریک شمشیر خود را بستند، و داود نیز شمشیر خود را بست و تخمینا چهارصد نفر از عقب داود رفتند، و دویست نفر نزد اسباب ماندند. !C=Z پس خادمان داود برگشته ، مراجعت نمودند و آمده، داود را از جمیع این سخنان مخبر ساختند. WB)Z آیا نان و آب خود را و گوشت را که برای پشم برندگان خود ذبح نموده ام، بگیرم و به کسانی که نمی دانم از کجا هستند بدهم؟» SA!Z و نابال به خادمان داود جواب داده، گفت: «داود کیست و پسر یسا کیست؟ امروز بسا بندگان هر یکی از آقای خویش می گریزند. @+Z پس خادمان داود آمدند و جمیع این سخنان را از زبان داود به نابال گفته ، ساکت شدند. -?UZاز خادمان خود بپرس و تو را خواهند گفت. پس خادمان در نظر تو التفات یابند زیرا که در روز سعادتمندی آمده ایم. تمنا اینکه آنچه دستت بیابد به بندگانت و پسرت داود بدهی .» >Zو اﻵن شنیده ام که پشم برندگان داری و به شبانان تو که در این اوقات نزد ما بودند، اذیت نرسانیدیم. همه روزهایی که در کرمل بودند، چیزی از ایشان گم نشد. =5Zو چنین گویید: زنده باش و سلامتی بر تو باد و بر خاندان تو و بر هرچه داری سلامتی باشد. Y<-Zپس داود ده خادم فرستاد و داود به خادمان خود گفت که «به کرمل برآیید و نزد نابال رفته ، از زبان من سلامتی او را بپرسید. g;IZو داود در بیابان شنید که نابال گله خود را پشم می برد. _:9Zو اسم آن شخص نابال بود و اسم زنش ابیجایل. و آن زن نیک فهم و خوشمنظر بود. اما آن مرد سختدل و بدرفتار و از خاندان کالیب بود. w9iZو در معون کسی بود که املاکش در کرمل بود و آن مرد بسیار بزرگ بود و سه هزار گوسفند و هزار بز داشت، و گوسفندان خود را در کرمل پشم می برید. 8 %Zو سموئیل وفات نمود، و تمامی اسرائیل جمع شده، از برایش نوحه گری نمودند، و او را در خانه اش در رامه دفن نمودند. و داود برخاسته، به بیابان فاران فرود شد. 75Zو داود برای شاؤل قسم خورد، و شاؤل به خانه خود رفت و داود و کسانش به مامن خویش آمدند.D6Zپس اﻵن برای من قسم به خداوند بخور که بعد از من ذریه مرا منقطع نسازی، و اسم مرا از خاندان پدرم محو نکنی .» %5EZو حال اینک می دانم که البته پادشاه خواهی شد و سلطنت اسرائیل در دست تو ثابت خواهد گردید. e4EZو اگر کسی دشمن خویش را بیابد، آیا او را به نیکویی رها نماید؟ پس خداوند تو را به نیکویی جزا دهد به سبب آنچه امروز به من کردی. :3oZو تو امروز ظاهر کردی که چگونه به من احسان نمودی چونکه خداوند مرا به دست تو تسلیم کرده، و مرا نکشتی. 72iZو به داود گفت: «تو از من نیکوتر هستی زیرا که تو جزای نیکو به من رسانیدی و من جزای بد به تو رسانیدم. l1SZو چون داود از گفتن این سخنان به شاؤل فارغ شد، شاؤل گفت: «آیا این آواز توست ای پسر من داود؟» و شاؤل آواز خود را بلند کرده، گریست. H0 Zپس خداوند داور باشد و میان من و تو حکم نماید و ملاحظه کرده، دعوی مرا با تو فیصل کند و مرا از دست تو برهاند.» S/!Zو در عقب کیست که پادشاه اسرائیل بیرون می آید و کیست که او را تعاقب می نمایی ، در عقب سگ مرده ای بلکه در عقب یک کیک! !.=Z چنانکه مثل قدیمان می گوید که شرارت از شریران صادر می شود، اما دست من بر تو نخواهد شد. --UZ خداوند در میان من و تو حکم نماید، و خداوند انتقام مرا از تو بکشد. اما دست من بر تو نخواهد شد. ,}Z و ای پدرم ملاحظه کن و دامن ردای خود را در دست من ببین، زیرا از اینکه جامه تو را بریدم و تو را نکشتم، بدان و ببین که بدی و خیانت در دست من نیست، و به تو گناه نکرده ام. اما تو جان مرا شکار می کنی تا آن را گرفتار سازی. w+iZ اینک امروز چشمانت دیده است که چگونه خداوند تو را در مغاره امروز به دست من تسلیم نمود، و بعضی گفتند که تو را بکشم، اما چشمم بر تو شفقت نموده، گفتم دست خود را بر آقای خویش دراز نکنم، زیرا که مسیح خداوند است. !*=Z و داود به شاؤل گفت: «چرا سخنان مردم را می شنوی که می گویند اینک داود قصد اذیت تو دارد. )9Zو بعد از آن، داود برخاسته، از مغاره بیرون رفت و در عقب شاؤل صدا زده، گفت: «ای آقایم پادشاه.» و چون شاؤل به عقب خود نگریست، داود رو به زمین خم شده، تعظیم کرد. n(WZپس داود کسان خود را به این سخنان توبیخ نموده، ایشان را نگذاشت که بر شاؤل برخیزند، و شاؤل از مغاره برخاسته ، راه خود را پیش گرفت. 'Zو به کسان خود گفت: «حاشا بر من از جانب خداوند که این امر را به آقای خود مسیح خداوند بکنم، و دست خود را بر او دراز نمایم چونکه او مسیح خداوند است.» }&uZو بعد از آن دل داود مضطرب شد از این جهت که دامن شاؤل را بریده بود. m%UZو کسان داود وی را گفتند: «اینک روزی که خداوند به تو وعده داده است که همانا دشمن تو را به دستت تسلیم خواهم نمود تا هر چه در نظرت پسند آید به او عمل نمایی .» و داود برخاسته ، دامن ردای شاؤل را آهسته برید. $'Zو به سر راه به آغلهای گوسفندان که در آنجا مغاره ای بود، رسید. و شاؤل داخل آن شد تا پایهای خود را بپوشاند. و داود و کسان او در جانبهای مغاره نشسته بودند. I# Zو شاؤل سه هزار نفر برگزیده را از تمامی اسرائیل گرفته ، برای جستجوی داود و کسانش بر صخره های بزهای کوهی رفت. E" Zو واقع شد بعد از برگشتن شاؤل از عقب فلسطینیان که او را خبر داده، گفتند: «اینک داود در بیابان عین جدی است.» b!?Zو داود از آنجا برآمده، در ملاذهای عین جدی ساکن شد.B Zپس شاؤل از تعاقب نمودن داود برگشته ، به مقابله فلسطینیان رفت. بنابراین آن مکان را صخره محلقوت نامیدند. "?Zاما قاصدی نزد شاؤل آمده، گفت: «بشتاب و بیا زیرا که فلسطینیان به زمین حمله آورده اند.» )MZو شاؤل به یک طرف کوه می رفت و داود و کسانش به طرف دیگر کوه. و داود می شتافت که از حضور شاؤل بگریزد. و شاؤل و مردانش داود و کسانش را احاطه نمودند تا ایشان را بگیرند. .WZو شاؤل و مردان او به تفحص او رفتند. و چون داود را خبر دادند، او نزد صخره فرود آمده، در بیابان معون ساکن شد. و شاؤل چون این را شنید، داود را در بیابان معون تعاقب نمود. >wZپس برخاسته ، پیش روی شاؤل به زیف رفتند. و داود و مردانش در بیابان معون در عربه به طرف جنوب صحرا بودند. Y-Zپس ببینید و جمیع مکانهای مخفی را که خود را در آنها پنهان می کند، بدانید و حقیقت حال را به من باز رسانید تا با شما بیایم. و اگر در این زمین باشد او را از جمیع هزاره های یهودا پیدا خواهم کرد.» 2_Zپس بروید و بیشتر تحقیق نموده، جایی را که آمد و رفت می کند ببینید و بفهمید، و دیگر اینکه کیست که او را در آنجا دیده است، زیرا به من گفته شد که بسیار با مکر رفتار می کند. Zشاؤل گفت: «شما از جانب خداوند مبارک باشید چونکه بر من دلسوزی نمودید. LZپس ای پادشاه چنانکه دلت کمال آرزو برای آمدن دارد بیا و تکلیف ما این است که او را به دست پادشاه تسلیم نماییم.» {qZو زیفیان نزد شاؤل به جبعه آمده، گفتند: «آیا داود در ملاذهای جنگل در کوه حخیله که به طرف جنوب بیابان است، خود را نزد ما پنهان نکرده است؟ "?Zو هر دو ایشان به حضور خداوند عهد بستند و داود به جنگل برگشت و یوناتان به خانه خود رفت. !Zو او را گفت: «مترس زیرا که دست پدر من، شاؤل تو را نخواهد جست، و تو بر اسرائیل پادشاه خواهی شد، و من دومین تو خواهم بود و پدرم شاؤل نیز این را می داند.» zoZو یوناتان، پسر شاؤل، به جنگل آمده، دست او را به خدا تقویت نمود. "?Zو داود دید که شاؤل به قصد جان او بیرون آمده است. و داود در بیابان زیف در جنگل ساکن بود. |sZو داود در بیابان در ملاذها نشست و در کوهی در بیابان زیف توقف نمود. و شاؤل همه روزه او را می طلبید، لیکن خداوند او را به دستش تسلیم ننمود. ^7Z پس داود و مردانش که تخمینا ششصد نفر بودند، برخاسته ، از قعیله بیرون رفتند و هر جایی که توانستند بروند، رفتند. و چون به شاؤل خبر دادند که داود از قعیله فرار کرده است، از بیرون رفتن بازایستاد. H Z داود گفت: «آیا اهل قعیله مرا و کسان مرا به دست شاؤل تسلیم خواهند نمود؟» خداوند گفت که «تسلیم خواهند نمود.» MZ آیا اهل قعیله مرا به دست او تسلیم خواهند نمود؟ و آیا شاؤل چنانکه بنده ات شنیده است، خواهد آمد؟ ای یهوه، خدای اسرائیل، مسالت آنکه بنده خود را خبر دهی .» خداوند گفت که «او خواهد آمد.» `;Z و داود گفت: «ای یهوه، خدای اسرائیل، بنده ات شنیده است که شاؤل عزیمت دارد که به قعیله بیاید تا به خاطر من شهر را خراب کند. = uZ و چون داود دانست که شاؤل شرارت را برای او اندیشیده است، به ابیاتار کاهن گفت: «ایفود را نزدیک بیاور.» # AZو شاؤل جمیع قوم را برای جنگ طلبید تا به قعیله فرود شده، داود و مردانش را محاصره نماید. " ?Zو به شاؤل خبر دادند که داود به قعیله آمده است و شاؤل گفت: «خدا او را به دست من سپرده است، زیرا به شهری که دروازه ها و پشت بندها دارد داخل شده، محبوس گشته است.»  7Zو هنگامی که ابیاتار بن اخیملک نزد داود به قعیله فرار کرد، ایفود را در دست خود آورد. Zو داود با مردانش به قعیله رفتند و با فلسطینیان جنگ کرده، مواشی ایشان را بردند، و ایشان را به کشتار عظیمی کشتند. پس داود ساکنان قعیله را نجات داد. tcZو داود بار دیگر از خداوند سؤال نمود و خداوند او را جواب داده، گفت: «برخیز به قعیله برو زیرا که من فلسطینیان را به دست تو خواهم داد.» jOZو مردمان داود وی را گفتند: «اینک اینجا در یهودا می ترسیم. پس چند مرتبه زیاده اگر به مقابله لشکرهای فلسطینیان به قعیله برویم.»  Zو داود از خداوند سؤال کرده، گفت: «آیا بروم و این فلسطینیان را شکست دهم؟» خداوند به داود گفت: «برو و فلسطینیان را شکست داده، قعیله را خلاص کن.» + SZو به داود خبر داده، گفتند: «اینک فلسطینیان با قعیله جنگ می کنند و خرمنها را غارت می نماید.» ?yZنزد من بمان و مترس زیرا هر که قصد جان من دارد، قصد جان تو نیز خواهد داشت. و لکن نزد من محفوظ خواهی بود.» Zداود به ابیاتار گفت: «روزی که دوآغ ادومی در آنجا بود، دانستم که او شاؤل را البته مخبر خواهد ساخت. پس من باعث کشته شدن تمامی اهل خاندان پدرت شدم. p[Zو ابیاتار داود را مخبر ساخت که شاؤل کاهنان خداوند را کشت. +QZاما یکی از پسران اخیملک بن اخیتوب که ابیاتار نام داشت، رهایی یافته ، در عقب داود فرار کرد. lSZو نوب را نیز که شهر کاهنان است به دم شمشیر زد و مردان و زنان و اطفال و شیرخوارگان و گاوان و الاغان و گوسفندان را به دم شمشیر کشت.$CZپس پادشاه به دوآغ گفت: «تو برگرد و بر کاهنان حمله آور.» و دوآغ ادومی برخاسته ، بر کاهنان حمله آورد و هشتاد و پنج نفر را که ایفود کتان می پوشیدند، در آن روز کشت. ^~7Zآنگاه پادشاه به شاطرانی که به حضورش ایستاده بودند، گفت: «برخاسته، کاهنان خداوند را بکشید زیرا که دست ایشان نیز با داود است و با اینکه دانستند که او فرار می کند، مرا اطلاع ندادند.» اما خادمان پادشاه نخواستند که دست خود را دراز کرده، بر کاهنان خداوند هجوم آورند. }}uZپادشاه گفت: «ای اخیملک تو و تمامی خاندان پدرت البته خواهید مرد.» E|Zآیا امروز به سؤال نمودن از خدا برای او شروع کردم؟ حاشا از من. پادشاه این کار را به بنده خود و به جمیع خاندان پدرم اسناد ندهد زیرا که بنده ات از این چیزها کم یا زیاد ندانسته بود.» w{iZاخیملک در جواب پادشاه گفت: «کیست از جمیع بندگانت که مثل داود امین باشد و او داماد پادشاه است و در مشورت شریک تو و در خانه تو مکرم است. ;zqZ شاؤل به او گفت: «تو و پسر یسا چرا بر من فتنه انگیختید به اینکه به وی نان و شمشیر دادی و برای وی از خدا سؤال نمودی تا به ضد من برخاسته ، در کمین بنشیند چنانکه امروز شده است؟» oyYZ و شاؤل گفت: «ای پسر اخیتوب بشنو.» او گفت: «لبیک ای آقایم!» jxOZ پس پادشاه فرستاده، اخیملک بن اخیتوب کاهن و جمیع کاهنان خاندان پدرش را که در نوب بودند طلبید، و تمامی ایشان نزد پادشاه آمدند. 2w_Z و او از برای وی از خداوند سؤال نمود و توشه ای به او داد و شمشیر جلیات فلسطینی را نیز به او داد.» OvZ و دوآغ ادومی که با خادمان شاؤل ایستاده بود، در جواب گفت: «پسر یسا را دیدم که به نوب نزد اخیملک بن اخیتوب درآمد. yumZکه جمیع شما بر من فتنه انگیز شده، کسی مرا اطلاع ندهد که پسر من با پسر یسا عهد بسته است؟ و از شما کسی برای من غمگین نمی شود تا مرا خبر دهد که پسر من بنده مرا برانگیخته است تا در کمین بنشیند چنانکه امروز هست؟» bt?Zو شاؤل به خادمانی که در اطرافش ایستاده بودند، گفت: «حال ای بنیامینیان بشنوید! آیا پسر یسا به جمیع شما کشتزارها و تاکستانها خواهد داد و آیا همگی شما را سردار هزاره ها و سردار صده ها خواهد ساخت؟ 4scZو شاؤل شنید که داود و مردمانی که با وی بودند پیدا شده اند. و شاؤل در جبعه ، زیر درخت بلوط در رامه نشسته بود، و نیزه اش در دستش، و جمیع خادمانش در اطراف او ایستاده بودند. ar=Zو جاد نبی به داود گفت که «در این ملاذ دیگر توقف منما بلکه روانه شده، به زمین یهودا برو.» پس داود رفت و به جنگل حارث درآمد. *qOZپس ایشان را نزد پادشاه موآب برد و تمامی روزهایی که داود در آن ملاذ بود، نزد او ساکن بودند. pp[Zو داود از آنجا به مصفه موآب رفته ، به پادشاه موآب گفت: «تمنا اینکه پدرم و مادرم نزد شما بیایند تا بدانم خدا برای من چه خواهد کرد.» foGZو هر که در تنگی بود و هر قرضدار و هر که تلخی جان داشت، نزد او جمع آمدند، و بر ایشان سردار شد و تخمینا چهار صد نفر با او بودند. Rn !Zو داود از آنجا رفته ، به مغاره عدلام فرار کرد. و چون برادرانش و تمامی خاندان پدرش شنیدند، آنجا نزد او فرود آمدند. CmZآیا محتاج به دیوانگان هستم که این شخص را آوردید تا نزد من دیوانگی کند؟ و آیا این شخص داخل خانه من بشود؟»*lOZو اخیش به خادمان خود گفت: «اینک این شخص را می بینید که دیوانه است. او را چرا نزد من آوردید؟ zkoZ و در نظر ایشان رفتار خود راتغییر داده، به حضور ایشان خویشتن را دیوانه نمود، و بر لنگه های در خط می کشید و آب دهنش را بر ریش خود می ریخت. jZ و داود این سخنان را در دل خود جا داده، از اخیش، ملک جت بسیار بترسید. "i?Z و خادمان اخیش او را گفتند: «آیا این داود، پادشاه زمین نیست؟ و آیا در باره او رقص کنان سرود خوانده، نگفتند که شاؤل هزاران خود را و داود ده هزاران خود را کشت؟» hZ پس داود آن روز برخاسته، از حضور شاؤل فرار کرده، نزد اخیش، ملک جت آمد. jgOZ کاهن گفت: «اینک شمشیر جلیات فلسطینی که در درهایلاه کشتی ، در پشت ایفود به جامه ملفوف است. اگر می خواهی آن را بگیری بگیر، زیرا غیر از آن در اینجا نیست.» داود گفت: «مثل آن، دیگری نیست. آن را به من بده.» f}Zو داود به اخیملک گفت: «آیا اینجا در دستت نیزه یا شمشیر نیست، زیرا که شمشیر و سلاح خویش را با خود نیاورده ام چونکه کار پادشاه به تعجیل بود.» Ue%Z و در آن روز یکی از خادمان شاؤل که مسمی به دوآغ ادومی بود، به حضور خداوند اعتکاف داشت، و بزرگترین شبانان شاؤل بود. d Zپس کاهن، نان مقدس را به او داد زیرا که در آنجا نانی نبود غیر از نان تقدمه که از حضور خداوند برداشته شده بود، تا در روز برداشتنش نان گرم بگذارند.CcZداود در جواب کاهن گفت: «به درستی که در این سه روز زنان از ما دور بوده اند و چون بیرون آمدم ظروف جوانان مقدس بود، و آن بطوری عام است خصوصا چونکه امروز دیگری در ظرف مقدس شده است.» fbGZکاهن در جواب داود گفت: «هیچ نان عام در دست من نیست، لیکن نان مقدس هست، اگر خصوصا خادمان، خویشتن را از زنان بازداشته باشند.» zaoZپس اﻵن چه در دست داری؟ پنج قرص نان یا هر چه حاضر است به من بده.» N`Zداود به اخیملک کاهن گفت: «پادشاه مرا به کاری مامور فرمود و مرا گفت: از این کاری که تو را می فرستم و از آنچه به تو امر فرمودم کسی اطلاع نیابد، و خادمان را به فلان و فلان جا تعیین نمودم. U_ 'Zو داود به نوب نزد اخیملک کاهن رفت. و اخیملک لرزان شده، به استقبال داود آمده، گفت: «چرا تنها آمدی و کسی با تو نیست؟» a^=Z*و یوناتان به داود گفت: «به سلامتی برو چونکه ما هر دو به نام خداوند قسم خورده، گفتیم که خداوند در میان من و تو و در میان ذریه من و ذریه تو تا به ابد باشد.» پس برخاسته ، برفت و یوناتان به شهر برگشت.]+Z)و چون پسر رفته بود، داود از جانب جنوبی برخاست و بر روی خود بر زمین افتاده، سه مرتبه سجده کرد و یکدیگر را بوسیده، با هم گریه کردند تا داود از حد گذرانید. \Z(و یوناتان اسلحه خود را به خادم خود داده، وی را گفت: «برو و آن را به شهر ببر.» t[cZ'و پسر چیزی نفهمید. اما یوناتان و داود این امر را می دانستند. |(~4}<|{Kz?yxw;vYuwt$srqrp5obnlkjihh,geedcbOaa'`_+^g]\.ZYXWWlVUTRR-QPP OM:LKJIHGcFEDDCRB@?>!<;:988 76)5l44$22005/[.-,+*)b(s'&&.$|"! O{5K`theI e $|m 3dای کوههای جلبوع، شبنم و باران بر شما نبارد، و نه از کشتزارهایت هدایا بشود، زیرا در آنجا سپر جباران دور انداخته شد، سپر شاؤل که گویا به روغن مسح نشده بود. fl Idدر جت اطلاع ندهید و در کوچه های اشقلون خبر مرسانید، مبادا دختران فلسطینیان شاد یکنند. و مبادا دختران نامختونان وجد نمایند. k  d«زیبایی تو ای اسرائیل در مکانهای بلندت کشته شد. جباران چگونه افتادند! j %dو امر فرمود که نشید قوس را به بنی یهودا تعلیم دهند. اینک در سفر یاشر مکتوب است: mi Wdو داود این مرثیه را درباره شاؤل و پسرش یوناتان انشا کرد. =h wdو داود او را گفت: «خونت بر سر خودت باشد زیرا که دهانت بر تو شهادت داده، گفت که من مسیح خداوند را کشتم.»%g Gdآنگاه داود یکی از خادمان خود را طلبیده، گفت: «نزدیک آمده، او را بکش.» پس او را زد که مرد. f ;dداود وی را گفت: «چگونه نترسیدی که دست خود را بلند کرده، مسیح خداوند را هلاک ساختی ؟» 6e id و داود به جوانی که او را مخبر ساخت، گفت: «تو از کجا هستی ؟» او گفت: «من پسر مرد غریب عمالیقی هستم.» d d و برای شاؤل و پسرش، یوناتان، و برای قوم خداوند و خاندان اسرائیل ماتم گرفتند و گریه کردند، و تا شام روزه داشتند، زیرا که به دم شمشیر افتاده بودند. c ;d آنگاه داود جامه خود را گرفته ، آن را درید و تمامی کسانی که همراهش بودند، چنین کردند. (b Md پس بر او ایستاده، او را کشتم زیرا دانستم که بعد از افتادنش زنده نخواهد ماند و تاجی که بر سرش و بازوبندی که بر بازویش بود، گرفته ، آنها را اینجا نزد آقایم آوردم.» Ua 'd او به من گفت: تمنا اینکه بر من بایستی و مرا بکشی زیرا که پریشانی مرا در گرفته است چونکه تمام جانم تا بحال در من است. [` 3dاو مرا گفت: تو کیستی؟ وی را گفتم: عمالیقی هستم. m_ Wdو به عقب نگریسته ، مرا دید و مرا خواند و جواب دادم، لبیک. ,^ Udو جوانی که او را مخبر ساخته بود، گفت: «اتفاقا مرا در کوه جلبوع گذر افتاد و اینک شاؤل بر نیزه خود تکیه می نمود، و اینک ارابه ها و سواران او را به سختی تعاقب می کردند. 0] ]dپس داود به جوانی که او را مخبر ساخته بود، گفت: «چگونه دانستی که شاؤل و پسرش یوناتان مرده اند.» \ -dداود وی را گفت: «مرا خبر بده که کار چگونه شده است.» او گفت: «قوم از جنگ فرار کردند و بسیاری از قوم نیز افتادند و مردند، و هم شاؤل و پسرش، یوناتان، مردند.» [ 1dو داود وی را گفت: «از کجا آمدی؟» او در جواب وی گفت: «از لشکر اسرائیل فرار کرده ام.» oZ [dو در روز سوم ناگاه شخصی از نزد شاؤل با لباس دریده و خاک بر سرش ریخته از لشکر آمد، و چون نزد داود رسید، به زمین افتاده، تعظیم نمود. +Y Udو بعد از وفات شاؤل و مراجعت داود از مقاتله عمالقه، واقع شد که داود دو روز در صقلغ توقف نمود. ?XyZ و استخوانهای ایشان را گرفته ، آنها را زیر درخت بلوطی که در یابیش است، دفن کردند و هفت روز روزه گرفتند.W Z جمیع مردان شجاع برخاسته، و تمامی شب سفر کرده، جسد شاؤل و اجساد پسرانش را از حصار بیتشان گرفتند، و به یابیش برگشته، آنها را در آنجا سوزانیدند. VZ و چون ساکنان یابیش جلعاد، آنچه را که فلسطینیان به شاؤل کرده بودند شنیدند، U Z و اسلحه او را در خانه عشتاروت نهادند و جسدش را بر حصار بیتشان آویختند. jTOZ پس سر او را بریدند و اسلحه اش را بیرون کرده، به زمین فلسطینیان، به هر طرف فرستادند تا به بتخانه های خود و به قوم مژده برسانند. \S3Zو در فردای آن روز، چون فلسطینیان برای برهنه کردن کشتگان آمدند، شاؤل و سه پسرش را یافتند که در کوه جلبوع افتاده بودند. aR=Zو چون مردان اسرائیل که به آن طرف دره و به آن طرف اردن بودند، دیدند که مردان اسرائیل فرار کرده اند و شاؤل و پسرانش مرده اند، شهرهای خود را ترک کرده، گریختند و فلسطینیان آمده، در آنها ساکن شدند. QZپس شاؤل و سه پسرش و سلاح دارش و جمیع کسانش نیز در آن روز با هم مردند. "P?Zو هنگامی که سلاح دارش شاؤل را دید که مرده است، او نیز بر شمشیر خود افتاده، با او بمرد. OZو شاؤل به سلاحدار خود گفت: «شمشیر خود را کشیده، آن را به من فرو بر، مبادا این نامختونان آمده، مرا مجروح سازند و مرا افتضاح نمایند.» اما سلاح دارش نخواست زیرا که بسیار در ترس بود. پس شاؤل شمشیر خود را گرفته، بر آن افتاد. -NUZو جنگ بر شاؤل سخت شد، و تیراندازان دور او را گرفتند و به سبب تیراندازان به غایت دلتنگ گردید.WM)Zو فلسطینیان، شاؤل و پسرانش را به سختی تعاقب نمودند، و فلسطینیان یوناتان و ابیناداب و ملکیشوع پسران شاؤل را کشتند. TL %Zو فلسطینیان با اسرائیل جنگ کردند و مردان اسرائیل از حضور فلسطینیان فرار کردند، و در کوه جلبوع کشته شده، افتادند. KZو برای اهل حبرون و جمیع مکانهایی که داود و کسانش در آنها آمد و رفت می کردند.UJ%Zو برای اهل حرما و اهل کورعاشان و اهل عتاق؛ yImZو برای اهل راکال و اهل شهرهای یرحمئیلیان و اهل شهرهای قینیان؛ WH)Zو برای اهل عروعیر و اهل سفموت و اهل اشتموع؛ \G3Zبرای اهل بیت ئیل و اهل راموت جنوبی و اهل یتیر؛ |FsZو چون داود به صقلغ رسید، بعضی از غنیمت را برای مشایخ یهودا و دوستان خود فرستاده، گفت: «اینک هدیه ای از غنیمت دشمنان خداوند برای شماست.» E'Zو از آن روز به بعد چنین شد که این را قاعده و قانون در اسرائیل تا امروز قرار داد. D%Zو کیست که در این امر به شما گوش دهد؟ زیرا قسمت آنانی که نزد اسباب می مانند، مثل قسمت آنانی که به جنگ می روند، خواهد بود و هر دو قسمت مساوی خواهند برد.» "C?Zلیکن داود گفت: «ای برادرانم چنین مکنید، چونکه خداوند اینها را به ما داده است و ما را حفظ نموده، آن فوج را که بر ما تاخت آورده بودند به دست ما تسلیم نموده است. B)Zاما جمیع کسان شریر و مردان بلیعال از اشخاصی که با داود رفته بودند متکلم شده، گفتند: «چونکه همراه ما نیامدند، از غنیمتی که باز آورده ایم چیزی به ایشان نخواهیم داد مگر به هر کس زن و فرزندان او را. پس آنها را برداشته ، بروند.» .AWZو داود نزد آن دویست نفر که از شدت خستگی نتوانسته بودند در عقب داود بروند و ایشان را نزد وادی بسور واگذاشته بودند آمد، و ایشان به استقبال داود و به استقبال قومی که همراهش بودند بیرون آمدند. و چون داود نزد قوم رسید از سلامتی ایشان پرسید. :@oZو داود همه گوسفندان و گاوان خود را گرفت و آنها را پیش مواشی دیگر راندند و گفتند این است غنیمت داود. z?oZو چیزی از ایشان مفقود نشد از خرد و بزرگ و از پسران و دختران و غنیمت و از همه چیزهایی که برای خود گرفته بودند، بلکه داود همه را باز آورد. >Zو داود هرچه عمالقه گرفته بودند، بازگرفت و داود دو زن خود را باز گرفت. k=QZو داود ایشان را از وقت شام تا عصر روز دیگر می زد که از ایشان احدی رهایی نیافت جز چهارصد مرد جوان که بر شتران سوار شده، گریختند. @<{Zو چون او را به آنجا رسانید اینک بر روی تمامی زمین منتشر شده، می خوردند و می نوشیدند و بزم می کردند، به سبب تمامی غنیمت عظیمی که از زمین فلسطینیان و از زمین یهودا آورده بودند. 0;[Zداود وی را گفت: «آیا مرا به آن گروه خواهی رسانید؟» او گفت: «برای من به خدا قسم بخور که نه مرا بکشی و نه مرا به دست آقایم تسلیم کنی ؛ پس تو را نزد آن گروه خواهم رسانید.» (:KZما به جنوب کریتیان و بر ملک یهودا و بر جنوب کالیب تاخت آوردیم. صقلغ را به آتش سوزانیدیم.» 91Z و داود او را گفت: «از آن که هستی و از کجا می باشی ؟» او گفت: «من جوان مصری و بنده شخص عمالیقی هستم، و آقایم مرا ترک کرده است زیرا سه روز است که بیمار شده ام. x8kZ و پاره ای از قرص انجیر و دو قرص کشمش به او دادند؛ و چون خورد روحش به وی بازگشت، زیرا که سه روز و سه شب نه نان خورده، و نه آب نوشیده بود؛ 67gZ پس شخصی مصری در صحرا یافته ، او را نزد داود آوردند و به او نان دادند که خورد و او را آب نوشانیدند. V6'Z و داود با چهارصد نفر تعاقب نمود و دویست نفر توقف نمودند زیرا به حدی خسته شده بودند که از وادی بسور نتوانستند گذشت. 85kZ پس داود و ششصد نفر که همراهش بودند روانه شده، به وادی بسور آمدند و واماندگان در آنجا توقف نمودند. "4?Zو داود از خداوند سؤال نموده، گفت: «اگر این فوج را تعاقب نمایم، آیا به آنها خواهم رسید؟» او وی را گفت: «تعاقب نما زیرا که به تحقیق خواهی رسید و رها خواهی کرد.» 83kZو داود به ابیاتار کاهن، پسر اخیملک گفت: «ایفود را نزد من بیاور.» و ابیاتار ایفود را نزد داود آورد. M2Zو داود بسیار مضطرب شد زیرا که قوم می گفتند که او را سنگسار کنند، چون جان تمامی قوم هر یک برای پسران و دختران خویش بسیار تلخ شده بود. اما داود خویشتن را از یهوه، خدای خود، تقویت نمود. 1Zو دو زن داود اخینوعم یزرعیلیه و ابیجایل، زن نابال کرملی ، اسیر شده بودند. 30aZپس داود و قومی که همراهش بودند، آواز خود را بلند کرده، گریستند تا طاقت گریه کردن دیگر نداشتند. 9/mZو چون داود و کسانش به شهر رسیدند، اینک به آتش سوخته ، و زنان و پسران و دختران ایشان اسیر شده بودند. m.UZو زنان و همه کسانی را که در آن بودند، از خرد و بزرگ اسیر کرده، هیچ کس را نکشته، بلکه همه را به اسیری برده، به راه خود رفته بودند. - Zو واقع شد چون داود و کسانش در روز سوم به صقلغ رسیدند که عمالقه بر جنوب و بر صقلغ هجوم آورده بودند، و صقلغ را زده آن را به آتش سوزانیده بودند. L,Z پس داود با کسان خود صبح زود برخاستند تا روانه شده، به زمین فلسطینیان برگردند. و فلسطینیان به یزرعیل برآمدند.r+_Z پس الحال بامدادان با بندگان آقایت که همراه تو آمده اند، برخیز و چون بامدادان برخاسته باشید و روشنایی برای شما بشود، روانه شوید.» e*EZ اخیش در جواب داود گفت: «می دانم که تو در نظر من مثل فرشته خدا نیکو هستی. لیکن سرداران فلسطینیان گفتند که با ما به جنگ نیاید. )-Zو داود به اخیش گفت: «چه کرده ام و از روزی که به حضور تو بوده ام تا امروز در بنده ات چه یافته ای تا آنکه به جنگ نیایم و با دشمنان آقایم پادشاه جنگ ننمایم؟» /(YZپس اﻵن برگشته ، به سلامتی برو مبادا مرتکب عملی شوی که در نظر سرداران فلسطینیان ناپسند آید.» ~'wZآنگاه اخیش داود را خوانده، او را گفت: «به حیات یهوه قسم که تو مرد راست هستی و خروج و دخول تو با من در اردو به نظر من پسند آمد؛ زیرا از روز آمدنت نزد من تا امروز از تو بدی ندیده ام. لیکن در نظر سرداران پسند نیستی. o&YZآیا این داود نیست که درباره او با یکدیگر رقص کرده، می سراییدند و می گفتند شاؤل هزاره ای خود و داود ده هزاره ای خویش را کشته است.» T%#Zاما سرداران فلسطینیان بر وی غضبناک شدند، و سرداران فلسطینیان او را گفتند: «این مرد را باز گردان تا به جایی که برایش تعیین کرده ای برگردد، و با ما به جنگ نیاید، مبادا در جنگ دشمن ما بشود؛ زیرا این کس با چه چیز با آقای خود صلح کند؟ آیا نه با سرهای این مردمان؟ )$MZو سرداران فلسطینیان گفتند که «این عبرانیان کیستند؟» و اخیش به جواب سرداران فلسطینیان گفت: «مگر این داود، بنده شاؤل، پادشاه اسرائیل نیست که نزد من این روزها یا این سالها بوده است؟ و از روزی که نزد من آمد تا امروز در او عیبی نیافتم.» 5#eZو سرداران فلسطینیان صدها و هزارها می گذشتند، و داود و مردانش با اخیش در دنباله ایشان می گذشتند. D" Zو فلسطینیان همه لشکرهای خود را در افیق جمع کردند، و اسرائیلیان نزد چشمه ای که در یزرعیل است، فرود آمدند. !#Zو آنها را نزد شاؤل و خادمانش گذاشت که خوردند. پس برخاسته ، در آن شب روانه شدند.T #Zو آن زن گوساله ای پرواری در خانه داشت. پس تعجیل نموده، آن را ذبح کرد و آرد گرفته ، خمیر ساخت و قرصهای نان فطیر پخت. vgZاما او انکار نموده، گفت: «نمی خورم.» لیکن چون خادمانش و آن زن نیز اصرار نمودند، آواز ایشان را بشنید و از زمین برخاسته ، بر بستر نشست. [1Zپس حال تمنا اینکه تو نیز آواز کنیز خود را بشنوی تا لقمه ای نان به حضورت بگذارم و بخوری تا قوت یافته، به راه خود بروی.» %EZو چون آن زن نزد شاؤل آمده، دید که بسیار پریشان حال است، وی را گفت: «اینک کنیزت آواز تو را شنید و جانم را به دست خود گذاشتم و سخنانی را که به من گفتی اطاعت نمودم. wiZو شاؤل فورا به تمامی قامتش بر زمین افتاد، و از سخنان سموئیل بسیار بترسید. و چونکه تمامی روز و تمامی شب نان نخورده بود، هیچ قوت نداشت. 7Zو خداوند اسرائیل را نیز با تو به دست فلسطینیان خواهد داد، و تو و پسرانت فردا نزد من خواهید بود، و خداوند اردوی اسرائیل را نیز به دست فلسطینیان خواهد داد.» _9Zچونکه آواز خداوند را نشنیدی و شدت غضب او را بر عمالیق به عمل نیاوردی، بنابراین خداوند امروز این عمل را به تو نموده است. {qZو خداوند به نحوی که به زبان من گفته بود، برای خود عمل نموده است، زیرا خداوند سلطنت را از دست تو دریده، آن را به همسایه ات داود داده است. +QZسموئیل گفت: «پس چرا از من سؤال می نمایی؟ و حال آنکه خداوند از تو دور شده، دشمنت گردیده است. BZو سموئیل به شاؤل گفت: «چرا مرا برآورده، مضطرب ساختی ؟» شاؤل گفت: «در شدت تنگی هستم چونکه فلسطینیان با من جنگ می نمایند و خدا از من دور شده، مرا نه به واسطه انبیا و نه به خوابها دیگر جواب می دهد. لهذا تو را خواندم تا مرا اعلام نمایی که چه باید بکنم.» Zاو وی را گفت: «صورت او چگونه است؟» زن گفت: «مردی پیر بر می آید و به ردایی ملبس است.» پس شاؤل دانست که سموئیل است و رو به زمین خم شده، تعظیم کرد. 6gZ پادشاه وی را گفت: «مترس! چه دیدی؟» آن زن در جواب شاؤل گفت: «خدایی را می بینم که از زمین بر می آید.» ]5Z و چون آن زن سموئیل را دید به آواز بلند صدا زد و زن، شاؤل را خطاب کرده، گفت: «برای چه مرا فریب دادی، زیرا تو شاؤل هستی ؟» Z آن زن گفت: «از برایت که را برآورم؟» او گفت: «سموئیل را برای من برآور.» 6gZ و شاؤل برای وی به یهوه قسم خورده، گفت: «به حیات یهوه قسم که از این امر به تو هیچ بدی نخواهد رسید.» +QZ آن زن وی را گفت: «اینک آنچه شاؤل کرده است می دانی که چگونه اصحاب اجنه و فالگیران را از زمین منقطع نموده است. پس تو چرا برای جانم دام می گذاری تا مرا به قتل رسانی ؟» mUZو شاؤل صورت خویش را تبدیل نموده، لباس دیگر پوشید و دو نفر همراه خود برداشته ، رفت و شبانگاه نزد آن زن آمده، گفت: «تمنا اینکه به واسطه جن برای من فالگیری نمایی و کسی را که به تو بگویم از برایم برآوری.» .WZو شاؤل به خادمان خود گفت: «زنی را که صاحب اجنه باشد، برای من بطلبید تا نزد او رفته ، از او مسالت نمایم.» خادمانش وی را گفتند: «اینک زنی صاحب اجنه در عین دور می باشد.» /YZو شاؤل از خداوند سؤال نمود و خداوند او را جواب نداد، نه به خوابها و نه به اوریم و نه به انبیا. y mZو چون شاؤل لشکر فلسطینیان را دید، بترسید و دلش بسیار مضطرب شد. A }Zو فلسطینیان جمع شده، آمدند و در شونیم اردو زدند؛ و شاؤل تمامی اسرائیل را جمع کرده، در جلبوع اردو زدند. + QZو سموئیل وفات نموده بود، و جمیع اسرائیل به جهت او نوحه گری نموده، او را در شهرش رامه دفن کرده بودند، و شاؤل تمامی اصحاب اجنه و فالگیران را از زمین بیرون کرده بود. ~ wZداود به اخیش گفت: «به تحقیق خواهی دانست که بنده تو چه خواهد کرد.» اخیش به داود گفت: «از این جهت تو را همیشه اوقات نگاهبان سرم خواهم ساخت.» L  Zو واقع شد در آن ایام که فلسطینیان لشکرهای خود را برای جنگ فراهم آوردند تا با اسرائیل مقاتله نمایند، و اخیش به داود گفت: «یقینا بدان که تو و کسانت همراه من به اردو بیرون خواهید آمد.» ]5Z و اخیش داود را تصدیق نموده، گفت: «خویشتن را نزد قوم خود اسرائیل بالکل مکروه نموده است، پس تا به ابد بنده من خواهد بود.»T#Z و داود مرد یا زنی را زنده نگذاشت که به جت بیایند، زیرا گفت: «مبادا درباره ما خبر آورده، بگویند که داود چنین کرده است.» و تمامی روزهایی که در بلاد فلسطینیان بماند، عادتش چنین خواهد بود.»@{Z و اخیش گفت: «امروز به کجا تاخت آوردید؟» داود گفت: «بر جنوبی یهودا و جنوب یرحمئیلیان و به جنوب قینیان.» lSZ و داود اهل آن زمین را شکست داده، مرد یا زنی زنده نگذاشت و گوسفندان و گاوان و الاغها و شتران و رخوت گرفته ، برگشت و نزد اخیش آمد.  Zو داود و مردانش برآمده، بر جشوریان و جرزیان و عمالقه هجوم آوردند زیرا که این طوایف در ایام قدیم در آن زمین از شور تا به زمین مصر ساکن می بودند. Zو عدد روزهایی که داود در بلاد فلسطینیان ساکن بود، یک سال و چهار ماه بود. 'Zپس اخیش در آن روز صقلغ را به او داد، لهذا صقلغ تا امروز از آن پادشاهان یهوداست. 9mZو داود به اخیش گفت: «اﻵن اگر من در نظر تو التفات یافتم، مکانی به من در یکی از شهرهای صحرا بدهند تا در آنجا ساکن شوم. زیرا که بنده تو چرا در شهر دارالسلطنه با تو ساکن شود؟»  Zو به شاؤل گفته شد که داود به جت فرار کرده است، پس او را دیگر جستجو نکرد. hKZو داود نزد اخیش در جت ساکن شد، او و مردمانش هرکس با اهل خانه اش، و داود با دو زنش اخینوعم یزرعیلیه و ابیجایل کرملیه زن نابال. ~7Zپس داود برخاسته ، با آن ششصد نفر که همراهش بودند، نزد اخیش بن معوک، پادشاه جت گذشت. s} cZو داود در دل خود گفت: «الحال روزی به دست شاؤل هلاک خواهم شد. چیزی برای من از این بهتر نیست که به زمین فلسطینیان فرار کنم، و شاؤل از جستجوی من در تمامی حدود اسرائیل مایوس شود. پس از دست او نجات خواهم یافت.» |Zشاؤل به داود گفت: «مبارک باش ای پسرم داود؛ البته کارهای عظیم خواهی کرد و غالب خواهی شد.» پس داود راه خود را پیش گرفت و شاؤل به جای خود مراجعت کرد.@{{Zو اینک چنانکه جان تو امروز در نظر من عظیم آمد، جان من در نظر خداوند عظیم باشد و مرا از هر تنگی برهاند.» z Zو خداوند هر کس را بر حسب عدالت و امانتش پاداش دهد، چونکه امروز خداوند تو را به دست من سپرده بود. اما نخواستم دست خود را بر مسیح خداوند دراز کنم. y3Zداود در جواب گفت: «اینک نیزه پادشاه! پس یکی از غلامان به اینجا گذشته ، آن را بگیرد. x9Zشاؤل گفت: «گناه ورزیدم ای پسرم داود! برگرد و تو را دیگر اذیت نخواهم کرد، چونکه امروز جان من در نظر تو عزیز آمد. اینک احمقانه رفتار نمودم و بسیار گمراه شدم.» wZو اﻵن خون من از حضور خداوند به زمین ریخته نشود، زیرا که پادشاه اسرائیل مثل کسی که کبک را بر کوه ها تعاقب می کند، به جستجوی یک کیک بیرون آمده است.» Uv%Zپس اﻵن آقایم پادشاه سخنان بنده خود را بشنود. اگر خداوند تو را بر من تحریک نموده است، پس هدیه ای قبول نماید، و اگر بنی آدم باشند پس ایشان به حضور خداوند ملعون باشند. زیرا که امروز مرا از التصاق به نصیب خداوند می رانند و می گویند برو و خدایان غیر را عبادت نما. 3uaZو گفت: «این از چه سبب است که آقایم بنده خود را تعاقب می کند؟ زیرا چه کردم و چه بدی در دست من است؟ OtZو شاؤل آواز داود را شناخته ، گفت: «آیا این آواز توست ای پسر من داود؟» و داود گفت: «ای آقایم پادشاه آواز من است.» 9smZاین کار که کردی خوب نیست. به حیات یهوه، شما مستوجب قتل هستید، چونکه آقای خود مسیح خداوند را نگاهبانی نکردید. پس اﻵن ببین که نیزه پادشاه و سبوی آب که نزد سرش بود، کجاست؟» r5Zداود به ابنیر گفت: «آیا تو مرد نیستی و در اسرائیل مثل تو کیست؟ پس چرا آقای خود پادشاه را نگاهبانی نمی کنی؟ زیرا یکی از قوم آمد تا آقایت پادشاه را هلاک کند. kqQZو داود قوم و ابنیر پسر نیر را صدا زده، گفت: «ای ابنیر جواب نمی دهی ؟» و ابنیر جواب داده، گفت: «تو کیستی که پادشاه را می خوانی ؟» p7Z و داود به طرف دیگر گذشته ، از دور به سر کوه بایستاد و مسافت عظیمی در میان ایشان بود. OoZ پس داود نیزه و سبوی آب را از نزد سر شاؤل گرفت و روانه شدند، و کسی نبود که ببیند و بداند یا بیدار شود زیرا جمیع ایشان در خواب بودند، چونکه خواب سنگین از خداوند بر ایشان مستولی شده بود. ^n7Z حاشا بر من از خداوند که دست خود را بر مسیح خداوند دراز کنم. اما اﻵن نیزه ای را که نزد سرش است و سبوی آب را بگیر و برویم.» ^m7Z و داود گفت: «به حیات یهوه قسم که یا خداوند او را خواهد زد یا اجلش رسیده، خواهد مرد یا به جنگ فرود شده، هلاک خواهد گردید. Al}Z و داود به ابیشای گفت: «او را هلاک مکن، زیرا کیست که به مسیح خداوند دست خود را دراز کرده، بی گناه باشد؟» kZو ابیشای به داود گفت: «امروز خدا، دشمن تو را به دستت تسلیم نموده. پس اﻵن اذن بده تا او را با نیزه یک دفعه به زمین بدوزم و او را دوباره نخواهم زد.» ,jSZپس داود و ابیشای در شب به میان قوم آمدند و اینک شاؤل در اندرون سنگر دراز شده، خوابیده بود، و نیزه اش نزد سرش در زمین کوبیده، و ابنیر و قوم در اطرافش خوابیده بودند. i Zو داود به اخیملک حتی و ابیشای ابن صرویه برادر یوآب خطاب کرده، گفت: «کیست که همراه من نزد شاؤل به اردو بیاید؟» ابیشای گفت: «من همراه تو می آیم.» uheZو داود برخاسته ، به جایی که شاؤل در آن اردو زده بود، آمد. و داود مکانی را که شاؤل و ابنیر، پسر نیر، سردار لشکرش خوابیده بودند، ملاحظه کرد. و شاؤل در اندرون سنگر می خوابید و قوم در اطراف او فرود آمده بودند. ugeZداود جاسوسان فرستاده، دریافت کرد که شاؤل به تحقیق آمده است. tfcZو شاؤل در تل حخیله که در مقابل بیابان به سر راه است اردو زد، و داود در بیابان ساکن بود. و چون دید که شاؤل در عقبش در بیابان آمده است، pe[Zآنگاه شاؤل برخاسته ، به بیابان زیف فرود شد و سه هزار مرد از برگزیدگان اسرائیل همراهش رفتند تا داود را در بیابان زیف جستجو نماید. Td %Zپس زیفیان نزد شاؤل به جبعه آمده، گفتند: «آیا داود خویشتن را در تل حخیله که در مقابل بیابان است، پنهان نکرده است؟» Zh~{}}|K{zz3yxywZvuttDsYrr4q?ponn*mllTkKjfih4gfheddcWba``-_x_^]][_ZYYDXVUUyTT RQPOaNKM@LKJII&HG@F==;::876543c21F02/.-S,++*)(('g'!&%%k$""s"!7 (|*^Xr?m?~e y ) p Z6gd و مثل روزهایی که داوران را بر قوم خود، اسرائیل، تعیین نموده بودم. و تو را از جمیع دشمنانت آرامی دادم؛ و خداوند تو را خبر می دهد که خداوند برای تو خانه ای بنا خواهد نمود. 3d و به جهت قوم خود، اسرائیل، مکانی تعیین کردم و ایشان را غرس نمودم تا در مکان خویش ساکن شده، باز متحرک نشوند، و شریران، دیگر ایشان را مثل سابق ذلیل نسازند. yd و هر جایی که می رفتی من با تو می بودم و جمیع دشمنانت را از حضور تو منقطع ساختم، و برای تو اسم بزرگ مثل اسم بزرگانی که بر زمینند، پیدا کردم. x~kdو حال به بنده من، داود چنین بگو که یهوه صبایوت چنین می گوید: من تو را از چراگاه از عقب گوسفندان گرفتم تا پیشوای قوم من، اسرائیل، باشی. I} dو به هر جایی که با جمیع بنی اسرائیل گردش کردم، آیا به احدی از داوران اسرائیل که برای رعایت قوم خود، اسرائیل، مامور داشتم، سخنی گفتم که چرا خانه ای از سرو آزاد برای من بنا نکردید؟ Y|-dزیرا از روزی که بنی اسرائیل را از مصر بیرون آوردم تا امروز، در خانه ای ساکن نشده ام بلکه در خیمه و مسکن گردش کرده ام. '{Id«برو و به بنده من داود بگو، خداوند چنین می گوید: آیا تو خانه ای برای سکونت من بنا می کنی؟ nzWdو در آن شب واقع شد که کلام خداوند به ناتان نازل شده، گفت: y'dناتان به پادشاه گفت: «بیا و هر آنچه در دلت باشد معمول دار زیرا خداوند با توست.» Yx-dکه پادشاه به ناتان نبی گفت: «اﻵن مرا می بینی که در خانه سرو آزاد ساکن می باشم، و تابوت خدا در میان پرده ها ساکن است.» 5w gdو واقع شد چون پادشاه در خانه خود نشسته ، و خداوند او را از جمیع دشمنانش از هر طرف آرامی داده بود، Wv)dو میکال دختر شاؤل را تا روز وفاتش اولاد نشد.ru_dو از این نیز خود را زیاده حقیر خواهم نمود و در نظر خود پست خواهم شد؛ لیکن در نظر کنیزانی که درباره آنها سخن گفتی ، معظم خواهم بود.» :todو داود به میکال گفت: «به حضور خداوند بود که مرا بر پدرت و بر تمامی خاندانش برتری داد تا مرا بر قوم خداوند، یعنی بر اسرائیل پیشوا سازد؛ از این جهت به حضور خداوند بازی کردم. *sOdاما داود برگشت تا اهل خانه خود را برکت دهد. و میکال دختر شاؤل به استقبال داود بیرون آمده، گفت: «پادشاه اسرائیل امروز چه قدر خویشتن را عظمت داد که خود را در نظر کنیزان بندگان خود برهنه ساخت، به طوری که یکی از سفها خود را برهنه می کند.» r%dو به تمامی قوم، یعنی به جمیع گروه اسرائیل، مردان و زنان به هر یکی یک گرده نان و یک پاره گوشت و یک قرص کشمش بخشید. پس تمامی قوم هر یکی به خانه خود رفتند. =qudو چون داود از گذرانیدن قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی فارغ شد، قوم را به اسم یهوه صبایوت برکت داد. *pOdو تابوت خداوند را درآورده، آن را در مکانش در میان خیمه ای که داود برایش برپا داشته بود، گذاشتند، و داود به حضور خداوند قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی گذرانید. *oOdو چون تابوت خداوند داخل شهر داود می شد، میکال دختر شاؤل از پنجره نگریسته، داود پادشاه را دید که به حضور خداوند جستوخیز و رقص می کند؛ پس او را در دل خود حقیر شمرد. n;dپس داود و تمامی خاندان اسرائیل، تابوت خداوند را به آواز شادمانی و آواز کرنا آوردند. m-dو داود با تمامی قوت خود به حضور خداوند رقص می کرد، و داود به ایفود کتان ملبس بود. ld و چون بردارندگان تابوت خداوند شش قدم رفته بودند، گاوان و پرواریها ذبح نمود. Uk%d و داود پادشاه را خبر داده، گفتند که «خداوند خانه عوبید ادوم و جمیع مایملک او را به سبب تابوت خدا برکت داده است» پس داود رفت و تابوت خدا را از خانه عوبید ادوم به شهر داود به شادمانی آورد. ;jqd و تابوت خداوند در خانه عوبید ادوم جتی سه ماه ماند؛ و خداوند عوبید ادوم و تمامی خاندانش را برکت داد. Jid و داود نخواست که تابوت خداوند را نزد خود به شهر داود بیاورد. پس داود آن را به خانه عوبید ادوم جتی برگردانید. h%d و در آن روز، داود از خداوند ترسیده، گفت که «تابوت خداوند نزد من چگونه بیاید؟» .gWdو داود غمگین شد زیرا خداوند بر عزه رخنه کرده بود، و آن مکان را تا به امروز فارص عزه نام نهاد. 7fidپس غضب خداوند بر عزه افروخته شده، خدا او را در آنجا به سبب تقصیرش زد، و در آنجا نزد تابوت خدا مرد. He dو چون به خرمنگاه ناکون رسیدند، عزه دست خود را به تابوت خداوند دراز کرده، آن را گرفت زیرا گاوان می لغزیدند. Rddو داود و تمامی خاندان اسرائیل با انواع آلات چوب سرو و بربط و رباب و دف و دهل و سنجها به حضور خداوند بازی می کردند. c;dو آن را از خانه ابیناداب که در جبعه است، با تابوت خدا آوردند و اخیو پیش تابوت می رفت. bydو تابوت خدا را بر ارابهای نو گذاشتند و آن را از خانه ابیناداب که در جبعه است، برداشتند، و عزه و اخیو، پسران ابیناداب، ارابه نو را راندند. Jadو داود با تمامی قومی که همراهش بودند برخاسته ، از بعلی یهودا روانه شدند تا تابوت خدا را که به اسم، یعنی به اسم یهوه صبایوت که بر کروبیان نشسته است، مسمی ' می باشد، از آنجا بیاورند. ` dو داود بار دیگر جمیع برگزیدگان اسرائیل، یعنی سی هزار نفر را جمع کرد. (_Kdپس داود چنانکه خداوند او را امر فرموده بود، کرد، و فلسطینیان را از جبعه تا جازر شکست داد. ^dو چون آواز صدای قدمها در سر درختان توت بشنوی، آنگاه تعجیل کن زیرا که در آن وقت خداوند پیش روی تو بیرون خواهد آمد تا لشکر فلسطینیان را شکست دهد.» E]dو چون داود از خداوند سؤال نمود، گفت: «برمیا، بلکه از عقب ایشان دور زده، پیش درختان توت بر ایشان حمله آور. p\[dو فلسطینیان بار دیگر برآمده، در وادی رفائیان منتشر شدند. |[sdو بتهای خود را در آنجا ترک کردند و داود و کسانش آنها را برداشتند.)ZMdو داود به بعل فراصیم آمد و داود ایشان را در آنجا شکست داده، گفت: « خداوند دشمنانم را از حضور من رخنه کرد مثل رخنه آبها.» بنابرین آن مکان را بعل فراصیم نام نهادند. HY dو داود از خداوند سؤال نموده، گفت: «آیا به مقابله فلسطینیان برآیم و ایشان را به دست من تسلیم خواهی نمود؟» خداوند به داود گفت: «برو زیرا که فلسطینیان را البته به دست تو خواهم داد.» \X3dو فلسطینیان آمده، در وادی رفائیان منتشر شدند. W)dو چون فلسطینیان شنیدند که داود را به پادشاهی اسرائیل مسح نموده اند، جمیع فلسطینیان برآمدند تا داود را بطلبند. و چون داود این را شنید به قلعه فرود آمد. 9Vodو الیشمع و الیداع و الیفلط. CUdو یبجار و الیشوع و نافج و یافیع، )TMdو نامهای آنانی که برای او در اورشلیم زاییده شدند، این است: شموع و شوباب و ناتان و سلیمان، KSd و بعد از آمدن داود از حبرون، کنیزان و زنان دیگر از اورشلیم گرفت، و باز برای داود پسران و دختران زاییده شدند. `R;d پس داود فهمید که خداوند او را بر اسرائیل به پادشاهی استوار نموده، و سلطنت او را به خاطر قوم خویش اسرائیل برافراشته است. UQ%d و حیرام، پادشاه صور، قاصدان و درخت سرو آزاد و نجاران و سنگ تراشان نزد داود فرستاده، برای داود خانه ای بنا نمودند. yPmd و داود ترقی کرده، بزرگ می شد و یهوه، خدای صبایوت، با وی می بود. %OEd و داود در قلعه ساکن شد و آن را شهر داود نامید، و داود به اطراف ملو و اندرونش عمارت ساخت. *NOdو در آن روز داود گفت: «هر که یبوسیان را بزند و به قنات رسیده، لنگان و کوران را که مبغوض جان داود هستند (بزند).» بنابرین می گویند کور و لنگ، به خانه داخل نخواهند شد. ]M5dو داود قلعه صهیون را گرفت که همان شهر داود است. L#dو پادشاه با مردانش به اورشلیم به مقابله یبوسیان که ساکنان زمین بودند، رفت. و ایشان به داود متکلم شده، گفتند: «به اینجا داخل نخواهی شد جز اینکه کوران و لنگان را بیرون کنی .» زیرا گمان بردند که داود به اینجا داخل نخواهد شد. IK dهفت سال و شش ماه در حبرون بر یهودا سلطنت نمود، و سی و سه سال در اورشلیم بر تمامی اسرائیل و یهودا سلطنت نمود. wJidو داود هنگامی که پادشاه شد سی ساله بود، و چهل سال سلطنت نمود؛ Idو جمیع مشایخ اسرائیل نزد پادشاه به حبرون آمدند، و داود پادشاه در حبرون به حضور خداوند با ایشان عهد بست و داود را بر اسرائیل به پادشاهی مسح نمودند. ]H5dو قبل از این نیز چون شاؤل بر ما سلطنت می نمود، تو بودی که اسرائیل را بیرون می بردی و اندرون می آوردی. و خداوند تو را گفت که تو قوم من، اسرائیل را رعایت خواهی کرد و بر اسرائیل پیشوا خواهی بود.» 8G mdو جمیع اسباط اسرائیل نزد داود به حبرون آمدند و متکلم شده، گفتند: «اینک ما استخوان و گوشت تو هستیم. +FQd پس داود خادمان خود را امر فرموده که ایشان را کشتند و دست و پای ایشان را قطع نموده، بر برکه حبرون آویختند. اما سر ایشبوشت را گرفته در قبر ابنیر در حبرون دفن کردند. Ed پس چند مرتبه زیاده چون مردان شریر، شخص صالح را در خانه اش بر بسترش بکشند، آیا خون او را از دست شما مطالبه نکنم و شما را از زمین هلاک نسازم؟» Dd وقتی که کسی مرا خبر داده، گفت که اینک شاؤل مرده است و گمان می برد که بشارت می آورد، او را گرفته، در صقلغ کشتم، و این اجرت بشارت بود که به او دادم. tCcd و داود ریکاب و برادرش بعنه، پسران رمون بئیروتی را جواب داده، به ایشان گفت: «قسم به حیات خداوند که جان مرا از هر تنگی فدیه داده است، SB!dو سر ایشبوشت را نزد داود به حبرون آورده، به پادشاه گفتند: «اینک سر دشمنت، ایشبوشت، پسر شاؤل، که قصد جان تو می داشت. و خداوند امروز انتقام آقای ما پادشاه را از شاؤل و ذریه اش کشیده است.» A/dو چون به خانه داخل شدند و او بر بسترش در خوابگاه خود می خوابید، او را زدند و کشتند و سرش را از تن جدا کردند و سرش را گرفته، از راه عربه تمامی شب کوچ کردند. ?@ydپس به بهانه ای که گندم بگیرند، در میان خانه داخل شده، به شکم او زدند و ریکاب و برادرش بعنه فرار کردند. O?dو ریکاب و بعنه ، پسران رمون بئیروتی روانه شده، در وقت گرمای روز به خانه ایشبوشت داخل شدند و او به خواب ظهر بود. l>Sdو یوناتان پسر شاؤل را پسری لنگ بود که هنگام رسیدن خبر شاؤل و یوناتان از یزرعیل، پنج ساله بود، و دایه اش او را برداشته، فرار کرد. و چون به فرار کردن تعجیل می نمود، او افتاد و لنگ شد و اسمش مفیبوشت بود. |=sdو بئیروتیان به جتایم فرار کرده، در آنجا تا امروز غربت پذیرفتند. <)dو پسر شاؤل دو مرد داشت که سردار فوج بودند؛ اسم یکی بعنه و اسم دیگری ریکاب بود، پسران رمون بئیروتی از بنی بنیامین، زیرا که بئیروت با بنیامین محسوب بود. 6; idو چون پسر شاؤل شنید که ابنیر در حبرون مرده است، دستهایش ضعیف شد، و تمامی اسرائیل پریشان گردیدند. : d' و من امروز با آنکه به پادشاهی مسح شده ام، ضعیف هستم و این مردان، یعنی پسران صرویه از من تواناترند. خداوند عامل شرارت را برحسب شرارتش جزا دهد. &9Gd&و پادشاه به خادمان خود گفت: «آیا نمی دانید که سروری و مرد بزرگی امروز در اسرائیل افتاد؟ 8/d%و جمیع قوم و تمامی اسرائیل در آن روز دانستند که کشتن ابنیر بن نیر از پادشاه نبود. C7d$و تمامی قوم ملتفت شدند و به نظر ایشان پسند آمد. چنانکه هر چه پادشاه می کرد، در نظر تمامی قوم پسند می آمد. 96md#و تمامی قوم چون هنوز روز بود، آمدند تا داود را نان بخورانند اما داود قسم خورده، گفت: «خدا به من مثل این بلکه زیاده از این بکند اگر نان یا چیز دیگر پیش از غروب آفتاب بچشم.» {5qd"دستهای تو بسته نشد و پایهایت در زنجیر گذاشته نشد. مثل کسی که پیش شریران افتاده باشد، افتادی.» پس تمامی قوم بار دیگر برای او گریه کردند. *4Od!و پادشاه برای ابنیر مرثیه خوانده، گفت: «آیا باید ابنیر بمیرد به طوری که شخص احمق می میرد؟ E3d و ابنیر را در حبرون دفن کردند و پادشاه آواز خود را بلند کرده، نزد قبر ابنیر گریست و تمامی قوم گریه کردند. 2{dو داود به یوآب و تمامی قومی که همراهش بودند، گفت: «جامه خود را بدرید و پلاس بپوشید و برای ابنیر نوحه کنید.» و داود پادشاه در عقب جنازه رفت. @1{dو یوآب و برادرش ابیشای، ابنیر را کشتند، به سبب این که برادر ایشان، عسائیل را در جبعون در جنگ کشته بود. 07dپس بر سر یوآب و تمامی خاندان پدرش قرار گیرد و کسی که جریان و برص داشته باشد و بر عصا تکیه کند و به شمشیر بیفتد و محتاج نان باشد، از خاندان یوآب منقطع نشود.» H/ dو بعد از آن چون داود این را شنید، گفت: «من و سلطنت من به حضور خداوند از خون ابنیر بن نیر تا به ابد بری هستیم. {.qdو چون ابنیر به حبرون برگشت، یوآب او را در میان دروازه به کنار کشید تا با او خفیه سخن گوید و به سبب خون برادرش عسائیل به شکم او زد که مرد. L-dو یوآب از حضور داود بیرون رفته ، قاصدان در عقب ابنیر فرستاد که او را از چشمه سیره بازآوردند. اما داود ندانست. Q,dابنیر بن نیر را می دانی که او آمد تا تو را فریب دهد و خروج و دخول تو را بداند و هر کاری را که می کنی ، دریافت کند.» &+Gdپس یوآب نزد پادشاه آمده، گفت: «چه کردی! اینک ابنیر نزد تو آمد. چرا او را رخصت دادی و رفت؟ * dو چون یوآب و تمامی لشکری که همراهش بودند، برگشتند، یوآب را خبر داده، گفتند که «ابنیر بن نیر نزد پادشاه آمد و او را رخصت داده و به سلامتی رفت.» )dو ناگاه بندگان داود و یوآب از غارتی باز آمده، غنیمت بسیار با خود آوردند. و ابنیر با داود در حبرون نبود زیرا وی را رخصت داده، و او به سلامتی رفته بود. }(udو ابنیر به داود گفت: «من برخاسته ، خواهم رفت و تمامی اسرائیل را نزد آقای خود، پادشاه، جمع خواهم آورد تا با تو عهد ببندند و به هر آنچه دلت می خواهد، سلطنت نمایی .» پس داود ابنیر را مرخص نموده، او به سلامتی برفت.>'wdپس ابنیر بیست نفر با خود برداشته، نزد داود به حبرون آمد و داود به جهت ابنیر و رفقایش ضیافتی برپا کرد. &5dو ابنیر به گوش بنیامینیان نیز سخن گفت. و ابنیر هم به حبرون رفت تا آنچه را که در نظر اسرائیل و در نظر تمامی خاندان بنیامین پسند آمده بود، به گوش داود بگوید. B%dپس اﻵن این را به انجام برسانید زیرا خداوند درباره داود گفته است که به وسیله بنده خود، داود، قوم خویش، اسرائیل را از دست فلسطینیان و از دست جمیع دشمنان ایشان نجات خواهم داد.» 3$adو ابنیر با مشایخ اسرائیل تکلم نموده، گفت: «قبل از این داود را می طلبیدید تا بر شما پادشاهی کند. 3#adو شوهرش همراهش رفت و در عقبش تا حوریم گریه می کرد. پس ابنیر وی را گفت: «برگشته، برو.» و او برگشت. t"cdپس ایشبوشت فرستاده، او را از نزد شوهرش فلطئیل بن لایش گرفت. l!Sdپس داود رسولان نزد ایشبوشت بن شاؤل فرستاده، گفت: «زن من، میکال را که برای خود به صد قلفه فلسطینیان نامزد ساختم، نزد من بفرست.» 2 _d او گفت: «خوب، من با تو عهد خواهم بست ولیکن یک چیز از تو می طلبم و آن این است که روی مرا نخواهی دید، جز اینکه اول چون برای دیدن روی من بیایی میکال، دختر شاؤل را بیاوری.» *Od پس ابنیر در آن حین قاصدان نزد داود فرستاده، گفت: «این زمین مال کیست؟ و گفت تو با من عهد ببند و اینک دست من با تو خواهد بود تا تمامی اسرائیل را به سوی تو برگردانم.» }ud و او دیگر نتوانست در جواب ابنیر سخنی گوید زیرا که از او می ترسید. A}d تا سلطنت را از خاندان شاؤل نقل نموده، کرسی داود را بر اسرائیل و یهودا از دان تا بئرشبع پایدار گردانم.» Rd خدا مثل این و زیاده از این به ابنیر بکند اگر من به طوری که خداوند برای داود قسم خورده است، برایش چنین عمل ننمایم 8kdو خشم ابنیر به سبب سخن ایشبوشت بسیار افروخته شده، گفت: «آیا من سر سگ برای یهودا هستم؟ و حال آنکه امروز به خاندان پدرت، شاؤل، و برادرانش و اصحابش احسان نموده ام و تو را به دست داود تسلیم نکرده ام که به سبب این زن امروز گناه بر من اسناد می دهی؟ 1]dو شاؤل را کنیزی مسمی ' به رصفه دختر ایه بود. و ایشبوشت به ابنیر گفت: «چرا به کنیز پدرم درآمدی؟» 2_dو هنگامی که جنگ در میان خاندان شاؤل و خاندان داود می بود، ابنیر، خاندان شاؤل را تقویت می نمود. dو ششم، یترعام از عجله ، زن داود. اینان برای داود در حبرون زاییده شدند. eEdو چهارم ادونیا، پسر حجیت، و پنجم شفطیا پسر ابیطال، 1]dو دومش، کیلاب، از ابیجایل، زن نابال کرملی، و سوم، ابشالوم، پسر معکه، دختر تلمای پادشاه جشور. %Edو برای داود در حبرون پسران زاییده شدند، و نخست زاده اش، عمون، از اخینوعم یزرعیلیه بود. b Adو جنگ در میان خاندان شاؤل و خاندان داود به طول انجامید و داود روز به روز قوت می گرفت و خاندان شاؤل روز به روز ضعیف می شدند. xkd و عسائیل را برداشته ، او را در قبر پدرش که در بیت لحم است، دفن کردند و یوآب و کسانش، تمامی شب کوچ کرده، هنگام طلوع فجر به حبرون رسیدند.1dاما بندگان داود، بنیامین و مردمان ابنیر را زدند که از ایشان سیصد و شصت نفر مردند. ?ydو یوآب از عقب ابنیر برگشته ، تمامی قوم را جمع کرد. و از بندگان داود سوای عسائیل نوزده نفر مفقود بودند. Pdو ابنیر و کسانش، تمامی آن شب را از راه عربه رفته ، از اردن عبور کردند و از تمامی یترون گذشته ، به محنایم رسیدند. ,Sdپس یوآب کرنا نواخته ، تمامی قوم ایستادند و اسرائیل را باز تعاقب ننمودند و دیگر جنگ نکردند. Fdیوآب در جواب گفت: «به خدای حی قسم اگر سخن نگفته بودی، هر آینه قوم در صبح از تعاقب برادران خود برمی گشتند.» ; qdو ابنیر یوآب را صدا زده، گفت که «آیا شمشیر تا به ابد هلاک سازد؟ آیا نمی دانی که آخر به تلخی خواهد انجامید؟ پس تا به کی قوم را امر نمی کنی که از تعاقب برادران خویش برگردند.»  dو بنی بنیامین بر عقب ابنیر جمع شده، یک گروه شدند و بر سر یک تل ایستادند. g Idاما یوآب و ابیشای، ابنیر را تعاقب کردند و چون ایشان به تل امه که به مقابل جیح در راه بیابان جبعون است رسیدند، آفتاب فرو رفت. C dو چون نخواست که برگردد، ابنیر او را به مؤخر نیزه خود به شکمش زد که سر نیزه از عقبش بیرون آمد و در آنجا افتاده، در جایش مرد. و هر کس که به مکان افتادن و مردن عسائیل رسید، ایستاد. a =dپس ابنیر بار دیگر به عسائیل گفت: «از عقب من برگرد. چرا تو را به زمین بزنم؟ پس چگونه روی خود را نزد برادرت یوآب برافرازم؟» dابنیر وی را گفت: «به طرف راست یا به طرف چپ خود برگرد و یکی از جوانان را گرفته ، اسلحه او را بردار.» اما عسائیل نخواست که از عقب او انحراف ورزد. }dو ابنیر به عقب نگریسته ، گفت: «آیا تو عسائیل هستی ؟» گفت: «من هستم.» #Adو عسائیل، ابنیر را تعاقب کرد و در رفتن به طرف راست یا چپ از تعاقب ابنیر انحراف نورزید. &Gdو سه پسر صرویه، یوآب و ابیشای و عسائیل، در آنجا بودند، و عسائیل مثل غزال بری سبک پا بود. 3dو آن روز جنگ بسیار سخت بود و ابنیر و مردان اسرائیل از حضور بندگان داود منهزم شدند. xkdو هر یک از ایشان سر حریف خود را گرفته، شمشیر خود را در پهلویش زد، پس با هم افتادند. پس آن مکان را که در جبعون است، حلقت هصوریم نامیدند. Ndپس برخاسته ، به شماره عبور کردند، دوازده نفر برای بنیامین و برای ایشبوشت بن شاؤل و دوازده نفر از بندگان داود. #Adو ابنیر به یوآب گفت: «اﻵن جوانان برخیزند و در حضور ما بازی کنند.» یوآب گفت: «برخیزید.» q]d و یوآب بن صرویه و بندگان داود بیرون آمده، نزد برکه جبعون با آنها ملتقی شدند، و اینان به این طرف برکه و آنان بر آن طرف برکه نشستند.  d و ابنیر بن نیر و بندگان ایشبوشت بن شاؤل از محنایم به جبعون بیرون آمدند. ~#d و عدد ایامی که داود در حبرون بر خاندان یهودا سلطنت نمود، هفت سال و شش ماه بود. g}Id و ایشبوشت بن شاؤل هنگامی که بر اسرائیل پادشاه شد چهل ساله بود، و دو سال سلطنت نمود، اما خاندان یهودا، داود را متابعت کردند. 7|id و او را بر جلعاد و بر آشوریان و بر یزرعیل و بر افرایم و بر بنیامین و بر تمامی اسرائیل پادشاه ساخت. {/dاما ابنیر بن نیر سردار لشکر شاؤل، ایشبوشت بن شاؤل را گرفته ، او را به محنایم برد. gzIdو حال دستهای شما قوی باشد و شما شجاع باشید زیرا آقای شما شاؤل مرده است و خاندان یهودا نیز مرا بر خود به پادشاهی مسح نمودند.» Nydو اﻵن خداوند به شما احسان و راستی بنماید و من نیز جزای این نیکویی را به شما خواهم نمود چونکه این کار را کردید. x1dپس داود قاصدان نزد اهل یابیش جلعاد فرستاده، به ایشان گفت: «شما از جانب خداوند مبارک باشید زیرا که این احسان را به آقای خود شاؤل نمودید و او را دفن کردید. w-dو مردان یهودا آمده، داود را در آنجا مسح کردند، تا بر خاندان یهودا پادشاه شود. و به داود خبر داده، گفتند که «اهل یابیش جلعاد بودند که شاؤل را دفن کردند.» v-dو داود کسانی را که با او بودند با خاندان هر یکی برد، و در شهرهای حبرون ساکن شدند. u#dپس داود به آنجا برآمد و دو زنش نیز اخینوعم یزرعیلیه و ابیجایل زن نابال کرملی. t 5dو بعد از آن واقع شد که داود از خداوند سؤال نموده، گفت: «آیا به یکی از شهرهای یهودا برآیم؟» خداوند وی را گفت: «برآی.» داود گفت: «کجا برآیم؟» گفت: «به حبرون.» ]s 7dجباران چگونه افتادند و چگونه اسلحه جنگ تلف شد!»Fr  dای برادر من یوناتان برای تو دلتنگ شده ام. برای من بسیار نازنین بودی. محبت تو با من عجیبتر از محبت زنان بود. q dشجاعان در معرض جنگ چگونه افتادند! ای یوناتان بر مکانهای بلند خود کشته شدی. Pp dای دختران اسرائیل برای شاؤل گریه کنید که شما را به قرمز و نفایس ملبس می ساخت و زیورهای طلا بر لباس شما می گذاشت. io Odشاؤل و یوناتان در حیات خویش محبوب نازنین بودند، و در موت خود از یکدیگر جدا نشدند. از عقابها تیزپرتر و از شیران تواناتر بودند. n %dاز خون کشتگان و از پیه جباران، کمان یوناتان برنگردید و شمشیر شاؤل تهی برنگشت. ~~;}H|{{PzjyPxxw1uUtsrqponmlkkjizhh_fee!dOcIbbaa`S_b^S]]\#ZZ_YXVV(U~TSRQ)P NNHMULOKJJIUHJGFEDCB.A @>(=<;:978a7_665Y44+321_0//--&,+I*)(0'T&%$#]"!G b"vo o M([LlSd آنگاه امنون با شدت بر وی بغض نمود، و بغضی که با او ورزید از محبتی که با وی می داشت، زیاده بود؛ پس امنون وی را گفت: «برخیز و برو.»  7d لیکن او نخواست سخن وی را بشنود، و بر او زورآور شده، او را مجبور ساخت و با او خوابید. d اما من کجا ننگ خود را ببرم؟ و اما تو مثل یکی از سفها در اسرائیل خواهی شد. پس حال تمنا اینکه به پادشاه بگویی ، زیرا که مرا از تو دریغ نخواهد نمود.» I  d او وی را گفت: «نی ای برادرم، مرا ذلیل نساز زیرا که چنین کار در اسرائیل کرده نشود؛ این قباحت را به عمل میاور.  5d و چون پیش او گذاشت تا بخورد، او وی را گرفته، به او گفت: «ای خواهرم بیا با من بخواب.»  d و امنون به تامار گفت: «خوراک را به اطاق بیاور تا از دست تو بخورم.» و تامار قرصها را که ساخته بود، گرفته ، نزد برادر خود، امنون، به اطاق آورد. oYd و تابه را گرفته ، آنها را پیش او ریخت. اما از خوردن ابا نمود و گفت: «همه کس را از نزد من بیرون کنید.» و همگان از نزد او بیرون رفتند. U%d و تامار به خانه برادر خود، امنون، رفت. و او خوابیده بود. و آرد گرفته ، خمیر کرد، و پیش او قرصها ساخته ، آنها را پخت. -Ud و داود نزد تامار به خانه اش فرستاده، گفت: «اﻵن به خانه برادرت امنون برو و برایش طعام بساز.» 7d پس امنون خوابید و تمارض نمود و چون پادشاه به عیادتش آمد، امنون به پادشاه گفت: «تمنا اینکه خواهرم تامار بیاید و دو قرص طعام پیش من بپزد تا از دست او بخورم.» ymd و یوناداب وی را گفت: «بر بستر خود خوابیده، تمارض نما و چون پدرت برای عیادت تو بیاید، وی را بگو: تمنا این که خواهر من تامار بیاید و مرا خوراک بخوراند و خوراک را در نظر من حاضر سازد تا ببینم و از دست وی بخورم.» 3d و او وی را گفت: «ای پسر پادشاه چرا روز به روز چنین لاغر می شوی و مرا خبر نمی دهی ؟» امنون وی را گفت که «من تامار، خواهر برادر خود، ابشالوم را دوست می دارم.» 6gd و امنون رفیقی داشت که مسمی ' به یوناداب بن شمعی ، برادر داود، بود؛ و یوناداب مردی بسیار زیرک بود. eEd و امنون به سبب خواهر خود تامار چنان گرفتار شد که بیمار گشت، زیرا که او باکره بود و به نظر امنون دشوار آمد که با وی کاری کند. \ 5d و بعد از این، واقع شد که ابشالوم بن داود را خواهری نیکو صورت مسمی ' به تامار بود؛ و امنون، پسر داود، او را دوست می داشت. }ud و خلق آنجا را بیرون آورده، ایشان را زیر اره ها و چومهای آهنین و تیشه های آهنین گذاشت و ایشان را از کوره آجرپزی گذرانید، و به همین طور با جمیع شهرهای بنی عمون رفتار نمود. پس داود و تمامی قوم به اورشلیم برگشتند.~d و تاج پادشاه ایشان را از سرش گرفت که وزنش یک وزنه طلا بود و سنگهای گرانبها داشت و آن را بر سر داود گذاشتند، و غنیمت از حد زیاده از شهر بردند. }d پس داود تمامی قوم را جمع کرده، به ربه رفت و با آن جنگ کرده، آن را گرفت. J|d پس اﻵن بقیه قوم را جمع کن و در برابر شهر اردو زده، آن را بگیر، مبادا من شهر را بگیرم و به اسم من نامیده شود.» {d و یوآب قاصدان نزد داود فرستاده، گفت که «با ربه جنگ کردم و شهر آبها را گرفتم. ozYd و یوآب با ربه بنی عمون جنگ کرده، شهر پادشاه نشین را گرفت. }yud و به دست ناتان نبی فرستاد و او را به خاطر خداوند یدیدیا نام نهاد. kxQd و داود زن خود بتشبع را تسلی داد و نزد وی درآمده، با او خوابید و او پسری زاییده، او را سلیمان نام نهاد. و خداوند او را دوست داشت. rw_d اما اﻵن که مرده است، پس چرا من روزه بدارم؛ آیا می توانم دیگر او را باز بیاورم؟! من نزد او خواهم رفت لیکن او نزد من باز نخواهد آمد.» yvmd او گفت: «وقتی که طفل زنده بود، روزه گرفتم و گریه نمودم زیرا فکر کردم کیست که بداند که شاید خداوند بر من ترحم فرماید تا طفل زنده بماند، uued و خادمانش به وی گفتند: «این چه کار است که کردی؟ وقتی که طفل زنده بود روزه گرفته ، گریه نمودی؛ و چون طفل مرد، برخاسته ، خوراک خوردی؟» Btd آنگاه داود از زمین برخاسته، خویشتن را شست و شو داده، تدهین کرد و لباس خود را عوض نموده، به خانه خداوند رفت و عبادت نمود و به خانه خود آمده، خوراک خواست که پیشش گذاشتند و خورد. s d و چون داود دید که بندگانش با یکدیگر نجوی' می کنند، داود فهمید که طفل مرده است، و داود به خادمان خود گفت: «آیا طفل مرده است؟» گفتند: «مرده است.» r d و در روز هفتم طفل بمرد و خادمان داود ترسیدند که از مردن طفل او را اطلاع دهند، زیرا گفتند: «اینک چون طفل زنده بود، با وی سخن گفتیم و قول ما را نشنید؛ پس اگر به او خبر دهیم که طفل مرده است، چه قدر زیاده رنجیده می شود.» 1q]d و مشایخ خانه اش بر او برخاستند تا او را از زمین برخیزانند، اما قبول نکرد و با ایشان نان نخورد. /pYd پس داود از خدا برای طفل استدعا نمود و داود روزه گرفت و داخل شده، تمامی شب بر روی زمین خوابید. Bod پس ناتان به خانه خود رفت. و خداوند پسری را که زن اوریا برای داود زاییده بود، مبتلا ساخت که سخت بیمار شد. Mnd لیکن چون از این امر باعث کفر گفتن دشمنان خداوند شده ای، پسری نیز که برای تو زاییده شده است، البته خواهد مرد.» Xm+d و داود با ناتان گفت: «به خداوند گناه کرده ام.» ناتان به داود گفت: «خداوند نیز گناه تو را عفو نموده است که نخواهی مرد. ;lqd زیرا که تو این کار را به پنهانی کردی، اما من این کار را پیش تمام اسرائیل و در نظر آفتاب خواهم نمود.» Ak}d خداوند چنین می گوید: اینک من از خانه خودت بدی را بر تو عارض خواهم گردانید و زنان تو را پیش چشم تو گرفته، به همسایه ات خواهم داد، و او در نظر این آفتاب، با زنان تو خواهد خوابید. Mjd پس حال شمشیر از خانه تو هرگز دور نخواهد شد به علت اینکه مرا تحقیر نموده، زن اوریای حتی را گرفتی تا زن تو باشد. -iUd پس چرا کلام خداوند را خوار نموده، در نظر وی عمل بد بجا آوردی و اوریای حتی را به شمشیر زده، زن او را برای خود به زنی گرفتی ، و او را با شمشیر بنی عمون به قتل رسانیدی؟ h+d و خانه آقایت را به تو دادم و زنان آقای تو را به آغوش تو، و خاندان اسرائیل و یهودا را به تو عطا کردم. و اگر این کم می بود، چنین و چنان برای تو مزید می کردم. gd ناتان به داود گفت: «آن مرد تو هستی ، و یهوه، خدای اسرائیل، چنین می گوید: من تو را بر اسرائیل به پادشاهی مسح نمودم و من تو را از دست شاؤل رهایی دادم. f#d و چونکه این کار را کرده است و هیچ ترحم ننموده، بره را چهار چندان باید رد کند.» Xe+d آنگاه خشم داود بر آن شخص افروخته شده، به ناتان گفت: «به حیات خداوند قسم، کسی که این کار را کرده است، مستوجب قتل است. idMd و مسافری نزد آن مرد دولتمند آمد و او را حیف آمد که از گوسفندان و گاوان خود بگیرد تا به جهت مسافری که نزد وی آمده بود مهیا سازد؛ و بره آن مرد فقیر را گرفته، برای آن مرد که نزد وی آمده بود، مهیا ساخت.» Ic d و فقیر را جز یک ماده بره کوچک نبود که آن را خریده، و پرورش داده، همراه وی و پسرانش بزرگ می شد؛ از خوراک وی می خورد و از کاسه او می نوشید و در آغوشش می خوابید و برایش مثل دختر می بود. \b3d و دولتمند را گوسفند و گاو، بی نهایت بسیار بود. Ja d و خداون ناتان را نزد داود فرستاد و نزد وی آمده، او را گفت که «در شهری دو مرد بودند، یکی دولتمند و دیگری فقیر. `d و چون ایام ماتم گذشت، داود فرستاده، او را به خانه خود آورد و او زن وی شد، و برایش پسری زایید. اما کاری که داود کرده بود، در نظر خداوند ناپسند آمد._d و چون زن اوریا شنید که شوهرش اوریا مرده است، برای شوهر خود ماتم گرفت. [^1d داود به قاصد گفت: «به یوآب چنین بگو: این واقعه در نظر تو بد نیاید زیرا که شمشیر، این و آن را بی تفاوت هلاک می کند. پس در مقاتله با شهر به سختی کوشیده، آن را منهدم بساز. پس او را خاطر جمعی بده.» \]3d و تیراندازان بر بندگان تو از روی حصار تیر انداختند، و بعضی از بندگان پادشاه مردند و بنده تو اوریای حتی نیز مرده است.» P\d و قاصد به داود گفت که «مردان بر ما غالب شده، در عقب ما به صحرا بیرون آمدند، و ما بر ایشان تا دهنه دروازه تاختیم. [-d پس قاصد روانه شده، آمد و داود را از هر آنچه یوآب او را پیغام داده بود، مخبر ساخت. LZd کیست که ابی ملک بن یربوشت را کشت؟ آیا زنی سنگ بالایین آسیایی را از روی حصار بر او نینداخت که در تاباص مرد؟ پس چرا به حصار نزدیک شدید؟ آنگاه بگو که بنده ات، اوریای حتی نیز مرده است.» cYAd اگر خشم پادشاه افروخته شود و تو را گوید چرا برای جنگ به شهر نزدیک شدید، آیا نمی دانستید که از سر حصار، تیر خواهند انداخت؟ Xd و قاصد را امر فرموده، گفت: «چون از تمامی وقایع جنگ به پادشاه خبر داده باشی ، eWEd پس یوآب فرستاده، داود را از جمیع وقایع جنگ خبر داد. BVd و مردان شهر بیرون آمده، با یوآب جنگ کردند و بعضی از قوم، از بندگان داود، افتادند و اوریای حتی نیز بمرد. =Uud و چون یوآب شهر را محاصره می کرد، اوریا را در مکانی که می دانست که مردان شجاع در آنجا می باشند، گذاشت. FTd و در مکتوب به این مضمون نوشت که «اوریا را در مقدمه جنگ سخت بگذارید، و از عقبش پس بروید تا زده شده، بمیرد.» xSkd و بامدادان داود مکتوبی برای یوآب نوشته ، به دست اوریا فرستاد. ~Rwd و داود او را دعوت نمود که در حضورش خورد و نوشید و او را مست کرد، و وقت شام بیرون رفته ، بر بسترش با بندگان آقایش خوابید و به خانه خود نرفت. RQd و داود به اوریا گفت: «امروز نیز اینجا باش و فردا تو را روانه می کنم.» پس اوریا آن روز و فردایش را در اورشلیم ماند. AP}d اوریا به داود عرض کرد که «تابوت و اسرائیل و یهودا در خیمه ها ساکنند و آقایم، یوآب، و بندگان آقایم بر روی بیابان خیمه نشینند. و آیا من به خانه خود بروم تا اکل و شرب بنمایم و با زن خود بخوابم؟ به حیات تو و به حیات جان تو قسم که این کار را نخواهم کرد.» {Oqd و داود را خبر داده، گفتند که «اوریا به خانه خود نرفته است.» پس داود به اوریا گفت: «آیا تو از سفر نیآمده ای؟ پس چرا به خانه خود نرفته ای؟»N!d اما اوریا نزد در خانه پادشاه با سایر بندگان آقایش خوابیده، به خانه خود نرفت. qM]d و داود به اوریا گفت: «به خانه ات برو و پایهای خود را بشو.» پس اوریا از خانه پادشاه بیرون رفت و از عقبش، خوانی از پادشاه فرستاده شد. L5d و چون اوریا نزد وی رسید، داود از سلامتی یوآب و از سلامتی قوم و از سلامتی جنگ پرسید. %KEd پس داود نزد یوآب فرستاد که اوریای حتی را نزد من بفرست و یوآب، اوریا را نزد داود فرستاد. J d و آن زن حامله شد و فرستاده، داود را مخبر ساخت و گفت که «من حامله هستم.» \I3d و داود قاصدان فرستاده، او را گرفت و او نزد وی آمده، داود با او همبستر شد و او از نجاست خود طاهر شده، به خانه خود برگشت. JHd پس داود فرستاده، درباره زن استفسار نمود و او را گفتند که «آیا این بتشبع، دختر الیعام، زن اوریای حتی نیست؟» G;d و واقع شد در وقت عصر که داود از بسترش برخاسته ، بر پشت بام خانه پادشاه گردش کرد و از پشت بام زنی را دید که خویشتن را شستشو می کند؛ و آن زن بسیار نیکومنظر بود. ]F 7d و واقع شد بعد از انقضای سال، هنگام بیرون رفتن پادشاهان، که داود یوآب را با بندگان خویش و تمامی اسرائیل فرستاد، و ایشان بنی عمون را خراب کرده، ربه را محاصره نمودند، اما داود در اورشلیم ماند. 2E_d و چون جمیع پادشاهانی که بنده هددعزر بودند، دیدند که از حضور اسرائیل شکست خوردند، با اسرائیل صلح نموده، بنده ایشان شدند. و ارامیان پس از آن از امداد بنی عمون ترسیدند.D{d و ارامیان از حضور اسرائیل فرار کردند، و داود از ارامیان، مردان هفتصد ارابه و چهل هزار سوار را کشت و شوبک سردار لشکرش را زد که در آنجا مرد. C}d و چون به داود خبر رسید، جمیع اسرائیل را جمع کرده، از اردن عبور کرد و به حیلام آمد، و ارامیان به مقابل داود صف آرایی نموده، با او جنگ کردند. mBUd و هددعزر فرستاده، ارامیان را که به آن طرف نهر بودند، آورد و ایشان به حیلام آمدند، و شوبک، سردار لشکر هددعزر، پیشوای ایشان بود. A d و چون ارامیان دیدند که از حضور اسرائیل شکست یافته اند، با هم جمع شدند. @ d و چون بنی عمون دیدند که ارامیان فرار کردند، ایشان نیز از حضور ابیشای گریخته ، داخل شهر شدند و یوآب از مقابله بنی عمون برگشته ، به اورشلیم آمد.5?ed پس یوآب و قومی که همراهش بودند، نزدیک شدند تا با ارامیان جنگ کنند و ایشان از حضور وی فرار کردند. M>d دلیر باش و به جهت قوم خویش و به جهت شهرهای خدای خود مردانه بکوشیم، و خداوند آنچه را که در نظرش پسند آید بکند.» K=d و گفت: «اگر ارامیان بر من غالب آیند، به مدد من بیا، و اگر بنی عمون بر تو غالب آیند، به جهت امداد تو خواهم آمد. <5d و بقیه قوم را به دست برادرش ابیشای سپرد تا ایشان را به مقابل بنی عمون صف آرایی کند. ;d و چون یوآب دید که روی صفوف جنگ، هم از پیش و هم از عقبش بود، از تمام برگزیدگان اسرائیل گروهی را انتخاب کرده، در مقابل ارامیان صف آرایی نمود. o:Yd و بنی عمون بیرون آمده، نزد دهنه دروازه برای جنگ صف آرایی نمودند؛ و ارامیان صوبه و رحوب و مردان طوب و معکه در صحرا علی 'حده بودند. g9Id و چون داود شنید، یوآب و تمامی لشکر شجاعان را فرستاد. U8%d و چون بنی عمون دیدند که نزد داود مکروه شدند، بنی عمون فرستاده، بیست هزار پیاده از ارامیان بیت رحوب و ارامیان صوبه و پادشاه معکه را با هزار نفر و دوازده هزار نفر از مردان طوب اجیر کردند. 7/d و چون داود را خبر دادند، به استقبال ایشان فرستاد زیرا که ایشان بسیار خجل بودند، و پادشاه گفت: «در اریحا بمانید تا ریشهای شما درآید و بعد از آن برگردید.» a6=d پس حانون، خادمان داود را گرفت و نصف ریش ایشان را تراشید و لباسهای ایشان را از میان تا جای نشستن بدرید و ایشان را رها کرد. 5d و سروران بنی عمون به آقای خود حانون گفتند: «آیا گمان می بری که برای تکریم پدر توست که داود، رسولان به جهت تعزیت تو فرستاده است؟ آیا داود خادمان خود را نزد تو نفرستاده است تا شهر را تفحص و تجسس نموده، آن را منهدم سازد؟» B4d و داود گفت: «به حانون بن ناحاش احسان نمایم چنانکه پدرش به من احسان کرد.» پس داود فرستاد تا او را به واسطه خادمانش درباره پدرش تعزیت گوید، و خادمان داود به زمین بنی عمون آمدند. 3 #d و بعد از آن واقع شد که پادشاه بنی عمون، مرد و پسرش، حانون، در جایش سلطنت نمود. &2Gd پس مفیبوشت در اورشلیم ساکن شد زیرا که همیشه بر سفره پادشاه می خورد و از هر دو پا لنگ بود.*1Od و مفیبوشت را پسری کوچک بود که میکا نام داشت، و تمامی ساکنان خانه صیبا بنده مفیبوشت بودند. E0d و صیبا به پادشاه گفت: «موافق هر آنچه آقایم پادشاه به بنده اش فرموده است بهمین طور بنده ات عمل خواهد نمود.» و پادشاه گفت که مفیبوشت بر سفره من مثل یکی از پسران پادشاه خواهد خورد. y/md و تو و پسرانت و بندگانت به جهت او زمین را زرع نموده، محصول آن را بیاورید تا برای پسر آقایت به جهت خوردنش نان باشد. اما مفیبوشت، پسر آقایت همیشه بر سفره من نان خواهد خورد.» و صیبا پانزده پسر و بیست خادم داشت. ?.yd و پادشاه، صیبا، بنده شاؤل را خوانده، گفت: «آنچه را که مال شاؤل و تمام خاندانش بود به پسر آقای تو دادم. -#d پس او تعظیم کرده، گفت که «بنده تو چیست که بر سگ مرده ای مثل من التفات نمایی ؟» (,Kd داود وی را گفت: «مترس! زیرا به خاطر پدرت یوناتان بر تو البته احسان خواهم نمود و تمامی زمین پدرت شاؤل را به تو رد خواهم کرد، و تو دائما بر سفره من نان خواهی خورد.» `+;d پس مفیبوشت بن یوناتان بن شاؤل نزد داود آمده، به روی در افتاده، تعظیم نمود. و داود گفت: «ای مفیبوشت!» گفت: «اینک بنده تو.» *d و داود پادشاه فرستاده، او را از خانه ماکیر بن عمیئیل از لودبار گرفت. @){d پادشاه از وی پرسید که «او کجاست؟» صیبا به پادشاه گفت: «اینک او در خانه ماکیر بن عمیئیل در لودبار است.» (d پادشاه گفت: «آیا تا به حال از خاندان شاؤل کسی هست تا او را احسان خدایی نمایم؟» صیبا در جواب پادشاه گفت: «یوناتان را تا به حال پسری لنگ باقی است.» m'Ud و از خاندان شاؤل خادمی مسمی ' به صیبا بود؛ پس او را نزد داود خواندند و پادشاه وی را گفت: «آیا تو صیبا هستی ؟» گفت: «بنده تو هستم.» .& Yd و داود گفت: «آیا از خاندان شاؤل کسی تا به حال باقی است تا به خاطر یوناتان او را احسان نمایم؟» %dو بن ایاهو بن یهویاداع بر کریتیان و فلیتیان بود و پسران داود کاهن بودند.$dو صادوق بن اخیطوب و اخیملک بن ابیاتار، کاهن بودند و سرایا کاتب بود. z#odو یوآب بن صرویه سردار لشکر بود و یهوشافات بن اخیلود وقایعنگار. /"Ydو داود بر تمامی اسرائیل سلطنت می نمود، و داود بر تمامی قوم خود داوری و انصاف را اجرا می داشت. !dو در ادوم قراولان گذاشت، بلکه در تمامی ادوم قراولان گذاشته ، جمیع ادومیان بندگان داود شدند. و خداوند، داود را هر جا که می رفت، نصرت می داد. N d و داود برای خویشتن تذکرهای برپا نمود هنگامی که از شکست دادن هجده هزار نفر از ارامیان در وادی ملح مراجعت نمود. *Od یعنی از ارام و موآب و بنی عمون و فلسطینیان و عمالقه و از غنیمت هددعزر بن رحوب پادشاه صوبه. V'd و داود پادشاه آنها را نیز برای خداوند وقف نمود با نقره و طلایی که از جمیع امتهایی که شکست داده بود، وقف نموده بود، 2_d توعی ، یورام، پسر خود را نزد داود پادشاه فرستاد تا از سلامتی او بپرسد، و او را تهنیت گوید، از آن جهت که با هددعزر جنگ نموده، او را شکست داده بود، زیرا که هددعزر با توعی مقاتله می نمود و یورام ظروف نقره و ظروف طلا و ظروف برنجین با خود آورد. d و چون توعی ، پادشاه حمات شنید که داود تمامی لشکر هددعزر را شکست داده است، dو از باته و بیروتای شهرهای هددعزر داود پادشاه، برنج از حد افزون گرفت. !dو داود سپرهای طلا را که بر خادمان هددعزر بود گرفته ، آنها را به اورشلیم آورد. r_dو داود در ارام دمشق قراولان گذاشت، و ارامیان، بندگان داود شده، هدایا می آوردند، و خداوند، داود را در هر جا که می رفت، نصرت می داد. 9mdو چون ارامیان دمشق به مدد هددعزر، پادشاه صوبه ، آمدند، داود بیست و دو هزار نفر از ارامیان را بکشت. tcdو داود هزار و هفتصد سوار و بیست هزار پیاده از او گرفت، و داود جمیع اسبهای ارابه هایش را پی کرد، اما از آنها برای صد ارابه نگاه داشت. Jdو داود، هددعزر بن رحوب، پادشاه صوبه را هنگامی که می رفت تا استیلای خود را نزد نهر باز به دست آورد، شکست داد. Cdو موآب را شکست داده، ایشان را به زمین خوابانیده، با ریسمانی پیمود و دو ریسمان برای کشتن پیمود، و یک ریسمان تمام برای زنده نگاه داشتن. و موآبیان بندگان داود شده، هدایا آوردند. ] 7dو بعد از این واقع شد که داود فلسطینیان را شکست داده، ایشان را ذلیل ساخت. و داود زمام امالبلاد را از دست فلسطینیان گرفت. 9mdو اﻵن احسان فرموده، خاندان بنده خود را برکت بده تا آنکه در حضورت تا به ابد بماند، زیرا که تو ای خداوند یهوه گفته ای و خاندان بنده ات از برکت تو تا به ابد مبارک خواهد بود.».Wdو اﻵن ای خداوند یهوه، تو خدا هستی و کلام تو صدق است و این نیکویی را به بنده خود وعده داده ای. 'Idزیرا تو ای یهوه صبایوت، خدای اسرائیل، به بنده خود اعلان نموده، گفتی که برای تو خانه ای بنا خواهم نمود. بنابرین بنده تو جرأت کرده است که این دعا را نزد تو بگوید. eEdو اسم تو تا به ابد معظم بماند، تا گفته شود که یهوه صبایوت، خدای اسرائیل است، و خاندان بنده ات داود به حضور تو پایدار بماند. Qdو الا´ن ای یهوه خدا، کلامی را که درباره بنده خود و خانه اش گفتی تا به ابد استوار کن، و بر حسب آنچه گفتی، عمل نما. G dو قوم خود اسرائیل را برای خود استوار ساختی ، تا ایشان تا به ابد قوم تو باشند، و تو ای یهوه، خدای ایشان شدی. X +dو مثل قوم تو اسرائیل کدام یک امت بر روی زمین است که خدا بیاید تا ایشان را فدیه داده، برای خویش قوم بسازد، و اسمی برای خود پیدا نماید، و چیزهای عظیم و مهیب برای شما و برای زمین خود بجا آورد به حضور قوم خویش که برای خود از مصر و از امتها و خدایان ایشان فدیه دادی. N dبنابرین ای یهوه خدا، تو بزرگ هستی زیرا چنانکه به گوشهای خود شنیده ایم، مثل تو کسی نیست و غیر از تو خدایی نیست. . Wdو بر حسب کلام خود و موافق دل خود تمامی این کارهای عظیم را بجا آوردی تا بنده خود را تعلیم دهی.  )dو داود دیگر به تو چه تواند گفت زیرا که تو ای خداوند یهوه، بنده خود را می شناسی ،  'dو این نیز در نظر تو ای خداوند یهوه امر قلیل نمود زیرا که درباره خانه بنده ات نیز برای زمان طویل تکلم فرمودی. و آیا این ای خداوند یهوه عادت بنی آدم است؟ b?dو داود پادشاه داخل شده، به حضور خداوند نشست و گفت: «ای خداوند یهوه، من کیستم و خاندان من چیست که مرا به این مقام رسانیدی؟  dبر حسب تمامی این کلمات و مطابق تمامی این رؤیا ناتان به داود تکلم نمود. 0[dو خانه و سلطنت تو، به حضورت تا به ابد پایدار خواهد شد، و کرسی تو تا به ابد استوار خواهد ماند.» 5edولیکن رحمت من از او دور نخواهد شد، به طوری که آن را از شاؤل دور کردم که او را از حضور تو رد ساختم. oYdمن او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود، و اگر او گناه ورزد، او را با عصای مردمان و به تازیانه های بنی آدم تادیب خواهم نمود. ;d او برای اسم من خانه ای بنا خواهد نمود و کرسی سلطنت او را تا به ابد پایدار خواهم ساخت. 5d زیرا روزهای تو تمام خواهد شد و با پدران خود خواهی خوابید و ذریت تو را که از صلب تو بیرون آید، بعد از تو استوار خواهم ساخت، و سلطنت او را پایدار خواهم نمود. ~F}N|Szzqyxwvuu4srqpo]nmlkjjiikgg>fwedbbWa|`_^]\[VZwYOX{ViUiTSPRRQNPOoNNLL1JIlHG#FaEwDCBAA|@?>=Jwdو ابشالوم او را می گفت: «ببین، کارهای تو نیکو و راست است لیکن از جانب پادشاه کسی نیست که تو را بشنود.» I7dو ابشالوم صبح زود برخاسته ، به کناره راه دروازه می ایستاد، و هر کسی که دعوایی می داشت و نزد پادشاه به محاکمه می آمد، ابشالوم او را خوانده، می گفت: «تو از کدام شهر هستی ؟» و او می گفت: «بنده ات از فلان سبط از اسباط اسرائیل هستم.» #H Cdو بعد از آن، واقع شد که ابشالوم ارابهای و اسبان و پنجاه مرد که پیش او بدوند، مهیا نمود. G;d!پس یوآب نزد پادشاه رفته ، او را مخبر ساخت. و او ابشالوم را طلبید که پیش پادشاه آمد و به حضور پادشاه رو به زمین افتاده، تعظیم کرده و پادشاه، ابشالوم را بوسید.F5d ابشالوم به یوآب گفت: «اینک نزد تو فرستاده، گفتم: اینجا بیا تا تو را نزد پادشاه بفرستم تا بگویی برای چه از جشور آمده ام؟ مرا بهتر می بود که تابحال در آنجا مانده باشم، پس حال روی پادشاه را ببینم و اگر گناهی در من باشد، مرا بکشد.» >Ewdآنگاه یوآب برخاسته، نزد ابشالوم به خانه اش رفته، وی را گفت که «چرا خادمان تو مزرعه مرا آتش زده اند؟» D1dپس به خادمان خود گفت: «ببینید، مزرعه یوآب نزد مزرعه من است و در آنجا جو دارد. بروید و آن را به آتش بسوزانید.» پس خادمان ابشالوم مزرعه را به آتش سوزانیدند. bC?dپس ابشالوم، یوآب را طلبید تا او را نزد پادشاه بفرستد. اما نخواست که نزد وی بیاید. و باز بار دیگر فرستاد و نخواست که بیاید. tBcdو ابشالوم دو سال تمام در اورشلیم مانده، روی پادشاه را ندید. A;dو برای ابشالوم سه پسر و یک دختر مسمی ' به تامار زاییده شدند. و او دختری نیکو صورت بود. 7@idو هنگامی که موی سر خود را می چید (زیرا آن را در آخر هر سال می چید، چونکه بر او سنگین می شد و از آن سبب آن را می چید)، موی سر خود را وزن نموده، دویست مثقال به وزن شاه می یافت. @?{dو در تمامی اسرائیل کسی نیکو منظر و بسیار ممدوح مثل ابشالوم نبود که از کف پا تا فرق سرش در او عیبی نبود. >>wdو پادشاه فرمود که به خانه خود برگردد و روی مرا نبیند. پس ابشالوم به خانه خود رفت و روی پادشاه را ندید. y=mdپس یوآب برخاسته ، به جشور رفت و ابشالوم را به اورشلیم بازآورد. t<cdآنگاه یوآب به روی خود به زمین افتاده، تعظیم نمود، و پادشاه را تحسین کرد و یوآب گفت: «ای آقایم پادشاه امروز بنده ات می داند که در نظر تو التفات یافته ام چونکه پادشاه کار بنده خود را به انجام رسانیده است.» ;5dپس پادشاه به یوآب گفت: «اینک این کار را کرده ام. حال برو و ابشالوم جوان را باز آور.» |:sdبرای تبدیل صورت این امر، بنده تو، یوآب، این کار را کرده است. اما حکمت آقایم، مثل حکمت فرشته خدا می باشد تا هر چه بر روی زمین است، بداند.»9dپادشاه گفت: «آیا دست یوآب در همه این کار با تو نیست؟» زن در جواب عرض کرد: «به حیات جان تو، ای آقایم پادشاه که هیچ کس از هرچه آقایم پادشاه بفرماید به طرف راست یا چپ نمی تواند انحراف ورزد، زیرا که بنده تو یوآب، اوست که مرا امر فرموده است، و اوست که تمامی این سخنان را به دهان کنیزت گذاشته است. P8dپس پادشاه در جواب زن فرمود: «چیزی را که از تو سؤال می کنم، از من مخفی مدار.» زن عرض کرد «آقایم پادشاه، بفرماید.» $7Cdو کنیز تو فکر کرد که کلام آقایم، پادشاه، باعث تسلی خواهد بود، زیرا که آقایم، پادشاه، مثل فرشته خداست تا نیک و بد را تشخیص کند، و یهوه، خدای تو همراه تو باشد.» [61dزیرا پادشاه اجابت خواهد نمود که کنیز خود را از دست کسی که می خواهد مرا و پسرم را با هم از میراث خدا هلاک سازد، برهاند. g5Idو حال که به قصد عرض کردن این سخن، نزد آقای خود پادشاه آمدم، سبب این بود که خلق مرا ترسانیدند، و کنیزت فکر کرد که چون به پادشاه عرض کنم، احتمال دارد که پادشاه عرض کنیز خود را به انجام خواهد رسانید. &4Gdزیرا ما باید البته بمیریم و مثل آب هستیم که به زمین ریخته شود، و آن را نتوان جمع کرد؛ و خدا جان را نمی گیرد بلکه تدبیرها می کند تا آواره شده ای از او آواره نشود. 3 d زن گفت: «پس چرا درباره قوم خدا مثل این تدبیر کرده ای و پادشاه در گفتن این سخن مثل تقصیرکار است، چونکه پادشاه آواره شده خود را باز نیاورده است. 2 d پس زن گفت: «مستدعی آنکه کنیزت با آقای خود پادشاه سخنی گوید.» گفت: «بگو.» K1d پس زن گفت: «ای پادشاه، یهوه، خدای خود را به یاد آور تا ولی مقتول، دیگر هلاک نکند، مبادا پسر مرا تلف سازند.» پادشاه گفت: «به حیات خداوند قسم که مویی از سر پسرت به زمین نخواهد افتاد.» &0Gd و پادشاه گفت: «هر که با تو سخن گوید، او را نزد من بیاور، و دیگر به تو ضرر نخواهد رسانید.» W/)d و زن تقوعیه به پادشاه عرض کرد: «ای آقایم پادشاه، تقصیر بر من و بر خاندان من باشد و پادشاه و کرسی او بی تقصیر باشند.» .{dپادشاه به زن فرمود: «به خانه ات برو و من درباره ات حکم خواهم نمود.» n-Wdو اینک تمامی قبیله بر کنیز تو برخاسته ، و می گویند قاتل برادر خود را بسپار تا او را به عوض جان برادرش که کشته است، به قتل برسانیم، و وارث را نیز هلاک کنیم. و به اینطور اخگر مرا که باقی مانده است، خاموش خواهند کرد، و برای شوهرم نه اسم و نه اعقاب بر روی زمین واخواهند گذاشت.» ,ydو کنیز تو را دو پسر بود و ایشان با یکدیگر در صحرا مخاصمه نمودند و کسی نبود که ایشان را از یکدیگر جدا کند. پس یکی از ایشان دیگری را زد و کشت. #+Adو پادشاه به او گفت: «تو را چه شده است؟» عرض کرد: «اینک من زن بیوه هستم و شوهرم مرده است. C*dو چون زن تقوعیه با پادشاه سخن گفت، به روی خود به زمین افتاده، تعظیم نمود و گفت: «ای پادشاه، اعانت فرما.» )-dو نزد پادشاه داخل شده، او را بدین مضمون بگویی .» پس یوآب سخنان را به دهانش گذاشت. (dپس یوآب به تقوع فرستاده، زنی دانشمند از آنجا آورد و به وی گفت: «تمنا اینکه خویشتن را مثل ماتم کننده ظاهر سازی، و لباس تعزیت پوشی و خود را به روغن تدهین نکنی و مثل زنی که روزهای بسیار به جهت مرده ماتم گرفته باشد، بشوی. k' Sdو یوآب بن صرویه فهمید که دل پادشاه به ابشالوم مایل است. 4&cd 'و داود آرزو می داشت که نزد ابشالوم بیرون رود، زیرا درباره امنون تسلی یافته بود، چونکه مرده بود.k%Qd &و ابشالوم فرار کرده، به جشور رفت و سه سال در آنجا ماند. D$d %و ابشالوم فرار کرده، نزد تلمای ابن عمیهود، پادشاه جشور رفت، و داود برای پسر خود هر روز نوحه گری می نمود. #d $و چون از سخن گفتن فارغ شد، اینک پسران پادشاه رسیدند و آواز خود را بلند کرده، گریستند، و پادشاه نیز و جمیع خادمانش به آواز بسیار بلند گریه کردند. '"Id #و یوناداب به پادشاه گفت: «اینک پسران پادشاه می آیند. پس به طوری که بنده ات گفت، چنان شد.» z!od "و ابشالوم گریخت، و جوانی که دیده بانی می کرد، چشمان خود را بلند کرده، نگاه کرد و اینک خلق بسیاری از پهلوی کوه که در عقبش بود، می آمدند. Y -d !و اﻵن آقایم، پادشاه از این امر متفکر نشود، و خیال نکند که تمامی پسران پادشاه مرده اند زیرا که امنون تنها مرده است.» !d اما یوناداب بن شمعی برادر داود متوجه شده، گفت: «آقایم گمان نبرد که جمیع جوانان، یعنی پسران پادشاه کشته شده اند، زیرا که امنون تنها مرده است چونکه این، نزد ابشالوم مقرر شده بود از روزی که خواهرش تامار را ذلیل ساخته بود. Rd پس پادشاه برخاسته ، جامه خود را درید و به روی زمین دراز شد و جمیع بندگانش با جامه دریده در اطرافش ایستاده بودند. jOd و چون ایشان در راه می بودند، خبر به داود رسانیده، گفتند که «ابشالوم همه پسران پادشاه را کشته و یکی از ایشان باقی نمانده است.»  d و خادمان ابشالوم با امنون به طوری که ابشالوم امر فرموده بود، به عمل آوردند، و جمیع پسران پادشاه برخاسته ، هر کس به قاطر خود سوار شده، گریختند. kQd و ابشالوم خادمان خود را امر فرموده، گفت: «ملاحظه کنید که چون دل امنون از شراب خوش شود، و به شما بگویم که امنون را بزنید، آنگاه او را بکشید، و مترسید. آیا من شما را امر نفرمودم؟ پس دلیر و شجاع باشید.» -d اما چون ابشالوم او را الحاح نمود، امنون و تمامی پسران پادشاه را با او روانه کرد. 3ad و ابشالوم گفت: «پس تمنا اینکه برادرم، امنون، با ما بیاید.» پادشاه او را گفت: «چرا با تو بیاید؟» %d پادشاه به ابشالوم گفت: «نی ای پسرم، همه ما نخواهیم آمد مبادا برای تو بار سنگین باشیم.» و هر چند او را الحاح نمود لیکن نخواست که بیاید و او را برکت داد. iMd و ابشالوم نزد پادشاه آمده، گفت: «اینک حال، بنده تو، پشم برندگان دارد. تمنا اینکه پادشاه با خادمان خود همراه بنده ات بیایند.» wid و بعد از دو سال تمام، واقع شد که ابشالوم در بعل حاصور که نزد افرایم است، پشم برندگان داشت. و ابشالوم تمامی پسران پادشاه را دعوت نمود. dCd و ابشالوم به امنون سخنی نیک یا بد نگفت، زیرا که ابشالوم امنون را بغض می داشت، به علت اینکه خواهرش تامار را ذلیل ساخته بود. tcd و چون داود پادشاه تمامی این وقایع را شنید، بسیار غضبناک شد. gId و برادرش، ابشالوم، وی را گفت: «که آیا برادرت، امنون، با تو بوده است؟ پس ای خواهرم اکنون خاموش باش. او برادر توست و از این کار متفکر مباش.» پس تامار در خانه برادر خود، ابشالوم، در پریشان حالی ماند. wid و تامار خاکستر بر سر خود ریخته ، و جامه رنگارنگ که در برش بود، دریده، و دست خود را بر سر گذارده، روانه شد. و چون می رفت، فریاد می نمود. tcd و او جامه رنگارنگ دربر داشت زیرا که دختران باکره پادشاه به این گونه لباس، ملبس می شدند. و خادمش او را بیرون کرده، در را از عقبش بست. 8kd پس خادمی را که او را خدمت می کرد خوانده، گفت: «این دختر را از نزد من بیرون کن و در را از عقبش ببند.» zod او وی را گفت: «چنین مکن. زیرا این ظلم عظیم که در بیرون کردن من می کنی، بدتر است از آن دیگری که با من کردی.» لیکن او نخواست که وی را بشنود. 9~}|{z`yuxw}vIuttMsLrqmonmml4kGiihfveddcabC``_+^q]V\[ZYXWVVU T RRQSPONM KhJ HGFjEDCBBA@>==;;a:9k8N7b65[4322B10/R.,-,:+v*$(')%$#L"" dOB}#v $ n N L$/[95d پس داود رفته ، استخوانهای شاؤل و استخوانهای پسرش، یوناتان را از اهل یابیش جلعاد گرفت که ایشان آنها را از شارع عام بیتشان دزدیده بودند، جایی که فلسطینیان آنها را آویخته بودند در روزی که فلسطینیان شاؤل را در جلبوع کشته بودند. ~wd و داود را از آنچه رصفه ، دختر ایه ، متعه شاؤل کرده بود، خبر دادند. ^7d و رصفه ، دختر ایه ، پلاسی گرفته ، آن را برای خود از ابتدای درو تا باران از آسمان برایشان بارانیده شد، بر صخره ای گسترانید، و نگذاشت که پرندگان هوا در روز، یا بهایم صحرا در شب بر ایشان بیایند. 9md و ایشان را به دست جبعونیان تسلیم نموده، آنها را در آن کوه به حضور خداوند به دار کشیدند و این هفت نفر با هم افتادند. و ایشان در ابتدای ایام حصاد در اول درویدن جو کشته شدند. 1]dو پادشاه ارمونی و مفیبوشت، دو پسر رصفه ، دختر ایه که ایشان را برای شاؤل زاییده بود، و پنج پسر میکال، دختر شاؤل را که برای عدرئیل بن برزلای محولاتی زاییده بود، گرفت، q ]dاما پادشاه، مفیبوشت بن یوناتان بن شاؤل را دریغ داشت، به سبب قسم خداوند که در میان ایشان، یعنی در میان داود و یوناتان بن شاؤل بود. $ Cdهفت نفر از پسران او به ما تسلیم شوند تا ایشان را در حضور خداوند در جبعه شاؤل که برگزیده خداوند بود به دار کشیم.» پادشاه گفت: «ایشان را به شما تسلیم خواهم کرد.» ~ wdایشان به پادشاه گفتند: «آن شخص که ما را تباه می ساخت و برای ما تدبیر می کرد که ما را هلاک سازد تا در هیچ کدام از حدود اسرائیل باقی نمانیم،  3dجبعونیان وی را گفتند: «از شاؤل و خاندانش، نقره و طلا نمی خواهیم و نه آنکه کسی در اسرائیل برای ما کشته شود.» او گفت: «هر چه شما بگویید، برای شما خواهم کرد.» 2 _dو داود به جبعونیان گفت: «برای شما چه بکنم و با چه چیز کفاره نمایم تا نصیب خداوند را برکت دهید.» dو پادشاه جبعونیان را خوانده، به ایشان گفت (اما جبعونیان از بنی اسرائیل نبودند بلکه از بقیه اموریان، و بنی اسرائیل برای ایشان قسم خورده بودند؛ لیکن شاؤل از غیرتی که برای اسرائیل و یهودا داشت، قصد قتل ایشان می نمود).  7d و در ایام داود، سه سال علی الاتصال قحطی شد، و داود به حضور خداوند سؤال کرد و خداوند گفت: «به سبب شاؤل و خاندان خون ریز او شده است زیرا که جبعونیان را کشت.». Fd و عیرای یائیری نیز کاهن داود بود. V'dو شیوا کاتب و صادوق و ابیاتار، کاهن بودند، q]dو ادورام سردار باجگیران و یهوشافاط بن اخیلود وقایع نگار، -Udو یوآب، سردار تمامی لشکر اسرائیل بود، و بن ایاهو ابن یهویاداع سردار کریتیان و فلیتیان بود. q]dپس آن زن به حکمت خود نزد تمامی قوم رفت و ایشان سر شبع بن بکری را از تن جدا کرده، نزد یوآب انداختند و او کرنا را نواخته ، ایشان از نزد شهر، هر کس به خیمه خود متفرق شدند. و یوآب به اورشلیم نزد پادشاه برگشت. dکار چنین نیست، بلکه شخصی مسمی ' به شبع بن بکری از کوهستان افرایم دست خود را بر داود پادشاه بلند کرده است. او را تنها بسپارید و از نزد شهر خواهم رفت.» زن در جواب یوآب گفت: «اینک سر او را از روی حصار نزد تو خواهند انداخت.» ydپس یوآب در جواب گفت: «حاشا از من، حاشا از من که هلاک یا خراب نمایم. `;dمن در اسرائیل سالم و امین هستم و تو می خواهی شهری و مادری را در اسرائیل خراب کنی. چرا نصیب خداوند را بالکل هلاک می کنی ؟» `~;dپس زن متکلم شده، گفت: «در زمان قدیم چنین می گفتند که هرآینه در آبل می باید مشورت بجویند و همچنین هر امری را ختم می کردند. `};dو چون نزدیک وی شد، زن گفت که «آیا تو یوآب هستی ؟» او گفت: «من هستم.» وی را گفت: «سخنان کنیز خود را بشنو.» او گفت: «می شنوم.» *|Odو زنی حکیم از شهر صدا درداد که «بشنوید! به یوآب بگویید: اینجا نزدیک بیا تا با تو سخن گویم.» ;{qdو ایشان آمده، او را در آبل بیت معکه محاصره نمودند و پشتهای در برابر شهر ساختند که در برابر حصار برپا شد، و تمامی قوم که با یوآب بودند، حصار را می زدند تا آن را منهدم سازند. Rzdو او از جمیع اسباط اسرائیل تا آبل و تا بیت معکه و تمامی بیریان عبور کرد، و ایشان نیز جمع شده، او را متابعت کردند. ,ySd پس چون از میان راه برداشته شد، جمیع مردان در عقب یوآب رفتند تا شبع بن بکری را تعاقب نمایند. Vwdو ابیشای ابن صرویه متوجه شده، گفت: «آیا شمعی به سبب اینکه مسیح خداوند را دشنام داده است، کشته نشود؟» sUadزیرا که بنده تو می داند که گناه کرده ام و اینک امروز من از تمامی خاندان یوسف، اول آمده ام و به استقبال آقایم، پادشاه، فرود شده ام.» 5Tedو به پادشاه گفت: «آقایم گناهی بر من اسناد ندهد و خطایی را که بنده ات در روزی که آقایم پادشاه از اورشلیم بیرون می آمد ورزید بیاد نیاورد و پادشاه آن را به دل خود راه ندهد. Sdو معبر را عبور دادند تا خاندان پادشاه عبور کنند، و هر چه در نظرش پسند آید بجا آورند. و چون پادشاه از اردن عبور کرد، شمعی ابن جیرا به حضور وی افتاد. vRgdو هزار نفر از بنیامینیان و صیبا، خادم خاندان شاؤل، با پانزده پسرش و بیست خادمش همراهش بودند، و ایشان پیش پادشاه از اردن عبور کردند. IQ dو شمعی بن جیرای بنیامینی که از بحوریم بود، تعجیل نموده، همراه مردان یهودا به استقبال داود پادشاه فرودآمد. DPdپس پادشاه برگشته ، به اردن رسید و یهودا به استقبال پادشاه به جلجال آمدند تا پادشاه را از اردن عبور دهند. ]O5dپس دل جمیع مردان یهودا را مثل یک شخص مایل گردانید که ایشان نزد پادشاه پیغام فرستادند که «تو و تمامی بندگانت برگردید.» )NMd و به عماسا بگویید: آیا تو استخوان و گوشت من نیستی؟ خدا به من مثل این بلکه زیاده از این به عمل آورد اگر تو در حضور من در همه اوقات به جای یوآب، سردار لشکر، نباشی .» 3Mad شما برادران من هستید و شما استخوانها و گوشت منید. پس چرا در بازآوردن پادشاه، آخر همه می باشید؟ `L;d و داود پادشاه نزد صادوق و ابیاتار کهنه فرستاده، گفت: «به مشایخ یهودا بگویید: شما چرا در بازآوردن پادشاه به خانه اش، آخر همه هستید، و حال آنکه سخن جمیع اسرائیل نزد پادشاه به خانه اش رسیده است. UK%d و ابشالوم که او را برای خود مسح نموده بودیم، در جنگ مرده است. پس اﻵن شما چرا در بازآوردن پادشاه تاخیر می نمایید؟» _J9d و جمیع قوم در تمامی اسباط اسرائیل منازعه کرده، می گفتند که «پادشاه ما را از دست دشمنان ما رهانیده است، و اوست که ما را از دست فلسطینیان رهایی داده، و حال به سبب ابشالوم از زمین فرار کرده است. ZI/dپس پادشاه برخاست و نزد دروازه بنشست و تمامی قوم را خبر داده، گفتند که «اینک پادشاه نزد دروازه نشسته است.» و تمامی قوم به حضور پادشاه آمدند. و اسرائیلیان، هر کس به خیمه خود فرار کرده بودند. H;dو اﻵن برخاسته ، بیرون بیا و به بندگان خود سخنان دلآویز بگو، زیرا به خداوند قسم می خورم که اگر بیرون نیایی ، امشب برای تو کسی نخواهد ماند، و این بلا برای تو بدتر خواهد بود از همه بلایایی که از طفولیتت تا این وقت به تو رسیده است.» Gdچونکه دشمنان خود را دوست داشتی و محبان خویش را بغض نمودی، زیرا که امروز ظاهر ساختی که سرداران و خادمان نزد تو هیچند و امروز فهمیدم که اگر ابشالوم زنده می ماند و جمیع ما امروز می مردیم، آنگاه در نظر تو پسند می آمد. 0F[dپس یوآب نزد پادشاه به خانه درآمده، گفت: «امروز روی تمامی بندگان خود را شرمنده ساختی که جان تو و جان پسرانت و دخترانت و جان زنانت و جان متعه هایت را امروز نجات دادند. FEdو پادشاه روی خود را پوشانید و پادشاه به آواز بلند صدا زد که «ای پسرم ابشالوم! ای ابشالوم! پسرم! ای پسر من!» ;Dqdو قوم در آن روز دزدانه به شهر داخل شدند، مثل کسانی که از جنگ فرار کرده، از روی خجالت دزدانه می آیند. DCdو در آن روز برای تمامی قوم ظفر به ماتم مبدل گشت، زیرا قوم در آن روز شنیدند که پادشاه برای پسرش غمگین است. B !dو به یوآب خبر دادند که اینک پادشاه گریه می کند و برای ابشالوم ماتم گرفته است. WA)d!پس پادشاه، بسیار مضطرب شده، به بالاخانه دروازه برآمد و می گریست و چون می رفت، چنین می گفت: «ای پسرم ابشالوم! ای پسرم، پسرم، ابشالوم! کاش که به جای تو می مردم، ای ابشالوم، پسرم، ای پسر من!»y@md و پادشاه به کوشی گفت: «آیا ابشالوم جوان به سلامت است؟» کوشی گفت: «دشمنان آقایم، پادشاه، و هر که برای ضرر تو برخیزد، مثل آن جوان باشد.» y?mdو اینک کوشی رسید و کوشی گفت: «برای آقایم، پادشاه، بشارت است، زیرا خداوند امروز انتقام تو را از هر که با تو مقاومت می نمود، کشیده است.» y>mdو پادشاه گفت: «بگرد و اینجا بایست.» و او به آن طرف شده، بایستاد.=/dپادشاه گفت: «آیا ابشالوم جوان به سلامت است؟» و اخیمعص در جواب گفت: «چون یوآب، بنده پادشاه و بنده تو را فرستاد، هنگامه عظیمی دیدم اما ندانستم که چه بود.» R<dو اخیمعص ندا کرده، به پادشاه گفت: «سلامتی است.» و پیش پادشاه رو به زمین افتاده، گفت: «یهوه خدای تو متبارک باد که مردمانی که دست خود را بر آقایم پادشاه بلند کرده بودند، تسلیم کرده است.» _;9dو دیده بان گفت: «دویدن اولی را می بینم که مثل دویدن اخیمعص بن صادوق است.» پادشاه گفت: «او مرد خوبی است و خبر خوب می آورد.»x:kdو دیده بان، شخص دیگر را دید که می دود و دیده بان به دربان آواز داده، گفت: «شخصی به تنهایی می دود.» و پادشاه گفت: «او نیز بشارت می آورد.» I9 dو دیده بان آواز کرده، پادشاه را خبر داد و پادشاه گفت: «اگر تنهاست، بشارت می آورد.» و او می آمد و نزدیک می شد. 8dو داود در میان دو دروازه نشسته بود و دیده بان بر پشت بام دروازه به حصار برآمد و چشمان خود را بلند کرده، مردی را دید که اینک به تنهایی می دود. )7Mdگفت: «هرچه بشود، بدوم.» او وی را گفت: «بدو.» پس اخیمعص به راه وادی دویده، از کوشی سبقت جست. 6)dو اخیمعص بن صادوق، بار دیگر به یوآب گفت: «هرچه بشود، ملتمس اینکه من نیز در عقب کوشی بدوم.» یوآب گفت: «ای پسرم چرا باید بدوی چونکه بشارت نداری که ببری؟» 65gdو یوآب به کوشی گفت: «برو و از آنچه دیده ای به پادشاه خبر برسان.» و کوشی یوآب را تعظیم نموده، دوید. h4Kdیوآب او را گفت: «تو امروز صاحب بشارت نیستی، اما روز دیگر بشارت خواهی برد و امروز مژده نخواهی داد چونکه پسر پادشاه مرده است.» @3{dو اخیمعص بن صادوق گفت: «حال بروم و مژده به پادشاه برسانم که خداوند انتقام او را از دشمنانش کشیده است.» d2Cdاما ابشالوم در حین حیات خود، بنایی را که در وادی ملک است برای خود برپا کرد، زیرا گفت پسری ندارم که از او اسم من مذکور بماند، و آن بنا را به اسم خود مسمی ساخت. پس تا امروز ید ابشالوم خوانده می شود. 1/dو ابشالوم را گرفته ، او را در حفره بزرگ که در جنگل بود، انداختند، و بر او توده بسیار بزرگ از سنگها افراشتند، و جمیع اسرائیل هر یک به خیمه خود فرار کردند. -0Udو چون یوآب کرنا را نواخت، قوم از تعاقب نمودن اسرائیل برگشتند، زیرا که یوآب قوم را منع نمود. /dو ده جوان که سلاح داران یوآب بودند دور ابشالوم را گرفته ، او را زدند و کشتند. .dآنگاه یوآب گفت: «نمی توانم با تو به اینطور تاخیر نمایم.» پس سه تیر به دست خود گرفته ، آنها را به دل ابشالوم زد حینی که او هنوز در میان بلوط زنده بود. 6-gd والا بر جان خود ظلم می کردم چونکه هیچ امری از پادشاه مخفی نمی ماند، و خودت به ضد من بر می خاستی .» ,d آن شخص به یوآب گفت: «اگر هزار مثقال نقره به دست من می رسید، دست خود را بر پسر پادشاه دراز نمی کردم، زیرا که پادشاه تو را و ابیشای و اتای را به سمع ما امر فرموده، گفت زنهار هر یکی از شما درباره ابشالوم جوان باحذر باشید. x+kd و یوآب به آن شخصی که او را خبر داد، گفت: «هان تو دیده ای؟ پس چرا او را در آنجا به زمین نزدی؟ و من ده مثقال نقره و کمربندی به تو می دادم.» ;*qd و شخصی آن را دیده، به یوآب خبر رسانید و گفت: «اینک ابشالوم را دیدم که در میان درخت بلوط آویزان است.» )d و ابشالوم به بندگان داود برخورد؛ و ابشالوم بر قاطر سوار بود و قاطر زیر شاخه های پیچیده شده بلوط بزرگی درآمد، و سر او در میان بلوط گرفتار شد، به طوری که در میان آسمان و زمین آویزان گشت و قاطری که زیرش بود، بگذشت. i(Mdو جنگ در آنجا بر روی تمامی زمین منتشر شد؛ و در آن روز آنانی که از جنگل هلاک گشتند، بیشتر بودند از آنانی که به شمشیر کشته شدند. X'+dو قوم اسرائیل در آنجا از حضور بندگان داود شکست یافتند، و در آن روز کشتار عظیمی در آنجا شد و بیست هزار نفر کشته شدند. & dپس قوم به مقابله اسرائیل به صحرا بیرون رفتند و جنگ در جنگل افرایم بود. >%wdو پادشاه یوآب و ابیشای و اتای را امر فرموده، گفت: «به خاطر من بر ابشالوم جوان به رفق رفتار نمایید.» و چون پادشاه جمیع سرداران را درباره ابشالوم فرمان داد، تمامی قوم شنیدند. $dپادشاه به ایشان گفت: «آنچه در نظر شما پسند آید، خواهم کرد.» و پادشاه به جانب دروازه ایستاده بود، و تمامی قوم با صده ها و هزاره ها بیرون رفتند. #dاما قوم گفتند: «تو همراه ما نخواهی آمد زیرا اگر ما فرار کنیم، درباره ما فکر نخواهند کرد؛ و اگر نصف ما بمیریم، برای ما فکر نخواهند کرد؛ و حال تو مثل ده هزار ما هستی. پس اﻵن بهتر این است که ما را از شهر امداد کنی .» ,"Sdو داود قوم را روانه نمود، ثلثی به دست یوآب و ثلثی به دست ابیشای ابن صرویه ، برادر یوآب، و ثلثی به دست اتای جتی. و پادشاه به قوم گفت: «من نیز البته همراه شما می آیم.» +! Sdو داود قومی را که همراهش بودند، سان دید، و سرداران هزاره و سرداران صده برایشان تعیین نمود. } ud و عسل کره و گوسفندان و پنیر گاو برای خوراک داود و قومی که همراهش بودند آوردند، زیرا گفتند که قوم در بیابان گرسنه و خسته و تشنه می باشند. .Wdبسترها و کاسه ها و ظروف سفالین و گندم و جو و آرد و خوشه های برشته و باقلا و عدس و نخود برشته ، hKdو واقع شد که چون داود به محنایم رسید، شوبی ابن ناحاش از ربت بنی عمون و ماکیر بن عمیئیل از لودبار و برزلائی جلعادی از روجلیم، [1dپس اسرائیل و ابشالوم در زمین جلعاد اردو زدند. 0[dو ابشالوم، عماسا را به جای یوآب به سرداری لشکر نصب کرد. و عماسا پسر شخصی مسمی ' به یترای اسرائیلی بود که نزد ابیجایل، دختر ناحاش، خواهر صرویه ، مادر یوآب درآمده بود. 3dاما داود به محنایم آمد و ابشالوم از اردن گذشت و تمامی مردان اسرائیل همراهش بودند. T#dاما چون اخیتوفل دید که مشورت او بجا آورده نشد، الاغ خود را بیاراست و برخاسته ، به شهر خود به خانه اش رفت و برای خانه خود تدارک دیده، خویشتن را خفه کرد و مرد و او را در قبر پدرش دفن کردند. gIdپس داود و تمامی قومی که همراهش بودند، برخاستند و از اردن عبور کردند و تا طلوع فجر یکی باقی نماند که از اردن عبور نکرده باشد. Bdو بعد از رفتن آنها، ایشان از چاه برآمدند و رفته، داود پادشاه را خبر دادند و به داود گفتند: «برخیزید و به زودی از آب عبور کنید، زیرا که اخیتوفل درباره شما چنین مشورت داده است.» 2_dو خادمان ابشالوم نزد آن زن به خانه درآمده، گفتند: «اخیمعص و یوناتان کجایند؟» زن به ایشان گفت: «از نهر آب عبور کردند.» پس چون جستجو کرده، نیافتند، به اورشلیم برگشتند. 9dو زن، سرپوش چاه را گرفته ، بر دهنه اش گسترانید و بلغور بر آن ریخت. پس چیزی معلوم نشد. dاما غلامی ایشان را دیده، به ابشالوم خبر داد. و هر دو ایشان به زودی رفته ، به خانه شخصی در بحوریم داخل شدند و در حیاط او چاهی بود که در آن فرود شدند. kQdو یوناتان و اخیمعص نزد عین روجل توقف می نمودند و کنیزی رفته ، برای ایشان خبر می آورد. و ایشان رفته ، به داود پادشاه خبر می رسانیدند، زیرا نمی توانستند به شهر داخل شوند که مبادا خویشتن را ظاهر سازند. $}} |:zzy0xwvv utt'ss1rXqq pp oxnn}mm'llkkjXiiThhEgg%fee=dd+cc:bb5aa+`__[^^]%\\[[ Z6YXWWbVUT^SRQPvOUNLMLL K}J"HH GzFeE^DD"CC[CBBB AAgA@@=???->>=<;s:99=8775442^10/9--,+*('[&L&@%$f#"! 3\7FD+6uJ+d { Rh`rb9 An*و چون او هنوز سخن می گفت، اینک یوناتان بن ابیاتار کاهن رسید و ادنیا گفت: «بیا زیرا که تو مرد شجاع هستی و خبر نیکو می آوری.» 8 'n)و ادنیا و تمامی دعوت شدگانی که با او بودند، چون از خوردن فراغت یافتند، این را شنیدند و چون یوآب آواز کرنا را شنید، گفت: «چیست این صدای اضطراب در شهر؟» T7 %n(و تمامی قوم در عقب وی برآمدند و قوم نای نواختند و به فرح عظیم شادی نمودند، به حدی که زمین از آواز ایشان منشق می شد. j6 Qn'و صادوق کاهن، حقه روغن را از خیمه گرفته ، سلیمان را مسح کرد و چون کرنا را نواختند تمامی قوم گفتند: «سلیمان پادشاه زنده بماند.» 5 n&و صادوق کاهن و ناتان نبی و بن ایاهو ابن یهویاداع و کریتیان و فلیتیان رفته ، سلیمان را بر قاطر داود پادشاه سوار کردند و او را به جیحون آوردند. f4 In%چنانکه خداوند با آقایم، پادشاه بوده است، همچنین با سلیمان نیز باشد، و کرسی وی را از کرسی آقایم داود پادشاه عظیمتر گرداند.» ,3 Un$و بن ایاهو ابن یهویاداع در جواب پادشاه گفت: «آمین! یهوه، خدای آقایم، پادشاه نیز چنین بگوید. 2 n#و شما در عقب وی برآیید تا او داخل شده، بر کرسی من بنشیند و او به جای من پادشاه خواهد شد، و او را مامور فرمودم که بر اسرائیل و بر یهودا پیشوا باشد.» `1 =n"و صادوق کاهن و ناتان نبی او را در آنجا به پادشاهی اسرائیل مسح نمایند و کرنا را نواخته، بگویید: سلیمان پادشاه زنده بماند! f0 In!و پادشاه به ایشان گفت: «بندگان آقای خویش را همراه خود بردارید و پسرم، سلیمان را بر قاطر من سوار نموده، او را به جیحون ببرید. ^/ 9n و داود پادشاه گفت: «صادوق کاهن و ناتان نبی و بن ایاهو بن یهویاداع را نزد من بخوانید.» پس ایشان به حضور پادشاه داخل شدند. 5. gnو بتشبع رو به زمین خم شده، پادشاه را تعظیم نمود و گفت: «آقایم، داود پادشاه تا به ابد زنده بماند!» ?- {nچنانکه برای تو، به یهوه خدای اسرائیل، قسم خورده، گفتم که پسر تو، سلیمان بعد از من پادشاه خواهد شد، و او به جای من بر کرسی من خواهد نشست، به همان طور امروز به عمل خواهم آورد.» ", Anو پادشاه سوگند خورده، گفت: «قسم به حیات خداوند که جان مرا از تمام تنگیها رهانیده است، C+ nو داود پادشاه در جواب گفت: «بتشبع را نزد من بخوانید.» پس او به حضور پادشاه درآمد و به حضور پادشاه ایستاد. X* -nآیا این کار از جانب آقایم، پادشاه شده و آیا به بنده ات خبر ندادی که بعد از آقایم، پادشاه کیست که بر کرسی وی بنشیند؟» )) Onلیکن بنده ات مرا و صادوق کاهن و بن ایاهو ابن یهویاداع و بنده ات، سلیمان را دعوت نکرده است. ( !nزیرا که امروز او روانه شده، گاوان و پرواریها و گوسفندان بسیار ذبح نموده، و همه پسران پادشاه و سرداران لشکر و ابیاتار کاهن را دعوت کرده است، و اینک ایشان به حضورش به اکل و شرب مشغولند و می گویند ادنیای پادشاه زنده بماند. H'  nو ناتان گفت: «ای آقایم پادشاه، آیا تو گفته ای که ادنیا بعد از من پادشاه خواهد شد و او بر کرسی من خواهد نشست؟ `& =nو پادشاه را خبر داده، گفتند که «اینک ناتان نبی است.» و او به حضور پادشاه درآمده، رو به زمین خم شده، پادشاه را تعظیم نمود. x% mnو اینک چون او هنوز با پادشاه سخن می گفت، ناتان نبی نیز داخل شد. =$ wnوالا واقع خواهد شد هنگامی که آقایم پادشاه با پدران خویش بخوابد که من و پسرم سلیمان مقصر خواهیم بود.» q# _nو اما ای آقایم پادشاه، چشمان تمامی اسرائیل به سوی توست تا ایشان را خبر دهی که بعد از آقایم، پادشاه، کیست که بر کرسی وی خواهد نشست. " 'nو گاوان و پرواریها و گوسفندان بسیار ذبح کرده، همه پسران پادشاه و ابیاتار کاهن و یوآب، سردار لشکر را دعوت کرده، اما بنده ات سلیمان را دعوت ننموده است. s! cnو حال اینک ادنیا پادشاه شده است و آقایم پادشاه اطلاع ندارد.   {nاو وی را گفت: «ای آقایم تو برای کنیز خود به یهوه خدای خویش قسم خوردی که پسر تو، سلیمان بعد از من پادشاه خواهد شد و او بر کرسی من خواهد نشست.  nو بتشبع خم شده، پادشاه را تعظیم نمود و پادشاه گفت: «تو را چه شده است؟» 6 inپس بتشبع نزد پادشاه به اطاق درآمد و پادشاه بسیار پیر بود و ابیشک شونمیه ، پادشاه را خدمت می نمود. A nاینک وقتی که تو هنوز در آنجا با پادشاه سخن گویی، من نیز بعد از تو خواهم آمد و کلام تو را ثابت خواهم کرد.»n Yn برو ونزد داود پادشاه داخل شده، وی را بگو که ای آقایم پادشاه، آیا تو برای کنیز خود قسم خورده، نگفتی که پسر تو سلیمان، بعد از من پادشاه خواهد شد؟ و او بر کرسی من خواهد نشست؟ پس چرا ادنیا پادشاه شده است؟  {n پس حال بیا تو را مشورت دهم تا جان خود و جان پسرت، سلیمان را برهانی. V )n و ناتان به بتشبع، مادر سلیمان، عرض کرده، گفت: «آیا نشنیدی که ادنیا، پسر حجیت، سلطنت می کند و آقای ما داود نمی داند.  }n اما ناتان نبی و بن ایاهو و شجاعان و برادر خود، سلیمان را دعوت نکرد. A n و ادنیا گوسفندان و گاوان و پرواریها نزد سنگ زوحلت که به جانب عین روجل است، ذبح نمود، و تمامی برادرانش، پسران پادشاه را با جمیع مردان یهودا که خادمان پادشاه بودند، دعوت نمود. S #nو اما صادوق کاهن و بن ایاهو ابن یهویاداع و ناتان نبی و شمعی و ریعی و شجاعانی که از آن داود بودند، با ادنیا نرفتند.  nو با یوآب بن صرویه و ابیاتار کاهن مشورت کرد و ایشان ادنیا را اعانت نمودند.  nو پدرش او را در تمامی ایام عمرش نرنجانیده، و نگفته بود چرا چنین و چنان می کنی ، و او نیز بسیار خوش اندام بود و مادرش او را بعد از ابشالوم زاییده بود.  nآنگاه ادنیا پسر حجیت، خویشتن را برافراشته، گفت: «من سلطنت خواهم نمود.» و برای خود ارابه ها و سواران و پنجاه نفر را که پیش روی وی بدوند، مهیا ساخت. : qnو آن دختر بسیار نیکو منظر بود و پادشاه را پرستاری نموده، او را خدمت می کرد. اما پادشاه او را نشناخت. ; snپس در تمامی حدود اسرائیل دختری نیکو منظر طلبیدند و ابیشک شونمیه را یافته ، او را نزد پادشاه آوردند. 3 cnو خادمانش وی را گفتند: «به جهت آقای ما، پادشاه، باکره ای جوان بطلبند تا به حضور پادشاه بایستد و او را پرستاری نماید، و در آغوش تو بخوابد تا آقای ما، پادشاه، گرم بشود.»  =nو داود پادشاه پیر و سالخورده شده، هر چند او را به لباس می پوشانیدند، لیکن گرم نمی شد. d- dو داود در آنجا مذبحی برای خداوند بنا نموده، قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی گذرانید. پس خداوند به جهت زمین اجابت فرمود و وبا از اسرائیل رفع شد.V 'dاما پادشاه به ارونه گفت: «نی ، بلکه البته به قیمت از تو خواهم گرفت، و برای یهوه، خدای خود، قربانی های سوختنی بی قیمت نخواهم گذرانید.» پس داود خرمنگاه و گاوان را به پنجاه مثقال نقره خرید. S !dو ارونه به داود عرض کرد: «آقایم پادشاه آنچه را که در نظرش پسند آید گرفته ، قربانی کند و اینک گاوان به جهت قربانی سوختنی و چومها و اسباب گاوان به جهت هیزم. این همه را ای پادشاه، ارونه به پادشاه می دهد.» و ارونه به پادشاه گفت: «یهوه، خدایت، تو را قبول فرماید.»  dو ارونه گفت: «آقایم، پادشاه، چرا نزد بنده خود آمده است؟» داود گفت: «تا خرمنگاه را از تو بخرم و مذبحی برای خداوند بنا نمایم و تا وبا از قوم رفع شود.»  dو چون ارونه نظر انداخته ، پادشاه و بندگانش را دید که نزد وی می آیند، ارونه بیرون آمده، به حضور پادشاه به روی خود به زمین افتاده، تعظیم نمود. q ]dپس داود موافق کلام جاد چنانکه خداوند امر فرموده بود، رفت. /Ydو در آن روز جاد نزد داود آمده، گفت: «برو و مذبحی در خرمنگاه ارونه یبوسی برای خداوند برپا کن.» fGdو چون داود، فرشته ای را که قوم را هلاک می ساخت دید، به خداوند عرض کرده، گفت: «اینک من گناه کرده ام و من عصیان ورزیده ام. اما این گوسفندان چه کرده اند؟ تمنا اینکه دست تو بر من و برخاندان پدرم باشد.» {dو چون فرشته ، دست خود را بر اورشلیم دراز کرد تا آن را هلاک سازد، خداوند از آن بلا پشیمان شد و به فرشته ای که قوم را هلاک می ساخت گفت: «کافی است! حال دست خود را باز دار.» و فرشته خداوند نزد خرمنگاه ارونه یبوسی بود. >wdپس خداوند وبا براسرائیل از آن صبح تا وقت معین فرستاد و هفتاد هزار نفر از قوم، از دان تا بئرشبع مردند. [1dداود به جاد گفت: «در شدت تنگی هستم. تمنا اینکه به دست خداوند بیفتیم زیرا که رحمتهای او عظیم است و به دست انسان نیفتم.» ;qd پس جاد نزد داود آمده، او را مخبر ساخت و گفت: «آیا هفت سال قحط در زمینت برتو عارض شود، یا سه ماه از حضور دشمنان خود فرار نمایی و ایشان تو را تعاقب کنند، یا وبا سه روز در زمین تو واقع شود. پس اﻵن تشخیص نموده، ببین که نزد فرستنده خود چه جواب ببرم.» ]5d «برو داود را بگو خداوند چنین می گوید: سه چیز پیش تو می گذارم پس یکی از آنها را برای خود اختیار کن تا برایت به عمل آورم.» 9d و بامدادان چون داود برخاست، کلام خداوند به جاد نبی که رایی داود بود، نازل شده، گفت: kQd و داود بعد از آنکه قوم را شمرده بود، در دل خود پشیمان گشت. پس داود به خداوند گفت: «در این کاری که کردم، گناه عظیمی ورزیدم و حال ای خداوند گناه بنده خود را عفو فرما زیرا که بسیار احمقانه رفتار نمودم.» X+d و یوآب عدد شمرده شدگان قوم را به پادشاه داد: از اسرائیل هشتصد هزار مردجنگی شمشیرزن و از یهودا پانصد هزار مرد بودند.'~Idو چون در تمامی زمین گشته بودند، بعد از انقضای نه ماه و بیست روز به اورشلیم مراجعت کردند. "}?dو به قلعه صور و تمامی شهرهای حویان و کنعانیان آمدند و به جنوب یهودا تا بئرشبع گذشتند. |dو به جلعاد و زمین تحتیم حدشی آمدند و به دان یعن رسیده، به سوی صیدون دور زدند. 6{gdو از اردن عبور کرده، در عروعیر به طرف راست شهری که در وسط وادی جاد در مقابل یعزیر است، اردو زدند. bz?dاما کلام پادشاه بر یوآب و سرداران لشکر غالب آمد و یوآب و سرداران لشکر از حضور پادشاه برای شمردن قوم اسرائیل بیرون رفتند. 3yadو یوآب به پادشاه گفت: «حال یهوه، خدای تو، عدد قوم را هر چه باشد، صد چندان زیاده کند، و چشمان آقایم، پادشاه، این را ببیند. لیکن چرا آقایم، پادشاه، خواهش این عمل دارد؟» x dو پادشاه به سردار لشکر خود یوآب که همراهش بود، گفت: «اﻵن در تمامی اسباط اسرائیل از دان تا بئرشبع گردش کرده، قوم را بشمار تا عدد قوم را بدانم.» Zw 1dو خشم خداوند بار دیگر بر اسرائیل افروخته شد. پس داود را بر ایشان برانگیزانیده، گفت: «برو و اسرائیل و یهودا را بشمار.» ]v5d'و اوریای حتی ، که جمیع اینها سی و هفت نفر بودند.6uid&و عیرای یتری و جارب یتری، {tqd%و صالق عمونی و نحرای بئیروتی که سلاحداران یوآب بن صرویه بودند، Qsd$ و یَجاَل بن ناتان ازصُوبَه و بانی جادی. ;rsd#و حصرای کرملی و فعرای اربی ، sqad"و الیفلط بن احسبای ابن معکاتی و الیعام بن اخیتوفل جیلونی ، [p1d! و شَمَّه حَراری و اَخِیاَم بن شارَرِ اَراری. So!d و الیحبای شعلبونی و از بنی یاشن یوناتان، Hn dو ابوعلبون عرباتی و عزموت برحومی ، Um%dو بنایای فرعاتونی و هدای از وادیهای جاعش، tlcdو حالب بن بعنه نطوفاتی و اتای بن ریبای از جبعه بنی بنیامین، Akdو صلمون اخوخی و مهرای نطوفاتی ، Hj dو ابیعزر عناتوتی و مبونای حوشاتی ، Hi dو حالص فلطی و عیرا ابن عقیش تقوعی ، :hqdو شمه حرودی و الیقای حرودی، gdو عسائیل برادر یوآب یکی از آن سی نفر بود و الحانان بن دودوی بیت لحمی ، &fGdو از آن سی نفر مکرم تر شد لیکن به آن سه نفر اول نرسید و داود او را بر اهل مشورت خود گماشت. edو بن ایاهو ابن یهویاداع این کارها را کرد و در میان آن سه مرد شجاع اسم یافت. ddو مرد خوش اندام مصریای را کشت و آن مصری در دست خود نیزه ای داشت اما نزد وی با چوب دستی رفت و نیزه را از دست مصری ربود و وی را با نیزه خودش کشت. cdو بن ایاهو ابن یهویاداع، پسر مردی شجاع قبصئیلی ، که کارهای عظیم کرده بود، دو پسر اریئیل موآبی را کشت و در روز برف به حفره ای فرود شده، شیری را بکشت. bdآیا از آن سه نفر مکرم تر نبود؟ پس سردار ایشان شد لیکن به سه نفر اول نرسید. kaQdو ابیشای، برادر یوآب بن صرویه ، سردار سه نفر بود و نیزه خود را بر سیصد نفر حرکت داده، ایشان را کشت و در میان آن سه نفر اسم یافت. %`Edو گفت: «ای خداوند حاشا از من که این کار را بکنم. مگر این خون آن کسان نیست که به خطر جان خود رفتند؟» از این جهت نخواست که بنوشد. کاری که این سه مرد کردند، این است. W_)dپس آن سه مرد شجاع، لشکر فلسطینیان را از میان شکافته ، آب را از چاهی که نزد دروازه بیت لحم است کشیده، برداشتند و آن را نزد داود آوردند، اما نخواست که آن را بنوشد و آن را به جهت خداوند ریخت. ^9dو داود خواهش نموده، گفت: «کاش کسی مرا از چاهی که نزد دروازه بیت لحم است آب بنوشاند.» y]mdو داود در آن وقت در ملاذ خویش بود و قراول فلسطینیان در بیت لحم. g\Id و سه نفر از آن سی سردار فرود شده، نزد داود در وقت حصاد به مغاره عدلام آمدند، و لشکر فلسطینیان در وادی رفائیم اردو زده بودند. A[}d آنگاه او در میان آن قطعه زمین ایستاد و آن را نگاه داشته ، فلسطینیان را شکست داد و خداوند ظفر عظیمی داد. Zd و بعد از او شمه بن آجی هراری بود و فلسطینیان، لشکری فراهم آوردند، در جایی که قطعه زمینی پر از عدس بود، و قوم از حضور فلسطینیان فرار می کردند. Y5d و اما او برخاسته، با فلسطینیان جنگ کرد تا دستش خسته شد و دستش به شمشیر چسبید و خداوند در آن روز، ظفر عظیمی داد، و قوم در عقب او فقط برای غارت کردن برگشتند. GX d و بعد از او العازار بن دودو ابن اخوخی ، یکی از آن سه مرد شجاع که با داود بودند، هنگامی که فلسطینیان را که در آنجا برای جنگ جمع شده، و مردان اسرائیل رفته بودند، به مقاتله طلبیدند. W3dو نامهای شجاعانی که داود داشت این است: یوشیب بشبت تحکمونی که سردار شالیشیم بود که همان عدینو عصنی باشد که بر هشتصد نفر تاخت آورد و ایشان را در یک وقت کشت. FVdو کسی که ایشان را لمس نماید، می باید با آهن و نی نیزه مسلح شود. و ایشان در مسکن خود با آتش سوخته خواهند شد.»/UYdلیکن جمیع مردان بلیعال مثل خارهایند که دور انداخته می شوند. چونکه آنها را به دست نتوان گرفت. 'TIdیقینا خانه من با خدا چنین نیست. لیکن عهد جاودانی با من بسته است، که در همه چیز آراسته و مستحکم است. و تمامی نجات و تمامی مسرت من این است، هرچند آن را نمو نمی دهد. Sdو او خواهد بود مثل روشنایی صبح، وقتی که آفتاب طلوع نماید، یعنی صبح بی ابر، هنگامی که علف سبز از زمین می روید، به سبب درخشندگی بعد از باران. ORdخدای اسرائیل متکلم شد و صخره اسرائیل مرا گفت: آنکه بر مردمان حکمرانی کند، عادل باشد و با خدا ترسی سلطنت نماید. xQkdروح خداوند به وسیله من متکلم شد و کلام او بر زبانم جاری گردید. aP ?dو این است سخنان آخر داود: «وحی داود بن یسا. و وحی مردی که بر مقام بلند ممتاز گردید، مسیح خدای یعقوب، و مغنی شیرین اسرائیل. NOd3نجات عظیمی برای پادشاه خود می نماید. و برای مسیح خویش رحمت را پدید می آورد. به جهت داود و ذریت وی تا ابداﻵباد.»N7d2بنابراین ای خداوند، تو را در میان امتها حمد خواهم گفت، و به نام تو ترنم خواهم نمود. OMd1و مرا از دست دشمنانم بیرون می آوری و بر مقاومت کنندگانم مرا بلند می گردانی. تو مرا از مرد ظالم خلاصی خواهی داد. {Lqd0ای خدایی که برای من انتقام می کشی و قومها را زیر من پست می سازی، zKod/خداوند زنده است و صخره من متبارک و خدای صخره نجات من متعال باد. Jd.غریبان پژمرده خواهند گردید و از مکانهای مخفی خود با ترس بیرون خواهند آمد. Id-غریبان نزد من تذلل خواهند کرد و به مجرد شنیدن من، مرا اطاعت خواهند نمود. qH]d,و تو مرا از مخاصمات قوم من خواهی رهانید، و مرا برای سرداری امتها حفظ خواهی کرد، و قومی را که نشناخته بودم، مرا بندگی خواهند نمود. Gd+پس ایشان را مثل غبار زمین نرم می کنم و مثل گل کوچه ها کوبیده، پایمال می سازم. 'FId*فریاد برمی آورند، اما رهاننده ای نیست؛ و به سوی خداوند، لیکن ایشان را اجابت نخواهد کرد. yEmd)و دشمنانم را پیش من منهزم خواهی کرد تا خصمان خود را منقطع سازم.1D]d(زیرا کمر مرا برای جنگ به قوت خواهی بست، و آنانی را که به ضد من برخیزند در زیر من خم خواهی ساخت. C1d'ایشان را خراب کرده، خرد خواهم ساخت تا دیگر برنخیزند، و زیر پایهایم خواهند افتاد. !B=d&دشمنان خود را تعاقب نموده، ایشان را هلاک خواهم ساخت، و تا نابود نشوند بر نخواهم گشت. bA?d%قدمهای مرا در زیر من وسعت دادی که پایهایم نلغزید. z@od$و سپر نجات خود را به من خواهی داد، و لطف تو مرا بزرگ خواهد ساخت. ?d#دستهای مرا به جنگ تعلیم می دهد، و به بازوی خود کمان برنجین را می کشم. >d"و پایهایم را مثل پای غزال می گرداند، و مرا بر مکانهای بلندم برپا می دارد. ^=7d!خدا قلعه استوار من است. و طریق مرا کامل می سازد. j<Od زیرا کیست خدا غیر از یهوه؟ و کیست صخره غیر از خدای ما؟ !;=dو اما خدا، طریق وی کامل است؛ و کلام خداوند مصفا؛ و او برای جمیع متوکلانش سپر می باشد. ":?dزیرا که به استعانت تو بر لشکری تاخت آوردم و به مدد خدای خود بر حصارها جست و خیز نمودم. 95dزیرا که تو ای خداوند، نور من هستی و خداوند، تاریکی مرا به روشنایی مبدل خواهد ساخت. 85dو قوم مستمند را نجات خواهی داد. اما چشمان تو بر متکبران است تا ایشان را پست گردانی. 7}dبا شخص طاهر به طهارت عمل خواهی نمود و با کج خلقان مخالفت خواهی کرد. 6)dبا شخص رحیم، خویشتن را رحیم خواهی نمود و با مرد کامل با کاملیت رفتار خواهی کرد. 5!dبنابراین خداوند مرا به حسب عدالتم جزا داد و بر حسب صداقتی که در نظر وی داشتم. u4edو به حضور او کامل شدم و از عصیان ورزیدن، خویشتن را بازداشتم. 3ydچونکه جمیع احکام او در مد نظر من است و از فرایض او انحراف نورزیدم. 2ydزیرا که طریقهای خداوند را حفظ نمودم و از خدای خویش عصیان نورزیدم. *1Odپس خداوند مرا به حسب عدالتم جزا خواهد داد، و به حسب پاکیزگی دستم مرا مکافات خواهد رسانید. 0dمرا به مکان وسیع بیرون آورد و مرا خلاصی داد چونکه به من رغبت می داشت./ dدر روز شقاوت من، ایشان مرا دریافته بودند، لیکن خداوند تکیه گاه من بود. .dمرا از دشمنان زورآورم رهایی داد، و از مبغضانم، چونکه از من قویتر بودند. }-udاز اعلی علیین فرستاده، مرا گرفت و از آبهای بسیار مرا بیرون کشید. 2,_dپس عمقهای دریا ظاهر شد و اساسهای ربع مسکون منکشف گردید، از توبیخ خداوند و از نفخه باد بینی وی. +3dتیرها فرستاده، ایشان را پراکنده ساخت و برق را جهانیده، ایشان را سراسیمه گردانید. *ydخداوند از آسمان رعد نمود و حضرت اعلی ' آواز خویش را مسموع گردانید. v)gd از درخشندگی ای که پیش روی وی بود، اخگرهای آتش افروخته گردید. (d ظلمت را به اطراف خود سایبانها ساخت، و اجتماع آبها و ابرهای متراکم افلاک را. x'kd بر کروبین سوار شده، پرواز نمود، و بر بالهای باد نمایان گردید. &{d و او آسمانها را خم کرده، نزول فرمود و تاریکی غلیظ زیر پایهایش بود. %5d از بینی وی دود متصاعد شد و از دهان او آتش سوزان درآمد و اخگرها از آن افروخته گردید. '$Idآنگاه زمین متزلزل و مرتعش گردید و اساسهای آسمان بلرزیدند و از حدت خشم او متحرک گردیدند. U#%dدر تنگی خود خداوند را خواندم و نزد خدای خویش دعا نمودم، و او آواز مرا از هیکل خود شنید و استغاثه من به گوش وی رسید. j"Odرسنهای گور مرا احاطه نمودند. دامهای موت مرا دریافتند. !dزیرا که موجهای موت مرا احاطه نموده، و سیلهای عصیان مرا ترسانیده بود.  )dخداوند را که سزاوار کل حمد است، خواهم خواند. پس از دشمنان خود خلاصی خواهم یافت. b?dخدای صخره من که بر او توکل خواهم نمود، سپر من و شاخ نجاتم، برج بلند و ملجای من، ای نجات دهنده من، مرا از ظلم خواهی رهانید. b?dو گفت: « خداوند صخره من و قلعه من و رهاننده من است. W +dو داود در روزی که خداوند او را از دست جمیع دشمنانش و از دست شاؤل رهایی داد، کلمات این سرود را برای خداوند انشا نمود. ;dاین چهار نفر برای رافا در جت زاییده شده بودند و به دست داود و به دست بندگانش افتادند.dو چون اسرائیل را به ننگ آورد، یوناتان بن شمعی ، برادر داود، او را کشت. 'dو دیگر جنگی در جت واقع شد که در آنجا مردی بلند قد بود که دست و پای او هریک شش انگشت داشت که جمله آنها بیست و چهار باشد و او نیز برای رافا زاییده شده بود. kQdو باز جنگ با فلسطینیان در جوب واقع شد و الحانان بن یعری ارجیم بیت لحمی ، جلیات جتی را کشت که چوب نیزه اش مثل نورد جولاهکان بود. Rdو بعد از آن نیز، جنگی با فلسطینیان در جوب واقع شد که در آن سبکای حوشاتی ، صاف را که او نیز از اولاد رافا بود، کشت. A}dاما ابیشای ابن صرویه او را مدد کرده، آن فلسطینی را زد و کشت. آنگاه کسان داود قسم خورده، به وی گفتند: «بار دیگر همراه ما به جنگ نخواهی آمد مبادا چراغ اسرائیل را خاموش گردانی .» Ndو یشبی بنوب که از اولاد رافا بود و وزن نیزه او سیصد مثقال برنج بود و شمشیری نو بر کمر داشت، قصد کشتن داود نمود. S!dو باز فلسطینیان با اسرائیل جنگ کردند و داود با بندگانش فرود آمده، با فلسطینیان مقاتله نمودند و داود وامانده شد. =udو استخوانهای شاؤل و پسرش یوناتان را در صیلع، در زمین بنیامین، در قبر پدرش قیس، دفن کردند و هرچه پادشاه امر فرموده بود، بجا آوردند. و بعد از آن، خدا به جهت زمین اجابت فرمود. X+d و استخوانهای شاؤل و استخوانهای پسرش، یوناتان را از آنجا آورد و استخوانهای آنانی را که بر دار بودند نیز، جمع کردند. FS~^}M|{zz3yx_wvv'ut8rpp2o mll8kZjjihwgg)fePdVcbhai`7_^]4\ZYXVUU"TOSVRQjP\OpNMM L K]JI]HGFF D`CBAA??>>= ;;e:99a8t7v6:5.432{100p0/~/.n.-,,/++<*X)-((f(''&&%$#""E! CHXeD/,-w K R %fFNMn و کلام خداوند بر سلیمان نازل شده، گفت: KLn و بر تمامی خانه طبقه ها را بنا نمود که بلندی هر یک از آنها پنج ذراع بود و با تیرهای سرو آزاد در خانه متمکن شد. .KWn و خانه را بنا کرده، آن را به اتمام رسانید و خانه را با تیرها و تخته های چوب سرو آزاد پوشانید. XJ+nو در غرفه های وسطی در جانب راست خانه بود و به طبقه وسطی و از طبقه وسطی تا طبقه سومی از پله های پیچاپیچ بالا می رفتند. I{nو چون خانه بنا می شد از سنگهایی که در معدن مهیا شده بود، بنا شد به طوری که در وقت بنا نمودن خانه نه چکش و نه تبر و نه هیچ آلات آهنی مسموع شد. )HMnو طبقه تحتانی عرضش پنج ذراع و طبقه وسطی عرضش شش ذراع و طبقه سومی عرضش هفت ذراع بود زیرا که به هر طرف خانه از خارج پشته ها گذاشت تا تیرها در دیوار خانه متمکن نشود. cGAnو بر دیوار خانه به هر طرفش طبقه ها بنا کرد، یعنی به هر طرف دیوارهای خانه هم بر هیکل و هم بر محراب و به هر طرفش غرفه ها ساخت. CFnو برای خانه پنجره های مشبک ساخت. E9nو رواق پیش هیکل خانه موافق عرض خانه ، طولش بیست ذراع و عرضش روبروی خانه ده ذراع بود. %DEnو خانه خداوند که سلیمان پادشاه بنا نمود طولش شصت ذراع و عرضش بیست و بلندیش سی ذراع بود. #C Cnو واقع شد در سال چهارصد و هشتاد از خروج بنی اسرائیل از زمین مصر در ماه زیو که ماه دوم از سال چهارم سلطنت سلیمان بر اسرائیل بود که بنای خانه خداوند را شروع کرد. IB nو بنایان سلیمان و بنایان حیرام و جبلیان آنها را تراشیدند، پس چوبها و سنگها را به جهت بنای خانه مهیا ساختند.5Aenو پادشاه امر فرمود تا سنگهای بزرگ و سنگهای گرانبها و سنگهای تراشیده شده به جهت بنای خانه کندند. <@snسوای سروران گماشتگان سلیمان که ناظر کار بودند، یعنی سه هزار و سیصد نفر که بر عاملان کار ضابط بودند. ? nو سلیمان را هفتاد هزار مرد باربردار و هشتاد هزار نفر چوببر در کوه بود. u>enو از ایشان ده هزار نفر، هر ماهی به نوبت به لبنان می فرستاد. یک ماه در لبنان و دو ماه در خانه خویش می ماندند. و ادونیرام رئیس سخره بود. =n و سلیمان پادشاه از تمامی اسرائیل سخره گرفت و آن سخره سی هزار نفر بود. Y<-n و خداوند سلیمان را به نوعی که به او وعده داده بود، حکمت بخشید و در میان حیرام و سلیمان صلح بود و با یکدیگر عهد بستند. d;Cn و سلیمان بیست هزار کر گندم و بیست هزار کر روغن صاف به حیرام به جهت قوت خانه اش داد، و سلیمان هرساله اینقدر به حیرام می داد. :'n پس حیرام چوبهای سرو آزاد و چوبهای صنوبر را موافق تمامی اراده اش به سلیمان داد. 29_n خادمان من آنها را از لبنان به دریا فرود خواهند آورد و من آنها را بستنه خواهم ساخت در دریا، تا مکانی که برای من معین کنی و آنها را در آنجا از هم باز خواهم کرد تا آنها را ببری و اما تو درباره دادن آذوقه به خانه من اراده مرا به جا خواهی آورد.» {8qnو حیرام نزد سلیمان فرستاده، گفت: «پیغامی که نزد من فرستادی اجابت نمودم و من خواهش تو را درباره چوب سرو آزاد و چوب صنوبر بجا خواهم آورد. 7ynپس چون حیرام سخنان سلیمان را شنید، به غایت شادمان شده، گفت: «امروز خداوند متبارک باد که به داود پسری حکیم بر این قوم عظیم عطا نموده است.» 46cnو حال امر فرما که سروهای آزاد از لبنان برای من قطع نمایند و خادمان من همراه خادمان تو خواهند بود، و مزد خادمانت را موافق هرآنچه بفرمایی به تو خواهم داد، زیرا تو می دانی که در میان ما کسی نیست که مثل صیدونیان در قطع نمودن درختان ماهر باشد.»Y5-nو اینک مراد من این است که خانه ای به اسم یهوه، خدای خود، بنا نمایم چنانکه خداوند به پدرم داود وعده داد و گفت که پسرت که او را به جای تو بر کرسی خواهم نشانید، خانه را به اسم من بنا خواهد کرد. .4Wnاما اﻵن یهوه، خدای من، مرا از هر طرف آرامی داده است که هیچ دشمنی و هیچ واقعه بدی وجود ندارد. %3Enکه «تو پدر من داود را می دانی که نتوانست خانه ای به اسم یهوه، خدای خود بنا نماید به سبب جنگهایی که او را احاطه می نمود تا خداوند ایشان را زیر کف پایهای او نهاد. C2nو سلیمان نزد حیرام فرستاده، گفت 1 )nو حیرام، پادشاه صور، خادمان خود را نزد سلیمان فرستاد، چونکه شنیده بود که او را به جای پدرش به پادشاهی مسح کرده اند، زیرا که حیرام همیشه دوست داود بود. U0%n"و از جمیع طوایف و از تمام پادشاهان زمین که آوازه حکمت او را شنیده بودند، می آمدند تا حکمت سلیمان را استماع نمایند.l/Sn!و درباره درختان سخن گفت، از سرو آزاد لبنان تا زوفائی که بر دیوارها می روید و درباره بهایم و مرغان و حشرات و ماهیان نیز سخن گفت. W.)n و سه هزار مثل گفت و سرودهایش هزار و پنج بود. -#nو از جمیع آدمیان از ایتان ازراحی و از پسران ماحول، یعنی حیمان و کلکول و دردع حکیمتر بود و اسم او در میان تمامی امتهایی که به اطرافش بودند، شهرت یافت. ,nو حکمت سلیمان از حکمت تمامی بنی مشرق و از حکمت جمیع مصریان زیاده بود. +)nو خدا به سلیمان حکمت و فطانت از حد زیاده و وسعت دل مثل ریگ کناره دریا عطا فرمود. )*Mnو جو و کاه به جهت اسبان و اسبان تازی به مکانی که هر کس بر حسب وظیفه اش مقرر بود، می آوردند. *)Onو آن وکلا از برای خوراک سلیمان پادشاه و همه کسانی که بر سفره سلیمان پادشاه حاضر می بودند، هر یک در ماه خود تدارک می دیدند و نمی گذاشتند که به هیچ چیز احتیاج باشد. ( nو سلیمان را چهل هزار آخور اسب به جهت ارابه هایش و دوازده هزار سوار بود. 5'enو یهودا و اسرائیل، هرکس زیر مو و انجیر خود از دان تا بئرشبع در تمامی ایام سلیمان ایمن می نشستند. e&Enزیرا که بر تمامی ماورای نهر از تفسح تا غزه بر جمیع ملوک ماورای نهر حکمرانی می نمود و او را از هر جانب به همه اطرافش صلح بود. .%Wnو ده گاو پرواری و بیست گاو از چراگاه و صد گوسفند سوای غزالها و آهوها و گوزنها و مرغه ای فربه. s$anو آذوقه سلیمان برای هر روز سی کر آرد نرم و شصت کر بلغور بود. #nو سلیمان بر تمامی ممالک، از نهر (فرات) تا زمین فلسطینیان و تا سرحد مصر سلطنت می نمود، و هدایا آورده، سلیمان را در تمامی ایام عمرش خدمت می کردند. ";nو یهودا و اسرائیل مثل ریگ کناره دریا بیشماره بودند و اکل و شرب نموده، شادی می کردند. Y!-nو جابر بن اوری در زمین جلعاد که ولایت سیحون پادشاه اموریان و عوج پادشاه باشان بود و او به تنهایی در آن زمین وکیل بود.: qnو شمعی ابن ایلا در بنیامین، @}nو یهوشافاط بن فاروح در یساکار، Enو بعنا ابن حوشای در اشیر و بعلوت، nو اخیمعص در نفتالی که او نیز باسمت، دختر سلیمان را به زنی گرفته بود، <unو اخیناداب بن عدو در محنایم، 'In و بن جابر در راموت جلعاد که قرای یاعیر بن منسی که در جلعاد می باشد و بلوک ارجوب که در باشان است به او تعلق داشت، یعنی شصت شهر بزرگ حصاردار با پشت بندهای برنجین، `;n و بعنا ابن اخیلود در تعنک و مجدو و تمامی بیتشان که به جانب صرتان زیر یزرعیل است از بیتشان تا آبل محوله تا آن طرف یقمعام، win و بن ئبینداب در تمامی نافت دور که تافت دختر سلیمان زن او بود، vgn و بن حسد در اربوت که سوکوه و تمامی زمین حافر به او تعلق داشت، iMn و بن دقر در ماقص و شعلبیم و بیت شمس و ایلون بیت حانان، b?nو نامهای ایشان این است: بن حور در کوهستان افرایم، }unو سلیمان دوازده وکیل بر تمامی اسرائیل داشت که به جهت خوراک پادشاه و خاندانش تدارک می دیدند، که هریک از ایشان یک ماه در سال تدارک می دید. jOnو اخیشار ناظر خانه و ادونیرام بن عبدا، رئیس باجگیران. nو عزریاهو بن ناتان، سردار وکلاء و زابود بن ناتان کاهن و دوست خالص پادشاه، {qnو بن ایاهو ابن یهویاداع، سردار لشکر، و صادوق و ابیاتار کاهنان، nو الیحورف و اخیا پسران شیشه کاتبان و یهوشافاط بن اخیلود وقایع نگار، gInو سردارانی که داشت اینانند: عزریاهو ابن صادوق کاهن، Y /nو سلیمان پادشاه بر تمامی اسرائیل پادشاه بود. oYnو چون تمامی اسرائیل حکمی را که پادشاه کرده بود، شنیدند از پادشاه بترسیدند زیرا دیدند که حکمت خدایی به جهت داوری کردن در دل اوست.8 knآنگاه پادشاه امر فرموده، گفت: «پسر زنده را به او بدهید و او را البته مکشید زیرا که مادرش این است.» w inو زنی که پسر زنده از آن او بود، چونکه دلش بر پسرش می سوخت به پادشاه عرض کرده، گفت: «ای آقایم! پسر زنده را به او بدهید و او را هرگز مکشید.» اما آن دیگری گفت: «نه از آن من و نه از آن تو باشد؛ او را تقسیم نمایید.» ' Inو پادشاه گفت: «پسر زنده را به دو حصه تقسیم نمایید و نصفش را به این و نصفش را به آن بدهید.»  nو پادشاه گفت: «شمشیری نزد من بیاورید.» پس شمشیری به حضور پادشاه آوردند.   nپس پادشاه گفت: «این می گوید که این پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن توست و آن می گوید نی ، بلکه پسر مرده از آن توست و پسر زنده از آن من است.» 8knزن دیگر گفت: «نی ، بلکه پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن توست.» و آن دیگر گفت: «نی ، بلکه پسر مرده از آن توست و پسر زنده از آن من است.» و به حضور پادشاه مکالمه می کردند. zonو بامدادان چون برخاستم تا پسر خود را شیر دهم، اینک مرده بود؛ اما چون در وقت صبح بر او نگاه کردم، دیدم که پسری که من زاییده بودم، نیست.» iMnو او در نصف شب برخاسته ، پسر مرا وقتی که کنیزت در خواب بود از پهلوی من گرفت و در بغل خود گذاشت و پسر مرده خود را در بغل من نهاد. a=nو در شب، پسر این زن مرد زیرا که بر او خوابیده بود. tcnو روز سوم بعد از زاییدنم واقع شد که این زن نیز زایید و ما با یکدیگر بودیم و کسی دیگر با ما در خانه نبود و ما هر دو در خانه تنها بودیم. $Cnو یکی از آن زنان گفت: «ای آقایم، من و این زن در یک خانه ساکنیم و در آن خانه با او زاییدم. jOnآنگاه دو زن زانیه نزد پادشاه آمده، در حضورش ایستادند. 7inپس سلیمان بیدار شد و اینک خواب بود. و به اورشلیم آمده، پیش تابوت عهد خداوند ایستاد، و قربانی های سوختنی گذرانید و ذبایح سلامتی ذبح کرده، برای تمامی بندگانش ضیافت نمود. r_nو اگر در راههای من سلوک نموده، فرایض و اوامر مرا نگاه داری به طوری که پدر تو داود سلوک نمود، آنگاه روزهایت را طویل خواهم گردانید.»tcn و نیز آنچه را نطلبیدی، یعنی هم دولت و هم جلال را به تو عطا فرمودم به حدی که در تمامی روزهایت کسی مثل تو در میان پادشاهان نخواهد بود. v~gn اینک بر حسب کلام تو کردم و اینک دل حکیم و فهیم به تو دادم به طوری که پیش از تو مثل تویی نبوده است و بعد از تو کسی مثل تو نخواهد برخاست. F}n پس خدا وی را گفت: «چونکه این چیز را خواستی و طول ایام برای خویشتن نطلبیدی، و دولت برای خود سؤال ننمودی، و جان دشمنانت را نطلبیدی، بلکه به جهت خود حکمت خواستی تا انصاف را بفهمی ، }|un و این امر به نظر خداوند پسند آمد که سلیمان این چیز را خواسته بود. y{mn پس به بنده خود دل فهیم عطا فرما تا قوم تو را داوری نمایم و در میان نیک و بد تمیز کنم؛ زیرا کیست که این قوم عظیم تو را داوری تواند نمود؟»Eznو بنده ات در میان قوم تو که برگزیده ای هستم، قوم عظیمی که کثیرند به حدی که ایشان را نتوان شمرد و حساب کرد. Wy)nو اﻵن ای یهوه، خدای من، تو بنده خود را به جای پدرم داود، پادشاه ساختی و من طفل صغیر هستم که خروج و دخول را نمی دانم. %xEnسلیمان گفت: «تو با بنده ات، پدرم داود، هرگاه در حضور تو با راستی و عدالت و قلب سلیم با تو رفتار می نمود، احسان عظیم می نمودی، و این احسان عظیم را برای او نگاه داشتی که پسری به او دادی تا بر کرسی وی بنشیند، چنانکه امروز واقع شده است. *wOnو خداوند به سلیمان در جبعون در خواب شب ظاهر شد. و خدا گفت: «آنچه را که به تو بدهم، طلب نما.» lvSnو پادشاه به جبعون رفت تا در آنجا قربانی بگذراند زیرا که مکان بلند عظیم، آن بود و سلیمان بر آن مذبح هزار قربانی سوختنی گذرانید. tucnو سلیمان خداوند را دوست داشته، به فرایض پدر خود، داود رفتار می نمود، جز اینکه در مکانهای بلند قربانی می گذرانید و بخور می سوزانید. :tonلیکن قوم در مکانهای بلند قربانی می گذرانیدند زیرا خانه ای برای اسم خداوند تا آن زمان بنا نشده بود. $s Enو سلیمان با فرعون، پادشاه مصر، مصاهرت نموده، دختر فرعون را گرفت، و او را به شهر داود آورد تا بنای خانه خود و خانه خداوند و حصار اورشلیم را به هر طرفش تمام کند. Tr#n.پس پادشاه بن ایاهو ابن یهویاداع را امر فرمود و او بیرون رفته ، او را زد که مرد. و سلطنت در دست سلیمان برقرار گردید.*qOn-و سلیمان پادشاه، مبارک خواهد بود و کرسی داود در حضور خداوند تا به ابد پایدار خواهد ماند.» }pun,و پادشاه به شمعی گفت: «تمامی بدی را که دلت از آن آگاهی دارد که به پدر من داود کرده ای، می دانی و خداوند شرارت تو را به سرت برگردانیده است. zoon+پس قسم خداوند و حکمی را که به تو امر فرمودم، چرا نگاه نداشتی ؟» bn?n*و پادشاه فرستاده، شمعی را خواند و وی را گفت: «آیا تو را به خداوند قسم ندادم و تو را به تاکید نگفتم در روزی که بیرون شوی و به هر جا بروی یقین بدان که خواهی مرد، و تو مرا گفتی سخنی که شنیدم نیکوست؟ ~mwn)و به سلیمان خبر دادند که شمعی از اورشلیم به جت رفته و برگشته است. hlKn(و شمعی برخاسته ، الاغ خود را بیاراست و به جستجوی غلامانش، نزد اخیش به جت روانه شد، و شمعی رفته ، غلامان خود را از جت بازآورد. kn'اما بعد از انقضای سه سال واقع شد که دو غلام شمعی نزد اخیش بن معکه، پادشاه جت فرار کردند و شمعی را خبر داده، گفتند که «اینک غلامانت در جت هستند.» jn&و شمعی به پادشاه گفت: «آنچه گفتی نیکوست. به طوری که آقایم پادشاه فرموده است، بنده ات چنین عمل خواهد نمود.» پس شمعی روزهای بسیار در اورشلیم ساکن بود. Rin%زیرا یقینا در روزی که بیرون روی و از نهر قدرون عبور نمایی ، بدان که البته خواهی مرد و خونت بر سر خودت خواهد بود.» uhen$و پادشاه فرستاده، شمعی را خوانده، وی را گفت: «به جهت خود خانه ای در اورشلیم بنا کرده، در آنجا ساکن شو و از آنجا به هیچ طرف بیرون مرو. Ogn#و پادشاه بن ایاهو ابن یهویاداع را به جایش به سرداری لشکر نصب کرد و پادشاه، صادوق کاهن را در جای ابیاتار گماشت. *fOn"پس بن ایاهو ابن یهویاداع رفته ، او را زد و کشت و او را در خانه اش که در صحرا بود، دفن کردند. en!پس خون ایشان بر سر یوآب و بر سر ذریتش تا به ابد برخواهد گشت و برای داود و ذریتش و خاندانش و کرسی اش سلامتی از جانب خداوند تا ابداﻵباد خواهد بود.» 'dIn و خداوند خونش را بر سر خودش رد خواهد گردانید به سبب اینکه بر دو مرد که از او عادلتر و نیکوتر بودند هجوم آورده، ایشان را با شمشیر کشت و پدرم، داود اطلاع نداشت، یعنی ابنیر بن نیر، سردار لشکر اسرائیل و عماسا ابن یتر، سردار لشکر یهودا. qc]nپادشاه وی را فرمود: «موافق سخنش عمل نما و او را کشته ، دفن کن تا خون بی گناهی را که یوآب ریخته بود از من و از خاندان پدرم دور نمایی. vbgnو بن ایاهو به خیمه خداوند داخل شده، او را گفت: «پادشاه چنین می فرماید که بیرون بیا.» او گفت: «نی ، بلکه اینجا می میرم.» و بن ایاهو به پادشاه خبر رسانیده، گفت که «یوآب چنین گفته ، و چنین به من جواب داده است.» !a=nو سلیمان پادشاه را خبر دادند که یوآب به خیمه خداوند فرار کرده، و اینک به پهلوی مذبح است. پس سلیمان، بن ایاهو ابن یهویاداع را فرستاده، گفت: «برو و او را بکش.» `nو چون خبر به یوآب رسید، یوآب به خیمه خداوند فرار کرده، شاخهای مذبح را گرفت زیرا که یوآب، ادنیا را متابعت کرده، هرچند ابشالوم را متابعت ننموده بود. c_Anپس سلیمان، ابیاتار را از کهانت خداوند اخراج نمود تا کلام خداوند را که درباره خاندان عیلی در شیلوه گفته بود، کامل گرداند. ^ nو پادشاه به ابیاتار کاهن گفت: «به مزرعه خود به عناتوت برو زیرا که تو مستوجب قتل هستی ، لیکن امروز تو را نخواهم کشت، چونکه تابوت خداوند، یهوه را در حضور پدرم داود برمی داشتی ، و در تمامی مصیبتهای پدرم مصیبت کشیدی.» ]nپس سلیمان پادشاه به دست بن ایاهو ابن یهویاداع فرستاد و او وی را زد که مرد. .\Wnو اﻵن قسم به حیات خداوند که مرا استوار نموده، و مرا بر کرسی پدرم، داود نشانیده، و خانه ای برایم به طوری که وعده نموده بود، برپا کرده است که ادنیا امروز خواهد مرد.» {[qnو سلیمان پادشاه به خداوند قسم خورده، گفت: «خدا به من مثل این بلکه زیاده از این عمل نماید اگر ادنیا این سخن را به ضرر جان خود نگفته باشد. xZknسلیمان پادشاه، مادر خود را جواب داده، گفت: «چرا ابیشک شونمیه را به جهت ادنیا طلبیدی؟ سلطنت را نیز برای وی طلب کن چونکه او برادر بزرگ من است، هم به جهت او و هم به جهت ابیاتار کاهن و هم به جهت یوآب بن صرویه .» oYYnو او گفت: «ابیشک شونمیه به برادرت ادنیا به زنی داده شود.» vXgnو او عرض کرد: «یک مطلب جزئی دارم که از تو سؤال نمایم. مسالت مرا رد منما.» پادشاه گفت: «ای مادرم بگو زیرا که مسالت تو را رد نخواهم کرد.» oWYnپس بتشبع نزد سلیمان پادشاه داخل شد تا با او درباره ادنیا سخن گوید. و پادشاه به استقبالش برخاسته ، او را تعظیم نمود و بر کرسی خود نشست و فرمود تا به جهت مادر پادشاه کرسی بیاورند و او به دست راستش بنشست. cVAnبتشبع گفت: «خوب، من نزد پادشاه برای تو خواهم گفت.» MUnگفت: «تمنا این که به سلیمان پادشاه بگویی زیرا خواهش تو را رد نخواهد کرد تا ابیشک شونمیه را به من به زنی بدهد.» zTonو اﻵن خواهشی از تو دارم؛ مسالت مرا رد مکن.» او وی را گفت: «بگو.» IS nگفت: «تو می دانی که سلطنت با من شده بود و تمامی اسرائیل روی خود را به من مایل کرده بودند تا سلطنت نمایم. اما سلطنت منتقل شده، از آن برادرم گردید زیرا که از جانب خداوند از آن او بود. PRnپس گفت: «با تو حرفی دارم.» او گفت: «بگو.» >Qwn و ادنیا پسر حجیت نزد بتشبع، مادر سلیمان آمد و او گفت: «آیا به سلامتی آمدی؟» او جواب داد: «به سلامتی .» ~Pwn و سلیمان بر کرسی پدر خود داود نشست و سلطنت او بسیار استوار گردید. ZO/n و ایامی که داود بر اسرائیل سلطنت می نمود، چهل سال بود. هفت سال در حبرون سلطنت کرد و در اورشلیم سی و سه سال سلطنت نمود. `N;n پس داود با پدران خود خوابید و در شهر داود دفن شد. pM[n پس اﻵن او را بی گناه مشمار زیرا که مرد حکیم هستی و آنچه را که با او باید کرد، می دانی. پس مویهای سفید او را به قبر با خون فرود آور.»vLgnو اینک شمعی ابن جیرای بنیامینی از بحوریم نزد توست و او مرا در روزی که به محنایم رسیدم به لعنت سخت لعن کرد، لیکن چون به استقبال من به اردن آمد برای او به خداوند قسم خورده، گفتم که تو را با شمشیر نخواهم کشت. %KEnو اما با پسران برزلای جلعادی احسان نما و ایشان از جمله خورندگان بر سفره تو باشند، زیرا که ایشان هنگامی که از برادر تو ابشالوم فرار می کردم، نزد من چنین آمدند. Jnپس موافق حکمت خود عمل نما و مباد که موی سفید او به سلامتی به قبر فرو رود. DIn«و دیگر تو آنچه را که یوآب بن صرویه به من کرد می دانی ، یعنی آنچه را با دو سردار لشکر اسرائیل ابنیر بن نیر و عماسا ابن یتر کرد و ایشان را کشت و خون جنگ را در حین صلح ریخته ، خون جنگ را بر کمربندی که به کمر خود داشت و بر نعلینی که به پایهایش بود، پاشید. ,HSnو تا آنکه خداوند، کلامی را که درباره من فرموده و گفته است، برقرار دارد که اگر پسران تو راه خویش را حفظ نموده، به تمامی دل و به تمامی جان خود در حضور من به راستی سلوک نمایند، یقین که از تو کسی که بر کرسی اسرائیل بنشیند، مفقود نخواهد شد. Gynوصایای یهوه، خدای خود را نگاه داشته، به طریقهای وی سلوک نما، و فرایض و اوامر و احکام و شهادات وی را به نوعی که در تورات موسی مکتوب است، محافظت نما تا در هر کاری که کنی و به هر جایی که توجه نمایی، برخوردار باشی. iFMn«من به راه تمامی اهل زمین می روم. پس تو قوی و دلیر باش. E {nو چون ایام وفات داود نزدیک شد، پسر خود سلیمان را وصیت فرموده، گفت: aD ?n5و سلیمان پادشاه فرستاد تا او را از نزد مذبح آوردند و او آمده، سلیمان پادشاه را تعظیم نمود و سلیمان گفت: «به خانه خود برو.»MC n4و سلیمان گفت: «اگر مرد صالح باشد، یکی از مویهایش بر زمین نخواهد افتاد، اما اگر بدی در او یافت شود، خواهد مرد.» GB  n3و سلیمان را خبر داده، گفتند که «اینک ادنیا از سلیمان پادشاه می ترسد و شاخهای مذبح را گرفته ، می گوید که سلیمان پادشاه امروز برای من قسم بخورد که بنده خود را به شمشیر نخواهد کشت.» A n2و ادنیا از سلیمان ترسان شده، برخاست و روانه شده، شاخهای مذبح را گرفت. @ n1آنگاه تمامی مهمانان ادنیا ترسان شده، برخاستند و هرکس به راه خود رفت. x? mn0و پادشاه نیز چنین گفت: متبارک باد یهوه، خدای اسرائیل، که امروز کسی را که بر کرسی من بنشیند، به من داده است و چشمان من، این را می بیند.» ;> sn/و ایضا بندگان پادشاه به جهت تهنیت آقای ما، داود پادشاه آمده، گفتند: خدای تو اسم سلیمان را از اسم تو افضل و کرسی او را از کرسی تو اعظم گرداند. و پادشاه بر بستر خود سجده نمود. T= %n.و سلیمان نیز بر کرسی سلطنت جلوس نموده است. < n-و صادوق کاهن و ناتان نبی ، او را در جیحون به پادشاهی مسح کرده اند و از آنجا شادی کنان برآمدند، چنانکه شهر به آشوب درآمد. و این است صدایی که شنیدید. q; _n,و پادشاه، صادوق کاهن و ناتان نبی و بن ایاهو ابن یهویاداع و کریتیان و فلیتیان را با او فرستاده، او را بر قاطر پادشاه سوار کرده اند. ): On+یوناتان در جواب ادنیا گفت: «به درستی که آقای ما، داود پادشاه، سلیمان را پادشاه ساخته است. ~}}|f{]{z-yxww&vuufussnrr3qpnoo8nsmmwlkjiihh\g^f==<&;:99O87755@4f32H1_0/^.[,q+*)('' %$t#"9 ^)tcCY  8 / #rBO!_]9nBو در روز هشتم، قوم را مرخص فرمود و ایشان برای پادشاه برکت خواسته ، و با شادمانی و خوشدلی به سبب تمامی احسانی که خداوند به بنده خود، داود و به قوم خویش اسرائیل نموده بود، به خیمه های خود رفتند.*\OnAو در آن وقت سلیمان و تمامی اسرائیل با وی عید را نگاه داشتند و آن انجمن بزرگ از مدخل حمات تا وادی مصر هفت روز و هفت روز یعنی چهارده روز به حضور یهوه، خدای ما بودند. o[Yn@و در آن روز پادشاه وسط صحن را که پیش خانه خداوند است، تقدیس نمود زیرا چونکه مذبح برنجینی که به حضور خداوند بود به جهت گنجایش قربانی های سوختنی و هدایای آردی و پیه قربانی های سلامتی کوچک بود، از آن جهت قربانی های سوختنی و هدایای آردی و پیه ذبایح سلامتی را در آنجا گذرانید. ,ZSn?و سلیمان به جهت ذبایح سلامتی که برای خداوند گذارنید، بیست و دو هزار گاو و صد و بیست هزار گوسفند ذبح نمود و پادشاه و جمیع بنی اسرائیل، خانه خداوند را تبریک نمودند. Yn>پس پادشاه و تمامی اسرائیل با وی به حضور خداوند قربانی ها گذرانیدند. 6Xgn=پس دل شما با یهوه خدای ما کامل باشد تا در فرایض او سلوک نموده، اوامر او را مثل امروز نگاه دارید.» mWUn<تا تمامی قومهای جهان بدانند که یهوه خداست و دیگری نیست. V n;و کلمات این دعایی که نزد خداوند گفته ام، شب و روز نزدیک یهوه خدای ما باشد تا حق بنده خود و حق قوم خویش اسرائیل را بر حسب اقتضای هر روز بجا آورد. Un:و دلهای ما را به سوی خود مایل بگرداند تا در تمامی طریقهایش سلوک نموده، اوامر و فرایض و احکام او را که به پدران ما امر فرموده بود، نگاه داریم. T#n9یهوه خدای ما با ما باشد چنانکه با پدران ما می بود و ما را ترک نکند و رد ننماید. AS}n8«متبارک باد خداوند که قوم خود، اسرائیل را موافق هر چه وعده کرده بود، آرامی داده است زیرا که از تمامی وعده های نیکو که به واسطه بنده خود، موسی داده بود، یک سخن به زمین نیفتاد. yRmn7و ایستاده، تمامی جماعت اسرائیل را به آواز بلند برکت داد و گفت: Qn6و واقع شد که چون سلیمان از گفتن تمامی این دعا و تضرع نزد خداوند فارغ شد، از پیش مذبح خداوند از زانو زدن و دراز نمودن دستهای خود به سوی آسمان برخاست، On#«هنگامی که آسمان بسته شود و به سبب گناهی که به تو ورزیده باشند باران نبارد، اگر به سوی این مکان دعا کنند و اسم تو را اعتراف نمایند و به سبب مصیبتی که به ایشان رسانیده باشی از گناه خویش بازگشت کنند، I= n"آنگاه از آسمان بشنو و گناه قوم خود، اسرائیل را بیامرز و ایشان را به زمینی که به پدران ایشان داده ای بازآور. T<#n!«و هنگامی که قوم تو اسرائیل به سبب گناهی که به تو ورزیده باشند به حضور دشمنان خود مغلوب شوند، اگر به سوی تو بازگشت نموده، اسم تو را اعتراف نمایند و نزد تو در این خانه دعا و تضرع نمایند، 9;mn آنگاه از آسمان بشنو و عمل نموده، به جهت بندگانت حکم نما و شریران را ملزم ساخته ، راه ایشان را به سر ایشان برسان و عادلان را عادل شمرده، ایشان را بر حسب عدالت ایشان جزا ده.E:n«اگر کسی به همسایه خود گناه ورزد و قسم بر او عرضه شود که بخورد و او آمده پیش مذبح تو در این خانه قسم خورد، x9knو تضرع بنده ات و قوم خود اسرائیل را که به سوی این مکان دعا می نمایند، بشنو و از مکان سکونت خود، یعنی از آسمان بشنو و چون شنیدی عفو نما. &8Gnتا آنکه شب و روز چشمان تو بر این خانه باز شود و بر مکانی که درباره اش گفتی که اسم من در آنجا خواهد بود و تا دعایی را که بنده ات به سوی این مکان بنماید، اجابت کنی. Y7-nلیکن ای یهوه، خدای من، به دعا و تضرع بنده خود توجه نما و استغاثه و دعایی را که بنده ات امروز به حضور تو می کند، بشنو، s6an«اما آیا خدا فی الحقیقه بر زمین ساکن خواهد شد؟ اینک فلک و فلک الافلاک تو را گنجایش ندارد تا چه رسد به این خانه ای که من بنا کرده ام. !5=nو اﻵن ای خدای اسرائیل تمنا اینکه کلامی که به بنده خود، پدرم داود گفته ای، ثابت بشود. f4Gnپس اﻵن ای یهوه، خدای اسرائیل، با بنده خود، پدرم داود، آن وعده ای را نگاه دار که به او داده و گفته ای کسی که بر کرسی اسرائیل بنشیند برای تو به حضور من منقطع نخواهد شد، به شرطی که پسرانت طریقهای خود را نگاه داشته ، به حضور من سلوک نمایند چنانکه تو به حضورم رفتار نمودی. 3ynو آن وعده ای که به بنده خود، پدرم داود داده ای، نگاه داشته ای زیرا به دهان خود وعده دادی و به دست خود آن را وفا نمودی چنانکه امروز شده است. >2wnو گفت: «ای یهوه، خدای اسرائیل، خدایی مثل تو نه بالا در آسمان و نه پایین بر زمین هست که با بندگان خود که به حضور تو به تمامی دل خویش سلوک می نمایند، عهد و رحمت را نگاه می داری. ;1qnو سلیمان پیش مذبح خداوند به حضور تمامی جماعت اسرائیل ایستاده، دستهای خود را به سوی آسمان برافراشت e0Enو در آن، مکانی مقرر کرده ام برای تابوتی که عهد خداوند در آن است که آن را با پدران ما حین بیرون آوردن ایشان از مصر بسته بود.» S/!nپس خداوند کلامی را که گفته بود ثابت گردانید، و من به جای پدر خود داود برخاسته ، و بر وفق آنچه خداوند گفته بود بر کرسی اسرائیل نشسته ام، و خانه را به اسم یهوه، خدای اسرائیل، بنا کرده ام. C.nلیکن تو خانه را بنا نخواهی نمود بلکه پسر تو که از صلب تو بیرون آید، او خانه را برای اسم من بنا خواهد کرد. V-'nاما خداوند به پدرم داود گفت: چون در دل تو بود که خانه ای برای اسم من بنا نمایی ، نیکو کردی که این را در دل خود نهادی. ,nو در دل پدرم، داود بود که خانه ای برای اسم یهوه، خدای اسرائیل، بنا نماید. C+nاز روزی که قوم خود اسرائیل را از مصر برآوردم، شهری از جمیع اسباط اسرائیل برنگزیدم تا خانه ای بنا نمایم که اسم من در آن باشد، اما داود را برگزیدم تا پیشوای قوم من اسرائیل بشود. T*#nپس گفت: «یهوه خدای اسرائیل متبارک باد که به دهان خود به پدر من داود وعده داده، و به دست خود آن را به جا آورده، گفت: 9)mnو پادشاه روی خود را برگردانیده، تمامی جماعت اسرائیل را برکت داد و تمامی جماعت اسرائیل بایستادند. (9n فی الواقع خانه ای برای سکونت تو و مکانی را که در آن تا به ابد ساکن شوی بنا نموده ام.» ~'wn آنگاه سلیمان گفت: «خداوند گفته است که در تاریکی غلیظ ساکن می شوم. 8&kn و کاهنان به سبب ابر نتوانستند به جهت خدمت بایستند، زیرا که جلال یهوه، خانه خداوند را پر کرده بود. % n و واقع شد که چون کاهنان از قدس بیرون آمدند ابر، خانه خداوند را پر ساخت. $n و در تابوت چیزی نبود سوای آن دو لوح سنگ که موسی در حوریب در آن گذاشت، وقتی که خداوند با بنی اسرائیل در حین بیرون آمدن ایشان از زمین مصر عهد بست. e#Enو عصاها اینقدر دراز بود که سرهای عصاها از قدسی که پیش محراب بود، دیده می شد اما از بیرون دیده نمی شد و تا امروز در آنجا هست. E"nزیرا کروبیان بالهای خود را بر مکان تابوت پهن می کردند و کروبیان تابوت و عصاهایش را از بالا می پوشانیدند. B!nو کاهنان تابوت عهد خداوند را به مکانش در محراب خانه ، یعنی در قدس الاقداس زیر بالهای کروبیان درآوردند. " ?nو سلیمان پادشاه و تمامی جماعت اسرائیل که نزد وی جمع شده بودند، پیش روی تابوت همراه وی ایستادند، و اینقدر گوسفند و گاو را ذبح کردند که به شمار و حساب نمی آمد. Enو تابوت خداوند و خیمه اجتماع و همه آلات مقدس را که در خیمه بود آوردند و کاهنان و لاویان آنها را برآوردند. lSnو جمیع مشایخ اسرائیل آمدند و کاهنان تابوت را برداشتند. $Cnو جمیع مردان اسرائیل در ماه ایتانیم که ماه هفتم است در عید نزد سلیمان پادشاه جمع شدند. N nآنگاه سلیمان، مشایخ اسرائیل و جمیع رؤسای اسباط و سروران خانه های آبای بنی اسرائیل را نزد سلیمان پادشاه در اورشلیم جمع کرد تا تابوت عهد خداوند را از شهر داود که صهیون باشد، برآورند. 8kn3پس تمامی کاری که سلیمان پادشاه برای خانه خداوند ساخت تمام شد و سلیمان چیزهایی را که پدرش داود وقف کرده بود، از نقره و طلا و آلات درآورده، در خزینه های خانه خداوند گذاشت.En2و طاسها و گلگیرها و کاسه ها و قاشقها و مجمرها را از طلای خالص و پاشنه ها را هم به جهت درهای خانه اندرونی ، یعنی به جهت قدس الاقداس و هم به جهت درهای خانه ، یعنی هیکل، از طلا ساخت. cAn1و شمعدانها را که پنج از آنها به طرف راست و پنج به طرف چپ روبروی محراب بود، از طلای خالص و گلها و چراغها و انبرها را از طلا، ?yn0و سلیمان تمامی آلاتی که در خانه خداوند بود ساخت، مذبح را از طلا و میز را که نان تقدمه بر آن بود از طلا. +Qn/و سلیمان تمامی این ظروف را بی وزن واگذاشت زیرا چونکه از حد زیاده بود، وزن برنج دریافت نشد. n.آنها را پادشاه در صحرای اردن در کل رست که در میان سکوت و صرطان است، ریخت. ]5n-و دیگها و خاک اندازها و کاسه ها، یعنی همه این ظروفی که حیرام برای سلیمان پادشاه در خانه خداوند ساخت از برنج صیقلی بود. Jn,و یک دریاچه و دوازده گاو زیر دریاچه. Ln+و ده پایه و ده حوضی که بر پایه ها بود، Qn*و چهارصد انار برای دو شبکه که دو صف انار برای هر شبکه بود به جهت پوشانیدن دو پیاله تاجهایی که بالای ستونها بود، Nn)دو ستون و دو پیاله تاجهایی که بر سر دو ستون بود و دو شبکه به جهت پوشانیدن دو پیاله تاجهایی که بر سر ستونها بود. san(و حیرام، حوضها و خاک اندازها و کاسه ها را ساخت. پس حیرام تمام کاری که برای سلیمان پادشاه به جهت خانه خداوند می کرد به انجام رسانید. b?n'و پنج پایه را به جانب راست خانه و پنج را به جانب چپ خانه گذاشت و دریاچه را به جانب راست خانه به سوی مشرق از طرف جنوب گذاشت. U%n&و ده حوض برنجین ساخت که هر حوض گنجایش چهل بت داشت. و هر حوض چهار ذراعی بود و بر هر پایهای از آن ده پایه ، یک حوض بود.  n%به این طور آن ده پایه را ساخت که همه آنها را یک ریخت و یک پیمایش و یک شکل بود. Y -n$و بر لوحه های تیره ها و بر حاشیه هایش، کروبیان و شیران و درختان خرما را به مقدار هریک نقش کرد و بسته ها گرداگردش بود. 7 in#و در سر پایه ، دایره ای مدور به بلندی نیم ذراع بود و بر سر پایه ، تیرهایش و حاشیه هایش از خودش بود. w in"و چهار دوش بر چهار گوشه هر پایه بود و دوشهای پایه از خودش بود. 7 in!و کار چرخها مثل کار چرخهای ارابه بود و تیره ها و فلکه ها و پره ها و قبه های آنها همه ریخته شده بود. 'In و چهار چرخ زیر حاشیه ها بود و تیره های چرخها در پایه بود و بلندی هر چرخ یک ذراع و نیم بود. nو دهنش در میان تاج و فوق آن یک ذراع بود و دهنش مثل کار پایه مدور و یک ذراع و نیم بود. و بر دهنش نیز نقشها بود و حاشیه های آنها مربع بود نه مدور. nو هر پایه چهار چرخ برنجین با میله های برنجین داشت و چهار پایه آن را دوشها بود و آن دوشها زیر حوض ریخته شده بود و بسته ها به جانب هریک طرف از آنها بود. +nو بر آن حاشیه ها که درون زبانه ها بود شیران و گاوان و کروبیان بودند و همچنین بر زبانه ها به طرف بالا بود. و زیر شیران و گاوان بسته های گلکاری آویزان بود. nو صنعت پایه ها اینطور بود که حاشیه ها داشت و حاشیه ها در میان زبانه ها بود. 2_nو ده پایه اش را از برنج ساخت که طول هر پایه چهار ذراع بود و عرضش چهار ذراع و بلندیش سه ذراع بود. 5enو حجم آن یک وجب بود و لبش مثل لب کاسه مانند گل سوسن ساخته شده بود که گنجایش آن دو هزار بت می داشت. Y-nو آن بر دوازده گاو قایم بود که روی سه از آنها به سوی شمال بود و روی سه به سوی مغرب و روی سه به سوی جنوب و روی سه به سوی مشرق بود، و دریاچه بر فوق آنها بود و همه مؤخرهای آنها به طرف اندرون بود. 6gnو زیر لب آن از هر طرف کدوها بود که آن را احاطه می داشت برای هر ذراع ده، و آنها دریاچه را از هر جانب احاطه داشت و آن کدوها در دو صف بود و در حین ریخته شدن آن، ریخته شده بود. ynو دریاچه ریخته شده را ساخت که از لب تا لبش ده ذراع بود و از هر طرف مدور بود، و بلندیش پنج ذراع و ریسمانی سی ذراعی آن را گرداگرد احاطه داشت. d~Cnو بر سر ستونها سوسنکاری بود. پس کار ستونها تمام شد. j}Onو ستونها را در رواق هیکل برپا نمود و ستون راست را برپا نموده، آن را یاکین نام نهاد. پس ستون چپ را برپا نموده، آن را بوعز نامید. \|3nو تاجها از طرف بالا نیز بر سر آن دو ستون بود نزد بطنی که به جانب شبکه بود، و انارها در صفها گرداگرد تاج دیگر دویست بود. {)nو تاجهایی که بر سر ستونهایی که در رواق بود، از سوسنکاری به مقدار چهار ذراع بود. ezEnپس ستونها را ساخت و گرداگرد یک شبکه کاری دو صف بود تا تاجهایی را که بر سر انارها بود بپوشاند. و به جهت تاج دیگر همچنین ساخت. eyEnو شبکه های شبکه کاری و رشته های زنجیر کاری بود به جهت تاجهایی که بر سر ستونها بود، یعنی هفت برای تاج اول و هفت برای تاج دوم. Rxnو دو تاج از برنج ریخته شده ساخت تا آنها را بر سر ستونها بگذارد که طول یک تاج پنج ذراع و طول تاج دیگر پنج ذراع بود. 1w]nو دو ستون برنج ریخت که طول هر ستون هجده ذراع بود و ریسمانی دوازده ذراع ستون دوم را احاطه داشت. Wv)nو او پسر بیوه زنی از سبط نفتالی بود و پدرش مردی از اهل صور و مسگر بود و او پر از حکمت و مهارت و فهم برای کردن هر صنعت مسگری بود. پس نزد سلیمان پادشاه آمده، تمامی کارهایش را به انجام رسانید. ]u5n و سلیمان پادشاه فرستاده، حیرام را از صور آورد. Yt-n و گرداگرد صحن بزرگ سه صف سنگهای تراشیده و یک صف تیرهای سرو آزاد بود و صحن اندرون خانه خداوند و رواق خانه همچنین بود. s!n و بالای آنها سنگهای گرانبها که به اندازه تراشیده شده، و چوبهای سرو آزاد بود. #rAn و بنیاد از سنگهای گرانبها و سنگهای بزرگ، یعنی سنگهای ده ذراعی و سنگهای هشت ذراعی بود. q'n همه این عمارات از سنگهای گرانبهایی که به اندازه تراشیده و از اندرون و بیرون با اره ها بریده شده بود از بنیاد تا به سر دیوار و از بیرون تا صحن بزرگ بود. p7nو خانه اش که در آن ساکن شود در صحن دیگر در اندرون رواق به همین ترکیب ساخته شد. و برای دختر فرعون که سلیمان او را به زنی گرفته بود، خانه ای مثل این رواق ساخت. zoonو ستونها و آستانه پیش آنها و رواقی به جهت کرسی خود، یعنی رواق داوری که در آن حکم نماید، ساخت و آن را به سرو آزاد از زمین تا سقف پوشانید. n#nو رواقی از ستونها ساخت که طولش پنجاه ذراع و عرضش سی ذراع بود و رواقی پیش آنها. mnو جمیع درها و باهوها مربع و تخته پوش بود و پنجره مقابل پنجره در سه طبقه بود. llSnو سه صف تخته پوش بود و پنجره مقابل پنجره در سه طبقه بود. /kYnو آن بر زبر چهل و پنج غرفه که بالای ستونها بود به سرو آزاد پوشانیده شد که در هر صف پانزده بود. /jYnو خانه جنگل لبنان را بنا نمود که طولش صد ذراع و عرضش پنجاه ذراع و بلندیش سی ذراع بود و آن را بر چهار صف تیرهای سرو آزاد بنا کرد و بر آن ستونها، تیرهای سرو آزاد گذاشت. %i Gnاما خانه خودش را سلیمان در مدت سیزده سال بنا نموده، تمامی خانه خویش را به اتمام رسانید. mhUn&و در سال یازدهم در ماه بول که ماه هشتم باشد، خانه با تمامی متعلقاتش بر وفق تمامی قانونهایش تمام شد. پس آن را در هفت سال بنا نمود.hgKn%و بنیاد خانه خداوند در ماه زیو از سال چهارم نهاده شد. fn$و صحن اندرون را از سه صف سنگهای تراشیده، و یک صف تیرهای سرو آزاد بنا نمود. Ae}n#و بر آنها کروبیان و درختان خرما و بسته های گل کند و آنها را به طلایی که موافق نقشها ساخته بود، پوشانید. %dEn"و دو لنگه این در از چوب صنوبر بود و دو تخته لنگه اول تا می شد و دو تخته لنگه دوم تا می شد. c n!و همچنین به جهت در هیکل باهوهای چوب زیتون به اندازه چهار یک دیوار ساخت. bn پس آن دو لنگه از چوب زیتون بود و بر آنها نقشهای کروبیان و درختان خرما و بسته های گل کند و به طلا پوشانید. و کروبیان و درختان خرما را به طلا پوشانید. .aWnو به جهت در محراب دو لنگه از چوب زیتون، و آستانه و باهوهای آن را به اندازه پنج یک دیوار ساخت. _`9nو زمین خانه را از اندرون و بیرون به طلا پوشانید. U_%nو بر تمامی دیوارهای خانه ، به هر طرف نقشهای تراشیده شده کروبیان و درختان خرما و بسته های گل در اندرون و بیرون کند. ;^snو کروبیان را به طلا پوشانید. S]!nو کروبیان را در اندرون خانه گذاشت و بالهای کروبیان پهن شد به طوری که بال یک کروبی به دیوار می رسید و بال کروبی دیگر به دیوار دیگر می رسید و در میان خانه بالهای آنها با یکدیگر برمی خورد. `\;nبلندی کروبی اول ده ذراع بود و همچنین کروبی دیگر. {[qnو کروبی دوم ده ذراع بود که هر دو کروبی را یک اندازه و یک شکل بود. 6Zgnو بال یک کروبی پنج ذراع و بال کروبی دیگر پنج ذراع بود و از سر یک بال تا به سر بال دیگر ده ذراع بود. Ynو در محراب دو کروبی از چوب زیتون ساخت که قد هر یک از آنها ده ذراع بود. DXnو تمامی خانه را به طلا پوشانید تا همگی خانه تمام شد و تمامی مذبح را که پیش روی محراب بود، به طلا پوشانید. :Wonپس سلیمان داخل خانه را به زر خالص پوشانید و پیش روی محراب زنجیرهای طلا کشید و آن را به طلا پوشانید. uVenو اما داخل محراب طولش بیست ذراع و عرضش بیست ذراع و بلندیش بیست ذراع بود و آن را به زر خالص پوشانید و مذبح را با چوب سرو آزاد پوشانید. Unو در اندرون خانه ، محراب را ساخت تا تابوت عهد خداوند را در آن بگذارد. OTnو در اندرون خانه چوب سرو آزاد منبت به شکل کدوها و بسته های گل بود چنانکه همه اش سرو آزاد بود و هیچ سنگ پیدا نشد. ZS/nو خانه، یعنی هیکل پیش روی محراب چهل ذراع بود. Rnو از پشت خانه بیست ذراع با تخته های سرو آزاد از زمین تا سر دیوارها بنا کرد و آنها را در اندرون به جهت محراب، یعنی به جهت قدس الاقداس بنا نمود. -QUnو اندرون دیوارهای خانه را به تخته های سرو آزاد بنا کرد، یعنی از زمین خانه تا دیوار متصل به سقف را از اندرون با چوب پوشانید و زمین خانه را به تخته های صنوبر فرش کرد. ePEnپس سلیمان خانه را بنا نموده، آن را به اتمام رسانید. On و در میان بنی اسرائیل ساکن شده، قوم خود اسرائیل را ترک نخواهم نمود.» uNen «این خانه ای که تو بنا می کنی ، اگر در فرایض من سلوک نموده، احکام مرا به جا آوری و جمیع اوامر مرا نگاه داشته ، در آنها رفتار نمایی ، آنگاه سخنان خود را که با پدرت، داود، گفته ام با تو استوار خواهم گردانید. ! ~}4|zyx^w=utssr]qqooZommkjjiUhgIfee;dcVbaa2`#_g^]\\ZYY9XW#VUUSRR/Q~PONNLKJIIHxGFF!EMDsCKBAA@"?y>=a<;:9876654;3210/-->,++)b(( 'g&&*%$#""]!S *LU2.h0 o v W *!en و در آن روز علامتی نشان داده، گفت: «این است علامتی که خداوند فرموده است؛ اینک این مذبح چاک خواهد شد و خاکستری که بر آن است، ریخته خواهد گشت.» Td#n پس به فرمان خداوند مذبح را ندا کرده، گفت: «ای مذبح! ای مذبح! خداوند چنین می گوید: اینک پسری که یوشیا نام دارد به جهت خاندان داود زاییده می شود و کاهنان مکانهای بلند را که بر تو بخور می سوزانند، بر تو ذبح خواهد نمود و استخوانهای مردم را بر تو خواهند سوزانید.» Jc n و اینک مرد خدایی به فرمان خداوند از یهودا به بیت ئیل آمد و یربعام به جهت سوزانیدن بخور نزد مذبح ایستاده بود. Hb n !و در روز پانزدهم ماه هشتم، یعنی در ماهی که از دل خود ابداع نموده بود، نزد مذبح که در بیت ئیل ساخته بود می رفت، و برای بنی اسرائیل عید برپا نموده، نزد مذبح برآمده، بخور می سوزانید.9amn و یربعام عیدی در ماه هشتم در روز پانزدهم ماه مثل عیدی که در یهوداست برپا کرد و نزد آن مذبح می رفت و در بیت ئیل به همان طور عمل نموده، برای گوساله هایی که ساخته بود، قربانی می گذرانید. و کاهنان مکانهای بلند را که ساخته بود، در بیت ئیل قرار داد. %`En و خانه ها در مکانهای بلند ساخت و از تمامی قوم که از بنی لاوی نبودند، کاهنان تعیین نمود. i_Mn و این امر باعث گناه شد و قوم پیش آن یک تا دان می رفتند. f^Gn و یکی را در بیت ئیل گذاشت و دیگری را در دان قرار داد. ]1n پس پادشاه مشورت نموده، دو گوساله طلا ساخت و به ایشان گفت: «برای شما رفتن تا به اورشلیم زحمت است؛ هان ای اسرائیل خدایان تو که تو را از زمین مصر برآوردند!» m\Un اگر این قوم به جهت گذرانیدن قربانی ها به خانه خداوند به اورشلیم بروند، همانا دل این قوم به آقای خویش، رحبعام، پادشاه یهودا خواهد برگشت و مرا به قتل رسانیده، نزد رحبعام، پادشاه یهودا خواهند برگشت.» [n و یربعام در دل خود فکر کرد که «حال سلطنت به خاندان داود خواهد برگشت، =Zun و یربعام شکیم را در کوهستان افرایم بنا کرده، در آن ساکن شد و از آنجا بیرون رفته ، فنوئیل را بنا نمود. vYgn خداوند چنین می گوید: مروید و با برادران خود بنی اسرائیل جنگ منمایید، هر کس به خانه خود برگردد زیرا که این امر از جانب من شده است.» و ایشان کلام خداوند را شنیدند و برگشته ، موافق فرمان خداوند رفتار نمودند. :Xon «به رحبعام بن سلیمان، پادشاه یهودا و به تمامی خاندان یهودا و بنیامین و به بقیه قوم خطاب کرده، بگو: ZW/n اما کلام خدا بر شمعیا، مرد خدا نازل شده، گفت: eVEn و چون رحبعام به اورشلیم رسید، تمامی خاندان یهودا و سبط بنیامین، یعنی صد و هشتاد هزار نفر برگزیده جنگ آزموده را جمع کرد تا با خاندان اسرائیل مقاتله نموده، سلطنت را به رحبعام بن سلیمان برگرداند. YU-n و چون تمامی اسرائیل شنیدند که یربعام مراجعت کرده است، ایشان فرستاده، او را نزد جماعت طلبیدند و او را بر تمام اسرائیل پادشاه ساختند، و غیر از سبط یهودا فقط، کسی خاندان داود را پیروی نکرد. `T;n پس اسرائیل تا به امروز بر خاندان داود عاصی شدند. @S{n و رحبعام پادشاه، ادورام را که سردار باجگیران بود، فرستاد و تمامی اسرائیل، او را سنگسار کردند که مرد و رحبعام پادشاه تعجیل نموده، بر ارابه خود سوار شد و به اورشلیم فرار کرد. Rn اما رحبعام بر بنی اسرائیل که در شهرهای یهودا ساکن بودند، سلطنت می نمود. IQ n و چون تمامی اسرائیل دیدند که پادشاه، ایشان را اجابت نکرد آنگاه قوم، پادشاه را جواب داده، گفتند: «ما را در داود چه حصه است؟ و در پسر یسا چه نصیب؟ ای اسرائیل به خیمه های خود بروید! و اینک ای داود به خانه خود متوجه باش!» پس اسرائیل به خیمه های خویش رفتند. P+n و پادشاه، قوم را اجابت نکرد زیرا که این امر از جانب خداوند شده بود تا کلامی را که خداوند به واسطه اخیای شیلونی به یربعام بن نباط گفته بود، ثابت گرداند. eOEn و موافق مشورت جوانان ایشان را خطاب کرده، گفت: «پدرم یوغ شما را سنگین ساخت، اما من یوغ شما را زیاده خواهم گردانید. پدرم شما را به تازیانه ها تنبیه می نمود اما من شما را به عقربها تنبیه خواهم کرد.» N-n و پادشاه، قوم را به سختی جواب داد، و مشورت مشایخ را که به وی داده بودند، ترک کرد. eMEn و در روز سوم، یربعام و تمامی قوم به نزد رحبعام باز آمدند، به نحوی که پادشاه فرموده و گفته بود که در روز سوم نزد من باز آیید. 'LIn و حال پدرم یوغ سنگین بر شما نهاده است، اما من یوغ شما را زیاده خواهم گردانید. پدرم شما را به تازیانه ها تنبیه می نمود، اما من شما را به عقربها تنبیه خواهم نمود.»Kn و جوانانی که با او تربیت یافته بودند او را خطاب کرده، گفتند که به این قوم که به تو عرض کرده، گفته اند که پدرت یوغ ما را سنگین ساخته است و تو آن را برای ما سبک ساز، به ایشان چنین بگو: انگشت کوچک من از کمر پدرم کلفت تر است. sJan و به ایشان گفت: «شما چه صلاح می بینید که به این قوم جواب دهیم؟ که به من عرض کرده، گفته اند یوغی را که پدرت بر ما نهاده است، سبک ساز.» ZI/n اما مشورت مشایخ را که به او دادند ترک کرد، و با جوانانی که با او تربیت یافته بودند و به حضورش می ایستادند، مشورت کرد. %HEn ایشان او را عرض کرده، گفتند: «اگر امروز این قوم را بنده شوی و ایشان را خدمت نموده، جواب دهی و سخنان نیکو به ایشان گویی ، همانا همیشه اوقات بنده تو خواهند بود.» Gn و رحبعام پادشاه با مشایخی که در حین حیات پدرش، سلیمان به حضورش می ایستادند مشورت کرده، گفت: «که شما چه صلاح می بینید تا به این قوم جواب دهم؟» Fn به ایشان گفت: «تا سه روز دیگر بروید و بعد از آن نزد من برگردید.» پس قوم رفتند. \E3n «پدر تو یوغ ما را سخت ساخت، اما تو اﻵن بندگی سخت و یوغ سنگینی را که پدرت بر ما نهاد سبک ساز، و تو را خدمت خواهیم نمود.» BDn و ایشان فرستاده، او را خواندند)، آنگاه یربعام و تمامی جماعت اسرائیل آمدند و به رحبعام عرض کرده، گفتند: qC]n و واقع شد که چون یربعام بن نباط شنید (و او هنوز در مصر بود که از حضور سلیمان پادشاه به آنجا فرار کرده، و یربعام در مصر ساکن می بود، B -n و رحبعام به شکیم رفت زیرا که تمامی اسرائیل به شکیم آمدند تا او را پادشاه بسازند. /AYn +پس سلیمان با پدران خود خوابید و در شهر پدر خود داود دفن شد و پسرش رحبعام در جای او سلطنت نمود.@n *و ایامی که سلیمان در اورشلیم بر تمامی اسرائیل سلطنت کرد، چهل سال بود. ?7n )و بقیه امور سلیمان و هر چه کرد و حکمت او، آیا آنها در کتاب وقایع سلیمان مکتوب نیست؟ X>+n (پس سلیمان قصد کشتن یربعام داشت و یربعام برخاسته ، به مصر نزد شیشق، پادشاه مصر فرار کرد و تا وفات سلیمان در مصر ماند.z=on 'و ذریت داود را به سبب این امر ذلیل خواهم ساخت اما نه تا به ابد.» <;n &و واقع خواهد شد که اگر هر چه تو را امر فرمایم، بشنوی و به طریقهایم سلوک نموده، آنچه در نظرم راست است بجا آوری و فرایض و اوامر مرا نگاه داری چنانکه بنده من، داود آنها را نگاه داشت، آنگاه با تو خواهم بود و خانه ای مستحکم برای تو بنا خواهم نمود، چنانکه برای داود بنا کردم و اسرائیل را به تو خواهم بخشید. !;=n %و تو را خواهم گرفت تا موافق هر چه دلت آرزو دارد، سلطنت نمایی و بر اسرائیل پادشاه شوی. :n $و یک سبط به پسرش خواهم بخشید تا بنده من، داود در اورشلیم، شهری که برای خود برگزیده ام تا اسم خود را در آن بگذارم، نوری در حضور من همیشه داشته باشد. ~9wn #اما سلطنت را از دست پسرش گرفته، آن را یعنی ده سبط به تو خواهم داد. B8n "لیکن تمام مملکت را از دست او نخواهم گرفت بلکه به خاطر بنده خود داود که او را برگزیدم، از آنرو که اوامر و فرایض مرا نگاه داشته بود، او را در تمامی ایام روزهایش سرور خواهم ساخت. 77n !چونکه ایشان مرا ترک کردند و عشتورت، خدای صیدونیان، و کموش، خدای موآب، و ملکوم، خدای بنی عمون را سجده کردند، و در طریقهای من سلوک ننمودند و آنچه در نظر من راست است، بجا نیاوردند و فرایض و احکام مرا مثل پدرش، داود نگاه نداشتند. X6+n و به خاطر بنده من، داود و به خاطر اورشلیم، شهری که از تمامی اسباط بنی اسرائیل برگزیده ام، یک سبط از آن او خواهد بود. 5n و به یربعام گفت: «ده قسمت برای خود بگیر زیرا که یهوه، خدای اسرائیل چنین می گوید، اینک من مملکت را از دست سلیمان پاره می کنم و ده سبط به تو می دهم. 4 n پس اخیا جامه تازه ای که در برداشت گرفته ، آن را به دوازده قسمت پاره کرد. 3+n و در آن زمان واقع شد که یربعام از اورشلیم بیرون می آمد و اخیای شیلونی نبی در راه به او برخورد، و جامه تازه ای در برداشت و ایشان هر دو در صحرا تنها بودند. ^27n و یربعام مرد شجاع جنگی بود. پس چون سلیمان آن جوان را دید که در کار مردی زرنگ بود او را بر تمامی امور خاندان یوسف بگماشت. b1?n و سبب آنکه دست خود را به ضد پادشاه بلند کرد، این بود که سلیمان ملو را بنا می کرد، و رخنه شهر پدر خود داود را تعمیر می نمود. f0Gn و یربعام بن نباط افرایمی از صرده که بنده سلیمان و مادرش مسمی ' به صروعه و بیوه زنی بود، دست خود را نیز به ضد پادشاه بلند کرد. o/Yn و او در تمامی روزهای سلیمان، دشمن اسرائیل می بود، علاوه بر ضرری که هدد می رسانید و از اسرائیل نفرت داشته ، بر ارام سلطنت می نمود..}n و مردان چندی نزد خود جمع کرده، سردار فوجی شد هنگامی که داود بعضی ایشان را کشت. پس به دمشق رفتند و در آنجا ساکن شده، در دمشق حکمرانی نمودند. [-1n و خدا دشمنی دیگر برای وی برانگیزانید، یعنی رزون بن الیداع را که از نزد آقای خویش، هددعزر، پادشاه صوبه فرار کرده بود. `,;n فرعون وی را گفت: «اما تو را نزد من چه چیز کم است که اینک می خواهی به ولایت خود بروی؟» گفت: «هیچ، لیکن مرا البته مرخص نما.» {+qn و چون هدد در مصر شنید که داود با پدران خویش خوابیده، و یوآب، سردار لشکر مرده است، هدد به فرعون گفت: «مرا رخصت بده تا به ولایت خود بروم.» ~*wn و خواهر تحفنیس پسری جنوبت نام برای وی زایید و تحفنیس او را در خانه فرعون از شیر بازداشت و جنوبت در خانه فرعون در میان پسران فرعون می بود. 4)cn و هدد در نظر فرعون التفات بسیار یافت و خواهر زن خود، یعنی خواهر تحفنیس ملکه را به وی به زنی داد. U(%n پس، از مدیان روانه شده، به فاران آمدند، و چند نفر از فاران با خود برداشته، به مصر نزد فرعون، پادشاه مصر آمدند، و او وی را خانه ای داد و معیشتی برایش تعیین نمود و زمینی به او ارزانی داشت. ;'qn آنگاه هدد با بعضی ادومیان که از بندگان پدرش بودند، فرار کردند تا به مصر بروند، و هدد طفلی کوچک بود. %&En )زیرا یوآب و تمامی اسرائیل شش ماه در آنجا ماندند تا تمامی ذکوران ادوم را منقطع ساختند(. `%;n زیرا هنگامی که داود در ادوم بود و یوآب که سردار لشکر بود، برای دفن کردن کشتگان رفته بود و تمامی ذکوران ادوم را کشته بود. ($Kn و خداوند دشمنی برای سلیمان برانگیزانید، یعنی هدد ادومی را که از ذریت پادشاهان ادوم بود. f#Gn ولی تمامی مملکت را پاره نخواهم کرد بلکه یک سبط را به خاطر بنده ام داود و به خاطر اورشلیم که برگزیده ام به پسر تو خواهم داد.» +"Qn لیکن در ایام تو این را به خاطر پدرت، داود نخواهم کرد، اما از دست پسرت آن را پاره خواهم کرد. $!Cn پس خداوند به سلیمان گفت: «چونکه این عمل را نمودی و عهد و فرایض مرا که به تو امر فرمودم نگاه نداشتی ، البته سلطنت را از تو پاره کرده، آن را به بنده ات خواهم داد. V 'n او را در همین باب امر فرموده بود که پیروی خدایان غیر را ننماید. اما آنچه خداوند به او امر فرموده بود، به جا نیاورد. Pn پس خشم خداوند بر سلیمان افروخته شد از آن جهت که دلش از یهوه، خدای اسرائیل منحرف گشت که دو مرتبه بر او ظاهر شده، I n و همچنین به جهت همه زنان غریب خود که برای خدایان خویش بخور می سوزانیدند و قربانی ها می گذرانیدند، عمل نمود.dCn آنگاه سلیمان در کوهی که روبروی اورشلیم است مکانی بلند به جهت کموش که رجس موآبیان است، و به جهت مولک، رجس بنی عمون بنا کرد. 7n و سلیمان در نظر خداوند شرارت ورزیده، مثل پدر خود داود، خداوند را پیروی کامل ننمود. n پس سلیمان در عقب عشتورت، خدای صیدونیان، و در عقب ملکوم رجس عمونیان رفت. r_n و در وقت پیری سلیمان واقع شد که زنانش دل او را به پیروی خدایان غریب مایل ساختند، و دل او مثل دل پدرش داود با یهوه، خدایش کامل نبود. {n و او را هفتصد زن بانو و سیصد متعه بود و زنانش دل او را برگردانیدند. fGn از امتهایی که خداوند درباره ایشان بنی اسرائیل را فرموده بود که شما به ایشان درنیایید و ایشان به شما درنیایند، مبادا دل شما را به پیروی خدایان خود مایل گردانند. و سلیمان با اینها به محبت ملصق شد. Z 1n و سلیمان پادشاه سوای دختر فرعون، زنان غریب بسیاری را از موآبیان و عمونیان و ادومیان و صیدونیان و حتیان دوست می داشت. Qn و یک ارابه را به قیمت ششصد مثقال نقره از مصر بیرون آوردند، و می رسانیدند و یک اسب را به قیمت صد و پنجاه، و همچنین برای جمیع پادشاهان حتیان و پادشاهان ارام به توسط آنها بیرون می آوردند.A}n و اسبهای سلیمان از مصر آورده می شد، و تاجران پادشاه دسته های آنها را می خریدند هر دسته را به قیمت معین. 5en و پادشاه نقره را در اورشلیم مثل سنگها و چوب سرو آزاد را مثل چوب افراغ که در صحراست، فراوان ساخت. n و سلیمان ارابه ها و سواران جمع کرده، هزار و چهارصد ارابه و دوازده هزار سوار داشت و آنها را در شهرهای ارابه ها و نزد پادشاه در اورشلیم گذاشت. W)n و هر یکی از ایشان هدیه خود را از آلات نقره و آلات طلا و رخوت و اسلحه و عطریات و اسبان و قاطرها، سال به سال می آوردند. -Un و تمامی اهل جهان، حضور سلیمان را می طلبیدند تا حکمتی را که خداوند در دلش نهاده بود، بشنوند. }un پس سلیمان پادشاه در دولت و حکمت از جمیع پادشاهان جهان بزرگتر شد. 7n زیرا پادشاه کشتیهای ترشیشی با کشتیهای حیرام به روی دریا داشت و کشتیهای ترشیشی هر سه سال یک مرتبه می آمدند و طلا و نقره و عاج و میمونها و طاووسها می آوردند.+Qn و تمامی ظروف نوشیدنی سلیمان پادشاه از طلا و تمامی ظروف خانه جنگل لبنان از زر خالص بود و هیچ یکی از آنها از نقره نبود زیرا که آن در ایام سلیمان هیچ به حساب نمی آمد. A }n و آنجا دوازده شیر از این طرف و آن طرف بر آن شش پله ایستاده بودند که در هیچ مملکت مثل این ساخته نشده بود. g In و تخت را شش پله بود و سر تخت از عقبش مدور بود، و به این طرف و آن طرف کرسی اش دسته ها بود و دو شیر به پهلوی دستها ایستاده بودند. p [n و پادشاه تخت بزرگی از عاج ساخت و آن را به زر خالص پوشانید. r _n و سلیمان پادشاه دویست سپر طلای چکشی ساخت که برای هر سپر ششصد مثقال طلا به کار برده شد، و سیصد سپر کوچک طلای چکشی ساخت که برای هر سپر سه منای طلا به کار برده شد؛ و پادشاه آنها را در خانه جنگل لبنان گذاشت.  3n سوای آنچه از تاجران و تجارت بازرگانان و جمیع پادشاهان عرب و حاکمان مملکت می رسید.  n و وزن طلایی که در یک سال نزد سلیمان رسید، ششصد و شصت و شش وزنه طلا بود، +Qn و سلیمان پادشاه به ملکه سبا، تمامی اراده او را که خواسته بود داد، سوای آنچه سلیمان از کرم ملوکانه خویش به وی بخشید. پس او با بندگانش به ولایت خود توجه نموده، رفت. -n و پادشاه از این چوب صندل، ستونها به جهت خانه خداوند و خانه پادشاه و عودها و بربطها برای مغنیان ساخت، و مثل این چوب صندل تا امروز نیامده و دیده نشده است. <sn و کشتیهای حیرام نیز که طلا از اوفیر آوردند، چوب صندل از حد زیاده، و سنگهای گرانبها از اوفیر آوردند. 7n و به پادشاه صد و بیست وزنه طلا و عطریات از حد زیاده و سنگهای گرانبها داد، و مثل این عطریات که ملکه سبا به سلیمان پادشاه داد، هرگز به آن فراوانی دیگر نیامد. [1n از این سبب که خداوند، اسرائیل را تا به ابد دوست می دارد، تو را بر پادشاهی نصب نموده است تا داوری و عدالت را بجا آوری.» n متبارک باد یهوه، خدای تو، که بر تو رغبت داشته، تو را بر کرسی اسرائیل نشانید. 8kn خوشا به حال مردان تو و خوشا به حال این بندگانت که به حضور تو همیشه می ایستند و حکمت تو را می شنوند. n اما تا نیامدم و به چشمان خود ندیدم، اخبار را باور نکردم، و اینک نصفش به من اعلام نشده بود؛ حکمت و سعادتمندی تو از خبری که شنیده بودم، زیاده است. 1n و به پادشاه گفت: «آوازه ای که درباره کارها و حکمت تو در ولایت خود شنیدم، راست بود. y~mn و طعام سفره او و مجلس بندگانش را و نظام و لباس خادمانش را و ساقیانش و زینه ای را که به آن به خانه خداوند برمی آمد، روح در او دیگر نماند. }n و چون ملکه سبا تمامی حکمت سلیمان را دید و خانه ای را که بنا کرده بود، (|Kn و سلیمان تمامی مسائلش را برایش بیان نمود و چیزی از پادشاه مخفی نماند که برایش بیان نکرد. 5{en پس با موکب بسیار عظیم و با شترانی که به عطریات و طلای بسیار و سنگهای گرانبها بار شده بود، به اورشلیم وارد شده، به حضور سلیمان آمد و با وی از هر چه در دلش بود، گفتگو کرد. &z In و چون ملکه سبا آوازه سلیمان را درباره اسم خداوند شنید، آمد تا او را به مسائل امتحان کند. !y=n پس به اوفیر رفتند و چهارصد و بیست وزنه طلا از آنجا گرفته ، برای سلیمان پادشاه آوردند.;xqn و حیرام، بندگان خود را که ملاح بودند و در دریا مهارت داشتند، در کشتیها همراه بندگان سلیمان فرستاد. 4wcn و سلیمان پادشاه در عصیون جابر که به جانب ایلوت بر کناره بحر قلزم در زمین ادوم است، کشتیها ساخت. Pvn و سلیمان هر سال سه مرتبه قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی بر مذبحی که به جهت خداوند بنا کرده بود می گذرانید، و بر مذبحی که پیش خداوند بود، بخور می گذرانید. پس خانه را به اتمام رسانید. 8ukn پس دختر فرعون از شهر داود به خانه خود که برایش بنا کرده بود، برآمد، و در آن زمان ملو را بنا می کرد. bt?n و اینانند ناظران خاصه که بر کارهای سلیمان بودند، پانصد و پنجاه نفر که بر اشخاصی که در کار مشغول می بودند، سرکاری داشتند. zson اما از بنی اسرائیل، سلیمان احدی را به غلامی نگرفت، بلکه ایشان مردان جنگی و خدام و سروران و سرداران و رؤسای ارابه ها و سواران او بودند. r9n یعنی پسران ایشان که در زمین باقی ماندند بعد از آنانی که بنی اسرائیل نتوانستند ایشان را بالکل هلاک سازند، سلیمان ایشان را تا امروز خراجگذار و غلامان ساخت. @q{n و تمامی مردمانی که از اموریان و حتیان و فرزیان و حویان و یبوسیان باقی مانده، و از بنی اسرائیل نبودند، 7pin و جمیع شهرهای مخزنی که سلیمان داشت و شهرهای ارابه ها و شهرهای سواران را و هر آنچه را که سلیمان میل داشت که در اورشلیم و لبنان و تمامی زمین مملکت خود بنا نماید (بنا نمود). @o}n و بعلت و تدمر را در صحرای زمین، Zn/n و سلیمان، جازر و بیت حورون تحتانی را بنا کرد. Mmn زیرا که فرعون، پادشاه مصر برآمده، جازر را تسخیر نموده، و آن را به آتش سوزانیده، و کنعانیان را که در شهر ساکن بودند کشته بود، و آن را به دختر خود که زن سلیمان بود به جهت مهر داده بود. rl_n و این است حساب سخره ای که سلیمان پادشاه گرفته بود به جهت بنای خانه خداوند و خانه خود و ملو و حصارهای اورشلیم و حاصور و مجدو و جازر. \k3n و حیرام صد و بیست وزنه طلا برای پادشاه فرستاد. -jUn و گفت: «ای برادرم این شهرهایی که به من بخشیده ای چیست؟» و آنها را تا امروز زمین کابول نامید. ==Qnو بعشا ابن اخیا که از خاندان یساکار بود، بر وی فتنه انگیخت و بعشا او را در جبتون که از آن فلسطینیان بود، کشت و ناداب و تمامی اسرائیل، جبتون را محاصره نموده بودند. o=Ynو آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، بجا می آورد و به راه پدر خود و به گناه او که اسرائیل را به آن مرتکب گناه ساخته بود، سلوک می نمود. A<}nو در سال دوم آسا، پادشاه یهودا، ناداب بن یربعام بر اسرائیل پادشاه شد، و دو سال بر اسرائیل پادشاهی کرد. A;}nو آسا با پدران خویش خوابید و او را در شهر داود با پدرانش دفن کردند، و پسرش یهوشافاط در جایش سلطنت نمود. :%nو بقیه تمامی وقایع آسا و تهور او و هرچه کرد و شهرهایی که بنا نمود، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مذکور نیست؟ اما در زمان پیری اش درد پا داشت. D9nو آسا پادشاه در تمام یهودا ندا درداد که احدی از آن مستثنی نبود تا ایشان سنگهای رامه و چوب آن را که بعشا بنا می کرد برداشتند، و آسا پادشاه جبع بنیامین و مصفه را با آنها بنا نمود. 8nو چون بعشا این را شنید بنا نمودن رامه را ترک کرده، در ترصه اقامت نمود. &7Gnو بن هدد، آسا پادشاه را اجابت نموده، سرداران افواج خود را بر شهرهای اسرائیل فرستاد و عیون ودان و آبلبیت معکه و تمامی کنروت را با تمامی زمین نفتالی مغلوب ساخت. 56en«در میان من و تو و در میان پدر من و پدر تو عهد بوده است؛ اینک هدیه ای از نقره و طلا نزد تو فرستادم؛ پس بیا و عهد خود را با بعشا، پادشاه اسرائیل بشکن تا او از نزد من برود.» %5Enآنگاه آسا تمام نقره و طلا را که در خزانه های خانه خداوند و خزانه های خانه پادشاه باقی مانده بود گرفته ، آن را به دست بندگان خود سپرد و آسا پادشاه ایشان را نزد بن هدد بن طبرمون بن حزیون، پادشاه ارام که در دمشق ساکن بود فرستاده، گفت: O4nو بعشا پادشاه اسرائیل بر یهودا برآمده، رامه را بنا کرد تا نگذارد که کسی نزد آسا، پادشاه یهودا رفت و آمد نماید. 3nو در میان آسا و بعشا، پادشاه اسرائیل، تمام روزهای ایشان جنگ می بود. =2unو چیزهایی را که پدرش وقف کرده و آنچه خودش وقف نموده بود، از نقره و طلا و ظروف، در خانه خداوند درآورد. 1'nاما مکانهای بلند برداشته نشد، لیکن دل آسا در تمام ایامش با خداوند کامل می بود. 0n و مادر خود، معکه را نیز از ملکه بودن معزول کرد، زیرا که او تمثالی به جهت اشیره ساخته بود. و آسا تمثال او را قطع نموده، آن را در وادی قدرون سوزانید. /n و الواط را از ولایت بیرون کرد و بتهایی را که پدرانش ساخته بودند، دور نمود. s.an و آسا آنچه در نظر خداوند راست بود، مثل پدرش، داود عمل نمود. -n و در اورشلیم چهل و یک سال پادشاهی کرد و اسم مادرش معکه دختر ابشالوم بود. x,kn و در سال بیستم یربعام پادشاه اسرائیل، آسا بر یهودا پادشاه شد. '+Inو ابیام با پدران خویش خوابید و او را در شهر داود دفن کردند و پسرش آسا در جایش سلطنت نمود. X*+nو بقیه وقایع ابیام و هرچه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ و در میان ابیام و یربعام جنگ بود. e)Enو در میان رحبعام و یربعام تمام روزهای عمرش جنگ بود. ~(wnچونکه داود آنچه در نظر خداوند راست بود، بجا می آورد و از هرچه او را امر فرموده، تمام روزهای عمرش تجاوز ننموده بود، مگر در امر اوریای حتی ['1nاما یهوه، خدایش به خاطر داود وی را نوری در اورشلیم داد تا پسرش را بعد از او برقرار گرداند، و اورشلیم را استوار نماید. K&nو در تمامی گناهانی که پدرش قبل از او کرده بود، سلوک می نمود، و دلش با یهوه، خدایش مثل دل پدرش داود کامل نبود. {%qnسه سال در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش معکه دختر ابشالوم بود. |$ unو در سال هجدهم پادشاهی یربعام بن نباط، ابیام بر یهودا پادشاه شد. k#Qnو رحبعام با پدران خویش خوابید و در شهر داود با پدران خود دفن شد، و اسم مادرش نعمه عمونیه بود و پسرش ابیام در جایش پادشاهی نمود.s"anو در میان رحبعام و یربعام در تمامی روزهای ایشان جنگ می بود. !9nو بقیه وقایع رحبعام و هرچه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ S !nو هر وقتی که پادشاه به خانه خداوند داخل می شد، شاطران آنها را برمی داشتند و آنها را به حجره شاطران باز می آوردند. kQnو رحبعام پادشاه به عوض آنها سپرهای برنجین ساخت و آنها را به دست سرداران شاطرانی که در خانه پادشاه را نگاهبانی می کردند، سپرد. b?nو خزانه های خانه خداوند و خزانه های خانه پادشاه را گرفت و همه چیز را برداشت و جمیع سپرهای طلایی که سلیمان ساخته بود، برد. nو در سال پنجم رحبعام پادشاه واقع شد که شیشق پادشاه مصر به اورشلیم برآمد. Pnو الواط نیز در زمین بودند و موافق رجاسات امتهایی که خداوند از حضور بنی اسرائیل اخراج نموده بود، عمل می نمودند. "?nو ایشان نیز مکانهای بلند و ستونها و اشیریم بر هر تل بلند و زیر هر درخت سبز بنا نمودند. p[nو یهودا در نظر خداوند شرارت ورزیدند، و به گناهانی که کردند، بیشتر از هر آنچه پدران ایشان کرده بودند، غیرت او را به هیجان آوردند. nو رحبعام بن سلیمان در یهودا سلطنت می کرد. و رحبعام چون پادشاه شد چهل و یک ساله بود و در اورشلیم، شهری که خداوند از تمام اسباط اسرائیل برگزید تا اسم خود را در آن بگذارد، هفده سال پادشاهی کرد. و اسم مادرش نعمه عمونیه بود. @{nو ایامی که یربعام سلطنت نمود، بیست و دو سال بود. پس با پدران خود خوابید و پسرش ناداب به جایش پادشاه شد. Onو بقیه وقایع یربعام که چگونه جنگ کرد و چگونه سلطنت نمود، اینک در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب است. S!nو تمامی اسرائیل او را دفن کردند و برایش ماتم گرفتند، موافق کلام خداوند که به واسطه بنده خود، اخیای نبی گفته بود. *Onپس زن یربعام برخاسته ، و روانه شده، به ترصه آمد و به مجرد رسیدنش به آستانه خانه ، پسر مرد. Jnو اسرائیل را به سبب گناهانی که یربعام ورزیده، و اسرائیل را به آنها مرتکب گناه ساخته است، تسلیم خواهد نمود.»/Ynو خداوند اسرائیل را خواهد زد مثل نی ای که در آب متحرک شود، و ریشه اسرائیل را از این زمین نیکو که به پدران ایشان داده بود، خواهد کند و ایشان را به آن طرف نهر پراکنده خواهد ساخت، زیرا که اشیریم خود را ساخته ، خشم خداوند را به هیجان آوردند. dCnو خداوند امروز پادشاهی بر اسرائیل خواهد برانگیخت که خاندان یربعام را منقطع خواهد ساخت و چه (بگویم) اﻵن نیز (واقع شده است). dCn و تمامی اسرائیل برای او نوحه نموده، او را دفن خواهند کرد زیرا که او تنها از نسل یربعام به قبر داخل خواهد شد، به علت اینکه با او چیز نیکو نسبت به یهوه، خدای اسرائیل در خاندان یربعام یافت شده است. n پس تو برخاسته به خانه خود برو و به مجرد رسیدن پایهایت به شهر، پسر خواهد مرد. Nn هرکه از یربعام در شهر بمیرد، سگان بخورند و هرکه در صحرا بمیرد، مرغان هوا بخورند، زیرا خداوند این را گفته است. |sn بنابراین اینک من بر خاندان یربعام بلا عارض می گردانم و از یربعام هر مرد را و هر محبوس و آزاد را که در اسرائیل باشد، منقطع می سازم، و تمامی خاندان یربعام را دور می اندازم چنانکه سرگین را بالکل دور می اندازند. * On اما تو از همه کسانی که قبل از تو بودند زیاده شرارت ورزیدی و رفته ، خدایان غیر و بتهای ریخته شده به جهت خود ساختی و غضب مرا به هیجان آوردی و مرا پشت سر خود انداختی. S !nو سلطنت را از خاندان داود دریده، آن را به تو دادم، و تو مثل بنده من، داود نبودی که اوامر مرا نگاه داشته ، با تمامی دل خود مرا پیروی می نمود، و آنچه در نظر من راست است، معمول می داشت و بس. q ]nبرو و به یربعام بگو: یهوه، خدای اسرائیل چنین می گوید: چونکه تو را از میان قوم ممتاز نمودم، و تو را بر قوم خود، اسرائیل رئیس ساختم، * Onو هنگامی که اخیا صدای پایهای او را که به در داخل می شد شنید، گفت: «ای زن یربعام داخل شو. چرا هیات خود را متنکر ساخته ای؟ زیرا که من باخبر سخت نزد تو فرستاده شده ام. ' Inو خداوند به اخیا گفت: «اینک زن یربعام می آید تا درباره پسرش که بیمار است، چیزی از تو بپرسد. پس به او چنین و چنان بگو و چون داخل می شود به هیات، متنکره خواهد بود.» jOnپس زن یربعام چنین کرده، برخاست و به شیلوه رفته ، به خانه اخیا رسید و اخیا نمی توانست ببیند زیرا که چشمانش از پیری تار شده بود. W)nو در دست خود ده قرص نان و کلیچه ها و کوزه عسل گرفته ، نزد وی برو و او تو را از آنچه بر طفل واقع می شود، خبر خواهد داد.»Lnو یربعام به زن خود گفت که «اﻵن برخیز و صورت خود را تبدیل نما تا نشناسند که تو زن یربعام هستی ، و به شیلوه برو. اینک اخیای نبی که درباره من گفت که براین قوم پادشاه خواهم شد در آنجاست. I nدر آن زمان ابیا پسر یربعام بیمار شد. %n "و این کار باعث گناه خاندان یربعام گردید تا آن را از روی زمین منقطع و هلاک ساخت.En !و بعد از این امر، یربعام از طریق ردی خود بازگشت ننمود، بلکه کاهنان برای مکانهای بلند از جمیع قوم تعیین نمود، و هرکه می خواست، او را تخصیص می کرد تا از کاهنان مکانهای بلند بشود. %En زیرا کلامی را که درباره مذبحی که در بیت ئیل است و درباره همه خانه های مکانهای بلند که در شهرهای سامره می باشد، به فرمان خداوند گفته بود، البته واقع خواهد شد.» 6gn و بعد از آنکه او را دفن کرد به پسران خود خطاب کرده، گفت: «چون من بمیرم مرا در قبری که مرد خدا در آن مدفون است، دفن کنید، و استخوانهایم را به پهلوی استخوانهای وی بگذارید. n و جسد او را در قبر خویش گذارد و برای او ماتم گرفته ، گفتند: «وای ای برادر من!» X+n و آن نبی جسد مرد خدا را برداشت و بر الاغ گذارده، آن را بازآورد و آن نبی پیر به شهر آمد تا ماتم گیرد و او را دفن نماید. `~;n و او روانه شده، جسد او را در راه انداخته ، و الاغ و شیر را نزد جسد ایستاده یافت؛ و شیر جسد را نخورده و الاغ را ندریده بود. }1n پس پسران خود را خطاب کرده، گفت: «الاغ را برای من بیارایید.» و ایشان آن را آراستند. _|9n و چون نبی که او را از راه برگردانیده بود شنید، گفت: «این آن مرد خداست که از حکم خداوند تمرد نمود؛ لهذا خداوند او را به شیر داده که او را دریده و کشته است، موافق کلامی که خداوند به او گفته بود.» {n و اینک بعضی راه گذران جسد را در راه انداخته شده، و شیر را نزد جسد ایستاده دیدند؛ پس آمدند و در شهری که آن نبی پیر در آن ساکن می بود، خبر دادند. fzGn و چون رفت، شیری او را در راه یافته ، کشت و جسد او در راه انداخته شد، و الاغ به پهلویش ایستاده، و شیر نیز نزد لاش ایستاده بود. 5yen پس بعد از اینکه او غذا خورد و آب نوشید الاغ را برایش بیاراست، یعنی به جهت نبی که برگردانیده بود. hxKn و برگشته ، در جایی که به تو گفته شده بود غذا مخور و آب منوش، غذا خوردی و آب نوشیدی، لهذا جسد تو به قبر پدرانت داخل نخواهد شد.» 1w]n و به آن مرد خدا که از یهودا آمده بود، ندا کرده، گفت: «خداوند چنین می گوید: چونکه از فرمان خداوند تمرد نموده، حکمی را که یهوه، خدایت به تو امر فرموده بود نگاه نداشتی ، *vOn و هنگامی که ایشان بر سفره نشسته بودند، کلام خداوند به آن نبی که او را برگردانیده بود آمد، euEn پس همراه وی در خانه اش برگشته ، غذا خورد و آب نوشید. &tGn او وی را گفت: «من نیز مثل تو نبی هستم و فرشته ای به فرمان خداوند با من متکلم شده، گفت او را با خود به خانه ات برگردان تا نان بخورد و آب بنوشد.» اما وی را دروغ گفت. Fsn زیرا که به فرمان خداوند به من گفته شده است که در آنجا نان مخور و آب منوش و از راهی که آمده ای مراجعت منما.» Krn او در جواب گفت که «همراه تو نمی توانم برگردم و با تو داخل شوم، و در اینجا با تو نه نان می خورم و نه آب می نوشم. Xq+n وی را گفت: «همراه من به خانه بیا و غذا بخور.» mpUn و از عقب مرد خدا رفته ، او را زیر درخت بلوط نشسته یافت. پس او را گفت: «آیا تو آن مرد خدا هستی که از یهودا آمده ای؟» گفت: «من هستم.» &oGn پس به پسران خود گفت: «الاغ را برای من بیارایید.» و الاغ را برایش آراستند و بر آن سوار شد. _n9n و پدر ایشان به ایشان گفت: «به کدام راه رفته است؟» و پسرانش دیده بودند که آن مرد خدا که از یهودا آمده بود به کدام راه رفت. [m1n و نبی سالخورده ای در بیت ئیل ساکن می بود و پسرانش آمده، او را از هر کاری که آن مرد خدا آن روز در بیت ئیل کرده بود، مخبر ساختند، و نیز سخنانی را که به پادشاه گفته بود، برای پدر خود بیان کردند. l{n پس به راه دیگر برفت و از راهی که به بیت ئیل آمده بود، مراجعت ننمود. Ak}n زیرا خداوند مرا به کلام خود چنین امر فرموده و گفته است نان مخور و آب منوش و به راهی که آمده ای بر مگرد.» \j3n اما مرد خدا به پادشاه گفت: «اگر نصف خانه خود را به من بدهی ، همراه تو نمی آیم، و در اینجا نه نان می خورم و نه آب می نوشم. $iCn و پادشاه به آن مرد خدا گفت: «همراه من به خانه بیا و استراحت نما و تو را اجرت خواهم داد.» yhmn و پادشاه، مرد خدا را خطاب کرده، گفت: «تمنا اینکه نزد یهوه، خدای خود تضرع نمایی و برای من دعا کنی تا دست من به من باز داده شود.» پس مرد خدا نزد خداوند تضرع نمود، و دست پادشاه به او باز داده شده، مثل اول گردید. @g{n و مذبح چاک شد و خاکستر از روی مذبح ریخته گشت بر حسب علامتی که آن مرد خدا به فرمان خداوند نشان داده بود. *fOn و واقع شد که چون پادشاه، سخن مرد خدا را که مذبح را که در بیت ئیل بود، ندا کرده بود، شنید، یربعام دست خود را از جانب مذبح دراز کرده، گفت: «او را بگیرید.» و دستش که به سوی او دراز کرده بود، خشک شد به طوری که نتوانست آن را نزد خود باز بکشد. Pd~}}|/{;zByxx2w;vvtssrqqooinll#kbjj%iFh$gfZedpcebQ`_z^]\[[*Z,YYHWVV>UTrSS R PPOvNMLKKJ:I~HGF?DDBAa@?>=<~;Z:)98z77D635 33*100.-,+*)((0'&b%=##F!!Sb\x2[v[ v x rq~4Ps{anو نزد ایزابل فرستاده، گفتند که نابوت سنگسار شده و مرده است.jzOn و دو نفر از بنی بلیعال درآمده، پیش وی نشستند و آن مردان بلیعال به حضور قوم بر نابوت شهادت داده، گفتند که «نابوت بر خدا و پادشاه کفر گفته است»، و او را از شهر بیرون کشیده، وی را سنگسار کردند تا بمرد. eyEn و به روزه اعلان کرده، نابوت را در صدر قوم نشانیدند. 2x_n پس اهل شهرش، یعنی مشایخ و نجبایی که در شهر وی ساکن بودند، موافق پیغامی که ایزابل نزد ایشان فرستاده، و بر حسب مضمون مکتوبی که نزد ایشان ارسال کرده بود، به عمل آوردند. wn و دو نفر از بنی بلیعال را پیش او وا دارید که بر او شهادت داده، بگویند که تو خدا و پادشاه را کفر گفته ای. پس او را بیرون کشیده، سنگسار کنید تا بمیرد.» v#n و در مکتوب بدین مضمون نوشت: «به روزه اعلان کنید و نابوت را به صدر قوم بنشانید. ouYnآنگاه مکتوبی به اسم اخاب نوشته ، آن را به مهر او مختوم ساخت و مکتوب را نزد مشایخ و نجبایی که با نابوت در شهرش ساکن بودند، فرستاد. }tunزنش ایزابل به او گفت: «آیا تو اﻵن بر اسرائیل سلطنت می کنی؟ برخیز و غذا بخور و دلت خوش باشد. من تاکستان نابوت یزرعیلی را به تو خواهم داد.» hsKnاو وی را گفت: «از این جهت که نابوت یزرعیلی را خطاب کرده، گفتم: تاکستان خود را به نقره به من بده یا اگر بخواهی به عوض آن، تاکستان دیگری به تو خواهم داد، و او جواب داد که تاکستان خود را به تو نمی دهم.» r'nو زنش، ایزابل نزد وی آمده، وی را گفت: «روح تو چرا پریشان است که طعام نمی خوری؟» lqSnپس اخاب به سبب سخنی که نابوت یزرعیلی به او گفته بود، پریشان حال و مغموم شده، به خانه خود رفت زیرا گفته بود: «ارث اجداد خود را به تو نخواهم داد.» و بر بستر خود دراز شده، رویش را برگردانید و طعام نخورد. pnنابوت به اخاب گفت: «حاشا بر من از خداوند که ارث اجداد خود را به تو بدهم.» onو اخاب، نابوت را خطاب کرده، گفت: «تاکستان خود را به من بده تا باغ سبزی کاری، برای من بشود زیرا نزدیک خانه من است، و به عوض آن تاکستانی نیکوتر از آن به تو خواهم داد، یا اگر در نظرت پسند آید قیمتش را نقره خواهم داد.» Bn nو بعد از این امور، واقع شد که نابوت یزرعیلی ، تاکستانی در یزرعیل به پهلوی قصر اخاب، پادشاه سامره، داشت. mn+پس پادشاه اسرائیل پریشان حال و مغموم شده، به خانه خود رفت و به سامره داخل شد.l)n*او وی را گفت: « خداوند چنین می گوید: چون تو مردی را که من به هلاکت سپرده بودم از دست خود رها کردی، جان تو به عوض جان او و قوم تو به عوض قوم او خواهند بود.» %kEn)پس به زودی عصابه را از چشمان خود برداشت و پادشاه اسرائیل او را شناخت که یکی از انبیاست. Xj+n(و چون بنده تو اینجا و آنجا مشغول می بود، او غایب شد.» پس پادشاه اسرائیل وی را گفت: «حکم تو چنین است. خودت فتوی' دادی.» i%n'و چون پادشاه درگذر می بود، او به پادشاه ندا در داد و گفت که «بنده تو به میان جنگ رفت و اینک شخصی میل کرده، کسی را نزد من آورد و گفت: این مرد را نگاه دار و اگر مفقود شود جان تو به عوض جان او خواهد بود یا یک وزنه نقره خواهی داد. Chn&پس آن نبی رفته ، به سر راه منتظر پادشاه ایستاد، و عصابه خود را بر چشمان خود کشیده، خویشتن را متنکر نمود. g-n%و او شخصی دیگر را پیدا کرده، گفت: «مرا بزن.» و آن مرد او را ضربتی زده، مجروح ساخت. fn$و او وی را گفت: «چونکه آواز خداوند را نشنیدی، همانا چون از نزد من بروی شیری تو را خواهد کشت.» پس چون از نزد وی رفته بود، شیری او را یافته ، کشت. /eYn#و مردی از پسران انبیا به فرمان خداوند به رفیق خود گفت: «مرا بزن.» اما آن مرد از زدنش ابا نمود. ydmn"و (بنهدد) وی را گفت: «شهرهایی را که پدر من از پدر تو گرفت، پس می دهم و برای خود در دمشق کوچه ها بساز، چنانکه پدر من در سامره ساخت.» (در جواب گفت): «من تو را به این عهد رها می کنم.» پس با او عهد بست و او را رها کرد. Bcn!پس آن مردان تفال نموده، آن را به زودی از دهان وی گرفتند و گفتند: «برادر تو بن هدد!» پس او گفت: «بروید و او را بیاورید.» و چون بن هدد نزد او بیرون آمد، او را بر ارابه خود سوار کرد. bb?n و پلاس بر کمرهای خود و ریسمانها بر سر خود بسته ، نزد پادشاه اسرائیل آمده، گفتند: «بنده تو، بن هدد می گوید: تمنا اینکه جانم زنده بماند.» او جواب داد: «آیا او تا حال زنده است؟ او برادر من می باشد.» zaonو بندگانش وی را گفتند: «همانا شنیده ایم که پادشاهان خاندان اسرائیل، پادشاهان حلیم می باشند، پس بر کمر خود پلاس و بر سر خود ریسمانها ببندیم و نزد پادشاه اسرائیل بیرون رویم شاید که جان تو را زنده نگاه دارد.» `nو باقی ماندگان به شهر افیق فرار کردند و حصار بر بیست و هفت هزار نفر از باقی ماندگان افتاد. و بن هدد فرار کرده، در شهر به اطاق اندرونی درآمد. m_Unو اینان در مقابل آنان، هفت روز اردو زدند و در روز هفتم جنگ با هم پیوستند و بنی اسرائیل صد هزار پیاده ارامیان را در یک روز کشتند. ^7nو آن مرد خدا نزدیک آمده، پادشاه اسرائیل را خطاب کرده، گفت: «خداوند چنین می گوید: چونکه ارامیان می گویند که یهوه خدای کوههاست و خدای وادیها نیست، لهذا تمام این گروه عظیم را به دست تو تسلیم خواهم نمود تا بدانید که من یهوه هستم.» ]3nو بنی اسرائیل را سان دیده، زاد دادند و به مقابله ایشان رفتند و بنی اسرائیل در برابر ایشان مثل دو گله کوچک بزغاله اردو زدند، اما ارامیان زمین را پر کردند. #\Anو در وقت تحویل سال، بن هدد ارامیان را سان دیده، به افیق برآمد تا با اسرائیل جنگ نماید. [nو تو لشکری را مثل لشکری که از تو تلف شده است، اسب به جای اسب و ارابه به جای ارابه برای خود بشمار تا با ایشان در همواری جنگ نماییم و البته بر ایشان غالب خواهیم آمد.» پس سخن ایشان را اجابت نموده، به همین طور عمل نمود. .ZWnپس به اینطور عمل نما که هر یک از پادشاهان را ازجای خود عزل کرده، به جای ایشان سرداران بگذار. AY}nو بندگان پادشاه ارام، وی را گفتند: «خدایان ایشان خدایان کوهها می باشند و از این سبب بر ما غالب آمدند؛ اما اگر با ایشان در همواری جنگ نماییم، هر آینه بر ایشان غالب خواهیم آمد. !X=nو آن نبی نزد پادشاه اسرائیل آمده، وی را گفت: «برو و خویشتن را قوی ساز و متوجه شده، ببین که چه می کنی زیرا که در وقت تحویل سال، پادشاه ارام بر تو خواهد برآمد.» 0W[nو پادشاه اسرائیل بیرون رفته ، سواران و ارابه ها را شکست داد، و ارامیان را به کشتار عظیمی کشت. V'nهر کس از ایشان حریف خود را کشت و ارامیان فرار کردند و اسرائیلیان ایشان را تعاقب نمودند و بن هدد پادشاه ارام بر اسب سوار شده، با چند سوار رهایی یافتند. U9nپس ایشان از شهر بیرون آمدند، یعنی خادمان سروران کشورها و لشکری که در عقب ایشان بود. cTAnاو گفت: «خواه برای صلح بیرون آمده باشند، ایشان را زنده بگیرید، و خواه به جهت جنگ بیرون آمده باشند، ایشان را زنده بگیرید.» jSOnو خادمان سروران کشورها اول بیرون رفتند و بن هدد کسان فرستاد و ایشان او را خبر داده، گفتند که «مردمان از سامره بیرون می آیند.» nRWnو در وقت ظهر بیرون رفتند و بن هدد با آن پادشاهان یعنی آن سی و سه پادشاه که مددکار او می بودند، در خیمه ها به میگساری مشغول بودند. Q-nپس خادمان سروران کشورها را سان دید که ایشان دویست و سی و دو نفر بودند و بعد از ایشان، تمامی قوم، یعنی تمامی بنی اسرائیل را سان دید که هفت هزار نفر بودند.|Psnاخاب گفت: «به واسطه که ؟» او در جواب گفت: « خداوند می گوید به واسطه خادمان سروران کشورها.» گفت: «کیست که جنگ را شروع کند؟» جواب داد: «تو.» @O{n و اینک نبی ای نزد اخاب ، پادشاه اسرائیل آمده، گفت: « خداوند چنین می گوید: آیا این گروه عظیم را می بینی؟ همانا من امروز آن را به دست تو تسلیم می نمایم تا بدانی که من یهوه هستم.» Nn و چون این جواب را شنید در حالی که او و پادشاهان در خیمه ها میگساری می نمودند، به بندگان خود گفت: «صف آرایی بنمایید.» پس در برابر شهر صف آرایی نمودند. /MYn و پادشاه اسرائیل در جواب گفت: «وی را بگویید: آنکه اسلحه می پوشد، مثل آنکه می گشاید فخر نکند.» L+n آنگاه بن هدد نزد وی فرستاده، گفت: «خدایان، مثل این بلکه زیاده از این به من عمل نمایند اگر گرد سامره کفایت مشتهای همه مخلوقی را که همراه من باشند بکند.» FKn پس به رسولان بن هدد گفت: «به آقایم، پادشاه بگویید: هر چه بار اول به بنده خود فرستادی بجا خواهم آورد؛ اما این کار را نمی توانم کرد.» پس رسولان مراجعت کرده، جواب را به او رسانیدند. J{nآنگاه جمیع مشایخ و تمامی قوم وی را گفتند: «او را مشنو و قبول منما.» WI)nآنگاه پادشاه اسرائیل تمامی مشایخ زمین را خوانده، گفت: «بفهمید و ببینید که این مرد چگونه بدی را می اندیشد، زیرا که چون به جهت زنان و پسرانم و نقره و طلایم فرستاده بود، او را انکار نکردم.» &HGnپس فردا قریب به این وقت، بندگان خود را نزد تو می فرستم تا خانه تو را و خانه بندگانت را جستجو نمایند و هر چه در نظر تو پسندیده است به دست خود گرفته ، خواهند برد.» Gnو رسولان بار دیگر آمده، گفتند: «بنهدد چنین امر فرموده، می گوید: به درستی که من نزد تو فرستاده، گفتم که نقره و طلا و زنان و پسران خود را به من بدهی. 1F]nو پادشاه اسرائیل در جواب گفت: «ای آقایم پادشاه! موافق کلام تو، من و هر چه دارم از آن تو هستیم.» ~Ewnنقره تو و طلای تو از آن من است و زنان و پسران مقبول تو از آن منند.» D-nو رسولان نزد اخاب پادشاه اسرائیل به شهر فرستاده، وی را گفت: «بنهدد چنین می گوید: C nو بن هدد، پادشاه ارام، تمامی لشکر خود را جمع کرد، و سی و دو پادشاه و اسبان و ارابه ها همراهش بودند. پس برآمده، سامره را محاصره کرد و با آن جنگ نمود. -BUnپس از عقب او برگشته ، یک جفت گاو را گرفت و آنها را ذبح کرده، گوشت را با آلات گاوان پخت، و به کسان خود داد که خوردند و برخاسته ، از عقب ایلیا رفت و به خدمت او مشغول شد. A;nو او گاوها را ترک کرده، از عقب ایلیا دوید و گفت: «بگذار که پدر و مادر خود را ببوسم و بعد از آن در عقب تو آیم.» او وی را گفت: «برو و برگرد زیرا به تو چه کرده ام!» (@Knپس از آنجا روانه شده، الیشع بن شافاط را یافت که شیار می کرد و دوازده جفت گاو پیش وی و خودش با جفت دوازدهم بود. و چون ایلیا از او می گذشت، ردای خود را بر وی انداخت. q?]nاما در اسرائیل هفت هزار نفر را باقی خواهم گذاشت که تمامی زانوهای ایشان نزد بعل خم نشده، و تمامی دهنه ای ایشان او را نبوسیده است.» >nو واقع خواهد شد هر که از شمشیر حزائیل رهایی یابد، ییهو او را به قتل خواهد رسانید و هر که از شمشیر ییهو رهایی یابد، الیشع او رابه قتل خواهد رسانید. X=+nو ییهو ابن نمشی را به پادشاهی اسرائیل مسح نما، و الیشع بن شافاط را که از آبل محوله است، مسح کن تا به جای تو نبی بشود. P<nپس خداوند به او گفت: «روانه شده، به راه خود به بیابان دمشق برگرد. و چون برسی ، حزائیل را به پادشاهی ارام مسح کن، ;!nاو در جواب گفت: «به جهت یهوه، خدای لشکرها، غیرت عظیمی دارم زیرا که بنی اسرائیل عهد تو را ترک کرده، مذبحهای تو را منهدم ساخته اند و انبیای تو را به شمشیر کشته اند و من به تنهایی باقی مانده ام و قصد هلاکت جان من نیز دارند.» :3n و چون ایلیا این را شنید، روی خود را به ردای خویش پوشانیده، بیرون آمد و در دهنه مغاره ایستاد. و اینک هاتفی به او گفت: «ای ایلیا، تو را در اینجا چه کار است؟» 9-n و بعد از زلزله ، آتشی ، اما خداوند در آتش نبود. و بعد از آتش، آوازی ملایم و آهسته. 8n او گفت: «بیرون آی و به حضور خداوند در کوه بایست.» و اینک خداوند عبور نمود و با عظیم سخت کوهها را منشق ساخت و صخره ها را به حضور خداوند خرد کرد؛ اما خداوند در باد نبود. و بعد از باد، زلزله شد اما خداوند در زلزله نبود. 7n او در جواب گفت: «به جهت یهوه، خدای لشکرها، غیرت عظیمی دارم زیرا که بنی اسرائیل عهد تو را ترک نموده، مذبحهای تو را منهدم ساخته، و انبیای تو را به شمشیر کشته اند، و من به تنهایی باقی مانده ام و قصد هلاکت جان من نیز دارند.» w6in و در آنجا به مغاره ای داخل شده، شب را در آن بسر برد. و اینک کلام خداوند به وی نازل شده، او را گفت: «ای ایلیا تو را در اینجا چه کار است؟» +5Qnپس برخاسته ، خورد و نوشید و به قوت آن خوراک، چهل روز و چهل شب تا حوریب که کوه خدا باشد، رفت. 84knو فرشته خداوند بار دیگر برگشته ، او را لمس کرد و گفت: «برخیز و بخور زیرا که راه برای تو زیاده است.» G3 nو چون نگاه کرد، اینک نزد سرش قرصی نان بر ریگهای داغ و کوزه ای از آب بود. پس خورد و آشامید و بار دیگر خوابید. +2Qnو زیر درخت اردج دراز شده، خوابید. و اینک فرشته ای او را لمس کرده، به وی گفت: «برخیز و بخور.» 1;nو خودش سفر یک روزه به بیابان کرده، رفت و زیر درخت اردجی نشست و برای خویشتن مرگ را خواسته، گفت: «ای خداوند بس است! جان مرا بگیر زیرا که از پدرانم بهتر نیستم.» R0nو چون این را فهمید، برخاست و به جهت جان خود روانه شده، به بئرشبع که در یهوداست آمد و خادم خود را در آنجا واگذاشت. /3nو ایزابل رسولی نزد ایلیا فرستاده، گفت: «خدایان به من مثل این بلکه زیاده از این عمل نمایند اگر فردا قریب به این وقت، جان تو را مثل جان یکی از ایشان نسازم.» $. Enو اخاب، ایزابل را از آنچه ایلیا کرده، و چگونه جمیع انبیا را به شمشیر کشته بود، خبر داد. !-=n.و دست خداوند بر ایلیا نهاده شده، کمر خود را بست و پیش روی اخاب دوید تا به یزرعیل رسید.V,'n-و واقع شد که در اندک زمانی ، آسمان از ابر غلیظ و باد، سیاه فام شد، و باران سخت بارید و اخاب سوار شده، به یزرعیل آمد. '+In,و در مرتبه هفتم گفت که «اینک ابری کوچک به قدر کف دست آدمی از دریا برمی آید.» او گفت: «برو و به اخاب بگو که ارابه خود را ببند و فرود شو مبادا باران تو را مانع شود.» h*Kn+و به خادم خود گفت: «بالا رفته ، به سوی دریا نگاه کن.» و او بالا رفته ، نگریست و گفت که چیزی نیست و او گفت: «هفت مرتبه دیگر برو.» L)n*پس اخاب برآمده، اکل و شرب نمود. و ایلیا بر قله کرمل برآمد و به زمین خم شده، روی خود را به میان زانوهایش گذاشت. (n)و ایلیا به اخاب گفت: «برآمده، اکل و شرب نما زیرا که صدای باران بسیار می آید.» '7n(و ایلیا به ایشان گفت: «انبیای بعل را بگیرید و یکی از ایشان رهایی نیابد.» پس ایشان را گرفتند و ایلیا ایشان را نزد نهر قیشون فرود آورده، ایشان را در آنجا کشت.&&Gn'و تمامی قوم چون این را دیدند، به روی خود افتاده، گفتند: «یهوه، او خداست! یهوه او خداست!» 6%gn&آنگاه آتش یهوه افتاده، قربانی سوختنی و هیزم و سنگها و خاک را بلعید و آب را که در خندق بود، لیسید. X$+n%مرا اجابت فرما ای خداوند! مرا اجابت فرما تا این قوم بدانند که تو یهوه خدا هستی و اینکه دل ایشان را باز پس گردانیدی.» p#[n$و در وقت گذرانیدن هدیه عصری، ایلیای نبی نزدیک آمده، گفت: «ای یهوه، خدای ابراهیم و اسحاق و اسرائیال، امروز معلوم بشود که تو در اسرائیل خدا هستی و من بنده تو هستم و تمام این کارها را به فرمان تو کرده ام. a"=n#و آب گرداگرد مذبح جاری شد و خندق نیز از آب پر گشت. }!un"پس گفت: «بار دیگر بکنید»؛ و گفت: «بار سوم بکنید.» و بار سوم کردند. z on!و هیزم را ترتیب داد و گاو را قطعه قطعه نموده، آن را بر هیزم گذاشت. پس گفت: «چهار خم از آب پر کرده، آن را بر قربانی سوختنی و هیزم بریزید.» 5en و به آن سنگها مذبحی به نام یهوه بنا کرد و گرداگرد مذبح خندقی که گنجایش دو پیمانه بزر داشت، ساخت. cAnو ایلیا موافق شماره اسباط بنی یعقوب که کلام خداوند بر وی نازل شده، گفته بود که نام تو اسرائیل خواهد بود، دوازده سنگ گرفت. U%nآنگاه ایلیا به تمامی قوم گفت: «نزد من بیایید.» و تمامی قوم نزد وی آمدند و مذبح یهوه را که خراب شده بود، تعمیر نمود. _9nو بعد از گذشتن ظهر تا وقت گذرانیدن هدیه عصری، ایشان نبوت می کردند؛ لیکن نه آوازی بود و نه کسی که جواب دهد یا توجه نماید. p[nو ایشان به آواز بلند می خواندند و موافق عادت خود، خویشتن را به تیغها و نیزه ها مجروح می ساختند، به حدی که خون بر ایشان جاری می شد. Qnو به وقت ظهر، ایلیا ایشان را مسخره نموده، گفت: «به آواز بلند بخوانید زیرا که او خداست! شاید متفکر است یا به خلوت رفته ، یا در سفر می باشد، یا شاید که در خواب است و باید او را بیدار کرد!» ~wnپس گاو را که به ایشان داده شده بود، گرفتند و آن را حاضر ساخته ، نام بعل را از صبح تا ظهر خوانده، می گفتند: «ای بعل ما را جواب بده.» لیکن هیچ صدا یا جوابی نبود و ایشان بر مذبحی که ساخته بودند، جست و خیز می نمودند. nپس ایلیا به انبیای بعل گفت: «یک گاو برای خود انتخاب کرده، شما اول آن را حاضر سازید زیرا که بسیار هستید و به نام خدای خود بخوانید، اما آتش نگذارید.»  nو شما اسم خدای خود را بخوانید و من نام یهوه را خواهم خواند؛ و آن خدایی که به آتش جواب دهد، او خدا باشد.» و تمامی قوم در جواب گفتند: «نیکو گفتی .»>wnپس به ما دو گاو بدهند و یک گاو به جهت خود انتخاب کرده، و آن را قطعه قطعه نموده، آن را بر هیزم بگذارند و آتش ننهند؛ و من گاو دیگر را حاضر ساخته ، بر هیزم می گذارم و آتش نمی نهم. $Cnپس ایلیا به قوم گفت: «من تنها نبی یهوه باقی مانده ام و انبیای بعل چهارصد و پنجاه نفرند. @{nو ایلیا به تمامی قوم نزدیک آمده، گفت: «تا به کی در میان دو فرقه می لنگید؟ اگر یهوه خداست، او را پیروی نمایید! و اگر بعل است، وی را پیروی نمایید!» اما قوم در جواب او هیچ نگفتند. nپس اخاب نزد جمیع بنی اسرائیل فرستاده، انبیا را بر کوه کرمل جمع کرد. 7nپس اﻵن بفرست و تمام اسرائیل را نزد من بر کوه کرمل جمع کن و انبیای بعل را نیز چهارصد و پنجاه نفر، و انبیای اشیریم را چهارصد نفر که بر سفره ایزابل می خورند.» [1nگفت: «من اسرائیل را مضطرب نمی سازم، بلکه تو و خاندان پدرت؛ چونکه اوامر خداوند را ترک کردید و تو پیروی بعلیم را نمودی. 5nو چون اخاب ایلیا را دید، اخاب وی را گفت: «آیا تو هستی که اسرائیل را مضطرب می سازی؟» +nپس عوبدیا برای ملاقات اخاب رفته ، او را خبر داد؛ و اخاب به جهت ملاقات ایلیا آمد. =unایلیا گفت: «به حیات یهوه، صبایوت که به حضور وی ایستاده ام قسم که خود را امروز به وی ظاهر خواهم نمود.» nو حال تو می گویی برو و آقای خود را بگو که اینک ایلیاست؟ و مرا خواهد کشت.» M n مگر آقایم اطلاع ندارد از آنچه من هنگامی که ایزابل انبیای خداوند را می کشت کردم، که چگونه صد نفر از انبیای خداوند را پنجاه پنجاه در مغاره ای پنهان کرده، ایشان را به نان و آب پروردم؟ c An و واقع خواهد شد که چون از نزد تو رفته باشم، روح خداوند تو را به جایی که نمی دانم، بردارد و وقتی که بروم و به اخاب خبر دهم و او تو را نیابد، مرا خواهد کشت. و بنده ات از طفولیت خود از خداوند می ترسد. c An و حال می گویی برو به آقای خود بگو که اینک ایلیاست؟ 4 cn به حیات یهوه، خدای تو قسم که قومی و مملکتی نیست، که آقایم به جهت طلب تو آنجا نفرستاده باشد و چون می گفتند که اینجا نیست به آن مملکت و قوم قسم می داد که تو را نیافته اند. n گفت: «چه گناه کرده ام که بنده خود را به دست اخاب تسلیم می کنی تا مرا بکشد. {nاو را جواب داد که «من هستم؛ برو و به آقای خود بگو که اینک ایلیاست.» gInو چون عوبدیا در راه بود، اینک ایلیا بدو برخورد؛ و او وی را شناخته ، به روی خود در افتاده، گفت: «آیا آقای من ایلیا، تو هستی ؟» Qnپس زمین را در میان خود تقسیم کردند تا در آن عبور نمایند؛ اخاب به یک راه تنها رفت، و عوبدیا به راه دیگر، تنها رفت.3nو اخاب به عوبدیا گفت: «در زمین نزد تمامی چشمه های آب و همه نهرها برو که شاید علف پیدا کرده، اسبان و قاطران را زنده نگاه داریم و همه بهایم از ما تلف نشوند.» /nو هنگامی که ایزابل انبیای خداوند را هلاک می ساخت، عوبدیا صد نفر از انبیا را گرفته ، ایشان را پنجاه پنجاه در مغاره پنهان کرد و ایشان را به نان و آب پرورد. 7nو اخاب عوبدیا را که ناظر خانه او بود، احضار نمود و عوبدیا از خداوند بسیار می ترسید. ~wnپس ایلیا روانه شد تا خود را به اخاب بنماید و قحط در سامره سخت بود. s cnو بعد از روزهای بسیار، کلام خداوند در سال سوم، به ایلیا نازل شده، گفت: «برو و خود را به اخاب بنما و من بر زمین باران خواهم بارانید.» 2_nپس آن زن به ایلیا گفت: «اﻵن از این دانستم که تو مرد خدا هستی و کلام خداوند در دهان تو راست است.»R~nو ایلیا پسر را گرفته ، او را از بالاخانه به خانه به زیر آورد و به مادرش سپرد و ایلیا گفت: «ببین که پسرت زنده است!» }{nو خداوند آواز ایلیا را اجابت نمود و جان پسر به وی برگشت که زنده شد. u|enآنگاه خویشتن را سه مرتبه بر پسر دراز کرده، نزد خداوند استغاثه نموده، گفت: «ای یهوه، خدای من، مسالت اینکه جان این پسر به وی برگردد.» p{[nو نزد خداوند استغاثه نموده، گفت: «ای یهوه، خدای من، آیا به بیوه زنی نیز که من نزد او ماوا گزیده ام بلا رسانیدی و پسر او را کشتی ؟» kzQnاو وی را گفت: «پسرت را به من بده.» پس او را از آغوش وی گرفته ، به بالاخانه ای که در آن ساکن بود، برد و او را بر بستر خود خوابانید. Ay}nو به ایلیا گفت: «ای مرد خدا مرا با تو چه کار است؟ آیا نزد من آمدی تا گناه مرا بیاد آوری و پسر مرا بکشی ؟» Pxnو بعد از این امور، واقع شد که پسر آن زن که صاحب خانه بود، بیمار شد. و مرض او چنان سخت شد که نفسی در او باقی نماند. )wMnو تاپوی آرد تمام نشد و کوزه روغن کم نگردید، موافق کلام خداوند که به واسطه ایلیا گفته بود. v+nپس رفته ، موافق کلام ایلیا عمل نمود. و زن و او و خاندان زن، روزهای بسیار خوردند، ~}}|{%zy0xwevuttsraqq{po>=G< :987V6t5422R10Z/-,+*)('&%%K$*#! 2S I ~  | ' S+]5x پس پسر نخست زاده خود را که به جایش می بایست سلطنت نماید، گرفته، او را بر حصار به جهت قربانی سوختنی گذرانید؛ و غیظ عظیمی بر اسرائیل پدید آمد. پس از نزد وی روانه شده، به زمین خود مراجعت کردند. V'xو چون پادشاه موآب دید که جنگ بر او سخت شد، هفتصد نفر شمشیرزن گرفت که تا نزد پادشاه ادوم را بشکافند، اما نتوانستند. %Exو شهرها را منهدم ساختند و بر هر قطعه زمین هرکس سنگ خود را انداخته ، آن را پر کردند و تمام چشمه های آب را مسدود ساختند، و تمامی درختان خوب را قطع نمودند. لکن سنگهای قیرحارست را در آن واگذاشتند و فلاخن اندازان آن را احاطه کرده، زدند. 9xاما چون به لشکرگاه اسرائیل رسیدند، اسرائیلیان برخاسته ، موآبیان را شکست دادند که از حضور ایشان منهزم شدند، و به زمین ایشان داخل شده، موآبیان را می کشتند. Kxو گفتند: «این خون است، پادشاهان البته مقاتله کرده، یکدیگر را کشته اند؛ پس حال ای موآبیان به غنیمت بشتابید.» /Yxپس بامدادان چون برخاستند و آفتاب بر آن آب تابید، موآبیان از آن طرف، آب را مثل خون سرخ دیدند، -Uxو چون تمامی موآبیان شنیده بودند که پادشاهان برای مقاتله ایشان برمی آیند، هر که به اسلاح جنگ مسلح می شد و هرکه بالاتر از آن بود، جمع شدند و به سرحد خود اقامت کردند. ~9xو بامدادان در وقت گذرانیدن هدیه ، اینک آب از راه ادوم آمد و آن زمین را از آب پر ساخت. Q}xو تمامی شهرهای حصاردار و همه شهرهای بهترین را منهدم خواهید ساخت و همه درختان نیکو را قطع خواهید نمود و جمیع چشمه های آب را خواهید بست و هر قطعه زمین نیکو را با سنگها خراب خواهید کرد.» |xو این در نظر خداوند قلیل است، بلکه موآب را نیز به دست شما تسلیم خواهد کرد. t{cxزیرا خداوند چنین می گوید: باد نخواهید دید و باران نخواهید دید، اما این وادی از آب پر خواهد شد تا شما و مواشی شما و بهایم شما بنوشید. vzgxو او گفت: «خداوند چنین می گوید: این وادی را پر از خندقها بساز. y5xاما اﻵن برای من مطربی بیاورید.» و واقع شد که چون مطرب ساز زد، دست خداوند بر وی آمد. &xGxالیشع گفت: «به حیات یهوه صبایوت که به حضور وی ایستاده ام قسم که اگر من احترام یهوشافاط، پادشاه یهودا را نگاه نمی داشتم، به سوی تو نظر نمی کردم و تو را نمی دیدم. twcx و الیشع به پادشاه اسرائیل گفت: «مرا با تو چه کار است؟ نزد انبیای پدرت و انبیای مادرت برو.» اما پادشاه اسرائیل وی را گفت: «نی ، زیرا خداوند این سه پادشاه را خوانده است تا ایشان را به دست موآب تسلیم نماید.» =vux و یهوشافاط گفت: «کلام خداوند با اوست.» پس پادشاه اسرائیل و یهوشافاط و پادشاه ادوم نزد وی فرود آمدند. Wu)x و یهوشافاط گفت: «آیا نبی خداوند در اینجا نیست تا به واسطه او از خداوند مسالت نماییم؟» و یکی از خادمان پادشاه اسرائیل در جواب گفت: «الیشع بن شافاط که آب بر دستهای ایلیا می ریخت، اینجاست.» @t{x و پادشاه اسرائیل گفت: «افسوس که خداوند این سه پادشاه را خوانده است تا ایشان را به دست موآب تسلیم کند.» zsox پس پادشاه اسرائیل و پادشاه یهودا و پادشاه ادوم روانه شده، سفر هفت روزه دور زدند و به جهت لشکر و چارپایانی که همراه ایشان بود، آب نبود. krQxاو گفت: «به کدام راه برویم؟» گفت: «به راه بیابان ادوم.» xqkxو رفت و نزد یهوشافاط، پادشاه یهودا فرستاده، گفت: «پادشاه موآب بر من عاصی شده است. آیا همراه من برای مقاتله با موآب خواهی آمد؟» او گفت: «خواهم آمد، من چون تو هستم و قوم من چون قوم تو و اسبان من چون اسبان تو.» p xو در آن وقت یهورام پادشاه از سامره بیرون شده، تمامی اسرائیل را سان دید. ro_xو بعد از وفات اخاب، پادشاه موآب بر پادشاه اسرائیل عاصی شد. Dnxو میشع، پادشاه موآب، صاحب مواشی بود و به پادشاه اسرائیل صدهزار بره و صدهزار قوچ با پشم آنها ادا می نمود. 0m[xلیکن به گناهان یربعام بن نباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، چسبیده، از آن دوری نورزید. \l3xو آنچه در نظر خداوند ناپسند بود به عمل می آورد، اما نه مثل پدر و مادرش زیرا که تمثال بعل را که پدرش ساخته بود، دور کرد. Wk +xو یهورام بن اخاب در سال هجدهم یهوشافاط، پادشاه یهودا در سامره بر اسرائیل آغاز سلطنت نمود و دوازده سال پادشاهی کرد. mjUxو از آنجا به کوه کرمل رفت و از آنجا به سامره مراجعت نمود.ciAxو او به عقب برگشته ، ایشان را دید و ایشان را به اسم یهوه لعنت کرد؛ و دو خرس از جنگل بیرون آمده، چهل و دو پسر از ایشان بدرید. zhoxو از آنجا به بیت ئیل برآمد. و چون او به راه برمی آمد، اطفال کوچک از شهر بیرون آمده، او را سخریه نموده، گفتند: «ای کچل برآی! ای کچل برآی!» ogYxپس آب تا به امروز برحسب سخنی که الیشع گفته بود، شفا یافت. fxو او نزد چشمه آب بیرون رفته، نمک را در آن انداخت و گفت: « خداوند چنین می گوید: این آب را شفا دادم که بار دیگر مرگ یا بی حاصلی از آن پدید نیاید.» e{xاو گفت: «نزد من طشت نوی آورده، نمک در آن بگذارید.» پس برایش آوردند. Ldxو اهل شهر به الیشع گفتند: «اینک موضع شهر نیکوست چنانکه آقای ما می بیند؛ لیکن آبش ناگوار و زمینش بی حاصل است.» ;cqxو چون او در اریحا توقف می نمود، ایشان نزد وی برگشتند و او به ایشان گفت: «آیا شما را نگفتم که نروید؟» lbSxاما به حدی بر وی ابرام نمودند که خجل شده، گفت: «بفرستید.» پس پنجاه نفر فرستادند و ایشان سه روز جستجو نمودند، اما او را نیافتند. {aqxو او را گفتند: «اینک حال با بندگانت پنجاه مرد قوی هستند؛ تمنا اینکه ایشان بروند و آقای تو را جستجو نمایند؛ شاید روح خداوند او را برداشته ، به یکی از کوهها یا در یکی از دره ها انداخته باشد.» او گفت: «مفرستید.» `xو چون پسران انبیا که روبروی او در اریحا بودند او را دیدند، گفتند: «روح ایلیا بر الیشع می باشد.» و برای ملاقات وی آمده، او را رو به زمین تعظیم نمودند. _5xپس ردای ایلیا را که از او افتاده بود، گرفت و آب را زده، گفت: «یهوه خدای ایلیا کجاست؟» و چون او نیز آب را زد، به این طرف و آن طرف شکافته شد و الیشع عبور نمود. ^x و ردای ایلیا را که از او افتاده بود، برداشت و برگشته به کناره اردن ایستاد. ]x و چون الیشع این را بدید، فریاد برآورد که «ای پدرم! ای پدرم! ارابه اسرائیل و سوارانش!» پس او را دیگر ندید و جامه خود را گرفته ، آن را به دو حصه چاک زد. y\mx و چون ایشان می رفتند و گفتگو می کردند، اینک ارابه آتشین و اسبان آتشین ایشان را از یکدیگر جدا کرد و ایلیا در گردباد به آسمان صعود نمود. Y[-x او گفت: «چیز دشواری خواستی! اما اگر حینی که از نزد تو برداشته شوم مرا ببینی ، از برایت چنین خواهد شد والا نخواهد شد.» (ZKx و بعد از گذشتن ایشان، ایلیا به الیشع گفت: «آنچه را که می خواهی برای تو بکنم، پیش از آنکه از نزد تو برداشته شوم، بخواه.» الیشع گفت: «نصیب مضاعف روح تو بر من بشود.» [Y1xپس ایلیا ردای خویش را گرفت و آن را پیچیده، آب را زد که به این طرف و آن طرف شکافته شد و هردوی ایشان بر خشکی عبور نمودند. 6Xgxو پنجاه نفر از پسران انبیا رفته ، در مقابل ایشان از دور ایستادند و ایشان نزد اردن ایستاده بودند. !W=xو ایلیا وی را گفت: «در اینجا بمان زیرا خداوند مرا به اردن فرستاده است.» او گفت: «به حیات یهوه و به حیات خودت قسم که تو را ترک نکنم.» پس هردوی ایشان روانه شدند. 1V]xو پسران انبیایی که در اریحا بودند، نزد الیشع آمده، وی را گفتند: «آیا می دانی که امروز خداوند، آقای تو را از فوق سر تو برمی دارد؟» او گفت: «من هم می دانم؛ خاموش باشید.»$UCxو ایلیا به او گفت: «ای الیشع در اینجا بمان زیرا خداوند مرا به اریحا فرستاده است.» او گفت: «به حیات یهوه و به حیات خودت قسم که تو را ترک نکنم.» پس به اریحا آمدند. DTxو پسران انبیایی که در بیت ئیل بودند، نزد الیشع بیرون آمده، وی را گفتند: «آیا می دانی که امروز خداوند آقای تو را از فوق سر تو خواهد برداشت؟» او گفت: «من هم می دانم؛ خاموش باشید.» #SAxو ایلیا به الیشع گفت: «در اینجا بمان، زیرا خداوند مرا به بیت ئیل فرستاده است.» الیشع گفت: «به حیات یهوه و حیات خودت قسم که تو را ترک نکنم.» پس به بیت ئیل رفتند. MR xو چون خداوند اراده نمود که ایلیا را در گردباد به آسمان بالا برد، واقع شد که ایلیا و الیشع از جلجال روانه شدند. Q -xو بقیه اعمال اخزیا که کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟P xپس او موافق کلامی که خداوند به ایلیا گفته بود، مرد و یهورام در سال دوم یهورام بن یهوشافاط، پادشاه یهودا در جایش پادشاه شد، زیرا که او را پسری نبود. )O Oxو وی را گفت: «خداوند چنین می گوید: چونکه رسولان فرستادی تا از بعل زبوب، خدای عقرون سؤال نمایند، آیا از این سبب بود که در اسرائیل خدایی نبود که از کلام او سؤال نمایی؟ بنابراین از بستری که به آن برآمدی، فرود نخواهی شد البته خواهی مرد.» AN xو فرشته خداوند به ایلیا گفت: «همراه او به زیر آی و از او مترس.» پس برخاسته ، همراه وی نزد پادشاه فرود شد. ^M 9xاینک آتش از آسمان نازل شده، آن دو سردار پنجاهه اول را با پنجاهه های ایشان سوزانید؛ اما اﻵن جان من در نظر تو عزیز باشد.» oL [x پس سردار پنجاهه سوم را با پنجاه نفرش فرستاد و سردار پنجاهه سوم آمده، نزد ایلیا به زانو درآمد و از او التماس نموده، گفت که «ای مرد خدا، تمنا اینکه جان من و جان این پنجاه نفر بندگانت در نظر تو عزیز باشد. #K Cx ایلیا در جواب ایشان گفت: «اگر من مرد خدا هستم، آتش از آسمان نازل شده، تو را و پنجاه نفرت را بسوزاند.» پس آتش خدا از آسمان نازل شده، او را و پنجاه نفرش را بسوخت. J {x و باز سردار پنجاهه دیگر را با پنجاه نفرش نزد وی فرستاد و او وی را خطاب کرده، گفت: «ای مرد خدا، پادشاه چنین می فرماید که به زودی به زیر آی؟» )I Ox ایلیا در جواب سردار پنجاهه گفت: «اگر من مرد خدا هستم، آتش از آسمان نازل شده، تو را و پنجاه نفرت را بسوزاند.» پس آتش از آسمان نازل شده، او را و پنجاه نفرش را بسوخت. #H Cx آنگاه سردار پنجاهه را با پنجاه نفرش نزد وی فرستاد و او نزد وی آمد در حالتی که او بر قله کوه نشسته بود و به وی عرض کرد که «ای مرد خدا، پادشاه می گوید به زیر آی؟» 8G mxایشان او را جواب دادند: «مرد مویدار بود و کمربند چرمی بر کمرش بسته بود.» او گفت: «ایلیای تشبی است.» %F Gxاو به ایشان گفت: «هیات شخصی که به ملاقات شما برآمد و این سخنان را به شما گفت چگونه بود؟» DE xایشان در جواب وی گفتند: «شخصی به ملاقات ما برآمده، ما را گفت: بروید و نزد پادشاهی که شما را فرستاده است، مراجعت کرده، او را گویید: خداوند چنین می فرماید: آیا از این جهت که خدایی در اسرائیل نیست، تو برای سؤال نمودن از بعل زبوب، خدای عقرون می فرستی؟ بنابراین از بستری که به آن برآمدی، فرود نخواهی شد بلکه البته خواهی مرد.» D xو ایلیا رفت و رسولان نزد وی برگشتند و او به ایشان گفت: «چرا برگشتید؟» $C Exپس خداوند چنین می گوید: از بستری که بر آن برآمدی، فرود نخواهی شد بلکه البته خواهی مرد.» `B =xو فرشته خداوند به ایلیای تشبی گفت: «برخیز و به ملاقات رسولان پادشاه سامره برآمده، به ایشان بگو که آیا از این جهت که خدایی در اسرائیل نیست، شما برای سؤال نمودن از بعل زبوب، خدای عقرون می روید؟ GA  xو اخزیا از پنجره بالاخانه خود که در سامره بود افتاده، بیمار شد. پس رسولان را روانه نموده، به ایشان گفت: «نزد بعل زبوب، خدای عقرون رفته ، بپرسید که آیا از این مرض شفا خواهم یافت؟» Z@ 3xو بعد از وفات اخاب، موآب بر اسرائیل عاصی شدند. M?n5و بعل را خدمت نموده، او را عبادت کرد و بر حسب هر چه پدرش عمل نموده بود، خشم یهوه خدای اسرائیل را به هیجان آورد. > n4و آنچه درنظر خداوند ناپسند بود، بجا می آورد و به طریق پدرش و طریق مادرش و طریق یربعام بن نباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، سلوک می نمود. ]=5n3و اخزیا ابن اخاب در سال هفدهم یهوشافاط، پادشاه یهودا بر اسرائیل در سامره پادشاه شد، و دو سال بر اسرائیل پادشاهی نمود. @<{n2و یهوشافاط با اجداد خود خوابید و با اجدادش در شهر پدرش، داود دفن شد و پسرش، یهورام در جایش سلطنت نمود. S;!n1آنگاه اخزیا ابن اخاب به یهوشافاط گفت: «بگذار که بندگان من با بندگان تو در کشتیها بروند.» اما یهوشافاط قبول نکرد. O:n0و یهوشافاط کشتیهای ترشیشی ساخت تا به جهت آوردن طلا به اوفیر بروند، اما نرفتند زیرا کشتیها در عصیون جابر شکست. f9Gn/و در ادوم، پادشاهی نبود، لیکن وکیلی پادشاهی می کرد. 8-n.و بقیه الواطی که از ایام پدرش، آسا باقی مانده بودند، آنها را از زمین نابود ساخت. J7n-و بقیه وقایع یهوشافاط و تهوری که نمود و جنگهایی که کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ M6n,و یهوشافاط با پادشاه اسرائیل صلح کرد. 5yn+و در تمامی طریقهای پدرش، آسا سلوک نموده، از آنها تجاوز نمی نمود و آنچه در نظر خداوند راست بود، بجا می آورد، مگر اینکه مکانهای بلند برداشته نشد و قوم در مکانهای بلند قربانی همی گذرانیدند و بخور همی سوزانیدند. ^47n*و یهوشافاط سی و پنج ساله بود که آغاز سلطنت نمود و بیست و پنج سال در اورشلیم سلطنت کرد و اسم مادرش عزوبه دختر شلحی ، بود. 3n)و یهوشافاط بن آسا در سال چهارم اخاب، پادشاه اسرائیل بر یهودا پادشاه شد. w2in(پس اخاب با اجداد خود خوابید و پسرش، اخزیا به جایش سلطنت نمود. w1in'و بقیه وقایع اخاب و هر چه او کرد و خانه عاجی که ساخت و تمامی شهرهایی که بنا کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست. G0 n&و ارابه را در برکه سامره شستند و سگان خونش را لیسیدند و اسلحه او را شستند، برحسب کلامی که خداوند گفته بود. /n%و پادشاه مرد و او را به سامره آوردند و پادشاه را در سامره دفن کردند. 1.]n$و هنگام غروب آفتاب در لشکر ندا در داده، گفتند: «هر کس به شهر خود و هر کس به ولایت خویش برگردد.» f-Gn#و در آن روز جنگ سخت شد و پادشاه را در ارابه اش به مقابل ارامیان برپا می داشتند؛ و وقت غروب مرد و خون زخمش به میان ارابه ریخت. .,Wn"اما کسی کمان خود را بدون غرض کشیده، پادشاه اسرائیل را میان وصله های زره زد، و او به ارابه ران خود گفت: «دست خود را بگردان و مرا از لشکر بیرون ببر زیرا که مجروح شدم.» +!n!و چون سرداران ارابه ها دیدند که او پادشاه اسرائیل نیست، از تعاقب او برگشتند. *yn و چون سرداران ارابه ها یهوشافاط را دیدند، گفتند: «یقینا این پادشاه اسرائیل است.» پس برگشتند تا با او جنگ نمایند و یهوشافاط فریاد برآورد. g)Inو پادشاه ارام سی و دو سردار ارابه های خود را امر کرده، گفت: «نه با کوچک و نه با بزرگ، بلکه با پادشاه اسرائیل فقط جنگ نمایید.» (nو پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: «من خود را متنکر ساخته ، به جنگ می روم و تو لباس خود را بپوش.» پس پادشاه اسرائیل خود را متنکر ساخته ، به جنگ رفت. '}nو پادشاه اسرائیل و یهوشافاط، پادشاه یهودا به راموت جلعاد برآمدند. M&nمیکایا گفت: «اگر فی الواقع به سلامتی مراجعت کنی ، خداوند به من تکلم ننموده است.» و گفت: «ای قوم جمیعا بشنوید.» ^%7nو بگو پادشاه چنین می فرماید: این شخص را در زندان بیندازید و او را به نان تنگی و آب تنگی بپرورید تا من به سلامتی برگردم.» &$Gnو پادشاه اسرائیل گفت: «میکایا را بگیر و او را نزد آمون، حاکم شهر و یوآش، پسر پادشاه ببر. 4#cnمیکایا جواب داد: «اینک در روزی که به حجره اندرونی داخل شده، خود را پنهان کنی ، آن را خواهی دید.» k"Qnآنگاه صدقیا ابن کنعنه نزدیک آمده، به رخسار میکایا زد و گفت: «روح خداوند به کدام راه از نزد من به سوی تو رفت تا به تو سخن گوید؟» :!onپس اﻵن خداوند روحی کاذب در دهان جمیع این انبیای تو گذاشته است و خداوند درباره تو سخن بد گفته است.» . Wnو خداوند وی را گفت: به چه چیز؟ او جواب داد که من بیرون می روم و در دهان جمیع انبیایش روح کاذب خواهم بود. او گفت: وی را اغوا خواهی کرد و خواهی توانست. پس برو و چنین بکن. !nو آن روح (پلید) بیرون آمده، به حضور خداوند بایستاد و گفت: من او را اغوا می کنم. iMnو خداوند گفت: کیست که اخاب را اغوا نماید تا به راموت جلعاد برآمده، بیفتد. و یکی به اینطور سخن راند و دیگری به آنطور تکلم نمود. hKnاو گفت: «پس کلام خداوند را بشنو: من خداوند را بر کرسی خود نشسته دیدم و تمامی لشکر آسمان نزد وی به طرف راست و چپ ایستاده بودند. =unو پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: «آیا تو را نگفتم که درباره من به نیکویی نبوت نمی کند بلکه به بدی؟» nاو گفت: «تمامی اسرائیل را مثل گلهای که شبان ندارد بر کوهها پراکنده دیدم و خداوند گفت: اینها صاحب ندارند، پس هر کس به سلامتی به خانه خود برگردد.» 1]nپادشاه وی را گفت: «چند مرتبه تو را قسم بدهم که به اسم یهوه، غیر از آنچه راست است به من نگویی ؟» T#nپس چون نزد پادشاه رسید، پادشاه وی را گفت: «ای میکایا، آیا به راموت جلعاد برای جنگ برویم یا باز ایستیم.» او در جواب وی گفت: «برآی و فیروز شو. و خداوند آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد کرد.» /nمیکایا گفت: «به حیات خداوند قسم که هر آنچه خداوند به من بگوید همان را خواهم گفت.» 6gn و قاصدی که برای طلبیدن میکایا رفته بود، او را خطاب کرده، گفت: «اینک انبیا به یک زبان درباره پادشاه نیکو می گویند. پس کلام تو مثل کلام یکی از ایشان باشد و سخنی نیکو بگو.» b?n و جمیع انبیا نبوت کرده، چنین می گفتند: «به راموت جلعاد برآی و فیروز شو زیرا خداوند آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد نمود.» Z/n و صدقیا ابن کنعنه شاخهای آهنین برای خود ساخته ، گفت: «خداوند چنین می گوید: ارامیان را به اینها خواهی زد تا تلف شوند.» >wn و پادشاه اسرائیل و یهوشافاط، پادشاه یهودا، هر یکی لباس خود را پوشیده، بر کرسی خود در جای وسیع، نزد دهنه دروازه سامره نشسته بودند، و جمیع انبیا به حضور ایشان نبوت می کردند. 4cn پس پادشاه اسرائیل یکی از خواجه سرایان خود را خوانده، گفت: «میکایا ابن یمله را به زودی حاضر کن.» #Anو پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: «یک مرد دیگر، یعنی میکایا ابن یمله هست که به واسطه او از خداوند مسالت توان کرد. لیکن من از او نفرت دارم زیرا که درباره من به نیکویی نبوت نمی کند، بلکه به بدی.» و یهوشافاط گفت: «پادشاه چنین نگوید.» 9nاما یهوشافاط گفت: «آیا در اینجا غیر از اینها نبی خداوند نیست تا از او سؤال نماییم؟» Qnو پادشاه اسرائیل به قدر چهارصد نفر از انبیا جمع کرده، به ایشان گفت: «آیا به راموت جلعاد برای جنگ بروم یا باز ایستم؟» ایشان گفتند: «برآی و خداوند آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد نمود.» 3nو یهوشافاط به پادشاه اسرائیل گفت: «تمنا اینکه امروز از کلام خداوند مسالت نمایی .» Lnپس به یهوشافاط گفت: «آیا همراه من به راموت جلعاد برای جنگ خواهی آمد؟» و یهوشافاط پادشاه اسرائیل را جواب داد که «من، چون تو و قوم من، چون قوم تو و سواران من، چون سواران تو می باشند.» k Qnو پادشاه اسرائیل به خادمان خود گفت: «آیا نمی دانید که راموت جلعاد از آن ماست و ما از گرفتنش از دست پادشاه ارام غافل می باشیم؟» {nو در سال سوم، یهوشافاط، پادشاه یهودا نزد پادشاه اسرائیل فرود آمد. _  ;nو سه سال گذشت که در میان ارام و اسرائیل جنگ نبود. W )n«آیا اخاب را دیدی چگونه به حضور من متواضع شده است؟ پس از این جهت که در حضور من تواضع می نماید، این بلا را در ایام وی نمی آورم، لیکن در ایام پسرش، این بلا را بر خاندانش عارض خواهم گردانید.»] 5nنگاه کلام خداوند بر ایلیای تشبی نازل شده، گفت: W)nو چون اخاب این سخنان را شنید، جامه خود را چاک زده، پلاس در بر کرد و روزه گرفته ، بر پلاس خوابید و به سکوت راه می رفت. hKnو در پیروی بتها رجاسات بسیار می نمود، برحسب آنچه اموریانی که خداوند ایشان را از حضور بنی اسرائیل اخراج نموده بود، می کردند. Mnو کسی نبود مثل اخاب که خویشتن را برای بجا آوردن آنچه در نظر خداوند بد است فروخت، و زنش ایزابل او را اغوا نمود. -Unهر که را از کسان اخاب در شهر بمیرد، سگان بخورند و هر که را در صحرا بمیرد، مرغان هوا بخورند.» )Mnو درباره ایزابل نیز خداوند تکلم نموده، گفت: «سگان ایزابل را نزد حصار یزرعیل خواهند خورد. /nو خاندان تو را مثل خاندان یربعام بن نباط و مانند خاندان بعشا ابن اخیا خواهم ساخت به سبب اینکه خشم مرا به هیجان آورده، و اسرائیل را مرتکب گناه ساخته ای.» hKnاینک من بر تو بلا آورده، تو را بالکل هلاک خواهم ساخت، و از اخاب هر مرد را خواه محبوس و خواه آزاد در اسرائیل منقطع خواهم ساخت. nاخاب به ایلیا گفت: «ای دشمن من، آیا مرا یافتی ؟» او جواب داد: «بلی تو را یافتم زیرا تو خود را فروخته ای تا آنچه در نظر خداوند بد است، بجا آوری. dCnو او را خطاب کرده، بگو خداوند چنین می گوید: آیا هم قتل نمودی و هم متصرف شدی؟ و باز او را خطاب کرده، بگو خداوند چنین می گوید: در جایی که سگان خون نابوت را لیسیدند، سگان خون تو را نیز خواهند لیسید.» zon«برخیز و برای ملاقات اخاب، پادشاه اسرائیل که در سامره است، فرود شو. اینک او در تاکستان نابوت است که به آنجا فرود شد تا آن را متصرف شود. Y~-nو کلام خداوند نزد ایلیای تشبی نازل شده، گفت: 1}]nو چون اخاب شنید که نابوت مرده است، اخاب برخاسته ، به جهت تصرف تاکستان نابوت یزرعیلی فرود آمد. `|;nو چون ایزابل شنید که نابوت سنگسار شده، و مرده است، ایزابل به اخاب گفت: «برخیز و تاکستان نابوت یزرعیل را که او نخواست آن را به تو به نقره بدهد، متصرف شو، زیرا که نابوت زنده نیست بلکه مرده است.» n~}}F|{{zxxLwQvv,tt1srrqppwoonomlljj!hhgffed.cLba`l_^]\\[Z2YsXWVUSSQRQBPRON>Y=<<0;::9876C543210/.-,,**8)('&&O$#! 3f*Kb l 8n x و حزائیل برای ملاقات وی رفته، هدیه ای به دست خود گرفت، یعنی بار چهل شتر از تمامی نفایس دمشق. و آمده، به حضور وی ایستاد و گفت: «پسرت، بن هدد، پادشاه ارام مرا نزد تو فرستاده، می گوید: آیا از این مرض خود شفا خواهم یافت؟»  xپس پادشاه به حزائیل گفت: «هدیه ای به دست خود گرفته ، برای ملاقات مرد خدا برو و به واسطه او از خداوند سؤال نما که آیا از این مرض خود شفا خواهم یافت؟» A}xو الیشع به دمشق رفت و بن هدد، پادشاه ارام، بیمار بود. و به او خبر داده، گفتند که مرد خدا اینجا آمده است. ^7xو چون پادشاه از زن پرسید، او وی را خبر داد؛ پس پادشاه یکی از خواجگان خود را برایش تعیین نموده، گفت: «تمامی مایملک او وتمامی حاصل ملک او را از روزی که زمین را ترک کرده است تا اﻵن به او رد نما.» )Mxو هنگامی که او برای پادشاه بیان می کرد که چگونه مرده ای را زنده نمود، اینک زنی که پسرش را زنده کرده بود، نزد پادشاه به جهت خانه و زمین خود استغاثه نمود. و جیحزی گفت: «ای آقایم پادشاه! این همان زن است و پسری که الیشع زنده کرد، این است.» W)xو پادشاه با جیحزی، خادم مرد خدا گفتگو می نمود و می گفت: «حال تمام اعمال عظیمی را که الیشع بجا آورده است، به من بگو.» tcxو واقع شد بعد از انقضای هفت سال که آن زن از زمین فلسطینیان مراجعت کرده، بیرون آمد تا نزد پادشاه برای خانه و زمین خود استغاثه نماید. Fxو آن زن برخاسته ، موافق کلام مرد خدا، عمل نمود و با خاندان خود رفته ، در زمین فلسطینیان هفت سال ماوا گزید. ] 7xو الیشع به زنی که پسرش را زنده کرده بود، خطاب کرده، گفت: «تو و خاندانت برخاسته ، بروید و در جایی که می توانی ساکن شوی، ساکن شو، زیرا خداوند قحطی خوانده است و هم بر زمین هفت سال واقع خواهد شد.» xپس او را همچنین واقع شد زیرا خلق او را نزد دروازه پایمال کردند که مرد.2_xو آن سردار در جواب مرد خدا گفته بود: اگر خداوند پنجره ها هم در آسمان بگشاید، آیا مثل این امر واقع تواند شد؟ و او گفت اینک به چشمان خود خواهی دید اما از آن نخواهی خورد، ,Sxو واقع شد به نهجی که مرد خدا، پادشاه را خطاب کرده، گفته بود که فردا مثل این وقت دو کیل جو به یک مثقال و یک کیل آرد نرم به یک مثقال نزد دروازه سامره فروخته خواهد شد، 2~_xو پادشاه آن سردار را که بر دست وی تکیه می نمود بر دروازه گماشت و خلق، او را نزد دروازه پایمال کردند که مرد بر حسب کلامی که مرد خدا گفت هنگامی که پادشاه نزد وی فرودآمد. r}_xو قوم بیرون رفته ، اردوی ارامیان را غارت کردند و یک کیل آرد نرم به یک مثقال و دو کیل جو به یک مثقال به موجب کلام خداوند به فروش رفت. |)xپس از عقب ایشان تا اردن رفتند و اینک تمامی راه از لباس و ظروفی که ارامیان از تعجیل خود انداخته بودند، پر بود. پس رسولان برگشته ، پادشاه را مخبر ساختند. ){Mxپس دو ارابه با اسبها گرفتند و پادشاه از عقب لشکر ارام فرستاده، گفت: «بروید و تحقیق کنید.» z+x و یکی از خادمانش در جواب وی گفت: «پنج رأس از اسبان باقی مانده که در شهر باقی اند، بگیرند (اینک آنها مثل تمامی گروه اسرائیل که در آن باقی اند یا مانند تمامی گروه اسرائیل که هلاک شده اند، می باشند) و بفرستیم تا دریافت نماییم.» eyEx و پادشاه در شب برخاست و به خادمان خود گفت: «به تحقیق شما را خبر می دهم که ارامیان به ما چه خواهند کرد: می دانند که ما گرسنه هستیم. پس از اردو بیرون رفته ، خود را در صحرا پنهان کرده اند و می گویند چون از شهر بیرون آیند، ایشان را زنده خواهیم گرفت و به شهر داخل خواهیم شد.» uxex پس دربانان صدا زده، خاندان پادشاه را در اندرون اطلاع دادند. cwAx پس رفته ، دربانان شهر را صدا زدند و ایشان را مخبر ساخته ، گفتند: «به اردوی ارامیان درآمدیم و اینک در آنجا نه کسی و نه صدای انسانی بود مگر اسبان بسته شده، و الاغها بسته شده و خیمه ها به حالت خود.» Zv/x پس به یکدیگر گفتند: «ما خوب نمی کنیم؛ امروز روز بشارت است و ما خاموش می مانیم و اگر تا روشنایی صبح به تاخیر اندازیم، بلایی به ما خواهد رسید؛ پس اﻵن بیایید برویم و به خانه پادشاه خبر دهیم.» wuixو آن مبروصان به کنار اردو آمده، به خیمه ای داخل شدند و اکل و شرب نموده، از آنجا نقره و طلا و لباس گرفته، رفتند و آنها را پنهان کردند و برگشته، به خیمه ای دیگر داخل شده، از آن نیز بردند؛ و رفته، پنهان کردند. ftGxپس برخاسته ، به وقت شام فرار کردند و خیمه ها و اسبان و الاغها و اردوی خود را به طوری که بود ترک کرده، از ترس جان خود گریختند. usexزیرا خداوند صدای ارابه ها و صدای اسبان و صدای لشکر عظیمی را در اردوی ارامیان شنوانید و به یکدیگر گفتند: «اینک پادشاه اسرائیل، پادشاهان حتیان و پادشاهان مصریان را به ضد ما اجیر کرده است تا بر ما بیایند.» Ir xپس وقت شام برخاستند تا به اردوی ارامیان بروند، اما چون به کنار اردوی ارامیان رسیدند اینک کسی در آنجا نبود. #qAxاگر گوییم به شهر داخل شویم، همانا قحطی در شهر است و در آنجا خواهیم مرد و اگر در اینجا بمانیم، خواهیم مرد. پس حال برویم و خود را به اردوی ارامیان بیندازیم. اگر ما را زنده نگاه دارند، زنده خواهیم ماند و اگر ما را بکشند، خواهیم مرد.» ,pSxو چهار مرد مبروص نزد دهنه دروازه بودند و به یکدیگر گفتند: «چرا ما اینجا بنشینیم تا بمیریم؟ hoKxو سرداری که پادشاه بر دست وی تکیه می نمود در جواب مرد خدا گفت: «اینک اگر خداوند پنجره ها هم در آسمان بسازد، آیا این چیز واقع تواند شد؟» او گفت: «همانا تو به چشم خود خواهی دید اما از آن نخواهی خورد.» #n Cxو الیشع گفت: «کلام خداوند را بشنوید. خداوند چنین می گوید که فردا مثل این وقت یک کیل آرد نرم به یک مثقال و دو کیل جو به یک مثقال نزد دروازه سامره فروخته می شود.» ymmx!و چون او هنوز به ایشان سخن می گفت، اینک قاصد نزد وی رسید و او گفت: «اینک این بلا از جانب خداوند است؛ چرا دیگر برای خداوند انتظار بکشم؟»1l]x و الیشع در خانه خود نشسته بود و مشایخ، همراهش نشسته بودند و پادشاه، کسی را از نزد خود فرستاد و قبل از رسیدن قاصد نزد وی، الیشع به مشایخ گفت: «آیا می بینید که این پسر قاتل فرستاده است تا سر مرا از تن جدا کند؟ متوجه باشید وقتی که قاصد برسد، در را ببندید و او را از در برانید؛ آیا صدای پایهای آقایش در عقبش نیست؟» *kOxو گفت: «خدا به من مثل این بلکه زیاده از این بکند اگر سر الیشع بن شافاط امروز بر تنش بماند.» Yj-xو چون پادشاه سخن زن را شنید، رخت خود را بدرید و او بر باره می گذشت و قوم دیدند که اینک در زیر لباس خود پلاس دربر داشت. Dixپس پسر مرا پختیم و خوردیم و روز دیگر وی را گفتم: پسرت را بده تا او را بخوریم. اما او پسر خود را پنهان کرد.» mhUxپس پادشاه او را گفت: «تو را چه شد؟» او عرض کرد: «این زن به من گفت: پسر خود را بده تا امروز او را بخوریم و پسر مرا فردا خواهیم خورد. !g=xاو گفت: «اگر خداوند تو را مدد نکند، من از کجا تو را مدد کنم؟ آیا از خرمن یا از چرخشت؟» ;fqxو چون پادشاه اسرائیل بر باره گذر می نمود، زنی نزد وی فریاد برآورده، گفت: «ای آقایم پادشاه، مدد کن.» exو قحطی سخت در سامره بود و اینک آن را محاصره نموده بودند، به حدی که سر الاغی به هشتاد پاره نقره و یک ربع قاب جلغوزه، به پنج پاره نقره فروخته می شد. ?dyxو بعد از این، واقع شد که بن هدد، پادشاه ارام، تمام لشکر خود را جمع کرد و برآمده، سامره را محاصره نمود. c9xپس ضیافتی بزرگ برای ایشان برپا کرد و چون خوردند و نوشیدند، ایشان را مرخص کرد که نزد آقای خویش رفتند. و بعد از آن، فوجهای ارام دیگر به زمین اسرائیل نیامدند. b}xاو گفت: «مزن؛ آیا کسانی را که به شمشیر و کمان خود اسیر کرده ای، خواهی زد؟ نان و آب پیش ایشان بگذار تا بخورند و بنوشند و نزد آقای خود بروند.» a7xآنگاه پادشاه اسرائیل چون ایشان را دید، به الیشع گفت: «ای پدرم آیا بزنم؟ آیا بزنم؟» `xو هنگامی که وارد سامره شدند، الیشع گفت: «ای خداوند چشمان ایشان را بگشا تا ببینند.» پس خداوند چشمان ایشان را گشود و دیدند که اینک در سامره هستند. _yxو الیشع، ایشان را گفت: «راه این نیست و شهر این نیست. از عقب من بیایید و شما را به کسی که می طلبید، خواهم رسانید.» پس ایشان را به سامره آورد. !^=xو چون ایشان نزد وی فرود شدند، الیشع نزد خداوند دعا کرده، گفت: «تمنا اینکه این گروه را به کوری مبتلا سازی.» پس ایشان را به موجب کلام الیشع به کوری مبتلا ساخت. )]Mxو الیشع دعا کرده، گفت: «ای خداوند چشمان او را بگشا تا ببیند.» پس خداوند چشمان خادم را گشود و او دید که اینک کوههای اطراف الیشع از سواران و ارابه های آتشین پر است. \xاو گفت: «مترس زیرا آنانی که با مایند از آنانی که با ایشانند بیشترند.» [xو چون خادم مرد خدا صبح زود برخاسته، بیرون رفت، اینک لشکری با سواران و ارابه ها شهر را احاطه نموده بودند. پس خادمش وی را گفت: «آه ای آقایم چه بکنیم؟» )ZMxپس سواران و ارابه ها و لشکر عظیمی بدانجا فرستاد و ایشان وقت شب آمده، شهر را احاطه نمودند. >Ywx او گفت: «بروید و ببینید که او کجاست، تا بفرستم و او را بگیرم.» پس او را خبر دادند که اینک در دوتان است. Xx و یکی از خادمانش گفت: «ای آقایم چنین نیست، بلکه الیشع نبی که در اسرائیل است، پادشاه اسرائیل را از سخنانی که در خوابگاه خود می گویی ، مخبر می سازد.» Wyx و دل پادشاه ارام از این امر مضطرب شد و خادمان خود را خوانده، به ایشان گفت: «آیا مرا خبر نمی دهید که کدام از ما به طرف پادشاه اسرائیل است؟» tVcx و پادشاه اسرائیل به مکانی که مرد خدا او را خبر داد و وی را از آن انذار نمود، فرستاده، خود را از آنجا نه یکبار و نه دو بار محافظت کرد. ^U7x اما مرد خدا نزد پادشاه اسرائیل فرستاده، گفت: «با حذر باش که از فلان جا گذر نکنی زیرا که ارامیان به آنجا نزول کرده اند.» =Tuxو پادشاه ارام با اسرائیل جنگ می کرد و با بندگان خود مشورت کرده، گفت: «در فلان جا اردوی من خواهد بود.» vSgxپس گفت: «برای خود بردار.» پس دست خود را دراز کرده، آن را گرفت. GR xپس مرد خدا گفت: «کجا افتاد؟» و چون جا را به وی نشان داد، او چوبی بریده، در آنجا انداخت و آهن را روی آب آورد. VQ'xو هنگامی که یکی از ایشان تیر را می برید، آهن تبر در آب افتاد و او فریاد کرده، گفت: «آه ای آقایم، زیرا که عاریه بود.» P{xپس همراه ایشان روانه شد و چون به اردن رسیدند، چوبها را قطع نمودند. O'xو یکی از ایشان گفت: «مرحمت فرموده، همراه بندگانت بیا.» او جواب داد که «می آیم.» SN!xپس به اردن برویم و هریک چوبی از آنجا بگیریم و مکانی برای خود در آنجا بسازیم تا در آن ساکن باشیم.» او گفت: «بروید.» %M Gxو پسران انبیا به الیشع گفتند که «اینک مکانی که در حضور تو در آن ساکنیم، برای ما تنگ است. +LQxپس برص نعمان به تو و به ذریت تو تا به ابد خواهد چسبید.» و از حضور وی مبروص مثل برف بیرون رفت.lKSxالیشع وی را گفت: «آیا دل من همراه تو نرفت هنگامی که آن مرد از ارابه خود به استقبال تو برگشت؟ آیا این وقت، وقت گرفتن نقره و گرفتن لباس و باغات زیتون و تاکستانها و گله ها و رمه ها و غلامان و کنیزان است؟ SJ!xو او داخل شده، به حضور آقای خود ایستاد و الیشع وی را گفت: «ای جیحزی از کجا می آیی ؟» گفت: «بنده ات جایی نرفته بود.» 0I[xو چون به عوفل رسید، آنها را از دست ایشان گرفته ، در خانه گذاشت و آن اشخاص را مرخص کرده، رفتند. Hxنعمان گفت: «مرحمت فرموده، دو وزنه بگیر.» پس بر او ابرام نمود تا او دو وزنه نقره را در دو کیسه با دو دست لباس بست و بر دو خادم خود نهاد تا پیش او بردند. 8Gkxاو گفت: «سلامتی است. آقایم مرا فرستاده، می گوید: اینک اﻵن دو جوان از پسران انبیا از کوهستان افرایم نزد من آمده اند؛ تمنا اینکه یک وزنه نقره و دو دست لباس به ایشان بدهی .» kFQxپس جیحزی از عقب نعمان شتافت و چون نعمان او را دید که از عقبش می دود، از ارابه خود به استقبالش فرود آمد و گفت: «آیا سلامتی است؟» NExاما جیحزی که خادم الیشع مرد خدا بود گفت: «اینک آقایم از گرفتن از دست این نعمان ارامی آنچه را که آورده بود، امتناع نمود. به حیات یهوه قسم که من از عقب او دویده، چیزی از او خواهم گرفت.» rD_xاو وی را گفت: «به سلامتی برو.» و از نزد وی اندک مسافتی برفت. C)xاما در این امر، خداوند بنده تو را عفو فرماید که چون آقایم به خانه رمون داخل شده، در آنجا سجده نماید و بر دست من تکیه کند و من در خانه رمون سجده نمایم، یعنی چون در خانه رمون سجده کنم، خداوند بنده تو را در این امر عفو فرماید.» 1B]xو نعمان گفت: «اگرنه، تمنا این که دو بار قاطر از خاک، به بنده ات داده شود زیرا که بعد از این، بنده ات قربانی سوختنی و ذبیحه نزد خدایان غیر نخواهد گذرانید الا نزد یهوه. VA'xاو گفت: «به حیات یهوه که در حضور وی ایستاده ام قسم که قبول نخواهم کرد.» و هرچند او را ابرام نمود که بپذیرد ابا نمود. i@Mxپس او با تمامی جمعیت خود نزد مرد خدا مراجعت کرده، داخل شد و به حضور وی ایستاده، گفت: «اینک اﻵن دانسته ام که در تمامی زمین جز در اسرائیل خدایی نیست. و حال تمنا اینکه هدیه ای از بنده ات قبول فرمایی .» G? xپس فرود شده، هفت مرتبه در اردن به موجب کلام مرد خدا غوطه خورد و گوشت او مثل گوشت طفل کوچک برگشته ، طاهر شد. G> x اما بندگانش نزدیک آمده، او را خطاب کرده، گفتند: «ای پدر ما، اگر نبی تو را امری بزرگ گفته بود، آیا آن را بجا نمی آوردی؟ پس چند مرتبه زیاده چون تو را گفته است شست و شو کن و طاهر شو.» l=Sx آیا ابانه و فرفر، نهرهای دمشق، از جمیع آبهای اسرائیل بهتر نیست؟ آیا در آنها شست و شو نکنم تا طاهر شوم؟» پس برگشته ، با خشم رفت. :<ox اما نعمان غضبناک شده، رفت و گفت: «اینک گفتم البته نزد من بیرون آمده، خواهد ایستاد و اسم خدای خود، یهوه را خوانده، و دست خود را بر جای برص حرکت داده، ابرص را شفا خواهد داد. M;x و الیشع رسولی نزد وی فرستاده، گفت: «برو و در اردن هفت مرتبه شست و شو نما و گوشتت به تو برگشته ، طاهر خواهی شد.» ~:wx پس نعمان با اسبان و ارابه های خود آمده، نزد در خانه الیشع ایستاد. 89kxاما چون الیشع، مرد خدا شنید که پادشاه اسرائیل لباس خود را دریده است، نزد پادشاه فرستاده، گفت: «لباس خود را چرا دریدی؟ او نزد من بیاید تا بداند که در اسرائیل نبی ای هست.» {8qxاما چون پادشاه اسرائیل مکتوب را خواند لباس خود را دریده، گفت: «آیا من خدا هستم که بمیرانم و زنده کنم که این شخص نزد من فرستاده است تا کسی را از برصش شفا بخشم. پس بدانید و ببینید که او بهانه جویی از من می کند.» 75xو مکتوب را نزد پادشاه اسرائیل آورد و در آن نوشته بود که «اﻵن چون این مکتوب به حضورت برسد، اینک بنده خود نعمان را نزد تو فرستادم تا او را از برصش شفا دهی .» 6xپس پادشاه ارام گفت: «بیا برو و مکتوبی برای پادشاه اسرائیل می فرستم.» پس روانه شد و ده وزنه نقره و ششهزار مثقال طلا و ده دست لباس به دست خود گرفت. 35axپس کسی درآمده، آقای خود را خبر داده، گفت: «کنیزی که از ولایت اسرائیل است، چنین و چنان می گوید.» ;4qxو به خاتون خود گفت: «کاش که آقایم در حضور نبی ای که در سامره است، می بود که او را از برصش شفا می داد.» J3xو فوجهای ارامیان بیرون رفته، کنیزکی کوچک از زمین اسرائیل به اسیری آوردند و او در حضور زن نعمان خدمت می کرد. 2 1xو نعمان، سردار لشکر پادشاه ارام، در حضور آقایش مردی بزرگ و بلند جاه بود، زیرا خداوند به وسیله او ارام را نجات داده بود، و آن مرد جبار، شجاع ولی ابرص بود. 1x, پس پیش ایشان گذاشت و به موجب کلام خداوند خوردند و از ایشان باقی ماند. 0'x+خادمش گفت: «اینقدر را چگونه پیش صد نفر بگذارم؟» او گفت: «به مردمان بده تا بخورند، زیرا خداوند چنین می گوید که خواهند خورد و از ایشان باقی خواهد ماند.» u/ex*و کسی از بعل شلیشه آمده، برای مرد خدا خوراک نوبر، یعنی بیست قرص نان جو و خوشه ها در کیسه خود آورد. پس او گفت: «به مردم بده تا بخورند.» F.x)او گفت: «آرد بیاورید.» پس آن را در دیگ انداخت و گفت: «برای مردم بریز تا بخورند.» پس هیچ چیز مضر در دیگ نبود. c-Ax(پس برای آن مردمان ریختند تا بخورند و چون قدری آش خوردند، صدا زده، گفتند: «ای مرد خدا، مرگ در دیگ است!» و نتوانستند بخورند. ,3x'و کسی به صحرا رفت تا سبزیها بچیند و بوته بری یافت و خیاره ای بری از آن چیده، دامن خود را پر ساخت و آمده، آنها را در دیگ آش خرد کرد زیرا که آنها را نشناختند. +x&و الیشع به جلجال برگشت. و قحطی در زمین بود و پسران انبیا به حضور وی نشسته بودند. و او به خادم خود گفت: «دیگ بزرگ را بگذار و آش به جهت پسران انبیا بپز.» &*Gx%پس آن زن داخل شده، نزد پایهایش افتاد و رو به زمین خم شد و پسر خود را برداشته ، بیرون رفت. ^)7x$و جیحزی را آواز داده، گفت: «این زن شونمی را بخوان.» پس او را خواند و چون نزد او داخل شد، او وی را گفت: «پسر خود را بردار.» m(Ux#و برگشته ، درخانه یک مرتبه این طرف و آن طرف بخرامید و برآمده، بر وی خم شد که طفل هفت مرتبه عطسه کرد؛ پس طفل چشمان خود را باز کرد. r'_x"و برآمده بر طفل دراز شد و دهان خود را بر دهان وی و چشم خود را بر چشم او و دست خود را بر دست او گذاشته ، بر وی خم گشت و گوشت پسر گرم شد. j&Ox!و چون داخل شد، در را بر هر دو بست و نزد خداوند دعا نمود.%x پس الیشع به خانه داخل شده، دید که طفل مرده و بر بستر او خوابیده است. $xو جیحزی از ایشان پیش رفته ، عصا را بر روی طفل نهاد؛ اما نه آواز داد و نه اعتنا نمود. پس به استقبال وی برگشته ، او را خبر داد و گفت که «طفل بیدار نشد.» B#xاما مادر طفل گفت: «به حیات یهوه و به حیات خودت قسم که تو را ترک نکنم.» پس او برخاسته ، در عقب زن روانه شد. ;"qxپس او به جیحزی گفت: «کمر خود را ببند و عصای مرا به دستت گرفته ، برو و اگر کسی را ملاقات کنی ، او را تحیت مگو و اگر کسی تو را تحیت گوید، جوابش مده و عصای مرا بر روی طفل بگذار.» !xو زن گفت: «آیا پسری از آقایم درخواست نمودم، مگر نگفتم مرا فریب مده؟» a =xو چون نزد مرد خدا به کوه رسید، به پایهایش چسبید. و جیحزی نزدیک آمد تا او را دور کند اما مرد خدا گفت: «او را واگذار زیرا که جانش در وی تلخ است و خداوند این را از من مخفی داشته ، مرا خبر نداده است.» W)xپس حال به استقبال وی بشتاب و وی را بگو: آیا تو را سلامتی است و آیا شوهرت سالم و پسرت سالم است؟» او گفت: «سلامتی است.» Z/xپس رفته ، نزد مرد خدا به کوه کرمل رسید. و چون مرد خدا او را از دور دید، به خادم خود جیحزی گفت: «که اینک زن شونمی می آید. $Cxپس الاغ را آراسته ، به خادم خود گفت: «بران و برو و تا تو را نگویم در راندن کوتاهی منما.» xاو گفت: «امروز چرا نزد او بروی، نه غره ماه و نه سبت است.» گفت: «سلامتی است.» S!xو شوهر خود را آواز داده، گفت: «تمنا اینکه یکی از جوانان و الاغی از الاغها بفرستی تا نزد مرد خدا بشتابم و برگردم.» 1xپس مادرش بالا رفته ، او را بر بستر مرد خدا خوابانید و در را بر او بسته ، بیرون رفت. {xپس او را برداشته، نزد مادرش برد و او به زانوهایش تا ظهر نشست و مرد. !xو به پدرش گفت: «آه سر من! آه سر من!» و او به خادم خود گفت: «وی را نزد مادرش ببر.» xو چون آن پسر بزرگ شد روزی اتفاق افتاد که نزد پدر خود نزد دروگران رفت. 4cxپس آن زن حامله شده، در آن وقت موافق زمان حیات به موجب کلامی که الیشع به او گفته بود، پسری زایید. Z/xو گفت: «در این وقت موافق زمان حیات، پسری در آغوش خواهی گرفت.» و او گفت: «نی ای آقایم؛ ای مرد خدا به کنیز خود دروغ مگو.» ~wxآنگاه الیشع گفت: «او را بخوان.» پس وی را خوانده، او نزد در ایستاد. 5exو او گفت: «پس برای این زن چه باید کرد؟» جیحزی عرض کرد: «یقین که پسری ندارد و شوهرش سالخورده است.» >wx و او به خادم گفت: «به او بگو که اینک تمامی این زحمت را برای ما کشیده ای؛ پس برای تو چه شود؟ آیا با پادشاه یا سردار لشکر کاری داری؟» او گفت: «نی ، من در میان قوم خود ساکن هستم.» )Mx و به خادم خود، جیحزی گفت: «این زن شونمی را بخوان.» و چون او را خواند، او به حضور وی ایستاد. uex پس روزی آنجا آمد و به آن بالاخانه فرود آمده، در آنجا خوابید. wix پس برای وی بالاخانه ای کوچک بر دیوار بسازیم و بستر و خوان و کرسی و شمعدانی درآن برای وی بگذرانیم که چون نزد ما آید، در آنجا فرودآید.» )Mx پس آن زن به شوهر خود گفت: «اینک فهمیده ام که این مرد مقدس خداست که همیشه از نزد ما می گذرد.  )xو روزی واقع شد که الیشع به شونیم رفت و در آنجا زنی بزرگ بود که بر او ابرام نمود که طعام بخورد؛ و هرگاه عبور می نمود، به آنجا به جهت نان خوردن میل می کرد. m Uxپس رفته ، آن مرد خدا را خبر داد. و او وی را گفت: «برو و روغن را بفروش و قرض خود را ادا کرده، تو و پسرانت از باقی مانده گذران کنید.» h Kxو چون ظرفها را پر کرده بود به یکی از پسران خود گفت: «ظرفی دیگر نزد من بیاور.» او وی را گفت: «ظرفی دیگر نیست.» و روغن بازایستاد.  7xپس از نزد وی رفته ، در را بر خود و پسرانش بست و ایشان ظرفها نزد وی آورده، او می ریخت. / Yxو داخل شده، در را بر خودت و پسرانت ببند و در تمامی آن ظرفها بریز و هرچه پر شود به کنار بگذار.» #Axاو گفت: «برو و ظرفها از بیرون از تمامی همسایگان خود طلب کن، ظرفهای خالی و بسیار بخواه. Pxالیشع وی را گفت: «بگو برای تو چه کنم؟ و در خانه چه داری؟» او گفت: «کنیزت را در خانه چیزی سوای ظرفی از روغن نیست.» ; sxو زنی از زنان پسران انبیا نزد الیشع تضرع نموده، گفت: «بنده ات، شوهرم مرد و تو می دانی که بنده ات از خداوند می ترسید، و طلبکار او آمده است تا دو پسر مرا برای بندگی خود ببرد.» )~|{zz*y(xwvv ttFsrr1qIpYomlkjjihggffeRd5c)b2a;_b^r]#[ZYX:W-VUT\SQPP]ONNMFLoKJIHH$GJFlECCB;AM@=Ywx و به ناظر مخزن لباس گفت که «برای جمیع پرستندگان بعل لباس بیرون آور.» و او برای ایشان لباس بیرون آورد. {Xqx و ییهو نزد تمامی اسرائیل فرستاد و تمامی پرستندگان بعل آمدند و احدی باقی نماند که نیامد و به خانه بعل داخل شدند و خانه بعل سرتاسر پر شد. Wx و ییهو گفت: «محفلی مقدس برای بعل تقدیس نمایید.» و آن را اعلان کردند. )VMx پس اﻵن جمیع انبیای بعل و جمیع پرستندگانش و جمیع کهنه او را نزد من بخوانید و احدی از ایشان غایب نباشد زیرا قصد ذبح عظیمی برای بعل دارم. هر که حاضر نباشد زنده نخواهد ماند.» اما ییهو این را از راه حیله کرد تا پرستندگان بعل را هلاک سازد. OUx پس ییهو تمامی قوم را جمع کرده، به ایشان گفت: «اخاب بعل را پرستش قلیل کرد، اما ییهو او را پرستش کثیر خواهد نمود. T x و چون به سامره رسید، تمامی باقی ماندگان اخاب را که در سامره بودند، کشت به حدی که اثر او را نابود ساخت بر حسب کلامی که خداوند به ایلیا گفته بود. &SGx و گفت: «همراه من بیا، و غیرتی که برای خداوند دارم، ببین.» و او را بر ارابه وی سوار کردند. kRQx و چون از آنجا روانه شد، به یهوناداب بن رکاب که به استقبال او می آمد، برخورد و او را تحیت نموده، گفت که «آیا دل تو راست است، مثل دل من با دل تو؟» یهوناداب جواب داد که «راست است.» گفت: «اگر هست، دست خود را به من بده.» پس دست خود را به او داد و او وی را نزد خود به ارابه برکشید. Qx او گفت: «اینها را زنده بگیرید.» پس ایشان را زنده گرفتند و ایشان را که چهل و دو نفر بودند، نزد چاه بیت عقد کشتند که از ایشان احدی رهایی نیافت. P!x ییهو به برادران اخزیا، پادشاه یهودا دچار شده، گفت: «شما کیستید؟» گفتند: «برادران اخزیا هستیم و می آییم تا پسران پادشاه و پسران ملکه را تحیت گوییم.» Ox پس برخاسته ، و روانه شده، به سامره آمد و چون در راه به بیت عقد شبانان رسید، tNcx و ییهو جمیع باقی ماندگان خاندان اخاب را که در یزرعیل بودند، کشت، و تمامی بزرگانش و اصدقایش و کاهنانش را تا از برایش کسی باقی نماند.'MIx پس بدانید که از کلام خداوند که خداوند درباره خاندان اخاب گفته است، حرفی به زمین نخواهد افتاد و خداوند آنچه را که به واسطه بنده خود ایلیا گفته ، بجا آورده است.» Lx و بامدادان چون بیرون رفت، بایستاد و به تمامی قوم گفت: «شما عادل هستید. اینک من بر آقای خود شوریده، او را کشتم. اما کیست که جمیع اینها را کشته است؟ jKOx و قاصدی آمده، او را خبر داد و گفت: «سرهای پسران پادشاه را آوردند.» او گفت: «آنها را به دو توده نزد دهنه دروازه تا صبح بگذارید.» Jx و چون آن مکتوب نزد ایشان رسید، پادشاه زادگان را گرفته ، هر هفتاد نفر را کشتند و سرهای ایشان را در سبدها گذاشته ، به یزرعیل، نزد وی فرستادند. AI}x پس مکتوبی دیگر به ایشان نوشت و گفت: «اگر شما با من هستید و سخن مرا خواهید شنید، سرهای پسران آقای خود را بگیرید و فردا مثل این وقت نزد من به یزرعیل بیایید.» و آن پادشاه زادگان که هفتاد نفر بودند، نزد بزرگان شهر که ایشان را تربیت می کردند، می بودند. `H;x پس ناظر خانه و رئیس شهر و مشایخ و مربیان را نزد ییهو فرستاده، گفتند: «ما بندگان تو هستیم و هر چه به ما بفرمایی بجا خواهیم آورد؛ کسی را پادشاه نخواهیم ساخت. آنچه در نظر تو پسند آید، به عمل آور.» ZG/x اما ایشان به شدت ترسان شدند و گفتند: «اینک دو پادشاه نتوانستند با او مقاومت نمایند، پس ما چگونه مقاومت خواهیم کرد؟» VF'x پس بهترین و نیکوترین پسران آقای خود را انتخاب کرده، او را بر کرسی پدرش بنشانید و به جهت خانه آقای خود جنگ نمایید.» DEx «اﻵن چون این مکتوب به شما برسد چونکه پسران آقای شما و ارابه ها و اسبان و شهر حصاردار و اسلحه با شما است، tD ex و هفتاد پسر اخاب در سامره بودند. پس ییهو مکتوبی نوشته ، به سامره نزد سروران یزرعیل که مشایخ و مربیان پسران اخاب بودند فرستاده، گفت: AC}x %و لاش ایزابل مثل سرگین به روی زمین، در ملک یزرعیل خواهد بود، به طوری که نخواهند گفت که این ایزابل است.»$BCx $پس برگشته ، وی را خبر دادند. و او گفت: «این کلام خداوند است که به واسطه بنده خود، ایلیای تشبی تکلم نموده، گفت که سگان گوشت ایزابل را در ملک یزرعیل خواهند خورد. A/x #اما چون برای دفن کردنش رفتند، جز کاسه سر و پایها و کفهای دست، چیزی از او نیافتند. S@!x "و داخل شده، به اکل و شرب مشغول گشت. پس گفت: «این زن ملعون را نظر کنید، و او را دفن نمایید زیرا که دختر پادشاه است.» Q?x !و او گفت: «او را بیندازید.» پس او را به زیر انداختند و قدری از خونش بر دیوار و اسبان پاشیده شد و او را پایمال کرد. M>x و او به سوی پنجره نظر افکنده، گفت: «کیست که به طرف من باشد؟ کیست؟» پس دو سه نفر از خواجگان به سوی او نظر کردند. =5x و چون ییهو به دروازه داخل شد، او گفت: «آیا زمری را که آقای خود را کشت، سلامتی بود؟» L<x و چون ییهو به یزرعیل آمد، ایزابل این را شنیده، سرمه به چشمان خود کشید و سر خود را زینت داده، از پنجره نگریست. n;Wx و در سال یازدهم یورام بن اخاب، اخزیا بر یهودا پادشاه شد. 2:_x و خادمانش او را در ارابه به اورشلیم بردند و او را در مزار خودش در شهر داود با پدرانش دفن کردند. 9yx اما چون اخزیا، پادشاه یهودا این را دید، به راه خانه بوستان فرار کرد و ییهو او را تعاقب نموده، فرمود که او را بزنید و او را نیز در ارابه اش به فراز جور که نزد یبلعام است (زدند) و او تا مجدو فرار کرده، در آنجا مرد. Q8x خداوند می گوید: هرآینه خون نابوت و خون پسرانش را دیروز دیدم و خداوند می گوید: که در این ملک به تو مکافات خواهم رسانید. پس اﻵن او را بردار و به موجب کلام خداوند او را در این ملک بینداز.» [71x  و ییهو به بدقر، سردار خود گفت: «او را برداشته، در حصه ملک نابوت یزرعیلی بینداز و بیاد آور که چگونه وقتی که من و تو با هم از عقب پدرش اخاب، سوار می بودیم، خداوند این وحی را درباره او فرمود.». K6x و ییهو کمان خود را به قوت تمام کشیده، در میان بازوهای یهورام زد که تیر از دلش بیرون آمد و در ارابه خود افتاد. 59x آنگاه یهورام، دست خود را برگردانیده، فرار کرد و به اخزیا گفت: «ای اخزیا خیانت است.» 4 x و چون یهورام، ییهو را دید گفت: «ای ییهو آیا سلامتی است؟» او جواب داد: «چه سلامتی مادامی که زناکاری مادرت ایزابل و جادوگری وی اینقدر زیاد است؟» g3Ix و یهورام گفت: «حاضر کنید.» پس ارابه او را حاضر کردند و یهورام، پادشاه اسرائیل و اخزیا، پادشاه یهودا، هر یک بر ارابه خود بیرون رفتند و به استقبال ییهو بیرون شده، او را در ملک نابوت یزرعیلی یافتند. f2Gx و دیده بان خبر داده، گفت که «نزد ایشان رسید، اما برنمی گردد و راندن مثل راندن ییهو ابن نمشی است زیرا که به دیوانگی می راند.»1%x پس سوار دیگری فرستاد و او نزد ایشان آمد و گفت: «پادشاه چنین می فرماید که آیا سلامتی است؟» ییهو جواب داد: «تو را با سلامتی چه کار است؟ به عقب من برگرد.» w0ix پس سواری به استقبال وی رفت و گفت: «پادشاه چنین می فرماید که آیا سلامتی است؟» ییهو جواب داد که «تو را با سلامتی چه کار است؟ به عقب من برگرد.» و دیده بان خبر داده گفت که «قاصد نزد ایشان رسید، اما برنمی گردد.» K/x پس دیده بانی بر برج یزرعیل ایستاده بود، و جمعیت ییهو را وقتی که می آمد، دید و گفت: «جمعیتی می بینم.» و یهورام گفت: «سواری گرفته، به استقبال ایشان بفرست تا بپرسد که آیا سلامتی است؟» l.Sx پس ییهو به ارابه سوار شده، به یزرعیل رفت زیرا که یورام در آنجا بستری بود و اخزیا، پادشاه یهودا برای عیادت یورام فرود آمده بود. U-%x اما یهورام پادشاه به یزرعیل مراجعت کرده بود تا از جراحتهایی که ارامیان به او رسانیده بودند وقتی که با حزائیل، پادشاه ارام، جنگ می نمود، شفا یابد. پس ییهو گفت: «اگر رأی شما این است، مگذارید که کسی رها شده، از شهر بیرون رود مبادا رفته، به یزرعیل خبر برساند.» s,ax لهذا ییهو ابن یهوشافاط بن نمشی بر یورام بشورید و یورام خود و تمامی اسرائیل، راموت جلعاد را از حزائیل، پادشاه ارام نگاه می داشتند. s+ax آنگاه ایشان تعجیل نموده، هر کدام رخت خود را گرفته ، آن را زیر او به روی زینه نهادند، و کرنا را نواخته ، گفتند که «ییهو پادشاه است.» * x گفتند: «چنین نیست ما را اطلاع بده.» پس او گفت: «چنین و چنان به من تکلم نموده، گفت که خداوند چنین می فرماید: تو را به پادشاهی اسرائیل مسح کردم.». )-x و ییهو نزد بندگان آقای خویش بیرون آمد و کسی وی را گفت: «آیا سلامتی است؟ و این دیوانه برای چه نزد تو آمد؟» به ایشان گفت: «شما این مرد و کلامش را می دانید.» :(ox و سگان، ایزابل را در ملک یزرعیل خواهند خورد و دفن کننده ای نخواهند بود.» پس در را باز کرده، بگریخت. '9x و خاندان اخاب را مثل خاندان یربعام بن نباط و مانند خاندان بعشا ابن اخیا خواهم ساخت. J&x و تمامی خاندان اخاب هلاک خواهند شد. و از اخاب هر مرد را و هر بسته و رهاشده ای در اسرائیل را منقطع خواهم ساخت. b%?x و خاندان آقای خود، اخاب را خواهی زد تا من انتقام خون بندگان خود، انبیا را و خون جمیع بندگان خداوند را از دست ایزابل بکشم. $$Cx پس او برخاسته، به خانه داخل شد و روغن را به سرش ریخته، وی را گفت: «یهوه، خدای اسرائیل چنین می گوید که تو را بر قوم خداوند، یعنی بر اسرائیل به پادشاهی مسح کردم. # x و چون بدانجا رسید، اینک سرداران لشکر نشسته بودند و او گفت: «ای سردار با تو سخنی دارم.» ییهو گفت: «به کدام یک از جمیع ما؟» گفت: «به تو ای سردار!» _"9x پس آن جوان، یعنی آن نبی جوان به راموت جلعاد آمد. |!sx و حقه روغن را گرفته ، به سرش بریز و بگو خداوند چنین می گوید که تو را به پادشاهی اسرائیل مسح کردم. پس در را باز کرده، فرار کن و درنگ منما.» i Mx و چون به آنجا رسیدی، ییهو ابن یهوشافاط بن نمشی را پیدا کن و داخل شده، او را از میان برادرانش برخیزان و او را به اطاق خلوت ببر. f Ix و الیشع نبی یکی از پسران انبیا را خوانده، به او گفت: «کمر خود را ببند و این حقه روغن را به دست خود گرفته ، به راموت جلعاد برو. 7ixو یورام پادشاه به یزرعیل مراجعت کرد تا از جراحتهایی که ارامیان به وی رسانیده بودند هنگامی که با حزائیل، پادشاه ارام جنگ می نمود، شفا یابد. و اخزیا ابن یهورام، پادشاه یهودا، به یزرئیل فرود آمد تا یورام بن اخاب را عیادت نماید چونکه مریض بود.G xو با یورام بن اخاب برای مقاتله با حزائیل پادشاه ارام به راموت جلعاد رفت و ارامیان، یورام را مجروح ساختند. lSxو به طریق خاندان اخاب سلوک نموده، آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، مثل خاندان اخاب به عمل می آورد زیرا که داماد خاندان اخاب بود. dCxو اخزیا چون پادشاه شد، بیست و دو ساله بود و یک سال در اورشلیم پادشاهی کرد و اسم مادرش عتلیا، دختر عمری پادشاه اسرائیل بود. 9mxو در سال دوازدهم یورام بن اخاب، پادشاه اسرائیل، اخزیا ابن یهورام، پادشاه یهودا، آغاز سلطنت نمود. 3axو یورام با پدران خود خوابید و در شهر داود با پدران خود دفن شد. و پسرش اخزیا به جایش پادشاهی کرد. 5xو بقیه وقایع یورام و آنچه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ xو ادوم از زیر دست یهودا تا امروز عاصی شده اند و لبنه نیز در آن وقت عاصی شد. .Wxو یورام با تمامی ارابه های خود به صعیر رفتند و در شب برخاسته ، ادومیان را که او را احاطه نموده بودند و سرداران ارابه ها را شکست داد و قوم به خیمه های خود فرار کردند. xو در ایام وی ادوم از زیر دست یهودا عاصی شده، پادشاهی بر خود نصب کردند. p[xاما خداوند به خاطر بنده داود نخواست که یهودا را هلاک سازد چونکه وی را وعده داده بود که او را و پسرانش را همیشه اوقات، چراغی بدهد. -x و به طریق پادشاهان اسرائیل به نحوی که خاندان اخاب عمل می نمودند سلوک نمود، زیرا که دختر اخاب، زن او بود و آنچه درنظر خداوند ناپسند بود، به عمل می آورد. {xو چون پادشاه شد، سی و دو ساله بود و هشت سال در اورشلیم پادشاهی کرد. ~wxو در سال پنجم یورام بن اخاب، پادشاه اسرائیل، وقتی که یهوشافاط هنوز پادشاه یهودا بود، یهورام بن یهوشافاط، پادشاه یهودا آغاز سلطنت نمود. >wxو در فردای آن روز، لحاف را گرفته آن را در آب فرو برد و بر رویش گسترد که مرد و حزائیل در جایش پادشاه شد. oYxپس از نزد الیشع روانه شده، نزد آقای خود آمد و او وی را گفت: «الیشع تو را چه گفت؟» او جواب داد: «به من گفت که البته شفا خواهی یافت.» lSx و حزائیل گفت: «بنده تو که سگ است، کیست که چنین عمل عظیمی بکند؟» الیشع گفت: « خداوند بر من نموده است که تو پادشاه ارام خواهی شد.» L x و حزائیل گفت: «آقایم چرا گریه می کند؟» او جواب داد: «چونکه ضرری را که تو به بنی اسرائیل خواهی رسانید، می دانم؛ قلعه های ایشان را آتش خواهی زد و جوانان ایشان را به شمشیر خواهی کشت، و اطفال ایشان را خرد خواهی نمود و حامله های ایشان را شکم پاره خواهی کرد.»  x و چشم خود را خیره ساخته ، بر وی نگریست تا خجل گردید. پس مرد خدا بگریست. S !x و الیشع وی را گفت: «برو و او را بگو: البته شفا توانی یافت لیکن خداوند مرا اعلام نموده است که هرآینه او خواهد مرد.» ~'}|{zyxwvvtt)syrqponn1mZkk4j igh5gfXedccb;a{`_c^]\D[Z)YXZWgVmUTTZSSRPQPON}MLK|JJIXHH FFYEDCCBA@@?j>\=<;:99r876554.221{00/t.r--/,q+*))'(('%$#"! &2fPYQ/y #Axتا آنکه خداوند اسرائیل را موافق آنچه به واسطه جمیع بندگان خود، انبیا گفته بود، از حضور خود دور انداخت. پس اسرائیل از زمین خود تا امروز به آشور جلای وطن شدند. &Gxو بنی اسرائیل به تمامی گناهانی که یربعام ورزیده بود سلوک نموده، از آنها اجتناب نکردند. Dxزیرا که او اسرائیل را از خاندان داود منشق ساخت و ایشان یربعام بن نباط را به پادشاهی نصب نمودند و یربعام، اسرائیل را از پیروی خداوند برگردانیده، ایشان را مرتکب گناه عظیم ساخت. #xپس خداوند تمامی ذریت اسرائیل را ترک نموده، ایشان را ذلیل ساخت و ایشان را به دست تاراج کنندگان تسلیم نمود، حتی اینکه ایشان را از حضور خود دور انداخت. I xاما یهودا نیز اوامر یهوه، خدای خود را نگاه نداشتند بلکه به فرایضی که اسرائیلیان ساخته بودند، سلوک نمودند. ]5xپس از این جهت غضب خداوند بر اسرائیل به شدت افروخته شده، ایشان را از حضور خود دور انداخت که جز سبط یهودا فقط باقی نماند..Wxو پسران و دختران خود را از آتش گذرانیدند و فالگیری و جادوگری نموده، خویشتن را فروختند تا آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، به عمل آورده، خشم او را به هیجان بیاوردند، +Qxو تمامی اوامر یهوه خدای خود را ترک کرده، بتهای ریخته شده، یعنی دو گوساله برای خود ساختند و اشیره را ساخته ، به تمامی لشکر آسمان سجده کردند و بعل را عبادت نمودند، @{xو فرایض او و عهدی که با پدران ایشان بسته ، و شهادات را که به ایشان داده بود، ترک نمودند، و پیروی اباطیل نموده، باطل گردیدند و امتهایی را که به اطراف ایشان بودند و خداوند، ایشان را درباره آنها امر فرموده بود که مثل آنها عمل منمایید، پیروی کردند، [1xاما ایشان اطاعت ننموده، گردنهای خود را مثل گردنهای پدران ایشان که به یهوه، خدای خود ایمان نیاوردند، سخت گردانیدند، Cx و خداوند به واسطه جمیع انبیا و جمیع رائیان بر اسرائیل و بر یهودا شهادت می داد و می گفت: «از طریقهای زشت خود بازگشت نمایید و اوامر و فرایض مرا موافق تمامی شریعتی که به پدران شما امر فرمودم و به واسطه بندگان خود، انبیا نزد شما فرستادم، نگاه دارید،»  3x و بتها را عبادت نمودند که درباره آنها خداوند به ایشان گفته بود، این کار را مکنید،  x و در آن جایها مثل امتهایی که خداوند از حضور ایشان رانده بود، در مکانهای بلند بخور سوزانیدند واعمال زشت به جا آورده، خشم خداوند را به هیجان آوردند،  x و تماثیل و اشیریم بر هر تل بلند و زیر هر درخت سبز برای خویشتن ساختند، > wx و بنی اسرائیل به خلاف یهوه، خدای خود کارهایی را که درست نبود، سرا به عمل آوردند، و در جمیع شهرهای خود، از برجهای دیدبانان تا شهرهای حصاردار، مکانهای بلند برای خود ساختند، h Kxو در فرایض امتهایی که خداوند از حضور بنی اسرائیل اخراج نموده بود و در فرایضی که پادشاهان اسرائیل ساخته بودند، سلوک نمودند، 5xو از این جهت که بنی اسرائیل به یهوه، خدای خود که ایشان را از زمین مصر از زیردست فرعون، پادشاه مصر بیرون آورده بود، گناه ورزیدند و از خدایان دیگر ترسیدند، xو در سال نهم هوشع، پادشاه آشور، سامره را گرفت و اسرائیل را به آشور به اسیری برد و ایشان را در حلح و خابور بر نهر جوزان و در شهرهای مادیان سکونت داد. 3xو پادشاه آشور بر تمامی زمین هجوم آورده، به سامره برآمد و آن را سه سال محاصره نمود. Cxاما پادشاه آشور در هوشع خیانت یافت زیرا که رسولان نزد سوء، پادشاه مصر فرستاده بود و پیشکش مثل هر سال نزد پادشاه آشور نفرستاده. پس پادشاه آشور او را بند نهاده، در زندان انداخت.)xو شلمناسر، پادشاه آشور، به ضد وی برآمده، هوشع، بنده او شد و برای او پیشکش آورد. 0[xو آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، به عمل آورد، اما نه مثل پادشاهان اسرائیل که قبل از او بودند. 9 oxدر سال دوازدهم آحاز، پادشاه یهودا، هوشع بن ایلا بر اسرائیل در سامره پادشاه شد و نه سال سلطنت نمود. /Yxپس آحاز با پدران خود خوابید و با پدران خویش در شهر داود دفن شد و پسرش حزقیا در جایش پادشاه شد.#xو بقیه اعمال آحاز که کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ saxو رواق سبت را که در خانه بنا کرده بودند و راهی را که پادشاه از بیرون به آن داخل می شد، در خانه خداوند به خاطر پادشاه آشور تغییر داد. ~xو آحاز پادشاه، حاشیه پایه ها را بریده، حوض را از آنها برداشت و دریاچه را از بالای گاوان برنجینی که زیر آن بودند، فرود آورد و آن را بر سنگفرشی گذاشت. }}uxپس اوریای کاهن بر وفق آنچه آحاز پادشاه امر فرموده بود، عمل نمود. H| xو آحاز پادشاه، اوریای کاهن را امر فرموده، گفت: «قربانی سوختنی صبح و هدیه آردی شام و قربانی سوختنی پادشاه و هدیه آردی او را با قربانی سوختنی تمامی قوم زمین و هدیه آردی ایشان و هدایای ریختنی ایشان بر مذبح بزرگ بگذران، و تمامی خون قربانی سوختنی و تمامی خون ذبایح را بر آن بپاش؛ اما مذبح برنجین برای من باشد تا مسالت نمایم.» p{[xو مذبح برنجین را که پیش خداوند بود، آن را از روبروی خانه ، از میان مذبح خود و خانه خداوند آورده، آن را به طرف شمالی آن مذبح گذاشت. Nzx و قربانی سوختنی و هدیه آردی خود را سوزانید و هدیه ریختنی خویش را ریخت و خون ذبایح سلامتی خود را بر مذبح پاشید. 4ycx و چون پادشاه از دمشق آمد، پادشاه مذبح را دید. و پادشاه به مذبح نزدیک آمده، برآن قربانی گذرانید. xx و اوریای کاهن مذبحی موافق آنچه آحاز پادشاه از دمشق فرستاده بود، بنا کرد، و اوریای کاهن تا وقت آمدن آحاز پادشاه از دمشق، آن را همچنان ساخت. xو او را بر اسبان آوردند و با پدران خود در اورشلیم در شهر داود، دفن شد. E=xو در اورشلیم بر وی فتنه انگیختند. پس او به لاکیش فرار کرد و از عقبش به لاکیش فرستاده، او را در آنجا کشتند. <xو بقیه وقایع امصیا، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ D;xو امصیا ابن یوآش، پادشاه یهودا، بعد از وفات یهوآش بن یهواخاز، پادشاه اسرائیل، پانزده سال زندگانی نمود. 9:mxو یهوآش با پدران خود خوابید و با پادشاهان اسرائیل در سامره دفن شد و پسرش یربعام در جایش پادشاه شد. v9gxو بقیه اعمالی را که یهوآش کرد و تهور او و چگونه با امصیا پادشاه یهودا جنگ کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ o8Yxو تمامی طلا و نقره و تمامی ظروفی را که در خانه خداوند و در خزانه های خانه پادشاه یافت شد، و یرغمالان گرفته ، به سامره مراجعت کرد. P7x و یهوآش، پادشاه اسرائیل، امصیا ابن یهوآش بن اخزیا پادشاه یهودا را در بیت شمس گرفت و به اورشلیم آمده، حصار اورشلیم را از دروازه افرایم تا دروازه زاویه ، یعنی چهار صد ذراع منهدم ساخت. x6kx و یهودا از حضور اسرائیل منهزم شده، هر کس به خیمه خود فرار کرد. p5[x اما امصیا گوش نداد. پس یهوآش، پادشاه اسرائیل برآمد و او و امصیا، پادشاه یهودا در بیت شمس که در یهوداست، با یکدیگر مقابله نمودند. #4Ax ادوم را البته شکست دادی و دلت تو را مغرور ساخته است؛ پس فخر نموده، در خانه خود بمان زیرا برای چه بلا را برای خود برمی انگیزانی تا خودت و یهودا همراهت بیفتید.»3}x و یهوآش پادشاه اسرائیل نزد امصیا، پادشاه یهودا فرستاده، گفت: «شترخار لبنان نزد سرو آزاد لبنان فرستاده، گفت: دختر خود را به پسر من به زنی بده؛ اما حیوان وحشی ای که در لبنان بود، گذر کرده، شترخار را پایمال نمود. V2'xآنگاه امصیا رسولان نزد یهوآش بن یهواخاز بن ییهو، پادشاه اسرائیل، فرستاده، گفت: «بیا تا با یکدیگر مقابله نماییم.» <1sxو او ده هزار نفر از ادومیان را در وادی ملح کشت و سالع را در جنگ گرفت و آن را تا به امروز یقتئیل نامید. Z0/xاما پسران قاتلان را نکشت به موجب نوشته کتاب تورات موسی که خداوند امر فرموده و گفته بود پدران به جهت پسران کشته نشوند و پسران به جهت پدران مقتول نگردند، بلکه هر کس به جهت گناه خود کشته شود. 6/gxو هنگامی که سلطنت در دستش مستحکم شد، خادمان خود را که پدرش، پادشاه را کشته بودند، به قتل رسانید. <.sxلیکن مکانهای بلند برداشته نشد، و قوم هنوز در مکانهای بلند قربانی می گذرانیدند و بخور می سوزانیدند. V-'xو آنچه در نظر خداوند پسند بود، به عمل آورد اما نه مثل پدرش داود بلکه موافق هر چه پدرش یوآش کرده بود، رفتار می نمود. I, xو بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد. و بیست و نه سال در اورشلیم پادشاهی کرد و اسم مادرش یهوعدان اورشلیمی بود. '+ Kxدر سال دوم یوآش بن یهواخاز پادشاه اسرائیل، امصیا بن یوآش، پادشاه یهودا آغاز سلطنت نمود. O*x و یهوآش بن یهواخاز، شهرهایی را که حزائیل از دست پدرش، یهواخاز به جنگ گرفته بود، از دست بن هدد بن حزائیل باز پس گرفت، و یهوآش سه مرتبه او را شکست داده، شهرهای اسرائیل را استرداد نمود.u)ex پس حزائیل، پادشاه ارام مرد و پسرش، بن هدد به جایش پادشاه شد. P(x اما خداوند بر ایشان رأفت و ترحم نموده، به خاطر عهد خود که با ابراهیم و اسحاق و یعقوب بسته بود به ایشان التفات کرد و نخواست ایشان را هلاک سازد، و ایشان را از حضور خود هنوز دور نینداخت. 'x و حزائیل، پادشاه ارام، اسرائیل را در تمامی ایام یهواخاز به تنگ آورد. .&Wx و واقع شد که چون مردی را دفن می کردند، آن لشکر را دیدند و آن مرده را در قبر الیشع انداختند؛ و چون آن میت به استخوانهای الیشع برخورد، زنده گشت و به پایهای خود ایستاد. %;x و الیشع وفات کرد و او را دفن نمودند. و در وقت تحویل سال لشکرهای موآب به زمین درآمدند. %$Ex و مرد خدا به او خشم نموده، گفت: «می بایست پنج شش مرتبه زده باشی ؛ آنگاه ارامیان را شکست می دادی تا تلف می شدند، اما حال ارامیان را فقط سه مرتبه شکست خواهی داد.» C#x و گفت: «تیرها را بگیر.» پس گرفت و به پادشاه اسرائیل گفت: «زمین را بزن.» پس سه مرتبه آن را زده، باز ایستاد. ["1x و گفت: «پنجره را به سوی مشرق باز کن.» پس آن را باز کرد و الیشع گفت: «بینداز.» پس انداخت. و او گفت: «تیر ظفر خداوند، یعنی تیر ظفر بر ارام زیرا که ارامیان را در افیق شکست خواهید داد تا تلف شوند.» S!!x و به پادشاه اسرائیل گفت: «کمان را به دست خود بگیر.» پس آن را به دست خود گرفت و الیشع دست خود را بر دست پادشاه نهاد.   x و الیشع وی را گفت: «کمان و تیرها را بگیر.» و برای خود کمان و تیرها گرفت. 1x و الیشع به بیماری ای که از آن مرد، مریض شد. و یوآش، پادشاه اسرائیل، نزد وی فرود شده، بر او بگریست و گفت: «ای پدر من! ای پدر من! ای ارابه اسرائیل و سوارانش!» 3ax و یوآش با پدران خود خوابید و یربعام بر کرسی وی نشست و یوآش با پادشاهان اسرائیل در سامره دفن شد. ymx و بقیه وقایع یوآش و هر چه کرد و تهور او که چگونه با امصیا، پادشاه یهودا جنگ کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ !x و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، به عمل آورد و از تمامی گناهان یربعام بن نباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود اجتناب نکرده، در آنها سلوک می نمود. Ox و در سال سی و هفتم یوآش، پادشاه یهودا، یهوآش بن یهواخاز بر اسرائیل در سامره پادشاه شد و شانزده سال سلطنت نمود. ,Sx پس یهواخاز با پدران خود خوابید و او را در سامره دفن کردند و پسرش، یوآش، در جایش سلطنت نمود. 7ix و بقیه وقایع یهواخاز و هر چه کرد و تهور او، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ -Ux و برای یهواخاز، از قوم به جز پنجاه سوار و ده ارابه و ده هزار پیاده وانگذاشت زیرا که پادشاه ارام ایشان را تلف ساخته ، و ایشان را پایمال کرده، مثل غبار گردانیده بود. dCx اما از گناهان خانه یربعام که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، اجتناب ننموده، در آن سلوک کردند، و اشیره نیز در سامره ماند. vgx و خداوند نجات دهنده ای به اسرائیل داد که ایشان از زیر دست ارامیان بیرون آمدند و بنی اسرائیل مثل ایام سابق در خیمه های خود ساکن شدند. vgx و یهواخاز نزد خداوند تضرع نمود و خداوند او را اجابت فرمود زیرا که تنگی اسرائیل را دید که چگونه پادشاه ارام، ایشان را به تنگ می آورد. iMx پس غضب خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان را به دست حزائیل، پادشاه ارام و به دست بن هدد، پسر حزائیل، همه روزها تسلیم نمود. x و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود به عمل آورد، و در پی گناهان یربعام بن نباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، سلوک نموده، از آن اجتناب نکرد. Z 1x در سال بیست و سوم یوآش بن اخزیا، پادشاه یهودا، یهواخاز بن ییهو، بر اسرائیل در سامره پادشاه شده، هفده سال سلطنت نمود. x زیرا خادمانش، یوزاکار بن شمعت و یهوزاباد بن شومیر، او را زدند که مرد و او را با پدرانش در شهر داود دفن کردند و پسرش امصیا در جایش سلطنت نمود.5ex و خادمانش برخاسته، فتنه انگیختند و یوآش را در خانه ملو به راهی که به سوی سلی فرود می رود، کشتند. 3x و بقیه وقایع یوآش و هر چه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ U%x و یهوآش، پادشاه یهودا تمامی موقوفاتی را که پدرانش، یهوشافاط و یهورام و اخزیا، پادشاهان یهودا وقف نموده بودند و موقوفات خود و تمامی طلا را که در خزانه های خانه خداوند و خانه پادشاه یافت شد، گرفته ، آن را نزد حزائیل، پادشاه ارام فرستاد و او از اورشلیم برفت. w~}|({z$y#xwvutNs'r.qPpp4onvmmlnkj6iqhh gfMepdJcubaf`\^]\\!ZYtXWVUT2S`RQPNNYMLKJJ3I~HGFEDDC BA!@*?>=<;;:=9*87/543220/..*,,3+*v)('r&%%#""!8 1 %E q }aev7pSwX+xو به تمامی طریقی که پدرش به آن سلوک نموده بود، رفتار کرد، و بتهایی را که پدرش پرستید، عبادت کرد و آنها را سجده نمود. xو آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، موافق آنچه پدرش منسی کرد، عمل نمود. Oxآمون بیست و دو ساله بود که پادشاه شد و دو سال در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش مشلمت، دختر حاروص، از یطبه بود. >wxپس منسی با پدران خود خوابید و در باغ خانه خود، یعنی در باغ عزا دفن شد و پسرش، آمون، به جایش پادشاه شد. Cxو بقیه وقایع منسی و هرچه کرد و گناهی که مرتکب آن شد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ ;qxو علاوه براین، منسی خون بی گناهان را از حد زیاده ریخت تا اورشلیم را سراسر پر کرد، سوای گناه او که یهودا را به آن مرتکب گناه ساخت تا آنچه در نظر خداوند ناپسند است بجا آورند.kQxچونکه آنچه در نظر من ناپسند است، به عمل آوردند و از روزی که پدران ایشان از مصر بیرون آمدند تا امروز، خشم مرا به هیجان آوردند.» xkxو بقیه میراث خود را پراکنده خواهم ساخت و ایشان را به دست دشمنان ایشان تسلیم خواهم نمود، و برای جمیع دشمنانشان یغما و غارت خواهند شد، +x و بر اورشلیم، ریسمان سامره و ترازوی خانه اخاب را خواهم کشید و اورشلیم را پاک خواهم کرد، به طوری که کسی پشقاب را زدوده و واژگون ساخته ، آن را پاک می کند. p[x بنابراین یهوه، خدای اسرائیل چنین می گوید: اینک من بر اورشلیم و یهودا بلا خواهم رسانید که گوشهای هرکه آن را بشنود، صدا خواهد کرد. ;x «چونکه منسی ، پادشاه یهودا، این رجاسات را بجا آورد و بدتر از جمیع اعمال اموریانی که قبل از او بودند عمل نمود، و به بتهای خود، یهودا را نیز مرتکب گناه ساخت، hKx و خداوند به واسطه بندگان خود، انبیا تکلم نموده، گفت: vgx اما ایشان اطاعت ننمودند زیرا که منسی ، ایشان را اغوا نمود تا از امتهایی که خداوند پیش بنی اسرائیل هلاک کرده بود، بدتر رفتار نمودند. 3xو پایهای اسرائیل را از زمینی که به پدران ایشان داده ام بار دیگر آواره نخواهم گردانید، به شرطی که توجه نمایند تا بر حسب هرآنچه به ایشان امر فرمودم و بر حسب تمامی شریعتی که بنده من، موسی به ایشان امر فرموده بود، رفتار نمایند.» yxو تمثال اشیره را که ساخته بود، در خانه ای که خداوند درباره اش به داود و پسرش، سلیمان گفته بود که «در این خانه و در اورشلیم که آن را از تمامی اسباط اسرائیل برگزیده ام، اسم خود را تا به ابد خواهم گذاشت برپا نمود. $Cxو پسر خود را از آتش گذرانید و فالگیری و افسونگری می کرد و با اصحاب اجنه و جادوگران مراوده می نمود. و در نظر خداوند شرارت بسیار ورزیده، خشم او را به هیجان آورد. ~wxو مذبحها برای تمامی لشکر آسمان در هر دو صحن خانه خداوند بنا نمود. < sxو مذبح ها در خانه خداوند بنا نمود که درباره اش خداوند گفته بود: «اسم خود را در اورشلیم خواهم گذاشت.» | sxزیرا مکانهای بلند را که پدرش، حزقیا خراب کرده بود، بار دیگر بنا کرد و مذبح ها برای بعل بنا نمود و اشیره را به نوعی که اخاب، پادشاه اسرائیل ساخته بود، ساخت و به تمامی لشکر آسمان سجده نموده، آنها را عبادت کرد. _ 9xو آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، موافق رجاسات امتهایی که خداوند، آنها را از حضور بنی اسرائیل اخراج کرده بود، عمل نمود. 7  kxمنسی دوازده ساله بود که پادشاه شد و پنجاه و پنج سال در اورشلیم سلطنت نمود. و اسم مادرش حفصیبه بود. v gxپس حزقیا با پدران خود خوابید و پسرش، منسی به جایش سلطنت نمود.ymxو بقیه وقایع حزقیا و تمامی تهور او و حکایت حوض و قناتی که ساخت و آب را به شهر آورد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ Fxحزقیا به اشعیا گفت: «کلام خداوند که گفتی نیکوست.» و دیگر گفت: «هرآینه در ایام من سلامتی و امان خواهد بود.» V'xو بعضی از پسرانت را که از تو پدید آیند و ایشان را تولید نمایی ، خواهند گرفت و در قصر پادشاه بابل، خواجه خواهند شد.»  xاینک روزها می آید که هرچه در خانه توست و آنچه پدرانت تا امروز ذخیره کرده اند، به بابل برده خواهد شد. و خداوند می گوید که چیزی باقی نخواهد ماند. X+xپس اشعیا به حزقیا گفت: «کلام خداوند را بشنو: cAxاو گفت: «در خانه تو چه دیدند؟» حزقیا جواب داد: «هرچه در خانه من است، دیدند و چیزی در خزاین من نیست که به ایشان نشان ندادم.» xپس اشعیای نبی نزد حزقیای پادشاه آمده، وی را گفت: «این مردمان چه گفتند؟ و نزد تو از کجا آمدند؟» حزقیا جواب داد: «از جای دور، یعنی از بابل آمده اند.» 4cx و حزقیا ایشان را اجابت نمود و تمامی خانه خزانه های خود را از نقره و طلا و عطریات و روغن معطر و خانه اسلحه خویش و هرچه را که در خزاین او یافت می شد، به ایشان نشان داد، و در خانه اش و در تمامی مملکتش چیزی نبود که حزقیا آن را به ایشان نشان نداد. \3x و در آن زمان، مرودک بلدان بن بلدان، پادشاه بابل، رسایل و هدیه نزد حزقیا فرستاد زیرا شنیده بود که حزقیا بیمار شده است. U%x پس اشعیای نبی از خداوند استدعا نمود و سایه را از درجاتی که بر ساعت آفتابی آحاز پایین رفته بود، ده درجه برگردانید. ~5x حزقیا گفت: «سهل است که سایه ده درجه پیش برود. نی ، بلکه سایه ده درجه به عقب برگردد.» }x و اشعیا گفت: «علامت از جانب خداوند که خداوند این کلام را که گفته است، بجا خواهد آورد، این است: آیا سایه ده درجه پیش برود یا ده درجه برگردد؟» J|xو حزقیا به اشعیا گفت: «علامتی که خداوند مرا شفا خواهد بخشید و در روز سوم به خانه خداوند خواهم برآمد، چیست؟» %{Exو اشعیا گفت که «قرصی از انجیر بگیرید.» و ایشان آن را گرفته ، بر دمل گذاشتند که شفا یافت. *zOxو من بر روزهای تو پانزده سال خواهم افزود، و تو را و این شهر را از دست پادشاه آشور خواهم رهانید، و این شهر را به خاطر خود و به خاطر بنده خود، داود حمایت خواهم کرد.» 8ykx«برگرد و به پیشوای قوم من حزقیا بگو: خدای پدرت، داود چنین می گوید: دعای تو را شنیدم و اشکهای تو را دیدم. اینک تو را شفا خواهم داد و در روز سوم به خانه خداوند داخل خواهی شد. x;xو واقع شد قبل از آنکه اشعیا از وسط شهر بیرون رود، که کلام خداوند بر وی نازل شده، گفت: $wCx«ای خداوند مسالت اینکه بیاد آوری که چگونه به حضور تو به امانت و به دل کامل سلوک نموده ام و آنچه در نظر تو پسند بوده است، بجا آورده ام.» پس حزقیا زارزار بگریست. v xآنگاه او روی خود را به سوی دیوار برگردانید و نزد خداوند دعا نموده، گفت: 1u _xدر آن ایام، حزقیا بیمار و مشرف به موت شد. و اشعیا ابن آموص نبی نزد وی آمده، او را گفت: « خداوند چنین می گوید: تدارک خانه خود را ببین زیرا که می میری و زنده نخواهی ماند.» 9tmx%و واقع شد که چون او در خانه خدای خویش، نسروک عبادت می کرد، پسرانش ادرملک و شرآصر او را به شمشیر زدند؛ و ایشان به زمین آرارات فرار کردند و پسرش آسر حدون به جایش سلطنت نمود.sx$و سنحاریب، پادشاه آشور کوچ کرده، روانه گردید و برگشته ، در نینوی' ساکن شد. rx#پس فرشته خداوند در آن شب بیرون آمده، صد و هشتاد و پنج هزار نفر از اردوی آشور را زد. و بامدادان چون برخاستند، اینک جمیع آنها لاشه های مرده بودند. +qQx"زیرا که این شهر را حمایت کرده، به خاطر خود و به خاطر بنده خویش داود، آن را نجات خواهم داد.» *pOx!به راهی که آمده است به همان برخواهد گشت و به این شهر داخل نخواهد شد. خداوند این را می گوید. Eox «بنابراین خداوند درباره پادشاه آشور چنین می گوید که به این شهر داخل نخواهد شد و به اینجا تیر نخواهد انداخت و در مقابلش با سپر نخواهد آمد و منجنیق را در پیش آن بر نخواهد افراشت. =nuxزیرا که بقیه ای از اورشلیم و رستگاران از کوه صهیون بیرون خواهند آمد. غیرت یهوه این را بجا خواهد آورد.@m{xو بقیه ای که از خاندان یهودا رستگار شوند، بار دیگر به پایین ریشه خواهند زد و به بالا میوه خواهند آورد. -lUx«و علامت، برای تو این خواهد بود که امسال غله خودرو خواهید خورد و سال دوم آنچه از آن بروید؛ و در سال سوم بکارید و بدروید و تاکستانها غرس نموده، میوه آنها را بخورید. -kUxچونکه خشمی که بر من داری و غرور تو، به گوش من برآمده است. بنابراین مهار خود را به بینی تو و لگام خود را به لبهایت گذاشته ، تو را به راهی که آمده ای، برخواهم گردانید. j{x«اما من نشستن تو را و خروج و دخولت و خشمی را که بر من داری، می دانم. i xاز این جهت، ساکنان آنها کم قوت بوده، ترسان و خجل شدند، مثل علف صحرا و گیاه سبز و علف پشت بام و مثل غله ای که پیش از رسیدنش پژمرده شود، گردیدند. Rhxآیا نشنیده ای که من این را از زمان سلف کرده ام و از ایام قدیم صورت داده ام و اﻵن، آن را به وقوع آورده ام تا تو به ظهور آمده و شهرهایی حصاردار را خراب نموده، به توده های ویران مبدل سازی؟ g1xو من، حفره کنده، آب غریب نوشیدم و به کف پای خود تمامی نهرهای مصر را خشک خواهم کرد. f'xبه واسطه رسولانت، خداوند را اهانت کرده، گفته ای: به کثرت ارابه های خود بر بلندی کوهها و به اطراف لبنان برآمده ام و بلندترین سروهای آزادش و بهترین صنوبرهایش را قطع نموده، به بلندی اقصایش و به درختستان بوستانش داخل شده ام. keQxکیست که او را اهانت کرده، کفر گفته ای و کیست که بر وی آواز بلند کرده، چشمان خود را به علیین افراشته ای؟ مگر قدوس اسرائیل نیست؟ d xکلامی که خداوند درباره اش گفته، این است: آن باکره، دختر صهیون، تو را حقیر شمرده، استهزا نموده است و دختر اورشلیم سر خود را به تو جنبانیده است. cxپس اشعیا ابن آموص نزد حزقیا فرستاده، گفت: «یهوه، خدای اسرائیل، چنین می گوید: آنچه را که درباره سنحاریب، پادشاه آشور، نزد من دعا نمودی اجابت کردم. Fbxپس حال ای یهوه، خدای ما، ما را از دست او رهایی ده تا جمیع ممالک جهان بدانند که تو تنها ای یهوه، خدا هستی .» eaExو خدایان ایشان را به آتش انداخته ، زیرا که خدا نبودند، بلکه ساخته دست انسان از چوب و سنگ. پس به این سبب آنها را تباه ساختند. `xای خداوند، راست است که پادشاهان آشور امتها و زمین ایشان را خراب کرده است، _x ای خداوند گوش خود را فرا گرفته، بشنو. ای خداوند چشمان خود را گشوده، ببین و سخنان سنحاریب را که به جهت اهانت نمودن خدای حی فرستاده است، استماع نما. 1^]xو حزقیا نزد خداوند دعا نموده، گفت: «ای یهوه، خدای اسرائیل که بر کروبیان جلوس می نمایی ، تویی که به تنهایی بر تمامی ممالک جهان خدا هستی و تو آسمان و زمین را آفریده ای. Q]xو حزقیا مکتوب را از دست ایلچیان گرفته ، آن را خواند و حزقیا به خانه خداوند درآمده، آن را به حضور خداوند پهن کرد. \x پادشاه حمات کجاست؟ و پادشاه ارفاد و پادشاه شهر سفروایم و هینع و عوا؟»s[ax آیا خدایان امتهایی که پدران من، ایشان را هلاک ساختند، مثل جوزان و حاران و رصف و بنی عدن که در تلسار می باشند، ایشان را نجات دادند؟ cZAx اینک تو شنیده ای که پادشاهان آشور با همه ولایتها چه کرده و چگونه آنها را بالکل هلاک ساخته اند، و آیا تو رهایی خواهی یافت؟ Y}x «به حزقیا، پادشاه یهودا چنین گویید: خدای تو که به او توکل می نمایی ، تو را فریب ندهد و نگوید که اورشلیم به دست پادشاه آشور تسلیم نخواهد شد. Xyx و درباره ترهاقه ، پادشاه حبش، خبری شنیده بود که به جهت مقاتله با تو بیرون آمده است. (پس چون شنید) بار دیگر ایلچیان نزد حزقیا فرستاده، گفت: GW xپس ربشاقی مراجعت کرده، پادشاه آشور را یافت که با لبنه جنگ می کرد، زیرا شنیده بود که از لاکیش کوچ کرده است. UV%xهمانا روحی بر او می فرستم که خبری شنیده، به ولایت خود خواهد برگشت و او را در ولایت خودش به شمشیر هلاک خواهم ساخت.» Uxو اشعیا به ایشان گفت: «به آقای خود چنین گویید که خداوند چنین می فرماید: از سخنانی که شنیدی که بندگان پادشاه آشور به آنها به من کفر گفته اند، مترس. QTxو بندگان حزقیای پادشاه نزد اشعیا آمدند. zSoxشاید یهوه خدایت تمامی سخنان ربشاقی را که آقایش، پادشاه آشور، او را برای اهانت نمودن خدای حی فرستاده است، بشنود و سخنانی را که یهوه، خدایت شنیده است، توبیخ نماید. پس برای بقیه ای که یافت می شوند، تضرع نما.» cRAxبه وی گفتند: «حزقیا چنین می گوید که امروز روز تنگی و تادیب و اهانت است زیرا که پسران به فم رحم رسیده اند و قوت زاییدن نیست. 1Q]xو الیاقیم، ناظر خانه و شبنه کاتب و مشایخ کهنه را ملبس به پلاس نزد اشعیا ابن آموص نبی فرستاده، @P }xو واقع شد که چون حزقیای پادشاه این را شنید، لباس خود را چاک زده، و پلاس پوشیده، به خانه خداوند داخل شد. O{x%پس الیاقیم بن حلقیا که ناظر خانه بود و شبنه کاتب و یوآخ بن آساف وقایع نگار با جامه دریده نزد حزقیا آمدند و سخنان ربشاقی را به او باز گفتند.AN}x$اما قوم سکوت نموده، به او هیچ جواب ندادند زیرا که پادشاه امر فرموده بود و گفته بود که او را جواب ندهید. TM#x#از جمیع خدایان این زمینها کدامند که زمین خویش را از دست من نجات داده اند تا یهوه، اورشلیم را از دست من نجات دهد؟» =Lux"خدایان حمات و ارفاد کجایند؟ و خدایان سفروایم و هینع و عوا کجا؟ و آیا سامره را از دست من رهانیده اند؟ K1x!آیا هیچکدام از خدایان امتها، هیچ وقت زمین خود را از دست پادشاه آشور رهانیده است؟ )JMx تا بیایم و شما را به زمین مانند زمین خودتان بیاورم، یعنی به زمین غله و شیره و زمین نان و تاکستانها و زمین زیتونهای نیکو و عسل تا زنده بمانید و نمیرید. پس به حزقیا گوش مدهید زیرا که شما را فریب می دهد و می گوید: یهوه ما را خواهد رهانید. %IExبه حزقیا گوش مدهید زیرا که پادشاه آشور چنین می گوید: با من صلح کنید و نزد من بیرون آیید تا هرکس از مو خود و هرکس از انجیر خویش بخورد و هرکس از آب چشمه خود بنوشد. cHAxو حزقیا شما را بر یهوه مطمئن نسازد و نگوید که یهوه، البته ما را خواهد رهانید و این شهر به دست پادشاه آشور تسلیم نخواهد شد. 'GIxپادشاه چنین می گوید: حزقیا شما را فریب ندهد زیرا که او شما را نمی تواند از دست وی برهاند. NFxپس ربشاقی ایستاد و به آواز بلند به زبان یهود صدا زد و خطاب کرده، گفت: «کلام سلطان عظیم، پادشاه آشور را بشنوید. eEExربشاقی به ایشان گفت: «آیا آقایم مرا نزد آقایت و تو فرستاده است تا این سخنان را بگویم؟ مگر مرا نزد مردانی که بر حصار نشسته اند، نفرستاده، تا ایشان با شما نجاست خود را بخورند و بول خود را بنوشند؟» NDxآنگاه الیاقیم بن حلقیا و شبنا و یوآخ به ربشاقی گفتند: «تمنا اینکه با بندگانت به زبان ارامی گفتگو نمایی که آن را می فهمیم و با ما به زبان یهود در گوش مردمی که بر حصارند، گفتگو منمای.» ^C7xو آیا من اﻵن بی اذن خداوند بر این مکان به جهت خرابی آن برآمده ام؟ خداوند مرا گفته است بر این زمین برآی و آن را خراب کن.» NBxپس چگونه روی یک پاشا از کوچکترین بندگان آقایم را خواهی برگردانید و بر مصر به جهت ارابه ها و سواران توکل داری؟ OAxپس حال با آقایم، پادشاه آشور شرط ببند و من دو هزار اسب به تو می دهم. اگر از جانب خود سواران بر آنها توانی گذاشت! J@xو اگر مرا گویید که بر یهوه، خدای خود توکل داریم، آیا او آن نیست که حزقیا مکانهای بلند و مذبحهای او را برداشته است و به یهودا و اورشلیم گفته که پیش این مذبح در اورشلیم سجده نمایید؟ [?1xاینک حال بر عصای این نی خرد شده، یعنی بر مصر توکل می نمایی که اگر کسی بر آن تکیه کند، به دستش فرو رفته ، آن را مجروح می سازد. همچنان است فرعون، پادشاه مصر برای همگانی که بر وی توکل می نمایند. N>xتو سخن می گویی ، اما مشورت و قوت جنگ تو، محض سخن باطل است. اﻵن کیست که بر او توکل نموده ای که بر من عاصی شده ای؟ f=Gxو ربشاقی به ایشان گفت: «به حزقیا بگویید: سلطان عظیم، پادشاه آشور چنین می گوید: این اعتماد شما که بر آن توکل می نمایی ، چیست؟ c<Axو چون پادشاه را خواندند، الیاقیم بن حلقیا که ناظر خانه بود و شبنای کاتب و یوآخ بن آساف وقایع نگار، نزد ایشان بیرون آمدند. ;#xو پادشاه آشور، ترتان و ربساریس و ربشاقی را از لاکیش نزد حزقیای پادشاه به اورشلیم با موکب عظیم فرستاد. و ایشان برآمده، به اورشلیم رسیدند؛ و چون برآمدند، رفتند و نزد قنات برکه فوقانی که به سر راه مزرعه گازر است، ایستادند. :xدر آن وقت، حزقیا طلا را از درهای هیکل خداوند و از ستونهایی که حزقیا، پادشاه یهودا آنها را به طلا پوشانیده بود کنده، آن را به پادشاه آشور داد. 95xو حزقیا تمامی نقره ای را که در خانه خداوند و در خزانه های خانه پادشاه یافت شد، داد. j8Oxو حزقیا پادشاه یهودا نزد پادشاه آشور به لاکیش فرستاده، گفت: «خطا کردم. از من برگرد و آنچه را که بر من بگذاری، ادا خواهم کرد.» پس پادشاه آشور سیصد وزنه نقره و سی وزنه طلا بر حزقیا پادشاه یهودا گذاشت. Q7x و در سال چهاردهم حزقیا پادشاه، سنحاریب، پادشاه آشور بر تمامی شهرهای حصاردار یهودا برآمده، آنها را تسخیر نمود. "6?x از این جهت که آواز یهوه، خدای خود را نشنیده بودند و از عهد او و هر چه موسی ، بنده خداوند، امر فرموده بود، تجاوز نمودند و آن را اطاعت نکردند و به عمل نیاوردند. Y5-x و پادشاه آشور، اسرائیل را به آشور کوچانیده، ایشان را در حلح و خابور، نهر جوزان، و در شهرهای مادیان برده، سکونت داد. @4{x و در آخر سال سوم در سال ششم حزقیا، آن را گرفتند، یعنی در سال نهم هوشع، پادشاه اسرائیل، سامره گرفته شد. t3cx و در سال چهارم حزقیا پادشاه که سال هفتم هوشع بن ایله ، پادشاه اسرائیل بود، شلمناسر، پادشاه آشور به سامره برآمده، آن را محاصره کرد. 21xاو فلسطینیان را تا غزه و حدودش و از برجهای دیده بانان تا شهرهای حصاردار شکست داد. E1xو خداوند با او می بود و به هر طرفی که رو می نمود، فیروز می شد؛ و بر پادشاه آشور عاصی شده، او را خدمت ننمود. A0}xو به خداوند چسپیده، از پیروی او انحراف نورزید و اوامری را که خداوند به موسی امر فرموده بود، نگاه داشت. \/3xاو بر یهوه، خدای اسرائیل توکل نمود و بعد از او از جمیع پادشاهان یهودا کسی مثل او نبود و نه از آنانی که قبل از او بودند. T.#xاو مکانهای بلند را برداشت و تماثیل را شکست و اشیره را قطع نمود و مار برنجین را که موسی ساخته بود، خرد کرد زیرا که بنی اسرائیل تا آن زمان برایش بخور می سوزانیدند. و او آن را نحشتان نامید. -xو آنچه در نظر خداوند پسند بود، موافق هر چه پدرش داود کرده بود، به عمل آورد. D,xاو بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد و بیست و نه سال در اورشلیم سلطنت کرد و اسم مادرش ابی ، دختر زکریا بود. )+ Oxو در سال سوم هوشع بن ایله ، پادشاه اسرائیل، حزقیا ابن آحاز، پادشاه یهودا آغاز سلطنت نمود. C*x)پس آن امتها، یهوه را می پرستیدند و بتهای خود را نیز عبادت می کردند و همچنین پسران ایشان و پسران پسران ایشان به نحوی که پدران ایشان رفتار نموده بودند، تا امروز رفتار می نمایند.t)cx(اما ایشان نشنیدند بلکه موافق عادت نخستین خود رفتار نمودند. (5x'زیرا اگر از یهوه، خدای خود بترسید، او شما را از دست جمیع دشمنان شما خواهد رهانید.» x'kx&و عهدی را که با شما بستم، فراموش مکنید و از خدایان غیر مترسید. Z&/x%و فرایض و احکام و شریعت و اوامری را که برای شما نوشته است، همیشه اوقات متوجه شده، به جا آورید و از خدایان غیر مترسید. u%ex$بلکه از یهوه فقط که شما را از زمین مصر به قوت عظیم و بازوی افراشته بیرون آورد، بترسید و او را سجده نمایید و برای او قربانی بگذرانید. #$Ax#با آنکه خداوند با ایشان عهد بسته بود و ایشان را امر فرموده، گفته بود: «از خدایان غیر مترسید و آنها را سجده منمایید و عبادت مکنید و برای آنها قربانی مگذرانید. y#mx"ایشان تا امروز بر حسب عادت نخستین خود رفتار می نمایند و نه از یهوه می ترسند و نه موافق فرایض و احکام او و نه مطابق شریعت و اوامری که خداوند به پسران یعقوب که او را اسرائیل نام نهاد، امر نمود، رفتار می کنند، a"=x!پس یهوه را می پرستیدند و خدایان خود را نیز بر وفق رسوم امتهایی که ایشان را از میان آنها کوچانیده بودند، عبادت می نمودند. q!]x پس یهوه را می پرستیدند و کاهنان برای مکانهای بلند از میان خود ساختند که برای ایشان در خانه های مکانهای بلند قربانی می گذرانیدند. k Qxو عویان، نبحز و ترتاک را ساختند و اهل سفروایم، پسران خود را برای ادرملک و عنملک که خدایان سفروایم بودند، به آتش می سوزانیدند. xپس اهل بابل، سکوت بنوت را و اهل کوت، نرجل را و اهل حمات، اشیما را ساختند. }uxاما هر امت، خدایان خود را ساختند و در خانه های مکانهای بلند که سامریان ساخته بودند گذاشتند، یعنی هر امتی در شهر خود که در آن ساکن بودند. hKxپس یکی از کاهنانی که از سامره کوچانیده بودند، آمد و در بیت ئیل ساکن شده، ایشان را تعلیم داد که چگونه خداوند را باید بپرستند. #xو پادشاه آشور امر فرموده، گفت: «یکی از کاهنانی را که از آنجا کوچانیدید، بفرست تا برود و در آنجا ساکن شود و ایشان را موافق قاعده خدای زمین تعلیم دهد.» 7xپس به پادشاه آشور خبر داده، گفتند: «طوایفی که کوچانیدی و ساکن شهرهای سامره گردانیدی، قاعده خدای آن زمین را نمی دانند و او شیران در میان ایشان فرستاده است؛ و اینک ایشان را می کشند از این جهت که قاعده خدای آن زمین را نمی دانند.» oYxو واقع شد که در ابتدای سکونت ایشان در آنجا از خداوند نترسیدند. لهذا خداوند شیران در میان ایشان فرستاد که بعضی از ایشان را کشتند. ?yxو پادشاه آشور، مردمان از بابل و کوت و عوا و حمات و سفروایم آورده، ایشان را به جای بنی اسرائیل در شهرهای سامره سکونت داد و ایشان سامره را به تصرف آورده، در شهرهایش ساکن شدند. ~}v||({>zpyxlww"v3tt srponn lkj1hhafe8c`a`_^Q]\[ZXWVITSzRPPO4N4ML)KJHH8G%EDDRCfBD@??Y>=. wxو با او سخنان دلاویز گفت و کرسی او را بالاتر از کرسیهای سایر پادشاهانی که با او در بابل بودند، گذاشت. W )xو در روز بیست و هفتم ماه دوازدهم از سال سی و هفتم اسیری یهویاکین، پادشاه یهودا، واقع شد که اویل مرودک، پادشاه بابل، در سالی که پادشاه شد، سر یهویاکین، پادشاه یهودا را از زندان برافراشت. ; qxو تمامی قوم، چه خرد و چه بزرگ، و سرداران لشکرها برخاسته ، به مصر رفتند زیرا که از کلدانیان ترسیدند. M xاما در ماه هفتم واقع شد که اسماعیل بن نتنیا ابن الیشمع که از ذریت پادشاه بود، به اتفاق ده نفر آمدند و جدلیا را زدند که بمرد و یهودیان و کلدانیان را نیز که با او در مصفه بودند (کشتند). 1]xو جدلیا برای ایشان و برای کسان ایشان قسم خورده، به ایشان گفت: «از بندگان کلدانیان مترسید. در زمین ساکن شوید و پادشاه بابل را بندگی نمایید و برای شما نیکو خواهد بود.» 3xو چون تمامی سرداران لشکر با مردان ایشان شنیدند که پادشاه بابل، جدلیا را حاکم قرار داده است، ایشان نزد جدلیا به مصفه آمدند، یعنی اسماعیل بن نتنیا و یوحنان بن قاری و سرایا ابن تنحومت نطوفاتی و یازنیا ابن معکاتی با کسان ایشان. zoxو اما قومی که در زمین یهودا باقی ماندند و نبوکدنصر، پادشاه بابل ایشان را رها کرده بود، پس جدلیا ابن اخیقام بن شافان را بر ایشان گماشت. ?yxو پادشاه بابل، ایشان را در ربله در زمین حمات زده، به قتل رسانید. پس یهودا از ولایت خود به اسیری رفتند. xو نبوزرادان رئیس جلادان، ایشان را برداشته ، به ربله ، نزد پادشاه بابل برد. xو سرداری که بر مردان جنگی گماشته شده بود و پنج نفر را از آنانی که روی پادشاه را می دیدند و در شهر یافت شدند، و کاتب سردار لشکر را که اهل ولایت را سان می دید، و شصت نفر از اهل زمین را که در شهر یافت شدند، از شهر گرفت. xو رئیس جلادان، سرایا، رئیس کهنه ، و صفنیای کاهن دوم و سه مستحفظ در را گرفت. #Axبلندی یک ستون هجده ذراع و تاج برنجین بر سرش و بلندی تاج سه ذراع بود و شبکه و انارهای گرداگرد روی تاج، همه از برنج بود و مثل اینها برای ستون دوم بر شبکه اش بود. ^7xاما دو ستون و یک دریاچه و پایه هایی که سلیمان آنها را برای خانه خداوند ساخته بود، وزن برنج همه این اسباب بی اندازه بود. 6gxو مجمرها و کاسه ها یعنی طلای آنچه را که از طلا بود و نقره آنچه را که از نقره بود، رئیس جلادان برد. 9~mxو دیگها و خاک اندازها و گلگیرها و قاشقها و تمامی اسباب برنجینی را که با آنها خدمت می کردند، بردند. }}x و کلدانیان ستونهای برنجینی که در خانه خداوند بود و پایه ها و دریاچه برنجینی را که در خانه خداوند بود، شکستند و برنج آنها را به بابل بردند. | x اما رئیس جلادان بعضی از مسکینان زمین را برای باغبانی و فلاحی واگذاشت. {{x و نبوزرادان، رئیس جلادان، بقیه قوم را که در شهر باقی مانده بودند و خارجین را که به طرف پادشاه بابل شده بودند و بقیه جمعیت را به اسیری برد. 1z]x و تمامی لشکر کلدانیان که همراه رئیس جلادان بودند، حصارهای اورشلیم را به هر طرف منهدم ساختند. 3yax و خانه خداوند و خانه پادشاه را سوزانید و همه خانه های اورشلیم و هر خانه بزرگ را به آتش سوزانید. kxQxو در روز هفتم ماه پنجم از سال نوزدهم نبوکدنصر پادشاه، سلطان بابل، نبوزرادان، رئیس جلادان، خادم پادشاه بابل، به اورشلیم آمد، Gw xو پسران صدقیا را پیش رویش به قتل رسانیدند و چشمان صدقیا را کندند و او را به دو زنجیر بسته ، به بابل آوردند. vxپس پادشاه را گرفته ، او را نزد پادشاه بابل به ربله آوردند و بر او فتوی دادند. Buxو لشکر کلدانیان، پادشاه را تعاقب نموده، در بیابان اریحا به او رسیدند و تمامی لشکرش از او پراکنده شدند. Qtxپس در شهر رخنه ای ساختند و تمامی مردان جنگی در شب از راه دروازه ای که در میان دو حصار، نزد باغ پادشاه بود، فرار کردند. و کلدانیان به هر طرف در مقابل شهر بودند (و پادشاه) به راه عربه رفت. sxو در روز نهم آن ماه، قحطی در شهر چنان سخت شد که برای اهل زمین نان نبود. [r1xو شهر تا سال یازدهم صدقیای پادشاه، محاصره شد. )q Oxو واقع شد که نبوکدنصر، پادشاه بابل، با تمامی لشکر خود در روز دهم ماه دهم از سال نهم سلطنت خویش بر اورشلیم برآمد، و در مقابل آن اردو زده، سنگری گرداگردش بنا نمود. pp[x زیرا به سبب غضبی که خداوند بر اورشلیم و یهودا داشت، به حدی که آنها را از نظر خود انداخت، واقع شد که صدقیا بر پادشاه بابل عاصی شد. o9xو آنچه را که در نظر خداوند ناپسند بود، موافق هرآنچه یهویاقیم کرده بود، به عمل آورد. cnAxصدقیا بیست و یکساله بود که آغاز سلطنت نمود و یازده سال در اورشلیم پادشاهی کرد؛ و اسم مادرش حمیطل، دختر ارمیا از لبنه بود. +mQxو پادشاه بابل، عموی وی، متنیا را در جای او به پادشاهی نصب کرد و اسمش را به صدقیا مبدل ساخت. 'lIxو تمامی مردان جنگی ، یعنی هفت هزار نفر و یک هزار نفر از صنعتگران و آهنگران را که جمیع ایشان، قوی و جنگ آزموده بودند، پادشاه بابل، ایشان را به بابل به اسیری برد. skaxو یهویاکین را به بابل برد و مادر پادشاه و زنان پادشاه و خواجه سرایانش و بزرگان زمین را اسیر ساخت و ایشان را از اورشلیم به بابل برد. Fjxو جمیع ساکنان اورشلیم و جمیع سرداران و جمیع مردان جنگی را که ده هزار نفر بودند، اسیر ساخته ، برد و جمیع صنعتگران و آهنگران را نیز، چنانکه سوای مسکینان، اهل زمین کسی باقی نماند. Ii x و تمامی خزانه های خانه خداوند و خزانه های خانه پادشاه را از آنجا بیرون آورد و تمام ظروف طلایی را که سلیمان، پادشاه اسرائیل برای خانه خداوند ساخته بود، به موجب کلام خداوند، شکست. h'x و یهویاکین، پادشاه یهودا با مادر خود و بندگانش و سردارانش و خواجه سرایانش نزد پادشاه بابل بیرون آمد؛ و پادشاه بابل در سال هشتم سلطنت خود، او را گرفت. g;x و نبوکدنصر، پادشاه بابل، در حینی که بندگانش آن را محاصره نموده بودند، به شهر برآمد. f'x در آن زمان بندگان نبوکدنصر، پادشاه بابل، بر اورشلیم برآمدند؛ و شهر محاصره شد. e)x و آنچه را که در نظر خداوند ناپسند بود، موافق هرآنچه پدرش کرده بود، به عمل آورد. Wd)xو یهویاکین هجده ساله بود که پادشاه شد و سه سال در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش نحوشطا دختر الناتان اورشلیمی بود. cxو پادشاه مصر، بار دیگر از ولایت خود بیرون نیامد زیرا که پادشاه بابل هرچه را که متعلق به پادشاه مصر بود، از نهر مصر تا نهر فرات، به تصرف آورده بود. b}xپس یهویاقیم با پدران خود خوابید و پسرش یهویاکین به جایش پادشاه شد. #aAxو بقیه وقایع یهویاقیم و هرچه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ l`Sxو نیز به سبب خون بی گناهانی که او ریخته بود، زیرا که اورشلیم را از خون بی گناهان پر کرده بود و خداوند نخواست که او را عفو نماید. V_'xبه تحقیق، این از فرمان خداوند بر یهودا واقع شد تا ایشان را به سبب گناهان منسی و هرچه او کرد، از نظر خود دور اندازد. m^Uxو خداوند فوجهای کلدانیان و فوجهای ارامیان و فوجهای موآبیان و فوجهای بنی عمون را بر او فرستاد و ایشان را بر یهودا فرستاد تا آن را هلاک سازد، به موجب کلام خداوند که به واسطه بندگان خود انبیا گفته بود. 6] ixو در ایام او، نبوکدنصر، پادشاه بابل آمد، و یهویاقیم سه سال بنده او بود. پس برگشته ، از او عاصی شد. \3x%و آنچه را که در نظر خداوند ناپسند بود موافق هرآنچه پدرانش کرده بودند، به عمل آورد.^[7x$یهویاقیم بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد و یازده سال در اورشلیم سلطنت کرد و اسم مادرش زبیده، دختر فدایه ، از رومه بود. eZEx#و یهویاقیم، آن نقره و طلا را به فرعون داد اما زمین را تقویم کرد تا آن مبلغ را موافق فرمان فرعون بدهند و آن نقره و طلا را از اهل زمین، از هرکس موافق تقویم او به زور گرفت تا آن را به فرعون نکوه بدهد. Y7x"و فرعون نکوه، الیاقیم بن یوشیا را به جای پدرش، یوشیا، به پادشاهی نصب کرد و اسمش را به یهویاقیم تبدیل نمود و یهوآحاز را گرفته ، به مصر آمد. و او در آنجا مرد. hXKx!و فرعون نکوه، او را در ربله ، در زمین حمات، در بند نهاد تا در اورشلیم سلطنت ننماید و صد وزنه نقره و یک وزنه طلا بر زمین گذارد. $WCx و او آنچه را که در نظر خداوند ناپسند بود، موافق هرآنچه پدرانش کرده بودند، به عمل آورد. VV'xو یهوآحاز بیست و سه ساله بود که پادشاه شد و سه ماه در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش حموطل، دختر ارمیا از لبنه بود. MUxو خادمانش او را در ارابه نهاده، از مجدو به اورشلیم، مرده آوردند و او را در قبرش دفن کردند. و اهل زمین، یهوآحاز بن یوشیا را گرفتند و او را مسح نموده، به جای پدرش به پادشاهی نصب کردند. Txو در ایام او، فرعون نکوه، پادشاه مصر، بر پادشاه آشور به نهر فرات برآمد و یوشیای پادشاه به مقابل او برآمد و چون (فرعون) او را دید، وی را در مجدو کشت. S5xو بقیه وقایع یوشیا و هرچه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ @R{xو خداوند گفت: «یهودا را نیز از نظر خود دور خواهم کرد چنانکه اسرائیل را دور کردم و این شهر اورشلیم را که برگزیدم و خانه ای را که گفتم اسم من در آنجا خواهد بود، ترک خواهم نمود.» {Qqxاما خداوند از حدت خشم عظیم خود برنگشت زیرا که غضب او به سبب همه کارهایی که منسی خشم او را از آنها به هیجان آورده بود، بر یهودا مشتعل شد. P xو قبل از او پادشاهی نبود که به تمامی دل و تمامی جان و تمامی قوت خود موافق تمامی تورات موسی به خداوند رجوع نماید، و بعد از او نیز مثل او ظاهر نشد.lOSxو نیز یوشیا اصحاب اجنه و جادوگران و ترافیم و بتها و تمام رجاسات را که در زمین یهودا و در اورشلیم پیدا شد، نابود ساخت تا سخنان تورات را که در کتابی که حلقیای کاهن در خانه خداوند یافته بود، به جا آورد. N)xاما در سال هجدهم، یوشیا پادشاه، این فصح را برای خداوند در اورشلیم نگاه داشتند. |Msxبه تحقیق فصحی مثل این فصح از ایام داورانی که بر اسرائیل داوری نمودند و در تمامی ایام پادشاهان اسرائیل و پادشاهان یهودا نگاه داشته نشد. ZL/xو پادشاه تمامی قوم را امر فرموده، گفت که «عید فصح را به نحوی که در این کتاب عهد مکتوب است، برای خدای خود نگاه دارید.» hKKxو جمیع کاهنان مکانهای بلند را که در آنجا بودند، بر مذبحها کشت و استخوانهای مردم را بر آنها سوزانیده، به اورشلیم مراجعت کرد. ~Jwxو یوشیا تمامی خانه های مکانهای بلند را نیز که در شهرهای سامره بود و پادشاهان اسرائیل آنها را ساخته، خشم (خداوند) را به هیجان آورده بودند، برداشت و با آنها موافق تمامی کارهایی که به بیت ئیل کرده بود، عمل نمود. vIgxاو گفت: «آن را واگذارید و کسی استخوانهای او را حرکت ندهد.» پس استخوانهای او را با استخوانهای آن نبی که از سامره آمده بود، واگذاشتند. (HKxو پرسید: «این مجسمه ای که می بینم، چیست؟» مردان شهر وی را گفتند: «قبر مرد خدایی است که از یهودا آمده، به این کارهایی که تو بر مذبح بیت ئیل کرده ای، ندا کرده بود.» G9xو یوشیا ملتفت شده، قبرها را که آنجا در کوه بود، دید. پس فرستاده، استخوانها را از آن قبرها برداشت و آنها را بر آن مذبح سوزانیده، آن را نجس ساخت، به موجب کلام خداوند که آن مرد خدایی که از این امور اخبار نموده بود، به آن ندا درداد. Fxو نیز مذبحی که در بیت ئیل بود و مکان بلندی که یربعام بن نباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته ، آن را بنا نموده بود، هم مذبح و هم مکان بلند را منهدم ساخت و مکان بلند را سوزانیده، آن را مثل غبار، نرم کرد و اشیره را سوزانید. !E=xو تماثیل را خرد کرد و اشیریم را قطع نمود و جایهای آنها را از استخوانهای مردم پر ساخت. Dx و مکانهای بلند را که مقابل اورشلیم به طرف راست کوه فساد بود و سلیمان، پادشاه اسرائیل، آنها را برای اشتورت، رجاست صیدونیان و برای کموش، رجاست موآبیان، و برای ملکوم، رجاست بنی عمون، ساخته بود، پادشاه، آنها را نجس ساخت. C{x و مذبحهایی را که بر پشت بام بالاخانه آحاز بود و پادشاهان یهودا آنها را ساخته بودند، و مذبحهایی را که منسی در دو صحن خانه خداوند ساخته بود، پادشاه منهدم ساخت و از آنجا خراب کرده، گرد آنها را در نهر قدرون پاشید. 6Bgx و اسبهایی را که پادشاهان یهودا به آفتاب داده بودند که نزد حجره نتنملک خواجه سرا در پیرامون خانه بودند، از مدخل خانه خداوند دور کرد و ارابه های آفتاب را به آتش سوزانید. 1A]x و توفت را که در وادی بنی هنوم بود، نجس ساخت تا کسی پسر یا دختر خود را برای مولک از آتش نگذراند. D@x لیکن کاهنان مکانهای بلند، به مذبح خداوند در اورشلیم برنیامدند اما نان فطیر در میان برادران خود خوردند. ?1xو تمامی کاهنان را از شهرهای یهودا آورد و مکانهای بلند را که کاهنان در آنها بخور می سوزانیدند، از جبع تا بئرشبع نجس ساخت، و مکانهای بلند دروازه ها را که نزد دهنه دروازه یهوشع، رئیس شهر، و به طرف چپ دروازه شهر بود، منهدم ساخت. 9>mxو خانه های لواط را که نزد خانه خداوند بود که زنان در آنها خیمه ها به جهت اشیره می بافتند، خراب کرد. +=Qxو اشیره را از خانه خداوند، بیرون از اورشلیم به وادی قدرون برد و آن را به کنار نهر قدرون سوزانید، و آن را مثل غبار، نرم ساخت و گرد آن را بر قبرهای عوام الناس پاشید. <{xو کاهنان بتها را که پادشاهان یهودا تعیین نموده بودند تا در مکانهای بلند شهرهای یهودا و نواحی اورشلیم بخور بسوزانند، و آنانی را که برای بعل و آفتاب و ماه و بروج و تمامی لشکر آسمان بخور می سوزانیدند، معزول کرد. T;#xو پادشاه، حلقیا، رئیس کهنه و کاهنان دسته دوم و مستحفظان در را امر فرمود که تمامی ظروف را که برای بعل و اشیره و تمامی لشکر آسمان ساخته شده بود، از هیکل خداوند بیرون آورند. و آنها را در بیرون اورشلیم در مزرعه های قدرون سوزانید و خاکستر آنها را به بیت ئیل برد. -:Uxو پادشاه نزد ستون ایستاد و به حضور خداوند عهد بست که خداوند را پیروی نموده، اوامر و شهادات و فرایض او را به تمامی دل و تمامی جان نگاه دارند و سخنان این عهد را که در این کتاب مکتوب است، استوار نمایند. پس تمامی قوم این عهد را برپا داشتند. t9cxو پادشاه و تمامی مردان یهودا و جمیع سکنه اورشلیم با وی و کاهنان و انبیا و تمامی قوم، چه کوچک و چه بزرگ، به خانه خداوند برآمدند. و او تمامی سخنان کتاب عهدی را که در خانه خداوند یافت شد، در گوش ایشان خواند. 8 xو پادشاه فرستاد که تمامی مشایخ یهودا و اورشلیم را نزد وی جمع کردند. G7 xلهذا اینک من، تو را نزد پدرانت جمع خواهم کرد و در قبر خود به سلامتی گذارده خواهی شد و تمامی بلا را که من بر این مکان می رسانم، چشمانت نخواهد دید.» پس ایشان نزد پادشاه جواب آوردند.6/xچونکه دل تو نرم بود و هنگامی که کلام مرا درباره این مکان و ساکنانش شنیدی که ویران و مورد لعنت خواهند شد، به حضور خداوند متواضع شده، لباس خود را دریدی، و به حضور من گریستی ، بنابراین خداوند می گوید، من نیز تو را اجابت فرمودم. 5xلیکن به پادشاه یهودا که شما را به جهت مسالت نمودن از خداوند فرستاده است، چنین بگویید: یهوه، خدای اسرائیل چنین می فرماید: درباره سخنانی که شنیده ای $4Cxچونکه مرا ترک کرده، برای خدایان دیگر بخور سوزانیدند تا به تمامی اعمال دستهای خود، خشم مرا به هیجان بیاورند. پس غضب من بر این مکان مشتعل شده، خاموش نخواهد شد. h3Kxخداوند چنین می گوید: اینک من بلایی بر این مکان و ساکنانش خواهم رسانید، یعنی تمامی سخنان کتاب را که پادشاه یهودا خوانده است، 52exو او به ایشان گفت: «یهوه، خدای اسرائیل چنین می گوید: به کسی که شما را نزد من فرستاده است، بگویید: 17xپس حلقیای کاهن و اخیقام و عکبور و شافان و عسایا نزد حلده نبیه ، زن شلام بن تقوه بن حرحس لباسدار، رفتند و او در محله دوم اورشلیم ساکن بود؛ و با وی سخن گفتند. m0Ux «بروید و از خداوند برای من و برای قوم و برای تمامی یهودا درباره سخنانی که در این کتاب یافت می شود، مسالت نمایید، زیرا غضب خداوند که بر ما افروخته شده است، عظیم می باشد، از این جهت که پدران ما به سخنان این کتاب گوش ندادند تا موافق هرآنچه درباره ما مکتوب است، عمل نمایند.» Q/x و پادشاه، حلقیای کاهن و اخیقام بن شافان و عکبور بن میکایا و شافان کاتب و عسایا، خادم پادشاه را امر فرموده، گفت: n.Wx پس چون پادشاه سخنان سفر تورات را شنید، لباس خود را درید. Q-x و شافان کاتب، پادشاه را خبر داده، گفت: «حلقیا، کاهن، کتابی به من داده است.» پس شافان آن را به حضور پادشاه خواند. P,x و شافان کاتب نزد پادشاه برگشت و به پادشاه خبر داده، گفت: «بندگانت، نقره ای را که در خانه خداوند یافت شد، بیرون آوردند و آن را به دست سرکارانی که بر خانه خداوند گماشته بودند، سپردند.» k+Qxو حلقیا، رئیس کهنه ، به شافان کاتب گفت: «کتاب تورات را در خانه خداوند یافته ام.» و حلقیا آن کتاب را به شافان داد که آن را خواند. */xاما نقره ای را که به دست ایشان سپردند، حساب نکردند زیرا که به امانت رفتار نمودند.()Kxیعنی به نجاران و بنایان و معماران، و تا چوبها و سنگهای تراشیده به جهت تعمیر خانه بخرند.» (7xو آن را به دست سرکارانی که بر خانه خداوند گماشته شده اند، بسپارند تا ایشان آن را به کسانی که در خانه خداوند کار می کنند، به جهت تعمیر خرابیهای خانه بدهند، ^'7x«نزد حلقیا رئیس کهنه برو و او نقره ای را که به خانه خداوند آورده می شود و مستحفظان در، آن را از قوم جمع می کنند، بشمارد. J&xو در سال هجدهم یوشیا پادشاه واقع شد که پادشاه، شافان بن اصلیا بن مشلام کاتب را به خانه خداوند فرستاده، گفت: f%Gxو آنچه را که در نظر خداوند پسند بود، به عمل آورد، و به تمامی طریق پدر خود، داود سلوک نموده، به طرف راست یا چپ انحراف نورزید. P$ xیوشیا هشت ساله بود که پادشاه شد و در اورشلیم سی و یک سال سلطنت نمود. و اسم مادرش یدیده، دختر عدایه ، از بصقت بود. w#ixو در قبر خود در باغ عزا دفن شد و پسرش یوشیا به جایش سلطنت نمود."9xو بقیه اعمالی که آمون بجا آورد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ s!axاما اهل زمین همه آنانی را که بر آمون پادشاه، شوریده بودند به قتل رسانیدند، و اهل زمین پسرش، یوشیا را در جایش به پادشاهی نصب کردند. q ]xپس خادمان آمون بر او شوریدند و پادشاه را در خانه اش کشتند. ymxو یهوه، خدای پدران خود را ترک کرده، به طریق خداوند سلوک ننمود. )~q~}}K||{{^zzizyxkx-wvvvHuufutvt%ss#rqqhqp3onn milllkkjj>>=<<-:~987n66K55443321100'/}/.y-,,** )I('p&%3$$###@"""&!!) p  f {&lo T.; Js/ 6f ' . q cYHW#'Kو حقوق را با حوالی آن و رحوب را با حوالی آن. l"QJ و از سبط مَشآل را با حوالی آن و عَبدُون را با حوالی آن. [!/Iو راموت را با حوالی آن و عانیم را با حوالی آن. p YHو از سبط یساکار قادش را با حوالی آن و دبره را با حوالی آن. 4aGو به پسران جرشوم از قبایل نصف سبط منسی ، جولان را در باشان با حوالی آن و عشتاروت را با حوالی آن. <qFو از نصف سبط منسی ، عانیر را با حوالی آن، و بلعام را با حوالی آن، به قبایل باقی مانده بنی قهات دادند.^5Eو ایلون را با حوالی آن و جت رمون را با حوالی آن. dADو یقمعام را با حوالی آن و بیت حورون را با حوالی آن. 7gCپس شکیم را با حوالی آن در کوهستان افرایم و جازر را با حوالی آن به جهت شهرهای ملجا به ایشان دادند. wBو بعضی از قبایل بنی قهات شهرهای حدود خود را از سبط افرایم داشتند. I Aو از سبط بنی یهودا و از سبط بنی شمعون و از سبط بنی بنیامین این شهرها را که اسم آنها مذکور است به قرعه دادند. s_@پس بنی اسرائیل این شهرها را با حوالی آنها به لاویان دادند. C?و به پسران مراری برحسب قبایل ایشان از سبط رؤبین و از سبط جاد و از سبط زبولون دوازده شهر به قرعه داده شد. M>و به بنی جرشوم برحسب قبایل ایشان از سبط یساکار و از سبط اشیر و از سبط نفتالی و از سبط منسی در باشان سیزده شهر. 9k=و به پسران قهات که از قبایل آن سبط باقی ماندند، ده شهر از نصف سبط یعنی از نصف منسی به قرعه داده شد. uc<و از سبط بنیامین جبع و حوالی آن را و علمت و حوالی آن را و عناتوت و حوالی آن را. پس جمیع شهرهای ایشان برحسب قبایل ایشان سیزده شهر بود. [/;و عاشان و حوالی آن را و بیت شمس و حوالی آن را، V%:و حیلین و حوالی آن را و دبیر و حوالی آن را، 3_9به پسران هارون به جهت شهرهای ملجا حبرون و لبنه و حوالی آن، و یتیر و اشتموع و حوالی آن را دادند. mS8و اما زمینه ای آن شهر و دهاتش را به کالیب بن یفنه دادند. zm7پس حبرون در زمین یهودا با حوالی آن به هر طرفش به ایشان داده شد. `96و مسکنهای ایشان برحسب موضعها و حدود ایشان اینها است: از پسران هارون به جهت قبایل قهاتیان زیرا قرعه اول از آن ایشان بود. 6 g5پسرش صادوق، پسرش اخیمعص. L 4پسرش مرایوت پسرش امریا پسرش اخیطوب، E 3پسرش بقی ، پسرش عزی، پسرش زرحیا، | q2و اینانند پسران هارون: پسرش العازار، پسرش فینحاس، پسرش ابیشوع. R 1و اما هارون و پسرانش بر مذبح قربانی سوختنی و بر مذبح بخور به جهت تمامی عمل قدس الاقداس قربانی می گذرانیدند تا به جهت اسرائیل موافق هر آنچه موسی بنده خدا امر فرموده بود، کفاره نمایند. 0و لاویانی که برادران ایشان بودند، به تمامی خدمت مسکن خانه خدا گماشته شدند. M/ابن محلی ابن موشی ابن مراری ابن لاوی. <s.ابن امصی ابن بانی ابن شامر، A}-ابن حشبیا ابن امصیا ابن حلقیا، -,و به طرف چپ برادران ایشان که پسران مراری بودند: ایتان بن قیشی ابن عبدی ابن ملوک، 6g+ابن یحت بن جرشوم بن لاوی. 8k*ابن ایتان بن زمه بن شمعی ، ;q)ابن اتنی ابن زارح بن عدایا، D(ابن میکائیل بن بعسیا ابن ملکیا، {'و برادرش آساف که به دست راست وی می ایستاد. آساف بن برکیا ابن شمعی ، M~&ابن یصهار بن قهات بن لاوی بن اسرائیل. Y}+% ابن تَحَت بن اَسّیر بن اَبی آساف بن قُورَح. R|$ابن القانه بن یوئیل بن عزریاء بن صفنیا، J{ #ابن صوف بن القانه بن مهت بن عماسای، Nz"بن القانه بن یروحام بن الیئیل بن نوح، .yU!پس آنهایی که با پسران خود معین شدند، اینانند: از بنی قهاتیان همان مغنی ابن یوئیل بن سموئیل. x و ایشان پیش مسکن خیمه اجتماع مشغول سراییدن می شدند تا حینی که سلیمان خانه خداوند را در اورشلیم بنا کرد. پس برحسب قانون خویش بر خدمت خود مواظب شدند. 1w[و اینانند که داود ایشان را بر خدمت سرود در خانه خداوند تعیین نمود بعد از آنکه تابوت مستقر شد. Bvپسرش شمعی پسرش هجیا پسرش عسایا. au;پسران مراری محلی و پسرش لبنی پسرش شمعی پسرش عزه. [t/و پسران سموئیل نخست زاده اش وشنی و دومش ابیا. Xs) پسرش اَلِیآب پسرش یَرُوحام پسرش اَلقانَه. _r7و اما القانه. پسران القانه پسرش صوفای پسرش نحت. Bqو پسران القانه عماسای و اخیموت. \p1و پسرش تحت پسرش اوریئیل پسرش عزیا، پسرش شاؤل. Vo% پسرش اَلقانَه پسرش اَبیآساف پسرش اَسّیر. _n7پسران قهات، پسرش عمیناداب پسرش قورح پسرش اسیر. Um#پسرش یوآخ پسرش عدو پسرش زارح پسرش یاترای. Rlاز جرشوم پسرش لبنی ، پسرش یحت، پسرش زمه. k و پسران مراری: محلی و موشی پس اینها قبایل لاویان برحسب اجداد ایشان است. Zj-و پسران قهات: عمرام و یصهار و حبرون و عزیئیل. Yi+و اینها است اسمهای پسران جرشوم: لبنی و شمعی. Ehپسران لاوی: جرشوم و قهات و مراری. &gEو یهوصاداق به اسیری رفت هنگامی که خداوند یهودا و اورشلیم را به دست نبوکدنصر اسیر ساخت. _f7و عزریا سرایا را آورد و سرایا یهوصاداق را آورد. We' و شلوم حلقیا را آورد و حلقیا عزریا را آورد. Yd+ و اخیطوب صادوق را آورد و صادوق شلوم را آورد. Zc- و عزریا امریا را آورد وامریا اخیطوب را آورد. b' و یوحانان عزریا را آورد و او در خانه ای که سلیمان در اورشلیم بنا کرد، کاهن بود. _a7 و اخیمعص عزریا را آورد و عزریا یوحانان را آورد. ]`3و اخیطوب صادوق را آورد و صادوق اخیمعص را آورد. ]_3و مرایوت امریا را آورد و امریا اخیطوب را آورد. W^'و عزی زرحیا را آورد و زرحیا مرایوت را آورد. O]و ابیشوع بقی را آورد و بقی عزی را آورد. e\Cو الیعازار فینحاس را آورد و فینحاس ابیشوع را آورد. [-و بنی عمرام: هارون و موسی و مریم. و بنی هارون: ناداب و ابیهو و الیعازار و ایتامار. VZ%و بنی قهات: عمرام و یصهار و حبرون و عزیئیل. ?Y {بنی لاوی: جرشون و قهات و مراری. WX'پس خدای اسرائیل روح فول پادشاه اشور و روح تلغت فلناسر پادشاه اشور را برانگیخت که او رؤبینیان و جادیان و نصف سبط منسی را اسیر کرده، ایشان را به حلح و خابور و هارا و نهر جوزان تا امروز برد.^W5اما به خدای پدران خود خیانت ورزیده، در پی خدایان قومهای آن زمین که خدا آنها را به حضور ایشان هلاک کرده بود، زنا کردند. "V=و اینانند رؤسای خاندان آبای ایشان عافر و یشعی و الیئیل و عزریئیل و ارمیا و هودویا و یحدیئیل که مردان تنومند شجاع و ناموران و رؤسای خاندان آبای ایشان بودند. /UWو پسران نصف سبط منسی در آن زمین ساکن شده، از باشان تا بعل حرمون و سنیر و جبل حرمون زیاد شدند. #+و بقیه عمالقه را که فرار کرده بودند، شکست داده، تا امروز در آنجا ساکن شده اند.l=Q*و بعضی از ایشان، یعنی پانصد نفر از بنی شمعون به کوه سعیر رفتند؛ و فلطیا و نعریا و رفایا و عریئیل پسران یشیع رؤسای ایشان بودند. +<O)و اینانی که اسم ایشان مذکور شد، در ایام حزقیا پادشاه یهودا آمدند و خیمه های ایشان و معونیان را که در آنجا یافت شدند، شکست دادند و ایشان را تا به امروز تباه ساخته ، در جای ایشان ساکن شده اند زیرا که مرتع برای گله های ایشان در آنجا بود. L;(پس مرتعی برومند نیکو یافتند و آن زمین وسیع و آرام و ایمن بود، زیرا که آل حام در زمان قدیم در آنجا ساکن بودند. :'و به مدخل جدور تا طرف شرقی وادی رفتند تا برای گله های خویش چراگاه بجویند. ,9Q&اینانی که اسم ایشان مذکور شد، در قبایل خود رؤسا بودند و خانه های آبای ایشان بسیار زیاد شد. j8M%و زیزا ابن شفعی ابن الون بن یدایا ابن شمری ابن شمعیا، 7$و الیوعینای و یعکوبه و یشوحایا و عسایا و عدیئیل و یسیمیئیل و بنایا، `69#و یوئیل و ییهو ابن یوشبیا ابن سرایا ابن عسیئیل، F5"و مشوبات و یملیک و یوشه بن امصیا، O4!و جمیع قریه های ایشان که در پیرامون آن شهرها تا بعل بود. پس مسکنهای ایشان این است و نسب نامه های خود را داشتند. 3 و قریه های ایشان عیطام و عین و رمون و توکن و عاشان، یعنی پنج قریه بود، ?2wو در بیت مرکبوت و حصرسوسیم و بیت برئی و شعرایم ساکن بودند. اینها شهرهای ایشان تا زمان سلطنت داود بود. 81kو در بتوئیل و حرمه و صقلغ، 60gو در بلهه و عاصم و تولاد، O/و ایشان در بئرشبع و مولاده و حصر شوآل، S.و شمعی را شانزده پسر و شش دختر بود ولکن برادرانش را پسران بسیار نبود و همه قبایل ایشان مثل بنی یهودا زیاد نشدند. `-9و بنی مشماع پسرش حموئیل و پسرش زکور و پسرش شمعی. N,و پسرش شلوم و پسرش مبسام و پسرش مشماع. c+?پسران شمعون: نموئیل و یامین و یاریب و زارح و شاؤل. :*mو اینان کوزه گر بودند با ساکنان نتاعیم و جدیره که در آنجاها نزد پادشاه به جهت کار او سکونت داشتند. /)Wو یوقیم و اهل کوزیبا و یوآش و ساراف که در موآب ملک داشتند، و یشوبی لحم؛ و این وقایع قدیم است. L(و بنی شیله بن یهودا، عیر پدر لیکه ، و لعده پدر مریشه و قبایل خاندان عاملان کتان نازک از خانواده اشبیع بودند. 'و پسران شیمون: امنون ورنه و بن حانان و تیلون و پسران یشعی زوحیت و بن زوحیت. &و پسران زن یهودیه او که خواهر نحم بود پدر قعیله جرمی و اشتموع معکاتی بودند. %و زن یهودیه او یارد، پدر جدور، و جابر پدر سوکو و یقوتیئیل پدر زانوح را زایید. اما آنان پسران بتیه دختر فرعون که مرد او را به زنی گرفته بود می باشند. #$?و پسران عزره یتر و مرد و عافر و یالون (و زن مرد) مریم و شمای و یشبح پدر اشتموع را زایید. [#/و پسران یهللئیل، زیف و زیفه و تیریا و اسرئیل. "و پسران کالیب بن یفنه ، عیرو و ایله و ناعم بودند؛ و پسر ایله قناز بود. !3و معونوتای عفره را آورد و سرایا، یوآب پدر جیحراشیم را آورد، زیرا که صنعتگر بودند. q [ و پسران قناز و عتنیئیل و سرایا بودند؛ و پسر عتنیئیل حتات. % و اشتون بیت رافا و فاسیح و تحنه پدر عیر ناحاش را آورد. اینان اهل ریقه می باشند. b= و کلوب برادر شوحه محیر را که پدر اشتون باشد آورد. c? و یعبیص از خدای اسرائیل استدعا نموده، گفت: «کاش که مرا برکت می دادی و حدود مرا وسیع می گردانیدی و دست تو با من می بود و مرا از بلا نگاه می داشتی تا محزون نشوم.» و خدا آنچه را که خواست به او بخشید. E و یعبیص از برادران خود شریفتر بود و مادرش او را یعبیص نام نهاد و گفت: «از این جهت که او را با حزن زاییدم.» gGو قوس عانوب و صوبیبه و قبایل اخرحیل بن هارم را آورد. A}و پسران حلا: صرت و صوحر و اتنان. )و نعره، اخزام و حافر و تیمانی و اخشطاری را برای او زایید؛ اینان پسران نعره اند. Pو اشحور پدر تقوع دو زن داشت: حلا و نعره. #?و فنوئیل پدر جدور و عازر پدر خوشه اینها پسران حور نخست زاده افراته پدر بیت لحم بودند. 3و اینان پسران پدر عیطام اند: یزرعیل و یشما و یدباش و اسم خواهر ایشان هصللفونی بود. /و رآیا ابن شوبال یحت را آورد و یحت اخومای و لاهد را آورد. اینانند قبایل صرعاتیان. X +بنی یهودا: فارص و حصرون و کرمی و حور و شوبال. 'Gو بنی الیوعینای هودایا و الیاشیب و فلایا و عقوب و یوحانان و دلایاع و عنانی که هفت باشند.lQو پسران نعریا الیوعینای و حزقیا و عزریقام که سه باشند. 5c و پسر شَکُنیا شَمَعیا و پسران شَمَعیا، حَطّوش و یَبحاَل و باریح و نَعَریا و شافاط که شش باشند. و پسران حننیا فلطیا و اشعیا، بنی رفایا و بنی ارنان و بنی عوبدیا و بنی شکنیا. q[و حشوبه و اوهل و برخیا و حسدیا و یوشبحسد که پنج نفر باشند. 5و پسران فدایا زربابل و شمعی و پسران زربابل مشلام و حننیا و خواهر ایشان شلومیت بود. g Gو ملکیرام و فدایا و شناصر و یقمیا و هوشاماع و ندبیا. M و پسران یکنیا اشیر و پسر او شالتیئیل. [ /و پسران یهویاقیم پسر او یکنیا و پسر او صدقیا.  3و پسران یوشیا نخست زاده اش یوحانان و دومین یهویاقیم و سومین صدقیا و چهارمین شلوم. < sو پسر او آمون و پسر او یوشیا. U# و پسر او آحاز و پسر او حزقیا و پسر او منسی. Y+ و پسر او امصیا و پسر او عزریا و پسر او یوتام. W' و پسر او یورام و پسر او اخزیا و پسر او یوآش. w و پسر سلیمان، رحبعام و پسر او ابیا و پسر او آسا و پسر او یهوشافاط.   همه اینها پسران داود بودند سوای پسران متعه ها. و خواهر ایشان تامار بود. Y+و الیشمع و الیاداع و الیفلط که نه نفر باشند. 0[و نوجه و نافج و یافیع. <sو یبحار و الیشامع و الیفالط. I و اینها برای وی در اورشلیم زاییده شدند: شمعی و شوباب و ناتان و سلیمان. این چهار از بتشوع دختر عمیئیل بودند. Lاین شش برای او در حبرون زاییده شدند که در آنجا هفت سال و شش ماه سلطنت نمود و در اورشلیم سی و سه سال سلطنت کرد. k~Oو پنجمین شفطیا از ابیطال و ششمین یترعام از زن او عجله. }و سومین ابشالوم پسر معکه دختر تلمای پادشاه جشور؛ و چهارمین ادونیا پسر حجیت. t| cو پسران داود که برای او در حبرون زاییده شدند، اینانند: نخست زاده اش امنون از اخینوعم یزرعیلیه ؛ و دومین دانیال از ابیجایل کرملیه ؛ v{e7و قبایل کاتبانی که در یعبیص ساکن بودند، ترعاتیان و شمعاتیان و سوکاتیان بودند. اینان قینیان اند که از حمت پدر بیت ریکاب بیرون آمدند.z%6و بنی سلما بیت لحم و نطوفاتیان و عطروت بیت یوآب و نصف مانحتیان و صرعیان بودند. Ty!5و قبایل قریه یعاریم اینانند: یتریان و فوتیان و شوماتیان و مشراعیان که از ایشان صارعاتیان و اشطاولیان پیدا شدند. sx_4و پسران شوبال پدر قریه یعاریم اینانند: هرواه و نصف منوحوت. Qw3و سلما پدر بیت لحم و حاریف پدر بیت جادر. v 2و پسران کالیب بن حور نخست زاده افراته اینانند: شوبال پدر قریه یعاریم، #u?1و او نیز شاعف، پدر مدمنه و شوا، پدر مکبینا و پدر جبعا را زایید؛ و دختر کالیب عکسه بود. Tt!0و معکه متعه کالیب، شابر و ترحنه را زایید. msS/و پسران یهدای راجم و یوتام و جیشان و فالت و عیفه و شاعف. r.و عیفه متعه کالیب حاران و موصا و جازیز را زایید و حاران جازیز را آورد. Uq#-و پسر شمای ماعئون و ماعون پدر بیت صور بود. epC,و شامع راحم پدر یرقعام را آورد و راقم شمای را آورد. Ro+و پسران حبرون: قورح و تفوح و راقم و شامع. :nm*و بنی کالیب برادر یرحمئیل نخست زاده اش میشاع که پدر زیف باشد و بنی ماریشه که پدر حبرون باشد بودند. Ym+)و شلوم یقمیا را آورد و یقمیا الیشمع را آورد. Yl+(و العاسه سسمای را آورد و سسمای شلوم را آورد. Wk''و عزریا حالص را آورد و حالص العاسه را آورد. Vj%&و عوبید ییهو راآورد، و ییهو عزریا را آورد. Yi+%و زاباد افلال را آورد و افلال عوبید را آورد. Wh'$و عتای ناتان را آورد و ناتان زاباد را آورد. g#و شیشان دختر خود را به غلام خویش یرحاع به زنی داد و او عتای را برای وی زایید. f3"و شیشان را پسری نبود لیکن دختران داشت و شیشان را غلامی مصری بود که یرحاع نام داشت. oeW!و پسران یوناتان: فالت و زازا. اینها پسران یرحمئیل بودند. tda و پسران یاداع برادر شمای یتر و یوناتان؛ و یتر بی اولاد مرد. gcGو بنی افایم یشعی و بنی یشعی شیشان و بنی شیشان احلای. ebCو پسران ناداب سلد و افایم بودند و سلد بی اولاد مرد. |aqو اسم زن ابیشور ابیحایل بود و او احبان و مولید را برای وی زایید. {`oو پسران اونام: شمای و یاداع بودند، و پسران شمای ناداب و ابیشور. m_Sو پسران رام نخست زاده یرحمئیل معص و یامین و عاقر بودند. t^aو یرحمئیل را زن دیگر مسماه به عطاره بود که مادر اونام باشد. ]7و پسران یرحمئیل نخست زاده حصرون نخست زاده اش: رام و بونه و اورن و اوصم و اخیا بودند. 1\[و بعد از آنکه حصرون در کالیب افراته وفات یافت، ابیه زن حصرون اشحور پدر تقوع را برای وی زایید. y[kو او جشور و ارام را که حووب یائیر باشد، با قنات و دهات آنها که شصت شهر بود، از ایشان گرفت و جمیع اینها از آن بنی ماکیر پدر جلعاد بودند. rZ]و سجوب یائیر را آورد و او بیست و سه شهر در زمین جلعاد داشت. YY+و بعد از آن، حصرون به دختر ماکیر پدر جلعاد درآمده، او را به زنی گرفت حینی که شصت ساله بود و او سجوب را برای وی زایید. UX#و حور، اوری را آورد و اوری بصلئیل را آورد. Wyو عزوبه مرد و کالیب افرات را به زنی گرفت و او حور را برای وی زایید. DVو کالیب بن حصرون از زن خود عزوبه و از یریعوت اولاد به هم رسانید و پسران وی اینانند: یاشر و شوباب و اردون. lUQو ابیحایل عماسا را زایید و پدر عماسا یتر اسماعیلی بود. -TSو خواهران ایشان صرویه و ابیحایل بودند. و پسران صرویه ، ابشای و یوآب و عسائیل، سه نفر بودند. NSو ششمین اوصم را و هفتمین داود را آورد. NRو چهارمین نتنئیل را و پنجمین ردای را، Q% و یَسی نخست زاده خویش اَلِیاب را آورد، و دومین ابیناداب را، و سومین شِمعی را. SP و بوعز عوبید را آورد و عوبید یسی را آورد. SO و نحشون سلما را آورد و سلما بوعز را آورد. N  و رام عمیناداب را آورد و عمیناداب نحشون را آورد که رئیس بنی یهودا بود. xMi و پسران حصرون که برای وی زاییده شدند، یرحمئیل و رام و کلوبای. 2L_و پسر ایتان: عزریا بود. K+و از پسران کرمی ، عاکار مضطرب کننده اسرائیل بود که درباره چیز حرام خیانت ورزید. J!و پسران زارح: زمری و ایتان و هیمان و کلکول و دارع که همگی ایشان پنج نفر بودند. ;Iqو پسران فارص: حصرون و حامول. H#و عروس وی تامار فارص و زارح را برای وی زایید، و همه پسران یهودا پنج نفر بودند. Gپسران یهودا: عیر و اونان و شیله ؛ این سه نفر از بتشوع کنعانیه برای او زاییده شدند؛ و عیر نخست زاده یهودا به نظر خداوند شریر بود؛ پس او را کشت. XF)و دان و یوسف و بنیامین و نفتالی و جاد و اشیر.E پسران اسرائیل اینانند: رؤبین و شمعون و لاوی و یهودا و یساکار و زبولون hD K6وامیر مجدیئیل و امیر عیرام؛ اینان امیران ادوم بودند.NC 5و امیر قناز و امیر تیمان و امیر مبصار؛ VB '4و امیر اهولیبامه و امیر ایله و امیر فینون؛ ~A w3و هدد مرد و امیران ادوم امیر تمناع و امیر الیه و امیر یتیت بودند؛ >@ w2و بعل حانان مرد و هدد به جایش پادشاه شد؛ و اسم شهرش فاعی و اسم زنش مهیطبئیل دختر مطرد دختر می ذهب بود. b? ?1و شاؤل مرد و بعل حانان بن عکبور به جایش پادشاه شد. b> ?0و سمله مرد و شاؤل از رحوبوت نهر به جایش پادشاه شد. Y= -/و هدد مرد و سمله از مسریقه به جایش پادشاه شد. 4< c.و حوشام مرد و هدد بن بدد که مدیان را در زمین موآب شکست داد در جایش پادشاه شد و اسم شهرش عویت بود. j; O-و یوباب مرد و حوشام از زمین تیمانی به جایش سلطنت نمود. g: I,و بالع مرد و یوباب بن زارح از بصره به جایش پادشاه شد. R~}}N||m{zyxx*wvutt%s;rrdqppoo;nnTmHlkk9jjjCiTh\ggbffxf)eeTdddsc(bblb!aa``r__N^^y]].\\\m\+[[[IZZZZTZ YYwXXbWWWVZUUTTrSRQPPONNN9MM5LYLKwJIIfHH8GG EEDCEBBAw@??4>>=x<;;::)99*8|877!654432.11A//.#-,+**)X'&%%/$c##["! [Ur_^@38Z ]H   !;!^hFnrU و بعضی از بنی بنیامین و یهودا نزد داود به آن ملاذ آمدند. q5 اینانند که در ماه اول از اردن عبور نمودند هنگامی که آن از تمامی حدودش سیلان کرده بود و جمیع ساکنان وادیها را هم به طرف مشرق و هم به طرف مغرب منهزم ساختند. 3p_ اینان از بنی جاد رؤسای لشکر بودند که کوچکتر ایشان برابر صد نفر و بزرگتر برابر هزار نفر می بود. a و عدد شجاعانی که داود داشت این است: یشبعام بن حکونی که سردار شلیشیم بود که بر سیصد نفر نیزه خود را حرکت داد و ایشان را در یک وقت کشت.=3 و اینانند رؤسای شجاعانی که داود داشت که با تمامی اسرائیل او را در سلطنتش تقویت دادند تا او را برحسب کلامی که خداوند درباره اسرائیل گفته بود پادشاه سازد. m<S و داود ترقی کرده، بزرگ می شد و یهوه صبایوت با وی می بود. ; و شهر را به اطراف آن و گرداگرد ملوه بنا کرد و یوآب باقی شهر را تعمیر نمود. t:a و داود در آن قلعه ساکن شد، از آن جهت آن را شهر داود نامیدند. H9 و داود گفت: «هر که یبوسیان را اول مغلوب سازد، رئیس و سردار خواهد شد.» پس یوآب بن صرویه اول بر آمد و رئیس شد. :8m و اهل یبوس به داود گفتند: «به اینجا داخل نخواهی شد.» اما داود قلعه صهیون را که شهر داود باشد بگرفت. %7C و داود و تمامی اسرائیل به اورشلیم که یبوس باشد، آمدند و یبوسیان در آن زمین ساکن بودند. T6! و جمیع مشایخ اسرائیل نزد پادشاه به حبرون آمدند و داود با ایشان به حضور خداوند در حبرون عهد بست، و داود را برحسب کلامی که خداوند به واسطه سموئیل گفته بود به پادشاهی اسرائیل مسح نمودند. f5E و قبل از این نیز هنگامی که شاؤل پادشاه می بود، تو اسرائیل را بیرون می بردی و درون می آوردی؛ و یهوه خدایت تو را گفت که : تو قوم من اسرائیل را شبانی خواهی نمود و تو بر قوم من اسرائیل پیشوا خواهی شد.» '4 I و تمامی اسرائیل نزد داود در حبرون جمع شده، گفتند: «اینک ما استخوانها و گوشت تو می باشیم. 3-  و چونکه خداوند را نطلبیده بود، او را کشت و سلطنت او را به داود بن یسی برگردانید. 2 پس شاؤل به سبب خیانتی که به خداوند ورزیده بود مرد، به جهت کلام خداوند که آن را نگاه نداشته بود، و از این جهت نیز که از صاحبه اجنه سؤال نموده بود. 71g جمیع شجاعان برخاسته ، جسد شاؤل و جسدهای پسرانش را برداشته ، آنها را به یابیش آورده، استخوانهای ایشان را زیر درخت بلوط که در یابیش است، دفن کردند و هفت روز روزه داشتند. 0 و چون تمامی اهل یابیش جلعاد آنچه را که فلسطینیان به شاؤل کرده بودند شنیدند، // و اسلحه اش را در خانه خدایان خود گذاشتند و سرش را در خانه داجون به دیوار کوبیدند. l.Q پس او را برهنه ساخته، سر و اسلحه اش را گرفتند و آنها را به زمین فلسطینیان به هر طرف فرستادند تا به بتها و قوم خود مژده برسانند. V-% و روز دیگر واقع شد که چون فلسطینیان آمدند تا کشتگان را برهنه نمایند، شاؤل و پسرانش را در کوه جلبوع افتاده یافتند. P, و چون جمیع مردان اسرائیل که در وادی بودند، این را دیدند که لشکر منهزم شده، و شاؤل و پسرانش مرده اند، ایشان نیز شهرهای خود را ترک کرده، گریختند و فلسطینیان آمده، در آنها قرار گرفتند. m+S و شاؤل مرد و سه پسرش و تمامی اهل خانه اش همراه وی مردند. z*m و سلاحدارش چون شاؤل را مرده دید، او نیز بر شمشیر افتاده، بمرد. Q) و شاؤل به سلاحدار خود گفت: «شمشیر را بکش و به من فرو بر، مبادا این نامختونان بیایند و مرا افتضاح کنند.» اما سلاحدارش نخواست زیرا که بسیار می ترسید؛ پس شاؤل شمشیر را گرفته بر آن افتاد. ( و جنگ بر شاؤل سخت شد و تیراندازان او را دریافتند و از تیراندازان مجروح شد. V'% و فلسطینیان شاؤل و پسرانش را به سختی تعاقب نمودند، و فلسطینیان پسران شاؤل یوناتان و ابیناداب و ملکیشوع را کشتند. U& % و فلسطینیان با اسرائیل جنگ کردند، و مردان اسرائیل از حضور فلسطینیان فرار کردند و در کوه جلبوع کشته شده، افتادند. ^%5 ,و آصیل را شش پسر بود و این است نامهای ایشان: عزریقام و بکرو و اسمعیل و شعریا و عوبدیا و حانان اینها پسران آصیل می باشند.s$_ +و موصا بنعا را آورد و پسرش رفایا و پسرش العاسه و پسرش آصیل. # *و آحاز یعره را آورد و یعره علمت و عزموت و زمری را آورد و زمری موصا را آورد. \"1 )و پسر میکا، فیتون و مالک و تحریع و آحاز بودند. g!G (و پسر یهوناتان، مریببعل بود و مریببعل میکا را آورد. * M 'و نیر قیس را آورد و قیس شاؤل را آورد و شاؤل یهوناتان و ملکیشوع و ابیناداب و اشبعل را آورد. 9k & و مِقلُوت شِمآم را آورد و ایشان نیز با برادران خود در اورشلیم در مقابل برادران ایشان ساکن بودند. ?y %و جدور و اخیو و زکریا و مقلوت؛ r] $و نخست زاده اش عبدون بود، پس صور و قیس و بعل و نیر و ناداب، ve #و در جبعون، پدر جبعون، یعوئیل سکونت داشت و اسم زنش معکه بود. &E "اینان رؤسای خاندان آبای لاویان و برحسب انساب خود رئیس بودند و در اورشلیم سکونت داشتند.pY !و مغنیان از رؤسای خاندان آبای لاویان در حجره ها سکونت داشتند و از کار دیگر فارغ بودند زیرا که روز و شب در کار خود مشغول می بودند. ?w و بعضی از برادران ایشان از پسران قهاتیان، بر نان تقدمه مامور بودند تا آن را در هر روز سبت مهیا سازند. !; و متتیا که از جمله لاویان و نخست زاده شلوم قورحی بود، بر عمل مطبوخات گماشته شده بود. nU و بعضی از پسران کاهنان، عطریات خوشبو را ترکیب می کردند. "= از ایشان بر اسباب و جمیع آلات قدس و آرد نرم و شراب و روغن و بخور و عطریات مامور بودند. ?w و بعضی از ایشان بر آلات خدمت مامور بودند، چونکه آنها را به شماره می آوردند و به شماره بیرون می بردند. 9k و به اطراف خانه خدا منزل داشتند زیرا که نگاهبانیش بر ایشان بود، و باز کردن آن هر صبح بر ایشان بود. ?w زیرا چهار رئیس دربانان که لاویان بودند، منصب خاص داشتند و ناظران حجره ها و خزانه های خانه خدا بودند. + و برادران ایشان که در دهات خود بودند، هر هفت روز نوبت به نوبت با ایشان می آمدند. }s و دربانان به هر چهار طرف یعنی به مشرق و مغرب و شمال و جنوب بودند. -S پس ایشان و پسران ایشان بر دروازه های خانه خداوند و خانه خیمه برای نگاهبانی آن گماشته شدند. eC و جمیع اینانی که برای دربانی دروازه ها منتخب شدند، دویست و دوازده نفر بودند و ایشان در دهات خود برحسب نسب نامه های خود شمرده شدند که داود و سموئیل رائی ایشان را بر وظیفه های ایشان گماشته بودند. b= و زکریا ابن مشلمیا دربان دروازه خیمه اجتماع بود. | q و فینحاس بن العازار، سابق رئیس ایشان بود. و خداوند با وی می بود. w g  و شَلُّوم بن قُورِی ابن اَبی آساف بن قُورَح و برادرانش از خاندان پدرش یعنی از بنی قُورَح که ناظران عمل خدمت و مستحفظان دروازه های خیمه بودند و پدران ایشان ناظران اُردوی خداوند و مستحفظان مدخل آن بودند.  % و ایشان تا اﻵن بر دروازه شرقی پادشاه (می باشند) و دربانان فرقه بنی لاوی بودند.  و در بانان، شلوم و عقوب و طلمون و اخیمان و برادران ایشان. و شلوم رئیس بود. 8 i و عوبدیا ابن شمعیا ابن جلال و بن یدوتون و برخیا ابن آسا ابن القانه که در دهات نطوفاتیان ساکن بود. oW و بقبقر و حارش و جلال و متنیا ابن میکا ابن زکری ابن آساف. ve و از لاویان شمعیا ابن حشوب بن عزریقام بن حشبیا از بنی مراری. ]3 و برادران ایشان که رؤسای خاندان آبای ایشان بودند، هزار و هفتصد و شصت نفر که مردان رشید به جهت عمل خدمت خانه خدا بودند.3_ و عدایا ابن یروحام بن فشحور بن ملکیا و معسای ابن عدیئیل بن یحزیره بن مشلام بن مشلیمیت بن امیر.  و عزریا ابن حلقیا ابن مشلام بن صادوق بن مرایوت بن اخیطوب رئیس خانه خدا، P و از کاهنان، یدعیا و یهویاریب و یاکین، X) و برادران ایشان برحسب انساب ایشان نه صد و پنجاه و شش نفر. جمیع اینها رؤسای اجداد برحسب خاندانهای آبای ایشان بودند. # و یبنیا ابن یروحام و ایله بن عزی ابن مکری و مشلام بن شفطیا بن راؤئیل بن یبنیا. hI و از بنی بنیامین سلو ابن مشلام بن هودویا ابن هسنوآه. gG و از بنی زارح یعوئیل و برادران ایشان ششصد و نود نفر. Y~+ و از شیلونیان نخست زاده اش عسایا و پسران او. }}s عوتای ابن عمیهود بن عمری ابن امری ابن بانی از بنی فارص بن یهودا. |1 و در اورشلیم بعضی از بنی یهودا و از بنی بنیامین و از بنی افرایم و منسی ساکن بودند. :{m و کسانی که اول در ملکها و شهرهای ایشان سکونت داشتند، اسرائیلیان و کاهنان و لاویان و نتینیم بودند. z و تمامی اسرائیل برحسب نسب نامه های خود شمرده شدند، و اینک در کتاب پادشاهان اسرائیل مکتوب اند و یهودا به سبب خیانت خود به بابل به اسیری رفتند. y(و پسران اولام، مردان زورآور شجاع و تیرانداز بودند؛ و پسران و پسران پسران ایشان بسیار یعنی صد و پنجاه نفر بودند. جمیع اینها از بنی بنیامین می باشند.x'و پسران عیشق برادر او نخست زاده اش اولام و دومین یعوش و سومین الیفلط. fwE&و آصیل را شش پسر بود و نامهای ایشان اینها است: عزریقام و بکرو و اسمعیل و شعریا و عوبدیا و حانان. و جمیع اینها پسران آصیلاند. vw%و موصا بنعا را آورد و پسرش رافه بود و پسرش العاسه و پسرش آصیل بود. u#$و آحاز یهوعده را آورد، یهوعده علمت و عزموت و زمری را آورد و زمری موصا را آورد. `t9#و پسران میکا، فیتون و مالک و تاریع و آحاز بودند. gsG"و پسر یهوناتان مریب بعل بود و مریب بعل میکا را آورد. *rM!و نیر قیس را آورد و قیس شاؤل را آورد و شاؤل یهوناتان و ملکیشوع و ابیناداب و اشبعل را آورد. 9qk و مِقلُوت شِمآه را آورد و ایشان نیز با برادران خود در اورشلیم در مقابل برادران ایشان ساکن بودند. /pYو جدور و اخیو و زاکر؛ hoIو نخست زاده اش عبدون بود، پس صور و قیس و بعل و ناداب، enCو در جبعون پدر جبعون سکونت داشت و اسم زنش معکه بود. )mKاینان رؤسای خاندان آبا برحسب انساب خود و سرداران بودند و ایشان در اورشلیم سکونت داشتند. Vl%و یعرشیا و ایلیا و زکری پسران یرحام بودند. 6kgو شمشرای و شحریا و عتلیا. Hj و یفدیا و فنوئیل پسران شاشق بودند. 9imو حننیا و عیلام و عنتوتیا، 3haو عبدون و زکری و حانان، 6ggو یشفان و عابر و ایلیئیل. Gfو ادایا و بریا و شمرت پسران شمعی ، ?eyو الیعینای و صلتای و ایلیئیل، 1d]و یعقیم و زکری و زبدی، icK و یِشمَرای و یِزلِیآه و یُوباب پسران اَلفَعل بودند. ?byو زبدیا و مشلام و جزقی و حابر، Va%و میکائیل و یشفه و یوخا پسران بریعه بودند. 0`[و زبدیا و عارد و عادر. 2__و اخیو و شاشق و یریموت. 6^e و بریعه و شامع که ایشان رؤسای خاندان آبای ساکنان ایلون بودند و ایشان ساکنان جت را اخراج نمودند. ] و پسران الفعل عابر و مشعام و شامر که اونو و لود و دهاتش را بنا نهاد بودند. G\ و از حوشیم ابیطوب و الفعل را آورد. [ و یعوص و شکیا و مرمه را که اینها پسران او و رؤسای خاندانهای آبا بودند. Z} پس از زن خویش که خوداش نام داشت یوباب و ظبیا و میشا و ملکام را آورد. Y-و شحرایم در بلاد موآب بعد از طلاق دادن زنان خود حوشیم و بعرا فرزندان تولید نمود. X}و او نعمان و اخیا و جیرا را کوچانید و او عزا و اخیحود را تولید نمود. ,WQو اینانند پسران احود که رؤسای خاندان آبای ساکنان جبع بودند و ایشان را به مناحت کوچانیدند. ?Vyو جیرا و شفوفان و حورام بودند. 4Ucو ابیشوع و نعمان و اخوخ. HT و پسران بالع: ادار و جیرا و ابیهود. ;Sqو چهارم نوحه و پنجم را فارا. {R qو بنیامین نخست زاده خود بالع را آورد و دومین اشبیل و سومش اخرخ، GQ(جمیع اینها پسران اشیر و رؤسای خاندان آبای ایشان و برگزیدگان مردان جنگی و رؤسای سرداران بودند. و شماره ایشان که در لشکر برای جنگ برحسب نسب نامه ثبت گردید، بیست و شش هزار نفر بود.EP'و پسران علا، آرح و حنیئیل و رصیا. @O{&و پسران یتر، یفنه و فسفا و ارا. SN%و باصر و هود و شما و شلشه و یتران و بئیرا. _M7$و پسران صوفح، سوح و حرنفر و شوعال و بیری و یمره. pLY#و پسران هیلام برادر وی صوفح و یمناع و شالش و عامال بودند. LK"و پسران شامراخی و رهجه و یحبه و ارام. tJa!و پسران یفلیط فاسک و بمهال و عشوت بودند. اینانند بنی یفلیط. pIY و حابر، یفلیط و شومیر و حوتام و خواهر ایشان شوعا را آورد. mHSو پسران بریعه ، حابر و ملکیئیل که همان پدر برزاوت باشد. Gپسران اشیر، یمنه و یشوه و یشوی و بریعه بودند، و خواهر ایشان سارح بود. tFaو نزد حدود بنی منسی بیتشان و دهات آن و تعناک و دهات آن و مجدو و دهات آن و دور و دهات آن که در اینها پسران یوسف بن اسرائیل ساکن بودند. kEOو املاک و مسکنهای ایشان بیت ئیل و دهات آن بود و به طرف مشرق نعران و به طرف مغرب جازر و دهات آن و شکیم و دهات آن تا غزه و دهات آن. 9Dmو پسرش نون، و پسرش یهوشوع، YC+و پسرش لعدان، و پسرش عمیهود، و پسرش الیشمع، [B/و پسرش رافح و راشف، و پسرش تالح، و پسرش تاحن، Aو دخترش شیره بود که بیت حورون پایین و بالا را و ازین شیره را بنا کرد. Y@+پس نزد زن خود درآمد و او حامله شده، پسری زایید و او را بریعه نام نهاد، از این جهت که در خاندان او بلایی عارض شده بود. &?Eو پدر ایشان افرایم به جهت ایشان روزهای بسیار ماتم گرفت و برادرانش برای تعزیت وی آمدند. > و پسرش زاباد و پسرش شوتالح و عازر و العاد که مردان جت که در آن زمین مولود شدند، ایشان را کشتند زیرا که برای گرفتن مواشی ایشان فرود آمده بودند. =و پسران افرایم شوتالح و پسرش بارد و پسرش تحت و پسرش العادا و پسرش تحت. Y<+و پسران شمیداع اخیان و شکیم و لقحی و انیعام. d;Aو خواهر او همولکه ایشهود و ابیعزر و محله را زایید. t:aو پسر اولام بدان بود. اینانند پسران جلعاد بن ماکیر بن منسی. =9sو معکه زن ماکیر پسری زاییده، او را فارش نام نهاد و اسم برادرش شارش بود و پسرانش، اولام و راقم بودند. U8#و ماکیر خواهر حفیم و شفیم را که به معکه مسماه بود، به زنی گرفت؛ و اسم پسر دوم او صلفحاد بود؛ و صلفحاد دختران داشت. -7Sپسران منسی اسریئیل که زوجه اش او را زایید، و ماکیر پدر جلعاد که متعه ارامیه وی او را زایید. }6s و پسران نفتالی : یحصیئیل و جونی و یصر و شلوم از پسران بلهه بودند. T5! و پسران عیر: شفیم و حفیم و پسر احیر حوشیم. f4E جمیع اینها پسران یدیعئیل برحسب رؤسای آبا و مردان جنگی شجاع هفده هزار و دویست نفر بودند که در لشکر برای جنگ بیرون می رفتند. /3W و پسر یدیعئیل: بلهان و پسران بلهان: یعیش و بنیامین و ایهود و کنعنه و زیتان و ترشیش و اخیشاحر. T2! و بیست هزار و دویست نفر از ایشان برحسب انساب ایشان، رؤسای خاندان آبای ایشان مردان قوی شجاع در نسب نامه ثبت شدند. `19و پسران باکر: زمیره و یوعاش و الیعازار و الیوعینای و عمری و یریموت و ابیا و عناتوت و علامت. جمیع اینها پسران باکر بودند. &0Eو پسران بالع: اصبون و عزی و عزیئیل و یریموت و عیری، پنج نفر رؤسای خاندان آبا و مردان قوی شجاع که بیست و دو هزار و سی و چهار نفر از ایشان در نسب نامه ثبت گردیدند. i/Kو پسران بنیامین: بالع و باکر و یدیعئیل، سه نفر بودند. >.uو برادران ایشان از جمیع قبایل یساکار مردان قوی شجاع هشتاد و هفت هزار نفر جمیعا در نسب نامه ثبت شدند. k-Oو با ایشان برحسب انساب ایشان و خاندان آبای ایشان، فوجهای لشکر جنگی سی و شش هزار نفر بودند، زیرا که زنان و پسران بسیار داشتند. =,sو پسر عزی، یزرحیا و پسران یزرحیا، میکائیل و عوبدیا و یوئیل و یشیا که پنج نفر و جمیع آنها رؤسا بودند. Q+و پسران تولاع: عزی و رفایا و یربیئیل و یحمای و یبسام و سموئیل؛ ایشان رؤسای خاندان پدر خود تولاع و مردان قوی شجاع در انساب خود بودند، و عدد ایشان در ایام داود بیست و دو هزار و ششصد بود. y* mو اما پسران یساکار: تولاع و فوه و یاشوب و شمرون چهار نفر بودند. Z)-Qو حشبون را با حوالی آن و یعزیر را با حوالی آن.(yPو از سبط جاد راموت را در جلعاد با حوالی آن و محنایم را با حوالی آن. ]'3Oو قدیموت را با حوالی آن و میفعه را با حوالی آن. W&'Nو از آن طرف اردن در برابر اریحا به جانب شرقی اردن از سبط رؤبین، باصر را در بیابان با حوالی آن و یهصه را با حوالی آن. E%Mو به پسران مراری که از لاویان باقی مانده بودند، از سبط زبولون رمون را با حوالی آن و تابور را با حوالی آن. *$MLو از سبط نفتالی قادش را در جلیل با حوالی آن و حمون را با حوالی آن و قریتایم را با حوالی آن. l~-|}zyxx6w@vv0uuutt/s{rqppoo n2lljjhDggfGddNcbb ai``'_R^]\\I\ [[ZiZ XWWVUTSSQRQPPlPOO$NNLMM KJJVIaHPGsFEDDCC3B/Aa@?>=<<;Z:i9%877I66I55H44x33a22o1100{//t..u.-n,, +p**V)(( ';&%$#""`!X amH}RY M V |yl   و داود پادشاه آنها را نیز برای خداوند وقف نمود، با نقره و طلایی که از جمیع امتها یعنی از ادوم و موآب و بنی عمون و فلسطینیان و عمالقه آورده بود.  پسر خود هدورام را نزد داود پادشاه فرستاد تا از سلامتی او بپرسد و او را تهنیت گوید از آن جهت که با هدرعزر جنگ نموده او را شکست داده بود، زیرا هدرعزر با توعو مقاتله می نمود؛ و هر قسم ظروف طلا و نقره و برنج (با خود آورد). !; و چون توعو پادشاه حمات شنید که داود تمامی لشکر هدرعزر پادشاه صوبه را شکست داده است، Kو داود از طبحت و کون شهرهای هدرعزر برنج از حد زیاده گرفت که از آن سلیمان دریاچه و ستونها و ظروف برنجین ساخت. !و داود سپرهای طلا را که بر خادمان هدرعزر بود گرفته ، آنها را به اورشلیم آورد. gGو داود در ارام دمشق (قراولان) گذاشت و ارامیان بندگان داود شده، هدایا آوردند. و خداوند داود را در هر جا که می رفت نصرت می داد. 3_و چون ارامیان دمشق به مدد هدرعزر پادشاه صوبه آمدند، داود بیست و دو هزار نفر از ارامیان را کشت. |qو داود هزار ارابه و هفت هزار سوار و بیست هزار پیاده از او گرفت، و داود تمامی اسبان ارابه را پی کرد، اما از آنها برای صد ارابه نگاه داشت. Fو داود هدرعزر پادشاه صوبه را در حمات هنگامی که می رفت تا سلطنت خود را نزد نهر فرات استوار سازد، شکست داد. ucو موآب را شکست داد و موآبیان بندگان داود شده، هدایا آوردند. F  و بعد از این واقع شد که داود فلسطینیان را شکست داده، مغلوب ساخت و جت و قریه هایش را از دست فلسطینیان گرفت. و اﻵن تو را پسند آمد که خانه بنده خود را برکت دهی تا در حضور تو تا به ابد بماند زیرا که تو ای خداوند برکت داده ای و مبارک خواهد بود تا ابداﻵباد.» {و اﻵن ای یهوه، تو خدا هستی و این احسان را به بنده خود وعده داده ای. s _زیرا تو ای خدای من بر بنده خود کشف نمودی که خانه ای برایش بنا خواهی نمود؛ بنابرین بنده ات جرأت کرده است که این دعا را نزد تو بگوید.   و اسم تو تا به ابد استوار و معظم بماند تا گفته شود که یهوه صبایوت خدای اسرائیل خدای اسرائیل است و خاندان بنده ات داود به حضور تو پایدار بماند. B}«و اﻵن ای خداوند کلامی که درباره بنده ات و خانه اش گفتی تا به ابد استوار شود و برحسب آنچه گفتی عمل نما. %و قوم خود اسرائیل را برای خویش تا به ابد قوم ساختی و تو ای یهوه خدای ایشان شدی. #و مثل قوم تو اسرائیل کدام امتی بر روی زمین است که خدا بیاید تا ایشان را فدیه داده، برای خویش قوم بسازد، و به کارهای عظیم و مهیب اسمی برای خود پیدا نمایی و امتها را از حضور قوم خود که ایشان را از مصر فدیه دادی، اخراج نمایی. -ای یهوه مثل تو کسی نیست و غیر از تو خدایی نی. موافق هر آنچه به گوشهای خود شنیدیم، Pای خداوند، به خاطر بنده خود و موافق دل خویش جمیع این کارهای عظیم را به جا آوردی تا تمامی این عظمت را ظاهر سازی. >uو داود دیگر درباره اکرامی که به بنده خود کردی، نزد تو چه تواند افزود زیرا که تو بنده خود را می شناسی. و این نیز در نظر تو ای خدا امر قلیل نمود زیرا که درباره خانه بنده ات نیز برای زمان طویل تکلم نمودی و مرا ای یهوه خدا، مثل مرد بلندمرتبه منظور داشتی. ]3و داود پادشاه داخل شده، به حضور خداوند نشست و گفت: «ای یهوه خدا، من کیستم و خاندان من چیست که مرا به این مقام رسانیدی؟ برحسب تمامی این کلمات و مطابق تمامی این رؤیا ناتان به داود تکلم نمود. :mو او را در خانه و سلطنت خودم تا به ابد پایدار خواهم ساخت و کرسی او استوار خواهد ماند تا ابداﻵباد.» h~I من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود و رحمت خود را از او دور نخواهم کرد چنانکه آن را از کسی که قبل از تو بود دور کردم. } او خانه ای برای من بنا خواهد کرد و من کرسی او را تا به ابد استوار خواهم ساخت. !|; و چون روزهای عمر تو تمام شود که نزد پدران خود رحلت کنی ، آنگاه ذریت تو را که از پسران تو خواهد بود، بعد از تو خواهم برانگیخت و سلطنت او را پایدار خواهم نمود. { و از ایامی که داوران را بر قوم خود اسرائیل تعیین نمودم و تمامی دشمنانت را مغلوب ساختم، تو را خبر می دادم که خداوند خانه ای برای تو بنا خواهد نمود. z' و به جهت قوم خود اسرائیل مکانی تعیین نمودم و ایشان را غرس کردم تا در مکان خویش ساکن شده، باز متحرک نشوند، و شریران ایشان را دیگر مثل سابق ذلیل نسازند. {yoو هر جایی که می رفتی ، من با تو می بودم و جمیع دشمنانت را از حضور تو منقطع ساختم و برای تو اسمی مثل اسم بزرگانی که بر زمین اند پیدا کردم. sx_و حال به بنده من داود چنین بگو: یهوه صبایوت چنین می فرماید: من تو را از چراگاه از عقب گوسفندان گرفتم تا پیشوای قوم من اسرائیل باشی. 7wgو به هر جایی که با تمامی اسرائیل گردش کرده ام، آیا به احدی از داوران اسرائیل که برای رعایت قوم خود مامور داشتم، سخنی گفتم که چرا خانه ای از سرو آزاد برای من بنا نکردید؟ cv?زیرا از روزی که بنی اسرائیل را بیرون آوردم تا امروز در خانه ساکن نشده ام بلکه از خیمه به خیمه و مسکن به مسکن گردش کرده ام. *uM«برو و به بنده من داود بگو خداوند چنین می فرماید: تو خانه ای برای سکونت من بنا نخواهی کرد. itKو در آن شب واقع شد که کلام خدا به ناتان نازل شده، گفت: sناتان به داود گفت: «هر آنچه در دلت باشد به عمل آور زیرا خدا با تو است.» r و واقع شد چون داود در خانه خود نشسته بود که داود به ناتان نبی گفت: «اینک من در خانه سرو آزاد ساکن می باشم و تابوت عهد خداوند زیر پرده ها است.» q)+پس تمامی قوم هر یکی به خانه خود رفتند، اما داود برگشت تا خانه خود را تبرک نماید.epC*و همراه ایشان هیمان و یدوتون را با کرناها و سنجها و آلات نغمات خدا به جهت نوازندگان و پسران یدوتون را تا نزد دروازه باشند. noU)و با ایشان هیمان و یدوتون و سایر برگزیدگانی را که اسم ایشان ذکر شده بود تا خداوند را حمد گویند زیرا که رحمت او تا ابداﻵباد است. n3(تا قربانی های سوختنی برای خداوند بر مذبح قربانی سوختنی دائما صبح و شام بگذرانند برحسب آنچه در شریعت خداوند که آن را به اسرائیل امر فرموده بود مکتوب است. m/'و صادوق کاهن و کاهنان برادرانش را پیش مسکن خداوند در مکان بلندی که در جبعون بود، l9&و عوبید ادوم و شصت و هشت نفر برادران ایشان و عوبید ادوم بن یدیتون و حوسه دربانان را. Lk%پس آساف و برادرانش را آنجا پیش تابوت عهد خداوند گذاشت تا همیشه پیش تابوت به خدمت هر روز در روزش مشغول باشند. =js$یهوه خدای اسرائیل متبارک باد. از ازل تا ابداﻵباد. و تمامی قوم آمین گفتند و خداوند را تسبیح خواندند. |iq#و بگویید ای خدای نجات ما ما را نجات بده. و ما را جمع کرده، از میان امتها رهایی بخش. تا نام قدوس تو را حمد گوییم، و در تسبیح تو فخر نماییم. h"یهوه را حمد بگویید زیرا که نیکو است. زیرا که رحمت او تا ابداﻵباد است. g7!آنگاه درختان جنگل ترنم خواهند نمود، به حضور خداوند زیرا که برای داوری جهان می آید. tfa دریا و پری آن غرش نماید؛ و صحرا و هر چه در آن است به وجد آید. e%آسمان شادی کند و زمین سرور نماید، و در میان امتها بگویند که یهوه سلطنت می کند. dای تمامی زمین از حضور وی بلرزید. ربع مسکون نیز پایدار شد و جنبش نخواهد خورد. Jc خداوند را به جلال اسم او توصیف نمایید. هدایا بیاورید و به حضور وی بیایید. خداوند را در زینت قدوسیت بپرستید. bای قبایل قومها خداوند را توصیف نمایید. خداوند را به جلال و قوت توصیف نمایید. maSمجد و جلال به حضور وی است؛ قوت و شادمانی در مکان او است. t`aزیرا جمیع خدایان امتها بتهایند. اما یهوه آسمانها را آفرید. _زیرا خداوند عظیم است و بی نهایت محمود؛ و او مهیب است بر جمیع خدایان. ^در میان امتها جلال او را ذکر کنید، و کارهای عجیب او را در جمیع قومها.|]qای تمامی زمین یهوه را بسرایید. نجات او را روز به روز بشارت دهید. l\Qکه بر مسیحان من دست مگذارید، و انبیای مرا ضرر مرسانید. [%او نگذاشت که کسی بر ایشان ظلم کند، بلکه پادشاهان را به خاطر ایشان توبیخ نمود، xZiو از امتی تا امتی سرگردان می بودند، و از یک مملکت تا قوم دیگر. mYSهنگامی که عددی معدود بودید، قلیل العدد و غربا در آنجا، rX]و گفت زمین کنعان را به تو خواهم داد، تا حصه میراث شما شود، zWmو آن را برای یعقوب فریضه قرار داد و برای اسرائیل عهد جاودانی ؛ Vyآن عهدی را که با ابراهیم بسته ، و قسمی را که برای اسحاق خورده است، Uعهد او را بیاد آورید تا ابداﻵباد، و کلامی را که به هزاران پشت فرموده است، `T9یهوه خدای ما است. داوریهای او در تمامی جهان است. jSM ای ذریت بنده او اسرائیل! ای فرزندان یعقوب برگزیده او! R کارهای عجیب را که او کرده است، بیاد آورید، آیات او و داوریهای دهان وی را، lQQ خداوند و قوت او را بطلبید. روی او را پیوسته طالب باشید. kPO در نام قدوس او فخر کنید. دل طالبان خداوند شادمان باشد. O او را بسرایید برای او تسبیح بخوانید. در تمامی کارهای عجیب او تفکر نمایید. N#یهوه را حمد گویید و نام او را بخوانید. اعمال او را در میان قومها اعلام نمایید. /MWپس در همان روز داود اولا (این سرود را) به دست آساف و برادرانش داد تا خداوند را تسبیح بخوانند: Lو بنایا و یحزیئیل کهنه پیش تابوت عهد خدا با کرناها دائما (حاضر می بودند). @Ky یعنی اَساف رئیس و بعد از او زَکرّیا و یَعیئیل و شَمِیرامُوت و یَحیئیل و مَتّتَّنا و اَلیآب و بنایا و عُوبید اَدُوم و یَعیئیل را با عودها و بربطها و اَساف با سنجها می نواخت. mJSو بعضی از لاویان را برای خدمتگزاری پیش تابوت خداوند تعیین نمود تا یهوه خدای اسرائیل را ذکر نمایند و شکر گویند و تسبیح خوانند، 1I[و به جمیع اسرائیلیان به مردان و زنان به هر یکی یک گرده نان و یک پاره گوشت و یک قرص کشمش بخشید. 5Hcو چون داود از گذرانیدن قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی فارغ شد، قوم را به اسم خداوند برکت داد. zG oو تابوت خدا را آورده، آن را در خیمه ای که داود برایش برپا کرده بود، گذاشتند؛ و قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی به حضور خدا گذرانیدند. Fو چون تابوت عهد خداوند وارد شهر داود می شد، میکال دختر شاؤل از پنجره نگریست و داود پادشاه را دید که رقص و وجد می نماید، او را در دل خود خوار شمرد.eو متتیا و الیفلیا و مقنیا و عوبید ادوم و یعیئیل و عزریا را با بربطهای بر ثمانی تا پیشروی نمایند. A={ و زَکرّیا و عَرِیئیل و شَمیراموت و یَحیئیل و عُنَّی و اَلیآب و مَعَسیا و بنایا را با عودها بر آلاموت. <wو از مغنیان: هیمان و آساف و ایتان را با سنجه ای برنجین تا بنوازند. W;' و با ایشان از برادران درجه دوم خود: زکریا و بَین و یَعزیئیل و شَمیراموت و یَحیئیل و عُنَّی و اَلِیآب و بنایا و معسیا و مَتَّتیا و اَلیفلیا و مَقنیا و عُوبید اَدُوم و یَعیئیل دربانان را. Y:+پس لاویان هیمان بن یوئیل و از برادران او آساف بن برکیا و از برادران ایشان بنی مراری ایتان بن قوشیا را تعیین نمودند. 9و داود رؤسای لاویان را فرمود تا برادران خود مغنیان را با آلات موسیقی از عودها و بربطها و سنجها تعیین نمایند، تا به آواز بلند و شادمانی صدا زنند. q8[و پسران لاویان بر وفق آنچه موسی برحسب کلام خداوند امر فرموده بود، چوب دستیهای تابوت خدا را بر کتفهای خود گذاشته، آن را برداشتند.71پس کاهنان و لاویان خویشتن را تقدیس نمودند تا تابوت یهوه خدای اسرائیل را بیاورند. R6 زیرا از این سبب که شما دفعه اول آن را نیاوردید، یهوه خدای ما بر ما رخنه کرد، چونکه او را به حسب قانون نطلبیدیم.» :5m به ایشان گفت: «شما رؤسای خاندانهای آبای لاویان هستید؛ پس شما و برادران شما خویشتن را تقدیس نمایید تا تابوت یهوه خدای اسرائیل را به مکانی که برایش مهیا ساخته ام بیاورید. F4 و داود صادوق و ابیاتار کهنه و لاویان یعنی اریئیل و عسایا و یوئیل و شمعیا و ایلیئیل و عمیناداب را خوانده، u3c از بنی عزیئیل، عمیناداب رئیس و صد و دوازده نفر برادرانش را. g2G از بنی حبرون، ایلیئیل رئیس و هشتاد نفر برادرانش را. k1Oاز بنی الیصافان، شمعیای رئیس و دویست نفر برادرانش را. e0Cاز بنی جرشوم، یوئیل رئیس و صد و سی نفر برادرانش را. q/[از بنی مراری، عسایای رئیس و دویست و بیست نفر برادرانش را. i.Kاز بنی قهات اوریئیل رئیس و صد و بیست نفر برادرانش را. P-و داود پسران هارون و لاویان را جمع کرد. F,و داود تمامی اسرائیل را در اورشلیم جمع کرد تا تابوت خداوند را به مکانی که برایش مهیا ساخته بود، بیاورند. + آنگاه داود فرمود که غیر از لاویان کسی تابوت خدا را برندارد زیرا خداوند ایشان را برگزیده بود تا تابوت خدا را بردارند و او را همیشه خدمت نمایند. 6* gو داود در شهر خود خانه ها بنا کرد و مکانی برای تابوت خدا مهیا ساخته ، خیمه ای به جهت آن برپا نمود. )-و اسم داود در جمیع اراضی شیوع یافت و خداوند ترس او را بر تمامی امتها مستولی ساخت.B(}پس داود بر وفق آنچه خدا او را امر فرموده بود، عمل نمود و لشکر فلسطینیان را از جبعون تا جارز شکست دادند. {'oو چون در سر درختان توت آواز قدمها بشنوی، آنگاه برای جنگ بیرون شو، زیرا خدا پیش روی تو بیرون رفته است تا لشکر فلسطینیان را مغلوب سازد.» m&Sو داود باز از خدا سؤال نمود و خدا او را گفت: «از عقب ایشان مرو بلکه از ایشان رو گردانیده، در مقابل درختان توت به ایشان نزدیک شو. X%) و فلسطینیان بار دیگر در آن وادی منتشر شدند. $! و خدایان خود را در آنجا ترک کردند و داود امر فرمود که آنها را به آتش بسوزانند.4#a پس به بعل فراصیم برآمدند و داود ایشان را در آنجا شکست داد و داود گفت: «خدا بر دشمنان من به دست من مثل رخنه آب رخنه کرده است.» بنابراین آن مکان را بعل فراصیم نام نهادند. 7"g و داود از خدا مسالت نموده، گفت: «آیا به مقابله فلسطینیان برآیم و آیا ایشان را به دست من تسلیم خواهی نمود؟» خداوند او را گفت: «برآی و ایشان را به دست تو تسلیم خواهم کرد.» [!/ و فلسطینیان آمده، در وادی رفائیم منتشر شدند. ' Gو چون فلسطینیان شنیدند که داود به پادشاهی تمام اسرائیل مسح شده است، پس فلسطینیان برآمدند تا داود را (برای جنگ) بطلبند؛ و چون داود شنید، به مقابله ایشان برآمد. @{و الیشامع و بعلیاداع و الیفلط. 1]و نوجه و نافج و یافیع، ;qو یبحار و الیشوع و الیفالط، /Wو این است نامهای فرزندانی که در اورشلیم برای وی به هم رسیدند: شموع و شوباب و ناتان و سلیمان،  و داود در اورشلیم باز زنان گرفت، و داود پسران و دختران دیگر تولید نمود. ~uو داود دانست که خداوند او را به پادشاهی اسرائیل استوار داشته است، زیرا که سلطنتش به خاطر قوم او اسرائیل به درجه بلند برافراشته شده بود. B و حیرام پادشاه صور، قاصدان با چوب سرو آزاد و بنایان و نجاران نزد داود فرستاد تا خانه ای برای او بسازند. Q و تابوت خدا نزد خاندان عوبید ادوم در خانه اش سه ماه ماند و خداوند خانه عوبید ادوم و تمامی مایملک او را برکت داد.(I پس داود تابوت را نزد خود به شهر داود نیاورد بلکه آن را به خانه عوبید ادوم جتی برگردانید.  و در آن روز داود از خدا ترسان شده، گفت: «تابوت خدا را نزد خود چگونه بیاورم؟» 5 و داود محزون شد چونکه خداوند بر عزا رخنه نمود و آن مکان را تا امروز فارص عزا نامید. K و خشم خداوند بر عزا افروخته شده، او را زد از آن جهت که دست خود را به تابوت دراز کرد و در آنجا به حضور خدا مرد. 3_ و چون به خرمنگاه کیدون رسیدند عزا دست خود را دراز کرد تا تابوت را بگیرد زیرا گاوان می لغزیدند. 9k و داود و تمامی اسرائیل با سرود و بربط و عود و دف و سنج و کرنا به قوت تمام به حضور خدا وجد می نمودند. &E وتابوت خدا را بر ارابهای تازه از خانه ابیناداب آوردند و عزا و اخیو ارابه را می راندند. K و داود و تمامی اسرائیل به بعله که همان قریت یعاریم است و از آن یهودا بود، برآمدند تا تابوت خدا یهوه را که در میان کروبیان در جایی که اسم او خوانده می شود ساکن است، از آنجا بیاورند. :m پس داود تمامی اسرائیل را از شیحور مصر تا مدخل حمات جمع کرد تا تابوت خدا را از قریت یعاریم بیاورند. + و تمامی جماعت گفتند که : «چنین بکنیم.» زیرا که این امر به نظر تمامی قوم پسند آمد.  5 و تابوت خدای خویش را باز نزد خود بیاوریم چونکه در ایام شاؤل نزد آن مسالت ننمودیم.» U # و داود به تمامی جماعت اسرائیل گفت: «اگر شما مصلحت می دانید و اگر این از جانب یهوه خدای ما باشد، نزد برادران خود که در همه زمینه ای اسرائیل باقی مانده اند، به هر طرف بفرستیم و با ایشان کاهنان و لاویانی که در شهرهای خود و حوالی آنها می باشند، نزد ما جمع شوند، k  Q و داود با سرداران هزاره و صده و با جمیع رؤسا مشورت کرد.   (و مجاوران ایشان نیز تا یساکار و زبولون و نفتالی نان بر الاغها و شتران و قاطران و گاوان آوردند و ماکولات از آرد و قرصهای انجیر و کشمش و شراب و روغن و گاوان و گوسفندان به فراوانی آوردند چونکه در اسرائیل شادمانی بود.2 ] 'و در آنجا با داود سه روز اکل و شرب نمودند زیرا که برادران ایشان به جهت ایشان تدارک دیده بودند. b= &جمیع اینها مردان جنگی بودند که بر صف آرایی قادر بودند با دل کامل به حبرون آمدند تا داود را بر تمامی اسرائیل به پادشاهی نصب نمایند، و تمامی بقیه اسرائیل نیز برای پادشاه ساختن داود یک دل بودند. T! %و از آن طرف اردن از بنی رؤبین و بنی جاد و نصف سبط منسی صد و بیست هزار نفر که با جمیع آلات لشکر برای جنگ (مهیا شدند).  $و از اشیر چهل هزار نفر که با لشکر بیرون رفته ، می توانستند جنگ را مهیا سازند. wg #و از بنی دان بیست و هشت هزار و ششصد نفر که برای جنگ مهیا شدند. ~u "و از نفتالی هزار سردار و با ایشان سی و هفت هزار نفر با سپر و نیزه. iK !و از زبولون پنجاه هزار نفر که با لشکر بیرون رفته، می توانستند جنگ را با همه آلات حرب بیارایند و صف آرایی کنند و دو دل نبودند. !; و از بنی یساکار کسانی که از زمانها مخبر شده، می فهمیدند که اسرائیلیان چه باید بکنند، سرداران ایشان دویست نفر و جمیع برادران ایشان فرمانبردار ایشان بودند. I و از نصف سبط منسی هجده هزار نفر که به نامهای خود تعیین شده بودند که بیایند و داود را به پادشاهی نصب نمایند. 0Y و از بنی افرایم بیست هزار و هشتصد نفر که مردان قوی و شجاع و در خاندان پدران خویش نامور بودند. B} و از بنی بنیامین سه هزار نفر از برادران شاؤل و تا آن وقت اکثر ایشان وفای خاندان شاؤل را نگاه می داشتند. }~s و صادوق که جوان قوی و شجاع بود با بیست و دو سردار از خاندان پدرش. p}Y و یهویاداع رئیس بنی هارون و سه هزار و هفتصد نفر همراه وی. E| از بنی لاوی چهار هزار و ششصد نفر. {y از بنی شمعون هفت هزار و یکصد نفر که مردان قوی شجاع برای جنگ بودند. z از بنی یهودا شش هزار و هشتصد نفر که سپر و نیزه داشتند و مسلح جنگ بودند. ry] و این است شماره افراد آنانی که برای جنگ مسلح شده، نزد داود به حبرون آمدند تا سلطنت شاؤل را برحسب فرمان خداوند به وی تحویل نمایند. (xI زیرا در آن وقت، روز به روز برای اعانت داود نزد وی می آمدند تا لشکر بزرگ، مثل لشکر خدا شد. Aw{ ایشان داود را به مقاومت فوجهای (عمالقه ) مدد کردند، زیرا جمیع ایشان مردان قوی شجاع و سردار لشکر بودند. v1 و هنگامی که به صقلغ می رفت، بعضی از منسی به او پیوستند یعنی عدناح و یوزاباد و یدیعئیل و میکائیل و یوزاباد و الیهو و صلتای که سرداران هزاره ای منسی بودند. 2u] و بعضی از منسی به داود ملحق شدند هنگامی که او همراه فلسطینیان برای مقاتله با شاؤل می رفت؛ اما ایشان را مدد نکردند زیرا که سرداران فلسطینیان بعد از مشورت نمودن، او را پس فرستاده، گفتند که : «او با سرهای ما به آقای خود شاؤل ملحق خواهد شد.» ,tQ آنگاه روح بر عماسای که رئیس شلاشیم بود نازل شد (و او گفت): «ای داود ما از آن تو و ای پسر یسی ما با تو هستیم؛ سلامتی، سلامتی بر تو باد، و سلامتی بر انصار تو باد زیرا خدای تو نصرت دهنده تو است.» پس داود ایشان را پذیرفته، سرداران لشکر ساخت. Os و داود به استقبال ایشان بیرون آمده، ایشان را خطاب کرده، گفت: «اگر با سلامتی برای اعانت من نزد من آمدید، دل من با شما ملصق خواهد شد؛ و اگر برای تسلیم نمودن من به دست دشمنانم آمدید، با آنکه ظلمی در دست من نیست، پس خدای پدران ما این را ببیند و انصاف نماید.» ~~}} |o{zuyx:vut~ts/r&qpoo?nTm'kjihAg2eddcbaam`_8^u]Z\\7[GZYYIWVV8TcRQXPzPOCNrMxKJJPHHyGFF5EDCC5AA@]?"=<;:98y77965b33V223100!//..c--2+++K+*L*)w)&(''&G%$$m#g""! T ]Q`W3~.ORQZ 5 ! I~MPvj=Mو چهاردهم برای متتیا و پسران و برادران او دوازده نفر. l<Qو سیزدهم برای شوبائیل و پسران و برادران او دوازده نفر. j;Mو دوازدهم برای حشبیا و پسران و برادران او دوازده نفر. j:Mو یازدهم برای عزرئیل و پسران و برادران او دوازده نفر. `99و دهم برای شمعی و پسران و برادران او دوازده نفر. b8=و نهم برای متنیا و پسران و برادران او دوازده نفر. d7Aو هشتم برای اشعیا و پسران و برادران او دوازده نفر. h6Iو هفتم برای یشرئیله و پسران و برادران او دوازده نفر. `59 و ششم برای بقیا و پسران و برادران او دوازده نفر. d4A و پنجم برای نتنیا و پسران و برادران او دوازده نفر. d3A و چهارم برای یصری و پسران و برادران او دوازده نفر. `29 و سوم برای زکور و پسران و برادران او دوازده نفر. G1 پس قرعه اول بنی آساف برای یوسف بیرون آمد. و قرعه دوم برای جدلیا و او و برادرانش و پسرانش دوازده نفر بودند. 0و برای وظیفه های خود کوچک با بزرگ و معلم با تلمیذ علی السویه قرعه انداختند. f/Eو شماره ایشان با برادران ایشان که سراییدن را به جهت خداوند آموخته بودند، یعنی همه کسان ماهر دویست و هشتاد و هشت نفر بودند. .)جمیع اینها زیر فرمان پدران خویش بودند تا در خانه خداوند با سنج و عود و بربط بسرایند و زیر دست پادشاه و آساف و یدوتون و هیمان به خدمت خانه خدا بپردازند. d-Aجمیع اینها پسران هیمان بودند که در کلام خدا به جهت برافراشتن بوق رایی پادشاه بود. و خدا به هیمان چهارده پسر و سه دختر داد. Q, و از هَیمان، پسران هَیمان بُقَّیا و مَتَنیا و عُزّیئیل و شَبُوئیل و یَریموت و حَنَنَیا و حَنانی و اَلِیآتَه و جدَّلتی و رُومَمتِی عَزَر و یُشبقاشَه و مَلُّوتی و هُوتیر و مَحزیُوت. +و از یدوتون، پسران یدوتون جدلیا و صری و اشعیا و حشبیا و متتیا شش نفر زیر حکم پدر خویش یدوتون با بربطها بودند که با حمد و تسبیح خداوند نبوت می نمود. V*%و اما از بنی آساف، زکور و یوسف و نتنیا و اشرئیله پسران آساف زیر حکم آساف بودند که برحسب فرمان پادشاه نبوت می نمود. G) و داود و سرداران لشکر بعضی از پسران آساف و هیمان و یدوتون را به جهت خدمت جدا ساختند تا با بربط و عود و سنج نبوت نمایند؛ و شماره آنانی که برحسب خدمت خود به کار می پرداختند این است: O(ایشان نیز مثل برادران خود بنی هارون به حضور داود پادشاه و صادوق و اخیملک و رؤسای آبای کهنه و لاویان قرعه انداختند یعنی خاندانهای آبای برادر بزرگتر برابر خاندانهای کوچکتر او بودند. '9و از بنی موشی محلی و عادر و یریموت. اینان برحسب خاندان آبای ایشان بنی لاوی می باشند. B&و اما قیس، از بنی قیس یرحمیئیل، P%و پسر محلی العازار و او را فرزندی نبود. f$Eو از بنی مراری پسران یعزیا بنو و شوهم و زکور و عبری. V#%و از بنی مراری محلی و موشی و پسر یعزیا بنو. N"و برادر میکا یشیا و از بنی یشیا زکریا. P!از بنی عزیئیل میکا و از بنی میکا شامیر.  و از بنی حبرون یریا و دومین امریا و سومین یحزیئیل و چهارمین یقمعام. U#و از بنی یصهار شلوموت و از بنی شلوموت یحت. Mو اما رحبیا. از بنی رحبیا یشیای رئیس، و اما درباره بقیه بنی لاوی، از بنی عمرام شوبائیل و از بنی شوبائیل یحدیا. !;پس این است وظیفه ها و خدمتهای ایشان به جهت داخل شدن در خانه خداوند برحسب قانونی که به واسطه پدر ایشان هارون موافق فرمان یهوه خدای اسرائیل به ایشان داده شد. c?و بیست و سوم برای دلایا و بیست و چهارم برای معزیا. `9و بیست و یکم برای یاکین و بیست و دوم برای جامول، X)و نوزدهم برای فتحیا و بیستم برای یحزقیئیل، Pو هفدهم برای حیزیر و هجدهم برای هفصیص، T!و پانزدهم برای بلجه و شانزدهم برای امیر، \1 و سیزدهم برای حُفَّه و چهاردهم برای یَشَبآب. Z- و یازدهم برای الیاشیب و دوازدهم برای یاقیم، F و نهم برای یشوع و دهم برای شکنیا، H  و هفتم برای هقوص و هشتم برای ابیا، L و پنجم برای ملکیه و ششم برای میامین، Nو سوم برای حاریم و چهارم برای سعوریم، iKو قرعه اول برای یهویاریب بیرون آمد و دوم برای یدعیا، 9و شمعیا ابن نتنئیل کاتب که از بنی لاوی بود، اسمهای ایشان را به حضور پادشاه و سروران و صادوق کاهن و اخیملک بن ابیاتار و رؤسای خاندان آبای کاهنان و لاویان نوشت و یک خاندان آبا به جهت العازار گرفته شد و یک به جهت ایتامار گرفته شد. \1پس اینان با آنان به حسب قرعه معین شدند زیرا که رؤسای قدس و رؤسای خانه خدا هم از بنی العازار و هم از بنی ایتامار بودند. 9 kو از پسران العازار مردانی که قابل ریاست بودند، زیاده از بنی ایتامار یافت شدند. پس شانزده رئیس خاندان آبا از بنی العازار و هشت رئیس خاندان آبا از بنی ایتامار معین کردند. g Gو داود با صادوق که از بنی العازار بود و اخیملک که از بنی ایتامار بود، ایشان را برحسب وکالت ایشان بر خدمت ایشان تقسیم کردند. 0 Yو ناداب و ابیهو قبل از پدر خود مردند و پسری نداشتند، پس العازار و ایتامار به کهانت پرداختند.   !و این است فرقه های بنی هارون: پسران هارون، ناداب و ابیهو و العازار و ایتامار. : m و برای نگاه داشتن وظیفه خیمه اجتماع و وظیفه قدس و وظیفه برادران خود بنی هارون در خدمت خانه خداوند.}sو به جهت گذرانیدن همه قربانی های سوختنی برای خداوند در هر روز سبت و غره ها و عیدها برحسب شماره و بر وفق قانون آنها دائما به حضور خداوند. xiو تا هر صبح برای تسبیح و حمد خداوند حاضر شوند و همچنین هر شام. U#و بر نان تقدمه و آرد نرم به جهت هدیه آردی و قرصهای فطیر و آنچه بر ساج پخته می شود و ربیکه ها و بر همه کیلها و وزنها. }زیرا که منصب ایشان به طرف بنی هارون بود تا خانه خداوند را خدمت نمایند، در صحنها و حجره ها و برای تطهیر همه چیزهای مقدس و عمل خدمت خانه خدا.  لهذا برحسب فرمان آخر داود پسران لاوی از بیست ساله و بالاتر شمرده شدند. و نیز لاویان را دیگر لازم نیست که مسکن و همه اسباب خدمت را بردارند.» A{زیرا که داود گفت: «یهوه خدای اسرائیل قوم خویش را آرامی داده است و او در اورشلیم تا به ابد ساکن می باشد. T!اینان پسران لاوی موافق خاندانهای آبای خود و رؤسای خاندانهای آبا از آنانی که شمرده شدند برحسب شماره اسمای سرهای خود بودند که از بیست ساله و بالاتر در عمل خدمت خانه خداوند می پرداختند. [/پسران موشی محلی و عادر و یریموت سه نفر بودند. <qو العازار مرد و او را پسری نبود؛ لیکن دختران داشت و برادران ایشان پسران قیس ایشان را به زنی گرفتند. f~Eپسران مراری محلی و موشی و پسران محلی العازار و قیس. N}پسران عزیئیل اولین میکا و دومین یشیا. |پسران حبرون، اولین یریا و دومین امریا و سومین یحزیئیل و چهارمین یقمعام. B{از پسران یصهار شلومیت رئیس بود. 6zeو از پسران العازار رحبیا رئیس بود و العازار را پسر دیگر نبود؛ اما پسران رحبیا بسیار زیاد بودند. Byاز پسران جرشوم شبوئیل رئیس بود. ;xqپسران موسی جرشوم و العازار. [w/و پسران موسی مرد خدا با سبط لاوی نامیده شدند. Gv پسران عمرام هارون و موسی و هارون ممتاز شد تا او و پسرانش قدس الاقداس را پیوسته تقدیس نمایند و به حضور خداوند بخور بسوزانند و او را خدمت نمایند و به اسم او همیشه اوقات برکت دهند. fuE پسران قهات عمرام و یصهار و حبرون و عزیئیل چهار نفر. Dt و یحت اولین و زیزا دومین و یعوش و بریعه پسران بسیار نداشتند؛ از این سبب یک خاندان آبا از ایشان شمرده شد. sw و پسران شمعی یحت و زینا و یعوش و بریعه. اینان چهار پسر شمعی بودند. r7 پسران شمعی شلومیت و حزیئیل و هاران سه نفر. اینان رؤسای خاندانهای آبای لعدان بودند. \q1پسران لعدان اول یحیئیل و زیتام و سومین یوئیل. 7piاز جرشونیان لعدان و شمعی. o/و داود ایشان را برحسب پسران لاوی یعنی جرشون و قهات و مراری به فرقه ها تقسیم نمود. Enو چهار هزار دربانان و چهار هزار نفر بودند که خداوند را به آلاتی که به جهت تسبیح ساخته شد، تسبیح خواندند. &mEاز ایشان بیست و چهار هزار به جهت نظارت عمل خانه خداوند و شش هزار سروران و داوران بودند. 4laو لاویان از سی ساله و بالاتر شمرده شدند و عدد ایشان برحسب سرهای مردان ایشان، سی و هشت هزار بود. hkIو تمامی سروران اسرائیل و کاهنان و لاویان را جمع کرد. j و چون داود پیر و سالخورده شد، پسر خود سلیمان را به پادشاهی اسرائیل نصب نمود. ri]پس حال دلها و جانهای خود را متوجه سازید تا یهوه خدای خویش را بطلبید و برخاسته ، مقدس یهوه خدای خویش را بنا نمایید تا تابوت عهد خداوند و آلات مقدس خدا را به خانه ای که به جهت اسم یهوه بنا می شود درآورید.»Bh}(و گفت): «آیا یهوه خدای شما با شما نیست و آیا شما را از هر طرف آرامی نداده است؟ زیرا ساکنان زمین را به دست من تسلیم کرده است و زمین به حضور خداوند و به حضور قوم او مغلوب شده است. gو داود تمامی سروران اسرائیل را امر فرمود که پسرش سلیمان را اعانت نمایند. f%طلا و نقره و برنج و آهن بیشمار است پس برخیز و مشغول باش و خداوند همراه تو باد.» "e=و نزد تو عمله بسیارند، از سنگبران و سنگتراشان و نجاران و اشخاص هنرمند برای هر صنعتی. Ndو اینک من در تنگی خود صد هزار وزنه طلا و صد هزار وزنه نقره و برنج و آهن اینقدر زیاده که به وزن نیاید، برای خانه خداوند حاضر کرده ام؛ و چوب و سنگ نیز مهیا ساخته ام و تو بر آنها مزید کن. !c; آنگاه اگر متوجه شده، فرایض و احکامی را که خداوند به موسی درباره اسرائیل امر فرموده است، به عمل آوری کامیاب خواهی شد. پس قوی و دلیر باش و ترسان و هراسان مشو. Ob اما خداوند تو را فطانت و فهم عطا فرماید و تو را درباره اسرائیل وصیت نماید تا شریعت یهوه خدای خود را نگاه داری. Ta! پس حال ای پسر من خداوند همراه تو باد تا کامیاب شوی و خانه یهوه خدای خود را چنانکه درباره تو فرموده است بنا نمایی. ` او خانه ای برای اسم من بنا خواهد کرد و او پسر من خواهد بود و من پدر او خواهم بود. و کرسی سلطنت او را بر اسرائیل تا ابداﻵباد پایدار خواهم گردانید. s__ اینک پسری برای تو متولد خواهد شد که مرد آرامی خواهد بود زیرا که من او را از جمیع دشمنانش از هر طرف آرامی خواهم بخشید، چونکه اسم او سلیمان خواهد بود و در ایام او اسرائیل را سلامتی و راحت عطا خواهم فرمود. 7^gلیکن کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: چونکه بسیار خون ریخته ای و جنگهای عظیم کرده ای، پس خانه ای برای اسم من بنا نخواهی کرد، چونکه به حضور من بسیار خون بر زمین ریخته ای. 1][و داود به سلیمان گفت که : «ای پسرم! من اراده داشتم که خانه ای برای اسم یهوه خدای خود بنا نمایم. *\Mپس پسر خود سلیمان را خوانده، او را وصیت نمود که خانه ای برای یهوه خدای اسرائیل بنا نماید. q[[و داود گفت: «پسر من سلیمان صغیر و نازک است و خانه ای که برای یهوه باید بنا نمود، می بایست بسیار عظیم و نامی و جلیل در تمامی زمینها بشود؛ لهذا حال برایش تهیه می بینم.» پس داود قبل از وفاتش تهیه بسیار دید.Z3و چوب سرو آزاد بیشمار زیرا که اهل صیدون و صور چوب سرو آزاد بسیار برای داود آوردند. MYو داود آهن بسیاری به جهت میخها برای لنگه های دروازه ها و برای وصلها حاضر ساخت و برنج بسیار که نتوان وزن نمود. fXEو داود فرمود تا غریبان را که در زمین اسرائیل اند جمع کنند، و سنگتراشان معین کرد تا سنگهای مربع برای بنای خانه خدا بتراشند. W ;پس داود گفت: «این است خانه یهوه خدا، و این مذبح قربانی سوختنی برای اسرائیل می باشد.» ,VQلیکن داود نتوانست نزد آن برود تا از خدا مسالت نماید، چونکه از شمشیر فرشته خداوند می ترسید.?Uwاما مسکن خداوند که موسی در بیابان ساخته بود و مذبح قربانی سوختنی ، در آن ایام در مکان بلند جبعون بود. MTدر آن زمان چون داود دید که خداوند او را در خرمنگاه ارنان یبوسی مستجاب فرموده است، در آنجا قربانی ها گذرانید. xSiو خداوند فرشته را حکم داد تا شمشیر خود را در غلافش برگردانید. XR)و داود در آنجا مذبحی به جهت خداوند بنا نموده، قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی گذرانید و نزد خداوند استدعا نمود؛ و او آتشی از آسمان بر مذبح قربانی سوختنی (نازل کرده،) او را مستجاب فرمود. pQYپس داود برای آن موضع ششصد مثقال طلا به وزن، به ارنان داد. 3P_اما داود پادشاه به ارنان گفت: «نی، بلکه آن را البته به قیمت تمام از تو خواهم خرید، زیرا که از اموال تو برای خداوند نخواهم گرفت و قربانی سوختنی مجانا نخواهم گذرانید.» zOmارنان به داود عرض کرد: «آن را برای خود بگیر و آقایم پادشاه آنچه که در نظرش پسند آید به عمل آورد؛ ببین گاوان را به جهت قربانی سوختنی و چومها را برای هیزم و گندم را به جهت هدیه آردی دادم و همه را به تو بخشیدم.» vNeو داود به ارنان گفت: «جای خرمنگاه را به من بده تا مذبحی به جهت خداوند برپا نمایم؛ آن را به قیمت تمام به من بده تا وبا از قوم رفع شود.» MMو چون داود نزد ارنان آمد، ارنان نگریسته ، داود را دید و از خرمنگاه بیرون آمده، به حضور داود رو به زمین افتاد. LLو ارنان روگردانیده، فرشته را دید و چهار پسرش که همراهش بودند، خویشتن را پنهان کردند؛ و ارنان گندم می کوبید. dKAپس داود برحسب کلامی که جاد به اسم خداوند گفت برفت. ZJ-و فرشته خداوند جاد را امر فرمود که به داود بگوید که داود برود و مذبحی به جهت خداوند در خرمنگاه ارنان یبوسی برپا کند. I9و داود به خدا گفت: «آیا من برای شمردن قوم امر نفرمودم و آیا من آن نیستم که گناه ورزیده، مرتکب شرارت زشت شدم؟ اما این گوسفندان چه کرده اند؟ پس ای یهوه خدایم، مستدعی این که دست تو بر من و خاندان پدرم باشد و به قوم خود بلا مرسانی .» cH?و داود چشمان خود را بالا انداخته ، فرشته خداوند را دید که در میان زمین و آسمان ایستاده است و شمشیری برهنه در دستش بر اورشلیم برافراشته ؛ پس داود و مشایخ به پلاس ملبس شده، به روی خود در افتادند. QG و خدا فرشته ای به اورشلیم فرستاد تا آن را هلاک سازد؛ و چون می خواست آن را هلاک سازد، خداوند ملاحظه نمود و از آن بلا پشیمان شد و به فرشته ای که (قوم را) هلاک می ساخت گفت: «کافی است، حال دست خود را باز دار.» و فرشته خداوند نزد خرمنگاه ارنان یبوسی ایستاده بود. F}پس خداوند وبا بر اسرائیل فرستاد و هفتاد هزار نفر از اسرائیل مردند. eEC داود به جاد گفت: «در شدت تنگی هستم. تمنا اینکه به دست خداوند بیفتم زیرا که رحمتهای او بسیار عظیم است و به دست انسان نیفتم.» D5 یا سه سال قحط بشود، یا سه ماه پیش روی خصمانت تلف شوی و شمشیر دشمنانت تو را در گیرد، یا سه روز شمشیر خداوند و وبا در زمین تو واقع شود، و فرشته خداوند تمامی حدود اسرائیل را ویران سازد. پس اﻵن ببین که نزد فرستنده خود چه جواب برم.» C پس جاد نزد داود آمده، وی را گفت: « خداوند چنین می فرماید برای خود اختیار کن: B} «برو و داود را اعلام کرده، بگو خداوند چنین می فرماید: من سه چیز پیش تو می گذارم؛ پس یکی از آنها را برای خود اختیار کن تا برایت به عمل آورم.» `A9 و خداوند جاد را که رایی داود بود خطاب کرده، گفت: l@Qو داود به خدا گفت: «در این کاری که کردم، گناه عظیمی ورزیدم. و حال گناه بنده خود را عفو فرما زیرا که بسیار احمقانه رفتار نمودم.» r?]و این امر به نظر خدا ناپسند آمد، پس اسرائیل را مبتلا ساخت. *>Mلیکن لاویان و بنیامینیان را در میان ایشان نشمرد زیرا که فرمان پادشاه نزد یوآب مکروه بود. ='و یوآب عدد شمرده شدگان قوم را به داود داد و جمله اسرائیلیان هزار هزار و یکصد هزار مرد شمشیرزن و از یهودا چهارصد و هفتاد و چهار هزار مرد شمشیرزن بودند. ?<wاما کلام پادشاه بر یوآب غالب آمد و یوآب در میان تمامی اسرائیل گردش کرده، باز به اورشلیم مراجعت نمود. [;/یوآب گفت: «خداوند بر قوم خود هر قدر که باشند صد چندان مزید کند؛ و ای آقایم پادشاه آیا جمیع ایشان بندگان آقایم نیستند؟ لیکن چرا آقایم خواهش این عمل دارد و چرا باید باعث گناه اسرائیل بشود؟» R:و داود به یوآب و سروران قوم گفت: «بروید و عدد اسرائیل را از بئرشبع تا دان گرفته ، نزد من بیاورید تا آن را بدانم.» 9 و شیطان به ضد اسرائیل برخاسته، داود را اغوا نمود که اسرائیل را بشمارد. 8اینان برای رافا در جت زاییده شدند و به دست داود و به دست بندگانش افتادند. 7 و چون او اسرائیل را به تنگ آورد، یهوناتان بن شمعا برادر داود او را کشت. ~6uو باز جنگ در جت واقع شد که در آنجا مردی بلند قد بود که بیست و چهار انگشت، شش بر هر دست و شش بر هر پا داشت و او نیز برای رافا زاییده شده بود. c5?و باز جنگ با فلسطینیان واقع شد و الحانان بن یاعیر لحمیرا که برادر جلیات جتی بود کشت که چوب نیزه اش مثل نورد جولاهکان بود. a4;و بعد از آن جنگی با فلسطینیان در جازر، واقع شد که در آن سبکای حوشاتی سفای را که از اولاد رافا بود کشت و ایشان مغلوب شدند. J3 و خلق آنجا را بیرون آورده، ایشان را به اره ها و چومهای آهنین و تیشه ها پاره پاره کرد؛ و داود به همین طور با جمیع شهرهای بنی عمون رفتار نمود. پس داود و تمامی قوم به اورشلیم برگشتند. 2و داود تاج پادشاه ایشان را از سرش گرفت که وزنش یک وزنه طلا بود و سنگهای گرانبها داشت و آن را بر سر داود گذاشتند و غنیمت از حد زیاده از شهر بردند. 1 و واقع شد در وقت تحویل سال، هنگام بیرون رفتن پادشاهان، که یوآب قوت لشکر را بیرون آورد، و زمین بنی عمون را ویران ساخت و آمده، ربه را محاصره نمود. اما داود در اورشلیم ماند و یوآب ربه را تسخیر نموده، آن را منهدم ساخت. 0و چون بندگان هدرعزر دیدند که از حضور اسرائیل شکست خوردند، با داود صلح نموده، بنده او شدند، و ارامیان بعد از آن در اعانت بنی عمون اقدام ننمودند.~/uو ارامیان از حضور اسرائیل فرار کردند و داود مردان هفت هزار ارابه و چهل هزار پیاده از ارامیان را کشت، و شوفک سردار لشکر را به قتل رسانید. F.و چون خبر به داود رسید، تمامی اسرائیل را جمع کرده، از اردن عبور نمود و به ایشان رسیده، مقابل ایشان صف آرایی نمود. و چون داود جنگ را با ارامیان آراسته بود، ایشان با وی جنگ کردند. )-Kو چون ارامیان دیدند که از حضور اسرائیل شکست یافتند، ایشان قاصدان فرستاده، ارامیان را که به آن طرف نهر بودند آوردند، و شوفک سردار لشکر هدرعزر پیشوای ایشان بود. g,Gو چون بنی عمون دیدند که ارامیان فرار کردند، ایشان نیز از حضور برادرش ابشای گریخته، داخل شهر شدند؛ و یوآب به اورشلیم برگشت. 8+iپس یوآب و گروهی که همراهش بودند، نزدیک شدند تا با ارامیان جنگ کنند و ایشان از حضور وی فرار کردند. I*  دلیر باش که به جهت قوم خویش و به جهت شهرهای خدای خود مردانه بکوشیم و خداوند آنچه را در نظرش پسند آید بکند.» L) و گفت: «اگر ارامیان بر من غالب آیند، به مدد من بیا؛ و اگر بنی عمون بر تو غالب آیند، به جهت امداد تو خواهم آمد. (  و بقیه قوم را به دست برادر خود ابشای سپرد و به مقابل بنی عمون صف کشیدند. ' و چون یوآب دید که روی صفوف جنگ، هم از پیش و هم از عقبش بود، از تمامی برگزیدگان اسرائیل گروهی را انتخاب کرده، در مقابل ارامیان صف آرایی نمود. T&! و بنی عمون بیرون آمده، نزد دروازه شهر برای جنگ صف آرایی نمودند. و پادشاهانی که آمده بودند، در صحرا علیحده بودند. t%aو چون داود این را شنید، یوآب و تمامی لشکر شجاعان را فرستاد. 8$iپس سی و دو هزار ارابه و پادشاه معکه و جمعیت او را برای خود اجیر کردند، و ایشان بیرون آمده، در مقابل میدبا اردو زدند، و بنی عمون از شهرهای خود جمع شده، برای مقاتله آمدند. -#Sو چون بنی عمون دیدند که نزد داود مکروه شده اند، حانون و بنی عمون هزار وزنه نقره فرستادند تا ارابه ها و سواران از ارام نهرین و ارام معکه و صوبه برای خود اجیر سازند. K"و چون بعضی آمده، داود را از حالت آن کسان خبر دادند، به استقبال ایشان فرستاد زیرا که ایشان بسیار خجل بودند، و پادشاه گفت: «در اریحا بمانید تا ریشهای شما درآید و بعد از آن برگردید.» Z!-پس حانون خادمان داود را گرفته ، ریش ایشان را تراشید و لباسهای ایشان را از میان تا جای نشستن دریده، ایشان را رها کرد. Y +و سروران بنی عمون به حانون گفتند: «آیا گمان می بری که به جهت تکریم پدر تو است که داود تعزیت کنندگان نزد تو فرستاده است؟ نی بلکه بندگانش به جهت تفحص و انقلاب و جاسوسی زمین نزد تو آمده اند.» ]3و داود گفت: «با حانون بن ناحاش احسان نمایم چنانکه پدرش به من احسان کرد.» پس داود قاصدان فرستاد تا او را درباره پدرش تعزیت گویند. و خادمان داود به زمین بنی عمون نزد حانون برای تعزیت وی آمدند.  %و بعد از این واقع شد که ناحاش، پادشاه بنی عمون مرد و پسرش در جای او سلطنت نمود. +و بنایا ابن یهویاداع رئیس کریتیان و فلیتیان و پسران داود نزد پادشاه مقدم بودند.yو صادوق بن اخیطوب و ابی ملک بن ابیاتار کاهن بودند و شوشا کاتب بود. |qو یوآب بن صرویه سردار لشکر بود و یهوشافاط بن اخیلود وقایع نگار. !;و داود بر تمامی اسرائیل سلطنت نموده، انصاف و عدالت را بر تمامی قوم خود مجرا می داشت. L و در ادوم قراولان قرار داد و جمیع ادومیان بندگان داود شدند و خداوند داود را در هر جایی که می رفت نصرت می داد. yk و ابشای ابن صرویه هجده هزار نفر از ادومیان را در وادی ملح کشت. M$~~N}}s}||{{zmz yJxww;v9uttRsarqqmpoo?nnQmm6llikjjDiBhg{fbeAccbaa `W_|^^0]y\\[RZYYXXWWV|VUTSRQQ8PdOOCNN,MKJ{IHG F E/CAA@:?+>i=<:;:987^64210/.--++ )((i'Q&%$##$" m2bvI&J9R t .xM'SGو کیست که خانه ای برای او تواند ساخت؟ زیرا فلک و فلک الافلاک گنجایش او را ندارد؛ و من کیستم که خانه ای برای وی بنا نمایم؟ نی بلکه برای سوزانیدن بخور در حضور وی. R3و خانه ای که من بنا می کنم عظیم است، زیرا که خدای ما از جمیع خدایان عظیمتر می باشد. OQاینک من خانه ای برای اسم یهوه خدای خود بنا می نمایم تا آن را برای او تقدیس کنم و بخور معطر در حضور وی بسوزانم، و به جهت نان تقدمه دائمی و قربانی های سوختنی صبح و شام، و به جهت سبتها و غره ها و عیدهای یهوه خدای ما زیرا که این برای اسرائیل فریضه ای ابدی است. >Puو سلیمان نزد حورام، پادشاه صور فرستاده، گفت: «چنانکه با پدرم داود رفتار نمودی و چوب سرو آزاد برایش فرستادی تا خانه ای به جهت سکونت خویش بنا نماید، (همچنین با من رفتار نما). hOIو سلیمان هفتاد هزار نفر برای حمل بارها، و هشتاد هزار نفر برای بریدن چوب در کوهها، و سه هزار و ششصد نفر برای نظارت آنها شمرد. N -و سلیمان قصد نمود که خانه ای برای اسم یهوه و خانه ای به جهت سلطنت خودش بنا نماید. TM #و یک ارابه را به قیمت ششصد مثقال نقره از مصر بیرون می آوردند و می رسانیدند و یک اسب را به قیمت صد و پنجاه؛ و همچنین برای جمیع پادشاهان حتیان و پادشاهان ارام به توسط آنها بیرون می آوردند.AL }و اسبهای سلیمان از مصر آورده می شد، و تاجران پادشاه دسته های آنها را می خریدند هر دسته را به قیمت معین. DK و پادشاه نقره و طلا را در اورشلیم مثل سنگها و چوب سرو آزاد را مثل چوب افراغ که در همواری است فراوان ساخت. J و سلیمان ارابه ها و سواران جمع کرده، هزار و چهارصد ارابه و دوازده هزار سوار داشت، و آنها را در شهرهای ارابه ها و نزد پادشاه در اورشلیم گذاشت. JI  پس سلیمان از مکان بلندی که در جبعون بود، از حضور خیمه اجتماع به اورشلیم مراجعت کرد و بر اسرائیل سلطنت نمود. 6H g لهذا حکمت و معرفت به تو بخشیده شد و دولت و توانگری و حشمت را نیز به تو خواهم داد که پادشاهانی که قبل از تو بودند مثل آن را نداشتند و بعد از تو نیز مثل آن را نخواهند داشت.» G ; خدا به سلیمان گفت: «چونکه این در خاطر تو بود و دولت و توانگری و حشمت و جان دشمنانت را نطلبیدی و نیز طول ایام را نخواستی ، بلکه به جهت خود حکمت و معرفت را درخواست کردی تا بر قوم من که تو را بر سلطنت ایشان نصب نموده ام داوری نمایی ، cF A اﻵن حکمت و معرفت را به من عطا فرما تا به حضور این قوم خروج و دخول نمایم زیرا کیست که این قوم عظیم تو را داوری تواند نمود؟» YE - حال ای یهوه خدا به وعده خود که به پدرم داود دادی وفا نما زیرا که تو مرا بر قومی که مثل غبار زمین کثیرند پادشاه ساختی. D 1سلیمان به خدا گفت: «تو به پدرم داود احسان عظیم نمودی و مرا به جای او پادشاه ساختی. C در همان شب خدا به سلیمان ظاهر شد و او را گفت: «آنچه را که به تو بدهم طلب نما.» XB +پس سلیمان به آنجا نزد مذبح برنجینی که در خیمه اجتماع بود، به حضور خداوند برآمده، هزار قربانی سوختنی بر آن گذرانید. ]A 5و مذبح برنجینی که بصلئیل بن اوری ابن حور ساخته بود، در آنجا پیش مسکن خداوند ماند و سلیمان و جماعت نزد آن مسالت نمودند. d@ Cلیکن داود تابوت خدا را از قریه یعاریم به جایی که داود برایش مهیا کرده بود، بالا آورد و خیمه ای برایش در اورشلیم برپا نمود. ? و سلیمان با تمامی جماعت به مکان بلندی که در جبعون بود رفتند، زیرا خیمه اجتماع خدا که موسی بنده خداوند آن را در بیابان ساخته بود، در آنجا بود. f> Gو سلیمان تمامی اسرائیل و سرداران هزاره و صده و داوران و هر رئیسی را که در تمامی اسرائیل بود، از رؤسای خاندانهای آبا خواند، %= Gو سلیمان پسر داود در سلطنت خود قوی شد و یهوه خدایش با وی می بود و او را عظمت بسیار بخشید. 9<kبا تمامی سلطنت و جبروت او و روزگاری که بر وی و بر اسرائیل و بر جمیع ممالک آن اراضی گذشت، مکتوب است.5;cو اینک امور اول و آخر داود پادشاه در سفر اخبار سموئیل رایی و اخبار ناتان نبی و اخبار جاد رایی ، $:Aو در پیری نیکو از عمر و دولت و حشمت سیر شده، وفات نمود و پسرش سلیمان به جایش پادشاه شد. H9 و مدت سلطنت او بر اسرائیل چهل سال بود، اما در حبرون هفت سال سلطنت کرد و در اورشلیم سی و سه سال پادشاهی کرد. X8)پس داود بن یسی بر تمامی اسرائیل سلطنت نمود. w7gو خداوند سلیمان را در نظر تمام اسرائیل بسیار بزرگ گردانید و او را جلالی شاهانه داد که به هیچ پادشاه اسرائیل قبل از او داده نشده بود. 6و جمیع سروران و شجاعان و همه پسران داود پادشاه نیز مطیع سلیمان پادشاه شدند. L5پس سلیمان بر کرسی خداوند نشسته ، به جای پدرش داود پادشاهی کرد و کامیاب شد و تمامی اسرائیل او را اطاعت کردند. 74gو در آن روز به حضور خداوند به شادی عظیم اکل و شرب نمودند، و سلیمان پسر داود را دوباره به پادشاهی نصب نموده، او را به حضور خداوند به ریاست و صادوق را به کهانت مسح نمودند. G3و در فردای آن روز برای خداوند ذبایح ذبح کردند و قربانی های سوختنی برای خداوند گذرانیدند یعنی هزار گاو و هزار قوچ و هزار بره با هدایای ریختنی و ذبایح بسیار به جهت تمامی اسرائیل. E2پس داود به تمامی جماعت گفت: «یهوه خدای خود را متبارک خوانید.» و تمامی جماعت یهوه خدای پدران خویش را متبارک خوانده، به رو افتاده، خداوند را سجده کردند و پادشاه را تعظیم نمودند. 17و به پسر من سلیمان دل کامل عطا فرما تا اوامر و شهادات و فرایض تو را نگاه دارد، و جمیع این کارها را به عمل آورد و هیکل را که من برای آن تدارک دیدم بنا نماید.» {0oای یهوه خدای پدران ما ابراهیم و اسحاق و اسرائیل این را همیشه در تصور فکرهای دل قوم خود نگاه دار و دلهای ایشان را به سوی خود ثابت گردان. s/_و می دانم ای خدایم که تو دلها را می آزمایی و استقامت را دوست می داری و من به استقامت دل خود همه این چیزها را به خوشی دادم و اﻵن قوم تو را که اینجا حاضرند دیدم که به شادمانی و خوشی دل هدایا برای تو آوردند. e.Cای یهوه خدای ما تمامی این اموال که به جهت ساختن خانه برای اسم قدوس تو مهیا ساخته ایم، از دست تو و تمامی آن از آن تو می باشد. J- زیرا که ما مثل همه اجداد خود به حضور تو غریب و نزیل می باشیم و ایام ما بر زمین مثل سایه است و هیچ دوام ندارد. ,!لیکن من کیستم و قوم من کیستند که قابلیت داشته باشیم که به خوشی دل اینطور هدایا بیاوریم؟ زیرا که همه این چیزها از آن تو است و از دست تو به تو داده ایم. + و اﻵن ای خدای ما تو را حمد می گوییم و اسم مجید تو را تسبیح می خوانیم.d*A و دولت و جلال از تو می آید و تو بر همه حاکمی ، و کبریا و جبروت در دست تو است و عظمت دادن و قوت بخشیدن به همه کس در دست تو است. -)S و ای خداوند عظمت و جبروت و جلال و قوت و کبریا از آن تو است زیرا هر چه در آسمان و زمین است از آن تو می باشد؛ و ای خداوند ملکوت از آن تو است و تو بر همه سر و متعال هستی. e(C و داود به حضور تمامی جماعت خداوند را متبارک خواند و داود گفت: «ای یهوه خدای پدر ما اسرائیل تو از ازل تا به ابد متبارک هستی. ' آنگاه قوم از آن رو که به خوشی دل هدیه آورده بودند شاد شدند زیرا به دل کامل هدایای تبرعی برای خداوند آوردند و داود پادشاه نیز بسیار شاد و مسرور شد. 6&eو هر کس که سنگهای گرانبها نزد او یافت شد، آنها را به خزانه خانه خداوند به دست یحیئیل جرشونی داد. c%?و به جهت خدمت خانه خدا پنج هزار وزنه و ده هزار درهم طلا و ده هزار وزنه نقره و هجده هزار وزنه برنج و صد هزار وزنه آهن دادند. a$;آنگاه رؤسای خاندانهای آبا و رؤسای اسباط اسرائیل و سرداران هزاره و صده با ناظران کارهای پادشاه به خوشی دل هدایا آوردند. @#y طلا را به جهت چیزهای طلا و نقره را به جهت به جهت چیزهای نقره و به جهت تمامی کاری که به دست صنعتگران ساخته می شود. پس کیست که به خوشی دل خویشتن را امروز برای خداوند وقف نماید؟ 5"cیعنی سه هزار وزنه طلا از طلای اوفیر و هفت هزار وزنه نقره خالص به جهت پوشانیدن دیوارهای خانه ها. !%و نیز چونکه به خانه خدای خود رغبت داشتم و طلا و نقره از اموال خاص خود داشتم، آن را علاوه بر هر آنچه به جهت خانه قدس تدارک دیدم برای خانه خدای خود دادم.  !و من به جهت خانه خدای خود به تمامی قوتم تدارک دیده ام، طلا را به جهت چیزهای طلایی و نقره را برای چیزهای نقره ای و برنج را به جهت چیزهای برنجین و آهن را برای چیزهای آهنین و چوب را به جهت چیزهای چوبین و سنگ جزع و سنگهای ترصیع و سنگهای سیاه و سنگهای رنگارنگ و هر قسم سنگ گرانبها و سنگ مرمر فراوان. F و داود پادشاه به تمامی جماعت گفت: «پسرم سلیمان که خدا او را به تنهایی برای خود برگزیده، جوان و لطیف است و این مهم عظیمی است زیرا که هیکل به جهت انسان نیست بلکه برای یهوه خدا است. V%اینک فرقه های کاهنان و لاویان برای تمام خدمت خانه خدا (حاضرند) و برای هر گونه عمل همه کسان دلگرم که برای هر صنعتی مهارت دارند، با تو هستند و سروران و تمامی قوم مطیع کل اوامر تو می باشند.»~uو داود به پسر خود سلیمان گفت: «قوی و دلیر باش و مشغول شو و ترسان و هراسان مباش، زیرا یهوه خدا که خدای من می باشد، با تو است و تا همه کار خدمت خانه خداوند تمام نشود، تو را وا نخواهد گذاشت و تو را ترک نخواهد نمود. K(و داود گفت): « خداوند این همه را یعنی تمامی کارهای این نمونه را از نوشته دست خود که بر من بود به من فهمانید.» ykو طلای مصفی را به وزن به جهت مذبح بخور و طلا را به جهت نمونه مرکب کروبیان که بالهای خود را پهن کرده، تابوت عهد خداوند را می پوشانیدند. a;و زر خالص را برای چنگالها و کاسه ها و پیاله ها و به جهت طاسهای طلا موافق وزن هر طاس و به جهت طاسهای نقره موافق وزن هر طاس. %Cو طلا را به وزن به جهت میزه ای نان تقدمه برای هر میز علیحده و نقره را برای میزه ای نقره. \1و طلا را به وزن به جهت شمعدانهای طلا و چراغهای آنها به جهت هر شمعدان و چراغهایش، آن را به وزن داد و برای شمعدانهای نقره نیز نقره را به وزن به جهت هر چراغدان موافق کار هر شمعدان و چراغهای آن. Kو از طلا به وزن برای همه آلات طلا به جهت هر نوع خدمتی و از نقره به وزن برای همه آلات نقره به جهت هر نوع خدمتی. >u و برای فرقه های کاهنان و لاویان و برای تمامی کار خدمت خانه خداوند و برای همه اسباب خدمت خانه خداوند.  و نمونه هر آنچه را که از روح به او داده شده بود، برای صحنهای خانه خداوند و برای همه حجره های گرداگردش و برای خزاین خانه خدا و خزاین موقوفات داد. I  و داود به پسر خود سلیمان نمونه رواق و خانه ها و خزاین و بالاخانه ها و حجره های اندرونی آن و خانه کرسی رحمت، D حال با حذر باش زیرا خداوند تو را برگزیده است تا خانه ای به جهت مقدس او بنا نمایی. پس قوی شده، مشغول باش.» T! «و تو ای پسر من سلیمان خدای پدر خود را بشناس و او را به دل کامل و به ارادت تمام عبادت نما زیرا خداوند همه دلها را تفتیش می نماید و هر تصور فکرها را ادراک می کند؛ و اگر او را طلب نمایی ، او را خواهی یافت؛ اما اگر او را ترک کنی ، تو را تا به ابد دور خواهد انداخت. پس اﻵن در نظر تمامی اسرائیل که جماعت خداوند هستند و به سمع خدای ما متوجه شده، تمامی اوامر یهوه خدای خود را بطلبید تا این زمین نیکو را به تصرف آورده، آن را بعد از خودتان به پسران خویش تا به ابد به ارثیت واگذارید. V%و اگر او به جهت بجا آوردن فرایض و احکام من مثل امروز ثابت بماند، آنگاه سلطنت او را تا به ابد استوار خواهم گردانید. |qو به من گفت: پسر تو سلیمان، او است که خانه مرا و صحنهای مرا بنا خواهد نمود، زیرا که او را برگزیده ام تا پسر من باشد و من پدر او خواهم بود. s_و از جمیع پسران من (زیرا خداوند پسران بسیار به من داده است)، پسرم سلیمان را برگزیده است تا بر کرسی سلطنت خداوند بر اسرائیل بنشیند. C لیکن یهوه خدای اسرائیل مرا از تمامی خاندان پدرم برگزیده است که بر اسرائیل تا به ابد پادشاه بشوم، زیرا که یهودا را برای ریاست اختیار کرد و از خاندان یهودا خاندان پدر مرا و از فرزندان پدرم مرا پسند کرد تا مرا بر تمامی اسرائیل به پادشاهی نصب نماید. 0 Yلیکن خدا مرا گفت: تو خانه ای به جهت اسم من بنا نخواهی نمود، زیرا مرد جنگی هستی و خون ریخته ای. j Mپس داود پادشاه برپا ایستاده، گفت: «ای برادرانم و ای قوم من! مرا بشنوید! من اراده داشتم خانه ای که آرامگاه تابوت عهد خداوند و پای انداز پایهای خدای ما باشد بنا نمایم، و برای بنای آن تدارک دیده بودم. !  =و داود جمیع رؤسای اسرائیل را از رؤسای اسباط و رؤسای فرقه هایی که پادشاه را خدمت می کردند و رؤسای هزاره و رؤسای صده و ناظران همه اندوخته ها و اموال پادشاه و پسرانش را با خواجه سرایان و شجاعان و جمیع مردان جنگی در اورشلیم جمع کرد.  -"و بعد از اخیتوفل یهویاداع بن بنایا و ابیاتار بودند و سردار لشکر پادشاه یوآب بود.dA!اخیتوفل مشیر پادشاه و حوشای ارکی دوست پادشاه بود. ,Q و یهوناتان عموی داود مشیر و مرد دانا و فقیه بود و یحیئیل بن حکمونی همراه پسران پادشاه بود. )و ناظر گله ها یازیز هاجری بود. جمیع اینان ناظران اندوخته های داود پادشاه بودند.{و ناظر شتران عوبیل اسمعیلی بود و ناظر الاغها یحدیای میرونوتی بود. Pو ناظر رمه هایی که در شارون می چریدند شطرای شارونی بود. و ناظر رمه هایی که در وادیها بودند شافاط بن عدلائی بود. 5cو ناظر درختان زیتون و افراغ که در همواری بود بعل حانان جدیری بود و ناظر انبارهای روغن یوآش بود. *Mوناظر تاکستانها شمعی راماتی بود و ناظر محصول تاکستانها و انبارهای شراب زبدی شفماتی بود. {oو ناظر عملجات مزرعه ها که کار زمین می کردند، عزری ابن کلوب بود. q[و ناظر انبارهای پادشاه عزموت بن عدیئیل بود و ناظر انبارهای مزرعه ها که در شهرها و در دهات و در قلعه ها بود، یهوناتان بن عزیا بود. wو یوآب بن صرویه آغاز شمردن نمود، اما به اتمام نرسانید و از این جهت غضب بر اسرائیل وارد شد و شماره آنها در دفتر اخبار ایام پادشاه ثبت نشد. g~Gو داود شماره کسانی که بیست ساله و کمتر بودند، نگرفت زیرا خداوند وعده داده بود که اسرائیل را مثل ستارگان آسمان کثیر گرداند. y}kو رئیس دان عزرئیل بن یروحام. اینها رؤسای اسباط اسرائبل بودند. |و رئیس نصف سبط منسی در جلعاد یدو ابن زکریا و رئیس بنیامین یعسیئیل بن ابنیر. {}و رئیس بنی افرایم هوشع بن عزریا و رئیس نصف سبط منسی یوئیل بن فدایا. zwو رئیس زبولون یشمعیا ابن عوبدیا و رئیس نفتالی یریموت بن عزریئیل. y}و رئیس یهودا الیهو از برادران داود و رئیس یساکار عمری ابن میکائیل. lxQو رئیس لاویان عشبیا ابن قموئیل و رئیس بنی هارون صادوق. 3w_و اما رؤسای اسباط بنی اسرائیل: رئیس رؤبینیان العازار بن زکری، و رئیس شمعونیان شفطیا ابن معکه. @vyو رئیس دوازدهم برای ماه دوازدهم خلدای نطوفاتی از بنی عتنیئیل و در فرقه او بیست و چهار هزار نفر بودند. Euو رئیس یازدهم برای ماه یازدهم بنایای فرعاتونی از بنی افرایم بود و در فرقه او بیست و چهار هزار نفر بودند. 0tY و رئیس دهم برای ماه دهم مهرای نطوفاتی از زارحیان بود و در فرقه او بیست و چهار هزار نفر بودند. 9sk و رئیس نهم برای ماه نهم ابیعزر عناتوتی از بنی بنیامین بود و در فرقه او بیست و چهار هزار نفر بودند. 2r] و رئیس هشتم برای ماه هشتم سبکای حوشاتی از زارحیان بود و در فرقه او بیست و چهار هزار نفر بودند. 3q_ و رئیس هفتم برای ماه هفتم حالص فلونی از بنی افرایم بود و در فرقه او بیست و چهار هزار نفر بودند. &pE و رئیس ششم برای ماه ششم عیرا ابن عقیش تقوعی بود و در فرقه او بیست و چهار هزار نفر بودند. o5و رئیس پنجم برای ماه پنجم شمهوت یزراحی بود و در فرقه او بیست و چهار هزار نفر بودند. Wn'و رئیس چهارم برای ماه چهارم عسائیل برادر یوآب و بعد از او برادرش زبدیا بود و در فرقه او بیست و چهار هزار نفر بودند. Emاین همان بنایا است که در میان آن سی نفر بزرگ بود و بر آن سی نفر برتری داشت و از فرقه او پسرش عمیزاباد بود. @lyو رئیس لشکر سوم برای ماه سوم بنایا ابن یهویاداع کاهن بزرگ بود و در فرقه او بیست و چهار هزار نفر بودند. 7kgو بر فرقه ماه دوم دودای اخوخی و از فرقه او مقلوت رئیس بود و در فرقه او بیست و چهار هزار نفر بودند. rj]او از پسران فارص رئیس جمیع رؤسای لشکر، به جهت ماه اول بود. (iIو بر فرقه اول برای ماه اول یشبعام بن زبدیئیل بود و در فرقه او بیست و چهار هزار نفر بودند. }h uو از بنی اسرائیل برحسب شماره ایشان از رؤسای آبا و رؤسای هزاره و صده و صاحبان منصب که پادشاه را در همه امور فرقه های داخله و خارجه ماه به ماه در همه ماههای سال خدمت می کردند، هر فرقه بیست و چهار هزار نفر بودند. g3 و از برادرانش دو هزار و هفتصد مرد شجاع و رئیس آبا بودند. پس داود پادشاه ایشان را بر رؤبینیان و جادیان و نصف سبط منسی برای همه امور خدا و امور پادشاه گماشت.f#از حبرونیان: برحسب انساب آبای ایشان یریا رئیس حبرونیان بود و در سال چهلم سلطنت داود طلبیده شدند و در میان ایشان مردان شجاع در یعزیر جلعاد یافت شدند. !e;و از حبرونیان حشبیا و برادرانش هزار و هفتصد نفر مردان شجاع به آن طرف اردن به سمت مغرب به جهت هر کار خداوند و به جهت خدمت پادشاه بر اسرائیل گماشته شده بودند. d5و از یصهاریان کننیا و پسرانش برای اعمال خارجه اسرائیل صاحبان منصب و داوران بودند. ~cuو هر آنچه سموئیل رایی و شاؤل بن قیس و ابنیر بن نیر و یوآب بن صرویه وقف کرده بودند و هر چه هرکس وقف کرده بود زیر دست شلومیت و برادرانش بود. wbgاز جنگها و غنیمتها وقف کردند تا خانه خداوند را تعمیر نمایند. wagاین شلومیت و برادرانش بر جمیع خزائن موقوفاتی که داود پادشاه وقف کرده بود و رؤسای آبا و رؤسای هزاره ها و صده ها و سرداران لشکر بودند. ,`Qو از برادرانش بنی العازار، پسرش رحبیا و پسرش اشعیا و پسرش یورام و پسرش زکری و پسرش شلومیت. Y_+و شبوئیل بن جرشوم بن موسی ناظر خزانه ها بود. n^Uاز عمرامیان و از یصهاریان و از حبرونیان و از عزیئیلیان. |]qپسران یحیئیلی زیتام و برادرش یوئیل بر خزانه خانه خداوند بودند. \)و اما بنی لادان: از پسران لادان جرشونی رؤسای خاندان آبای لادان یحیئیلی جرشونی. y[kو اما از لاویان اخیا بر خزانه خانه خدا و بر خزانه موقوفات بود. oZWاینها فرقه های دربانان از بنی قورح و از بنی مراری بودند. Ywو به طرف غربی فروار برای جاده سربالا چهارنفر و برای فروار دو نفر. bX=و به طرف شرقی شش نفر از لاویان بودند و به طرف شمال هر روزه چهار نفر و به طرف جنوب هر روزه چهار نفر و نزد بیت المال جفت جفت. BW}و برای شفیم و حوسه قرعه مغربی نزد دروازه شلکت در جاده ای که سر بالا می رفت و محرس این مقابل محرس آن بود. yVkو برای عوبید ادوم (قرعه ) جنوبی و برای پسرانش (قرعه ) بیت المال. ^U5و قرعه شرقی به شلمیا افتاد و بعد از او برای پسرش زکریا که مشیر دانا بود، قرعه انداختند و قرعه او به سمت شمال بیرون آمد. T و ایشان از کوچک و بزرگ برحسب خاندان آبای خویش برای هر دروازه قرعه انداختند. mSS و به اینان یعنی به رؤسای ایشان فرقه های دربانان داده شد و وظیفه های ایشان مثل برادران ایشان بود تا در خانه خداوند خدمت نمایند. R3 و دوم حلقیا و سوم طبلیا و چهارم زکریا و جمیع پسران و برادران حوسه سیزده نفر بودند. NQ و حوسه که از بنی مراری بود پسران داشت که شمری رئیس ایشان بود زیرا اگر چه نخست زاده نبود، پدرش او را رئیس ساخت. qP[ و مشلمیا هجده نفر مردان قابل از پسران و برادران خود داشت. ~Ouجمیع اینها از بنی عوبید ادوم بودند و ایشان با پسران و برادران ایشان در قوت خدمت مردان قابل بودند یعنی شصت و دو نفر (از اولاد) عوبید ادوم. .NUپسران شمعیا عتنی و رفائیل و عوبید و الزاباد که برادران او مردان شجاع بودند و الیهو و سمکیا. NMو برای پسرش شمعیا پسرانی که بر خاندان آبای خویش تسلط یافتند، زاییده شدند زیرا که ایشان مردان قوی شجاع بودند. Lو ششم عمیئیل و هفتم یساکار و هشتم فعلتای زیرا خدا او را برکت داده بود. >Kuو عوبید ادوم را پسران بود: نخست زاده اش، شمعیا و دوم یهوزاباد و سوم یوآخ و چهارم ساکار و پنجم نتنئیل. ^J5و پنجم عیلام و ششم یهوحانان و هفتم الیهوعینای. !I;و مشلمیا را پسران بود. نخست زاده اش زکریا و دوم یدیعیئیل و سوم زبدیا و چهارم یتنیئیل. H و اما فرقه های دربانان: پس از قورحیان مشلمیا ابن قوری که از بنی آساف بود. zGmو بیست و چهارم برای روممتی عزر و پسران و برادران او دوازده نفر.pFYو بیست و سوم برای محزیوت و پسران و برادران او دوازده نفر. nEUو بیست و دوم برای جدلتی و پسران و برادران او دوازده نفر. nDUو بیست و یکم برای هوتیر و پسران و برادران او دوازده نفر. mCS و بیستم برای اِیلیآته و پسران و برادران او دوازده نفر. hBIو نوزدهم برای ملوتی و پسران و برادران او دوازده نفر. fAEو هجدهم برای حنانی و پسران و برادران او دوازده نفر. j@Mو هفدهم برای یشبقاشه و پسران و برادران او دوازده نفر. j?Mو شانزدهم برای حننیا و پسران و برادران او دوازده نفر. l>Qو پانزدهم برای یریموت و پسران و برادران او دوازده نفر. +~{}[|{zyyxvvusrqq%pDonnnm`llkk[jVihgg7fnendcbda`R^^;]\\o[ZYYY+XDWW'VsUU]TSS3RQQ,PpOgNMLKKIGFFeEED;BB8A@@ >>=t;:977=645\432N1/.-b,*)~(^'&$##'!  jb2BR9 o @+DYو بیت حورون بالا و بیت حورون پایین را بنا نمود که شهرهای حصاردار با دیوارها و دروازه ها و پشت بندها بود. X5و تدمور را در بیابان و همه شهرهای خزینه را که در حمات بنا کرده بود به اتمام رسانید. \W1و سلیمان به حمات صوبه رفته ، آن را تسخیر نمود. 8Viسلیمان شهرهایی را که حورام به سلیمان داده بود تعمیر نمود، و بنی اسرائیل را در آنها ساکن گردانید. U و بعد از انقضای بیست سالی که سلیمان خانه خداوند و خانه خود را بنا می کرد، oTWو جواب خواهند داد: چونکه یهوه خدای پدران خود را که ایشان را از زمین مصر بیرون آورد ترک کردند و به خدایان غیر متمسک شده، آنها را سجده و عبادت نمودند از این جهت تمامی این بلا را بر ایشان وارد آورده است.»rS]و این خانه که اینقدر رفیع است، هرکه از آن بگذرد متحیر شده، خواهد گفت: برای چه خداوند به این زمین و به این خانه چنین عمل نموده است؟ JR آنگاه ایشان را از زمینی که به ایشان داده ام خواهم کند و این خانه را که برای اسم خود تقدیس نموده ام، از حضور خود خواهم افکند و آن را در میان جمیع قومها ضرب المثل و مسخره خواهم ساخت. zQm«لیکن اگر شما برگردید و فرایض و احکام مرا که پیش روی شما نهاده ام ترک نمایید و رفته ، خدایان غیر را عبادت کنید، و آنها را سجده نمایید، rP]آنگاه کرسی سلطنت تو را استوار خواهم ساخت چنانکه با پدرت داود عهد بسته ، گفتم کسی که بر اسرائیل سلطنت نماید از تو منقطع نخواهد شد. vOeو اگر تو به حضور من سلوک نمایی ، چنانکه پدرت داود سلوک نمود و برحسب هرآنچه تو را امر فرمایم عمل نمایی و فرایض و احکام مرا نگاه داری، SNو حال این خانه را اختیار کرده، و تقدیس نموده ام که اسم من تا به ابد در آن قرار گیرد و چشم و دل من همیشه بر آن باشد. /MWو از این به بعد، چشمان من گشاده، و گوشهای من به دعایی که در این مکان کرده شود شنوا خواهد بود. Lو قوم من که به اسم من نامیده شده اند متواضع شوند، و دعا کرده، طالب حضور من باشند، و از راههای بد خویش بازگشت نمایند، آنگاه من از آسمان اجابت خواهم فرمود، و گناهان ایشان را خواهم آمرزید و زمین ایشان را شفا خواهم داد. KK اگر آسمان را ببندم تا باران نبارد و اگر امر کنم که ملخ، حاصل زمین را بخورد و اگر وبا در میان قوم خود بفرستم، dJA و خداوند بر سلیمان در شب ظاهر شده، او را گفت: «دعای تو را اجابت نمودم و این مکان را برای خود برگزیدم تا خانه قربانی ها شود. I پس سلیمان خانه خداوند و خانه پادشاه را تمام کرد و هرآنچه سلیمان قصد نموده بود که در خانه خداوند و در خانه خود بسازد، آن را نیکو به انجام رسانید. -HS و در روز بیست و سوم ماه هفتم، قوم را به خیمه های ایشان مرخص فرمود و ایشان به سبب احسانی که خداوند به داود و سلیمان و قوم خود اسرائیل کرده بود، شادمان و خوشدل بودند.?Gw و در روز هشتم محفلی مقدس برپا داشتند، زیرا که برای تبریک مذبح هفت روز و برای عید هفت روز نگاه داشتند. ZF-و در آنوقت سلیمان و تمامی اسرائیل با وی هفت روز را عید نگاه داشتند و آن انجمن بسیار بزرگ از مدخل حمات تا نهر مصر بود. E5و سلیمان وسط صحنی را که پیش خانه خداوند بود، تقدیس نمود زیرا که در آنجا قربانی های سوختنی و پیه ذبایح سلامتی را می گذرانید، چونکه مذبح برنجینی که سلیمان ساخته بود، قربانی های سوختنی و هدایای آردی و پیه ذبایح را گنجایش نداشت. D#و کاهنان بر سر شغلهای مخصوص خود ایستاده بودند و لاویان، آلات نغمه خداوند را (به دست گرفتند) که داود پادشاه آنها را ساخته بود، تا خداوند را به آنها حمد گویند، زیرا که رحمت او تا ابداﻵباد است؛ و داود به وساطت آنها تسبیح می خواند و کاهنان پیش ایشان کرنا می نواختند و تمام اسرائیل ایستاده بودند. lCQو سلیمان پادشاه بیست و دو هزار گاو و صد و بیست هزار گوسفند برای قربانی گذرانید و پادشاه و تمامی قوم، خانه خدا را تبریک نمودند. pBYو پادشاه و تمامی قوم قربانی ها در حضور خداوند گذرانیدند. yAkو چون تمامی بنی اسرائیل آتش را که فرود می آمد و جلال خداوند را که بر خانه می بود دیدند، روی خود را به زمین بر سنگفرش نهادند و سجده نموده، خداوند را حمد گفتند که او نیکو است، زیرا که رحمت او تا ابداﻵباد است. (@Iو کاهنان به خانه خداوند نتوانستند داخل شوند، زیرا جلال یهوه خانه خداوند را پر کرده بود. n? W و چون سلیمان از دعا کردن فارغ شد، آتش از آسمان فرود آمده، قربانی های سوختنی و ذبایح را سوزانید و جلال خداوند خانه را مملو ساخت. >* ای یهوه خدا روی مسیح خود را برنگردان و رحمتهای بنده خود داود را بیاد آور. =)و حال تو ای یهوه خدا، با تابوت قوت خود به سوی آرامگاه خویش برخیز. ای یهوه خدا کاهنان تو به نجات ملبس گردند و مقدسانت به نیکویی شادمان بشوند. .<U(پس اﻵن ای خدای من چشمان تو باز شود و گوشهای تو به دعاهایی که در این مکان کرده شود شنوا باشد. l;Q'آنگاه از آسمان، مکان سکونت خود، دعا و تضرع ایشان را بشنو و حق ایشان را بجا آور، و قوم خود را که به تو گناه ورزیده باشند بیامرز. :&و در زمین اسیری خویش که ایشان را به آن به اسیری برده باشند، به تمامی دل و تمامی جان خود به تو بازگشت نمایند، و به سوی زمینی که به پدران ایشان داده ای و شهری که برگزیده ای و خانه ای که برای اسم تو بنا کرده ام دعا نمایند، /9W%پس اگر در زمینی که در آن اسیر باشند به خود آمده، بازگشت نمایند و در زمین اسیری خود نزد تو تضرع نموده، گویند که گناه کرده و عصیان ورزیده، و شریرانه رفتار نموده ایم، R8$«و اگر به تو گناه ورزیده باشند زیرا انسانی نیست که گناه نکند، و بر ایشان غضبناک شده، ایشان را به دست دشمنان تسلیم کرده باشی و اسیر کنندگان ایشان، ایشان را به زمین دور یا نزدیک ببرند، {7o#آنگاه دعا و تضرع ایشان را از آسمان بشنو و حق ایشان را به جا آور. 76g"«اگر قوم تو برای مقاتله با دشمنان خود به راهی که ایشان را فرستاده باشی، بیرون روند و به سوی شهری که برگزیده ای و خانه ای که به جهت اسم تو بنا کرده ام، نزد تو دعا نمایند، 57!آنگاه از آسمان، مکان سکونت خود، بشنو و موافق هر آنچه آن غریب نزد تو استغاثه نماید به عمل آور تا جمیع قومهای جهان اسم تو را بشناسند و مثل قوم تو اسرائیل از تو بترسند و بدانند که اسم تو بر این خانه ای که بنا کرده ام نهاده شده است. #4? «و نیز غریبی که از قوم تو اسرائیل نباشد و به خاطر اسم عظیم تو و دست قوی و بازوی برافراشته تو از زمین بعید آمده باشد، پس چون بیاید و به سوی این خانه دعا نماید، 03Yتا آن که ایشان در تمامی روزهایی که بروی زمینی که به پدران ما داده ای زنده باشند از تو بترسند. 21آنگاه از آسمان که مکان سکونت تو باشد بشنو و بیامرز و به هر کس که دل او را می دانی به حسب راههایش جزا بده، زیرا که تو به تنهایی عارف قلوب جمیع بنی آدم هستی. ?1wآنگاه هر دعا و هر استغاثه ای که از هر مرد یا از تمامی قوم تو اسرائیل کرده شود که هر یک از ایشان بلا و غم دل خود را خواهد دانست، و دستهای خود را به سوی این خانه دراز خواهد کرد، J0 «اگر در زمین قحطی باشد و اگر وبا یا باد سموم یا یرقان باشد یا اگر ملخ یا کرم باشد و اگر دشمنان ایشان، ایشان را در شهرهای زمین ایشان محاصره نمایند هر بلایی یا هر مرضی که بوده باشد، O/آنگاه از آسمان بشنو و گناه بندگانت و قوم خود اسرائیل را بیامرز و راه نیکو را که در آن باید رفت به ایشان تعلیم بده، و به زمین خود که آن را به قوم خویش برای میراث بخشیده ای باران بفرست. o.W«هنگامی که آسمان بسته شود و به سبب گناهانی که به تو ورزیده باشند باران نبارد، اگر به سوی این مکان دعا کنند و به اسم تو اعتراف نمایند و به سبب مصیبتی که به ایشان رسانیده باشی از گناه خویش بازگشت کنند، [-/آنگاه از آسمان بشنو و گناه قوم خود اسرائیل را بیامرز و ایشان را به زمینی که به ایشان و به پدران ایشان داده ای بازآور. W,'«و هنگامی که قوم تو اسرائیل به سبب گناهانی که به تو ورزیده باشند، به حضور دشمنان خود مغلوب شوند، اگر به سوی تو بازگشت نموده، به اسم تو اعتراف نمایند و نزد تو در این خانه دعا و تضرع کنند، ;+oآنگاه از آسمان بشنو و عمل نموده، به جهت بندگانت داوری کن و شریران را جزا داده، طریق ایشان را بسر ایشان برسان، و عادلان را عادل شمرده، ایشان را به حسب عدالت ایشان جزا بده. H* «اگر کسی با همسایه خود گناه ورزد و قسم بر او عرضه شود که بخورد و او آمده، پیش مذبح تو در این خانه قسم خورد، x)iو تضرع بنده ات و قوم خود اسرائیل را که به سوی این مکان دعا می نمایند، استماع نما و از آسمان مکان سکونت خود بشنو؛ و چون شنیدی عفو فرما. B(}تا آنکه شب و روز چشمان تو بر این خانه باز شود و بر مکانی که درباره اش وعده داده ای که اسم خود را در آنجا قرار خواهی داد تا دعایی را که بنده ات به سوی این مکان بنماید اجابت کنی ، T'!لیکن ای یهوه خدای من به دعا و تضرع بنده خود توجه نما و استغاثه و دعایی را که بنده ات به حضور تو می کند اجابت فرما، &«اما آیا خدا فی الحقیقه در میان آدمیان بر زمین ساکن خواهد شد؟ اینک فلک و فلک الافلاک تو را گنجایش ندارد تا چه رسد به این خانه ای که بنا کردم. % و اﻵن ای یهوه خدای اسرائیل کلامی که به بنده خود داود گفته ای ثابت بشود. d$Aپس اﻵن ای یهوه خدای اسرائیل با بنده خود پدرم داود آن وعده را نگاه دار که به او داده و گفته ای که به حضور من کسی که بر کرسی اسرائیل بنشیند برای تو منقطع نخواهد شد، به شرطی که پسرانت طریقهای خود را نگاه داشته ، به شریعت من سلوک نمایند چنانکه تو به حضور من رفتار نمودی. #و آن وعده ای را که به بنده خود پدرم داود داده ای، نگاه داشته ای زیرا به دهان خود وعده دادی و به دست خود آن را وفا نمودی چنانکه امروز شده است. ,"Qگفت: «ای یهوه خدای اسرائیل! خدایی مثل تو نه در آسمان و نه در زمین می باشد که با بندگان خود که به حضور تو به تمامی دل خویش سلوک می نمایند، عهد و رحمت را نگاه می داری. ! زیرا که سلیمان منبر برنجینی را که طولش پنج ذراع، و عرضش پنج ذراع، و بلندی اش سه ذراع بود ساخته، آن را در میان صحن گذاشت و بر آن ایستاده، به حضور تمامی جماعت اسرائیل زانو زد و دستهای خود را به سوی آسمان برافراشته،  5 و او پیش مذبح خداوند به حضور تمامی جماعت اسرائیل ایستاده، دستهای خود را برافراشت. +O و تابوت را که عهد خداوند که آن را با بنی اسرائیل بسته بود در آن می باشد در آنجا گذاشته ام.» D پس خداوند کلامی را که گفته بود ثابت گردانید و من به جای پدرم داود برخاسته ، و بر وفق آنچه خداوند گفته بود بر کرسی اسرائیل نشسته ام و خانه را به اسم یهوه خدای اسرائیل بنا نمودم. D لیکن تو خانه را بنا نخواهی نمود، بلکه پسر تو که از صلب تو بیرون آید او خانه را برای اسم من بنا خواهد کرد. T!اما خداوند به پدرم داود گفت: چون در دل تو بود که خانه ای برای اسم من بنا نمایی نیکو کردی که این را در دل خود نهادی. و در دل پدرم داود بود که خانه ای برای اسم یهوه خدای اسرائیل بنا نماید. <qاما اورشلیم را برگزیدم تا اسم من در آنجا باشد و داود را انتخاب نمودم تا پیشوای قوم من اسرائیل بشود. ?wاز روزی که قوم خود را از زمین مصر بیرون آوردم شهری از جمیع اسباط اسرائیل برنگزیدم تا خانه ای بنا نمایم که اسم من در آن باشد، و کسی را برنگزیدم تا پیشوای قوم من اسرائیل بشود. Rپس گفت: «یهوه خدای اسرائیل متبارک باد که به دهان خود به پدرم داود وعده داده، و به دست خود آن را به جا آورده، گفت: <qو پادشاه روی خود را برگردانیده، تمامی جماعت اسرائیل را برکت داد، و تمامی جماعت اسرائیل بایستادند. اما من خانه ای برای سکونت تو و مکانی را که تا به ابد ساکن شوی بنا نموده ام.»  آنگاه سلیمان گفت: «خداوند فرموده است که در تاریکی غلیظ ساکن می شوم. +Oو کاهنان به سبب ابر نتوانستند برای خدمت بایستند زیرا که جلال یهوه خانه خدا را پر کرده بود.mS پس واقع شد که چون کرنانوازان و مغنیان مثل یک نفر به یک آواز در حمد و تسبیح خداوند به صدا آمدند، و چون با کرناها و سنجها و سایر آلات موسیقی به آواز بلند خواندند و خداوند را حمد گفتند که او نیکو است زیرا که رحمت او تا ابداﻵباد است، آنگاه خانه یعنی خانه خداوند از ابر پر شد.  و جمیع لاویانی که مغنی بودند یعنی آساف و هیمان و یدوتون و پسران و برادران ایشان به کتان نازک ملبس شده، با سنجها و بربطها و عودها به طرف مشرق مذبح ایستاده بودند، و با ایشان صد و بیست کاهن بودند که کرنا می نواختند). eC و واقع شد که چون کاهنان از قدس بیرون آمدند (زیرا همه کاهنانی که حاضر بودند بدون ملاحظه نوبته ای خود خویشتن را تقدیس کردند. xi و در تابوت چیزی نبود سوای آن دو لوح که موسی در حوریب در آن گذاشت وقتی که خداوند با بنی اسرائیل در حین بیرون آمدن ایشان از مصر عهد بست. ^5 و عصاها اینقدر دراز بود که سرهای عصاها از تابوت پیش محراب دیده می شد، اما از بیرون دیده نمی شد، و تا امروز در آنجا است. @yو کروبیان بالهای خود را بر مکان تابوت پهن می کردند و کروبیان تابوت و عصاهایش را از بالا می پوشانیدند. C و کاهنان تابوت عهد خداوند را به مکانش در محراب خانه ، یعنی در قدس الاقداس زیر بالهای کروبیان درآوردند.  و سلیمان پادشاه و تمامی جماعت اسرائیل که نزد وی جمع شده بودند پیش تابوت ایستادند، و آنقدر گوسفند و گاو ذبح کردند که به شماره و حساب نمی آمد. 8 iو تابوت و خیمه اجتماع و همه آلات مقدس را که در خیمه بود برآوردند، و لاویان کهنه آنها را برداشتند. o Wپس جمیع مشایخ اسرائیل آمدند و لاویان تابوت را برداشتند. q [و جمیع مردان اسرائیل در عید ماه هفتم نزد پادشاه جمع شدند. 3آنگاه سلیمان مشایخ اسرائیل و جمیع رؤسای اسباط و سروران آبای بنی اسرائیل را در اورشلیم جمع کرد تا تابوت عهد خداوند را از شهر داود که صهیون باشد، برآورند.  3پس تمامی کاری که سلیمان به جهت خانه خداوند کرد تمام شد، و سلیمان موقوفات پدرش داود را داخل ساخت، و نقره و طلا و سایر آلات آنها را در خزاین خانه خدا گذاشت. و گلگیرها و کاسه ها و قاشقها و مجمرها را از طلای خالص (ساخت)، و دروازه خانه و درهای اندرونی آن به جهت قدس الاقداس و درهای خانه هیکل از طلا بود.mSو گلها و چراغها و انبرها را از طلا یعنی از زر خالص ساخت. "=و شمعدانها و چراغهای آنها را از طلای خالص تا برحسب معمول در مقابل محراب افروخته شود. 0Yو سلیمان تمامی آلات را که در خانه خدا بود و مذبح طلا و میزها را که نان تقدمه بر آنها بود ساخت. و سلیمان تمام این آلات را از حد زیاده ساخت، چونکه وزن برنج دریافت نمی شد.  آنها را پادشاه در صحرای اردن در گل رست که در میان سکوت و صرده بود ریخت. c?و دیگها و خاکندازها و چنگالها و تمامی اسباب آنها را پدرش حورام برای سلیمان پادشاه به جهت خانه خداوند از برنج صیقلی ساخت. [/و یک دریاچه و دوازده گاو را زیر دریاچه (ساخت). Y~+و پایه ها را ساخت و حوضها را بر پایه ها ساخت. K} و چهارصد انار برای دو شبکه و دو صف انار برای هر شبکه بود تا دو پیاله تاجهایی را که بالای ستونها بود بپوشاند. K| دو ستون و پیاله های تاجهایی که بر سر دو ستون بود و دو شبکه به جهت پوشانیدن دو پیاله تاجهایی که بر ستونها بود h{I و حورام دیگها و خاکندازها و کاسه ها را ساخت پس حورام تمام کاری که برای سلیمان پادشاه به جهت خانه خدا می کرد به انجام رسانید. uzc و دریاچه را به جانب راست خانه به سوی مشرق از طرف جنوب گذاشت. 'yG و صحن کاهنان و صحن بزرگ و دروازه های صحن (بزرگ را) ساخت، و درهای آنها را به برنج پوشانید. %xCو ده میز ساخته ، پنج را به طرف راست و پنج را به طرف چپ در هیکل گذاشت، و صد کاسه طلا ساخت. .wUو ده شمعدان طلا موافق قانون آنها ساخته ، پنج را به طرف راست و پنج را به طرف چپ در هیکل گذاشت. av;و ده حوض ساخت و از آنها پنج را به طرف راست و پنج را به طرف چپ گذاشت تا در آنها شست و شو نمایند، و آنچه را که به قربانی های سوختنی تعلق داشت در آنها می شستند، اما دریاچه برای شست و شوی کاهنان بود. >uuو حجم آن یک وجب بود و لبش مثل لب کاسه مانند گل سوسن ساخته شده بود که گنجایش سه هزار بت به پیمایش داشت. Ltو آن بر دوازده گاو قایم بود که روی سه از آنها به سوی شمال و روی سه به سوی مغرب و روی سه به سوی جنوب و روی سه به سوی مشرق بود، و دریاچه بر فوق آنها و همه مؤخرهای آنها به طرف اندرون بود. `s9و زیر آن از هر طرف صورت گاوان بود که آن را گرداگرد احاطه می داشتند، یعنی برای هر ذراع ده از آنها دریاچه را از هرجانب احاطه می داشتند؛ و آن گاوان در دو صف بودند و در حین ریخته شدن آن ریخته شدند. r و دریاچه ریخته شده را ساخت که از لب تا لبش ده ذراع بود، و از هر طرف مدور بود، و بلندیش پنج ذراع، و ریسمانی سی ذراعی آن را گرداگرد احاطه می داشت. q %و مذبح برنجینی ساخت که طولش بیست ذراع، و عرضش بیست ذراع، و بلندیش ده ذراع بود. |pqو ستونها را پیش هیکل یکی به دست راست، و دیگری به طرف چپ برپا نمود، و آن را که به طرف راست بود یاکین و آن را که به طرف چپ بود بوعز نام نهاد.Eoو رشته ها مثل آنهایی که در محراب بود ساخته ، آنها را بر سر ستونها نهاد و صد انار ساخته ، بر رشته ها گذاشت. >1=(<;K:`99Z8765443D211/j.-,++')g('':&&$$ #A"!o 5.8 $1M x h  (# W pD~Bj}و در آن زمان به جهت هر که خروج و دخول می کرد، هیچ امنیت نبود بلکه اضطراب سخت بر جمیع سکنه کشورها می بود. +iOاما چون در تنگیهای خود به سوی یهوه خدای اسرائیل بازگشت نموده، او را طلبیدند او را یافتند. zhmو اسرائیل مدت مدیدی بی خدای حق و بی کاهن معلم و بی شریعت بودند. g#و او برای ملاقات آسا بیرون آمده، وی را گفت: «ای آسا و تمامی یهودا و بنیامین از من بشنوید! خداوند با شما خواهد بود هر گاه شما با او باشید؛ و اگر او را بطلبید او را خواهید یافت؛ اما اگر او را ترک کنید او شما را ترک خواهد نمود. Kf و روح خدا به عزریا ابن عودید نازل شد. 0eY#و خیمه های مواشی را نیز زدند و گوسفندان فراوان و شتران را برداشته ، به اورشلیم مراجعت کردند.d!و تمام شهرها را که به اطراف جرار بود، تسخیر نمودند زیرا ترس خداوند بر ایشان مستولی شده بود و شهرها را تاراج نمودند، زیرا که غنیمت بسیار در آنها بود. qc[و آسا با خلقی که همراه او بودند، آنها را تا جرار تعاقب نمودند و از حبشیان آنقدر افتادند که از ایشان کسی زنده نماند، زیرا که به حضور خداوند و به حضور لشکر او شکست یافتند و ایشان غنیمت از حد زیاده بردند. b آنگاه خداوند حبشیان را به حضور آسا و یهودا شکست داد و حبشیان فرار کردند. iaK و آسا یهوه خدای خود را خوانده، گفت: «ای خداوند نصرت دادن به زورآوران یا به بیچارگان نزد تو یکسان است؛ پس ای یهوه خدای ما، ما را اعانت فرما زیرا که بر تو توکل می داریم و به اسم تو به مقابله این گروه عظیم آمده ایم، ای یهوه تو خدای ما هستی پس مگذار که انسان بر تو غالب آید.»,`Q و آسا به مقابله ایشان بیرون رفت؛ پس ایشان در وادی صفاته نزد مریشه جنگ را صف آرایی نمودنند. _7 پسی زارح حبشی با هزار هزار سپاه و سیصد ارابه به ضد ایشان بیرون آمده، به مریشه رسید. ^ و آسا لشکری از یهودا یعنی سیصد هزار سپردار و نیزهدار داشت و از بنیامین دویست و هشتاد هزار سپردار و تیرانداز که جمیع اینها مردان قوی جنگی بودند. ] زیرا چونکه یهوه خدای خود را طلبیده ایم زمین پیش روی ما است. او را طلب نمودیم و او ما را از هر طرف راحت بخشیده است.» پس بنا نمودند و کامیاب شدند. E\و به یهودا گفت: «این شهرها را بنا نماییم و دیوارها و برجها با دروازه ها و پشت بندها به اطراف آنها بسازیم. `[9و شهرهای حصاردار در یهودا بنا نمود زیرا که زمین آرام بود و در آن سالها کسی با او جنگ نکرد چونکه خداوند او را راحت بخشید. -ZSو مکانهای بلند و تماثیل شمس را از جمیع شهرهای یهودا دور کرد؛ پس مملکت به سبب او آرامی یافت. %YCو یهودا را امر فرمود که یهوه خدای پدران خود را بطلبند و شریعت و اوامر او را نگاه دارند. X#و مذبحهای غریب و مکانهای بلند را برداشت و بتها را بشکست و اشوریم را قطع نمود؛ }Wsو آسا آنچه را که در نظر یهوه خدایش نیکو و راست بود به جا می آورد، bV ?و ابیا با پدران خود خوابید و او را در شهر داود دفن کردند و پسرش آسا در جایش پادشاه شد؛ و در ایام او زمین ده سال آرامی یافت. Uw پس بقیه وقایع ابیا از رفتار و اعمال او در مدرس عدوی نبی مکتوب است.!T; و ابیا قوی می شد و چهارده زن برای خود گرفت و بیست و دو پسر و شانزده دختر به وجود آورد. S و یربعام در ایام ابیا دیگر قوت بهم نرسانید و خداوند او را زد که مرد. JR و ابیا یربعام را تعاقب نموده، شهرهای بیت ئیل را با دهاتش و یشانه را با دهاتش و افرون را با دهاتش از او گرفت. @Qy پس بنی اسرائیل در آن وقت ذلیل شدند و بنی یهودا چونکه بر یهوه خدای پدران خود توکل نمودند، قوی گردیدند. HP و ابیا و قوم او آنها را به صدمه عظیمی شکست دادند، چنانکه پانصد هزار مرد برگزیده از اسرائیل مقتول افتادند. O! و بنی اسرائیل از حضور یهودا فرار کردند و خدا آنها را به دست ایشان تسلیم نمود. N و مردان یهودا بانگ بلند برآوردند، و واقع شد که چون مردان یهودا بانگ برآوردند، خدا یربعام و تمامی اسرائیل را به حضور ابیا و یهودا شکست داد. aM; و چون یهودا نگریستند، اینک جنگ هم از پیش و هم از عقب ایشان بود. پس نزد خداوند استغاثه نمودند و کاهنان کرناها را نواختند. 4La اما یربعام کمین گذاشت که از عقب ایشان بیایند و خود پیش روی یهودا بودند و کمین در عقب ایشان بود. +KO و اینک با ما خدا رئیس است و کاهنان او با کرناهای بلند آواز هستند تا به ضد شما بنوازند. پس ای بنی اسرائیل با یهوه خدای پدران خود جنگ مکنید زیرا کامیاب نخواهید شد.» J- و هر صبح و هر شام قربانی های سوختنی و بخور معطر برای خداوند می سوزانند و نان تقدمه بر میز طاهر می نهند و شمعدان طلا و چراغهایش را هر شب روشن می کنند زیرا که ما وصایای یهوه خدای خود را نگاه می داریم؛ اما شما او را ترک کرده اید. aI; و اما ما یهوه خدای ماست و او را ترک نکرده ایم و کاهنان از پسران هارون خداوند را خدمت می کنند و لاویان در کار خود مشغولند. H آیا شما کهنه خداوند را از بنی هارون و لاویان را نیز اخراج ننمودید و مثل قومهای کشورها برای خود کاهنان نساختید؟ و هرکه بیاید و خویشتن را با گوساله ای و هفت قوچ تقدیس نماید، برای آنهایی که خدایان نیستند کاهن می شود. ZG- و شما اﻵن گمان می برید که با سلطنت خداوند که در دست پسران داود است مقابله توانید نمود؟ و شما گروه عظیمی می باشید و گوساله های طلا که یربعام برای شما به جای خدایان ساخته است با شما می باشد. @Fy و مردان بیهوده که پسران بلیعال بودند نزد وی جمع شده، خویشتن را به ضد رحبعام بن سلیمان تقویت دادند، هنگامی که رحبعام جوان و رقیق القلب بود و با ایشان مقاومت نمی توانست نمود. E و یربعام بن نباط بنده سلیمان بن داود برخاست و بر مولای خود عصیان ورزید. GD آیا شما نمی دانید که یهوه خدای اسرائیل سلطنت اسرائیل را به داود و پسرانش با عهد نمکین تا به ابد داده است؟ CC و ابیا بر کوه صمارایم که در کوهستان افرایم است برپا شده، گفت: «ای یربعام و تمامی اسرائیل مرا گوش گیرید! -BS و ابیا با فوجی از شجاعان جنگ آزموده یعنی چهارصد هزار مرد برگزیده تدارک جنگ دید، و یربعام با هشتصد هزار مرد برگزیده که شجاعان قوی بودند با وی جنگ را صف آرایی نمود. IA سه سال در اورشلیم پادشاهی کرد و اسم مادرش میکایا دختر اوریئیل از جبعه بود. و در میان ابیا و یربعام جنگ بود. f@ G در سال هجدهم سلطنت یربعام، ابیا بر یهودا پادشاه شد. +?O پس رحبعام با پدران خود خوابید و در شهر داود دفن شد و پسرش ابیا و پسرش ابیا بجایش سلطنت کرد.> و اما وقایع اول و آخر رحبعام آیا آنها در تواریخ شمعیای نبی و تواریخ انساب عدوی رایی مکتوب نیست؟ و در میان رحبعام و یربعام پیوسته جنگ می بود. r=] و او شرارت ورزید زیرا که خداوند را به تصمیم قلب طلب ننمود. <<q و رحبعام پادشاه، خویشتن را در اورشلیم قوی ساخته ، سلطنت نمود. و رحبعام چون پادشاه شد چهل و یک ساله بود، و در شهر اورشلیم که خداوند آن را از تمام اسباط اسرائیل برگزید تا اسم خود را در آن بگذارد، هفده سال پادشاهی کرد و اسم مادرش نعمه عمونیه بود. C; و چون او متواضع شد، خشم خداوند از او برگشت تا او را بالکل هلاک نسازد؛ و در یهودا نیز اعمال نیکو پیدا شد. ]:3 و هر وقتی که پادشاه به خانه خداوند داخل می شد شاطران آمده، آنها را برمی داشتند و آنها را به حجره شاطران باز می آوردند. j9M و رحبعام پادشاه به عوض آنها سپرهای برنجین ساخت و آنها را به دست سرداران شاطرانی که در خانه پادشاه را نگاهبانی می کردند سپرد. 8/ پس شیشق پادشاه مصر به اورشلیم برآمده، خزانه های خانه خداوند و خزانه های خانه پادشاه را گرفت و همه چیز را برداشت و سپرهای طلا را که سلیمان ساخته بود برد. 7 لیکن ایشان بنده او خواهند شد تا بندگی من و بندگی ممالک جهان را بدانند.» 6' و چون خداوند دید که ایشان متواضع شده اند، کلام خداوند بر شمعیا نازل شده، گفت: «چونکه ایشان تواضع نموده اند ایشان را هلاک نخواهم کرد بلکه ایشان را اندک زمانی خلاصی خواهم داد و غضب من به دست شیشق بر اورشلیم ریخته نخواهد شد. 5 آنگاه سروران اسرائیل و پادشاه تواضع نموده، گفتند: «خداوند عادل است.» J4 و شمعیای نبی نزد رحبعام و سروران یهودا که از ترس شیشق در اورشلیم جمع بودند آمده، به ایشان گفت: «خداوند چنین می گوید: شما مرا ترک کردید پس من نیز شما را به دست شیشق ترک خواهم نمود.» c3? پس شهرهای حصاردار یهودا را گرفت و به اورشلیم آمد. Q2 با هزار و دویست ارابه و شصت هزار سوار و خلقی که از مصریان و لوبیان و سکیان و حبشیان همراهش آمدند، بیشمار بودند. ?1w و در سال پنجم سلطنت رحبعام، شیشق پادشاه مصر به اورشلیم برآمد زیرا که ایشان بر خداوند عاصی شده بودند. ;0 q و چون سلطنت رحبعام استوار گردید و خودش تقویت یافت، او با تمامی اسرائیل شریعت خداوند را ترک نمودند. '/G و عاقلانه رفتار نموده، همه پسران خود را در تمامی بلاد یهودا و بنیامین در جمیع شهرهای حصاردار متفرق ساخت، و برای ایشان آذوقه بسیار قرار داد و زنان بسیار خواست.F. و رحبعام ابیا پسر معکه را در میان برادرانش سرور و رئیس ساخت، زیرا که می خواست او را به پادشاهی نصب نماید. -3 و رحبعام، معکه دختر ابشالوم را از جمیع زنان و متعه های خود زیاده دوست می داشت، زیرا که هجده زن و شصت متعه گرفته بود و بیست و هشت پسر و شصت دختر تولید نمود. %,C و بعد از او معکه دختر ابشالوم را گرفت و او برای وی ابیا و عتای و زبزا و شلومیت را زایید. f+E و او برای وی پسران یعنی یعوش و شمریا و زهم را زایید. *+  و رَحُبعام مَحَلَه یریُموت بن داود و ابیحایَل اَلیآب بن یَسَّی را به زنی گرفت. g)G پس سلطنت یهودا را مستحکم ساختند و رحبعام بن سلیمان را سه سال تقویت کردند، زیرا که سه سال به طریق داود و سلیمان سلوک نمودند. 3(_ و بعد از ایشان آنانی که دلهای خود را به طلب یهوه خدای اسرائیل مشغول ساخته بودند از تمامی اسباط اسرائیل به اورشلیم آمدند تا برای یهوه خدای پدران خود قربانی بگذرانند. "'= و او برای خود به جهت مکانهای بلند و دیوها و گوساله هایی که ساخته بود کاهنان معین کرد. & زیرا که لاویان اراضی شهرها و املاک خود را ترک کرده، به یهودا و اورشلیم آمدند چونکه یربعام و پسرانش ایشان را از کهانت یهوه اخراج کرده بودند. %% و کاهنان و لاویانی که در تمامی اسرائیل بودند، از همه حدود خود نزد او جمع شدند. 8$i و در هر شهری سپرها و نیزه ها گذاشته، آنها را بسیار محکم گردانید؛ پس یهودا و بنیامین با او ماندند. #' و حصارها را محکم ساخت و در آنها سرداران و انبارهای ماکولات و روغن و شراب گذاشت."+ و صرعه و ایلون و حبرون را بنا کرد که شهرهای حصاردار در یهودا و بنیامین می باشند. :!o و ادورایم و لاکیش و عزیقه ، + Q و جت و مریشه و زیف، 6g و بیت صور و سوکو و عدلام، 6g پس بیت لحم و عیتام و تقوع uc و رحبعام در اورشلیم ساکن شد و شهرهای حصاردار در یهودا ساخت. N خداوند چنین می گوید: برمیایید و با برادران خود جنگ منمایید. هرکس به خانه خود برگردد زیرا که این امر از جانب من شده است.» و ایشان کلام خداوند را شنیدند و از رفتن به ضد یربعام برگشتند. C «به رحبعام بن سلیمان پادشاه یهودا و به تمامی اسرائیلیان که در یهودا و بنیامین می باشند خطاب کرده، بگو: _7 اما کلام خداوند بر شمعیا مرد خدا نازل شده، گفت: . W و چون رحبعام وارد اورشلیم شد، صد و هشتاد هزار نفر برگزیده جنگ آزموده را از خاندان یهودا و بنیامین جمع کرد تا با اسرائیل مقاتله نموده، سلطنت را به رحبعام برگرداند. eC پس اسرائیل تا به امروز بر خاندان داود عاصی شده اند.7g پس رحبعام پادشاه هدرام را که رئیس باجگیران بود فرستاد، و بنی اسرائیل او را سنگسار کردند که مرد و رحبعام پادشاه تعجیل نموده، بر ارابه خود سوار شد و به اورشلیم فرار کرد. ) اما بنی اسرائیلی که در شهرهای یهودا ساکن بودند، رحبعام بر ایشان سلطنت می نمود. X) و چون تمامی اسرائیل دیدند که پادشاه ایشان را اجابت نکرد، آنگاه قوم پادشاه را جواب داده، گفتند: «ما را در داود چه حصه است؟ در پسر یسی ' نصیبی نداریم. ای اسرائیل، به خیمه های خود بروید! حال ای داود به خانه خود متوجه باش!» پس تمامی اسرائیل به خیمه های خویش رفتند.  پس پادشاه قوم را اجابت نکرد زیرا که این امر از جانب خدا شده بود تا خداوند کلامی را که به واسطه اخیای شیلونی به یربعام بن نباط گفته بود ثابت گرداند. 7g و موافق مشورت جوانان ایشان را خطاب کرده، گفت: «پدرم یوغ شما را سنگین ساخت، اما من آن را زیاده خواهم گردانید؛ پدرم شما را با تازیانه ها تنبیه می نمود، اما من با عقربها.»  و پادشاه قوم را به سختی جواب داد؛ و رحبعام پادشاه مشورت مشایخ را ترک کرد، dA و در روز سوم، یربعام و تمامی قوم به نزد رحبعام بازآمدند، به نحوی که پادشاه گفته و فرموده بود که در روز سوم نزد من بازآیید.  و حال پدرم یوغ سنگینی بر شما نهاده است، اما من یوغ شما را زیاده خواهم گردانید، پدرم شما را با تازیانه ها تنبیه می نمود، اما من شما را با عقربها.» xi و جوانانی که با او تربیت یافته بودند، او را خطاب کرده، گفتند: «به این قوم که به تو عرض کرده، گفته اند پدرت یوغ ما را سنگین ساخته است و تو آن را برای ما سبک ساز چنین بگو: انگشت کوچک من از کمر پدرم کلفت تر است. q[ و به ایشان گفت: «شما چه صلاح می بینید که به این قوم جواب دهیم که به من عرض کرده، گفته اند: یوغی را که پدرت بر ما نهاده است سبک ساز.» \ 1 اما او مشورت مشایخ را که به وی دادند ترک کرد و با جوانانی که با او تربیت یافته بودند و به حضورش می ایستادند مشورت کرد.   ایشان به او عرض کرده، گفتند: «اگر با این قوم مهربانی نمایی و ایشان را راضی کنی و با ایشان سخنان دلاویز گویی، همانا همیشه اوقات بنده تو خواهند بود.»   و رحبعام پادشاه با مشایخی که در حین حیات پدرش سلیمان به حضور وی می ایستادند مشورت کرده، گفت: «شما چه صلاح می بینید که به این قوم جواب دهم؟» ~ u او به ایشان گفت: «بعد از سه روز باز نزد من بیایید.» و ایشان رفتند. h I «پدر تو یوغ ما را سخت ساخت؛ اما تو اﻵن بندگی سخت پدر خود را و یوغ سنگین او را که بر ما نهاد سبک ساز و تو را خدمت خواهیم نمود.» 7g و ایشان فرستاده، او را خواندند؛ آنگاه یربعام و تمامی اسرائیل آمدند و به رحبعام عرض کرده، گفتند: r] و چون یربعام بن نباط این را شنید، (و او هنوز در مصر بود که از حضور سلیمان پادشاه به آنجا فرار کرده بود)، یربعام از مصر مراجعت نمود.  - و رحبعام به شکیم رفت، زیرا که تمامی اسرائیل به شکیم آمدند تا او را پادشاه سازند. 7g و سلیمان با پدران خود خوابید و او را در شهر پدرش داود دفن کردند و پسرش رحبعام در جای او پادشاه شد.pY پس سلیمان چهل سال در اورشلیم بر تمامی اسرائیل سلطنت کرد.  و اما بقیه وقایع سلیمان از اول تا آخر آیا آنها در تواریخ ناتان نبی و در نبوت اخیای شیلونی و در رؤیای یعدوی رایی درباره یربعام بن نباط مکتوب نیست؟ hI و اسبها برای سلیمان از مصر و از جمیع ممالک می آوردند.4a و پادشاه نقره را در اورشلیم مثل سنگها و چوب سرو آزاد را مثل چوب افراغ که در صحراست فراوان ساخت.  و بر جمیع پادشاهان از نهر (فرات) تا زمین فلسطینیان و سرحد مصر حکمرانی می کرد. uc و سلیمان چهار هزار آخور به جهت اسبان و ارابه ها و دوازده هزار سوار داشت. و آنها را در شهرهای ارابه ها و نزد پادشاه در اورشلیم گذاشت. s~_ و هریکی از ایشان هدیه خود را از آلات نقره و آلات طلا و رخوت و اسلحه و عطریات و اسبها و قاطرها یعنی قسمت هر سال را در سالش می آوردند. 2}] و تمامی پادشاهان کشورها حضور سلیمان را می طلبیدند تا حکمتی را که خدا در دلش نهاده بود بشنوند. |} پس سلیمان پادشاه در دولت و حکمت از جمیع پادشاهان کشورها بزرگتر شد. {3 زیرا که پادشاه را کشتیها بود که با بندگان حورام به ترشیش می رفت، و کشتیهای ترشیشی هر سه سال یک مرتبه می آمد، و طلا و نقره و عاج و میمونها و طاوسها می آورد. rz] و تمامی ظروف نوشیدنی سلیمان پادشاه از طلا و تمامی ظروف خانه جنگل لبنان از زر خالص بود، و نقره در ایام سلیمان هیچ به حساب نمی آمد، ;yo و دوازده شیر از این طرف و آن طرف، بر آن شش پله ایستاده بودند که در هیچ مملکت مثل این ساخته نشده بود. x و تخت را شش پله و پایندازی زرین بود که به تخت پیوسته بود و به این طرف و آن طرف نزد جای کرسیش دستها بود، و دو شیر به پهلوی دستها ایستاده بودند. qw[ و پادشاه تخت بزرگی از عاج ساخت و آن را به زر خالص پوشانید. [v/ و سیصد سپر کوچک طلای چکشی ساخت که برای هر سپر سیصد مثقال طلا بکار برده شد، و پادشاه آنها را در خانه جنگل لبنان گذاشت. !u; و سلیمان پادشاه دویست سپر طلای چکشی ساخت که برای هر سپر ششصد مثقال طلا بکار برده شد. It سوای آنچه تاجران و بازرگانان آوردند و جمیع پادشاهان عرب و حاکمان کشورها طلا و نقره برای سلیمان می آوردند. s و وزن طلایی که در یک سال به سلیمان رسید ششصد و شصت و شش وزنه طلا بود، r! و سلیمان پادشاه به ملکه سبا تمامی آرزوی او را که خواسته بود داد، سوای آنچه که او برای پادشاه آورده بود؛ پس با بندگانش به ولایت خود توجه نموده، برفت. q# و پادشاه از این چوب صندل زینه ها به جهت خانه خداوند و خانه پادشاه و عودها و بربطها برای مغنیان ساخت، و مثل آنها قبل از آن در زمین یهودا دیده نشده بود. 6pe و نیز بندگان حورام و بندگان سلیمان که طلا از اوفیر می آوردند، چوب صندل و سنگهای گرانبها آوردند. ow و به پادشاه صد و بیست وزنه طلا و عطریات از حد زیاده، و سنگهای گرانبها داد و مثل این عطریات که ملکه سبا به سلیمان پادشاه داد هرگز دیده نشد.On متبارک باد یهوه خدای تو که بر تو رغبت داشته ، تو را بر کرسی خود نشانید تا برای یهوه خدایت پادشاه بشوی. چونکه خدای تو اسرائیل را دوست می دارد تا ایشان را تا به ابد استوار نماید؛ از این جهت تو را بر پادشاهی ایشان نصب نموده است تا داوری و عدالت را بجا آوری.» 7mg خوشابه حال مردان تو و خوشابه حال این خادمانت که به حضور تو همیشه می ایستند و حکمت تو را می شنوند. l اما تا نیامدم و به چشمان خود ندیدم، اخبار آنها را باور نکردم؛ و همانا نصف عظمت حکمت تو به من اعلام نشده بود، و از خبری که شنیده بودم افزوده ای. !k; پس به پادشاه گفت: «آوازه ای را که در ولایت خود درباره کارها و حکمت تو شنیدم راست بود. j و طعام سفره او و مجلس بندگانش و نظم و لباس خادمانش را و ساقیانش و لباس ایشان و زینه ای را که به آن به خانه خداوند برمی آمد دید، روح دیگر در او نماند. niU و چون ملکه سبا حکمت سلیمان و خانه ای را که بنا کرده بود، ,hQ و سلیمان تمامی مسائلش را برای وی بیان نمود و چیزی از سلیمان مخفی نماند که برایش بیان نکرد. g 5 و چون ملکه سبا آوازه سلیمان را شنید با موکب بسیار عظیم و شترانی که به عطریات و طلای بسیار و سنگهای گرانبها بار شده بود به اورشلیم آمد، تا سلیمان را به مسائل امتحان کند. و چون نزد سلیمان رسید، با وی از هرچه در دلش بود گفتگو کرد. hfIو حورام کشتیها و نوکرانی را که در دریا مهارت داشتند، به دست خادمان خود برای وی فرستاد و ایشان با بندگان سلیمان به اوفیر رفتند، و چهارصد و پنجاه وزنه طلا از آنجا گرفته ، برای سلیمان پادشاه آوردند.eآنگاه سلیمان به عصیون جابر و به ایلوت که بر کنار دریا در زمین ادوم است، رفت. gdGپس تمامی کار سلیمان از روزی که بنیاد خانه خداوند نهاده شد تا روزی که تمام گشت، نیکو آراسته شد، و خانه خداوند به اتمام رسید. ?cwو ایشان از حکمی که پادشاه درباره هر امری و درباره خزانه ها به کاهنان و لاویان داده بود تجاوز ننمودند.qb[و فرقه های کاهنان را برحسب امر پدر خود داود بر سر خدمت ایشان معین کرد و لاویان را بر سر شغلهای ایشان تا تسبیح بخوانند و به حضور کاهنان لوازم خدمت هر روز را در روزش بجا آورند و دربانان را برحسب فرقه های ایشان بر هر دروازه (قرار داد)، زیرا که داود مرد خدا چنین امر فرموده بود. &aE یعنی قربانی های سوختنی ، قسمت هر روز در روزش برحسب فرمان موسی در روزهای سبت، و غره ها و سه مرتبه در هر سال در مواسم یعنی در عید فطیر و عید هفته ها و عید خیمه ها. <`q آنگاه سلیمان قربانی های سوختنی بر مذبح خداوند که آن را پیش رواق بنا کرده بود، برای خداوند گذرانید. t_a و سلیمان دختر فرعون را از شهر داود به خانه ای که برایش بنا کرده بود آورد، زیرا گفت: «زن من در خانه داود پادشاه اسرائیل ساکن نخواهد شد، چونکه همه جایهایی که تابوت خداوند داخل آنها شده است، مقدس می باشد.» ^- و سروران مقدم سلیمان پادشاه که برقوم حکمرانی می کردند، دویست و پنجاه نفر بودند. ] اما از بنی اسرائیل سلیمان احدی را برای کار خود به غلامی نگرفت، بلکه ایشان مردان جنگی و سرداران ابطال و سرداران ارابه ها و سواران او بودند. \یعنی از پسران ایشان که در زمین بعد از ایشان باقی مانده بودند، و بنی اسرائیل ایشان را هلاک نکرده بودند، سلیمان از ایشان تا امروز سخره گرفت. =[sو تمامی کسانی که از حتیان و اموریان و فرزیان و حویان و یبوسیان باقی مانده، و از بنی اسرائیل نبودند، PZو بعله و همه شهرهای خزانه را که سلیمان داشت، و جمیع شهرهای ارابه ها و شهرهای سواران را و هرآنچه را که سلیمان می خواست در اورشلیم و لبنان و تمامی زمین مملکت خویش بنا نماید، (بنا نمود). sS~}{{Qzz yQxwvRuttsrqmpIonm\lIjii]h^gfyeedHcbb4a>__^S]A\[[Z}YYXWW_V/TTHRR5P`ONlMLKvJIHGGFDD3C0BuA@@?/>`=<;:^987725533^2H1^0E/-,'+u*W)((Y'&$%$!"" Af YW`F  ; q o>s sو در ایام او ادوم از زیردست یهودا عاصی شده، پادشاهی برای خود نصب نمودند. r%لیکن خداوند به سبب آن عهدی که با داود بسته بود و چونکه وعده داده بود که چراغی به وی و به پسرانش همیشه اوقات ببخشد، نخواست که خاندان داود را هلاک سازد. q3و موافق رفتار پادشاهان اسرائیل به طوری که خاندان اخاب رفتار می کردند، سلوک نمود زیرا که دختر اخاب زن او بود و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، به عمل آورد. pیهورام سی و دو ساله بود که پادشاه شد و هشت سال در اورشلیم سلطنت کرد. doAو چون یهورام بر سلطنت پدرش مستقر شد، خویشتن را تقویت نموده، همه برادران خود و بعضی از سروران اسرائیل را نیز به شمشیر کشت. nو پدر ایشان عطایای بسیار از نقره و طلا و نفایس با شهرهای حصاردار در یهودا به ایشان داد؛ و اما سلطنت را به یهورام عطا فرمود زیرا که نخست زاده بود. vmeو پسران یهوشافاط عزریا و یحیئیل و زکریا و عزریاهو و میکائیل و شفطیا برادران او بودند. این همه پسران یهوشافاط پادشاه اسرائیل بودند. 3l aو یهوشافاط با پدران خود خوابید و در شهر داود با پدرانش دفن شد، و پسرش یهورام به جایش پادشاه شد. Rk%آنگاه العازر بن دوداواهوی مریشاتی به ضد یهوشافاط نبوت کرده، گفت: «چونکه تو با اخزیا متحد شدی، خداوند کارهای تو را تباه ساخته است.» پس آن کشتیها شکسته شدند و نتوانستند به ترشیش بروند.(jI$و در ساختن کشتیها برای رفتن به ترشیش با وی مشارکت نمود و کشتیها را در عصیون جابر ساختند. Fi#و بعد از این، یهوشافاط پادشاه یهودا با اخزیا پادشاه اسرائیل که شریرانه رفتار می نمود، طرح آمیزش انداخت. Yh+"و بقیه وقایع یهوشافاط از اول تا آخر در اخبار ییهو ابن حنانی که در تواریخ پادشاهان اسرائیل مندرج می باشد، مکتوب است.6ge!لیکن مکانهای بلند برداشته نشد و قوم هنوز دلهای خود را به سوی خدای پدران خویش مصمم نساخته بودند. 8fi و موافق رفتار پدرش آسا سلوک نموده، از آن انحراف نورزید و آنچه در نظر خداوند راست بود بجا می آورد. zemپس یهوشافاط بر یهودا سلطنت نمود و سی و پنج ساله بود که پادشاه شد و بیست و پنج سال در اورشلیم سلطنت کرد و اسم مادرش عزوبه دختر شلحی بود. d{و مملکت یهوشافاط آرام شد، زیرا خدایش او را از هر طرف رفاهیت بخشید. 6ceو ترس خدا بر جمیع ممالک کشورها مستولی شد چونکه شنیدند که خداوند با دشمنان اسرائیل جنگ کرده است. xbiو با بربطها و عودها و کرناها به اورشلیم به خانه خداوند آمدند. a%پس جمیع مردان یهودا و اورشلیم و یهوشافاط مقدم ایشان با شادمانی برگشته ، به اورشلیم مراجعت کردند زیرا خداوند ایشان را بر دشمنانشان شادمان ساخته بود. s`_و در روز چهارم در وادی برکه جمع شدند زیرا که در آنجا خداوند را متبارک خواندند، و از این جهت آن مکان را تا امروز وادی برکه می نامند. _و یهوشافاط با قوم خود به جهت گرفتن غنیمت ایشان آمدند و در میان آنها اموال و رخوت و چیزهای گرانبها بسیار یافتند، و برای خود آنقدر گرفتند که نتوانستند ببرند، و غنیمت اینقدر زیاد بود که سه روز مشغول غارت می بودند. k^Oو چون یهودا به دیده بانگاه بیابان رسیدند و به سوی آن گروه نظر انداختند، اینک لاشه ها بر زمین افتاده، و احدی رهایی نیافته بود. ]زیرا که بنی عمون و موآب بر سکنه جبل سعیر برخاسته ، ایشان را نابود و هلاک ساختند، و چون از ساکنان سعیر فارغ شدند، یکدیگر را به کار هلاکت امداد کردند. \-و چون ایشان به سراییدن و حمد گفتن شروع نمودند، خداوند به ضد بنی عمون و موآب و سکنه جبل سعیر که بر یهودا هجوم آورده بودند، کمین گذاشت و ایشان منکسر شدند. R[و بعد از مشورت کردن با قوم، بعضی را معین کرد تا پیش روی مسلحان رفته ، برای خداوند بسرایند و زینت قدوسیت را تسبیح خوانند و گویند: «خداوند را حمد گویید زیرا که رحمت او تا ابداﻵباد است.» $ZAو بامدادان برخاسته ، به بیابان تقوع بیرون رفتند و چون بیرون می رفتند، یهوشافاط بایستاد و گفت: «مرا بشنوید ای یهودا و سکنه اورشلیم! بر یهوه خدای خود ایمان آورید و استوار خواهید شد، و به انبیای او ایمان آورید که کامیاب خواهید شد.» FYو لاویان از بنی قهاتیان و از بنی قورحیان برخاسته، یهوه خدای اسرائیل را به آواز بسیار بلند تسبیح خواندند.LXپس یهوشافاط رو به زمین افتاد و تمامی یهودا و ساکنان اورشلیم به حضور خداوند افتادند و خداوند را سجده نمودند. }Wsدر این وقت بر شما نخواهد بود که جنگ نمایید. بایستید و نجات خداوند را که با شما خواهد بود مشاهده نمایید. ای یهودا و اورشلیم ترسان و هراسان مباشید و فردا به مقابل ایشان بیرون روید و خداوند همراه شما خواهد بود.»mVSفردا به نزد ایشان فرود آیید. اینک ایشان به فراز صیص برخواهند آمد و ایشان را در انتهای وادی در برابر بیابان یروئیل خواهید یافت. UU#و او گفت: «ای تمامی یهودا و ساکنان اورشلیم! و ای یهوشافاط پادشاه گوش گیرید! خداوند به شما چنین می گوید: از این گروه عظیم ترسان و هراسان مباشید زیرا که جنگ از آن شما نیست بلکه از آن خداست. WT'آنگاه روح خداوند بر یحزئیل بن زکریا ابن بنایا ابن یعیئیل بن متنیای لاوی که از بنی آساف بود، در میان جماعت نازل شد. S  و تمامی یهودا با اطفال و زنان و پسران خود به حضور خداوند ایستاده بودند. .RU ای خدای ما آیا تو بر ایشان حکم نخواهی کرد؟ زیرا که ما را به مقابل این گروه عظیمی که بر ما می آیند، هیچ قوتی نیست و ما نمی دانیم چه بکنیم. اما چشمان ما به سوی تو است.» \Q1 اینک ایشان مکافات آن را به ما می رسانند، به اینکه می آیند تا ما را از ملک تو که آن را به تصرف ما داده ای، اخراج نمایند. لیکن در تو اعمال نیکو یافت شده است، چونکه اشیره ها را از زمین دور کرده، و دل خود را به طلب خدا تصمیم نموده ای.» Y=+و ییهو ابن حنانی رایی برای ملاقات وی بیرون آمده، به یهوشافاط پادشاه گفت: «آیا شریران را می بایست اعانت نمایی و دشمنان خداوند را دوست داری؟ پس از این جهت غضب از جانب خداوند بر تو آمده است. |< sو یهوشافاط پادشاه یهودا به خانه خود به اورشلیم به سلامتی برگشت. ^;5"و در آن روز جنگ سخت شد و پادشاه اسرائیل را در ارابه اش به مقابل ارامیان تا وقت عصر برپا داشتند؛ و در وقت غروب آفتاب مرد./:W!اما کسی کمان خود را بدون غرض کشیده، پادشاه اسرائیل را میان وصله های زره زد، و او به ارابه ران خود گفت: «دست خود را بگردان و مرا از لشکر بیرون ببر زیرا که مجروح شدم.» 9! و چون سرداران ارابه ها را دیدند که پادشاه اسرائیل نیست، از تعاقب او برگشتند. g8Gو چون سرداران ارابه ها یهوشافاط را دیدند، گمان بردند که این پادشاه اسرائیل است؛ پس مایل شدند تا با او جنگ نمایند و یهوشافاط فریاد برآورد و خداوند او را اعانت نمود و خدا ایشان را از او برگردانید. c7?و پادشاه ارام سرداران ارابه های خویش را امر فرموده، گفت: «نه با کوچک و نه با بزرگ بلکه با پادشاه اسرائیل فقط جنگ نمایید.» &6Eو پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: «من خود را متنکر ساخته ، به جنگ می روم. اما تو لباس خود را بپوش.» پس پادشاه اسرائیل خویشتن را متنکر ساخت و ایشان به جنگ رفتند. 5}پس پادشاه اسرائیل و یهوشافاط پادشاه یهودا به راموت جلعاد برآمدند. K4میکایا گفت: «اگر فی الواقع به سلامتی مراجعت کنی ، یهوه با من تکلم ننموده است؛ و گفت ای قوم همگی شما بشنوید.» i3Kو بگویید پادشاه چنین می فرماید: این شخص را در زندان بیندازید و او را به نان تنگی و آب تنگی بپرورانید تا من به سلامتی برگردم.» /2Wو پادشاه اسرائیل گفت: «میکایا را بگیرید و او را نزد آمون، حاکم شهر و یوآش، پسر پادشاه ببرید. 21]میکایا جواب داد: «اینک در روزی که به حجره اندرونی داخل شده، خود را پنهان کنی آن را خواهی دید.» l0Qآنگاه صدقیا ابن کنعنه نزدیک آمده، به رخسار میکایا زد و گفت: «به کدام راه روح خداوند از نزد من به سوی تو رفت تا با تو سخن گوید؟» 7/gپس اﻵن هان، یهوه روحی کاذب در دهان این انبیای تو گذاشته است و خداوند درباره تو سخن بد گفته است.» .wاو جواب داد که من بیرون می روم و در دهان جمیع انبیایش روح کاذب خواهم بود. او فرمود: وی را اغوا خواهی کرد و خواهی توانست، پس برو و چنین بکن. H- و آن روح (پلید) بیرون آمده، به حضور خداوند بایستاد و گفت: من او را اغوا می کنم و خداوند وی را گفت: به چه چیز؟ ,و خداوند گفت: کیست که اخاب پادشاه اسرائیل را اغوا نماید تا برود و در راموت جلعاد بیفتد؟ یکی جواب داده به اینطور سخن راند و دیگری به آنطور تکلم نمود. j+Mاو گفت: «پس کلام یهوه را بشنوید: من یهوه را بر کرسی خود نشسته دیدم، و تمامی لشکر آسمان را که به طرف راست و چپ وی ایستاده بودند. =*sو پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: «آیا تو را نگفتم که درباره من به نیکویی نبوت نمی کند بلکه به بدی.» )%او گفت: «تمامی اسرائیل را مثل گوسفندانی که شبان ندارند بر کوهها پراکنده دیدم؛ و خداوند گفت اینها صاحب ندارند. پس هر کس به سلامتی به خانه خود برگردد.» 5(cپادشاه وی را گفت: «من چند مرتبه تو را قسم بدهم که به اسم یهوه غیر از آنچه راست است به من نگویی ؟» :'mپس چون نزد پادشاه رسید، پادشاه وی را گفت: «ای میکایا، آیا به راموت جلعاد برای جنگ برویم یا من از آن بازایستم.» او گفت: «برآیید و فیروز شوید، و به دست شما تسلیم خواهند شد.» &1 میکایا جواب داد: «به حیات یهوه قسم که هر آنچه خدای من مرا گوید همان را خواهم گفت.» 4%a و قاصدی که برای طلبیدن میکایا رفته بود او را خطاب کرده، گفت: «اینک انبیا به یک زبان درباره پادشاه نیکو می گویند؛ پس کلام تو مثل کلام یکی از ایشان باشد و سخن نیکو بگو.» _$7 و جمیع انبیا نبوت کرده، می گفتند: «به راموت جلعاد برآی و فیروز شو زیرا که خداوند آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد نمود.» W#' و صدقیا ابن کنعنه شاخهای آهنین برای خود ساخته ، گفت: «یهوه چنین می گوید: ارامیان را با اینها خواهی زد تا تلف شوند.» 7"g و پادشاه اسرائیل و یهوشافاط پادشاه یهودا هر یکی لباس خود را پوشیده، بر کرسی خویش در جای وسیع نزد دهنه دروازه سامره شسته بودند و جمیع انبیا به حضور ایشان نبوت می کردند. 5!cپس پادشاه اسرائیل یکی از خواجه سرایان خود را خوانده، گفت: «میکایا ابن یملا را به زودی حاضر کن.» Q و پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: «یک مرد دیگر هست که به واسطه او از خداوند مسالت توان کرد؛ لیکن من از او نفرت دارم زیرا که درباره من به نیکویی هرگز نبوت نمی کند، بلکه همیشه اوقات به بدی؛ و او میکایا ابن یملا می باشد.» و یهوشافاط گفت: «پادشاه چنین نگوید.» 1[اما یهوشافاط گفت: «آیا در اینجا غیر از اینها، نبی ای از جانب یهوه نیست تا از او سؤال نماییم؟» Z-و پادشاه اسرائیل چهارصد نفر از انبیا جمع کرده، به ایشان گفت: «آیا به راموت جلعاد برای جنگ برویم یا من از آن باز ایستم؟» ایشان جواب دادند: «برآی و خدا آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد نمود.» /و یهوشافاط به پادشاه اسرائیل گفت: «تمنا آنکه امروز از کلام خداوند مسالت نمایی .» Dپس اخاب پادشاه اسرائیل به یهوشافاط پادشاه یهودا گفت: «آیا همراه من به راموت جلعاد خواهی آمد؟» او جواب داد که «من چون تو و قوم من چون قوم تو هستیم و همراه تو به جنگ خواهیم رفت.» ,Qو بعد از چند سال نزد اخاب به سامره رفت و اخاب برای او و قومی که همراهش بودند گوسفندان و گاوان بسیار ذبح نمود و او را تحریض نمود که همراه خودش به راموت جلعاد برآید. p [و یهوشافاط دولت و حشمت عظیمی داشت، و با اخاب مصاهرت نمود. 3_اینان خدام پادشاه بودند، سوای آنانی که پادشاه در تمامی یهودا در شهرهای حصاردار قرار داده بود.و بعد از او یهوزاباد بود و با او صد و هشتاد هزار مرد مهیای جنگ بودند. #?و از بنیامین، الیاداع که شجاع قوی بود و با او دویست هزار نفر مسلح به کمان و سپر بودند. A{و بعد از او، عمسیا ابن زکری بود که خویشن را برای خداوند نذر کرده بود و با او دویست هزار شجاع قوی بودند. و بعد از، او یهوحانان رئیس بود و با او دویست و هشتاد هزار نفر بودند. ucو شماره ایشان برحسب خاندان آبای ایشان این است: یعنی از یهودا سرداران هزاره که رئیس ایشان ادنه بود و با او سیصد هزار شجاع قوی بودند. 9 و در شهرهای یهودا کارهای بسیار کرد و مردان جنگ آزموده و شجاعان قوی در اورشلیم داشت. 1 پس یهوشافاط ترقی نموده، بسیار بزرگ شد و قلعه ها و شهرهای خزانه در یهودا بنا نمود.  و بعضی از فلسطینیان، هدایا و نقره جزیه را برای یهوشافاط آوردند، و عربها نیز از مواشی هفتهزار و هفتصد قوچ و هفت هزار و هفتصد بز نر برای او آوردند. :m و ترس خداوند بر همه ممالک کشورها که در اطراف یهودا بودند، مستولی گردید تا با یهوشافاط جنگ نکردند. dA پس ایشان در یهودا تعلیم دادند و سفر تورات خداوند را با خود داشتند، و در همه شهرهای یهودا گردش کرده، قوم را تعلیم می دادند.A{و با ایشان بعضی از لاویان یعنی شمعیا و نتنیا و زبدیا و عسائیل و شمیراموت و یهوناتان و ادنیا و طوبیا و توب ادنیا را که لاویان بودند، فرستاد و با ایشان الیشمع و یهورام کهنه را. r ]و در سال سوم از سلطنت خود، سروران خویش را یعنی بن حایل و عوبدیا و زکریا و نتنئیل و میکایا را فرستاد تا در شهرهای یهودا تعلیم دهند.  5و دلش به طریقهای خداوند رفیع شد، و نیز مکانهای بلند و اشیره ها را از یهودا دور کرد. P پس خداوند سلطنت را در دستش استوار ساخت. و تمامی یهودا هدایا برای یهوشافاط آوردند و دولت و حشمت عظیمی پیدا کرد.  -بلکه خدای پدر خویش را طلبیده، در اوامر وی سلوک می نمود و نه موافق اعمال اسرائیل. < qو خداوند با یهوشافاط می بود زیرا که در طریقهای اول پدر خود داود سلوک می کرد و از بعلیم طلب نمی نمود. eCو سپاهیان در تمامی شهرهای حصاردار یهودا گذاشت و قراولان در زمین یهودا و در شهرهای افرایم که پدرش آسا گرفته بود، قرار داد.  و پسرش یهوشافاط در جای او پادشاه شد و خود را به ضد اسرائیل تقویت داد. Y+و او را در مقبرهای که برای خود در شهر داود کنده بود دفن کردند؛ و او را در دخمه ای که از عطریات و انواع حنوط که به صنعت عطاران ساخته شده بود گذاشتند، و برای وی آتشی بی نهایت عظیم برافروختند. پس آسا با پدران خود خوابید و در سال چهل و یکم از سلطنت خود وفات یافت. {o و در سال سی و نهم سلطنت آسا مرضی در پایهای او عارض شد و مرض او بسیار سخت گردید؛ و نیز در بیماری خود از خداوند مدد نخواست بلکه از طبیبان.  و اینک وقایع اول و آخر آسا در تواریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل مکتوب است. |q اما آسا بر آن رایی غضب نموده، او را در زندان انداخت زیرا که از این امر خشم او بر وی افروخته شد. و در همان وقت آسا بر بعضی از قوم ظلم نمود. X) زیرا که چشمان خداوند در تمام جهان تردد می کند تا قوت خویش را بر آنانی که دل ایشان با او کامل است نمایان سازد. تو در اینکار احمقانه رفتار نمودی، لهذا از این ببعد در جنگها گرفتار خواهی شد.» آیا حبشیان و لوبیان لشکر بسیار بزرگ نبودند؟ و ارابه ها و سواران از حد زیاده نداشتند؟ اما چونکه بر خداوند توکل نمودی آنها را به دست تو تسلیم نمود. I و در آن زمان حنانی رایی نزد آسا پادشاه یهودا آمده، وی را گفت: «چونکه تو بر پادشاه ارام توکل نمودی و بر یهوه خدای خود توکل ننمودی، از این جهت لشکر پادشاه ارام از دست تو رهایی یافت. ~~uو آسا پادشاه، تمامی یهودا را جمع نموده، ایشان سنگهای رامه و چوبهای آن را که بعشا بنا می کرد برداشتند و او جبع و مصفه را با آنها بنا نمود. }-و چون بعشا این را شنید، بنا نمودن رامه را ترک کرده، از کاری که می کرد باز ایستاد. |9و بن هدد آسا پادشاه را اجابت نموده، سرداران افواج خود را بر شهرهای اسرائیل فرستاد و ایشان عیون و دان و آبلمایم و جمیع شهرهای خزانه نفتالی را تسخیر نمودند. {9«در میان من و تو و در میان پدر من و پدر تو عهد بوده است. اینک نقره و طلا نزد تو فرستادم. پس عهدی را که با بعشا پادشاه اسرائیل داری، بشکن تا او از نزد من برود.» wzgآنگاه آسا نقره و طلا را از خزانه های خانه خداوند و خانه پادشاه گرفته ، آن را نزد بن هدد پادشاه ارام که در دمشق ساکن بود فرستاده، گفت: y }اما در سال سی و ششم سلطنت آسا، بعشا پادشاه اسرائیل بر یهودا برآمد، و رامه را بنا کرد تا نگذارد که کسی نزد آسا پادشاه یهودا رفت و آمد نماید. Lxو تا سال سی و پنجم سلطنت آسا جنگ نبود.Gwو چیزهایی را که پدرش وقف کرده، و آنچه را که خودش وقف نموده بود از نقره و طلا و ظروف به خانه خداوند درآورد، #v?اما مکانهای بلند از میان اسرائیل برداشته نشد. لیکن دل آسا در تمامی ایامش کامل می بود. 0uYو نیز آسا پادشاه مادر خود معکه را از ملکه بودن معزول کرد زیرا که او تمثالی به جهت اشیره ساخته بود. و آسا تمثال او را قطع نمود و آن را خرد کرده، در وادی قدرون سوزانید. ;toو تمامی یهودا به سبب این قسم شادمان شدند زیرا که به تمامی دل خود قسم خورده بودند، و چونکه او را به رضامندی تمام طلبیدند وی را یافتند و خداوند ایشان را از هر طرف امنیت داد. s و به صدای بلند و آواز شادمانی و کرناها و بوقها برای خداوند قسم خوردند. 7rg و هر کسی که یهوه خدای اسرائیل را طلب ننماید، خواه کوچک و خواه بزرگ، خواه مرد و خواه زن، کشته شود. q و به تمامی دل و تمامی جان خود عهد بستند که یهوه خدای پدران خود را طلب نمایند. *pM و در آن روز هفتصد گاو و هفت هزار گوسفند از غنیمتی که آورده بودند، برای خداوند ذبح نمودند. toa پس در ماه سوم از سال پانزدهم سلطنت آسا در اورشلیم جمع شدند. Mn و تمامی یهودا و بنیامین و غریبان را که از افرایم و منسی و شمعون در میان ایشان ساکن بودند، جمع کرد زیرا گروه عظیمی از اسرائیل چون دیدند که یهوه خدای ایشان با او می بود به او پیوستند. m-پس چون آسا این سخنان و نبوت (پسر) عودید نبی را شنید، خویشتن را تقویت نموده، رجاسات را از تمامی زمین یهودا و بنیامین و از شهرهایی که در کوهستان افرایم گرفته بود دور کرد، و مذبح خداوند را که پیش روی رواق خداوند بود تعمیر نمود. l)اما شما قوی باشید و دستهای شما سست نشود زیرا که اجرت اعمال خود را خواهید یافت.» )kKو قومی از قومی و شهری از شهری هلاک می شدند، چونکه خدا آنها را به هر قسم بلا مضطرب می ساخت. ~}}!{zyy xcwvu{tNrr+qponlkji0gdfejdcba`_]]2\$ZZ XLVV%UTSRTQPOO&NN:LK]JIIH{FEeDBB1Ac@?>=<~;M: 87H6544B32200(/>.B-:++2*K)(('%$#! +_IIfVot % ' f&r}و شهرها در کوهستان یهودا بنا نمود و قلعه ها و برجها در جنگلها ساخت. qو او دروازه اعلای خانه خداوند را بنا نمود و بر حصار عوفل عمارت بسیار ساخت. ypkو آنچه در نظر خداوند پسند بود، موافق هرآنچه پدرش عزیا کرده بود، به عمل آورد، اما به هیکل خداوند داخل نشد لیکن قوم هنوز فساد می کردند. Lo و یوتام بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد و شانزده سال در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش یروشه دختر صادوق بود. ynkپس عزیا با پدران خود خوابید و او را با پدرانش در زمین مقبره پادشاهان دفن کردند، زیرا گفتند که ابرص است و پسرش یوتام در جایش پادشاه شد.lmQو اشعیا ابن آموص نبی بقیه وقایع اول و آخر عزیا را نوشت. lو عزیا پادشاه تا روز وفاتش ابرص بود و در مریضخانه مبروص ماند، زیرا از خانه خداوند ممنوع بود؛ و پسرش یوتام، ناظر خانه پادشاه و حاکم قوم زمین می بود. Zk-و عزریای رئیس کهنه و سایر کاهنان بر او نگریستند و اینک برص بر پیشانی اش ظاهر شده بود. پس او را از آنجا به شتاب بیرون کردند و خودش نیز به تعجیل بیرون رفت، چونکه خداوند او را مبتلا ساخته بود. Ij آنگاه عزیا که مجمری برای سوزانیدن بخور در دست خود داشت، غضبناک شد و چون خشمش بر کاهنان افروخته گردید، برص به حضور کاهنان در خانه خداوند به پهلوی مذبح بخور بر پیشانی اش پدید آمد. Miو ایشان با عزیا پادشاه مقاومت نموده، او را گفتند: «ای عزیا سوزانیدن بخور برای خداوند کار تو نیست بلکه کار کاهنان پسران هارون است که برای سوزانیدن بخور تقدیس شده اند. پس از مقدس بیرون شو زیرا خطا کردی، و این کار از جانب یهوه خدا موجب عزت تو نخواهد بود.» h7و عزریای کاهن از عقب او داخل شد و همراه او هشتاد مرد رشید از کاهنان خداوند درآمدند. zgmلیکن چون زورآور شد، دل او برای هلاکتش متکبر گردید و به یهوه خدای خود خیانت ورزیده، به هیکل خداوند درآمد تا بخور بر مذبح بخور بسوزاند. f و منجنیقهایی را که مخترع صنعتگران ماهر بود در اورشلیم ساخت تا آنها را بر برجها و گوشه های حصار برای انداختن تیرها و سنگهای بزرگ بگذارند. پس آوازه او تا جایهای دور شایع شد زیرا که نصرت عظیمی یافته، بسیار قوی گردید. >euو عزیا برای ایشان یعنی برای تمامی لشکر سپرها و نیزه ها و خودها و زره ها و کمانها و فلاخنها مهیا ساخت. wdg و زیر دست ایشان، سیصد و هفت هزار و پانصد سپاه جنگ آزموده بودند که پادشاه را به ضد دشمنانش مساعدت نموده، با قوت تمام مقاتله می کردند. c  و عدد تمامی سرداران آبا که شجاعان جنگ آزموده بودند، دو هزار و ششصد بود. Ub# و عزیا سپاهیان جنگ آزموده داشت که برای محاربه دسته دسته بیرون می رفتند؛ برحسب تعداد ایشان که یعیئیل کاتب و معسیای رئیس زیردست حننیا که یکی از سرداران پادشاه بود، آنها را سان می دیدند. ;ao و برجها در بیابان بنا نمود و چاههای بسیار کند زیرا که مواشی کثیر در همواری و در هامون داشت و فلاحان و باغبانان در کوهستان و در بوستانها داشت، چونکه فلاحت را دوست می داشت. M` و عزیا برجها در اورشلیم نزد دروازه زاویه و نزد دروازه وادی و نزد گوشه حصار بنا کرده، آنها را مستحکم گردانید. '_Gو عمونیان به عزیا هدایا دادند و اسم او تا مدخل مصر شایع گردید، زیرا که بی نهایت قوی گشت. ^+و خدا او را بر فلسطینیان و عربانی که در جوربعل ساکن بودند و بر معونیان نصرت داد. r]]و او بیرون رفته، با فلسطینیان جنگ کرد و حصار جت و حصار یبنه و حصار اشدود را منهدم ساخت و شهرها در زمین اشدود و فلسطینیان بنا نمود. ^\5و در روزهای زکریا که در رؤیاهای خدا بصیر بود، خدا را می طلبید و مادامی که خداوند را می طلبید، خدا او را کامیاب می ساخت. [و آنچه در نظر خداوند پسند بود، موافق هر چه پدرش امصیا کرده بود، بجا آورد. NZو عزیا شانزده ساله بود که پادشاه شد و پنجاه و دو سال در اورشلیم پادشاهی نمود و اسم مادرش یکلیای اورشلیمی بود. 6Yeو او بعد از آنکه پادشاه با پدرانش خوابیده بود، ایلوت را بنا کرد و آن را برای یهودا استرداد نمود. "X ?و تمامی قوم یهودا عزیا را که شانزده ساله بود گرفته ، در جای پدرش امصیا پادشاه ساختند. rW]و او را بر اسبان آوردند و با پدرانش در شهر یهودا دفن کردند.$VAو از زمانی که امصیا از پیروی خداوند انحراف ورزید، بعضی در اورشلیم فتنه بر وی انگیختند. پس به لاکیش فرار کرد و از عقبش به لاکیش فرستادند و او را در آنجا کشتند. U1و بقیه وقایع اول و آخر امصیا، آیا در تواریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل مکتوب نیست؟ ?Twو امصیا ابن یوآش پادشاه یهودا، بعد از وفات یوآش بن یهوآحاز پادشاه اسرائیل، پانزده سال زندگانی نمود. Sو تمامی طلا و نقره و تمامی ظروفی را که در خانه خدا نزد (بنی ) عوبید ادوم و در خزانه های خانه پادشاه یافت شد و یرغمالان را گرفته ، به سامره مراجعت کرد. LRو یوآش پادشاه اسرائیل امصیا ابن یوآش بن یهوآحاز پادشاه یهودا را در بیت شمس گرفت و او را به اورشلیم آورده، چهارصد ذراع حصار اورشلیم را از دروازه افرایم تا دروازه زاویه منهدم ساخت. yQkو یهودا از حضور اسرائیل منهزم شده، هر کس به خیمه خود فرار کرد. KPپس یوآش پادشاه اسرائیل برآمد و او و امصیا پادشاه یهودا در بیت شمس که در یهودا است، با یکدیگر مقابله نمودند. `O9اما امصیا گوش نداد زیرا که این امر از جانب خدا بود تا ایشان را به دست دشمنان تسلیم نماید، چونکه خدایان ادوم را طلبیدند. 1N[می گویی ، هان ادوم را شکست دادم و دلت تو را مغرور ساخته است که افتخار نمایی؟ حال به خانه خود برگرد. چرا بلا را برای خود برمی انگیزانی تا خودت و یهودا همراهت بیفتید؟» vMeو یوآش پادشاه اسرائیل نزد امصیا پادشاه یهودا فرستاده، گفت: «شترخار لبنان نزد سرو آزاد لبنان فرستاده، گفت: دختر خود را به پسر من به زنی بده. اما حیوان وحشی که در لبنان بود گذر کرده، شترخار را پایمال نمود. pLYپس امصیا، پادشاه یهودا، مشورت کرده، نزد یوآش بن یهوآحاز بن ییهو پادشاه اسرائیل فرستاده، گفت: «بیا تا با یکدیگر مقابله نماییم.» K و چون این سخن را به وی گفت، او را جواب داد: «آیا تو را مشیر پادشاه ساخته اند؟ ساکت شو! چرا تو را بکشند؟» پس نبی ساکت شده، گفت: «می دانم که خدا قصد نموده است که تو را هلاک کند، چونکه این کار را کردی و نصیحت مرا نشنیدی.» J پس خشم خداوند بر امصیا افروخته شد و نبی نزد وی فرستاد که او را بگوید: «چرا خدایان آن قوم را که قوم خود را از دست تو نتوانستند رهانید، طلبیدی؟» I و بعد از مراجعت امصیا از شکست دادن ادومیان، او خدایان بنی سعیر را آورده، آنها را خدایان خود ساخت و آنها را سجده نموده، بخور برای آنها سوزانید. H7 و اما مردان آن فوج که امصیا باز فرستاده بود تا همراهش به جنگ نروند، بر شهرهای یهودا از سامره تا بیت حورون تاختند و سه هزار نفر را کشته ، غنیمت بسیار بردند. cG? و بنی یهودا ده هزار نفر دیگر را زنده اسیر کرد، و ایشان را به قله سالع برده، از قله سالع به زیر انداختند که جمیعا خرد شدند. GF و امصیا خویشتن را تقویت نموده، قوم خود را بیرون برد و به وادی الملح رسیده، ده هزار نفر از بنی سعیر را کشت. 9Ek پس امصیا لشکری را که از افرایم نزد او آمده بودند، جدا کرد که به جای خود برگردند و از این سبب خشم ایشان بر یهودا به شدت افروخته شد و بسیار غضبناک گردیده، به جای خود رفتند. D امصیا به مرد خدا گفت: «برای صد وزنه نقره که به لشکر اسرائیل داده ام، چه کنم؟» مرد خدا جواب داد: «خداوند قادر است که تو را بیشتر از این بدهد.» xCiو اگر می خواهی بروی برو و به جهت جنگ قوی شو؛ لیکن خدا تو را پیش دشمنان مغلوب خواهد ساخت زیرا قدرت نصرت دادن و مغلوب ساختن با خدا است.» fBEاما مرد خدایی نزد وی آمده، گفت: «ای پادشاه، لشکر اسرائیل با تو نروند زیرا خداوند با اسرائیل یعنی با تمامی بنی افرایم نیست. A}و صد هزار مرد شجاع جنگ آزموده به صد وزنه نقره از اسرائیل اجیر ساخت. @yو امصیا یهودا را جمع کرده، سرداران هزاره و سرداران صده از ایشان در تمامی یهودا و بنیامین مقرر فرمود و ایشان را از بیست ساله بالاتر شمرده، سیصد هزار مرد برگزیده نیزه و سپردار را که به جنگ بیرون می رفتند، یافت. ^?5اما پسران ایشان را نکشت به موجب نوشته کتاب تورات موسی که خداوند امر فرموده و گفته بود: «پدران به جهت پسران کشته نشوند و پسران به جهت پدران مقتول نگردند، بلکه هر کس به جهت گناه خود کشته شود.» *>Mو چون سلطنت در دستش مستحکم شد، خادمان خود را که پدرش پادشاه را کشته بودند، به قتل رسانید. x=iو آنچه در نظر خداوند پسند بود، به عمل آورد، اما نه به دل کامل. P< امصیا بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد و بیست و نه سال در اورشلیم پادشاهی کرد و اسم مادرش یهوعدان اورشلیمی بود. |;qو اما حکایت پسرانش و عظمت وحی که بر او نازل شد و تعمیر خانه خدا، اینک در مدرس تواریخ پادشاهان مکتوب است، و پسرش امصیا در جایش پادشاه شد.3:_و آنانی که بر او فتنه انگیختند، اینانند: زاباد، پسر شمعه عمونیه و یهوزاباد، پسر شمریت موآبیه. 9)و چون از نزد او رفتند (زیرا که او را در مرضهای سخت واگذاشتند)، بندگانش به سبب خون پسران یهویاداع کاهن، براو فتنه انگیخته ، او را بر بسترش کشتند. و چون مرد، او را در شهر داود دفن کردند، اما او را در مقبره پادشاهان دفن نکردند. #8?زیرا که لشکر ارام با جمعیت کمی آمدند و خداوند لشکر بسیار عظیمی به دست ایشان تسلیم نمود، چونکه یهوه خدای پدران خود را ترک کرده بودند؛ پس بر یوآش قصاص نمودند. >7uو در وقت تحویل سال، لشکر ارامیان به ضد وی برآمده، به یهودا و اورشلیم داخل شده، جمیع سروران قوم را از میان قوم هلاک ساختند، و تمامی غنیمت ایشان را نزد پادشاه دمشق فرستادند. -6Sپس یوآش پادشاه احسانی را که پدرش یهویاداع، به وی نموده بود، بیاد نیاورد، بلکه پسرش را به قتل رسانید. و چون او می مرد، گفت: « خداوند این را ببیند و بازخواست نماید.» 5)و ایشان بر او توطئه نموده، او را به حکم پادشاه در صحن خانه خداوند سنگسار کردند. 4-پس روح خدا زکریا ابن یهویاداع کاهن را ملبس ساخت و او بالای قوم ایستاده، به ایشان گفت: «خدا چنین می فرماید: شما چرا از اوامر یهوه تجاوز می نمایید؟ پس کامیاب نخواهید شد. چونکه خداوند را ترک نموده اید، او شما را ترک نموده است.» X3)و او انبیاء نزد ایشان فرستاد تا ایشان را به سوی یهوه برگردانند و ایشان آنها را شهادت دادند، اما ایشان گوش نگرفتند. 2yو ایشان خانه یهوه خدای پدران خود را ترک کرده، اشیریم و بتها را عبادت نمودند، و به سبب این عصیان ایشان، خشم بر یهودا و اورشلیم افروخته شد. G1و بعد از وفات یهویاداع، سروران یهودا آمدند و پادشاه را تعظیم نمودند و پادشاه در آن وقت به ایشان گوش گرفت. J0 و او را در شهر داود با پادشاهان دفن کردند، زیرا که در اسرائیل هم برای خدا و هم برای خانه او نیکویی کرده بود. /}اما یهویاداع پیر و سالخورده شده، بمرد و حین وفاتش صد و سی ساله بود. J. و چون آن را تمام کرده بودند، بقیه نقره را نزد پادشاه و یهویاداع آوردند و از آن برای خانه خداوند اسباب یعنی آلات خدمت و آلات قربانی ها و قاشقها و ظروف طلا و نقره ساختند، و در تمامی روزهای یهویاداع، قربانی های سوختنی دائما در خانه خداوند می گذرانیدند. \-1 پس عمله ها به کار پرداختند و کار از دست ایشان به انجام رسید و خانه خدا را به حالت اولش برپا داشته ، آن را محکم ساختند. T,! و پادشاه و یهویاداع آن را به آنانی که در کار خدمت خانه خداوند مشغول بودند دادند، و ایشان بنایان و نجاران به جهت تعمیر خانه خداوند و آهنگران و مسگران برای مرمت خانه خداوند اجیر نمودند. :+m و چون صندوق به دست لاویان، نزد وکلای پادشاه آورده می شد و ایشان می دیدند که نقره بسیار هست. آنگاه کاتب پادشاه و وکیل رئیس کهنه آمده، صندوق را خالی می کردند و آن را برداشته ، باز به جایش می گذاشتند. و روز به روز چنین کرده، نقره بسیار جمع کردند. *! و جمیع سروران و تمامی قوم آن را به شادمانی آورده، در صندوق انداختند تا پر شد. b)= و در یهودا و اورشلیم ندا دردادند که جزیه ای را که موسی بنده خدا در بیابان بر اسرائیل قرار داده بود، برای خداوند بیاورند. (%و پادشاه امر فرمود که صندوقی بسازند و آن را بیرون دروازه خانه خداوند بگذارند. F'زیرا که پسران عتلیای خبیثه ، خانه خدا را خراب کرده، و تمامی موقوفات خانه خداوند را صرف بعلیم کرده بودند. j&Mپس پادشاه، یهویاداع رئیس (کهنه ) را خوانده، وی را گفت: «چرا از لاویان بازخواست نکردی که جزیه ای را که موسی بنده خداوند و جماعت اسرائیل به جهت خیمه شهادت قرار داده اند، از یهودا و اورشلیم بیاورند؟» k%Oو کاهنان و لاویان را جمع کرده، به ایشان گفت: «به شهرهای یهودا بیرون روید و از تمامی اسرائیل نقره برای تعمیر خانه خدای خود، سال به سال جمع کنید، و در این کار تعجیل نمایید.» اما لاویان تعجیل ننمودند. r$]و بعد از آن، یوآش اراده کرد که خانه خداوند را تعمیر نماید. t#aو یهویاداع دو زن برایش گرفت و او پسران و دختران تولید نمود. ("Iو یوآش در تمامی روزهای یهویاداع کاهن، آنچه را که در نظر خداوند راست بود، به عمل می آورد. 1! ]و یوآش هفت ساله بود که پادشاه شد و چهل سال در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش ظبیه بئرشبعی بود.   و تمامی قوم زمین شادی کردند و شهر آرامی یافت و عتلیا را به شمشیر کشتند.=sو یوزباشیها و نجبا و حاکمان قوم و تمامی قوم زمین را برداشت و پادشاه را از خانه خداوند به زیر آورد و او را از دروازه اعلی به خانه پادشاه درآورده، او را بر کرسی سلطنت نشانید. )Kو دربانان را به دروازه های خانه خداوند قرار داد تا کسی که به هر جهتی نجس باشد، داخل نشود. 'G و یهویاداع با شادمانی و نغمه سرایی برحسب امر داود، وظیفه های خانه خداوند را به دست کاهنان و لاویان سپرد، چنانکه داود ایشان را بر خانه خداوند تقسیم کرده بود تاموافق آنچه در تواره موسی مکتوب است، قربانی سوختنی خداوند را بگذرانند. dAو تمامی قوم به خانه بعل رفته ، آن را منهدم ساختند و مذبحهایش و تماثیلش را شکستند و کاهن بعل متان را روبه روی مذبحها کشتند. و یهویاداع در میان خود و تمامی قوم و پادشاه، عهد بست تا قوم خداوند باشند. )Kپس او را راه دادند و چون به دهنه دروازه اسبان، نزد خانه پادشاه رسید، او را در آنجا کشتند. veو یهویاداع کاهن، یوزباشیها را که سرداران فوج بودند امر فرموده، به ایشان گفت: «او را از میان صفها بیرون کنید، و هر که از عقب او برود، به شمشیر کشته شود.» زیرا کاهن فرموده بود که او را در خانه خداوند مکشید. P و دید که اینک پادشاه به پهلوی ستون خود نزد مدخل ایستاده است، و سروران و کرنانوازان نزد پادشاه می باشند و تمامی قوم زمین شادی می کنند و کرناها را می نوازند و مغنیان با آلات موسیقی و پیشوایان تسبیح. آنگاه عتلیا لباس خود را دریده، صدا زد که «خیانت، خیانت!» >u اما چون عتلیا آواز قوم را که می دویدند و پادشاه را مدح می کردند شنید، نزد قوم به خانه خداوند داخل شد. >u و پسر پادشاه را بیرون آورده، تاج را بر سرش گذاشتند و شهادت نامه را به او داده، او را به پادشاهی نصب کردند، و یهویاداع و پسرانش، او را مسح نموده، گفتند: «پادشاه زنده بماند.»   و تمامی قوم را که هر یک از ایشان سلاح خود را به دست گرفته بودند، از طرف راست خانه تا طرف چپ خانه به پهلوی مذبح و خانه ، به اطراف پادشاه قرار داد. <q و یهویاداع کاهن نیزه ها و مجنها و سپرها را که از آن داود پادشاه و در خانه خدا بود، به یوزباشیها داد. .Uپس لاویان و تمامی یهودا موافق هر چه یهویاداع کاهن امر فرمود عمل نمودند، و هر کدام کسان خود را خواه از آنانی که در روز سبت داخل می شدند و خواه از آنانی که در روز سبت بیرون می رفتند، برداشتند زیرا که یهویاداع کاهن فرقه ها را مرخص نفرمود. +Oو لاویان هر کس سلاح خود را به دست گرفته ، پادشاه را از هر طرف احاطه نمایند و هر که به خانه درآید، کشته شود؛ و چون پادشاه داخل شود یا بیرون رود، شما نزد او بمانید.» &Eو کسی غیر از کاهنان و لاویانی که به خدمت مشغول می باشند، داخل خانه خداوند نشود، اما ایشان داخل بشوند زیرا که مقدسند و تمامی قوم (خانه ) خداوند را حراست نمایند. 1[و ثلث دیگر به خانه پادشاه و ثلثی به دروازه اساس و تمامی قوم در صحنهای خانه خداوند حاضر باشند. Oو کاری که باید بکنید این است: یک ثلث از شما که از کاهنان و لاویان در سبت داخل می شوید دربانهای آستانه ها باشید.  و تمامی جماعت با پادشاه در خانه خدا عهد بستند. و او به ایشان گفت: «همانا پسر پادشاه سلطنت خواهد کرد، چنانکه خداوند درباره پسران داود گفته است. T !و ایشان در یهودا گردش کردند و لاویان را از جمیع شهرهای یهودا و رؤسای آبای اسرائیل را جمع کرده، به اورشلیم آمدند. ^  7و در سال هفتم، یهویاداع خویشتن را تقویت داده، بعضی از سرداران صده یعنی عزریا ابن یهورام و اسماعیل بن یهوحانان و عزریا ابن عوبید و معسیا ابن عدایا و الیشافاط بن زکری را با خود همداستان ساخت.  ! و او نزد ایشان در خانه خدا مدت شش سال پنهان ماند. و عتلیا بر زمین سلطنت می کرد.H   لیکن یهوشبعه ، دختر پادشاه، یوآش پسر اخزیا را گرفت و او را از میان پسران پادشاه که مقتول شدند دزدیده، او را با دایه اش در اطاق خوابگاه گذاشت و یهوشبعه ، دختر یهورام پادشاه، زن یهویاداع کاهن که خواهر اخزیا بود، او را از عتلیا پنهان کرد که او را نکشت. M  پس چون عتلیا مادر اخزیا دید که پسرش کشته شده است، برخاست و تمامی اولاد پادشاهان از خاندان یهودا را هلاک کرد. A{ و اخزیا را طلبید و او را در حالتی که در سامره پنهان شده بود، دستگیر نموده، نزد ییهو آوردند و او را به قتل رسانیده، دفن کردند زیرا گفتند: «پسر یهوشافاط است که خداوند را به تمامی دل خود طلبید.» پس، از خاندان اخزیا، کسی که قادر بر سلطنت باشد، نماند. wgو چون ییهو قصاص بر خاندان اخاب می رسانید، بعضی از سروران یهودا و پسران برادران اخزیا را که ملازمان اخزیا بودند یافته، ایشان را کشت. Kو هلاکت اخزیا در اینکه نزد یورام رفت، از جانب خدا بود زیرا چون به آنجا رسید، با یهورام به مقابله ییهو ابن نمشی که خداوند او را برای هلاک ساختن خاندان اخاب مسح کرده بود، بیرون رفت. lQپس به یزرعیل مراجعت کرد تا از جراحاتی که در محاربه با حزائیل پادشاه ارام در رامه یافته بود، شفا یابد. و عزریا ابن یهورام پادشاه یهودا برای عیادت یهورام بن اخاب به یزرعیل فرود آمد زیرا که بیمار بود. 9پس برحسب مشورت ایشان رفتار نموده، با یهورام بن اخاب پادشاه اسرائیل نیز برای جنگ با حزائیل پادشاه ارام به راموت جلعاد رفت و ارامیان یورام را مجروح نمودند. [/و مثل خاندان اخاب آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، بجا آورد زیرا که ایشان بعد از وفات پدرش، برای هلاکتش ناصح او بودند. $Aو او نیز به طریقهای خاندان اخاب سلوک نمود زیرا که مادرش ناصح او بود تا اعمال زشت بکند. =sو اخزیا چهل و دو ساله بود که پادشاه شد و یک سال در اورشلیم سلطنت کرد و اسم مادرش عتلیا دختر عمری بود. ^ 7و ساکنان اورشلیم پسر کهترش اخزیا را در جایش به پادشاهی نصب کردند، زیرا گروهی که با عربان بر اردو هجوم آورده بودند، همه پسران بزرگش را کشته بودند. پس اخزیا ابن یهورام پادشاه یهودا سلطنت کرد. )Kو او سی و دو ساله بود که پادشاه شد و هشت سال در اورشلیم سلطنت نمود، و بدون آنکه بر او رقتی شود، رحلت کرد، و او را در شهر داود، اما نه در مقبره پادشاهان، دفن کردند.!~;و به مرور ایام بعد از انقضای مدت دو سال، احشایش از شدت مرض بیرون آمد و با دردهای سخت مرد، و قومش برای وی (عطریات) نسوزانیدند، چنانکه برای پدرش می سوزانیدند. |}qو بعد از اینهمه خداوند احشایش را به مرض علاج ناپذیر مبتلا ساخت. @|yو بر یهودا هجوم آورده، در آن ثلمه انداختند و تمامی اموالی که در خانه پادشاه یافت شد و پسران و زنان او را نیز به اسیری بردند. و برای او پسری سوای پسر کهترش یهواخاز باقی نماند. "{=پس خداوند دل فلسطینیان و عربانی را که مجاور حبشیان بودند، به ضد یهورام برانگیزانید. Vz%و تو به مرض سخت گرفتار شده، در احشایت چنان بیماری ای عارض خواهد شد که احشایت از آن مرض روزبه روز بیرون خواهد آمد.» y9همانا خداوند قومت و پسرانت و زنانت و تمامی اموالت را به بلای عظیم مبتلا خواهد ساخت. txa بلکه به طریق پادشاهان اسرائیل رفتار نموده، یهودا و ساکنان اورشلیم را اغوا نمودی که موافق زناکاری خاندان اخاب مرتکب زنا بشوند و برادران خویش را نیز از خاندان پدرت که از تو نیکوتر بودند به قتل رسانیدی، w5 و مکتوبی از ایلیای نبی بدو رسیده، گفت که «یهوه، خدای پدرت داود، چنین می فرماید: چونکه به راههای پدرت یهوشافاط و به طریقهای آسا پادشاه یهودا سلوک ننمودی، Mv و او نیز مکانهای بلند در کوههای یهودا ساخت و ساکنان اورشلیم را به زنا کردن تحریض نموده، یهودا را گمراه ساخت. |uq اما ادوم تا امروز از زیر دست یهودا عاصی شده اند، و در همان وقت لبنه نیز از زیر دست او عاصی شد، زیرا که او یهوه خدای پدران خود را ترک کرد. t  و یهورام با سرداران خود و تمامی ارابه هایش رفت، و شبانگاه برخاسته ، ادومیان را که او را احاطه کرده بودند، با سرداران ارابه های ایشان شکست داد. `~~}`||#{&zyy wvutrqqontmkk4jizhggfdcbbEa?`n__0^]\[ZZ7YXW]VVmUT RQPPNMM2KJJ3HGGUF3DCC]A@@>>)=R<;987u544P322102.-,,@+)) '&%% #! FtuGz+M 7kS!'  eJj`s آیا نمی دانید که من و پدرانم به همه طوایف کشورها چه کرده ایم؟ مگر خدایان امتهای آن کشورها هیچ قدرتی داشتند که زمین خود را از دست من برهانند؟ r3 آیا همین حزقیا مکانهای بلند و مذبحهای او را منهدم نساخته ، و به یهودا و اورشلیم امر نفرموده و نگفته است که پیش یک مذبح سجده نمایید و بر آن بخور بسوزانید؟ q آیا حزقیا شما را اغوا نمی کند تا شما را با قحط و تشنگی به موت تسلیم نماید که می گوید: یهوه خدای ما، ما را از دست پادشاه آشور رهایی خواهد داد؟ 3p_ «سنخاریب پادشاه آشور چنین می فرماید: بر چه چیز اعتماد دارید که در محاصره در اورشلیم می مانید؟ Ho و بعد از آن سنخاریب، پادشاه آشور، بندگان خود را به اورشلیم فرستاد و خودش با تمامی حشمتش در برابر لاکیش بودند که به حزقیا پادشاه یهودا و تمامی یهودا که در اورشلیم بودند، بگویند: ~nu با او بازوی بشری است و با ما یهوه خدای ما است تا ما را نصرت دهد و در جنگهای ما جنگ کند.» پس قوم بر سخنان حزقیا پادشاه یهودا اعتماد نمودند. m که «دلیر و قوی باشید! و از پادشاه آشور و تمامی جمیعتی که با وی هستند، ترسان و هراسان مشوید! زیرا آنکه با ماست از آنکه با وی است قویتر می باشد. @ly و سرداران جنگی بر قوم گماشت و ایشان را در جای وسیع نزد دروازه شهر جمع کرده، سخنان دلاویز به ایشان گفت Uk# پس خویشتن را تقویت داده، تمامی حصار را که شکسته بود، تعمیر نمود و آن را تا برجها بلند نمود و حصار دیگری بیرون آن بنا کرد و ملو را در شهر داود مستحکم نمود و اسلحه ها و سپرهای بسیاری ساخت. j و خلق بسیاری جمع شده، همه چشمه ها و نهری را که از میان زمین جاری بود مسدود کردند، و گفتند: «چرا باید پادشاهان آشور بیایند و آب فراوان بیابند؟» ?iw آنگاه با سرداران و شجاعان خود مشورت کرد که آب چشمه های بیرون شهر را مسدود نماید. پس اورا اعانت کردند. hy و چون حزقیا دید که سنخاریب آمده است و قصد مقاتله با اورشلیم دارد، g  و بعد از این امور و این امانت، سنخاریب، پادشاه آشور آمده، به یهودا داخل شد، و به ضد شهرهای حصاردار اردو زده، خواست که آنها را برای خود مفتوح نماید. vfeو در هر کاری که در خدمت خانه خدا و در شرایع و اوامر برای طلبیدن خدای خود اقدام نمود، آن را به تمامی دل خود به عمل آورد و کامیاب گردید.[u و عزریا رئیس کهنه که از خاندان صادوق بود او را جواب داد و گفت: «از وقتی که قوم به آوردن هدایا برای خانه خداوند شروع کردند، خوردیم و سیر شدیم و بسیاری باقی گذاشتیم، زیرا خداوند قوم خود را برکت داده است و آنچه باقی مانده است، این مقدار عظیم است.» hZI و حزقیا درباره توده ها از کاهنان و لاویان سؤآل نمود. IY و چون حزقیا و سروران آمدند و توده ها را دیدند، خداوند را متبارک خواندند و قوم او اسرائیل را مبارک خواندند. Xو در ماه سوم به ساختن توده ها شروع نمودند، و در ماه هفتم آنها را تمام کردند. *WMو بنی اسرائیل و یهودا که در شهرهای یهودا ساکن بودند نیز عشر گاوان و گوسفندان و عشر موقوفاتی که برای یهوه خدای ایشان وقف شده بود آورده، آنها را توده توده نمودند. {Voو چون این امر شایع شد، بنی اسرائیل نوبر گندم و شیره و روغن و عسل و تمامی محصول زمین را به فراوانی دادند و عشر همه چیز را به کثرت آوردند. NUو به قومی که در اورشلیم ساکن بودند، امر فرمود که حصه کاهنان و لاویان را بدهند تا به شریعت خداوند مواظب باشند. RTو حصه پادشاه را از اموال خاصش برای قربانی های سوختنی معین کرد، یعنی برای قربانی های سوختنی صبح و شام و قربانی های سوختنی سبتها و هلالها و موسمها برحسب آنچه در تورات خداوند مکتوب بود. vSeو حزقیا فرقه های کاهنان و لاویان را برحسب اقسام ایشان قرار داد که هر کس از کاهنان و لاویان موافق خدمت خود برای قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی و خدمت و تشکر و تسبیح به دروازه های اردوی خداوند حاضر شوند. sR aو چون این همه تمام شد، جمیع اسرائیلیانی که در شهرهای یهودا حاضر بودند بیرون رفته ، تمثالها را شکستند و اشیریم را قطع نمودند و مکانهای بلند و مذبحها را از تمامی یهودا و بنیامین و افرایم و منسی بالکل منهدم ساختند. پس تمامی بنی اسرائیل هر کس به ملک خویش به شهرهای خود برگشتند. PQپس لاویان کهنه برخاسته ، قوم را برکت دادند و آواز ایشان مستجاب گردید و دعای ایشان به مسکن قدس او به آسمان رسید.TP!و شادی عظیمی در اورشلیم رخ نمود زیرا که از ایام سلیمان بن داود، پادشاه اسرائیل مثل این در اورشلیم واقع نشده بود. O7و تمامی جماعت یهودا و کاهنان و لاویان و تمامی گروهی که از اسرائیل آمدند و غریبانی که از زمین اسرائیل آمدند و (غریبانی که ) در یهودا ساکن بودند، شادی کردند. -NSزیرا حزقیا، پادشاه یهودا هزار گاو و هفت هزار گوسفند به جماعت بخشید و سروران هزار گاو و ده هزار گوسفند به جماعت بخشیدند و بسیاری از کاهنان خویشتن را تقدیس نمودند. BM}و تمامی جماعت مشورت کردند که عید را هفت روز دیگر نگاه دارند. پس هفت روز دیگر را با شادمانی نگاه داشتند. =Lsو حزقیا به جمیع لاویانی که در خدمت خداوند نیکو ماهر بودند، سخنان دلاویز گفت. پس هفت روز مرسوم عید را خوردند و ذبایح سلامتی گذرانیده، یهوه خدای پدران خود را تسبیح خواندند. (KIپس بنی اسرائیل که در اورشلیم حاضر بودند، عید فطیر را هفت روز به شادی عظیم نگاه داشتند. و لاویان و کاهنان خداوند را روز به روز به آلات تسبیح خداوند حمد می گفتند. ]J3و خداوند حزقیا را اجابت نموده، قوم را شفا داد. yIk« خداوند مهربان، هر کس را که دل خود را مهیا سازد تا خدا یعنی یهوه خدای پدران خویش را طلب نماید بیامرزد، اگرچه موافق طهارت قدس نباشد.» HH زیرا گروهی عظیم از قوم یعنی بسیار از افرایم و منسی و یساکار و زبولون طاهر نشده بودند؛ و معهذا فصح را خوردند لکن نه موافق آنچه نوشته شده بود، زیرا حزقیا برای ایشان دعا کرده، گفت: EGزیرا چونکه بسیاری از جماعت بودند که خود را تقدیس ننموده بودند، لاویان مامور شدند که قربانی های فصح را به جهت هر که طاهر نشده بود، ذبح نمایند و ایشان را برای خداوند تقدیس کنند. RFپس در جایهای خود به ترتیب خویش برحسب تورات موسی مرد خدا ایستادند و کاهنان خون را از دست لاویان گرفته ، پاشیدند. vEeو در چهاردهم ماه دوم فصح را ذبح کردند و کاهنان و لاویان خجالت کشیده، خود را تقدیس نمودند و قربانی های سوختنی به خانه خداوند آوردند. ODو برخاسته ، مذبحهایی را که در اورشلیم بود خراب کردند و همه مذبحهای بخور را خراب کرده، به وادی قدرون انداختند. 1C[ پس گروه عظیمی در اورشلیم برای نگاه داشتن عید فطیر در ماه دوم جمع شدند و جماعت، بسیار بزرگ شد. BB} و دست خدا بر یهودا بود که ایشان را یک دل بخشد تا فرمان پادشاه و سرورانش را موافق کلام خداوند بجا آورند. |Aq اما بعضی از اشیر و منسی و زبولون تواضع نموده، به اورشلیم آمدند. >@u پس شاطران شهر به شهر از زمین افرایم و منسی تا زبولون گذشتند، لیکن بر ایشان استهزا و سخریه می نمودند. `?9 زیرا اگر به سوی خداوند بازگشت نمایید، برادران و پسران شما به نظر آنانی که ایشان را به اسیری برده اند، التفات خواهند یافت و به این زمین مراجعت خواهند نمود، زیرا که یهوه خدای شما مهربان و رحیم است و اگر به سوی او بازگشت نمایید روی خود را از شما بر نخواهد گردانید.» W>'پس مثل پدران خود گردن خود را سخت مسازید بلکه نزد خداوند تواضع نمایید و به قدس او که آن را تا ابداﻵباد تقدیس نموده است داخل شده، یهوه خدای خود را عبادت نمایید تا حدت خشم او از شما برگردد. l=Qو مثل پدران و برادران خود که به یهوه خدای پدران خویش خیانت ورزیدند، مباشید که ایشان را محل دهشت چنانکه می بینید گردانیده است. ?<wپس شاطران با مکتوبات از جانب پادشاه و سرورانش، برحسب فرمان پادشاه به تمامی اسرائیل و یهودا رفته ، گفتند: «ای بنی اسرائیل به سوی یهوه، خدای ابراهیم و اسحاق و اسرائیل باز گشت نمایید تا او به بقیه شما که از دست پادشاهان آشور رسته اید، رجوع نماید. j;Mپس قرار دادند که در تمامی اسرائیل از بئرشبع تا دان ندا نمایند که بیایند و فصح را برای یهوه خدای اسرائیل در اورشلیم برپا نمایند، زیرا مدت مدیدی بود که آن را به طوری که مکتوب است، نگاه نداشته بودند. ^:5و این امر به نظر پادشاه و تمامی جماعت پسند آمد. S9چونکه در آنوقت نتوانستند آن را نگاه دارند زیرا کاهنان خود را تقدیس کافی ننموده و قوم در اورشلیم جمع نشده بودند. C8زیرا که پادشاه و سرورانش و تمامی جماعت در اورشلیم مشورت کرده بودند که عید فصح را در ماه دوم نگاه دارند. )7 Mو حزقیا نزد تمامی اسرائیل و یهودا فرستاد و مکتوبات نیز به افرایم و منسی نوشت تا به خانه خداوند به اورشلیم بیایند و عید فصح را برای یهوه خدای اسرائیل نگاه دارند. .6U$و حزقیا و تمامی قوم شادی کردند چونکه خدا قوم را مستعد ساخته بود زیرا این امر ناگهان واقع شد.k5O#و قربانی های سوختنی نیز با پیه ذبایح سلامتی و هدایای ریختنی برای هر قربانی سوختنی ، بسیار بود. پس خدمت خانه خداوند آراسته شد. 4/"و چون کاهنان کم بودند و به پوست کندن همه قربانی های سوختنی قادر نبودند، برادران ایشان لاویان، ایشان را مدد کردند تا کار تمام شد و تا کاهنان خود را تقدیس نمودند زیرا که دل لاویان از کاهنان برای تقدیس نمودن خود مستقیم تر بود. Y3+!و عدد موقوفات ششصد گاو و سه هزار گوسفند بود. c2? و عدد قربانی های سوختنی که جماعت آوردند، هفتاد گاو و صد قوچ و دویست بره بود. همه اینها قربانی های سوختنی برای خداوند بود. 1پس حزقیا جواب داده، گفت: «حال خویشتن را برای خداوند تقدیس نمودید. پس نزدیک آمده، قربانی ها و ذبایح تشکر به خانه خداوند بیاورید.» آنگاه جماعت قربانی ها و ذبایح تشکر آوردند و هر که از دل راغب بود قربانی های سوختنی آورد. 05و حزقیا پادشاه و رؤسا لاویان را امر فرمودند که به کلمات داود و آساف رایی برای خداوند تسبیح بخوانند. پس با شادمانی تسبیح خواندند و رکوع نموده، سجده کردند. /9و چون قربانی های سوختنی تمام شد، پادشاه و جمیع حاضرین با وی رکوع کرده، سجده نمودند. Y.+و تمامی جماعت سجده کردند و مغنیان سراییدند و کرنانوازان نواختند و همه این کارها می شد تا قربانی سوختنی تمام گردید. Y-+و حزقیا امر فرمود که قربانی های سوختنی رابر مذبح بگذرانند و چون به گذرانیدن قربانی سوختنی شروع نمودند، سرودهای خداوند را بنا کردند و کرناها در عقب آلات داود، پادشاه اسرائیل، نواخته شد. g,Gپس لاویان با آلات داود و کاهنان با کرناها ایستادند. 7+gو او لاویان را با سنجها و بربطها و عودها برحسب فرمان داود و جاد، رایی پادشاه و ناتان نبی در خانه خداوند قرار داد زیرا که این حکم از جانب خداوند به دست انبیای او شده بود. V*%و کاهنان آنها را کشته ، خون را بر مذبح برای قربانی گناه گذرانیدند تا به جهت تمامی اسرائیل کفاره بشود زیرا که پادشاه فرموده بود که قربانی سوختنی و قربانی گناه به جهت تمامی اسرائیل بشود. +)Oپس بزهای قربانی گناه را به حضور پادشاه و جماعت نزدیک آورده، دستهای خود را بر آنها نهادند. |(qپس گاوان را کشتند و کاهنان، خون را گرفته بر مذبح پاشیدند و قوچها را کشته خون را بر مذبح پاشیدند و بره ها را کشته خون را بر مذبح پاشیدند. 1'[و ایشان هفت گاو و هفت قوچ و هفت بره و هفت بز نر آوردند تا برای مملکت و قدس و یهودا قربانی گناه بشود. و او پسران هارون کهنه را فرمود تا آنها را بر مذبح خداوند بگذرانند. &#پس حزقیا پادشاه صبح زود برخاست و رؤسای شهر را جمع کرده، به خانه خداوند برآمد. %و تمامی اسبابی که آحاز پادشاه در ایام سلطنتش حینی که خیانت ورزید دور انداخت ما آنها را مهیا ساخته ، تقدیس نمودیم و اینک پیش مذبح خداوند حاضر است.»$!پس نزد حزقیا پادشاه به اندرون قصر داخل شده، گفتند: «تمامی خانه خداوند و مذبح قربانی سوختنی و همه اسبابش و میز نان تقدمه را با همه آلاتش طاهر ساختیم. A#{و در غره ماه اول به تقدیس نمودنش شروع کردند، و در روز هشتم ماه به رواق خداوند رسیدند، و در هشت روز خانه خداوند را تقدیس نموده، در روز شانزدهم ماه اول آن را به اتمام رسانیدند. ["/و کاهنان به اندرون خانه خداوند رفته ، آن را طاهر ساختند و همه نجاسات را که در هیکل خداوند یافتند، به صحن خانه خداوند بیرون آوردند و لاویان آن را گرفته ، خارج شهر به وادی قدرون بیرون بردند. j!Mو برادران خود را جمع کرده، خویشتن را تقدیس نمودند و موافق فرمان پادشاه، برحسب کلام خداوند برای تطهیر خانه خداوند داخل شدند. u cو از بنی هیمان یحیئیل و شمعی و از بنی یدوتون شمعیا و عزیئیل. uc و از بنی الیصافان شمری و یعیئیل و از بنی آساف زکریا و متنیا. :m آنگاه بعضی از لاویان برخاستند، یعنی از بنی قهاتیان محت بن عماسای و یوئیل بن عزریا و از بنی مراری قیس بن عبدی و عزریا ابن یهللئیل و از جرشونیان یوآخ بن زمه و عیدن بن یوآخ. { پس حال، ای پسران من، کاهلی مورزید زیرا خداوند شما را برگزیده است تا به حضور وی ایستاده، او را خدمت نمایید و خادمان او شده، بخور سوزانید.»  اﻵن اراده دارم که با یهوه خدای اسرائیل عهد ببندم تا حدت خشم او از ما برگردد. #? و اینک پدران ما به شمشیر افتادند و پسران و دختران و زنان ما از این سبب به اسیری رفتند. _7پس خشم خداوند بر یهودا و اورشلیم افروخته شد و ایشان را محل تشویش و دهشت و سخریه ساخت، چنانکه شما به چشمان خود می بینید. Y+و درهای رواق را بسته ، چراغها را خاموش کردند و بخور نسوزانیدند و قربانی های سوختنی در قدس خدای اسرائیل نگذرانیدند. #زیرا که پدران ما خیانت ورزیده، آنچه در نظر یهوه خدای ما ناپسند بود به عمل آوردند و او را ترک کرده، روی خود را از مسکن خداوند تافتند و پشت به آن دادند. ~uو به ایشان گفت: «ای لاویان مرا بشنوید! اﻵن خویشتن را تقدیس نمایید و خانه یهوه خدای پدران خود را تقدیس کرده، نجاسات را از قدس بیرون برید. taو کاهنان و لاویان را آورده، ایشان را در میدان شرقی جمع کرد. 3و در ماه اول از سال اول سلطنت خود، درهای خانه خداوند را گشوده، آنها را تعمیر نمود. +و او آنچه در نظر خداوند پسند بود، موافق هر آنچه پدرش داود کرده بود، به عمل آورد. M حزقیا بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد و بیست و نه سال در اورشلیم سلطنت نمود، و اسم مادرش ابیه دختر زکریا بود. }پس آحاز با پدران خود خوابید و او را در شهر اورشلیم دفن کردند، اما او را به مقبره پادشاهان اسرائیل نیاوردند. و پسرش حزقیا به جایش پادشاه شد.3_و بقیه وقایع وی و همه طریقهای اول و آخر او، اینک در تواریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل مکتوب است. lQو در هر شهری از شهرهای یهودا، مکانهای بلند ساخت تا برای خدایان غریب بخور سوزانند. پس خشم یهوه خدای پدران خود را به هیجان آورد. q[و آحاز اسباب خانه خدا را جمع کرد و آلات خانه خدا را خرد کرد و درهای خانه خداوند را بسته ، مذبحها برای خود در هر گوشه اورشلیم ساخت. %Cزیرا که برای خدایان دمشق که او را شکست داده بودند، قربانی گذرانید و گفت: «چونکه خدایان پادشاهان ارام، ایشان را نصرت داده اند، پس من برای آنها قربانی خواهم گذرانید تا مرا اعانت نمایند.» اما آنها سبب هلاکت وی و تمامی اسرائیل شدند.  و چون او را به تنگ آورده بود، همین آحاز پادشاه به خداوند بیشتر خیانت ورزید. N زیرا که آحاز خانه خداوند و خانه های پادشاه و سروران را تاراج کرده، به پادشاه آشور داد، اما او را اعانت ننمود.  %پس تلغت فلناسر، پادشاه آشور بر او برآمد و او را به تنگ آورد و وی را تقویت نداد. k Oزیرا خداوند یهودا را به سبب آحاز، پادشاه اسرائیل ذلیل ساخت، چونکه او یهودا را به سرکشی واداشت و به خداوند خیانت عظیمی ورزید. - Sو فلسطینیان بر شهرهای هامون و جنوبی یهودا هجوم آوردند و بیت شمس و ایلون و جدیروت و سوکو را با دهاتش و تمنه را با دهاتش و جمزو را با دهاتش گرفته ، در آنها ساکن شدند. زیرا که ادومیان هنوز می آمدند و یهودا را شکست داده، اسیران می بردند.  و در آن زمان، آحاز پادشاه نزد پادشاهان آشور فرستاد تا او را اعانت کنند. .Uو آنانی که اسم ایشان مذکور شد برخاسته ، اسیران را گرفتند و همه برهنگان ایشان را از غنیمت پوشانیده، ملبس ساختند و کفش به پای ایشان کرده، ایشان را خورانیدند و نوشانیدند و تدهین کرده، تمامی ضعیفان را بر الاغها سوار نموده، ایشان را به اریحا که شهر نخل باشد نزد برادرانشان رسانیده، خود به سامره مراجعت کردند. }sپس لشکریان، اسیران و غنیمت را پیش رؤسا و تمامی جماعت واگذاشتند. yk و به ایشان گفتند که «اسیران را به اینجا نخواهید آورد زیرا که تقصیری به ضد خداوند بر ما هست؛ و شما می خواهید که گناهان و تقصیرهای ما را مزید کنید زیرا که تقصیر ما عظیم است و حدت خشم بر اسرائیل وارد شده است.» 9 آنگاه بعضی از رؤسای بنی افرایم یعنی عزریا ابن یهوحانان و برکیا ابن مشلیموت و یحزقیا ابن شلوم و عماسا ابن حدلای با آنانی که از جنگ می آمدند، مقاومت نمودند. O پس اﻵن مرا بشنوید و اسیرانی را که از برادران خود آورده اید، برگردانید زیرا که حدت خشم خداوند بر شما می باشد.» { و حال شما خیال می کنید که پسران یهودا و اورشلیم را به عنف غلامان و کنیزان خود سازید. و آیا با خود شما نیز تقصیرها به ضد یهوه خدای شما نیست؟ N و در آنجا نبی از جانب خداوند عودید نام بود که به استقبال لشکری که به سامره برمی گشتند آمده، به ایشان گفت: «اینک از این جهت که یهوه خدای پدران شما بر یهودا غضبناک می باشد، ایشان را به دست شما تسلیم نمود و شما ایشان را با غضبی که به آسمان رسیده است، کشتید. پس بنی اسرائیل دویست هزار نفر زنان و پسران و دختران از برادران خود به اسیری بردند و نیز غنیمت بسیاری از ایشان گرفتند و غنیمت را به سامره بردند. Z~-و زکری که مرد شجاع افرایمی بود، معسیا پسر پادشاه، عزریقام ناظر خانه ، و القانه را که شخص اول بعد از پادشاه بود، کشت. }yو فقح بن رملیا صد و بیست هزار نفر را که جمیع ایشان مردان جنگی بودند، در یک روز در یهودا کشت، چونکه یهوه خدای پدران خود را ترک نموده بودند. X|)بنابراین، یهوه خدایش او را به دست پادشاه ارام تسلیم نمود که ایشان او را شکست داده، اسیران بسیاری از او گرفته ، به دمشق بردند. و به دست پادشاه اسرائیل نیز تسلیم شد که او را شکست عظیمی داد. {و بر مکانهای بلند و تلها و زیر هر درخت سبز قربانی ها گذرانید و بخور سوزانید. kzOو در وادی ابن هنوم بخور سوزانید، و پسران خود را برحسب رجاسات امتهایی که خداوند از حضور بنی اسرائیل اخراج نموده بود، سوزانید. yبلکه به طریقهای پادشاهان اسرائیل سلوک نموده، تمثالها نیز برای بعلیم ریخت. yx mو آحاز بیست ساله بود که پادشاه شد و شانزده سال در اورشلیم پادشاهی کرد. اما آنچه در نظر خداوند پسند بود، موافق پدرش داود به عمل نیاورد. +wO پس یوتام با پدران خود خوابید و او را در شهر داود دفن کردند، و پسرش آحاز در جایش سلطنت نمود. v و او بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد و شانزده سال در اورشلیم سلطنت کرد. 3u_و بقیه وقایع یوتام و همه جنگهایش و رفتارش، اینک در تواریخ پادشاهان اسرائیل و یهودا مکتوب است. tپس یوتام زورآور گردید زیرا رفتار خود را به حضور یهوه خدای خویش راست ساخت. Ssو با پادشاه بنی عمون جنگ نموده، بر ایشان غالب آمد. پس بنی عمون در آن سال، صد وزنه نقره و ده هزار کر گندم و ده هزار کر جو به او دادند؛ و بنی عمون در سال دوم و سوم به همان مقدار به او دادند. ~~}|{z0yxwv0uJt}srqq'pJoNnm0kkbjiHhhfecibba6`_^4]0\B[ZY[XX&VV+UTTPSxRPOO3N)LKSJ4I#GFEDCC3BaAA(?S> =f?"و پادشاه و تمامی مردان یهودا و ساکنان اورشلیم و کاهنان و لاویان و تمامی قوم، چه کوچک و چه بزرگ، به خانه خداوند برآمدند و او همه سخنان کتاب عهدی را که در خانه خداوند یافت شد، در گوش ایشان خواند. w=g"و پادشاه فرستاد که تمامی مشایخ یهودا و اورشلیم را جمع کردند. S<"اینک من تو را نزد پدرانت جمع خواهم کرد و در قبر خود به سلامتی گذارده خواهی شد، و چشمان تو تمامی بلا را که من بر این مکان و ساکنانش می رسانم نخواهد دید.» پس ایشان نزد پادشاه جواب آوردند. ;"چونکه دل تو نرم بود و هنگامی که کلام خداوند را درباره این مکان و ساکنانش شنیدی، در حضور وی تواضع نمودی و به حضور من متواضع شده، لباس خود را دریدی و به حضور من گریستی ، بنابراین خداوند می گوید: من نیز تو را اجابت فرمودم. : "لیکن به پادشاه یهودا که شما را به جهت مسالت نمودن از خداوند فرستاده است، بگویید: یهوه خدای اسرائیل چنین می فرماید: درباره سخنانی که شنیده ای، 29]"چونکه مرا ترک کرده، برای خدایان دیگر بخور سوزانیدند تا به تمامی اعمال دستهای خود خشم مرا به هیجان بیاورند؛ پس غضب من بر این مکان افروخته شده، خاموشی نخواهد پذیرفت. !8;"خداوند چنین می فرماید: اینک من بلایی بر این مکان و ساکنانش خواهم رسانید، یعنی همه لعنتهایی که در این کتاب که آن را به حضور پادشاه یهودا خواندند، مکتوب است. 67e"و او به ایشان گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین می فرماید: به کسی که شما را نزد من فرستاده است بگویید: /6W"پس حلقیا و آنانی که پادشاه ایشان را امر فرمود، نزد حلده نبیه زن شلوم بن توقهه بن حسره لباسدار رفتند، و او در محله دوم اورشلیم ساکن بود و او را بدین مضمون سخن گفتند. Q5"«بروید و از خداوند برای من و برای بقیه اسرائیل و یهودا درباره سخنانی که در این کتاب یافت می شود، مسالت نمایید زیرا غضب خداوند که بر ما ریخته شده است، عظیم می باشد چونکه پدران ما کلام خداوند را نگاه نداشتند و به هر آنچه در این کتاب مکتوب است عمل ننمودند.» L4"و پادشاه، حلقیای کاهن و اخیقام بن شافان و عبدون بن میکا و شافان کاتب و عسایا خادم پادشاه را امر فرموده، گفت: f3E"و چون پادشاه سخنان تورات را شنید، لباس خود را درید. N2"و شافان کاتب پادشاه را خبر داده، گفت: «حلقیای کاهن کتابی به من داده است.» پس شافان آن را به حضور پادشاه خواند. 91k"و نقره ای را که در خانه خداوند یافت شد، بیرون آوردند و آن را به دست سرکاران و به دست عمله ها دادند. j0M"و شافان آن کتاب را نزد پادشاه برد و نیز به پادشاه خبر رسانیده، گفت: «هر آنچه به دست بندگانت سپرده شده است آن را بجا می آورند.» O/"و حلقیا شافان کاتب را خطاب کرده، گفت: «کتاب تورات را در خانه خداوند یافته ام.» و حلقیا آن کتاب را به شافان داد. ."و چون نقره ای را که به خانه خداوند آورده شده بود، بیرون می بردند، حلقیای کاهن، کتاب تورات خداوند را که به واسطه موسی (نازل شده) بود، پیدا کرد. x-i" و ایشان ناظران حمالان و وکلاء بر همه آنانی که در هر گونه ای خدمت، اشتغال داشتند بودند، و از لاویان کاتبان و سرداران و دربانان بودند. g,G" و آن مردان، کار را به امانت بجا می آوردند. و سرکاران ایشان که نظارت می کردند، یحت و عوبدیای لاویان از بنی مراری و زکریا و مشلام از بنی قهاتیان بودند، و نیز از لاویان هر که به آلات موسیقی ماهر بود. +" پس آن را به نجاران و بنایان دادند تا سنگهای تراشیده و چوب به جهت اردیها و تیرها برای خانه هایی که پادشاهان یهودا آنها را خراب کرده بودند، بخرند. */" و آن را به دست سرکارانی که بر خانه خداوند گماشته شده بودند، سپردند تا آن را به عمله هایی که در خانه خداوند کار می کردند، به جهت اصلاح و تعمیر خانه بدهند. )%" و نزد حلقیای رئیس کهنه آمدند و نقره ای را که به خانه خدا درآورده شده، و لاویان مستحفظان آستانه ، آن را از دست منسی و افرایم و تمامی بقیه اسرائیل و تمامی یهودا و بنیامین و ساکنان اورشلیم جمع کرده بودند، به او تسلیم نمودند. 8(i"و در سال هجدهم سلطنت خود، بعد از آنکه زمین و خانه را طاهر ساخته بود، شافان بن اصلیا و معسیا رئیس شهر و یوآخ بن یوآحاز وقایع نگار را برای تعمیر خانه یهوه خدای خود فرستاد. '"و مذبحها را منهدم ساخت و اشیره ها و تمثالها را کوبیده، نرم کرد و همه تمثالهای شمس را در تمامی زمین اسرائیل قطع نموده، به اورشلیم مراجعت کرد. 9&k"و در شهرهای منسی و افرایم و شمعون حتی ' نفتالی نیز در خرابه هایی که به هر طرف آنها بود (همچنین کرد). %7"و استخوانهای کاهنان را بر مذبحهای خودشان سوزانید. پس یهودا و اورشلیم را طاهر نمود. $"و مذبحهای بعلیم را به حضور وی منهدم ساختند، و تماثیل شمس را که بر آنها بود قطع نمود، و اشیره ها و تمثالها و بتهای ریخته شده را شکست، و آنها را خرد کرده، بر روی قبرهای آنانی که برای آنها قربانی می گذرانیدند، پاشید. V#%"و در سال هشتم سلطنت خود، حینی که هنوز جوان بود، به طلبیدن خدای پدر خود داود شروع کرد و در سال دوازدهم به طاهر ساختن یهودا و اورشلیم از مکانهای بلند و اشیره ها و تمثالها و بتها آغاز نمود. T"!"و آنچه در نظر خداوند پسند بود، به عمل آورد و به طریقهای پدر خود داود سلوک نموده، به طرف راست یا چپ انحراف نورزید. ! }"یوشیا هشت ساله بود که پادشاه شد و در اورشلیم سی و یکسال سلطنت نمود. k O!و اهل زمین همه کسانی را که بر آمون پادشاه شوریده بودند، به قتل رسانیدند و اهل زمین پسرش یوشیا را در جایش به پادشاهی نصب کردند.dA!پس خادمانش بر او شوریده، او را در خانه خودش کشتند. H !و به حضور خداوند تواضع ننمود، چنانکه پدرش منسی تواضع نموده بود، بلکه این آمون زیاده و زیاده عصیان ورزید. +O!و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، موافق آنچه پدرش منسی کرده بود، به عمل آورد؛ و آمون برای جمیع بتهایی که پدرش منسی ساخته بود، قربانی گذرانیده، آنها را پرستش کرد. !آمون بیست و دو ساله بود که پادشاه شد و دو سال در اورشلیم پادشاهی کرد. (I!پس منسی با پدران خود خوابید و او را در خانه خودش دفن کردند و پسرش آمون در جایش پادشاه شد. 6e!و دعای او و مستجاب شدنش و تمامی گناه و خیانتش و جایهایی که مکانهای بلند در آنها ساخت و اشیره ها و بتهایی که قبل از متواضع شدنش برپا نمود، اینک در اخبار حوزای مکتوب است. !و بقیه وقایع منسی و دعایی که نزد خدای خود کرد و سخنان رائیانی که به اسم یهوه خدای اسرائیل به او گفتند، اینک در تواریخ پادشاهان اسرائیل مکتوب است. %!اما قوم هنوز در مکانهای بلند قربانی می گذرانیدند لیکن فقط برای یهوه خدای خود. jM!و مذبح خداوند را تعمیر نموده، ذبایح سلامتی و تشکر بر آن گذرانیدند و یهودا را امر فرمود که یهوه خدای اسرائیل را عبادت نمایند. y!و خدایان بیگانه و بت را از خانه خداوند و تمامی مذبحها را که در کوه خانه خداوند و در اورشلیم ساخته بود برداشته ، آنها را از شهر بیرون ریخت. hI!و بعد از این حصار بیرونی شهر داود را به طرف غربی جیحون در وادی تا دهنه دروازه ماهی بنا نمود و دیواری گرداگرد عوفل کشیده، آن را بسیار بلند ساخت و سرداران جنگی بر همه شهرهای حصاردار یهودا قرار داد. gG! و چون از او مسالت نمود وی را اجابت نموده، تضرع او را شنید و به مملکتش به اورشلیم باز آورد؛ آنگاه منسی دانست که یهوه خدا است. 'G! و چون در تنگی بود، یهوه خدای خود را طلب نمود و به حضور خدای پدران خویش بسیار تواضع نمود. M! پس خداوند سرداران لشکر آشور را بر ایشان آورد و منسی را با غلها گرفته، او را به زنجیرها بستند و به بابل بردند. yk! و خداوند به منسی و به قوم او تکلم نمود، اما ایشان گوش نگرفتند. b=! اما منسی ، یهودا و ساکنان اورشلیم را اغوا نمود تا از امتهایی که خداوند پیش بنی اسرائیل هلاک کرده بود، بدتر رفتار نمودند.-!و پایهای اسرائیل را از زمینی که مقر پدران شما ساخته ام، بار دیگر آواره نخواهم گردانید، به شرطی که توجه نمایند تا برحسب هر آنچه به ایشان امر فرموده ام و برحسب تمامی شریعت و فرایض و احکامی که به دست موسی داده ام، عمل نمایند.» +!و تمثال ریخته شده بت را که ساخته بود، در خانه خداوند برپا داشت که درباره اش خدا به داود و به پسرش سلیمان گفته بود: «در این خانه و در اورشلیم که آن را از تمامی اسباط بنی اسرائیل برگزیده ام، اسم خود را تا به ابد قرار خواهم داد. X )!و پسران خود را در وادی ابن هنوم از آتش گذرانید و فالگیری و افسونگری و جادوگری می کرد و با اصحاب اجنه و جادوگران مراوده می نمود و در نظر خداوند شرارت بسیار ورزیده، خشم او را به هیجان آورد.  w!و مذبحها برای تمامی لشکر آسمان در هر دو صحن خانه خداوند بنا نمود. B }!و مذبحها در خانه خداوند بنا نمود که درباره اش خداوند گفته بود: «اسم من در اورشلیم تا به ابد خواهد بود.» 4 a!زیرا مکانهای بلند را که پدرش حزقیا خراب کرده بود، بار دیگر بنا نمود و مذبحها برای بعلیم برپا کرد و اشیره ها بساخت و به تمامی لشکر آسمان سجده نموده، آنها را عبادت کرد. ^ 5!و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، موافق رجاسات امتهایی که خداوند آنها را از حضور بنی اسرائیل اخراج کرده بود، عمل نمود.  !منسی دوازده ساله بود که پادشاه شد و پنجاه و پنج سال در اورشلیم سلطنت نمود. 8i !پس حزقیا با پدران خود خوابید و او را در بلندی مقبره پسران داود دفن کردند؛ و تمامی یهودا و ساکنان اورشلیم او را در حین وفاتش اکرام نمودند؛ و پسرش منسی در جایش سلطنت نمود.P و بقیه وقایع حزقیا و حسنات او اینک در رؤیای اشعیا ابن آموص نبی و در تواریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل مکتوب است. F اما در امر ایلچیان سرداران بابل که نزد وی فرستاده شده بودند تا درباره آیتی که در زمین ظاهر شده بود پرسش نمایند، خدا او را واگذاشت تا او را امتحان نماید و هر چه در دلش بود بداند. xi و همین حزقیا منبع عالی آب جیحون را مسدود ساخته ، آن را به راه راست به طرف غربی شهر داود فرود آورد. پس حزقیا در تمامی اعمالش کامیاب شد. Y+ و به جهت خود شهرها ساخت و مواشی گله ها و رمه های بسیار تحصیل نمود زیرا خدا اندوخته های بسیار فراوان به او عطا فرمود. .U و انبارها برای محصولات از گندم و شیره و روغن و آخرها برای انواع بهایم و آغلها به جهت گله ها. yk و حزقیا دولت و حشمت بسیار عظیمی داشت و به جهت خود مخزنها برای نقره و طلا و سنگهای گرانبها و عطریات و سپرها و هر گونه اسباب نفیسه ساخت. @y اما حزقیا با ساکنان اورشلیم، از غرور دلش تواضع نمود، لهذا غضب خداوند در ایام حزقیا بر ایشان نازل نشد._7 لیکن حزقیا موافق احسانی که به وی داده شده بود، عمل ننمود زیرا دلش مغرور شد و غضب بر او و یهودا و اورشلیم افروخته گردید. I~ و در آن ایام حزقیا بیمار و مشرف به موت شد. اما چون نزد خداوند دعا نمود، او با وی تکلم کرد و وی را علامتی داد. b}= و بسیاری هدایا به اورشلیم برای خداوند و پیشکشها برای حزقیا پادشاه یهودا آوردند و او بعد از آن به نظر همه امتها محترم شد. a|; پس خداوند حزقیا و سکنه اورشلیم را از دست سنحاریب پادشاه آشور و از دست همه رهایی داده، ایشان را از هر طرف نگاه داری نمود. ?{w و خداوند فرشته ای فرستاده، همه شجاعان جنگی و رؤسا و سرداران را که در اردوی پادشاه آشور بودند، هلاک ساخت و او با روی شرمنده به زمین خود مراجعت نمود. و چون به خانه خدای خویش داخل شد، آنانی که از صلبش بیرون آمده بودند، او را در آنجا به شمشیر کشتند. +zO پس حزقیا پادشاه و اشعیاء ابن آموص نبی درباره این دعا کردند و به سوی آسمان فریاد برآوردند. %yC و درباره خدای اورشلیم مثل خدایان امتهای جهان که مصنوع دست آدمیان می باشند، سخن گفتند. cx? و به آواز بلند به زبان یهود به اهل اورشلیم که بر دیوار بودند، ندا در دادند تا ایشان را ترسان و مشوش ساخته ، شهر را بگیرند. kwO و مکتوبی نیز نوشته ، یهوه خدای اسرائیل را اهانت نمود و به ضد وی حرف زده، گفت: «چنانکه خدایان امتهای کشورها قوم خود را از دست من رهایی ندادند، همچنین خدای حزقیا قوم خویش را از دست من نخواهد رهانید.» ~vu و بندگانش سخنان زیاده به ضد یهوه خدا و به ضد بنده اش حزقیا گفتند. Ju پس حال، حزقیا شما را فریب ندهد و شما را به اینطور اغوا ننماید و بر او اعتماد منمایید، زیرا هیچ خدا از خدایان جمیع امتها و ممالک قادر نبوده است که قوم خود را از دست من و از دست پدرانم رهایی دهد، پس به طریق اولی ' خدای شما شما را از دست من نخواهد رهانید.» 'tG کدام یک از همه خدایان این امتهایی که پدران من آنها را هلاک ساخته اند، قادر بر رهانیدن قوم خود از دست من بود تا خدای شما قادر باشد که شما را از دست من رهایی دهد؟  ~}{zyvx vuutSss]rq]pYp ooonnn`n(mmmcm lllMlkkktk>jjjlj(iiini4hhhPhgg`g$fff-eeddgdccc>bbbVb aaa```_^^k]z\[[{ZZ-YXWVV#TSkRlQXPnOMKJIGFkEDHBAA@n?X>=<;:9876;5+4322/1z0B/.~-B,+f*`)i('N&T%G$5""= 4DXr A ( $ 6wK^t dAو او در ماه پنجم سال هفتم پادشاه، به اورشلیم رسید. fEو بعضی از بنی اسرائیل و از کاهنان و لاویان و مغنیان و دربانان و نتینیم نیز در سال هفتم ارتحشستا پادشاه به اورشلیم برآمدند. B}این عزرا از بابل برآمد و او در شریعت موسی که یهوه خدای اسرائیل آن را داده بود، کاتب ماهر بود و پادشاه بروفق دست یهوه خدایش که با وی می بود، هر چه را که او می خواست به وی می داد. iKابن ابیشوع بن فینحاس بن العازار بن هارون رئیس کهنه ، 8kبن زرحیا ابن عزی ابن بقی ، A}بن امریا ابن عزریا ابن مرایوت، =uابن شلوم بن صادوق بن اخیطوب، $ Cو بعد از این امور، در سلطنت ارتحشستا پادشاه فارس، عزرا ابن سرایا ابن عزریا ابن حلقیا، yو عید فطیر را هفت روز با شادمانی نگاه داشتند، چونکه خداوند ایشان را مسرور ساخت از اینکه دل پادشاه آشور را به ایشان مایل گردانیده، دستهای ایشان را برای ساختن خانه خدای حقیقی که خدای اسرائیل باشد، قوی گردانید.7gو بنی اسرائیل که از اسیری برگشته بودند، با همه آنانی که خویشتن را از رجاسات امتهای زمین جدا ساخته ، به ایشان پیوسته بودند تا یهوه خدای اسرائیل را بطلبند، آن را خوردند. Kزیرا که کاهنان و لاویان، جمیعا خویشتن را طاهر ساختند؛ و چون همه ایشان طاهر شدند، فصح را برای همه آنانی که از اسیری برگشته بودند و برای برادران خود کاهنان و برای خودشان ذبح کردند.  /و آنانی که از اسیری برگشته بودند، عید فصح را در روز چهاردهم ماه اول نگاه داشتند، yو کاهنان را در فرقه های ایشان و لاویان را در قسمتهای ایشان، بر خدمت خدایی که در اورشلیم است برحسب آنچه در کتاب موسی مکتوب است قرار دادند.  #و برای تبریک این خانه خدا صد گاو و دویست قوچ و چهارصد بره و به جهت قربانی گناه برای تمامی اسرائیل، دوازده بز نر موافق شماره اسباط اسرائیل گذرانیدند. Z -و بنی اسرائیل، یعنی کاهنان و لاویان و سایر آنانی که از اسیری برگشته بودند، این خانه خدا را با شادمانی تبریک نمودند.  {و این خانه ، در روز سوم ماه اذار در سال ششم داریوش پادشاه، تمام شد. oWو مشایخ یهود به بنا نمودن مشغول شدند و برحسب نبوت حجی نبی و زکریا ابن عدو کار را پیش بردند و برحسب حکم خدای اسرائیل و فرمان کورش و داریوش و ارتحشستا، پادشاهان فارس آن را بنا نموده، به انجام رسانیدند. fE آنگاه تتنایی ، والی ماورای نهر و شتربوزنای و رفقای ایشان بروفق فرمانی که داریوش پادشاه فرستاده بود، بلاتاخیر عمل نمودند. "= و آن خدا که نام خود را در آنجا ساکن گردانیده است، هر پادشاه یا قوم را که دست خود را برای تبدیل این امر و خرابی این خانه خدا که در اورشلیم است دراز نماید، هلاک سازد. من داریوش این حکم را صادر فرمودم، پس این عمل بلا تاخیر کرده شود.» 3 و دیگر فرمانی از من صادر شد که هرکس که این حکم را تبدیل نماید، از خانه او تیری گرفته شود و او بر آن آویخته و مصلوب گردد و خانه او به سبب این عمل مزبله بشود. &E تا آنکه هدایای خوشبو برای خدای آسمان بگذرانند و به جهت عمر پادشاه و پسرانش دعا نمایند. dA و مایحتاج ایشان را از گاوان و قوچها و بره ها به جهت قربانی های سوختنی برای خدای آسمان و گندم و نمک و شراب و روغن، برحسب قول کاهنانی که در اورشلیم هستند، روز به روز به ایشان بی کم و زیاد داده شود. zmو فرمانی نیز از من صادر شده است که شما با این مشایخ یهود به جهت بنا نمودن این خانه خدا چگونه رفتار نمایید. از مال خاص پادشاه، یعنی از مالیات ماورای نهر، خرج به این مردمان، بلا تاخیر داده شود تا معطل نباشند. >uو به کار این خانه خدا متعرض نباشید. اما حاکم یهود و مشایخ یهودیان این خانه خدا را در جایش بنا نمایند. W'«پس حال ای تتنایی، والی ماورای نهر و شتربوزنای و رفقای شما و افرسکیانی که به آنطرف نهر می باشید، از آنجا دور شوید. Kو نیز ظروف طلا و نقره خانه خدا را که نبوکدنصر آنها را از هیکل اورشلیم گرفته ، به بابل آورده بود پس بدهند و آنها را به جای خود در هیکل اورشلیم باز برند و آنها را در خانه خدا بگذارند. ~{با سه صف سنگهای بزرگ و یک صف چوب نو. و خرجش از خانه پادشاه داده شود. g}G«در سال اول کورش پادشاه، همین کورش پادشاه درباره خانه خدا در اورشلیم فرمان داد که آن خانه ای که قربانی ها در آن می گذرانیدند، بنا شود و بنیادش تعمیر گردد و بلندی اش شصت ذراع و عرضش شصت ذراع باشد. -|Sو در قصر احمتا که در ولایت مادیان است، طوماری یافت شد و تذکرهای در آن بدین مضمون مکتوب بود: ,{ Sآنگاه داریوش پادشاه، فرمان داد تا در کتابخانه بابل که خزانه ها در آن موضوع بود تفحص کردند. zپس اﻵن اگر پادشاه مصلحت داند، در خزانه پادشاه که در بابل است تفحص کنند که آیا چنین است یا نه که فرمانی از کورش پادشاه صادر شده بود که این خانه خدا در اورشلیم بنا شود و پادشاه مرضی خود را در این امر نزد ما بفرستد.»Yy+آنگاه این شیشبصر آمد و بنیاد خانه خدا را که در اورشلیم است نهاد و از آن زمان تا بحال بنا می شود و هنوز تمام نشده است. Rxو او را گفت که این ظروف را برداشته ، برو و آنها را به هیکلی که در اورشلیم است ببر و خانه خدا در جایش بنا کرده شود. hwIو نیز ظروف طلا و نقره خانه خدا که نبوکدنصر آنها را از هیکل اورشلیم گرفته و به هیکل بابل آورده بود، کورش پادشاه آنها را از هیکل بابل بیرون آورد و به شیشبصر نامی که او را والی ساخته بود، تسلیم نمود. ,vQ اما در سال اول کورش پادشاه بابل، همین کورش پادشاه امر فرمود که این خانه خدا را بنا نمایند. Du لیکن بعد از آن، پدران ما خشم خدای آسمان را به هیجان آوردند. پس او ایشان را به دست نبوکدنصر کلدانی ، پادشاه بابل تسلیم نمود که این خانه را خراب کرد و قوم را به بابل به اسیری برد. t و ایشان در جواب ما چنین گفتند خانه ای را تعمیر می نماییم که چندین سال قبل از این بنا شده و پادشاه بزرگ اسرائیل آن را ساخته و به انجام رسانیده بود. s  و نیز نامهای ایشان را از ایشان پرسیدیم تا تو را اعلام نماییم و نامهای کسانی که رؤسای ایشانند که ما بندگان خدای آسمان و زمین هستیم و نوشته ایم. vre آنگاه از مشایخ ایشان پرسیده، چنین به ایشان گفتیم: کیست که شما را امر فرموده است که این خانه را بنا کنید و دیوارهایش را برپا نمایید؟ eqCبر پادشاه معلوم باد که ما به بلاد یهودیان، به خانه خدای عظیم رفتیم و آن را از سنگهای بزرگ بنا می کنند و چوبها در دیوارش می گذارند و این کار در دست ایشان به تعجیل، معمول و به انجام رسانیده می شود. .pUمکتوب را نزد او فرستادند و در آن بدین مضمون مرقوم بود که «بر داریوش پادشاه سلامتی تمام باد. so_سواد مکتوبی که تتنایی ، والی ماورای نهر و شتربوزنای و رفقای او افرسکیان که در ماورای نهر ساکن بودند، نزد داریوش پادشاه فرستادند. n}اما چشم خدای ایشان بر مشایخ یهودا بود که ایشان را نتوانستند از کار بازدارند تا این امر به سمع داریوش برسد و جواب مکتوب درباره اش داده شود. m-پس ایشان را بدین منوال از نامهای کسانی که این عمارت را بنا می کردند اطلاع دادیم. :lmدر آن وقت تتنایی ، والی ماورای نهر و شتربوزنای و رفقای ایشان آمده، به ایشان چنین گفتند: «کیست که شما را امر فرموده است که این خانه را بنا نمایید و این حصار را برپا کنید؟» 8kiو در آن زمان زربابل بن شالتیئیل و یشوع بن یوصاداق برخاسته ، به بنا نمودن خانه خدا که در اورشلیم است شروع کردند و انبیای خدا همراه ایشان بوده، ایشان را مساعدت می نمودند. j {آنگاه دو نبی ، یعنی حجی نبی و زکریا ابن عدو، برای یهودیانی که در یهودا و اورشلیم بودند، به نام خدای اسرائیل که با ایشان می بود نبوت کردند. E wو چون ماه هفتم رسید، بنی اسرائیل در شهرهای خود مقیم بودند و تمامی قوم مثل یک مرد در اورشلیم جمع شدند. mDSFپس کاهنان و لاویان و بعضی از قوم و مغنیان و دربانان و نتینیم در شهرهای خود ساکن شدند و تمامی اسرائیل در شهرهای خود مسکن گرفتند.FCEبرحسب قوه خود، شصت و یک هزار درهم طلا و پنج هزار منای نقره و صد (دست) لباس کهانت به خزانه به جهت کار دادند. ByDو چون ایشان به خانه خداوند که در اورشلیم است رسیدند، بعضی از رؤسای آبا، هدایای تبرعی به جهت خانه خدا آوردند تا آن را در جایش برپا نمایند. ACو شتران ایشان چهارصد و سی و پنج و حماران ایشان ششهزار و هفتصد و بیست. {@oBو اسبان ایشان هفتصد و سی و شش، و قاطران ایشان دویست و چهل و پنج. L?Aسوای غلامان و کنیزان ایشان، که هفتهزار و سیصد و سی و هفت نفر بودند، و مغنیان و مغنیاه ایشان دویست نفر بودند. m>S@تمامی جماعت، با هم چهل و دو هزار و سیصد و شصت نفر بودند. 7=g?پس ترشاتا به ایشان امر فرمود که تا کاهنی با اوریم و تمیم برقرار نشود، ایشان از قدس اقداس نخورند. P<>اینان انساب خود را در میان آنانی که در نسب نامه ها ثبت شده بودند طلبیدند، اما نیافتند، پس از کهانت اخراج شدند. m;S=و از پسران کاهنان، بنی حبایا و بنی هقوص و بنی برزلای که یکی از دختران برزلایی جلعادی را به زنی گرفت، پس به نام ایشان مسمی شدند. f:E<بنی دلایا و بنی طوبیا و بنی نقودا ششصد و پنجاه و دو. !9;;و اینانند آنانی که از تل ملح و تل حرشا برآمدند یعنی کروب و ادان و امیر؛ اما خاندان پدران و عشیره خود را نشان نتوانستند داد که آیا از اسرائیلیان بودند یا نه. d8A:جمیع نتینیم و پسران خادمان سلیمان سیصد و نود و دو. f7E9و بنی شفطیا و بنی حطیل و بنی فوخره ظبائیم و بنی آمی. G68و بنی یعله و بنی درقون و بنی جدیل، s5_7و پسران خادمان سلیمان: بنی سوطای و بنی هصوفرت و بنی فرودا، 24_6و بنی نصیح و بنی حطیفا. I3 5و بنی برقوس و بنی سیسرا و بنی تامح، I2 4و بنی بصلوت و بنی محیدا و بنی حرشا، K13و بنی بقبوق و بنی حقوفا و بنی حرحور، M02و بنی اسنه و بنی معونیم و بنی نفوسیم، G/1و بنی عزه و بنی فاسیح و بنی بیسای، G.0و بنی رصین و بنی نقودا و بنی جزام، B-/و بنی جدیل و بنی جحر و بنی رآیا، K,.و بنی حاجاب و بنی شملای و بنی حانان، I+ -و بنی لبانه و بنی حجابه و بنی عقوب، K*,و بنی قیروس و بنی سیعها و بنی فادوم، `)9+و اما نتینیم: بنی صیحا و بنی حسوفا و بنی طباعوت، G(*و پسران دربانان: بنی شلوم و بنی آطیر و بنی طلمون و بنی عقوب و بنی حطیطا و بنی شوبای جمیع اینها صد و سی و نه. G')و مغنیان: بنی آساف صد و بیست و هشت. u&c(و اما لاویان: بنی یشوع و قدمیئیل از نسل هودویا هفتاد و چهار. 1%]'بنی حاریم هزار و هفده. H$ &بنی فشحور هزار و دویست و چهل و هفت. 9#m%بنی امیر هزار و پنجاه و دو. p"Y$و اما کاهنان: بنی یدعیا از خاندان یشوع نه صد و هفتاد و سه. >!w#بنی سنائه سه هزار و ششصد و سی. 9 m"بنی اریحا سیصد و چهل و پنج. T!!بنی لود و حادید و ارنو هفتصد و بیست و پنج. 1] بنی حاریم سیصد و بیست. V%بنی عیلام دیگر، هزار و دویست و پنجاه چهار. 7iبنی مغبیش صد و پنجاه و شش. +Qبنی نبو پنجاه و دو. Mمردان بیت ئیل و عای دویست و بیست و سه. 9mمردان مکماس صد و بیست و دو. A}بنی رامه و جبع ششصد و بیست و یک. a;بنی قریه عاریم و کفیره و بئیروت هفتصد و چهل و سه. +Qبنی عزموت چهل و دو. =uمردان عناتوت صد و بیست و هشت. 3aمردان نطوفه پنجاه و شش. 8kبنی بیت لحم صد و بیست و سه. +Qبنی جبار نود و پنج. ;qبنی حاشوم دویست و بیست و سه. /Yبنی یوره صد و دوازده. 9mبنی بیصای سیصد و بیست و سه. Mبنی آطیر (از خاندان) یحزقیا نود و هشت. D بنی عادین چهارصد و پنجاه و چهار. @ {بنی بغوای دو هزار و پنجاه و شش. = u بنی ادونیقام ششصد و شصت و شش. F  بنی ازجد هزار و دویست و بیست و دو. 9 m بنی بابای ششصد و بیست و سه. 5e بنی بانی ششصد و چهل و دو. /Y بنی زکای هفتصد و شصت. 5eبنی زتونه صد و چهل و پنج. Nبنی عیلام هزار و دویست و پنجاه و چهار. oWبنی فحت موآب از بنی یشوع و یوآب دو هزار و هشتصد و دوازده. ;qبنی آرح هفتصد و هفتاد و پنج. ;qبنی شفطیا سیصد و هفتاد و دو. Mبنی فرعوش دو هزار و یکصد و هفتاد و دو. yاما آنانی که همراه زربابل آمدند، یشوع و نحمیا و سرایا و رعیلایا و مردخای و بلشان و مسفار و بغوای و رحوم و بعنه. و شماره مردان قوم اسرائیل: + Qو اینانند اهل ولایتها که از اسیری آن اشخاصی که نبوکدنصر، پادشاه بابل، به بابل به اسیری برده بود، برآمدند و هر کدام از ایشان به اورشلیم و یهودا و شهر خود برگشتند. M~  تمامی ظروف طلا و نقره پنجهزار و چهارصد بود و شیشبصر همه آنها را با اسیرانی که از بابل به اورشلیم می رفتند برد.w} i و سی جام طلا و چهارصد و ده جام نقره از قسم دوم و هزار ظرف دیگر. y| m و عدد آنها این است: سی طاس طلا و هزار طاس نقره و بیست و نه کارد، ;{ qو کورش پادشاه فارس، آنها را از دست متردات، خزانه دار خود بیرون آورده، به شیشبصر رئیس یهودیان شمرد. Yz -و کورش پادشاه ظروف خانه خداوند را که نبوکدنصر آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خدایان خود گذاشته بود، بیرون آورد. ay =و جمیع همسایگان ایشان، ایشان را به آلات نقره و طلا و اموال و چهارپایان و تحفه ها، علاوه بر همه هدایای تبرعی اعانت کردند. 4x cپس رؤسای آبای یهودا و بنیامین و کاهنان و لاویان با همه کسانی که خدا روح ایشان را برانگیزانیده بود برخاسته ، روانه شدند تا خانه خداوند را که در اورشلیم است بنا نمایند. fw Gو هر که باقی مانده باشد، در هر مکانی از مکانهایی که در آنها غریب می باشد، اهل آن مکان او را به نقره و طلا و اموال و چهارپایان علاوه بر هدایای تبرعی به جهت خانه خدا که در اورشلیم است اعانت نمایند.» "v ?پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد؟ او به اورشلیم که در یهودا است، برود و خانه یهوه را که خدای اسرائیل و خدای حقیقی است، در اورشلیم بنا نماید. %u E«کورش پادشاه فارس چنین می فرماید: یهوه خدای آسمانها جمیع ممالک زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانه ای برای وی در اورشلیم که در یهودا است بنا نمایم. Et و در سال اول کورش، پادشاه فارس تا کلام خداوند به زبان ارمیا کامل شود، خداوند روح کورش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن را نیز مرقوم داشت و گفت: s7$«کورش، پادشاه فارس چنین می فرماید: یهوه خدای آسمانها، تمامی ممالک زمین را به من داده است و او مرا امر فرمود که خانه ای برای وی در اورشلیم که در یهودا است بنا نمایم. پس کیست از شما از تمامی قوم او؟ یهوه خدایش همراهش باشد و برود.»Kr$و در سال اول کورش، پادشاه فارس، تا کلام خداوند به زبان ارمیا کامل شود، خداوند روح کورش، پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن را نیز مرقوم داشت و گفت: ~~}/|{zyxwvv)uYt8srqpZoenmTllk[jjrjiihh2gg>ftfdcboaJ`_^y\\:[ZYYYXqWcVUU&SSSQPO MM;LGKbJ4HG1EpDChA@?,=<;O:=9877$6P54J3g2106/i.,-,+++G**$))(('' &&%%\%$$$h$7$###Y""!f [5`Q_NA$ f u | " gE)اما چون سنبلط حرونی و طوبیای غلام عمونی و جشم عربی این را شنیدند، ما را استهزا نمودند و ما را حقیر شمرده، گفتند: «این چه کار است که شما می کنید؟ آیا بر پادشاه فتنه می انگیزید؟» J( و ایشان را از دست خدای خود که بر من مهربان می بود و نیز از سخنانی که پادشاه به من گفته بود خبر دادم. آنگاه گفتند: «برخیزیم و تعمیر نماییم.» پس دستهای خود را برای کار خوب قوی ساختند. A'{پس به ایشان گفتم: «شما بلایی را که در آن هستیم که اورشلیم چگونه خراب و دروازه هایش به آتش سوخته شده است، می بینید. بیایید و حصار اورشلیم را تعمیر نماییم تا دیگر رسوا نباشیم.» &9و سروران ندانستند که کجا رفته یا چه کرده بودم، زیرا به یهودیان و به کاهنان و به شرفا و سروران و به دیگر کسانی که در کار مشغول می بودند، هنوز خبر نداده بودم. ?%wو در آن شب به کنار نهر برآمده، حصار را ملاحظه نمودم و برگشته ، از دروازه وادی داخل شده، مراجعت نمودم. &$Eو از دروازه چشمه ، نزد برکه پادشاه گذشتم و برای عبور چهارپایی که زیر من بود، راهی نبود. 1#[ پس شبگاهان از دروازه وادی در مقابل چشمه اژدها تا دروازه خاکروبه بیرون رفتم و حصار اورشلیم را که خراب شده بود و دروازه هایش را که به آتش سوخته شده بود، ملاحظه نمودم. ^"5 و شبگاهان به اتفاق چند نفری که همراه من بودند، برخاستم و به کسی نگفته بودم که خدایم در دل من چه نهاده بود که برای اورشلیم بکنم؛ و چهارپایی به غیر از آن چهارپایی که بر آن سوار بودم با من نبود. W!' پس به اورشلیم رسیدم و در آنجا سه روز ماندم. u c اما چون سنبلط حرونی و طوبیای غلام عمونی این را شنیدند، ایشان را بسیار ناپسند آمد که کسی به جهت طلبیدن نیکویی بنی اسرائیل آمده است. mS پس چون نزد والیان ماورای نهر رسیدم، مکتوبات پادشاه را به ایشان دادم و پادشاه، سرداران سپاه و سواران نیز همراه من فرستاده بود. :mو مکتوبی نیز به آساف که ناظر درختستانهای پادشاه است تا چوب برای سقف دروازه های قصر که متعلق به خانه است، به من داده شود و هم برای حصار شهر و خانه ای که من در آن ساکن شوم.» پس پادشاه برحسب دست مهربان خدایم که بر من بود، اینها را به من عطا فرمود. taو به پادشاه عرض کردم: «اگر پادشاه مصلحت بیند، مکتوبات برای والیان ماورای نهر به من عطا شود تا مرا بدرقه نمایند و به یهودا برسانند. !;پادشاه مرا گفت و ملکه به پهلوی او نشسته بود: «طول سفرت چه قدر خواهد بود و کی مراجعت خواهی نمود؟» پس پادشاه صواب دید که مرا بفرستد و زمانی برایش تعیین نمودم.  و به پادشاه گفتم: «اگر پادشاه را پسند آید و اگر بنده ات در حضورش التفات یابد، مرا به یهودا و شهر مقبره های پدرانم بفرستی تا آن را تعمیر نمایم.» پادشاه مرا گفت: «چه چیز می طلبی ؟» آنگاه نزد خدای آسمانها دعا نمودم !;و به پادشاه گفتم: «پادشاه تا به ابد زنده بماند؛ رویم چگونه ملول نباشد و حال آنکه شهری که موضع قبرهای پدرانم باشد، خراب است و دروازه هایش به آتش سوخته شده؟» [/و پادشاه مرا گفت: «روی تو چرا ملول است با آنکه بیمار نیستی؟ این غیر از ملالت دل، چیزی نیست.» پس من بی نهایت ترسان شدم.  و در ماه نیسان، در سال بیستم ارتحشستا پادشاه، واقع شد که شراب پیش وی بود و من شراب را گرفته، به پادشاه دادم و قبل از آن من در حضورش ملول نبودم. w i ای خداوند، گوش تو بسوی دعای بنده ات و دعای بندگانت که به رغبت تمام از اسم تو ترسان می باشند، متوجه بشود و بنده خود را امروز کامیاب فرمایی و او را به حضور این مرد مرحمت عطا کنی .» زیرا که من ساقی پادشاه بودم.+ Q و ایشان بندگان و قوم تو می باشند که ایشان را به قوت عظیم خود و به دست قوی خویش فدیه داده ای.  ; اما چون بسوی من بازگشت نمایید و اوامر مرا نگاه داشته ، به آنها عمل نمایید، اگر چه پراکندگان شما در اقصای آسمانها باشند، من ایشان را از آنجا جمع خواهم کرد و به مکانی که آن را برگزیده ام تا نام خود را در آن ساکن سازم درخواهم آورد. y mپس حال، کلامی را که به بنده خود موسی امر فرمودی، بیاد آور که گفتی شما خیانت خواهید ورزید و من شما را در میان امتها پراکنده خواهم ساخت. ^ 7به درستی که به تو مخالفت عظیمی ورزیده ایم و اوامر و فرایض و احکامی را که به بنده خود موسی فرموده بودی، نگاه نداشته ایم. < sگوشهای تو متوجه و چشمانت گشاده شود و دعای بنده خود را که من در این وقت نزد تو روز و شب درباره بندگانت بنی اسرائیل می نمایم، اجابت فرمایی و به گناهان بنی اسرائیل که به تو ورزیده ایم، اعتراف می نمایم، زیرا که هم من و هم خاندان پدرم گناه کرده ایم.  و گفتم: «آه ای یهوه، خدای آسمانها، ای خدای عظیم و مهیب که عهد و رحمت را بر آنانی که تو را دوست می دارند و اوامر تو را حفظ می نمایند، نگاه می داری، Q و چون این سخنان را شنیدم، نشستم و گریه کرده، ایامی چند ماتم داشتم و به حضور خدای آسمانها روزه گرفته، دعا نمودم. " ?ایشان مرا جواب دادند: «آنانی که آنجا در بلوک از اسیری باقی مانده اند، در مصیبت سخت و افتضاح می باشند و حصار اورشلیم خراب و دروازه هایش به آتش سوخته شده است.»    که حنانی ، یکی از برادرانم با کسانی چند از یهودا آمدند و از ایشان درباره بقیه یهودی که از اسیری باقی مانده بودند و درباره اورشلیم سؤال نمودم. 2  aکلام نحمیا ابن حکلیا: در ماه کسلو در سال بیستم، هنگامی که من در دارالسلطنه شوشان بودم، واقع شد 9 k ,جمیع اینها زنان غریب گرفته بودند و بعضی از ایشان زنانی داشتند که از آنها پسران تولید نموده بودند.} s +از بنی نبو، یعیئیل و متتیا و زاباد و زبینا و یدو و یوئیل و بنایا. 0 [ *و شلوم و امریا و یوسف. 6g )و عزرئیل و شلمیا و شمریا. 8k (و مکندبای و شاشای و شارای. 4c 'و شلمیا و ناتان و عدایا. .W &و بانی و بنوی و شمعی. 2_ %و متنیا و متنای و یعسو. 8k $و ونیا و مریموت و الیاشیب. 4c #و بنایا و بیدیا و کلوهی. J "از بنی بانی ، معدای و عمرام و اوئیل.  !از بنی حاشوم، متنای و متاته و زاباد و الیفلط و یریمای و منسی و شمعی. 6g و بنیامین و ملوک و شمریا. j~M و از بنی حاریم، الیعزر و اشیا و ملکیا و شمعیا و شمعون. } و از بنی فحت، موآب عدنا و کلال و بنایا و معسیا و متنیا و بصلئیل و بنوی و منسی. |w  و از بنی بانی، مَشُلام و مَلُّوک و عِدایا و یاشوب و شَآل و راموت. `{9 و از بنی بابای، یهوحانان و حننیا و زبای و عتلای. z} و از بنی زتو، الیوعینای و الیاشیب و متنیا و یریموت و زاباد و عزیزا. zym و از بنی عیلام، متنیا و زکریا و یحیئیل و عبدی و یریموت و ایلیا. *xM و اما از اسرائیلیان: از بنی فرعوش، رمیا و یزیا و ملکیا و میامین و العازار و ملکیا و بنایا. kwO و از مغنیان، الیاشیب و از دربانان، شلوم و طالم و اوری. v و از لاویان، یوزاباد و شمعی و قلایا که قلیطا باشد. و فتحیا و یهودا و الیعزر. u و از بنی فشحور، الیوعینای و معسیا و اسمعیل و نتنئیل و یوزاباد و العاسه. jtM و از بنی حاریم، معسیا و ایلیا و شمعیا و یحیئیل و عزیا. =su و از بنی امیر، حنانی و زبدیا. #r? و ایشان دست دادند که زنان خود را بیرون نمایند و قوچی به جهت قربانی جرم خود گذرانیدند. hqI و بعضی از پسران کاهنان پیدا شدند که زنان غریب گرفته بودند. از بنی یشوع بن یوصاداق و برادرانش معسیا و الیعزر و یاریب و جدلیا. !p; و تا روز اول ماه اول، کار همه مردانی را که زنان غریب گرفته بودند، به اتمام رسانیدند. 9ok و اسیران چنین کردند و عزرای کاهن و بعضی از رؤسای آبا، برحسب خاندانهای آبای خود منتخب شدند و نامهای همه ایشان ثبت گردید. پس در روز اول ماه دهم، برای تفتیش این امر نشستند. In لهذا یوناتان بن عسائیل و یحزیا ابن تقوه بر این امر معین شدند و مشلام و شبتائی لاوی، ایشان را اعانت نمودند. mw پس سروران ما برای تمامی جماعت تعیین بشوند و جمیع کسانی که در شهرهای ما زنان غریب گرفته اند، در وقتهای معین بیایند و مشایخ و داوران هر شهر همراه ایشان بیایند، تا حدت خشم خدای ما درباره این امر از ما رفع گردد.» zlm اما خلق بسیارند و وقت باران است و طاقت نداریم که بیرون بایستیم و این امر کار یک یا دو روز نیست، زیرا که در این باب گناه عظیمی کرده ایم. ,kQ تمامی جماعت به آواز بلند جواب دادند و گفتند: «چنانکه به ما گفته ای همچنان عمل خواهیم نمود. _j7 پس اﻵن یهوه خدای پدران خود را تمجید نمایید و به اراده او عمل کنید و خویشتن را از قومهای زمین و از زنان غریب جدا سازید.» Gi آنگاه عزرای کاهن برخاسته ، به ایشان گفت: «شما خیانت ورزیده و زنان غریب گرفته ، جرم اسرائیل را افزوده اید. 7hg پس در روز سوم که روز بیستم ماه نهم بود، همه مردان یهودا و بنیامین در اورشلیم جمع شدند و تمامی قوم در سعه خانه خدا نشستند. و به سبب این امر و به سبب باران، سخت می لرزیدند. Pg و هر کسی که تا روز سوم، برحسب مشورت سروران و مشایخ حاضر نشود، اموال او ضبط گردد و خودش از جماعت اسیران جدا شود. f و به همه اسیران در یهودا و اورشلیم ندا دردادند که به اورشلیم جمع شوند. e- و عزرا از پیش روی خانه خدا برخاسته ، به حجره یهوحانان بن الیاشیب رفت و نان نخورده و آب ننوشیده، به آنجا رفت، زیرا که به سبب تقصیر اسیران ماتم گرفته بود. Rd آنگاه عزرا برخاسته ، رؤسای کهنه و لاویان و تمامی اسرائیل را قسم داد که برحسب این سخن عمل نمایند، پس قسم خوردند. c# برخیز زیرا که این کار تو است و ما با تو می باشیم. پس قویدل باش و به کار بپرداز.»b پس حال با خدای خویش عهد ببندیم که آن زنان و اولاد ایشان را برحسب مشورت آقایم و آنانی که از امر خدای ما می ترسند دور کنیم و موافق شریعت عمل نماییم. Ga و شکنیا ابن یحئیل که از بنی عیلام بود جواب داد و به عزرا گفت: «ما به خدای خویش خیانت ورزیده، زنان غریب از قومهای زمین گرفته ایم؛ لیکن اﻵن امیدی برای اسرائیل در این باب باقی است. >` w پس چون عزرا دعا و اعتراف می نمود و گریه کنان پیش خانه خدا رو به زمین نهاده بود، گروه بسیار عظیمی از مردان و زنان و اطفال اسرائیل نزد وی جمع شدند، زیرا قوم زارزار می گریستند. L_ ای یهوه خدای اسرائیل تو عادل هستی چونکه بقیتی از ما مثل امروز ناجی شده اند، اینک ما به حضور تو در تقصیرهای خویش حاضریم، زیرا کسی نیست که به سبب این کارها، در حضور تو تواند ایستاد.»_^7 آیا می شود که ما بار دیگر اوامر تو را بشکنیم و با امتهایی که مرتکب این رجاسات شده اند، مصاهرت نماییم؟ و آیا تو بر ما غضب نخواهی نمود و ما را چنان هلاک نخواهی ساخت که بقیتی و نجاتی باقی نماند؟ E] و بعد از همه این بلایایی که به سبب اعمال زشت و تقصیرهای عظیم ما بر ما وارد شده است، با آنکه تو ای خدای ما، ما را کمتر از گناهان ما عقوبت رسانیده ای و چنین خلاصی ای به ما داده ای، \ پس اﻵن، دختران خود را به پسران ایشان مدهید و دختران ایشان را برای پسران خود مگیرید و سلامتی و سعادتمندی ایشان را تا به ابد مطلبید تا قوی شوید و نیکویی آن زمین را بخورید و آن را برای پسران خود به ارثیت ابدی واگذارید. w[g که آنها را به دست بندگان خود انبیا امر فرموده و گفته ای که آن زمینی که شما برای تصرف آن می روید، زمینی است که از نجاسات امتهای کشورها نجس شده است و آن را به رجاسات و نجاسات خویش، از سر تا سر مملو ساخته اند. Z و حال ای خدای ما بعد از این چه گوییم، زیرا که اوامر تو را ترک نموده ایم. =Ys زیرا که ما بندگانیم، لیکن خدای ما، ما را در حالت بندگی ترک نکرده است، بلکه ما را منظور پادشاهان فارس گردانیده، حیات تازه به ما بخشیده است تا خانه خدای خود را بنا نماییم و خرابیهای آن را تعمیر کنیم و ما را در یهودا و اورشلیم قلعه ای بخشیده است. X و حال اندک زمانی لطف از جانب یهوه خدای ما بر ما ظاهر شده، مفری برای ما واگذاشته است و ما را در مکان مقدس خود میخی عطا فرموده است و خدای ما چشمان ما را روشن ساخته ، اندک حیات تازه ای در حین بندگی ما به ما بخشیده است. uWc ما از ایام پدران خود تا امروز مرتکب تقصیرهای عظیم شده ایم و ما و پادشاهان و کاهنان ما به سبب گناهان خویش، به دست پادشاهان کشورها به شمشیر و اسیری و تاراج و رسوایی تسلیم گردیده ایم، چنانکه امروز شده است. *VM و گفتم: «ای خدای من، خجالت دارم و از بلند کردن روی خود بسوی تو ای خدایم شرم دارم، زیرا گناهان ما بالای سر ما زیاده شده، و تقصیرهای ما تا به آسمان عظیم گردیده است. aU; و در وقت هدیه شام، از تذلل خود برخاستم وبا لباس و ردای دریده، به زانو درآمدم و دست خود را بسوی یهوه خدای خویش برافراشتم. pTY آنگاه، همه آنانی که به سبب این عصیان اسیران، از کلام خدای اسرائیل می ترسیدند، نزد من جمع شدند و من تا وقت هدیه شام، متحیر نشستم. -SS پس چون این سخن را شنیدم، جامه و ردای خود را چاک زدم و موی سر و ریش خود را کندم و متحیر نشستم. R- زیرا که از دختران ایشان برای خود و پسران خویش زنان گرفته و ذریت مقدس را با امتهای کشورها مخلوط کرده اند و دست رؤسا و حاکمان در این خیانت مقدم بوده است.» LQ  و بعد از تمام شدن این وقایع، سروران نزد من آمده، گفتند: «قوم اسرائیل و کاهنان و لاویان خویشتن را از امتهای کشورها جدا نکرده اند بلکه موافق رجاسات ایشان، یعنی کنعانیان و حتیان و فرزیان و یبوسیان و عمونیان و موآبیان و مصریان و اموریان (رفتار نموده اند). HP $و چون فرمانه ای پادشاه را به امرای پادشاه و والیان ماورای نهر دادند، ایشان قوم و خانه خدا را اعانت نمودند.)OK#و اسیرانی که از اسیری برگشته بودند، قربانی های سوختنی برای خدای اسرائیل گذرانیدند، یعنی دوازده گاو و نود و شش قوچ و هفتاد و هفت بره و دوازده بز نر، به جهت قربانی گناه، برای تمامی اسرائیل که همه اینها قربانی سوختنی برای خداوند بود. ~Nu"همه را به شماره و به وزن (حساب کردند) و وزن همه در آن وقت نوشته شد. NM!و در روز چهارم، نقره و طلا و ظروف را در خانه خدای ما به دست مریموت بن اوریای کاهن وزن کردند؛ و العازار بن فینحاس با او بود؛ و یوزاباد بن یشوع و نوعدیا ابن بنوی لاویان با ایشان بودند. eLC و چون به اورشلیم رسیدیم سه روز درآنجا توقف نمودیم. Kپس در روز دوازدهم ماه اول از نهر اهوا کوچ کرده، متوجه اورشلیم شدیم. و دست خدای ما با ما بود و ما را از دست دشمنان و کمین نشینندگان سر راه خلاصی داد. =Jsآنگاه کاهنان و لاویان وزن طلا و نقره و ظروف را گرفتند تا آنها را به خانه خدای ما به اورشلیم برسانند. I پس بیدار باشید و اینها را حفظ نمایید تا به حضور رؤسای کهنه و لاویان و سروران آبای اسرائیل در اورشلیم، به حجره های خانه خداوند به وزن بسپارید.» dHAو به ایشان گفتم: «شما برای خداوند مقدس می باشید و ظروف نیز مقدس است و نقره و طلا به جهت یهوه خدای پدران شما هدیه تبرعی است. Gو بیست طاس طلا هزار درهم و دو ظرف برنج صیقلی خالص که مثل طلا گرانبها بود. F3پس ششصد و پنجاه وزنه نقره و صد وزنه ظروف نقره و صد وزنه طلا به دست ایشان وزن نمودم. uEcو نقره و طلا و ظروف هدیه خدای ما را که پادشاه و مشیران و سرورانش و تمامی اسرائیلیانی که حضور داشتند داده بودند، به ایشان وزن نمودم. 3D_و دوازده نفر از رؤسای کهنه ، یعنی شربیا و حشبیا و ده نفر از برادران ایشان را با ایشان جدا کردم. Cپس روزه گرفته ، خدای خود را برای این طلب نمودیم و ما را مستجاب فرمود. 2B]زیرا خجالت داشتم که سپاهیان و سواران از پادشاه بخواهیم تا ما را از دشمنان در راه اعانت کنند، چونکه به پادشاه عرض کرده، گفته بودیم که دست خدای ما بر هر که او را می طلبد، به نیکویی می باشد، اما قدرت و غضب او به ضد آنانی که او را ترک می کنند. "A=پس من در آنجا نزد نهر اهوا به روزه داشتن اعلان نمودم تا خویشتن را در حضور خدای خود متواضع نموده، راهی راست برای خود و عیال خویش و همه اموال خود از او بطلبیم. t@aو از نتینیم که داود و سروران، ایشان را برای خدمت لاویان تعیین نموده بودند. از نتینیم دویست و بیست نفر که جمیع به نام ثبت شده بودند. /?Wو حشبیا را نیز و با او از بنی مراری اشعیا را. و برادران او و پسران ایشان را که بیست نفر بودند. !>;و از دست نیکوی خدای ما که با ما می بود، شخصی دانشمند از پسران محلی ابن لاوی ابن اسرائیل برای ما آوردند، یعنی شربیا را با پسران و برادرانش که هجده نفر بودند. p=Yو پیغامی برای عدوی رئیس، در مکان کاسفیا به دست ایشان فرستادم و سخنانی که باید به عدو و برادرانش نتینیم که در مکان کاسقیا بودند بگویند، به ایشان القا کردم تا خادمان به جهت خانه خدای ما نزد ما بیاورند. <پس نزد الیعزر و اریئیل و شمعیا و الناتان و یاریب و الناتان و ناتان و زکریا و مشلام که رؤسا بودند و نزد یویاریب و الناتان که علما بودند، فرستادم. ; پس ایشان را نزد نهری که به اهوا می رود جمع کردم و در آنجا سه روز اردو زدیم. و چون قوم و کاهنان را بازدید کردم، از بنی لاوی کسی را در آنجا نیافتم. q:[و از بنی بغوای، عوتای و زبود و با ایشان هفتاد نفر از ذکور. F9 و مؤخران از بنی ادونیقام بودند و این است نامهای ایشان: الیفلط ویعیئیل و شمعیا و با ایشان شصت نفر از ذکور. u8c و از بنی عزجد، یوحانان بن هقاطان و با او صد و ده نفر از ذکور. y7k و از بنی بابای، زکریا ابن بابای و با او بیست و هشت نفر از ذکور. i6K و از بنی شلومیت بن یوسفیا و با او صد وشصت نفر از ذکور. z5m از بنی یوآب، عوبدیا ابن یحئیل و با او دویست و هجده نفر از ذکور. r4]از بنی شفطیا، زبدیا ابن میکائیل و با او هشتاد نفر از ذکور. n3Uاز بنی عیلام، اشعیا ابن عتلیا و با او هفتاد نفر از ذکور. n2Uاز بنی عادین، عابد بن یوناتان و با او پنجاه نفر از ذکور. e1Cاز بنی شکنیا، ابن یحزیئیل و با او سیصد نفر از ذکور. ~0uاز بنی فحت، موآب الیهو عینای ابن زرحیا و با او دویست نفر از ذکور. )/Kو از بنی شکنیا از بنی فروش، زکریا و با او صد و پنجاه نفر از ذکوران به نسب نامه شمرده شدند. .{از بنی فینحاس، جرشوم و از بنی ایتامار، دانیال و از بنی داود، حطوش. C- و اینانند رؤسای آبای ایشان و این است نسب نامه آنانی که در سلطنت ارتحشستا پادشاه، با من از بابل برآمدند: 7,gو مرا در حضور پادشاه و مشیرانش و جمیع رؤسای مقتدر پادشاه منظور ساخت، پس من موافق دست یهوه خدایم که بر من می بود، تقویت یافتم و رؤسای اسرائیل را جمع کردم تا با من برآیند.R+متبارک باد یهوه خدای پدران ما که مثل این را در دل پادشاه نهاده است که خانه خداوند را که در اورشلیم است زینت دهد. q*[و هر که به شریعت خدایت و به فرمان پادشاه عمل ننماید، بر او بی محابا حکم شود، خواه به قتل یا به جلای وطن یا به ضبط اموال یا به حبس.» ^)5و تو ای عزرا، موافق حکمت خدایت که در دست تو می باشد، قاضیان و داوران از همه آنانی که شرایع خدایت را می دانند نصب نما تا بر جمیع اهل ماورای نهر داوری نمایند و آنانی را که نمی دانند تعلیم دهید. v(eو شما را اطلاع می دهیم که بر همه کاهنان و لاویان و مغنیان و دربانان و نتینیم و خادمان این خانه خدا جزیه و خراج و باج نهادن جایز نیست. Z'-هر چه خدای آسمان فرموده باشد، برای خانه خدای آسمان بلاتاخیر کرده شود، زیرا چرا غضب بر ملک پادشاه و پسرانش وارد آید. &9تا صد وزنه نقره و تا صد کر گندم و تا صد بت شراب و تا صد بت روغن و از نمک، هر چه بخواهد. %3و از من ارتحشستا پادشاه فرمانی به تمامی خزانه داران ماورای نهر صادر شده است که هر چه عزرای کاهن و کاتب شریعت خدای آسمان از شما بخواهد، به تعجیل کرده شود. L$و اما چیزهای دیگر که برای خانه خدایت لازم باشد، هر چه برای تو اتفاق افتد که بدهی ، آن را از خزانه پادشاه بده. 0#Yو ظروفی که به جهت خدمت خانه خدایت به تو داده شده است، آنها را به حضور خدای اورشلیم تسلیم نما. ="sو هر چه به نظر تو و برادرانت پسند آید که با بقیه نقره و طلا بکنید، برحسب اراده خدای خود به عمل آورید. !1لهذا با این نقره، گاوان و قوچها و بره ها و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها رابه اهتمام بخر و آنها را بر مذبح خانه خدای خودتان که در اورشلیم است، بگذران. و نیز تمامی نقره و طلایی را که در تمامی ولایت بابل بیابی ، با هدایای تبرعی که قوم و کاهنان برای خانه خدای خود که در اورشلیم است داده اند، (ببری). Fو نقره و طلایی را که پادشاه و مشیرانش برای خدای اسرائیل که مسکن او در اورشلیم می باشد بذل کرده اند، ببری. nUچونکه تو از جانب پادشاه و هفت مشیر او، فرستاده شده ای تا درباره یهودا و اورشلیم بروفق شریعت خدایت که در دست تو است، تفحص نمایی.  فرمانی از من صادر شد که هر کدام از قوم اسرائیل و کاهنان و لاویان ایشان که در سلطنت من هستند و به رفتن همراه تو به اورشلیم راضی باشند، بروند. - «از جانب ارتحشستا شاهنشاه، به عزرای کاهن و کاتب کامل شریعت خدای آسمان، اما بعد. dA و این است صورت مکتوبی که ارتحشستا پادشاه، به عزرای کاهن و کاتب داد که کاتب کلمات وصایای خداوند و فرایض او بر اسرائیل بود: b= چونکه عزرا دل خود را به طلب نمودن شریعت خداوند و به عمل آوردن آن و به تعلیم دادن فرایض و احکام به اسرائیل مهیا ساخته بود. w زیرا که در روز اول ماه اول، به بیرون رفتن از بابل شروع نمود و در روز اول ماه پنجم، بروفق دست نیکوی خدایش که با وی می بود، به اورشلیم رسید. |~}f|{zzyxvv[utt]s/r8poonqmll.kjj-i5hhgrfeddc4aW`o_^^\\R[ZZ Y WVUTSRR5QPOONMM)LJJ\ILGFF(ECB:A?>><< ::88G76H54F3O110-/C.V-,+*)):(R&&2$#""V"!!j! k +VB ?GxQ Y GM]FxG,:Nz\ { } / u|,VQو عزرا، یهوه خدای عظیم را متبارک خواند و تمامی قوم دستهای خود را برافراشته ، در جواب گفتند: «آمین، آمین!» و رکوع نموده، و رو به زمین نهاده، خداوند را سجده نمودند. EUو عزرا کتاب را در نظر تمامی قوم گشود زیرا که او بالای تمامی قوم بود و چون آن را گشود، تمامی قوم ایستادند. Tو عزرای کاتب بر منبر چوبی که به جهت اینکار ساخته بودند، ایستاد و به پهلویش از دست راستش متتیا و شمع و عنایا و اوریا و حلقیا و معسیا ایستادند و از دست چپش، فدایا و میشائیل و ملکیا و حاشوم و حشبدانه و زکریا و مشلام. Sو آن را در سعه پیش دروازه آب از روشنایی صبح تا نصف روز، در حضور مردان و زنان و هر که می توانست بفهمد خواند و تمامی قوم به کتاب تورات گوش فراگرفتند. dRAو عزرای کاهن، تورات را در روز اول ماه هفتم به حضور جماعت از مردان و زنان و همه آنانی که می توانستند بشنوند و بفهمند، آورد. Q و تمامی ، قوم مثل یک مرد در سعه پیش دروازه آب جمع شدند و به عزرای کاتب گفتند که کتاب تورات موسی را که خداوند به اسرائیل امر فرموده بود، بیاورد. &PEIپس کاهنان و لاویان و دربانان و مغنیان و بعضی از قوم و نتینیم و جمیع اسرائیل، در شهرهای خود ساکن شدند و چون ماه هفتم رسید، بنی اسرائیل در شهرهای خود مقیم بودند.3O_Hو آنچه سایر قوم دادند این بود: بیست هزار درم طلا و دو هزار منای نقره و شصت و هفت دست لباس کهانت. /NWGو بعضی از رؤسای آبا، بیست هزار درم طلا و دو هزار و دویست منای نقره به خزینه به جهت کار دادند. `M9Fو بعضی از رؤسای آبا هدایا به جهت کار دادند. اما ترشاتا هزار درم طلا و پنجاه قاب و پانصد و سی دست لباس کهانت به خزانه داد. {LoEو شتران، چهار صد و سی و پنج و حماران، ششهزار و هفتصد و بیست بود. }KsDو اسبان ایشان، هفتصد و سی و شش و قاطران ایشان، دویست و چهل و پنج. ]J3Cسوای غلامان و کنیزان ایشان که هفت هزار و سیصد و سی و هفت نفر بودند و مغنیان و مغنیات ایشان دویست و چهل و پنج نفر بودند. kIOBتمامی جماعت با هم چهل و دو هزار و سیصد و شصت نفر بودند. ,HQAپس ترشاتا به ایشان امر فرمود که تا کاهنی با اوریم و تمیم برقرار نشود، از قدس اقداس نخورند. PG@اینان انساب خود را در میان آنانی که در نسب نامه ها ثبت شده بودند طلبیدند، اما نیافتند، پس از کهانت اخراج شدند. hFI?و از کاهنان: بنی حبایا، بنی هقوص، بنی برزلای که یکی از دختران برزلایی جلعادی را به زنی گرفته بود، پس به نام ایشان مسمی شدند. bE=>بنی دلایا، بنی طوبیا، بنی نقوده، ششصد و چهل و دو. D9=و اینانند آنانی که از تل ملح و تل حرشاکروب و ادون و امیر برآمده بودند، اما خاندان پدران و عشیره خود را نشان نتوانستند داد که آیا از اسرائیلیان بودند یا نه. fCE<جمیع نتینیم و پسران خادمان سلیمان، سیصد و نود و دو. dBA;بنی شفطیا، بنی حطیل، بنی فوخره حظبائیم، بنی آمون. @A{:بنی یعلا، بنی درقون، بنی جدیل. n@U9و پسران خادمان سلیمان: بنی سوطای، بنی سوفرت، بنی فریدا. .?W8بنی نصیح، بنی حطیفا. B>7بنی برقوس، بنی سیسرا، بنی تامح. B=6بنی بصلیت، بنی محیده، بنی حرشا. A<}5بنی جزام، بنی حقوفا،بنی حرحور. @;{4بنی بیسای، بنی فاسیح. بنی عزا، K:3بنی بقبوق، بنی نفیشسیم. بنی معونیم، @9{2بنی رآیا، بنی رصین، بنی نقودا. @8{1بنی حانان، بنی جدیل، بنی جاحر. G70بنی لبانه ، بنی حجابه ، بنی سلمای. B6/بنی فیروس، بنی سیعا، بنی فادون. ^55.و اما نتینیم: بنی صیحه ، بنی حسوفا، بنی طبایوت. ,4Q-و دربانان: بنی شلوم و بنی آطیر و بنی طلمون و بنی عقوب و بنی حطیطه و بنی سوبای، صد و سی و هشت. G3,و مغنیان: بنی آساف، صد و چهل و هشت. 2+و اما لاویان: بنی یشوع از (خاندان) قدمیئیل و از بنی هودویا، هفتاد و چهار. 31a*بنی حاریم، هزار و هفده. J0 )بنی فشحور، هزار و دویست و چهل و هفت. ;/q(بنی امیر، هزار و پنجاه و دو. r.]'و اما کاهنان: بنی یدعیا از خاندان یشوع، نه صد و هفتاد و سه. B-&بنی سنائه ، سه هزار و نه صد و سی. T,!%بنی لود و حادید و اونو، هفتصد و بیست و یک. ;+q$بنی اریحا، سیصد و چهل و پنج. 3*a#بنی حاریم، سیصد و بیست. Y)+"بنی عیلام دیگر، هزار و دویست و پنجاه و چهار. >(w!مردمان نبوی دیگر، پنجاه و دو. K' مردمان بیت ایل و عای، صد و بیست و سه. =&uمردمان مکماس، صد و بیست و دو. J% مردمان رامه و جبع، ششصد و بیست و یک. k$Oمردمان قریه یعاریم و کفیره و بئیروت، هفتصد و چهل و سه. :#oمردمان بیت عزموت، چهل و دو. A"}مردمان عناتوت، صد و بیست و هشت. T!!مردمان بیت لحم و نطوفه ، صد و هشتاد و هشت. / Yبنی جبعون، نود و پنج. 3aبنی حاریف، صد و دوازده. ?yبنی بیصای، سیصد و بیست و چهار. =uبنی حاشوم، سیصد و بیست و هشت. Mبنی آطیر از (خاندان) حزقیا، نود و هشت. ?yبنی عادین، ششصد و پنجاه و پنج. @{بنی بغوای، دو هزار و شصت و هفت. A}بنی ادونیقام، ششصد و شصت و هفت. Kبنی عزجد، دو هزار و سیصد و بیست و دو. =uبنی بابای، ششصد و بیست و هشت. 9mبنی بنوی، ششصد و چهل و هشت. 1]بنی زکای، هفتصد و شصت. 9m بنی زتو، هشتصد و چهل و پنج. P بنی عیلام، هزار و دویست و پنجاه و چهار. mS بنی فحت موآب از بنی یشوع و یوآب، دو هزار و هشتصد و هجده. 9m بنی آرح، ششصد و پنجاه و دو. =u بنی شفطیا، سیصد و هفتاد و دو. Oبنی فرعوش، دوهزار و یک صد و هفتاد و دو. %اما آنانی که همراه زربابل آمده بودند: یسوع و نحمیا و عزریا و رعمیا و نحمانی و مردخای و بلشان و مسفارت و بغوای و نحوم و بعنه. و شماره مردان قوم اسرائیل: + Oاینانند اهل ولایتها که از اسیری آن اشخاصی که نبوکدنصر پادشاه بابل به اسیری برده بود، برآمده بودند و هر کدام از ایشان به اورشلیم و یهودا به شهر خود برگشته بودند. = sو خدای من در دلم نهاد که بزرگان و سروران و قوم را جمع نمایم تا برحسب نسب نامه ها ثبت کردند و نسب نامه آنانی را که مرتبه اول برآمده بودند یافتم و در آن بدین مضمون نوشته دیدم:  و شهر وسیع و عظیم بود و قوم در اندرونش کم و هنوز خانه ها بنا نشده بود.  و ایشان را گفتم دروازه های اورشلیم را تا آفتاب گرم نشود باز نکنند و مادامی که حاضر باشند، درها را ببندند و قفل کنند. و از ساکنان اورشلیم پاسبانان قرار دهید که هر کس به پاسبانی خود و هر کدام به مقابل خانه خویش حاضر باشند. d Aآنگاه برادر خود حنانی و حننیا رئیس قصر را، زیرا که او مردی امین و بیشتر از اکثر مردمان خداترس بود، بر اورشلیم فرمان دادم. " ?و چون حصار بنا شد و درهایش را برپا نمودم و دربانان و مغنیان و لاویان ترتیب داده شدند، _7و درباره حسنات او به حضور من نیز گفتگو می کردند و سخنان مرا به او می رسانیدند. و طوبیا مکتوبات می فرستاد تا مرا بترساند. زیرا که بسا از اهل یهودا با او همداستان شده بودند، چونکه او داماد شکنیا ابن آره بود و پسرش یهوحانان، دختر مشلام بن برکیا را به زنی گرفته بود، I و در آن روزها نیز بسیاری از بزرگان یهودا مکتوبات نزد طوبیا می فرستادند و مکتوبات طوبیا نزد ایشان می رسید، 6eو واقع شد که چون جمیع دشمنان ما این را شنیدند و همه امتهایی که مجاور ما بودند این را دیدند، در نظر خود بسیار پست شدند و دانستند که این کار از جانب خدای ما معمول شده است. }sپس حصار در بیست و پنجم ماه ایلول در پنجاه و دو روز به اتمام رسید. iKای خدایم، طوبیا و سنبلط را موافق این اعمال ایشان و همچنین نوعدیه نبیه و سایر انبیا را که می خواهند مرا بترسانند، به یاد آور. fE و از این جهت او را اجیر کرده اند تا من بترسم و به اینطور عمل نموده، گناه ورزم و ایشان خبر بد پیدا نمایند که مرا مفتضح سازند. T! زیرا درک کردم که خدا او را هرگز نفرستاده است، بلکه خودش به ضد من نبوت می کند و طوبیا و سنبلط او را اجیر ساخته اند. T! من گفتم: «آیا مردی چون من فرار بکند؟ و کیست مثل من که داخل هیکل بشود تا جان خود را زنده نگاه دارد؟ من نخواهم آمد.» n~U و به خانه شمعیا ابن دلایا ابن مهیطبئیل رفتم و او در را بر خود بسته بود، پس گفت: «در خانه خدا در هیکل جمع شویم و درهای هیکل را ببندیم زیرا که به قصد کشتن تو خواهند آمد. شبانگاه برای کشتن تو خواهند آمد.» s}_ زیرا جمیع ایشان خواستند ما را بترسانند، به این قصد که دستهای ما را از کار باز دارند تا کرده نشود. پس حال ای خدا دستهای مرا قوی ساز. H| آنگاه نزد او فرستاده گفتم: «مثل این کلام که تو می گویی واقع نشده است، بلکه آن را از دل خود ابداع نموده ای.» 2{]و انبیا نیز تعیین نموده تا درباره تو در اورشلیم ندا کرده گویند که در یهودا پادشاهی است. و حال بروفق این کلام، خبر به پادشاه خواهد رسید. پس بیا تا با هم مشورت نماییم.» Vz%که در آن مرقوم بود: «در میان امتها شهرت یافته است و جشم این را می گوید که تو و یهود قصد فتنه انگیزی دارید و برای همین حصار را بنا می کنی و تو بروفق این کلام، می خواهی که پادشاه ایشان بشوی. !y;پس سنبلط دفعه پنجم خادم خود را به همین طور نزد من فرستاد و مکتوبی گشوده در دستش بود، "x=و ایشان چهار دفعه مثل این پیغام به من فرستادند و من مثل این جواب به ایشان پس فرستادم. wپس قاصدان نزد ایشان فرستاده گفتم: «من در مهم عظیمی مشغولم و نمی توانم فرود آیم، چرا کار حینی که من آن را ترک کرده، نزد شما فرود آیم به تعویق افتد.» Rvسنبلط و جشم نزد من فرستاده، گفتند: «بیا تا در یکی از دهات بیابان اونو ملاقات کنیم.» اما ایشان قصد ضرر من داشتند. 1u ]و چون سنبلط و طوبیا و جشم عربی و سایر دشمنان ما شنیدند که حصار را بنا کرده ام و هیچ رخنه ای در آن باقی نمانده است، با آنکه درهای دروازه هایش را هنوز برپا ننموده بودم، t{ای خدایم موافق هر آنچه به این قوم عمل نمودم، مرا به نیکویی یاد آور.swو آنچه برای هر روز مهیا می شد، یک گاو و شش گوسفند پرواری می بود و مرغها نیز برای من حاضر می کردند؛ و هر ده روز مقداری کثیر از هر گونه شراب. اما معهذا وظیفه والیگری را نطلبیدم زیرا که بندگی سخت بر این قوم می بود. Wr'و صد و پنجاه نفر از یهودیان و سروران، سوای آنانی که از امتهای مجاور ما نزد ما می آمدند، بر سفره من خوراک می خوردند. 8qiو من نیز در ساختن حصار مشغول می بودم و هیچ مزرعه نخریدیم و همه بندگان من در آنجا به کار جمع بودند. `p9اما والیان اول که قبل از من بودند، بر قوم بار سنگین نهاده، علاوه بر چهل مثقال نقره، نان و شراب نیز از ایشان می گرفتند و خادمان ایشان بر قوم حکمرانی می کردند. لیکن من به سبب ترس خدا چنین نکردم. 'oGو نیز از روزی که به والی بودن زمین یهوه مامور شدم، یعنی از سال بیستم تا سال سی و دوم ارتحشستا پادشاه، که دوازده سال بود من و برادرانم وظیفه والیگری را نخوردیم. n پس دامن خود را تکانیده گفتم: «خدا هر کس را که این کلام را ثابت ننماید، از خانه و کسبش چنین بتکاند و به این قسم تکانیده و خالی بشود.» پس تمامی جماعت گفتند آمین و خداوند را تسبیح خواندند و قوم برحسب این کلام عمل نمودند. Gm پس جواب دادند که «رد خواهیم کرد و از ایشان مطالبه نخواهیم نمود و چنانکه تو فرمودی به عمل خواهیم آورد.» آنگاه کاهنان را خوانده، به ایشان قسم دادم که بروفق این کلام رفتار نمایند. l و اﻵن امروز مزرعه ها و تاکستانها و باغات زیتون و خانه های ایشان و صد یک از نقره و غله و عصیر انگور و روغن که بر ایشان نهاده اید، به ایشان رد کنید.» >ku و نیز من و برادران و بندگانم نقره و غله به ایشان قرض داده ایم. پس سزاوار است که این ربا را ترک نماییم. jjM و گفتم: «کاری که شما می کنید، خوب نیست. آیا نمی باید شما به سبب ملامت امتهایی که دشمن ما می باشند، در ترس خدای ما سلوک نمایید؟ piYو به ایشان گفتم: «ما برادران یهود خود را که به امتها فروخته شده اند، حتی المقدور فدیه کرده ایم. و آیا شما برادران خود را می فروشید و آیا می شود که ایشان به ما فروخته شوند؟» پس خاموش شده، جوابی نیافتند. hو با دل خود مشورت کرده، بزرگان و سروران را عتاب نمودم و به ایشان گفتم: «شما هر کس از برادر خود ربا می گیرید!» و جماعتی عظیم به ضد ایشان جمع نمودم. qg[پس چون فریاد ایشان و این سخنان را شنیدم بسیار غضبناک شدم. ,fQو حال جسد ما مثل جسدهای برادران ماست و پسران ما مثل پسران ایشان؛ و اینک ما پسران و دختران خود را به بندگی می سپاریم و بعضی از دختران ما کنیز شده اند؛ و در دست ما هیچ استطاعتی نیست زیرا که مزرعه ها و تاکستانهای ما از آن دیگران شده است.» %eCو بعضی گفتند که «نقره را به عوض مزرعه ها و تاکستانهای خود برای جزیه پادشاه قرض گرفتیم. 1d[و بعضی گفتند: «مزرعه ها و تاکستانها و خانه های خود را گرو می دهیم تا به سبب قحط، گندم بگیریم.» 9ckو بعضی از ایشان گفتند که «ما و پسران و دختران ما بسیاریم. پس گندم بگیریم تا بخوریم و زنده بمانیم.» xb kو قوم و زنان ایشان، بر برادران یهود خود فریاد عظیمی برآوردند. \a1و من و برادران و خادمان من و پاسبانی که در عقب من می بودند، هیچکدام رخت خود را نکندیم و هر کس با اسلحه خود به آب می رفت.a`;و هم در آن وقت به قوم گفتم: «هر کس با بندگانش در اورشلیم منزل کند تا در شب برای ما پاسبانی نماید و در روز به کار بپردازد.» )_Kپس به کار مشغول شدیم و نصف ایشان از طلوع فجر تا بیرون آمدن ستارگان، نیزه ها را می گرفتند. )^Kپس هر جا که آواز کرنا را بشنوید در آنجا نزد ما جمع شوید و خدای ما برای ما جنگ خواهد نمود.» >]uو به بزرگان و سروران و بقیه قوم گفتم: «کار بسیار وسیع است و ما بر حصار متفرق و از یکدیگر دور می باشیم. #\?و بنایان هر کدام شمشیر بر کمر خود بسته، بنایی می کردند و کرنانواز نزد من ایستاده بود. k[Oو آنانی که حصار را بنا می کردند و آنانی که بار می بردند و عمله ها، هر کدام به یک دست کار می کردند و به دست دیگر اسلحه می گرفتند. ,ZQو از آن روز به بعد، نصف بندگان من به کار مشغول می بودند و نصف دیگر ایشان، نیزه ها و سپرها و کمانها و زره ها را می گرفتند و سروران در عقب تمام خاندان یهودا می بودند. hYIو چون دشمنان ما شنیدند که ما آگاه شده ایم و خدا مشورت ایشان را باطل کرده است، آنگاه جمیع ما هر کس به کار خود به حصار برگشتیم. PXپس نظر کرده، برخاستم و به بزرگان و سروران و بقیه قوم گفتم: «از ایشان مترسید، بلکه خداوند عظیم و مهیب را بیاد آورید و به جهت برادران و پسران و دختران و زنان و خانه های خود جنگ نمایید.» W پس قوم را در جایهای پست، در عقب حصار و بر مکانهای خالی تعیین نمودم و ایشان را برحسب قبایل ایشان، با شمشیرها و نیزه ها و کمانهای ایشان قرار دادم. xVi و واقع شد که یهودیانی که نزد ایشان ساکن بودند آمده، ده مرتبه به ما گفتند: «چون شما برگردید، ایشان از هر طرف بر ما (حمله خواهند آورد).» fUE و دشمنان ما می گفتند: «آگاه نخواهند شد و نخواهند فهمید، تا ما در میان ایشان داخل شده، ایشان را بکشیم و کار را تمام نماییم.» 3T_ و یهودیان گفتند که «قوت حمالان تلف شده است و هوار بسیار است که نمی توانیم حصار را بنا نماییم.» $SA پس نزد خدای خود دعا نمودیم و از ترس ایشان روز و شب پاسبانان در مقابل ایشان قرار دادیم. R-و جمیع ایشان توطئه نمودند که بیایند و با اورشلیم جنگ نمایند و به آن ضرر برسانند. Q!و چون سنبلط و طوبیا و اعراب و عمونیان و اشدودیان شنیدند که مرمت حصار اورشلیم پیش رفته است و شکافهایش بسته می شود، آنگاه خشم ایشان به شدت افروخته شد. &PEپس حصار را بنا نمودیم و تمامی حصار تا نصف بلندی اش بهم پیوست، زیرا که دل قوم در کار بود. ZO-و عصیان ایشان را مستور منما و گناه ایشان را از حضور خود محو مساز زیرا که خشم تو را پیش روی بنایان به هیجان آورده اند. [N/ای خدای ما بشنو، زیرا که خوار شده ایم و ملامت ایشان را بسر ایشان برگردان و ایشان را در زمین اسیری، به تاراج تسلیم کن. dMAو طوبیای عمونی که نزد او بود گفت: «اگر شغالی نیز بر آنچه ایشان بنا می کنند بالا رود، حصار سنگی ایشان را منهدم خواهد ساخت!» YL+و در حضور برادرانش و لشکر سامره متکلم شده، گفت: «این یهودیان ضعیف چه می کنند؟ آیا (شهر را) برای خود مستحکم خواهند ساخت و قربانی خواهند گذرانید و در یک روز کار را به انجام خواهند رسانید؟ و سنگها از توده های خاکروبه، زنده خواهند ساخت؟ و حال آنکه سوخته شده است.» ]K 5و هنگامی که سنبلط شنید که ما به بنای حصار مشغول هستیم، خشمش افروخته شده، بسیار غضبناک گردید و یهودیان را استهزا نمود. J و میان بالاخانه برج و دروازه گوسفند را زرگران و تاجران، تعمیر نمودند._I7و بعد او از ملکیا که یکی از زرگران بود، تا خانه های نتینیم و تجار را در برابر دروازه مفقاد تا بالاخانه برج، تعمیر نمود. Hwو بعد از او حننیا ابن شلمیا و حانون پسر ششم صالاف، قسمت دیگر را تعمیر نمودند و بعد از ایشان مشلام بن برکیا در برابر مسکن خود، تعمیر نمود. hGIو بعد از ایشان صادوق بن امیر در برابر خانه خود تعمیر نمود و بعد از او شمعیا ابن شکنیا که مستحفظ دروازه شرقی بود، تعمیر نمود. Fو کاهنان، هر کدام در برابر خانه خود از بالای دروازه اسبان تعمیر نمودند. !E;و بعد از او، تقوعیان قسمت دیگر را از برابر برج خارجی بزرگ تا حصار عوفل تعمیر نمودند. Dو نتینیم، در عوفل تا برابر دروازه آب بسوی مشرق و برج خارجی ، ساکن بودند. tCaو فالال بن اوزای از برابر زاویه و برجی که از خانه فوقانی پادشاه خارج و نزد زندان خانه است، تعمیر نمود. و بعد از او فدایا ابن فرعوش، %BCو بعد از او، بنوی ابن حیناداد قسمت دیگر را از خانه عزریا تا زاویه و تا برجش تعمیر نمود. xAiو بعد از ایشان، بنیامین و حشوب در برابر خانه خود تعمیر نمودند. و بعد از ایشان، عزریا ابن معسیا ابن عننیا به جانب خانه خود تعمیر نمود. Y@+و بعد از او کاهنان، از اهل غور تعمیر نمودند. ??wو بعد از او مریموت بن اوریا ابن هقوص قسمت دیگر را از در خانه الیاشیب تا آخر خانه الیاشیب، تعمیر نمود. ?>wو بعد از او باروک بن زبای، به صمیم قلب قسمت دیگر را از زاویه تا دروازه الیاشیب، رئیس کهنه تعمیر نمود. 9=kو به پهلوی او، عازر بن یشوع رئیس مصفه قسمت دیگر را در برابر فراز سلاح خانه نزد زاویه ، تعمیر نمود. <و بعد از او برادران ایشان، بوای ابن حیناداد، رئیس نصف بلد قعیله تعمیر نمود. E;و بعد از او لاویان، رحوم بن بانی تعمیر نمود و به پهلوی او حشبیا رئیس نصف بلد قعیله در حصه خود تعمیر نمود. Z:-و بعد از او نحمیا ابن عزبوق رئیس نصف بلد بیت صور، تا برابر مقبره داود و تا برکه مصنوعه و تا بیت جباران را تعمیر نمود. 9و شلون بن کلخوزه رئیس بلد مصفه ، دروازه چشمه را تعمیر نمود. او آن را بنا کرده، سقف آن را ساخت و درهایش را با قفلها و پشت بند هایش برپا نمود و حصار برکه شلح را نزد باغ پادشاه نیز تا زینه ای که از شهر داود فرود می آمد. s8_و ملکیا ابن رکاب رئیس بلد بیت هکاریم، دروازه خاکروبه را تعمیر نمود. او آن را بنا کرد و درهایش را با قفلها و پشت بند هایش برپا نمود. *7M و حانون و ساکنان زانوح، دروازه وادی را تعمیر نمودند. ایشان آن را بنا کردند و درهایش را با قفلها و پشت بند هایش برپا نمودند و هزار ذراع حصار را تا دروازه خاکروبه. 6' و به پهلوی او، شلوم بن هلوحیش رئیس نصف بلد اورشلیم، او و دخترانش تعمیر نمودند. 5! و ملکیا ابن حاریم و حشوب بن فحت موآب، قسمت دیگر و برج تنورها را تعمیر نمودند. G4 و به پهلوی ایشان، یدایا ابن حروماف در برابر خانه خود تعمیر نمود و به پهلوی او حطوش بن حشبنیا، تعمیر نمود. 3 و به پهلوی ایشان، رفایا ابن حور که رئیس نصف بلد اورشلیم بود، تعمیر نمود. ,2Qو به پهلوی ایشان، عزیئیل بن حرهایا که از زرگران بود، تعمیر نمود و به پهلوی او حننیا که از عطاران بود تعمیر نمود، پس اینان اورشلیم را تا حصار عریض، مستحکم ساختند. s1_و به پهلوی ایشان، ملتیای جبعونی و یادون میرونوتی و مردان جبعون و مصفه آنچه را که متعلق به کرسی والی ماورای نهر بود، تعمیر نمودند. 0{و یویاداع بن فاسیح و مشلام بن بسودیا، دروازه کهنه را تعمیر نمودند. ایشان سقف آن را ساختند و درهایش را با قفلها و پشت بند هایش برپا نمودند. 9/kو به پهلوی ایشان، تقوعیان تعمیر کردند، اما بزرگان ایشان گردن خود را به خدمت خداوند خویش ننهادند. .9و به پهلوی ایشان، مریموت بن اوریا ابن حقوص تعمیر نمود و به پهلوی ایشان، مشلام بن برکیا ابن مشیزبئیل تعمیر نمود و به پهلوی ایشان، صادوق بن بعنا تعمیر نمود. R-و پسران هسناه، دروازه ماهی را بنا کردند. ایشان سقف آن را ساختند و درهایش را با قفلها و پشت بند هایش برپا نمودند. ,!و به پهلوی او، مردان اریحا بنا کردند و به پهلوی ایشان، زکور بن امری بنا نمود. F+ و الیاشیب، رئیس کهنه و برادرانش از کاهنان برخاسته، دروازه گوسفند را بنا کردند. ایشان آن را تقدیس نموده، دروازه هایش را برپا نمودند و آن را تا برج میا و برج حننئیل تقدیس نمودند. L*من ایشان را جواب داده، گفتم: «خدای آسمانها ما را کامیاب خواهد ساخت. پس ما که بندگان او هستیم برخاسته ، تعمیر خواهیم نمود. اما شما را در اورشلیم، نه نصیبی و نه حقی و نه ذکری می باشد.» ~~ |tzz0yBxxwutsrqq!p4o5mlBkhiish@g;fdedccb`_^U]j\[Z~XWUVT\RPONML1KIJ$ILGG+FFmF6FEEEXDDDCCCsC BBBmB6AAAARA@@@~@K>=w<;:987S54;3310g/.-r,,C++$**F)(''B&&O%>$$!#t#"!i f)*q;[~G;Z d}-Z,_ u @ 1 4II0$=~s +و در آن روز، قربانی های عظیم گذرانیده، شادی نمودند، زیرا خدا ایشان را بسیار شادمان گردانیده بود و زنان و اطفال نیز شادی نمودند. پس شادمانی اورشلیم از جایهای دور مسموع شد. R} *و معسیا و شمعیا و العازار و عزی و یوحانان و ملکیا و عیلام و عازر، و مغنیان و یزرحیای وکیل به آواز بلند سراییدند. |3 )و الیاقیم و معسیا و منیامین و میکایا و الیوعینای و زکریا و حننیای کهنه با کرناها، { (پس هر دو فرقه تسبیح خوانان در خانه خدا ایستادند و من و نصف سروران ایستادیم. z# 'و ایشان از بالای دروازه افرایم و بالای دروازه کهنه و بالای دروازه ماهی و برج حننئیل و برج مئه تا دروازه گوسفندان (رفته )، نزد دروازه سجن توقف نمودند. |yq &و فرقه دوم، تسبیح خوانان در مقابل ایشان به هیئت اجماعی رفتند و من و نصف قوم بر سر حصار، از نزد برج تنور تا حصار عریض در عقب ایشان رفتیم. gxG %پس ایشان نزد دروازه چشمه که برابر ایشان بود، بر زینه شهر داود بر فراز حصار بالای خانه داود، تا دروازه آب به طرف مشرق رفتند. ywk $و برادران او شمعیا و عزریئیل و مللای و جللای و ماعای و نتنئیل و یهودا و حنانی با آلات موسیقی داود مرد خدا، و عزرای کاتب پیش ایشان بود. Dv #و بعضی از پسران کاهنان با کرناها یعنی زکریا ابن یوناتان بن شمعیا ابن متنیا ابن میکایا ابن زکور بن آصاف. Du "و یهودا و بنیامین شمعیا و ارمیا. 2t_ !و عزریا و عزرا و مشلام. Ts! و در عقب ایشان، هوشعیا و نصف رؤسای یهودا. r5 و من رؤسای یهودا را بر سر حصار آوردم و دو فرقه بزرگ از تسبیح خوانان معین کردم که یکی از آنها به طرف راست بر سر حصار تا دروازه خاکروبه به هیئت اجماعی رفتند. "q= و کاهنان و لاویان خویشتن را تطهیر نمودند و قوم و دروازه ها و حصار را نیز تطهیر کردند. Gp و از بیت جلجال و از مزرعه های جبع و عزموت، زیرا که مغنیان به اطراف اورشلیم به جهت خود دهات بنا کرده بودند. o پس پسران مغنیان، از دایره گرداگرد اورشلیم و از دهات نطوفاتیان جمع شدند. 9nk و هنگام تبریک نمودن حصار اورشلیم، لاویان را از همه مکانهای ایشان طلبیدند تا ایشان را به اورشلیم بیاورند که با شادمانی و حمد و سرود با دف و بربط و عود آن را تبریک نمایند. 'mG اینان در ایام یویاقیم بن یشوع بن یوصاداق و در ایام نحمیای والی و عزرای کاهن کاتب بودند. Ll و متنیا و بقبقیا و عوبدیا و مشلام و طلمون و عقوب دربانان بودند که نزد خزانه های دروازه ها پاسبانی می نمودند. k و رؤسای لاویان، حشبیا و شربیا و یشوع بن قدمیئیل و برادرانشان در مقابل ایشان، تا موافق فرمان داود مرد خدا، فرقه برابر فرقه ، حمد و تسبیح بخوانند. j3 و رؤسای آبای بنی لاوی در کتاب تواریخ ایام تا ایام یوحانان بن الیاشیب ثبت گردیدند. Oi و رؤسای آبای لاویان، در ایام الیاشیب و یهویاداع و یوحانان و یدوع ثبت شدند و کاهنان نیز در سلطنت داریوش فارسی. Mh و از حلقیا، حشبیا و از یدعیا، نتنئیل. Eg و از سلای، قلای و از عاموق، عابر. Kf و از یویاریب، متنای و از یدعیا، عزی. Ne و از بلجه ، شموع و از شمعیا، یهوناتان. [d/ و از ابیا، زکری و از منیامین و موعدیا، فلطای. Gc و از عدو، زکریا و از جنتون، مشلام. Kb و از حاریم، عدنا و از مرایوت، حلقای. Ma و از ملیکو، یوناتان و از شبنیا، یوسف. O` و از عزرا، مشلام و از امریا، یهوحانان. /_W و در ایام یویاقیم رؤسای خاندانهای آبای کاهنان اینان بودند. از سرایا مرایا و از ارمیا حننیا. c^? و یویاداع یوناتان را آورد و یوناتان یدوع را آورد. ]3 و یشوع یویاقیم را تولید نمود و یویاقیم الیاشیب را آورد و الیاشیب یویاداع را آورد. \{ و برادران ایشان بقبقیه و عنی در مقابل ایشان در جای خدمت خود بودند. ?[w و لاویان: یشوع و بنوی و قدمیئیل و شربیا و یهودا و متنیا که او و برادرانش پیشوایان تسبیح خوانان بودند. "Z= و سلو و عاموق و حلقیا و یدعیا. اینان رؤسای کاهنان و برادران ایشان در ایام یشوع بودند. 8Yk و شمعیا و یویاریب و یدعیا. 4Xc و میامین و معدیا و بلجه. .WW و عدو و جنتوی و ابیا. 4Vc و شکنیا و رحوم و مریموت. -UU امریا و ملوک و حطوش. )T M و اینانند کاهنان و لاویانی که با زربابل بن شئلتیئیل و یشوع برآمدند. سرایا و ارمیا و عزرا. gSG $و بعضی فرقه های لاویان در یهودا و بنیامین ساکن شدند.9Rm #و لود و اونو و وادی حراشیم. 7Qi "و حادید و صبوعیم و نبلاط، 3Pa !و حاصور و رامه و جتایم، 4Oc و عناتوت و نوب و عننیه ، Nw و بنی بنیامین از جبع تا مکماش ساکن شدند. در عیا و بیت یل و دهات آن. =Ms و زانوح و عدلام و دهات آنها و لاکیش و نواحی آن و عزیقه و دهات آن. پس از بئرشبع تا وادی هنوم ساکن شدند. ;Lq و در عینرمون و صرعه و یرموت. :Ko و در صقلغ و مکونه و دهات آن. FJ و در حصر شوعال و بئرشبع و دهات آن. >Iw و در یشوع و مولاده و بیت فالط. WH' و بعضی از بنی یهودا در قصبه ها و نواحی آنها ساکن شدند. در قریه اربع و دهات آن و دیبون و دهات آن و یقبصیئیل و دهات آن. G- و فتحیا ابن مشیزبئیل از بنی زارح بن یهودا از جانب پادشاه برای جمیع امور قوم بود. )FK زیرا که درباره ایشان حکمی از پادشاه بود و فریضه ای به جهت مغنیان برای امر هر روز در روزش. iEK و رئیس لاویان در اورشلیم بر کارهای خانه خدا عزی ابن بانی ابن حشبیا ابن متنیا ابن میکا از پسران آساف که مغنیان بودند، می بود. nDU و نتینیم در عوفل سکنی گرفتند و صیحا و جشفا رؤسای نتینیم )CK و سایر اسرائیلیان و کاهنان و لاویان هر کدام در ملک خویش در جمیع شهرهای یهودا (ساکن شدند). )BK و دربانان عقوب و طلمون و برادران ایشان که درها را نگاهبانی می کردند، صد و هفتاد و دو نفر. mAS جمیع لاویان در شهر مقدس دویست و هشتاد و چهار نفر بودند. @ و متنیا ابن میکا ابن زبدی بن آساف پیشوای تسبیح که در نماز، حمد بگوید و بقبقیا که از میان برادرانش رئیس دوم بود و عبدا ابن شموع بن جلال بن یدوتون. ~?u و شبتای و یوزاباد بر کارهای خارج خانه خدا از رؤسای لاویان بودند. o>W و از لاویان شمعیا ابن حشوب بن عزریقام بن حشبیا ابن بونی. )=K و برادرانش که مردان جنگی بودند، صد و بیست و هشت نفر. و زبدیئیل بن هجدولیم رئیس ایشان بود. A<{ و برادران او که رؤسای آبا بودند، دویست و چهل و دو نفر. و عمشیسای بن عزرئیل بن اخزای بن مشلیموت بن امیر. ;y و برادران ایشان که در کارهای خانه مشغول می بودند هشتصد و بیست و دو نفر. و عدایا ابن یروحام بن فللیا ابن امصی ابن زکریا ابن فشحور بن ملکیا. : و سرایا ابن حلقیا ابن مشلام بن صادوق بن مرایوت بن اخیطوب رئیس خانه خدا. Q9 و از کاهنان، یدعیا ابن یویاریب و یاکین. 8 و یوئیل بن زکری، رئیس ایشان بود و یهودا ابن هسنوآه، رئیس دوم شهر بود. ]73 و بعد از او جبای و سلای، نه صد و بیست و هشت نفر. ;6o و اینانند پسران بنیامین: سلو ابن مشلام بن یوعید بن فدایا ابن قولایا ابن معسیا ابن ایتئیل بن اشعیا. 5 جمیع بنی فارص که در اورشلیم ساکن شدند، چهار صد و شصت و هشت مرد شجاع بودند. 4+ و معسیا ابن باروک بن کلحوزه ابن حزیا ابن عدایا ابن یویاریب بن زکریا ابن شیلونی. 3' پس در اورشلیم، بعضی از بنی یهودا و بنی بنیامین سکنی ' گرفتند. و اما از بنی یهودا، عنایا ابن عزیا ابن زکریا ابن امریا ابن شفطیا ابن مهللئیل از بنی فارص. 62e و اینانند سروران بلدانی که در اورشلیم ساکن شدند، (و سایر اسرائیلیان و کاهنان و لاویان و نتینیم و پسران بندگان سلیمان، هر کس در ملک شهر خود، در شهرهای یهودا ساکن شدند). 11 و قوم، همه کسانی را که به خوشی دل برای سکونت در اورشلیم حاضر شدند، مبارک خواندند. /0 Y و سروران قوم در اورشلیم ساکن شدند و سایر قوم قرعه انداختند تا از هر ده نفر یکنفر را به شهر مقدس اورشلیم، برای سکونت بیاورند و نه نفر باقی، در شهرهای دیگر ساکن شوند. /# 'زیرا که بنی اسرائیل و بنی لاوی هدایای افراشتنی غله و عصیر انگور و روغن زیتون را به حجره ها می بایست بیاورند، جایی که آلات قدس و کاهنانی که خدمت می کنند و دربانان و مغنیان حاضر می باشند. پس خانه خدای خود را ترک نخواهیم کرد.. &و هنگامی که لاویان عشر می گیرند، کاهنی از پسران هارون همراه ایشان باشد و لاویان عشر عشرها را به خانه خدای ما به حجره های بیت المال بیاورند. +-O %و نیز نوبر خمیر خود را و هدایای افراشتنی خویش را و میوه هر گونه درخت و عصیر انگور و روغن زیتون را برای کاهنان به حجره های خانه خدای خود و عشر زمین خویش را به جهت لاویان بیاوریم، زیرا که لاویان عشر را در جمیع شهرهای زراعتی ما می گیرند. e,C $و تا اینکه نخست زاده های پسران و حیوانات خود را موافق آنچه در تورات نوشته شده است و نخست زاده های گاوان و گوسفندان خود را به خانه خدای خویش، برای کاهنانی که در خانه خدای ما خدمت می کنند بیاوریم. 7+g #و تا آنکه نوبرهای زمین خود و نوبرهای همه میوه هر گونه درخت را سال به سال به خانه خداوند بیاوریم؛ {*o "و ما کاهنان و لاویان و قوم، قرعه برای هدیه هیزم انداختیم، تا آن را به خانه خدای خود برحسب خاندانهای آبای خویش، هر سال به وقتهای معین بیاوریم تا بر مذبح یهوه خدای ما موافق آنچه در تورات نوشته است سوخته شود؛ I) !برای نان تقدمه و هدیه آردی دایمی و قربانی سوختنی دایمی در سبتها و هلالها و مواسم و به جهت موقوفات و قربانی های گناه تا کفاره به جهت اسرائیل بشود و برای تمامی کارهای خانه خدای ما. :(m و بر خود فرایض قرار دادیم که یک ثلث مثقال در هر سال، بر خویشتن لازم دانیم به جهت خدمت خانه خدای ما. ='s و اگر اهل زمین در روز سبت، متاع یا هر گونه آذوقه به جهت فروختن بیاورند، آنها را از ایشان در روزهای سبت و روزهای مقدس نخریم و (حاصل) سال هفتمین و مطالبه هر قرض را ترک نماییم. &- و اینکه دختران خود را به اهل زمین ندهیم و دختران ایشان را برای پسران خود نگیریم. {%o به برادران و بزرگان خویش ملصق شدند و لعنت و قسم بر خود نهادند که به تورات خدا که به واسطه موسی بنده خدا داده شده بود، سلوک نمایند و تمامی اوامر یهوه خداوند ما و احکام و فرایض او را نگاه دارند و به عمل آورند، Q$ و سایر قوم و کاهنان و لاویان و دربانان و مغنیان و نتینیم و همه کسانی که خویشتن را از اهالی کشورها به تورات خدا جدا ساخته بودند با زنان و پسران و دختران خود و همه صاحبان معرفت و فطانت، 0#[ و ملوک و حاریم و بعنه. 2"_ و اخیا و حانان و عانان. 2!_ و رحوم و حشبنا و معسیا. 4 c و هلوحیش و فلحا و شوبیق. 0[ و هوشع و حننیا و حشوب. 4c و فلطیا و حانان و عنایا. 8k و مشیزبئیل و صادوق و یدوع. 6g و مجفیعاش و مشلام و حزیر. 6g و حاریف و عناتوت و نیبای. 4c و هودیا و حاشوم و بیصای. 2_ و عاطیر و حزقیا و عزور. 6g و ادونیا و بغوای و عودین. .W و بنی و عزجد و بابای. dA و سروران قوم فرعوش و فحت موآب و عیلام و زتو و بانی. 3a و هودیا و بانی و بن ینو. 2_ و زکور و شربیا و شبنیا. 0[ و میخا و رحوب و حشبیا. kO و برادران ایشان شبنیا و هودیا و قلیطا و فلایا و حانان. yk و اما لاویان: یشوع بن ازنیا و بنوی از پسران حیناداد و قدمیئیل. Z- و معزیا و بلجای و شمعیا، اینها کاهنان بودند. 4c و مشلام و ابیا و میامین. 6g و دانیال و جنتون و باروک. 8 k و حاریم و مریموت و عوبدیا. 0 [ و حطوش و شبنیا و ملوک. 4 c و فشحور و امریا و ملکیا. 4 c و سرایا و عزریا و ارمیا.    و کسانی که آن را مهر کردند اینانند: نحمیای ترشاتا ابن حکلیا و صدقیا. ;o &و به سبب همه این امور، ما عهد محکم بسته ، آن را نوشتیم و سروران و لاویان و کاهنان ما آن را مهر کردند.^5 %و آن، محصول فراوان خود را برای پادشاهانی که به سبب گناهان ما، بر ما مسلط ساخته ای می آورد و ایشان بر جسدهای ما و چهارپایان ما برحسب اراده خود حکمرانی می کنند؛ و ما در شدت تنگی گرفتار هستیم.» T! $«اینک ما امروز غلامان هستیم و در زمینی که به پدران ما دادی تا میوه و نفایس آن را بخوریم، اینک در آن غلامان هستیم. !; #و در مملکت خودشان و در احسان عظیمی که به ایشان نمودی و در زمین وسیع و برومند که پیش روی ایشان نهادی، تو را عبادت ننمودند و از اعمال شنیع خویش بازگشت نکردند. dA "و پادشاهان و سروران و کاهنان و پدران ما به شریعت تو عمل ننمودند و به اوامر و شهادات تو که به ایشان امر فرمودی، گوش ندادند. [/ !و تو در تمامی این چیزهایی که بر ما وارد شده است عادل هستی ، زیرا که تو به راستی عمل نموده ای، اما ما شرارت ورزیده ایم. >u و اﻵن ای خدای ما، ای خدای عظیم و جبار و مهیب که عهد و رحمت را نگاه می داری، زنهار تمامی این مصیبتی که بر ما و بر پادشاهان و سروران و کاهنان و انبیا و پدران ما و بر تمامی قوم تو از ایام پادشاهان اشور تا امروز مستولی شده است، در نظر تو قلیل ننماید. 3_ اما برحسب رحمتهای عظیمت، ایشان را بالکل فانی نساختی و ترک ننمودی، زیرا خدای کریم و رحیم هستی. 5c «معهذا سالهای بسیار با ایشان مدارا نمودی و به روح خویش به واسطه انبیای خود برای ایشان شهادت فرستادی، اما گوش نگرفتند. لهذا ایشان را به دست قومهای کشورها تسلیم نمودی. V% و برای ایشان شهادت فرستادی تا ایشان را به شریعت خود برگردانی. اما ایشان متکبرانه رفتار نموده، اوامر تو را اطاعت نکردند و به احکام تو که هر که آنها را بجا آورد از آنها زنده میماند، خطا ورزیدند و دوشهای خود را معاند و گردنهای خویش را سخت نموده، اطاعت نکردند. <~q «اما چون استراحت یافتند، بار دیگر به حضور تو شرارت ورزیدند و ایشان را به دست دشمنانشان واگذاشتی که بر ایشان تسلط نمودند. و چون باز نزد تو استغاثه نمودند، ایشان را از آسمان اجابت نمودی و برحسب رحمتهای عظیمت، بارهای بسیار ایشان را رهایی دادی. 3}_ آنگاه تو ایشان را به دست دشمنانشان تسلیم نمودی تا ایشان را به تنگ آورند و در حین تنگی خویش، نزد تو استغاثه نمودند و ایشان را از آسمان اجابت نمودی و برحسب رحمتهای عظیم خود، نجاتدهندگان به ایشان دادی که ایشان را از دست دشمنانشان رهانیدند.>|u و بر تو فتنه انگیخته و تمرد نموده، شریعت تو را پشت سر خود انداختند و انبیای تو را که برای ایشان شهادت می آوردند تا بسوی تو بازگشت نمایند، کشتند و اهانت عظیمی به عمل آوردند. { پس شهرهای حصاردار و زمینه ای برومند گرفتند و خانه های پر از نفایس و چشمه های کنده شده و تاکستانها و باغات زیتون و درختان میوه دار بیشمار به تصرف آوردند و خورده و سیر شده و فربه گشته ، از نعمتهای عظیم تو متلذذ گردیدند. z «پس، پسران ایشان داخل شده، زمین را به تصرف آوردند و کنعانیان را که سکنه زمین بودند، به حضور ایشان مغلوب ساختی و آنها را با پادشاهان آنها و قومهای زمین، به دست ایشان تسلیم نمودی، تا موافق اراده خود با آنها رفتار نمایند. yw و پسران ایشان را مثل ستارگان آسمان افزوده، ایشان را به زمینی که به پدران ایشان وعده داده بودی که داخل شده، آن را به تصرف آورند، درآوردی. x و ممالک و قومها به ایشان ارزانی داشته، آنها را تا حدود تقسیم نمودی و زمین سیحون و زمین پادشاه حشبون و زمین عوج پادشاه باشان را به تصرف آوردند. Xw) و ایشان را در بیابان چهل سال پرورش دادی که به هیچ چیز محتاج نشدند. لباس ایشان مندرس نگردید و پایهای ایشان ورم نکرد. gvG و روح نیکوی خود را به جهت تعلیم ایشان دادی و من خویش را از دهان ایشان باز نداشتی و آب برای تشنگی ایشان، به ایشان عطا فرمودی. xui آنگاه تو نیز برحسب رحمت عظیم خود، ایشان را در بیابان ترک ننمودی، و ستون ابر در روز که ایشان را در راه رهبری می نمود از ایشان دور نشد و نه ستون آتش در شب که راه را که در آن باید بروند برای ایشان روشن می ساخت. vte بلکه چون گوساله ریخته شده ای برای خود ساختند و گفتند: (ای اسرائیل)! این خدای تو است که تو را از مصر بیرون آورد، و اهانت عظیمی نمودند، Vs% و از شنیدن ابا نمودند و اعمال عجیبهای را که در میان ایشان نمودی بیاد نیاوردند، بلکه گردن خویش را سخت ساختند و فتنه انگیخته، سرداری تعیین نمودند تا (به زمین) بندگی خود مراجعت کنند. اما تو خدای غفار و کریم و رحیم و دیرغضب و کثیراحسان بوده، ایشان را ترک نکردی. :rm «لیکن ایشان و پدران ما متکبرانه رفتار نموده، گردن خویش را سخت ساختند و اوامر تو را اطاعت ننمودند. Yq+ و نان از آسمان برای گرسنگی ایشان دادی و آب از صخره برای تشنگی ایشان جاری ساختی و به ایشان وعده دادی که به زمینی که دست خود را برافراشتی که آن را به ایشان بدهی داخل شده، آن را به تصرف آورند.Fp و سبت مقدس خود را به ایشان شناسانیدی و اوامر و فرایض و شرایع به واسطه بنده خویش موسی به ایشان امر فرمودی. Vo% و بر کوه سینا نازل شده، با ایشان از آسمان تکلم نموده و احکام راست و شرایع حق و اوامر و فرایض نیکو را به ایشان دادی. Sn و ایشان را در روز، به ستون ابر و در شب، به ستون آتش رهبری نمودی تا راه را که در آن باید رفت، برای ایشان روشن سازی. m{ و دریا را به حضور ایشان منشق ساختی تا از میان دریا به خشکی عبور نمودند و تعاقب کنندگان ایشان را به عمقهای دریا مثل سنگ در آب عمیق انداختی. /lW و آیات و معجزات بر فرعون و جمیع بندگانش و تمامی قوم زمینش ظاهر ساختی، چونکه می دانستی که بر ایشان ستم می نمودند. پس به جهت خود اسمی پیدا کردی، چنانکه امروز شده است. k و مصیبت پدران ما را در مصر دیدی و فریاد ایشان را نزد بحر قلزم شنیدی. jjM و دل او را به حضور خود امین یافته ، با وی عهد بستی که زمین کنعانیان و حتیان و اموریان و فرزیان و یبوسیان و جرجاشیان را به او ارزانی داشته ، به ذریت او بدهی و وعده خود را وفا نمودی، زیرا که عادل هستی. Vi% تو ای یهوه، آن خدا هستی که ابرام را برگزیدی و او را از اور کلدانیان بیرون آوردی واسم او را به ابراهیم تبدیل نمودی. ehC تو به تنهایی یهوه هستی. تو فلک و فلک الافلاک و تمامی جنود آنها را و زمین را و هر چه بر آن است و دریاها را و هر چه در آنها است، ساخته ای و تو همه اینها را حیات می بخشی و جنود آسمان تو را سجده می کنند. g آنگاه لاویان، یعنی یشوع و قدمیئیل و بانی و حشبنیا و شربیا و هودیا و شبنیا و فتحیا گفتند: «برخیزید و یهوه خدای خود را از ازل تا به ابد متبارک بخوانید. و اسم جلیل تو که از تمام برکات و تسبیحات اعلی تر است متبارک باد. {fo و یشوع و بانی و قدمیئیل و شبنیا و بنی و شربیا و بانی و کنانی بر زینه لاویان ایستادند و به آواز بلند، نزد یهوه خدای خویش استغاثه نمودند. ieK و در جای خود ایستاده، یک ربع روز کتاب تورات یهوه خدای خود را خواندند و ربع دیگر اعتراف نموده، یهوه خدای خود را عبادت نمودند. Pd و ذریت اسرائیل خویشتن را از جمیع غربا جدا نموده، ایستادند و به گناهان خود و تقصیرهای پدران خویش اعتراف کردند. c 5 و در روز بیست و چهارم این ماه، بنی اسرائیل روزهدار و پلاس دربر و خاک برسر جمع شدند. ubcو هر روز از روز اول تا روز آخر، کتاب تورات خدا را می خواند و هفت روز عید را نگاه داشتند. و در روز هشتم، محفل مقدس برحسب قانون برپا شد.Ja و تمامی جماعتی که از اسیری برگشته بودند، سایبانها ساختند و در سایبانها ساکن شدند، زیرا که از ایام یوشع بن نون تا آن روز بنی اسرائیل چنین نکرده بودند. پس شادی بسیار عظیمی رخ نمود. `)پس قوم بیرون رفتند و هر کدام بر پشت بام خانه خود و در حیاط خود و در صحنهای خانه خدا و در سعه دروازه آب و در سعه دروازه افرایم، سایبانها برای خود ساختند. _و در تمامی شهرهای خود و در اورشلیم اعلان نمایند و ندا دهند که به کوهها بیرون رفته، شاخه های زیتون و شاخه های زیتون بری و شاخه های آس و شاخه های نخل و شاخه های درختان کشن بیاورند و سایبانها، به نهجی که مکتوب است بسازند. h^Iو در تورات چنین نوشته یافتند که خداوند به واسطه موسی امر فرموده بود که بنی اسرائیل در عید ماه هفتم، در سایبانها ساکن بشوند. F] و در روز دوم رؤسای آبای تمامی قوم و کاهنان و لاویان نزد عزرای کاتب جمع شدند تا کلام تورات را اصغا نمایند. j\M پس تمامی قوم رفته ، اکل و شرب نمودند و حصه ها فرستادند و شادی عظیم نمودند زیرا کلامی را که به ایشان تعلیم داده بودند فهمیدند. =[s و لاویان تمامی قوم را ساکت ساختند و گفتند: «ساکت باشید زیرا که امروز روز مقدس است. پس محزون نباشید.» Zw پس به ایشان گفت: «بروید و خوراکهای لطیف بخورید و شربتها بنوشید و نزد هر که چیزی برای او مهیا نیست حصه ها بفرستید، زیرا که امروز، برای خداوند ما روز مقدس است؛ پس محزون نباشید زیرا که سرور خداوند، قوت شما است.» Y# و نحمیا که ترشاتا باشد و عزرای کاهن و کاتب و لاویانی که قوم را می فهمانیدند، به تمامی قوم گفتند: «امروز برای یهوه خدای شما روز مقدس است. پس نوحه گری منمایید و گریه مکنید.» زیرا تمامی قوم، چون کلام تورات را شنیدند گریستند. *XMپس کتاب تورات خدا را به صدای روشن خواندند و تفسیر کردند تا آنچه را که می خواندند، بفهمند. AW{و یشوع و بانی و شربیا و یامین و عقوب و شبتای و هودیا و معسیا و قلیطا و عزریا و یوزاباد و حنان و فلایا و لاویان، تورات را برای قوم بیان می کردند و قوم، در جای خود ایستاده بودند. {~B}z|{zyxxCvutt6srvqq ownll k2jhgfexdcbD`__^v]]\6[ZYXWVUU)SSR Q OOMLhKiIHH=G#F6ECC"BmA[@>=I<;:9'76 5>4 22l1://4.I-3++)('&|$#""H Q .!7\K ? 9 _8r&yE و هامان برای ایشان، فراوانی توانگری خود و کثرت پسران خویش را و تمامی عظمتی را که پادشاه به او داده و او را بر سایر رؤسا و خدام پادشاه برتری داده بود، بیان کرد. %xC اما هامان خودداری نموده، به خانه خود رفت و فرستاده، دوستان خویش و زن خود زرش را خواند. Hw  پس در آن روز هامان شادمان و مسرور شده، بیرون رفت. لیکن چون هامان، مردخای را نزد دروازه پادشاه دید که به حضور او برنمی خیزد و حرکت نمی کند، آنگاه هامان بر مردخای به شدت غضبناک شد. vveکه اگر در نظر پادشاه التفات یافتم و اگر پادشاه مصلحت داند که مسؤول مرا عطا فرماید و درخواست مرا بجا آورد، پادشاه و هامان به ضیافتی که به جهت ایشان مهیا می کنم بیایند و فردا امر پادشاه را بجا خواهم آورد.» ]u3استر در جواب گفت: «مسؤول و درخواست من این است، vteو پادشاه در مجلس شراب به استر گفت: «مسؤول تو چیست که به تو داده خواهد شد و درخواست تو کدام؟ اگرچه نصف مملکت باشد، برآورده خواهد شد.» wsgآنگاه پادشاه فرمود که «هامان را بشتابانید، تا برحسب کلام استر کرده شود.» پس پادشاه و هامان، به ضیافتی که استر برپا نموده بود آمدند. Nrاستر جواب داد که «اگر به نظر پادشاه پسند آید، پادشاه با هامان امروز به ضیافتی که برای او مهیا کرده ام بیاید.» Vq%و پادشاه او را گفت: «ای استر ملکه ، تو را چه شده است و درخواست تو چیست؟ اگر چه نصف مملکت باشد، به تو داده خواهد شد.» Cpو چون پادشاه، استر ملکه را دید که در صحن ایستاده است، او در نظر وی التفات یافت. و پادشاه چوگان طلا را که در دست داشت، به سوی استر دراز کرد و استر نزدیک آمده، نوک عصا را لمس کرد. >o wو در روز سوم، استر لباس ملوکانه پوشیده، به صحن دروازه اندرونی پادشاه، در مقابل خانه پادشاه بایستاد و پادشاه، بر کرسی خسروی خود در قصر سلطنت، روبروی دروازه خانه نشسته بود. znmپس مردخای رفته ، موافق هرچه استر وی را وصیت کرده بود، عمل نمود.>muکه «برو و تمامی یهود را که در شوشن یافت می شوند جمع کن و برای من روزه گرفته، سه شبانه روز چیزی مخورید و میاشامید و من نیز با کنیزانم همچنین روزه خواهیم داشت. و به همین طور، نزد پادشاه داخل خواهم شد، اگر چه خلاف حکم است. و اگر هلاک شدم، هلاک شدم.» Glپس استر فرمود به مردخای جواب دهید ?kwبلکه اگر در این وقت تو ساکت بمانی ، راحت و نجات برای یهود از جای دیگر پدید خواهد شد. اما تو و خاندان پدرت هلاک خواهید گشت. و کیست بداند که به جهت چنین وقت به سلطنت نرسیده ای.» Jj  و مردخای گفت به استر جواب دهید: «در دل خود فکر مکن که تو در خانه پادشاه به خلاف سایر یهود، رهایی خواهی یافت. Mi پس سخنان استر را به مردخای باز گفتند. h که «جمیع خادمان پادشاه و ساکنان ولایتهای پادشاه می دانند که به جهت هرکس، خواه مرد و خواه زن که نزد پادشاه به صحن اندرونی بی اذن داخل شود، فقط یک حکم است که کشته شود، مگر آنکه پادشاه چوگان زرین را بسوی او دراز کند تا زنده بماند. و سی روز است که من خوانده نشده ام که به حضور پادشاه داخل شوم.» vge و استر هتاک را جواب داده، او را امر فرمود که به مردخای بگوید cf? پس هتاک داخل شده، سخنان مردخای را به استر بازگفت. eyو سواد نوشته فرمان را که در شوشن به جهت هلاکت ایشان صادر شده بود، به او داد تا آن را به استر نشان دهد و وی را مخبر سازد و وصیت نماید که نزد پادشاه داخل شده، از او التماس نماید و به جهت قوم خویش از وی درخواست کند. d و مردخای او را از هرچه به او واقع شده و از مبلغ نقره ای که هامان به جهت هلاک ساختن یهودیان وعده داده بود که آن را به خزانه پادشاه بدهد، خبر داد. c{پس هتاک به سعه شهر که پیش دروازه پادشاه بود، نزد مردخای بیرون رفت. 2b]آنگاه استر، هتاک را که یکی از خواجه سرایان پادشاه بود و او را به جهت خدمت وی تعیین نموده بود، خواند و او را امر فرمود که از مردخای بپرسد که این چه امر است و سببش چیست. a3پس کنیزان و خواجه سرایان استر آمده، او را خبر دادند و ملکه بسیار محزون شد و لباس فرستاد تا مردخای را بپوشانند و پلاس او را از وی بگیرند، اما او قبول نکرد. z`mو در هر ولایتی که امر و فرمان پادشاه به آن رسید، یهودیان را ماتم عظیمی و روزه و گریه و نوحه گری بود و بسیاری در پلاس و خاکستر خوابیدند. 1_[و تا روبروی دروازه پادشاه آمد، زیرا که جایز نبود که کسی با لباس پلاس داخل دروازه پادشاه بشود.^ 'و چون مردخای از هرآنچه شده بود اطلاع یافت، مردخای جامه خود را دریده، پلاس با خاکستر در بر کرد و به میان شهر بیرون رفته، به آواز بلند فریاد تلخ برآورد. %]Cپس چاپاران بیرون رفتند و ایشان را برحسب فرمان پادشاه شتابانیدند و این حکم دردارالسلطنه شوشن نافذ شد و پادشاه و هامان به نوشیدن نشستند. اما شهر شوشن مشوش بود.E\و تا این حکم در همه ولایتها رسانیده شود، سوادهای مکتوب به همه قومها اعلان شد که در همان روز مستعد باشند. [ و مکتوبات به دست چاپاران به همه ولایتهای پادشاه فرستاده شد تا همه یهودیان را از جوان و پیر و طفل و زن در یک روز، یعنی سیزدهم ماه دوازدهم که ماه آذار باشد، هلاک کنند و بکشند و تلف سازند و اموال ایشان را غارت کنند. sZ_ پس کاتبان پادشاه را در روز سیزدهم ماه اول احضار نمودند و بر وفق آنچه هامان امر فرمود، به امیران پادشاه و به والیانی که بر هر ولایت بودند و بر سروران هر قوم مرقوم شد، به هر ولایت، موافق خط آن و به هر قوم موافق زبانش، به اسم اخشورش پادشاه مکتوب گردید و به مهر پادشاه مختوم شد. 2Y] و پادشاه به هامان گفت: «هم نقره و هم قوم را به تو دادم تا هرچه در نظرت پسند آید به ایشان بکنی .» >Xu آنگاه پادشاه انگشتر خود را از دستش بیرون کرده، آن را به هامان بن همداتای اجاجی که دشمن یهود بود داد. W اگر پادشاه را پسند آید، حکمی نوشته شود که ایشان را هلاک سازند. و من ده هزار وزنه نقره به دست عاملان خواهم داد تا آن را به خزانه پادشاه بیاورند.» )VKپس هامان به اخشورش پادشاه گفت: «قومی هستند که در میان قومها در جمیع ولایتهای مملکت تو پراکنده و متفرق می باشند و شرایع ایشان، مخالف همه قومها است و شرایع پادشاه را به جا نمی آورند. لهذا ایشان را چنین واگذاشتن برای پادشاه مفید نیست. Uدر ماه اول از سال دوازدهم سلطنت اخشورش که ماه نیسان باشد، هر روز در حضور هامان و هر ماه تا ماه دوازدهم که ماه اذار باشد، فور یعنی قرعه می انداختند. gTGو چونکه دست انداختن بر مردخای، تنها به نظر وی سهل آمد و او را از قوم مردخای اطلاع داده بودند، پس هامان قصد هلاک نمودن جمیع یهودیانی که در تمامی مملکت اخشورش بودند کرد، زانرو که قوم مردخای بودند. ,SQو چون هامان دید که مردخای سر فرود نمی آورد و او را سجده نمی نماید، هامان از غضب مملو گردید. WR'اما هر چند، روز به روز این سخن را به وی می گفتند، به ایشان گوش نمی داد. پس هامان را خبر دادند تا ببینند که آیا کلام مردخای ثابت می شود یا نه، زیرا که ایشان را خبر داده بود که من یهودی هستم. EQو خادمان پادشاه که در دروازه پادشاه بودند، از مردخای پرسیدند که «تو چرا از امر پادشاه تجاوز می نمایی ؟» _P7و جمیع خادمان پادشاه که در دروازه پادشاه می بودند، به هامان سر فرود آورده، وی را سجده می کردند، زیرا که پادشاه درباره اش چنین امر فرموده بود. لکن مردخای سر فرود نمی آورد و او را سجده نمی کرد. O بعد از این وقایع، اخشورش پادشاه، هامان بن همداتای اجاجی را عظمت داده، به درجه بلند رسانید و کرسی او را از تمامی رؤسایی که با او بودند بالاتر گذاشت. gNGپس این امر را تفحص نموده، صحیح یافتند و هر دو ایشان را بر دار کشیدند. و این قصه در حضور پادشاه، در کتاب تواریخ ایام مرقوم شد.=Msو چون مردخای از این امر اطلاع یافت، استر ملکه را خبر داد و استر، پادشاه را از زبان مردخای مخبر ساخت. AL{در آن ایام، حینی که مردخای در دروازه پادشاه نشسته بود، دونفر از خواجه سرایان پادشاه و حافظان آستانه یعنی بغتان و تارش غضبناک شده، خواستند که بر اخشورش پادشاه دست بیندازند. .KUو استر هنوز خویشاوندی و قومی خود را بر وفق آنچه مردخای به وی امر فرموده بود فاش نکرده بود، زیرا که استر حکم مردخای را مثل زمانی که نزد وی تربیت می یافت بجا می آورد. J و چون دوشیزگان، بار دیگر جمع شدند، مردخای بر دروازه پادشاه نشسته بود. Iو پادشاه ضیافت عظیمی یعنی ضیافت استر را برای همه رؤسا و خادمان خود برپا نمود و به ولایتها راحت بخشیده، برحسب کرم ملوکانه خود، عطایا ارزانی داشت. /HWو پادشاه، استر را از همه زنان زیاده دوست داشت و از همه دوشیزگان، در حضور وی نعمت و التفات زیاده یافت. لهذا تاج ملوکانه را بر سرش گذاشت و او را در جای وشتی ملکه ساخت. HG پس استر را نزد اخشورش پادشاه، به قصر ملوکانه اش در ماه دهم که ماه طیبیت باشد، در سال هفتم سلطنت او آوردند. F/و چون نوبه استر، دختر ابیحایل، عموی مردخای که او را بجای دختر خود گرفته بود رسید که نزد پادشاه داخل شود، چیزی سوای آنچه هیجای، خواجه سرای پادشاه و مستحفظ زنان گفته بود نخواست و استر در نظر هر که او را می دید، التفات می یافت. zEmدر وقت شام داخل می شد و صبحگاهان به خانه دوم زنان، زیر دست شعشغاز که خواجه سرای پادشاه و مستحفظ متعه ها بود، برمی گشت و بار دیگر، نزد پادشاه داخل نمی شد، مگر اینکه پادشاه در او رغبت کرده، او را بنام بخواند. oDW آنگاه آن دختر بدین طور نزد پادشاه داخل می شد که هر چه را می خواست به وی می دادند تا آن را از خانه زنان به خانه پادشاه با خود ببرد. =Cs و چون نوبه هر دختر می رسید که نزد اخشورش پادشاه داخل شود، یعنی بعد از آنکه آنچه را که برای زنان مرسوم بود که در مدت دوازده ماه کرده شود، چونکه ایام تطهیر ایشان بدین منوال تمام می شد، یعنی شش ماه به روغن مر و شش ماه به عطریات و اسباب تطهیر زنان، BB} و مردخای روز به روز پیش صحن خانه زنان گردش می کرد تا از احوال استر و از آنچه به وی واقع شود، اطلاع یابد. $AA و استر، قومی و خویشاوندی خود را فاش نکرد، زیرا که مردخای او را امر فرموده بود که نکند. @ و آن دختر به نظر او پسند آمده، در حضورش التفات یافت. پس به زودی، اسباب طهارت و تحفه هایش را به وی داد و نیز هفت کنیز را که از خانه پادشاه برگزیده شده بودند که به وی داده شوند و او را با کنیزانش به بهترین خانه زنان نقل کرد. 0?Yپس چون امر و فرمان پادشاه شایع گردید و دختران بسیار در دارالسلطنه شوشن زیر دست هیجای جمع شدند، استر را نیز به خانه پادشاه، زیر دست هیجای که مستحفظ زنان بود آوردند. D>و او هدسه ، یعنی استر، دختر عموی خود را تربیت می نمود چونکه وی را پدر و مادر نبود و آن دختر، خوب صورت و نیکومنظر بود و بعد از وفات پدر و مادرش، مردخای وی را به جای دختر خود گرفت. =و او از اورشلیم جلای وطن شده بود، با اسیرانی که همراه یکنیا پادشاه یهودا جلای وطن شده بودند که نبوکدنصر پادشاه بابل ایشان را به اسیری آورده بود. 1<[شخصی یهودی در دارالسلطنه شوشن بود که به مردخای بن یائیر ابن شمعی ابن قیس بنیامینی مسمی ' بود. O;و دختری که به نظر پادشاه پسند آید، در جای وشتی ملکه بشود.» پس این سخن در نظر پادشاه پسند آمد و همچنین عمل نمود. :و پادشاه در همه ولایتهای مملکت خود وکلا بگمارد که همه دختران باکره نیکو منظر را به دارالسلطنه شوشن در خانه زنان زیر دست هیجای که خواجه سرای پادشاه و مستحفظ زنان می باشد، جمع کنند و به ایشان اسباب طهارت داده شود. 39_و ملازمان پادشاه که او را خدمت می کردند، گفتند که «دختران باکره نیکو منظر برای پادشاه بطلبند. i8 Mبعد از این وقایع، چون غضب اخشورش پادشاه فرو نشست، وشتی و آنچه را که او کرده بود و حکمی که درباره او صادر شده بود، به یاد آورد. 7 'و مکتوبات به همه ولایتهای پادشاه به هر ولایت، موافق خط آن و به هر قوم، موافق زبانش فرستاد تا هر مرد در خانه خود مسلط شود و در زبان قوم خود آن را بخواند.6 و این سخن در نظر پادشاه و رؤسا پسند آمد و پادشاه موافق سخن مموکان عمل نمود. {5 qو چون فرمانی که پادشاه صادر گرداند در تمامی مملکت عظیم او مسموع شود، آنگاه همه زنان شوهران خود را از بزرگ و کوچک، احترام خواهند نمود.» 4 'پس اگر پادشاه این را مصلحت داند، فرمان ملوکانه ای از حضور وی صادر شود و در شرایع فارس و مادی ثبت گردد، تا تبدیل نپذیرد، که وشتی به حضور اخشورش پادشاه دیگر نیاید و پادشاه رتبه ملوکانه او را به دیگری که بهتر از او باشد بدهد. {3 qو در آنوقت، خانمهای فارس و مادی که این عمل ملکه را بشنوند، به جمیع روسای پادشاه چنین خواهند گفت و این مورد بسیار احتقار و غضب خواهد شد. \2 3زیرا چون این عمل ملکه نزد تمامی زنان شایع شود، آنگاه شوهرانشان در نظر ایشان خوار خواهند شد، حینی که مخبر شوند که اخشورش پادشاه امر فرموده است که وشتی ملکه را به حضورش بیاورند و نیامده است. 71 iآنگاه مموکان به حضور پادشاه و سروران عرض کرد که «وشتی ملکه ، نه تنها به پادشاه تقصیر نموده، بلکه به همه رؤسا و جمیع طوایفی که در تمامی ولایتهای اخشورش پادشاه می باشند، i0 Mگفت: «موافق شریعت، به وشتی ملکه چه باید کرد، چونکه به فرمانی که اخشورش پادشاه به دست خواجه سرایان فرستاده است، عمل ننموده؟» / +و مقربان او کرشنا و شیتار و ادماتا و ترشیش و مرس و مرسنا و مموکان، هفت رئیس فارس و مادی بودند که روی پادشاه را می دیدند و در مملکت به درجه اول می نشستند) z. o آنگاه پادشاه به حکیمانی که از زمانها مخبر بودند تکلم نموده، (زیرا که عادت پادشاه با همه کسانی که به شریعت و احکام عارف بودند چنین بود. -  اما وشتی ملکه نخواست که برحسب فرمانی که پادشاه به دست خواجه سرایان فرستاده بود بیاید. پس پادشاه بسیار خشمناک شده، غضبش در دلش مشتعل گردید.`, ; که وشتی ملکه را با تاج ملوکانه به حضور پادشاه بیاورند تا زیبایی او را به خلایق و سروران نشان دهد، زیرا که نیکو منظر بود. 1+ ] در روز هفتم، چون دل پادشاه از شراب خوش شد، هفت خواجه سرا یعنی مهومان و بزتا و حربونا و بغتا و ابغتا و زاتر و کرکس را که در حضور اخشورش پادشاه خدمت می کردند، امر فرمود *  و وشتی ملکه نیز ضیافتی برای زنان خانه خسروی اخشورش پادشاه برپا نمود. ) !و آشامیدن برحسب قانون بود که کسی بر کسی تکلف نمی نمود، زیرا پادشاه درباره همه بزرگان خانه اش چنین امر فرموده بود که هر کس موافق میل خود رفتار نماید. D( و آشامیدن، از ظرفهای طلا بود و ظرفها را اشکال مختلفه بود و شرابهای ملوکانه برحسب کرم پادشاه فراوان بود. H'  پرده ها از کتان سفید و لاجورد، با ریسمانهای سفید و ارغوان در حلقه های نقره بر ستونهای مرمر سفید آویخته و تختهای طلا و نقره بر سنگفرشی از سنگ سماق و مرمر سفید و در و مرمر سیاه بود. & پس بعد از انقضای آنروزها، پادشاه برای همه کسانی که دردارالسلطنه شوشن از خرد و بزرگ یافت شدند، ضیافت هفت روزه در عمارت باغ قصر پادشاه برپا نمود. $% Cپس مدت مدید صد و هشتاد روز، توانگری جلال سلطنت خویش و حشمت مجد عظمت خود را جلوه می داد. {$ qدر سال سوم از سلطنت خویش، ضیافتی برای جمیع سروران و خادمان خود برپا نمود و حشمت فارس و مادی از امرا و سروران ولایتها، به حضور او بودند. # 7در آن ایام حینی که اخشورش پادشاه، بر کرسی سلطنت خویش در دارالسلطنه شوشن نشسته بود. J" در ایام اخشورش (این امور واقع شد). این همان اخشورش است که از هند تا حبش، بر صد و بیست و هفت ولایت سلطنت می کرد. !' و هدایای هیزم، در زمان معین و نوبرها را نیز. ای خدای من، مرا به نیکویی بیاد آور.S  پس من ایشان را از هر چیز بیگانه طاهر ساختم و وظایف کاهنان و لاویان را برقرار نمودم که هر کس بر خدمت خود حاضر شود. !; ای خدای من ایشان را بیاد آور، زیرا که کهانت و عهد کهانت و لاویان را بی عصمت کرده اند. 7g و یکی از پسران یهویاداع بن الیاشیب رئیس کهنه ، داماد سنبلط حورونی بود. پس او را از نزد خود راندم. Q پس آیا ما به شما گوش خواهیم گرفت که مرتکب این شرارت عظیم بشویم و زنان بیگانه گرفته ، به خدای خویش خیانت ورزیم؟»# آیا سلیمان پادشاه اسرائیل در همین امر گناه نورزید با آنکه در امتهای بسیار پادشاهی مثل او نبود؟ و اگر چه او محبوب خدای خود می بود و خدا او را به پادشاهی تمامی اسرائیل نصب کرده بود، زنان بیگانه او را نیز مرتکب گناه ساختند. ! بنابراین با ایشان مشاجره نموده، ایشان را ملامت کردم و بعضی از ایشان را زدم و موی ایشان را کندم و ایشان را به خدا قسم داده، گفتم: «دختران خود را به پسران آنها مدهید و دختران آنها را به جهت پسران خود و به جهت خویشتن مگیرید. gG و نصف کلام پسران ایشان، در زبان اشدود می بود و به زبان یهود نمی توانستند به خوبی تکلم نمایند، بلکه به زبان این قوم و آن قوم. -S در آن روزها نیز بعضی یهودیان را دیدم، که زنان از اشدودیان و عمونیان و موآبیان گرفته بودند. N و لاویان را امر فرمودم که خویشتن را تطهیر نمایند و آمده، دروازه ها را نگاهبانی کنند تا روز سبت تقدیس شود. ای خدایم این را نیز برای من بیاد آور و برحسب کثرت رحمت خود، بر من ترحم فرما. 3 اما من ایشان را تهدید کرده، گفتم: «شما چرا نزد دیوار شب را بسر می برید؟ اگر بار دیگر چنین کنید، دست بر شما می اندازم.» پس از آنوقت دیگر در روز سبت نیامدند. 7 پس سوداگران و فروشندگان هرگونه بضاعت، یک دو دفعه بیرون از اورشلیم شب را بسر بردند.  و هنگامی که دروازه های اورشلیم قبل از سبت سایه می افکند، امر فرمودم که دروازه ها را ببندند و قدغن کردم که آنها را تا بعد از سبت نگشایند و بعضی از خادمان خود را بر دروازه ها قرار دادم که هیچ بار در روز سبت آورده نشود.  آیا پدران شما چنین نکردند و آیا خدای ما تمامی این بلا را بر ما و بر این شهر وارد نیاورد؟ و شما سبت را بی حرمت نموده، غضب را بر اسرائیل زیاد می کنید.» V% پس با بزرگان یهودا مشاجره نمودم و به ایشان گفتم: «این چه عمل زشت است که شما می کنید و روز سبت را بی حرمت می نمایید؟ eC و بعضی از اهل صور که در آنجا ساکن بودند، ماهی و هرگونه بضاعت می آوردند و در روز سبت، به بنی یهودا و اهل اورشلیم می فروختند. @y در آن روزها، در یهودا بعضی را دیدم که چرخشتها را در روز سبت می فشردند و بافه ها می آوردند و الاغها را بار می کردند و شراب و انگور و انجیر و هر گونه حمل را نیز در روز سبت به اورشلیم می آوردند. پس ایشان را به سبب فروختن ماکولات در آن روز تهدید نمودم. :m ای خدایم مرا درباره این کار بیاد آور و حسناتی را که برای خانه خدای خود و وظایف آن کرده ام محو مساز.  و شلمیای کاهن و صادوق کاتب و فدایا را که از لاویان بود، بر خزانه ها گماشتم و به پهلوی ایشان، حانان بن زکور بن متنیا را، زیرا که مردم ایشان را امین می پنداشتند و کار ایشان این بود که حصه های برادران خود را به ایشان بدهند. } و جمیع یهودیان، عشر گندم و عصیر انگور و روغن را در خزانه ها آوردند. _ 7 پس با سروران مشاجره نموده، گفتم چرا درباره خانه خدا غفلت می نمایند. و ایشان را جمع کرده، در جایهای ایشان برقرار نمودم.  ! و فهمیدم که حصه های لاویان را به ایشان نمی دادند و از این جهت، هر کدام از لاویان و مغنیانی که مشغول خدمت می بودند، به مزرعه های خویش فرار کرده بودند. $ A و امر فرمودم که حجره را تطهیر نمایند و ظروف خانه خدا و هدایا و بخور را در آن باز آوردم. ( I و این امر به نظر من بسیار ناپسند آمده، پس تمامی اسباب خانه طوبیا را از حجره بیرون ریختم. } s و چون به اورشلیم رسیدم، از عمل زشتی که الیاشیب درباره طوبیا کرده بود، از اینکه حجره ای برایش در صحن خانه خدا ترتیب نموده بود، آگاه شدم. w و در همه آن وقت، من در اورشلیم نبودم زیرا در سال سی و دوم ارتحشستا پادشاه بابل، نزد پادشاه رفتم و بعد از ایامی چند از پادشاه رخصت خواستم. Y+ و برای او حجره بزرگ ترتیب داده بود که در آن قبل از آن هدایای آردی و بخور و ظروف را و عشر گندم و شراب و روغن را که فریضه لاویان و مغنیان و دربانان بود و هدایای افراشتنی کاهنان را می گذاشتند. +O و قبل از این الیاشیب کاهن که بر حجره های خانه خدای ما تعیین شده بود، با طوبیا قرابتی داشت.  پس چون تورات را شنیدند، تمامی گروه مختلف را از میان اسرائیل جدا کردند. "= چونکه ایشان بنی اسرائیل را به نان و آب استقبال نکردند، بلکه بلعام را به ضد ایشان اجیر نمودند تا ایشان را لعنت نماید، اما خدای ما لعنت را به برکت تبدیل نمود. c A در آن روز، کتاب موسی را به سمع قوم خواندند و در آن نوشته ای یافت شد که عمونیان و موآبیان تا به ابد به جماعت خدا داخل نشوند. *M /و تمامی اسرائیل در ایام زربابل و در ایام نحمیا، حصه های مغنیان و دربانان را روز به روز می دادند و ایشان وقف به لاویان می دادند و لاویان وقف به بنی هارون می دادند.<q .زیرا که در ایام داود و آساف از قدیم، رؤسای مغنیان بودند و سرودهای حمد و تسبیح برای خدا (می خواندند). D -و ایشان با مغنیان و دربانان، موافق حکم داود و پسرش سلیمان، ودیعت خدای خود و لوازم تطهیر را نگاه داشتند. :m ,و در آن روز، کسانی چند بر حجره ها به جهت خزانه ها و هدایا و نوبرها و عشرها تعیین شدند تا حصه های کاهنان و لاویان را از مزرعه های شهرها برحسب تورات در آنها جمع کنند، زیرا که یهودا درباره کاهنان و لاویانی که به خدمت می ایستادند، شادی می نمودند. ~~7|~{zyxkwv^utsqpton4mFlkjiahgfecZba`_^\\3[%YWyVTISRQhPgONzLKJIHH`H GGFFMDCtBA@g?>=z<;:L9k8i7T69432100/.-8,,*+!*(+'x&%%R$c#""(! PTl>%Q ; .  6% 5a; sو الیفاز تیمانی در جواب گفت: jMمطمئن و آرام نبودم و راحت نداشتم و پریشانی بر من آمد.»!زیرا ترسی که از آن می ترسیدم، بر من واقع شد. و آنچه از آن بیم داشتم بر من رسید. زیرا که ناله من، پیش از خوراکم می آید و نعره من، مثل آب ریخته می شود. )چرا نور داده می شود به کسی که راهش مستور است، که خدا اطرافش را مستور ساخته است؟ {oکه شادی و ابتهاج می نمایند و مسرور می شوند چون قبر را می یابند؟ %که انتظار موت را می کشند و یافت نمی شود، و برای آن حفره می زنند بیشتر از گنجها. gGچرا روشنی به مستمند داده شود؟ و زندگی به تلخ جانان؟ h~Iکوچک و بزرگ در آنجا یک اند، و غلام از آقایش آزاد است. } در آنجا اسیران در اطمینان با هم ساکنند، و آواز کارگذاران را نمی شنوند. |yدر آنجا شریران از شورش باز می ایستند، و در آنجا خستگان می آرامند، {یا مثل سقط پنهان شده نیست می بودم، مثل بچه هایی که روشنایی را ندیدند. }zsیا با سروران که طلا داشتند، و خانه های خود را از نقره پر ساختند، |yqبا پادشاهان و مشیران جهان، که خرابه ها برای خویشتن بنا نمودند، x زیرا تا بحال می خوابیدم و آرام می شدم. در خواب می بودم و استراحت می یافتم، _w7 چرا زانوها مرا قبول کردند، و پستانها تا مکیدم؟ ~vu «چرا از رحم مادرم نمردم؟ و چون از شکم بیرون آمدم، چرا جان ندادم؟ |uq چونکه درهای رحم مادرم را نبست، و مشقت را از چشمانم مستور نساخت. t ستارگان شفق آن، تاریک گردد و انتظار نور بکشد و نباشد، و مژگان سحر را نبیند، s/لعنت کنندگان روز، آن را نفرین نمایند، که در برانگیزانیدن لویاتان ماهر می باشند. krOاینک آن شب نازاد باشد و آواز شادمانی در آن شنیده نشود. (qIو آن شب را ظلمت غلیظ فرو گیرد و در میان روزهای سال شادی نکند، و به شماره ماهها داخل نشود. p9تاریکی و سایه موت، آن را به تصرف آورند. ابر بر آن ساکن شود. کسوفات روز آن را بترساند. o آن روز تاریکی شود. و خدا از بالا بر آن اعتنا نکند و روشنایی بر او نتابد. n«روزی که در آن متولد شدم، هلاک شود و شبی که گفتند مردی در رحم قرار گرفت، 1m]و ایوب متکلم شده، گفت: sl aو بعد از آن ایوب دهان خود را باز کرده، روز خود را نفرین کرد. =ks و هفت روز و هفت شب همراه او بر زمین نشستند و کسی با وی سخنی نگفت چونکه دیدند که درد او بسیار عظیم است.j و چون چشمان خود را از دور بلند کرده، او را نشناختند، آواز خود را بلند نموده، گریستند و هر یک جامه خود را دریده، خاک بسوی آسمان بر سر خود افشاندند. iw و چون سه دوست ایوب، این همه بدی را که بر او واقع شده بود شنیدند، هر یکی از مکان خود، یعنی الیفاز تیمانی و بلدد شوحی و سوفر نعماتی روانه شدند و با یکدیگر همداستان گردیدند که آمده، او را تعزیت گویند و تسلی دهند. xhi او وی را گفت: «مثل یکی از زنان ابله سخن می گویی! آیا نیکویی را از خدا بیابیم و بدی را نیابیم؟» در این همه، ایوب به لبهای خود گناه نکرد. g% و زنش او را گفت: «آیا تا بحال کاملیت خود را نگاه می داری؟ خدا را ترک کن و بمیر!» fwو او سفالی گرفت تا خود را با آن بخراشد و در میان خاکستر نشسته بود. (eIپس شیطان از حضور خداوند بیرون رفته ، ایوب را از کف پا تا کله اش به دملهای سخت مبتلا ساخت. d خداوند به شیطان گفت: «اینک او در دست تواست، لیکن جان او را حفظ کن. ». 3c_لیکن اﻵن دست خود را دراز کرده، استخوان و گوشت او را لمس نما و تو را پیش روی تو ترک خواهد نمود.» %bCشیطان در جواب خداوند گفت: «پوست به عوض پوست، و هر چه انسان دارد برای جان خود خواهد داد. a#خداوند به شیطان گفت: «آیا در بنده من ایوب تفکر نمودی که مثل او در زمین نیست؟ مرد کامل و راست و خداترس که از بدی اجتناب می نماید و تا اﻵن کاملیت خود را قایم نگاه می دارد، هر چند مرا بر آن واداشتی که او را بی سبب اذیت رسانم.» I` و خداوند به شیطان گفت: «از کجا آمدی؟» شیطان در جواب خداوند گفت: «از تردد نمودن در جهان و از سیر کردن در آن.» __ 9و روزی واقع شد که پسران خدا آمدند تا به حضور خداوند حاضر شوند؛ و شیطان نیز در میان ایشان آمد تا به حضور خداوند حاضر شود. f^ Gدر این همه ، ایوب گناه نکرد و به خدا جهالت نسبت نداد.`] ;و گفت: «برهنه از رحم مادر خود بیرون آمدم و برهنه به آنجا خواهم برگشت! خداوند داد و خداوند گرفت! و نام خداوند متبارک باد!» \ 7آنگاه ایوب برخاسته ، جامه خود را درید و سر خود را تراشید و به زمین افتاده، سجده کرد r[ _که اینک باد شدیدی از طرف بیابان آمده، چهار گوشه خانه را زد و بر جوانان افتاد که مردند و من به تنهایی رهایی یافتم تا تو را خبر دهم.» JZ و او هنوز سخن می گفت که دیگری آمده، گفت: «پسران و دخترانت در خانه برادر بزرگ خود می خوردند و شراب می نوشیدند AY }و او هنوز سخن می گفت که دیگری آمده، گفت: «کلدانیان سه فرقه شدند و بر شتران هجوم آورده، آنها را بردند و جوانان را به دم شمشیر کشتند و من به تنهایی رهایی یافتم تا تو را خبر دهم.» X 5و او هنوز سخن می گفت که دیگری آمده، گفت: «آتش خدا از آسمان افتاد و گله و جوانان را سوزانیده، آنها را هلاک ساخت و من به تنهایی رهایی یافتم تا تو را خبر دهم.» NW و سابیان بر آنها حمله آورده، بردند و جوانان را به دم شمشیر کشتند و من به تنهایی رهایی یافتم تا تو را خبر دهم.» V 3و رسولی نزد ایوب آمده، گفت: «گاوان شیار می کردند و ماده الاغان نزد آنها می چریدند. !U = و روزی واقع شد که پسران و دخترانش در خانه برادر بزرگ خود می خوردند و شراب می نوشیدند. `T ; خداوند به شیطان گفت: «اینک همه اموالش در دست تو است؛ لیکن دستت را بر خود او دراز مکن.» پس شیطان از حضور خداوند بیرون رفت. .S W لیکن اﻵن دست خود را دراز کن و تمامی مایملک او را لمس نما و پیش روی تو، تو را ترک خواهد نمود.» kR Q آیا تو گرد او و گرد خانه او و گرد همه اموال او، به هر طرف حصار نکشیدی و اعمال دست او را برکت ندادی و مواشی او در زمین منتشر نشد؟ pQ [ شیطان در جواب خداوند گفت: «آیا ایوب مجانا از خدا می ترسد؟ jP Oخداوند به شیطان گفت: «آیا در بنده من ایوب تفکر کردی که مثل او در زمین نیست؟ مرد کامل و راست و خداترس که از گناه اجتناب می کند!» AO }و خداوند به شیطان گفت: «از کجا آمدی؟» شیطان در جواب خداوند گفت: «از تردد کردن در زمین و سیر کردن در آن.» /N Yو روزی واقع شد که پسران خدا آمدند تا به حضور خداوند حاضر شوند؛ و شیطان نیز در میان ایشان آمد. jM Oو واقع می شد که چون دوره روزهای مهمانی ایشان بسر می رفت، ایوب فرستاده، ایشان را تقدیس می نمود و بامدادان برخاسته ، قربانی های سوختنی ، به شماره همه ایشان می گذرانید، زیرا ایوب می گفت: «شاید پسران من گناه کرده، خدا را در دل خود ترک نموده باشند» و ایوب همیشه چنین می کرد. L و پسرانش می رفتند و در خانه هر یکی از ایشان، در روزش مهمانی می کردند و فرستاده، سه خواهر خود را دعوت می نمودند تا با ایشان اکل و شرب بنمایند. K و اموال او هفت هزار گوسفند و سه هزار شتر و پانصد جفت گاو و پانصد الاغ ماده بود و نوکران بسیار کثیر داشت و آن مرد از تمامی بنی مشرق بزرگتر بود. RJ و برای او، هفت پسر و سه دختر زاییده شدند. 5I gدر زمین عوص، مردی بود که ایوب نام داشت؛ و آن مرد کامل و راست و خداترس بود و از بدی اجتناب می نمود. eHC زیرا که مردخای یهودی، بعد از اخشورش پادشاه، شخص دوم بود و در میان یهود محترم و نزد جمعیت برادران خویش مقبول شده، سعادتمندی قوم خویش را می طلبید و برای تمامی ابنای جنس خود، سخنان صلحآمیز می گفت.G و جمیع اعمال قوت و توانایی او و تفصیل عظمت مردخای که چگونه پادشاه او را معظم ساخت، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان مادی و فارس مکتوب نیست؟ eF E و اخشورش پادشاه بر زمینها و جزایر دریا جزیه گذارد، zEm پس سنن این فوریم، به فرمان استر فریضه شد و در کتاب مرقوم گردید.gDG تا این دو روز فوریم را در زمان معین آنها فریضه قرار دهند، چنانکه مردخای یهودی و استر ملکه بر ایشان فریضه قرار دادند و ایشان آن را بر ذمه خود و ذریت خویش گرفتند، به یادگاری ایام روزه و تضرع ایشان. YC+ و مکتوبات، مشتمل بر سخنان سلامتی و امنیت نزد جمیع یهودیانی که در صد و بیست و هفت ولایت مملکت اخشورش بودند، فرستاد، VB% و استر ملکه، دختر ابیحایل و مردخای یهودی، به اقتدار تمام نوشتند تا این مراسله دوم را درباره فوریم برقرار نمایند. ,AQ و آن روزها را در همه طبقات و قبایل و ولایتها و شهرها بیاد آورند و نگاه دارند و این روزهای فوریم، از میان یهود منسوخ نشود و یادگاری آنها از ذریت ایشان نابود نگردد. T@! یهودیان این را فریضه ساختند و آن را بر ذمه خود و ذریت خویش و همه کسانی که به ایشان ملصق شوند، گرفتند که تبدیل نشود و آن دو روز را برحسب کتابت آنها و زمان معین آنها سال به سال نگاه دارند. ?' از این جهت آن روزها را از اسم فور، فوریم نامیدند، و موافق تمامی مطلب این مکتوبات و آنچه خود ایشان در این امر دیده بودند و آنچه بر ایشان وارد آمده بود، > اما چون این امر به سمع پادشاه رسید، مکتوبا حکم داد که قصد بدی که برای یهود اندیشیده بود، بر سر خودش برگردانیده شود و او را با پسرانش بر دار کشیدند. ~=u زیرا که هامان بن همداتای اجاجی ، دشمن تمامی یهود، قصد هلاک نمودن یهودیان کرده و فور یعنی قرعه برای هلاکت و تلف نمودن ایشان انداخته بود. ]<3 پس یهودیان آنچه را که خود به عمل نمودن آن شروع کرده بودند و آنچه را که مردخای به ایشان نوشته بود، بر خود فریضه ساختند. ; چونکه در آن روزها، یهودیان از دشمنان خود آرامی یافتند و در آن ماه، غم ایشان به شادی و ماتم ایشان به روز خوش مبدل گردید. لهذا آنها را روزهای بزم و شادی نگاه بدارند و هدایا برای یکدیگر و بخششها برای فقیران بفرستند. 4:a تا بر ایشان فریضه ای بگذارد که روز چهاردهم و روز پانزدهم ماه آذار را سال به سال عید نگاه دارند. h9I و مردخای این مطالب را نوشته ، مکتوبات را نزد تمامی یهودیانی که در همه ولایتهای اخشورش پادشاه بودند، از نزدیک و دور فرستاد، 8 بنابراین، یهودیان دهاتی که در دهات بی حصار ساکنند، روز چهاردهم ماه آذار را روز شادمانی و بزم و روز خوش نگاه می دارند و هدایا برای یکدیگر می فرستند. 7w و یهودیانی که در شوشن بودند، در سیزدهم و چهاردهم آن ماه جمع شدند و در روز پانزدهم ماه آرامی یافتند و آن را روز بزم و شادمانی نگاه داشتند. O6 این، در روز سیزدهم ماه آذار (واقع شد) و در روز چهاردهم ماه، آرامی یافتند و آن را روز بزم و شادمانی نگاه داشتند. r5] و سایر یهودیانی که در ولایتهای پادشاه بودند جمع شده، برای جانهای خود مقاومت نمودند و چون هفتاد و هفت هزار نفر از مبغضان خویش را کشته بودند، از دشمنان خود آرامی یافتند. اما دست خود را به تاراج نگشادند. l4Q و یهودیانی که در شوشن بودند، در روز چهاردهم ماه آذار نیز جمع شده، سیصد نفر را در شوشن کشتند، لیکن دست خود را به تاراج نگشادند. #3? و پادشاه فرمود که چنین بشود و حکم در شوشن نافذ گردید و ده پسر هامان را به دار آویختند. "2= استر گفت: «اگر پادشاه را پسند آید، به یهودیانی که در شوشن می باشند، اجازت داده شود که فردا نیز مثل فرمان امروز عمل نمایند و ده پسر هامان را بردار بیاویزند.» /1W و پادشاه به استر ملکه گفت که «یهودیان در دارالسلطنه شوشن پانصد نفر و ده پسر هامان را کشته و هلاک کرده اند. پس در سایر ولایتهای پادشاه چه کرده اند؟ حال مسؤول تو چیست که به تو داده خواهد شد و دیگر چه درخواست داری که برآورده خواهد گردید؟» 09 در آن روز، عدد آنانی را که در دارالسلطنه شوشن کشته شدند به حضور پادشاه عرضه داشتند. /9 یعنی ده پسر هامان بن همداتای، دشمن یهود را کشتند، لیکن دست خود را به تاراج نگشادند. J. و فرمشتا و اریسای و اریدای و یزاتا، ;-q و فوراتا و ادلیا و اریداتا، =,u و فرشنداطا و دلفون و اسفاتا، + و یهودیان در دارالسلطنه شوشن پانصد نفر را به قتل رسانیده، هلاک کردند. G* پس یهودیان جمیع دشمنان خود را به دم شمشیر زده، کشتند و هلاک کردند و با ایشان هرچه خواستند، به عمل آوردند. d)A  چونکه مُردِخای در خانه پادشاه معظّم شده بود و آوازه او در جمیع ولایتها شایع گردیده و این مردخای آناً فاناً بزرگتر می شد. h(I و جمیع رؤسای ولایتها و امیران و والیان و عاملان پادشاه، یهودیان را اعانت کردند زیرا که ترس مردخای بر ایشان مستولی شده بود، _'7 و یهودیان در شهرهای خود در همه ولایتهای اخشورش پادشاه جمع شدند تا بر آنانی که قصد اذیت ایشان داشتند، دست بیندازند؛ و کسی با ایشان مقاومت ننمود زیرا که ترس ایشان بر همه قومها مستولی شده بود. & و در روز سیزدهم ماه دوازدهم که ماه آذار باشد، هنگامی که نزدیک شد که حکم و فرمان پادشاه را جاری سازند و دشمنان یهود منتظر می بودند که بر ایشان استیلا یابند، این همه برعکس شد که یهودیان بر دشمنان خویش استیلا یافتند. %wو در همه ولایتها و جمیع شهرها در هر جایی که حکم و فرمان پادشاه رسید، برای یهودیان، شادمانی و سرور و بزم و روز خوش بود و بسیاری از قومهای زمین به دین یهود گرویدند زیرا که ترس یهودیان بر ایشان مستولی گردیده بود.g$Gو برای یهودیان، روشنی و شادی و سرور و حرمت پدید آمد. }#sو مردخای از حضور پادشاه با لباس ملوکانه لاجوردی و سفید و تاج بزرگ زرین و ردای کتان نازک ارغوانی بیرون رفت و شهر شوشن شادی و وجد نمودند، &"Eپس چاپاران بر اسبان تازی که مختص خدمت پادشاه بود، روانه شدند و ایشان را بر حسب حکم پادشاه شتابانیده، به تعجیل روانه ساختند و حکم، در دارالسلطنه شوشن نافذ شد. ! و تا این حکم در همه ولایتها رسانیده شود، سوادهای مکتوب به همه قومها اعلان شد که در همان روز یهودیان مستعد باشند تا از دشمنان خود انتقام بگیرند. # ? در یک روز یعنی در سیزدهم ماه دوازدهم که ماه آذار باشد در همه ولایتهای اخشورش پادشاه، G و در آنها پادشاه به یهودیانی که در همه شهرها بودند، اجازت داد که جمع شده، به جهت جانهای خود مقاومت نمایند و تمامی قوت قومها و ولایتها را که قصد اذیت ایشان می داشتند، با اطفال و زنان ایشان هلاک سازند و بکشند و تلف نمایند و اموال ایشان را تاراج کنند، a; و مکتوبات را به اسم اخشورش پادشاه نوشت و به مهر پادشاه مختوم ساخته ، آنها را به دست چاپاران اسب سوار فرستاد؛ و ایشان بر اسبان تازی که مختص خدمت پادشاه و کره های مادیانهای او بودند، سوار شدند. 4a پس در آن ساعت، در روز بیست و سوم ماه سوم که ماه سیوان باشد، کاتبان پادشاه را احضار کردند و موافق هر آنچه مردخای امر فرمود، به یهودیان و امیران و والیان و رؤسای ولایتها یعنی صد و بیست و هفت ولایت که از هند تا حبش بود نوشتند، به هر ولایت، موافق خط آن و به هر قوم، موافق زبان آن و به یهودیان، موافق خط و زبان ایشان. pYو شما آنچه را که در نظرتان پسند آید، به اسم پادشاه به یهودیان بنویسید و آن را به مهر پادشاه مختوم سازید، زیرا هرچه به اسم پادشاه نوشته شود و به مهر پادشاه مختوم گردد، کسی نمی تواند آن را تبدیل نماید.»  آنگاه اخشورش پادشاه به استر ملکه و مردخای یهودی فرمود: «اینک خانه هامان را به استر بخشیدم و او را به سبب دست درازی به یهودیان به دار کشیده اند. B}زیرا که من بلایی را که بر قومم واقع می شود چگونه توانم دید؟ و هلاکت خویشان خود را چگونه توانم نگریست؟» |qو گفت: «اگر پادشاه را پسند آید و من در حضور او التفات یافته باشم و پادشاه این امر را صواب بیند و اگر من منظور نظر او باشم، مکتوبی نوشته شود که آن مراسله را که هامان بن همداتای اجاجی تدبیر کرده و آنها را برای هلاکت یهودیانی که در همه ولایتهای پادشاه می باشند نوشته است، باطل سازد. /پس پادشاه چوگان طلا را بسوی استر دراز کرد و استر برخاسته ، به حضور پادشاه ایستاد )و استر بار دیگر به پادشاه عرض کرد و نزد پایهای او افتاده، بگریست و از او التماس نمود که شر هامان اجاجی و تدبیری را که برای یهودیان کرده بود، باطل سازد. Lو پادشاه انگشتر خود را که از هامان گرفته بود بیرون کرده، به مردخای داد و استر مردخای را بر خانه هامان گماشت. , Sدر آنروز اخشورش پادشاه، خانه هامان، دشمن یهود را به استر ملکه ارزانی داشت. و مردخای در حضور پادشاه داخل شد، زیرا که استر او را از نسبتی که با وی داشت خبر داده بود. "= پس هامان را بر داری که برای مردخای مهیا کرده بود، مصلوب ساختند و غضب پادشاه فرو نشست.9k آنگاه حربونا، یکی از خواجه سرایانی که در حضور پادشاه می بودند، گفت: «اینک دار پنجاه ذراعی نیز که هامان آن را به جهت مردخای که آن سخن نیکو را برای پادشاه گفته است مهیا نموده، در خانه هامان حاضر است.» پادشاه فرمود که «او را بر آن مصلوب سازید.» و چون پادشاه از باغ قصر به جای مجلس شراب برگشت، هامان بر بستری که استر بر آن می بود افتاده بود؛ پس پادشاه گفت: «آیا ملکه را نیز به حضور من در خانه بی عصمت می کند؟» سخن هنوز بر زبان پادشاه می بود که روی هامان را پوشانیدند. ,Qو پادشاه غضبناک شده، از مجلس شراب برخاسته ، به باغ قصر رفت. و چون هامان دید که بلا از جانب پادشاه برایش مهیا است، برپا شد تا نزد استر ملکه برای جان خود تضرع نماید. 1[استر گفت: « عدو و دشمن، همین هامان شریر است.» آنگاه هامان در حضور پادشاه و ملکه به لرزه درآمد. Kآنگاه اخشورش پادشاه، استر ملکه را خطاب کرده، گفت: «آن کیست و کجا است که جسارت نموده است تا چنین عمل نماید؟» %Cزیرا که من و قومم فروخته شده ایم که هلاک و نابود و تلف شویم. و اگر به غلامی و کنیزی فروخته می شدیم، سکوت می نمودم، با آنکه مصیبت ما نسبت به ضرر پادشاه هیچ است.»  5استر ملکه جواب داد و گفت: «ای پادشاه، اگر در نظر تو التفات یافته باشم و اگر پادشاه را پسند آید، جان من به مسؤول من و قوم من به درخواست من، به من بخشیده شود. . Uو پادشاه در روز دوم نیز در مجلس شراب به استر گفت: «ای استر ملکه ، مسؤول تو چیست که به تو داده خواهد شد و درخواست تو کدام؟ اگر چه نصف مملکت باشد، بجا آورده خواهد شد.» e  Eپس پادشاه و هامان نزد استر ملکه به ضیافت حاضر شدند. j Mو ایشان هنوز با او گفتگو می کردند که خواجه سرایان پادشاه رسیدند تا هامان را به ضیافتی که استر مهیا ساخته بود، به تعجیل ببرند.  و هامان به زوجه خود زرش و همه دوستان خویش، ماجرای خود را حکایت نمود و حکیمانش و زنش زرش او را گفتند: «اگر این مردخای که پیش وی آغاز افتادن نمودی از نسل یهود باشد، بر او غالب نخواهی آمد، بلکه البته پیش او خواهی افتاد.» +O و مردخای به دروازه پادشاه مراجعت کرد. اما هامان ماتم کنان و سرپوشیده، به خانه خود بشتافت. W' پس هامان آن لباس و اسب را گرفت و مردخای را پوشانیده و او را سوار کرده، در کوچه های شهر گردانید و پیش روی او ندا می کرد که «با کسی که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت دارد چنین کرده خواهد شد.» 1[ آنگاه پادشاه به هامان فرمود: «آن لباس و اسب را چنانکه گفتی به تعجیل بگیر و با مردخای یهود که در دروازه پادشاه نشسته است، چنین معمول دار و از هرچه گفتی چیزی کم نشود.» W' و لباس و اسب را به دست یکی از امرای مقرب ترین پادشاه بدهند و آن را به شخصی که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت دارد بپوشانند و بر اسب سوار کرده، و در کوچه های شهر بگردانند و پیش روی او ندا کنند که با کسی که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت دارد، چنین کرده خواهد شد.» iKلباس ملوکانه را که پادشاه می پوشد و اسبی را که پادشاه بر آن سوار می شود و تاج ملوکانه ای را که بر سر او نهاده می شود، بیاورند. پس هامان به پادشاه گفت: «برای شخصی که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت دارد، ]3و چون هامان داخل شد، پادشاه وی را گفت: «با کسی که پادشاه رغبت دارد که او را تکریم نماید، چه باید کرد؟» و هامان در دل خود فکر کرد: «کیست غیر از من که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت داشته باشد؟» (Iو خادمان پادشاه وی را گفتند: «اینک هامان در حیاط ایستاده است.» پادشاه فرمود تا داخل شود. %پادشاه گفت: «کیست در حیاط؟» (و هامان به حیاط بیرونی خانه پادشاه آمده بود تا به پادشاه عرض کند که مردخای را برداری که برایش حاضر ساخته بود مصلوب کنند.) }و پادشاه پرسید که «چه حرمت و عزت به عوض این (خدمت) به مردخای عطا شد؟» بندگان پادشاه که او را خدمت می کردند جواب دادند که «برای او چیزی نشد.» ~/و در آن، نوشته ای یافتند که مردخای درباره بغتان وترش خواجه سرایان پادشاه و حافظان آستانه وی که قصد دست درازی بر اخشورش پادشاه کرده بودند، خبر داده بود. P} در آن شب، خواب از پادشاه برفت و امر فرمود که کتاب تذکره تواریخ ایام را بیاورند تا آن را در حضور پادشاه بخوانند. 5|cآنگاه زوجه اش زرش و همه دوستانش او را گفتند: «داری به بلندی پنجاه ذراع بسازند و بامدادان، به پادشاه عرض کن که مردخای را بر آن مصلوب سازند. پس با پادشاه با شادمانی به ضیافت برو.» و این سخن به نظر هامان پسند آمده، امر کرد تا دار را حاضر کردند.;{o لیکن همه این چیزها نزد من هیچ است، مادامی که مردخای یهود را می بینم که در دروازه پادشاه نشسته است.»z و هامان گفت: «استر ملکه نیز کسی را سوای من به ضیافتی که برپا کرده بود، همراه پادشاه دعوت نفرمود و فردا نیز او مرا همراه پادشاه دعوت کرده است. ;~~A}}0||{{>w==B<))1((H''V&&L%v$$#v#"f!!2 ~{ . i7A."2  2 ? =  "&{pqw «از من ساکت شوید و من سخن خواهم گفت، و هرچه خواهد، بر من واقع شود. vpe ذکرهای شما، مثلهای غبار است، و حصارهای شما، حصارهای گل است. o آیا جلال او شما را هراسان نخواهد ساخت؟ و هیبت او بر شما مستولی نخواهد شد؟ pnY البته شما را توبیخ خواهد کرد، اگر در خفا طرفداری نمایید. 6me آیا نیکو است که او شما را تفتیش نماید؟ یا چنانکه انسان را مسخره می نمایند، او را مسخره می سازید. {lo آیا برای او طرفداری خواهید نمود؟ و به جهت خدا دعوی خواهید کرد؟ k- آیا برای خدا به بی انصافی سخن خواهید راند؟ و به جهت او با فریب تکلم خواهید نمود؟ [j/ پس حجت مرا بشنوید و دعوی لبهایم را گوش گیرید. qi[ کاشکه شما به کلی ساکت می شدید که این برای شما حکمت می بود. qh[ اما شما دروغها جعل می کنید، و جمیع شما طبیبان باطل هستید. g لیکن می خواهم با قادر مطلق سخن گویم، و آرزو دارم که با خدا محاجه نمایم. pfY چنانکه شما می دانید من هم می دانم. و من کمتر از شما نیستم. e «اینک چشم من همه این چیزها را دیده، و گوش من آنها را شنیده و فهمیده است. "d= در تاریکی کورانه راه می روند و نور نیست. و ایشان را مثل مستان افتان و خیزان می گرداند.,cQ عقل رؤسای قومهای زمین را می رباید، و ایشان را در بیابان آواره می گرداند، جایی که راه نیست. 2b] امتها را ترقی می دهد و آنها را هلاک می سازد؛ امتها را وسعت می دهد و آنها را جلای وطن می فرماید. a) چیزهای عمیق را از تاریکی منکشف می سازد، و سایه موت را به روشنایی بیرون می آورد. x`i اهانت را بر نجیبان می ریزد و کمربند مقتدران را سست می گرداند. u_c بلاغت معتمدین را نابود می گرداند، و فهم پیران را برمی دارد. s^_ کاهنان را غارت زده می رباید، و زورآوران را سرنگون می سازد. m]S بند پادشاهان را می گشاید و در کمر ایشان کمربند می بندد. o\W مشیران را غارت زده می رباید، و حاکمان را احمق می گرداند. m[S قوت و وجود نزد وی است. فریبنده و فریبخورده از آن او است. Z7 اینک آبها را باز می دارد و خشک می شود، و آنها را رها می کند و زمین را واژگون می سازد. Y اینک او منهدم می سازد و نمی توان بنا نمود؛ انسان را می بندد و نمی توان گشود. rX] لیکن حکمت و کبریایی نزد وی است. مشورت و فطانت از آن او است. [W/ نزد پیران حکمت است، و عمر دراز فطانت می باشد. wVg آیا گوش سخنان را نمی آزماید، چنانکه کام خوراک خود را می چشد؟ mUS که جان جمیع زندگان در دست وی است، و روح جمیع افراد بشر؟ T کیست که از جمیع این چیزها نمی فهمد که دست خداوند آنها را به جا آورده است، S5 یا به زمین سخن بران و تو را تعلیم خواهد داد، و ماهیان دریا به تو خبر خواهند رسانید. +RO «لیکن اﻵن از بهایم بپرس و تو را تعلیم خواهند داد. و از مرغان هوا و برایت بیان خواهند نمود. LQ خیمه های دزدان به سلامت است و آنانی که خدا را غضبناک می سازند ایمن هستند، که خدای خود را در دست خود می آورند. P در افکار آسودگان، برای مصیبت اهانت است. مهیا شده برای هرکه پایش بلغزد. NO برای رفیق خود مسخره گردیده ام. کسی که خدا را خوانده است و او را مستجاب فرموده، مرد عادل و کامل، مسخره شده است. $NA لیکن مرا نیز مثل شما فهم هست، و از شما کمتر نیستم. و کیست که مثل این چیزها را نمی داند؟ gMG «به درستی که شما قوم هستید، و حکمت با شما خواهد مرد. ,L U پس ایوب در جواب گفت: AK{ لیکن چشمان شریران کاهیده می شود و ملجای ایشان از ایشان نابود می گردد و امید ایشان جان کندن ایشان است.»J و خواهی خوابید و ترساننده ای نخواهد بود، و بسیاری تو را تملق خواهند نمود. I/ و مطمئن خواهی بود چونکه امید داری، و اطراف خود را تجسس نموده، ایمن خواهی خوابید. H) و روزگار تو از وقت ظهر روشنتر خواهد شد، و اگرچه تاریکی باشد، مثل صبح خواهد گشت. G زیرا که مشقت خود را فراموش خواهی کرد، و آن را مثل آب رفته به یاد خواهی آورد، F پس یقینا روی خود را بی عیب برخواهی افراشت، و مستحکم شده، نخواهی ترسید. E5 اگر در دست تو شرارت باشد، آن را از خود دور کن، و بی انصافی در خیمه های تو ساکن نشود. vDe اگر تو دل خود را راست سازی و دستهای خود را بسوی او دراز کنی ، xCi و مرد جاهل آنوقت فهیم می شود که بچه خر وحشی ، انسان متولد شود. B زیرا که بطالت مردم را می داند و شرارت را می بیند اگرچه در آن تامل نکند. A اگر سخت بگیرد و حبس نماید و به محاکمه دعوت کند، کیست که او را ممانعت نماید؟ [@/ پیمایش آن از جهان طویلتر و از دریا پهنتر است. ? مثل بلندیهای آسمان است؛ چه خواهی کرد؟ گودتر از هاویه است؛ چه توانی دانست؟ > آیا عمقهای خدا را می توانی دریافت نمود؟ یا به کنه قادر مطلق توانی رسید؟ Y=+ و اسرار حکمت را برای تو بیان کند. زیرا که در ماهیت خود دو طرف دارد. پس بدان که خدا کمتر از گناهانت تو را سزا داده است. m<S و لیکن کاشکه خدا سخن بگوید و لبهای خود را بر تو بگشاید، l;Q و می گویی تعلیم من پاک است، و من در نظر تو بی گناه هستم. : آیا بیهوده گویی تو مردمان را ساکت کند و یا سخریه کنی و کسی تو را خجل نسازد؟ w9g «آیا به کثرت سخنان جواب نباید داد و مرد پرگو عادل شمرده شود؟ 78 k و صوفر نعماتی در جواب گفت: "7= به زمین تاریکی غلیظ مثل ظلمات، زمین سایه موت و بی ترتیب که روشنایی آن مثل ظلمات است.» 6 قبل از آنکه بروم به جایی که از آن برنخواهم گشت، به زمین ظلمت و سایه موت! 5% آیا روزهایم قلیل نیست؟ پس مرا ترک کن، و از من دست بردار تا اندکی گشاده رو شوم، s4_ پس می بودم، چنانکه نبودم و از رحم مادرم به قبر برده می شدم. 3 پس برای چه مرا از رحم بیرون آوردی؟ کاش که جان می دادم و چشمی مرا نمی دید. 92k گواهان خود را بر من پی درپی می آوری و غضب خویش را بر من می افزایی و افواج متعاقب یکدیگر به ضد منند. 01Y و اگر (سرم) برافراشته شود، مثل شیر مرا شکار خواهی کرد و باز عظمت خود را بر من ظاهر خواهی ساخت. R0 اگر شریر هستم وای بر من! و اگر عادل هستم سر خود را برنخواهم افراشت، زیرا از اهانت پر هستم و مصیبت خود را می بینم! z/m اگر گناه کردم، مرا نشان کردی و مرا از معصیتم مبرا نخواهی ساخت. . اما این چیزها را در دل خود پنهان کردی، و می دانم که اینها در فکر تو بود. s-_ حیات و احسان به من عطا فرمودی و لطف تو روح مرا محافظت نمود. y,k مرا به پوست و گوشت ملبس نمودی و مرا با استخوانها و پیها بافتی. i+K آیا مرا مثل شیر نریختی و مرا مثل پنیر، منجمد نساختی؟ z*m به یادآور که مرا مثل سفال ساختی و آیا مرا به غبار برمی گردانی؟ )' «دستهایت مرا جمیعا و تماما سرشته است، و مرا آفریده است و آیا مرا هلاک می سازی؟ o(W اگر چه می دانی که شریر نیستم و از دست تو رهاننده ای نیست. l'Q که معصیت مرا تفحص می کنی و برای گناهانم تجسس می نمایی؟ & آیا روزهای تو مثل روزهای انسان است؟ یا سالهای تو مثل روزهای مرد است f%E آیا تو را چشمان بشر است؟ یا مثل دیدن انسان می بینی؟ &$E آیا برای تو نیکو است که ظلم نمایی و عمل دست خود را حقیر شماری، و بر مشورت شریران بتابی؟ #! و به خدا می گویم مرا ملزم مساز، و مرا بفهمان که از چه سبب با من منازعت می کنی؟ " 5 «جانم از حیاتم بیزار است. پس ناله خود را روان می سازم و در تلخی جان خود سخن می رانم. {!o #آنگاه سخن می گفتم و از او نمی ترسیدم، لیکن من در خود چنین نیستم.l Q "کاش که عصای خود را از من بردارد، و هیبت او مرا نترساند. ]3 !در میان ما حکمی نیست که بر هر دو ما دست بگذارد.  زیرا که او مثل من انسان نیست که او را جواب بدهم و با هم به محاکمه بیاییم. pY آنگاه مرا در لجن فرو می بری، و رختهایم مرا مکروه می دارد. y اگر خویشتن را به آب برف غسل دهم، و دستهای خود را به اشنان پاک کنم، X) چونکه ملزم خواهم شد. پس چرا بیجا زحمت بکشم؟ { از تمامی مشقتهای خود می ترسم و می دانم که مرا بی گناه نخواهی شمرد، ' اگر فکر کنم که ناله خود را فراموش کنم و ترش رویی خود را دور کرده، گشاده رو شوم، xi مثل کشتیهای تیزرفتار می گریزد و مثل عقاب که بر شکار فرود آید.  و روزهایم از پیک تیزرفتار تندروتر است، می گریزد و نیکویی را نمی بیند. 0Y جهان به دست شریران داده شده است و روی حاکمانش را می پوشاند. پس اگر چنین نیست، کیست که می کند؟ ve اگر تازیانه ناگهان بکشد، به امتحان بی گناهان استهزا می کند. + این امر برای همه یکی است. بنابراین می گویم که او صالح است و شریر را هلاک می سازد. {o اگر کامل هستم، خویشتن را نمی شناسم، و جان خود را مکروه می دارم.  اگر عادل می بودم دهانم مرا مجرم می ساخت، و اگر کامل می بودم مرا فاسق می شمرد. 9k اگر درباره قوت سخن گوییم، اینک او قادر است؛ و اگر درباره انصاف، کیست که وقت را برای من تعیین کند؟ nU مرا نمی گذارد که نفس بکشم، بلکه مرا به تلخیها پر می کند.  زیرا که مرا به تندبادی خرد می کند و بی سبب، زخمهای مرا بسیار می سازد.  اگر او را می خواندم و مرا جواب می داد، باور نمی کردم که آواز مرا شنیده است.  ! که اگر عادل می بودم، او را جواب نمی دادم، بلکه نزد داور خود استغاثه می نمودم. + O «پس به طریق اولی '، من کیستم که او را جواب دهم و سخنان خود را بگزینم تا با او مباحثه نمایم؟ v e خدا خشم خود را باز نمی دارد و مددکاران رحب زیر او خم می شوند.  ) اینک او می رباید و کیست که او را منع نماید؟ و کیست که به او تواند گفت: چه می کنی؟  اینک از من می گذرد و او را نمی بینم، و عبور می کند و او را احساس نمی نمایم. q[ که کارهای عظیم بی قیاس را می کند و کارهای عجیب بی شمار را. gG که دب اکبر و جبار و ثریا را آفرید، و برجهای جنوب را؛ {o که به تنهایی ، آسمانها را پهن می کند و بر موجهای دریا می خرامد؛  که آفتاب را امر می فرماید و طلوع نمی کند و ستارگان را مختوم می سازد؛ pY که زمین را از مکانش می جنباند، و ستونهایش متزلزل می شود؛ - آنکه کوهها را منتقل می سازد و نمی فهمند، و در غضب خویش آنها را واژگون می گرداند،  او در ذهن حکیم و در قوت تواناست. کیست که با او مقاومت کرده و کامیاب شده باشد؟ w اگر بخواهد با وی منازعه نماید، یکی از هزار او را جواب نخواهد داد.  «یقین می دانم که چنین است. لیکن انسان نزد خدا چگونه عادل شمرده شود؟ , U پس ایوب در جواب گفت: ~خصمان تو به خجالت ملبس خواهند شد، و خیمه شریران نابود خواهد گردید.»q}[تا دهان تو را از خنده پر کند، و لبهایت را از آواز شادمانی. |{همانا خدا مرد کامل را حقیر نمی شمارد، و شریر را دستگیری نمی نماید،l{Qاینک خوشی طریقش همین است و دیگران از خاک خواهند رویید. zyاگر از جای خود کنده شود، او را انکار کرده، می گوید: تو را نمی بینم. yریشه هایش بر توده های سنگ درهم بافته می شود، و بر سنگلاخ نگاه می کند. {xoپیش روی آفتاب، تر و تازه می شود و شاخه هایش در باغش پهن می گردد. wبر خانه خود تکیه می کند و نمی ایستد؛ به آن متمسک می شود و لیکن قایم نمی ماند. fvEکه امید او منقطع می شود، و اعتمادش خانه عنکبوت است. u} همچنین است راه جمیع فراموش کنندگان خدا. و امید ریاکار ضایع می شود، {to هنگامی که هنوز سبز است و بریده نشده، پیش از هر گیاه خشک می شود؛ dsA آیا نی ، بی خلاب می روید، یا قصب، بی آب نمو می کند؟ r) آیا ایشان تو را تعلیم ندهند و با تو سخن نرانند؟ و از دل خود کلمات بیرون نیارند؟ q چونکه ما دیروزی هستیم و هیچ نمی دانیم، و روزهای ما سایه ای بر روی زمین است. pزیرا که از قرنهای پیشین سؤال کن، و به آنچه پدران ایشان تفحص کردند توجه نما، toaو اگر چه ابتدایت صغیر می بود، عاقبت تو بسیار رفیع می گردید. %nCاگر پاک و راست می بودی، البته برای تو بیدار می شد، و مسکن عدالت تو را برخوردار می ساخت. m}اگر تو به جد و جهد خدا را طلب می کردی و نزد قادر مطلق تضرع می نمودی، lچون فرزندان تو به او گناه ورزیدند، ایشان را به دست عصیان ایشان تسلیم نمود. }ksآیا خدا داوری را منحرف سازد؟ یا قادر مطلق انصاف را منحرف نماید؟ j{«تا به کی این چیزها را خواهی گفت و سخنان دهانت باد شدید خواهد بود؟ 5i gپس بلدد شوحی در جواب گفت: ^h5و چرا گناهم را نمی آمرزی، و خطایم را دور نمی سازی؟ زیرا که اﻵن در خاک خواهم خوابید، و مرا تفحص خواهی کرد و نخواهم بود.»dgAمن گناه کردم، اما با تو ای پاسبان بنی آدم چه کنم؟ برای چه مرا به جهت خود هدف ساخته ای، به حدی که برای خود بار سنگین شده ام؟ fتا به کی چشم خود را از من برنمی گردانی؟ مرا واگذار تا آب دهان خود را فرو برم. jeMو هر بامداد از او تفقد نمایی و هرلحظه او را بیازمایی؟ udc«انسان چیست که او را عزت بخشی، و دل خود را با او مشغول سازی؟ c+کاهیده می شوم و نمی خواهم تا به ابد زنده بمانم. مرا ترک کن زیرا روزهایم نفسی است. b به حدی که جانم خفه شدن را اختیار کرد و مرگ را بیشتر از این استخوانهایم. a{آنگاه مرا به خوابها ترسان گردانیدی، و به رؤیاها مرا هراسان ساختی. ` چون گفتم که تختخوابم مرا تسلی خواهد داد و بسترم شکایت مرا رفع خواهد کرد؛ k_O آیا من دریا هستم یا نهنگم که بر من کشیکچی قرار می دهی؟ 0^Y پس من نیز دهان خود را نخواهم بست. از تنگی روح خود سخن می رانم، و از تلخی جانم شکایت خواهم کرد. z]m به خانه خود دیگر نخواهد برگشت، و مکانش باز او را نخواهد شناخت. \1 مثل ابر که پراکنده شده، نابود می شود. همچنین کسی که به گور فرود می رود، برنمی آید. 2[]چشم کسی که مرا می بیند دیگر به من نخواهد نگریست، و چشمانت برای من نگاه خواهد کرد و نخواهم بود. Z}به یاد آور که زندگی من باد است، و چشمانم دیگر نیکویی را نخواهد دید. uYcروزهایم از ماکوی جولا تیزروتر است، و بدون امید تمام می شود. Xجسدم از کرمها و پاره های خاک ملبس است، و پوستم تراکیده و مقروح می شود. 0WYچون می خوابم می گویم: کی برخیزم؟ و شب بگذرد و تا سپیده صبح از پهلو به پهلو گردیدن خسته می شوم. Vهمچنین ماههای بطالت نصیب من شده است، و شبهای مشقت برای من معین گشته. U}مثل غلام که برای سایه اشتیاق دارد، و مزدوری که منتظر مزد خویش است، T «آیا برای انسان بر زمین مجاهده ای نیست؟ و روزهای وی مثل روزهای مزدور نی؟ Sآیا در زبان من بی انصافی می باشد؟ و آیا کام من چیزهای فاسد را تمیز نمی دهد؟~Ruبرگردید و بی انصافی نباشد، و باز برگردید زیرا عدالت من قایم است. Q پس اﻵن التفات کرده، بر من توجه نمایید، و روبه روی شما دروغ نخواهم گفت. P{یقینا برای یتیم قرعه می اندازید و دوست خود را مال تجارت می شمارید. O!آیا گمان می برید که سخنان را تنبیه می نمایید و سخنان مایوس را که مثل باد است؟ wNgسخنان راستی چقدر زورآور است! اما تنبیه شما چه نتیجه می بخشد؟ M«مرا تعلیم دهید و من خاموش خواهم شد، و مرا بفهمانید که در چه چیز خطا کردم. tLaیا مرا از دست دشمن رها کنید؟ و مرا از دست ظالمان فدیه دهید؟ Kآیا گفتم که چیزی به من ببخشید؟ یا ارمغانی از اموال خود به من بدهید؟ yJkزیرا که اﻵن شما مثل آنها شده اید، مصیبتی دیدید و ترسان گشتید. mISاز امید خود خجل گردیدند. به آنجا رسیدند و شرمنده گشتند. H کاروانیان تیما به آنها نگران بودند. قافله های سبا امید آنها را داشتند. Gکاروانیان از راه خود منحرف می شوند، و در بیابان داخل شده، هلاک می گردند. F9وقتی که آب از آنها می رود، نابود می شوند. و چون گرما شود، از جای خود ناپدید می گردند. dEAکه از یخ سیاه فام می باشند، و برف در آنها مخفی است. Dاما برادران من مثل نهرها مرا فریب دادند، مثل رودخانه وادیها که می گذرند؛ Cحق شکسته دل از دوستش ترحم است، اگر چه هم ترس قادر مطلق را ترک نماید. pBY آیا بالکل بی اعانت نیستم؟ و مساعدت از من مطرود نشده است؟ `A9 آیا قوت من قوت سنگها است؟ و یا گوشت من برنج است؟ t@a من چه قوت دارم که انتظار بکشم و عاقبت من چیست که صبر نمایم؟ /?W آنگاه معهذا مرا تسلی می شد و در عذاب الیم شاد می شدم، چونکه کلمات حضرت قدوس را انکار ننمودم. > و خدا راضی شود که مرا خرد کند، و دست خود را بلند کرده، مرا منقطع سازد! p=Y«کاش که مسالت من برآورده شود، و خدا آرزوی مرا به من بدهد! <جان من از لمس نمودن آنها کراهت دارد. آنها برای من مثل خوراک، زشت است. ;آیا چیز بی مزه، بی نمک خورده می شود؟ و یا در سفیده تخم، طعم می باشد؟ :آیا گورخر با داشتن علف عرعر می کند؟ و یا گاو بر آذوقه خود بانگ می زند؟ E9زیرا تیرهای قادرمطلق در اندرون من است، و روح من زهر آنها را می آشامد، و ترسهای خدا بر من صف آرایی می کند. 8زیرا که اﻵن از ریگ دریا سنگینتر است. از این سبب سخنان من بیهوده می باشد. w7g«کاش که غصه من سنجیده شود، و مشقت مرا در میزان با آن بگذارند. 06 ]و ایوب جواب داده، گفت: 5اینک این را تفتیش نمودیم و چنین است، پس تو این را بشنو و برای خویشتن بدان.» 4و در شیخوخیت به قبر خواهی رفت، مثل بافه گندم که در موسمش برداشته می شود. n3Uو خواهی دانست که ذریتت کثیر است و اولاد تو مثل علف زمین. )2Kو خواهی دانست که خیمه تو ایمن است، و مسکن خود را تجسس خواهی کرد و چیزی مفقود نخواهی یافت. 1زیرا با سنگهای صحرا همداستان خواهی بود، و وحوش صحرا با تو صلح خواهند کرد. |0qبر خرابی و تنگسالی خواهی خندید، و از وحوش زمین بیم نخواهی داشت. / از تازیانه زبان پنهان خواهی ماند، و چون هلاکت آید، از آن نخواهی ترسید. n.Uدر قحط تو را از موت فدیه خواهد داد، و در جنگ از دم شمشیر. - در شش بلا، تو را نجات خواهد داد و در هفت بلا،هیچ ضرر بر تو نخواهد رسید. , زیرا که او مجروح می سازد و التیام می دهد، و می کوبد و دست او شفا می دهد. +«هان، خوشابحال شخصی که خدا تنبیهش می کند. پس تادیب قادر مطلق را خوار مشمار. s*_پس امید، برای ذلیل پیدا می شود و شرارت دهان خود را می بندد. w)gکه مسکین را از شمشیر دهان ایشان، و از دست زورآور نجات می دهد. (در روز به تاریکی برمی خورند و به وقت ظهر، مثل شب کورانه راه می روند؛ '  که حکیمان را در حیله ایشان گرفتار می سازد، و مشورت مکاران مشوش می شود. )&K که فکرهای حیله گران را باطل می سازد، به طوری که دستهای ایشان هیچ کار مفید نمی تواند کرد؛ % تا مسکینان را به مقام بلند برساند، و ماتمیان به سلامتی سرافراشته شوند؛ ~$u که بر روی زمین باران می باراند، و آب بر روی صخره ها جاری می سازد، ^#5 که اعمال عظیم و بی قیاس می کند و عجایب بی شمار؛ t"aو لکن من نزد خدا طلب می کردم، و دعوی خود را بر خدا می سپردم، |!qبلکه انسان برای مشقت مولود می شود، چنانکه شراره ها بالا می پرد. m Sزیرا که بلا از غبار در نمی آید، و مشقت از زمین نمی روید. Cکه گرسنگان محصول او را می خورند، و آن را نیز از میان خارها می چینند، و دهان تله برای دولت ایشان باز است. فرزندان او از امنیت دور هستند و در دروازه پایمال می شوند و رهاننده ای نیست. zmمن احمق را دیدم که ریشه می گرفت و ناگهان مسکن او را نفرین کردم. dAزیرا غصه ، احمق را می کشد و حسد، ابله را می میراند. & G«اﻵن استغاثه کن و آیا کسی هست که تو را جواب دهد؟ و به کدامیک از مقدسان توجه خواهی نمود؟ ~uآیا طناب خیمه ایشان از ایشان کنده نمی شود؟ پس بدون حکمت می میرند.!از صبح تا شام خرد می شوند، تا به ابد هلاک می شوند و کسی آن را به خاطر نمی آورد. 6eپس چند مرتبه زیاده به ساکنان خانه های گلین، که اساس ایشان در غبار است، که مثل بید فشرده می شوند!  اینک بر خادمان خود اعتماد ندارد، و به فرشتگان خویش، حماقت نسبت می دهد. !که آیا انسان به حضور خدا عادل شمرده شود؟ و آیا مرد در نظر خالق خود طاهر باشد؟ /Wدر آنجا ایستاد، اما سیمایش را تشخیص ننمودم. صورتی در پیش نظرم بود. خاموشی بود و آوازی شنیدم hIآنگاه روحی از پیش روی من گذشت، و مویهای بدنم برخاست. ykخوف و لرز بر من مستولی شد که جمیع استخوانهایم را به جنبش آورد. }s در تفکرها از رؤیاهای شب، هنگامی که خواب سنگین بر مردم غالب شود، ve «سخنی به من در خفا رسید، و گوش من آواز نرمی از آن احساس نمود.  شیر نر از نابودن شکار هلاک می شود و بچه های شیر ماده پراکنده می گردند. c? غرش شیر و نعره سبع و دندان شیربچه ها شکسته می شود. kO از نفخه خدا هلاک می شوند و از باد غضب او تباه می گردند. 9چنانکه من دیدم آنانی که شرارت را شیار می کنند و شقاوت را می کارند، همان را می دروند. y kاﻵن فکر کن! کیست که بی گناه هلاک شد؟ و راستان در کجا تلف شدند؟ y kآیا توکل تو بر تقوای تو نیست؟ و امید تو بر کاملیت رفتار تو نی؟  لیکن اﻵن به تو رسیده است و ملول شده ای؛ تو را لمس کرده است و پریشان گشته ای. ~ uسخنان تو لغزنده را قایم داشت، و تو زانوهای لرزنده را تقویت دادی. veاینک بسیاری را ادب آموخته ای و دستهای ضعیف را تقویت داده ای. A{«اگرکسی جرأت کرده، با تو سخن گوید، آیا تو را ناپسند می آید؟ لیکن کیست که بتواند از سخن گفتن بازایستد؟ ;~~]}}k||p| {{zzyuxxWwwevvkuutotss rqpp!oonn%mllGkktjjgiiWhhPggXffrf eqedd ccbaai``Y__L^^M]]\d[[ZZZYYbXXLWdVV> =n<اینک سعادتمندی ایشان در دست ایشان نیست. کاشکه مشورت شریران از من دور باشد. =#قادر مطلق کیست که او را عبادت نماییم، و ما را چه فایده که از او استدعا نماییم. <{و به خدا می گویند: از ما دور شو زیرا که معرفت طریق تو را نمی خواهیم. ; روزهای خود را در سعادتمندی صرف می کنند، و به لحظه ای به هاویه فرود می روند. e:C با دف وعود می سرایند، و با صدای نای شادی می نمایند. ~9u بچه های خود را مثل گله بیرون می فرستند و اطفال ایشان رقص می کنند. 8 گاو نر ایشان جماع می کند و خطا نمی کند و گاو ایشان می زاید و سقط نمی نماید. |7q خانه های ایشان، از ترس ایمن می باشد و عصای خدا بر ایشان نمی آید. 6#ذریت ایشان به حضور ایشان، با ایشان استوار می شوند و اولاد ایشان در نظر ایشان. ~5uچرا شریران زنده می مانند، پیر می شوند و در توانایی قوی می گردند؟ q4[هرگاه به یاد می آورم، حیران می شوم و لرزه جسد مرا می گیرد. i3Kبه من توجه کنید و تعجب نمایید، و دست به دهان بگذارید. o2Wو اما من، آیا شکایتم نزد انسان است؟ پس چرا بی صبر نباشم؟ q1[با من تحمل نمایید تا بگویم، و بعد از گفتنم استهزا نمایید. `09«بشنوید، کلام مرا بشنوید، و این، تسلی شما باشد. ,/ Uپس ایوب در جواب گفت: r.]این است نصیب مرد شریر از خدا و میراث مقدر او از قادر مطلق.»w-gمحصول خانه اش زایل خواهد شد، و در روز غضب او نابود خواهد گشت. ,yآسمانها عصیانش را مکشوف خواهد ساخت، و زمین به ضد او خواهد برخاست. l+Qتمامی تاریکی برای ذخایر او نگاه داشته شده است. و آتش ندمیده آنها را خواهد سوزانید، و آنچه را که در چادرش باقی است، خواهد خورد. 8*iآن را می کشد و از جسدش بیرون می آید، و پیکان براق از زهره اش درمی رود و ترسها بر او استیلا می یابد. s)_از اسلحه آهنین خواهد گریخت و کمان برنجین، او را خواهد سفت. V(%در وقتی که شکم خود را پر می کند، خدا حدت خشم خود را بر او خواهد فرستاد، و حینی که می خورد آن را بر او خواهد بارانید. 8'iهنگامی که دولت او بی نهایت گردد، در تنگی گرفتار می شود، و دست همه ذلیلان بر او استیلا خواهد یافت. &yچیزی نمانده است که نخورده باشد. پس برخورداری او دوام نخواهد داشت. %- «زیرا که در حرص خود قناعت را ندانست. پس از نفایس خود، چیزی استرداد نخواهد کرد.». #$?زیرا فقیران را زبون ساخته و ترک کرده است. پس خانه ای را که دزدیده است، بنا نخواهد کرد. 6#eثمره زحمت خود را رد کرده، آن را فرو نخواهد برد، و برحسب دولتی که کسب کرده است، شادی نخواهد نمود. t"aبر رودخانه ها نظر نخواهند کرد، بر نهرها و جویهای شهد و شیر. n!Uاو زهر مارها را خواهد مکید، و زبان افعی او را خواهد کشت.  'دولت را فرو برده است و آن را قی خواهد کرد، و خدا آن را از شکمش بیرون خواهد نمود. {لیکن خوراک او در احشایش تبدیل می شود، و در اندرونش زهرمار می گردد.   اگر چه او را دریغ دارد و از دست ندهد، و آن را در میان کام خود نگاه دارد. yk اگر چه شرارت در دهانش شیرین باشد، و آن را زیر زبانش پنهان کند. }s استخوانهایش از جوانی پر است، لیکن همراه او در خاک خواهد خوابید.  فرزندانش نزد فقیران تذلل خواهند کرد، و دستهایش دولت او را پس خواهد داد.  چشمی که او را دیده است دیگر نخواهد دید، و مکانش باز بر او نخواهد نگریست.  مثل خواب، می پرد و یافت نمی شود، و مثل رؤیای شب، او را خواهند گریزانید. لیکن مثل فضله خود تا به ابد هلاک خواهد شد، و بینندگانش خواهند گفت: کجا است؟ اگر چه شوکت او تا به آسمان بلند شود، و سر خود را تا به فلک برافرازد، s_که شادی شریران، اندک زمانی است، و خوشی ریاکاران، لحظه ای؟  آیا این را از قدیم ندانسته ای، از زمانی که انسان بر زمین قرار داده شد، wgسرزنش توبیخ خود را شنیدم، و از فطانتم روح من مرا جواب می دهد. 5«از این جهت فکرهایم مرا به جواب دادن تحریک می کند، و به این سبب، من تعجیل می نمایم. 9 oپس صوفر نعماتی در جواب گفت: +Oپس از شمشیر بترسید، زیرا که سزاهای شمشیر غضبناک است، تا دانسته باشید که داوری خواهد بود.»  اگر بگویید چگونه بر او جفا نماییم و حال آنگاه اصل امر در من یافت می شود. Y+و من او را برای خود خواهم دید. و چشمان من بر او خواهد نگریست و نه چشم دیگری. اگر چه گرده هایم در اندرونم تلف شده باشد. wو بعد از آنکه این پوست من تلف شود، بدون جسدم نیز خدا را خواهم دید.  و من می دانم که ولی من زنده است، و در ایام آخر، بر زمین خواهد برخاست. f Eو با قلم آهنین و سرب بر صخره ای تا به ابد کنده می شد! u cکاش که سخنانم اﻵن نوشته می شد! کاشکه در کتابی ثبت می گردید، l Qچرا مثل خدا بر من جفا می کنید و از گوشت من سیر نمی شوید. بر من ترحم کنید! ترحم کنید شما ای دوستانم! زیرا دست خدا مرا لمس نموده است. استخوانم به پوست و گوشتم چسبیده است، و با پوست دندانهای خود خلاصی یافته ام. 1همه اهل مشورتم از من نفرت می نمایند، و کسانی را که دوست می داشتم از من برگشته اند. بچه های کوچک نیز مرا حقیر می شمارند و چون برمی خیزم به ضد من حرف می زنند. s_نفس من نزد زنم مکروه شده است و تضرع من نزد اولاد رحم مادرم. 'غلام خود را صدا می کنم و مرا جواب نمی دهد، اگر چه او را به دهان خود التماس بکنم. نزیلان خانه ام و کنیزانم مرا غریب می شمارند، و در نظر ایشان بیگانه شده ام. kOخویشانم مرا ترک نموده و آشنایانم مرا فراموش کرده اند.  «برادرانم را از نزد من دور کرده است و آشنایانم از من بالکل بیگانه شده اند. $A فوجهای او با هم می آیند و راه خود را بر من بلند می کنند و به اطراف خیمه من اردو می زنند. ve غضب خود را بر من افروخته ، و مرا یکی از دشمنان خود شمرده است. ~ مرا از هر طرف خراب نموده، پس هلاک شدم. و مثل درخت، ریشه امید مرا کنده است. d}A جلال مرا از من کنده است و تاج را از سر من برداشته ، |9طریق مرا حصار نموده است که از آن نمی توانم گذشت و بر راههای من تاریکی را گذارده است. {اینک از ظلم، تضرع می نمایم و مستجاب نمی شوم و استغاثه می کنم و دادرسی نیست. zپس بدانید که خدا دعوی مرا منحرف ساخته ، و به دام خود مرا احاطه نموده است. tyaاگر فی الواقع بر من تکبر نمایید و عار مرا بر من اثبات کنید، hxIو اگر فی الحقیقه خطا کرده ام، خطای من نزد من می ماند. wاین ده مرتبه است که مرا مذمت نمودید، و خجالت نمی کشید که با من سختی می کنید؟ vw«تا به کی جان مرا می رنجانید؟ و مرا به سخنان خود فرسوده می سازید؟ ,u Uپس ایوب در جواب گفت: !t;به درستی که مسکنهای شریران چنین می باشد، و مکان کسی که خدا را نمی شناسد مثل این است.»sمتاخرین از روزگارش متحیر خواهند شد، چنانکه بر متقدمین، ترس مستولی شده بود. r7او را در میان قومش نه اولاد و نه ذریت خواهد بود، و در ماوای او کسی باقی نخواهد ماند. qاز روشنایی به تاریکی رانده می شود، و او را از ربع مسکون خواهند گریزانید. ypkیادگار او از زمین نابود می گردد، و در کوچه ها اسم نخواهد داشت. so_ریشه هایش از زیر می خشکد، و شاخه اش از بالا بریده خواهد شد. n-کسانی که از وی نباشند در خیمه او ساکن می گردند، و گوگرد بر مسکن او پاشیده می شود. .mUآنچه بر آن اعتماد می داشت، از خیمه او ربوده می شود، و خود او نزد پادشاه ترسها رانده می گردد. plY اعضای جسد او را می خورد. نخست زاده موت، جسد او را می خورد. qk[ شقاوت، برای او گرسنه است، و ذلت، برای لغزیدن او حاضر است. j ترسها از هر طرف او را هراسان می کند، و به او چسبیده، وی را می گریزاند. giG دام برایش در زمین پنهان شده است، و تله برایش در راه. |hq تله پاشنه او را خواهد گرفت، و دام، او را به زور نگاه خواهد داشت. gزیرا به پایهای خود در دام خواهد افتاد، و به روی تله ها راه خواهد رفت. xfiقدمهای قوتش تنگ می شود. و مشورت خودش او را به زیر خواهد افکند. eدر خیمه او روشنایی به تاریکی مبدل می گردد، و چراغش بر او خاموش خواهد شد. d البته روشنایی شریران خاموش خواهد شد، و شعله آتش ایشان نور نخواهد داد. ?cwای که در غضب خود خویشتن را پاره می کنی ، آیا به خاطر تو زمین متروک شود، یا صخره از جای خود منتقل گردد؟ ebCچرا مثل بهایم شمرده شویم؟ و در نظر شما نجس نماییم؟ a-«تا به کی برای سخنان، دامها می گسترانید؟ تفکر کنید و بعد از آن تکلم خواهیم نمود. 5` gپس بلدد شوحی در جواب گفت: ~_uتا بندهای هاویه فرو می رود، هنگامی که با هم در خاک نزول (نماییم).»b^=پس امید من کجا است؟ و کیست که امید مرا خواهد دید؟ ] و به هلاکت می گویم تو پدر من هستی و به کرم که تو مادر و خواهر من می باشی. \ وقتی که امید دارم هاویه خانه من می باشد، و بستر خود را در تاریکی می گسترانم، [  شب را به روز تبدیل می کنند و با وجود تاریکی می گویند روشنایی نزدیک است. pZY روزهای من گذشته ، و قصدهای من و فکرهای دلم منقطع شده است. Yy «اما همه شما برگشته ، اﻵن بیایید و در میان شما حکیمی نخواهم یافت. #X? لیکن مرد عادل به طریق خود متمسک می شود، و کسی که دست پاک دارد، در قوت ترقی خواهد نمود. W1راستان به سبب این، حیران می مانند و صالحان خویشتن را بر ریاکاران برمی انگیزانند. xViچشم من از غصه کاهیده شده است، و تمامی اعضایم مثل سایه گردیده. Uمرا نزد امتها مثل ساخته است، و مثل کسی که بر رویش آب دهان اندازند شده ام. Tکسی که دوستان خود را به تاراج تسلیم کند، چشمان فرزندانش تار خواهد شد. Sچونکه دل ایشان را از حکمت منع کرده ای، بنابراین ایشان را بلند نخواهی ساخت. Rاﻵن گرو بده و به جهت من نزد خود ضامن باش. والا کیست که به من دست دهد؟ Qبه درستی که استهزا کنندگان نزد منند، و چشم من در منازعت ایشان دائما می ماند. zP o«روح من تلف شده، و روزهایم تمام گردیده، و قبر برای من حاضر است. Oyزیرا سالهای اندک سپری می شود، پس به راهی که برنمی گردم، خواهم رفت.N)و آیا برای انسان نزد خدا محاجه می کند، مثل بنی آدم که برای همسایه خود می نماید؟ wMgدوستانم مرا استهزا می کنند، لیکن چشمانم نزد خدا اشک می ریزد. tLaاینک اﻵن نیز شاهد من در آسمان است، و گواه من در اعلی علیین. cK?ای زمین خون مرا مپوشان، و استغاثه مرا آرام نباشد. kJOاگر چه هیچ بی انصافی در دست من نیست، و دعای من پاک است. lIQروی من از گریستن سرخ شده است، و بر مژگانم سایه موت است. vHeبر پوست خود پلاس دوخته ام، و شاخ خود را در خاک خوار نموده ام. vGeمرا زخم بر زخم، مجروح می سازد و مثل جبار، بر من حمله می آورد. .FU تیرهایش مرا احاطه کرد. گرده هایم را پاره می کند و شفقت نمی نماید. و زهره مرا به زمین می ریزد. HE  چون در راحت بودم مرا پاره پاره کرده است، و گردن مرا گرفته ، مرا خرد کرده، و مرا برای هدف خود نصب نموده است. D{ خدا مرا به دست ظالمان تسلیم نموده، و مرا به دست شریران افکنده است. /CW دهان خود را بر من گشوده اند، بر رخسار من به استحقار زده اند، به ضد من با هم اجتماع نموده اند. SB در غضب خود مرا دریده و بر من جفا نموده است. دندانهایش را بر من افشرده و مثل دشمنم چشمان خود را بر من تیز کرده است. *AMمرا سخت گرفتی و این بر من شاهد شده است. و لاغری من به ضد من برخاسته ، روبرویم شهادت می دهد. @}لیکن اﻵن او مرا خسته نموده است، تو تمامی جماعت مرا ویران ساخته ای. ?«اگر من سخن گویم، غم من رفع نمی گردد؛ و اگر ساکت شوم مرا چه راحت حاصل می شود؟ >لیکن شما را به دهان خود تقویت می دادم و تسلی لبهایم غم شما را رفع می نمود. d=Aمن نیز مثل شما می توانستم بگویم، اگر جان شما در جای جان من می بود، و سخنها به ضد شما ترتیب دهم، و سر خود را بر شما بجنبانم، <!آیا سخنان باطل را انتها نخواهد شد؟ و کیست که تو را به جواب دادن تحریک می کند؟ {;o«بسیار چیزها مثل این شنیدم. تسلی دهندگان مزاحم، همه شما هستید. ,: Uپس ایوب در جواب گفت: 9 #به شقاوت حامله شده، معصیت را می زایند و شکم ایشان فریب را آماده می کند.»(8I"زیرا که جماعت ریاکاران، بی کس خواهند ماند، و خیمه های رشوه خواران را آتش خواهد سوزانید. 7!مثل مو، غوره خود را خواهد افشاند، و مثل زیتون، شکوفه خود را خواهد ریخت؛ {6o قبل از رسیدن وقتش تماما ادا خواهد شد و شاخه او سبز نخواهد ماند. 5 به بطالت توکل ننماید و خود را فریب ندهد، والا بطالت اجرت او خواهد بود. /4Wاز تاریکی رها نخواهد شد، و آتش، شاخه هایش را خواهد خشکانید، و به نفخه دهان او زائل خواهد شد. 35او غنی نخواهد شد و دولتش پایدار نخواهد ماند، و املاک او در زمین زیاد نخواهد گردید. 2و در شهرهای ویران و خانه های غیرمسکون که نزدیک به خراب شدن است ساکن می شود. 1چونکه روی خود را به پیه پوشانیده، و کمر خود را با شحم ملبس ساخته است. s0_با گردن بلند بر او تاخت می آورد، با گلمیخهای سخت سپر خویش، /yزیرا دست خود را به ضد خدا دراز می کند و بر قادر مطلق تکبر می نماید. .تنگی و ضیق او را می ترساند، مثل پادشاه مهیای جنگ بر او غلبه می نماید. -برای نان می گردد و می گوید کجاست. و می داند که روز تاریکی نزد او حاضر است. },sباور نمی کند که از تاریکی خواهد برگشت و شمشیر برای او مراقب است. }+sصدای ترسها در گوش وی است. در وقت سلامتی تاراج کننده بر وی می آید. *+شریر در تمامی روزهایش مبتلای درد است و سالهای شمرده شده برای مرد ظالم مهیا است. )که به ایشان به تنهایی زمین داده شد، و هیچ غریبی از میان ایشان عبور نکرد؛ p(Yکه حکیمان آن را از پدران خود روایت کردند و مخفی نداشتند، 'yمن برای تو بیان می کنم، پس مرا بشنو و آنچه دیده ام حکایت می نمایم؛ x&iپس از طریق اولی انسان مکروه و فاسد که شرارت را مثل آب می نوشد. w%gاینک بر مقدسان خود اعتماد ندارد، و آسمانها در نظرش پاک نیست. l$Q«انسان چیست که پاک باشد، و مولود زن که عادل شمرده شود؟ #! که روح خود را به ضد خدا بر می گردانی ، و چنین سخنان را از دهانت بیرون می آوری؟ f"E چرا دلت تو را می رباید؟ و چرا چشمانت را بر هم می زنی e!C آیا تسلی های خدا برای تو کم است و کلام ملایم با تو؟ { o نزد ما ریش سفیدان و پیران هستند که در روزها از پدر تو بزرگترند. wg چه می دانی که ما هم نمی دانیم؟ و چه می فهمی که نزد ما هم نیست؟ {oآیا مشورت مخفی خدا را شنیده ای و حکمت را بر خود منحصر ساخته ای؟ }آیا شخص اول از آدمیان زاییده شده ای؟ و پیش از تلها به وجود آمده ای؟ ~uدهان خودت تو را ملزم می سازد و نه من، و لبهایت بر تو شهادت می دهد. زیرا که دهانت، معصیت تو را ظاهر می سازد و زبان حیله گران را اختیار می کنی. {oاما تو خداترسی را ترک می کنی و تقوا را به حضور خدا ناقص می سازی. wآیا به سخن بی فایده محاجه نماید؟ و به کلماتی که هیچ نفع نمی بخشد؟ «آیا مرد حکیم، از علم باطل جواب دهد؟ و بطن خود را از باد شرقی پر سازد؟ = wپس الیفاز تیمانی در جواب گفت: برای خودش فقط جسد او از درد بی تاب می شود، و برای خودش جان او ماتم می گیرد.»/پسرانش به عزت می رسند و او نمی داند. یا به ذلت می افتند و ایشان را به نظر نمی آورد. )بر او تا به ابد غلبه می کنی ، پس می رود. روی او را تغییر می دهی و او را رها می کنی. 7آب سنگها را می ساید، و سیلهایش خاک زمین را می برد. همچنین امید انسان را تلف می کنی ؛ {به درستی کوهی که می افتد فانی می شود و صخره از مکانش منتقل می گردد. kOمعصیت من در کیسه مختوم است، و خطای مرا مسدود ساخته ای. zmاما اﻵن قدمهای مرا می شماری؛ و آیا برگناه من پاسبانی نمی کنی؟  تو ندا خواهی کرد و من جواب خواهم داد، و به صنعت دست خود مشتاق خواهی شد. ?wاگر مرد بمیرد بار دیگر زنده شود؟ در تمامی روزهای مجاهده خود انتظار خواهم کشید، تا وقت تبدیل من برسد. T ! کاشکه مرا در هاویه پنهان کنی ؛ و تا غضبت فرو نشیند، مرا مستور سازی؛ و برایم زمانی تعیین نمایی تا مرا به یاد آوری. T ! همچنین انسان می خوابد و برنمی خیزد، تا نیست شدن آسمانها بیدار نخواهند شد و از خواب خود برانگیخته نخواهند گردید. v e چنانکه آبها از دریا زایل می شود، و نهرها ضایع و خشک می گردد، z m اما مرد می میرد و فاسد می شود؛ و آدمی چون جان را سپارد کجا است؟ t a لیکن از بوی آب، رمونه می کند و مثل نهال نو، شاخه ها می آورد. kOاگر چه ریشه اش در زمین کهنه شود، و تنه آن در خاک بمیرد. )K«زیرا برای درخت امیدی است که اگر بریده شود باز خواهد رویید، و رمونهایش نابود نخواهد شد،  از او رو بگردان تا آرام گیرد، و مثل مزدور روزهای خود را به انجام رساند. >uچونکه روزهایش مقدر است و شماره ماههایش نزد توست و حدی از برایش گذاشته ای که از آن تجاوز نتواند نمود. kOکیست که چیز طاهر را از چیز نجس بیرون آورد؟ هیچکس نیست.  و آیا بر چنین شخص چشمان خود را می گشایی و مرا با خود به محاکمه می آوری؟ wgمثل گل می روید و بریده می شود، و مثل سایه می گریزد و نمی ماند. u e«انسان که از زن زاییده می شود، قلیلالایام و پر از زحمات است. q[ و حال آنکه مثل چیز گندیده فاسد، و مثل جامه بید خورده هستم.&E و پایهای مرا در کنده می گذاری، و جمیع راههایم را نشان می کنی و گرد کف پاهایم خط می کشی ؛ ~# زیرا که چیزهای تلخ را به ضد من می نویسی ، و گناهان جوانی ام را نصیب من می سازی. } آیا برگی را که از باد رانده شده است می گریزانی؟ و کاه خشک را تعاقب می کنی؟ n|U چرا روی خود را از من می پوشانی؟ و مرا دشمن خود می شماری؟ q{[ خطایا و گناهانم چقدر است؟ تقصیر و گناه مرا به من بشناسان. zy آنگاه بخوان و من جواب خواهم داد، یا اینکه من بگویم و مرا جواب بده. dyA دست خود را از من دور کن و هیبت تو مرا هراسان نسازد. {xo فقط دو چیز به من مکن. آنگاه خود را از حضور تو پنهان نخواهم ساخت. zwm کیست که بامن مخاصمه کند؟ پس خاموش شده، جان را تسلیم خواهم کرد. vw اینک اﻵن دعوی خود را مرتب ساختم و می دانم که عادل شمرده خواهم شد. muS بشنوید! سخنان مرا بشنوید، و دعوی من به گوشهای شما برسد. t} این نیز برای من نجات خواهد شد، زیرا ریاکار به حضور او حاضر نمی شود. $sA اگرچه مرا بکشد، برای او انتظار خواهم کشید. لیکن راه خود را به حضور او ثابت خواهم ساخت. rr] چرا گوشت خود را با دندانم بگیرم و جان خود را در دستم بنهم؟ |~~}||Y{{Gzz5yyJxx whvvHvuu0tssprrTqppZoo,nnmmlbkk[jiiChhCgg&fee2dcc@baam``_}^^ ]]J\\D[[.ZZpYYaXXX(WW9VVJUUSTTSS4RRQ}PPTOO,NMMzLLBKK:JJIzIHtGGFF)EoDDCC?BBBAA6@@e??o>>O==f= <77 665t44f33S22711_00_//3..;--,+**){((o''z&&v%%E$l##^""3!! Jzifr I!&!G&ntg J $ uU.&!A} آنگاه خشم الیهو ابن برکئیل بوزی که از قبیله رام بود مشتعل شد، و غضبش بر ایوب افروخته گردید، از این جهت که خویشتن را از خدا عادلتر می نمود؛ @  پس آن سه مرد از جواب دادن به ایوب باز ماندند، چونکه او در نظر خود عادل بود. ~?u(پس خارها به عوض گندم و کرکاس به عوض جو بروید.» سخنان ایوب تمام شد.>y'اگر محصولاتش را بدون قیمت می خوردم و جان مالکانش را تلف می نمودم، w=g&اگر زمین من بر من فریاد می کرد و مرزهایش با هم گریه می کردند، < %شماره قدمهای خود را برای او بیان می کردم و مثل امیری به او تقرب می جستم. w;g$یقینا که آن را بر دوش خود برمی داشتم و مثل تاج بر خود می بستم. S:#کاش کسی بود که مرا می شنید؛ اینک امضای من حاضر است. پس قادر مطلق مرا جواب دهد. و اینک کتابتی که مدعی من نوشته است. R9"از این جهت که از انبوه کثیر می ترسیدم و اهانت قبایل مرا هراسان می ساخت، پس ساکت مانده، از در خود بیرون نمی رفتم. 8-!اگر مثل آدم، تقصیر خود را می پوشانیدم و عصیان خویش را در سینه خود مخفی می ساختم، 7w غریب در کوچه شب را به سر نمی برد و در خود را به روی مسافر می گشودم. u6cاگر اهل خیمه من نمی گفتند: کیست که از گوشت او سیر نشده باشد، 5'و حال آنکه زبان خود را از گناه ورزیدن بازداشته ، بر جان او لعنت را سؤال ننمودم. 4)اگر از مصیبت دشمن خود شادی می کردم یا حینی که بلا به او عارض می شد وجد می نمودم، }3sاین نیز گناهی مستوجب قصاص می بود زیرا خدای متعال را منکر می شدم. d2Aو دل من خفیه فریفته می شد و دهانم دستم را می بوسید. 19اگر چون آفتاب می تابید بر آن نظر می کردم و بر ماه، هنگامی که با درخشندگی سیر می کرد، 0'اگر از فراوانی دولت خویش شادی می نمودم، و از اینکه دست من بسیار کسب نموده بود؛ /اگر طلا را امید خود می ساختم و به زر خالص می گفتم تو اعتماد من هستی ؛ .زیرا که هلاکت از خدا برای من ترس می بود و به سبب کبریایی او توانایی نداشتم، l-Qپس بازوی من از کتفم بیفتد، و ساعدم از قلم آن شکسته شود. ,-اگر دست خود را بر یتیم بلند کرده باشم، هنگامی که اعانت خود را در دروازه می دیدم؛ +yاگر کمرهای او مرا برکت نداده باشد، و از پشم گوسفندان من گرم نشده؛ s*_اگر کسی را از برهنگی هلاک دیده باشم، و مسکین را بدون پوشش؛ 4)aو حال آنکه او از جوانی ام با من مثل پدر پرورش می یافت، و از بطن مادرم بیوه زن را رهبری می نمودم؛ ~(uاگر لقمه خود را به تنهایی خورده باشم، و یتیم از آن تناول ننموده، '1«اگر مراد مسکینان را از ایشان منع نموده باشم، و چشمان بیوه زنان را تار گردانیده، &3آیا آن کس که مرا در رحم آفرید او را نیز نیافرید؟ و آیا کس واحد، ما را در رحم نسرشت؟ -%Sپس چون خدا به ضد من برخیزد، چه خواهم کرد؟ و هنگامی که تفتیش نماید، به او چه جواب خواهم داد؟ $ اگر دعوی بنده و کنیز خود را رد می کردم، هنگامی که بر من مدعی می شدند. #) چونکه این آتشی می بود که تا ابدون می سوزانید، و تمامی محصول مرا از ریشه می کند، f"E زیرا که آن قباحت می بود و تقصیری سزاوار حکم داوران. o!W پس زن من برای شخصی دیگر آسیا کند، و دیگران بر او خم شوند.   اگر قلبم به زنی فریفته شده، یا نزد در همسایه خود در کمین نشسته باشم، oWپس من کشت کنم و دیگری بخورد، و محصول من از ریشه کنده شود. 2]اگر قدمهایم از طریق آواره گردیده، و قلبم در پی چشمانم رفته ، و لکه ای به دستهایم چسبیده باشد، eCمرا به میزان عدالت بسنجد، تا خدا کاملیت مرا بداند. jMاگر با دروغ راه می رفتم یا پایهایم با فریب می شتابید، pYآیا او راههای مرا نمی بیند؟ و جمیع قدمهایم را نمی شمارد؟ wgآیا آن برای شریران هلاکت نیست؟ و به جهت عاملان بدی مصیبت نی؟ wgزیرا قسمت خدا از اعلی چیست؟ و نصیب قادرمطلق، از اعلی 'علیین؟ s a با چشمان خود عهد بسته ام، پس چگونه بر دوشیزه ای نظر افکنم؟ ta بربط من به نوحه گری مبدل شده و نای من به آواز گریه کنندگان. پوست من سیاه گشته ، از من می ریزد، و استخوانهایم از حرارت سوخته گردیده است. \1برادر شغالان شده ام، و رفیق شترمرغ گردیده ام. yماتم کنان بی آفتاب گردش می کنم و در جماعت برخاسته ، تضرع می نمایم. |qاحشایم می جوشد و آرام نمی گیرد، و روزهای مصیبت مرا درگرفته است. لکن چون امید نیکویی داشتم بدی آمد؛ و چون انتظار نور کشیدم ظلمت رسید. آیا برای هر مستمندی گریه نمی کردم، و دلم به جهت مسکین رنجیده نمی شد. Lیقینا بر توده ویران دست خود را دراز نخواهد کرد، و چون کسی در بلا گرفتار شود، آیا به این سبب استغاثه نمی کند؟ %Cزیرا می دانم که مرا به موت باز خواهی گردانید، و به خانه ای که برای همه زندگان معین است.  مرا به باد برداشته، برآن سوار گردانیدی، و مرا در تندباد پراکنده ساختی.  !خویشتن را متبدل ساخته ، بر من بیرحم شده ای؛ با قوت دست خود به من جفا می نمایی.  '«نزد تو تضرع می نمایم و مرا مستجاب نمی کنی ، و برمی خیزم و بر من نظر نمی اندازی. i Kمرا در گل انداخته است، که مثل خاک و خاکستر گردیده ام.   از شدت سختی لباسم متغیر شده است، و مرا مثل گریبان پیراهنم تنگ می گیرد.  شبانگاه استخوانهایم در اندرون من سفته می شود، و پیهایم آرام ندارد. و اﻵن جانم بر من ریخته شده است، و روزهای مصیبت، مرا گرفتار نموده است. 1ترسها بر من برگشته ، آبروی مرا مثل باد تعاقب می کنند، و فیروزی من مثل ابر می گذرد. گویا از ثلمه های وسیع می آیند، و از میان خرابه ها بر من هجوم می آورند. y راه مرا خراب کرده، به اذیتم اقدام می نمایند، و خود معاونی ندارند. U# از طرف راست من انبوه عوام الناس برخاسته ، پاهایم را از پیش در می برند، و راههای هلاکت خویش را بر من مهیا می سازند.  چونکه زه را بر من باز کرده، مرا مبتلا ساخت. پس لگام را پیش رویم رها کردند. 1 مرا مکروه داشته ، از من دور می شوند، و از آب دهان بر رویم انداختن، باز نمی ایستند. }s و اما اﻵن سرود ایشان شده ام و از برای ایشان ضرب المثل گردیده ام. yابنای احمقان و ابنای مردم بی نام، بیرون از زمین رانده می گردیدند. s_در میان بوته ها عرعر می کردند، زیر خارها با هم جمع می شدند. |~qدر گریوه های وادیها ساکن می شدند، در حفره های زمین و در صخره ها. } از میان (مردمان) رانده می شدند. از عقب ایشان مثل دزدان، هیاهو می کردند. }|sخبازی را در میان بوته ها می چیدند، و ریشه شورگیاه نان ایشان بود. {از احتیاج و قحطی بی تاب شده، زمین خشک را در ظلمت خرابی و ویرانی می خاییدند. z1قوت دستهای ایشان نیز برای من چه فایده داشت؟ کسانی که توانایی ایشان ضایع شده بود، hy K«و اما اﻵن کسانی که از من خردسالترند بر من استهزا می کنند، که کراهت می داشتم از اینکه پدران ایشان را با سگان گله خود بگذارم. qx[راه را برای ایشان اختیار کرده، به ریاست می نشستم، و در میان لشکر، مثل پادشاه ساکن می بودم، و مثل کسی که نوحه گران را تسلی می بخشد. w اگر بر ایشان می خندیدم باور نمی کردند، و نور چهره مرا تاریک نمی ساختند. v/و برای من مثل باران انتظار می کشیدند و دهان خویش را مثل باران آخرین باز می کردند. {uoبعد از کلام من دیگر سخن نمی گفتند و قول من بر ایشان فرو می چکید. twمرا می شنیدند و انتظار می کشیدند، و برای مشورت من ساکت می ماندند. ss_جلال من در من تازه خواهد شد، و کمانم در دستم نو خواهد ماند. r ریشه من به سوی آبها کشیده خواهد گشت، و شبنم بر شاخه هایم ساکن خواهد شد. q/«و می گفتم، در آشیانه خود جان خواهم سپرد و ایام خویش را مثل عنقا طویل خواهم ساخت. ~puدندانهای آسیای شریر را می شکستم و شکار را از دندانهایش می ربودم. |oqبرای مسکینان پدر بودم، و دعوایی را که نمی دانستم، تفحص می کردم. Zn-من به جهت کوران چشم بودم، و به جهت لنگان پای. xmiعدالت را پوشیدم و مرا ملبس ساخت، و انصاف من مثل ردا و تاج بود. l برکت شخصی که در هلاکت بود، به من می رسید و دل بیوه زن را خوش می ساختم. k زیرا فقیری که استغاثه می کرد او را می رهانیدم، و یتیمی که نیز معاون نداشت. %jC زیرا گوشی که مرا می شنید، مرا خوشحال می خواند و چشمی که مرا می دید، برایم شهادت می داد. giG آواز شریفان ساکت می شد و زبان به کام ایشان می چسبید. ~hu سروران از سخن گفتن بازمی ایستادند، و دست به دهان خود می گذاشتند. g جوانان مرا دیده، خود را مخفی می ساختند، و پیران برخاسته ، می ایستادند. f چون به دروازه شهر بیرون می رفتم و کرسی خود را در چهار سوق حاضر می ساختم. eحینی که قدمهای خود را با کره می شستم و صخره، نهرهای روغن را برای من می ریخت. dوقتی که قادر مطلق هنوز با من می بود، و فرزندانم به اطراف من می بودند. cچنانکه در روزهای کامرانی خود می بودم، هنگامی که سر خدا بر خیمه من می ماند. bهنگامی که چراغ او بر سر من می تابید، و با نور او به تاریکی راه می رفتم. a)«کاش که من مثل ماههای پیش می بودم و مثل روزهایی که خدا مرا در آنها نگاه می داشت. D` و ایوب باز مثل خود را آورده، گفت: _)و به انسان گفت: اینک ترس خداوند حکمت است، و از بدی اجتناب نمودن، فطانت می باشد.»^yآنگاه آن را دید و آن را بیان کرد؛ آن را مهیا ساخت و هم تفتیشش نمود. u]cهنگامی که قانونی برای باران قرار داد، و راهی برای سهام رعد. n\Uتا وزن از برای باد قرار دهد، و آبها را به میزان بپیماید. [!زیرا که او تا کرانه های زمین می نگرد و آنچه را که زیر تمامی آسمان است می بیند. \Z1خدا راه آن را درک می کند و او مکانش را می داند. oYWابدون و موت می گویند که آوازه آن را به گوش خود شنیده ایم. tXaاز چشم تمامی زندگان پنهان است، و از مرغان هوا مخفی می باشد. YW+پس حکمت از کجا می آید؟ و مکان فطانت کجا است؟ sV_زبرجد حبش با آن مساوی نمی شود و به زر خالص سنجیده نمی گردد. pUYمرجان و بلور مذکور نمی شود و قیمت حکمت از لعل گرانتر است. Tبا طلا و آبگینه آن را برابر نتوان کرد، و زیورهای طلای خالص بدل آن نمی شود. S به زر خالص اوفیر آن را قیمت نتوان کرد، و نه به جزع گرانبها و یاقوت کبود. {Roزر خالص به عوضش داده نمی شود و نقره برای قیمتش سنجیده نمی گردد. uQcلجه می گوید که در من نیست، و دریا می گوید که نزد من نمی باشد. nPU انسان قیمت آن را نمی داند و در زمین زندگان پیدا نمی شود. ]O3 اما حکمت کجا پیدا می شود؟ و جای فطانت کجا است؟ N نهرها را از تراوش می بندند و چیزهای پنهان شده را به روشنایی بیرون می آورند. tMa نهرها از صخره ها می کنند و چشم ایشان هر چیز نفیس را می بیند. }Ls دست خود را به سنگ خارا دراز می کنند، و کوهها را از بیخ برمی کنند. zKmو جانوران درنده بر آن قدم نزده اند، و شیر غران بر آن گذر نکرده. yJkآن راه را هیچ مرغ شکاری نمی داند، و چشم شاهین آن را ندیده است، ^I5سنگهایش مکان یاقوت کبود است و شمشهای طلا دارد. tHaاز زمین نان بیرون می آید، و ژرفیهایش مثل آتش سرنگون می شود. XG)کانی دور از ساکنان زمین می کنند، از راه گذریان فراموش می شوند و دور از مردمان آویخته شده، به هر طرف متحرک می گردند. 6Feمردم برای تاریکی حد می گذارند و تا نهایت تمام تفحص می نمایند، تا به سنگهای ظلمت غلیظ و سایه موت. dEAآهن از خاک گرفته می شود و مس از سنگ گداخته می گردد. D «یقینا برای نقره معدنی است، و به جهت طلا جایی است که آن را قال می گذارند. Cمردم کفهای خود را بر او بهم می زنند و او را از مکانش صفیر زده، بیرون می کنند.qخانه خود را مثل بید بنا می کند، و مثل سایبانی که دشتبان می سازد. &=Eاو آماده می کند لیکن مرد عادل آن را خواهد پوشید، و صالحان نقره او را تقسیم خواهند نمود. ~<uاگر چه نقره را مثل غبار اندوخته کند، و لباس را مثل گل آماده سازد. ;بازماندگان او از وبا دفن خواهند شد، و بیوه زنانش گریه نخواهند کرد، :'اگر فرزندانش بسیار شوند شمشیر برای ایشان است، و ذریت او از نان سیر نخواهند شد. 9+ این است نصیب مرد شریر از جانب خدا، و میراث ظالمان که آن را از قادرمطلق می یابند. }8s اینک جمیع شما این را ملاحظه کرده اید، پس چرا بالکل باطل شده اید. 73 «شما را درباره دست خدا تعلیم خواهم داد و از اعمال قادرمطلق چیزی مخفی نخواهم داشت. 6 آیا در قادرمطلق تلذذ خواهد یافت، و در همه اوقات از خدا مسالت خواهد نمود؟ |5q آیا خدا فریاد او را خواهد شنید، هنگامی که مصیبت بر او عارض شود؟ %4Cزیرا امید شریر چیست هنگامی که خدا او را منقطع می سازد؟ و حینی که خدا جان او را می گیرد؟ m3Sدشمن من مثل شریر باشد، و مقاومت کنندگانم مثل خطاکاران. 52cعدالت خود را قایم نگاه می دارم و آن را ترک نخواهم نمود، و دلم تا زنده باشم، مرا مذمت نخواهد کرد. 15حاشا از من که شما را تصدیق نمایم، و تا بمیرم کاملیت خویش را از خود دور نخواهم ساخت. 0!یقینا لبهایم به بی انصافی تکلم نخواهد کرد، و زبانم به فریب تنطق نخواهد نمود. z/mکه مادامی که جانم در من باقی است و نفخه خدا در بینی من می باشد، . «به حیات خدا که حق مرا برداشته و به قادرمطلق که جان مرا تلخ نموده است، N- و ایوب دیگرباره مثل خود را آورده، گفت: I, اینک اینها حواشی طریقهای او است. و چه آواز آهسته ای درباره او می شنویم، لکن رعد جبروت او را کیست که بفهمد؟»r+] به روح او آسمانها زینت داده شد، و دست او مار تیز رو را سفت. * به قوت خود دریا را به تلاطم می آورد، و به فهم خویش رهب را خرد می کند. m)S ستونهای آسمان متزلزل می شود و از عتاب او حیران می ماند. m(S به اطراف سطح آبها حد می گذارد تا کران روشنایی و تاریکی. |'q روی تخت خود را محجوب می سازد و ابرهای خویش را پیش آن می گستراند. u&cآبها را در ابرهای خود می بندد، پس ابر، زیر آنها چاک نمی شود. t%aشمال را بر جو پهن می کند، و زمین را بر نیستی آویزان می سازد. b$=هاویه به حضور او عریان است، و ابدون را ستری نیست. ^#5ارواح مردگان می لرزند، زیر آبها و ساکنان آنها. p"Yبرای که سخنان را بیان کردی؟ و نفخه کیست که از تو صادر شد؟ !شخص بی حکمت را چه نصیحت نمودی و حقیقت امر را به فراوانی اعلام کردی؟  «شخص بی قوت را چگونه اعانت کردی؟ و بازوی ناتوان را چگونه نجات دادی؟ , Uپس ایوب در جواب گفت: پس چند مرتبه زیاده انسان که مثل خزنده زمین و بنی آدم که مثل کرم می باشد.»s_اینک ماه نیز روشنایی ندارد و ستارگان در نظر او پاک نیستند. 1پس انسان چگونه نزد خدا عادل شمرده شود؟ و کسی که از زن زاییده شود، چگونه پاک باشد؟ xiآیا افواج او شمرده می شود و کیست که نور او بر وی طلوع نمی کند؟ «سلطنت و هیبت از آن اوست و سلامتی را در مکانهای بلند خود ایجاد می کند. 5 gپس بلدد شوحی در جواب گفت: و اگر چنین نیست پس کیست که مرا تکذیب نماید و کلام مرا ناچیز گرداند؟»Nاندک زمانی بلند می شوند، پس نیست می گردند و پست شده، مثل سایرین برده می شوند و مثل سر سنبله ها بریده می گردند. 3ایشان را اطمینان می بخشد و بر آن تکیه می نمایند، اما چشمان او بر راههای ایشان است. 1و اما خدا جباران را به قوت خود محفوظ می دارد. برمی خیزند اگرچه امید زندگی ندارند، ucزن عاقر را که نمی زاید می بلعد و به زن بیوه احسان نمی نماید، T!رحم (مادرش) او را فراموش می نماید و کرم، او را نوش می کند. و دیگر مذکور نخواهد شد، و شرارت مثل درخت بریده خواهد شد. چنانکه خشکی و گرمی آب برف را نابود می سازد، همچنین هاویه خطاکاران را. +Oآنها بر روی آبها سبک اند و نصیب ایشان بر زمین ملعون است، و به راه تاکستان مراجعت نمی کنند. #زیرا صبح برای جمیع ایشان مثل سایه موت است، چونکه ترسهای سایه موت را می دانند. +Oدر تاریکی به خانه ها نقب می زنند و در روز، خویشتن را پنهان می کنند و روشنایی را نمی دانند، 6eچشم زناکار نیز برای شام انتظار می کشد و می گوید که چشمی مرا نخواهد دید، و بر روی خود پرده می کشد.  قاتل در صبح برمی خیزد و فقیر و مسکین را می کشد. و در شب مثل دزد می شود.  7 «و دیگرانند که از نور متمردند و راه آن را نمی دانند، و در طریقهایش سلوک نمی نمایند. 0 Y از شهرآباد، نعره می زنند و جان مظلومان استغاثه می کند. اما خدا حماقت آنها را به نظر نمی آورد.  + در دروازه های آنها روغن می گیرند و چرخشت آنها را پایمال می کنند و تشنه می مانند.  ! پس ایشان بی لباس و برهنه راه می روند و بافه ها را برمی دارند و گرسنه می مانند. { و کسانی هستند که یتیم را از پستان می ربایند و از فقیر گرو می گیرند. از باران کوهها تر می شوند و از عدم پناهگاه، صخره ها را در بغل می گیرند r]برهنه و بی لباس شب را به سر می برند و در سرما پوششی ندارند. علوفه خود را در صحرا درو می کنند و تاکستان شریران را خوشه چینی می نمایند. hIاینک مثل خر وحشی به جهت کار خود به بیابان بیرون رفته، خوراک خود را می جویند و صحرا به ایشان نان برای فرزندان ایشان می رساند. 'فقیران را از راه منحرف می سازند، و مسکینان زمین جمیعا خویشتن را پنهان می کنند. ykالاغهای یتیمان را می رانند و گاو بیوه زنان را به گرو می گیرند. بعضی هستند که حدود را منتقل می سازند و گله ها را غصب نموده، می چرانند.  3«چونکه زمانها از قادرمطلق مخفی نیست. پس چرا عارفان او ایام او را ملاحظه نمی کنند؟ yچونکه پیش از تاریکی منقطع نشدم، و ظلمت غلیظ را از نزد من نپوشانید.{~oزیرا خدا دل مرا ضعیف کرده است، و قادرمطلق مرا هراسان گردانیده. }از این جهت از حضور او هراسان هستم، و چون تفکر می نمایم از او می ترسم، |/زیرا آنچه را که بر من مقدر شده است بجا می آورد، و چیزهای بسیار مثل این نزد وی است. {+ لیکن او واحد است و کیست که او را برگرداند؟ و آنچه دل او می خواهد، به عمل می آورد. z از فرمان لبهای وی برنگشتم و سخنان دهان او را زیاده از رزق خود ذخیره کردم. y پایم اثر اقدام او را گرفته است و طریق او را نگاه داشته ، از آن تجاوز نمی کنم. x زیرا او طریقی را که می روم می داند و چون مرا می آزماید، مثل طلا بیرون می آیم. Jw  به طرف شمال جایی که او عمل می کند، و او را مشاهده نمی کنم. و او خود را به طرف جنوب می پوشاند و او را نمی بینم، v اینک به طرف مشرق می روم و او یافت نمی شود و به طرف مغرب و او را نمی بینم. uآنگاه مرد راست با او محاجه می نمود و از داور خود تا به ابد نجات می یافتم. tآیا به عظمت قوت خود با من مخاصمه می نمود؟ حاشا! بلکه به من التفات می کرد. sسخنانی را که در جواب من می گفت می دانستم، و آنچه را که به من می گفت می فهمیدم. r%آنگاه دعوی خود را به حضور وی ترتیب می دادم، و دهان خود را از حجتها پر می ساختم. sq_کاش می دانستم که او را کجا یابم، تا آنکه نزد کرسی او بیایم. ppY«امروز نیز شکایت من تلخ است، و ضرب من از ناله من سنگینتر. ,o Uپس ایوب در جواب گفت: nکسی را که بی گناه نباشد خواهد رهانید، و به پاکی دستهای تو رهانیده خواهد شد.»mوقتی که ذلیل شوند، خواهی گفت: رفعت باشد، و فروتنان را نجات خواهد داد. l3امری را جزم خواهی نمود و برایت برقرار خواهد شد، و روشنایی بر راههایت خواهد تابید. k-نزد او دعا خواهی کرد و او تو را اجابت خواهد نمود، و نذرهای خود را ادا خواهی ساخت. j7زیرا در آنوقت از قادر مطلق تلذذ خواهی یافت، و روی خود را به طرف خدا برخواهی افراشت. jiMآنگاه قادر مطلق گنج تو و نقره خالص برای تو خواهد بود، {hoو اگر گنج خود را در خاک و طلای اوفیر را در سنگهای نهرها بگذاری، g5اگر به قادرمطلق بازگشت نمایی، بنا خواهی شد؛ و اگر شرارت را از خیمه خود دور نمایی ؛ mfSتعلیم را از دهانش قبول نما، و کلمات او را در دل خود بنه. e پس حال با او انس بگیر و سالم باش. و به این منوال نیکویی به تو خواهد رسید. dyآیا مقاومت کنندگان ما منقطع نشدند؟ و آتش بقیه ایشان را نسوزانید؟ c3«عادلان چون آن را بینند، شادی خواهند نمود و بی گناهان بر ایشان استهزا خواهند کرد. #b?و حال آنگاه او خانه های ایشان را از چیزهای نیکو پر ساخت. پس مشورت شریران از من دور شود.yakکه به خدا گفتند: از ما دور شو و قادر مطلق برای ما چه تواند کرد؟ t`aکه قبل از زمان خود ربوده شدند، و اساس آنها مثل نهر ریخته شد w_gآیا طریق قدما را نشان کردی که مردمان شریر در آن سلوک نمودند، k^Oابرها ستر اوست پس نمی بیند، و بر دایره افلاک می خرامد. ]y و تو می گویی خدا چه می داند و آیا از تاریکی غلیظ داوری تواند نمود؟ <~~} ||{{zqyy*xxw{vvpuuRttCssWrrRqqbppxooon|mmdll0kkCjjKii4higg)fOeed}ccbbbGaaJ``E__7^^;]\\y[[IZZkYY-XKWWVUUnTT]SSYR`QQ]POOO NMMM$LL-KKJIIoHH_GGjFF7EEsDDICCBBBA@@8?u>>2==$آیا او دولت تو را به حساب خواهد آورد؟ نی ، نه طلا و نه تمامی قوای توانگری را. =$باحذر باش مبادا خشم تو را به تعدی ببرد، و زیادتی کفاره تو را منحرف سازد. x<i$و تو از داوری شریر پر هستی ، لیکن داوری و انصاف با هم ملتصقند. O;$«پس تو را نیز از دهان مصیبت بیرون می آورد، در مکان وسیع که در آن تنگی نمی بود و زاد سفره تو از فربهی مملو می شد. :$مصیبت کشان را به مصیبت ایشان نجات می بخشد و گوش ایشان را در تنگی باز می کند. 9{$ایشان در عنفوان جوانی می میرند و حیات ایشان با فاسقان (تلف می شود). 18[$ اما آنانی که در دل، فاجرند غضب را ذخیره می نمایند، و چون ایشان را می بندد استغاثه نمی نمایند. 7 $ و اما اگر نشنوند از تیغ خواهند افتاد، و بدون معرفت، جان را خواهند سپرد. ?6w$ پس اگر بشنوند و او را عبادت نمایند، ایام خویش را در سعادت بسر خواهند برد، و سالهای خود را در شادمانی. 53$ و گوشهای ایشان را برای تادیب باز می کند، و امر می فرماید تا از گناه بازگشت نمایند. %4C$ آنگاه اعمال ایشان را به ایشان می نمایاند و تقصیرهای ایشان را از اینکه تکبر نموده اند، }3s$اما هرگاه به زنجیرها بسته شوند، و به بندهای مصیبت گرفتار گردند. T2!$چشمان خود را از عادلان برنمی گرداند، بلکه ایشان را با پادشاهان بر کرسی تا به ابد می نشاند، پس سرافراشته می شوند. e1C$شریر را زنده نگاه نمی دارد و داد مسکینان را می دهد. y0k$اینک خدا قدیر است و کسی را اهانت نمی کند و در قوت عقل قادر است. /$چونکه حقیقت کلام من دروغ نیست، و آنکه در علم کامل است نزد تو حاضر است. . $علم خود را از دور خواهم آورد و به خالق خویش، عدالت را توصیف خواهم نمود. -+$«برای من اندکی صبر کن تا تو را اعلام نمایم، زیرا از برای خدا هنوز سخنی باقی است. %, G$و الیهو باز گفت: +)#از این جهت ایوب دهان خود را به بطالت می گشاید و بدون معرفت سخنان بسیار می گوید.»*3#و اما اﻵن از این سبب که در غضب خویش مطالبه نمی کند و به کثرت گناه اعتنا نمی نماید، )#هرچند می گویی که او را نمی بینم، لیکن دعوی در حضور وی است. پس منتظر او باش. z(m# زیرا خدا بطالت را نمی شنود و قادر مطلق برآن ملاحظه نمی فرماید. u'c# پس به سبب تکبر شریران فریاد می کنند اما او اجابت نمی نماید، &# و ما را از بهایم زمین تعلیم می دهد، و از پرندگان آسمان حکمت می بخشد. %# و کسی نمی گوید که خدای آفریننده من کجا است که شبانگاه سرودها می بخشد ${# از کثرت ظلمها فریاد برمی آورند و از دست زورآوران استغاثه می کنند، ##شرارت تو به مردی چون تو (ضرر می رساند) و عدالت تو به بنی آدم (فایده می رساند). "}#اگر بی گناه شدی به او چه بخشیدی؟ و یا از دست تو چه چیز را گرفته است؟ !#اگر گناه کردی به او چه رسانیدی؟ و اگر تقصیرهای تو بسیار شد برای وی چه کردی؟  #به سوی آسمانها نظر کن و ببین و افلاک را ملاحظه نما که از تو بلندترند. P#من تو را جواب می گویم و رفقایت را با تو. 9#زیرا گفته ای برای تو چه فایده خواهد شد، و به چه چیز بیشتر از گناهم منفعت خواهم یافت. q[#«آیا این را انصاف می شماری که گفتی من از خدا عادلتر هستم؟ 9 o#و الیهو باز متکلم شده، گفت: 4a"%چونکه بر گناه خود طغیان را مزید می کند و در میان ما دستک می زند و به ضد خدا سخنان بسیار می گوید.»~u"$کاش که ایوب تا به آخر آزموده شود، زیرا که مثل شریران جواب می دهد. oW"#که ایوب بدون معرفت حرف می زند و کلام او از روی تعقل نیست. |q""صاحبان فطانت به من خواهند گفت، بلکه هر مرد حکیمی که مرا می شنود E"!آیا برحسب رأی تو جزا داده، خواهد گفت: چونکه تو رد می کنی پس تو اختیار کن و نه من، و آنچه صواب می دانی بگو؟ " و آنچه را که نمی بینم تو به من بیاموز، و اگر گناه کردم بار دیگر نخواهم نمود؟ "لیکن آیا کسی هست که به خدا بگوید: سزا یافتم، دیگر عصیان نخواهم ورزید، uc"تا مردمان فاجر سلطنت ننمایند و قوم را به دام گرفتار نسازند. uc"چون او آرامی دهد کیست که در اضطراب اندازد، و چون روی خود را بپوشاند کیست که او را تواند دید؟ خواه به امتی خواه به انسانی مساوی است، ta"تا فریاد فقیر را به او برسانند، و او فغان مسکینان را بشنود.  "از آن جهت که از متابعت او منحرف شدند، و در همه طریقهای وی تامل ننمودند. fE"به جای شریران ایشان را می زند، در مکان نظر کنندگان. $A"هرآینه اعمال ایشان را تشخیص می نماید، و شبانگاه ایشان را واژگون می سازد تا هلاک شوند.  "زورآوران را بدون تفحص خرد می کند، و دیگران را به جای ایشان قرار می دهد.  }"زیرا اندک زمانی بر احدی تامل نمی کند تا او پیش خدا به محاکمه بیاید.  "ظلمتی نیست و سایه موت نی ، که خطاکاران خویشتن را درآن پنهان نمایند.  "«زیرا چشمان او بر راههای انسان می باشد، و تمامی قدمهایش را می نگرد. 8 i"در لحظه ای در نصف شب می میرند. قوم مشوش شده، می گذرند، و زورآوران بی واسطه دست انسان هلاک می شوند. ^ 5"پس چگونه به آنکه امیران را طرفداری نمی نماید و دولتمند را بر فقیر ترجیح نمی دهد. زیرا که جمیع ایشان عمل دستهای وی اند؟ "آیا به پادشاه گفته می شود که تو لئیم هستی ، یا به نجیبان که شریر می باشید؟ (I"آیا کسی که از انصاف نفرت دارد سلطنت خواهد نمود؟ و آیا عادل کبیر را به گناه اسناد می دهی؟ iK"پس اگر فهم داری این را بشنو، و به آواز کلام من گوش ده. oW"تمامی بشر با هم هلاک می شوند و انسان به خاک راجع می گردد. "اگر او دل خود را به وی مشغول سازد، اگر روح و نفخه خویش را نزد خود بازگیرد، -" کیست که زمین را به او تفویض نموده، و کیست که تمامی ربع مسکون را به او سپرده باشد. {" و به درستی که خدا بدی نمی کند، و قادر مطلق انصاف را منحرف نمی سازد. " زیرا که انسان را به حسب عملش مکافات می دهد، و بر هرکس موافق راهش می رساند. 'G" پس اﻵن ای صاحبان فطانت مرا بشنوید؛ حاشا از خدا که بدی کند، و از قادرمطلق، که ظلم نماید. xi" زیرا گفته است انسان را فایده ای نیست که رضامندی خدا را بجوید. ~~u"که در رفاقت بدکاران سالک می شود، و با مردان شریر رفتار می نماید؟ `}9"کدام شخص مثل ایوب است که سخریه را مثل آب می نوشد '|G"هرچند انصاف با من است دروغگو شمرده شده ام، و هرچند بی تقصیرم، جراحت من علاج ناپذیر است. {"چونکه ایوب گفته است که بی گناه هستم. و خدا داد مرا از من برداشته است. zzm"انصاف را برای خود اختیار کنیم، و در میان خود نیکویی را بفهمیم. y"زیرا گوش، سخنان را امتحان می کند، چنانکه کام، طعام را ذوق می نماید. sx_"«ای حکیمان سخنان مرا بشنوید، و ای عارفان، به من گوش گیرید. 6w i"پس الیهو تکلم نموده، گفت: uvc!!و اگر نه ، تو مرا بشنو. خاموش باش تا حکمت را به تو تعلیم دهم.»u! اگر سخنی داری به من جواب بده؛ متکلم شو زیرا می خواهم تو را مبری' سازم. ytk!ای ایوب متوجه شده، مرا استماع نما، و خاموش باش تا من سخن رانم. |sq!تا جان او را از هلاکت برگرداند و او را از نور زندگان، منور سازد. r!اینک همه این چیزها را خدا به عمل می آورد، دو دفعه و سه دفعه با انسان. q!نفس مرا از فرورفتن به هاویه فدیه داد، و جان من، نور را مشاهده می کند. =ps!پس در میان مردمان سرود خوانده، خواهد گفت: گناه کردم و راستی را منحرف ساختم، و مکافات آن به من نرسید. Vo%!نزد خدا دعا کرده، او را مستجاب خواهد فرمود، و روی او را با شادمانی خواهد دید. و عدالت انسان را به او رد خواهد نمود. n!گوشت او از گوشت طفل لطیفتر خواهد شد. و به ایام جوانی خود خواهد برگشت. 3m_!آنگاه بر او ترحم نموده، خواهد گفت: او را از فرو رفتن به هاویه برهان، من کفاره ای پیدا نموده ام. Gl!«اگر برای وی یکی به منزله هزار فرشته یا متوسطی باشد، تا آنچه را که برای انسان راست است به وی اعلان نماید، jkM!جان او به حفره نزدیک می شود و حیات او به هلاک کنندگان. &jE!گوشت او چنان فرسوده شد که دیده نمی شود و استخوانهای وی که دیده نمی شد برهنه گردیده است. iiK!پس جان او نان را مکروه می دارد و نفس او خوراک لطیف را. h !با درد در بستر خود سرزنش می یابد، و اضطراب دایمی در استخوانهای وی است. rg]!جان او را از حفره نگاه می دارد و حیات او را از هلاکت شمشیر. ufc!تا انسان را از اعمالش برگرداند و تکبر را از مردمان بپوشاند. vee!آنگاه گوشهای انسان را می گشاید و تادیب ایشان را ختم می سازد. 7dg!در خواب، در رؤیای شب، چون خواب سنگین بر انسان مستولی می شود، حینی که در بستر خود در خواب می باشد. c!زیرا خدا یک دفعه تکلم می کند، بلکه دو دفعه و انسان ملاحظه نمی نماید. b! چرا با او معارضه می نمایی ، از این جهت که از همه اعمال خود اطلاع نمی دهد؟ a+! هان در این امر تو صادق نیستی. من تو را جواب می دهم، زیرا خدا از انسان بزرگتر است. x`i! پایهایم را در کنده می گذارد و همه راههایم را مراقبت می نماید. e_C! اینک او علتها برمن می جوید و مرا دشمن خود می شمارد. y^k! که گفتی من زکی و بی تقصیر هستم؛ من پاک هستم و در من گناهی نیست. b]=!«یقینا در گوش من سخن گفتی و آواز کلام تو را شنیدم \{!اینک هیبت من تو را نخواهد ترسانید، و وقار من بر تو سنگین نخواهد شد.l[Q!اینک من مثل تو از خدا هستم، و من نیز از گل سرشته شده ام. ~Zu!اگر می توانی مرا جواب ده، و پیش روی من، کلام را ترتیب داده بایست. nYU!روح خدا مرا آفریده، و نفخه قادرمطلق مرا زنده ساخته است. X!کلام من موافق راستی قلبم خواهد بود و لبهایم به معرفت خالص تنطق خواهد نمود. jWM!اینک اﻵن دهان خود را گشودم، و زبانم در کامم متکلم شد. |V s!«لیکن ای ایوب، سخنان مرا استماع نما و به تمامی کلام من گوش بگیر. U% چونکه به گفتن سخنان تملق آمیز عارف نیستم. والا خالقم مرا به زودی خواهد برداشت.rT] حاشا از من که طرفداری نمایم و به احدی کلام تملق آمیز گویم. Sw سخن خواهم راند تا راحت یابم و لبهای خود را گشوده، جواب خواهم داد. R) اینک دل من مثل شرابی است که مفتوح نشده باشد، و مثل مشکهای تازه نزدیک است بترکد. yQk زیرا که از سخنان، مملو هستم. و روح باطن من، مرا به تنگ می آورد. P پس من نیز از حصه خود جواب خواهم داد، و من نیز رأی خود را بیان خواهم نمود. O پس آیا من انتظار بکشم چونکه سخن نمی گویند؟ و ساکت شده، دیگر جواب نمی دهند؟ uNc ایشان حیران شده، دیگر جواب ندادند، و سخن از ایشان منقطع شد. M7 زیرا که سخنان خود را به ضد من ترتیب نداده است، و به سخنان شما او را جواب نخواهم داد. L! مبادا بگویید که حکمت را دریافت نموده ایم، خدا او را مغلوب می سازد و نه انسان. +KO و من در شما تامل نمودم و اینک کسی از شما نبود که ایوب را ملزم سازد. یا سخنان او را جواب دهد. $JA اینک از سخن گفتن با شما درنگ نمودم، و براهین شما را گوش گرفتم، تا سخنان را کاوش گردید. ~Iu بنابراین می گویم که مرا بشنو و من نیز رأی خود را بیان خواهم نمود. xHi بزرگان نیستند که حکمت دارند، و نه پیران که انصاف را می فهمند. ~Gu لیکن در انسان روحی هست، و نفخه قادرمطلق، ایشان را فطانت می بخشد. qF[ و گفتم روزها سخن گوید، و کثرت سالها، حکمت را اعلام نماید. Ey و الیهو ابن برکئیل بوزی به سخن آمده، گفت: «من در عمر صغیر هستم، و شما موسفید. بنابراین ترسیده، جرأت نکردم که رأی خود را برای شما بیان کنم. D اما چون الیهو دید که به زبان آن سه مرد جوابی نیست، پس خشمش افروخته شد. C9 و الیهو از سخن گفتن با ایوب درنگ نموده بود زیرا که ایشان در عمر، از وی بزرگتر بودند. @By و خشمش بر سه رفیق خود افروخته گردید، از این جهت که هر چند جواب نمی یافتند، اما ایوب را مجرم می شمردند. ~~,}}S||y{{`zzgyyCxx%ww5vv;uutts_rrFqq?pp5onnimmJll kpjjjii$hhPgghffheeSdd]ccxbbgaaa9`__b^^a\ZYYWVVPUUTTTSGRQQCPP1OONNM|M LgKK(JJLIZHH^GGMFFMEE#DbCBBOAA8@??>>>==!<;;/:Y9e8R77'6j6554M33[22:11$00./X..-W,,C++H**4))L(('F&&%% $$2##@"":!!" ^--y ea=0"pnl W t _ e G_~ 1 ای خداوند تا به کی همیشه مرا فراموش می کنی؟ تا به کی روی خود را از من خواهی پوشید؟ }w شریران به هر جانب می خرامند، وقتی که خباثت در بنی آدم بلند می شود.'|G تو ای خداوند ایشان را محافظت خواهی نمود؛ از این طبقه و تا ابداﻵباد محافظت خواهی فرمود. { کلام خداوند کلام طاهر است، نقره مصفای در قال زمین که هفت مرتبه پاک شده است. dzA خداوند می گوید: «به سبب غارت مسکینان و ناله فقیران، اﻵن برمی خیزم و او را در نجاتی که برای آن آه می کشد، برپا خواهم داشت». %yC که می گویند: «به زبان خویش غالب می آییم. لبهای ما با ما است. کیست که بر ما خداوند باشد؟» "x= خداوند همه لبهای چاپلوس را منقطع خواهد ساخت، و هر زبانی را که سخنان تکبرآمیز بگوید، w همه به یکدیگر دروغ می گویند؛ به لبهای چاپلوس و دل منافق سخن می رانند. ,v S ای خداوند نجات بده زیرا که مرد مقدس نابود شده است و امناء از میان بنی آدم نایاب گردیده اند! u زیرا خداوند عادل است و عدالت را دوست می دارد، و راستان روی او را خواهند دید.t- بر شریر دامها و آتش و کبریت خواهد بارانید، و باد سموم حصه پیاله ایشان خواهد بود. s) خداوند مرد عادل را امتحان می کند؛ و اما از شریر و ظلم دوست، جان او نفرت می دارد. Yظلم او برسرش خواهد برگشت و ستم او بر فرقش فرود خواهد آمد. r=]حفره ای کند و آن را گود نمود، و در چاهی که ساخت خود بیفتاد. <اینک به بطالت آبستن شده، و به ظلم حامله گردیده، دروغ را زاییده است. ;  و برای او آلات موت را مهیا ساخته و تیرهای خویش را شعله ور گردانیده است. :) اگر بازگشت نکند شمشیر خود را تیز خواهد کرد؛ کمان خود را کشیده و آماده کرده است. \91 خدا داور عادل است و هر روزه خدا خشمناک می شود. h8I سپر من بر خدا می باشد که راست دلان را نجات دهنده است. %7C بدی شریران نابود شود و عادل را پایدار کن زیرا امتحان کننده دلها و قلوب، خدای عادل است. -6Sخداوند امتها را داوری خواهد نمود. ای خداوند، موافق عدالتم و کمالی که در من است مرا داد بده! 5و مجمع امتها گرداگرد تو بیایند. و بر فوق ایشان به مقام اعلی رجوع فرما.B4}ای خداوند در غضب خود برخیز، به سبب قهر دشمنانم بلند شو و برای من بیدار شو! ای که داوری را امر فرموده ای! R3پس دشمن جانم را تعاقب کند، و آن را گرفتار سازد، و حیات مرا به زمین پایمال کند، و جلالم را در خاک ساکن سازد. سلاه. z2mاگر به خیراندیش خود بدی کردم و بی سبب دشمن خود را تاراج نمودم، v1eای یهوه خدای من اگر این را کردم و اگر در دست من ظلمی پیدا شد، |0qمبادا او مثل شیر جان مرا بدرد، و خرد سازد و نجات دهنده ای نباشد. / !ای یهوه خدای من، در تو پناه می برم. از همه تعاقب کنندگانم مرا نجات ده و برهان. .3 همه دشمنانم به شدت خجل و پریشان خواهند شد. روبرگردانیده، ناگهان خجل خواهند گردید.}-s خداوند استغاثه مرا شنیده است. خداوند دعای مرا اجابت خواهد نمود. ,ای همه بدکاران از من دور شوید، زیرا خداوند آواز گریه مرا شنیده است! h+Iچشم من از غصه کاهیده شد و بسبب همه دشمنانم تار گردید.2*]از ناله خود وامانده ام! تمامی شب تختخواب خود را غرق می کنم، و بستر خویش را به اشکها تر می سازم! {)oزیرا که در موت ذکر تو نمی باشد! در هاویه کیست که تو را حمد گوید؟ }(sای خداوند، رجوع کن و جانم را خلاصی ده! به رحمت خویش مرا نجات بخش! f'Eو جان من بشدت پریشان است. پس تو ای خداوند، تا به کی؟ 9&kای خداوند، بر من کرم فرما زیرا که پژمرده ام! ای خداوند، مرا شفا ده زیرا که استخوانهایم مضطرب است، }% uای خداوند، مرا در غضب خود توبیخ منما و مرا در خشم خویش تادیب مکن! '$G زیرا تو ای خداوند مرد عادل را برکت خواهی داد، او را به رضامندی مثل سپر احاطه خواهی نمود.# و همه متوکلانت شادی خواهند کرد و تا به ابد ترنم خواهند نمود. زیرا که ملجاء ایشان تو هستی و آنانی که اسم تو را دوست می دارند، در تو وجد خواهند نمود. p"Y ای خدا، ایشان را ملزم ساز تا به سبب مشورتهای خود بیفتند، و به کثرت خطایای ایشان، ایشان را دور انداز زیرا که بر تو فتنه کرده اند، R! زیرا در زبان ایشان راستی نیست؛ باطن ایشان محض شرارت است؛ گلوی ایشان قبر گشاده است و زبانهای خود را جلا می دهند. $ Aای خداوند، بسبب دشمنانم مرا به عدالت خود هدایت نما و راه خود را پیش روی من راست گردان. 5cو اما من از کثرت رحمت تو به خانه ات داخل خواهم شد، و از ترس تو بسوی هیکل قدس تو عبادت خواهم نمود. دروغگویان را هلاک خواهی ساخت. خداوند شخص خونی و حیله گر را مکروه می دارد. متکبران در نظر تو نخواهند ایستاد. از همه بطالت کنندگان نفرت می کنی. زیرا تو خدایی نیستی که به شرارت راغب باشی ، و گناهکار نزد تو ساکن نخواهد شد. =sای خداوند صبحگاهان آواز مرا خواهی شنید؛ بامدادان (دعای خود را) نزد تو آراسته می کنم و انتظار می کشم. ای پادشاه و خدای من، به آواز فریادم توجه کن زیرا که نزد تو دعا می کنم. g Iای خداوند، به سخنان من گوش بده! در تفکر من تامل فرما! 'Gبسلامتی می خسبم و به خواب هم می روم زیرا که تو فقط ای خداوند مرا در اطمینان ساکن می سازی.%شادمانی در دل من پدید آورده ای، بیشتر از وقتی که غله و شیره ایشان افزون گردید. &Eبسیاری می گویند: «کیست که به ما احسان نماید؟» ای خداوند نور چهره خویش را بر ما برافراز. jMقربانی های عدالت را بگذرانید و بر خداوند توکل نمایید.!خشم گیرید و گناه مورزید. در دلها بر بسترهای خود تفکر کنید و خاموش باشید. سلاه 7gاما بدانید که خداوند مرد صالح را برای خود انتخاب کرده است، و چون او را بخوانم خداوند خواهد شنید. <qای فرزندان انسان تا به کی جلال من عار خواهد بود، و بطالت را دوست داشته ، دروغ را خواهید طلبید؟ سلاه = uای خدای عدالت من، چون بخوانم مرا مستجاب فرما. در تنگی مرا وسعت دادی. بر من کرم فرموده، دعای مرا بشنو. jMنجات از آن خداوند است و برکت تو بر قوم تو می باشد. سلاه9kای خداوند، برخیز! ای خدای من، مرا برهان! زیرا بر رخسار همه دشمنانم زدی؛ دندانهای شریران را شکستی. pYاز کرورهای مخلوق نخواهم ترسید که گرداگرد من صف بسته اند.  و اما من خسبیده، به خواب رفتم و بیدار شدم زیرا خداوند مرا تقویت می دهد.  به آواز خود نزد خداوند می خوانم و مرا از کوه مقدس خود اجابت می نماید. سلاه | qلیکن تو ای خداوند گرداگرد من سپر هستی ، جلال من و فرازنده سر من. | qبسیاری برای جان من می گویند: «به جهت او در خدا خلاصی نیست.» سلاه z  oای خداوند دشمنانم چه بسیار شده اند. بسیاری به ضد من برمی خیزند. nU پسر را ببوسید مبادا غضبناک شود و از طریق هلاک شوید، زیرا غضب او به اندکی افروخته می شود. خوشابحال همه آنانی که بر او توکل دارند.b= خداوند را با ترس عبادت کنید و با لرز شادی نمایید! ta و اﻵن ای پادشاهان تعقل نمایید! ای داوران جهان متنبه گردید!  ایشان را به عصای آهنین خواهی شکست؛ مثل کوزه کوزه گر آنها را خرد خواهی نمود.»%Cاز من درخواست کن و امتها را به میراث تو خواهم داد و اقصای زمین را ملک تو خواهم گردانید. 9فرمان را اعلام می کنم: خداوند به من گفته است: «تو پسر من هستی امروز تو را تولید کردم. nU«و من پادشاه خود را نصب کرده ام، بر کوه مقدس خود صهیون.» )آنگاه در خشم خود بدیشان تکلم خواهد کرد و به غضب خویش ایشان را آشفته خواهد ساخت. yاو که بر آسمانها نشسته است می خندد. خداوند بر ایشان استهزا می کند. {oکه بندهای ایشان را بگسلیم و زنجیرهای ایشان را از خود بیندازیم. %~Cپادشاهان زمین برمی خیزند و سروران با هم مشورت نموده اند، به ضد خداوند و به ضد مسیح او؛ k} Qچرا امتها شورش نموده اند و طوائف در باطل تفکر می کنند؟ | زیرا خداوند طریق عادلان را می داند، ولی طریق گناهکاران هلاک خواهد شد.{ لهذا شریران در داوری نخواهند ایستاد و نه گناهکاران در جماعت عادلان. {z qشریران چنین نیستند، بلکه مثل کاهند که باد آن را پراکنده می کند. }y uپس مثل درختی نشانده نزد نهرهای آب خواهد بود، که میوه خود را در موسمش می دهد، و برگش پژمرده نمی گردد و هر آنچه می کند نیک انجام خواهد بود. x }بلکه رغبت او در شریعت خداوند است و روز و شب در شریعت او تفکر می کند. 8w mخوشابحال کسی که به مشورت شریران نرود و به راه گناهکاران نایستد، و در مجلس استهزا کنندگان ننشیند؛ Nv*پس ایوب پیر و سالخورده شده، وفات یافت..uU*و بعد از آن ایوب صد و چهل سال زندگانی نمود و پسران خود و پسران پسران خود را تا پشت چهارم دید. Lt*و در تمامی زمین مثل دختران ایوب زنان نیکوصورت یافت نشدند و پدر ایشان، ایشان را در میان برادرانشان ارثی داد. wsg*و دختر اول را یمیمه و دوم را قصیعه و سوم را قرن هفوک نام نهاد. =ru* و او را هفت پسر و سه دختر بود. uqc* و خداوند آخر ایوب را بیشتر از اول او مبارک فرمود، چنانکه او را چهارده هزار گوسفند و شش هزار شتر و هزار جفت گاو و هزار الاغ ماده بود. p* و جمیع برادرانش و همه خواهرانش و تمامی آشنایان قدیمش نزد وی آمده، در خانه اش با وی نان خوردند و او را درباره تمامی مصیبتی که خداوند به او رسانیده بود تعزیت گفته، تسلی دادند و هرکس یک قسیطه و هرکس یک حلقه طلا به او داد. ]o3* و چون ایوب برای اصحاب خود دعا کرد، خداوند مصیبت او را دور ساخت و خداوند به ایوب دو چندان آنچه پیش داشته بود عطا فرمود. }ns* پس الیفاز تیمانی و بلدد شوحی و صوفر نعماتی رفته ، به نوعی که خداوند به ایشان امر فرموده بود، عمل نمودند؛ و خداوند ایوب را مستجاب فرمود. }ms*پس حال هفت گوساله و هفت قوچ برای خود بگیرید و نزد بنده من ایوب رفته، قربانی سوختنی به جهت خویشتن بگذرانید؛ و بنده ام ایوب به جهت شما دعا خواهد نمود، زیرا که او را مستجاب خواهم فرمود، مبادا پاداش حماقت شما را به شما برسانم، چونکه درباره من آنچه راست است مثل بنده ام ایوب نگفتید.» ^l5*و واقع شد بعد از اینکه خداوند این سخنان را به ایوب گفته بود که خداوند به الیفاز تیمانی فرمود: «خشم من بر تو و بر دو رفیقت افروخته شده، زیرا که درباره من آنچه راست است مثل بنده ام ایوب نگفتید. ~ku*از این جهت از خویشتن کراهت دارم و در خاک و خاکستر توبه می نمایم.» }js*از شنیدن گوش درباره تو شنیده بودم لیکن اﻵن چشم من تو را می بیند. tia*اﻵن بشنو تا من سخن گویم؛ از تو سؤال می نمایم مرا تعلیم بده. [h/*کیست که مشورت را بی علم مخفی می سازد؟ لکن من به آنچه نفهمیدم تکلم نمودم. به چیزهایی که فوق از عقل من بود و نمی دانستم. ~gu*«می دانم که به هر چیز قادر هستی ، و ابدا قصد تو را منع نتوان نمود. Cf *و ایوب خداوند را جواب داده، گفت: yek)"بر هرچیز بلند نظر می افکند و بر جمیع حیوانات سرکش پادشاه است.»idK)!بر روی خاک نظیر او نیست، که بدون خوف آفریده شده باشد. c ) راه را در عقب خویش تابان می سازد به نوعی که لجه را سفیدمو گمان می برند. b{)لجه را مثل دیگ می جوشاند و دریا را مانند پاتیلچه عطاران می گرداند. |aq)در زیرش پاره های سفال تیز است و گردون پر میخ را بر گل پهن می کند. c`?)عمود مثل کاه شمرده می شود و بر حرکت مزراق می خندد. _ )تیرهای کمان او را فرار نمی دهد و سنگهای فلاخن نزد او به کاه مبدل می شود. e^C)آهن را مثل کاه می شمارد و برنج را مانند چوب پوسیده. ])اگر شمشیر به او انداخته شود اثر نمی کند، و نه نیزه و نه مزراق و نه تیر. \)چون او برمی خیزد، نیرومندان هراسان می شوند، و از خوف بی خود می گردند. v[e)دلش مثل سنگ مستحکم است، و مانند سنگ زیرین آسیا محکم می باشد. Z)طبقات گوشت او به هم چسبیده است، و بر وی مستحکم است که متحرک نمی شود. kYO)بر گردنش قوت نشیمن دارد، و هیبت پیش رویش رقص می نماید. wXg)از نفس او اخگرها افروخته می شود و از دهانش شعله بیرون می آید. eWC)از بینی های او دود برمی آید مثل دیگ جوشنده و پاتیل. iVK)از دهانش مشعلها بیرون می آید و شعله های آتش برمی جهد. xUi)از عطسه های او نور ساطع می گردد و چشمان او مثل پلکهای فجر است. sT_)با همدیگر چنان وصل شده اند و با هم ملتصقند که جدا نمی شوند. mSS)با یکدیگر چنان چسبیده اند که باد از میان آنها نمی گذرد. mRS)سپرهای زورآورش فخر او می باشد، با مهر محکم وصل شده است. xQi)کیست که درهای چهره اش را بگشاید؟ دایره دندانهایش هولناک است. P') کیست که روی لباس او را باز تواند نمود؟ و کیست که در میان دو صف دندانش داخل شود؟ O) «درباره اعضایش خاموش نخواهم شد و از جبروت و جمال ترکیب او خبر خواهم داد. +NO) کیست که سبقت جسته ، چیزی به من داده، تابه او رد نمایم؟ هرچه زیر آسمان است از آن من می باشد. M) کسی اینقدر متهور نیست که او را برانگیزاند. پس کیست که در حضور من بایستد؟ L) اینک امید به او باطل است. آیا از رؤیتش نیز آدمی به روی درافکنده نمی شود؟ K )اگر دست خود را بر او بگذاری جنگ را به یاد خواهی داشت و دیگر نخواهی کرد. J)آیا پوست او را با نیزه ها مملو توانی کرد؟ یا سرش را با خطافهای ماهی گیران؟ )IK)آیا جماعت (صیادان) از او داد و ستد خواهند کرد؟ یا او را در میان تاجران تقسیم خواهند نمود؟ H)آیا با او مثل گنجشک بازی توانی کرد؟ یا او را برای کنیزان خود توانی بست؟ xGi)آیا با تو عهد خواهد بست یا او را برای بندگی دایمی خواهی گرفت؟ F)آیا او نزد تو تضرع زیاد خواهد نمود؟ یا سخنان ملایم به تو خواهد گفت؟ }Es)آیا در بینی او مهار توانی کشید؟ یا چانه اش را با قلاب توانی سفت؟ D )«آیا لویاتان را با قلاب توانی کشید؟ یا زبانش را با ریسمان توانی فشرد؟ C (آیا چون نگران است او را گرفتار توان کرد؟ یا بینی وی را با قلاب توان سفت؟/BW(اینک رودخانه طغیان می کند، لیکن او نمی ترسد و اگر چه اردن در دهانش ریخته شود ایمن خواهد بود. A!(درختهای کنار او را به سایه خود می پوشاند، و بیدهای نهر، وی را احاطه می نماید. e@C(زیر درختهای کنار می خوابد. در سایه نیزار و در خلاب. #??(به درستی که کوهها برایش علوفه می رویاند، که در آنها تمامی حیوانات صحرا بازی می کنند؛ >w(او افضل صنایع خدا است. آن که او را آفرید حربه اش را به او داده است. |=q(استخوانهایش مثل لوله های برنجین و اعضایش مثل تیرهای آهنین است. x<i(دم خود را مثل سرو آزاد می جنباند. رگهای رانش به هم پیچیده است. p;Y(همانا قوت او در کمرش می باشد، و توانایی وی در رگهای شکمش. z:m(اینک بهیموت که او را با تو آفریده ام که علف را مثل گاو می خورد، 9(آنگاه من نیز درباره تو اقرار خواهم کرد، که دست راستت تو را نجات تواند داد. 8( ایشان را با هم در خاک پنهان نما و رویهای ایشان را درجای مخفی محبوس کن. 7!( بر هرکه متکبر است نظر کن و او را ذلیل بساز و شریران را در جای ایشان پایمال کن. 6 ( شدت غضب خود را بریز و به هرکه متکبر است نظر افکنده، او را به زیر انداز. |5q( اﻵن خویشتن را به جلال و عظمت زینت بده، و به عزت و شوکت ملبس ساز. w4g( آیا تو را مثل خدا بازویی هست؟ و به آواز مثل او رعد توانی کرد؟ 3#(آیا داوری مرا نیز باطل می نمایی؟ و مرا ملزم می سازی تا خویشتن را عادل بنمایی؟ }2s(«اﻵن کمر خود را مثل مرد ببند. از تو سؤال می نمایم و مرا اعلام کن. W1'(پس خداوند ایوب را از گردباد خطاب کرد و گفت: }0s(یک مرتبه گفتم و تکرار نخواهم کرد. بلکه دو مرتبه و نخواهم افزود.» /(«اینک من حقیر هستم و به تو چه جواب دهم؟ دست خود را به دهانم گذاشته ام. L.(آنگاه ایوب خداوند را جواب داده، گفت: #-?(«آیا مجادله کننده با قادرمطلق مخاصمه نماید؟ کسی که با خدا محاجه کند آن را جواب بدهد.»C, (و خداوند مکرر کرده، ایوب را گفت: m+S'بچه هایش خون را می مکند و جایی که کشتگانند او آنجا است.»t*a'از آنجا خوراک خود را به نظر می آورد و چشمانش از دور می نگرد. G~~}}|m{{_zz)yxx4wvvuKttosrr~r qlpp.onn#mllLkk.j~jiwhhVggeedccSbb]ao``8__M^^2]\\([[ZZYXXqWWhVV]UU9TTSS(RRQuQPOOfNNOMM LxLKK JoIIHH.GGMFjEEDuCC[BBeA@@f??\>=="<<;::r99d88@766544M33(22&110//5..'--+,,+p**G))]((g'&&%$##g"l!! ;#csfu;,9}I474Y V J d o -pgQUزیرا که در روز بلا مرا در سایبان خود نهفته ، در پرده خیمه خود مرا مخفی خواهد داشت و مرا بر صخره بلند خواهد ساخت. Tیک چیز از خداوند خواستم و آن را خواهم طلبید: که تمام ایام عمرم در خانه خداوند ساکن باشم تا جمال خداوند را مشاهده کنم و در هیکل او تفکر نمایم. 9Skاگر لشکری بر من فرود آید، دلم نخواهد ترسید. اگر جنگ بر من برپا شود، در این نیز اطمینان خواهم داشت. 7Rgچون شریران بر من نزدیک آمدند تا گوشت مرا بخورند، یعنی خصمان و دشمنانم، ایشان لغزیدند و افتادند. Q ;خداوند نور من و نجات من است؛ از که بترسم؟ خداوند ملجای جان من است؛ از که هراسان شوم؟ P  پایم در جای هموار ایستاده است. خداوند را در جماعتها متبارک خواهم خواند.{Oo و اما من در کمال خود سالک می باشم. مرا خلاصی ده و بر من رحم فرما. uNc که در دستهای ایشان آزار است و دست راست ایشان پر از رشوه است. wMg جانم را با گناهکاران جمع مکن و نه حیات مرا با مردمان خونریز، xLiای خداوند محل خانه تو را دوست می دارم و مقام سکونت جلال تو را. gKGتا آواز حمد تو را بشنوانم و عجایب تو را اخبار نمایم. J}دستهای خود را در صفا می شویم. مذبح تو را ای خداوند طواف خواهم نمود، lIQاز جماعت بدکاران نفرت می دارم و با طالحین نخواهم نشست. hHIبا مردان باطل ننشسته ام و با منافقین داخل نخواهم شد. xGiزیرا که رحمت تو در مد نظر من است و در راستی تو رفتار نموده ام؛ |Fqای خداوند مرا امتحان کن و مرا بیازما. باطن و قلب مرا مصفی گردان. AE }ای خداوند مرا داد بده زیرا که من در کمال خود رفتار نموده ام و بر خداوند توکل داشته ام، پس نخواهم لغزید. `D9ای خدا، اسرائیل را خلاصی ده، از جمیع مشقتهای وی.bC=کمال و راستی حافظ من باشند زیرا که منتظر تو هستم. yBkجانم را حفظ کن و مرا رهایی ده تا خجل نشوم زیرا بر تو توکل دارم. Aبر دشمنانم نظر کن زیرا که بسیارند و به کینه تلخ به من کینه می ورزند. g@Gبر مسکنت و رنج من نظر افکن و جمیع خطایایم را بیامرز. n?Uتنگیهای دل من زیاد شده است. مرا از مشقتهای من بیرون آور. m>Sبر من ملتفت شده، رحمت بفرما زیرا که منفرد و مسکین هستم. =چشمان من دائما بسوی خداوند است زیرا که او پایهای مرا از دام بیرون می آورد. u<cسر خداوند با ترسندگان او است و عهد او تا ایشان را تعلیم دهد. ;{ جان او در نیکویی شب را بسر خواهد برد و ذریت او وارث زمین خواهند شد. :) کیست آن آدمی که از خداوند می ترسد؟ او را بطریقی که اختیار کرده است خواهد آموخت. v9e ای خداوند به خاطر اسم خود، گناه مرا بیامرز زیرا که بزرگ است. 8' همه راههای خداوند رحمت و حق است برای آنانی که عهد و شهادات او را نگاه می دارند. 7# مسکینان را به انصاف رهبری خواهد کرد و به مسکینان طریق خود را تعلیم خواهد داد. w6gخداوند نیکو و عادل است، پس به گناهکاران طریق را خواهد آموخت. .5Uخطایای جوانی و عصیانم را بیاد میاور. ای خداوند به رحمت خود و به خاطر نیکویی خویش مرا یاد کن. 4ای خداوند، احسانات و رحمتهای خود را بیاد آور چونکه آنها از ازل بوده است. 63eمرا به راستی خود سالک گردان و مرا تعلیم ده زیرا تو خدای نجات من هستی. تمامی روز منتظر تو بوده ام. 2 ای خداوند، طریقهای خود را به من بیاموز و راههای خویش را به من تعلیم ده. (1Iبلی هر که انتظار تو می کشد خجل نخواهد شد. آنانی که بی سبب خیانت می کنند خجل خواهند گردید. `09پس مگذار که خجل بشوم و دشمنانم بر من فخر نمایند. / ای خداوند، بسوی تو جان خود را برمی افرازم. ای خدای من بر تو توکل می دارم. q.[ این پادشاه جلال کیست؟ یهوه صبایوت پادشاه جلال اوست! سلاه.&-E ای دروازه ها، سرهای خود را برافرازید! ای درهای ابدی برافرازید تا پادشاه جلال داخل شود! ,این پادشاه جلال کیست؟ خداوند قدیر و جبار، خداوند که در جنگ جبار است! -+Sای دروازه ها سرهای خود را برافرازید! ای درهای ابدی برافراشته شوید تا پادشاه جلال داخل شود! t*aاین است طبقه طالبان او، طالبان روی تو ای (خدای) یعقوب. سلاه. w)gاو برکت را از خداوند خواهد یافت، و عدالت را از خدای نجات خود. (او که پاک دست و صافدل باشد، که جان خود را به بطالت ندهد و قسم دروغ نخورد. {'oکیست که به کوه خداوند برآید؟ و کیست که به مکان قدس او ساکن شود؟ &} زیرا که او اساس آن را بر دریاها نهاد و آن را بر نهرها ثابت گردانید. g% I زمین پری آن از آن خداوند است، ربع مسکون و ساکنان آن. <$qهرآینه نیکویی و رحمت تمام ایام عمرم در پی من خواهد بود و در خانه خداوند ساکن خواهم بود تا ابداﻵباد.6#eسفره ای برای من به حضور دشمنانم می گسترانی. سر مرا به روغن تدهین کرده ای و کاسه ام لبریز شده است. N"چون در وادی سایه موت نیز راه روم از بدی نخواهم ترسید زیرا تو با من هستی ؛ عصا و چوب دستی تو مرا تسلی خواهد داد. ! جان مرا برمی گرداند و به خاطر نام خود به راههای عدالت هدایتم می نماید. { oدر مرتعهای سبز مرا می خواباند. نزد آبهای راحت مرا رهبری می کند. ` ;خداوند شبان من است؛ محتاج به هیچ چیز نخواهم بود. 6eایشان خواهند آمد و از عدالت او خبر خواهند داد قومی را که متولد خواهند شد، که او این کار کرده است.ذریتی او را عبادت خواهند کرد و درباره خداوند طبقه بعد را اخبار خواهند نمود. wgهمه متمولان زمین غذا خورده، سجده خواهند کرد؛ و به حضور وی هر که به خاک فرو می رود رکوع خواهد نمود؛ و کسی جان خود را زنده نخواهد ساخت. eCزیرا سلطنت از آن خداوند است و او بر امتها مسلط است. Nجمیع کرانه های زمین متذکر شده، بسوی خداوند بازگشت خواهند نمود؛ و همه قبایل امتها به حضور تو سجده خواهند کرد. Z-حلیمان غذا خورده، سیر خواهند شد؛ و طالبان خداوند او را تسبیح خواهند خواند؛ و دلهای شما زیست خواهد کرد تا ابداﻵباد. /تسبیح من در جماعت بزرگ از تو است. نذرهای خود را به حضور ترسندگانت ادا خواهم نمود. ]3زیرا مسکنت مسکین را حقیر و خوار نشمرده، و روی خود را از او نپوشانیده است؛ و چون نزد وی فریاد برآورد او را اجابت فرمود. Fای ترسندگان خداوند او را حمد گویید؛ تمام ذریت یعقوب او را تمجید نمایید و جمیع ذریت اسرائیل از وی بترسید. -نام تو را به برادران خود اعلام خواهم کرد؛ در میان جماعت تو را تسبیح خواهم خواند. مرا از دهان شیر خلاصی ده، ای که از میان شاخهای گاو وحشی مرا اجابت کرده ای. a;جان مرا از شمشیر خلاص کن و یگانه مرا از دست سگان. pYاما تو ای خداوند دور مباش. ای قوت من برای نصرت من شتاب کن. taرخت مرا در میان خود تقسیم کردند و بر لباس من قرعه انداختند. ~uهمه استخوانهای خود را می شمارم. ایشان به من چشم دوخته ، می نگرند. $Aزیرا سگان دور مرا گرفته اند؛ جماعت اشرار مرا احاطه کرده، دستها و پایهای مرا سفته اند. قوت من مثل سفال خشک شده و زبانم به کامم چسبیده؛ و مرا به خاک موت نهاده ای. C مثل آب ریخته شده ام و همه استخوانهایم از هم گسیخته ؛ دلم مثل موم گردیده، در میان احشایم گداخته شده است. ` 9 دهان خود را بر من باز کردند، مثل شیر درنده غران.   گاوان نر بسیار دور مرا گرفته اند؛ زورمندان باشان مرا احاطه کرده اند. o W از من دور مباش زیرا تنگی نزدیک است و کسی نیست که مدد کند. l Q از رحم بر تو انداخته شدم؛ از شکم مادرم خدای من تو هستی. / زیرا که تو مرا از شکم بیرون آوردی؛ وقتی که بر آغوش مادر خود بودم مرا مطمئن ساختی. %«بر خداوند توکل کن پس او را خلاصی بدهد. او را برهاند چونکه به وی رغبت می دارد.» 7gهرکه مرا بیند به من استهزا می کند. لبهای خود را باز می کنند و سرهای خود را می جنبانند (و می گویند): }و اما من کرم هستم و انسان نی ؛ عار آدمیان هستم و حقیر شمرده شده قوم.  نزد تو فریاد برآوردند و رهایی یافتند؛ بر تو توکل داشتند، پس خجل نشدند. پدران ما بر تو توکل داشتند؛ بر تو توکل داشتند و ایشان را خلاصی دادی؛ lQو اما تو قدوس هستی ، ای که بر تسبیحات اسرائیل نشسته ای. ای خدای من در روز می خوانم و مرا اجابت نمی کنی. در شب نیز و مرا خاموشی نیست.  -ای خدای من، ای خدای من، چرا مرا ترک کرده ای و از نجات من و سخنان فریادم دور هستی؟  ای خداوند در قوت خود متعال شو. جبروت تو را ترنم و تسبیح خواهیم خواند.(~I زیرا که ایشان را روگردان خواهی ساخت. بر زههای خود تیرها را به روی ایشان نشان خواهی گرفت. }# زیرا قصد بدی برای تو کردند و مکایدی را اندیشیدند که آن را نتوانستند بجا آورد. | ثمره ایشان را از زمین هلاک خواهی ساخت و ذریت ایشان را از میان بنی آدم. W{' در وقت غضب خود، ایشان را چون تنور آتش خواهی ساخت. خداوند ایشان را در خشم خود خواهد بلعید و آتش ایشان را خواهد خورد. +zOدست تو همه دشمنانت را خواهد دریافت. دست راست تو آنانی را که از تو نفرت دارند خواهد دریافت. y#زیرا که پادشاه بر خداوند توکل می دارد، و به رحمت حضرت اعلی ' جنبش نخواهد خورد. #x?زیرا او را مبارک ساخته ای تا ابداﻵباد. به حضور خود او را بی نهایت شادمان گردانیده ای. zwmجلال او به سبب نجات تو عظیم شده. اکرام و حشمت را بر او نهاده ای. vwحیات را از تو خواست و آن را به وی دادی، و طول ایام را تا ابداﻵباد. u زیرا به برکات نیکو بر مراد او سبقت جستی. تاجی از زر خالص برسر وی نهادی. t}مراد دل او را به وی بخشیدی و مسالت زبانش را از او دریغ نداشتی. سلاه. s !ای خداوند در قوت تو پادشاه شادی می کند و در نجات تو چه بسیار به وجد خواهد آمد. r} ای خداوند نجات بده! پادشاه در روزی که بخوانیم، ما را مستجاب فرماید.oqWایشان خم شده، افتاده اند و اما ما برخاسته ، ایستاده ایم. p'اینان ارابه ها را و آنان اسبها را، اما ما نام یهوه خدای خود را ذکر خواهیم نمود. Vo%اﻵن دانسته ام که خداوند مسیح خود را می رهاند. از فلک قدس خود او را اجابت خواهد نمود، به قوت نجاتبخش دست راست خویش. \n1به نجات تو خواهیم سرایید و به نام خدای خود، علم خود را خواهیم افراشت. خداوند تمامی مسالت تو را به انجام خواهد رسانید. }msموافق دل تو به تو عطا فرماید و همه مشورتهای تو را به انجام رساند.lجمیع هدایای تو را به یاد آورد و قربانی های سوختنی تو را قبول فرماید. سلاه. ukcنصرت برای تو از قدس خود بفرستد و تو را از صهیون تایید نماید. j خداوند تو را در روز تنگی مستجاب فرماید. نام خدای یعقوب تو را سرافراز نماید. i9سخنان زبانم و تفکر دلم منظور نظر تو باشد، ای خداوند که صخره من و نجات دهنده من هستی !Ch بنده ات را نیز از اعمال متکبرانه باز دار تا بر من مسلط نشود؛ آنگاه بی عیب و از گناه عظیم مبرا خواهم بود. vge کیست که سهوهای خود را بداند؟ مرا از خطایای مخفی ام طاهر ساز. zfm بنده تو نیز از آنها متنبه می شود، و در حفظ آنها ثواب عظیمی است. e از طلا مرغوبتر و از زر خالص بسیار. از شهد شیرینتر و از قطرات شانه عسل. d ترس خداوند طاهر است و ثابت تا ابداﻵباد. احکام خداوند حق و تماما عدل است. c1فرایض خداوند راست است و دل را شاد می سازد. امر خداوند پاک است و چشم را روشن می کند. 0bYشریعت خداوند کامل است و جان را برمی گرداند؛ شهادات خداوند امین است و جاهل را حکیم می گرداند. a3خروجش از کرانه آسمان است و مدارش تا به کرانه دیگر؛ و هیچ چیز از حرارتش مستور نیست. _`7خیمه ای برای آفتاب در آنها قرار داد؛ و او مثل داماد از حجله خود بیرون می آید و مثل پهلوان از دویدن در میدان شادی می کند. _wقانون آنها در تمام جهان بیرون رفت و بیان آنها تا اقصای ربع مسکون. \^1سخن نیست و کلامی نی و آواز آنها شنیده نمی شود. l]Qروز سخن می راند تا روز و شب معرفت را اعلان می کند تا شب. w\ iآسمان جلال خدا را بیان می کند و فلک از عمل دستهایش خبر می دهد. :[m2که نجات عظیمی به پادشاه خود داده و به مسیح خویش رحمت نموده است. یعنی به داود و ذریت او تا ابداﻵباد.Z%1لهذا ای خداوند تو را در میان امتها حمد خواهم گفت و به نام تو سرود خواهم خواند، Y'0مرا از دشمنانم رهانیده، برخصمانم بلند کرده ای و از مرد ظالم مرا خلاصی داده ای! |Xq/خدایی که برای من انتقام می گیرد و قومها را زیر من مغلوب می سازد. tWa.خداوند زنده است و صخره من متبارک باد، و خدای نجات من متعال! uVc-فرزندان غربا پژمرده می شوند و در قلعه های خود خواهند لرزید. U,به مجرد شنیدن، مرا اطاعت خواهند کرد؛ فرزندان غربا نزد من تذلل خواهند نمود. ,TQ+مرا از منازعه قوم رهانیده، سر امتها ساخته ای. قومی را که نشناخته بودم، مرا خدمت می نمایند. S*ایشان را چون غبار پیش باد ساییده ام؛ مثل گل کوچه ها ایشان را دور ریخته ام. R)فریاد برآوردند اما رهاننده ای نبود نزد خداوند، ولی ایشان را اجابت نکرد. Q(گردنهای دشمنانم را به من تسلیم کرده ای تا خصمان خود را نابود بسازم. P 'زیرا کمر مرا برای جنگ به قوت بسته ای و مخالفانم را زیر پایم انداخته ای. O &ایشان را فرو خواهم کوفت که نتوانند برخاست و زیر پاهای من خواهند افتاد. N%دشمنان خود را تعاقب نموده، بدیشان خواهم رسید و تا تلف نشوند بر نخواهم گشت. ^M5$قدمهایم را زیرم وسعت دادی که پایهای من نلغزید. L9#سپر نجات خود را به من داده ای. دست راستت عمود من شده و مهربانی تو مرا بزرگ ساخته است. K"دستهای مرا برای جنگ تعلیم داده است، که کمان برنجین به بازوی من خم شد. J{!پایهای مرا مثل آهو ساخته و مرا به مقامهای اعلای من برپا داشته است. vIe خدایی که کمر مرا به قوت بسته و راههای مرا کامل گردانیده است. pHYزیرا کیست خدا غیر از یهوه؟ و کیست صخره ای غیر از خدای ما؟ G+و اما خدا طریق او کامل است و کلام خداوند مصفی '. او برای همه متوکلان خود سپر است؛ Fزیرا به مدد تو بر فوجها حمله می برم و به خدای خود از حصارها برمی جهم. Eزیرا که تو چراغ مرا خواهی افروخت؛ یهوه خدایم تاریکی مرا روشن خواهد گردانید. D زیرا قوم مظلوم را خواهی رهانید و چشمان متکبران را به زیر خواهی انداخت. |Cqخویشتن را با طاهر، طاهر می نمایی و با مکار، به مکر رفتار می کنی. B خویشتن را با رحیم، رحیم می نمایی ، و با مرد کامل، خود را کامل می نمایی. Aپس خداوند مرا موافق عدالتم پاداش داده است و به حسب طهارت دستم در نظر وی. w@gو نزد او بی عیب بوده ام و خویشتن را از گناه خود نگاه داشته ام. ?و جمیع احکام او پیش روی من بوده است و فرائض او را از خود دور نکرده ام، > زیرا که راههای خداوند را نگاه داشته ، و به خدای خویش عصیان نورزیده ام، = خداوند موافق عدالتم مرا جزا داد و به حسب طهارت دستم مرا مکافات رسانید. <و مرا بجای وسیع بیرون آورد؛ مرا نجات داد زیرا که در من رغبت می داشت. x;iدر روز بلای من پیش رویم درآمدند، لیکن خداوند تکیه گاه من بود. :و مرا از دشمنان زورآورم رهایی داد و از خصمانم، زیرا که از من تواناتر بودند. y9kپس، از اعلی ' فرستاده، مرا برگرفت و از آبهای بسیار بیرون کشید. 88iآنگاه عمقهای آب ظاهر شد و اساس ربع مسکون مکشوف گردید، از تنبیه تو ای خداوند، از نفخه باد بینی تو! *7Mپس تیرهای خود را فرستاده، ایشان را پراکنده ساخت، و برقها بینداخت و ایشان را پریشان نمود. 61 و خداوند از آسمان رعد کرده، حضرت اعلی آواز خود را بداد، تگرگ و آتشهای افروخته را. y5k از تابش پیش روی وی ابرهایش می شتافتند، تگرگ و آتشهای افروخته. 4/ تاریکی را پرده خود و خیمه ای گرداگرد خویش بساخت، تاریکی آبها و ابرهای متراکم را. n3U برکروبی سوار شده، پرواز نمود و بر بالهای باد طیران کرد. w2g آسمان را خم کرده، نزول فرمود و زیر پای وی تاریکی غلیظ می بود. 1دخان از بینی او برآمد و نار از دهانش ملتهب گشت و آتشها از آن افروخته گردید. 07زمین متزلزل و مرتعش شده، اساس کوهها بلرزید و متزلزل گردید چونکه خشم او افروخته شد. j/Mدر تنگی خود خداوند را خواندم و نزد خدای خویش استغاثه نمودم. او آواز مرا از هیکل خود شنید و استغاثه من به حضورش به گوش وی رسید. v.eرسنهای گور دور مرا گرفته بود و دامهای موت پیش روی من درآمده. z-mرسنهای موت مرا احاطه کرده، و سیلابهای شرارت مرا ترسانیده بود. ,#خداوند را که سزاوار کل حمد است، خواهم خواند. پس، از دشمنانم رهایی خواهم یافت. V+%خداوند صخره من است و ملجا و نجات دهنده من. خدایم صخره من است که در او پناه می برم. سپر من و شاخ نجاتم و قلعه بلند من. R* ای خداوند! ای قوت من! تو را محبت می نمایم. )) و اما من روی تو را در عدالت خواهم دید، و چون بیدار شوم، از صورت تو سیر خواهم شد. M(از آدمیان، ای خداوند، به دست خویش، از اهل جهان که نصیب ایشان در زندگانی است که شکم ایشان را به ذخایر خود پرساخته ای و از اولاد سیر شده، زیادی مال خود را برای اطفال خویش ترک می کنند. &'E ای خداوند برخیز و پیش روی وی درآمده، او را بینداز و جانم را از شریر به شمشیر خود برهان، &9 مثل او مثل شیری است که در دریدن حریص باشد، و مثل شیر ژیان که در بیشه خود در کمین است. !%; اﻵن قدمهای ما را احاطه کرده اند، و چشمان خود را دوخته اند تا ما را به زمین بیندازند. y$k دل فربه خود را بسته اند. به زبان خویش سخنان تکبرآمیز می گویند. # از روی شریرانی که مرا خراب می سازند، از دشمنان جانم که مرا احاطه می کنند. s"_مرا مثل مردمک چشم نگاه دار؛ مرا زیر سایه بال خود پنهان کن، ,!Qرحمتهای خود را امتیاز ده، ای که متوکلان خویش را به دست راست خود از مخالفان ایشان می رهانی. , Qای خدا تو را خوانده ام زیرا که مرا اجابت خواهی نمود. گوش خود را به من فراگیر و سخن مرا بشنو. kOقدمهایم به آثار تو قائم است، پس پایهایم نخواهد لغزید.  و اما کارهای آدمیان به کلام لبهای تو؛ خود را از راههای ظالم نگاه داشتم. [/دل مرا آزموده ای، شبانگاه از آن تفقد کرده ای. مرا قال گذاشته ای و هیچ نیافته ای، زیرا عزیمت کردم که زبانم تجاوز نکند. gGداد من از حضور تو صادر شود؛ چشمان تو راستی را ببیند. . Wای خداوند، عدالت را بشنو و به فریاد من توجه فرما! و دعای مرا که از لب بی ریا می آید، گوش بگیر! -S طریق حیات را به من خواهی آموخت. به حضور تو کمال خوشی است و به دست راست تو لذتها تا ابداﻵباد!$A زیرا جانم را در عالم اموات ترک نخواهی کرد، و قدوس خود را نخواهی گذاشت که فساد را بیند. 3 از این رو دلم شادی می کند و جلالم به وجد می آید؛ جسدم نیز در اطمینان ساکن خواهد شد. +خداوند را همیشه پیش روی خود می دارم. چونکه به دست راست من است، جنبش نخواهم خورد. -خداوند را که مرا نصیحت نمود، متبارک می خوانم. شبانگاه نیز قلبم مرا تنبیه می کند. q[خطه های من به جایهای خوش افتاد. میراث بهی به من رسیده است. oWخداوند نصیب قسمت و کاسه من است. تو قرعه مرا نگاه می داری. wgدردهای آنانی که عقب (خدای) دیگر می شتابند، بسیار خواهد شد. هدایای خونی ایشان را نخواهم ریخت، بلکه نام ایشان را به زبانم نخواهم آورد. yو اما مقدسانی که در زمین اند و فاضلان، تمامی خوشی من در ایشان است. xiخداوند را گفتم: «تو خداوند من هستی. نیکویی من نیست غیر از تو.» ^ 7ای خدا مرا محافظت فرما، زیرا برتو توکل می دارم. Gنقره خود را به سود نمی دهد و رشوه بر بی گناه نمی گیرد. آنکه این را به جا آورد تا ابداﻵباد جنبش نخواهد خورد.Y+که در نظر خود حقیر و خوار است و آنانی را که از خداوند می ترسند مکرم می دارد؛ و قسم به ضرر خود می خورد و تغییر نمی دهد. 2 ]که به زبان خود غیبت ننماید؛ و به همسایه خود بدی نکند و درباره اقارب خویش مذمت را قبول ننماید؛  آنکه بی عیب سالک باشد و عدالت را به جا آورد، و در دل خویش راستگو باشد؛  ای خداوند کیست که در خیمه تو فرود آید؟ و کیست که در کوه مقدس تو ساکن گردد؟ t aکاش که نجات اسرائیل از صهیون ظاهر می شد! چون خداوند اسیری قوم خویش را برگرداند، یعقوب وجد خواهد نمود و اسرائیل شادمان خواهد گردید.i Kمشورت مسکین را خجل می سازید چونکه خداوند ملجای اوست. s_آنگاه ترس بر ایشان مستولی شد، زیرا خدا در طبقه عادلان است. <qآیا همه گناهکاران بی معرفت هستند که قوم مرا می خورند، چنانکه نان می خورند، و خداوند را نمی خوانند؟ veهمه روگردانیده، با هم فاسد شده اند. نیکوکاری نیست یکی هم نی. خداوند از آسمان بربنی آدم نظر انداخت تا ببیند که آیا فهیم و طالب خدایی هست. + Qاحمق در دل خود می گوید که خدایی نیست. کارهای خود را فاسد و مکروه ساخته اند و نیکوکاری نیست. ta برای خداوند سرود خواهم خواند زیرا که به من احسان نموده است.~u و اما من به رحمت تو توکل می دارم؛ دل من در نجات تو شادی خواهد کرد.  مبادا دشمنم گوید بر او غالب آمدم و مخالفانم از پریشانی ام شادی نمایند. "= ای یهوه خدای من نظر کرده، مرا مستجاب فرما! چشمانم را روشن کن مبادا به خواب موت بخسبم. 5c تا به کی در نفس خود مشورت بکنم و در دلم هرروزه غم خواهد بود؟ تا به کی دشمنم بر من سرافراشته شود؟ ~~d}||s{{?zz1y=xwvvCuttssWrr,qq9ppjoo nmmBllKkk jiifhh7gffMee ddc]bb7a`__o^^]]\r[[/ZcYYXWWWGVVUoToSRR!QXPP1OO#NN=MMKLL6KKLJJ(IISHH3GGF~FEE)DDCC BAAw@@h??=>>/===<<;;:x99H88k7766%5s44I3X22Y10//]..-^,,1++** ):(o''}&&c%%T$$###%""0!!( ^4(aRT_c:@^e  { " + <-LGAp/Y&زیرا گناه خود را اخبار می نمایم و از خطای خود غمگین هستم. v.e&زیرا که برای افتادن نصب شده ام و درد من همیشه پیش روی من است. - &چونکه گفته ام مبادا بر من شادی نمایند و چون پایم بلغزد بر من تکبر کنند. , &زیرا که ای خداوند انتظار تو را می کشم. تو ای یهوه خدایم جواب خواهی داد. v+e&و مثل کسی گردیده ام که نمی شنود و کسی که در زبانش حجتی نباشد. y*k& و اما من مثل کر نمی شنوم؛ و مانند گنگم که دهان خود را باز نکند. O)& آنانی که قصد جانم دارند دام می گسترند و بد اندیشانم سخنان فتنه انگیز می گویند و تمام روز حیله را تفکر می کنند. (& دوستان و رفیقانم از بلای من برکنار می ایستند و خویشان من دور ایستاده اند. x'i& دل من می طپد و قوتم از من رفته است و نور چشمانم نیز با من نیست. && ای خداوند تمامی آرزوی من در مد نظر تو است و ناله های من از تو مخفی نمی باشد. v%e&من بی حس و بی نهایت کوفته شده ام و از فغان دل خود نعره می زنم. g$G&زیرا کمر من از سوزش پر شده است و در جسد من صحتی نیست. # &به خود می پیچم و بی نهایت منحنی شده ام. تمامی روز ماتم کنان تردد می کنم.b"=&جراحات من متعفن و مقروح شده است، به سبب حماقت من. !w&زیرا گناهانم از سرم گذشته است. مثل بار گران از طاقتم سنگینتر شده.  #&در جسد من به سبب غضب تو صحتی نیست و در استخوانهایم به سبب خطای خودم سلامتی نی. wg&زیرا که تیرهای تو در من فرو رفته و دست تو بر من فرود آمده است. z o&ای خداوند مرا در غضب خود توبیخ منما و در خشم خویش تادیبم مفرما. Q%(و خداوند ایشان را اعانت کرده، نجات خواهد داد. ایشان را از شریران خلاص کرده، خواهد رهانید زیرا بر او توکل دارند.y%'و نجات صالحان از خداوند است و در وقت تنگی او قلعه ایشان خواهد بود. %&اما خطاکاران جمیعا هلاک خواهند گردید و عاقبت شریران منقطع خواهد شد %%مرد کامل را ملاحظه کن و مرد راست را ببین زیرا که عاقبت آن مرد سلامتی است. oW%$اما گذشت و اینک نیست گردید و او را جستجو کردم و یافت نشد.  %#شریر را دیدم که ظلم پیشه بود و مثل درخت بومی سبز خود را به هر سو می کشید. N%"منتظر خداوند باش و طریق او را نگاه دار تا تو را به وراثت زمین برافرازد. چون شریران منقطع شوند آن را خواهی دید. %!خداوند او را در دستش ترک نخواهد کرد و چون به داوری آید بر وی فتوا نخواهد داد. _7% شریر برای صالح کمین می کند و قصد قتل وی می دارد. dA%شریعت خدای وی در دل اوست. پس قدمهایش نخواهد لغزید. xi%دهان صالح حکمت را بیان می کند و زبان او انصاف را ذکر می نماید. }s%صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن تا به ابد سکونت خواهند نمود. {o%زیرا خداوند انصاف را دوست می دارد و مقدسان خود را ترک نخواهد فرمود. ایشان محفوظ خواهند بود تا ابداﻵباد. و اما نسل شریر منقطع خواهد شد. xi%از بدی برکنار شو و نیکویی بکن. پس ساکن خواهی بود تا ابداﻵباد. s_%تمامی روز رئوف است و قرض دهنده، و ذریت او مبارک خواهند بود./W%من جوان بودم و اﻵن پیر هستم و مرد صالح را هرگز متروک ندیده ام و نه نسلش را که گدای نان بشوند. s _%اگر چه بیفتد افکنده نخواهد شد زیرا خداوند دستش را می گیرد.  }%خداوند قدمهای انسان را مستحکم می سازد، و در طریقهایش سرور می دارد. 0 Y%زیرا آنانی که از وی برکت یابند وارث زمین گردند. و اما آنانی که ملعون وی اند، منقطع خواهند شد. t a%شریر قرض می گیرد و وفا نمی کند و اما صالح رحیم و بخشنده است. F %زیرا شریران هلاک می شوند و دشمنان خداوند مثل خرمی مرتعها فانی خواهند شد. بلی مثل دخان فانی خواهند گردید. pY%در زمان بلا خجل نخواهند شد، و در ایام قحط سیر خواهند بود. %خداوند روزهای کاملان را می داند و میراث ایشان خواهد بود تا ابداﻵباد. %زیرا که بازوهای شریران، شکسته خواهد شد. و اما صالحان را خداوند تایید می کند. uc%نعمت اندک یک مرد صالح بهتر است، از اندوخته های شریران کثیر. %شمشیر ایشان به دل خود ایشان فرو خواهد رفت و کمانهای ایشان شکسته خواهد شد. @y%شریران شمشیر را برهنه کرده و کمان را کشیده اند تا مسکین و فقیر را بیندازند و راستروان را مقتول سازند. nU% خداوند بر او خواهد خندید، زیرا می بیند که روز او می آید. xi% شریر بر مرد عادل شورا می کند و دندانهای خود را بر او می افشرد. % و اما حلیمان وارث زمین خواهند شد و از فراوانی سلامتی متلذذ خواهند گردید. % هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود. در مکانش تامل خواهی کرد و نخواهد بود. ~% زیرا که شریران منقطع خواهند شد. و اما منتظران خداوند وارث زمین خواهند بود. }#%از غضب برکنار شو و خشم را ترک کن. خود را مشوش مساز که البته باعث گناه خواهد شد. "|=%نزد خداوند ساکت شو و منتظر او باش و از شخص فرخنده طریق و مرد حیله گر خود را مشوش مساز. z{m%و عدالت تو را مثل نور بیرون خواهد آورد و انصاف تو را مانند ظهر. z%طریق خود را به خداوند بسپار و بر وی توکل کن که آن را انجام خواهد داد، myS%و در خداوند تمتع ببر، پس مسالت دل تو را به تو خواهد داد. x %بر خداوند توکل نما و نیکویی بکن. در زمین ساکن باش و از امانت پرورده شو. w%زیرا که مثل علف به زودی بریده می شوند و مثل علف سبز پژمرده خواهند شد. uv e%به سبب شریران خویشتن را مشوش مساز و بر فتنه انگیزان حسد مبر. u$ در آنجا بدکرداران افتاده اند. ایشان انداخته شده اند و نمی توانند برخاست.ftE$ پای تکبر بر من نیاید و دست شریران مرا گریزان نسازد. s $ رحمت خود را برای عارفان خود مستدام فرما و عدالت خود را برای راست دلان. rr]$ زیرا که نزد تو چشمه حیات است و در نور تو نور را خواهیم دید. q$از چربی خانه تو شاداب می شوند. از نهر خوشیهای خود ایشان را می نوشانی. p$ای خدا رحمت تو چه ارجمند است. بنی آدم زیر سایه بالهای تو پناه می برند. #o?$عدالت تو مثل کوههای خداست و احکام تو لجه عظیم. ای خداوند انسان و بهایم را نجات می دهی. inK$ای خداوند رحمت تو در آسمانها است و امانت تو تا افلاک. m7$شرارت را بر بستر خود تفکر می کند. خود را به راه ناپسند قائم کرده، از بدی نفرت ندارد. l$سخنان زبانش شرارت و حیله است. از دانشمندی و نیکوکاری دست برداشته است. k$زیرا خویشتن را در نظر خود تملق می گوید تا گناهش ظاهر نشود و مکروه نگردد. zj o$معصیت شریر در اندرون دل من می گوید که ترس خدا در مد نظر او نیست. ri]#و زبانم عدالت تو را بیان خواهد کرد و تسبیح تو را تمامی روز.Gh#آنانی که خواهان حق منند ترنم و شادی نمایند و دائما گویند خداوند بزرگ است که به سلامتی بنده خود رغبت دارد. Ng#و آنانی که در بدی من شادند، با هم خجل و شرمنده شوند؛ و آنانی که بر من تکبر می کنند، به خجلت و رسوایی ملبس شوند. fw#تا در دل خود نگویند «اینک مراد ما»؛ تا نگویند «او را بلعیده ایم!» ew#ای یهوه خدایم مرا موافق عدل خود داد بده، مبادا بر من شادی نمایند. d'#خویشتن را برانگیز و برای داد من بیدار شو، ای خدای من و خداوند من، برای دعوی من. c}#ای خداوند تو آن را دیده ای، پس سکوت مفرما. ای خداوند از من دور مباش. ubc#و دهان خود را بر من باز کرده، می گویند هه هه چشم ما دیده است. 1a[#زیرا برای سلامتی سخن نمی گویند و بر آنانی که در زمین آرامند، سخنان حیله آمیز را تفکر می کنند. 6`e#تا آنانی که بی سبب دشمن منند، بر من فخر نکنند، و آنانی که بر من بی سبب بغض می نمایند، چشمک نزنند. _#و تو را در جماعت بزرگ حمد خواهم گفت. ترا در میان قوم عظیم تسبیح خواهم خواند. ,^Q#ای خداوند تا به کی نظر خواهی کرد؟ جانم را از خرابیهای ایشان برهان و یگانه مرا از شیربچگان. ]#مثل فاجرانی که برای نان مسخرگی می کنند، دندانهای خود را بر من می افشردند. S\#ولی چون افتادم شادی کنان جمع شدند. آن فرومایگان بر من جمع شدند، و کسانی که نشناخته بودم مرا دریدند و ساکت نشدند. =[s#مثل آنکه او دوست و برادرم می بود، سرگردان می رفتم. چون کسی که برای مادرش ماتم گیرد، از حزن خم می شدم. NZ# و اما من چون ایشان بیمار می بودند، پلاس می پوشیدم؛ جان خود را به روزه می رنجانیدم و دعایم به سینه ام برمی گشت. tYa# به عوض نیکویی بدی به من می کنند. جان مرا بی کس گردانیده اند. X# شاهدان کینه ور برخاسته اند. چیزهایی را که نمی دانستم از من می پرسند. mWS# همه استخوانهایم می گویند: «ای خداوند کیست مانند تو که مسکین را از شخص قویتر از او می رهاند و مسکین وفقیر را از تاراج کننده وی!» Vw# و اما جان من در خداوند وجد خواهد کرد و در نجات او شادی خواهد نمود. $UA#هلاکت ناگهانی بدو برسد و دامی که پنهان کرد خودش را بگیرد و در آن به هلاکت گرفتار گردد. .TU#زیرا دام خود را برای من بی سبب در حفره ای پنهان کردند که آن را برای جان من بی جهت کنده بودند. ~Su#راه ایشان تاریکی و لغزنده باد و فرشته خداوند ایشان را تعاقب کند. oRW#مثل کاه پیش روی باد باشند و فرشته خداوند ایشان را براند. ,QQ#خجل و رسوا شوند آنانی که قصد جان من دارند؛ و آنانی که بداندیش منند، برگردانیده و خجل شوند. P7#و نیزه را راست کن و راه را پیش روی جفا کنندگانم ببند و به جان من بگو من نجات تو هستم. NO#سپر و مجن را بگیر و به اعانت من برخیز، N #ای خداوند با خصمان من مخاصمه نما و جنگ کن با آنانی که با من جنگ می کنند. 'MG"خداوند جان بندگان خود را فدیه خواهد داد و از آنانی که بر وی توکل دارند مؤآخذه نخواهد شد.L{"شریر را شرارت هلاک خواهد کرد و از دشمنان مرد صالح مؤآخذه خواهد شد. K"همه استخوانهای ایشان را نگاه می دارد، که یکی از آنها شکسته نخواهد شد. J"زحمات مرد صالح بسیار است، اما خداوند او را از همه آنها خواهد رهانید. wIg"خداوند نزدیک شکسته دلان است و روح کوفتگان را نجات خواهد داد. 4Ha"چون (صالحان) فریاد برآوردند، خداوند ایشان را شنید و ایشان را از همه تنگیهای ایشان رهایی بخشید. |Gq"روی خداوند بسوی بدکاران است تا ذکر ایشان را از زمین منقطع سازد. tFa"چشمان خداوند بسوی صالحان است و گوشهای وی بسوی فریاد ایشان. xEi"از بدی اجتناب نما و نیکویی بکن؛ صلح را طلب نما و در پی آن بکوش.oDW" زبانت را از بدی نگاه دار و لبهایت را از سخنان حیله آمیز؛ C)" کیست آن شخصی که آرزومند حیات است و طول ایام را دوست می دارد تا نیکویی را ببیند؟ zBm" ای اطفال بیایید مرا بشنوید و ترس خداوند را به شما خواهم آموخت. *AM" شیربچگان بی نوا شده، گرسنگی می کشند و اما طالبان خداوند را به هیچ چیز نیکو کمی نخواهد شد. @{" ای مقدسان خداوند از او بترسید زیرا که ترسندگان او را هیچ کمی نیست. ?"بچشید و ببینید که خداوند نیکو است. خوشابحال شخصی که بدو توکل می دارد. >"فرشته خداوند گرداگرد ترسندگان او است؛ اردو زده، ایشان را می رهاند. =%"این مسکین فریاد کرد و خداوند او را شنید و او را از تمامی تنگیهایش رهایی بخشید. o<W"بسوی او نظر کردند و منور گردیدند و رویهای ایشان خجل نشد. ;"چون خداوند را طلبیدم، مرا مستجاب فرمود و مرا از جمیع ترسهایم خلاصی بخشید. v:e"خداوند را با من تکبیر نمایید. نام او را با یکدیگر برافرازیم. ~9u"جان من در خداوند فخر خواهد کرد. مسکینان شنیده، شادی خواهند نمود. 8 " خداوند را در هر وقت متبارک خواهم گفت. تسبیح او دائما بر زبان من خواهد بود. p7Y! ای خداوند رحمت تو بر ما باد، چنانکه امیدوار تو بوده ایم. x6i!زیرا که دل ما در او شادی می کند و در نام قدوس او توکل می داریم. d5A!جان ما منتظر خداوند می باشد. او اعانت و سپر ما است. 4{!تا جان ایشان را از موت رهایی بخشد و ایشان را در قحط زنده نگاه دارد. #3?!اینک چشم خداوند بر آنانی است که از او می ترسند، بر آنانی که انتظار رحمت او را می کشند. 2!اسب به جهت استخلاص باطل است و به شدت قوت خود کسی را رهایی نخواهد داد. 1!!پادشاه به زیادتی لشکر خلاص نخواهد شد و جبار به بسیاری قوت رهایی نخواهد یافت. 0!او که دلهای ایشان را جمیعا سرشته است و اعمال ایشان را درک نموده است. i/K!از مکان سکونت خویش نظر می افکند، برجمیع ساکنان جهان. f.E! از آسمان خداوند نظر افکند و جمیع بنی آدم را نگریست. -9! خوشابحال امتی که یهوه خدای ایشان است و قومی که ایشان را برای میراث خود برگزیده است. },s! مشورت خداوند قائم است تا ابداﻵباد؛ تدابیر قلب او تا دهرالدهور. +! خداوند مشورت امتها را باطل می کند؛ تدبیرهای قبائل را نیست می گرداند. ]*3! زیرا که او گفت و شد؛ او امر فرمود و قایم گردید. )}!تمامی اهل زمین از خداوند بترسند؛ جمیع سکنه ربع مسکون از او بترسند. (!آبهای دریا را مثل توده جمع می کند و لجه ها را در خزانه ها ذخیره می نماید. {'o!به کلام خداوند آسمانها ساخته شد و کل جنود آنها به نفخه دهان او. q&[!عدالت و انصاف را دوست می دارد. جهان از رحمت خداوند پر است. s%_!زیرا کلام خداوند مستقیم است و جمیع کارهای او با امانت است. m$S!سرودی تازه برای او بسرایید؛ نیکو بنوازید با آهنگ بلند. {#o!خداوند را با بربط حمد بگویید؛ با عود ده تار او را سرود بخوانید. " !ای صالحان در خداوند شادی نمایید، زیرا که تسبیح خواندن راستان را می شاید. !y ای صالحان در خداوند شادی و وجد کنید و ای همه راستدلان ترنم نمایید. 7 غمهای شریر بسیار می باشد، اما هر که بر خداوند توکل دارد رحمت او را احاطه خواهد کرد. E مثل اسب و قاطر بی فهم مباشید که آنها را برای بستن به دهنه و لگام زینت می دهند، والا نزدیک تو نخواهند آمد. P تو را حکمت خواهم آموخت و به راهی که باید رفت ارشاد خواهم نمود و تو را به چشم خود که بر تو است نصیحت خواهم فرمود. &E تو ملجای من هستی مرا از تنگی حفظ خواهی کرد. مرا به سرودهای نجات احاطه خواهی نمود، سلاه. L از این رو هر مقدسی در وقت اجابت نزد تو دعا خواهد کرد. وقتی که آبهای بسیار به سیلان آید، هرگز بدو نخواهد رسید. |q به گناه خود نزد تو اعتراف کردم و جرم خود را مخفی نداشتم. گفتم: عصیان خود را نزد خداوند اقرار می کنم. پس تو آلایش گناهم را عفو کردی، سلاه. 1 چونکه دست تو روز و شب بر من سنگین می بود. رطوبتم به خشکی تابستان مبدل گردید، سلاه. 1 هنگامی که خاموش می بودم، استخوانهایم پوسیده می شد از نعره ای که تمامی روز می زدم. ! خوشابحال کسی که خداوند به وی جرمی در حساب نیاورد و در روح او حیلهای نمی باشد. r _ خوشابحال کسی که عصیان او آمرزیده شد و گناه وی مستور گردید. 'قوی باشید و دل شما را تقویت خواهد داد، ای همگانی که برای خداوند انتظار می کشید!?wای جمیع مقدسان خداوند او را دوست دارید. خداوند امنا را محفوظ می دارد و متکبران را مجازات کثیر می دهد. :mو اما من در حیرت خود گفتم که از نظر تو منقطع شده ام. لیکن چون نزد تو فریاد کردم آواز تضرع مرا شنیدی. متبارک باد خداوند که رحمت عجیب خود را در شهر حصین به من ظاهر کرده است. H ایشان را در پرده روی خود از مکاید مردم خواهی پوشانید. ایشان را در خیمه ای از عداوت زبانها مخفی خواهی داشت. 0Yزهی عظمت احسان تو که برای ترسندگانت ذخیره کرده ای و برای متوکلانت پیش بنی آدم ظاهر ساخته ای. لبهای دروغگو گنگ شود که به درشتی و تکبر و استهانت بر عادلان سخن می گوید. +ای خداوند خجل نشوم چونکه تو را خوانده ام. شریران خجل شوند و در حفره خاموش باشند. q[روی خود را بربنده ات تابان ساز و مرا به رحمت خود نجات بخش.  وقتهای من در دست تو می باشد. مرا از دست دشمنانم و جفا کنندگانم خلاصی ده. z mو اما من بر تو ای خداوند توکل می دارم و گفته ام خدای من تو هستی. ] 3 زیرا که بهتان را از بسیاری شنیدم و خوف گرداگرد من می باشد، زیرا بر من با هم مشورت می کنند و در قصد جانم تفکر می نمایند. w g مثل مرده از خاطر فراموش شده ام و مانند ظرف تلف شده گردیده ام. ] 3 نزد همه دشمنانم عار گردیده ام. خصوصا نزد همسایگان خویش؛ و باعث خوف آشنایان شده ام. هرکه مرا بیرون بیند از من می گریزد. :m زیرا که حیاتم از غم و سالهایم از ناله فانی گردیده است. قوتم از گناهم ضعیف و استخوانهایم پوسیده شد. +O ای خداوند بر من رحمت فرما زیرا در تنگی هستم. چشم من از غصه کاهیده شد، بلکه جانم و جسدم نیز.  مرا به دست دشمن اسیر نساخته ای؛ پایهای مرا بجای وسیع قائم گردانیده ای. #به رحمت تو وجد و شادی می کنم زیرا مشقت مرا دیده و جانم را در تنگیها شناخته ای؛ "=از آنانی که اباطیل دروغ را پیروی می کنند نفرت می کنم. و اما من بر خداوند توکل می دارم. $Aزیرا قلعه من تو هستی. روح خود را به دست تو می سپارم. ای یهوه، خدای حق، تو مرا فدیه دادی. ]3مرا از دامی که برایم پنهان کرده اند بیرون آور. }زیرا صخره و قلعه من تو هستی. به خاطر نام خود مرا هدایت و رهبری فرما. 8iگوش خود را به من فراگیر و مرا به زودی برهان. برایم صخره ای قوی و خانه ای حصین باش تا مرا خلاصی دهی.  ای خداوند بر تو توکل دارم؛ پس خجل نشوم تا به ابد. در عدالت خویش مرا نجات بده. %~C تا جلالم ترا سرود خواند و خاموش نشود. ای یهوه خدای من، تو را حمد خواهم گفت تا ابداﻵباد.(}I ماتم مرا برای من به رقص مبدل ساخته ای. پلاس را از من بیرون کرده و کمر مرا به شادی بسته ای. o|W ای خداوند بشنو و به من کرم فرما. ای خداوند مددکار من باش. 9{k در خون من چه فایده است چون به حفره فرو روم؟ آیا خاک تو را حمد می گوید و راستی تو را اخبار می نماید؟ vzeای خداوند نزد تو فریاد برمی آورم و نزد خداوند تضرع می نمایم. .yUای خداوند به رضامندی خود کوه مرا در قوت ثابت گردانیدی و چون روی خود را پوشانیدی پریشان شدم. yxkو اما من در کامیابی خود گفتم: «جنبش نخواهم خورد تا ابداﻵباد.» Aw{زیرا که غضب او لحظه ای است و در رضامندی او زندگانی. شامگاه گریه نزیل می شود. صبحگاهان شادی رخ می نماید. vveای مقدسان خداوند او را بسرایید و به ذکر قدوسیت او حمد گویید! uای خداوند جانم را از حفره برآوردی. مرا زنده ساختی تا به هاویه فرونروم.itKای یهوه خدای من، نزد تو استغاثه نمودم و مرا شفا دادی. #s Aای خداوند تو را تسبیح می خوانم زیرا که مرا بالا کشیدی و دشمنانم را بر من مفتخر نساختی. r+ خداوند قوم خود را قوت خواهد بخشید. خداوند قوم خود را به سلامتی مبارک خواهد نمود.qy خداوند بر طوفان جلوس نموده. خداوند نشسته است پادشاه تا ابداﻵباد. Lp آواز خداوند غزالها را به درد زه می اندازد، و جنگل را بی برگ می گرداند. و در هیکل او جمیعا جلال را ذکر می کنند. oآواز خداوند صحرا را متزلزل می سازد. خداوند صحرای قادش را متزلزل می سازد. Onآواز خداوند زبانه های آتش را می شکافد. zmmآنها را مثل گوساله می جهاند. لبنان و سریون را مثل بچه گاو وحشی. lآواز خداوند سروهای آزاد را می شکند. خداوند سروهای آزاد لبنان را می شکند. `k9آواز خداوند با قوت است. آواز خداوند با جلال است. j!آواز خداوند فوق آبها است. خدای جلال رعد می دهد. خداوند بالای آبهای بسیار است. iخداوند را به جلال اسم او تمجید نمایید. خداوند را در زینت قدوسیت سجده کنید. h #ای فرزندان خدا، خداوند را توصیف کنید. جلال و قوت را برای خداوند توصیف نمایید. #g? قوم خود را نجات ده و میراث خود را مبارک فرما. ایشان را رعایت کن و برافراز تا ابداﻵباد._f7خداوند قوت ایشان است و برای مسیح خود قلعه نجات. _e7خداوند قوت من و سپر من است. دلم بر او توکل داشت و مدد یافته ام. پس دل من به وجد آمده است و به سرود خود او را حمد خواهم گفت. edCخداوند متبارک باد زیرا که آواز تضرع مرا شنیده است. 3c_چونکه در اعمال خداوند و صنعت دست وی تفکر نمی کنند. ایشان را منهدم خواهی ساخت و بنا نخواهی نمود.gbGآنها را به حسب کردار ایشان و موافق اعمال زشت ایشان بده آنها را مطابق عمل دست ایشان بده و رفتار ایشان را به خود ایشان رد نما. -aSمرا با شریران و بدکاران مکش که با همسایگان خود سخن صلحآمیز می گویند و آزار در دل ایشان است. #`?آواز تضرع مرا بشنو چون نزد تو استغاثه می کنم و دست خود را به محراب قدس تو برمی افرازم. p_ [ای خداوند، نزد تو فریاد برمی آورم. ای صخره من، از من خاموش مباش، مبادا اگر از من خاموش شوی، مثل آنانی باشم که به حفره فرو می روند. ^!برای خداوند منتظر باش و قوی شو و دلت را تقویت خواهد داد. بلی منتظر خداوند باش.s]_ اگر باور نمی کردم که احسان خداوند را در زمین زندگان ببینم. \# مرا به خواهش خصمانم مسپار، زیرا که شهود کذبه و دمندگان ظلم بر من برخاسته اند. [' ای خداوند طریق خود را به من بیاموز و به سبب دشمنانم مرا به راه راست هدایت فرما. qZ[ چون پدر و مادرم مرا ترک کنند، آنگاه خداوند مرا برمی دارد. RY روی خود را از من مپوشان و بنده خود را در خشم برمگردان. تو مددکار من بوده ای. ای خدای نجاتم، مرا رد مکن و ترک منما. #X?دل من به تو می گوید (که گفته ای): «روی مرا بطلبید.» بلی روی تو را ای خداوند خواهم طلبید. Wای خداوند چون به آواز خود می خوانم، مرا بشنو و رحمت فرموده، مرا مستجاب فرما. V{و اﻵن سرم بر دشمنانم گرداگردم برافراشته خواهد شد. قربانی های شادکامی را در خیمه او خواهم گذرانید و برای خداوند سرود و تسبیح خواهم خواند. l~~T}}|{{9zgyyxx7wvuuZttsIrqjpp4onnmklbkjjsihh1gPffedd$cbb?aa#`__y^]\\ZZYNX]WWV\UTSRQQPP`OOHNN M}ML|KKtK JxJIHHsGGSFFrFEVDDC0BB&AQ@@?~>>j==2<<;; :z99P8877%6Y55M44g33M22A11\00/t/..B--o,, +t**f))=((W''w&&a%%W$$/#O""0 _U=KG^*52C=Lt { m   Z\H k#4و اما من مثل زیتون سبز در خانه خدا هستم. به رحمت خدا توکل می دارم تا ابداﻵباد. J 4«هان این کسی است که خدا را قلعه خویش ننمود بلکه به کثرت دولت خود توکل کرد و از بدی خویش خود را زورآور ساخت.» lQ4عادلان این را دیده، خواهند ترسید و بر او خواهند خندید: J~ 4خدا نیز تو را تا به ابد هلاک خواهد کرد و تو را ربوده، از مسکن تو خواهد کند و ریشه تو را از زمین زندگان، سلاه. b}=4همه سخنان مهلک را دوست می داری، ای زبان حیله باز! |4بدی را از نیکویی بیشتر دوست می داری و دروغ را زیادتر از راست گویی، سلاه. t{a4زبان تو شرارت را اختراع می کند، مثل استره تیز، ای حیله ساز! kz Q4ای جبار چرا از بدی فخر می کنی؟ رحمت خدا همیشه باقی است. Cy3آنگاه از قربانی های عدالت و قربانی های سوختنی تمام راضی خواهی شد و گوساله ها بر مذبح تو خواهند گذرانید.~xu3به رضامندی خود بر صهیون احسان فرما و حصارهای اورشلیم را بنا نما. w3قربانی های خدا روح شکسته است. خدایا دل شکسته و کوبیده را خوار نخواهی شمرد. v3زیرا قربانی را دوست نداشتی والا می دادم. قربانی سوختنی را پسند نکردی. puY3خداوندا لبهایم را بگشا تا زبانم تسبیح تو را اخبار نماید. t93مرا از خونها نجات ده! ای خدایی که خدای نجات من هستی! تا زبانم به عدالت تو ترنم نماید. %sC3 آنگاه طریق تو را به خطاکاران تعلیم خواهم داد، و گناهکاران بسوی تو بازگشت خواهند نمود. rr]3 شادی نجات خود را به من باز ده و به روح آزاد مرا تایید فرما. hqI3 مرا از حضور خود مینداز، و روح قدوس خود را از من مگیر. wpg3 ای خدا دل طاهر در من بیافرین و روح مستقیم در باطنم تازه بساز. ioK3 روی خود را از گناهانم بپوشان و همه خطایای مرا محو کن. n}3شادی و خرمی را به من بشنوان تا استخوانهایی که کوبیده ای به وجد آید. m3مرا با زوفا پاک کن تا طاهر شوم. مرا شست و شو کن تا از برف سفیدتر گردم. ly3اینک به راستی در قلب راغب هستی. پس حکمت را در باطن من به من بیاموز. rk]3اینک در معصیت سرشته شدم و مادرم در گناه به من آبستن گردید. Tj!3به تو و به تو تنها گناه ورزیده، و در نظر تو این بدی را کرده ام، تا در کلام خود مصدق گردی و در داوری خویش مزکی ' شوی. iw3زیرا که من به معصیت خود اعتراف می کنم و گناهم همیشه در نظر من است. lhQ3مرا از عصیانم به کلی شست و شو ده و از گناهم مرا طاهر کن. g )3ای خدا به حسب رحمت خود بر من رحم فرما؛ به حسب کثرت رأفت خویش گناهانم را محو ساز. Mf2هر که قربانی تشکر را گذراند مرا تمجید می کند، و آنکه طریق خود را راست سازد، نجات خدا را به وی نشان خواهم داد.»e%2ای فراموش کنندگان خدا، در این تفکر کنید! مبادا شما را بدرم و رهاننده ای نباشد. kdO2این را کردی و من سکوت نمودم. پس گمان بردی که من مثل تو هستم. لیکن تو را توبیخ خواهم کرد. و این را پیش نظر تو به ترتیب خواهم نهاد. c2نشسته ای تا به ضد برادر خود سخن رانی و درباره پسر مادر خویش غیبت گویی. ubc2دهان خود را به شرارت گشوده ای و زبانت حیله را اختراع می کند. qa[2چون دزد را دیدی او را پسند کردی و نصیب تو با زناکاران است. ~`u2چونکه تو از تادیب نفرت داشته ای و کلام مرا پشت سر خود انداخته ای. 0_Y2و اما به شریر خدا می گوید: «ترا چه کار است که فرایض مرا بیان کنی و عهد مرا به زبان خود بیاوری؟ }^s2پس در روز تنگی مرا بخوان تا تو را خلاصی دهم و مرا تمجید بنمایی .» ] 2برای خدا قربانی تشکر را بگذران، و نذرهای خویش را به حضرت اعلی وفا نما. Z\-2 آیا گوشت گاوان را بخورم و خون بزها را بنوشم؟ [2 اگر گرسنه می بودم تو را خبر نمی دادم، زیرا ربع مسکون و پری آن از آن من است. oZW2 همه پرندگان کوهها را می شناسم و وحوش صحرا نزد من حاضرند. Y2 زیرا که جمیع حیوانات جنگل از آن منند و بهایمی که بر هزاران کوه می باشند. `X92 گوساله ای از خانه تو نمی گیرم و نه بزی از آغل تو. W32درباره قربانی هایت تو را توبیخ نمی کنم و قربانی های سوختنی تو دائما در نظر من است. V92«ای قوم من بشنوتا سخن گویم، و ای اسرائیل تا برایت شهادت دهم که خدا، خدای تو من هستم. U{2و آسمانها از انصاف او خبر خواهند داد، زیرا خدا خود داور است، سلاه. ~Tu2«مقدسان مرا نزد من جمع کنید، که عهد را با من به قربانی بسته اند.» vSe2آسمان را از بالا می خواند و زمین را، تا قوم خود را داوری کند: -RS2خدای ما می آید و سکوت نخواهد نمود. آتش پیش روی او می بلعد و طوفان شدید گرداگرد وی خواهد بود. aQ;2از صهیون که کمال زیبایی است، خدا تجلی نموده است. P 2خدا، خدا یهوه تکلم می کند و زمین را از مطلع آفتاب تا به مغربش می خواند. {Oo1انسانی که در حرمت است و فهم ندارد، مثل بهایم است که هلاک می شود.N}1لیکن به طبقه پدران خود خواهد پیوست که نور را تا به ابد نخواهند دید. ,MQ1زیرا در حیات خود، خویشتن را مبارک می خواند؛ و چون بر خود احسان می کنی ، مردم ترا می ستایند. L 1زیرا چون بمیرد، چیزی از آن نخواهد برد و جلالش در عقب او فرو نخواهد رفت. zKm1پس ترسان مباش، چون کسی دولتمند گردد و جلال خانه او افزوده شود! J1لیکن خدا جان مرا از دست هاویه نجات خواهد داد زیرا که مرا خواهد گرفت، سلاه. :Im1مثل گوسفندان در هاویه رانده می شوند و موت ایشان را شبانی می کند و صبحگاهان راستان بر ایشان حکومت خواهند کرد و جمال ایشان در هاویه پوسیده خواهد شد تا مسکنی برای آن نباشد. H1 این طریقهایشان، جهالت ایشان است و اعقاب ایشان سخن ایشان را می پسندند، سلاه. G1 لیکن انسان در حرمت باقی نمی ماند، بلکه مثل بهایم است که هلاک می شود. \F11 فکر دل ایشان این است که خانه های ایشان دائمی باشد و مسکنهای ایشان دور به دور؛ و نامهای خود را بر زمینه ای خود می نهند. JE 1 زیرا می بیند که حکیمان می میرند و جاهلان و ابلهان با هم هلاک می گردند و دولت خود را برای دیگران ترک می کنند. WD'1 تا زنده بماند تا ابداﻵباد و فساد را نبیند. oCW1زیرا فدیه جان ایشان گرانبهاست و ابدا بدان نمی توان رسید B!1هیچ کس هرگز برای برادر خود فدیه نخواهد داد و کفاره او را به خدا نخواهد بخشید. A 1آنانی که بر دولت خود اعتماد دارند و بر کثرت توانگری خویش فخر می نمایند. @1چرا در روزهای بلا ترسان باشم، چون گناه پاشنه هایم مرا احاطه می کند؛ y?k1گوش خود را به مثلی فرا می گیرم. معمای خویش را بر بربط می گشایم. a>;1زبانم به حکمت سخن می راند و تفکر دل من فطانت است. Y=+1ای عوام و خواص! ای دولتمندان و فقیران جمیعا! < 1ای تمامی قومها این را بشنوید! ای جمیع سکنه ربع مسکون این را گوش گیرید! ; 0زیرا این خدا، خدای ماست تا ابداﻵباد و ما را تا به موت هدایت خواهد نمود.:)0 دل خود را به حصارهایش بنهید و در قصرهایش تامل کنید تا طبقه آینده را اطلاع دهید. |9q0 صهیون را طواف کنید و گرداگرد او بخرامید و برجهای وی را بشمارید. 80 کوه صهیون شادی می کند و دختران یهودا به وجد می آیند، به سبب داوریهای تو. (7I0 ای خدا چنانکه نام تو است، همچنان تسبیح تو نیز تا اقصای زمین. دست راست تو از عدالت پر است. e6C0 ای خدا در رحمت تو تفکر کرده ایم، در اندرون هیکل تو. c5?0چنانکه شنیده بودیم، همچنان دیده ایم، در شهر یهوه صبایوت، در شهر خدای ما؛ خدا آن را تا ابداﻵباد مستحکم خواهد ساخت، سلاه. O40تو کشتیهای ترشیش را به باد شرقی شکستی. ~3u0لرزه بر ایشان در آنجا مستولی گردید و درد شدید مثل زنی که می زاید. w2g0ایشان چون دیدند متعجب گردیدند. و در حیرت افتاده، فرار کردند. ^150زیرا اینک پادشاهان جمع شدند، و با هم درگذشتند. T0!0خدا در قصرهای آن به ملجای بلند معروف است. /50جمیل در بلندی اش و شادی تمامی جهان است کوه صهیون، در جوانب شمال، قریه پادشاه عظیم. . {0خداوند بزرگ است و بی نهایت مجید، در شهر خدای ما و در کوه مقدس خویش. >-u/ سروران قومها با قوم خدای ابراهیم جمع شده اند زیرا که سپرهای جهان از آن خداست. او بسیار متعال می باشد.m,S/خدا بر امتها سلطنت می کند. خدا بر تخت قدس خود نشسته است. r+]/زیرا خدا پادشاه تمامی جهان است. به خردمندی تسبیح بخوانید. *//تسبیح بخوانید، خدا را تسبیح بخوانید. تسبیح بخوانید، پادشاه ما را تسبیح بخوانید. j)M/خدا به آواز بلند صعود نموده است؛ خداوند به آواز کرنا. (/میراث ما را برای ما خواهد برگزید یعنی جلالت یعقوب را که دوست می دارد، سلاه. '{/قومها را در زیر ما مغلوب خواهد ساخت و طایفه ها را در زیر پایهای ما. m&S/زیرا خداوند متعال و مهیب است و بر تمامی جهان خدای بزرگ. s% a/ای جمیع امتها دستک زنید. نزد خدا به آواز شادی بانگ برآورید. g$G. یهوه صبایوت با ماست و خدای یعقوب قلعه بلند ما، سلاه.#5. بازایستید و بدانید که من خدا هستم؛ در میان امتها، متعال و در جهان، متعال خواهم شد. H" . او جنگها را تا اقصای جهان تسکین می دهد؛ کمان را می شکند و نیزه را قطع می کند و ارابه ها را به آتش می سوزاند. !.بیایید کارهای خداوند را نظاره کنید، که چه خرابیها در جهان پیدا نمود. j M.یهوه صبایوت با ماست، و خدای یعقوب قلعه بلند ما، سلاه. 3.امتها نعره زدند و مملکتها متحرک گردیدند. او آواز خود را داد. پس جهان گداخته گردید. .خدا در وسط اوست پس جنبش نخواهد خورد. خدا او را اعانت خواهد کرد در طلوع صبح. .نهری است که شعبه هایش شهر خدا را فرحناک می سازد و مسکن قدوس حضرت اعلی ' را. !.اگر چه آبهایش آشوب کنند و به جوش آیند و کوهها از سرکشی آن متزلزل گردند، سلاه. .پس نخواهیم ترسید، اگر چه جهان مبدل گردد و کوهها در قعر دریا به لرزش آید. v g.خدا ملجا و قوت ماست، و مددکاری که در تنگیها فورا یافت می شود. )-نام تو را در همه دهرها ذکر خواهم کرد. پس قومها تو را حمد خواهند گفت تا ابداﻵباد.-به عوض پدرانت پسرانت خواهند بود و ایشان را بر تمامی جهان سروران خواهی ساخت. {o-به شادمانی و خوشی آورده می شوند و به قصر پادشاه داخل خواهند شد. 2]-به لباس طرازدار نزد پادشاه حاضر می شود. باکره های همراهان او در عقب وی نزد تو آورده خواهند شد. w- دختر پادشاه تماما در اندرون مجید است و رختهای او با طلا مرصع است. - و دختر صور با ارمغانی ، و دولتمندان قوم رضامندی تو را خواهند طلبید.  - تا پادشاه مشتاق جمال تو بشود، زیرا او خداوند تو است پس او را عبادت نما. - ای دختر بشنو و ببین و گوش خود را فرادار، و قوم خود و خانه پدرت را فراموش کن، 9- دختران پادشاهان از زنان نجیب تو هستند. ملکه به دست راستت در طلای اوفیر ایستاده است. %-همه رختهای تو مر و عود و سلیخه است، از قصرهای عاج که به تارها تو را خوش ساختند. Q-عدالت را دوست و شرارت را دشمن داشتی. بنابراین، خدا، خدای تو تو را به روغن شادمانی بیشتر از رفقایت مسح کرده است. yk-ای خدا، تخت تو تا ابداﻵباد است؛ عصای راستی عصای سلطنت تو است.  -به تیرهای تیز تو امتها زیر تو می افتند و به دل دشمنان پادشاه فرو می رود. N -و به کبریایی خود سوار شده، غالب شو به جهت راستی و حلم و عدالت؛ و دست راستت چیزهای ترسناک را به تو خواهد آموخت. y-ای جبار شمشیر خود را بر ران خود ببند، یعنی جلال و کبریایی خویش را. L -تو جمیلتر هستی از بنی آدم و نعمت بر لبهای تو ریخته شده است. بنابراین، خدا تو را مبارک ساخته است تا ابداﻵباد. (  K-دل من به کلام نیکو می جوشد. انشاء خود را درباره پادشاه می گویم. زبان من قلم کاتب ماهر است. mS,به جهت اعانت ما برخیز و بخاطر رحمانیت خود ما را فدیه ده.nU,زیرا که جان ما به خاک خم شده است و شکم ما به زمین چسبیده. mS,چرا روی خود را پوشانیدی و ذلت و تنگی ما را فراموش کردی؟  ,ای خداوند بیدار شو! چرا خوابیده ای؟ برخیز و ما را تا به ابد دور مینداز. ,هر آینه به خاطر تو تمامی روز کشته می شویم و مثل گوسفندان ذبح شمرده می شویم. }s,آیا خدا این را غوررسی نخواهد کرد؟ زیرا او خفایای قلب را می داند. ,نام خدای خود را هرگز فراموش نکردیم و دست خود را به خدای غیر برنیفراشتیم. {o,هرچند ما را در مکان اژدرها کوبیدی و ما را به سایه موت پوشانیدی. ta,دل ما به عقب برنگردید و پایهای ما از طریق تو انحراف نورزید. ,این همه بر ما واقع شد. اما تو را فراموش نکردیم و در عهد تو خیانت نورزیدیم. h~I,از آواز ملامتگو و فحاش، از روی دشمن و انتقام گیرنده. }w,و رسوایی من همه روزه در نظر من است و خجالت رویم مرا پوشانیده است، |},ما را در میان امتها ضرب المثل ساخته ای، جنبانیدن سر در میان قومها؛ {#, ما را نزد همسایگان ما عار گردانیدی. اهانت و سخریه نزد آنانی که گرداگرد مایند. ezC, قوم خود را بی بها فروختی و از قیمت ایشان نفع نبردی. y7, ما را مثل گوسفندان برای خوراک تسلیم کرده ای و ما را در میان امتها پراکنده ساخته ای. x, و ما را از پیش دشمن روگردان ساخته ای و خصمان ما برای خویشتن تاراج می کنند. w, لیکن اﻵن تو ما را دور انداخته و رسوا ساخته ای و با لشکرهای ما بیرون نمی آیی. v',تمامی روز بر خدا فخر خواهیم کرد و نام تو را تا به ابد تسبیح خواهیم خواند، سلاه. zum,بلکه تو ما را از دشمنان ما خلاصی دادی و مبغضان ما را خجل ساختی. ~tu,زیرا بر کمان خود توکل نخواهم داشت و شمشیرم مرا خلاصی نخواهد داد. !s;,به مدد تو دشمنان خود را خواهیم افکند و به نام تو مخالفان خویش را پایمال خواهیم ساخت. grG,ای خدا تو پادشاه من هستی ، پس برنجات یعقوب امر فرما. qw,زیرا که به شمشیر خود زمین را تسخیر نکردند و بازوی ایشان ایشان را نجات نداد بلکه دست راست تو و بازو و نور روی تو. زیرا از ایشان خرسند بودی. Dp,تو به دست خود امتها را بیرون کردی، اما ایشان را غرس نمودی. قومها را تباه کردی، اما ایشان را منتشر ساختی. Oo ,ای خدا به گوشهای خود شنیده ایم و پدران ما، ما را خبر داده اند، از کاری که در روزهای ایشان و در ایام سلف کرده ای. tna+ای جان من چرا منحنی شده ای؟ و چرا در من پریشان گشته ای؟ امید بر خدا دار زیرا که او را باز حمد خواهم گفت، که نجات روی من و خدای من است.Rm+آنگاه به مذبح خدا خواهم رفت، بسوی خدایی که سرور و خرمی من است. و تو را ای خدا، خدای من با بربط تسبیح خواهم خواند. #l?+نور و راستی خود را بفرست تا مرا هدایت نمایند و مرا به کوه مقدس تو و مسکنهای تو رسانند. &kE+زیرا تو خدای قوت من هستی. چرا مرا دور انداختی؟ چرا به سبب ستم دشمن ماتم کنان تردد بکنم؟ ,j S+ای خدا مرا داوری کن و دعوای مرا با قوم بی رحم فیصل فرما و از مرد حیله گر و ظالم مرا خلاصی ده. miS* ای جان من چرا منحنی شده و چرا در من پریشان گشته ای؟ بر خدا امید دار زیرا که او را باز حمد خواهم گفت، که نجات روی من و خدای من است.=hs* دشمنانم به کوبیدگی در استخوانهایم مرا ملامت می کنند، چونکه همه روزه مرا می گویند: «خدای تو کجاست؟» 0gY* به خدا گفته ام: «ای صخره من چرا مرا فراموش کرده ای؟ چرا به سبب ظلم دشمن ماتم کنان تردد بکنم؟» 0fY*در روز خداوند رحمت خود را خواهد فرمود، و در شب سرود او با من خواهد بود و دعا نزد خدای حیات من. e9*لجه به لجه ندا می دهد از آواز آبشارهای تو؛ جمیع خیزابها و موجهای تو بر من گذشته است. Fd*ای خدای من، جانم در من منحنی شد. بنابراین تو را از زمین اردن یاد خواهم کرد، از کوههای حرمون و از جبل مصغر. Zc-*ای جانم چرا منحنی شده ای و چرا در من پریشان گشته ای؟ بر خدا امید دار زیرا که او را برای نجات روی او باز حمد خواهم گفت. b1*چون این را بیاد می آورم، جان خود را بر خود می ریزم. چگونه با جماعت می رفتم و ایشان را به خانه خدا پیشروی می کردم، به آواز ترنم و تسبیح در گروه عید کنندگان. a*اشکهایم روز و شب نان من می بود، چون تمامی روز مرا می گفتند: «خدای تو کجاست؟» `}*جان من تشنه خداست تشنه خدای حی ، که کی بیایم و به حضور خدا حاضر شوم. *_ O*چنانکه آهو برای نهرهای آب شدت اشتیاق دارد، همچنان ای خدا جان من اشتیاق شدید برای تو دارد. s^_) یهوه خدای اسرائیل متبارک باد. از ازل تا به ابد. آمین و آمین.]) و مرا به سبب کمالم مستحکم نموده ای و مرا به حضور خویش دائما قائم خواهی نمود. \}) از این می دانم که در من رغبت داری زیرا که دشمنم بر من فخر نمی نماید. [) و اما تو ای خداوند بر من رحم فرموده، مرا برپا بدار تا مجازات بدیشان رسانم. 1Z[) و آن دوست خالص من که بر او اعتماد می داشتم که نان مرا نیز می خورد، پاشنه خود را بر من بلند کرد. Y+)که «حادثه ای مهلک بر او ریخته شده است. و حال که خوابیده است دیگر نخواهد برخاست.» X )و جمیع خصمانم با یکدیگر بر من نمامی می کنند و درباره من بدی می اندیشند، IW )و اگر برای دیدن من بیاید، سخن باطل می گوید و دلش در خود شرارت را جمع می کند. چون بیرون رود آن را شایع می کند. Vw)دشمنانم درباره من به بدی سخن می گویند که کی بمیرد و نام او گم شود. U)من گفتم: «ای خداوند بر من رحم نما. جان مرا شفا بده زیرا به تو گناه ورزیده ام.» 4Ta)خداوند او را بر بستر بیماری تایید خواهد نمود. تمامی خوابگاه او را در بیماری اش خواهی گسترانید. ]S3)خداوند او را محافظت خواهد کرد و زنده خواهد داشت. او در زمین مبارک خواهد بود و او را به آرزوی دشمنانش تسلیم نخواهی کرد. R ')خوشابحال کسی که برای فقیر تفکر می کند. خداوند او را در روز بلا خلاصی خواهد داد. RQ(و اما من مسکین و فقیر هستم و خداوند درباره من تفکر می کند. تو معاون و نجات دهنده من هستی. ای خدای من، تاخیر مفرما.NP(و اما جمیع طالبان تو در تو وجد و شادی نمایند و آنانی که نجات تو را دوست دارند، دائما گویند که خداوند بزرگ است. uOc(آنانی که بر من هه هه می گویند، به سبب خجالت خویش حیران شوند. eNC(آنانی که قصد هلاکت جان من دارند، جمیعا خجل و شرمنده شوند، و آنانی که در بدی من رغبت دارند، به عقب برگردانیده و رسوا گردند. M ( ای خداوند مرحمت فرموده، مرا نجات بده. ای خداوند به اعانت من تعجیل فرما. L( زیرا که بلایای بیشمار مرا احاطه می کند. گناهانم دور مرا گرفته است به حدی که نمی توانم دید. از مویهای سر من زیاده است و دل من مرا ترک کرده است. K'( پس تو ای خداوند لطف خود را از من باز مدار. رحمت و راستی تو دائما مرا محافظت کند. [J/( عدالت تو را در دل خود مخفی نداشته ام. امانت و نجات تو را بیان کرده ام. رحمت و راستی تو را از جماعت بزرگ پنهان نکرده ام. 3I_( در جماعت بزرگ به عدالت بشارت داده ام. اینک لبهای خود را باز نخواهم داشت و تو ای خداوند می دانی. H!(در بجا آوردن اراده تو ای خدای من رغبت می دارم و شریعت تو در اندرون دل من است.» |Gq(آنگاه گفتم: «اینک می آیم! در طومار کتاب درباره من نوشته شده است. 3F_(در قربانی و هدیه رغبت نداشتی. اما گوشهای مرا باز کردی. قربانی سوختنی و قربانی گناه را نخواستی. @Ey(ای یهوه خدای ما چه بسیار است کارهای عجیب که تو کرده ای و تدبیرهایی که برای ما نموده ای. در نزد تو آنها را تقویم نتوان کرد، اگر آنها را تقریر و بیان بکنم، از حد شمار زیاده است. D'(خوشابحال کسی که بر خداوند توکل دارد و به متکبران ظالم و مرتدان دروغ مایل نشود. OC(و سرودی تازه در دهانم گذارد یعنی حمد خدای ما را. بسیاری چون این را بینند ترسان شده، بر خداوند توکل خواهند کرد. 2B](و مرا از چاه هلاکت برآورد و از گل لجن و پایهایم را بر صخره گذاشته ، قدمهایم را مستحکم گردانید. A (انتظار بسیار برای خداوند کشیده ام، و به من مایل شده، فریاد مرا شنید. @' روی (خشم) خود را از من بگردان تا فرحناک شوم قبل از آنکه رحلت کنم و نایاب گردم.q?[' ای خداوند دعای مرا بشنو و به فریادم گوش بده و از اشکهایم ساکت مباش، زیرا که من غریب هستم در نزد تو و نزیل هستم مثل جمیع پدران خود. X>)' چون انسان را به سبب گناهش به عتابها تادیب می کنی ، نفایس او را مثل بید می گذاری. یقینا هر انسان محض بطالت است، سلاه. s=_' بلای خود را از من بردار زیرا که از ضرب دست تو من تلف می شوم. w<g' من گنگ بودم و زبان خود را باز نکردم زیرا که تو این را کرده ای. j;M'مرا از همه گناهانم برهان و مرا نزد جاهلان عار مگردان. r:]'و اﻵن ای خداوند برای چه منتظر باشم؟ امید من بر تو می باشد. P9'اینک انسان در خیال رفتار می کند و محض بطالت مضطرب می گردد. ذخیره می کند و نمی داند کیست که از آن تمتع خواهد برد. N8'اینک روزهایم را مثل یک وجب ساخته ای و زندگانی ام در نظر تو هیچ است. یقینا هر آدمی محض بطالت قرار داده شد، سلاه.!7;'ای خداوند اجل مرا بر من معلوم ساز و مقدار ایامم را که چیست تا بفهمم چه قدر فانی هستم. 63'دلم در اندرونم گرم شد. چون تفکر می کردم آتش افروخته گردید. پس به زبان خود سخن گفتم. 5y'من گنگ بودم و خاموش و از نیکویی نیز سکوت کردم و درد من به حرکت آمد. ]4 5'گفتم راههای خود را حفظ خواهم کرد تا به زبانم خطا نورزم. دهان خود را به لجام نگاه خواهم داشت، مادامی که شریر پیش من است. m3S&و برای اعانت من تعجیل فرما، ای خداوندی که نجات من هستی .c2?&ای خداوند مرا ترک منما. ای خدای من از من دور مباش، .1U&و آنانی که به عوض نیکی به من بدی می رسانند. بر من عداوت می ورزند زیرا نیکویی را پیروی می کنم. 0&اما دشمنانم زنده و زورآورند و آنانی که بی سبب بر من بغض می نمایند بسیارند، 5~~}|{zzTyy-xx.wvvuuIttTssQrrCqqJpZoo`nn6mmlkjj8i6hxggzff:eedbcc9bb4aP`r__^ ]\\L[[ZZIYXXlWWtVV9UUTzSSGRR QqPPOhNNSMLL#K[JJ{II HwGGGFF>EDD@CC(BB;AA@@?v>>L==M<<;::/998c77O65544J3322.11%0U//U..-G,++b**))4('&&L%%:$&#[""_!!L /}Q|j)9DJHjs # Y f ^QK1jWwQgDخدا را در جماعتها متبارک خوانید و خداوند را از چشمه اسرائیل. P Dدر پیش رو، مغنیان می خرامند و در عقب، سازندگان و در وسط دوشیزگان دف زن. O}Dای خدا طریقهای تو را دیده اند یعنی طریقهای خدا و پادشاه مرا در قدس. NDتا پای خود را در خون فروبری و زبان سگان تو از دشمنانت بهره خود را بیابد.» MDخداوند گفت: «از باشان باز خواهم آورد. از ژرفیهای دریا باز خواهم آورد. )LKDهر آینه خدا سردشمنان خود را خرد خواهد کوبید و کله مویدار کسی را که در گناه خود سالک باشد. yKkDخدا برای ما، خدای نجات است و مفرهای موت از آن خداوند یهوه است. J-Dمتبارک باد خداوندی که هر روزه متحمل بارهای ما می شود و خدایی که نجات ماست، سلاه. I}Dبر اعلی ' علیین صعود کرده، و اسیران را به اسیری برده ای. از آدمیان بخششها گرفته ای. بلکه از فتنه انگیزان نیز تا یهوه خدا در ایشان مسکن گیرد. HDارابه های خدا کرورها و هزارهاست. خداوند در میان آنهاست و سینا در قدس است. {GoDای کوههای با قله های افراشته ، چرا نگرانید بر این کوهی که خدا برای مسکن خود برگزیده است؟ هر آینه خداوند در آن تا به ابد ساکن خواهد بود. zFmDکوه خدا، کوه باشان است، کوهی با قله های افراشته کوه باشان است. E!Dچون قادر مطلق پادشاهان را در آن پراکنده ساخت، مثل برف بر صلمون درخشان گردید. DDD اگرچه در آغلها خوابیده بودید، لیکن مثل بالهای فاخته شده اید که به نقره پوشیده است و پرهایش به طلای سرخ. $CAD ملوک لشکرها فرار کرده، منهزم می شوند و زنی که در خانه مانده است، غارت را تقسیم می کند. bB=D خداوند سخن را می دهد. مبشرات انبوه عظیمی می شوند. A D جماعت تو در آن ساکن شدند. ای خدا، به جود خویش برای مساکین تدارک دیده ای. @D ای خدا باران نعمتها بارانیدی و میراثت را چون خسته بود، مستحکم گردانیدی. ?1Dزمین متزلزل شد و آسمان به حضور خدا بارید، این سینا نیز از حضور خدا، خدای اسرائیل. >%Dای خدا هنگامی که پیش روی قوم خود بیرون رفتی ، هنگامی که در صحرا خرامیدی، سلاه. c=?Dخدا بی کسان را ساکن خانه می گرداند و اسیران را به رستگاری بیرون می آورد، لیکن فتنه انگیزان در زمین تفتیده ساکن خواهند شد.f<EDپدر یتیمان و داور بیوه زنان، خداست در مسکن قدس خود! s;_Dبرای خدا سرود بخوانید و به نام او ترنم نمایید و راهی درست کنید برای او که در صحراها سوار است. نام او یهوه است! به حضورش به وجد آیید! : Dاما صالحان شادی کنند و در حضور خدا به وجد آیند و به شادمانی خرسند شوند. g9GDچنانکه دود پراکنده می شود، ایشان را پراکنده ساز، و چنانکه موم پیش آتش گداخته می شود، همچنان شریران به حضور خدا هلاک گردند. 8 -Dخدا برخیزد و دشمنانش پراکنده شوند! و آنانی که از او نفرت دارند از حضورش بگریزند! 7{Cخدا ما را مبارک خواهد فرمود. و تمامی اقصای جهان از او خواهند ترسید. 6Cآنگاه زمین محصول خود را خواهد داد و خدا خدای ما، ما را مبارک خواهد فرمود. o5WCای خدا قومها تو را حمد گویند. جمیع قومها تو را حمد گویند. K4Cامتها شادی و ترنم خواهند نمود زیرا قومها را به انصاف حکم خواهی نمود و امتهای جهان را هدایت خواهی کرد، سلاه. o3WCای خدا قومها تو را حمد گویند. جمیع قومها تو را حمد گویند. h2ICتا راه تو در جهان معروف گردد و نجات تو به جمیع امتها. 1 !Cخدا بر ما رحم کند و ما را مبارک سازد و نور روی خود را بر ما متجلی فرماید! سلاه. 0 Bمتبارک باد خدا که دعای مرا از خود، و رحمت خویش را از من برنگردانیده است.i/KBلیکن خدا مرا شنیده است و به آواز دعای من توجه فرموده. p.YBاگر بدی را در دل خود منظور می داشتم، خداوند مرا نمی شنید. -wBبه دهانم نزد او آواز خود را بلند کردم و تسبیح بلند بر زبان من بود. ,Bای همه خداترسان بیایید و بشنوید تا از آنچه او برای جان من کرده است خبر دهم. E+Bقربانی های سوختنی پرواری را نزد تو خواهم گذرانید. گوساله ها و بزها را با بخور قوچها ذبح خواهم کرد، سلاه. *Bکه لبهای خود را بر آنها گشودم و در زمان تنگی خود آنها را به زبان خود آوردم. )B قربانی های سوختنی به خانه تو خواهم آورد. نذرهای خود را به تو وفا خواهم نمود، &(EB مردمان را بر سر ما سوار گردانیدی و به آتش و آب در آمدیم. پس ما را به جای خرم بیرون آوردی. g'GB ما را به دام درآوردی و باری گران بر پشتهای ما نهادی. $&AB زیرا ای خدا تو ما را امتحان کرده ای و ما را غال گذاشته ای چنانکه نقره را غال می گذارند. % B که جانهای ما را در حیات قرار می دهد و نمی گذارد که پایهای ما لغزش خورد. |$qBای قومها، خدای ما را متبارک خوانید و آواز تسبیح او را بشنوانید. F#Bدر توانایی خود تا به ابد سلطنت می کند و چشمانش مراقب امتها است. فتنه انگیزان خویشتن را برنیفرازند، سلاه. "/Bدریا را به خشکی مبدل ساخت و مردم از نهر با پا عبور کردند. در آنجا بدو شادی نمودیم. ! Bبیایید کارهای خدا را مشاهده کنید. او در کارهای خود به بنی آدم مهیب است. . UBتمامی زمین تو را پرستش خواهند کرد و تو را خواهند سرایید و به نام تو ترنم خواهند نمود.» سلاه. 3Bخدا را گویید: «چه مهیب است کارهای تو! از شدت قوت تو دشمنانت نزد تو تذلل خواهند کرد! ykBجلال نام او را بسرایید، و در تسبیح او جلال او را توصیف نمایید! X +Bای تمامی زمین، برای خدا بانگ شادمانی بزنید! 4aA چمنها به گوسفندان آراسته شده است و دره ها به غله پیراسته ؛ از شادی بانگ می زنند و نیز می سرایند.xiA مرتعهای صحرا نیز می چکاند و کمر تلها به شادمانی بسته شده است. ~uA به احسان خویش سال را تاجدار می سازی و راههای تو چربی را می چکاند. GA پشته هایش را سیراب می کنی و مرزهایش را پست می سازی. به بارشها آن را شاداب می نمایی. نباتاتش را برکت می دهی. A از زمین تفقد نموده، آن را سیراب می کنی و آن را بسیار توانگر می گردانی. نهر خدا از آب پر است. غله ایشان را آماده می کنی زیرا که بدین طور تهیه کرده ای. Aساکنان اقصای جهان از آیات تو ترسانند. مطلعهای صبح و شام را شادمان می سازی. |qAو تلاطم دریا را ساکن می گردانی ، تلاطم امواج آن و شورش امتها را. Aو کوهها را به قوت خود مستحکم ساخته ای، و کمر خود را به قدرت بسته ای، oWAبه چیزهای ترسناک در عدل، ما را جواب خواهی داد، ای خدایی که نجات ما هستی ، ای که پناه تمامی اقصای جهان و ساکنان بعیده دریا هستی ، q[Aخوشابحال کسی که او را برگزیده و مقرب خود ساخته ای تا به درگاههای تو ساکن شود. از نیکویی خانه تو سیر خواهیم شد و از قدوسیت هیکل تو. veAگناهان بر من غالب آمده است. تو تقصیرهای مرا کفاره خواهی کرد. ^5Aای که دعا می شنوی، نزد تو تمامی بشر خواهند آمد! | sAای خدا، تسبیح در صهیون منتظر توست، و نذرها برای تو وفا خواهد شد. $A@ و مرد صالح در خداوند شادی می کند و بر او توکل می دارد و جمیع راستدلان، فخر خواهند نمود."=@ و جمیع آدمیان خواهند ترسید و کار خدا را اعلام خواهند کرد و عمل او را درک خواهند نمود.  !@و زبانهای خود را برخود فرود خواهند آورد و هر که ایشان را بیند فرار خواهد کرد.  @اما خدا تیرها بر ایشان خواهد انداخت و ناگهان جراحتهای ایشان خواهد شد، < q@کارهای بد را تدبیر می کنند و می گویند: «تدبیر نیکو کرده ایم.» و اندرون و قلب هر یک از ایشان عمیق است. M @خویشتن را برای کار زشت تقویت می دهند. درباره پنهان کردن دامها گفتگو می کنند. می گویند: «کیست که ما را ببیند؟»  @تا در کمینهای خود بر مرد کامل بیندازند. ناگهان بر او می اندازند و نمی ترسند. #?@که زبان خود را مثل شمشیر تیز کرده اند و تیرهای خود یعنی سخنان تلخ را بر زه آراسته اند. iK@مرا از مشاورت شریران پنهان کن و از هنگامه گناهکاران.  @ای خدا وقتی که تضرع می نمایم، آواز مرا بشنو و حیاتم را از خوف دشمن نگاه دار! L? اما پادشاه در خدا شادی خواهد کرد و هر که بدو قسم خورد، فخر خواهد نمود، زیرا دهان دروغگویان بسته خواهد گردید.oW? ایشان به دم شمشیر سپرده می شوند و نصیب شغالها خواهند شد. ? و اما آنانی که قصد جان من دارند هلاک خواهند شد و در اسفل زمین فرو خواهند رفت. oW?جان من به تو چسبیده است و دست راست تو مرا تایید کرده است. yk?زیرا تو مددکار من بوده ای و زیر سایه بالهای تو شادی خواهم کرد. w?چون تو را بر بستر خود یاد می آورم و در پاسهای شب در تو تفکر می کنم. (I?جان من سیر خواهد شد چنانکه از مغز و پیه ، و زبان من به لبهای شادمانی تو را حمد خواهد گفت، *~M?از این رو تا زنده هستم تو را متبارک خواهم خواند. و دستهای خود را به نام تو خواهم برافراشت. }?چونکه رحمت تو از حیات نیکوتر است. پس لبهای من ترا تسبیح خواهد خواند. t|a?چنانکه در قدس بر تو نظر کردم تا قوت و جلال تو را مشاهده کنم. G{ ?ای خدا، تو خدای من هستی. در سحر تو را خواهم طلبید. جان من تشنه تو است و جسدم مشتاق تو در زمین خشک تشنه بی آب. z > ای خداوند رحمت نیز از آن تو است، زیرا به هر کس موافق عملش جزا خواهی داد.zym> خدا یک بار گفته است و دو بار این را شنیده ام که قوت از آن خداست. x> بر ظلم توکل مکنید و بر غارت مغرور مشوید. چون دولت افزوده شود دل در آن مبندید. +wO> البته بنی آدم بطالت اند و بنی بشر دروغ. در ترازو بالا می روند زیرا جمیعا از بطالت سبکترند. +vO>ای قوم همه وقت بر او توکل کنید و دلهای خود را به حضور وی بریزید. زیرا خدا ملجای ماست، سلاه. kuO>برخداست نجات و جلال من. صخره قوت من و پناه من در خداست. mtS>او تنها صخره و نجات من است و قلعه بلند من تا جنبش نخورم. rs]>ای جان من، فقط برای خدا خاموش شو زیرا که امید من از وی است. yrk>در این فقط مشورت می کنند که او را از مرتبه اش بیندازند. و دروغ را دوست می دارند. به زبان خود برکت می دهند و در دل خود لعنت می کنند، سلاه.0qY>تا به کی بر مردی هجوم می آورید تا همگی شما او را هلاک کنید مثل دیوار خمشده و حصار جنبش خورده؟ p>او تنها صخره و نجات من است و قلعه بلند من. پس بسیار جنبش نخواهم خورد. wo i>جان من فقط برای خدا خاموش می شود زیرا که نجات من از جانب اوست. n{=پس نام تو را تا به ابد خواهم سرایید تا هر روز نذرهای خود را وفا کنم.m/=به حضور خدا خواهد نشست تا ابداﻵباد. رحمت و راستی را مهیا کن تا او را محافظت کنند. l=بر عمر پادشاه روزها خواهی افزود و سالهای او تا نسلها باقی خواهد ماند. k-=زیرا تو ای خدا نذرهای مرا شنیده ای و میراث ترسندگان نام خود را به من عطا کرده ای. j+=در خیمه تو ساکن خواهم بود تا ابداﻵباد. زیر سایه بالهای تو پناه خواهم برد، سلاه. bi==زیرا که تو ملجای من بوده ای و برج قوی از روی دشمن. Fh=از اقصای جهان تو را خواهم خواند، هنگامی که دلم بیهوش می شود. مرا به صخره ای که از من بلندتر است هدایت نما. Xg +=ای خدا فریاد مرا بشنو و دعای مرا اجابت فرما! f{< با خدا ظفر خواهیم یافت. زیرا اوست که دشمنان ما را پایمال خواهد کرد.eeC< مرا از دشمن اعانت فرما زیرا معاونت انسان باطل است. d!< مگر نه تو ای خدا که ما را دور انداخته ای و با لشکرهای ما ای خدا بیرون نمی آیی؟ }cs< کیست که مرا به شهر حصین درآورد؟ و کیست که مرا به ادوم رهبری کند؟ $bA<موآب ظرف طهارت من است و بر ادوم کفش خود را خواهم انداخت. ای فلسطین برای من بانگ برآور!»a<جلعاد از آن من است، منسی از آن من. افرایم خود سر من است و یهودا عصای سلطنت من. ;`o<خدا در قدوسیت خود سخن گفته است. پس وجد خواهم نمود: «شکیم را تقسیم می کنم و وادی سکوت را خواهم پیمود. _{<تا حبیبان تو نجات یابند. به دست راست خود نجات ده و مرا مستجاب فرما. ^y<علمی به ترسندگان خود داده ای تا آن را برای راستی برافرازند، سلاه. ]<چیزهای مشکل را به قوم خود نشان داده ای. باده سرگردانی به ما نوشانیده ای. \3<زمین را متزلزل ساخته، آن را شکافته ای! شکستگیهایش را شفا ده زیرا به جنبش آمده است. [ <ای خدا ما را دور انداخته ، پراکنده ساخته ای! خشمناک بودی، بسوی ما رجوع فرما! Z;ای قوت من برای تو سرود می خوانم، زیرا خدا قلعه بلند من است و خدای رحمت من.[Y/;و اما من قوت تو را خواهم سرایید و بامدادان از رحمت تو ترنم خواهم نمود. زیرا قلعه بلند من هستی و در روز تنگی ملجای منی. iXK;و برای خوراک پراکنده شوند و سیر نشده، شب را بسر برند. qW[;و شامگاهان برگردیده، مثل سگ بانگ زنند و در شهر گردش کنند. DV; ایشان را فانی کن، در غضب فانی کن تا نیست گردند و بدانند که خدا در یعقوب تا اقصای زمین سلطنت می کند. سلاه. 6Ue; به سبب گناه زبان و سخنان لبهای خود، در تکبر خویش گرفتار شوند؛ و به عوض لعنت و دروغی که می گویند، fTE; ایشان را به قتل مرسان. مبادا قوم من فراموش کنند. ایشان را به قوت خود پراکنده ساخته ، به زیر انداز، ای خداوند که سپر ما هستی! S ; خدای رحمت من پیش روی من خواهد رفت. خدا مرا بردشمنانم نگران خواهد ساخت. {Ro; ای قوت من، بسوی تو انتظار خواهم کشید زیرا خدا قلعه بلند من است. Q;و اما تو ای خداوند، بر ایشان خواهی خندید و تمامی امتها را استهزا خواهی نمود. )PK;از دهان خود بدی را فرومی ریزند. در لبهای ایشان شمشیرهاست. زیرا می گویند: «کیست که بشنود؟»zOm;شامگاهان برمی گردند و مثل سگ بانگ می کنند و در شهر دور می زنند. [N/;اما تو ای یهوه، خدای صبایوت، خدای اسرائیل، بیدار شده، همه امتها را مکافات برسان و بر غداران بدکار شفقت مفرما، سلاه. M#;بی قصور من می شتابند و خود را آماده می کنند. پس برای ملاقات من بیدار شو و ببین. GL;زیرا اینک برای جانم کمین می سازند و زورآوران به ضد من جمع شده اند، بدون تقصیر من ای خداوند و بدون گناه من. oKW;مرا از گناهکاران خلاصی ده! و از مردمان خونریز رهایی بخش! zJ o;ای خدایم مرا از دشمنانم برهان! مرا از مقاومت کنندگانم برافراز! 2I]: و مردم خواهند گفت: «هرآینه ثمره ای برای عادلان هست. هر آینه خدایی هست که در جهان داوری می کند.»H+: مرد عادل چون انتقام را دید شادی خواهد نمود. پایهای خود را به خون شریر خواهد شست. G): قبل از آنکه دیگهای شما آتش خارها را احساس کند، آنها را چه تر و چه خشک خواهد رفت. F}:مثل حلزون که گداخته شده، می گذرد. مثل سقط زن، آفتاب را نخواهند دید. E7:گداخته شده، مثل آب بگذرند. چون او تیرهای خود را می اندازد، در ساعت منقطع خواهند شد. D!:ای خدا دندانهایشان را در دهانشان بشکن. ای خداوند دندانهای شیران را خرد بشکن. vCe:که آواز افسونگران را نمی شنود، هر چند به مهارت افسون می کند. |Bq:ایشان را زهری است مثل زهر مار؛ مثل افعی کر که گوش خود را می بندد Aw:شریران از رحم منحرف هستند، از شکم مادر دروغ گفته ، گمراه می شوند. #@?:بلکه در دل خود شرارتها به عمل می آورید و ظلم دستهای خود را در زمین از میزان درمی کنید. 0? [:آیا فی الحقیقت به عدالتی که گنگ است سخن می گویید؟ و ای بنی آدم، آیا به راستی داوری می نمایید؟ e>C9 خدایا بر آسمانها متعال شو، و جلال تو بر تمامی جهان.i=K9 زیرا رحمت تو تا آسمانها عظیم است و راستی تو تا افلاک. <59 ای خداوند تو را در میان امتها حمد خواهم گفت. تو را در میان قومها تسبیح خواهم خواند. ; 9ای جلال من بیدار شو! ای بربط و عود بیدار شو! صبحگاهان من بیدار خواهم شد. :!9دل من مستحکم است؛ خدایا دل من مستحکم است. سرود خواهم خواند و ترنم خواهم نمود. 99k9دامی برای پایهایم مهیا ساختند و جانم خم گردید. چاهی پیش رویم کندند، و خود در میانش افتادند، سلاه. e8C9ای خدا بر آسمانها متعال شو و جلال تو بر تمامی جهان. t7a9جان من در میان شیران است. در میان آتش افروزان می خوابم یعنی آدمیانی که دندانهایشان نیزه ها و تیرهاست و زبان ایشان شمشیر برنده است. \619از آسمان فرستاده، مرا خواهد رهانید. زیرا تعاقب کننده سخت من ملامت می کند، سلاه. خدا رحمت و راستی خود را خواهد فرستاد. 59نزد خدای تعالی آواز خواهم داد، نزد خدایی که همه چیز را برایم تمام می کند. Z4 /9ای خدا بر من رحم فرما، بر من رحم فرما! زیرا جانم در تو پناه می برد، و در سایه بالهای تو پناه می برم تا این بلایا بگذرد. `398 زیرا که جانم را از موت رهانیده ای. آیا پایهایم را نیز از لغزیدن نگاه نخواهی داشت تا در نور زندگان به حضور خدا سالک باشم؟2{8 ای خدا نذرهای تو بر من است. قربانی های حمد را نزد تو خواهم گذرانید. }1s8 بر خدا توکل دارم پس نخواهم ترسید. آدمیان به من چه می توانند کرد؟ x0i8 در خدا کلام او را خواهم ستود. در خداوند کلام او را خواهم ستود. */M8 آنگاه در روزی که تو را بخوانم دشمنانم روخواهند گردانید. این را می دانم زیرا خدا با من است.".=8تو آوارگیهای مرا تقریر کرده ای. اشکهایم را در مشک خود بگذار. آیا این در دفتر تو نیست؟ --8آیا ایشان به سبب شرارت خود نجات خواهند یافت؟ ای خدا امتها را در غضب خویش بینداز. ,8ایشان جمع شده، کمین می سازند. بر قدمهای من چشم دارند زیرا قصد جان من دارند. +8هر روزه سخنان مرا منحرف می سازند. همه فکرهای ایشان درباره من برشرارت است. **M8در خدا کلام او را خواهم ستود. بر خدا توکل کرده، نخواهم ترسید. انسان به من چه می تواند کرد؟ ])38هنگامی که ترسان شوم، من بر تو توکل خواهم داشت. (-8خصمانم تمامی روز مرا به شدت تعاقب می کنند. زیرا که بسیاری با تکبر با من می جنگند. :' o8ای خدا بر من رحم فرما، زیرا که انسان مرا به شدت تعاقب می کند. تمامی روز جنگ کرده، مرا اذیت می نماید. ~&u7و تو ای خدا ایشان را به چاه هلاکت فرو خواهی آورد. مردمان خونریز و حیله ساز، روزهای خود را نیمه نخواهند کرد. لیکن من بر تو توکل خواهم داشت.9%k7نصیب خود را به خداوند بسپار و تو را رزق خواهد داد. او تا به ابد نخواهد گذاشت که مرد عادل جنبش خورد. "$=7سخنان چرب زبانش نرم، لیکن دلش جنگ است. سخنانش چربتر از روغن لیکن شمشیرهای برهنه است. #y7دست خود را بر صلح اندیشان خویش دراز کرده، و عهد خویش را شکسته است. a";7خدا خواهد شنید و ایشان را جواب خواهد داد، او که از ازل نشسته است، سلاه. زیرا که در ایشان تبدیلها نیست و از خدا نمی ترسند. ,!Q7جانم را از جنگی که بر من شده بود، بسلامتی فدیه داده است. زیرا بسیاری با من مقاومت می کردند.  w7شامگاهان و صبح و ظهر شکایت و ناله می کنم و او آواز مرا خواهد شنید. q[7و اما من نزد خدا فریاد می کنم و خداوند مرا نجات خواهد داد. 2]7موت بر ایشان ناگهان آید و زنده بگور فرو روند. زیرا شرارت در مسکنهای ایشان و در میان ایشان است. 7که با یکدیگر مشورت شیرین می کردیم و به خانه خدا در انبوه می خرامیدیم. lQ7 بلکه تو بودی ای مرد نظیر من! ای یار خالص و دوست صدیق من! lQ7 زیرا دشمن نبود که مرا ملامت می کرد والا تحمل می کردم؛ و خصم من نبود که بر من سربلندی می نمود؛ والا خود را از وی پنهان می ساختم، ta7 فسادها در میان وی است و جور و حیله از کوچه هایش دور نمی شود. w7 روز و شب بر حصارهایش گردش می کنند و شرارت و مشقت در میانش می باشد. !;7 ای خداوند آنها را هلاک کن و زبانهایشان را تفریق نما زیرا که در شهر ظلم و جنگ دیده ام. fE7می شتافتم بسوی پناهگاهی از باد تند و از طوفان شدید. oW7هرآینه بجای دور می پریدم، و در صحرا ماوا می گزیدم، سلاه. 7و گفتم کاش که مرا بالها مثل کبوتر می بود تا پرواز کرده، استراحت می یافتم. r]7ترس و لرز به من در آمده است. وحشتی هولناک مرا در گرفته است. }s7دل من در اندرونم پیچ و تاب می کند، و ترسهای موت بر من افتاده است. #?7از آواز دشمن و به سبب ظلم شریر، زیرا که ظلم بر من می اندازند وبا خشم بر من جفا می کنند. 7به من گوش فراگیر و مرا مستجاب فرما! زیرا که در تفکر خود متحیرم و ناله می کنم m U7ای خدا به دعای من گوش بگیر و خود را از تضرع من پنهان مکن! 6چونکه از جمیع تنگیها مرا خلاصی داده ای، و چشم من بر دشمنانم نگریسته است.&E6قربانی های تبرعی نزد تو خواهم گذرانید و نام تو را ای خداوند حمد خواهم گفت زیرا نیکوست،  6بدی را بر دشمنان من خواهد برگردانید. به راستی خود ریشه ایشان را بکن. t a6اینک خدا مددکار من است. خداوند از تایید کنندگان جان من است. B }6زیرا بیگانگان به ضد من برخاسته اند و ظالمان قصد جان من دارند؛ و خدا را در مد نظر خود نگذاشته اند، سلاه. ^ 56ای خدا دعای مرا بشنو و سخنان زبانم را گوش بگیر. t  c6ای خدا به نام خود مرا نجات بده و به قوت خویش بر من داوری نما. mS5کاش که نجات اسرائیل از صهیون ظاهر می شد. وقتی که خدا اسیری قوم خویش را برگرداند، یعقوب وجد خواهد نمود و اسرائیل شادی خواهد کرد.5آنگاه سخت ترسان شدند، جایی که هیچ ترس نبود. زیرا خدا استخوانهای محاصره کننده تو را از هم پاشید. آنها را خجل ساخته ای زیرا خدا ایشان را رد نموده است. +O5آیا گناهکاران بی معرفت هستند که قوم مرا می خورند چنانکه نان می خورند و خدا را نمی خوانند؟ }5همه ایشان مرتد شده، با هم فاسد گردیده اند. نیکوکاری نیست یکی هم نی. 5خدا از آسمان بر بنی آدم نظر انداخت تا ببیند که فهیم و طالب خدایی هست. ! =5احمق در دل خود می گوید که خدایی نیست. فاسد شده، شرارت مکروه کرده اند و نیکوکاری نیست. G4 تو را همیشه حمد خواهم گفت، زیرا تو این را کرده ای. و انتظار نام تو را خواهم کشید زیرا نزد مقدسان تو نیکوست. U~~'}|z{{{=zzyxxXwWvvuu,ttssr4qppaooSnnmml}lkjjj/iihhg}ff(ezed5cbb1aa2`m` _^^Q]]r\\8[[)ZZYXXWvV}V U5TSSGRR@QPPCOO)NMMbLL9KJIHHGGG:FF*EEPDDQCC6BB(AA@@)??4>>&=<[Iو من تمامی روز مبتلا می شوم و تادیب من هر بامداد حاضر است. =wI یقینا من دل خود را عبث طاهر ساخته و دستهای خود را به پاکی شسته ام. < I اینک اینان شریر هستند که همیشه مطمئن بوده، در دولتمندی افزوده می شوند. x;iI و ایشان می گویند: «خدا چگونه بداند و آیا حضرت اعلی علم دارد؟» :I پس قوم او بدینجا برمی گردند و آبهای فراوان، بدیشان نوشانیده می شود. 9}I دهان خود را بر آسمانها گذارده اند و زبان ایشان در جهان گردش می کند. 8Iاستهزا می کنند و حرفهای بد می زنند و سخنان ظلم آمیز را از جای بلند می گویند. 7}Iچشمان ایشان از فربهی بدر آمده است و از خیالات دل خود تجاوز می کنند. 6Iبنابراین گردن ایشان به تکبر آراسته است و ظلم مثل لباس ایشان را می پوشاند. j5MIمثل مردم در زحمت نیستند و مثل آدمیان مبتلا نمی باشند. m4SIزیرا که در موت ایشان قیدها نیست و قوت ایشان مستحکم است. g3GIزیرا بر متکبران حسد بردم چون سلامتی شریران را دیدم. 2Iو اما من نزدیک بود که پایهایم از راه در رود و نزدیک بود که قدمهایم بلغزد. }1 uIهرآینه خدا برای اسرائیل نیکوست، یعنی برای آنانی که پاکدل هستند. 0H-M/Hو متبارک باد نام مجید او تا ابداﻵباد. و تمامی زمین از جلال او پر بشود. آمین و آمین. دعاهای داود بن یسی تمام شد..Hمتبارک باد یهوه خدا که خدای اسرائیل است. که او فقط کارهای عجیب می کند. %-CHنام او تا ابداﻵباد باقی خواهد ماند. اسم او پیش آفتاب دوام خواهد کرد. آدمیان در او برای یکدیگر برکت خواهند خواست و جمیع امتهای زمین او را خوشحال خواهند خواند. m,SHو فراوانی غله در زمین بر قله کوهها خواهد بود که ثمره آن مثل لبنان جنبش خواهد کرد. و اهل شهرها مثل علف زمین نشو و نما خواهند کرد. T+!Hو او زنده خواهد ماند و از طلای شبا بدو خواهد داد. دائما برای وی دعا خواهد کرد و تمامی روز او را مبارک خواهد خواند. *9Hجانهای ایشان را از ظلم و ستم فدیه خواهد داد و خون ایشان در نظر وی گرانبها خواهد بود. )H بر مسکین و فقیر کرم خواهد فرمود و جانهای مساکین را نجات خواهد بخشید. (1H زیرا چون مسکین استغاثه کند، او را رهایی خواهد داد و فقیری را که رهاننده ای ندارد. 'H جمیع سلاطین او را تعظیم خواهند کرد و جمیع امتها او را بندگی خواهند نمود. $&AH پادشاهان ترشیش و جزایر هدایا خواهند آورد. پادشاهان شبا و سبا ارمغانها خواهند رسانید. %H به حضور وی صحرانشینان گردن خواهند نهاد و دشمنان او خاک را خواهند لیسید. x$iHو او حکمرانی خواهد کرد از دریا تا دریا و از نهر تا اقصای جهان. #/Hدر زمان او صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتی خواهد بود، مادامی که ماه نیست نگردد. %"CHاو مثل باران برعلفزار چیده شده فرود خواهد آمد، و مثل بارشهایی که زمین را سیراب می کند. !)Hاز تو خواهند ترسید، مادامی که آفتاب باقی است و مادامی که ماه هست تا جمیع طبقات. 4 aHمساکین قوم را دادرسی خواهد کرد؛ و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد؛ و ظالمان را زبون خواهد ساخت. Hآنگاه کوهها برای قوم سلامتی را بار خواهند آورد و تلها نیز در عدالت. }sHو او قوم تو را به عدالت داوری خواهد نمود و مساکین تو را به انصاف. { qHای خدا، انصاف خود را به پادشاه ده و عدالت خویش را به پسر پادشاه! CGزبانم نیز تمامی روز عدالت تو را ذکر خواهد کرد. زیرا آنانی که برای ضرر من می کوشیدند، خجل و رسوا گردیدند.%CGچون برای تو سرود می خوانم لبهایم بسیار شادی خواهد کرد و جانم نیز که آن را فدیه داده ای. PGپس من نیز تو را با بربط خواهم ستود، یعنی راستی تو را ای خدای من، و تو را ای قدوس اسرائیل با عود ترنم خواهم نمود. q[Gبزرگی مرا مزید خواهی کرد و برگشته ، مرا تسلی خواهی بخشید. ucGای که تنگیهای بسیار و سخت را به ما نشان داده ای، رجوع کرده، باز ما را زنده خواهی ساخت؛ و برگشته ، ما را از عمقهای زمین برخواهی آورد. %Gخدایا عدالت تو تا اعلی علیین است. تو کارهای عظیم کرده ای. خدایا مانند تو کیست؟ ^5Gپس ای خدا، مرا تا زمان پیری و سفید مویی نیز ترک مکن، تا این طبقه را از بازوی تو خبر دهم و جمیع آیندگان را از توانایی تو. Gای خدا از طفولیتم مرا تعلیم داده ای و تا اﻵن، عجایب تو را اعلان کرده ام. wGدر توانایی خداوند یهوه خواهم آمد و از عدالت تو و بس خبر خواهم داد.$AGزبانم عدالت تو را بیان خواهد کرد و نجاتت را تمامی روز. زیرا که حد شماره آن را نمی دانم. {oGو اما من دائما امیدوار خواهم بود و بر همه تسبیح تو خواهم افزود. &EG خصمان جانم خجل و فانی شوند. و آنانی که برای ضرر من می کوشند، به عار و رسوایی ملبس گردند. b=G ای خدا از من دور مشو. خدایا به اعانت من تعجیل نما. +OG و می گویند: «خدا او را ترک کرده است. پس او را تعاقب کرده، بگیرید، زیرا که رهاننده ای نیست.» G زیرا دشمنانم بر من حرف می زنند و مترصدان جانم با یکدیگر مشورت می کنند t aG در زمان پیری مرا دور مینداز چون قوتم زایل شود مرا ترک منما. e CGدهانم از تسبیح تو پر است و از کبریایی تو تمامی روز. p YGبسیاری را آیتی عجیب شده ام. لیکن تو ملجای زورآور من هستی. 9 kGاز شکم بر تو انداخته شده ام. از رحم مادرم ملجای من تو بوده ای و تسبیح من دائما درباره تو خواهد بود.  Gزیرا ای خداوند یهوه، تو امید من هستی و از طفولیتم اعتماد من بوده ای. a;Gخدایا مرا از دست شریر برهان و از کف بدکار و ظالم. A{Gبرای من صخره سکونت باش تا همه وقت داخل آن شوم. تو به نجات من امر فرموده ای، زیرا صخره و قلعه من تو هستی.  Gبه عدالت خود مرا خلاصی ده و برهان. گوش خود را به من فراگیر و مرا نجات ده. n WGدر تو ای خداوند پناه برده ام، پس تا به ابد خجل نخواهم شد. B}Fو اما من مسکین و فقیر هستم. خدایا برای من تعجیل کن. تو مددکار و نجات دهنده من هستی. ای خداوند تاخیر منما.9kFو اما جمیع طالبان تو، در تو وجد و شادی کنند، و دوست دارندگان نجات تو دائما گویند: «خدا متعال باد!» ~uF و آنانی که هه هه می گویند، به سبب خجالت خویش رو برگردانیده شوند. I Fآنانی که قصد جان من دارند، خجل و شرمنده شوند، و آنانی که در بدی من رغبت دارند، رو برگردانیده و رسوا گردند، u eFخدایا، برای نجات من بشتاب! ای خداوند به اعانت من تعجیل فرما! *ME$و ذریت بندگانش وارث آن خواهند شد و آنانی که نام او را دوست دارند، در آن ساکن خواهند گردید.O~E#زیرا خدا صهیون را نجات خواهد داد و شهرهای یهودا را بنا خواهد نمود تا در آنجا سکونت نمایند و آن را متصرف گردند. }wE"آسمان و زمین او را تسبیح بخوانند. آبها نیز و آنچه در آنها می جنبد. |E!زیرا خداوند فقیران را مستجاب می کند و اسیران خود را حقیر نمی شمارد. {}E حلیمان این را دیده، شادمان شوند، و ای طالبان خدا دل شما زنده گردد، zEو این پسندیده خدا خواهد بود، زیاده از گاو و گوساله ای که شاخها و سمها دارد. y Eو نام خدا را با سرود تسبیح خواهم خواند و او را با حمد تعظیم خواهم نمود. x{Eو اما من، مسکین و دردمند هستم. پس ای خدا، نجات تو مرا سرافراز سازد. _w7Eاز دفتر حیات محو شوند و با صالحین مرقوم نگردند. gvGEگناه بر گناه ایشان مزید کن و در عدالت تو داخل نشوند. uEزیرا برکسی که تو زده ای جفا می کنند و دردهای کوفتگان تو را اعلان می نمایند. |tqEخانه های ایشان مخروبه گردد و در خیمه های ایشان هیچکس ساکن نشود. lsQEخشم خود را بر ایشان بریز و سورت غضب تو ایشان را دریابد. rEچشمان ایشان تار گردد تا نبینند و کمرهای ایشان را دائما لرزان گردان. q{Eپس مائده ایشان پیش روی ایشان تله باد و چون مطمئن هستند، دامی باشد. {poEمرا برای خوراک زردآب دادند و چون تشنه بودم مرا سرکه نوشانیدند. Ho Eعار، دل مرا شکسته است و به شدت بیمار شده ام. انتظار مشفقی کشیدم، ولی نبود و برای تسلی دهندگان، اما نیافتم. |nqEتو عار و خجالت و رسوایی مرا می دانی و جمیع خصمانم پیش نظر تواند. |mqEبه جانم نزدیک شده، آن را رستگار ساز. به سبب دشمنانم مرا فدیه ده. lEو روی خود را از بنده ات مپوشان زیرا در تنگی هستم. مرا بزودی مستجاب فرما. k+Eای خداوند مرا مستجاب فرما زیرا رحمت تو نیکوست. به کثرت رحمانیتت بر من توجه نما، j'Eمگذار که سیلان آب مرا بپوشاند و ژرفی مرا ببلعد و هاویه دهان خود را بر من ببندد. i'Eمرا از خلاب خلاصی ده تا غرق نشوم و از نفرت کنندگانم و از ژرفیهای آب رستگار شوم. ^h5E و اما من، ای خداوند دعای خود را در وقت اجابت نزد تو می کنم. ای خدا در کثرت رحمانیت خود و راستی نجات خود مرا مستجاب فرما. xgiE دروازه نشینان درباره من حرف می زنند و سرود می گساران گشته ام. rf]E پلاس را لباس خود ساخته ام و نزد ایشان ضرب المثل گردیده ام. eE روزه داشته ، جان خود را مثل اشک ریخته ام. و این برای من عار گردیده است. d'E زیرا غیرت خانه تو مرا خورده است و ملامتهای ملامت کنندگان تو بر من طاری گردیده. hcIEنزد برادرانم اجنبی شده ام و نزد پسران مادر خود غریب. bEزیرا به خاطر تو متحمل عار گردیده ام و رسوایی روی من، مرا پوشیده است. EaEای خداوند یهوه صبایوت، منتظرین تو به سبب من خجل نشوند. ای خدای اسرائیل، طالبان تو به سبب من رسوا نگردند. l`QEای خدا، تو حماقت مرا می دانی و گناهانم از تو مخفی نیست. }_sEآنانی که بی سبب از من نفرت دارند، از مویهای سرم زیاده اند و دشمنان ناحق من که قصد هلاکت من دارند زورآورند. پس آنچه نگرفته بودم، رد کردم. ^'Eاز فریاد خود خسته شده ام و گلوی من سوخته و چشمانم از انتظار خدا تار گردیده است. ,]QEدر خلاب ژرف فرو رفته ام، جایی که نتوان ایستاد. به آبهای عمیق درآمده ام و سیل مرا می پوشاند. b\ ?Eخدایا مرا نجات ده! زیرا آبها به جان من درآمده است. )[KD$#ای خدا از قدسهای خود مهیب هستی. خدای اسرائیل قوم خود را قوت و عظمت می دهد. متبارک باد خدا.ZD#خدا را به قوت توصیف نمایید. جلال وی بر اسرائیل است و قوت او در افلاک. YY+D"اینک آواز خود را می دهد، آوازی که پرقوت است. TX!D!برای او که بر فلک الافلاک قدیمی سوار است. WD ای ممالک جهان برای خدا سرود بخوانید. برای خداوند سرود بخوانید، سلاه. VDسروران از مصر خواهند آمد و حبشه دستهای خود را نزد خدا بزودی دراز خواهد کرد.U#Dو وحش نی زار را توبیخ فرما و رمه گاوان را با گوساله های قوم که با شمشهای نقره نزد تو گردن می نهند. و قومهایی که جنگ را دوست می دارند پراکنده ساخته است. TDبه سبب هیکل تو که در اورشلیم است، پادشاهان هدایا نزد تو خواهند آورد. !S;Dخدایت برای تو قوت را امر فرموده است. ای خدا آنچه را که برای ما کرده ای، استوار گردان. 'RGDآنجاست بنیامین صغیر، حاکم ایشان و رؤسای یهودا محفل ایشان. رؤسای زبولون و رؤسای نفتالی. v~~U}}U|{{rzzvyylxx0ww&vvuQtt;ssr+qqpZooGnnLmmBll=kkcjjRiih_gg/feeCdd"cIbaa,`R_^^^ ]\\k[[kZZxZYYXcWWVVVOUUMTTjSS/R_QQkPPFOO.NMMFLL6KK2JJ*IIHH GFFxFEE>DDACC?BB2AA+@@7??3>=t<YuX چشمانم از مذلت کاهیده شد. ای خداوند، نزد تو فریاد کرده ام تمامی روز. دستهای خود را به تو دراز کرده ام.,XQXآشنایانم را از من دور کرده، و مرا مکروه ایشان گردانیده ای. محبوس شده، بیرون نمی توانم آمد. W Xخشم تو بر من سنگین شده است و به همه امواج خود مرا مبتلا ساخته ای، سلاه. _V7Xمرا در هاویه اسفل گذاشته ای، در ظلمت در ژرفیها. dUAXدر میان مردگان منفرد شده، مثل کشتگان که در قبر خوابیده اند، که ایشان را دیگر به یاد نخواهی آورد و از دست تو منقطع شده اند. wTgXاز فروروندگان به هاویه شمرده شده ام و مثل مرد بی قوت گشته ام. SXزیرا که جان من از بلایا پر شده است و زندگانی ام به قبر نزدیک گردیده. jRMXدعای من به حضور تو برسد، به ناله من گوش خود را فراگیر. eQ EXای یهوه خدای نجات من، شب و روز نزد تو فریاد کرده ام. gPGWمغنیان و رقص کنندگان نیز. جمیع چشمه های من در تو است.O)Wخداوند چون امتها را می نویسد، ثبت خواهد کرد که این در آنجا متولد شده است، سلاه. >NuWو درباره صهیون گفته خواهد شد که این و آن در آن متولد شده اند. و خود حضرت اعلی آن را استوار خواهد نمود. 6MeWرهب و بابل را از شناسندگان خود ذکر خواهم کرد. اینک فلسطین و صور و حبش، این در آنجا متولد شده است. gLGWسخنهای مجید درباره تو گفته می شود، ای شهر خدا! سلاه. K Wخداوند دروازه های صهیون را دوست می دارد، بیشتر از جمیع مسکنهای یعقوب. 9J oWاساس او در کوههای مقدس است. hIIVعلامت خوبی را به من بنما تا آنانی که از من نفرت دارند آن را دیده، خجل شوند زیرا که تو ای خداوند مرا اعانت کرده و تسلی داده ای.$HAVبسوی من التفات کن و بر من کرم فرما. قوت خود را به بنده ات بده و پسر کنیز خود را نجاتبخش. GwVو تو ای خداوند خدای رحیم و کریم هستی. دیر غضب و پر از رحمت و راستی. ;FoVای خدا متکبران بر من برخاسته اند و گروهی از ظالمان قصد جان من دارند و تو را در مد نظر خود نمی آورند. EwV زیرا که رحمت تو به من عظیم است و جان مرا از هاویه اسفل رهانیده ای. -DSV ای خداوند خدای من، تو را به تمامی دل حمد خواهم گفت و نام تو را تمجید خواهم کرد تا ابداﻵباد. :CmV ای خداوند طریق خود را به من بیاموز تا در راستی تو سالک شوم. دل مرا واحد ساز تا از نام تو ترسان باشم. tBaV زیرا که تو بزرگ هستی و کارهای عجیب می کنی. تو تنها خدا هستی. :AmV ای خداوند همه امتهایی که آفریده ای آمده، به حضور تو سجده خواهند کرد و نام تو را تمجید خواهند نمود. w@gVای خداوند در میان خدایان مثل تو نیست و کاری مثل کارهای تو نی. ?wVدر روز تنگی خود تو را خواهم خواند زیرا که مرا مستجاب خواهی فرمود. p>YVای خداوند دعای مرا اجابت فرما و به آواز تضرع من توجه نما! ='Vزیرا تو ای خداوند، نیکو و غفار هستی و بسیار رحیم برای آنانی که تو را می خوانند. <Vجان بنده خود را شادمان گردان زیرا ای خداوند جان خود را نزد تو برمی دارم. q;[Vای خداوند بر من کرم فرما زیرا که تمامی روز تو را می خوانم! ':GVجان مرا نگاه دار زیرا من متقی هستم. ای خدای من، بنده خود را که بر تو توکل دارد، نجات بده. 9 Vای خداوند گوش خود را فراگرفته ، مرا مستجاب فرما زیرا مسکین و نیازمند هستم! w8gU عدالت پیش روی او خواهد خرامید و آثار خود را طریقی خواهد ساخت. 7 U خداوند نیز چیزهای نیکو را خواهد بخشید و زمین ما محصول خود را خواهد داد. p6YU راستی از زمین خواهد رویید و عدالت از آسمان خواهد نگریست. 5U رحمت و راستی با هم ملاقات کرده اند. عدالت و سلامتی یکدیگر را بوسیده اند. 4}U یقینا نجات او به ترسندگان او نزدیک است تا جلال در زمین ما ساکن شود. N3Uآنچه خدا یهوه می گوید خواهم شنید زیرا به قوم خود و به مقدسان خویش به سلامتی خواهد گفت تا بسوی جهالت برنگردند. ~2uUای خداوند رحمت خود را بر ما ظاهر کن و نجات خویش را به ما عطا فرما. w1gUآیا برگشته ما را حیات نخواهی داد تا قوم تو در تو شادی نمایند؟0'Uآیا تا به ابد با ما غضبناک خواهی بود؟ و خشم خویش را نسلا بعد نسل طول خواهی داد؟ m/SUای خدای نجات ما، ما را برگردان و غیظ خود را از ما بردار. n.UUتمامی غضب خود را برداشته و از حدت خشم خویش رجوع کرده ای. - Uعصیان قوم خود را عفو کرده ای. تمامی گناهان ایشان را پوشانیده ای، سلاه. y, mUای خداوند از زمین خود راضی شده ای. اسیری یعقوب را باز آورده ای. `+9T ای یهوه صبایوت، خوشابحال کسی که بر تو توکل دارد.k*OT زیرا که یهوه خدا آفتاب و سپر است. خداوند فیض و جلال خواهد داد و هیچ چیز نیکو را منع نخواهد کرد از آنانی که به راستی سالک باشند. e)CT زیرا یک روز در صحنهای تو بهتر است از هزار. ایستادن بر آستانه خانه خدای خود را بیشتر می پسندم از ساکن شدن در خیمه های اشرار. r(]T ای خدایی که سپر ما هستی ، ببین و به روی مسیح خود نظر انداز. 'Tای یهوه خدای لشکرها! دعای مرا بشنو! ای خدای یعقوب گوش خود را فراگیر! سلاه. &Tاز قوت تا قوت می خرامند و هر یک از ایشان در صهیون نزد خدا حاضر می شوند. %3Tچون از وادی بکا عبور می کنند، آن را چشمه می سازند و باران آن را به برکات می پوشاند. $Tخوشابحال مردمانی که قوت ایشان در تو است و طریقهای تو در دلهای ایشان. #Tخوشابحال آنانی که در خانه تو ساکنند که تو را دائما تسبیح می خوانند، سلاه. )"KTگنجشک نیز برای خود خانه ای پیدا کرده است و پرستوک برای خویشتن آشیانه ای تا بچه های خود را در آن بگذارد، در مذبحهای تو ای یهوه صبایوت که پادشاه من و خدای من هستی. )!KTجان من مشتاق بلکه کاهیده شده است برای صحنهای خداوند. دلم و جسدم برای خدای حی صیحه می زند. T  #Tای یهوه صبایوت، چه دلپذیر است مسکنهای تو! }Sو بدانند تو که اسمت یهوه می باشد، به تنها بر تمامی زمین متعال هستی .kOSخجل و پریشان بشوند تا ابداﻵباد و شرمنده و هلاک گردند. s_Sرویهای ایشان را به ذلت پر کن تا نام تو را ای خداوند بطلبند. Sهمچنان ایشان را به تند باد خود بران و به طوفان خویش ایشان را آشفته گردان. Sمثل آتشی که جنگل را می سوزاند و مثل شعلهای که کوهها را مشتعل می سازد. yS ای خدای من، ایشان را چون غبار گردباد بساز و مانند کاه پیش روی باد. hIS که می گفتند: «مساکن خدا را برای خویشتن تصرف نماییم.» S سروران ایشان را مثل غراب و ذئب گردان و جمیع امرای ایشان را مثل ذبح و صلمناع، c?S که در عیندور هلاک شدند و سرگین برای زمین گردیدند. S بدیشان عمل نما چنانکه به مدیان کردی، چنانکه به سیسرا و یابین در وادی قیشون، ~uSآشور نیز با ایشان متفق شدند و بازویی برای بنی لوط گردیدند، سلاه. Y+Sجبال و عمون و عمالیق و فلسطین با ساکنان صور. Z-Sخیمه های ادوم و اسماعیلیان و موآب و هاجریان. oWSزیرا به یک دل با هم مشورت می کنند و بر ضد تو عهد بسته اند. #?Sو می گویند: «بیایید ایشان را هلاک کنیم تا قومی نباشند و نام اسرائیل دیگر مذکور نشود.» xiSبر قوم تو مکاید می اندیشند وبر پناه آوردگان تو مشورت می کنند. !;Sزیرا اینک دشمنانت شورش می کنند و آنانی که از تو نفرت دارند، سر خود را برافراشته اند. g ISای خدا تو را خاموشی نباشد! ای خدا ساکت مباش و میارام!  Rای خدا برخیز و جهان را داوری فرما زیرا که تو تمامی امتها را متصرف خواهی شد.y kRلیکن مثل آدمیان خواهید مرد و چون یکی از سروران خواهید افتاد!» j MRمن گفتم که شما خدایانید و جمیع شما فرزندان حضرت اعلی.  'R«نمی دانند و نمی فهمند و در تاریکی راه می روند و جمیع اساس زمین متزلزل می باشد. } sRمظلومان و فقیران را برهانید و ایشان را از دست شریران خلاصی دهید.yRفقیران و یتیمان را دادرسی بکنید. مظلومان و مسکینان را انصاف دهید. 'R«تا به کی به بی انصافی داوری خواهید کرد و شریران را طرفداری خواهید نمود؟ سلاه. r _Rخدا در جماعت خدا ایستاده است، در میان خدایان داوری می کند:  Qایشان را به نیکوترین گندم می پرورد؛ و تو را به عسل از صخره سیر می کردم.»+OQآنانی که از خداوند نفرت دارند بدو گردن می نهادند. اما زمان ایشان باقی می بود تا ابداﻵباد. (IQآنگاه دشمنان ایشان را بزودی به زیر می انداختم و دست خود را برخصمان ایشان برمی گردانیدم. Q ای کاش که قوم من به من گوش می گرفتند و اسرائیل در طریقهای من سالک می بودند. {Q پس ایشان را به سختی دلشان ترک کردم که به مشورتهای خود سلوک نمایند. jMQ لیکن قوم من سخن مرا نشنیدند و اسرائیل مرا ابا نمودند. 4aQ من یهوه خدای تو هستم که تو را از زمین مصر برآوردم. دهان خود را نیکو باز کن و آن را پر خواهم ساخت. k~OQ در میان تو خدای غیر نباشد و نزد خدای بیگانه سجده منما. }}Q«ای قوم من بشنو و تو را تاکید می کنم. و ای اسرائیل اگر به من گوش دهی. L|Qدر تنگی استدعا نمودی و تو را خلاصی دادم. در ستر رعد، تو را اجابت کردم و تو را نزد آب مریبه امتحان نمودم. سلاه. v{eQ«دوش او را از بار سنگین آزاد ساختم و دستهای او از سبد رها شد. >zuQاین را شهادتی در یوسف تعیین فرمود، چون بر زمین مصر بیرون رفت، جایی که لغتی را که نفهمیده بودم شنیدم: pyYQزیرا که این فریضه ای است در اسرائیل و حکمی از خدای یعقوب. mxSQکرنا را بنوازید در اول ماه، در ماه تمام و در روز عید ما. sw_Qسرود را بلند کنید و دف را بیاورید و بربط دلنواز را با رباب! v Qترنم نمایید برای خدایی که قوت ماست. برای خدای یعقوب آواز شادمانی دهید! uPای یهوه، خدای لشکرها ما را بازآور و روی خود را روشن ساز تا نجات یابیم.ztmPو ما از تو رو نخواهیم تافت. ما را حیات بده تا نام تو را بخوانیم. sPدست تو بر مرد دست راست تو باشد و بر پسر آدم که او را برای خویشتن قوی ساخته ای. sr_Pمثل هیزم در آتش سوخته شده و از عتاب روی تو تباه گردیده اند! q5Pو از این نهالی که دست راست تو غرس کرده است و از آن پسری که برای خویشتن قوی ساخته ای! pPای خدای لشکرها رجوع کرده، از آسمان نظر کن و ببین و از این مو تفقد نما so_P گرازهای جنگل آن را ویران می کنند و وحوش صحرا آن را می چرند. qn[P پس چرا دیوارهایش را شکسته ای که هر راهگذری آن را می چیند؟ wmgP شاخه های خود را تا به دریا پهن کرد و فرعهای خویش را تا به نهر. vleP کوهها به سایه اش پوشانیده شد و سروهای آزاد خدا به شاخه هایش. ~kuP پیش روی آن را وسعت دادی. پس ریشه خود را نیکو زده، زمین را پر ساخت. |jqPموی را از مصر بیرون آوردی. امتها را بیرون کرده، آن را غرس نمودی. zimPای خدای لشکرها ما را بازآور و روی خود را روشن کن تا نجات یابیم! h-Pما را محل منازعه همسایگان ما ساخته ای و دشمنان ما در میان خویش استهزا می نمایند. g{Pنان ماتم را بدیشان می خورانی و اشکهای بی اندازه بدیشان می نوشانی؟ fyPای یهوه، خدای صبایوت، تا به کی به دعای قوم خویش غضبناک خواهی بود، leQPای خدا ما را باز آور و روی خود را روشن کن تا نجات یابیم! dPبه حضور افرایم و بنیامین و منسی ، توانایی خود را برانگیز و برای نجات ما بیا! :c oPای شبان اسرائیل بشنو! ای که یوسف را مثل گله رعایت می کنی! ای که بر کروبیین جلوس نموده ای، تجلی فرما! Vb%O پس ما که قوم تو و گوسفندان مرتع تو هستیم، تو را تا به ابد شکر خواهیم گفت و تسبیح تو را نسلا بعد نسل ذکر خواهیم نمود.!a;O و جزای هفت چندان به آغوش همسایگان ما رسان، برای اهانتی که به تو کرده اند، ای خداوند. ,`QO ناله اسیران به حضور تو برسد. به حسب عظمت بازوی خود آنانی را که به موت سپرده شده اند، برهان. D_O چرا امتها گویند که خدای ایشان کجاست؟ انتقام خون بندگانت که ریخته شده است، بر امتها در نظر ما معلوم شود. U^#O ای خدا، ای نجات دهنده ما، به خاطر جلال نام خود ما را یاری فرما و ما را نجات ده و بخاطر نام خود گناهان ما را بیامرز. 5]cOگناهان اجداد ما را بر ما بیاد میاور. رحمتهای تو بزودی پیش روی ما آید زیرا که بسیار ذلیل شده ایم. e\COزیرا که یعقوب را خورده، و مسکن او را خراب کرده اند. [3Oقهر خود را بر امتهایی که تو را نمی شناسند بریز و بر ممالکی که نام تو را نمی خوانند! 3Z_Oتا کی ای خداوند تا به ابد خشمناک خواهی بود؟ آیا غیرت تو مثل آتش افروخته خواهد شد تا ابداﻵباد؟ YOنزد همسایگان خود عار گردیده ایم و نزد مجاوران خویش استهزا و سخریه شده ایم. XOخون ایشان را گرداگرد اورشلیم مثل آب ریختند و کسی نبود که ایشان را دفن کند. W+Oلاشهای بندگانت را به مرغان هوا برای خوراک دادند و گوشت مقدسانت را به وحوش صحرا. 1V ]Oای خدا، امتها به میراث تو داخل شده، هیکل قدس تو را بی عصمت ساختند. اورشلیم را خرابه ها نمودند. U7NHپس ایشان را به حسب کمال دل خود رعایت نمود و ایشان را به مهارت دستهای خویش هدایت کرد.T'NGاز عقب میشهای شیرده او را آورد تا قوم او یعقوب و میراث او اسرائیل را رعایت کند. rS]NFو بنده خود داود را برگزید و او را از آغلهای گوسفندان گرفت. R)NEو قدس خود را مثل کوههای بلند بنا کرد، مثل جهان که آن را تا ابداﻵباد بنیاد نهاد. uQcNDلیکن سبط یهودا را برگزید و این کوه صهیون را که دوست می داشت. _P7NCو خیمه یوسف را رد نموده، سبط افرایم را برنگزید. jOMNBو دشمنان خود را به عقب زد و ایشان را عار ابدی گردانید. N!NAآنگاه خداوند مثل کسی که خوابیده بود بیدار شد، مثل جباری که از شراب می خروشد، MN@کاهنان ایشان به دم شمشیر افتادند و بیوه های ایشان نوحه گری ننمودند. LwN?جوانان ایشان را آتش سوزانید و برای دوشیزگان ایشان سرود نکاح نشد. wKgN>و قوم خود را به شمشیر تسلیم نمود و با میراث خود غضبناک گردید. ~JuN=و (تابوت) قوت خود را به اسیری داد و جمال خویش را به دست دشمن سپرد، IN<پس مسکن شیلو را ترک نمود، آن خیمه ای را که در میان آدمیان برپا ساخته بود، HwN;چون خدا این را بشنید غضبناک گردید و اسرائیل را به شدت مکروه داشت. #G?N:و به مقامهای بلند خود خشم او را به هیجان آوردند و به بتهای خویش غیرت او را جنبش دادند. F N9و برگشته ، مثل پدران خود خیانت ورزیدند و مثل کمان خطا کننده منحرف شدند. E)N8لیکن خدای تعالی را امتحان کرده، بدو فتنه انگیختند و شهادات او را نگاه نداشتند. eDCN7و امتها را از حضور ایشان راند و میراث را برای ایشان به ریسمان تقسیم کرد و اسباط اسرائیل را در خیمه های ایشان ساکن گردانید. C#N6و ایشان را به حدود مقدس خود آورد، بدین کوهی که به دست راست خود تحصیل کرده بود. B N5و ایشان را در امنیت رهبری کرد تا نترسند و دریا دشمنان ایشان را پوشانید. AN4و قوم خود را مثل گوسفندان کوچانید و ایشان را در صحرا مثل گله راهنمایی نمود. ~@uN3و همه نخست زادگان مصر را کشت، اوایل قوت ایشان را در خیمه های حام. >?uN2و راهی برای غضب خود مهیا ساخته ، جان ایشان را از موت نگاه نداشت، بلکه جان ایشان را به وبا تسلیم نمود. >#N1و آتش خشم خود را بر ایشان فرستاد، غضب و غیظ و ضیق را، به فرستادن فرشتگان شریر. w=gN0بهایم ایشان را به تگرگ سپرد و مواشی ایشان را به شعله های برق. <N/تاکستان ایشان را به تگرگ خراب کرد و درختان جمیز ایشان را به تگرگهای درشت. u;cN.و محصول ایشان را به کرم صد پا سپرد و عمل ایشان را به ملخ داد. (:IN-انواع پشه ها در میان ایشان فرستاد که ایشان را گزیدند و غوکهایی که ایشان را تباه نمودند؛ 9N,و نهرهای ایشان را به خون مبدل نمود و رودهای ایشان را تا نتوانستند نوشید. 8{N+که چگونه آیات خود را در مصر ظاهر ساخت و معجزات خود را در دیار صوعن. 7{N*و قوت او را به خاطر نداشتند، روزی که ایشان را از دشمن رهانیده بود؛ z6mN)و برگشته، خدا را امتحان کردند و قدوس اسرائیل را اهانت نمودند، |5qN(چند مرتبه در صحرا بدو فتنه انگیختند و او را در بادیه رنجانیدند. r4]N'و به یاد آورد که ایشان بشرند، بادی که می رود و بر نمی گردد. v3eN&اما او به حسب رحمانیتش گناه ایشان را عفو نموده، ایشان را هلاک نساخت بلکه بارها غضب خود را برگردانیده، تمامی خشم خویش را برنینگیخت. q2[N%زیرا که دل ایشان با او راست نبود و به عهد وی مؤتمن نبودند. 1yN$اما به دهان خود او را تملق نمودند و به زبان خویش به او دروغ گفتند، y0kN#و به یاد آوردند که خدا صخره ایشان، و خدای تعالی ولی ایشان است. /N"هنگامی که ایشان را کشت او را طلبیدند و بازگشت کرده، درباره خدا تفحص نمودند، .N!بنابراین، روزهای ایشان را در بطالت تمام کرد و سالهای ایشان را درترس. -N با وجود این همه ، باز گناه ورزیدند و به اعمال عجیب او ایمان نیاوردند. n~s}}/|{{`{zyy|xxXwwhvv@uSttFssMrr3qzppaoo1nn0mmll kajj_ihhhggrg fXee|ddZccbiaaZ``L_/^^]h\\\[[ZZ YYCXXWWVUUdTT>SSJRR;QPPPSOONNqMM;LLUKKQJJ=II1HHUGG*FEEFDCC7BBNAAG@@?e>==t<<+;::Q99n9877O66}55$4j332j2 110H//K.--},++v**i))"((''>&&%%$##Y""M!!- =~{|H<7dc & 8 I  p,[Ljanunchانسان برای عمل خود بیرون می آید و به جهت شغل خویش تا شامگاه. xmihچون آفتاب طلوع می کند جمع می شوند و در بیشه های خود می خوابند. lhشیر بچگان برای شکار خود غرش می کنند و خوراک خویش را از خدا می جویند. kwhتاریکی می سازی و شب می شود که در آن همه حیوانات جنگلی راه می روند. gjGhماه را برای موسمها ساخت و آفتاب مغرب خود را می داند. uichکوههای بلند برای بزهای کوهی و صخره ها برای یربوع ملجاء است. hhکه در آنها مرغان آشیانهای خود را می گیرند و اما صنوبر خانه لقلق می باشد. }gshدرختان خداوند شادابند، یعنی سروهای آزاد لبنان که غرس کرده است، Mfhو شراب را که دل انسان را شادمان می کند، و چهره او را به روغن شاداب می سازد؛ و دل انسان را به نان قوی می گرداند. /eWhنباتات را برای بهایم می رویاند و سبزه ها را برای خدمت انسان، و نان را از زمین بیرون می آورد، dh او از غرفات خود کوهها را سیراب می کند و از ثمرات اعمال تو زمین سیر می شود. ch بر آنها مرغان هوا ساکن می شوند و از میان شاخه ها آواز خود را می دهند. bh تمام حیوانات صحرا را سیراب می سازند تا گورخران تشنگی خود را فرو نشانند. ~auh که چشمه ها را در وادیها جاری می سازد تا در میان کوهها روان بشوند. `h حدی برای آنها قرار داده ای که از آن نگذرند و برنگردند تا زمین را بپوشانند. *_Mhبه فراز کوهها برمی آیند، و به همواریها فرود می آیند، به مکانی که برای آنها مهیا ساخته ای. h^Ihاز عتاب تو می گریزند. از آواز رعد تو پراکنده می شوند. ]yhآن را به لجه ها مثل ردا پوشانیده ای، که آبها بر کوهها ایستاده اند. v\ehکه زمین را بر اساسش استوار کرده، تا جنبش نخورد تا ابداﻵباد. r[]hفرشتگان خود را بادها می گرداند و خادمان خود را آتش مشتعل؛ ,ZQhآن که غرفات خود را بر آبها بنا کرده است و ابرها را مرکب خود نموده و بر بالهای باد می خرامد؛ Y hخویشتن را به نور مثل ردا پوشانیده ای. آسمانها را مثل پرده پهن ساخته ای. 6X ghای جان من، خداوند را متبارک بخوان! ای یهوه خدای من تو بی نهایت عظیم هستی! به عزت و جلال ملبس هستی. Wfاز قدیم بنیاد زمین را نهادی و آسمانها عمل دستهای تو است. =fگفتم: «ای خدای من مرا در نصف روزهایم برمدار. سالهای تو تا جمیع نسلها است. t<afتوانایی مرا در راه ناتوان ساخت و روزهای مرا کوتاه گردانید. ;fهنگامی که قومها با هم جمع شوند و ممالک نیز تا خداوند را عبادت نمایند. z:mfتا نام خداوند را در صیهون ذکر نمایند و تسبیح او را در اورشلیم، 9fتا ناله اسیران را بشنود و آنانی را که به موت سپرده شده اند آزاد نماید. 8fزیرا که از بلندی قدس خود نگریسته ، خداوند از آسمان بر زمین نظر افکنده است. "7=fاین برای نسل آینده نوشته می شود تا قومی که آفریده خواهند شد خداوند را تسبیح بخوانند. w6gfبه دعای مسکینان توجه نموده، و دعای ایشان را خوار نشمرده است. z5mfزیرا خداوند صهیون را بنا نموده، و در جلال خود ظهور فرموده است. 4fپس امتها از نام خداوند خواهند ترسید و جمیع پادشاهان جهان از کبریایی تو. 3}fچونکه بندگان تو در سنگهای وی رغبت دارند و بر خاک او شفقت می نمایند. -2Sf تو برخاسته، بر صهیون ترحم خواهی نمود زیرا وقتی است که بر او رأفت کنی و زمان معین رسیده است. 1 f لیکن تو ای خداوند جلوس فرموده ای تا ابداﻵباد! و ذکر تو تا جمیع نسلهاست! z0mf روزهایم مثل سایه زوال پذیر گردیده و من مثل گیاه پژمرده شده ام. v/ef به سبب غضب و خشم تو زیرا که مرا برافراشته و به زیر افکنده ای. }.sf زیرا خاکستر را مثل نان خورده ام و مشروب خود را با اشک آمیخته ام، &-Efتمامی روز دشمنانم مرا سرزنش می کنند و آنانی که بر من دیوانه شده اند مرا لعنت می نمایند. i,Kfپاسبانی می کنم و مثل گنجشک بر پشت بام، منفرد گشته ام. k+Ofمانند مرغ سقای صحرا شده، و مثل بوم خرابه ها گردیده ام. p*Yfبه سبب آواز ناله خود، استخوانهایم به گوشت من چسبیده است. )fدل من مثل گیاه زده شده و خشک گردیده است زیرا خوردن غذای خود را فراموش می کنم. }(sfزیرا روزهایم مثل دود تلف شد و استخوانهایم مثل هیزم سوخته گردید. C'fدر روز تنگی ام روی خود را از من مپوشان. گوش خود را به من فراگیر، و روزی که بخوانم مرا به زودی اجابت فرما. _& 9fای خداوند دعای مرا بشنو، و فریاد من نزد تو برسد. '%Geهمه شریران زمین را صبحگاهان هلاک خواهم کرد تا جمیع بدکاران را از شهر خداوند منقطع سازم.~$ueحیله گر در خانه من ساکن نخواهد شد. دروغگو پیش نظر من نخواهد ماند. 1#[eچشمانم بر امنای زمین است تا با من ساکن شوند. کسی که به طریق کامل سالک باشد، خادم من خواهد بود. M"eکسی را که در خفیه به همسایه خود غیبت گوید، هلاک خواهم کرد. کسی را که چشم بلند و دل متکبر دارد تحمل نخواهم کرد. d!Aeدل کج از من دور خواهد شد. شخص شریر را نخواهم شناخت. # ?eچیزی بد را پیش نظر خود نخواهم گذاشت. کار کج روان را مکروه می دارم، به من نخواهد چسبید. <qeدر طریق کامل به خردمندی رفتار خواهم نمود. نزد من کی خواهی آمد؟ در خانه خود با دل سلیم سالک خواهم شد.  {eرحمت و انصاف را خواهم سرایید. نزد تو ای خداوند، تسبیح خواهم خواند. vedزیرا که خداوند نیکوست و رحمت او ابدی و امانت وی تا ابداﻵباد.7gdبه دروازه های او با حمد بیایید و به صحنهای او با تسبیح! او را حمد گویید و نام او را متبارک خوانید! dبدانید که یهوه خداست؛ او ما را آفرید. ما قوم او هستیم و گوسفندان مرتع او. tadخداوند را با شادی عبادت نمایید و به حضور او با ترنم بیایید. ] 5dای تمامی روی زمین خداوند را آواز شادمانی دهید. $Ac یهوه خدای ما را متعال بخوانید و نزد کوه مقدس او عبادت کنید. زیرا یهوه خدای ما قدوس است.;ocای یهوه خدای ما تو ایشان را اجابت فرمودی. ایشان را خدای غفور بودی. اما از اعمال ایشان انتقام کشیدی. #cدر ستون ابر بدیشان سخن گفت. شهادات او و فریضه ای را که بدیشان داد نگاه داشتند. 6ecموسی و هارون از کاهنانش و سموئیل از خوانندگان نام او. یهوه را خواندند و او ایشان را اجابت فرمود. cیهوه خدای ما را تکریم نمایید و نزد قدمگاه او عبادت کنید، که او قدوس است. Fcو قوت پادشاه، انصاف را دوست می دارد. تو راستی را پایدار کرده، و انصاف و عدالت را در یعقوب به عمل آورده ای. a;cاسم عظیم و مهیب تو را حمد بگویند، که او قدوس است. kOcخداوند در صیهون عظیم است و او بر جمیع قومها متعال است! $ Ccخداوند سلطنت گرفته است، پس قومها بلرزند! بر کروبیین جلوس می فرماید، زمین متزلزل گردد! <qb به حضور خداوند زیرا به داوری جهان می آید. ربع مسکون را به انصاف داوری خواهد کرد و قومها را به راستی .Y+bنهرها دستک بزنند! و کوهها با هم ترنم نمایند. X )bدریا و پری آن بخروشد! ربع مسکون و ساکنان آن! x ibبا کرناها و آواز سرنا! به حضور یهوه پادشاه آواز شادمانی دهید! e Cbخداوند را با بربط بسرایید! با بربط و با آواز نغمات!  'bای تمامی زمین، خداوند را آواز شادمانی دهید. بانگ زنید و ترنم نمایید و بسرایید. + Obرحمت و امانت خود را با خاندان اسرائیل به یاد آورد. همه اقصای زمین نجات خدای ما را دیده اند. bخداوند نجات خود را اعلام نموده، و عدالتش را به نظر امتها مکشوف کرده است. D bبرای خداوند سرود تازه بسرایید زیرا کارهای عجیب کرده است. دست راست و بازوی قدوس او، او را مظفر ساخته است. ~ua ای عادلان، در خداوند شادمان باشید! و ذکر قدوسیت او را حمد بگویید.mSa نور برای عادلان کاشته شده است و شادمانی برای راستدلان. X)a ای شما که خداوند را دوست می دارید، از بدی نفرت کنید! او حافظ جانهای مقدسان خود است. ایشان را از دست شریران می رهاند. !;a زیرا که تو ای خداوند بر تمامی روی زمین متعال هستی. بر جمیع خدایان، بسیار اعلی ' هستی. 7aصهیون شنید و شادمان شد و دختران یهودا مسرور گردیدند، ای خداوند به سبب داوریهای تو. 5caهمه پرستندگان بتهای تراشیده خجل می شوند که به بتها فخر می نمایند. ای جمیع خدایان او را بپرستید. }aآسمانها عدالت او را اعلام می کنند و جمیع قومها جلال او را می بینند.  aکوهها از حضور خداوند مثل موم گداخته می شود، از حضور خداوند تمامی جهان. w~gaبرقهایش ربع مسکون را روشن می سازد. زمین این را بدید و بلرزید. o}Waآتش پیش روی وی می رود و دشمنان او را به اطرافش می سوزاند. t|aaابرها و ظلمت غلیظ گرداگرد اوست. عدل و انصاف قاعده تخت اوست. { aخداوند سلطنت گرفته است، پس زمین شادی کند و جزیره های بسیار مسرور گردند. izK` به حضورخداوند زیرا که می آید، زیرا که برای داوری جهان می آید. ربع مسکون را به انصاف داوری خواهد کرد و قوم ها را به امانت خود. y` صحرا و هر چه در آن است، به وجد آید. آنگاه تمام درختان جنگل ترنم خواهند نمود qx[` آسمان شادی کند و زمین مسرور گردد. دریا و پری آن غرش نماید. gwG` در میان امتها گویید خداوند سلطنت گرفته است. ربع مسکون نیز پایدار شد و جنبش نخواهد خورد. قومها را به انصاف داوری خواهد نمود. v{` خداوند را در زینت قدوسیت بپرستید! ای تمامی زمین از حضور وی بلرزید! u`خداوند را به جلال اسم او توصیف نمایید! هدیه بیاورید و به صحنهای او بیایید! t!`ای قبایل قوم ها خداوند را توصیف نمایید! خداوند را به جلال و قوت توصیف نمایید! _s7`مجد و جلال به حضور وی است و قوت و جمال در قدس وی. wrg`زیرا جمیع خدایان امتها بتهایند، لیکن یهوه آسمانها را آفرید. q{`زیرا خداوند عظیم است و بی نهایت حمید. و او مهیب است بر جمیع خدایان. p`در میان امتها جلال او را ذکر کنید و کارهای عجیب او را در جمیع قومها. o+`خداوند را بسرایید و نام او را متبارک خوانید! روز به روز نجات او را اعلام نمایید. tn c`یهوه را سرود تازه بسرایید! ای تمامی زمین خداوند را بسرایید! mmS_ پس در غضب خود قسم خوردم، که به آرامی من داخل نخواهند شد.l_ چهل سال از آن قوم محزون بودم و گفتم قوم گمراه دل هستند که طرق مرا نشناختند. sk__ چون اجداد شما مرا آزمودند و تجربه کردند و اعمال مرا دیدند. mjS_دل خود را سخت مسازید، مثل مریبا، مانند یوم مسا در صحرا. *iM_زیرا که او خدای ما است! و ما قوم مرتع و گله دست او می باشیم! امروز کاش آواز او را می شنیدید! h_بیایید عبادت و سجده نماییم و به حضور آفریننده خود خداوند زانو زنیم! zgm_دریا از آن اوست، او آن را بساخت؛ و دستهای وی خشکی را مصور نمود. f1_و پادشاه عظیم بر جمیع خدایان. نشیبهای زمین در دست وی است و فرازهای کوهها از آن او. =eu_زیرا که یهوه، خدای بزرگ است، d{_به حضور او با حمد نزدیک بشویم! و با مزامیر او را آواز شادمانی دهیم! zc o_بیایید خداوند را بسراییم و صخره نجات خود را آواز شادمانی دهیم! b^-aa;^و گناه ایشان را بر ایشان راجع خواهد کرد و ایشان را در شرارت ایشان فانی خواهد ساخت. یهوه خدای ما ایشان را فانی خواهد نمود.v`e^لیکن خداوند برای من قلعه بلند است و خدایم صخره ملجای من است. z_m^بر جان مرد صدیق با هم جمع می شوند و بر خون بی گناه فتوا می دهند. ^^آیا کرسی شرارت با تو رفاقت تواند نمود، که فساد را به قانون اختراع می کند؟ r]]^در کثرت اندیشه های دل من، تسلی های تو جانم را آسایش بخشید. |\q^چون گفتم که پای من می لغزد، پس رحمت تو ای خداوند مرا تایید نمود. [y^اگر خداوند مددکار من نمی بود، جان من به زودی در خاموشی ساکن می شد. Z5^کیست که برای من با شریران مقاومت خواهد کرد و کیست که با بدکاران مقابله خواهد نمود. Y%^زیرا که داوری به انصاف رجوع خواهد کرد و همه راست دلان پیروی آن را خواهند نمود. X^ زیرا خداوند قوم خود را رد نخواهد کرد و میراث خویش را ترک نخواهد نمود. W ^ تا او را از روزهای بلا راحت بخشی، مادامی که حفره برای شریران کنده شود. V'^ ای یاه، خوشابحال شخصی که او را تادیب می نمایی و از شریعت خود او را تعلیم می دهی aU;^ خداوند فکرهای انسان را می داند که محض بطالت است. #T?^ او که امتها را تادیب می کند، آیا توبیخ نخواهد نمود، او که معرفت را به انسان می آموزد؟ S^او که گوش را غرس نمود، آیا نمی شنود؟ او که چشم را ساخت، آیا نمی بیند؟ lRQ^ای احمقان قوم بفهمید! و ای ابلهان کی تعقل خواهید نمود؟ kQO^و می گویند یاه نمی بیند و خدای یعقوب ملاحظه نمی نماید. rP]^بیوه زنان و غریبان را می کشند و یتیمان را به قتل می رسانند gOG^حرفها می زنند و سخنان ستم آمیز می گویند. جمیع بدکاران لاف می زنند. ای خداوند، قوم تو را می شکنند و میراث تو را ذلیل می سازند. uNc^ای خداوند تا به کی شریران، تا به کی شریران فخر خواهند نمود؟ aM;^ای داور جهان متعال شو و بر متکبران مکافات برسان! oL Y^ای یهوه خدای ذوالانتقام، ای خدای ذوالانتقام، تجلی فرما! K%]شهادات تو بی نهایت امین است. ای خداوند، قدوسیت خانه تو را می زیبد تا ابداﻵباد.J1]فوق آواز آبهای بسیار، فوق امواج زورآور دریا. خداوند در اعلی اعلیین زورآورتر است. CI]ای خداوند سیلابها برافراشته اند سیلابها آواز خود را برافراشته اند. سیلابها خروش خود را برافراشته اند. ]H3]تخت تو از ازل پایدار شده است و تو از قدیم هستی. G -]خداوند سلطنت را گرفته و خود را به جلال آراسته است. خداوند خود را آراسته و کمر خود را به قوت بسته است. ربع مسکون نیز پایدار گردیده است و جنبش نخواهد خورد. F\تا اعلام کنند که خداوند راست است. او صخره من است و در وی هیچ بی انصافی نیست.xEi\در وقت پیری نیز میوه خواهند آورد و تر و تازه و سبز خواهند بود. D\ آنانی که در خانه خداوند غرس شده اند، در صحنهای خدای ما خواهند شکفت. C\ عادل مثل درخت خرما خواهد شکفت و مثل سرو آزاد در لبنان نمو خواهد کرد. -BS\ و چشم من بر دشمنانم خواهد نگریست و گوشهای من از شریرانی که با من مقاومت می کنند خواهد شنید. A\ و اما شاخ مرا مثل شاخ گاو وحشی بلند کرده ای و به روغن تازه مسح شده ام. 3@_\ زیرا اینک دشمنان تو ای خداوند، هان دشمنان تو هلاک خواهند شد و جمیع بدکاران پراکنده خواهند شد. i?K\لیکن تو ای خداوند بر اعلی ' علیین هستی ، تا ابداﻵباد. 2>]\وقتی که شریران مثل علف می رویند و جمیع بدکاران می شکفند، برای این است که تا به ابد هلاک گردند. f=E\مرد وحشی این را نمی داند و جاهل در این تامل نمی کند. p<Y\ای خداوند اعمال تو چه عظیم است و فکرهای تو بی نهایت عمیق. 1;[\زیرا که ای خداوند مرا به کارهای خودت شادمان ساخته ای. به سبب اعمال دستهای تو ترنم خواهم نمود. b:=\بر ذات ده اوتار و بر رباب و به نغمه هجایون و بربط. l9Q\بامدادان رحمت تو را اعلام نمودن و در هر شب امانت تو را. 8 \خداوند را حمد گفتن نیکو است و به نام تو تسبیح خواندن، ای حضرت اعلی '. 7y[به طول ایام او را سیر می گردانم و نجات خویش را بدو نشان خواهم داد.»96k[چون مرا خواند او را اجابت خواهم کرد. من در تنگی با او خواهم بود و او را نجات داده، معزز خواهم ساخت. 25][«چونکه به من رغبت دارد او را خواهم رهانید و چونکه به اسم من عارف است او را سرافراز خواهم ساخت. 4w[ بر شیر و افعی پای خواهی نهاد؛ شیربچه و اژدها را پایمال خواهی کرد. }3s[ تو را بر دستهای خود برخواهند داشت، مبادا پای خود را به سنگ بزنی. %2C[ زیرا که فرشتگان خود را درباره تو امر خواهد فرمود تا در تمامی راههایت تو را حفظ نمایند. w1g[ هیچ بدی بر تو واقع نخواهد شد و بلایی نزد خیمه تو نخواهد رسید. 0[ زیرا گفتی تو ای خداوند ملجای من هستی و حضرت اعلی را ماوای خویش گردانیده ای. s/_[فقط به چشمان خود خواهی نگریست و پاداش شریران را خواهی دید. .3[هزار نفر به جانب تو خواهند افتاد و ده هزار به دست راست تو. لیکن نزد تو نخواهد رسید. -[و نه از وبایی که در تاریکی می خرامد و نه از طاعونی که وقت ظهر فساد می کند. n,U[از خوفی در شب نخواهی ترسید و نه از تیری که در روز می پرد. :+m[به پرهای خود تو را خواهد پوشانید و زیر بالهایش پناه خواهی گرفت. راستی او تو را مجن و سپر خواهد بود. o*W[زیرا که او تو را از دام صیاد خواهد رهانید و از وبای خبیث. )[درباره خداوند می گویم که او ملجا و قلعه من است و خدای من که بر او توکل دارم. ( }[آنکه در ستر حضرت اعلی نشسته است، زیر سایه قادرمطلق ساکن خواهد بود. 5'cZجمال خداوند خدای ما بر ما باد و عمل دستهای ما را بر ما استوار ساز! عمل دستهای ما را استوار گردان!w&gZاعمال تو بر بندگانت ظاهر بشود و کبریایی تو بر فرزندان ایشان. %1Zما را شادمان گردان به عوض ایامی که ما را مبتلا ساختی و سالهایی که بدی را دیده ایم. $Zصبحگاهان ما را از رحمت خود سیر کن تا تمامی عمر خود ترنم و شادی نماییم. k#OZ رجوع کن ای خداوند! تا به کی؟ و بر بندگان خود شفقت فرما. "}Z ما را تعلیم ده تا ایام خود را بشماریم تا دل خردمندی را حاصل نماییم. !Z کیست که شدت خشم تو را می داند و غضب تو را چنانکه از تو می باید ترسید؟i KZ ایام عمر ما هفتاد سال است و اگر از بنیه ، هشتاد سال باشد. لیکن فخر آنها محنت و بطالت است زیرا به زودی تمام شده، پرواز می کنیم. )Z زیرا که تمام روزهای ما در خشم تو سپری شد و سالهای خود را مثل خیالی بسر برده ایم.  Zچونکه گناهان ما را در نظر خود گذارده ای و خفایای ما را در نور روی خویش. veZزیرا که در غضب تو کاهیده می شویم و در خشم تو پریشان می گردیم. taZبامدادان می شکفد و می روید. شامگاهان بریده و پژمرده می شود. Zمثل سیلاب ایشان را رفته ای و مثل خواب شده اند. بامدادان مثل گیاهی که می روید.  Zزیرا که هزار سال در نظر تو مثل دیروز است که گذشته باشد و مثل پاسی از شب. |qZانسان را به غبار برمی گردانی ، و می گویی ای بنی آدم رجوع نمایید. *MZقبل از آنکه کوهها به وجود آید و زمین و ربع مسکون را بیافرینی. از ازل تا به ابد تو خدا هستی. Y -Zای خداوند مسکن ما تو بوده ای، در جمیع نسلها، X)Y4خداوند متبارک باد تا ابداﻵباد. آمین و آمین.Y3که دشمنان تو ای خداوند ملامت کرده اند، یعنی آثار مسیح تو را ملامت نموده اند. *MY2ای خداوند ملامت بنده خود را به یاد آور که آن را از قومهای بسیار در سینه خود متحمل می باشم. Y1ای خداوند رحمتهای قدیم تو کجاست که برای داود به امانت خود قسم خوردی؟ 'GY0کدام آدمی زنده است که موت را نخواهد دید؟ و جان خویش را از دست قبر خلاص خواهد ساخت؟ سلاه. #Y/به یاد آور که ایام حیاتم چه کم است. چرا تمامی بنی آدم را برای بطالت آفریده ای؟ #?Y.تا به کی ای خداوند خود را تا به ابد پنهان خواهی کرد و غضب تو مثل آتش افروخته خواهد شد؟ xiY-ایام شبابش را کوتاه کرده، و او را به خجالت پوشانیده ای، سلاه. hIY,جلال او را باطل ساخته و تخت او را به زمین انداخته ای. [~~}||{{z|yydxx w|wvv uu>=p<1o فدیه ای برای قوم خود فرستاد و عهد خویش را تا ابد امر فرمود. نام او قدوس و مهیب است. r=]oآنها پایدار است تا ابداﻵباد. در راستی و استقامت کرده شده. l<Qoکارهای دستهایش راستی و انصاف است و جمیع فرایض وی امین. ;-oقوت اعمال خود را برای قوم خود بیان کرده است تا میراث امتها را بدیشان عطا فرماید. :'oترسندگان خود را رزقی نیکو داده است. عهد خویش را به یاد خواهد داشت تا ابداﻵباد. |9qoیادگاری برای کارهای عجیب خود ساخته است. خداوند کریم و رحیم است. p8Yoکار او جلال و کبریایی است و عدالت وی پایدار تا ابداﻵباد. 7#oکارهای خداوند عظیم است، و همگانی که به آنها رغبت دارند در آنها تفتیش می کنند. 6 oهللویاه! خداوند را به تمامی دل حمد خواهم گفت، در مجلس راستان و در جماعت. x5inاز نهر سر راه خواهد نوشید. بنابراین سر خود را بر خواهد افراشت..4Unدر میان امتها داوری خواهد کرد. از لاشها پر خواهد ساخت و سر آنها را در زمین وسیع خواهد کوبید. 3 nخداوند که به دست راست توست؛ در روز غضب خود پادشاهان را شکست خواهد داد. )2Knخداوند قسم خورده است و پشیمان نخواهد شد که «تو کاهن هستی تا ابداﻵباد، به رتبه ملکیصدق.» A1{nقوم تو در روز قوت تو، هدایای تبرعی می باشند. در زینتهای قدوسیت، شبنم جوانی تو از رحم صحرگاه برای توست. 0nخداوند عصای قوت تو را از صهیون خواهد فرستاد. در میان دشمنان خود حکمرانی کن. / #nیهوه به خداوند من گفت: «به دست راست من بنشین تا دشمنانت را پای انداز تو سازم.» ).Kmزیرا که به دست راست مسکین خواهد ایستاد تا او را از آنانی که بر جان او فتوا می دهند برهاند.-'mخداوند را به زبان خود بسیار تشکر خواهم کرد و او را در جماعت کثیر حمد خواهم گفت. ~,umجفا کنندگانم به رسوایی ملبس شوند و خجالت خویش را مثل ردا بپوشند. $+Amایشان لعنت بکنند، اما تو برکت بده. ایشان برخیزند و خجل گردند و اما بنده تو شادمان شود. r*]mتا بدانند که این است دست تو، و تو ای خداوند این را کرده ای. y)kmای یهوه خدای من مرا اعانت فرما، و به حسب رحمت خود مرا نجات ده، (}mو من نزد ایشان عار گردیده ام. چون مرا می بینند سر خود را می جنبانند. z'mmزانوهایم از روزه داشتن می لرزد و گوشتم از فربهی کاهیده می شود. t&amمثل سایه ای که در زوال باشد، رفته ام و مثل ملخ رانده شده ام. q%[mزیرا که من فقیر و مسکین هستم و دل من در اندرونم مجروح است. *$Mmاما تو ای یهوه خداوند، به خاطر نام خود با من عمل نما؛ چون که رحمت تو نیکوست، مرا خلاصی ده. #mاین است اجرت مخالفانم از جانب خداوند و برای آنانی که بر جان من بدی می گویند. $"Amپس مثل جامه ای که او را می پوشاند، و چون کمربندی که به آن همیشه بسته می شود، خواهد بود. !9mو لعنت را مثل ردای خود در بر گرفت و مثل آب به شکمش درآمد و مثل روغن در استخوانهای وی. 9mچون که لعنت را دوست می داشت، بدو رسیده و چون که برکت را نمی خواست، از او دور شده است. >umزیرا که رحمت نمودن را به یاد نیاورد، بلکه بر فقیر و مسکین جفا کرد و بر شکسته دل تا او را به قتل رساند. mو آنها در مد نظر خداوند دائما بماند تا یادگاری ایشان را از زمین ببرد. ~umعصیان پدرانش نزد خداوند به یاد آورده شود و گناه مادرش محو نگردد. gGm ذریت وی منقطع گردند و در طبقه بعد نام ایشان محو شود. ucm کسی نباشد که بر او رحمت کند و بر یتیمان وی احدی رأفت ننماید. m طلبکار تمامی مایملک او را ضبط نماید و اجنبیان محنت او را تاراج کنند. m و فرزندان او آواره شده، گدایی بکنند و از خرابه های خود قوت را بجویند. V%m فرزندان او یتیم بشوند و زوجه وی بیوه گردد. \1mایام عمرش کم شود و منصب او را دیگری ضبط نماید. wmهنگامی که در محاکمه بیاید، خطا کار بیرون آید و دعای او گناه بشود. lQmمردی شریر را بر او بگمار، و دشمن به دست راست او بایستد. zmmو به عوض نیکویی به من بدی کرده اند، و به عوض محبت، عداوت نموده. dAmبه عوض محبت من، با من مخالفت می کنند، و اما من دعا. ximبه سخنان کینه مرا احاطه کرده اند و بی سبب با من جنگ نموده اند. 9mزیرا که دهان شرارت و دهان فریب را بر من گشوده اند، و به زبان دروغ بر من سخن گفته اند. = wmای خدای تسبیح من، خاموش مباش! {l در خدا با شجاعت کار خواهیم کرد و او دشمنان ما را پایمال خواهد نمود.iKl ما را بر دشمن امداد فرما، زیرا که مدد انسان باطل است.  -l آیا نه تو ای خدا که ما را ترک کرده ای؟ و تو ای خدا که با لشکرهای ما بیرون نمی آیی؟ ~ ul کیست که مرا به شهر حصین درآورد؟ کیست که مرا به ادوم رهبری نماید؟ * Ml موآب ظرف شست و شوی من است، و بر ادوم نعلین خود را خواهم انداخت و بر فلسطین فخر خواهم نمود.  lجلعاد از آن من است و منسی از آن من. و افرایم خود سر من. و یهودا عصای سلطنت من. : mlخدا در قدوسیت خود سخن گفته است، پس وجد خواهم نمود. شکیم را تقسیم می کنم و وادی سکوت را خواهم پیمود. lتا محبوبان تو خلاصی یابند. به دست راست خود نجات ده و مرا اجابت فرما. pYlای خدا، بر فوق آسمانها متعال باش و جلال تو بر تمامی زمین! wlزیرا که رحمت تو عظیم است، فوق آسمانها! و راستی تو تا افلاک می رسد! 5lای خداوند، تو را در میان قومها حمد خواهم گفت و در میان طایفه ها تو را خواهم سرایید. q[lای عود و بربط بیدار شوید! من نیز در سحرگاه بیدار خواهم شد.  lای خدا دل من مستحکم است. من خواهم سرایید و ترنم خواهم نمود و جلال من نیز. )k+کیست خردمند تا بدین چیزها تفکر نماید؟ که ایشان رحمتهای خداوند را خواهند فهمید.  k*صالحان این را دیده، شادمان می شوند و تمامی شرارت دهان خود را خواهد بست. k)اما مسکین را از مشقتش برمی افرازد و قبیله ها را مثل گله ها برایش پیدا می کند. k(ذلت را بر رؤسا می ریزد و ایشان را در بادیه ای که راه ندارد آواره می سازد. `~9k'و باز کم گشتند و ذلیل شدند، از ظلم و شقاوت و حزن. }k&و ایشان را برکت داد تا به غایت کثیر شدند و بهایم ایشان را نگذارد کم شوند. |{k%و مزرعه ها کاشتند و تاکستانها غرس نمودند و حاصل غله به عمل آوردند. x{ik$و گرسنگان را در آنجا ساکن ساخت تا شهری برای سکونت بنا نمودند. tzak#بادیه را به دریاچه آب مبدل کرد و زمین خشک را به چشمه های آب. nyUk"و زمین بارور را نیز به شوره زار، به سبب شرارت ساکنان آن. txak!او نهرها را به بادیه مبدل کرد و چشمه های آب را به زمین تشنه. wk و او را در مجمع قوم متعال بخوانند و در مجلس مشایخ او را تسبیح بگویند. vkپس خداوند را به سبب رحمتش تشکر نمایند و به سبب کارهای عجیب او با بنی آدم. ukپس مسرور شدند زیرا که آسایش یافتند و ایشان را به بندر مراد ایشان رسانید. etCkطوفان را به آرامی ساکت ساخت که موجهایش ساکن گردید. #s?kآنگاه در تنگی خود نزد خداوند فریاد برآوردند و ایشان را از تنگیهای ایشان رهایی بخشید. rkسرگردان گشته ، مثل مستان افتان و خیزان شدند و عقل ایشان تماما حیران گردید. q!kبه آسمانها بالا رفتند و به لجه ها فرود شدند و جان ایشان از سختی گداخته گردید. epCkاو گفت پس باد تند را وزانید و امواج آن را برافراشت. ro]kاینان کارهای خداوند را دیدند و اعمال عجیب او را در لجه ها. vnekآنانی که در کشتیها به دریا رفتند، و در آبهای کثیر شغل کردند. wmgkو قربانی های تشکر را بگذرانند و اعمال وی را به ترنم ذکر کنند. lkپس خداوند را به سبب رحمتش تشکر نمایند و به سبب کارهای عجیب او با بنی آدم. k!kکلام خود را فرستاده، ایشان را شفا بخشید و ایشان را از هلاکتهای ایشان رهانید. #j?kآنگاه در تنگی خود نزد خداوند فریاد برآوردند و ایشان را از تنگیهای ایشان رهایی بخشید. ikجان ایشان هر قسم خوراک را مکروه داشت و به دروازه های موت نزدیک شدند. hkاحمقان به سبب طریق شریرانه خود و به سبب گناهان خویش، خود را ذلیل ساختند. gkزیرا که دروازه های برنجین را شکسته ، و بندهای آهنین را پاره کرده است. fkپس خداوند را به سبب رحمتش تشکر نمایند و به سبب کارهای عجیب او با بنی آدم. ewkایشان را از تاریکی و سایه موت بیرون آورد و بندهای ایشان را بگسست. #d?k آنگاه در تنگی خود نزد خداوند فریاد برآوردند و ایشان را از تنگیهای ایشان رهایی بخشید. ~cuk و او دل ایشان را به مشقت ذلیل ساخت؛ بلغزیدند و مدد کننده ای نبود. ~buk زیرا به کلام خدا مخالفت نمودند و به نصیحت حضرت اعلی اهانت کردند. ak آنانی که در تاریکی و سایه موت نشسته بودند، که در مذلت و آهن بسته شده بودند. `k زیرا که جان آرزومند را سیر گردانید و جان گرسنه را از چیزهای نیکو پر ساخت، _kپس خداوند را به سبب رحمتش تشکر نمایند و به سبب کارهای عجیب وی با بنی آدم. z^mkو ایشان را به راه مستقیم رهبری نمود، تا به شهری مسکون درآمدند. $]Akآنگاه در تنگی خود نزد خداوند فریاد برآوردند و ایشان را از تنگیهای ایشان رهایی بخشید، o\Wkگرسنه و تشنه نیز شدند و جان ایشان در ایشان مستمند گردید. [}kدر صحرا آواره شدند و در بادیه ای بی طریق و شهری برای سکونت نیافتند. wZgkو ایشان را از بلدان جمع کرده، از مشرق و مغرب و از شمال و جنوب. Y kفدیه شدگان خداوند این را بگویند که ایشان را از دست دشمن فدیه داده است. X kخداوند را حمد بگویید زیرا که او نیکو است و رحمت او باقی است تا ابداﻵباد. W5j0یهوه خدای اسرائیل متبارک باد از ازل تا ابداﻵباد. و تمامی قوم بگویند آمین. هللویاه!RVj/ای یهوه خدای ما، ما را نجات ده! و ما را از میان امتها جمع کن! تا نام قدوس تو را حمد گوییم و در تسبیح تو فخر نماییم. hUIj.و ایشان را حرمت داد، در نظر جمیع اسیر کنندگان ایشان. T j-و به خاطر ایشان، عهد خود را به یاد آورد و در کثرت رحمت خویش بازگشت نمود. }Ssj,با وجود این، بر تنگی ایشان نظر کرد، وقتی که فریاد ایشان را شنید. DRj+بارهای بسیار ایشان را خلاصی داد. لیکن به مشورتهای خویش براو فتنه کردند و به سبب گناه خویش خوار گردیدند. ~Quj*و دشمنان ایشان بر ایشان ظلم نمودند و زیر دست ایشان ذلیل گردیدند. 0PYj)و ایشان را به دست امتها تسلیم نمود تا آنانی که از ایشان نفرت داشتند، بر ایشان حکمرانی کردند. Owj(لهذا خشم خداوند بر قوم خود افروخته شد و میراث خویش را مکروه داشت. oNWj'و از کارهای خود نجس شدند و در افعال خویش زناکار گردیدند. XM)j&و خون بی گناه را ریختند یعنی خون پسران و دختران خود را که آن را برای بتهای کنعان ذبح کردند و زمین از خون ملوث گردید. lLQj%و پسران و دختران خویش را برای دیوها قربانی گذرانیدند، uKcj$و بتهای ایشان را پرستش نمودند تا آنکه برای ایشان دام گردید. tJaj#بلکه خویشتن را با امتها آمیختند و کارهای ایشان را آموختند. Iyj"و آن قومها را هلاک نکردند، که درباره ایشان خداوند امر فرموده بود. nHUj!زیرا که روح او را تلخ ساختند، تا از لبهای خود ناسزا گفت. G'j و او را نزد آب مریبه غضبناک نمودند. حتی موسی را به خاطر ایشان آزاری عارض گردید. yFkjو این برای او به عدالت محسوب گردید، نسلا بعد نسل تا ابداﻵباد. pEYjآنگاه فینحاس بر پا ایستاده، داوری نمود و وبا برداشته شد. }Dsjو به کارهای خود خشم او را به هیجان آوردند و وبا بر ایشان سخت آمد. jCMjپس به بعل فغور پیوستند و قربانی های مردگان را خوردند. B jو ذریت ایشان را در میان امتها بیندازد و ایشان را در زمینها پراکنده کند. Ajلهذا دست خود را برایشان برافراشت، که ایشان را در صحرا از پا درآورد. x@ijو در خیمه های خود همهمه کردند و قول خداوند را استماع ننمودند. o?Wjو زمین مرغوب را خوار شمردند و به کلام وی ایمان نیاوردند. c>?jآنگاه گفت که ایشان را هلاک بکند، اگر برگزیده او موسی در شکاف به حضور وی نمی ایستاد، تا غضب او را از هلاکت ایشان برگرداند. u=cjو اعمال عجیبه را در زمین حام و کارهای ترسناک را در بحر قلزم. <jو خدای نجات دهنده خود را فراموش کردند که کارهای عظیم در مصر کرده بود، l;Qjو جلال خود را تبدیل نمودند به مثال گاوی که علف می خورد. s:_jگوساله ای در حوریب ساختند و بتی ریخته شده را پرستش نمودند. {9ojو آتش، در جماعت ایشان افروخته شده، شعله آتش شریران را سوزانید. z8mjو زمین شکافته شده، داتان را فرو برد و جماعت ابیرام را پوشانید. e7Cjپس به موسی در اردو حسد بردند و به هارون، مقدس یهوه. |6qjو مسالت ایشان را بدیشان داد. لیکن لاغری در جانهای ایشان فرستاد. 5wjبلکه شهوت پرستی نمودند در بادیه ؛ و خدا را امتحان کردند در هامون. 4j لیکن اعمال او را به زودی فراموش کردند و مشورت او را انتظار نکشیدند. e3Cj آنگاه به کلام او ایمان آوردند و حمد او را سراییدند.q2[j و آب، دشمنان ایشان را پوشانید که یکی از ایشان باقی نماند. o1Wj و ایشان را از دست دشمن نجات داد و از دست خصم رهایی بخشید. 0/j و بحر قلزم را عتاب کرد که خشک گردید. پس ایشان را در لجه ها مثل بیابان رهبری فرمود. /jلیکن به خاطر اسم خود ایشان را نجات داد تا توانایی خود را اعلان نماید. b.=jپدران ما کارهای عجیب تو را در مصر نفهمیدند و کثرت رحمت تو را به یاد نیاوردند، بلکه نزد دریا یعنی بحر قلزم فتنه انگیختند. u-cjبا پدران خود گناه نموده ایم و عصیان ورزیده، شرارت کرده ایم. ",=jتا سعادت برگزیدگان تو را ببینم و به شادمانی قوم تو مسرور شوم و با میراث تو فخر نمایم. #+?jای خداوند مرا یاد کن به رضامندی یی که با قوم خود می داری؛ و به نجات خود از من تفقد نما. *#jخوشابحال آنانی که انصاف را نگاه دارند و آن که عدالت را در همه وقت به عمل آورد. })sjکیست که اعمال عظیم خداوند را بگوید و همه تسبیحات او را بشنواند؟ ( jهللویاه! خداوند را حمد بگویید زیرا که او نیکو است و رحمت او تا ابداﻵباد! }'si-تا آنکه فرایض او را نگاه دارند و شریعت او را حفظ نمایند. هللویاه!p&Yi,و زمینه ای امتها را بدیشان داد و زحمت قومها را وارث شدند. {%oi+و قوم خود را با شادمانی بیرون آورد و برگزیدگان خویش را با ترنم. p$Yi*زیرا کلام مقدس خود را به یاد آورد و بنده خویش ابراهیم را. y#ki)صخره را بشکافت و آب جاری شد؛ در جایهای خشک مثل نهر روان گردید. "i(سؤال کردند پس سلوی برای ایشان فرستاد و ایشان را از نان آسمان سیر گردانید. k!Oi'ابری برای پوشش گسترانید و آتشی که شامگاه روشنایی دهد.  3i&مصریان از بیرون رفتن ایشان شاد بودند زیرا که خوف ایشان بر آنها مستولی گردیده بود. i%و ایشان را با طلا و نقره بیرون آورد که در اسباط ایشان یکی ضعیف نبود. wi$و جمیع نخست زادگان را در زمین ایشان زد، اوایل تمامی قوت ایشان را. yi#و هر سهم را در زمین ایشان بخوردند و میوه های زمین ایشان را خوردند. _7i"او گفت و ملخ پدید آمد و کرمها از حد شماره افزون. q[i!موها و انجیرهای ایشان را زد و درختان محال ایشان را بشکست. r]i تگرگ را به عوض باران بارانید و آتش مشتعل را در زمین ایشان. oWiاو گفت و انواع مگسها پدید آمد و پشه ها در همه حدود ایشان.  iزمین ایشان غوکها را به ازدحام پیدا نمود، حتی در حرمهای پادشاهان ایشان.taiآبهای ایشان را به خون مبدل ساخت و ماهیان ایشان را می رانید. xiiظلمت را فرستاد که تاریک گردید. پس به کلام او مخالفت نورزیدند.  iکلمات و آیات او را در میان ایشان اقامه کردند و عجایب او را در زمین حام. dAiبنده خود موسی را فرستاد و هارون را که برگزیده بود. %iلیکن دل ایشان را برگردانید تا بر قوم او کینه ورزند و بر بندگان وی حیله نمایند. iو او قوم خود را به غایت بارور گردانید و ایشان را از دشمنان ایشان قویتر ساخت. s_iپس اسرائیل به مصر درآمدند و یعقوب در زمین حام غربت پذیرفت. |qiتا به اراده خود سروران او را بند نماید و مشایخ او را حکمت آموزد. veiاو را بر خانه خود حاکم قرار داد و مختار بر تمام مایملک خویش،  iآنگاه پادشاه فرستاده، بندهای او را گشاد و سلطان قومها او را آزاد ساخت. q [iتا وقتی که سخن او واقع شد و کلام خداوند او را امتحان نمود. k Oiپایهای وی را به زنجیرها خستند و جان او در آهن بسته شد،  iو مردی پیش روی ایشان فرستاد، یعنی یوسف را که او را به غلامی فروختند. i Kiپس قحطی را بر آن زمین خواند و تمامی قوام نان را شکست، j Miکه بر مسیحان من دست مگذارید و انبیای مرا ضرر مرسانید. iاو نگذاشت که کسی بر ایشان ظلم کند بلکه پادشاهان را به خاطر ایشان توبیخ نمود vei و از امتی تا امتی سرگردان می بودند و از یک مملکت تا قوم دیگر. mSi هنگامی که عددی معدود بودند، قلیل العدد و غربا در آنجا، tai و گفت که زمین کنعان را به تو خواهم داد تا حصه میراث شما شود. i و آن را برای یعقوب فریضه ای استوار ساخت و برای اسرائیل عهد جاودانی. |qi آن عهدی را که با ابراهیم بسته و قسمی را که برای اسحاق خورده است. iعهد خود را یاد می دارد تا ابداﻵباد و کلامی را که بر هزاران پشت فرموده است. ]3iیهوه خدای ماست! داوریهای او در تمامی جهان است. nUiای ذریت بنده او ابراهیم، ای فرزندان یعقوب، برگزیده او، iکارهای عجیب را که او کرده است به یاد آورید. آیات او و داوریهای دهان او را. m~Siخداوند و قوت او را بطلبید؛ روی او را پیوسته طالب باشید. k}Oiدر نام قدوس او فخر کنید. دل طالبان خداوند شادمان باشد. |iاو را بسرایید برای او تسبیح بخوانید. در تمام کارهای عجیب او تفکر نمایید. { #iیهوه را حمد گویید و نام او را بخوانید. اعمال او را در میان قومها اعلام نمایید. tuhروی خود را می پوشانی ، پس مضطرب می گردند. روح آنها را قبض می کنی ، پس می میرند و به خاک خود برمی گردند. 1s[hآنچه را که به آنها می دهی ، فرا می گیرند. دست خود را باز می کنی ، پس از چیزهای نیکو سیر می شوند. }rshجمیع اینها از تو انتظار می کشند تا خوراک آنها را در وقتش برسانی. qhو در آن کشتیها راه می روند و آن لویاتان که به جهت بازی کردن در آن آفریده ای. /pWhو آن دریای بزرگ و وسیع الاطراف نیز که در آن حشرات از حد شماره زیاده اند و حیوانات خرد و بزرگ. !o;hای خداوند اعمال تو چه بسیار است! جمیع آنها را به حکمت کرده ای. زمین از دولت تو پر است. |~~*}}||){zzgyyyxwwvvWuuutsss>rr`qqzq$ppoonnmm*llTkk_jjOiiShggg&ffee(dd*ccJbbkbap``3__Q^^W]]x]\x\[[ZZ>d==m<mwجمله کلام تو راستی است و تمامی داوری عدالت تو تا ابداﻵباد است.=wببین که وصایای تو را دوست می دارم. ای خداوند، به حسب رحمت خود مرا زنده ساز! <uwخیانتکاران را دیدم و مکروه داشتم زیرا کلام تو را نگاه نمی دارند. ;uwجفا کنندگان و خصمان من بسیارند. اما از شهادات تو رو برنگردانیدم. :{wای خداوند، رحمتهای تو بسیار است. به حسب داوریهای خود مرا زنده ساز. j9Kwنجات از شریران دور است زیرا که فرایض تو را نمی طلبند. 8 wدر دعوای من دادرسی فرموده، مرا نجات ده و به حسب کلام خویش مرا زنده ساز. 7wبر مذلت من نظر کن و مرا خلاصی ده زیرا که شریعت تو را فراموش نکرده ام. 6wشهادات تو را از زمان پیش دانسته ام که آنها را بنیان کرده ای تا ابداﻵباد.c5=wای خداوند تو نزدیک هستی و جمیع اوامر تو راست است. 4 wآنانی که در پی خباثت می روند، نزدیک می آیند، و از شریعت تو دور می باشند. 3wبه حسب رحمت خود آواز مرا بشنو. ای خداوند موافق داوریهای خود مرا زنده ساز. p2Wwچشمانم بر پاسهای شب سبقت جست، تا در کلام تو تفکر بنمایم. ~1swبر طلوع فجر سبقت جسته ، استغاثه کردم، و کلام تو را انتظار کشیدم. |0owتو را خوانده ام، پس مرا نجات ده. و شهادات تو را نگاه خواهم داشت. /wبه تمامی دل خوانده ام. ای خداوند مرا جواب ده تا فرایض تو را نگاه دارم! u.awشهادات تو عادل است تا ابداﻵباد. مرا فهیم گردان تا زنده شوم.k-Mwتنگی و ضیق مرا در گرفته است، اما اوامر تو تلذذ من است. d,?wعدالت تو عدل است تا ابداﻵباد و شریعت تو راست است. g+Ewمن کوچک و حقیر هستم، اما وصایای تو را فراموش نکردم. n*Swکلام تو بی نهایت مصفی ' است و بنده تو آن را دوست می دارد. ) wغیرت من مرا هلاک کرده است زیرا که دشمنان من کلام تو را فراموش کرده اند. n(Swشهادات خود را به راستی امر فرمودی و به امانت الی نهایت. ^'3wای خداوند تو عادل هستی و داوریهای تو راست است. }&qwنهرهای آب از چشمانم جاری است زیرا که شریعت تو را نگاه نمی دارند.w%ewروی خود را بر بنده خود روشن ساز، و فرایض خود را به من بیاموز. j$Kwمرا از ظلم انسان خلاصی ده، تا وصایای تو را نگاه دارم. ~#swقدمهای مرا در کلام خودت پایدار ساز، تا هیچ بدی بر من تسلط نیابد. "wبر من نظر کن و کرم فرما، برحسب عادت تو به آنانی که نام تو را دوست می دارند. ~!swدهان خود را نیکو باز کرده، نفس زدم زیرا که مشتاق وصایای تو بودم. k Mwکشف کلام تو نور می بخشد و ساده دلان را فهیم می گرداند. pWwشهادات تو عجیب است. ازین سبب جان من آنها را نگاه می دارد. /wبنابراین، همه وصایای تو را در هر چیز راست می دانم، و هر راه دروغ را مکروه می دارم.vewبنابراین، اوامر تو را دوست می دارم، زیادتر از طلا و زر خالص. wgw~وقت است که خداوند عمل کند زیرا که شریعت تو را باطل نموده اند. ucw}من بنده تو هستم. مرا فهیم گردان تا شهادات تو را دانسته باشم. |qw|با بنده خویش موافق رحمانیتت عمل نما و فرایض خود را به من بیاموز.iKw{چشمانم برای نجات تو تار شده است و برای کلام عدالت تو. mSwzبرای سعادت بنده خود ضامن شو تا متکبران بر من ظلم نکنند. s_wyداد و عدالت را به جا آوردم. مرا به ظلم کنندگانم تسلیم منما. oWwxموی بدن من از خوف تو برخاسته است و از داوریهای تو ترسیدم.wwجمیع شریران زمین را مثل درد هلاک می کنی. بنابراین شهادات تو را دوست می دارم. 9wvهمه کسانی را که از فرایض تو گمراه شده اند، حقیر شمرده ای زیرا که مکر ایشان دروغ است. r]wuمرا تقویت کن تا رستگار گردم و بر فرایض تو دائما نظر نمایم. }swtمرا به حسب کلام خود تایید کن تا زنده شوم و از امید خود خجل نگردم. ~uwsای بدکاران، از من دور شوید! و اوامر خدای خویش را نگاه خواهم داشت. \1wrستر و سپر من تو هستی. به کلام تو انتظار می کشم. ykwqمردمان دو رو را مکروه داشته ام، لیکن شریعت تو را دوست می دارم. wpدل خود را برای بجا آوردن فرایض تو مایل ساختم، تا ابداﻵباد و تا نهایت. woشهادات تو را تا به ابد میراث خود ساخته ام زیرا که آنها شادمانی دل من است. u cwnشریران برای من دام گذاشته اند، اما از وصایای تو گمراه نشدم. s _wmجان من همیشه در کف من است، لیکن شریعت تو را فراموش نمی کنم.  wlای خداوند هدایای تبرعی دهان مرا منظور فرما و داوریهای خود را به من بیاموز. r ]wkبسیار ذلیل شده ام. ای خداوند، موافق کلام خود مرا زنده ساز! wjقسم خوردم و آن را وفا خواهم نمود که داوریهای عدالت تو را نگاه خواهم داشت. kOwiکلام تو برای پایهای من چراغ، و برای راههای من نور است.  whاز وصایای تو فطانت را تحصیل کردم. بنابراین هر راه دروغ را مکروه می دارم.q[wgکلام تو به مذاق من چه شیرین است و به دهانم از عسل شیرینتر. r]wfاز داوریهای تو رو برنگردانیدم، زیرا که تو مرا تعلیم دادی. ~uweپایهای خود را از هر راه بد نگاه داشتم تا آن که کلام تو را حفظ کنم. lQwdاز مشایخ خردمندتر شدم زیرا که وصایای تو را نگاه داشتم. vewcاز جمیع معلمان خود فهیمتر شدم زیرا که شهادات تو تفکر من است.  wbاوامر تو مرا از دشمنانم حکیمتر ساخته است زیرا که همیشه نزد من می باشد. iKwaشریعت تو را چقدر دوست می دارم؛ تمامی روز تفکر من است. r~]w`برای هر کمالی انتهایی دیدم، لیکن حکم تو بی نهایت وسیع است.}!w_شریران برای من انتظار کشیدند تا مرا هلاک کنند. لیکن در شهادات تو تامل می کنم. o|Ww^من از آن تو هستم مرا نجات ده زیرا که وصایای تو را طلبیدم. {w]وصایای تو را تا به ابد فراموش نخواهم کرد زیرا به آنها مرا زنده ساخته ای. wzgw\اگر شریعت تو تلذذ من نمی بود، هرآینه در مذلت خود هلاک می شدم. ~yuw[برای داوریهای تو تا امروز ایستاده اند زیرا که همه بنده تو هستند. xxiwZامانت تو نسلا بعد نسل است. زمین را آفریده ای و پایدار می ماند. jwMwYای خداوند کلام تو تا ابداﻵباد در آسمانها پایدار است. tvawXبه حسب رحمت خود مرا زنده ساز تا شهادات دهان تو را نگاه دارم.uwWنزدیک بود که مرا از زمین نابود سازند. اما من وصایای تو را ترک نکردم. }tswVتمامی اوامر تو امین است. بر من ناحق جفا کردند. پس مرا امداد فرما. uscwUمتکبران برای من حفره ها زدند زیرا که موافق شریعت تو نیستند. {rowTچند است روزهای بنده تو؟ و کی بر جفا کنندگانم داوری خواهی نمود؟ q{wSزیرا که مثل مشک در دود گردیده ام. لیکن فرایض تو را فراموش نکرده ام. pwRچشمان من برای کلام تو تار گردیده است و می گویم کی مرا تسلی خواهی داد. |oqwQجان من برای نجات تو کاهیده می شود. لیکن به کلام تو امیدوار هستم. PnwPدل من در فرایض تو کامل شود، تا خجل نشوم.wmgwOترسندگان تو به من رجوع کنند و آنانی که شهادات تو را می دانند. l5wNمتکبران خجل شوند زیرا به دروغ مرا اذیت رسانیدند. و اما من در وصایای تو تفکر می کنم. zkmwMرحمتهای تو به من برسد تا زنده شوم زیرا که شریعت تو تلذذ من است. pjYwLپس رحمت تو برای تسلی من بشود، موافق کلام تو با بنده خویش. iwKای خداوند دانسته ام که داوریهای تو عدل است، و بر حق مرا مصیبت داده ای. hwJترسندگان تو چون مرا بینند شادمان گردند زیرا به کلام تو امیدوار هستم. g wIدستهای تو مرا ساخته و آفریده است. مرا فهیم گردان تا اوامر تو را بیاموزم.ffEwHشریعت دهان تو برای من بهتر است از هزاران طلا و نقره.keOwGمرا نیکو است که مصیبت را دیدم، تا فرایض تو را بیاموزم. udcwFدل ایشان مثل پیه فربه است. و اما من در شریعت تو تلذذ می یابم. c wEمتکبران بر من دروغ بستند. و اما من به تمامی دل وصایای تو را نگاه داشتم. mbSwDتو نیکو هستی و نیکویی می کنی. فرایض خود را به من بیاموز. a wCقبل از آنکه مصیبت را ببینم من گمراه شدم لیکن اﻵن کلام تو را نگاه داشتم. `wBخردمندی نیکو و معرفت را به من بیاموز زیرا که به اوامر تو ایمان آوردم. g_GwAبا بنده خود احسان نمودی، ای خداوند موافق کلام خویش. t^aw@ای خداوند زمین از رحمت تو پر است. فرایض خود را به من بیاموز. ]w?من همه ترسندگانت را رفیق هستم، و آنانی را که وصایای تو را نگاه می دارند. t\aw>در نصف شب برخاستم تا تو را حمد گویم برای داوریهای عدالت تو. |[qw=ریسمانهای شریران مرا احاطه کرد، لیکن شریعت تو را فراموش نکردم. ]Z3w<شتابیدم و درنگ نکردم تا اوامر تو را نگاه دارم. }Ysw;در راههای خود تفکر کردم و پایهای خود را به شهادات تو مایل ساختم. Xw:رضامندی تو را به تمامی دل خود طلبیدم. به حسب کلام خود بر من رحم فرما. lWQw9خداوند نصیب من است. گفتم که کلام تو را نگاه خواهم داشت. eVCw8این بهره من گردید، زیرا که وصایای تو را نگاه داشتم.{Uow7ای خداوند نام تو را در شب به یاد آوردم و شریعت تو را نگاه داشتم. XT)w6فرایض تو سرودهای من گردید، در خانه غربت من. Sw5حدت خشم مرا در گرفته است، به سبب شریرانی که شریعت تو را ترک کرده اند. Rw4ای خداوند داوریهای تو را از قدیم به یاد آوردم و خویشتن را تسلی دادم. |Qqw3متکبران مرا بسیار استهزا کردند، لیکن از شریعت تو رو نگردانیدم. gPGw2این در مصیبتم تسلی من است زیرا قول تو مرا زنده ساخت. Oyw1کلام خود را با بنده خویش به یاد آور که مرا بر آن امیدوار گردانیدی. )NKw0و دستهای خود را به اوامر تو که دوست می دارم بر خواهم افراشت و در فرایض تو تفکر خواهم نمود.mMSw/و از وصایای تو تلذذ خواهم یافت که آنها را دوست می دارم؛ zLmw.و در شهادات تو به حضور پادشاهان سخن خواهم گفت و خجل نخواهم شد، nKUw-و به آزادی راه خواهم رفت زیرا که وصایای تو را طلبیده ام. cJ?w,و شریعت تو را دائما نگاه خواهم داشت تا ابداﻵباد، Iw+و کلام راستی را از دهانم بالکل مگیر زیرا که به داوریهای تو امیدوارم }Hsw*تا بتوانم ملامت کننده خود را جواب دهم زیرا بر کلام تو توکل دارم. mGSw)ای خداوند رحمهای تو به من برسد و نجات تو به حسب کلام تو. uFcw(هان به وصایای تو اشتیاق دارم. به حسب عدالت خود مرا زنده ساز. Eyw'ننگ مرا که از آن می ترسم از من دور کن زیرا که داوریهای تو نیکو است. zDmw&کلام خود را بر بنده خویش استوار کن، که به ترس تو سپرده شده است. tCaw%چشمانم را از دیدن بطالت برگردان و در طریق خود مرا زنده ساز. _B7w$دل مرا به شهادات خود مایل گردان و نه به سوی طمع. pAYw#مرا در سبیل اوامر خود سالک گردان زیرا که در آن رغبت دارم. @+w"مرا فهم بده و شریعت تو را نگاه خواهم داشت و آن را به تمامی دل خود حفظ خواهم نمود. ?%w!ای خداوند طریق فرایض خود را به من بیاموز. پس آنها را تا به آخر نگاه خواهم داشت. q>[w در طریق اوامر تو دوان خواهم رفت، وقتی که دل مرا وسعت دادی.Y=+wبه شهادات تو چسبیدم. ای خداوند مرا خجل مساز. s<_wطریق راستی را اختیار کردم و داوریهای تو را پیش خود گذاشتم. n;Uwراه دروغ را از من دور کن و شریعت خود را به من عنایت فرما. q:[wجان من از حزن گداخته می شود. مرا موافق کلام خود برپا بدار. 9wطریق وصایای خود را به من بفهمان و در کارهای عجیب تو تفکر خواهم نمود. 8 wراههای خود را ذکر کردم و مرا اجابت نمودی. پس فرایض خویش را به من بیاموز. j7Mwجان من به خاک چسبیده است. مرا موافق کلام خود زنده ساز. g6Gwشهادات تو نیز ابتهاج من و مشورت دهندگان من بوده اند.5wسروران نیز نشسته ، به ضد من سخن گفتند. لیکن بنده تو در فرایض تو تفکر می کند. z4mwننگ و رسوایی را از من بگردان، زیرا که شهادات تو را حفظ کرده ام. u3cwمتکبران ملعون را توبیخ نمودی، که از اوامر تو گمراه می شوند. g2Gwجان من شکسته می شود از اشتیاق داوریهای تو در هر وقت. d1Awمن در زمین غریب هستم. اوامر خود را از من مخفی مدار. _07wچشمان مرا بگشا تا از شریعت تو چیزهای عجیب بینم. q/[wبه بنده خود احسان بنما تا زنده شوم و کلام تو را حفظ نمایم. m.Swاز فرایض تو لذت می برم، پس کلام تو را فراموش نخواهم کرد.-7wچنانکه در هر قسم توانگری، در وصایای تو تفکر می کنم و به طریقهای تو نگران خواهم بود. 9,mwدر طریق شهادات تو شادمانم. c+?w به لبهای خود بیان کردم تمامی داوریهای دهان تو را. f*Ew ای خداوند تو متبارک هستی فرایض خود را به من بیاموز. o)Ww کلام تو را در دل خود مخفی داشتم که مبادا به تو گناه ورزم. o(Ww به تمامی دل تو را طلبیدم. مگذار که از اوامر تو گمراه شوم. 'w به چه چیز مر د جوان راه خود را پاک می سازد؟ به نگاه داشتنش موافق کلام تو. ]&3wفرایض تو را نگاه می دارم. مرا بالکلیه ترک منما.%wتو را به راستی دل حمد خواهم گفت چون داوریهای عدالت تو را آموخته شوم. u$cwآنگاه خجل نخواهم شد چون تمام اوامر تو را در مد نظر خود دارم. e#Cwکاش که راههای من مستحکم شود تا فرایض تو را حفظ کنم. t"awتو وصایای خود را امر فرموده ای تا آنها را تماما نگاه داریم. e!Cwکج روی نیز نمی کنند و به طریقهای وی سلوک می نمایند.  wخوشا به حال آنانی که شهادات او را حفظ می کنند و به تمامی دل او را می طلبند. d Cwخوشا به حال کاملان طریق که به شریعت خداوند سالکند. xivخداوند را حمد گویید زیرا که نیکوست و رحمت او تا ابداﻵباد است.vتو خدای من هستی تو، پس تو را حمد می گویم. خدای من، تو را متعال خواهم خواند. 'Gvیهوه خدایی است که ما را روشن ساخته است. ذبیحه را به ریسمانها بر شاخهای قربانگاه ببندید. vمتبارک باد او که به نام خداوند می آید. شما را از خانه خداوند برکت می دهیم. gGvآه ای خداوند نجات ببخش! آه ای خداوند سعادت عطا فرما! yvاین است روزی که خداوند ظاهر کرده است. درآن وجد و شادی خواهیم نمود. X)vاین از جانب خداوند شده و در نظر ما عجیب است. fEvسنگی را که معماران رد کردند، همان سر زاویه شده است. tavتو را حمد می گویم زیرا که مرا اجابت فرموده و نجات من شده ای. eCvدروازه خداوند این است. عادلان بدان داخل خواهند شد. vدروازه های عدالت را برای من بگشایید! به آنها داخل شده، یاه را حمد خواهم گفت. mSvیاه مرا به شدت تنبیه نموده، لیکن مرا به موت نسپرده است. vevنمی میرم بلکه زیست خواهم کرد و کارهای یاه را ذکر خواهم نمود. {ovدست راست خداوند متعال است. دست راست خداوند با شجاعت عمل می کند. vآواز ترنم و نجات در خیمه های عادلان است. دست راست خداوند با شجاعت عمل می کند. V%vخداوند قوت و سرود من است و نجات من شده است. s_v بر من سخت هجوم آوردی تا بیفتم، لیکن خداوند مرا اعانت نمود. A {v مثل زنبورها مرا احاطه کردند و مثل آتش خارها خاموش شدند. زیرا که به نام خداوند ایشان را هلاک خواهم کرد.  #v مرا احاطه کردند و دور مرا گرفتند، لیکن به نام خداوند ایشان را هلاک خواهم کرد. v جمیع امتها مرا احاطه کردند، لیکن به نام خداوند ایشان را هلاک خواهم کرد. j Mv به خداوند پناه بردن بهتر است از توکل نمودن بر امیران. j Mvبه خداوند پناه بردن بهتر است از توکل نمودن بر آدمیان. 7vخداوند برایم از مددکاران من است. پس من بر نفرت کنندگان خود آرزوی خویش را خواهم دید. vevخداوند با من است، پس نخواهم ترسید. انسان به من چه تواند کرد؟ ykvدر تنگی یاه را خواندم. یاه مرا اجابت فرموده، در جای وسیع آورد. kOvترسندگان خداوند بگویند که «رحمت او تا ابداﻵباد است.» eCvخاندان هارون بگویند که «رحمت او تا ابداﻵباد است.» \1vاسرائیل بگویند که «رحمت او تا ابداﻵباد است.» x kvخداوند را حمد گویید زیرا که نیکوست و رحمت او تا ابداﻵباد است. }uزیرا که رحمت او بر ما عظیم است و راستی خداوند تا ابداﻵباد. هللویاه! uای جمیع امتها خداوند را تسبیح بخوانید! ای تمامی قبایل! او را حمد گویید! oWtدر صحنهای خانه خداوند، در اندرون تو ای اورشلیم. هللویاه!w~gtنذرهای خود را به خداوند ادا خواهم کرد، به حضور تمامی قوم وی، }ytقربانی های تشکر نزد تو خواهم گذرانید و نام خداوند را خواهم خواند. |-tآه ای خداوند، من بنده تو هستم! من بنده تو و پسر کنیز تو هستم. بندهای مرا گشوده ای! S{tموت مقدسان خداوند در نظر وی گرانبها است. vzetنذرهای خود را به خداوند ادا خواهم کرد، به حضور تمامی قوم او. jyMt پیاله نجات را خواهم گرفت و نام خداوند را خواهم خواند. wxgt خداوند را چه ادا کنم، برای همه احسانهایی که به من نموده است؟ aw;t در پریشانی خود گفتم که «جمیع آدمیان دروغگویند.» [v/t ایمان آوردم پس سخن گفتم. من بسیار مستمند شدم. ^u5t به حضور خداوند سالک خواهم بود، در زمین زندگان. ttزیرا که جان مرا از موت خلاصی دادی و چشمانم را از اشک و پایهایم را از لغزیدن. }sstای جان من به آرامی خود برگرد، زیرا خداوند به تو احسان نموده است. urctخداوند ساده دلان را محافظت می کند. ذلیل بودم و مرا نجات داد. Uq#tخداوند رئوف و عادل است و خدای ما رحیم است. rp]tآنگاه نام خداوند را خواندم. آه ای خداوند جان مرا رهایی ده! o!tریسمانهای موت مرا احاطه کرد و تنگیهای هاویه مرا دریافت، تنگی و غم پیدا کردم. ntزیرا که گوش خود را به من فرا داشته است، پس مدت حیات خود، او را خواهم خواند. vm gtخداوند را محبت می نمایم زیرا که آواز من و تضرع مرا شنیده است. l}sلیکن ما یاه را متبارک خواهیم خواند، از اﻵن و تا ابداﻵباد. هللویاه!k!sمردگان نیستند که یاه را تسبیح می خوانند؛ و نه آنانی که به خاموشی فرو می روند. ~jusآسمانها، آسمانهای خداوند است و اما زمین را به بنی آدم عطا فرمود. ai;sشما مبارک خداوند هستید که آسمان و زمین را آفرید. fhEsخداوند شما را ترقی خواهد داد، شما و فرزندان شما را. jgMs ترسندگان خداوند را برکت خواهد داد، چه کوچک و چه بزرگ. Hf s خداوند ما را به یاد آورده، برکت می دهد. خاندان اسرائیل را برکت خواهد داد و خاندان هارون را برکت خواهد داد. es ای ترسندگان خداوند، بر خداوند توکل نمایید. او معاون و سپر ایشان است. }dss ای خاندان هارون بر خداوند توکل نمایید. او معاون و سپر ایشان است. ncUs ای اسرائیل بر خداوند توکل نما. او معاون و سپر ایشان است. obWsسازندگان آنها مثل آنها هستند، و هر که بر آنها توکل دارد. a-sدستها دارند و لمس نمی کنند. و پایها و راه نمی روند. و به گلوی خود تنطق نمی نمایند. q`[sآنها را گوشهاست و نمی شنوند. آنها را بینی است و نمی بویند. x_isآنها را دهان است و سخن نمی گویند. آنها را چشمهاست و نمی بینند. `^9sبتهای ایشان نقره و طلاست، از صنعت دستهای انسان. ]ysاما خدای ما در آسمانهاست. آنچه را که اراده نمود، به عمل آورده است. 6~~}}+|H{zz)yyKxxBwwwvvumttsrrEqkpppoPn_mllkk?jjihhhgg ff:ee8ddAcc4bboaa3`_^^w^]\\\[[)ZZLYY+XNWW$VVUuTTiSRRQQ%PP OONyMMLL$KKFJJ7II9HHWGG7FFEEDDCCBBAA@@?z>>d==U<o سیحون پادشاه اموریان و عوج پادشاه باشان و جمیع ممالک کنعان را. \=/ که امتهای بسیار را زد و پادشاهان عظیم را کشت. < آیات و معجزات را در وسط تو ای مصر فرستاد، بر فرعون و بر جمیع بندگان وی. f;Cکه نخست زادگان مصر را کشت، هم از انسان هم از بهایم. E:ابرها را از اقصای زمین برمی آورد و برقها را برای باران می سازد و بادها را از مخزنهای خویش بیرون می آورد. 9هر آنچه خداوند خواست آن را کرد، در آسمان و در زمین و در دریا و در همه لجه ها. 8زیرا می دانم که خداوند بزرگ است و خداوند ما برتر است از جمیع خدایان. 7زیرا که خداوند یعقوب را برای خود برگزید، و اسرائیل را به جهت ملک خاص خویش. 6هللویاه، زیرا خداوند نیکو است! نام او را بسرایید زیرا که دلپسند است. u5aای شما که در خانه خداوند می ایستید، در صحنهای خانه خدای ما. 4 هللویاه، نام خداوند را تسبیح بخوانید! ای بندگان خداوند تسبیح بخوانید! {3mخداوند که آسمان و زمین را آفرید، تو را از صهیون برکت خواهد داد.u2aدستهای خود را به قدس برافرازید، و خداوند را متبارک خوانید. )1 Kهان خداوند را متبارک خوانید، ای جمیع بندگان خداوند که شبانگاه در خانه خداوند می ایستید! h0Gو مثل شبنم حرمون است که بر کوههای صهیون فرود می آید. زیرا که در آنجا خداوند برکت خود را فرموده است یعنی حیات را تا ابداﻵباد.1/Yمثل روغن نیکو بر سر است که به ریش فرود می آید، یعنی به ریش هارون که به دامن ردایش فرود می آید. |. qاینک چه خوش و چه دلپسند است که برادران به یکدلی با هم ساکن شوند. - دشمنان او را به خجالت ملبس خواهم ساخت و تاج او بر وی شکوفه خواهد آورد.»,در آنجا شاخ داود را خواهم رویانید و چراغی برای مسیح خود آماده خواهم ساخت. +و کاهنانش را به نجات ملبس خواهم ساخت و مقدسانش هرآینه ترنم خواهند نمود. *آذوقه آن را هرآینه برکت خواهم داد و فقیرانش را به نان سیر خواهم ساخت، )!«این است آرامگاه من تا ابداﻵباد. اینجا ساکن خواهم بود زیرا در این رغبت دارم. ( زیرا که خداوند صهیون را برگزیده است و آن را برای مسکن خویش مرغوب فرموده. Y') اگر پسران تو عهد مرا نگاه دارند و شهاداتم را که بدیشان می آموزم، پسران ایشان نیز بر کرسی تو تا به ابد خواهند نشست.» 8&g خداوند برای داود به راستی قسم خورد و از آن برنخواهد گشت که «از ثمره صلب تو بر تخت تو خواهم گذاشت. b%; به خاطر بنده خود داود، روی مسیح خود را برمگردان. h$G کاهنان تو به عدالت ملبس شوند و مقدسانت ترنم نمایند. o#Uای خداوند به آرامگاه خود برخیز و بیا، تو و تابوت قوت تو. k"Mبه مسکنهای او داخل شویم و نزد قدمگاه وی پرستش نماییم. |!oاینک ذکر آن را در افراته شنیدیم و آن را در صحرای یعاریم یافتیم. v cتا مکانی برای خداوند پیدا کنم و مسکنی برای قادر مطلق یعقوب. mQخواب به چشمان خود نخواهم داد و نه پینکی به مژگان خویش، !که به خیمه خانه خود هرگز داخل نخواهم شد، و بر بستر تختخواب خود برنخواهم آمد، uaچگونه برای خداوند قسم خورد و برای قادر مطلق یعقوب نذر نمود d Aای خداوند برای داود به یاد آور، همه مذلتهای او را. oUاسرائیل بر خداوند امیدوار باشند، از اﻵن و تا ابداﻵباد.jKبلکه جان خود را آرام و ساکت ساختم، مثل بچه ای از شیر باز داشته شده، نزد مادر خود. جانم در من بود، مثل بچه از شیر بازداشته شده. q [ای خداوند، دل من متکبر نیست و نه چشمانم برافراشته و خویشتن را به کارهای بزرگ مشغول نساختم، و نه به کارهایی که از عقل من بعید است. d?و او اسرائیل را فدیه خواهد داد، از جمیع گناهان وی.&Cاسرائیل برای خداوند امیدوار باشند زیرا که رحمت نزد خداوند است و نزد اوست نجات فراوان. جان من منتظر خداوند است، زیاده از منتظران صبح؛ بلی زیاده از منتظران صبح. s]منتظر خداوند هستم. جان من منتظر است و به کلام او امیدوارم. Lلیکن مغفرت نزد توست تا از تو بترسند.  ای یاه، اگر گناهان را به نظر آوری، کیست ای خداوند که به حضور تو بایستد؟ {mای خداوند! آواز مرا بشنو و گوشهای تو به آواز تضرع من ملتفت شود. S ای خداوند از عمقها نزد تو فریاد برآوردم. 1و راهگذران نمی گویند برکت خداوند بر شما باد. شما را به نام خداوند مبارک می خوانیم.{mکه درونده دست خود را از آن پر نمی کند و نه دسته بند آغوش خود را. wمثل گیاه بر پشت بامها باشند، که پیش از آن که آن را بچینند می خشکد. o Uخجل و برگردانیده شوند همه کسانی که از صهیون نفرت دارند. ] 1اما خداوند عادل است و بندهای شریران را گسیخت.  uشیار کنندگان بر پشت من شیار کردند، و شیارهای خود را دراز نمودند. } qچه بسیار از طفولیتم مرا اذیت رسانیدند. لیکن بر من غالب نیامدند. u  cچه بسیار از طفولیتم مرا اذیت رسانیدند. اسرائیل اﻵن بگویند: hGپسران پسران خود را خواهی دید. سلامتی بر اسرائیل باد.$?خداوند تو را از صهیون برکت خواهد داد، و در تمام ایام عمرت سعادت اورشلیم را خواهی دید. kMاینک همچنین مبارک خواهد بود کسی که از خداوند می ترسد. /Uزن تو مثل مو بارآور به اطراف خانه تو خواهد بود و پسرانت مثل نهالهای زیتون، گرداگرد سفره تو. yعمل دستهای خود را خواهی خورد. خوشابحال تو و سعادت با تو خواهد بود. y kخوشابحال هر که از خداوند می ترسد و بر طریقهای او سالک می باشد. I خوشابحال کسی که ترکش خود را از ایشان پر کرده است. خجل نخواهند شد بلکه با دشمنان، در دروازه سخن خواهند راند.nUمثل تیرها در دست مرد زور آور، همچنان هستند پسران جوانی. اینک پسران میراث از جانب خداوند می باشند و ثمره رحم، اجرتی از اوست. [/بی فایده است که شما صبح زود برمی خیزید و شب دیر می خوابید و نان مشقت را می خورید. همچنان محبوبان خویش را خواب می بخشد. m~ Uاگر خداوند خانه را بنا نکند، بنایانش زحمت بی فایده می کشند. اگر خداوند شهر را پاسبانی نکند، پاسبانان بی فایده پاسبانی می کنند. K}~آنکه با گریه بیرون می رود و تخم برای زراعت می برد، هر آینه با ترنم خواهد برگشت و بافه های خویش را خواهد آورد.h|I~آنانی که با اشکها می کارند، با ترنم درو خواهند نمود. d{A~ای خداوند اسیران ما را باز آور، مثل نهرها در جنوب. wzg~خداوند برای ما کارهای عظیم کرده است که از آنها شادمان هستیم. Vy%~آنگاه دهان ما از خنده پر شد و زبان ما از ترنم. آنگاه در میان امتها گفتند که «خداوند با ایشان کارهای عظیم کرده است.»wx i~چون خداوند اسیران صهیون را باز آورد، مثل خواب بینندگان شدیم. Vw%}و اما آنانی که به راههای کج خود مایل می باشند، خداوند ایشان را با بدکاران رهبری خواهد نمود. سلامتی بر اسرائیل باد.yvk}ای خداوند به صالحان احسان فرما و به آنانی که راست دل می باشند. 6ue}زیرا که عصای شریران بر نصیب عادلان قرار نخواهد گرفت، مبادا عادلان دست خود را به گناه دراز کنند. t-}کوهها گرداگرد اورشلیم است؛ و خداوند گرداگرد قوم خود، از اﻵن و تا ابداﻵباد است. .s W}آنانی که بر خداوند توکل دارند، مثل کوه صهیون اند که جنبش نمی خورد و پایدار است تا ابداﻵباد. drA|اعانت ما به نام یهوه است، که آسمان و زمین را آفرید.q|جان ما مثل مرغ از دام صیادان خلاص شد. دام گسسته شد و ما خلاصی یافتیم. tpa|متبارک باد خداوند که ما را شکار برای دندانهای ایشان نساخت. No|آنگاه آبهای پر زور، از جان ما می گذشت. inK|آنگاه آبها ما را غرق می کرد و نهرها بر جان ما می گذشت. m |آنگاه هر آینه ما را زنده فرو می بردند، چون خشم ایشان بر ما افروخته بود. ylk|اگر خداوند با ما نمی بود، وقتی که آدمیان با ما مقاومت نمودند، [k 1|اگر خداوند با ما نمی بود، اسرائیل اﻵن بگوید؛ }js{چه بسیار جان ما پر شده است، از استهزای مستریحان و اهانت متکبران.i{ای خداوند بر ما کرم فرما، بر ما کرم فرما زیرا چه بسیار از اهانت پر شده ایم. hy{اینک مثل چشمان غلامان به سوی آقایان خود، و مثل چشمان کنیزی به سوی خاتون خویش، همچنان چشمان ما به سوی یهوه خدای ماست تا بر ما کرم بفرماید. g { به سوی تو چشمان خود را برمی افرازم، ای که بر آسمانها جلوس فرموده ای! _f7z به خاطرخانه یهوه خدای ما، سعادت تو را خواهم طلبید. به سوی تو چشمان خود را برمی افرازم، ای که بر آسمانها جلوس فرموده ای! re]zبه خاطر برادران و یاران خویش، می گویم که سلامتی بر تو باد. ddAzسلامتی در باره های تو باشد، و رفاهیت در قصرهای تو. c5zبرای سلامتی اورشلیم مسالت کنید. آنانی که تو را دوست می دارند، خجسته حال خواهند شد. b zزیرا که در آنجا کرسیهای داوری بر پا شده است، یعنی کرسیهای خاندان داود. Fazکه بدانجا اسباط بالا می روند، یعنی اسباط یاه، تا شهادت باشد برای اسرائیل و تا نام یهوه را تسبیح بخوانند. i~~}||m{zzyxxRwwHvv5uutt9ssrrqqppovnnPmmOll4kkjQihh(gffmfee#dd0ctbbaax``O__L^^]] \q[[FZZ=YY9XXGWWsWVuUTTgSS`RRiQQdPP$ONNkMMjMLL;KKCJJKIIHHH+GFFjEE]DDeCCPBA@@b??N>==N< 8 S @ ?Wz^>2"و از سخنان دهان خود در دام افتاده، و از سخنان دهانت گرفتار شده باشی ، ! ای پسرم، اگر برای همسایه خود ضامن شده، و به جهت شخص بیگانه دست داده باشی ، u cاو بدون ادب خواهد مرد، و به کثرت حماقت خویش تلف خواهد گردید.  تقصیرهای شریر او را گرفتار می سازد، و به بندهای گناهان خود بسته می شود. زیرا که راههای انسان در مدنظر خداوند است، و تمامی طریقهای وی را می سنجد. لیکن ای پسر من، چرا از زن بیگانه فریفته شوی؟ و سینه زن غریب را در بر گیری؟ )Kمثل غزال محبوب و آهوی جمیل. پستانهایش تو را همیشه خرم سازد، و از محبت او دائما محفوظ باش. c?چشمه تو مبارک باشد، و از زن جوانی خویش مسرور باش، pYو از آن خودت به تنهایی خواهد بود، و نه از آن غریبان با تو. kOجویهای تو بیرون خواهد ریخت، و نهرهای آب در شوارع عام، jMآب را از منبع خود بنوش، و نهرهای جاری را از چشمه خویش. s_نزدیک بود که هر گونه بدی را مرتکب شوم، در میان قوم و جماعت. mS و آواز مرشدان خود را نشنیدم، و به معلمان خود گوش ندادم. r] و گویی چرا ادب را مکروه داشتم، و دل من تنبیه را خوار شمرد،  که در عاقبت خود نوحه گری نمایی ، هنگامی که گوشت و بدنت فانی شده باشد، ~u و غریبان از اموال تو سیر شوند، و ثمره محنت تو به خانه بیگانه رود.  مبادا عنفوان جوانی خود را به دیگران بدهی ، و سالهای خویش را به ستمکیشان. gGطریق خود را از او دور ساز، و به در خانه او نزدیک مشو. veو اﻵن ای پسرانم مرا بشنوید، و از سخنان دهانم انحراف مورزید. به طریق حیات هرگز سالک نخواهد شد. قدمهایش آواره شده است و او نمی داند. veپایهایش به موت فرو می رود، و قدمهایش به هاویه متمسک می باشد. m Sلیکن آخر او مثل افسنتین تلخ است و برنده مثل شمشیر دودم.  زیرا که لبهای زن اجنبی عسل را می چکاند، و دهان او از روغن ملایمتر است. o Wتا تدابیر را محافظت نمایی ، و لبهایت معرفت را نگاه دارد. {  qای پسر من، به حکمت من توجه نما، و گوش خود را به فطانت من فراگیر، o Wبه طرف راست یا چپ منحرف مشو، و پای خود را از بدی نگاه دار.ykطریق پایهای خود را هموار بساز، تا همه طریقهای تو مستقیم باشد. wgچشمانت به استقامت نگران باشد، و مژگانت پیش روی تو راست باشد. ykدهان دروغگو را از خود بینداز، و لبهای کج را از خویشتن دور نما. zmدل خود را به حفظ تمام نگاه دار، زیرا که مخرجهای حیات از آن است. زیرا هر که آنها را بیابد برای او حیات است، و برای تمامی جسد او شفا می باشد. r]آنها از نظر تو دور نشود. آنها را در اندرون دل خود نگاه دار. |qای پسر من، به سخنان من توجه نما و گوش خود را به کلمات من فرا گیر.  و اما طریق شریران مثل ظلمت غلیظ است، و نمی دانند که از چه چیز می لغزند. %لیکن طریق عادلان مثل نور مشرق است که تا نهار کامل روشنایی آن در تزاید می باشد. gGچونکه نان شرارت را می خورند، و شراب ظلم را می نوشند. B~}زیرا که ایشان تا بدی نکرده باشند، نمی خوابند و اگر کسی را نلغزانیده باشند، خواب از ایشان منقطع می شود. n}Uآن را ترک کن و به آن گذر منما، و از آن اجتناب کرده، بگذر. l|Qبه راه شریران داخل مشو، و در طریق گناهکاران سالک مباش. { ادب را به چنگ آور و آن را فرو مگذار. آن را نگاه دار زیرا که حیات تو است. z چون در راه بروی قدمهای تو تنگ نخواهد شد، و چون بدوی لغزش نخواهی خورد. y} راه حکمت را به تو تعلیم دادم، و به طریقهای راستی تو را هدایت نمودم. x} ای پسر من بشنو و سخنان مرا قبول نما، که سالهای عمرت بسیار خواهد شد. ~wu بر سر تو تاج زیبایی خواهد نهاد. و افسر جلال به تو عطا خواهد نمود.»,vQآن را محترم دار، و تو را بلند خواهد ساخت. و اگر او را در آغوش بکشی تو را معظم خواهد گردانید. 1u[حکمت از همه چیز افضل است. پس حکمت را تحصیل نما و به هر آنچه تحصیل نموده باشی ، فهم را تحصیل کن. t1آن را ترک منما که تو را محافظت خواهد نمود. آن را دوست دار که تو را نگاه خواهد داشت. sحکمت را تحصیل نما و فهم را پیدا کن. فراموش مکن و از کلمات دهانم انحراف مورز. 0rYو او مرا تعلیم داده، می گفت: «دل تو به سخنان من متمسک شود، و اوامر مرا نگاه دار تا زنده بمانی. xqiزیرا که من برای پدر خود پسر بودم، و در نظر مادرم عزیز و یگانه. ppYچونکه تعلیم نیکو به شما می دهم. پس شریعت مرا ترک منمایید. vo gای پسران، تادیب پدر را بشنوید و گوش دهید تا فطانت را بفهمید، unc#حکیمان وارث جلال خواهند شد، اما احمقان خجالت را خواهند برد.my"یقین که مستهزئین را استهزا می نماید، اما متواضعان را فیض می بخشد. {lo!لعنت خداوند بر خانه شریران است. اما مسکن عادلان را برکت می دهد. wkg زیرا کج خلقان نزد خداوند مکروهند، لیکن سر او نزد راستان است. mjSبر مرد ظالم حسد مبر و هیچکدام از راههایش را اختیار مکن. ci?با کسی که به تو بدی نکرده است، بی سبب مخاصمه منما. |hqبر همسایه ات قصد بدی مکن، هنگامی که او نزد تو در امنیت ساکن است. g)به همسایه خود مگو برو و بازگرد، و فردا به تو خواهم داد، با آنکه نزد تو حاضر است. }fsاحسان را از اهلش باز مدار، هنگامی که بجا آوردنش در قوت دست توست. eyزیرا خداوند اعتماد تو خواهد بود و پای تو را از دام حفظ خواهد نمود. zdmاز خوف ناگهان نخواهی ترسید، و نه از خرابی شریران چون واقع شود. cهنگامی که بخوابی ، نخواهی ترسید و چون دراز شوی خوابت شیرین خواهد شد. xbiآنگاه در راه خود به امنیت سالک خواهی شد، و پایت نخواهد لغزید. ba=پس برای جان تو حیات، و برای گردنت زینت خواهد بود. `ای پسر من، این چیزها از نظر تو دور نشود. حکمت کامل و تمیز را نگاه دار. l_Qبه علم او لجه ها منشق گردید، و افلاک شبنم را می چکانید. ^خداوند به حکمت خود زمین را بنیاد نهاد، و به عقل خویش آسمان را استوار نمود. &]Eبه جهت آنانی که او را به دست گیرند، درخت حیات است و کسی که به او متمسک می باشد خجسته است.{\oطریقهای وی طریقهای شادمانی است و همه راههای وی سلامتی می باشد. i[Kبه دست راست وی طول ایام است، و به دست چپش دولت و جلال. |Zqاز لعلها گرانبهاتر است و جمیع نفایس تو با آن برابری نتواند کرد. }Ysزیرا که تجارت آن از تجارت نقره و محصولش از طلای خالص نیکوتر است. Xw خوشابحال کسی که حکمت را پیدا کند، و شخصی که فطانت را تحصیل نماید. *WM زیرا خداوند هر که را دوست دارد تادیب می نماید، مثل پدر پسر خویش را که از او مسرور می باشد. }Vs ای پسر من، تادیب خداوند را خوار مشمار، و توبیخ او را مکروه مدار. )UK آنگاه انبارهای تو به وفور نعمت پر خواهد شد، و چرخشتهای تو از شیره انگور لبریز خواهد گشت. zTm از مایملک خود خداوند را تکریم نما و از نوبرهای همه محصول خویش. lSQاین برای ناف تو شفا، و برای استخوانهایت مغز خواهد بود. sR_خویشتن را حکیم مپندار، از خداوند بترس و از بدی اجتناب نما. Qدر همه راههای خود او را بشناس، و او طریقهایت را راست خواهد گردانید. oPWبه تمامی دل خود بر خداوند توکل نما و بر عقل خود تکیه مکن. qO[آنگاه نعمت و رضامندی نیکو، در نظر خدا و انسان خواهی یافت. &NEزنهار که رحمت و راستی تو را ترک نکند. آنها را بر گردن خود ببند و بر لوح دل خود مرقوم دار. {Moزیرا که طول ایام و سالهای حیات و سلامتی را برای تو خواهد افزود. uL eای پسر من، تعلیم مرا فراموش مکن و دل تو اوامر مرا نگاه دارد، Kلیکن شریران از زمین منقطع خواهند شد، و ریشه خیانتکاران از آن کنده خواهد گشت. J زیرا که راستان در زمین ساکن خواهند شد، و کاملان در آن باقی خواهند ماند. sI_تا به راه صالحان سلوک نمایی و طریقهای عادلان را نگاه داری. Hکسانی که نزد وی روند برنخواهند گشت، و به طریقهای حیات نخواهند رسید. jGMزیرا خانه او به موت فرو می رود و طریقهای او به مردگان. Fکه مصاحب جوانی خود را ترک کرده، و عهد خدای خویش را فراموش نموده است. E%تا تو را از زن اجنبی رهایی بخشد، و از زن بیگانه ای که سخنان تملق آمیز می گوید، qD[که در راههای خود معوجند، و در طریقهای خویش کجرو می باشند. \C1از عمل بد خشنودند، و از دروغهای شریر خرسندند. Bw که راههای راستی را ترک می کنند، و به طریقهای تاریکی سالک می شوند. A تا تو را از راه شریر رهایی بخشد، و از کسانی که به سخنان کج متکلم می شوند. o@W تمیز، تو را محافظت می نمود، و فطانت، تو را نگاه می داشت، z?m زیرا که حکمت به دل تو داخل می شد و معرفت نزد جان تو عزیز می گشت. ~>u پس آنگاه عدالت و انصاف را می فهمیدی، و استقامت و هر طریق نیکو را. =yتا طریقهای انصاف را محافظت نماید و طریق مقدسان خویش را نگاه دارد. 9<kبه جهت مستقیمان، حکمت کامل را ذخیره می کند و برای آنانی که در کاملیت سلوک می نمایند، سپر می باشد، ;زیرا خداوند حکمت را می بخشد، و از دهان وی معرفت و فطانت صادر می شود. v:eآنگاه ترس خداوند را می فهمیدی، و معرفت خدا را حاصل می نمودی. 9{اگر آن را مثل نقره می طلبیدی و مانند خزانه های مخفی جستجو می کردی، w8gاگر فهم را دعوت می کردی و آواز خود را به فطانت بلند می نمودی، }7sتا گوش خود را به حکمت فرا گیری و دل خود را به فطانت مایل گردانی ، 6 ای پسر من اگر سخنان مرا قبول می نمودی و اوامر مرا نزد خود نگاه می داشتی ، 5 !اما هر که مرا بشنود در امنیت ساکن خواهد بود، و از ترس بلا مستریح خواهد ماند.»-4 U زیرا که ارتداد جاهلان، ایشان را خواهد کشت و راحت غافلانه احمقان، ایشان را هلاک خواهد ساخت. 3 بنابراین، از میوه طریق خود خواهند خورد، و از تدابیر خویش سیر خواهند شد. n2 Wو نصیحت مرا پسند نکردند، و تمامی توبیخ مرا خوار شمردند، x1 kچونکه معرفت را مکروه داشتند، و ترس خداوند را اختیار ننمودند، @0 {آنگاه مرا خواهند خواند لیکن اجابت نخواهم کرد، و صبحگاهان مرا جستجو خواهند نمود اما مرا نخواهند یافت. :/ oچون خوف مثل باد تند بر شما عارض شود، و مصیبت مثل گردباد به شما دررسد، حینی که تنگی و ضیق بر شما آید. !. =پس من نیز در حین مصیبت شما خواهم خندید و چون ترس بر شما مستولی شود استهزا خواهم نمود. j- Oبلکه تمامی نصیحت مرا ترک نمودید و توبیخ مرا نخواستید. , زیرا که چون خواندم، شما ابا نمودید و دستهای خود را افراشتم و کسی اعتنا نکرد. I+  به سبب عتاب من بازگشت نمایید. اینک روح خود را بر شما افاضه خواهم نمود و کلمات خود را بر شما اعلام خواهم کرد. k* Qکه «ای جاهلان تا به کی جهالت را دوست خواهید داشت؟ و تا به کی مستهزئین از استهزا شادی می کنند و احمقان از معرفت نفرت می نمایند؟ ) #در سر چهار راهها در دهنه دروازه ها می خواند و در شهر به سخنان خود متکلم می شود z( oحکمت در بیرون ندا می دهد و در شوارع عام آواز خود را بلند می کند. ' همچنین است راههای هر کس که طماع سود باشد، که آن جان مالک خود را هلاک می سازد. &  لیکن ایشان به جهت خون خود کمین می سازند، و برای جان خویش پنهان می شوند. g% Iبه تحقیق، گستردن دام در نظر هر بالداری بی فایده است. $ }زیرا که پایهای ایشان برای شرارت می دود و به جهت ریختن خون می شتابد. # ای پسر من با ایشان در راه مرو. و پای خود را از طریقهای ایشان باز دار. x" kقرعه خود را در میان ما بینداز. و جمیع ما را یک کیسه خواهد بود.» ! ; هر گونه اموال نفیسه را پیدا خواهیم نمود و خانه های خود را از غنیمت مملو خواهیم ساخت.   1 مثل هاویه ایشان را زنده خواهیم بلعید، و تندرست مانند آنانی که به گور فرو می روند. ) M اگر گویند: «همراه ما بیا تا برای خون در کمین بنشینیم، و برای بی گناهان بی جهت پنهان شویم، k Q ای پسر من اگر گناهکاران تو را فریفته سازند، قبول منما.  } زیرا که آنها تاج زیبایی برای سر تو، و جواهر برای گردن تو خواهد بود. y mای پسر من تادیب پدر خود را بشنو، و تعلیم مادر خویش را ترک منما. | sترس یهوه آغاز علم است، لیکن جاهلان حکمت و ادب را خوار می شمارند. t cتا امثال و کنایات را بفهمند، کلمات حکیمان و غوامض ایشان را.  تا مرد حکیم بشنود و علم را بیفزاید، و مرد فهیم تدابیر را تحصیل نماید؛ i Mتا ساده دلان را زیرکی بخشد، و جوانان را معرفت و تمیز؛ o Yبه جهت اکتساب ادب معرفت آمیز، و عدالت و انصاف و استقامت؛ h Kبه جهت دانستن حکمت و عدل، و برای فهمیدن کلمات فطانت؛ L امثال سلیمان بن داود پادشاه اسرائیل، `7هرکه روح دارد، خداوند را تسبیح بخواند. هللویاه!'او را با صنجهای بلندآواز تسبیح بخوانید. او را با صنجهای خوش صدا تسبیح بخوانید.  او را با دف و رقص تسبیح بخوانید. او را با ذوات اوتار و نی تسبیح بخوانید. او را به آواز کرنا تسبیح بخوانید. او را با بربط و عود تسبیح بخوانید. /او را به سبب کارهای عظیم او تسبیح بخوانید. او را به حسب کثرت عظمتش تسبیح بخوانید.  هللویاه! خدا را در قدس او تسبیح بخوانید. در فلک قوت او، او را تسبیح بخوانید! %A و داوری را که مکتوب است بر ایشان اجرا دارند. این کرامت است برای همه مقدسان او. هللویاه! و پادشاهان ایشان را به زنجیرها ببندند و سروران ایشان را به پابندهای آهنین. j Kتا از امتها انتقام بکشند و تادیبها بر طوایف بنمایند.  uتسبیحات بلند خدا در دهان ایشان باشد. و شمشیر دو دمه در دست ایشان. p Wمقدسان از جلال فخر بنمایند. و بر بسترهای خود ترنم بکنند.  زیرا خداوند از قوم خویش رضامندی دارد. مسکینان را به نجات جمیل می سازد. uaنام او را با رقص تسبیح بخوانند. با بربط و عود او را بسرایند. اسرائیل در آفریننده خود شادی کنند و پسران صهیون در پادشاه خویش وجد نمایند.  هللویاه! خداوند را سرود تازه بسرایید و تسبیح او را در جماعت مقدسان! jKو او شاخی برای قوم خود برافراشته است، تا فخر باشد برای همه مقدسان او، یعنی برای بنی اسرائیل که قوم مقرب او می باشند. هللویاه! 7 نام خداوند را تسبیح بخوانند، زیرا نام او تنها متعال است و جلال او فوق زمین و آسمان. U! ای جوانان و دوشیزگان نیز و پیران و اطفال. r[ ای پادشاهان زمین و جمیع امتها و سروران و همه داوران جهان. Z+ ای وحوش و جمیع بهایم و حشرات و مرغان بالدار. qY ای کوهها و تمام تلها و درختان میوه دار و همه سروهای آزاد. zkای آتش و تگرگ وبرف و مه و باد تند که فرمان او را به جا می آورید. r~[خداوند را از زمین تسبیح بخوانید، ای نهنگان و جمیع لجه ها. } و آنها را پایدار نمود تا ابداﻵباد و قانونی قرار داد که از آن در نگذرند. |uنام خداوند را تسبیح بخوانند زیرا که او امر فرمود پس آفریده شدند. {}ای فلک الافلاک او را تسبیح بخوانید، و ای آبهایی که فوق آسمانهایید. zای آفتاب و ماه او را تسبیح بخوانید. ای همه ستارگان نور او را تسبیح بخوانید. yای همه فرشتگانش او را تسبیح بخوانید. ای همه لشکرهای او او را تسبیح بخوانید. x #هللویاه! خداوند را از آسمان تسبیح بخوانید! در اعلی علیین او را تسبیح بخوانید! wuبا هیچ امتی چنین نکرده است و داوریهای او را ندانسته اند. هللویاه! v کلام خود را به یعقوب بیان کرده، و فرایض و داوریهای خویش را به اسرائیل. u1کلام خود را می فرستد و آنها را می گدازد. باد خویش را می وزاند، پس آبها جاری می شود. tکه تگرگ خود را در قطعه ها می اندازد؛ و کیست که پیش سرمای او تواند ایستاد؟ rs[که برف را مثل پشم می باراند، و ژاله را مثل خاکستر می پاشد. r که کلام خود را بر زمین فرستاده است و قول او به زودی هر چه تمامتر می دود. xqgکه حدود تو را سلامتی می دهد و تو را از مغز گندم سیر می گرداند. *pK زیرا که پشت بندهای دروازه هایت را مستحکم کرده و فرزندانت را در اندرونت مبارک فرموده است.ow ای اورشلیم، خداوند را تسبیح بخوان. ای صهیون، خدای خود را حمد بگو. n رضامندی خداوند از ترسندگان وی است و از آنانی که به رحمت وی امیدوارند. nmS در قوت اسب رغبت ندارد، و از ساقهای انسان راضی نمی باشد. xlg که بهایم را آذوقه می دهد و بچه های غراب را که او را می خوانند. 8kgکه آسمانها را با ابرها می پوشاند و باران را برای زمین مهیا می نماید و گیاه را بر کوهها می رویاند. ujaخداوند را با تشکر بسرایید. خدای ما را با بربط سرود بخوانید. xigخداوند مسکینان را برمی افرازد و شریران را به زمین می اندازد. jhKخداوند ما بزرگ است و قوت او عظیم و حکمت وی غیرمتناهی. mgQعدد ستارگان را می شمارد و جمیع آنها را به نام می خواند. jfKشکسته دلان را شفا می دهد و جراحتهای ایشان را می بندد. eyخداوند اورشلیم را بنا می کند و پراکندگان اسرائیل را جمع می نماید. d )هللویاه، زیرا خدای ما را سراییدن نیکو است و دلپسند، و تسبیح خواندن شایسته است! c# خداوند سلطنت خواهد کرد تا ابداﻵباد و خدای تو ای صهیون، نسلا بعد نسل. هللویاه!Cb} خداوند غریبان را محافظت می کند و یتیمان و بیوه زنان را پایدار می نماید. لیکن طریق شریران را کج می سازد. 7aeخداوند چشمان کوران را باز می کند. خداوند خم شدگان را برمی افرازد. خداوند عادلان را دوست می دارد. #`=که مظلومان را دادرسی می کند؛ و گرسنگان را نان می بخشد. خداوند اسیران را آزاد می سازد. -_Qکه آسمان و زمین را آفرید و دریا و آنچه را که در آنهاست؛ که راستی را نگاه دارد تا ابداﻵباد؛ ^خوشابحال آنکه خدای یعقوب مددکار اوست، که امید او بر یهوه خدای وی می باشد، ]+روح او بیرون می رود و او به خاک خود برمی گردد و در همان روز فکرهایش نابود می شود. p\Wبر رؤسا توکل مکنید و نه بر ابن آدم که نزد او اعانتی نیست. $[?تا زنده هستم، خداوند را حمد خواهم گفت. مادامی که وجود دارم، خدای خود را خواهم سرایید. TZ !هللویاه! ای جان من خداوند را تسبیح بخوان! &YCدهان من تسبیح خداوند را خواهد گفت و همه بشر نام قدوس او را متبارک بخوانند تا ابداﻵباد.Xخداوند همه محبان خود را نگاه می دارد و همه شریران را هلاک خواهد ساخت. W%آرزوی ترسندگان خود را بجا می آورد و تضرع ایشان را شنیده، ایشان را نجات می دهد. V5خداوند نزدیک است به آنانی که او را می خوانند، به آنانی که او را به راستی می خوانند. wUeخداوند عادل است در جمیع طریقهای خود و رحیم در کل اعمال خویش. rT[دست خویش را باز می کنی و آرزوی همه زندگان را سیر می نمایی. }Sqچشمان همگان منتظر تو می باشد و تو طعام ایشان را در موسمش می دهی. |Roخداوند جمیع افتادگان را تایید می کند و خمشدگان را برمی خیزاند. Qw ملکوت تو، ملکوتی است تا جمیع دهرها و سلطنت تو باقی تا تمام دورها. P تا کارهای عظیم تو را به بنی آدم تعلیم دهند و کبریایی مجید ملکوت تو را. ~Os درباره جلال ملکوت تو سخن می گویند و توانایی تو را حکایت می کنند. N1 ای خداوند جمیع کارهای تو، تو را حمد می گویند. و مقدسان تو، تو را متبارک می خوانند. yMi خداوند برای همگان نیکو است، و رحمتهای وی بر همه اعمال وی است. `L7خداوند کریم و رحیم است و دیر غضب و کثیرالاحسان. Kو یادگاری کثرت احسان تو را حکایت خواهند کرد. و عدالت تو را خواهند سرایید. Jدر قوت کارهای مهیب تو سخن خواهند گفت. و من عظمت تو را بیان خواهم نمود. uIaدر مجد جلیل کبریایی تو و در کارهای عجیب تو تفکر خواهم نمود. H%طبقه تا طبقه اعمال تو را تسبیح می خوانند و کارهای عظیم تو را بیان خواهند نمود. |Goخداوند عظیم است و بی نهایت ممدوح، و عظمت او را تفتیش نتوان کرد. Fتمامی روز تو را متبارک می خوانم، و نام تو را حمد می گویم تا ابداﻵباد. !E ;ای خدای من، ای پادشاه، تو را متعال می خوانم و نام تو را متبارک می گویم، تا ابداﻵباد! Dخوشابحال قومی که نصیب ایشان این است. خوشابحال آن قوم که یهوه خدای ایشان است. Cو گاوان ما باربردار شوند و هیچ رخنه و خروج و نالهای در کوچه های ما نباشد. :Bk و انبارهای ما پر شده، به انواع نعمت ریزان شوند. و گله های ما هزارها و کرورها در صحراهای ما بزایند. IA تا پسران ما در جوانی خود نمو کرده، مثل نهالها باشند. و دختران ما مثل سنگهای زاویه تراشیده شده به مثال قصر. ?@u مرا از دست اجنبیان برهان و خلاصی ده، که دهان ایشان به باطل سخن می گوید و دست راست ایشان دست دروغ است. ? که پادشاهان را نجات می بخشی ، و بنده خود داود را از شمشیر مهلک می رهانی. > ای خدا، تو را سرودی تازه می سرایم. با بربط ذات ده تار، تو را ترنم خواهم نمود. =yکه دهان ایشان به باطل سخن می گوید، و دست راست ایشان، دست دروغ است. ,<Oدست خود را از اعلی بفرست، و مرا رهانیده، از آبهای بسیار خلاصی ده، یعنی از دست پسران اجنبی ;1رعد را جهنده ساخته ، آنها را پراکنده ساز. تیرهای خود را بفرست و آنها را منهزم نما. :ای خداوند آسمانهای خود را خم ساخته ، فرود بیا. و کوهها را لمس کن تا دود شوند. 9~~}}7||{{zzyxxJww2vv uttssr^qq|pp+onnommUllXkkfjjdiichh~hgg feemedd6cc'bxaaV``a___ ^^#]]"\\2[[-ZZ+YY XXWeWVV0UU.TT7SSGRRQiPPOOOXNNMZLLCKK@JJIIjHHGFF=EEjDDkCCaBBIAA&@q???>g==y= از سعادتمندی عادلان، شهر شادی می کند، و از هلاکت شریران ابتهاج می نماید. !=; مرد منافق به دهانش همسایه خود را هلاک می سازد، و عادلان به معرفت خویش نجات می یابند. g<G مرد عادل از تنگی خلاص می شود و شریر به جای او می آید. ; چون مرد شریر بمیرد امید او نابود می گردد، و انتظار زورآوران تلف می شود. :1 عدالت راستان ایشان را خلاصی می بخشد، اما خیانتکاران در خیانت خود گرفتار می شوند. 9 عدالت مرد کامل طریق او را راست می سازد، اما شریر از شرارت خود هلاک می گردد.|8q توانگری در روز غضب منفعت ندارد، اما عدالت از موت رهایی می بخشد. 7) کاملیت راستان ایشان را هدایت می کند، اما کجی خیانتکاران ایشان را هلاک می سازد. m6S چون تکبر می آید خجالت می آید، اما حکمت با متواضعان است. 5 y ترازوی با تقلب نزد خداوند مکروه است، اما سنگ تمام پسندیده او است. 4 لبهای عادلان به امور مرضیه عارف است، اما دهان شریران پر از دروغها است. 3 دهان صدیقان حکمت را می رویاند، اما زبان دروغگویان از ریشه کنده خواهد شد. 2 مرد عادل هرگز متحرک نخواهد شد، اما شریران در زمین ساکن نخواهند گشت. 1 طریق خداوند به جهت کاملان قلعه است، اما به جهت عاملان شر هلاکت می باشد. s0_ انتظار عادلان شادمانی است، اما امید شریران ضایع خواهد شد. /y ترس خداوند عمر را طویل می سازد، اما سالهای شریران کوتاه خواهد شد. 5.c چنانکه سرکه برای دندان و دود برای چشمان است، همچنین است مرد کاهل برای آنانی که او را می فرستند. - مثل گذشتن گردباد، شریر نابود می شود، اما مرد عادل بنیاد جاودانی است. ,w خوف شریران به ایشان می رسد، و آرزوی عادلان به ایشان عطا خواهد شد. b+= جاهل در عمل بد اهتزاز دارد، و صاحب فطانت در حکمت. q*[ برکت خداوند دولتمند می سازد، و هیچ زحمت بر آن نمی افزاید. ) لبهای عادلان بسیاری را رعایت می کند، اما احمقان از بی عقلی می میرند. o(W زبان عادلان نقره خالص است، اما دل شریران لاشی ء می باشد. ' کثرت کلام از گناه خالی نمی باشد، اما آنکه لبهایش را ضبط نماید عاقل است. & کسی که بغض را می پوشاند دروغگو می باشد. کسی که بهتان را شیوع دهد احمق است. %%C کسی که تادیب را نگاه دارد در طریق حیات است، اما کسی که تنبیه را ترک نماید گمراه می شود. |$q عمل مرد عادل مؤدی به حیات است، اما محصول شریر به گناه می انجامد.#- اموال دولتمندان شهر حصاردار ایشان می باشد، اما بینوایی فقیران هلاکت ایشان است. z"m حکیمان علم را ذخیره می کنند، اما دهان احمق نزدیک به هلاکت است. !% در لبهای فطانت پیشگان حکمت یافت می شود، اما چوب به جهت پشت مرد ناقص العقل است. s _ بغض نزاعها می انگیزاند، اما محبت هر گناه را مستور می سازد. wg دهان عادلان چشمه حیات است، اما ظلم دهان شریران را می پوشاند. oW هر که چشمک می زند الم می رساند، اما احمق پرگو تلف می شود. +O کسی که به راستی راه رود، در امنیت سالک گردد، و کسی که راه خود را کج می سازد آشکار خواهد شد. q[ دانادل، احکام را قبول می کند، اما احمق پرگو تلف خواهد شد. jM یادگار عادلان مبارک است، اما اسم شریران خواهد گندید. s_ بر سر عادلان برکتها است، اما ظلم دهان شریران را می پوشاند. 0Y کسی که در تابستان جمع کند پسر عاقل است، اما کسی که در موسم حصاد می خوابد، پسر شرم آورنده است. } کسی که به دست سست کار می کند فقیر می گردد، اما دست چابک غنی می سازد. ' خداوند جان مرد عادل را نمی گذارد گرسنه بشود، اما آرزوی شریران را باطل می سازد. pY گنجهای شرارت منفعت ندارد، اما عدالت از موت رهایی می دهد.  9 امثال سلیمان: پسر حکیم پدر خود را مسرور می سازد، اما پسر احمق باعث حزن مادرش می شود. # و او نمی داند که مردگان در آنجا هستند، و دعوت شدگانش در عمقهای هاویه می باشند.lQ «آبهای دزدیده شده شیرین است، و نان خفیه لذیذ می باشد.» pY هر که جاهل باشد به اینجا برگردد، و به ناقص العقل می گوید:  تا راه روندگان را بخواند، و آنانی را که به راههای خود براستی می روند. pY و نزد در خانه خود می نشیند، در مکانهای بلند شهر بر کرسی ، [/ زن احمق یاوه گو است، جاهل است و هیچ نمی داند، (I اگر حکیم هستی ، برای خویشتن حکیم هستی. و اگر استهزا نمایی به تنهایی متحمل آن خواهی بود.» # ? زیرا که به واسطه من روزهای تو کثیر خواهد شد، و سالهای عمر از برایت زیاده خواهد گردید. n U ابتدای حکمت ترس خداوند است، و معرفت قدوس فطانت می باشد.  7 مرد حکیم را پند ده که زیاده حکیم خواهد شد. مرد عادل را تعلیم ده که علمش خواهد افزود. = s استهزا کننده را تنبیه منما مبادا از تو نفرت کند، اما مرد حکیم را تنبیه نما که تو را دوست خواهد داشت. Z - هر که استهزا کننده را تادیب نماید، برای خویشتن رسوایی را تحصیل کند، و هر که شریر را تنبیه نماید برای او عیب می باشد. s_ جهالت را ترک کرده، زنده بمانید، و به طریق فهم سلوک نمایید. |q «بیایید از غذای من بخورید، و از شرابی که ممزوج ساخته ام بنوشید.  «هر که جاهل باشد به اینجا بیاید، و هر که ناقص العقل است،» او را می گوید. pY کنیزان خود را فرستاده، ندا کرده است، بر پشتهای بلند شهر: # ذبایح خود را ذبح نموده و شراب خود را ممزوج ساخته و سفره خود را نیز آراسته است. y m حکمت، خانه خود را بنا کرده، و هفت ستونهای خویش را تراشیده است. $A$و اما کسی که مرا خطا کند، به جان خود ضرر رساند، و هر که مرا دشمن دارد، موت را دوست دارد. #زیرا هر که مرا یابد حیات را تحصیل کند، و رضامندی خداوند را حاصل نماید. C"خوشا بحال کسی که مرا بشنود، و هر روز نزد درهای من دیده بانی کند، و باهوهای دروازه های مرا محافظت نماید. b=!تادیب را بشنوید و حکیم باشید، و آن را رد منمایید. ~ پس اﻵن ای پسران مرا بشنوید، و خوشابحال آنانی که طریقهای مرا نگاه دارند. p}Yو اهتزاز من در آبادی زمین وی، و شادی من با بنی آدم می بود. !|;آنگاه نزد او معمار بودم، و روزبروز شادی می نمودم، و همیشه به حضور او اهتزاز می کردم. '{Gچون به دریا حد قرار داد، تا آبها از فرمان او تجاوز نکنند، و زمانی که بنیاد زمین را نهاد. zوقتی که افلاک را بالا استوار کرد، و چشمه های لجه را استوار گردانید. %yCوقتی که او آسمان را مستحکم ساخت من آنجا بودم، و هنگامی که دایره را بر سطح لجه قرار داد. ~xuچون زمین و صحراها را هنوز نساخته بود، و نه اول غبار ربع مسکون را. jwMقبل از آنکه کوهها برپا شود، پیش از تلها مولود گردیدم. vهنگامی که لجه ها نبود من مولود شدم، وقتی که چشمه های پر از آب وجود نداشت. bu=من از ازل برقرار بودم، از ابتدا پیش از بودن جهان. qt[خداوند مرا مبداء طریق خود داشت، قبل از اعمال خویش از ازل. s تا مال حقیقی را نصیب محبان خود گردانم، و خزینه های ایشان را مملو سازم. ]r3در طریق عدالت می خرامم، در میان راههای انصاف، nqUثمره من از طلا و زر ناب بهتر است، و حاصل من از نقره خالص. ^p5دولت و جلال با من است. توانگری جاودانی و عدالت. +oOمن دوست می دارم آنانی را که مرا دوست می دارند. و هر که مرا به جد و جهد بطلبد مرا خواهد یافت. uncبه من سروران حکمرانی می نمایند و شریفان و جمیع داوران جهان. xmiبه من پادشاهان سلطنت می کنند، و داوران به عدالت فتوا می دهند. wlgمشورت و حکمت کامل از آن من است. من فهم هستم و قوت از آن من است. !k; ترس خداوند، مکروه داشتن بدی است. غرور و تکبر و راه بد و دهان دروغگو را مکروه می دارم. rj] من حکمتم و در زیرکی سکونت دارم، و معرفت تدبیر را یافته ام. i زیرا که حکمت از لعلها بهتر است، و جمیع نفایس را به او برابر نتوان کرد. |hq تادیب مرا قبول کنید و نه نقره را، و معرفت را بیشتر از طلای خالص. gy تمامی آنها نزد مرد فهیم واضح است و نزد یابندگان معرفت مستقیم است. tfaهمه سخنان دهانم بر حق است و در آنها هیچ چیز کج یا معوج نیست. teaدهانم به راستی تنطق می کند و لبهایم شرارت را مکروه می دارد. d بشنوید زیرا که به امور عالیه تکلم می نمایم و گشادن لبهایم استقامت است. ocWای جاهلان زیرکی را بفهمید و ای احمقان عقل را درک نمایید. gbGکه شما را ای مردان می خوانم و آواز من به بنی آدم است. wagبه جانب دروازه ها به دهنه شهر، نزد مدخل دروازه ها صدا می زند. s`_به سر مکانهای بلند، به کناره راه، در میان طریقها می ایستد. p_ [آیا حکمت ندا نمی کند، و فطانت آواز خود را بلند نمی نماید؟ i^Kخانه او طریق هاویه است و به حجره های موت مؤدی می باشد.]زیرا که او بسیاری را مجروح انداخته است، و جمیع کشتگانش زورآورانند. i\Kدل تو به راههایش مایل نشود، و به طریقهایش گمراه مشو، q[[پس حال ای پسران مرا بشنوید، و به سخنان دهانم توجه نمایید. (ZIتا تیر به جگرش فرو رود، مثل گنجشکی که به دام می شتابد و نمی داند که به خطر جان خود می رود. *YMدر ساعت از عقب او مثل گاوی که به سلاخ خانه می رود، روانه شد و مانند احمق به زنجیرهای قصاص. X پس او را از زیادتی سخنانش فریفته کرد، و از تملق لبهایش او را اغوا نمود. }Wsکیسه نقره ای به دست گرفته و تا روز بدر تمام مراجعت نخواهد نمود.» _V7زیرا صاحبخانه در خانه نیست، و سفر دور رفته است. qU[بیا تا صبح از عشق سیر شویم، و خویشتن را از محبت خرم سازیم. [T/بستر خود را با مر و عود و سلیخه معطر ساخته ام. pSYبر بستر خود دوشکها گسترانیده ام، با دیباها از کتان مصری. "R=از این جهت به استقبال تو بیرون آمدم، تا روی تو را به سعی تمام بطلبم و حال تو را یافتم. ~Qu«نزد من ذبایح سلامتی است، زیرا که امروز نذرهای خود را وفا نمودم. vPe پس او را بگرفت و بوسید و چهره خود را بی حیا ساخته ، او را گفت: O گاهی در کوچه ها و گاهی در شوارع عام، و نزد هر گوشه ای در کمین می باشد. lNQ زنی یاوه گو و سرکش که پایهایش در خانه اش قرار نمی گیرد. xMi که اینک زنی به استقبال وی می آمد، در لباس زانیه و در خباثت دل. eLC در شام در حین زوال روز، در سیاهی شب و در ظلمت غلیظ؛ oKWکه در کوچه بسوی گوشه او می گذشت، و به راه خانه وی می رفت، J در میان جاهلان دیدم، و در میان جوانان، جوانی ناقص العقل مشاهده نمودم، nIUزیرا که از دریچه خانه خود نگاه کردم، و از پشت شبکه خویش. Hتا تو را از زن اجنبی نگاه دارد، و از زن غریبی که سخنان تملق آمیز می گوید. nGUبه حکمت بگو که تو خواهر من هستی و فهم را دوست خویش بخوان |Fqآنها را بر انگشتهای خود ببند و آنها را بر لوح قلب خود مرقوم دار. Eyاوامر مرا نگاه دار تا زنده بمانی ، و تعلیم مرا مثل مردمک چشم خویش. tD cای پسر من سخنان مرا نگاه دار، و اوامر مرا نزد خود ذخیره نما. C!#بر هیچ کفاره ای نظر نخواهد کرد و هر چند عطایا را زیاده کنی ، قبول نخواهد نمود.}Bs"زیرا که غیرت، شدت خشم مرد است و در روز انتقام، شفقت نخواهد نمود. eAC!او ضرب و رسوایی خواهد یافت، و ننگ او محو نخواهد شد. /@W اما کسی که با زنی زنا کند، ناقص العقل است و هر که چنین عمل نماید، جان خود را هلاک خواهد ساخت. ?-لیکن اگر گرفته شود، هفت چندان رد خواهد نمود و تمامی اموال خانه خود را خواهد داد. >#دزد را اهانت نمی کنند اگر دزدی کند تا جان خود را سیر نماید وقتی که گرسنه باشد. 2=]همچنین است کسی که نزد زن همسایه خویش داخل شود، زیرا هر که او را لمس نماید بی گناه نخواهد ماند. o<Wیا کسی بر اخگرهای سوزنده راه رود و پایهایش سوخته نگردد؟ k;Oآیا کسی آتش را در آغوش خود بگیرد و جامه اش سوخته نشود؟ <:qزیرا که به سبب زن زانیه ، شخص برای یک قرص نان محتاج می شود، و زن مرد دیگر، جان گرانبها را صید می کند. g9Gدر دلت مشتاق جمال وی مباش، و از پلکهایش فریفته مشو، u8cتا تو را از زن خبیثه نگاه دارد، و از چاپلوسی زبان زن بیگانه. 77زیرا که احکام (ایشان) چراغ و تعلیم (ایشان) نور است، و توبیخ تدبیرآمیز طریق حیات است. {6oحینی که به راه می روی تو را هدایت خواهد نمود، و حینی که می خوابی بر تو دیده بانی خواهد کرد، و وقتی که بیدار شوی با تو مکالمه خواهد نمود. u5cآنها را بر دل خود دائما ببند، و آنها را بر گردن خویش بیاویز. 4wای پسر من اوامر پدر خود را نگاه دار و تعلیم مادر خویش را ترک منما. 3 شاهد دروغگو که به کذب متکلم شود؛ و کسی که در میان برادران نزاعها بپاشد. 2دلی که تدابیر فاسد را اختراع می کند؛ پایهایی که در زیانکاری تیزرو می باشند؛ |1qچشمان متکبر و زبان دروغگو؛ و دستهایی که خون بی گناه را می ریزد؛ 0شش چیز است که خداوند از آنها نفرت دارد، بلکه هفت چیز که نزد جان وی مکروه است. /7بنابراین مصیبت بر او ناگهان خواهد آمد. در لحظه ای منکسر خواهد شد و شفا نخواهد یافت. .در دلش دروغها است و پیوسته شرارت را اختراع می کند. نزاعها را می پاشد. -7 با چشمان خود غمزه می زند و با پایهای خویش حرف می زند. با انگشتهای خویش اشاره می کند. g,G مرد لئیم و مرد زشت خوی، با اعوجاج دهان رفتار می کند. +w پس فقر مثل راهزن بر تو خواهد آمد، و نیازمندی بر تو مانند مرد مسلح.y*k اندکی خفت و اندکی خواب، و اندکی بر هم نهادن دستها به جهت خواب. z)m ای کاهل، تا به چند خواهی خوابید و از خواب خود کی خواهی برخاست؟ (#اما خوراک خود را تابستان مهیا می سازد و آذوقه خویش را در موسم حصاد جمع می کند. V'%که وی را پیشوایی نیست و نه سرور و نه حاکمی. &}ای شخص کاهل نزد مورچه برو، و در راههای او تامل کن و حکمت را بیاموز، u%cمثل آهو خویشتن را از کمند و مانند گنجشک از دست صیاد خلاص کن. q$[خواب را به چشمان خود راه مده، و نه پینکی را به مژگان خویش. u#cپس ای پسر من، این را بکن و خویشتن را رهایی ده چونکه به دست همسایه ات افتاده ای. برو و خویشتن را فروتن ساز و از همسایه خود التماس نما. i~~}} |z{{izznyyixxbww;vv>uu$tzss>rr0qq>pp2oonpmmtll}kkkj{jihhqggLffVee^ddWccXbb4a``n__I^]]\\[[[ZZGYYFXX+WWVVU~TTdSSjRR!QQ8PPOONiMMWLLTKKJIIaHHIGG%FeEEbDD CBB_AAF@@??>[== <<;~;:o99+88'77266=55U44d33^22F11=00///.|--c,,)++*))o(''5&&%%%$$#e""?!!& 5u%`6'bVaZ@KnK C J / & VKNP0mYهر که عیش را دوست دارد محتاج خواهد شد، و هر که شراب و روغن را دوست دارد دولتمند نخواهد گردید. xliهر که از طریق تعقل گمراه شود، در جماعت مردگان ساکن خواهد گشت. zkmانصاف کردن خرمی عادلان است، اما باعث پریشانی بدکاران می باشد. |jqهدیه ای در خفا خشم را فرو می نشاند، و رشوه ای در بغل، غضب سخت را. i1 هر که گوش خود را از فریاد فقیر می بندد، او نیز فریاد خواهد کرد و مستجاب نخواهد شد. h مرد عادل در خانه شریر تامل می کند که چگونه اشرار به تباهی واژگون می شوند. Eg چون استهزا کننده سیاست یابد، جاهلان حکمت می آموزند؛ و چون مرد حکیم تربیت یابد، معرفت را تحصیل می نماید. mfS جان شریر مشتاق شرارت است، و بر همسایه خود ترحم نمی کند. e# در زاویه پشت بام ساکن شدن بهتر است، از ساکن بودن با زن ستیزه گر در خانه مشترک. d#طریق مردی که زیر بار (گناه) باشد بسیار کج است، اما اعمال مرد طاهر، مستقیم است. c1ظلم شریران ایشان را به هلاکت می اندازد، زیرا که از بجا آوردن انصاف ابا می نمایند. bتحصیل گنجها به زبان دروغگو، بخاری است بر هوا شده برای جویندگان موت.'aGفکرهای مرد زرنگ تماما به فراخی می انجامد، اما هر که عجول باشد برای احتیاج تعجیل می کند. ]`3چشمان بلند و دل متکبر و چراغ شریران، گناه است. _عدالت و انصاف را بجا آوردن، نزد خداوند از قربانی ها پسندیده تر است. }^sهر راه انسان در نظر خودش راست است، اما خداوند دلها را می آزماید. ] +دل پادشاه مثل نهرهای آب در دست خداوند است؛ آن را به هر سو که بخواهد برمی گرداند. z\mضربهای سخت از بدی طاهر می کند و تازیانه ها به عمق دل فرو می رود.a[;جلال جوانان قوت ایشان است، و عزت پیران موی سفید. Zرحمت و راستی پادشاه را محافظت می کند، و کرسی او به رحمت پایدار خواهد ماند. ~Yuروح انسان، چراغ خداوند است که تمامی عمقهای دل را تفتیش می نماید. X{پادشاه حکیم شریران را پراکنده می سازد و چوم را بر ایشان می گرداند. &WEشخصی که چیزی را به تعجیل مقدس می گوید، و بعد از نذر کردن استفسار می کند، در دام می افتد. tVaقدمهای انسان از خداوند است، پس مرد راه خود را چگونه بفهمد؟ |Uqسنگهای مختلف نزد خداوند مکروه است، و ترازوهای متقلب نیکو نیست. T+مگو که از بدی انتقام خواهم کشید، بلکه بر خداوند توکل نما و تو را نجات خواهد داد. wSgاموالی که اولا به تعجیل حاصل می شود، عاقبتش مبارک نخواهد شد. R{هر که پدر و مادر خود را لعنت کند چراغش در ظلمت غلیظ خاموش خواهد شد. 9Qkکسی که به نمامی گردش کند، اسرار را فاش می نماید؛ لهذا با کسی که لبهای خود را می گشاید معاشرت منما. ePCفکرها به مشورت محکم می شود، و با حسن تدبیر جنگ نما. Oنان فریب برای انسان لذیذ است، اما بعد دهانش از سنگریزه ها پر خواهد شد.N7جامه آنکس را بگیر که به جهت غریب ضامن است، و او را به رهن بگیر که ضامن بیگانگان است. rM]طلا هست و لعلها بسیار، اما لبهای معرفت جواهر گرانبها است. sL_مشتری می گوید بد است، بد است، اما چون رفت آنگاه فخر می کند. K خواب را دوست مدار مبادا فقیر شوی. چشمان خود را باز کن تا از نان سیر گردی. iJK گوش شنوا و چشم بینا، خداوند هر دو آنها را آفریده است. I طفل نیز از افعالش شناخته می شود، که آیا اعمالش پاک و راست است یا نه. Hy سنگهای مختلف و پیمانه های مختلف، هر دو آنها نزد خداوند مکروه است. G} کیست که تواند گوید: «دل خود را طاهر ساختم، و از گناه خویش پاک شدم؟» Fپادشاهی که بر کرسی داوری نشیند، تمامی بدی را از چشمان خود پراکنده می سازد. E مرد عادل که به کاملیت خود سلوک نماید، پسرانش بعد از او خجسته خواهند شد. D1بسا کسانند که هر یک احسان خویش را اعلام می کنند، اما مرد امین را کیست که پیدا کند. oCWمشورت در دل انسان آب عمیق است، اما مرد فهیم آن را می کشد. B'مرد کاهل به سبب زمستان شیار نمی کند، لهذا در موسم حصاد گدایی می کند و نمی یابد. Ayاز نزاع دور شدن برای انسان عزت است، اما هر مرد احمق مجادله می کند. @9هیبت پادشاه مثل غرش شیر است، و هر که خشم او را به هیجان آورد، به جان خود خطا می ورزد. ? #شراب استهزا می کند و مسکرات عربده می آورد، و هر که به آن فریفته شود حکیم نیست. >{قصاص به جهت استهزا کنندگان مهیا است، و تازیانه ها برای پشت احمقان.|=qشاهد لئیم انصاف را استهزا می کند، و دهان شریران گناه را می بلعد.< ای پسر من شنیدن تعلیمی را ترک نما که تو را از کلام معرفت گمراه می سازد. ;!هر که بر پدر خود ستم کند و مادرش را براند، پسری است که رسوایی و خجالت می آورد. 6:eاستهزا کننده را تادیب کن تا جاهلان زیرک شوند، و شخص فهیم را تنبیه نما و معرفت را درک خواهد نمود. 9مرد کاهل دست خود را در بغلش پنهان می کند، و آن را هم به دهان خود برنمی آورد. ;8oترس خداوند مؤدی به حیات است، و هر که آن را دارد در سیری ساکن می ماند، و به هیچ بلا گرفتار نخواهد شد. f7Eزینت انسان احسان او است، و فقیر از دروغگو بهتر است. 6}فکرهای بسیار در دل انسان است، اما آنچه ثابت ماند مشورت خداوند است. s5_پند را بشنو و تادیب را قبول نما، تا در عاقبت خود حکیم بشوی. 43شخص تندخو متحمل عقوبت خواهد شد، زیرا اگر او را خلاصی دهی آن را باید مکرر بجا آوری. 3پسر خود را تادیب نما زیرا که امید هست، اما خود را به کشتن او وامدار. 2+هر که بر فقیر ترحم نماید به خداوند قرض می دهد، و احسان او را به او رد خواهد نمود. 11[هر که حکم را نگاه دارد جان خویش را محافظت می نماید، اما هر که طریق خود را سبک گیرد، خواهد مرد. v0eکاهلی خواب سنگین می آورد، و شخص اهمالکار، گرسنه خواهد ماند. z/mخانه و دولت ارث اجدادی است، اما زوجه عاقله از جانب خداوند است. . پسر جاهل باعث الم پدرش است، و نزاعهای زن مثل آبی است که دائم در چکیدن باشد. y-k خشم پادشاه مثل غرش شیر است، و رضامندی او مثل شبنم بر گیاه است. z,m عقل انسان خشم او را نگاه می دارد، و گذشتن از تقصیر جلال او است. + عیش و عشرت احمق را نمی شاید، تا چه رسد به غلامی که بر نجبا حکمرانی می کند. * شاهد دروغگو بی سزا نخواهد ماند، و هر که به کذب تنطق نماید هلاک خواهد گردید.3)_هر که حکمت را تحصیل کند جان خود را دوست دارد. و هر که فطانت را نگاه دارد، سعادتمندی خواهد یافت. h(Iجمیع برادران مرد فقیر از او نفرت دارند، و به طریق اولی ' دوستانش از او دور می شوند، ایشان را به سخنان، تعاقب می کند و نیستند. z'mبسیاری پیش امیران تذلل می نمایند، و همه کس دوست بذل کننده است. &شاهد دروغگو بی سزا نخواهد ماند، و کسی که به دروغ تنطق کند رهایی نخواهد یافت. %توانگری دوستان بسیار پیدا می کند، اما فقیر از دوستان خود جدا می شود. ~$uحماقت انسان، راه او را کج می سازد، و دلش از خداوند خشمناک می شود. #دلی نیز که معرفت ندارد نیکو نیست و هر که به پایهای خویش می شتابد گناه می کند. " فقیری که در کاملیت خود سالک است، از دروغگویی که احمق باشد بهتر است. .!Uکسی که دوستان بسیار دارد خویشتن را هلاک می کند، اما دوستی هست که از برادر چسبنده تر می باشد. yمرد فقیر به تضرع تکلم می کند، اما شخص دولتمند به سختی جواب می دهد. هر که زوجه ای یابد چیز نیکو یافته است، و رضامندی خداوند را تحصیل کرده است. 3موت و حیات در قدرت زبان است، و آنانی که آن را دوست می دارند میوه اش را خواهند خورد. zmدل آدمی از میوه دهانش پر می شود و از محصول لبهایش، سیر می گردد. برادر رنجیده از شهر قوی سخت تر است، و منازعت با او مثل پشت بندهای قصر است. ucقرعه نزاعها را ساکت می نماید و زورآوران را از هم جدا می کند. هر که در دعوی خود اول آید صادق می نماید، اما حریفش می آید و او را می آزماید. هدیه شخص، از برایش وسعت پیدا می کند و او را به حضور بزرگان می رساند. }sدل مرد فهیم معرفت را تحصیل می کند، و گوش حکیمان معرفت را می طلبد.روح انسان بیماری او را متحمل می شود، اما روح شکسته را کیست که متحمل آن بشود. }s هر که سخنی را قبل از شنیدنش جواب دهد برای وی حماقت و عار می باشد. yk پیش از شکستگی ، دل انسان متکبر می گردد، و تواضع مقدمه عزت است.  توانگری شخص دولتمند شهر محکم او است، و در تصور وی مثل حصار بلند است. {o اسم خداوند برج حصین است که مرد عادل در آن می دود و ایمن می باشد. nU او نیز که در کار خود اهمال می کند، برادر هلاک کننده است. s_سخنان نمام مثل لقمه های شیرین است، و به عمق شکم فرو می رود. mSدهان احمق هلاکت وی است، و لبهایش برای جان خودش دام است. }sلبهای احمق به منازعه داخل می شود، و دهانش برای ضربها صدا می زند. pYطرفداری شریران برای منحرف ساختن داوری عادلان نیکو نیست. o Wسخنان دهان انسان آب عمیق است، و چشمه حکمت، نهر جاری است. ~ uهنگامی که شریر می آید، حقارت هم می آید، و با اهانت، خجالت می رسد. y kاحمق از فطانت مسرور نمی شود، مگر تا آنکه عقل خود را ظاهر سازد.   مرد معتزل، هوس خود را طالب می باشد، و به هر حکمت صحیح مجادله می کند. % Cمرد احمق نیز چون خاموش باشد او را حکیم می شمارند، و هر که لبهای خود را می بندد فهیم است.#صاحب معرفت سخنان خود را باز می دارد، و هر که روح حلیم دارد مرد فطانت پیشه است. عادلان را نیز سرزنش نمودن خوب نیست، و نه ضرب زدن به نجبا به سبب راستی ایشان. taپسر احمق برای پدر خویش حزن است، و به جهت مادر خویش تلخی است.yحکمت در مد نظر مرد فهیم است، اما چشمان احمق در اقصای زمین می باشد. {oمرد شریر رشوه را از بغل می گیرد، تا راههای انصاف را منحرف سازد. دل شادمان شفای نیکو می بخشد، اما روح شکسته استخوانها را خشک می کند. 7هر که فرزند احمق آورد برای خویشتن غم پیدا می کند، و پدر فرزند ابله شادی نخواهد دید. (Iکسی که دل کج دارد نیکویی را نخواهد یافت. و هر که زبان دروغگو دارد در بلا گرفتار خواهد شد. 0Yهر که معصیت را دوست دارد منازعه را دوست می دارد، و هر که در خود را بلند سازد خرابی را می طلبد. s_مرد ناقص العقل دست می دهد و در حضور همسایه خود ضامن می شود. ~دوست خالص در همه اوقات محبت می نماید، و برادر به جهت تنگی مولود شده است. }قیمت به جهت خریدن حکمت چرا به دست احمق باشد؟ و حال آنکه هیچ فهم ندارد. |5هر که شریر را عادل شمارد و هر که عادل را ملزم سازد، هر دو ایشان نزد خداوند مکروهند. {-ابتدای نزاع مثل رخنه کردن آب است، پس مخاصمه را ترک کن قبل از آنکه به مجادله برسد.vze کسی که به عوض نیکویی بدی می کند بلا از خانه او دور نخواهد شد. y/ اگر خرسی که بچه هایش کشته شود به انسان برخورد، بهتر است از مرد احمق در حماقت خود. x مرد شریر طالب فتنه است و بس. لهذا قاصد ستمکیش نزد او فرستاده می شود. ~wu یک ملامت به مرد فهیم اثر می کند، بیشتر از صد تازیانه به مرد جاهل. Dv هر که گناهی را مستور کند طالب محبت می باشد، اما هر که امری را تکرار کند دوستان خالص را از هم جدا می سازد. uهدیه در نظر اهل آن سنگ گرانبها است که هر کجا توجه نماید برخوردار می شود. t کلام کبرآمیز احمق را نمی شاید، و چند مرتبه زیاده لبهای دروغگو نجبا را.rs]تاج پیران، پسران پسرانند، و جلال فرزندان، پدران ایشانند. ;roهر که فقیر را استهزا کند آفریننده خویش را مذمت می کند، و هر که از بلا خوش می شود بی سزا نخواهد ماند. qشریر به لبهای دروغگو اصغا می کند، و مرد کاذب به زبان فتنه انگیز گوش می دهد. p بوته برای نقره و کوره به جهت طلا است، اما خداوند امتحان کننده دلها است. o/بنده عاقل بر پسر پستفطرت مسلط خواهد بود، و میراث را با برادران تقسیم خواهد نمود. tn cلقمه خشک با سلامتی ، بهتر است از خانه پر از ضیافت با مخاصمت. wmg!قرعه در دامن انداخته می شود، لیکن تمامی حکم آن از خداوند است.1l[ کسی که دیرغضب باشد از جبار بهتر است، و هر که بر روح خود مالک باشد از تسخیر کننده شهر افضل است. nkUسفیدمویی تاج جمال است، هنگامی که در راه عدالت یافت شود. 7jgچشمان خود را بر هم می زند تا دروغ را اختراع نماید، و لبهایش را می خاید و بدی را به انجام می رساند. iمرد ظالم همسایه خود را اغوا می نماید، و او را به راه غیر نیکو هدایت می کند. hمرد دروغگو نزاع می پاشد، و نمام دوستان خالص را از همدیگر جدا می کند. vgeمرد لئیم شرارت را می اندیشد، و بر لبهایش مثل آتش سوزنده است. fاشتهای کارگر برایش کار می کند، زیرا که دهانش او را بر آن تحریض می نماید. ~euراهی هست که در نظر انسان راست است، اما عاقبت آن راه، موت می باشد. d#سخنان پسندیده مثل شان عسل است، برای جان شیرین است و برای استخوانها شفادهنده. cدل مرد حکیم دهان او را عاقل می گرداند، و علم را بر لبهایش می افزاید. sb_عقل برای صاحبش چشمه حیات است، اما تادیب احمقان، حماقت است.aهر که دل حکیم دارد فهیم خوانده می شود، و شیرینی لبها علم را می افزاید. %`Cهر که در کلام تعقل کند سعادتمندی خواهد یافت، و هر که به خداوند توکل نماید خوشابحال او. _با تواضع نزد حلیمان بودن بهتر است، از تقسیم نمودن غنیمت با متکبران. \^1تکبر پیشرو هلاکت است، و دل مغرور پیشرو خرابی. 4]aطریق راستان، اجتناب نمودن از بدی است، و هر که راه خود را نگاه دارد جان خویش را محافظت می نماید. \تحصیل حکمت از زر خالص چه بسیار بهتر است، و تحصیل فهم از نقره برگزیده تر. z[mدر نور چهره پادشاه حیات است، و رضامندی او مثل ابر نوبهاری است. xZiغضب پادشاهان، رسولان موت است اما مرد حکیم آن را فرو می نشاند. Yy لبهای راستگو پسندیده پادشاهان است، و راستگویان را دوست می دارند. X عمل بد نزد پادشاهان مکروه است، زیرا که کرسی ایشان از عدالت برقرار می ماند. W ترازو و سنگهای راست از آن خداوند است و تمامی سنگهای کیسه صنعت وی می باشد. vVe وحی بر لبهای پادشاه است، و دهان او در داوری تجاوز نمی نماید. U دل انسان در طریقش تفکر می کند، اما خداوند قدمهایش را استوار می سازد. |Tqاموال اندک که با انصاف باشد بهتر است، از دخل فراوان بدون انصاف. Sچون راههای شخص پسندیده خداوند باشد، دشمنانش را نیز با وی به مصالحه می آورد. Rاز رحمت و راستی ، گناه کفاره می شود، و به ترس خداوند، از بدی اجتناب می شود. Q}هر که دل مغرور دارد نزد خداوند مکروه است، و او هرگز مبرا نخواهد شد. Pخداوند هر چیز را برای غایت آن ساخته است، و شریران را نیز برای روز بلا. qO[اعمال خود را به خداوند تفویض کن، تا فکرهای تو استوار شود. N همه راههای انسان در نظر خودش پاک است، اما خداوند روحها را ثابت می سازد. M {تدبیرهای دل از آن انسان است، اما تنطق زبان از جانب خداوند می باشد. iLK!ترس خداوند ادیب حکمت است، و تواضع پیشرو حرمت می باشد.:Km هر که تادیب را ترک نماید، جان خود را حقیر می شمارد، اما هر که تنبیه را بشنود عقل را تحصیل می نماید. sJ_گوشی که تنبیه حیات را بشنود، در میان حکیمان ساکن خواهد شد. Iنور چشمان دل را شادمان می سازد، و خبر نیکو استخوانها را پر مغز می نماید. jHMخداوند از شریران دور است، اما دعای عادلان را می شنود. G/دل مرد عادل در جواب دادن تفکر می کند، اما دهان شریران، چیزهای بد را جاری می سازد. (FIکسی که حریص سود باشد خانه خود را مکدر می سازد، اما هر که از هدیه ها نفرت دارد خواهد زیست. Eتدبیرهای فاسد نزد خداوند مکروه است، اما سخنان پسندیده برای طاهران است. Dخداوند خانه متکبران را منهدم می سازد، اما حدود بیوه زن را استوار می نماید. }Csطریق حیات برای عاقلان به سوی بالا است، تا از هاویه اسفل دور شود. 'BGبرای انسان از جواب دهانش شادی حاصل می شود، و سخنی که در محلش گفته شود چه بسیار نیکو است. A!از عدم مشورت، تدبیرها باطل می شود، اما از کثرت مشورت دهندگان برقرار می ماند. @حماقت در نظر شخص ناقص العقل خوشی است، اما مرد فهیم به راستی سلوک می نماید. ?پسر حکیم پدر را شادمان می سازد، اما مرد احمق مادر خویش را حقیر می شمارد. m>Sراه کاهلان مثل خاربست است، اما طریق راستان شاهراه است. = مرد تندخو نزاع را برمی انگیزد، اما شخص دیرغضب خصومت را ساکن می گرداند. <خوان بقول در جایی که محبت باشد، بهتر است از گاو پرواری که با آن عداوت باشد. n;Uاموال اندک با ترس خداوند بهتر است از گنج عظیم با اضطراب.w:gتمامی روزهای مصیبت کشان بد است، اما خوشی دل ضیافت دائمی است. y9kدل مرد فهیم معرفت را می طلبد، اما دهان احمقان حماقت را می چرد. z8m دل شادمان چهره را زینت می دهد، اما از تلخی دل روح منکسر می شود. t7a استهزا کننده تنبیه را دوست ندارد، و نزد حکیمان نخواهد رفت. 6 هاویه و ابدون در حضور خداوند است، پس چند مرتبه زیاده دلهای بنی آدم. 5) برای هر که طریق را ترک نماید تادیب سخت است، و هر که از تنبیه نفرت کند خواهد مرد. 4} راه شریران نزد خداوند مکروه است، اما پیروان عدالت را دوست می دارد. 3}قربانی شریران نزد خداوند مکروه است، اما دعای راستان پسندیده اوست. 2wلبهای حکیمان معرفت را منتشر می سازد، اما دل احمقان، مستحکم نیست. u1cدر خانه مرد عادل گنج عظیم است، اما محصول شریران، کدورت است. 0'احمق تادیب پدر خود را خوار می شمارد، اما هر که تنبیه را نگاه دارد زیرک می باشد. f/Eزبان ملایم، درخت حیات است و کجی آن، شکستگی روح است. g.Gچشمان خداوند در همه جاست، و بر بدان و نیکان می نگرد. -زبان حکیمان علم را زینت می بخشد، اما دهان احمقان به حماقت تنطق می نماید. }, uجواب نرم خشم را برمی گرداند، اما سخن تلخ غیظ را به هیجان می آورد. r+]#رضامندی پادشاه بر خادم عاقل است، اما غضب او بر پست فطرتان.o*W"عدالت قوم را رفیع می گرداند، اما گناه برای قوم، عار است. )!حکمت در دل مرد فهیم ساکن می شود، اما در اندرون جاهلان آشکار می گردد. ( شریر از شرارت خود به زیر افکنده می شود، اما مرد عادل چون بمیرد اعتماد دارد. ;'oهر که بر فقیر ظلم کند آفریننده خود را حقیر می شمارد، و هر که بر مسکین ترحم کند او را تمجید می نماید. h&Iدل آرام حیات بدن است، اما حسد پوسیدگی استخوانها است. % کسی که دیرغضب باشد کثیرالفهم است، و کج خلق حماقت را به نصیب خود می برد. z$mجلال پادشاه از کثرت مخلوق است، و شکستگی سلطان از کمی مردم است. r#]ترس خداوند چشمه حیات است، تا از دامهای موت اجتناب نمایند. x"iدر ترس خداوند اعتماد قوی است، و فرزندان او را ملجا خواهد بود. !شاهد امین جانها را نجات می بخشد، اما هر که به دروغ تنطق می کند فریب محض است. t aتاج حکیمان دولت ایشان است، اما حماقت احمقان حماقت محض است. r]از هر مشقتی منفعت است، اما کلام لبها به فقر محض می انجامد. A{آیا صاحبان تدبیر فاسد گمراه نمی شوند، اما برای کسانی که تدبیر نیکو می نمایند، رحمت و راستی خواهد بود. %Cهر که همسایه خود را حقیر شمارد گناه می ورزد، اما خوشابحال کسی که بر فقیران ترحم نماید. wهمسایه فقیر نیز از او نفرت دارد، اما دوستان شخص دولتمند بسیارند. بدکاران در حضور نیکان خم می شوند، و شریران نزد دروازه های عادلان می ایستند. oWنصیب جاهلان حماقت است، اما معرفت، تاج زیرکان خواهد بود. مرد کج خلق، احمقانه رفتار می نماید، و (مردم) از صاحب سؤظن نفرت دارند. مرد حکیم می ترسد و از بدی اجتناب می نماید، اما احمق از غرور خود ایمن می باشد.  مرد جاهل هر سخن را باور می کند، اما مرد زیرک در رفتار خود تامل می نماید. کسی که در دل مرتد است از راههای خود سیر می شود، و مرد صالح به خود سیر است. r] هم در لهو و لعب دل غمگین می باشد، و عاقبت این خوشی حزن است. } راهی هست که به نظر آدمی مستقیم می نماید، اما عاقبت آن، طرق موت است. zm خانه شریران منهدم خواهد شد، اما خیمه راستان شکوفه خواهد آورد. yk دل شخص تلخی خویشتن را می داند، و غریب در خوشی آن مشارکت ندارد. zm احمقان به گناه استهزا می کنند، اما در میان راستان رضامندی است. حکمت مرد زیرک این است که راه خود را درک نماید، اما حماقت احمقان فریب است. {oاز حضور مرد احمق دور شو، زیرا لبهای معرفت را در او نخواهی یافت. استهزا کننده حکمت را می طلبد و نمی یابد. اما به جهت مرد فهیم علم آسان است. r ]شاهد امین دروغ نمی گوید، اما شاهد دروغ به کذب تنطق می کند. yجایی که گاو نیست، آخور پاک است؛ اما از قوت گاو، محصول زیاد می شود. در دهان احمق چوب تکبر است، اما لبهای حکیمان ایشان را محافظت خواهد نمود. M کسی که به راستی خود سلوک می نماید از خداوند می ترسد، اما کسی که در طریق خود کج رفتار است او را تحقیر می نماید.   هر زن حکیم خانه خود را بنا می کند، اما زن جاهل آن را با دست خود خراب می نماید. ;~}}g||?{{zeyy>xxRwwMvv7uttt svrrMqqLpp*o{nnImmoll;kkjj ii,hYgg{gfee3dwccpcb|b aa``_x_^^]\\[[sZZYYX|WW?VV TTSSSRQQxQ PP3ONMMS=='<<6;::o99k88*776n55X44e33q22j11n00}//^..`--!,x,++*))s((c''T&&'%%$i##X""f!!!) du?| mc(M D ~ k ) b Nk;M 9کسی که بعد از تنبیه بسیار گردنکشی می کند، ناگهان منکسر خواهد شد و علاجی نخواهد بود. PLوقتی که شریران برافراشته شوند، مردم خویشتن را پنهان می کنند، اما چون ایشان هلاک شوند عادلان افزوده خواهند شد.2K]هر که به فقرا بذل نماید محتاج نخواهد شد، اما آنکه چشمان خود را بپوشاند لعنت بسیار خواهد یافت. $JAآنکه بر دل خود توکل نماید احمق می باشد، اما کسی که به حکمت سلوک نماید نجات خواهد یافت. Iمرد حریص نزاع را برمی انگیزاند، اما هر که بر خداوند توکل نماید قوی خواهد شد. H3کسی که پدر و مادر خود را غارت نماید و گوید گناه نیست، مصاحب هلاک کنندگان خواهد شد. *GMکسی که آدمی را تنبیه نماید، آخر شکر خواهد یافت، بیشتر از آنکه به زبان خود چاپلوسی می کند. Fمرد تنگ نظر در پی دولت می شتابد و نمی داند که نیازمندی او را درخواهد یافت. vEeطرفداری نیکو نیست، و به جهت لقمه ای نان، آدمی خطاکار می شود. D-مرد امین برکت بسیار خواهد یافت، اما آنکه در پی دولت می شتابد بی سزا نخواهد ماند. 4Caهر که زمین خود را زرع نماید از نان سیر خواهد شد، اما هر که پیروی باطلان کند از فقر سیر خواهد شد. BB}هر که به استقامت سلوک نماید، رستگار خواهد شد؛ اما هر که در دو راه کجرو باشد در یکی از آنها خواهد افتاد. Aکسی که متحمل بار خون شخصی شود، به هاویه می شتابد. زنهار کسی او را باز ندارد. '@Gحاکم ناقص العقل بسیار ظلم می کند، اما هر که از رشوه نفرت کند عمر خود را دراز خواهد ساخت. l?Qحاکم شریر بر قوم مسکین، مثل شیر غرنده و خرس گردنده است.>5خوشابحال کسی که دائما می ترسد، اما هر که دل خود را سخت سازد به بلا گرفتار خواهد شد. A={ هر که گناه خود را بپوشاند، برخوردار نخواهد شد؛ اما هر که آن را اعتراف کند و ترک نماید رحمت خواهد یافت. ;<o چون عادلان شادمان شوند، فخر عظیم است؛ اما چون شریران برافراشته شوند، مردمان خود را مخفی می سازند. ; مرد دولتمند در نظر خود حکیم است، اما فقیر خردمند او را تفتیش خواهد نمود. 3:_ هر که راستان را به راه بد گمراه کند به حفره خود خواهد افتاد، اما صالحان نصیب نیکو خواهند یافت. 9y هر که گوش خود را از شنیدن شریعت برگرداند، دعای او هم مکروه می شود. -8Sهر که مال خود را به ربا و سود بیفزاید، آن را برای کسی که بر فقیران ترحم نماید، جمع می نماید. 77هر که شریعت را نگاه دارد پسری حکیم است، اما مصاحب مسرفان، پدر خویش را رسوا می سازد. 67فقیری که در کاملیت خود سلوک نماید، بهتر است از کج رونده دو راه اگر چه دولتمند باشد. 5مردمان شریر انصاف را درک نمی نمایند، اما طالبان خداوند همه چیز را می فهمند. 34_هر که شریعت را ترک می کند، شریران را می ستاید، اما هر که شریعت را نگاه دارد از ایشان نفرت دارد. 35مرد رئیس که بر مسکینان ظلم می کند، مثل باران است که سیلان کرده، خوراک باقی نگذارد. *2Mاز معصیت اهل زمین حاکمانش بسیار می شوند، اما مرد فهیم و دانا استقامتش برقرار خواهد ماند. 1 شریران می گریزند جایی که تعاقب کننده ای نیست، اما عادلان مثل شیر شجاعند. 0و شیر بزها برای خوراک تو و خوراک خاندانت، و معیشت کنیزانت کفایت خواهد کرد.w/gبره ها برای لباس تو، و بزها به جهت اجاره زمین به کار می آیند، u.cعلف را می برند و گیاه سبز می روید، و علوفه کوهها جمع می شود، r-]زیرا که دولت دائمی نیست، و تاج هم نسلا بعد نسل (پایدار) نی. |,qبه حالت گله خود نیکو توجه نما، و دل خود را به رمه خود مشغول ساز، +احمق را میان بلغور در هاون با دسته بکوب، و حماقتش از آن بیرون نخواهد رفت. -*Sبوته برای نقره و کوره به جهت طلاست، همچنان انسان از دهان ستایش کنندگان خود (آزموده می شود). {)oهاویه و ابدون سیر نمی شوند، همچنان چشمان انسان سیر نخواهند شد. o(Wچنانکه در آب صورت به صورت است، همچنان دل انسان به انسان. >'uهر که درخت انجیر را نگاه دارد میوه اش را خواهد خورد، و هر که آقای خود را ملازمت نماید محترم خواهد شد. z&mآهن، آهن را تیز می کند، همچنین مرد روی دوست خود را تیز می سازد. 0%Yهرکه او را باز دارد مثل کسی است که باد را نگاه دارد، یا روغن را که در دست راست خود گرفته باشد. i$Kچکیدن دائمی آب در روز باران، و زن ستیزه جو مشابه اند. %#Cکسی که صبح زود برخاسته ، دوست خود را به آواز بلند برکت دهد، از برایش لعنت محسوب می شود. "9 جامه آن کس را بگیر که به جهت غریب ضامن است؛ و او را به رهن بگیر که ضامن بیگانگان است. 6!e مرد زیرک، بلا را می بیند و خویشتن را مخفی می سازد؛ اما جاهلان می گذرند و در عقوبت گرفتار می شوند.  ای پسر من حکمت بیاموز و دل مرا شاد کن، تا ملامت کنندگان خود را مجاب سازم. b= دوست خود و دوست پدرت را ترک منما، و در روز مصیبت خود به خانه برادرت داخل مشو، زیرا که همسایه نزدیک از برادر دور بهتر است. s_ روغن و عطر دل را شاد می کند، همچنان حلاوت دوست از مشورت دل. کسی که از مکان خود آواره بشود، مثل گنجشکی است که از آشیانه اش آواره گردد. شکم سیر از شان عسل کراهت دارد، اما برای شکم گرسنه هر تلخی شیرین است. iKجراحات دوست وفادار است، اما بوسه های دشمن افراط است. J تنبیه آشکار از محبت پنهان بهتر است. ~uغضب ستمکیش است و خشم سیل؛ اما کیست که در برابر حسد تواند ایستاد؟ ~uسنگ سنگین است و ریگ ثقیل، اما خشم احمق از هر دو آنها سنگینتر است. lQدیگری تو را بستاید و نه دهان خودت؛ غریبی و نه لبهای تو. r _درباره فردا فخر منما، زیرا نمی دانی که روز چه خواهد زایید. %زبان دروغگو از مجروح شدگان خود نفرت دارد، و دهان چاپلوس هلاکت را ایجاد می کند.هر که حفره ای بکند در آن خواهد افتاد، و هر که سنگی بغلطاند بر او خواهد برگشت. هر چند بغض او به حیله مخفی شود، اما خباثت او در میان جماعت ظاهر خواهد گشت. هنگامی که سخن نیکو گوید، او را باور مکن زیرا که در قلبش هفت چیز مکروه است. هر که بغض دارد با لبهای خود نیرنگ می نماید، و در دل خود فریب را ذخیره می کند. لبهای پرمحبت با دل شریر، مثل نقره ای پردرد است که بر ظرف سفالین اندوده شود. r]سخنان نمام مثل خوراک لذیذ است، که به عمقهای دل فرو می رود. !زغال برای اخگرها و هیزم برای آتش است، و مرد فتنه انگیز به جهت برانگیختن نزاع. از نبودن هیزم آتش خاموش می شود، و از نبودن نمام منازعه ساکت می گردد.  }مثل کسی است که همسایه خود را فریب دهد، و می گوید آیا شوخی نمی کردم؟ f Eآدم دیوانه ای که مشعلها و تیرها و موت را می اندازد، & Eکسی که برود و در نزاعی که به او تعلق ندارد متعرض شود، مثل کسی است که گوشهای سگ را بگیرد. y kکاهل در نظر خود حکیمتر است از هفت مرد که جواب عاقلانه می دهند. کاهل دست خود را در قاب فرو می برد و از برآوردن آن به دهانش خسته می شود. oWچنانکه در بر پاشنه اش می گردد، همچنان کاهل بر بستر خویش. pY کاهل می گوید که شیر در راه است، و اسد در میان کوچه ها است. $A آیا شخصی را می بینی که در نظر خود حکیم است؟ امید داشتن بر احمق از امید بر او بیشتر است.  چنانکه سگ به قی خود برمی گردد، همچنان احمق حماقت خود را تکرار می کند. /W تیرانداز همه را مجروح می کند، همچنان است هر که احمق را به مزد گیرد و خطاکاران را اجیر نماید.  مثلی که از دهان احمق برآید، مثل خاری است که در دست شخص مست رفته باشد. pYهر که احمق را حرمت کند، مثل کیسه جواهر در توده سنگها است. ساقهای شخص لنگ بی تمکین است، و مثلی که از دهان احمق برآید همچنان است. هر که پیغامی به دست احمق بفرستد، پایهای خود را می برد و ضرر خود را می نوشد. v~eاحمق را موافق حماقتش جواب بده، مبادا خویشتن را حکیم بشمارد. s}_احمق را موافق حماقتش جواب مده، مبادا تو نیز مانند او بشوی. z|mشلاق به جهت اسب و لگام برای الاغ، و چوب از برای پشت احمقان است. z{mلعنت، بی سبب نمی آید، چنانکه گنجشک در طیران و پرستوک در پریدن. z چنانکه برف در تابستان و باران در حصاد، همچنین حرمت برای احمق شایسته نیست. pyYکسی که بر روح خود تسلط ندارد، مثل شهر منهدم و بی حصار است.txaزیاد عسل خوردن خوب نیست، همچنان طلبیدن جلال خود جلال نیست. xwiمرد عادل که پیش شریر خم شود، مثل چشمه گل آلود و منبع فاسد است. evCخبر خوش از ولایت دور، مثل آب سرد برای جان تشنه است. uساکن بودن در گوشه پشت بام بهتر است از بودن با زن جنگجو در خانه مشترک. tچنانکه باد شمال باران می آورد، همچنان زبان غیبتگو چهره را خشمناک می سازد. ~suزیرا اخگرها بر سرش خواهی انباشت، و خداوند تو را پاداش خواهد داد. rاگر دشمن تو گرسنه باشد او را نان بخوران، و اگر تشنه باشد او را آب بنوشان، q'سراییدن سرودها برای دلتنگ، مثل کندن جامه در وقت سرما و ریختن سرکه بر شوره است. p اعتماد بر خیانتکار در روز تنگی ، مثل دندان کرم زده و پای مرتعش می باشد. oکسی که درباره همسایه خود شهادت دروغ دهد، مثل تبرزین و شمشیر و تیر تیز است. (nIپای خود را از زیاد رفتن به خانه همسایه ات باز دار، مبادا از تو سیر شده، از تو نفرت نماید. rm]اگر عسل یافتی بقدر کفایت بخور، مبادا از آن پر شده، قی کنی. l با تحمل داور را به رأی خود توان آورد، و زبان ملایم، استخوان را می شکند. k کسی که از بخششهای فریبنده خود فخر می کند، مثل ابرها و باد بی باران است. Aj{ رسول امین برای فرستندگان خود، چون خنکی یخ در موسم حصاد می باشد، زیرا که جان آقایان خود را تازه می کند. oiW مؤدب حکیم برای گوش شنوا، مثل حلقه طلا و زیور زر خالص است.{ho سخنی که در محلش گفته شود، مثل سیبهای طلا در مرصع کاری نقره است. ngU مبادا هر که بشنود تو را ملامت کند، و بدنامی تو رفع نشود. ofW دعوی خود را با همسایه ات بکن، اما راز دیگری را فاش مساز؛ 4eaبرای نزاع به تعجیل بیرون مرو، مبادا در آخرش چون همسایه ات تو را خجل سازد، ندانی که چه باید کرد. Qdزیرا بهتر است تو را گفته شود که اینجا بالا بیا، از آنکه به حضور سروری که چشمانت او را دیده است تو را پایین برند. sc_در حضور پادشاه خویشتن را برمیفراز، و در جای بزرگان مایست، b{شریران را از حضور پادشاه دور کن، تا کرسی او در عدالت پایدار بماند. eaCدرد را از نقره دور کن، تا ظرفی برای زرگر بیرون آید. `آسمان را در بلندی اش و زمین را در عمقش، و دل پادشاهان را تفتیش نتوان نمود. ~_uمخفی داشتن امر جلال خدا است، و تفحص نمودن امر جلال پادشاهان است. ^ )اینها نیز از امثال سلیمان است که مردان حزقیا، پادشاه یهودا آنها را نقل نمودند. ]w"پس فقر تو مثل راهزن بر تو خواهد آمد، و نیازمندی تو مانند مرد مسلح.y\k!اندکی خفت و اندکی خواب، و اندکی بر هم نهادن دستها به جهت خواب. e[C پس من نگریسته متفکر شدم، ملاحظه کردم و ادب آموختم. 3Z_و اینک بر تمامی آن خارها می رویید، و خس تمامی روی آن را می پوشانید، و دیوار سنگیش خراب شده بود. jYMاز مزرعه مرد کاهل، و از تاکستان شخص ناقص العقل گذشتم. =Xsو مگو به طوری که او به من عمل کرد من نیز با وی عمل خواهم نمود، و مرد را بر حسب اعمالش پاداش خواهم داد. nWUبر همسایه خود بی جهت شهادت مده، و با لبهای خود فریب مده؛$VAکار خود را در خارج آراسته کن، و آن را در ملک مهیا ساز، و بعد از آن خانه خویش را بنا نما. [U/آنکه به کلام راست جواب گوید، لبها را می بوسد. )TKاما برای آنانی که او را توبیخ نمایند شادمانی خواهد بود، و برکت نیکو به ایشان خواهد رسید. 3S_کسی که به شریر بگوید تو عادل هستی ، امتها او را لعنت خواهند کرد و طوایف از او نفرت خواهند نمود. tRaاینها نیز از (سخنان) حکیمان است طرفداری در داوری نیکو نیست. Q/زیرا که مصیبت ایشان ناگهان خواهد برخاست، و عاقبت سالهای ایشان را کیست که بداند؟ uPcای پسر من از خداوند و پادشاه بترس، و با مفسدان معاشرت منما، Oزیرا که به جهت بدکاران اجر نخواهد بود، و چراغ شریران خاموش خواهد گردید. tNaخویشتن را به سبب بدکاران رنجیده مساز، و بر شریران حسد مبر، Mمبادا خداوند این را ببیند و در نظرش ناپسند آید، و غضب خود را از او برگرداند. kLOچون دشمنت بیفتد شادی مکن، و چون بلغزد دلت وجد ننماید، K7زیرا مرد عادل اگر چه هفت مرتبه بیفتد خواهد برخاست، اما شریران در بلا خواهند افتاد. Jای شریر، برای منزل مرد عادل در کمین مباش، و آرامگاه او را خراب مکن، >Iuهمچنین حکمت را برای جان خود بیاموز، اگر آن را بیابی آنگاه اجرت خواهد بود، و امید تو منقطع نخواهد شد. H ای پسر من عسل را بخور زیرا که خوب است، و شان عسل را چونکه به کامت شیرین است. hGI اگر گویی که این را ندانستیم، آیا آزماینده دلها نمی فهمد؟ و حافظ جان تو نمی داند؟ و به هر کس برحسب اعمالش مکافات نخواهد داد؟ -FS آنانی را که برای موت برده شوند خلاص کن، و از رهانیدن آنانی که برای قتل مهیااند کوتاهی منما.]E3 اگر در روز تنگی سستی نمایی ، قوت تو تنگ می شود. rD] فکر احمقان گناه است، و استهزا کننده نزد آدمیان مکروه است. jCMهر که برای بدی تفکر می کند، او را فتنه انگیز می گویند. }Bsحکمت برای احمق زیاده بلند است، دهان خود را در دربار باز نمی کند. Aزیرا که با حسن تدبیر باید جنگ بکنی ، و از کثرت مشورت دهندگان نصرت است. z@mمرد حکیم در قدرت می ماند، و صاحب معرفت در توانایی ترقی می کند، y?kو به معرفت اطاقها پر می شود، از هر گونه اموال گرانبها و نفایس. f>Eخانه به حکمت بنا می شود، و با فطانت استوار می گردد، =زیرا که دل ایشان در ظلم تفکر می کند و لبهای ایشان درباره مشقت تکلم می نماید. w< iبر مردان شریر حسد مبر، و آرزو مدار تا با ایشان معاشرت نمایی ، ; #و خواهی گفت: مرا زدند لیکن درد را احساس نکردم، مرا زجر نمودند لیکن نفهمیدم. پس کی بیدار خواهم شد؟ همچنین معاودت می کنم و بار دیگر آن را می طلبم.:7"و مثل کسی که در میان دریا می خوابد خواهی شد، یا مانند کسی که بر سر دکل کشتی می خسبد؛ 9!چشمان تو چیزهای غریب را خواهد دید، و دل تو به چیزهای کج تنطق خواهد نمود، p8Y اما در آخر مثل مار خواهد گزید، و مانند افعی نیش خواهد زد. D7به شراب نگاه مکن وقتی که سرخفام است، حینی که حبابهای خود را در جام ظاهر می سازد، و به ملایمت فرو می رود؛ 6آنانی را است که شرب مدام می نمایند، و برای چشیدن شراب ممزوج داخل می شوند. f5Eوای از آن کیست و شقاوت از آن که ، و نزاعها از آن کدام، و زاری از آن کیست و جراحتهای بی سبب از آن که ، و سرخی چشمان از آن کدام؟ 4او نیز مثل راهزن در کمین می باشد، و خیانتکاران را در میان مردم می افزاید.i3Kچونکه زن زانیه حفره ای عمیق است، و زن بیگانه چاه تنگ. x2iای پسرم دل خود را به من بده، و چشمان تو به راههای من شاد باشد؛ w1gپدرت و مادرت شادمان خواهند شد، و والده تو مسرور خواهد گردید. 0پدر فرزند عادل به غایت شادمان می شود، و والد پسر حکیم از او مسرور خواهد گشت. a/;راستی را بخر و آن را مفروش، و حکمت و ادب و فهم را. .!پدر خویش را که تو را تولید نمود گوش گیر، و مادر خود را چون پیر شود خوار مشمار. - زیرا که میگسار و مسرف، فقیر می شود و صاحب خواب به خرقه ها ملبس خواهد شد. {,oاز زمره میگساران مباش، و از آنانی که بدنهای خود را تلف می کنند. {+oپس تو ای پسرم بشنو و حکیم باش، و دل خود را در طریق مستقیم گردان. d*Aزیرا که البته آخرت هست، و امید تو منقطع نخواهد شد. )!دل تو به جهت گناهکاران غیور نباشد، اما به جهت ترس خداوند تمامی روز غیور باش، ({و گرده هایم وجد خواهد نمود، هنگامی که لبهای تو به راستی متکلم شود. |'qای پسر من اگر دل تو حکیم باشد، دل من (بلی دل) من شادمان خواهد شد؛ n&Uپس او را با چوب بزن، و جان او را از هاویه نجات خواهی داد. ~%u از طفل خود تادیب را باز مدار که اگر او را با چوب بزنی نخواهد مرد؛ m$S دل خود را به ادب مایل گردان، و گوش خود را به کلام معرفت. # زیرا که ولی ایشان زورآور است، و با تو در دعوی ایشان مقاومت خواهد کرد. e"C حد قدیم را منتقل مساز، و به مزرعه یتیمان داخل مشو، o!W به گوش احمق سخن مگو، زیرا حکمت کلامت را خوار خواهد شمرد.  لقمه ای را که خورده ای قی خواهی کرد، و سخنان شیرین خود را بر باد خواهی داد. 7gزیرا چنانکه در دل خود فکر می کند خود او همچنان است. تو را می گوید: بخور و بنوش، اما دلش با تو نیست. wgنان مرد تنگ نظر را مخور، و به جهت خوراکهای لطیف او حریص مباش. a;آیا چشمان خود را بر آن خواهی دوخت که نیست می باشد؟ زیرا که دولت البته برای خود بالها می سازد، و مثل عقاب در آسمان می پرد. oWبرای دولتمند شدن خود را زحمت مرسان و از عقل خود باز ایست.pYبه خوراکهای لطیف او حریص مباش، زیرا که غذای فریبنده است. Z-و اگر مرد اکول هستی ، کارد بر گلوی خود بگذار. | sچون با حاکم به غذا خوردن نشینی ، در آنچه پیش روی تو است تامل نما. Nآیا مردی را که در شغل خویش ماهر باشد می بینی؟ او در حضور پادشاهان خواهد ایستاد، پیش پست فطرتان نخواهد ایستاد._7حد قدیمی را که پدرانت قرار داده اند منتقل مساز. wgاگر چیزی نداری که ادا نمایی پس چرا بستر تو را از زیرت بردارد. از جمله آنانی که دست می دهند مباش و نه از آنانی که برای قرضها ضامن می شوند. ykمبادا راههای او را آموخته شوی و جان خود را در دام گرفتار سازی. hIبا مرد تندخو معاشرت مکن، و با شخص کج خلق همراه مباش، /Wزیرا خداوند دعوی ایشان را فیصل خواهد نمود، و جان تاراج کنندگان ایشان را به تاراج خواهد داد. فقیر را از آن جهت که ذلیل است تاراج منما، و مسکین را در دربار، ستم مرسان، 3تا قانون کلام راستی را اعلام نمایم، و تو کلام راستی را نزد فرستندگان خود پس ببری؟ kOآیا امور شریف را برای تو ننوشتم؟ شامل بر مشورت معرفت؛ gGتا اعتماد تو بر خداوند باشد. امروز تو را تعلیم دادم.  #زیرا پسندیده است که آنها را در دل خود نگاه داری، و بر لبهایت جمیعا ثابت ماند؛  گوش خود را فرا داشته ، کلام حکما را بشنو، و دل خود را به تعلیم من مایل گردان، * Mهر که بر فقیر برای فایده خویش ظلم نماید، و هر که به دولتمندان ببخشد البته محتاج خواهد شد.  حماقت در دل طفل بسته شده است، اما چوب تادیب آن را از او دور خواهد کرد.  دهان زنان بیگانه چاه عمیق است، و هر که مغضوب خداوند باشد، در آن خواهد افتاد.oW مرد کاهل می گوید شیر بیرون است، و در کوچه ها کشته می شوم.   چشمان خداوند معرفت را نگاه می دارد و سخنان خیانتکاران را باطل می سازد.  هر که طهارت دل را دوست دارد و لبهای ظریف دارد، پادشاه دوست او می باشد. ) استهزا کننده را دور نما و نزاع رفع خواهد شد، و مجادله و خجالت ساکت خواهد گردید.  شخصی که نظر او باز باشد، مبارک خواهد بود، زیرا که از نان خود به فقرا می دهد. taهر که ظلم بکارد بلا خواهد دروید، و عصای غضبش زایل خواهد شد. lQتوانگر بر فقیر تسلط دارد، و مدیون غلام طلبکار می باشد. 1طفل را در راهی که باید برود تربیت نما، و چون پیر هم شود از آن انحراف نخواهد ورزید. 3خارها و دامها در راه کجروان است، اما هر که جان خود را نگاه دارد از آنها دور می شود. \1جزای تواضع و خداترسی ، دولت و جلال و حیات است. 1~[مرد زیرک، بلا را می بیند و خویشتن را مخفی می سازد و جاهلان می گذرند و در عقوبت گرفتار می شوند. }دولتمند و فقیر با هم ملاقات می کنند، آفریننده هر دو ایشان خداوند است. u| eنیکنامی از کثرت دولتمندی افضل است، و فیض از نقره و طلا بهتر. l{Qاسب برای روز جنگ مهیا است، اما نصرت از جانب خداوند است.xziحکمتی نیست و نه فطانتی و نه مشورتی که به ضد خداوند به کار آید. yمرد شریر روی خود را بی حیا می سازد، و مرد راست، طریق خویش را مستحکم می کند. xشاهد دروغگو هلاک می شود، اما کسی که استماع نماید به راستی تکلم خواهد کرد. )wKقربانی های شریران مکروه است، پس چند مرتبه زیاده هنگامی که به عوض بدی آنها را می گذرانند. v3هستند که همه اوقات به شدت حریص می باشند، اما مرد عادل بذل می کند و امساک نمی نماید.uشهوت مرد کاهل او را می کشد، زیرا که دستهایش از کار کردن ابا می نماید. tمرد متکبر و مغرور مسمی به استهزا کننده می شود، و به افزونی تکبر عمل می کند. sهر که دهان و زبان خویش را نگاه دارد، جان خود را از تنگیها محافظت می نماید. rمرد حکیم به شهر جباران برخواهد آمد، و قلعه اعتماد ایشان را به زیر می اندازد. ~quهر که عدالت و رحمت را متابعت کند، حیات و عدالت و جلال خواهد یافت. p در منزل حکیمان خزانه مرغوب و روغن است، اما مرد احمق آنها را تلف می کند. |oqدر زمین بایر ساکن بودن بهتر است از بودن با زن ستیزه گر و جنگجوی. mnSشریران فدیه عادلان می شوند و خیانتکاران به عوض راستان. 0Q~}}^||[{{(zyyxxFwwvfuuHtt)ss/rqqjpp5oo]mmellbkjjZii;hgffEe[ddcbbraah``b__f^^m^]\\y\ [ZZ YY XXWwVVVUU8TSSSRQQFPP=OONNNYMMLLL/KK\JJbIIH>GlFEEDCBBmAU@?? >=/<;;Q:e9g876M5K43210/..1-),++ *)/(()''&/%%$$.#"!!< )~4y8#D]\*A < p lG"j0}و آن دولت از حادثه بد ضایع شد و پسری آورد اما چیزی در دست خود نداشت. .U بلایی سخت بود که آن را زیر آفتاب دیدم یعنی دولتی که صاحبش آن را برای ضرر خود نگاه داشته بود. 3_ خواب عمله شیرین است خواه کم و خواه زیاد بخورد؛ اما سیری مرد دولتمند او را نمی گذارد که بخوابد. M چون نعمت زیاده شود، خورندگانش زیاد می شوند؛ و به جهت مالکش چه منفعت است غیر از آنکه آن را به چشم خود می بیند؟ M آنکه نقره را دوست دارد از نقره سیر نمی شود، و هر که توانگری را دوست دارد از دخل سیر نمی شود.این نیز بطالت است. }s و منفعت زمین برای همه است بلکه مزرعه، پادشاه را نیز خدمت می کند. 9اگر ظلم را بر فقیران و برکندن انصاف و عدالت را در کشوری بینی ، از این امر مشوش مباش، زیرا آنکه بالاتر از بالا است، ملاحظه می کند، و حضرت اعلی فوق ایشان است. زیرا که این از کثرت خوابها و اباطیل و کثرت سخنان است؛ لیکن تو از خدا بترس. yمگذار که دهانت جسد تو را خطاکار سازد؛ و در حضور فرشته مگو که این سهوا شده است. چرا خدا به سبب قول تو غضبناک شده، عمل دستهایت را باطل سازد؟ h~Iبهتر است که نذر ننمایی از اینکه نذر نموده، وفا نکنی. G}چون برای خدا نذر نمایی در وفای آن تاخیر منما زیرا که او از احمقان خشنود نیست؛ پس به آنچه نذر کردی وفا نما. w|gزیرا خواب از کثرت مشقت پیدا می شود و آواز احمق از کثرت سخنان. d{Aبا دهان خود تعجیل منما و دلت برای گفتن سخنی به حضور خدا نشتابد زیرا خدا در آسمان است و تو بر زمین هستی ؛ پس سخنانت کم باشد. z 3چون به خانه خدا بروی، پای خود را نگاه دار، زیرا تقرب جستن به جهت استماع، از گذرانیدن قربانی های احمقان بهتر است، چونکه ایشان نمی دانند که عمل بد می کنند. y/و تمامی قوم یعنی همه کسانی را که او بر ایشان حاکم شود انتها نیست. لیکن اعقاب ایشان به او رغبت ندارند. به درستی که این نیز بطالت و در پی باد زحمت کشیدن است.-xSدیدم که تمامی زندگانی که زیر آسمان راه می روند، بطرف آن پسر دوم که بجای او برخیزد، می شوند. )wKزیرا که او از زندان به پادشاهی بیرون می آید و آنکه به پادشاهی مولود شده است فقیر می گردد. v+ جوان فقیر و حکیم از پادشاه پیر و خرف که پذیرفتن نصیحت را دیگر نمی داند بهتر است. Du و اگر کسی بر یکی از ایشان حمله آورد، هر دو با او مقاومت خواهند نمود. و ریسمان سه لا بزودی گسیخته نمی شود. ~tu و اگر دو نفر نیز بخوابند، گرم خواهند شد اما یک نفر چگونه گرم شود. _s7 زیرا اگر بیفتند، یکی از آنها رفیق خود را خواهد برخیزانید. لکن وای بر آن یکی که چون بیفتد دیگری نباشد که او را برخیزاند. wrg دو از یک بهترند چونکه ایشان را از مشقتشان اجرت نیکو می باشد؛ gqGیکی هست که ثانی ندارد و او را پسری یا برادری نیست و مشقتش را انتها نی و چشمش نیز از دولت سیر نمی شود. و می گوید از برای که زحمت کشیده، جان خود را از نیکویی محروم سازم؟ این نیز بطالت و مشقّت سخت است. cp?پس برگشته ، بطالت دیگر را زیر آسمان ملاحظه نمودم. oیک کف پر از راحت از دو کف پر از مشقّت و در پی باد زحمت کشیدن بهتر است. tnaمرد کاهل دستهای خود را بر هم نهاده، گوشت خویشتن را می خورد. bm=و تمامی ِ محنت و هر کامیابی را دیدم که برای انسان باعث حسد از همسایه او می باشد. و آن نیز بطالت و در پی باد زحمت کشیدن است. Zl-و کسی را که تا بحال بوجود نیامده است، از هر دو ایشان بهتر دانستم چونکه عمل بد را که زیر آفتاب کرده می شود، ندیده است. )kKو من مردگانی را که قبل از آن مرده بودند، بیشتر از زندگانی که تا بحال زنده اند آفرین گفتم. bj ?پس من برگشته ، تمامی ظلمهایی را که زیر آفتاب کرده می شود، ملاحظه کردم. و اینک اشکهای مظلومان و برای ایشان تسلی دهنده ای نبود! و زور بطرف جفا کنندگان ایشان بود اما برای ایشان تسلی دهنده ای نبود! باغها و فردوسها به جهت خود ساختم و در آنها هر قسم درخت میوه دار غرس نمودم. !=;کارهای عظیم برای خود کردم و خانه ها برای خود ساختم و تاکستانها به جهت خود غرس نمودم. r<]در دل خود غور کردم که بدن خود را با شراب بپرورم، با آنکه دل من مرا به حکمت (ارشاد نماید) و حماقت را بدست آورم تا ببینم که برای بنی آدم چه چیز نیکو است که آن را زیر آسمان در تمامی ایام عمر خود به عمل آورند. v;eدرباره خنده گفتم که مجنون است و درباره شادمانی که چه می کند. O: من در دل خود گفتم: اﻵن بیا تا تو را به عیش و عشرت بیازمایم؛ پس سعادتمندی را ملاحظه نما. و اینک آن نیز بطالت بود. 9 زیرا که در کثرت حکمت کثرت غم است و هر که عِلم را بیفزاید، حزن را می افزاید.J8 و دل خود را بر دانستن حکمت و دانستن حماقت و جهالت مشغول ساختم. پس فهمیدم که این نیز در پی باد زحمت کشیدن است. 7 !در دل خود تفکر نموده، گفتم: اینک من حکمت را به غایت افزودم، بیشتر از همگانی که قبل از من بر اورشلیم بودند؛ و دل من حکمت و معرفت را بسیار دریافت نمود؛ _6 9کج را راست نتوان کرد و ناقص را بشمار نتوان آورد. ;5 qو تمامی کارهایی را که زیر آسمان کرده می شود، دیدم که اینک همه آنها بطالت و در پی باد زحمت کشیدن است. 4 + و دل خود را بر آن نهادم که در هر چیزی که زیر آسمان کرده می شود، با حکمت تفحص و تجسس نمایم. این مشقت سخت است که خدا به بنی آدم داده است که به آن زحمت بکشند. g3 I من که جامعه هستم بر اسرائیل در اورشلیم پادشاه بودم، N2  ذکری از پیشینیان نیست، و از آیندگان نیز که خواهند آمد، نزد آنانی که بعد از ایشان خواهند آمد، ذکری نخواهد بود. 71 i آیا چیزی هست که درباره اش گفته شود ببین این تازه است؟ در دهرهایی که قبل از ما بود آن چیز قدیم بود. @0 { آنچه بوده است همان است که خواهد بود، و آنچه شده است همان است که خواهد شد و زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست. M/ همه چیزها پر از خستگی است که انسان آن را بیان نتواند کرد. چشم از دیدن سیر نمی شود و گوش از شنیدن مملو نمی گردد. L. جمیع نهرها به دریا جاری می شود اما دریا پر نمی گردد؛ به مکانی که نهرها از آن جاری شد به همان جا باز برمی گردد. :- oباد بطرف جنوب می رود و بطرف شمال دور می زند؛ دورزنان دورزنان می رود و باد به مدارهای خود برمی گردد. , آفتاب طلوع می کند و آفتاب غروب می کند و به جایی که از آن طلوع نمود می شتابد. + }یک طبقه می روند و طبقه دیگر می آیند و زمین تا به ابد پایدار می ماند. p* [انسان را از تمامی مشقتش که زیر آسمان می کشد چه منفعت است؟ s) aباطل اباطیل، جامعه می گوید، باطل اباطیل، همه چیز باطل است. X( -کلام جامعه بن داود که در اورشلیم پادشاه بود: |'qوی را از ثمره دستهایش بدهید و اعمالش او را نزد دروازه ها بستاید.&)جمال، فریبنده و زیبایی ، باطل است، اما زنی که از خداوند می ترسد ممدوح خواهد شد. %{دختران بسیار اعمال صالحه نمودند، اما تو بر جمیع ایشان برتری داری. $}پسرانش برخاسته ، او را خوشحال می گویند، و شوهرش نیز او را می ستاید. t#aبه رفتار اهل خانه خود متوجه می شود، و خوراک کاهلی نمی خورد. y"kدهان خود را به حکمت می گشاید، و تعلیم محبتآمیز بر زبان وی است. e!Cقوت و عزت، لباس او است، و درباره وقت آینده می خندد.  {جامه های کتان ساخته آنها را می فروشد، و کمربندها به تاجران می دهد. |qشوهرش در دربارها معروف می باشد، و در میان مشایخ ولایت می نشیند. برای خود اسبابهای زینت می سازد. لباسش از کتان نازک و ارغوان می باشد. )به جهت اهل خانه اش از برف نمی ترسد، زیرا که جمیع اهل خانه او به اطلس ملبس هستند. "=کفهای خود را برای فقیران مبسوط می سازد، و دستهای خویش را برای مسکینان دراز می نماید. wgدستهای خود را به دوک دراز می کند، و انگشتهایش چرخ را می گیرد. xiتجارت خود را می بیند که نیکو است، و چراغش در شب خاموش نمی شود. oWکمر خود را با قوت می بندد، و بازوهای خویش را قوی می سازد. %درباره مزرعه فکر کرده، آن را می خرد، و از کسب دستهای خود تاکستان غرس می نماید. $Aوقتی که هنوز شب است برمی خیزد، و به اهل خانه اش خوراک و به کنیزانش حصه ایشان را می دهد. nUاو مثل کشتیهای تجار است، که خوراک خود را از دور می آورد. nU پشم و کتان را می جوید. و به دستهای خود با رغبت کار می کند.hI برایش تمامی روزهای عمر خود، خوبی خواهد کرد و نه بدی. jM دل شوهرش بر او اعتماد دارد، و محتاج منفعت نخواهد بود. }s زن صالحه را کیست که پیدا تواند کرد؟ قیمت او از لعلها گرانتر است.  دهان خود را باز کرده، به انصاف داوری نما، و فقیر و مسکین را دادرسی فرما. ucدهان خود را برای گنگان باز کن، و برای دادرسی جمیع بیچارگان. تا بنوشند و فقر خود را فراموش کنند، و مشقت خویش را دیگر بیاد نیاورند. wمسکرات را به آنانی که مشرف به هلاکتند بده و شراب را به تلخ جانان، مبادا بنوشند و فرایض را فراموش کنند، و داوری جمیع ذلیلان را منحرف سازند. H  پادشاهان را نمی شاید ای لموئیل، پادشاهان را نمی شاید که شراب بنوشند، و نه امیران را که مسکرات را بخواهند.  !قوت خود را به زنان مده، و نه طریقهای خویش را به آنچه باعث هلاکت پادشاهان است.  }چه گویم ای پسر من، چه گویم ای پسر رحم من! و چه گویم ای پسر نذرهای من! h  Kکلام لموئیل پادشاه، پیغامی که مادرش به او تعلیم داد. ^5!زیرا چنانکه از فشردن شیر، پنیر بیرون می آید، و از فشردن بینی ، خون بیرون می آید، همچنان از فشردن غضب نزاع بیرون می آید.'G اگر از روی حماقت خویشتن را برافراشته ای و اگر بد اندیشیده ای، پس دست بر دهان خود بگذار؛ a;تازی و بز نر، و پادشاه که با او مقاومت نتوان کرد. |qشیر که در میان حیوانات تواناتر است، و از هیچکدام روگردان نیست؛ ucسه چیز است که خوش خرام است، بلکه چهار چیز که خوشقدم می باشد: |qچلپاسه ها به دستهای خود می گیرند و در قصرهای پادشاهان می باشند. xiملخها را پادشاهی نیست، اما جمیع آنها دسته دسته بیرون می روند.wgونکها طایفه ناتوانند، اما خانه های خود را در صخره می گذارند. مورچه ها طایفه بی قوتند، لیکن خوراک خود را در تابستان ذخیره می کنند؛ }sچهار چیز است که در زمین بسیار کوچک است، لیکن بسیار حکیم می باشد: ~به سبب زن مکروهه چون منکوحه شود، و کنیز وقتی که وارث خاتون خود گردد. w}gبه سبب غلامی که سلطنت می کند، و احمقی که از غذا سیر شده باشد، |به سبب سه چیز زمین متزلزل می شود، و به سبب چهار که آنها را تحمل نتواند کرد: {+همچنان است طریق زن زانیه ؛ می خورد و دهان خود را پاک می کند و می گوید گناه نکردم. z9طریق عقاب در هوا و طریق مار بر صخره، و راه کشتی در میان دریا و راه مرد با دختر باکره. yسه چیز است که برای من زیاده عجیب است، بلکه چهار چیز که آنها را نتوانم فهمید: exCچشمی که پدر را استهزا می کند و اطاعت مادر را خوار می شمارد، غرابهای وادی آن را خواهند کند و بچه های عقاب آن را خواهند خورد. w#هاویه و رحم نازاد، و زمینی که از آب سیر نمی شود، و آتش که نمی گوید که کافی است. Dvزالو را دو دختر است که بده بده می گویند. سه چیز است که سیر نمی شود، بلکه چهار چیز که نمی گوید که کافی است: |uqگروهی می باشند که دندانهایشان شمشیرها است، و دندانهای آسیای ایشان کاردها تا فقیران را از روی زمین و مسکینان را از میان مردمان بخورند. t گروهی می باشند که چشمانشان چه قدر بلند است، و مژگانشان چه قدر برافراشته. s گروهی می باشند که در نظر خود پاک اند، اما از نجاست خود غسل نیافته اند. r گروهی می باشند که پدر خود را لعنت می نمایند، و مادر خویش را برکت نمی دهند. wqg بنده را نزد آقایش متهم مساز، مبادا تو را لعنت کند و مجرم شوی. Zp- مبادا سیر شده، تو را انکار نمایم و بگویم که خداوند کیست. و مبادا فقیر شده، دزدی نمایم، و اسم خدای خود را به باطل برم. )oKبطالت و دروغ را از من دور کن، مرا نه فقر ده و نه دولت. به خوراکی که نصیب من باشد مرا بپرور،nدو چیز از تو درخواست نمودم، آنها را قبل از آنکه بمیرم از من بازمدار: vmeبه سخنان او چیزی میفزا، مبادا تو را توبیخ نماید و تکذیب شوی. plYتمامی کلمات خدا مصفی ' است. او به جهت متوکلان خود سپر است. kwکیست که به آسمان صعود نمود و از آنجا نزول کرد؟ کیست که باد را در مشت خود جمع نمود؟ و کیست که آب را در جامه بند نمود؟ کیست که تمامی اقصای زمین را استوار ساخت؟ نام او چیست و پسر او چه اسم دارد؟ بگو اگر اطلاع داری. djAمن حکمت را نیاموخته ام و معرفت قدوس را ندانسته ام. liQیقینا من از هر آدمی وحشی تر هستم، و فهم انسان را ندارم. h کلمات و پیغام آکور بن یاقه. وحی آن مرد به ایتیئیل یعنی به ایتیئیل و اکال. g9مرد ظالم نزد عادلان مکروه است، و هر که در طریق، مستقیم است نزد شریران مکروه می باشد.~fuبسیاری لطف حاکم را می طلبند، اما داوری انسان از جانب خداوند است. e#ترس از انسان دام می گستراند، اما هر که بر خداوند توکل نماید سرافراز خواهد شد. $dAهر که با دزد معاشرت کند، خویشتن را دشمن دارد، زیرا که لعنت می شنود و اعتراف نمی نماید. yckتکبر شخص او را پست می کند، اما مرد حلیمدل، به جلال خواهد رسید. ybkمرد تندخو نزاع برمی انگیزاند، و شخص کجخلق در تقصیر می افزاید. }asهر که خادم خود را از طفولیت به ناز می پرورد، آخر پسر او خواهد شد. `+آیا کسی را می بینی که در سخن گفتن عجول است؟ امید بر احمق زیاده است از امید بر او. |_qخادم، محض سخن متنبه نمی شود، زیرا اگر چه بفهمد اجابت نمی نماید. ^+جایی که رؤیا نیست قوم گردنکش می شوند، اما خوشابحال کسی که شریعت را نگاه می دارد.]#پسر خود را تادیب نما که تو را راحت خواهد رسانید، و به جان تو لذات خواهد بخشید. "\=چون شریران افزوده شوند تقصیر زیاده می گردد، اما عادلان، افتادن ایشان را خواهند دید. [-چوب و تنبیه ، حکمت می بخشد، اما پسری که بی لگام باشد، مادر خود را خجل خواهد ساخت. Z/پادشاهی که مسکینان را به راستی داوری نماید، کرسی وی تا به ابد پایدار خواهد ماند. Y' فقیر و ظالم با هم جمع خواهند شد، و خداوند چشمان هر دو ایشان را روشن خواهد ساخت. yXk حاکمی که به سخنان دروغ گوش گیرد، جمیع خادمانش شریر خواهند شد. W احمق تمامی خشم خود را ظاهر می سازد، اما مرد حکیم به تاخیر آن را فرومی نشاند. V مردان خونریز از مرد کامل نفرت دارند، اما راستان سلامتی جان او را طالبند. U5 اگر مرد حکیم با احمق دعوی دارد، خواه غضبناک شود خواه بخندد، او را راحت نخواهد بود. Tاستهزا کنندگان شهر را به آشوب می آورند، اما حکیمان خشم را فرومی نشانند. Sمرد عادل دعوی فقیر را درک می کند، اما شریر برای دانستن آن فهم ندارد. vReدر معصیت مرد شریر دامی است، اما عادل ترنم و شادی خواهد نمود. Q}شخصی که همسایه خود را چاپلوسی می کند، دام برای پایهایش می گستراند. P%پادشاه ولایت را به انصاف پایدار می کند، اما مرد رشوه خوار آن را ویران می سازد. LOکسی که حکمت را دوست دارد، پدر خویش را مسرور می سازد؛ اما کسی که با فاحشه ها معاشرت کند اموال را تلف می نماید. *NMچون عادلان افزوده گردند قوم شادی می کنند، اما چون شریران تسلط یابند مردم ناله می نمایند. ~'}|{zWyxw>-=<<;;7::998e77+66)54443F2200i/..2-D,)+*):(''%%F##3""4!O ]~7 ]0H'5*M17 ? 9 i V O);Dm0S سلیمان پادشاه تخت روانی برای خویشتن از چوب لبنان ساخت. #/?همگی ایشان شمشیر گرفته و جنگ آزموده هستند. شمشیر هر یک به سبب خوف شب بر رانش بسته است. .اینک تخت روان سلیمان است که شصت جبار از جباران اسرائیل به اطراف آن می باشند. 2-]این کیست که مثل ستونهای دود از بیابان برمی آید و به مر و بخور و به همه عطریات تاجران معطر است؟ \,1ای دختران اورشلیم، شما را به غزالها و آهوهای صحرا قسم می دهم که محبوب مرا تا خودش نخواهد بیدار مکنید و برمینگیزانید. + از ایشان چندان پیش نرفته بودم که او را که جانم دوست می دارد، یافتم. و او را گرفته ، رها نکردم تا به خانه مادر خود و به حجره والده خویش در آوردم. *9کشیکچیانی که در شهر گردش می کنند، مرا یافتند. گفتم که «آیا محبوب جان مرا دیده اید؟» Z)-گفتم اﻵن برخاسته ، در کوچه ها و شوارع شهر گشته ، او را که جانم دوست می دارد خواهم طلبید. او را جستجو کردم اما نیافتم. ( 5شبانگاه در بستر خود او را که جانم دوست می دارد طلبیدم. او را جستجو کردم اما نیافتم. 8'iای محبوب من، برگرد و تا نسیم روز بوزد و سایه ها بگریزد، (مانند) غزال یا بچه آهو بر کوههای باتر باش.z&mمحبوبم از آن من است و من از آن وی هستم. در میان سوسنها می چراند. G%شغالها، شغالهای کوچک را که تاکستانها را خراب می کنند برای ما بگیرید، زیرا که تاکستانهای ما گل آورده است. $ای کبوتر من که در شکافهای صخره و در ستر سنگهای خارا هستی ، چهره خود را به من بنما و آوازت را به من بشنوان زیرا که آواز تو لذیذ و چهرهات خوشنما است. K# درخت انجیر میوه خود را می رساند و موها گل آورده، رایحه خوش می دهد. ای محبوبه من و ای زیبایی من، برخیز و بیا.» "' گلها بر زمین ظاهر شده و زمان الحان رسیده و آواز فاخته در ولایت ما شنیده می شود. f!E زیرا اینک زمستان گذشته و باران تمام شده و رفته است.   محبوب من مرا خطاب کرده، گفت: «ای محبوبه من و ای زیبایی من برخیز و بیا. kO محبوب من مانند غزال یا بچه آهو است. اینک او در عقب دیوار ما ایستاده، از پنجره ها می نگرد و از شبکه ها خویشتن را نمایان می سازد. ykآواز محبوب من است، اینک بر کوهها جستان و بر تلها خیزان می آید. \1ای دختران اورشلیم، شما را به غزالها و آهوهای صحرا قسم می دهم که محبوب مرا تا خودش نخواهد بیدار نکنید و برنینگیزانید. lQدست چپش در زیر سر من است و دست راستش مرا در آغوش می کشد. $Aمرا به قرصهای کشمش تقویت دهید و مرا به سیبها تازه سازید، زیرا که من از عشق بیمار هستم. a;مرا به میخانه آورد و علم وی بالای سر من محبت بود. jMچنانکه سیب در میان درختان جنگل، همچنان محبوب من در میان پسران است. در سایه وی به شادمانی نشستم و میوه اش برای کامم شیرین بود. {oچنانکه سوسن در میان خارها همچنان محبوبه من در میان دختران است. E من نرگس شارون و سوسن وادیها هستم. f Gتیرهای خانه ما از سرو آزاد است و سقف ما از چوب صنوبر.o Yاینک تو زیبا و شیرین هستی ای محبوب من و تخت ما هم سبز است.  )اینک تو زیبا هستی ای محبوبه من، اینک تو زیبا هستی و چشمانت مثل چشمان کبوتر است. k Qمحبوب من، برایم مثل خوشه بان در باغهای عینجدی می باشد. x k محبوب من، مرا مثل طبله مر است که در میان پستانهای من می خوابد. r _ چون پادشاه بر سفره خود می نشیند، سنبل من بوی خود را می دهد. b ? زنجیرهای طلا با حبه های نقره برای تو خواهیم ساخت. w i رخسارهایت به جواهرها و گردنت به گردنبندها چه بسیار جمیل است. } u ای محبوبه من، تو را به اسبی که در ارابه فرعون باشد تشبیه داده ام. :  oای جمیلتر از زنان، اگر نمی دانی ، در اثر گله ها بیرون رو و بزغاله هایت را نزد مسکنهای شبانان بچران. c  Aای حبیب جان من، مرا خبر ده که کجا می چرانی و در وقت ظهر گله را کجا می خوابانی؟ زیرا چرا نزد گله های رفیقانت مثل آواره گردم. (  Kبر من نگاه نکنید چونکه سیه فام هستم، زیرا که آفتاب مرا سوخته است. پسران مادرم بر من خشم نموده، مرا ناطور تاکستانها ساختند، اما تاکستان خود را دیده بانی ننمودم. (  Kای دختران اورشلیم، من سیه فام اما جمیل هستم، مثل خیمه های قیدار و مانند پرده های سلیمان. (  Kمرا بکش تا در عقب تو بدویم. پادشاه مرا به حجله های خود آورد. از تو وجد و شادی خواهیم کرد. محبت تو را از شراب زیاده ذکر خواهیم نمود. تو را از روی خلوص دوست می دارند. 8 kعطرهای تو بوی خوش دارد و اسم تو مثل عطر ریخته شده می باشد. بنابراین دوشیزگان، تو را دوست می دارند.  او مرا به بوسه های دهان خود ببوسد. زیرا که محبت تو از شراب نیکوتر است. = yغزل غزلها که از آن سلیمان است. + زیرا خدا هر عمل را با هر کار مخفی خواه نیکو و خواه بد باشد، به محاکمه خواهد آورد.1[ پس ختم تمام امر را بشنویم. از خدا بترس و اوامر او را نگاه دار چونکه تمامی تکلیف انسان این است. :m و علاوه بر اینها، ای پسر من پند بگیر. ساختنِ کتابهای بسیار انتها ندارد و مطالعه زیاد، تعب بدن است. P سخنان حکیمان مثل سکه ای گاورانی است و کلمات ارباب جماعت مانند میخهای محکم شده می باشد، که از یک شبان داده شود. #? جامعه تفحص نمود تا سخنان مقبول را پیدا کند و کلمات راستی را که به استقامت مکتوب باشد. `9 و دیگر چونکه جامعه حکیم بود باز هم، معرفت را به قوم تعلیم می داد و تفکر نموده، غور رسی می کرد و مثلهای بسیار تالیف نمود. [/ باطل اباطیل جامعه می گوید: همه چیز بطالت است. ~/ و خاک به زمین برگردد به طوری که بود، و روح نزد خدا که آن را بخشیده بود رجوع نماید. B}} قبل از آنکه مفتول نقره گسیخته شود و کاسه طلا شکسته گردد و سبو نزد چشمه خرد شود و چرخ بر چاه منکسر گردد، G| و از هر بلندی بترسند و خوفها در راه باشد و درخت بادام شکوفه آورد و ملخی بار سنگین باشد و اشتها بریده شود. چونکه انسان به خانه جاودانی خود می رود و نوحه گران در کوچه گردش می کنند. 0{Y و درها در کوچه بسته شود و آواز آسیاب پست گردد و از صدای گنجشک برخیزد و جمیع مغنیات ذلیل شوند. z! در روزی که محافظان خانه بلرزند و صاحبان قوت، خویشتن را خم نمایند و دستاس کنندگان چونکه کم اند باز ایستند و آنانی که از پنجره ها می نگرند تاریک شوند. y% قبل از آنکه آفتاب و نور و ماه و ستارگان تاریک شود و ابرها بعد از باران برگردد؛ `x ; پس آفریننده خود را در روزهای جوانی ات بیاد آور قبل از آنکه روزهای بلا برسد و سالها برسد که بگویی مرا از اینها خوشی نیست. !w; پس غم را از دل خود بیرون کن و بدی را از جسد خویش دور نما زیرا که جوانی و شباب باطل است.Lv ای جوان در وقت شباب خود شادمان باش و در روزهای جوانی ات دلت تو را خوش سازد و در راههای قلبت و بر وفق رؤیت چشمانت سلوک نما، لیکن بدان که به سبب این همه خدا تو را به محاکمه خواهد آورد. #u? هر چند انسان سالهای بسیار زیست نماید و در همه آنها شادمان باشد، لیکن باید روزهای تاریکی را به یاد آورد چونکه بسیار خواهد بود. پس هر چه واقع می شود بطالت است. rt] البته روشنایی شیرین است و دیدن آفتاب برای چشمان نیکو است. s% بامدادان تخم خود را بکار و شامگاهان دست خود را باز مدار زیرا تو نمی دانی کدام یک از آنها این یا آن کامیاب خواهد شد یا هر دو آنها مثل هم نیکو خواهد گشت. irK چنانکه تو نمی دانی که راه باد چیست یا چگونه استخوانها در رحم زن حامله بسته می شود؛ همچنین عمل خدا را که صانع کل است نمی فهمی. q آنکه به باد نگاه می کند، نخواهد کشت و آنکه به ابرها نظر نماید، نخواهد دروید. vpe اگر ابرها پر از باران شود، آن را بر زمین می باراند و اگر درخت بسوی جنوب یا بسوی شمال بیفتد، در همانجا که درخت افتاده است خواهد ماند. o7 نصیبی به هفت نفر بلکه به هشت نفر ببخش زیرا که نمی دانی چه بلا بر زمین واقع خواهد شد. n  نان خود را بروی آبها بینداز، زیرا که بعد از روزهای بسیار آن را خواهی یافت. m پادشاه را در فکر خود نیز نفرین مکن و دولتمند را در اطاق خوابگاه خویش لعنت منما زیرا که مرغ هوا آواز تو را خواهد برد و بالدار، امر را شایع خواهد ساخت.2l] بزم به جهت لهو و لعب می کنند و شراب زندگانی را شادمان می سازد، اما نقره همه چیز را مهیا می کند. wkg از کاهلی سقف خراب می شود و از سستی ِ دستها، خانه آب پس می دهد. Hj خوشابحال تو ای زمین هنگامی که پادشاه تو پسر نجبا است و سرورانت در وقتش برای تقویت می خورند و نه برای مستی. i وای بر تو ای زمین وقتی که پادشاه تو طفل است و سرورانت صبحگاهان می خورند. h محنت احمقان ایشان را خسته می سازد چونکه نمی دانند چگونه به شهر باید رفت. pgY احمق سخنان بسیار می گوید، اما انسان آنچه را که واقع خواهد شد نمی داند؛ و کیست که او را از آنچه بعد از وی واقع خواهد شد مخبر سازد؟ f ابتدای سخنان دهانش حماقت است و انتهای گفتارش دیوانگی موذی می باشد. vee سخنان دهان حکیم فیض بخش است، اما لبهای احمق خودش را می بلعد. {do اگر مار پیش از آنکه افسون کنند بگزد، پس افسونگر چه فایده دارد؟ 6ce اگر آهن کند باشد و دمش را تیز نکنند، باید قوت زیاده بکار آورد؛ اما حکمت به جهت کامیابی مفید است. )bK آنکه سنگها را می کند، از آنها مجروح می شود و آنکه درختان را می برد از آنها در خطر می افتد. a آنکه چاه می کند در آن می افتد و آنکه دیوار را می شکافد، مار وی را می گزد. v`e غلامان را بر اسبان دیدم و امیران را مثل غلامان بر زمین روان. _ جهالت بر مکانهای بلند برافراشته می شود و دولتمندان در مکان اسفل می نشینند. ^y بدیای هست که زیر آفتاب دیده ام مثل سهوی که از جانب سلطان صادر شود. 3]_ اگر خشم پادشاه بر تو انگیخته شود، مکان خود را ترک منما زیرا که تسلیم، خطایای عظیم را می نشاند. \ و نیز چون احمق به راه می رود، عقلش ناقص می شود و به هر کس می گوید که احمق هستم.e[C دل مرد حکیم بطرف راستش مایل است و دل احمق بطرف چپش. %Z E مگسهای مرده روغن عطار را متعفن و فاسد می سازد، و اندک حماقتی از حکمت و عزت سنگینتر است. Y حکمت از اسلحه جنگ بهتر است. اما یک خطاکار نیکویی بسیار را فاسد تواند نمود.2X] سخنان حکیمان که به آرامی گفته شود، از فریاد حاکمی که در میان احمقان باشد زیاده مسموع می گردد. 3W_ آنگاه من گفتم حکمت از شجاعت بهتر است، هر چند حکمت این فقیر را خوار شمردند و سخنانش را نشنیدند. ?Vw و در آن شهر مردی فقیرِ حکیم یافت شد، که شهر را به حکمت خود رهانید، اما کسی آن مرد فقیر را بیاد نیاورد. XU) شهری کوچک بود که مردان در آن قلیل العدد بودند و پادشاهی بزرگ بر آن آمده، آن را محاصره نمود و سنگرهای عظیم برپا کرد. lTQ و نیز این حکم را در زیر آفتاب دیدم و آن نزد من عظیم بود: `S9 و چونکه انسان نیز وقت خود را نمی داند، پس مثل ماهیانی که در تور سخت گرفتار و گنجشکانی که در دام گرفته می شوند، همچنان بنی آدم به وقت نامساعد، هر گاه آن بر ایشان ناگهان بیفتد، گرفتار می گردند. OR برگشتم و زیر آفتاب دیدم که مسابقت برای تیزروان و جنگ برای شجاعان و نان نیز برای حکیمان و دولت برای فهیمان و نعمت برای عالمان نیست، زیرا که برای جمیع ایشان وقتی و اتفاقی واقع می شود. Q هر چه دستت به جهت عمل نمودن بیابد، همان را با توانایی خود به عمل آور چونکه در عالم اموات که به آن می روی نه کار و نه تدبیر و نه علم و نه حکمت است. TP! جمیع روزهای عمر باطل خود را که او تو را در زیر آفتاب بدهد، با زنی که دوست می داری در جمیع روزهای بطالت خود خوش بگذران. زیرا که از حیات خود و از زحمتی که زیر آفتاب می کشی نصیب تو همین است. _O7 لباس تو همیشه سفید باشد و بر سر تو روغن کم نشود. PN پس رفته ، نان خود را به شادی بخور و شراب خود را به خوشدلی بنوش چونکه خدا اعمال تو را قبل از این قبول فرموده است. lMQ هم محبت و هم نفرت و حسد ایشان، حال نابود شده است و دیگر تا به ابد برای ایشان از هر آنچه زیر آفتاب کرده می شود، نصیبی نخواهد بود.jLM زانرو که زندگان می دانند که باید بمیرند، اما مردگان هیچ نمی دانند و برای ایشان دیگر اجرت نیست چونکه ذکر ایشان فراموش می شود. %KC زیرا برای آنکه با تمامی زندگان می پیوندد، امید هست چونکه سگ زنده از شیر مرده بهتر است. uJc در تمامی اعمالی که زیر آفتاب کرده می شود، از همه بدتر این است که یک واقعه بر همه می شود؛ و اینکه دل بنی آدم از شرارت پر است و مادامی که زنده هستند، دیوانگی در دل ایشان است و بعد از آن به مردگان می پیوندند. CI همه چیز برای همه کس مساوی است. برای عادلان و شریران یک واقعه است؛ برای خوبان و طاهران و نجسان؛ برای آنکه ذبح می کند و برای آنکه ذبح نمی کند واقعه یکی است. چنانکه نیکانند همچنان گناهکارانند؛ و آنکه قسم می خورد و آنکه از قسم خوردن می ترسد مساوی اند. LH  زیرا که جمیع این مطالب را در دل خود نهادم و این همه را غور نمودم که عادلان و حکیمان و اعمال ایشان در دست خداست. خواه محبت و خواه نفرت، انسان آن را نمی فهمد. همه چیز پیش روی ایشان است. 6Geآنگاه تمامی صنعت خدا را دیدم که انسان، کاری را که زیر آفتاب کرده می شود، نمی تواند درک نماید و هر چند انسان برای تجسس آن زیاده تر تفحص نماید، آن را کمتر درک می نماید؛ و اگر چه مرد حکیم نیز گمان برد که آن را می داند، اما آن را درک نخواهد نمود. F چونکه دل خود را بر آن نهادم تا حکمت را بفهمم و تا شغلی را که بر روی زمین کرده شود ببینم (چونکه هستند که شب و روز خواب را به چشمان خود نمی بینند)، ZE-آنگاه شادمانی را مدح کردم زیرا که برای انسان زیر آسمان چیزی بهتر از این نیست که بخورد و بنوشد و شادی نماید و این در تمامی ایّام عمرش که خدا در زیر آفتاب به وی دهد، در محنتش با او باقی ماند. EDبطالتی هست که بر روی زمین کرده می شود، یعنی عادلان هستند که بر ایشان مثل عمل شریران واقع می شود و شریراناند که بر ایشان مثل عمل عادلان واقع می شود. پس گفتم که این نیز بطالت است. ,CQ اما برای شریر سعادتمندی نخواهد بود و مثل سایه ، عمر دراز نخواهد کرد چونکه از خدا نمی ترسد. B} اگر چه گناهکار صد مرتبه شرارت ورزد و عمر دراز کند، معهذا می دانم برای آنانی که از خدا بترسند و به حضور وی خائف باشند، سعادتمندی خواهد بود. FA چونکه فتوی بر عمل بد بزودی مجرا نمی شود، از این جهت دل بنی آدم در اندرون ایشان برای بدکرداری جازم می شود. q@[ و همچنین دیدم که شریران دفن شدند، و آمدند و از مکان مقدس رفتند و در شهری که در آن چنین عمل نمودند، فراموش شدند. این نیز بطالت است. f?E این همه را دیدم و دل خود را بر هر عملی که زیر آفتاب کرده شود مشغول ساختم، وقتی که انسان بر انسان به جهت ضررش حکمرانی می کند. >کسی نیست که بر روح تسلط داشته باشد تا روح خود را نگاه دارد و کسی بر روز موت تسلط ندارد؛ و در وقت جنگ مرخصی نیست و شرارت صاحبش را نجات نمی دهد. !=;زیرا آنچه را که واقع خواهد شد او نمی داند؛ و کیست که او را خبر دهد که چگونه خواهد شد؟ <زیرا که برای هر مطلب وقتی و قانونی است چونکه شرارت انسان بر وی سنگین است. ;9هر که حکم را نگاه دارد هیچ امر بد را نخواهد دید. و دل مرد حکیم وقت و قانون را می داند. z:mجایی که سخن پادشاه است قوت هست و کیست که به او بگوید چه می کنی؟ '9Gشتاب مکن تا از حضور وی بروی و در امر بد جزم منما زیرا که او هر چه می خواهد به عمل می آورد. ~8uمن تو را می گویم حکم پادشاه را نگاه دار و این را به سبب سوگند خدا. U7 %کیست که مثل مرد حکیم باشد و کیست که تفسیر امر را بفهمد؟ حکمت روی انسان را روشن می سازد و سختی چهره او تبدیل می شود. "6=همانا این را فقط دریافتم که خدا آدمی را راست آفرید، اما ایشان مخترعات بسیار طلبیدند.65eکه جان من تا به حال آن را جستجو می کند و نیافتم. یک مرد از هزار یافتم اما از جمیع آنها زنی نیافتم. #4?جامعه می گوید که اینک چون این را با آن مقابله کردم تا نتیجه را دریابم این را دریافتم، 33_و دریافتم که زنی که دلش دامها و تله ها است و دستهایش کمندها می باشد، چیز تلختر از موت است. هر که مقبول خدا است، از وی رستگار خواهد شد اما خطاکار گرفتار وی خواهد گردید. Q2پس برگشته دل خود را بر معرفت و بحث و طلب حکمت و عقل مشغول ساختم تا بدانم که شرارت حماقت است و حماقت دیوانگی است. y1kآنچه هست، دور و بسیار عمیق است. پس کیست که آن را دریافت نماید؟ 0این همه را با حکمت آزمودم و گفتم به حکمت خواهم پرداخت اما آن از من دور بود. {/oزیرا دلت می داند که تو نیز بسیار بارها دیگران را لعنت نموده ای. -.Sو نیز به همه سخنانی که گفته شود دل خود را منه ، مبادا بنده خود را که تو را لعنت می کند بشنوی. v-eزیرا مرد عادلی در دنیا نیست که نیکویی ورزد و هیچ خطا ننماید. ,حکمت مرد حکیم را توانایی می بخشد بیشتر از ده حاکم که در یک شهر باشند. S+نیکو است که به این متمسک شوی و از آن نیز دست خود را برنداری زیرا هر که از خدا بترسد، از این هر دو بیرون خواهد آمد. n*Uو به افراط شریر مباش و احمق مشو مبادا پیش از اجلت بمیری. ))پس گفتم به افراط عادل مباش و خود را زیاده حکیم مپندار مبادا خویشتن را هلاک کنی. Y(+این همه را در روزهای بطالت خود دیدم. مرد عادل هست که در عدالتش هلاک می شود و مرد شریر هست که در شرارتش عمر دراز دارد. 'در روز سعادتمندی شادمان باش و در روز شقاوت تامل نما زیرا خدا این را به ازاء آن قرار داد که انسان هیچ چیز را که بعد از او خواهد شد دریافت نتواند کرد. &5 اعمال خدا را ملاحظه نما زیرا کیست که بتواند آنچه را که او کج ساخته است راست نماید؟ 8%i زیرا که حکمت ملجایی است و نقره ملجایی ؛ اما فضیلت معرفت این است که حکمت صاحبانش را زندگی می بخشد. t$a حکمت مثل میراث نیکو است بلکه به جهت بینندگان آفتاب نیکوتر. %#C مگو چرا روزهای قدیم از این زمان بهتر بود، زیرا که در این خصوص از روی حکمت سؤال نمی کنی. "y در دل خود به زودی خشمناک مشو زیرا خشم در سینه احمقان مستقر می شود. x!iانتهای امر از ابتدایش بهتر است؛ و دل حلیم از دل مغرور نیکوتر.   به درستی که ظلم، مرد حکیم را جاهل می گرداند و رشوه، دل را فاسد می سازد. }زیرا خنده احمقان مثل صدای خارها در زیر دیگ است و این نیز بطالت است. c?شنیدن عتاب حکیمان بهتر است از شنیدن سرود احمقان، mSدل حکیمان در خانه ماتم است و دل احمقان در خانه شادمانی .zmحزن از خنده بهتر است زیرا که از غمگینی ِ صورت، دل اصلاح می شود. V%رفتن به خانه ماتم از رفتن به خانه ضیافت بهتر است زیرا که این آخرت همه مردمان است و زندگان این را در دل خود می نهند. j Oنیکنامی از روغن معطر بهتر است و روز ممات از روز ولادت. W' زیرا کیست که بداند چه چیز برای زندگانی انسان نیکو است، در مدت ایامِ حیات باطلِ وی که آنها را مثل سایه صرف می نماید؟ و کیست که انسان را از آنچه بعد از او زیر آفتاب واقع خواهد شد مخبر سازد؟   چونکه چیزهای بسیار هست که بطالت را می افزاید. پس انسان را چه فضیلت است؟ xi هر چه بوده است به اسم خود از زمان قدیم مسمی شده است و دانسته شده است که او آدم است و به آن کسی که از آن تواناتر است منازعه نتواند نمود.   رؤیت چشم از شهوت نفس بهتر است. این نیز بطالت و در پی باد زحمت کشیدن است. Mزیرا که مرد حکیم را از احمق چه برتری است؟ و برای فقیری که می داند چه طور پیش زندگان سلوک نماید، چه فایده است؟ wتمامی مشقّت انسان برای دهانش می باشد؛ و معهذا جان او سیر نمی شود. "=و اگر هزار سال بلکه دو چندان آن زیست کند و نیکویی را نبیند، آیا همه به یکجا نمی روند؟ oWو آفتاب را نیز ندید و ندانست. این بیشتر از آن آرامی دارد. ~uزیرا که این به بطالت آمد و به تاریکی رفت و نام او در ظلمت مخفی شد. I اگر کسی صد پسر بیاورد و سالهای بسیار زندگانی نماید، به طوری که ایام سالهایش بسیار باشد اما جانش از نیکویی سیر نشود و برایش جنازه ای برپا نکنند، می گویم که سقط شده از او بهتر است. Z-کسی که خدا به او دولت و اموال و عزت دهد، به حدی که هر چه جانش آرزو کند برایش باقی نباشد، اما خدا او را قوت نداده باشد که از آن بخورد بلکه مرد غریبی از آن بخورد. این نیز بطالت و مصیبت سخت است. j Oمصیبتی هست که زیر آفتاب دیدم و آن بر مردمان سنگین است: * Mزیرا روزهای عمر خود را بسیار به یاد نمی آورد چونکه خدا او را از شادی دلش اجابت فرموده است. و نیز هر انسانی که خدا دولت و اموال به او ببخشد و او را قوت عطا فرماید که از آن بخورد و نصیب خود را برداشته ، از محنت خود مسرور شود، این بخشش خدا است. o Wاینک آنچه من دیدم که خوب و نیکو می باشد، این است که انسان در تمامی ایام عمر خود که خدا آن را به او می بخشد بخورد و بنوشد و از تمامی مشقتی که زیر آسمان می کشد، به نیکویی تمتع ببرد زیرا که نصیبش همین است.  و تمامی ایام خود را در تاریکی می خورد و با بیماری و خشم، بسیار محزون می شود. j Mو این نیز بلای سخت است که از هر جهت چنانکه آمد همچنین خواهد رفت؛ و او را چه منفعت خواهد بود از اینکه در پی باد زحمت کشیده است؟ eCچنانکه از رحم مادرش بیرون آمد، همچنان برهنه به حالتی که آمد خواهد برگشت و از مشقت خود چیزی نخواهد یافت که به دست خود ببرد. p6~H})|L{zzVyyex{wwvRuu_ttKs]rpoodnmlkkjji}hhgLfee-dccbEaa`P_^^S]\[[ZZ&YY#XJWW:VUTSSRQPONMMLqKJJCIHHG^F>EDCCBVA@?>>1=P w"سرود محبوب خود را درباره تاکستانش برای محبوب خود بسرایم. محبوب من تاکستانی در تلی بسیار بارور داشت، 1O["و در وقت روز سایه بانی به جهت سایه از گرما و به جهت ملجاء و پناهگاه از طوفان و باران خواهد بود. N "خداوند بر جمیع مساکن کوه صهیون و بر محفلهایش ابر و دود در روز و درخشندگی آتش مشتعل در شب خواهد آفرید، زیرا که بر تمامی جلال آن پوششی خواهد بود. MM"هنگامی که خداوند چرک دختران صهیون را بشوید و خون اورشلیم را به روح انصاف و روح سوختگی را از میانش رفع نماید، {Lo"و واقع می شود که هرکه در صهیون باقی ماند و هر که در اورشلیم ترک شود، مقدس خوانده خواهد شد یعنی هرکه در اورشلیم در دفتر حیات مکتوب باشد. )KK"در آن روز شاخه خداوند زیبا و جلیل و میوه زمین به جهت ناجیان اسرائیل فخر و زینت خواهد بود. J "و در آن روز هفت زن به یک مرد متمسک شده، خواهند گفت: «نان خود را خواهیم خورد و رخت خود را خواهیم پوشید، فقط نام تو بر ما خوانده شود و عار ما را بردار.» I"و دروازه های وی ناله و ماتم خواهند کرد، و او خراب شده، بر زمین خواهد نشست.^H5"مردانت به شمشیر و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد. +GO"و واقع می شود که به عوض عطریات، عفونت خواهد شد و به عوض کمربند، ریسمان و به عوض مویهای بافته ، کلی و به عوض سینه بند، زنار پلاس و به عوض زیبایی ، سوختگی خواهد بود. YF+"و آینه ها و کتان نازک و عمامه ها و برقعها را. UE#"و رخوت نفیسه و رداها و شالها و کیسه ها را، @D{"و انگشترها و حلقه های بینی را، oCW"و دستارها و زنجیرها و کمربندها و عطردانها و تعویذها را، NB"و گوشواره ها و دستبندها و روبندها را، A"و در آن روز خداوند زینت خلخالها و پیشانی بندها و هلالها را دور خواهد کرد. 3@_"بنابراین خداوند فرق سر دختران صهیون را کل خواهد ساخت و خداوند عورت ایشان را برهنه خواهد نمود. &?E"و خداوند می گوید: «از این جهت که دختران صهیون متکبرند و با گردن افراشته و غمزات چشم راه می روند و به ناز می خرامند و به پایهای خویش خلخالها را به صدا می آورند.» ?>w"خداوند یهوه صبایوت می گوید: «شما را چه شده است که قوم مرا می کوبید و رویهای فقیران را خرد می نمایید؟» ={"خداوند با مشایخ قوم خود و سروران ایشان به محاکمه درخواهد آمد، زیرا شما هستید که تاکستانها را خورده اید و غارت فقیران در خانه های شما است. v<e" خداوند برای محاجه برخاسته و به جهت داوری قومها ایستاده است. ;-" و اما قوم من، کودکان بر ایشان ظلم می کنند و زنان بر ایشان حکمرانی می نمایند. ای قوم من، راهنمایان شما گمراه کنندگانند و طریق راههای شما را خراب می کنند. %:C" وای بر شریران که ایشان را بدی خواهد بود چونکه مکافات دست ایشان به ایشان کرده خواهد شد. %9C" عادلان را بگویید که ایشان را سعادتمندی خواهد بود زیرا از ثمره اعمال خویش خواهند خورد. 18[" سیمای رویهای ایشان به ضد ایشان شاهد است و مثل سدوم گناهان خود را فاش کرده، آنها را مخفی نمی دارند. وای بر جانهای ایشان زیرا که به جهت خویشتن شرارت را بعمل آورده اند. u7c"زیرا اورشلیم خراب شده و یهودا منهدم گشته است، از آن جهت که لسان و افعال ایشان به ضد خداوند می باشد تا چشمان جلال او را به ننگ آورند. u6c"در آن روز او آواز خود را بلند کرده، خواهد گفت: «من علاج کننده نتوانم شد زیرا در خانه من نه نان و نه لباس است پس مرا حاکم قوم مسازید.» Z5-"چون شخصی به برادر خویش در خانه پدرش متمسک شده، بگوید: «تو را رخوت هست؟ پس حاکم ما شو و این خرابی در زیر دست تو باشد»، [4/"و قوم مظلوم خواهند شد، هرکس از دست دیگری و هرشخص از همسایه خویش. و اطفال بر پیران و پستان بر شریفان تمرد خواهند نمود. 3"و اطفال را بر ایشان حاکم خواهم ساخت و کودکان بر ایشان حکمرانی خواهند نمود. 2"و سرداران پنجاهه و شریفان و مشیران و صنعتگران ماهر و ساحران حاذق را. x1i"و شجاعان و مردان جنگی و داوران و انبیا و فالگیران و مشایخ را، Z0 /"زیرا اینک خداوند یهوه صبایوت پایه و رکن را از اورشلیم و یهودا، یعنی تمامی پایه نان و تمامی پایه آب را دور خواهد کرد، '/G"شما از انسانی که نفس او در بینی اش می باشد، دست برکشید زیرا که او به چه چیز محسوب می شود؟v.e"تا به مغاره های صخره ها و شکافهای سنگ خارا داخل شوند، به سبب ترس خداوند و کبریای جلال وی هنگامی که او برخیزد تا زمین را متزلزل سازد. \-1"در آن روز مردمان، بتهای نقره و بتهای طلای خود را که برای عبادت خویش ساخته اند، نزد موش کوران و خفاشها خواهند انداخت، ,y"و ایشان به مغاره های صخره ها و حفره های خاک داخل خواهند شد، به سبب ترس خداوند و کبریای جلال وی هنگامی که او برخیزد تا زمین را متزلزل سازد. :+o"و بتها بالکل تلف خواهند شد. 2*]"و کبریای انسان خم شود و تکبر مردان پست خواهد شد. و در آن روز خداوند به تنهایی متعال خواهد بود، \)1"و برهمه کشتیهای ترشیش و برهمه مصنوعات مرغوب؛ I( "و بر هربرج مرتفع و بر هر حصار منیع؛ V'%"و بر همه کوههای عالی و بر جمیع تلهای بلند؛ ~&u" و بر همه سروهای آزاد بلند و رفیع لبنان و بر تمامی بلوطهای باشان؛ H% " زیرا که برای یهوه صبایوت روزی است که بر هرچیز بلند و عالی خواهد آمد و بر هرچیز مرتفع، و آنها پست خواهد شد؛ -$S" چشمان بلند انسان پست و تکبر مردان خم خواهد شد و در آن روز خداوند به تنهایی متعال خواهد بود. ##" از ترس خداوند و از کبریای جلال وی به صخره داخل شده، خویشتن را در خاک پنهان کن. z"m" و مردم خم شده و مردان پست می شوند. لهذا ایشان را نخواهی آمرزید. 1!["و زمین ایشان از بتها پر است؛ صنعت دستهای خویش را که به انگشتهای خود ساخته اند سجده می نمایند. o W"و زمین ایشان از نقره و طلا پر شده و خزاین ایشان را انتهایی نیست، و زمین ایشان از اسبان پر است و ارابه های ایشان را انتهایی نیست؛ zm"زیرا قوم خود یعنی خاندان یعقوب را ترک کرده ای، چونکه از رسوم مشرقی مملو و مانند فلسطینیان فالگیر شده اند و با پسران غربا دست زده اند، iK"ای خاندان یعقوب بیایید تا در نور خداوند سلوک نماییم. }"و او امتها را داوری خواهد نمود و قومهای بسیاری را تنبیه خواهد کرد و ایشان شمشیرهای خود را برای گاوآهن و نیزه های خویش را برای اره ها خواهند شکست و امتی بر امتی شمشیر نخواهد کشید و بار دیگر جنگ را نخواهند آموخت. "و قومهای بسیار عزیمت کرده، خواهند گفت: «بیایید تا به کوه خداوند و به خانه خدای یعقوب برآییم تا طریقهای خویش را به ما تعلیم دهد و به راههای وی سلوک نماییم.» زیرا که شریعت از صهیون و کلام خداوند از اورشلیم صادر خواهد شد.  "و در ایام آخر واقع خواهد شد که کوه خانه خداوند برقله کوهها ثابت خواهد شد و فوق تلها برافراشته خواهد گردید و جمیع امتها بسوی آن روان خواهند شد. f G"کلامی که اشعیا ابن آموص درباره یهودا و اورشلیم دید. M "و مرد زورآور پرزه کتان و عملش شعله خواهد شد و هردوی آنها با هم سوخته خواهند گردید و خاموش کننده ای نخواهد بود. "زیرا شما مثل بلوطی که برگش پژمرده و مانند باغی که آب نداشته باشد خواهید شد. T #"زیرا ایشان از درختان بلوطی که شما خواسته بودید خجل خواهند شد و از باغاتی که شما برگزیده بودید رسوا خواهند گردید. 3 a"و هلاکت عاصیان و گناهکاران با هم خواهد شد و آنانی که خداوند را ترک نمایند، نابود خواهند گردید. v g"صهیون به انصاف فدیه داده خواهد شد و انابت کنندگانش به عدالت. [ 1"و داوران تو را مثل اول و مشیران تو را مثل ابتدا خواهم برگردانید و بعد از آن، به شهر عدالت و قریه امین مسمی ' خواهی شد.» / Y"و دست خود را بر تو برگردانیده، درد تو را بالکل پاک خواهم کرد، و تمامی ریمت را دور خواهم ساخت. p ["بنابراین، خداوند یهوه صبایوت، قدیر اسرائیل می گوید: «هان من از خصمان خود استراحت خواهم یافت و از دشمنان خویش انتقام خواهم کشید. , S"سروران تو متمرد شده و رفیق دزدان گردیده، هریک از ایشان رشوه را دوست می دارند و در پی هدایا می روند. یتیمان را دادرسی نمی نمایند و دعوی بیوه زنان نزد ایشان نمی رسد. l S"نقره تو به درد مبدل شده، و شراب تو از آب ممزوج گشته است. ; q"شهر امین چگونه زانیه شده است. آنکه از انصاف مملو می بود و عدالت در وی سکونت می داشت، اما حال قاتلان. * O"اما اگر ابا نموده، تمرد کنید، شمشیر شما را خواهد خورد»، زیرا که دهان خداوند چنین می گوید. u  e"اگر خواهش داشته ، اطاعت نمایید، نیکویی زمین را خواهید خورد.   '"خداوند می گوید: «بیایید تا با همدیگر محاجه نماییم. اگر گناهان شما مثل ارغوان باشد مانند برف سفید خواهد شد و اگر مثل قرمز سرخ باشد، مانند پشم خواهد شد. V  '"نیکوکاری را بیاموزید و انصاف را بطلبید. مظلومان را رهایی دهید، یتیمان را دادرسی کنید و بیوه زنان را حمایت نمایید. *  O"خویشتن را شسته ، طاهر نمایید و بدی اعمال خویش را از نظر من دور کرده، از شرارت دست بردارید.   %"هنگامی که دستهای خود را دراز می کنید، چشمان خود را از شما خواهم پوشانید و چون دعای بسیار می کنید، اجابت نخواهم نمود زیرا که دستهای شما پر از خون است. 7 i"غره ها و عیدهای شما را جان من نفرت دارد؛ آنها برای من بار سنگین است که از تحمل نمودنش خسته شده ام. e E" هدایای باطل دیگر میاورید. بخور نزد من مکروه است و غره ماه و سبت و دعوت جماعت نیز. گناه را با محفل مقدس نمی توانم تحمل نمایم. A }" وقتی که می آیید تا به حضور من حاضر شوید، کیست که این را از دست شما طلبیده است که دربار مرا پایمال کنید؟  '" خداوند می گوید از کثرت قربانی های شما مرا چه فایده است؟ از قربانی های سوختنی قوچها و پیه پرواریها سیر شده ام و به خون گاوان و بره ها و بزها رغبت ندارم.  -" ای حاکمان سدوم کلام خداوند را بشنوید و ای قوم عموره شریعت خدای ما را گوش بگیرید. ) M" اگر یهوه صبایوت بقیه اندکی برای ما وا نمی گذاشت، مثل سدوم می شدیم و مانند عموره می گشتیم. 5 e"و دختر صهیون مثل سایه بان در تاکستان و مانند کپر در بوستان خیار و مثل شهر محاصره شده، متروک است. w i"ولایت شما ویران و شهرهای شما به آتش سوخته شده است. غریبان، زمین شما را در نظر شما می خورند و آن مثل واژگونی بیگانگان خراب گردیده است. j O"از کف پا تا به سر در آن تندرستی نیست بلکه جراحت و کوفتگی و زخم متعفن، که نه بخیه شده و نه بسته گشته و نه با روغن التیام شده است.  "چرا دیگر ضرب یابید و زیاده فتنه نمایید؟ تمامی سر بیمار است و تمامی دل مریض. ~ 1"وای بر امت خطاکار و قومی که زیر بار گناه می باشند و بر ذریت شریران و پسران مفسد. خداوند را ترک کردند و قدوس اسرائیل را اهانت نمودند و بسوی عقب منحرف شدند. 1} ]"گاو مالک خویش را و الاغ آخور صاحب خود را می شناسد، اما اسرائیل نمی شناسند و قوم من فهم ندارند. T| #"ای آسمان بشنو و ای زمین گوش بگیر زیرا خداوند سخن می گوید. پسران پروردم و برافراشتم اما ایشان بر من عصیان ورزیدند. R{ !"رؤیای اشعیا ابن آموص که آن را درباره یهودا و اورشلیم، در روزهای عزیا و یوتام و آحاز و حزقیا، پادشاهان یهودا دید. {zoای محبوب من، فرار کن و مثل غزال یا بچه آهو بر کوههای عطریات باش.y# ای (محبوبه ) که در باغات می نشینی ، رفیقان آواز تو را می شنوند، مرا نیز بشنوان. Jx  تاکستانم که از آن من است پیش روی من می باشد. برای تو ای سلیمان هزار و برای ناطوران میوه اش، دویست خواهد بود. @wy سلیمان تاکستانی در بعل هامون داشت و تاکستان را به ناطوران سپرد، که هر کس برای میوه اش هزار نقره بدهد. &vE من دیوار هستم و پستانهایم مثل برجها است. لهذا در نظر او از جمله یابندگان سلامتی شده ام. Ou اگر دیوار می بود، بر او برج نقره ای بنا می کردیم؛ و اگر دروازه می بود، او را به تخته های سرو آزاد می پوشانیدیم. 8tiما را خواهری کوچک است که پستان ندارد. به جهت خواهر خود در روزی که او را خواستگاری کنند، چه بکنیم؟ s!آبهای بسیار محبت را خاموش نتواند کرد و سیلها آن را نتواند فرو نشانید. اگر کسی تمامی اموال خانه خویش را برای محبت بدهد، آن را البته خوار خواهند شمرد. r)مرا مثل خاتم بر دلت و مثل نگین بر بازویت بگذار، زیرا که محبت مثل موت زورآور است و غیرت مثل هاویه ستمکیش می باشد. شعله هایش شعله های آتش و لهیب یهوه است. qاین کیست که بر محبوب خود تکیه کرده، از صحرا برمی آید؟ زیر درخت سیب تو را برانگیختم که در آنجا مادرت تو را زایید. در آنجا والده تو را درد زه گرفت. /pWای دختران اورشلیم شما را قسم می دهم که محبوب مرا تا خودش نخواهد بیدار نکنید و برنینگیزانید. qo[دست چپ او زیر سر من می بود و دست راستش مرا در آغوش می کشید. ^n5تو را رهبری می کردم و به خانه مادرم در می آوردم تا مرا تعلیم می دادی تا شراب ممزوج و عصیر انار خود را به تو می نوشانیدم. bm ?کاش که مثل برادر من که پستانهای مادر مرا مکید می بودی، تا چون تو را بیرون می یافتم، تو را می بوسیدم و مرا رسوا نمی ساختند. `l9 مهر گیاهها بوی خود را می دهد و نزد درهای ما، هر قسم میوه نفیس تازه و کهنه هست که آنها را برای تو ای محبوب من جمع کرده ام. vke و صبح زود به تاکستانها برویم و ببینیم که آیا انگور گل کرده و گلهایش گشوده و انارها گل داده باشد. در آنجا محبت خود را به تو خواهم داد. pjY بیا ای محبوب من به صحرا بیرون برویم، و در دهات ساکن شویم. [i/ من از آن محبوب خود هستم و اشتیاق وی بر من است. ,hQ و دهان تو مانند شراب بهترین برای محبوبم که به ملایمت فرو رود و لبهای خفتگان را متکلم سازد. Tg!گفتم که به درخت خرما برآمده، شاخه هایش را خواهم گرفت. و پستانهایت مثل خوشه های انگور و بوی نفس تو مثل سیبها باشد. fاین قامت تو مانند درخت خرما و پستانهایت مثل خوشه های انگور می باشد. wegای محبوبه ، چه بسیار زیبا و چه بسیار شیرین به سبب لذتها هستی. d)سرت بر تو مثل کرمل و موی سرت مانند ارغوان است. و پادشاه در طرههایش اسیر می باشد. ac;گردن تو مثل برج عاج و چشمانت مثل برکه های حشبون نزد دروازه بیت ربیم. بینی تو مثل برج لبنان است که بسوی دمشق مشرف می باشد. Lbدو پستان تو مثل دو بچه توأم غزال است. Gaناف تو مثل کاسه مدور است که شراب ممزوج در آن کم نباشد. بر تو توده گندم است که سوسنها آن را احاطه کرده باشد. V` 'ای دختر مرد شریف، پایهایت در نعلین چه بسیار زیبا است. حلقه های رانهایت مثل زیورها می باشد که صنعت دست صنعتگر باشد. ._U برگرد، برگرد ای شولمیت برگرد، برگرد تا بر تو بنگریم. در شولمیت چه می بینی؟ مثل محفل دو لشکر.~^u بی آنکه ملتفت شوم که ناگاه جانم مرا مثل عرابه های عمیناداب ساخت. >]u به باغ درختان جوز فرود شدم تا سبزیهای وادی را بنگرم و ببینم که آیا مو شکوفه آورده و انار گل کرده است. 3\_ این کیست که مثل صبح می درخشد؟ و مانند ماه جمیل و مثل آفتاب طاهر و مانند لشکر بیدقدار مهیب است؟ +[O اما کبوتر من و کامله من یکی است. او یگانه مادر خویش و مختاره والده خود می باشد. دختران او را دیده، خجسته گفتند. ملکه ها و متعه ها بر او نگریستند و او را مدح نمودند. `Z9شصت ملکه و هشتاد متعه و دوشیزگان بیشماره هستند. ]Y3شقیقه هایت در عقب برقع تو مانند پاره انار است. RXدندانهایت مانند گله گوسفندان است که از شستن برآمده باشند. و همگی آنها توأم زاییده و در آنها یکی هم نازاد نباشد. VW%چشمانت را از من برگردان زیرا آنها بر من غالب شده است. مویهایت مثل گله بزها است که بر جانب کوه جلعاد خوابیده باشند. "V=ای محبوبه من، تو مثل ترصه جمیل و مانند اورشلیم زیبا و مثل لشکرهای بیدقدار مهیب هستی. U من از آن محبوب خود و محبوبم از آن من است. در میان سوسنها گله را می چراند. -TSمحبوب من به باغ خویش و نزد باغچه های بلسان فرود شده است، تا در باغات بچراند و سوسنها بچیند. +S Qمحبوب تو کجا رفته است ای زیباترین زنان؟ محبوب تو کجا توجه نموده است تا او را با تو بطلبیم؟ 8Riدهان او بسیار شیرین و تمام او مرغوبترین است. این است محبوب من و این است یار من، ای دختران اورشلیم.>Quساقهایش ستونهای مرمر بر پایه های زر ناب مؤسس شده، سیمایش مثل لبنان و مانند سروهای آزاد برگزیده است. ,PQدستهایش حلقه های طلاست که به زبرجد منقش باشد و بر او عاج شفاف است که به یاقوت زرد مرصع بود. 8Oi رخسارهایش مثل باغچه بلسان و پشته های ریاحین می باشد. لبهایش سوسنها است که از آنها مر صافی می چکد. N چشمانش کبوتران نزد نهرهای آب است، با شیر شسته شده و در چشمخانه خود نشسته. M سر او طلای خالص است و زلفهایش به هم پیچیده و مانند غراب سیاه فام است. pLY محبوب من سفید و سرخ فام است، و بر هزارها افراشته شده است. jKM ای زیباترین زنان، محبوب تو از سایر محبوبان چه برتری دارد و محبوب تو را بر سایر محبوبان چه فضیلت است که ما را چنین قسم می دهی؟ 2J]ای دختران اورشلیم، شما را قسم می دهم که اگر محبوب مرا بیابید، وی را گویید که من مریض عشق هستم. MIکشیکچیانی که در شهر گردش می کنند مرا یافتند، بزدند و مجروح ساختند. دیده بانهای حصارها برقع مرا از من گرفتند. H+به جهت محبوب خود باز کردم؛ اما محبوبم روگردانیده، رفته بود. چون او سخن می گفت جان از من بدر شده بود. او را جستجو کردم و نیافتم او را خواندم و جوابم نداد. ;Goمن برخاستم تا در را به جهت محبوب خود باز کنم، و از دستم مر و از انگشتهایم مر صافی بر دسته قفل بچکید. F محبوب من دست خویش را از سوراخ در داخل ساخت و احشایم برای وی به جنبش آمد. E/رخت خود را کندم چگونه آن را بپوشم؟ پایهای خود را شستم چگونه آنها را چرکین نمایم؟ mDSمن در خواب هستم اما دلم بیدار است. آواز محبوب من است که در را می کوبد (و می گوید): «از برای من باز کن ای خواهر من! ای محبوبه من و کبوترم و ای کامله من! زیرا که سر من از شبنم و زلفهایم از ترشحات شب پر است.» SC !ای خواهر و عروس من، به باغ خود آمدم. مر خود را با عطرهایم چیدم. شانه عسل خود را با عسل خویش خوردم. شراب خود را با شیر خویش نوشیدم. ای دوستان بخورید، و ای یاران بنوشید، و به سیری بیاشامید. iBKای باد شمال، برخیز و ای باد جنوب، بیا. بر باغ من بوز تا عطرهایش منتشر شود. محبوب من به باغ خود بیاید و میوه نفیسه خود را بخورد.pAYچشمه باغها و برکه آب زنده و نهرهایی که از لبنان جاری است. @/سنبل و زعفران و نی و دارچینی با انواع درختان کندر، مر و عود با جمیع عطرهای نفیسه. q?[ نهالهایت بستان انارها با میوه های نفیسه و بان و سنبل است. z>m خواهر و عروس من، باغی بسته شده است. چشمه مقفل و منبع مختوم است. .=U ای عروس من، لبهای تو عسل را می چکاند زیر زبان تو عسل و شیر است و بوی لباست مثل بوی لبنان است. U<# ای خواهر و عروس من، محبتهایت چه بسیار لذیذ است. محبتهایت از شراب چه بسیار نیکوتر است و بوی عطرهایت از جمیع عطرها. ;' ای خواهر و عروس من، دلم را به یکی از چشمانت و به یکی از گردنبندهای گردنت ربودی. e:Cبیا با من از لبنان ای عروس، با من از لبنان بیا. از قله امانه از قله شنیر و حرمون از مغاره های شیرها و از کوههای پلنگها بنگر. h9Iای محبوبه من، تمامی تو زیبا می باشد. در تو عیبی نیست. 8yتا نسیم روز بوزد و سایه ها بگریزد. به کوه مر و به تل کندر خواهم رفت.}7sدو پستانت مثل دو بچه توأم آهو می باشد که در میان سوسنها می چرند، G6گردنت مثل برج داود است که به جهت سلاح خانه بنا شده است و در آن هزار سپر یعنی همه سپرهای شجاعان آویزان است. $5Aلبهایت مثل رشته قرمز و دهانت جمیل است و شقیقه هایت در عقب برقع تو مانند پاره انار است. X4)دندانهایت مثل گله گوسفندان پشم بریده که از شستن برآمده باشند و همگی آنها توأم زاییده و در آنها یکی هم نازاد نباشد. 3 /اینک تو زیبا هستی ای محبوبه من، اینک تو زیبا هستی و چشمانت از پشت برقع تو مثل چشمان کبوتر است و موهایت مثل گله بزها است که بر جانب کوه جلعاد خوابیده اند. i2K ای دختران صهیون، بیرون آیید و سلیمان پادشاه را ببینید، با تاجی که مادرش در روز عروسی وی و در روز شادی دلش آن را بر سر وی نهاد.E1 ستونهایش را از نقره و سقفش را از طلا و کرسی اش را از ارغوان ساخت، و وسطش به محبت دختران اورشلیم معرق بود. !!~}||+{zyy xwv^uu-trqIp_o*n2m(l%k\j;=O" منسی افرایم را و افرایم منسی را و هر دوی ایشان بضد یهودا متحد می شوند. با اینهمه غضب او برگردانیده نشده و دست او هنوز دراز است.J= " از جانب راست می ربایند و گرسنه می مانند و از طرف چپ می خورند و سیر نمی شوند و هرکس گوشت بازوی خود را می خورد. 0<Y" از غضب یهوه صبایوت زمین سوخته شده است و قوم، هیزم آتش گشته اند و کسی بر برادر خود شفقت ندارد. K;" زیرا که شرارت مثل آتش می سوزاند و خار و خس را می خورد، و در بوته های جنگل افروخته شده، دود غلیظ پیچان می شود. :" از این سبب خداوند از جوانان ایشان مسرور نخواهد شد و بر یتیمان و بیوه زنان ایشان ترحم نخواهد نمود. چونکه جمیع ایشان منافق و شریرند و هر دهانی به حماقت متکلم می شود با اینهمه غضب او برگردانیده نشده و دست او هنوز دراز است. 9" زیرا که هادیان این قوم ایشان را گمراه می کنند و پیروان ایشان بلعیده می شوند. 8{" مرد پیر و مرد شریف سر است و نبی ای که تعلیم دروغ می دهد، دم می باشد. 7" بنابراین خداوند سر و دم و نخل و نی را از اسرائیل در یک روز خواهد برید. 6" و این قوم بسوی زننده خودشان بازگشت ننموده و یهوه صبایوت را نطلبیده اند. 5'" ارامیان را از مشرق و فلسطینیان را از مغرب و ایشان اسرائیل را با دهان گشوده خواهند خورد. اما با این همه ، خشم او برگردانیده نشده و دست او هنوز دراز است. 49" بنابراین خداوند دشمنان رصین را بضد او خواهد برافراشت و خصمان او را خواهد برانگیخت. [3/" «خشتها افتاده است اما با سنگهای تراشیده بنا خواهیم نمود؛ چوبهای افراغ در هم شکست اما سرو آزاد بجای آنها می گذاریم.» $2A" و تمامی قوم خواهند دانست یعنی افرایم و ساکنان سامره که از غرور و تکبر دل خود می گویند: r1]" خداوند کلامی نزد یعقوب فرستاد و آن بر اسرائیل واقع گردید. C0" ترقی سلطنت و سلامتی او را بر کرسی داود و بر مملکت وی انتها نخواهد بود تا آن را به انصاف و عدالت از اﻵن تا ابداﻵباد ثابت و استوار نماید. غیرت یهوه صبایوت این را بجا خواهد آورد. /-" زیرا که برای ما ولدی زاییده و پسری به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سرور سلامتی خوانده خواهد شد. A.{" زیرا همه اسلحه مسلحان در غوغا است و رخوت ایشان به خون آغشته است، اما برای سوختن و هیزم آتش خواهند بود. .-U" زیرا که یوغ بار او را و عصای گردنش یعنی عصای جفا کننده وی را شکستی چنانکه در روز مدیان کردی. ,+" تو قوم را بسیار ساخته، شادی ایشان را زیاد گردانیدی. به حضور تو شادی خواهند کرد مثل شادمانی وقت درو و مانند کسانی که در تقسیم نمودن غنیمت وجد می نمایند. :+m" قومی که در تاریکی سالک می بودند، نور عظیمی خواهند دید و بر ساکنان زمین سایه موت نور ساطع خواهد شد. V* '" لیکن برای او که در تنگی می بود، تاریکی نخواهد شد. در زمان پیشین زمین زبولون و زمین نفتالی را ذلیل ساخت، اما در زمان آخر آن را به راه دریا به آن طرف اردن در جلیل امتها محترم خواهد گردانید. I) "و به زمین نظر خواهند انداخت و اینک تنگی و تاریکی و ظلمت پریشانی خواهد بود و به تاریکی غلیظ رانده خواهند شد.( "و با عسرت و گرسنگی در آن خواهند گشت و هنگامی که گرسنه شوند خویشتن را مشوش خواهند ساخت و پادشاه و خدای خود را لعنت کرده، به بالا خواهند نگریست. 7'g"به شریعت و شهادت (توجه نمایید) واگر موافق این کلام سخن نگویند، پس برای ایشان روشنایی نخواهد بود. I& "و چون ایشان به شما گویند که از اصحاب اجنه و جادوگرانی که جیک جیک و زمزم می کنند سؤال کنید، (گویید) «آیا قوم از خدای خود سؤال ننمایند و آیا از مردگان به جهت زندگان سؤال باید نمود؟» f%E"اینک من و پسرانی که خداوند به من داده است، از جانب یهوه صبایوت که در کوه صهیون ساکن است به جهت اسرائیل آیات و علامات هستیم. 5$c"و من برای خداوند که روی خود را از خاندان یعقوب مخفی می سازد انتظار کشیده، امیدوار او خواهم بود. i#K"شهادت را به هم بپیچ و شریعت را در شاگردانم مختوم ساز. 0"Y"و بسیاری از ایشان لغزش خورده، خواهند افتاد و شکسته شده و بدام افتاده، گرفتار خواهند گردید.» j!M"و او (برای شما) مکان مقدس خواهد بود اما برای هر دو خاندان اسرائیل سنگ مصادم و صخره لغزش دهنده و برای ساکنان اورشلیم دام و تله. g G" یهوه صبایوت را تقدیس نمایید و او ترس و خوف شما باشد. 2]" «هرآنچه را که این قوم فتنه می نامند، شما آن را فتنه ننامید و از ترس ایشان ترسان و خائف مباشید. +O" چونکه خداوند با دست قوی به من چنین گفت و مرا تعلیم داد که به راه این قوم سلوک ننمایم و گفت: !;" با هم مشورت کنید و باطل خواهد شد و سخن گویید و بجا آورده نخواهد شد زیرا خدا با ما است. " به هیجان آیید ای قومها و شکست خواهید یافت و گوش گیرید ای اقصای زمین و کمر خود را ببندید و شکست خواهید یافت. کمر خود را ببندید و شکست خواهید یافت. !"و بر یهودا تجاوز نموده، سیلان کرده، عبور خواهد نمود تا آنکه به گردنها برسد و بالهای خود را پهن کرده، طول و عرض ولایتت را ای عمانوئیل پر خواهد ساخت.» N"بنابراین اینک خداوند آبهای زورآور بسیار نهر یعنی پادشاه آشور و تمامی حشمت او را بر ایشان برخواهد آورد و او از جمیع جویهای خود برخواهد آمد و از تمامی کناره های خویش سرشار خواهد شد، @y"«چونکه این قوم آبهای شیلوه را که به ملایمت جاری می شود خوار شمرده، از رصین و پسر رملیا مسرور شده اند، T!"و خداوند بار دیگر مرا باز خطاب کرده، گفت: ^5"زیرا قبل از آنکه طفل بتواند ای پدرم و ای مادرم بگوید، اموال دمشق و غنیمت سامره را پیش پادشاه آشور به یغما خواهند برد.» H "پس من به نبیه نزدیکی کردم و او حامله شده، پسری زایید. آنگاه خداوند به من گفت: «او را مهیر شلال حاش بز بنام، "="و من شهود امین یعنی اوریای کاهن و زکریا ابن یبرکیا را به جهت خود برای شهادت می گیرم.» / Y"و خداوند مرا گفت: «لوحی بزرگ به جهت خود بگیر و بر آن با قلم انسان برای مهیر شلال حاش بز بنویس.  "و جمیع کوههایی که با بیل کنده می شد، از ترس خار و خس به آنجا نخواهند آمد بلکه گاوان را به آنجا خواهند فرستاد و گوسفندان آن را پایمال خواهند کرد.!;"با تیرها و کمانها مردم به آنجا خواهند آمد زیرا که تمامی زمین پر از خار و خس خواهد شد. )K"و در آن روز هر مکانی که هزار مو به جهت هزار پاره نقره داده می شد، پر از خار و خس خواهد بود. E"و از فراوانی شیری که می دهند کره خواهد خورد زیرا هرکه درمیان زمین باقی ماند، خوراکش کره و عسل خواهد بود. %"و در آن روز واقع خواهد شد که شخصی یک گاو جوان و دو گوسفند زنده نگاه خواهد داشت. )"و در آن روز خداوند به واسطه استره ای که از ماورای نهر اجیر می شود یعنی به واسطه پادشاه آشور، موی سر و موی پایها را خواهد تراشید و ریش هم سترده خواهد شد. P "و تمامی آنها برآمده، در وادیهای ویران و شکافهای صخره و بر همه بوته های خاردار و بر همه مرتعها فرود خواهند آمد. e C"و در آن روز واقع خواهد شد که خداوند برای مگسهایی که به کناره های نهرهای مصرند و زنبورهایی که در زمین آشورند صفیر خواهد زد. y"خداوند بر تو و بر قومت و بر خاندان پدرت ایامی را خواهد آورد که از ایامی که افرایم از یهودا جدا شد تا حال نیامده باشد یعنی پادشاه آشور را.» d A"زیرا قبل از آنکه پسر، ترک نمودن بدی و اختیار کردن خوبی را بداند، زمینی که شما از هر دو پادشاه آن می ترسید، متروک خواهد شد.  "کره و عسل خواهد خورد تا آنکه ترک کردن بدی و اختیار کردن خوبی را بداند. Z-"بنابراین خود خداوند به شما آیتی خواهد داد: اینک باکره حامله شده، پسری خواهد زایید و نام او را عمانوئیل خواهد خواند. Y+" گفت: «ای خاندان داود بشنوید! آیا شما را چیزی سهل است که مردمان را بیزار کنید بلکه می خواهید خدای مرا نیز بیزار کنید. hI" آحاز گفت: «نمی طلبم و خداوند را امتحان نخواهم نمود.» 7" «آیتی به جهت خود از یهوه خدایت بطلب. آن را یا از عمقها بطلب یا از اعلی ' علیین بالا.» T!" و خداوند بار دیگر آحاز را خطاب کرده، گفت: %C" و سر افرایم سامره و سر سامره پسر رملیا است و اگر باور نکنید هرآینه ثابت نخواهید ماند.» Y+"زیرا که سر ارام، دمشق و سر دمشق، رصین است و بعد از شصت و پنج سال افرایم شکسته می شود به طوری که دیگر قومی نخواهد بود.  "خداوند یهوه چنین می گوید که «این بجا آورده نمی شود و واقع نخواهد گردید. H "بر یهودا برآییم و آن را محاصره کرده، به جهت خویشتن تسخیر نماییم و پسر طبئیل را در آن به پادشاهی نصب کنیم.» "زیرا که ارام با افرایم و پسر رملیا برای ضرر تو مشورت کرده، می گویند: [~/"و وی را بگو: باحذر و آرام باش مترس و دلت ضعیف نشود از این دو دم مشعل دودافشان، یعنی از شدت خشم رصین و ارام و پسر رملیا. h}I" آنگاه خداوند به اشعیا گفت: «تو با پسر خود شآریاشوب به انتهای قنات برکه فوقانی به راه مزرعه گازر به استقبال آحاز بیرون شو.». s|_"و به خاندان داود خبر داده، گفتند که ارام در افرایم اردو زده اند، و دل او و دل مردمانش بلرزید به طوری که درختان جنگل از باد می لرزد. I{ "و در ایام آحاز بن یوتام بن عزیا پادشاه یهودا، واقع شد که رصین، پادشاه آرام و فقحبن رملیا، پادشاه اسرائیل، بر اورشلیم برآمدند تا با آن جنگ نمایند، اما نتوانستند آن را فتح نمایند. ,zQ" اما باز عشری در آن خواهد بود و آن نیز بار دیگر تلف خواهد گردید. مثل درخت بلوط و چنار که چون قطع می شود، کنده آنها باقی می ماند، همچنان ذریت مقدس کنده آن خواهد بود.»xyi" و خداوند مردمان را دور کند و در میان زمین خرابیهای بسیار شود. sx_" پس من گفتم: «ای خداوند تا به کی ؟» او گفت: «تا وقتی که شهرها ویران گشته ، غیر مسکون باشد و خانه ها بدون آدمی و زمین خراب و ویران شود. 8wi" دل این قوم را فربه ساز و گوشهای ایشان را سنگین نما و چشمان ایشان را ببند، مبادا با چشمان خود ببینند و با گوشهای خود بشنوند و با دل خود بفهمند و بازگشت نموده، شفا یابند.» Kv" گفت: «برو و به این قوم بگو البته خواهید شنید، اما نخواهید فهمید و هرآینه خواهید نگریست اما درک نخواهید کرد. \u" بنابراین قوم من به سبب عدم معرفت اسیر شده اند و شریفان ایشان گرسنه و عوام ایشان از تشنگی خشک گردیده. U[#" و در بزمهای ایشان عود و بربط و دف و نای و شراب می باشد. اما به فعل خداوند نظر نمی کنند و به عمل دستهای وی نمی نگرند. BZ}" وای بر آنانی که صبح زود برمی خیزند تا در پی مسکرات بروند، و شب دیر می نشینند تا شراب ایشان را گرم نماید Y" زیرا که ده جفت گاو زمین یک بت خواهد آورد و یک حومر تخم یک ایفه خواهد داد.» ZX-" یهوه صبایوت در گوش من گفت: «به درستی که خانه های بسیار خراب خواهد شد، و خانه های بزرگ و خوشنما غیرمسکون خواهد گردید. @~}} |:{zz+yy2xpwvuuPtsrqpp5o]nPmll:kbjihgfedEcc)b{aa__ ^H]\\ [ZYYsXPWgVgUxTSRQQPONMLKJIHGGFgEDDCaByA/@2?>=Z<6;:9978 7m655;4922A1?0?/5.-F,+E*)(S'O&G%#y"d!v zaO?sP , OJ@" و اینک فوج مردان و سواران جفت جفت می آیند و او مزید کرده، گفت: بابل افتاد افتاده است و تمامی تمثالهای تراشیده خدایانش را بر زمین شکسته اند.» P"پس او مثل شیر صدا زد که «ای آقا من دائما در روز بر محرس ایستاده ام و تمامی شب بر دیده بانگاه خود برقرار می باشم. )~K"و چون فوج سواران جفت جفت و فوج الاغان و فوج شتران را بیند آنگاه به دقت تمام توجه بنماید.» -}S"زیرا خداوند به من چنین گفته است: «برو و دیده بان را قرار بده تا آنچه را که بیند اعلام نماید. K|"سفره را مهیا ساخته و فرش را گسترانیده به اکل و شرب مشغول می باشند. ای سروران برخیزید و سپرها را روغن بمالید. {"دل من می طپید و هیبت مرا ترسانید. او شب لذت مرا برایم به خوف مبدل ساخته است. !z;"از این جهت کمر من از شدت درد پر شده است و درد زه مثل درد زنی که می زاید مرا درگرفته است. پیچ و تاب می خورم که نمی توانم بشنوم، مدهوش می شوم که نمی توانم ببینم. y3"رؤیای سخت برای من منکشف شده است، خیانت پیشه خیانت می کند و تاراج کننده تاراج می نماید. ای عیلام برآی و ای مدیان محاصره نما. تمام ناله آن را ساکت گردانیدم. 0x ["وحی درباره بیابان بحر: چنانکه گردباد در جنوب می آید، این نیز از بیابان از زمین هولناک می آید. +wO"و ساکنان این ساحل در آن روز خواهند گفت: اینک ملجای ما که برای اعانت به آن فرار کردیم تا از دست پادشاه آشور نجات یابیم چنین شده است، پس ما چگونه نجات خواهیم یافت؟»v7"و ایشان به سبب کوش که ملجای ایشان است و مصر که فخر ایشان باشد مضطرب و خجل خواهند شد. qu["بهمان طور پادشاه آشور اسیران مصر و جلاء وطنان کوش را از جوانان وپیران عریان و پابرهنه و مکشوف سرین خواهد برد تا رسوایی مصر باشد. Rt"و خداوند گفت: «چنانکه بنده من اشعیا سه سال عریان و پا برهنه راه رفته است تا آیتی و علامتی درباره مصر و کوش باشد، .sU"در آن وقت خداوند به واسطه اشعیا ابن آموص تکلم نموده، گفت: «برو و پلاس را از کمر خود بگشا و نعلین را از پای خود بیرون کن.» و او چنین کرده، عریان و پا برهنه راه می رفت. Er "در سالی که ترتان به اشدود آمد هنگامی که سرجون پادشاه آشور او را فرستاد، پس با اشدود جنگ کرده، آن را گرفت. Lq"زیرا که یهوه صبایوت آنها را برکت داده خواهد گفت قوم من مصر و صنعت دست من آشور و میراث من اسرائیل مبارک باشند.p#"در آن روز اسرائیل سوم مصر و آشور خواهد شد و آنها در میان جهان برکت خواهند بود. loQ"در آن روز شاهراهی از مصر به آشور خواهد بود و آشوریان به مصر و مصریان به آشور خواهند رفت و مصریان با آشوریان عبادت خواهند نمود. fnE"و خداوند مصریان را خواهد زد و به زدن شفا خواهد داد زیرا چون بسوی خداوند بازگشت نمایند ایشان را اجابت نموده، شفا خواهد داد. /mW"و خداوند بر مصریان معروف خواهد شد و در آن روز مصریان خداوند را خواهند شناخت و با ذبایح و هدایا او را عبادت خواهند کرد و برای خداوند نذر کرده، آن را وفا خواهند نمود. tla"و آن آیتی و شهادتی برای یهوه صبایوت در زمین مصر خواهد بود. زیرا که نزد خداوند به سبب جفا کنندگان خویش استغاثه خواهد نمود و او نجات دهنده و حمایت کننده ای برای ایشان خواهد فرستاد و ایشان را خواهد رهانید. #k?"در آن روز مذبحی برای خداوند در میان زمین مصر و ستونی نزد حدودش برای خداوند خواهد بود. aj;"در آن روز پنج شهر در زمین مصر به زبان کنعان متکلم شده، برای یهوه صبایوت قسم خواهند خورد و یکی شهر هلاکت نامیده خواهد شد. bi="و زمین یهودا باعث خوف مصر خواهد شد که هرکه ذکر آن را بشنود خواهد ترسید به سبب تقدیری که یهوه صبایوت بر آن مقدر نموده است. \h1"در آن روز اهل مصر مثل زنان می باشند و از حرکت دست یهوه صبایوت که آن را بر مصر به حرکت می آورد لرزان و هراسان خواهند شد. rg]"و مصریان را کاری نخواهد ماند که سر یا دم نخل یا بوریا بکند. f"و خداوند روح خیرگی در وسط آن آمیخته است که ایشان مصریان را در همه کارهای ایشان گمراه کرده اند، مثل مستان که در قی خود افتان و خیزان راه می روند. Je " سروران صوعن ابله شده و سروران نوف فریب خورده اند و آنانی که سنگ زاویه اسباط مصر هستند آن را گمراه کرده اند. ?dw" پس حکیمان تو کجایند تا ایشان تو را اطلاع دهند و بدانند که یهوه صبایوت درباره مصر چه تقدیر نموده است؟ c" سروران صوعن بالکل احمق می شوند و مشورت مشیران دانشمند فرعون وحشی می گردد. پس چگونه به فرعون می گویید که من پسر حکما و پسر پادشاهان قدیم می باشم. jbM" و ارکان او ساییده و جمیع مزدوران رنجیده دل خواهند شد. uac" و عاملان کتان شانه زده و بافندگان پارچه سفید خجل خواهند شد. k`O"و ماهی گیران ماتم می گیرند و همه آنانی که قلاب به نیل اندازند زاری می کنند و آنانی که دام بر روی آب گسترانند افسرده خواهند شد. 9_k"و مرغزاری که بر کنار نیل و بر دهنه نیل است و همه مزرعه های نیل خشک و رانده شده و نابود خواهد گردید. ^"و نهرها متعفن شده، جویهای ماصور کم شده می خشکد و نی و بوریا پژمرده خواهد شد. h]I"و آب از دریا (نیل) کم شده، نهر خراب و خشک خواهد گردید. j\M"و مصریان را به دست آقای ستمکیش تسلیم خواهم نمود و پادشاه زورآور بر ایشان حکمرانی خواهد کرد. خداوند یهوه صبایوت چنین می گوید. w[g"و روح مصر در اندرونش افسرده شده، مشورتش را باطل خواهم گردانید و ایشان از بتها و فالگیران و صاحبان اجنه و جادوگران سؤال خواهند نمود. iZK"و مصریان را بر مصریان خواهم برانگیخت. برادر با برادر خود و همسایه با همسایه خویش و شهر با شهر و کشور با کشور جنگ خواهند نمود. Y "وحی درباره مصر: اینک خداوند بر ابر تیزرو سوار شده، به مصر می آید و بتهای مصر از حضور وی خواهد لرزید و دلهای مصریان در اندرون ایشان گداخته خواهد شد. X5" و در آن زمان هدیه ای برای یهوه صبایوت از قوم بلند قد و براق و از قومی که از ابتدایش تا کنون مهیب است و از امتی زورآور و پایمال کننده که نهرها زمین ایشان را تقسیم می کند، به مکان اسم یهوه صبایوت یعنی به کوه صهیون آورده خواهد شد. &WE"و همه برای مرغان شکاری کوهها و وحوش زمین واگذاشته خواهد شد. و مرغان شکاری تابستان را بر آنها بسر خواهند برد و جمیع وحوش زمین زمستان را بر آنها خواهند گذرانید. V"زیرا قبل از حصاد وقتی که شکوفه تمام شود و گل به انگور رسیده، مبدل گردد او شاخه ها را با اره ها خواهد برید و نهالها را بریده دور خواهد افکند. Uw"زیرا خداوند به من چنین گفته است که من خواهم آرامید و از مکان خود نظر خواهم نمود. مثل گرمای صاف بر نباتات و مثل ابر شبنم دار در حرارت حصاد. DT"ای تمامی ساکنان ربع مسکون و سکنه جهان، چون علمی بر کوهها بلند گردد بنگرید و چون کرنا نواخته شود بشنوید. S1"و ایلچیان به دریا و در کشتیهای بردی بر روی آبها می فرستد و می گوید: ای رسولان تیزرو بروید نزد امت بلند قد و براق، نزد قومی که از ابتدایش تا کنون مهیب بوده اند یعنی امت زورآور و پایمال کننده که نهرها زمین ایشان را تقسیم می کند. R "وای بر زمینی که در آن آواز بالها است که به آن طرف نهرهای کوش می باشد. GQ"در وقت شام اینک خوف است و قبل از صبح نابود می شوند. نصیب تاراج کنندگان ما و حصه غارت نمایندگان ما همین است.0PY" طوایف مثل خروش آبهای بسیار می خروشند، اما ایشان را عتاب خواهد کرد و به جای دور خواهند گریخت و مثل کاه کوهها در برابر باد رانده خواهند شد و مثل غبار در برابر گردباد. PO" وای بر شورش قومهای بسیار که مثل شورش دریا شورش می نمایند، و خروش طوایفی که مثل خروش آبهای زورآور خروش می کنند. N#" در روزی که غرس می نمایی ، آن را نمو خواهی داد و در صبح مزروع خود را به شکوفه خواهی آورد، اما محصولش در روز آفت مهلک و حزن علاج ناپذیر بر باد خواهد رفت. M" چونکه خدای نجات خود را فراموش کردی و صخره قوت خویش را به یاد نیاوردی، بنابراین نهالهای دلپذیر غرس خواهی نمود و قلمه های غریب را خواهی کاشت. {Lo" در آن روز شهرهای حصینش مثل خرابه هایی که در جنگل یا بر کوه بلند است خواهد شد که آنها را از حضور بنی اسرائیل واگذاشتند و ویران خواهد شد. }Ks"و بسوی مذبحهایی که به دستهای خود ساخته است نظر نخواهد کرد و به آنچه با انگشتهای خویش بنا نموده یعنی اشیریم و بتهای آفتاب نخواهد نگریست.*JM"در آن روز انسان بسوی آفریننده خود نظر خواهد کرد و چشمانش بسوی قدوس اسرائیل خواهد نگریست. DI"و خوشه های چند در آن باقی ماند و مثل وقتی که زیتون را بتکانند که دو یا سه دانه بر سر شاخه بلند و چهار یا پنج دانه بر شاخچه های بارور آن باقی ماند. یهوه خدای اسرائیل چنین می گوید. }Hs"و چنان خواهد بود که دروگران زرع را جمع کنند و دستهای ایشان سنبله ها را درو کند. و خواهد بود مثل وقتی که در وادی رفایم سنبله ها را بچینند. G "و در آن روز جلال یعقوب ضعیف می شود و فربهی جسدش به لاغری تبدیل می گردد. oFW"و حصار از افرایم تلف خواهد شد و سلطنت از دمشق و از بقیه ارام. و مثل جلال بنی اسرائیل خواهند بود زیرا که یهوه صبایوت چنین می گوید. ,EQ"شهرهای عروعیر متروک می شود و به جهت خوابیدن گله ها خواهد بود و کسی آنها را نخواهد ترسانید. D -"وحی درباره دمشق: اینک دمشق از میان شهرها برداشته می شود و توده خراب خواهد گردید. 'CG" اما الآن خداوند تکلم نموده، می گوید که بعد از سه سال مثل سالهای مزدور، جلال موآب با تمامی جماعت کثیر او محقر خواهد شد و بقیه آن بسیار کم و بی قوت خواهند گردید. sB_" این است کلامی که خداوند درباره موآب از زمان قدیم گفته است. UA#" و هنگامی که موآب در مکان بلند خود حاضر شده، خویشتن را خسته کند و به مکان مقدس خود برای دعا بیاید کامیاب نخواهد شد.@" لهذا احشای من مثل بربط به جهت موآب صدا می زند و بطن من برای قیر حارس. ?9" شادی و ابتهاج از بستانها برداشته شد و در تاکستانها ترنم و آواز شادمانی نخواهد بود و کسی شراب را در چرخشتها پایمال نمی کند. صدای شادمانی را خاموش گردانیدم. >7" بنابراین برای مو سبمه به گریه یعزیر خواهم گریست. ای حشبون و العاله شما را با اشکهای خود سیراب خواهم ساخت زیرا که بر میوه ها و انگورهایت گلبانگ افتاده است. >=u"زیرا که مزرعه های حشبون و موهای سبمه پژمرده شد و سروران امتها تاکهایش را شکستند.آنها تا به یعزیر رسیده بود و در بیابان پراکنده می شد و شاخه هایش منتشر شده، از دریا می گذشت. }<s"بدین سبب موآب به جهت موآب ولوله می کند و تمامی ایشان ولوله می نمایند. به جهت بنیادهای قیر حارست ناله می کنید زیرا که بالکل مضروب می شود. ;"غرور موآب و بسیاری تکبر و خیلاء و کبر و خشم او را شنیدیم و فخر او باطل است. x:i"و کرسی به رحمت استوار خواهد گشت و کسی به راستی بر آن در خیمه داود خواهد نشست که داوری کند و انصاف را بطلبد و به جهت عدالت تعجیل نماید. E9"ای موآب بگذار که رانده شدگان من نزد تو ماوا گزینند. و برای ایشان از روی تاراج کننده پناهگاه باش. زیرا ظالم نابود می شود و تاراج کننده تمام می گردد و ستمکار از زمین تلف خواهد شد. c8?"مشورت بدهید و انصاف را بجا آورید، و سایه خود را در وقت ظهر مثل شب بگردان. رانده شدگان را پنهان کن و فراریان را تسلیم منما. 73"و دختران موآب مثل مرغان آواره و مانند آشیانه ترک شده نزد معبرهای ارنون خواهند شد. 6 %"بره ها را که خراج حاکم زمین است از سالع بسوی بیابان به کوه دختر صهیون بفرستید. w5g" چونکه آبهای دیمون از خون پر شده زانرو که بر دیمون (بلایای) زیاد خواهم آورد یعنی شیری را بر فراریان موآب و بر بقیه زمینش (خواهم گماشت).I4 "زیرا که فریاد ایشان حدود موآب را احاطه نموده و ولوله ایشان تا اجلایم و ولوله ایشان تا بئر ایلیم رسیده است. 3-"بنابراین دولتی را که تحصیل نموده اند و اندوخته های خود را بر وادی بیدها می برند. /2W"زیرا که آبهای نمریم خراب شده، چونکه علف خشکیده و گیاه تلف شده و هیچ چیز سبز باقی نمانده است. @1y"دل من به جهت موآب فریاد برمی آورد. فراریانش تا به صوغر و عجلت شلشیا نعره می زنند زیرا که ایشان به فراز لوحیت با گریه برمی آیند. زیرا که از راه حورونایم صدای هلاکت برمی آورند. t0a"و حشبون و العاله فریاد برمی آورند. آواز ایشان تا یاهص مسموع می شود. بنابراین مسلحان موآب ناله می کنند و جان ایشان در ایشان می لرزد. T/!"در کوچه های خود کمر خود را به پلاس می بندند و بر پشت بامها و در چهارسوهای خود هرکس ولوله می نماید و اشکها می ریزد. .-"به بتکده و دیبون به مکانهای بلند به جهت گریستن برآمده اند. موآب برای نبو و میدبا ولوله می کند. بر سر هریکی از ایشان گری است و ریشهای همه تراشیده شده است. ?- y"وحی درباره موآب: زیرا که در شبی عار موآب خراب و هلاک شده است؛ زیرا در شبی قیر موآب خراب و هلاک شده است. Y,+" پس به رسولان امتها چه جواب داده شود: «اینکه خداوند صهیون را بنیاد نهاده است و مسکینان قوم وی در آن پناه خواهند برد.»+ "ای دروازه ولوله نما! و ای شهر فریاد برآور! ای تمامی فلسطین تو گداخته خواهی شد. زیرا که از طرف شمال دود می آید و از صفوف وی کسی دور نخواهد افتاد. {*o"و نخست زادگان مسکینان خواهند چرید و فقیران در اطمینان خواهند خوابید. و ریشه تو را با قحطی خواهم کشت و باقی ماندگان تو مقتول خواهند شد. )"ای جمیع فلسطین شادی مکن از اینکه عصایی که تو را می زد شکسته شده است. زیرا که از ریشه مار افعی بیرون می آید و نتیجه او اژدهای آتشین پرنده خواهد بود. W('"در سالی که آحاز پادشاه مرد این وحی نازل شد: a';"زیرا که یهوه صبایوت تقدیر نموده است، پس کیست که آن را باطل گرداند؟ و دست اوست که دراز شده است پس کیست که آن را برگرداند؟ &&E"تقدیری که بر تمامی زمین مقدر گشته ، این است. و دستی که بر جمیع امتها دراز شده، همین است. %"و آشور را در زمین خودم خواهم شکست و او را بر کوههای خویش پایمال خواهم کرد. و یوغ او از ایشان رفع شده، بار وی از گردن ایشان برداشته خواهد شد.» $}"یهوه صبایوت قسم خورده، می گوید: «یقینا به طوری که قصد نموده ام همچنان واقع خواهد شد. و به نهجی که تقدیر کرده ام همچنان بجا آورده خواهد گشت. D#"و آن را نصیب خارپشتها و خلابهای آب خواهم گردانید و آن را با جاروب هلاکت خواهم رفت.» یهوه صبایوت می گوید. j"M"و یهوه صبایوت می گوید: «من به ضدایشان خواهم برخاست.» و خداوند می گوید: «اسم و بقیه را و نسل و ذریت را از بابل منقطع خواهم ساخت. {!o"برای پسرانش به سبب گناه پدران ایشان قتل را مهیا سازید، تا ایشان برنخیزند و در زمین تصرف ننمایند و روی ربع مسکون را از شهرها پر نسازند. d A"با ایشان در دفن متحد نخواهی بود چونکه زمین خود را ویران کرده، قوم خویش را کشته ای. ذریت شریران تا به ابد مذکور نخواهند شد. 5"اما تو از قبر خود بیرون افکنده می شوی و مثل شاخه مکروه و مانند لباس کشتگانی که با شمشیر زده شده باشند، که به سنگهای حفره فرو می روند و مثل لاشه پایمال شده. xi"همه پادشاهان امتها جمیعا هر یک در خانه خود با جلال می خوابند. D"که ربع مسکون را ویران می نمود و شهرهایش را منهدم می ساخت و اسیران خود را به خانه های ایشان رها نمی کرد؟» ta"آنانی که تو را بینند بر تو چشم دوخته و در تو تامل نموده، خواهند گفت: «آیا این آن مرد است که جهان را متزلزل و ممالک را مرتعش می ساخت؟ X)"لکن به هاویه به اسفلهای حفره فرود خواهی شد. q["بالای بلندیهای ابرها صعود کرده، مثل حضرت اعلی خواهم شد.» ~u" و تو در دل خود می گفتی : «به آسمان صعود نموده، کرسی خود را بالای ستارگان خدا خواهم افراشت، و بر کوه اجتماع در اطراف شمال جلوس خواهم نمود. >u" ای زهره دختر صبح چگونه از آسمان افتاده ای؟ ای که امتها را ذلیل می ساختی چگونه به زمین افکنده شده ای؟ >u" جلال تو و صدای بربطهای تو به هاویه فرود شده است. کرمها زیر تو گسترانیده شده و مورها تو را می پوشانند. ,Q" جمیع اینها تو را خطاب کرده، می گویند: «آیا تو نیز مثل ما ضعیف شده ای و مانند ما گردیده ای؟» C" هاویه از زیر برای تو متحرک است تا چون بیایی تو را استقبال نماید، و مردگان یعنی جمیع بزرگان زمین را برای تو بیدار می سازد، و جمیع پادشاهان امتها را از کرسیهای ایشان برمی دارد. iK"صنوبرها نیز و سروهای آزاد لبنان درباره تو شادمان شده، می گویند: «از زمانی که تو خوابیده ای قطع کننده ای بر ما برنیامده است.» "تمامی زمین آرام شده و ساکت گردیده اند و به آواز بلند ترنم می نمایند. )K"آنکه قومها را به خشم با صدمه متوالی می زد و بر امتها به غضب با جفای بیحد حکمرانی می نمود، W'"خداوند عصای شریران و چوگان حاکمان را شکست. <q"که این مثل را بر پادشاه بابل زده، خواهی گفت: چگونه آن ستمکار تمام شد و آن جور پیشه چگونه فانی گردید! :m"و در روزی که خداوند تو را از الم و اضطرابت و بندگی سخت که بر تو می نهادند خلاصی بخشد، واقع خواهد شد }"و قومها ایشان را برداشته، به مکان خودشان خواهند آورد. و خاندان اسرائیل ایشان را در زمین خداوند برای بندگی و کنیزی، مملوک خود خواهند ساخت. و اسیر کنندگان خود را اسیر کرده، بر ستمکاران خویش حکمرانی خواهند نمود. 5  e"زیرا خداوند بر یعقوب ترحم فرموده، اسرائیل را بار دیگر خواهد برگزید و ایشان را در زمینشان آرامی خواهد داد. و غربا با ایشان ملحق شده، با خاندان یعقوب ملصق خواهند گردید. \ 1" و شغالها در قصرهای ایشان و گرگها در کوشکهای خوشنما صدا خواهند زد و زمانش نزدیک است که برسد و روزهایش طول نخواهد کشید.~ u" بلکه وحوش صحرا در آنجا خواهند خوابید و خانه های ایشان از بومها پر خواهد شد. شترمرغ در آنجا ساکن خواهد شد و غولان در آنجا رقص خواهند کرد، y" و تا به ابد آباد نخواهد شد و نسلا بعد نسل مسکون نخواهد گردید. و اعراب در آنجا خیمه نخواهند زد و شبانان گله ها را در آنجا نخواهند خوابانید. / W" و بابل که جلال ممالک و زینت فخر کلدانیان است، مثل واژگون ساختن خدا سدوم و عموره را خواهد شد. S" و کمانهای ایشان جوانان را خرد خواهد کرد. و بر ثمره رحم ترحم نخواهند نمود و چشمان ایشان بر اطفال شفقت نخواهد کرد. 4a" اینک من مادیان را بر ایشان خواهم برانگیخت که نقره را به حساب نمی آورند و طلا را دوست نمی دارند. C" اطفال ایشان نیز در نظر ایشان به زمین انداخته شوند و خانه های ایشان غارت شود و زنان ایشان بی عصمت گردند. " و هرکه یافت شود با نیزه زده خواهد شد و هرکه گرفته شود با شمشیر خواهد افتاد.  " و مثل آهوی رانده شده و مانند گلهای که کسی آن را جمع نکند خواهند بود. و هرکس به سوی قوم خود توجه خواهد نمود و هر شخص به زمین خویش فرار خواهد کرد. S" بنابراین آسمان را متزلزل خواهم ساخت و زمین از جای خود متحرک خواهد شد. در حین غضب یهوه صبایوت و در روز شدت خشم او. " و مردم را از زر خالص و انسان را از طلای اوفیر کمیابتر خواهم گردانید. " و من ربع مسکون را به سبب گناه و شریران را به سبب عصیان ایشان سزا خواهم داد، و غرور متکبران را تباه خواهم ساخت و تکبر جباران را به زیر خواهم انداخت. }s" زیرا که ستارگان آسمان و برجهایش روشنایی خود را نخواهند داد. و آفتاب در وقت طلوع خود تاریک خواهد شد و ماه روشنایی خود را نخواهد تابانید. L" اینک روز خداوند با غضب و شدت خشم و ستم کیشی می آید، تا جهان را ویران سازد و گناهکاران را از میانش هلاک نماید. %~C" و ایشان متحیر شده، المها و دردهای زه بر ایشان عارض می شود، مثل زنی که می زاید درد می کشند. بر یکدیگر نظر حیرت می اندازند و رویهای ایشان رویهای شعله ور می باشد. |}q" از این جهت همه دستها سست می شود و دلهای همه مردم گداخته می گردد. |#" ولوله کنید زیرا که روز خداوند نزدیک است، مثل هلاکتی از جانب قادر مطلق می آید. E{" ایشان از زمین بعید و از کرانه های آسمان می آیند. یعنی خداوند با اسلحه غضب خود تا تمامی جهان را ویران کند. cz?" آواز گروهی در کوه ها مثل آواز خلق کثیر. آواز غوغای ممالک امتها که جمع شده باشند. یهوه صبایوت لشکر را برای جنگ سان می بیند. Oy" من مقدسان خود را مامور داشتم و شجاعان خویش یعنی آنانی را که در کبریای من وجد می نمایند به جهت غضبم دعوت نمودم. =xs" علمی بر کوه خشک برپا کنید و آواز به ایشان بلند نمایید، با دست اشاره کنید تا به درهای نجبا داخل شوند. Xw +" وحی درباره بابل که اشعیا ابن آموص آن را دید. v)" ای ساکنه صهیون صدا را برافراشته ، بسرای زیرا قدوس اسرائیل در میان تو عظیم است.»u!" برای خداوند بسرایید زیرا کارهای عظیم کرده است و این در تمامی زمین معروف است. t" و در آن روز خواهید گفت: « خداوند را حمد گویید و نام او را بخوانید و اعمال او را در میان قومها اعلام کنید و ذکر نمایید که اسم او متعال می باشد. isK" بنابراین با شادمانی از چشمه های نجات آب خواهید کشید. Jr " اینک خدا نجات من است بر او توکل نموده، نخواهم ترسید. زیرا یاه یهوه قوت و تسبیح من است و نجات من گردیده است.» ]q 5" و در آن روز خواهی گفت که «ای خداوند تو را حمد می گویم زیرا به من غضبناک بودی، اما غضبت برگردانیده شده، مرا تسلی می دهی. ppY"  و به جهت بقیه قوم او که از آشور باقی مانده باشند، شاه راهی خواهد بود، چنانکه به جهت اسرائیل در روز برآمدن ایشان از زمین مصر بود. o/" و خداوند زبانه دریای مصر را تباه ساخته ، دست خود را با باد سوزان بر نهر دراز خواهد کرد، و آن را با هفت نهرش خواهد زد و مردم را با کفش به آن عبور خواهد داد. F~}}R||{Fzz y@xOwnviuu'tssBr8q|ponmmkkxjiihsgfZeKdcbbiaa&`V__^][[nZcYXWlVUTT:SkRwQQNPP0OON,MvLKKEJImHtGFEDDCmBPA@|?>=Vu"آیا برزگر، همه روز به جهت تخم پاشیدن شیار می کند و آیا همه وقت زمین خود را می شکافد و هموار می نماید؟ ~u"گوش گیرید و آواز مرا بشنوید و متوجه شده، کلام مرا استماع نمایید. zm"پس اﻵن استهزا منمایید مبادا بندهای شما محکم گردد، زیرا هلاکت و تقدیری را که از جانب خداوند یهوه صبایوت بر تمامی زمین می آید شنیده ام.X )"زیرا خداوند چنانکه در کوه فراصیم (کرد) خواهد برخاست و چنانکه در وادی جبعون (نمود) خشمناک خواهد شد، تا کار خود یعنی کار عجیب خود را بجا آورد و عمل خویش یعنی عمل غریب خویش را به انجام رساند. ; o"زیرا که بستر کوتاهتر است از آنکه کسی بر آن دراز شود و لحاف تنگتر است از آنکه کسی خویشتن را بپوشاند. q ["هر وقت که بگذرد شما را گرفتار خواهد ساخت زیرا که هر بامداد هم در روز و هم در شب خواهد گذشت و فهمیدن اخبار باعث هیبت محض خواهد شد.» b ="و عهد شما با موت باطل خواهد شد و میثاق شما با هاویه ثابت نخواهد ماند و چون تازیانه شدید بگذرد شما از آن پایمال خواهید شد. < q"و انصاف را ریسمان می گردانم و عدالت را ترازو و تگرگ ملجای دروغ را خواهد رفت و آبها ستر را خواهد برد. #?"بنابراین خداوند یهوه چنین می گوید: «اینک در صهیون سنگ بنیادی نهادم یعنی سنگ آزموده و سنگ زاویه ای گرانبها و اساس محکم پس هر که ایمان آورد تعجیل نخواهد نمود. N"از آنجا که گفته اید با موت عهد بسته ایم و با هاویه همداستان شده ایم، پس چون تازیانه مهلک بگذرد به ما نخواهد رسید زیرا که دروغها را ملجای خود نمودیم و خویشتن را زیر مکر مستور ساختیم. 1["بنابراین، ای مردان استهزا کننده و ای حاکمان این قوم که در اورشلیم اند کلام خداوند را بشنوید. T!" و کلام خداوند برای ایشان حکم بر حکم و حکم برحکم، قانون بر قانون و قانون بر قانون، اینجا اندکی و آنجا اندکی خواهد بود تا بروند و به پشت افتاده، منکسر گردند و به دام افتاده، گرفتار شوند. E" که به ایشان گفت: «راحت همین است. پس خسته شدگان را مستریح سازید و آرامی همین است.» اما نخواستند که بشنوند. wg" زیرا که با لبهای الکن و زبان غریب با این قوم تکلم خواهد نمود. <q" زیرا که حکم بر حکم و حکم بر حکم، قانون بر قانون و قانون بر قانون اینجا اندکی و آنجا اندکی خواهد بود. c?" کدام را معرفت خواهد آموخت و اخبار را به که خواهد فهمانید؟ آیا نه آنانی را که از شیر باز داشته و از پستانها گرفته شده اند؟ xi"زیرا که همه سفره ها از قی و نجاست پر گردیده و جایی نمانده است.  "ولکن اینان نیز از شراب گمراه شده اند و از مسکرات سرگشته گردیده اند. هم کاهن و هم نبی از مسکرات گمراه شده اند و از شراب بلعیده گردیده اند. از مسکرات سرگشته شده اند و در رؤیا گمراه گردیده اند و در داوری مبهوت گشته اند. M~"و روح انصاف برای آنانی که به داوری می نشینند و قوت برای آنانی که جنگ را به دروازه ها برمی گردانند (خواهد بود). }"و در آن روز یهوه صبایوت به جهت بقیه قوم خویش تاج جلال و افسر جمال خواهد بود. ,|Q"و گل پژمرده زیبایی جلال وی که بر سر وادی بارور است، مثل نوبر انجیرها قبل از تابستان خواهد بود که چون بیننده آن را بیند وقتی که هنوز در دستش باشد، آن را فرو می برد. k{O"و تاج تکبر میگساران افرایم زیر پایها پایمال خواهد شد. wzg"اینک خداوند کسی زورآور و توانا دارد که مثل تگرگ شدید و طوفان مهلک و مانند سیل آبهای زورآور سرشار، آن را به زور بر زمین خواهد انداخت. Eu"و واقع خواهد شد که هرکه از آواز ترس بگریزد به حفره خواهد افتاد و هر که از میان حفره برآید گرفتار دام خواهد شد زیرا که روزنه های علیین باز شده و اساسهای زمین متزلزل می باشد. PD"ای ساکن زمین ترس و حفره و دام بر تو است. %CC"از کرانهای زمین سرودها را شنیدیم که عادلان را جلال باد. اما گفتم: وا حسرتا، وا حسرتا، وای بر من! خیانتکاران خیانت ورزیده، خیانتکاران به شدت خیانت ورزیده اند. .BU"از اینجهت خداوند را در بلاد مشرق و نام یهوه خدای اسرائیل را در جزیره های دریا تمجید نمایید. 1A["اینان آواز خود را بلند کرده، ترنم خواهند نمود و درباره کبریایی خداوند از دریا صدا خواهند زد. a@;" زیرا که در وسط زمین در میان قومهایش چنین خواهد شد مثل تکانیدن زیتون و مانند خوشه هایی که بعد از چیدن انگور باقی می ماند. r?]" ویرانی در شهر باقی است و دروازه هایش به هلاکت خرد شده است. #>?" غوغایی برای شراب در کوچه ها است. هرگونه شادمانی تاریک گردیده و سرور زمین رفع شده است. = " قریه خرابه منهدم می شود و هر خانه بسته می گردد که کسی داخل آن نتواند شد. < " شراب را با سرودها نخواهند آشامید و مسکرات برای نوشندگانش تلخ خواهد شد. ;#"شادمانی دفها تلف شده، آواز عشرت کنندگان باطل و شادمانی بربطها ساکت خواهد شد. : "شیره انگور ماتم می گیرد و مو کاهیده می گردد و تمامی شاد دلان آه می کشند. o9W"بنابراین لعنت، جهان را فانی کرده است و ساکنانش سزا یافته اند. لهذا ساکنان زمین سوخته شده اند و مردمان، بسیار کم باقی مانده اند. J8 "زمین زیر ساکنانش ملوث می شود زیرا که از شرایع تجاوز نموده و فرایض را تبدیل کرده و عهد جاودانی را شکسته اند. =7s"زمین ماتم می کند و پژمرده می شود. ربع مسکون کاهیده و پژمرده می گردد، شریفان اهل زمین کاهیده می شوند. 6"و زمین بالکل خالی و بالکل غارت خواهد شد زیرا خداوند این سخن را گفته است. *5M"و مثل قوم، مثل کاهن و مثل بنده، مثل آقایش و مثل کنیز، مثل خاتونش و مثل مشتری، مثل فروشنده و مثل قرض دهنده، مثل قرض گیرنده و مثل سودخوار، مثل سود دهنده خواهد بود. ,4 S"اینک خداوند زمین را خالی و ویران می کند، و آن را واژگون ساخته ، ساکنانش را پراکنده می سازد. 3%" و تجارت و اجرت آن برای خداوند وقف شده ذخیره و اندوخته نخواهد شد بلکه تجارتش برای مقربان درگاه خداوند خواهد بود تا به سیری بخورند و لباس فاخر بپوشند. 2"و بعد از انقضای هفتاد سال واقع می شود که خداوند از صور تفقد خواهد نمود و به اجرت خویش برگشته با جمیع ممالک جهان که بر روی زمین است زنا خواهد نمود. D1"ای زانیه فراموش شده بربط را گرفته، در شهر گردش نما. خوش بنواز و سرودهای بسیار بخوان تا به یاد آورده شوی. 0"و در آن روز واقع خواهد شد که صور، هفتاد سال مثل ایام یک پادشاه، فراموش خواهد شد؛ و بعد از انقضای هفتاد سال برای صور مثل سرود زانیه خواهد بود. w/g"ای کشتیهای ترشیش ولوله نمایید زیرا که قلعه شما خراب شده است. /.W" اینک زمین کلدانیان که قومی نبودند و آشور آن را به جهت صحرانشینان بنیاد نهاد. ایشان منجنیقهای خود را افراشته ، قصرهای آن را منهدم و آن را به خرابی مبدل خواهند ساخت. x-i" و گفته است: ای دوشیزه ستم رسیده و ای دختر صیدون دیگر مفتخر نخواهی شد. برخاسته ، به کتیم بگذر؛ اما در آنجا نیز راحت برای تو نخواهد بود. i,K" او دست خود را بر دریا دراز کرده، مملکتها را متحرک ساخته است. خداوند درباره کنعان امر فرموده است تا قلعه هایش را خراب نمایند. +" ای دختر ترشیش از زمین خود مثل نیل بگذر زیرا که دیگر هیچ بند برای تو نیست. 8*i" یهوه صبایوت این قصد را نموده است تا تکبر تمامی جلال را خوار سازد و جمیع شرفای جهان را محقر نماید. K)"کیست که این قصد را درباره صور آن شهر تاجبخش که تجار وی سروران و بازرگانان او شرفای جهان بوده اند نموده است؟ S("آیا این شهر مفتخر شما است که قدیمی و از ایام سلف بوده است و پایهایش او را به جای دور برده، تا در آنجا ماوا گزیند؟ g'G"ای ساکنان ساحل دریا به ترشیش بگذرید و ولوله نمایید. x&i"چون این خبر به مصر برسد، از اخبار صور بسیار دردناک خواهند شد. %"ای صیدون خجل شو زیرا که دریا یعنی قلعه دریا متکلم شده، می گوید درد زه نکشیده ام و نزاییده ام و جوانان را نپرورده ام و دوشیزگان را تربیت نکرده ام. &$E"و دخل او از محصول شیحور و حصاد نیل بر آبهای بسیار می بود، پس او تجارت گاه امتها شده است. $#A"ای ساکنان ساحل که تاجران صیدون که از دریا عبور می کنند تو را پر ساخته اند، آرام گیرید. " "وحی درباره صور ای کشتیهای ترشیش ولوله نمایید زیرا که بحدی خراب شده است که نه خانه ای و نه مدخلی باقی مانده. از زمین کتیم خبر به ایشان رسیده است. u" وحی درباره دومه : کسی از سعیر به من ندا می کند که «ای دیده بان از شب چه خبر؟ ای دیده بان از شب چه خبر؟» 5c" ای کوفته شده من و ای محصول خرمن من آنچه از یهوه صبایوت خدای اسرائیل شنیدم به شما اعلام می نمایم. X~}}4|zfyxwrvudtosQr@qpp!oonm{l=kjii6hgfDeddc(ba`_^]\[~ZlYXWVUTSRQPOOgNMQKJIGFF9E?DC%BAA@n?>==<;::z988766]55;332l100>/.--,,++>)(''6&g%$i#F"!~  \+qPiDm{ 9 Y Nf`*XM&"$پس حال با آقایم پادشاه آشور شرط ببند و من دو هزار اسب به تو می دهم اگر از جانب خود سواران بر آنها توانی گذاشت. 1%["$و اگر مرا گویی که بر یهوه خدای خود توکل داریم آیا او آن نیست که حزقیا مکانهای بلند و مذبحهای او را برداشته است و به یهودا و اورشلیم گفته که پیش این مذبح سجده نمایید؟ H$ "$هان بر عصای این نی خرد شده یعنی بر مصر توکل می نمایی که اگر کسی بر آن تکیه کند به دستش فرو رفته ، آن را مجروح می سازد. همچنان است فرعون پادشاه مصر برای همگانی که بر وی توکل نمایند. 4#a"$می گویم که مشورت و قوت جنگ سخنان باطل است. اﻵن کیست که بر او توکل نموده ای که به من عاصی شده ای؟ c"?"$و ربشاقی به ایشان گفت: «به حزقیا بگویید سلطان عظیم پادشاه آشور چنین می گوید: این اعتماد شما که بر آن توکل می نمایید چیست؟ 2!]"$و الیاقیم بن حلقیا که ناظر خانه بود و شبنای کاتب و یوآخ بن آساف وقایع نگار نزد وی بیرون آمدند. x i"$و پادشاه آشور ربشاقی را از لاکیش به اورشلیم نزد حزقیا پادشاه با موکب عظیم فرستاد و او نزد قنات برکه فوقانی به راه مزرعه گازر ایستاد. ` ;"$و در سال چهاردهم حزقیا پادشاه واقع شد که سنحاریب پادشاه آشور بر تمامی شهرهای حصاردار یهودا برآمده، آنها را تسخیر نمود. %C"# و فدیه شدگان خداوند بازگشت نموده، با ترنم به صهیون خواهند آمد و خوشی جاودانی بر سر ایشان خواهد بود. و شادمانی و خوشی را خواهند یافت و غم و ناله فرار خواهد کرد.[/"# شیری در آن نخواهد بود و حیوان درنده ای بر آن برنخواهد آمد و در آنجا یافت نخواهد شد بلکه ناجیان بر آن سالک خواهند گشت. c?"#و در آنجا شاهراهی و طریقی خواهد بود و به طریق مقدس نامیده خواهد شد و نجسان از آن عبور نخواهند کرد بلکه آن به جهت ایشان خواهد بود. و هرکه در آن راه سالک شود اگرچه هم جاهل باشد گمراه نخواهد گردید. [/"#و سراب به برکه و مکانهای خشک به چشمه های آب مبدل خواهد گردید. در مسکنی که شغالها می خوابند علف و بوریا و نی خواهد بود. _7"#آنگاه لنگان مثل غزال جست و خیز خواهند نمود و زبان گنگ خواهد سرایید. زیرا که آبها در بیابان و نهرها در صحرا خواهد جوشید. }s"#آنگاه چشمان کوران باز خواهد شد و گوشهای کران مفتوح خواهد گردید. ]3"#به دلهای خائف بگویید: قوی شوید و مترسید اینک خدای شما با انتقام می آید. او با عقوبت الهی می آید و شما را نجات خواهد داد.r]"#دستهای سست را قوی سازید و زانوهای لرزنده را محکم گردانید. 7"#شکوفه بسیار نموده، با شادمانی و ترنم شادی خواهد کرد. شوکت لبنان و زیبایی کرمل و شارون به آن عطا خواهد شد. جلال یهوه و زیبایی خدای ما را مشاهده خواهند نمود.  "#بیابان و زمین خشک شادمان خواهد شد و صحرا به وجد آمده، مثل گل سرخ خواهد شکفت. /""و او برای آنها قرعه انداخته و دست او آن را به جهت آنها با ریسمان تقسیم نموده است. و تا ابداﻵباد متصرف آن خواهند شد و نسلا بعد نسل در آن سکونت خواهند داشت.3_""از کتاب خداوند تفتیش نموده، مطالعه کنید. یکی از اینها گم نخواهد شد و یکی جفت خود را مفقود نخواهد یافت زیرا که دهان او این را امر فرموده و روح او اینها را جمع کرده است.  ""در آنجا تیرمار آشیانه ساخته ، تخم خواهد نهاد و بر آن نشسته ، بچه های خود را زیر سایه خود جمع خواهد کرد و در آنجا کرکسها با یکدیگر جمع خواهند شد. r]""و وحوش بیابان با شغال خواهند برخورد و غول به رفیق خود ندا خواهد داد و عفریت نیز در آنجا ماوا گزیده، برای خود آرامگاهی خواهد یافت. 1["" و در قصرهایش خارها خواهد رویید و در قلعه هایش خسک و شتر خار و مسکن گرگ و خانه شترمرغ خواهد شد. 2]"" و از اشراف آن کسی در آنجا نخواهد بود که او را به پادشاهی بخوانند و جمیع رؤسایش نیست خواهند شد. mS"" بلکه مرغ سقا و خارپشت آن را تصرف خواهند کرد و بوم و غراب در آن ساکن خواهند شد و ریسمان خرابی و شاقول ویرانی را بر آن خواهد کشید. R "" شب و روز خاموش نشده، دودش تا به ابد خواهد برآمد. نسلا بعد نسل خراب خواهد ماند که کسی تا ابداﻵباد در آن گذر نکند.  -"" و نهرهای آن به قیر و غبار آن به کبریت مبدل خواهد شد و زمینش قیر سوزنده خواهد گشت.  {""زیرا خداوند را روز انتقام و سال عقوبت به جهت دعوی صهیون خواهد بود. b =""و گاوان وحشی با آنها خواهند افتاد و گوساله ها با گاوان نر، و زمین ایشان از خون سیراب شده، خاک ایشان از پیه فربه خواهد شد.  1""شمشیر خداوند پر خون شده و از پیه فربه گردیده است یعنی از خون بره ها و بزها و از پیه گرده قوچها. زیرا خداوند را در بصره قربانی است و ذبح عظیمی در زمین ادوم. 5c""زیرا که شمشیر من در آسمان سیراب شده است. و اینک بر ادوم و بر قوم مغضوب من برای داوری نازل می شود. ,Q""و تمامی لشکر آسمان از هم خواهند پاشید و آسمان مثل طومار پیچیده خواهد شد. و تمامی لشکر آن پژمرده خواهند گشت، بطوریکه برگ از مو بریزد و مثل میوه نارس از درخت انجیر. ?w""و کشتگان ایشان دور افکنده می شوند و عفونت لاشهای ایشان برمی آید. و از خون ایشان کوهها گداخته می گردد. _7""زیرا که غضب خداوند بر تمامی امتها و خشم وی بر جمیع لشکرهای ایشان است. پس ایشان را به هلاکت سپرده، بقتل تسلیم نموده است. K ""ای امتها نزدیک آیید تا بشنوید! و ای قومها اصغا نمایید! جهان و پری آن بشنوند. ربع مسکون و هرچه از آن صادر باشد. %C"!لیکن ساکن آن نخواهد گفت که بیمار هستم و گناه قومی که در آن ساکن باشند آمرزیده خواهد شد."!ریسمانهای تو سست بود که پایه دکل خود را نتوانست محکم نگاه دارد و بادبان را نتوانست بگشاید، آنگاه غارت بسیار تقسیم شد و لنگان غنیمت را بردند. 7g"!زیرا خداوند داور ما است. خداوند شریعت دهنده ما است. خداوند پادشاه ما است پس ما را نجات خواهد داد. 5"!بلکه در آنجا خداوند ذوالجلال برای ما مکان جویهای آب و نهرهای وسیع خواهد بود که در آن هیچ کشتی با پاروها داخل نخواهد شد و سفینه بزرگ از آن عبور نخواهد کرد. 1["!صهیون شهر جشن مقدس ما را ملاحظه نما. و چشمانت اورشلیم مسکن سلامتی را خواهد دید یعنی خیمه ای را که منتقل نشود و میخهایش کنده نگردد و هیچکدام از طنابهایش گسیخته نشود. C~"!قوم ستم پیشه و قوم دشوار لغت را که نمی توانی شنید و الکن زبان را که نمی توانی فهمید بار دیگر نخواهی دید. J} "!دل تو متذکر آن خوف خواهد شد (وخواهی گفت): کجا است نویسنده و کجا است وزن کننده (خراج) و کجا است شمارنده برجها؟ | "!چشمانت پادشاه را در زیباییش خواهد دید و زمین بی پایان را خواهد نگریست. P{"!او در مکانهای بلند ساکن خواهد شد و ملجای او ملاذ صخره ها خواهد بود. نان او داده خواهد شد و آب او ایمن خواهد بود. Xz)"!اما آنکه به صداقت سالک باشد و به استقامت تکلم نماید و سود ظلم را خوار شمارد و دست خویش را از گرفتن رشوه بیفشاند و گوش خود را از اصغای خون ریزی ببندد و چشمان خود را از دیدن بدیها بر هم کند؛ Cy"!گناهکارانی که در صهیون اند می ترسند و لرزه منافقان را فرو گرفته است، (و می گویند): کیست از ما که در آتش سوزنده ساکن خواهد شد و کیست از ما که در نارهای جاودانی ساکن خواهد گردید؟ .xU"! ای شما که دور هستید، آنچه را که کرده ام بشنوید و ای شما که نزدیک می باشید، جبروت مرا بدانید. w"! و قومها مثل آهک سوخته و مانند خارهای قطع شده که از آتش مشتعل گردد خواهند شد. v7"! و شما از کاه حامله شده، خس خواهید زایید. و نفس شما آتشی است که شما را خواهد سوزانید. u9"! خداوند می گوید که اﻵن برمی خیزم و حال خود را برمی افرازم و اکنون متعال خواهم گردید. ktO"! زمین ماتم کنان کاهیده شده است و لبنان خجل گشته ، تلف گردیده است و شارون مثل بیابان شده و باشان و کرمل برگهای خود را ریخته اند. Xs)"!شاهراهها ویران می شود و راه گذریان تلف می گردند. عهد را شکسته است و شهرها را خوار نموده، به مردمان اعتنا نکرده است. r/"!اینک شجاعان ایشان در بیرون فریاد می کنند و رسولان سلامتی زار زار گریه می نمایند. )qK"!و فراوانی نجات و حکمت و معرفت استقامت اوقات تو خواهد شد. و ترس خداوند خزینه او خواهد بود. 8pi"!خداوند متعال می باشد زانرو که در اعلی علیین ساکن است و صهیون را از انصاف و عدالت مملو خواهد ساخت. >ou"!و غارت شما را جمع خواهند کرد بطوری که موران جمع می نمایند و بر آن خواهند جهید بطوری که ملخها می جهند. n'"!از آواز غوغا، قومها گریختند و چون خویشتن را برافرازی امتها پراکنده خواهند شد. Om"!ای خداوند بر ما ترحم فرما زیرا که منتظر تو می باشیم و هر بامداد بازوی ایشان باش و در زمان تنگی نیز نجات ما بشو. Zl /"!وای بر تو ای غارتگر که غارت نشدی و ای خیانت کاری که با تو خیانت نورزیدند. هنگامی که غارت را به اتمام رسانیدی، غارت خواهی شد و زمانی که از خیانت نمودن دست برداشتی ، به تو خیانت خواهند ورزید. k" خوشابحال شما که بر همه آبها تخم می کارید و پایهای گاو و الاغ را رها می سازید.j" و حین فرود آمدن جنگل تگرگ خواهد بارید و شهر به درکه اسفل خواهد افتاد. i" و قوم من در مسکن سلامتی و در مساکن مطمئن و در منزلهای آرامی ساکن خواهند شد. h" و عمل عدالت سلامتی و نتیجه عدالت آرامی و اطمینان خواهد بود تا ابداﻵباد. g" آنگاه انصاف در بیابان ساکن خواهد شد و عدالت در بوستان مقیم خواهد گردید. @fy" تا زمانی که روح از اعلی علیین بر ما ریخته شود و بیابان به بوستان مبدل گردد و بوستان به جنگل محسوب شود. e" زیرا که قصر منهدم و شهر معمور متروک خواهد شد و عوفل و دیده بانگاه به بیشه ای سباع و محل تفرج خران وحشی و مرتع گله ها تا به ابد مبدل خواهد شد. d#" بر زمین قوم من خار و خس خواهد رویید بلکه بر همه خانه های شادمانی در شهر مفتخر. gcG" برای مزرعه های دلپسند و موهای بارور سینه خواهند زد. ?bw" ای زنان مطمئن بلرزید و ای دختران ایمن مضطرب شوید. لباس را کنده، برهنه شوید و پلاس بر میان خود ببندید. Za-" ای دختران ایمن بعد از یک سال و چند روزی مضطرب خواهید شد زانرو که چیدن انگور قطع می شود و جمع کردن میوه ها نخواهد بود. `" ای زنان مطمئن برخاسته ، آواز مرا بشنوید و ای دختران ایمن سخن مرا گوش گیرید. ~_u" اما مرد کریم تدبیرهای کریمانه می نماید و به کرم پایدار خواهد شد. r^]" آلات مرد لئیم نیز زشت است و تدابیر قبیح می نماید تا مسکینان را به سخنان دروغ هلاک نماید، هنگامی که مسکینان به انصاف سخن می گویند. :]m" زیرا مرد لئیم به لامت متکلم خواهد شد و دلش شرارت را بعمل خواهد آورد تا نفاق را بجا آورده، به ضد خداوند به ضلالت سخن گوید و جان گرسنگان را تهی کند و آب تشنگان را دور نماید. \" و مرد لئیم بار دیگر کریم خوانده نخواهد شد و مرد خسیس نجیب گفته نخواهد گردید. [9" و دل شتابندگان معرفت را خواهد فهمید و زبان الکنان کلام فصیح را به ارتجال خواهد گفت. Zw" و چشمان بینندگان تار نخواهد شد و گوشهای شنوندگان اصغا خواهد کرد. qY[" و مردی مثل پناهگاهی از باد و پوششی از طوفان خواهد بود. و مانند جویهای آب در جای خشک و سایه صخره عظیم در زمین تعب آورنده خواهد بود. X #" اینک پادشاهی به عدالت سلطنت خواهد نمود و سروران به انصاف حکمرانی خواهند کرد. rW]" و صخره او از ترس زایل خواهد شد و سرورانش از علم مبهوت خواهند گردید. یهوه که آتش او در صهیون و کوره وی در اورشلیم است این را می گوید.V5"آنگاه آشور به شمشیری که از انسان نباشد خواهد افتاد و تیغی که از انسان نباشد او را هلاک خواهد ساخت و او از شمشیر خواهد گریخت و جوانانش خراج گذار خواهند شد. uUc"زیرا که در آن روز هر کدام از ایشان بتهای نقره و بتهای طلای خود را که دستهای شما آنها را به جهت گناه خویش ساخته است، ترک خواهند نمود. T"ای بنی اسرائیل، بسوی آن کس که بر وی بینهایت عصیان ورزیده اید بازگشت نمایید. S#"مثل مرغان که در طیران باشند، همچنان یهوه صبایوت اورشلیم را حمایت خواهد نمود و حمایت کرده، آن را رستگار خواهد ساخت و از آن درگذشته ، خلاصی خواهد داد. BR}"زیرا خداوند به من چنین گفته است: چنانکه شیر و شیر ژیان بر شکار خود غرش می نماید، هنگامی که گروه شبانان بروی جمع شوند و از صدای ایشان نترسیده از غوغای ایشان سر فرو نمی آورد، همچنان یهوه صبایوت نزول می فرماید تا برای کوه صهیون و تل آن مقاتله نماید. BQ}"اما مصریان انسانند و نه خدا و اسبان ایشان جسدند و نه روح و خداوند دست خود را دراز می کند و اعانت کننده را لغزان و اعانت کرده شده را افتان گردانیده، هر دو ایشان هلاک خواهند شد. [P/"و او نیز حکیم است و بلا را می آورد و کلام خود را برنخواهد گردانید و به ضد خاندان شریران و اعانت بدکاران خواهد برخاست. tO c"وای بر آنانی که به جهت اعانت به مصر فرود آیند و بر اسبان تکیه نمایند و بر ارابه ها، زانرو که کثیرند و بر سواران زانرو که بسیار قوی اند، توکل کنند؛ اما بسوی قدوس اسرائیل نظر نکنند و خداوند را طلب ننمایند. A"هزار نفر از نهیب یک نفر فرار خواهند کرد و شما از نهیب پنج نفر خواهید گریخت تا مثل بیدق بر قله کوه و علم بر تلی باقی مانید.» w=g"و گفتید: نی بلکه بر اسبان فرار می کنیم، لهذا فرار خواهید کرد و بر اسبان تیز رو سوار می شویم؛ لهذا تعاقب کنندگان شما تیز رو خواهند شد. j<M"زیرا خداوند یهوه قدوس اسرائیل چنین می گوید: «به انابت و آرامی نجات می یافتید و قوت شما از راحت و اعتماد می بود؛ اما نخواستید. /;W"و شکستگی آن مثل شکستگی کوزه کوزه گر خواهد بود که بی محابا خرد می شود، بطوری که از پاره هایش پاره ای به جهت گرفتن آتش از آتش دان یا برداشتن آب از حوض یافت نخواهد شد.» s:_" از این جهت این گناه برای شما مثل شکاف نزدیک به افتادن که در دیوار بلند پیش آمده باشد و خرابی آن در لحظه ای بغته پدید آید خواهد بود. [9/" بنابراین قدوس اسرائیل چنین می گوید: «چونکه شما این کلام را ترک کردید و بر ظلم و فساد اعتماد کرده، بر آن تکیه نمودید، 8'" از راه منحرف شوید و از طریق تجاوز نمایید و قدوس اسرائیل را از نظر ما دور سازید. n7U" که به رائیان می گویند: رؤیت مکنید و به انبیا که برای ما به راستی نبوت ننمایید بلکه سخنان شیرین به ما گویید و به مکاید نبوت کنید. D6" زیرا که این قوم فتنه انگیز و پسران دروغگو می باشند. پسرانی که نمی خواهند شریعت خداوند را استماع نمایند. D5"اﻵن بیا و این را در نزد ایشان بر لوحی بنویس و بر طوماری مرقوم ساز تا برای ایام آینده تا ابداﻵباد بماند. 4"چونکه اعانت مصریان عبث و بی فایده است از این جهت ایشان را رهبالجلوس نامیدم. o3W"وحی درباره بهیموت جنوبی : از میان زمین تنگ و ضیق که از آنجا شیر ماده و اسد وافعی و مار آتشین پرنده می آید، توانگری خویش را بر پشت الاغان و گنجهای خود را بر کوهان شتران نزد قومی که منفعت ندارند می برند. x2i"همگی ایشان از قومی که برای ایشان فایده ندارند، خجل خواهند شد که نه معاونت و نه منفعتی بلکه خجالت و رسوایی نیز برای ایشان خواهند بود. }1s"زیرا که سروران او در صوعن هستند و ایلچیان وی به حانیس رسیده اند. |0q"لهذا قوت فرعون خجالت و اعتماد به سایه مصر رسوایی شما خواهد بود. h/I"که برای فرود شدن به مصر عزیمت می کنند اما از دهان من سؤال نمی نمایند و به قوت فرعون پناه می گیرند و به سایه مصر اعتماد دارند. . y"خداوند می گوید که وای بر پسران فتنه انگیز که مشورت می کنند لیکن نه از من، و عهد می بندند لیکن نه از روح من، تا گناه را بر گناه مزید نمایند. -"و آنانی که روح گمراهی دارند فهیم خواهند شد و متمردان تعلیم را خواهند آموخت.9,k"بلکه چون فرزندان خود را که عمل دست من می باشند، در میان خویش بیند،آنگاه ایشان اسم مرا تقدیس خواهند نمود و قدوس یعقوب را تقدیس خواهند کرد و از خدای اسرائیل خواهند ترسید. +"بنابراین خداوند که ابراهیم را فدیه داده است درباره خاندان یعقوب چنین می گوید که از این به بعد یعقوب خجل نخواهد شد و رنگ چهره اش دیگر نخواهد پرید. [*/"که انسان را به سخنی مجرم می سازند و برای کسی که در محکمه حکم می کند دام می گسترانند و عادل را به بطالت منحرف می سازند. -)S"زیرا که ستمگران نابود و استهزا کنندگان معدوم خواهند شد و پیروان شرارت منقطع خواهند گردید. >(u"و حلیمان شادمانی خود را در خداوند مزید خواهند کرد و مسکینان مردمان در قدوس اسرائیل وجد خواهند نمود. ''G"و در آن روز کران کلام کتاب را خواهند شنید و چشمان کوران از میان ظلمت و تاریکی خواهد دید. +&O"آیا در اندک زمانی واقع نخواهد شد که لبنان به بوستان مبدل گردد و بوستان به جنگل محسوب شود؟ %"ای زیر و زبر کنندگان هرچیز! آیا کوزه گر مثل گل محسوب شود یا مصنوع درباره صانع خود گوید مرا نساخته است و یا تصویر درباره مصورش گوید که فهم ندارد؟ $+"وای بر آنانی که مشورت خود را از خداوند بسیار عمیق پنهان می کنند و اعمال ایشان در تاریکی می باشد و می گویند: «کیست که مارا ببیند و کیست که ما را بشناسد؟» p#Y"بنابراین اینک من بار دیگر با این قوم عمل عجیب و غریب بجا خواهم آورد و حکمت حکیمان ایشان باطل و فهم فهیمان ایشان مستور خواهد شد.» S"" و خداوند می گوید: «چونکه این قوم از دهان خود به من تقرب می جویند و به لبهای خویش مرا تمجید می نمایند، اما دل خود را از من دور کرده اند و ترس ایشان از من وصیتی است که از انسان آموخته اند؛ 1![" و آن طومار را به کسی که خواندن نداند داده، می گویند این را بخوان و او می گوید خواندن نمی دانم. 9" و تمامی رؤیا برای شما مثل کلام تومار مختوم گردیده است که آن را به کسی که خواندن می داند داده، می گویند: این را بخوان و او می گوید: نمی توانم چونکه مختوم است. jM" زیرا خداوند بر شما روح خواب سنگین را عارض گردانیده، چشمان شما را بسته است. و انبیا و رؤسای شما یعنی رائیان را محجوب کرده است. [/" درنگ کنید و متحیر باشید و تمتع برید و کور باشید. ایشان مست می شوند، لیکن نه از شراب و نوان می گردند، اما نه از مسکرات. 'G"و مثل شخص گرسنه که خواب می بیند که می خورد و چون بیدار شود شکم او تهی است. یا شخص تشنه که خواب می بیند که آب می نوشد و چون بیدار شود اینک ضعف دارد و جانش مشتهی می باشد. همچنین تمامی جماعت امتهایی که با کوه صهیون جنگ می کنند، خواهند شد.3"و جمعیت تمام امتهایی که با اریئیل جنگ می کنند، یعنی تمامی آنانی که بر او و بر قلعه وی مقاتله می نمایند و او را بتنگ می آورند مثل خواب و رؤیای شب خواهند شد. @y"و از جانب یهوه صبایوت با رعد و زلزله و صوت عظیم و گردباد و طوفان و شعله آتش سوزنده از تو پرسش خواهد شد. T!"اما گروه دشمنانت مثل گرد نرم خواهند شد و گروه ستم کیشان مانند کاه که می گذرد. و این بغته در لحظه ای واقع خواهد شد. )K"و به زیر افکنده شده، از زمین تکلم خواهی نمود و کلام تو از میان غبار پست خواهد گردید و آواز تو از زمین مثل آواز جن خواهد بود و زبان تو از میان غبار زمزم خواهد کرد. ,~P} {zzWypxEwvuu tGs?rqpowo#nm=lrksjqihh g3fedd9cLba`_^]{\#[0ZYXSWVUzTTS"RQZP&ONgNM"LKJJ2IHGFEED?CUBnA@@1?>= <;7:988 7655 4f322U1*0K/F.--,++b**Q)('&&o%\$#z"!!L 0pw B R=*9M"*خدا یهوه که آسمانها را آفرید و آنها را پهن کرد و زمین و نتایج آن را گسترانید و نفس را به قومی که در آن باشند و روح را بر آنانی که در آن سالکند می دهد، چنین می گوید: =8s"*او ضعیف نخواهد گردید و منکسر نخواهد شد تا انصاف را بر زمین قرار دهد و جزیره ها منتظر شریعت او باشند. 17["*نی خرد شده را نخواهد شکست و فتیله ضعیف را خاموش نخواهد ساخت تا عدالت را به راستی صادر گرداند. 69"*او فریاد نخواهد زد و آواز خود را بلند نخواهد نمود و آن را در کوچه ها نخواهد شنوانید. v5 g"*اینک بنده من که او را دستگیری نمودم و برگزیده من که جانم از او خشنود است، من روح خود را بر او می نهم تا انصاف را برای امتها صادر سازد. "4=")اینک جمیع ایشان باطلند و اعمال ایشان هیچ است و بتهای ریخته شده ایشان باد و بطالت است.I3 ")و نگریستم و کسی یافت نشد و در میان ایشان نیز مشورت دهنده ای نبود که چون از ایشان سؤال نمایم جواب تواند داد. '2G")اول به صهیون گفتم که اینک هان این چیزها (خواهد رسید) و به اورشلیم بشارت دهنده ای بخشیدم. 1#")کیست که از ابتدا خبر داد تا بدانیم، و از قبل تا بگوییم که او راست است؟ البته خبر دهنده ای نیست و اعلام کننده ای نی و کسی هم نیست که سخنان شما را بشنود. %0C")کسی را از شمال برانگیختم و او خواهد آمد و کسی را از مشرق آفتاب که اسم مرا خواهد خواند و او بر سروران مثل برگل خواهد آمد و مانند کوزه گری که گل را پایمال می کند. /")اینک شما ناچیز هستید و عمل شما هیچ است و هر که شما را اختیار کند رجس است. . ")و چیزها را که بعد از این واقع خواهد شد بیان کنید تا بدانیم که شما خدایانید. باری، نیکویی یا بدی را بجا آورید تا ملتفت شده، با هم ملاحظه نماییم. ;-o")آنچه را که واقع خواهد شد نزدیک آورده، برای ما اعلام نمایند. چیزهای پیشین را و کیفیت آنها را بیان کنید تا تفکر نموده، آخر آنها را بدانیم یا چیزهای آینده را به ما بشنوانید. .,U")خداوند می گوید: دعوی خود را پیش آورید و پادشاه یعقوب می گوید: براهین قوی خویش را عرضه دارید. X+)")تا ببینند و بدانند و تفکر نموده، با هم تامل نمایند که دست خداوند این را کرده و قدوس اسرائیل این را ایجاد نموده است. O*")در بیابان سرو آزاد و شطیم و آس و درخت زیتون را خواهم گذاشت و در صحرا صنوبر و کاج و چنار را با هم غرس خواهم نمود. n)U")بر تلهای خشک نهرها و در میان وادیها چشمه ها جاری خواهم نمود. و بیابان را به برکه آب و زمین خشک را به چشمه های آب مبدل خواهم ساخت. ,(Q")فقیران و مسکینان آب را می جویند و نمی یابند و زبان ایشان از تشنگی خشک می شود. من که یهوه هستم ایشان را اجابت خواهم نمود. خدای اسرائیل هستم ایشان را ترک نخواهم کرد. '") آنها را خواهی افشاند و باد آنها را برداشته، گردباد آنها را پراکنده خواهد ساخت. لیکن تو از خداوند شادمان خواهی شد و به قدوس اسرائیل فخر خواهی نمود. V&%")اینک تو را گردون تیز نو دندانه دار خواهم ساخت و کوهها را پایمال کرده، خرد خواهی نمود و تلها را مثل کاه خواهی ساخت. Q%")ای کرم یعقوب و شرذمه اسرائیل مترس زیرا خداوند و قدوس اسرائیل که ولی تو می باشد می گوید: من تو را نصرت خواهم داد. ;$o") زیرا من که یهوه خدای تو هستم دست راست تو را گرفته ، به تو می گویم: مترس زیرا من تو را نصرت خواهم داد. F#") آنانی را که با تو مجادله نمایند جستجو کرده، نخواهی یافت و آنانی که با تو جنگ کنند نیست و نابود خواهند شد. Z"-") اینک همه آنانی که بر تو خشم دارند، خجل و رسوا خواهند شد و آنانی که با تو معارضه نمایند ناچیز شده، هلاک خواهند گردید. (!I") مترس زیرا که من با تو هستم و مشوش مشو زیرا من خدای تو هستم! تو را تقویت خواهم نمود و البته تو را معاونت خواهم داد و تو را به دست راست عدالت خود دستگیری خواهم کرد. a ;") که تو را از اقصای زمین گرفته ، تو را از کرانه هایش خوانده ام و به تو گفته ام تو بنده من هستی ، تو را برگزیدم و ترک ننمودم، 5")اما تو ای اسرائیل بنده من و ای یعقوب که تو را برگزیده ام و ای ذریت دوست من ابراهیم، ")نجار زرگر را و آنکه با چکش صیقل می کند سندان زننده را تقویت می نماید و در باره لحیم می گوید: که خوب است و آن را به میخها محکم می سازد تا متحرک نشود. uc")هر کس همسایه خود را اعانت کرد و به برادر خود گفت: قوی دل باش. }")جزیره ها دیدند و ترسیدند و اقصای زمین بلرزیدند و تقرب جسته، آمدند. Z-")کیست که این را عمل نموده و بجا آورده، و طبقات را از ابتدا دعوت نموده است؟ من که یهوه و اول و با آخرین می باشم من هستم. %")ایشان را تعاقب نموده، به راهی که با پایهای خود نرفته بود، بسلامتی خواهد گذشت. %")کیست که کسی را از مشرق برانگیخت که عدالت او را نزد پایهای وی می خواند؟ امتها را به وی تسلیم می کند و او را بر پادشاهان مسلط می گرداند. و ایشان را مثل غبار به شمشیر وی و مثل کاه که پراکنده می گردد به کمان وی تسلیم خواهد نمود. o Y")ای جزیره ها به حضور من خاموش شوید! و قبیله ها قوت تازه بهم رسانند! نزدیک بیایند، آنگاه تکلم نمایند. با هم به محاکمه نزدیک بیاییم. 7"(اما آنانی که منتظر خداوند می باشند قوت تازه خواهند یافت و مثل عقاب پرواز خواهند کرد. خواهند دوید و خسته نخواهند شد. خواهند خرامید و درمانده نخواهند گردید.xi"(حتی جوانان هم درمانده و خسته می گردند و شجاعان بکلی می افتند. ve"(ضعیفان را قوت می بخشد و ناتوانان را قدرت زیاده عطا می نماید. V%"(آیا ندانسته و نشنیده ای که خدای سرمدی یهوه آفریننده اقصای زمین درمانده و خسته نمی شود و فهم او را تفحص نتوان کرد؟ T!"(ای یعقوب چرا فکر می کنی و ای اسرائیل چرا می گویی : «راه من از خداوند مخفی است و خدای من انصاف مرا از دست داده است.» c?"(چشمان خود را به علیین برافراشته ببینید. کیست که اینها را آفرید و کیست که لشکر اینها را بشماره بیرون آورده، جمیع آنها را بنام می خواند؟ از کثرت قوت و از عظمت توانایی وی یکی از آنها گم نخواهد شد. ve"(پس مرا به که تشبیه می کنید تا با وی مساوی باشم؟ قدوس می گوید: "(هنوز غرس نشده و کاشته نگردیده اند و تنه آنها هنوز در زمین ریشه نزده است، که فقط بر آنها می دمد و پژمرده می شوند و گرد باد آنها را مثل کاه می رباید. w"(که امیران را لاشی می گرداند و داوران جهان را مانند بطالت می سازد. "(او است که بر کره زمین نشسته است و ساکنانش مثل ملخ می باشند. اوست که آسمانها را مثل پرده می گستراند و آنها را مثل خیمه به جهت سکونت پهن می کند. ) K"(آیا ندانسته ونشنیده اید و از ابتدا به شما خبر داده نشده است و از بنیاد زمین نفهمیده اید؟  {"(کسی که استطاعت چنین هدایا نداشته باشد، درختی را که نمی پوسد اختیار می کند و صنعتگر ماهری را می طلبد تا بتی را که متحرک نشود برای او بسازد.  1"(صنعتگر بت را می ریزد و زرگر آن را به طلا می پوشاند، و زنجیرهای نقره برایش می ریزد.  "(پس خدا را به که تشبیه می کنید و کدام شبه را با او برابر می توانید کرد؟  {"(تمامی امتها بنظر وی هیچ اند و از عدم و بطالت نزد وی کمتر می نمایند. "(و لبنان به جهت هیزم کافی نیست و حیواناتش برای قربانی سوختنی کفایت نمی کند. 0Y"(اینک امتها مثل قطره دلو و مانند غبار میزان شمرده می شوند. اینک جزیره ها را مثل گرد برمی دارد. nU"(او از که مشورت خواست تا به او فهم بخشد و طریق راستی را به او بیاموزد؟ و کیست که او را معرفت آموخت و راه فطانت را به او تعلیم داد؟  "( کیست که روح خداوند را قانون داده یا مشیر او بوده او را تعلیم داده باشد. !"( کیست که آبها را به کف دست خود پیموده و افلاک را با وجب اندازه کرده و غبار زمین را در کیل گنجانیده و کوهها را به قپان و تلها را به ترازو وزن نموده است؟ y"( او مثل شبان گله خود را خواهد چرانید و به بازوی خود بره ها را جمع کرده، به آغوش خویش خواهد گرفت و شیر دهندگان را به ملایمت رهبری خواهد کرد. Z-"( اینک خداوند یهوه با قوت می آید و بازوی وی برایش حکمرانی می نماید. اینک اجرت او با وی است و عقوبت وی پیش روی او می آید. &E"( ای صهیون که بشارت می دهی به کوه بلند برآی! و ای اورشلیم که بشارت می دهی آوازت را با قوت بلند کن! آن را بلند کن و مترس و به شهرهای یهودا بگو که «هان خدای شما است!» 1"(گیاه خشک شد و گل پژمرده گردید، لیکن کلام خدای ما تا ابداﻵباد استوار خواهد ماند.» +O"(گیاه خشک و گلش پژمرده می شود زیرا نفخه خداوند بر آن دمیده می شود. البته مردمان گیاه هستند. ;~o"(هاتفی می گوید: «ندا کن.» وی گفت: «چه چیز را ندا کنم؟ تمامی بشر گیاه است و همگی زیبایی اش مثل گل صحرا. 5}c"(و جلال خداوند مکشوف گشته ، تمامی بشر آن را با هم خواهند دید زیرا که دهان خداوند این را گفته است. 0|Y"(هر درهای برافراشته و هر کوه و تلی پست خواهد شد؛ و کجیها راست و ناهمواریها هموار خواهد گردید. 5{c"(صدای ندا کننده ای در بیابان، راه خداوند را مهیا سازید و طریقی برای خدای ما در صحرا راست نمایید. z%"(سخنان دلاویز به اورشلیم گویید و او را ندا کنید که اجتهاد او تمام شده و گناه وی آمرزیده گردیده، و از دست خداوند برای تمامی گناهانش دو چندان یافته است. \y 3"(تسلی دهید! قوم مرا تسلی دهید! خدای شما می گوید: Dx"'حزقیا به اشعیا گفت: «کلام خداوند که گفتی نیکو است و دیگر گفت: هرآینه در ایام من سلامتی و امان خواهد بود.»Yw+"'و بعضی از پسرانت را که از تو پدید آیند و ایشان را تولید نمایی خواهند گرفت و در قصر پادشاه بابل خواجه سرا خواهند شد.» v/"' اینک روزها می آید که هر چه در خانه تو است و آنچه پدرانت تا امروز ذخیره کرده اند به بابل برده خواهد شد؛ و خداوند می گوید که چیزی از آنها باقی نخواهد ماند. bu="'پس اشعیا به حزقیا گفت: «کلام یهوه صبایوت را بشنو: Yt+"'او گفت: «در خانه تو چه دیدند؟» حزقیا گفت: «هرچه در خانه من است دیدند و چیزی در خزاین من نیست که به ایشان نشان ندادم.» s"'پس اشعیا نبی نزد حزقیا پادشاه آمده، وی را گفت: «این مردمان چه گفتند و نزد تو از کجا آمدند؟» حزقیا گفت: «از جای دور یعنی از بابل نزد من آمدند.» %rC"'و حزقیا از ایشان مسرور شده، خانه خزاین خود را از نقره و طلا و عطریات و روغن معطر و تمام خانه اسلحه خویش و هرچه را که در خزاین او یافت می شد به ایشان نشان داد و در خانه اش و در تمامی مملکتش چیزی نبود که حزقیا آن را به ایشان نشان نداد. dq C"'در آن زمان مرودک بلدان بن بلدان پادشاه بابل مکتوبی و هدیه ای نزد حزقیا فرستاد زیرا شنیده بود که بیمار شده و صحت یافته است. zpm"&و حزقیا گفته بود: «علامتی که به خانه خداوند برخواهم آمد چیست؟»o1"&و اشعیا گفته بود که «قرصی از انجیر بگیرید و آن را بر دمل بنهید که شفا خواهد یافت.» @ny"& خداوند به جهت نجات من حاضر است، پس سرودهایم را در تمامی روزهای عمر خود در خانه خداوند خواهیم سرایید. Rm"&زندگانند، زندگانند که تو را حمد می گویند، چنانکه من امروز می گویم. پدران به پسران راستی تو را تعلیم خواهند داد. bl="&زیرا که هاویه تو را حمد نمی گوید و موت تو را تسبیح نمی خواند و آنانی که به حفره فرو می روند به امانت تو امیدوار نمی باشند. ekC"&اینک تلخی سخت من باعث سلامتی من شد. از راه لطف جانم را از چاه هلاکت برآوردی زیرا که تمامی گناهانم را به پشت سر خود انداختی. Tj!"&ای خداوند به این چیزها مردمان زیست می کنند و به اینها و بس حیات روح من می باشد. پس مرا شفا بده و مرا زنده نگاه دار. Fi"&«چه بگویم چونکه او به من گفته است و خود او کرده است. تمامی سالهای خود را به سبب تلخی جانم آهسته خواهم رفت. h"&مثل پرستوک که جیک جیک می کند صدا می نمایم. و مانند فاخته ناله می کنم و چشمانم از نگریستن به بالا ضعیف می شود. ای خداوند در تنگی هستم. کفیل من باش. 1g["& تا صبح انتظار کشیدم. مثل شیر همچنین تمامی استخوانهایم را می شکند. روز و شب مرا تمام خواهی کرد.sf_"& خانه من کنده گردید و مثل خیمه شبان از من برده شد. مثل نساج عمر خود را پیچیدم. او مرا از نورد خواهد برید. روز و شب مرا تمام خواهی کرد. ]e3"& گفتم: خداوند را مشاهده نمی نمایم. خداوند را در زمین زندگان نخواهم دید. من با ساکنان عالم فنا انسان را دیگر نخواهم دید. *dM"& من گفتم: «اینک در فیروزی ایام خود به درهای هاویه می روم و از بقیه سالهای خود محروم می شوم. ~cu"& مکتوب حزقیا پادشاه یهودا وقتی که بیمار شد و از بیماریش شفا یافت: )bK"&اینک سایه درجاتی که از آفتاب بر ساعت آفتابی آحاز پایین رفته است ده درجه به عقب برمی گردانم.» پس آفتاب از درجاتی که بر ساعت آفتابی پایین رفته بود، ده درجه برگشت. a+"&و علامت از جانب خداوند که خداوند این کلام را که گفته است بجا خواهد آورد این است: `3"&و تو را و این شهر را از دست پادشاه آشور خواهم رهانید و این شهر را حمایت خواهم نمود. o_W"&«برو و به حزقیا بگو یهوه خدای پدرت داود چنین می گوید: دعای تو را شنیدم و اشکهایت را دیدم. اینک من بر روزهای تو پانزده سال افزودم. M^"&و کلام خداوند بر اشعیا نازل شده، گفت: 1]["&و گفت: «ای خداوند مستدعی اینکه بیاد آوری که چگونه به حضور تو به امانت و به دل کامل سلوک نموده ام و آنچه در نظر تو پسند بوده است بجا آورده ام.» پس حزقیا زار زار بگریست. \"&آنگاه حزقیا روی خود را بسوی دیوار برگردانیده، نزد خداوند دعا نمود، /[ Y"&در آن ایام حزقیا بیمار و مشرف به موت شد و اشعیا ابن آموص نبی نزد وی آمده، او را گفت: « خداوند چنین می گوید: تدارک خانه خود را ببین زیرا که می میری و زنده نخواهی ماند.» 5Zc"%&و واقع شد که چون او در خانه خدای خویش نسروک عبادت می کرد، پسرانش ادرملک و شرآصر او را به شمشیر زدند و ایشان به زمین اراراط فرار کردند و پسرش آسرحدون به جایش سلطنت نمود. Y "%%و سنحاریب پادشاه آشور کوچ کرده، روانه گردید و برگشته در نینوی ساکن شد. uXc"%$پس فرشته خداوند بیرون آمده، صد و هشتاد و پنجهزار نفر از اردوی آشور را زد و بامدادان چون برخاستند اینک جمیع آنها لاشهای مرده بودند. )WK"%#زیرا که این شهر را حمایت کرده، به خاطر خود و به خاطر بنده خویش داود آن را نجات خواهم داد.»+VO"%"به راهی که آمده است به همان برخواهد گشت و به این شهر داخل نخواهد شد. خداوند این را می گوید. ?Uw"%!بنابراین خداوند در باره پادشاه آشور چنین می گوید که به این شهر داخل نخواهد شد و به اینجا تیر نخواهد انداخت و در مقابلش با سپر نخواهد آمد و منجنیق در پیش او برنخواهد افراشت. LT"% زیرا که بقیه ای از اورشلیم و رستگاران از کوه صهیون بیرون خواهند آمد. غیرت یهوه صبایوت این را بجا خواهد آورد. ?Sw"%و بقیه ای که از خاندان یهودا رستگار شوند بار دیگر به پایین ریشه خواهند زد و به بالا میوه خواهند آورد. (RI"%و علامت برای تو این خواهد بود که امسال غله خودرو خواهید خورد و سال دوم آنچه از آن بروید و در سال سوم بکارید و بدروید و تاکستانها غرس نموده، میوه آنها را بخورید. *QM"%چونکه خشمی که به من داری و غرور تو به گوش من برآمده است. بنابراین مهار خود را به بینی تو و لگام خود را به لبهایت گذاشته ، تو را به راهی که آمده ای برخواهم گردانید. }Ps"%اما من نشستن تو را و خروج و دخولت و خشمی را که بر من داری می دانم. nOU"%از این جهت ساکنان آنها کم قوت بوده، ترسان و خجل شدند. مثل علف صحرا و گیاه سبز و علف پشت بام و مثل مزرعه قبل از نمو کردنش گردیدند. SN"%«آیا نشنیده ای که من این را از زمان سلف کرده ام و از ایام قدیم صورت داده ام و اﻵن آن را به وقوع آورده ام تا تو به ظهور آمده، و شهرهای حصار دار را خراب نموده، به توده های ویران مبدل سازی. M"%و من حفره زده، آب نوشیدم و به کف پای خود تمامی نهرهای مصر را خشک خواهم کرد. L!"%به واسطه بندگانت خداوند را اهانت کرده، گفته ای به کثرت ارابه های خود بر بلندی کوهها و به اطراف لبنان برآمده ام و بلندترین سروهای آزادش و بهترین صنوبرهایش را قطع نموده، به بلندی اقصایش و به درختستان بوستانش داخل شده ام. lKQ"%کیست که او را اهانت کرده، کفر گفته ای و کیست که بر وی آواز بلند کرده، چشمان خود را به علیین افراشته ای؟ مگر قدوس اسرائیل نیست؟ J"%کلامی که خداوند درباره اش گفته این است: آن باکره دختر صهیون تو را حقیر شمرده، استهزا نموده است و دختر اورشلیم سر خود را به تو جنبانیده است. mIS"%پس اشعیا ابن آموص نزد حزقیا فرستاده، گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین می گوید: چونکه درباره سنحاریب پادشاه آشور نزد من دعا نمودی، 4Ha"%پس حال ای یهوه خدای ما ما را از دست او رهایی ده تا جمیع ممالک جهان بدانند که تو تنها یهوه هستی .»hGI"%و خدایان ایشان را به آتش انداخته اند زیرا که خدا نبودند بلکه ساخته دست انسان از چوب و سنگ. پس به این سبب آنها را تباه ساختند. F"%ای خداوند راست است که پادشاهان آشور همه ممالک و زمین ایشان را خراب کرده. E)"%ای خداوند گوش خود را فرا گرفته ، بشنو و ای خداوند چشمان خود را گشوده، ببین و همه سخنان سنحاریب را که به جهت اهانت نمودن خدای حی فرستاده است استماع نما! }Ds"%«ای یهوه صبایوت خدای اسرائیل که بر کروبیان جلوس می نمایی! تویی که به تنهایی بر تمامی ممالک جهان خدا هستی و تو آسمان و زمین را آفریده ای. FC"%و حزقیا نزد خداوند دعا کرده، گفت: RB"%و حزقیا مکتوب را از دست ایلچیان گرفته ، آن را خواند و حزقیا به خانه خداوند درآمده، آن را به حضور خداوند پهن کرد. A "% پادشاه حمات کجا است و پادشاه ارفاد و پادشاه شهر سفروایم و هینع و عوا؟»n@U"% و آیا خدایان امتهایی که پدران من آنها را هلاک ساختند مثل جوزان و حاران و رصف و بنی عدن که در تلسار می باشند ایشان را نجات دادند. b?="% اینک تو شنیده ای که پادشاهان آشور با همه ولایتها چه کرده و چگونه آنها را بالکل هلاک ساخته اند و آیا تو رهایی خواهی یافت؟ }>s"% «به حزقیا پادشاه یهودا چنین گویید: خدای تو که به او توکل می نمایی تو را فریب ندهد و نگوید که اورشلیم به دست پادشاه آشور تسلیم نخواهد شد. z=m"% و او درباره ترهاقه پادشاه کوش خبری شنید که به جهت مقاتله با تو بیرون آمده است. پس چون این را شنید (باز) ایلچیان نزد حزقیا فرستاده، گفت: F<"%پس ربشاقی مراجعت کرده، پادشاه آشور را یافت که با لبنه جنگ می کرد زیرا شنیده بود که از لاکیش کوچ کرده است. V;%"%همانا روحی بر او می فرستم که خبری شنیده، به ولایت خود خواهد برگشت و او را در ولایت خودش به شمشیر هلاک خواهم ساخت.» :"%و اشعیا به ایشان گفت: «به آقای خود چنین گویید که یهوه چنین می فرماید: از سخنانی که شنیدی که بندگان پادشاه آشور مرا بدانها کفر گفته اند، مترس. P9"%و بندگان حزقیا پادشاه نزد اشعیا آمدند. d8A"%شاید یهوه خدایت سخنان ربشاقی را که آقایش پادشاه آشور او را برای اهانت نمودن خدای حی فرستاده است بشنود و سخنانی را که یهوه خدایت شنیده است توبیخ نماید. پس برای بقیه ای که یافت می شوند تضرع نما.» e7C"%و به وی گفتند: «حزقیا چنین می گوید که امروز روز تنگی و تادیب و اهانت است زیرا که پسران بفم رحم رسیده اند و قوت زاییدن نیست. 06Y"%و الیاقیم ناظر خانه و شبنای کاتب و مشایخ کهنه را ملبس به پلاس نزد اشعیا ابن آموص نبی فرستاد، ;5 q"%و واقع شد که چون حزقیا پادشاه این را شنید لباس خود را چاک زده و پلاس پوشیده، به خانه خداوند داخل شد. 4"$پس الیاقیم بن حلقیا که ناظر خانه بود و شبنای کاتب و یوآخ بن آساف وقایع نگار با جامه دریده نزد حزقیا آمدند و سخنان ربشاقی را به او باز گفتند.?3w"$اما ایشان سکوت نموده، به او هیچ جواب ندادند زیرا که پادشاه امر فرموده و گفته بود که او را جواب ندهید. S2"$از جمیع خدایان این زمینها کدامند که زمین خویش را از دست من نجات داده اند تا یهوه اورشلیم را از دست من نجات دهد؟» $1A"$خدایان حمات و ارفاد کجایند و خدایان سفروایم کجا و آیا سامره را از دست من رهانیده اند؟ v0e"$مبادا حزقیا شما را فریب دهد و گوید یهوه ما را خواهد رهانید. آیا هیچکدام از خدایان امتها زمین خود را از دست پادشاه آشور رهانیده است؟ 9/k"$تا بیایم و شما را به زمین مانند زمین خودتان بیاورم یعنی به زمین غله و شیره و زمین نان و تاکستانها. &.E"$به حزقیا گوش مدهید زیرا که پادشاه آشور چنین می گوید: با من صلح کنید و نزد من بیرون آیید تا هرکس از مو خود و هر کس از انجیر خود بخورد و هر کس از آب چشمه خود بنوشد. b-="$و حزقیا شما را بر یهوه مطمئن نسازد و نگوید که یهوه البته ما را خواهد رهانید و این شهر به دست پادشاه آشور تسلیم نخواهد شد. ,"$پادشاه چنین می گوید: حزقیا شما را فریب ندهد زیرا که شما را نمی تواند رهانید. >+u"$ پس ربشاقی بایستاد و به آواز بلند به زبان یهود صدا زده، گفت: «سخنان سلطان عظیم پادشاه آشور را بشنوید. T*!"$ ربشاقی گفت: «آیا آقایم مرا نزد آقایت و تو فرستاده است تا این سخنان را بگویم؟ مگر مرا نزد مردانی که بر حصار نشسته اند نفرستاده، تا ایشان با شما نجاست خود را بخورند و بول خود را بنوشند؟» A){"$ آنگاه الیقایم و شبنا و یوآخ به ربشاقی گفتند: «تمنا اینکه با بندگانت به زبان آرامی گفتگو نمایی زیرا آن را می فهمیم و با ما به زبان یهود در گوش مردمی که بر حصارند گفتگو منمای.» W('"$ و آیا من اﻵن بی اذن یهوه بر این زمین به جهت خرابی آن برآمده ام؟ یهوه مرا گفته است بر این زمین برآی و آن را خراب کن.» O'"$ پس چگونه روی یک والی از کوچکترین بندگان آقایم را خواهی برگردانید و بر مصر به جهت ارابه ها و سواران توکل داری؟ 8~g}|{zzTyVxwvutss8rqqponmlfkjji6hwgfpe/dcc aai`__f^d]Q\\i[\ZPYY1XWWpV|UU(SSQPOOKNdM.KJIHGFEDCBA8@?==><:9887n66533Q2F1r04.o--?,+Q*@)$'&%$$#""*!< ROX" N  Vfs8ZE-"0 به خاطر ذات خود، به خاطر ذات خود این را می کنم زیرا که اسم من چرا باید بی حرمت شود و جلال خویش را به دیگری نخواهم داد. D{"0 اینک تو را قال گذاشتم اما نه مثل نقره و تو را در کوره مصیبت آزمودم. QC"0 به خاطر اسم خود غضب خویش را به تاخیر خواهم انداخت و به خاطر جلال خویش بر تو شفقت خواهم کرد تا تو را منقطع نسازم. B"0البته نشنیده و هر آینه ندانسته و البته گوش تو قبل از این باز نشده بود. زیرا می دانستم که بسیار خیانتکار هستی و از رحم (مادرت ) عاصی خوانده شدی. bA="0در این زمان و نه در ایام قدیم آنها آفریده شد و قبل از امروز آنها را نشنیده بودی، مبادا بگویی اینک این چیزها را می دانستم. /@W"0چونکه همه این چیزها را شنیدی، آنها را ملاحظه نما. پس آیا شما اعتراف نخواهید کرد، و از این زمان چیزهای تازه را به شما اعلام نمودم و چیزهای مخفی را که ندانسته بودید؟ '?G"0بنابراین تو را از قدیم مخبر ساختم و قبل از وقوع تو را اعلام نمودم. مبادا بگویی که بت من آنها را بجا آورده و بت تراشیده و صنم ریخته شده من آنها را امر فرموده است. >"0چونکه دانستم که تو سخت دل هستی و گردنت بند آهنین و پیشانی تو برنجین است. C="0چیزهای اول را از قدیم اخبار کردم و از دهان من صادر شده، آنها را اعلام نمودم بغته به عمل آوردم و واقع شد. :<m"0زیرا که خویشتن را از شهر مقدس می خوانند و بر خدای اسرائیل که اسمش یهوه صبایوت است اعتماد می دارند. <; s"0ای خاندان یعقوب که به نام اسرائیل مسمی هستید و از آب یهودا صادر شده اید، و به اسم یهوه قسم می خورید و خدای اسرائیل را ذکر می نمایید، اما نه به صداقت و راستی ، این را بشنوید. +:O"/آنانی که از ایشان مشقت کشیدی برای تو چنین خواهند شد و آنانی که از طفولیت با تو تجارت می کردند هر کس بجای خود آواره خواهد گردید و کسی که تو را رهایی دهد نخواهد بود.99k"/اینک مثل کاهبن شده، آتش ایشان را خواهد سوزانید که خویشتن را از سورت زبانه آن نخواهند رهانید و آن اخگری که خود را نزد آن گرم سازند و آتشی که در برابرش بنشینند نخواهد بود. 58c"/ از فراوانی مشورتهایت خسته شده ای؛ پس تقسیم کنندگان افلاک و رصد بندان کواکب و آنانی که در غره ماهها اخبار می دهند بایستند و تو را از آنچه بر تو واقع شدنی است نجات دهند. l7Q"/ پس در افسونگری خود و کثرت سحر خویش که در آنها از طفولیت مشقت کشیده ای قائم باش شاید که منفعت توانی برد و شاید که غالب توانی شد. ;6o"/ پس بلایی که افسون آن را نخواهی دانست بر تو عارض خواهد شد و مصیبتی که به دفع آن قادر نخواهی شد، تو را فرو خواهد گرفت و هلاکتی که ندانسته ای، ناگهان بر تو استیلا خواهد یافت. 5 "/ زیرا که بر شرارت خود اعتماد نموده، گفتی کسی نیست که مرا بیند. و حکمت و علم تو، تو را گمراه ساخت و در دل خود گفتی : من هستم و غیر از من دیگری نیست. 4)"/ پس این دو چیز یعنی بی اولادی و بیوگی بغته در یکروز به تو عارض خواهد شد و با وجود کثرت سحر تو و افراط افسونگری زیاد تو آنها بشدت بر تو استیلا خواهد یافت. 13["/پس اﻵن ای که در عشرت بسر می بری و در اطمینان ساکن هستی این را بشنو. ای که در دل خود می گویی من هستم و غیر از من دیگری نیست و بیوه نخواهم شد و بی اولادی را نخواهم دانست. 62e"/و گفتی تا به ابد ملکه خواهم بود. و این چیزها را در دل خود جا ندادی و عاقبت آنها را به یاد نیاوردی. 1"/بر قوم خود خشم نموده و میراث خویش را بی حرمت کرده، ایشان را به دست تو تسلیم نمودم. بر ایشان رحمت نکرده، یوغ خود را بر پیران بسیار سنگین ساختی. .0U"/ای دختر کلدانیان خاموش بنشین و به ظلمت داخل شو زیرا که دیگر تو را ملکه ممالک نخواهند خواند. y/k"/و اما نجات دهنده ما اسم او یهوه صبایوت و قدوس اسرائیل می باشد. !.;"/عورت تو کشف شده، رسوایی تو ظاهر خواهد شد. من انتقام کشیده، بر احدی شفقت نخواهم نمود. C-"/دستاس را گرفته ، آرد را خرد کن. نقاب را برداشته ، دامنت را بر کش و ساقها را برهنه کرده، از نهرها عبور کن. o, Y"/ای باکره دختر بابل فرود شده، بر خاک بنشین و ای دختر کلدانیان بر زمین بی کرسی بنشین زیرا تو را دیگر نازنین و لطیف نخواهند خواهند. o+W". عدالت خود را نزدیک آوردم و دور نمی باشد و نجات من تاخیر نخواهد نمود و نجات را به جهت اسرائیل که جلال من است در صهیون خواهم گذاشت.Z*-". ای سختدلان که از عدالت دور هستید مرا بشنوید. y)k". مرغ شکاری را از مشرق و هم مشورت خویش را از جای دور می خوانم. من گفتم و البته بجا خواهم آورد و تقدیر نمودم و البته به وقوع خواهم رسانید. y(k". آخر را از ابتدا و آنچه را که واقع نشده از قدیم بیان می کنم و می گویم که اراده من برقرار خواهد ماند و تمامی مسرت خویش را بجا خواهم آورد. :'m". چیزهای اول را از زمان قدیم به یاد آورید. زیرا من قادر مطلق هستم و دیگری نیست. خدا هستم و نظیر من نی. &".این را بیاد آورید و مردانه بکوشید. و ای عاصیان آن را در دل خود تفکر نمایید! K%".آن را بر دوش برداشته ، می برند و به جایش می گذارند و او می ایستد و از جای خود حرکت نمی تواند کرد. نزد او استغاثه هم می نمایند اما جواب نمی دهد و ایشان را از تنگی ایشان نتواند رهانید. ${".آنانی که طلا را از کیسه می ریزند و نقره را به میزان می سنجند، زرگری را اجیر می کنند تا خدایی از آن بسازد پس سجده کرده، عبادت نیز می نمایند. #".مرا با که شبیه و مساوی می سازید و مرا با که مقابل می نمایید تا مشابه شویم؟ i"K".و تا به پیری شما من همان هستم و تا به شیخوخیت من شما را خواهم برداشت. من آفریدم و من برخواهم داشت و من حمل کرده، خواهم رهانید. 7!g".ای خاندان یعقوب و تمامی بقیه خاندان اسرائیل که از بطن بر من حمل شده و از رحم برداشته من بوده اید! $ A".آنها جمیعا منحنی و خم شده، آن بار را نمی توانند رهانید بلکه خود آنها به اسیری می روند. u e".بیل خم شده و نبو منحنی گردیده بتهای آنها بر حیوانات و بهایم نهاده شد. آنهایی که شما برمی داشتید حمل گشته و بار حیوانات ضعیف شده است. "--J "-و مرا خواهند گفت عدالت و قوت فقط در خداوند می باشد. و بسوی او خواهند آمد و همگانی که به او خشمناکند خجل خواهند گردید. و تمامی ذریت اسرائیل در خداوند عادل شمرده شده، فخر خواهند کرد.wg"-به ذات خود قسم خوردم و این کلام به عدالت از دهانم صادر گشته برنخواهد گشت که هر زانو پیش من خم خواهد شد و هر زبان به من قسم خواهد خورد. 9"-ای جمیع کرانه های زمین به من توجه نمایید و نجات یابید زیرا من خدا هستم و دیگری نیست. )"-پس اعلان نموده، ایشان را نزدیک آورید تا با یکدیگر مشورت نمایند. کیست که این را از ایام قدیم اعلان نموده و از زمان سلف اخبار کرده است؟ آیا نه من که یهوه هستم و غیر از من خدایی دیگر نیست؟ خدای عادل و نجات دهنده و سوای من نیست. '"-ای رهاشدگان از امتها جمع شده، بیایید و با هم نزدیک شوید. آنانی که چوب بتهای خود را برمی دارند و نزد خدایی که نتواند رهانید دعا می نمایند معرفت ندارند. "-در خفا و در جایی از زمین تاریک تکلم ننمودم. و به ذریه یعقوب نگفتم که مرا عبث بطلبید. من یهوه به عدالت سخن می گویم و چیزهای راست را اعلان می نمایم. 2]"-زیرا یهوه آفریننده آسمان که خدا است که زمین را سرشت و ساخت و آن را استوار نمود و آن را عبث نیافرید بلکه به جهت سکونت مصور نمود چنین می گوید: من یهوه هستم و دیگری نیست. 2]"-اما اسرائیل به نجات جاودانی از خداوند ناجی خواهند شد و تا ابداﻵباد خجل و رسوا نخواهند گردید. 9"-جمیع ایشان خجل و رسوا خواهند شد و آنانی که بتها می سازند با هم به رسوایی خواهند رفت. "-ای خدای اسرائیل و نجات دهنده یقینا خدایی هستی که خود را پنهان می کنی. @y"-خداوند چنین می گوید: حاصل مصر و تجارت حبش و اهل سبا که مردان بلند قد می باشند نزد تو عبور نموده، از آن تو خواهند بود. و تابع تو شده در زنجیرها خواهند آمد و پیش تو خم شده و نزد تو التماس نموده، خواهند گفت: البته خدا در تو است و دیگری نیست و خدایی نی .9k"- من او را به عدالت برانگیختم و تمامی راههایش را راست خواهم ساخت. شهر مرا بنا کرده، اسیرانم را آزاد خواهد نمود، اما نه برای قیمت و نه برای هدیه. یهوه صبایوت این را می گوید. O"- من زمین را ساختم و انسان را بر آن آفریدم. دستهای من آسمانها را گسترانید و من تمامی لشکرهای آنها را امر فرمودم. "- خداوند که قدوس اسرائیل و صانع آن می باشد چنین می گوید: درباره امور آینده از من سؤال نمایید و پسران مرا و اعمال دستهای مرا به من تفویض نمایید. "- وای بر کسی که به پدر خود گوید: چه چیز را تولید نمودی و به زن که چه زاییدی. -"- وای برکسی که با صانع خود چون سفالی با سفالهای زمین مخاصمه نماید. آیا کوزه به کوزه گر بگوید چه چیز را ساختی؟ یا مصنوع تو درباره تو بگوید که او دست ندارد؟  '"-ای آسمانها از بالا ببارانید تا افلاک عدالت را فرو ریزد و زمین بشکافد تا نجات و عدالت نمو کنند و آنها را با هم برویاند زیرا که من یهوه این را آفریده ام. 1 ["-پدید آورنده نور و آفریننده ظلمت. صانع سلامتی و آفریننده بدی. من یهوه صانع همه این چیزها هستم.  '"-تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند که سوای من احدی نیست. من یهوه هستم و دیگری نی. % C"-من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی نی. من کمر تو را بستم هنگامی که مرا نشناختی. D "-به خاطر بنده خود یعقوب و برگزیده خویش اسرائیل، هنگامی که مرا نشناختی تو را به اسمت خواندم و ملقب ساختم. X)"-و گنجهای ظلمت و خزاین مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من یهوه که تو را به اسمت خوانده ام خدای اسرائیل می باشم. jM"-که من پیش روی تو خواهم خرامید و جایهای ناهموار را هموار خواهم ساخت. و درهای برنجین را شکسته ، پشت بندهای آهنین را خواهم برید. b ?"-خداوند به مسیح خویش یعنی به کورش که : دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امتها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم و دروازه ها دیگر بسته نشود چنین می گوید %C",و درباره کورش می گوید که او شبان من است و تمامی مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید و درباره اورشلیم می گوید بنا خواهد شد و درباره هیکل که بنیاد تو نهاده خواهد گشت.q[",آنکه به لجه می گوید که خشک شو و نهرهایت را خشک خواهم ساخت. dA",که سخنان بندگان خود را برقرار می دارد و مشورت رسولان خویش را به انجام می رساند، که درباره اورشلیم می گوید معمور خواهد شد و درباره شهرهای یهودا که بنا خواهد شد و خرابی های آن را برپا خواهم داشت. pY",آنکه آیات کاذبان را باطل می سازد و جادوگران را احمق می گرداند. و حکیمان را بعقب برمی گرداند و علم ایشان را به جهالت تبدیل می کند. "=",خداوند که ولی تو است و تو را از رحم سرشته است چنین می گوید: من یهوه هستم و همه چیز را ساختم. آسمانها را به تنهایی گسترانیدم و زمین را پهن کردم؛ و با من که بود؟ ",ای آسمانها ترنم نمایید زیرا که خداوند این را کرده است! و ای اسفلهای زمین! فریاد برآورید و ای کوهها و جنگلها و هر درختی که در آنها باشد بسرایید! زیرا خداوند یعقوب را فدیه کرده است و خویشتن را در اسرائیل تمجید خواهد نمود. H ",تقصیرهای تو را مثل ابر غلیظ و گناهانت را مانند ابر محو ساختم. پس نزد من بازگشت نما زیرا تو را فدیه کرده ام. g~G",ای یعقوب و ای اسرائیل اینها را بیادآور چونکه تو بنده من هستی. تو را سرشتم ای اسرائیل تو بنده من هستی از من فراموش نخواهی شد. }y",خاکستر را خوراک خود می سازد و دل فریب خورده او را گمراه می کند که جان خود را نتواند رهانید و فکر نمی نماید که آیا در دست راست من دروغ نیست. K|",و تفکر ننموده، معرفت و فطانتی ندارند تا بگویند نصف آن را در آتش سوختیم و بر زغالش نیز نان پختیم و گوشت را کباب کرده، خوردیم. پس آیا از بقیه آن بتی بسازیم و به تنه درخت سجده نماییم؟ ={s",ایشان نمی دانند و نمی فهمند زیرا که چشمان ایشان را بسته است تا نبینند و دل ایشان را تا تعقل ننمایند. zy",و از بقیه آن خدایی یعنی بت خویش را می سازد و پیش آن سجده کرده، عبادت می کند و نزد آن دعا نموده، می گوید: مرا نجات بده چونکه تو خدای من هستی. xyi",بعضی از آن را در آتش می سوزاند و بر بعضی گوشت پخته می خورد و کباب را برشته کرده، سیر می شود و گرم شده، می گوید: وه گرم شده، آتش را دیدم. ,xQ",پس برای شخص به جهت سوخت بکار می آید و از آن گرفته ، خود را گرم می کند و آن را افروخته نان می پزد و خدایی ساخته ، آن را می پرستد و از آن بتی ساخته ، پیش آن سجده می کند. w!",سروهای آزاد برای خود قطع می کند و سندیان و بلوط را گرفته ، آنها را از درختان جنگل برای خود اختیار می کند و شمشاد را غرس نموده، باران آن را نمو می دهد. ?vw", چوب را می تراشد و ریسمان را کشیده، با قلم آن را نشان می کند و با رنده آن را صاف می سازد و با پرگار نشان می کند پس آن را به شبیه انسان و به جمال آدمی می سازد تا در خانه ساکن شود. 1u[", آهن را با تیشه می تراشد و آن را در زغال کار می کند و با چکش صورت می دهد و با قوت بازوی خویش آن را می سازد و نیز گرسنه شده، بی قوت می گردد و آب ننوشیده، ضعف بهم می رساند. bt=", اینک جمیع یاران او خجل خواهند شد و صنعتگران از انسان می باشند. پس جمیع ایشان جمع شده، بایستند تا با هم ترسان و خجل گردند. isK", کیست که خدایی ساخته یا بتی ریخته باشد که نفعی ندارد؟ r ", آنانی که بتهای تراشیده می سازند، جمیعا باطلند و چیزهایی که ایشان می پسندند، فایده ای ندارد و شهود ایشان نمی بینند و نمی دانند تا خجالت بکشند. !q;",ترسان و هراسان مباشید. آیا از زمان قدیم تو را اخبار و اعلام ننمودم و آیا شما شهود من نیستید؟ آیا غیر از من خدایی هست؟ البته صخره ای نیست و احدی را نمی شناسم. %pC",و مثل من کیست که آن را اعلان کند و بیان نماید و آن را ترتیب دهد، از زمانی که قوم قدیم را برقرار نمودم. پس چیزهای آینده و آنچه را که واقع خواهد شد اعلان بنمایند. Xo)",خداوند پادشاه اسرائیل و یهوه صبایوت که ولی ایشان است چنین می گوید: من اول هستم و من آخر هستم و غیر از من خدایی نیست. 0nY",یکی خواهد گفت که من از آن خداوند هستم و دیگری خویشتن را به نام یعقوب خواهد خواند و دیگری بدست خود برای خداوند خواهد نوشت و خویشتن را به نام اسرائیل ملقب خواهد ساخت. m{",و ایشان در میان سبزه ها، مثل درختان بید بر جویهای آب خواهند رویید. Il ",اینک بر (زمین) تشنه آب خواهم ریخت و نهرها برخشک. روح خود را بر ذریت تو خواهم ریخت و برکت خویش را بر اولاد تو. okW",خداوند که تو را آفریده و تو را از رحم بسرشت و معاون تو می باشد چنین می گوید: ای بنده من یعقوب مترس! و ای یشرون که تو را برگزیده ام! zj o",اما اﻵن ای بنده من یعقوب بشنو و ای اسرائیل که تو را برگزیده ام! Fi"+بنابراین من سروران قدس را بی احترام خواهم ساخت و یعقوب را به لعنت و اسرائیل را به دشنام تسلیم خواهم نمود.tha"+اجداد اولین تو گناه ورزیدند و واسطه های تو به من عاصی شدند. gw"+مرا یاد بده تا با هم محاکمه نماییم. حجت خود را بیاور تا تصدیق شوی. f'"+من هستم من که بخاطر خود خطایای تو را محو ساختم و گناهان تو را بیاد نخواهم آورد. e"+نی معطر را به جهت من به نقره نخریدی و به پیه ذبایح خویش مرا سیر نساختی. بلکه به گناهان خود بر من بندگی نهادی و به خطایای خویش مرا به تنگ آوردی. d "+گوسفندان قربانی های سوختنی خود را برای من نیاوردی و به ذبایح خود مرا تکریم ننمودی! به هدایا بندگی بر تو ننهادم و به بخور تو را به تنگ نیاوردم. xci"+اما تو ای یعقوب مرا نخواندی و تو ای اسرائیل از من به تنگ آمدی! hbI"+این قوم را برای خود ایجاد کردم تا تسبیح مرا بخوانند. a"+حیوانات صحرا گرگان و شترمرغها مرا تمجید خواهند نمود چونکه آب در بیابان و نهرها در صحرا بوجود می آورم تا قوم خود و برگزیدگان خویش را سیراب نمایم. }`s"+اینک من چیز نویی بوجود می آورم و آن اﻵن بظهور می آید. آیا آن را نخواهید دانست؟ بدرستی که راهی در بیابان و نهرها در هامون قرار خواهم داد. r_]"+چیزهای اولین را بیاد نیاورید و در امور قدیم تفکر ننمایید. ^}"+آنکه ارابه ها و اسبها و لشکر و قوت آن را بیرون می آورد: «ایشان با هم خواهند خوابید و نخواهند برخاست و منطفی شده، مثل فتیله خاموش خواهند شد. ]{"+خداوند که راهی در دریا و طریقی در آبهای عظیم می سازد چنین می گوید، p\Y"+من خداوند قدوس شما هستم. آفریننده اسرائیل و پادشاه شما.» )[K"+خداوند که ولی شما و قدوس اسرائیل است چنین می گوید: «بخاطر شما به بابل فرستادم و همه ایشان را مثل فراریان فرود خواهم آورد و کلدانیان را نیز در کشتیهای وجد ایشان. MZ"+ و از امروز نیز من او می باشم و کسی که از دست من تواند رهانید نیست. من عمل خواهم نمود و کیست که آن را رد نماید؟» kYO"+ من اخبار نموده و نجات داده ام و اعلام نموده و درمیان شما خدای غیر نبوده است. خداوند می گوید که شما شهود من هستید و من خدا هستم. ^X5"+ من، من یهوه هستم و غیر از من نجات دهنده ای نیست.k"* ای شما که به دریا فرود می روید، و ای آنچه در آن است! ای جزیره ها و ساکنان آنها سرود نو را به خداوند و ستایش وی را از اقصای زمین بسرایید! I= "* اینک وقایع نخستین واقع شد و من از چیزهای نو اعلام می کنم و قبل از آنکه بوجود آید شما را از آنها خبر می دهم.» ><u"*من یهوه هستم و اسم من همین است. و جلال خود را به کسی دیگر و ستایش خویش را به بتهای تراشیده نخواهم داد. (;I"*تا چشمان کوران را بگشایی و اسیران را از زندان و نشینندگان در ظلمت را از محبس بیرون آوری. g:G"*«من که یهوه هستم تو را به عدالت خوانده ام و دست تو را گرفته، تو را نگاه خواهم داشت و تو را عهد قوم و نور امتها خواهم گردانید.  n~}J|{zyy"wvvjutts/rpomlkbjjCi@hggAfe+d5c\a`_^]C\ZXXMW,VUU TS6RPONM|LiKsIHGFEDCBvAA@ >>=+`36#, d 1 , G "8خوشابحال انسانی که این را بجا آورد و بنی آدمی که به این متمسک گردد، که سبت را نگاه داشته، آن را بی حرمت نکند و دست خویش را از هر عمل بد باز دارد. ]F 5"8و خداوند چنین می گوید: انصاف را نگاه داشته ، عدالت را جاری نمایید، زیرا که آمدن نجات من و منکشف شدن عدالت من نزدیک است. DE"7 به جای درخت خار صنوبر و به جای خس آس خواهد رویید و برای خداوند اسم و آیت جاودانی که منقطع نشود خواهد بود.D1"7 زیرا که شما با شادمانی بیرون خواهید رفت و با سلامتی هدایت خواهید شد. کوهها و تلها در حضور شما به شادی ترنم خواهند نمود و جمیع درختان صحرا دستک خواهند زد. %CC"7 همچنان کلام من که از دهانم صادر گردد خواهد بود. نزد من بی ثمر نخواهد برگشت بلکه آنچه را که خواستم بجا خواهد آورد و برای آنچه آن را فرستادم کامران خواهد گردید. B)"7 و چنانکه باران و برف از آسمان می بارد و به آنجا برنمی گردد بلکه زمین را سیراب کرده، آن را بارور و برومند می سازد و برزگر را تخم و خورنده را نان می بخشد، OA"7 زیرا چنانکه آسمان از زمین بلندتر است همچنان طریقهای من از طریقهای شما و افکار من از افکار شما بلندتر می باشد. @"7زیرا خداوند می گوید که افکار من افکار شما نیست و طریقهای شما طریقهای من نی. ?y"7شریر راه خود را و گناهکار افکار خویش را ترک نماید و بسوی خداوند بازگشت کند و بر وی رحمت خواهد نمود و بسوی خدای ما که مغفرت عظیم خواهد کرد. >"7خداوند را مادامی که یافت می شود بطلبید و مادامی که نزدیک است او را بخوانید. .=U"7هان امتی را که نشناخته بودی دعوت خواهی نمود، و امتی که تو را نشناخته بودند، نزد تو خواهند دوید. به خاطر یهوه که خدای تو است و قدوس اسرائیل که تو را تمجید نموده است. r<]"7اینک من او را برای طوایف شاهد گردانیدم. رئیس و حاکم طوایف. l;Q"7گوش خود را فرا داشته ، نزد من بیایید و تا جان شما زنده گردد بشنوید و من با شما عهد جاودانی یعنی رحمتهای امین داود را خواهم بست. ":="7چرا نقره را برای آنچه نان نیست و مشقت خویش را برای آنچه سیر نمی کند صرف می کنید. گوش داده، از من بشنوید و چیزهای نیکو را بخورید تا جان شما از فربهی متلذذ شود. k9 Q"7ای جمیع تشنگان نزد آبها بیایید، و همه شما که نقره ندارید بیایید بخرید و بخورید. بیایید و شراب و شیر را بی نقره و بی قیمت بخرید. E8"6هر آلتی که به ضد تو ساخته شود، پیش نخواهد برد و هر زبانی را که برای محاکمه به ضد تو برخیزد، تکذیب خواهی نمود. این است نصیب بندگان خداوند و عدالت ایشان از جانب من. خداوند می گوید.r7]"6اینک من آهنگری را که زغال را به آتش دمیده، آلتی برای کار خود بیرون می آورد، آفریدم. و من نیز هلاک کننده را برای خراب نمودن آفریدم. %6C"6همانا جمع خواهند شد اما نه به اذن من. آنانی که به ضد تو جمع شوند به سبب تو خواهند افتاد. K5"6در عدالت ثابت شده و از ظلم دور مانده، نخواهی ترسید و هم از آشفتگی دور خواهی ماند و به تو نزدیکی نخواهد نمود. 4!"6 و جمیع پسرانت از خداوند تعلیم خواهند یافت و پسرانت را سلامتی عظیم خواهد بود. L3"6 و مناره های تو را از لعل و دروازه هایت را از سنگهای بهرمان و تمامی حدود تو را از سنگهای گران قیمت خواهم ساخت. n2U"6 ای رنجانیده و مضطرب شده که تسلی نیافته ای، اینک من سنگهای تو را در سنگ سرمه نصب خواهم کرد و بنیاد تو را در یاقوت زرد خواهم نهاد. 41a"6 هرآینه کوهها زایل خواهد شد و تلها متحرک خواهد گردید، لیکن احسان من از تو زایل نخواهد شد و عهد سلامتی من متحرک نخواهد گردید. خداوند که بر تو رحمت می کند این را می گوید. (0I"6 زیرا که این برای من مثل آبهای نوح می باشد. چنانکه قسم خوردم که آبهای نوح بار دیگر بر زمین جاری نخواهد شد، همچنان قسم خوردم که بر تو غضب نکنم و تو را عتاب ننمایم. Y/+"6و خداوند ولی تو می گوید: به جوشش غضبی خود را از تو برای لحظه ای پوشانیدم اما به احسان جاودانی برتو رحمت خواهم فرمود. ."6زیرا تو را به اندک لحظه ای ترک کردم اما به رحمتهای عظیم تو را جمع خواهم نمود. R-"6زیرا خداوند تو را مثل زن مهجور و رنجیده دل خوانده است و مانند زوجه جوانی که ترک شده باشد. خدای تو این را می گوید. ],3"6زیرا که آفریننده تو که اسمش یهوه صبایوت است شوهر تو است، و قدوس اسرائیل که به خدای تمام جهان مسمی ' است ولی تو می باشد. +)"6مترس زیرا که خجل نخواهی شد و مشوش مشو زیرا که رسوا نخواهی گردید. چونکه خجالت جوانی خویش را فراموش خواهی کرد و عار بیوگی خود را دیگر به یاد نخواهی آورد. O*"6زیرا که بطرف راست و چپ منتشر خواهی شد و ذریت تو امتها را تصرف خواهند نمود و شهرهای ویران را مسکون خواهند ساخت. ^)5"6مکان خیمه خود را وسیع گردان و پرده های مسکنهای تو پهن بشود دریغ مدار و طنابهای خود را دراز کرده، میخهایت را محکم بساز. ( 5"6ای عاقره ای که نزاییده ای بسرا! ای که درد زه نکشیده ای به آواز بلند ترنم نما و فریاد برآور! زیرا خداوند می گوید پسران زن بی کس از پسران زن منکوحه زیاده اند. u'c"5 بنابراین او را در میان بزرگان نصیب خواهم داد و غنیمت را با زورآوران تقسیم خواهد نمود، به جهت اینکه جان خود را به مرگ ریخت و از خطاکاران محسوب شد و گناهان بسیاری را بر خود گرفت و برای خطاکاران شفاعت نمود."&="5 ثمره مشقت جان خویش را خواهد دید و سیر خواهد شد. و بنده عادل من به معرفت خود بسیاری را عادل خواهد گردانید زیرا که او گناهان ایشان را بر خویشتن حمل خواهد نمود. X%)"5 اما خداوند را پسند آمد که او را مضروب نموده، به دردها مبتلا سازد. چون جان او را قربانی گناه ساخت، آنگاه ذریت خود را خواهد دید و عمر او دراز خواهد شد و مسرت خداوند در دست او میسر خواهد بود. J$ "5 و قبر او را با شریران تعیین نمودند و بعد از مردنش با دولتمندان. هرچند هیچ ظلم نکرد و در دهان وی حیلهای نبود. X#)"5از ظلم و از داوری گرفته شد. و از طبقه او که تفکر نمود که او از زمین زندگان منقطع شد و به جهت گناه قوم من مضروب گردید؟ "'"5او مظلوم شد اما تواضع نموده، دهان خود را نگشود. مثل بره ای که برای ذبح می برند و مانند گوسفندی که نزد پشم برندهاش بی زبان است همچنان دهان خود را نگشود. K!"5جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هریکی از ما به راه خود برگشته بود و خداوند گناه جمیع ما را بروی نهاد. g G"5و حال آنکه به سبب تقصیرهای ما مجروح و به سبب گناهان ما کوفته گردید. و تادیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخمهای او ما شفا یافتیم. eC"5لکن او غمهای ما را بر خود گرفت و دردهای ما را بر خویش حمل نمود. و ما او را از جانب خدا زحمت کشیده و مضروب و مبتلا گمان بردیم. _7"5خوار و نزد مردمان مردود و صاحب غمها و رنج دیده و مثل کسی که رویها را از او بپوشانند و خوار شده که او را به حساب نیاوردیم."5زیرا به حضور وی مثل نهال و مانند ریشه در زمین خشک خواهد رویید. او را نه صورتی و نه جمالی می باشد. و چون او را می نگریم منظری ندارد که مشتاق او باشیم.  "5کیست که خبر ما را تصدیق نموده و کیست که ساعد خداوند بر او منکشف شده باشد؟ A{"4همچنان بر امتهای بسیار خواهد پاشید و به سبب او پادشاهان دهان خود را خواهند بست زیرا چیزهایی را که برای ایشان بیان نشده بود خواهند دید و آنچه را که نشنیده بودند خواهند فهمید.J "4چنانکه بسیاری از تو در عجب بودند (از آن جهت که منظر او از مردمان و صورت او از بنی آدم بیشتر تباه گردیده بود).  "4 اینک بنده من با عقل رفتار خواهد کرد و عالی و رفیع و بسیار بلند خواهد شد. yk"4 زیرا که به تعجیل بیرون نخواهید رفت و گریزان روانه نخواهید شد، چونکه یهوه پیش روی شما خواهد خرامید و خدای اسرائیل ساقه شما خواهد بود. )K"4 ای شما که ظروف خداوند را برمی دارید، به یک سو شوید، به یک سو شوید و از اینجا بیرون روید و چیز ناپاک را لمس منمایید و از میان آن بیرون رفته ، خویشتن را طاهر سازید. B}"4 خداوند ساعد قدوس خود را در نظر تمامی امتها بالا زده است و جمیع کرانه های زمین نجات خدای ما را دیده اند. Y+"4 ای خرابه های اورشلیم به آواز بلند با هم ترنم نمایید، زیرا خداوند قوم خود را تسلی داده، و اورشلیم را فدیه نموده است. ~u"4آواز دیده بانان تو است که آواز خود را بلند کرده، با هم ترنم می نمایند، زیرا وقتی که خداوند به صهیون رجعت می کند ایشان معاینه خواهند دید. "4چه زیبا است بر کوهها پایهای مبشر که سلامتی را ندا می کند و به خیرات بشارت می دهد و نجات را ندا می کند و به صهیون می گوید که خدای تو سلطنت می نماید. 9k"4بنابراین قوم من اسم مرا خواهند شناخت. و در آن روز خواهند فهمید که تکلم کننده من هستم، هان من هستم. ?w"4اما اﻵن خداوند می گوید: در اینجا مرا چه کار است که قوم من مجانا گرفتار شده اند. و خداوند می گوید: آنانی که بر ایشان تسلط دارند صیحه می زنند و نام من دائما هر روز اهانت می شود. |q"4چونکه خداوند یهوه چنین می گوید: که در ایام سابق قوم من به مصر فرود شدند تا در آنجا ساکن شوند و بعد از آن آشور بر ایشان بی سبب ظلم نمودند. "4زیرا خداوند چنین می گوید: مفت فروخته کشتید و بی نقره فدیه داده خواهید شد. F"4ای اورشلیم خود را از گرد بیفشان و برخاسته ، بنشین! و ای دختر صهیون که اسیر شده ای بندهای گردن خود را بگشا!  "4بیدار شو ای صهیون! بیدار شو و قوت خود را بپوش ای شهر مقدس اورشلیم! لباس زیبایی خویش را در بر کن زیرا که نامختون و ناپاک بار دیگر داخل تو نخواهد شد. # ?"3و آن را به دست آنانی که بر تو ستم می نمایند می گذارم که به جان تو می گویند: خم شو تا از تو بگذریم و تو پشت خود را مثل زمین و مثل کوچه به جهت راه گذریان گذاشته ای.. U"3خداوند تو یهوه و خدای تو که در دعوی قوم خود ایستادگی می کند چنین می گوید: اینک کاسه سرگیجی را و درد کاسه غضب خویش را از تو خواهم گرفت و آن را بار دیگر نخواهی آشامید. o W"3پس ای زحمت کشیده این را بشنو! و ای مست شده اما نه از شراب! a ;"3پسران تو را ضعف گرفته، به سر همه کوچه ها مثل آهو در دام خوابیده اند. و ایشان از غضب خداوند و از عتاب خدای تو مملو شده اند. W'"3این دو بلا بر تو عارض خواهد شد؛ کیست که برای تو ماتم کند؟ یعنی خرابی و هلاکت و قحط و شمشیر، پس چگونه تو را تسلی دهم. fE"3از جمیع پسرانی که زاییده است یکی نیست که او را رهبری کند و از تمامی پسرانی که تربیت نموده، کسی نیست که او را دستگیری نماید. #"3خویشتن را برانگیز ای اورشلیم! خویشتن را برانگیخته، برخیز! ای که از دست خداوند کاسه غضب او را نوشیدی و درد کاسه سرگیجی را نوشیده، آن را تا ته آشامیدی.  "3و من کلام خود را در دهان تو گذاشتم و تو را زیر سایه دست خویش پنهان کردم تا آسمانها غرس نمایم و بنیاد زمینی نهم و صهیون را گویم که تو قوم من هستی .9k"3زیرا من یهوه خدای تو هستم که دریا را به تلاطم می آورم تا امواجش نعره زنند، یهوه صبایوت اسم من است. )"3اسیران ذلیل بزودی رها خواهند شد و در حفره نخواهند مرد و نان ایشان کم نخواهد شد. \1"3 و خداوند را که آفریننده تو است که آسمانها را گسترانید و بنیاد زمین را نهاد فراموش کرده ای و دائما تمامی روز از خشم ستمکار وقتی که به جهت هلاک کردن مهیا می شود می ترسی؟ و خشم ستمکار کجا است؟ V%"3 من هستم، من که شما را تسلی می دهم. پس تو کیستی که از انسانی که می میرد می ترسی و از پسر آدم که مثل گیاه خواهد گردید؟ %C"3 و فدیه شدگان خداوند بازگشت نموده، با ترنم به صهیون خواهند آمد و خوشی جاودانی بر سر ایشان خواهد بود و شادمانی و خوشی را خواهند یافت و غم و ناله فرار خواهد کرد. H "3 آیا تو آن نیستی که دریا و آبهای لجه عظیم را خشک کردی و عمقهای دریا را راه ساختی تا فدیه شدگان عبور نمایند؟ '~G"3 بیدار شو ای بازوی خداوند، بیدار شو و خویشتن را با قوت ملبس ساز. مثل ایام قدیم و دوره های سلف بیدار شو. آیا تو آن نیستی که رهب را قطع نموده، اژدها را مجروح ساختی. }w"3زیرا که بید ایشان را مثل جامه خواهد زد و کرم ایشان را مثل پشم خواهد خورد اما عدالت من تا ابداﻵباد و نجات من نسلا بعد نسل باقی خواهد ماند. q|["3ای شما که عدالت را می شناسید! و ای قومی که شریعت من در دل شما است! مرا بشنوید. از مذمت مردمان مترسید و از دشنام ایشان هراسان مشوید. {7"3چشمان خود را بسوی آسمان برافرازید و پایین بسوی زمین نظر کنید زیرا که آسمان مثل دود از هم خواهد پاشید و زمین مثل جامه مندرس خواهد گردید و ساکنانش همچنین خواهند مرد. اما نجات من تا به ابد خواهد ماند و عدالت من زایل نخواهد گردید. qz["3عدالت من نزدیک است و نجات من ظاهر شده، بازوی من قومها را داوری خواهد نمود و جزیره ها منتظر من شده، به بازوی من اعتماد خواهند کرد. y"3ای قوم من به من توجه نمایید و ای طایفه من به من گوش دهید. زیرا که شریعت از نزد من صادر می شود و داوری خود را برقرار می کنم تا قومها را روشنایی بشود. Vx%"3به تحقیق خداوند صهیون را تسلی داده، تمامی خرابه هایش را تسلی بخشیده است و بیابان او را مثل عدن و هامون او را مانند جنت خداوند ساخته است. خوشی و شادی در آن یافت می شود و تسبیح و آواز ترنم. vwe"3به پدر خود ابراهیم و به ساره که شما را زایید نظر نمایید زیرا او یک نفر بود حینی که او را دعوت نمودم و او را برکت داده، کثیر گردانیدم. ]v 5"3ای پیروان عدالت و طالبان خداوند مرا بشنوید! به صخره ای که از آن قطع گشته و به حفره چاهی که از آن کنده شده اید، نظر کنید. ^u5"2 هان جمیع شما که آتش می افروزید و کمر خود را به مشعلها می بندید، در روشنایی آتش خویش و در مشعلهایی که خود افروخته اید سالک باشید، اما این از دست من به شما خواهد رسید که در اندوه خواهید خوابید.t-"2 کیست از شما که از خداوند می ترسد و آواز بنده او را می شنود؟ هرکه در ظلمت سالک باشد و روشنایی ندارد، او به اسم یهوه توکل نماید و به خدای خویش اعتماد بکند. _s7"2 اینک خداوند یهوه مرا اعانت می کند؛ پس کیست مرا ملزم سازد؟ همانا همگی ایشان مثل رخت مندرس شده، بید ایشان را خواهد خورد. mrS"2آنکه مرا تصدیق می کند نزدیک است. پس کیست که با من مخاصمه نماید تا با هم بایستیم و کیست که بر من دعوی نماید پس او نزدیک من بیاید؟ kqO"2چونکه خداوند یهوه مرا اعانت می کند، پس رسوا نخواهم شد، از این جهت روی خود را مثل سنگ خارا ساختم و می دانم که خجل نخواهم گردید. 6pe"2پشت خود را به زنندگان و رخسار خود را به موکنان دادم و روی خود را از رسوایی و آب دهان پنهان نکردم. qo["2خداوند یهوه گوش مرا گشود و مخالفت نکردم و به عقب برنگشتم. n1"2خداوند یهوه زبان تلامیذ را به من داده است تا بدانم که چگونه خستگان را به کلام تقویت دهم. هر بامداد بیدار می کند. گوش مرا بیدار می کند تا مثل تلامیذ بشنوم. sm_"2آسمان را به ظلمت ملبس می سازم و پلاس را پوشش آن می گردانم.» Kl"2چون آمدم چرا کسی نبود؟ و چون ندا کردم چرا کسی جواب نداد؟ آیا دست من به هیچ وجه کوتاه شده که نتواند نجات دهد یا در من قدرتی نیست که رهایی دهم؟ اینک به عتاب خود دریا را خشک می کنم و نهرها را بیابان می سازم که ماهی آنها از بی آبی متعفن شود و از تشنگی بمیرد. ik M"2خداوند چنین می گوید: طلاق نامه مادر شما که او را طلاق دادم کجا است؟ یا کیست از طلبکاران من که شما را به او فروختم؟ اینک شما به سبب گناهان خود فروخته شدید و مادر شما به جهت تقصیرهای شما طلاق داده شد. >=<;:|9~8e76e5P4R321L0j/d.G-O,K+>*i)(s'&M%:$#|">!% ~Zt J c J [sbH3"?قوم مقدس تو اندک زمانی آن را متصرف بودند و دشمنان ما مکان قدس تو را پایمال نمودند. ~Gu"?پس ای خداوند ما را از طریقهای خود چرا گمراه ساختی و دلهای ما را سخت گردانیدی تا از تو نترسیم. به خاطر بندگانت و اسباط میراث خود رجعت نما. F"?به درستی که تو پدر ما هستی اگر چه ابراهیم ما را نشناسد و اسرائیل ما را بجا نیاورد، اما تو ای یهوه، پدر ما و ولی ما هستی و نام تو از ازل می باشد. oEW"?از آسمان بنگر و از مسکن قدوسیت و جلال خویش نظر افکن. غیرت جبروت تو کجا است؟ جوشش دل و رحمتهای تو که به من نمودی بازداشته شده است. uDc"?مثل بهایمی که به وادی فرود می روند روح خداوند ایشان را آرامی بخشید، هم چنان قوم خود را رهبری نمودی تا برای خود اسم مجید پیدا نمایی. C"? آنکه ایشان را در لجه ها مثل اسب در بیابان رهبری نمود که لغزش نخورند. dBA"? که بازوی جلیل خود را به دست راست موسی خرامان ساخت و آبها را پیش روی ایشان منشق گردانید تا اسم جاودانی برای خویش پیدا کند؟ A5"? آنگاه ایام قدیم و موسی و قوم خویش را بیاد آورد (و گفت) کجاست آنکه ایشان را با شبان گله خود از دریا برآورد و کجا است آنکه روح قدوس خود را در میان ایشان نهاد؟ @@y"? اما ایشان عاصی شده، روح قدوس او را محزون ساختند، پس برگشته ، دشمن ایشان شد و او خود با ایشان جنگ نمود. /?W"? او در همه تنگیهای ایشان به تنگ آورده شد و فرشته حضور وی ایشان را نجات داد. در محبت و حلم خود ایشان را فدیه داد و در جمیع ایام قدیم، متحمل ایشان شده، ایشان را برداشت. 6>e"?زیرا گفته است: ایشان قوم من و پسرانی که خیانت نخواهند کرد می باشند؛ پس نجات دهنده ایشان شده است. S="?احسانهای خداوند و تسبیحات خداوند را ذکر خواهم نمود برحسب هر آنچه خداوند برای ما عمل نموده است و به موجب کثرت احسانی که برای خاندان اسرائیل موافق رحمتها و وفور رأفت خود بجا آورده است. <<q"?و قومها را به غضب خود پایمال نموده، ایشان را از حدت خشم خویش مست ساختم. و خون ایشان را بر زمین ریختم.b;="?و نگریستم و اعانت کننده ای نبود و تعجب نمودم زیرا دستگیری نبود. لهذا بازوی من مرا نجات داد و حدت خشم من مرا دستگیری نمود. u:c"?زیرا که یوم انتقام در دل من بود و سال فدیه شدگانم رسیده بود. X9)"?من چرخشت را تنها پایمال نمودم و احدی از قومها با من نبود و ایشان را به غضب خود پایمال کردم و به حدت خشم خویش لگد کوب نمودم و خون ایشان به لباس من پاشیده شده، تمامی جامه خود را آلوده ساختم. w8g"?چرا لباس تو سرخ است و جامه تو مثل کسی که چرخشت را پایمال کند؟ 57 e"?این کیست که از ادوم با لباس سرخ از بصره می آید؟ یعنی این که به لباس جلیل خود ملبس است و در کثرت قوت خویش می خرامد؟ من که به عدالت تکلم می کنم و برای نجات، زورآور می باشم. F6"> و ایشان را به قوم مقدس و فدیه شدگان خداوند مسمی خواهند ساخت و تو به مطلوب و شهر غیر متروک نامیده خواهی شد.5w"> اینک خداوند تا اقصای زمین اعلان کرده است، پس به دختر صهیون بگویید اینک نجات تو می آید. همانا اجرت او همراهش و مکافات او پیش رویش می باشد. ~4u"> بگذرید از دروازه ها بگذرید. طریق قوم را مهیا سازید و شاهراه را بلند کرده، مرتفع سازید و سنگها را برچیده علم را به جهت قومها برپا نمایید. |3q"> بلکه آنانی که آن را می چینند آن را خورده، خداوند را تسبیح خواهند نمود و آنانی که آن را جمع می کنند، آن را در صحنهای قدس من خواهند نوشید. .2U">خداوند به دست راست خود و به بازوی قوی خویش قسم خورده، گفته است که بار دیگر غله تو را ماکول دشمنانت نسازم و غریبان، شراب تو را که برایش زحمت کشیده ای نخواهند نوشید. 1!">و او را آرامی ندهید تا اورشلیم را استوار کرده، آن را در جهان محل تسبیح بسازد. a0;"> ای اورشلیم دیده بانان بر حصارهای تو گماشته ام که هر روز و هر شب همیشه سکوت نخواهند کرد. ای متذکران خداوند خاموش مباشید! I/ ">زیرا چنانکه مردی جوان دوشیزه ای را به نکاح خویش در می آورد، هم چنان پسرانت تو را منکوحه خود خواهند ساخت و چنانکه داماد از عروس مبتهج می گردد، هم چنان خدایت از تو مسرور خواهد بود. T.!">و تو دیگر به متروک مسمی ' نخواهی شد و زمینت را بار دیگر خرابه نخواهند گفت، بلکه تو را حفصیبه و زمینت را بعوله خواهند نامید زیرا خداوند از تو مسرور خواهد شد و زمین تو منکوحه خواهد گردید. - ">و تو تاج جلال، در دست خداوند و افسر ملوکانه ، در دست خدای خود خواهی بود. z,m">و امتها، عدالت تو را و جمیع پادشاهان، جلال تو را مشاهده خواهند نمود. و تو به اسم جدیدی که دهان خداوند آن را قرار می دهد مسمی ' خواهی شد. j+ O">به خاطر صهیون سکوت نخواهم کرد و به خاطر اورشلیم خاموش نخواهم شد تا عدالتش مثل نور طلوع کند و نجاتش مثل چراغی که افروخته باشد. *"= زیرا چنانکه زمین، نباتات خود را می رویاند و باغ، زرع خویش را نمو می دهد، همچنان خداوند یهوه عدالت و تسبیح را پیش روی تمامی امت ها خواهد رویانید. ~)u"= در خداوند شادی بسیار می کنم و جان من در خدای خود وجد می نماید زیرا که مرا به جامه نجات ملبس ساخته ، ردای عدالت را به من پوشانید. چنانکه داماد خویشتن را به تاج آرایش می دهد و عروس، خود را به زیورها زینت می بخشد. ("= و نسل ایشان در میان امتها و ذریت ایشان در میان قومها معروف خواهند شد. هر که ایشان را بیند اعتراف خواهد نمود که ایشان ذریت مبارک خداوند می باشند. '!"=زیرا من که یهوه هستم، عدالت را دوست می دارم و از غارت و ستم نفرت می دارم و اجرت ایشان را به راستی به ایشان خواهم داد و عهد جاودانی با ایشان خواهم بست. 9&k"=به عوض خجالت، نصیب مضاعف خواهند یافت و به عوض رسوایی از نصیب خود مسرور خواهید شد. بنابراین ایشان در زمین خود نصیب مضاعف خواهند یافت و شادی جاودانی برای ایشان خواهد بود. %{"=و شما کاهنان خداوند نامیده خواهید شد و شما را به خدام خدای ما مسمی خواهند نمود. دولت امتها را خواهید خورد و در جلال ایشان فخر خواهید نمود. 3$_"=و غریبان برپا شده، گله های شما را خواهند چرانید و بیگانگان، فلاحان و باغبانان شما خواهند بود. #"=و ایشان خرابه های قدیم را بنا خواهند نمود و ویرانه های سلف را بر پا خواهند داشت و شهرهای خراب شده و ویرانه های دهرهای بسیار را تعمیر خواهند نمود. s"_"=تا قرار دهم برای ماتمیان صهیون و به ایشان ببخشم تاجی را به عوض خاکستر و روغن شادمانی را به عوض نوحه گری و ردای تسبیح را به جای روح کدورت تا ایشان درختان عدالت و مغروس خداوند به جهت تمجید وی نامیده شوند. )!K"=و تا از سال پسندیده خداوند و از یوم انتقام خدای ما ندا نمایم و جمیع ماتمیان را تسلی بخشم. C  "=روح خداوند یهوه بر من است زیرا خداوند مرا مسح کرده است تا مسکینان را بشارت دهم و مرا فرستاده تا شکسته دلان را التیام بخشم و اسیران را به رستگاری و محبوسان را به آزادی ندا کنم، )K"<صغیر هزار نفر خواهد شد و حقیر امت قوی خواهد گردید. من یهوه در وقتش تعجیل در آن خواهم نمود.P"<و جمیع قوم تو عادل خواهند بود و زمین را تا به ابد متصرف خواهند شد. شاخه مغروس من و عمل دست من، تا تمجید کرده شوم. "<و بار دیگر آفتاب تو غروب نخواهد کرد و ماه تو زوال نخواهد پذیرفت زیرا که یهوه برای تو نور جاودانی خواهد بود و روزهای نوحه گری تو تمام خواهد شد. w"<و بار دیگر آفتاب در روز نور تو نخواهد بود و ماه با درخشندگی برای تو نخواهد تابید زیرا که یهوه نور جاودانی تو و خدایت زیبایی تو خواهد بود. s_"<و بار دیگر ظلم در زمین تو و خرابی و ویرانی در حدود تو مسموع نخواهد شد و حصارهای خود را نجات و دروازه های خویش را تسبیح خواهی نامید. )"<به جای برنج، طلا خواهم آورد و به جای آهن، نقره و به جای چوب، برنج و به جای سنگ، آهن خواهم آورد و سلامتی را ناظران تو و عدالت را حاکمان تو خواهم گردانید. {"<و شیر امتها را خواهی مکید و پستانهای پادشاهان را خواهی مکید و خواهی فهمید که من یهوه نجات دهنده تو هستم و من قدیر اسرائیل، ولی تو می باشم. ]3"<به عوض آنکه تو متروک و مبغوض بودی و کسی از میان تو گذر نمی کرد. من تو را فخر جاودانی و سرور دهرهای بسیار خواهم گردانید. U#"<و پسران آنانی که تو را ستم می رسانند خم شده، نزد تو خواهند آمد و جمیع آنانی که تو را اهانت می نمایند نزد کف پایهای تو سجده خواهند نمود و تو را شهر یهوه و صهیون قدوس اسرائیل خواهند نامید. yk"< جلال لبنان با درختان صنوبر و کاج و چنار با هم برای تو آورده خواهند شد تا مکان مقدس مرا زینت دهند و جای پایهای خود را تمجید خواهم نمود. )K"< زیرا هر امتی و مملکتی که تو را خدمت نکند تلف خواهد شد و آن امتها تماما هلاک خواهند گردید. yk"< دروازه های تو نیز دائما باز خواهد بود و شب و روز بسته نخواهد گردید تا دولت امتها را نزد تو بیاورند و پادشاهان ایشان همراه آورده شوند. "< و غریبان، حصارهای تو را بنا خواهند نمود و پادشاهان ایشان تو را خدمت خواهند کرد زیرا که در غضب خود تو را زدم لیکن به لطف خویش تو را ترحم خواهم نمود. oW"< به درستی که جزیره ها و کشتیهای ترشیش اول انتظار مرا خواهند کشید تا پسران تو را از دور و نقره و طلای ایشان را با ایشان بیاورند، به جهت اسم یهوه خدای تو و به جهت قدوس اسرائیل زیرا که تو را زینت داده است. "<اینها کیستند که مثل ابر پرواز می کنند و مانند کبوتران بر وزنه ای خود؟ !"<جمیع گله های قیدار نزد تو جمع خواهند شد و قوچهای نبایوت تو را خدمت خواهند نمود. به مذبح من با پذیرایی برخواهند آمد و خانه جلال خود را زینت خواهم داد. yk"<کثرت شتران و جمازگان مدیان و عیفه تو را خواهند پوشانید. جمیع اهل شبع خواهند آمد و طلا و بخور آورده، به تسبیح خداوند بشارت خواهند داد. "<آنگاه خواهی دید و خواهی درخشید و دل تو لرزان شده، وسیع خواهد گردید، زیرا که توانگری دریا بسوی تو گردانیده خواهد شد و دولت امتها نزد تو خواهد آمد. y"<چشمان خود را به اطراف خویش برافراز و ببین که جمیع آنها جمع شده، نزد تو می آیند. پسرانت از دور خواهند آمد و دخترانت را در آغوش خواهند آورد. ~ u"<و امتها بسوی نور تو و پادشاهان بسوی درخشندگی طلوع تو خواهند آمد. f E"<زیرا اینک تاریکی جهان را و ظلمت غلیظ طوایف را خواهد پوشانید اما خداوند بر تو طلوع خواهد نمود و جلال وی بر تو ظاهر خواهد شد.   "<برخیز و درخشان شو زیرا نور تو آمده و جلال خداوند بر تو طالع گردیده است. s _";و خداوند می گوید: اما عهد من با ایشان این است که روح من که بر تو است و کلام من که در دهان تو گذاشته ام از دهان تو و از دهان ذریت تو و از دهان ذریت ذریت تو دور نخواهد شد. خداوند می گوید: از اﻵن و تا ابداﻵباد.C";و خداوند می گوید که نجات دهنده ای برای صهیون و برای آنانی که در یعقوب از معصیت بازگشت نمایند خواهد آمد. mS";و از طرف مغرب از نام یهوه و از طلوع آفتاب از جلال وی خواهند ترسید زیرا که او مثل نهر سرشاری که باد خداوند آن را براند خواهد آمد. iK";بر وفق اعمال ایشان، ایشان را جزا خواهد داد. به خصمان خود حدت خشم را و به دشمنان خویش مکافات و به جزایر پاداش را خواهد رسانید. \1";پس عدالت را مثل زره پوشید و خود نجات را بر سر خویش نهاد. و جامه انتقام را به جای لباس در بر کرد و غیرت را مثل ردا پوشید. r]";و او دید که کسی نبود و تعجب نمود که شفاعت کننده ای وجود نداشت؛ از این جهت بازوی وی برای او نجات آورد و عدالت او وی را دستگیری نمود. yk";و راستی مفقود شده است و هر که از بدی اجتناب نماید خود را به یغما می سپارد. و چون خداوند این را دید در نظر او بد آمد که انصاف وجود نداشت. `9";و انصاف به عقب رانده شده و عدالت از ما دور ایستاده است زیرا که راستی در کوچه ها افتاده است و استقامت نمی تواند داخل شود. "; مرتد شده، خداوند را انکار نمودیم. از پیروی خدای خود انحراف ورزیدیم به ظلم و فتنه تکلم کردیم و به سخنان کذب حامله شده، از دل آنها را تنطق نمودیم. eC"; زیرا که خطایای ما به حضور تو بسیار شده و گناهان ما به ضد ما شهادت می دهد چونکه خطایای ما با ما است و گناهان خود را می دانیم. kO"; جمیع ما مثل خرسها صدا می کنیم و مانند فاخته ها ناله می نماییم، برای انصاف انتظار می کشیم و نیست و برای نجات و از ما دور می شود. ~ "; و مثل کوران برای دیوار تلمس می نماییم و مانند بی چشمان کورانه راه می رویم. در وقت ظهر مثل شام لغزش می خوریم و در میان تندرستان مانند مردگانیم. }"; بنابراین انصاف از ما دور شده است و عدالت به ما نمی رسد. انتظار نور می کشیم و اینک ظلمت است و منتظر روشنایی هستیم، اما در تاریکی غلیظ سالک می باشیم. {|o";طریق سلامتی را نمی دانند و در راههای ایشان انصاف نیست. جاده های کج برای خود ساخته اند و هر که در آنها سالک باشد سلامتی را نخواهد دانست. y{k";پایهای ایشان برای بدی دوان و به جهت ریختن خون بی گناهان شتابان است. افکار ایشان افکار شرارت است و در راههای ایشان ویرانی و خرابی است. z{";پرده های ایشان لباس نخواهد شد و خویشتن را از اعمال خود نخواهند پوشانید زیرا که اعمال ایشان اعمال شرارت است و عمل ظلم در دستهای ایشان است. myS";از تخمهای افعی بچه برمی آورند و پرده عنکبوت می بافند. هرکه از تخمهای ایشان بخورد می میرد و آن چون شکسته گردد افعی بیرون می آید. x ";احدی به عدالت دعوی نمی کند و هیچکس به راستی داوری نمی نماید. به بطالت توکل دارند و به دروغ تکلم می نمایند. به ظلم حامله شده، شرارت را می زایند. uwc";زیرا که دستهای شما به خون و انگشتهای شما به شرارت آلوده شده است. لبهای شما به دروغ تکلم می نماید و زبانهای شما به شرارت تنطق می کند. Cv";لیکن خطایای شما در میان شما و خدای شما حایل شده است و گناهان شما روی او را از شما پوشانیده است تا نشنود. zu o";هان دست خداوند کوتاه نیست تا نرهاند و گوش او سنگین نی تا نشنود. t1":آنگاه در خداوند متلذذ خواهی شد و تو را بر مکانهای بلند زمین سوار خواهم کرد. و نصیب پدرت یعقوب را به تو خواهم خورانید، زیرا که دهان خداوند این را گفته است.vse": اگر پای خود را از سبت نگاه داری و خوشی خود را در روز مقدس من بجا نیاوری و سبت را خوشی و مقدس خداوند و محترم بخوانی و آن را محترم داشته ، به راههای خود رفتار ننمایی و خوشی خود را نجویی و سخنان خود را نگویی ، /rW": و کسان تو خرابه های قدیم را بنا خواهند نمود و تو اساسهای دوره های بسیار را برپا خواهی داشت و تو را عمارت کننده رخنه ها و مرمت کننده کوچه ها برای سکونت خواهند خواند. 0qY": و خداوند تو را همیشه هدایت نموده، جان تو را در مکانهای خشک سیر خواهد کرد و استخوانهایت را قوی خواهد ساخت و تو مثل باغ سیرآب و مانند چشمه آب که آبش کم نشود خواهی بود. wpg": و آرزوی جان خود را به گرسنگان ببخشی و جان ذلیلان را سیر کنی ، آنگاه نور تو در تاریکی خواهد درخشید و تاریکی غلیظ تو مثل ظهر خواهد بود. ?ow": آنگاه دعا خواهی کرد و خداوند تو را اجابت خواهد فرمود و استغاثه خواهی نمود و او خواهد گفت که اینک حاضر هستم. اگر یوغ و اشاره کردن به انگشت و گفتن ناحق را از میان خود دور کنی ، jnM": آنگاه نور تو مثل فجر طالع خواهد شد و صحت تو بزودی خواهد رویید و عدالت تو پیش تو خواهد خرامید و جلال خداوند ساقه تو خواهد بود. Gm":مگر این نیست که نان خود را به گرسنگان تقسیم نمایی و فقیران رانده شده را به خانه خود بیاوری و چون برهنه را ببینی او را بپوشانی و خود را از آنانی که از گوشت تو می باشند مخفی نسازی؟ ulc":مگر روزه ای که من می پسندم این نیست که بندهای شرارت را بگشایید و گره های یوغ را باز کنید و مظلومان را آزاد سازید و هر یوغ را بشکنید؟ Fk":آیا روزه ای که من می پسندم مثل این است، روزی که آدمی جان خود را برنجاند و سر خود را مثل نی خم ساخته ، پلاس و خاکستر زیر خود بگستراند؟ آیا این را روزه و روز مقبول خداوند می خوانی؟ ijK":اینک به جهت نزاع و مخاصمه روزه می گیرید و به لطمه شرارت می زنید. امروز روزه نمی گیرید که آواز خود را در اعلی ' علیین بشنوانید. i/":(و می گویند): چرا روزه داشتیم و ندیدی و جانهای خویش را رنجانیدیم و ندانستی. اینک شما در روز روزه خویش خوشی خود را می یابید و بر عمله های خود ظلم می نمایید. bh=":و ایشان هر روز مرا می طلبند و از دانستن طریقهای من مسرور می باشند. مثل امتی که عدالت را بجا آورده،حکم خدای خود را ترک ننمودند. احکام عدالت را از من سؤال نموده، از تقرب جستن به خدا مسرور می شوند yg m":آواز خود را بلند کن و دریغ مدار و آواز خود را مثل کرنا بلند کرده، به قوم من تقصیر ایشان را و به خاندان یعقوب گناهان ایشان را اعلام نما. Sf"9خدای من می گوید که شریران را سلامتی نیست.,eQ"9اما شریران مثل دریای متلاطم که نمی تواند آرام گیرد و آبهایش گل و لجن برمی اندازد می باشند. zdm"9خداوند که آفریننده ثمره لبها است می گوید: بر آنانی که دورند سلامتی باد و بر آنانی که نزدیکند سلامتی باد و من ایشان را شفا خواهم بخشید. ^c5"9طریقهای او را دیدم و او را شفا خواهم داد و او را هدایت نموده، به او و به آنانی که با وی ماتم گیرند تسلی بسیار خواهم داد. Lb"9به سبب گناه طمع وی غضبناک شده، او را زدم و خود را مخفی ساخته ، خشم نمودم و او به راه دل خود رو گردانیده، برفت. faE"9زیرا که تا به ابد مخاصمه نخواهم نمود و همیشه خشم نخواهم کرد مبادا روحها و جانهایی که من آفریدم به حضور من ضعف به هم رسانند. ~`u"9زیرا او که عالی و بلند است و ساکن در ابدیت می باشد و اسم او قدوس است چنین می گوید: من در مکان عالی و مقدس ساکنم و نیز با کسی که روح افسرده و متواضع دارد، تا روح متواضعان را احیا نمایم و دل افسردگان را زنده سازم. 5_c"9و گفته خواهد شد برافرازید! راه را برافرازید و مهیا سازید! و سنگ مصادم را از طریق قوم من بردارید! ]^3"9 چون فریاد برمی آوری اندوخته های خودت تو را خلاصی بدهد و لکن باد جمیع آنها را خواهد برداشت و نفس آنها را خواهد برد. اما هر که بر من توکل دارد مالک زمین خواهد بود و وارث جبل قدس من خواهد گردید. ~]u"9 من عدالت و اعمال تو را بیان خواهم نمود که تو را منفعت نخواهد داد. \+"9 از که ترسان و هراسان شدی که خیانت ورزیدی و مرا بیاد نیاورده، این را در دل خود جا ندادی؟ آیا من از زمان قدیم نیز ساکت نماندم پس از این جهت از من نترسیدی؟ M["9 از طولانی بودن راه درمانده شدی اما نگفتی که امید نیست. تازگی قوت خود را یافتی پس از این جهت ضعف بهم نرسانیدی. lZQ"9 و با روغن در حضور پادشاه رفته ، عطریات خود را بسیار کردی و رسولان خود را بجای دور فرستاده، خویشتن را تا به هاویه پست گردانیدی. kYO"9و پشت درها و باهوها یادگار خود را واگذاشتی زیرا که خود را به کسی دیگر غیر از من مکشوف ساختی و برآمده، بستر خود را پهن کردی و درمیان خود و ایشان عهد بسته ، بستر ایشان را دوست داشتی جایی که آن را دیدی. X"9بر کوه بلند و رفیع بستر خود را گستردی و به آنجا نیز برآمده، قربانی گذرانیدی. W"9در میان سنگهای ملسای وادی نصیب تو است همینها قسمت تو می باشد. برای آنها نیز هدیه ریختنی ریختی و هدیه آردی گذرانیدی آیا من از اینها تسلی خواهم یافت؟ XV)"9که در میان بلوطها و زیر هر درخت سبز خویشتن را به حرارت می آورید و اطفال را در وادیها زیر شکاف صخره ها ذبح می نمایید؟VU%"9بر که تمسخر می کنید و بر که دهان خود را باز می کنید و زبان را دراز می نمایید؟ آیا شما اولاد عصیان و ذریت کذب نیستید Ty"9و اما شما ای پسران ساحره و اولاد فاسق و زانیه به اینجا نزدیک آیید! ,SQ"9آنانی که به استقامت سالک می باشند، به سلامتی داخل شده، بر بسترهای خویش آرامی خواهند یافت. zR o"9مرد عادل تلف شد و کسی نیست که این را در دل خود بگذراند و مردان رؤف برداشته شدند و کسی فکر نمی کند که عادلان از معرض بلا برداشته می شوند. HQ "8 (و می گویند) بیایید شراب بیاوریم و از مسکرات مست شویم و فردا مثل امروز روز عظیم بلکه بسیار زیاده خواهد بود.P!"8 و این سگان حریصند که نمی توانند سیر بشوند و ایشان شبانند که نمی توانند بفهمند. جمیع ایشان به راه خود میل کرده، هر یکی بطرف خود طالب سود خویش می باشد. O"8 دیده بانان او کورند، جمیع ایشان معرفت ندارند و همگی ایشان سگان گنگ اند که نمی توانند بانگ کنند. خواب می بینند و دراز شده، خفتن را دوست می دارند. wNg"8 ای تمام حیوانات صحرا و ای جمیع حیوانات جنگل بیایید و بخورید! M"8و خداوند یهوه که جمع کننده رانده شدگان اسرائیل است می گوید که بعد از این دیگران را با ایشان جمع خواهم کرد علاوه برآنانی که از ایشان جمع شده اند. rL]"8ایشان را به کوه قدس خود خواهم آورد و ایشان را در خانه عبادت خود شادمان خواهم ساخت و قربانی های سوختنی و ذبایح ایشان بر مذبح من قبول خواهد شد، زیرا خانه من به خانه عبادت برای تمامی قومها مسمی ' خواهد شد. EK"8و غریبانی که با خداوند مقترن شده، او را خدمت نمایند و اسم خداوند را دوست داشته ، بنده او بشوند. یعنی همه کسانی که سبت را نگاه داشته ، آن را بی حرمت نسازند و به عهد من متمسک شوند. J/"8که به ایشان در خانه خود و در اندرون دیوارهای خویش یادگاری و اسمی بهتر از پسران و دختران خواهم داد. اسمی جاودانی که منقطع نخواهد شد به ایشان خواهم بخشید. qI["8زیرا خداوند درباره خصیهایی که سبتهای مرا نگاه دارند و آنچه را که من خوش دارم اختیار نمایند و به عهد من متمسک گردند، چنین می گوید zHm"8پس غریبی که با خداوند مقترن شده باشد، تکلم نکند و نگوید که خداوند مرا از قوم خود جدا نموده است و خصی هم نگوید که اینک من درخت خشک هستم. H~}||zyxww vuutsTrqppnmlkji~hg;f1dd cbCa `Z_^]}\K[aZSXBVUTnSRQPPNNLKK-JIGbEE7DC@AAu@??_>v==S,%از این نیز دستهای خود را بر سرت نهاده، بیرون خواهی آمد. چونکه خداوند اعتماد تو را خوار شمرده است پس از ایشان کامیاب نخواهی شد.»?=w,$چرا اینقدر می شتابی تا راه خود را تبدیل نمایی؟ چنانکه از آشور خجل شدی همچنین از مصر نیز خجل خواهی شد. g<G,#و می گویی : چونکه بی گناه هستم، غضب او از من برگردانیده خواهد شد. اینک به سبب گفتنت که گناه نکرده ام، بر تو داوری خواهم نمود. 3;_,"در دامنهای تو نیز خون جان فقیران بی گناه یافته شد. آنها را در نقب زدن نیافتم بلکه بر جمیع آنها. 8:i,!چگونه راه خود را مهیا می سازی تا محبت را بطلبی؟ بنابراین زنان بد را نیز به راههای خود تعلیم دادی. @9y, آیا دوشیزه زیور خود را یا عروس آرایش خود را فراموش کند؟ اما قوم من روزهای بیشمار مرا فراموش کرده اند. R8,ای شما که اهل این عصر می باشید کلام خداوند را بفهمید! آیا من برای اسرائیل مثل بیابان یا زمین ظلمت غلیظ شده ام؟ پس قوم من چرا می گویند که رؤسای خود شده ایم و بار دیگر نزد تو نخواهیم آمد. E7,پسران شما را عبث زده ام زیرا که تادیب را نمی پذیرند. شمشیر شما مثل شیر درنده انبیای شما را هلاک کرده است. 6 ,خداوند می گوید: «چرا با من مخاصمه می نمایید جمیع شما بر من عاصی شده اید. 5 ,پس خدایان تو که برای خود ساختی کجایند؟ ایشان در زمان مصیتت برخیزند و تو را نجات دهند. زیرا که ای یهودا خدایان تو به شماره شهرهای تو می باشند.» 4,که به چوب می گویند تو پدر من هستی و به سنگ که تو مرا زاییده ای زیرا که پشت به من دادند و نه رو. اما در زمان مصیبت خود می گویند: برخیز و ما را نجات ده. _37,مثل دزدی که چون گرفتار شود خجل گردد. همچنین خاندان اسرائیل با پادشاهان و سروران و کاهنان و انبیای ایشان خجل خواهند شد. p2Y,پای خود را از برهنگی و گلوی خویش را از تشنگی باز دار. اما گفتی نی امید نیست زیرا که غریبان را دوست داشتم و از عقب ایشان خواهم رفت. ?1w,مثل گورخر هستی که به بیابان عادت داشته ، در شهوت دل خود باد را بو می کشد. کیست که از شهوتش او را برگرداند؟ آنانی که او را می طلبند خسته نخواهند شد و او را در ماهش خواهند یافت. }0s,چگونه می گویی که نجس نشدم و در عقب بعلیم نرفتم؟ طریق خویش را در وادی بنگر و به آنچه کردی اعتراف نما ای شتر تیزرو که در راههای خود می دوی! c/?,پس اگر چه خویشتن را با اشنان بشویی و صابون برای خود زیاده بکار بری، اما خداوند یهوه می گوید که گناه تو پیش من رقم شده است. %.C,و من تو را مو اصیل و تخم تمام نیکو غرس نمودم پس چگونه نهال مو بیگانه برای من گردیده ای؟ |-q,زیرا از زمان قدیم یوغ تو را شکستم و بندهای تو را گسیختم و گفتی بندگی نخواهم نمود زیرا بر هر تل بلند و زیر هر درخت سبز خوابیده، زنا کردی. R,,خداوند یهوه صبایوت چنین می گوید: «شرارت تو، تو را تنبیه کرده و ارتداد تو، تو را توبیخ نموده است پس بدان و ببین که این امر زشت و تلخ است که یهوه خدای خود را ترک نمودی و ترس من در تو نیست. I+ ,و اﻵن تو را با راه مصر چه کار است تا آب شیحور را بنوشی؟ و تو را با راه آشور چه کار است تا آب فرات را بنوشی ؟» 3*_,آیا این را بر خویشتن وارد نیاوردی چونکه یهوه خدای خود را حینی که تو را رهبری می نمود ترک کردی؟ S),و پسران نوف و تحفنیس فرق تو را شکسته اند. Y(+,شیران ژیان بر او غرش نموده، آواز خود را بلند کردند و زمین او را ویران ساختند و شهرهایش سوخته و غیرمسکون گردیده است. l'Q,آیا اسرائیل غلام یا خانه زاد است پس چرا غارت شده باشد؟ m&S, زیرا قوم من دو کار بد کرده اند. مرا که چشمه آب حیاتم ترک نموده و برای خود حوضها کنده اند، یعنی حوضهای شکسته که آب را نگاه ندارد. %5, پس خداوند می گوید: ای آسمانها از این متحیر باشید و به خود لرزیده، به شدت مشوش شوید! q$[, که آیا هیچ امتی خدایان خویش را عوض کرده باشند با آنکه آنها خدا نیستند؟ اما قوم من جلال خویش را به آنچه فایده ای ندارد عوض نمودند. }#s, پس به جزیره های کتیم گذر کرده، ملاحظه نمایید و به قیدار فرستاده به دقت تعقل نمایید و دریافت کنید که آیا حادثه ای مثل این واقع شده باشد؟ 9"k, بنابراین خداوند می گوید: بار دیگر با شما مخاصمه خواهم نمود و با پسران پسران شما مخاصمه خواهم کرد. !,کاهنان نگفتند: یهوه کجاست و خوانندگان تورات مرا نشناختند و شبانان بر من عاصی شدند و انبیا برای بعل نبوت کرده، در عقب چیزهای بی فایده رفتند. ~ u,و من شما را به زمین بستانها آوردم تا میوه ها و طیبات آن را بخورید؛ اما چون داخل آن شدید، زمین مرا نجس ساختید ومیراث مرا مکروه گردانیدید. L,و نگفتند: یهوه کجا است که ما را از زمین مصر برآورد و ما را در بیابان و زمین ویران و پر از حفره ها و زمین خشک و سایه موت و زمینی که کسی از آن گذر نکند و آدمی در آن ساکن نشود رهبری نمود؟ W',خداوند چنین می گوید: «پدران شما در من چه بی انصافی یافتند که از من دوری ورزیدند و اباطیل را پیروی کرده، باطل شدند؟ ,ای خاندان یعقوب و جمیع قبایل خانواده اسرائیل کلام خداوند را بشنوید! zm,اسرائیل برای خداوند مقدس و نوبر محصول او بود. خداوند می گوید: آنانی که او را بخورند مجرم خواهند شد و بلا بر ایشان مستولی خواهد گردید.» <q,«برو و به گوش اورشلیم ندا کرده، بگو خداوند چنین می گوید: غیرت جوانی تو و محبت نامزد شدن تو را حینی که از عقب من در بیابان و در زمین لم یزرع می خرامیدی برایت به خاطر می آورم. F ,و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: W ),و ایشان با تو جنگ خواهند کرد اما بر تو غالب نخواهند آمد، زیرا خداوند می گوید: من با تو هستم و تو را رهایی خواهم داد.» ,زیرا اینک من تو را امروز شهر حصاردار و ستون آهنین و حصارهای برنجین به ضد تمامی زمین برای پادشاهان یهودا و سروران و کاهنانش و قوم زمین ساختم. } u,پس تو کمر خود را ببند و برخاسته ، هر آنچه را من به تو امر فرمایم به ایشان بگو و از ایشان هراسان مباش، مبادا تو را پیش روی ایشان مشوش سازم.  !,و بر ایشان احکام خود را درباره همه شرارتشان جاری خواهم ساخت چونکه مرا ترک کردند و برای خدایان غیر بخور سوزانیدند و اعمال دستهای خود را سجده نمودند. c A,زیرا خداوند می گوید اینک من جمیع قبایل ممالک شمالی را خواهم خواند و ایشان آمده، هر کس کرسی خود را در دهنه دروازه اورشلیم و بر تمامی حصارهایش گرداگرد و به ضد تمامی شهرهای یهودا برپا خواهد داشت.  ,و خداوند مرا گفت: «بلایی از طرف شمال بر جمیع سکنه این زمین منبسط خواهد شد. Q , پس کلام خداوند بار دیگر به من رسیده، گفت: «چه چیز می بینی ؟» گفتم: «دیگی جوشنده می بینم که رویش از طرف شمال است.» , S, خداوند مرا گفت: «نیکو دیدی زیرا که من بر کلام خود دیده بانی می کنم تا آن را به انجام رسانم.» 3 a, پس کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: «ای ارمیا چه می بینی؟ گفتم: «شاخه ای از درخت بادام می بینم.» g I, بدان که تو را امروز بر امتها و ممالک مبعوث کردم تا از ریشه برکنی و منهدم سازی و هلاک کنی و خراب نمایی و بنا نمایی و غرس کنی .» G  , آنگاه خداوند دست خود را دراز کرده، دهان مرا لمس کرد و خداوند به من گفت: «اینک کلام خود را در دهان تو نهادم.  ,از ایشان مترس زیرا خداوند می گوید: من با تو هستم و تو را رهایی خواهم داد.» \  3,اما خداوند مرا گفت: «مگو من طفل هستم، زیرا هر جایی که تو را بفرستم خواهی رفت و بهر چه تو را امر فرمایم تکلم خواهی نمود.  ,پس گفتم: «آه ای خداوند یهوه اینک من تکلم کردن را نمی دانم چونکه طفل هستم.» d  C,«قبل از آنکه تو را در شکم صورت بندم تو را شناختم و قبل از بیرون آمدنت از رحم تو را تقدیس نمودم و تو را نبی امتها قرار دادم.» H   ,پس کلام خداوند بر من نازل شده، گفت:   !,و در ایام یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودا تا آخر سال یازدهم صدقیا ابن یوشیا پادشاه یهودا نازل می شد تا زمانی که اورشلیم در ماه پنجم به اسیری برده شد. - U,که کلام خداوند در ایام یوشیا ابن آمون پادشاه یهودا در سال سیزدهم از سلطنت او بر وی نازل شد،  ,کلام ارمیا ابن حلقیا از کاهنانی که در عناتوت در زمین بنیامین بودند، >u"Bو ایشان بیرون رفته ، لاشهای مردمانی را که بر من عاصی شده اند ملاحظه خواهند کرد زیرا کرم ایشان نخواهد مرد و آتش ایشان خاموش نخواهد شد و ایشان نزد تمامی بشر مکروه خواهند بود.N"Bو خداوند می گوید که از غره ماه تا غره دیگر و از سبت تا سبت دیگر تمامی بشر خواهند آمد تا به حضور من سجده نمایند. 7"Bزیرا خداوند می گوید: چنانکه آسمانهای جدید و زمین جدیدی که من آنها را خواهم ساخت در حضور من پایدار خواهد ماند، همچنان ذریت شما و اسم شما پایدار خواهد ماند. xi"Bو خداوند می گوید که از ایشان نیز کاهنان و لاویان خواهند گرفت. *M"B و خداوند می گوید که ایشان جمیع برادران شما را از تمامی امت ها بر اسبان و ارابه ها و تخت روانها و قاطران و شتران به کوه مقدس من اورشلیم به جهت خداوند هدیه خواهند آورد. چنانکه بنی اسرائیل هدیه خود را در ظرف پاک به خانه خداوند می آورند. 3_"Bو آیتی در میان ایشان برپا خواهم داشت و آنانی را که از ایشان نجات یابند نزد امتها به ترشیش و فول و تیراندازان لود و توبال و یونان و جزایر بعیده که آوازه مرا نشنیده اند و جلال مرا ندیده اند خواهم فرستاد تا جلال مرا در میان امتها شایع سازند. dA"Bو من اعمال و خیالات ایشان را جزا خواهم داد و آمده، جمیع امتها و زبانها را جمع خواهم کرد و ایشان آمده، جلال مرا خواهند دید. %C"Bو خداوند می گوید: آنانی که از عقب یکنفر که در وسط باشد خویشتن را در باغات تقدیس و تطهیر می نمایند و گوشت خنزیر و رجاسات و گوشت موش می خورند با هم تلف خواهند شد. 6~e"Bزیرا خداوند با آتش و شمشیر خود بر تمامی بشر داوری خواهد نمود و مقتولان خداوند بسیار خواهند بود. d}A"Bزیرا اینک خداوند با آتش خواهد آمد و ارابه های او مثل گردباد تا غضب خود را با حدت و عتاب خویش را با شعله آتش به انجام رساند. .|U"Bپس چون این را بینید دل شما شادمان خواهد شد و استخوانهای شما مثل گیاه سبز و خرم خواهد گردید و دست خداوند بر بندگانش معروف خواهد شد اما بر دشمنان خود غضب خواهد نمود. 7{g"B و مثل کسی که مادرش او را تسلی دهد، همچنین من شما را تسلی خواهم داد و در اورشلیم تسلی خواهید یافت. Oz"B زیرا خداوند چنین می گوید: اینک من سلامتی را مثل نهر و جلال امتها را مانند نهر سرشار به او خواهم رسانید. و شما خواهید مکید و در آغوش او برداشته شده، بر زانوهایش بناز پرورده خواهید شد. !y;"B تا از پستانهای تسلیات او بمکید و سیر شوید و بدوشید و از فراوانی جلال او محظوظ گردید. x "B ای همه آنانی که اورشلیم را دوست می دارید، با او شادی کنید و برایش وجد نمایید. و ای همه آنانی که برای او ماتم می گیرید، با او شادی بسیار نمایید. Iw "B خداوند می گوید: آیا من بفم رحم برسانم و نزایانم؟ و خدای تو می گوید: «آیا من که زایاننده هستم، رحم را ببندم؟ 2v]"Bکیست که مثل این را شنیده و کیست که مثل این را دیده باشد؟ آیا ولایتی در یک روز مولود گردد و قومی یکدفعه زاییده شود؟ زیرا صهیون به مجرد درد زه کشیدن پسران خود را زایید. u3"Bقبل از آنکه درد زه بکشد، زایید. پیش از آنکه درد او را فرو گیرد اولاد نرینه ای آورد. t5"Bآواز غوغا از شهر، صدایی از هیکل، آواز خداوند است که به دشمنان خود مکافات می رساند. tsa"Bای آنانی که از کلام خداوند می لرزید سخن او را بشنوید. برادران شما که از شما نفرت دارند و شما را بخاطر اسم من از خود می رانند می گویند: خداوند تمجید کرده شود تا شادی شما را ببینم، لیکن ایشان خجل خواهند شد. 3r_"Bپس من نیز مصیبتهای ایشان را اختیار خواهم کرد و ترسهای ایشان را بر ایشان عارض خواهم گردانید، زیرا چون خواندم کسی جواب نداد و چون تکلم نمودم ایشان نشنیدند بلکه آنچه را که در نظر من ناپسند بود بعمل آوردند و آنچه را که نخواستم اختیار کردند. q"Bکسی که گاوی ذبح نماید مثل قاتل انسان است و کسی که گوسفندی ذبح کند مثل شخصی است که گردن سگ را بشکند. و آنکه هدیه ای بگذراند مثل کسی است که خون خنزیری را بریزد و آنکه بخور سوزاند مثل شخصی است که بتی را تبریک نماید و ایشان راههای خود را اختیار کرده اند و جان ایشان از رجاسات خودشان مسرور است. p "Bخداوند می گوید: دست من همه این چیزها را ساخت پس جمیع اینها بوجود آمد؛ اما به این شخص که مسکین و شکسته دل و از کلام من لرزان باشد، نظر خواهم کرد. eo E"Bخداوند چنین می گوید: آسمانها کرسی من و زمین پای انداز من است، پس خانه ای که برای من بنا می کنید کجا است؟ و مکان آرام من کجا؟ -nS"A گرگ و بره با هم خواهند چرید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد و خوراک مار خاک خواهد بود. خداوند می گوید که در تمامی کوه مقدس من، ضرر نخواهند رسانید و فساد نخواهند نمود. m'"Aو قبل از آنکه بخوانند من جواب خواهم داد، و پیش از آنکه سخن گویند من خواهم شنید. jlM"Aزحمت بیجا نخواهند کشید و اولاد به جهت اضطراب نخواهند زایید زیرا که اولاد برکت یافتگان خداوند هستند و ذریت ایشان با ایشانند. Mk"Aبنا نخواهند کرد تا دیگران سکونت نمایند و آنچه را که غرس می نمایند دیگران نخواهند خورد. زیرا که ایام قوم من مثل ایام درخت خواهد بود و برگزیدگان من از عمل دستهای خود تمتع خواهند برد. .jU"Aو خانه ها بنا کرده، در آنها ساکن خواهند شد و تاکستانها غرس نموده، میوه آنها را خواهند خورد. 1i["Aو بار دیگر طفل کم روز از آنجا نخواهد بود و نه مرد پیر که عمر خود را به اتمام نرسانیده باشد؛ زیرا که طفل در سن صد سالگی خواهد مرد لیکن گناهکار صد ساله ملعون خواهد بود. Oh"Aو از اورشلیم وجد خواهم نمود و از قوم خود شادی خواهم کرد و آواز گریه و آواز ناله بار دیگر در او شنیده نخواهد شد. mgS"Aبلکه از آنچه من خواهم آفرید، شادی کنید و تا به ابد وجد نمایید زیرا اینک اورشلیم را محل وجد و قوم او را محل شادمانی خواهم آفرید. Af{"Aزیرا اینک من آسمانی جدید و زمینی جدید خواهم آفرید و چیزهای پیشین بیاد نخواهد آمد و بخاطر نخواهد گذشت. ]e3"Aپس هرکه خویشتن را بروی زمین برکت دهد، خویشتن را به خدای حق برکت خواهد داد؛ و هرکه بروی زمین قسم خورد به خدای حق قسم خواهد خورد. زیرا که تنگیهای اولین فراموش شده و از نظر من پنهان گردیده است. d"Aو نام خود را برای برگزیدگان من به جای لعنت، ترک خواهید نمود پس خداوند یهوه تو را بقتل خواهد رسانید و بندگان خویش را به اسم دیگر خواهد نامید. \c1"Aاینک بندگانم از خوشی دل، ترنم خواهند نمود، اما شما از کدورت دل، فریاد خواهید نمود و از شکستگی روح، ولوله خواهید کرد. ]b3"A بنابراین خداوند یهوه می گوید: هان بندگان من خواهند خورد اما شما گرسنه خواهید بود اینک بندگانم خواهند نوشید اما شما تشنه خواهید بود. همانا بندگانم شادی خواهند کرد اما شما خجل خواهید گردید. iaK"A پس شما را به جهت شمشیر مقدر ساختم و جمیع شما برای قتل خم خواهید شد زیرا که چون خواندم جواب ندادید و چون سخن گفتم نشنیدید و آنچه را که در نظر من ناپسند بود بعمل آوردید و آنچه را که نخواستم برگزیدید. y`k"A و اما شما که خداوند را ترک کرده و کوه مقدس مرا فراموش نموده اید، و مائده ای به جهت بخت مهیا ساخته و شراب ممزوج به جهت اتفاق ریخته اید، ._U"A و شارون، مرتع گله ها و وادی عاکور، خوابگاه رمه ها به جهت قوم من که مرا طلبیده اند، خواهد شد. e^C"A بلکه نسلی از یعقوب و وارثی برای کوههای خویش از یهودا به ظهور خواهم آورد. و برگزیدگانم ورثه آن و بندگانم ساکن آن خواهند شد. B]}"Aخداوند چنین می گوید: چنانکه شیره در خوشه یافت می شود و می گویند آن را فاسد مساز زیرا که برکت در آن است، همچنان به خاطر بندگان خود عمل خواهم نمود تا (ایشان را) بالکل هلاک نسازم. -\S"Aخداوند می گوید درباره گناهان شما و گناهان پدران شما با هم که بر کوهها بخور سوزانیدید و مرا بر تلها اهانت نمودید پس جزای اعمال شما را اول به آغوش شما خواهم رسانید. C["Aهمانا این پیش من مکتوب است. پس ساکت نخواهم شد بلکه پاداش خواهم داد و به آغوش ایشان مکافات خواهم رسانید. wZg"Aکه می گویند: در جای خود بایست و نزدیک من میا زیرا که من از تو مقدستر هستم. اینان دود در بینی من می باشند و آتشی که تمامی روز مشتعل است. ?Yw"Aکه در قبرها ساکن شده، در مغاره ها منزل دارند، که گوشت خنزیر می خورند و خورش نجاسات در ظروف ایشان است. GX"Aقومی که پیش رویم غضب مرا همیشه بهیجان می آورند، که در باغات قربانی می گذرانند و بر آجرها بخور می سوزانند. CW"Aتمامی روز دستهای خود را بسوی قوم متمردی که موافق خیالات خود به راه ناپسندیده سلوک می نمودند دراز کردم. cV A"Aآنانی که مرا طلب ننمودند مرا جستند و آنانی که مرا نطلبیدند مرا یافتند. و به قومی که به اسم من نامیده نشدند گفتم لبیک لبیک. "U="@ ای خداوند آیا با وجود این همه، خودداری می کنی و خاموش شده، ما را بشدت رنجور می سازی؟ aT;"@ خانه مقدس و زیبای ما که پدران ما تو را در آن تسبیح می خواندند به آتش سوخته شده و تمامی نفایس ما به خرابی مبدل گردیده است. S "@ شهرهای مقدس تو بیابان شده. صهیون، بیابان و اورشلیم، ویرانه گردیده است. 8Ri"@ ای خداوند بشدت غضبناک مباش و گناه را تا به ابد بخاطر مدار. هان ملاحظه نما که همگی ما قوم تو هستیم. ;Qo"@اما اﻵن ای خداوند، تو پدر ما هستی. ما گل هستیم و تو صانع ما هستی و جمیع ما مصنوع دستهای تو می باشیم. P "@و کسی نیست که اسم تو را بخواند یا خویشتن را برانگیزاند تا به تو متمسک شود زیرا که روی خود را از ما پوشیده ای و ما را به سبب گناهان ما گداخته ای. O"@زیرا که جمیع ما مثل شخص نجس شده ایم و همه اعمال عادله ما مانند لته ملوث می باشد. و همگی ما مثل برگ، پژمرده شده، گناهان ما مثل باد، ما را می رباید. [N/"@تو آنانی را که شادمانند و عدالت را بجا می آورند و به راههای تو تو را به یاد می آورند ملاقات می کنی. اینک تو غضبناک شدی و ما گناه کرده ایم در اینها مدت مدیدی بسر بردیم و آیا نجات توانیم یافت؟ GM"@زیرا که از ایام قدیم نشنیدند و استماع ننمودند و چشم خدایی را غیر از تو که برای منتظران خویش بپردازد ندید. LL"@حینی که کارهای هولناک را که منتظر آنها نبودیم بجا آوردی، آنگاه نزول فرمودی و کوهها از رؤیت تو متزلزل گردید. vKe"@مثل آتشی که خورده چوبها را مشتعل سازد و ناری که آب را به جوش آورد تا نام خود را بر دشمنانت معروف سازی و امتها از رؤیت تو لرزان گردند. J "@کاش که آسمانها را منشق ساخته ، نازل می شدی و کوهها از رؤیت تو متزلزل می گشت. 3I_"?و ما مثل کسانی که تو هرگز بر ایشان حکمرانی نکرده باشی و به نام تو نامیده نشده باشند گردیده ایم. C~}|{zyy!xsw7vGu_ts2rq6p0onmlkk&jtihh.gnfWe|e!dcbbaa`^]r[ZZ7XXVU]T)SRQQ.PtONMM KJIWHH!FEDD[CsBA@@\?[>E=<<;:s9a87655473n21O//.-,+B*),({'&&1%b$$-#"!!& x\SmJ,z %  @ 4 G %#CW{,و آنها را پیش آفتاب و ماه و تمامی لشکر آسمان که آنها را دوست داشته و عبادت کرده و پیروی نموده و جستجو و سجده کرده اند پهن خواهند کرد و آنها را جمع نخواهند نمود و دفن نخواهند کرد بلکه بر روی زمین سرگین خواهد بود. NV ,خداوند می گوید که «در آن زمان استخوانهای پادشاهان یهودا و استخوانهای سرورانش و استخوانهای کهنه و استخوانهای انبیا و استخوانهای سکنه اورشلیم را از قبرهای ایشان بیرون خواهند آورد. U},"و از شهرهای یهودا و کوچه های اورشلیم آواز شادمانی و آواز خوشی و صدای داماد و صدای عروس را نابود خواهم ساخت زیرا که آن زمین ویران خواهد شد.»&TE,!و لاشهای این قوم خوراک مرغان هوا و جانوران زمین خواهد بود وکسی آنها را نخواهد ترسانید. #S?, بنابراین خداوند می گوید: اینک روزها می آید که آن بار دیگر به توفت و وادی ابن حنوم مسمی نخواهد شد بلکه به وادی قتل و در توفت دفن خواهند کرد تا جایی باقی نماند. *RM,و مکانهای بلند خود را در توفت که در وادی ابن حنوم است بنا نمودند تا پسران و دختران خویش را در آتش بسوزانند که من اینکار را امر نفرموده بودم و بخاطر خویش نیاورده. Q3,«چونکه خداوند می گوید بنی یهودا آنچه را که در نظر من ناپسند است بعمل آوردند و رجاسات خویش را در خانه ای که به اسم من مسمی است برپانموده، آن را نجس ساختند. hPI,(ای اورشلیم) موی خود را تراشیده، دور بینداز و بر بلندیها آواز نوحه برافراز زیرا خداوند طبقه مغضوب خود را رد و ترک نموده است. O,و به ایشان بگو: اینان قومی می باشند که قول یهوه خدای خویش را نمی شنوند و تادیب نمی پذیرند زیرا راستی نابود گردیده و از دهان ایشان قطع شده است. PN,پس تو تمامی این سخنان را به ایشان بگو اما تو را نخواهند شنید و ایشان را بخوان اما ایشان تو را جواب نخواهند داد. @My,اما ایشان نشنیدند و گوش خود را فرا نداشتند بلکه گردن خویش را سخت نموده، از پدران خود بدتر عمل نمودند. L,از روزی که پدران شما از زمین مصر بیرون آمدند تا امروز جمیع بندگان خود انبیا را نزد شما فرستادم بلکه هر روز صبح زود برخاسته ، ایشان را ارسال نمودم. mKS,اما ایشان نشنیدند و گوش خود را فرا نداشتند بلکه برحسب مشورتها و سرکشی دل شریر خود رفتار نمودند و به عقب افتادند و پیش نیامدند. ?Jw,بلکه ایشان را به این چیز امر فرموده، گفتم که قول مرا بشنوید و من خدای شما خواهم بود و شما قوم من خواهید بود و بهر طریقی که به شما حکم نمایم سلوک نمایید تا برای شما نیکو باشد. sI_,زیرا که به پدران شما سخن نگفتم و در روزی که ایشان را از زمین مصر بیرون آوردم آنها را درباره قربانی های سوختنی و ذبایح امر نفرمودم. DH,یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: «قربانی های سوختنی خود را بر ذبایح خویش مزید کنید و گوشت بخورید. 5Gc,بنابراین خداوند یهوه چنین می گوید: اینک خشم و غضب من بر این مکان برانسان و بر بهایم و بر درختان صحرا و بر محصول زمین ریخته خواهد شد و افروخته شده، خاموش نخواهد گردید.» +FO,اما خداوند می گوید آیا مرا متغیر می سازند؟ نی بلکه خویشتن را تا رویهای خود را رسوا سازند. $EA,پسران، هیزم جمع می کنند و پدران، آتش می افروزند و زنان، خمیر می سرشند تا قرصها برای ملکه آسمان بسازند و هدایای ریختنی برای خدایان غیر ریخته مرا متغیر سازند. D,آیا آنچه را که ایشان در شهرهای یهودا و کوچه های اورشلیم می کنند نمی بینی؟ iCK,پس تو برای این قوم دعا مکن و به جهت ایشان آواز تضرع و استغاثه بلند منما و نزد من شفاعت مکن زیرا که من تو را اجابت نخواهم نمود. -BS,و شما را از حضور خود خواهم راند به نوعی که جمیع برادران شما یعنی تمام ذریت افرایم را راندم. A+,از این جهت به این خانه ای که به اسم من مسمی است و شما به آن توکل دارید و به مکانی که به شما و به پدران شما دادم به نوعی که به شیلو عمل نمودم عمل خواهم کرد. 0@Y, پس حال خداوند می گوید: از آنرو که تمام این اعمال را بجا آوردید با آنکه من صبح زود برخاسته ، به شما تکلم نموده، سخن راندم اما نشنیدید و شما را خواندم اما جواب ندادید. ?, لکن به مکان من که در شیلو بود و نام خود را اول در آنجا قرار داده بودم بروید و آنچه را که به سبب شرارت قوم خود اسرائیل به آنجا کرده ام ملاحظه نمایید. T>!, آیا این خانه ای که به اسم من مسمی است در نظر شما مغاره دزدان شده است؟ و خداوند می گوید: اینک من نیز این را دیده ام. a=;, و داخل شده، به حضور من در این خانه ای که به اسم من مسمی است می ایستید و می گویید که به گردن تمام این رجاسات سپرده شده ایم. <, آیا مرتکب دزدی و زنا و قتل نمی شوید و به دروغ قسم نمی خورید و برای بعل بخور نمی سوزانید؟ و آیا خدایان غیر را که نمی شناسید پیروی نمی نمایید؟ l;Q,اینک شما به سخنان دروغی که منفعت ندارد توکل می نمایید. 1:[,آنگاه شما را در این مکان در زمینی که به پدران شما از ازل تا به ابد داده ام ساکن خواهم گردانید. q9[,و بر غریبان و یتیمان و بیوه زنان ظلم ننمایید و خون بی گناهان را در این مکان نریزید و خدایان غیر را به جهت ضرر خویش پیروی ننمایید، )8K,زیرا اگر به تحقیق طریقها و اعمال خود را اصلاح کنید و انصاف را در میان یکدیگر بعمل آورید، 7+,به سخنان دروغ توکل منمایید و مگویید که هیکل یهوه، هیکل یهوه، هیکل یهوه این است. X6),یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: طریقها و اعمال خود را اصلاح کنید و من شما را در این مکان ساکن خواهم گردانید. %5C,«به دروازه خانه خداوند بایست و این کلام را در آنجا ندا کرده، بگو: ای تمامی یهودا که به این دروازه ها داخل شده، خداوند را سجده می نمایید کلام خداوند را بشنوید. ^4 7,کلامی که از جانب خداوند به ارمیا نازل شده، گفت: y3k,نقره ترک شده نامیده می شوند زیرا خداوند ایشان را ترک کرده است.32_,دم پر زور می دمد و سرب در آتش فانی می گردد و قالگر عبث قال می گذارد زیرا که شریران جدا نمی شوند. J1 ,همه ایشان سخت متمرد شده اند و برای نمامی کردن گردش می کنند. برنج و آهن می باشند و جمیع ایشان فساد کننده اند. +0O,تو را در میان قوم خود امتحان کننده و قلعه قرار دادم تا راههای ایشان را بفهمی و امتحان کنی. /w,ای دختر قوم من پلاس بپوش و خویشتن را در خاکستر بغلطان. ماتم پسر یگانه و نوحه گری تلخ برای خود بکن زیرا که تاراج کننده ناگهان بر ما می آید. .,به صحرا بیرون مشوید و به راه مروید زیرا که شمشیر دشمنان و خوف از هر طرف است. ,-Q,آوازه این را شنیدیم و دستهای ما سست گردید. تنگی و درد مثل زنی که می زاید ما را در گرفته است. [,/,و کمان و نیزه خواهند گرفت. ایشان مردان ستمکیش می باشند که ترحم ندارند. به آواز خود مثل دریا شورش خواهند نمود و بر اسبان سوار شده، مثل مردان جنگی به ضد تو ای دختر صهیون صف آرایی خواهند کرد.» 1+[,خداوند چنین می گوید: «اینک قومی از زمین شمال می آورم و امتی عظیم از اقصای زمین خواهند برخاست. >*u,بنابراین خداوند چنین می گوید: «اینک من پیش روی این قوم سنگهای لغزش دهنده خواهم نهاد و پدران و پسران با هم از آنها لغزش خواهند خورد و ساکن زمین با همسایه اش هلاک خواهند شد.» ){,چه فایده دارد که بخور از سبا و قصب الذریره از زمین بعید برای من آورده می شود. قربانی های سوختنی شما مقبول نیست و ذبایح شما پسندیده من نی .» y(k,ای زمین بشنو اینک من بلایی بر این قوم می آورم که ثمره خیالات ایشان خواهد بود زیرا که به کلام من گوش ندادند و شریعت مرا نیز ترک نمودند. 'y,پس ای امتها بشنوید و ای جماعت آنچه را که در میان ایشان است بدانید! 8&i,و من پاسبانان بر شما گماشتم (که می گفتند): به آواز کرنا گوش دهید، اما ایشان گفتند گوش نخواهیم داد. %w,خداوند چنین می گوید: «بر طریقها بایستید و ملاحظه نمایید و درباره طریقهای قدیم سؤآل نمایید که طریق نیکو کدام است تا در آن سلوک نموده، برای جان خود راحت بیابید، لیکن ایشان جواب دادند که در آن سلوک نخواهیم کرد. b$=,آیا چون مرتکب رجاسات شدند خجل گردیدند؟ نی ابدا خجل نشدند بلکه حیا را احساس ننمودند. بنابراین خداوند می گوید که «در میان افتادگان خواهند افتاد و حینی که من به ایشان عقوبت رسانم خواهند لغزید.» 3#_,و جراحت قوم مرا اندک شفایی دادند، چونکه می گویند سلامتی است، سلامتی است با آنکه سلامتی نیست.» D", چونکه جمیع ایشان چه خرد و چه بزرگ، پر از طمع شده اند و همگی ایشان چه نبی و چه کاهن، فریب را بعمل می آورند.y!k, و خانه ها و مزرعه ها و زنان ایشان با هم از آن دیگران خواهند شد زیرا خداوند می گوید که «دست خود را به ضد ساکنان این زمین دراز خواهم کرد. E , و من از حدت خشم خداوند پر شده ام و از خودداری خسته گردیده ام پس آن را در کوچه ها بر اطفال و بر مجلس جوانان با هم بریز. زیرا که شوهر و زن هر دو گرفتار خواهند شد و شیخ با دیرینه روز. &E, کیستند که به ایشان تکلم نموده، شهادت دهم تا بشنوند. هان گوش ایشان نامختون است که نتوانند شنید. اینک کلام خداوند برای ایشان عار گردیده است و در آن رغبت ندارند. zm, یهوه صبایوت چنین می گوید که «بقیه اسرائیل را مثل مو خوشه چینی خواهند کرد پس مثل کسی که انگور می چیند دست خود را بر شاخه هایش برگردان.» 3_,ای اورشلیم، تادیب را بپذیر مبادا جان من از تو بیزار شود و تو را ویران و زمین غیرمسکون گردانم.» ,مثل چشمه ای که آب خود را می جوشاند همچنان او شرارت خویش را می جوشاند. ظلم و تاراج در اندرونش شنیده می شود و بیماریها و جراحات دایما در نظر من است. $A,زیرا که یهوه صبایوت چنین می فرماید: «درختان را قطع نموده، مقابل اورشلیم سنگر برپا نمایید. زیرا این است شهری که سزاوار عقوبت است چونکه اندرونش تماما ظلم است. dA,برخیزید! و در شب برآییم تا قصرهایش را منهدم سازیم. eC,با او جنگ را مهیا سازید و برخاسته ، در وقت ظهر برآییم. وای بر ما زیرا که روز رو به زوال نهاده است و سایه های عصر دراز می شود. W',و شبانان با گله های خویش نزد وی خواهند آمد و خیمه های خود را گرداگرد او برپا نموده، هر یک در جای خود خواهند چرانید. wg,و من آن دختر جمیل و لطیف یعنی دختر صهیون را منقطع خواهم ساخت.  ,ای بنی بنیامین از اورشلیم فرار کنید و کرنا را در تقوع بنوازید و علامتی بر بیت هکاریم برافرازید زیرا که بلایی از طرف شمال و شکست عظیمی رو خواهد داد. |q,انبیا به دروغ نبوت می کنند و کاهنان به واسطه ایشان حکمرانی می نمایند و قوم من این حالت را دوست می دارند و شما در آخر این چه خواهید کرد؟»R,امری عجیب و هولناک در زمین واقع شده است. M,و خداوند می گوید: آیا به سبب این کارها عقوبت نخواهم رسانید و آیا جان من از چنین طایفه ای انتقام نخواهد کشید؟» 9,فربه و درخشنده می شوند و در اعمال زشت هم از حد تجاوز می کنند. دعوی یعنی دعوی یتیمان را فیصل نمی دهند و با وجود آن کامیاب می شوند و فقیران را دادرسی نمی کنند. E,مثل قفسی که پر از پرندگان باشد، همچنین خانه های ایشان پر از فریب است و از این جهت بزرگ و دولتمند شده اند. c?,زیرا در میان قوم من شریران پیدا شده اند که مثل کمین نشستن صیادان در کمین می نشینند. دامها گسترانیده، مردم را صید می کنند. !,خطایای شما این چیزها را دور کرده و گناهان شما نیکویی را از شما منع نموده است. }s,و در دلهای خود نمی گویند که از یهوه خدای خود بترسیم که باران اول و آخر را در موسمش می بخشد و هفته های معین حصاد را به جهت ما نگاه می دارد. ,اما این قوم، دل فتنه انگیز و متمرد دارند. ایشان فتنه انگیخته و رفته اند.  %,خداوند می گوید آیا از من نمی ترسید و آیا از حضور من نمی لرزید که ریگ را به قانون جاودانی ، حد دریا گذاشته ام که از آن نتواند گذشت و اگر چه امواجش متلاطم شود غالب نخواهد آمد و هر چند شورش نماید اما از آن تجاوز نمی تواند کرد؟ + O,که ای قوم جاهل و بی فهم که چشم دارید اما نمی بینید و گوش دارید اما نمی شنوید این را بشنوید.  {,«این را به خاندان یعقوب اخبار نمایید و به یهودا اعلان کرده، گویید 9,و چون شما گویید که یهوه خدای ما چرا تمامی این بلاها را بر ما وارد آورده است، آنگاه تو به ایشان بگو از این جهت که مرا ترک کردید و خدایان غیر را در زمین خویش عبادت نمودید. پس غریبان را در زمینی که از آن شما نباشد بندگی خواهید نمود. ,لیکن خداوند می گوید: «در آن روزها نیز شما را بالکل هلاک نخواهم ساخت. %,و خرمن و نان تو را که پسران و دخترانت آن را می باید بخورند خواهند خورد و گوسفندان و گاوان تو را خواهند خورد و انگورها و انجیرهای تو را خواهند خورد و شهرهای حصاردار تو را که به آنها توکل می نمایی با شمشیر هلاک خواهند ساخت.» \1,ترکش ایشان قبر گشاده است و جمیع ایشان جبارند. :m,خداوند می گوید: «ای خاندان اسرائیل، اینک من امتی را از دور بر شما خواهم آورد. امتی که زورآورند و امتی که قدیمند و امتی که زبان ایشان را نمی دانی و گفتار ایشان را نمی فهمی. !;,بنابراین یهوه خدای صبایوت چنین می گوید: «چونکه این کلام را گفتید همانا من کلام خود را در دهان تو آتش و این قوم را هیزم خواهم ساخت و ایشان را خواهد سوزانید.»  , و انبیا باد می شوند و کلام در ایشان نیست پس به ایشان چنین واقع خواهد شد. 5c, خداوند را انکار نموده، می گویند که او نیست و بلا به ما نخواهد رسید و شمشیر و قحط را نخواهیم دید. %C, خداوند می گوید: «هر آینه خاندان اسرائیل و خاندان یهودا به من به شدت خیانت ورزیده اند.» W', بر حصارهایش برآیید و آنها را خراب کنید اما بالکل هلاک مکنید و شاخه هایش را قطع نمایید زیرا که از آن خداوند نیستند. P, و خداوند می گوید: «آیا به سبب این کارها عقوبت نخواهم رسانید و آیا جان من از چنین طایفه ای انتقام نخواهد کشید؟» ~/,مثل اسبان پرورده شده مست شدند که هر یکی از ایشان برای زن همسایه خود شیهه می زند.» /}W,«چگونه تو را برای این بیامرزم که پسرانت مرا ترک کردند و به آنچه خدا نیست قسم خوردند و چون من ایشان را سیر نمودم مرتکب زنا شدند و در خانه های فاحشه ها ازدحام نمودند. |%,از این جهت شیری از جنگل ایشان را خواهد کشت و گرگ بیابان ایشان را تاراج خواهد کرد و پلنگ بر شهرهای ایشان در کمین خواهد نشست و هر که از آنها بیرون رود دریده خواهد شد، زیرا که تقصیرهای ایشان بسیار و ارتدادهای ایشان عظیم است. "{=,پس نزد بزرگان می روم و با ایشان تکلم خواهم نمود زیرا که ایشان طریق خداوند و احکام خدای خود را می دانند.» لیکن ایشان متفقا یوغ را شکسته و بندها را گسیخته اند. 1z[,و من گفتم: «به درستی که اینان فقیرند و جاهل هستند که راه خداوند و احکام خدای خود را نمی دانند. ]y3,ای خداوند آیا چشمان تو براستی نگران نیست؟ ایشان را زدی اما محزون نشدند. و ایشان را تلف نمودی اما نخواستند تادیب را بپذیرند. رویهای خود را از صخره سخت تر گردانیدند و نخواستند بازگشت نمایند. xxi,و اگر چه بگویند: قسم به حیات یهوه، لیکن به دروغ قسم می خورند.» /w Y,«در کوچه های اورشلیم گردش کرده، ببینید و بفهمید و در چهارسوهایش تفتیش نمایید که آیا کسی را که به انصاف عمل نماید و طالب راستی باشد توانید یافت تا من آن را بیامرزم؟ v,زیرا که آوازی شنیدم مثل آواز زنی که درد زه دارد و تنگی مثل زنی که نخست زاده خویش را بزاید یعنی آواز دختر صهیون را که آه می کشد و دستهای خود را دراز کرده، می گوید: وای بر من زیرا که جان من به سبب قاتلان بیهوش شده است.{uo,و تو حینی که غارت شوی چه خواهی کرد؟ اگر چه خویشتن را به قرمز ملبس سازی و به زیورهای طلا بیارایی و چشمان خود را از سرمه جلا دهی لیکن خود را عبث زیبایی داده ای چونکه یاران تو تو را خوار شمرده، قصد جان تو دارند. t',از آواز سواران و تیراندازان تمام اهل شهر فرار می کنند و به جنگلها داخل می شوند و بر صخره ها برمی آیند و تمامی شهرها ترک شده، احدی در آنها ساکن نمی شود. s ,از این سبب جهان ماتم خواهد گرفت و آسمان از بالا سیاه خواهد شد زیرا که این را گفتم و اراده نمودم و پشیمان نخواهم شد و از آن بازگشت نخواهم نمود.» %rC,زیرا خداوند چنین می گوید: «تمامی زمین خراب خواهد شد لیکن آن را بالکل فانی نخواهم ساخت. 4qa,نظر کردم و اینک بوستانها بیابان گردیده و همه شهرها از حضور خداوند و از حدت خشم وی خراب شده بود. vpe,نظر کردم و اینک آدمی نبود و تمامی مرغان هوا فرار کرده بودند. o ,بسوی کوهها نظر انداختم و اینک متزلزل بود و تمام تلها از جا متحرک می شد. n,بسوی زمین نظر انداختم و اینک تهی و ویران بود و بسوی آسمان و هیچ نور نداشت. m},چونکه قوم من احمقند و مرا نمی شناسند و ایشان، پسران ابله هستند و هیچ فهم ندارند. برای بدی کردن ماهرند لیکن به جهت نیکوکاری هیچ فهم ندارند. Wl',تا به کی علم را ببینم و آواز کرنا را بشنوم؟ Vk%,شکستگی بر شکستگی اعلان شده زیرا که تمام زمین غارت شده است و خیمه های من بغته و پرده هایم ناگهان به تاراج رفته است. j,احشای من احشای من، پرده های دل من از درد سفته شد و قلب من در اندرونم مشوش گردیده، ساکت نتوانم شد چونکه تو ای جان من آواز کرنا و نعره جنگ را شنیده ای. ;io,راه تو و اعمال تو این چیزها را بر تو وارد آورده است. این شرارت تو به حدی تلخ است که به دلت رسیده است. (hI,خداوند می گوید که مثل دیده بانان مزرعه او را احاطه می کنند چونکه بر من فتنه انگیخته است. |gq,امتها را اطلاع دهید، هان به ضد اورشلیم اعلان کنید که محاصره کنندگان از ولایت بعید می آیند و به آواز خود به ضد شهرهای یهودا ندا می کنند. f,زیرا آوازی از دان اخبار می نماید و از کوهستان افرایم به مصیبتی اعلان می کند. -eS,ای اورشلیم دل خود را از شرارت شست وشو کن تا نجات یابی! تا به کی خیالات فاسد تو در دلت بماند؟ Nd, اینک او مثل ابر می آید و ارابه های او مثل گردباد و اسبهای او از عقاب تیزروترند. وای بر ما زیرا که غارت شده ایم. c+, باد شدید از اینها برای من خواهد وزید و من نیز اﻵن بر ایشان داوریها خواهم فرمود. b, در آن زمان به این قوم و به اورشلیم گفته خواهد شد که باد سموم از بلندیهای بیابان بسوی دختر قوم من خواهد وزید نه برای افشاندن و پاک کردن خرمن. a , پس گفتم: «آه ای خداوند یهوه! به تحقیق این قوم و اورشلیم را بسیار فریب دادی زیرا گفتی شما را سلامتی خواهد بود و حال آنکه شمشیر به جان رسیده است.» M`, و خداوند می گوید که در آن روز دل پادشاه و دل سروران شکسته خواهد شد و کاهنان متحیر و انبیا مشوش خواهند گردید.» *_M,از این جهت پلاس پوشیده، ماتم گیرید و ولوله کنید زیرا که حدت خشم خداوند از ما برنگشته است. ^{,شیری از بیشه خود برآمده و هلاک کننده امتها حرکت کرده، از مکان خویش درآمده است تا زمین تو را ویران سازد و شهرهایت خراب شده، غیرمسکون گردد. T]!,علمی بسوی صهیون برافرازید و برای پناه فرار کرده، توقف منمایید زیرا که من بلایی و شکستی عظیم از طرف شمال می آورم. \5,در یهودا اخبار نمایید و در اورشلیم اعلان نموده، بگویید و در زمین کرنا بنوازید و به آواز بلند ندا کرده، بگویید که جمع شوید تا به شهرهای حصاردار داخل شویم. d[A,ای مردان یهودا و ساکنان اورشلیم خویشتن را برای خداوند مختون سازید و غلفه دلهای خود را دور کنید مبادا حدت خشم من به سبب بدی اعمال شما مثل آتش صادر شده، افروخته گردد و کسی آن را خاموش نتواند کرد. ?Zw,زیرا خداوند به مردان یهودا و اورشلیم چنین می گوید: «زمینه ای خود را شیار کنید و در میان خارها مکارید. cY?,و به راستی و انصاف و عدالت به حیات یهوه قسم خواهی خورد و امتها خویشتن را به او مبارک خواهند خواند و به وی فخر خواهند کرد.» kX Q,خداوند می گوید: «ای اسرائیل اگر بازگشت نمایی ، اگر نزد من بازگشت نمایی و اگر رجاسات خود را از خود دور نمایی پراکنده نخواهی شد. 7Wg,در خجالت خود می خوابیم و رسوایی ما، ما را می پوشاند زیرا که هم ما و هم پدران ما از طفولیت خود تا امروز به یهوه خدای خویش گناه ورزیده و آواز یهوه خدای خویش را نشنیده ایم.»)VK,و خجالت مشقت پدران ما، یعنی رمه وگله و پسران و دختران ایشان را از طفولیت ما تلف کرده است. 7Ug,به درستی که ازدحام کوهها از تلها باطل می باشد. زیرا به درستی که نجات اسرائیل در یهوه خدای ما است. sT_,ای فرزندان مرتد بازگشت نمایید و من ارتدادهای شما را شفا خواهم داد.» (و می گویند): «اینک نزد تو می آییم زیرا که تو یهوه خدای ما هستی. iSK,آواز گریه و تضرعات بنی اسرائیل از بلندیها شنیده می شود زیرا که راههای خود را منحرف ساخته و یهوه خدای خود را فراموش کرده اند. LR,خداوند می گوید: هر آینه مثل زنی که به شوهر خود خیانت ورزد، همچنین شما ای خاندان اسرائیل به من خیانت ورزیدید. Q9,و گفتم که من تو را چگونه در میان پسران قرار دهم و زمین مرغوب و میراث زیباترین امتها را به تو دهم؟ پس گفتم که مرا پدر خواهی خواند و از من دیگر مرتد نخواهی شد. |Pq,و در آن ایام خاندان یهودا با خاندان اسرائیل راه خواهند رفت و ایشان از زمین شمال به آن زمینی که نصیب پدران ایشان ساختم با هم خواهند آمد. AO{,زیرا در آن زمان اورشلیم را کرسی یهوه خواهند نامید و تمامی امتها به آنجا به جهت اسم یهوه به اورشلیم جمع خواهند شد و ایشان بار دیگر پیروی سرکشی دلهای شریر خود را نخواهند نمود. /~}}'{zz0yuxw^utsfrqpp8o nn mslkjihh'g9f6esdcZba?`_^y]\[ZYXXVV(TTgSRR\QPOONM LZKJII HGFEDCC>BzA@@8??=  W!/_b 9,کلام خداوند که درباره خشکسالی به ارمیا نازل شد. sa_, فسق و شیهه های تو و زشتی زناکاری تو و رجاسات تو را بر تلهای بیابان مشاهده نمودم. وای بر تو ای اورشلیم تا به کی دیگر طاهر نخواهی شد!»`, پس من نیز دامنهایت را پیش روی تو منکشف خواهم ساخت و رسوایی تو دیده خواهد شد. `_9, خداوند می گوید: «قرعه تو و نصیبی که از جانب من برای تو پیموده شده این است، چونکه مرا فراموش کردی و به دروغ اعتماد نمودی. ^ , و من ایشان را مثل کاه که پیش روی باد صحرا رانده شود پراکنده خواهم ساخت. p]Y, آیا حبشی ، پوست خود را تبدیل تواند نمود یا پلنگ، پیسه های خویش را؟ آنگاه شما نیز که به بدی کردن معتاد شده اید نیکویی توانید کرد؟ \, و اگر در دل خود گویی این چیزها چرا به من واقع شده است، (بدانکه ) به سبب کثرت گناهانت دامنهایت گشاده شده و پاشنه هایت به زور برهنه گردیده است. [-, اما چون او یارانت را به حکمرانی تو نصب کند چه خواهی گفت؟ چونکه تو ایشان را بر ضرر خود آموخته کرده ای. آیا دردها مثل زنی که می زاید تو را فرو نخواهد گرفت؟ YZ+, چشمان خود را بلند کرده، آنانی را که از طرف شمال می آیند بنگرید. گلهای که به تو داده شد و گوسفندان زیبایی تو کجا است؟ CY, شهرهای جنوب مسدود شده، کسی نیست که آنها را مفتوح سازد. و تمامی یهودا اسیر شده، بالکل به اسیری رفته است. @Xy, به پادشاه و ملکه بگو خویشتن را فروتن ساخته ، بنشینید زیرا که افسرها یعنی تاجهای جلال شما افتاده است. W3, و اگر این را نشنوید، جان من در خفا به سبب تکبر شما گریه خواهد کرد و چشم من زارزار گریسته ، اشکها خواهد ریخت از این جهت که گله خداوند به اسیری برده شده است. TV!, برای یهوه خدای خود جلال را توصیف نمایید قبل از آنکه تاریکی را پدید آورد و پایهای شما بر کوههای ظلمت بلغزد. و چون منتظر نور باشید آن را به سایه موت مبدل ساخته ، به ظلمت غلیظ تبدیل نماید. |Uq, بشنوید و گوش فرا گیرید و مغرور مشوید زیرا خداوند تکلم می نماید. pTY, و خداوند می گوید: ایشان را یعنی پدران و پسران را با یکدیگر بهم خواهم انداخت. از هلاک ساختن ایشان شفقت و رأفت و رحمت نخواهم نمود.» ,SQ, پس به ایشان بگو: خداوند چنین می گوید: جمیع ساکنان این زمین را با پادشاهانی که بر کرسی داود می نشینند و کاهنان و انبیا و جمیع سکنه اورشلیم را به مستی پر خواهم ساخت. $RA, پس این کلام را به ایشان بگو: یهوه خدای اسرائیل چنین می گوید: هر مشک از شراب پر خواهد شد و ایشان به تو خواهند گفت: مگر مانمی دانیم که هر مشک از شراب پر خواهد شد؟ LQ, زیرا خداوند می گوید: چنانکه کمربند به کمر آدمی می چسبد، همچنان تمامی خاندان اسرائیل و تمامی خاندان یهودا را به خویشتن چسبانیدم تا برای من قوم و اسم و فخر و زینت باشند اما نشنیدند. KP, و این قوم شریری که از شنیدن قول من ابا نموده، سرکشی دل خود را پیروی می نمایند و در عقب خدایان غیر رفته، آنها را عبادت و سجده می کنند، مثل این کمربندی که لایق هیچکار نیست خواهند شد. O5, « خداوند چنین می فرماید: تکبر یهودا و تکبر عظیم اورشلیم را همچنین تباه خواهم ساخت. GN, و کلام خداوند به من نازل شده، گفت: RM, پس به فرات رفتم و کنده کمربند را از جایی که آن را پنهان کرده بودم گرفتم و اینک کمربند پوسیده و لایق هیچکار نبود. tLa, و بعد از مرور ایام بسیار خداوند مرا گفت: «برخاسته ، به فرات برو و کمربندی را که تو را امر فرمودم که در آنجا پنهان کنی از آنجا بگیر.» K, پس رفتم و آن را در فرات برحسب آنچه خداوند به من فرموده بود پنهان کردم. .JU, «این کمربند را که خریدی و به کمر خود بستی بگیر و به فرات رفته ، آن را در شکاف صخره پنهان کن.» WI', و کلام خداوند بار دیگر به من نازل شده، گفت: mHS, پس کمربند را موافق کلام خداوند خریدم و به کمر خود بستم. AG }, خداوند به من چنین گفت که «برو و کمربند کتانی برای خود بخر و آن را به کمر خود ببند و آن را در آب فرو مبر.» F7, اما اگر نشنوند آنگاه آن امت را بالکل برکنده، هلاک خواهم ساخت.» کلام خداوند این است.HE , و اگر ایشان طریقهای قوم مرا نیکو یاد گرفته ، به اسم من یعنی به حیات یهوه قسم خورند چنانکه ایشان قوم مرا تعلیم دادند که به بعل قسم خورند، آنگاه ایشان در میان قوم من بنا خواهند شد. vDe, و بعد از برکندن ایشان رجوع خواهم کرد و بر ایشان ترحم خواهم نمود و هر کس از ایشان را به ملک خویش و هر کس را به زمین خود باز خواهم آورد. aC;, خداوند درباره جمیع همسایگان شریر خود که ضرر می رسانند به ملکی که قوم خود اسرائیل را مالک آن ساخته است چنین می گوید: «اینک ایشان را از آن زمین برمی کنم و خاندان یهودا را از میان ایشان برمی کنم. SB, گندم کاشتند و خار درویدند، خویشتن را به رنج آورده، نفع نبردند. و از محصول شما به سبب حدت خشم خداوند خجل گردیدند. A}, بر تمامی بلندیهای صحرا، تاراج کنندگان هجوم آوردند زیرا که شمشیر خداوند از کنار زمین تا کنار دیگرش هلاک می کند و برای هیچ بشری ایمنی نیست. [@/, آن را ویران ساختند و آن ویران شده نزد من ماتم گرفته است. تمامی زمین ویران شده، چونکه کسی این را در دل خود راه نمی دهد. M?, شبانان بسیار تاکستان مرا خراب کرده، میراث مرا پایمال نمودند. و میراث مرغوب مرا به بیابان ویران مبدل ساختند. >, آیا میراث من برایم مثل مرغ شکاری رنگارنگ که مرغان دور او را گرفته باشند شده است؟ بروید و جمیع حیوانات صحرا را جمع کرده، آنها را بیاورید تا بخورند. 5=c, و میراث من مثل شیر جنگل برای من گردید. و به ضد من آواز خود را بلند کرد از این جهت از او نفرت کردم. 4<a, من خانه خود را ترک کرده، میراث خویش را دور انداختم. و محبوبه خود را به دست دشمنانش تسلیم نمودم. ;, زیرا که هم برادرانت و هم خاندان پدرت به تو خیانت نمودند و ایشان نیز در عقب تو صدای بلند می کنند پس اگر چه سخنان نیکو به تو بگویند ایشان را باور مکن. :, اگر وقتی که با پیادگان دویدی، تو را خسته کردند؟ پس چگونه با اسبان می توانی برابری کنی؟ و هر چند در زمین سالم، ایمن هستی در طغیان اردن چه خواهی کرد؟ 93, زمین تا به کی ماتم خواهد نمود و گیاه تمامی صحرا خشک خواهد ماند. حیوانات و مرغان به سبب شرارت ساکنانش تلف شده اند زیرا می گویند که او آخرت ما را نخواهد دید.8, اما تو ای خداوند مرا می شناسی و مرا دیده، دل مرا نزد خود امتحان کرده ای. ایشان را مثل گوسفندان برای ذبح بیرون کش و ایشان را به جهت روز قتل تعیین نما. N7, تو ایشان را غرس نمودی پس ریشه زدند و نمو کرده، میوه نیز آوردند. تو به دهان ایشان نزدیکی، اما از قلب ایشان دور. )6 M, ای خداوند تو عادلتر هستی از اینکه من با تو محاجه نمایم. لیکن درباره احکامت با تو سخن خواهم راند. چرا راه شریران برخوردار می شود و جمیع خیانتکاران ایمن می باشند؟ 85i, و برای ایشان بقیه ای نخواهد ماند زیرا که من بر اهل عناتوت در سال عقوبت ایشان بلایی خواهم رسانید.»45, از این جهت یهوه صبایوت چنین می گوید: اینک بر ایشان عقوبت خواهم رسانید. و جوانان ایشان به شمشیر خواهند مرد و پسران و دختران ایشان از گرسنگی هلاک خواهند شد. c3?, لهذا خداوند چنین می گوید: «درباره اهل عناتوت که قصد جان تو دارند و می گویند به نام یهوه نبوت مکن مبادا از دست ما کشته شوی. 2 , اما ای یهوه صبایوت که داور عادل و امتحان کننده باطن و دل هستی ، بشود که انتقام کشیدن تو را از ایشان ببینم زیرا که دعوی خود را نزد تو ظاهر ساختم. O1, و من مثل بره دست آموز که به مذبح برند بودم. و نمی دانستم که تدبیرات به ضد من نموده، می گفتند: «درخت را با میوه اش ضایع سازیم و آن را از زمین زندگان قطع نماییم تا اسمش دیگر مذکور نشود.» 0 , و خداوند مرا تعلیم داد پس دانستم. آنگاه اعمال ایشان را به من نشان دادی. L/, زیرا یهوه صبایوت که تو را غرس نموده بود بلایی بر تو فرموده است به سبب شرارتی که خاندان اسرائیل و خاندان یهودا به ضد خویشتن کردند و برای بعل بخور سوزانیده، خشم مرا به هیجان آوردند. |.q, خداوند تو را زیتون شاداب که به میوه نیکو خوشنما باشد مسمی نموده. اما به آواز غوغای عظیم آتش در آن افروخته است که شاخه هایش شکسته گردید. -, محبوبه مرا در خانه من چه کار است چونکه شرارت ورزیده است. آیا تضرعات و گوشت مقدس می تواند گناه تو را از تو دور بکند؟ آنگاه می توانستی وجد نمایی .» ,, پس تو برای این قوم دعا مکن و به جهت ایشان آواز تضرع و استغاثه بلند منما زیرا که چون در وقت مصیبت خویش مرا بخوانند ایشان را اجابت نخواهم نمود. %+C, زیرا که ای یهودا شماره خدایان تو بقدر شهرهای تو می باشد و برحسب شماره کوچه های اورشلیم مذبحهای رسوایی برپا داشتید یعنی مذبحها به جهت بخور سوزانیدن برای بعل. (*I, و شهرهای یهودا و ساکنان اورشلیم رفته ، نزد خدایانی که برای آنها بخور می سوزانیدند فریاد خواهند کرد اما آنها در وقت مصیبت ایشان هرگز ایشان را نجات نخواهند داد. )#, بنابراین خداوند چنین می گوید: «اینک من بلایی را که از آن نتوانند رست بر ایشان خواهم آورد. و نزد من استغاثه خواهند کرد اما ایشان را اجابت نخواهم نمود. s(_, به خطایای پدران پیشین خود که از شنیدن این سخنان ابا نمودند برگشتند و ایشان خدایان غیر را پیروی نموده، آنها را عبادت نمودند. و خاندان اسرائیل و خاندان یهودا عهدی را که با پدران ایشان بسته بودم شکستند.» '!, و خداوند مرا گفت: «فتنه ای در میان مردان یهودا و ساکنان اورشلیم پیدا شده است. N&, اما نشنیدند و گوش خود را فرا نداشتند بلکه پیروی سرکشی دل شریر خود را نمودند. پس تمام سخنان این عهد را بر ایشان وارد آوردم چونکه امر فرموده بودم که آن را وفا نمایند اما وفا ننمودند.» ~%u, زیرا از روزی که پدران شما را از زمین مصر برآوردم تا امروز ایشان را تاکید سخت نمودم و صبح زود برخاسته ، تاکید نموده، گفتم قول مرا بشنوید. y$k, پس خداوند مرا گفت: «تمام این سخنان را در شهرهای یهودا و کوچه های اورشلیم ندا کرده، بگو که سخنان این عهد را بشنوید و آنها را بجا آورید. !#;, و تا قسمی را که برای پدران شما خوردم وفا نمایم که زمینی را که به شیر و عسل جاری است چنانکه امروز شده است به ایشان بدهم.» پس من در جواب گفتم: «ای خداوند آمین.» t"a, که آن را به پدران شما در روزی که ایشان را از زمین مصر از کوره آهنین بیرون آوردم امر فرموده، گفتم قول مرا بشنوید و موافق هر آنچه به شما امر بفرمایم آن را بجا بیاورید تا شما قوم من باشید و من خدای شما باشم. (!I, و تو به ایشان بگو یهوه خدای اسرائیل چنین می گوید: ملعون باد کسی که کلام این عهد را نشنود. y, «کلام این عهد را بشنوید و به مردان یهودا و ساکنان اورشلیم بگویید. l S, این است کلامی که از جانب خداوند به ارمیا نازل شده، گفت: <q, غضب خویش را بر امتهایی که تو را نمی شناسند بریز. و بر قبیله هایی که اسم تو را نمی خوانند، زیرا که ایشان یعقوب را خوردند و او را بلعیده، تباه ساختند و مسکن او را خراب نمودند. , ای خداوند مرا تادیب نما اما به انصاف و نه به غضب خود مبادا مرا ذلیل سازی. ?w, ای خداوند می دانم که طریق انسان از آن او نیست و آدمی که راه می رود قادر بر هدایت قدمهای خویش نمی باشد. 6e, اینک صدای خبری می آید و اضطراب عظیمی از دیار شمال. تا شهرهای یهودا را ویران و ماوای شغالها سازد. gG, زیرا که شبانان وحشی شده اند و خداوند را طلب نمی نمایند بنابراین کامیاب نخواهند شد و همه گله های ایشان پراکنده خواهد گردید. , خیمه من خراب شد و تمامی طنابهای من گسیخته گردید، پسرانم از من بیرون رفته، نایاب شدند. کسی نیست که خیمه مرا پهن کند و پرده های مرا برپا نماید. A{, وای بر من به سبب صدمه من. جراحت من علاج ناپذیر است اما گفتم که مصیبت من این است و آن را متحمل خواهم بود. lQ, زیرا خداوند چنین می گوید: «اینک من این مرتبه ساکنان این زمین را از فلاخن خواهم انداخت و ایشان را به تنگ خواهم آورد تا بفهمند.» fE, ای که در تنگی ساکن هستی ، بسته خود را از زمین بردار! s_, او که نصیب یعقوب است مثل آنها نمی باشد. زیرا که او سازنده همه موجودات است و اسرائیل عصای میراث وی است و اسم او یهوه صبایوت می باشد. , آنها باطل و کار مسخرگی می باشد در روزی که به محاکمه می آیند تلف خواهند شد. jM, جمیع مردمان وحشی اند و معرفت ندارند و هر که تمثالی می سازد خجل خواهد شد. زیرا که بت ریخته شده او دروغ است و در آن هیچ نفس نیست. , چون آواز می دهد غوغای آبها در آسمان پدید می آید. ابرها از اقصای زمین برمی آورد و برقها برای باران می سازد و باد را از خزانه های خود بیرون می آورد. 8i, او زمین را به قوت خود ساخت و ربع مسکون را به حکمت خویش استوار نمود و آسمان را به عقل خود گسترانید. A{, به ایشان چنین بگویید: «خدایانی که آسمان و زمین را نساخته اند از روی زمین و از زیر آسمان تلف خواهند شد.»a;, اما یهوه خدای حق است و او خدای حی و پادشاه سرمدی می باشد. از غضب او زمین متزلزل می شود و امتها قهر او را متحمل نتوانند شد. , نقره کوبیده شده از ترشیش و طلا از اوفاز که صنعت صنعتگر و عمل دستهای زرگر باشد می آورند. لاجورد و ارغوان لباس آنها و همه اینها عمل حکمت پیشگان است. s _, جمیع ایشان وحشی و احمق می باشند، تادیب اباطیل چوب (بت) است. r ], ای پادشاه امتها کیست که از تو نترسد زیرا که این به تو می شاید چونکه در جمیع حکیمان امتها و در تمامی ممالک ایشان مانند تو کسی نیست. x i, ای یهوه مثل تو کسی نیست! تو عظیم هستی و اسم تو در قوت عظیم است! S , و آنها مثل مترس در بوستان خیار می باشند که سخن نمی توانند گفت و آنها را می باید برداشت چونکه راه نمی توانند رفت. از آنها مترسید زیرا که ضرر نتوانند رسانید و قوت نفع رسانیدن هم ندارند.»  , و آن را به نقره و طلا زینت داده، با میخ و چکش محکم می کنند تا متحرک نشود. /W, چونکه رسوم قومها باطل است که ایشان درختی از جنگل با تبر می برند که صنعت دستهای نجار می باشد. C, خداوند چنین می گوید: «طریق امتها را یاد مگیرید و از علامات افلاک مترسید زیرا که امتها از آنها می ترسند. t c, ای خاندان اسرائیل کلامی را که خداوند به شما می گوید بشنوید! D, یعنی مصر و یهودا و ادوم و بنی عمون و موآب و آنانی را که گوشه های موی خود را می تراشند و در صحرا ساکنند. زیرا که جمیع این امتها نامختونند و تمامی خاندان اسرائیل در دل نامختونند.»3, خداوند می گوید: «اینک ایامی می آید که نامختونان را با مختونان عقوبت خواهم رسانید. ?w, بلکه هر که فخر نماید از این فخر بکند که فهم دارد و مرا می شناسد که من یهوه هستم که رحمت و انصاف و عدالت را در زمین بجا می آورم زیرا خداوند می گوید در این چیزها مسرور می باشم.» b=, خداوند چنین می گوید: «حکیم، از حکمت خود فخر ننماید و جبار، از تنومندی خویش مفتخر نشود و دولتمند از دولت خود افتخار نکند. q[, خداوند چنین می گوید: «بگو که لاشهای مردمان مثل سرگین بر روی صحرا و مانند بافه در عقب دروگر افتاده است و کسی نیست که آن را برچیند.»X), زیرا موت به پنجره های ما برآمده، به قصرهای ما داخل شده است تا اطفال را از بیرون و جوانان را از چهارسوها منقطع سازد.  , پس ای زنان، کلام خداوند را بشنوید و گوشهای شما کلام دهان او را بپذیرد و شما به دختران خود نوحه گری را تعلیم دهید و هر زن به همسایه خویش ماتم را. ~, زیرا که آواز نوحه گری از صهیون شنیده می شود که چگونه غارت شدیم و چه بسیار خجل گردیدیم چونکه زمین را ترک کردیم و مسکنهای ما ما را بیرون انداخته اند. 3}_, و ایشان تعجیل نموده، برای ما ماتم برپا کنند تا چشمان ما اشکها بریزد و مژگان ما آبها جاری سازد. O|, یهوه صبایوت چنین می گوید: «تفکر کنید و زنان نوحه گر را بخوانید تا بیایند و در پی زنان حکیم بفرستید تا بیایند.» {, و ایشان را در میان امتهایی که ایشان و پدران ایشان آنها را نشناختند پراکنده خواهم ساخت و شمشیر را در عقب ایشان خواهم فرستاد تا ایشان را هلاک نمایم.» lzQ, از این جهت یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: اینک من افسنتین را خوراک این قوم خواهم ساخت و آب تلخ به ایشان خواهم نوشانید. 8yi, بلکه پیروی سرکشی دل خود را نمودند، و از عقب بعلیم که پدران ایشان آنها را به ایشان آموختند رفتند، Yx+, پس خداوند می گوید: «چونکه شریعت مرا که پیش روی ایشان گذاشته بودم ترک کردند و آواز مرا نشنیدند و در آن سلوک ننمودند، 8wi, کیست مرد حکیم که این را بفهمد و کیست که دهان خداوند به وی سخن گفته باشد تا از این چیزها اخبار نماید که چرا زمین خراب و مثل بیابان سوخته شده است که احدی از آن گذر نمی کند؟ 8vi, و اورشلیم را به توده ها و ماوای شغالها مبدل می کنم و شهرهای یهودا را ویران و غیرمسکون خواهم ساخت. Wu', برای کوهها گریه و نوحه گری و برای مرتعهای بیابان ماتم برپا می کنم زیرا که سوخته شده است و احدی از آنها گذر نمی کند و صدای مواشی شنیده نمی شود. هم مرغان هوا و هم بهایم فرار کرده و رفته اند. >tu, پس خداوند می گوید: «آیا به سبب این چیزها ایشان را عقوبت نرسانم و آیا جانم از چنین قومی انتقام نکشد؟» ~su, زبان ایشان تیر مهلک است که به فریب سخن می راند. به زبان خود با همسایه خویش سخنان صلحآمیز می گویند، اما در دل خود برای او کمین می گذارند.» irK, بنابراین یهوه صبایوت چنین می گوید: «اینک من ایشان را قال گذاشته ، امتحان خواهم نمود. زیرا به خاطر دختر قوم خود چه توانم کرد؟ "q=, خداوند می گوید که «مسکن تو در میان فریب است و از مکر خویش نمی خواهند که مرا بشناسند.» qp[, و هر کس همسایه خود را فریب می دهد و ایشان براستی تکلم نمی نمایند و زبان خود را به دروغگویی آموخته اند و از کج رفتاری خسته شده اند. koO, هر یک از همسایه خویش باحذر باشید و به هیچ برادر اعتماد منمایید زیرا هر برادر از پا درمی آورد و هر همسایه به نمامی گردش می کند. n', زبان خویش را مثل کمان خود به دروغ می کشند. در زمین قوی شده اند اما نه برای راستی زیرا خداوند می گوید: «از شرارت به شرارت ترقی می کنند و مرا نمی شناسند.» omW, کاش که در بیابان منزل مسافران می داشتم تا قوم خود را ترک کرده، از نزد ایشان می رفتم چونکه همگی ایشان زناکار و جماعت خیانتکارند. *l O, کاش که سر من آب می بود و چشمانم چشمه اشک. تا روز و شب برای کشتگان دختر قوم خود گریه می کردم. k,آیا بلسان در جلعاد نیست و طبیبی در آن نی؟ پس دختر قوم من چرا شفا نیافته است؟j,به سبب جراحت دختر قوم خود مجروح شده و ماتم گرفته ام و حیرت مرا فرو گرفته است. fiE,موسم حصاد گذشت و تابستان تمام شد و ما نجات نیافتیم. (hI,اینک آواز تضرع دختر قوم من از زمین دور می آید که آیا خداوند در صهیون نیست و مگر پادشاهش در آن نیست؟ پس چرا خشم مرا به بتهای خود و اباطیل بیگانه به هیجان آوردند؟ g,کاش که از غم خود تسلی می یافتم. دل من در اندرونم ضعف بهم رسانیده است. ]f3,زیرا خداوند می گوید: اینک من در میان شما مارها و افعیها خواهم فرستاد که آنها را افسون نتوان کرد و شما را خواهند گزید.» e!,صهیل اسبان او از دان شنیده شد و از صدای شیهه زورآورانش تمامی زمین متزلزل گردید زیرا که آمده اند و زمین و هر چه در آن است و شهر و ساکنانش را خورده اند. %dC,برای سلامتی انتظار کشیدیم اما هیچ خیر حاصل نشد و برای زمان شفا و اینک آشفتگی پدید آمد. Yc+,پس ما چرا می نشینیم؟ جمع بشوید تا به شهرهای حصاردار داخل شویم و در آنها ساکت باشیم. زیرا که یهوه خدای ما ما را ساکت گردانیده و آب تلخ به ما نوشانیده است زانرو که به خداوند گناه ورزیده ایم. 5bc, خداوند می گوید: «ایشان را بالکل تلف خواهم نمود که نه انگور بر مو و نه انجیر بر درخت انجیر یافت شود و برگها پژمرده خواهد شد و آنچه به ایشان بدهم از ایشان زایل خواهد شد.» [a/, آیا چون مرتکب رجاسات شدند خجل گردیدند؟ نی ابدا خجل نشدند بلکه حیا را احساس ننمودند بنابراین خداوند می گوید: در میان افتادگان خواهند افتاد و حینی که من به ایشان عقوبت رسانم خواهند لغزید.» 8`i, و جراحات قوم مرا اندک شفایی داده اند چونکه می گویند سلامتی است، سلامتی است، با آنکه سلامتی نیست. U_#, بنابراین زنان ایشان را به دیگران خواهم داد و مزرعه های ایشان را به مالکان دیگر. زیرا که جمیع ایشان چه خرد و چه بزرگ پر از طمع می باشند و همگی ایشان چه نبی و چه کاهن به فریب عمل می نمایند. 6^e, حکیمان شرمنده و مدهوش و گرفتار شده اند. اینک کلام خداوند را ترک نموده اند پس چه نوع حکمتی دارند. C],چگونه می گویید که ما حکیم هستیم و شریعت خداوند با ما است. به تحقیق قلم کاذب کاتبان به دروغ عمل می نماید. o\W,لقلق نیز در هوا موسم خود را می داند و فاخته و پرستوک و کلنک زمان آمدن خود را نگاه می دارند لیکن قوم من احکام خداوند را نمی دانند. 6[e,من گوش خود را فرا داشته ، شنیدم اما براستی تکلم ننمودند و کسی از شرارت خویش توبه نکرده و نگفته است چه کرده ام بلکه هر یک مثل اسبی که به جنگ می دود به راه خود رجوع می کند. DZ,پس چرا این قوم اورشلیم به ارتداد دایمی مرتد شده اند و به فریب متمسک شده، از بازگشت نمودن ابا می نمایند؟ VY%,«و ایشان را بگو خداوند چنین می فرماید: اگر کسی بیفتد آیا نخواهد برخاست و اگر کسی مرتد شود آیا بازگشت نخواهد نمود؟ 0XY,و یهوه صبایوت می گوید که تمامی بقیه این قبیله شریر که باقی می مانند در هر مکانی که باقی مانده باشند و من ایشان را بسوی آن رانده باشم مرگ را بر حیات ترجیح خواهند داد. )4~}G|{zyxwcvuts.qpQo*nlkkihgef^edcbay`5_^)]]\C[Z)YbX~VUU TTJS"QP`OGN9MLKJJI.GFEDcCBA>@?>>0=);; : 987655Y43X211}0|/g.|-,+*)b'&&+%%$=#"" ! /7>h~#y0 .  3 ~m)Qb,«یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: اینک من بر این شهر و بر همه قریه هایش، تمامی بلایا را که درباره اش گفته ام وارد خواهم آورد زیرا که گردن خود را سخت گردانیده، کلام مرا نشنیدند.»iaK,پس ارمیا از توفت که خداوند او را به جهت نبوت کردن به آنجا فرستاده بود باز آمد و در صحن خانه خداوند ایستاده، به تمامی قوم گفت: [`/, و خانه های اورشلیم و خانه های پادشاهان یهودا مثل مکان توفت نجس خواهد شد یعنی همه خانه هایی که بر بامهای آنها بخور برای تمامی لشکر آسمان سوزانیدند و هدایای ریختنی برای خدایان غیر ریختند.» 3__, خداوند می گوید: «به این مکان و به ساکنانش چنین عمل خواهم نمود و این شهر را مثل توفت خواهم ساخت. ^ , و ایشان را بگو: یهوه صبایوت چنین می گوید: به نوعی که کسی کوزه کوزه گر را می شکند و آن را دیگر اصلاح نتوان کرد همچنان این قوم و این شهر را خواهم شکست و ایشان را در توفت دفن خواهند کرد تا جایی برای دفن کردن باقی نماند.» g]G, آنگاه کوزه را به نظر آنانی که همراه تو می روند بشکن. L\, و گوشت پسران ایشان و گوشت دختران ایشان را به ایشان خواهم خورانید و در محاصره و تنگی که دشمنان ایشان و جویندگان جان ایشان بر ایشان خواهند آورد، هر کس گوشت همسایه خود را خواهد خورد. g[G,و این شهر را مایه حیرت و سخریه خواهم گردانید به حدی که هر که از آن عبور کند متحیر شده، به سبب جمیع بلایایش سخریه خواهد نمود. sZ_,و مشورت یهودا و اورشلیم را در این مکان باطل خواهم گردانید و ایشان را از حضور دشمنان ایشان و به دست آنانی که قصد جان ایشان دارند خواهم انداخت و لاشهای ایشان را خوراک مرغان هوا و حیوانات زمین خواهم ساخت. dYA,بنابراین خداوند می گوید: اینک ایامی می آید که این مکان به توفت یا به وادی ابن هنوم دیگر نامیده نخواهد شد بلکه به وادی قتل. X,و مکانهای بلند برای بعل بنا کردند تا پسران خود را به جای قربانی های سوختنی برای بعل بسوزانند که من آن را امر نفرموده و نگفته و در دلم نگذشته بود. xWi,زانرو که مرا ترک کردند و این مکان را خوار شمردند و بخور در آن برای خدایان غیر که نه خود ایشان و نه پدران ایشان و نه پادشاهان یهودا آنها را شناخته بودند سوزانیدند و این مکان را از خون بی گناهان مملو ساختند. PV,و بگو: ای پادشاهان یهودا و سکنه اورشلیم کلام خداوند را بشنوید! یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: اینک بر این مکان چنان بلایی خواهم آورد که گوش هر کس که آن را بشنود صدا خواهد کرد. KU,و به وادی ابن هنوم که نزد دهنه دروازه کوزه گران است بیرون رفته ، سخنانی را که به تو خواهم گفت در آنجا ندا کن. @T {,خداوند چنین گفت: «برو و کوزه سفالین از کوزه گر بخر و بعضی از مشایخ قوم و مشایخ کهنه را همراه خود بردار. S},اما تو ای خداوند تمامی مشورتهایی را که ایشان به قصد جان من نموده اند می دانی. پس عصیان ایشان را میامرز و گناه ایشان را از نظر خویش محو مساز بلکه ایشان به حضور تو لغزانیده شوند و در حین غضب خویش، با ایشان عمل نما.R,و چون فوجی بر ایشان ناگهان بیاوری نعره ای از خانه های ایشان شنیده شود زیرا به جهت گرفتار کردنم حفره ای کنده اند و دامها برای پایهایم پنهان نموده. DQ,پس پسران ایشان را به قحط بسپار و ایشان را به دم شمشیر تسلیم نما و زنان ایشان، بی اولاد و بیوه گردند و مردان ایشان به سختی کشته شوند و جوانان ایشان، در جنگ به شمشیر مقتول گردند. FP,آیا بدی به عوض نیکویی ادا خواهد شد زیرا که حفره ای برای جان من کنده اند. بیاد آور که چگونه به حضور تو ایستاده بودم تا درباره ایشان سخن نیکو گفته ، حدت خشم تو را از ایشان بگردانم. [O/,ای خداوند مرا گوش بده و آواز دشمنان مرا بشنو! VN%,آنگاه گفتند: «بیایید تا به ضد ارمیا تدبیرها نماییم زیرا که شریعت از کاهنان و مشورت از حکیمان و کلام از انبیا ضایع نخواهد شد پس بیایید تا او را به زبان خود بزنیم و هیچ سخنش را گوش ندهیم.» eMC,من مثل باد شرقی ایشان را از حضور دشمنان پراکنده خواهم ساخت و در روز مصیبت ایشان پشت را به ایشان نشان خواهم داد و نه رو را.» QL,تا زمین خود را مایه حیرت و سخریه ابدی بگردانند به حدی که هر که از آن گذر کند متحیر شده، سر خود را خواهد جنبانید. MK,زیرا که قوم من مرا فراموش کرده برای اباطیل بخور می سوزانند و آنها ایشان را از راههای ایشان یعنی از طریقهای قدیم می لغزانند تا در کوره راهها به راههایی که ساخته نشده است راه بروند. "J=,آیا برف لبنان از صخره صحرا باز ایستد یا آبهای سرد که از جای دور جاری می شود خشک گردد؟ sI_, بنابراین خداوند چنین می گوید: در میان امتها سؤال کنید کیست که مثل این چیزها را شنیده باشد؟ دوشیزه اسرائیل کار بسیار زشت کرده است. eHC, اما ایشان خواهند گفت: امید نیست زیرا که افکار خود را پیروی خواهیم نمود و هر کدام موافق سرکشی دل شریر خود رفتار خواهیم کرد. G, اﻵن مردان یهودا و ساکنان اورشلیم را خطاب کرده، بگو که خداوند چنین می گوید: اینک من به ضد شما بلایی مهیا می سازم و قصدی به خلاف شما می نمایم. پس شما هر کدام از راه زشت خود بازگشت نمایید و راهها و اعمال خود را اصلاح کنید. SF, اگر ایشان در نظر من شرارت ورزند و قول مرا نشنوند آنگاه از آن نیکویی که گفته باشم که برای ایشان بکنم خواهم برگشت. E, و هنگامی که درباره امتی یا مملکتی به جهت بنا کردن و غرس نمودن سخن گفته باشم، kDO,اگر آن امتی که درباره ایشان گفته باشم از شرارت خویش بازگشت نمایند، آنگاه از آن بلایی که به آوردن آن قصد نموده ام خواهم برگشت. #C?,هنگامی که درباره امتی یا مملکتی برای کندن و منهدم ساختن و هلاک نمودن سخنی گفته باشم، 0BY,« خداوند می گوید: ای خاندان اسرائیل آیا من مثل این کوزه گر با شما عمل نتوانم نمود زیرا چنانکه گل در دست کوزه گر است، همچنان شما ای خاندان اسرائیل در دست من می باشید. OA,آنگاه کلام خداوند به من نازل شده، گفت: ]@3,و ظرفی که از گل می ساخت در دست کوزه گر ضایع شد پس دوباره ظرفی دیگر از آن ساخت بطوری که به نظر کوزه گر پسند آمد که بسازد. p?Y,پس به خانه کوزه گر فرود شدم و اینک او بر چرخها کار می کرد. >,«برخیز و به خانه کوزه گر فرود آی که در آنجا کلام خود را به تو خواهم شنوانید.» ^= 7,کلامی که از جانب خداوند به ارمیا نازل شده، گفت: ]<3, و اگر مرا نشنیده روز سبت را تقدیس ننمایید و در روز سبت باری برداشته، به شهرهای اورشلیم داخل سازید آنگاه در دروازه هایش آتشی خواهم افروخت که قصرهای اورشلیم را خواهد سوخت و خاموش نخواهد شد. n;U,و از شهرهای یهودا و از نواحی اورشلیم و از زمین بنیامین و از همواری و کوهستان و جنوب خواهند آمد و قربانی های سوختنی و ذبایح و هدایای آردی و بخور خواهند آورد و ذبایح تشکر را به خانه خداوند خواهند آورد. m:S,آنگاه پادشاهان و سروران بر کرسی داود نشسته و بر ارابه ها و اسبان سوار شده، ایشان و سروران ایشان مردان یهودا و ساکنان اورشلیم از دروازه های این شهر داخل خواهند شد و این شهر تا به ابد مسکون خواهد بود. 9 ,و خداوند می گوید: «اگر مرا حقیقتا بشنوید و در روز سبت، هیچ باری از دروازه های این شهر داخل نسازید و روز سبت را تقدیس نموده، هیچکار در آن نکنید، D8,اما ایشان نشنیدند و گوش خود را فرا نداشتند بلکه گردنهای خود را سخت ساختند تا نشنوند و تادیب را نپذیرند. p7Y,و در روز سبت هیچ باری از خانه های خود بیرون میاورید و هیچکار مکنید بلکه روز سبت را تقدیس نمایید چنانکه به پدران شما امر فرمودم.» V6%,خداوند چنین می گوید: برخویشتن با حذر باشید و در روز سبت هیچ باری حمل نکنید و آن را داخل دروازه های اورشلیم مسازید. f5E,و به ایشان بگو: ای پادشاهان یهودا و تمامی یهودا و جمیع سکنه اورشلیم که از این دروازه ها داخل می شوید کلام خداوند را بشنوید! 4,خداوند به من چنین گفت که «برو و نزد دروازه پسران قوم که پادشاهان یهودا از آن داخل می شوند و از آن بیرون می روند و نزد همه دروازه های اورشلیم بایست. |3q,ستمکاران من خجل شوند اما من خجل نشوم. ایشان هراسان شوند اما من هراسان نشوم. روز بلا را بر ایشان بیاور و ایشان را به هلاکت مضاعف هلاک کن. c2?,برای من باعث ترس مباش که در روز بلا ملجای من تویی. p1Y,و اما من از بودن شبان برای پیروی تو تعجیل ننمودم و تو می دانی که یوم بلا را نخواستم. آنچه از لبهایم بیرون آمد به حضور تو ظاهر بود. {0o,اینک ایشان به من می گویند: «کلام خداوند کجاست؟ اﻵن واقع بشود.» 8/i,ای خداوند مرا شفا بده، پس شفا خواهم یافت. مرا نجات بده، پس ناجی خواهم شد زیرا که تو تسبیح من هستی. ?.w, ای خداوند که امید اسرائیل هستی همگانی که تو را ترک نمایند خجل خواهند شد. آنانی که از من منحرف شوند در زمین مکتوب خواهند شد چونکه خداوند را که چشمه آب حیات است ترک نموده اند. S-, موضع قدس ما کرسی جلال و از ازل مرتفع است. ,7, مثل کبک که بر تخمهایی که ننهاده باشد بنشیند، همچنان است کسی که مال را به بی انصافی جمع کند. در نصف روزهایش آن را ترک خواهد کرد و در آخرت خود احمق خواهد بود. ?+w, من یهوه تفتیش کننده دل و آزماینده گرده ها هستم تا بهر کس بر حسب راههایش و بر وفق ثمره اعمالش جزا دهم.»*y, دل از همه چیز فریبنده تر است و بسیار مریض است کیست که آن را بداند؟ l)Q,او مثل درخت نشانده بر کنار آب خواهد بود که ریشه های خویش را بسوی نهر پهن می کند و چون گرما بیاید نخواهد ترسید و برگش شاداب خواهد ماند و در خشکسالی اندیشه نخواهد داشت و از آوردن میوه باز نخواهد ماند. x(i,مبارک باد کسی که بر خداوند توکل دارد و خداوند اعتماد او باشد. ~'u,و او مثل درخت عرعر در بیابان خواهد بود و چون نیکویی آید آن را نخواهد دید بلکه در مکانهای خشک بیابان در زمین شوره غیرمسکون ساکن خواهد شد. O&,و خداوند چنین می گوید: «ملعون باد کسی که بر انسان توکل دارد و بشر را اعتماد خویش سازد و دلش از یهوه منحرف باشد. C%,و تو از خودت نیز ملک خویش را که به تو داده ام بی زرع خواهی گذاشت و دشمنانت را در زمینی که نمی دانی خدمت خواهی نمود زیرا آتشی در غضب من افروخته اید که تا به ابد مشتعل خواهد بود.» $},ای کوه من که در صحرا هستی توانگری و تمامی خزاین تو را به تاراج خواهم داد و مکانهای بلند تو را نیز به سبب گناهی که در همه حدود خود ورزیده ای. 6#e,مادامی که پسران ایشان مذبحهای خود و اشیریم خویش را نزد درختان سبز و بر تلهای بلند یاد می دارند، ;" q,«گناه یهودا به قلم آهنین و نوک الماس مرقوم است. و بر لوح دل ایشان و بر شاخهای مذبحهای شما منقوش است. !},«بنابراین هان این مرتبه ایشان را عارف خواهم گردانید بلی دست خود و جبروت خویش را معروف ایشان خواهم ساخت و خواهند دانست که اسم من یهوه است.» ,آیا می شود که انسان برای خود خدایان بسازد و حال آنکه آنها خدا نیستند؟ D,ای خداوند که قوت من و قلعه من و در روز تنگی پناهگاه من هستی! امتها از کرانهای زمین نزد تو آمده، خواهند گفت: پدران ما جز دروغ و اباطیل و چیزهایی را که فایده نداشت وارث هیچ نشدند. +,و من اول عصیان و گناهان ایشان را مکافات مضاعف خواهم رسانید چونکه زمین مرا به لاشهای رجاسات خود ملوث نموده و میراث مرا به مکروهات خویش مملو ساخته اند.» 9k,زیرا چشمانم بر همه راههای ایشان است و آنها از نظر من پنهان نیست و عصیان ایشان از چشمان من مخفی نی. J ,خداوند می گوید: اینک ماهی گیران بسیار را خواهم فرستاد تا ایشان را صید نمایند و بعد از آن صیادان بسیار را خواهم فرستاد تا ایشان را از هر کوه و هر تل و از سوراخهای صخره ها شکار کنند. >u,بلکه قسم به حیات یهوه که بنی اسرائیل را از زمین شمال و همه زمینهایی که ایشان را به آنها رانده بود برآورد. زیرا من ایشان را به زمینی که به پدران ایشان داده ام باز خواهم آورد. q[,بنابراین خداوند می گوید: «اینک ایامی می آید که بار دیگر گفته نخواهد شد قسم به حیات یهوه که بنی اسرائیل را از زمین مصر بیرون آورد. >u, بنابراین من شما را از این زمین به زمینی که شما و پدران شما ندانسته اید خواهم انداخت و در آنجا شبانه روز خدایان غیر را عبادت خواهید نمود زیرا که من بر شما ترحم نخواهم نمود.» T!, و شما از پدران خویش زیاده شرارت ورزیدید چونکه هر یک از شما سرکشی دل شریر خود را پیروی نمودید و به من گوش نگرفتید. >u, آنگاه تو به ایشان بگو: خداوند می گوید: از این جهت که پدران شما مرا ترک کردند و خدایان غیر را پیروی نموده، آنها را عبادت و سجده نمودند و مرا ترک کرده، شریعت مرا نگاه نداشتند. N, و هنگامی که همه این سخنان را به این قوم بیان کنی و ایشان از تو بپرسند که خداوند از چه سبب تمامی این بلای عظیم را به ضد ما گفته است و عصیان و گناهی که به یهوه خدای خود ورزیده ایم چیست؟ #?, زیرا که یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: اینک من در ایام شما و در نظر شما آواز خوشی و آواز شادمانی و آواز داماد و آواز عروس را از این مکان خواهم برداشت. pY,و تو به خانه بزم داخل مشو و با ایشان برای اکل و شرب منشین.  ,و برای ماتم گری نان را پاره نخواهند کرد تا ایشان را برای مردگان تعزیت نمایند و کاسه تعزیت را با ایشان برای پدر یا مادر ایشان هم نخواهند نوشید. !,هم بزرگ و هم کوچک در این زمین خواهند مرد و دفن نخواهند شد. و برای ایشان ماتم نخواهند گرفت و خویشتن را مجروح نخواهند ساخت و موی خود را نخواهند تراشید. Q,زیرا خداوند چنین می گوید: به خانه نوحه گری داخل مشو و برای ماتم گرفتن نرو و برای ایشان تعزیت منما زیرا خداوند می گوید که سلامتی خود یعنی احسان و مراحم خویش را از این قوم خواهم برداشت. gG,به بیماریهای مهلک خواهند مرد. برای ایشان ماتم نخواهند گرفت و دفن نخواهند شد بلکه بر روی زمین سرگین خواهند بود. و به شمشیر و قحط تباه خواهند شد و لاشهای ایشان غذای مرغان هوا و وحوش زمین خواهد بود. #?,زیرا خداوند درباره پسران و دخترانی که در این مکان مولود شوند و درباره مادرانی که ایشان را بزایند و پدرانی که ایشان را در این زمین تولید نمایند چنین می گوید: uc,«برای خود زنی مگیر و تو را در این مکان پسران و دختران نباشد. F  ,و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت:  ,و تو را از دست شریران خواهم رهانید و تو را از کف ستم کیشان فدیه خواهم نمود.»: m,و من تو را برای این قوم دیوار برنجین حصاردار خواهم ساخت و با تو جنگ خواهند نمود، اما بر تو غالب نخواهند آمد زیرا خداوند می گوید: من برای نجات دادن و رهانیدن تو با تو هستم.  ),بنابراین خداوند چنین می گوید: «اگر بازگشت نمایی من بار دیگر تو را به حضور خود قایم خواهم ساخت و اگر نفایس را از رذایل بیرون کنی ، آنگاه تو مثل دهان من خواهی بود و ایشان نزد تو خواهند برگشت و تو نزد ایشان بازگشت نخواهی نمود. _ 7,درد من چرا دایمی است و جراحت من چرا مهلک و علاج ناپذیر می باشد؟ آیا تو برای من مثل چشمه فریبنده و آب ناپایدار خواهی شد؟ B},در مجلس عشرت کنندگان ننشستم و شادی ننمودم. به سبب دست تو به تنهایی نشستم زیرا که مرا از خشم مملو ساختی. a;,سخنان تو یافت شد و آنها را خوردم و کلام تو شادی و ابتهاج دل من گردید. زیرا که به نام تو ای یهوه خدای صبایوت نامیده شده ام. /W,ای خداوند، تو این را می دانی پس مرا بیاد آورده، از من تفقد نما و انتقام مرا از ستمکارانم بگیر و به دیرغضبی خویش مرا تلف منما و بدان که به خاطر تو رسوایی را کشیده ام. Q,و تو را همراه دشمنانت به زمینی که نمی دانی خواهم کوچانید زیرا که ناری در غضب من افروخته شده شما را خواهد سوخت.» /W, توانگری و خزینه هایت را نه به قیمت، بلکه به همه گناهانت و در تمامی حدودت به تاراج خواهم داد. X), آیا آهن می تواند آهن شمالی و برنج را بشکند؟ lQ, خداوند می گوید: «البته تو را برای نیکویی رها خواهم ساخت و هر آینه دشمن را در وقت بلا و در زمان تنگی نزد تو متذلل خواهم گردانید. %, وای بر من که تو ای مادرم مرا مرد جنگجو و نزاع کننده ای برای تمامی جهان زاییدی. نه به ربوا دادم ونه به ربوا گرفتم. معهذا هر یک از ایشان مرا لعنت می کنند. ?w, زاینده هفت ولد زبون شده، جان بداد و آفتاب او که هنوز روز باقی بود غروب کرد و او خجل و رسوا گردید. و خداوند می گوید: من بقیه ایشان را پیش روی دشمنان ایشان به شمشیر خواهم سپرد.»4a,بیوه زنان ایشان برایم از ریگ دریا زیاده شده اند، پس بر ایشان در وقت ظهر بر مادر جوانان تاراج کننده ای خواهم آورد و ترس و آشفتگی را بر شهر ناگهان مستولی خواهم گردانید. s~_,و ایشان را در دروازه های زمین با غربال خواهم بیخت و قوم خود را بی اولاد ساخته ، هلاک خواهم نمود چونکه از راههای خود بازگشت نکردند. }w,خداوند می گوید: چونکه تو مرا ترک کرده، به عقب برگشتی من نیز دست خود را بر تو دراز کرده، تو را هلاک ساختم زیرا که از پشیمان شدن بیزار گشتم. P|,زیرا ای اورشلیم کیست که بر تو ترحم نماید و کیست که برای تو ماتم گیرد و کیست که یکسو برود تا از سلامتی تو بپرسد؟ V{%,و ایشان را در تمامی ممالک جهان مشوش خواهم ساخت. به سبب منسی ابن حزقیا پادشاه یهودا و کارهایی که او در اورشلیم کرد. z},و خداوند می گوید: بر ایشان چهار قسم خواهم گماشت: یعنی شمشیر برای کشتن و سگان برای دریدن و مرغان هوا و حیوانات صحرا برای خوردن و هلاک ساختن. by=,و اگر به تو بگویند به کجا بیرون رویم، به ایشان بگو: خداوند چنین می فرماید: آنکه مستوجب موت است به موت و آنکه مستحق شمشیر است به شمشیر و آنکه سزاوار قحط است به قحط و آنکه لایق اسیری است به اسیری. x ,و خداوند مرا گفت: «اگر چه هم موسی و سموئیل به حضور من می ایستادند، جان من به این قوم مایل نمی شد. ایشان را از حضور من دور انداز تا بیرون روند. ?ww,آیا در میان اباطیل امتها هستند که باران ببارانند و آیا آسمان می تواند بارش بدهد؟ مگر تو ای یهوه خدای ما همان نیستی و به تو امیدوار هستیم چونکه تو فاعل همه اینکارها می باشی .Lv,به خاطر اسم خود ما را رد منما. کرسی جلال خویش را خوار مشمار. عهد خود را که با ما بستی به یاد آورده، آن را مشکن. /uW,ای خداوند به شرارت خود و به عصیان پدران خویش اعتراف می نماییم زیرا که به تو گناه ورزیده ایم. qt[,آیا یهودا را بالکل ترک کرده ای و آیا جانت صهیون را مکروه داشته است؟ چرا ما را چنان زده ای که برای ما هیچ علاجی نیست؟ برای سلامتی انتظار کشیدیم اما هیچ خیری نیامد و برای زمان شفا و اینک اضطراب پدید آمد. s,اگر به صحرا بیرون روم اینک کشتگان شمشیر و اگر به شهر داخل شوم اینک بیماران از گرسنگی. زیرا که هم انبیا و کهنه در زمین تجارت می کنند و هیچ نمی دانند.»"r=,پس این کلام را به ایشان بگو: چشمان من شبانه روز اشک می ریزد و آرامی ندارد زیرا که آن دوشیزه یعنی دختر قوم من به شکستگی عظیم و صدمه بی نهایت سخت شکسته شده است. q},و این قومی که برای ایشان نبوت می کنند در کوچه های اورشلیم به سبب قحط و شمشیر انداخته خواهند شد و کسی نخواهد بود که ایشان و زنان ایشان و پسران و دختران ایشان را دفن کند زیرا که شرارت ایشان را بر ایشان خواهم ریخت. Qp,بنابراین خداوند درباره این انبیا که به اسم من نبوت می کنند و من ایشان را نفرستاده ام و می گویند که شمشیر و قحط در این زمین نخواهد شد می گوید که این انبیا به شمشیر و قحط کشته خواهند شد. qo[,پس خداوند مرا گفت: «این انبیا به اسم من به دروغ نبوت می کنند. من ایشان را نفرستادم و به ایشان امری نفرمودم و تکلم ننمودم، بلکه ایشان به رؤیاهای کاذب و سحر و بطالت و مکر دلهای خویش برای شما نبوت می کنند. !n;, پس گفتم: «آه ای خداوند یهوه اینک انبیا به ایشان می گویند که شمشیر را نخواهید دید و قحطی به شما نخواهد رسید بلکه شما را در این مکان سلامتی پایدار خواهم داد.» /mW, چون روزه گیرند ناله ایشان را نخواهم شنید و چون قربانی سوختنی و هدیه آردی گذرانند ایشان را قبول نخواهم فرمود بلکه من ایشان را به شمشیر و قحط و وبا هلاک خواهم ساخت.» al;, و خداوند به من گفت: «برای خیریت این قوم دعا منما! tka, خداوند به این قوم چنین می گوید: «ایشان به آواره گشتن چنین مایل بوده اند و پایهای خود را باز نداشتند. بنابراین خداوند ایشان را مقبول ننمود و حال عصیان ایشان را به یاد آورده، گناه ایشان را جزا خواهد داد.» j, چرا مثل شخص متحیر و مانند جباری که نمی تواند نجات دهد هستی؟ اما تو ای خداوند در میان ما هستی و ما به نام تو نامیده شده ایم پس ما را ترک منما. miS,ای تو که امید اسرائیل و نجات دهنده او در وقت تنگی می باشی ، چرا مثل غریبی در زمین و مانند مسافری که برای شبی خیمه می زند شده ای؟ vhe,ای خداوند اگر چه گناهان ما بر ما شهادت می دهد اما به خاطر اسم خود عمل نما زیرا که ارتدادهای ما بسیار شده است و به تو گناه ورزیده ایم. Qg,و گورخران بر بلندیها ایستاده، مثل شغالها برای باد دم می زنند و چشمان آنها کاهیده می گردد چونکه هیچ علفی نیست.» f/,بلکه غزالها نیز در صحرا می زایند و (اولاد خود را) ترک می کنند چونکه هیچ گیاه نیست. Ee,به سبب اینکه زمین منشق شده است چونکه باران بر جهان نباریده است. فلاحان خجل شده، سرهای خود را می پوشانند. d5,و شرفای ایشان صغیران ایشان را برای آب می فرستند و نزد حفره ها می روند و آب نمی یابند و با ظرفهای خالی برگشته ، خجل و رسوا می شوند و سرهای خود را می پوشانند. Gc,«یهودا نوحه گری می کند و دروازه هایش کاهیده شده، ماتم کنان بر زمین می نشینند و فریاد اورشلیم بالا می رود. @I~}{z9xx"wut8rqqpronnDmlkkFiihpfEedPcLbak`h_b^]\[XZYXWWVTTFSAR2Q PQONMbL|KJIHGFF=E4DCaBAC@)?&=<<:988654A210d/v.--_,n,**Y)(u'u&&1%u#"!!# + |?=Ew} o y 3 py'@bd=,یعنی به اورشلیم و شهرهای یهودا و پادشاهانش و سرورانش تا آنها را خرابی و دهشت و سخریه و لعنت چنانکه امروز شده است گردانم. )cK,پس کاسه را از دست خداوند گرفتم و به جمیع امتهایی که خداوند مرا نزد آنها فرستاد نوشانیدم. b7,تا بیاشامند و به سبب شمشیری که من در میان ایشان می فرستم نوان شوند و دیوانه گردند.» a},زانرو که یهوه خدای اسرائیل به من چنین گفت که «کاسه شراب این غضب را از دست من بگیر و آن را به جمیع امتهایی که تو را نزد آنها می فرستم بنوشان. `,زیرا که امتهای بسیار و پادشاهان عظیم ایشان را بنده خود خواهند ساخت و ایشان را موافق افعال ایشان و موافق اعمال دستهای ایشان مکافات خواهم رسانید.» _ , و بر این زمین تمامی سخنان خود را که به ضد آن گفته ام یعنی هر چه در این کتاب مکتوب است که ارمیا آن را درباره جمیع امتها نبوت کرده است خواهم آورد. 0^Y, و خداوند می گوید که «بعد از انقضای هفتاد سال من بر پادشاه بابل و بر آن امت و بر زمین کلدانیان عقوبت گناه ایشان را خواهم رسانید و آن را به خرابی ابدی مبدل خواهم ساخت. 5]c, و تمامی این زمین خراب و ویران خواهد شد و این قومها هفتاد سال پادشاه بابل را بندگی خواهند نمود.» Z\-, و از میان ایشان آواز شادمانی و آواز خوشی و صدای داماد و صدای عروس و صدای آسیا و روشنایی چراغ را نابود خواهم گردانید. >[u, خداوند می گوید: اینک من فرستاده، تمامی قبایل شمال را با بنده خود نبوکدرصر پادشاه بابل گرفته ، ایشان را بر این زمین و بر ساکنانش و بر همه امتهایی که به اطراف آن می باشند خواهم آورد و آنها را بالکل هلاک کرده، دهشت و مسخره و خرابی ابدی خواهم ساخت. wZg,بنابراین یهوه صبایوت چنین می گوید: «چونکه کلام مرا نشنیدید، FY,اما خداوند می گوید: «مرا اطاعت ننمودید بلکه خشم مرا به اعمال دستهای خویش برای بلای خود به هیجان آوردید.» qX[,و از عقب خدایان غیر نروید و آنها را عبادت و سجده منمایید و به اعمال دستهای خود غضب مرا به هیجان میاورید مبادا بر شما بلا برسانم.» W,و گفتند: هر یک از شما از راه بد خود و اعمال شریر خویش بازگشت نمایید و در زمینی که خداوند به شما و به پدران شما از ازل تا به ابد بخشیده است ساکن باشید. V,و خداوند جمیع بندگان خود انبیا را نزد شما فرستاد و صبح زود برخاسته ، ایشان را ارسال نمود اما نشنیدید و گوش خود را فرا نگرفتید تا استماع نمایید. PU,«از سال سیزدهم یوشیا ابن آمون پادشاه یهودا تا امروز که بیست و سه سال باشد، کلام خداوند بر من نازل می شد و من به شما سخن می گفتم و صبح زود برخاسته ، تکلم می نمودم اما شما گوش نمی دادید. T,و ارمیای نبی تمامی قوم یهودا و جمیع سکنه اورشلیم را به آن خطاب کرده، گفت: uS e,کلامی که در سال چهارم یهویاقیم بن یوشیا، پادشاه یهودا که سال اول نبوکدرصر پادشاه بابل بود بر ارمیا درباره تمامی قوم یهودا نازل شد. IR , و در میان ایشان شمشیر و قحط و وبا خواهم فرستاد تا از زمینی که به ایشان و به پدران ایشان داده ام نابود شوند.»sQ_, و ایشان را در تمامی ممالک زمین مایه تشویش و بلا و در تمامی مکانهایی که ایشان را رانده ام عار و ضرب المثل و مسخره و لعنت خواهم ساخت. Pw,خداوند چنین می گوید: «مثل انجیرهای بد که چنان بد است که نمی توان خورد، البته همچنان صدقیا پادشاه یهودا و رؤسای او و بقیه اورشلیم را که در این زمین باقی مانده اند و آنانی را که در مصر ساکن اند تسلیم خواهم نمود. &OE,و دلی به ایشان خواهم بخشید تا مرا بشناسند که من یهوه هستم و ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود، زیرا که به تمامی دل بسوی من بازگشت خواهند نمود.» +NO,و چشمان خود را بر ایشان به نیکویی خواهم انداخت و ایشان را به این زمین باز خواهم آورد و ایشان را بنا کرده، منهدم نخواهم ساخت و غرس نموده، ریشهایشان را نخواهم کند. M5,«یهوه خدای اسرائیل چنین می گوید: مثل این انجیرهای خوب همچنان اسیران یهودا را که ایشان را از اینجا به زمین کلدانیان برای نیکویی فرستادم منظور خواهم داشت. GL,و کلام خداوند به من نازل شده، گفت: K,و خداوند مرا گفت: «ای ارمیا چه می بینی ؟» گفتم: «انجیر. اما انجیرهای نیکو، بسیار نیکو است و انجیرهای بد بسیار بد است که از بدی آن را نمی توان خورد.» XJ),که در سبد اول، انجیر بسیار نیکو مثل انجیر نوبر بود و در سبد دیگر انجیر بسیار بد بود که چنان زشت بود که نمی شود خورد. I ,و بعد از آنکه نبوکدرصر پادشاه بابل یکنیا ابن یهویاقیم پادشاه یهودا را با رؤسای یهودا و صنعتگران و آهنگران از اورشلیم اسیر نموده، به بابل برد، خداوند دو سبد انجیر را که پیش هیکل خداوند گذاشته شده بود به من نشان داد H%,(و عار ابدی و رسوایی جاودانی را که فراموش نخواهد شد بر شما عارض خواهم گردانید.»dGA,'لهذا اینک من شما را بالکل فراموش خواهم کرد و شما را با آن شهری که به شما و به پدران داده بودم از حضور خود دور خواهم انداخت. F,&و اگر می گویید: وحی یهوه، پس یهوه چنین می فرماید چونکه این سخن یعنی وحی یهوه را گفتید با آنکه نزد شما فرستاده، فرمودم که وحی یهوه را مگویید، E,%و به نبی چنین بگو که خداوند به تو چه جواب داده و خداوند به تو چه گفته است؟ sD_,$لیکن وحی یهوه را دیگر ذکر منمایید زیرا کلام هر کس وحی او خواهد بود چونکه کلام خدای حی یعنی یهوه صبایوت خدای ما را منحرف ساخته اید. UC#,#و هر کدام از شما به همسایه خویش و هر کدام به برادر خود چنین گویید که خداوند چه جواب داده است و خداوند چه گفته است؟ -BS,"و آن نبی یا کاهن یا قومی که گویند وحی یهوه، همانا بر آن مرد و بر خانه اش عقوبت خواهم رسانید. A,!و چون این قوم یا نبی یا کاهنی از تو سؤال نموده، گویند که وحی خداوند چیست؟ پس به ایشان بگو: کدام وحی؟ قول خداوند این است که شما را ترک خواهم نمود. 1@[, و خداوند می گوید: «اینک من به ضد اینان هستم که به خوابهای دروغ نبوت می کنند و آنها را بیان کرده، قوم مرا به دروغها و خیالهای خود گمراه می نمایند. و من ایشان را نفرستادم و مامور نکردم پس خداوند می گوید که به این قوم هیچ نفع نخواهند رسانید. 7?g,و خداوند می گوید: «اینک من به ضد این انبیا هستم که زبان خویش را بکار برده، می گویند: او گفته است.» ">=,لهذا خداوند می گوید: «اینک من به ضد این انبیایی که کلام مرا از یکدیگر می دزدند هستم.» =),و خداوند می گوید: «آیا کلام من مثل آتش نیست و مانند چکشی که صخره را خرد می کند؟» {<o,آن نبی ای که خواب دیده است خواب را بیان کند و آن که کلام مرا دارد کلام مرا براستی بیان نماید. خداوند می گوید کاه را با گندم چه کار است؟» %;C,که به خوابهای خویش که هر کدام از ایشان به همسایه خود باز می گویند خیال دارند که اسم مرا از یاد قوم من ببرند، چنانکه پدران ایشان اسم مرا برای بعل فراموش کردند. 5:c,این تا به کی در دل انبیایی که کاذبانه نبوت می کنند خواهد بود که انبیای فریب دل خودشان می باشند، 95,سخنان انبیا را که به اسم من کاذبانه نبوت کردند شنیدم که گفتند خواب دیدم خواب دیدم. 8,و خداوند می گوید: آیا کسی خویشتن را در جای مخفی پنهان تواند نمود که من او را نبینم مگر من آسمان و زمین را مملو نمی سازم؟ کلام خداوند این است. e7C,یهوه می گوید: آیا من خدای نزدیک هستم و خدای دور نی؟ l6Q,اما اگر در مشورت من قایم می ماندند، کلام مرا به قوم من بیان می کردند و ایشان را از راه بد و از اعمال شریر ایشان برمی گردانیدند. 5+,من این انبیا را نفرستادم لیکن دویدند. به ایشان سخن نگفتم اما ایشان نبوت نمودند. M4,غضب خداوند تا مقاصد دل او را بجا نیاورد و به انجام نرساند برنخواهد گشت. در ایام آخر این را نیکو خواهید فهمید. "3=,اینک باد شدید غضب خداوند صادر شده و گردبادی دور می زند و بر سر شریران فرود خواهد آمد. i2K,زیرا کیست که به مشورت خداوند واقف شده باشد تا ببیند و کلام او را بشنود و کیست که به کلام او گوش فرا داشته، استماع نموده باشد. C1,و به آنانی که مرا حقیر می شمارند پیوسته می گویند: خداوند می فرماید که برای شما سلامتی خواهد بود و به آنانی که به سرکشی دل خود سلوک می نمایند می گویند که بلا به شما نخواهد رسید. 60e,یهوه صبایوت چنین می گوید: «به سخنان این انبیایی که برای شما نبوت می کنند گوش مدهید زیرا شما را به بطالت تعلیم می دهند و رؤیای دل خود را بیان می کنند و نه از دهان خداوند. U/#,بنابراین یهوه صبایوت درباره آن انبیا چنین می گوید: «اینک من به ایشان افسنتین خواهم خورانید و آب تلخ به ایشان خواهم نوشانید زیرا که از انبیای اورشلیم نفاق در تمامی زمین منتشر شده است.» .9,و در انبیای اورشلیم نیز چیز هولناک دیدم. مرتکب زنا شده، به دروغ سلوک می نمایند و دستهای شریران را تقویت می دهند مبادا هر یک از ایشان از شرارت خویش بازگشت نماید. و جمیع ایشان برای من مثل سدوم و ساکنان آن مانند عموره گردیده اند.» 2-], و در انبیای سامره حماقتی دیده ام که برای بعل نبوت کرده، قوم من اسرائیل را گمراه گردانیده اند. ^,5, بنابراین طریق ایشان مثل جایهای لغزنده در تاریکی غلیظ برای ایشان خواهد بود که ایشان رانده شده در آن خواهند افتاد. زیرا خداوند می گوید که «در سال عقوبت ایشان بلا بر ایشان عارض خواهم گردانید. 1+[, چونکه هم انبیا و هم کاهنان منافق اند و خداوند می گوید: شرارت ایشان را هم در خانه خود یافته ام. *}, زیرا که زمین پر از زناکاران است و به سبب لعنت زمین ماتم می کند و مرتعهای بیابان خشک شده است زیرا که طریق ایشان بد و توانایی ایشان باطل است. )), به سبب انبیا دل من در اندرونم شکسته و همه استخوانهایم مسترخی شده است، مثل شخص مست و مانند مرد مغلوب شراب از جهت خداوند و از جهت کلام مقدس او گردیده ام. 8(i,بلکه قسم به حیات یهوه که ذریت خاندان اسرائیل را از زمین شمال و از همه زمینهایی که ایشان را به آنها رانده بودم بیرون آورده، رهبری نموده است و در زمین خود ساکن خواهند شد.»\'1,بنابراین خداوند می گوید: اینک ایامی می آید که دیگر نخواهند گفت قسم به حیات یهوه که بنی اسرائیل را از زمین مصر برآورد. u&c,در ایام وی یهودا نجات خواهد یافت و اسرائیل با امنیت ساکن خواهد شد و اسمی که به آن نامیده می شود این است: یهوه صدقینو (یهوه عدالت ما). /%W,خداوند می گوید: «اینک ایامی می آید که شاخه ای عادل برای داود برپا می کنم و پادشاهی سلطنت نموده، به فطانت رفتار خواهد کرد و انصاف و عدالت را در زمین مجرا خواهد داشت. ~$u,وبرای ایشان شبانانی که ایشان را بچرانند برپا خواهم نمود که بار دیگر ترسان و مشوش نخواهند شد و مفقود نخواهند گردید.» قول خداوند این است. ##,و من بقیه گله خویش را از همه زمینهایی که ایشان را به آنها رانده ام جمع خواهم کرد و ایشان را به آغلهای ایشان باز خواهم آورد که بارور و بسیار خواهند شد. " ,بنابراین، یهوه خدای اسرائیل درباره شبانانی که قوم مرا می چرانند چنین می گوید: «شما گله مرا پراکنده ساخته و رانده اید و به آنها توجه ننموده اید. پس خداوند می گوید اینک من عقوبت بدی اعمال شما را بر شما خواهم رسانید. ! ,خداوند می گوید: «وای بر شبانانی که گله مرتع مرا هلاک و پراکنده می سازند.» o W,خداوند چنین می فرماید: «این شخص را بی اولاد و کسی که در روزگار خود کامیاب نخواهد شد بنویس، زیرا که هیچکس از ذریت وی کامیاب نخواهد شد و بر کرسی داود نخواهد نشست، و بار دیگر در یهودا سلطنت نخواهد نمود.»[/,ای زمین ای زمین ای زمین، کلام خداوند را بشنو! ,آیا این مرد کنیاهو ظرفی خوار شکسته می باشد و یا ظرفی ناپسندیده است؟ چرا او با اولادش به زمینی که آن را نمی شناسند انداخته و افکنده شده اند؟ %,اما به زمینی که ایشان بسیار آرزو دارند که به آن برگردند مراجعت نخواهند نمود.» D,و تو و مادر تو را که تو را زایید، به زمین غریبی که در آن تولد نیافتید خواهم انداخت که در آنجا خواهید مرد. ,و تو را به دست آنانی که قصد جان تو دارند و به دست آنانی که از ایشان ترسانی و به دست نبوکدرصر پادشاه بابل و به دست کلدانیان تسلیم خواهم نمود. nU,یهوه می گوید: به حیات من قسم که اگر چه کنیاهو ابن یهویاقیم پادشاه یهودا خاتم بر دست راست من می بود هر آینه تو را از آنجا می کندم. ',ای که در لبنان ساکن هستی و آشیانه خویش را در سروهای آزاد می سازی! هنگامی که المها و درد مثل زنی که می زاید تو را فرو گیرد چه قدر بر تو افسوس خواهند کرد؟ ]3,باد تمامی شبانانت را خواهد چرانید و دوستانت به اسیری خواهند رفت. پس در آن وقت به سبب تمامی شرارتت خجل و رسوا خواهی شد. \1,در حین سعادتمندی تو به تو سخن گفتم، اما گفتی گوش نخواهم گرفت. همین از طفولیتت عادت تو بوده است که به آواز من گوش ندهی. a;,«به فراز لبنان برآمده، فریاد برآور و آواز خود را در باشان بلندکن. و از عباریم فریاد کن زیرا که جمیع دوستانت تلف شده اند. /W,کشیده شده و بیرون از دروازه های اورشلیم بجای دور انداخته شده به دفن الاغ مدفون خواهد گردید. pY,بنابراین خداوند درباره یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودا چنین می گوید: که برایش ماتم نخواهند گرفت و نخواهند گفت: آه ای برادر من یا آه ای خواهر و نوحه نخواهند کرد و نخواهند گفت: آه ای آقا یا آه ای جلال وی. A{,اما چشمان و دل تو نیست جز برای حرص خودت و برای ریختن خون بی گناهان و برای ظلم و ستم تا آنها را بجا آوری. 3_,فقیر و مسکین را دادرسی می نمود، آنگاه سعادتمندی می شد. مگر شناختن من این نیست؟ خداوند می گوید: $A,آیا از این جهت که با سروهای آزاد مکارمت می نمایی ، سلطنت خواهی کرد؟ آیا پدرت اکل وشرب نمی نمود و انصاف و عدالت را بجا نمی آورد، آنگاه برایش سعادتمندی می بود؟  ,که می گوید خانه وسیع و اطاقهای مروح برای خود بنا می کنم و پنجره ها برای خویشتن می شکافد و (سقف) آن را از سرو آزاد می پوشاند و با شنجرف رنگ می کند. y, «وای بر آن کسی که خانه خود را به بی انصافی و کوشکهای خویش را به ناحق بنا می کند که از همسایه خود مجانا خدمت می گیرد و مزدش را به او نمی دهد. ), بلکه در مکانی که او را به اسیری برده اند خواهد مرد و این زمین را باز نخواهد دید.  -, زیرا خداوند درباره شلوم بن یوشیا پادشاه یهودا که بجای پدر خود یوشیا پادشاه شده و از این مکان بیرون رفته است چنین می گوید که دیگر به اینجا برنخواهد گشت.  , «برای مرده گریه منمایید و برای او ماتم مگیرید. زارزار بگریید برای او که می رود زیرا که دیگر مراجعت نخواهد کرد و زمین مولد خویش را نخواهد دید. 9 k, و جواب خواهند داد از این سبب که عهد یهوه خدای خود را ترک کردند و خدایان غیر را سجده و عبادت نمودند.J  ,و امتهای بسیار چون از این شهر عبور نمایند به یکدیگر خواهند گفت که خداوند به این شهر عظیم چرا چنین کرده است. ` 9,و بر تو خراب کنندگان که هر یک با آلاتش باشد معین می کنم و ایشان بهترین سروهای آزاد تو را قطع نموده، به آتش خواهند افکند. 5,زیرا خداوند درباره خاندان پادشاه یهودا چنین می گوید: اگر چه تو نزد من جلعاد و قله لبنان می باشی لیکن من تو را به بیابان و شهرهای غیرمسکون مبدل خواهم ساخت. 0Y,اما اگر این سخنان را نشنوید خداوند می گوید که به ذات خود قسم خوردم که این خانه خراب خواهد شد. C,زیرا اگر این کار را بجا آورید همانا پادشاهانی که بر کرسی داود بنشینند، از دروازه های این خانه داخل خواهند شد و هر یک با بندگان و قوم خود بر ارابه ها و اسبان سوار خواهند گردید. :m,خداوند چنین می گوید: انصاف و عدالت را اجرا دارید و مغصوبان را از دست ظالمان برهانید و بر غربا و یتیمان و بیوه زنان ستم و جور منمایید و خون بی گناهان را در این مکان مریزید. fE,و بگو: ای پادشاه یهودا که بر کرسی داود نشسته ای، تو و بندگانت و قومت که به این دروازه ها داخل می شوید کلام خداوند را بشنوید:  !,خداوند چنین گفت: «به خانه پادشاه یهودا فرود آی و در آنجا به این کلام متکلم شو {,و خداوند می گوید بر حسب ثمره اعمال شما به شما عقوبت خواهم رسانید و آتشی در جنگل این (شهر) خواهم افروخت که تمامی حوالی آن را خواهد سوزانید.»~u, خداوند می گوید: ای ساکنه وادی و ای صخره هامون که می گویید کیست که به ضد ما فرود آید و کیست که به مسکنهای ما داخل شود اینک من به ضد تو هستم. gG, ای خاندان داود خداوند چنین می فرماید: بامدادان به انصاف داوری نمایید و مغضوبان را از دست ظالمان برهانید مبادا حدت خشم من به سبب بدی اعمال شما مثل آتش صادر گردد و مشتعل شده، خاموش کننده ای نباشد. q[, «و درباره خاندان پادشاه یهودا بگو کلام خداوند را بشنوید: ~w, زیرا خداوند می گوید: من روی خود را بر این شهر به بدی و نه به نیکویی برگردانیدم و به دست پادشاه بابل تسلیم شده، آن را به آتش خواهد سوزانید. >}u, هرکه در این شهر بماند از شمشیر و قحط و وبا خواهد مرد، اما هر که بیرون رود و به دست کلدانیانی که شما را محاصره نموده اند بیفتد، زنده خواهد ماند و جانش برای او غنیمت خواهد شد. -|S,و به این قوم بگو که خداوند چنین می فرماید: اینک من طریق حیات و طریق موت را پیش شما می گذارم؛ &{E,و خداوند می گوید که بعد از آن صدقیا پادشاه یهودا و بندگانش و این قوم یعنی آنانی را که از وبا و شمشیر و قحط در این شهر باقی مانده باشند به دست نبوکدرصر پادشاه بابل و به دست دشمنان ایشان و به دست جویندگان جان ایشان تسلیم خواهم نمود تا ایشان را به دم شمشیر بکشد و او بر ایشان رأفت و شفقت و ترحم نخواهد نمود. z+,و ساکنان این شهر را هم از انسان و هم از بهایم خواهم زد که به وبای سخت خواهند مرد. y%,و من به دست دراز و بازوی قوی و به غضب و حدت و خشم عظیم با شما مقاتله خواهم نمود. x),یهوه خدای اسرائیل چنین می فرماید: اینک من اسلحه جنگ را که به دست شماست و شما با آنها با پادشاه بابل و کلدانیانی که شما را از بیرون دیوارها محاصره نموده اند جنگ می کنید برمی گردانم و ایشان را در اندرون این شهر جمع خواهم کرد. Yw+,و ارمیا به ایشان گفت: «به صدقیا چنین بگویید: v,«برای ما از خداوند مسالت نما زیرا که نبوکدرصر پادشاه بابل با ما جنگ می کند شاید که خداوند موافق کارهای عجیب خود با ما عمل نماید تا او از ما برگردد.» ju O,کلامی که به ارمیا از جانب خداوند نازل شد وقتی که صدقیا پادشاه، فشحور بن ملکیا و صفنیا ابن معسیای کاهن را نزد وی فرستاده، گفت: t#,چرا از رحم بیرون آمدم تا مشقت و غم را مشاهده نمایم و روزهایم در خجالت تلف شود؟s ,زیرا که مرا از رحم نکشت تا مادرم قبر من باشد و رحم او همیشه آبستن ماند. Mr,و آنکس مثل شهرهایی که خداوند آنها را شفقت ننموده واژگون ساخت بشود و فریادی در صبح و نعره ای در وقت ظهر بشنود. Jq ,ملعون باد کسی که پدر مرا مژده داد و گفت که برای تو ولد نرینه ای زاییده شده است و او را بسیار شادمان گردانید. p ,ملعون باد روزی که در آن مولود شدم و مبارک مباد روزی که مادرم مرا زایید. =<<::t988"665F32110r/.|--+*)('&&%##b"H!0!l>_"u9z  ]=t#Lh,زیرا خداوند می گوید: به تو عافیت خواهم رسانید و جراحات تو را شفا خواهم داد، از این جهت که تو را (شهر) متروک می نامند (و می گویند) که این صهیون است که احدی درباره آن احوالپرسی نمی کند. }gs,«بنابراین آنانی که تو را می بلعند، بلعیده خواهند شد و آنانی که تو را به تنگ می آورند، جمیعا به اسیری خواهند رفت. و آنانی که تو را تاراج می کنند، تاراج خواهند شد و همه غارت کنندگانت را به غارت تسلیم خواهم کرد. hfI,چرا درباره جراحت خود فریاد می نمایی؟ درد تو علاج ناپذیر است. به سبب زیادتی عصیانت و کثرت گناهانت این کارها را به تو کرده ام. )eK,جمیع دوستانت تو را فراموش کرده، درباره تو احوالپرسی نمی نمایند زیرا که تو را به صدمه دشمن و به تادیب بیرحمی به سبب کثرت عصیانت و زیادتی گناهانت مبتلا ساخته ام. d/, کسی نیست که دعوی تو را فیصل دهد تا التیام یابی و برایت دواهای شفا بخشنده ای نیست. c, زیرا خداوند چنین می گوید: جراحت تو علاج ناپذیر و ضربت تو مهلک می باشد. b}, زیرا خداوند می گوید: من با تو هستم تا تو را نجات بخشم و جمیع امتها را که تو را در میان آنها پراکنده ساختم، تلف خواهم کرد. اما تو را تلف نخواهم نمود، بلکه تو را به انصاف تادیب خواهم کرد و تو را بی سزا نخواهم گذاشت. a!, پس خداوند می گوید که ای بنده من یعقوب مترس و ای اسرائیل هراسان مباش زیرا اینک من تو را از جای دور و ذریت تو را از زمین اسیری ایشان خواهم رهانید و یعقوب مراجعت نموده، در رفاهیت و امنیت خواهد بود و کسی او را نخواهد ترسانید. )`K, و ایشان خدای خود یهوه و پادشاه خویش داود را که برای ایشان برمی انگیزانم خدمت خواهند کرد. _,و یهوه صبایوت می گوید: «هر آینه در آن روز یوغ او را از گردنت خواهم شکست و بندهای تو را خواهم گسیخت. و غریبان بار دیگر او را بنده خود نخواهند ساخت. E^,وای بر ما زیرا که آن روز، عظیم است و مثل آن دیگری نیست و آن زمان تنگی یعقوب است اما از آن نجات خواهد یافت. ']G,سؤال کنید و ملاحظه نمایید که آیا ذکور اولاد می زاید؟ پس چرا هر مرد را می بینم که مثل زنی که می زاید دست خود را بر کمرش نهاده و همه چهره ها به زردی مبدل شده است؟» \},زیرا خداوند چنین می گوید: «صدای ارتعاش شنیدیم. خوف است و سلامتی نی. s[_,و این است کلامی که خداوند درباره اسرائیل و یهودا گفته است. eZC,زیرا خداوند می گوید: اینک ایامی می آید که اسیران قوم خود اسرائیل و یهودا را باز خواهم آورد و خداوند می گوید: ایشان را به زمینی که به پدران ایشان داده ام، باز خواهم رسانید تا آن را به تصرف آورند.» :Ym,«یهوه خدای اسرائیل تکلم نموده، چنین می گوید: تمامی سخنانی را که من به تو گفته ام، در طوماری بنویس. ^X 7,کلامی که از جانب خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: UW#, بنابراین خداوند چنین می گوید: اینک من بر شمعیای نحلامی و ذریت وی عقوبت خواهم رسانید و برایش کسی که درمیان این قوم ساکن باشد، نخواهد ماند و خداوند می گوید او آن احسانی را که من برای قوم خود می کنم نخواهد دید، زیرا که درباره خداوند سخنان فتنه انگیز گفته است.JV ,«نزد جمیع اسیران فرستاده، بگو که خداوند درباره شمعیای نحلامی چنین می گوید: چونکه شمعیا برای شما نبوت می کند و من او را نفرستاده ام و او شما را وامی دارد که به دروغ اعتماد نمایید، OU,پس کلام خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: dTA,و صفنیای کاهن این رساله را به گوش ارمیا نبی خواند. S ,زیرا که او نزد ما به بابل فرستاده، گفت که این اسیری بطول خواهد انجامید پس خانه ها بنا کرده، ساکن شوید و باغها غرس نموده، میوه آنها را بخورید.» R,پس اﻵن چرا ارمیا عناتوتی را که خود را برای شما نبی می نماید توبیخ نمی کنی؟ 8Qi,که خداوند تو را به جای یهویاداع کاهن به کهانت نصب نموده است تا بر خانه خداوند وکلا باشید. برای هر شخص مجنون که خویشتن را نبی می نماید تا او را در کنده ها و زنجیرها ببندی. GP,«یهوه صبایوت خدای اسرائیل تکلم نموده، چنین می گوید: از آنجایی که تو رسایل به اسم خود نزد تمامی قوم که در اورشلیم اند و نزد صفنیا ابن معسیا کاهن و نزد جمیع کاهنان فرستاده، گفتی : HO ,و شمعیای نحلامی را خطاب کرده، بگو: BN},چونکه ایشان در اسرائیل حماقت نمودند و با زنان همسایگان خود زنا کردند و به اسم من کلامی را که به ایشان امر نفرموده بودم کاذبانه گفتند و خداوند می گوید که من عارف و شاهد هستم.» )MK, و از ایشان برای تمامی اسیران یهودا که در بابل می باشند لعنت گرفته، خواهند گفت که خداوند تو را مثل صدقیا و اخآب که پادشاه بابل ایشان را در آتش سوزانید، بگرداند. 0LY, یهوه صبایوت خدای اسرائیل درباره اَخآب بن قولایا و درباره صدقیّا ابن مَعَسِیا که برای شما به اسم من کاذبانه نبوّت می کنند، چنین می گوید: اینک من ایشان را به دست نبوکدنصّر پادشاه بابل تسلیم خواهم کرد و او ایشان را در حضور شما خواهد کشت. K,و شما ای جمیع اسیرانی که از اورشلیم به بابل فرستادم کلام خداوند را بشنوید. *JM,چونکه خداوند می گوید: کلام مرا که به واسطه بندگان خود انبیا نزد ایشان فرستادم نشنیدند با آنکه صبح زود برخاسته ، آن را فرستادم اما خداوند می گوید که شما نشنیدید. FI,و ایشان را به شمشیر و قحط و وبا تعاقب خواهم نمود و در میان جمیع ممالک جهان مشوش خواهم ساخت تا برای همه امتهایی که ایشان را در میان آنها رانده ام، لعنت و دهشت و مسخره و عار باشند. H,بلی یهوه صبایوت چنین می گوید: اینک من شمشیر و قحط و وبا را بر ایشان خواهم فرستاد و ایشان را مثل انجیرهای بد که آنها را از بدی نتوان خورد، خواهم ساخت. G#,«پس خداوند به پادشاهی که بر کرسی داود نشسته است و به تمامی قومی که در این شهر ساکنند، یعنی برادران شما که همراه شما به اسیری نرفته اند، چنین می گوید: {Fo,از آن رو که گفتید خداوند برای ما در بابل انبیا مبعوث نموده است. E-,و خداوند می گوید که مرا خواهید یافت و اسیران شما را باز خواهم آورد. و خداوند می گوید که شما را از جمیع امتها و از همه مکانهایی که شما را در آنها رانده ام، جمع خواهم نمود و شما را از جایی که به اسیری فرستاده ام، باز خواهم آورد. D, و مرا خواهید طلبید و چون مرا به تمامی دل خود جستجو نمایید، مرا خواهید یافت. C', و مرا خواهید خواند و آمده، نزد من تضرع خواهید کرد و من شما را اجابت خواهم نمود. ]B3, زیرا خداوند می گوید: فکرهایی را که برای شما دارم می دانم که فکرهای سلامتی می باشد و نه بدی تا شما را در آخرت امید بخشم. 6Ae, و خداوند می گوید: چون مدت هفتاد سال بابل سپری شود من از شما تفقد خواهم نمود و سخنان نیکو را که برای شما گفتم انجام خواهم داد؛ به اینکه شما را به این مکان باز خواهم آورد. 4@a, زیرا خداوند می گوید که ایشان برای شما به اسم من کاذبانه نبوت می کنند و من ایشان را نفرستاده ام. _?7,زیرا که یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: مگذارید که انبیای شما که در میان شمااند و فالگیران شما شما را فریب دهند و به خوابهایی که شما ایشان را وامی دارید که آنها را ببینند، گوش مگیرید. >},و سلامتی آن شهر را که شما را به آن به اسیری فرستاده ام بطلبید و برایش نزد خداوند مسالت نمایید زیرا که در سلامتی آن شما را سلامتی خواهد بود. "==,زنان گرفته ، پسران و دختران به هم رسانید و زنان برای پسران خود بگیرید و دختران خود را به شوهر بدهید تا پسران و دختران بزایند و در آنجا زیاد شوید و کم نگردید. < ,خانه ها ساخته در آنها ساکن شوید و باغها غرس نموده، میوه آنها را بخورید. N;,«یهوه صبایوت خدای اسرائیل به تمامی اسیرانی که من ایشان را از اورشلیم به بابل به اسیری فرستادم، چنین می گوید: :,(پس آن را) به دست العاسه بن شافان و جمریا ابن حلقیا که صدقیا پادشاه یهودا ایشان را نزد نبوکدنصر پادشاه بابل به بابل فرستاد (ارسال نموده)، گفت: e9C,بعد از آنکه یکنیا پادشاه و ملکه و خواجه سرایان و سروران یهودا و اورشلیم و صنعتگران و آهنگران از اورشلیم بیرون رفته بودند. 8 ;,این است سخنان رسالهای که ارمیا نبی از اورشلیم نزد بقیه مشایخ اسیران و کاهنان و انبیا و تمامی قومی که نبوکدنصر از اورشلیم به بابل به اسیری برده بود فرستاد، M7,پس در ماه هفتم همان سال حننیا نبی مرد.6,بنابراین خداوند چنین می گوید: اینک من تو را از روی این زمین دور می اندازم و تو امسال خواهی مرد زیرا که سخنان فتنه انگیز به ضد خداوند گفتی .» n5U,آنگاه ارمیا نبی به حننیا نبی گفت: «ای حننیا بشنو! خداوند تو را نفرستاده است بلکه تو این قوم را وا میداری که به دروغ توکل نمایند. ^45,زیرا که یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: من یوغی آهنین بر گردن جمیع این امتها نهادم تا نبوکدنصر پادشاه بابل را خدمت نمایند. پس او را خدمت خواهند نمود و نیز حیوانات صحرا را به او دادم.» K3, «برو و حننیا نبی را بگو: خداوند چنین می گوید: یوغهای چوبی را شکستی اما بجای آنها یوغهای آهنین را خواهی ساخت. 42a, و بعد از آنکه حننیا نبی یوغ را از گردن ارمیا نبی شکسته بود، کلام خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: N1, و حننیا به حضور تمامی قوم خطاب کرده، گفت: «خداوند چنین می گوید: بهمین طور یوغ نبوکدنصر پادشاه بابل را بعد از انقضای دو سال از گردن جمیع امتها خواهم شکست.» و ارمیا نبی به راه خود رفت. o0W, پس حننیا نبی یوغ را از گردن ارمیا نبی گرفته ، آن را شکست. s/_, اما آن نبی ای که بسلامتی نبوت کند، اگر کلام آن نبی واقع گردد، آنگاه آن نبی معروف خواهد شد که خداوند فی الحقیقه او را فرستاده است.» b.=,انبیایی که از زمان قدیم قبل از من و قبل از تو بوده اند درباره زمینه ای بسیار وممالک عظیم به جنگ و بلا و وبا نبوت کرده اند. |-q,لیکن این کلام را که من به گوش تو و به سمع تمامی قوم می گویم بشنو: %,C,پس ارمیا نبی گفت: «آمین خداوند چنین بکند و خداوند سخنانت را که به آنها نبوت کردی استوار نماید و ظروف خانه خداوند و جمیع اسیران را از بابل به اینجا باز بیاورد. -+S,آنگاه ارمیا نبی به حننیا نبی در حضور کاهنان و تمامی قومی که در خانه خداوند حاضر بودند گفت؛ &*E,و خداوند می گوید من یکنیا ابن یهویاقیم پادشاه یهودا و جمیع اسیران یهودا را که به بابل رفته اند به اینجا باز خواهم آورد زیرا که یوغ پادشاه بابل را خواهم شکست.» s)_,بعد از انقضای دو سال من همه ظرفهای خانه خداوند را که نبوکدنصر پادشاه بابل از این مکان گرفته ، به بابل برد به اینجا باز خواهم آورد. -(S,«یهوه صبایوت خدای اسرائیل بدین مضمون تکلم نموده و گفته است من یوغ پادشاه بابل را شکسته ام. L' ,و در همان سال در ابتدای سلطنت صدقیا پادشاه یهودا در ماه پنجم از سال چهارم واقع شد که حننیا ابن عزور نبی که از جبعون بود مرا در خانه خداوند در حضور کاهنان و تمامی قوم خطاب کرده، گفت: "&=,که آنها به بابل برده خواهد شد و خداوند می گوید تا روزی که از ایشان تفقد نمایم در آنجا خواهد ماند و بعد از آن آنها را بیرون آورده، به این مکان باز خواهم آورد.»z%m,به درستی که یهوه صبایوت خدای اسرائیل درباره این ظروفی که در خانه خداوند و در خانه پادشاه یهودا و اورشلیم باقی مانده است چنین می گوید: x$i,و نبوکدنصر پادشاه بابل آنها را حینی که یکنیا ابن یهویاقیم پادشاه یهودا و جمیع شرفا یهودا و اورشلیم را از اورشلیم به بابل برد نگرفت، L#,زیرا که یهوه صبایوت چنین می گوید: درباره ستونها و دریاچه و پایه هاو سایر ظروفی که در این شهر باقی مانده است، F",و اگر ایشان انبیا می باشند و کلام خداوند با ایشان است پس اﻵن از یهوه صبایوت استدعا بکنند تا ظروفی که در خانه خداوند و در خانه پادشاه یهودا و اورشلیم باقی است به بابل برده نشود. +!O,ایشان را گوش مگیرید بلکه پادشاه بابل را خدمت نمایید تا زنده بمانید. چرا این شهر خراب شود؟ 9 k,و به کاهنان و تمامی این قوم نیز خطاب کرده، گفتم: «خداوند چنین می گوید: گوش مگیرید به سخنان انبیایی که برای شما نبوت کرده، می گویند اینک ظروف خانه خداوند بعد از اندک مدتی از بابل باز آورده خواهد شد زیرا که ایشان کاذبانه برای شما نبوت می کنند. *M,زیرا خداوند می گوید: من ایشان را نفرستادم بلکه ایشان به اسم من به دروغ نبوت می کنند تا من شما را اخراج کنم و شما با انبیایی که برای شما نبوت می نمایند هلاک شوید.» eC,و گوش مگیرید به سخنان انبیایی که به شما می گویند: پادشاه بابل را خدمت ننمایید زیرا که ایشان برای شما کاذبانه نبوت می کنند. M, چرا تو و قومت به شمشیر و قحط و وبا بمیرید چنانکه خداوند درباره قومی که پادشاه بابل را خدمت ننمایند گفته است. !, و به صدقیا پادشاه یهودا همه این سخنان را بیان کرده، گفتم: «گردنهای خود را زیر یوغ پادشاه بابل بگذارید و او را و قوم او را خدمت نمایید تا زنده بمانید. H , اما آن امتی که گردن خود را زیر یوغ پادشاه بابل بگذارند و او را خدمت نمایند، خداوند می گوید که آن امت را در زمین خود ایشان مقیم خواهم ساخت و آن را زرع نموده، در آن ساکن خواهند شد.» W', زیرا که ایشان برای شما کاذبانه نبوت می کنند تا شما را از زمین شما دور نمایند و من شما را پراکنده سازم تا هلاک شوید.  , و اما شما به انبیا و فالگیران و خواب بینندگان و ساحران و جادوگران خود که به شما حرف می زنند و می گویند پادشاه بابل را خدمت منمایید گوش مگیرید. ,و واقع خواهد شد که هر امتی و مملکتی که نبوکدنصر پادشاه بابل را خدمت ننمایند و گردن خویش را زیر یوغ پادشاه بابل نگذارند خداوند می گوید: که آن امت را به شمشیر و قحط و وبا سزا خواهم داد تا ایشان را به دست او هلاک کرده باشم. %,و تمامی امتها او را و پسرش و پسر پسرش را خدمت خواهند نمود تا وقتی که نوبت زمین او نیز برسد. پس امتهای بسیار و پادشاهان عظیم او را بنده خود خواهند ساخت. pY,و اﻵن من تمامی این زمینها را به دست بنده خود نبوکدنصر پادشاه بابل دادم و نیز حیوانات صحرا را به او بخشیدم تا او را بندگی نمایند. iK,من جهان و انسان و حیوانات را که بر روی زمینند به قوت عظیم و بازوی افراشته خود آفریدم و آن را بهر که در نظر من پسند آمد بخشیدم. \1,و ایشان را برای آقایان ایشان امر فرموده، بگو یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: به آقایان خود بدین مضمون بگویید: !;,و آنها را نزد پادشاه ادوم و پادشاه موآب و پادشاه بنی عمون و پادشاه صور و پادشاه صیدون به دست رسولانی که به اورشلیم نزد صدقیا پادشاه یهودا خواهند آمد بفرست. ),خداوند به من چنین گفت: «بندها و یوغها برای خود بساز و آنها را بر گردن خود بگذار. 4 c,در ابتدای سلطنت یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودا این کلام از جانب خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: 'G,لیکن دست اخیقام بن شافان با ارمیا بود تا او را به دست قوم نسپارند که او را به قتل رسانند.|q,و ایشان اوریا را از مصر بیرون آورده، او را نزد یهویاقیم پادشاه رسانیدند و او را به شمشیر کشته ، بدن او را به قبرستان عوام الناس انداخت. 1[,و یهویاقیم پادشاه کسان به مصر فرستاد یعنی الناتان بن عکبور و چند نفر را با او به مصر (فرستاد).  ',و چون یهویاقیم پادشاه و جمیع شجاعانش و تمامی سرورانش سخنان او را شنیدند پادشاه قصد جان او نمود و چون اوریا این را شنید بترسید و فرار کرده، به مصر رفت. y k,و نیز شخصی اوریا نام ابن شمعیا از قریت یعاریم بود که به نام یهوه نبوت کرد و او به ضد این شهر و این زمین موافق همه سخنان ارمیا نبوت کرد. | q,آیا حزقیا پادشاه یهودا و تمامی یهودا او را کشتند؟ نی بلکه از خداوند بترسید و نزد خداوند استدعا نمود و خداوند از آن بلایی که درباره ایشان گفته بود پشیمان گردید. پس ما بلای عظیمی بر جان خود وارد خواهیم آورد.»  ),که «میکای مورشتی در ایام حزقیا پادشاه یهودا نبوت کرد و به تمامی قوم یهودا تکلم نموده، گفت: یهوه صبایوت چنین می گوید که صهیون را مثل مزرعه شیار خواهند کرد و اورشلیم خراب شده، کوه این خانه به بلندیهای جنگل مبدل خواهد گردید.  },و بعضی از مشایخ زمین برخاسته ، تمامی جماعت قوم را خطاب کرده، گفتند `9,آنگاه رؤسا و تمامی قوم به کاهنان و انبیا گفتند که «این مرد مستوجب قتل نیست زیرا به اسم یهوه خدای ما به ما سخن گفته است.» hI,لیکن اگر شما مرا به قتل رسانید، یقین بدانید که خون بی گناهی را بر خویشتن و بر این شهر و ساکنانش وارد خواهید آورد. زیرا حقیقتا خداوند مرا نزد شما فرستاده است تا همه این سخنان را به گوش شما برسانم.» ,اما من اینک در دست شما هستم موافق آنچه در نظر شما پسند و صواب آید، بعمل آرید. ta, پس اﻵن راهها و اعمال خود را اصلاح نمایید و قول یهوه خدای خود را بشنوید تا خداوند از این بلایی که درباره شما فرموده است پشیمان شود. , پس ارمیا جمیع سروران و تمامی قوم را مخاطب ساخته ، گفت: «خداوند مرا فرستاده است تا همه سخنانی را که شنیدید به ضد این خانه و به ضد این شهر نبوت نمایم. , پس کاهنان و انبیا، رؤسا وتمامی قوم را خطاب کرده، گفتند: «این شخص مستوجب قتل است زیرا چنانکه به گوشهای خود شنیدید به خلاف این شهر نبوت کرد.» [/, و چون رؤسای یهودا این چیزها را شنیدند از خانه پادشاه به خانه خداوند برآمده، به دهنه دروازه جدید خانه خداوند نشستند. ', چرا به اسم یهوه نبوت کرده، گفتی که این خانه مثل شیلوه خواهد شد و این شهر خراب و غیرمسکون خواهد گردید؟» پس تمامی قوم در خانه خداوند نزد ارمیا جمع شدند. 1,و چون ارمیا از گفتن هر آنچه خداوند او را مامور فرموده بود که به تمامی قوم بگوید فارغ شد، کاهنان و انبیا و تمامی قوم او را گرفته ، گفتند: «البته خواهی مرد. %,و کاهنان و انبیا و تمامی قوم، این سخنان را که ارمیا در خانه خداوند گفت شنیدند. 4~a,آنگاه این خانه را مثل شیلوه خواهم ساخت و این شهر را برای جمیع امتهای زمین لعنت خواهم گردانید.» },و اگر کلام بندگانم انبیا را که من ایشان را نزد شما فرستادم اطاعت ننمایید با آنکه من صبح زود برخاسته ، ایشان را ارسال نمودم اما شما گوش نگرفتید. H| ,پس ایشان را بگو: خداوند چنین می فرماید: اگر به من گوش ندهید و در شریعت من که پیش شما نهاده ام سلوک ننمایید، j{M,شاید بشنوند و هر کس از راه بد خویش برگردد تا از بلایی که من قصد نموده ام که به سبب اعمال بد ایشان به ایشان برسانم پشیمان گردم. Mz,« خداوند چنین می گوید: در صحن خانه خداوند بایست و به ضد تمامی شهرهای یهودا که به خانه خداوند برای عبادت می آیند همه سخنانی را که تو را امر فرمودم که به ایشان بگویی بگو و سخنی کم مکن. $y C,در ابتدای سلطنت یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودا این کلام از جانب خداوند نازل شده، گفت: Ex,&مثل شیر بیشه خود را ترک کرده است زیرا که زمین ایشان به سبب خشم هلاک کننده و به سبب حدت غضبش ویران شده است.hwI,%و مرتعهای سلامتی به سبب حدت خشم خداوند خراب شده است. v/,$هین فریاد شبانان و نعره رؤسای گله! زیرا خداوند مرتعهای ایشان را ویران ساخته است. fuE,#و ملجا برای شبانان و مفر برای رؤسای گله نخواهد بود. %tC,"ای شبانان ولوله نمایید و فریاد برآورید. و ای رؤسای گله بغلطید زیرا که ایام کشته شدن شما رسیده است و من شما را پراکنده خواهم ساخت و مثل ظرف مرغوب خواهید افتاد. Bs},!و در آن روز کشتگان خداوند از کران زمین تا کران دیگرش خواهند بود. برای ایشان ماتم نخواهند گرفت و ایشان را جمع نخواهند کرد و دفن نخواهند نمود بلکه بر روی زمین سرگین خواهند بود. Sr, یهوه صبایوت چنین گفت: «اینک بلا از امت به امت سرایت می کند و باد شدید عظیمی از کرانهای زمین برانگیخته خواهد شد.» $qA,و صدا به کرانهای زمین خواهد رسید زیرا خداوند را با امتها دعوی است و او بر هر ذی جسد داوری خواهد نمود و شریران را به شمشیر تسلیم خواهد کرد.» قول خداوند این است..pU,پس تو به تمامی این سخنان بر ایشان نبوت کرده، به ایشان بگو: خداوند از اعلی علیین غرش می نماید و از مکان قدس خویش آواز خود را می دهد و به ضد مرتع خویش به شدت غرش می نماید و مثل آنانی که انگور را می افشرند، بر تمامی ساکنان جهان نعره می زند، oy,زیرا اینک من به رسانیدن بلا بر این شهری که به اسم من مسمی است شروع خواهم نمود و آیا شما بالکل بی عقوبت خواهید ماند؟ بی عقوبت نخواهید ماند زیرا یهوه صبایوت می گوید که من شمشیری بر جمیع ساکنان جهان مامور می کنم. Yn+,و اگر از گرفتن کاسه از دست تو و نوشیدنش ابا نمایند آنگاه به ایشان بگو: یهوه صبایوت چنین می گوید: البته خواهید نوشید. m ,و به ایشان بگو: یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می فرماید: «بنوشید و مست شوید و قی کنید تا از شمشیری که من در میان شما می فرستم بیفتید و برنخیزید. l,و به جمیع پادشاهان شمال خواه قریب و خواه بعید هر یک با مجاور خود و به تمامی ممالک جهان که بر روی زمینند. و پادشاه شیشک بعد از ایشان خواهد آشامید. ky,و به جمیع پادشاهان زمری و همه پادشاهان عیلام و همه پادشاهان مادی. j,و به همه پادشاهان عرب و به جمیع پادشاهان امتهای مختلف که در بیابان ساکنند. i{,و به ددان و تیما و بوز و به همگانی که گوشه های موی خود را می تراشند. /hW,و به جمیع پادشاهان صور و همه پادشاهان صیدون و به پادشاهان جزایری که به آن طرف دریا می باشند. :go,و به ادوم و موآب و بنی عمون. gfG,و به جمیع امتهای مختلف و به جمیع پادشاهان زمین عوص و به همه پادشاهان زمین فلسطینیان یعنی اشقلون و غزه و عقرون و بقیه اشدود. meS,و به فرعون پادشاه مصر و بندگانش و سرورانش و تمامی قومش. ~}}{{zyyDx_wvutsrNponml;kj\ihxg edcUbP``/__/^`]\_[[YXZVUQTXSRXQPONMLdK3JIHGBFFDD]CB8A@?>==;`u,"و تو از دستش نخواهی رست. بلکه البته گرفتار شده، به دست او تسلیم خواهی گردید و چشمان تو چشمان پادشاه بابل را خواهد دید و دهانش با دهان تو گفتگو خواهد کرد و به بابل خواهی رفت. X_),"«یهوه خدای اسرائیل چنین می گوید: برو و صدقیا پادشاه یهودا را خطاب کرده، وی را بگو خداوند چنین می فرماید: اینک من این شهر را به دست پادشاه بابل تسلیم می کنم و او آن را به آتش خواهد سوزانید. U^ %,"کلامی که از جانب خداوند در حینی که نبوکدنصر پادشاه بابل و تمامی لشکرش و جمیع ممالک جهان که زیر حکم او بودند و جمیع قومها با اورشلیم و تمامی شهرهایش جنگ می نمودند بر ارمیا نازل شده، گفت: W]',!آنگاه نیز ذریت یعقوب ونسل بنده خود داود را ترک می نمودم و از ذریت او بر اولاد ابراهیم و اسحاق و یعقوب حاکمان نمی گرفتم. زیرا که اسیران ایشان را باز خواهم آورد و بر ایشان ترحم خواهم نمود.»/\W,!خداوند چنین می گوید: اگر عهد من با روز و شب نمی بود و قانونهای آسمان و زمین را قرار نمی دادم، /[W,!«آیا نمی بینی که این قوم چه حرف می زنند؟ می گویند که خداوند آن دو خاندان را که برگزیده بود ترک نموده است. پس قوم مرا خوار می شمارند که در نظر ایشان دیگر قومی نباشند. MZ,!و کلام خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: Y,!چنانکه لشکر آسمان را نتوان شمرد و ریگ دریا را قیاس نتوان کرد، همچنان ذریت بنده خود داود و لاویان را که مرا خدمت می نمایند زیاده خواهم گردانید.» jXM,!آنگاه عهد من با بنده من داود باطل خواهد شد تا برایش پسری که بر کرسی او سلطنت نماید نباشد و با لاویان کهنه که خادم من می باشند. =Ws,!« خداوند چنین می گوید: اگر عهد مرا با روز و عهد مرا با شب باطل توانید کرد که روز و شب در وقت خود نشود، MV,!و کلام خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: dUA,!و از لاویان کهنه کسی که قربانی های سوختنی بگذراند و هدایای آردی بسوزاند و ذبایح همیشه ذبح نماید از حضور من کم نخواهد شد.» %TC,!زیرا خداوند چنین می گوید که از داود کسی که بر کرسی خاندان اسرائیل بنشیند کم نخواهد شد. \S1,!در آن ایام یهودا نجات خواهد یافت و اورشلیم به امنیت مسکون خواهد شد و اسمی که به آن نامیده می شود این است: یهوه صدقینو. ER,!در آن ایام و در آن زمان شاخه عدالت برای داود خواهم رویانید و او انصاف و عدالت را در زمین جاری خواهد ساخت. UQ#,!اینک خداوند می گوید: ایامی می آید که آن وعده نیکو را که درباره خاندان اسرائیل و خاندان یهودا دادم وفا خواهم نمود. >Pu,! و خداوند می گوید که در شهرهای کوهستان و شهرهای همواری و شهرهای جنوب و در زمین بنیامین و در حوالی اورشلیم و شهرهای یهودا گوسفندان بار دیگر از زیردست شمارندگان خواهند گذشت. O,! یهوه صبایوت چنین می گوید: در اینجایی که ویران و از انسان و بهایم خالی است و در همه شهرهایش بار دیگر مسکن شبانانی که گله ها را می خوابانند خواهد بود. $NA,! در آنها آواز شادمانی و آواز سرور و آواز داماد و آواز عروس و آواز کسانی که می گویند یهوه صبایوت را تسبیح بخوانید زیرا خداوند نیکو است و رحمت او تا ابداﻵباد است، بار دیگر شنیده خواهد شد و آواز آنانی که هدایای تشکر به خانه خداوند می آورند. زیرا خداوند می گوید اسیران این زمین را مثل سابق باز خواهم آورد. WM',! خداوند چنین می گوید که در این مکان که شما درباره اش می گویید که آن ویران و خالی از انسان و بهایم است یعنی در شهرهای یهودا و کوچه های اورشلیم که ویران و خالی از انسان و ساکنان و بهایم است، L9,! و این شهر برای من اسم شادمانی و تسبیح و جلال خواهد بود نزد جمیع امتهای زمین که چون آنها همه احسانی را که به ایشان نموده باشم بشنوند خواهند ترسید. و به سبب تمام این احسان و تمامی سلامتی که من به ایشان رسانیده باشم، خواهند لرزید. "K=,!و ایشان را از تمامی گناهانی که به من ورزیده اند، طاهر خواهم ساخت و تمامی تقصیرهای ایشان را که بدانها بر من گناه ورزیده و از من تجاوز کرده اند، خواهم آمرزید. J',!و اسیران یهودا و اسیران اسرائیل را باز آورده، ایشان را مثل اول بنا خواهم نمود. aI;,!اینک به این شهر عافیت و علاج باز خواهم داد و ایشان را شفا خواهم بخشید و فراوانی سلامتی و امانت را به ایشان خواهم رسانید. OH,!و می آیند تا با کلدانیان مقاتله نمایند و آنها را به لاشهای کسانی که من در خشم و غضب خود ایشان را کشتم پر می کنند. زیرا که روی خود را از این شهر به سبب تمامی شرارت ایشان مستور ساخته ام. qG[,!زیرا که یهوه خدای اسرائیل درباره خانه های این شهر و درباره خانه های پادشاهان یهودا که در مقابل سنگرها و منجنیقها منهدم شده است، AF{,!مرا بخوان و تو را اجابت خواهم نمود و تو را از چیزهای عظیم و مخفی که آنها را ندانسته ای مخبر خواهم ساخت. EE,!«خداوند که این کار را می کند و خداوند که آن را مصور ساخته ، مستحکم می سازد و اسم او یهوه است چنین می گوید: D 3,!و هنگامی که ارمیا در صحن زندان محبوس بود کلام خداوند بار دیگر بر او نازل شده، گفت: 7Cg, ,و مزرعه ها به نقره خریده، قباله ها خواهند نوشت و مختوم خواهند نمود و شاهدان خواهند گرفت، در زمین بنیامین و حوالی اورشلیم و شهرهای یهودا و در شهرهای کوهستان و شهرهای همواری و شهرهای جنوب زیرا خداوند می گوید اسیران ایشان را باز خواهم آورد.»~Bu, +و در این زمین که شما درباره اش می گویید که ویران و از انسان و بهایم خالی شده و به دست کلدانیان تسلیم گردیده است، مزرعه ها خریده خواهد شد. A', *زیرا خداوند چنین می گوید: به نوعی که تمامی این بلای عظیم را به این قوم رسانیدم، همچنان تمامی احسانی را که به ایشان وعده داده ام به ایشان خواهم رسانید. M@, )و از احسان نمودن به ایشان مسرور خواهم شد و ایشان را براستی و به تمامی دل و جان خود در این زمین غرس خواهم نمود. r?], (و عهد جاودانی با ایشان خواهم بست که از احسان نمودن به ایشان برنخواهم گشت و ترس خود را در دل ایشان خواهم نهاد تا از من دوری نورزند. d>A, 'و ایشان را یک دل و یک طریق خواهم داد تا به جهت خیریت خویش و پسران خویش که بعد از ایشان خواهند بود همیشه اوقات از من بترسند. g=G, &و ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود. )<K, %«اینک من ایشان را از همه زمینهایی که ایشان را در خشم و حدت و غضب عظیم خود رانده ام جمع خواهم کرد و ایشان را به این مکان باز آورده، به اطمینان ساکن خواهم گردانید. ;, $پس اﻵن از این سبب یهوه خدای اسرائیل در حق این شهر که شما درباره اش می گویید که به دست پادشاه بابل به شمشیر و قحط و وبا تسلیم شده است، چنین می فرماید: :, #و مکانهای بلند بعل را که در وادی ابن هنوم است بنا کردند تا پسران و دختران خود را برای مولک از آتش بگذرانند. عملی که ایشان را امر نفرمودم و به خاطرم خطور ننمود که چنین رجاسات را بجا آورده، یهودا را مرتکب گناه گردانند.» 9), "بلکه رجاسات خود را در خانه ای که به اسم من مسمی است برپا کرده، آن را نجس ساختند. m8S, !و پشت به من داده اند و نه رو. و هر چند ایشان را تعلیم دادم بلکه صبح زود برخاسته ، تعلیم دادم لیکن گوش نگرفتند و تادیب نپذیرفتند. ,7Q, به سبب تمام شرارتی که بنی اسرائیل و بنی یهودا، ایشان و پادشاهان و سروران و کاهنان و انبیای ایشان و مردان یهودا و ساکنان اورشلیم کرده، خشم مرا به هیجان آورده اند. X6), زیرا که این شهر از روزی که آن را بنا کردند تا امروز باعث هیجان خشم و غضب من بوده است تا آن را از حضور خود دور اندازم. 5', زیرا که بنی اسرائیل و بنی یهودا از طفولیت خود پیوسته شرارت ورزیدند و خداوند می گوید که بنی اسرائیل به اعمال دستهای خود خشم مرا دایما به هیجان آوردند. 4, و کلدانیانی که با این شهر جنگ می کنند آمده، این شهر را آتش خواهند زد و آن را با خانه هایی که بر بامهای آنها برای بعل بخور سوزانیدند و هدایای ریختنی برای خدایان غیر ریخته خشم مرا به هیجان آوردند، خواهند سوزانید. r3], بنابراین خداوند چنین می گوید: اینک من این شهر را به دست کلدانیان و به دست نبوکدرصر پادشاه بابل تسلیم می کنم و او آن را خواهد گرفت. 2, «اینک من یهوه خدای تمامی بشر هستم. آیا هیچ امر برای من مشکل می باشد؟ O1, پس کلام خداوند به ارمیا نازل شده، گفت: m0S, و تو ای خداوند یهوه به من گفتی که این مزرعه را برای خود به نقره بخر و شاهدان بگیر و حال آنکه شهر به دست کلدانیان تسلیم شده است.» L/, اینک سنگرها به شهر رسیده است تا آن را تسخیر نمایند و شهر به دست کلدانیانی که با آن جنگ می کنند به شمشیر و قحط و وبا تسلیم می شود و آنچه گفته بودی واقع شده است و اینک تو آن را می بینی. [./, و ایشان چون داخل شده، آن را به تصرف آوردند کلام تو را نشنیدند و به شریعت تو سلوک ننمودند و به آنچه ایشان را امر فرمودی که بکنند عمل ننمودند. بنابراین تو تمام این بلا را به ایشان وارد آوردی. G-, و این زمین را که برای پدران ایشان قسم خوردی که به ایشان بدهی به ایشان دادی. زمینی که به شیر و شهد جاری است. ;,o, و قوم خود اسرائیل را به آیات و علامات و به دست قوی و بازوی بلند و هیبت عظیم از زمین مصر بیرون آوردی. \+1, که آیات و علامات در زمین مصر و در اسرائیل و در میان مردمان تا امروز قرار دادی و از برای خود مثل امروز اسمی پیدا نمودی. h*I, عظیم المشورت و قوی العمل که چشمانت بر تمامی راههای بنی آدم مفتوح است تا به هر کس برحسب راههایش و بر وفق ثمره اعمالش جزا دهی. {)o, که به هزاران احسان می نمایی و عقوبت گناه پدران را به آغوش پسرانشان بعد از ایشان می رسانی! خدای عظیم جبار که اسم تو یهوه صبایوت می باشد. B(}, «آه ای خداوند یهوه اینک تو آسمان و زمین را به قوت عظیم و بازوی بلند خود آفریدی و چیزی برای تو مشکل نیست #'?, و بعد از آنکه قباله خرید را به باروک بن نیریا داده بودم، نزد خداوند تضرع نموده، گفتم: S&, زیرا یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: دیگرباره خانه ها و مزرعه ها و تاکستانها در این زمین خریده خواهد شد.»H% , «یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: این قباله ها یعنی قباله این خرید را، هم آن را که مختوم است و هم آن را که باز است، بگیر و آنها را در ظرف سفالین بگذار تا روزهای بسیار بماند. T$!, و باروک را به حضور ایشان وصیت کرده، گفتم: J# , و قباله خرید را به باروک بن نیریا ابن محسیا به حضور پسر عموی خود حنمئیل و به حضور شهودی که قباله خرید را امضا کرده بودند و به حضور همه یهودیانی که در صحن زندان نشسته بودند، سپردم. *"M, پس قباله های خرید را هم آن را که برحسب شریعت و فریضه مختوم بود و هم آن را که باز بود گرفتم. ! , و قباله را نوشته ، مهر کردم و شاهدان گرفته ، نقره را در میزان وزن نمودم. H  , پس مرزعه ای را که در عناتوت بود از حنمئیل پسر عموی خود خریدم و وجه آن را هفده مثقال نقره برای وی وزن نمودم. @y, پس حنمئیل پسر عموی من بر وفق کلام خداوند نزد من در صحن زندان آمده، مرا گفت: «تمنا اینکه مزرعه مرا که در عناتوت در زمین بنیامین است بخری زیرا که حق ارثیت و حق انفکاکش از آن تو است پس آن را برای خود بخر.» آنگاه دانستم که این کلام از جانب خداوند است. zm, اینک حنمئیل پسر عموی تو شلوم نزد تو آمده، خواهد گفت مزرعه مرا که در عناتوت است برای خود بخر زیرا حق انفکاک از آن تو است که آن را بخری.» \1, و ارمیا گفت: «کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: ,Q, و خداوند می گوید که صدقیا را به بابل خواهد برد و او در آنجا تا حینی که از او تفقد نمایم خواهد ماند. زیرا که شما با کلدانیان جنگ خواهید کرد، اما کامیاب نخواهید شد.» %, و صدقیا پادشاه یهودا از دست کلدانیان نخواهد رست بلکه البته به دست پادشاه بابل تسلیم شده، دهانش با دهان وی تکلم خواهد نمود و چشمش چشم وی را خواهد دید. T!, زیرا صدقیا پادشاه یهودا او را به زندان انداخته ، گفت: «چرا نبوت می کنی و می گویی که خداوند چنین می فرماید. اینک من این شهر را به دست پادشاه بابل تسلیم خواهم کرد و آن را تسخیر خواهد نمود. eC, و در آن وقت لشکر پادشاه بابل اورشلیم را محاصره کرده بودند و ارمیا نبی در صحن زندانی که در خانه پادشاه یهودا بود محبوس بود. : o, کلامی که در سال دهم صدقیا پادشاه یهودا که سال هجدهم نبوکدرصر باشد از جانب خداوند بر ارمیا نازل شد. 9k,(و تمامی وادی لاشها و خاکستر و تمامی زمینها تا وادی قدرون و بطرف مشرق تا زاویه دروازه اسبان، برای خداوند مقدس خواهد شد و بار دیگر تا ابداﻵباد کنده و منهدم نخواهد گردید.»!,'و ریسمانکار به خط مستقیم تا تل جارب بیرون خواهد رفت و بسوی جوعت دور خواهد زد. %C,&یهوه می گوید: «اینک ایامی می آید که این شهر از برج حننئیل تا دروازه زاویه بنا خواهد شد. Q,%خداوند چنین می گوید: «اگر آسمانهای علوی پیموده شوند و اساس زمین سفلی را تفحص توان نمود، آنگاه من نیز تمامی ذریت اسرائیل را به سبب آنچه عمل نمودند ترک خواهم کرد. کلام خداوند این است.» ta,$پس خداوند می گوید: «اگر این قانونها از حضور من برداشته شود، آنگاه ذریت اسرائیل نیز زایل خواهند شد تا به حضور من قوم دایمی نباشند.» X),#خداوند که آفتاب را به جهت روشنایی روز و قانونهای ماه و ستارگان را برای روشنایی شب قرار داده است و دریا را به حرکت می آورد تا امواجش خروش نمایند و اسم او یهوه صبایوت می باشد، چنین می گوید. 'G,"و بار دیگر کسی به همسایه اش و شخصی به برادرش تعلیم نخواهد داد و نخواهد گفت خداوند را بشناس. زیرا خداوند می گوید: جمیع ایشان از خرد و بزرگ مرا خواهند شناخت، چونکه عصیان ایشان را خواهم آمرزید و گناه ایشان را دیگر به یاد نخواهم آورد.» oW,!اما خداوند می گوید: «اینست عهدی که بعد از این ایام با خاندان اسرائیل خواهم بست. شریعت خود را در باطن ایشان خواهم نهاد و آن را بر دل ایشان خواهم نوشت و من خدای ایشان خواهم بود و ایشان قوم من خواهند بود. <q, نه مثل آن عهدی که با پدران ایشان بستم در روزی که ایشان را دستگیری نمودم تا از زمین مصر بیرون آورم زیرا که ایشان عهد مرا شکستند، با آنکه خداوند می گوید من شوهر ایشان بودم.» 1[,خداوند می گوید: «اینک ایامی می آید که با خاندان اسرائیل و خاندان یهودا عهد تازه ای خواهم بست.  #,بلکه هر کس به گناه خود خواهد مرد و هر که انگور ترش خورد دندان وی کند خواهد شد.»! ;,و در آن ایام بار دیگر نخواهند گفت که پدران انگور ترش خوردند و دندان پسران کند گردید. V %,و واقع خواهد شد چنانکه بر ایشان برای کندن و خراب نمودن و منهدم ساختن و هلاک کردن و بلا رسانیدن مراقبت نمودم، به همینطور خداوند می گوید بر ایشان برای بنا نمودن و غرس کردن مراقب خواهم شد. J  ,اینک خداوند می گوید: «ایامی می آید که خاندان اسرائیل و خاندان یهودا را به بذر انسان و بذر حیوان خواهم کاشت. p Y,در این حال بیدار شدم و نگریستم و خوابم برای من شیرین بود. ,زیرا که جان خستگان را تازه ساخته ام و جان همه محزونان را سیر کرده ام.» 2],و یهودا و تمامی شهرهایش با هم و فلاحان و آنانی که با گله ها گردش می کنند، در آن ساکن خواهند شد. eC,یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: «بار دیگر هنگامی که اسیران ایشان را برمی گردانم، این کلام را در زمین یهودا و شهرهایش خواهند گفت که ای مسکن عدالت و ای کوه قدوسیت، خداوند تو را مبارک سازد. y,ای دختر مرتد تا به کی به اینطرف و به آنطرف گردش خواهی نمود؟ زیرا خداوند امر تازه ای در جهان ابداع نموده است که زن مرد را احاطه خواهد کرد.» 1[,نشانه ها برای خود نصب نما و علامتها به جهت خویشتن برپا کن و دل خود را بسوی شاهراه به راهی که رفته ای متوجه ساز. ای باکره اسرائیل برگرد و به این شهرهای خود مراجعت نما. jM,«آیا افرایم پسر عزیز من یا ولد ابتهاج من است؟ زیرا هر گاه به ضد او سخن می گویم او را تا بحال به یاد می آورم. بنابراین خداوند می گوید که احشای من برای او به حرکت می آید و هر آینه بر او ترحم خواهم نمود. !;,به درستی که بعد از آنکه برگردانیده شدم پشیمان گشتم و بعد از آنکه تعلیم یافتم بر ران خود زدم. خجل شدم و رسوایی هم کشیدم چونکه عار جوانی خویش را متحمل گردیدم. S,«به تحقیق افرایم را شنیدم که برای خود ماتم گرفته ، می گفت: مرا تنبیه نمودی و متنبه شدم مثل گوساله ای که کارآزموده نشده باشد. مرا برگردان تا برگردانیده شوم زیرا که تو یهوه خدای من هستی. 3,و خداوند می گوید که به جهت عاقبت تو امید هست و فرزندانت به حدود خویش خواهند برگشت. =s,خداوند چنین می گوید: «آواز خود را از گریه و چشمان خویش را از اشک باز دار. زیرا خداوند می فرماید که برای اعمال خود اجرت خواهی گرفت و ایشان از زمین دشمنان مراجعت خواهند نمود. ~9,خداوند چنین می گوید: «آوازی در رامه شنیده شد ماتم و گریه بسیار تلخ که راحیل برای فرزندان خود گریه می کند و برای فرزندان خود تسلی نمی پذیرد زیرا که نیستند.» 5}c,و خداوند می گوید: «جان کاهنان را از پیه تر و تازه خواهم ساخت و قوم من از احسان من سیر خواهند شد.» P|, آنگاه باکره ها به رقص شادی خواهند کرد و جوانان و پیران با یکدیگر. زیرا که من ماتم ایشان را به شادمانی مبدل خواهم کرد و ایشان را از المی که کشیده اند تسلی داده، فرحناک خواهم گردانید.» ]{3, و ایشان آمده، بر بلندی صهیون خواهند سرایید و نزد احسان خداوند یعنی نزد غله و شیره و روغن و نتاج گله و رمه روان خواهند شد و جان ایشان مثل باغ سیرآب خواهد شد و بار دیگر هرگز غمگین نخواهند گشت. z-, زیرا خداوند یعقوب را فدیه داده و او را از دست کسی که از او قویتر بود رهانیده است. cy?, ای امتها کلام خداوند را بشنوید و در میان جزایر بعیده اخبار نمایید و بگویید آنکه اسرائیل را پراکنده ساخت ایشان را جمع خواهد نمود و چنانکه شبان گله خود را (نگاه دارد) ایشان را محافظت خواهد نمود. Px, با گریه خواهند آمد و من ایشان را با تضرعات خواهم آورد. نزد نهرهای آب ایشان را به راه صاف که در آن نخواهند لغزید رهبری خواهم نمود زیرا که من پدر اسرائیل هستم و افرایم نخست زاده من است. SR_QPOqNWMLL+KYJ,IHmGGEE D!BA{@*>==<;::2887#554Z3H2u10/..- +*))''&~%A$F#"f!r &<nY#tBHv.{  l.xev"C< f,'و چون ارمیا هنوز در صحن زندان محبوس بود، کلام خداوند بر وی نازل شده، گفت: e},'و ارسال نموده، ارمیا را از صحن زندان برداشتند و او را به جدلیا ابن اخیقام بن شافان سپردند تا او را به خانه خود ببرد. پس در میان قوم ساکن شد. Zd-,' پس نبوزردان رئیس جلادان و نبوشزبان رئیس خواجه سرایان و نرجل شرأصر رئیس مجوسیان و سایر سروران پادشاه بابل فرستادند 4ca,' «او را بگیر و به او نیک متوجه شده، هیچ اذیتی به وی مرسان بلکه هر چه به تو بگوید برایش بعمل آور.» b%,' و نبوکدرصر پادشاه بابل درباره ارمیا به نبوزردان رئیس جلادان امر فرموده، گفت: jaM,' لیکن نبوزردان رئیس جلادان فقیران قوم را که چیزی نداشتند در زمین یهودا واگذاشت و تاکستانها و مزرعه ها در آن روز به ایشان داد. `,' و نبوزردان رئیس جلادان، بقیه قوم را که در شهر باقی مانده بودند و خارجین را که بطرف او شده بودند و بقیه قوم را که مانده بودند به بابل به اسیری برد. 1_[,'و کلدانیان خانه پادشاه و خانه های قوم را به آتش سوزانیدند و حصارهای اورشلیم را منهدم ساختند. y^k,'و چشمان صدقیا را کور کرد و او را به زنجیرها بسته ، به بابل برد. <]q,'و پادشاه بابل پسران صدقیا را پیش رویش در ربله به قتل رسانید و پادشاه بابل تمامی شرفای یهودا را کشت. -\S,'و لشکر کلدانیان ایشان را تعاقب نموده، در عربه اریحا به صدقیا رسیدند و او را گرفتار کرده، نزد نبوکدرصر پادشاه بابل به ربله در زمین حمات آوردند و او بر وی فتوی داد. A[{,'و چون صدقیا پادشاه یهودا و تمامی مردان جنگی این را دیدند، فرار کرده، به راه باغ شاه از دروازه ای که در میان دو حصار بود در وقت شب از شهر بیرون رفتند و (پادشاه) به راه عربه رفت. 4Za,'و تمام سروران پادشاه بابل داخل شده، در دروازه وسطی نشستند یعنی نرجل شرأصر و سمجرنبو و سرسکیم رئیس خواجه سرایان و نرجل شرأصر رئیس مجوسیان و سایر سرداران پادشاه بابل. wYg,'و در روز نهم ماه چهارم از سال یازدهم صدقیا در شهر رخنه کردند. ^X 7,'در ماه دهم از سال نهم صدقیاپادشاه یهودا، نبوکدرصر پادشاه بابل با تمامی لشکر خود بر اورشلیم آمده، آن را محاصره نمودند. .WU,&و ارمیا در صحن زندان تا روز فتح شدن اورشلیم ماند؛ و هنگامی که اورشلیم گرفته شد، در آنجا بود.CV,&پس جمیع سروران نزد ارمیا آمده، از او سؤال نمودند و او موافق همه این سخنانی که پادشاه به او امر فرموده بود به ایشان گفت.پس از سخن گفتن با او باز ایستادند چونکه مطلب فهمیده نشد. MU,&آنگاه به ایشان بگو: من عرض خود را به حضور پادشاه رسانیدم تا مرا به خانه یوناتان باز نفرستد تا در آنجا نمیرم.» _T7,&و اگر سروران بشنوند که با تو گفتگو کرده ام و نزد تو آمده، تو را گویند تمنا اینکه ما را از آنچه به پادشاه گفتی و آنچه پادشاه به تو گفت اطلاع دهی و آن را از ما مخفی نداری تا تو را به قتل نرسانیم، S,&آنگاه صدقیا به ارمیا گفت: «زنهار کسی از این سخنان اطلاع نیابد و نخواهی مرد. -RS,&و جمیع زنانت و فرزندانت را نزد کلدانیان بیرون خواهند برد و تو از دست ایشان نخواهی رست، بلکه به دست پادشاه بابل گرفتار خواهی شد و این شهر را به آتش خواهی سوزانید.» *QM,&اینک تمامی زنانی که در خانه پادشاه یهودا باقی مانده اند، نزد سروران پادشاه بابل بیرون برده خواهند شدو ایشان خواهند گفت: اصدقای تو تو را اغوا نموده، بر تو غالب آمدند و اﻵن چونکه پایهای تو در لجن فرو رفته است ایشان به عقب برگشته اند. P,&اما اگر از بیرون رفتن ابا نمایی کلامی که خداوند بر من کشف نموده این است: O},&ارمیا در جواب گفت: «تو را تسلیم نخواهند کرد. مستدعی آنکه کلام خداوند را که به تو می گویم اطاعت نمایی تا تو را خیریت شود و جان تو زنده بماند. N ,&اما صدقیا پادشاه به ارمیا گفت: «من از یهودیانی که بطرف کلدانیان شده اند می ترسم، مبادا مرا به دست ایشان تسلیم نموده، ایشان مرا تفضیح نمایند.» M ,&اما اگر نزد سروران پادشاه بابل بیرون نروی، این شهر به دست کلدانیان تسلیم خواهد شد و آن را به آتش خواهند سوزانید و تو از دست ایشان نخواهی رست.» ~Lu,&پس ارمیا به صدقیا گفت: «یهوه خدای صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: اگر حقیقتا نزد سروران پادشاه بابل بیرون روی، جان تو زنده خواهد ماند و این شهر به آتش سوخته نخواهد شد بلکه تو و اهل خانه ات زنده خواهید ماند. JK ,&آنگاه صدقیا پادشاه برای ارمیا خفیه قسم خورده، گفت: «به حیات یهوه که این جان را برای ما آفرید قسم که تو را نخواهم کشت و تو را به دست این کسانی که قصد جان تو دارند تسلیم نخواهم کرد.» AJ{,&ارمیا به صدقیا گفت: «اگر تو را خبر دهم آیا هر آینه مرا نخواهی کشت و اگر تو را پند دهم مرا نخواهی شنید؟» I5,&و صدقیا پادشاه فرستاده، ارمیا نبی را به مدخل سومی که در خانه خداوند بود نزد خود آورد و پادشاه به ارمیا گفت: «من از تو مطلبی می پرسم، از من چیزی مخفی مدار.» &HE,& پس ارمیا را با ریسمانها کشیده، او را از سیاه چال برآوردند و ارمیا در صحن زندان ساکن شد. eGC,& و عبدملک حبشی به ارمیا گفت: «این پارچه های مندرس و رقعه های پوسیده را زیر بغل خود در زیر ریسمانها بگذار.» و ارمیا چنین کرد. GF,& پس عبدملک آن کسان را همراه خود برداشته ، به خانه پادشاه از زیر خزانه داخل شد و از آنجا پارچه های مندرس و رقعه های پوسیده گرفته ،آنها را با ریسمانها به سیاه چال نزد ارمیا فروهشت. oEW,& پس پادشاه به عبدملک حبشی امر فرموده، گفت: «سی نفر از اینجا همراه خود بردار و ارمیای نبی را قبل از آنکه بمیرد از سیاه چال برآور.» YD+,& «که ای آقایم پادشاه، این مردان در آنچه به ارمیای نبی کرده و او را به سیاه چال انداخته اند، شریرانه عمل نموده اند و او در جایی که هست از گرسنگی خواهد مرد، زیرا که در شهر هیچ نان باقی نیست.» ~Cu,&آنگاه عبدملک از خانه پادشاه بیرون آمد و به پادشاه عرض کرده، گفت: vBe,&و چون عبدملک حبشی که یکی از خواجه سرایان و در خانه پادشاه بود شنید که ارمیا را به سیاه چال انداختند (و به دروازه بنیامین نشسته بود)، 8Ai,&پس ارمیا را گرفته او را در سیاه چال ملکیا ابن ملک که در صحن زندان بود انداختند و ارمیا را به ریسمانها فرو هشتند و در آن سیاه چال آب نبود لیکن گل بود و ارمیا به گل فرو رفت. $@A,&صدقیا پادشاه گفت: «اینک او در دست شما است زیرا پادشاه به خلاف شما کاری نمی تواند کرد.» Y?+,&پس آن سروران به پادشاه گفتند: «تمنا اینکه این مرد کشته شود زیرا که بدین منوال دستهای مردان جنگی را که در این شهر باقی مانده اند و دستهای تمامی قوم را سست می کند چونکه مثل این سخنان به ایشان می گوید. زیرا که این مرد سلامتی این قوم را نمی طلبد بلکه ضرر ایشان را.»3>_,&خداوند چنین می گوید: این شهر البته به دست لشکر پادشاه بابل تسلیم شده، آن را تسخیر خواهد نمود.» -=S,&« خداوند چنین می گوید: هر که در این شهر بماند از شمشیر و قحط و وبا خواهد مرد، اما هر که نزد کلدانیان بیرون رود خواهد زیست و جانش برای او غنیمت شده، زنده خواهد ماند. r< _,&و شفطیا ابن متان و جدلیا ابن فشحور و یوکل بن شلمیا و فشحور بن ملکیا سخنان ارمیا را شنیدند که تمامی قوم را بدانها مخاطب ساخته، گفت: ";=,%پس صدقیا پادشاه امر فرمود که ارمیا را در صحن زندان بگذارند. و هر روز قرص نانی از کوچه خبازان به او دادند تا همه نان از شهر تمام شد. پس ارمیا در صحن زندان ماند.s:_,%پس اﻵن ای آقایم پادشاه بشنو: تمنا اینکه استدعای من نزد تو پذیرفته شود که مرا به خانه یوناتان کاتب پس نفرستی مبادا در آنجا بمیرم.» A9{,%و انبیای شما که برای شما نبوت کرده، گفتند که پادشاه بابل بر شما و بر این زمین نخواهد آمد کجا می باشند؟ ?8w,%و ارمیا به صدقیا پادشاه گفت: «و به تو و بندگانت و این قوم چه گناه کرده ام که مرا به زندان انداخته اید؟ K7,%آنگاه صدقیا پادشاه فرستاده، او را آورد و پادشاه در خانه خود خفیه از او سؤال نموده، گفت که «آیا کلامی از جانب خداوند هست؟» ارمیا گفت: «هست و گفت به دست پادشاه بابل تسلیم خواهی شد.» 26],%و چون ارمیا در سیاه چال به یکی از حجره ها داخل شده بود و ارمیا روزهای بسیار در آنجا مانده بود، Z5-,%و سروران بر ارمیا خشم نموده، او را زدند و او را در خانه یوناتان کاتب به زندان انداختند زیرا آن را زندان ساخته بودند. N4,%ارمیا گفت: «دروغ است، نزد کلدانیان نمی روم.» لیکن یرئیا به وی گوش نداد و ارمیا را گرفته او را نزد سروران آورد. 3,% و چون به دروازه بنیامین رسید، رئیس کشیکچیان مسمی به یرئیا ابن شلمیا ابن حننیا در آنجا بود و او ارمیای نبی را گرفته ، گفت: «نزد کلدانیان می روی؟» 72g,% که ارمیا از اورشلیم بیرون می رفت تا به زمین بنیامین برود و در آنجا از میان قوم نصیب خود را بگیرد. 1/,% و بعد از آنکه لشکر کلدانیان از ترس لشکر فرعون از اورشلیم کوچ کرده بودند، واقع شد h0I,% بلکه اگر تمامی لشکر کلدانیانی را که با شما جنگ می نمایند چنان شکست می دادید که از ایشان غیر از مجروح شدگان کسی نمی ماند، باز هر کدام از ایشان از خیمه خود برخاسته ، این شهر را به آتش می سوزانیدند.» Y/+,% و خداوند چنین می گوید که خویشتن را فریب ندهید و مگویید که کلدانیان از نزد ما البته خواهند رفت، زیرا که نخواهند رفت. 5.c,%و کلدانیان خواهند برگشت و با این شهر جنگ خواهند کرد و آن را تسخیر نموده، به آتش خواهند سوزانید. r-],%«یهوه خدای اسرائیل چنین می فرماید: به پادشاه یهودا که شما را نزد من فرستاد تا از من مسالت نمایید چنین بگویید: اینک لشکر فرعون که به جهت اعانت شما بیرون آمده اند، به ولایت خود به مصر مراجعت خواهند نمود. \,1,%آنگاه کلام خداوند بر ارمیا نبی نازل شده، گفت: i+K,%و لشکر فرعون از مصر بیرون آمدند و چون کلدانیانی که اورشلیم را محاصره کرده بودند، خبر ایشان را شنیدند، از پیش اورشلیم رفتند. *),%و ارمیا در میان قوم آمد و شد می نمود زیرا که او را هنوز در زندان نینداخته بودند. u)c,%و صدقیا پادشاه، یهوکل بن شلمیا و صفنیا ابن معسیا کاهن را نزد ارمیای نبی فرستاد که بگویند: «نزد یهوه خدای ما به جهت ما استغاثه نما.» (5,%و او و بندگانش و اهل زمین به کلام خداوند که به واسطه ارمیا نبی گفته بود گوش ندادند. x' k,%و صدقیا ابن یوشیا پادشاه به جای کنیاهو ابن یهویاقیم که نبوکدرصر پادشاه بابل او را بر زمین یهودا به پادشاهی نصب کرده بود، سلطنت نمود. n&U,$ پس ارمیا طوماری دیگر گرفته ، به باروک بن نیریای کاتب سپرد و او تمامی سخنان طوماری را که یهویاقیم پادشاه یهودا به آتش سوزانیده بود از دهان ارمیا در آن نوشت و سخنان بسیاری نیز مثل آنها بر آن افزوده شد.L%,$و بر او و بر ذریتش و بر بندگانش عقوبت گناه ایشان را خواهم آورد و بر ایشان و بر سکنه اورشلیم و مردان یهودا تمامی آن بلا را که درباره ایشان گفته ام خواهم رسانید زیرا که مرا نشنیدند.» 0$Y,$بنابراین خداوند درباره یهویاقیم پادشاه یهودا چنین می فرماید که برایش کسی نخواهد بود که بر کرسی داود بنشیند و لاش او روز در گرما و شب در سرما بیرون افکنده خواهد شد. l#Q,$و به یهویاقیم پادشاه یهودا بگو خداوند چنین می فرماید: تو این طومار را سوزانیدی و گفتی چرا در آن نوشتی که پادشاه بابل البته خواهد آمد و این زمین را خراب کرده، انسان و حیوان را از آن نابود خواهد ساخت. d"A,$«طوماری دیگر برای خود باز گیر و همه سخنان اولین را که در طومار نخستین که یهویاقیم پادشاه یهودا آن را سوزانید بر آن بنویس. [!/,$و بعد از آنکه پادشاه طومار و سخنانی را که باروک از دهان ارمیا نوشته بود سوزانید، کلام خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت:  ,$بلکه پادشاه یرحمیئیل شاهزاده و سرایا ابن عزرئیل و شلمیا ابن عبدئیل را امر فرمود که باروک کاتب و ارمیا نبی را بگیرند. اما خداوند ایشان را مخفی داشت. 6e,$لیکن الناتان و دلایا و جمریا از پادشاه التماس کردند که طومار را نسوزاند اما به ایشان گوش نگرفت. +O,$و پادشاه و همه بندگانش که تمامی این سخنان را شنیدند، نه ترسیدند و نه جامه خود را چاک زدند. %C,$و واقع شد که چون یهودی سه چهار ورق خوانده بود، (پادشاه) آن را با قلمتراش قطع کرده، در آتشی که بر منقل بود انداخت تا تمامی طومار در آتشی که در منقل بود سوخته شد. ,$و پادشاه در ماه نهم در خانه زمستانی نشسته و آتش پیش وی بر منقل افروخته بود. (I,$و پادشاه یهودی را فرستاد تا طومار را بیاورد و یهودی آن را از حجره الیشاماع کاتب آورده، در گوش پادشاه و در گوش تمامی سرورانی که به حضور پادشاه حاضر بودند خواند. M,$پس طومار را در حجره الیشاماع کاتب گذاشته ، به سرای پادشاه رفتند وتمامی این سخنان را به گوش پادشاه باز گفتند. 0Y,$سروران به باروک گفتند: «تو و ارمیا رفته ، خویشتن را پنهان کنید تا کسی نداند که کجا می باشید.» B},$باروک به ایشان گفت: «او تمامی این سخنان را از دهان خود برای من می خواند و من با مرکب در طومار می نوشتم.» +O,$و از باروک سؤال کرده، گفتند: «ما را خبر بده که تمامی این سخنان را چگونه از دهان او نوشتی .» #,$و واقع شد که چون ایشان تمامی این سخنان را شنیدند با ترس به یکدیگر نظر افکندند و به باروک گفتند: «البته تمامی این سخنان را به پادشاه بیان خواهیم کرد.» 5,$و ایشان وی را گفتند: «بنشین و آن را به گوشهای ما بخوان.» و باروک به گوش ایشان خواند. xi,$آنگاه تمامی سروران یهودی ابن نتنیا ابن شلمبا ابن کوشی را نزد باروک فرستادند تا بگوید: «آن طوماری را که به گوش قوم خواندی به دست خود گرفته ، بیا.» پس باروک بن نیریا طومار را به دست خود گرفته ، نزد ایشان آمد.I ,$ پس میکایا تمامی سخنانی را که از باروک وقتی که آنها را به گوش خلق از طومار می خواند شنید برای ایشان باز گفت. H ,$ به خانه پادشاه به حجره کاتب آمد و اینک جمیع سروران در آنجا نشسته بودند یعنی الیشاماع کاتب و دلایا ابن شمعیا و الناتان بن عکبور و جمریا ابن شافان و صدقیا ابن حننیا و سایر سروران. ,$ و چون میکایا ابن جمریا ابن شافان تمامی سخنان خداوند را از آن طومار شنید، %,$ و باروک سخنان ارمیا را از آن طومار در خانه خداوند در حجره جمریا ابن شافان کاتب در صحن فوقانی نزد دهنه دروازه جدید خانه خداوند به گوش تمامی قوم خواند. @y,$ و در ماه نهم از سال پنجم یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودا، برای تمامی اهل اورشلیم و برای همه کسانی که از شهرهای یهودا به اورشلیم می آمدند، برای روزه به حضور خداوند ندا کردند. ^5,$پس باروک بن نیریا به هر آنچه ارمیا نبی او را امر فرموده بود عمل نمود و کلام خداوند را در خانه خداوند از آن طومار خواند.  -,$شاید که به حضور خداوند استغاثه نمایند و هر کدام از ایشان از راه بد خود بازگشت کنند زیرا که خشم و غضبی که خداوند درباره این قوم فرموده است عظیم می باشد.» . U,$پس تو برو و سخنان خداوند را از طوماری که از دهان من نوشتی در روز صوم در خانه خداوند در گوش قوم بخوان و نیز آنها را در گوش تمامی یهودا که از شهرهای خود می آیند بخوان. " =,$و ارمیا باروک را امر فرموده، گفت: «من محبوس هستم و نمی توانم به خانه خداوند داخل شوم. P ,$پس ارمیا باروک بن نیریا را خواند و باروک از دهان ارمیا تمامی کلام خداوند را که به او گفته بود در آن طومار نوشت. 5 c,$شاید که خاندان یهودا تمامی بلا را که من می خواهم بر ایشان وارد بیاورم گوش بگیرند تا هر کدام از ایشان از راه بد خود بازگشت نمایند و من عصیان و گناهان ایشان را بیامرزم.» )K,$«طوماری برای خود گرفته ، تمامی سخنانی را که من درباره اسرائیل و یهودا و همه امتها به تو گفتم از روزی که به تو تکلم نمودم یعنی از ایام یوشیا تا امروز در آن بنویس. D ,$و در سال چهارم یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودا واقع شد که این کلام از جانب خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: S,#بنابراین یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: از یوناداب بن رکاب کسی که دایما به حضور من بایستد کم نخواهد شد.»_7,#و ارمیا به خاندان رکابیان گفت: «یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: چونکه شما وصیت پدر خود یوناداب را اطاعت نمودید و جمیع اوامر او را نگاه داشته ، بهر آنچه او به شما امر فرمود عمل نمودید، #,#بنابراین یهوه خدای صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: اینک من بر یهودا و بر جمیع سکنه اورشلیم تمامی آن بلا را که درباره ایشان گفته ام وارد خواهم آورد زیرا که به ایشان سخن گفتم و نشنیدند و ایشان را خواندم و اجابت ننمودند.» [/,#پس چونکه پسران یوناداب بن رکاب وصیت پدر خویش را که به ایشان فرموده است اطاعت می نمایند و این قوم مرا اطاعت نمی کنند، ',#و بندگان خود انبیا را نزد شما فرستادم و صبح زود برخاسته ، ایشان را ارسال نموده، گفتم هر کدام از راه بد خود بازگشت نمایید و اعمال خود را اصلاح کنید و خدایان غیر را پیروی منمایید و آنها را عبادت مکنید تا در زمینی که به شما و به پدران شما داده ام ساکن شوید. اما شما گوش نگرفتید و مرا اطاعت ننمودید.  ,#سخنان یوناداب بن رکاب که به پسران خود وصیت نمود که شراب ننوشید استوار گردیده است و تا امروز شراب نمی نوشند و وصیت پدر خود را اطاعت می نمایند؛ اما من به شما سخن گفتم و صبح زود برخاسته ، تکلم نمودم و مرا اطاعت نکردید. #,# «یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: برو و به مردان یهودا و ساکنان اورشلیم بگو که خداوند می گوید: آیا تادیب نمی پذیرید و به کلام من گوش نمی گیرید؟ O,# پس کلام خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: ~,# لیکن وقتی که نبوکدرصر پادشاه بابل به زمین برآمد گفتیم: بیایید از ترس لشکر کلدانیان و لشکر ارامیان به اورشلیم داخل شویم پس در اورشلیم ساکن شدیم.» '}G,# و در خیمه ها ساکن شده، اطاعت نمودیم و به آنچه پدر ما یوناداب ما را امر فرمود عمل نمودیم. !|;,# و خانه ها برای سکونت خود بنا نکردیم و تاکستانها و املاک و مزرعه ها برای خود نگرفتیم. {5,#و ما به سخن پدر خود یوناداب بن رکاب و بهر چه او به ما امر فرمود اطاعت نموده، در تمامی عمر خود شراب ننوشیدیم، نه ما و نه زنان ما و نه پسران ما و نه دختران ما. ^z5,#و خانه ها بنا مکنید و کشت منمایید و تاکستانها غرس مکنید و آنها را نداشته باشید بلکه تمامی روزهای خود را در خیمه ها ساکن شوید تا روزهای بسیار به روی زمینی که شما در آن غریب هستید زنده بمانید. ]y3,#ایشان گفتند: «شراب نمی نوشیم زیرا که پدر ما یوناداب بن رکاب ما را وصیت نموده، گفت که شما و پسران شما ابدا شراب ننوشید. x/,#و کوزه های پر از شراب و پیاله ها پیش رکابیان نهاده، به ایشان گفتم: «شراب بنوشید.» w ,#و ایشان را به خانه خداوند به حجره پسران حانان بن یجدلیا مرد خدا که به پهلوی حجره سروران و بالای حجره معسیا ابن شلوم، مستحفظ آستانه بود آوردم. /vW,#پس یازنیا ابن ارمیا ابن حبصنیا و برادرانش و جمیع پسرانش و تمامی خاندان رکابیان را برداشتم، Tu!,#«به خانه رکابیان برو و به ایشان سخن گفته ، ایشان را به یکی از حجره های خانه خداوند بیاور و به ایشان شراب بنوشان.» %t E,#کلامی که از جانب خداوند در ایام یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودا بر ارمیا نازل شده، گفت: Ls,"اینک خداوند می گوید من امر می فرمایم و ایشان را به این شهر باز خواهم آورد و با آن جنگ کرده، آن را خواهند گرفت و به آتش خواهند سوزانید و شهرهای یهودا را ویران و غیرمسکون خواهم ساخت.»"r=,"و صدقیا پادشاه یهودا و سرورانش را به دست دشمنان ایشان و به دست آنانی که قصد جان ایشان دارند و به دست لشکر پادشاه بابل که از نزد شما رفته اند تسلیم خواهم کرد. ~qu,"و ایشان را به دست دشمنان ایشان و به دست آنانی که قصد جان ایشان دارند، خواهم سپرد و لاشهای ایشان خوراک مرغان هوا و حیوانات زمین خواهد شد. ]p3,"یعنی سروران یهودا و سروران اورشلیم و خواجه سرایان و کاهنان و تمامی قوم زمین را که در میان پاره های گوساله گذر نمودند. &oE,"و تسلیم خواهم کرد کسانی را که از عهد من تجاوز نمودند و وفا ننمودند به کلام عهدی که به حضور من بستند، حینی که گوساله را دو پاره کرده، در میان پاره هایش گذاشتند. Rn,"بنابراین خداوند چنین می گوید: چونکه شما مرا اطاعت ننمودید و هر کس برای برادر خود و هر کدام برای همسایه خویش به آزادی ندا نکردید، اینک خداوند می گوید: من برای شما آزادی را به شمشیر و وبا و قحط ندا می کنم و شما را در میان تمامی ممالک جهان مشوش خواهم گردانید. lmQ,"اما از آن روتافته اسم مرا بی عصمت کردید و هر کدام از شما غلام خود را و هر کس کنیز خویش را که ایشان را برحسب میل ایشان به آزادی رها کرده بودید، باز آوردید و ایشان را به عنف به غلامی و کنیزی خود گرفتید. *lM,"و شما در این زمان بازگشت نمودید و آنچه در نظر من پسند است بجا آوردید. و هر کس برای همسایه خود به آزادی ندا نموده، در خانه ای که به اسم من نامیده شده است عهد بستید. $kA,"که در آخر هر هفت سال هر کدام از شما برادر عبرانی خود را که خویشتن را به تو فروخته باشد رها کنید. و چون تو را شش سال بندگی کرده باشد، او را از نزد خود به آزادی رهایی دهی. اما پدران شما مرا اطاعت ننمودند و گوش خود را به من فرا نداشتند. djA," «یهوه خدای اسرائیل چنین می گوید: من با پدران شما در روزی که ایشان را از زمین مصر از خانه بندگی بیرون آوردم عهد بسته ، گفتم hiI," و کلام خداوند بر ارمیا از جانب خداوند نازل شده، گفت: ~hu," لکن بعد از آن ایشان برگشته ، غلامان و کنیزان خود را که به آزادی رها کرده بودند، باز آوردند و ایشان را به عنف به غلامی و کنیزی خود گرفتند. t~}|{Lzywoutsqr.pon-mlpk^iigfee d cb6`_]\[[ZbYWWGV9U~TSvRQOOkNMLKKJbIFH GEDCNAA@Q?-=<<:99*876Q5.3210/.}-,+T)('&% $:"! ~k;K  v e C- Z,. ای اسبان، برآیید و ای ارابه ها تند بروید و شجاعان بیرون بروند. ای اهل حبش و فوت که سپرداران هستید و ای لودیان که کمان را می گیرید و آن را می کشید. Y,.مصر مانند رود نیل سیلان کرده است و آبهایش مثل نهرها متلاطم گشته ، می گوید: من سیلان کرده، زمین را خواهم پوشانید و شهر و ساکنانش را هلاک خواهم ساخت. X+,.این کیست که مانند رود نیل سیلان کرده است و آبهای او مثل نهرهایش متلاطم می گردد؟ .WU,.تیزروان فرار نکنند و زورآوران رهایی نیابند. بطرف شمال به کنار نهر فرات می لغزند و می افتند. -VS,.خداوند می گوید: چرا ایشان را می بینم که هراسان شده، به عقب برمی گردند و شجاعان ایشان خرد شده، بالکل منهزم می شوند و به عقب نمی نگرند، زیرا که خوف از هر طرف می باشد. EU,.ای سواران اسبان را بیارایید و سوار شوید و با خودهای خود بایستید. نیزه ها را صیقل دهید و زره ها را بپوشید. \T1,.«مجن و سپر را حاضر کنید و برای جنگ نزدیک آیید. S,.درباره مصر و لشکر فرعون نکو که نزد نهر فرات در کرکمیش بودند و نبوکدرصر پادشاه بابل ایشان را در سال چهارم یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودا شکست داد: \R 3,.کلام خداوند درباره امتها که به ارمیا نازل شد؛ EQ,-و آیا تو چیزهای بزرگ برای خویشتن می طلبی؟ آنها را طلب منما زیرا خداوند می گوید: اینک من بر تمامی بشر بلا خواهم رسانید. اما در هر جایی که بروی جانت را به تو به غنیمت خواهم بخشید.»}Ps,-او را چنین بگو، خداوند چنین می فرماید: آنچه بنا کرده ام، منهدم خواهم ساخت و آنچه غرس نموده ام یعنی تمامی این زمین را، از ریشه خواهم کند. @Oy,-تو گفته ای وای بر من زیرا خداوند بر درد من غم افزوده است. از ناله کشیدن خسته شده ام و استراحت نمی یابم. eNC,-«ای باروک، یهوه خدای اسرائیل به تو چنین می فرماید: M #,-کلامی که ارمیا نبی به باروک بن نیریا خطاب کرده، گفت، هنگامی که این سخنان را از دهان ارمیا در سال چهارم یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودا در طومار نوشت: L,,خداوند چنین می گوید: اینک من فرعون حفرع پادشاه مصر را به دست دشمنانش و به دست آنانی که قصد جان او دارند تسلیم خواهم کرد. چنانکه صدقیا پادشاه یهودا را به دست دشمنش نبوکدرصر پادشاه بابل که قصد جان او می داشت، تسلیم نمودم.» K ,,و خداوند می گوید: این است علامت برای شما که من در اینجا به شما عقوبت خواهم رسانید تا بدانید که کلام من درباره شما البته به بدی استوار خواهد شد. wJg,,لیکن عدد قلیلی از شمشیر رهایی یافته ، از زمین مصر به زمین یهودا مراجعت خواهند نمود و تمامی بقیه یهودا که به جهت سکونت آنجا در زمین مصر رفته اند، خواهند دانست که کلام کدام یک از من و ایشان استوار خواهد شد. xIi,,اینک من بر ایشان به بدی مراقب خواهم بود و نه به نیکویی تا جمیع مردان یهودا که در زمین مصر می باشند به شمشیر و قحط هلاک شده، تمام شوند. 6He,,بنابراین ای تمامی یهودا که در زمین مصر ساکن هستید، کلام خداوند را بشنوید. اینک خداوند می گوید: من به اسم عظیم خود قسم خوردم که اسم من بار دیگر به دهان هیچکدام از یهود در تمامی زمین مصر آورده نخواهد شد و نخواهند گفت: به حیات خداوند یهوه قسم. 6Ge,,یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: شما و زنان شما هم با دهان خود تکلم می نمایید و هم با دستهای خود بجا می آورید و می گویید نذرهایی را که کردیم البته وفا خواهیم نمود و بخور برای ملکه آسمان خواهیم سوزانید و هدایای ریختنی برای او خواهیم ریخت. پس نذرهای خود را استوار خواهید کرد و نذرهای خود را وفا خواهید نمود. ,,«ما تو را در این کلامی که به اسم خداوند به ما گفتی گوش نخواهیم گرفت. `=9,,آنگاه تمامی مردانی که آگاه بودند که زنان ایشان برای خدایان غیر بخور می سوزانند و جمیع زنانی که حاضر بودند با گروهی عظیم و تمامی کسانی که در زمین مصر در فتروس ساکن بودند، در جواب ارمیا گفتند: 1<[,,و از بقیه یهودا که به زمین مصر رفته ، در آنجا سکونت پذیرند احدی خلاصی نخواهد یافت و باقی نخواهد ماند تا به زمین یهودا که ایشان مشتاق برگشتن و ساکن شدن در آنجا خواهند شد، مراجعت نماید. زیرا احدی از ایشان غیر از ناجیان مراجعت نخواهد کرد.» L;,, و به آنانی که در زمین مصر ساکن شوند به شمشیرو قحط و وبا عقوبت خواهم رسانید. چنانکه به اورشلیم عقوبت رسانیدم. A:{,, و بقیه یهودا را که رفتن به مصر و ساکن شدن در آنجا را جزم نموده اند، خواهم گرفت تا جمیع ایشان در زمین مصر هلاک شوند. و ایشان به شمشیر و قحط خواهند افتاد و از خرد و بزرگ به شمشیر و قحط تلف شده، خواهند مرد و مورد نفرین و دهشت و لعنت و عار خواهند گردید. _97,, «بنابراین یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: اینک من روی خود را بر شما به بلا می گردانم تا تمامی یهودا را هلاک کنم. j8M,, و تا امروز متواضع نشده و ترسان نگشته اند و به شریعت و فرایض من که به حضور شما و به حضور پدران شما گذاشته ام، سالک نگردیده اند. ,7Q,, آیا شرارت پدران خود و شرارت پادشاهان یهودا و شرارت زنان ایشان و شرارت خود و شرارت زنان خویش را که در زمین یهودا و کوچه های اورشلیم بعمل آوردید، فراموش کرده اید؟ z6m,,زیرا که در زمین مصر که به آنجا برای سکونت رفته اید برای خدایان غیر بخور سوزانیده، خشم مرا به اعمال دستهای خود به هیجان می آورید تا من شما را منقطع سازم و شما در میان تمامی امتهای زمین مورد لعنت و عار بشوید. n5U,,پس حال یهوه خدای صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: شما چرا این شرارت عظیم را بر جان خود وارد می آورید تا خویشتن را از مرد و زن و طفل و شیرخواره از میان یهودا منقطع سازید و از برای خود بقیه ای نگذارید؟ d4A,,بنابراین خشم و غضب من ریخته و بر شهرهای یهودا و کوچه های اورشلیم افروخته گردید که آنها مثل امروز خراب و ویران گردیده است. H3 ,,اما ایشان نشنیدند و گوش خود را فرا نداشتند تا از شرارت خود بازگشت نمایند و برای خدایان غیر بخور نسوزانند. 2,,و من جمیع بندگان خود انبیا را نزد شما فرستادم و صبح زود برخاسته ، ایشان را ارسال نموده، گفتم این رجاست را که من از آن نفرت دارم بعمل نیاورید. 21],,به سبب شرارتی که کردند و خشم مرا به هیجان آوردند از اینکه رفته ، بخور سوزانیدند و خدایان غیر را که نه ایشان و نه شما و نه پدران شما آنها را شناخته بودید عبادت نمودند. 20],,«یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می فرماید: شما تمامی بلایی را که من بر اورشلیم و تمامی شهرهای یهودا وارد آوردم دیدید که اینک امروز خراب شده است و ساکنی در آنها نیست، p/ [,,کلامی که درباره تمامی یهود که در زمین مصر ساکن بودند و در مجدل و تحفنحیس و نوف و زمین فتروس سکونت داشتند، به ارمیا نازل شده، گفت: :.m,+ و تمثالهای بیت شمس را که در زمین مصر است خواهد شکست و خانه های خدایان مصر را به آتش خواهد سوزانید.»-w,+ و آتشی در خانه های خدایان مصر خواهم افروخت و آنها را خواهد سوزانید و به اسیری خواهد برد و خویشتن را به زمین مصر ملبس خواهد ساخت مثل شبانی که خویشتن را به جامه خود ملبس سازد و از آنجا به سلامتی بیرون خواهد رفت. ,5,+ و آمده، زمین مصر را خواهد زد و آنانی را که مستوجب موت اند به موت و آنانی را که مستوجب اسیری اند به اسیری و آنانی را که مستوجب شمشیرند به شمشیر (خواهد سپرد). +,+ و به ایشان بگو که یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: اینک من فرستاده، بنده خود نبوکدرصر پادشاه بابل را خواهم گرفت و کرسی او را بر این سنگهایی که پوشانیدم خواهم نهاد و او سایبان خود را بر آنها خواهد برافراشت. b*=,+ «سنگهای بزرگ به دست خود بگیر و آنها را در نظر مردان یهودا در سعه ای که نزد دروازه خانه فرعون در تحفنحیس است با گچ بپوشان. c)?,+پس کلام خداوند در تحفنحیس بر ارمیا نازل شده، گفت: (,+و به زمین مصر رفتند زیرا که قول خداوند را گوش نگرفتند و به تحفنحیس آمدند. '5,+یعنی مردان و زنان و اطفال و دختران پادشاه و همه کسانی را که نبوزردان رئیس جلادان، به جدلیا ابن اخیقام بن شافان سپرده بود و ارمیای نبی و باروک بن نیریا را. ,&Q,+بلکه یوحانان بن قاریح و همه سرداران لشکر، بقیه یهودا را که از میان تمامی امتهایی که در میان آنها پراکنده شده بودند برگشته ، در زمین یهودا ساکن شده بودند گرفتند، H% ,+و یوحانان بن قاریح و همه سرداران لشکر و تمامی قوم فرمان خداوند را که در زمین یهودا بمانند، اطاعت ننمودند. o$W,+بلکه باروک بن نیریا تو را بر ما برانگیخته است تا ما را به دست کلدانیان تسلیم نموده، ایشان ما را بکشند و به بابل به اسیری ببرند.» W#',+آنگاه عزریا ابن هوشعیا و یوحانان بن قاریح و جمیع مردان متکبر، ارمیا را خطاب کرده، گفتند: «تو دروغ می گویی ، یهوه خدای ما تو را نفرستاده است تا بگویی به مصر مروید و در آنجا سکونت منمایید. " 9,+و چون ارمیا فارغ شد از گفتن به تمامی قوم، تمامی کلام یهوه خدای ایشان را که یهوه خدای ایشان آن را به واسطه او نزد ایشان فرستاده بود، یعنی جمیع این سخنان را، D!,*پس اﻵن یقین بدانید که شما در مکانی که می خواهید بروید و در آن ساکن شوید از شمشیر و قحط و وبا خواهید مرد.»Y +,*پس امروز شما را مخبر ساختم اما شما نه به قول یهوه خدای خود و نه به هیچ چیزی که به واسطه من نزد شما فرستاد گوش گرفتید. Q,*زیرا خویشتن را فریب دادید چونکه مرا نزد یهوه خدای خود فرستاده، گفتید که برای ما نزد یهوه خدای ما مسالت نما و ما را موافق هر آنچه یهوه خدای ما بگوید، مخبر ساز و آن را بعمل خواهیم آورد. 1[,*ای بقیه یهودا خداوند به شما می گوید به مصر مروید، یقین بدانید که من امروز شما را تهدید نمودم. (I,*زیرا که یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: چنانکه خشم و غضب من بر ساکنان اورشلیم ریخته شد، همچنان غضب من به مجرد ورود شما به مصر بر شما ریخته خواهد شد و شما مورد نفرین و دهشت و لعنت و عار خواهید شد و این مکان را دیگر نخواهید دید. P,*و جمیع کسانی که برای رفتن به مصر و سکونت در آنجا جازم شده اند، از شمشیر و قحط و وبا خواهند مرد و احدی از ایشان از آن بلایی که من بر ایشان می رسانم باقی نخواهد ماند و خلاصی نخواهد یافت. #,*آنگاه شمشیری که از آن می ترسید البته آنجا در مصر به شما خواهد رسید و قحطی که از آن هراسان هستید، آنجا در مصر شما را خواهد دریافت و در آنجا خواهید مرد. !;,*پس حال بنابراین ای بقیه یهودا کلام خداوند را بشنوید: یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: اگر به رفتن به مصر جازم می باشید و اگر در آنجا رفته ، ساکن شوید، ',*و بگویید نی بلکه به زمین مصر خواهیم رفت زیرا که در آنجا جنگ نخواهیم دید و آواز کرنا نخواهیم شنید و برای نان گرسنه نخواهیم شد و در آنجا ساکن خواهیم شد، -,* اما اگر گویید که در این زمین نخواهیم ماند و اگر سخن یهوه خدای خود را گوش نگیرید، "=,* و من بر شما رحمت خواهم فرمود تا او بر شما لطف نماید و شما را به زمین خودتان پس بفرستد. !;,* از پادشاه بابل که از او بیم دارید ترسان مباشید. بلی خداوند می گوید از او ترسان مباشید زیرا که من با شما هستم تا شما را نجات بخشم و شما را از دست او رهایی دهم. ,* اگر فی الحقیقه در این زمین بمانید، آنگاه شما را بنا نموده، منهدم نخواهم ساخت و غرس کرده، نخواهم کند، زیرا از بلایی که به شما رسانیدم پشیمان شدم. K,* به ایشان گفت: «یهوه خدای اسرائیل که شما مرا نزد وی فرستادید تا دعای شما را به حضور او برسانم چنین می فرماید: 5c,*پس یوحانان بن قاریح و همه سرداران لشکر که همراهش بودند و تمامی قوم را از کوچک و بزرگ خطاب کرده، mS,*و بعد از ده روز واقع شد که کلام خداوند بر ارمیا نازل شد. %C,*خواه نیکو باشد و خواه بد، کلام یهوه خدای خود را که تو را نزد او می فرستیم اطاعت خواهیم نمود تا آنکه قول یهوه خدای خود را اطاعت نموده، برای ما سعادتمندی بشود.» ,*ایشان به ارمیا گفتند: «خداوند در میان ما شاهد راست و امین باشد که برحسب تمامی کلامی که یهوه خدایت به واسطه تو نزد ما بفرستد عمل خواهیم نمود. a;,*پس ارمیای نبی به ایشان گفت: «شنیدم. اینک من برحسب آنچه به من گفته اید، نزد یهوه خدای شما مسالت خواهم نمود و هر چه خداوند در جواب شما بگوید به شما اطلاع خواهم داد و چیزی از شما باز نخواهم داشت.» %,*تا یهوه خدایت ما را به راهی که باید برویم و به کاری که باید بکنیم اعلام نماید.»h I,*و به ارمیا نبی گفتند: «تمنا اینکه التماس ما نزد تو پذیرفته شود و به جهت ما و به جهت تمامی این بقیه نزد یهوه خدای خود مسالت نمایی زیرا که ما قلیلی از کثیر باقی مانده ایم چنانکه چشمانت ما را می بیند. 6  g,*پس تمامی سرداران لشکر و یوحانان بن قاریح و یزنیا ابن هوشعیا و تمامی خلق از خرد و بزرگ پیش آمدند،  ,)به سبب کلدانیان زیرا که از ایشان می ترسیدند، چونکه اسماعیل بن نتنیا جدلیا ابن اخیقام را که پادشاه بابل او را حاکم زمین قرار داده بود کشته بود.( I,)و ایشان رفته، در جیروت کمهام که نزد بیت لحم است منزل گرفتند تا بروند و به مصر داخل شوند، T !,)و یوحانان بن قاریح با همه سرداران لشکر که همراهش بودند، تمامی بقیه قومی را که از دست اسماعیل بن نتنیا از مصفه بعد از کشته شدن جدلیا ابن اخیقام خلاصی داده بود بگرفت، یعنی مردان دلیر جنگی و زنان و اطفال و خواجه سرایان را که ایشان را در جبعون خلاصی داده بود؛ ,)اما اسماعیل بن نتنیا با هشت نفر از دست یوحانان فرار کرد و نزد بنی عمون رفت. 7g,)و تمامی کسانی که اسماعیل از مصفه به اسیری می برد روتافته ، برگشتند و نزد یوحانان بن قاریح آمدند. U#,) و چون جمیع کسانی که با اسماعیل بودند یوحانان بن قاریح و تمامی سرداران لشکر را که همراهش بودند دیدند خوشحال شدند. iK,) آنگاه جمیع کسان خود را برداشتند و به قصد مقاتله با اسماعیل بن نتنیا روانه شده، او را نزد دریاچه بزرگ که در جبعون است یافتند. dA,) اما چون یوحانان بن قاریح و تمامی سرداران لشکری که همراهش بودند از تمامی فتنه ای که اسماعیل بن نتنیا کرده بود خبر یافتند، 7g,) پس اسماعیل تمامی بقیه قوم را که در مصفه بودند با دختران پادشاه و جمیع کسانی که در مصفه باقی مانده بودند که نبوزردان رئیس جلادان به جدلیا ابن اخیقام سپرده بود، اسیر ساخت و اسماعیل بن نتنیا ایشان را اسیر ساخته ، می رفت تا نزد بنی عمون بگذرد. T!,) و حفره ای که اسماعیل بدنهای همه کسانی را که به سبب جدلیا کشته ، در آن انداخته بود، همان است که آسا پادشاه به سبب بعشا پادشاه اسرائیل ساخته بود و اسماعیل بن نتنیا آن را از کشتگان پر کرد. M,)اما در میان ایشان ده نفر پیدا شدند که به اسماعیل گفتند: «ما را مکش زیرا که ما را ذخیره ای از گندم و جو و روغن و عسل در صحرا می باشد.» پس ایشان را واگذاشته ، در میان برادران ایشان نکشت.V%,)و هنگامی که ایشان به میان شهر رسیدند، اسماعیل بن نتنیا و کسانی که همراهش بودند، ایشان را کشته ، در حفره انداختند. ta,)و اسماعیل بن نتنیا به استقبال ایشان از مصفه بیرون آمد و در رفتن گریه می کرد و چون به ایشان رسید گفت: «نزد جدلیا ابن اخیقام بیایید.» |~q,)هشتاد نفر با ریش تراشیده و گریبان دریده و بدن خراشیده هدایا و بخور با خود آورده، از شکیم و شیلوه و سامره آمدند تا به خانه خداوند ببرند. } ,)و در روز دوم بعد از آنکه جدلیا را کشته بود و کسی از آن اطلاع نیافته بود، h|I,)و اسماعیل تمامی یهودیانی را که همراه او یعنی با جدلیا در مصفه بودند و کلدانیانی را که در آنجا یافت شدند و مردان جنگی را کشت. {1,)و اسماعیل بن نتنیا و آن ده نفر که همراهش بودند برخاسته ، جدلیا ابن اخیقام بن شافان را به شمشیر زدند و او را که پادشاه بابل به حکومت زمین نصب کرده بود کشت. Uz %,)و در ماه هفتم واقع شد که اسماعیل بن نتنیا ابن الیشاماع که از نسل پادشاهان بود، با بعضی از رؤسای پادشاه و ده نفر همراهش نزد جدلیا ابن اخیقام به مصفه آمدند و آنجا در مصفه با هم نان خوردند. qu,(آنگاه ایشان نزد جدلیا به مصفه آمدند یعنی اسماعیل بن نتنیا و یوحانان و یوناتان پسران قاریح و سرایا ابن تنحومت و پسران عیفای نطوفاتی و یزنیا پسر معکاتی ایشان و مردان ایشان. npU,(و چون تمامی سرداران لشکر که در صحرا بودند و مردان ایشان شنیدند که پادشاه بابل جدلیا ابن اخیقام را بر زمین نصب کرده و مردان و زنان و اطفال و فقیران زمین را که به بابل برده نشده بودند، به او سپرده است، =os,(و ارمیا نزد جدلیا ابن اخیقام به مصفه آمده، نزد او در میان قومی که در زمین باقی مانده بودند، ساکن شد. Dn,(و وقتی که او هنوز برنگشته بود (وی را گفت): «نزد جدلیا ابن اخیقام بن شافان که پادشاه بابل او را بر شهرهای یهودا نصب کرده است برگرد و نزد او در میان قوم ساکن شو یا هر جایی که می خواهی بروی، برو.» پس رئیس جلادان او را توشه راه و هدیه داد و او را رها نمود. m,(و حال اینک من امروز تو را از زنجیرهایی که بر دستهای تو است رها می کنم. پس اگر در نظرت پسند آید که با من به بابل بیایی بیا و تو را نیکو متوجه خواهم شد. و اگر در نظرت پسند نیاید که همراه من به بابل آیی ، پس میا و بدان که تمامی زمین پیش تو است هر جایی که در نظرت خوش و پسند آید که بروی به آنجا برو.» l,(و خداوند برحسب کلام خود این را به وقوع آورده، عمل نموده است. زیرا که به خداوند گناه ورزیده و سخن او را گوش نگرفته اید پس این واقعه به شما رسیده است. .kU,(و رئیس جلادان ارمیا را گرفته ، وی را گفت: «یهوه خدایت این بلا را درباره این مکان فرموده است. j !,(کلامی که از جانب خداوند بر ارمیا نازل شد بعد از آنکه نبوزردان رئیس جلادان او را از رامه رهایی داد و وی را از میان تمامی اسیران اورشلیم و یهودا که به بابل جلای وطن می شدند و او در میان ایشان به زنجیرها بسته شده بود برگرفت. i,'زیرا خداوند می گوید که تو را البته رهایی خواهم داد و به شمشیر نخواهی افتاد، بلکه از این جهت که بر من توکل نمودی جان تو برایت غنیمت خواهد شد.»Eh,'لیکن خداوند می گوید: من تو را در آن روز نجات خواهم داد و به دست کسانی که از ایشان می ترسی تسلیم نخواهی شد. Cg,'«برو و عبدملک حبشی را خطاب کرده، بگو: یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می فرماید: اینک کلام خود را بر این شهر به بلا وارد خواهم آورد و نه بخوبی و در آن روز در نظر تو واقع خواهد شد. ~}||;{z^ylxww vu&tuss&r poJmlk{ji/hngfedd(cbbsa}`t__]\\[ZZ+YBX*WgVV UUUTSRR QxPONMLKJJ'I^HYGFFHEDCBB@?s>"=;;d:l987{65433911/.4,,+*))`((,'&%o$# ! xDWo`Sb^0}!AB P wYiad;,2بر او از همه اطراف بیایید و انبارهای او را بگشایید، او را مثل توده های انباشته بالکل هلاک سازید و چیزی از او باقی نماند. `c9,2خداوند اسلحه خانه خود را گشوده، اسلحه خشم خویش را بیرون آورده است. زیرا خداوند یهوه صبایوت با زمین کلدانیان کاری دارد. \b1,2ای بابل از برای تو دام گستردم و تو نیز گرفتار شده، اطلاع نداری. یافت شده، تسخیر گشته ای چونکه با خداوند مخاصمه نمودی. "a=,2کوپال تمام جهان چگونه بریده و شکسته شده و بابل در میان امتها چگونه ویران گردیده است. E`,2آواز جنگ و شکست عظیم در زمین است. _+,2«بر زمین مراتایم برآی یعنی بر آن و بر ساکنان فقود. خداوند می گوید: بکش و ایشان را تعاقب نموده، بالکل هلاک کن و موافق هر آنچه من تو را امر فرمایم عمل نما. -^S,2خداوند می گوید که در آن ایام و در آن زمان عصیان اسرائیل را خواهند جست و نخواهد بود و گناه یهودا را اما پیدا نخواهد شد، زیرا آنانی را که باقی می گذارم خواهم آمرزید. \]1,2و اسرائیل را به مرتع خودش باز خواهم آورد و در کرمل و باشان خواهد چرید و بر کوهستان افرایم و جلعاد جان او سیر خواهد شد. \ ,2بنابراین یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: «اینک من بر پادشاه بابل و بر زمین او عقوبت خواهم رسانید چنانکه بر پادشاه آشور عقوبت رسانیدم. [,2«اسرائیل مثل گوسفند، پراکنده گردید. شیران او را تعاقب کردند. اول پادشاه آشور او را خورد و آخر این نبوکدرصر پادشاه بابل استخوانهای او را خرد کرد.» Z5,2و از بابل، برزگران و آنانی را که داس را در زمان درو بکار می برند منقطع سازید. و از ترس شمشیر برنده هرکس بسوی قوم خود توجه نماید و هر کس به زمین خویش بگریزد. |Yq,2از هر طرف بر او نعره زنید چونکه خویشتن را تسلیم نموده است. حصارهایش افتاده و دیوارهایش منهدم شده است زیرا که این انتقام خداوند است. پس از او انتقام بگیرید و بطوری که او عمل نموده است همچنان با او عمل نمایید. mXS,2ای جمیع کمانداران در برابر بابل از هر طرف صف آرایی نمایید. تیرها بر او بیندازید و دریغ منمایید زیرا به خداوند گناه ورزیده است. zWm,2 به سبب خشم خداوند مسکون نخواهد شد بلکه بالکل ویران خواهد گشت. و هر که از بابل عبور نماید متحیر شده، به جهت تمام بلایایش صفیر خواهد زد. QV,2 مادر شما بسیار خجل خواهد شد و والده شما رسوا خواهد گردید. هان او مؤخر امتها و بیابان و زمین خشک و عربه خواهد شد. U,2 زیرا شما ای غارت کنندگان میراث من شادی و وجد کردید و مانند گوساله ای که خرمن را پایمال کند، جست و خیز نمودید و مانند اسبان زورآور شیهه زدید. #T?,2 خداوند می گوید که کلدانیان تاراج خواهند شد و هر که ایشان را غارت نماید سیر خواهد گشت. /SW,2 زیرا اینک من جمعیت امتهای عظیم را از زمین شمال برمی انگیزانم و ایشان را بر بابل می آورم و ایشان در برابر آن صف آرایی خواهند نمود و در آنوقت گرفتار خواهد شد. تیرهای ایشان مثل تیرهای جبار هلاک کننده که یکی از آنها خالی برنگردد خواهد بود. .RU,2از میان بابل فرار کنید و از زمین کلدانیان بیرون آیید. و مانند بزهای نر پیش روی گله راه روید. )QK,2هر که ایشان را می یافت ایشان را می خورد و دشمنان ایشان می گفتند که گناه نداریم زیرا که به یهوه که مسکن عدالت است و به یهوه که امید پدران ایشان بود، گناه ورزیدند. Pw,2«قوم من گوسفندان گمشده بودند و شبانان ایشان ایشان را گمراه کرده، بر کوهها آواره ساختند. از کوه به تل رفته ، آرامگاه خود را فراموش کردند. lOQ,2و رویهای خود را بسوی صهیون نهاده، راه آن را خواهند پرسید و خواهند گفت بیایید و به عهد ابدی که فراموش نشود به خداوند ملصق شویم. N ,2خداوند می گوید که در آن ایام و در آن زمان بنی اسرائیل و بنی یهودا با هم خواهند آمد. ایشان گریه کنان خواهند آمد و یهوه خدای خود را خواهند طلبید. M ,2زیرا که امتی از طرف شمال بر او می آید و زمینش را ویران خواهد ساخت به حدی که کسی در آن ساکن نخواهد شد و هم انسان و هم بهایم فرار کرده، خواهند رفت. [L/,2«در میان امتها اخبار و اعلام نمایید، علمی برافراشته ، اعلام نمایید و مخفی مدارید. بگویید که بابل گرفتار شده، و بیل خجل گردیده است. مرودک خرد شده و اصنام او رسوا و بتهایش شکسته گردیده است، K ,2کلامی که خداوند درباره بابل و زمین کلدانیان به واسطه ارمیا نبی گفت: ~Ju,1'لیکن خداوند می گوید: در ایام آخر اسیران عیلام را باز خواهم آورد.»CI,1&و خداوند می گوید: من کرسی خود را در عیلام برپا خواهم نمود و پادشاه و سروران را از آنجا نابود خواهم ساخت. H5,1%و اهل عیلام را به حضور دشمنان ایشان و به حضور آنانی که قصد جان ایشان دارند مشوش خواهم ساخت. و خداوند می گوید که بر ایشان بلا یعنی حدت خشم خویش را وارد خواهم آورد و شمشیر را در عقب ایشان خواهم فرستاد تا ایشان را بالکل هلاک سازم. /GW,1$و چهار باد را از چهار سمت آسمان بر عیلام خواهم وزانید و ایشان را بسوی همه این بادها پراکنده خواهم ساخت به حدی که هیچ امتی نباشد که پراکندگان عیلام نزد آنها نیایند. F!,1#«یهوه صبایوت چنین می گوید: اینک من کمان عیلام و مایه قوت ایشان را خواهم شکست. .EU,1"کلام خداوند درباره عیلام که بر ارمیا نبی در ابتدای سلطنت صدقیا پادشاه یهودا نازل شده، گفت: eDC,1!و حاصور مسکن شغالها و ویرانه ابدی خواهد شد به حدی که کسی در آن ساکن نخواهد گردید و احدی از بنی آدم در آن ماوا نخواهد گزید.» ZC-,1 خداوند می گوید که شتران ایشان تاراج و کثرت مواشی ایشان غارت خواهد شد و آنانی را که گوشه های موی خود را می تراشند بسوی هر باد پراکنده خواهم ساخت و هلاکت ایشان را از هر طرف ایشان خواهم آورد. B ,1خداوند فرموده است که برخیزید و بر امت مطمئن که در امنیت ساکن اند هجوم آورید. ایشان را نه دروازه ها و نه پشت بندها است و به تنهایی ساکن می باشند. NA,1بگریزید و به زودی هر چه تمامتر فرار نمایید. ای ساکنان حاصور در جایهای عمیق ساکن شوید. زیرا خداوند می گوید: نبوکدرصر پادشاه بابل به ضد شما مشورتی کرده و به خلاف شما تدبیری نموده است. @,1خیمه ها و گله های ایشان را خواهند گرفت. پرده ها و تمامی اسباب و شتران ایشان را برای خویشتن خواهند برد و بر ایشان ندا خواهند داد که خوف از هر طرف! ?),1درباره قیدار و ممالک حاصور که نبوکدرصر پادشاه بابل آنها را مغلوب ساخت، خداوند چنین می گوید: «برخیزید و برقیدار هجوم آورید و بنی مشرق را تاراج نمایید. >,1و من آتش در حصارهای دمشق خواهم افروخت و قصرهای بن هدد را خواهد سوزانید.»I= ,1لهذا یهوه صبایوت می گوید: جوانان او در کوچه هایش خواهند افتاد و همه مردان جنگی او در آن روز هلاک خواهند شد. b<=,1چگونه شهر نامور و قریه ابتهاج من متروک نشده است؟ D;,1دمشق ضعیف شده، روبه فرار نهاده و لرزه او را درگرفته است. آلام و دردها او را مثل زنی که می زاید گرفته است. `:9,1درباره دمشق: «حمات و ارفاد خجل گردیده اند زیرا که خبر بد شنیده، گداخته شده اند. بر دریا اضطراب است و نمی تواند آرام شود. 9 ,1اینک او مثل عقاب برآمده، پرواز می کند و بالهای خویش را بر بصره پهن می نماید و دل شجاعان ادوم در آن روز مثل دل زنی که درد زه داشته باشد خواهد شد. 85,1از صدای افتادن ایشان زمین متزلزل گردید و آواز فریاد ایشان تا به بحر قلزم مسموع شد. p7Y,1بنابراین مشورت خداوند را که درباره ادوم نموده است و تقدیرهای او را که درباره ساکنان تیمان فرموده است بشنوید. البته ایشان صغیران گله را خواهند ربود و هر آینه مسکن ایشان را برای ایشان خراب خواهد ساخت. F6,1اینک او مثل شیر از طغیان اردن به آن مسکن منیع برخواهد آمد، زیرا که من وی را در لحظه ای از آنجا خواهم راند. و کیست آن برگزیده ای که او را بر آن بگمارم؟ زیرا کیست که مثل من باشد و کیست که مرا به محاکمه بیاورد و کیست آن شبانی که به حضور من تواند ایستاد؟» 5,1خداوند می گوید: چنانکه سدوم و عموره و شهرهای مجاور آنها واژگون شده است، همچنان کسی در آنجا ساکن نخواهد شد و احدی از بنی آدم در آن ماوا نخواهد گزید. >4u,1و ادوم محل تعجب خواهد گشت به حدی که هرکه از آن عبور نماید متحیر شده، به سبب همه صدماتش صفیر خواهد زد. \31,1ای که در شکافهای صخره ساکن هستی و بلندی تلها را گرفته ای، هیبت تو و تکبر دلت تو را فریب داده است. اگر چه مثل عقاب آشیانه خود را بلند بسازی، خداوند می گوید که من تو را از آنجا فرود خواهم آورد. 2 ,1زیرا که هان من تو را کوچکترین امتها و در میان مردم خوار خواهم گردانید. X1),1از جانب خداوند خبری شنیدم که رسولی نزد امتها فرستاده شده، (می گوید): جمع شوید و بر او هجوم آورید و برای جنگ برخیزید! n0U,1 زیرا خداوند می گوید به ذات خودم قسم می خورم که بصره مورد دهشت و عار و خرابی و لعنت خواهد شد و جمیع شهرهایش خرابه ابدی خواهد گشت. 4/a,1 زیرا خداوند چنین می گوید: اینک آنانی که رسم ایشان نبود که این جام را بنوشند، البته خواهند نوشید و آیا تو بی سزا خواهی ماند؟ بی سزا نخواهی ماند بلکه البته خواهی نوشید. '.G,1 یتیمان خود را ترک کن و من ایشان را زنده نگاه خواهم داشت و بیوه زنانت بر من توکل بنمایند. .-U,1 اما من عیسو را برهنه ساخته و جایهای مخفی او را مکشوف گردانیده ام که خویشتن را نتواند پنهان کرد. ذریت او و برادران و همسایگانش هلاک شده اند و خودش نابود گردیده است. _,7,1 اگر انگورچینان نزد تو آیند، آیا بعضی خوشه ها را نمی گذارند؟ و اگر دزدان در شب (آیند)، آیا به قدر کفایت غارت نمی نمایند؟ U+#,1ای ساکنان ددان بگریزید و رو تافته در جایهای عمیق ساکن شوید. زیرا که بلای عیسو و زمان عقوبت وی را بر او خواهم آورد. s*_,1درباره ادوم یهوه صبایوت چنین می گوید: «آیا دیگر حکمت در تیمان نیست؟ و آیا مشورت از فهیمان زایل شده و حکمت ایشان نابود گردیده است؟ )},1لیکن خداوند می گوید: بعد از این اسیران بنی عمون را باز خواهم آورد.» -(S,1اینک خداوند یهوه صبایوت می گوید: «من از جمیع مجاورانت خوف بر تو خواهم آورد و هر یکی از شما پیش روی خود پراکنده خواهد شد و کسی نخواهد بود که پراکندگان را جمع نماید. 'y,1ای دختر مرتد چرا از وادیها یعنی وادیهای برومند خود فخر می نمایی؟ ای تو که به خزاین خود توکل می نمایی (و می گویی ) کیست که نزد من تواند آمد؟ L&,1ای حشبون ولوله کن، زیرا که عای خراب شده است. ای دهات ربه فریاد برآورید و پلاس پوشیده، ماتم گیرید و بر حصارها گردش نمایید. زیرا که ملکم با کاهنان و سروران خود با هم به اسیری می روند. n%U,1لهذا اینک خداوند می گوید: ایامی می آید که نعره جنگ را در ربه بنی عمون خواهم شنوانید و تل ویران خواهد گشت و دهاتش به آتش سوخته خواهد شد. و خداوند می گوید که اسرائیل متصرفان خویش را به تصرف خواهد آورد.» $ 1,1درباره بنی عمون، خداوند چنین می گوید: «آیا اسرائیل پسران ندارد و آیا او را وارثی نیست؟ پس چرا ملکم جاد را به تصرف آورده و قوم او در شهرهایش ساکن شده اند؟ 4#a,0/لیکن خداوند می گوید که در ایام آخر، اسیران موآب را باز خواهم آورد. حکم درباره موآب تا اینجاست.»E",0.وای بر تو ای موآب! قوم کموش هلاک شده اند زیرا که پسرانت به اسیری و دخترانت به جلای وطن گرفتار گردیده اند. !!,0-فراریان بی تاب شده، در سایه حشبون ایستاده اند زیرا که آتش از حشبون و نار از میان سیحون بیرون آمده، حدود موآب و فرق سر فتنه انگیزان را خواهد سوزانید. ( I,0,آنکه از ترس بگریزد در حفره خواهد افتاد و آنکه از حفره برآید گرفتار دام خواهد شد، زیرا خداوند فرموده است که سال عقوبت ایشان را بر ایشان یعنی بر موآب خواهم آورد. uc,0+خداوند می گوید: ای ساکن موآب خوف و حفره و دام پیش روی تو است.  ,0*و موآب خراب شده، دیگر قوم نخواهد بود چونکه به ضد خداوند تکبر نموده است. F,0)شهرهایش گرفتار و قلعه هایش تسخیرشده، و دل شجاعان موآب در آن روز مثل دل زنی که درد زه داشته باشد خواهد شد. 2],0(زیرا خداوند چنین می گوید: او مثل عقاب پرواز خواهد کرد و بالهای خویش را بر موآب پهن خواهد نمود. y,0'چگونه منهدم شده و ایشان چگونه ولوله می کنند؟ و موآب چگونه به رسوایی پشت داده است؟ پس موآب برای جمیع مجاوران خود مضحکه و باعث ترس شده است. D,0&بر همه پشت بامهای موآب و در جمیع کوچه هایش ماتم است زیرا خداوند می گوید موآب را مثل ظرف ناپسند شکسته ام. 7,0%و هر سر بی مو گشته و هر ریش تراشیده شده است و همه دستها خراشیده و بر هر کمر پلاس است. r],0$لهذا دل من به جهت موآب مثل نای صدا می کند و دل من به جهت مردان قیرحارس مثل نای صدا می کند، چونکه دولتی که تحصیل نمودند تلف شده است. q[,0#و خداوند می گوید من آنانی را که در مکانهای بلند قربانی می گذرانند و برای خدایان خود بخور می سوزانند از موآب نابود خواهم گردانید. pY,0"به فریاد حشبون آواز خود را تا العاله و یاهص بلند کردند و از صوغر تا حورونایم عجلت شلیشیا، زیرا که آبهای نمریم نیز خرابه شده است. )K,0!شادی و ابتهاج از بستانها و زمین موآب برداشته شد و شراب را از چرخشتها زایل ساختم و کسی آنها را به صدای شادمانی به پا نخواهد فشرد. صدای شادمانی صدای شادمانی نیست. %,0 برای تو ای مو سبمه به گریه یعزیر خواهم گریست. شاخه های تو از دریا گذشته بود و به دریاچه یعزیر رسیده، بر میوه ها و انگورهایت غارت کننده هجوم آورده است. Y+,0بنابراین برای موآب ولوله خواهم کرد و به جهت تمامی موآب فریاد برخواهم آورد. برای مردان قیرحارس ماتم گرفته خواهد شد. 7,0خداوند می گوید: خشم او را می دانم که هیچ است و فخرهای او را که از آنها هیچ برنمی آید. ,0غرور موآب و بسیاری تکبر او را و عظمت و خیلا و کبر و بلندی دل او را شنیدیم. [/,0ای ساکنان موآب شهرها را ترک کرده، در صخره ساکن شوید و مثل فاخته ای باشید که آشیانه خود را در کنار دهنه مغاره می سازد. lQ,0آیا اسرائیل برای تو مضحکه نبود؟ و آیا او در میان دزدان یافت شد به حدی که هر وقت که درباره او سخن می گفتی سر خود را می جنبانیدی؟ ?w,0او را مست سازید زیرا به ضد خداوند تکبر می نماید. و موآب در قی خود غوطه می خورد و او نیز مضحکه خواهد شد. r ],0« خداوند می گوید که شاخ موآب بریده و بازویش شکسته شده است. q [,0و بر قریوت و بصره و بر تمامی شهرهای بعید و قریب زمین موآب. N ,0و بر قریه تایم و بیت جامول و بیت معون، A },0و بر دیبون و نبو و بیت دبلتایم، t a,0و داوری بر زمین همواری رسیده است. بر حولون و یهصه و میفاعت، J ,0موآب خجل شده، زیرا که شکست یافته است پس ولوله و فریاد برآورید. در ارنون اخبار نمایید که موآب هلاک گشته است. >u,0ای تو که در عروعیر ساکن هستی به سر راه بایست و نگاه کن و از فراریان و ناجیان بپرس و بگو که چه شده است؟ ,0ای دختر دیبون که (در امنیت) ساکن هستی از جلال خود فرود آی و در جای خشک بنشین زیرا که غارت کننده موآب بر تو هجوم می آورد و قلعه های تو را منهدم می سازد. dA,0ای جمیع مجاورانش و همگانی که نام او را می دانید برای وی ماتم گیرید. بگویید عصای قوت و چوب دستی زیبایی چگونه شکسته شده است! {o,0رسیدن هلاکت موآب نزدیک است و بلای او بزودی هر چه تمامتر می آید. xi,0موآب خراب شده، دود شهرهایش متصاعد می شود و جوانان برگزیدهاش به قتل فرود می آیند. پادشاه که نام او یهوه صبایوت می باشد این را می گوید: s_,0چگونه می گویید که ما شجاعان و مردان قوی برای جنگ می باشیم؟ ?w,0 و موآب از کموش شرمنده خواهد شد چنانکه خاندان اسرائیل از بیت ئیل که اعتماد ایشان بود، شرمنده شده اند. |q,0 بنابراین اینک خداوند می گوید: روزها می آید که من ریزندگان می فرستم که او را بریزند و ظروف او را خالی کرده، مشکهایش را پاره خواهند نمود. 4a,0 موآب از طفولیت خود مستریح بوده و بر دردهای خود نشسته است و از ظرف به ظرف ریخته نشده و به اسیری نرفته است. از این سبب طعمش در او مانده است و خوشبویی او تغییر نیافته است. 6~e,0 ملعون باد کسی که کار خداوند را با غفلت عمل نماید و ملعون باد کسی که شمشیر خود را از خون باز دارد. }),0 بالها به موآب بدهید تا پرواز نموده، بگریزد و شهرهایش خراب و غیرمسکون خواهد شد. |,0و غارت کننده به همه شهرها خواهد آمد و هیچ شهر خلاصی نخواهد یافت و برحسب فرمان خداوند اهل وادی تلف خواهند شد و اهل همواری هلاک خواهند گردید. q{[,0زیرا از این جهت که به اعمال و گنجهای خویش توکل نمودی تو نیز گرفتار خواهی شد. و کموش با کاهنان و سرورانش با هم به اسیری خواهند رفت. ~zu,0بگریزید و جانهای خود را برهانید و مثل درخت عرعر در بیابان باشید. Gy,0زیرا که به فراز لوحیت با گریه سخت برمی آیند و از سرازیری حورونایم صدای شکست یافتن از دشمنان شنیده می شود. cx?,0موآب بهم شکسته است و صغیرهای او فریاد برمی آورند. owW,0آواز ناله از حورونایم مسموع می شود. هلاکت و شکستگی عظیم. *vM,0فخر موآب زایل شده، در حشبون برای وی تقدیرهای بد کردند. بیایید و او را منقطع سازیم تا دیگر قوم نباشد. تو نیز ای مدمین ساکت خواهی شد و شمشیر تو را تعاقب خواهد نمود. u ',0درباره موآب، یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: «وای بر نبو زیرا که خراب شده است. قریه تایم خجل و گرفتار گردیده است. و مسجاب رسوا و منهدم گشته است. _t7,/چگونه می توانی آرام بگیری، با آنکه خداوند تو را بر اشقلون و بر ساحل دریا مامور فرموده و تو را به آنجا تعیین نموده است؟» s9,/آه ای شمشیر خداوند تا به کی آرام نخواهی گرفت؟ به غلاف خود برگشته ، مستریح و آرام شو. eUdcqba]`_m^]\[[KZQYXX&W;VRU T6RR Q(P OSNMLKJJ IHzGG0FEDD-BA@@%?:>M=j,4و در روز نهم ماه چهارم قحطی در شهر چنان سخت شد که برای اهل زمین نان نبود. _=7,4و شهر تا سال یازدهم صدقیا پادشاه در محاصره بود. $<A,4و واقع شد که نبوکدرصر پادشاه بابل با تمامی لشکر خود در روز دهم ماه دهم سال نهم سلطنت خویش بر اورشلیم برآمد و در مقابل آن اردو زده، سنگری گرداگردش بنا نمودند. r;],4زیرا به سبب غضبی که خداوند بر اورشلیم و یهودا داشت، به حدی که آنها را از نظر خود انداخت، واقع شد که صدقیا بر پادشاه بابل عاصی گشت. :,4و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود موافق هر آنچه یهویاقیم کرده بود، بعمل آورد. _9 9,4صدقیا بیست و یکساله بود که آغاز سلطنت نمود و یازده سال در اورشلیم پادشاهی کرد و اسم مادرش حمیطل دختر ارمیا از لبنه بود. 8,3@و بگو همچنین بابل به سبب بلایی که من بر او وارد می آورم، غرق خواهد گردید و دیگر برپا نخواهد شد و ایشان خسته خواهند شد.» تا اینجا سخنان ارمیا است.7),3?و چون از خواندن این طومار فارغ شدی، سنگی به آن ببند و آن را به میان فرات بینداز. 6,3>و بگو: ای خداوند تو درباره این مکان فرموده ای که آن را هلاک خواهی ساخت به حدی که احدی از انسان یا از بهایم در آن ساکن نشود بلکه خرابه ابدی خواهد شد.55,3=و ارمیا به سرایا گفت: «چون به بابل داخل شوی، آنگاه ببین و تمامی این سخنان را بخوان. Q4,3<و ارمیا تمام بلا را که بر بابل می بایست بیاید در طوماری نوشت یعنی تمامی این سخنانی را که درباره بابل مکتوب است. 37,3;کلامی که ارمیا نبی به سرایا ابن نیریا ابن محسیا مرا فرمود هنگامی که او با صدقیا پادشاه یهودا در سال چهارم سلطنت وی به بابل می رفت. و سرایا رئیس دستگاه بود. k2O,3:یهوه صبایوت چنین می گوید که حصارهای وسیع بابل بالکل سرنگون خواهد شد و دروازه های بلندش به آتش سوخته خواهد گردید و امتها به جهت بطالت مشقت خواهند کشید و قبایل به جهت آتش خویشتن را خسته خواهند کرد.» -1S,39و پادشاه که اسم او یهوه صبایوت است می گوید که من سروران و حکیمان و حاکمان و والیان و جبارانش را مست خواهم ساخت و به خواب دایمی که از آن بیدار نشوند، خواهند خوابید. 01,38زیرا که بر آن یعنی بر بابل غارت کننده برمی آید و جبارانش گرفتار شده، کمانهای ایشان شکسته می شود. چونکه یهوه خدای مجازات است و البته مکافات خواهد رسانید. /!,37زیرا خداوند بابل را تاراج می نماید و صدای عظیم را از میان آن نابود می کند و امواج ایشان مثل آبهای بسیار شورش می نماید و صدای آواز ایشان شنیده می شود. v.e,36صدای غوغا از بابل می آید و آواز شکست عظیمی از زمین کلدانیان. -,35اگر چه بابل تا به آسمان خویشتن را برافرازد و اگر چه بلندی قوت خویش را حصین نماید، لیکن خداوند می گوید: غارت کنندگان از جانب من بر او خواهند آمد. ^,5,34بنابراین خداوند می گوید: «اینک ایامی می آید که به بتهایش عقوبت خواهم رسانید و در تمامی زمینش مجروحان ناله خواهند کرد. h+I,33ما خجل گشته ایم زانرو که عار را شنیدیم و رسوایی چهره ما را پوشانیده است. زیرا که غریبان به مقدسهای خانه خداوند داخل شده اند. f*E,32ای کسانی که از شمشیر رستگار شده اید بروید و توقف منمایید و خداوند را از جای دور متذکر شوید و اورشلیم را به خاطر خود آورید.» :)m,31چنانکه بابل باعث افتادن مقتولان اسرائیل شده است، همچنین مقتولان تمامی جهان دربابل خواهند افتاد. s(_,30اما آسمانها و زمین و هر چه در آنها باشد بر بابل ترنم خواهند نمود. زیرا خداوند می گوید که غارت کنندگان از طرف شمال بر او خواهند آمد. r'],3/بنابراین اینک ایامی می آید که به بتهای بابل عقوبت خواهم رسانید و تمامی زمینش خجل خواهد شد و جمیع مقتولانش در میانش خواهند افتاد. U&#,3.و دل شما ضعف نکند و از آوازه ای که در زمین مسموع شود مترسید. زیرا که درآن سال آوازهای شنیده خواهد شد و در سال بعد از آن آوازهای دیگر. و در زمین ظلم خواهد شد و حاکم به ضد حاکم (خواهد برآمد). %#,3-«ای قوم من از میانش بیرون آیید و هر کدام جان خود را از حدت خشم خداوند برهانید. $!,3,و من بیل را در بابل سزا خواهم داد و آنچه را که بلعیده است از دهانش بیرون خواهم آورد. و امتها بار دیگر به زیارت آن نخواهند رفت و حصار بابل خواهد افتاد. V#%,3+شهرهایش خراب شده، به زمین خشک و بیابان مبدل گشته. زمینی که انسانی در آن ساکن نشود و احدی از بنی آدم از آن گذر نکند. q"[,3*دریا بر بابل برآمده و آن به کثرت امواجش مستور گردیده است. D!,3)چگونه شیشک گرفتار شده و افتخار تمامی جهان تسخیر گردیده است! چگونه بابل در میان امتها محل دهشت گشته است! } s,3(و ایشان را مثل بره ها و قوچها و بزهای نر به مسلخ فرود خواهم آورد. ,3'و خداوند می گوید: هنگامی که گرم شوند برای ایشان بزمی برپا کرده، ایشان را مست خواهم ساخت تا وجد نموده، به خواب دایمی بخوابند که از آن بیدار نشوند. |q,3&مثل شیران با هم غرش خواهند کرد و مانند شیربچگان نعره خواهند زد. 7,3%و بابل به تلها و مسکن شغالها و محل دهشت و مسخره مبدل شده، احدی در آن ساکن نخواهد شد. ,3$بنابراین خداوند چنین می گوید: اینک من دعوی تو را به انجام خواهم رسانید و انتقام تو را خواهم کشید و نهر او را خشک ساخته ، چشمه اش را خواهم خشکانید. uc,3#و ساکنه صهیون خواهد گفت ظلمی که بر من و بر جسد من شده بر بابل فرود شود. و اورشلیم خواهد گفت: خون من بر ساکنان زمین کلدانیان وارد آید.  ,3"نبوکدرصر پادشاه بابل مرا خورده و تلف کرده است و مرا ظرف خالی ساخته مثل اژدها مرا بلعیده، شکم خود را از نفایس من پر کرده و مرا مطرود نموده است. xi,3!«زیرا که یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: دختر بابل مثل خرمن در وقت کوبیدنش شده است و بعد از اندک زمانی وقت درو بدو خواهد رسید. ,3 معبرها گرفتار شد و نی ها را به آتش سوختند و مردان جنگی مضطرب گردیدند. 5c,3قاصد برابر قاصد و پیک برابر پیک خواهد دوید تا پادشاه بابل را خبر دهد که شهرش از هر طرف گرفته شد. %,3و شجاعان بابل از جنگ دست برمی دارند و در ملاذهای خویش می نشینند و جبروت ایشان زایل شده، مثل زن گشته اند و مسکنهایش سوخته و پشت بند هایش شکسته شده است. _7,3و جهان متزلزل و دردناک خواهد شد. زیرا که فکرهای خداوند به ضد بابل ثابت می ماند تا زمین بابل را ویران و غیرمسکون گرداند. =s,3امتها را به ضد وی مهیا سازید. پادشاهان مادیان و حاکمانش و جمیع والیانش و تمامی اهل زمین سلطنت او را. c?,3«علمها در زمین برافرازید و کرنا در میان امتها بنوازید. امتها را به ضد او حاضر سازید و ممالک آرارات و منی و اشکناز را بر وی جمع کنید. سرداران به ضد وی نصب نمایید و اسبان را مثل ملخ مودار برآورید. N,3و از تو سنگی به جهت سر زاویه یا سنگی به جهت بنیاد نخواهند گرفت، بلکه خداوند می گوید که تو خرابی ابدی خواهی شد. D,3اینک خداوند می گوید: ای کوه مخرب که تمامی جهان را خراب می سازی من به ضد تو هستم! و دست خود را بر تو بلند کرده، تو را از روی صخره ها خواهم غلطانید و تو را کوه سوخته شده خواهم ساخت! dA,3و خداوند می گوید: به بابل و جمیع سکنه زمین کلدانیان جزای تمامی بدی را که ایشان به صهیون کرده اند، در نظر شما خواهم رسانید. fE,3و از تو شبان و گله اش را خرد خواهم ساخت. و از تو خیشران و گاوانش را خرد خواهم ساخت. و از تو حاکمان و والیان را خرد خواهم ساخت. K,3و از تو مرد و زن را خرد خواهم ساخت و از تو پیر و طفل را خرد خواهم ساخت و از تو جوان و دوشیزه را خرد خواهم ساخت.  ,3و از تو اسب و سوارش را خرد خواهم ساخت و از تو ارابه و سوارش را خرد خواهم ساخت. > u,3«تو برای من کوپال و اسلحه جنگ هستی. پس از تو امتها را خرد خواهم ساخت و از تو ممالک را هلاک خواهم نمود. u c,3او که نصیب یعقوب است مثل آنها نمی باشد. زیرا که او سازنده همه موجودات است و (اسرائیل) عصای میراث وی است و اسم او یهوه صبایوت می باشد. ,3آنها باطل و کار مسخره می باشد. در روزی که به محاکمه می آیند تلف خواهند شد. j M,3جمیع مردمان وحشی اند و معرفت ندارند و هر که تمثالی می سازد خجل خواهد شد. زیرا که بت ریخته شده او دروغ است و در آن هیچ نفس نیست. ,3چون آواز می دهد غوغای آبها در آسمان پدید می آید. ابرها از اقصای زمین برمی آورد و برقها برای باران می سازد و باد را از خزانه های خود بیرون می آورد. ?w,3«او زمین را به قوت خود ساخت و ربع مسکون را به حکمت خویش استوار نمود. و آسمانها را به عقل خود گسترانید. F,3یهوه صبایوت به ذات خود قسم خورده است که من تو را از مردمان مثل ملخ پر خواهم ساخت و بر تو گلبانگ خواهند زد. $A,3 ای که بر آبهای بسیار ساکنی و از گنجها معمور می باشی! عاقبت تو و نهایت طمع تو رسیده است! B},3 بر حصارهای بابل، علمها برافرازید و آن را نیکو حراست نموده، کشیکچیان قرار دهید و کمین بگذارید. زیرا خداوند قصد نموده و هم آنچه را که درباره ساکنان بابل گفته به عمل آورده است. U#,3 تیرها را تیز کنید و سپرها را به دست گیرید زیرا خداوند روح پادشاهان مادیان را برانگیخته است و فکر او به ضد بابل است تا آن را هلاک سازد. زیرا که این انتقام خداوند و انتقام هیکل او می باشد. 5c,3 خداوند عدالت ما را مکشوف خواهد ساخت. پس بیایید و اعمال یهوه خدای خویش را در صهیون اخبار نماییم. ,3 بابل را معالجه نمودیم اما شفا نپذیرفت. پس آن را ترک کنید و هر کدام از ما به زمین خود برویم زیرا که داوری آن به آسمانها رسیده و به افلاک بلند شده است. H ,3بابل به ناگهان افتاده و شکسته شده است برای آن ولوله نمایید. بلسان به جهت جراحت آن بگیرید که شاید شفا یابد. dA,3بابل در دست خداوند جام طلایی است که تمام جهان را مست می سازد. امتها از شرابش نوشیده، و از این جهت امتها دیوانه گردیده اند. ~,3از میان بابل بگریزید و هر کس جان خود را برهاند مبادا در گناه آن هلاک شوید. زیرا که این زمان انتقام خداوند است و او مکافات به آن خواهد رسانید. }}s,3زیرا که اسرائیل و یهودا از خدای خویش یهوه صبایوت متروک نخواهند شد، اگر چه زمین ایشان از گناهی که به قدوس اسرائیل ورزیده اند پر شده است. |y,3و ایشان بر زمین کلدانیان مقتول و در کوچه هایش مجروح خواهند افتاد. {,3تیرانداز بر تیرانداز و بر آنکه به زره خویش مفتخر می باشد، تیر خود را بیندازد. و بر جوانان آن ترحم منمایید بلکه تمام لشکر آن را بالکل هلاک سازید. z,3و من بر بابل خرمن کوبان خواهم فرستاد و آن را خواهند کوبید و زمین آن را خالی خواهند ساخت زیرا که ایشان در روز بلا آن را از هر طرف احاطه خواهند کرد. 3y a,3خداوند چنین می گوید: «اینک من بر بابل و بر ساکنان وسط مقاومت کنندگانم بادی مهلک برمی انگیزانم. x,2.از صدای تسخیر بابل زمین متزلزل شد و آواز آن در میان امتها مسموع گردید.rw],2-بنابراین مشورت خداوند را که درباره بابل نموده است و تقدیرهای او را که درباره زمین کلدانیان فرموده است بشنوید. البته ایشان صغیران گله را خواهند ربود و هر آینه مسکن ایشان را برای ایشان خراب خواهد ساخت. Jv ,2,اینک او مثل شیر از طغیان اردن به آن مسکن منیع برخواهد آمد زیرا که من ایشان را در لحظه ای از آنجا خواهم راند. و کیست آن برگزیده ای که او را بر آن بگمارم؟ زیرا کیست که مثل من باشد و کیست که مرا به محاکمه بیاورد و کیست آن شبانی که به حضور من تواند ایستاد؟» @uy,2+پادشاه بابل آوازه ایشان را شنید و دستهایش سست گردید. و الم و درد او را مثل زنی که می زاید در گرفته است. St,2*ایشان کمان و نیزه خواهند گرفت. ایشان ستم پیشه هستند و ترحم نخواهند نمود. آواز ایشان مثل شورش دریا است و بر اسبان سوار شده، در برابر تو ای دختر بابل مثل مردان جنگی صف آرایی خواهند نمود. 9sk,2)اینک قومی از طرف شمال می آیند و امتی عظیم و پادشاهان بسیار از کرانه های جهان برانگیخته خواهند شد. r#,2(خداوند می گوید: «چنانکه خدا سدوم و عموره و شهرهای مجاور آنها را واژگون ساخت، همچنان کسی آنجا ساکن نخواهد شد و احدی از بنی آدم در آن ماوا نخواهد گزید. q,2'بنابراین وحوش صحرا با گرگان ساکن خواهند شد و شترمرغ در آن سکونت خواهد داشت و بعد از آن تا به ابد مسکون نخواهد شد و نسلا بعد نسل معمور نخواهد گردید.» .pU,2&خشکسالی بر آبهایش می باشد و خشک خواهد شد زیرا که آن زمین بتها است و بر اصنام دیوانه شده اند. o,2%شمشیری بر اسبانش و بر ارابه هایش می باشد و بر تمامی مخلوق مختلف که در میانش هستند و مثل زنان خواهند شد. شمشیری بر خزانه هایش است و غارت خواهد شد. n-,2$شمشیری بر کاذبان است و احمق خواهند گردید. شمشیری بر جباران است و مشوش خواهند شد. m,2#خداوند می گوید: شمشیری بر کلدانیان است و بر ساکنان بابل و سرورانش و حکیمانش. #l?,2"اما ولی ایشان که اسم او یهوه صبایوت می باشد زورآور است و دعوی ایشان را البته انجام خواهد داد و زمین را آرامی خواهد بخشید و ساکنان بابل را بی آرام خواهد ساخت. .kU,2!یهوه صبایوت چنین می گوید: بنی اسرائیل و بنی یهودا با هم مظلوم شدند و همه آنانی که ایشان را اسیر کردند ایشان را محکم نگاه می دارند و از رها کردن ایشان ابا می نمایند. wjg,2 و آن متکبر لغزش خورده، خواهد افتاد و کسی او را نخواهد برخیزانید و آتش در شهرهایش خواهم افروخت که تمامی حوالی آنها را خواهد سوزانید. Wi',2«اینک خداوند یهوه صبایوت می گوید: ای متکبر من بر ضد تو هستم. زیرا که یوم تو و زمانی که به تو عقوبت برسانم رسیده است. Bh},2لهذا خداوند می گوید که جوانانش در کوچه هایش خواهند افتاد و جمیع مردان جنگی اش در آن روز هلاک خواهند شد.Eg,2تیراندازان را به ضد بابل جمع کنید. ای همگانی که کمان را زه می کنید، در برابر او از هر طرف اردو زنید تا احدی رهایی نیابد و بر وفق اعمالش او را جزا دهید و مطابق هر آنچه کرده است به او عمل نمایید. زیرا که به ضد خداوند و به ضد قدوس اسرائیل تکبر نموده است. efC,2آواز فراریان و نجات یافتگان از زمین بابل مسموع می شود که از انتقام یهوه خدای ما و انتقام هیکل او در صهیون اخبار می نمایند. Ie ,2همه گاوانش را به سلاخ خانه فرود آورده، بکشید. وای بر ایشان! زیرا که یوم ایشان و زمان عقوبت ایشان رسیده است. j~~|{zmyLxvuts'qpo{n|mVlEjihdfedc0a`_p_^^]]5\\<[[BZZGYYmXX}XWW#VVLUUCTTdSS@RR[QQQ9PP7OOO#NNAMM@LLNKKHJJJ#IIZIHH GG\FF|FEEDDCwBBzBA@@ ?7>z=<< ; :J9877m65w43210/..Z--g,,w,++**')).((5''o&&\%%:$$#+"! EY}q 8a&T^jr/v Z  bFjlQJآنگاه دهان خود را گشودم و او آن طومار را به من خورانید. D Jپس مرا گفت: «ای پسر انسان آنچه را که می یابی بخور. این طومار را بخور و رفته ، با خاندان اسرائیل متکلم شو.» 5J و آن را پیش من بگشود که رو و پشتش هر دو نوشته بود و نوحه و ماتم و وای بر آن مکتوب بود.q[J پس نگریستم و اینک دستی بسوی من دراز شد و در آن طوماری بود.  Jو تو ای پسر انسان آنچه را که من به تو می گویم بشنو و مثل این خاندان فتنه انگیز عاصی مشو بلکه دهان خود را گشوده، آنچه را که من به تو می دهم بخور.» !Jپس کلام مرا به ایشان بگو، خواه بشنوند و خواه نشنوند، چونکه فتنه انگیز هستند. Jو تو ای پسر انسان از ایشان مترس و از سخنان ایشان بیم مکن اگرچه خارها و شوکها با تو باشد و در میان عقربها ساکن باشی ، اما از سخنان ایشان مترس و از رویهای ایشان هراسان مشو، زیرا که ایشان خاندان فتنه انگیز می باشند. OJو ایشان خواه بشنوند و خواه نشنوند، زیرا خاندان فتنه انگیز می باشند، خواهند دانست که نبی ای در میان ایشان هست. V%Jو پسران ایشان سخت رو و قسیالقلب هستند و من تو را نزد ایشان می فرستم تا به ایشان بگویی : خداوند یهوه چنین می فرماید. 5cJکه مرا گفت: «ای پسر انسان من تو را نزد بنی اسرائیل می فرستم، یعنی نزد امت فتنه انگیزی که به من فتنه انگیخته اند. ایشان و پدران ایشان تا به امروز بر من عصیان ورزیده اند. 8iJو چون این را به من گفت، روح داخل من شده، مرا بر پایهایم برپا نمود. و او را که با من تکلم نمود شنیدم | sJکه مرا گفت: «ای پسر انسان بر پایهای خود بایست تا با تو سخن گویم.» D Jمانند نمایش قوس قزح که در روز باران در ابر می باشد، همچنین آن درخشندگی گرداگرد آن بود. این منظر شباهت جلال یهوه بود و چون آن را دیدم، به روی خود در افتادم و آواز قائلی را شنیدم،3 aJو از منظر کمر او بطرف بالا مثل منظر برنج تابان، مانند نمایش آتش در اندرون آن و گرداگردش دیدم. و از منظر کمر او به طرف پایین مثل نمایش آتشی که از هر طرف درخشان بود دیدم. _ 9Jو بالای فلکی که بر سر آنها بود شباهت تختی مثل صورت یاقوت کبود بود و برآن شباهت تخت، شباهتی مثل صورت انسان بر فوق آن بود. 4  cJو چون در حین ایستادن بالهای خود را فرو می هشتند، صدایی از فلکی که بالای سر آنها بود مسموع می شد. >  wJو چون می رفتند، من صدای بالهای آنها را مانند صدای آبهای بسیار، مثل آواز حضرت اعلی ' و صدای هنگامه را مثل صدای فوج شنیدم؛ زیرا که چون می ایستادند بالهای خویش را فرو می هشتند. s  aJو بالهای آنها زیر فلک بسوی یکدیگر مستقیم بود و دو بال هریک از این طرف می پوشانید و دو بال هر یک از آن طرف بدنهای آنها را می پوشانید. &  GJو شباهت فلکی که بالای سر حیوانات بود مثل منظر بلور مهیب بود و بالای سر آنها پهن شده بود. D  Jو چون آنها می رفتند، اینها می رفت و چون آنها می ایستادند، اینها می ایستاد. و چون آنها از زمین بلند می شدند، چرخها پیش روی آنها از زمین بلند می شد، زیرا روح حیوانات در چرخها بود. q ]Jو هر جایی که روح می رفت آنها می رفتند، به هر جا که روح سیر می کرد و چرخها پیش روی آنها بلند می شد، زیرا که روح حیوانات در چرخها بود. M Jو چون آن حیوانات می رفتند، چرخها در پهلوی آنها می رفت و چون آن حیوانات از زمین بلند می شدند، چرخها بلند می شد.  Jو فلکه های آنها بلند و مهیب بود و فلکه های آن چهار از هر طرف از چشمها پر بود. ! =Jو چون آنها می رفتند، بر چهار جانب خود می رفتند و در حین رفتن به هیچ طرف میل نمی کردند. R Jو صورت چرخها و صنعت آنها مثل منظر زبرجد بود و آن چهار یک شباهت داشتند. و صورت و صنعت آنها مثل چرخ در میان چرخ بود. O Jو چون آن حیوانات را ملاحظه می کردم، اینک یک چرخ به پهلوی آن حیوانات برای هر روی (هرکدام از) آن چهار بر زمین بود. a =Jو آن حیوانات مثل صورت برق می دویدند و برمی گشتند. Z /J و اما شباهت این حیوانات (این بود که ) صورت آنها مانند شعله های اخگرهای آتش افروخته شده، مثل صورت مشعلها بود. و آن آتش در میان آن حیوانات گردش می کرد و درخشان می بود و از میان آتش برق می جهید. E J و هر یک از آنها به راه مستقیم می رفتند و به هر جایی که روح می رفت آنها می رفتند و درحین رفتن رو نمی تافتند. ^ 7J و رویها و بالهای آنها از طرف بالا از یکدیگر جدا بود و دو بال هریک به همدیگر پیوسته و دو بال دیگر بدن آنها را می پوشانید. ~ -J و اما شباهت رویهای آنها (این بود که ) آنها روی انسان داشتند و آن چهار روی شیر بطرف راست داشتند و آن چهار روی گاو بطرف چپ داشتند و آن چهار روی عقاب داشتند. 9} mJ و بالهای آنها به یکدیگر پیوسته بود و چون می رفتند رو نمی تافتند، بلکه هریک به راه مستقیم می رفتند. 5| eJو زیر بالهای آنها از چهار طرف آنها دستهای انسان بود و آن چهار رویها و بالهای خود را چنین داشتند. ;{ qJو پایهای آنها پایهای مستقیم و کف پای آنها مانند کف پای گوساله بود و مثل منظر برنج صیقلی درخشان بود. nz WJو هریک از آنها چهار رو داشت و هریک از آنها چهار بال داشت. y %Jو از میانش شبیه چهار حیوان پدید آمد و نمایش ایشان این بود که شبیه انسان بودند. x !Jپس نگریستم و اینک باد شدیدی از طرف شمال برمی آید و ابر عظیمی و آتش جهنده و درخشندگی ای گرداگردش و از میانش یعنی از میان آتش، مثل منظر برنج تابان بود. Aw }Jکلام یهوه بر حزقیال بن بوزی کاهن نزد نهر خابور در زمین کلدانیان نازل شد و دست خداوند در آنجا بر او بود. jv OJدر پنجم آن ماه که سال پنجم اسیری یهویاکین پادشاه بود، lu UJو در روز پنجم ماه چهارم سال سی ام، چون من در میان اسیران نزد نهر خابور بودم، واقع شد که آسمان گشوده گردید و رؤیاهای خدا را دیدم. tta6و الا ما را بالکل رد نموده ای و بر ما بی نهایت غضبناک شده ای.!s;6ای یهوه ما را بسوی خود برگردان و بازگشت خواهیم کرد و ایام ما را مثل زمان سلف تازه کن. r6پس برای چه ما را تا به ابد فراموش کرده و ما را مدت مدیدی ترک نموده ای. q6اما تو ای یهوه تا ابداﻵباد جلوس می فرمایی و کرسی تو تا جمیع دهرها خواهد بود. }ps6 یعنی به خاطر کوه صهیون که ویران شد و روباهان در آن گردش می کنند. o6از این جهت دل ما بیتاب شده است و به سبب این چیزها چشمان ما تار گردیده است. an;6تاج از سر ما افتاد، وای بر ما زیرا که گناه کردیم. ]m36شادی دل ما نیست شد و رقص ما به ماتم مبدل گردید. sl_6مشایخ از دروازه ها نابود شدند و جوانان از نغمه سرایی خویش. ~ku6 جوانان سنگهای آسیا را برمی دارند و کودکان زیر بار هیزم می افتند. zjm6 سروران از دست ایشان به دار کشیده شده و به مشایخ اعتنا ننمودند. wig6 زنان را در صهیون بی عصمت کردند و دوشیزگان را در شهرهای یهودا.`h96 پوست ما به سبب سمومِ قحط مثل تنور سوخته شده است. tga6 از ترس شمشیر اهل بیابان، نان خود را بخطر جان خویش می یابیم. fy6غلامان بر ما حکمرانی می کنند و کسی نیست که از دست ایشان رهایی دهد. e 6پدران ما گناه ورزیده، نابود شده اند و ما متحمل عصیان ایشان گردیده ایم. ]d36با اهل مصر و آشور دست دادیم تا از نان سیر شویم. zcm6تعاقب کنندگان ما به گردن ما رسیده اند و خسته شده، راحت نداریم. nbU6آب خود را به نقره می نوشیم و هیزم ما به ما فروخته می شود. taa6ما یتیم و بی پدر شده ایم و مادران ما مثل بیوه ها گردیده اند. w`g6میراث ما از آن غریبان و خانه های ما از آن اجنبیان گردیده است. _ 6ای یهوه آنچه بر ما واقع شد به یاد آور و ملاحظه فرموده، عار ما را ببین. ^6ای دختر صهیون سزای گناه تو تمام شد و تو را دیگر جلای وطن نخواهد ساخت. ای دختر ادوم، عقوبت گناه تو را به تو خواهد رسانید و گناهان تو را کشف خواهد نمود.S]6مسرور باش و شادی کن ای دختر ادوم که در زمین عوص ساکن هستی! بر تو نیز این جام خواهد رسید و مست شده، عریان خواهی شد. s\_6مسیح خداوند که نفخه بینی ما می بود در حفره های ایشان گرفتار شد، که درباره او می گفتم زیر سایه او در میان امّتها، زیست خواهیم نمود. H[ 6تعاقب کنندگان ما از عقابهای هوا تیزروتراند. ما را بر کوهها تعاقب می کنند و برای ما در صحرا کمین می گذارند. {Zo6قدمهای ما را تعاقب نمودند به حدی که در کوچه های خود راه نمی توانیم رفت. آخرت ما نزدیک است و روزهای ما تمام شده زیرا که اجل ما رسیده است. kYO6چشمان ما تا حال در انتظار اعانت باطل ما کاهیده می شود. بر دیده بانگاههای خود انتظار کشیدیم، برای امتی که نجات نمی توانند داد. iXK6خشم خداوند ایشان را پراکنده ساخته و ایشان را دیگر منظور نخواهد داشت. به کاهنان ایشان اعتنا نمی کنند و بر مشایخ، رأفت ندارند.?Ww6و به ایشان ندا می کنند که دور شوید، نجس (هستید)! دور شوید، دور شوید، و لمس منمایید! چون فرار می کردند نوان می شدند و در میان امتها می گفتند که در اینجا دیگر توقّف نخواهند کرد. -VS6مثل کوران در کوچه ها نوان می شوند و از خون نجس شده اند، که لباس ایشان را لمس نمی توانند کرد. U6 به سبب گناه انبیا و گناه کاهنانش، که خون عادلان را در اندرونش ریختند. 7Tg6 پادشاهان جهان و جمیع سکنه ربع مسکون باور نمی کردند که عدو و دشمن به دروازه های اورشلیم داخل شود. WS'6 خداوند غضب خود را به اتمام رسانیده، حدت خشم خویش را ریخته است، و آتشی در صهیون افروخته که اساس آن را سوزانیده است. 4Ra6 زنان مهربان، اولاد خود را می پزند به دستهای خویش. و آنها در هلاکت دختر قوم من غذای ایشان هستند. :Qm6 کشتگان شمشیر از کشتگان گرسنگی بهترند. زیرا که اینان از عدم محصول زمین مجروح شده، کاهیده می گردند. ~Pu6اما صورت ایشان از سیاهی سیاه تر شده است که در کوچه ها شناخته نمی شوند. پوست ایشان به استخوانهایشان چسبیده و خشک شده، مثل چوب گردیده است. DO6نذیرگان او از برف، صافتر و از شیر، سفیدتر بودند. بدن ایشان از لعل سرختر و جلوه ایشان مثل یاقوت کبود بود. 4Na6زیرا که عصیان دختر قوم من از گناه سدوم زیاده است، که در لحظه ای واژگون شد و کسی دست بر او ننهاد. gMG6آنانی که خوراک لذیذ می خوردند، در کوچه ها بینوا گشته اند. آنانی که در لباس قرمز تربیت یافته اند مزبله ها را در آغوش می کشند. 8Li6زبان اطفال شیرخواره از تشنگی به کام ایشان می چسبد، و کودکان نان می خواهند و کسی به ایشان نمی دهد. dKA6شغالها تیز پستانهای خود را بیرون آورده، بچه های خویش را شیر می دهند. اما دختر قوم من مانند شتر مرغِ بری، بیرحم گردیده است.QJ6چگونه پسران گرانبهای صهیون که به زر ناب برابر می بودند، مثل ظروف سفالین که عمل دست کوزه گر باشد شمرده شده اند؟ %I E6چگونه طلا زنگ گرفته و زر خالص منقلب گردیده است؟ سنگهای قدس به سر هر کوچه ریخته شده است. vHe6Bایشان را به غضب تعاقب نموده، از زیر آسمانهای خداوند هلاک کن.\G16Aغشاوه قلب به ایشان بده و لعنت تو بر ایشان باد! sF_6@ای خداوند موافق اعمال دستهای ایشان مکافات به ایشان برسان. E{6?نشستن و برخاستن ایشان را ملاحظه فرما زیرا که من سرود ایشان شده ام. D#6>سخنان مقاومت کنندگانم را و فکرهایی را که تمامی روز به ضد من دارند (دانسته ای). C6=ای خداوند مذمت ایشان را و همه تدبیرهایی را که به ضد من کردند شنیده ای! yBk6<تمامی کینه ایشان و همه تدبیرهایی را که به ضد من کردند دیده ای. }As6;ای خداوند ظلمی را که به من نموده اند دیده ای. پس مرا دادرسی فرما! u@c6: ای خداوند دعوی جان مرا انجام داده و حیات مرا فدیه نموده ای! d?A69در روزی که تو را خواندم نزدیک شده، فرمودی که نترس. n>U68آواز مرا شنیدی، پس گوش خود را از آه و استغاثه من مپوشان! j=M67آنگاه ای خداوند، از عمقهای سیاه چال اسم تو را خواندم. M<66آبها از سر من گذشت پس گفتم: منقطع شدم. o;W65جان مرا در سیاه چال منقطع ساختند و سنگها بر من انداختند. v:e64آنانی که بی سبب دشمن منند، مرا مثل مرغ بشدت تعاقب می نمایند. e9C63چشمانم به جهت جمیع دختران شهرم، جان مرا می رنجاند. S862تا خداوند از آسمان ملاحظه نماید و ببیند. V7%61چشم من بلا انقطاع جاری است و باز نمی ایستد.k6O60به سبب هلاکت دختر قوم من، نهرهای آب از چشمانم می ریزد. _576/خوف و دام و هلاکت و خرابی بر ما عارض گردیده است. Y4+6.تمامی دشمنان ما بر ما دهان خود را می گشایند. a3;6-ما را در میان امتها فضله و خاکروبه گردانیده ای.» i2K6,خویشتن را به ابر غلیظ مستور ساختی ، تا دعای ما نگذرد. 1!6+خویشتن را به غضب پوشانیده، ما را تعاقب نمودی و به قتل رسانیده، شفقت نفرمودی. t0a6*(و بگوییم): «ما گناه کردیم و عصیان ورزیدیم و تو عفو نفرمودی. v/e6)دلها و دستهای خویش را بسوی خدایی که در آسمان است برافرازیم، w.g6(راههای خود را تجسس و تفحص بنماییم و بسوی خداوند بازگشت کنیم. -{6'پس چرا انسان تا زنده است و آدمی به سبب سزای گناهان خویش شکایت کند؟ p,Y6& آیا از فرمان حضرت اعلی ' هم بدی و هم نیکویی صادر نمی شود؟ j+M6%کیست که بگوید و واقع شود اگر خداوند امر نفرموده باشد. ^*56$و منقلب نمودن آدمی در دعویش منظور خداوند نیست. V)%6#و منحرف ساختن حق انسان به حضور حضرت اعلی ، T(!6"تمامی اسیران زمین را زیر پا پایمال کردن، l'Q6!چونکه بنی آدم را از دل خود نمی رنجاند و محزون نمی سازد. &6 زیرا اگر چه کسی را محزون سازد لیکن بر حسب کثرت رأفت خود رحمت خواهد فرمود. Y%+6زیرا خداوند تا به ابد او را ترک نخواهد نمود. d$A6رخسار خود را به زنندگان بسپارد و از خجالت سیر شود. Y#+6دهان خود را بر خاک بگذارد که شاید امید باشد. y"k6 به تنهایی بنشیند و ساکت باشد زیرا که او آن را بر وی نهاده است. d!A6برای انسان نیکو است که یوغ را در جوانی خود بردارد.  6خوب است که انسان امیدوار باشد و با سکوت انتظار نجات خداوند را بکشد. '6خداوند به جهت کسانی که بر او توکل دارند و برای آنانی که او را می طلبند نیکو است.}s6و جان من می گوید که خداوند نصیب من است، بنابراین بر او امیدوارم. Z-6آنها هر صبح تازه می شود و امانت تو بسیار است. {6از رأفتهای خداوند است که تلف نشدیم زیرا که رحمتهای او بی زوال است. w6و من آن را در دل خود خواهم گذرانید و از این سبب امیدوار خواهم بود. xi6تو البته به یاد خواهی آورد زیرا که جان من در من منحنی شده است. W'6مذلت و شقاوت مرا افسنتین و تلخی به یاد آور. X)6 و گفتم که قوت و امید من از یهوه تلف شده است. }s6تو جان مرا از سلامتی دور انداختی و من سعادتمندی را فراموش کردم، yk6دندانهایم را به سنگ ریزها شکسته و مرا به خاکستر پوشانیده است. s_6مرا به تلخیها سیر کرده و مرا به اَفسنتین مست گردانیده است. uc6من به جهت تمامی قوم خود مضحکه و تمامی روز سرود ایشان شده ام. a;6 و تیرهای ترکش خود را به گرده های من فرو برده است. q[6 کمان خود را زه کرده، مرا برای تیرهای خویش، هدف ساخته است. xi6 راه مرا منحرف ساخته ، مرا دریده است و مرا مبهوت گردانیده است. {o6 او برای من خرسی است در کمین نشسته و شیری که در بیشه خود می باشد. 6 راههای مرا با سنگهای تراشیده سد کرده است و طریقهایم را کج نموده است. lQ6و نیز چون فریاد و استغاثه می نمایم دعای مرا منع می کند.  {6گرد من حصار کشیده که نتوانم بیرون آمد و زنجیر مرا سنگین ساخته است. o W6مرا مثل آنانی که از قدیم مرده اند در تاریکی نشانیده است. j M6به ضد من بنا نموده، مرا به تلخی و مشقت احاطه کرده است. r ]6گوشت و پوست مرا مندرس ساخته واستخوانهایم را خرد کرده است. } s6به درستی که دست خویش را تمامی روز به ضد من بارها برگردانیده است. ta6او مرا رهبری نموده، به تاریکی در آورده است و نه به روشنایی. Z /6من آن مرد هستم که از عصای غضب وی مذلت دیده ام. 8i6ترسهای مرا از هرطرف مثل روز عید خواندی و کسی نبود که در روز غضب یهوه نجات یابد یا باقی ماند. و آنانی را که به ناز پرورده و تربیت نموده بودم دشمن من ایشان را تلف نموده است.6جوانان و پیران در کوچه ها بر زمین می خوابند. دوشیزگان و جوانان من به شمشیر افتاده اند. در روز غضب خود ایشان را به قتل رسانیده، کشتی و شفقت ننمودی. kO6(و بگو): ای یهوه بنگر و ملاحظه فرما که چنین عمل را به چه کس نموده ای! آیا می شود که زنان میوه رحم خود و اطفالی را که به ناز پرورده بودند بخورند؟ و آیا می شود که کاهنان و انبیا در مقدس خداوند کشته شوند؟ J 6شبانگاه در ابتدای پاسها برخاسته ، فریاد برآور و دل خود را مثل آب پیش روی خداوند بریز، و دستهای خود را به خاطر جان اطفالت که از گرسنگی به سر هرکوچه بیهوش می گردند، نزد او برافراز، }6دل ایشان نزد خداوند فریاد برآورده، (می گوید): ای دیوارِ دخترِ صهیون، شبانه روز مثل رود اشک بریز و خود را آرامی مده و مردمک چشمت راحت نبیند! `96یهوه آنچه را که قصد نموده است بجا آورده و کلامی را که از ایام قدیم فرموده بود به انجام رسانیده، آن را هلاک کرده و شفقت ننموده است. و دشمنت را برتو مسرور گردانیده، شاخ خصمانت را برافراشته است. ta6جمیع دشمنانت، دهان خود را بر تو گشوده استهزا می نمایند و دندانهای خود را به هم افشرده، می گویند که آن را هلاک ساختیم. البته این روزی است که انتظار آن را می کشیدیم، حال آن را پیدا نموده و مشاهده کرده ایم. 8i6جمیع رهگذریان برتو دستک می زنند و سخریه نموده، سرهای خود را بر دختر اورشلیم می جنبانند (و می گویند): آیا این است شهری که آن را کمال زیبایی و ابتهاج تمام زمین می خواندند؟ ~#6انبیای تو رؤیاهای دروغ و باطل برایت دیده اند و گناهانت را کشف نکرده اند تا تو را از اسیری برگردانند، بلکه وحی کاذب و اسباب پراکندگی برای تو دیده اند.}6 برای تو چه شهادت توانم آورد و تو را به چه چیز تشبیه توانم نمود ای دختر اورشلیم! و چه چیز را به تو مقابله نموده، تو را ای دوشیزه دختر صهیون تسلی دهم! زیرا که شکستگی تو مثل دریا عظیم است و کیست که تو را شفا تواند داد. |6 و به مادران خویش می گویند: گندم و شراب کجا است؟ زیرا که مثل مجروحان در کوچه های شهر بیهوش می گردند، و جانهای خویش را به آغوش مادران خود می ریزند. !{;6 چشمان من از اشکها کاهیده شد و احشایم به جوش آمده و جگرم به سبب خرابی دختر قوم من بر زمین ریخته شده است. چونکه اطفال و شیرخوارگان در کوچه های شهر ضعف می کنند. zzm6 مشایخ دختر صهیون بر زمین نشسته ، خاموش می باشند، و خاک بر سر افشانده، پلاس می پوشند. و دوشیزگان اورشلیم سر خود را بسوی زمین می افکنند. ?yw6 دروازه هایش به زمین فرو رفته است پشت بند هایش را خراب و خرد ساخته است. پادشاه و سرورانش در میان امتها می باشند و هیچ شریعتی نیست. و انبیای او نیز رؤیا از جانب یهوه نمی بینند. ;xo6یهوه قصد نموده است که حصارهای دختر صهیون را منهدم سازد. پس ریسمانکار کشیده، دست خود را از هلاکت باز نداشته ، بلکه خندق و حصار را به ماتم درآورده است که با هم نوحه می کنند. #w?6خداوند مذبح خود را مکروه داشته و مقدس خویش را خوار نموده و دیوارهای قصرهایش را به دست دشمنان تسلیم کرده است. و ایشان در خانه یهوه مثل ایام عیدها صدا می زنند. lvQ6 و سایبان خود را مثل (کَپَری) در بوستان خراب کرده، مکان اجتماع خویش را منهدم ساخته است. یهوه عیدها و سَبَّت ها را در صهیون به فراموشی داده است؛ و در حدّت خشم خویش پادشاهان و کاهنان را خوار نموده است. u6خداوند مثل دشمن شده، اسرائیل را هلاک کرده و تمامی قصرهایش را منهدم ساخته و قلعه هایش را خراب نموده است. و برای دختر یهودا ماتم و ناله را افزوده است.:tm6کمان خود را مثل دشمن زه کرده، با دست راست خود مثل عدو برپا ایستاده است. و همه آنانی را که در خیمه دختر صهیون نیکو منظر بودند به قتل رسانیده، غضب خویش را مثل آتش ریخته است. 'sG6در حدت خشم خود تمامی شاخهای اسرائیل را منقطع ساخته ، دست راست خود را از پیش روی دشمن برگردانیده است. و یعقوب را مثل آتش مشتعل که از هر طرف می بلعد سوزانیده است. -rS6خداوند تمامی مسکنهای یعقوب را هلاک کرده و شفقت ننموده است. قلعه های دختر یهودا را در غضب خود منهدم ساخته، و سلطنت و سرورانش را به زمین انداخته، بی عصمت ساخته است. q 36چگونه خداوند از غضب خود دختر صهیون را به ظلمت پوشانیده و جلال اسرائیل را از آسمان به زمین افکنده است. و قدمگاه خویش را در روزِ خشم خود به یاد نیاورده است. p +6تمامی شرارت ایشان به نظر تو بیاید. و چنانکه با من به سبب تمامی معصیتم عمل نمودی، به ایشان نیز عمل نما. زیرا که ناله های من بسیار است و دلم بی تاب شده است.Mo 6می شنوند که آه می کشم اما برایم تسلی دهنده ای نیست. دشمنانم چون بلای مرا شنیدند، مسرور شدند که تو این را کرده ای. اما تو روزی را که اعلان نموده ای خواهی آورد و ایشان مثل من خواهند شد. /n Y6ای یهوه نظر کن زیرا که در تنگی هستم. احشایم می جوشد و دلم در اندرون من منقلب شده است چونکه به شدت عصیان ورزیده ام. در بیرون شمشیر هلاک می کند و در خانه ها مثل موت است. gm I6محبان خویش را خواندم اما ایشان مرا فریب دادند. کاهنان و مشایخ من که خوراک می جستند تا جان خود را تازه کنند، در شهر جان دادند.l y6یهوه عادل است زیرا که من از فرمان او عصیان ورزیده ام. ای جمیع امتها بشنوید و غم مرا مشاهده نمایید! دوشیزگان و جوانان من به اسیری رفته اند. ~~P}|{zyy0x$whvuttKsqqpo;n%mWl^kjihvgfedcbba@__+^^]\[UZOYXfWVUTSRQ]PO{N LK:JqI1GFF[ED}BAA)@[>V=<;I98{8m8#7Q6Z5C44Q3n2T1(0/.-E,c+}**')p'&%% $~#c"! uoLG,3X9 ^ tBX +J پس نگریستم و اینک بر فلکی که بالای سر کروبیان بود، چیزی مثل سنگ یاقوت کبود و مثل نمایش شبیه تخت بر زبر آنها ظاهر شد. NJ و اینک آن مردی که به کتان ملبس بود و دوات را در کمر داشت، جواب داد و گفت: «به نهجی که مرا امر فرمودی عمل نمودم.»:mJ پس چشم من نیز شفقت نخواهد کرد و من رحمت نخواهم فرمود، بلکه رفتار ایشان را بر سر ایشان خواهم آورد.» -SJ او مرا جواب داد: «گناه خاندان اسرائیل و یهودا بی نهایت عظیم است و زمین از خون مملو و شهر از ستم پر است. زیرا می گویند: خداوند زمین را ترک کرده است و خداوند نمی بیند. RJ و چون ایشان می کشتند و من باقی مانده بودم، به روی خود در افتاده، استغاثه نمودم و گفتم: «آه ای خداوند یهوه آیا چون غضب خود را بر اورشلیم می ریزی تمامی بقیه اسرائیل را هلاک خواهی ساخت؟» gGJ و به ایشان فرمود: «خانه را نجس سازید و صحنها را از کشتگان پر ساخته ، بیرون آیید.» پس بیرون آمدند و در شهر به کشتن شروع کردند. GJ پیران و جوانان و دختران و اطفال و زنان را تماما به قتل رسانید، اما به هر کسی که این نشان را دارد نزدیک مشوید و از قدس من شروع کنید.» پس از مردان پیری که پیش خانه بودند شروع کردند. <qJ و به آنان به سمع من گفت که در عقب او از شهر بگذرید و هلاک سازید و چشمان شما شفقت نکند و ترحم منمایید. J و خداوند به او گفت: «از میان شهر یعنی از میان اورشلیم بگذر و بر پیشانی کسانی که به سبب همه رجاساتی که در آن کرده می شود آه و ناله می کنند نشانی بگذار. J و جلال خدای اسرائیل از روی آن کروبی که بالای آن بود به آستانه خانه برآمد و به آن مردی که به کتان ملبس بود و دوات کاتب را در کمر داشت خطاب کرد. s_J و اینک شش مرد از راه دروازه بالایی که بطرف شمال متوجه است آمدند و هرکس تبر خود را در دستش داشت. و در میان ایشان یک مرد ملبس شده به کتان بود و دوات کاتب در کمرش. و ایشان داخل شده، نزد مذبح برنجین ایستادند. V 'J و او به آواز بلند به گوش من ندا کرده، گفت: «وکلای شهر را نزدیک بیاور و هرکس آلت خراب کننده خود را در دست خود بدارد.» -Jبنابراین من نیز در غضب، عمل خواهم نمود و چشم من شفقت نخواهد کرد و رحمت نخواهم فرمود و اگرچه به آواز بلند به گوش من بخوانند، ایشان را اجابت نخواهم نمود.»Jو به من گفت: «ای پسر انسان این را دیدی؟ آیا برای خاندان یهودا بجا آوردن این رجاسات که در اینجا بجا می آورند سهل است؟ زیرا که زمین را از ظلم مملو ساخته اند و برای هیجان خشم من برمی گردند و هان شاخه را به بینی خود می گذارند. %Jپس مرا به صحن اندرونی خانه خداوند آورد. و اینک نزد دروازه هیکل خداوند در میان رواق و مذبح به قدر بیست و پنج مرد بودند که پشتهای خود را بسوی هیکل خداوند و رویهای خویش را بسوی مشرق داشتند و آفتاب را بطرف مشرق سجده می نمودند. #?Jو او مرا گفت: «ای پسر انسان آیا این را دیدی؟ باز رجاسات عظیمتر از اینها را خواهی دید.» PJپس مرا به دهنه دروازه خانه خداوند که بطرف شمال بود آورد. و اینک در آنجا بعضی زنان نشسته ، برای تموز می گریستند. J و به من گفت که باز رجاسات عظیمتر از اینهایی که اینان می کنند خواهی دید.» ] 3J و او مرا گفت: «ای پسر انسان آیا آنچه را که مشایخ خاندان اسرائیل در تاریکی و هرکس در حجره های بتهای خویش می کنند دیدی؟ زیرا می گویند که خداوند ما را نمی بیند و خداوند این زمین را ترک کرده است. - SJ و هفتاد نفر از مشایخ خاندان اسرائیل پیش آنها ایستاده بودند و یازنیا ابن شافان در میان ایشان ایستاده بود و هرکس مجمرهای در دست خود داشت و بوی ابر بخور بالا می رفت. Q J پس چون داخل شدم، دیدم که هرگونه حشرات و حیوانات نجس و جمیع بتهای خاندان اسرائیل بر دیوار از هر طرف نقش شده بود.  %J و او مرا گفت: «داخل شو و رجاسات شنیعی را که ایشان در اینجا می کنند ملاحظه نما.» %CJو او مرا گفت: «ای پسر انسان دیوار را بکن.» و چون دیوار را کندم، اینک دروازه ای پدید آمد. wgJپس مرا به دروازه صحن آورد و دیدم که اینک سوراخی در دیوار است. J Jو او مرا گفت: «ای پسر انسان آیا تو آنچه را که ایشان می کنند می بینی؟ یعنی رجاسات عظیمی که خاندان اسرائیل در اینجا می کنند تا از مقدس خود دور بشوم؟ اما باز رجاسات عظیمتر خواهی دید.»6eJو او مرا گفت: «ای پسر انسان چشمان خود را بسوی راه شمال برافراز!» و چون چشمان خود را بسوی راه شمال برافراشتم، اینک بطرف شمالی دروازه مذبح این تمثال غیرت در مدخل ظاهر شد.  Jو اینک جلال خدای اسرائیل مانند آن رؤیایی که در هامون دیده بودم ظاهر شد. Jو شبیه دستی دراز کرده، موی پیشانی مرا بگرفت و روح، مرا در میان زمین و آسمان برداشت و مرا در رؤیاهای خدا به اورشلیم نزد دهنه دروازه صحن اندرونی که بطرف شمال متوجه است برد که در آنجا نشیمن تمثال غیرت غیرت انگیز می باشد. {Jو دیدم که اینک شبیهی مثل صورت آتش بود یعنی از نمایش کمر او تا پایین آتش و از کمر او تا بالا مثل منظر درخشندگی مانند صورت برنج لامع ظاهر شد.  Jو در سال ششم در روز پنجم از ماه ششم، چون من در خانه خود نشسته بودم و مشایخ یهودا پیش من نشسته بودند، آنگاه دست خداوند یهوه در آنجا بر من فرود آمد. r]Jپادشاه ماتم می گیرد و رئیس به حیرت ملبس می شود و دستهای اهل زمین می لرزد. و موافق راههای ایشان با ایشان عمل خواهم نمود و بر وفق استحقاق ایشان ایشان را داوری خواهم نمود. پس خواهند دانست که من یهوه هستم؟»jMJمصیبت بر مصیبت می آید و آوازه بر آوازه مسموع می شود. رؤیا از نبی می طلبند، اما شریعت از کاهنان و مشورت از مشایخ نابود شده است. s~_Jهلاکت می آید و سلامتی را خواهند طلبید، اما یافت نخواهد شد. }%Jو اشرار امتها را خواهم آورد و در خانه های ایشان تصرف خواهند نمود و تکبر زورآوران را زایل خواهم ساخت و آنها مکانهای مقدس ایشان را بی عصمت خواهند نمود. | Jزنجیر را بساز، زیرا که زمین از جرمهای خونریزی پر است و شهر از ظلم مملو. f{EJو روی خود را از ایشان خواهم برگردانید و مکان مستور مرا بی عصمت خواهند نمود و ظالمان داخل آن شده، آن را بی عصمت خواهند ساخت. 0zYJو آن را به دست غریبان به تاراج و به شریران جهان به غارت خواهم داد و آن را بی عصمت خواهند ساخت. &yEJ«و او زیبایی زینت خود را در کبریایی قرار داده بود، اما ایشان بتهای مکروهات و رجاسات خویش را در آن ساختند. بنابراین آن را برای ایشان مثل چیز نجس خواهم گردانید. x!Jنقره خود را در کوچه ها می ریزند و طلای ایشان مثل چیز نجس می باشد. نقره و طلای ایشان در روز غضب خداوند ایشان را نتواند رهانید. جانهای خود را سیر نمی کنند و بطنهای خویش را پر نمی سازند زیرا گناه ایشان سنگ مصادم آنها شده است. 2w]Jو پلاس در بر می کنند و وحشت ایشان را می پوشاند و بر همه چهره ها خجلت و بر جمیع سرها گری می باشد. pvYJهمه دستها سست شده و جمیع زانوها مثل آب بی تاب گردیده است. ]u3Jو رستگاران ایشان فرار می کنند و مثل فاخته های درهها بر کوهها می باشند. و هر کدام از ایشان به سبب گناه خود ناله می کنند. at;Jشمشیر در بیرون است و وبا و قحط در اندرون. آنکه در صحرا است به شمشیر می میرد و آنکه در شهر است قحط و وبا او را هلاک می سازد. ]s3Jکرنا را نواخته و همه چیز را مهیا ساخته اند، اما کسی به جنگ نمی رود. زیرا که غضب من بر تمامی جمعیت ایشان قرار گرفته است. rwJ زیرا که فروشندگان اگر چه در میان زندگان زنده مانند، به آنچه فروخته باشند نخواهند برگشت، چونکه غضب بر تمامی جمعیت ایشان قرار گرفته است. ایشان نخواهند برگشت و هیچکس به گناه خویش زندگی خود را تقویت نخواهد داد. _q7J وقت می آید و آنروز نزدیک است. پس مشتری شادی نکند و فروشنده ماتم نگیرد، زیرا که خشم بر تمامی جمعیت ایشان قرار گرفته است. [p/J ظلم عصای شرارت گشته است. از ایشان و از جمعیت ایشان و از ازدحام ایشان چیزی باقی نیست و در میان ایشان حشمتی نمانده است. o%J اینک آنروز هان می آید! اجل تو بیرون آمده و عصا شکوفه آورده و تکبر، گل کرده است. 'nGJ و چشم من شفقت نخواهد کرد و رحمت نخواهم فرمود، بلکه مکافات راههایت را به تو خواهم رسانید و رجاسات تو در میانت خواهد بود و خواهید دانست که زننده تو من یهوه هستم. m#Jاﻵن عنقریب غضب خود را بر تو خواهم ریخت و خشم خویش را بر تو به اتمام رسانیده، تو را موافق راههایت داوری خواهم نمود و جمیع رجاساتت را بر تو خواهم نهاد. ^l5Jای ساکن زمین اجل تو بر تو می آید. وقت معین می آید و آن روز نزدیک است. روز هنگامه خواهد شد و نه روز آواز شادمانی بر کوهها. k}Jانتهایی می آید، انتهایی می آید و به ضد تو بیدار شده است. هان می آید. gjGJخداوند یهوه چنین می گوید: «بلا هان بلای واحد می آید! iJو چشم من برتو شفقت نخواهد کرد و رحمت نخواهم فرمود بلکه راههای تو را بر تو خواهم نهاد و رجاسات تو در میانت خواهد بود. پس خواهی دانست که من یهوه هستم.»rh]Jاﻵن انتها بر تو رسیده است و من خشم خود را بر تو وارد آورده ام و بر وفق راههایت ترا داوری نموده، تمامی رجاساتت را بر تو خواهم نهاد. MgJ«و تو ای پسر انسان (بگو): خداوند یهوه به زمین اسرائیل چنین می گوید: انتهایی بر چهار گوشه زمین انتها رسیده است. Ff Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: eJ-dJ و دست خود را بر ایشان دراز کرده، زمین را در تمام مسکنهای ایشان خرابتر و ویرانتر از بیابان دبله خواهم ساخت. پس خواهند دانست که من یهوه هستم.»@cyJ و خواهید دانست که من یهوه هستم، هنگامی که کشتگان ایشان در میان بتهای ایشان به اطراف مذبحهای ایشان، بر هر تل بلند و بر قله های تمام کوهها و زیر هر درخت سبز و زیر هر بلوط کشن، در جایی که هدایای خوشبو برای همه بتهای خود می گذرانیدند یافت خواهند شد. Bb}J آنکه دور باشد به وبا خواهد مرد و آنکه نزدیک است به شمشیر خواهد افتاد و آنکه باقی مانده و در محاصره باشد از گرسنگی خواهد مرد و من حدت خشم خود را بر ایشان به اتمام خواهم رسانید. a5J خداوند یهوه چنین می گوید: «به دست خود بزن و پای خود را بر زمین بکوب و بگو: وای بر تمامی رجاسات شریر خاندان اسرائیل زیرا که به شمشیر و قحط و وبا خواهد افتاد. `5J و خواهند دانست که من یهوه هستم و عبث نگفتم که این بلا را بر ایشان وارد خواهم آورد.» _yJو نجات یافتگان شما در میان امتها در جایی که ایشان را به اسیری برده اند مرا یاد خواهند داشت. چونکه دل زناکار ایشان را که از من دور شده است خواهم شکست و چشمان ایشان را که در عقب بتهای ایشان زنا کرده است - پس خویشتن را به سبب اعمال زشتی که در همه رجاسات خود نموده اند مکروه خواهند داشت. I^ Jاما بقیتی نگاه خواهم داشت. و چون در میان کشورها پراکنده شوید، بقیه السیف شما در میان امتها ساکن خواهند شد. ] Jو چون کشتگان شما در میان شما بیفتند، آنگاه خواهی دانست که من یهوه هستم. B\}Jو در جمیع مساکن شما شهرها خراب و مکانهای بلند ویران خواهد شد تا آنکه مذبحهای شما خراب و ویران شود و بتهای شما شکسته و نابود گردد و تمثالهای شمسی شما منهدم و اعمال شمامحو شود. y[kJو مذبحهای شما منهدم و تمثالهای شمسی شما شکسته خواهد شد و کشتگان شما را پیش بتهای شما خواهم انداخت. و لاشهای بنی اسرائیل را پیش بتهای ایشان خواهم گذاشت و استخوانهای شما را گرداگرد مذبحهای شما خواهم پاشید. LZJو بگو: ای کوههای اسرائیل کلام خداوند یهوه را بشنوید! خداوند یهوه به کوهها و تلها و وادیها و درهها چنین می فرماید: اینک من شمشیری بر شما می آورم و مکانهای بلند شما را خراب خواهم کرد. Y J«ای پسر انسان نظر خود را بر کوههای اسرائیل بدوز و درباره آنها نبوت کن. FX Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 7WgJو قحط و حیوانات درنده در میان تو خواهم فرستاد تا تو را بی اولاد گردانند و وبا و خون از میان تو عبور خواهد کرد و شمشیری بر تو وارد خواهم آورد. من که یهوه هستم این را گفتم.»KVJو چون تیرهای بد قحطی را که برای هلاکت می باشد و من آنها را به جهت خرابی شما می فرستم در میان شما انداخته باشم، آنگاه قحط را بر شما سخت تر خواهم گردانید و عصای نان شما را خواهم شکست. ;UoJو چون بر تو به خشم و غضب و سرزنشهای سخت داوری کرده باشم، آنگاه این موجد عار و مذمت و عبرت و دهشت برای امتهایی که به اطراف تو می باشند خواهد بود. من که یهوه هستم این را گفتم. DTJو تو را در نظر همه رهگذریان در میان امتهایی که به اطراف تو می باشند، به خرابی و رسوایی تسلیم خواهم نمود. |SqJ پس چون غضب من به اتمام رسیده باشد و حدت خشم خویش را بر ایشان ریخته باشم، آنگاه پشیمان خواهم شد. و چون حدت خشم خویش را بر ایشان به اتمام رسانیده باشم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه این را در غیرت خویش گفته ام. LRJ یک ثلث تو در میانت از وبا خواهند مرد و از گرسنگی تلف خواهند شد. و یک ثلث به اطرافت به شمشیر خواهند افتاد و ثلث دیگر را بسوی هر باد پراکنده ساخته، شمشیر را در عقب ایشان خواهم فرستاد. jQMJ لهذا خداوند یهوه می گوید: «به حیات خودم قسم چونکه تو مقدس مرا بتمامی رجاسات و جمیع مکروهات خویش نجس ساختی ، من نیز البته تو را منقطع خواهم ساخت و چشم من شفقت نخواهد نمود و من نیز رحمت نخواهم فرمود. P5J بنابراین پدران در میان تو پسران را خواهند خورد و پسران پدران خویش را خواهند خورد و بر تو داوریها نموده، تمامی بقیت تو را بسوی هر باد پراکنده خواهم ساخت.» :OmJ و با تو به سبب جمیع رجاساتت کارها خواهم کرد که قبل از این نکرده باشم و مثل آنها هم دیگر نخواهم کرد. =NsJلهذا خداوند یهوه چنین می گوید: من اینک من به ضد تو هستم و در میان تو به نظر امتها داوریها خواهم نمود. MJبنابراین خداوند یهوه چنین می گوید: «چونکه شما زیاده از امتهایی که گرداگرد شما می باشند غوغا نمودید و به فرایض من سلوک نکرده، احکام مرا بعمل نیاوردید، بلکه موافق احکام امتهایی که گرداگرد شما می باشند نیز عمل ننمودید، 2L]Jو او از احکام من بدتر از امتها و از فرایض من بدتر از کشورهایی که گرداگرد او می باشد، عصیان ورزیده است زیرا که اهل او احکام مرا ترک کرده، به فرایض من سلوک ننموده اند.» .KUJخداوند یهوه چنین می گوید: «من این اورشلیم را در میان امتها قرار دادم و کشورها را بهر طرف آن. |JqJو باز قدری از آنها را بگیر و آنها را در میان آتش انداخته ، آنها را به آتش بسوزان و آتشی برای تمام خاندان اسرائیل از آن بیرون خواهد آمد.» bI=Jو اندکی از آن را گرفته ، آنها را در دامن خود ببند. [H/Jو چون روزهای محاصره را به اتمام رسانیده باشی ، یک ثلث را در میان شهر به آتش بسوزان و یک ثلث را گرفته ، اطراف آن را با تیغ بزن و ثلث دیگر را به بادها بپاش و من در عقب آنها شمشیری خواهم فرستاد. G %J«و تو ای پسر انسان برای خود تیغی تیز بگیر و آن را مثل استره حجام به جهت خود بکار برده، آن را بر سر و ریش خود بگذران و ترازویی گرفته ، مویها را تقسیم کن. JF Jزیرا که محتاج نان و آب خواهند شد و به حیرت بر یکدیگر نظر خواهند انداخت و به سبب گناهان خود گداخته خواهند شد.E{Jو مرا گفت: «ای پسر انسان اینک من عصای نان را در اورشلیم خواهم شکست و نان را به وزن و عسرت خواهند خورد و آب را به پیمایش و حیرت خواهند نوشید. /J پس گندم و جو و باقلا و عدس و ارزن و جلبان برای خود گرفته ، آنها را در یک ظرف بریز و خوراکی از آنها برای خود بپز و تمامی روزهایی که به پهلوی خود می خوابی ، یعنی سیصد و نود روز آن را خواهی خورد. O=Jو اینک بندها بر تو می نهم و تا روزهای محاصره ات را به اتمام نرسانیده باشی از پهلو به پهلوی دیگرت نخواهی غلطید. <Jو بازوی خود را برهنه کرده، روی به محاصره اورشلیم بدار و به ضد آن نبوت کن. ;3Jو چون اینها را به انجام رسانیده باشی ، باز به پهلوی راست خود بخواب و چهل روز متحمل گناه خاندان یهودا خواهی شد. هر روزی را به جهت سالی برای تو قرار داده ام. ]:3Jو من سالهای گناه ایشان را مطابق شماره روزها یعنی سیصد و نود روز بر تو نهاده ام. پس متحمل گناه خاندان اسرائیل خواهی شد. w9gJپس تو بر پهلوی چپ خود بخواب و گناه خاندان اسرائیل را بر آن بگذار. موافق شماره روزهایی که بر آن بخوابی ، گناه ایشان را متحمل خواهی شد. :8mJو تابه آهنین برای خود گرفته ، آن را در میان خود و شهر، دیواری آهنین بگذار و روی خود را بر آن بدار و محاصره خواهد شد و تو آن را محاصره کن تا آیتی به جهت خاندان اسرائیل بشود. a7;Jو آن را محاصره کن و در برابرش برجها ساخته ، سنگری در مقابلش برپا نما و به اطرافش اردو زده، منجنیقها به هر سوی آن برپا کن. '6 IJ«و تو نیز ای پسر انسان آجری بگیر و آن را پیش روی خود بگذار و شهر اورشلیم را بر آن نقش نما. x5iJاما وقتی که من با تو تکلم نمایم، آنگاه دهان تو را خواهم گشود و به ایشان خواهی گفت: خداوند یهوه چنین می فرماید. آنگاه آنکه شنوا باشد بشنود و آنکه ابا نماید ابا کند. زیرا که ایشان خاندان فتنه انگیز می باشند.»V4%Jو من زبان تو را به کامت خواهم چسبانید تا گنگ شده، برای ایشان ناصح نباشی. زیرا که ایشان خاندان فتنه انگیز می باشند. F3Jو اما تو ای پسر انسان اینک بندها بر تو خواهند نهاد و تو را به آنها خواهند بست اما در میان ایشان بیرون مرو. @2yJو روح داخل من شده، مرا بر پایهایم برپا داشت و او مرا خطاب کرده، گفت: «برو و خویشتن را در خانه خود ببند. t1aJپس برخاسته ، به هامون بیرون رفتم و اینک جلال خداوند مثل جلالی که نزد نهر خابور دیده بودم، در آنجا برپا شد و من به روی خود درافتادم. I0 Jو دست خداوند در آنجا بر من نهاده شد و او مرا گفت: «برخیز و به هامون بیرون شو که در آنجا با تو سخن خواهم گفت.» /Jو اگر تو مرد عادل را تهدید کنی که آن مرد عادل گناه نکند و او خطا نورزد البته زنده خواهد ماند، چونکه تهدید پذیرفته است و تو جان خود را نجات داده ای.» .1Jو اگر مرد عادل از عدالت خود برگردد و گناه ورزد و من سنگی مصادم پیش وی بنهم تا بمیرد، چونکه تو او را تهدید ننمودی، او در گناه خود خواهد مرد و عدالتی که بعمل آورده بود به یاد آورده نخواهد شد. لیکن خون او را از دست تو خواهم طلبید. |-qJلیکن اگر تو مرد شریر را تهدید کنی و او از شرارت خود و طریق بد خویش بازگشت نکند، او در گناه خود خواهد مرد، اما تو جان خود را نجات داده ای. ,Jو حینی که من به مرد شریر گفته باشم که البته خواهی مرد، اگر تو او را تهدید نکنی و سخن نگویی تا آن شریر را از طریق زشت او تهدید نموده، او را زنده سازی، آنگاه آن شریر در گناهش خواهد مرد، اما خون او را از دست تو خواهم طلبید. U+#J«ای پسر انسان تو را برای خاندان اسرائیل دیده بان ساختم، پس کلام را از دهان من بشنو و ایشان را از جانب من تهدید کن. *{Jو بعد از انقضای هفت روز واقع شد که کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: ~)uJپس به تل ابیب نزد اسیرانی که نزد نهر خابور ساکن بودند، رسیدم و در مکانی که ایشان نشسته بودند، در آنجا به میان ایشان هفت روز متحیر نشستم. +(OJآنگاه روح مرا برداشت و برد و با تلخی در حرارت روح خود رفتم و دست خداوند بر من سنگین می بود. _'7J و صدای بالهای آن حیوانات را که به همدیگر برمی خوردند و صدای چرخها را که پیش روی آنها بود و صدای گلبانگ عظیمی را (شنیدم). 7&gJ آنگاه روح، مرا برداشت و از عقب خود صدای گلبانگ عظیمی شنیدم که «جلال یهوه از مقام او متبارک باد.» %J و بیا و نزد اسیرانی که از پسران قوم تو می باشند رفته ، ایشان را خطاب کن و خواه بشنوند و خواه نشنوند. به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید.» 9$kJ و مرا گفت: «ای پسر انسان تمام کلام مرا که به تو می گویم در دل خود جا بده و به گوشهای خود استماع نما. #J بلکه پیشانی تو را مثل الماس از سنگ خارا سخت تر گردانیدم. پس از ایشان مترس و از رویهای ایشان هراسان مباش، زیرا که خاندان فتنه انگیز می باشند.»H" Jهان من روی تو را در مقابل روی ایشان سخت خواهم ساخت و پیشانی تو را در مقابل پیشانی ایشان سخت خواهم گردانید. u!cJاما خاندان اسرائیل نمی خواهند تو را بشنوند زیرا که نمی خواهند مرا بشنوند. چونکه تمامی خاندان اسرائیل سخت پیشانی و قسیالقلب هستند. r ]Jنه نزد قومهای بسیار غامض زبان و ثقیل لسان که سخنان ایشان را نتوانی فهمید. یقینا اگر تو را نزد آنها می فرستادم به تو گوش می گرفتند. !Jزیرا که نزد امت غامض زبان و ثقیل لسان فرستاده نشدی، بلکه نزد خاندان اسرائیل. !;Jو مرا گفت: «ای پسر انسان بیا و نزد خاندان اسرائیل رفته ، کلام مرا برای ایشان بیان کن. Jو مرا گفت: «ای پسر انسان شکم خود را بخوران و احشای خویش را از این طوماری که من به تو می دهم پر کن.» پس آن را خوردم و در دهانم مثل عسل شیرین بود. ~~}<|{zHyxxvvuttgsJr^qpMonmlkjjishgg_feecbbq`_y^9]\[ZYY>XUWWV%TSS[R;PPgONMLCKJHI]HGG?EDDCBA@m@"?5>=<<$;:9876"543[2)0/.-,B*)'(&%%j%$"B!y gkTr'   0 M A (^ %Jو تو را مثل نباتات صحرا بسیار افزودم تا نمو کرده، بزرگ شدی و به زیبایی کامل رسیدی. پستانهایت برخاسته و مویهایت بلند شد، لیکن برهنه و عریان بودی. $ Jو من از نزد تو گذر نمودم و تو را در خونت غلطان دیدم. پس تو را گفتم: ای که به خونت آلوده هستی زنده شو! بلی گفتم: ای که به خونت آلوده هستی ، زنده شو! #+Jچشمی بر تو شفقت ننمود و بر تو مرحمت نفرمود تا یکی از این کارها را برای تو بعمل آورد. بلکه در روز ولادتت جان تو را خوار شمرده، تو را بر روی صحرا انداختند. q"[Jو اما ولادت تو. در روزی که متولد شدی، نافت را نبریدند و تو را به آب غسل ندادند و طاهر نساختند و نمک نمالیدند و به قنداقه نپیچیدند. F!Jو بگو خداوند یهوه به اورشلیم چنین می فرماید: اصل و ولادت تو از زمین کنعان است. پدرت اموری و مادرت حتی بود. \ 1J«ای پسر انسان اورشلیم را از رجاساتش آگاه ساز! F Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: #Jو خداوند یهوه می گوید: «به سبب خیانتی که ورزیده اند زمین را ویران خواهم ساخت.»+OJو نظر خود را بر ایشان خواهم دوخت. از یک آتش بیرون می آیند و آتشی دیگر ایشان را خواهد سوزانید. پس چون نظر خود را بر ایشان دوخته باشم، خواهید دانست که من یهوه هستم.» !Jبنابراین خداوند یهوه چنین می گوید: «مثل درخت مو که آن را از میان درختان جنگل برای هیزم و آتش تسلیم کرده ام، همچنان سکنه اورشلیم را تسلیم خواهم نمود. Jاینک چون تمام بود برای هیچ کار مصرف نداشت. چند مرتبه زیاده وقتی که آتش آن را سوزانیده و نیم سوخته باشد، دیگر برای هیچ کاری مصرف نخواهد داشت.» ^5Jهان آن را برای هیزم در آتش می اندازند و آتش هر دو طرفش را می سوزاند و میانش نیم سوخته می شود. پس آیا برای کاری مفید است؟ -SJآیا چوب از آن برای کردن هیچ کاری گرفته می شود؟ یا میخی از آن برای آویختن هیچ ظرفی می گیرند؟ (IJ«ای پسر انسان درخت مو در میان سایر درختان چیست و شاخه مو در میان درختان جنگل چه می باشد؟ F Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: Jو چون رفتار و اعمال ایشان را ببینید شما را تسلی خواهند داد و خداوند یهوه می گوید: شما خواهید دانست که هر آنچه به آن کردم بی سبب بجا نیاوردم.»9kJلیکن اینک بقیتی از پسران و دخترانی که بیرون آورده می شوند در آن واگذاشته خواهد شد. هان ایشان را نزد شما بیرون خواهند آورد و رفتار و اعمال ایشان را خواهید دید و از بلایی که بر اورشلیم وارد آورده و هر آنچه بر آن رسانیده باشم، تسلی خواهید یافت. +OJپس خداوند یهوه چنین می گوید: چه قدر زیاده حینی که چهار عذاب سخت خود یعنی شمشیر و قحط و حیوان درنده و وبا را بر اورشلیم بفرستم تا انسان و بهایم را از آن منقطع سازم. KJاگر چه نوح و دانیال و ایوب در میانش باشند خداوند یهوه می گوید: به حیات خودم قسم که نه پسری و نه دختری را رهایی خواهند داد بلکه ایشان (فقط) جانهای خود را به عدالت خویش خواهند رهانید. 7gJیا اگر وبا در آن زمین بفرستم و خشم خود را بر آن با خون بریزم و انسان و بهایم را از آن منقطع بسازم، 'Jاگر چه این سه مرد در میانش باشند، خداوند یهوه می گوید: به حیات خودم قسم که پسران و دختران را رهایی نخواهند داد بلکه ایشان به تنهایی رهایی خواهند یافت. EJیا اگر شمشیری به آن زمین آورم و بگویم: ای شمشیر از این زمین بگذر. و اگر انسان و بهایم را از آن منقطع سازم، EJاگر چه این سه مرد در میانش باشند، خداوند یهوه می گوید: به حیات خودم قسم که ایشان پسران و دختران را رهایی نخواهند داد. ایشان به تنهایی رهایی خواهند یافت ولی زمین ویران خواهد شد. hIJو اگر حیوانات درنده به آن زمین بیاورم که آن را از اهل آن خالی سازند و چنان ویران شود که از ترس آن حیوانات کسی از آن گذر نکند، v eJاگر چه این سه مرد یعنی نوح و دانیال و ایوب در آن باشند، خداوند یهوه می گوید که ایشان (فقط) جانهای خود را به عدالت خویش خواهند رهانید. . UJ «ای پسر انسان، اگر زمینی خیانت کرده، به من خطا ورزد و اگر من دست خود را بر آن دراز کرده، عصای نانش را بشکنم و قحطی در آن فرستاده، انسان و بهایم را از آن منقطع سازم، G J و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 2 ]J تا خاندان اسرائیل دیگر از پیروی من گمراه نشوند و باز به تمامی تقصیرهای خویش نجس نگردند. بلکه خداوند یهوه می گوید: ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود.» & EJ و ایشان بار گناهان خود را متحمل خواهند شد و گناه مسالت کننده مثل گناه آن نبی خواهد بود. J و اگر نبی فریب خورده، سخنی گوید، من که یهوه هستم آن نبی را فریب داده ام و دست خود را بر او دراز کرده، او را از میان قوم خود اسرائیل منقطع خواهم ساخت. &EJو من نظر خود را بر آن شخص دوخته ، او را مورد دهشت خواهم ساخت تا علامتی و ضرب المثلی بشود و او را از میان قوم خود منقطع خواهم ساخت و خواهید دانست که من یهوه هستم. LJزیرا هر کس چه از خاندان اسرائیل و چه از غریبانی که در اسرائیل ساکن باشند که از پیروی من مرتد شده، بتهای خویش را در دلش جای دهد و سنگ مصادم گناه خود را پیش رویش نهاده، نزد نبی آید تا به واسطه او از من مسالت نماید، من که یهوه هستم خود او را جواب خواهم داد. Jبنابراین به خاندان اسرائیل بگو خداوند یهوه چنین می فرماید: توبه کنید و از بتهای خود بازگشت نمایید و رویهای خویش را از همه رجاسات خود برگردانید. DJتا خاندان اسرائیل را در افکار خودشان گرفتار سازم چونکه جمیع ایشان به سبب بتهای خویش از من مرتد شده اند. H Jلهذا ایشان را خطاب کن و به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید: هرکسی از خاندان اسرائیل که بتهای خویش را در دل خود جای دهد و سنگ مصادم گناه خویش را پیش روی خود بنهد و نزد نبی بیاید، من که یهوه هستم آن را که می آید موافق کثرت بتهایش اجابت خواهم نمود، J«ای پسر انسان، این اشخاص بتهای خویش را در دلهای خود جای دادند و سنگ مصادم گناه خویش را پیش روی خود نهادند. پس آیا ایشان از من مسالت نمایند؟ OJآنگاه کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: r _Jو کسانی چند از مشایخ اسرائیل نزد من آمده، پیش رویم نشستند. }J لهذا بار دیگر رؤیای باطل نخواهید دید و غیبگویی نخواهید نمود. و چون قوم خود را از دست شما رهایی دهم، آنگاه خواهید دانست که من یهوه می باشم.»#~?J چونکه شما به دروغ خود، دل مرد عادل را که من محزون نساختم، محزون ساخته اید و دستهای مرد شریر را تقویت داده اید تا از رفتار قبیح خود بازگشت ننماید و زنده نشود. }J و مندیلهای شما را خواهم درید و قوم خود را از دست شما خواهم رهانید و دیگر در دست شما نخواهند بود تا ایشان را صید کنید پس خواهید دانست که من یهوه هستم. | J لهذا خداوند یهوه چنین می گوید: اینک من به ضد بالشهای شما هستم که به واسطه آنها جانها را مثل مرغان صید می کنید. و آنها را از بازوهای شما خواهم درید و کسانی را که جانهای ایشان را مثل مرغان صید می کنید، رهایی خواهم داد. {J و مرا در میان قوم من برای مشت جویی و لقمه نانی بی حرمت می کنید چونکه به قوم من که به دروغ شما گوش می گیرند دروغ گفته ، جانهایی را که مستوجب موت نیستند می کشید و جانهایی را که مستحق حیات نمی باشند زنده نگاه می دارید. zJ و بگو خداوند یهوه چنین می فرماید: وای بر آنانی که بالشها برای مفصل هر بازویی می دوزند و مندیلها برای سر هر قامتی می سازند تا جانها را صید کنند! آیا جانهای قوم مرا صید خواهید کرد و جانهای خود را زنده نگاه خواهید داشت؟ CyJ و تو ای پسر انسان نظر خود را بر دختران قوم خویش که از افکار خود نبوت می نمایند بدار و بر ایشان نبوت نما، txaJ یعنی انبیای اسرائیل که درباره اورشلیم نبوت می نمایند و برایش رؤیای سلامتی را می بینند با آنکه خداوند یهوه می گوید که سلامتی نیست. Bw}J پس چون خشم خود را بر دیوار و بر آنانی که آن را به گل ملاط اندود کردند به اتمام رسانیده باشم، آنگاه به شما خواهم گفت: دیوار نیست شده و آنانی که آن را اندود کردند نابود گشته اند. Iv J و آن دیوار را که شما به گل ملاط اندود کردید منهدم نموده، به زمین یکسان خواهم ساخت و پی آن منکشف خواهد شد. و چون آن بیفتد شما در میانش هلاک خواهید شد و خواهید دانست که من یهوه هستم. -uSJ لهذا خداوند یهوه چنین می گوید: «من آن را به باد شدید در غضب خود خواهم شکافت و باران سیال در خشم من خواهد بارید و تگرگهای سخت برای فانی ساختن آن در غیظ من خواهد آمد. &tEJ و هان چون دیوار بیفتد، آیا شما را نخواهند گفت: کجا است آن اندودی که به آن اندود گردید؟» sJ پس به آنانی که گل ملاط را مالیدند بگو که آن خواهد افتاد. باران سیال خواهد بارید و شما ای تگرگهای سخت خواهید آمد و باد شدید آن را خواهد شکافت. rJ و از این جهت که قوم مرا گمراه کرده، گفتند که سلامتی است در حینی که سلامتی نبود و یکی از ایشان دیوار را بنا نمود و سایرین آن را به گل ملاط مالیدند. 7qgJ پس دست من بر انبیایی که رؤیای باطل دیدند و غیبگویی کاذب کردند، دراز خواهد شد و ایشان در مجلس قوم من داخل نخواهند شد و در دفتر خاندان اسرائیل ثبت نخواهند گردید و به زمین اسرائیل وارد نخواهند گشت و شما خواهید دانست که من خداوند یهوه می باشم. sp_J بنابراین خداوند یهوه چنین می فرماید: «چونکه سخن باطل گفتید و رؤیای کاذب دیدید، اینک خداوند یهوه می فرماید من به ضد شما خواهم بود. Ho J آیا رؤیای باطل ندیدید و غیبگویی کاذب را ذکر نکردید چونکه گفتید خداوند می فرماید با آنکه من تکلم ننمودم؟» (nIJ رؤیای باطل و غیبگویی کاذب می بینند و می گویند: خداوند می فرماید، با آنکه خداوند ایشان را نفرستاده است و مردمان را امیدوار می سازند به اینکه کلام ثابت خواهد شد. Ym+J شما به رخنه ها برنیامدید و دیوار را برای خاندان اسرائیل تعمیر نکردید تا ایشان در روز خداوند به جنگ بتوانند ایستاد. rl]J «ای اسرائیل انبیای تو مانند روباهان در خرابه ها بوده اند. %kCJ خداوند یهوه چنین می گوید: وای بر انبیاء احمق که تابع روح خویش می باشند و هیچ ندیده اند. tjaJ «ای پسر انسان به ضد انبیای اسرائیل که نبوت می نمایند، نبوت نما. و به آنانی که از افکار خود نبوت می کنند، بگو کلام خداوند را بشنوید! Fi J و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: h7J بنابراین به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید که هیچ کلام من بعد از این تاخیر نخواهد افتاد. و خداوند یهوه می فرماید: کلامی که من می گویم واقع خواهد شد.»hgIJ «ای پسر انسان! هان خاندان اسرائیل می گویند رؤیایی که او می بیند، به جهت ایام طویل است و او برای زمانهای بعیده نبوت می نماید. GfJ و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: zemJ زیرا من که یهوه هستم سخن خواهم گفت و سخنی که من می گویم، واقع خواهد شد و بار دیگر تاخیر نخواهد افتاد. زیرا خداوند یهوه می گوید: ای خاندان فتنه انگیز در ایام شما سخنی خواهم گفت و آن را به انجام خواهم رسانید.» &dEJ زیرا که هیچ رؤیای باطل و غیبگویی تملق آمیز در میان خاندان اسرائیل بار دیگر نخواهد بود. :cmJ لهذا به ایشان بگو، خداوند یهوه چنین می گوید: این مثل را باطل خواهم ساخت و آن را بار دیگر در اسرائیل نخواهند آورد. بلکه به ایشان بگو: ایام، نزدیک است و انجام هر رؤیا، قریب. LbJ «ای پسر انسان این مثل شما چیست که در زمین اسرائیل می زنید و می گویید: ایام طویل می شود و هر رؤیا باطل می گردد. GaJ و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: #`?J و شهرهای مسکون ایشان خراب شده، زمین ویران خواهد شد. پس خواهید دانست که من یهوه هستم.» _9J و به اهل زمین بگو خداوند یهوه درباره سکنه اورشلیم و اهل زمین اسرائیل چنین می فرماید: که نان خود را با اضطراب خواهند خورد و آب خود را با حیرت خواهند نوشید. زیرا که زمین آنها به سبب ظلم جمیع ساکنانش از هر چه در آن است تهی خواهد شد. ^J «ای پسر انسان! نان خود را با ارتعاش بخور و آب خویش را با لرزه و اضطراب بنوش. G]J و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 9\kJ لیکن عدد قلیلی از میان ایشان از شمشیر و قحط و وبا باقی خواهم گذاشت تا همه رجاسات خود را در میان امتهایی که به آنها می روند، بیان نمایند. پس خواهند دانست که من یهوه هستم.» f[EJ و چون ایشان را در میان امتها پراکنده ساخته و ایشان را در میان کشورها متفرق نموده باشم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم. PZJ و جمیع مجاوران و معاونانش و تمامی لشکر او را بسوی هر باد پراکنده ساخته ، شمشیری در عقب ایشان برهنه خواهم ساخت. !Y;J و من دام خود را بر او خواهم گسترانید و در کمند من گرفتار خواهد شد. و او را به بابل به زمین کلدانیان خواهم برد و اگرچه در آنجا خواهد مرد، ولی آن را نخواهد دید. bX=J و رئیسی که در میان ایشان است (اسباب خود را) در تاریکی بر دوش نهاده، بیرون خواهد رفت. و شکافی در دیوار خواهند کرد تا از آن بیرون ببرند. و او روی خود را خواهد پوشانید تا زمین را به چشمان خود نبیند. _W7J بگو: من علامت برای شما هستم. به نهجی که من عمل نمودم، همچنان به ایشان کرده خواهد شد و جلای وطن شده، به اسیری خواهند رفت. VJ پس به ایشان بگو خداوند یهوه چنین می گوید: این وحی اشاره به رئیسی است که در اورشلیم می باشد و به تمامی خاندان اسرائیل که ایشان در میان آنها می باشند >UuJ «ای پسر انسان، آیا خاندان اسرائیل یعنی این خاندان فتنه انگیز به تو نگفتند: این چه کار است که می کنی؟ XT)J و بامدادان کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: sS_J پس به نهجی که مامور شدم، عمل نمودم و اسباب خود را مثل اسباب جلای وطن در وقت روز بیرون آوردم. و شبانگاه شکافی برای خود به دست خویش در دیوار کردم و آن را در تاریکی بیرون برده، به حضور ایشان بر دوش برداشتم. R/J و در حضور ایشان آن را بر دوش خود بگذار و در تاریکی بیرون ببر و روی خود را بپوشان تا زمین را نبینی. زیرا که تو را علامتی برای خاندان اسرائیل قرار داده ام.» yQkJ و شکافی برای خود در دیوار به حضور ایشان کرده، از آن بیرون ببر. qP[J و اسباب خود را مثل اسباب جلای وطن در وقت روز به نظر ایشان بیرون آور. و شامگاهان مثل کسانی که برای جلای وطن بیرون می روند بیرون شو. ROJ اما تو ای پسر انسان اسباب جلای وطن را برای خود مهیا ساز. و در نظر ایشان در وقت روز کوچ کن و از مکان خود به مکان دیگر به حضور ایشان نقل کن، شاید بفهمند، اگرچه خاندان فتنه انگیز می باشند. WN'J «ای پسر انسان تو در میان خاندان فتنه انگیز ساکن می باشی که ایشان را چشمها به جهت دیدن هست اما نمی بینند و ایشان را گوشها به جهت شنیدن هست اما نمی شنوند، چونکه خاندان فتنه انگیز می باشند. FM J و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: LJ و تمامی کلام خداوند را که به من نشان داده بود، برای اسیران بیان کردم.dKAJ و روح مرا برداشت و در عالم رؤیا مرا به روح خدا به زمین کلدانیان نزد اسیران برد و آن رؤیایی که دیده بودم از نظر من مرتفع شد. J7J و جلال خداوند از بالای میان شهر صعود نموده، بر کوهی که بطرف شرقی شهر است قرار گرفت. ^I5J آنگاه کروبیان بالهای خود را برافراشتند و چرخها به پهلوی ایشان بود و جلال خدای اسرائیل از طرف بالا بر ایشان قرار گرفت. tHaJ اما آنانی که دل ایشان از عقب مکروهات و رجاسات ایشان می رود، پس خداوند یهوه می گوید: من رفتار ایشان را بر سر ایشان وارد خواهم آورد.» dGAJ تا در فرایض من سلوک نمایند و احکام مرا نگاه داشته ، آنها را بجا آورند. و ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود. rF]J و ایشان را یکدل خواهم داد و در اندرون ایشان روح تازه خواهم نهاد و دل سنگی را از جسد ایشان دور کرده، دل گوشتی به ایشان خواهم بخشید. E%J و به آنجا داخل شده، تمامی مکروهات و جمیع رجاسات آن را از میانش دور خواهند کرد. ;DoJ پس بگو خداوند یهوه چنین می فرماید: شما را از میان امتها جمع خواهم کرد و شما را از کشورهایی که در آنها پراکنده شده اید، فراهم خواهم آورد و زمین اسرائیل را به شما خواهم داد. nCUJ بنابراین بگو: خداوند یهوه چنین می گوید: اگر چه ایشان را در میان امتها دور کنم و ایشان را در میان کشورها پراکنده سازم، اما من برای ایشان در آن کشورهایی که به آنها رفته باشند اندک زمانی مقدس خواهم بود. ByJ «ای پسر انسان برادران تو یعنی برادرانت که از اهل خاندان تو می باشند و تمامی خاندان اسرائیل جمیعا کسانی می باشند که سکنه اورشلیم به ایشان می گویند: شما از خداوند دور شوید و این زمین به ما به ملکیت داده شده است. GAJ و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: =@sJ و واقع شد که چون نبوت کردم، فلطیا ابن بنایا مرد. پس به روی خود در افتاده، به آواز بلند فریاد نمودم و گفتم: «آه ای خداوند یهوه آیا تو بقیه اسرائیل را تماما هلاک خواهی ساخت؟» ?+J و خواهید دانست که من آن یهوه هستم که در فرایض من سلوک ننمودید و احکام مرا بجا نیاوردید، بلکه بر حسب احکام امتهایی که به اطراف شما می باشند عمل نمودید.» J> J این شهر برای شما دیگ نخواهد بود و شما در آن گوشت نخواهید بود، بلکه در حدود اسرائیل بر شما داوری خواهم نمود. 5=cJ به شمشیر خواهید افتاد و در حدود اسرائیل بر شما داوری خواهم نمود و خواهید دانست که من یهوه هستم. 5<cJ و شما را از میان شهر بیرون برده، شما را به دست غریبان تسلیم خواهم نمود و بر شما داوری خواهم کرد. ;J شما از شمشیر می ترسید، اما خداوند یهوه می گوید شمشیر را بر شما خواهم آورد. u:cJ لهذا خداوند یهوه چنین می گوید: کشتگان شما که در میانش گذاشته اید، گوشت می باشند و شهر دیگ است. لیکن شما را از میانش بیرون خواهم برد. 9{J بسیاری را در این شهر کشته اید و کوچه هایش را از کشتگان پر کرده اید. 81J آنگاه روح خداوند بر من نازل شده، مرا فرمود: «بگو که خداوند چنین می فرماید: ای خاندان اسرائیل شما به اینطور سخن می گویید و اما من خیالات دل شما را می دانم. f7EJ بنابراین برای ایشان نبوت کن. ای پسر انسان نبوت کن.» -6SJ و می گویند وقت نزدیک نیست که خانه ها را بنا نماییم، بلکه این شهر دیگ است و ما گوشت می باشیم. M5J و او مرا گفت: «ای پسر انسان اینها آن کسانی می باشند که تدابیر فاسد می کنند و در این شهر مشورتهای قبیح می دهند. X4 +J و روح مرا برداشته ، به دروازه شرقی خانه خداوند که بسوی مشرق متوجه است آورد. و اینک نزد دهنه دروازه بیست و پنج مرد بودند و در میان ایشان یازنیا ابن عزور و فلطیا ابن بنایا رؤسای قوم را دیدم. 3J و اما شبیه رویهای ایشان چنین بود. همان رویها بود که نزد نهر خابور دیده بودم. هم نمایش ایشان و هم خود ایشان (چنان بودند) و هر یک به راه مستقیم می رفت.23J هر یک را چهار روی و هر یک را چهار بال بود و زیر بالهای ایشان شبیه دستهای انسان بود. 31_J این همان حیوان است که زیر خدای اسرائیل نزد نهر خابور دیده بودم، پس فهمیدم که اینان کروبیانند. {0oJ و چون کروبیان بیرون رفتند، بالهای خود را برافراشته ، به نظر من از زمین صعود نمودند. و چرخها پیش روی ایشان بود و نزد دهنه دروازه شرقی خانه خداوند ایستادند. و جلال خدای اسرائیل از طرف بالا بر ایشان قرار گرفت. /J و جلال خداوند از بالای آستانه خانه بیرون آمد و بر زبر کروبیان قرار گرفت. g.GJ چون ایشان می ایستادند آنها می ایستاد و چون ایشان صعود می نمودند، آنها با ایشان صعود می نمود، زیرا که روح حیوان در آنها بود. -)J و چون کروبیان می رفتند، چرخها به پهلوی ایشان می رفت و چون کروبیان بالهای خود را برافراشته ، از زمین صعود می کردند، چرخها نیز از پهلوی ایشان برنمی گشت. ,J پس کروبیان صعود کردند. این همان حیوان است که نزد نهر خابور دیده بودم. 3+_J و هر یک را چهار رو بود. روی اول روی کروبی بود و روی دوم روی انسان و سوم روی شیر و چهارم روی عقاب. d*AJ و به سمع من به آن چرخها ندا در دادند که «ای چرخها!» J) J و تمامی بدن و پشتها و دستها و بالهای ایشان و چرخها یعنی چرخهایی که آن چهار داشتند از هر طرف پر از چشمها بود. 3(_J و چون آنها می رفت بر چهار جانب خود می رفت و حینی که می رفت به هیچ سو میل نمی کرد، بلکه به جایی که سر به آن متوجه می شد از عقب آن می رفت. و چون می رفت به هیچ سو میل نمی کرد. '+J و اما نمایش ایشان چنین بود. آن چهار را یک شباهت بود که گویا چرخ در میان چرخ باشد. &#J و نگریستم و اینک چهار چرخ به پهلوی کروبیان یعنی یک چرخ به پهلوی یک کروبی و چرخ دیگر به پهلوی کروبی دیگر ظاهر شد. و نمایش چرخها مثل صورت سنگ زبرجد بود. s%_J و در کروبیان شبیه صورت دست انسان زیر بالهای ایشان ظاهر شد. 8$iJ و یکی از کروبیان دست خود را از میان کروبیان به آتشی که در میان کروبیان بود دراز کرده، آن را برداشت و به دست آن مردی که به کتان، ملبس بود نهاد و او آن را گرفته ، بیرون رفت. y#kJ و چون آن مرد را که ملبس به کتان بود امر فرموده، گفت که «آتش را از میان چرخها از میان کروبیان بردار.» آنگاه داخل شده، نزد چرخها ایستاد. 4"aJ و صدای بالهای کروبیان تا به صحن بیرونی ، مثل آواز خدای قادر مطلق حینی که تکلم می کند، مسموع شد. F!J  و جلال خداوند از روی کروبیان به آستانه خانه برآمد و خانه از ابر پر شد و صحن از فروغ جلال خداوند مملو گشت. ( IJ و چون آن مرد داخل شد، کروبیان بطرف راست خانه ایستاده بودند و ابر، صحن اندرونی را پر کرد. GJ و آن مرد را که به کتان ملبس بود خطاب کرده گفت: «در میان چرخها در زیر کروبیان برو و دستهای خود را از اخگرهای آتشی که در میان کروبیان است پر کن و بر شهر بپاش.» و او در نظر من داخل شد. ~~ }&||zzy1xKwxvuttRs{rr`q^pojnn&mWldkjiihafedscba`K_^x]y\w[ZYXWRVnUTT.SRQPOO(NMMHLNKJIHGFgEeECC\BAW@? > =;:98m7655,4:32110/u.-,++*8)'&%$p#"! e}aFH]n!U > _"j/MJ و نیز سبتهای خود را به ایشان عطا فرمودم تا علامتی در میان من و ایشان بشود و بدانند که من یهوه هستم که ایشان را تقدیس می نمایم. Z.-J و فرایض خویش را به ایشان دادم و احکام خود را که هر که به آنها عمل نماید به آنها زنده خواهد ماند، به ایشان تعلیم دادم. n-UJ پس ایشان را از زمین مصر بیرون آورده، به بیابان رسانیدم. 8,iJ لیکن محض خاطر اسم خود عمل نمودم تا آن در نظر امتهایی که ایشان در میان آنها بودند و در نظر آنها خود را به بیرون آوردن ایشان از زمین مصر، به ایشان شناسانیدم، بی حرمت نشود. (+IJاما ایشان از من عاصی شده، نخواستند که به من گوش گیرند. و هر کس از ایشان رجاسات چشمان خود را دور نکرد و بتهای مصر را ترک ننمود. آنگاه گفتم که خشم خود را بر ایشان خواهم ریخت و غضب خویش را در میان زمین مصر بر ایشان به اتمام خواهم رسانید. e*CJو به ایشان گفتم: هر کس از شما رجاسات چشمان خود را دور کند و خویشتن را به بتهای مصر نجس نسازد، زیرا که من یهوه خدای شما هستم. C)Jدر همان روز دست خود را برای ایشان برافراشتم که ایشان را از زمین مصر به زمینی که برای ایشان بازدید کرده بودم بیرون آورم. زمینی که به شیر و شهد جاری است و فخر همه زمینها می باشد. (5Jو به ایشان بگو، خداوند یهوه چنین می فرماید: در روزی که اسرائیل را برگزیدم و دست خود را برای ذریت خاندان یعقوب برافراشتم و خود را به ایشان در زمین مصر معروف ساختم و دست خود را برای ایشان برافراشته ، گفتم: من یهوه خدای شما هستم، M'Jای پسر انسان آیا بر ایشان حکم خواهی کرد؟ آیا بر ایشان حکم خواهی کرد؟ پس رجاسات پدران ایشان را بدیشان بفهمان. J& J«ای پسر انسان مشایخ اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید: آیا شما برای طلبیدن من آمدید؟ خداوند یهوه می گوید: به حیات خودم قسم که از شما طلبیده نخواهم شد. O%Jآنگاه کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: :$ oJو در روز دهم ماه پنجم از سال هفتم بعضی از مشایخ اسرائیل به جهت طلبیدن خداوند آمدند و پیش من نشستند. # Jو آتش از عصاهای شاخه هایش بیرون آمده، میوه اش را سوزانید. به نوعی که یک شاخه قوی برای عصای سلاطین نمانده است. این مرثیه است و مرثیه خواهد بود.»["/J و اﻵن در بیابان در زمین خشک و تشنه مغروس است. i!KJ اما به غضب کنده و به زمین انداخته شد. و باد شرقی میوه اش را خشک ساخت و شاخه های قویاش شکسته و خشک گردیده، آتش آنها را سوزانید. j MJ و شاخه های قوی برای عصاهای سلاطین داشت. و قد آن در میان شاخه های پر برگ به حدی بلند شد که از کثرت اغصانش ارتفاعش نمایان گردید. 8iJ «مادر تو مثل درخت مو مانند خودت نزد آبها غرس شده، به سبب آبهای بسیار میوه آورد و شاخه بسیار داشت. wgJ و او را در غلها کشیده، در قفس گذاشتند و نزد پادشاه بابل بردند و او را در قلعه ای نهادند تا آواز او دیگر بر کوههای اسرائیل مسموع نشود. >uJو امتها از کشورها از هر طرف بر او هجوم آورده، دام خود را بر او گسترانیدند که به حفره ایشان گرفتار شد. =sJو قصرهای ایشان را ویران و شهرهای ایشان را خراب نمود و زمین و هرچه در آن بود از آواز غرش او تهی گردید. (IJو او در میان شیران گردش کرده، شیر ژیان گردید و به دریدن شکار آموخته شده، مردمان را خورد. J Jو چون مادرش دید که بعد از انتظار کشیدن امیدش بریده شد، پس از بچه هایش دیگری را گرفته ، او را شیری ژیان ساخت. ,QJو چون امتها خبر او را شنیدند، در حفره ایشان گرفتار گردید و او را در غلها به زمین مصر بردند. 4aJو یکی از بچه های خود را تربیت نمود که شیر ژیان گردید و به دریدن شکار آموخته شد و مردمان را خورد. @yJو بگو: مادر تو چه بود. او در میان شیران شیر ماده می خوابید و بچه های خود را در میان شیران ژیان می پرورد. \ 3J«پس تو این مرثیه را برای سروران اسرائیل بخوان 6eJ زیرا خداوند یهوه می گوید: من از مرگ آنکس که می میرد مسرور نمی باشم. پس بازگشت نموده، زنده مانید.»'Jتمامی تقصیرهای خویش را که مرتکب آنها شده اید از خود دور اندازید و دل تازه و روح تازه ای برای خود ایجاد کنید. زیرا که ای خاندان اسرائیل برای چه بمیرید؟ EJبنابراین خداوند یهوه می گوید: «ای خاندان اسرائیل من بر هریک از شما موافق رفتارش داوری خواهم نمود. پس توبه کنید و از همه تقصیرهای خود بازگشت نمایید تا گناه موجب هلاکت شما نشود. Jلیکن شما ای خاندان اسرائیل می گویید که طریق خداوند موزون نیست. ای خاندان اسرائیل آیا طریق من غیر موزون است و آیا طریق شما غیر موزون نیست؟» 7gJچونکه تعقل نموده، از تمامی تقصیرهایی که کرده بود بازگشت کرد البته زنده خواهد ماند و نخواهد مرد. U#Jو چون مرد شریر را از شرارتی که کرده است بازگشت نماید و انصاف و عدالت را بجا آورد، جان خود را زنده نگاه خواهد داشت. /WJچونکه مرد عادل از عدالتش برگردد و ظلم کند در آن خواهد مرد. به سبب ظلمی که کرده است خواهد مرد. zmJ«اما شما می گویید که طریق خداوند موزون نیست. پس حال ای خاندان اسرائیل بشنوید: آیا طریق من غیر موزون است و آیا طریق شما غیر موزون نیست؟ $ AJو اگر مرد عادل از عدالتش برگردد و ظلم نموده، موافق همه رجاساتی که شریران می کنند عمل نماید آیا او زنده خواهد ماند؟ نی بلکه تمامی عدالت او که کرده است به یاد آورده نخواهد شد و در خیانتی که نموده و در گناهی که ورزیده است خواهد مرد. \ 1Jخداوند یهوه می فرماید: «آیا من از مردن مرد شریر مسرور می باشم؟ نی بلکه از اینکه از رفتار خود بازگشت نموده، زنده ماند. I  Jتمامی تقصیرهایی که کرده باشد به ضد او به یاد آورده نخواهد شد بلکه در عدالتی که کرده باشد زنده خواهد ماند.»  J«و اگر مرد شریر از همه گناهانی که ورزیده باشد بازگشت نماید و جمیع فرایض مرا نگاه داشته ، انصاف و عدالت را بجا آورد او البته زنده مانده نخواهد مرد. * MJهر که گناه کند او خواهد مرد. پسر متحمل گناه پدرش نخواهد بود و پدر متحمل گناه پسرش نخواهد بود. عدالت مرد عادل بر خودش خواهد بود و شرارت مرد شریر بر خودش خواهد بود. DJ«لیکن شما می گویید چرا چنین است؟ آیا پسر متحمل گناه پدرش نمی باشد؟ اگر پسر انصاف و عدالت را بجا آورده، تمامی فرایض مرا نگاه دارد و به آنها عمل نماید، او البته زنده خواهد ماند. Jو اما پدرش چونکه با برادران خود به شدت ظلم نموده، مال ایشان را غصب نمود و اعمال شنیع را در میان قوم خود بعمل آورد او البته به سبب گناهانش خواهد مرد. 7Jو دست خود را از فقیران برداشته ، سود و ربح نگیرد و احکام مرا بجا آورده، به فرایض من سلوک نماید، او به سبب گناه پدرش نخواهد مرد، بلکه البته زنده خواهد ماند. V%Jو بر کسی ظلم نکند و گرو نگیرد و مال احدی را به غصب نبرد بلکه نان خود را به گرسنگان دهد و برهنگان را به جامه پوشاند، A{Jو بر کوهها نخورد و چشمان خود را بسوی بتهای خاندان اسرائیل برنیفرازد و زن همسایه خویش را بی عصمت نکند، 9kJ«و اگر پسری تولید نماید که تمامی گناهان را که پدرش بجا می آورد دیده، بترسد و مثل آنها عمل ننماید، 1J و نقد را به سود داده، ربح گیرد، آیا او زنده خواهد ماند؟ البته او زنده نخواهد ماند و به سبب همه رجاساتی که بجا آورده است خواهد مرد و خونش بر سرش خواهد بود. ykJ و بر فقیران و مسکینان ظلم نموده، مال مردم را به غصب ببرد و گرو را پس ندهد، بلکه چشمان خود را بسوی بتها برافراشته ، مرتکب رجاسات بشود، :mJ و هیچکدام از آن اعمال نیکو را بعمل نیاورد بلکه بر کوهها نیز بخورد و زن همسایه خود را بی عصمت سازد، -J «اما اگر او پسری ستم پیشه و خونریز تولید نماید که یکی از این کارها را بعمل آورد، z~mJ و به فرایض من سلوک نموده و احکام مرا نگاه داشته ، به راستی عمل نماید، خداوند یهوه می فرماید که آن شخص عادل است و البته زنده خواهد ماند.H} Jو نقد را به سود ندهد و ربح نگیرد، بلکه دست خود را از ستم برداشته، انصاف حقیقی را در میان مردمان اجرا دارد، {|oJو بر کسی ظلم نکند و گرو قرضدار را به او رد نماید و مال کسی را به غصب نبرد، بلکه نان خود را به گرسنگان بدهد و برهنگان را به جامه بپوشاند، o{WJو بر کوهها نخورد و چشمان خود را بسوی بتهای خاندان اسرائیل برنیفرازد و زن همسایه خود را بی عصمت نکند و به زن حایض نزدیکی ننماید، bz=Jو اگر کسی عادل باشد و انصاف و عدالت را بعمل آورد، mySJاینک همه جانها از آن منند چنانکه جان پدر است، همچنین جان پسر نیز، هردو آنها از آن من می باشند. هر کسی که گناه ورزد او خواهد مرد. 'xGJخداوند یهوه می گوید: «به حیات خودم قسم که بعد از این این مثل را در اسرائیل نخواهید آورد. gwGJ«شما چه کار دارید که این مثل را درباره زمین اسرائیل می زنید و می گویید: پدران انگور ترش خوردند و دندانهای پسران کند گردید.» Fv Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: Zu-Jو تمامی در ختان صحرا خواهند دانست که من یهوه درخت بلند را پست می کنم و درخت پست را بلند می سازم و درخت سبز را خشک و درخت خشک را بارور می سازم. من که یهوه هستم این را گفته ام و بجا خواهم آورد.»Jt Jآن را بر کوه بلند اسرائیل خواهم کاشت و آن شاخه ها رویانیده، میوه خواهد آورد. و سرو آزاد قشنگ خواهد شد که هر قسم مرغان بالدار زیر آن ساکن شده، در سایه شاخه هایش آشیانه خواهند گرفت. sJخداوند یهوه چنین می فرماید: «من سر بلند سرو آزاد را گرفته ، آن را خواهم کاشت و از سر اغصانش شاخه تازه کنده، آن را بر کوه بلند و رفیع غرس خواهم نمود. r'Jو تمامی فراریانش با جمیع افواجش از شمشیر خواهند افتاد و بقیه ایشان بسوی هر باد پراکنده خواهند شد و خواهید دانست که من که یهوه می باشم این را گفته ام.» q3Jو دام خود را بر او خواهم گسترانید و او در کمند من گرفتار خواهد شد و او را به بابل آورده، در آنجا بر وی درباره خیانتی که به من ورزیده است محاکمه خواهم نمود. pJبنابراین خداوند یهوه چنین می گوید: «به حیات خودم قسم که سوگند مرا که او خوار شمرده و عهد مرا که شکسته است البته آنها را بر سر او وارد خواهم آورد. doAJچونکه قسم را خوار شمرده، عهد را شکست و بعد از آنکه دست خود را داده بود، همه این کارها را بعمل آورد، پس رهایی نخواهی یافت.» nJو چون سنگرها بر پا سازند و برجها بنا نمایند تا جانهای بسیاری را منقطع سازند، آنگاه فرعون با لشکر عظیم و گروه کثیر او را در جنگ اعانت نخواهد کرد. 8miJخداوند یهوه می گوید: «به حیات خودم قسم که البته در مکان آن پادشاه که او را به پادشاهی نصب کرد و او قسم وی را خوار شمرده، عهد او را شکست یعنی نزد وی در میان بابل خواهد مرد. jlMJو لیکن او از وی عاصی شده، ایلچیان خود را به مصر فرستاد تا اسبان و خلق بسیاری به او بدهند. آیا کسی که این کارها را کرده باشد، کامیاب شود یا رهایی یابد؟ و یا کسی که عهد را شکسته است خلاصی خواهد یافت؟» kJتا آنکه مملکت پست شده، سربلند نکند اما عهد او را نگاه داشته ، استوار بماند. jJ و از ذریه ملوک گرفته ، با او عهد بست و او را قسم داد و زورآوران زمین را برد. %iCJ «به این خاندان متمرد بگو که آیا معنی این چیزها را نمی دانید؟ بگو که اینک پادشاه بابل به اورشلیم آمده، پادشاه و سرورانش را گرفت و ایشان را نزد خود به بابل برد. GhJ و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: }gsJ اینک غرس شده است اما کامیاب نخواهد شد. بلکه چون باد شرقی بر آن بوزد، بالکل خشک خواهد شد و در بوستانی که در آن رویید پژمرده خواهد گردید.» fJ بگو که خداوند یهوه چنین می فرماید: پس آیا کامیاب خواهد شد؟ آیا او ریشه هایش را نخواهد کند و میوه اش را نخواهد چید تا خشک شود؟ تمامی برگهای تازه اش خشک خواهد شد و بدون قوت عظیم و خلق بسیاری از ریشه ها کنده خواهد شد. %eCJدر زمین نیکو نزد آبهای بسیار کاشته شد تا شاخه ها رویانیده، میوه بیاورد و مو قشنگ گردد. MdJو عقاب بزرگ دیگری با بالهای سترگ و پرهای بسیار آمد و اینک این مو ریشه های خود را بسوی او برگردانید و شاخه های خویش را از کرته های بستان خود بطرف او بیرون کرد تا او وی را سیراب نماید. }csJو آن نمو کرده، مو وسیع کوتاه قد گردید که شاخه هایش بسوی او مایل شد و ریشه هایش در زیر وی می بود. پس موی شده شاخه ها رویانید و نهالها آورد. GbJو از تخم آن زمین گرفته ، آن را در زمین باروری نهاد و نزد آبهای بسیار گذاشته ، آن را مثل درخت بید، غرس نمود. aJو سر شاخه هایش را کنده، آن را به زمین تجارت آورده، در شهر سوداگران گذاشت. u`cJو بگو خداوند یهوه چنین می فرماید: عقاب بزرگ که بالهای سترگ و نیهای دراز پر از پرهای رنگارنگ دارد به لبنان آمد و سر سرو آزاد را گرفت. z_mJ«ای پسر انسان، معمایی بیاور و مثلی درباره خاندان اسرائیل بزن. F^ Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: ]J?تا آنکه به یاد آورده، خجل شوی. و خداوند یهوه می فرماید که چون من همه کارهای تو را آمرزیده باشم، بار دیگر به سبب رسوایی خویش دهان خود را نخواهی گشود.»\J>و من عهد خود را با تو استوار خواهم ساخت و خواهی دانست که من یهوه هستم. .[UJ=و هنگامی که خواهران بزرگ و کوچک خود را پذیرفته باشی ، آنگاه راههای خود را به یاد آورده، خجل خواهی شد. و من ایشان را به جای دختران به تو خواهم داد، لیکن نه از عهد تو. FZJ<لیکن من عهد خود را که در ایام جوانی ات با تو بستم به یاد خواهم آورد و عهد جاودانی با تو استوار خواهم داشت. _Y7J;زیرا خداوند یهوه چنین می گوید: به نهجی که تو عمل نمودی من با تو عمل خواهم نمود، زیرا که قسم را خوار شمرده، عهد را شکستی. }XsJ:پس خداوند می فرماید که «تو قباحت و رجاسات خود را متحمل خواهی شد. WJ9قبل از آنکه شرارت تو مکشوف بشود. مثل آن زمانی که دختران ارام مذمت می کردند و جمیع مجاورانش یعنی دختران فلسطینیان که تو را از هر طرف خوار می شمردند.» gVGJ8اما خواهر تو سدوم در روز تکبر تو به زبانت آورده نشد. -USJ7و خواهرانت یعنی سدوم و دخترانش به حالت نخستین خود خواهند برگشت. و سامره و دخترانش به حالت نخستین خود خواهند برگشت. و تو و دخترانت به حالت نخستین خود خواهید برگشت. T5J6تا خجالت خود را متحمل شده، از هر چه کرده ای شرمنده شوی چونکه ایشان را تسلی داده ای. _S7J5و من اسیری ایشان یعنی اسیری سدوم و دخترانش و اسیری سامره و دخترانش و اسیری اسیران تو را در میان ایشان خواهم برگردانید. R#J4پس تو نیز که بر خواهران خود حکم دادی خجالت خود را متحمل بشو. زیرا به گناهانت که در آنها بیشتر از ایشان رجاسات نمودی ایشان از تو عادلتر گردیدند. لهذا تو نیز خجل شو و رسوایی خود را متحمل باش چونکه خواهران خود را مبری' ساختی. QJ3و سامره نصف گناهانت را مرتکب نشد، بلکه تو رجاسات خود را از آنها زیاده نمودی و خواهران خود را به تمامی رجاسات خویش که بعمل آوردی مبری' ساختی. 2P]J2و مغرور شده، در حضور من مرتکب رجاسات گردیدند. لهذا چنانکه صلاح دیدم ایشان را از میان برداشتم. xOiJ1اینک گناه خواهرت سدوم این بود که تکبر و فراوانی نان و سعادتمندی رفاهیت برای او و دخترانش بود و فقیران و مسکینان را دستگیری ننمودند، HN J0پس خداوند یهوه می گوید: «به حیات خودم قسم که خواهر تو سدوم و دخترانش موافق اعمال تو و دخترانت عمل ننمودند. }MsJ/اما تو در طریقهای ایشان سلوک نکردی و مثل رجاسات ایشان عمل ننمودی. بلکه گویا این سهل بود که تو در همه رفتار خود از ایشان زیاده فاسد شدی.» zLmJ.و خواهر بزرگ تو سامره است که با دختران خود بطرف چپ تو ساکن می باشد. و خواهر کوچک تو سدوم است که با دختران خود بطرف راست تو ساکن می باشد. !K;J-تو دختر مادر خود هستی که از شوهر و پسران خود نفرت می داشت. و خواهر خواهران خود هستی که از شوهران و پسران خویش نفرت می دارند. مادر شما حتی بود و پدر شما اموری. (JIJ,«اینک هر که مثل می آورد این مثل را بر تو آورده، خواهد گفت که مثل مادر، مثل دخترش می باشد. IJ+چونکه ایام جوانی خود را به یاد نیاورده، مرا به همه این کارها رنجانیدی، از این جهت خداوند یهوه می گوید که اینک نیز رفتار تو را بر سرت وارد خواهم آورد و علاوه بر تمامی رجاساتت دیگر این عمل قبیح را مرتکب نخواهی شد. IH J*و حدت خشم خود را بر تو فرو خواهم نشانید و غیرت من از تو خواهد برگشت و آرام گرفته ، بار دیگر غضب نخواهم نمود. G J)و خانه های تو را به آتش سوزانیده، در نظر زنان بسیار بر تو عقوبت خواهند رسانید. پس من تو را از زنا کاری بازخواهم داشت و بار دیگر اجرت نخواهی داد. =FsJ(و گروهی بر تو آورده، تو را به سنگها سنگسار خواهند کرد و به شمشیرهای خود تو را پاره پاره خواهند نمود. \E1J'و تو را به دست ایشان تسلیم نموده، خراباتهای تو را خراب و عمارات بلند تو را منهدم خواهند ساخت. و لباست را از تو خواهند کند و زیورهای قشنگ تو را خواهند گرفت و تو را عریان و برهنه خواهند گذاشت. KDJ&و بر تو فتوای زنانی را که زنا می کنند و خونریز می باشند، خواهم داد. و خون غضب و غیرت را بر تو وارد خواهم آورد. 8CiJ%لهذا هان من جمیع عاشقانت را که به ایشان ملتذ بودی و همه آنانی را که دوست داشتی ، با همه کسانی که از ایشان نفرت داشتی جمع خواهم نمود. و ایشان را از هر طرف نزد تو فراهم آورده، برهنگی تو را به ایشان مکشوف خواهم ساخت، تا تمامی عریانیت را ببینند. B+J$خداوند یهوه چنین می گوید: چونکه نقد تو ریخته شد و عریانی تو از زناکاریات با عاشقانت و با همه بتهای رجاساتت و از خون پسرانت که به آنها دادی مکشوف گردید، SAJ#«بنابراین ای زانیه! کلام خداوند را بشنو! "@=J"و عادت تو در زناکاری ات برعکس سایر زنان است. چونکه کسی به جهت زناکاری از عقب تو نمی آید و تو اجرت می دهی و کسی به تو اجرت نمی دهد. پس عادت تو بر عکس دیگران است. }?sJ!به جمیع فاحشه ها اجرت می دهند. اما تو به تمامی عاشقانت اجرت می دهی و ایشان را اجیر می سازی که از هر طرف به جهت زناکاریهایت نزد تو بیایند. a>;J ای زن زانیه که غریبان را به جای شوهر خود می گیری! n=UJکه بسر هر راه خرابات خود را بنا نمودی و در هر کوچه عمارات بلند خود را ساختی و مثل فاحشه های دیگر نبودی چونکه اجرت را خوار شمردی. J< Jخداوند یهوه می گوید: «دل تو چه قدر ضعیف است که تمامی این اعمال را که کار زن زانیه سلیطه می باشد، بعمل آوردی. !;;Jو زناکاریهای خود را از زمین کنعان تا زمین کلدانیان زیاد نمودی و از این هم سیر نشدی.» :+Jو چونکه سیر نشدی، با بنی آشور نیز زنا نمودی و با ایشان نیز زنا نموده، سیر نگشتی. 91Jلهذا اینک من دست خود را بر تو دراز کرده، وظیفه تو را قطع نمودم و تو را به آرزوی دشمنانت یعنی دختران فلسطینیان که از رفتار قبیح تو خجل بودند، تسلیم نمودم. N8Jو با همسایگان خود پسران مصر که بزرگ گوشت می باشند، زنا نمودی و زناکاری خود را افزوده، خشم مرا به هیجان آوردی. }7sJبسر هر راه عمارتهای بلند خود را بنا نموده، زیبایی خود را مکروه ساختی و برای هر راهگذری پایهای خویش را گشوده، زناکاریهای خود را افزودی. 6Jخراباتها برای خود بنا نمودی و عمارات بلند در هر کوچه برای خود ساختی. 5Jو خداوند یهوه می گوید: «وای بر تو! وای بر تو! زیرا بعد از تمامی شرارت خود، R4Jو در تمامی رجاسات و زنای خود، ایام جوانی خود را حینی که عریان و برهنه بودی و در خون خود می غلطیدی بیاد نیاوردی.» 3+Jکه پسران مرا نیز کشتی و ایشان را تسلیم نمودی که برای آنها از آتش گذرانیده شوند؟ Q2Jو پسران و دخترانت را که برای من زاییده بودی گرفته ، ایشان را به جهت خوراک آنها ذبح نمودی. آیا زنا کاری تو کم بود 1Jو نان مرا که به تو داده بودم و آرد میده و روغن و عسل را که رزق تو ساخته بودم، پیش آنها برای هدیه خوشبویی نهادی و چنین شد. قول خداوند یهوه این است. 03Jو لباس قلابدوزی خود را گرفته ، به آنها پوشانیدی و روغن و بخور مرا پیش آنها گذاشتی. N/Jو زیورهای زینت خود را از طلا و نقره، من که به تو داده بودم، گرفته ، تمثالهای مردان را ساخته با آنها زنا نمودی. a.;Jو از لباسهای خود گرفتی و مکانهای بلند رنگارنگ برای خود ساخته ، بر آنها زنا نمودی که مثل این کارها واقع نشده و نخواهد شد. Q-J«اما بر زیبایی خود توکل نمودی و به سبب آوازه خویش زناکار گردیدی و زنای خویش را بر هر رهگذری ریختی و از آن او شد. i,KJو آوازه تو به سبب زیباییت در میان امتها شایع شد. زیرا خداوند یهوه می گوید که آن زیبایی از جمال من که بر تو نهاده بودم کامل شد. +#J پس با طلا و نقره آرایش یافتی و لباست از کتان نازک و ابریشم قلابدوزی بود و آرد میده و عسل و روغن خوردی و بی نهایت جمیل شده، به درجه ملوکانه ممتاز گشتی. *{J و حلقه ای در بینی و گوشواره ها در گوشهایت و تاج جمالی بر سرت نهادم. )J و تو را به زیورها زینت داده، دستبندها بر دستت و گردنبندی بر گردنت نهادم. ^(5J و تو را به لباس قلابدوزی ملبس ساختم و نعلین پوست خز به پایت کردم و تو را به کتان نازک آراسته و به ابریشم پیراسته ساختم. 'J و تو را به آب غسل داده، تو را از خونت طاهر ساختم و تو را به روغن تدهین کردم. ^&5J«و چون از تو گذر کردم برتو نگریستم و اینک زمان تو زمان محبت بود. پس دامن خود را بر تو پهن کرده، عریانی تو را مستور ساختم و خداوند یهوه می گوید که با تو قسم خوردم و با تو عهد بستم و از آن من شدی. ~*}c|.{@zyxx/v6uEtYsZrqpn}mlkiihgnff6dcMa`L_6]\\T[YY^XXwWVUUTqRR|QPONMLKKJSJHHCGPFE&CC BA?>=<<;:987706K544L3Q2C1p0//K/.(-U,+n*k* )h(G&&$#""!!b }O05/n/ _ OeS7J$و خداوند مرا گفت: «ای پسر انسان! آیا براهوله و اهولیبه داوری خواهی نمود؟ بلکه ایشان را از رجاسات ایشان آگاه ساز. {6oJ#بنابراین خداوند یهوه چنین می فرماید: چونکه مرا فراموش کردی و مرا پشت سر خود انداختی ، لهذا تو نیز متحمل قباحت و زناکاری خود خواهی شد.» 5J"و آن را خواهی نوشید و تا ته خواهی آشامید و خورده های آن را خواهی خایید و پستانهای خود را خواهی کند، زیرا خداوند یهوه می گوید که من این را گفته ام. 4J!و از مستی و حزن پر خواهی شد. از جام حیرت و خرابی یعنی از جام خواهرت سامره. e3CJ و خداوند یهوه چنین می فرماید: جام عمیق و بزرگ خواهر خود را خواهی نوشید و محل سخریه و استهزا خواهی شد که متحمل آن نتوانی شد. 2Jو چونکه به طریق خواهر خود سلوک نمودی، جام او را به دست تو خواهم داد. J1 Jو این کارها را به تو خواهم کرد، از این جهت که در عقب امتها زنا نموده، خویشتن را از بتهای ایشان نجس ساخته ای. 09Jو با تو از راه بغض رفتار نموده، تمامی حاصل تو را خواهند گرفت و تو را عریان و برهنه وا خواهم گذاشت. تا آنکه برهنگی زناکاری تو و قباحت و فاحشه گری تو ظاهر شود. ~/uJزیرا خداوند یهوه چنین می گوید: اینک تو را به دست آنانی که از ایشان نفرت داری و به دست آنانی که جانت از ایشان متنفر است، تسلیم خواهم نمود. .)Jپس قباحت تو و زناکاریات را که از زمین مصر آورده ای، از تو نابود خواهم ساخت. و چشمان خود را بسوی ایشان بر نخواهی افراشت و دیگر مصر را به یاد نخواهی آورد. p-YJو لباس تو را از تو کنده، زیورهای زیبایی تو را خواهند برد. j,MJو من غیرت خود را به ضد تو خواهم برانگیخت تا با تو به غضب عمل نمایند. و بینی و گوشهایت را خواهند برید و بقیه تو با شمشیر خواهند افتاد و پسران و دخترانت را خواهند گرفت و بقیه تو به آتش سوخته خواهند شد. \+1Jو با اسلحه و کالسکه ها و ارابه ها و گروه عظیمی بر تو خواهند آمد و با مجنها و سپرها و خودها تو را احاطه خواهند نمود. و من داوری تو را به ایشان خواهم سپرد تا تو را بر حسب احکام خود داوری نمایند. U*#Jیعنی پسران بابل و همه کلدانیان را از فقود و شوع و قوع. و همه پسران آشور را همراه ایشان که جمیع ایشان جوانان دلپسند و حاکمان و والیان و سرداران و نامداران هستند و تمامی ایشان اسب سوارند. %)CJ«بنابراین ای اهولیبه خداوند یهوه چنین می فرماید: اینک من عاشقانت را که جانت از ایشان متنفر شده است به ضد تو برانگیزانیده، ایشان را از هر طرف برتو خواهم آورد. 6(eJو قباحت جوانی خود را حینی که مصریان پستانهایت را به خاطر سینه های جوانی ات افشردند به یاد آوردی.<'qJو بر معشوقه های ایشان عشق ورزید که گوشت ایشان، مثل گوشت الاغان و نطفه ایشان چون نطفه اسبان می باشد. C&Jاما او ایام جوانی خود را که در آنها در زمین مصر زنا کرده بود به یاد آورده، باز زناکاری خود را زیاد نمود. d%AJو چون که زناکاری خود را آشکار کرد و عورت خود را منکشف ساخت، جان من از او متنفر گردید، چنانکه جانم از خواهرش متنفر شده بود. ${Jو پسران بابل نزد وی در بستر عشق بازی درآمده، او را از زناکاری خود نجس ساختند. پس چون خود را از ایشان نجس یافت، طبع وی از ایشان متنفر گردید. *#MJو چون چشم او بر آنها افتاد، عاشق ایشان گردید. و رسولان نزد ایشان به زمین کلدانیان فرستاد. *"MJکه کمرهای ایشان به کمربندها بسته و عمامه ای رنگارنگ بر سر ایشان پیچیده بود. و جمیع آنها مانند سرداران و به شبیه اهل بابل که مولد ایشان زمین کلدانیان است، بودند. w!gJپس زناکاری خود را زیاد نمود، زیرا صورتهای مردان که بر دیوارها نقش شده بود یعنی تصویرهای کلدانیان را که به شنجرف کشیده شده بود، دید. q [J و دیدم که او نیز نجس گردیده و طریق هردو ایشان یک بوده است. veJ و بر بنی آشور عاشق گردید که جمیع ایشان حاکمان و سرداران مجاور او بودند و ملبس به آسمانجونی و فارسان اسب سوار و جوانان دلپسند بودند. OJ «و چون خواهرش اهولیبه این را دید، در عشقبازی خویش از او زیادتر فاسد گردید و بیشتر از زناکاری خواهرش زنا نمود. taJ که ایشان عورت او را منکشف ساخته ، پسران و دخترانش را گرفتند. و او را به شمشیر کشتند که در میان زنان عبرت گردید و بر وی داوری نمودند. ,QJ لهذا من او را به دست عاشقانش یعنی به دست بنی آشور که او بر ایشان عشق می ورزید، تسلیم نمودم. $AJو فاحشگی خود را که در مصر می نمود، ترک نکرد. زیرا که ایشان در ایام جوانی اش با او همخواب می شدند و پستانهای بکارت او را افشرده، زناکاری خود را بر وی می ریختند. s_Jو به ایشان یعنی به جمیع برگزیدگان بنی آشور فاحشگی خود را بذل نمود و خود را از جمیع بتهای آنانی که بر ایشان عاشق می بود نجس می ساخت. DJکسانی که به آسمانجونی ملبس بودند؛ حاکمان و سرداران که همه ایشان جوانان دلپسند و فارسان اسب سوار بودند. 2]Jو اهوله از من رو تافته ، زنا نمود و بر محبان خود یعنی بر آشوریان که مجاور او بودند عاشق گردید؛ )KJو نامهای ایشان بزرگتر اهوله و خواهر او اهولیبه بود. و ایشان از آن من بوده، پسران و دختران زاییدند. و اما نامهای ایشان اهوله ، سامره می باشد و اهولیبه ، اورشلیم. `9Jو ایشان در مصر زنا کرده، در جوانی خود زناکار شدند. در آنجا سینه های ایشان را مالیدند و پستانهای بکارت ایشان را افشردند. RJ«ای پسر انسان، دو زن دختر یک مادر بودند. F Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: veJپس خداوند یهوه می گوید: خشم خود را بر ایشان ریخته ام و ایشان را به آتش غضب خویش هلاک ساخته ، طریق ایشان را بر سر ایشان وارد آورده ام.»veJو من در میان ایشان کسی را طلبیدم که دیوار را بنا نماید و برای زمین به حضور من در شکاف بایستد تا آن را خراب ننمایم، اما کسی را نیافتم. q[Jو قوم زمین به شدت ظلم نموده و مال یکدیگر را غصب کرده اند. و بر فقیران و مسکینان جفا نموده، غریبان را به بی انصافی مظلوم ساخته اند. #?Jو انبیایش ایشان را به گل ملاط اندود نموده، رؤیاهای باطل می بینند و برای ایشان تفال دروغ زده، می گویند که خداوند یهوه چنین گفته است با آنکه یهوه تکلم ننموده. 9Jسرورانش مانند گرگان درنده خون می ریزند و جانها را هلاک می نمایند تا سود ناحق ببرند. Jکاهنانش به شریعت من مخالفت ورزیده، موقوفات مرا حلال می سازند. و در میان مقدس و غیر مقدس تمیز نمی دهند و در میان نجس و طاهر فرق نمی گذارند. و چشمان خود را از سبتهای من می پوشانند و من در میان ایشان بی حرمت گردیده ام.  1Jفتنه انبیای آن در میانش می باشد. ایشان مثل شیر غران که شکار را می درد، جانها را می خورند. و گنجها و نفایس را می برند. و بیوه زنان را در میانش زیاد می سازند. 3 _J«ای پسر انسان او را بگو: تو زمینی هستی که طاهر نخواهی شد. و باران در روز غضب بر تو نخواهد بارید. G Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: ~ uJچنانکه نقره در میان کوره گداخته می شود، همچنان شما در میانش گداخته خواهید شد و خواهید دانست که من یهوه حدت خشم خویش را بر شما ریخته ام.»  Jو شما را جمع کرده، آتش غضب خود را بر شما خواهم دمید که در میانش گداخته شوید. LJچنانکه نقره و مس و آهن و سرب و روی را در میان کوره جمع کرده، آتش بر آنها می دمند تا گداخته شود، همچنان من شما را در غضب و حدت خشم خویش جمع کرده، در آن خواهم نهاد و شما را خواهم گداخت. NJبنابراین خداوند یهوه چنین می گوید: چونکه همگی شما درد شده اید، لهذا من شما را در میان اورشلیم جمع خواهم نمود. SJ«ای پسر انسان خاندان اسرائیل نزد من درد شده اند و جمیع ایشان مس و روی و آهن و سرب در میان کوره و درد نقره شده اند. GJو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: zmJو به نظر امتها بی عصمت خواهی شد و خواهی دانست که من یهوه هستم.» =sJو تو را در میان امتها پراکنده و در میان کشورها متفرق ساخته ، نجاسات تو را از میانت نابود خواهم ساخت. `9Jپس در ایامی که من به تو مکافات رسانم آیا دلت قوی و دستهایت محکم خواهد بود؟ من که یهوه هستم تکلم نمودم و بعمل خواهم آورد. NJ لهذا هان من به سبب حرص تو که مرتکب آن شده ای و به سبب خونی که در میان خودت ریخته ای، دستهای خود را به هم می زنم.  J و در میان تو به جهت ریختن خون رشوه خوردند و سود و ربح گرفتند. و تو مال همسایه خود را به زور غصب کردی و مرا فراموش نمودی. قول خداوند یهوه این است. veJ یکی در میان تو با زن همسایه خود عمل زشت نمود. و دیگری عروس خویش را به جور بی عصمت کرد. و دیگری خواهرش، یعنی دختر پدر خود را ذلیل ساخت. %~CJ و عورت پدران را در میان تو منکشف می ساختند. و زنان حایض را در میان تو بی عصمت می نمودند. `}9J و بعضی در میان تو به جهت ریختن خون، نمامی می نمودند و بر کوهها در میان تو غذا می خوردند و در میان تو مرتکب قباحت می شدند. l|QJو تو مقدسهای مرا خوار شمرده، سبتهای مرا بی عصمت نمودی. `{9Jپدر و مادر را در میان تو اهانت نمودند. و غریبان را در میان تو مظلوم ساختند و بر یتیمان و بیوه زنان در میان تو ستم نمودند. z#Jاینک سروران اسرائیل، هر کس به قدر قوت خویش مرتکب خونریزی در میان تو می بودند. 0yYJای پلید نام! و ای پر فتنه! آنانی که به تو نزدیک و آنانی که از تو دورند بر تو سخریه خواهند نمود. oxWJبه سبب خونی که ریخته ای مجرم شده ای و به سبب بتهایی که ساخته ای نجس گردیده ای. لهذا اجل خویش را نزدیک آورده، به انتهای سالهای خود رسیده ای. لهذا تو را نزد امتها عار و نزد جمیع کشورها مسخره گردانیده ام. wJو بگو خداوند یهوه چنین می فرماید: ای شهری که خون را در میان خودت می ریزی تا اجل تو برسد! ای که بتها را به ضد خود ساخته ، خویشتن را نجس نموده ای! GvJ«ای پسر انسان آیا داوری خواهی نمود؟ آیا بر شهر خونریز داوری خواهی نمود؟ پس آن را از همه رجاساتش آگاه ساز. Fu Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: ]t3J و تو برای آتش هیزم خواهی شد و خونت در آن زمین خواهد ماند. پس به یاد آورده نخواهی شد زیرا من که یهوه هستم تکلم نموده ام.»xsiJو خشم خود را بر تو خواهم ریخت و آتش غیظ خود را بر تو خواهم دمید. و تو را به دست مردان وحشی که برای هلاک نمودن چالاکند تسلیم خواهم نمود. Hr Jلهذا آن را به غلافش برگردان و بر تو در مکانی که آفریده شده ای و در زمینی که تولد یافته ای داوری خواهم نمود. qJچونکه برای تو رؤیای باطل دیده اند و برای تو تفال دروغ زده اند تا تو را بر گردنهای مقتولان شریر بگذارند که اجل ایشان در زمان عقوبت آخر رسیده است. Ap{J«و تو ای پسر انسان نبوت کرده، بگو: خداوند یهوه درباره بنی عمون و سرزنش ایشان چنین می فرماید: بگو که شمشیر، شمشیر برای کشتار کشیده شده است و به غایت صیقلی گردیده تا براق بشود. yokJو من آن را سرنگون، سرنگون، سرنگون خواهم ساخت. و این دیگر واقع نخواهد شد تا آنکس بیاید که حق او می باشد. و من آن را به وی عطا خواهم نمود. sn_Jخداوند یهوه چنین می گوید: عمامه را دور کن و تاج را بردار. چنین نخواهد ماند. آنچه را که پست است بلند نما و آنچه را که بلند است پست کن. ,mQJو تو ای رئیس شریر اسرائیل که به زخم مهلک مجروح شده ای و اجل تو در زمان عقوبت آخر رسیده است، cl?Jبنابراین خداوند یهوه چنین می گوید: «چونکه شما تقصیرهای خویش را منکشف ساخته و خطایای خود را در همه اعمال خویش ظاهر نموده، عصیان خود را یاد آورانیدید، پس چون به یاد آورده شدید دستگیر خواهید شد. Xk)Jلیکن در نظر ایشان که قسم برای آنها خورده اند، تفال باطل می نماید. و او گناه ایشان را به یاد می آورد تا گرفتار شوند.» Hj Jبه دست راستش تفال اورشلیم است تا منجنیقها بر پا کند و دهان را برای کشتار بگشاید و آواز را به گلبانگ بلند نماید و منجنیقها بر دروازه ها بر پا کند و سنگرها بسازد و برجها بنا نماید. niUJزیرا که پادشاه بابل بر شاهراه، به سر دو راه ایستاده است تا تفال زند و تیرها را به هم زده، از ترافیم سؤال می کند و به جگر می نگرد. hJراهی تعیین نما تا شمشیر به ربه بنی عمون و به یهودا در اورشلیم منیع بیاید. .gUJ«و تو ای پسر انسان دو راه به جهت خود تعیین نما تا شمشیر پادشاه بابل از آنها بیاید. هر دو آنها از یک زمین بیرون می آید. و علامتی بر پا کن. آن را بر سر راه شهر بر پا نما. GfJو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: FeJو من نیز دستهای خود را به هم خواهم زد و حدت خشم خویش را ساکن خواهم گردانید. من یهوه هستم که تکلم نموده ام.»>duJجمع شده، به جانب راست برو و آراسته گردیده، به جانب چپ توجه نما. به هر طرف که رخسارهایت متوجه می باشد. cJشمشیر برنده ای به ضد همه دروازه های ایشان قرار دادم تا دلها گداخته شود و هلاکتها زیاده شود. آه (شمشیر) براق گردیده و برای کشتار تیز شده است. b Jو تو ای پسر انسان نبوت کن و دستهای خود را به هم بزن و شمشیر دفعه سوم تکرار بشود. شمشیر مقتولان است. شمشیر آن مقتول عظیم که ایشان را احاطه می کند. NaJ زیرا که امتحان است. و چه خواهد بود اگر عصایی که (دیگران را) خوار می شمارد، دیگر نباشد. قول خداوند یهوه این است: +`OJ ای پسر انسان فریاد برآور و ولوله نما زیرا که این بر قوم من و بر جمیع سروران اسرائیل وارد می آید. ترسها به سبب شمشیر بر قوم من عارض شده است. لهذا بر ران خود دست بزن. R_J و آن برای صیقلی شدن داده شد تا آن را به دست گیرند. و این شمشیر تیز شده و صیقلی گردیده است تا به دست قاتل داده شود. \^1J تیز شده است تا کشتار نماید و صیقلی گردیده تا براق شود. پس آیا ما شادی نماییم؟ عصای پسر من همه درختان را خوار می شمارد. D]J «ای پسر انسان نبوت کرده، بگو: خداوند چنین می فرماید: بگو که شمشیر، شمشیر تیز شده و نیز صیقلی گردیده است. G\Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: %[CJو اگر به تو گویند که چرا آه می کشی؟ بگو: به سبب آوازه ای که می آید. زیرا که همه دلها گداخته و تمامی دستها سست گردیده و همه جانها کاهیده و جمیع زانوها مثل آب بیت اب خواهد شد. خداوند یهوه می گوید: همانا آن می آید و به وقوع خواهد پیوست.» Z Jپس تو ای پسر انسان آه بکش! با شکستگی کمر و مرارت سخت به نظر ایشان آه بکش. -YSJو تمامی بشر خواهند فهمید که من یهوه شمشیر خود را از غلافش بیرون کشیدم تا باز به آن برنگردد. jXMJو چونکه عادلان و شریران را از میان تو منقطع می سازم، بنابراین شمشیر من بر تمامی بشر از جنوب تا شمال از غلافش بیرون خواهد آمد. WJو به زمین اسرائیل بگو: خداوند چنین می فرماید: اینک من به ضد تو هستم و شمشیر خود را از غلافش کشیده، عادلان و شریران را از میان تو منقطع خواهم ساخت. ?VwJ«ای پسر انسان روی خود را بسوی اورشلیم بدار و به مکانهای بلند مقدس تکلم نما. و به زمین اسرائیل نبوت کن FU Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: T)J1و من گفتم: «آه ای خداوند یهوه، ایشان درباره من می گویند: آیا او مثلها نمی آورد؟» S J0و تمامی بشر خواهند فهمید که من یهوه آن را افروخته ام تا خاموشی نپذیرد.» 'RGJ/و به آن جنگل جنوب بگو: کلام خداوند را بشنو. خداوند یهوه چنین می فرماید: اینک من آتشی در تو می افروزم که هر درخت سبز و هر درخت خشک را در تو خواهد سوزانید. و لهیب ملتهب آن خاموش نخواهد شد و همه رویها از جنوب تا شمال از آن سوخته خواهد شد. 6QeJ.«ای پسر انسان روی خود را بسوی جنوب متوجه ساز و به سمت جنوب تکلم نما و بر جنگل صحرای جنوب نبوت کن. GPJ-و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: QOJ,و ای خاندان اسرائیل خداوند یهوه می فرماید: هنگامی که با شما محض خاطر اسم خود و نه به سزای رفتار قبیح شما و نه موافق اعمال فاسد شما عمل نموده باشم، آنگاه خواهید دانست که من یهوه هستم.» )J«بنابراین ای پسر انسان خاندان اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید: در این دفعه نیز پدران شما خیانت کرده، به من کفر ورزیدند. y=kJو ایشان را به هدایای ایشان که هر کس را که رحم را می گشود از آتش می گذرانیدند، نجس ساختم تا ایشان را تباه سازم و بدانند که من یهوه هستم. (<IJبنابراین من نیز فرایضی را که نیکو نبود و احکامی را که از آنها زنده نمانند به ایشان دادم. z;mJزیرا که احکام مرا بجا نیاوردند و فرایض مرا خوار شمردند و سبتهای مرا بی حرمت ساختند و چشمان ایشان بسوی بتهای پدران ایشان نگران می بود. g:GJو من نیز دست خود را برای ایشان در بیابان برافراشتم که ایشان را در میان امتها پراکنده نمایم و ایشان را در کشورها متفرق سازم. l9QJلیکن دست خود را برگردانیده، محض خاطر اسم خود عمل نمودم تا آن به نظر امتهایی که ایشان را به حضور آنها بیرون آوردم بی حرمت نشود. t8aJ«لیکن پسران از من عاصی شده، به فرایض من سلوک ننمودند و احکام مرا که هر که آنها را بجا آورد از آنها زنده خواهد ماند، نگاه نداشتند و به آنها عمل ننمودند و سبتهای مرا بی حرمت ساختند. آنگاه گفتم که خشم خود را بر ایشان ریخته ، غضب خویش را بر ایشان در بیابان به اتمام خواهم رسانید. .7UJو سبتهای مرا تقدیس نمایید تا در میان من و شما علامتی باشد و بدانید که من یهوه خدای شما هستم. /6WJمن یهوه خدای شما هستم. پس به فرایض من سلوک نمایید و احکام مرا نگاه داشته ، آنها را بجا آورید. w5gJو به پسران ایشان در بیابان گفتم: به فرایض پدران خود سلوک منمایید و احکام ایشان را نگاه مدارید و خویشتن را به بتهای ایشان نجس مسازید. )4KJلیکن خشم من بر ایشان رقت نموده، ایشان را هلاک نساختم و ایشان را در بیابان، نابود ننمودم. i3KJزیرا که احکام مرا خوار شمردند و به فرایضم سلوک ننمودند و سبتهای مرا بی حرمت ساختند، چونکه دل ایشان به بتهای خود مایل می بود. 02YJو من نیز دست خود را برای ایشان در بیابان برافراشتم که ایشان را به زمینی که به ایشان داده بودم، داخل نسازم، زمینی که به شیر و شهد جاری است و فخر تمامی زمینها می باشد. B1}Jلیکن محض خاطر اسم خود عمل نمودم تا آن به نظر امتهایی که ایشان را به حضور آنها بیرون آوردم بی حرمت نشود. Q0J «لیکن خاندان اسرائیل در بیابان از من عاصی شده، در فرایض من سلوک ننمودند. و احکام مرا که هر که به آنها عمل نماید از آنها زنده ماند، خوار شمردند و سبتهایم را بسیار بی حرمت نمودند. آنگاه گفتم که خشم خود را بر ایشان ریخته ، ایشان را در بیابان هلاک خواهم ساخت. O~}|{zyy%xRwivuktssOruqponmmAlkkjvirggfee5ddba`_^]\\[ZrXX7WGUTSSRQPdOCNNM*L3KJIHGFEDDBA@@ >=WJ«ای پسر انسان نظر خود را بر صیدون بدار و به ضدش نبوت نما. G=Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 8<iJو همه آشنایانت از میان قومها بر تو متحیر خواهند شد. و تو محل دهشت شده، دیگر تا به ابد نخواهی بود.» ?;wJبه کثرت گناهت و بی انصافی تجارتت، مقدسهای خویش را بی عصمت ساختی. پس آتشی از میانت بیرون می آورم که تو را بسوزاند و تو را به نظر جمیع بینندگانت بر روی زمین خاکستر خواهم ساخت. :'Jدل تو از زیبایی ات مغرور گردید و به سبب جمالت حکمت خود را فاسد گردانیدی. لهذا تو را بر زمین می اندازم و تو را پیش روی پادشاهان می گذارم تا بر تو بنگرند. &9EJاما از کثرت سوداگری ات بطن تو را از ظلم پر ساختند. پس خطا ورزیدی و من تو را از کوه خدا بیرون انداختم. و تو را ای کروبی سایه گستر، از میان سنگهای آتشین تلف نمودم. 8)Jاز روزی که آفریده شدی تا وقتی که بی انصافی در تو یافت شد به رفتار خود کامل بودی. U7#Jتو کروبی مسح شده سایه گستر بودی. و تو را نصب نمودم تا بر کوه مقدس خدا بوده باشی. و در میان سنگهای آتشین می خرامیدی. 6J در عدن در باغ خدا بودی و هر گونه سنگ گرانبها از عقیق احمر و یاقوت اصفر و عقیق سفید و زبرجد و جزع و یشب و یاقوت کبود و بهرمان و زمرد پوشش تو بود. و صنعت دفها و نایهایت در تو از طلا بود که در روز خلقت تو آنها مهیا شده بود. i5KJ «ای پسر انسان، برای پادشاه صور مرثیه بخوان و وی را بگو خداوند یهوه چنین می فرماید: تو خاتم کمال و مملو حکمت و کامل جمال هستی. G4J و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 53cJ از دست غریبان به مرگ نامختونان کشته خواهی شد، زیرا خداوند یهوه می فرماید که من این را گفته ام.» 72gJ آیا به حضور قاتلان خود خواهی گفت که من خدا هستم؟ نی بلکه در دست قاتلانت انسان خواهی بود و نه خدا. 1+Jو تو را به هاویه فرود آورند. پس به مرگ آنانی که در میان دریا کشته شوند خواهی مرد. i0KJپس اینک من غریبان و ستم کیشان امتها را بر تو خواهم آورد که شمشیرهای خود را به ضد زیبایی حکمت تو کشیده، جمال تو را ملوث سازند. !/;Jبنابراین خداوند یهوه چنین می فرماید: «چونکه تو دل خود را مثل دل خدایان گردانیده ای، 3._Jبه فراوانی حکمت و تجارت خویش دولت خود را افزوده ای پس به سبب توانگری ات دلت مغرور گردیده است.» %-CJو به حکمت و فطانت خویش توانگری برای خود اندوخته و طلا و نقره در خزاین خود جمع نموده ای. o,WJاینک تو از دانیال حکیمتر هستی و هیچ سری از تو مخفی نیست؟ + J«ای پسر انسان به رئیس صور بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید: چونکه دلت مغرور شده است و می گویی که من خدا هستم و بر کرسی خدایان در وسط دریا نشسته ام، و هر چند انسان هستی و نه خدا، لیکن دل خود را مانند دل خدایان ساخته ای. F* Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: )%J$تجار قومها بر تو صفیر می زنند و تو محل دهشت گردیده، دیگر تا به ابد نخواهی بود.»7(gJ#جمیع ساکنان جزایر به سبب تو متحیر گشته و پادشاهان ایشان به شدت دهشت زده و پریشان حال گردیده اند. '/J"اما چون از دریا، در عمقهای آبها شکسته شدی، متاع و تمامی جمعیت تو در میانت تلف شد. &{J!هنگامی که بضاعت تو از دریا بیرون می آمد، قومهای بسیاری را سیر می گردانیدی و پادشاهان جهان را به فراوانی اموال و متاع خود توانگر می ساختی. x%iJ و در نوحه خود برای تو مرثیه می خوانند. و بر تو نوحه گری نموده، می گویند: کیست مثل صور و کیست مثل آن شهری که در میان دریا خاموش شده است؟ %$CJو برای تو موی خود را کنده، پلاس می پوشند و با مرارت جان و نوحه تلخ برای تو گریه می کنند. 5#cJو برای تو آواز خود را بلند کرده، به تلخی ناله می کنند و خاک بر سر خود ریخته ، در خاکستر می غلطند. +"OJو جمیع پاروزنان و ملاحان و همه ناخدایان دریا از کشتیهای خود فرود آمده، در زمین می ایستند. ^!5J«از آواز فریاد ناخدایانت ساحلها متزلزل گردید. 6 eJاموال و بضاعت و متاع و ملاحان و ناخدایان و قلافان و سوداگران و جمیع مردان جنگی که در تو بودند، با تمامی جمعیتی که در میان تو بودند در روز انهدام تو در وسط دریا افتادند.  Jپاروزنانت تو را به آبهای عظیم بردند و باد شرقی تو را در میان دریا شکست. 1Jکشتیهای ترشیش قافله های متاع تو بودند. پس در وسط دریا توانگر و بسیار معزز گردیدی. $AJاینان با نفایس و رداهای آسمانجونی و قلابدوزی و صندوقهای پر از رختهای فاخر ساخته شده از چوب سرو آزاد و بسته شده با ریسمانها در بازارهای تو سوداگران تو بودند. taJحران و کنه و عدن و تجار شبا و آشور و کلمد سوداگران تو بودند. KJتجار شبا و رعمه سوداگران تو بودند. بهترین همه ادویه جات و هرگونه سنگ گرانبها و طلا به عوض بضاعت تو می دادند. 7gJعرب و همه سروران قیدار بازارگانان دست تو بودند. با بره ها و قوچها و بزها با تو داد و ستد می کردند. nUJددان با زین پوشهای نفیس به جهت سواری سوداگران تو بودند. 5cJودان و یاوان ریسمان به عوض بضاعت تو می دادند. آهن مصنوع و سلیخه و قصب الذریره از متاعهای تو بود. *MJدمشق به فراوانی صنایع تو و کثرت هر قسم اموال با شراب حلبون و پشم سفید با تو سودا می کردند. @yJیهودا و زمین اسرائیل سوداگران تو بودند، گندم منیت و حلوا و عسل و روغن و بلسان به عوض متاع تو می دادند. veJارام به فراوانی صنایع تو سوداگران تو بودند. بهرمان و ارغوان و پارچه های قلابدوزی و کتان نازک و مرجان و لعل به عوض بضاعت تو می دادند. EJبنی ددان سوداگران تو و جزایر بسیار بازارگانان دست تو بودند. شاخهای عاج و آبنوس را با تو معاوضت می کردند. Jاهل خاندان توجرمه اسبان و سواران و قاطران به عوض بضاعت تو می دادند. 'GJ یاوان و توبال و ماشک سوداگران تو بودند. جانهای مردمان و آلات مس به عوض متاع تو می دادند. 6eJ ترشیش به فراوانی هر قسم اموال سوداگران تو بودند. نقره و آهن و روی و سرب به عوض بضاعت تو می دادند. 7J بنی ارواد با سپاهیانت بر حصارهایت از هر طرف و جمادیان بر برجهایت بودند. و سپرهای خود را بر حصارهایت از هر طرف آویزان کرده، ایشان زیبایی تو را کامل ساختند. CJ فارس و لود و فوط در افواجت مردان جنگی تو بودند. سپرها و خودها بر تو آویزان کرده، ایشان تو را زینت دادند. ^5J مشایخ جبیل و حکمایش در تو بوده، قلافان تو بودند. تمامی کشتیهای دریا و ملاحان آنها در تو بودند تا برای تو تجارت نمایند. " =Jاهل سیدون و ارواد پاروزن تو بودند و حکمای تو ای صور که در تو بودند ناخدایان تو بودند. @ yJکتان مطرز مصری بادبان تو بود تا برای تو علمی بشود. و شراع تو از آسمانجونی و ارغوان از جزایر الیشه بود. J  Jپاروهایت را از بلوطهای باشان ساختند و نشیمنهایت را از شمشاد جزایر کتیم که به عاج منبت شده بود ترتیب دادند. * MJهمه تخته هایت را از صنوبر سنیر ساختند و سرو آزاد لبنان را گرفتند تا دکلها برای تو بسازند. y kJحدود تو در وسط دریا است و بنایانت زیبایی تو را کامل ساخته اند. Jو به صور بگو: ای که نزد مدخل دریا ساکنی و برای جزیره های بسیار تاجر طوایف می باشی! خداوند یهوه چنین می گوید: ای صور تو گفته ای که من کمال زیبایی هستم. V%J«اما تو ای پسر انسان برای صور مرثیه بخوان! F Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: `9Jو خداوند یهوه می گوید: تو را محل وحشت خواهم ساخت که نابود خواهی شد و تو را خواهند طلبید اما تا ابداﻵباد یافت نخواهی شد.»$AJآنگاه تو را با آنانی که به هاویه فرو می روند، نزد قوم قدیم فرود آورده، تو را در اسفلهای زمین در خرابه های ابدی با آنانی که به هاویه فرو می روند ساکن خواهم گردانید تا دیگر مسکون نشوی و دیگر جلال تو را در زمین زندگان جای نخواهم داد. yJزیرا خداوند یهوه چنین می گوید: چون تو را شهر مخروب مثل شهرهای غیرمسکون گردانم و لجه ها را بر تو برآورده، تو را به آبهای بسیار مستور سازم، 2]Jاﻵن در روز انهدام تو جزیره ها می لرزند، و جزایری که در دریا می باشد، از رحلت تو مدهوش می شوند. X)Jپس برای تو مرثیه خوانده، تو را خواهند گفت: ای که از دریا معمور بودی چگونه تباه گشتی! آن شهر نامداری که در دریا زورآور می بود که با ساکنان خود هیبت خویش را بر جمیع سکنه دریا مستولی می ساخت. nUJ و جمیع سروران دریا از کرسیهای خود فرود آیند؛ و رداهای خود را از خود بیرون کرده، رخوت قلاّبدوزی خویش را بکنند؛ و به ترسها ملبّس شده، بر زمین بنشینند و آناًفآناً لرزان گردیده، درباره تو متحیّر شوند. Jخداوند یهوه به صور چنین می گوید: «آیا جزیره ها از صدای انهدام تو متزلزل نخواهد شد هنگامی که مجروحان ناله کشند و در میان تو کشتار عظیمی بشود؟ ~1Jو تو را به صخره ای صاف مبدل خواهم گردانید تا محل پهن کردن دامها بشوی و بار دیگر بنا نخواهی شد. زیرا خداوند یهوه می فرماید: من که یهوه هستم این را گفته ام.» } J و آواز نغمات تو را ساکت خواهم گردانید که صدای عودهایت دیگر مسموع نشود. 9|kJ و توانگری تو را تاراج نموده، تجارت تو را به یغما خواهند برد. و حصارهایت را خراب نموده، خانه های مرغوب تو را منهدم خواهند نمود. و سنگها و چوب و خاک تو را در آب خواهند ریخت. T{!J و به سم اسبان خود همه کوچه هایت را پایمال کرده، اهل تو را به شمشیر خواهد کشت. و بناهای فخر تو به زمین خواهد افتاد. dzAJ و اسبانش آنقدر زیاد خواهد بود که گرد آنها تو را خواهد پوشانید. و چون به دروازه هایت داخل شود چنانکه به شهر رخنه دار درمی آیند، حصارهایت از صدای سواران و ارابه ها و کالسکه ها متزلزل خواهد گردید. y1J و منجنیقهای خود را بر حصارهایت آورده، برجهایت را با تبرهای خود منهدم خواهد ساخت. xJو او دختران تو را در صحرا به شمشیر خواهد کشت. و برجها به ضد تو بنا خواهد نمود. و سنگرها در برابر تو خواهد ساخت و مترسها در برابر تو برپا خواهد داشت. -wSJزیرا خداوند یهوه چنین می فرماید: «اینک من نبوکدرصر پادشاه بابل، پادشاه پادشاهان را از طرف شمال بر صور با اسبان و ارابه ها و سواران و جمعیت و خلق عظیمی خواهم آورد. 4vaJو دخترانش که در صحرا می باشند، به شمشیر کشته خواهند شد. پس ایشان خواهند دانست که من یهوه هستم.» huIJو او محل پهن کردن دامها در میان دریا خواهد شد، زیرا خداوند یهوه می فرماید که من این را گفته ام. و آن تاراج امتها خواهد گردید. at;Jو حصار صور را خراب کرده، برجهایش را منهدم خواهند ساخت و غبارش را از آن خواهم رفت و آن را به صخره ای صاف تبدیل خواهم نمود. sJبنابراین خداوند یهوه چنین می گوید: هان ای صور من به ضد تو می باشم و امتهای عظیم بر تو خواهم برانگیخت به نهجی که دریا امواج خود را برمی انگیزاند. r J«ای پسر انسان چونکه صور درباره اورشلیم می گوید هه ، دروازه امتها شکسته شد و حال به من منتقل گردیده است؛ و چون او خراب گردید من توانگر خواهم شد. q Jو در سال یازدهم در غره ماه واقع شد که کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: rp]Jو با سرزنش غضب آمیز انتقام سخت از ایشان خواهم گرفت. پس چون انتقام خود را از ایشان کشیده باشم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم.»o7Jبنابراین خداوند یهوه چنین می فرماید: اینک من دست خود را بر فلسطینیان دراز نموده، کریتیان را منقطع خواهم ساخت و باقی ماندگان ساحل دریا را هلاک خواهم نمود. pnYJخداوند یهوه چنین می گوید: «چونکه فلسطینیان انتقام کشیدند و با کینه دل خود انتقام سخت کشیدند تا آن را به عداوت ابدی خراب نمایند، m1Jو به دست قوم خود اسرائیل انتقام خود را از ادوم خواهم کشید و موافق خشم و غضب من به ادوم عمل خواهند نمود. و خداوند یهوه می گوید که انتقام مرا خواهند فهمید.» 2l]J بنابراین خداوند یهوه چنین می فرماید: دست خود را برادوم دراز کرده، انسان و بهایم را از آن منقطع خواهم ساخت و آن را ویران کرده، از تیمان تا ددان به شمشیر خواهند افتاد. qk[J خداوند یهوه چنین می گوید: «از این جهت که ادوم از خاندان یهودا انتقام کشیده اند و در انتقام کشیدن از ایشان خطایی عظیم ورزیده اند، yjkJ و بر موآب داوری خواهم نمود و خواهند دانست که من یهوه می باشم.» _i7J برای بنی مشرق آن را با بنی عمون (مفتوح خواهم ساخت) و به تصرف ایشان خواهم داد تا بنی عمون دیگر در میان امتها مذکور نشوند. ~huJ بنابراین اینک من حدود موآب را از شهرها یعنی از شهرهای حدودش که فخر زمین می باشد یعنی بیت یشیموت و بعل معون و قریه تایم مفتوح خواهم ساخت. EgJخداوند یهوه چنین می گوید: «چونکه موآب و سعیر گفته اند که اینک خاندان اسرائیل مانند جمیع امتها می باشند، fJبنابراین هان من دست خود را بر تو دراز خواهم کرد و تو را تاراج امتها خواهم ساخت. و تو را از میان قومها منقطع ساخته ، از میان کشورها نابود خواهم ساخت. و چون تو را هلاک ساخته باشم، آنگاه خواهی دانست که من یهوه هستم.»keOJزیرا خداوند یهوه چنین می گوید: چونکه تو بر زمین اسرائیل دستک می زنی و پا بر زمین می کوبی و به تمامی کینه دل خود شادی می نمایی ، CdJو ربه را آرامگاه شتران و (زمین) بنی عمون را خوابگاه گله ها خواهم گردانید و خواهید دانست که من یهوه هستم. ncUJبنابراین همانا من تو را به بنی مشرق تسلیم می کنم تا در تو تصرف نمایند. و خیمه های خود را در میان تو زده، مسکنهای خویش را در تو بر پا خواهند نمود. و ایشان میوه تو را خواهند خورد و شیر تو را خواهند نوشید. bJو به بنی عمون بگو: کلام خداوند یهوه را بشنوید! خداوند یهوه چنین می فرماید: چونکه درباره مقدس من حینی که بی عصمت شد و درباره زمین اسرائیل، حینی که ویران گردید و درباره خاندان یهودا، حینی که به اسیری رفتند هه گفتی ، }asJ«ای پسر انسان نظر خود را بر بنی عمون بدار و به ضد ایشان نبوت نما. F` Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: #_?Jپس در آن روز دهانت برای آنانی که رهایی یافته اند باز خواهد شد و متکلم شده، دیگر گنگ نخواهی بود و برای ایشان آیتی خواهی بود و خواهند دانست که من یهوه می باشم.» ^Jکه در آن روز هر که رهایی یابد نزد تو آمده، این را به سمع تو خواهد رسانید؟ ]5J«و اما تو ای پسر انسان! در روزی که من قوت و سرور فخر و آرزوی چشمان و رفعت جانهای ایشان یعنی پسران و دختران ایشان را از ایشان گرفته باشم، آیا واقع نخواهد شد \yJو حزقیال برای شما آیتی خواهد بود موافق هر آنچه او کرد، شما عمل خواهید نمود. و حینی که این واقع شود خواهید دانست که من خداوند یهوه می باشم. [Jعمامه های شما بر سر و کفشهای شما در پایهای شما بوده، ماتم و گریه نخواهید کرد. بلکه به سبب گناهان خود کاهیده شده، بسوی یکدیگر آه خواهید کشید. NZJو به نهجی که من عمل نمودم، شما عمل خواهید نمود. شاربهای خود را نخواهید پوشانید و طعام مردگان را نخواهید خورد. YJ«به خاندان اسرائیل بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید که هان من مقدس خود را که فخر جلال شما و آرزوی چشمان شما و لذت جانهای شما است، بی عصمت خواهم نمود. و پسران و دختران شما که ایشان را ترک خواهید کرد، به شمشیر خواهند افتاد. kXOJایشان را جواب دادم که کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: #W?Jو قوم به من گفتند: «آیا ما را خبر نمی دهی که این کارهایی که می کنی به ما چه نسبت دارد؟» 7VgJپس بامدادان با قوم تکلم نمودم و وقت عصر زن من مرد و صبحگاهان به نهجی که مامور شده بودم عمل نمودم. eUCJآه بکش و خاموش شو و برای مرده ماتم مگیر. بلکه عمامه بر سرت بپیچ و کفش به پایت بکن و شاربهایت را مپوشان و طعام مرده را مخور.» ?TwJ«ای پسر انسان اینک من آرزوی چشمانت را بغته از تو خواهم گرفت. ماتم و گریه منما و اشک از چشمت جاری نشود. GSJو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: RJمن که یهوه هستم این را گفته ام و به وقوع خواهد پیوست و آن را بجا خواهم آورد. پس خداوند یهوه می گوید: دست نخواهم برداشت و شفقت نخواهم نمود و پشیمان نخواهم شد و بر حسب رفتارت و بر وفق اعمالت بر تو داوری خواهند کرد.» QwJ در نجاسات تو قباحت است چونکه تو را تطهیر نمودم. اما طاهر نشدی. لهذا تا غضب خود را بر تو به اتمام نرسانم، دیگر از نجاست خود طاهر نخواهی شد. P'J او از مشقتها خسته گردید، اما زنگ بسیارش از وی بیرون نیامد. پس زنگش در آتش بشود. >OuJ پس آن را بر اخگر خالی بگذار تا تابیده شده مسش سوخته گردد و نجاستش در آن گداخته شود و زنگش نابود گردد. 2N]J هیزم زیاد بیاور و آتش بیفروز و گوشت را مهیا ساز و ادویه جات در آن بریز و استخوانها سوخته بشود. 0MYJ بنابراین خداوند یهوه چنین می گوید: وای بر آن شهر خونریز! من نیز توده هیزم را بزرگ خواهم ساخت. $LAJمن خون او را بر صخره صاف نهادم که پنهان نشود تا آنکه حدت خشم را برانگیخته انتقام بکشم. 7KgJزیرا خونی که ریخت در میانش می باشد. آن را بر صخره صاف نهاد و بر زمین نریخت تا از خاک پوشانیده شود. EJJبنابراین خداوند یهوه چنین می گوید: وای برآن شهر خونریز! وای بر آن دیگی که زنگش در میانش است و زنگش از میانش در نیامده است! آن را به قطعه هایش بیرون آور و قرعه بر آن انداخته نشود. \I1Jو بهترین گوسفندان را بگیر و استخوانها را زیرش دسته کرده، آن را خوب بجوشان تا استخوانهایی که در اندرونش هست پخته شود. 0HYJقطعه هایش یعنی هر قطعه نیکو و ران و دوش را در میانش جمع کن و از بهترین استخوانها آن را پر ساز. jGMJو برای این خاندان فتنه انگیز مثلی آورده، به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می گوید: دیگ را بگذار. آن را بگذار و آب نیز در آن بریز. UF#J«ای پسر انسان اسم امروز را برای خود بنویس، اسم همین روز را، زیرا که در همین روز پادشاه بابل بر اورشلیم هجوم آورد. zE oJو در روز دهم ماه دهم از سال نهم کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: `D9J1و سزای قباحت شما را بر شما خواهند رسانید. و متحمل گناهان بتهای خویش خواهید شد و خواهید دانست که من خداوند یهوه می باشم.»4CaJ0و قباحت را از زمین نابود خواهم ساخت. پس جمیع زنان متنبه خواهند شد که مثل شما مرتکب قباحت نشوند. BJ/و آن گروه ایشان را به سنگها سنگسار نموده، به شمشیرهای خود پاره خواهند کرد. و پسران و دختران ایشان را کشته ، خانه های ایشان را به آتش خواهند سوزانید. aA;J.زیرا خداوند یهوه چنین می فرماید: من گروهی به ضد ایشان خواهم برانگیخت. و ایشان را مشوش ساخته ، به تاراج تسلیم خواهم نمود. d@AJ-پس مردان عادل بر ایشان قصاص زنان زناکار و خونریز را خواهند رسانید، زیرا که ایشان زانیه می باشند و دست ایشان خون آلود است. N?J,و به او درآمدند به نهجی که نزد فاحشه ها درمی آیند. همچنان به آن دو زن قباحت پیشه یعنی اهوله و اهولیبه درآمدند. B>}J+و من درباره آن زنی که در زناکاری فرسوده شده بود گفتم: آیا ایشان اﻵن با او زنا خواهند کرد و او با ایشان؟ =J*و در آن آواز گروه عیاشان مسموع شد. و همراه آن گروه عظیم صابیان از بیابان آورده شدند که دستبندها بر دستها و تاجهای فاخر بر سر هر دو آنها گذاشتند. <J)و بر بستر فاخری که سفره پیش آن آماده بود نشسته، بخور و روغن مرا بر آن نهادی. J; J(بلکه نزد مردانی که از دور آمدند، فرستادید که نزد ایشان قاصدی فرستاده شد. و چون ایشان رسیدند، خویشتن را برای ایشان غسل دادی و سرمه به چشمانت کشیدی و خود را به زیورهایت آرایش دادی. :J'زیرا چون پسران خود را برای بتهای خویش ذبح نموده بودند، در همان روز به مقدس من داخل شده، آن را بی عصمت نمودند و هان این عمل را در خانه من بجا آوردند. D9J&و علاوه بر آن این را هم به من کرده اند که در همانروز مقدس مرا بی عصمت کرده، سبتهای مرا بی حرمت نموده اند. ;8oJ%زیرا که زنا نموده اند و دست ایشان خون آلود است و با بتهای خویش مرتکب زنا شده اند. و پسران خود را نیز که برای من زاییده بودند، به جهت آنها از آتش گذرانیده اند تا سوخته شوند. ~~}g|{zyy xkwv)u;tIs9rq3oonmmlwkNjiqhhffFe?d/bbgaa`u_G^^5][[dZPXX WVVUT*S2RQePONLL$J"HHFEDC{A@??~>=<< ::877644Z3W22"1,0U/%-G+_*9(u'&%#""![ #X'K5iTw2{ W 8 Wiz`D9J! و اینک تو برای ایشان مثل سرود شیرین مطرب خوشنوا و نیکنواز هستی. زیرا که سخنان تو را می شنوند، اما آنها را بجا نمی آورند. tCaJ!ونزد تو می آیند بطوری که قوم (من) می آیند. و مانند قوم من پیش تو نشسته ، سخنان تو را می شنوند، اما آنها را بجا نمی آورند. زیرا که ایشان به دهان خود سخنان شیرین می گویند. لیکن دل ایشان در پی حرص ایشان می رود. uBcJ!اما تو ای پسر انسان پسران قومت به پهلوی دیوارها و نزد درهای خانه ها درباره تو سخن می گویند. و هر یک به دیگری و هر کس به برادرش خطاب کرده، می گوید بیایید و بشنوید! چه کلام است که از جانب خداوند صادر می شود؟ jAMJ!و چون این زمین را به سبب همه رجاساتی که ایشان بعمل آورده اند ویران و محل دهشت ساخته باشم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم. i@KJ!و این زمین را ویران و محل دهشت خواهم ساخت و غرور قوتش نابود خواهد شد. و کوههای اسرائیل به حدی ویران خواهد شد که رهگذری نباشد. /?WJ!بدینطور به ایشان بگو که خداوند یهوه چنین می فرماید: به حیات خودم قسم البته آنانی که در خرابه ها هستند به شمشیر خواهند افتاد. و آنانی که بر روی صحرااند برای خوراک به حیوانات خواهم داد. و آنانی که در قلعه ها و مغارهایند از وبا خواهند مرد. m>SJ!«بر شمشیرهای خود تکیه می کنید و مرتکب رجاسات شده، هر کدام از شما زن همسایه خود را نجس می سازید. پس آیا وارث این زمین خواهید شد؟ 6=eJ!بنابراین به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید: (گوشت را) با خونش می خورید و چشمان خود را بسوی بتهای خویش برمی افرازید و خون می ریزید. پس آیا شما وارث زمین خواهید شد؟ <-J!«ای پسر انسان ساکنان این خرابه های زمین اسرائیل می گویند: ابراهیم یک نفر بود حینی که وارث این زمین شد و ما بسیار هستیم که زمین به ارث به ما داده شده است. G;J!و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: :wJ!و در وقت شام قبل از رسیدن آن فراری دست خداوند بر من آمده، دهان مرا گشود. پس چون او در وقت صبح نزد من رسید، دهانم گشوده شد و دیگر گنگ نبودم. r9]J!و در روز پنجم ماه دهم از سال دوازدهم اسیری ما واقع شد که کسی که از اورشلیم فرار کرده بود نزد من آمده، خبر داد که شهر تسخیر شده است. Y8+J!اما شما می گویید که طریق خداوند موزون نیست. ای خاندان اسرائیل من بر هر یکی از شما موافق طریقهایش داوری خواهم نمود.» 27]J!و چون مرد شریر از شرارت خود بازگشت نموده، انصاف و عدالت را بجا آورد به سبب آن زنده خواهد ماند. 6J!هنگامی که مرد عادل از عدالت خود برگشته ، عصیان ورزد، به سبب آن خواهد مرد. .5UJ!اما پسران قوم تو می گویند که طریق خداوند موزون نیست، بلکه طریق خود ایشان است که موزون نیست. X4)J!تمام گناهی که ورزیده بود بر او به یاد آورده نخواهد شد. چونکه انصاف و عدالت را بجا آورده است، البته زنده خواهد ماند. 3J!و اگر آن مرد شریر رهن را پس دهد و آنچه دزدیده بود رد نماید و به فرایض حیات سلوک نموده، مرتکب بی انصافی نشود، او البته زنده خواهد ماند و نخواهد مرد. G2J!و هنگامی که به مرد شریر گویم: البته خواهی مرد! اگر او از گناه خود بازگشت نموده، انصاف و عدالت را بجا آورد، I1 J! حینی که به مرد عادل گویم که البته زنده خواهی ماند، اگر او به عدالت خود اعتماد نموده، عصیان ورزد، آنگاه عدالتش هرگز به یاد آورده نخواهد شد بلکه در عصیانی که ورزیده است خواهد مرد. C0J! و تو ای پسر انسان به پسران قوم خود بگو: عدالت مرد عادل در روزی که مرتکب گناه شود، او را نخواهد رهانید. و شرارت مرد شریر در روزی که او از شرارت خود بازگشت نماید، باعث هلاکت وی نخواهد شد. و مرد عادل در روزی که گناه ورزد، به عدالت خود زنده نتواند ماند. '/GJ! «به ایشان بگو: خداوند یهوه می فرماید: به حیات خودم قسم که من از مردن مرد شریر خوش نیستم بلکه (خوش هستم) که شریر از طریق خود بازگشت نموده، زنده ماند. ای خاندان اسرائیل بازگشت نمایید! از طریقهای بد خویش بازگشت نمایید زیرا چرا بمیرید؟ +.OJ! پس تو ای پسر انسان به خاندان اسرائیل بگو: شما بدین مضمون می گویید: چونکه عصیان و گناهان ما بر گردن ما است و به سبب آنها کاهیده شده ایم، پس چگونه زنده خواهیم ماند؟ ,-QJ! اما اگر تو آن مرد شریر را از طریقش متنبه سازی تا از آن بازگشت نماید و او از طریق خود بازگشت نکند، آنگاه او در گناه خود خواهد مرد، اما تو جان خود را رستگار ساخته ای [,/J!حینی که من به مرد شریر گویم: ای مرد شریر البته خواهی مرد! اگر تو سخن نگویی تا آن مرد شریر را از طریقش متنبه سازی، آنگاه آن مرد شریر در گناه خود خواهد مرد، اما خون او را از دست تو خواهم طلبید. r+]J!و من تو را ای پسر انسان برای خاندان اسرائیل به دیده بانی تعیین نموده ام تا کلام را از دهانم شنیده، ایشان را از جانب من متنبه سازی. o*WJ!و اگر دیده بان شمشیر را بیند که می آید و کرنا را ننواخته قوم را متنبه نسازد و شمشیر آمده، کسی را از میان ایشان گرفتار سازد، آن شخص در گناه خود گرفتار شده است، اما خون او را از دست دیده بان خواهم طلبید. C)J!چونکه صدای کرنا را شنید و متنبه نگردید، خون او بر خودش خواهد بود و اگر متنبه می شد جان خود را می رهانید. P(J!و اگر کسی صدای کرنا را شنیده، متنبه نشود، آنگاه شمشیر آمده، او را گرفتار خواهد ساخت و خونش بر گردنش خواهد بود. '%J!و او شمشیر را بیند که بر آن زمین می آید وکرنا را نواخته ، آن قوم را متنبه سازد، 0&YJ!«ای پسر انسان پسران قوم خود را خطاب کرده، به ایشان بگو: اگر من شمشیری بر زمینی آورم و اهل آن زمین کسی را از میان خود گرفته ، او را به جهت خود به دیده بانی تعیین کنند، F% J!و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: $+J زیرا خداوند یهوه می گوید: من او را در زمین زندگان باعث هیبت گردانیدم. پس فرعون و تمامی جمعیت او را با مقتولان شمشیر در میان نامختونان خواهند خوابانید.» # J و خداوند یهوه می گوید که فرعون چون این را بیند درباره تمامی جمعیت خود خویشتن را تسلی خواهد داد و فرعون و تمامی لشکر او به شمشیر کشته خواهند شد. *"MJ در آنجا جمیع رؤسای شمال و همه صیدونیان هستند که با مقتولان فرود رفتند. از هیبتی که به جبروت خویش باعث آن بودند، خجل خواهند شد. پس با مقتولان شمشیر نامختون خواهند خوابید و با آنانی که به هاویه فرود می روند، متحمل خجالت خود خواهند شد. /!WJ در آنجا ادوم و پادشاهانش و جمیع سرورانش هستند که در جبروت خود با مقتولان شمشیر قرار داده شدند. و ایشان با نامختونان و آنانی که به هاویه فرود می روند خواهند خوابید.  J و اما تو در میان نامختونان شکسته شده، با مقتولان شمشیر خواهی خوابید. ?wJ پس ایشان با جباران و نامختونانی که افتاده اند که با اسلحه جنگ خویش به هاویه فرود رفته اند، نخواهند خوابید. و ایشان شمشیرهای خود را زیر سرهای خود نهادند. و گناه ایشان بر استخوانهای ایشان خواهد بود. زیرا که در زمین زندگان باعث هیبت جباران بودند. !;J در آنجا ماشک و توبال و تمامی جمعیت آنها هستند. قبرهای ایشان گرداگرد ایشان است و جمیع ایشان نامختون و مقتول شمشیرند. زیرا که در زمین زندگان باعث هیبت بودند. c?J بستری برای او و تمامی جمعیتش در میان مقتولان قرار داده اند. قبرهای ایشان گرداگرد ایشان است و جمیع ایشان نامختون و مقتول شمشیرند. زیرا که در زمین زندگان باعث هیبت بودند. پس با آنانی که به هاویه فرود می روند، متحمل خجالت خویش خواهند بود. در میان کشتگان قرار داده شد. Y+J در آنجا عیلام و تمامی جمعیتش هستند. قبرهای ایشان گرداگرد ایشان است و جمیع ایشان مقتول و از شمشیر افتاده اند و به اسفلهای زمین نامختون فرود رفته اند، زیرا که در زمین زندگان باعث هیبت بوده اند. پس با آنانی که به هاویه فرود می روند، متحمل خجالت خویش خواهند بود. +OJ که قبرهای ایشان به اسفلهای هاویه قرار داده شد و جمعیت ایشان به اطراف قبرهای ایشاناند. جمیع ایشان که در زمین زندگان باعث هیبت بودند، مقتول و از شمشیر افتاده اند. RJ «در آنجا آشور و تمامی جمعیت او هستند. قبرهای ایشان گرداگرد ایشان است و جمیع ایشان کشته شده از شمشیر افتاده اند. q[J اقویای جباران از میان عالم اموات او را و انصار او را خطاب خواهند کرد. ایشان نامختون به شمشیر کشته شده، فرود آمده، خواهند خوابید. DJ ایشان در میان مقتولان شمشیر خواهند افتاد. (مصر) به شمشیر تسلیم شده است. پس او را و تمامی جمعیتش را بکشید. hIJ از چه کس زیباتر هستی؟ فرود بیا و با نامختونان بخواب. ~uJ «ای پسر انسان برای جمعیت مصر ولوله نما و هم او را و هم دختران امتهای عظیم را با آنانی که به هاویه فرود می روند، به اسفلهای زمین فرود آور. 'J و در روز پانزدهم ماه از سال دوازدهم واقع شد که کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: "=J و خداوند یهوه می گوید: «مرثیه ای که ایشان خواهند خواند همین است. دختران امتها این مرثیه را خواهند خواند. برای مصر و تمامی جمعیتش این مرثیه را خواهند خواند.» xiJ و چون زمین مصر را ویران کنم و آن زمین از هرچه در آن باشد خالی شود و چون جمیع ساکنانش را هلاک کنم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم.» <qJ آنگاه خداوند یهوه می گوید: آبهای آنها را ساکت گردانیده، نهرهای آنها را مانند روغن جاری خواهم ساخت.  J و تمامی بهایم او را از کنارهای آبهای عظیم هلاک خواهم ساخت. و پای انسان دیگر آنها را گل آلود نخواهد ساخت. و سم بهایم آنها را گل آلود نخواهد ساخت. 'GJ و به شمشیرهای جباران که جمیع ایشان از ستم کیشان امتها می باشند، جمعیت تو را به زیر خواهم انداخت. و ایشان غرور مصر را نابود ساخته ، تمامی جمعیتش هلاک خواهند شد. {J زیرا خداوند یهوه چنین می گوید: «شمشیر پادشاه بابل بر تو خواهد آمد. hIJ و قومهای عظیم را بر تو متحیر خواهم ساخت. و چون شمشیر خود را پیش روی ایشان جلوه دهم، پادشاهان ایشان به شدت دهشتناک خواهند شد. و در روز انهدام تو هر یک از ایشان برای جان خود هر لحظه ای خواهند لرزید.» X )J و چون هلاکت تو را در میان امتها بر زمینهایی که ندانسته ای آورده باشم، آنگاه دلهای قومهای عظیم را محزون خواهم ساخت. G J و خداوند یهوه می فرماید، که تمامی نیرهای درخشنده آسمان را برای تو سیاه کرده، تاریکی بر زمینت خواهم آورد.  !J و هنگامی که تو را منطفی گردانم، آسمان را خواهم پوشانید و ستارگانش را تاریک کرده،آفتاب را به ابرها مستور خواهم ساخت و ماه روشنایی خود را نخواهد داد. . UJ و زمینی را که در آن شنا می کنی از خون تو تا به کوهها سیراب می کنم که وادیها از تو پر خواهد شد. v eJ و گوشت تو را بر کوهها نهاده، درهها را از لاش تو پر خواهم کرد. s_J و تو را بر زمین ترک نموده، بر روی صحرا خواهم انداخت و همه مرغان هوا را بر تو فرود آورده، جمیع حیوانات زمین را از تو سیر خواهم ساخت. nUJ خداوند یهوه چنین می گوید: «دام خود را به واسطه گروهی از قومهای عظیم بر تو خواهم گسترانید و ایشان تو را در دام من بر خواهند کشید. J «ای پسر انسان برای فرعون پادشاه مصر مرثیه بخوان و او را بگو تو به شیر ژیان امتها مشابه می بودی، اما مانند اژدها در دریا هستی و آب را از بینی خود می جهانی و آبها را به پایهای خود حرکت داده، نهرهای آنها را گل آلود می سازی.»  5J و در روز اول ماه دوازدهم از سال دوازدهم واقع شد که کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: Jبه کدام یک از درختان عدن در جلال و عظمت چنین شباهت داشتی؟ اما با درختان عدن به اسفلهای زمین تو را فرود خواهند آورد و در میان نامختونان با مقتولان شمشیر خواهی خوابید. خداوند یهوه می گوید که فرعون و تمامی جماعتش این است.»c?Jو ایشان نیز با مقتولان شمشیر و انصارش که در میان امتها زیر سایه او ساکن می بودند، همراه وی به عالم اموات فرود خواهند رفت. 'GJو چون او را با آنانی که به هاویه فرود می روند به عالم اموات فرود آورم، آنگاه امتها را از صدای انهدامش متزلزل خواهم ساخت. و جمیع درختان عدن یعنی برگزیده و نیکوترین لبنان از همگانی که سیراب می شوند، در اسفلهای زمین تسلی خواهند یافت. U#Jو خداوند یهوه چنین می گوید: «در روزی که او به عالم اموات فرود می رود، من ماتمی برپا می نمایم و لجه را برای وی پوشانیده، نهرهایش را باز خواهم داشت. و آبهای عظیم باز داشته خواهد شد و لبنان را برای وی سوگوار خواهم کرد. و جمیع درختان صحرا برایش ماتم خواهند گرفت. }sJتا آنکه هیچکدام از درختانی که نزد آبها می باشند قد خود را بلند نکنند و سرهای خود را در میان ابرها برنیفرازند. و زورآوران آنها از همگانی که سیراب می باشند، در بلندی خود نایستند. زیرا که جمیع آنها در اسفلهای زمین در میان پسران انسانی که به هاویه فرود می روند به مرگ تسلیم شده اند.» 5cJ و همه مرغان هوا بر تنه افتاده او آشیانه گرفته ، تمامی حیوانات صحرا بر شاخه هایش ساکن خواهند شد. %~CJ و غریبان یعنی ستم کیشان امتها او را منقطع ساخته، ترک خواهند نمود. و شاخه هایش بر کوهها و در جمیع دره ها خواهد افتاد و اغصان او نزد همه وادیهای زمین شکسته خواهد شد. و جمیع قومهای زمین از زیر سایه او فرود آمده، او را ترک خواهند نمود. }%J از این جهت من او را به دست قوی ترین (پادشاه) امتها تسلیم خواهم نمود و او آنچه را که می باید به وی خواهد کرد. و من او را به سبب شرارتش بیرون خواهم انداخت. |wJ بنابراین خداوند یهوه چنین می فرماید: «چونکه قد تو بلند شده است، و او سر خود را در میان ابرها برافراشته و دلش از بلندیش مغرور گردیده است، 9{kJ من او را به کثرت شاخه هایش به حدی زیبایی دادم که همه درختان عدن که در باغ خدا بود بر او حسد بردند.» !z;Jسروهای آزاد باغ خدا آن را نتوانست پنهان کرد. و صنوبرها به شاخه هایش مشابهت نداشت. و چنارها مثل اغصانش نبود بلکه هیچ درخت در باغ خدا به زیبایی او مشابه نبود. "y=Jپس در بزرگی خود و در درازی شاخه های خویش خوشنما شد چونکه ریشه اش نزد آبهای بسیار بود. sx_Jو همه مرغان هوا در شاخه هایش آشیانه ساختند. و تمامی حیوانات صحرا زیر اغصانش بچه آوردند. و جمیع امتهای عظیم در سایه اش سکنی گرفتند. dwAJاز این جهت قد او از جمیع درختان صحرا بلندتر شده، شاخه هایش زیاده گردید و اغصان خود را نمو داده، آنها از کثرت آبها بلند شد. {voJآبها او را نمو داد. و لجه او را بلند ساخت که نهرهای آنها بهر طرف بوستان آن جاری می شد و جویهای خویش را بطرف همه درختان صحرا روان می ساخت.>uuJاینک آشور سرو آزاد لبنان با شاخه های جمیل و برگهای سایه گستر و قد بلند می بود و سر او به ابرها می بود. *tMJ«ای پسر انسان به فرعون پادشاه مصر و به جمعیت او بگو: کیست که در بزرگی ات به او شباهت داری؟ s Jو در روز اول ماه سوم از سال یازدهم، کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: Ur#Jو چون مصریان را در میان امتها پراکنده و ایشان را در کشورها متفرق ساخته باشم، ایشان خواهند دانست که من یهوه هستم.»eqCJپس بازوهای پادشاه بابل را تقویت خواهم نمود. و بازوهای فرعون خواهد افتاد و چون شمشیر خود را به دست پادشاه بابل داده باشم و او آن را بر زمین مصر دراز کرده باشد، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم. pJو بازوهای پادشاه بابل را تقویت نموده، شمشیر خود را به دست او خواهم داد. و بازوهای فرعون را خواهم شکست که به حضور وی به ناله کشتگان ناله خواهد کرد. oJو مصریان را در میان امتها پراکنده و در میان کشورها متفرق خواهم ساخت. n3Jبنابراین خداوند یهوه چنین می گوید: هان من به ضد فرعون پادشاه مصر هستم و هر دو بازوی او هم درست و هم شکسته را خرد خواهم کرد و شمشیر را از دستش خواهم انداخت. m9J«ای پسر انسان بازوی فرعون پادشاه مصر را خواهم شکست. و اینک شکسته بندی نخواهد شد و بر آن مرهم نخواهند گذارد و کرباس نخواهند بست تا قادر بر گرفتن شمشیر بشود. lJو در روز هفتم ماه اول از سال یازدهم، کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: kJپس چون بر مصر داوری کرده باشم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم.» )jKJو روز درتحفنحیس تاریک خواهد شد حینی که یوغهای مصر را در آنجا شکسته باشم و فخر قوتش در آن تلف شده باشد. و ابرها آن را خواهد پوشانید و دخترانش به اسیری خواهند رفت. iJجوانان آون و فیبست به شمشیر خواهند افتاد و اهل آنها به اسیری خواهند رفت. MhJو چون آتشی در مصر افروخته باشم، سین به درد سخت مبتلا و نومفتوح خواهد شد. و خصمان در وقت روز بر نوف خواهند آمد. g Jو غضب خود را برسین که ملاذ مصر است ریخته ، جمعیت نو را منقطع خواهم ساخت. fJو فتروس را خراب نموده، آتشی در صوعن خواهم افروخت. و بر نو داوری خواهم نمود. .eUJ و خداوند یهوه چنین می فرماید: «بتها را نابود ساخته ، اصنام را از نوف تلف خواهم نمود. و بار دیگر رئیسی از زمین مصر نخواهد برخاست. و خوف بر زمین مصر مستولی خواهم ساخت. dJ و نهرها را خشک گردانیده، زمین را به دست اشرار خواهم فروخت. و زمین را با هرچه در آن است، به دست غریبان ویران خواهم ساخت. من که یهوه هستم گفته ام.» c}J او با قوم خود و ستمکیشان امتها آورده خواهند شد تا آن زمین را ویران سازند. و شمشیرهای خود را بر مصر کشیده، زمین را از کشتگان پر خواهند ساخت. *bMJ و خداوند یهوه چنین می گوید: «من جمعیت مصر را به دست نبوکدرصر پادشاه بابل تباه خواهم ساخت. a1J در آن روز قاصدان از حضور من به کشتیها بیرون رفته، حبشیان مطمئن را خواهند ترسانید. و بر ایشان درد شدیدی مثل روز مصر مستولی خواهد شد، زیرا اینک آن می آید.» 0`YJو چون آتشی در مصر افروخته باشم و جمیع انصارش شکسته شوند، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم. !_;Jو در میان زمینه ای ویران ویران خواهند شد و شهرهایش در میان و شهرهای مخروب خواهد بود. !^;Jو خداوند چنین می فرماید: «معاونان مصر خواهند افتاد و فخر قوت آن فرود خواهد آمد. و از مجدل تا اسوان در میان آن به شمشیر خواهند افتاد. قول خداوند یهوه این است. 2]]Jو حبش و فوط ولود و تمامی قومهای مختلف و کوب و اهل زمین عهد همراه ایشان به شمشیر خواهند افتاد.» $\AJو شمشیری بر مصر فرود می آید. و چون کشتگان در مصر بیفتند، آنگاه درد شدیدی بر حبش مستولی خواهد شد. و جمعیت آن را گرفتار خواهند کرد و اساسهایش منهدم خواهد گردید. [1Jزیرا که آن روز نزدیک است و روز خداوند نزدیک است! روز ابرها و زمان امتها خواهد بود! -ZSJ«ای پسر انسان نبوت کرده، بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید: ولوله کنید و بگویید وای برآن روز! FY Jو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: gXGJو در آن روز شاخی برای خاندان اسرائیل خواهم رویانید. و دهان تو را در میان ایشان خواهم گشود، پس خواهند دانست که من یهوه هستم.»RWJو خداوند یهوه می گوید: زمین مصر را به جهت خدمتی که کرده است، اجرت او خواهم داد چونکه این کار را برای من کرده اند. WV'Jلهذا خداوند یهوه چنین می فرماید: «اینک من زمین مصر را به نبوکدرصر پادشاه بابل خواهم بخشید. و جمعیت آن را گرفتار کرده، غنیمتش را به یغما و اموالش را به تاراج خواهد برد تا اجرت لشکرش بشود. sU_J«ای پسر انسان نبوکدرصر پادشاه بابل از لشکر خود به ضد صور خدمت عظیمی گرفت که سرهای همه بی مو گردید و دوشهای همه پوست کنده شد. لیکن از صور به جهت خدمتی که به ضد آن نموده بود، خودش و لشکرش هیچ مزد نیافتند.» T Jو در روز اول ماه اول از سال بیست و هفتم کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: SJو آن بار دیگر برای خاندان اسرائیل محل اعتماد نخواهد بود تا بسوی ایشان متوجه شده، گناه را به یاد آورند. پس خواهند دانست که من خداوند یهوه هستم.» mRSJو آن پست ترین ممالک خواهد بود. و بار دیگر بر طوایف برتری نخواهد نمود. و من ایشان را قلیل خواهم ساخت تا برامتها حکمرانی ننمایند. iQKJو اسیران مصر را باز آورده، ایشان را به زمین فتروس یعنی به زمین مولد ایشان راجع خواهم گردانید و در آنجا مملکت پست خواهند بود. fPEJ زیرا خداوند یهوه چنین می فرماید: «بعد از انقضای چهل سال مصریان را از قومهایی که در میان آنها پراکنده شوند، جمع خواهم نمود. ROJ و زمین مصر را در میان زمینه ای ویران ویران خواهم ساخت و شهرهایش در میان شهرهای مخروب مدت چهل سال خراب خواهد ماند. و مصریان را در میان امتها پراکنده و در میان کشورها متفرق خواهم ساخت.» N3J که پای انسان از آن عبور ننماید و پای حیوان از آن گذر نکند و مدت چهل سال مسکون نشود. jMMJ بنابراین اینک من به ضد تو و به ضد نهرهایت هستم و زمین مصر را از مجدل تا اسوان و تا حدود حبشستان بالکل خراب و ویران خواهم ساخت. XL)J و زمین مصر ویران و خراب خواهد شد. پس خواهند دانست که من یهوه هستم، چونکه می گفت: نهر از آن من است و من آن را ساخته ام. IK Jبنابراین خداوند یهوه چنین می فرماید: «اینک من بر تو شمشیری آورده، انسان و بهایم را از تو منقطع خواهم ساخت. JwJچون دست تو را گرفتند، خرد شدی. و کتفهای جمیع ایشان را چاک زدی. و چون بر تو تکیه نمودند، شکسته شدی. و کمرهای جمیع ایشان را لرزان گردانیدی.» 7IgJو جمیع ساکنان مصر خواهند دانست که من یهوه هستم چونکه ایشان برای خاندان اسرائیل عصای نئین بودند. WH'Jو تو را با تمامی ماهیان نهرهایت در بیابان پراکنده خواهم ساخت و به روی صحرا افتاده، بار دیگر تو را جمع نخواهند کرد و فراهم نخواهند آورد. و تو را خوراک حیوانات زمین و مرغان هوا خواهم ساخت. 8GiJلهذا قلابها در چانه ات می گذارم و ماهیان نهرهایت را به فلسهایت خواهم چسپانید و تو را از میان نهرهایت بیرون خواهم کشید و تمامی ماهیان نهرهایت به فلسهای تو خواهند چسپید. 2H~}|{zyywwuusr_q pyonllk(j>iwhgfedc,b8ab``b_^^e]\r[[ZtYXW VdUT|SSQP'NMfL~K~JJHGFFDDCBA@?>s<<,;g:|9887\6i544 310/..J-,,+))"'' %$#""s!$ KUJU K& M d N G2.HUJ&زیرا در غیرت و آتش خشم خود گفته ام که هرآینه در آن روز تزلزل عظیمی در زمین اسرائیل خواهد شد. ZG-J&خداوند یهوه می گوید: در آن روز یعنی در روزی که جوج به زمین اسرائیل برمی آید، همانا حدت خشم من به بینی ام خواهد برآمد. SFJ&خداوند یهوه چنین می گوید: «آیا تو آنکس نیستی که در ایام سلف به واسطه بندگانم انبیای اسرائیل که در آن ایام درباره سالهای بسیار نبوت نمودند در خصوص تو گفتم که تو را بر ایشان خواهم آورد؟ E#J&و بر قوم من اسرائیل مثل ابری که زمین را پوشاند خواهی برآمد. در ایام بازپسین این به وقوع خواهد پیوست که تو را به زمین خود خواهم آورد تا آنکه امتها حینی که من خویشتن را در تو ای جوج به نظر ایشان تقدیس کرده باشم مرا بشناسند.» jDMJ&و از مکان خویش از اطراف شمال خواهی آمد تو و قومهای بسیار همراه تو که جمیع ایشان اسب سوار و جمعیتی عظیم و لشکری کثیر می باشند، C)J&«بنابراین ای پسر انسان نبوت نموده، جوج را بگو که خداوند یهوه چنین می فرماید: در آن روز حینی که قوم من اسرائیل به امنیت ساکن باشند آیا تو نخواهی فهمید؟ ByJ& شبا و ددان و تجار ترشیش و جمیع شیران ژیان ایشان تو را خواهند گفت: آیا به جهت گرفتن غارت آمده ای؟ و آیا به جهت بردن غنیمت جمعیت خود را جمع کرده ای تا نقره و طلا برداری و مواشی و اموال را بربایی و غارت عظیمی ببری؟ HA J& تا تاراج نمایی و غنیمت را ببری و دست خود را به خرابه هایی که معمور شده است و به قومی که از میان امتها جمع شده اند، بگردانی که ایشان مواشی و اموال اندوخته اند و در وسط جهان ساکنند. @yJ& و خواهی گفت: به زمین بی حصار برمی آیم. بر کسانی که به اطمینان و امنیت ساکنند می آیم که جمیع ایشان بی حصارند و پشت بندها و دروازه ها ندارند. 0?YJ& خداوند یهوه چنین می فرماید: «در آن روز چیزها در دل تو خطور خواهد کرد و تدبیری زشت خواهی نمود. >J& اما تو بر آن خواهی برآمد و مثل باد شدید داخل آن خواهی شد و مانند ابرها زمین را خواهی پوشانید. تو و جمیع افواجت و قومهای بسیار که همراه تو می باشند.» d=AJ&بعد از روزهای بسیار از تو تفقد خواهد شد. و در سالهای آخر به زمینی که از شمشیر استرداد شده است، خواهی آمد که آن از میان قومهای بسیار بر کوههای اسرائیل که به خرابه دایمی تسلیم شده بود، جمع شده است و آن از میان قومها بیرون آورده شده و تمامی اهلش به امنیت ساکن می باشند. 8<iJ&پس مستعد شو و تو و تمامی جمعیتت که نزد تو جمع شده اند، خویشتن را مهیا سازید و تو مستحفظ ایشان باش. -;SJ&جومر و تمامی افواجش و خاندان توجرمه از اطراف شمال با تمامی افواجش و قومهای بسیار همراه تو. f:EJ&فارس و کوش و فوط با ایشان و جمیع ایشان با سپر و خود، x9iJ&و تو را بر گردانیده، قلاب خود را به چانه ات می گذارم و تو را با تمامی لشکرت بیرون می آورم. اسبان و سواران که جمیع ایشان با اسلحه تمام آراسته، جمعیت عظیمی با سپرها و مجنها و همگی ایشان شمشیرها به دست گرفته، #8?J&و بگو خداوند یهوه چنین می فرماید: اینک من ای جوج رئیس روش و ماشک و توبال به ضد تو هستم. ;7oJ&«ای پسر انسان نظر خود را بر جوج که از زمین ماجوج و رئیس روش و ماشک و توبال است بدار و بر او نبوت نما. F6 J&و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: p5YJ%پس چون مقدس من در میان ایشان تا به ابد بر قرار بوده باشد، آنگاه امتها خواهند دانست که من یهوه هستم که اسرائیل را تقدیس می نمایم.»4-J%و مسکن من بر ایشان خواهد بود و من خدای ایشان خواهم بود و ایشان قوم من خواهند بود. *3MJ%و با ایشان عهد سلامتی خواهم بست که برای ایشان عهد جاودانی خواهد بود و ایشان را مقیم ساخته ، خواهم افزود و مقدس خویش را تا ابداﻵباد در میان ایشان قرار خواهم داد. 2J%و در زمینی که به بنده خود یعقوب دادم و پدران ایشان در آن ساکن می بودند، ساکن خواهند شد. و ایشان و پسران ایشان و پسران پسران ایشان تا به ابد در آن سکونت خواهند نمود و بنده من داود تا ابداﻵباد رئیس ایشان خواهد بود. 1%J%و بنده من داود، پادشاه ایشان خواهد بود. و یک شبان برای جمیع ایشان خواهد بود. و به احکام من سلوک نموده و فرایض مرا نگاه داشته ، آنها را بجا خواهند آورد. 0!J%و خویشتن را دیگر به بتها و رجاسات و همه معصیتهای خود نجس نخواهند ساخت. بلکه ایشان را از جمیع مساکن ایشان که در آنها گناه ورزیده اند نجات داده، ایشان را طاهر خواهم ساخت. و ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود. ./UJ%و ایشان را در آن زمین بر کوههای اسرائیل یک امت خواهم ساخت. و یک پادشاه بر جمیع ایشان سلطنت خواهد نمود و دیگر دو امت نخواهند بود و دیگر به دو مملکت تقسیم نخواهند شد. K.J%و به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید: اینک من بنی اسرائیل را از میان امتهایی که به آنها رفته اند گرفته ، ایشان را از هر طرف جمع خواهم کرد و ایشان را به زمین خودشان خواهم آورد. o-WJ%پس آن عصاها که بر آنها نوشتی در دست تو در نظر ایشان باشد. (,IJ%آنگاه به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید: اینک من عصای یوسف را که در دست افرایم است و اسباط اسرائیل را که رفقای وی اند، خواهم گرفت و آنها را با وی یعنی با عصای یهودا خواهم پیوست و آنها را یک عصا خواهم ساخت و در دستم یک خواهد شد. /+WJ%و چون ابناء قومت تو را خطاب کرده، گویند: آیا ما را خبر نمی دهی که از این کارها مقصود تو چیست؟ t*aJ%و آنها را برای خودت با یکدیگر یک عصا ساز تا در دستت یک باشد. J) J%«و تو ای پسر انسان یک عصا برای خود بگیر و بر آن بنویس برای یهودا و برای بنی اسرائیل رفقای وی. پس عصای دیگر بگیر و بر آن بنویس برای یوسف عصای افرایم و تمامی خاندان اسرائیل رفقای وی. G(J%و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: &'EJ%و روح خود را در شما خواهم نهاد تا زنده شوید. و شما را در زمین خودتان مقیم خواهم ساخت. پس خواهید دانست که من یهوه تکلم نموده و بعمل آورده ام. قول خداوند این است.» I& J% و ای قوم من چون قبرهای شما را بگشایم و شما را از قبرهای شما بیرون آورم، آنگاه خواهید دانست که من یهوه هستم. %%CJ% لهذا نبوت کرده، به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید: اینک من قبرهای شما را می گشایم. و شما را ای قوم من از قبرهای شما درآورده، به زمین اسرائیل خواهم آورد. #$?J% و او مرا گفت: «ای پسر انسان این استخوانها تمامی خاندان اسرائیل می باشند. اینک ایشان می گویند: استخوانهای ما خشک شد و امید ما ضایع گردید و خودمان منقطع گشتیم. b#=J% پس چنانکه مرا امر فرمود، نبوت نمودم. و روح به آنها داخل شد و آنها زنده گشته ، بر پایهای خود لشکر بی نهایت عظیمی ایستادند. -"SJ% پس او مرا گفت: «بر روح نبوت نما! ای پسر انسان بر روح نبوت کرده، بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید که ای روح از بادهای اربع بیا و به این کشتگان بدم تا ایشان زنده شوند.» 7!gJ%و نگریستم و اینک پیه ها و گوشت به آنها برآمد و پوست آنها را از بالا پوشانید. اما در آنها روح نبود.  3J%پس من چنانکه مامور شدم نبوت کردم. و چون نبوت نمودم، آوازی مسموع گردید. و اینک تزلزلی واقع شد و استخوانها به یکدیگر یعنی هر استخوانی به استخوانش نزدیک شد. -J%و پیه ها بر شما خواهم نهاد و گوشت بر شما خواهم آورد و شما را به پوست خواهم پوشانید و در شما روح خواهم نهاد تا زنده شوید. پس خواهید دانست که من یهوه هستم.» "=J%خداوند یهوه به این استخوانها چنین می گوید: اینک من روح به شما درمی آورم تا زنده شوید. :mJ%پس مرا فرمود: «براین استخوانها نبوت نموده، به اینها بگو: ای استخوانهای خشک کلام خداوند را بشنوید! @yJ%و او مرا گفت: «ای پسر انسان آیا می شود که این استخوانها زنده گردد؟» گفتم: «ای خداوند یهوه تو می دانی .» $AJ%و مرا به هر طرف آنها گردانید. و اینک آنها بر روی همواری بی نهایت زیاده و بسیار خشک بود. ? yJ%دست خداوند بر من فرود آمده، مرا در روح خداوند بیرون برد و در همواری قرار داد و آن از استخوانها پر بود. wJ$&مثل گله های قربانی یعنی گله اورشلیم در موسمهایش همچنان شهرهای مخروب از گله های مردمان پر خواهد شد و ایشان خواهند دانست که من یهوه هستم.»0YJ$%خداوند یهوه چنین می گوید: «برای این بار دیگر خاندان اسرائیل از من مسالت خواهند نمود تا آن را برای ایشان بعمل آورم. من ایشان را با مردمان مثل گله کثیر خواهم گردانید. *MJ$$و امتهایی که به اطراف شما باقی مانده باشند، خواهند دانست که من یهوه مخروبات را بنا کرده و ویرانه ها را غرس نموده ام. من که یهوه هستم تکلم نموده و بعمل آورده ام.» fEJ$#و خواهند گفت این زمینی که ویران بود، مثل باغ عدن گردیده است و شهرهایی که خراب و ویران و منهدم بود، حصاردار و مسکون شده است. }sJ$"و زمین ویران که به نظر جمیع رهگذریان خراب می بود، شیار خواهد شد. r]J$!خداوند یهوه چنین می فرماید: «در روزی که شما را از تمامی گناهانتان طاهر سازم، شهرها را مسکون خواهم ساخت و خرابه ها معمور خواهد شد. b=J$ و خداوند یهوه می گوید: «بدانید که من این را به خاطر شما نکرده ام. پس ای خاندان اسرائیل به سبب راههای خود خجل و رسوا شوید.» nUJ$و چون راههای قبیح و اعمال ناپسند خود را به یاد آورید، آنگاه به سبب گناهان و رجاسات خود خویشتن را در نظر خود مکروه خواهید داشت.» 0YJ$و میوه درختان و حاصل زمین را فراوان خواهم ساخت تا دیگر در میان امتها متحمل رسوایی قحط نشوید. X)J$و شما را از همه نجاسات شما نجات خواهم داد. و غله را خوانده، آن را فراوان خواهم ساخت و دیگر قحط بر شما نخواهم فرستاد. 7J$و در زمینی که به پدران شما دادم ساکن شده، قوم من خواهید بود و من خدای شما خواهم بود. eCJ$و روح خود را در اندرون شما خواهم نهاد و شما را به فرایض خود سالک خواهم گردانید تا احکام مرا نگاه داشته ، آنها را بجا آورید. f EJ$و دل تازه به شما خواهم داد و روح تازه در اندرون شما خواهم نهاد. و دل سنگی را از جسد شما دور کرده، دل گوشتین به شما خواهم داد. @ yJ$و آب پاک بر شما خواهم پاشید و طاهر خواهید شد. و شما را از همه نجاسات واز همه بتهای شما طاهر خواهم ساخت. / WJ$و شما را از میان امتها می گیرم و از جمیع کشورها جمع می کنم و شما را در زمین خود در خواهم آورد.  J$و اسم عظیم خود را که در میان امتها بی حرمت شده است و شما آن را در میان آنها بی عصمت ساخته اید، تقدیس خواهم نمود. و خداوند یهوه می گوید: حینی که بنظر ایشان در شما تقدیس کرده شوم، آنگاه امتها خواهند دانست که من یهوه هستم. q [J$«بنابراین به خاندان اسرائیل بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید: ای خاندان اسرائیل من این را نه به خاطر شما بلکه بخاطر اسم قدوس خود که آن را در میان امتهایی که به آنها رفته، بی حرمت نموده اید بعمل می آورم. W'J$لیکن من بر اسم قدوس خود که خاندان اسرائیل آن را در میان امتهایی که بسوی آنها رفته بودند بی حرمت ساختند شفقت نمودم. %CJ$و چون به امتهایی که بطرف آنها رفتند رسیدند، آنگاه اسم قدوس مرا بی حرمت ساختند. زیرا درباره ایشان گفتند که اینان قوم یهوه می باشند و از زمین او بیرون آمده اند. V%J$و ایشان را در میان امتها پراکنده ساختم و در کشورها متفرق گشتند. و موافق راهها و اعمال ایشان، بر ایشان داوری نمودم.6eJ$لهذا به سبب خونی که بر زمین ریختند و آن را به بتهای خود نجس ساختند، من خشم خود را بر ایشان ریختم. 7J$«ای پسر انسان، هنگامی که خاندان اسرائیل در زمین خود ساکن می بودند آن را به راهها و به اعمال خود نجس نمودند. و طریق ایشان به نظر من مثل نجاست زن حایض می بود. GJ$و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 'J$و سرزنش امتها را دیگر در تو مسموع نخواهم گردانید. و دیگر متحمل مذمت طوایف نخواهی شد و امتهای خویش را دیگر نخواهی لغزانید. خداوند یهوه این را می گوید.» 5cJ$پس خداوند یهوه می گوید: مردمان را دیگر نخواهی بلعید و امتهای خویش را دیگر بی اولاد نخواهی ساخت. ]3J$ و خداوند یهوه چنین می گوید: «چونکه ایشان درباره تو می گویند که مردمان را می بلعی و امتهای خویش را بی اولاد می گردانی ، wgJ$ و مردمان یعنی قوم خود اسرائیل را بر شما خرامان خواهم ساخت تا تو را به تصرف آورند. و میراث ایشان بشوی و ایشان را دیگر بی اولاد نسازی.» g~GJ$ و بر شما انسان و بهایم بسیار خواهم آورد که ایشان افزوده شده، بارور خواهند شد. و شما را مثل ایام قدیم معمور خواهم ساخت. بلکه بر شما بیشتر از اول شما احسان خواهم نمود و خواهید دانست که من یهوه هستم. I} J$ و بر شما مردمان را خواهم افزود یعنی تمامی خاندان اسرائیل را جمیعا و شهرها مسکون و خرابه ها معمور خواهد شد. |'J$ زیرا اینک من بطرف شما هستم و بر شما نظر خواهم داشت و شیار شده، کاشته خواهید شد. {{oJ$و شما ای کوههای اسرائیل شاخه های خود را خواهید رویانید و میوه خود را برای قوم من اسرائیل خواهید آورد زیرا که ایشان به زودی خواهند آمد. cz?J$و خداوند یهوه چنین می گوید: «من دست خود را برافراشته ام که امتهایی که به اطراف شمایند البته سرزنش خود را متحمل خواهند شد. FyJ$پس درباره زمین اسرائیل نبوت نما و به کوهها و تلها و وادیها و درهها بگو که خداوند یهوه چنین می فرماید: چونکه شما متحمل سرزنش امتها شده اید، لهذا من در غیرت و خشم خود تکلم نمودم.» qx[J$بنابراین خداوند یهوه چنین می فرماید: هر آینه به آتش غیرت خود به ضد بقیه امتها و به ضد تمامی ادوم تکلم نموده ام که ایشان زمین مرا به شادی تمام دل و کینه قلب، ملک خود ساخته اند تا آن را به تاراج واگذارند. pwYJ$لهذا ای کوههای اسرائیل کلام خداوند یهوه را بشنوید! خداوند یهوه به کوهها و تلها و وادیها و درهها و خرابه های ویران و شهرهای متروکی که تاراج شده و مورد سخریه بقیه امتهای مجاور گردیده است، چنین می گوید: bv=J$لهذا نبوت کرده، بگو که خداوند یهوه چنین می فرماید: از آن جهت که ایشان شما را از هر طرف خراب کرده و بلعیده اند تا میراث بقیه امتها بشوید و بر لبهای حرف گیران برآمده، مورد مذمت طوایف گردیده اید، >uuJ$خداوند یهوه چنین می گوید: چونکه دشمنان درباره شما گفته اند هه این بلندیهای دیرینه میراث ما شده است، 1t ]J$«و تو ای پسر انسان به کوههای اسرائیل نبوت کرده، بگو: ای کوههای اسرائیل کلام خداوند را بشنوید! CsJ#و چنانکه بر میراث خاندان اسرائیل حینی که ویران شد شادی نمودی، همچنان با تو عمل خواهم نمود. و تو ای کوه سعیر و تمام ادوم جمیعا ویران خواهید شد. پس خواهند دانست که من یهوه هستم.»r/J#خداوند یهوه چنین می گوید: حینی که تمامی جهان شادی کنند من تو را ویران خواهم ساخت. "q=J# و شما به دهان خود به ضد من تکبر نموده، سخنان خویش را بر من افزودید و من آنها را شنیدم. p{J# و خواهی دانست که من یهوه تمامی سخنان کفرآمیز را که به ضد کوههای اسرائیل گفته ای، شنیده ام. چونکه گفتی : خراب گردید و برای خوراک ما داده شد. o#J# بنابراین خداوند یهوه چنین می گوید: «به حیات خودم قسم که موافق خشم و حسدی که به ایشان نمودی، از کینه ای که با ایشان داشتی با تو عمل خواهم نمود. و چون بر تو داوری کرده باشم، خویشتن را بر تو در میان ایشان معروف خواهم گردانید. DnJ# چونکه گفتی این دو امت و این دو زمین از آن من می شود و آن را به تصرف خواهیم آورد با آنکه یهوه در آنجا است.» m9J# و تو را خرابه های دائمی می سازم که شهرهایت دیگر مسکون نشود و بدانید که من یهوه هستم. 1l[J#و کوههایش را از کشتگانش مملو می کنم که مقتولان شمشیر بر تلها و درهها و همه وادیهای تو بیفتند. k5J#و کوه سعیر را محل دهشت و ویران ساخته ، روندگان و آیندگان را از آن منقطع خواهم ساخت. #j?J#لهذا خداوند یهوه چنین می گوید: به حیات خودم قسم که تو را به خون تسلیم خواهم نمود که خون تو را تعاقب نماید. چون از خون نفرت نداشتی ، خون تو را تعاقب خواهد نمود. FiJ#چونکه عداوت دائمی داشتی و بنی اسرائیل را در زمان مصیبت ایشان و هنگام عقوبت آخر به دم شمشیر تسلیم نمودی، |hqJ#شهرهایت را خراب خواهم نمود تا ویران شده، بدانی که من یهوه هستم. }gsJ#و آن را بگو خداوند یهوه چنین می فرماید: اینک ای کوه سعیر من به ضد تو هستم. و دست خود را بر تو دراز کرده، تو را ویران و محل دهشت خواهم ساخت. wfgJ#«ای پسر انسان نظر خود را بر کوه سعیر بدار و به ضد آن نبوت نما! Fe J#و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 1d[J"و خداوند یهوه می گوید: شما ای گله من و ای گوسفندان مرتع من، انسان هستید و من خدای شما می باشم.»QcJ"و خداوند یهوه می گوید: خاندان اسرائیل خواهند دانست که من یهوه خدای ایشان با ایشان هستم و ایشان قوم من می باشند. obWJ"و برای ایشان درختستان ناموری بر پا خواهم داشت. و دیگر از قحط در زمین تلف نخواهند شد. و بار دیگر متحمل سرزنش امتها نخواهند گردید. laQJ"و دیگر در میان امتها به تاراج نخواهد رفت و حیوانات صحرا ایشان را نخواهند خورد بلکه به امنیت، بدون ترساننده ای ساکن خواهند شد. T`!J"و درختان صحرا میوه خود را خواهند آورد و زمین حاصل خویش را خواهد داد. و ایشان در زمین خود به امنیت ساکن خواهند شد. و حینی که چوبهای یوغ ایشان را شکسته و ایشان را از دست آنانی که ایشان را مملوک خود ساخته بودند رهانیده باشم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم. G_J"و ایشان را و اطراف کوه خود را برکت خواهم ساخت. و باران را در موسمش خواهم بارانید و بارشهای برکت خواهد بود. ^J"و عهد سلامتی را با ایشان خواهم بست. و حیوانات موذی را از زمین نابود خواهم ساخت و ایشان در بیابان به امنیت ساکن شده، در جنگلها خواهند خوابید. ;]oJ"و من یهوه خدای ایشان خواهم بود و بنده من داود در میان ایشان رئیس خواهد بود. من که یهوه هستم گفته ام. f\EJ"و یک شبان بر ایشان خواهم گماشت که ایشان را بچراند یعنی بنده خود داود را که ایشان را رعایت بنماید و او شبان ایشان خواهد بود. B[}J"پس من گله خود را نجات خواهم داد که دیگر به تاراج برده نشوند و در میان گوسفند و گوسفند داوری خواهم نمود. eZCJ"چونکه شما به پهلو و کتف خود تنه می زنید و همه ضعیفان را به شاخهای خود می زنید، حتی اینکه ایشان را بیرون پراکنده ساخته اید، UY#J"بنابراین خداوند یهوه به ایشان چنین می گوید: «هان من خودم در میان گوسفندان فربه و گوسفندان لاغر داوری خواهم نمود. PXJ"و گوسفندان من آنچه را که از پای شما پایمال شده است، می چرند و آنچه را که به پای شما گل آلود گشته است، می نوشند.» BW}J"«آیا برای شما کم بود که مرتع نیکو را چرانیدید، بلکه بقیه مرتع خود را نیز به پایهای خویش پایمال ساختید؟ و آب زلال را نوشیدید بلکه باقی مانده را به پایهای خویش گل آلود ساختید؟ wVgJ"و اما به شما ای گوسفندان من، خداوند یهوه چنین می فرماید: هان من در میان گوسفند و گوسفند و در میان قوچهای و بزهای نر داوری خواهم نمود. ZU-J"گمشدگان را خواهم طلبید و رانده شدگان را باز خواهم آورد و شکسته ها را شکسته بندی نموده، بیماران را قوت خواهم داد. لیکن فربهان و زورآوران را هلاک ساخته ، بر ایشان به انصاف رعایت خواهم نمود. "T=J"خداوند یهوه می گوید که من گوسفندان خود را خواهم چرانید و من ایشان را خواهم خوابانید. :SmJ"ایشان را بر مرتع نیکو خواهم چرانید و آرامگاه ایشان بر کوههای بلند اسرائیل خواهد بود. و آنجا در آرامگاه نیکو و مرتع پرگیاه خواهند خوابید و بر کوههای اسرائیل خواهند چرید. .RUJ" و ایشان را از میان قومها بیرون آورده، از کشورها جمع خواهم نمود. و به زمین خودشان درآورده، بر کوههای اسرائیل و در وادیها و جمیع معمورات زمین ایشان را خواهم چرانید. |QqJ" چنانکه شبان حینی که در میان گوسفندان پراکنده خود می باشد، گله خویش را تفقد می نماید، همچنان من گوسفندان خویش را تفقد نموده، ایشان را از هر جایی که در روز ابرها و تاریکی غلیظ پراکنده شده بودند خواهم رهانید. 0PYJ" زیرا خداوند یهوه چنین می گوید: هان من خودم گوسفندان خویش را طلبیده، آنها را تفقد خواهم نمود. =OsJ" خداوند یهوه چنین می فرماید: اینک من به ضد شبانان هستم. و گوسفندان خود را از دست ایشان خواهم طلبید. و ایشان را از چرانیدن گله معزول خواهم ساخت تا شبانان خویشتن را دیگر نچرانند. و گوسفندان خود را از دهان ایشان خواهم رهانید تا خوراک ایشان نباشند. ZN-J" «بنابراین ای شبانان، کلام خداوند را بشنوید! M/J"خداوند یهوه می فرماید: به حیات خودم قسم هر آینه چونکه گله من به تاراج رفته و گوسفندانم خوراک همه حیوانات صحرا گردیده، شبانی ندارند. و شبانان من گوسفندانم را نطلبیدند. بلکه شبانان خویشتن را چرانیدند و گله مرا رعایت ننمودند. JL J"پس ای شبانان کلام خداوند را بشنوید! K-J"گوسفندان من بر جمیع کوهها و بر همه تلهای بلند آواره شده اند. و گله من بر روی تمامی زمین پراکنده گشته ، کسی ایشان را نمی طلبد و برای ایشان تفحص نمی نماید. J%J"پس بدون شبان پراکنده می شوند و خوراک همه حیوانات صحرا گردیده، آواره می گردند. ZI-J"ضعیفان را تقویت نمی دهید و بیماران را معالجه نمی نمایید و شکسته ها را شکسته بندی نمی کنید و رانده شدگان را پس نمی آورید و گمشدگان را نمی طلبید، بلکه بر آنها با جور و ستم حکمرانی می نمایید. H3J"شما پیه را می خورید و پشم را می پوشید و پرواریها را می کشید، اما گله را نمی چرانید. hGIJ"«ای پسر انسان به ضد شبانان اسرائیل نبوت نما و نبوت کرده، به ایشان یعنی به شبانان بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید: وای بر شبانان اسرائیل که خویشتن را می چرانند. آیا نمی باید شبانان گله را بچرانند؟ FF J"و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 3E_J!!و چون این واقع می شود و البته واقع خواهد شد، آنگاه خواهند دانست که نبی در میان ایشان بوده است.» .~v}|{zz0yxwwCv#u[trqpmonDm7lkjiUhgfeZdcba`^_u^b]\ZYXWWVUUsTSSZRQPPKOONML-KmJIIHyGdFFKEDCCuBAA8@:?b>=*<;U:9]87655 4U3210+/z..?-|,++*)(($'d&&c%Q%$w#"!! j$#1>c7  W " 8.YJ+و طول خروج چهارده و عرضش چهارده بر چهار طرفش بود و حاشیه ای که گرداگردش بود نیم ذراع و دایره سینه اش یک ذراع و پلههایش به سمت مشرق متوجه بود. vXeJ+و طول آتش دان دوازده و عرضش دوازده و از هر چهار طرف مربع بود. jWMJ+و آتش دانش چهار ذراع و از آتش دان چهار شاخ برآمده بود. LVJ+و از سینه روی زمین تا خروج پایینی دو ذراع و عرضش یک ذراع و از خروج کوچک تا خروج بزرگ چهار ذراع و عرضش یک ذراع. ,UQJ+ و پیمایشهای مذبح به ذراعها که هر ذراع یک ذراع و یک قبضه باشد این است. سینه اش یک ذراع و عرضش یک ذراع و حاشیه ای که گرداگرد لبش می باشد یک وجب و این پشت مذبح می باشد. @TyJ+ و قانون خانه این است که تمامی حدودش بر سر کوه از همه اطرافش قدس اقداس باشد. اینک قانون خانه همین است.» IS J+ و اگر از هر چه بعمل آورده اند خجل شوند، آنگاه صورت خانه را و نمونه و مخرجها و مدخلها و تمامی شکلها و همه فرایض و جمیع صورتها و تمامی قانونهایش را برای ایشان اعلام نما و به نظر ایشان بنویس تا تمامی صورتش و همه فرایضش را نگاه داشته ، به آنها عمل نمایند. RRJ+ و تو ای پسر انسان خاندان اسرائیل را از این خانه مطلع ساز تا از گناهان خود خجل شوند و ایشان نمونه آن را بپیمایند. FQJ+ حال زناهای خود و لاشهای پادشاهان خویش را از من دور بنمایند و من در میان ایشان تا به ابد سکونت خواهم نمود. AP{J+از اینکه آستانه های خود را نزد آستانه من و باهوهای خویش را به پهلوی باهوهای من برپا کرده اند و در میان من و ایشان فقط دیواری است، پس اسم قدوس مرا به رجاسات خویش که آنها را بعمل آورده اند بی حرمت ساخته اند، لهذا من در خشم خود ایشان را تلف نموده ام. ]O3J+و مرا گفت: «ای پسر انسان این است مکان کرسی من و مکان کف پایهایم که در آن در میان بنی اسرائیل تا به ابد ساکن خواهم شد و خاندان اسرائیل هم خود ایشان و هم پادشاهان ایشان بار دیگر به زناها و لاشهای پادشاهان خود در مکانهای بلند خویش نام قدوس مرا بی حرمت نخواهند ساخت. N-J+و هاتفی را شنیدم که از میان خانه به من تکلم می نماید و مردی پهلوی من ایستاده بود. M!J+و روح مرا برداشته ، به صحن اندرونی آورد و اینک جلال خداوند خانه را مملو ساخت. LJ+پس جلال خداوند از راه دروازه ای که رویش به سمت مشرق بود به خانه درآمد. OKJ+و مثل منظر آن رؤیایی بود که دیده بودم یعنی مثل آن رؤیا که در وقت آمدن من، برای تخریب شهر دیده بودم و رؤیاها مثل آن رؤیا بود که نزد نهر خابور مشاهده نموده بودم. پس به روی خود در افتادم.DJJ+واینک جلال خدای اسرائیل از طرف مشرق آمد و آواز او مثل صدای آبهای بسیار بود و زمین از جلال او منور گردید. I yJ+و مرا نزد دروازه آورد، یعنی به دروازه ای که به سمت مشرق متوجه بود. VH%J*هر چهار جانب آن را پیمود و آن را دیواری بود که طولش پانصد و عرضش پانصد (نی ) بود تا در میان مقدس و غیرمقدس فرق گذارد.zGmJ*پس به سوی جانب غربی برگشته ، آن را به نی پیمایش پانصد نی پیمود. [F/J*و جانب جنوبی را به نی پیمایش، پانصد نی پیمود. jEMJ*و جانب شمالی را به نی پیمایش از هر طرف پانصد نی پیمود. #D?J*جانب شرقی آن را به نی پیمایش، پانصد نی پیمود یعنی به نی پیمایش آن را از هر طرف (پیمود). mCSJ*و چون پیمایشهای خانه اندرونی را به اتمام رسانید، مرا بسوی دروازه ای که رویش به سمت مشرق بود بیرون آورد و آن را از هر طرف پیمود. BJ*و چون کاهنان داخل آنها می شوند دیگر از قدس به صحن بیرونی بیرون نمی آیند بلکه لباسهای خود را که در آنها خدمت می کنند در آنها می گذارند زیرا که آنها مقدس می باشد و لباس دیگر پوشیده، به آنچه به قوم تعلق دارد نزدیک می آیند.» gAGJ* و مرا گفت: «حجره های شمالی و حجره های جنوبی که پیش روی مکان منفصل است، حجره های مقدس می باشد که کاهنانی که به خداوند نزدیک می آیند قدس اقداس را در آنها می خورند و قدس اقداس و هدایای آردی و قربانی های گناه و قربانی های جرم را در آنها می گذارند زیرا که این مکان مقدس است. b@=J* و مثل درهای حجره های سمت جنوب دری بر سر راه بود یعنی بر راهی که راست پیش روی دیوار مشرقی بود جایی که به آنها داخل می شدند. s?_J* و راه مقابل آنها مثل نمایش راه حجره های سمت شمال بود، عرض آنها مطابق طول آنها بود و تمامی مخرجهای اینها مثل رسم آنها و درهای آنها. >-J* و در حجم دیوار صحن که بطرف مشرق بود پیش روی مکان منفصل و مقابل بنیان حجره ها بود. =5J* و زیر این حجره ها از طرف شرقی مدخلی بود که از آن به آنها از صحن بیرونی داخل می شدند. <5J*زیرا طول حجره هایی که در صحن بیرونی بود پنجاه ذراع بود و اینک جلو هیکل صد ذراع بود. .;UJ*و طول دیواری که بطرف بیرون مقابل حجره ها بسوی صحن بیرونی روبروی حجره ها بود پنجاه ذراع بود. a:;J*چونکه سه طبقه بود و ستونها مثل ستونهای صحنها نداشت و از این سبب، طبقه فوقانی از طبقات تحتانی و وسطی از زمین تنگتر می شد. g9GJ*و حجره های فوقانی کوتاه بود زیرا که دهلیزها از آنها می گرفتند بیشتر از آنچه آنها از حجره های تحتانی و وسطی بنیان می گرفتند. 68eJ*و پیش روی حجره ها بطرف اندرون خرندی به عرض ده ذراع بود و راهی یک ذراع و درهای آنها بطرف شمال بود. W7'J*مقابل بیست ذراع که از آن صحن اندرونی بود و مقابل سنگفرشی که از صحن بیرونی بود دهلیزی روبروی دهلیزی در سه طبقه بود. g6GJ*جلو طول صد ذراعی در شمالی بود و عرضش پنجاه ذراع بود. [5 1J*و مرا به صحن بیرونی از راه سمت شمالی بیرون برد و مرا به حجره ای که مقابل مکان منفصل و روبروی بنیان بطرف شمال بود آورد. 04YJ)بر جانب رواق پنجره های مشبک به اینطرف و به آنطرف بود و همچنین بر غرفه های خانه و بر آستانه ها.l3QJ)و بر آنها یعنی بر درهای هیکل کروبیان و نخلها مصور بود بطوری که در دیوارها مصور بود و آستانه چوبین پیش روی رواق بطرف بیرون بود. 2/J)و هر در را دو لنگه بود و این دو لنگه تا می شد. یک در را دو لنگه و در دیگر را دو لنگه. 61gJ)و هیکل و قدس را دو در بود. 0J)و مذبح چوبین بود. بلندی اش سه ذراع و طولش دو ذراع و گوشه هایش و طولش و دیوارهایش از چوب بود. و او مرا گفت: «میزی که در حضور خداوند می باشد این است.» l/QJ)و باهوهای هیکل مربع بود و منظر جلو قدس مثل منظر آن بود. .J)و از زمین تا بالای درها کروبیان و نخلها مصور بود و بر دیوار هیکل هم چنین. ;-oJ)یعنی روی انسان بسوی نخل از اینطرف و روی شیر بسوی نخل از آنطرف بر تمامی خانه بهر طرفش ساخته شده بود. ,,QJ)و کروبیان و نخلها در آن ساخته شده بود ودر میان هر دو کروبی یک نخل بود و هر کروبی دو رو داشت. @+yJ)تا بالای درها و تا خانه اندرونی و بیرونی و بر تمامی دیوار گرداگرد از اندرون و بیرون به همین پیمایشها. *wJ)و آستانه ها و پنجره های مشبک و ایوانها گرداگرد در سه طبقه مقابل آستانه از زمین تا پنجره ها از هر طرف چوب پوش بود و پنجره ها هم پوشیده بود. m)SJ)و طول بنیان را تا پیش مکان منفصل که در عقبش بود با ایوانهایش از اینطرف و آنطرف صد ذراع پیمود و هیکل اندرونی و رواقهای صحنها را. f(EJ)و عرض جلو خانه و مکان منفصل به سمت مشرق صد ذراع بود. 'J) و طول خانه را صد ذراع پیمود و طول مکان منفصل و بنیان و دیوارهایش را صد ذراع. g&GJ) و عرض بنیانی که رو به روی مکان منفصل بود در گوشه سمت مغرب هفتاد ذراع و عرض دیوار گرداگرد بنیان پنج ذراع و طولش نود ذراع بود. >%uJ) و درهای غرفه ها بسوی فسحت بود. یک در بسوی شمال و در دیگر به سوی جنوب و عرض مکان فسحت پنج ذراع گرداگرد. v$eJ) و در میان حجره ها، عرض بیست ذراعی گرداگرد خانه بهر طرفش بود. <#qJ) و بطرف بیرون عرض دیواری که به جهت غرفه ها بود پنج ذراع بود و فسحت باقی مانده مکان غرفه های خانه بود. ,"QJ)و بلندی خانه را از هر طرف ملاحظه نمودم و اساسهای غرفه ها یک نی تمام، یعنی شش ذراع بزرگ بود. !9J)و غرفه ها خانه را بالاتر و بالاتر احاطه کرده، وسیعتر می شد، زیرا که خانه را بالاتر و بالاتر گرداگرد خانه احاطه می کرد و از این جهت خانه بسوی بالا وسیعتر می بود، و همچنین از طبقه تحتانی به طبقه وسطی تا طبقه فوقانی بالا می رفتند. 9J)و غرفه ها روی همدیگر سه طبقه بود و در هر رسته ای سی و در دیواری که به جهت غرفه ها گرداگرد خانه بود، داخل می شد تا (در آن) متمکن شود و در دیوار خانه متمکن نشود. )KJ)و دیوار خانه را شش ذراع پیمود. و عرض غرفه ها که گرداگرد خانه بهر طرف می بود چهار ذراع بود. -SJ)و طولش را بیست ذراع و عرضش را بیست ذراع پیش روی هیکل پیمود و مرا گفت: «این قدس الاقداس است.» /WJ)و به اندرون داخل شده، اسبرهای مدخل را دو ذراع و مدخل را شش ذراع و عرض مدخل را هفت ذراع پیمود. iKJ)و عرض مدخل ده ذراع بود و جانبهای مدخل از اینطرف پنج ذراع و از آنطرف پنج ذراع بود و طولش را چهل ذراع و عرضش را بیست ذراع پیمود. D J)و مرا به هیکل آورد و عرض اسبرها را شش ذراع از اینطرف و عرض آنها را شش ذراع از آنطرف که عرض خیمه بود پیمود. mSJ(1و طول رواق بیست ذراع و عرضش یازده ذراع. و نزد زینه اش که از آن برمی آمدند، دو ستون نزد اسبرها یکی از اینطرف و دیگری از آنطرف بود.J(0و مرا به رواق خانه آورد. و اسبرهای رواق را پنج ذراع از اینطرف و پنج ذراع از آنطرف پیمود. و عرض دروازه را سه ذراع از اینطرف و سه ذراع از آنطرف. 3J(/و طول صحن را صد ذراع پیمود و عرضش را صد ذراع و آن مربع بود و مذبح در برابر خانه بود. /WJ(.و اطاقی که رویش به سمت شمال است، برای کاهنانی که ودیعت مذبح را نگاه می دارند می باشد. اینانند پسران صادوق از بنی لاوی که نزدیک خداوند می آیند تا او را خدمت نمایند.» ?wJ(-و او مرا گفت: «این اطاقی که رویش به سمت جنوب است، برای کاهنانی که ودیعت خانه را نگاه می دارند می باشد. 2]J(,و بیرون دروازه اندرونی ، اطاقهای مغنیان در صحن اندرونی به پهلوی دروازه شمالی بود و روی آنها به سمت جنوب بود و یکی به پهلوی دروازه مشرقی که رویش بطرف شمال می بود بود. +J(+و کناره های یک قبضه قد در اندرون از هر طرف نصب بود و گوشت قربانی ها بر میزها بود. ykJ(*و چهار میز برای قربانی های سوختنی از سنگ تراشیده بود که طول هر یک یک ذراع و نیم و عرضش یک ذراع و نیم و بلندی اش یک ذراع بود و بر آنها آلاتی را که به آنها قربانی های سوختنی و ذبایح را ذبح می نمودند، می نهادند. 5cJ()چهار میز از اینطرف و چهار میز از آنطرف به پهلوی دروازه بود یعنی هشت میز که بر آنها ذبح می کردند. SJ((و به یک جانب از طرف بیرون نزد زینه دهنه دروازه شمالی دو میز بود. و به جانب دیگر که نزد رواق دروازه بود دو میز بود. ykJ('و در رواق دروازه دو میز از اینطرف و دو میز از آن طرف بود تا بر آنها قربانی های سوختنی و قربانی های گناه و قربانی های جرم را ذبح نمایند. #?J(&و نزد اسبرهای دروازه ها اطاقی با دروازهاش بود که در آن قربانی های سوختنی را می شستند. <qJ(%و اسبرهایش بسوی صحن بیرونی بود. و نخلها بر اسبرهایش از اینطرف و از آنطرف بود و زینه اش هشت پله داشت. O J($و حجره هایش و اسبرهایش و رواقهایش را نیز. و پنجره ها گرداگردش بود و طولش پنجاه ذراع و عرضش بیست و پنج ذراع بود. r ]J(#و مرا به دروازه شمالی آورد و آن را مثل این پیمایشها پیمود. 0 YJ("و رواقهایش بسوی صحن بیرونی و نخلها بر اسبرهایش از این طرف و آنطرف بود و زینه اش هفت پله داشت.  J(!و حجره هایش و اسبرهایش و رواقهایش موافق این پیمایشها بود. و درآن و در رواقهایش پنجره ها به هر طرفش بود و طولش پنجاه ذراع و عرضش بیست و پنج ذراع بود.  J( پس مرا به صحن اندرونی به سمت مشرق آورد. و دروازه را مثل این پیمایشها پیمود. !J(و رواقش به صحن بیرونی می رسید. و نخلها بر اسبرهایش بود و زینه اش هشت پله داشت. |qJ(و طول رواقی که گرداگردش بود بیست و پنج ذراع و عرضش پنج ذراع بود. J(و حجره هایش و اسبرهایش و رواقهایش موافق این پیمایشها بود. و در آن و در رواقهایش پنجره ها گرداگردش بود و طولش پنجاه ذراع و عرضش بیست و پنج ذراع بود. !;J(و مرا از دروازه جنوبی به صحن اندرونی آورد. و دروازه جنوبی را مثل این پیمایشها پیمود. &EJ(و صحن اندرونی بطرف جنوب دروازه ای داشت و از دروازه تا دروازه به سمت جنوب صد ذراع پیمود. LJ(وزینه های آن هفت پله داشت. و رواقش پیش آنها بود. و آن را نخلها یکی از اینطرف و دیگری از آنطرف بر اسبرهایش بود. MJ(و برای آن و برای رواقهایش پنجره ها مثل آن پنجره ها گرداگردش بود. و طولش پنجاه ذراع و عرضش بیست و پنج ذراع بود. ;oJ(پس مرا بطرف جنوب برد. و اینک دروازه ای به سمت جنوب و اسبرهایش و رواقهایش را مثل این پیمایشها پیمود. PJ(و صحن اندرونی را دروازه ای در مقابل دروازه دیگر بطرف شمال و بطرف مشرق بود. و از دروازه تا دروازه صد ذراع پیمود.  J(و پنجره هایش و رواقهایش و نخلهایش موافق پیمایش دروازه ای که رویش به سمت مشرق است بود. و به هفت پله به آن برمی آمدند و رواقهایش پیش روی آنها بود. p~YJ(و حجره هایش سه از اینطرف و سه از آنطرف و اسبرهایش و رواقهایش موافق پیمایش دروازه اول بود. طولش پنجاه ذراع و عرضش بیست و پنج ذراع. |}qJ(و طول و عرض دروازه ای را که رویش بطرف شمال صحن بیرونی بود پیمود. @|yJ(و عرضش را از برابر دروازه پایینی تا پیش صحن اندرونی از طرف بیرون صد ذراع به سمت مشرق و سمت شمال پیمود. {/J(و سنگ فرش یعنی سنگ فرش پائینی به جانب دروازه ها یعنی به اندازه طول دروازه ها بود. Wz'J(پس مرا به صحن بیرونی آورد و اینک اطاقها و سنگ فرشی که برای صحن از هر طرفش ساخته شده بود. و سی اطاق بر آن سنگ فرش بود. yJ(و حجره ها و اسبرهای آنها را به اندرون دروازه پنجره های مشبک بهر طرف بود و همچنین رواقها را. و پنجره ها بطرف اندرون گرداگرد بود و بر اسبرها نخلها بود.wxgJ(و پیش دروازه مدخل تا پیش رواق دروازه اندرونی پنجاه ذراع بود. |wqJ(و اسبرها را شصت ذراع ساخت و رواق گرداگرد دروازه به اسبرها رسید. 4vaJ( و عرض دروازه را از سقف یک حجره تا سقف دیگری بیست و پنج ذراع پیمود. و دروازه در مقابل دروازه بود. [u/J( و محجری پیش روی حجره ها از اینطرف یک ذراع و محجری از آنطرف یک ذراع و حجره ها از این طرف شش ذراع و از آنطرف شش ذراع بود. ytkJ( و عرض دهنه دروازه را ده ذراع و طول دروازه را سیزده ذراع پیمود. hsIJ( و حجره های دروازه بطرف شرقی، سه از اینطرف و سه از آنطرف بود. و هر سه را یک پیمایش و اسبرها را از اینطرف و آنطرف یک پیمایش بود. $rAJ( پس رواق دروازه را هشت ذراع و اسبرهایش را دو ذراع پیمود. و رواق دروازه بطرف اندرون بود. Wq'J(و رواق دروازه را از طرف اندرون یک نی پیمود. epCJ(و طول هر غرفه یک نی بود و عرضش یک نی. و میان غرفه ها مسافت پنج ذراع. و آستانه دروازه نزد رواق دروازه از طرف اندرون یک نی بود. oJ(پس نزد دروازه ای که بسوی مشرق متوجه بود آمده، به پله هایش برآمد. و آستانه دروازه را پیمود که عرضش یک نی بود و عرض آستانه دیگر را که یک نی بود. n5J(و اینک حصاری بیرون خانه گرداگردش بود. و به دست آن مرد نی پیمایش شش ذراعی بود که هر ذراعش یک ذراع و یک قبضه بود. پس عرض بنا را یک نی و بلندی اش را یک نی پیمود. m#J(آن مرد مرا گفت: «ای پسر انسان به چشمان خود ببین و به گوشهای خویش بشنو و دل خود را به هرچه به تو نشان دهم، مشغول ساز زیرا که تو را در اینجا آوردم تا این چیزها را به تو نشان دهم. پس خاندان اسرائیل را از هر چه می بینی آگاه ساز.» ~luJ(و چون مرا به آنجا آورد، اینک مردی که نمایش او مثل نمایش برنج بود و در دستش ریسمانی از کتان و نی برای پیمودن بود و نزد دروازه ایستاده بود. Hk J(در رؤیاهای خدا مرا به زمین اسرائیل آورد. و مرا بر کوه بسیار بلند قرار داد که بطرف جنوب آن مثل بنای شهر بود. j J(در سال بیست و پنجم اسیری ما در ابتدای سال، در دهم ماه که سال چهاردهم بعد از تسخیر شهر بوده، در همان روز دست خداوند بر من نازل شده، مرا به آنجا برد. diAJ'و خداوند یهوه می گوید که من بار دیگر روی خود را از ایشان نخواهم پوشانید زیرا که روح خویش را بر خاندان اسرائیل خواهم ریخت.»QhJ'و خواهند دانست که من یهوه خدای ایشان هستم، از آن رو که من ایشان را در میان امتها جلای وطن ساختم و ایشان را به زمین خودشان جمع کردم و بار دیگر کسی را از ایشان در آنجا باقی نخواهم گذاشت. qg[J'و چون ایشان را از میان امتها برگردانم و ایشان را از زمین دشمنانشان جمع نمایم، آنگاه در نظر امتهای بسیار در ایشان تقدیس خواهم شد. {foJ'و حینی که ایشان در زمین خود به امنیت ساکن شوند و ترساننده ای نباشد، آنگاه خجالت خود را و خیانتی را که به من ورزیده اند متحمل خواهند شد. eJ'بنابراین خداوند یهوه چنین می گوید: «اﻵن اسیران یعقوب را باز آورده، بر تمامی خاندان اسرائیل رحمت خواهم فرمود و بر اسم قدوس خود غیرت خواهم نمود. d-J'برحسب نجاسات و تقصیرات ایشان به ایشان عمل نموده، روی خود را از ایشان پوشانیدم.» cJ'و امتها خواهند دانست که خاندان اسرائیل به سبب گناه خودشان جلای وطن گردیدند. زیرا چونکه به من خیانت ورزیدند، من روی خود را از ایشان پوشانیدم و ایشان را به دست ستمکاران ایشان تسلیم نمودم که جمیع ایشان به شمشیر افتادند. bJ'و خاندان اسرائیل از آن روز و بعد خواهند دانست که یهوه خدای ایشان من هستم. a+J'و من جلال خود را در میان امتها قرار خواهم داد و جمیع امتها داوری مرا که آن را اجرا خواهم داشت و دست مرا که بر ایشان فرود خواهم آورد، مشاهده خواهند نمود. 1`[J'و خداوند یهوه می گوید که بر سفره من از اسبان و سواران و جباران و همه مردان جنگی سیر خواهید شد. <_qJ'و از قربانی من که برای شما ذبح می نمایم، پیه خواهید خورد تا سیر شوید و خون خواهید نوشید تا مست شوید. y^kJ'گوشت جباران را خواهید خورد و خون رؤسای جهان را خواهید نوشید. از قوچها و بره ها و بزها و گاوها که همه آنها از پرواریهای باشان می باشند. &]EJ'«و اما تو ای پسر انسان! خداوند یهوه چنین می فرماید که بهر جنس مرغان و به همه حیوانات صحرا بگو: جمع شوید و بیایید و نزد قربانی من که آن را برای شما ذبح می نمایم، فراهم آیید. قربانی عظیمی بر کوههای اسرائیل تا گوشت بخورید و خون بنوشید. t\aJ'و اسم شهر نیز هامونه خواهد بود. پس زمین را طاهر خواهند ساخت.[ J'و عبور کنندگان در زمین گردش خواهند کرد. و اگر کسی استخوان آدمی بیند، نشانی نزد آن برپا کند تا دفن کنندگان آن را در وادی هامون جوج مدفون سازند. _Z7J'و کسانی را معین خواهند کرد که پیوسته در زمین گردش نمایند. و همراه عبور کنندگان آنانی را که بر روی زمین باقی مانده باشند دفن کرده، آن را طاهر سازند. بعد از انقضای هفت ماه آنها را خواهند طلبید. @YyJ' و تمامی اهل زمین ایشان را دفن خواهند کرد. و خداوند یهوه می گوید: روز تمجید من نیکنامی ایشان خواهد بود. XJ' و خاندان اسرائیل مدت هفت ماه ایشان را دفن خواهند کرد تا زمین را طاهر سازند. WJ' و در آن روز موضعی برای قبر در اسرائیل یعنی وادی عابریم را بطرف مشرق دریا به جوج خواهم داد. و راه عبور کنندگان را مسدود خواهد ساخت. و در آنجا جوج و تمامی جمعیت، او را دفن خواهند کرد و آن را وادی هامون جوج خواهند نامید. vVeJ' و هیزم از صحرا نخواهند آورد و چوب از جنگلها نخواهند برید زیرا که اسلحه ها را به آتش خواهند سوزانید. و خداوند یهوه می گوید که غارت کنندگان خود را غارت خواهند کرد و تاراج کنندگان خویش را تاراج خواهند نمود. HU J' و ساکنان شهرهای اسرائیل بیرون خواهند آمد و اسلحه یعنی مجن و سپر و کمان و تیرها و چوب دستی و نیزه ها را آتش زده، خواهند سوزانید. و مدت هفت سال آتش را به آنها زنده نگاه خواهند داشت. CTJ'اینک خداوند یهوه می گوید: آن می آید و به وقوع خواهد پیوست. و این همان روز است که درباره اش تکلم نموده ام. S/J'و نام قدوس خود را در میان قوم خویش اسرائیل، معروف خواهم ساخت و دیگر نمی گذارم که اسم قدوس من بی حرمت شود تا امتها بدانند که من یهوه قدوس اسرائیل می باشم. 2R]J'و آتشی بر ماجوج و بر کسانی که در جزایر به امنیت ساکنند خواهم فرستاد تا بدانند که من یهوه هستم. QJ'خداوند یهوه می گوید که به روی صحرا خواهی افتاد زیرا که من تکلم نموده ام. PJ'و تو و همه افواجت و قومهایی که همراه تو هستند بر کوههای اسرائیل خواهید افتاد و تو را به هر جنس مرغان شکاری و به حیوانات صحرا به جهت خوراک خواهم داد. O J'و کمان تو را از دست چپت انداخته ، تیرهای تو را از دست راستت خواهم افکند. 8NiJ'و تو را برمی گردانم و رهبری می نمایم و تو را از اطراف شمال برآورده، بر کوههای اسرائیل خواهم آورد. nM WJ'«پس تو ای پسر انسان درباره جوج نبوت کرده، بگو خداوند یهوه چنین می فرماید که اینک ای جوج رئیس روش و ماشک و توبال من به ضد تو هستم. 1L[J&و خویشتن را در نظر امتهای بسیار معظم و قدوس و معروف خواهم نمود و خواهند دانست که من یهوه هستم.KJ&و با وبا و خون بر او عقوبت خواهم رسانید. و باران سیال و تگرگ سخت و آتش و گوگرد بر او و بر افواجش و بر قومهای بسیاری که با وی می باشند خواهم بارانید. HJ J&و خداوند یهوه می گوید: من شمشیری بر جمیع کوههای خود به ضد او خواهم خواند و شمشیر هر کس بر برادرش خواهد بود. IJ&و ماهیان دریا و مرغان هوا و حیوانات صحرا و همه حشراتی که بر زمین می خزند و همه مردمانی که بر روی جهانند به حضور من خواهند لرزید و کوهها سرنگون خواهد شد و صخره ها خواهد افتاد و جمیع حصارهای زمین منهدم خواهد گردید. ~}||Z{zzyDxwjvutsrOqboo&nm(kjiMhffdd7bb'a``_]]U\t[ZYYWWVAUT5S.QPOfON2MLLJJHH1G7FpEE+DC_B`AM??@>==:}J/ اما خلابها و تالابهایش شفا نخواهد یافت بلکه به نمک تسلیم خواهد شد. ;=oJ/ و صیادان بر کنار آن خواهند ایستاد و از عین جدی تا عین عجلایم موضعی برای پهن کردن دامها خواهد بود و ماهیان آنها به حسب جنسها، مثل ماهیان دریای بزرگ از حد زیاده خواهند بود. <#J/ و واقع خواهد شد که هر ذی حیات خزنده ای در هر جایی که آن نهر داخل شود، زنده خواهد گشت و ماهیان از حد زیاده پیدا خواهد شد، زیرا چون این آبها به آنجا می رسد، آن شفا خواهد یافت و هر جایی که نهر جاری می شود، همه چیز زنده می گردد. m;SJ/و مرا گفت: «این آبها بسوی ولایت شرقی جاری می شود و به عربه فرود شده، به دریا می رود و چون به دریا داخل می شود آبهایش شفا می یابد. :!J/و چون برگشتم اینک بر کنار نهر از اینطرف و از آنطرف درختان بی نهایت بسیار بود. #9?J/و مرا گفت: «ای پسر انسان آیا این را دیدی؟» پس مرا از آنجا برده، به کنار نهر برگردانید. }8sJ/پس هزار ذراع پیمود و نهری بود که از آن نتوان عبور کرد زیرا که آب زیاده شده بود، آبی که در آن می شود شنا کرد، نهری که از آن عبور نتوان کرد. ]73J/پس هزار ذراع پیمود و مرا از آبها عبور داد و آب به زانو می رسید و باز هزار ذراع پیموده، مرا عبور داد و آب به کمر می رسید. ^65J/و چون آن مرد بسوی مشرق بیرون رفت، ریسمانکاری در دست داشت و هزار ذراع پیموده، مرا از آب عبور داد و آبها به قوزک می رسید. 5 J/پس مرا از راه دروازه شمالی بیرون برده، از راه خارج به دروازه بیرونی به راهی که به سمت مشرق متوجه است گردانید و اینک آبها از جانب راست جاری بود. 54 eJ/و مرا نزد دروازه خانه آورد و اینک آبها از زیر آستانه خانه بسوی مشرق جاری بود، زیرا که روی خانه به سمت مشرق بود و آن آبها از زیر جانب راست خانه از طرف جنوب مذبح جاری بود. 37J.و مرا گفت: «اینها مطبخها می باشد که خادمان خانه در آنها ذبایح قوم را طبخ می نمایند.»'2GJ.و به گرداگرد آنها بطرف آن چهار طاقها بود و مطبخها زیر آن طاقها از هر طرفش ساخته شده بود. d1AJ.یعنی در چهار گوشه صحن صحنهای محوطه ای بود که طول هر یک چهل و عرضش سی (ذراع) بود. این چهار را که در زاویه ها بود یک مقدار بود. *0MJ.پس مرا به صحن بیرونی آورد و مرا به چهار زاویه صحن گردانید و اینک در هر زاویه صحن صحنی بود. 0/YJ.و مرا گفت: «این است مکانی که کاهنان، قربانی جرم و قربانی گناه را طبخ می نمایند و هدیه آردی را می پزند تا آنها را به صحن بیرونی به جهت تقدیس نمودن قوم بیرون نیاورند.» .J.پس مرا از مدخلی که به پهلوی دروازه بود به حجره های مقدس کاهنان که به سمت شمال متوجه بود درآورد. و اینک در آنجا بهر دو طرف به سمت مغرب مکانی بود.» x-iJ.و رئیس از میراث قوم نگیرد و ملک ایشان را غصب ننماید بلکه پسران خود را از ملک خویش میراث دهد تا قوم من هر کس از ملک خویش پراکنده نشوند. !,;J.لیکن اگر بخششی از ملک موروث خویش به یکی از بندگان خود بدهد، تا سال انفکاک از آن او خواهد بود، پس به رئیس راجع خواهد شد و میراث او فقط از آن پسرانش خواهد بود. +yJ.خداوند یهوه چنین می گوید: «چون رئیس بخششی به یکی از پسران خود بدهد، حق ارثیت آن از آن پسرانش خواهد بود و ملک ایشان به رسم ارثیت خواهد بود. *7J.پس بره و هدیه آردی اش و روغنش را هر صبح به جهت قربانی سوختنی دایمی خواهند گذرانید.» $)AJ.و هر بامداد هدیه آردی آن را خواهی گذرانید، یعنی یک سدس ایفا و یک ثلث هین روغن که بر آرد نرم پاشیده شود که هدیه آردی دایمی برای خداوند به فریضه ابدی خواهد بود. ;(oJ. و یک بره یک ساله بی عیب هر روز به جهت قربانی سوختنی برای خداوند خواهی گذرانید، هر صبح آن را بگذران. 'J. و چون رئیس هدیه تبرعی را خواه قربانی سوختنی یا ذبایح سلامتی به جهت هدیه تبرعی برای خداوند بگذراند، آنگاه دروازه ای را که به سمت مشرق متوجه است بگشایند و او قربانی سوختنی و ذبایح سلامتی خود را بگذراند به طوری که آنها را در روز سبت می گذراند. پس بیرون رود و چون بیرون رفت دروازه را ببندند. & J. و هدیه آردی اش در عیدها و مواسم یک ایفا برای هر گاو و یک ایفا برای هر قوچ و هر چه از دستش برآید برای بره ها و یک هین روغن برای هر ایفا خواهد بود. %9J. و چون ایشان داخل شوند رئیس در میان ایشان داخل شود و چون بیرون روند با هم بیرون روند. $J. و هنگامی که اهل زمین در مواسم به حضور خداوند داخل شوند، آنگاه هر که از راه دروازه شمالی به جهت عبادت داخل شود، از راه دروازه جنوبی بیرون رود. و هرکه از راه دروازه جنوبی داخل شود، از راه دروازه شمالی بیرون رود و از آن دروازه که از آن داخل شده باشد، برنگردد بلکه پیش روی خود بیرون رود. #J.و هنگامی که رئیس داخل شود از راه رواق دروازه درآید و از همان راه بیرون رود. g"GJ.و هدیه آردی اش یک ایفا برای هر گاو و یک ایفا برای هر قوچ و هر چه از دستش برآید برای بره ها و یک هین روغن برای هر ایفا بگذراند. z!mJ.و در غره ماه یک گاو جوان بی عیب و شش بره و یک قوچ که بی عیب باشد. I  J.و هدیه آردی اش یک ایفا برای هر قوچ باشد و هدیه اش برای بره ها هر چه از دستش برآید و یک هین روغن برای هر ایفا. 5cJ.و قربانی سوختنی که رئیس در روز سبت برای خداوند بگذراند، شش بره بی عیب و یک قوچ بی عیب خواهد بود. J.و اهل زمین در سبتها و هلالها نزد دهنه آن دروازه به حضور خداوند سجده نمایند. r]J.و رئیس از راه رواق دروازه بیرونی داخل شود و نزد چهار چوب دروازه بایستد و کاهنان قربانی سوختنی و ذبیحه سلامتی او را بگذرانند و او بر آستانه دروازه سجده نماید، پس بیرون برود اما دروازه تا شام بسته نشود.  J.خداوند یهوه چنین می گوید: «دروازه صحن اندرونی که به سمت مشرق متوجه است در شش روز شغل بسته بماند و در روز سبت مفتوح شود و در روز اول ماه گشاده گردد. zmJ-و از روز پانزدهم ماه هفتم، در وقت عید موافق اینها یعنی موافق قربانی گناه و قربانی سوختنی و هدیه آردی و روغن تا هفت روز خواهد گذرانید.».UJ-و هدیه آردیش را یک ایفا برای هر گاو و یک ایفا برای هر قوچ و یک هین روغن برای هر ایفا بگذراند. !J-و در هفت روز عید، یعنی در هر روز از آن هفت روز، هفت گاو و هفت قوچ بی عیب به جهت قربانی سوختنی برای خداوند و هر روز یک بز نر به جهت قربانی گناه بگذارند. J-و در آن روز رئیس، گاو قربانی گناه را برای خود و برای تمامی اهل زمین بگذراند.*MJ-و در روز چهاردهم ماه اول برای شما هفت روز عید فصح خواهد بود که در آنها نان فطیر خورده شود. B}J-و همچنین در روز هفتم ماه برای هر که سهوا یا غفلتا خطا ورزد خواهی کرد و شما برای خانه کفاره خواهید نمود. ucJ-و کاهن قدری از خون قربانی گناه گرفته ، آن را بر چهار چوب خانه و بر چهار گوشه خروج مذبح و بر چهار چوب دروازه صحن اندرونی خواهد پاشید. .UJ-خداوند یهوه چنین می گوید: «در غره ماه اول، گاوی جوان بی عیب گرفته ، مقدس را طاهر خواهی نمود. )J-و رئیس قربانی های سوختنی و هدایای آردی و هدایای ریختنی را در عیدها و هلالها و سبتها و همه مواسم خاندان اسرائیل بدهد و او قربانی گناه و هدیه آردی و قربانی سوختنی و ذبایح سلامتی را به جهت کفاره برای خاندان اسرائیل بگذراند.» oWJ-و تمامی قوم زمین این هدیه را برای رئیس در اسرائیل بدهند. "=J-و یک گوسفند از دویست گوسفند از مرتعهای سیراب اسرائیل برای هدیه آردی و قربانی سوختنی و ذبایح سلامتی بدهند تا برای ایشان کفاره بشود. قول خداوند یهوه این است. 8iJ-و قسمت معین روغن بر حسب بت روغن یک عشر بت از هر کر یا حومر ده بت باشد زیرا که ده بت یک حومر می باشد. /WJ- «و هدیه ای که بگذرانید این است: یک سدس ایفا از هر حومر گندم و یک سدس ایفا از هر حومر جو بدهید. !;J- و مثقال بیست جیره باشد. و منای شما بیست مثقال و بیست و پنج مثقال و پانزده مثقال باشد. L J- و ایفا و بت یکمقدار باشد به نوعی که بت به عشر حومر و ایفا به عشر حومر مساوی باشد. مقدار آنها بر حسب حومر باشد. _ 7J- میزان راست و ایفای راست و بت راست برای شما باشد 3 _J- «خداوند یهوه چنین می گوید: ای سروران اسرائیل باز ایستید و جور و ستم را دور کنید و انصاف و عدالت را بجا آورید و ظلم خود را از قوم من رفع نمایید. قول خداوند یهوه این است:  J-و این در آن زمین در اسرائیل ملک او خواهد بود تا رؤسای من بر قوم من دیگر ستم ننمایند و ایشان زمین را به خاندان اسرائیل بر حسب اسباط ایشان خواهند داد. t aJ-و از اینطرف و از آنطرف هدیه مقدس و ملک شهر مقابل هدیه مقدس و مقابل ملک شهر از جانب غربی به سمت مغرب و از جانب شرقی به سمت مشرق حصه رئیس خواهد بود و طولش موازی یکی از قسمتها از حد مغرب تا حد مشرق خواهد بود. }J-و ملک شهر را که عرضش پنجهزار و طولش بیست و پنجهزار (نی ) باشد موازی آن هدیه مقدس قرار خواهید داد و این از آن تمامی خاندان اسرائیل خواهد بود. _7J-و طول بیست و پنج هزار و عرض ده هزار (نی ) به جهت لاویانی که خادمان خانه باشند خواهد بود تا ملک ایشان برای بیست خانه باشد. #?J-و این برای کاهنانی که خادمان مقدس باشند و به جهت خدمت خداوند نزدیک می آیند، حصه مقدس از زمین خواهد بود تا جای خانه ها به جهت ایشان و جای مقدس به جهت قدس باشد. >uJ-و از این پیمایش طول بیست و پنج هزار و عرض ده هزار (نی ) خواهی پیمود تا در آن جای مقدس قدس الاقداس باشد. 3_J-و از این پانصد در پانصد (نی ) از هر طرف مربع برای قدس خواهد بود و نواحی آن از هر طرفش پنجاه ذراع. [ 1J-«و چون زمین را به جهت ملکیت به قرعه تقسیم نمایید، حصه مقدس را که طولش بیست و پنج هزار (نی ) و عرضش ده هزار (نی ) باشد هدیه ای برای خداوند بگذرانید و این به تمامی حدودش از هر طرف مقدس خواهد بود. nUJ,و کاهن هیچ میته یا دریده شده ای را از مرغ یا بهایم نخورد.$AJ,و اول تمامی نوبرهای همه چیز و هر هدیه ای از همه چیزها از جمیع هدایای شما از آن کاهنان خواهد بود و خمیر اول خود را به کاهن بدهید تا برکت بر خانه خود فرود آورید. NJ,و ایشان هدایای آردی و قربانی های گناه و قربانی های جرم را بخورند و همه موقوفات اسرائیل از آن ایشان خواهد بود. eCJ,«و ایشان را نصیبی خواهد بود. من نصیب ایشان خواهم بود. پس ایشان را در میان اسرائیل ملک ندهید زیرا که من ملک ایشان خواهم بود. \~1J,و خداوند یهوه می فرماید در روزی که به صحن اندرونی قدس داخل شود تا در قدس خدمت نماید آنگاه قربانی گناه خود را بگذراند. ^}5J,و بعد از آنکه طاهر شود هفت روز برای وی بشمارند. H| J,و احدی از ایشان به میته آدمی نزدیک نیامده، خویشتن را نجس نسازد مگر اینکه به جهت پدر یا مادر یا پسر یا دختر یا برادر یا خواهری که شوهر نداشته باشد، جایز است که خویشتن را نجس سازد. {J,و چون در مرافعه ها به جهت محاکمه بایستند، بر حسب احکام من داوری بنمایند و شرایع و فرایض مرا در جمیع مواسم من نگاه دارند و سبتهای مرا تقدیس نمایند. Bz}J,و فرق میان مقدس و غیرمقدس را به قوم من تعلیم دهند و تشخیص میان طاهر و غیرطاهر را به ایشان اعلام نمایند. by=J,و زن بیوه یا مطلقه را به زنی نگیرند، بلکه باکره ای که از ذریت خاندان اسرائیل باشد یا بیوه ای را که بیوه کاهن باشد بگیرند. \x1J,و کاهن وقت درآمدنش در صحن اندرونی شراب ننوشد. wJ,و ایشان سر خود را نتراشند و گیسوهای بلند نگذارند بلکه موی سر خود را بچینند. uvcJ,و چون به صحن بیرونی یعنی به صحن بیرونی نزد قوم بیرون روند، آنگاه لباس خویش را که در آن خدمت می کنند بیرون کرده، آن را در حجره های مقدس بگذارند و به لباس دیگر ملبس شوند و قوم را در لباس خویش تقدیس ننمایند. =usJ,عمامه های کتانی بر سر ایشان و زیرجامه کتانی بر کمرهای ایشان باشد و هیچ چیزی که عرق آورد در بر نکنند. t9J,و هنگامی که به دروازه های صحن اندرونی داخل شوند لباس کتانی خواهند پوشید و چون در دروازه های صحن اندرونی و در خانه مشغول خدمت باشند، هیچ لباس پشمین نپوشند. Js J,و ایشان به مقدس من داخل خواهند شد و به جهت خدمت من به خوان من نزدیک خواهند آمد و ودیعت مرا نگاه خواهند داشت. r!J,«لیکن لاویان کهنه از بنی صادوق که در حینی که بنی اسرائیل از من آواره شدند ودیعت مقدس مرا نگاه داشتند، خداوند یهوه می گوید که ایشان به جهت خدمت من نزدیک خواهند آمد و به حضور من ایستاده پیه و خون را برای من خواهند گذرانید. Bq}J,لیکن ایشان را به جهت تمامی خدمت خانه و برای هر کاری که در آن کرده می شود، مستحفظان ودیعت آن خواهم ساخت. ;poJ, و به من نزدیک نخواهند آمد و به کهانت من نخواهند پرداخت و به هیچ چیز مقدس در قدس الاقداس نزدیک نخواهند آمد، بلکه خجالت خویش و رجاسات خود را که بعمل آوردند متحمل خواهند شد. ^o5J, و از این جهت که به حضور بتهای خویش ایشان را خدمت نمودند و برای خاندان اسرائیل سنگ مصادم گناه شدند. بنابراین خداوند یهوه می گوید: دست خود را به ضد ایشان برافراشتم که متحمل گناه خود خواهند شد. 3n_J, زیرا خادمان مقدس من و مستحفظان دروازه های خانه و ملازمان خانه هستند و ایشان قربانی های سوختنی و ذبایح قوم را ذبح می نمایند و به حضور ایشان برای خدمت ایشان می ایستند. rm]J, بلکه آن لاویان نیز که در حین آواره شدن بنی اسرائیل از من دوری ورزیده، از عقب بتهای خویش آواره گردیدند، متحمل گناه خود خواهند شد، l}J, «خداوند یهوه چنین می فرماید: هیچ شخص غریب نامختون دل و نامختون گوشت از همه غریبانی که در میان بنی اسرائیل باشند به مقدس من داخل نخواهد شد. MkJ,و شما ودیعت اقداس مرا نگاه نداشتید، بلکه کسان به جهت خویشتن تعیین نمودید تا ودیعت مرا در مقدس من نگاه دارند. ejCJ,زیرا که شما اجنبیان نامختون دل و نامختون گوشت را داخل ساختید تا در مقدس من بوده، خانه مرا ملوث سازند. و چون شما غذای من یعنی پیه و خون را گذرانیدید، ایشان علاوه بر همه رجاسات شما عهد مرا شکستند. hiIJ,و به این متمردین یعنی به خاندان اسرائیل بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید: ای خاندان اسرائیل از تمامی رجاسات خویش باز ایستید. hJ,و خداوند مرا گفت: «ای پسر انسان دل خود را به هرچه تو را گویم درباره تمامی قانونهای خانه خداوند و همه قواعدش مشغول ساز و به چشمان خود ببین و به گوشهای خود بشنو و دل خویش را به مدخل خانه و به همه مخرجهای مقدس مشغول ساز. igKJ,پس مرا از راه دروازه شمالی پیش روی خانه آورد و نگریستم و اینک جلال خداوند خانه خداوند را مملو ساخته بود و بروی خود درافتادم. qf[J,و اما رئیس، چونکه او رئیس است در آن به جهت خوردن غذا به حضور خداوند بنشیند و از راه رواق دروازه داخل شود و از همان راه بیرون رود.» }esJ,و خداوند مرا گفت: «این دروازه بسته بماند و گشوده نشود وهیچ کس از آن داخل نشود زیرا که یهوه خدای اسرائیل از آن داخل شده، لهذا بسته بماند. d ;J,و مرا به راه دروازه مقدس بیرونی که به سمت مشرق متوجه بود، باز آورد و آن بسته شده بود. McJ+و چون این روزها را به اتمام رسانیدند، پس در روز هشتم و بعد از آن کاهنان قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی شما را بر مذبح بگذرانند و من شما را قبول خواهم کرد. قول خداوند یهوه این است.»bJ+هفت روز ایشان کفاره برای مذبح نموده، آن را طاهر سازند و تخصیص کنند. FaJ+هر روز از هفت روز تو بز نری برای قربانی گناه بگذران و ایشان گوساله ای و قوچی از گله هر دو بی عیب بگذرانند. Z`-J+تو آن را به حضور خداوند نزدیک بیاور و کاهنان نمک بر آنها پاشیده، آنها را به جهت قربانی سوختنی برای خداوند بگذرانند. _J+و چون از طاهر ساختن آن فارغ شدی گوساله بی عیب و قوچی بی عیب از گله بگذران. U^#J+و در روز دوم بز نر بی عیبی برای قربانی گناه بگذران تا مذبح را به آن طاهر سازند چنانکه آن را به گوساله طاهر ساختند. ]J+گوساله قربانی گناه را بگیر و آن را در مکان معین خانه بیرون از مقدس بسوزانند. a\;J+و از خونش گرفته ، بر چهار شاخش و بر چهار گوشه خروج و بر حاشیه ای که گرداگردش است بپاش و آن را طاهر ساخته ، برایش کفاره کن. [wJ+و خداوند یهوه می فرماید که به لاویان کهنه که از ذریت صادوق می باشند و به جهت خدمت من به من نزدیک می آیند یک گوساله به جهت قربانی گناه بده. Z7J+و او مرا گفت: «ای پسر انسان خداوند یهوه چنین می فرماید: این است قانونهای مذبح در روزی که آن را بسازند تا قربانی های سوختی بر آن بگذرانند و خون بر آن بپاشند. ~}||{zyy5xwvutks3rqppnemlkkdjiih0gIf>eeLd*cba~`__ ]\[ZcYXWWVkUUTOS9RzQONvMLkK0J*I%H8GG*FiDDCBA@?u>=R;:I9r8e7d6v54522'00M..m-,,;*)(&%%$#"J! P |4[ b -rwggTای پادشاه آن درخت تو هستی زیرا که تو بزرگ و قوی گردیده ای و عظمت تو چنان افزوده شده است که به آسمان رسیده و سلطنت تو تا به اقصای زمین. lfQTو برگهایش جمیل و میوه اش بسیار و آذوقه برای همه در آن بود و حیوانات صحرا زیرش ساکن بودند و مرغان هوا در شاخه هایش ماوا گزیدند، e7Tدرختی که دیدی که بزرگ و قوی گردید و ارتفاعش تا به آسمان رسید و منظرش به تمامی زمین، 6deTآنگاه دانیال که به بلطشصر مسمی ' می باشد، ساعتی متحیر ماند و فکرهایش او را مضطرب ساخت. پس پادشاه متکلم شده، گفت: «ای بلطشصر خواب و تعبیرش تو را مضطرب نسازد.» بلطشصر در جواب گفت: «ای آقای من! خواب از برای دشمنانت و تعبیرش از برای خصمانت باشد. gcGTاین خواب را من که نبوکدنصر پادشاه هستم دیدم و تو ای بلطشصر تعبیرش را بیان کن زیرا که تمامی حکیمان مملکتم نتوانستند مرا از تعبیرش اطلاع دهند، اما تو می توانی چونکه روح خدایان قدوس در تو می باشد.» nbUTاین امر از فرمان پاسبانان شده و این حکم از کلام مقدسین گردیده است تا زندگان بدانند که حضرت متعال بر ممالک آدمیان حکمرانی می کند و آن را به هر که می خواهد می دهد و پست ترین مردمان را برآن نصب می نماید. aTدل او از انسانیت تبدیل شود و دل حیوان را به او بدهند و هفت زمان براو بگذرد. `Tلیکن کنده ریشه هایش را با بند آهن و برنج در زمین در میان سبزه های صحرا واگذارید و از شبنم آسمان تر شود و نصیب او از علف زمین با حیوانات باشد. M_Tکه به آواز بلند ندا درداد و چنین گفت: درخت را ببرید و شاخه هایش را قطع نمایید و برگهایش را بیفشانید و میوه هایش را پراکنده سازید تا حیوانات از زیرش و مرغان از شاخه هایش آواره گردند. ^T در رؤیاهای سرم در بسترم نظر کردم و اینک پاسبانی و مقدسی از آسمان نازل شد، ']GT برگهایش جمیل و میوه اش بسیار و آذوقه برای همه در آن بود. حیوانات صحرا در زیر آن سایه گرفتند و مرغان هوا بر شاخه هایش ماوا گزیدند و تمامی بشر از آن پرورش یافتند. #\?T این درخت بزرگ و قوی گردید و بلندی اش تا به آسمان رسید و منظرش تا اقصای تمامی زمین بود. &[ET «رؤیاهای سرم در بسترم این بود که نظر کردم و اینک درختی در وسط زمین که ارتفاعش عظیم بود. Z T که ای بلطشصر، رئیس مجوسیان، چون می دانم که روح خدایان قدوس در تو می باشد و هیچ سری برای تو مشکل نیست، پس خوابی که دیده ام و تعبیرش را به من بگو. aY;Tبالاخره دانیال که موافق اسم خدای من به بلطشصر مسمی ' است و روح خدایان قدوس در او می باشد، درآمد و خواب را به او باز گفتم، vXeTآنگاه مجوسیان و جادوگران و کلدانیان و منجمان حاضر شدند و من خواب را برای ایشان بازگفتم لیکن تعبیرش را برای من بیان نتوانستند نمود. EWTپس فرمانی از من صادر گردید که جمیع حکیمان بابل را به حضورم بیاورند تا تعبیر خواب را برای من بیان نمایند. VTخوابی دیدم که مرا ترسانید و فکرهایم در بسترم و رؤیاهای سرم مرا مضطرب ساخت. |UqTمن که نبوکدنصر هستم در خانه خود مطمئن و در قصر خویش خرم می بودم. 9TkTآیات او چه قدر بزرگ و عجایب او چه قدر عظیم است. ملکوت او ملکوت جاودانی است و سلطنت او تا ابداﻵباد. S%Tمن مصلحت دانستم که آیات و عجایبی را که خدای تعالی ' به من نموده است بیان نمایم. {T و هر که به رو نیفتد و سجده ننماید در میان تون آتش ملتهب افکنده شود. =5T تو ای پادشاه فرمانی صادر نمودی که هر که آواز کرنا و سرنا و عود و بربط و سنتور و کمانچه و هر قسم آلات موسیقی را بشنود به رو افتاده، تمثال طلا را سجده نماید؛ <T و به نبوکدنصر پادشاه عرض کرده، گفتند: «ای پادشاه تا به ابد زنده باش! ;wTاما در آنوقت بعضی کلدانیان نزدیک آمده، بر یهودیان شکایت آوردند، X:)Tلهذا چون همه قومها آواز کرنا و سرنا و عود و بربط و سنتور و هر قسم آلات موسیقی را شنیدند، همه قومها و امتها و زبانها به رو افتاده، تمثال طلا را که نبوکدنصر پادشاه نصب کرده بود سجده نمودند. #9?Tو هر که به رو نیفتد و سجده ننماید در همان ساعت در میان تون آتش ملتهب افکنده خواهد شد.» -8STکه چون آواز کرنا و سرنا و عود و بربط و سنتور و کمانچه و هر قسم آلات موسیقی را بشنوید، آنگاه به رو افتاده، تمثال طلا را که نبوکدنصر پادشاه نصب کرده است سجده نمایید. 75Tو منادی به آواز بلند ندا کرده، می گفت: «ای قومها و امتها و زبانها برای شما حکم است؛ f6ETپس امرا و رؤسا و والیان و داوران و خزانه داران و مشیران و وکیلان و جمیع سروران ولایتها به جهت تبرک تمثالی که نبوکدنصر پادشاه نصب نموده بود جمع شده، پیش تمثالی که نبوکدنصر نصب کرده بود ایستادند. Y5+Tو نبوکدنصر پادشاه فرستاد که امرا و رؤسا و والیان و داوران و خزانه داران و مشیران و وکیلان و جمیع سروران ولایتها را جمع کنند تا به جهت تبرک تمثالی که نبوکدنصر پادشاه نصب نموده بود بیایند. ^4 7Tنبوکدنصر پادشاه تمثالی از طلا که ارتفاعش شصت ذراع و عرضش شش ذراع بود ساخت و آن را در همواری دورا در ولایت بابل نصب کرد. i3KT1و دانیال از پادشاه درخواست نمود تا شدرک و میشک و عبدنغو را بر کارهای ولایت بابل نصب کرد و اما دانیال در دروازه پادشاه می بود.|2qT0پس پادشاه دانیال را معظم ساخت و هدایای بسیار و عظیم به او داد و او را بر تمامی ولایت بابل حکومت داد و رئیس رؤسا بر جمیع حکمای بابل ساخت. 1 T/و پادشاه دانیال را خطاب کرده، گفت: «به درستی که خدای شما خدای خدایان و خداوند پادشاهان و کاشف اسرار است، چونکه تو قادر بر کشف این راز شده ای.» R0T.آنگاه نبوکدنصر پادشاه به روی خود درافتاده، دانیال را سجده نمود و امر فرمود که هدایا و عطریات برای او بگذرانند. g/GT-و چنانکه سنگ را دیدی که بدون دستها از کوه جدا شده، آهن و برنج و گل و نقره و طلا را خرد کرد، همچنین خدای عظیم پادشاه را از آنچه بعد از این واقع می شود مخبر ساخته است. پس خواب صحیح و تعبیرش یقین است.» .)T,و در ایام این پادشاهان خدای آسمانها سلطنتی را که تا ابداﻵباد زایل نشود، برپا خواهد نمود و این سلطنت به قومی دیگر منتقل نخواهد شد، بلکه تمامی آن سلطنتها را خرد کرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش تا ابداﻵباد استوار خواهد ماند. V-%T+و چنانکه دیدی که آهن با گل سفالین آمیخته شده بود، همچنین اینها خویشتن را با ذریت انسان آمیخته خواهند کرد. اما به نحوی که آهن با گل ممزوج نمی شود، همچنین اینها با یکدیگر ملصق نخواهند شد. C,T*و اما انگشتهای پایهایش قدری از آهن و قدری از گل بود، همچنان این سلطنت قدری قوی و قدری زودشکن خواهد بود. _+7T)و چنانکه پایها و انگشتها را دیدی که قدری از گل کوزه گر و قدری از آهن بود، همچنان این سلطنت منقسم خواهد شد و قدری از قوت آهن در آن خواهد ماند موافق آنچه دیدی که آهن با گل سفالین آمیخته شده بود. *T(و سلطنت چهارم مثل آهن قوی خواهد بود زیرا آهن همه چیز را خرد و نرم می سازد. پس چنانکه آهن همه چیز را نرم می کند، همچنان آن نیز خرد و نرم خواهد ساخت. N)T'و بعد از تو سلطنتی دیگر پست تر از تو خواهد برخاست و سلطنت سومی دیگر از برنج که بر تمامی جهان سلطنت خواهد نمود. ( T&و در هر جایی که بنی آدم سکونت دارند، حیوانات صحرا و مرغان هوا را به دست تو تسلیم نموده و تو را بر جمیع آنها مسلط گردانیده است. آن سر طلا تو هستی. 7'gT%ای پادشاه، تو پادشاه پادشاهان هستی زیرا خدای آسمانها سلطنت و اقتدار و قوت و حشمت به تو داده است. n&UT$خواب همین است و تعبیرش را برای پادشاه بیان خواهیم نمود. i%KT#آنگاه آهن و گل و برنج و نقره و طلا با هم خرد شد و مثل کاه خرمن تابستانی گردیده، باد آنها را چنان برد که جایی به جهت آنها یافت نشد. و آن سنگ که تمثال را زده بود کوه عظیمی گردید و تمامی جهان را پر ساخت. <$qT"و مشاهده می نمودی تا سنگی بدون دستها جدا شده، پایهای آهنین و گلین آن تمثال را زد و آنها را خرد ساخت. m#ST!و ساقهایش از آهن و پایهایش قدری از آهن و قدری از گل بود. ")T سر این تمثال از طلای خالص و سینه و بازوهایش از نقره و شکم و رانهایش از برنج بود. h!ITتو ای پادشاه می دیدی و اینک تمثال عظیمی بود و این تمثال بزرگ که درخشندگی آن بی نهایت و منظر آن هولناک بود پیش روی تو برپا شد. yTو اما این راز بر من از حکمتی که من بیشتر از سایر زندگان دارم مکشوف نشده است، بلکه تا تعبیر بر پادشاه معلوم شود و فکرهای خاطر خود را بدانی. {Tای پادشاه فکرهای تو بر بسترت درباره آنچه بعد از این واقع خواهد شد به خاطرت آمد و کاشف الاسرار، تو را از آنچه واقع خواهد شد مخبر ساخته است. 6eTلیکن خدایی در آسمان هست که کاشف اسرار می باشد و او نبوکدنصر پادشاه را از آنچه در ایام آخر واقع خواهد شد اعلام نموده است. خواب تو و رؤیای سرت که در بسترت دیده ای این است: %Tدانیال به حضور پادشاه جواب داد و گفت: «رازی را که پادشاه می طلبد، نه حکیمان و نه جادوگران و نه مجوسیان و نه منجمان می توانندآن را برای پادشاه حل کنند. kOTپادشاه دانیال را که به بلطشصر مسمی ' بود خطاب کرده، گفت: «آیا تو می توانی خوابی را که دیده ام و تعبیرش را برای من بیان نمایی ؟» Tآنگاه اریوک دانیال را بزودی به حضور پادشاه رسانید و وی را چنین گفت که «شخصی را از اسیران یهودا یافته ام که تعبیر را برای پادشاه بیان تواند نمود.» }Tو از این جهت دانیال نزد اریوک که پادشاه او را به جهت هلاک ساختن حکمای بابل مامور کرده بود رفت، و به وی رسیده، چنین گفت که «حکمای بابل را هلاک مساز. مرا به حضور پادشاه ببر و تعبیر را برای پادشاه بیان خواهم نمود.» dATای خدای پدران من تو را شکر می گویم و تسبیح می خوانم زیرا که حکمت و توانایی را به من عطا فرمودی و اﻵن آنچه را که از تو درخواست کرده ایم، به من اعلام نمودی، چونکه ما را از مقصود پادشاه اطلاع دادی.»:mTاوست که چیزهای عمیق و پنهان را کشف می نماید. به آنچه در ظلمت است عارف می باشد و نور نزد وی ساکن است. Tو او وقتها و زمانها را تبدیل می کند. پادشاهان را معزول می نماید و پادشاهان را نصب می کند. حکمت را به حکیمان می بخشد و فطانت پیشه گان را تعلیم می دهد. /WTو دانیال متکلم شده، گفت: «اسم خدا تا ابدﻵباد متبارک باد زیرا که حکمت و توانایی از آن وی است. 3Tآنگاه آن راز به دانیال در رؤیای شب کشف شد. پس دانیال خدای آسمانها را متبارک خواند. A{Tتا درباره این راز از خدای آسمانها رحمت بطلبند مبادا که دانیال و رفقایش با سایر حکیمان بابل هلاک شوند. (ITپس دانیال به خانه خود رفته ، رفقای خویش حننیا و میشائیل و عزریا را از این امر اطلاع داد، @yTو دانیال داخل شده، از پادشاه درخواست نمود که مهلت به وی داده شود تا تعبیر را برای پادشاه اعلام نماید. mSTو اریوک سردار پادشاه را خطاب کرده، گفت: «چرا فرمان از حضور پادشاه چنین سخت است؟» آنگاه اریوک دانیال را از کیفیت امر مطلع ساخت. B}Tآنگاه دانیال با حکمت و عقل به اریوک رئیس جلادان پادشاه که برای کشتن حکیمان بابل بیرون می رفت، سخن گفت. H T پس فرمان صادر شد و به صدد کشتن حکیمان برآمدند؛ و دانیال و رفیقانش را می طلبیدند تا ایشان را به قتل رسانند. 3_T از این جهت پادشاه خشم نمود و به شدت غضبناک گردیده، امر فرمود که جمیع حکیمان بابل را هلاک کنند. x iT و مطلبی که پادشاه می پرسد، چنان بدیع است که احدی غیراز خدایانی که مسکن ایشان با انسان نیست، نمی تواند آن را برای پادشاه بیان نماید.» i KT کلدانیان به حضور پادشاه جواب داده، گفتند، که «کسی بر روی زمین نیست که مطلب پادشاه را بیان تواند نمود، لهذا هیچ پادشاه یا حاکم یا سلطانی نیست که چنین امری را از هر مجوسی یا جادوگر یا کلدانی بپرسد.  wT لیکن اگر خواب را به من اعلام ننمایید برای شما فقط یک حکم است. زیرا که سخنان دروغ و باطل را ترتیب داده اید که به حضور من بگویید تا وقت تبدیل شود. پس خواب را به من بگویید و خواهم دانست که آن را تعبیر توانید نمود.» 6 eTپادشاه در جواب گفت: «یقین می دانم که شما فرصت می جویید، چون می بینید که فرمان از من صادر شده است. ? wTایشان بار دیگر جواب داده، گفتند که «پادشاه بندگان خود را از خواب اطلاع دهد و آن را تعبیر خواهیم کرد.»pYTو اگر خواب و تعبیرش را بیان کنید، بخششها و انعامها و اکرام عظیمی از حضور من خواهید یافت. پس خواب و تعبیرش را به من اعلام نمایید.» /Tپادشاه در جواب کلدانیان فرمود: «فرمان از من صادر شد که اگر خواب و تعبیر آن را برای من بیان نکنید پاره پاره خواهید شد و خانه های شما را مزبله خواهند ساخت. ucTکلدانیان به زبان ارامی به پادشاه عرض کردند که «پادشاه تا به ابد زنده بماند! خواب را برای بندگانت بیان کن و تعبیر آن را خواهیم گفت.» Tو پادشاه به ایشان گفت: «خوابی دیده ام و روحم برای فهمیدن خواب مضطرب است.» 3Tپس پادشاه امر فرمود که مجوسیان و جادوگران و فالگیران و کلدانیان را بخوانند تا خواب پادشاه را برای او تعبیر نمایند و ایشان آمده،به حضور پادشاه ایستادند.  ;Tو در سال دوم سلطنت نبوکدنصر، نبوکدنصر خوابی دید و روحش مضطرب شده، خواب از وی دور شد. I  Tو دانیال بود تا سال اول کورش پادشاه. Tو در هر مساله حکمت و فطانت که پادشاه از ایشان استفسار کرد، ایشان را از جمیع مجوسیان و جادوگرانی که در تمام مملکت او بودند ده مرتبه بهتر یافت. b ?Tو پادشاه با ایشان گفتگو کرد و از جمیع ایشان کسی مثل دانیال و حننیا و میشائیل و عزریا یافت نشد پس در حضور پادشاه ایستادند. a =Tو بعد از انقضای روزهایی که پادشاه امر فرموده بود که ایشان را بیاورند، رئیس خواجه سرایان ایشان را به حضور نبوکدنصر آورد. T~ #Tاما خدا به این چهار جوان معرفت و ادراک در هر گونه علم و حکمت عطا فرمود و دانیال در همه رؤیاها و خوابها فهیم گردید. } %Tپس رئیس ساقیان طعام ایشان و شراب را که باید بنوشند برداشت و بقول به ایشان داد. V| 'Tو بعد از انقضای ده روز معلوم شد که چهره های ایشان از سایر جوانانی که طعام پادشاه را می خوردند نیکوتر و فربه تر بود. {{ qTو او ایشان را در این امر اجابت نموده، ده روز ایشان را تجربه کرد. ~z wT و چهره های ما و چهره های سایر جوانانی را که طعام پادشاه را می خورند به حضور تو ملاحظه نمایند و به نهجی که خواهی دید با بندگانت عمل نمای.» 3y aT «مستدعی آنکه بندگان خود را ده روز تجربه نمایی و به ما بقول برای خوردن بدهند و آب به جهت نوشیدن. Bx T پس دانیال به رئیس ساقیان که رئیس خواجه سرایان او را بر دانیال و حننیا و میشائیل و عزریا گماشته بود گفت: *w OT پس رئیس خواجه سرایان به دانیال گفت: «من از آقای خود پادشاه که خوراک و مشروبات شما را تعیین نموده است می ترسم. چرا چهره های شما را از سایر جوانانی که ابنای جنس شما می باشند، زشت تر بیند و همچنین سر مرا نزد پادشاه در خطر خواهید انداخت.» nv WT و خدا دانیال را نزد رئیس خواجه سرایان محترم و مکرم ساخت. u 5Tاما دانیال در دل خود قصد نمود که خویشتن را از طعام پادشاه و از شرابی که او می نوشید نجس نسازد. پس از رئیس خواجه سرایان درخواست نمود که خویشتن را نجس نسازد. ~t wTو رئیس خواجه سرایان نامها به ایشان نهاد، اما دانیال را به بلطشصر و حننیا را به شدرک و میشائیل را به میشک و عزریا را به عبدنغو مسمی ' ساخت. s Tو در میان ایشان دانیال و حننیا و میشائیل و عزریا از بنی یهودا بودند. 3r aTو پادشاه وظیفه روزینه از طعام پادشاه و از شرابی که او می نوشید تعیین نمود و (امر فرمود) که ایشان را سه سال تربیت نمایند و بعد از انقضای آن مدت در حضور پادشاه حاضر شوند. gq ITجوانانی که هیچ عیبی نداشته باشند و نیکومنظر و در هرگونه حکمت ماهر و به علم دانا و به فنون فهیم باشند که قابلیت برای ایستادن در قصر پادشاه داشته باشند و علم و زبان کلدانیان را به ایشان تعلیم دهند. Xp +Tو پادشاه اشفناز رئیس خواجه سرایان خویش را امر فرمود که بعضی از بنی اسرائیل و از اولاد پادشاهان و از شرفا را بیاورد. 4o cTو خداوند یهویاقیم پادشاه یهودا را با بعضی از ظروف خانه خدا به دست او تسلیم نمود و او آنها را به زمین شنعار به خانه خدای خود آورد و ظروف را به بیت المال خدای خویش گذاشت. 8n mTدر سال سوم سلطنت یهویاقیم پادشاه یهودا، نبوکدنصر پادشاه بابل به اورشلیم آمده، آن را محاصره نمود. mJ0#و محیطش هجده هزار (نی ) می باشد و اسم شهر از آن روز یهوه شمه خواهد بود.»?lwJ0"و بطرف مغرب چهار هزار و پانصد (نی ) و سه دروازه یعنی دروازه جاد یک و دروازه اشیر یک و دروازه نفتالی یک. LkJ0!و بطرف جنوب چهار هزار و پانصد پیمایش و سه دروازه یعنی دروازه شمعون یک و دروازه یساکار یک و دروازه زبولون یک. Aj{J0 و بطرف مشرق چهار هزار و پانصد (نی ) و سه دروازه یعنی دروازه یوسف یک و دروازه بنیامین یک و دروازه دان یک. oiWJ0و دروازه های شهر موافق نامهای اسباط اسرائیل باشد یعنی سه دروازه بطرف شمال. دروازه رئوبین یک و دروازه یهودا یک و دروازه لاوی یک. qh[J0و این است مخرجهای شهر بطرف شمال چهار هزار و پانصد پیمایش. Tg!J0خداوند یهوه می گوید: «این است زمینی که برای اسباط اسرائیل به ملکیت تقسیم خواهید کرد و قسمتهای ایشان این می باشد. FfJ0و نزد حد جاد بطرف جنوب به جانب راست حد (زمین) از تامار تا آب مریبه قادش و نهر (مصر) و دریای بزرگ خواهد بود.» oeWJ0و نزد حد زبولون از طرف مشرق تا طرف مغرب برای جاد یک قسمت. udcJ0و نزد حد یساکار از طرف مشرق تا طرف مغرب برای زبولون یک قسمت. sc_J0و نزد حد شمعون از طرف مشرق تا طرف مغرب برای یساکار یک قسمت. ,~*}{zyy1xwvu=srAq onmlkkj*ijgffdc`b``;_7]\X[Z(YJWWTTDSS1RRUQRPPdOOPNMLNKwJI%HGGF4ECB0A?>=<ET اما سایر وحوش سلطنت را از ایشان گرفتند، لکن درازی عمر تا زمانی و وقتی به ایشان داده شد. o=WT آنگاه نظر کردم به سبب سخنان تکبرآمیزی که آن شاخ می گفت. پس نگریستم تا آن وحش کشته شد و جسد او هلاک گردیده، به آتش مشتعل تسلیم شد. <1T نهری از آتش جاری شده، از پیش روی او بیرون آمد. هزاران هزار او را خدمت می کردند و کرورها کرور به حضور وی ایستاده بودند. دیوان برپا شد و دفترها گشوده گردید. ;)T «و نظر می کردم تا کرسیها برقرار شد و قدیم الایام جلوس فرمود و لباس او مثل برف سفید و موی سرش مثل پشم پاک و عرش او شعله های آتش و چرخهای آن آتش ملتهب بود. w:gTپس در این شاخها تامل می نمودم که اینک از میان آنها شاخ کوچک دیگری برآمد و پیش رویش سه شاخ از آن شاخهای اول از ریشه کنده شد و اینک این شاخ چشمانی مانند چشم انسان و دهانی که به سخنان تکبرآمیز متکلم بود داشت. 89iTبعد از آن در رؤیاهای شب نظر کردم و اینک وحش چهارم که هولناک و مهیب و بسیار زورآور بود و دندانهای بزرگ آهنین داشت و باقی مانده را می خورد و پاره پاره می کرد و به پایهای خویش پایمال می نمود و مخالف همه وحوشی که قبل از او بودند بود و ده شاخ داشت. Z8-Tبعد از آن نگریستم و اینک دیگری مثل پلنگ بود که بر پشتش چهار بال مرغ داشت و این وحش چهار سر داشت و سلطنت به او داده شد. 7}Tو اینک وحش دوم دیگر مثل خرس بود و بر یک طرف خود بلند شد و در دهانش در میان دندانهایش سه دنده بود و وی را چنین گفتند: برخیز و گوشت بسیار بخور. /6WTاول آنها مثل شیر بود و بالهای عقاب داشت و من نظر کردم تا بالهایش کنده گردید و او از زمین برداشته شده، بر پایهای خود مثل انسان قرار داده گشت و دل انسان به او داده شد. s5_Tو چهار وحش بزرگ که مخالف یکدیگر بودند از دریا بیرون آمدند. K4Tپس دانیال متکلم شده، گفت: «شبگاهان در عالم رؤیا شده، دیدم که ناگاه چهار باد آسمان بر روی دریای عظیم تاختند. X3 +Tدر سال اول بلشصر پادشاه بابل، دانیال در بسترش خوابی و رؤیاهای سرش را دید. پس خواب را نوشت و کلیه مطالب را بیان نمود. 2wT#پس این دانیال در سلطنت داریوش و در سلطنت کورش فارسی فیروز می بود.r1]Tاو است که نجات می دهد و می رهاند و آیات و عجایب را در آسمان و در زمین ظاهر می سازد و اوست که دانیال را از چنگ شیران رهایی داده است.» g0GTاز حضور من فرمانی صادر شده است که در هر سلطنتی از ممالک من (مردمان) به حضور خدای دانیال لرزان و ترسان باشند زیرا که او خدای حی و تا ابدالا´باد قیوم است. و ملکوت او بی زوال و سلطنت او غیرمتناهی است. Y/+Tبعد از آن داریوش پادشاه به جمیع قومها و امتها و زبانهایی که در تمامی جهان ساکن بودند نوشت که «سلامتی شما افزون باد! .9Tو پادشاه امر فرمود تا آن اشخاص را که بر دانیال شکایت آورده بودند حاضر ساختند و ایشان را با پسران و زنان ایشان در چاه شیران انداختند و هنوز به ته چاه نرسیده بودند که شیران بر ایشان حمله آورده، همه استخوانهای ایشان را خرد کردند. 2-]Tآنگاه پادشاه بی نهایت شادمان شده، امر فرمود که دانیال را از چاه برآورند و دانیال را از چاه برآوردند و از آن جهت که بر خدای خود توکل نموده بود در او هیچ ضرری یافت نشد. ,5Tخدای من فرشته خود را فرستاده، دهان شیران را بست تا به من ضرری نرسانند چونکه به حضور وی در من گناهی یافت نشد و هم درحضور تو ای پادشاه تقصیری نورزیده بودم.» +wTآنگاه دانیال به پادشاه جواب داد که «ای پادشاه تا به ابد زنده باش! e*CTو چون نزد چاه شیران رسید به آواز حزین دانیال را صدا زد و پادشاه دانیال را خطاب کرده، گفت: «ای دانیال، بنده خدای حی ، آیا خدایت که او را پیوسته عبادت می نمایی به رهانیدنت از شیران قادر بوده است؟» )yTپس پادشاه صبح زود وقت طلوع فجر برخاست و به تعجیل به چاه شیران رفت. L(Tآنگاه پادشاه به قصر خویش رفته ، شب را به روزه بسر برد و به حضور وی اسباب عیش او را نیاوردند و خوابش از او رفت. i'KTو سنگی آورده، آن را بر دهنه چاه نهادند و پادشاه آن را به مهر خود و مهر امرای خویش مختوم ساخت تا امر درباره دانیال تبدیل نشود. :&mTپس پادشاه امر فرمود تا دانیال را بیاورند و او را در چاه شیران بیندازند؛ و پادشاه دانیال را خطاب کرده، گفت: «خدای تو که او را پیوسته عبادت می نمایی تو را رهایی خواهد داد.» >%uTآنگاه آن اشخاص نزد پادشاه جمع شدند و به پادشاه عرض کردند که «ای پادشاه بدان که قانون مادیان و فارسیان این است که هیچ فرمان یا حکمی که پادشاه آن را استوار نماید تبدیل نشود.»$Tآنگاه پادشاه چون این سخن را شنید بر خویشتن بسیار خشمگین گردید و دل خود را به رهانیدن دانیال مشغول ساخت و تا غروب آفتاب برای استخلاص او سعی می نمود. _#7Tپس ایشان در حضور پادشاه جواب دادند و گفتند که «این دانیال که از اسیران یهودا می باشد به تو ای پادشاه و به فرمانی که امضا نموده ای اعتنا نمی نماید، بلکه هر روز سه مرتبه مسالت خود را می نماید.» "T آنگاه به حضور پادشاه نزدیک شده، درباره فرمان پادشاه عرض کردند که «ای پادشاه آیا فرمانی امضا ننمودی که هر که تا سی روز نزد خدایی یا انسانی سوای تو ای پادشاه مسالتی نماید در چاه شیران افکنده شود؟» پادشاه در جواب گفت: «این امر موافق شریعت مادیان و فارسیان که منسوخ نمی شود، صحیح است.» !T پس آن اشخاص جمع شده، دانیال را یافتند که نزد خدای خود مسالت و تضرع می نماید. $ AT اما چون دانیال دانست که نوشته امضا شده است به خانه خود درآمد و پنجره های بالاخانه خود را به سمت اورشلیم باز نموده، هر روز سه مرتبه زانو می زد و دعا می نمود و چنانکه قبل از آن عادت می داشت، نزد خدای خویش دعا می کرد و تسبیح می خواند. fET بنابراین داریوش پادشاه نوشته و فرمان را امضا نمود. Y+T پس ای پادشاه فرمان را استوار کن و نوشته را امضا فرما تا موافق شریعت مادیان و فارسیان که منسوخ نمی شود تبدیل نگردد.»  Tجمیع وزرای مملکت و رؤسا و والیان و مشیران و حاکمان با هم مشورت کرده اند که پادشاه حکمی استوار کند و قدغن بلیغی نماید که هر کسی که تا سی روز از خدایی یا انسانی سوای تو ای پادشاه مسالتی نماید در چاه شیران افکنده شود. @yTآنگاه این وزراء و والیان نزد پادشاه جمع شدند و او را چنین گفتند: «ای داریوش پادشاه تا به ابد زنده باش. RTپس آن اشخاص گفتند که «در این دانیال هیچ علتی پیدا نخواهیم کرد مگر اینکه آن را درباره شریعت خدایش در او بیابیم.» GTپس وزیران و والیان بهانه می جستند تا شکایتی در امور سلطنت بر دانیال بیاورند اما نتوانستند که هیچ علتی یا تقصیری بیابند، چونکه او امین بود و خطایی یا تقصیری در او هرگز یافت نشد. kOTپس این دانیال بر سایر وزراء و والیان تفوق جست زیرا که روح فاضل دراو بود و پادشاه اراده داشت که او را بر تمامی مملکت نصب نماید. A{Tو بر آنها سه وزیر که یکی از ایشان دانیال بود تا آن والیان به ایشان حساب دهند و هیچ ضرری به پادشاه نرسد. 3Tو داریوش مصلحت دانست که صد و بیست والی بر مملکت نصب نماید تا بر تمامی مملکت باشند. n WTو داریوش مادی در حالی که شصت و دو ساله بود سلطنت را یافت. Tو داریوش مادی که در آن زمان شصت و دو سال داشت مملکت او را به تصرف خود درآورد.T!Tدر همان شب بلشصر پادشاه کلدانیان کشته شد.~uTآنگاه بلشصر امر فرمود تا دانیال را به ارغوان ملبس ساختند و طوق زرین بر گردنش (نهادند) و درباره اش ندا کردند که در مملکت حاکم سوم می باشد. |qTفرس؛ سلطنت تو تقسیم گشته و به مادیان و فارسیان بخشیده شده است.» X)Tثقیل؛ در میزان سنجیده شده و ناقص درآمده ای. !Tو تفسیر کلام این است: منا؛ خدا سلطنت تو را شمرده و آن را به انتها رسانیده است. veTو این نوشته ای که مکتوب شده است این است: منامنا ثقیل و فرسین. ucTپس این کف دست از جانب او فرستاده شد و این نوشته مکتوب گردید. E Tبلکه خویشتن را به ضد خداوند آسمانها بلند ساختی و ظروف خانه او را به حضور تو آوردند و تو و امرایت و زوجه ها و متعه هایت از آنها شراب نوشیدید و خدایان نقره و طلا و برنج و آهن و چوب و سنگ را که نمی بینند و نمی شنوند و (هیچ) نمی دانند تسبیح خواندی، اما آن خدایی را که روانت در دست او و تمامی راههایت از او می باشد، تمجید ننمودی.  Tو تو ای پسرش بلشصر! اگر چه این همه را دانستی، لکن دل خود را متواضع ننمودی، + OTو از میان بنی آدم رانده شده، دلش مثل دل حیوانات گردید و مسکنش با گورخران شده، او را مثل گاوان علف می خورانیدند و جسدش از شبنم آسمان تر می شد؛ تا فهمید که خدای تعالی بر ممالک آدمیان حکمرانی می کند و هر که را می خواهد بر آن نصب می نماید. Y +Tلیکن چون دلش مغرور و روحش سخت گردیده، تکبر نمود آنگاه از کرسی سلطنت خویش به زیر افکنده شد و حشمت او را از او گرفتند.  Tو به سبب عظمتی که به او داده بود جمیع قومها و امتها و زبانها از او لرزان و ترسان می بودند. هر که را می خواست می کشت و هر که را می خواست زنده نگاه می داشت و هر که را می خواست بلند می نمود و هر که را می خواست پست می ساخت. 7Tاما تو ای پادشاه، خدای تعالی به پدرت نبوکدنصر سلطنت و عظمت و جلال و حشمت عطا فرمود. 5cTپس دانیال به حضور پادشاه جواب داد و گفت: «عطایای تو از آن تو باشد و انعام خود را به دیگری بده، لکن نوشته را برای پادشاه خواهم خواند و تفسیرش را برای او بیان خواهم نمود. 9Tو من درباره تو شنیده ام که به نمودن تعبیرها و گشودن عقده ها قادر می باشی. پس اگر بتوانی اﻵن نوشته را بخوانی و تفسیرش را برای من بیان کنی به ارغوان ملبس خواهی شد و طوق زرین بر گردنت (نهاده خواهد شد) و در مملکت حاکم سوم خواهی بود.» wTو اﻵن حکیمان و منجمان را به حضور من آوردند تا این نوشته را بخوانند و تفسیرش را برای من بیان کنند؛ اما نتوانستند تفسیر کلام را بیان کنند. 0YTو درباره تو شنیده ام که روح خدایان در تو است و روشنایی و فطانت و حکمت فاضل در تو پیدا شده است. T آنگاه دانیال را به حضور پادشاه آوردند و پادشاه دانیال را خطاب کرده، فرمود: «آیا تو همان دانیال از اسیران یهود هستی که پدرم پادشاه از یهودا آورد؟ W'T چونکه روح فاضل و معرفت و فطانت و تعبیر خوابها و حل معماها و گشودن عقده ها در این دانیال که پادشاه او را به بلطشصر مسمی ' نمود یافت شد. پس حال دانیال طلبیده شود و تفسیر را بیان خواهد نمود.»  T شخصی در مملکت تو هست که روح خدایان قدوس دارد و در ایام پدرت روشنایی و فطانت و حکمت مثل حکمت خدایان دراو پیدا شد و پدرت نبوکدنصر پادشاه، یعنی پدر تو ای پادشاه، او را رئیس مجوسیان و جادوگران و کلدانیان و منجمان ساخت. $AT اما ملکه به سبب سخنان پادشاه و امرایش به مهمانخانه درآمد و ملکه متکلم شده، گفت: «ای پادشاه تا به ابد زنده باش! فکرهایت تو را مضطرب نسازد و هیات تو متغیر نشود. 'T پس بلشصر پادشاه، بسیار مضطرب شد و هیاتش در او متغیر گردید و امرایش مضطرب شدند. G~Tآنگاه جمیع حکمای پادشاه داخل شدند، اما نتوانستند نوشته را بخوانند یا تفسیرش را برای پادشاه بیان نمایند. e}CTپادشاه به آواز بلند صدا زد که جادوگران و کلدانیان و منجمان را احضار نمایند. پس پادشاه حکیمان بابل را خطاب کرده، گفت: «هر که این نوشته را بخواند و تفسیرش را برای من بیان نماید به ارغوان ملبس خواهد شد و طوق زرین بر گردنش (نهاده خواهد شد) و حاکم سوم در مملکت خواهد بود.» ;|oTآنگاه هیات پادشاه متغیر شد و فکرهایش او را مضطرب ساخت و بندهای کمرش سست شده، زانوهایش بهم می خورد. f{ETدر همان ساعت انگشتهای دست انسانی بیرون آمد و در برابر شمعدان بر گچ دیوار قصر پادشاه نوشت و پادشاه کف دست را که می نوشت دید. z+Tشراب می نوشیدند و خدایان طلا و نقره و برنج و آهن و چوب و سنگ را تسبیح می خواندند. wygTآنگاه ظروف طلا را که از هیکل خانه خدا که در اورشلیم است گرفته شده بود آوردند و پادشاه و امرایش و زوجه ها و متعه هایش از آنها نوشیدند. !x;Tبلشصر در کیف شراب امر فرمود که ظروف طلا و نقره را که جدش نبوکدنصر از هیکل اورشلیم برده بود، بیاورند تا پادشاه و امرایش و زوجه ها و متعه هایش از آنها بنوشند. 4w cTبلشصر پادشاه ضیافت عظیمی برای هزار نفر از امرای خود برپا داشت و در حضور آن هزار نفر شراب نوشید. Hv T%اﻵن من که نبوکدنصر هستم، پادشاه آسمانها را تسبیح و تکبیر و حمد می گویم که تمام کارهای او حق و طریقهای وی عدل است و کسانی که با تکبر راه می روند، او قادر است که ایشان را پست نماید.@uyT$در همان زمان عقل من به من برگشت و به جهت جلال سلطنت من حشمت و زینتم به من باز داده شد و مشیرانم و امرایم مرا طلبیدند و بر سلطنت خود استوار گردیدم و عظمت عظیمی بر من افزوده شد. t1T#و جمیع ساکنان جهان هیچ شمرده می شوند و با جنود آسمان و سکنه جهان بر وفق اراده خود عمل می نماید و کسی نیست که دست او را باز دارد یا او را بگوید که چه می کنی. sT"و بعد از انقضای آن ایام من که نبوکدنصر هستم، چشمان خود را بسوی آسمان برافراشتم و عقل من به من برگشت و حضرت متعال را متبارک خواندم و حی سرمدی را تسبیح و حمد گفتم زیرا که سلطنت او سلطنت جاودانی و ملکوت او تا ابداﻵباد است. `r9T!در همان ساعت این امر بر نبوکدنصر واقع شد و از میان مردمان رانده شده، مثل گاوان علف می خورد و بدنش از شبنم آسمان تر می شد تا مویهایش مثل پرهای عقاب بلند شد و ناخنهایش مثل چنگالهای مرغان گردید. qT و تو را از میان مردم خواهند راند و مسکن تو با حیوانات صحرا خواهد بود و تو را مثل گاوان علف خواهند خورانید و هفت زمان بر تو خواهد گذشت تا بدانی که حضرت متعال بر ممالک آدمیان حکمرانی می کند و آن را به هر که می خواهد می دهد.» npUTاین سخن هنوز بر زبان پادشاه بود که آوازی از آسمان نازل شده، گفت: «ای پادشاه نبوکدنصر به تو گفته می شود که سلطنت از تو گذشته است. doATو پادشاه متکلم شده، گفت: «آیا این بابل عظیم نیست که من آن را برای خانه سلطنت به توانایی قوت و حشمت جلال خود بنا نموده ام؟» |nqTبعد از انقضای دوازده ماه، او بالای قصر خسروی در بابل می خرامید. Jm Tاین همه بر نبوکدنصر پادشاه واقع شد. l!Tلهذا ای پادشاه نصیحت من تو را پسند آید و گناهان خود را به عدالت و خطایای خویش را به احسان نمودن بر فقیران فدیه بده که شاید باعث طول اطمینان تو باشد.» |kqTو چون گفتند که کنده ریشه های درخت را واگذارید، پس سلطنت تو برایت برقرار خواهد ماند بعد از آنکه دانسته باشی که آسمانها حکمرانی می کنند. ejCTکه تو را از میان مردمان خواهند راند و مسکن تو با حیوانات صحرا خواهد بود و تو را مثل گاوان علف خواهند خورانید و تو را از شبنم آسمان تر خواهند ساخت و هفت زمان بر تو خواهد گذشت تا بدانی که حضرت متعال بر ممالک آدمیان حکمرانی می کند و آن را به هر که می خواهد عطا می فرماید. "i=Tای پادشاه تعبیر این است و فرمان حضرت متعال که بر آقایم پادشاه وارد شده است همین است، QhTو چونکه پادشاه پاسبانی و مقدسی را دید که از آسمان نزول نموده، گفت: درخت را ببرید و آن را تلف سازید، لیکن کنده ریشه هایش را با بند آهن و برنج در زمین در میان سبزه های صحرا واگذارید و از شبنم آسمان تر شود و نصیبش با حیوانات صحرا باشد تا هفت زمان بر آن بگذرد؛ ~~||N{!zfyC^fT/  h Q  vw6gfG^اما او نمی دانست که من بودم که گندم و شیره و روغن را به او می دادم و نقره و طلایی را که برای بعل صرف می کردند برایش می افزودم. Xe)^و هر چند عاشقان خود را تعاقب نماید به ایشان نخواهد رسید و هر چند ایشان را بطلبد نخواهد یافت. پس خواهد گفت: «می روم و نزد شوهر نخستین خود برمی گردم زیرا در آنوقت از کنون مرا خوشتر می گذشت.» 1d[^بنابراین، راه تو را به خارها خواهم بست و گرد او دیواری بنا خواهم نمود تا راههای خود را نیابد. c^زیرا مادر ایشان زنا نموده و والده ایشان بی شرمی کرده است که گفت: «در عقب عاشقان خود که نان و آب و پشم و کتان و روغن و شربت به من داده اند خواهم رفت.» rb]^و بر پسرانش رحمت نخواهم فرمود چونکه فرزندان زنا می باشند. zam^مبادا رخت او را کنده، وی را برهنه نمایم و او را مثل روز ولادتش گردانیده، مانند بیابان واگذارم و مثل زمین خشک گردانیده، به تشنگی بکشم. `7^محاجه نمایید! با مادر خود محاجه نمایید زیرا که او زن من نیست و من شوهر او نیستم. لهذا زنای خود را از پیش رویش و فاحشگی خویش را از میان پستانهایش رفع بنماید. f_ G^به برادران خود عمی بگویید و به خواهران خویش روحامه! ^  ^ و بنی یهودا و بنی اسرائیل با هم جمع خواهند شد و یک رئیس به جهت خود نصب نموده، از آن زمین برخواهند آمد زیرا که روز یزرعیل، روز عظیمی خواهد بود.»<] s^ لیکن شماره بنی اسرائیل مثل ریگ دریا خواهد بود که نتوان پیمود و نتوان شمرد و در مکانی که به ایشان گفته می شد شما قوم من نیستید، در آنجا گفته خواهد شد پسران خدای حی می باشید. \ '^ و او گفت: «نام او را لوعمی بخوان زیرا که شما قوم من نیستید و من (خدای) شما نیستم. x[ k^و چون لوروحامه را از شیر بازداشته بود، حامله شده، پسری زایید. Z ^لیکن بر خاندان یهودا رحمت خواهم فرمود و ایشان را به یهوه خدای ایشان نجات خواهم داد و ایشان را به کمان و شمشیر و جنگ و اسبان و سواران نخواهم رهانید.» ;Y q^پس بار دیگر حامله شده، دختری زایید و او وی را گفت: «او را لوروحامه نام بگذار، زیرا بار دیگر بر خاندان اسرائیل رحمت نخواهم فرمود، بلکه ایشان را از میان بالکل خواهم برداشت. lX S^و در آن روز کمان اسرائیل را در وادی یزرعیل خواهم شکست.» W ;^و خداوند وی را گفت: «او را یزرعیل نام بنه زیرا که بعد از اندک زمانی انتقام خون یزرعیل را از خاندان ییهو خواهم گرفت و مملکت خاندان اسرائیل را تلف خواهم ساخت. V }^پس رفت و جومر دختر دبلایم را گرفت و او حامله شده، پسری برایش زایید. U #^ابتدای کلام خداوند به هوشع. خداوند به هوشع گفت: «برو و زنی زانیه و اولاد زناکار برای خود بگیر زیرا که این زمین از خداوند برگشته، سخت زناکار شده اند.» uT g^کلام خداوند که در ایام عزیا و یوتام و آحاز و حزقیا پادشاهان یهودا و در ایام یربعام بن یوآش پادشاه اسرائیل، بر هوشع بن بئیری نازل شد. ,SQT اما تو تا به آخرت برو زیرا که مستریح خواهی شد و در آخر این ایام در نصیب خود قایم خواهی بود.»{RoT خوشابه حال آنکه انتظار کشد و به هزار و سیصد و سی و پنج روز برسد. 2Q]T و از هنگام موقوف شدن قربانی دایمی و نصب نمودن رجاست ویرانی ، هزار و دویست و نود روز خواهد بود. uPcT بسیاری طاهر و سفید و مصفی ' خواهند گردید و شریران شرارت خواهند ورزید و هیچ کدام از شریران نخواهند فهمید، لیکن حکیمان خواهند فهمید. OT او جواب داد که «ای دانیال برو زیرا این کلام تا زمان آخر مخفی و مختوم شده است. N T و من شنیدم اما درک نکردم. پس گفتم: «ای آقایم آخر این امور چه خواهد بود؟» VM%T و آن مرد ملبس به کتان را که بالای آبهای نهر ایستاده بود شنیدم که دست راست و دست چپ خود را بسوی آسمان برافراشته ، به حی ابدی قسم خورد که برای زمانی و دو زمان و نصف زمان خواهد بود و چون پراکندگی قوت قوم مقدس به انجام رسد، آنگاه همه این امور به اتمام خواهد رسید. RLT و یکی از ایشان به آن مرد ملبس به کتان که بالای آبهای نهر ایستاده بود گفت: «انتهای این عجایب تا به کی خواهد بود؟» 2K]T پس من دانیال نظر کردم و اینک دو نفر دیگر یکی به اینطرف نهر و دیگری به آنطرف نهر ایستاده بودند. `J9T اما تو ای دانیال کلام را مخفی دار و کتاب را تا زمان آخر مهر کن. بسیاری بسرعت تردد خواهند نمود و علم افزوده خواهد گردید.» vIeT و حکیمان مثل روشنایی افلاک خواهند درخشید و آنانی که بسیاری را به راه عدالت رهبری می نمایند، مانند ستارگان خواهند بود تا ابداﻵباد. pHYT و بسیاری از آنانی که در خاک زمین خوابیده اند بیدار خواهند شد، اما اینان به جهت حیات جاودانی و آنان به جهت خجالت و حقارت جاودانی. !G =T «و در آن زمان میکائیل، امیر عظیمی که برای پسران قوم تو ایستاده است، خواهد برخاست و چنان زمان تنگی خواهد شد که از حینی که امتی به وجود آمده است تا امروز نبوده، و در آنزمان هر یک از قوم تو که در دفتر مکتوب یافت شود رستگار خواهد شد. eFCT -و خیمه های ملوکانه خود را در کوه مجید مقدس در میان دو دریا برپا خواهد نمود، لیکن به اجل خود خواهد رسید و معینی نخواهد داشت.tEaT ,لیکن اخبار از مشرق و شمال او را مضطرب خواهد ساخت، لهذا با خشم عظیمی بیرون رفته ، اشخاص بسیاری را تباه کرده، بالکل هلاک خواهد ساخت. ?DwT +و بر خزانه های طلا و نقره و بر همه نفایس مصر استیلا خواهد یافت و لبیان و حبشیان در موکب او خواهند بود. C}T *و دست خود را بر کشورها دراز خواهد کرد و زمین مصر رهایی نخواهد یافت. jBMT )و به فخر زمینها وارد خواهد شد و بسیاری خواهند افتاد، اما اینان یعنی ادوم و موآب و رؤسای بنی عمون از دست او خلاصی خواهند یافت. NAT («و در زمان آخر پادشاه جنوب با وی مقاتله خواهد نمود و پادشاه شمال با ارابه ها و سواران و کشتیهای بسیار مانند گردباد به ضد او خواهد آمد و به زمینها سیلان کرده، از آنها عبور خواهد کرد. d@AT 'و با قلعه های حصین مثل خدای بیگانه عمل خواهد نمود و آنانی را که بدو اعتراف نمایند در جلال ایشان خواهد افزود و ایشان را بر اشخاص بسیار تسلط خواهد داد و زمین را برای اجرت (ایشان) تقسیم خواهد نمود. ~?uT &و در جای او خدای قلعه ها را تکریم خواهد نمود و خدایی را که پدرانش او را نشناختند با طلا و نقره و سنگهای گرانبها و نفایس تکریم خواهد نمود. r>]T %و به خدای پدران خود و به فضیلت زنان اعتنا نخواهد نمود، بلکه به هیچ خدا اعتنا نخواهد نمود زیرا خویشتن را از همه بلندتر خواهد شمرد. u=cT $«و آن پادشاه موافق اراده خود عمل نموده، خویشتن را بر همه خدایان افراشته و بزرگ خواهد نمود و به ضد خدای خدایان سخنان عجیب خواهد گفت و تا انتهای غضب کامیاب خواهد شد زیرا آنچه مقدر است به وقوع خواهد پیوست. V<%T #و بعضی از حکیمان به جهت امتحان ایشان لغزش خواهند خورد که تا وقت آخر طاهر و سفید بشوند زیرا که زمان معین هنوز نیست. ;T "و چون بیفتند، نصرت کمی خواهند یافت و بسیاری با فریب به ایشان ملحق خواهند شد. >:uT !و حکیمان قوم بسیاری را تعلیم خواهند داد، لیکن ایامی چند به شمشیر و آتش و اسیری و تاراج خواهند افتاد. {9oT و آنانی را که به ضد عهد شرارت می ورزند، با مکرها گمراه خواهد کرد. اما آنانی که خدای خویش را می شناسند قوی شده، (کارهای عظیم) خواهند کرد. q8[T و افواج از جانب او برخاسته ، مقدس حصین را نجس خواهند نمود و قربانی سوختنی دایمی را موقوف کرده، رجاست ویرانی را برپا خواهند داشت. \71T و کشتیها از کتیم به ضد او خواهند آمد. لهذا مایوس شده، رو خواهد تافت و به ضد عهد مقدس خشمناک شده، (برحسب اراده خود) عمل خواهد نمود و برگشته به آنانی که عهد مقدس را ترک می کنند توجه خواهد نمود. #6?T و در وقت معین مراجعت نموده، به زمین جنوب وارد خواهد شد لیکن آخرش مثل اولش نخواهد بود. 5yT پس با اموال بسیار به زمین خود مراجعت خواهد کرد ودلش به ضد عهد مقدس جازم خواهد بود پس (برحسب اراده خود) عمل نموده، به زمین خود خواهد برگشت. u4cT و دل این دو پادشاه به بدی مایل خواهد شد و بر یک سفره دروغ خواهند گفت؛ اما پیش نخواهد رفت زیرا که هنوز انتها برای وقت معین خواهد بود. C3T و آنانی که خوراک او را می خورند او را شکست خواهند داد و لشکر او تلف خواهد شد و بسیاری کشته خواهند افتاد. ^25T و قوت و دل خود را با لشکر عظیمی به ضد پادشاه جنوب برخواهد انگیخت و پادشاه جنوب با فوجی بسیار عظیم و قوی تهیه جنگ خواهد دید؛ اما یارای مقاومت نخواهد داشت زیرا که به ضد او تدبیرها خواهند نمود. 17T و ناگهان به برومندترین بلاد وارد شده، کارهایی را که نه پدرانش و نه پدران پدرانش کرده باشند بجا خواهد آورد و غارت و غنیمت و اموال را به ایشان بذل خواهد نمود و به ضد شهرهای حصاردار تدبیرها خواهد نمود، لیکن اندک زمانی خواهد بود. P0T و از وقتی که ایشان با وی همداستان شده باشند، او به حیله رفتار خواهد کرد و با جمعی قلیل افراشته و بزرگ خواهد شد. v/eT و سیل افواج و رئیس عهد نیز از حضور او رفته و شکسته خواهند شد. b.=T و در جای او حقیری خواهد برخاست، اما جلال سلطنت را به وی نخواهند داد و او ناگهان داخل شده، سلطنت را با حیله ها خواهد گرفت. x-iT «پس در جای او عاملی خواهد برخاست که جلال سلطنت را از میان خواهد برداشت، لیکن در اندک ایامی او نیز هلاک خواهد شد نه به غضب و نه به جنگ. +,OT پس بسوی قلعه های زمین خویش توجه خواهد نمود اما لغزش خواهد خورد و افتاده، ناپدید خواهد شد. +T پس بسوی جزیره ها توجه خواهد نمود و بسیاری از آنها را خواهد گرفت. لیکن سرداری سرزنش او را باطل خواهد کرد، بلکه انتقام سرزنش او را از او خواهد گرفت. G*T و عزیمت خواهد نمود که با قوت تمامی مملکت خویش داخل بشود و با وی مصالحه خواهد کرد و او دختر زنان را به وی خواهد داد تا آن را هلاک کند. اما او ثابت نخواهد ماند و از آن او نخواهد بود. /)WT و آنکس که به ضد وی می آید، برحسب رضامندی خود عمل خواهد نمود و کسی نخواهد بود که با وی مقاومت تواند نمود. پس در فخر زمینها توقف خواهد نمود و آن به دست وی تلف خواهد شد. ?(wT «پس پادشاه شمال خواهد آمد و سنگرها برپا نموده، شهر حصاردار را خواهد گرفت و نه افواج جنوب و نه برگزیدگان او یارای مقاومت خواهند داشت بلکه وی را هیچ یارای مقاومت نخواهد بود. '/T و در آنوقت بسیاری با پادشاه جنوب مقاومت خواهند نمود و بعضی از ستم کیشان قوم تو خویشتن را خواهند برافراشت تا رؤیا را ثابت نمایند اما ایشان خواهند افتاد. s&_T پس پادشاه شمال مراجعت کرده، لشکری عظیمتر از اول برپا خواهد نمود و بعد از انقضای مدت سالها با لشکر عظیمی و دولت فراوانی خواهد آمد. 3%_T و چون آن گروه برداشته شود، دلش مغرور خواهد شد و کرورها را هلاک خواهد ساخت اما قوت نخواهد یافت. $+T و پادشاه جنوب خشمناک شده، بیرون خواهد آمد و با وی یعنی با پادشاه شمال جنگ خواهد نمود و وی گروه عظیمی برپا خواهد کرد و آن گروه به دست وی تسلیم خواهند شد. 3#_T و پسرانش محاربه خواهند نمود و گروهی از لشکرهای عظیم را جمع خواهند کرد و ایشان داخل شده، مثل سیل خواهند آمد و عبور خواهند نمود و برگشته ، تا به قلعه او جنگ خواهند کرد. "T و به مملکت پادشاه جنوب داخل شده، باز به ولایت خود مراجعت خواهد نمود. !#T و خدایان و بتهای ریخته شده ایشان را نیز با ظروف گرانبهای ایشان از طلا و نقره به مصر به اسیری خواهد برد و سالهایی چند از پادشاه شمال دست خواهد برداشت.  T «و کسی از رمونه های ریشه هایش در جای او خواهد برخاست و با لشکری آمده، به قلعه پادشاه شمال داخل خواهد شد و با ایشان (جنگ) نموده، غلبه خواهد یافت. T و بعد از انقضای سالها ایشان همداستان خواهند شد و دختر پادشاه جنوب نزد پادشاه شمال آمده، با او مصالحه خواهد نمود. لیکن قوت بازوی خود را نگاه نخواهد داشت و او و بازویش برقرار نخواهد ماند و آن دختر و آنانی که او را خواهند آورد و پدرش و آنکه او را تقویت خواهد نمود در آن زمان تسلیم خواهند شد. _7T و پادشاه جنوب با یکی از سرداران خود قوی شده، بر او غلبه خواهد یافت و سلطنت خواهد نمود و سلطنت او سلطنت عظیمی خواهد بود. |qT و چون برخیزد سلطنت او شکسته خواهد شد و بسوی بادهای اربعه آسمان تقسیم خواهد گردید. اما نه به ذریت او و نه موافق استقلالی که او می داشت، زیرا که سلطنت او از ریشه کنده شده و به دیگران غیر از ایشان داده خواهد شد. 4aT و پادشاهی جبار خواهد برخاست و بر مملکت عظیمی سلطنت خواهد نمود و برحسب اراده خود عمل خواهد کرد. pYT «و اﻵن تو را به راستی اعلام می نمایم. اینک سه پادشاه بعد از این در فارس خواهند برخاست و چهارمین از همه دولتمندتر خواهد بود. و چون به سبب توانگری خویش قوی گردد، همه را به ضد مملکت یونان برخواهد انگیخت.  #T «و در سال اول داریوش مادی، من نیز ایستاده بودم تا او را استوار سازم و قوت دهم. \1T  لیکن تو را از آنچه در کتاب حق مرقوم است اطلاع خواهم داد و کسی غیر از رئیس شما میکائیل نیست که مرا به ضد اینها مدد کند. T پس گفت: «آیا می دانی که سبب آمدن من نزد تو چیست؟ و اﻵن برمی گردم تا با رئیس فارس جنگ نمایم و به مجرد بیرون رفتنم، اینک رئیس یونان خواهد آمد. T و گفت: «ای مرد بسیار محبوب مترس! سلام بر تو باد و دلیر و قوی باش!» چون این را به من گفت تقویت یافتم و گفتم: «ای آقایم بگو زیرا که مرا قوت دادی.» dAT پس شبیه انسانی بار دیگر مرا لمس نموده، تقویت داد، wgT پس چگونه بنده آقایم بتواند با آقایم گفتگو نماید و حال آنکه از آن وقت هیچ قوت در من برقرار نبوده، بلکه نفس هم در من باقی نمانده است؟» _7T که ناگاه کسی به شبیه بنی آدم لبهایم را لمس نمود و من دهان خود را گشوده، متکلم شدم و به آن کسی که پیش من ایستاده بود گفتم: «ای آقایم از این رؤیا درد شدیدی مرا در گرفته است و دیگر هیچ قوت نداشتم. T و چون اینگونه سخنان را به من گفته بود به روی خود بر زمین افتاده، گنگ شدم. LT و من آمدم تا تو را از آنچه در ایام آخر بر قوم تو واقع خواهد شد اطلاع دهم زیرا که این رؤیا برای ایام طویل است.» T اما رئیس مملکت فارس بیست و یک روز با من مقاومت نمود و میکائیل که یکی از رؤسای اولین است به اعانت من آمد و من در آنجا نزد پادشاهان فارس ماندم. 7T و مرا گفت: «ای دانیال مترس زیرا از روز اول که دل خود را بر آن نهادی که بفهمی و به حضور خدای خود تواضع نمایی سخنان تو مستجاب گردید و من به سبب سخنانت آمده ام. ET و او مرا گفت: «ای دانیال مرد بسیار محبوب! کلامی را که من به تو می گویم فهم کن و بر پایهای خود بایست زیرا که اﻵن نزد تو فرستاده شده ام.» و چون این کلام را به من گفت لرزان بایستادم. }T که ناگاه دستی مرا لمس نمود و مرا بر دو زانو و کف دستهایم برخیزانید. 5 cT اما آواز سخنانش را شنیدم؛ و چون آواز کلام او را شنیدم، به روی خود بر زمین افتاده، بیهوش گردیدم. o WT و من تنها ماندم و آن رؤیای عظیم را مشاهده می نمودم و قوت در من باقی نماند و خرمی من به پژمردگی مبدل گردید و دیگر هیچ طاقت نداشتم.  T و من دانیال تنها آن رؤیا را دیدم و کسانی که همراه من بودند رؤیا را ندیدند لیکن لرزش عظیمی بر ایشان مستولی شد و فرار کرده، خود را پنهان کردند.   T و جسد او مثل زبرجد و روی وی مانند برق و چشمانش مثل شعله های آتش و بازوها و پایهایش مانند رنگ برنج صیقلی و آواز کلام او مثل صدای گروه عظیمی بود. ; oT و چشمان خود را برافراشته دیدم که ناگاه مردی ملبس به کتان که کمربندی از طلای اوفاز بر کمر خود داشت، }sT و در روز بیست و چهارم ماه اول من بر کنار نهر عظیم یعنی دجله بودم. 6eT خوراک لذیذ نخوردم و گوشت و شراب به دهانم داخل نشد و تا انقضای آن سه هفته خویشتن را تدهین ننمودم. [/T در آن ایام من دانیال سه هفته تمام ماتم گرفتم.  T در سال سوم کورش پادشاه فارس، امری بر دانیال که به بلطشصر مسمی ' بود کشف گردید و آن امر صحیح و مشقت عظیمی بود. پس امر را فهمید و رؤیا را دانست. wgT و او با اشخاص بسیار در یک هفته عهد را استوار خواهد ساخت و در نصف آن هفته قربانی و هدیه را موقوف خواهد کرد و بر کنگره رجاسات خراب کننده ای خواهد آمد والی النهایت آنچه مقدر است بر خراب کننده ریخته خواهد شد.»Z-T و بعد از آن شصت و دو هفته، مسیح منقطع خواهد گردید و از آن او نخواهد بود، بلکه قوم آن رئیس که می آید شهر و قدس را خراب خواهند ساخت و آخر او در آن سیلاب خواهد بود و تا آخر جنگ خرابیها معین است. \1T پس بدان و بفهم که از صدور فرمان به جهت تعمیر نمودن و بناکردن اورشلیم تا (ظهور) مسیح رئیس، هفت هفته و شصت و دو هفته خواهد بود و (اورشلیم) با کوچه ها و حصار در زمانهای تنگی تعمیر و بنا خواهد شد. wT هفتاد هفته برای قوم تو و برای شهر مقدست مقرر می باشد تا تقصیرهای آنها تمام شود و گناهان آنها به انجام رسد و کفاره به جهت عصیان کرده شود و عدالت جاودانی آورده شود و رؤیا و نبوت مختوم گردد و قدس الاقداس مسح شود. taT در ابتدای تضرعات تو امر صادر گردید و من آمدم تا تو را خبر دهم زیرا که تو بسیار محبوب هستی ، پس در این کلام تامل کن و رؤیا را فهم نما. 9kT و مرا اعلام نمود و با من متکلم شده، گفت: «ای دانیال اﻵن من بیرون آمده ام تا تو را فطانت و فهم بخشم. j~MT چون هنوز در دعا متکلم می بودم، آن مرد جبرائیل که او را در رؤیای اول دیده بودم بسرعت پرواز نموده، به وقت هدیه شام نزد من رسید، =}sT و چون من هنوز سخن می گفتم و دعا می نمودم و به گناهان خود و گناهان قوم خویش اسرائیل اعتراف می کردم و تضرعات خود را برای کوه مقدس خدایم به حضور یهوه خدای خویش معروض می داشتم، |1T ای خداوند بشنو! ای خداوند بیامرز! ای خداوند استماع نموده، به عمل آور! ای خدای من به خاطر خودت تاخیر منما زیرا که شهر تو و قوم تو به اسم تو مسمی ' می باشند.» s{_T ای خدایم گوش خود را فراگیر و بشنو و چشمان خود را باز کن و به خرابیهای ما و شهری که به اسم تو مسمی ' است نظر فرما، زیرا که ما تضرعات خود را نه برای عدالت خویش بلکه برای رحمتهای عظیم تو به حضور تو می نماییم. izKT پس حال ای خدای ما دعا و تضرعات بنده خود را اجابت فرما و روی خود را بر مقدس خویش که خراب شده است به خاطر خداوندی ات متجلی فرما. lyQT ای خداوند مسالت آنکه برحسب تمامی عدالت خود خشم و غضب خویش را از شهر خود اورشلیم و از کوه مقدس خود برگردانی زیرا به سبب گناهان ما و معصیتهای پدران ما اورشلیم و قوم تو نزد همه مجاوران ما رسوا شده است. 'xGT «پس اﻵن ای خداوند خدای ما که قوم خود را به دست قوی از زمین مصر بیرون آورده، اسمی برای خود پیدا کرده ای، چنانکه امروز شده است، ما گناه ورزیده و شرارت نموده ایم. wT بنابراین خداوند بر این بلا مراقب بوده، آن را بر ما وارد آورد زیرا که یهوه خدای ما در همه کارهایی که می کند عادل است اما ما به آواز او گوش نگرفتیم. $vAT تمامی این بلا بر وفق آنچه در تورات موسی مکتوب است بر ما وارد شده است؛ معهذا نزد یهوه خدای خود مسالت ننمودیم تا از معصیت خود بازگشت نموده، راستی تو را بفهمیم. {uoT و او کلام خود را که به ضد ما و به ضد داوران ما که بر ما داوری می نمودند گفته بود، استوار نموده، و بلای عظیمی بر ما وارد آورده است، زیرا که زیر تمامی آسمان حادثه ای واقع نشده، مثل آنکه بر اورشلیم واقع شده است. ^t5T و تمامی اسرائیل از شریعت تو تجاوز نموده و روگردان شده، به آواز تو گوش نگرفته اند بنابراین لعنت و سوگندی که در تورات موسی بنده خدا مکتوب است بر ما مستولی گردیده، چونکه به او گناه ورزیده ایم. ?swT و کلام یهوه خدای خود را نشنیده ایم تا در شریعت او که به وسیله بندگانش انبیا پیش ما گذارد سلوک نماییم. r{T خداوند خدای ما را رحمتها و مغفرتها است هر چند بدو گناه ورزیده ایم. ,qQT ای خداوند رسوایی از آن ما و پادشاهان و سروران و پدران ما است زیرا که به تو گناه ورزیده ایم. p5T ای خداوند عدالت از آن تو است و رسوایی از آن ما است. چنانکه امروز شده است از مردان یهودا و ساکنان اورشلیم و همه اسرائیلیان چه نزدیک و چه دور در همه زمینهایی که ایشان را به سبب خیانتی که به تو ورزیده اند در آنها پراکنده ساخته ای. PoT و به بندگانت انبیایی که به اسم تو به پادشاهان و سروران و پدران ما و به تمامی قوم زمین سخن گفتند گوش نگرفته ایم. n-T ما گناه و عصیان و شرارت ورزیده و تمرد نموده و از اوامر و احکام تو تجاوز کرده ایم. %mCT و نزد یهوه خدای خود دعا کردم و اعتراف نموده، گفتم: «ای خداوند خدای عظیم و مهیب که عهد و رحمت را با محبان خویش و آنانی که فرایض تو را حفظ می نمایند نگاه می داری! 6leT پس روی خود را بسوی خداوند خدا متوجه ساختم تا با دعا و تضرعات و روزه و پلاس و خاکستر مسالت نمایم؛ (kIT در سال اول سلطنت او، من دانیال، عدد سالهایی را که کلام خداوند درباره آنها به ارمیای نبی نازل شده بود از کتب فهمیدم که هفتاد سال در خرابی اورشلیم تمام خواهد شد. j /T در سال اول داریوش بن اخشورش که از نسل مادیان و بر مملکت کلدانیان پادشاه شده بود، iTآنگاه من دانیال تا اندک زمانی ضعیف و بیمار شدم. پس برخاسته ، به کارهای پادشاه مشغول گردیدم، اما درباره رؤیا متحیر ماندم و احدی معنی آن را نفهمید.PhTپس رؤیایی که درباره شام و صبح گفته شد یقین است اما تو رؤیا را بر هم نه زیرا که بعد از ایام بسیار واقع خواهد شد.» &gETو از مهارت او مکر در دستش پیش خواهد رفت و در دل خود مغرور شده، بسیاری را بغته هلاک خواهد ساخت و با امیر امیران مقاومت خواهد نمود، اما بدون دست، شکسته خواهد شد.  ~^}|{?zyixx vvuttIs?qq=phonqmllkk jei hIgffedcOa``_^^Y]\[ZYY X1WVVOUUSRQPP=ONGMuLLHKKJUIHGGFEWDeC{BB;Ab@?>==;::j9887R6K554'3310//f.-,+R*J)x('K&%$$J""!Z <soh]-c v o Z#w {y^ به انبیا نیز تکلم نمودم و رؤیاها افزودم و بواسطه انبیا مثلها زدم. Hz ^ اما من از زمین مصر (تا حال) یهوه خدای تو هستم و تو را بار دیگر مثل ایام مواسم در خیمه ها ساکن خواهم گردانید. y^ و افرایم می گوید: «به درستی که دولتمند شده ام و توانگری را برای خود تحصیل نموده ام و در تمامی کسب من بی انصافی ای که گناه باشد، در من نخواهند یافت.» x^ او سوداگری است که میزان فریب در دست او می باشد و ظلم را دوست می دارد. 'wG^ اما تو بسوی خدای خود بازگشت نما و رحمت و راستی را نگاه داشته ، دائما منتظر خدای خود باش. bv=^ اما خداوند، خدای لشکرهاست و یادگاری او یهوه است. Lu^ با فرشته مجاهده نموده، غالب آمد. گریان شده، نزد وی تضرع نمود. در بیت ئیل او را یافت و در آنجا با ما تکلم نمود. t{^ او پاشنه برادر خود را در رحم گرفت و در حین قوتش با خدا مجاهده نمود. Ks^ خداوند را با یهودا مخاصمه ای است و یعقوب را برحسب راههایش عقوبت رسانیده، بر وفق اعمالش او را جزا خواهد داد. r -^ افرایم باد را می خورد و باد شرقی را تعاقب می کند. تمامی روز دروغ و خرابی را می افزاید و ایشان با آشور عهد می بندند و روغن (به جهت هدیه ) به مصر برده می شود. Oq^ افرایم مرا به دروغها و خاندان اسرائیل به مکرها احاطه کرده اند و یهودا هنوز با خدا و با قدوس امین ناپایدار است.ppY^ مثل مرغان از مصر و مانند کبوتران از زمین آشور لرزان خواهند آمد. خداوند می گوید که ایشان را در خانه های ایشان ساکن خواهم گردانید. So^ ایشان خداوند را پیروی خواهند نمود. او مثل شیر غرش خواهد نمود و چون غرش نماید فرزندان از مغرب به لرزه خواهند آمد. n}^ حدت خشم خود را جاری نخواهم ساخت و بار دیگر افرایم را هلاک نخواهم نمود زیرا خدا هستم وانسان نی و در میان تو قدوس هستم، پس به غضب نخواهم آمد. Im ^ ای افرایم چگونه تو را ترک کنم و ای اسرائیل چگونه تو را تسلیم نمایم؟ چگونه تو را مثل ادمه نمایم و تو را مثل صبوئیم سازم؟ دل من در اندرونم منقلب شده و رقته ای من با هم مشتعل شده است. Zl-^ و قوم من جازم شدند که از من مرتد گردند. و هر چند ایشان را بسوی حضرت اعلی دعوت نمایند، لکن کسی خویشتن را برنمی افرازد. ;ko^ شمشیر بر شهرهایش هجوم خواهد آورد و پشت بند هایش را به سبب مشورتهای ایشان معدوم و نابود خواهد ساخت. ,jQ^ به زمین مصر نخواهد برگشت، اما آشور پادشاه ایشان خواهد شد چونکه از بازگشت نمودن ابا کردند. i!^ ایشان را به ریسمانهای انسان و به بندهای محبت جذب نمودم و به جهت ایشان مثل کسانی بودم که یوغ را از گردن ایشان برمی دارند و خوراک پیش روی ایشان نهادم. Ph^ و من راه رفتن را به افرایم تعلیم دادم و او را به بازوها برداشتم، اما ایشان ندانستند که من ایشان را شفا داده ام. vge^ هر قدر که ایشان را بیشتر دعوت کردند، بیشتر از ایشان دور رفتند و برای بعلیم قربانی گذرانیدند و به جهت بتهای تراشیده بخور سوزانیدند. f ^ هنگامی که اسرائیل طفل بود، او را دوست داشتم و پسر خود را از مصر خواندم. Ne^ همچنین بیت ئیل به سبب شدت شرارت شما به شما عمل خواهد نمود. در وقت طلوع فجر پادشاه اسرائیل بالکل هلاک خواهد شد.%dC^ لهذا هنگامه ای در میان قومهای تو خواهد برخاست و تمامی قلعه هایت خراب خواهد شد به نهجی که شلمان، بیت اربیل را در روز جنگ خراب کرد که مادر با فرزندانش خرد شدند. \c1^ شرارت را شیار کردید و ظلم را درو نمودید و ثمره دروغ را خوردید، چونکه به طریق خود و به کثرت جباران خویش اعتماد نمودید. $bA^ برای خود به عدالت بکارید و به حسب رحمت درو نمایید و زمین ناکاشته را برای خود خیش بزنید زیرا که وقت است که خداوند را بطلبید تا بیاید و بر شما عدالت را بباراند. Aa{^ و افرایم گوساله آموخته شده است که کوفتن خرمن را دوست می دارد و من بر گردن نیکوی او گذر کردم و من بر افرایم یوغ می گذارم. یهودا شیار خواهد کرد و یعقوب مازو برای خود خواهد کشید. O`^ هر گاه بخواهم ایشان را تادیب خواهم نمود و قومها به ضد ایشان جمع خواهند شد، هنگامی که به دو گناه خود بسته شوند. ?_w^ ای اسرائیل از ایام جبعه گناه کرده ای. در آنجا ایستادند و جنگ با فرزندان شرارت در جبعه به ایشان نرسید. ,^Q^ و مکانهای بلند آون که گناه اسرائیل می باشد ویران خواهد شد و خار و خس بر مذبحهای ایشان خواهد رویید و به کوهها خواهد گفت که ما را بپوشانید و به تلها که بر ما بیفتید. W]'^ پادشاه سامره مثل کف بر روی آب نابود می شود. d\A^ و آن را نیز به آشور به جهت هدیه برای پادشاه دشمن خواهند برد. افرایم خجالت خواهد کشید و اسرائیل از مشورت خود رسوا خواهد شد. [^ ساکنان سامره برای گوساله های بیت آون می ترسند زیرا که قومش برای آن ماتم می گیرند و کاهنانش به جهت جلال او می لرزند زیرا که از آن دور شده است. ?Zw^ ایشان قسمهای دروغ خورده و عهدها بسته، سخنان (باطل) می گویند و عدالت مثل حنظل در شیارهای زمین می روید. }^به درستی که باد را کاشتند، پس گردباد را خواهند دروید. آن را محصول نیست و خوشه هایش آرد نخواهد داد و اگر هم بدهد، غریبان آن را خواهند بلعید. E=^زیرا که این نیز از اسرائیل است و صنعتگر آن را ساخته است، لهذا خدا نیست. البته گوساله سامره خرد خواهد شد. 8<i^ای سامره او گوساله تو را رد نموده است. خشم من بر ایشان افروخته شد. تا به کی نمی توانند طاهر بشوند؟ ;^ایشان پادشاهان نصب نمودند، اما نه از جانب من. سروران تعیین کردند، اما ایشان را نشناختم. از نقره و طلای خویش بتها برای خود ساختند تا منقطع بشوند. {:o^اسرائیل نیکویی را ترک کرده است. پس دشمن او را تعاقب خواهد نمود. w9g^اسرائیل نزد من فریاد می نمایند که ای خدای ما تو را می شناسیم. e8 E^کرنا را به دهان خود بگذار. او مثل عقاب به ضد خانه خداوند می آید، زیرا که از عهد من تجاوز نمودند و به شریعت من عصیان ورزیدند. >7u^ایشان رجوع می کنند اما نه به حضرت اعلی. مثل کمان خطا کننده شده اند. سروران ایشان به سبب غیظ زبان خویش به شمشیر می افتند و به سبب همین در زمین مصر ایشان را استهزا خواهند نمود.61^و اگر چه من بازوهای ایشان را تعلیم دادم و تقویت نمودم لیکن با من بداندیشی نمودند. a5;^و از دل خود نزد من استغاثه نمی نمایند بلکه بر بسترهای خود ولوله می کنند. برای روغن و شراب جمع شده، بر من فتنه می انگیزند. 4^ وای بر ایشان زیرا که از من فرار کردند. هلاکت بر ایشان باد زیرا که به من عصیان ورزیدند. اگر چه من ایشان را فدیه دادم، لکن به ضد من دروغ گفتند. $3A^ و چون می روند من دام خود را بر ایشان می گسترانم و ایشان را مثل مرغان هوا به زیر می اندازم و ایشان را بر وفق اخباری که به جماعت ایشان رسیده است، تادیب می نمایم. 2^ افرایم مانند کبوتر ساده دل، بی فهم است. مصر را می خوانند و بسوی آشور می روند. T1!^ فخر اسرائیل پیش رویش شهادت می دهد اما ایشان به یهوه خدای خود بازگشت نمی نمایند و با وجود این همه او را نمی طلبند. &0E^ غریبان قوتش را خورده اند و او نمی داند. سفیدی بر مویهای او پاشیده شده است و او نمی داند. /^افرایم با قومها مخلوط شده است. افرایم قرص نانی است که برگردانیده نشده است. e.C^جمیع ایشان مثل تنور گرم شده، داوران خویش را می بلعند و همه پادشاهان ایشان می افتند و در میان ایشان کسی نیست که مرا بخواند. m-S^زیرا که دل خود را به مکاید خویش مثل تنور نزدیک آوردند؛ و تمامی شب خباز ایشان می خوابد و صبحگاهان آن مثل آتش ملتهب مشتعل می شود. @,y^در یوم پادشاه ما، سروران از گرمی شراب، خود را بیمار ساختند و او دست خود را به استهزا کنندگان دراز کرد.`+9^جمیع ایشان زناکارند مثل تنوری که خباز آن را مشتعل سازد که بعد از سرشتن خمیر تا مخمر شدنش از برانگیختن آتش باز می ایستد. *^پادشاه را به شرارت خویش و سروران را به دروغهای خود شادمان می سازند. })s^و در دل خود تفکر نمی کنند که من تمامی شرارت ایشان را به یاد آورده ام. اﻵن اعمالشان ایشان را احاطه می نماید و آنها در نظر من واقع شده است. ( 7^چون اسرائیل را شفا می دادم، آنگاه گناه افرایم و شرارت سامره منکشف گردید، زیرا که مرتکب فریب شده اند. دزدان داخل می شوند و رهزنان در بیرون تاراج می نمایند. "'=^ و برای تو نیز ای یهودا حصادی معین شده است هنگامی که اسیری قوم خود را خواهم برگردانید.<&q^ در خاندان اسرائیل عملی هولناک دیدم: افرایم در آنجا مرتکب زنا شده، اسرائیل خویشتن را نجس ساخته است. _%7^ و چنانکه رهزنان برای مردم در کمین می باشند، همچنان جمعیت کاهنان در راه شکیم می کشند زیرا که ایشان مرتکب قباحت شده اند. J$ ^جلعاد شهر گناهکاران و خون آلود است. #^اما ایشان مثل آدم از عهد تجاوز نمودند و درآنجا به من خیانت ورزیدند. "9^زیرا که رحمت را پسند کردم و نه قربانی را، و معرفت خدا را بیشتر از قربانی های سوختنی. M!^بنابراین من ایشان را بوسیله انبیا قطع نمودم و به سخنان دهان خود ایشان را کشتم و داوری من مثل نور ساطع می شود. O ^ای افرایم با تو چه کنم؟ ای یهودا با تو چه کنم؟ زیرا نیکویی تو مثل ابرهای صبح و مانند شبنم است که بزودی می گذرد. 3^پس خداوند را بشناسیم و به جد و جهد معرفت او را تعاقب نماییم. طلوع او مثل فجر یقین است و بر ما مثل باران و مانند باران آخر که زمین را سیراب می کند خواهد آمد. 9k^بعد از دو روز ما را زنده خواهد کرد. در روز سوم ما را خواهد برخیزانید و در حضور او زیست خواهیم نمود. Z /^بیایید نزد خداوند بازگشت نماییم زیرا که او دریده است و ما را شفا خواهد داد؛ او زده است و ما را شکسته بندی خواهد نمود. mS^من روانه شده، به مکان خود خواهم برگشت تا ایشان به عصیان خود اعتراف نموده، روی مرا بطلبند. در تنگی خود صبح زود مرا خواهند طلبید.ve^و من برای افرایم مثل شیر و برای خاندان یهودا مانند شیر ژیان خواهم بود. من خودم خواهم درید و رفته خواهم ربود و رهاننده ای نخواهد بود. J ^ چون افرایم بیماری خود را و یهودا جراحت خویش را دیدند، افرایم به آشور رفته و نزد پادشاهی که دشمن بود فرستاده است. اما او شما را شفا نمی تواند داد و جراحت شما را التیام نتواند نمود. ^ بنابراین من برای افرایم مثل بید شده ام و برای خاندان یهودا مانند پوسیدگی. 9^ افرایم مقهور شده و در داوری کوفته گردیده است زیرا که به پیروی تقالید خرسند می باشد. (I^ سروران اسرائیل مثل نقل کنندگان حدود می باشند. پس خشم خویش را مثل آب بر ایشان خواهم ریخت. ^ افرایم در روز عتاب خراب خواهد شد. در میان اسباط اسرائیل به یقین اعلام نمودم. )^در جبعه کرنا و در رامه سرنا بنوازید و در بیت آون صدا بزنید در عقب تو ای بنیامین. V%^به خداوند خیانت ورزیده اند زیرا فرزندان اجنبی تولید نموده اند. اﻵن هلالها ایشان را با ملکه ای ایشان خواهد بلعید. U#^گوسفندان و گاوان خود را می آورند تا خداوند را بطلبند، اما او را نخواهند یافت چونکه خود را از ایشان دور ساخته است. Z-^و فخر اسرائیل پیش روی ایشان شهادت می دهد. اسرائیل و افرایم در گناه خود می لغزند و یهودا نیز همراه ایشان خواهد لغزید. O^کارهای ایشان مانع می شود که بسوی خدا بازگشت نمایند چونکه روح زناکاری در قلب ایشان است و خداوند را نمی شناسند. iK^من افرایم را می شناسم و اسرائیل از من مخفی نیست زیرا که حال، تو ای افرایم مرتکب زنا شده ای و اسرائیل خویشتن را نجس ساخته است. ^عاصیان در کشتار مبالغه نموده اند؛ پس من همگی ایشان را تادیب خواهم نمود. = u^ای کاهنان این را بشنوید و ای خاندان اسرائیل اصغا نمایید و ای خاندان پادشاهان گوش گیرید، زیرا که این فتوی برای شماست چونکه شما در مصفه دام شدید و توری گسترده شده، بر تابور. 9^باد ایشان را در بالهای خود فرو خواهد پیچید و ایشان از قربانی های خویش خجل خواهند شد., Q^حینی که بزم ایشان تمام شود مرتکب زنا می شوند و حاکمان ایشان افتضاح را بسیار دوست می دارند. _ 7^افرایم به بتها ملصق شده است؛ پس او را واگذارید. M ^به درستی که اسرائیل مثل گاو سرکش، سرکشی نموده است. اﻵن خداوند ایشان را مثل بره ها در مرتع وسیع خواهد چرانید. \ 1^ای اسرائیل اگر تو زنا می کنی، یهودا مرتکب جرم نشود. پس به جلجال نروید و به بیت آون برنیایید و به حیات یهوه قسم نخورید. ^و من دختران شما را حینی که زنا می کنند و عروسهای شما را حینی که فاحشه گری می نمایند، سزا نخواهم داد زیرا که خود ایشان با زانیه ها عزلت می گزینند و با فاحشه ها قربانی می گذرانند. پس قومی که فهم ندارند خواهند افتاد. Q^ بر قله های کوهها قربانی می گذرانند و بر تلها زیر درختان بلوط و سفیددار و ون، چونکه سایه خوب دارد، بخور می سوزانند. از این جهت دختران شما زنا می کنند و عروسهای شما فاحشه گری می نمایند. ^ قوم من از چوب خود مسالت می کنند و عصای ایشان بدیشان خبر می دهد. زیرا که روح زناکاری ایشان را گمراه کرده است و از اطاعت خدای خود زنا کرده اند. O^ زنا و شراب و شیره دل ایشان را می رباید. V%^ و خواهند خورد اما سیر نخواهد شد و زنا خواهند کرد، اما افزوده نخواهند گردید زیرا که عبادت خداوند را ترک نموده اند. Y+^ و کاهنان مثل قوم خواهند بود و عقوبت راههای ایشان را بر ایشان خواهم رسانید و جزای اعمال ایشان را به ایشان خواهم داد.  ^گناه قوم مرا خوراک خود ساختند و دل خویش را به عصیان ایشان مشغول نمودند. ?w^هر قدر که ایشان افزوده شدند، همان قدر به من گناه ورزیدند. پس جلال ایشان را به رسوایی مبدل خواهم ساخت. S^قوم من از عدم معرفت هلاک شده اند. چونکه تو معرفت را ترک نمودی، من نیز تو را ترک نمودم که برای من کاهن نشوی؛ و چونکه شریعت خدای خود را فراموش کردی من نیز فرزندان تو را فراموش خواهم نمود. 6e^و تو در وقت روز خواهی لغزید و نبی نیز با تو در وقت شب خواهد لغزید و من مادر تو را هلاک خواهم ساخت. 6~e^اما احدی مجادله ننماید و احدی توبیخ نکند، زیرا که قوم تو مثل مجادله کنندگان با کاهنان می باشند. Y}+^بنابراین، زمین ماتم می کند و همه ساکنانش با حیوانات صحرا و مرغان هوا کاهیده می شوند و ماهیان دریا نیز تلف می گردند. .|U^بلکه لعنت و دروغ و قتل و دزدی و زناکاری؛ و تعدی می نمایند، و خونریزی به خونریزی ملحق می شود. { {^ای بنی اسرائیل کلام خداوند را بشنوید زیرا خداوند را با ساکنان زمین محاکمه ای است؛ چونکه نه راستی و نه رأفت و نه معرفت خدا در زمین می باشد. z^و بعد از آن بنی اسرائیل بازگشت نموده، یهوه خدای خویش و پادشاه خود داود را خواهند طلبید. و در ایام بازپسین بسوی خداوند و احسان او با ترس خواهند آمد.]y3^زیرا که بنی اسرائیل ایام بسیاری بدون پادشاه و بدون رئیس و بدون قربانی و بدون تمثال و بدون ایفود و ترافیم خواهند ماند. Px^و او را گفتم: «برای من روزهای بسیار توقف خواهی نمود و زنا مکن و از آن مرد دیگر مباش و من نیز از آن تو خواهم بود.» w^پس او را برای خود به پانزده مثقال نقره و یک حومر و نصف حومر جو خریدم، sv a^و خداوند مرا گفت: «بار دیگر برو و زنی را که محبوبه شوهر خود و زانیه می باشد دوست بدار، چنانکه خداوند بنی اسرائیل را دوست می دارد با آنکه ایشان به خدایان غیر مایل می باشند و قرصهای کشمش را دوست می دارند.» u^و او را برای خود در زمین خواهم کشت و بر لوروحامه رحمت خواهم فرمود و به لوعمی خواهم گفت تو قوم من هستی و او جواب خواهد داد تو خدای من می باشی .»t^و زمین گندم و شیره و روغن را خطاب خواهد کرد و آنها یزرعیل را خطاب خواهند کرد. 4sa^و خداوند می گوید: «من خطاب خواهم کرد، آسمانها را خطاب خواهم کرد و آنها زمین را خطاب خواهند کرد. }rs^و چون تو را به امانت نامزد خود ساختم آنگاه یهوه را خواهی شناخت.» Dq^و تو را تا به ابد نامزد خود خواهم ساخت و تو را به عدالت و انصاف و رأفت و رحمانیت نامزد خود خواهم گردانید. "p=^و در آن روز به جهت ایشان با حیوانات صحرا و مرغان هوا و حشرات زمین عهد خواهم بست و کمان و شمشیر و جنگ را از زمین خواهم شکست و ایشان را به امنیت خواهم خوابانید. #o?^زیرا که نامهای بعلیم را از دهانش دور خواهم کرد که بار دیگر به نامهای خود مذکور نشوند. 1n[^و خداوند می گوید که «در آن روز مرا ایشی (یعنی شوهر من) خواهد خواند و دیگر مرا بعلی نخواهد گفت، 0mY^و تاکستانهایش را از آنجا به وی خواهم داد و وادی عخور را به دروازه امید (مبدل خواهم ساخت) و در آنجا مانند ایام جوانی اش و مثل روز بیرون آمدنش از زمین مصر خواهد سرایید.l1^بنابراین اینک او را فریفته ، به بیابان خواهم آورد و سخنان دلاویز به او خواهم گفت. Wk'^ و خداوند می گوید که انتقام روزهای بعلیم را از او خواهم کشید که برای آنها بخور می سوزانید و خویشتن را به گوشوارها و زیورهای خود آرایش داده، از عقب عاشقان خود می رفت و مرا فراموش کرده بود. )jK^ و موها و انجیرهایش را که گفته بود اینها اجرت من می باشد که عاشقانم به من داده اند، ویران خواهم ساخت و آنها را جنگل خواهم گردانید تا حیوانات صحرا آنها را بخورند. i^ و تمامی شادی او و عیدها و هلالها و سبتها و جمیع مواسمش را موقوف خواهم ساخت. &hE^ و اﻵن قباحت او را به نظر عاشقانش منکشف خواهم ساخت و احدی او را از دست من نخواهد رهانید. rg]^ پس من گندم خود را در فصلش و شیره خویش را در موسمش باز خواهم گرفت و پشم و کتان خود را که می بایست برهنگی او را بپوشاند برخواهم داشت. ~~R}}|@zyy xxwjv(uttgts)qpoo mllkKjihgg.fHedccb=aa ``_^]u\|[[jZYY0X|WVUSTSSmRQPP*NN&MLAKJI(HGlFEDCCB>]=hپس خداوند برای زمین خود به غیرت خواهد آمد و بر قوم خویش شفقت خواهد نمود. =hکاهنانی که خدام خداوند هستند در میان رواق و مذبح گریه کنند و بگویند: «ای خداوند بر قوم خویش شفقت فرما و میراث خویش را به عار مسپار، مبادا امتها بر ایشان حکمرانی نمایند. چرا در میان قومها بگویند که خدای ایشان کجا است؟» y<khقوم را جمع کنید، جماعت را تقدیس نمایید، پیران و کودکان و شیرخوارگان را فراهم آورید. داماد از حجره خود و عروس از حجله خویش بیرون آیند. ;{hدر صهیون کرنا بنوازید و روزه را تعیین کرده، محفل مقدس را ندا کنید. X:)hکه می داند که شاید برگردد و پشیمان شود و در عقب خود برکتی واگذارد، یعنی هدیه آردی و هدیه ریختنی برای یهوه خدای شما. 9h و دل خود را چاک کنید نه رخت خویش را، و به یهوه خدای خود بازگشت نمایید زیرا که او رئوف و رحیم است و دیرخشم و کثیراحسان و از بلا پشیمان می شود. 85h و لکن اﻵن خداوند می گوید با تمامی دل و با روزه و گریه و ماتم بسوی من بازگشت نمایید. \71h و خداوند آواز خود را پیش لشکر خویش بلند می کند، زیرا اردوی او بسیار عظیم است و آنکه سخن خود را بجا می آورد، قدیر است. زیرا روز خداوند عظیم و بی نهایت مهیب است و کیست که طاقت آن را داشته باشد. O6h از حضور ایشان زمین متزلزل و آسمانها مرتعش می شود؛ آفتاب و ماه سیاه می شوند و ستارگان نور خویش را باز می دارند. 45ah بر شهر می جهند، به روی حصارها می دوند، به خانه ها برمی آیند. مثل دزدان از پنجره ها داخل می شوند. S4hبر یکدیگر ازدحام نمی کنند، زیرا هرکس به راه خود می خرامد. از میان حربه ها هجوم می آورند و صفهای خود را نمی شکنند. Y3+hمثل جباران می دوند، مثل مردان جنگی بر حصارها برمی آیند و هر کدام به راه خود می آیند و طریقهای خود را تبدیل نمی کنند. s2_hاز حضور ایشان قومها می لرزند. تمامی رویها رنگپریده می شود. s1_hمثل صدای ارابه ها بر قله کوهها جست و خیز می کنند؛ مثل صدای شعله آتش که کاه را می سوزاند؛ مانند امت عظیمی که برای جنگ صف بسته باشند. s0_hمنظر ایشان مثل منظر اسبان است و مانند اسب سواران می تازند. */Mhپیش روی ایشان آتش می سوزاند و در عقب ایشان شعله ملتهب می گردد. پیش روی ایشان، زمین مثل باغ عدن و در عقب ایشان، بیابان بایر است و نیز از ایشان احدی رهایی نمی یابد. ./hروز تاریکی و ظلمت، روز ابرها و ظلمت غلیظ مثل فجر منبسط بر کوهها! امتی عظیم و قوی که مانند آن از ازل نبوده و بعد از این تا سالها و دهرهای بسیار نخواهد بود. U- %hدر صهیون کرنا بنوازید و در کوه مقدس من صدا بلند کنید! تمامی ساکنان زمین بلرزند زیرا روز خداوند می آید و نزدیک است. /, Yhبهایم صحرا بسوی تو صیحه می زنند زیرا که جویهای آب خشک شده و آتش مرتعهای صحرا را سوزانیده است.H+  hای خداوند نزد تو تضرع می نمایم زیرا که آتش مرتعهای صحرا را سوزانیده و شعله همه درختان صحرا را افروخته است. O* hبهایم چه قدر ناله می کنند و رمه های گاوان شوریده احوالند، چونکه مرتعی ندارند و گله های گوسفند نیز تلف شده اند. ) #hدانه ها زیر کلوخها پوسید. مخزنها ویران و انبارها خراب شد زیرا گندم تلف گردید. ~( whآیا ماکولات در نظر ما منقطع نشد و سرور و شادمانی از خانه خدای ما؟ ' hوای بر آن روز زیرا روز خداوند نزدیک است و مثل هلاکتی از قادر مطلق می آید. t& chروزه را تعیین نمایید و محفل مقدس را ندا کنید! مشایخ و تمامی ساکنان زمین را به خانه یهوه خدای خود جمع نموده، نزد خداوند تضرع نمایید. _% 9h ای کاهنان پلاس در بر کرده، نوحه گری نمایید و ای خادمان مذبح ولوله کنید و ای خادمان خدای من داخل شده، در پلاس شب را بسر برید، زیرا که هدیه آردی و هدیه ریختنی از خانه خدای شما باز داشته شده است. M$ h موها خشک و انجیرها ضایع شده؛ انار و خرما و سیب و همه درختان صحرا خشک گردیده، زیرا خوشی از بنی آدم رفع شده است. 0# [h ای فلاحان خجل شوید، و ای باغبانان ولوله نمایید، به جهت گندم و جو زیرا محصول زمین تلف شده است. '" Ih صحرا خشک شده و زمین ماتم می گیرد زیرا گندم تلف شده و شیره خشک گردیده و روغن ضایع شده است. 8! kh هدیه آردی و هدیه ریختنی از خانه خداوند منقطع شده است. کاهنانی که خدام خداوند هستند ماتم می گیرند. p  [hمثل دختری که برای شوهر جوانی خود پلاس می پوشد، ماتم بگیر. \ 3hتاکستان مرا ویران و انجیرهای مرا خراب کرده و پوست آنها را بالکل کنده، بیرون انداخته اند و شاخه های آنها سفید شده است. T #hزیرا که امتی قوی و بیشمار به زمین من هجوم می آورند. دندانهای ایشان دندانهای شیر است و اضراس ایشان اضراس هژبر است. T #hای مستان بیدار شده، گریه کنید و ای همه میگساران به جهت عصیر انگور ولوله نمایید زیرا که از دهان شما منقطع شده است. L hآنچه از سن باقی ماند، ملخ می خورد و آنچه از ملخ باقی ماند، لنبه می خورد و آنچه از لنبه باقی ماند، سوس می خورد. " ?hشما از این به پسران خود و پسران شما به پسران خویش و پسران ایشان به طبقه بعد خبر بدهید. a =hای مشایخ این را بشنوید! و ای جمیع ساکنان زمین این را گوش گیرید! آیا مثل این در ایام شما یا در ایام پدران شما واقع شده است؟ T %hکلام خداوند که بر یوئیل بن فتوئیل نازل شد. +O^ کیست مرد حکیم که این چیزها را بفهمد و فهیمی که آنها را بداند؟ زیرا طریقهای خداوند مستقیم است و عادلان در آنها سلوک می نمایند، اما خطاکاران در آنها لغزش می خورند.  ^افرایم خواهد گفت: مرا دیگر با بتها چه کار است؟ و من او را اجابت کرده، منظور خواهم داشت. من مثل صنوبر تر و تازه می باشم. میوه تو از من یافت می شود. jM^آنانی که زیر سایه اش ساکن می باشند، مثل گندم زیست خواهند کرد و مانند موها گل خواهند آورد. انتشار او مثل شراب لبنان خواهد بود. ^شاخه هایش منتشر شده، زیبایی او مثل درخت زیتون و عطرش مانند لبنان خواهد بود. E^برای اسرائیل مثل شبنم خواهم بود و او مانند سوسنها گل خواهد کرد و مثل لبنان ریشه های خود را خواهد دوانید. +O^ارتداد ایشان را شفا داده، ایشان را مجانا دوست خواهم داشت زیرا خشم من از ایشان برگشته است. -^آشور ما را نجات نخواهد داد و بر اسبان سوار نخواهیم شد و بار دیگر به عمل دستهای خود نخواهیم گفت که شما خدایان ما هستید چونکه از تو یتیمان رحمت می یابند.» "=^با خود سخنان گرفته ، بسوی خداوند بازگشت نمایید و او را گویید: «تمامی گناه را عفو فرما و ما را به لطف مقبول فرما، پس گوساله های لبهای خویش را ادا خواهیم نمود.  ^ای اسرائیل بسوی یهوه خدای خود بازگشت نما زیرا به سبب گناه خود لغزیده ای. +^ سامره متحمل گناه خود خواهد شد، زیرا به خدای خود فتنه انگیخته است. ایشان به شمشیر خواهند افتاد و اطفال ایشان خرد و زنان حامله ایشان شکم دریده خواهند شد.>u^ اگر چه در میان برادرانش ثمر آورد، اما باد شرقی می وزد و باد خداوند از بیابان برمی آید و منبع او خشک می گردد و چشمه اش می خشکد و او گنج تمامی اسباب نفیسه وی را تاراج می نماید. ( I^ من ایشان را از دست هاویه فدیه خواهم داد و ایشان را از موت نجات خواهم بخشید. ای موت ضربات تو کجاست و ای هاویه هلاکت تو کجا است؟ پشیمانی از چشمان من مستور شده است. R ^ دردهای زه مثل زنی که می زاید بر وی آمده است و او پسری نادانشمند است زیرا در وقتش، در جای تولد فرزندان نمی ایستد. c ?^ عصیان افرایم بسته شده و گناه او مخزون گردیده است. s _^ از غضب خود، پادشاهی به تو دادم و از خشم خویش او را برداشتم. f E^ اﻵن پادشاه تو کجاست تا تو را در تمامی شهرهایت معاونت کند و داورانت (کجایند) که درباره آنها گفتی پادشاه و سروران به من بده؟ [/^ ای اسرائیل هلاک شدی، اما معاونت تو با من است. =s^ و مثل خرسی که بچه هایش را از وی ربوده باشد، بر ایشان حمله خواهم آورد و پرده دل ایشان را خواهم درید و مثل شیر ایشان را در آنجا خواهم خورد و حیوانات صحرا ایشان را خواهند درید.^ پس من برای ایشان مثل شیر خواهم بود و مانند پلنگ به سر راه در کمین خواهم نشست. (I^ چون چریدند، سیر شدند و چون سیر شدند، دل ایشان مغرور گردید و از این جهت مرا فراموش کردند. Y+^ من تو را در بیابان در زمین بسیار خشک شناختم. J ^ اما من از زمین مصر (تا حال) یهوه خدای تو هستم و غیر از من خدای دیگر را نمی شناسی و سوای من نجات دهنده ای نیست. ve^ بنابراین، ایشان مثل ابرهای صبح و مانند شبنمی که بزودی می گذرد، هستند. و مثل کاه که از خرمن پراکنده شود و مانند دود که از روزن برآید. eC^ و اﻵن گناهان می افزایند و از نقره خود بتهای ریخته شده و تماثیل موافق عقل خود می سازند که همه آنها عمل صنعتگران می باشد و درباره آنها می گویند که اشخاصی که قربانی می گذرانند گوساله ها را ببوسند. = u^ هنگامی که افرایم به لرزه سخن گفت، خویشتن را در اسرائیل مرتفع نمود؛ اما چون در امر بعل مجرم شد، بمرد. 9k^ افرایم خشم بسیار تلخی به هیجان آورد، پس خداوندش خون او را بر سرش واگذاشت و عار او را بر وی رد نمود. ~^ و خداوند اسرائیل را بواسطه نبی از مصر برآورد و او به دست نبی محفوظ گردید. })^ و یعقوب به زمین ارام فرار کرد و اسرائیل به جهت زن خدمت نمود و برای زن شبانی کرد. |^ به درستی که ایشان در جلعاد محض گناه و بطالت گردیدند و در جلجال گاوها قربانی کردند. و مذبحهای ایشان نیز مثل توده های سنگ در شیارهای زمین می باشد. ~~7};|${"yywvuttTsrzqpuonn mylRkk!ihSgffd{ccb1a`__K^^=]x\[ZZ-YYXWW?VUSS@RLQPONNeM|LL`KJIHGG8FEE=DC BA|@m?>>=dو من گفتم از پیش چشم تو انداخته شدم. لیکن هیکل قدس تو را باز خواهم دید. >uزیرا که مرا به ژرفی در دل دریاها انداختی و سیلها مرا احاطه نمود. جمیع خیزابها و موجهای تو بر من گذشت. 8iو گفت: «در تنگی خود خداوند را خواندم و مرا مستجاب فرمود. از شکم هاویه تضرع نمودم و آواز مرا شنیدی. Z /و یونس از شکم ماهی نزد یهوه خدای خود دعا نمود ( Kو اما خداوند ماهی بزرگی پیدا کرد که یونس را فرو برد و یونس سه روز و سه شب در شکم ماهی ماند.% Eو آن مردمان از خداوند سخت ترسان شدند و برای خداوند قربانی ها گذرانیدند و نذرها نمودند. z oپس یونس را برداشته ، در دریا انداختند و دریا از تلاطمش آرام شد.   پس نزد یهوه دعا کرده، گفتند: «آه ای خداوند به خاطر جان این شخص هلاک نشویم و خون بی گناه را بر ما مگذار زیرا تو ای خداوند هر چه می خواهی می کنی .» _ 9 اما آن مردمان سعی نمودند تا کشتی را به خشکی برسانند اما نتوانستند زیرا که دریا به ضد ایشان زیاده و زیاده تلاطم می نمود.  { او به ایشان گفت: «مرا برداشته ، به دریا بیندازید و دریا برای شما ساکن خواهد شد، زیرا می دانم این تلاطم عظیم به سبب من بر شما وارد آمده است. ! = و او را گفتند: «با تو چه کنیم تا دریا برای ما ساکن شود؟» زیرا دریا در تلاطم همی افزود.   پس آن مردمان سخت ترسان شدند و او را گفتند: «چه کرده ای؟» زیرا که ایشان می دانستند که از حضور خداوند فرار کرده است چونکه ایشان را اطلاع داده بود. F  او ایشان را جواب داد که : «من عبرانی هستم و از یهوه خدای آسمان که دریا و خشکی را آفریده است ترسان می باشم.» u eپس او را گفتند: «ما را اطلاع ده که این بلا به سبب چه کس بر ما عارض شده؟ شغل تو چیست و از کجا آمده ای و وطنت کدام است و از چه قوم هستی ؟»  و به یکدیگر گفتند: «بیایید قرعه بیندازیم تا بدانیم که این بلا به سبب چه کس بر ما وارد شده است؟» پس چون قرعه انداختند، قرعه به نام یونس درآمد.  و ناخدای کشتی نزد او آمده، وی را گفت: «ای که خفته ای، تو را چه شده است؟ برخیز و خدای خود را بخوان؛ شاید که خدا ما را بخاطر آورد تا هلاک نشویم.» e  Eو ملاحان ترسان شده، هر کدام نزد خدای خود استغاثه نمودند و اسباب را که در کشتی بود به دریا ریختند تا آن را برای خود سبک سازند. اما یونس در اندرون کشتی فرود شده، دراز شد و خواب سنگینی او را در ربود. ?  yو خداوند باد شدیدی بر دریا وزانید که تلاطم عظیمی در دریا پدید آمد چنانکه نزدیک بود که کشتی شکسته شود. F  اما یونس برخاست تا از حضور خداوند به ترشیش فرار کند و به یافا فرود آمده، کشتی ای یافت که عازم ترشیش بود. پس کرایه اش را داده، سوار شد تا همراه ایشان از حضور خداوند به ترشیش برود. '  I«برخیز و به نینوا شهر بزرگ برو و بر آن ندا کن زیرا که شرارت ایشان به حضور من برآمده است.» Y  /و کلام خداوند بر یونس بن امتای نازل شده، گفت: 3 a|و نجات دهندگان به کوه صهیون برآمده، بر کوه عیسو داوری خواهند کرد و ملکوت از آن خداوند خواهد شد. |و اسیران این لشکر بنی اسرائیل ملک کنعانیان را تا صرفه به تصرف خواهند آورد و اسیران اورشلیم که در صفارد هستند، شهرهای جنوب را به تصرف خواهند آورد.  9|و اهل جنوب کوه عیسو را و اهل هامون فلسطینیان را به تصرف خواهند آورد و صحرای افرایم و صحرای سامره را به تصرف خواهند آورد و بنیامین جلعاد را (متصرف خواهد شد). P |و خاندان یعقوب آتش و خاندان یوسف شعله و خاندان عیسو کاه خواهند بود و در میان ایشان مشتعل شده، ایشان را خواهد سوزانید و برای خاندان عیسو بقیتی نخواهد ماند زیرا خداوند تکلم نموده است. 5 e|اما بر کوه صهیون نجات خواهد بود و مقدس خواهد شد و خاندان یعقوب میراث خود را به تصرف خواهند آورد. n W|زیرا چنانکه بر کوه مقدس من نوشیدید، همچنان جمیع امتها خواهند نوشید و آشامیده، خواهند بلعید و چنان خواهند شد که گویا نبوده اند. d C|زیرا که روز خداوند بر جمیع امتها نزدیک است؛ و چنانکه عمل نمودی همچنان به تو عمل کرده خواهد شد و اعمالت بر سرت خواهد برگشت. : o|و بر سر دو راه مایست تا فراریان ایشان را منقطع سازی و باقی ماندگان ایشان را در روز تنگی تسلیم منما.  | و به دروازه های قوم من در روز بلای ایشان داخل مشو و تو نیز بر بدی ایشان در روز بلای ایشان منگر و دست خود را بر اموال ایشان در روز بلای ایشان دراز مکن. O | بر روز برادر خود هنگام مصیبتش نگاه مکن و بر بنی یهودا در روز هلاکت ایشان شادی منما و در روز تنگی ایشان لاف مزن. ;~ q| در روزی که به مقابل وی ایستاده بودی، هنگامی که غریبان اموال او را غارت نمودند و بیگانگان به دروازه هایش داخل شدند و بر اورشلیم قرعه انداختند، تو نیز مثل یکی از آنها بودی. ,} S| به سبب ظلمی که بر برادرت یعقوب نمودی، خجالت تو را خواهد پوشانید و تا به ابد منقطع خواهی شد. | | و جباران تو ای تیمان هراسان خواهند شد تا هر کس از کوه عیسو به قتل منقطع شود. *{ O| خداوند می گوید: آیا در آن روز حکیمان ادوم را و فطانت را از کوه عیسو نابود نخواهم گردانید؟ 4z c|همه آنانی که با تو هم عهد بودند، تو را به سرحد فرستادند و صلح اندیشان تو، تو را فریب داده، بر تو غالب آمدند و خورندگان نان تو دامی زیر تو گستردند. در ایشان فطانتی نیست. y |چیزهای عیسو چگونه تفتیش شده و چیزهای مخفی او چگونه تفحص گردیده است؟ x '|اگر دزدان یا غارت کنندگان شب نزد تو آیند، (چگونه هلاک شدی)؟ آیا بقدر کفایت غارت نمی کنند؟ و اگر انگورچینان نزد تو آیند آیا بعضی خوشه ها را نمی گذارند؟ gw I|خداوند می گوید: اگرچه خویشتن را مثل عقاب بلند سازی و آشیانه خود را در میان ستارگان بگذاری، من تو را از آنجا فرود خواهم آورد. ~v w|ای که در شکافهای صخره ساکن هستی و مسکن تو بلند می باشد و در دل خود می گویی کیست که مرا به زمین فرود بیاورد، تکبر دلت، تو را فریب داده است، ru _|هان من تو را کوچکترین امتها گردانیدم و تو بسیار خوار هستی. $t E|رؤیای عوبدیا. خداوند یهوه درباره ادوم چنین می گوید: از جانب خداوند خبری شنیدیم که رسولی نزد امتها فرستاده شده، (می گوید): برخیزید و با او در جنگ مقاومت نماییم. bs=r و یهوه خدایت می گوید: «من ایشان را در زمین ایشان غرس خواهم نمود و بار دیگر از زمینی که به ایشان داده ام، کنده نخواهند شد.»Xr)r و اسیری قوم خود اسرائیل را خواهم برگردانید و شهرهای مخروب را بنا نموده، در آنها ساکن خواهند شد و تاکستانها غرس کرده، شراب آنها را خواهند نوشید و باغها ساخته ، میوه آنها را خواهند خورد.» Eqr اینک خداوند می گوید: «ایامی می آید که شیار کننده به درو کننده خواهد رسید و پایمال کننده انگور به کارنده تخم. و کوهها عصیر انگور را خواهد چکانید و تمامی تلها به سیلان خواهد آمد. mpSr تا ایشان بقیه ادوم و همه امتها را که اسم من بر ایشان نهاده شده است، به تصرف آورند.» خداوند که این را بجا می آورد تکلم نموده است. o r در آن روز خیمه داود را که افتاده است برپا خواهم نمود و شکافهایش را مرمت خواهم کرد و خرابیهایش را برپا نموده، آن را مثل ایام سلف بنا خواهم کرد. Crبنابراین ایشان اﻵن با اسیران اول به اسیری خواهند رفت و صدای عیش کنندگان دور خواهد شد. T=!rو شراب را از کاسه ها می نوشید و خویشتن را به بهترین عطریات تدهین می نمایید، اما به جهت مصیبت یوسف غمگین نمی شوید. <rکه با نغمه بربط می سرایید و آلات موسیقی را مثل داود برای خود اختراع می کنید. O;rکه بر تختهای عاج می خوابید و بر بسترها دراز می شوید و بره ها را از گله و گوساله ها را از میان حظیره ها می خورید. r:]rشما که روز بلا را دور می کنید و مسند ظلم را نزدیک می آورید. &9Erبه کلنه عبور کنید و ملاحظه نمایید و از آنجا به حمات بزرگ بروید و به جت فلسطینیان فرود آیید؛ آیا آنها از این ممالک نیکوتر است یا حدود ایشان از حدود شما بزرگتر؟ k8 Qrوای بر آنانی که در صهیون ایمن و در کوهستان سامره مطمئن هستند که نقبای امتهای اولی که خاندان اسرائیل نزد آنها آمدند، می باشند. 57crپس یهوه که نام او خدای لشکرها می باشد، می فرماید که من شما را به آن طرف دمشق جلای وطن خواهم ساخت.@6yrنی بلکه خیمه ملکوم خود و تمثال اصنام خویش و کوکب خدایان خود را که به جهت خویشتن ساخته بودید برداشتید. #5?rای خاندان اسرائیل آیا شما قربانی ها و هدایا برای من مدت چهل سال در بیابان گذرانیدید؟ b4=rو انصاف مثل آب و عدالت مانند نهر دایمی جاری بشود. 3rآهنگ سرودهای خود را از من دور کن زیرا نغمه بربطهای تو را گوش نخواهم کرد. 2rو اگر چه قربانی های سوختنی و هدایای آردی خود را برای من بگذرانید، آن را قبول نخواهم کرد و ذبایح سلامتی پرواریهای شما را منظور نخواهم داشت. 11rمن از عیدهای شما نفرت و کراهت دارم و (عطر) محفلهای مقدس شما را استشمام نخواهم کرد. (0Irآیا روز خداوند تاریکی نخواهد بود و نه روشنایی و ظلمت غلیظی که در آن هیچ درخشندگی نباشد؟ Z/-rمثل کسی که از شیری فرار کند و خرسی بدو برخورد، یا کسی که به خانه داخل شده، دست خود را بر دیوار بنهد و ماری او را بگزد. 4.arوای بر شما که مشتاق روز خداوند می باشید. روز خداوند برای شما چه خواهد بود؟ تاریکی و نه روشنایی! --Srو در همه تاکستانها نوحه گری خواهد بود، زیرا خداوند می گوید که من در میان تو عبور خواهم کرد. ,rبنابراین، خداوند یهوه خدای لشکرها چنین می گوید: در همه چهارسوها نوحه گری خواهد بود و در همه کوچه ها وای وای خواهند گفت و فلاحان را برای ماتم و آنانی را که مرثیه خوانی آموخته شده اند، برای نوحه گری خواهند خواند. e+Crاز بدی نفرت کنید و نیکویی را دوست دارید و انصاف را در محکمه ثابت نمایید، شاید که یهوه خدای لشکرها بر بقیه یوسف رحمت نماید. L*rنیکویی را بطلبید و نه بدی را تا زنده بمانید و بدین منوال یهوه خدای لشکرها با شما خواهد بود، چنانکه می گویید. )r لهذا هر که عاقل باشد در آن زمان خاموش خواهد ماند زیرا که زمان بد خواهد بود. 8(ir زیرا تقصیرهای شما را می دانم که بسیار است و گناهان شما را که عظیم می باشد، زیرا عادلان را به تنگ می آورید و رشوه می گیرید و فقیران را در محکمه از حق ایشان منحرف می سازید. 'r بنابراین چونکه مسکینان را پایمال کردید و هدایای گندم از ایشان گرفتید، خانه ها را از سنگهای تراشیده بنا خواهید نمود اما در آنها ساکن نخواهید شد و تاکستانهای دلپسند غرس خواهید نمود و لیکن شراب آنها را نخواهید نوشید.&1r ایشان از آنانی که در محکمه حکم می کنند، نفرت دارند و راستگویان را مکروه می دارند. %r آنکه خرابی را بر زورآوران می رساند چنانکه خرابی بر قلعه ها وارد می آید؛ "$=rآن که ثریا و جبار را آفرید و فجر را به سایه موت مبدل ساخت و روز را مثل شب تاریک گردانید و آبهای دریا را خوانده، آنها را بر روی زمین ریخت، یهوه اسم او می باشد؛ #rای شما که انصاف را به افسنتین مبدل می سازید و عدالت را به زمین می اندازید، l"Qrخداوند را بطلبید و زنده مانید، مبادا او مثل آتش در خاندان یوسف افروخته شده، بسوزاند و کسی در بیت ئیل نباشد که آن را خاموش کند. f!Erاما بیت ئیل را مطلبید و به جلجال داخل مشوید و به بئرشبع مروید، زیرا جلجال البته به اسیری خواهد رفت و بیت ئیل نیست خواهد شد.  rزیرا خداوند به خاندان اسرائیل چنین می گوید: مرا بطلبید و زنده بمانید. 0Yrزیرا خداوند یهوه چنین می گوید: شهری که با هزار نفر بیرون رفت، صد نفر را برای خاندان اسرائیل باقی خواهد داشت و شهری که با صد نفر بیرون رفت، ده نفر را باقی خواهد داشت. Krدختر باکره اسرائیل افتاده است و دیگر نخواهد برخاست. بر زمین خود انداخته شده، و احدی نیست که او را برخیزاند.  rای خاندان اسرائیل این کلام را که برای مرثیه بر شما می خوانم بشنوید. Nr زیرا اینک آن که کوهها را ساخته و باد را آفریده است و انسان را از فکرهای خودش اطلاع می دهد و فجر را به تاریکی مبدل می سازد و بر بلندیهای زمین می خرامد، یهوه خدای لشکرها اسم او می باشد./r بنابراین ای اسرائیل به اینطور با تو عمل خواهم نمود و چونکه به اینطور با تو عمل خواهم نمود، پس ای اسرائیل خویشتن را مهیا ساز تا با خدای خود ملاقات نمایی. -Sr و بعضی از شما را به نهجی که خدا سدوم و عموره را واژگون ساخت سرنگون نمودم و مانند مشعلی که از میان آتش گرفته شود بودید. معهذا خداوند می گوید بسوی من بازگشت ننمودید. 7gr و وبا را به رسم مصر بر شما فرستادم و جوانان شما را به شمشیر کشتم و اسبان شما را بردند و عفونت اردوهای شما به بینی شما برآمد. معهذا خداوند می گوید بسوی من بازگشت ننمودید. 1r و شما را به باد سموم و یرقان مبتلا ساختم و ملخ بسیاری از باغها و تاکستانها و انجیرها و زیتونهای شما را خورد. معهذا خداوند می گوید بسوی من بازگشت ننمودید. _7rپس اهل دو یا سه شهر بسوی یک شهر برای نوشیدن آب آواره شدند، اما سیراب نگشتند و خداوند می گوید که بسوی من بازگشت ننمودید. 6erو من نیز حینی که سه ماه تا درو مانده بود، باران را از شما منع نمودم و بر یک شهر بارانیدم و بر شهر دیگر نبارانیدم و بر یک قطعه باران آمد و قطعه دیگر که باران نیافت خشک شد. }srو من نیز نظافت دندان را در جمیع شهرهای شما و احتیاج نان را در جمیع مکانهای شما به شما دادم. معهذا خداوند می گوید بسوی من بازگشت ننمودید. rو قربانی های تشکر با خمیرمایه بگذرانید و هدایای تبرعی را ندا کرده، اعلان نمایید زیرا ای بنی اسرائیل همین پسندیده شما است! قول خداوند یهوه این است. wgrبه بیت ئیل بیایید و عصیان بوزرید و به جلجال آمده، عصیان را زیاد کنید و هر بامداد قربانی های خود را بیاورید و هر سه روز عشرهای خود را. B}rو خداوند می گوید که هر یک از شما از شکافهای روبروی خود بیرون خواهد رفت و شما به هرمون افکنده خواهید شد. }srخداوند یهوه به قدوسیت خود قسم خورده است که اینک ایامی بر شما می آید که شما را با غلها خواهند کشید و باقی ماندگان شما را با قلابهای ماهی. f~}}N|~|{{zXyxx vvu^tKsr3qq7p@oDnmlkjii hdgfedcbbaO`_^^7]=\8[DZXXW[VCU]TSRQkP=ONMLK;JIGHmGGEDCB9@?>>=8a66 43210t/H--N,,+**M))9(@'&%$#"Q!! :}{#Py4 }"\z, o مشیر بلیعال که به ضد خداوند بد می اندیشد، از تو بیرون آمده است. A+ } زیرا اگرچه مثل خارها به هم پیچیده و مانند می گساران مست بشوند، لیکن چون کاه خشک بالکل سوخته خواهند شد. 7* i کدام تدبیر را به ضد خداوند توانید نمود؟ او دفعه هلاک خواهد کرد و مصیبت دفعه دیگر بر پا نخواهد شد. ') Iو به سیل سرشار، مکان آن را بالکل خراب خواهد ساخت و تاریکی دشمنان او را تعاقب خواهد نمود. ( خداوند نیکو است و در روز تنگی ملجا می باشد و متوکلان خود را می شناسد. W' )پیش خشم وی که تواند ایستاد؟ و در حدت غضب او که تواند برخاست؟ غضب او مثل آتش ریخته می شود و صخره ها از او خرد می گردد. ;& qکوهها از او متزلزل و تلها گداخته می شوند و جهان از حضور وی متحرک می گردد و ربع مسکون و جمیع ساکنانش. ^% 7دریا را عتاب می کند و آن را می خشکاند و جمیع نهرها را خشک می سازد. باشان و کرمل کاهیده می شوند و گل لبنان پژمرده می گردد. f$ Gخداوند دیرغضب و عظیم القوت است و گناه را هرگز بی سزا نمی گذارد. راه خداوند در تند باد و طوفان است و ابرها خاک پای او می باشد. # یهوه خدای غیور و انتقام گیرنده است. خداوند انتقام گیرنده و صاحب غضب است. خداوند از دشمنان خویش انتقام می گیرد و برای خصمان خود خشم را نگاه می دارد. U" 'وحی درباره نینوی. کتاب رویای ناحوم القوشی. ?!wامانت را برای یعقوب و رأفت را برای ابراهیم بجا خواهی آورد چنانکه در ایام سلف برای پدران ما قسم خوردی.j Mاو باز رجوع کرده، بر ما رحمت خواهد نمود و عصیان ما را پایمال خواهد کرد و تو جمیع گناهان ایشان را به عمقهای دریا خواهی انداخت. کیست خدایی مثل تو که عصیان را می آمرزد و از تقصیر بقیه میراث خویش درمی گذرد. او خشم خود را تا به ابد نگاه نمی دارد زیرا رحمت را دوست می دارد. مثل مار خاک را خواهند لیسید و مانند حشرات زمین از سوراخهای خود با لرزه بیرون خواهند آمد و بسوی یهوه خدای ما با خوف خواهند آمد و از تو خواهند ترسید. W'امتها چون این را بینند، از تمامی توانایی خویش خجل خواهند شد و دست بر دهان خواهند گذاشت و گوشهای ایشان کر خواهد شد. }sمثل ایامی که از مصر بیرون آمدی کارهای عجیب به او نشان خواهم داد. %قوم خود را به عصای خویش شبانی کن و گوسفندان میراث خود را که در جنگل و در میان کرمل به تنهایی ساکن می باشند. ایشان مثل ایام سابق در باشان و جلعاد بچرند. ve و زمین به سبب ساکنانش، به جهت نتیجه اعمالشان ویران خواهد شد.F در آن روز از آشور و از شهرهای مصر و از مصر تا نهر (فرات) و از دریا تا دریا و از کوه تا کوه نزد تو خواهند آمد. oW در روز بنا نمودن دیوارهایت در آن روز شریعت دور خواهد شد. %C دشمنم این را خواهد دید و خجالت او را خواهد پوشانید زیرا به من می گوید: یهوه خدای تو کجا است؟ چشمانم بر او خواهد نگریست و او اﻵن مثل گل کوچه ها پایمال خواهد شد. 5c غضب خداوند را متحمل خواهم شد زیرا به او گناه ورزیده ام تا او دعوی مرا فیصل کند و داوری مرا بجا آورد. پس مرا به روشنایی بیرون خواهد آورد و عدالت او را مشاهده خواهم نمود. Nای دشمن، من بر من شادی منما زیرا اگر چه بیفتم خواهم برخاست و اگرچه در تاریکی بنشینم، خداوند نور من خواهد بود. /Wاما من بسوی خداوند نگرانم و برای خدای نجات خود انتظار می کشم و خدای من مرا اجابت خواهد نمود. jMزیرا که پسر، پدر را افتضاح می کند و دختر با مادر خود و عروس با خارسوی خویش مقاومت می نمایند و دشمنان شخص اهل خانه او می باشند. 0Yبر یار خود اعتماد مدار و بر دوست خالص خویش توکل منما و در دهان خود را از هم آغوش خود نگاه دار. }sنیکوترین ایشان مثل خار می باشد و راست کردار ایشان از خاربست بدتر. روز پاسبانانت و (روز) عقوبت تو رسیده است، اﻵن اضطراب ایشان خواهد بود.  دستهای ایشان برای شرارت چالاک است؛ رئیس طلب می کند و داور رشوه می خواهد و مرد بزرگ به هوای نفس خود تکلم می نماید؛ پس ایشان آن را به هم می بافند. مرد متقی از جهان نابود شده، و راست کردار از میان آدمیان معدوم گردیده است. جمع ایشان برای خون کمین می گذارند و یکدیگر را به دام صید می نمایند.  وای بر من زیرا که مثل جمع کردن میوه ها و مانند چیدن انگورهایی شده ام که نه خوشه ای برای خوراک دارد و نه نوبر انجیری که جان من آن را می خواهد. Z - زیرا که قوانین عُمری و جمیع اعمال خاندان اخاب نگاه داشته می شود و به مشورت های ایشان سلوک می نمایید تا تو را به ویرانی و ساکنانش را به سخّریه تسلیم نمایم، پس عار قوم مرا متحمّل خواهید شد.  تو خواهی کاشت اما نخواهی دروید؛ تو زیتون را به پا خواهی فشرد اما خویشتن را به روغن تدهین نخواهی نمود؛ و عصیر انگور را اما شراب نخواهی نوشید. - Sتو خواهی خورد اما سیر نخواهی شد و گرسنگی تو در اندرونت خواهد ماند و بیرون خواهی برد اما رستگار نخواهی ساخت و آنچه را که رستگار نمایی من به شمشیر تسلیم خواهم نمود.   پس من نیز تو را به سبب گناهانت به جراحات مهلک مجروح ساخته ، خراب خواهم نمود. 9 k زیرا که دولتمندان او از ظلم مملواند و ساکنانش دروغ می گویند و زبان ایشان در دهانشان فریب محض است. {o آیا من با میزانهای شرارت و با کیسه سنگهای ناراست بری خواهم شد؟  آیا تا به حال گنجهای شرارت و ایفای ناقص ملعون در خانه شریران می باشد؟ 2] آواز خداوند به شهر ندا می دهد و حکمت اسم او را مشاهده می نماید. عصا و تعیین کننده آن را بشنوید. =sای مرد از آنچه نیکو است تو را اخبار نموده است؛ و خداوند از تو چه چیز را می طلبد غیر از اینکه انصاف را بجا آوری و رحمت را دوست بداری و در حضور خدای خویش با فروتنی سلوک نمایی؟ آیا خداوند از هزارها قوچ و از ده هزارها نهر روغن راضی خواهد شد؟ آیا نخست زاده خود را به عوض معصیتم و ثمره بدن خویش را به عوض گناه جانم بدهم؟ lQبا چه چیز به حضور خداوند بیایم و نزد خدای تعالی رکوع نمایم؟ آیا با قربانی های سوختنی و با گوساله های یک ساله به حضور وی بیایم؟ >uای قوم من آنچه را که بالاق پادشاه موآب مشورت داد و آنچه بلعامبن بعور او را جواب فرستاد، بیاد آور و آنچه را که از شطیم تا جلجال (واقع شد به خاطر دار) تا عدالت خداوند را بدانی. Sزیرا که تو را از زمین مصر برآوردم و تو را از خانه بندگی فدیه دادم و موسی و هارون و مریم را پیش روی تو ارسال نمودم. ای قوم من به تو چه کرده ام و به چه چیز تو را خسته ساخته ام؟ به ضد من شهادت بده. taای کوهها مخاصمه خداوند را بشنوید و ای اساسهای جاودانی زمین! زیرا خداوند را با قوم خود مخاصمه ای است و با اسرائیل محاکمه خواهد کرد. ~ 3آنچه خداوند می گوید بشنوید! برخیز و نزد کوهها مخاصمه نما و تلها آواز تو را بشنوند. o}Wو با خشم و غضب از امتهایی که نمی شنوند انتقام خواهم کشید.u|cو اشیره هایت را از میانت کنده، شهرهایت را منهدم خواهم ساخت. <{q و بتهای تراشیده و تمثالهای تو را از میانت نابود خواهم ساخت که بار دیگر به صنعت دست خود سجده ننمایی. z و جادوگری را از دست تو تلف خواهم نمود که فالگیران دیگر در تو یافت نشوند. y و شهرهای ولایت تو را خراب نموده، همه قلعه هایت را منهدم خواهم ساخت. *xM و خداوند می گوید که در آن روز اسبان تو را از میانت منقطع و ارابه هایت را معدوم خواهم نمود. w و دست تو بر خصمانت بلند خواهد شد و جمیع دشمنانت منقطع خواهند گردید. mvSو بقیه یعقوب در میان امتها و در وسط قومهای بسیار، مثل شیر در میان جانوران جنگل و مانند شیر ژیان در میان گله های گوسفندان خواهند بود که چون عبور می نماید، پایمال می کند و می درد و رهاننده ای نمی باشد. 'uGو بقیه یعقوب در میان قومهای بسیار مثل شبنم از جانب خداوند خواهد بود و مانند بارشی که بر گیاه می آید که برای انسان انتظار نمی کشد و به جهت بنی آدم صبر نمی نماید. (tIو ایشان زمین آشور و مدخلهای زمین نمرود را با شمشیر حکمرانی خواهند نمود و او ما را از آشور رهایی خواهد داد، هنگامی که به زمین ما داخل شده، حدود ما را پایمال کند. sو او سلامتی خواهد بود. هنگامی که آشور به زمین ما داخل شده، بر قصرهای ما قدم نهد، آنگاه هفت شبان و هشت سرور آدمیان را به مقابل او برپا خواهیم داشت. 3r_و او خواهد ایستاد و در قوت خداوند و در کبریایی اسم یهوه خدای خویش (گله خود را) خواهد چرانید و ایشان به آرامی ساکن خواهند شد زیرا که او اﻵن تا اقصای زمین بزرگ خواهد شد. Mqبنابراین ایشان را تا زمانی که زن حامله بزاید تسلیم خواهد نمود و بقیه برادرانش با بنی اسرائیل بازخواهند گشت. Gpو تو ای بیت لحم افراته اگر چه در هزاره های یهودا کوچک هستی ، از تو برای من کسی بیرون خواهد آمد که بر قوم من اسرائیل حکمرانی خواهد نمود و طلوعهای او از قدیم و از ایام ازل بوده است. So !ای دختر افواج، اﻵن در فوجها جمع خواهی شد! ایشان به ضد ما سنگرها بسته اند. با عصا بر رخسار داور اسرائیل خواهند زد. znm ای دختر صهیون برخیز و پایمال کن زیرا که شاخ تو را آهن خواهم ساخت و سمهای تو را برنج خواهم نمود و قوم های بسیار را خواهی کوبید و حاصل ایشان را برای یهوه و دولت ایشان را برای خداوند تمامی زمین وقف خواهی نمود. Xm) اما ایشان تدبیرات خداوند را نمی دانند و مشورت او را نمی فهمند زیرا که ایشان را مثل بافه ها در خرمنگاه جمع کرده است. 4la و اﻵن امتهای بسیار بر تو جمع شده، می گویند که صهیون نجس خواهد شد و چشمان ما بر او خواهد نگریست. xki ای دختر صهیون مثل زنی که می زاید درد زه کشیده، وضع حمل نما زیرا که اﻵن از شهر بیرون رفته ، در صحرا خواهی نشست و به بابل رفته ، در آنجا رهایی خواهی یافت و در آنجا خداوند تو را از دست دشمنانت رهایی خواهد داد. ]j3 اﻵن چرا فریاد برمی آوری؟ آیا در تو پادشاهی نیست و آیا مشیر تو نابود شده است که درد تو را مثل زنی که می زاید گرفته است؟ Ai{و تو ای برج گله و ای کوه دختر صهیون این به تو خواهد رسید و سلطنت اول یعنی مملکت دختر اورشلیم خواهد آمد. `h9و لنگان را بقیتی و دور شدگان را قوم قوی خواهم ساخت و خداوند در کوه صهیون برایشان از اﻵن تا ابداﻵباد سلطنت خواهند نمود. Pgخداوند می گوید که در آن روز لنگان را جمع خواهم کرد و رانده شدگان و آنانی را که مبتلا ساخته ام فراهم خواهم آورد. [f/زیرا که جمیع قومها هر کدام به اسم خدای خویش سلوک می نمایند اما ما به اسم یهوه خدای خود تا ابداﻵباد سلوک خواهیم نمود. Reو هر کس زیر مو خود و زیر انجیر خویش خواهد نشست و ترساننده ای نخواهد بود زیرا که دهان یهوه صبایوت تکلم نموده است. 'dGو او در میان قومهای بسیار داوری خواهد نمود و امتهای عظیم را از جای دور تنبیه خواهد کرد و ایشان شمشیرهای خود را برای گاوآهن و نیزه های خویش را برای اره ها خواهند شکست و امتی بر امتی شمشیر نخواهد کشید و بار دیگر جنگ را نخواهند آموخت. cو امتهای بسیار عزیمت کرده، خواهند گفت: بیایید تا به کوه خداوند و به خانه خدای یعقوب برآییم تا طریقهای خویش را به ما تعلیم دهد و به راههای وی سلوک نماییم زیرا که شریعت از صهیون و کلام خداوند از اورشلیم صادر خواهد شد. cb Aو در ایام آخر، کوه خانه خداوند بر قله کوها ثابت خواهد شد و بر فوق تلها برافراشته خواهد گردید و قومها بر آن روان خواهند شد. eaC بنابراین صهیون به سبب شما مثل مزرعه شیار خواهد شد و اورشلیم به توده های سنگ و کوه خانه به بلندیهای جنگل مبدل خواهد گردید. u`c رؤسای ایشان برای رشوه داوری می نمایند و کاهنان ایشان برای اجرت تعلیم می دهند و انبیای ایشان برای نقره فال می گیرند و بر خداوند توکل نموده، می گویند: آیا خداوند در میان ما نیست؟ پس بلا به ما نخواهد رسید. g_G و صهیون را به خون و اورشلیم را به ظلم بنا می نمایید، h^I ای رؤسای خاندان یعقوب و ای داوران خاندان اسرائیل این را بشنوید! شما که از انصاف نفرت دارید و تمامی راستی را منحرف می سازید، U]#و لیکن من از قوت روح خداوند و از انصاف و توانایی مملو شده ام تا یعقوب را از عصیان او و اسرائیل را از گناهش خبر دهم. L\و راییان خجل و فالگیران رسوا شده، جمیع ایشان لبهای خود را خواهند پوشانید چونکه از جانب خدا جواب نخواهد بود. [5از اینجهت برای شما شب خواهد بود که رؤیا نبینید و ظلمت برای شما خواهد بود که فالگیری ننمایید. آفتاب بر انبیاء غروب خواهد کرد و روز بر ایشان تاریک خواهد شد. ?Zwخداوند درباره انبیایی که قوم مرا گمراه می کنند و به دندانهای خود می گزند و سلامتی را ندا می کنند، و اگر کسی چیزی به دهان ایشان نگذارد با او تدارک جنگ می بینند، چنین می گوید: Yآنگاه نزد خداوند استغاثه خواهند نمود و ایشان را اجابت نخواهد نمود، بلکه روی خود را در آنزمان از ایشان خواهد پوشانید چونکه مرتکب اعمال زشت شده اند. X#و کسانی که گوشت قوم مرا می خورند و پوست ایشان را از تن ایشان می کنند و استخوانهای ایشان را خرد کرده، آنها را گویا در دیگ و مثل گوشت در پاتیل می ریزند، RWآنانی که از نیکویی نفرت دارند و بر بدی مایل می باشند و پوست را از تن مردم و گوشت را از استخوانهای ایشان می کنند، 0V [و گفتم: ای رؤسای یعقوب و ای داوران خاندان اسرائیل بشنوید! آیا بر شما نیست که انصاف را بدانید؟ )UK رخنه کننده پیش روی ایشان برآمده است. ایشان رخنه نموده و از دروازه عبور کرده، از آن بیرون رفته اند و پادشاه ایشان پیش روی ایشان و خداوند بر سر ایشان پیش رفته است.rT] ای یعقوب، من البته تمامی اهل تو را جمع خواهم نمود و بقیه اسرائیل را فراهم آورده، ایشان را مثل گوسفندان بصره در یک جا خواهم گذاشت. ایشان مثل گلهای که در آغل خود باشد، به سبب کثرت مردمان غوغا خواهند کرد. wSg اگر کسی به بطالت و دروغ سالک باشد و کاذبانه گوید که من برای تو درباره شراب و مسکرات نبوت خواهم نمود، هرآینه او نبی این قوم خواهد بود.=Rs برخیزید و بروید زیرا که این آرامگاه شما نیست چونکه نجس شده است. شما را به هلاکت سخت هلاک خواهد ساخت. 8Qi و زنان قوم مرا از خانه های مرغوب ایشان بیرون می کنید و زینت مرا از اطفال ایشان تا به ابد می گیرید. aP;لکن قوم من در این روزها به دشمنی برخاسته اند. شما ردا را از رخت آنانی که به اطمینان می گذرند و از جنگ روگردانند، می کنید. Oای که به خاندان یعقوب مسمی هستی آیا روح خداوند قاصر شده است و آیا اینها اعمال او می باشد؟ آیا کلام من برای هر که به استقامت سالک می باشد، نیکو نیست؟ &NEایشان نبوت کرده، می گویند نبوت مکنید. اگر به اینها نبوت ننمایند، رسوایی دور نخواهد شد. Mبنابراین برای تو کسی نخواهد بود که ریسمان را به قرعه در جماعت خداوند بکشد. aL;در آن روز بر شما مثل خواهند زد و مرثیه سوزناک خواهند خواند و خواهند گفت بالکل هلاک شده ایم. نصیب قوم مرا به دیگران داده است. چگونه آن را از من دور می کند و زمینه ای مرا به مرتدان تقسیم می نماید. >Kuبنابراین خداوند چنین می گوید: هان من بر این قبیله بلایی را تدبیر می نمایم که شما گردن خود را از آن نتوانید بیرون آورد و متکبرانه نخواهید خرامید زیرا که آن زمان زمان بد است. oJWبر زمینها طمع می ورزند و آنها را غصب می نمایند و بر خانه ها نیز و آنها را می گیرند و بر مرد و خانه اش و شخص و میراثش ظلم می نمایند. I {وای بر آنانی که بر بسترهای خود ظلم را تدبیر می نمایند و مرتکب شرارت می شوند. در روشنایی صبح آن را بجا می آورند، چونکه در قوت دست ایشان است. uH eخویشتن را برای فرزندان نازنین خود گر ساز و موی خود را بتراش. گری سر خود را مثل کرکس زیاد کن زیرا که ایشان از نزد تو به اسیری رفته اند.G 7ای ساکنه مریشه بار دیگر مالکی بر تو خواهم آورد. جلال اسرائیل تا به عدلام خواهد آمد. JF بنابراین طلاق نامه ای به مورشت جت خواهی داد. خانه های اکذیب، چشمه فریبنده برای پادشاهان اسرائیل خواهد بود. TE # ای ساکنه لاکیش اسب تندرو را به ارابه ببند. او ابتدای گناه دختر صهیون بود، چونکه عصیان اسرائیل در تو یافت شده است. HD   زیرا که ساکنه ماروت به جهت نیکویی درد زه می کشد، چونکه بلا از جانب خداوند به دروازه اورشلیم فرود آمده است. @C { ای ساکنه شافیر عریان و خجل شده، بگذر. ساکنه صانان بیرون نمی آید. ماتم بیت ایصل مکانش را از شما می گیرد. B - در جت خبر مرسانید و هرگز گریه منمایید. در خانه عفره، در غبار خویشتن را غلطانیدم. QA  زیرا که جراحتهای وی علاج پذیر نیست چونکه به یهودا رسیده و به دروازه های قوم من یعنی به اورشلیم داخل گردیده است. @ yبه این سبب ماتم گرفته، ولوله خواهم نمود و برهنه و عریان راه خواهم رفت و مثل شغالها ماتم خواهم گرفت و مانند شتر مرغها نوحه گری خواهم نمود. +? Qو همه بتهای تراشیده شده آن خرد و همه مزدهایش به آتش سوخته خواهد شد و همه تماثیلش را خراب خواهم کرد زیرا که از مزد فاحشه آنها را جمع کرد و به مزد فاحشه خواهد برگشت. c> Aپس سامره را به توده سنگ صحرا و مکان غرس نمودن موها مبدل خواهم ساخت و سنگهایش را به دره ریخته ، بنیادش را منکشف خواهم نمود. = {این همه به سبب عصیان یعقوب و گناه خاندان اسرائیل است. عصیان یعقوب چیست؟ آیا سامره نیست؟ و مکانهای بلند یهودا چیست؟ آیا اورشلیم نمی باشد؟ 6< gو کوهها زیر او گداخته می شود و وادیها منشق می گردد، مثل موم پیش آتش و مثل آب که به نشیب ریخته شود. $; Cزیرا اینک خداوند از مکان خود بیرون می آید و نزول نموده، بر مکانهای بلند زمین می خرامد. W: )ای جمیع قومها بشنوید و ای زمین و هر چه در آن است گوش بدهید، و خداوند یهوه یعنی خداوند از هیکل قدسش بر شما شاهد باشد. ^9 9کلام خداوند که بر میکاه مورشتی در ایام یوتام و آحاز و حزقیا، پادشاهان یهودا نازل شد و آن را درباره سامره و اورشلیم دید. 8 و آیا دل من به جهت نینوا شهر بزرگ نسوزد که در آن بیشتر از صد و بیست هزار کس می باشند که در میان راست و چپ تشخیص نتوانند داد و نیز بهایم بسیار؟»[7/ خداوند گفت: «دل تو برای کدو بسوخت که برای آن زحمت نکشیدی و آن را نمو ندادی که در یک شب بوجود آمد و در یک شب ضایع گردید. E6 خدا به یونس جواب داد: «آیا صواب است که به جهت کدو غضبناک شوی؟» او گفت: «صواب است که تا به مرگ غضبناک شوم.» *5Mو چون آفتاب برآمد خدا باد شرقی گرم وزانید و آفتاب بر سر یونس تابید به حدی که بیت اب شده، برای خود مسالت نمود که بمیرد و گفت: «مردن از زنده ماندن برای من بهتر است.»4اما در فردای آن روز در وقت طلوع فجر خدا کرمی پیدا کرد که کدو را زد و خشک شد. w3gو یهوه خدا کدویی رویانید و آن را بالای یونس نمو داد تا بر سر وی سایه افکنده، او را از حزنش آسایش دهد و یونس از کدو بی نهایت شادمان شد. r2]و یونس از شهر بیرون رفته ، بطرف شرقی شهر نشست و در آنجا سایه بانی برای خود ساخته زیر سایه اش نشست تا ببیند بر شهر چه واقع خواهد شد. U1#خداوند گفت: «آیا صواب است که خشمناک شوی؟» 05پس حال، ای خداوند، جانم را از من بگیر زیرا که مردن از زنده ماندن برای من بهتر است.» /7و نزد خداوند دعا نموده، گفت: «آه ای خداوند، آیا این سخن من نبود، حینی که در ولایت خود بودم. و از این سبب به فرار کردن به ترشیش مبادرت نمودم زیرا می دانستم که تو خدای کریم و رحیم و دیر غضب و کثیر احسان هستی و از بلا پشیمان می شوی؟ p. [اما این امر یونس را به غایت ناپسند آمد و غیظش افروخته شد، - پس چون خدا اعمال ایشان را دید که از راه زشت خود بازگشت نمودند، آنگاه خدا از بلایی که گفته بود که به ایشان برساند پشیمان گردید و آن را بعمل نیاورد.%,C کیست بداند که شاید خدا برگشته ، پشیمان شود و از حدت خشم خود رجوع نماید تا هلاک نشویم؟» m+Sو مردمان و بهایم به پلاس پوشیده شوند و نزد خدا بشدت استغاثه نمایند و هرکس از راه بد خود و از ظلمی که در دست او است بازگشت نماید. *و پادشاه و اکابرش فرمان دادند تا در نینوا ندا در دادند وامر فرموده، گفتند که «مردمان و بهایم و گاوان و گوسفندان چیزی نخورند و نچرند و آب ننوشند. X))و چون پادشاه نینوا از این امر اطلاع یافت، از کرسی خود برخاسته ، ردای خود را از برکند و پلاس پوشیده، بر خاکستر نشست. !(;و مردمان نینوا به خدا ایمان آوردند و روزه را ندا کرده، از بزرگ تا کوچک پلاس پوشیدند. D'و یونس به مسافت یک روز داخل شهر شده، به ندا کردن شروع نمود و گفت: «بعد از چهل روز نینوا سرنگون خواهد شد.» 9&kآنگاه یونس برخاسته، برحسب فرمان خداوند به نینوا رفت. و نینوا بسیار بزرگ بود که مسافت سه روز داشت. %-«برخیز و به نینوا شهر بزرگ برو و آن وعظ را که من به تو خواهم گفت به ایشان ندا کن.» Z$ /پس کلام خداوند بار دوم بر یونس نازل شده، گفت: g#G پس خداوند ماهی را امر فرمود و یونس را بر خشکی قی کرد.K" اما من به آواز تشکر برای تو قربانی خواهم گذرانید، و به آنچه نذر کردم وفا خواهم نمود. نجات از آن خداوند است.» !آنانی که اباطیل دروغ را منظور می دارند، احسانهای خویش را ترک می نمایند. ( Iچون جان من در اندرونم بی تاب شد، خداوند را بیاد آوردم و دعای من نزد تو به هیکل قدست رسید. V%به بنیان کوهها فرود رفتم و زمین به بندهای خود تا به ابد مرا در گرفت. اما تو ای یهوه خدایم حیات مرا از حفره برآوردی. #آبها مرا تا به جان احاطه نمود و لجه دور مرا گرفت و علف دریا به سر من پیچیده شد. /~~B|{zyxx w(vvut-sPrqponmm lkjoihgg5fsedcc/ba`__^][ZZfY;XWVUTSRRQyP}ONML}K&JeIOHwGGFrEDD"CA@??0>==<<$;-:9887s76#5 435210//<.-1,?+*)('&%$y#u""2!xyY~4: 6 1Tbk/ 9 در آن روز به اورشلیم گفته خواهد شد که مترس! ای صهیون دستهای تو سست نشود! e8Cخداوند عقوبتهای تو را برداشته و دشمنانت را دور کرده است. یهوه پادشاه اسرائیل در میان تو است پس بار دیگر بلا را نخواهی دید. >7uای دختر صهیون ترنم نما! ای اسرائیل آواز شادمانی بده! ای دختر اورشلیم به تمامی دل شادمان شو و وجد نما! C6 و بقیه اسرائیل بی انصافی نخواهند نمود و دروغ نخواهند گفت و در دهان ایشان زبان فریبنده یافت نخواهد شد زیرا که ایشان چرا کرده، به آرامی خواهند خوابید و ترساننده ای نخواهد بود. *5M اما در میان تو قومی ذلیل و مسکین باقی خواهم گذاشت و ایشان بر اسم خداوند توکل خواهند نمود. I4  در آن روز از همه اعمالت که به من عصیان ورزیده ای خجل نخواهی شد زیرا که در آن زمان آنانی را که از تکبر تو مسرورند، از میانت دور خواهم کرد و بار دیگر در کوه مقدس من تکبر نخواهی نمود. 37 از ماورای نهرهای حبش پرستندگانم یعنی دختر پراکندگانم هدیه ای برای من خواهند آورد. X2) زیرا که در آن زمان، زبان پاک به امتها باز خواهم داد تا جمیع ایشان اسم یهوه را بخوانند و به یک دل او را عبادت نمایند. 61eبنابراین خداوند می گوید: برای من منتظر باشید تا روزی که به جهت غارت برخیزم زیرا که قصد من این است که امتها را جمع نمایم و ممالک را فراهم آورم تا غضب خود و تمامی حدت خشم خویش را بر ایشان بریزم زیرا که تمامی جهان به آتش غیرت من سوخته خواهد شد. E0و گفتم: کاش که از من می ترسیدی و تادیب را می پذیرفتی. تا آنکه مسکن او معدوم نمی شد، موافق هر آنچه بر او تعیین نموده بودم. لکن ایشانر صبح زود برخاسته، اعمال خود را فاسد گردانیدند.^/5امتها را منقطع ساخته ام که برجهای ایشان خراب شده است و کوچه های ایشان را چنان ویران کرده ام که عبور کننده ای نباشد. شهرهای ایشان چنان منهدم گردیده است که نه انسانی و نه ساکنی باقی مانده است. s._خداوند در اندرونش عادل است و بی انصافی نمی نماید. هر بامداد حکم خود را روشن می سازد و کوتاهی نمی کند، اما مرد ظالم حیا را نمی داند. $-Aانبیایش مغرور و خیانتکارند. کاهنانش قدس را نجس می سازند و به شریعت مخالفت می ورزیدند. ,/سرورانش در اندرونش شیران غران و داورانش گرگان شب که چیزی تا صبح باقی نمی گذارند. /+Wآواز را نمی شنود و تادیب را نمی پذیرد و بر خداوند توکل نمی نماید و بر خدای خود تقرب نمی جوید. J* وای بر شهر فتنه انگیز نجس ظلم کننده! ,)Qاین است شهر فرحناک که در اطمینان ساکن می بود و در دل خود می گفت: «من هستم و غیر از من دیگری نیست؛ من هستم و غیر از من دیگری نیست.» چگونه خراب شد! خوابگاه حیوانات گردیده است! هر که از آن عبور کند بر آن سخریه کرده، دست خود را خواهد جنبانید!"(=و گله ها و تمامی حیوانات امتها در میانش خواهند خوابید و مرغ سقا و خارپشت بر تاجهای ستونهایش منزل خواهند گرفت و آواز سراینده از پنجره هایش مسموع خواهد شد و خرابی بر آستانه هایش خواهد بود زیرا که چوب سرو آزادش را برهنه خواهد کرد. c'? و دست خود را بر زمین شمال دراز کرده، آشور را هلاک خواهد کرد و نینوی را به ویرانی و به زمین خشک مثل بیابان مبدل خواهد نمود. ^&5 و شما نیز ای حبشیان به شمشیر من کشته خواهید شد. %  پس خداوند به ضد ایشان مهیب خواهد بود زیرا که تمامی خدایان جهان را زایل خواهد ساخت و جمیع جزایر امتها هر کدام از جای خود او را عبادت خواهند کرد. G$ این به سبب تکبر ایشان بر ایشان وارد خواهد آمد زیرا که قوم یهوه صبایوت را ملامت نموده، بر ایشان فخر کردند. 1#[ بنابراین، یهوه صبایوت خدای اسرائیل می گوید: به حیات خودم قسم که موآب مثل سدوم و بنی عمون مثل عموره خواهد شد. محل خارها و حفره های نمک و ویرانی ابدی خواهد شد. بقیه قوم من آنها را غارت خواهند نمود و بقیه امت من ایشان را به تصرف خواهند آورد. 9"kملامت موآب و سرزنش بنی عمون را شنیدم که چگونه قوم مرا ملامت می کنند و بر سرحد ایشان فخر می نمایند. A!{و ساحل دریا برای بقیه خاندان یهودا خواهد بود تا در آن بچرند. شبگاهان در خانه های اشقلون خواهند خوابید زیرا یهوه خدایشان از ایشان تفقد نموده، اسیران ایشان را باز خواهد آورد. y kو ساحل دریا موضع مرتعهای شبانان و آغلهای گوسفندان خواهد بود، 1وای بر امت کریتیان که بر ساحل دریا ساکنند. ای کنعان، ای زمین فلسطینیان کلام خداوند به ضد شما است و من تو را چنان هلاک می کنم که کسی در تو ساکن نخواهد بود، [/زیرا که غزه متروک می شود و اشقلون ویران می گردد و اهل اشدود را در وقت ظهر اخراج می نمایند و عقرون از ریشه کنده می شود. c?ای جمیع حلیمان زمین که احکام او را بجا می آورید، عدالت را بطلبید و تواضع را بجویید، شاید که در روز خشم خداوند مستور شوید. zmقبل از آنکه حکم نتاج بیاورد و آن روز مثل کاه بگذرد؛ قبل از آنکه حدت خشم خداوند بر شما وارد آید؛ قبل از آنکه روز خشم خداوند بر شما برسد. \ 3ای امتی که حیا ندارید، فراهم آیید و جمع بشوید! 4 cدر روز غضب خداوند نه نقره و نه طلای ایشان ایشان را تواند رهانید و تمامی جهان از آتش غیرت او سوخته خواه دشد، زیرا که بر تمامی ساکنان جهان هلاکتی هولناک وارد خواهد آورد. 3و مردمان را چنان به تنگ می آورم که کورانه راه خواهند رفت زیرا که به خداوند گناه ورزیده اند. پس خون ایشان مثل غبار و گوشت ایشان مانند سرگین ریخته خواهد شد. z oروز کرنا و هنگامه جنگ به ضد شهرهای حصاردار و به ضد برجهای بلند. @ {آن روز، روز غضب است، روز تنگی و اضطراب، روز خرابی و ویرانی ، روز تاریکی و ظلمت، روز ابرها و ظلمت غلیظ،  yروز عظیم خداوند نزدیک است، نزدیک است و بزودی هرچه تمامتر می رسد. آواز روز خداوند مسموع است و مرد زورآور در آن به تلخی فریاد برخواهد آورد. A } بنابراین، دولت ایشان تاراج و خانه های ایشان خراب خواهد شد؛ و خانه ها بنا خواهند نمود، اما در آنها ساکن نخواهند شد و تاکستانها غرس خواهند کرد، اما شراب آنها را نخواهند نوشید.. W و در آنوقت اورشلیم را به چراغها تفتیش خواهم نمود و بر آنانی که بر دردهای خود نشسته اند و در دلهای خود می گویند خداوند نه نیکویی می کند و نه بدی، عقوبت خواهم رسانید. S ! ای ساکنان مکتیش ولوله نمایید زیرا که تمامی قوم کنعان تلف شده و همه آنانی که نقره را برمی دارند منقطع گردیده اند. \ 3 و خداوند می گوید که در آن روز صدای نعره ای از دروازه ماهی و ولوله ای از محله دوم و شکستگی عظیمی از تلها مسموع خواهد شد. d C و در آن روز بر همه آنانی که بر آستانه می جهند عقوبت خواهم رسانید و بر آنانی که خانه خداوند خود را از ظلم و فریب پر می سازند. f Gو در روز قربانی خداوند واقع خواهد شد که من بر سروران و پسران پادشاه و همه آنانی که لباس بیگانه می پوشند عقوبت خواهم رسانید. { qبه حضور خداوند یهوه خاموش باش، زیرا که روز خداوند نزدیک است، چونکه خداوند قربانی ای مهیا کرده است و دعوت شدگان خود را تقدیس نموده است. ; qو آنانی را که از پیروی یهوه مرتد شده اند، و آنانی را که خداوند را نمی طلبند و از او مسالت نمی نمایند.m  Uو آنانی را که لشکر آسمان را بر بامها می پرستند، و آن پرستندگان را که به یهوه قسم می خورند و آنانی را که به ملکوم سوگند می خورند، f  Gو دست خود را بر یهودا و بر جمیع سکنه اورشلیم دراز می نمایم. و بقیه بعل و اسمهای مؤبدان و کاهنان را از این مکان منقطع می سازم.   1انسان و بهایم را هلاک می سازم. مرغان هوا و ماهیان دریا و سنگهای مصادم را با شریران هلاک می سازم. و انسان را از روی زمین منقطع می نمایم. قول خداوند این است. ~  wخداوند می گوید که همه چیزها را از روی زمین بالکل هلاک خواهم ساخت. M  کلام خداوند که در ایام یوشیا ابن آمون، پادشاه یهودا، بر صفنیا ابن کوشی ابن جدلیا ابن امریا ابن حزقیا نازل شد. |qیهوه خداوند قوت من است و پایهایم را مثل پایهای آهو می گرداند و مرا بر مکانهای بلندم خرامان خواهد ساخت. برای سالار مغنیان بر ذوات اوتار.لیکن من در خداوند شادمان خواهم شد و در خدای نجات خویش وجد خواهم نمود. !اگرچه انجیر شکوفه نیاورد و میوه در موها یافت نشود و حاصل زیتون ضایع گردد و مزرعه ها آذوقه ندهد، و گله ها از آغل منقطع شود و رمه ها در طویله ها نباشد، fEچون شنیدم احشایم بلرزید و از آواز آن لبهایم بجنبید، و پوسیدگی به استخوانهایم داخل شده، در جای خود لرزیدم، که در روز تنگی استراحت یابم هنگامی که آن که قوم را ذلیل خواهد ساخت، بر ایشان حمله آورد. hIبا اسبان خود بر دریا و بر انبوه آبهای بسیار خرامیدی. سر سرداران ایشان را به عصای خودشان مجروح ساختی ، حینی که مثل گردباد آمدند تا مرا پراکنده سازند. خوشی ایشان در این بود که مسکینان را در خفیه ببلعند. Z- برای نجات قوم خویش و خلاصی مسیح خود بیرون آمدی. سر را از خاندان شریران زدی و اساس آن را تا به گردن عریان نمودی، سلاه. mS با غضب در جهان خرامیدی، و با خشم امتها را پایمال نمودی. / آفتاب و ماه در برجهای خود ایستادند. از نور تیرهایت و از پرتو نیزه براق تو برفتند. E کوهها تو را دیدند و لرزان گشتند و سیلابها جاری شد. لجه آواز خود را داد و دستهای خویش را به بالا برافراشت. L~ کمان تو تماما برهنه شد، موافق قسمهایی که در کلام خود برای اسباط خورده ای، سلاه. زمین را به نهرها منشق ساختی .}wای خداوند آیا بر نهرها غضب تو افروخته شد یا خشم تو بر نهرها و غیظ تو بر دریا وارد آمد، که بر اسبان خود و ارابه های فتح مندی خویش سوار شدی؟ w|gخیمه های کوشان را در بلا دیدم. و چادرهای زمین مدیان لرزان شد. r{]او بایستاد و زمین را پیمود. او نظر افکند و امتها را پراکنده ساخت و کوههای ازلی جستند و تلهای ابدی خم شدند. طریقهای او جاودانی است. ezCپیش روی وی وبا می رفت و آتش تب نزد پایهای او می بود. yپرتو او مثل نور بود و از دست وی شعاع ساطع گردید. و ستر قوت او در آنجا بود. >xuخدا از تیمان آمد و قدوس از جبل فاران، سلاه. جلال او آسمانها را پوشانید و زمین از تسبیح او مملو گردید. wای خداوند چون خبر تو را شنیدم ترسان گردیدم. ای خداوند عمل خویش را در میان سالها زنده کن! در میان سالها آن را معروف ساز و در حین غضب رحمت را بیاد آور. 6v iدعای حبقوق نبی بر شجونوت. uاما خداوند در هیکل قدس خویش است پس تمامی جهان به حضور وی خاموش باشد.tوای بر کسی که به چوب بگوید بیدار شو و به سنگ گنگ که برخیز! آیا می شود که آن تعلیم دهد؟ اینک به طلا و نقره پوشیده می شود لکن در اندرونش مطلقا روح نیست. s از بت تراشیده چه فایده است که سازنده آن، آن را بتراشد یا از بت ریخته شده و معلم دروغ، که سازنده آن بر صنعت خود توکل بنماید و بتهای گنگ را بسازد. $rAزیرا ظلمی که بر لبنان نمودی و هلاکت حیوانات که آنها را ترسانیده بود، تو را خواهد پوشانید. به سبب خون مردمان و ظلمی که بر زمین و شهر و بر جمیع ساکنانش رسانیدی. q%تو از رسوایی به عوض جلال سیر خواهی شد. تو نیز بنوش و غلفه خویش را منکشف ساز. کاسه دست راست خداوند بر تو وارد خواهد آمد و قی رسوایی بر جلال تو خواهد بود. Ppوای بر کسی که همسایه خود را می نوشاند و بر تو که زهر خویش را ریخته ، او را نیز مست می سازی تا برهنگی او را بنگری. $oAزیرا که جهان از معرفت جلال خداوند مملو خواهد شد به نحوی که آبها دریا را مستور می سازد. Mn آیا این از جانب یهوه صبایوت نیست که قومها برای آتش مشقت می کشند و طوایف برای بطالت خویشتن را خسته می نمایند؟ m وای بر کسی که شهری به خون بنا می کند و قریه ای به بی انصافی استوار می نماید. l/ زیرا که سنگ از دیوار فریاد برخواهد آورد و تیر از میان چوبها آن را جواب خواهد داد. Kk رسوایی را به جهت خانه خویش تدبیر کرده ای به اینکه قومهای بسیار را قطع نموده و بر ضد جان خویش گناه ورزیده ای. Sj وای بر کسی که برای خانه خود بدی را کسب نموده است تا آشیانه خود را بر جای بلند ساخته، خویشتن را از دست بلا برهاند. iچونکه تو امتهای بسیاری را غارت کرده ای، تمامی بقیه قومها تو را غارت خواهند نمود، به سبب خون مردمان و ظلمی که بر زمین و شهر و جمیع ساکنانش نموده ای. cuپس خداوند مرا جواب داد و گفت: رؤیا را بنویس و آن را بر لوحها چنان نقش نما که دونده آن را بتواند خواند. wb iبر دیده بانگاه خود می ایستم و بر برج برپا می شوم. و مراقب خواهم شد تا ببینم که او به من چه خواهد گفت و درباره شکایتم چه جواب خواهم داد. a -آیا از اینجهت دام خود را خالی خواهد کرد و از پیوسته کشتن امتها دریغ نخواهد نمود؟b` ?بنابراین، برای دام خود قربانی می گذراند وبرای تور خویش بخور می سوزاند. چونکه نصیب او از آنها فربه و خوراک وی لذیذ می شود. s_ aاو همگی ایشان را به قلاب برمی کشد و ایشان را به دام خود می گیرد و در تور خویش آنها را جمع می نماید. از اینجهت، مسرور و شادمان می شود. ^  و مردمان را مثل ماهیان دریا و مانند حشراتی که حاکمی ندارند می گردانی ؟I]   چشمان تو پاکتر است از اینکه به بدی بنگری و به بی انصافی نظر نمی توانی کرد. پس چرا خیانتکاران را ملاحظه می نمایی و حینی که شریر کسی را که از خودش عادل تر است می بلعد، خاموش می مانی؟ \ 1 ای یهوه خدای من! ای قدوس من! آیا تو از ازل نیستی؟ پس نخواهیم مرد. ای خداوند ایشان را برای داوری معین کرده ای و ای صخره، ایشان را برای تادیب تاسیس نموده ای. [ - پس مثل باد بشتاب رفته ، عبور می کنند و مجرم می شوند. این قوت ایشان خدای ایشان است.zZ o و ایشان پادشاهان را استهزا می نمایند و سروران مسخره ایشان می باشند. بر همه قلعه ها می خندند و خاک را توده نموده، آنها را مسخر می سازند. )Y M جمیع ایشان برای ظلم می آیند. عزیمت روی ایشان بطرف پیش است و اسیران را مثل ریگ جمع می کنند. &X Gاسبان ایشان از پلنگها چالاکتر و از گرگان شب تیزروترند و سواران ایشان جست و خیز می کنند. و سواران ایشان از جای دور آمده، مثل عقابی که برای خوراک بشتابد می پرند. W  ایشان هولناک و مهیب می باشند. حکم و جلال ایشان از خود ایشان صادر می شود. V زیرا که اینک آن امت تلخ و تندخو، یعنی کلدانیان را برمی انگیزانم که در وسعت جهان می خرامند تا مسکنهایی را که از آن ایشان نیست به تصرف آورند. U در میان امتها نظر کنید و ملاحظه نمایید و بشدت متحیر شوید. زیرا که در ایام شما کاری می کنم که اگر شما را هم از آن مخبر سازند، باور نخواهید کرد. yT mاز این سبب، شریعت سست شده است و عدالت هرگز صادر نمی شود. چونکه شریران عادلان را احاطه می نمایند. بنابراین عدالت معوج شده صادر می گردد. |S sچرا بی انصافی را به من نشان می دهی و بر ستم نظر می نمایی و غضب و ظلم پیش روی من می باشد؟ منازعه پدید می آید و مخاصمت سر خود را بلند می کند.  وای بر شهر خونریز که تمامش از دروغ و قتل مملو است و غارت از آن دور نمی شود! r=] اما اﻵن یهوه صبایوت می گوید: «من به ضد تو هستم و ارابه هایش را به دود خواهم سوزانید و شمشیر، شیران ژیان تو را هلاک خواهد ساخت و شکار تو را از زمین منقطع خواهم نمود و آواز ایلچیانت دیگر مسموع نخواهد شد.»x<i شیر نر برای حاجت بچه های خود می درید و به جهت شیرهای ماده اش خفه می کرد و مغاره های خود را از شکار و بیشه های خویش را از صید پر می ساخت. E; بیشه شیران و مرتع شیران ژیان کجا است که در آن شیر نر و شیر ماده و شیر بچه می خرامیدند و ترساننده ای نبود؟ X:) او خالی و ویران و خراب است و دلش گداخته و زانوهایش لرزان و در همه کمرها درد شدید می باشد و رنگ رویهای همه پریده است. N9 نقره را غارت کنید و طلا را به یغما برید زیرا که اندوخته های او را و کثرت هرگونه متاع نفیسه اش را انتهایی نیست. 8و نینوا از روزی که به وجود آمد، مانند برکه آب می بود. اما اهلش فرار می کنند، (و اگر چه صدا می زنند) که «بایستید! بایستید!»، لیکن احدی ملتفت نمی شود. +7Oو حصب برهنه شده، (به اسیری) برده می شود و کنیزانش مثل ناله فاخته ها سینه زنان ناله می کنند. a6;دروازه های نهرها گشاده است و قصر گداخته می گردد. \51او بزرگان خود را به یاد می آورد و ایشان در راه رفتن لغزش می خورند. دوان دوان به حصار می آیند و منجنیق را حاضر می سازند. X4)ارابه ها را در کوچه ها بتندی می رانند، در چهارسوها بهم برمی خورند. نمایش آنها مثل مشعلها است و مانند برقها می دوند. W3'سپر جباران او سرخ شده و مردان جنگی به قرمز ملبس و ارابه ها در روز تهیه او از فولاد لامع است و نیزه ها متحرک می باشد. {2oزیرا خداوند عظمت یعقوب را مثل عظمت اسرائیل باز می آورد و تاراج کنندگان ایشان را تاراج می کنند و شاخه های موهای ایشان را تلف می نمایند. Z1 /خراب کننده در مقابل تو برمی آید. حصار را حفظ کن، راه را دیدبانی نما، کمر خود را قوی گردان و قوت خویش را بسیار زیاد کن. G0   اینک بر کوهها پایهای مبشر که سلامتی را ندا می کند! ای یهودا عیدهای خود را نگاه دار و نذرهای خود را وفا کن زیرا که مرد بلیعال بار دیگر از تو نخواهد گذشت بلکه بالکل منقطع خواهد شد. P/ و خداوند درباره تو امر فرموده است که بار دیگر ذریتی به نام تو نخواهد بود و از خانه خدایانت بتهای تراشیده و اصنام ریخته شده را منقطع خواهم نمود و قبر تو را خواهم ساخت زیرا خوار شده ای. . y و اﻵن یوغ او را از گردن تو خواهم شکست و بندهای تو را خواهم گسیخت.» 6- g خداوند چنین می گوید: «اگرچه ایشان در قوت سالم و در شماره نیز بسیار باشند لیکن منقطع شده، در خواهند گذشت. و اگر چه تو را ذلیل ساختم، لیکن بار دیگر تو را ذلیل نخواهم نمود. L~~%|{Bz$yNxx[wv{uuBss>r.ppnnYmmljihgg|f}eeOd!c%aa`_F^=]b\\L[YYXWVLUTJSZRhQPONMLLBKII`HSHFEmDD BBYA|@?>>+=آیا کلامی را که خداوند به واسطه انبیای سلف ندا کرد، هنگامی که اورشلیم مسکون و امن می بود و شهرهای مجاورش و جنوب و هامون مسکون می بود (نمی دانید)؟» =و چون می خورید و چون می نوشید، آیا به جهت خود نمی خورید و برای خود نمی نوشید؟ <)«تمامی قوم زمین و کاهنان را خطاب کرده، بگو: چون در این هفتاد سال در ماه پنجم و ماه هفتم روزه داشتید و نوحه گری نمودید، آیا برای من هرگز روزه می داشتید؟ R;پس کلام یهوه صبایوت به من نازل شده، گفت: :!و به کاهنانی که در خانه یهوه صبایوت بودند و به انبیا تکلم نموده، گفتند: «آیا در ماه پنجم می باید که من گریه کنم و زهد ورزم چنانکه در این سالها کردم؟» (9Iو اهل بیت ئیل یعنی شراصر و رجم ملک و کسان ایشان فرستاده بودند تا از خداوند مسالت نمایند. H8 و در سال چهارم داریوش پادشاه واقع شد که کلام خداوند در روز چهارم ماه نهم که ماه کسلو باشد بر زکریا نازل شد. M7و آنانی که دورند خواهند آمد و در هیکل خداوند بنا خواهند نمود و خواهید دانست که یهوه صبایوت مرا نزد شما فرستاده است. و اگر قول یهوه خدای خویش را بکلی اطاعت نمایید این واقع خواهد شد.»*6Mو آن تاج برای حالم و طوبیا و یدعیا و حین بن صفنیا به جهت یادگاری در هیکل خداوند خواهد بود. D5 پس او هیکل خداوند را بنا خواهد نمود و جلال را متحمل خواهد شد و بر کرسی او جلوس نموده، حکمرانی خواهد کرد وبر کرسی او کاهن خواهد بود و مشورت سلامتی در میان هر دو ایشان خواهد بود. 4 و او را خطاب کرده، بگو: یهوه صبایوت چنین می فرماید و می گوید: اینک مردی که به شاخه مسمی است و از مکان خود خواهد رویید و هیکل خداوند را بنا خواهد نمود. 3# پس نقره و طلا بگیر و تاجی ساخته، آن را بر سر یهوشع بن یهوصادق رئیس کهنه بگذار. Y2+ «از اسیران یعنی از حلدای و طوبیا و یدعیا که از بابل آمده اند بگیر و در همان روز بیا و به خانه یوشیا ابن صفیا داخل شو. G1 و کلام خداوند به من نازل شده، گفت: f0Eو او به من ندا در داد و مرا خطاب کرده، گفت: «ببین آنهایی که به زمین شمال بیرون رفته اند، خشم مرا در زمین شمال فرو نشانیدند.» v/eو آن اسبان قوی بیرون رفته، آرزو دارند که بروند و در جهان گردش نمایند؛ و او گفت: «بروید و در جهان گردش نمایید.» پس در جهان گردش کردند. .اما آنکه اسبان سیاه را دارد، اینها بسوی زمین شمال بیرون می روند و اسبان سفید در عقب آنها بیرون می روند و ابلقها به زمین جنوب بیرون می روند.» F-فرشته در جواب من گفت: «اینها چهار روح افلاک می باشند که از ایستادن به حضور مالک تمامی جهان بیرون می روند. ,و فرشته را که با من تکلم می نمود خطاب کرده، گفتم: «ای آقایم اینها چیستند؟» y+kو در ارابه سوم اسبان سفید و در ارابه چهارم اسبان ابلق قوی بود. c*?در ارابه اول اسبان سرخ و در ارابه دوم اسبان سیاه، U) %و بار دیگر چشمان خود را برافراشته ، نگریستم و اینک چهار ارابه از میان دو کوه بیرون می رفت و کوهها کوههای مسین بود. i(K او مرا جواب داد: «تا خانه ای در زمین شنعار برای وی بنا نمایند و چون آن مهیا شود آنگاه او در آنجا بر پایه خود بر قرار خواهد شد.»'  پس به فرشته ای که با من تکلم می نمود گفتم: «اینها ایفا را کجا می برند؟» ,&Q پس چشمان خود را برافراشته ، نگریستم و اینک دو زن بیرون آمدند و باد در بالهای ایشان بود و بالهای ایشان مثل بالهای لقلق بود و ایفا را به میان زمین و آسمان برداشتند. #%?و او گفت: «این شرارت است.» پس وی را در میان ایفا انداخت و آن سنگ سرب را بر دهنه اش نهاد. y$kو اینک وزنه ای از سرب برداشته شد. و زنی در میان ایفا نشسته بود. H# گفتم: «این چیست؟» او جواب داد: «این است آن ایفایی که بیرون می رود و گفت نمایش ایشان در تمامی جهان این است.» S"پس فرشته ای که با من تکلم می نمود بیرون آمده، مرا گفت: «چشمان خود را برافراشته ببین که اینکه بیرون می رود چیست؟» Z!-یهوه صبایوت می گوید: من آن را بیرون خواهم فرستاد و به خانه دزد و به خانه هر که به اسم من قسم دروغ خورد داخل خواهد شد و در میان خانه اش نزیل شده، آن را با چوبهایش و سنگهایش منهدم خواهد ساخت.» 8 iاو مرا گفت: «این است آن لعنتی که بر روی تمامی جهان بیرون می رود، زیرا که از این طرف هر دزد موافق آن منقطع خواهد شد و از آن طرف هر که سوگند خورد موافق آن منقطع خواهد گردید. =sو او مرا گفت: «چه چیز می بینی ؟» گفتم: «طوماری پران می بینم که طولش بیست ذراع و عرضش ده ذراع می باشد.» r _و باز چشمان خود را برافراشته ، نگریستم و طوماری پران دیدم. گفت: «اینها پسران روغن زیت می باشند که نزد مالک تمامی جهان می ایستند.» او مرا جواب داده، گفت: «آیا نمی دانی که اینها چیستند؟» گفتم: «نه ای آقایم.» Y+ و بار دیگر او را خطاب کرده، گفتم که «این دو شاخه زیتون به پهلوی دو لوله زرینی که روغن طلا را از خود می ریزد چیستند؟» 6e پس من او را خطاب کرده، گفتم: «این دو درخت زیتون که بطرف راست و بطرف چپ شمعدان هستند چه می باشند؟»A{ زیرا کیست که روز امور کوچک را خوار شمارد زیرا که این هفت مسرور خواهند شد حینی که شاقول را در دست زربابل می بینند. و اینها چشمان خداوند هستند که در تمامی جهان تردد می نمایند.» iK «دستهای زربابل این خانه را بنیاد نهاد و دستهای وی آن را تمام خواهد کرد و خواهی دانست که یهوه صبایوت مرا نزد شما فرستاده است. Gو کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: oWای کوه بزرگ تو چیستی؟ در حضور زربابل به همواری مبدل خواهی شد و سنگ سر آن را بیرون خواهد آورد و صدا خواهند زد فیض فیض بر آن باشد.» fEاو در جواب من گفت: «این است کلامی که خداوند به زربابل می گوید: نه به قدرت و نه به قوت بلکه به روح من. قول یهوه صبایوت این است. ?wو فرشته ای که با من تکلم می نمود مرا جواب داد و گفت: «آیا نمی دانی که اینها چیست؟» گفتم: «نه ای آقایم.» 5cو من توجه نموده، فرشته ای را که با من تکلم می نمود خطاب کرده، گفتم: «ای آقایم اینها چه می باشد؟» 'و به پهلوی آن دو درخت زیتون که یکی بطرف راست روغندان و دیگری بطرف چپش می باشد.» "=و به من گفت: «چه چیز می بینی ؟» گفتم: «نظر کردم و اینک شمعدانی که تمامش طلاست و روغندانش بر سرش و هفت چراغش بر آن است و هر چراغ که بر سرش می باشد هفت لوله دارد. $ Cو فرشته ای که با من تکلم می نمود، برگشته ، مرا مثل شخصی که از خواب بیدار شود بیدار کرد، 4a و یهوه صبایوت می گوید که هر کدام از شما همسایه خود را زیر مو و زیر انجیر خویش دعوت خواهید نمود.»5c و همانا آن سنگی که به حضور یهوشع می گذارم، بر یک سنگ هفت چشم می باشد. اینک یهوه صبایوت می گوید که من نقش آن را رقم خواهم کرد و عصیان این زمین را در یک روز رفع خواهم نمود.  !پس ای یهوشع رئیس کهنه بشنو تو و رفقایت که به حضور تو می نشینند، زیرا که ایشان مردان علامت هستند. (بشنوید) زیرا که اینک من بنده خود شاخه را خواهم آورد. m S«یهوه صبایوت چنین می فرماید: اگر به طریقهای من سلوک نمایی و ودیعت مرا نگاه داری تو نیز خانه مرا داوری خواهی نمود و صحنهای مرا محافظت خواهی کرد و تو را در میان آنانی که نزد من می ایستند بار خواهم داد. U #و فرشته خداوند یهوشع را اعلام نموده، گفت: d Aو من گفتم که عمامه طاهر بر سرش بگذارند. پس عمامه طاهر بر سرش گذاردند و او را به لباس پوشانیدند و فرشته خداوند ایستاده بود. * Mو آنانی را که به حضور وی ایستاده بودند خطاب کرده، گفت: «لباس پلید را از برش بیرون کنید.» و او را گفت: «ببین عصیانت را از تو بیرون کردم و لباس فاخر به تو پوشانیدم.» r]و یهوشع به لباس پلید ملبس بود و به حضور فرشته ایستاده بود. )Kو خداوند به شیطان گفت: «ای شیطان خداوند تو را نهیب نماید! خداوند که اورشلیم را برگزیده است تو را نهیب نماید. آیا این نیم سوزی نیست که از میان آتش ربوده شده است؟» j Oو یهوشع رئیس کهنه را به من نشان داد که به حضور فرشته خداوند ایستاده بود و شیطان به دست راست وی ایستاده، تا با او مخاصمه نماید. / ای تمامی بشر به حضور خداوند خاموش باشید زیرا که او از مسکن مقدس خود برخاسته است.»:m و خداوند یهودا را در زمین مقدس برای ملک خود به تصرف خواهد آورد و اورشلیم را بار دیگر خواهد برگزید.  و در آن روز امتهای بسیار به خداوند ملصق شده، قوم من خواهند شد و من در میان تو سکنی خواهم گرفت و خواهی دانست که یهوه صبایوت مرا نزد تو فرستاده است. 2] ای دختر صهیون ترنم نما و شادی کن زیرا خداوند می گوید که اینک می آیم و در میان تو ساکن خواهم شد. |q «زیرا اینک من دست خود را بر ایشان خواهم افشاند و ایشان غارت بندگان خودشان خواهند شد و شما خواهید دانست که یهوه صبایوت مرا فرستاده است. 'زیرا یهوه صبایوت که مرا بعد از جلال نزد امتهایی که شما را غارت کردند فرستاده است، چنین می گوید که هر که شما را لمس نماید مردمک چشم او را لمس نموده است. ykهان ای صهیون که با دختر بابل ساکن هستی ، خویشتن را رستگار ساز. X~)هان هان خداوند می گوید از زمین شمال بگریزید زیرا که شما را مثل چهار باد آسمان پراکنده ساخته ام. قول خداوند این است. !};و خداوند می گوید که من به اطرافش دیواری آتشین خواهم بود و در اندرونش جلال خواهم بود. |وی را گفت: «بشتاب و این جوان را خطاب کرده، بگو: اورشلیم به سبب کثرت مردمان و بهایمی که در اندرونش خواهند بود، مثل دهات بی حصار مسکون خواهد شد. &{Eو اینک فرشته ای که با من تکلم می نمود بیرون رفت و فرشته دیگر برای ملاقات وی بیرون آمده، 2z]و گفتم که «کجا می روی؟» او مرا گفت: «به جهت پیمودن اورشلیم تا ببینم عرضش چه و طولش چه می باشد.» y #و چشمان خود را برافراشته ، نگریستم و مردی که ریسمانکاری به دست خود داشت دیدم. |x sو گفتم: «اینان برای چه کار می آیند؟» او در جواب گفت: «آنها شاخها می باشند که یهودا را چنان پراکنده نموده اند که احدی سر خود را بلند نمی تواند کرد. و اینها می آیند تا آنها را بترسانند و شاخهای امتهایی را که شاخ خود را بر زمین یهودا برافراشته ، آن را پراکنده ساخته اند بیرون افکنند.»Hw  و خداوند چهار آهنگر به من نشان داد. v  و به فرشته ای که با من تکلم می نمود گفتم: «اینها چیستند؟» او مرا گفت: «اینها شاخها می باشند که یهودا و اسرائیل و اورشلیم را پراکنده ساخته اند.» nu Wپس چشمان خود را برافراشته ، نگریستم و اینک چهار شاخ بود. >t wبار دیگر ندا کرده، بگو که یهوه صبایوت چنین می گوید: شهرهای من بار دیگر به سعادتمندی لبریز خواهد شد و خداوند صهیون را باز تسلی خواهد داد و اورشلیم را بار دیگر خواهد برگزید.» (s Kبنابراین خداوند چنین می گوید: به اورشلیم با رحمتها رجوع خواهم نمود و خانه من در آن بنا خواهد شد. قول یهوه صبایوت این است و ریسمانکاری بر اورشلیم کشیده خواهد شد. ,r Sو برامتهای مطمئن سخت غضبناک شدم زیرا که اندک غضبناک می بودم لیکن ایشان بلا را زیاده کردند. eq Eپس فرشته ای که با من تکلم می نمود مرا گفت: «ندا کرده بگو یهوه صبایوت چنین می گوید: در باره اورشلیم و صهیون غیرت عظیمی داشتم. p ; و خداوند با سخنان نیکو و کلام تسلی آمیز آن فرشته ای را که با من تکلم می نمود جواب داد.|o s و فرشته خداوند جواب داده، گفت: «ای یهوه صبایوت تا به کی بر اورشلیم و شهرهای یهودا که در این هفتاد سال غضبناک می بودی رحمت نخواهی نمود؟» n  و ایشان به فرشته خداوند که در میان درختان آس ایستاده بود جواب داده، گفتند: «ما در جهان تردد نموده ایم و اینک تمامی جهان مستریح و آرام است.» m { پس آن مرد که در میان درختان آس ایستاده بود، جواب داد و گفت: «اینها کسانی می باشند که خداوند ایشان را برای تردد نمودن در جهان فرستاده است.» Tl # و گفتم: «ای آقایم اینها چیستند؟» و فرشته ای که با من تکلم می نمود، مرا گفت: «من تو را نشان می دهم که اینها چیستند.» mk Uدر وقت شب دیدم که اینک مردی بر اسب سرخ سوار بود و در میان درختان آس که در وادی بود ایستاده و در عقب او اسبان سرخ و زرد و سفید بود. kj Qدر روز بیست و چهارم ماه یازدهم که ماه شباط باشد، از سال دوم داریوش، کلام خداوند بر زکریا ابن برکیا ابن عدوی نبی نازل شده، گفت: i لیکن کلام و فرایض من که به بندگان خود انبیا امرفرموده بودم، آیا پدران شما را در نگرفت؟ و چون ایشان بازگشت نمودند، گفتند چنانکه یهوه صبایوت قصد نمود که موافق راهها و اعمال ما به ما عمل نماید همچنان به ما عمل نموده است.» hh Kپدران شما کجا هستند و آیا انبیا همیشه زنده می مانند؟ gg Iشما مثل پدران خود مباشید که انبیا سلف ایشان را ندا کرده، گفتند یهوه صبایوت چنین می گوید از راههای زشت خود و از اعمال بد خویش بازگشت نمایید، اما خداوند می گوید که ایشان نشنیدند و به من گوش ندادند. f پس به ایشان بگو: یهوه صبایوت چنین می گوید بسوی من بازگشت کنید. قول یهوه صبایوت این است. و یهوه صبایوت می گوید: من به سوی شما رجوع خواهم نمود. Oe «خداوند بر پدران شما بسیار غضبناک بود. (d Mدر ماه هشتم از سال دوم داریوش، کلام خداوند بر زکریا ابن برکیا ابن عدوی نبی نازل شده، گفت: Mcیهوه صبایوت می گوید: در آن روز ای بنده من زربابل بن شالتیئیل، تو را خواهم گرفت و خداوند می گوید که تو را مثل نگین خاتم خواهم ساخت زیرا که من تو را برگزیده ام. قول یهوه صبایوت این است.6beو کرسی ممالک را واژگون خواهم نمود و قوت ممالک امتها را هلاک خواهم ساخت و ارابه ها و سواران آنها را سرنگون خواهم کرد و اسبها و سواران آنها به شمشیر یکدیگر خواهند افتاد. aزربابل والی یهودا را خطاب کرده، بگو: من آسمانها و زمین را متزلزل خواهم ساخت. z`mو کلام خداوند بار دوم در بیست و چهارم ماه بر حجی نازل شده، گفت: V_%آیا تخم هنوز در انبار است و مو و انجیر و انار و درخت زیتون هنوز میوه خود را نیاورده اند؟ از این روز برکت خواهم داد. ^اﻵن دل خود را مشغول سازید از این روز به بعد، یعنی از روز بیست و چهارم ماه نهم، از روزی که بنیاد هیکل خداوند نهاده شد، دل خود را مشغول سازید. Q]و شما را و تمامی اعمال دستهای شما را به باد سموم و یرقان و تگرگ زدم. لیکن خداوند می گوید بسوی من بازگشت ننمودید. v\eدر تمامی این ایام چون کسی به توده بیست (من) می آمد فقط ده (من) بود و چون کسی به میخانه می آمد تا پنجاه رطل از آن بکشد، فقط بیست رطل بود. B[}و اﻵن دل خود را مشغول سازید از این روز و قبل از این، پیش از آنکه سنگی برسنگی در هیکل خداوند گذاشته شود. BZ}پس حجی تکلم نموده، گفت: خداوند می فرماید این قوم همچنین هستند و این امت به نظر من همچنین می باشند و همه اعمال دستهای ایشان چنین است و هر هدیه ای که در آنجا می برند نجس می باشد. wYg پس حجی پرسید: اگر کسی که از میتی نجس شده باشد، یکی از اینها را لمس نماید، آیا آن نجس خواهد شد؟ و کاهنان در جواب گفتند که نجس خواهد شد. )XK اگر کسی گوشت مقدس را در دامن جامه خود بردارد و دامنش به نان یا آش یا شراب یا روغن یا به هر قسم خوراک دیگر برخورد، آیا آن مقدس خواهد شد؟ و کاهنان جواب دادند که نی. }Ws یهوه صبایوت چنین می گوید: از کاهنان درباره شریعت سؤال کن و بپرس. (VI در روز بیست و چهارم ماه نهم از سال دوم داریوش، کلام خداوند بواسطه حجی نبی نازل شده، گفت: zUm یهوه صبایوت می گوید: جلال آخر این خانه از جلال نخستینش عظیمتر خواهد بود و در این مکان، سلامتی را خواهم بخشید. قول یهوه صبایوت این است. hTIیهوه صبایوت می گوید: نقره از آن من و طلا از آن من است. hSIو تمامی امتها را متزلزل خواهم ساخت و فضیلت جمیع امتها خواهند آمد و یهوه صبایوت می گوید که این خانه را از جلال پر خواهم ساخت. hRIزیرا که یهوه صبایوت چنین می گوید: یک دفعه دیگر و آن نیز بعد از اندک زمانی، آسمانها و زمین و دریا و خشکی را متزلزل خواهم ساخت. \Q1برحسب کلام آن عهدی که در حین بیرون آوردن شما از مصر با شما بستم و چونکه روح من در میان شما قایم می باشد، ترسان مباشید. rP]اما اﻵن خداوند می گوید: ای زربابل قوی دل باش و ای یهوشع بن یهوصادق رئیس کهنه قوی دل باش و ای تمامی قوم زمین قوی دل باشید و خداوند می فرماید که مشغول بشوید زیرا که من با شما هستم. قول یهوه صبایوت این است. Oyکیست در میان شما که باقی مانده و این خانه را در جلال نخستینش دیده باشد؟ پس اﻵن در نظر شما چگونه می نماید؟ آیا در نظر شما ناچیز نمی نماید؟ +NOزربابل بن شالتیئیل والی یهودا و یهوشع بن یهوصادق رئیس کهنه، و بقیه قوم را خطاب کرده، بگو: M در روز بیست و یکم ماه هفتم، کلام خداوند بواسطه حجی نبی نازل شده، گفت: ~L wدر روز بیست و چهارم ماه ششم از سال دوم داریوش پادشاه، این واقع شد.:K oو خداوند روح زربابل بن شالتیئیل والی یهودا و روح یهوشع بن یهوصادق، رئیس کهنه، و روح تمامی بقیه قوم را برانگیزانید تا بروند و در خانه یهوه صبایوت خدای خود به کار پردازند. 2J _ و حجی ، رسول خداوند، پیغام خداوند را برای قوم بیان کرده، گفت: خداوند می گوید که من با شما هستم. XI + آنگاه زربابل بن شالتیئیل و یهوشع بن یهو صادق رئیس کهنه و تمامی بقیه قوم به قول یهوه خدای خود و به کلام حجی نبی چنانکه یهوه خدای ایشان او را فرستاده بود گوش دادند، و قوم از خداوند ترسیدند. H  و من بر زمین و بر کوهها و بر غله و عصیر انگور و روغن زیتون و بر هر آنچه زمین می رویاند و بر انسان و بهایم و تمامی مشقتهای دستها خشکسالی را خواندم. )G M از این سبب، آسمانها بخاطر شما از شبنم باز داشته می شود و زمین از محصولش بازداشته می گردد. QF  منتظر بسیار بودید و اینک کم شد و چون آن را به خانه آوردید من بر آن دمیدم. یهوه صبایوت می پرسد که سبب این چیست؟ سبب این است که خانه من خراب می ماند و هرکدام از شما به خانه خویش می شتابید. 3E aبه کوه برآمده وچوب آورده، خانه را بنا نمایید و خداوند می گوید: از آن راضی شده، جلال خواهم یافت. }D uپس یهوه صبایوت چنین می گوید: دل خود را به راههای خود مشغول سازید. QC بسیار کاشته اید و اندک حاصل می کنید. می خورید اما سیر نمی شوید و می نوشید لیکن سیراب نمی گردید. (رخت) می پوشید اما گرم نمی شوید و آنکه مزد می گیرد، مزد خویش را در کیسه سوراخدار می گذارد. B پس حال یهوه صبایوت چنین می گوید دل خود را به راههای خویش مشغول سازید. A آیا وقت شماست که شما در خانه های مسقف خود ساکن شوید و این خانه خراب بماند؟ \@ 3پس کلام خداوند به واسطه حجی نبی نازل شده، گفت: Q? یهوه صبایوت تکلم نموده، چنین می فرماید: این قوم می گویند وقت آمدن ما یعنی وقت بنا نمودن خانه خداوند نرسیده است. > /در روز اول ماه ششم از سال دوم داریوش پادشاه، کلام خداوند به واسطه حجی نبی و به زربابل بن شالتیئیل والی یهودا و به یهوشع بن یهوصادق رئیس کهنه رسیده، گفت: h=I در آن زمان شما را درخواهم آورد و در آن زمان شما را جمع خواهم کرد زیرا خداوند می گوید: حینی که اسیران شما را بنظر شما باز آورم، آنگاه شما را درمیان تمامی قوم های زمین محل اسم و تسبیح خواهم گردانید. q<[اینک در آن زمان بر همه آنانی که بر تو ظلم می کردند، مکافات خواهم رسانید و لنگان را خواهم رهانید و رانده شدگان را جمع خواهم کرد و آنانی را که عار ایشان در تمامی زمین می بود محل تسبیح و اسم خواهم گردانید.F;آنانی را که به جهت عیدها محزون می باشند و از آن تو هستند، جمع خواهم نمود که عار بر ایشان بار سنگین می بود. :یهوه خدایت در میان تو قدیر است و نجات خواهد داد. او بر تو شادی بسیار خواهد نمود و در محبت خود آرامی خواهد یافت و با سرودها بر تو شادی خواهد نمود. ~K~l}{{Qz xwvuutsgrqponn1mlkjihg[eeddccbsa,`E_^]3[[h<<::/8l76654321/0d/d.+-s++$)) '{%%m$#"!W  1^.vD2 8$ z  ^XgIGعهد من با وی عهد حیات و سلامتی می بود و آنها را به سبب ترسی که از من می داشت، به وی دادم و به سبب آنکه از اسم من هراسان می بود. 9Hkو خواهید دانست که من این وصیت را بر شما فرستاده ام تا عهد من با لاوی باشد. قول یهوه صبایوت این است. vGeاینک من زراعت را به سبب شما نهیب خواهم نمود و بر رویهای شما سرگین یعنی سرگین عیدهای شما را خواهم پاشید و شما را با آن خواهند برداشت. lFQیهوه صبایوت می گوید که اگر نشنوید و آن را در دل خود جا ندهید تا اسم مرا تمجید نمایید، من بر شما لعن خواهم فرستاد و بر برکات شما لعن خواهم کرد، بلکه آنها را لعن کرده ام چونکه آن را در دل خود جا ندادید. NE و اﻵن ای کاهنان این وصیت برای شما است! hD Kپس ملعون باد هر که فریب دهد و با آنکه نرینه ای در گله خود دارد معیوبی برای خداوند نذر کرده، آن را ذبح نماید. زیرا که یهوه صبایوت می گوید: من پادشاه عظیم می باشم و اسم من در میان امتها مهیب خواهد بود.C # و یهوه صبایوت می فرماید که شما می گویید اینک این چه زحمت است و آن را اهانت می کنید و چون (حیوانات) دریده شده و لنگ و بیمار را آورده، آنها را برای هدیه می گذرانید آیا من آنها را از دست شما قبول خواهم کرد؟ قول خداوند این است. 9B m اما شما آن را بی حرمت می سازید چونکه می گویید که خوان خداوند نجس است و ثمره آن یعنی طعامش محقر است. YA - زیرا که از مطلع آفتاب تا مغربش اسم من در میان امتها عظیم خواهد بود؛ و بخور و هدیه طاهر در هر جا به اسم من گذرانیده خواهد شد، زیرا یهوه صبایوت می گوید که اسم من در میان امتها عظیم خواهد بود. @ 3 کاش که یکی از شما می بود که درها را ببندد تا آتش بر مذبح من بیجا نیفروزید. یهوه صبایوت می گوید: در شما هیچ خوشی ندارم و هیچ هدیه از دست شما قبول نخواهم کرد. ? y و اﻵن از خدا مسالت نما تا بر ما ترحم نماید. یهوه صبایوت می گوید این از دست شما واقع شده است، پس آیا هیچ کدام از شما را مستجاب خواهد فرمود؟ > {و چون کور را برای قربانی می گذرانید، آیا قبیح نیست؟ و چون لنگ یا بیمار را می گذرانید، آیا قبیح نیست؟ آن را به حاکم خود هدیه بگذران و آیا او از تو راضی خواهد شد یا تو را مقبول خواهد داشت؟ قول یهوه صبایوت این است. P=  نان نجس بر مذبح من می گذرانید و می گویید چگونه تو را بی حرمت نموده ایم؟ از اینکه می گویید خوان خداوند محقر است. )< Mپسر، پدر خود و غلام، آقای خویش را احترام می نماید. پس اگر من پدر هستم احترام من کجا است؟ و اگر من آقا هستم هیبت من کجا است؟ یهوه صبایوت به شما تکلم می کند. ای کاهنانی که اسم مرا حقیر می شمارید و می گویید چگونه اسم تو را حقیر شمرده ایم؟ ; و چون چشمان شما این را بیند خواهید گفت: خداوند از حدود اسرائیل متعظم باد! P: چونکه ادوم می گوید: منهدم شده ایم اما خواهیم برگشت و مخروبه ها را بنا خواهیم نمود. یهوه صبایوت چنین می فرماید: ایشان بنا خواهند نمود، اما من منهدم خواهم ساخت و ایشان را به سرحد شرارت و به قومی که خداوند بر ایشان تا به ابد غضبناک می باشد، مسمی خواهند ساخت. "9 ?و از عیسو نفرت نمودم و کوههای او را ویران و میراث وی را نصیب شغالهای بیابان گردانیدم. 8 +خداوند می گوید که شما را دوست داشته ام. اما شما می گویید: چگونه ما را دوست داشته ای؟ آیا عیسو برادر یعقوب نبود؟ و خداوند می گوید که یعقوب را دوست داشتم، ]7 7وحی کلام خداوند درباره اسرائیل به واسطه ملاکی. 6) بلکه همه دیگهایی که در اورشلیم و یهودا می باشد، مقدس یهوه صبایوت خواهد بود و همه کسانی که قربانی می گذرانند آمده، از آنها خواهند گرفت و در آنها طبخ خواهند کرد و در آنوقت بار دیگر هیچ کنعانی در خانه یهوه صبایوت نخواهد بود. U5#و در آن روز بر زنگهای اسبان «مقدس خداوند» (منقوش) خواهد شد و دیگها در خانه خداوند مثل کاسه های پیش مذبح خواهد بود. 4%این است قصاص مصر و قصاص همه امتهایی که به جهت نگاه داشتن عید خیمه ها برنیایند. -3Sو اگر قبیله مصر برنیایند و حاضر نشوند بر ایشان نیز (باران) نخواهد شد. این است بلایی که خداوند وارد خواهد آورد بر امتهایی که به جهت نگاه داشتن عید خیمه ها برنیایند. 32_و هرکدام از قبایل زمین که به جهت عبادت یهوه صبایوت پادشاه برنیایند، بر ایشان باران نخواهد شد. +1Oو واقع خواهد شد که همه باقی ماندگان از جمیع امتهایی که به ضد اورشلیم آیند، هر سال برخواهند آمد تا یهوه صبایوت پادشاه را عبادت نمایند و عید خیمه ها را نگاه دارند. N0و بلای اسبان و قاطران و شتران و الاغها و تمامی حیواناتی که در آن اردوها باشند همچنان مانند این بلا خواهد بود. S/و یهودا نیز نزد اورشلیم جنگ خواهد نمود و دولت جمیع امتهای مجاور آن از طلا و نقره و لباس از حد زیاده جمع خواهد شد. x.i و در آن روز اضطراب عظیمی از جانب خداوند در میان ایشان خواهد بود و دست یکدیگر را خواهند گرفت و دست هر کس به ضد دست دیگری بلند خواهد شد. .-U و این بلایی خواهد بود که خداوند بر همه قومهایی که با اورشلیم جنگ کنند وارد خواهد آورد. گوشت ایشان در حالتی که بر پایهای خود ایستاده باشند کاهیده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گردید و زبان ایشان در دهانشان کاهیده خواهد گشت. ,+ و در آن ساکن خواهند شد و دیگر لعنت نخواهد بود و اورشلیم به امنیت مسکون خواهد شد. +# و تمامی زمین از جبع تا رمون که بطرف جنوب اورشلیم است متبدل شده، مثل عربه خواهد گردید و (اورشلیم) مرتفع شده، در مکان خود از دروازه بنیامین تا جای دروازه اول و تا دروازه زاویه و از برج حننئیل تا چرخشت پادشاه مسکون خواهد شد. *3 و یهوه بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود. در آن روز یهوه واحد خواهد بود و اسم او واحد. 0)Yو در آن روز، آبهای زنده از اورشلیم جاری خواهد شد (که ) نصف آنها بسوی دریای شرقی و نصف دیگر آنها بسوی دریای غربی (خواهد رفت). در تابستان و در زمستان چنین واقع خواهد شد. (9و آن یک روز معروف خداوند خواهد بود. نه روز و نه شب، اما در وقت شام روشنایی خواهد بود. 'و در آن روز نور (آفتاب ) نخواهد بود و کواکب درخشنده، گرفته خواهند شد. &yو بسوی دره کوههای من فرار خواهید کرد زیرا که دره کوهها تا به آصل خواهد رسید و شما خواهید گریخت، چنانکه در ایام عزیا پادشاه یهودا از زلزله فرار کردید و یهوه خدای من خواهد آمد و جمیع مقدسان همراه تو (خواهند آمد). %و در آن روز پایهای او بر کوه زیتون که از طرف مشرق به مقابل اورشلیم است خواهد ایستاد و کوه زیتون در میانش از مشرق تا مغرب منشق شده، دره بسیار عظیمی خواهد شد و نصف کوه بطرف شمال و نصف دیگرش بطرف جنوب منتقل خواهد گردید. $3و خداوند بیرون آمده، با آن قومها مقاتله خواهد نمود چنانکه در روز جنگ مقاتله نمود. r#]و جمیع امتها را به ضد اورشلیم برای جنگ جمع خواهم کرد و شهر را خواهند گرفت و خانه ها را تاراج خواهند نمود و زنان را بی عصمت خواهند کرد و نصف اهل شهر به اسیری خواهند رفت و بقیه قوم از شهر منقطع نخواهند شد. q" ]اینک روز خداوند می آید و غنیمت تو در میانت تقسیم خواهد شد. U!# و حصه سوم را از میان آتش خواهم گذرانید و ایشان را مثل قال گذاشتن نقره قال خواهم گذاشت و مثل مصفی ساختن طلا ایشان را مصفی خواهم نمود و اسم مرا خواهند خواند و من ایشان را اجابت نموده، خواهم گفت که ایشان قوم من هستند و ایشان خواهند گفت که یهوه خدای ما می باشد.»3 _ و خداوند می گوید که «در تمامی زمین دو حصه منقطع شده خواهند مرد و حصه سوم در آن باقی خواهد ماند. 4a یهوه صبایوت می گوید: «ای شمشیر به ضد شبان من و به ضد آن مردی که همدوش من است برخیز! شبان را بزن و گوسفندان پراکنده خواهند شد و من دست خود را بر کوچکان خواهم برگردانید.» {o و او را خواهند گفت: این جراحات که در دستهای تو می باشد چیست؟ و او جواب خواهد داد آنهایی است که در خانه دوستان خویش به آنها مجروح شده ام. F و هر یک خواهد گفت: من نبی نیستم، بلکه زرع کننده زمین می باشم زیرا که از طفولیت خود به غلامی فروخته شده ام. gG و در آن روز هر کدام از آن انبیا چون نبوت می کنند، از رؤیاهای خویش خجل خواهند شد و جامه پشمین به جهت فریب دادن نخواهند پوشید.  و هر که بار دیگر نبوت نماید پدر و مادرش که او را تولید نموده اند، وی را خواهند گفت که زنده نخواهی ماند زیرا که به اسم یهوه دروغ می گویی. و چون نبوت نماید پدر و مادرش که او را تولید نموده اند، وی را عرضه تیغ خواهند ساخت. )K و یهوه صبایوت می گوید در آن روز نامهای بتها را از روی زمین منقطع خواهم ساخت که بار دیگر آنها رابیاد نخواهند آورد و انبیا و روح پلید را نیز از زمین دور خواهم کرد. % E در آن روز برای خاندان داود و ساکنان اورشلیم چشمه ای به جهت گناه و نجاست مفتوح خواهد شد.   و جمیع قبایلی که باقی مانده باشند هر قبیله علیحده، و زنان ایشان علیحده.)K قبیله خاندان لاوی علیحده، و زنان ایشان علیحده، قبیله شمعی علیحده، و زنان ایشان علیحده،   و اهل زمین ماتم خواهند گرفت هر قبیله علیحده، قبیله خاندان داود علیحده، و زنان ایشان علیحده، قبیله خاندان ناتان علیحده، و زنان ایشان علیحده. ) در آن روز، ماتم عظیمی مانند ماتم هددرمون در همواری مجدون در اورشلیم خواهد بود. >u و بر خاندان داود و بر ساکنان اورشلیم روح فیض و تضرعات را خواهم ریخت و بر من که نیزه زده اند خواهند نگریست وبرای من مثل نوحه گری برای پسر یگانه خود، نوحه گری خواهند نمود و مانند کسی که برای نخست زاده خویش ماتم گیرد، برای من ماتم تلخ خواهند گرفت. ! و در آن روز قصد هلاک نمودن جمیع امتهایی که به ضد اورشلیم می آیند، خواهم نمود. 4a  در آن روز خداوند ساکنان اورشلیم را حمایت خواهد نمود و ضعیف ترین ایشان در آن روز مثل داود خواهد بود و خاندان داود مانند خدا مثل فرشته خداوند در حضور ایشان خواهند بود. J  و خداوند خیمه های یهودا را اول خواهد رهانید تا حشمت خاندان داود و حشمت ساکنان اورشلیم بر یهودا فخر ننماید.  در آن روز سروران یهودا را مثل آتش دانی در میان هیزم و مانند شعله آتش در میان بافه ها خواهم گردانید و همه قومهای مجاور خویش را از طرف راست و چپ خواهند سوزانید و اورشلیم بار دیگر در مکان خود یعنی در اورشلیم مسکون خواهد شد. 3_ و سروران یهودا در دل خود خواهند گفت که ساکنان اورشلیم در خدای خود یهوه صبایوت قوت من می باشند. E خداوند می گوید در آن روز من همه اسبان را به حیرت و سواران آنها را به جنون مبتلا خواهم ساخت. و چشمان خود را بر خاندان یهودا باز نموده، همه اسبان قومها را به کوری مبتلا خواهم کرد. 4 a و در آن روز، اورشلیم را برای جمیع قومها سنگی گرانبار خواهم ساخت و همه کسانی که آن را بر خود بار کنند، سخت مجروح خواهند شد و جمیع امتهای جهان به ضد او جمع خواهند گردید. q [ اینک من اورشلیم را برای جمیع قومهای مجاورش کاسه سرگیجش خواهم ساخت و این بر یهودا نیز حینی که اورشلیم را محاصره می کنند خواهد شد. h  K وحی کلام خداوند درباره اسرائیل. قول خداوند است که آسمانها را گسترانید و بنیاد زمین را نهاد و روح انسان را در اندرون او ساخت.   وای بر شبان باطل که گله را ترک می نماید. شمشیر بر بازویش و بر چشم راستش فرود خواهد آمد و بازویش بالکل خشک خواهد شد و چشم راستش بکلی تار خواهد گردید.» + زیرا اینک من شبانی را در این زمین خواهم برانگیخت که از هالکان تفقد نخواهد نمود و گمشدگان را نخواهد طلبید و مجروحان را معالجه نخواهد کرد و ایستادگان را نخواهد پرورد بلکه گوشت فربهان را خواهد خورد و سمهای آنها را خواهد کند. uc و خداوند مرا گفت: «بار دیگر آلات شبان احمق را برای خود بگیر. "= و عصای دیگر خود حبال را شکستم تا برادری را که در میان یهودا و اسرائیل بود شکسته باشم. + و خداوند مرا گفت: آن را نزد کوزه گر بینداز، این قیمت گران را که مرا به آن قیمت کردند. پس سی پاره نقره را گرفته ، آن را در خانه خداوند نزد کوزه گر انداختم. H  و به ایشان گفتم: اگر در نظر شما پسند آید مزد مرا بدهید والا ندهید. پس به جهت مزد من، سی پاره نقره وزن کردند. /W پس در آن روز شکسته شد و آن ضعیف ترین گله که منتظر من می بودند فهمیدند که این کلام خداوند است. )K پس عصای خود نعمه را گرفته، آن را شکستم تا عهدی را که با تمامی قومها بسته بودم شکسته باشم. ^5 پس گفتم شما را نخواهم چرانید. آنکه مردنی است بمیرد و آنکه هلاک شدنی است هلاک شود و باقی ماندگان گوشت یکدیگر را بخورند. 3_ و در یک ماه سه شبان را منقطع ساختم و جان من از ایشان بیزار شد و جان ایشان نیز از من متنفر گردید.  پس من گله ذبح یعنی ضعیف ترین گله را چرانیدم و دو عصا برای خود گرفتم که یکی از آنها را نعمه نامیدم و دیگری را حبال نام نهادم و گله را چرانیدم. }s زیرا خداوند می گوید: بر ساکنان این زمین بار دیگر ترحم نخواهم نمود و اینک من هر کس از مردمان را به دست همسایه اش و به دست پادشاهش تسلیم خواهم نمود و زمین را ویران خواهند ساخت و از دست ایشان رهایی نخواهم بخشید. 7~g که خریداران ایشان آنها را ذبح می نمایند و مجرم شمرده نمی شوند و فروشندگان ایشان می گویند: خداوند متبارک باد زیرا که دولتمند شده ایم. و شبانان آنها برایشان شفقت ندارند. i}K یهوه خدای من چنین می فرماید که گوسفندان ذبح را بچران Q| صدای ولوله شبانان است زیرا که جلال ایشان خراب شده؛ صدای غرش شیران ژیان است زیرا که شوکت اردن ویران گردیده است. v{e ای صنوبر ولوله نما زیرا که سرو آزاد افتاده است (و درختان) بلند خراب شده. ای بلوطهای باشان ولوله نمایید زیرا که جنگل منیع افتاده است. zz o ای لبنان درهای خود را باز کن تا آتش، سروهای آزاد تو را بسوزاند. y1 و ایشان را در خداوند قوی خواهم ساخت و در نام او سالک خواهند شد. قول خداوند این است.x و او از دریای مصیبت عبور نموده، امواج دریا را خواهد زد و همه ژرفیهای نهر خشک خواهد شد و حشمت اشور زایل خواهد گردید و عصای مصر نیست خواهد شد. |wq و ایشان را از زمین مصر باز خواهم آورد و از اشور جمع خواهم نمود و به زمین جلعاد و لبنان داخل خواهم ساخت و آن گنجایش ایشان را نخواهد داشت. bv= و ایشان را در میان قومها خواهم کاشت و مرا در مکانهای بعید بیاد خواهند آورد و با پسران خود زیست نموده، مراجعت خواهند کرد. Xu) و ایشان را صدا زده، جمع خواهم کرد زیرا که ایشان را فدیه داده ام و افزوده خواهند شد، چنانکه در قبل افزوده شده بودند. t' و بنی افرایم مثل جباران شده، دل ایشان گویا از شراب مسرور خواهد شد و پسران ایشان چون این را بینند، شادی خواهند نمود و دل ایشان در خداوند وجد خواهد کرد. Bs} و من خاندان یهودا را تقویت خواهم کرد و خاندان یوسف را خواهم رهانید و ایشان را به امنیت ساکن خواهم گردانید، زیرا که بر ایشان رحمت دارم و چنان خواهند بود که گویا ایشان را ترک ننموده بودم، زیرا یهوه خدای ایشان من هستم؛ پس ایشان را اجابت خواهم نمود. r7 و ایشان مثل جباران (دشمنان خود را) در گل کوچه ها در عرصه جنگ پایمال خواهند کرد و محاربه خواهند نمود زیرا خداوند با ایشان است و اسب سواران خجل خواهند گردید. "q= از او سنگ زاویه و از او میخ و از او کمان جنگی و از او همه ستمکاران با هم بیرون می آیند. Kp خشم من بر شبانان مشتعل شده است و به بزهای نر عقوبت خواهم رسانید زیرا که یهوه صبایوت از گله خود یعنی از خاندان یهودا تفقد خواهد نمود و ایشان را مثل اسب جنگی جلال خود خواهد گردانید. Xo) زیرا که ترافیم سخن باطل می گویند و فالگیران رؤیاهای دروغ می بینند و خوابهای باطل بیان می کنند و تسلی بیهوده می دهند، از این جهت مثل گوسفندان آواره می باشند و از نبودن شبان ذلیل می گردند. wn i باران را در موسم باران آخر از خداوند بطلبید. از خداوند که برقها را می سازد و او به ایشان باران فراوان هرکس در زمینش گیاه خواهد بخشید. 4ma زیرا که حسن و زیبایی او چه قدر عظیم است. گندم جوانان را و عصیر انگور دوشیزگان را خرم خواهد ساخت.bl= و یهوه خدای ایشان ایشان را در آن روز مثل گوسفندان قوم خود خواهد رهانید زیرا که مانند جواهر تاج بر زمین او خواهند درخشید. Bk} یهوه صبایوت ایشان را حمایت خواهد کرد و ایشان غذا خورده، سنگهای فلاخن را پایمال خواهند کردو نوشیده، مثل از شراب نعره خواهند زد و مثل جامها و مانند گوشه های مذبح پر خواهند شد. kjO و خداوند بالای ایشان ظاهر خواهد شد و تیر او مانند برق خواهد جست و خداوند یهوه کرنا را نواخته ، بر گردبادهای جنوبی خواهد تاخت. 8ii زیرا که یهودا را برای خود زه خواهم کرد و افرایم را تیرکمان خواهم ساخت و پسران تو را ای صهیون به ضد پسران تو ای یاوان خواهم برانگیخت و تو را مثل شمشیر جبار خواهم گردانید. ?hw ای اسیران امید، به ملاذ منیع مراجعت نمایید. امروز نیز خبر می دهم که به شما (نصیب) مضاعف رد خواهم نمود. g% و اما من اسیران تو را نیز به واسطه خون عهد تو از چاهی که در آن آب نیست رها کردم. Wf' و من ارابه را از افرایم و اسب را از اورشلیم منقطع خواهم ساخت و کمان جنگی شکسته خواهد شد و او با امتها به سلامتی تکلم خواهد نمود و سلطنت او از دریا تا دریا و از نهر تا اقصای زمین خواهد بود. 0eY ای دختر صهیون بسیار وجد بنما و ای دختر اورشلیم آواز شادمانی بده! اینک پادشاه تو نزد تو می آید. او عادل و صاحب نجات و حلیم می باشد و بر الاغ و بر کره بچه الاغ سوار است. (dI و من گرداگرد خانه خود به ضد لشکر اردو خواهم زد تا کسی از آن عبور و مرور نکند و ظالم بار دیگر از میان آنها گذر نخواهد کرد زیرا که حال به چشمان خود مشاهده نموده ام..cU و خون او را از دهانش بیرون خواهم آورد و رجاساتش را از میان دندانهایش؛ و بقیه او نیز به جهت خدای ما خواهد بود و خودش مثل امیری در یهودا و عقرون مانند یبوسی خواهد شد. b! و حرامزاده ای در اشدود جلوس خواهد نمود و حشمت فلسطینیان را منقطع خواهم ساخت. 2a] اشقلون چون این را بیند خواهد ترسید و غزه بسیار دردناک خواهد شد و عقرون نیز زیرا که اعتماد او خجل خواهد گردید و پادشاه از غزه هلاک خواهد شد و اشقلون مسکون نخواهد گشت. J`  اینک خداوند او را اخراج خواهد کرد و قوتش را که در دریا می باشد، تلف خواهد ساخت و خودش به آتش سوخته خواهد شد. _3 و صور برای خود ملاذی منیع ساخت و نقره را مثل غبار و طلا را مانند گل کوچه ها انباشت. ^ و بر حمات نیز که مجاور آن است و بر صور و صیدون اگر چه بسیار دانشمند می باشد. k] Q وحی کلام خداوند بر زمین حدراخ (نازل می شود) و دمشق محل آن می باشد، زیرا که نظر انسان و نظر تمامی اسباط اسرائیل بسوی خداوند است. >\uیهوه صبایوت چنین می گوید در آن روزها ده نفر از همه زبانهای امتها به دامن شخص یهودی چنگ زده، متمسک خواهند شد و خواهند گفت همراه شما می آییم زیرا شنیده ایم که خدا با شما است.»A[{و قومهای بسیار و امتهای عظیم خواهند آمد تا یهوه صبایوت را در اورشلیم بطلبند و از خداوند مسالت نمایند. pZYو ساکنان یک شهر به شهر دیگر رفته ، خواهند گفت: بیایید برویم تا از خداوند مسالت نماییم و یهوه صبایوت را بطلبیم و من نیز خواهم آمد. .YUیهوه صبایوت چنین می گوید: بار دیگر واقع خواهد شد که قومها و ساکنان شهرهای بسیار خواهند آمد. UX#«یهوه صبایوت چنین می گوید: روزه ماه چهارم و روزه ماه پنجم و روزه ماه هفتم و روزه ماه دهم برای خاندان یهودا به شادمانی و سرور و عیدهای خوش مبدل خواهد شد. پس راستی و سلامتی را دوست بدارید. PWو کلام یهوه صبایوت بر من نازل شده، گفت: YV+و در دلهای خود برای یکدیگر بدی میندیشید و قسم دروغ را دوست مدارید، زیرا خداوند می گوید از همه این کارها نفرت دارم.» MUو این است کارهایی که باید بکنید: با یکدیگر راست گویید و در دروازه های خود انصاف و داوری سلامتی را اجرا دارید. HT همچنین در این روزها رجوع نموده، قصد خواهم نمود که به اورشلیم و خاندان یهودا احسان نمایم. پس ترسان مباشید. "S=زیرا که یهوه صبایوت چنین می گوید: چنانکه قصد نمودم که به شما بدی برسانم حینی که پدران شما خشم مرا به هیجان آوردند و یهوه صبایوت می گوید که از آن پشیمان نشدم. LR و واقع خواهد شد چنانکه شما ای خاندان یهودا و ای خاندان اسرائیل در میان امتها (مورد) لعنت شده اید، همچنان شما را نجات خواهم داد تا (مورد) برکت بشوید؛ پس مترسید و دستهای شما قوی باشد. BQ} زیرا که زرع سلامتی خواهد بود و مو میوه خود را خواهد داد و زمین محصول خود را خواهد آورد و آسمان شبنم خویش را خواهد بخشید و من بقیه این قوم را مالک جمیع این چیزها خواهم گردانید. P اما اﻵن یهوه صبایوت می گوید: من برای بقیه این قوم مثل ایام سابق نخواهم بود. ,OQ زیرا قبل از این ایام مزدی برای انسان نبود و نه مزدی به جهت حیوان؛ و به سبب دشمن برای هر که خروج و دخول می کرد هیچ سلامتی نبود و من همه کسان را به ضد یکدیگر واداشتم. ON یهوه صبایوت چنین می گوید: دستهای شما قوی شود، ای کسانی که در این ایام این کلام را از زبان انبیا شنیدید که آن در روزی که بنیاد خانه یهوه صبایوت را برای بنا نمودن هیکل نهادند، واقع شد. ZM-و ایشان را خواهم آورد که در اورشلیم سکونت نمایند و ایشان قوم من خواهند بود و من براستی و عدالت خدای ایشان خواهم بود. 0LY«یهوه صبایوت چنین می گوید: اینک من قوم خود را از زمین مشرق و از زمین مغرب آفتاب خواهم رهانید. d~~)}a|n{z6ywvuStrponnl?kj/idhgHfeeed)cHa`_^6]\[TZYYXXUWWVV UzTTsTSuRRJQQ/PEOUNM9L~KKJbII HKGGFEDCBB^AM@>>u=Oقومی که در ظلمت ساکن بودند، نوری عظیم دیدند و برنشینندگان دیار موت و سایه آن نوری تابید.» ={که «زمین زبولون و زمین نفتالیم، راه دریا آن طرف اردن، جلیل امتها؛ c<?تا تمام گردد آنچه به زبان اشعیای نبی گفته شده بود &;E و ناصره را ترک کرده، آمد و به کفرناحوم، به کناره دریا در حدود زبولون و نفتالیم ساکن شد. q:[ و چون عیسی شنید که یحیی گرفتار شده است، به جلیل روانه شد، 9 در ساعت ابلیس او را رها کرد و اینک فرشتگان آمده، او را پرستاری می نمودند. I8  آنگاه عیسی وی را گفت: «دور شو ای شیطان، زیرا مکتوب است که خداوند خدای خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما.» 7y به وی گفت: «اگر افتاده مرا سجده کنی ، همانا این همه را به تو بخشم.» 69پس ابلیس او را به کوهی بسیار بلند برد و همه ممالک جهان و جلال آنها را بدو نشان داده، z5mعیسی وی را گفت: «و نیز مکتوب است خداوند خدای خود را تجربه مکن.» *4Mبه وی گفت: «اگر پسر خدا هستی ، خود را به زیر انداز، زیرا مکتوب است که فرشتگان خود را درباره تو فرمان دهد تا تو را به دستهای خود برگیرند، مبادا پایت به سنگی خورد.» y3kآنگاه ابلیس او را به شهر مقدس برد و بر کنگره هیکل برپا داشته ، 92kدر جواب گفت: «مکتوب است انسان نه محض نان زیست می کند، بلکه به هر کلمه ای که از دهان خدا صادر گردد.» 1%پس تجربه کننده نزد او آمده، گفت: «اگر پسر خدا هستی ، بگو تا این سنگها نان شود.» _07و چون چهل شبانه روز روزه داشت، آخر گرسنه گردید. / }آنگاه عیسی به دست روح به بیابان برده شد تا ابلیس او را تجربه نماید. .آنگاه خطابی از آسمان در رسید که «این است پسر حبیب من که از او خشنودم.»n-Uاما عیسی چون تعمید یافت، فورا از آب برآمد که در ساعت آسمان بر وی گشاده شد و روح خدا را دید که مثل کبوتری نزول کرده، بر وی می آید. U,#عیسی در جواب وی گفت: «اﻵن بگذار زیرا که ما را همچنین مناسب است تا تمام عدالت را به کمال رسانیم.» پس او را واگذاشت. %+Cاما یحیی او را منع نموده، گفت: «من احتیاج دارم که از تو تعمید یابم و تو نزد من می آیی ؟» u*c آنگاه عیسی از جلیل به اردن نزد یحیی آمد تا از او تعمید یابد. )) او غربال خود را در دست دارد و خرمن خود را نیکو پاک کرده، گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، ولی کاه را در آتشی که خاموشی نمی پذیرد خواهد سوزانید.» *(M من شما را به آب به جهت توبه تعمید می دهم. لکن او که بعد از من می آید از من تواناتر است که لایق برداشتن نعلین او نیستم؛ او شما را به روح القدس و آتش تعمید خواهد داد. A'{ و الحال تیشه بر ریشه درختان نهاده شده است، پس هر درختی که ثمره نیکو نیاورد، بریده و در آتش افکنده شود. & و این سخن را به خاطر خود راه مدهید که پدر ما ابراهیم است، زیرا به شما می گویم خدا قادر است که از این سنگها فرزندان برای ابراهیم برانگیزاند. E%اکنون ثمره شایسته توبه بیاورید، $پس چون بسیاری از فریسیان و صدوقیان را دید که بجهت تعمید وی می آیند، بدیشان گفت: «ای افعی زادگان، که شما را اعلام کرد که از غضب آینده بگریزید؟ s#_و به گناهان خود اعتراف کرده، در اردن از وی تعمید می یافتند."در این وقت، اورشلیم و تمام یهودیه و جمیع حوالی اردن نزد او بیرون می آمدند، +!Oو این یحیی لباس از پشم شتر می داشت، و کمربند چرمی بر کمر و خوراک او از ملخ و عسل بری می بود. ~ uزیرا همین است آنکه اشعیای نبی از او خبر داده، می گوید: «صدای ندا کننده ای در بیابان که راه خداوند را مهیا سازید و طرق او را راست نمایید.» T!«توبه کنید، زیرا ملکوت آسمان نزدیک است.»  !و در آن ایام، یحیی تعمید دهنده در بیابان یهودیه ظاهر شد و موعظه کرده، می گفت: X)و آمده در بلده ای مسمی ' به ناصره ساکن شد، تا آنچه به زبان انبیا گفته شده بود تمام شود که «به ناصری خوانده خواهد شد.»{اما چون شنید که ارکلاؤس به جای پدر خود هیرودیس بر یهودیه پادشاهی می کند، از رفتن بدان سمت ترسید و در خواب وحی یافته ، به نواحی جلیل برگشت. s_پس برخاسته ، طفل و مادر او را برداشت و به زمین اسرائیل آمد. A{«برخیز و طفل و مادرش را برداشته ، به زمین اسرائیل روانه شو زیرا آنانی که قصد جان طفل داشتند فوت شدند.» 9اما چون هیرودیس وفات یافت، ناگاه فرشته خداوند در مصر به یوسف در خواب ظاهر شده، گفت: a;«آوازی در رامه شنیده شد، گریه و زاری و ماتم عظیم که راحیل برای فرزندان خود گریه می کند و تسلی نمی پذیرد زیرا که نیستند.» oWآنگاه کلامی که به زبان ارمیای نبی گفته شده بود، تمام شد: veچون هیرودیس دید که مجوسیان او را سخریه نموده اند، بسیار غضبناک شده، فرستاد و جمیع اطفالی را که در بیت لحم و تمام نواحی آن بودند، از دو ساله و کمتر موافق وقتی که از مجوسیان تحقیق نموده بود، به قتل رسانید. T!و تا وفات هیرودیس در آنجا بماند، تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود تمام گردد که «از مصر پسر خود را خواندم.» wپس شبانگاه برخاسته ، طفل و مادر او را برداشته ، بسوی مصر روانه شد  و چون ایشان روانه شدند، ناگاه فرشته خداوند در خواب به یوسف ظاهر شده، گفت: «برخیز و طفل و مادرش را برداشته به مصر فرار کن و در آنجا باش تا به تو خبر دهم، زیرا که هیرودیس طفل را جستجو خواهد کرد تا او را هلاک نماید.» F و چون در خواب وحی بدیشان در رسید که به نزد هیرودیس بازگشت نکنند، پس از راه دیگر به وطن خویش مراجعت کردند.  و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی در افتاده، او را پرستش کردند و ذخایر خود را گشوده، هدایای طلا و کندر و مر به وی گذرانیدند. c? و چون ستاره را دیدند، بی نهایت شاد و خوشحال گشتند   چون سخن پادشاه را شنیدند، روانه شدند که ناگاه آن ستاره ای که در مشرق دیده بودند، پیش روی ایشان می رفت تا فوق آنجایی که طفل بود رسیده، بایستاد.  پس ایشان را به بیت لحم روانه نموده، گفت: «بروید و از احوال آن طفل بتدقیق تفحص کنید و چون یافتید مرا خبر دهید تا من نیز آمده، او را پرستش نمایم.»  )آنگاه هیرودیس مجوسیان را در خلوت خوانده، وقت ظهور ستاره را از ایشان تحقیق کرد.  -و تو ای بیت لحم، در زمین یهودا از سایر سرداران یهودا هرگز کوچکتر نیستی ، زیرا که از تو پیشوایی به ظهور خواهد آمد که قوم من اسرائیل را رعایت خواهد نمود.» u cبدو گفتند: «در بیت لحم یهودیه زیرا که از نبی چنین مکتوب است: ) Kپس همه رؤسای کهنه و کاتبان قوم را جمع کرده، از ایشان پرسید که «مسیح کجا باید متولد شود؟»  {اما هیرودیس پادشاه چون این را شنید، مضطرب شد و تمام اورشلیم با وی. :m«کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیده ایم و برای پرستش او آمده ایم؟» P و چون عیسی در ایام هیرودیس پادشاه در بیت لحم یهودیه تولد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمده، گفتند:  yو تا پسر نخستین خود را نزایید، او را نشناخت؛ و او را عیسی نام نهاد.4 cپس چون یوسف از خواب بیدار شد، چنانکه فرشته خداوند بدو امر کرده بود، بعمل آورد و زن خویش را گرفت G  «که اینک باکره آبستن شده پسری خواهد زایید و نام او را عمانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است: خدا با ما.»  و این همه برای آن واقع شد تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود، تمام گردد. 6 gپسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد، زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.» T # اما چون او در این چیزها تفکر می کرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وی ظاهر شده، گفت: «ای یوسف پسر داود، از گرفتن زن خویش مریم مترس، زیرا که آنچه در وی قرار گرفته است، از روح القدس است»، > w و اما شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود و نخواست او را عبرت نماید، پس اراده نمود او را به پنهانی رها کند. k Q اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود، قبل از آنکه با هم آیند، او را از روح القدس حامله یافتند. e~ E پس تمام طبقات، از ابراهیم تا داود چهارده طبقه است، و از داود تا جلای بابل چهارده طبقه، و از جلای بابل تا مسیح چهارده طبقه. }  و یعقوب، یوسف شوهر مریم را آورد که عیسی مسمی به مسیح از او متولد شد. |  و ایلیهود، ایلعازر را آورد و ایلعازر، متان را آورد و متان، یعقوب را آورد. {  و عازور، صادوق را آورد و صادوق، یاکین را آورد و یاکین، ایلیهود را آورد. z ) زروبابل، ابیهود را آورد و ابیهود، ایلیاقیم را آورد و ایلیاقیم، عازور را آورد. y  و بعد از جلای بابل، یکنیا، سألتیئیل را آورد و سألتیئیل، زروبابل را آورد. hx K و یوشیا، یکنیا و برادرانش را در زمان جلای بابل آورد. ~w w و حزقیا، منسی را آورد و منسی، آمون را آورد و آمون، یوشیا را آورد. v { و عزیا، یوتام را آورد و یوتام، احاز را آورد و احاز، حزقیا را آورد. u  و آسا، یهوشافاط را آورد و یهوشافاط، یورام را آورد و یورام، عزیا را آورد. t  و سلیمان، رحبعام را آورد و رحبعام، ابیا را آورد و ابیا، آسا را آورد. s  و یسا داود پادشاه را آورد و داود پادشاه، سلیمان را از زن اوریا آورد. r 7 و شلمون، بوعز را از راحاب آورد و بوعز، عوبید را از راعوت آورد و عوبید، یسا را آورد. q  و ارام، عمیناداب را آورد و عمیناداب، نحشون را آورد و نحشون، شلمون را آورد. p 3 و یهودا، فارص و زارح را از تامار آورد و فارص، حصرون را آورد و حصرون، ارام را آورد. o + ابراهیم اسحاق را آورد و اسحاق یعقوب را آورد و یعقوب یهودا و برادران او را آورد. Vn )کتاب نسب نامه عیسی مسیح بن داود بن ابراهیم: Emو او دل پدران را بسوی پسران و دل پسران را بسوی پدران خواهد برگردانید، مبادا بیایم و زمین را به لعنت بزنم.l)اینک من ایلیای نبی را قبل از رسیدن روز عظیم و مهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد. =ksتورات بنده من موسی را که آن را با فرایض و احکام به جهت تمامی اسرائیل در حوریب امر فرمودم بیاد آورید. wjgو یهوه صبایوت می گوید: شریران را پایمال خواهید نمود زیرا در آن روزی که من تعیین نموده ام، ایشان زیر کف پایهای شما خاکستر خواهند بود. i7اما برای شما که از اسم من می ترسید، آفتاب عدالت طلوع خواهد کرد و بر بالهای وی شفا خواهد بود و شما بیرون آمده، مانند گوساله های پرواری جست و خیز خواهید کرد. h زیرا اینک آن روزی که مثل تنور مشتعل می باشد، خواهد آمد و جمیع متکبران و جمیع بدکاران کاه خواهند بود. و یهوه صبایوت می گوید: آن روز که می آید ایشان را چنان خواهد سوزانید که نه ریشه و نه شاخه ای برای ایشان باقی خواهد گذاشت. tgaو شما برگشته ، در میان عادلان و شریران و در میان کسانی که خدا را خدمت می نمایند و کسانی که او را خدمت نمی نمایند، تشخیص خواهید نمود.4faو یهوه صبایوت می گوید که ایشان در آن روزی که من تعیین نموده ام، ملک خاص من خواهند بود و بر ایشان ترحم خواهم نمود، چنانکه کسی بر پسرش که او را خدمت می کند ترحم می نماید. Deآنگاه ترسندگان خداوند با یکدیگر مکالمه کردند و خداوند گوش گرفته ، ایشان را استماع نمود و کتاب یادگاری به جهت ترسندگان خداوند و به جهت آنانی که اسم او را عزیز داشتند مکتوب شد. \d1و حال متکبران را سعادتمند می خوانیم و بدکاران نیز فیروز می شوند و ایشان خدا را امتحان می کنند و (معهذا) ناجی می گردند. kcOگفته اید: بی فایده است که خدا را عبادت نماییم و چه سود از اینکه اوامر او را نگاه داریم و بحضور یهوه صبایوت با حزن سلوک نماییم؟ b خداوند می گوید: به ضد من سخنان سخت گفته اید و می گویید به ضد تو چه گفته ایم؟ 2a] و همه امتها شما را خوشحال خواهند خواند زیرا یهوه صبایوت می گوید که شما زمین مرغوب خواهید بود. ^`5 و یهوه صبایوت می گوید: خورنده را به جهت شما منع خواهم نمود تا ثمرات زمین شما را ضایع نسازد و مو شما در صحرا بی بار نشود. _ تمامی عشرها را به مخزنهای من بیاورید تا در خانه من خوراک باشد و یهوه صبایوت می گوید مرا به اینطور امتحان نمایید که آیا روزنه های آسمان را برای شما نخواهم گشاد و چنان برکتی بر شما نخواهم ریخت که گنجایش آن نخواهد بود؟ ^ شما سخت ملعون شده اید زیرا که شما یعنی تمامی این امت مرا گول زده اید. F]آیا انسان خدا را گول زند؟ اما شما مرا گول زده اید و می گویید در چه چیز تو را گول زده ایم؟ در عشرها و هدایا. a\;شما از ایام پدران خود از فرایض من تجاوز نموده، آنها را نگاه نداشته اید. اما یهوه صبایوت می گوید: بسوی من بازگشت نمایید و من بسوی شما بازگشت خواهم کرد، اما شما می گویید به چه چیز بازگشت نماییم. %[Cزیرا من که یهوه می باشم، تبدیل نمی پذیرم و از این سبب شما ای پسران یعقوب هلاک نمی شوید. KZو من برای داوری نزد شما خواهم آمد و به ضد جادوگران و زناکاران و آنانی که قسم دروغ می خورند و کسانی که بر مزدور در مزدش و بیوه زنان و یتیمان ظلم می نمایند و غریب را از حق خودش دور می سازند و از من نمی ترسند، بزودی شهادت خواهم داد. قول یهوه صبایوت این است. 3Y_آنگاه هدیه یهودا و اورشلیم پسندیده خداوند خواهد شد چنانکه در ایام قدیم و سالهای پیشین می بود. +XOو مثل قالگر و مصفی ' کننده نقره خواهد نشست و بنی لاوی را طاهر ساخته ، ایشان را مانند طلا و نقره مصفی خواهد گردانید تا ایشان هدیه ای برای خداوند به عدالت بگذرانند. Wyاما کیست که روز آمدن او را متحمل تواند شد؟ و کیست که در حین ظهور وی تواند ایستاد؟ زیرا که او مثل آتش قالگر و مانند صابون گازران خواهد بود. V )اینک من رسول خود را خواهم فرستاد و او طریق را پیش روی من مهیا خواهد ساخت؛ و خداوندی که شما طالب او می باشید، ناگهان به هیکل خود خواهد آمد، یعنی آن رسول عهدی که شما از او مسرور می باشید. هان او می آید! قول یهوه صبایوت این است. tUaشما خداوند را به سخنان خود خسته نموده اید و می گویید: چگونه او را خسته نموده ایم؟ از اینکه گفته اید همه بدکاران به نظر خداوند پسندیده می باشند و او از ایشان مسرور است یا اینکه خدایی که داوری کند کجا است؟=Tsزیرا یهوه خدای اسرائیل می گوید که از طلاق نفرت دارم و نیز از اینکه کسی ظلم را به لباس خود بپوشاند. قول یهوه صبایوت این است پس از روحهای خود با حذر بوده، زنهار خیانت نورزید. ^S5و آیا او یکی را نیافرید با آنکه بقیه روح را می داشت و از چه سبب یک را (فقط آفرید)؟ از این جهت که ذریت الهی را طلب می کرد. پس از روحهای خود باحذر باشید و زنهار احدی به زوجه جوانی خود خیانت نورزد. *RMاما شما می گویید سبب این چیست؟ سبب این است که خداوند در میان تو و زوجه جوانی ات شاهد بوده است و تو به وی خیانت ورزیده ای، با آنکه او یار تو و زوجه هم عهد تو می بود. 0QY و این را نیز بار دیگر بعمل آورده اید که مذبح خداوند را با اشکها و گریه و ناله پوشانیده اید و از اینجهت هدیه را باز منظور نمی دارد و آن را از دست شما مقبول نمی فرماید. P' پس خداوند هر کس را که چنین عمل نماید، هم خواننده و هم جواب دهنده را از خیمه های یعقوب منقطع خواهد ساخت و هر کس را نیز که برای یهوه صبایوت هدیه بگذراند. GO یهودا خیانت ورزیده است و رجاسات را در اسرائیل و اورشلیم بعمل آورده اند زیرا که یهودا مقدس خداوند را که او آن را دوست می داشت بی حرمت نموده، دختر خدای بیگانه را به زنی گرفته است. gNG آیا جمیع ما را یک پدر نیست و آیا یک خدا ما را نیافریده است؟ پس چرا عهد پدران خود را بی حرمت نموده، با یکدیگر خیانت می ورزیم؟ nMU بنابراین من نیز شما را نزد تمامی این قوم خوار و پست خواهم ساخت زیرا که طریق مرا نگاه نداشته و در اجرای شریعت طرفداری نموده اید. CLاما یهوه صبایوت می گوید که شما از طریق تجاوز نموده، بسیاری را در شریعت لغزش دادید و عهد لاوی را شکستید. LKزیرا که لبهای کاهن می باید معرفت را حفظ نماید تا شریعت را از دهانش بطلبند چونکه او رسول یهوه صبایوت می باشد. J{شریعت حق در دهان او می بود و بی انصافی بر لبهایش یافت نمی شد، بلکه در سلامتی و استقامت با من سلوک می نمود و بسیاری را از گناه برمی گردانید. v~~x}||{{XzyxOww7vmuUttBrqqpuoofo"nmm0lkkjjiIhihgfedrcSbba``$__^^]]\u[[ ZYbXX5WVUUTxSS RR QQ6PhOQNMMLMKJJJIYHGG*FFIE}D_C{BBAg@@:?e>>!=<<2;;>:998\7J6j65o4w3321100/..-,,+H*)('&%$$1#q""!l 3'3&=wa4O  o  . u  dM6e !اما هر که مرا پیش مردم انکار نماید، من هم در حضور پدر خود که در آسمان است او را انکار خواهم نمود. 2] پس هر که مرا پیش مردم اقرار کند، من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است، او را اقرار خواهم کرد. jM پس ترسان مباشید زیرا شما از گنجشکان بسیار افضل هستید.T! لیکن همه مویهای سر شما نیز شمرده شده است. 5c آیا دو گنجشک به یک فلس فروخته نمی شود؟ و حال آنکه یکی از آنها جز به حکم پدر شما به زمین نمی افتد. a; و از قاتلان جسم که قادر بر کشتن روح نی اند، بیم مکنید بلکه از او بترسید که قادر است بر هلاک کردن روح و جسم را نیز در جهنم. ,Q آنچه در تاریکی به شما می گویم، در روشنایی بگویید، و آنچه در گوش شنوید بر بامها موعظه کنید. 9 لهذا از ایشان مترسید زیرا چیزی مستور نیست که مکشوف نگردد و نه مجهولی که معلوم نشود. |q کافی است شاگرد را که چون استاد خویش گردد و غلام را که چون آقای خود شود. پس اگر صاحب خانه را بعلزبول خواندند، چقدر زیادتر اهل خانه اش را. gG شاگرد از معلم خود افضل نیست و نه غلام از آقایش برتر.  و وقتی که در یک شهر بر شما جفا کنند، به دیگری فرار کنید زیرا هرآینه به شما می گویم تا پسر انسان نیاید، از همه شهرهای اسرائیل نخواهید پرداخت. *M و به جهت اسم من، جمیع مردم از شما نفرت خواهند کرد. لیکن هر که تا به آخر صبر کند، نجات یابد. fE و برادر، برادر را و پدر، فرزند را به موت تسلیم خواهند کرد و فرزندان بر والدین خود برخاسته ، ایشان را به قتل خواهند رسانید؛ uc زیرا گوینده شما نیستید بلکه روح پدر شما، در شما گوینده است. X) اما چون شما را تسلیم کنند، اندیشه مکنید که چگونه یا چه بگویید زیرا در همان ساعت به شما عطا خواهد شد که چه باید گفت، #? و در حضور حکام و سلاطین، شما را بخاطر من خواهند برد تا بر ایشان و بر امتها شهادتی شود. K اما از مردم برحذر باشید، زیرا که شما را به مجلسها تسلیم خواهند کرد و در کنایس خود شما را تازیانه خواهند زد، =s هان، من شما را مانند گوسفندان در میان گرگان می فرستم؛ پس مثل مارها هوشیار و چون کبوتران ساده باشید. ! ; هرآینه به شما می گویم که در روز جزا حالت زمین سدوم و غموره از آن شهر سهلتر خواهد بود. F  و هر که شما را قبول نکند یا به سخن شما گوش ندهد، از آن خانه یا شهر بیرون شده، خاک پایهای خود را برافشانید. 9 k پس اگر خانه لایق باشد، سلام شما بر آن واقع خواهد شد و اگر نالایق بود، سلام شما به شما خواهد برگشت. X ) و چون به خانه ای درآیید، بر آن سلام نمایید؛ A { و در هر شهری یا قریه ای که داخل شوید، بپرسید که در آنجا که لیاقت دارد؛ پس در آنجا بمانید تا بیرون روید. 3_ و برای سفر، توشه دان یا دو پیراهن یا کفشها یا عصا برندارید، زیرا که مزدور مستحق خوراک خود است. Z- طلا یا نقره یا مس در کمرهای خود ذخیره مکنید، U# بیماران را شفا دهید، ابرصان را طاهر سازید، مردگان را زنده کنید، دیوها را بیرون نمایید. مفت یافته اید، مفت بدهید. s_ و چون می روید، موعظه کرده، گویید که ملکوت آسمان نزدیک است. Q بلکه نزد گوسفندان گمشده اسرائیل بروید. E این دوازده را عیسی فرستاده، بدیشان وصیت کرده، گفت: «از راه امتها مروید و در بلدی از سامریان داخل مشوید، eC شمعون قانوی و یهودای اسخریوطی که او را تسلیم نمود.   فیلپس و برتولما؛ توما و متای باجگیر؛ یعقوب بن حلفی و لبی معروف به تدی؛ A{ و نامهای دوازده رسول این است: اول شمعون معروف به پطرس و برادرش اندریاس؛ یعقوب بن زبدی و برادرش یوحنا؛ V ' و دوازده شاگرد خود را طلبیده، ایشان را بر ارواح پلید قدرت داد که آنها را بیرون کنند و هر بیماری و رنجی را شفا دهند. ~ &-W}' %آنگاه به شاگردان خود گفت: «حصاد فراوان است لیکن عمله کم. پس از صاحب حصاد استدعا نمایید تا عمله در حصاد خود بفرستد.»=|s $و چون جمعی کثیر دید، دلش بر ایشان بسوخت زیرا که مانند گوسفندان بی شبان، پریشان حال و پراکنده بودند. e{C #و عیسی در همه شهرها و دهات گشته ، در کنایس ایشان تعلیم داده، به بشارت ملکوت موعظه می نمود و هر مرض و رنج مردم را شفا می داد. zy "لیکن فریسیان گفتند: «به واسطه رئیس دیوها، دیوها را بیرون می کند.» By} !و چون دیو بیرون شد، گنگ، گویا گردید و همه در تعجب شده، گفتند: «در اسرائیل چنین امر هرگز دیده نشده بود.» x  و هنگامی که ایشان بیرون می رفتند، ناگاه دیوانه ای گنگ را نزد او آوردند. pwY اما ایشان بیرون رفته ، او را در تمام آن نواحی شهرت دادند. v1 در حال چشمانشان باز شد و عیسی ایشان را به تاکید فرمود که «زنهار کسی اطلاع نیابد.» u در ساعت چشمان ایشان را لمس کرده، گفت: «بر وفق ایمانتان به شما بشود.» rt] و چون به خانه در آمد، آن دو کور نزد او آمدند. عیسی بدیشان گفت: «آیا ایمان دارید که این کار را می توانم کرد؟» گفتندش: «بلی خداوندا.» ;so و چون عیسی از آن مکان می رفت، دو کور فریاد کنان در عقب او افتاده، گفتند: «پسر داودا، بر ما ترحم کن!» Qr و این کار در تمام آن مرز و بوم شهرت یافت.q اما چون آن گروه بیرون شدند، داخل شده، دست آن دختر را گرفت که در ساعت برخاست. p3 بدیشان گفت: «راه دهید، زیرا دختر نمرده بلکه در خواب است.» ایشان بر وی سخریه کردند. o و چون عیسی به خانه رئیس در آمد، نوحه گران و گروهی از شور شکنندگان را دیده، gnG عیسی برگشته ، نظر بر وی انداخته ، گفت: «ای دختر، خاطر جمع باش زیرا که ایمانت تو را شفا داده است!» در ساعت آن زن رستگار گردید. my زیرا با خود گفته بود: «اگر محض ردایش را لمس کنم، هرآینه شفا یابم.» ;lo و اینک زنی که مدت دوازده سال به مرض استحاضه مبتلا می بود، از عقب او آمده، دامن ردای او را لمس نمود، qk[ پس عیسی به اتفاق شاگردان خود برخاسته، از عقب او روانه شد. j3 او هنوز این سخنان را بدیشان می گفت که ناگاه رئیسی آمد و او را پرستش نموده، گفت: «اکنون دختر من مرده است. لکن بیا و دست خود را بر وی گذار که زیست خواهد کرد.» i و شراب نو را در مشکهای کهنه نمی ریزند والا مشکها دریده شده، شراب ریخته و مشکها تباه گردد. بلکه شراب نو را در مشکهای نو می ریزند تا هر دو محفوظ باشد.» Nh و هیچکس بر جامه کهنه پاره ای از پارچه نو وصله نمی کند زیرا که آن وصله از جامه جدا می گردد و دریدگی بدتر می شود. 9gk عیسی بدیشان گفت: «آیا پسران خانه عروسی ، مادامی که داماد با ایشان است، می توانند ماتم کنند؟ و لکن ایامی می آید که داماد از ایشان گرفته شود؛ در آن هنگام روزه خواهند داشت. \f1 آنگاه شاگردان یحیی نزد وی آمده، گفتند: «چون است که ما و فریسیان روزه بسیار می داریم، لکن شاگردان تو روزه نمی دارند؟» jeM لکن رفته ، این را دریافت کنید که رحمت می خواهم نه قربانی ، زیرا نیآمده ام تا عادلان را بلکه گناهکاران را به توبه دعوت نمایم.» d} عیسی چون شنید، گفت: «نه تندرستان بلکه مریضان احتیاج به طبیب دارند. 7cg «و فریسیان چون دیدند، به شاگردان او گفتند: «چرا استاد شما با باجگیران و گناهکاران غذا می خورد؟» Jb  و واقع شد چون او در خانه به غذا نشسته بود که جمعی از باجگیران و گناهکاران آمده، با عیسی و شاگردانش بنشستند. oaW چون عیسی از آنجا می گذشت، مردی را مسمی ' به متی به باجگاه نشسته دید. بدو گفت: «مرا متابعت کن.» در حال برخاسته ، از عقب وی روانه شد. E` و آن گروه چون این عمل را دیدند، متعجب شده، خدایی را که این نوع قدرت به مردم عطا فرموده بود، تمجید نمودند.E_ در حال برخاسته ، به خانه خود رفت! ^  لیکن تا بدانید که پسر انسان را قدرت آمرزیدن گناهان بر روی زمین هست ...» آنگاه مفلوج را گفت: «برخیز و بستر خود را برداشته، به خانه خود روانه شو!» ]3 زیرا کدام سهلتر است، گفتن اینکه گناهان تو آمرزیده شد یا گفتن آنکه برخاسته بخرام؟ !\; عیسی خیالات ایشان را درک نموده، گفت: «از بهر چه خیالات فاسد به خاطر خود راه می دهید؟ p[Y آنگاه بعضی از کاتبان با خود گفتند: «این شخص کفر می گوید.» Z ناگاه مفلوجی را بر بستر خوابانیده، نزد وی آوردند. چون عیسی ایمان ایشان را دید، مفلوج را گفت: «ای فرزند، خاطر جمع دار که گناهانت آمرزیده شد.» ^Y 7 پس به کشتی سوار شده، عبور کرد و به شهر خویش آمد. @Xy"و اینک تمام شهر برای ملاقات عیسی بیرون آمد. چون او را دیدند، التماس نمودند که از حدود ایشان بیرون رود.W1!اما شبانان گریخته ، به شهر رفتند و تمام آن حادثه و ماجرای دیوانگان را شهرت دادند. sV_ ایشان را گفت: «بروید!» در حال بیرون شده، داخل گله گرازان گردیدند که فی الفور همه آن گرازان از بلندی به دریا جسته ، در آب هلاک شدند. "U=دیوها از وی استدعا نموده، گفتند: «هرگاه ما را بیرون کنی ، در گله گرازان ما را بفرست.» PTو گله گراز بسیاری دور از ایشان می چرید. [S/در ساعت فریاد کرده، گفتند: «یا عیسی ابنﷲ، ما را با تو چه کار است؟ مگر در اینجا آمده ای تا ما را قبل از وقت عذاب کنی ؟» Rو چون به آن کناره در زمین جرجسیان رسید، دو شخص دیوانه از قبرها بیرون شده، بدو برخوردند و بحدی تندخوی بودند که هیچکس از آن راه نتوانستی عبور کند. 0QYاما آن اشخاص تعجب نموده، گفتند: «این چگونه مردی است که بادها و دریا نیز او را اطاعت می کنند!» PPبدیشان گفت: «ای کم ایمانان، چرا ترسان هستید؟» آنگاه برخاسته ، بادها و دریا را نهیب کرد که آرامی کامل پدید آمد. #O?پس شاگردان پیش آمده، او را بیدار کرده، گفتند: «خداوندا، ما را دریاب که هلاک می شویم!» +NOناگاه اضطراب عظیمی در دریا پدید آمد، بحدی که امواج، کشتی را فرو می گرفت؛ و او در خواب بود. ]M3چون به کشتی سوار شد، شاگردانش از عقب او آمدند. Lعیسی وی را گفت: «مرا متابعت کن و بگذار که مردگان، مردگان خود را دفن کنند.» K7و دیگری از شاگردانش بدو گفت: «خداوندا اول مرا رخصت ده تا رفته ، پدر خود را دفن کنم.» >Juعیسی بدو گفت: «روباهان را سوراخها و مرغان هوا را آشیانه ها است. لیکن پسر انسان را جای سر نهادن نیست.» Iآنگاه کاتبی پیش آمده، بدو گفت: «استادا هرجا روی، تو را متابعت کنم.» }Hsچون عیسی جمعی کثیر دور خود دید، فرمان داد تا به کناره دیگر روند. >Guتا سخنی که به زبان اشعیای نبی گفته شده بود تمام گردد که «او ضعفهای ما را گرفت و مرضهای ما را برداشت.» PFاما چون شام شد، بسیاری از دیوانگان را به نزد او آوردند و محض سخنی ارواح را بیرون کرد و همه مریضان را شفا بخشید. E/پس دست او را لمس کرد و تب او را رها کرد. پس برخاسته، به خدمتگزاری ایشان مشغول گشت. D و چون عیسی به خانه پطرس آمد، مادر زن او را دید که تب کرده، خوابیده است. &CE پس عیسی به یوزباشی گفت: «برو، بر وفق ایمانت تو را عطا شود،» که در ساعت خادم او صحت یافت. $BA اما پسران ملکوت بیرون افکنده خواهند شد، در ظلمت خارجی جایی که گریه و فشار دندان باشد. ;Ao و به شما می گویم که بسا از مشرق و مغرب آمده، در ملکوت آسمان با ابراهیم و اسحاق و یعقوب خواهند نشست؛ _@7 عیسی چون این سخن را شنید، متعجب شده، به همراهان خود گفت: «هرآینه به شما می گویم که چنین ایمانی در اسرائیل هم نیافته ام. ?+ زیرا که من نیز مردی زیر حکم هستم و سپاهیان را زیر دست خود دارم؛ چون به یکی گویم برو، می رود و به دیگری بیا، می آید و به غلام خود فلان کار را بکن، می کند.» G>یوزباشی در جواب گفت: «خداوندا، لایق آن نی ام که زیر سقف من آیی. بلکه فقط سخنی بگو و خادم من صحت خواهد یافت. Z=-عیسی بدو گفت: «من آمده، او را شفا خواهم داد.» <wگفت: «ای خداوند، خادم من مفلوج در خانه خوابیده و بشدت متالم است.» ; و چون عیسی وارد کفرناحوم شد، یوزباشی ای نزد وی آمد و بدو التماس نموده، {:oعیسی بدو گفت: «زنهار کسی را اطلاع ندهی بلکه رفته ، خود را به کاهن بنما و آن هدیه ای را که موسی فرمود، بگذران تا بجهت ایشان شهادتی باشد.»91عیسی دست آورده، او را لمس نمود و گفت: «می خواهم؛ طاهر شو!» که فورا برص او طاهر گشت. 08Yکه ناگاه ابرصی آمد و او را پرستش نموده، گفت: «ای خداوند اگر بخواهی ، می توانی مرا طاهر سازی.» u7 eو چون او از کوه به زیر آمد، گروهی بسیار از عقب او روانه شدند. t6aزیرا که ایشان را چون صاحب قدرت تعلیم می داد و نه مثل کاتبان.5و چون عیسی این سخنان را ختم کرد، آن گروه از تعلیم او در حیرت افتادند، >4uو باران باریده، سیلابها جاری شد و بادها وزیده، بدان خانه زور آورد و خراب گردید و خرابی آن عظیم بود.» 63eو هر که این سخنان مرا شنیده، به آنها عمل نکرد، به مردی نادان ماند که خانه خود را بر ریگ بنا نهاد. R2و باران باریده، سیلابها روان گردید و بادها وزیده، بدان خانه زورآور شد و خراب نگردید زیرا که بر سنگ بنا شده بود. M1«پس هر که این سخنان مرا بشنود و آنها را بجا آرد، او را به مردی دانا تشبیه می کنم که خانه خود را بر سنگ بنا کرد. 0/آنگاه به ایشان صریحا خواهم گفت که هرگز شما را نشناختم! ای بدکاران از من دور شوید! /بسا در آن روز مرا خواهند گفت: خداوندا، خداوندا، آیا به نام تو نبوت ننمودیم و به اسم تو دیوها را اخراج نکردیم و به نام تو معجزات بسیار ظاهر نساختیم؟ I. «نه هر که مرا خداوند، خداوند گوید داخل ملکوت آسمان گردد، بلکه آنکه اراده پدر مرا که در آسمان است بجا آورد. ^-5لهذا از میوه های ایشان، ایشان را خواهید شناخت. o,Wهر درختی که میوه نیکو نیاورد، بریده و در آتش افکنده شود. w+gنمی تواند درخت خوب میوه بد آورد، و نه درخت بد میوه نیکو آورد. *yهمچنین هر درخت نیکو، میوه نیکو می آورد و درخت بد، میوه بد می آورد. %)Cایشان را از میوه های ایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از خار و انجیر را از خس می چینند؟ >(u«اما از انبیای کذبه احتراز کنید، که به لباس میشها نزد شما می آیند ولی در باطن، گرگان درنده می باشند. ')زیرا تنگ است آن در و دشوار است آن طریقی که مؤدی به حیات است و یابندگان آن کم اند.^&5 «از در تنگ داخل شوید. زیرا فراخ است آن در و وسیع است آن طریقی که مؤدی به هلاکت است و آنانی که بدان داخل می شوند بسیارند. 9%k لهذا آنچه خواهید که مردم به شما کنند، شما نیز بدیشان همچنان کنید، زیرا این است تورات و صحف انبیا. 1$[ پس هرگاه شما که شریر هستید، دادن بخششهای نیکو را به اولاد خود می دانید، چقدر زیاده پدر شما که در آسمان است چیزهای نیکو را به آنانی که از او سؤال می کنند خواهد بخشید! E# یا اگر ماهی خواهد ماری بدو بخشد؟ z"m و کدام آدمی است از شما که پسرش نانی از او خواهد و سنگی بدو دهد؟ *!Mزیرا هر که سؤال کند، یابد و کسی که بطلبد، دریافت کند و هر که بکوبد برای او گشاده خواهد شد. 7 g«سؤال کنید که به شما داده خواهد شد؛ بطلبید که خواهید یافت؛ بکوبید که برای شما باز کرده خواهد شد. hI«آنچه مقدس است، به سگان مدهید و نه مرواریدهای خود را پیش گرازان اندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگشته ، شما را بدرند. 5cای ریاکار، اول چوب را از چشم خود بیرون کن، آنگاه نیک خواهی دید تا خس را از چشم برادرت بیرون کنی! +Oیا چگونه به برادر خود می گویی اجازت ده تا خس را از چشمت بیرون کنم و اینک چوب در چشم تو است؟ -و چون است که خس را در چشم برادر خود می بینی و چوبی را که در چشم خود داری نمی یابی؟ A{زیرا بدان طریقی که حکم کنید بر شما نیز حکم خواهد شد و بدان پیمانه ای که پیمایید برای شما خواهند پیمود. > y«حکم مکنید تا بر شما حکم نشود. +O"پس در اندیشه فردا مباشید زیرا فردا اندیشه خود را خواهد کرد. بدی امروز برای امروز کافی است.!لیکن اول ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید که این همه برای شما مزید خواهد شد. @y زیرا که در طلب جمیع این چیزها امتها می باشند. اما پدر آسمانی شما می داند که بدین همه چیز احتیاج دارید. xiپس اندیشه مکنید و مگویید چه بخوریم یا چه بنوشیم یا چه بپوشیم. b=پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده می شود چنین بپوشاند، ای کم ایمانان آیا نه شما را از طریق اولی '؟ لیکن به شما می گویم سلیمان هم با همه جلال خود چون یکی از آنها آراسته نشد. A{و برای لباس چرا می اندیشید؟ در سوسنهای چمن تامل کنید، چگونه نمو می کنند! نه محنت می کشند و نه می ریسند! q[و کیست از شما که به تفکر بتواند ذراعی بر قامت خود افزاید؟ -مرغان هوا را نظر کنید که نه می کارند و نه می دروند و نه در انبارها ذخیره می کنند و پدر آسمانی شما آنها را می پروراند. آیا شما از آنها بمراتب بهتر نیستید؟ 1«بنابراین به شما می گویم، از بهر جان خود اندیشه مکنید که چه خورید یا چه آشامید و نه برای بدن خود که چه بپوشید. آیا جان، از خوراک و بدن از پوشاک بهتر نیست؟ &E«هیچ کس دو آقا را خدمت نمی تواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت دارد و با دیگری محبت، و یا به یکی می چسبد و دیگر را حقیر می شمارد. محال است که خدا و ممونا را خدمت کنید. B}اما اگر چشم تو فاسد است، تمام جسدت تاریک می باشد. پس اگر نوری که در تو است ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی است! { o«چراغ بدن چشم است؛ پس هرگاه چشمت بسیط باشد تمام بدنت روشن بود؛ a ;زیرا هرجا گنج تو است دل تو نیز در آنجا خواهد بود. [ /بلکه گنجها بجهت خود در آسمان بیندوزید، جایی که بید و زنگ زیان نمی رساند و جایی که دزدان نقب نمی زنند و دزدی نمی کنند. P «گنجها برای خود بر زمین نیندوزید، جایی که بید و زنگ زیان می رساند و جایی که دزدان نقب می زنند و دزدی می نمایند. Q تا در نظر مردم روزهدار ننمایی ، بلکه در حضور پدرت که در نهان است؛ و پدر نهان بین تو، تو را آشکارا جزا خواهد داد. s_لیکن تو چون روزه داری، سر خود را تدهین کن و روی خود را بشوی &E«اما چون روزه دارید، مانند ریاکاران ترشرو مباشید زیرا که صورت خویش را تغییر می دهند تا در نظر مردم روزهدار نمایند. هرآینه به شما می گویم اجر خود را یافته اند. #اما اگر تقصیرهای مردم را نیامرزید، پدر شما هم تقصیرهای شما را نخواهد آمرزید. &E«زیرا هرگاه تقصیرات مردم را بدیشان بیامرزید، پدر آسمانی شما، شما را نیز خواهد آمرزید. K و ما را در آزمایش میاور، بلکه از شریر ما را رهایی ده. زیرا ملکوت و قوت و جلال تا ابداﻵباد از آن تو است، آمین. s_ و قرضهای ما را ببخش چنانکه ما نیز قرضداران خود را می بخشیم.@{ نان کفاف ما را امروز به ما بده. } ملکوت تو بیاید. اراده تو چنانکه در آسمان است، بر زمین نیز کرده شود.  «پس شما به اینطور دعا کنید: ای پدر ما که در آسمانی ، نام تو مقدس باد. !;پس مثل ایشان مباشید زیرا که پدر شما حاجات شما را می داند پیش از آنکه از او سؤال کنید. I~ و چون عبادت کنید، مانند امتها تکرار باطل مکنید زیرا ایشان گمان می برند که به سبب زیاد گفتن مستجاب می شوند. }لیکن تو چون عبادت کنی ، به حجره خود داخل شو و در را بسته ، پدر خود را که در نهان است عبادت نما؛ و پدر نهان بین تو، تو را آشکارا جزا خواهد داد. L|«و چون عبادت کنی ، مانند ریاکاران مباش زیرا خوش دارند که در کنایس و گوشه های کوچه ها ایستاده، نماز گذارند تا مردم ایشان را ببینند. هرآینه به شما می گویم اجر خود را تحصیل نموده اند. {تا صدقه تو در نهان باشد و پدر نهان بین تو، تو را آشکارا اجر خواهد داد. zبلکه تو چون صدقه دهی ، دست چپ تو از آنچه دست راستت می کند مطلع نشود، yپس چون صدقه دهی، پیش خود کرنا منواز چنانکه ریاکاران در کنایس و بازارها می کنند، تا نزد مردم اکرام یابند. هرآینه به شما می گویم اجر خود را یافته اند. Ex «زنهار عدالت خود را پیش مردم بجا میاورید تا شما را ببینند و الا نزد پدر خود که در آسمان است، اجری ندارید. qw[0پس شما کامل باشید چنانکه پدر شما که در آسمان است کامل است.v5/و هرگاه برادران خود را فقط سلام گویید چه فضیلت دارید؟ آیا باجگیران چنین نمی کنند؟ >uu.زیرا هرگاه آنانی را محبت نمایید که شما را محبت می نمایند، چه اجر دارید؟ آیا باجگیران چنین نمی کنند؟ otW-تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید، زیرا که آفتاب خود را بر بدان و نیکان طالع می سازد و باران بر عادلان و ظالمان می باراند. Ms,اما من به شما می گویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید، r+«شنیده اید که گفته شده است همسایه خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت کن. q#*هر کس از تو سؤال کند، بدو ببخش و از کسی که قرض از تو خواهد، روی خود را مگردان.» xpi)و هرگاه کسی تو را برای یک میل مجبور سازد، دو میل همراه او برو. o#(و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار، Zn-'لیکن من به شما می گویم، با شریر مقاومت مکنید بلکه هر که به رخساره راست تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان، umc&«شنیده اید که گفته شده است. چشمی به چشمی و دندانی به دندانی ly%بلکه سخن شما بلی بلی و نی نی باشد زیرا که زیاده بر این از شریر است. k$و نه به سر خود قسم یاد کن، زیرا که مویی را سفید یا سیاه نمی توانی کرد. Q~~N}p||8{zyxx\wwZvtv/u#t&srqqpp>P==o<<< ;b:98776(544S3z2110v0/,..,+** )y(''9&&%T$$(#"" !{ 4`Y%~@x|Y*Q p e 3 KcRYاو در جواب ایشان گفت: «شما نیز به تقلید خویش، از حکم خدا چرا تجاوز می کنید؟ AX{«چون است که شاگردان تو از تقلید مشایخ تجاوز می نمایند، زیرا هرگاه نان می خورند دست خود را نمی شویند؟» iW Mآنگاه کاتبان و فریسیان اورشلیم نزد عیسی آمده، گفتند: V1$و از او اجازت خواستند که محض دامن ردایش را لمس کنند و هر که لمس کرد، صحت کامل یافت.!U;#و اهل آن موضع او را شناخته ، به همگی آن نواحی فرستاده، همه بیماران را نزد او آوردند، QT"آنگاه عبور کرده، به زمین جنیسره آمدند، S!پس اهل کشتی آمده، او را پرستش کرده، گفتند: «فی الحقیقه تو پسر خدا هستی !» RR و چون به کشتی سوار شدند، باد ساکن گردید. Q عیسی بی درنگ دست آورده، او را بگرفت و گفت: «ای کم ایمان، چرا شک آوردی؟» 5Pcلیکن چون باد را شدید دید، ترسان گشت و مشرف به غرق شده، فریاد برآورده، گفت: «خداوندا مرا دریاب.» Oگفت: «بیا!» در ساعت پطرس از کشتی فرود شده، بر روی آب روانه شد تا نزد عیسی آید. Nپطرس در جواب او گفت: «خداوندا، اگر تویی مرا بفرما تا بر روی آب، نزد تو آیم.» M!اما عیسی ایشان را بی تامل خطاب کرده، گفت: «خاطر جمع دارید! منم ترسان مباشید!» ?Lwاما چون شاگردان، او را بر دریا خرامان دیدند، مضطرب شده، گفتند که خیالی است؛ و از خوف فریاد برآوردند. Kو در پاس چهارم از شب، عیسی بر دریا خرامیده، به سوی ایشان روانه گردید. J-اما کشتی در آن وقت در میان دریا به سبب باد مخالف که می وزید، به امواج گرفتار بود. -ISو چون مردم را روانه نمود، به خلوت برای عبادت بر فراز کوهی برآمد. و وقت شام در آنجا تنها بود. \H1بی درنگ عیسی شاگردان خود را اصرار نمود تا به کشتی سوار شده، پیش از وی به کناره دیگر روانه شوند تا آن گروه را رخصت دهد. oGWو خورندگان سوای زنان و اطفال قریب به پنج هزار مرد بودند. Fو همه خورده، سیر شدند و از پاره های باقی مانده دوازده سبد پر کرده، برداشتند. !E;و بدان جماعت فرمود تا بر سبزه نشستند و پنج نان و دو ماهی را گرفته ، به سوی آسمان نگریسته ، برکت داد و نان را پاره کرده، به شاگردان سپرد و شاگردان بدان جماعت. PDگفت: «آنها را اینجا به نزد من بیاورید!» cC?بدو گفتند: «در اینجا جز پنج نان و دو ماهی نداریم!» Byعیسی ایشان را گفت: «احتیاج به رفتن ندارند. شما ایشان را غذا دهید.» Aو در وقت عصر، شاگردانش نزد وی آمده، گفتند: «این موضع ویرانه است و وقت اﻵن گذشته. پس این گروه را مرخص فرما تا به دهات رفته بجهت خود غذا بخرند.» "@=پس عیسی بیرون آمده، گروهی بسیار دیده، بر ایشان رحم فرمود و بیماران ایشان را شفا داد. |?q و چون عیسی این را شنید، به کشتی سوار شده، از آنجا به ویرانه ای به خلوت رفت. و چون مردم شنیدند، از شهرها به راه خشکی از عقب وی روانه شدند. >/ پس شاگردانش آمده، جسد او را برداشته ، به خاک سپردند و رفته ، عیسی را اطلاع دادند. = و سر او را در طشتی گذارده، به دختر تسلیم نمودند و او آن را نزد مادر خود برد. [</ و فرستاده، سر یحیی را در زندان از تن جدا کرد، ; آنگاه پادشاه برنجید، لیکن بجهت پاس قسم و خاطر همنشینان خود، فرمود که بدهند. :5و او از ترغیب مادر خود گفت که «سریحیی تعمیددهنده را اﻵن در طبقی به من عنایت فرما.» i9Kاز این رو قسم خورده، وعده داد که آنچه خواهد بدو بدهد. 18[اما چون بزم میلاد هیرودیس را می آراستند، دختر هیرودیا در مجلس رقص کرده، هیرودیس را شاد نمود. 7و وقتی که قصد قتل او کرد، از مردم ترسید زیرا که او را نبی می دانستند. o6Wچون که یحیی بدو همی گفت: «نگاه داشتن وی بر تو حلال نیست.» C5زیرا که هیرودیس یحیی را بخاطر هیرودیا، زن برادر خود فیلپس گرفته ، در بند نهاده و در زندان انداخته بود؛ P4به خادمان خود گفت: «این است یحیی تعمید دهنده که از مردگان برخاسته است، و از این جهت معجزات از او صادر می گردد.» e3 Eدر آن هنگام هیرودیس تیترارخ چون شهرت عیسی را شنید، n2U :و به سبب بی ایمانی ایشان معجزه بسیار در آنجا ظاهر نساخت.*1M 9و درباره او لغزش خوردند. لیکن عیسی بدیشان گفت: «نبی بی حرمت نباشد مگر در وطن و خانه خویش.» 0{ 8و همه خواهرانش نزد ما نمی باشند؟ پس این همه را از کجا بهم رسانید؟» 5/c 7آیا این پسر نجار نمی باشد؟ و آیا مادرش مریم نامی نیست؟ و برادرانش یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا؟ z.m 6و چون به وطن خویش آمد، ایشان را در کنیسه ایشان تعلیم داد، بقسمی که متعجب شده، گفتند: «از کجا این شخص چنین حکمت و معجزات را بهم رسانید؟ w-g 5و چون عیسی این مثلها را به اتمام رسانید، از آن موضع روانه شد. ,} 4به ایشان گفت: «بنابراین، هر کاتبی که در ملکوت آسمان تعلیم یافته است، مثل صاحب خانه ای است که از خزانه خویش چیزهای نو و کهنه بیرون می آورد.»+ 3عیسی ایشان را گفت: «آیا همه این امور را فهمیده اید؟» گفتندش: «بلی خداوندا.» *  2ایشان را در تنور آتش خواهند انداخت، جایی که گریه و فشار دندان می باشد.» *)M 1بدینطور در آخر این عالم خواهد شد. فرشتگان بیرون آمده، طالحین را از میان صالحین جدا کرده، '(G 0و چون پر شود، به کناره اش کشند و نشسته ، خوبها را در ظروف جمع کنند و بدها را دور اندازند. '% /«ایضا ملکوت آسمان مثل دامی است که به دریا افکنده شود و از هر جنسی به آن درآید، &  .و چون یک مروارید گرانبها یافت، رفت و مایملک خود را فروخته ، آن را خرید. y%k -«باز ملکوت آسمان تاجری را ماند که جویای مرواریدهای خوب باشد، u$c ,«و ملکوت آسمان گنجی را ماند، مخفی شده در زمین که شخصی آن را یافته ، پنهان نمود و از خوشی آن رفته ، آنچه داشت فروخت و آن زمین را خرید. ##? +آنگاه عادلان در ملکوت پدر خود مثل آفتاب، درخشان خواهند شد. هر که گوش شنوا دارد بشنود. " *و ایشان را به تنور آتش خواهند انداخت، جایی که گریه و فشار دندان بود. !5 )که پسر انسان ملائکه خود را فرستاده، همه لغزش دهندگان و بدکاران را جمع خواهند کرد، * M (پس همچنان که کرکاسها را جمع کرده، در آتش می سوزانند، همانطور در عاقبت این عالم خواهد شد، $A 'و دشمنی که آنها را کاشت، ابلیس است و موسم حصاد، عاقبت این عالم و دروندگان، فرشتگانند.   &و مزرعه ، این جهان است و تخم نیکو ابنای ملکوت و کرکاسها، پسران شریرند. oW %در جواب ایشان گفت: «آنکه بذر نیکو می کارد پسر انسان است، Z- $آنگاه عیسی آن گروه را مرخص کرده، داخل خانه گشت و شاگردانش نزد وی آمده، گفتند: «مثل کرکاس مزرعه را بجهت ما شرح فرما.» iK #تا تمام گردد کلامی که به زبان نبی گفته شد: «دهان خود را به مثلها باز می کنم و به چیزهای مخفی شده از بنای عالم تنطق خواهم کرد.»  "همه این معانی را عیسی با آن گروه به مثلها گفت و بدون مثل بدیشان هیچ نگفت، jM !و مثلی دیگر برای ایشان گفت که ملکوت آسمان خمیرمایه ای را ماند که زنی آن را گرفته ، در سه کیل خمیر پنهان کرد تا تمام، مخمر گشت. y و هرچند از سایر دانه ها کوچکتر است، ولی چون نمو کند بزرگترین بقول است و درختی می شود چنانکه مرغان هوا آمده در شاخه هایش آشیانه می گیرند.» A{ بار دیگر مثلی برای ایشان زده، گفت: «ملکوت آسمان مثل دانه خردلی است که شخصی گرفته ، در مزرعه خویش کاشت. I  بگذارید که هر دو تا وقت حصاد با هم نمو کنند و در موسم حصاد، دروگران را خواهم گفت که اول کرکاسها را جمع کرده، آنها را برای سوختن بافه ها ببندید اما گندم را در انبار من ذخیره کنید.» ve فرمود: نی، مبادا وقت جمع کردن کرکاس، گندم را با آنها برکنید. - ایشان را فرمود: این کار دشمن است. عرض کردند: آیا می خواهی برویم آنها را جمع کنیم؟ V% پس نوکران صاحب خانه آمده، به وی عرض کردند: ای آقا مگر تخم نیکو در زمین خویش نکاشته ای؟ پس از کجا کرکاس بهم رسانید؟ kO و وقتی که گندم رویید و خوشه برآورد، کرکاس نیز ظاهر شد.   و چون مردم در خواب بودند دشمنش آمده، در میان گندم، کرکاس ریخته ، برفت. +O و مثلی دیگر بجهت ایشان آورده، گفت: «ملکوت آسمان مردی را ماند که تخم نیکو در زمین خود کاشت: fE و آنکه در زمین نیکو کاشته شد، آن است که کلام را شنیده، آن را می فهمد و بارآور شده، بعضی صد و بعضی شصت و بعضی سی ثمر می آورد.» W' و آنکه در میان خارها ریخته شد، آن است که کلام را بشنود و اندیشه این جهان و غرور دولت، کلام را خفه کند و بی ثمر گردد. T ! و ل'کن ریشهای در خود ندارد، بلکه فانی است و هرگاه سختی یا صدمهای به سبب کلام بر او وارد آید، در ساعت لغزش می خورد.  1 و آنکه بر سنگلاخ ریخته شد، اوست که کلام را شنیده، فی الفور به خشنودی قبول می کند، o W کسی که کلمه ملکوت را شنیده، آن را نفهمید، شریر می آید و آنچه در دل او کاشته شده است می رباید، همان است آنکه در راه کاشته شده است. < s «پس شما مثل برزگر را بشنوید. m S زیرا هرآینه به شما می گویم بسا انبیا و عادلان خواستند که آنچه شما می بینید، ببینند و ندیدند و آنچه می شنوید، بشنوند و نشنیدند.   لیکن خوشابحال چشمان شما زیرا که می بینند و گوشهای شما زیرا که می شنوند O زیرا قلب این قوم سنگین شده و به گوشها به سنگینی شنیده اند و چشمان خود را بر هم نهاده اند، مبادا به چشمها ببینند و به گوشها بشنوند و به دلها بفهمند و بازگشت کنند و من ایشان را شفا دهم. hI و در حق ایشان نبوت اشعیا تمام می شود که می گوید: به سمع خواهید شنید و نخواهید فهمید و نظر کرده، خواهید نگریست و نخواهید دید. =s از این جهت با اینها به مثلها سخن می گویم که نگرانند و نمی بینند و شنوا هستند و نمی شنوند و نمی فهمند. 2] زیرا هر که دارد بدو داده شود و افزونی یابد. اما کسی که ندارد آنچه دارد هم از او گرفته خواهد شد. &E در جواب ایشان گفت: «دانستن اسرار ملکوت آسمان به شما عطا شده است، لیکن بدیشان عطا نشده، ! آنگاه شاگردانش آمده، به وی گفتند: «از چه جهت با اینها به مثلها سخن می رانی ؟» :o هر که گوش شنوا دارد بشنود.»  و برخی در زمین نیکو کاشته شده، بار آورد، بعضی صد و بعضی شصت و بعضی سی. zm و بعضی در میان خارها ریخته شد و خارها نمو کرده، آن را خفه نمود. _~7 و چون آفتاب برآمد بسوخت و چون ریشه نداشت خشکید. !}; و بعضی بر سنگلاخ جایی که خاک زیاد نداشت افتاده، بزودی سبز شد، چونکه زمین عمق نداشت، ~|u و چون تخم می پاشید، قدری در راه افتاد و مرغان آمده، آن را خوردند. {# و معانی بسیار به مثلها برای ایشان گفت: «وقتی برزگری بجهت پاشیدن تخم بیرون شد. Ez و گروهی بسیار بر وی جمع آمدند، بقسمی که او به کشتی سوار شده، قرار گرفت و تمامی آن گروه بر ساحل ایستادند؛ ry _ و در همان روز، عیسی از خانه بیرون آمده، به کناره دریا نشست x9 2زیرا هر که اراده پدر مرا که در آسمان است بجا آورد، همان برادر و خواهر و مادر من است.»w 1و دست خود را به سوی شاگردان خود دراز کرده، گفت: «اینانند مادر من و برادرانم. gvG 0در جواب قایل گفت: «کیست مادر من و برادرانم کیانند؟» "u= /و شخصی وی را گفت: «اینک مادر تو و برادرانت بیرون ایستاده، می خواهند با تو سخن گویند.» 1t[ .او با آن جماعت هنوز سخن می گفت که ناگاه مادر و برادرانش در طلب گفتگوی وی بیرون ایستاده بودند. +sO -آنگاه می رود و هفت روح دیگر بدتر از خود را برداشته ، می آورد و داخل گشته ، ساکن آنجا می شوند و انجام آن شخص بدتر از آغازش می شود. همچنین به این فرقه شریر خواهد شد.» Cr ,پس می گوید به خانه خود که از آن بیرون آمدم برمی گردم، و چون آید، آن را خالی و جاروب شده و آراسته می بیند. 'qG +و وقتی که روح پلید از آدمی بیرون آید، در طلب راحت به جایهای بی آب گردش می کند و نمی یابد. )pK *ملکه جنوب در روز داوری با این فرقه برخاسته ، بر ایشان حکم خواهد کرد زیرا که از اقصای زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و اینک شخصی بزرگتر از سلیمان در اینجا است. o  )مردمان نینوا در روز داوری با این طایفه برخاسته ، بر ایشان حکم خواهند کرد زیرا که به موعظه یونس توبه کردند و اینک بزرگتری از یونس در اینجا است.  لیکن به شما می گویم که در روز جزا حالت صور و صیدون از شما سهلتر خواهد بود. =) «وای بر تو ای خورزین! وای بر تو ای بیت صیدا! زیرا اگر معجزاتی که در شما ظاهر گشت، در صور و صیدون ظاهر می شد، هرآینه مدتی در پلاس و خاکستر توبه می نمودند. ?<w آنگاه شروع به ملامت نمود بر آن شهرهایی که اکثر از معجزات وی در آنها ظاهر شد زیرا که توبه نکرده بودند: ; پسر انسان آمد که می خورد و می نوشد، می گویند اینک مردی پرخور و میگسار و دوست باجگیران و گناهکاران است. لیکن حکمت از فرزندان خود تصدیق کرده شده است.» z:m زیرا که یحیی آمد، نه می خورد و نه می آشامید، می گویند دیو دارد. 9  می گویند: برای شما نی نواختیم، رقص نکردید؛ نوحه گری کردیم، سینه نزدید. A8{ لیکن این طایفه را به چه چیز تشبیه نمایم؟ اطفالی را مانند که در کوچه ها نشسته ، رفیقان خویش را صدا زده، 87k هر که گوش شنوا دارد بشنود. j6M و اگر خواهید قبول کنید، همان است الیاس که باید بیاید. a5; زیرا جمیع انبیا و تورات تا یحیی اخبار می نمودند. /4W و از ایام یحیی تعمید دهنده تا اﻵن، ملکوت آسمان مجبور می شود و جباران آن را به زور می ربایند. e3C هرآینه به شما می گویم که از اولاد زنان، بزرگتری از یحیی تعمید دهنده برنخاست، لیکن کوچکتر در ملکوت آسمان از وی بزرگتر است. S2 زیرا همان است آنکه درباره او مکتوب است: اینک من رسول خود را پیش روی تو می فرستم تا راه تو را پیش روی تو مهیا سازد. 11 لیکن بجهت دیدن چه چیز بیرون رفتید؟ آیا نبی را؟ بلی به شما می گویم از نبی افضلی را! x0i بلکه بجهت دیدن چه چیز بیرون شدید؟ آیا مردی را که لباس فاخر در بر دارد؟ اینک آنانی که رخت فاخر می پوشند در خانه های پادشاهان می باشند. / و چون ایشان می رفتند، عیسی با آن جماعت درباره یحیی آغاز سخن کرد که «بجهت دیدن چه چیز به بیابان رفته بودید؟ آیا نی یی را که از باد در جنبش است؟ A.} و خوشابحال کسی که در من نلغزد.» a-; که کوران بینا می گردند و لنگان به رفتار می آیند و ابرصان طاهر و کران شنوا و مردگان زنده می شوند و فقیران بشارت می شنوند؛ ,! عیسی در جواب ایشان گفت: «بروید و یحیی را از آنچه شنیده و دیده اید، اطلاع دهید e+C بدو گفت: «آیا آن آینده تویی یا منتظر دیگری باشیم؟» * و چون یحیی در زندان، اعمال مسیح را شنید، دو نفر از شاگردان خود را فرستاده، `) ; و چون عیسی این وصیت را با دوازده شاگرد خود به اتمام رسانید، از آنجا روانه شد تا در شهرهای ایشان تعلیم دهد و موعظه نماید. _(7 *و هر که یکی از این صغار را کاسه ای از آب سرد را محض نام شاگرد نوشاند، هرآینه به شما می گویم اجر خود را ضایع نخواهد ساخت.»M' )و آنکه نبی ای را به اسم نبی پذیرد، اجرت نبی یابد و هر که عادلی را به اسم عادلی پذیرفت، مزد عادل را خواهد یافت. '&G (هر که شما را قبول کند، مرا قبول کرده و کسی که مرا قبول کرده، فرستنده مرا قبول کرده باشد. 7%g 'هر که جان خود را دریابد، آن را هلاک سازد و هر که جان خود را بخاطر من هلاک کرد، آن را خواهد دریافت. x$i &و هر که صلیب خود را برنداشته ، از عقب من نیاید، لایق من نباشد. Y#+ %و هر که پدر یا مادر را بیش از من دوست دارد، لایق من نباشد و هر که پسر یا دختر را از من زیاده دوست دارد، لایق من نباشد. M" $و دشمنان شخص، اهل خانه او خواهند بود. -!S #زیرا که آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خویش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم. * M "گمان مبرید که آمده ام تا سلامتی بر زمین بگذارم. نیآمده ام تا سلامتی بگذارم بلکه شمشیر را. -@~}}r||{zz(yxxxwrvv!uputsGrr9qq p6onmlkmjjiiEhheggeedccobaa``_8^^W]] \3[JZYXWVVU9T_SuRRQPYOBNN2MLL(KJJI}HHIGuFF@DDmCC9BnA7@?L>>F=<Euو اگر سخن ایشان را رد کند، به کلیسا بگو. و اگر کلیسا را قبول نکند، در نزد تو مثل خارجی یا باجگیر باشد. #D?و اگر نشنود، یک یا دو نفر دیگر با خود بردار تا از زبان دو یا سه شاهد، هر سخنی ثابت شود. lCQ«و اگر برادرت به تو گناه کرده باشد، برو و او را میان خود و او در خلوت الزام کن. هرگاه سخن تو را گوش گرفت، برادر خود را دریافتی ؛ B!همچنین اراده پدر شما که در آسمان است این نیست که یکی از این کوچکان هلاک گردد. FA و اگر اتفاقا آن را دریابد، هرآینه به شما می گویم بر آن یکی بیشتر شادی می کند از آن نود و نه که گم نشده اند. }@s شما چه گمان می برید، اگر کسی را صد گوسفند باشد و یکی از آنها گم شود، آیا آن نود و نه را به کوهسار نمی گذارد و به جستجوی آن گم شده نمی رود؟ c?? زیرا که پسر انسان آمده است تا گم شده را نجات بخشد. o>W «زنهار یکی از این صغار را حقیر مشمارید، زیرا شما را می گویم که ملائکه ایشان دائما در آسمان روی پدر مرا که در آسمان است می بینند. = و اگر چشمت تو را لغزش دهد، آن را قلع کرده، از خود دور انداز زیرا تو را بهتر است با یک چشم وارد حیات شوی، از اینکه با دو چشم در آتش جهنم افکنده شوی.2<]پس اگر دستت یا پایت تو را بلغزاند، آن را قطع کرده، از خود دور انداز زیرا تو را بهتر است که لنگ یا شل داخل حیات شوی از آنکه با دو دست یا دو پا در نار جاودانی افکنده شوی. 9;k«وای بر این جهان به سبب لغزشها؛ زیرا که لابد است از وقوع لغزشها، لیکن وای بر کسی که سبب لغزش باشد. n:Uو هر که یکی از این صغار را که به من ایمان دارند، لغزش دهد او را بهتر می بود که سنگ آسیایی بر گردنش آویخته ، در قعر دریا غرق می شد! q9[و کسی که چنین طفلی را به اسم من قبول کند، مرا پذیرفته است. 8پس هر که مثل این بچه کوچک خود را فروتن سازد، همان در ملکوت آسمان بزرگتر است. ?7wو گفت: «هرآینه به شما می گویم تا بازگشت نکنید و مثل طفل کوچک نشوید، هرگز داخل ملکوت آسمان نخواهید شد. f6Eآنگاه عیسی طفلی طلب نموده، در میان ایشان برپا داشت 5 )در همان ساعت، شاگردان نزد عیسی آمده، گفتند: «چه کس در ملکوت آسمان بزرگتر است؟» ^45لیکن مبادا که ایشان را برنجانیم، به کناره دریا رفته ، قلابی بینداز و اول ماهی که بیرون می آید، گرفته و دهانش را باز کرده، مبلغ چهار درهم خواهی یافت. آن را برداشته ، برای من و خود بدیشان بده!»3پطرس به وی گفت: «از بیگانگان.» عیسی بدو گفت: «پس یقینا پسران آزادند! 22]گفت: «بلی .» و چون به خانه درآمده، عیسی بر او سبقت نموده، گفت: «ای شمعون، چه گمان داری؟ پادشاهان جهان از چه کسان عشر و جزیه می گیرند؟ از فرزندان خویش یا از بیگانگان؟» F1و چون ایشان وارد کفرناحوم شدند، محصلان دو درهم نزد پطرس آمده، گفتند: «آیا استاد شما دو درهم را نمی دهد؟» 0{و او را خواهند کشت و در روز سوم خواهد برخاست.» پس بسیار محزون شدند. )/Kو چون ایشان در جلیل می گشتند، عیسی بدیشان گفت: «پسر انسان بدست مردم تسلیم کرده خواهد شد، Y.+لیکن این جنس جز به دعا و روزه بیرون نمی رود.»q-[عیسی ایشان را گفت: «به سبب بی ایمانی شما. زیرا هرآینه به شما می گویم، اگر ایمان به قدر دانه خردلی می داشتید، بدین کوه می گفتید از اینجا بدانجا منتقل شو، البته منتقل می شد و هیچ امری بر شما محال نمی بود. $,Aاما شاگردان نزد عیسی آمده، در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم او را بیرون کنیم؟ +پس عیسی او را نهیب داده، دیو از وی بیرون شد و در ساعت، آن پسر شفا یافت. O*عیسی در جواب گفت: «ای فرقه بی ایمان کج رفتار، تا به کی با شما باشم و تا چند متحمل شما گردم؟ او را نزد من آورید.» o)Wو او را نزد شاگردان تو آوردم، نتوانستند او را شفا دهند.» <(q«خداوندا، بر پسر من رحم کن زیرا مصروع و به شدت متالم است، چنانکه بارها در آتش و مکررا در آب می افتد. '}و چون به نزد جماعت رسیدند، شخصی پیش آمده، نزد وی زانو زده، عرض کرد: & آنگاه شاگردان دریافتند که درباره یحیی تعمید دهنده بدیشان سخن می گفت. %  لیکن به شما می گویم که الحال الیاس آمده است و او را نشناختند بلکه آنچه خواستند با وی کردند؛ به همانطور پسر انسان نیز از ایشان زحمت خواهد دید.» $ او در جواب گفت: «البته الیاس می آید و تمام چیزها را اصلاح خواهد نمود. #/ شاگردانش از او پرسیده، گفتند: «پس کاتبان چرا می گویند که می باید الیاس اول آید؟» z"m و چون ایشان از کوه به زیر می آمدند، عیسی ایشان را قدغن فرمود که «تا پسر انسان از مردگان برنخیزد، زنهار این رؤیا را به کسی باز نگویید.» g!Gو چشمان خود را گشوده، هیچ کس را جز عیسی تنها ندیدند.  عیسی نزدیک آمده، ایشان را لمس نمود و گفت: «برخیزید و ترسان مباشید!» و چون شاگردان این را شنیدند، به روی در افتاده، بی نهایت ترسان شدند. و هنوز سخن بر زبانش بود که ناگاه ابری درخشنده بر ایشان سایه افکند و اینک آوازی از ابر در رسید که «این است پسر حبیب من که از وی خشنودم. او را بشنوید!» (Iاما پطرس به عیسی متوجه شده، گفت که «خداوندا، بودن ما در اینجا نیکو است! اگر بخواهی ، سه سایبان در اینجا بسازیم، یکی برای تو و یکی بجهت موسی و دیگری برای الیاس.» ykکه ناگاه موسی و الیاس بر ایشان ظاهر شده، با او گفتگو می کردند. 0Yو در نظر ایشان هیات او متبدل گشت و چهره اش چون خورشید، درخشنده و جامه اش چون نور، سفید گردید. 8 kو بعد از شش روز، عیسی ، پطرس و یعقوب و برادرش یوحنا را برداشته ، ایشان را در خلوت به کوهی بلند برد. eCهرآینه به شما می گویم که بعضی در اینجا حاضرند که تا پسر انسان را نبینند که در ملکوت خود می آید، ذائقه موت را نخواهند چشید.»U#زیرا که پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خویش به اتفاق ملائکه خود و در آن وقت هر کسی را موافق اعمالش جزا خواهد داد. Sزیرا شخص را چه سود دارد که تمام دنیا را ببرد و جان خود را ببازد؟ یا اینکه آدمی چه چیز را فدای جان خود خواهد ساخت؟ H زیرا هر کس بخواهد جان خود را برهاند، آن را هلاک سازد؛ اما هر که جان خود را بخاطر من هلاک کند، آن را دریابد. c?آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «اگر کسی خواهد متابعت من کند، باید خود را انکار کرده و صلیب خود را برداشته ، از عقب من آید. |qاما او برگشته ، پطرس را گفت: «دور شو از من ای شیطان زیرا که باعث لغزش من می باشی ، زیرا نه امور الهی را بلکه امور انسانی را تفکر می کنی !» Dو پطرس او را گرفته ، شروع کرد به منع نمودن و گفت: «حاشا از تو ای خداوند که این بر تو هرگز واقع نخواهد شد!» .Uو از آن زمان عیسی به شاگردان خود خبردادن آغاز کرد که رفتن او به اورشلیم و زحمت بسیار کشیدن از مشایخ و رؤسای کهنه و کاتبان و کشته شدن و در روز سوم برخاستن ضروری است. }آنگاه شاگردان خود را قدغن فرمود که به هیچ کس نگویند که او مسیح است. dAو کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می سپارم؛ و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود.» Qو من نیز تو را می گویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا می کنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت. [/عیسی در جواب وی گفت: «خوشابحال تو ای شمعون بن یونا! زیرا جسم و خون این را بر تو کشف نکرده، بلکه پدر من که در آسمان است. j Mشمعون پطرس در جواب گفت که «تویی مسیح، پسر خدای زنده!» K ایشان را گفت: «شما مرا که می دانید؟» گفتند: «بعضی یحیی تعمید دهنده و بعضی الیاس و بعضی ارمیا یا یکی از انبیا.» V % و هنگامی که عیسی به نواحی قیصریه فیلپس آمد، از شاگردان خود پرسیده، گفت: «مردم مرا که پسر انسانم چه شخص می گویند؟» 5 c آنگاه دریافتند که نه از خمیرمایه نان بلکه از تعلیم فریسیان و صدوقیان حکم به احتیاط فرموده است. -S پس چرا نفهمیدید که درباره نان شما را نگفتم که از خمیرمایه فریسیان و صدوقیان احتیاط کنید؟» wg و نه آن هفت نان و چهار هزار نفر و چند زنبیلی را که برداشتید؟» &E آیا هنوز نفهمیده و یاد نیآورده اید آن پنج نان و پنج هزار نفر و چند سبدی را که برداشتید؟ Eعیسی این را درک نموده، بدیشان گفت: «ای سست ایمانان، چرا در خود تفکر می کنید از آنجهت که نان نیآورده اید؟ }پس ایشان در خود تفکر نموده، گفتند: «از آن است که نان برنداشته ایم.» %عیسی ایشان را گفت: «آگاه باشید که از خمیرمایه فریسیان و صدوقیان احتیاط کنید!» {oو شاگردانش چون بدان طرف می رفتند، فراموش کردند که نان بردارند. Nفرقه شریر زناکار، آیتی می طلبند و آیتی بدیشان عطا نخواهد شد جز آیت یونس نبی .» پس ایشان را رها کرده، روانه شد. /و صبحگاهان می گویید امروز هوا بد خواهد شد زیرا که آسمان سرخ و گرفته است. ای ریاکاران می دانید صورت آسمان را تمییز دهید، اما علامات زمانها را نمی توانید! )ایشان را جواب داد که «در وقت عصر می گویید هوا خوش خواهد بود زیرا آسمان سرخ است؛ @~ {آنگاه فریسیان و صدوقیان نزد او آمده، از روی امتحان از وی خواستند که آیتی آسمانی برای ایشان ظاهر سازد. s}_'پس آن گروه را رخصت داد و به کشتی سوار شده، به حدود مجدل آمد.e|C&و خورندگان، سوای زنان و اطفال چهار هزار مرد بودند. {%و همه خورده، سیر شدند و از خرده های باقی مانده هفت زنبیل پر برداشتند. 4za$و آن هفت نان و ماهیان را گرفته ، شکر نمود و پاره کرده، به شاگردان خود داد و شاگردان به آن جماعت. Ky#پس مردم را فرمود تا بر زمین بنشینند. x"عیسی ایشان را گفت: «چند نان دارید؟» گفتند: «هفت نان و قدری از ماهیان کوچک.» &wE!شاگردانش به او گفتند: «از کجا در بیابان ما را آنقدر نان باشد که چنین انبوه را سیر کند؟» dvA عیسی شاگردان خود را پیش طلبیده، گفت: «مرا بر این جماعت دل بسوخت زیرا که الحال سه روز است که با من می باشند و هیچ چیز برای خوراک ندارند و نمی خواهم ایشان را گرسنه برگردانم مبادا در راه ضعف کنند.» {uoبقسمی که آن جماعت، چون گنگان را گویا و شلان را تندرست و لنگان را خرامان و کوران را بینا دیدند، متعجب شده، خدای اسرائیل را تمجید کردند. tو گروهی بسیار، لنگان و کوران و گنگان و شلان و جمعی از دیگران را با خود برداشته ، نزد او آمدند و ایشان را بر پایهای عیسی افکندند و ایشان را شفا داد، s/عیسی از آنجا حرکت کرده، به کناره دریای جلیل آمد و برفراز کوه برآمده، آنجا بنشست. Qrآنگاه عیسی در جواب او گفت: «ای زن! ایمان تو عظیم است! تو را برحسب خواهش تو بشود.» که در همان ساعت، دخترش شفا یافت. q9عرض کرد: «بلی خداوندا، زیرا سگان نیز از پاره های افتاده سفره آقایان خویش می خورند.» pدر جواب گفت که «نان فرزندان را گرفتن و نزد سگان انداختن جایز نیست.» uocپس آن زن آمده، او را پرستش کرده، گفت: «خداوندا مرا یاری کن.» nاو در جواب گفت: «فرستاده نشده ام مگر بجهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائیل.» Hm لیکن هیچ جوابش نداد تا شاگردان او پیش آمده، خواهش نمودند که «او را مرخص فرمای زیرا در عقب ما شورش می کند.» nlUناگاه زن کنعانیهای از آن حدود بیرون آمده، فریاد کنان وی را گفت: «خداوندا، پسر داودا، بر من رحم کن زیرا دختر من سخت دیوانه است.» ekCپس عیسی از آنجا بیرون شده، به دیار صور و صیدون رفت. ,jQاینها است که انسان را نجس می سازد، لیکن خوردن به دستهای ناشسته ، انسان را نجس نمی گرداند.» (iIزیرا که از دل برمی آید، خیالات بد و قتلها و زناها و فسقها و دزدیها و شهادات دروغ و کفرها. h7لیکن آنچه از دهان برآید، از دل صادر می گردد و این چیزها است که انسان را نجس می سازد. 'gGیا هنوز نیافته اید که آنچه از دهان فرو می رود، داخل شکم می گردد و در مبرز افکنده می شود؟ `f9عیسی گفت: «آیا شما نیز تا به حال بی ادراک هستید؟ deAپطرس در جواب او گفت: «این مثل را برای ما شرح فرما.» 7dgایشان را واگذارید، کوران راهنمایان کورانند و هرگاه کور، کور را راهنما شود، هر دو در چاه افتند.» ~cu او در جواب گفت: «هر نهالی که پدر آسمانی من نکاشته باشد، کنده شود. 2b] آنگاه شاگردان وی آمده، گفتند: «آیا می دانی که فریسیان چون این سخن را شنیدند، مکروهش داشتند؟» Aa{ نه آنچه به دهان فرو می رود انسان را نجس می سازد بلکه آنچه از دهان بیرون می آید انسان را نجس می گرداند.» i`K و آن جماعت را خوانده، بدیشان گفت: «گوش داده، بفهمید؛ _ پس عبادت مرا عبث می کنند زیرا که احکام مردم را بمنزله فرایض تعلیم می دهند.» E^این قوم به زبانهای خود به من تقرب می جویند و به لبهای خویش مرا تمجید می نمایند، لیکن دلشان از من دور است. t]aای ریاکاران، اشعیاء درباره شما نیکو نبوت نموده است که گفت: ,\Qو پدر یا مادر خود را بعد از آن احترام نمی نماید. پس به تقلید خود، حکم خدا را باطل نموده اید. [9لیکن شما می گویید هر که پدر یا مادر خود را گوید آنچه از من به تو نفع رسد هدیه ای است، ;Zoزیرا خدا حکم داده است که مادر و پدر خود را حرمت دار و هرکه پدر یا مادر را دشنام دهد البته هلاک گردد. ~}~} |B{{$ztyyx"ww=vuttsrr~qq0p2ooFn;mmkjjfjhhCffve[dicWbaa"``1_ ]\\[sZZPYY4XWVUUzTTASS[RQPPOO(NMM8LKKVJIIHHGGFF!E?D{D1CCdBB Aw@@b??X>>R>==M<<\;;+::99R8766r55W44Q33j2U1H02/P..-q,,\+*S)((d'D&%%&$$c#"!!W %hf_M|l0kMw2nszA y F B5L(<XyIk/هرآینه به شما می گویم که او را بر تمام مایملک خود خواهد گماشت. Hw.خوشابحال آن غلامی که چون آقایش آید، او را در چنین کار مشغول یابد. >Gu-«پس آن غلام امین و دانا کیست که آقایش او را بر اهل خانه خود بگمارد تا ایشان را در وقت معین خوراک دهد؟ F ,لهذا شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید، پسر انسان می آید. _E7+لیکن این را بدانید که اگر صاحب خانه می دانست در چه پاس از شب دزد می آید، بیدار می ماند و نمی گذاشت که به خانه اش نقب زند. }Ds*پس بیدار باشید زیرا که نمی دانید در کدام ساعت خداوند شما می آید. gCG) و دو زن دستآس می کنند، یکی را گرفته و دیگری رها شود. B (آنگاه دو نفری که در مزرعه ای می باشند، یکی گرفته و دیگری واگذارده شود. A'و نفهمیدند تا طوفان آمده، همه را ببرد، همچنین ظهور پسر انسان نیز خواهد بود. d@A&زیرا همچنان که در ایام قبل از طوفان می خوردند و می آشامیدند و نکاح می کردند و منکوحه می شدند تا روزی که نوح داخل کشتی گشت، w?g%لیکن چنانکه ایام نوح بود، ظهور پسر انسان نیز چنان خواهد بود. >$«اما از آن روز و ساعت هیچ کس اطلاع ندارد، حتی ملائکه آسمان جز پدر من و بس. z=m#آسمان و زمین زایل خواهد شد، لیکن سخنان من هرگز زایل نخواهد شد. <{"هرآینه به شما می گویم تا این همه واقع نشود، این طایفه نخواهد گذشت. ;!همچنین شما نیز چون این همه را بینید، بفهمید که نزدیک بلکه بر در است. H:  «پس از درخت انجیر مثلش را فرا گیرید که چون شاخه اش نازک شده، برگها می آورد، می فهمید که تابستان نزدیک است. X9)و فرشتگان خود را با صور بلند آواز فرستاده، برگزیدگان او را از بادهای اربعه از کران تا بکران فلک فراهم خواهند آورد. 8)آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آن وقت، جمیع طوایف زمین سینه زنی کنند و پسر انسان را بینند که بر ابرهای آسمان، با قوت و جلال عظیم می آید؛ h7Iو فورا بعد از مصیبت آن ایام، آفتاب تاریک گردد و ماه نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ریزند و قوتهای افلاک متزلزل گردد. `69و هر جا که مرداری باشد، کرکسان در آنجا جمع شوند. 25]زیرا همچنان که برق از مشرق ساطع شده، تا به مغرب ظاهر می شود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد. 45«پس اگر شما را گویند: اینک در صحراست، بیرون مروید یا آنکه در خلوت است، باور مکنید، 53eاینک شما را پیش خبر دادم.t2aزیرا که مسیحان کاذب و انبیا کذبه ظاهر شده، علامات و معجزات عظیمه چنان خواهند نمود که اگر ممکن بودی برگزیدگان را نیز گمراه کردندی. 1«آنگاه اگر کسی به شما گوید: اینک مسیح در اینجا یا در آنجا است باور مکنید، 50cو اگر آن ایام کوتاه نشدی، هیچ بشری نجات نیافتی، لیکن بخاطر برگزیدگان، آن روزها کوتاه خواهد شد. */Mزیرا که در آن زمان چنان مصیبت عظیمی ظاهر می شود که از ابتدا عالم تا کنون نشده و نخواهد شد! b.=پس دعا کنید تا فرار شما در زمستان یا در سبت نشود، Z--لیکن وای بر آبستنان و شیردهندگان در آن ایام! f,Eو هر که در مزرعه است، بجهت برداشتن رخت خود برنگردد. v+eو هر که بر بام باشد، بجهت برداشتن چیزی از خانه به زیر نیاید؛ ]*3آنگاه هر که در یهودیه باشد به کوهستان بگریزد؛ Q)«پس چون مکروه ویرانی را که به زبان دانیال نبی گفته شده است، در مقام مقدس بر پا شده بینید هر که خواند دریافت کند @(yو به این بشارت ملکوت در تمام عالم موعظه خواهد شد تا بر جمیع امتها شهادتی شود؛ آنگاه انتها خواهد رسید. U'# لیکن هر که تا به انتها صبر کند، نجات یابد. Z&- و بجهت افزونی گناه محبت بسیاری سرد خواهد شد. c%? و بسا انبیای کذبه ظاهر شده، بسیاری را گمراه کنند. $# و در آن زمان، بسیاری لغزش خورده، یکدیگر را تسلیم کنند و از یکدیگر نفرت گیرند. #3 آنگاه شما را به مصیبت سپرده، خواهند کشت و جمیع امتها بجهت اسم من از شما نفرت کنند. F"اما همه اینها آغاز دردهای زه است. A!{زیرا قومی با قومی و مملکتی با مملکتی مقاومت خواهند نمود و قحطیها و وباها و زلزله ها در جایها پدید آید. L و جنگها و اخبار جنگها را خواهید شنید. زنهار مضطرب مشوید زیرا که وقوع این همه لازم است، لیکن انتها هنوز نیست. 9زآنرو که بسا به نام من آمده خواهند گفت که من مسیح هستم و بسیاری را گمراه خواهند کرد. iKعیسی در جواب ایشان گفت: «زنهار کسی شما را گمراه نکند! }و چون به کوه زیتون نشسته بود، شاگردانش در خلوت نزد وی آمده، گفتند: «به ما بگو که این امور کی واقع می شود و نشان آمدن تو و انقضای عالم چیست.» }sعیسی ایشان را گفت: «آیا همه این چیزها را نمی بینید؟ هرآینه به شما می گویم در اینجا سنگی بر سنگی گذارده نخواهد شد که به زیر افکنده نشود!» ' Iپس عیسی از هیکل بیرون شده، برفت. و شاگردانش پیش آمدند تا عمارتهای هیکل را بدو نشان دهند. 0Y'زیرا به شما می گویم از این پس مرا نخواهید دید تا بگویید مبارک است او که به نام خداوند می آید.»X)&اینک خانه شما برای شما ویران گذارده می شود. -S%«ای اورشلیم، اورشلیم، قاتل انبیا و سنگسار کننده مرسلان خود! چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع کنم، مثل مرغی که جوجه های خود را زیر بال خود جمع می کند و نخواستید! nU$هرآینه به شما می گویم که این همه بر این طایفه خواهد آمد! xi#تا همه خونهای صادقان که بر زمین ریخته شد بر شما وارد آید، از خون هابیل صدیق تا خون زکریا ابن برخیا که او را در میان هیکل و مذبح کشتید. 7"لهذا الحال انبیا و حکماء و کاتبان نزد شما می فرستم و بعضی را خواهید کشت و به دار خواهید کشید و بعضی را در کنایس خود تازیانه زده، از شهر به شهر خواهید راند، uc!ای ماران و افعی زادگان! چگونه از عذاب جهنم فرار خواهید کرد؟ O پس شما پیمانه پدران خود را لبریز کنید! lQپس بر خود شهادت می دهید که فرزندان قاتلان انبیا هستید. #?و می گویید: اگر در ایام پدران خود می بودیم، در ریختن خون انبیا با ایشان شریک نمی شدیم! D«وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که قبرهای انبیا را بنا می کنید و مدفنهای صادقان را زینت می دهید، (Iهمچنین شما نیز ظاهرا به مردم عادل می نمایید، لیکن باطنا از ریاکاری و شرارتر مملو هستید. /وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که چون قبور سفید شده می باشید که از بیرون، نیکو می نماید لیکن درون آنها از استخوانهای مردگان و سایر نجاسات پر است! ای فریسی کور، اول درون پیاله و بشقاب را طاهر ساز تا بیرونش نیز طاهر شود! b =وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، از آن رو که بیرون پیاله و بشقاب را پاک می نمایید و درون آنها مملو از جبر و ظلم است. t aای رهنمایان کور که پشه را صافی می کنید و شتر را فرو می برید! f E«وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که نعناع و شبت و زیره را عشر می دهید و اعظم احکام شریعت، یعنی عدالت و رحمت و ایمان را ترک کرده اید! می بایست آنها را بجا آورده، اینها را نیز ترک نکرده باشید.  +و هر که به آسمان قسم خورد، به کرسی خدا و به او که بر آن نشسته است، قسم خورده باشد.  و هر که به هیکل قسم خورد، به آن و به او که در آن ساکن است، قسم خورده است؛ {پس هر که به مذبح قسم خورد، به آن و به هر چه بر آن است قسم خورده است؛  ای جهال و کوران، کدام افضل است؟ هدیه یا مذبح که هدیه را تقدیس می نماید؟ -Sو هر که به مذبح قسم خورد باکی نیست لیکن هر که به هدیه ای که بر آن است قسم خورد، باید ادا کند. +ای نادانان و نابینایان، آیا کدام افضل است؟ طلا یا هیکلی که طلا را مقدس می سازد؟ ]3وای بر شما ای راهنمایان کور که می گویید هر که به هیکل قسم خورد باکی نیست لیکن هر که به طلای هیکل قسم خورد باید وفا کند. وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، زیرا که بر و بحر را می گردید تا مریدی پیدا کنید و چون پیدا شد او را دو مرتبه پست تر از خود، پسر جهنم می سازید!  وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، زیرا خانه های بیوه زنان را می بلعید و از روی ریا نماز را طویل می کنید؛ از آنرو عذاب شدیدتر خواهید یافت.  «وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که در ملکوت آسمان را به روی مردم می بندید، زیرا خود داخل آن نمی شوید و داخل شوندگان را از دخول مانع می شوید.  و هر که خود را بلند کند، پست گردد و هر که خود را فروتن سازد سرافراز گردد. S~ و هر که از شما بزرگتر باشد، خادم شما بود. p}Y و پیشوا خوانده مشوید، زیرا پیشوای شما یکی است یعنی مسیح. | و هیچ کس را بر زمین، پدر خود مخوانید زیرا پدر شما یکی است که در آسمان است. {3لیکن شما آقا خوانده مشوید، زیرا استاد شما یکی است یعنی مسیح و جمیع شما برادرانید. uzcو تعظیم در کوچه ها را و اینکه مردم ایشان را آقا آقا بخوانند. ~yuو بالا نشستن در ضیافتها و کرسیهای صدر در کنایس را دوست می دارند، Oxو همه کارهای خود را می کنند تا مردم، ایشان را ببینند. حمایلهای خود را عریض و دامنهای قبای خود را پهن می سازند، Fwزیرا بارهای گران و دشوار را می بندند و بر دوش مردم می نهند و خود نمی خواهند آنها را به یک انگشت حرکت دهند. :vmپس آنچه به شما گویند، نگاه دارید و بجا آورید، لیکن مثل اعمال ایشان مکنید زیرا می گویند و نمی کنند. ]u3گفت: «کاتبان و فریسیان بر کرسی موسی نشسته اند. _t 9آنگاه عیسی آن جماعت و شاگردان خود را خطاب کرده، s-.و هیچکس قدرت جواب وی هرگز نداشت و نه کسی از آن روز دیگر جرأت سؤال کردن از او نمود.rr]-پس هرگاه داود او را خداوند می خواند، چگونه پسرش می باشد؟» q+,خداوند به خداوند من گفت، به دست راست من بنشین تا دشمنان تو را پای انداز تو سازم. p+ایشان را گفت: «پس چطور داود در روح، او را خداوند می خواند؟ چنانکه می گوید: o *گفت: «درباره مسیح چه گمان می برید؟ او پسر کیست؟» بدو گفتند: «پسر داود.» _n7)و چون فریسیان جمع بودند، عیسی از ایشان پرسیده، _m7(بدین دو حکم، تمام تورات و صحف انبیا متعلق است.» hlI'و دوم مثل آن است یعنی همسایه خود را مثل خود محبت نما. 2k_&این است حکم اول و اعظم. 'jG%عیسی وی را گفت: «اینکه خداوند خدای خود را به همه دل و تمامی نفس و تمامی فکر خود محبت نما. Vi%$«ای استاد، کدام حکم در شریعت بزرگتر است؟» |hq#و یکی از ایشان که فقیه بود، از وی به طریق امتحان سؤال کرده، گفت: g"اما چون فریسیان شنیدند که صدوقیان را مجاب نموده است، با هم جمع شدند. [f/!و آن گروه چون شنیدند، از تعلیم وی متحیر شدند. 1e[ من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب؟ خدا، خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است.» dاما درباره قیامت مردگان، آیا نخوانده اید کلامی را که خدا به شما گفته است، 3c_زیرا که در قیامت، نه نکاح می کنند و نه نکاح کرده می شوند بلکه مثل ملائکه خدا در آسمان می باشند. b1عیسی در جواب ایشان گفت: «گمراه هستید از این رو که کتاب و قوت خدا را در نیافته اید، aپس او در قیامت، زن کدام یک از آن هفت خواهد بود زیرا که همه او را داشتند؟» 8`kو آخر از همه آن زن نیز مرد. F_و همچنین دومین و سومین تا هفتمین. ?^wباری در میان ما هفت برادر بودند که اول زنی گرفته ، بمرد و چون اولادی نداشت زن را به برادر خود ترک کرد. ]]3گفتند: «ای استاد، موسی گفت اگر کسی بی اولاد بمیرد، می باید برادرش زن او را نکاح کند تا نسلی برای برادر خود پیدا نماید. \و در همان روز، صدوقیان که منکر قیامت هستند نزد او آمده، سؤال نموده، m[Sچون ایشان شنیدند، متعجب شدند و او را واگذارده، برفتند. $ZAبدو گفتند: «از آن قیصر.» بدیشان گفت: «مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا!» RYبدیشان گفت: «این صورت و رقم از آن کیست؟» mXSسکه جزیه را به من بنمایید.» ایشان دیناری نزد وی آوردند. Wعیسی شرارت ایشان را درک کرده، گفت: «ای ریاکاران، چرا مرا تجربه می کنید؟ wVgپس به ما بگو رأی تو چیست. آیا جزیه دادن به قیصر رواست یا نه ؟» 5Ucو شاگردان خود را با هیرودیان نزد وی فرستاده، گفتند: «استادا می دانیم که صادق هستی و طریق خدا را به راستی تعلیم می نمایی و از کسی باک نداری زیرا که به ظاهر خلق نمی نگری. T{پس فریسیان رفته ، شورا نمودند که چطور او را در گفتگو گرفتار سازند. QSزیرا طلبیدگان بسیارند و برگزیدگان کم.» fRE آنگاه پادشاه خادمان خود را فرمود: این شخص را دست و پا بسته بردارید و در ظلمت خارجی اندازید، جایی که گریه و فشار دندان باشد. Q3 بدو گفت: ای عزیز چطور در اینجا آمدی و حال آنکه جامه عروسی در بر نداری؟ او خاموش شد. (PI آنگاه پادشاه بجهت دیدن اهل مجلس داخل شده، شخصی را در آنجا دید که جامه عروسی در بر ندارد. GO پس آن غلامان به سر راهها رفته ، نیک و بد هر که را یافتند جمع کردند، چنانکه خانه عروسی از مجلسیان مملو گشت. sN_ اﻵن به شوارع عامه بروید و هر که را بیابید به عروسی بطلبید. Mآنگاه غلامان خود را فرمود: عروسی حاضر است؛ لیکن دعوت شدگان لیاقت نداشتند. ?Lwپادشاه چون شنید، غضب نموده، لشکریان خود را فرستاده، آن قاتلان را به قتل رسانید و شهر ایشان را بسوخت. aK;و دیگران غلامان او را گرفته ، دشنام داده، کشتند. ,JQولی ایشان بی اعتنایی نموده، راه خود را گرفتند، یکی به مزرعه خود و دیگری به تجارت خویش رفت. )IKباز غلامان دیگر روانه نموده، فرمود: دعوت شدگان را بگویید که اینک خوان خود را حاضر ساخته ام و گاوان و پرواریهای من کشته شده و همه چیز آماده است، به عروسی بیایید. Hو غلامان خود را فرستاد تا دعوت شدگان را به عروسی بخوانند و نخواستند بیایند. pGY«ملکوت آسمان پادشاهی را ماند که برای پسر خویش عروسی کرد. nF Wو عیسی توجه نموده، باز به مثلها ایشان را خطاب کرده، گفت: E#.و چون خواستند او را گرفتار کنند، از مردم ترسیدند زیرا که او را نبی می دانستند.D--و چون رؤسای کهنه و فریسیان مثلهایش را شنیدند، دریافتند که درباره ایشان می گوید. Cy,و هر که بر آن سنگ افتد، منکسر شود و اگر آن بر کسی افتد، نرمش سازد.» =Bs+از این جهت شما را می گویم که ملکوت خدا از شما گرفته شده، به امتی که میوه اش را بیاورند، عطا خواهد شد. A%*عیسی بدیشان گفت: «مگر در کتب هرگز نخوانده اید این که سنگی را که معمارانش رد نمودند، همان سر زاویه شده است. این از جانب خداوند آمد و در نظر ما عجیب است. d@A)گفتند: «البته آن بدکاران را به سختی هلاک خواهد کرد و باغ را به باغبانان دیگر خواهد سپرد که میوه هایش را در موسم بدو دهند.» k?O(پس چون مالک تاکستان آید، به آن دهقانان چه خواهد کرد؟» b>='آنگاه او را گرفته ، بیرون تاکستان افکنده، کشتند. 1=[&اما دهقانان چون پسر را دیدند با خود گفتند: این وارث است. بیایید او را بکشیم و میراثش را ببریم. <%بالاخره پسر خود را نزد ایشان فرستاده، گفت: پسر مرا حرمت خواهند داشت. ;!$باز غلامان دیگر، بیشتر از اولین فرستاده، بدیشان نیز به همانطور سلوک نمودند. !:;#اما دهقانان غلامانش را گرفته ، بعضی را زدند و بعضی را کشتند و بعضی را سنگسار نمودند. #9?"و چون موسم میوه نزدیک شد، غلامان خود را نزد دهقانان فرستاد تا میوه های او را بردارند. 81!«و مثلی دیگر بشنوید: صاحب خانه ای بود که تاکستانی غرس نموده، خطیرهای گردش کشید و چرخشتی در آن کند و برجی بنا نمود. پس آن را به دهقانان سپرده، عازم سفر شد. &7E زانرو که یحیی از راه عدالت نزد شما آمد و بدو ایمان نیاوردید، اما باجگیران و فاحشه ها بدو ایمان آوردند و شما چون دیدید، آخر هم پشیمان نشدید تا بدو ایمان آورید. 67کدام یک از این دو خواهش پدر را بجا آورد؟» گفتند: «اولی .» عیسی بدیشان گفت: «هرآینه به شما می گویم که باجگیران و فاحشه ها قبل از شما داخل ملکوت خدا می گردند، 5و به دومین نیز همچنین گفت. او در جواب گفت: ای آقا من می روم. ولی نرفت. e4Cدر جواب گفت: نخواهم رفت. اما بعد پشیمان گشته، برفت. V3%«لیکن چه گمان دارید؟ شخصی را دو پسر بود. نزد نخستین آمده، گفت: ای فرزند امروز به تاکستان من رفته ، به کار مشغول شو. B2}پس در جواب عیسی گفتند: «نمی دانیم.» بدیشان گفت: «من هم شما را نمی گویم که به چه قدرت این کارها را می کنم. 1و اگر گوییم از انسان بود، از مردم می ترسیم زیرا همه یحیی را نبی می دانند.» 0تعمید یحیی از کجا بود؟ از آسمان یا از انسان؟» ایشان با خود تفکر کرده، گفتند که «اگر گوییم از آسمان بود، هرآینه گوید پس چرا به وی ایمان نیاوردید. m/Sعیسی در جواب ایشان گفت: «من نیز از شما سخنی می پرسم. اگر آن را به من گویید، من هم به شما گویم که این اعمال را به چه قدرت می نمایم: .%و چون به هیکل درآمده، تعلیم می داد، رؤسای کهنه و مشایخ قوم نزد او آمده، گفتند: «به چه قدرت این اعمال را می نمایی و کیست که این قدرت را به تو داده است؟» b-=و هر آنچه با ایمان به دعا طلب کنید، خواهید یافت.» b,=عیسی در جواب ایشان گفت: «هرآینه به شما می گویم اگر ایمان می داشتید و شک نمی نمودید، نه همین را که به درخت انجیر شد می کردید، بلکه هر گاه بدین کوه می گفتید منتقل شده به دریا افکنده شو چنین می شد. +9چون شاگردانش این را دیدند، متعجب شده، گفتند: «چه بسیار زود درخت انجیر خشک شده است!» */و در کناره راه یک درخت انجیر دیده، نزد آن آمد و جز برگ بر آن هیچ نیافت. پس آن را گفت: «از این به بعد میوه تا به ابد بر تو نشود!» که در ساعت درخت انجیر خشکید! Z)-بامدادان چون به شهر مراجعت می کرد، گرسنه شد. ( پس ایشان را واگذارده، از شهر بسوی بیت عنیا رفته ، در آنجا شب را بسر برد. '{به وی گفتند: «نمی شنوی آنچه اینها می گویند؟» عیسی بدیشان گفت:«بلی مگر نخوانده اید این که از دهان کودکان و شیرخوارگان حمد را مهیا ساختی ؟» &اما رؤسای کهنه و کاتبان چون عجایبی که از او صادر می گشت و کودکان را که در هیکل فریاد برآورده، «هوشیعانا پسر داودا» می گفتند دیدند، غضبناک گشته ، q%[و کوران و شلان در هیکل، نزد او آمدند و ایشان را شفا بخشید. 3$_ و ایشان را گفت: «مکتوب است که خانه من خانه دعا نامیده می شود. لیکن شما مغاره دزدانش ساخته اید.» # پس عیسی داخل هیکل خدا گشته ، جمیع کسانی را که در هیکل خرید و فروش می کردند، بیرون نمود و تختهای صرافان و کرسیهای کبوترفروشان را واژگون ساخت. `"9 آن گروه گفتند: «این است عیسی نبی از ناصره جلیل.» ! و چون وارد اورشلیم شد، تمام شهر به آشوب آمده، می گفتند: «این کیست؟» y k و جمعی از پیش و پس او رفته ، فریادکنان می گفتند: «هوشیعانا پسر داودا، مبارک باد کسی که به اسم خداوند می آید! هوشیعانا در اعلی ' علیین!» 9kو گروهی بسیار، رختهای خود را در راه گسترانیدند و جمعی از درختان شاخه ها بریده، در راه می گستردند. و الاغ را با کره آورده، رخت خود را بر آنها انداختند و او بر آنها سوار شد. r]پس شاگردان رفته، آنچه عیسی بدیشان امر فرمود، بعمل آوردند 1[که «دختر صهیون را گویید اینک پادشاه تو نزد تو می آید با فروتنی و سواره بر حمار و بر کره الاغ.» c?و این همه واقع شد تا سخنی که نبی گفته است تمام شود :mو هرگاه کسی به شما سخنی گوید، بگویید خداوند بدینها احتیاج دارد که فی الفور آنها را خواهد فرستاد.» lQبدیشان گفت: «در این قریه ای که پیش روی شما است بروید و در حال، الاغی با کره اش بسته خواهید یافت. آنها را باز کرده، نزد من آورید. L و چون نزدیک به اورشلیم رسیده، وارد بیت فاجی نزد کوه زیتون شدند. آنگاه عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاده، &E"پس عیسی ترحم نموده، چشمان ایشان را لمس نمود که در ساعت بینا گشته ، از عقب او روانه شدند.a;!به وی گفتند: «خداوندا، اینکه چشمان ما باز گردد!» |q پس عیسی ایستاده، به آواز بلند گفت: «چه می خواهید برای شما کنم؟» Y+و هر چند خلق ایشان را نهیب می دادند که خاموش شوند، بیشتر فریادکنان می گفتند: «خداوندا، پسر داودا، بر ما ترحم فرما!» fEکه ناگاه دو مرد کور کنار راه نشسته ، چون شنیدند که عیسی در گذر است، فریاد کرده، گفتند: «خداوندا، پسر داودا، بر ما ترحم کن!» و هنگامی که از اریحا بیرون می رفتند، گروهی بسیار از عقب او می آمدند. +Oچنانکه پسر انسان نیامد تا مخدوم شود بلکه تا خدمت کند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد.» hIو هر که می خواهد در میان شما مقدم بود، غلام شما باشد. -Sلیکن در میان شما چنین نخواهد بود، بلکه هر که در میان شما می خواهد بزرگ گردد، خادم شما باشد. Cعیسی ایشان را پیش طلبیده، گفت: «آگاه هستید که حکام امتها بر ایشان سروری می کنند و رؤسا بر ایشان مسلطند. p Yاما چون آن ده شاگرد شنیدند، بر آن دو برادر به دل رنجیدند. a ;ایشان را گفت: «البته از کاسه من خواهید نوشید و تعمیدی را که من می یابم، خواهید یافت. لیکن نشستن به دست راست و چپ من، از آن من نیست که بدهم، مگر به کسانی که از جانب پدرم برای ایشان مهیا شده است.»  'عیسی در جواب گفت: «نمی دانید چه می خواهید. آیا می توانید از آن کاسه ای که من می نوشم، بنوشید و تعمیدی را که من می یابم، بیابید؟» بدو گفتند: «می توانیم.» s~~m}|||${{Bzz>yxwwtwvuuHttAss.rV=<~qUBBe d > 0 r (-|`tV %و صورت او مثل برق و لباسش چون برف سفید بود. _ 7که ناگاه زلزلهای عظیم حادث شد از آنرو که فرشته خداوند از آسمان نزول کرده، آمد و سنگ را از در قبر غلطانیده، بر آن بنشست.   9و بعد از سبت، هنگام فجر، روز اول هفته ، مریم مجدلیه و مریم دیگر بجهت دیدن قبر آمدند. ~uBپس رفتند و سنگ را مختوم ساخته ، قبر را با کشیکچیان محافظت نمودند.!Aپیلاطس بدیشان فرمود: «شما کشیکچیان دارید. بروید چنانکه دانید، محافظت کنید.» -@پس بفرما قبر را تا سه روز نگاهبانی کنند مبادا شاگردانش در شب آمده، او را بدزدند و به مردم گویند که از مردگان برخاسته است و گمراهی آخر، از اول بدتر شود.» -S?گفتند: «ای آقا ما را یاد است که آن گمراه کننده وقتی که زنده بود گفت: بعد از سه روز برمی خیزم. 3>و در فردای آن روز که بعد از روز تهیه بود، رؤسای کهنه و فریسیان نزد پیلاطس جمع شده، ve=و مریم مجدلیه و مریم دیگر در آنجا، در مقابل قبر نشسته بودند. ,Q<او را در قبری نو که برای خود از سنگ تراشیده بود، گذارد و سنگی بزرگ بر سر آن غلطانیده، برفت. dA;پس یوسف جسد را برداشته ، آن را در کتان پاک پیچیده، :و نزد پیلاطس رفته ، جسد عیسی را خواست. آنگاه پیلاطس فرمان داد که داده شود. /W9اما چون وقت عصر رسید، شخصی دولتمند از اهل رامه ، یوسف نام که او نیز از شاگردان عیسی بود آمد، ~8که از آن جمله ، مریم مجدلیه بود و مریم مادر یعقوب و یوشاء و مادر پسران زبدی. 9}k7و در آنجا زنان بسیاری که از جلیل در عقب عیسی آمده بودند تا او را خدمت کنند، از دور نظاره می کردند، | 6اما یوزباشی و رفقایش که عیسی را نگاهبانی می کردند، چون زلزله و این وقایع را دیدند، بی نهایت ترسان شده، گفتند: «فی الواقع این شخص پسر خدا بود.» {5و بعد از برخاستن وی، از قبور برآمده، به شهر مقدس رفتند و بر بسیاری ظاهر شدند. z 4و قبرها گشاده شد و بسیاری از بدنهای مقدسین که آرامیده بودند برخاستند، y!3که ناگاه پرده هیکل از سر تا پا دو پاره شد و زمین متزلزل و سنگها شکافته گردید، dxA2عیسی باز به آواز بلند صیحه زده، روح را تسلیم نمود. w}1و دیگران گفتند: «بگذار تا ببینیم که آیا الیاس می آید او را برهاند.» Hv 0در ساعت یکی از آن میان دویده، اسفنجی را گرفت و آن را پر از سرکه کرده، بر سر نی گذارد و نزد او داشت تا بنوشد. u/اما بعضی از حاضرین چون این را شنیدند، گفتند که او الیاس را می خواند. Kt.و نزدیک به ساعت نهم، عیسی به آواز بلند صدا زده گفت: «ایلی ایلی لما سبقتنی .» یعنی الهی الهی مرا چرا ترک کردی. nsU-و از ساعت ششم تا ساعت نهم، تاریکی تمام زمین را فرو گرفت. rw,و همچنین آن دو دزد نیز که با وی مصلوب بودند، او را دشنام می دادند. q/+بر خدا توکل نمود، اکنون او را نجات دهد، اگر بدو رغبت دارد زیرا گفت پسر خدا هستم!» [p/*«دیگران را نجات داد، اما نمی تواند خود را برهاند. اگر پادشاه اسرائیل است، اکنون از صلیب فرود آید تا بدو ایمان آوریم! xoi)همچنین نیز رؤسای کهنه با کاتبان و مشایخ استهزاکنان می گفتند: \n1(می گفتند: «ای کسی که هیکل را خراب می کنی و در سه روز آن را می سازی، خود را نجات ده. اگر پسر خدا هستی ، از صلیب فرود بیا!» Zm-'و راهگذران سرهای خود را جنبانیده، کفر گویان vle&آنگاه دو دزد یکی بر دست راست و دیگری بر چپش با وی مصلوب شدند. k!%و تقصیر نامه او را نوشته ، بالای سرش آویختند که «این است عیسی ، پادشاه یهود!» Dj$و در آنجا به نگاهبانی او نشستند. Bi}#پس او را مصلوب نموده، رخت او را تقسیم نمودند و بر آنها قرعه انداختند تا آنچه به زبان نبی گفته شده بود تمام شود که «رخت مرا در میان خود تقسیم کردند و بر لباس من قرعه انداختند.» h "سرکه ممزوج به مر بجهت نوشیدن بدو دادند. اما چون چشید، نخواست که بنوشد. qg[!و چون به موضعی که به جلجتا یعنی کاسه سر مسمی ' بود رسیدند، *fM و چون بیرون می رفتند، شخصی قیروانی شمعون نام را یافته ، او را بجهت بردن صلیب مجبور کردند. deAو بعد از آنکه او را استهزا کرده بودند، آن لباس را از وی کنده، جامه خودش را پوشانیدند و او را بجهت مصلوب نمودن بیرون بردند. ddAو آب دهان بر وی افکنده، نی را گرفته بر سرش می زدند. ocWو تاجی از خار بافته ، بر سرش گذاردند و نی بدست راست او دادند و پیش وی زانو زده، استهزاکنان او را می گفتند: «سلام ای پادشاه یهود!» `b9و او را عریان ساخته ، لباس قرمزی بدو پوشانیدند، a3آنگاه سپاهیان والی ، عیسی را به دیوانخانه برده، تمامی فوج را گرد وی فراهم آوردند. `7آنگاه برابا را برای ایشان آزاد کرد و عیسی را تازیانه زده، سپرد تا او را مصلوب کنند. m_Sتمام قوم در جواب گفتند: «خون او بر ما و فرزندان ما باد!» ^چون پیلاطس دید که ثمری ندارد بلکه آشوب زیاده می گردد، آب طلبیده، پیش مردم دست خود را شسته گفت: «من بری هستم از خون این شخص عادل. شما ببینید.» ]والی گفت: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» ایشان بیشتر فریاد زده، گفتند: «مصلوب شود!» \)پیلاطس بدیشان گفت: «پس با عیسی مشهور به مسیح چه کنم؟» جمیعا گفتند: «مصلوب شود!» C[پس والی بدیشان متوجه شده، گفت: «کدام یک از این دو نفر را می خواهید بجهت شما رها کنم؟» گفتند: «برابا را.» /ZWاما رؤسای کهنه و مشایخ، قوم را بر این ترغیب نمودند که برابا را بخواهند و عیسی را هلاک سازند. vYeچون بر مسند نشسته بود، زنش نزد او فرستاده، گفت: «با این مرد عادل تو را کاری نباشد، زیرا که امروز در خواب درباره او زحمت بسیار بردم.» YX+زیرا که دانست او را از حسد تسلیم کرده بودند. QWپس چون مردم جمع شدند، پیلاطس ایشان را گفت: «که را می خواهید برای شما آزاد کنم؟ برابا یا عیسی مشهور به مسیح را؟» VV%و در آن وقت، زندانی مشهور، برابا نام داشت. )UKو در هر عیدی، رسم والی این بود که یک زندانی ، هر که را می خواستند، برای جماعت آزاد می کرد. wTgاما در جواب وی، یک سخن هم نگفت، بقسمی که والی بسیار متعجب شد. pSY پس پیلاطس وی را گفت: «نمی شنوی چقدر بر تو شهادت می دهند؟» |Rq و چون رؤسای کهنه و مشایخ از او شکایت می کردند، هیچ جواب نمی داد. ZQ- اما عیسی در حضور والی ایستاده بود. پس والی از او پرسیده، گفت: «آیا تو پادشاه یهود هستی ؟» عیسی بدو گفت: «تو می گویی !» xPi و آنها را بجهت مزرعه کوزه گر دادند، چنانکه خداوند به من گفت.» O- آنگاه سخنی که به زبان ارمیای نبی گفته شده بود تمام گشت که «سی پاره نقره را برداشتند، بهای آن قیمت کرده شده ای که بعضی از بنی اسرائیل بر او قیمت گذاردند. aN;از آن جهت، آن مزرعه تا امروز بحقلالدم مشهور است. Mپس شورا نموده، به آن مبلغ، مزرعه کوزه گر را بجهت مقبره غرباء خریدند. 2L]اما روسای کهنه نقره را برداشته ، گفتند: «انداختن این در بیت المال جایز نیست زیرا خونبها است.» {Koپس آن نقره را در هیکل انداخته ، روانه شد و رفته خود را خفه نمود. J!گفت: «گناه کردم که خون بی گناهی را تسلیم نمودم.» گفتند: «ما را چه ، خود دانی !» cI?در آن هنگام، چون یهودا تسلیم کننده او دید که بر او فتوا دادند، پشیمان شده، سی پاره نقره را به رؤسای کهنه و مشایخ رد کرده، |Hqپس او را بند نهاده، بردند و به پنطیوس پیلاطس والی تسلیم نمودند. G )و چون صبح شد، همه رؤسای کهنه و مشایخ قوم بر عیسی شورا کردند که او را هلاک سازند. rF]Kآنگاه پطرس سخن عیسی را به یاد آورد که گفته بود: «قبل از بانگ زدن خروس، سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد.» پس بیرون رفته زار زار بگریست.E5Jپس آغاز لعن کردن و قسم خوردن نمود که «این شخص را نمی شناسم.» و در ساعت خروس بانگ زد. kDOIبعد از چندی، آنانی که ایستاده بودند پیش آمده، پطرس را گفتند: «البته تو هم از اینها هستی زیرا که لهجه تو بر تو دلالت می نماید!» hCIHباز قسم خورده، انکار نمود که «این مرد را نمی شناسم.» @ByGو چون به دهلیز بیرون رفت، کنیزی دیگر او را دیده، به حاضرین گفت: «این شخص نیز از رفقای عیسی ناصری است!» kAOFاو روبروی همه انکارنموده، گفت: «نمی دانم چه می گویی !» 4@aEاما پطرس در ایوان بیرون نشسته بود که ناگاه کنیزکی نزد وی آمده، گفت: «تو هم با عیسی جلیلی بودی!» p?YDمی گفتند: «ای مسیح، به ما نبوت کن! کیست که تو را زده است؟» >Cآنگاه آب دهان بر رویش انداخته ، او را طپانچه می زدند و بعضی سیلی زده، s=_Bچه مصلحت می بینید؟» ایشان در جواب گفتند: «مستوجب قتل است!» E<Aدر ساعت رئیس کهنه رخت خود را چاک زده، گفت: «کفر گفت! دیگر ما را چه حاجت به شهود است؟ الحال کفرش را شنیدید! s;_@عیسی به وی گفت: «تو گفتی! و نیز شما را می گویم بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قوت نشسته ، بر ابرهای آسمان می آید!» o:W?اما عیسی خاموش ماند! تا آنکه رئیس کهنه روی به وی کرده، گفت: «تو را به خدای حی قسم می دهم ما را بگو که تو مسیح پسر خدا هستی یا نه ؟» $9A>پس رئیس کهنه برخاسته ، بدو گفت: «هیچ جواب نمی دهی؟ چیست که اینها بر تو شهادت می دهند؟» 8=گفتند: «این شخص گفت: می توانم هیکل خدا را خراب کنم و در سه روزش بنا نمایم.» 7<لیکن نیافتند. با آنکه چند شاهد دروغ پیش آمدند، هیچ نیافتند. آخر دو نفر آمده، /6W;پس رؤسای کهنه و مشایخ و تمامی اهل شورا طلب شهادت دروغ بر عیسی می کردند تا او را بقتل رسانند، 65e:اما پطرس از دور در عقب او آمده، به خانه رئیس کهنه در آمد و با خادمان بنشست تا انجام کار را ببیند. :4m9و آنانی که عیسی را گرفته بودند، او را نزد قیافا رئیس کهنه جایی که کاتبان و مشایخ جمع بودند، بردند. (3I8لیکن این همه شد تا کتب انبیا تمام شود.» در آن وقت جمیع شاگردان او را واگذارده، بگریختند. 27در آن ساعت، به آن گروه گفت: «گویا بر دزد بجهت گرفتن من با تیغها و چوبها بیرون آمدید! هر روز با شما در هیکل نشسته ، تعلیم می دادم و مرا نگرفتید. {1o6لیکن در این صورت کتب چگونه تمام گردد که همچنین می بایست بشود؟» N05آیا گمان می بری که نمی توانم الحال از پدر خود درخواست کنم که زیاده از دوازده فوج از ملائکه برای من حاضر سازد؟ %/C4آنگاه عیسی وی را گفت: «شمشیر خود را غلاف کن، زیرا هر که شمشیر گیرد، به شمشیر هلاک گردد. Q.3و ناگاه یکی از همراهان عیسی دست آورده، شمشیر خود را از غلاف کشیده، بر غلام رئیس کهنه زد و گوشش را از تن جدا کرد. 1-[2عیسی وی را گفت: «ای رفیق، از بهر چه آمدی؟» آنگاه پیش آمده، دست بر عیسی انداخته ، او را گرفتند. p,Y1در ساعت نزد عیسی آمده، گفت: «سلام یا سیدی!» و او را بوسید. 3+_0و تسلیم کننده او بدیشان نشانی داده، گفته بود: «هر که را بوسه زنم، همان است. او را محکم بگیرید.» j*M/و هنوز سخن می گفت که ناگاه یهودا که یکی از آن دوازده بود با جمعی کثیر با شمشیرها و چوبها از جانب رؤساء کهنه و مشایخ قوم آمدند. ^)5.برخیزید برویم. اینک تسلیم کننده من نزدیک است!» w(g-آنگاه نزد شاگردان آمده، بدیشان گفت: «مابقی را بخوابید و استراحت کنید. الحال ساعت رسیده است که پسر انسان به دست گناهکاران تسلیم شود. q'[,پس ایشان را ترک کرده، رفت و دفعه سوم به همان کلام دعا کرد. &+و آمده، باز ایشان را در خواب یافت زیرا که چشمان ایشان سنگین شده بود. l%Q*و بار دیگر رفته ، باز دعا نموده، گفت: «ای پدر من، اگر ممکن نباشد که این پیاله بدون نوشیدن از من بگذرد، آنچه اراده تو است بشود.» $-)بیدار باشید و دعا کنید تا در معرض آزمایش نیفتید! روح راغب است، لیکن جسم ناتوان.» T#!(و نزد شاگردان خود آمده، ایشان را در خواب یافت. و به پطرس گفت: «آیا همچنین نمی توانستید یک ساعت با من بیدار باشید؟ "}'پس قدری پیش رفته ، به روی در افتاد و دعا کرده، گفت: «ای پدر من، اگر ممکن باشد این پیاله از من بگذرد؛ لیکن نه به خواهش من، بلکه به اراده تو.» )!K&پس بدیشان گفت: «نفس من از غایت الم مشرف به موت شده است. در اینجا مانده با من بیدار باشید.» v e%و پطرس و دو پسر زبدی را برداشته ، بی نهایت غمگین و دردناک شد. oW$آنگاه عیسی با ایشان به موضعی که مسمی به جتسیمانی بود رسیده، به شاگردان خود گفت: «در اینجا بنشینید تا من رفته ، در آنجا دعا کنم.» >u#پطرس به وی گفت: «هرگاه مردنم با تو لازم شود، هرگز تو را انکار نکنم!» و سایر شاگردان نیز همچنان گفتند. B}"عیسی به وی گفت: «هرآینه به تو می گویم که در همین شب قبل از بانگ زدن خروس، سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد!» !پطرس در جواب وی گفت: «هر گاه همه درباره تو لغزش خورند، من هرگز نخورم.» hI لیکن بعد از برخاستنم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.» nUآنگاه عیسی بدیشان گفت: «همه شما امشب درباره من لغزش می خورید چنانکه مکتوب است که شبان را می زنم و گوسفندان گله پراکنده می شوند. _7پس تسبیح خواندند و به سوی کوه زیتون روانه شدند. W'اما به شما می گویم که بعد از این از میوه مو دیگر نخواهم نوشید تا روزی که آن را با شما در ملکوت پدر خود، تازه آشامم.» 5زیرا که این است خون من در عهد جدید که در راه بسیاری بجهت آمرزش گناهان ریخته می شود.  و پیاله را گرفته ، شکر نمود و بدیشان داده، گفت: «همه شما از این بنوشید، hIو چون ایشان غذا می خوردند، عیسی نان را گرفته ، برکت داد و پاره کرده، به شاگردان داد و گفت: «بگیرید و بخورید، این است بدن من.» -Sو یهودا که تسلیم کننده وی بود، به جواب گفت: «ای استاد آیا من آنم؟» به وی گفت: «تو خود گفتی !» %هرآینه پسر انسان به همانطور که درباره او مکتوب است رحلت می کند. لیکن وای بر آنکسی که پسر انسان بدست او تسلیم شود! آن شخص را بهتر بودی که تولد نیافتی !»  او در جواب گفت: «آنکه دست با من در قاب فرو برد، همان کس مرا تسلیم نماید! -پس بغایت غمگین شده، هر یک از ایشان به وی سخن آغاز کردند که «خداوندا آیا من آنم؟» 0Yو وقتی که ایشان غذا می خوردند، او گفت: «هرآینه به شما می گویم که یکی از شما مرا تسلیم می کند!» Kچون وقت شام رسید با آن دوازده بنشست. }شاگردان چنانکه عیسی ایشان را امر فرمود کردند و فصح را مهیا ساختند. b =گفت: «به شهر، نزد فلان کس رفته ، بدو گویید: استاد می گوید وقت من نزدیک شد و فصح را در خانه تو با شاگردان خود صرف می نمایم.» 7 gپس در روز اول عید فطیر، شاگردان نزد عیسی آمده، گفتند: «کجا می خواهی فصح را آماده کنیم تا بخوری؟» g Gو از آن وقت در صدد فرصت شد تا او را بدیشان تسلیم کند. ( Iگفت: «مرا چند خواهید داد تا او را به شما تسلیم کنم؟» ایشان سی پاره نقره با وی قرار دادند.  %آنگاه یکی از آن دوازده که به یهودای اسخریوطی مسمی ' بود، نزد رؤسای کهنه رفته ، a; هرآینه به شما می گویم هر جایی که در تمام عالم بدین بشارت موعظه کرده شود، کار این زن نیز بجهت یادگاری او مذکور خواهد شد.» r] و این زن که این عطر را بر بدنم مالید، بجهت دفن من کرده است. q[ زیرا که فقرا را همیشه نزد خود دارید اما مرا همیشه ندارید. *M عیسی این را درک کرده، بدیشان گفت: «چرا بدین زن زحمت می دهید؟ زیرا کار نیکو به من کرده است. yk زیرا ممکن بود این عطر به قیمت گران فروخته و به فقرا داده شود.» اما شاگردانش چون این را دیدند، غضب نموده، گفتند: «چرا این اسراف شده است؟ |qزنی با شیشه ای عطر گرانبها نزد او آمده، چون بنشست بر سر وی ریخت. fEو هنگامی که عیسی در بیت عنیا در خانه شمعون ابرص شد، mSاما گفتند: «نه در وقت عید مبادا آشوبی در قوم بر پا شود.» veشورا نمودند تا عیسی را به حیله گرفتار ساخته ، به قتل رسانند. (~Iآنگاه رؤسای کهنه و کاتبان و مشایخ قوم در دیوانخانه رئیس کهنه که قیافا نام داشت جمع شده، !};«می دانید که بعد از دو روز عید فصح است که پسر انسان تسلیم کرده می شود تا مصلوب گردد.» || sو چون عیسی همه این سخنان را به اتمام رسانید، به شاگردان خود گفت: {w.و ایشان در عذاب جاودانی خواهند رفت، اما عادلان در حیات جاودانی .»;zo-آنگاه در جواب ایشان گوید: هرآینه به شما می گویم، آنچه به یکی از این کوچکان نکردید، به من نکرده اید. Xy),پس ایشان نیز به پاسخ گویند: ای خداوند، کی تو را گرسنه یا تشنه یا غریب یا برهنه یا مریض یا محبوس دیده، خدمتت نکردیم؟ &xE+غریب بودم مرا جا ندادید، عریان بودم مرا نپوشانیدید، مریض و محبوس بودم عیادتم ننمودید. uwc*زیرا گرسنه بودم مرا خوراک ندادید، تشنه بودم مرا آب ندادید، Jv )«پس اصحاب طرف چپ را گوید: ای ملعونان، از من دور شوید در آتش جاودانی که برای ابلیس و فرشتگان او مهیا شده است. Qu(پادشاه در جواب ایشان گوید: هرآینه به شما می گویم، آنچه به یکی از این برادران کوچکترین من کردید، به من کرده اید. _t7'و کی تو را مریض یا محبوس یافتیم تا عیادتت کنیم؟ ysk&یا کی تو را غریب یافتیم تا تو را جا دهیم یا عریان تا بپوشانیم، Lr%آنگاه عادلان به پاسخ گویند: ای خداوند، کی گرسنه ات دیدیم تا طعامت دهیم، یا تشنه ات یافتیم تا سیرآبت نماییم، q#$عریان بودم مرا پوشانیدید، مریض بودم عیادتم کردید، در حبس بودم دیدن من آمدید. $pA#زیرا چون گرسنه بودم مرا طعام دادید، تشنه بودم سیرآبم نمودید، غریب بودم مرا جا دادید، o"آنگاه پادشاه به اصحاب طرف راست گوید: بیایید ای برکت یافتگان از پدر من و ملکوتی را که از ابتدای عالم برای شما آماده شده است، به میراث گیرید. enC!و میشها را بر دست راست و بزها را بر چپ خود قرار دهد. Jm  و جمیع امتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا می کند، به قسمی که شبان میشها را از بزها جدا می کند. 6le«اما چون پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائکه مقدس خویش آید، آنگاه بر کرسی جلال خود خواهد نشست، k'و آن غلام بی نفع را در ظلمت خارجی اندازید، جایی که گریه و فشار دندان خواهد بود. j1زیرا به هر که دارد داده شود و افزونی یابد و از آنکه ندارد آنچه دارد نیز گرفته شود. liQالحال آن قنطار را از او گرفته ، به صاحب ده قنطار بدهید. +hOاز همین جهت تو را می بایست نقد مرا به صرافان بدهی تا وقتی که بیایم مال خود را با سود بیابم. ag;آقایش در جواب وی گفت: ای غلام شریر بیکاره! دانسته ای که از جایی که نکاشته ام می دروم و از مکانی که نپاشیده ام، جمع می کنم. f پس ترسان شده، رفتم و قنطار تو را زیر زمین نهفتم. اینک مال تو موجود است. )eKپس آنکه یک قنطار گرفته بود، پیش آمده، گفت: ای آقا چون تو را می شناختم که مرد درشت خویی می باشی ، از جایی که نکاشته ای می دروی و از جایی که نیفشانده ای جمع می کنی ، gdGآقایش وی را گفت: آفرین ای غلام نیک متدین! بر چیزهای کم امین بودی، تو را بر چیزهای بسیار می گمارم. در خوشی خداوند خود داخل شو! 3c_و صاحب دو قنطار نیز آمده، گفت: ای آقا دو قنطار تسلیم من نمودی، اینک دو قنطار دیگر سود یافته ام. tbaآقای او به وی گفت: آفرین ای غلام نیک متدین! بر چیزهای اندک امین بودی، تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. به شادی خداوند خود داخل شو! maSپس آنکه پنج قنطار یافته بود، پیش آمده، پنج قنطار دیگر آورده، گفت: خداوندا پنج قنطار به من سپردی، اینک پنج قنطار دیگر سود کردم. z`m«و بعد از مدت مدیدی، آقای آن غلامان آمده، از ایشان حساب خواست. _اما آنکه یک قنطار گرفته بود، رفته زمین را کند و نقد آقای خود را پنهان نمود. d^Aو همچنین صاحب دو قنطار نیز دو قنطار دیگر سود گرفت. ]-پس آنکه پنج قنطار یافته بود، رفته و با آنها تجارت نموده، پنج قنطار دیگر سود کرد. 2\]یکی را پنج قنطار و دیگری را دو و سومی را یک داد؛ هر یک را بحسب استعدادش. و بی درنگ متوجه سفر شد. [-«زیرا چنانکه مردی عازم سفر شده، غلامان خود را طلبید و اموال خود را بدیشان سپرد، cZ? پس بیدار باشید زیرا که آن روز و ساعت را نمی دانید. kYO او در جواب گفت: هرآینه به شما می گویم شما را نمی شناسم. Xy بعد از آن، باکره های دیگر نیز آمده، گفتند: خداوندا برای ما باز کن. TW! و در حینی که ایشان بجهت خرید می رفتند، داماد برسید و آنانی که حاضر بودند، با وی به عروسی داخل شده، در بسته گردید. GV اما دانایان در جواب گفتند: نمی شود، مبادا ما و شما را کفاف ندهد. بلکه نزد فروشندگان رفته ، برای خود بخرید. U/و نادانان، دانایان را گفتند: از روغن خود به ما دهید زیرا مشعلهای ما خاموش می شود. uTcپس تمامی آن باکره ها برخاسته ، مشعلهای خود را اصلاح نمودند. Sو در نصف شب صدایی بلند شد که اینک داماد می آید. به استقبال وی بشتابید. iRKو چون آمدن داماد بطول انجامید، همه پینکی زده، خفتند. qQ[لیکن دانایان، روغن در ظروف خود با مشعلهای خویش برداشتند. wPgاما نادانان مشعلهای خود را برداشته ، هیچ روغن با خود نبردند. NOو از ایشان پنج دانا و پنج نادان بودند. EN «در آن زمان ملکوت آسمان مثل ده باکره خواهد بود که مشعلهای خود را برداشته ، به استقبال داماد بیرون رفتند. -MS3و او را دو پاره کرده، نصیبش را با ریاکاران قرار دهد در مکانی که گریه و فشار دندان خواهد بود.L2هرآینه آقای آن غلام آید، در روزی که منتظر نباشد و در ساعتی که نداند، wKg1و شروع کند به زدن همقطاران خود و خوردن و نوشیدن با میگساران، J 0لیکن هرگاه آن غلام شریر با خود گوید که آقای من در آمدن تاخیر می نماید، ~~/}-|{nzyy_xx"wsvv}uu't8ss6rqqpeonnjmm>X=o<<;H::E99"88B77Y665N443211&0|04/..--f,A++Q**)((*''Q&%%*$$ #P"{"!R x3[[0^:u 5hsi }  2 _mfpW Lچون خبر عیسی را بشنید، میان آن گروه از عقب وی آمده، ردای او را لمس نمود، 'KGو زحمت بسیار از اطبای متعدد دیده و آنچه داشت صرف نموده، فایده ای نیافت بلکه بدتر می شد، iJKآنگاه زنی که مدت دوازده سال به استحاضه مبتلا می بود، Iپس با او روانه شده، خلق بسیاری نیز از پی او افتاده، بر وی ازدحام می نمودند. @Hyبدو التماس بسیار نموده، گفت: «نفس دخترک من به آخر رسیده. بیا و بر او دست گذار تا شفا یافته ، زیست کند.» G'که ناگاه یکی از رؤسای کنیسه، یایرس نام آمد و چون او را بدید بر پایهایش افتاده، ,FQو چون عیسی باز به آنطرف، در کشتی عبور نمود، مردم بسیار بر وی جمع گشتند و بر کناره دریا بود. 5Ecپس روانه شده، در دیکاپولس به آنچه عیسی با وی کرده، موعظه کردن آغاز نمود که همه مردم متعجب شدند. D اما عیسی وی را اجازت نداد بلکه بدو گفت: «به خانه نزد خویشان خود برو و ایشان را خبر ده از آنچه خداوند با تو کرده است و چگونه به تو رحم نموده است.» C و چون به کشتی سوار شد، آنکه دیوانه بود از وی استدعا نمود که با وی باشد. hBIپس شروع به التماس نمودند که از حدود ایشان روانه شود. A{و آنانی که دیده بودند، سرگذشت دیوانه و گرازان را بدیشان بازگفتند. N@و چون نزد عیسی رسیده، آن دیوانه را که لجئون داشته بود دیدند که نشسته و لباس پوشیده و عاقل گشته است، بترسیدند. 1?[و خوکبانان فرار کرده، در شهر و مزرعه ها خبر می دادند و مردم بجهت دیدن آن ماجرا بیرون شتافتند. > فورا عیسی ایشان را اجازت داد. پس آن ارواح خبیث بیرون شده، به گرازان داخل گشتند و آن گله از بلندی به دریا جست و قریب بدو هزار بودند که در آب خفه شدند. =5 و همه دیوها از وی خواهش نموده، گفتند: «ما را به گرازها بفرست تا در آنها داخل شویم.» [</ و در حوالی آن کوهها، گله گراز بسیاری می چرید. x;i پس بدو التماس بسیار نمود که ایشان را از آن سرزمین بیرون نکند. : پس از او پرسید: «اسم تو چیست؟» به وی گفت: «نام من لجئون است زیرا که بسیاریم.» j9Mزیرا بدو گفته بود: «ای روح پلید از این شخص بیرون بیا!» b8=و به آواز بلند صیحه زده، گفت: «ای عیسی ، پسر خدای تعالی '، مرا با تو چه کار است؟ تو را به خدا قسم می دهم که مرا معذب نسازی.» m7Sچون عیسی را از دور دید، دوان دوان آمده، او را سجده کرد، 6!و پیوسته شب وروز در کوهها و قبرها فریاد می زد و خود را به سنگها مجروح می ساخت. p5Yزیرا که بارها او را به کنده ها و زنجیرها بسته بودند و زنجیرها را گسیخته و کنده ها را شکسته بود و احدی نمی توانست او را رام نماید، 4که در قبور ساکن می بود و هیچکس به زنجیرها هم نمی توانست او را بند نماید، &3Eو چون از کشتی بیرون آمد، فی الفور شخصی که روحی پلید داشت از قبور بیرون شده، بدو برخورد. \2 3پس به آن کناره دریا تا به سرزمین جدریان آمدند. &1E)پس بی نهایت ترسان شده، به یکدیگر گفتند: «این کیست که باد و دریا هم او را اطاعت می کنند؟»0}(و ایشان را گفت: «از بهر چه چنین ترسانید و چون است که ایمان ندارید؟» O/'در ساعت او برخاسته ، باد را نهیب داد و به دریا گفت: «ساکن شو و خاموش باش!» که باد ساکن شده، آرامی کامل پدید آمد. K.&و او در مؤخر کشتی بر بالشی خفته بود. پس او را بیدار کرده گفتند: «ای استاد، آیا تو را باکی نیست که هلاک شویم؟» -'%که ناگاه طوفانی عظیم از باد پدید آمد و امواج بر کشتی می خورد بقسمی که برمی گشت. @,y$پس چون آن گروه را رخصت دادند، او را همانطوری که در کشتی بود برداشتند و چند زورق دیگر نیز همراه او بود. w+g#و در همان روز وقت شام، بدیشان گفت: «به کناره دیگر عبور کنیم.» $*A"و بدون مثل بدیشان سخنی نگفت. لیکن در خلوت، تمام معانی را برای شاگردان خود شرح می نمود. /)W!و به مثلهای بسیار مانند اینها بقدری که استطاعت شنیدن داشتند، کلام را بدیشان بیان می فرمود، |(q لیکن چون کاشته شد، می روید و بزرگتر از جمیع بقول می گردد و شاخه های بزرگ می آورد، چنانکه مرغان هوا زیر سایه اش می توانند آشیانه گیرند.» ''مثل دانه خردلی است که وقتی که آن را بر زمین کارند، کوچکترین تخمهای زمینی باشد. }&sو گفت: «به چه چیز ملکوت خدا را تشبیه کنیم و برای آن چه مثل بزنیم؟ %و چون ثمر رسید، فورا داس را بکار می برد زیرا که وقت حصاد رسیده است.» $5زیرا که زمین به ذات خود ثمر می آورد، اول علف، بعد خوشه ، پس از آن دانه کامل در خوشه. ~#uو شب و روز بخوابد و برخیزد و تخم بروید و نمو کند. چگونه؟ او نداند. z"mو گفت: «همچنین ملکوت خدا مانند کسی است که تخم بر زمین بیفشاند، !زیرا هر که دارد بدو داده شود و از هر که ندارد آنچه نیز دارد گرفته خواهد شد.»  wو بدیشان گفت: «با حذر باشید که چه می شنوید، زیرا به هر میزانی که وزن کنید به شما پیموده شود، بلکه از برای شما که می شنوید افزون خواهد گشت. :oهر که گوش شنوا دارد بشنود.» +زیرا که چیزی پنهان نیست که آشکارا نگردد و هیچ چیز مخفی نشود، مگر تا به ظهور آید. "=پس بدیشان گفت: «آیا چراغ را می آورند تا زیر پیمانه ای یا تختی و نه بر چراغدان گذارند؟ U#و کاشته شده در زمین نیکو آنانند که چون کلام را شنوند آن را می پذیرند و ثمر می آورند، بعضی سی و بعضی شصت و بعضی صد.» /Wاندیشه های دنیوی و غرور دولت و هوس چیزهای دیگر داخل شده، کلام را خفه می کند و بی ثمر می گردد. q[و کاشته شده در خارها آنانی می باشند که چون کلام را شنوند، Pو لکن ریشهای در خود ندارند بلکه فانی می باشند؛ و چون صدمهای یا زحمتی به سبب کلام روی دهد در ساعت لغزش می خورند. 8iو ایضا کاشته شده در سنگلاخ، کسانی می باشند که چون کلام را بشنوند، در حال آن را به خوشی قبول کنند، c?و اینانند به کناره راه، جایی که کلام کاشته می شود؛ و چون شنیدند فورا شیطان آمده کلام کاشته شده در قلوب ایشان را می رباید. 1]برزگر کلام را می کارد. + و بدیشان گفت: «آیا این مثل را نفهمیده اید؟ پس چگونه سایر مثلها را خواهید فهمید؟ B} تا نگران شده بنگرند و نبینند و شنوا شده بشنوند و نفهمند، مبادا بازگشت کرده گناهان ایشان آمرزیده شود.» =s به ایشان گفت: «به شما دانستن سر ملکوت خدا عطا شده، اما به آنانی که بیرونند، همه چیز به مثلها می شود،  و چون به خلوت شد، رفقای او با آن دوازده شرح این مثل را از او پرسیدند. L پس گفت: «هر که گوش شنوا دارد، بشنود!» B}و مابقی در زمین نیکو افتاد و حاصل پیدا نمود که رویید و نمو کرد و بارآورد، بعضی سی و بعضی شصت و بعضی صد.» #و قدری در میان خارها ریخته شد و خارها نمو کرده، آن را خفه نمود که ثمری نیاورد. r]و چون آفتاب برآمد، سوخته شد و از آنرو که ریشه نداشت خشکید. 7 gو پاره ای بر سنگلاخ پاشیده شد، در جایی که خاک بسیار نبود. پس چون که زمین عمق نداشت به زودی رویید،  و چون تخم می پاشید، قدری بر راه ریخته شده، مرغان هوا آمده آنها را برچیدند. a ;«گوش گیرید! اینک برزگری بجهت تخم پاشی بیرون رفت.  پس ایشان را به مثلها چیزهای بسیار می آموخت و در تعلیم خود بدیشان گفت:  ;و باز به کناره دریا به تعلیم دادن شروع کرد و جمعی کثیر نزد او جمع شدند بطوری که به کشتی سوار شده، بر دریا قرار گرفت و تمامی آن جماعت بر ساحل دریا حاضر بودند. y#زیرا هر که اراده خدا را بجا آرد همان برادر و خواهر و مادر من باشد.»%"پس بر آنانی که گرد وی نشسته بودند، نظر افکنده، گفت: «اینانند مادر و برادرانم، iK!در جواب ایشان گفت: «کیست مادر من و برادرانم کیانند؟» -S آنگاه جماعت گرد او نشسته بودند و به وی گفتند: «اینک مادرت و برادرانت بیرون تو را می طلبند.»  پس برادران و مادر او آمدند و بیرون ایستاده، فرستادند تا او را طلب کنند. Dزیرا که می گفتند روحی پلید دارد. %Cلیکن هر که به روح القدس کفر گوید، تا به ابد آمرزیده نشود بلکه مستحق عذاب جاودانی بود.» )Kهرآینه به شما می گویم که همه گناهان از بنی آدم آمرزیده می شود و هر قسم کفر که گفته باشند، }sو هیچ کس نمی تواند به خانه مرد زورآور درآمده، اسباب او را غارت نماید، جز آنکه اول آن زورآور را ببندد و بعد از آن خانه او را تاراج می کند. +Oو اگر شیطان با نفس خود مقاومت نماید و منقسم شود، او نمی تواند قائم ماند بلکه هلاک می گردد. ~و هرگاه خانه ای به ضد خویش منقسم شد، آن خانه نمی تواند استقامت داشته باشد. }yو اگر مملکتی بر خلاف خود منقسم شود، آن مملکت نتواند پایدار بماند. *|Mپس ایشان را پیش طلبیده، مثلها زده، بدیشان گفت: «چطور می تواند شیطان، شیطان را بیرون کند؟ B{}و کاتبانی که از اورشلیم آمده بودند، گفتند که بعلزبول دارد و به یاری رئیس دیوها، دیوها را اخراج می کند. z)و خویشان او چون شنیدند، بیرون آمدند تا او را بردارند زیرا گفتند بی خود شده است. "y=و چون به خانه درآمدند، باز جمعی فراهم آمدند بطوری که ایشان فرصت نان خوردن هم نکردند. Mxو یهودای اسخریوطی که او را تسلیم کرد. wو اندریاس و فیلپس و برتولما و متی و توما و یعقوب بن حلفی و تدی و شمعون قانوی، !v;و یعقوب پسر زبدی و یوحنا برادر یعقوب؛ این هر دو را بوانرجس یعنی پسران رعد نام گذارد. 6ugو شمعون را پطرس نام نهاد. ~tuو ایشان را قدرت باشد که مریضان را شفا دهند و دیوها را بیرون کنند. s1و دوازده نفر را مقرر فرمود تا همراه او باشند و تا ایشان را بجهت وعظ نمودن بفرستد، r پس بر فراز کوهی برآمده، هر که را خواست به نزد خود طلبید و ایشان نزد او آمدند. gqG و ایشان را به تاکید بسیار فرمود که او را شهرت ندهند. 8pi و ارواح پلید چون او را دیدند، پیش او به روی در افتادند و فریادکنان می گفتند که «تو پسر خدا هستی .» 5oc زیرا که بسیاری را صحت می داد، بقسمی که هر که صاحب دردی بود بر او هجوم می آورد تا او را لمس نماید. +nO و به شاگردان خود فرمود تا زورقی به سبب جمعیت، بجهت او نگاه دارند تا بر وی ازدحام ننمایند، dmAو از یهودیه و از اورشلیم و ادومیه و آن طرف اردن و از حوالی صور و صیدون نیز جمعی کثیر، چون اعمال او را شنیدند، نزد وی آمدند. l%و عیسی با شاگردانش به سوی دریا آمد و گروهی بسیار از جلیل به عقب او روانه شدند، 'kGدر ساعت فریسیان بیرون رفته ، با هیرودیان درباره او شورا نمودند که چطور او را هلاک کنند. jپس چشمان خود را بر ایشان با غضب گردانیده، زیرا که از سنگدلی ایشان محزون بود، به آن مرد گفت: «دست خود را دراز کن!» پس دراز کرده، دستش صحیح گشت. Zi-و بدیشان گفت: «آیا در روز سبت کدام جایز است؟ نیکویی کردن یا بدی؟ جان را نجات دادن یا هلاک کردن؟» ایشان خاموش ماندند. Shپس بدان مرد دست خشک گفت: «در میان بایست!» ygkو مراقب وی بودند که شاید او را در سبت شفا دهد تا مدعی او گردند. _f 9و باز به کنیسه درآمده، در آنجا مرد دست خشکی بود. Meبنابراین پسر انسان مالک سبت نیز هست.»ndUو بدیشان گفت: «سبت بجهت انسان مقرر شد نه انسان برای سبت. pcYچگونه در ایام ابیاتار رئیس کهنه به خانه خدا درآمده، نان تقدمه را خورد که خوردن آن جز به کاهنان روا نیست و به رفقای خود نیز داد؟» (bIاو بدیشان گفت: «مگر هرگز نخوانده اید که داود چه کرد چون او و رفقایش محتاج و گرسنه بودند؟ aفریسیان بدو گفتند: «اینک چرا در روز سبت مرتکب عملی می باشند که روا نیست؟» K`و چنان افتاد که روز سبتی از میان مزرعه ها می گذشت و شاگردانش هنگامی که می رفتند، به چیدن خوشه ها شروع کردند. _و کسی شراب نو را در مشکهای کهنه نمی ریزد وگرنه آن شراب نو مشکها را بدرد و شراب ریخته ، مشکها تلف می گردد. بلکه شراب نو را در مشکهای نو باید ریخت.» Y^+و هیچ کس بر جامه کهنه ، پاره ای از پارچه نو وصله نمی کند، والا آن وصله نو از آن کهنه جدا می گردد و دریدگی بدتر می شود. ]لیکن ایامی می آید که داماد از ایشان گرفته شود. در آن ایام روزه خواهند داشت. \عیسی بدیشان گفت: «آیا ممکن است پسران خانه عروسی مادامی که داماد با ایشان است روزه بدارند؟ زمانی که داماد را با خود دارند، نمی توانند روزه دارند. [و شاگردان یحیی و فریسیان روزه می داشتند. پس آمده، بدو گفتند: «چون است که شاگردان یحیی و فریسیان روزه می دارند و شاگردان تو روزه نمی دارند؟» Zعیسی چون این را شنید، بدیشان گفت: «تندرستان احتیاج به طبیب ندارند بلکه مریضان. و من نیامدم تا عادلان را بلکه تا گناهکاران را به توبه دعوت کنم.» Y و چون کاتبان و فریسیان او را دیدند که با باجگیران و گناهکاران می خورد، به شاگردان او گفتند: «چرا با باجگیران و گناهکاران اکل و شرب می نماید؟» rX]و وقتی که او در خانه وی نشسته بود، بسیاری از باجگیران و گناهکاران با عیسی و شاگردانش نشستند زیرا بسیار بودند و پیروی او می کردند. NWو هنگامی که می رفت لاوی ابن حلفی را بر باجگاه نشسته دید. بدو گفت: «از عقب من بیا!» پس برخاسته ، در عقب وی شتافت. V و باز به کناره دریا رفت و تمام آن گروه نزد او آمدند و ایشان را تعلیم می داد. U او برخاست و بی تامل بستر خود را برداشته ، پیش روی همه روانه شد بطوری که همه حیران شده، خدا را تمجید نموده، گفتند: «مثل این امر هرگز ندیده بودیم!» xTi «تو را می گویم برخیز و بستر خود را برداشته ، به خانه خود برو!» "S= لیکن تا بدانید که پسر انسان را استطاعت آمرزیدن گناهان بر روی زمین هست» مفلوج را گفت: 5Rc کدام سهلتر است؟ مفلوج را گفتن گناهان تو آمرزیده شد؟ یا گفتن برخیز و بستر خود را برداشته بخرام؟ hQIدر ساعت عیسی در روح خود ادراک نموده که با خود چنین فکر می کنند، بدیشان گفت: «از بهر چه این خیالات را به خاطر خود راه می دهید؟ &PEکه «چرا این شخص چنین کفر می گوید؟ غیر از خدای واحد، کیست که بتواند گناهان را بیامرزد؟» Oyلیکن بعضی از کاتبان که در آنجا نشسته بودند، در دل خود تفکر نمودند Nعیسی چون ایمان ایشان را دید، مفلوج را گفت: «ای فرزند، گناهان تو آمرزیده شد.» xMiو چون به سبب جمعیت نتوانستند نزد او برسند، طاق جایی را که او بود باز کرده و شکافته ، تختی را که مفلوج بر آن خوابیده بود، به زیر هشتند. Lکه ناگاه بعضی نزد وی آمده مفلوجی را به دست چهار نفر برداشته ، آوردند. 5Kcبی درنگ جمعی ازدحام نمودند بقسمی که بیرون در نیز گنجایش نداشت و برای ایشان کلام را بیان می کرد. J و بعد از چندی، باز وارد کفرناحوم شده، چون شهرت یافت که در خانه است، VI '-لیکن او بیرون رفته ، به موعظه نمودن و شهرت دادن این امر شروع کرد، بقسمی که بعد از آن او نتوانست آشکارا به شهر درآید بلکه در ویرانه های بیرون بسر می برد و مردم از همه اطراف نزد وی می آمدند.mH U,گفت: «زنهار کسی را خبر مده، بلکه رفته خود را به کاهن بنما و آنچه موسی فرموده، بجهت تطهیر خود بگذران تا برای ایشان شهادتی بشود.» JG +و او را قدغن کرد و فورا مرخص فرموده، eF E*و چون سخن گفت، فی الفور برص از او زایل شده، پاک گشت. E +)عیسی ترحم نموده، دست خود را دراز کرد و او را لمس نموده، گفت: «می خواهم. طاهر شو!» +D Q(و ابرصی پیش وی آمده، استدعا کرد و زانو زده، بدو گفت: «اگر بخواهی ، می توانی مرا طاهر سازی!» C {'پس در تمام جلیل در کنایس ایشان وعظ می نمود و دیوها را اخراج می کرد. 3B a&بدیشان گفت: «به دهات مجاور هم برویم تا در آنها نیز موعظه کنم، زیرا که بجهت این کار بیرون آمدم.» _A 9%چون او را دریافتند، گفتند: «همه تو را می طلبند.» F@ $و شمعون و رفقایش در پی او شتافتند. #? A#بامدادان قبل از صبح برخاسته ، بیرون رفت و به ویرانه ای رسیده، در آنجا به دعا مشغول شد. q> ]"و بسا کسانی را که به انواع امراض مبتلا بودند، شفا داد و دیوهای بسیاری بیرون کرده، نگذارد که دیوها حرف زنند زیرا که او را شناختند. J= !و تمام شهر بر در خانه ازدحام نمودند. <  شامگاه چون آفتاب به مغرب شد، جمیع مریضان و مجانین را پیش او آوردند. @; {پس نزدیک شده، دست او را گرفته، برخیزانیدش که همان وقت تب از او زایل شد و به خدمتگزاری ایشان مشغول گشت. : و مادر زن شمعون تب کرده، خوابیده بود. در ساعت وی را از حالت او خبر دادند. 9 #و از کنیسه بیرون آمده، فورا با یعقوب و یوحنا به خانه شمعون و اندریاس درآمدند. ^8 7و اسم او فورا در تمامی مرز و بوم جلیل شهرت یافت. 7 و همه متعجب شدند، بحدی که از همدیگر سؤال کرده، گفتند: «این چیست و این چه تعلیم تازه است که ارواح پلید را نیز با قدرت امر می کند و اطاعتش می نمایند؟» 6 در ساعت آن روح خبیث او را مصروع نمود و به آواز بلند صدا زده، از او بیرون آمد. c5 Aعیسی به وی نهیب داده، گفت: «خاموش شو و از او درآی!» G4  گفت: «ای عیسی ناصری ما را با تو چه کار است؟ آیا برای هلاک کردن ما آمدی؟ تو را می شناسم کیستی ، ای قدوس خدا!» s3 aو در کنیسه ایشان شخصی بود که روح پلید داشت. ناگاه صیحه زده، +2 Qبه قسمی که از تعلیم وی حیران شدند، زیرا که ایشان را مقتدرانه تعلیم می داد نه مانند کاتبان. #1 Aو چون وارد کفرناحوم شدند، بی تامل در روز سبت به کنیسه درآمده، به تعلیم دادن شروع کرد، 00 [در حال ایشان را دعوت نمود. پس پدر خود زبدی را با مزدوران در کشتی گذارده، از عقب وی روانه شدند. @/ {و از آنجا قدری پیشتر رفته ، یعقوب بن زبدی و برادرش یوحنا را دید که در کشتی دامهای خود را اصلاح می کنند. c. Aبی تامل دامهای خود را گذارده، از پی او روانه شدند. y- mعیسی ایشان را گفت: «از عقب من آیید که شما را صیاد مردم گردانم.» N, و چون به کناره دریای جلیل می گشت، شمعون و برادرش اندریاس را دید که دامی در دریا می اندازند زیرا که صیاد بودند. + 3می گفت: «وقت تمام شد و ملکوت خدا نزدیک است. پس توبه کنید و به انجیل ایمان بیاورید.» * و بعد از گرفتاری یحیی ، عیسی به جلیل آمده، به بشارت ملکوت خدا موعظه کرده، G)   و مدت چهل روز در صحرا بود و شیطان او را تجربه می کرد و با وحوش بسر می برد و فرشتگان او را پرستاری می نمودند. L(  پس بی درنگ روح وی را به بیابان می برد. ~' w و آوازی از آسمان در رسید که «تو پسر حبیب من هستی که از تو خشنودم.» '& I و چون از آب برآمد، در ساعت آسمان را شکافته دید و روح را که مانند کبوتری بروی نازل می شود. %  و واقع شد در آن ایام که عیسی از ناصره جلیل آمده در اردن از یحیی تعمید یافت. $ من شما را به آب تعمید دادم. لیکن او شما را به روح القدس تعمید خواهد داد.» T# #و موعظه می کرد و می گفت که «بعد از من کسی تواناتر از من می آید که لایق آن نیستم که خم شده، دوال نعلین او را باز کنم. " +و یحیی را لباس از پشم شتر و کمربند چرمی بر کمر می بود و خوراک وی از ملخ و عسل بری. l! Sو تمامی مرز و بوم یهودیه و جمیع سکنه اورشلیم نزد وی بیرون شدند و به گناهان خود معترف گردیده، در رود اردن از او تعمید می یافتند.   9یحیی تعمید دهنده در بیابان ظاهر شد و بجهت آمرزش گناهان به تعمید توبه موعظه می نمود.  /صدای ندا کننده ای در بیابان که راه خداوند را مهیا سازید و طرق او را راست نمایید.» 9 mچنانکه در اشعیا نبی مکتوب است، «اینک رسول خود را پیش روی تو می فرستم تا راه تو را پیش تو مهیا سازد. @ ابتدای انجیل عیسی مسیح پسر خدا. jMو ایشان را تعلیم دهید که همه اموری را که به شما حکم کرده ام حفظ کنند. و اینک من هر روزه تا انقضای عالم همراه شما می باشم.» آمین. 9پس رفته ، همه امتها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعمید دهید. ,Qپس عیسی پیش آمده، بدیشان خطاب کرده، گفت: «تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من داده شده است. gGو چون او را دیدند، پرستش نمودند. لیکن بعضی شک کردند. اما یازده رسول به جلیل، بر کوهی که عیسی ایشان را نشان داده بود رفتند. *Mایشان پول را گرفته ، چنانکه تعلیم یافتند کردند و این سخن تا امروز در میان یهود منتشر است. )و هرگاه این سخن گوشزد والی شود، همانا ما او را برگردانیم و شما را مطمئن سازیم.» / گفتند: «بگویید که شبانگاه شاگردانش آمده، وقتی که ما در خواب بودیم او را دزدیدند. { ایشان با مشایخ جمع شده، شورا نمودند و نقره بسیار به سپاهیان داده، >u و چون ایشان می رفتند، ناگاه بعضی از کشیکچیان به شهر شده، رؤسای کهنه را از همه این وقایع مطلع ساختند. A{ آنگاه عیسی بدیشان گفت: «مترسید! رفته ، برادرانم را بگویید که به جلیل بروند که در آنجا مرا خواهند دید.» ' و در هنگامی که بجهت اخبار شاگردان او می رفتند، ناگاه عیسی بدیشان برخورده، گفت: «سلام بر شما باد!» پس پیش آمده، به قدمهای او چسبیده، او را پرستش کردند. 5پس، از قبر با ترس و خوشی عظیم به زودی روانه شده، رفتند تا شاگردان او را اطلاع دهند. }sو به زودی رفته شاگردانش را خبر دهید که از مردگان برخاسته است. اینک پیش از شما به جلیل می رود. در آنجا او را خواهید دید. اینک شما را گفتم.» 0Yدر اینجا نیست زیرا چنانکه گفته بود برخاسته است. بیایید جایی که خداوند خفته بود ملاحظه کنید، ' Gاما فرشته به زنان متوجه شده، گفت: «شما ترسان مباشید! می دانم که عیسای مصلوب را می طلبید. l Qو از ترس او کشیکچیان به لرزه درآمده، مثل مرده گردیدند. ~~}e|| {[zyyAxxwvIuutsr)qppHonn{mlklkj{ii(h-ggeedc|bba_``)__^/]\[[9ZYXXX0VVVMUU TT#SRZQPP`OO~NMtMLMKJIHGG FqEDDdCCB&AA\@z??9>>0=<<;k:9988M766c55 4K3221e1//_.._--/,U++N**)-(''6&&O%]$$ #x""!~! tcp ZO/{Z1&  I ~ ) )K "اما ایشان خاموش ماندند، از آنجا که در راه با یکدیگر گفتگو می کردند در اینکه کیست بزرگتر. ?w !و وارد کفرناحوم شده، چون به خانه درآمد، از ایشان پرسید که «در بین راه با یکدیگر چه مباحثه می کردید؟» fE اما این سخن را درک نکردند و ترسیدند که از او بپرسند.~ زیرا که شاگردان خود را اعلام فرموده، می گفت: «پسر انسان به دست مردم تسلیم می شود و او را خواهند کشت و بعد از مقتول شدن، روز سوم خواهد برخاست.» }} و از آنجا روانه شده، در جلیل می گشتند و نمی خواست کسی او را بشناسد، r|] ایشان را گفت: «این جنس به هیچ وجه بیرون نمی رود جز به دعا.» ,{Q و چون به خانه در آمد، شاگردانش در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم او را بیرون کنیم؟» gzG اما عیسی دستش را گرفته ، برخیزانیدش که برپا ایستاد. 6ye پس صیحه زده و او را بشدت مصروع نموده، بیرون آمد و مانند مرده گشت، چنانکه بسیاری گفتند که فوت شد. x چون عیسی دید که گروهی گرد او به شتاب می آیند، روح پلید را نهیب داده، به وی فرمود: «ای روح گنگ و کر من تو را حکم می کنم از او در آی و دیگر داخل او مشو!» ;wo در ساعت پدر طفل فریاد برآورده، گریه کنان گفت: «ایمان می آورم ای خداوند، بی ایمانی مرا امداد فرما.» v{ عیسی وی را گفت: «اگر می توانی ایمان آری، مؤمن را همه چیز ممکن است.» Au{ و بارها او را در آتش و در آب انداخت تا او را هلاک کند. حال اگر می توانی بر ما ترحم کرده، ما را مدد فرما.» t  پس از پدر وی پرسید: «چند وقت است که او را این حالت است؟» گفت: «از طفولیت. Fs پس او را نزد وی آوردند. چون او را دید، فورا آن روح او را مصروع کرد تا بر زمین افتاده، کف برآورد و غلطان شد. Jr  او ایشان را جواب داده، گفت: «ای فرقه بی ایمان تا کی با شما باشم و تا چه حد متحمل شما شوم! او را نزد من آورید.» q  و هر جا که او را بگیرد می اندازدش، چنانچه کف برآورده، دندانها بهم می ساید و خشک می گردد. پس شاگردان تو را گفتم که او را بیرون کنند، نتوانستند.» p) یکی از آن میان در جواب گفت: «ای استاد، پسر خود را نزد تو آوردم که روحی گنگ دارد، joM آنگاه از کاتبان پرسید که «با اینها چه مباحثه دارید؟» (nI در ساعت، تمامی خلق چون او را بدیدند، در حیرت افتادند و دوان دوان آمده، او را سلام دادند. ?mw پس چون نزد شاگردان خود رسید، جمعی کثیر گرد ایشان دید و بعضی از کاتبان را که با ایشان مباحثه می کردند. 3l_ لیکن به شما می گویم که الیاس هم آمد و با وی آنچه خواستند کردند، چنانچه در حق وی نوشته شده است.» k1 او در جواب ایشان گفت که «الیاس البته اول می آید و همه چیز را اصلاح می نماید و چگونه درباره پسر انسان مکتوب است که می باید زحمت بسیار کشد و حقیر شمرده شود. j! پس از او استفسار کرده، گفتند: «چرا کاتبان می گویند که الیاس باید اول بیاید؟» ,iQ و این سخن را در خاطر خود نگاه داشته ، از یکدیگر سؤال می کردند که برخاستن از مردگان چه باشد. ^h5 و چون از کوه به زیر می آمدند، ایشان را قدغن فرمود که تا پسر انسان از مردگان برنخیزد، از آنچه دیده اند کسی را خبر ندهند. g} در ساعت گرداگرد خود نگریسته ، جز عیسی تنها با خود هیچ کس را ندیدند. 2f] ناگاه ابری بر ایشان سایه انداخت و آوازی از ابر در رسید که «این است پسر حبیب من، از او بشنوید.» eeC از آنرو که نمی دانست چه بگوید، چونکه هراسان بودند. d پس پطرس ملتفت شده، به عیسی گفت: «ای استاد، بودن ما در اینجا نیکو است! پس سه سایبان می سازیم، یکی برای تو و دیگری برای موسی و سومی برای الیاس!» rc] و الیاس با موسی بر ایشان ظاهر شده، با عیسی گفتگو می کردند. >bu و لباس او درخشان و چون برف بغایت سفید گردید، چنانکه هیچ گازری بر روی زمین نمی تواند چنان سفید نماید. iaK و بعد از شش روز، عیسی پطرس و یعقوب و یوحنا را برداشته ، ایشان را تنها بر فراز کوهی به خلوت برد و هیاتش در نظر ایشان متغیر گشت. `  و بدیشان گفت: «هرآینه به شما می گویم بعضی از ایستادگان در اینجا می باشند که تا ملکوت خدا را که به قوت می آید نبینند، ذائقه موت را نخواهند چشید.» _1&زیرا هر که در این فرقه زناکار و خطاکار از من و سخنان من شرمنده شود، پسر انسان نیز وقتی که با فرشتگان مقدس در جلال پدر خویش آید، از او شرمنده خواهد گردید.»W^'%یا آنکه آدمی چه چیز را به عوض جان خود بدهد؟ ] $زیرا که شخص را چه سود دارد هر گاه تمام دنیا را ببرد و نفس خود را ببازد؟ R\#زیرا هر که خواهد جان خود را نجات دهد، آن را هلاک سازد؛ و هر که جان خود را بجهت من و انجیل بر باد دهد آن را برهاند. n[U"پس مردم را با شاگردان خود خوانده، گفت: «هر که خواهد از عقب من آید، خویشتن را انکار کند و صلیب خود را برداشته ، مرا متابعت نماید. Z!اما او برگشته ، به شاگردان خود نگریسته ، پطرس را نهیب داد و گفت: «ای شیطان از من دور شو، زیرا امور الهی را اندیشه نمی کنی بلکه چیزهای انسانی را.» Y و چون این کلام را علانیه فرمود، پطرس او را گرفته ، به منع کردن شروع نمود. Xآنگاه ایشان را تعلیم دادن آغاز کرد که «لازم است پسر انسان بسیار زحمت کشد و از مشایخ و رؤسای کهنه و کاتبان رد شود و کشته شده، بعد از سه روز برخیزد.» `W9پس ایشان را فرمود که «هیچکس را از او خبر ندهند.» V#او از ایشان پرسید: «شما مرا که می دانید؟» پطرس در جواب او گفت: «تو مسیح هستی .» Uایشان جواب دادند که «یحیی تعمید دهنده و بعضی الیاس و بعضی یکی از انبیا.» JT و عیسی با شاگردان خود به دهات قیصریه فیلپس رفت. و در راه از شاگردانش پرسیده، گفت که «مردم مرا که می دانند؟» Sپس او را به خانه اش فرستاده، گفت: «داخل ده مشو و هیچ کس را در آن جا خبر مده.» MRپس بار دیگر دستهای خود را بر چشمان او گذارده، او را فرمود تا بالا نگریست و صحیح گشته ، همه چیز را به خوبی دید. zQmاو بالا نگریسته ، گفت: «مردمان را خرامان، چون درختها می بینم.» mPSپس دست آن کور را گرفته ، او را از قریه بیرون برد و آب دهان بر چشمان او افکنده، و دست بر او گذارده از او پرسید که «چیزی می بینی ؟» O1چون به بیت صیدا آمد، شخصی کور را نزد او آوردند و التماس نمودند که او را لمس نماید. BNپس بدیشان گفت: «چرا نمی فهمید؟» 0MY«و وقتی که هفت نان را بجهت چهار هزار کس؛ پس چند زنبیل پر از ریزه ها برداشتید؟» گفتندش: «هفت.» ?Lwوقتی که پنج نان را برای پنج هزار نفر پاره کردم، چند سبد پر از پاره ها برداشتید؟» بدو گفتند: «دوازده.» zKmآیا چشم داشته نمی بینید و گوش داشته نمی شنوید و به یاد ندارید؟ iJKعیسی فهم کرده، بدیشان گفت: «چرا فکر می کنید از آنجهت که نان ندارید؟ آیا هنوز نفهمیده و درک نکرده اید و تا حال دل شما سخت است؟ oIWایشان با خود اندیشیده، گفتند: «از آن است که نان نداریم.» ;Hoآنگاه ایشان را قدغن فرمود که «با خبر باشید و از خمیرمایه فریسیان و خمیرمایه هیرودیس احتیاط کنید!» ~Guو فراموش کردند که نان بردارند و با خود در کشتی جز یک نان نداشتند. Fy پس ایشان را گذارد و باز به کشتی سوار شده، به کناره دیگر عبور نمود. UE# او از دل آهی کشیده، گفت: «از برای چه این فرقه آیتی می خواهند؟ هرآینه به شما می گویم آیتی بدین فرقه عطا نخواهد شد.» /DW و فریسیان بیرون آمده، با وی به مباحثه شروع کردند. و از راه امتحان آیتی آسمانی از او خواستند. xCi و بی درنگ با شاگردان به کشتی سوار شده، به نواحی دلمانوته آمد. vBe و عدد خورندگان قریب به چهار هزار بود. پس ایشان را مرخص فرمود.A{پس خورده، سیر شدند و هفت زنبیل پر از پاره های باقی مانده برداشتند. @و چند ماهی کوچک نیز داشتند. آنها را نیز برکت داده، فرمود تا پیش ایشان نهند. ?پس جماعت را فرمود تا بر زمین بنشینند؛ و آن هفت نان را گرفته ، شکر نمود و پاره کرده، به شاگردان خود داد تا پیش مردم گذارند. پس نزد آن گروه نهادند. ]>3از ایشان پرسید: «چند نان دارید؟» گفتند: «هفت.» (=Iشاگردانش وی را جواب دادند: «از کجا کسی می تواند اینها را در این صحرا از نان سیر گرداند؟» Z<-و هرگاه ایشان را گرسنه به خانه های خود برگردانم، هرآینه در راه ضعف کنند، زیرا که بعضی از ایشان از راه دور آمده اند.» ;+«بر این گروه دلم بسوخت زیرا اﻵن سه روز است که با من می باشند و هیچ خوراک ندارند. 7: iو در آن ایام باز جمعیت، بسیار شده و خوراکی نداشتند. عیسی شاگردان خود را پیش طلبیده، به ایشان گفت: =9s%و بی نهایت متحیر گشته می گفتند: «همه کارها را نیکو کرده است؛ کران را شنوا و گنگان را گویا می گرداند!»P8$پس ایشان را قدغن فرمود که هیچکس را خبر ندهند؛ لیکن چندان که بیشتر ایشان را قدغن نمود، زیادتر او را شهرت دادند. }7s#در ساعت گوشهای او گشاده و عقده زبانش حل شده، به درستی تکلم نمود. {6o"و به سوی آسمان نگریسته ، آهی کشید و بدو گفت: «افتح!» یعنی باز شو M5!پس او را از میان جماعت به خلوت برده، انگشتان خود را در گوشهای او گذاشت و آب دهان انداخته ، زبانش را لمس نمود؛ 4! آنگاه کری را که لکنت زبان داشت نزد وی آورده، التماس کردند که دست بر او گذارد. 37و باز از نواحی صور روانه شده، از راه صیدون در میان حدود دیکاپولس به دریای جلیل آمد. 2 پس چون به خانه خود رفت، دیو را بیرون شده و دختر را بر بستر خوابیده یافت. l1Qوی را گفت؛ «بجهت این سخن برو که دیو از دخترت بیرون شد.» 30_آن زن در جواب وی گفت: «بلی خداوندا، زیرا سگان نیز پس خرده های فرزندان را از زیر سفره می خورند.» >/uعیسی وی را گفت: «بگذار اول فرزندان سیر شوند زیرا نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن نیکو نیست.» +.Oو او زن یونانی از اهل فینیقیه صوریه بود. پس از وی استدعا نمود که دیو را از دخترش بیرون کند. .-Uاز آنرو که زنی که دخترک وی روح پلید داشت، چون خبر او را بشنید، فورا آمده بر پایهای او افتاد. V,%پس از آنجا برخاسته به حوالی صور و صیدون رفته ، به خانه درآمد و خواست که هیچکس مطلع نشود، لیکن نتوانست مخفی بماند، +}تمامی این چیزهای بد از درون صادر می گردد و آدم را ناپاک می گرداند.» w*gو طمع و خباثت و مکر و شهوت پرستی و چشم بد و کفر و غرور و جهالت. ) زیرا که از درون دل انسان صادر می شود، خیالات بد و زنا و فسق و قتل و دزدی |(qو گفت: «آنچه از آدم بیرون آید، آن است که انسان را ناپاک می سازد، <'qزیرا که داخل دلش نمی شود بلکه به شکم می رود و خارج می شود به مزبلهای که این همه خوراک را پاک می کند.» ]&3بدیشان گفت: «مگر شما نیز همچنین بی فهم هستید و نمی دانید که آنچه از بیرون داخل آدم می شود، نمی تواند او را ناپاک سازد، %و چون از نزد جماعت به خانه در آمد، شاگردانش معنی مثل را از او پرسیدند. :$oهر که گوش شنوا دارد بشنود.» g#Gهیچ چیز نیست که از بیرون آدم داخل او گشته ، بتواند او را نجس سازد بلکه آنچه از درونش صادر شود آن است که آدم را ناپاک می سازد. "پس آن جماعت را پیش خوانده، بدیشان گفت: «همه شما به من گوش دهید و فهم کنید. ;!o پس کلام خدا را به تقلیدی که خود جاری ساخته اید، باطل می سازید و کارهای مثل این بسیار بجا می آورید.»   و بعد از این او را اجازت نمی دهید که پدر یا مادر خود را هیچ خدمت کند. B} لیکن شما می گویید که هرگاه شخصی به پدر یا مادر خود گوید: آنچه از من نفع یابی قربان یعنی هدیه برای خداست 9k از اینجهت که موسی گفت پدر و مادر خود را حرمت دار و هر که پدر یا مادر را دشنام دهد، البته هلاک گردد. ! پس بدیشان گفت که «حکم خدا را نیکو باطل ساخته اید تا تقلید خود را محکم بدارید. hIزیرا حکم خدا را ترک کرده، تقلید انسان را نگاه می دارند، چون شستن آفتابه ها و پیاله ها و چنین رسوم دیگر بسیار بعمل می آورید.» #پس مرا عبث عبادت می نمایند زیرا که رسوم انسانی را به جای فرایض تعلیم می دهند، در جواب ایشان گفت: «نیکو اخبار نمود اشعیا درباره شما ای ریاکاران، چنانکه مکتوب است: این قوم به لبهای خود مرا حرمت می دارند لیکن دلشان از من دور است. jMپس فریسیان و کاتبان از او پرسیدند: «چون است که شاگردان تو به تقلید مشایخ سلوک نمی نمایند بلکه به دستهای ناپاک نان می خورند؟» zmو چون از بازارها آیند تا نشویند چیزی نمی خورند و بسیار رسوم دیگر هست که نگاه می دارند چون شستن پیاله ها و آفتابه ها و ظروف مس و کرسیها. 1[زیرا که فریسیان و همه یهود تمسک به تقلید مشایخ نموده، تا دستها را بدقت نشویند غذا نمی خورند، .Uچون بعضی از شاگردان او را دیدند که با دستهای ناپاک یعنی ناشسته نان می خورند، ملامت نمودند، p [و فریسیان و بعضی کاتبان از اورشلیم آمده، نزد او جمع شدند. 3_8و هر جایی که به دهات یا شهرها یا اراضی می رفت، مریضان را بر راهها می گذاردند و از او خواهش می نمودند که محض دامن ردای او را لمس کنند و هر که آن را لمس می کرد شفا می یافت.M7و در همه آن نواحی بشتاب می گشتند و بیماران را بر تختها نهاده، هر جا که می شنیدند که او در آنجا است، می آوردند. hI6و چون از کشتی بیرون شدند، مردم در حال او را شناختند، r]5پس از دریا گذشته ، به سرزمین جنیسارت آمده، لنگر انداختند. ta4زیرا که معجزه نان را درک نکرده بودند زیرا دل ایشان سخت بود. *M3و تا نزد ایشان به کشتی سوار شد، باد ساکن گردید چنانکه بی نهایت در خود متحیر و متعجب شدند، N2زیرا که همه او را دیده، مضطرب شدند. پس بی درنگ بدیشان خطاب کرده، گفت: «خاطر جمع دارید! من هستم، ترسان مباشید!» " =1اما چون او را بر دریا خرامان دیدند، تصور نمودند که این خیالی است. پس فریاد برآوردند،  30و ایشان را در راندن کشتی خسته دید زیرا که باد مخالف بر ایشان می وزید. پس نزدیک پاس چهارم از شب بر دریا خرامان شده، به نزد ایشان آمد و خواست از ایشان بگذرد. r ]/و چون شام شد، کشتی در میان دریا رسید و او تنها بر خشکی بود. o W.و چون ایشان را مرخص نمود، بجهت عبادت به فراز کوهی برآمد. ` 9-فی الفور شاگردان خود را الحاح فرمود که به کشتی سوار شده، پیش از او به بیت صیدا عبور کنند تا خود آن جماعت را مرخص فرماید. X),و خورندگان نان، قریب به پنج هزار مرد بودند. nU+و از خرده های نان و ماهی ، دوازده سبد پر کرده، برداشتند. 7i*پس جمیعا خورده، سیر شدند. 1[)و آن پنج نان و دو ماهی را گرفته ، به سوی آسمان نگریسته ، برکت داد و نان را پاره نموده، به شاگردان خود بسپرد تا پیش آنها بگذارند و آن دو ماهی را بر همه آنها تقسیم نمود. L(پس صف صف، صد صد و پنجاه پنجاه نشستند. uc'آنگاه ایشان را فرمود که «همه را دسته دسته بر سبزه بنشانید.» ,Q&بدیشان گفت: «چند نان دارید؟ رفته، تحقیق کنید.» پس دریافت کرده، گفتند: «پنج نان و دو ماهی .» T!%در جواب ایشان گفت: «شما ایشان را غذا دهید!» وی را گفتند: «مگر رفته ، دویست دینار نان بخریم تا اینها را طعام دهیم!» 1[$اینها را رخصت ده تا به اراضی و دهات این نواحی رفته، نان بجهت خود بخرند که هیچ خوراکی ندارند.» 6e#و چون بیشتری از روز سپری گشت، شاگردانش نزد وی آمده، گفتند: «این مکان ویرانه است و وقت منقضی شده. i~K"عیسی بیرون آمده، گروهی بسیار دیده، بر ایشان ترحم فرمود زیرا که چون گوسفندان بی شبان بودند و بسیار به ایشان تعلیم دادن گرفت. n}U!و مردم ایشان را روانه دیده، بسیاری او را شناختند و از جمیع شهرها بر خشکی بدان سو شتافتند و از ایشان سبقت جسته ، نزد وی جمع شدند. V|% پس به تنهایی در کشتی به موضعی ویران رفتند. g{Gبدیشان گفت: «شما به خلوت، به جای ویران بیایید و اندکی استراحت نمایید» زیرا آمد و رفت چنان بود که فرصت نان خوردن نیز نکردند. zو رسولان نزد عیسی جمع شده، از آنچه کرده و تعلیم داده بودند او را خبر دادند. uycچون شاگردانش شنیدند، آمدند و بدن او را برداشته ، دفن کردند. Bx}و او به زندان رفته سر او را از تن جدا ساخته و بر طبقی آورده، بدان دختر داد و دختر آن را به مادر خود سپرد. kwOبی درنگ پادشاه جلادی فرستاده، فرمود تا سرش را بیاورد. !v;پادشاه به شدت محزون گشت، لیکن بجهت پاس قسم و خاطر اهل مجلس نخواست او را محروم نماید. ^u5در ساعت به حضور پادشاه درآمده، خواهش نموده، گفت: «می خواهم که اﻵن سر یحیی تعمید دهنده را در طبقی به من عنایت فرمایی .» tاو بیرون رفته ، به مادر خود گفت: «چه بطلبم؟» گفت: «سر یحیی تعمید دهنده را.» s+و از برای او قسم خورد که «آنچه از من خواهی حتی نصف ملک مرا هرآینه به تو عطا کنم.» traو دختر هیرودیا به مجلس درآمده، رقص کرد و هیرودیس و اهل مجلس را شاد نمود. پادشاه بدان دختر گفت: «آنچه خواهی از من بطلب تا به تو دهم.» =qsاما چون هنگام فرصت رسید که هیرودیس در روز میلاد خود امرای خود و سرتیپان و رؤسای جلیل را ضیافت نمود؛ )pKزیرا که هیرودیس از یحیی می ترسید چونکه او را مرد عادل و مقدس می دانست و رعایتش می نمود و هرگاه از او می شنید بسیار به عمل می آورد و به خوشی سخن او را اصغا می نمود. oپس هیرودیا از او کینه داشته ، می خواست او را به قتل رساند اما نمی توانست، nاز آن جهت که یحیی به هیرودیس گفته بود: «نگاه داشتن زن برادرت بر تو روا نیست.» vmeزیرا که هیرودیس فرستاده، یحیی را گرفتار نموده، او را در زندان بست بخاطر هیرودیا، زن برادر او فیلپس که او را در نکاح خویش آورده بود. :lmاما هیرودیس چون شنید گفت: «این همان یحیی است که من سرش را از تن جدا کردم که از مردگان برخاسته است.» kاما بعضی گفتند که الیاس است و بعضی گفتند که نبی یی است یا چون یکی از انبیا. j و هیرودیس پادشاه شنید زیرا که اسم او شهرت یافته بود و گفت که «یحیی تعمید دهنده از مردگان برخاسته است و از این جهت معجزات از او به ظهور می آید.» i و بسیار دیوها را بیرون کردند و مریضان کثیر را روغن مالیده، شفا دادند. Rh پس روانه شده، موعظه کردند که توبه کنند، vge و هرجا که شما را قبول نکنند و به سخن شما گوش نگیرند، از آن مکان بیرون رفته، خاک پایهای خود را بیفشانید تا بر آنها شهادتی گردد. هرآینه به شما می گویم حالت سدوم و غموره در روز جزا از آن شهر سهلتر خواهد بود.» f و بدیشان گفت: «در هر جا داخل خانه ای شوید، در آن بمانید تا از آنجا کوچ کنید. [e/ بلکه موزه ای در پا کنید و دو قبا در بر نکنید.» -dSو ایشان را قدغن فرمود که «جز عصا فقط، هیچ چیز برندارید، نه توشه دان و نه پول در کمربند خود، 7cgپس آن دوازده را پیش خوانده، شروع کرد به فرستادن ایشان جفت جفت و ایشان را بر ارواح پلید قدرت داد، bو از بی ایمانی ایشان متعجب شده، در دهات آن حوالی گشته ، تعلیم همی داد. 4aaو در آنجا هیچ معجزه ای نتوانست نمود جز اینکه دستهای خود را بر چند مریض نهاده، ایشان را شفا داد. `'عیسی ایشان را گفت: «نبی بی حرمت نباشد جز در وطن خود و میان خویشان و در خانه خود. e_Cمگر این نیست نجار پسر مریم و برادر یعقوب و یوشا و یهودا و شمعون؟ و خواهران او اینجا نزد ما نمی باشند؟» و از او لغزش خوردند. g^Gچون روز سبت رسید، در کنیسه تعلیم دادن آغاز نمود و بسیاری چون شنیدند، حیران شده گفتند: «از کجا بدین شخص این چیزها رسیده و این چه حکمت است که به او عطا شده است که چنین معجزات از دست او صادر می گردد؟ }] uپس از آنجا روانه شده، به وطن خویش آمد و شاگردانش از عقب او آمدند. #\?+پس ایشان را به تاکید بسیار فرمود: «کسی از این امر مطلع نشود.» و گفت تا خوراکی بدو دهند.[1*در ساعت دختر برخاسته ، خرامید زیرا که دوازده ساله بود. ایشان بی نهایت متعجب شدند. 8Zi)پس دست دختر را گرفته ، به وی گفت: «طلیتا قومی .» که معنی آن این است: «ای دختر، تو را می گویم برخیز.» wYg(ایشان بر وی سخریه کردند. لیکن او همه را بیرون کرده، پدر و مادر دختر را با رفیقان خویش برداشته ، به جایی که دختر خوابیده بود، داخل شد. X+'پس داخل شده، بدیشان گفت: «چرا غوغا و گریه می کنید؟ دختر نمرده بلکه در خواب است.» W1&پس چون به خانه رئیس کنیسه رسیدند، جمعی شوریده دید که گریه و نوحه بسیار می نمودند. V)%و جز پطرس و یعقوب و یوحنا برادر یعقوب، هیچ کس را اجازت نداد که از عقب او بیایند. #U?$عیسی چون سخنی را که گفته بودند شنید، در ساعت به رئیس کنیسه گفت: «مترس ایمان آور و بس!» PT#او هنوز سخن می گفت که بعضی از خانه رئیس کنیسه آمده، گفتند: «دخترت فوت شده؛ دیگر برای چه استاد را زحمت می دهی ؟» ,SQ"او وی را گفت: «ای دختر، ایمانت تو را شفا داده است. به سلامتی برو و از بلای خویش رستگار باش.» ZR-!آن زن چون دانست که به وی چه واقع شده، ترسان و لرزان آمد و نزد او به روی در افتاده، حقیقت امر را بالتمام به وی باز گفت. vQe پس به اطراف خود می نگریست تا آن زن را که این کار کرده، ببیند. 1P[شاگردانش بدو گفتند: «می بینی که مردم بر تو ازدحام می نمایند! و می گویی کیست که مرا لمس نمود؟!» YO+فی الفور عیسی از خود دانست که قوتی از او صادر گشته. پس در آن جماعت روی برگردانیده، گفت: «کیست که لباس مرا لمس نمود؟» N در ساعت چشمه خون او خشک شده، در تن خود فهمید که از آن بلا صحت یافته است. uMcزیرا گفته بود: «اگر لباس وی را هم لمس کنم، هرآینه شفا یابم.» }Q~}|{{zyxxPwEvuuut*s8rwrqqpp.ooWnnImmlktkjihhNgfedcchbba__]]\?[n[ZxYzXWWoVtUUkTSSR9Q^PP%OkNMoLLK}JJZII HoGG6F"E[D&CBAAA@r@>>= au گفتندش: «به چه قدرت این کارها را می کنی و کیست که این قدرت را به تو داده است تا این اعمال را بجا آری؟» 9`k و باز به اورشلیم آمدند. و هنگامی که او در هیکل می خرامید، رؤسای کهنه و کاتبان و مشایخ نزد وی آمده، _/ اما هرگاه شما نبخشید، پدر شما نیز که در آسمان است تقصیرهای شما را نخواهد بخشید.» v^e و وقتی که به دعا بایستید، هر گاه کسی به شما خطا کرده باشد، او را ببخشید تا آنکه پدر شما نیز که در آسمان است، خطایای شما را معاف دارد. E] بنابراین به شما می گویم آنچه در عبادت سؤال می کنید، یقین بدانید که آن را یافته اید و به شما عطا خواهد شد. ?\w زیرا که هرآینه به شما می گویم هر که بدین کوه گوید منتقل شده، به دریا افکنده شو و در دل خود شک نداشته باشد بلکه یقین دارد که آنچه گوید می شود، هرآینه هر آنچه گوید بدو عطا شود. Z[- عیسی در جواب ایشان گفت: «به خدا ایمان آورید، Z7 پطرس به خاطر آورده، وی را گفت: «ای استاد، اینک درخت انجیری که نفرینش کردی خشک شده!» rY] صبحگاهان، در اثنای راه، درخت انجیر را از ریشه خشک یافتند. =Xu چون شام شد، از شهر بیرون رفت. W چون رؤسای کهنه و کاتبان این را بشنیدند، در صدد آن شدند که او را چطور هلاک سازند زیرا که از وی ترسیدند چون که همه مردم از تعلیم وی متحیر می بودند. gVG و تعلیم داده، گفت: «آیا مکتوب نیست که خانه من خانه عبادت تمامی امتها نامیده خواهد شد؟ اما شما آن را مغاره دزدان ساخته اید.» XU) و نگذاشت که کسی با ظرفی از میان هیکل بگذرد، 0TY پس وارد اورشلیم شدند. و چون عیسی داخل هیکل گشت، به بیرون کردن آنانی که در هیکل خرید و فروش می کردند شروع نمود و تختهای صرافان و کرسیهای کبوترفروشان را واژگون ساخت، BS} پس عیسی توجه نموده، بدان فرمود: «از این پس تا به ابد، هیچکس از تو میوه نخواهد خورد.» و شاگردانش شنیدند. R ناگاه درخت انجیری که برگ داشت از دور دیده، آمد تا شاید چیزی بر آن بیابد. اما چون نزد آن رسید، جز برگ بر آن هیچ نیافت زیرا که موسم انجیر نرسیده بود. eQC بامدادان چون از بیت عنیا بیرون می آمدند، گرسنه شد. KP و عیسی وارد اورشلیم شده، به هیکل درآمد و به همه چیز ملاحظه نمود. چون وقت شام شد با آن دوازده به بیت عنیا رفت. O% مبارک باد ملکوت پدر ما داود که می آید به اسم خداوند. هوشیعانا در اعلی ' علیین.» =Ns و آنانی که پیش و پس می رفتند، فریاد کنان می گفتند: «هوشیعانا، مبارک باد کسی که به نام خداوند می آید. M  و بسیاری رختهای خود و بعضی شاخه ها از درختان بریده، بر راه گسترانیدند. L آنگاه کره را به نزد عیسی آورده، رخت خود را بر آن افکندند تا بر آن سوار شد. K آن دو نفر چنانکه عیسی فرموده بود، بدیشان گفتند. پس ایشان را اجازت دادند. J که بعضی از حاضرین بدیشان گفتند: «چه کار دارید که کره را باز می کنید؟» I پس رفته کره ای بیرون دروازه در شارع عام بسته یافتند و آن را باز می کردند، PH و هرگاه کسی به شما گوید چرا چنین می کنید، گویید خداوند بدین احتیاج دارد؛ بی تامل آن را به اینجا خواهد فرستاد.» 5Gc بدیشان گفت: «بدین قریه ای که پیش روی شما است بروید و چون وارد آن شدید، درساعت کره الاغی را بسته خواهید یافت که تا به حال هیچکس بر آن سوار نشده؛ آن را باز کرده، بیاورید. =F u و چون نزدیک به اورشلیم به بیت فاجی و بیت عنیا بر کوه زیتون رسیدند، دو نفر از شاگردان خود را فرستاده، 5Ec 4عیسی بدو گفت: «برو که ایمانت تو را شفا داده است.» در ساعت بینا گشته ، از عقب عیسی در راه روانه شد.>Du 3عیسی به وی التفات نموده، گفت: «چه می خواهی از بهر تو نمایم؟» کور بدو گفت: «یا سیدی آنکه بینایی یابم.» rC] 2در ساعت ردای خود را دور انداخته ، بر پا جست و نزد عیسی آمد. VB% 1پس عیسی ایستاده، فرمود تا او را خوانند. آنگاه آن کور را خوانده، بدو گفتند: «خاطر جمع دار. برخیز که تو را می خواند.» HA  0و چندان که بسیاری او را نهیب می دادند که خاموش شود، زیادتر فریاد برمی آورد که «پسر داودا بر من ترحم فرما.» @7 /چون شنید که عیسی ناصری است، فریاد کردن گرفت و گفت: «ای عیسی ابن داود بر من ترحم کن.» ?  .و وارد اریحا شدند. و وقتی که او با شاگردان خود و جمعی کثیر از اریحا بیرون می رفت، بارتیمائوس کور، پسر تیماؤس بر کناره راه نشسته ، گدایی می کرد. .>U -زیرا که پسر انسان نیز نیامده تا مخدوم شود بلکه تا خدمت کند و تا جان خود را فدای بسیاری کند.» Z=- ,و هر که خواهد مقدم بر شما شود، غلام همه باشد. &<E +لیکن در میان شما چنین نخواهد بود، بلکه هر که خواهد در میان شما بزرگ شود، خادم شما باشد. v;e *عیسی ایشان را خوانده، به ایشان گفت: «می دانید آنانی که حکام امتها شمرده می شوند بر ایشان ریاست می کنند و بزرگانشان بر ایشان مسلطند. d:A )و آن ده نفر چون شنیدند بر یعقوب و یوحنا خشم گرفتند.19[ (لیکن نشستن به دست راست و چپ من از آن من نیست که بدهم جز آنانی را که از بهر ایشان مهیا شده است.» h8I 'وی را گفتند: «می توانیم.» عیسی بدیشان گفت: «پیاله ای را که من می نوشم خواهید آشامید و تعمیدی را که من می پذیرم خواهید پذیرفت. y7k &عیسی ایشان را گفت: «نمی فهمید آنچه می خواهید. آیا می توانید آن پیاله ای را که من می نوشم، بنوشید و تعمیدی را که من می پذیرم، بپذیرید؟» 6# %گفتند: «به ما عطا فرما که یکی به طرف راست و دیگری بر چپ تو در جلال تو بنشینیم.» X5) $ایشان را گفت: «چه می خواهید برای شما بکنم؟» L4 #آنگاه یعقوب و یوحنا دو پسر زبدی نزد وی آمده، گفتند: «ای استاد، می خواهیم آنچه از تو سؤال کنیم برای ما بکنی .» @3y "و بر وی سخریه نموده، تازیانه اش زنند و آب دهان بر وی افکنده، او را خواهند کشت و روز سوم خواهد برخاست.» g2G !که «اینک به اورشلیم می رویم و پسر انسان به دست رؤسای کهنه و کاتبان تسلیم شود و بر وی فتوای قتل دهند و او را به امتها سپارند، 19 و چون در راه به سوی اورشلیم می رفتند و عیسی در جلو ایشان می خرامید، در حیرت افتادند و چون از عقب او می رفتند، ترس بر ایشان مستولی شد. آنگاه آن دوازده را باز به کنار کشیده، شروع کرد به اطلاع دادن به ایشان از آنچه بر وی وارد می شد، _07 اما بسا اولین که آخرین می گردند و آخرین اولین.» / جز اینکه الحال در این زمان صد چندان یابد از خانه ها و برادران و خواهران و مادران و فرزندان و ملاک با زحمات، و در عالم آینده حیات جاودانی را. . عیسی جواب فرمود: «هرآینه به شما می گویم کسی نیست که خانه یا برادران یا خواهران یا پدر یا مادر یا زن یا اولاد یا املاک را بجهت من و انجیل ترک کند، - پطرس بدو گفتن گرفت که «اینک ما همه چیز را ترک کرده، تو را پیروی کرده ایم.» >,u عیسی به ایشان نظر کرده، گفت: «نزد انسان محال است لیکن نزد خدا نیست زیرا که همه چیز نزد خدا ممکن است.» + ایشان بغایت متحیر گشته ، با یکدیگر می گفتند: «پس که می تواند نجات یابد؟» *1 سهلتر است که شتر به سوراخ سوزن درآید از اینکه شخص دولتمند به ملکوت خدا داخل شود!» )7 چون شاگردانش از سخنان او در حیرت افتادند، عیسی باز توجه نموده، بدیشان گفت: «ای فرزندان، چه دشوار است دخول آنانی که به مال و اموال توکل دارند در ملکوت خدا! >(u آنگاه عیسی گرداگرد خود نگریسته، به شاگردان خود گفت: «چه دشوار است که توانگران داخل ملکوت خدا شوند.» ' لیکن او از این سخن ترش رو و محزون گشته ، روانه گردید زیرا اموال بسیار داشت.4&a عیسی به وی نگریسته ، او را محبت نمود و گفت: «تو را یک چیز ناقص است: برو و آنچه داری بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی یافت و بیا صلیب را برداشته ، مرا پیروی کن.» z%m او در جواب وی گفت: «ای استاد، این همه را از طفولیت نگاه داشتم.» D$ احکام را می دانی ، زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، دغابازی مکن، پدر و مادر خود را حرمت دار.» # عیسی بدو گفت: «چرا مرا نیکو گفتی و حال آنکه کسی نیکو نیست جز خدا فقط؟ ^"5 چون به راه می رفت، شخصی دوان دوان آمده، پیش او زانو زده، سؤال نمود که «ای استاد نیکو چه کنم تا وارث حیات جاودانی شوم؟» n!U پس ایشان را در آغوش کشید و دست بر ایشان نهاده، برکت داد.  ' هرآینه به شما می گویم هر که ملکوت خدا را مثل بچه کوچک قبول نکند، داخل آن نشود.»  چون عیسی این را بدید، خشم نموده، بدیشان گفت: «بگذارید که بچه های کوچک نزد من آیند و ایشان را مانع نشوید، زیرا ملکوت خدا از امثال اینها است. *M و بچه های کوچک را نزد او آوردند تا ایشان را لمس نماید؛ اما شاگردان آورندگان را منع کردند. ~u و اگر زن از شوهر خود جدا شود و منکوحه دیگری گردد، مرتکب زنا شود.» - بدیشان گفت: «هر که زن خود را طلاق دهد و دیگری را نکاح کند، بر حق وی زنا کرده باشد. kO و در خانه باز شاگردانش از این مقدمه از وی سؤال نمودند. T! پس آنچه خدا پیوست، انسان آن را جدا نکند.» {o و این دو یک تن خواهند بود چنانکه از آن پس دو نیستند بلکه یک جسد. y از آن جهت باید مرد پدر و مادر خود را ترک کرده، با زن خویش بپیوندد، b= لیکن از ابتدای خلقت، خدا ایشان را مرد و زن آفرید.  عیسی در جواب ایشان گفت: «به سبب سنگدلی شما این حکم را برای شما نوشت. oW گفتند: «موسی اجازت داد که طلاق نامه بنویسند و رها کنند.» _7 در جواب ایشان گفت: «موسی شما را چه فرموده است؟» <q آنگاه فریسیان پیش آمده، از روی امتحان از او سؤال نمودند که «آیا مرد را طلاق دادن زن خویش جایز است.» m U و از آنجا برخاسته ، از آن طرف اردن به نواحی یهودیه آمد. و گروهی باز نزد وی جمع شدند و او برحسب عادت خود، باز بدیشان تعلیم می داد. W' 2نمک نیکو است، لیکن هر گاه نمک فاسد گردد به چه چیز آن را اصلاح می کنید؟ پس در خود نمک بدارید و با یکدیگر صلح نمایید.» 1زیرا هر کس به آتش، نمکین خواهد شد و هر قربانی به نمک، نمکین می گردد. X) 0جایی که کرم ایشان نمیرد و آتش خاموشی نیابد. xi /و هر گاه چشم تو تو را لغزش دهد، قلعش کن زیرا تو را بهتر است که با یک چشم داخل ملکوت خدا شوی، از آنکه با دو چشم در آتش جهنم انداخته شوی، Z - .آنجایی که کرم ایشان نمیرد و آتش، خاموش نشود.   -و هرگاه پایت تو را بلغزاند، قطعش کن زیرا تو را مفیدتر است که لنگ داخل حیات شوی از آنکه با دو پا به جهنم افکنده شوی، در آتشی که خاموشی نپذیرد؛ \ 1 ,جایی که کرم ایشان نمیرد و آتش، خاموشی نپذیرد.   +پس هرگاه دستت تو را بلغزاند، آن را ببر زیرا تو را بهتر است که شل داخل حیات شوی، از اینکه با دو دست وارد جهنم گردی، در آتشی که خاموشی نپذیرد؛ k O *و هر که یکی از این کودکان را که به من ایمان آورند، لغزش دهد، او را بهتر است که سنگ آسیایی بر گردنش آویخته ، در دریا افکنده شود. fE )و هر که شما را از این رو که از آن مسیح هستید، کاسه ای آب به اسم من بنوشاند، هرآینه به شما می گویم اجر خود را ضایع نخواهد کرد. >w (زیرا هر که ضد ما نیست با ماست. G 'عیسی گفت: «او را منع مکنید، زیرا هیچکس نیست که معجزه ای به نام من بنماید و بتواند به زودی در حق من بد گوید. "= &آنگاه یوحنا ملتفت شده، بدو گفت: «ای استاد، شخصی را دیدیم که به نام تو دیوها بیرون می کرد و متابعت ما نمی نمود؛ و چون متابعت ما نمی کرد، او را ممانعت نمودیم.» c? %«هر که یکی از این کودکان را به اسم من قبول کند، مرا قبول کرده است و هر که مرا پذیرفت نه مرا بلکه فرستنده مرا پذیرفته باشد. / $پس طفلی را برداشته ، در میان ایشان بر پا نمود و او را در آغوش کشیده، به ایشان گفت: *M #پس نشسته ، آن دوازده را طلبیده، بدیشان گفت: «هر که می خواهد مقدم باشد مؤخر و غلام همه بود. m~~X}|| {{RzsyxxwwvButt!sIr_q~pp o]o n?mm&lk(jji_hhgg;fGepdd==<<);;8::]988766{55/483321190/..---,m++p**2)/(A'm&&6%% $#D""!S zgbi} uLdlG C 6 ]!C@Jq /و روح من به رهاننده من خدا بوجد آمد، Xp +.پس مریم گفت: «جان من خداوند را تمجید می کند، 0o [-و خوشابحال او که ایمان آورد، زیرا که آنچه از جانب خداوند به وی گفته شد، به انجام خواهد رسید.» n ,زیرا اینک چون آواز سلام تو گوش زد من شد، بچه از خوشی در رحم من به حرکت آمد. nm W+و از کجا این به من رسید که مادر خداوند من، به نزد من آید؟ l #* به آواز بلند صدا زده گفت: «تو در میان زنان مبارک هستی و مبارک است ثمره رحم تو. ,k S)و چون الیصابات سلام مریم را شنید، بچه در رحم او به حرکت آمد و الیصابات به روح القدس پر شده، [j 1(و به خانه زکریا درآمده، به الیصابات سلام کرد. {i q'در آن روزها، مریم برخاست و به بلدی از کوهستان یهودیه بشتاب رفت. h +&مریم گفت: «اینک کنیز خداوندم. مرا برحسب سخن تو واقع شود.» پس فرشته از نزد او رفت. Eg %زیرا نزد خدا هیچ امری محال نیست.» Gf  $و اینک الیصابات از خویشان تو نیز در پیری به پسری حامله شده و این ماه ششم است، مر او را که نازاد می خواندند. }e u#فرشته در جواب وی گفت: «روح القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند، از آنجهت آن مولود مقدس، پسر خدا خوانده خواهد شد. d "مریم به فرشته گفت: «این چگونه می شود و حال آنکه مردی را نشناخته ام؟» c /!و او بر خاندان یعقوب تا به ابد پادشاهی خواهد کرد و سلطنت او را نهایت نخواهد بود.» 9هر که ایمان آورده، تعمید یابد نجات یابد و اما هر که ایمان نیاورد بر او حکم خواهد شد. = پس بدیشان گفت: «در تمام عالم بروید و جمیع خلایق را به انجیل موعظه کنید. <<qو بعد از آن بدان یازده هنگامی که به غذا نشسته بودند ظاهر شد و ایشان را به سبب بی ایمانی و سخت دلی ایشان توبیخ نمود زیرا به آنانی که او را برخاسته دیده بودند، تصدیق ننمودند.;} ایشان رفته ، دیگران را خبر دادند، لیکن ایشان را نیز تصدیق ننمودند. $:A و بعد از آن به صورت دیگر به دو نفر از ایشان در هنگامی که به دهات می رفتند، هویدا گردید. }9s و ایشان چون شنیدند که زنده گشته و بدو ظاهر شده بود، باور نکردند. i8K و او رفته اصحاب او را که گریه و ماتم می کردند خبر داد. E7 و صبحگاهان، روز اول هفته چون برخاسته بود، نخستین به مریم مجدلیه که از او هفت دیو بیرون کرده بود ظاهر شد. O6پس بزودی بیرون شده از قبر گریختند زیرا لرزه و حیرت ایشان را فرو گرفته بود و به کسی هیچ نگفتند زیرا می ترسیدند. i5Kلیکن رفته ، شاگردان او و پطرس را اطلاع دهید که پیش از شما به جلیل می رود. او را در آنجا خواهید دید، چنانکه به شما فرموده بود.» ~4uاو بدیشان گفت: «ترسان مباشید! عیسی ناصری مصلوب را می طلبید؟ او برخاسته است! در اینجا نیست. آن موضعی را که او را نهاده بودند، ملاحظه کنید. 63eو چون به قبر درآمدند، جوانی را که جامه ای سفید دربرداشت بر جانب راست نشسته دیدند. پس متحیر شدند. 2wچون نگریستند، دیدند که سنگ غلطانیده شده است زیرا بسیار بزرگ بود. ~1uو با یکدیگر می گفتند: «کیست که سنگ را برای ما از سر قبر بغلطاند؟» w0gو صبح روز یکشنبه را بسیار زود وقت طلوع آفتاب بر سر قبر آمدند. ;/ qپس چون سبت گذشته بود، مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب و سالومه حنوط خریده، آمدند تا او را تدهین کنند. j.M/و مریم مجدلیه و مریم مادر یوشا دیدند که کجا گذاشته شد.g-G.پس کتانی خریده، آن را از صلیب به زیر آورد و به آن کتان کفن کرده، در قبری که از سنگ تراشیده بود نهاد و سنگی بر سر قبر غلطانید. l,Q-چون از یوزباشی دریافت کرد، بدن را به یوسف ارزانی داشت. T+!,پیلاطس تعجب کرد که بدین زودی فوت شده باشد. پس یوزباشی را طلبیده، از او پرسید که «آیا چندی گذشته وفات نموده است؟» m*S+یوسف نامی از اهل رامه که مرد شریف از اعضای شورا و نیز منتظر ملکوت خدا بود آمد و جرأت کرده نزد پیلاطس رفت و جسد عیسی را طلب نمود. s)_*و چون شام شد، از آنجهت که روز تهیه یعنی روز قبل از سبت بود، 3(_)که هنگام بودن او در جلیل پیروی و خدمت او می کردند. و دیگر زنان بسیاری که به اورشلیم آمده بودند. C'(و زنی چند از دور نظر می کردند که از آنجمله مریم مجدلیه بود و مریم مادر یعقوب کوچک و مادر یوشا و سالومه ، V&%'و چون یوزباشی که مقابل وی ایستاده بود، دید که بدینطور صدا زده، روح را سپرد، گفت: «فی الواقع این مرد، پسر خدا بود.» N%&آنگاه پرده هیکل از سر تا پا دوپاره شد. N$%پس عیسی آوازی بلند برآورده، جان بداد. r#]$پس شخصی دویده، اسفنجی را از سرکه پر کرد و بر سر نی نهاده، بدو نوشانید و گفت: «بگذارید ببینیم مگر الیاس بیاید تا او را پایین آورد.» m"S#و بعضی از حاضرین چون شنیدند گفتند: «الیاس را می خواند.» V!%"و در ساعت نهم، عیسی به آواز بلند ندا کرده، گفت: «ایلوئی ایلوئی ، لما سبقتنی ؟» یعنی «الهی الهی چرا مرا واگذاردی؟» y k!و چون ساعت ششم رسید، تا ساعت نهم تاریکی تمام زمین را فرو گرفت. `9 مسیح، پادشاه اسرائیل، اﻵن از صلیب نزول کند تا ببینیم و ایمان آوریم.» و آنانی که با وی مصلوب شدند، او را دشنام می دادند. Lو همچنین رؤسای کهنه و کاتبان استهزاکنان با یکدیگر می گفتند: «دیگران را نجات داد و نمی تواند خود را نجات دهد. I از صلیب به زیر آمده، خود را برهان!» dAو راهگذران او را دشنام داده و سر خود را جنبانیده، می گفتند: «هان ای کسی که هیکل را خراب می کنی و در سه روز آن را بنا می کنی، ucپس تمام گشت آن نوشته ای که می گوید: «از خطاکاران محسوب گشت.» zmو با وی دو دزد را یکی از دست راست و دیگری از دست چپ مصلوب کردند. Y+و تقصیر نامه وی این نوشته شد: «پادشاه یهود.» I و ساعت سوم بود که اورا مصلوب کردند. 7و چون او را مصلوب کردند، لباس او را تقسیم نموده، قرعه بر آن افکندند تا هر کس چه برد. lQو شراب مخلوط به مر به وی دادند تا بنوشد لیکن قبول نکرد. r]پس او را به موضعی که جلجتا نام داشت یعنی محل کاسه سر بردند [/و راهگذری را شمعون نام، از اهل قیروان که از بلوکات می آمد، و پدر اسکندر و رفس بود، مجبور ساختند که صلیب او را بردارد. X)و چون او را استهزا کرده بودند، لباس قرمز را از وی کنده، جامه خودش را پوشانیدند و او را بیرون بردند تا مصلوبش سازند. و نی بر سر او زدند و آب دهان بر وی انداخته و زانو زده، بدو تعظیم می نمودند. dAو او را سلام کردن گرفتند که «سلام ای پادشاه یهود!» }و جامه ای قرمز بر او پوشانیدند و تاجی از خار بافته ، بر سرش گذاردند 'آنگاه سپاهیان او را به سرایی که دارالولایه است برده، تمام فوج را فراهم آوردند dAپس پیلاطس چون خواست که مردم را خشنود گرداند، برابا را برای ایشان آزاد کرد و عیسی را تازیانه زده، تسلیم نمود تا مصلوب شود. - Sپیلاطس بدیشان گفت: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» ایشان بیشتر فریاد برآوردند که «او را مصلوب کن.» _ 7 ایشان بار دیگر فریاد کردند که «او را مصلوب کن!» + O پیلاطس باز ایشان را در جواب گفت: «پس چه می خواهید بکنم با آن کس که پادشاه یهودش می گویید؟»   اما رؤسای کهنه مردم را تحریض کرده بودند که بلکه برابا را برای ایشان رها کند. { o زیرا یافته بود که رؤسای کهنه او را از راه حسد تسلیم کرده بودند.  پیلاطس در جواب ایشان گفت: «آیا می خواهید پادشاه یهود را برای شما آزاد کنم؟» آنگاه مردم صدا زده، شروع کردند به خواستن که برحسب عادت با ایشان عمل نماید. و برابا نامی با شرکای فتنه او که در فتنه خونریزی کرده بودند، در حبس بود. }و در هر عید یک زندانی ، هر که را می خواستند، بجهت ایشان آزاد می کرد. gGاما عیسی باز هیچ جواب نداد، چنانکه پیلاطس متعجب شد. #?پیلاطس باز از او سؤال کرده، گفت: «هیچ جواب نمی دهی؟ ببین که چقدر بر تو شهادت می دهند!» \1و چون رؤسای کهنه ادعای بسیار بر او می نمودند، )پیلاطس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهود هستی ؟» او در جواب وی گفت: «تو می گویی .» n Wبامدادان، بی درنگ رؤسای کهنه با مشایخ و کاتبان و تمام اهل شورا مشورت نمودند و عیسی را بند نهاده، بردند و به پیلاطس تسلیم کردند. NHناگاه خروس مرتبه دیگر بانگ زد. پس پطرس را به خاطر آمد آنچه عیسی بدو گفته بود که «قبل از آنکه خروس دو مرتبه بانگ زند، سه مرتبه مرا انکار خواهی نمود.» و چون این را به خاطر آورد، بگریست. ~Gپس به لعن کردن و قسم خوردن شروع نمود که «آن شخص را که می گویید نمی شناسم.» z}mFاو باز انکار کرد. و بعد از زمانی حاضرین بار دیگر به پطرس گفتند: «در حقیقت تو از آنها می باشی زیرا که جلیلی نیز هستی و لهجه تو چنان است.» |Eو بار دیگر آن کنیزک او را دیده، به حاضرین گفتن گرفت که «این شخص از آنها است!» O{Dاو انکار نموده، گفت: «نمی دانم و نمی فهمم که تو چه می گویی !» و چون بیرون به دهلیز خانه رفت، ناگاه خروس بانگ زد. ,zQCو پطرس را چون دید که خود را گرم می کند، بر او نگریسته ، گفت: «تو نیز با عیسی ناصری می بودی؟» ywBو در وقتی که پطرس در ایوان پایین بود، یکی از کنیزان رئیس کهنه آمد ixKAو بعضی شروع نمودند به آب دهان بر وی انداختن و روی او را پوشانیده، او را می زدند و می گفتند: «نبوت کن.» و ملازمان او را می زدند. w%@کفر او را شنیدید! چه مصلحت می دانید؟» پس همه بر او حکم کردند که مستوجب قتل است. v?آنگاه رئیس کهنه جامه خود را چاک زده، گفت: «دیگر چه حاجت به شاهدان داریم؟ 5uc>عیسی گفت: «من هستم؛ و پسر انسان را خواهید دید که برطرف راست قوت نشسته ، در ابرهای آسمان می آید.» It =اما او ساکت مانده، هیچ جواب نداد. باز رئیس کهنه از او سؤال نموده، گفت: «آیا تو مسیح پسر خدای متبارک هستی ؟» \s1<پس رئیس کهنه از آن میان برخاسته ، از عیسی پرسیده، گفت: «هیچ جواب نمی دهی؟ چه چیز است که اینها در حق تو شهادت می دهند؟» Tr!;و در این هم باز شهادتهای ایشان موافق نشد. bq=:«ما شنیدیم که او می گفت: من این هیکل ساخته شده به دست را خراب می کنم و در سه روز، دیگری را ناساخته شده به دست، بنا می کنم.» Pp9و بعضی برخاسته شهادت دروغ داده، گفتند: o%8زیرا که هرچند بسیاری بر وی شهادت دروغ می دادند، اما شهادتهای ایشان موافق نشد. (nI7و رؤسای کهنه و جمیع اهل شورا در جستجوی شهادت بر عیسی بودند تا او را بکشند و هیچ نیافتند، Im 6و پطرس از دور در عقب او می آمد تا به خانه رئیس کهنه درآمده، با ملازمان بنشست و نزدیک آتش خود را گرم می نمود. "l=5و عیسی را نزد رئیس کهنه بردند و جمیع رؤسای کاهنان و مشایخ و کاتبان بر او جمع گردیدند. Uk#4چادر را گذارده، برهنه از دست ایشان گریخت. )jK3و یک جوانی با چادری بر بدن برهنه خود پیچیده، از عقب او روانه شد. چون جوانان او را گرفتند، Ii 2آنگاه همه او را واگذارده بگریختند. $hA1هر روز در نزد شما در هیکل تعلیم می دادم و مرا نگرفتید. لیکن لازم است که کتب تمام گردد.» #g?0عیسی روی بدیشان کرده، گفت: «گویا بر دزد با شمشیرها و چوبها بجهت گرفتن من بیرون آمدید! f3/و یکی از حاضرین شمشیر خود را کشیده، بر یکی از غلامان رئیس کهنه زده، گوشش را ببرید. Ze-.ناگاه دستهای خود را بر وی انداخته ، گرفتندش. tda-و در ساعت نزد وی شده، گفت: «یا سیدی، یا سیدی.» و وی را بوسید. Hc ,و تسلیم کننده او بدیشان نشانی داده، گفته بود: «هر که را ببوسم، همان است. او را بگیرید و با حفظ تمام ببرید.» b +در ساعت وقتی که او هنوز سخن می گفت، یهودا که یکی از آن دوازده بود، با گروهی بسیار با شمشیرها و چوبها از جانب رؤسای کهنه و کاتبان و مشایخ آمدند. ba=*برخیزید برویم که اکنون تسلیم کننده من نزدیک شد.» `{)و مرتبه سوم آمده، بدیشان گفت: «مابقی را بخوابید و استراحت کنید. کافی است! ساعت رسیده است. اینک پسر انسان به دستهای گناهکاران تسلیم می شود. >_u(و نیز برگشته ، ایشان را در خواب یافت زیرا که چشمان ایشان سنگین شده بود و ندانستند او را چه جواب دهند. H^ 'و باز رفته ، به همان کلام دعا نمود. ]-&بیدار باشید و دعا کنید تا در آزمایش نیفتید. روح البته راغب است لیکن جسم ناتوان.» L\%پس چون آمد، ایشان را در خواب دیده، پطرس را گفت: «ای شمعون، در خواب هستی؟ آیا نمی توانستی یک ساعت بیدار باشی؟ M[$پس گفت: «یا ابا پدر، همه چیز نزد تو ممکن است. این پیاله را از من بگذران، لیکن نه به خواهش من بلکه به اراده تو.» $ZA#و قدری پیشتر رفته، به روی بر زمین افتاد و دعا کرد تا اگر ممکن باشد آن ساعت از او بگذرد. Y"و بدیشان گفت: «نفس من از حزن، مشرف بر موت شد. اینجا بمانید و بیدار باشید.» xXi!و پطرس و یعقوب و یوحنا را همراه برداشته ، مضطرب و دلتنگ گردید 3W_ و چون به موضعی که جتسیمانی نام داشت رسیدند، به شاگردان خود گفت: «در اینجا بنشینید تا دعا کنم.» RVلیکن او به تاکید زیادتر می گفت: «هرگاه مردنم با تو لازم افتد، تو را هرگز انکار نکنم.» و دیگران نیز همچنان گفتند. oUWعیسی وی را گفت: «هرآینه به تو می گویم که امروز در همین شب، قبل از آنکه خروس دو مرتبه بانگ زند، تو سه مرتبه مرا انکار خواهی نمود.» kTOپطرس به وی گفت: «هرگاه همه لغزش خورند، من هرگز نخورم.» fSEاما بعد از برخاستنم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.» ZR-عیسی ایشان را گفت: «همانا همه شما امشب در من لغزش خورید، زیرا مکتوب است شبان را می زنم و گوسفندان پراکنده خواهند شد. hQIو بعد از خواندن تسبیح، به سوی کوه زیتون بیرون رفتند. 8Piهرآینه به شما می گویم بعد از این از عصیر انگور نخورم تا آن روزی که در ملکوت خدا آن را تازه بنوشم.» O و بدیشان گفت: «این است خون من از عهد جدید که در راه بسیاری ریخته می شود. zNmو پیاله ای گرفته ، شکر نمود و به ایشان داد و همه از آن آشامیدند YM+و چون غذا می خوردند، عیسی نان را گرفته ، برکت داد و پاره کرده، بدیشان داد و گفت: «بگیرید و بخورید که این جسد من است.» L/به درستی که پسر انسان بطوری که درباره او مکتوب است، رحلت می کند. لیکن وای بر آن کسی که پسر انسان به واسطه او تسلیم شود. او را بهتر می بود که تولد نیافتی .» |Kqاو در جواب ایشان گفت: «یکی از دوازده که با من دست در قاب فرو برد! J!ایشان غمگین گشته ، یکیک گفتن گرفتند که «آیا من آنم» و دیگری که «آیا من هستم.» \I1و چون نشسته غذا می خوردند، عیسی گفت: «هرآینه به شما می گویم که ، یکی از شما که با من غذا می خورد، مرا تسلیم خواهد کرد.» 9Hmشامگاهان با آن دوازده آمد. 'GGشاگردانش روانه شدند و به شهر رفته ، چنانکه او فرموده بود، یافتند و فصح را آماده ساختند. F-و او بالاخانه بزرگ مفروش و آماده به شما نشان می دهد. آنجا از بهر ما تدارک بینید.» QEو به هرجایی که درآید صاحب خانه را گویید: استاد می گوید مهمانخانه کجا است تا فصح را با شاگردان خود آنجا صرف کنم؟ \D1 پس دو نفر از شاگردان خود را فرستاده، بدیشان گفت: «به شهر بروید و شخصی با سبوی آب به شما خواهد برخورد. از عقب وی بروید، eCC و روز اول از عید فطیر که در آن فصح را ذبح می کردند، شاگردانش به وی گفتند: «کجا می خواهی برویم تدارک بینیم تا فصح را بخوری؟» SB ایشان سخن او را شنیده، شاد شدند و بدو وعده دادند که نقدی بدو بدهند. و او در صدد فرصت موافق برای گرفتاری وی برآمد. /AW پس یهودای اسخریوطی که یکی از آن دوازده بود، به نزد رؤسای کهنه رفت تا او را بدیشان تسلیم کند. h@I هرآینه به شما می گویم در هر جایی از تمام عالم که به این انجیل موعظه شود، آنچه این زن کرد نیز بجهت یادگاری وی مذکور خواهد شد» |?qآنچه در قوه او بود کرد، زیرا که جسد مرا بجهت دفن، پیش تدهین کرد. R>زیرا که فقرا را همیشه با خود دارید و هرگاه بخواهید می توانید با ایشان احسان کنید، لیکن مرا با خود دائما ندارید. 2=]اما عیسی گفت: «او را واگذارید! از برای چه او را زحمت می دهید؟ زیرا که با من کاری نیکو کرده است، 3<_زیرا ممکن بود این عطر زیادتر از سیصد دینار فروخته ، به فقرا داده شود.» و آن زن را سرزنش نمودند. g;Gو بعضی در خود خشم نموده، گفتند: «چرا این عطر تلف شد؟ :و هنگامی که او در بیت عنیا در خانه شمعون ابرص به غذا نشسته بود، زنی با شیشه ای از عطر گرانبها از سنبل خالص آمده، شیشه را شکسته ، بر سر وی ریخت. p9Yلیکن می گفتند: «نه در عید مبادا در قوم اغتشاشی پدید آید.» Z8 /و بعد از دو روز، عید فصح و فطیر بود که رؤسای کهنه و کاتبان مترصد بودند که به چه حیله او را دستگیر کرده، به قتل رسانند. i7K %اما آنچه به شما می گویم، به همه می گویم: بیدار باشید!»J6  $مبادا ناگهان آمده شما را خفته یابد. 75g #پس بیدار باشید زیرا نمی دانید که در چه وقت صاحب خانه می آید، در شام یا نصف شب یا بانگ خروس یا صبح. 4 "مثل کسی که عازم سفر شده، خانه خود را واگذارد و خادمان خود را قدرت داده، هر یکی را به شغلی خاص مقرر نماید و دربان را امر فرماید که بیدار بماند. 3w !پس برحذر و بیدار شده، دعا کنید زیرا نمی دانید که آن وقت کی می شود. 27 «ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچکس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. m1S آسمان و زمین زایل می شود، لیکن کلمات من هرگز زایل نشود. 0 هرآینه به شما می گویم تا جمیع این حوادث واقع نشود، این فرقه نخواهند گذشت. ,T~~x}}e||n{{o{ zfyyNxx}xwvv%uutt-ssErrNqqpp-onnMmmlllkjj4i~hh/gffbe5ddcc/bWaw``_i^^ ]2\\>[[[ZYXX&WAVUUJTTkSRRaQQPOcON>MLsKKGJCIIYHxG>FmFE\DD{CBA|@g@ ?5>> =:<<9;;n:::.99\888 77^6665`447322[100>//C..8-,,U***)p(''%%C$$#C""j!![ sJ`jO7-G  z 36*Z,m4Sدر حال همه چیز را ترک کرده، برخاست و در عقب وی روانه شد. 83iاز آن پس بیرون رفته ، باجگیری را که لاوی نام داشت، بر باجگاه نشسته دید. او را گفت: «از عقب من بیا.» K2و حیرت همه را فرو گرفت و خدا را تمجید می نمودند و خوف بر ایشان مستولی شده، گفتند: «امروز چیزهای عجیب دیدیم.» 61eدر ساعت برخاسته ، پیش ایشان آنچه بر آن خوابیده بود برداشت و به خانه خود خدا را حمدکنان روانه شد. 0لیکن تا بدانید که پسر انسان را استطاعت آمرزیدن گناهان بر روی زمین هست»، مفلوج را گفت: «تو را می گویم برخیز و بستر خود را برداشته، به خانه خود برو.» /'کدام سهلتر است، گفتن اینکه گناهان تو آمرزیده شد، یا گفتن اینکه برخیز و بخرام؟ .-عیسی افکار ایشان را درک نموده، در جواب ایشان گفت: «چرا در خاطر خود تفکر می کنید؟ x-iآنگاه کاتبان و فریسیان در خاطر خود تفکر نموده، گفتن گرفتند: «این کیست که کفر می گوید؟ جز خدا و بس کیست که بتواند گناهان را بیامرزد؟» ,چون او ایمان ایشان را دید، به وی گفت: «ای مرد، گناهان تو آمرزیده شد.» z+mو چون به سبب انبوهی مردم راهی نیافتند که او را به خانه درآورند، بر پشت بام رفته ، او را با تختش از میان سفالها در وسط پیش عیسی گذاردند. 9*kکه ناگاه چند نفر شخصی مفلوج را بر بستری آوردند و می خواستند او را داخل کنند تا پیش روی وی بگذارند. !);روزی از روزها واقع شد که او تعلیم می داد و فریسیان و فقها که از همه بلدان جلیل و یهودیه و اورشلیم آمده، نشسته بودند و قوت خداوند برای شفای ایشان صادر می شد، _(7و او به ویرانه ها عزلت جسته ، به عبادت مشغول شد. :'mلیکن خبر او بیشتر شهرت یافت و گروهی بسیار جمع شدند تا کلام او را بشنوند و از مرضهای خود شفا یابند، &3و او را قدغن کرد که «هیچکس را خبر مده، بلکه رفته خود را به کاهن بنما و هدیه ای بجهت طهارت خود، بطوری که موسی فرموده است، بگذران تا بجهت ایشان شهادتی شود.» %7 پس او دست آورده، وی را لمس نمود و گفت: «می خواهم. طاهر شو.» که فورا برص از او زایل شد. ,$Q و چون او در شهری از شهرها بود، ناگاه مردی پر از برص آمده، چون عیسی را بدید، به روی در افتاد و از او درخواست کرده، گفت: «خداوندا، اگر خواهی می توانی مرا طاهر سازی.» #  پس چون زورقها را به کنار آوردند، همه را ترک کرده، از عقب او روانه شدند. a"; و هم چنین نیز بر یعقوب و یوحنا پسران زبدی که شریک شمعون بودند. عیسی به شمعون گفت: «مترس. پس از این مردم را صید خواهی کرد.» !# چونکه به سبب صید ماهی که کرده بودند، دهشت بر او و همه رفقای وی مستولی شده بود. > uشمعون پطرس چون این را بدید، بر پایهای عیسی افتاده، گفت: «ای خداوند از من دور شو زیرا مردی گناهکارم.» }sو به رفقای خود که در زورق دیگر بودند اشاره کردند که آمده ایشان را امداد کنند. پس آمده هر دو زورق را پر کردند بقسمی که نزدیک بود غرق شوند. &Eو چون چنین کردند، مقداری کثیر از ماهی صید کردند، چنانکه نزدیک بود دام ایشان گسسته شود. Fشمعون در جواب وی گفت: «ای استاد، تمام شب را رنج برده چیزی نگرفتیم، لیکن به حکم تو، دام را خواهیم انداخت.» ;oو چون از سخن گفتن فارغ شد، به شمعون گفت: «به میانه دریاچه بران و دامهای خود را برای شکار بیندازید.» {oپس به یکی از آن دو زورق که مال شمعون بود سوار شده، از او درخواست نمود که از خشکی اندکی دور ببرد. پس در زورق نشسته ، مردم را تعلیم می داد. B}و دو زورق را در کنار دریاچه ایستاده دید که صیادان از آنها بیرون آمده، دامهای خود را شست و شو می نمودند. A }و هنگامی که گروهی بر وی ازدحام می نمودند تا کلام خدا را بشنوند، او به کنار دریاچه جنیسارت ایستاده بود. @{,پس در کنایس جلیل موعظه می نمود.R+به ایشان گفت: «مرا لازم است که به شهرهای دیگر نیز به ملکوت خدا بشارت دهم، زیرا که برای همین کار فرستاده شده ام.» q[*و چون روز شد، روانه شده به مکانی ویران رفت و گروهی کثیر در جستجوی او آمده، نزدش رسیدند و او را باز می داشتند که از نزد ایشان نرود. #?)و دیوها نیز از بسیاری بیرون می رفتند و صیحه زنان می گفتند که «تو مسیح پسر خدا هستی .» ولی ایشان را قدغن کرده، نگذاشت که حرف زنند، زیرا که دانستند او مسیح است. w(و چون آفتاب غروب می کرد، همه آنانی که اشخاص مبتلا به انواع مرضها داشتند، ایشان را نزد وی آوردند و به هر یکی از ایشان دست گذارده، شفا داد. 9k'پس بر سر وی آمده، تب را نهیب داده، تب از او زایل شد. در ساعت برخاسته ، به خدمتگزاری ایشان مشغول شد. N&و از کنیسه برخاسته ، به خانه شمعون درآمد. و مادر زن شمعون را تب شدیدی عارض شده بود. برای او از وی التماس کردند. R%و شهرت او در هر موضعی از آن حوالی پهن شد. $پس حیرت بر همه ایشان مستولی گشت و یکدیگر را مخاطب ساخته ، گفتند: «این چه سخن است که این شخص با قدرت و قوت، ارواح پلید را امر می کند و بیرون می آیند!» {o#پس عیسی او را نهیب داده، فرمود: «خاموش باش و از وی بیرون آی.» در ساعت دیو او را در میان انداخته ، از او بیرون شد و هیچ آسیبی بدو نرسانید. M"«آه ای عیسی ناصری، ما را با تو چه کار است، آیا آمده ای تا ما را هلاک سازی؟ تو را می شناسم کیستی ، ای قدوس خدا.»  !و در کنیسه مردی بود، که روح دیو خبیث داشت و به آواز بلند فریادکنان می گفت: x i و از تعلیم او در حیرت افتادند، زیرا که کلام او با قدرت می بود.  و به کفرناحوم شهری از جلیل فرود شده، در روزهای سبت، ایشان را تعلیم می داد. A }ولی از میان ایشان گذشته ، برفت. L و برخاسته او را از شهر بیرون کردند و بر قله کوهی که قریه ایشان بر آن بنا شده بود بردند تا او را به زیر افکنند. s_پس تمام اهل کنیسه چون این سخنان را شنیدند، پر از خشم گشتند 3_و بسا ابرصان در اسرائیل بودند، در ایام الیشع نبی و احدی از ایشان طاهر نگشت، جز نعمان سریانی .» و الیاس نزد هیچ کدام از ایشان فرستاده نشد، مگر نزد بیوه زنی در صرفه صیدون. *Mو به تحقیق شما را می گویم که بسا بیوه زنان در اسرائیل بودند، در ایام الیاس، وقتی که آسمان مدت سه سال و شش ماه بسته ماند، چنانکه قحطی عظیم در تمامی زمین پدید آمد، }sو گفت: «هرآینه به شما می گویم که هیچ نبی در وطن خویش مقبول نباشد. بدیشان گفت: «هرآینه این مثل را به من خواهید گفت، ای طبیب خود را شفا بده. آنچه شنیده ایم که در کفرناحوم از تو صادر شد، اینجا نیز در وطن خویش بنما.» Rو همه بر وی شهادت دادند و از سخنان فیض آمیزی که از دهانش صادر می شد، تعجب نموده، گفتند: «مگر این پسر یوسف نیست؟» آنگاه بدیشان شروع به گفتن کرد که «امروز این نوشته در گوشهای شما تمام شد.» $Aپس کتاب را به هم پیچیده، به خادم سپرد و بنشست و چشمان همه اهل کنیسه بر وی دوخته می بود. J و از سال پسندیده خداوند موعظه کنم.» V~%«روح خداوند بر من است، زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگاری و کوران را به بینایی موعظه کنم و تا کوبیدگان را آزاد سازم، }1آنگاه صحیفه اشعیا نبی را بدو دادند و چون کتاب را گشود، موضعی را یافت که مکتوب است E|و به ناصره جایی که پرورش یافته بود، رسید و بحسب دستور خود در روز سبت به کنیسه درآمده، برای تلاوت برخاست. t{aو او در کنایس ایشان تعلیم می داد و همه او را تعظیم می کردند. zو عیسی به قوت روح، به جلیل برگشت و خبر او در تمامی آن نواحی شهرت یافت. |yq و چون ابلیس جمیع تجربه را به اتمام رسانید، تا مدتی از او جدا شد. x عیسی در جواب وی گفت که «گفته شده است، خداوند خدای خود را تجربه مکن.»owW و تو را به دستهای خود بردارند، مبادا پایت به سنگی خورد.» v زیرا مکتوب است که فرشتگان خود را درباره تو حکم فرماید تا تو را محافظت کنند. Ju  پس او را به اورشلیم برده، بر کنگره هیکل قرار داد و بدو گفت: «اگر پسر خدا هستی ، خود را از اینجا به زیر انداز. 3t_عیسی در جواب او گفت: «ای شیطان، مکتوب است، خداوند خدای خود را پرستش کن و غیر او را عبادت منما.» cs?پس اگر تو پیش من سجده کنی ، همه از آن تو خواهد شد.» Vr%و ابلیس بدو گفت: «جمیع این قدرت و حشمت آنها را به تو می دهم، زیرا که به من سپرده شده است و به هر که می خواهم می بخشم. q#پس ابلیس او را به کوهی بلند برده، تمامی ممالک جهان را در لحظه ای بدو نشان داد. $pAعیسی در جواب وی گفت: «مکتوب است که انسان به نان فقط زیست نمی کند، بلکه به هر کلمه خدا.» |oqو ابلیس بدو گفت: «اگر پسر خدا هستی ، این سنگ را بگو تا نان گردد.» 0nYو مدت چهل روز ابلیس او را تجربه می نمود و در آن ایام چیزی نخورد. چون تمام شد، آخر گرسنه گردید. m اما عیسی پر از روح القدس بوده، از اردن مراجعت کرد و روح او را به بیابان برد. Bl&ابن انوش، بن شیث، بن آدم، بن اﷲ.jkM%ابن متوشالح، بن خنوخ، بن یارد، بن مهللئیل، بن قینان، `j9$ابن قینان، بن ارفکشاد، بن سام، بن نوح، بن لامک، Zi-#ابن سروج، بن رعو، بن فالج، بن عابر، بن صالح، hhI"ابن یعقوب، بن اسحاق، بن ابراهیم، بن تارح، بن ناحور، hgI!ابن عمیناداب، بن ارام، بن حصرون، بن فارص، بن یهودا، `f9 ابن یسی، بن عوبید، بن بوعز، بن شلمون، بن نحشون، `e9ابن ملیا، بن مینان، بن متاتا بن ناتان، بن داود، jdMابن شمعون، بن یهودا، بن یوسف، بن یونان، بن ایلیاقیم، ecCابن یوسی ، بن ایلعاذر، بن یوریم، بن متات، بن لاوی، cb?ابن ملکی ، بن ادی، بن قوسام، بن ایلمودام، بن عیر، laQابن یوحنا، بن ریسا، بن زروبابل، بن سالتیئیل، بن نیری، a`;ابن مات، بن متاتیا، بن شمعی ، بن یوسف، بن یهودا، b_=ابن متاتیا، بن آموس، بن ناحوم، بن حسلی ، بن نجی ، [^/ابن متات، بن لاوی، بن ملکی ، بن ینا، بن یوسف، ]3و خود عیسی وقتی که شروع کرد، قریب به سی ساله بود. و حسب گمان خلق، پسر یوسف ابن هالی a\;و روح القدس به هیات جسمانی ، مانند کبوتری بر او نازل شد و آوازی از آسمان در رسید که «تو پسر حبیب من هستی که به تو خشنودم.»$[Aاما چون تمامی قوم تعمید یافته بودند و عیسی هم تعمید گرفته دعا می کرد، آسمان شکافته شد hZIاین را نیز بر همه افزود که یحیی را در زندان حبس نمود. RYاما هیرودیس تیترارک چون به سبب هیرودیا، زن برادر او فیلپس و سایر بدیهایی که هیرودیس کرده بود از وی توبیخ یافت، WX'و به نصایح بسیار دیگر، قوم را بشارت می داد. Wاو غربال خود را به دست خود دارد و خرمن خویش را پاک کرده، گندم را در انبار خود ذخیره خواهد نمود و کاه را در آتشی که خاموشی نمی پذیرد خواهد سوزانید.» FVیحیی به همه متوجه شده گفت: «من شما را به آب تعمید می دهم، لیکن شخصی تواناتر از من می آید که لیاقت آن ندارم که بند نعلین او را باز کنم. او شما را به روح القدس و آتش تعمید خواهد داد. :Umو هنگامی که قوم مترصد می بودند و همه در خاطر خود درباره یحیی تفکر می نمودند که این مسیح است یا نه ، pTYسپاهیان نیز از او پرسیده، گفتند: «ما چه کنیم؟» به ایشان گفت: «بر کسی ظلم مکنید و بر هیچکس افترا مزنید و به مواجب خود اکتفا کنید.» ^S5 بدیشان گفت: «زیادتر از آنچه مقرر است، مگیرید.» {Ro و باجگیران نیز برای تعمید آمده، بدو گفتند: «ای استاد چه کنیم؟» 2Q] او در جواب ایشان گفت: «هر که دو جامه دارد، به آنکه ندارد بدهد. و هرکه خوراک دارد نیز چنین کند.» VP% پس مردم از وی سؤال نموده گفتند: «چه کنیم؟» LO و اﻵن نیز تیشه بر ریشه درختان نهاده شده است؛ پس هر درختی که میوه نیکو نیاورد، بریده و در آتش افکنده می شود.» 5Ncپس ثمرات مناسب توبه بیاورید و در خاطر خود این سخن را راه مدهید که ابراهیم پدر ماست، زیرا به شما می گویم خدا قادر است که از این سنگها، فرزندان برای ابراهیم برانگیزاند. \M1آنگاه به آن جماعتی که برای تعمید وی بیرون می آمدند، گفت: «ای افعی زادگان، که شما را نشان داد که از غضب آینده بگریزید؟ KLو تمامی بشر نجات خدا را خواهند دید.» K%هر وادی انباشته و هر کوه و تلی پست و هر کجی راست و هر راه ناهموار صاف خواهد شد؛ Jwچنانچه مکتوب است در صحیفه کلمات اشعیای نبی که می گوید: «صدای ندا کننده ای در بیابان، که راه خداوند را مهیا سازید و طرق او را راست نمایید. Iبه تمامی حوالی اردن آمده، به تعمید توبه بجهت آمرزش گناهان موعظه می کرد. H'و حنا و قیافا رؤسای کهنه بودند، کلام خدا به یحیی ابن زکریا در بیابان نازل شده، QG و در سال پانزدهم از سلطنت طیباریوس قیصر، در وقتی که پنطیوس پیلاطس، والی یهودیه بود و هیرودیس، تیترارک جلیل و برادرش فیلپس تیترارک ایطوریه و دیار تراخونیتس و لیسانیوس تیترارک آبلیه qF[4و عیسی در حکمت و قامت و رضامندی نزد خدا و مردم ترقی می کرد.KE3پس با ایشان روانه شده، به ناصره آمد و مطیع ایشان می بود و مادر او تمامی این امور را در خاطر خود نگاه می داشت. QD2ولی آن سخنی را که بدیشان گفت، نفهمیدند. 3C_1او به ایشان گفت: «از بهر چه مرا طلب می کردید، مگر ندانسته اید که باید من در امور پدر خود باشم؟» wBg0چون ایشان او را دیدند، مضطرب شدند. پس مادرش به وی گفت: «ای فرزند چرا با ما چنین کردی؟ اینک پدرت و من غمناک گشته تو را جستجو می کردیم.» sA_/و هر که سخن او را می شنید، از فهم و جوابهای او متحیر می گشت. N@.و بعد از سه روز، او را در هیکل یافتند که در میان معلمان نشسته ، سخنان ایشان را می شنود و از ایشان سؤال همی کرد. d?A-و چون او را نیافتند، در طلب او به اورشلیم برگشتند. G>,بلکه چون گمان می بردند که او در قافله است، سفر یکروزه کردند و او را در میان خویشان و آشنایان خود می جستند. Q=+و چون روزها را تمام کرده، مراجعت می نمودند، آن طفل یعنی عیسی ، در اورشلیم توقف نمود و یوسف و مادرش نمی دانستند. l<Q*و چون دوازده ساله شد، موافق رسم عید، به اورشلیم آمدند. k;O)و والدین او هر ساله بجهت عید فصح، به اورشلیم می رفتند. : (و طفل نمو کرده، به روح قوی می گشت و از حکمت پر شده، فیض خدا بر وی می بود. +9O'و چون تمامی رسوم شریعت خداوند را به پایان برده بودند، به شهر خود ناصره جلیل مراجعت کردند. 48a&او در همان ساعت در آمده، خدا را شکر نمود و درباره او به همه منتظرین نجات در اورشلیم، تکلم نمود. `79%و قریب به هشتاد و چهار سال بود که او بیوه گشته از هیکل جدا نمی شد، بلکه شبانه روز به روزه و مناجات در عبادت مشغول می بود. Q6$و زنی نبیه بود، حنا نام، دختر فنوئیل از سبط اشیر بسیار سالخورده، که از زمان بکارت هفت سال با شوهر بسر برده بود. 5#و در قلب تو نیز شمشیری فرو خواهد رفت تا افکار قلوب بسیاری مکشوف شود.» !4;"پس شمعون ایشان را برکت داده، به مادرش مریم گفت: «اینک این طفل قرار داده شد، برای افتادن و برخاستن بسیاری از آل اسرائیل و برای آیتی که به خلاف آن خواهند گفت. k3O!و یوسف و مادرش از آنچه درباره او گفته شد، تعجب نمودند. y2k نوری که کشف حجاب برای امتها کند و قوم تو اسرائیل را جلال بود.» P1که آن را پیش روی جمیع امتها مهیا ساختی. M0زیرا که چشمان من نجات تو را دیده است، /«الحال ای خداوند بنده خود را رخصت می دهی ، به سلامتی برحسب کلام خود. g.Gاو را در آغوش خود کشیده و خدا را متبارک خوانده، گفت: R-پس به راهنمایی روح، به هیکل درآمد و چون والدینش آن طفل یعنی عیسی را آوردند تا رسوم شریعت را بجهت او بعمل آورند، ,#و از روح القدس بدو وحی رسیده بود که تا مسیح خداوند را نبینی موت را نخواهی دید. A+{و اینک شخصی شمعون نام در اورشلیم بود که مرد صالح و متقی و منتظر تسلی اسرائیل بود و روح القدس بر وی بود. +*Oو تا قربانی گذرانند، چنانکه در شریعت خداوند مقرر است، یعنی جفت فاخته ای یا دو جوجه کبوتر. %)C چنانکه در شریعت خداوند مکتوب است که هر ذکوری که رحم را گشاید، مقدس خداوند خوانده شود. /(Wو چون ایام تطهیر ایشان برحسب شریعت موسی رسید، او را به اورشلیم بردند تا به خداوند بگذرانند. ['/و چون روز هشتم، وقت ختنه طفل رسید، او را عیسی نام نهادند، چنانکه فرشته قبل از قرار گرفتن او در رحم، او را نامیده بود. S&و شبانان خدا را تمجید و حمدکنان برگشتند، به سبب همه آن اموری که دیده و شنیده بودند چنانکه به ایشان گفته شده بود. u%cاما مریم در دل خود متفکر شده، این همه سخنان را نگاه می داشت. r$]و هر که می شنید از آنچه شبانان بدیشان گفتند، تعجب می نمود. #چون این را دیدند، آن سخنی را که درباره طفل بدیشان گفته شده بود، شهرت دادند. }"sپس به شتاب رفته ، مریم و یوسف و آن طفل را در آخور خوابیده یافتند. (!Iو چون فرشتگان از نزد ایشان به آسمان رفتند، شبانان با یکدیگر گفتند: «اﻵن به بیت لحم برویم و این چیزی را که واقع شده و خداوند آن را به ما اعلام نموده است ببینیم.» «خدا را در اعلی 'علیین جلال و بر زمین سلامتی و در میان مردم رضامندی باد.» % در همان حال فوجی از لشکر آسمانی با فرشته حاضر شده، خدا را تسبیح کنان می گفتند: 1 و علامت برای شما این است که طفلی در قنداقه پیچیده و در آخور خوابیده خواهید یافت.»  که امروز برای شما در شهر داود، نجات دهنده ای که مسیح خداوند باشد متولد شد. 6e فرشته ایشان را گفت: «مترسید، زیرا اینک بشارت خوشی عظیم به شما می دهم که برای جمیع قوم خواهد بود. 1[ ناگاه فرشته خداوند بر ایشان ظاهر شد و کبریایی خداوند بر گرد ایشان تابید و بغایت ترسان گشتند. /و در آن نواحی ، شبانان در صحرا بسر می بردند و در شب پاسبانی گله های خویش می کردند. Eپسر نخستین خود را زایید. و او را در قنداقه پیچیده، در آخور خوابانید. زیرا که برای ایشان در منزل جای نبود. lQو وقتی که ایشان در آنجا بودند، هنگام وضع حمل او رسیده، wتا نام او با مریم که نامزد او بود و نزدیک به زاییدن بود، ثبت گردد. V%و یوسف نیز از جلیل از بلده ناصره به یهودیه به شهر داود که بیت لحم نام داشت، رفت. زیرا که او از خاندان و آل داود بود. gGپس همه مردم هر یک به شهر خود برای اسمنویسی می رفتند. r]و این اسمنویسی اول شد، هنگامی که کیرینیوس والی سوریه بود.  #و در آن ایام حکمی از اوغسطس قیصر صادر گشت که تمام ربع مسکون را اسم نویسی کنند. $ CPپس طفل نمو کرده، در روح قوی می گشت و تا روز ظهور خود برای اسرائیل، در بیابان بسر می برد. -Oتا ساکنان در ظلمت و ظل موت را نور دهد و پایهای ما را به طریق سلامتی هدایت نماید.»  yNبه احشای رحمت خدای ما که به آن سپیده از عالم اعلی از ما تفقد نمود، f GMتا قوم او را معرفت نجات دهی ، در آمرزش گناهان ایشان. A }Lو تو ای طفل، نبی حضرت اعلی ' خوانده خواهی شد، زیرا پیش روی خداوند خواهی خرامید، تا طرق او را مهیا سازی، j  OKدر حضور او به قدوسیت و عدالت، در تمامی روزهای عمر خود.   9Jکه ما را فیض عطا فرماید، تا از دست دشمنان خود رهایی یافته ، او را بی خوف عبادت کنیم، O  Iسوگندی که برای پدر ما ابراهیم یاد کرد، v  gHتا رحمت را بر پدران ما بجا آرد و عهد مقدس خود را تذکر فرماید، j  OGرهایی از دشمنان ما و از دست آنانی که از ما نفرت دارند، v gFچنانچه به زبان مقدسین گفت که از بدو عالم انبیای او می بودند، g IEو شاخ نجاتی برای ما برافراشت، در خانه بنده خود داود. ' ID«خداوند خدای اسرائیل متبارک باد، زیرا از قوم خود تفقد نموده، برای ایشان فدایی قرار داد c ACو پدرش زکریا از روح القدس پر شده، نبوت نموده، گفت: 4 cBو هر که شنید، در خاطر خود تفکر نموده، گفت: «این چه نوع طفل خواهد بود؟» و دست خداوند با وی می بود. 0 [Aپس بر تمامی همسایگان ایشان، خوف مستولی گشت و جمیع این وقایع در همه کوهستان یهودیه شهرت یافت. j O@در ساعت، دهان و زبان او باز گشته ، به حمد خدا متکلم شد. x k?او تخته ای خواسته بنوشت که «نام او یحیی است» و همه متعجب شدند. g I>پس به پدرش اشاره کردند که «او را چه نام خواهی نهاد؟» b ?=به وی گفتند: «از قبیله تو هیچکس این اسم را ندارد.» q~ ]<اما مادرش ملتفت شده، گفت: «نی بلکه به یحیی نامیده می شود.» } 7;و واقع شد در روز هشتم چون برای ختنه طفل آمدند، که نام پدرش زکریا را بر او می نهادند. | ;:و همسایگان و خویشان او چون شنیدند که خداوند رحمت عظیمی بر وی کرده، با او شادی کردند. `{ ;9اما چون الیصابات را وقت وضع حمل رسید، پسری بزاد. uz e8و مریم قریب به سه ماه نزد وی ماند، پس به خانه خود مراجعت کرد. y }7چنانکه به اجداد ما گفته بود، به ابراهیم و به ذریت او تا ابداﻵباد.» mx U6بنده خود اسرائیل را یاری کرد، به یادگاری رحمانیت خویش، w }5گرسنگان را به چیزهای نیکو سیر فرمود و دولتمندان را تهیدست رد نمود. xv k4جباران را از تختها به زیر افکند و فروتنان را سرافراز گردانید. u 3به بازوی خود، قدرت را ظاهر فرمود و متکبران را به خیال دل ایشان پراکنده ساخت. ht K2و رحمت او نسلا بعد نسل است بر آنانی که از او می ترسند. ls S1زیرا آن قادر، به من کارهای عظیم کرده و نام او قدوس است، 'r I0زیرا بر حقارت کنیز خود نظر افکند. زیرا هان از کنون تمامی طبقات مرا خوشحال خواهند خواند، J~n}}p|c{{ yyxwwv|uttssNrqppUonnJmmll kjj@irhxggfFedd cQbb-ad`_^V]]I\ [QZZ XXWQVIUTSRRQPP-ONMLKK?JII!HkGFF}FE4DMCBAA@??>C=M<;;i:u99887;644:322B00b/..--s,++*k)((a''&/%$#"! -$=Ui^6T, e   i<3%,{Yo7و روح او برگشت و فورا برخاست. پس عیسی فرمود تا به وی خوراک دهند. X 6س او همه را بیرون کرد و دست دختر را گرفته، صدا زد و گفت: «ای دختر برخیز.» fWE5پس به او استهزا کردند چونکه می دانستند که مرده است. V74و چون همه برای او گریه و زاری می کردند، او گفت: «گریان مباشید! نمرده بلکه خفته است.» 4Ua3و چون داخل خانه شد، جز پطرس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر دختر، هیچکس را نگذاشت که به اندرون آید. ,TQ2چون عیسی این را شنید، توجه نموده به وی گفت: «ترسان مباش، ایمان آور و بس که شفا خواهد یافت.» JS 1و این سخن هنوز بر زبان او بود که یکی از خانه رئیس کنیسه آمده، به وی گفت: «دخترت مرد. دیگر استاد را زحمت مده.» R0وی را گفت: «ای دختر، خاطرجمع دار؛ ایمانت تو را شفا داده است؛ به سلامتی برو.»{Qo/چون آن زن دید که نمی تواند پنهان ماند، لرزان شده، آمد و نزد وی افتاده پیش همه مردم گفت که به چه سبب او را لمس نمود و چگونه فوراشفا یافت. P7.عیسی گفت: «البته کسی مرا لمس نموده است، زیرا که من درک کردم که قوتی از من بیرون شد.» (OI-پس عیسی گفت: «کیست که مرا لمس نمود؟» چون همه انکار کردند، پطرس و رفقایش گفتند: «ای استاد، مردم هجوم آورده، بر تو ازدحام می کنند و می گویی کیست که مرا لمس نمود؟» N,از پشت سر وی آمده، دامن ردای او را لمس نمود که در ساعت جریان خونش ایستاد. ^M5+ناگاه زنی که مدت دوازده سال به استحاضه مبتلا بود و تمام مایملک خود را صرف اطبا نموده و هیچکس نمی توانست او را شفا دهد، QL*زیرا که او را دختر یگانه ای قریب به دوازده ساله بود که مشرف بر موت بود. و چون می رفت، خلق بر او ازدحام می نمودند. GK)که ناگاه مردی، یایرس نام که رئیس کنیسه بود، به پایهای عیسی افتاده، به او التماس نمود که به خانه او بیاید. J/(و چون عیسی مراجعت کرد، خلق او را پذیرفتند زیرا جمیع مردم چشم به راه او می داشتند. WI''«به خانه خود برگرد و آنچه خدا با تو کرده است حکایت کن.» پس رفته ، در تمام شهر از آنچه عیسی بدو نموده بود، موعظه کرد. QH&اما آن شخصی که دیوها از وی بیرون رفته بودند، از او درخواست کرد که با وی باشد. لیکن عیسی او را روانه فرموده، گفت: G'%پس تمام خلق مرز و بوم جدریان از او خواهش نمودند که از نزد ایشان روانه شود، زیرا خوفی شدید بر ایشان مستولی شده بود. پس او به کشتی سوار شده، مراجعت نمود. F/$و آنانی که این را دیده بودند، ایشان را خبر دادند که آن دیوانه چطور شفا یافته بود. DE#پس مردم بیرون آمده تا آن واقعه را ببینند؛ نزد عیسی رسیدند و چون آن آدمی را که از او دیوها بیرون رفته بودند، دیدند که نزد پایهای عیسی رخت پوشیده و عاقل گشته نشسته است، ترسیدند. D "ون گرازبانان ماجرا را دیدند، فرار کردند و در شهر و اراضی آن شهرت دادند. 6Ce!ناگاه دیوها از آن آدم بیرون شده، داخل گرازان گشتند که آن گله از بلندی به دریاچه جسته ، خفه شدند. B و در آن نزدیکی گله گراز بسیاری بودند که ر کوه می چریدند. پس از او خواهش نمودند که بدیشان اجازت دهد تا در آنها داخل شوند. پس ایشان را اجازت داد. qA[و از او استدعا کردند که ایشان را نفرماید که به هاویه روند..@Uعیسی از او پرسیده، گفت: «نام تو چیست؟» گفت: «لجئون.» زیرا که دیوهای بسیار داخل او شده بودند. e?Cزیرا که روح خبیث را امر فرموده بود که از آن شخص بیرون آید، چونکه بارها او را گرفته بود، چنانکه هر چند او را به زنجیرها و کنده ها بسته نگاه می داشتند، بندها را می گسیخت و دیو او را به صحرا می راند. > چون عیسی را دید، نعره زد و پیش او افتاده، به آواز بلند گفت: «ای عیسی پسر خدای تعالی ، مرا با تو چه کار است؟ از تو التماس دارم که مرا عذاب ندهی .» = چون به خشکی فرود آمد، ناگاه شخصی از آن شهر که از مدت مدیدی دیوها داشتی و رخت نپوشیدی و در خانه نماندی بلکه در قبرها منزل داشتی ، دچار وی گردید. X<)و به زمین جدریان که مقابل جلیل است، رسیدند. #;?پس به ایشان گفت: «ایمان شما کجا است؟» ایشان ترسان و متعجب شده، با یکدیگر می گفتند که «این چطور آدمی است که بادها و آب را هم امر می فرماید و اطاعت او می کنند؟» :پس نزد او آمده، او را بیدار کرده، گفتند: «استادا، استادا، هلاک می شویم.» پس برخاسته ، باد و تلاطم آب را نهیب داد تا ساکن گشت و آرامی پدید آمد. g9Gو چون می رفتند، خواب او را در ربود که ناگاه طوفان باد بر دریاچه فرود آمد، بحدی که کشتی از آب پر می شد و ایشان در خطر افتادند. c8?روزی از روزها او با شاگردان خود به کشتی سوار شده، به ایشان گفت: «به سوی آن کنار دریاچه عبور بکنیم.» پس کشتی را حرکت دادند. '7Gدر جواب ایشان گفت: «مادر و برادران من اینانند که کلام خدا را شنیده، آن را بجا می آورند.» 61پس او را خبر داده گفتند: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده، می خواهند تو را ببینند.» 5#و مادر وبرادران او نزد وی آمده به سبب ازدحام خلق نتوانستند او را ملاقات کنند. 4پس احتیاط نمایید که به چه طور می شنوید، زیرا هر که دارد بدو داده خواهد شد و از آنکه ندارد آنچه گمان هم می برد که دارد، از او گرفته خواهد شد.» 3}زیرا چیزی نهان نیست که ظاهر نگردد و نه مستور که معلوم و هویدا نشود. c2?«و هیچکس چراغ را افروخته ، آن را زیر ظرفی یا تختی پنهان نمی کند بلکه بر چراغدان می گذارد تا هر که داخل شود روشنی را ببیند. g1Gاما آنچه در زمین نیکو واقع گشت کسانی می باشند که کلام را به دل راست و نیکو شنیده، آن را نگاه می دارند و با صبر، ثمر می آورند. 0اما آنچه در خارها افتاد اشخاصی می باشند که چون شنوند می روند و اندیشه های روزگار و دولت و لذات آن ایشان را خفه می کند و هیچ میوه به کمال نمی رسانند.7/g و آنانی که بر سنگلاخ هستند، کسانی می باشند که چون کلام را می شنوند، آن را به شادی می پذیرند و اینها ریشه ندارند؛ پس تا مدتی ایمان می دارند و در وقت آزمایش، مرتد می شوند. . و آنانی که در کنار راه هستند کسانی می باشند که چون می شنوند، فورا ابلیس آمده، کلام را از دلهای ایشان می رباید، مبادا ایمان آورده نجات یابند. G- اما مثل این است که تخم کلام خداست. \,1 گفت: «شما را دانستن اسرار ملکوت خدا عطا شده است و لیکن دیگران را به واسطه مثلها، تا نگریسته نبینند و شنیده درک نکنند. v+e پس شاگردانش از او سؤال نموده، گفتند که «معنی این مثل چیست؟» R*و بعضی در زمین نیکو پاشیده شده، رویید و صد چندان ثمر آورد.» چون این بگفت ندا در داد: «هر که گوش شنوا دارد بشنود.» )و قدری در میان خارها افکنده شد که خارها با آن نمو کرده آن را خفه نمود. (و پاره ای بر سنگلاخ افتاده، چون رویید از آنجهت که رطوبتی نداشت خشک گردید. g'Gکه «برزگری بجهت تخم کاشتن بیرون رفت. و وقتی که تخم می کاشت، بعضی بر کناره راه ریخته شد و پایمال شده، مرغان هوا آن را خوردند. &و چون گروهی بسیار فراهم می شدند و از هر شهر نزد او می آمدند، مثلی آورده، گفت 5%cو یونا زوجه خوزا، ناظر هیرودیس و سوسن و بسیاری از زنان دیگر که از اموال خود او را خدمت می کردند. U$#و زنان چند که از ارواح پلید و مرضها شفا یافته بودند، یعنی مریم معروف به مجدلیه که از او هفت دیو بیرون رفته بودند، X# +و بعد از آن واقع شد که او در هر شهری و دهی گشته ، موعظه می نمود و به ملکوت خدا بشارت می داد و آن دوازده با وی می بودند. }"s2پس به آن زن گفت: «ایمانت تو را نجات داده است. به سلامتی روانه شو.»!1و اهل مجلس در خاطر خود تفکر آغاز کردند که این کیست که گناهان را هم می آمرزد. Q 0پس به آن زن گفت: «گناهان تو آمرزیده شد.» {/از این جهت به تو می گویم، گناهان او که بسیار است آمرزیده شد، زیرا که محبت بسیار نموده است. لیکن آنکه آمرزش کمتر یافت، محبت کمتر می نماید.» yk.سر مرا به روغن مسح نکردی، لیکن او پایهای مرا به عطر تدهین کرد. #-مرا نبوسیدی، لیکن این زن از وقتی که داخل شدم از بوسیدن پایهای من باز نایستاد. A{,پس به سوی آن زن اشاره نموده به شمعون گفت: «این زن را نمی بینی؟ به خانه تو آمدم آب بجهت پایهای من نیاوردی، ولی این زن پایهای مرا به اشکها شست و به مویهای سر خود آنها را خشک کرد. -+شمعون در جواب گفت: «گمان می کنم آنکه او را زیادتر بخشید.» به وی گفت: «نیکو گفتی .» 6e*چون چیزی نداشتند که ادا کنند، هر دو را بخشید. بگو کدام یک از آن دو او را زیادتر محبت خواهد نمود.» +)گفت: «طلبکاری را دو بدهکار بود که از یکی پانصد و از دیگری پنجاه دینار طلب داشتی. -(عیسی جواب داده به وی گفت: «ای شمعون چیزی دارم که به تو گویم.» گفت: «ای استاد بگو.» 9k'چون فریسی ای که از او وعده خواسته بود این را بدید، با خود می گفت که «این شخص اگر نبی بودی هرآینه دانستی که این کدام و چگونه زن است که او را لمس می کند، زیرا گناهکاری است.» 7&در پشت سر او نزد پایهایش گریان بایستاد و شروع کرد به شستن پایهای او به اشک خود و خشکانیدن آنها به موی سر خود و پایهای وی را بوسیده آنها را به عطر تدهین کرد. D%که ناگاه زنی که در آن شهر گناهکار بود، چون شنید که در خانه فریسی به غذا نشسته است، شیشه ای از عطر آورده، 3$و یکی از فریسیان از او وعده خواست که با او غذا خورد. پس به خانه فریسی درآمده بنشست. V%#اما حکمت از جمیع فرزندان خود مصدق می شود.» H "پسر انسان آمد که می خورد و می آشامد، می گویید اینک مردی است پرخور و باده پرست و دوست باجگیران و گناهکاران. #?!زیرا که یحیی تعمید دهنده آمد که نه نان می خورد و نه شراب می آشامید، می گویید دیو دارد. oW اطفالی را می مانند که در بازارها نشسته ، یکدیگر را صدا زده می گویند، برای شما نواختیم رقص نکردید و نوحه گری کردیم گریه ننمودید. آنگاه خداوند گفت: «مردمان این طبقه را به چه تشبیه کنم و مانند چه می باشند؟ 7لیکن فریسیان و فقها اراده خدا را از خود رد نمودند زیرا که از وی تعمید نیافته بودند. ' Gو تمام قوم و باجگیران چون شنیدند، خدا را تمجید کردند زیرا که تعمید از یحیی یافته بودند. q [زیرا که شما را می گویم از اولاد زنان نبی ای بزرگتر از یحیی تعمید دهنده نیست، لیکن آنکه در ملکوت خدا کوچکتر است از وی بزرگتر است.» K زیرا این است آنکه درباره وی مکتوب است، اینک من رسول خود را پیش روی تو می فرستم تا راه تو را پیش تو مهیا سازد. . Uپس برای دیدن چه رفته بودید، آیا نبی ای را؟ بلی به شما می گویم کسی را که از نبی هم بزرگتر است.  بلکه بجهت دیدن چه بیرون رفتید، آیا کسی را که به لباس نرم ملبس باشد؟ اینک آنانی که لباس فاخر می پوشند و عیاشی می کنند، در قصرهای سلاطین هستند. /و چون فرستادگان یحیی رفته بودند، درباره یحیی بدان جماعت آغاز سخن نهاد که «برای دیدن چه چیز به صحرا بیرون رفته بودید، آیا نی یی را که از باد در جنبش است؟ Kو خوشابحال کسی که در من لغزش نخورد.» Qعیسی در جواب ایشان گفت: «بروید و یحیی را از آنچه دیده و شنیده اید خبر دهید که کوران، بینا و لنگان خرامان و ابرصان طاهر و کران، شنوا و مردگان، زنده می گردند و به فقرا بشارت داده می شود. 1[در همان ساعت، بسیاری را از مرضها و بلایا و ارواح پلید شفا داد و کوران بسیاری را بینایی بخشید. b=آن دو نفر نزد وی آمده، گفتند: «یحیی تعمید دهنده ما را نزد تو فرستاده، می گوید آیا تو آن آینده هستی یا منتظر دیگری باشیم.» Z-پس یحیی دو نفر از شاگردان خود را طلبیده، نزد عیسی فرستاده، عرض نمود که «آیا تو آن آینده هستی یا منتظر دیگری باشیم؟» fEو شاگردان یحیی او را از جمیع این وقایع مطلع ساختند. }sپس این خبر درباره او در تمام یهودیه و جمیع آن مرز و بوم منتشر شد. _7پس خوف همه را فراگرفت و خدا را تمجیدکنان می گفتند که «نبی ای بزرگ در میان ما مبعوث شده و خدا از قوم خود تفقد نموده است.» در ساعت آن مرده راست بنشست و سخن گفتن آغاز کرد و او را به مادرش سپرد. 1~[و نزدیک آمده، تابوت را لمس نمود و حاملان آن بایستادند. پس گفت: «ای جوان، تو را می گویم برخیز.» {}o چون خداوند او را دید، دلش بر او بسوخت و به وی گفت: «گریان مباش.» `|9 چون نزدیک به دروازه شهر رسید، ناگاه میتی را که پسر یگانه بیوه زنی بود می بردند و انبوهی کثیر از اهل شهر، با وی می آمدند. 5{c و دو روز بعد به شهری مسمی ' به نائین می رفت و بسیاری از شاگردان او و گروهی عظیم، همراهش می رفتند. uzc پس فرستادگان به خانه برگشته ، آن غلام بیمار را صحیح یافتند. y چون عیسی این را شنید، تعجب نموده به سوی آن جماعتی که از عقب او می آمدند روی گردانیده، گفت: «به شما می گویم چنین ایمانی ، در اسرائیل هم نیافته ام.» x زیرا که من نیز شخصی هستم زیر حکم و لشکریان زیر دست خود دارم. چون به یکی گویم برو، می رود و به دیگری بیا، می آید و به غلام خود این را بکن، می کند.» w9و از این سبب خود را لایق آن ندانستم که نزد تو آیم، بلکه سخنی بگو تا بنده من صحیح شود. 6veپس عیسی با ایشان روانه شد و چون نزدیک به خانه رسید، یوزباشی چند نفر از دوستان خود را نزد او فرستاده، بدو گفت: «خداوندا، زحمت مکش زیرا لایق آن نیستم که زیر سقف من درآیی. ouWزیرا قوم ما را دوست می دارد و خود برای ما کنیسه را ساخت.» Lu و چون روز شد، شاگردان خود را پیش طلبیده دوازده نفر از ایشان را انتخاب کرده، ایشان را نیز رسول خواند. K% و در آن روزها برفراز کوه برآمد تا عبادت کند وآن شب را در عبادت خدا به صبح آورد. J اما ایشان از حماقت پر گشته به یکدیگر می گفتند که «با عیسی چه کنیم؟» UI# پس چشم خود را بر جمیع ایشان گردانیده، بدو گفت: «دست خود را دراز کن.» او چنان کرد و فورا دستش مثل دست دیگر صحیح گشت. PH عیسی بدیشان گفت: «از شما چیزی می پرسم که در روز سبت کدام رواست، نیکویی کردن یا بدی، رهانیدن جان یا هلاک کردن؟» =Gsاو خیالات ایشان را درک نموده، بدان مرد دست خشک گفت: «برخیز و در میان بایست.» در حال برخاسته بایستاد. F7و کاتبان و فریسیان چشم بر او می داشتند که شاید در سبت شفا دهد تا شکایتی بر او یابند. E3و در سبت دیگر به کنیسه درآمده تعلیم می داد و در آنجا مردی بود که دست راستش خشک بود. `D9پس بدیشان گفت: «پسر انسان مالک روز سبت نیز هست.» OCکه چگونه به خانه خدا درآمده، نان تقدمه را گرفته بخورد و به رفقای خود نیز داد که خوردن آن جز به کهنه روا نیست؟» +BOعیسی در جواب ایشان گفت: «آیا نخوانده اید آنچه داود و رفقایش کردند در وقتی که گرسنه بودند، A'و بعضی از فریسیان بدیشان گفتند: «چرا کاری می کنید که کردن آن در سبت جایز نیست.» N@ و واقع شد در سبت دوم اولین که او از میان کشتزارها می گذشت و شاگردانش خوشه ها می چیدند و به کف مالیده می خوردند. )?K'و کسی نیست که چون شراب کهنه را نوشیده فی الفور نو را طلب کند، زیرا می گوید کهنه بهتر است.»u>c&بلکه شراب نو را در مشکهای نو باید ریخت تا هر دو محفوظ بماند. Q=%و هیچکس شراب نو را در مشکهای کهنه نمی ریزد والا شراب نو، مشکها را پاره می کند و خودش ریخته و مشکها تباه می گردد. <3$و مثلی برای ایشان آورد که «هیچکس پارچه ای از جامه نو را بر جامه کهنه وصله نمی کند والا آن نو را پاره کند و وصلهای که از نو گرفته شد نیز در خور آن کهنه نبود. ;9#بلکه ایامی می آید که داماد از ایشان گرفته شود، آنگاه در آن روزها روزه خواهند داشت.» /:W"بدیشان گفت: «آیا می توانید پسران خانه عروسی را مادامی که داماد با ایشان است روزه دار سازید؟ 9 !پس به وی گفتند: «از چه سبب شاگردان یحیی روزه بسیار می دارند و نماز می خوانند و همچنین شاگردان فریسیان نیز، لیکن شاگردان تو اکل و شرب می کنند.» o8W و نیآمده ام تا عادلان بلکه تا عاصیان را به توبه بخوانم.» 7عیسی در جواب ایشان گفت: «تندرستان احتیاج به طبیب ندارند بلکه مریضان. W6'اما کاتبان ایشان و فریسیان همهمه نموده، به شاگردان او گفتند: «برای چه با باجگیران و گناهکاران اکل و شرب می کنید؟» 15[و لاوی ضیافتی بزرگ در خانه خود برای او کرد و جمعی بسیار از باجگیران و دیگران با ایشان نشستند. c~~)}a|| {yzzy5x5wuttsrrOq~pp;onnm.l{kjiifhhO=<<;::[99807&665W4322N120$/../-,+***)Y(''*&& %#$3#0"! XU !m_S&NI; H w M?E «لیکن به شما می گویم هر که نزد مردم به من اقرار کند، پسر انسان نیز پیش فرشتگان خدا او را اقرار خواهد کرد. $A بلکه مویهای سر شما همه شمرده شده است. پس بیم مکنید، زیرا که از چندان گنجشک بهتر هستید. #~? آیا پنج گنجشک به دو فلس فروخته نمی شود؟ و حال آنکه یکی از آنها نزد خدا فراموش نمی شود. x}i بلکه به شما نشان می دهم که از که باید ترسید، از او بترسید که بعد از کشتن، قدرت دارد که به جهنم بیفکند. بلی به شما می گویم از او بترسید. 7|g لیکن ای دوستان من، به شما می گویم از قاتلان جسم که قدرت ندارند بیشتر از این بکنند، ترسان مباشید. ]{3 بنابراین آنچه در تاریکی گفته اید، در روشنایی شنیده خواهد شد و آنچه در خلوتخانه در گوش گفته اید، بر پشت بامها ندا شود. zzm زیرا چیزی نهفته نیست که آشکار نشود و نه مستوری که معلوم نگردد. Hy  و در آن میان، وقتی که هزاران از خلق جمع شدند، به نوعی که یکدیگر را پایمال می کردند، به شاگردان خود به سخن گفتن شروع کرد. «اول آنکه از خمیرمایه فریسیان که ریاکاری است احتیاط کنید. }xs 6و در کمین او می بودند تا نکته ای از زبان او گرفته ، مدعی او بشوند.Vw% 5و چون او این سخنان را بدیشان می گفت، کاتبان و فریسیان با او بشدت درآویختند و در مطالب بسیار سؤالها از او می کردند. Iv  4وای بر شما ای فقها، زیرا کلید معرفت را برداشته اید که خود داخل نمی شوید و داخل شوندگان را هم مانع می شوید.» Lu 3از خون هابیل تا خون زکریا که در میان مذبح و هیکل کشته شد. بلی به شما می گویم که از این فرقه بازخواست خواهد شد. t 2تا انتقام خون جمیع انبیا که از بنای عالم ریخته شد از این طبقه گرفته شود. psY 1از این رو حکمت خدا نیز فرموده است که به سوی ایشان انبیا و رسولان می فرستم و بعضی از ایشان را خواهند کشت و بر بعضی جفا خواهند کرد، Xr) 0پس به کارهای پدران خود شهادت می دهید و از آنها راضی هستید، زیرا آنها ایشان را کشتند و شما قبرهای ایشان را می سازید. q /وای بر شما زیرا که مقابر انبیا را بنا می کنید و پدران شما ایشان را کشتند. Rp .گفت «وای بر شما نیز ای فقها زیرا که بارهای گران را بر مردم می نهید و خود بر آن بارها، یک انگشت خود را نمی گذارید. o+ -آنگاه یکی از فقها جواب داده، گفت: «ای معلم، بدین سخنان ما را نیز سرزنش می کنی ؟» Zn- ,وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار زیرا که مانند قبرهای پنهان شده هستید که مردم بر آنها راه می روند و نمی دانند.» m +وای بر شما ای فریسیان که صدر کنایس و سلام در بازارها را دوست می دارید. )lK *وای بر شما ای فریسیان که ده یک از نعناع و سداب و هر قسم سبزی را می دهید و از دادرسی و محبت خدا تجاوز می نمایید؛ اینها را می باید بجا آورید و آنها را نیز ترک نکنید. k  )بلکه از آنچه دارید، صدقه دهید که اینک همه چیز برای شما طاهر خواهد گشت. tja (ای احمقان آیا او که بیرون را آفرید، اندرون را نیز نیافرید؟ Si 'خداوند وی را گفت: «همانا شما ای فریسیان، بیرون پیاله و بشقاب را طاهر می سازید ولی درون شما پر از حرص و خباثت است. ihK &اما فریسی چون دید که پیش از چاشت دست نشست، تعجب نمود. ;go %و هنگامی که سخن می گفت، یکی از فریسیان از او وعده خواست که در خانه او چاشت بخورد. پس داخل شده بنشست. f $بنابراین، هرگاه تمامی جسم تو روشن باشد و ذره ای ظلمت نداشته باشد، همه اش روشن خواهد بود، مثل وقتی که چراغ به تابش خود، تو را روشنایی می دهد.» `e9 #پس باحذر باش مبادا نوری که در تو است، ظلمت باشد. Wd' "چراغ بدن چشم است، پس مادامی که چشم تو بسیط است، تمامی جسدت نیز روشن است و لیکن اگر فاسد باشد، جسد تو نیز تاریک بود. _c7 !«و هیچکس چراغی نمی افروزد تا آن را در پنهانی یا زیر پیمانه ای بگذارد، بلکه بر چراغدان، تا هر که داخل شود روشنی را بیند. b  مردم نینوا در روز داوری با این طبقه برخاسته ، بر ایشان حکم خواهند کرد زیرا که به موعظه یونس توبه کردند و اینک در اینجا کسی بزرگتر از یونس است. /aW ملکه جنوب در روز داوری با مردم این فرقه برخاسته ، بر ایشان حکم خواهد کرد زیرا که از اقصای زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود و اینک در اینجا کسی بزرگتر از سلیمان است. $`A زیرا چنانکه یونس برای اهل نینوا آیت شد، همچنین پسر انسان نیز برای این فرقه خواهد بود. _! و هنگامی که مردم بر او ازدحام می نمودند، سخن گفتن آغاز کرد که «اینان فرقه ای شریرند که آیتی طلب می کنند و آیتی بدیشان عطا نخواهد شد، جز آیت یونس نبی. ^% لیکن او گفت: «بلکه خوشابحال آنانی که کلام خدا را می شنوند و آن را حفظ می کنند.» e]C چون او این سخنان را می گفت، زنی از آن میان به آواز بلند وی را گفت: «خوشابحال آن رحمی که تو را حمل کرد و پستانهایی که مکیدی.» ^\5 آنگاه می رود و هفت روح دیگر، شریرتر از خود برداشته داخل شده در آنجا ساکن می گردد و اواخر آن شخص از اوائلش بدتر می شود.» c[? پس چون آید، آن را جاروب کرده شده و آراسته می بیند. ~Zu «چون روح پلید از انسان بیرون آید، به مکانهای بی آب بطلب آرامی گردش می کند و چون نیافت، می گوید به خانه خود که از آن بیرون آمدم برمی گردم. Y کسی که با من نیست، برخلاف من است و آنکه با من جمع نمی کند، پراکنده می سازد. uXc اما چون شخصی زورآورتر از او آید، بر او غلبه یافته ، همه اسلحه او را که بدان اعتماد می داشت، از او می گیرد و اموال او را تقسیم می کند. W+ «وقتی که مرد زورآور سلاح پوشیده، خانه خود را نگاه دارد، اموال او محفوظ می باشد. 'VG لیکن هرگاه به انگشت خدا دیوها را بیرون می کنم، هرآینه ملکوت خدا ناگهان بر شما آمده است. ~Uu پس اگر من دیوها را به وساطت بعلزبول بیرون می کنم، پسران شما به وساطت که آنها را بیرون می کنند؟ از اینجهت ایشان داوران بر شما خواهند بود. kTO پس شیطان نیز اگر به ضد خود منقسم شود، سلطنت او چگونه پایدار بماند. زیرا می گویید که من به اعانت بعلزبول دیوها را بیرون می کنم. xSi پس او خیالات ایشان را درک کرده، بدیشان گفت: «هر مملکتی که برخلاف خود منقسم شود، تباه گردد و خانه ای که بر خانه منقسم شود، منهدم گردد. hRI و دیگران از روی امتحان آیتی آسمانی از او طلب نمودند. Q+ لیکن بعضی از ایشان گفتند که «دیوها را به یاری بعلزبول رئیس دیوها بیرون می کند.» &PE و دیوی را که گنگ بود بیرون می کرد و چون دیو بیرون شد، گنگ گویا گردید و مردم تعجب نمودند. $OA پس اگر شما با آنکه شریر هستید، می دانید چیزهای نیکو را به اولاد خود باید داد، چند مرتبه زیادتر پدر آسمانی شما روح القدس را خواهد داد به هر که از او سؤال کند.» WN' یا اگر تخم مرغی بخواهد، عقربی بدو عطا کند؟ LM و کیست از شما که پدر باشد و پسرش از او نان خواهد، سنگی بدو دهد؟ یا اگر ماهی خواهد، به عوض ماهی ماری بدو بخشد؟ ,LQ زیرا هر که سؤال کند، یابد و هر که بطلبد، خواهد یافت و هرکه کوبد، برای او باز کرده خواهد شد. VK% «و من به شما می گویم سؤال کنید که به شما داده خواهد شد. بطلبید که خواهید یافت. بکوبید که برای شما بازکرده خواهد شد. _J7 به شما می گویم هر چند به علت دوستی برنخیزد تا بدو دهد، لیکن بجهت لجاجت خواهد برخاست و هر آنچه حاجت دارد، بدو خواهد داد. ~Iu پس او از اندرون در جواب گوید: مرا زحمت مده، زیرا که اﻵن در بسته است و بچه های من در رختخواب با من خفته اند، نمی توانم برخاست تا به تو دهم. H چونکه یکی از دوستان من از سفر بر من وارد شده و چیزی ندارم که پیش او گذارم. HG  و بدیشان گفت: «کیست از شما که دوستی داشته باشد و نصف شب نزد وی آمده، بگوید: ای دوست سه قرص نان به من قرض ده، VF% و گناهان ما را ببخش زیرا که ما نیز هر قرضدار خود را می بخشیم. و ما را در آزمایش میاور، بلکه ما را از شریر رهایی ده.» IE  نان کفاف ما را روز به روز به ما بده. D  بدیشان گفت: «هرگاه دعا کنید، گویید: ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد. ملکوت تو بیاید. اراده تو چنانکه در آسمان است، در زمین نیز کرده شود. C ) و هنگامی که او در موضعی دعا می کرد، چون فارغ شد، یکی از شاگردانش به وی گفت: «خداوندا، دعا کردن را به ما تعلیم نما، چنانکه یحیی شاگردان خود را بیاموخت.» B9 *لیکن یک چیز لازم است و مریم آن نصیب خوب را اختیار کرده است که از او گرفته نخواهد شد.»A3 )عیسی در جواب وی گفت: «ای مرتاه، ای مرتاه، تو در چیزهای بسیار اندیشه و اضطراب داری. +@O (اما مرتاه بجهت زیادتی خدمت مضطرب می بود. پس نزدیک آمده، گفت: «ای خداوند، آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا واگذارد که تنها خدمت کنم؟ او را بفرما تا مرا یاری کند.» ? 'و او را خواهری مریم نام بود که نزد پایهای عیسی نشسته ، کلام او را می شنید. &>E &و هنگامی که می رفتند، او وارد بلدی شد و زنی که مرتاه نام داشت، او را به خانه خود پذیرفت. =} %گفت: «آنکه بر او رحمت کرد.» عیسی وی را گفت: «برو و تو نیز همچنان کن.» <) $«پس به نظر تو کدام یک از این سه نفر همسایه بود با آن شخص که به دست دزدان افتاد؟» ; #بامدادان چون روانه می شد، دو دینار درآورده، به سرایدار داد و بدو گفت این شخص را متوجه باش و آنچه بیش از این خرج کنی، در حین مراجعت به تو دهم. g:G "پس پیش آمده، بر زخمهای او روغن و شراب ریخته، آنها را بست و او را بر مرکب خود سوار کرده، به کاروانسرایی رسانید و خدمت او کرد. 9 !«لیکن شخصی سامری که مسافر بود، نزد وی آمده، چون او را بدید، دلش بر وی بسوخت. #8? همچنین شخصی لاوی نیز از آنجا عبور کرده، نزدیک آمد و بر او نگریسته از کناره دیگر برفت. |7q اتفاقا کاهنی از آن راه می آمد، چون او را بدید از کناره دیگر رفت. 6) عیسی در جواب وی گفت: «مردی که از اورشلیم به سوی اریحا می رفت، به دستهای دزدان افتاد و او را برهنه کرده، مجروح ساختند و او را نیم مرده واگذارده، برفتند. 5 لیکن او چون خواست خود را عادل نماید، به عیسی گفت: «و همسایه من کیست؟» \41 گفت: «نیکو جواب گفتی. چنین بکن که خواهی زیست.» t3a جواب داده، گفت: «اینکه خداوند خدای خود را به تمام دل و تمام نفس و تمام توانایی و تمام فکر خود محبت نما و همسایه خود را مثل نفس خود.» o2W به وی گفت: «در تورات چه نوشته شده است و چگونه می خوانی ؟» 81i ناگاه یکی از فقها برخاسته ، از روی امتحان به وی گفت: «ای استاد چه کنم تا وارث حیات جاودانی گردم؟» l0Q زیرا به شما می گویم بسا انبیا و پادشاهان می خواستند آنچه شما می بینید، بنگرند و ندیدند و آنچه شما می شنوید، بشنوند و نشنیدند.»2/] و در خلوت به شاگردان خود التفات فرموده، گفت: «خوشابحال چشمانی که آنچه شما می بینید، می بینند. ?.w و به سوی شاگردان خود توجه نموده گفت: «همه چیز را پدر به من سپرده است. و هیچکس نمی شناسد که پسر کیست، جز پدر و نه که پدر کیست، غیر از پسر و هر که پسر بخواهد برای او مکشوف سازد.» u-c در همان ساعت، عیسی در روح وجد نموده گفت: «ای پدر مالک آسمان و زمین، تو را سپاس می کنم که این امور را از دانایان و خردمندان مخفی داشتی و بر کودکان مکشوف ساختی. بلی ای پدر، چونکه همچنین منظور نظر تو افتاد.» E, ولی از این شادی مکنید که ارواح اطاعت شما می کنند بلکه بیشتر شاد باشید که نامهای شما در آسمان مرقوم است.» P+ اینک شما را قوت می بخشم که ماران و عقربها و تمامی قوت دشمن را پایمال کنید و چیزی به شما ضرر هرگز نخواهد رسانید. q*[ بدیشان گفت: «من شیطان را دیدم که چون برق از آسمان می افتد. ()I پس آن هفتاد نفر با خرمی برگشته ، گفتند: «ای خداوند، دیوها هم به اسم تو اطاعت ما می کنند.» j(M «آنکه شما را شنود، مرا شنیده و کسی که شما را حقیر شمارد، مرا حقیر شمرده و هر که مرا حقیر شمارد، فرستنده مرا حقیر شمرده باشد.» '  و تو ای کفرناحوم که سر به آسمان افراشته ای، تا به جهنم سرنگون خواهی شد. y&k لیکن حالت صور و صیدون در روز جزا، از حال شما آسانتر خواهد بود. !%; «وای بر تو ای خورزین؛ وای بر تو ای بیت صیدا، زیرا اگر معجزاتی که در شما ظاهر شد در صور و صیدون ظاهر می شد، هرآینه مدتی در پلاس و خاکستر نشسته، توبه می کردند. $  و به شما می گویم که حالت سدوم در آن روز، از حالت آن شهر سهلتر خواهد بود. P# حتی خاکی که از شهر شما بر ما نشسته است، بر شما می افشانیم. لیکن این را بدانید که ملکوت خدا به شما نزدیک شده است. "7 لیکن در هر شهری که رفتید و شما را قبول نکردند، به کوچه های آن شهر بیرون شده بگویید، ! و مریضان آنجا را شفا دهید و بدیشان گویید ملکوت خدا به شما نزدیک شده است.    و در هر شهری که رفتید و شما را پذیرفتند، از آنچه پیش شما گذارند بخورید. b= و در آن خانه توقف نمایید و از آنچه دارند بخورید و بیاشامید، زیرا که مزدور مستحق اجرت خود است و از خانه به خانه نقل مکنید. %C پس هرگاه ابن السلام در آن خانه باشد، سلام شما بر آن قرار گیرد والا به سوی شما راجع شود. ve و در هر خانه ای که داخل شوید، اول گویید سلام بر این خانه باد.  و کیسه و توشه دان و کفشها با خود برمدارید و هیچکس را در راه سلام منمایید، nU بروید، اینک من شما را چون بره ها در میان گرگان می فرستم. J  پس بدیشان گفت: «حصاد بسیار است و عمله کم. پس از صاحب حصاد درخواست کنید تا عمله ها برای حصاد خود بیرون نماید.  } و بعد از این امور، خداوند هفتاد نفر دیگر را نیز تعیین فرموده، ایشان را جفت جفت پیش روی خود به هر شهری و موضعی که خود عزیمت آن داشت، فرستاد. 8i >عیسی وی را گفت: «کسی که دست را به شخم زدن دراز کرده، از پشت سر نظر کند، شایسته ملکوت خدا نمی باشد.»-S =و کسی دیگر گفت: «خداوندا تو را پیروی می کنم لیکن اول رخصت ده تا اهل خانه خود را وداع نمایم.» )K <عیسی وی را گفت: «بگذار مردگان مردگان خود را دفن کنند. اما تو برو و به ملکوت خدا موعظه کن.» )K ;و به دیگری گفت: «از عقب من بیا.» گفت: «خداوندا اول مرا رخصت ده تا بروم پدر خود را دفن کنم.» B} :عیسی به وی گفت: «روباهان را سوراخها است و مرغان هوا را آشیانه ها، لیکن پسر انسان را جای سر نهادن نیست.» 0Y 9و هنگامی که ایشان می رفتند، در اثنای راه شخصی بدو گفت: «خداوندا، هر جا روی تو را متابعت کنم.» 8i 8زیرا که پسر انسان نیامده است تا جان مردم را هلاک سازد بلکه تا نجات دهد.» پس به قریه ای دیگر رفتند.   7آنگاه روی گردانیده بدیشان گفت: «نمی دانید که شما از کدام نوع روح هستید.  6و چون شاگردان او، یعقوب و یوحنا این را دیدند گفتند: «ای خداوند آیا می خواهی بگوییم که آتش از آسمان باریده، اینها را فرو گیرد چنانکه الیاس نیز کرد؟» hI 5اما او را جای ندادند از آن رو که عازم اورشلیم می بود. =s 4پس رسولان پیش از خود فرستاده، ایشان رفته به بلدی از بلاد سامریان وارد گشتند تا برای او تدارک بینند.   3و چون روزهای صعود او نزدیک می شد، روی خود را به عزم ثابت به سوی اورشلیم نهاد.  { 2عیسی بدو گفت: «او را ممانعت مکنید زیرا هر که ضد شما نیست با شماست.» o W 1یوحنا جواب داده گفت: «ای استاد شخصی را دیدیم که به نام تو دیوها را اخراج می کند و او را منع نمودیم، از آن رو که پیروی ما نمی کند.» ? w 0و به ایشان گفت: «هر که این طفل را به نام من قبول کند، مرا قبول کرده باشد و هر که مرا پذیرد، فرستنده مرا پذیرفته باشد. زیرا هر که از جمیع شما کوچکتر باشد، همان بزرگ خواهد بود.»  /عیسی خیال دل ایشان را ملتفت شده، طفلی بگرفت و او را نزد خود برپا داشت oW .و در میان ایشان مباحثه شد که «کدام یک از ما بزرگتر است؟» 9k -ولی این سخن را درک نکردند و از ایشان مخفی داشته شد که آن را نفهمند و ترسیدند که آن را از وی بپرسند. &E ,«این سخنان را در گوشهای خود فراگیرید زیرا که پسر انسان به دستهای مردم تسلیم خواهد شد.» 2] +و همه از بزرگی خدا متحیر شدند و وقتی که همه از تمام اعمال عیسی متعجب شدند، به شاگردان خود گفت: Q *و چون او می آمد، دیو او را دریده، مصروع نمود. اما عیسی آن روح خبیث را نهیب داده، طفل را شفا بخشید و به پدرش سپرد. B} )عیسی در جواب گفت: «ای فرقه بی ایمان کج روش، تا کی با شما باشم و متحمل شما گردم؟ پسر خود را اینجا بیاور!» ta (و از شاگردانت درخواست کردم که او را بیرون کنند نتوانستند.» D 'که ناگاه روحی او را می گیرد و دفعه صیحه می زند و کف کرده مصروع می شود و او را فشرده، به دشواری رها می کند. Q &که ناگاه مردی از آن میان فریادکنان گفت: «ای استاد به تو التماس می کنم که بر پسر من لطف فرمایی زیرا یگانه من است. ! %و در روز بعد چون ایشان از کوه به زیر آمدند، گروهی بسیار او را استقبال نمودند. V~% $و چون این آواز رسید، عیسی را تنها یافتند و ایشان ساکت ماندند و از آنچه دیده بودند، هیچکس را در آن ایام خبر ندادند. }}s #آنگاه صدایی از ابر برآمد که «این است پسر حبیب من، او را بشنوید.» U|# "این سخن هنوز بر زبانش می بود که ناگاه ابری پدیدار شده، بر ایشان سایه افکند و چون داخل ابر می شدند، ترسان گردیدند. V{% !و چون آن دو نفر از او جدا می شدند، پطرس به عیسی گفت که «ای استاد، بودن ما در اینجا خوب است. پس سه سایبان بسازیم یکی برای تو و یکی برای موسی و دیگری برای الیاس.» زیرا که نمی دانست چه می گفت. /zW اما پطرس و رفقایش را خواب در ربود. پس بیدار شده، جلال او و آن دو مرد را که با وی بودند، دیدند. 8yi و به هیات جلالی ظاهر شده، درباره رحلت او که می بایست به زودی در اورشلیم واقع شود، گفتگو می کردند. ixK که ناگاه دو مرد یعنی موسی و الیاس با وی ملاقات کردند. w} و چون دعا می کرد، هیات چهره او متبدل گشت و لباس او سفید و درخشان شد. Gv و از این کلام قریب به هشت روز گذشته بود که پطرس و یوحنا و یعقوب را برداشته ، بر فراز کوهی برآمد تا دعا کند. Uu# لیکن هرآینه به شما می گویم که بعضی از حاضرین در اینجا هستند که تا ملکوت خدا را نبینند ذائقه موت را نخواهند چشید.» ct? زیرا هر که از من و کلام من عار دارد، پسر انسان نیز وقتی که در جلال خود و جلال پدر و ملائکه مقدسه آید، از او عار خواهد داشت. .sU زیرا انسان را چه فایده دارد که تمام جهان را ببرد و نفس خود را بر باد دهد یا آن را زیان رساند. Mr یرا هر که بخواهد جان خود را خلاصی دهد آن را هلاک سازد و هر کس جان خود را بجهت من تلف کرد، آن را نجات خواهد داد. aq; پس به همه گفت: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند می باید نفس خود را انکار نموده، صلیب خود را هر روزه بردارد و مرا متابعت کند. Tp! و گفت: «لازم است که پسر انسان زحمت بسیار بیند و از مشایخ و رؤسای کهنه و کاتبان رد شده، کشته شود و روز سوم برخیزد.» xoi پس ایشان را قدغن بلیغ فرمود که «هیچکس را از این اطلاع مدهید.» |nq بدیشان گفت: «شما مرا که می دانید؟» پطرس در جواب گفت: «مسیح خدا.» >mu در جواب گفتند: «یحیی تعمید دهنده و بعضی الیاس و دیگران می گویند که یکی از انبیای پیشین برخاسته است.» Ll و هنگامی که او به تنهایی دعا می کرد و شاگردانش همراه او بودند، از ایشان پرسیده، گفت: «مردم مرا که می دانند؟» k  پس همه خورده سیر شدند و دوازده سبد پر از پاره های باقی مانده برداشتند. hjI پس آن پنج نان و دو ماهی را گرفته، به سوی آسمان نگریست و آنها را برکت داده، پاره نمود و به شاگردان خود داد تا پیش مردم گذارند. Ki ایشان همچنین کرده، همه را نشانیدند. 9hk یرا قریب به پنجهزار مرد بودند. پس به شاگردان خود گفت که ایشان را پنجاه پنجاه، دسته دسته، بنشانند. ag; او بدیشان گفت: «شما ایشان را غذا دهید.» گفتند: «ما را جز پنج نان و دو ماهی نیست مگر برویم و بجهت جمیع این گروه غذا بخریم!» Sf و چون روز رو به زوال نهاد، آن دوازده نزد وی آمده، گفتند: «مردم را مرخص فرما تا به دهات و اراضی این حوالی رفته ، منزل و خوراک برای خویشتن پیدا نمایند، زیرا که در اینجا در صحرا می باشیم.» e1 اما گروهی بسیار اطلاع یافته ، در عقب وی شتافتند. پس ایشان را پذیرفته ، ایشان را از ملکوت خدا اعلام می نمود و هر که احتیاج به معالجه می داشت، صحت می بخشید. {do و چون رسولان مراجعت کردند، آنچه کرده بودند بدو بازگفتند. پس ایشان را برداشته به ویرانه ای نزدیک شهری که بیت صیدا نام داشت به خلوت رفت. Yc+ اما هیرودیس گفت «سر یحیی را از تنش من جدا کردم. ولی این کیست که درباره او چنین خبر می شنوم؟» و طالب ملاقات وی می بود. b  و بعضی که الیاس ظاهر شده و دیگران، که یکی از انبیای پیشین برخاسته است. Ta! اما هیرودیس تیترارک، چون خبر تمام این وقایع را شنید، مضطرب شد زیرا بعضی می گفتند که یحیی از مردگان برخاسته است، ` پس بیرون شده، در دهات می گشتند و بشارت می دادند و در هرجا صحت می بخشیدند. K_ و هر که شما را نپذیرد، وقتی که از آن شهر بیرون شوید، خاک پایهای خود را نیز بیفشانید تا بر ایشان شهادتی شود.» ^} به هرخانه ای که داخل شوید، همان جا بمانید تا از آن موضع روانه شوید. C] و بدیشان گفت: «هیچ چیز بجهت راه برمدارید، نه عصا و نه توشه دان و نه نان و نه پول و نه برای یک نفر دو جامه. \} و ایشان را فرستاد تا به ملکوت خدا موعظه کنند و مریضان را صحت بخشند. .[ W پس دوازده شاگرد خود را طلبیده، به ایشان قوت و قدرت بر جمیع دیوها و شفا دادن امراض عطا فرمود. Z)8و پدر و مادر او حیران شدند. پس ایشان را فرمود که هیچکس را از این ماجرا خبر ندهند. s~}}\||6{zzPywxwwBv+uttSsrqqGpooYn[mm~l|kGjii=hggDfeddbb!a``J_^^&]y],\ [ZYYCXNWVVUrUTT SSQPOO NMMOLL+KJInHHG(FF"EBDHCBXAN@@I??">Z>=O<;::88-7z66_5433281100/.--,+l**:))(''&&9%c$h#o""! cV DhA8; X ? sl0#iC0پس چشمان خود را در عالم اموات گشوده، خود را در عذاب یافت، و ابراهیم را از دور و ایلعازر را در آغوشش دید. 5/cباری آن فقیر بمرد و فرشتگان، او را به آغوش ابراهیم بردند و آن دولتمند نیز مرد و او را دفن کردند. i.Kو آرزو می داشت که از پاره هایی که از خوان آن دولتمند می ریخت، خود را سیر کند. بلکه سگان نیز آمده زبان بر زخمهای او می مالیدند. z-mو فقیری مقروح بود ایلعازر نام که او را بر درگاه او می گذاشتند، ,1«شخصی دولتمند بود که ارغوان و کتان می پوشید و هر روزه در عیاشی با جلال بسر می برد. S+هر که زن خود را طلاق دهد و دیگری را نکاح کند زانی بود و هر که زن مطلقه مردی را به نکاح خویش درآورد، زنا کرده باشد. *!لیکن آسانتر است که آسمان و زمین زایل شود، از آنکه یک نقطه از تورات ساقط گردد. F)تورات و انبیا تا به یحیی بود و از آن وقت بشارت به ملکوت خدا داده می شود و هر کس به جد و جهد داخل آن می گردد. (}به ایشان گفت: «شما هستید که خود را پیش مردم عادل می نمایید، لیکن خدا عارف دلهای شماست. زیرا که آنچه نزد انسان مرغوب است، نزد خدا مکروه است. 'و فریسیانی که زر دوست بودند همه این سخنان را شنیده، او را استهزا نمودند. 6&e «هیچ خادم نمی تواند دو آقا را خدمت کند. زیرا یا از یکی نفرت می کند و با دیگری محبت، یا با یکی می پیوندد و دیگری را حقیر می شمارد. خدا و مامونا را نمی توانید خدمت نمایید.» %{ و اگر در مال دیگری دیانت نکردید، کیست که مال خاص شما را به شما دهد؟$ و هرگاه در مال بی انصافی امین نبودید، کیست که مال حقیقی را به شما بسپارد؟ /#W آنکه در اندک امین باشد در امر بزرگ نیز امین بود و آنکه در قلیل خائن بود در کثیر هم خائن باشد. Y"+ و من شما را می گویم دوستان از مال بی انصافی برای خود پیدا کنید تا چون فانی گردید شما را به خیمه های جاودانی بپذیرند. [!/«پس آقایش، ناظر خائن را آفرین گفت، زیرا عاقلانه کار کرد. زیرا ابنای این جهان در طبقه خویش از ابنای نور عاقلتر هستند. 5 cباز دیگری را گفت از تو چقدر طلب دارد؟ گفت صد کیل گندم. وی را گفت سیاهه خود را بگیر و هشتاد بنویس. گفت صد رطل روغن. بدو گفت سیاهه خود را بگیر و نشسته پنجاه رطل بزودی بنویس. %پس هر یکی از بدهکاران آقای خود را طلبیده، به یکی گفت آقایم از تو چند طلب دارد؟ دانستم چه کنم تا وقتی که از نظارت معزول شوم، مرا به خانه خود بپذیرند. Cناظر با خود گفت چه کنم زیرا مولایم نظارت را از من می گیرد؟ طاقت زمین کندن ندارم و از گدایی نیز عار دارم. mSپس او را طلب نموده، وی را گفت، این چیست که درباره تو شنیده ام؟ حساب نظارت خود را باز بده زیرا ممکن نیست که بعد از این نظارت کنی. F و به شاگردان خود نیز گفت: «شخصی دولتمند را ناظری بود که از او نزد وی شکایت بردند که اموال او را تلف می کرد. ?w ولی می بایست شادمانی کرد و مسرور شد زیرا که این برادر تو مرده بود، زنده گشت و گم شده بود، یافت گردید.»او وی را گفت، ای فرزند، تو همیشه با من هستی و آنچه از آن من است، مال تو است. 5cلیکن چون این پسرت آمد که دولت تو را با فاحشه ها تلف کرده است، برای او گوساله پرواری را ذبح کردی. !اما او در جواب پدر خود گفت، اینک سالها است که من خدمت تو کرده ام و هرگز از حکم تو تجاوز نورزیده و هرگز بزغالهای به من ندادی تا با دوستان خود شادی کنم. #ولی او خشم نموده، نخواست به خانه درآید، تا پدرش بیرون آمده به او التماس نمود. .Uبه وی عرض کرد، برادرت آمده و پدرت گوساله پرواری را ذبح کرده است زیرا که او را صحیح باز یافت. a;پس یکی از نوکران خود را طلبیده، پرسید: این چیست؟ 7«اما پسر بزرگ او در مزرعه بود. چون آمده، نزدیک به خانه رسید، صدای ساز و رقص را شنید. +Oزیرا که این پسر من مرده بود، زنده گردید و گم شده بود، یافت شد. پس به شادی کردن شروع نمودند. s_و گوساله پرواری را آورده ذبح کنید تا بخوریم و شادی نماییم. W'لیکن پدر به غلامان خود گفت، جامه بهترین را از خانه آورده، بدو بپوشانید و انگشتری بر دستش کنید و نعلین بر پایهایش، B}پسر وی را گفت، ای پدر به آسمان و به حضور تو گناه کرده ام و بعد از این لایق آن نیستم که پسر تو خوانده شوم.  }«در ساعت برخاسته ، به سوی پدر خود متوجه شد. اما هنوز دور بود که پدرش او را دیده، ترحم نمود و دوان دوان آمده، او را در آغوش خود کشیده، بوسید.  !و دیگر شایسته آن نیستم که پسر تو خوانده شوم؛ مرا چون یکی از مزدوران خود بگیر. & Eبرخاسته ، نزد پدر خود می روم و بدو خواهم گفت، ای پدر به آسمان و به حضور تو گناه کرده ام، ( I«آخر به خود آمده، گفت، چقدر از مزدوران پدرم نان فراوان دارند و من از گرسنگی هلاک می شوم! . Uو آرزو می داشت که شکم خود را از خرنوبی که خوکان می خوردند سیر کند و هیچکس او را چیزی نمی داد. (Iپس رفته ، خود را به یکی از اهل آن ملک پیوست. وی او را به املاک خود فرستاد تا گرازبانی کند. 9و چون تمام را صرف نموده بود، قحطی سخت در آن دیار حادث گشت و او به محتاج شدن شروع کرد. T! و چندی نگذشت که آن پسر کهتر، آنچه داشت جمع کرده، به ملکی بعید کوچ کرد و به عیاشی ناهنجار، سرمایه خود را تلف نمود. Z- روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: ای پدر، رصد اموالی که باید به من رسد، به من بده. پس او مایملک خود را بر این دو تقسیم کرد. <s باز گفت: «شخصی را دو پسر بود. "= همچنین به شما می گویم شادی برای فرشتگان خدا روی می دهد به سبب یک خطاکار که توبه کند.» C و چون یافت، دوستان و همسایگان خود را جمع کرده، می گوید: با من شادی کنید زیرا درهم گمشده را پیدا کرده ام. ta«یا کدام زن است که ده درهم داشته باشد هرگاه یک درهم گم شود، چراغی افروخته ، خانه را جاروب نکند و به دقت تفحص ننماید تا آن را بیابد؟ veبه شما می گویم که بر این منوال خوشی در آسمان رخ می نماید به سبب توبه یک گناهکار بیشتر از برای نود و نه عادل که احتیاج به توبه ندارند. Qو به خانه آمده، دوستان و همسایگان را می طلبد و بدیشان می گوید با من شادی کنید زیرا گوسفند گمشده خود را یافته ام.^~5پس چون آن را یافت، به شادی بر دوش خود می گذارد، m}S«کیست از شما که صد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها گم شود که آن نود و نه را در صحرا نگذارد و از عقب آن گمشده نرود تا آن را بیابد؟ G|پس برای ایشان این مثل را زده، گفت: ,{Qفریسیان و کاتبان همهمه کنان می گفتند: «این شخص، گناهکاران را می پذیرد و با ایشان می خورد.» z و چون همه باجگیران و گناهکاران به نزدش می آمدند تا کلام او را بشنوند، *yM#نه برای زمین مصرفی دارد و نه برای مزبله ، بلکه بیرونش می ریزند. آنکه گوش شنوا دارد بشنود.»sx_"نمک نیکو است ولی هرگاه نمک فاسد شد، به چه چیز اصلاح پذیرد؟ w+!«پس همچنین هر یکی از شما که تمام مایملک خود را ترک نکند، نمی تواند شاگرد من شود. v والا چون او هنوز دور است، ایلچی ای فرستاده، شروط صلح را از او درخواست کند. 5ucیا کدام پادشاه است که برای مقاتله با پادشاه دیگر برود، جز اینکه اول نشسته تامل نماید که آیا با ده هزار سپاه، قدرت مقاومت کسی را دارد که با بیست هزار لشکر بر وی می آید؟ ftEاین شخص عمارتی شروع کرده، نتوانست به انجامش رساند. s%که مبادا چون بنیادش نهاد و قادر بر تمام کردنش نشد، هر که بیند تمسخرکنان گوید، ^r5«زیرا کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و اول ننشیند تا برآورد خرج آن را بکند که آیا قوت تمام کردن آن دارد یا نه؟ q و هر که صلیب خود را برندارد و از عقب من نیاید، نمی تواند شاگرد من گردد. `p9«اگر کسی نزد من آید و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران، حتی جان خود را نیز دشمن ندارد، شاگرد من نمی تواند بود. oyو هنگامی که جمعی کثیر همراه او می رفتند، روی گردانیده بدیشان گفت: nزیرا به شما می گویم هیچیک از آنانی که دعوت شده بودند، شام مرا نخواهد چشید.» )mKپس آقا به غلام گفت: به راهها و مرزها بیرون رفته، مردم را به الحاح بیاور تا خانه من پر شود. klOپس غلام گفت: ای آقا آنچه فرمودی شد و هنوز جای باقی است. Ik پس آن غلام آمده مولای خود را از این امور مطلع ساخت. آنگاه صاحب خانه غضب نموده، به غلام خود فرمود: به بازارها و کوچه های شهر بشتاب و فقیران و لنگان و شلان و کوران را در اینجا بیاور. fjEسومی گفت: زنی گرفته ام و از این سبب نمی توانم بیایم. 3i_و دیگری گفت: پنج جفت گاو خریده ام، می روم تا آنها را بیازمایم، به تو التماس دارم مرا عفو نمایی. nhUلیکن همه به یک رای عذرخواهی آغاز کردند. اولی گفت: مزرعه ای خریدم و ناچار باید بروم آن را ببینم، از تو خواهش دارم مرا معذور داری. ?gwپس چون وقت شام رسید، غلام خود را فرستاد تا دعوت شدگان را گوید، بیایید زیرا که الحال همه چیز حاضر است. nfUبه وی گفت: «شخصی ضیافتی عظیم نمود و بسیاری را دعوت نمود. $eAآنگاه یکی از مجلسیان چون این سخن را شنید گفت: «خوشابحال کسی که در ملکوت خدا غذا خورد.» .dUکه خجسته خواهی بود زیرا ندارند که تو را عوض دهند و در قیامت عادلان، به تو جزا عطا خواهد شد.» wcg بلکه چون ضیافت کنی ، فقیران و لنگان و شلان و کوران را دعوت کن [b/ پس به آن کسی که از او وعده خواسته بود نیز گفت: «وقتی که چاشت یا شام دهی ، دوستان یا برادران یا خویشان یا همسایگان دولتمند خود را دعوت مکن، مبادا ایشان نیز تو را بخوانند و تو را عوض داده شود. a+ زیرا هر که خود را بزرگ سازد ذلیل گردد و هر که خویشتن را فرود آرد، سرافراز گردد.» ` بلکه چون مهمان کسی باشی ، رفته در پایین بنشین تا وقتی که میزبانت آید به تو گوید، ای دوست برتر نشین! آنگاه تو را در حضور مجلسیان عزت خواهد بود. X_) پس آن کسی که تو و او را وعده خواسته بود، بیاید و تو را گوید این کس را جای بده و تو با خجالت روی به صف نعال خواهی نهاد. ;^o«چون کسی تو را به عروسی دعوت کند، در صدر مجلس منشین، مبادا کسی بزرگتر از تو را هم وعده خواسته باشد. 4]aو برای مهمانان مثلی زد، چون ملاحظه فرمود که چگونه صدر مجلس را اختیار می کردند. پس به ایشان گفت: N\پس در این امور از جواب وی عاجز ماندند. C[و به ایشان روی آورده، گفت: «کیست از شما که الاغ یا گاوش روز سبت در چاهی افتد و فورا آن را بیرون نیاورد؟» pZYایشان ساکت ماندند. پس آن مرد را گرفته ، شفا داد و رها کرد. .YUآنگاه عیسی ملتفت شده، فقها و فریسیان را خطاب کرده، گفت: «آیا در روز سبت شفا دادن جایز است؟» ?Xyو اینک شخصی مستسقی پیش او بود. =W uو واقع شد که در روز سبت، به خانه یکی از رؤسای فریسیان برای غذا خوردن درآمد و ایشان مراقب او می بودند. V #اینک خانه شما برای شما خراب گذاشته می شود و به شما می گویم که مرا دیگر نخواهید دید تا وقتی آید که گویید مبارک است او که به نام خداوند می آید.»8Ui "ای اورشلیم، ای اورشلیم که قاتل انبیا و سنگسار کننده مرسلین خود هستی ، چند کرت خواستم اطفال تو را جمع کنم، چنانکه مرغ جوجه های خویش را زیر بالهای خود می گیرد و نخواستید. .TU !لیکن می باید امروز و فردا و پس فردا راه روم، زیرا که محال است نبی بیرون از اورشلیم کشته شود. uSc ایشان را گفت: «بروید و به آن روباه گویید، اینک امروز و فردا دیوها را بیرون می کنم و مریضان را صحت می بخشم و در روز سوم کامل خواهم شد. [R/ در همان روز چند نفر از فریسیان آمده، به وی گفتند: «دور شو و از اینجا برو زیرا که هیرودیس می خواهد تو را به قتل رساند.» Q و اینک آخرین هستند که اولین خواهند بود و اولین که آخرین خواهند بود.» xPi و از مشرق و مغرب و شمال و جنوب آمده، در ملکوت خدا خواهند نشست. mOS در آنجا گریه و فشار دندان خواهد بود، چون ابراهیم واسحاق و یعقوب و جمیع انبیا را در ملکوت خدا بینید و خود را بیرون افکنده یابید 0NY باز خواهد گفت، به شما می گویم که شما را نمی شناسم از کجا هستید. ای همه بدکاران از من دور شوید. M- در آن وقت خواهید گفت که در حضور تو خوردیم و آشامیدیم و در کوچه های ما تعلیم دادی. YL+ بعد از آنکه صاحب خانه برخیزد و در را ببندد و شما بیرون ایستاده، در را کوبیدن آغاز کنید و گویید، خداوندا خداوندا برای ما باز کن. آنگاه وی در جواب خواهد گفت شما را نمی شناسم که از کجا هستید. FK «جد و جهد کنید تا از در تنگ داخل شوید. زیرا که به شما می گویم بسیاری طلب دخول خواهند کرد و نخواهند توانست. J که شخصی به وی گفت: «ای خداوند آیا کم هستند که نجات یابند؟» او به ایشان گفت: Iw و در شهرها و دهات گشته ، تعلیم می داد و به سوی اورشلیم سفر می کرد، H1 خمیرمایه ای را می ماند که زنی گرفته ، در سه پیمانه آرد پنهان ساخت تا همه مخمر شد.» MG باز گفت: «برای ملکوت خدا چه مثل آورم؟ tFa دانه خردلی را ماند که شخصی گرفته در باغ خود کاشت، پس رویید و درخت بزرگ گردید، بحدی که مرغان هوا آمده، در شاخه هایش آشیانه گرفتند.» E} پس گفت: «ملکوت خدا چه چیز را می ماند و آن را به کدام شی تشبیه نمایم؟ PD و چون این را بگفت همه مخالفان او خجل گردیدند و جمیع آن گروه شاد شدند، بسبب همه کارهای بزرگ که از وی صادر می گشت.gCG و این زنی که دختر ابراهیم است و شیطان او را مدت هجده سال تا به حال بسته بود، نمی بایست او را در روز سبت از این بند رها نمود؟» oBW خداوند در جواب او گفت: «ای ریاکار، آیا هر یکی از شما در روز سبت گاو یا الاغ خود را از آخور باز کرده، بیرون نمی برد تا سیرآبش کند؟ )AK آنگاه رئیس کنیسه غضب نمود، از آنرو که عیسی او را در سبت شفا داد. پس به مردم توجه نموده، گفت: «شش روز است که باید کار بکنید. در آنها آمده شفا یابید، نه در روز سبت.» @{ و دستهای خود را بر وی گذارد که در ساعت راست شده، خدا را تمجید نمود. |?q چون عیسی او را دید وی را خوانده، گفت: «ای زن از ضعف خود خلاص شو!» 7>g و اینک زنی که مدت هجده سال روح ضعف می داشت و منحنی شده، ابدا نمی توانست راست بایستد، در آنجا بود. O= و روز سبت در یکی از کنایس تعلیم می داد. V<% پس اگر ثمر آورد والا بعد از آن، آن را ببر.» ;  در جواب وی گفت، ای آقا امسال هم آن را مهلت ده تا گردش را کنده کود بریزم، b:= پس به باغبان گفت، اینک سه سال است می آیم که از این درخت انجیر میوه بطلبم و نمی یابم، آن را ببر. چرا زمین را نیز باطل سازد؟ G9 پس این مثل را آورد که «شخصی درخت انجیری در تاکستان خود غرس نمود و چون آمد تا میوه از آن بجوید، چیزی نیافت. 8# حاشا، بلکه شما را می گویم که اگر توبه نکنید، همگی شما همچنین هلاک خواهید شد.» p7Y یا آن هجده نفری که برج در سلوام بر ایشان افتاده، ایشان را هلاک کرد، گمان می برید که از جمیع مردمان ساکن اورشلیم خطاکارتر بودند؟ 6 نی ، بلکه به شما می گویم اگر توبه نکنید، همگی شما همچنین هلاک خواهید شد. d5A عیسی در جواب ایشان گفت: «آیا گمان می برید که این جلیلیان گناهکارتر بودند از سایر سکنه جلیل از این رو که چنین زحمات دیدند؟ B4  در آن وقت بعضی آمده، او را از جلیلیانی خبر دادند که پیلاطس خون ایشان را با قربانی های ایشان آمیخته بود. 3 ;تو را می گویم تا فلس آخر را ادا نکنی ، از آنجا هرگز بیرون نخواهی آمد.»2- :«و هنگامی که با مدعی خود نزد حاکم می روی، در راه سعی کن که از او برهی ، مبادا تو را نزد قاضی بکشد و قاضی تو را به سرهنگ سپارد و سرهنگ تو را به زندان افکند. I1  9و چرا از خود به انصاف حکم نمی کنید؟ (0I 8ای ریاکاران، می توانید صورت زمین و آسمان را تمیز دهید، پس چگونه این زمان را نمی شناسید؟ }/s 7و چون دیدید که باد جنوبی می وزد، می گویید گرما خواهد شد و می شود. T.! 6آنگاه باز به آن جماعت گفت: «هنگامی که ابری بینید که از مغرب پدید آید، بی تامل می گویید باران می آید و چنین می شود. E- 5پدر از پسر و پسر از پدر و مادر از دختر و دختر از مادر و خارسو از عروس و عروس از خارسو مفارقت خواهند نمود.» ,# 4زیرا بعد از این پنج نفر که در یک خانه باشند، دو از سه و سه از دو جدا خواهند شد؛ $+A 3آیا گمان می برید که من آمده ام تا سلامتی بر زمین بخشم؟ نی بلکه به شما می گویم تفریق را. * 2اما مرا تعمیدی است که بیابم و چه بسیار در تنگی هستم، تا وقتی که آن بسر آید. ) 1«من آمدم تا آتشی در زمین افروزم، پس چه می خواهم اگر اﻵن در گرفته است. Q( 0اما آنکه نادانسته کارهای شایسته ضرب کند، تازیانه کم خواهد خورد. و به هر کسی که عطا زیاده شود، از وی مطالبه زیادتر گردد و نزد هر که امانت بیشتر نهند، از او بازخواست زیادتر خواهند کرد. W'' /«اما آن غلامی که اراده مولای خویش را دانست و خود را مهیا نساخت تا به اراده او عمل نماید، تازیانه بسیار خواهد خورد. p&Y .هرآینه مولای آن غلام آید، در روزی که منتظر او نباشد و در ساعتی که او نداند و او را دو پاره کرده، نصیبش را با خیانتکاران قرار دهد. q%[ -لیکن اگر آن غلام در خاطر خود گوید، آمدن آقایم به طول می انجامد و به زدن غلامان و کنیزان و به خوردن و نوشیدن و میگساریدن شروع کند، w$g ,هرآینه به شما می گویم که او را بر همه مایملک خود خواهد گماشت. }#s +خوشابحال آن غلام که آقایش چون آید، او را در چنین کار مشغول یابد. k"O *خداوند گفت: «پس کیست آن ناظر امین و دانا که مولای او وی را بر سایر خدام خود گماشته باشد تا آذوقه را در وقتش به ایشان تقسیم کند. ! )پطرس به وی گفت: «ای خداوند، آیا این مثل را برای ما زدی یا بجهت همه .»  (پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می آید.»[/ 'اما این را بدانید که اگر صاحبخانه می دانست که دزد در چه ساعت می آید، بیدار می ماند و نمی گذاشت که به خانه اش نقب زنند. ! &و اگر در پاس دوم یا سوم از شب بیاید و ایشان را چنین یابد، خوشا بحال آن غلامان. 0Y %خوشابحال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد. هر آینه به شما می گویم که کمر خود را بسته ، ایشان را خواهد نشانید و پیش آمده، ایشان را خدمت خواهد کرد. }s $و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند تا هروقت آید و در را بکوبد، بی درنگ برای او باز کنند. iK #«کمرهای خود را بسته ، چراغهای خود را افروخته بدارید. lQ "زیرا جایی که خزانه شما است، دل شما نیز در آنجا می باشد. yk !آنچه دارید بفروشید و صدقه دهید و کیسه ها بسازید که کهنه نشود و گنجی را که تلف نشود، در آسمان جایی که دزد نزدیک نیاید و بید تباه نسازد. 3 «ترسان مباشید ای گله کوچک، زیرا که مرضی پدر شما است که ملکوت را به شما عطا فرماید.   بلکه ملکوت خدا را طلب کنید که جمیع این چیزها برای شما افزوده خواهد شد. :m زیرا که امتهای جهان، همه این چیزها را می طلبند، لیکن پدر شما می داند که به این چیزها احتیاج دارید. xi پس شما طالب مباشید که چه بخورید یا چه بیاشامید و مضطرب مشوید. `9 پس هرگاه خدا علفی را که امروز در صحرا است و فردا در تنور افکنده می شود چنین می پوشاند، چقدر بیشتر شما را ای سست ایمانان. - سوسنهای چمن را بنگرید چگونه نمو می کنند و حال آنکه نه زحمت می کشند و نه می ریسند، اما به شما می گویم که سلیمان با همه جلالش مثل یکی از اینها پوشیده نبود.  پس هرگاه توانایی کوچکترین کاری را ندارید، چرا برای مابقی می اندیشید. nU و کیست از شما که به فکر بتواند ذراعی بر قامت خود افزاید.  کلاغان را ملاحظه کنید که نه زراعت می کنند و نه حصاد و نه گنجی و نه انباری دارند و خدا آنها را می پروراند. آیا شما به چند مرتبه از مرغان بهتر نیستید؟ L جان از خوراک و بدن از پوشاک بهتر است.  هشدار در مورد غصه برای مادیات پس به شاگردان خود گفت: «از این جهت به شما می گویم که اندیشه مکنید بجهت جان خود که چه بخورید و نه برای بدن که چه بپوشید.  { همچنین است هر کسی که برای خود ذخیره کند و برای خدا دولتمند نباشد.» D  خدا وی را گفت: ای احمق در همین شب جان تو را از تو خواهند گرفت؛ آنگاه آنچه اندوخته ای، از آن که خواهد بود؟ a ; و نفس خود را خواهم گفت که ای جان اموال فراوان اندوخته شده بجهت چندین سال داری. الحال بیارام و به اکل و شرب و شادی بپرداز. T ! پس گفت: چنین می کنم؛ انبارهای خود را خراب کرده، بزرگتر بنا می کنم و در آن تمامی حاصل و اموال خود را جمع خواهم کرد.   پس با خود اندیشیده، گفت: چه کنم؟ زیرا جایی که محصول خود را انبار کنم، ندارم.  و مثلی برای ایشان آورده، گفت: «شخصی دولتمند را از املاکش محصول وافر پیدا شد. 2] پس بدیشان گفت: «زنهار از طمع بپرهیزید زیرا اگرچه اموال کسی زیاد شود، حیات او از اموالش نیست.» xi به وی گفت: «ای مرد، که مرا بر شما داور یا مقسم قرار داده است؟» %C و شخصی از آن جماعت به وی گفت: «ای استاد، برادر مرا بفرما تا ارث پدر را با من تقسیم کند.» y زیرا که در همان ساعت روح القدس شما را خواهد آموخت که چه باید گفت.» M و چون شما را در کنایس و به نزد حکام و دیوانیان برند، اندیشه مکنید که چگونه و به چه نوع حجت آورید یا چه بگویید. ;o و هر که سخنی برخلاف پسر انسان گوید، آمرزیده شود. اما هر که به روح القدس کفر گوید آمرزیده نخواهد شد.   اما هر که مرا پیش مردم انکار کند، نزد فرشتگان خدا انکار کرده خواهد شد. 6~}||%{vzzWyxx'wvvWuatssr'qppoo=nn;mmKlkk"jii)hggfofedd)cxbbcaa`__>^^]H\t[[:ZBYXWVVUpTTS`RQQPPTOOON3MLKKJJMIII H)GGFEE|E DCBBA@@2?>>=r<;;#::99)8b7C66!554X33<2+1100>//9.)-e,,!+**)((''&%$$$6#""!!% Q3}Vo6 "E): - X s [j7y6q پس به ایشان گفت: «قومی با قومی و مملکتی با مملکتی مقاومت خواهند کرد. Op و چون اخبار جنگها و فسادها را بشنوید، مضطرب مشوید زیرا که وقوع این امور اول ضرور است لیکن انتهادر ساعت نیست.» ao;گفت: «احتیاط کنید که گمراه نشوید. زیرا که بسا به نام من آمده خواهند گفت که من هستم و وقت نزدیک است. پس از عقب ایشان مروید. 9nkو از او سؤال نموده، گفتند: «ای استاد پس این امور کی واقع می شود و علامت نزدیک شدن این وقایع چیست؟» Gm«ایامی می آید که از این چیزهایی که می بینید، سنگی بر سنگی گذارده نشود، مگر اینکه به زیر افکنده خواهد شد.» lو چون بعضی ذکر هیکل می کردند که به سنگهای خوب و هدایا آراسته شده است گفت: Qkزیرا که همه ایشان از زیادتی خود در هدایای خدا انداختند، لیکن این زن از احتیاج خود تمامی معیشت خویش را انداخت.» j پس گفت: «هرآینه به شما می گویم این بیوه فقیر از جمیع آنها بیشتر انداخت. _i7و بیوه زنی فقیر را دید که دو فلس در آنجا انداخت. h و نظر کرده، دولتمندانی را دید که هدایای خود را در بیت المال می اندازند. 8gi/و خانه های بیوه زنان را می بلعند و نماز را به ریاکاری طول می دهند. اینها عذاب شدیدتر خواهند یافت.»rf].«بپرهیزید از کاتبانی که خرامیدن در لباس دراز را می پسندند و سلام در بازارها و صدر کنایس و بالا نشستن در ضیافتها را دوست می دارند. ]e3-و چون تمامی قوم می شنیدند، به شاگردان خود گفت: qd[,پس چون داود او را خداوند می خواند، چگونه پسر او می باشد؟» Hc +تا دشمنان تو را پای انداز تو سازم؟ b!*و خود داود در کتاب زبور می گوید، خداوند به خداوند من گفت به دست راست من بنشین iaK)پس به ایشان گفت: «چگونه می گویند که مسیح پسر داود است d`A(و بعد از آن هیچکس جرأت آن نداشت که از وی سؤالی کند. n_U'پس بعضی از کاتبان در جواب گفتند: «ای استاد، نیکو گفتی .» ^%&و حال آنکه خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است. زیرا همه نزد او زنده هستند.» j]M%و اما اینکه مردگان برمی خیزند، موسی نیز در ذکر بوته نشان داد، چنانکه خداوند را خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب خواند. @\y$زیرا ممکن نیست که دیگر بمیرند از آن جهت که مثل فرشتگان و پسران خدا می باشند، چونکه پسران قیامت هستند. A[{#لیکن آنانی که مستحق رسیدن به آن عالم و به قیامت از مردگان شوند، نه نکاح می کنند و نه نکاح کرده می شوند. Z"عیسی در جواب ایشان گفت: «ابنای این عالم نکاح می کنند و نکاح کرده می شوند. Y!پس در قیامت، زن کدام یک از ایشان خواهد بود، زیرا که هر هفت او را داشتند؟» GX و بعد از همه ، آن زن نیز وفات یافت. W{پس سومین او را گرفت و همچنین تا هفتمین و همه فرزند ناآورده، مردند. _V7بعد دومین آن زن را گرفته ، او نیز بی اولاد بمرد. vUeپس هفت برادر بودند که اولی زن گرفته ، اولاد ناآورده، فوت شد. 'TGگفتند: «ای استاد، موسی برای ما نوشته است که اگر کسی را برادری که زن داشته باشد بمیرد و بی اولاد فوت شود، باید برادرش آن زن را بگیرد تا برای برادر خود نسلی آورد. Syو بعضی از صدوقیان که منکر قیامت هستند، پیش آمده، از وی سؤال کرده، +ROپس چون نتوانستند او را به سخنی در نظر مردم ملزم سازند، از جواب او در عجب شده، ساکت ماندند. Qاو به ایشان گفت: «پس مال قیصر را به قیصر رد کنید و مال خدا را به خدا.» P-دیناری به من نشان دهید. صورت و رقمش از کیست؟» ایشان در جواب گفتند: «از قیصر است.» Oاو چون مکر ایشان را درک کرد، بدیشان گفت: «مرا برای چه امتحان می کنید؟ aN;آیا بر ما جایز هست که جزیه به قیصر بدهیم یا نه ؟» Mپس از او سؤال نموده، گفتند: «ای استاد می دانیم که تو به راستی سخن می رانی و تعلیم می دهی و از کسی روداری نمی کنی ، بلکه طریق خدا را به صدق می آموزی. UL#و مراقب او بوده، جاسوسان فرستادند که خود را صالح می نمودند تا سخنی از او گرفته ، او را به حکم و قدرت والی بسپارند. Kآنگاه رؤسای کهنه و کاتبان خواستند که در همان ساعت او را گرفتار کنند، لیکن از قوم ترسیدند زیرا که دانستند که این مثل را درباره ایشان زده بود. J!و هر که بر آن سنگ افتد خرد شود، اما اگر آن بر کسی بیفتد او را نرم خواهد ساخت؟» BI}به ایشان نظر افکنده، گفت: «پس معنی این نوشته چیست، سنگی را که معماران رد کردند، همان سر زاویه شده است؟ 6Heاو خواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده، باغ را به دیگران خواهد سپرد.» پس چون شنیدند گفتند: «حاشا.» Gدر حال او را از باغ بیرون افکنده، کشتند. پس صاحب باغ بدیشان چه خواهد کرد؟ UF#اما چون باغبانان او را دیدند، با خود تفکرکنان گفتند، این وارث می باشد، بیایید او را بکشیم تا میراث از آن ما گردد. 1E[ آنگاه صاحب باغ گفت، چه کنم؟ پسر حبیب خود را می فرستم شاید چون او را بینند احترام خواهند نمود. pDY و باز سومی فرستاد. او را نیز مجروح ساخته ، بیرون افکندند. %CC پس غلامی دیگر روانه نمود. او را نیز تازیانه زده، و بی حرمت کرده، تهی دست بازگردانیدند. OB و در موسم، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا از میوه باغ بدو سپارند. اما باغبانان او را زده، تهی دست بازگردانیدند. 8Ai و این مثل را به مردم گفتن گرفت که «شخصی تاکستانی غرس کرد و به باغبانانش سپرده، مدت مدیدی سفر کرد. @1عیسی به ایشان گفت: «من نیز شما را نمی گویم که این کارها را به چه قدرت بجا می آورم.» R?پس جواب دادند که «نمی دانیم از کجا بود.» $>Aو اگر گوییم از انسان، تمامی قوم ما را سنگسار کنند زیرا یقین می دارند که یحیی نبی است.» /=Wایشان با خود اندیشیده، گفتند که «اگر گوییم از آسمان، هرآینه گوید چرا به او ایمان نیاوردید؟ L<تعمید یحیی از آسمان بود یا از مردم؟» u;cدر جواب ایشان گفت: «من نیز از شما چیزی می پرسم. به من بگویید. 2:]به وی گفتند: «به ما بگو که به چه قدرت این کارها را می کنی و کیست که این قدرت را به تو داده است؟» O9 روزی از آن روزها واقع شد هنگامی که او قوم را در هیکل تعلیم و بشارت می داد که رؤسای کهنه و کاتبان با مشایخ آمده، 8 0و نیافتند چه کنند زیرا که تمامی مردم بر او آویخته بودند که از او بشنوند.17[/و هر روز در هیکل تعلیم می داد، اما رؤسای کهنه و کاتبان و اکابر قوم قصد هلاک نمودن او می کردند. ,6Q.و به ایشان گفت: «مکتوب است که خانه من خانه عبادت است لیکن شما آن را مغاره دزدان ساخته اید.» #5?-و چون داخل هیکل شد، کسانی را که در آنجا خرید و فروش می کردند، به بیرون نمودن آغاز کرد. h4I,و تو را و فرزندانت را در اندرون تو بر خاک خواهند افکند و در تو سنگی بر سنگی نخواهند گذاشت زیرا که ایام تفقد خود را ندانستی .» F3+زیرا ایامی بر تو می آید که دشمنانت گرد تو سنگرها سازند و تو را احاطه کرده، از هر جانب محاصره خواهند نمود. Q2*گفت: «اگر تو نیز می دانستی هم در این زمان خود، آنچه باعث سلامتی تو می شد، لاکن الحال از چشمان تو پنهان گشته است. g1G)و چون نزدیک شده، شهر را نظاره کرد بر آن گریان گشته ، "0=(او در جواب ایشان گفت: «به شما می گویم اگر اینها ساکت شوند، هرآینه سنگها به صدا آیند.» /)'آنگاه بعضی از فریسیان از آن میان بدو گفتند: «ای استاد شاگردان خود را نهیب نما.» ?.w&و می گفتند: «مبارک باد آن پادشاهی که می آید به نام خداوند؛ سلامتی در آسمان و جلال در اعلی 'علیین باد.» -%و چون نزدیک به سرازیری کوه زیتون رسید، تمامی شاگردانش شادی کرده، به آواز بلند خدا را حمد گفتن شروع کردند، به سبب همه قواتی که از او دیده بودند. m,S$و هنگامی که او می رفت جامه های خود را در راه می گستردند. +#پس او را به نزد عیسی آوردند و رخت خود را بر کره افکنده، عیسی را سوار کردند. D*"گفتند: «خداوند او را لازم دارد.» )!و چون کره را باز می کردند، مالکانش به ایشان گفتند: «چرا کره را باز می کنید؟» h(I پس فرستادگان رفته آن چنانکه بدیشان گفته بود یافتند. '3و اگر کسی به شما گوید، چرا این را باز می کنید، به وی گویید خداوند او را لازم دارد.» &گفت: «به آن قریه ای که پیش روی شما است بروید و چون داخل آن شدید، کره الاغی بسته خواهید یافت که هیچکس بر آن هرگز سوار نشده. آن را باز کرده بیاورید. 1%[و چون نزدیک بیت فاجی و بیت عنیا بر کوه مسمی ' به زیتون رسید، دو نفر از شاگردان خود را فرستاده، b$=و چون این را گفت، پیش رفته ، متوجه اورشلیم گردید. ;#oاما آن دشمنان من که نخواستند من بر ایشان حکمرانی نمایم، در اینجا حاضر ساخته پیش من به قتل رسانید.» ,"Qزیرا به شما می گویم به هر که دارد داده شود و هر که ندارد آنچه دارد نیز از او گرفته خواهد شد. T!!به او گفتند، ای خداوند، وی ده قنطار دارد. پس به حاضرین فرمود، قنطار را از این شخص بگیرید و به صاحب ده قنطار بدهید. پس برای چه نقد مرا نزد صرافان نگذاردی تا چون آیم آن را با سود دریافت کنم؟ -به وی گفت، از زبان خودت بر تو فتوی می دهم، ای غلام شریر. دانسته ای که من مرد تندخویی هستم که برمی دارم آنچه را نگذاشته ام و درو می کنم آنچه را نپاشیده ام. B}زیرا که از تو ترسیدم چونکه مرد تندخویی هستی. آنچه نگذارده ای، برمی داری و از آنچه نکاشته ای درو می کنی. -و سومی آمده گفت، ای آقا اینک قنطار تو موجود است، آن را در پارچه ای نگاه داشته ام. Pاو را نیز فرمود، بر پنج شهر حکمرانی کن. pYو دیگری آمده گفت، ای آقا قنطار تو پنج قنطار سود کرده است. بدو گفت، آفرین ای غلام نیکو؛ چونکه بر چیز کم امین بودی، بر ده شهر حاکم شو. ykپس اولی آمده گفت، ای آقا قنطار تو ده قنطار دیگر نفع آورده است. q[«و چون ملک را گرفته ، مراجعت کرده بود، فرمود تا آن غلامانی را که به ایشان نقد سپرده بود حاضر کنند تا بفهمد هر یک چه سود نموده است. W'اما اهل ولایت او، چونکه او را دشمن می داشتند، ایلچیان در عقب او فرستاده گفتند، نمی خواهیم این شخص بر ما سلطنت کند. %C پس ده نفر از غلامان خود را طلبیده، ده قنطار به ایشان سپرده فرمود، تجارت کنید تا بیایم.  پس گفت: «شخصی شریف به دیار بعید سفر کرد تا ملکی برای خود گرفته مراجعت کند.   و چون ایشان این را شنیدند، او مثلی زیاد کرده آورد چونکه نزدیک به اورشلیم بود و ایشان گمان می بردند که ملکوت خدا می باید در همان زمان ظهور کند. r] زیرا که پسر انسان آمده است تا گمشده را بجوید و نجات بخشد.» 5 عیسی به وی گفت: «امروز نجات در این خانه پیدا شد. زیرا که این شخص هم پسر ابراهیم است.  اما زکی برپا شده، به خداوند گفت: «الحال ای خداوند نصف مایملک خود را به فقرا می دهم و اگر چیزی ناحق از کسی گرفته باشم، چهار برابر بدو رد می کنم.» ,Qو همه چون این را دیدند، همهمه کنان می گفتند که «در خانه شخصی گناهکار به میهمانی رفته است.» V%پس به زودی پایین شده، او را به خرمی پذیرفت.d Aو چون عیسی به آن مکان رسید، بالا نگریسته ، او را دید و گفت: «ای زکی بشتاب و به زیر بیا زیرا که باید امروز در خانه تو بمانم.» % Cپس پیش دویده بر درخت افراغی برآمد تا او را ببیند، چونکه او می خواست از آن راه عبور کند.  خواست عیسی را ببیند که کیست و از کثرت خلق نتوانست، زیرا کوتاه قد بود. k Oکه ناگاه شخصی زکی نام که رئیس باجگیران و دولتمند بود، H  پس وارد اریحا شده، از آنجا می گذشت. J +در ساعت بینایی یافته ، خدا را تمجید کنان از عقب او افتاد و جمیع مردم چون این را دیدند، خدا را تسبیح خواندند.kO*عیسی به وی گفت: «بینا شو که ایمانت تو را شفا داده است.» {)گفت: «چه می خواهی برای تو بکنم؟» عرض کرد: «ای خداوند، تا بینا شوم.» )(آنگاه عیسی ایستاده، فرمود تا او را نزد وی بیاورند. و چون نزدیک شد از وی پرسیده، \1'و هرچند آنانی که پیش می رفتند، او را نهیب می دادند تا خاموش شود، او بلندتر فریاد می زد که «پسر داودا بر من ترحم فرما.» {&در حال فریاد برآورده گفت: «ای عیسی ، ای پسر داود، بر من ترحم فرما.» A}%گفتندش:«عیسی ناصری درگذر است.» ta$و چون صدای گروهی را که می گذشتند شنید، پرسید: «چه چیز است؟» ve#و چون نزدیک اریحا رسید، کوری بجهت گدایی بر سر راه نشسته بود. 4a"اما ایشان چیزی از این امور نفهمیدند و این سخن از ایشان مخفی داشته شد و آنچه می گفت، درک نکردند. t~a!و تازیانه زده، او را خواهند کشت و در روز سوم خواهد برخاست.» #}? زیرا که او را به امتها تسلیم می کنند و استهزا و بی حرمتی کرده، آب دهان بر وی انداخته ، |{پس آن دوازده را برداشته ، به ایشان گفت: «اینک به اورشلیم می رویم و آنچه به زبان انبیا درباره پسر انسان نوشته شده است، به انجام خواهد رسید. { جز اینکه در این عالم چند برابر بیابد و در عالم آینده حیات جاودانی را.» [z/به ایشان گفت: «هرآینه به شما می گویم، کسی نیست که خانه یا والدین یا زن یا برادران یا اولاد را بجهت ملکوت خدا ترک کند، qy[پطرس گفت: «اینک ما همه چیز را ترک کرده، پیروی تو می کنیم.» dxAاو گفت: «آنچه نزد مردم محال است، نزد خدا ممکن است.»`w9اما شنوندگان گفتند: «پس که می تواند نجات یابد؟» vزیرا گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از دخول دولتمندی در ملکوت خدا.» u/اما عیسی چون او را محزون دید گفت: «چه دشوار است که دولتمندان داخل ملکوت خدا شوند. htIچون این را شنید محزون گشت، زیرا که دولت فراوان داشت. sعیسی چون این را شنید، بدو گفت: «هنوز تو را یک چیز باقی است. آنچه داری بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی داشت؛ پس آمده مرا متابعت کن.» br=گفت: «جمیع اینها را از طفولیت خود نگاه داشته ام.» 0qYاحکام را می دانی : زنا مکن، قتل مکن، دزدی منما، شهادت دروغ مده و پدر و مادر خود را محترم دار.» (pIعیسی وی را گفت: «از بهر چه مرا نیکو می گویی و حال آنکه هیچکس نیکو نیست جز یکی که خدا باشد. )oKو یکی از رؤسا از وی سؤال نموده، گفت: «ای استاد نیکو چه کنم تا حیات جاودانی را وارث گردم؟» nهرآینه به شما می گویم هر که ملکوت خدا را مثل طفل نپذیرد، داخل آن نگردد.» jmMولی عیسی ایشان را خوانده، گفت: «بچه ها را واگذارید تا نزد من آیند و ایشان را ممانعت مکنید، زیرا ملکوت خدا برای مثل اینها است. 8liپس اطفال را نیز نزد وی آوردند تا دست بر ایشان گذارد. اما شاگردانش چون دیدند، ایشان را نهیب دادند. k7به شما می گویم که این شخص، عادل کرده شده به خانه خود رفت به خلاف آن دیگر، زیرا هر که خود را برافرازد، پست گردد و هرکس خویشتن را فروتن سازد، سرافرازی یابد.» kjO اما آن باجگیر دور ایستاده، نخواست چشمان خود را به سوی آسمان بلند کند بلکه به سینه خود زده گفت، خدایا بر من گناهکار ترحم فرما. ~iu هر هفته دو مرتبه روزه می دارم و از آنچه پیدا می کنم، ده یک می دهم. sh_ آن فریسی ایستاده، بدینطور با خود دعا کرد که خدایا تو را شکر می کنم که مثل سایر مردم حریص و ظالم و زناکار نیستم و نه مثل این باجگیر. }gs که «دو نفر یکی فریسی و دیگری باجگیر به هیکل رفتند تا عبادت کنند. 4fa و این مثل را آورد برای بعضی که بر خود اعتماد می داشتند که عادل بودند و دیگران را حقیر می شمردند Oeبه شما می گویم که به زودی دادرسی ایشان را خواهد کرد. لیکن چون پسر انسان آید، آیا ایمان را بر زمین خواهد یافت؟» Rdو آیا خدا برگزیدگان خود را که شبانه روز بدو استغاثه می کنند، دادرسی نخواهد کرد، اگرچه برای ایشان دیر غضب باشد؟ hcIخداوند گفت: «بشنوید که این داور بی انصاف چه می گوید؟ .bUلیکن چون این بیوه زن مرا زحمت می دهد، به داد او می رسم، مبادا پیوسته آمده، مرا به رنج آورد.» Yu!هر که خواهد جان خود را برهاند، آن را هلاک خواهد کرد و هر که آن را هلاک کند آن را زنده نگاه خواهد داشت. /XY زن لوط را بیاد آورید. \W1در آن روز هر که بر پشت بام باشد و اسباب او در خانه ، نزول نکند تا آنها را بردارد؛ و کسی که در صحرا باشد همچنین برنگردد. kVOبر همین منوال خواهد بود در روزی که پسر انسان ظاهر شود. U7تا روزی که چون لوط از سدوم بیرون آمد، آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلاک ساخت. 1T[و همچنان که در ایام لوط شد که به خوردن و آشامیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت مشغول می بودند، KSکه می خوردند و می نوشیدند و زن و شوهر می گرفتند تا روزی که چون نوح داخل کشتی شد، طوفان آمده همه را هلاک ساخت. R«و چنانکه در ایام نوح واقع شد، همانطور در زمان پسر انسان نیز خواهد بود، ~Quلیکن اول لازم است که او زحمات بسیار بیند و از این فرقه مطرود شود. dPAزیرا چون برق که از یک جانب زیر آسمان لامع شده تا جانب دیگر زیر آسمان درخشان می شود، پسر انسان در یوم خود همچنین خواهد بود. O و به شما خواهند گفت، اینک در فلان یا فلان جاست، مروید و تعاقب آن مکنید. IN و به شاگردان خود گفت: «ایامی می آید که آرزو خواهید داشت که روزی از روزهای پسر انسان را بینید و نخواهید دید. Mو نخواهند گفت که در فلان یا فلان جاست. زیرا اینک ملکوت خدا در میان شما است.» @Lyو چون فریسیان از او پرسیدند که ملکوت خدا کی می آید، او در جواب ایشان گفت: «ملکوت خدا با مراقبت نمی آید lKQو بدو گفت: «برخاسته برو که ایمانت تو را نجات داده است.» |Jqآیا هیچکس یافت نمی شود که برگشته خدا را تمجید کند جز این غریب؟» yIkعیسی ملتفت شده گفت: «آیا ده نفر طاهر نشدند؟ پس آن نه کجا شدند؟ Hyو پیش قدم او به روی در افتاده، وی را شکر کرد. و او از اهل سامره بود. G-و یکی از ایشان چون دید که شفا یافته است، برگشته به صدای بلند خدا را تمجید می کرد. .FUاو به ایشان نظر کرده، گفت: «بروید و خود را به کاهن بنمایید.» ایشان چون می رفتند، طاهر گشتند. iEK به آواز بلند گفتند: «ای عیسی خداوند بر ما ترحم فرما.» D9 و چون به قریه ای داخل می شد، ناگاه ده شخص ابرص به استقبال او آمدند و از دور ایستاده، C{ و هنگامی که سفر به سوی اورشلیم می کرد از میانه سامره و جلیل می رفت. qB[ همچنین شما نیز چون به هر چیزی که مامور شده اید عمل کردید، گویید که غلامان بی منفعت هستیم زیرا که آنچه بر ما واجب بود بجا آوردیم.» A آیا از آن غلام منت می کشد از آنکه حکمهای او را بجا آورد؟ گمان ندارم. e@Cبلکه آیا بدو نمی گوید چیزی درست کن تا شام بخورم و کمر خود را بسته مرا خدمت کن تا بخورم و بنوشم و بعد از آن تو بخور و بیاشام؟ M?«اما کیست از شما که غلامش به شخم کردن یا شبانی مشغول شود و وقتی که از صحرا آید، به وی گوید، بزودی بیا و بنشین. q>[خداوند گفت: «اگر ایمان به قدر دانه خردلی می داشتید، به این درخت افراغ می گفتید که کنده شده، در دریا نشانده شود، اطاعت شما می کرد. h=Iآنگاه رسولان به خداوند گفتند: «ایمان ما را زیاد کن.» A<{و هرگاه در روزی هفت کرت به تو گناه کند و در روزی هفت مرتبه ، برگشته به تو گوید توبه می کنم، او را ببخش.» ;+احتراز کنید و اگر برادرت به تو خطا ورزد او را تنبیه کن و اگر توبه کند او را ببخش. Q:او را بهتر می بود که سنگ آسیایی بر گردنش آویخته شود و در دریا افکنده شود از اینکه یکی از این کودکان را لغزش دهد. 9 7و شاگردان خود را گفت: «لابد است از وقوع لغزشها، لیکن وای بر آن کسی که باعث آنها شود. 28]وی را گفت، هرگاه موسی و انبیا را نشنوند، اگر کسی از مردگان نیز برخیزد، هدایت نخواهند پذیرفت.»71گفت، نه ای پدر ما ابراهیم، لیکن اگر کسی از مردگان نزد ایشان رود، توبه خواهند کرد. z6mابراهیم وی را گفت، موسی و انبیا را دارند؛ سخن ایشان را بشنوند. *5Mزیرا که مرا پنج برادر است تا ایشان را آگاه سازد، مبادا ایشان نیز به این مکان عذاب بیایند. s4_گفت، ای پدر به تو التماس دارم که او را به خانه پدرم بفرستی. !3;و علاوه بر این، در میان ما و شما ورطه عظیمی است، چنانچه آنانی که می خواهند از اینجا به نزد شما عبور کنند، نمی توانند و نه نشینندگان آنجا نزد ما توانند گذشت. 2-ابراهیم گفت، ای فرزند به خاطر آور که تو در ایام زندگانی چیزهای نیکوی خود را یافتی و همچنین ایلعازر چیزهای بد را، لیکن او الحال در تسلی است و تو در عذاب. 1-آنگاه به آواز بلند گفت، ای پدر من ابراهیم، بر من ترحم فرما و ایلعازر را بفرست تا سر انگشت خود را به آب تر ساخته زبان مرا خنک سازد، زیرا در این نار معذبم. <~*}}T|{{v{-zzByixx/w2vFulttssrbqq_pponlmmllTkkJjj;iiLhjggffReedccbFaa*``_W^]]h\\.[ZZQYXWVVaUUPTTSRRbQPPPOO@NMML|KK*JJ IZHGGDFFEE DmCCBBlA@@;?>>a=پس پطرس بیرون رفته ، زارزار بگریست. J7=آنگاه خداوند روگردانیده، به پطرس نظر افکند. پس پطرس آن کلامی را که خداوند به وی گفته بود به خاطر آورد که قبل از بانگ زدن خروس سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد. I7<پطرس گفت: «ای مرد نمی دانم چه می گویی ؟» در همان ساعت که این را می گفت، خروس بانگ زد. AH{;و چون تخمینا یک ساعت گذشت، یکی دیگر با تاکید گفت: «بلاشک این شخص از رفقای او است زیرا که جلیلی هم هست.» G7:بعد از زمانی دیگری او را دیده گفت: «تو از اینها هستی .» پطرس گفت: «ای مرد، من نیستم.» bF=9او وی را انکار کرده، گفت: «ای زن او را نمی شناسم.» 3E_8آنگاه کنیزکی چون او را در روشنی آتش نشسته دید، بر او چشم دوخته ، گفت: «این شخص هم با او می بود.» D#7و چون در میان ایوان آتش افروخته ، گردش نشسته بودند، پطرس در میان ایشان بنشست. C6پس او را گرفته بردند و به سرای رئیس کهنه آوردند و پطرس از دور از عقب می آمد. 6Be5وقتی که هر روزه در هیکل با شما می بودم دست بر من دراز نکردید، لیکن این است ساعت شما و قدرت ظلمت.» bA=4پس عیسی به رؤسای کهنه و سرداران سپاه هیکل و مشایخی که نزد او آمده بودند گفت: «گویا بر دزد با شمشیرها و چوبها بیرون آمدید. @ 3عیسی متوجه شده گفت: «تا به این بگذارید.» و گوش او را لمس نموده، شفا داد.?}2و یکی از ایشان، غلام رئیس کهنه را زده، گوش راست او را از تن جدا کرد. >1رفقایش چون دیدند که چه می شود، عرض کردند: «خداوندا به شمشیر بزنیم؟» =w0و عیسی بدو گفت: «ای یهودا آیا به بوسه پسر انسان را تسلیم می کنی ؟» o<W/و سخن هنوز بر زبانش بود که ناگاه جمعی مدند و یکی از آن دوازده که یهودا نام داشت بر دیگران سبقت جسته، نزد عیسی آمد تا او را ببوسد. ;%.به ایشان گفت: «برای چه در خواب هستید؟ برخاسته ، دعا کنید تا در امتحان نیفتید!» : -پس از دعا برخاسته ، نزد شاگردان خود آمده، ایشان را از حزن در خواب یافت. 49a,پس به مجاهده افتاده، به سعی بلیغتر دعا کرد، چنانکه عرق او مثل قطرات خون بود که بر زمین می ریخت. m8S+و فرشته ای از آسمان بر او ظاهر شده، او را تقویت می نمود. 79*«ای پدر اگر بخواهی این پیاله را از من بگردان، لیکن نه به خواهش من بلکه به اراده تو.» 6)و او از ایشان به مسافت پرتاپ سنگی دور شده، به زانو درآمد و دعا کرده، گفت: 5(و چون به آن موضع رسید، به ایشان گفت: «دعا کنید تا در امتحان نیفتید.» 4'و برحسب عادت بیرون شده، به کوه زیتون رفت و شاگردانش از عقب او رفتند. s3_&گفتند: «ای خداوند اینک دو شمشیر.» به ایشان گفت: «کافی است.» p2Y%زیرا به شما می گویم که این نوشته در من می باید به انجام رسید، یعنی با گناهکاران محسوب شد؛ زیرا هر چه در خصوص من است، انقضا دارد.» r1]$پس به ایشان گفت: «لیکن اﻵن هر که کیسه دارد، آن را بردارد و همچنین توشه دان را و کسی که شمشیر ندارد جامه خود را فروخته ، آن را بخرد. D0#و به ایشان گفت: «هنگامی که شما را بی کیسه و توشه دان و کفش فرستادم، به هیچ چیز محتاج شدید؟» گفتند: «هیچ.» ?/w"گفت: «تو را می گویم ای پطرس، امروز خروس بانگ نزده باشد که سه مرتبه انکار خواهی کرد که مرا نمی شناسی .» |.q!به وی گفت: «ای خداوند حاضرم که با تو بروم حتی در زندان و در موت.» :-m لیکن من برای تو دعا کردم تا ایمانت تلف نشود؛ و هنگامی که تو بازگشت کنی برادران خود را استوار نما.» ,+پس خداوند گفت: «ای شمعون، ای شمعون، اینک شیطان خواست شما را چون گندم غربال کند، 3+_تا در ملکوت من از خوان من بخورید و بنوشید و بر کرسیها نشسته بر دوازده سبط اسرائیل داوری کنید.» ~*uو من ملکوتی برای شما قرار می دهم چنانکه پدرم برای من مقرر فرمود، q)[و شما کسانی می باشید که در امتحانهای من با من به سر بردید. `(9زیرا کدامیک بزرگتر است؟ آنکه به غذا نشیند یا آنکه خدمت کند؟ آیا نیست آنکه نشسته است؟ لیکن من در میان شما چون خادم هستم. 'لیکن شما چنین مباشید، بلکه بزرگتر از شما مثل کوچکتر باشد و پیشوا چون خادم. +&Oآنگاه به ایشان گفت: «سلاطین امتها بر ایشان سروری می کنند و حکام خود را ولی نعمت می خوانند. %}و در میان ایشان نزاعی نیز افتاد که کدام یک از ایشان بزرگتر می باشد. $'آنگاه از یکدیگر شروع کردند به پرسیدن که کدام یک از ایشان باشد که این کار بکند؟ !#;زیرا که پسر انسان برحسب آنچه مقدر است، می رود لیکن وای بر آن کسی که او را تسلیم کند.» r"]لیکن اینک دست آن کسی که مرا تسلیم می کند با من در سفره است. :!mو همچنین بعد از شام پیاله را گرفت و گفت: «این پیاله عهد جدید است در خون من که برای شما ریخته می شود. h Iو نان را گرفته ، شکر نمود و پاره کرده، به ایشان داد و گفت: «این است جسد من که برای شما داده می شود؛ این را به یاد من بجا آرید.» زیرا به شما می گویم که تا ملکوت خدا نیاید، از میوه مو دیگر نخواهم نوشید.» پس پیالهای گرفته ، شکر نمود و گفت: «این را بگیرید و در میان خود تقسیم کنید. زیرا به شما می گویم از این دیگر نمی خورم تا وقتی که در ملکوت خدا تمام شود.» !;و به ایشان گفت: «اشتیاق بی نهایت داشتم که پیش از زحمت دیدنم، این فصح را با شما بخورم. Mو چون وقت رسید، با دوازده رسول بنشست. xi پس رفته چنانکه به ایشان گفته بود یافتند و فصح را آماده کردند.   او بالاخانه ای بزرگ و مفروش به شما نشان خواهد داد؛ در آنجا مهیا سازید.» 7g و به صاحب خانه گویید، استاد تو را می گوید مهمانخانه کجا است تا در آن فصح را با شاگردان خود بخورم. ]3 ایشان را گفت: «اینک هنگامی که داخل شهر شوید، شخصی با سبوی آب به شما برمی خورد. به خانه ای که او درآید، از عقب وی بروید، T! به وی گفتند: «در کجا می خواهی مهیا کنیم؟» پطرس و یوحنا را فرستاده، گفت: «بروید و فصح را بجهت ما آماده کنید تا بخوریم.» nUاما چون روز فطیر که در آن می بایست فصح را ذبح کنند رسید، )و او قبول کرده، در صدد فرصتی برآمد که او را در نهانی از مردم به ایشان تسلیم کند. c?ایشان شاد شده، با او عهد بستند که نقدی به وی دهند. 5و او رفته با رؤسای کهنه و سرداران سپاه گفتگو کرد که چگونه او را به ایشان تسلیم کند. اما شیطان در یهودای مسمی ' به اسخریوطی که از جمله آن دوازده بود داخل گشت، (Iرؤسای کهنه و کاتبان مترصد می بودند که چگونه او را به قتل رسانند، زیرا که از قوم ترسیدند. X +و چون عید فطیر که به فصح معروف است نزدیک شد، y k&و هر بامداد قوم نزد وی در هیکل می شتافتند تا کلام او را بشنوند." =%و روزها را در هیکل تعلیم می داد و شبها بیرون رفته، در کوه معروف به زیتون به سر می برد.  $پس در هر وقت دعا کرده، بیدار باشید تا شایسته آن شوید که از جمیع این چیزهایی که به وقوع خواهد پیوست نجات یابید و در حضور پسر انسان بایستید.» k O#زیرا که مثل دامی بر جمیع سکنه تمام روی زمین خواهد آمد. P "«پس خود را حفظ کنید مبادا دلهای شما از پرخوری و مستی و اندیشه های دنیوی، سنگین گردد و آن روز ناگهان بر شما آید. kO!آسمان و زمین زایل می شود لیکن سخنان من زایل نخواهد شد.  هرآینه به شما می گویم که تا جمیع این امور واقع نشود، این فرقه نخواهد گذشت. !;همچنین شما نیز چون بینید که این امور واقع می شود، بدانید که ملکوت خدا نزدیک شده است. |qکه چون می بینید شکوفه می کند، خود می دانید که تابستان نزدیک است.  و برای ایشان مثلی گفت که «درخت انجیر و سایر درختان را و ملاحظه نمایید، 8i«و چون ابتدای این چیزها بشود، راست شده، سرهای خود را بلند کنید از آن جهت که خلاصی شما نزدیک است.» !و آنگاه پسر انسان را خواهند دید که بر ابری سوار شده با قوت و جلال عظیم می آید. U#و دلهای مردم ضعف خواهد کرد از خوف و انتظار آن وقایعی که برربع مسکون ظاهر می شود، زیرا قوات آسمان متزلزل خواهد شد. gG و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمین تنگی و حیرت از برای امت ها روی خواهد نمود به سبب شوریدن دریا و امواجش. xi و به دم شمشیر خواهند افتاد و در میان جمیع امت ها به اسیری خواهند رفت و اورشلیم پایمال امت ها خواهد شد تا زمانهای امت ها به انجام رسد. @~yلیکن وای بر آبستنان و شیردهندگان در آن ایام، زیرا تنگی سخت بر روی زمین و غضب بر این قوم حادث خواهد شد. q}[زیرا که همان است ایام انتقام، تا آنچه مکتوب است تمام شود. T|!آنگاه هر که در یهودیه باشد، به کوهستان فرار کند و هر که در شهر باشد، بیرون رود و هر که در صحرا بود، داخل شهر نشود. ${A«و چون بینید که اورشلیم به لشکرها محاصره شده است، آنگاه بدانید که خرابی آن رسیده است. >zwجانهای خود را به صبر دریابید. Eyولکن مویی از سر شما گم نخواهد شد. ax;و جمیع مردم به جهت نام من شما را نفرت خواهند کرد. ;woو شما را والدین و برادران و خویشان و دوستان تسلیم خواهند کرد و بعضی از شما را به قتل خواهند رسانید. 4vaزیرا که من به شما زبانی و حکمتی خواهم داد که همه دشمنان شما با آن مقاومت و مباحثه نتوانند نمود. uwپس در دلهای خود قرار دهید که برای حجت آوردن، پیشتر اندیشه نکنید، Ot و این برای شما به شهادت خواهد انجامید. s و قبل از این همه ، بر شما دست اندازی خواهند کرد و جفا نموده، شما را به کنایس و زندانها خواهند سپرد و در حضور سلاطین و حکام بجهت نام من خواهند برد. ?rw و زلزله های عظیم در جایها و قحطیها و وباها پدید و چیزهای هولناک و علامات بزرگ از آسمان ظاهر خواهد شد. 4~~L}u||+{{Dzzzyycyx{x wwvuuctss=rrq;pooAnnSmll%kjji]hgg)ffEeeGdcc==<_;::99?8)765544#322w100o0//.]--g,v+l**&)('''&g&%O$#""6!z! 86lx[0zV)# t Y 0/ C!uycپس از این سبب، یهودیان بیشتر قصد قتل او کردند زیرا که نه تنها سبت را می شکست بلکه خدا را نیز پدر خود گفته ، خود را مساوی خدا می ساخت. xعیسی در جواب ایشان گفت که «پدر من تا کنون کار می کند و من نیز کار می کنم.» w3و از این سبب یهودیان بر عیسی تعدی می کردند، زیرا که این کار را در روز سبت کرده بود. |vqآن مرد رفت و یهودیان را خبر داد که «آنکه مرا شفا داد، عیسی است.» Au{و بعد از آن، عیسی او را در هیکل یافته بدو گفت: «اکنون شفا یافته ای. دیگر خطا مکن تا برای تو بدتر نگردد.» t7 لیکن آن شفا یافته نمی دانست که بود، زیرا که عیسی ناپدید شد چون در آنجا ازدحامی بود. ~su پس از او پرسیدند: «کیست آنکه به تو گفت، بستر خود را بردار و برو؟» !r; او در جواب ایشان گفت: «آن کسی که مرا شفا داد، همان به من گفت بستر خود را بردار و برو.» 9qk پس یهودیان به آن کسی که شفا یافته بود، گفتند: «روز سبت است و بر تو روا نیست که بستر خود را برداری.» p) که در حال، آن مرد شفا یافت و بستر خود را برداشته ، روانه گردید. و آن روز سبت بود. loQعیسی بدو گفت: «برخیز و بستر خود را برداشته ، روانه شو!» ~nuمریض او را جواب داد که «ای آقا کسی ندارم که چون آب به حرکت آید، مرا در حوض بیندازد، بلکه تا وقتی که می آیم، دیگری پیش از من فرو رفته است.» 1m[چون عیسی او را خوابیده دید و دانست که مرض او طول کشیده است، بدو گفت: «آیا می خواهی شفا یابی ؟» glGو در آنجا مردی بود که سی و هشت سال به مرضی مبتلا بود. kزیرا هر از چندی یکی از فرشتگان خداوند نازل میشد و آب را حرکت میداد؛ اولین کسی که پس از جنبش آب وارد حوض میشد، از هر مرضی که داشت شفا می یافت. "j=و در آنجا جمعی کثیر از مریضان و کوران و لنگان و شلان خوابیده، منتظر حرکت آب می بودند. *iMو در اورشلیم نزد باب الضان حوضی است که آن را به عبرانی بیت حسدا می گویند که پنج رواق دارد. ch Aو بعد از آن یهود را عیدی بود و عیسی به اورشلیم آمد. g-6و این نیز معجزه دوم بود که از عیسی در وقتی که از یهودیه به جلیل آمد، به ظهور رسید.Bf}5آنگاه پدر فهمید که در همان ساعت عیسی گفته بود: «پسر تو زنده است.» پس او و تمام اهل خانه او ایمان آوردند. 0eY4پس از ایشان پرسید که «در چه ساعت عافیت یافت؟» گفتند: «دیروز، در ساعت هفتم تب از او زایل گشت.» ,dQ3و در وقتی که او می رفت، غلامانش او را استقبال نموده، مژده دادند و گفتند که پسر تو زنده است. -cS2عیسی بدو گفت: «برو که پسرت زنده است.» آن شخص به سخنی که عیسی بدو گفت، ایمان آورده، روانه شد. nbU1سرهنگ بدو گفت: «ای آقا قبل از آنکه پسرم بمیرد فرود بیا.» {ao0عیسی بدو گفت: «اگر آیات و معجزات نبینید، همانا ایمان نیاورید.» n`U/و چون شنید که عیسی از یهودیه به جلیل آمده است، نزد او آمده، خواهش کرد که فرود بیاید و پسر او را شفا دهد، زیرا که مشرف به موت بود. \_1.پس عیسی به قانای جلیل آنجایی که آب را شراب ساخته بود، بازآمد. و یکی از سرهنگان ملک بود که پسر او در کفرناحوم مریض بود. g^G-پس چون به جلیل آمد، جلیلیان او را پذیرفتند زیرا هر چه در اورشلیم در عید کرده بود، دیدند، چونکه ایشان نیز در عید رفته بودند. s]_,زیرا خود عیسی شهادت داد که هیچ نبی را در وطن خود حرمت نیست. s\_+اما بعد از دو روز از آنجا بیرون آمده، به سوی جلیل روانه شد. q[[*و به زن گفتند که «بعد از این بواسطه سخن تو ایمان نمی آوریم زیرا خود شنیده و دانسته ایم که او در حقیقت مسیح و نجات دهنده عالم است.» WZ')و بسیاری دیگر بواسطه کلام او ایمان آوردند. 'YG(و چون سامریان نزد او آمدند، از او خواهش کردند که نزد ایشان بماند و دو روز در آنجا بماند. WX''پس در آن شهر بسیاری از سامریان بواسطه سخن آن زن که شهادت داد که «هر آنچه کرده بودم به من باز گفت» بدو ایمان آوردند. VW%&من شما را فرستادم تا چیزی را که در آن رنج نبرده اید درو کنید. دیگران محنت کشیدند و شما در محنت ایشان داخل شده اید.» Vw%زیرا این کلام در اینجا راست است که یکی می کارد و دیگری درو می کند. AU{$و دروگر اجرت می گیرد و ثمری بجهت حیات جاودانی جمع می کند تا کارنده و درو کننده هر دو با هم خشنود گردند. T!#آیا شما نمی گویید که چهار ماه دیگر موسم درو است؟ اینک به شما می گویم چشمان خود را بالا افکنید و مزرعه ها را ببینید زیرا که اﻵن بجهت درو سفید شده است. 6Se"عیسی بدیشان گفت: «خوراک من آن است که خواهش فرستنده خود را به عمل آورم و کار او را به انجام رسانم. yRk!شاگردان به یکدیگر گفتند: «مگر کسی برای او خوراکی آورده باشد!» sQ_ بدیشان گفت: «من غذایی دارم که بخورم و شما آن را نمی دانید.» vPeو در اثنا آن شاگردان او خواهش نموده، گفتند: «ای استاد بخور.» LOپس از شهر بیرون شده، نزد او می آمدند. N«بیایید و کسی را ببینید که هرآنچه کرده بودم به من گفت. آیا این مسیح نیست؟» jMMآنگاه زن سبوی خود را گذارده، به شهر رفت و مردم را گفت: ^L5و در همان وقت شاگردانش آمده، تعجب کردند که با زنی سخن می گوید ولکن هیچکس نگفت که چه می طلبی یا برای چه با او حرف می زنی. [K/عیسی بدو گفت: «من که با تو سخن می گویم همانم.» 7Jgزن بدو گفت: «می دانم که مسیح یعنی کرستس می آید. پس هنگامی که او آید از هر چیز به ما خبر خواهد داد.» Iyخدا روح است و هر که او را پرستش کند می باید به روح و راستی بپرستد.» Hلیکن ساعتی می آید بلکه اﻵن است که در آن پرستندگان حقیقی پدر را به روح و راستی پرستش خواهند کرد زیرا که پدر مثل این پرستندگان خود را طالب است. 8Giشما آنچه را که نمی دانید می پرستید اما ما آنچه را که می دانیم عبادت می کنیم زیرا نجات از یهود است. FFعیسی بدو گفت: «ای زن مرا تصدیق کن که ساعتی می آید که نه در این کوه و نه در اورشلیم پدر را پرستش خواهید کرد. :Emپدران ما در این کوه پرستش می کردند و شما می گویید که در اورشلیم جایی است که در آن عبادت باید نمود.» UD#زن بدو گفت: «ای آقا می بینم که تو نبی هستی! C!زیرا که پنج شوهر داشتی و آنکه الا´ن داری شوهر تو نیست! این سخن را راست گفتی !» Bزن در جواب گفت: «شوهر ندارم.» عیسی بدو گفت: «نیکو گفتی که شوهر نداری! nAUعیسی به او گفت: «برو و شوهر خود را بخوان و در اینجا بیا.» (@Iزن بدو گفت: «ای آقا آن آب را به من بده تا دیگر تشنه نگردم و به اینجا بجهت آب کشیدن نیایم.» ?لیکن کسی که از آبی که من به او می دهم بنوشد، ابدا تشنه نخواهد شد، بلکه آن آبی که به او می دهم در او چشمه آبی گردد که تا حیات جاودانی می جوشد.» q>[ عیسی در جواب او گفت: «هر که از این آب بنوشد باز تشنه گردد، 9=k آیا تو از پدر ما یعقوب بزرگتر هستی که چاه را به ما داد و خود و پسران و مواشی او از آن می آشامیدند؟» < زن بدو گفت: «ای آقا دلو نداری و چاه عمیق است. پس از کجا آب زنده داری؟ ; عیسی در جواب او گفت: «اگر بخشش خدا را می دانستی و کیست که به تو می گوید آب به من بده، هرآینه تو از او خواهش می کردی و به تو آب زنده عطا می کرد.» l:Q زن سامری بدو گفت: «چگونه تو که یهود هستی از من آب می خواهی و حال آنکه زن سامری می باشم؟» زیرا که یهود با سامریان معاشرت ندارند. d9Aزیرا شاگردانش بجهت خریدن خوراک به شهر رفته بودند. 8 که زنی سامری بجهت آب کشیدن آمد. عیسی بدو گفت: «جرعه ای آب به من بنوشان.» 97kو در آنجا چاه یعقوب بود. پس عیسی از سفر خسته شده، همچنین بر سر چاه نشسته بود و قریب به ساعت ششم بود 56cپس به شهری از سامره که سوخار نام داشت، نزدیک به آن موضعی که یعقوب به پسر خود یوسف داده بود رسید. A5}و لازم بود که از سامره عبور کند Q4یهودیه را گذارده، باز به جانب جلیل رفت. _37با اینکه خود عیسی تعمید نمی داد بلکه شاگردانش، 52 eو چون خداوند دانست که فریسیان مطلع شده اند که عیسی بیشتر از یحیی شاگرد پیدا کرده، تعمید می دهد، f1E$آنکه به پسر ایمان آورده باشد، حیات جاودانی دارد و آنکه به پسر ایمان نیاورد حیات را نخواهد دید، بلکه غضب خدا بر او می ماند.»m0S#پدر پسر را محبت می نماید و همه چیز را بدست او سپرده است. 3/_"زیرا آن کسی را که خدا فرستاد، به کلام خدا تکلم می نماید، چونکه خدا روح را به میزان عطا نمی کند. .w!و کسی که شهادت او را قبول کرد، مهر کرده است بر اینکه خدا راست است. - و آنچه را دید و شنید، به آن شهادت می دهد و هیچکس شهادت او را قبول نمی کند. m,Sاو که از بالا می آید، بالای همه است و آنکه از زمین است زمینی است و از زمین تکلم می کند؛ اما او که از آسمان می آید، بالای همه است. Q+می باید که او افزوده شود و من ناقص گردم. {*oکسی که عروس دارد داماد است، اما دوست داماد که ایستاده آواز او را می شنود، از آواز داماد بسیار خشنود می گردد. پس این خوشی من کامل گردید. )شما خود بر من شاهد هستید که گفتم من مسیح نیستم بلکه پیش روی او فرستاده شدم. (!یحیی در جواب گفت: «هیچکس چیزی نمی تواند یافت، مگر آنکه از آسمان بدو داده شود. 'پس به نزد یحیی آمده، به او گفتند: «ای استاد، آن شخصی که با تو در آنطرف اردن بود و تو برای او شهادت دادی، اکنون او تعمید می دهد و همه نزد او می آیند.» {&oآنگاه در خصوص تطهیر، در میان شاگردان یحیی و یهودیان مباحثه شد. O%چونکه یحیی هنوز در زندان حبس نشده بود. M$و یحیی نیز در عینون، نزدیک سالیم تعمید می داد زیرا که در آنجا آب بسیار بود و مردم می آمدند و تعمید می گرفتند، 2#]و بعد از آن عیسی با شاگردان خود به زمین یهودیه آمد و با ایشان در آنجا به سر برده، تعمید می داد. @"yو لیکن کسی که به راستی عمل می کند پیش روشنی می آید تا آنکه اعمال او هویدا گردد که در خدا کرده شده است.» ,!Qزیرا هر که عمل بد می کند، روشنی را دشمن دارد و پیش روشنی نمی آید، مبادا اعمال او توبیخ شود. B }و حکم این است که نور در جهان آمد و مردم ظلمت را بیشتر از نور دوست داشتند، از آنجا که اعمال ایشان بد است. q[آنکه به او ایمان آرد، بر او حکم نشود؛ اما هر که ایمان نیاورد اﻵن بر او حکم شده است، بجهت آنکه به اسم پسر یگانه خدا ایمان نیاورده. 0Yزیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به وسیله او جهان نجات یابد. _7زیرا خدا جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد. veتا هر که به او ایمان آرد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد. $Aو همچنان که موسی مار را در بیابان بلند نمود، همچنین پسر انسان نیز باید بلند کرده شود، &E و کسی به آسمان بالا نرفت مگر آن کس که از آسمان پایین آمد یعنی پسر انسان که در آسمان است. T! چون شما را از امور زمینی سخن گفتم، باور نکردید. پس هرگاه به امور آسمانی با شما سخن رانم چگونه تصدیق خواهید نمود؟ O آمین، آمین به تو می گویم آنچه می دانیم، می گوییم و به آنچه دیده ایم، شهادت می دهیم و شهادت ما را قبول نمی کنید. ~u عیسی در جواب وی گفت: «آیا تو معلم اسرائیل هستی و این را نمی دانی؟ nU نیقودیموس در جواب وی گفت: «چگونه ممکن است که چنین شود؟» mSباد هرجا که می خواهد می وزد و صدای آن را می شنوی لیکن نمی دانی از کجا می آید و به کجا می رود. همچنین است هر که از روح مولود گردد.» hIعجب مدار که به تو گفتم باید شما از سر نو مولود گردید. xiآنچه از جسم مولود شد، جسم است و آنچه از روح مولود گشت روح است. Kعیسی در جواب گفت: «آمین، آمین به تو می گویم اگر کسی از آب و روح مولود نگردد، ممکن نیست که داخل ملکوت خدا شود. r]نیقودیموس بدو گفت: «چگونه ممکن است که انسانی که پیر شده باشد، مولود گردد؟ آیا می شود که بار دیگر داخل شکم مادر گشته ، مولود شود؟» @yعیسی در جواب او گفت: «آمین آمین به تو می گویم اگر کسی از سر نو مولود نشود، ملکوت خدا را نمی تواند دید.» =sاو در شب نزد عیسی آمده، به وی گفت: «ای استاد می دانیم که تو معلم هستی که از جانب خدا آمده ای زیرا هیچ کس نمی تواند معجزاتی را که تو می نمایی بنماید، جز اینکه خدا با وی باشد.» d Cو شخصی از فریسیان نیقودیموس نام از رؤسای یهود بود. 0 Yو از آنجا که احتیاج نداشت که کسی درباره انسان شهادت دهد، زیرا خود آنچه در انسان بود می دانست. لیکن عیسی خویشتن را بدیشان مؤتمن نساخت، زیرا که او همه را می شناخت. P و هنگامی که در عید فصح در اورشلیم بود بسیاری چون معجزاتی را که از او صادر می گشت دیدند، به اسم او ایمان آوردند. { oپس وقتی که از مردگان برخاست شاگردانش را به خاطر آمد که این را بدیشان گفته بود. آنگاه به کتاب و به کلامی که عیسی گفته بود، ایمان آوردند. N لیکن او درباره قدس جسد خود سخن می گفت. Eآنگاه یهودیان گفتند: «در عرصه چهل و شش سال این قدس را بنا نموده اند؛ آیا تو در سه روز آن را برپا می کنی ؟» /عیسی در جواب ایشان گفت: «این قدس را خراب کنید که در سه روز آن را برپا خواهم نمود.» !;پس یهودیان روی به او آورده، گفتند: «به ما چه علامت می نمایی که این کارها را می کنی ؟»  آنگاه شاگردان او را یاد آمد که مکتوب است: «غیرت خانه تو مرا خورده است.» %Cو به کبوترفروشان گفت: «اینها را از اینجا بیرون برید و خانه پدر مرا خانه تجارت مسازید.» }sپس تازیانه ای از ریسمان ساخته ، همه را از هیکل بیرون نمود، هم گوسفندان و گاوان را، و نقود صرافان را ریخت و تختهای ایشان را واژگون ساخت، wو در هیکل، فروشندگان گاو و گوسفند و کبوتر و صرافان را نشسته یافت. eC و چون عید فصح یهود نزدیک بود، عیسی به اورشلیم رفت، (I و بعد از آن او با مادر و برادران و شاگردان خود به کفرناحوم آمد و در آنجا ایامی کم ماندند. R و این ابتدای معجزاتی است که از عیسی در قانای جلیل صادر گشت و جلال خود را ظاهر کرد و شاگردانش به او ایمان آوردند. 8~i «هرکسی شراب خوب را اول می آورد و چون مست شدند، بدتر از آن. لیکن تو شراب خوب را تا حال نگاه داشتی ؟»-}S و چون رئیس مجلس آن آب را که شراب گردیده بود، بچشید و ندانست که از کجا است، لیکن نوکرانی که آب را کشیده بودند، می دانستند، رئیس مجلس داماد را مخاطب ساخته ، بدو گفت: ~|uپس بدیشان گفت: «اﻵن بردارید و به نزد رئیس مجلس ببرید.» پس بردند؛ }{sعیسی بدیشان گفت: «قدحها را از آب پر کنید.» و آنها را لبریز کردند. !z;و در آنجا شش قدح سنگی برحسب تطهیر یهود نهاده بودند که هر یک گنجایش دو یا سه کیل داشت. ^y5مادرش به نوکران گفت: «هر چه به شما گوید بکنید.» xعیسی به وی گفت: «ای زن مرا با تو چه کار است؟ ساعت من هنوز نرسیده است.» iwKو چون شراب تمام شد، مادر عیسی بدو گفت: «شراب ندارند.» [v/و عیسی و شاگردانش را نیز به عروسی دعوت کردند. wu iو در روز سوم، در قانای جلیل عروسی بود و مادر عیسی در آنجا بود. nt W3پس بدو گفت: «آمین آمین به شما می گویم که از کنون آسمان را گشاده، و فرشتگان خدا را که بر پسر انسان صعود و نزول می کنند خواهید دید.»ts c2عیسی در جواب او گفت: «آیا از اینکه به تو گفتم که تو را زیر درخت انجیر دیدم، ایمان آوردی؟ بعد از این چیزهای بزرگتر از این خواهی دید.» r 1نتنائیل در جواب او گفت: «ای استاد تو پسر خدایی! تو پادشاه اسرائیل هستی !» q {0نتنائیل بدو گفت: «مرا از کجا می شناسی ؟» عیسی در جواب وی گفت: «قبل از آنکه فیلپس تو را دعوت کند، در حینی که زیر درخت انجیر بودی تو را دیدم.» ;p q/و عیسی چون دید که نتنائیل به سوی او می آید، درباره او گفت: «اینک اسرائیلی حقیقی که در او مکری نیست.» 'o I.نتنائیل بدو گفت: «مگر می شود که از ناصره چیزی خوب پیدا شود؟» فیلپس بدو گفت: «بیا و ببین.» hn K-فیلپس نتنائیل را یافته ، بدو گفت: «آن کسی را که موسی در تورات و انبیا مذکور داشته اند، یافته ایم که عیسی پسر یوسف ناصری است.» Zm /,و فیلپس از بیت صیدا از شهر اندریاس وپطرس بود. (l K+بامدادان چون عیسی خواست به سوی جلیل روانه شود، فیلپس را یافته ، بدو گفت: «از عقب من بیا.» k *او اول برادر خود شمعون را یافته ، به او گفت: «مسیح را (که ترجمه آن کرستس است) یافتیم.» و چون او را نزد عیسی آورد، عیسی بدو نگریسته ، گفت: «تو شمعون پسر یونا هستی ؛ و اکنون کیفا خوانده خواهی شد (که ترجمه آن پطرس است).»j 7)و یکی از آن دو که سخن یحیی را شنیده، پیروی او نمودند، اندریاس برادر شمعون پطرس بود. Yi -(بدیشان گفت: «بیایید و ببینید.» آنگاه آمده، دیدند که کجا منزل دارد، و آن روز را نزد او بماندند و قریب به ساعت دهم بود. h '«چه می خواهید؟» بدو گفتند: «ربی (یعنی ای معلم) در کجا منزل می نمایی ؟» g &پس عیسی روی گردانیده، آن دو نفر را دید که از عقب می آیند. بدیشان گفت: rf _%و چون آن دو شاگرد کلام او را شنیدند، از پی عیسی روانه شدند. je O$ناگاه عیسی را دید که راه می رود؛ و گفت: «اینک بره خدا.» rd _#و در روز بعد نیز یحیی با دو نفر از شاگردان خود ایستاده بود. Uc %"و من دیده شهادت می دهم که این است پسر خدا.» -b U!و من او را نشناختم، لیکن او که مرا فرستاد تا به آب تعمید دهم، همان به من گفت بر هر کس بینی که روح نازل شده، بر او قرار گرفت، همان است او که به روح القدس تعمید می دهد. $a C پس یحیی شهادت داده، گفت: «روح را دیدم که مثل کبوتری از آسمان نازل شده، بر او قرار گرفت. -` Uو من او را نشناختم، لیکن تا او به اسرائیل ظاهر گردد، برای همین من آمده به آب تعمید می دادم.» 8_ kاین است آنکه من درباره او گفتم که مردی بعد از من می آید که پیش از من شده است زیرا که بر من مقدم بود. @^ {و در فردای آن روز یحیی عیسی را دید که به جانب او می آید. پس گفت: «اینک بره خدا که گناه جهان را برمی دارد! ] و این در بیت عبره که آن طرف اردن است، در جایی که یحیی تعمید می داد واقع گشت. ;\ qو او آن است که بعد از من می آید، اما پیش از من شده است، که من لایق آن نیستم که بند نعلینش را باز کنم.» ;[ qیحیی در جواب ایشان گفت: «من به آب تعمید می دهم و در میان شما کسی ایستاده است که شما او را نمی شناسید. )Z Mپس از او سؤال کرده، گفتند: «اگر تو مسیح و الیاس و آن نبی نیستی ، پس برای چه تعمید می دهی ؟» >Y yو فرستادگان از فریسیان بودند. 'X Iگفت: «من صدای ندا کننده ای در بیابانم که راه خداوند را راست کنید، چنانکه اشعیا نبی گفت.» 3W aآنگاه بدو گفتند: «پس کیستی تا به آن کسانی که ما را فرستادند جواب بریم؟ درباره خود چه می گویی ؟» FV آنگاه از او سؤال کردند: «پس چه؟ آیا تو الیاس هستی ؟» گفت: «نیستم.» «آیا تو آن نبی هستی ؟» جواب داد که «نی .» sU aکه معترف شد و انکار ننمود، بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. PT و این است شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی ؛ S )خدا را هرگز کسی ندیده است؛ پسر یگانه ای که در آغوش پدر است، همان او را ظاهر کرد. R زیرا شریعت به وسیله موسی عطا شد، اما فیض و راستی به وسیله عیسی مسیح رسید. `Q ;و از پری او جمیع ما بهره یافتیم و فیض به عوض فیض، yP mو یحیی بر او شهادت داد و ندا کرده، می گفت: «این است آنکه درباره او گفتم آنکه بعد از من می آید، پیش از من شده است زیرا که بر من مقدم بود.» ?O yو کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد، پر از فیض و راستی ؛ و جلال او را دیدیم، جلالی شایسته پسر یگانه پدر. N  که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولد یافتند. BM  و اما به آن کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد، ]L 5 به نزد خاصان خود آمد و خاصانش او را نپذیرفتند؛ zK o او در جهان بود و جهان به واسطه او آفریده شد و جهان او را نشناخت. J { آن نور حقیقی بود که هر انسان را منور می گرداند و در جهان آمدنی بود. WI )او آن نور نبود بلکه آمد تا بر نور شهادت دهد. H او برای شهادت آمد تا بر نور شهادت دهد تا همه به وسیله او ایمان آورند. [G 1شخصی از جانب خدا فرستاده شد که اسمش یحیی بود؛ _F 9و نور در تاریکی می درخشد و تاریکی آن را درنیافت. IE  در او حیات بود و حیات نور انسان بود. D  همه چیز به واسطه او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت. 7C kهمان در ابتدا نزد خدا بود. dB Eدر ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. nAU5و پیوسته در هیکل مانده، خدا را حمد و سپاس می گفتند. آمین.q@[4پس او را پرستش کرده، با خوشی عظیم به سوی اورشلیم برگشتند. ?33و چنین شد که در حین برکت دادن ایشان، از ایشان جدا گشته ، به سوی آسمان بالا برده شد. #>?2پس ایشان را بیرون از شهر تا بیت عنیا برد و دستهای خود را بلند کرده، ایشان را برکت داد. R=1و اینک، من موعود پدر خود را بر شما می فرستم. پس شما در شهر اورشلیم بمانید تا وقتی که به قوت از اعلی آراسته شوید.» =<u0و شما شاهد بر این امور هستید. ";=/و از اورشلیم شروع کرده، موعظه به توبه و آمرزش گناهان در همه امتها به نام او کرده شود. G:.و به ایشان گفت: «بر همین منوال مکتوب است و بدینطور سزاوار بود که مسیح زحمت کشد و روز سوم از مردگان برخیزد. ~}}|{zxyxxkwvuuqttuss@rqapooocnn2m_lkkHjj1iirhh geff@eudcc4b[aa7`m`_^^)\\ [+ZYXXWzVV-ULKKaK5JJeI>H{GFF{EE6DDCCBQAA @"?k>>j==S<;;:99#8807k66n55b44 322t10//Z..'-5,,D+*))I('&&@%$##""y!n 4.#SGdE?lc" 3 M j ?'X6Ui5K#و غلام همیشه در خانه نمی ماند، اما پسر همیشه می ماند. 43"عیسی در جواب ایشان گفت: «آمین آمین به شما می گویم هر که گناه می کند، غلام گناه است. U3#!بدو جواب دادند که «اولاد ابراهیم می باشیم و هرگز هیچکس را غلام نبوده ایم. پس چگونه تو می گویی که آزاد خواهید شد؟» a2; و حق را خواهید شناخت و حق شما را آزاد خواهد کرد.» F1پس عیسی به یهودیانی که بدو ایمان آوردند، گفت: «اگر شما در کلام من بمانید، فی الحقیقه شاگرد من خواهید شد، S0چون این را گفت، بسیاری بدو ایمان آوردند. J/ و او که مرا فرستاد، با من است و پدر مرا تنها نگذارده است زیرا که من همیشه کارهای پسندیده او را بجا می آورم.» .عیسی بدیشان گفت: «وقتی که پسر انسان را بلند کردید، آن وقت خواهید دانست که من هستم و از خود کاری نمی کنم بلکه به آنچه پدرم مرا تعلیم داد، تکلم می کنم. b-=ایشان نفهمیدند که بدیشان درباره پدر سخن می گوید. d,Aمن چیزهای بسیار دارم که درباره شما بگویم و حکم کنم؛ لکن آنکه مرا فرستاد حق است و من آنچه از او شنیده ام، به جهان می گویم.» +بدو گفتند: «تو کیستی ؟» عیسی بدیشان گفت: «همانم که از اول نیز به شما گفتم. O*از این جهت به شما گفتم که در گناهان خود خواهید مرد، زیرا اگر باور نکنید که من هستم، در گناهان خود خواهید مرد.» >)uایشان را گفت: «شما از پایین می باشید اما من از بالا. شما از این جهان هستید، لیکن من از این جهان نیستم. .(Uیهودیان گفتند: «آیا اراده قتل خود دارد که می گوید به جایی خواهم رفت که شما نمی توانید آمد؟» ^'5باز عیسی بدیشان گفت: «من می روم و مرا طلب خواهید کرد و در گناهان خود خواهید مرد و جایی که من می روم شما نمی توانید آمد.» a&;و این کلام را عیسی در بیت المال گفت، وقتی که در هیکل تعلیم می داد؛ و هیچکس او را نگرفت بجهت آنکه ساعت او هنوز نرسیده بود. d%Aبدو گفتند: «پدر تو کجا است؟» عیسی جواب داد که «نه مرا می شناسید و نه پدر مرا. هرگاه مرا می شناختید پدر مرا نیز می شناختید.» $من بر خود شهادت می دهم و پدری که مرا فرستاد نیز برای من شهادت می دهد.» d#Aو نیز در شریعت شما مکتوب است که شهادت دو کس حق است. ""=و اگر من حکم دهم، حکم من راست است، از آنرو که تنها نیستم بلکه من و پدری که مرا فرستاد. h!Iشما بحسب جسم حکم می کنید اما من بر هیچکس حکم نمی کنم. < qعیسی در جواب ایشان گفت: «هرچند من بر خود شهادت می دهم، شهادت من راست است زیرا که می دانم از کجا آمده ام و به کجا خواهم رفت، لیکن شما نمی دانید از کجا آمده ام و به کجا می روم.  آنگاه فریسیان بدو گفتند: «تو بر خود شهادت می دهی ، پس شهادت تو راست نیست.» \1 پس عیسی باز بدیشان خطاب کرده، گفت: «من نور عالم هستم. کسی که مرا متابعت کند، در ظلمت سالک نشود بلکه نور حیات را یابد.»  گفت: «هیچکس ای آقا.» عیسی گفت: «من هم بر تو فتوا نمی دهم. برو دیگر گناه مکن.» N پس عیسی چون راست شد و غیر از زن کسی را ندید، بدو گفت: «ای زن آن مدعیان تو کجا شدند؟ آیا هیچکس بر تو فتوا نداد؟» { پس چون شنیدند، از ضمیر خود ملزم شده، از مشایخ شروع کرده تا به آخر، یک یک بیرون رفتند و عیسی تنها باقی ماند با آن زن که در میان ایستاده بود. Qو باز سر به زیر افکنده، بر زمین می نوشت. Eو چون در سؤال کردن الحاح می نمودند، راست شده، بدیشان گفت: «هر که از شما گناه ندارد اول بر او سنگ اندازد.» ^5و این را از روی امتحان بدو گفتند تا ادعایی بر او پیدا کنند. اما عیسی سر به زیر افکنده، به انگشت خود بر روی زمین می نوشت. -و موسی در تورات به ما حکم کرده است که چنین زنان سنگسار شوند. اما تو چه می گویی ؟» iKبدو گفتند: «ای استاد، این زن در عین عمل زنا گرفته شد؛ ;oکه ناگاه کاتبان و فریسیان زنی را که در زنا گرفته شده بود، پیش او آوردند و او را در میان برپا داشته، !;و بامدادان باز به هیکل آمد و چون جمیع قوم نزد او آمدند نشسته ، ایشان را تعلیم می داد. 7 kاما عیسی به کوه زیتون رفت. 5-mS4ایشان در جواب وی گفتند: «مگر تو نیز جلیلی هستی؟ تفحص کن و ببین زیرا که هیچ نبی از جلیل برنخاسته است.» پس هر یک به خانه خود رفتند.'G3«آیا شریعت ما بر کسی فتوی می دهد، جز آنکه اول سخن او را بشنوند و کار او را دریافت کنند؟» w2نیقودیموس، آنکه در شب نزد او آمده و یکی از ایشان بود، بدیشان گفت: lQ1ولیکن این گروه که شریعت را نمی دانند، ملعون می باشند.» n U0مگر کسی از سرداران یا از فریسیان به او ایمان آورده است؟ { o/آنگاه فریسیان در جواب ایشان گفتند: «آیا شما نیز گمراه شده اید؟ t a.خادمان در جواب گفتند: «هرگز کسی مثل این شخص سخن نگفته است!» & E-پس خادمان نزد رؤسای کهنه و فریسیان آمدند. آنها بدیشان گفتند: «برای چه او را نیاوردید؟»  },و بعضی از ایشان خواستند او را بگیرند و لکن هیچکس بر او دست نینداخت. Q+پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد. ,Q*آیا کتاب نگفته است که از نسل داود و از بیت لحم، دهی که داود در آن بود، مسیح ظاهر خواهد شد؟»  )و بعضی گفتند: «او مسیح است.» و بعضی گفتند: «مگر مسیح از جلیل خواهد آمد؟ (I(آنگاه بسیاری از آن گروه، چون این کلام را شنیدند، گفتند: «در حقیقت این شخص همان نبی است.» 'اما این را گفت درباره روح که هر که به او ایمان آرد او را خواهد یافت زیرا که روح القدس هنوز عطا نشده بود، چونکه عیسی تا به حال جلال نیافته بود. $A&کسی که به من ایمان آورد، چنانکه کتاب می گوید، از بطن او نهرهای آب زنده جاری خواهد شد.» 8i%و در روز آخر که روز بزرگ عید بود، عیسی ایستاده، ندا کرد و گفت: «هر که تشنه باشد نزد من آید و بنوشد. 6e$این چه کلامی است که گفت مرا طلب خواهید کرد و نخواهید یافت و جایی که من هستم شما نمی توانید آمد؟»  #پس یهودیان با یکدیگر گفتند: «او کجا می خواهد برود که ما او را نمی یابیم؟ آیا اراده دارد به سوی پراکندگان یونانیان رود و یونانیان را تعلیم دهد؟ "و مرا طلب خواهید کرد و نخواهید یافت و آنجایی که من هستم شما نمی توانید آمد.» ~!آنگاه عیسی گفت: «اندک زمانی دیگر با شما هستم، بعد نزد فرستنده خود می روم. N} چون فریسیان شنیدند که خلق درباره او این همهمه می کنند، فریسیان و رؤسای کهنه خادمان فرستادند تا او را بگیرند. j|Mآنگاه بسیاری از آن گروه بدو ایمان آوردند و گفتند: «آیا چون مسیح آید، معجزات بیشتر از اینها که این شخص می نماید، خواهد نمود؟» 0{Yآنگاه خواستند او را گرفتار کنند ولیکن کسی بر او دست نینداخت زیرا که ساعت او هنوز نرسیده بود. yzkاما من او را می شناسم زیرا که از او هستم و او مرا فرستاده است.» y3و عیسی چون در هیکل تعلیم می داد، ندا کرده، گفت: «مرا می شناسید و نیز می دانید از کجا هستم و از خود نیآمده ام بلکه فرستنده من حق است که شما او را نمی شناسید. !x;لیکن این شخص را می دانیم از کجا است، اما مسیح چون آید هیچکس نمی شناسد که از کجا است.» 1w[و اینک آشکارا حرف می زند و بدو هیچ نمی گویند. آیا رؤسا یقینا می دانند که او در حقیقت مسیح است؟ v}پس بعضی از اهل اورشلیم گفتند: «آیا این آن نیست که قصد قتل او دارند؟ fuEبحسب ظاهر داوری مکنید بلکه به راستی داوری نمایید.» mtSپس اگر کسی در روز سبت مختون شود تا شریعت موسی شکسته نشود، چرا بر من خشم می آورید از آن سبب که در روز سبت شخصی را شفای کامل دادم؟ .sUموسی ختنه را به شما داد نه آنکه از موسی باشد بلکه از اجداد و در روز سبت مردم را ختنه می کنید. |rqعیسی در جواب ایشان گفت: «یک عمل نمودم وهمه شما از آن متعجب شدید. ~quآنگاه همه در جواب گفتند: «تو دیو داری! که اراده دارد تو را بکشد؟» fpEآیا موسی تورات را به شما نداده است؟ و حال آنکه کسی از شما نیست که به تورات عمل کند. از برای چه می خواهید مرا به قتل رسانید؟» Yo+هر که از خود سخن گوید، جلال خود را طالب بود و اما هر که طالب جلال فرستنده خود باشد، او صادق است و در او ناراستی نیست. Jn اگر کسی بخواهد اراده او را به عمل آرد، درباره تعلیم خواهد دانست که از خدا است یا آنکه من از خود سخن می رانم. ~muعیسی در جواب ایشان گفت: «تعلیم من از من نیست، بلکه از فرستنده من. l/و یهودیان تعجب نموده، گفتند: «این شخص هرگز تعلیم نیافته ، چگونه کتب را می داند؟» pkYو چون نصف عید گذشته بود، عیسی به هیکل آمده، تعلیم می داد. qj[ و لیکن بسبب ترس از یهود، هیچکس درباره او ظاهرا حرف نمی زد.^i5 و در میان مردم درباره او همهمه بسیار بود. بعضی می گفتند که مردی نیکو است و دیگران می گفتند نی بلکه گمراه کننده قوم است. whg اما یهودیان در عید او را جستجو نموده، می گفتند که او کجا است. g لیکن چون برادرانش برای عید رفته بودند، او نیز آمد، نه آشکار بلکه در خفا. Tf! چون این را بدیشان گفت، در جلیل توقف نمود. e9شما برای این عید بروید. من حال به این عید نمی آیم زیرا که وقت من هنوز تمام نشده است.» @dyجهان نمی تواند شما را دشمن دارد و لیکن مرا دشمن می دارد زیرا که من بر آن شهادت می دهم که اعمالش بد است. c آنگاه عیسی بدیشان گفت: «وقت من هنوز نرسیده، اما وقت شما همیشه حاضر است. `b9زیرا که برادرانش نیز به او ایمان نیاورده بودند. Aa{زیرا هر که می خواهد آشکار شود، در پنهانی کار نمی کند. پس اگر این کارها را می کنی ، خود را به جهان بنما.» K`پس برادرانش بدو گفتند: «از اینجا روانه شده، به یهودیه برو تا شاگردانت نیز آن اعمالی را که تو می کنی ببینند، S_و عید یهود که عید خیمه ها باشد نزدیک بود. ;^ qو بعد از آن عیسی در جلیل می گشت زیرا نمی خواست در یهودیه راه رود چونکه یهودیان قصد قتل او می داشتند. S]Gو این را درباره یهودا پسر شمعون اسخریوطی گفت، زیرا او بود که می بایست تسلیم کننده وی بشود و یکی از آن دوازده بود.&\EFعیسی بدیشان جواب داد: «آیا من شما دوازده را برنگزیدم و حال آنکه یکی از شما ابلیسی است.» t[aEو ما ایمان آورده و شناخته ایم که تو مسیح پسر خدای حی هستی .» Z-Dشمعون پطرس به او جواب داد: «خداوندا نزد که برویم؟ کلمات حیات جاودانی نزد تو است. uYcCآنگاه عیسی به آن دوازده گفت: «آیا شما نیز می خواهید بروید؟» XBدر همان وقت بسیاری از شاگردان او برگشته ، دیگر با او همراهی نکردند. 2W]Aپس گفت: «از این سبب به شما گفتم که کسی نزد من نمی تواند آمد مگر آنکه پدر من، آن را بدو عطا کند.» yVk@ولیکن بعضی از شما هستند که ایمان نمی آورند.» زیرا که عیسی از ابتدا می دانست کیانند که ایمان نمی آورند و کیست که او را تسلیم خواهد کرد. .UU?روح است که زنده می کند و اما از جسد فایده ای نیست. کلامی که من به شما می گویم، روح و حیات است. zTm>پس اگر پسر انسان را بینید که به جایی که اول بود صعود می کند چه؟ =Ss=چون عیسی در خود دانست که شاگردانش در این امر همهمه می کنند، بدیشان گفت: «آیا این شما را لغزش می دهد؟ 6Re<آنگاه بسیاری از شاگردان او چون این را شنیدند گفتند: «این کلام سخت است! که می تواند آن را بشنود؟» rQ];این سخن را وقتی که در کفرناحوم تعلیم می داد، در کنیسه گفت. mPS:این است نانی که از آسمان نازل شد، نه همچنان که پدران شما من را خوردند و مردند؛ بلکه هر که این نان را بخورد تا به ابد زنده ماند.» :Om9چنانکه پدر زنده مرا فرستاد و من به پدر زنده هستم، همچنین کسی که مرا بخورد او نیز به من زنده می شود. N{8پس هر که جسد مرا می خورد و خون مرا می نوشد، در من می ماند و من در او. sM_7زیرا که جسد من، خوردنی حقیقی و خون من، آشامیدنی حقیقی است. 1L[6و هر که جسد مرا خورد و خون مرا نوشید، حیات جاودانی دارد و من در روز آخر او را خواهم برخیزانید. NK5عیسی بدیشان گفت: «آمین آمین به شما می گویم اگر جسد پسر انسان را نخورید و خون او را ننوشید، در خود حیات ندارید. >Ju4پس یهودیان با یکدیگر مخاصمه کرده، می گفتند: «چگونه این شخص می تواند جسد خود را به ما دهد تا بخوریم؟» "I=3من هستم آن نان زنده که از آسمان نازل شد. اگر کسی از این نان بخورد تا به ابد زنده خواهد ماند و نانی که من عطا می کنم جسم من است که آن را بجهت حیات جهان می بخشم.» tHa2این نانی است که از آسمان نازل شد تا هر که از آن بخورد نمیرد. TG!1پدران شما در بیابان من را خوردند و مردند. (FK0من نان حیات هستم. Ey/آمین آمین به شما می گویم هر که به من ایمان آرد، حیات جاودانی دارد. D!.نه اینکه کسی پدر را دیده باشد، جز آن کسی که از جانب خداست، او پدر را دیده است. :Cm-در انبیا مکتوب است که همه از خدا تعلیم خواهند یافت. پس هر که از پدر شنید و تعلیم یافت نزد من می آید. NB,کسی نمی تواند نزد من آید، مگر آنکه پدری که مرا فرستاد او را جذب کند و من در روز بازپسین او را خواهم برخیزانید. _A7+عیسی در جواب ایشان گفت: «با یکدیگر همهمه مکنید. M@*و گفتند: «آیا این عیسی پسر یوسف نیست که ما پدر و مادر او را می شناسیم؟ پس چگونه می گوید که از آسمان نازل شدم؟» $?A)پس یهودیان درباره او همهمه کردند زیرا گفته بود: «من هستم آن نانی که از آسمان نازل شد.» v>e(و اراده فرستنده من این است که هر که پسر را دید و بدو ایمان آورد، حیات جاودانی داشته باشد و من در روز بازپسین او را خواهم برخیزانید.» N='و اراده پدری که مرا فرستاد این است که از آنچه به من عطا کرد، چیزی تلف نکنم بلکه در روز بازپسین آن را برخیزانم. <%&زیرا از آسمان نزول کردم نه تا به اراده خود عمل کنم، بلکه به اراده فرستنده خود. (;I%هر آنچه پدر به من عطا کند، به جانب من آید و هر که به جانب من آید، او را بیرون نخواهم نمود. d:A$لیکن به شما گفتم که مرا هم دیدید و ایمان نیاوردید. P9#عیسی بدیشان گفت: «من نان حیات هستم. کسی که نزد من آید، هرگز گرسنه نشود و هر که به من ایمان آرد، هرگز تشنه نگردد. p8Y"آنگاه بدو گفتند: «ای خداوند این نان را پیوسته به ما بده.» 7{!زیرا که نان خدا آن است که از آسمان نازل شده، به جهان حیات می بخشد.» l6Q عیسی بدیشان گفت: «آمین آمین به شما می گویم که موسی نان را از آسمان به شما نداد، بلکه پدر من نان حقیقی را از آسمان به شما می دهد. 05Yپدران ما در بیابان من را خوردند، چنانکه مکتوب است که از آسمان بدیشان نان عطا کرد تا بخورند.» 4بدو گفتند: «چه معجزه می نمایی تا آن را دیده به تو ایمان آوریم؟ چه کار می کنی؟ 35عیسی در جواب ایشان گفت: «عمل خدا این است که به آن کسی که او فرستاد، ایمان بیاورید.» j2Mبدو گفتند: «چه کنیم تا اعمال خدا را بجا آورده باشیم؟» 1کار بکنید نه برای خوراک فانی بلکه برای خوراکی که تا حیات جاودانی باقی است که پسر انسان آن را به شما عطا خواهد کرد، زیرا خدای پدر بر او مهر زده است.» q0[عیسی در جواب ایشان گفت: «آمین آمین به شما می گویم که مرا می طلبید نه بسبب معجزاتی که دیدید، بلکه بسبب آن نان که خوردید و سیر شدید. /و چون او را در آن طرف دریا یافتند، بدو گفتند: «ای استاد کی به اینجا آمدی؟» [./پس چون آن گروه دیدند که عیسی و شاگردانش در آنجا نیستند، ایشان نیز به کشتیها سوار شده، در طلب عیسی به کفرناحوم آمدند. =-sلیکن زورقهای دیگر از طبریه آمد، نزدیک به آنجایی که نان خورده بودند بعد از آنکه خداوند شکر گفته بود. W,'بامدادان گروهی که به آن طرف دریا ایستاده بودند، دیدند که هیچ زورقی نبود غیر از آن که شاگردان او داخل آن شده بودند و عیسی با شاگردان خود داخل آن زورق نشده، بلکه شاگردانش تنها رفته بودند. %+Cو چون می خواستند او را در کشتی بیاورند، در ساعت کشتی به آن زمینی که عازم آن بودند رسید. F*او بدیشان گفت: «من هستم، مترسید!» q)[پس وقتی که قریب به بیست و پنج یا سی تیر پرتاپ رانده بودند، عیسی را دیدند که بر روی دریا خرامان شده، نزدیک کشتی می آید. پس ترسیدند. V(%و دریا بواسطه وزیدن باد شدید به تلاطم آمد. E'و به کشتی سوار شده، به آن طرف دریا به کفرناحوم روانه شدند. و چون تاریک شد عیسی هنوز نزد ایشان نیامده بود. b&=و چون شام شد، شاگردانش به جانب دریا پایین رفتند، 9%kو اما عیسی چون دانست که می خواهند بیایند و او را به زور برده، پادشاه سازند، باز تنها به کوه برآمد. T$!و چون مردمان این معجزه را که از عیسی صادر شده بود دیدند، گفتند که «این البته همان نبی است که باید در جهان بیاید!» )#K پس جمع کردند و از پاره های پنج نان جو که از خورندگان زیاده آمده بود، دوازده سبد پر کردند. )"K و چون سیر گشتند، به شاگردان خود گفت: «پاره های باقی مانده را جمع کنید تا چیزی ضایع نشود.» `!9 عیسی نانها را گرفته و شکر نموده، به شاگردان داد و شاگردان به نشستگان دادند؛ و همچنین از دو ماهی نیز به قدری که خواستند. F  عیسی گفت: «مردم را بنشانید.» و در آن مکان، گیاه بسیار بود، و آن گروه قریب به پنج هزار مرد بودند که نشستند. %C «در اینجا پسری است که پنج نان جو و دو ماهی دارد. و لیکن این از برای این گروه چه می شود؟» wgیکی از شاگردانش که اندریاس برادر شمعون پطرس باشد، وی را گفت: #?فیلپس او را جواب داد که «دویست دینار نان، اینها را کفایت نکند تا هر یک اندکی بخورند!» {oو این را از روی امتحان به او گفت، زیرا خود می دانست چه باید کرد. a;پس عیسی چشمان خود را بالا انداخته ، دید که جمعی کثیر به طرف او می آیند. به فیلپس گفت: «از کجا نان بخریم تا اینها بخورند؟» Gو فصح که عید یهود باشد، نزدیک بود. pYآنگاه عیسی به کوهی برآمده، با شاگردان خود در آنجا بنشست. #و جمعی کثیر از عقب او آمدند زیرا آن معجزاتی را که به مریضان می نمود، می دیدند. y mو بعد از آن عیسی به آن طرف دریای جلیل که دریای طبریه باشد، رفت. !/اما چون نوشته های او را تصدیق نمی کنید، پس چگونه سخنهای مرا قبول خواهید کرد.»#?.زیرا اگر موسی را تصدیق می کردید، مرا نیز تصدیق می کردید چونکه او درباره من نوشته است. Q-گمان مبرید که من نزد پدر بر شما ادعا خواهم کرد. کسی هست که مدعی شما می باشد و آن موسی است که بر او امیدوار هستید. N,شما چگونه می توانید ایمان آرید و حال آنکه جلال از یکدیگر می طلبید و جلالی را که از خدای واحد است طالب نیستید؟ =s+من به اسم پدر خود آمده ام و مرا قبول نمی کنید، ولی هرگاه دیگری به اسم خود آید، او را قبول خواهید کرد. kO*و لکن شما را می شناسم که در نفس خود محبت خدا را ندارید. 8k)جلال را از مردم نمی پذیرم. P(و نمی خواهید نزد من آیید تا حیات یابید. G'«کتب را تفتیش کنید، زیرا شما گمان می برید که در آنها حیات جاودانی دارید؛ و آنها است که به من شهادت می دهد.  3&و کلام او را در خود ثابت ندارید زیرا کسی را که پدر فرستاد، شما بدو ایمان نیاوردید. 3 _%و خود پدر که مرا فرستاد، به من شهادت داده است که هرگز آواز او را نشنیده و صورت او را ندیده اید، " =$و اما من شهادت بزرگتر از یحیی دارم زیرا آن کارهایی که پدر به من عطا کرد تا کامل کنم، یعنی این کارهایی که من می کنم، بر من شهادت می دهد که پدر مرا فرستاده است.  #او چراغ افروخته و درخشنده ای بود و شما خواستید که ساعتی به نور او شادی کنید.  +"اما من شهادت انسان را قبول نمی کنم ولیکن این سخنان را می گویم تا شما نجات یابید. ]3!شما نزد یحیی فرستادید و او به راستی شهادت داد. % دیگری هست که بر من شهادت می دهد و می دانم که شهادتی که او بر من می دهد راست است. Y+«اگر من بر خود شهادت دهم شهادت من راست نیست. %«من از خود هیچ نمی توانم کرد بلکه چنانکه شنیده ام داوری می کنم و داوری من عادل است زیرا که اراده خود را طالب نیستم بلکه اراده پدری که مرا فرستاده است. 8iو بیرون خواهند آمد؛ هر که اعمال نیکو کرد، برای قیامت حیات و هر که اعمال بد کرد، بجهت قیامت داوری. @yو از این تعجب مکنید زیرا ساعتی می آید که در آن جمیع کسانی که در قبور می باشند، آواز او را خواهند شنید، wgو بدو قدرت بخشیده است که داوری هم بکند زیرا که پسر انسان است. 2]زیرا همچنان که پدر در خود حیات دارد، همچنین پسر را نیز عطا کرده است که در خود حیات داشته باشد. V%آمین آمین به شما می گویم که ساعتی می آید بلکه اکنون است که مردگان آواز پسر خدا را می شنوند و هر که بشنود زنده گردد. #آمین آمین به شما می گویم هر که کلام مرا بشنود و به فرستنده من ایمان آورد، حیات جاودانی دارد و در داوری نمی آید، بلکه از موت تا به حیات منتقل گشته است. u~cتا آنکه همه پسر را حرمت بدارند، همچنان که پدر را حرمت می دارند؛ و کسی که به پسر حرمت نکند، به پدری که او را فرستاد احترام نکرده است. } زیرا که پدر بر هیچکس داوری نمی کند بلکه تمام داوری را به پسر سپرده است. >|uزیرا همچنان که پدر مردگان را برمی خیزاند و زنده می کند، همچنین پسر نیز هر که را می خواهد زنده می کند. h{Iزیرا که پدر پسر را دوست می دارد و هرآنچه خود می کند بدو می نماید و اعمال بزرگتر از این بدو نشان خواهد داد تا شما تعجب نمایید. 1z[آنگاه عیسی در جواب ایشان گفت: «آمین آمین به شما می گویم که پسر از خود هیچ نمی تواند کرد مگر آنچه بیند که پدر به عمل آرد، زیرا که آنچه او می کند، همچنین پسر نیز می کند. ~~P}k|{zzxuxwfvv+uutiscrqppKoo%nEmm:lkktjj/iThhlgjg ff-eVd c`baa'`2_^]]0\[[FZYYXX)WhVVVUUdTTSRRR$QJPgOO NMMFLLJJsIINHgGFFuEECDDCBBZAA @}@N??>=s<<;::988v776k55O44l322G110{0/..v.-c,,?++Y**3)((:''H& %$M###;"!! 5D/t%_vQ^ |  | .I usc اگر کسی مرا خدمت کند، مرا پیروی بکند و جایی که من می باشم آنجا خادم من نیز خواهد بود؛ و هر که مرا خدمت کند پدر او را حرمت خواهد داشت. grG کسی که جان خود را دوست دارد، آن را هلاک کند؛ و هر که در این جهان جان خود را دشمن دارد، تا حیات جاودانی آن را نگاه خواهد داشت. Fq آمین آمین به شما می گویم اگر دانه گندم که در زمین می افتد نمیرد، تنها ماند لیکن اگر بمیرد ثمر بسیار آورد. }ps عیسی در جواب ایشان گفت: «ساعتی رسیده است که پسر انسان جلال یابد. toa فیلپس آمد و به اندریاس گفت و اندریاس و فیلپس به عیسی گفتند. An{ ایشان نزد فیلپس که از بیت صیدای جلیل بود آمدند و سؤال کرده، گفتند: «ای آقا، می خواهیم عیسی را ببینیم.» mw و از آن کسانی که در عید بجهت عبادت آمده بودند، بعضی یونانی بودند. 2l] پس فریسیان به یکدیگر گفتند: «نمی بینید که هیچ نفع نمی برید؟ اینک تمام عالم از پی او رفته اند!» &kE و بجهت همین نیز آن گروه او را استقبال کردند، زیرا شنیده بودند که آن معجزه را نموده بود. 5jc و گروهی که با او بودند شهادت دادند که ایلعازر را از قبر خوانده، او را از مردگان برخیزانیده است. i و شاگردانش اولا این چیزها را نفهمیدند، لکن چون عیسی جلال یافت، آنگاه به خاطر آوردند که این چیزها درباره او مکتوب است و همچنان با او کرده بودند. hw که «ای دختر صهیون مترس، اینک پادشاه تو سوار بر کره الاغی می آید.» mgS و عیسی کره الاغی یافته ، بر آن سوار شد چنانکه مکتوب است jfM شاخه های نخل را گرفته ، به استقبال او بیرون آمدند و ندا می کردند: «هوشیعانا مبارک باد پادشاه اسرائیل که به اسم خداوند می آید. &eE فردای آن روز چون گروه بسیاری که برای عید آمده بودند، شنیدند که عیسی به اورشلیم می آید، d زیرا که بسیاری از یهود به سبب او می رفتند و به عیسی ایمان می آوردند. icK آنگاه رؤسای کهنه شورا کردند که ایلعازر را نیز بکشند. by پس جمعی کثیر از یهود چون دانستند که عیسی در آنجا است آمدند، نه برای عیسی و بس بلکه تا ایلعازر را نیز که از مردگانش برخیزانیده بود ببینند. aw زیرا که فقرا همیشه با شما می باشند و اما من همه وقت با شما نیستم.» `  عیسی گفت: «او را واگذار زیرا که بجهت روز تکفین من این را نگاه داشته است. p_Y و این را نه از آنرو گفت که پروای فقرا می داشت، بلکه از آنرو که دزد بود و خریطه در حواله او و از آنچه در آن انداخته می شد برمی داشت. |^q «برای چه این عطر به سیصد دینار فروخته نشد تا به فقرا داده شود؟» ]1 پس یکی از شاگردان او یعنی یهودای اسخریوطی ، پسر شمعون که تسلیم کننده وی بود، گفت: \ آنگاه مریم رطلی از عطر سنبل خالص گرانبها گرفته ، پایهای عیسی را تدهین کرد و پایهای او را از مویهای خود خشکانید، چنانکه خانه از بوی عطر پر شد. $[A و برای او در آنجا شام حاضر کردند و مرتا خدمت می کرد و ایلعازر یکی از مجلسیان با او بود. 7Z i پس شش روز قبل از عید فصح، عیسی به بیت عنیا آمد، جایی که ایلعازر مرده را از مردگان برخیزانیده بود.   و عیسی هنوز وارد ده نشده بود، بلکه در جایی بود که مرتا او را ملاقات کرد. _=7 او چون این را بشنید، بزودی برخاسته، نزد او آمد. 9<k و چون این را گفت، رفت و خواهر خود مریم را در پنهانی خوانده، گفت: «استاد آمده است و تو را می خواند.» ;! او گفت: «بلی ای آقا، من ایمان دارم که تویی مسیح پسر خدا که در جهان آینده است.» :3 و هر که زنده بود و به من ایمان آورد، تا به ابد نخواهد مرد. آیا این را باور می کنی ؟» "9= عیسی بدو گفت: «من قیامت و حیات هستم. هر که به من ایمان آورد، اگر مرده باشد، زنده گردد. {8o مرتا به وی گفت: «می دانم که در قیامت روز بازپسین خواهد برخاست.» O7 عیسی بدو گفت: «برادر تو خواهد برخاست.» 6 ولیکن اﻵن نیز می دانم که هر چه از خدا طلب کنی ، خدا آن را به تو خواهد داد.» 5} پس مرتا به عیسی گفت: «ای آقا اگر در اینجا می بودی، برادر من نمی مرد. 4) و چون مرتا شنید که عیسی می آید، او را استقبال کرد. لیکن مریم در خانه نشسته ماند. 31 و بسیاری از یهود نزد مرتا و مریم آمده بودند تا بجهت برادرشان، ایشان را تسلی دهند. n2U و بیت عنیا نزدیک اورشلیم بود، قریب به پانزده تیر پرتاب. h1I پس چون عیسی آمد، یافت که چهار روز است در قبر می باشد. 05 پس توما که به معنی تؤام باشد، به همشاگردان خود گفت: «ما نیز برویم تا با او بمیریم.» / و برای شما خشنود هستم که در آنجا نبودم تا ایمان آرید ولکن نزد او برویم.» b.= آنگاه عیسی علانیه بدیشان گفت: «ایلعازر مرده است. - اما عیسی درباره موت او سخن گفت و ایشان گمان بردند که از آرامی خواب می گوید. u,c شاگردان او گفتند: «ای آقا اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.» 9+k این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: «دوست ما ایلعازر در خواب است. اما می روم تا او را بیدار کنم.» y*k و لیکن اگر کسی در شب راه رود لغزش خورد زیرا که نور در او نیست.» U)# عیسی جواب داد: «آیا ساعتهای روز دوازده نیست؟ اگر کسی در روز راه رود لغزش نمی خورد زیرا که نور این جهان را می بیند. I(  شاگردان او را گفتند: «ای معلم، اﻵن یهودیان می خواستند تو را سنگسار کنند؛ و آیا باز می خواهی بدانجا بروی؟» j'M و بعد از آن به شاگردان خود گفت: «باز به یهودیه برویم.» q&[ پس چون شنید که بیمار است، در جایی که بود دو روز توقف نمود. ^%5 و عیسی مرتا و خواهرش و ایلعازر را محبت می نمود. 5$c چون عیسی این را شنید گفت: «این مرض تا به موت نیست بلکه برای جلال خدا تا پسر خدا از آن جلال یابد.» #9 پس خواهرانش نزد او فرستاده، گفتند: «ای آقا، اینک آن که او را دوست می داری مریض است.» K" و مریم آن است که خداوند را به عطر، تدهین ساخت و پایهای او را به موی خود خشکانید که برادرش ایلعازر بیمار بود. !  و شخصی ایلعازر نام، بیمار بود، از اهل بیت عنیا که ده مریم و خواهرش مرتا بود. L  *پس بسیاری در آنجا به او ایمان آوردند.9k )و بسیاری نزد او آمده، گفتند که یحیی هیچ معجزه ننمود و لکن هر چه یحیی درباره این شخص گفت، راست است.  (و باز به آن طرف اردن، جایی که اول یحیی تعمید می داد، رفت و در آنجا توقف نمود. y 'پس دیگر باره خواستند او را بگیرند، اما از دستهای ایشان بیرون رفت. kO &و لکن چنانچه بجا می آورم، هرگاه به من ایمان نمی آورید، به اعمال ایمان آورید تا بدانید و یقین کنید که پدر در من است و من در او.» mS %اگر اعمال پدر خود را بجا نمی آورم، به من ایمان میاورید. C $آیا کسی را که پدر تقدیس کرده، به جهان فرستاد، بدو می گویید کفر می گویی ، از آن سبب که گفتم پسر خدا هستم؟ %C #پس اگر آنانی را که کلام خدا بدیشان نازل شد، خدایان خواند و ممکن نیست که کتاب محو گردد، #? "عیسی در جواب ایشان گفت: «آیا در تورات شما نوشته نشده است که من گفتم شما خدایان هستید؟ dA !یهودیان در جواب گفتند: «به سبب عمل نیک، تو را سنگسار نمی کنیم، بلکه به سبب کفر، زیرا تو انسان هستی و خود را خدا می خوانی .» T! عیسی بدیشان جواب داد: «از جانب پدر خود بسیار کارهای نیک به شما نمودم. به سبب کدام یک از آنها مرا سنگسار می کنید؟» mS آنگاه یهودیان باز سنگها برداشتند تا او را سنگسار کنند. +Q من و پدر یک هستیم.»   پدری که به من داد از همه بزرگتر است و کسی نمی تواند از دست پدر من بگیرد. 9k و من به آنها حیات جاودانی می دهم و تا به ابد هلاک نخواهند شد و هیچکس آنها را از دست من نخواهد گرفت.  گوسفندان من آواز مرا می شنوند و من آنها را می شناسم و مرا متابعت می کنند.  لیکن شما ایمان نمی آورید زیرا از گوسفندان من نیستید، چنانکه به شما گفتم. _7 عیسی بدیشان جواب داد: «من به شما گفتم و ایمان نیاوردید. اعمالی که به اسم پدر خود بجا می آورم، آنها برای من شهادت می دهد. >u پس یهودیان دور او را گرفته ، بدو گفتند: «تا کی ما را متردد داری؟ اگر تو مسیح هستی ، آشکارا به ما بگو.» T ! و عیسی در هیکل، در رواق سلیمان می خرامید. T ! پس در اورشلیم، عید تجدید شد و زمستان بود.  + دیگران گفتند که «این سخنان دیوانه نیست. آیا دیو می تواند چشم کوران را باز کند؟»   بسیاری از ایشان گفتند که «دیو دارد و دیوانه است. برای چه بدو گوش می دهید؟» e C باز به سبب این کلام، در میان یهودیان اختلاف افتاد. q[ کسی آن را از من نمی گیرد، بلکه من خود آن را می نهم. قدرت دارم که آن را بنهم و قدرت دارم آن را باز گیرم. این حکم را از پدر خود یافتم.»  و از این سبب پدر مرا دوست می دارد که من جان خود را می نهم تا آن را باز گیرم. b= و مرا گوسفندان دیگر هست که از این آغل نیستند. باید آنها را نیز بیاورم و آواز مرا خواهند شنید و یک گله و یک شبان خواهند شد. + چنانکه پدر مرا می شناسد و من پدر را می شناسم و جان خود را در راه گوسفندان می نهم. } من شبان نیکو هستم و خاصان خود را می شناسم و خاصان من مرا می شناسند، lQ مزدور می گریزد چونکه مزدور است و به فکر گوسفندان نیست. 9 اما مزدوری که شبان نیست و گوسفندان از آن او نمی باشند، چون بیند که گرگ می آید، گوسفندان را گذاشته ، فرار می کند و گرگ گوسفندان را می گیرد و پراکنده می سازد. |q «من شبان نیکو هستم. شبان نیکو جان خود را در راه گوسفندان می نهد. 9k دزد نمی آید مگر آنکه بدزدد و بکشد و هلاک کند. من آمدم تا ایشان حیات یابند و آن را زیادتر حاصل کنند. # من در هستم! هر که از من داخل گردد، نجات یابد و بیرون و درون خرامد و علوفه یابد. $~A جمیع کسانی که پیش از من آمدند، دزد و راهزن هستند، لیکن گوسفندان سخن ایشان را نشنیدند. } آنگاه عیسی بدیشان باز گفت: «آمین آمین به شما می گویم که من در گوسفندان هستم. |) و این مثل را عیسی برای ایشان آورد، اما ایشان نفهمیدند که چه چیز بدیشان می گوید. %{C لیکن غریب را متابعت نمی کنند، بلکه از او می گریزند زیرا که آواز غریبان را نمی شناسند.» ^z5 و وقتی که گوسفندان خود را بیرون برد، پیش روی ایشان می خرامد و گوسفندان از عقب او می روند، زیرا که آواز او را می شناسند. Uy# دربان بجهت او می گشاید و گوسفندان آواز او را می شنوند و گوسفندان خود را نام بنام می خواند و ایشان را بیرون می برد. [x/ و اما آنکه از در داخل شود، شبان گوسفندان است. Jw  «آمین آمین به شما می گویم هر که از در به آغل گوسفند داخل نشود، بلکه از راه دیگر بالا رود، او دزد و راهزن است. Av{ )عیسی بدیشان گفت: «اگر کور می بودید گناهی نمی داشتید و لکن اﻵن می گویید بینا هستیم. پس گناه شما می ماند.#u? (بعضی از فریسیان که با او بودند، چون این کلام را شنیدند گفتند: «آیا ما نیز کور هستیم؟» t7 'آنگاه عیسی گفت: «من در این جهان بجهت داوری آمدم تا کوران بینا و بینایان، کور شوند.» cs? &گفت: «ای خداوند ایمان آوردم.» پس او را پرستش نمود. r %عیسی بدو گفت: «تو نیز او را دیده ای و آنکه با تو تکلم می کند همان است.» cq? $او در جواب گفت: «ای آقا کیست تا به او ایمان آورم؟» &pE #عیسی چون شنید که او را بیرون کرده اند، وی را جسته ، گفت: «آیا تو به پسر خدا ایمان داری؟» eu پس آن شخص را که کور بود، باز خوانده، بدو گفتند: «خدا را تمجید کن. ما می دانیم که این شخص گناهکار است.» rd] و از اینجهت والدین او گفتند: «او بالغ است از خودش بپرسید.» c3 پدر و مادر او چنین گفتند زیرا که از یهودیان می ترسیدند، از آنرو که یهودیان با خود عهد کرده بودند که هر که اعتراف کند که او مسیح است، از کنیسه بیرونش کنند. pbY لیکن الحال چطور می بیند، نمی دانیم و نمی دانیم که چشمان او را باز نموده. او بالغ است از وی سؤال کنید تا او احوال خود را بیان کند.» a# پدر و مادر او در جواب ایشان گفتند: «می دانیم که این پسر ما است و کور متولد شده. J`  و از ایشان سؤال کرده، گفتند: «آیا این است پسر شما که می گویید کور متولد شده؟ پس چگونه الحال بینا گشته است؟» K_ لیکن یهودیان سرگذشت او را باور نکردند که کور بوده و بینا شده است، تا آنکه پدر و مادر آن بینا شده را طلبیدند. $^A باز بدان کور گفتند: «تو درباره او چه می گویی که چشمان تو را بینا ساخت؟» گفت: «نبی است.» H]  بعضی از فریسیان گفتند: «آن شخص از جانب خدا نیست، زیرا که سبت را نگاه نمی دارد.» دیگران گفتند: «چگونه شخص گناهکار می تواند مثل این معجزات ظاهر سازد.» و در میان ایشان اختلاف افتاد. R\ آنگاه فریسیان نیز از او سؤال کردند که «چگونه بینا شدی؟» بدیشان گفت: «گل به چشمهای من گذارد. پس شستم و بینا شدم.» w[g و آن روزی که عیسی گل ساخته ، چشمان او را باز کرد، روز سبت بود. ]Z3 پس او را که پیشتر کور بود، نزد فریسیان آوردند. ]Y3 به وی گفتند: «آن شخص کجا است؟» گفت: «نمی دانم.» }Xs او جواب داد: «شخصی که او را عیسی می گویند، گل ساخت و بر چشمان من مالیده، به من گفت به حوض سیلوحا برو و بشوی. آنگاه رفتم و شسته بینا گشتم.» QW بدو گفتند: «پس چگونه چشمان تو باز گشت؟» V بعضی گفتند: «همان است.» و بعضی گفتند: «شباهت بدو دارد.» او گفت: «من همانم.» VU% پس همسایگان و کسانی که او را پیش از آن در حالت کوری دیده بودند، گفتند: «آیا این آن نیست که می نشست و گدایی می کرد؟» $TA و بدو گفت: «برو در حوض سیلوحا (که به معنی مرسل است) بشوی.» پس رفته شست و بینا شده، برگشت.S' این را گفت و آب دهان بر زمین انداخته ، از آب گل ساخت و گل را به چشمان کور مالید، JR  مادامی که در جهان هستم، نور جهانم.» GQ مادامی که روز است، مرا باید به کارهای فرستنده خود مشغول باشم. شب می آید که در آن هیچکس نمی تواند کاری کند. 'PG عیسی جواب داد که «گناه نه این شخص کرد و نه پدر و مادرش، بلکه تا اعمال خدا در وی ظاهر شود. :Om و شاگردانش از او سؤال کرده، گفتند: «ای استاد، گناه که کرد، این شخص یا والدین او که کور زاییده شد؟» HN  و وقتی که می رفت، کوری مادرزاد دید. [M/;آنگاه سنگها برداشتند تا او را سنگسار کنند. اما عیسی خود را مخفی ساخت و از میان گذشته ، از هیکل بیرون شد و همچنین برفت. L9:عیسی بدیشان گفت: «آمین آمین به شما می گویم که پیش از آنکه ابراهیم پیدا شود من هستم.» }Ks9یهودیان بدو گفتند: «هنوز پنجاه سال نداری و ابراهیم را دیده ای؟» J 8پدر شما ابراهیم شادی کرد بر اینکه روز مرا ببیند و دید و شادمان گردید.» {Io7و او را نمی شناسید، اما من او را می شناسم و اگر گویم او را نمی شناسم مثل شما دروغگو می باشم. لیکن او را می شناسم و قول او را نگاه می دارم. aH;6عیسی جواب داد: «اگر خود را جلال دهم، جلال من چیزی نباشد. پدر من آن است که مرا جلال می بخشد، آنکه شما می گویید خدای ما است. G95آیا تو از پدر ما ابراهیم که مرد و انبیایی که مردند بزرگتر هستی؟ خود را که می دانی ؟» F{4پس یهودیان بدو گفتند: «اﻵن دانستیم که دیو داری! ابراهیم و انبیا مردند و تو می گویی اگر کسی کلام مرا حفظ کند، موت را تا به ابد نخواهد چشید؟ E-3آمین آمین به شما می گویم، اگر کسی کلام مرا حفظ کند، موت را تا به ابد نخواهد دید.» vDe2من جلال خود را طالب نیستم، کسی هست که می طلبد و داوری می کند. $CA1عیسی جواب داد که «من دیو ندارم، لکن پدر خود را حرمت می دارم و شما مرا بی حرمت می سازید. B!0پس یهودیان در جواب او گفتند: «آیا ما خوب نگفتیم که تو سامری هستی و دیو داری؟» A3/کسی که از خدا است، کلام خدا را می شنود و از این سبب شما نمی شنوید که از خدا نیستید.»@/.کیست از شما که مرا به گناه ملزم سازد؟ پس اگر راست می گویم، چرا مرا باور نمی کنید؟ k?O-و اما من از این سبب که راست می گویم، مرا باور نمی کنید. >3,شما از پدر خود ابلیس می باشید و خواهشهای پدر خود را می خواهید به عمل آرید. او از اول قاتل بود و در راستی ثابت نمی باشد، از آنجهت که در او راستی نیست. هرگاه به دروغ سخن می گوید، از ذات خود می گوید زیرا دروغگو و پدر دروغگویان است. ={+برای چه سخن مرا نمی فهمید؟ از آنجهت که کلام مرا نمی توانید بشنوید. *<M*عیسی به ایشان گفت: «اگر خدا پدر شما می بود، مرا دوست می داشتید، زیرا که من از جانب خدا صادر شده و آمده ام، زیرا که من از پیش خود نیآمده ام بلکه او مرا فرستاده است. @;y)شما اعمال پدر خود را بجا می آورید.» بدو گفتند که «ما از زنا زاییده نشده ایم. یک پدر داریم که خدا باشد.» U:#(ولیکن اﻵن می خواهید مرا بکشید و من شخصی هستم که با شما به راستی که از خدا شنیده ام تکلم می کنم. ابراهیم چنین نکرد. `99'در جواب او گفتند که «پدر ما ابراهیم است.» عیسی بدیشان گفت: «اگر اولاد ابراهیم می بودید، اعمال ابراهیم را بجا می آوردید. 8&من آنچه نزد پدر خود دیده ام می گویم و شما آنچه نزد پدر خود دیده اید می کنید.» '7G%می دانم که اولاد ابراهیم هستید، لیکن می خواهید مرا بکشید زیرا کلام من در شما جای ندارد. i6K$پس اگر پسر شما را آزاد کند، در حقیقت آزاد خواهید بود. 5~}}O||N{zyxx!wJvuuct~tsGrr{qpoomm5lxkk9jjiFhggMff eQdd0cbb a4`T__^^<]c\\I[g[ZuYXWW==<zuهر چه از آن پدر است، از آن من است. از این جهت گفتم که از آنچه آن من است، می گیرد و به شما خبر خواهد داد. y/او مرا جلال خواهد داد زیرا که از آنچه آن من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد. =xs و لیکن چون او یعنی روح راستی آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد زیرا که از خود تکلم نمی کند بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد. w% «و بسیار چیزهای دیگر نیز دارم به شما بگویم، لکن اﻵن طاقت تحمل آنها را ندارید. mvS و اما بر داوری، از آنرو که بر رئیس این جهان حکم شده است. u و اما بر عدالت، از آن سبب که نزد پدر خود می روم و دیگر مرا نخواهید دید. Wt' اما بر گناه، زیرا که به من ایمان نمی آورند. xsiو چون او آید، جهان را بر گناه و عدالت و داوری ملزم خواهد نمود. zrmو من به شما راست می گویم که رفتن من برای شما مفید است، زیرا اگر نروم تسلی دهنده نزد شما نخواهد آمد. اما اگر بروم او را نزد شما می فرستم. iqKولیکن چون این را به شما گفتم، دل شما از غم پر شده است. p«اما اﻵن نزد فرستنده خود می روم و کسی از شما از من نمی پرسد به کجا می روی. hoIلیکن این را به شما گفتم تا وقتی که ساعت آید به خاطر آورید که من به شما گفتم. و این را از اول به شما نگفتم، زیرا که با شما بودم. nو این کارها را با شما خواهند کرد، بجهت آنکه نه پدر را شناخته اند و نه مرا. Fmشما را از کنایس بیرون خواهند نمود؛ بلکه ساعتی می آید که هر که شما را بکشد، گمان برد که خدا را خدمت می کند. Hl «این را به شما گفتم تا لغزش نخورید. rk]و شما نیز شهادت خواهید داد زیرا که از ابتدا با من بوده اید.kjOلیکن چون تسلی دهنده که او را از جانب پدر نزد شما می فرستم آید، یعنی روح راستی که از پدر صادر می گردد، او بر من شهادت خواهد داد. i!بلکه تا تمام شود کلامی که در شریعت ایشان مکتوب است که مرا بی سبب دشمن داشتند. h}و اگر در میان ایشان کارهایی نکرده بودم که غیر از من کسی هرگز نکرده بود، گناه نمی داشتند. ولیکن اکنون دیدند و دشمن داشتند مرا و پدر مرا نیز. Ug#هر که مرا دشمن دارد پدر مرا نیز دشمن دارد. 4faاگر نیامده بودم و به ایشان تکلم نکرده، گناه نمی داشتند؛ و اما الا´ن عذری برای گناه خود ندارند. e7لکن بجهت اسم من جمیع این کارها را به شما خواهند کرد زیرا که فرستنده مرا نمی شناسند. @dyبه خاطر آرید کلامی را که به شما گفتم: غلام بزرگتر از آقای خود نیست. اگر مرا زحمت دادند، شما را نیز زحمت خواهند داد؛ اگر کلام مرا نگاه داشتند، کلام شما را هم نگاه خواهند داشت. c!اگر از جهان می بودید، جهان خاصان خود را دوست می داشت. لکن چونکه از جهان نیستید بلکه من شما را از جهان برگزیده ام، از این سبب جهان با شما دشمنی می کند. bاگر جهان شما را دشمن دارد، بدانید که پیشتر از شما مرا دشمن داشته است. paY«به این چیزها شما را حکم می کنم تا یکدیگر را محبت نمایید. `-شما مرا برنگزیدید، بلکه من شما را برگزیدم و شما را مقرر کردم تا شما بروید و میوه آورید و میوه شما بماند تا هر چه از پدر به اسم من طلب کنید به شما عطا کند. _دیگر شما را بنده نمی خوانم زیرا که بنده آنچه آقایش می کند نمی داند؛ لکن شما را دوست خوانده ام زیرا که هرچه از پدر شنیده ام به شما بیان کردم. j^Mشما دوست من هستید اگر آنچه به شما حکم می کنم بجا آرید. }]s کسی محبت بزرگتر از این ندارد که جان خود را بجهت دوستان خود بدهد. \  «این است حکم من که یکدیگر را محبت نمایید، همچنان که شما را محبت نمودم. y[k این را به شما گفتم تا خوشی من در شما باشد و شادی شما کامل گردد. RZ اگر احکام مرا نگاه دارید، در محبت من خواهید ماند، چنانکه من احکام پدر خود را نگاه داشته ام و در محبت او می مانم. Y همچنان که پدر مرا محبت نمود، من نیز شما را محبت نمودم؛ در محبت من بمانید. X جلال پدر من آشکارا می شود به اینکه میوه بسیار بیاورید و شاگرد من بشوید. W/اگر در من بمانید و کلام من در شما بماند، آنچه خواهید بطلبید که برای شما خواهد شد. TV!اگر کسی در من نماند، مثل شاخه بیرون انداخته می شود و می خشکد و آنها را جمع کرده، در آتش می اندازند و سوخته می شود. QUمن تاک هستم و شما شاخه ها. آنکه در من می ماند و من در او، میوه بسیار می آورد زیرا که جدا از من هیچ نمی توانید کرد. ZT-در من بمانید و من در شما. همچنانکه شاخه از خود نمی تواند میوه آورد اگر در تاک نماند، همچنین شما نیز اگر در من نمانید. eSCالحال شما به سبب کلامی که به شما گفته ام پاک هستید. @Ryهر شاخه ای در من که میوه نیاورد، آن را دور می سازد و هر چه میوه آرد آن را پاک می کند تا بیشتر میوه آورد. OQ «من تاک حقیقی هستم و پدر من باغبان است. JP لیکن تا جهان بداند که پدر را محبت می نمایم، چنانکه پدر به من حکم کرد همانطور می کنم. برخیزید از اینجا برویم.O7بعد از این بسیار با شما نخواهم گفت، زیرا که رئیس این جهان می آید و در من چیزی ندارد. {Noو اﻵن قبل از وقوع به شما گفتم تا وقتی که واقع گردد ایمان آورید. Mشنیده اید که من به شما گفتم می روم و نزد شما می آیم. اگر مرا محبت می نمودید، خوشحال می گشتید که گفتم نزد پدر می روم، زیرا که پدر بزرگتر از من است. eLCسلامتی برای شما می گذارم، سلامتی خود را به شما می دهم. نه چنانکه جهان می دهد، من به شما می دهم. دل شما مضطرب و هراسان نباشد. Kلیکن تسلی دهنده یعنی روح القدس که پدر او را به اسم من می فرستد، او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد. ZJ-این سخنان را به شما گفتم وقتی که با شما بودم. JI و آنکه مرا محبت ننماید، کلام مرا حفظ نمی کند؛ و کلامی که می شنوید از من نیست بلکه از پدری است که مرا فرستاد. Hعیسی در جواب او گفت: «اگر کسی مرا محبت نماید، کلام مرا نگاه خواهد داشت و پدرم او را محبت خواهد نمود و به سوی او آمده، نزد وی مسکن خواهیم گرفت. -GSیهودا، نه آن اسخریوطی ، به وی گفت: «ای آقا چگونه می خواهی خود را به ما بنمایی و نه بر جهان؟» LFهر که احکام مرا دارد و آنها را حفظ کند، آن است که مرا محبت می نماید؛ و آنکه مرا محبت می نماید، پدر من او را محبت خواهد نمود و من او را محبت خواهم نمود و خود را به او ظاهر خواهم ساخت.» Eو در آن روز شما خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما. NDبعد از اندک زمانی جهان دیگر مرا نمی بیند و اما شما مرا می بینید و از این جهت که من زنده ام، شما هم خواهید زیست. NC«شما را یتیم نمی گذارم نزد شما می آیم. B#یعنی روح راستی که جهان نمی تواند او را قبول کند زیرا که او را نمی بیند و نمی شناسد و اما شما او را می شناسید، زیرا که با شما می ماند و در شما خواهد بود. &AEو من از پدر سؤال می کنم و تسلی دهنده ای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند، W@'«اگر مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید. e?Cاگر چیزی به اسم من طلب کنید من آن را بجا خواهم آورد.> «و هر چیزی را که به اسم من سؤال کنید بجا خواهم آورد تا پدر در پسر جلال یابد. = آمین آمین به شما می گویم هر که به من ایمان آرد، کارهایی را که من می کنم او نیز خواهد کرد و بزرگتر از اینها نیز خواهد کرد، زیرا که من نزد پدر می روم. "<= مرا تصدیق کنید که من در پدر هستم و پدر در من است، والا مرا به سبب آن اعمال تصدیق کنید. ; آیا باور نمی کنی که من در پدر هستم و پدر در من است؟ سخنهایی که من به شما می گویم از خود نمی گویم، لکن پدری که در من ساکن است، او این اعمال را می کند. : عیسی بدو گفت: «ای فیلیپس در این مدت با شما بوده ام، آیا مرا نشناخته ای؟ کسی که مرا دید، پدر را دیده است. پس چگونه تو می گویی پدر را به ما نشان ده؟ {9oفیلپس به وی گفت: «ای آقا پدر را به ما نشان ده که ما را کافی است.» )8Kاگر مرا می شناختید، پدر مرا نیز می شناختید و بعد از این او را می شناسید و او را دیده اید.» 7%عیسی بدو گفت: «من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس نزد پدر جز به وسیله من نمی آید. 6توما بدو گفت: «ای آقا نمی دانیم کجا می روی. پس چگونه راه را توانیم دانست؟» ^55و جایی که من می روم می دانید و راه را می دانید.» `49و اگر بروم و از برای شما مکانی حاضر کنم، بازمی آیم و شما را برداشته با خود خواهم برد تا جایی که من می باشم شما نیز باشید. !3;در خانه پدر من منزل بسیار است والا به شما می گفتم. می روم تا برای شما مکانی حاضر کنم، v2 g«دل شما مضطرب نشود! به خدا ایمان آورید به من نیز ایمان آورید. u1c &عیسی به او جواب داد: «آیا جان خود را در راه من می نهی؟ آمین آمین به تو می گویم تا سه مرتبه مرا انکار نکرده باشی ، خروس بانگ نخواهد زد.,0Q %پطرس بدو گفت: «ای آقا برای چه اﻵن نتوانم از عقب تو بیایم؟ جان خود را در راه تو خواهم نهاد.» /w $شمعون پطرس به وی گفت: «ای آقا کجا می روی؟» عیسی جواب داد: «جایی که می روم، اﻵن نمی توانی از عقب من بیایی و لکن در آخر از عقب من خواهی آمد.» . #به همین همه خواهند فهمید که شاگرد من هستید اگر محبت یکدیگر را داشته باشید.» Q- "به شما حکمی تازه می دهم که یکدیگر را محبت نمایید، چنانکه من شما را محبت نمودم تا شما نیز یکدیگر را محبت نمایید. , !ای فرزندان، اندک زمانی دیگر با شما هستم و مرا طلب خواهید کرد؛ و همچنان که به یهود گفتم جایی که می روم شما نمی توانید آمد، اﻵن نیز به شما می گویم. 5+c و اگر خدا در او جلال یافت، هرآینه خدا او را در خود جلال خواهد داد و به زودی او را جلال خواهد داد. *  چون بیرون رفت عیسی گفت: «اﻵن پسر انسان جلال یافت و خدا در او جلال یافت. `)9 پس او لقمه را گرفته ، در ساعت بیرون رفت و شب بود. ](3 زیرا که بعضی گمان بردند که چون خریطه نزد یهودا بود، عیسی وی را فرمود تا مایحتاج عید را بخرد یا آنکه چیزی به فقرا بدهد. p'Y اما این سخن را احدی از مجلسیان نفهمید که برای چه بدو گفت. !&; بعد از لقمه ، شیطان در او داخل گشت. آنگاه عیسی وی را گفت، «آنچه می کنی ، به زودی بکن.» T%! عیسی جواب داد: «آن است که من لقمه را فرو برده، بدو می دهم.» پس لقمه را فرو برده، به یهودای اسخریوطی پسر شمعون داد. n$U پس او در آغوش عیسی افتاده، بدو گفت: «خداوندا کدام است؟» m#S شمعون پطرس بدو اشاره کرد که بپرسد درباره که این را گفت. " و یکی از شاگردان او بود که به سینه عیسی تکیه می زد و عیسی او را محبت می نمود؛ !+ پس شاگردان به یکدیگر نگاه می کردند و حیران می بودند که این را درباره که می گوید. [ / چون عیسی این را گفت، در روح مضطرب گشت و شهادت داده، گفت: «آمین آمین به شما می گویم که یکی از شما مرا تسلیم خواهد کرد.» gG آمین آمین به شما می گویم هر که قبول کند کسی را که می فرستم، مرا قبول کرده؛ و آنکه مرا قبول کند، فرستنده مرا قبول کرده باشد.»  اﻵن قبل از وقوع به شما می گویم تا زمانی که واقع شود باور کنید که من هستم.  درباره جمیع شما نمی گویم؛ من آنانی را که برگزیده ام می شناسم، لیکن تا کتاب تمام شود آنکه با من نان می خورد، پاشنه خود را بر من بلند کرده است. q[ هرگاه این را دانستید، خوشابحال شما اگر آن را به عمل آرید. ' آمین آمین به شما می گویم غلام بزرگتر از آقای خود نیست و نه رسول از فرستنده خود. y زیرا به شما نمونه ای دادم تا چنانکه من با شما کردم، شما نیز بکنید. 7g پس اگر من که آقا و معلم هستم، پایهای شما را شستم، بر شما نیز واجب است که پایهای یکدیگر را بشویید. zm شما مرا استاد و آقا می خوانید و خوب می گویید زیرا که چنین هستم. =s و چون پایهای ایشان را شست، رخت خود را گرفته ، باز بنشست و بدیشان گفت: «آیا فهمیدید آنچه به شما کردم؟  زیرا که تسلیم کننده خود را می دانست و از این جهت گفت: «همگی شما پاک نیستید.»O عیسی بدو گفت: «کسی که غسل یافت محتاج نیست مگر به شستن پایها، بلکه تمام او پاک است. و شما پاک هستید لکن نه همه .»  شمعون پطرس بدو گفت: «ای آقا نه پایهای مرا و بس، بلکه دستها و سر مرا نیز.» H  پطرس به او گفت: «پایهای مرا هرگز نخواهی شست.» عیسی او را جواب داد: «اگر تو را نشویم تو را با من نصیبی نیست.»  عیسی در جواب وی گفت: «آنچه من می کنم اﻵن تو نمی دانی ، لکن بعد خواهی فهمید.»  پس چون به شمعون پطرس رسید، او به وی گفت: «ای آقا تو پایهای مرا می شویی ؟» 4a پس آب در لگن ریخته ، شروع کرد به شستن پایهای شاگردان و خشکانیدن آنها با دستمالی که بر کمر داشت. { از شام برخاست و جامه خود را بیرون کرد و دستمالی گرفته ، به کمر بست. 8i عیسی با اینکه می دانست که پدر همه چیز را به دست او داده است و از نزد خدا آمده و به جانب خدا می رود، 9 k و چون شام می خوردند و ابلیس پیش از آن در دل یهودا پسر شمعون اسخریوطی نهاده بود که او را تسلیم کند،  ; و قبل از عید فصح، چون عیسی دانست که ساعت او رسیده است تا از این جهان به جانب پدر برود، خاصان خود را که در این جهان محبت می نمود، ایشان را تا به آخر محبت نمود. 8 i 2و می دانم که فرمان او حیات جاودانی است. پس آنچه من می گویم چنانکه پدر به من گفته است، تکلم می کنم.»9 k 1زآنرو که من از خود نگفتم، لکن پدری که مرا فرستاد، به من فرمان داد که چه بگویم و به چه چیز تکلم کنم. q [ 0هر که مرا حقیر شمارد و کلام مرا قبول نکند، کسی هست که در حق او داوری کند، همان کلامی که گفتم در روز بازپسین بر او داوری خواهد کرد. mS /و اگر کسی کلام مرا شنید و ایمان نیاورد، من بر او داوری نمی کنم زیرا که نیآمده ام تا جهان را داوری کنم بلکه تا جهان را نجات بخشم. ve .من نوری در جهان آمدم تا هر که به من ایمان آورد در ظلمت نماند. N -و کسی که مرا دید فرستنده مرا دیده است. F ,آنگاه عیسی ندا کرده، گفت: «آنکه به من ایمان آورد، نه به من بلکه به آنکه مرا فرستاده است، ایمان آورده است. hI +زیرا که جلال خلق را بیشتر از جلال خدا دوست می داشتند.`9 *لکن با وجود این، بسیاری از سرداران نیز بدو ایمان آوردند، اما به سبب فریسیان اقرار نکردند که مبادا از کنیسه بیرون شوند. w )این کلام را اشعیا گفت وقتی که جلال او را دید و درباره او تکلم کرد. mS («چشمان ایشان را کور کرد و دلهای ایشان را سخت ساخت تا به چشمان خود نبینند و به دلهای خود نفهمند و برنگردند تا ایشان را شفا دهم.» nU 'و از آنجهت نتوانستند ایمان آورد، زیرا که اشعیا نیز گفت: R &تا کلامی که اشعیا نبی گفت به اتمام رسد: «ای خداوند کیست که خبر ما را باور کرد و بازوی خداوند به که آشکار گردید؟» ~ %و با اینکه پیش روی ایشان چنین معجزات بسیار نموده بود، بدو ایمان نیاوردند. Y}+ $مادامی که نور با شماست به نور ایمان آورید تا پسران نور گردید.» عیسی چون این را بگفت، رفته خود را از ایشان مخفی ساخت. .|U #آنگاه عیسی بدیشان گفت: «اندک زمانی نور با شماست. پس مادامی که نور با شماست، راه بروید تا ظلمت شما را فرو نگیرد؛ و کسی که در تاریکی راه می رود نمی داند به کجا می رود. {/ "پس همه به او جواب دادند: «ما از تورات شنیده ایم که مسیح تا به ابد باقی می ماند. پس چگونه تو می گویی که پسر انسان باید بالا کشیده شود؟ کیست این پسر انسان؟» dzA !و این را گفت کنایه از آن قسم موت که می بایست بمیرد. xyi و من اگر از زمین بلند کرده شوم، همه را به سوی خود خواهم کشید.» xy الحال داوری این جهان است و اﻵن رئیس این جهان بیرون افکنده می شود. sw_ عیسی در جواب گفت: «این صدا از برای من نیامد، بلکه بجهت شما. 4va پس گروهی که حاضر بودند این را شنیده، گفتند: «رعد شد!» و دیگران گفتند: «فرشته ای با او تکلم کرد!» 1u[ ای پدر اسم خود را جلال بده!» ناگاه صدایی از آسمان در رسید که «جلال دادم و باز جلال خواهم داد.» Ft اﻵن جان من مضطرب است و چه بگویم؟ ای پدر مرا از این ساعت رستگار کن. لکن بجهت همین امر تا این ساعت رسیده ام. ~~9}]|{zz+yKxxTwwvMuu&tss rqcpzp nnm1ll*kFjjji&hhg*feePdcfaa`<__^^^\]\[ZZuYYXVUU\T5SRRZQPOONVLL?K}JJBItHGGFEE7DDBB1A@@t?>>=y=<<;r:::9>8o76644N32Z1170/.-,,E++*O)(''&%$v##'"! }tH%[!T{)/y K Q KY7.H Wو دعا کرده، گفتند: «تو ای خداوند که عارف قلوب همه هستی ، بنما کدام یک از این دو را برگزیده ای G 5آنگاه دو نفر یعنی یوسف مسمی ' به برسبا که به یوستس ملقب بود و متیاس را برپا داشتند، 5F eاز زمان تعمید یحیی ، تا روزی که از نزد ما بالا برده شد، یکی از ایشان با ما شاهد برخاستن او بشود.» AE }الحال می باید از آن مردمانی که همراهان ما بودند، در تمام آن مدتی که عیسی خداوند با ما آمد و رفت می کرد، ?D yزیرا در کتاب زبور مکتوب است که خانه او خراب بشود و هیچکس در آن مسکن نگیرد و نظارتش را دیگری ضبط نماید. ;C qو بر تمام سکنه اورشلیم معلوم گردید چنانکه آن زمین در لغت ایشان به حقل دما، یعنی زمین خون نامیده شد. 2B _پس او از اجرت ظلم خود، زمینی خریده، به روی درافتاده، از میان پاره شد و تمامی امعایش ریخته گشت. [A 1که او با ما محسوب شده، نصیبی در این خدمت یافت. q@ ]«ای برادران، می بایست آن نوشته تمام شود که روح القدس از زبان داود پیش گفت درباره یهودا که راهنما شد برای آنانی که عیسی را گرفتند. 2? _و در آن ایام، پطرس در میان برادران که عدد اسامی ایشان جمله قریب به صد و بیست بود برخاسته ، گفت: &> Gو جمیع اینها با زنان و مریم مادر عیسی و برادران او به یکدل در عبادت و دعا مواظب می بودند.?= y و چون داخل شدند، به بالاخانه ای برآمدند که در آنجا پطرس و یوحنا و یعقوب و اندریاس و فیلپس و توما و برتولما و متی و یعقوب بن حلفی و شمعون غیور و یهودای برادر یعقوب مقیم بودند. =< u آنگاه به اورشلیم مراجعت کردند، از کوه مسمی به زیتون که نزدیک به اورشلیم به مسافت سفر یک روز سبت است. 4; c گفتند: «ای مردان جلیلی چرا ایستاده، به سوی آسمان نگرانید؟ همین عیسی که از نزد شما به آسمان بالا برده شد، باز خواهد آمد به همین طوری که او را به سوی آسمان روانه دیدید.» <: s و چون به سوی آسمان چشم دوخته می بودند، هنگامی که او می رفت، ناگاه دو مرد سفیدپوش نزد ایشان ایستاده، 29 _ و چون این را گفت، وقتی که ایشان همی نگریستند، بالا برده شد و ابری او را از چشمان ایشان در ربود. i8 Mلیکن چون روح القدس بر شما می آید، قوت خواهید یافت و شاهدان من خواهید بود، در اورشلیم و تمامی یهودیه و سامره و تا اقصای جهان.» &7 Gبدیشان گفت: «از شما نیست که زمانها و اوقاتی را که پدر در قدرت خود نگاه داشته است بدانید. Y6 -پس آنانی که جمع بودند، از او سؤال نموده، گفتند: «خداوندا آیا در این وقت ملکوت را بر اسرائیل باز برقرار خواهی داشت؟» 15 ]زیرا که یحیی به آب تعمید می داد، لیکن شما بعد از اندک ایامی ، به روح القدس تعمید خواهید یافت.» Z4 /و چون با ایشان جمع شد، ایشان را قدغن فرمود که «از اورشلیم جدا مشوید، بلکه منتظر آن وعده پدر باشید که از من شنیده اید. 3 'که بدیشان نیز بعد از زحمت کشیدن خود، خویشتن را زنده ظاهر کرد به دلیلهای بسیار که در مدت چهل روز بر ایشان ظاهر می شد و درباره امور ملکوت خدا سخن می گفت. 2 تا آن روزی که رسولان برگزیده خود را به روح القدس حکم کرده، بالا برده شد. >1 yصحیفه اول را انشا نمودم، ای تیؤفلس، درباره همه اموری که عیسی به عمل نمودن و تعلیم دادن آنها شروع کرد. T0!و دیگر کارهای بسیار عیسی بجا آورد که اگر فردا فردا نوشته شود گمان ندارم که جهان هم گنجایش نوشته ها را داشته باشد.+/Oو این شاگردی است که به این چیزها شهادت داد و اینها را نوشت و می دانیم که شهادت او راست است. . پس این سخن در میان برادران شهرت یافت که آن شاگرد نخواهد مرد. لیکن عیسی بدو نگفت که نمی میرد، بلکه «اگر بخواهم که او بماند تا باز آیم تو را چه ؟» -عیسی بدو گفت: «اگر بخواهم که او بماند تا باز آیم تو را چه؟ تو از عقب من بیا.» t,aپس چون پطرس او را دید، به عیسی گفت: «ای خداوند و او چه شود؟» 5+cپطرس ملتفت شده، آن شاگردی را که عیسی او را محبت می نمود دید که از عقب می آید؛ و همان بود که بر سینه وی، وقت عشا تکیه می زد و گفت: «خداوندا کیست آن که تو را تسلیم می کند؟» E*و بدین سخن اشاره کرد که به چه قسم موت خدا را جلال خواهد داد و چون این را گفت، به او فرمود: «از عقب من بیا.» h)Iآمین آمین به تو می گویم وقتی که جوان بودی، کمر خود را می بستی و هر جا می خواستی می رفتی ولکن زمانی که پیر شوی دستهای خود را دراز خواهی کرد و دیگران تو را بسته به جایی که نمی خواهی تو را خواهند برد.» 1([مرتبه سوم بدو گفت: «ای شمعون، پسر یونا، مرا دوست می داری؟» پطرس محزون گشت، زیرا مرتبه سوم بدو گفت «مرا دوست می داری؟» پس به او گفت: «خداوندا، تو بر همه چیز واقف هستی. تو می دانی که تو را دوست می دارم.» عیسی بدو گفت: «گوسفندان مرا خوراک ده. ''Gباز در ثانی به او گفت: «ای شمعون، پسر یونا، آیا مرا محبت می نمایی ؟» به او گفت: «بلی خداوندا، تو می دانی که تو را دوست می دارم.» بدو گفت: «گوسفندان مرا شبانی کن.» d&Aو بعد از غذا خوردن، عیسی به شمعون پطرس گفت: «ای شمعون، پسر یونا، آیا مرا بیشتر از اینها محبت می نمایی ؟» بدو گفت: «بلی خداوندا، تو می دانی که تو را دوست می دارم.» بدو گفت: «بره های مرا خوراک بده.» %/و این مرتبه سوم بود که عیسی بعد از برخاستن از مردگان، خود را به شاگردان ظاهر کرد. u$c آنگاه عیسی آمد و نان را گرفته ، بدیشان داد و همچنین ماهی را. e#C عیسی بدیشان گفت: «بیایید بخورید.» ولی احدی از شاگردان جرأت نکرد که از او بپرسد «تو کیستی »، زیرا می دانستند که خداوند است. N" پس شمعون پطرس رفت و دام را بر زمین کشید، پر از صد و پنجاه و سه ماهی بزرگ و با وجودی که اینقدر بود، دام پاره نشد.p!Y عیسی بدیشان گفت: «از ماهی ای که اﻵن گرفته اید، بیاورید.»  } پس چون به خشکی آمدند، آتشی افروخته و ماهی بر آن گذارده و نان دیدند. Cاما شاگردان دیگر در زورق آمدند زیرا از خشکی دور نبودند، مگر قریب به دویست ذراع و دام ماهی را می کشیدند. 8iپس آن شاگردی که عیسی او را محبت می نمود به پطرس گفت: «خداوند است.» چون شمعون پطرس شنید که خداوند است، جامه خود را به خویشتن پیچید چونکه برهنه بود و خود را در دریا انداخت. Sبدیشان گفت: «دام را به طرف راست کشتی بیندازید که خواهید یافت.» پس انداختند و از کثرت ماهی نتوانستند آن را بکشند. عیسی بدیشان گفت: «ای بچه ها نزد شما خوراکی هست؟» به او جواب دادند که «نی .» و چون صبح شد، عیسی بر ساحل ایستاده بود لیکن شاگردان ندانستند که عیسی است. شمعون پطرس به ایشان گفت: «می روم تا صید ماهی کنم.» به او گفتند: «مانیز با تو می آییم.» پس بیرون آمده، به کشتی سوار شدند و در آن شب چیزی نگرفتند. X)شمعون پطرس و تومای معروف به توأم و نتنائیل که از قانای جلیل بود و دو پسر زبدی و دو نفر دیگر از شاگردان او جمع بودند. / Yبعد از آن عیسی باز خود را در کناره دریای طبریه ، به شاگردان ظاهر ساخت و بر اینطور نمودار گشت: Cلیکن این قدر نوشته شد تا ایمان آورید که عیسی ، مسیح و پسر خدا است و تا ایمان آورده، به اسم او حیات یابید.و عیسی معجزات دیگر بسیار نزد شاگردان نمود که در این کتاب نوشته نشد. !;عیسی گفت: «ای توما، بعد از دیدنم ایمان آوردی؟ خوشابحال آنانی که ندیده ایمان آورند.» `9توما در جواب وی گفت: «ای خداوند من و ای خدای من.» wgپس به توما گفت: «انگشت خود را به اینجا بیاور و دستهای مرا ببین و دست خود را بیاور و بر پهلوی من بگذار و بی ایمان مباش بلکه ایمان دار.» wgو بعد از هشت روز باز شاگردان با توما در خانه ای جمع بودند و درها بسته بود که ناگاه عیسی آمد و در میان ایستاده، گفت: «سلام بر شما باد!» Fپس شاگردان دیگر بدو گفتند: «خداوند را دیده ایم.» بدیشان گفت: «تا در دو دستش جای میخها را نبینم و انگشت خود را در جای میخها نگذارم و دست خود را بر پهلویش ننهم، ایمان نخواهم آورد.»$Aاما توما که یکی از آن دوازده بود و او را توأم می گفتند، وقتی که عیسی آمد با ایشان نبود. 3گناهان آنانی را که آمرزیدید، برای ایشان آمرزیده شد و آنانی را که بستید، بسته شد.» taو چون این را گفت، دمید و به ایشان گفت: «روح القدس را بیابید. & Eباز عیسی به ایشان گفت: «سلام بر شما باد. چنانکه پدر مرا فرستاد، من نیز شما را می فرستم.» 9 kو چون این را گفت، دستها و پهلوی خود را به ایشان نشان داد و شاگردان چون خداوند را دیدند، شاد گشتند. 1 [و در شام همان روز که یکشنبه بود، هنگامی که درها بسته بود، جایی که شاگردان به سبب ترس یهود جمع بودند، ناگاه عیسی آمده، در میان ایستاد و بدیشان گفت: «سلام بر شما باد!»  مریم مجدلیه آمده، شاگردان را خبر داد که «خداوند را دیدم و به من چنین گفت.» ) Kعیسی بدو گفت: «مرا لمس مکن زیرا که هنوز نزد پدر خود بالا نرفته ام. و لیکن نزد برادران من رفته ، به ایشان بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما می روم.» {oعیسی بدو گفت: «ای مریم!» او برگشته ، گفت: «ربونی (یعنی ای معلم).» @yعیسی بدو گفت: «ای زن برای چه گریانی؟ که را می طلبی ؟» چون او گمان کرد که باغبان است، بدو گفت: «ای آقا اگر تو او را برداشته ای، به من بگو او را کجا گذارده ای تا من او را بردارم.» %چون این را گفت، به عقب ملتفت شده، عیسی را ایستاده دید لیکن نشناخت که عیسی است. J  ایشان بدو گفتند: «ای زن برای چه گریانی ؟» بدیشان گفت: «خداوند مرا برده اند و نمی دانم او را کجا گذارده اند.» X) دو فرشته را که لباس سفید در بر داشتند، یکی به طرف سر و دیگری به جانب قدم، در جایی که بدن عیسی گذارده بود، نشسته دید.   اما مریم بیرون قبر، گریان ایستاده بود و چون می گریست به سوی قبر خم شده، I  پس آن دو شاگرد به مکان خود برگشتند. wg زیرا هنوز کتاب را نفهمیده بودند که باید او از مردگان برخیزد. پس آن شاگرد دیگر که اول به سر قبر آمده بود نیز داخل شده، دید و ایمان آورد. و دستمالی را که بر سر او بود، نه با کفن نهاده، بلکه در جای علیحده پیچیده. ~بعد شمعون پطرس نیز از عقب او آمد و داخل قبرگشته ، کفن را گذاشته دید، W}'و خم شده، کفن را گذاشته دید، لیکن داخل نشد. |'و هر دو با هم می دویدند، اما آن شاگرد دیگر از پطرس پیش افتاده، اول به قبر رسید، o{Wآنگاه پطرس و آن شاگرد دیگر بیرون شده، به جانب قبر رفتند. z'پس دوان دوان نزد شمعون پطرس و آن شاگرد دیگر که عیسی او را دوست می داشت آمده، به ایشان گفت: «خداوند را از قبر برده اند و نمی دانیم او را کجا گذارده اند.» Ky بامدادان در اول هفته ، وقتی که هنوز تاریک بود، مریم مجدلیه به سر قبر آمد و دید که سنگ از قبر برداشته شده است. x*پس به سبب تهیه یهود، عیسی را در آنجا گذاردند، چونکه آن قبر نزدیک بود.#w?)و در موضعی که مصلوب شد باغی بود و در باغ، قبر تازه ای که هرگز هیچکس در آن دفن نشده بود. v(آنگاه بدن عیسی را برداشته ، در کفن با حنوط به رسم تکفین یهود پیچیدند. +uO'و نیقودیموس نیز که اول در شب نزد عیسی آمده بود، مر مخلوط با عود قریب به صد رطل با خود آورد. 0tY&و بعد از این، یوسف که از اهل رامه و شاگرد عیسی بود، لیکن مخفی به سبب ترس یهود، از پیلاطس خواهش کرد که جسد عیسی را بردارد. پیلاطس اذن داد. پس آمده، بدن عیسی را برداشت. |sq%و باز کتاب دیگر می گوید: «آن کسی را که نیزه زدند خواهند نگریست.» r1$زیرا که این واقع شد تا کتاب تمام شود که می گوید: «استخوانی از او شکسته نخواهد شد.» 6qe#و آن کسی که دید شهادت داد و شهادت او راست است و او می داند که راست می گوید تا شما نیز ایمان آورید. p"لکن یکی از لشکریان به پهلوی او نیزه ای زد که در آن ساعت خون و آب بیرون آمد. o!اما چون نزد عیسی آمدند و دیدند که پیش از آن مرده است، ساقهای او را نشکستند. n) آنگاه لشکریان آمدند و ساقهای آن اول و دیگری را که با او صلیب شده بودند، شکستند. (mIپس یهودیان تا بدنها در روز سبت بر صلیب نماند، چونکه روز تهیه بود و آن سبت، روز بزرگ بود، از پیلاطس درخواست کردند که ساق پایهای ایشان را بشکنند و پایین بیاورند. lچون عیسی سرکه را گرفت، گفت: «تمام شد.» و سر خود را پایین آورده، جان بداد. Ik و در آنجا ظرفی پر از سرکه گذارده بود. پس اسفنجی را از سرکه پر ساخته ، و بر زوفا گذارده، نزدیک دهان او بردند. j/و بعد چون عیسی دید که همه چیز به انجام رسیده است تا کتاب تمام شود، گفت: «تشنه ام.» i%و به آن شاگرد گفت: «اینک مادر تو.» و در همان ساعت آن شاگرد او را به خانه خود برد.=hsچون عیسی مادر خود را با آن شاگردی که دوست می داشت ایستاده دید، به مادر خود گفت: «ای زن، اینک پسر تو.» g7و پای صلیب عیسی ، مادر او و خواهر مادرش، مریم زن کلوپا و مریم مجدلیه ایستاده بودند. nfUپس به یکدیگر گفتند: «این را پاره نکنیم، بلکه قرعه بر آن بیندازیم تا از آن که شود.» تا تمام گردد کتاب که می گوید: «در میان خود جامه های مرا تقسیم کردند و بر لباس من قرعه افکندند.» پس لشکریان چنین کردند. ;eoپس لشکریان چون عیسی را صلیب کردند، جامه های او را برداشته ، چهار قسمت کردند، هر سپاهی را یک قسمت؛ و پیراهن را نیز، اما پیراهن درز نداشت، بلکه تماما از بالا بافته شده بود. Ndپیلاطس جواب داد: «آنچه نوشتم، نوشتم.» )cKپس رؤسای کهنه یهود به پیلاطس گفتند: «منویس پادشاه یهود، بلکه که او گفت منم پادشاه یهود.» bو این تقصیر نامه را بسیاری از یهود خواندند، زیرا آن مکانی که عیسی را صلیب کردند، نزدیک شهر بود و آن را به زبان عبرانی و یونانی و لاتینی نوشته بودند. 'aGو پیلاطس تقصیرنامه ای نوشته ، بر صلیب گذارد؛ و نوشته این بود: «عیسی ناصری پادشاه یهود.» `'او را در آنجا صلیب نمودند و دو نفر دیگر را از این طرف و آن طرف و عیسی را در میان. 7_gو صلیب خود را برداشته، بیرون رفت به موضعی که به جمجمه مسمی ' بود و به عبرانی آن را جلجتا می گفتند. ^wآنگاه او را بدیشان تسلیم کرد تا مصلوب شود. پس عیسی را گرفته بردند "]=ایشان فریاد زدند: «او را بردار، بردار! صلیبش کن!» پیلاطس به ایشان گفت: «آیا پادشاه شما را مصلوب کنم؟» رؤسای کهنه جواب دادند که «غیر از قیصر پادشاهی نداریم!» \و وقت تهیه فصح و قریب به ساعت ششم بود. پس به یهودیان گفت: «اینک پادشاه شما.» ][3 پس چون پیلاطس این را شنید، عیسی را بیرون آورده، بر مسند حکومت، در موضعی که به بلاط و به عبرانی جباتا گفته می شد، نشست. AZ{ و از آن وقت پیلاطس خواست او را آزاد نماید، لیکن یهودیان فریاد برآورده، می گفتند که «اگر این شخص را رها کنی ، دوست قیصر نیستی. هر که خود را پادشاه سازد، برخلاف قیصر سخن گوید.» sY_ عیسی جواب داد: «هیچ قدرت بر من نمی داشتی اگر از بالا به تو داده نمی شد. و از این جهت آن کس که مرا به تو تسلیم کرد، گناه بزرگتر دارد.» AX{ پیلاطس بدو گفت: «آیا به من سخن نمی گویی؟ نمی دانی که قدرت دارم تو را صلیب کنم و قدرت دارم آزادت نمایم؟»W+ باز داخل دیوانخانه شده، به عیسی گفت: «تو از کجایی ؟» اما عیسی بدو هیچ جواب نداد. kVOپس چون پیلاطس این را شنید، خوف بر او زیاده مستولی گشت. NUیهودیان بدو جواب دادند که «ما شریعتی داریم و موافق شریعت ما واجب است که بمیرد زیرا خود را پسر خدا ساخته است.» *TMو چون رؤسای کهنه و خدام او را دیدند، فریاد برآورده، گفتند: «صلیبش کن! صلیبش کن!» پیلاطس بدیشان گفت: «شما او را گرفته ، مصلوبش سازید زیرا که من در او عیبی نیافتم.» &SEآنگاه عیسی با تاجی از خار و لباس ارغوانی بیرون آمد. پیلاطس بدیشان گفت: «اینک آن انسان.» FRباز پیلاطس بیرون آمده، به ایشان گفت: «اینک او را نزد شما بیرون آوردم تا بدانید که در او هیچ عیبی نیافتم.» mQSو می گفتند: «سلام ای پادشاه یهود!» و طپانچه بدو می زدند. Pو لشکریان تاجی از خار بافته بر سرش گذاردند و جامه ارغوانی بدو پوشانیدند LO پس پیلاطس عیسی را گرفته ، تازیانه زد. N (باز همه فریاد برآورده، گفتند: «او را نی بلکه برابا را.» و برابا دزد بود.OM'و قانون شما این است که در عید فصح بجهت شما یک نفر آزاد کنم. پس آیا می خواهید بجهت شما پادشاه یهود را آزاد کنم؟» jLM&پیلاطس به او گفت: «راستی چیست؟» و چون این را بگفت، باز به نزد یهودیان بیرون شده، به ایشان گفت: «من در این شخص هیچ عیبی نیافتم. bK=%پیلاطس به او گفت: «مگر تو پادشاه هستی ؟» عیسی جواب داد: «تو می گویی که من پادشاه هستم. از این جهت من متولد شدم و بجهت این در جهان آمدم تا به راستی شهادت دهم، و هر که از راستی است سخن مرا می شنود.» 1J[$عیسی جواب داد که «پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی من از این جهان می بود، خدام من جنگ می کردند تا به یهود تسلیم نشوم. لیکن اکنون پادشاهی من از این جهان نیست.» /IW#پیلاطس جواب داد: «مگر من یهود هستم؟ امت تو و رؤسای کهنه تو را به من تسلیم کردند. چه کرده ای؟» H7"عیسی به او جواب داد: «آیا تو این را از خود می گویی یا دیگران درباره من به تو گفتند؟» (GI!پس پیلاطس باز داخل دیوانخانه شد و عیسی را طلبیده، به او گفت: «آیا تو پادشاه یهود هستی ؟» F تا قول عیسی تمام گردد که گفته بود، اشاره به آن قسم موت که باید بمیرد.oEWپیلاطس بدیشان گفت: «شما او را بگیرید و موافق شریعت خود بر او حکم نمایید.» یهودیان به وی گفتند: «بر ما جایز نیست که کسی را بکشیم.» |Dqدر جواب او گفتند: «اگر او بدکار نمی بود، به تو تسلیم نمی کردیم.» Cپس پیلاطس به نزد ایشان بیرون آمده، گفت: «چه دعوی بر این شخص دارید؟» fBEبعد عیسی را از نزد قیافا به دیوانخانه آوردند و صبح بود و ایشان داخل دیوانخانه نشدند مبادا نجس بشوند بلکه تا فصح را بخورند. UA#پطرس باز انکار کرد که در حال خروس بانگ زد. W@'پس یکی از غلامان رئیس کهنه که از خویشان آن کس بود که پطرس گوشش را بریده بود، گفت: «مگر من تو را با او در باغ ندیدم؟» _?7و شمعون پطرس ایستاده، خود را گرم می کرد. بعضی بدو گفتند: «آیا تو نیز از شاگردان او نیستی ؟» او انکار کرده، گفت: «نیستم!» c>?پس حنا او را بسته ، به نزد قیافا رئیس کهنه فرستاد. =/عیسی بدو جواب داد: «اگر بد گفتم، به بدی شهادت ده؛ و اگر خوب، برای چه مرا می زنی ؟» \<1و چون این را گفت، یکی از خادمان که در آنجا ایستاده بود، طپانچه بر عیسی زده، گفت: «آیا به رئیس کهنه چنین جواب می دهی ؟» H; چرا از من سؤال می کنی؟ از کسانی که شنیده اند بپرس که چه چیز بدیشان گفتم! اینک ایشان می دانند آنچه من گفتم!» (:Iعیسی به او جواب داد که «من به جهان آشکارا سخن گفته ام. من هر وقت در کنیسه و در هیکل، جایی که همه یهودیان پیوسته جمع می شدند، تعلیم می دادم و در خفا چیزی نگفته ام! j9Mپس رئیس کهنه از عیسی درباره شاگردان و تعلیم او پرسید. d8Aو غلامان و خدام آتش افروخته ، ایستاده بودند و خود را گرم می کردند چونکه هوا سرد بود؛ و پطرس نیز با ایشان خود را گرم می کرد. 37_آنگاه آن کنیزی که دربان بود، به پطرس گفت: «آیا تو نیز از شاگردان این شخص نیستی ؟» گفت: «نیستم!» m6Sاما پطرس بیرون در ایستاده بود. پس آن شاگرد دیگر که آشنای رئیس کهنه بود، بیرون آمده، با دربان گفتگو کرد و پطرس را به اندرون برد. h5Iاما شمعون پطرس و شاگردی دیگر از عقب عیسی روانه شدند، و چون آن شاگرد نزد رئیس کهنه معروف بود، با عیسی داخل خانه رئیس کهنه شد. 4-و قیافا همان بود که به یهود اشاره کرده بود که «بهتر است یک شخص در راه قوم بمیرد.» 3  و اول او را نزد حنا، پدر زن قیافا که در همان سال رئیس کهنه بود، آوردند. 2 آنگاه سربازان و سرتیبان و خادمان یهود، عیسی را گرفته ، او را بستند. 1- عیسی به پطرس گفت: «شمشیر خود را غلاف کن! آیا جامی را که پدر به من داده است ننوشم؟»>0u آنگاه شمعون پطرس شمشیری را که داشت کشیده، به غلام رئیس کهنه که ملوک نام داشت زده، گوش راستش را برید. /1 تا آن سخنی که گفته بود تمام گردد که «از آنانی که به من داده ای یکی را گم نکرده ام.» .5عیسی جواب داد: «به شما گفتم من هستم! پس اگر مرا می خواهید، اینها را بگذارید بروند!» -{او باز از ایشان سؤال کرد: «که را می طلبید؟» گفتند: «عیسی ناصری را!» m,Sپس چون بدیشان گفت: «من هستم،» برگشته ، بر زمین افتادند. [+/به او جواب دادند: «عیسی ناصری را!» عیسی بدیشان گفت: «من هستم!» و یهودا که تسلیم کننده او بود نیز با ایشان ایستاده بود. F*آنگاه عیسی با اینکه آگاه بود از آنچه می بایست بر او واقع شود، بیرون آمده، به ایشان گفت: «که را می طلبید؟» C)پس یهودا لشکریان و خادمان از نزد رؤسای کهنه و فریسیان برداشته ، با چراغها و مشعلها و اسلحه به آنجا آمد. H( و یهودا که تسلیم کننده وی بود، آن موضع را می دانست، چونکه عیسی در آنجا با شاگردان خود بارها انجمن می نمود. M' چون عیسی این را گفت، با شاگردان خود به آن طرف وادی قدرون رفت و در آنجا باغی بود که با شاگردان خود به آن در آمد. W&'و اسم تو را به ایشان شناسانیدم و خواهم شناسانید تا آن محبتی که به من نموده ای در ایشان باشد و من نیز در ایشان باشم.»+%Oای پدر عادل، جهان تو را نشناخت، اما من تو را شناختم؛ و اینها شناخته اند که تو مرا فرستادی. $ای پدر می خواهم آنانی که به من داده ای با من باشند در جایی که من می باشم تا جلال مرا که به من داده ای ببینند، زیرا که مرا پیش از بنای جهان محبت نمودی. c~~]}||{zz8yyx`ww5vuu$tssrYqqSpoPnmm8llkj=iih8gg9fsedd,cgbb(aa'`_^^z]{\\w\[;ZYYXWVgU==J<%;:988c7w663543328100v0 /[.x-,,P++;*)>(''C&%$$N##E"!t ,[|8,.|2Iv6 r   "[vو او را در این زمین میراثی، حتی بقدر جای پای خود نداد، لیکن وعده داد که آن را به وی و بعد از او به ذریتش به ملکیت دهد، هنگامی که هنوز اولادی نداشت. su_پس از دیار کلدانیان روانه شده، در حران درنگ نمود؛ و بعد از وفات پدرش، او را کوچ داد به سوی این زمین که شما اﻵن در آن ساکن می باشید. tو بدو گفت: از وطن خود و خویشانت بیرون شده، به زمینی که تو را نشان دهم برو. as;او گفت: «ای برادران و پدران، گوش دهید. خدای ذوالجلال بر پدر ما ابراهیم ظاهر شد وقتی که در جزیره بود قبل از توقفش در حران. [r 1آنگاه رئیس کهنه گفت: «آیا این امور چنین است؟» q9و همه کسانی که در مجلس حاضر بودند، بر او چشم دوخته ، صورت وی را مثل صورت فرشته دیدند.Spزیرا او را شنیدیم که می گفت این عیسی ناصری این مکان را تباه سازد و رسومی را که موسی به ما سپرد، تغییر خواهد داد.» Bo} و شهود کذبه برپا داشته ، گفتند که «این شخص از گفتن سخن کفرآمیز بر این مکان مقدس و تورات دست برنمی دارد. 2n] پس قوم و مشایخ و کاتبان را شورانیده، بر سر وی تاختند و او را گرفتار کرده، به مجلس حاضر ساختند. 2m] پس چند نفر را بر این داشتند که بگویند: «این شخص را شنیدیم که به موسی و خدا سخن کفرآمیز می گفت.» sl_ و با آن حکمت و روحی که او سخن می گفت، یارای مکالمه نداشتند. k و تنی چند از کنیسه ای که مشهور است به کنیسه لیبرتینیان و قیروانیان و اسکندریان و از اهل قلیقیا و آسیا برخاسته ، با استیفان مباحثه می کردند، j3اما استیفان پر از فیض و قوت شده، آیات و معجزات عظیمه در میان مردم از او ظاهر می شد. :imو کلام خدا ترقی نمود و عدد شاگردان در اورشلیم بغایت می افزود و گروهی عظیم از کهنه مطیع ایمان شدند. h ایشان را در حضور رسولان برپا بداشتند و دعا کرده، دست بر ایشان گذاشتند. 1g[پس تمام جماعت بدین سخن رضا دادند و استیفان مردی پر از ایمان و روح القدس و فیلپس و پروخرس و نیکانور و تیمون و پرمیناس و نیقولاؤس جدید، از اهل انطاکیه را انتخاب کرده، `f9اما ما خود را به عبادت و خدمت کلام خواهیم سپرد.» We'لهذا ای برادران، هفت نفر نیکنام و پر از روح القدس و حکمت را از میان خود انتخاب کنید تا ایشان را بر این مهم بگماریم. Ndپس آن دوازده، جماعت شاگردان را طلبیده، گفتند: «شایسته نیست که ما کلام خدا را ترک کرده، مائده ها را خدمت کنیم. dc Cو در آن ایام چون شاگردان زیاد شدند، هلینستیان از عبرانیان شکایت بردند که بیوه زنان ایشان در خدمت یومیه بی بهره می ماندند. b*و هر روزه در هیکل و خانه ها از تعلیم و مژده دادن که عیسی مسیح است دست نکشیدند.:am)و ایشان از حضور اهل شورا شادخاطر رفتند از آنرو که شایسته آن شمرده شدند که بجهت اسم او رسوایی کشند. n`U(پس به سخن او رضا دادند و رسولان را حاضر ساخته ، تازیانه زدند و قدغن نمودند که دیگر به نام عیسی حرف نزنند پس ایشان را مرخص کردند. -_S'ولی اگر از خدا باشد، نمی توانید آن را برطرف نمود مبادا معلوم شود که با خدا منازعه می کنید.» _^7&اﻵن به شما می گویم از این مردم دست بردارید و ایشان را واگذارید زیرا اگر این رأی و عمل از انسان باشد، خود تباه خواهد شد. c]?%و بعد از او یهودای جلیلی در ایام اسم نویسی خروج کرد و جمعی را در عقب خود کشید. او نیز هلاک شد و همه تابعان او پراکنده شدند. \7$زیرا قبل از این ایام، تیودا نامی برخاسته ، خود را شخصی می پنداشت و گروهی قریب به چهارصد نفر بدو پیوستند. او کشته شد و متابعانش نیز پراکنده و نیست گردیدند. &[E#پس ایشان را گفت: «ای مردان اسرائیلی ، برحذر باشید از آنچه می خواهید با این اشخاص بکنید. `Z9"اما شخصی فریسی ، غمالائیل نام که مفتی و نزد تمامی خلق محترم بود، در مجلس برخاسته ، فرمود تا رسولان را ساعتی بیرون برند. zYm!چون شنیدند دلریش گشته ، مشورت کردند که ایشان را به قتل رسانند. EX و ما هستیم شاهدان او بر این امور، چنانکه روح القدس نیز است که خدا او را به همه مطیعان او عطا فرموده است.» ;Woاو را خدا بر دست راست خود بالا برده، سرور و نجات دهنده ساخت تا اسرائیل را توبه و آمرزش گناهان بدهد. ~Vuخدای پدران ما، آن عیسی را برخیزانید که شما به صلیب کشیده، کشتید. U پطرس و رسولان در جواب گفتند: «خدا را می باید بیشتر از انسان اطاعت نمود. T«مگر شما را قدغن بلیغ نفرمودیم که بدین اسم تعلیم مدهید؟ همانا اورشلیم را به تعلیم خود پر ساخته اید و می خواهید خون این مرد را به گردن ما فرود آرید.» S+و چون ایشان را به مجلس حاضر کرده، برپا بداشتند، رئیس کهنه از ایشان پرسیده، گفت: ZR-پس سردار سپاه با خادمان رفته ، ایشان را آوردند، لیکن نه به زور زیرا که از قوم ترسیدند که مبادا ایشان را سنگسار کنند. LQآنگاه کسی آمده، ایشان را آگاهانید که اینک آن کسانی که محبوس نمودید، در هیکل ایستاده، مردم را تعلیم می دهند. SPچون کاهن و سردار سپاه هیکل و رؤسای کهنه این سخنان را شنیدند، درباره ایشان در حیرت افتادند که «این چه خواهد شد؟» kOOگفتند که «زندان را به احتیاط تمام بسته یافتیم و پاسبانان را بیرون درها ایستاده؛ لیکن چون باز کردیم، هیچکس را در آن نیافتیم.» |Nqپس خادمان رفته ، ایشان را در زندان نیافتند و برگشته ، خبر داده، EMچون این را شنیدند، وقت فجر به هیکل درآمده، تعلیم دادند. اما رئیس کهنه و رفیقانش آمده، اهل شورا و تمام مشایخ بنی اسرائیل را طلب نموده، به زندان فرستادند تا ایشان را حاضر سازند. L}«بروید و در هیکل ایستاده، تمام سخنهای این حیات را به مردم بگویید.» Kشبانگاه فرشته خداوند درهای زندان را باز کرده و ایشان را بیرون آورده، گفت: qJ[و بر رسولان دست انداخته ، ایشان را در زندان عام انداختند. I1اما رئیس کهنه و همه رفقایش که از طایفه صدوقیان بودند، برخاسته ، به غیرت پر گشتند. MHو گروهی از بلدان اطراف اورشلیم، بیماران و رنجدیدگان ارواح پلیده را آورده، جمع شدند و جمیع ایشان شفا یافتند. uGcبقسمی که مریضان را در کوچه ها بیرون آوردند و بر بسترها و تختها خوابانیدند تا وقتی که پطرس آید، اقلا سایه او بر بعضی از ایشان بیفتد. Fو بیشتر ایمانداران به خداوند متحد می شدند، انبوهی از مردان و زنان، 'EG اما احدی از دیگران جرأت نمی کرد که بدیشان ملحق شود، لیکن خلق، ایشان را محترم می داشتند. ED و آیات و معجزات عظیمه از دستهای رسولان در میان قوم به ظهور می رسید و همه به یکدل در رواق سلیمان می بودند. Cy و خوفی شدید تمامی کلیسا و همه آنانی را که این را شنیدند، فرو گرفت. \B1 در ساعت پیش قدمهای او افتاده، جان بداد و جوانان داخل شده، او را مرده یافتند. پس بیرون برده، به پهلوی شوهرش دفن کردند. A' پطرس به وی گفت: «برای چه متفق شدید تا روح خداوند را امتحان کنید؟ اینک پایهای آنانی که شوهر تو را دفن کردند، بر آستانه است و تو را هم بیرون خواهند برد.» @-پطرس بدو گفت: «مرا بگو که آیا زمین را به همین قیمت فروختید؟» گفت: «بلی، به همین.» r?]و تخمینا سه ساعت گذشت که زوجه اش از ماجرا مطلع نشده درآمد. ~>uآنگاه جوانان برخاسته ، او را کفن کردند و بیرون برده، دفن نمودند. 6=eحنانیا چون این سخنان را شنید افتاده، جان بداد و خوفی شدید بر همه شنوندگان این چیزها مستولی گشت. f<Eآیا چون داشتی از آن تو نبود و چون فروخته شد در اختیار تو نبود؟ چرا این را در دل خود نهادی؟ به انسان دروغ نگفتی بلکه به خدا.» ^;5آنگاه پطرس گفت: «ای حنانیا چرا شیطان دل تو را پر ساخته است تا روح القدس را فریب دهی و مقداری از قیمت زمین را نگاه داری؟ ,:Qقدری از قیمت آن را به اطلاع زن خود نگاه داشت و قدری از آن را آورده، نزد قدمهای رسولان نهاد. f9 Gاما شخصی حنانیا نام، با زوجه اش سفیره ملکی فروخته ، 8%زمینی را که داشت فروخته ، قیمت آن را آورد و پیش قدمهای رسولان گذارد.-7S$و یوسف که رسولان او را برنابا یعنی ابن الوعظ لقب دادند، مردی از سبط لاوی و از طایفه قپرسی ، 6#به قدمهای رسولان می نهادند و به هر یک بقدر احتیاجش تقسیم می نمودند. I5 "زیرا هیچکس از آن گروه محتاج نبود زیرا هر که صاحب زمین یا خانه بود، آنها را فروختند و قیمت مبیعات را آورده، &4E!و رسولان به قوت عظیم به قیامت عیسی خداوند شهادت می دادند و فیضی عظیم بر همگی ایشان بود. g3G و جمله مؤمنین را یک دل و یک جان بود، بحدی که هیچ کس چیزی از اموال خود را از آن خود نمی دانست، بلکه همه چیز را مشترک می داشتند.b2=و چون ایشان دعا کرده بودند، مکانی که در آن جمع بودند به حرکت آمد و همه به روح القدس پر شده، کلام خدا را به دلیری می گفتند. *1Mبه دراز کردن دست خود، بجهت شفا دادن و جاری کردن آیات و معجزات به نام بنده قدوس خود عیسی .» E0و اﻵن ای خداوند، به تهدیدات ایشان نظر کن و غلامان خود را عطا فرما تا به دلیری تمام به کلام تو سخن گویند، v/eتا آنچه را که دست و رأی تو از قبل مقدر فرموده بود، بجا آورند. g.Gزیرا که فی الواقع بر بنده قدوس تو عیسی که او را مسح کردی، هیرودیس و پنطیوس پیلاطس با امتها و قومهای اسرائیل با هم جمع شدند، -#سلاطین زمین برخاستند و حکام با هم مشورت کردند، برخلاف خداوند و برخلاف مسیحش. L,که بوسیله روح القدس به زبان پدر ما و بنده خود داود گفتی چرا امتها هنگامه می کنند و قومها به باطل می اندیشند؛ +yچون این را شنیدند، آواز خود را به یکدل به خدا بلند کرده، گفتند: «خداوندا، تو آن خدا هستی که آسمان و زمین و دریا و آنچه در آنها است آفریدی، O*و چون رهایی یافتند، نزد رفقای خود رفتند و ایشان را از آنچه رؤسای کهنه و مشایخ بدیشان گفته بودند، مطلع ساختند. z)mزیرا آن شخص که معجزه شفا در او پدید گشت، بیشتر از چهل ساله بود. (9و چون ایشان را زیاد تهدید نموده بودند، آزاد ساختند چونکه راهی نیافتند که ایشان را معذب سازند به سبب قوم زیرا همه به واسطه آن ماجرا خدا را تمجید می نمودند، y'kزیرا که ما را امکان آن نیست که آنچه دیده و شنیده ایم، نگوییم.» N&اما پطرس و یوحنا در جواب ایشان گفتند: «اگر نزد خدا صواب است که اطاعت شما را بر اطاعت خدا ترجیح دهیم، حکم کنید. %3پس ایشان را خواسته ، قدغن کردند که هرگز نام عیسی را بر زبان نیاورند و تعلیم ندهند. J$ لیکن تا بیشتر در میان قوم شیوع نیابد، ایشان را سخت تهدید کنیم که دیگر با هیچکس این اسم را به زبان نیاورند.» i#Kکه «با این دو شخص چه کنیم؟ زیرا که بر جمیع سکنه اورشلیم واضح شد که معجزه ای آشکار از ایشان صادر گردید و نمی توانیم انکار کرد. " پس حکم کردند که ایشان از مجلس بیرون روند و با یکدیگر مشورت کرده، گفتند ,!Qو چون آن شخص را که شفا یافته بود با ایشان ایستاده دیدند، نتوانستند به ضد ایشان چیزی گویند. o W پس چون دلیری پطرس و یوحنا را دیدند و دانستند که مردم بی علم و امی هستند، تعجب کردند و ایشان را شناختند که از همراهان عیسی بودند. C و در هیچکس غیر از او نجات نیست زیرا که اسمی دیگر زیر آسمان به مردم عطا نشده که بدان باید ما نجات یابیم.»   این است آن سنگی که شما معماران آن را رد کردید و الحال سر زاویه شده است. -S جمیع شما و تمام قوم اسرائیل را معلوم باد که به نام عیسی مسیح ناصری که شما مصلوب کردید و خدا او را از مردگان برخیزانید، در او این کس به حضور شما تندرست ایستاده است. :m اگر امروز از ما بازپرس می شود درباره احسانی که بدین مرد ضعیف شده، یعنی به چه سبب او صحت یافته است، آنگاه پطرس از روح القدس پر شده، بدیشان گفت: «ای رؤسای قوم و مشایخ اسرائیل، :mو ایشان را در میان بداشتند و از ایشان پرسیدند که «شما به کدام قوت و به چه نام این کار را کرده اید؟» 5با حنای رئیس کهنه و قیافا و یوحنا و اسکندر و همه کسانی که از قبیله رئیس کهنه بودند. ykبامدادان رؤسا و مشایخ و کاتبان ایشان در اورشلیم فراهم آمدند، #?اما بسیاری از آنانی که کلام را شنیدند ایمان آوردند و عدد ایشان قریب به پنج هزار رسید.  پس دست بر ایشان انداخته ، تا فردا محبوس نمودند زیرا که آن، وقت عصر بود. >uچونکه مضطرب بودند از اینکه ایشان قوم را تعلیم می دادند و در عیسی به قیامت از مردگان اعلام می نمودند. " ?و چون ایشان با قوم سخن می گفتند، کهنه و سردار سپاه هیکل و صدوقیان بر سر ایشان تاختند، U#برای شما اولا خدا بنده خود عیسی را برخیزانیده، فرستاد تا شما را برکت دهد به برگردانیدن هر یکی از شما از گناهانش.»mSشما هستید اولاد پیغمبران و آن عهدی که خدا با اجداد ما بست، وقتی که به ابراهیم گفت از ذریت تو جمیع قبایل زمین برکت خواهند یافت، "=و جمیع انبیا نیز از سموئیل و آنانی که بعد از او تکلم کردند، از این ایام اخبار نمودند. _7و هر نفسی که آن نبی را نشنود، از قوم منقطع گردد.  زیرا موسی به اجداد گفت که خداوند خدای شما نبی مثل من، از میان برادران شما برای شما برخواهد انگیخت. کلام او را در هر چه به شما تکلم کند بشنوید؛ X)که می باید آسمان او را پذیرد تا زمان معاد همه چیز که خدا از بدو عالم به زبان جمیع انبیای مقدس خود، از آن اخبار نمود. m Sو عیسی مسیح را که از اول برای شما اعلام شده بود بفرستد، ! ;پس توبه و بازگشت کنید تا گناهان شما محو گردد و تا اوقات استراحت از حضور خداوند برسد. U #و لیکن خدا آن اخباری را که به زبان جمیع انبیای خود، پیش گفته بود که مسیح باید زحمت بیند، همینطور به انجام رسانید. ! ;«و الحال ای برادران، می دانم که شما و همچنین حکام شما این را به سبب ناشناسایی کردید. * Mو به سبب ایمان به اسم او، اسم او این شخص را که می بینید و می شناسید قوت بخشیده است. بلی آن ایمانی که به وسیله اوست، این کس را پیش روی همه شما این صحت کامل داده است. و رئیس حیات را کشتید که خدا او را از مردگان برخیزانید و ما شاهد بر او هستیم. #اما شما آن قدوس و عادل را منکر شده، خواستید که مردی خون ریز به شما بخشیده شود. &E خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خدای اجداد ما، بنده خود عیسی را جلال داد که شما تسلیم نموده، او را در حضور پیلاطس انکار کردید، هنگامی که او حکم به رهانیدنش داد. :m آنگاه پطرس ملتفت شده، بدان جماعت خطاب کرد که «ای مردان اسرائیلی ، چرا از این کار تعجب دارید و چرا بر ما چشم دوخته اید که گویا به قوت و تقوای خود این شخص را خرامان ساختیم؟ nU و چون آن لنگ شفایافته به پطرس و یوحنا متمسک بود، تمامی قوم در رواقی که به سلیمانی مسمی ' است، حیرت زده بشتاب گرد ایشان جمع شدند. gG و چون او را شناختند که همان است که به در جمیل هیکل بجهت صدقه می نشست، به سبب این امر که بر او واقع شد، متعجب و متحیر گردیدند. gG و جمیع قوم او را خرامان و خدا را تسبیح خوانان دیدند. 0Yو برجسته ، بایستاد و خرامید و با ایشان خرامان و جست و خیزکنان و خدا را حمدگویان داخل هیکل شد. و دست راستش را گرفته، او را برخیزانید که در ساعت پایها و ساقهای او قوت گرفت B}آنگاه پطرس گفت: «مرا طلا و نقره نیست، اما آنچه دارم به تو می دهم. به نام عیسی مسیح ناصری برخیز و بخرام!» q~[پس بر ایشان نظر افکنده، منتظر بود که از ایشان چیزی بگیرد. m}Sاما پطرس با یوحنا بر وی نیک نگریسته ، گفت: «به ما بنگر.» |آن شخص چون پطرس و یوحنا را دید که می خواهند به هیکل داخل شوند، صدقه خواست. z{mناگاه مردی را که لنگ مادرزاد بود می بردند که او را هر روزه بر آن در هیکل که جمیل نام دارد می گذاشتند تا از روندگان به هیکل صدقه بخواهد. uz eو در ساعت نهم، وقت نماز، پطرس و یوحنا با هم به هیکل می رفتند. 9yk/و خدا را حمد می گفتند و نزد تمامی خلق عزیز می گردیدند و خداوند هر روزه ناجیان را بر کلیسا می افزود.Vx%.و هر روزه در هیکل به یکدل پیوسته می بودند و در خانه ها نان را پاره می کردند و خوراک را به خوشی و ساده دلی می خوردند. w%-و املاک و اموال خود را فروخته ، آنها را به هر کس به قدر احتیاجش تقسیم می کردند. tva,و همه ایمانداران با هم می زیستند و در همه چیز شریک می بودند u+و همه خلق ترسیدند و معجزات و علامات بسیار از دست رسولان صادر می گشت. t *و در تعلیم رسولان و مشارکت ایشان و شکستن نان و دعاها مواظبت می نمودند. -sS)پس ایشان کلام او را پذیرفته ، تعمید گرفتند و در همان روز تخمینا سه هزار نفر بدیشان پیوستند @ry(و به سخنان بسیار دیگر، بدیشان شهادت داد و موعظه نموده، گفت که «خود را از این فرقه کجرو رستگار سازید.» Dq'زیرا که این وعده است برای شما و فرزندان شما و همه آنانی که دورند یعنی هرکه خداوند خدای ما او را بخواند.» dpA&پطرس بدیشان گفت: «توبه کنید و هر یک از شما به اسم عیسی مسیح بجهت آمرزش گناهان تعمید گیرید و عطای روح القدس را خواهید یافت. o%چون شنیدند دلریش گشته ، به پطرس و سایر رسولان گفتند: «ای برادران چه کنیم؟» An{$پس جمیع خاندان اسرائیل یقینا بدانند که خدا همین عیسی را که شما مصلوب کردید، خداوند و مسیح ساخته است.» Dm#تا دشمنانت را پای انداز تو سازم. 2l]"زیرا که داود به آسمان صعود نکرد لیکن خود می گوید خداوند به خداوند من گفت بر دست راست من بنشین. \k1!پس چون به دست راست خدا بالا برده شد، روح القدس موعود را از پدر یافته ، این را که شما حال می بینید و می شنوید ریخته است. njU پس همان عیسی را خدا برخیزانید و همه ما شاهد بر آن هستیم. -iSدرباره قیامت مسیح پیش دیده، گفت که نفس او در عالم اموات گذاشته نشود و جسد او فساد را نبیند. Uh#پس چون نبی بود و دانست که خدا برای او قسم خورد که از ذریت صلب او بحسب جسد، مسیح را برانگیزاند تا بر تخت او بنشیند، jgM«ای برادران، می توانم درباره داود پطریارخ با شما بی محابا سخن گویم که او وفات نموده، دفن شد و مقبره او تا امروز در میان ماست. f}طریقهای حیات را به من آموختی و مرا از روی خود به خرمی سیر گردانیدی. &eEزیرا که نفس مرا در عالم اموات نخواهی گذاشت و اجازت نخواهی داد که قدوس تو فساد را ببیند. d/از این سبب دلم شاد گردید و زبانم به وجد آمد بلکه جسدم نیز در امید ساکن خواهد بود؛ Ecزیرا که داود درباره وی می گوید: خداوند را همواره پیش روی خود دیده ام که به دست راست من است تا جنبش نخورم؛ )bKکه خدا دردهای موت را گسسته ، او را برخیزانید زیرا محال بود که موت او را در بند نگاه دارد، ;aoاین شخص چون برحسب اراده مستحکم و پیشدانی خدا تسلیم شد، شما به دست گناهکاران بر صلیب کشیده، کشتید، >`u«ای مردان اسرائیلی این سخنان را بشنوید. عیسی ناصری مردی که نزد شما از جانب خدا مبرهن گشت به قوات و عجایب و آیاتی که خدا در میان شما از او صادر گردانید، چنانکه خود می دانید، r_]و چنین خواهد بود که هر که نام خداوند را بخواند، نجات یابد. ^خورشید به ظلمت و ماه به خون مبدل گردد قبل از وقوع روز عظیم مشهور خداوند. *]Mو از بالا در افلاک، عجایب و از پایین در زمین، آیات را از خون و آتش و بخار دود به ظهور آورم. \5و بر غلامان و کنیزان خود در آن ایام از روح خود خواهم ریخت و ایشان نبوت خواهند نمود. ([Iکه خدا می گوید در ایام آخر چنین خواهد بود که از روح خود بر تمام بشر خواهم ریخت و پسران و دختران شما نبوت کنند و جوانان شما رؤیاها و پیران شما خوابها خواهند دید؛ HZ بلکه این همان است که یوئیل نبی گفت Y%زیرا که اینها مست نیستند چنانکه شما گمان می برید، زیرا که ساعت سوم از روز است. Xwپس پطرس با آن یازده برخاسته ، آواز خود را بلند کرده، بدیشان گفت: «ای مردان یهود و جمیع سکنه اورشلیم، این را بدانید و سخنان مرا فرا گیرید. nWU اما بعضی استهزاکنان گفتند که «از خمر تازه مست شده اند!» V پس همه در حیرت و شک افتاده، به یکدیگر گفتند: «این به کجا خواهد انجامید؟» U# و اهل کریت و عرب، اینها را می شنویم که به زبانهای ما ذکر کبریایی خدا می کنند.» 2T] و فریجیه و پمفلیه و مصر و نواحی لبیا که متصل به قیروان است و غربا از روم یعنی یهودیان و جدیدان S پارتیان و مادیان و عیلامیان و ساکنان جزیره و یهودیه و کپدکیا و پنطس و آسیا Rپس چون است که هر یکی از ما لغت خود را که در آن تولد یافته ایم می شنویم؟ 'QGو همه مبهوت و متعجب شده به یکدیگر می گفتند: «مگر همه اینها که حرف می زنند جلیلی نیستند؟ .PUپس چون این صدا بلند شد گروهی فراهم شده، در حیرت افتادند زیرا هر کس لغت خود را از ایشان شنید. Owو مردم یهود دیندار از هر طایفه زیر فلک در اورشلیم منزل می داشتند. MNو همه از روح القدس پر گشته ، به زبانهای مختلف، به نوعی که روح بدیشان قدرت تلفظ بخشید، به سخن گفتن شروع کردند. )MKو زبانه های منقسم شده، مثل زبانه های آتش بدیشان ظاهر گشته ، بر هر یکی از ایشان قرار گرفت. >Luکه ناگاه آوازی چون صدای وزیدن باد شدید از آسمان آمد و تمام آن خانه را که در آنجا نشسته بودند پر ساخت. _K 9و چون روز پنطیکاست رسید، به یک دل در یکجا بودند. J 7پس قرعه به نام ایشان افکندند و قرعه به نام متیاس برآمد و او با یازده رسول محسوب گشت.I +تا قسمت این خدمت و رسالت را بیابد که یهودا از آن باز افتاده، به مکان خود پیوست.» )~7}F|{{ztyy6xxwJvv,uttfssr]q!pqpodnmm+l}kjihgg(f7edc&b[at``__^]\\t[[4ZZY7XWVVGUTTySRRQQSPOO N)MMLKK_JJ/II!HrGFEEDCC4B2Ab@{??+>^=<<-;:99U88?766m5443G211Z0 /q..-/,t++J*)(('&&%$$'#""L!N)72G 4N  Vy` g  .  hS] ,*&M &یعنی عیسی ناصری را که خدا او را چگونه به روح القدس و قوت مسح نمود که او سیر کرده، اعمال نیکو بجا می آورد و همه مقهورین ابلیس را شفا می بخشید زیرا خدا با وی می بود. \%1 %آن سخن را شما می دانید که شروع آن از جلیل بود و در تمامی یهودیه منتشر شد، بعد از آن تعمیدی که یحیی بدان موعظه می نمود، C$ $کلامی را که نزد بنی اسرائیل فرستاد، چونکه به وساطت عیسی مسیح که خداوند همه است به سلامتی بشارت می داد، # #بلکه از هر امتی ، هر که از او ترسد و عمل نیکو کند، نزد او مقبول گردد. " "پطرس زبان را گشوده، گفت: «فی الحقیقت یافته ام که خدا را نظر به ظاهر نیست، W!' !پس بی تامل نزد تو فرستادم و تو نیکو کردی که آمدی. الحال همه در حضور خدا حاضریم تا آنچه خدا به تو فرموده است بشنویم.»r ] پس به یافا بفرست و شمعون معروف به پطرس را طلب نما که در خانه شمعون دباغ به کناره دریا مهمان است. او چون بیاید با تو سخن خواهد راند.  و گفت: ای کرنیلیوس دعای تو مستجاب شد و صدقات تو در حضور خدا یادآور گردید.  کرنیلیوس گفت: «چهار روز قبل از این، تا این ساعت روزه دار می بودم؛ و در ساعت نهم در خانه خود دعا می کردم که ناگاه شخصی با لباس نورانی پیش من بایستاد &E از این جهت به مجرد خواهش شما بی تامل آمدم و الحال می پرسم که از برای چه مرا خواسته اید.» % پس بدیشان گفت: «شما مطلع هستید که مرد یهودی را با شخص اجنبی معاشرت کردن یا نزد او آمدن حرام است. لیکن خدا مرا تعلیم داد که هیچکس را حرام یا نجس نخوانم. c? و با او گفتگوکنان به خانه درآمده، جمعی کثیر یافت. |q اما پطرس او را برخیزانیده، گفت: «برخیز، من خود نیز انسان هستم.» # چون پطرس داخل شد، کرنیلیوس او را استقبال کرده، بر پایهایش افتاده، پرستش کرد. 3_ روز دیگر وارد قیصریه شدند و کرنیلیوس خویشان و دوستان خاص خود را خوانده، انتظار ایشان می کشید. ta پس ایشان را به خانه برده، مهمانی نمود. و فردای آن روز پطرس برخاسته ، همراه ایشان روانه شد و چند نفر از برادران یافا همراه او رفتند. ! گفتند: «کرنیلیوس یوزباشی، مرد صالح و خداترس و نزد تمامی طایفه یهود نیکنام، از فرشته مقدس الهام یافت که تو را به خانه خود بطلبد و سخنان از تو بشنود.» X) پس پطرس نزد آنانی که کرنیلیوس نزد وی فرستاده بود، پایین آمده، گفت: «اینک منم آن کس که می طلبید. سبب آمدن شما چیست؟» 1 پس برخاسته ، پایین شو و همراه ایشان برو و هیچ شک مبر زیرا که من ایشان را فرستادم.»  و چون پطرس در رؤیا تفکر می کرد، روح وی را گفت: «اینک سه مرد تو را می طلبند.  و ندا کرده، می پرسیدند که «شمعون معروف به پطرس در اینجا منزل دارد؟» ve و چون پطرس در خود بسیار متحیر بود که این رؤیایی که دید چه باشد، ناگاه فرستادگان کرنیلیوس خانه شمعون را تفحص کرده، بر درگاه رسیدند، yk و این سه مرتبه واقع شد که در ساعت آن ظرف به آسمان بالا برده شد.  بار دیگر خطاب به وی رسید که «آنچه را خدا پاک کرده است، تو حرام مخوان.» ~u پطرس گفت: «حاشا خداوندا زیرا چیزی ناپاک یا حرام هرگز نخورده ام.» m S و خطابی به وی رسید که «ای پطرس برخاسته ، ذبح کن و بخور.» y k که در آن هر قسمی از دواب و وحوش و حشرات زمین و مرغان هوا بودند. C  پس آسمان را گشاده دید و ظرفی را چون چادری بزرگ به چهار گوشه بسته ، به سوی زمین آویخته بر او نازل می شود، 2 ] و واقع شد که گرسنه شده، خواست چیزی بخورد. اما چون برای او حاضر می کردند، بی خودی او را رخ نمود. 5 c روز دیگر چون از سفر نزدیک به شهر می رسیدند، قریب به ساعت ششم، پطرس به بام خانه برآمد تا دعا کند. q[ تمامی ماجرا را بدیشان باز گفته ، ایشان را به یافا فرستاد. S و چون فرشته ای که به وی سخن می گفت غایب شد، دو نفر از نوکران خود و یک سپاهی متقی از ملازمان خاص خویشتن را خوانده، C که نزد دباغی شمعون نام که خانه اش به کناره دریا است، مهمان است. او به تو خواهد گفت که تو را چه باید کرد.» oW اکنون کسانی به یافا بفرست و شمعون ملقب به پطرس را طلب کن fE آنگاه او بر وی نیک نگریسته و ترسان گشته ، گفت: «چیست ای خداوند؟» به وی گفت: «دعاها و صدقات تو بجهت یادگاری به نزد خدا برآمد. 1[ روزی نزدیک ساعت نهم، فرشته خدا را در عالم رؤیا آشکارا دید که نزد او آمده، گفت: «ای کرنیلیوس!» 5c و او با تمامی اهل بیتش متقی و خداترس بود که صدقه بسیار به قوم می داد و پیوسته نزد خدا دعا می کرد.   و در قیصریه مردی کرنیلیوس نام بود، یوزباشی فوجی که به ایطالیانی مشهور است. a; +و در یافا نزد دباغی شمعون نام روزی چند توقف نمود.  *چون این مقدمه در تمامی یافا شهرت یافت، بسیاری به خداوند ایمان آوردند. &~E )پس دست او را گرفته ، برخیزانیدش و مقدسان و بیوه زنان را خوانده، او را بدیشان زنده سپرد. } (اما پطرس همه را بیرون کرده، زانو زد و دعا کرده، به سوی بدن توجه کرد و گفت: «ای طابیتا، برخیز!» که در ساعت چشمان خود را باز کرد و پطرس را دیده، بنشست. _|7 'آنگاه پطرس برخاسته ، با ایشان آمد و چون رسید او را بدان بالاخانه بردند و همه بیوه زنان گریه کنان حاضر بودند و پیراهنها و جامه هایی که غزال وقتی که با ایشان بود دوخته بود، به وی نشان می دادند. y{k &و چونکه لده نزدیک به یافا بود و شاگردان شنیدند که پطرس در آنجا است، دو نفر نزد او فرستاده، خواهش کردند که «در آمدن نزد ما درنگ نکنی .» z# %از قضا در آن ایام او بیمار شده، بمرد و او را غسل داده، در بالاخانه ای گذاردند. =ys $و در یافا، تلمیذهای طابیتا نام بود که معنی آن غزال است. وی از اعمال صالحه و صدقاتی که می کرد، پر بود. {xo #و جمیع سکنه لده و سارون او را دیده، به سوی خداوند بازگشت کردند. Aw{ "پطرس وی را گفت: «ای اینیاس، عیسی مسیح تو را شفا می دهد. برخیز و بستر خود را برچین که او در ساعت برخاست.» v !و در آنجا شخصی اینیاس نام یافت که مدت هشت سال از مرض فالج بر تخت خوابیده بود. yuk اما پطرس در همه نواحی گشته ، نزد مقدسین ساکن لده نیز فرود آمد. st_ آنگاه کلیسا در تمامی یهودیه و جلیل و سامره آرامی یافتند و بنا می شدند و در ترس خداوند و به تسلی روح القدس رفتار کرده، همی افزودند. s# چون برادران مطلع شدند، او را به قیصریه بردند و از آنجا به طرسوس روانه نمودند. }rs و با هلینستیان گفتگو و مباحثه می کرد. اما درصدد کشتن او برآمدند. q3 و در اورشلیم با ایشان آمد و رفت می کرد و به نام خداوند عیسی به دلیری موعظه می نمود. +pO اما برنابا او را گرفته ، به نزد رسولان برد و برای ایشان حکایت کرد که چگونه خداوند را در راه دیده و بدو تکلم کرده و چطور در دمشق به نام عیسی به دلیری موعظه می نمود. Xo) و چون سولس به اورشلیم رسید، خواست به شاگردان ملحق شود، لیکن همه از او بترسیدند زیرا باور نکردند که از شاگردان است. n{ پس شاگردان او را در شب در زنبیلی گذارده، از دیوار شهر پایین کردند. +mO ولی سولس از شورای ایشان مطلع شد و شبانه روز به دروازه ها پاسبانی می نمودند تا او را بکشند. vle اما بعد از مرور ایام چند یهودیان شورا نمودند تا او را بکشند. 6ke اما سولس بیشتر تقویت یافته ، یهودیان ساکن دمشق را مجاب می نمود و مبرهن می ساخت که همین است مسیح. Kj و آنانی که شنیدند تعجب نموده، گفتند: «مگر این آن کسی نیست که خوانندگان این اسم را در اورشلیم پریشان می نمود و در اینجا محض این آمده است تا ایشان را بند نهاده، نزد رؤسای کهنه برد؟» qi[ و بی درنگ، در کنایس به عیسی موعظه می نمود که او پسر خداست. yhk و غذا خورده، قوت گرفت و روزی چند با شاگردان در دمشق توقف نمود. g در ساعت از چشمان او چیزی مثل فلس افتاده، بینایی یافت و برخاسته ، تعمید گرفت. Lf پس حنانیا رفته ، بدان خانه درآمد و دستها بر وی گذارده، گفت: «ای برادر شاؤل، خداوند یعنی عیسی که در راهی که می آمدی بر تو ظاهر گشت، مرا فرستاد تا بینایی بیابی و از روح القدس پر شوی.» e زیرا که من او را نشان خواهم داد که چقدر زحمتها برای نام من باید بکشد.»?dw خداوند وی را گفت: «برو زیرا که او ظرف برگزیده من است تا نام مرا پیش امتها و سلاطین و بنی اسرائیل ببرد. c+ و در اینجا نیز از رؤسای کهنه قدرت دارد که هر که نام تو را بخواند، او را حبس کند.» Pb حنانیا جواب داد که «ای خداوند، درباره این شخص از بسیاری شنیده ام که به مقدسین تو در اورشلیم چه مشقتها رسانید، a و شخصی حنانیا نام را در خواب دیده است که آمده، بر او دست گذارد تا بینا گردد.» w`g خداوند وی را گفت: «برخیز و به کوچه ای که آن را راست می نامند بشتاب و در خانه یهودا، سولس نام طرسوسی را طلب کن زیرا که اینک دعا می کند، 8_i و در دمشق، شاگردی حنانیا نام بود که خداوند در رؤیا بدو گفت: «ای حنانیا!» عرض کرد: «خداوندا لبیک!» Z^- و سه روز نابینا بوده، چیزی نخورد و نیاشامید. >]u پس سولس از زمین برخاسته ، چون چشمان خود را گشود، هیچکس را ندید و دستش را گرفته ، او را به دمشق بردند، ,\Q اما آنانی که همسفر او بودند، خاموش ایستادند چونکه آن صدا را شنیدند، لیکن هیچکس را ندیدند. }[s لیکن برخاسته ، به شهر برو که آنجا به تو گفته می شود چه باید کرد.» Z گفت: «خداوندا تو کیستی ؟» خداوند گفت: «من آن عیسی هستم که تو بدو جفا می کنی. Y7 و به زمین افتاده، آوازی شنید که بدو گفت: «ای شاؤل، شاؤل، برای چه بر من جفا می کنی ؟» X و در اثنای راه، چون نزدیک به دمشق رسید، ناگاه نوری از آسمان دور او درخشید W  و از او نامه ها خواست به سوی کنایسی که در دمشق بود تا اگر کسی را از اهل طریقت خواه مرد و خواه زن بیابد، ایشان را بند برنهاده، به اورشلیم بیاورد. V  اما سولس هنوز تهدید و قتل بر شاگردان خداوند همی دمید و نزد رئیس کهنه آمد، U!(اما فیلپس در اشدود پیدا شد و در همه شهرها گشته بشارت می داد تا به قیصریه رسید.ZT-'و چون از آب بالا آمدند، روح خداوند فیلپس را برداشته ، خواجه سرا دیگر او را نیافت زیرا که راه خود را به خوشی پیش گرفت. 4Sa&پس حکم کرد تا ارابه را نگاه دارند و فیلپس با خواجه سرا هر دو به آب فرود شدند. پس او را تعمید داد. HR %فیلپس گفت: «هر گاه به تمام دل ایمان آوردی، جایز است.» او در جواب گفت: «ایمان آوردم که عیسی مسیح پسر خداست.» 1Q[$و چون در عرض راه به آبی رسیدند، خواجه گفت: «اینک آب است! از تعمید یافتنم چه چیز مانع می باشد؟» P##آنگاه فیلپس زبان خود را گشود و از آن نوشته شروع کرده، وی را به عیسی بشارت داد. bO="پس خواجه سرا به فیلپس ملتفت شده، گفت: «از تو سؤال می کنم که نبی این را درباره که می گوید؟ درباره خود یا درباره کسی دیگر؟» KN!در فروتنی او انصاف از او منقطع شد و نسب او را که می تواند تقریر کرد؟ زیرا که حیات او از زمین برداشته می شود.» }Ms و فقره ای از کتاب که می خواند این بود که «مثل گوسفندی که به مذبح برند و چون بره ای خاموش نزد پشم برنده خود، همچنین دهان خود را نمی گشاید. :Lmگفت: «چگونه می توانم؟ مگر آنکه کسی مرا هدایت کند.» و از فیلپس خواهش نمود که سوار شده، با او بنشیند. ,KQفیلپس پیش دویده، شنید که اشعیای نبی را مطالعه می کند. گفت: «آیا می فهمی آنچه را می خوانی ؟» qJ[آنگاه روح به فیلپس گفت: «پیش برو و با آن ارابه همراه باش.» I}و در مراجعت بر ارابه خود نشسته ، صحیفه اشعیای نبی را مطالعه می کند. Hپس برخاسته ، روانه شد که ناگاه شخصی حبشی که خواجه سرا و مقتدر نزد کنداکه ، ملکه حبش، و بر تمام خزانه او مختار بود، به اورشلیم بجهت عبادت آمده بود، kGOاما فرشته خداوند به فیلپس خطاب کرده، گفت: «برخیز و به جانب جنوب، به راهی که از اورشلیم به سوی غزه می رود که صحراست، روانه شو.» HF پس ارشاد نموده و به کلام خداوند تکلم کرده، به اورشلیم برگشتند و در بسیاری از بلدان اهل سامره بشارت دادند. *EMشمعون در جواب گفت: «شما برای من به خداوند دعا کنید تا چیزی از آنچه گفتید بر من عارض نشود.» lDQزیرا که تو را می بینم در زهره تلخ و قید شرارت گرفتاری.» C+پس از این شرارت خود توبه کن و از خدا درخواست کن تا شاید این فکر دلت آمرزیده شود، Bتو را در این امر، قسمت و بهره ای نیست زیرا که دلت در حضور خدا راست نمی باشد. A%پطرس بدو گفت: «زرت با تو هلاک باد، چونکه پنداشتی که عطای خدا به زر حاصل می شود. @ گفت: «مرا نیز این قدرت دهید که به هر کس دست گذارم، روح القدس را بیابد.» .?Uاما شمعون چون دید که محض گذاردن دستهای رسولان روح القدس عطا می شود، مبلغی پیش ایشان آورده، ^>5پس دستها بر ایشان گذارده، روح القدس را یافتند. +=Oزیرا که هنوز بر هیچکس از ایشان نازل نشده بود که به نام خداوند عیسی تعمید یافته بودند و بس. t<aو ایشان آمده، بجهت ایشان دعا کردند تا روح القدس را بیابند، \;1اما رسولان که در اورشلیم بودند، چون شنیدند که اهل سامره کلام خدا را پذیرفته اند، پطرس و یوحنا را نزد ایشان فرستادند. p:Y و شمعون نیز خود ایمان آورد و چون تعمید یافت همواره با فیلپس می بود و از دیدن آیات و قوات عظیمه که از او ظاهر می شد، در حیرت افتاد. E9 لیکن چون به بشارت فیلپس که به ملکوت خدا و نام عیسی مسیح می داد، ایمان آوردند، مردان و زنان تعمید یافتند. 8 و بدو گوش دادند از آنرو که مدت مدیدی بود از جادوگری او متحیر می شدند. x7i بحدی که خرد و بزرگ گوش داده، می گفتند: «این است قوت عظیم خدا.» ]63 اما مردی شمعون نام قبل از آن در آن قریه بود که جادوگری می نمود و اهل سامره را متحیر می ساخت و خود را شخصی بزرگ می نمود، @5{و شادی عظیم در آن شهر روی نمود. ?4wزیرا که ارواح پلید از بسیاری که داشتند نعره زده، بیرون می شدند ومفلوجان و لنگان بسیار شفا می یافتند. ;3oو مردم به یکدل به سخنان فیلپس گوش دادند، چون معجزاتی را که از او صادر می گشت، می شنیدند و می دیدند، 2{اما فیلپس به بلدی از سامره درآمده، ایشان را به مسیح موعظه می نمود. 1 پس آنانی که متفرق شدند، به هر جایی که می رسیدند به کلام بشارت می دادند. 50cاما سولس کلیسا را معذب می ساخت و خانه به خانه گشته ، مردان و زنان را برکشیده، به زندان می افکند. /yو مردان صالح استیفان را دفن کرده، برای وی ماتم عظیمی برپا داشتند. . و سولس در قتل او راضی می بود. و در آن وقت جفای شدید بر کلیسای اورشلیم عارض گردید، بحدی که همه جز رسولان به نواحی یهودیه و سامره پراکنده شدند. 5-c<پس زانو زده، به آواز بلند ندا در داد که «خداوندا این گناه را بر اینها مگیر.» این را گفت و خوابید.#,?;و چون استیفان را سنگسار می کردند، او دعا نموده، گفت: «ای عیسی خداوند، روح مرا بپذیر.» G+:و از شهر بیرون کشیده، سنگسارش کردند. و شاهدان، جامه های خود را نزد پایهای جوانی که سولس نام داشت گذاردند. *99آنگاه به آواز بلند فریاد برکشیدند و گوشهای خود را گرفته ، به یکدل بر او حمله کردند، )8«اینک آسمان را گشاده، و پسر انسان را به دست راست خدا ایستاده می بینم.»D(7اما او از روح القدس پر بوده، به سوی آسمان نگریست و جلال خدا را دید و عیسی را بدست راست خدا ایستاده و گفت: s'_6چون این را شنیدند دلریش شده، بر وی دندانهای خود را فشردند. r&]5شما که به توسط فرشتگان شریعت را یافته ، آن را حفظ نکردید!» %4کیست از انبیا که پدران شما بدو جفا نکردند؟ و آنانی را کشتند که از آمدن آن عادلی که شما بالفعل تسلیم کنندگان و قاتلان او شدید، پیش اخبار نمودند. L$3«ای گردنکشان که به دل و گوش نامختونید، شما پیوسته با روح القدس مقاومت می کنید، چنانکه پدران شما همچنین شما. M#2مگر دست من جمیع این چیزها را نیافرید. O"1که خداوند می گوید آسمان کرسی من است و زمین پای انداز من. چه خانه ای برای من بنا می کنید و محل آرامیدن من کجاست؟ !0و لیکن حضرت اعلی در خانه های مصنوع دستها ساکن نمی شود چنانکه نبی گفته است. F /اما سلیمان برای او خانه ای بساخت. !;.که او در حضور خدا مستفیض گشت و درخواست نمود که خود مسکنی برای خدای یعقوب پیدا نماید. b=-«و آن را اجداد ما یافته ، همراه یوشع درآوردند به ملک امتهایی که خدا آنها را از پیش روی پدران ما بیرون افکند تا ایام داود. F,و خیمه شهادت با پدران ما در صحرا بود چنانکه امر فرموده، به موسی گفت: آن را مطابق نمونه ای که دیده ای بساز. pY+و خیمه ملوک و کوکب خدای خود رمفان را برداشتید یعنی اصنامی را که ساختید تا آنها را عبادت کنید. پس شما را بدان طرف بابل منتقل سازم. iK*از این جهت خدا رو گردانیده، ایشان را واگذاشت تا جنود آسمان را پرستش نمایند، چنانکه در صحف انبیا نوشته شده است که ای خاندان اسرائیل، آیا مدت چهل سال در بیابان برای من قربانی ها و هدایا گذرانیدید؟ )K)پس در آن ایام گوساله ای ساختند و بدان بت قربانی گذرانیده به اعمال دستهای خود شادی کردند. lQ(و به هارون گفتند: برای ما خدایان ساز که در پیش ما بخرامند زیرا این موسی که ما را از زمین مصر برآورد، نمی دانیم او را چه شده است. .U'که پدران ما نخواستند او را مطیع شوند بلکه او را رد کرده، دلهای خود را به سوی مصر گردانیدند، oW&همین است آنکه در جماعت در صحرا با آن فرشته ای که در کوه سینا بدو سخن می گفت و با پدران ما بود و کلمات زنده را یافت تا به ما رساند، gG%این همان موسی است که به بنی اسرائیل گفت: خدا نبی ای را مثل من از میان برادران شما برای شما مبعوث خواهد کرد. سخن او را بشنوید. @y$او با معجزات و آیاتی که مدت چهل سال در زمین مصر و بحر قلزم و صحرا به ظهور می آورد، ایشان را بیرون آورد. #همان موسی را که رد کرده، گفتند: که تو را حاکم و داور ساخت؟ خدا حاکم و نجات دهنده مقرر فرموده، به دست فرشته ای که در بوته بر وی ظاهر شد، فرستاد. lQ"همانا مشقت قوم خود را که در مصرند دیدم و ناله ایشان را شنیدم و برای رهانیدن ایشان نزول فرمودم. الحال بیا تا تو را به مصر فرستم. )K!خداوند به وی گفت: نعلین از پایهایت بیرون کن زیرا جایی که در آن ایستاده ای، زمین مقدس است. N که منم خدای پدرانت، خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب. آنگاه موسی به لرزه درآمده، جسارت نکرد که نظر کند. 5cموسی چون این را دید از آن رؤیا در عجب شد و چون نزدیک می آمد تا نظر کند، خطاب از خداوند به وی رسید 'G«و چون چهل سال گذشت، در بیابان کوه سینا، فرشته خداوند در شعله آتش از بوته به وی ظاهر شد. 1پس موسی از این سخن فرار کرده، در زمین مدیان غربت اختیار کرد و در آنجا دو پسر آورد. h Iآیا می خواهی مرا بکشی چنانکه آن مصری را دیروز کشتی ؟ + Oآنگاه آنکه بر همسایه خود تعدی می نمود، او را رد کرده، گفت: که تو را بر ما حاکم و داور ساخت؟ 7 gو در فردای آن روز خود را به دو نفر از ایشان که منازعه می نمودند، ظاهر کرد و خواست مابین ایشان مصالحه دهد. پس گفت: ای مردان، شما برادر می باشید. به یکدیگر چرا ظلم می کنید؟ / Wپس گمان برد که برادرانش خواهند فهمید که خدا به دست او ایشان را نجات خواهد داد. اما نفهمیدند.  3و چون یکی را مظلوم دید او را حمایت نمود و انتقام آن عاجز را کشیده، آن مصری را بکشت. .Uچون چهل سال از عمر وی سپری گشت، به خاطرش رسید که از برادران خود، خاندان اسرائیل تفقد نماید. {oو موسی در تمامی حکمت اهل مصر تربیت یافته ، در قول و فعل قوی گشت. !;و چون او را بیرون افکندند، دختر فرعون او را برداشته ، برای خود به فرزندی تربیت نمود. 1در آن وقت موسی تولد یافت و بغایت جمیل بوده، مدت سه ماه در خانه پدر خود پرورش یافت. /Wاو با قوم ما حیله نموده، اجداد ما را ذلیل ساخت تا اولاد خود را بیرون انداختند تا زیست نکنند. fEتا وقتی که پادشاه دیگر که یوسف را نمی شناخت برخاست. 9k«و چون هنگام وعده ای که خدا با ابراهیم قسم خورده بود نزدیک شد، قوم در مصر نمو کرده، کثیر می گشتند. <qو ایشان را به شکیم برده، در مقبرهای که ابراهیم از بنی حمور، پدر شکیم به مبلغی خریده بود، دفن کردند. iKپس یعقوب به مصر فرود آمده، او و اجداد ما وفات یافتند. )پس یوسف فرستاده، پدر خود یعقوب و سایر عیالش را که هفتاد و پنج نفر بودند، طلبید. ~1 و در کرت دوم یوسف خود را به برادران خود شناسانید و قبیله یوسف به نظر فرعون رسیدند. } اما چون یعقوب شنید که در مصر غله یافت می شود، بار اول اجداد ما را فرستاد. |9 پس قحطی و ضیقی شدید بر همه ولایت مصر و کنعان رخ نمود، بحدی که اجداد ما قوتی نیافتند. { و او را از تمامی زحمت او رستگار نموده، در حضور فرعون، پادشاه مصر توفیق و حکمت عطا فرمود تا او را بر مصر و تمام خاندان خود فرمانفرما قرار داد. z «و پطریارخان به یوسف حسد برده، او را به مصر فروختند. اما خدا با وی می بود lyQو عهد ختنه را به وی داد که بنابراین چون اسحاق را آورد، در روز هشتم او را مختون ساخت و اسحاق یعقوب را و یعقوب دوازده پطریارخ را. mxSو خدا گفت: من بر آن طایفه ای که ایشان را مملوک سازند داوری خواهم نمود و بعد از آن بیرون آمده، در این مکان مرا عبادت خواهند نمود. Rwو خدا گفت که ذریت تو در ملک بیگانه ، غریب خواهند بود و مدت چهارصد سال ایشان را به بندگی کشیده، معذب خواهند داشت. 4~}} |P{zzJywxxww2vuu;tt.ss4rqppDonmmkjjMihhTgff~eddPccbaa*`!^^&]Q[ZZ6YXX]WVaUTSdRROQQ`POrNgMM-LKJJ IHGGFEEDCBBmAAI@?t>>J=O<;x::.99 87i6v55443<21~0//.U-,]+s+!*))0(T'&&%\$$##'"! !\l_Yl;iv) 4   zha?qN[و بدست ایشان نوشتند که «رسولان و کشیشان و برادران، به برادران از امتها که در انطاکیه و سوریه و قیلیقیه می باشند، سلام می رسانند. hMIآنگاه رسولان و کشیشان با تمامی کلیسا بدین رضا دادند که چند نفر از میان خود انتخاب نموده، همراه پولس و برنابا به انطاکیه بفرستند، یعنی یهودای ملقب به برسابا و سیلاس که از پیشوایان برادران بودند. ZL-زیرا که موسی از طبقات سلف در هر شهر اشخاصی دارد که بدو موعظه می کنند، چنانکه در هر سبت در کنایس او را تلاوت می کنند.» "K=مگر اینکه ایشان را حکم کنیم که از نجاسات بتها و زنا و حیوانات خفه شده و خون بپرهیزند. J'پس رأی من این است: کسانی را که از امتها به سوی خدا بازگشت می کنند زحمت نرسانیم، Iyاین را می گوید خداوندی که این چیزها را از بدو عالم معلوم کرده است. H!تا بقیه مردم طالب خداوند شوند و جمیع امتهایی که بر آنها نام من نهاده شده است. dGAکه بعد از این رجوع نموده، خیمه داود را که افتاده است باز بنا می کنم و خرابیهای آن را باز بنا می کنم و آن را برپا خواهم کرد، ^F5و کلام انبیا در این مطابق است چنانکه مکتوب است +EOشمعون بیان کرده است که چگونه خدا اول امتها را تفقد نمود تا قومی از ایشان به نام خود بگیرد. D# پس چون ایشان ساکت شدند، یعقوب رو آورده، گفت: «ای برادران عزیز، مرا گوش گیرید. C{ پس تمام جماعت ساکت شده، به برنابا و پولس گوش گرفتند چون آیات و معجزات را بیان می کردند که خدا در میان امتها به وساطت ایشان ظاهر ساخته بود. %BC بلکه اعتقاد داریم که محض فیض خداوند عیسی مسیح نجات خواهیم یافت، همچنان که ایشان نیز.» RA پس اکنون چرا خدا را امتحان می کنید که یوغی بر گردن شاگردان می نهید که پدران ما و ما نیز طاقت تحمل آن را نداشتیم، @! و در میان ما و ایشان هیچ فرق نگذاشت، بلکه محض ایمان دلهای ایشان را طاهر نمود. (?Iو خدای عارف القلوب بر ایشان شهادت داد بدین که روح القدس را بدیشان داد، چنانکه به ما نیز. C>و چون مباحثه سخت شد، پطرس برخاسته ، بدیشان گفت: «ای برادران عزیز، شما آگاهید که از ایام اول، خدا از میان شما اختیار کرد که امتها از زبان من کلام بشارت را بشنوند و ایمان آورند. k=Oپس رسولان و کشیشان جمع شدند تا در این امر مصلحت بینند. v<eآنگاه بعضی از فرقه فریسیان که ایمان آورده بودند، برخاسته ، گفتند: «اینها را باید ختنه نمایند و امر کنند که سنن موسی را نگاه دارند.» ^;5و چون وارد اورشلیم شدند، کلیسا و رسولان و کشیشان ایشان را پذیرفتند و آنها را از آنچه خدا با ایشان کرده بود، خبر دادند. n:Uپس کلیسا ایشان را مشایعت نموده از فینیقیه و سامره عبور کرده، ایمان آوردن امتها را بیان کردند و همه برادران را شادی عظیم دادند. 89iچون پولس و برنابا را منازعه و مباحثه بسیار با ایشان واقع شد، قرار بر این شد که پولس و برنابا و چند نفر دیگر از ایشان نزد رسولان و کشیشان در اورشلیم برای این مساله بروند. W8 )و تنی چند از یهودیه آمده، برادران را تعلیم می دادند که «اگر برحسب آیین موسی مختون نشوید، ممکن نیست که نجات یابید.» G7پس مدت مدیدی با شاگردان بسر بردند.6و چون وارد شهر شدند، کلیسا را جمع کرده، ایشان را مطلع ساختند از آنچه خدا با ایشان کرده بود و چگونه دروازه ایمان را برای امتها باز کرده بود. r5]و از آنجا به کشتی سوار شده، به انطاکیه آمدند که از همان جا ایشان را به فیض خدا سپرده بودند برای آن کاری که به انجام رسانیده بودند. k4Oو در پرجه به کلام موعظه نمودند و به اتالیه فرود آمدند. J3 و از پیسیدیه گذشته به پمفلیه آمدند. ^25و در هر کلیسا بجهت ایشان کشیشان معین نمودند و دعا و روزه داشته ، ایشان را به خداوندی که بدو ایمان آورده بودند، سپردند. h1Iو دلهای شاگردان را تقویت داده، پند می دادند که در ایمان ثابت بمانند و اینکه با مصیبتهای بسیار می باید داخل ملکوت خدا گردیم. 10[و در آن شهر بشارت داده، بسیاری را شاگرد ساختند. پس به لستره و ایقونیه و انطاکیه مراجعت کردند. >/uاما چون شاگردان گرد او ایستادند برخاسته ، به شهر درآمد و فردای آن روز با برنابا به سوی دربه روانه شد x.iاما یهودیان از انطاکیه و ایقونیه آمده، مردم را با خود متحد ساختند و پولس را سنگسار کرده، از شهر بیرون کشیدند و پنداشتند که مرده است. -و بدین سخنان خلق را از گذرانیدن قربانی برای ایشان به دشواری باز داشتند. , با وجودی که خود را بی شهادت نگذاشت، چون احسان می نمود و از آسمان باران بارانیده و فصول بارآور بخشیده، دلهای ما را از خوراک و شادی پر می ساخت.» z+mکه در طبقات سلف همه امتها را واگذاشت که در طرق خود رفتار کنند، m*Sگفتند: «ای مردمان، چرا چنین می کنید؟ ما نیز انسان و صاحبان علتها مانند شما هستیم و به شما بشارت می دهیم که از این اباطیل رجوع کنید به سوی خدای حی که آسمان و زمین و دریا و آنچه را که در آنها است آفرید، @)yاما چون آن دو رسول یعنی برنابا و پولس شنیدند، جامه های خود را دریده، در میان مردم افتادند و ندا کرده، U(# پس کاهن مشتری که پیش شهر ایشان بود، گاوان و تاجها با گروه هایی از خلق به دروازه ها آورده، خواست که قربانی گذراند. ' پس برنابا را مشتری و پولس را عطارد خواندند زیرا که او در سخن گفتن مقدم بود. j&M اما خلق چون این عمل پولس را دیدند، صدای خود را به زبان لیکاؤنیه بلند کرده، گفتند: «خدایان به صورت انسان نزد ما نازل شده اند.» #%? پس به آواز بلند بدو گفت: «بر پایهای خود راست بایست!» که در ساعت برجسته ، خرامان گردید. $/ چون او سخن پولس را می شنید، او بر وی نیک نگریسته ، دید که ایمان شفا یافتن را دارد. 9#kو در لستره مردی نشسته بود که پایهایش بی حرکت بود و از شکم مادر، لنگ متولد شده، هرگز راه نرفته بود. 6"gو در آنجا بشارت می دادند. !)آگاهی یافته ، به سوی لستره و دربه ، شهرهای لیکاؤنیه و دیار آن نواحی فرار کردند. 4 aو چون امتها و یهود با رؤسای خود بر ایشان هجوم می آوردند تا ایشان را افتضاح نموده، سنگسار کنند، و مردم شهر دو فرقه شدند، گروهی همداستان یهود و جمعی با رسولان بودند. !پس مدت مدیدی توقف نموده، به نام خداوندی که به کلام فیض خود شهادت می داد، به دلیری سخن می گفتند و او آیات و معجزات عطا می کرد که از دست ایشان ظاهر شود. 'لیکن یهودیان بی ایمان دلهای امتها را اغوا نمودند و با برادران بداندیش ساختند. W )اما در ایقونیه ، ایشان با هم به کنیسه یهود در آمده، به نوعی سخن گفتند که جمعی کثیر از یهود و یونانیان ایمان آوردند. S 4و شاگردان پر از خوشی و روح القدس گردیدند.yk 3و ایشان خاک پایهای خود را بر ایشان افشانده، به ایقونیه آمدند. ) 2اما یهودیان چند زن دیندار و متشخص و اکابر شهر را بشورانیدند و ایشان را به زحمت رسانیدن بر پولس و برنابا تحریض نموده، ایشان را از حدود خود بیرون کردند. N 1و کلام خدا در تمام آن نواحی منتشر گشت. eC 0چون امتها این را شنیدند، شادخاطر شده، کلام خداوند را تمجید نمودند و آنانی که برای حیات جاودانی مقرر بودند، ایمان آوردند. 0Y /زیرا خداوند به ما چنین امر فرمود که تو را نور امتها ساختم تا الی اقصای زمین منشا نجات باشی .» >u .آنگاه پولس و برنابا دلیر شده، گفتند: «واجب بود کلام خدا نخست به شما القا شود. لیکن چون آن را رد کردید و خود را ناشایسته حیات جاودانی شمردید، همانا به سوی امتها توجه نماییم. +O -ولی چون یهود ازدحام خلق را دیدند، از حسد پر گشتند و کفر گفته ، با سخنان پولس مخالفت کردند. { ,اما در سبت دیگر قریب به تمامی شهر فراهم شدند تا کلام خدا را بشنوند.7g +و چون اهل کنیسه متفرق شدند، بسیاری از یهودیان و جدیدان خداپرست از عقب پولس و برنابا افتادند؛ و آن دو نفر به ایشان سخن گفته ، ترغیب می نمودند که «به فیض خدا ثابت باشید.» 2] *پس چون از کنیسه بیرون می رفتند، خواهش نمودند که در سبت آینده هم این سخنان را بدیشان بازگویند. 0Y )که ای حقیرشمارندگان، ملاحظه کنید و تعجب نمایید و هلاک شوید زیرا که من عملی را در ایام شما پدید آرم، عملی که هر چند کسی شما را از آن اعلام نماید، تصدیق نخواهید کرد.»  (پس احتیاط کنید، مبادا آنچه در صحف انبیا مکتوب است، بر شما واقع شود، F 'و به وسیله او هر که ایمان آورد، عادل شمرده می شود، از هر چیزی که به شریعت موسی نتوانستید عادل شمرده شوید. ) K &«پس ای برادران عزیز، شما را معلوم باد که به وساطت او به شما از آمرزش گناهان اعلام می شود. ^ 5 %لیکن آن کس که خدا او را برانگیخت، فساد را ندید. > u $زیرا که داود چونکه در زمان خود اراده خدا را خدمت کرده بود، بخفت و به پدران خود ملحق شده، فساد را دید.  ' #بنابراین در جایی دیگر نیز می گوید: تو قدوس خود را نخواهی گذاشت که فساد را بیند. n U "و در آنکه او را از مردگان برخیزانید تا دیگر هرگز راجع به فساد نشود چنین گفت که به برکات قدوس و امین داود برای شما وفا خواهم کرد. 7 !که خدا آن را به ما که فرزندان ایشان می باشیم وفا کرد، وقتی که عیسی را برانگیخت، چنانکه در زبور دوم مکتوب است که تو پسر من هستی ، من امروز تو را تولید نمودم. |q پس ما به شما بشارت می دهیم، بدان وعده ای که به پدران ما داده شد، P و او روزهای بسیار ظاهر شد بر آنانی که همراه او از جلیل به اورشلیم آمده بودند که الحال نزد قوم شهود او می باشند. H  لکن خدا او را از مردگان برخیزانید. 4a پس چون آنچه را که درباره وی نوشته شده بود تمام کردند، او را از صلیب پایین آورده، به قبر سپردند.  و هر چند هیچ علت قتل در وی نیافتند، از پیلاطس خواهش کردند که او کشته شود.  زیرا سکنه اورشلیم و رؤسای ایشان، چونکه نه او را شناختند و نه آوازهای انبیا را که هر سبت خوانده می شود، بر وی فتوی دادند و آنها را به اتمام رسانیدند. :m «ای برادران عزیز و ابنای آل ابراهیم و هرکه از شما خداترس باشد، مر شما را کلام این نجات فرستاده شد. ve پس چون یحیی دوره خود را به پایان برد، گفت: مرا که می پندارید؟ من او نیستم، لکن اینک بعد از من کسی می آید که لایق گشادن نعلین او نی ام.  چون یحیی پیش از آمدن او تمام قوم اسرائیل را به تعمید توبه موعظه نموده بود. ~ و از ذریت او خدا برحسب وعده، برای اسرائیل نجات دهنده ای یعنی عیسی را آورد، %}C پس او را از میان برداشته ، داود را برانگیخت تا پادشاه ایشان شود و در حق او شهادت داد که داود بن یسی را مرغوب دل خود یافته ام که به تمامی اراده من عمل خواهد کرد. &|E و از آن وقت پادشاهی خواستند و خدا شاؤل بن قیس را از سبط بنیامین تا چهل سال به ایشان داد. b{= و بعد از آن بدیشان داوران داد تا زمان سموئیل نبی. 9zk و هفت طایفه را در زمین کنعان هلاک کرده، زمین آنها را میراث ایشان ساخت تا قریب چهار صد و پنجاه سال. iyK و قریب به چهل سال در بیابان متحمل حرکات ایشان می بود. |xq خدای این قوم، اسرائیل، پدران ما را برگزیده، قوم را در غربت ایشان در زمین مصر سرافراز نمود و ایشان را به بازوی بلند از آنجا بیرون آورد؛ -wS پس پولس برپا ایستاده، به دست خود اشاره کرده، گفت: «ای مردان اسرائیلی و خداترسان، گوش دهید! vw و بعد از تلاوت تورات و صحف انبیا، رؤسای کنیسه نزد ایشان فرستاده، گفتند: «ای برادران عزیز، اگر کلامی نصیحت آمیز برای قوم دارید، بگویید.» /uW و ایشان از پرجه عبور نموده، به انطاکیه پیسیدیه آمدند و در روز سبت به کنیسه درآمده، بنشستند. Ut# آنگاه پولس و رفقایش از پافس به کشتی سوار شده، به پرجه پمفلیه آمدند. اما یوحنا از ایشان جدا شده، به اورشلیم برگشت. s پس والی چون آن ماجرا را دید، از تعلیم خداوند متحیر شده، ایمان آورد. r  الحال دست خداوند بر توست و کور شده، آفتاب را تا مدتی نخواهی دید.» که در همان ساعت، غشاوه و تاریکی او را فرو گرفت و دور زده، راهنمایی طلب می کرد. Rq گفت: «ای پر از هر نوع مکر و خباثت، ای فرزند ابلیس و دشمن هر راستی، باز نمی ایستی از منحرف ساختن طرق راست خداوند؟ {po ولی سولس که پولس باشد، پر از روح القدس شده، بر او نیک نگریسته ، Xo) اما علیما یعنی آن جادوگر، زیرا ترجمه اسمش همچنین می باشد، ایشان را مخالفت نموده، خواست والی را از ایمان برگرداند. Dn او رفیق سرجیوس پولس والی بود که مردی فهیم بود. همان برنابا و سولس را طلب نموده، خواست کلام خدا را بشنود. Um# و چون در تمامی جزیره تا به پافس گشتند، در آنجا شخص یهودی را که جادوگر و نبی کاذب بود یافتند که نام او باریشوع بود. l1 و وارد سلامیس شده، در کنایس یهود به کلام خدا موعظه کردند و یوحنا ملازم ایشان بود. /kW پس ایشان از جانب روح القدس فرستاده شده، به سلوکیه رفتند و از آنجا از راه دریا به قپرس آمدند. j{ آنگاه روزه گرفته و دعا کرده و دستها بر ایشان گذارده، روانه نمودند.i چون ایشان در عبادت خدا و روزه مشغول می بودند، روح القدس گفت: «برنابا و سولس را برای من جدا سازید از بهر آن عمل که ایشان را برای آن خوانده ام.» h  و در کلیسایی که در انطاکیه بود، انبیا و معلم چند بودند: برنابا و شمعون ملقب به نیجر و لوکیوس قیروانی و مناحم برادر رضاعی هیرودیس تیترارخ و سولس. Xg) و برنابا و سولس چون آن خدمت را به انجام رسانیدند، از اورشلیم مراجعت کردند و یوحنای ملقب به مرقس را همراه خود بردند.Ff اما کلام خدا نمو کرده، ترقی یافت. e9 که در ساعت فرشته خداوند او را زد زیرا که خدا را تمجید ننمود و کرم او را خورد که بمرد. ^d5 و خلق ندا می کردند که آواز خداست نه آواز انسان. .cU و در روزی معین، هیرودیس لباس ملوکانه در بر کرد و بر مسند حکومت نشسته ، ایشان را خطاب می کرد. ab; اما هیرودیس با اهل صور و صیدون خشمناک شد. پس ایشان به یکدل نزد او حاضر شدند و بلاستس ناظر خوابگاه پادشاه را با خود متحد ساخته ، طلب مصالحه کردند زیرا که دیار ایشان از ملک پادشاه معیشت می یافت. a+ و هیرودیس چون او را طلبیده نیافت، کشیکچیان را بازخواست نموده، فرمود تا ایشان را به قتل رسانند؛ و خود از یهودیه به قیصریه کوچ کرده، در آنجا اقامت نمود. u`c و چون روز شد اضطرابی عظیم در سپاهیان افتاد که پطرس را چه شد. ^_5 اما او به دست خود به سوی ایشان اشاره کرد که خاموش باشند و بیان نمود که چگونه خدا او را از زندان خلاصی داد و گفت: «یعقوب و سایر برادران را از این امور مطلع سازید.» پس بیرون شده، به جای دیگر رفت ^! اما پطرس پیوسته در را می کوبید. پس در را گشوده، او را دیدند و در حیرت افتادند. ]) وی را گفتند: «دیوانه ای!» و چون تاکید کرد که چنین است، گفتند که «فرشته او باشد.» J\  چون آواز پطرس را شناخت، از خوشی در را باز نکرده، به اندرون شتافته ، خبر داد که «پطرس به درگاه ایستاده است.» i[K چون او در خانه را کوبید، کنیزی رودا نام آمد تا بفهمد. =Zs چون این را دریافت، به خانه مریم مادر یوحنای ملقب به مرقس آمد و در آنجا بسیاری جمع شده، دعا می کردند. Yy آنگاه پطرس به خود آمده گفت: «اکنون به تحقیق دانستم که خداوند فرشته خود را فرستاده، مرا از دست هیرودیس و از تمامی انتظار قوم یهود رهانید.»OX پس از قراولان اول و دوم گذشته ، به دروازه آهنی که به سوی شهر می رود رسیدند و آن خود بخود پیش روی ایشان باز شد؛ و از آن بیرون رفته ، تا آخر یک کوچه برفتند که در ساعت فرشته از او غایب شد. PW پس بیرون شده، از عقب او روانه گردید و ندانست که آنچه از فرشته روی نمود حقیقی است بلکه گمان برد که خواب می بیند. OV و فرشته وی را گفت: «کمر خود را ببند و نعلین برپا کن.» پس چنین کرد و به وی گفت: «ردای خود را بپوش و از عقب من بیا.» "U= ناگاه فرشته خداوند نزد وی حاضر شد و روشنی در آن خانه درخشید. پس به پهلوی پطرس زده، او را بیدار نمود و گفت: «بزودی برخیز.» که در ساعت زنجیرها از دستش فرو ریخت. T و در شبی که هیرودیس قصد بیرون آوردن وی داشت، پطرس به دو زنجیر بسته ، در میان دو سپاهی خفته بود و کشیکچیان نزد در زندان را نگاهبانی می کردند. S1 پس پطرس را در زندان نگاه می داشتند. اما کلیسا بجهت او نزد خدا پیوسته دعا می کردند. R  پس او را گرفته ، در زندان انداخت و به چهار دسته رباعی سپاهیان سپرد که او را نگاهبانی کنند و اراده داشت که بعد از فصح او را برای قوم بیرون آورد. #Q? و چون دید که یهود را پسند افتاد، بر آن افزوده، پطرس را نیز گرفتار کرد و ایام فطیر بود. KP و یعقوب برادر یوحنا را به شمشیر کشت. }O u و در آن زمان هیرودیس پادشاه، دست تطاول بر بعضی از کلیسا دراز کرد N{ پس چنین کردند و آن را به دست برنابا و سولس نزد کشیشان روانه نمودند.,MQ و شاگردان مصمم آن شدند که هر یک برحسب مقدور خود، اعانتی برای برادران ساکن یهودیه بفرستند. rL] که یکی از ایشان اغابوس نام برخاسته ، به روح اشاره کرد که قحطی شدید در تمامی ربع مسکون خواهد شد و آن در ایام کلودیوس قیصر پدید آمد. iKK و در آن ایام انبیایی چند از اورشلیم به انطاکیه آمدند ZJ- و ایشان سالی تمام در کلیسا جمع می شدند و خلقی بسیار را تعلیم می دادند و شاگردان نخست در انطاکیه به مسیحی مسمی ' شدند. I و برنابا به طرسوس برای طلب سولس رفت و چون او را یافت به انطاکیه آورد. "H= زیرا که مردی صالح و پر از روح القدس و ایمان بود و گروهی بسیار به خداوند ایمان آوردند. 4Ga و چون رسید و فیض خدا را دید، شادخاطر شده، همه را نصیحت نمود که از تصمیم قلب به خداوند بپیوندند. F! اما چون خبر ایشان به سمع کلیسای اورشلیم رسید، برنابا را به انطاکیه فرستادند E1 و دست خداوند با ایشان می بود و جمعی کثیر ایمان آورده، به سوی خداوند بازگشت کردند. wDg لیکن بعضی از ایشان که از اهل قپرس و قیروان بودند، چون به انطاکیه رسیدند با یونانیان نیز تکلم کردند و به خداوند عیسی بشارت می دادند، C% و اما آنانی که به سبب اذیتی که در مقدمه استیفان برپا شد متفرق شدند، تا فینیقیا و قپرس و انطاکیه می گشتند و به هیچکس به غیر از یهود و بس کلام را نگفتند. YB+ چون این را شنیدند، ساکت شدند و خدا را تمجیدکنان گفتند: «فی الحقیقت، خدا به امتها نیز توبه حیاتبخش را عطا کرده است!» xAi پس چون خدا همان عطا را بدیشان بخشید، چنانکه به ما محض ایمان آوردن به عیسی مسیح خداوند، پس من که باشم که بتوانم خدا را ممانعت نمایم؟» A@{ آنگاه بخاطر آوردم سخن خداوند را که گفت: یحیی به آب تعمید داد، لیکن شما به روح القدس تعمید خواهید یافت. ?+ و چون شروع به سخن گفتن می کردم، روح القدس بر ایشان نازل شد، همچنانکه نخست بر ما. > که با تو سخنانی خواهد گفت که بدانها تو و تمامی اهل خانه تو نجات خواهید یافت. c=? و ما را آگاهانید که چطور فرشته ای را در خانه خود دید که ایستاده به وی گفت کسان به یافا بفرست و شمعون معروف به پطرس را بطلب ;<o و روح مرا گفت که با ایشان بدون شک برو. و این شش برادر نیز همراه من آمدند تا به خانه آن شخص داخل شدیم. ,;Q «و اینک در همان ساعت سه مرد از قیصریه نزد من فرستاده شده، به خانه ای که در آن بودم، رسیدند. m:S این سه کرت واقع شد که همه باز به سوی آسمان بالا برده شد. 9 بار دیگر خطاب از آسمان در رسید که آنچه خدا پاک نموده، تو حرام مخوان. 8 گفتم: حاشا خداوندا، زیرا هرگز چیزی حرام یا ناپاک به دهانم نرفته است. 7w و آوازی را شنیدم که به من می گوید: ای پطرس برخاسته ، ذبح کن و بخور. 6) چون بر آن نیک نگریسته ، تامل کردم، دواب زمین و وحوش و حشرات و مرغان هوا را دیدم. ~5u «من در شهر یافا دعا می کردم که ناگاه در عالم رؤیا ظرفی را دیدم که نازل می شود مثل چادری بزرگ به چهار گوشه از آسمان آویخته که بر من می رسد. S4 پطرس از اول مفصلا بدیشان بیان کرده، گفت: l3Q گفتند که «با مردم نامختون برآمده، با ایشان غذا خوردی!»l2Q و چون پطرس به اورشلیم آمد، اهل ختنه با وی معارضه کرده، #1 A پس رسولان و برادرانی که در یهودیه بودند، شنیدند که امتها نیز کلام خدا را پذیرفته اند. 80i 0پس فرمود تا ایشان را به نام عیسی مسیح تعمید دهند. آنگاه از او خواهش نمودند که روزی چند توقف نماید.N/ /آنگاه پطرس گفت: «آیا کسی می تواند آب را منع کند، برای تعمید دادن اینانی که روح القدس را چون ما نیز یافته اند.» .  .زیرا که ایشان را شنیدند که به زبانها متکلم شده، خدا را تمجید می کردند. M- -و مؤمنان از اهل ختنه که همراه پطرس آمده بودند، در حیرت افتادند از آنکه بر امتها نیز عطای روح القدس افاضه شد، ",= ,این سخنان هنوز بر زبان پطرس بود که روح القدس بر همه آنانی که کلام را شنیدند، نازل شد. 8+i +و جمیع انبیا بر او شهادت می دهند که هر که به وی ایمان آورد، به اسم او آمرزش گناهان را خواهد یافت.» H*  *و ما را مامور فرمود که به قوم موعظه و شهادت دهیم بدین که خدا او را مقرر فرمود تا داور زندگان و مردگان باشد. o)W )لیکن نه بر تمامی قوم بلکه بر شهودی که خدا پیش برگزیده بود، یعنی مایانی که بعد از برخاستن او از مردگان با او خورده و آشامیده ایم. b(= (همان کس را خدا در روز سوم برخیزانیده، ظاهر ساخت، G' 'و ما شاهد هستیم بر جمیع کارهایی که او در مر زو بوم یهود و در اورشلیم کرد که او را نیز بر صلیب کشیده، کشتند. ~}}C||{zz!yoxxWwvvXuutt srr|qrppoKnn\mvlkk$jD=h<;::99.77H654413B221w00-/J.}.:-q,!+h*))7(_'&%$c## "9! k]N%0xEi/ d F/D7Rrو سه ماه توقف نمود و چون عزم سفر سوریه کرد و یهودیان در کمین وی بودند، اراده نمود که از راه مکادونیه مراجعت کند. qو در آن نواحی سیر کرده، اهل آنجا را نصیحت بسیار نمود و به یونانستان آمد. >p wو بعد از تمام شدن این هنگامه ، پولس شاگردان را طلبیده، ایشان را وداع نمود و به سمت مکادونیه روانه شد. Fo)این را گفته ، جماعت را متفرق ساخت.fnE(زیرا در خطریم که در خصوص فتنه امروز از ما بازخواست شود چونکه هیچ علتی نیست که درباره آن عذری برای این ازدحام توانیم آورد.» m'و اگر در امری دیگر طالب چیزی باشید، در محکمه شرعی فیصل خواهد پذیرفت. `l9&پس هر گاه دیمیتریوس و همکاران وی ادعایی بر کسی دارند، ایام قضا مقرر است و داوران معین هستند. با همدیگر مرافعه باید کرد. #k?%زیرا که این اشخاص را آوردید که نه تاراج کنندگان هیکل اند و نه به خدای شما بد گفته اند. "j=$پس چون این امور را نتوان انکار کرد، شما می باید آرام باشید و هیچ کاری به تعجیل نکنید. )iK#پس از آن مستوفی شهر خلق را ساکت گردانیده، گفت: «ای مردان افسسی ، کیست که نمی داند که شهر افسسیان ارطامیس خدای عظیم و آن صنمی را که از مشتری نازل شد پرستش می کند؟ Eh"لیکن چون دانستند که یهودی است همه به یک آواز قریب به دو ساعت ندا می کردند که «بزرگ است ارطامیس افسسیان.» rg]!پس اسکندر را از میان خلق کشیدند که یهودیان او را پیش انداختند و اسکندر به دست خود اشاره کرده، خواست برای خود پیش مردم حجت بیاورد. 7fg و هر یکی صدایی علیحده می کردند زیرا که جماعت آشفته بود و اکثر نمی دانستند که برای چه جمع شده اند. Geو بعضی از رؤسای آسیا که او را دوست می داشتند، نزد او فرستاده، خواهش نمودند که خود را به تماشاخانه نسپارد. d اما چون پولس اراده نمود که به میان مردم درآید، شاگردان او را نگذاشتند. {coو تمامی شهر به شورش آمده، همه متفقا به تماشاخانه تاختند و غایوس و ارسترخس را که از اهل مکادونیه و همراهان پولس بودند با خود می کشیدند. 'bGچون این را شنیدند، از خشم پر گشته ، فریاد کرده، می گفتند که «بزرگ است ارطامیس افسسیان.» a+پس خطر است که نه فقط کسب ما از میان رود بلکه این هیکل خدای عظیم ارطامیس نیز حقیر شمرده شود و عظمت وی که تمام آسیا و ربع مسکون او را می پرستند برطرف شود.» B`}و دیده و شنیده اید که نه تنها در افسس، بلکه تقریبا در تمام آسیا این پولس خلق بسیاری را اغوا نموده، منحرف ساخته است و می گوید اینهایی که به دستها ساخته می شوند، خدایان نیستند. _فراهم آورده، گفت: «ای مردمان شما آگاه هستید که از این شغل، فراخی رزق ما است. ,^Qزیرا شخصی دیمیتریوس نام زرگر که تصاویر بتکده ارطامیس از نقره می ساخت و بجهت صنعتگران نفع خطیر پیدا می نمود، ایشان را و دیگرانی که در چنین پیشه اشتغال می داشتند، `]9در آن زمان هنگامه ای عظیم درباره طریقت بر پا شد. A\{پس دو نفر از ملازمان خود یعنی تیموتاؤس و ارسطوس را به مکادونیه روانه کرد و خود در آسیا چندی توقف نمود. [!و بعد از تمام شدن این مقدمات، پولس در روح عزیمت کرد که از مکادونیه و اخائیه گذشته ، به اورشلیم برود و گفت: «بعد از رفتنم به آنجا روم را نیز باید دید.» WZ'بدینطور کلام خداوند ترقی کرده قوت می گرفت. WY'و جمعی از شعبده بازان کتب خویش را آورده، در حضور خلق سوزانیدند و چون قیمت آنها را حساب کردند، پنجاه هزار درهم بود. 5Xcو بسیاری از آنانی که ایمان آورده بودند آمدند و به اعمال خود اعتراف کرده، آنها را فاش می نمودند. oWWچون این واقعه بر جمیع یهودیان و یونانیان ساکن افسس مشهور گردید، خوف بر همه ایشان طاری گشته ، نام خداوند عیسی را مکرم می داشتند. XV)و آن مرد که روح پلید داشت بر ایشان جست و بر ایشان زورآور شده، غلبه یافت بحدی که از آن خانه عریان و مجروح فرار کردند. #U?اما روح خبیث در جواب ایشان گفت: «عیسی را می شناسم و پولس را می دانم. لیکن شما کیستید؟» mTSو هفت نفر پسران اسکیوا رئیس کهنه یهود این کار می کردند. BS} لیکن تنی چند از یهودیان سیاح عزیمه خوان بر آنانی که ارواح پلید داشتند، نام خداوند عیسی را خواندن گرفتند و می گفتند: «شما را به آن عیسی که پولس به او موعظه می کند قسم می دهیم!» pRY بطوری که از بدن او دستمالها و فوطه ها برده، بر مریضان می گذاردند و امراض از ایشان زایل می شد و ارواح پلید از ایشان اخراج می شدند. oQW و خداوند از دست پولس معجزات غیرمعتاد به ظهور می رسانید، 1P[ و بدینطور دو سال گذشت بقسمی که تمامی اهل آسیا چه یهود و چه یونانی کلام خداوند عیسی را شنیدند. ;Oo اما چون بعضی سختدل گشته ، ایمان نیاوردند و پیش روی خلق، طریقت را بد می گفتند، از ایشان کناره گزیده، شاگردان را جدا ساخت و هر روزه در مدرسه شخصی طیرانس نام مباحثه می نمود. JN پس به کنیسه درآمده، مدت سه ماه به دلیری سخن می راند و در امور ملکوت خدا مباحثه می نمود و برهان قاطع می آورد. UM#و جمله آن مردمان تخمینا دوازده نفر بودند. 0LYو چون پولس دست بر ایشان نهاد، روح القدس بر ایشان نازل شد و به زبانها متکلم گشته ، نبوت کردند. fKEچون این را شنیدند به نام خداوند عیسی تعمید گرفتند، ]J3پولس گفت: «یحیی البته تعمید توبه می داد و به قوم می گفت به آن کسی که بعد از من می آید ایمان بیاورید یعنی به مسیح عیسی .» ~Iuبدیشان گفت: «پس به چه چیز تعمید یافتید؟» گفتند: «به تعمید یحیی .» MHبدیشان گفت: «آیا هنگامی که ایمان آوردید، روح القدس را یافتید؟» به وی گفتند: «بلکه نشنیدیم که روح القدس هست!» 3G aو چون اپلس در قرنتس بود، پولس در نواحی بالا گردش کرده، به افسس رسید. و در آنجا شاگرد چند یافته، F/زیرا به قوت تمام بر یهود اقامه حجت می کرد و از کتب ثابت می نمود که عیسی ، مسیح است.^E5پس چون او عزیمت سفر اخائیه کرد، برادران او را ترغیب نموده، به شاگردان سفارشنامه ای نوشتند که او را بپذیرند. و چون بدانجا رسید، آنانی را که به وسیله فیض ایمان آورده بودند، اعانت بسیار نمود، sD_همان شخص در کنیسه به دلیری سخن آغاز کرد. اما چون پرسکله و اکیلا او را شنیدند، نزد خود آوردند و به دقت تمام طریق خدا را بدو آموختند. sC_او در طریق خداوند تربیت یافته و در روح سرگرم بوده، درباره خداوند به دقت تکلم و تعلیم می نمود هر چند جز از تعمید یحیی اطلاعی نداشت. $BAاما شخصی یهود اپلس نام از اهل اسکندریه که مردی فصیح و در کتاب توانا بود، به افسس رسید. SAو مدتی در آنجا مانده، باز به سفر توجه نمود و در ملک غلاطیه و فریجیه جابجا می گشت و همه شاگردان را استوار می نمود. @و به قیصریه فرود آمده (به اورشلیم) رفت و کلیسا را تحیت نموده، به انطاکیه آمد. ?3بلکه ایشان را وداع کرده،گفت که «مرا به هر صورت باید عید آینده را در اورشلیم صرف کنم. لیکن اگر خدا بخواهد، باز به نزد شما خواهم برگشت.» پس از افسس روانه شد s>_و چون ایشان خواهش نمودند که مدتی با ایشان بماند، قبول نکرد4=aو چون به افسس رسید، آن دو نفر را در آنجا رها کرده، خود به کنیسه درآمده، با یهودیان مباحثه نمود. K<اما پولس بعد از آن، روزهای بسیار در آنجا توقف نمود پس برادران را وداع نموده، به سوریه از راه دریا رفت و پرسکله و اکیلا همراه او رفتند. و درکنخریه موی خود را چید چونکه نذر کرده بود. D;و همه سوستانیس رئیس کنسیه را گرفته او را در مقابل مسند والی بزدند و غالیون را از این امور هیچ پروا نبود. ?:yپس ایشان را از پیش مسند براند. H9 ولی چون مسالهای است درباره سخنان و نامها و شریعت شما، پس خود بفهمید. من در چنین امور نمی خواهم داوری کنم.» ^85چون پولس خواست حرف زند، غالیون گفت: «ای یهودیان اگر ظلمی یا فسقی فاحش می بود، هر آینه شرط عقل می بود که متحمل شما بشوم. 7 و گفتند: «این شخص مردم را اغوا می کند که خدا را برخلاف شریعت عبادت کنند.» 46a اما چون غالیون والی اخائیه بود، یهودیان یکدل شده، بر سر پولس تاخته ، او را پیش مسند حاکم بردند 5 پس مدت یک سال و شش ماه توقف نموده، ایشان را به کلام خدا تعلیم می داد. /4W زیرا که من با تو هستم و هیچکس تو را اذیت نخواهد رسانید زیرا که مرا در این شهر خلق بسیار است.» 3  شبی خداوند در رؤیا به پولس گفت: «ترسان مباش، بلکه سخن بگو و خاموش مباش. j2Mاما کرسپس، رئیس کنیسه با تمامی اهل بیتش به خداوند ایمان آوردند و بسیاری از اهل قرنتس چون شنیدند، ایمان آورده، تعمید یافتند. "1=پس از آنجا نقل کرده، به خانه شخصی یوستس نام خداپرست آمد که خانه او متصل به کنیسه بود. 0ولی چون ایشان مخالفت نموده، کفر می گفتند، دامن خود را بر ایشان افشانده، گفت: «خون شما بر سر شما است. من بری هستم. بعد از این به نزد امتها می روم.» T/!اما چون سیلاس و تیموتاوس از مکادونیه آمدند، پولس در روح مجبور شده، برای یهودیان شهادت می داد که عیسی ، مسیح است. .{و هر سبت در کنیسه مکالمه کرده، یهودیان و یونانیان را مجاب می ساخت. *-Mو چونکه با ایشان همپیشه بود، نزد ایشان مانده، به کار مشغول شد؛ و کسب ایشان خیمه دوزی بود. 2,]و مرد یهودی اکیلا نام را که مولدش پنطس بود و از ایطالیا تازه رسیده بود و زنش پرسکله را یافت زیرا کلودیوس فرمان داده بود که همه یهودیان از روم بروند. پس نزد ایشان آمد. b+ ?و بعد از آن پولس از اطینا روانه شده، به قرنتس آمد. h*I"لیکن چند نفر بدو پیوسته ، ایمان آوردند که از جمله ایشان دیونیسیوس آریوپاغی بود و زنی که دامرس نام داشت و بعضی دیگر با ایشان.O)!و همچنین پولس از میان ایشان بیرون رفت. F( چون ذکر قیامت مردگان شنیدند، بعضی استهزا نمودند و بعضی گفتند: «مرتبه دیگر در این امر از تو خواهیم شنید.» ''زیرا روزی را مقرر فرمود که در آن ربع مسکون را به انصاف داوری خواهد نمود به آن مردی که معین فرمود و همه را دلیل داد به اینکه او را از مردگان برخیزانید.» (&Iپس خدا از زمانهای جهالت چشم پوشیده، اﻵن تمام خلق را در هر جا حکم می فرماید که توبه کنند. W%'پس چون از نسل خدا می باشیم، نشاید گمان برد که الوهیت شباهت دارد به طلا یا نقره یا سنگ منقوش به صنعت یا مهارت انسان. ;$oزیرا که در او زندگی و حرکت و وجود داریم چنانکه بعضی از شعرای شما نیز گفته اند که از نسل او می باشیم. "#=تا خدا را طلب کنند که شاید او را تفحص کرده، بیابند، با آنکه از هیچ یکی از ما دور نیست. V"%و هر امت انسان را از یک خون ساخت تا بر تمامی روی زمین مسکن گیرند و زمانهای معین و حدود مسکنهای ایشان را مقرر فرمود H! و از دست مردم خدمت کرده نمی شود که گویا محتاج چیزی باشد، بلکه خود به همگان حیات و نفس و جمیع چیزها می بخشد. U #خدایی که جهان و آنچه در آن است آفرید، چونکه او مالک آسمان و زمین است، در هیکلهای ساخته شده به دستها ساکن نمی باشد 'Gزیرا چون سیر کرده، معابد شما را نظاره می نمودم، مذبحی یافتم که بر آن، نام خدای ناشناخته نوشته بود. پس آنچه را شما ناشناخته می پرستید، من به شما اعلام می نمایم. 3_پس پولس در وسط کوه مریخ ایستاده، گفت: «ای مردان اطینا، شما را از هر جهت بسیار دیندار یافته ام، 2]اما جمیع اهل اطینا و غربای ساکن آنجا جز برای گفت و شنید درباره چیزهای تازه فراغتی نمی داشتند. +چونکه سخنان غریب به گوش ما می رسانی. پس می خواهیم بدانیم از اینها چه مقصود است.» B}پس او را گرفته ، به کوه مریخ بردند و گفتند: «آیا می توانیم یافت که این تعلیم تازه ای که تو می گویی چیست؟ mSاما بعضی از فلاسفه اپیکوریین و رواقیین با او روبرو شده، بعضی می گفتند: «این یاوه گو چه می خواهد بگوید؟» و دیگران گفتند: «ظاهرا واعظ به خدایان غریب است.» زیرا که ایشان را به عیسی و قیامت بشارت می داد. 2]پس در کنیسه با یهودیان و خداپرستان و در بازار، هر روزه با هر که ملاقات می کرد، مباحثه می نمود. Eاما چون پولس در اطینا انتظار ایشان را می کشید، روح او در اندرونش مضطرب گشت چون دید که شهر از بتها پر است. fEو رهنمایان پولس او را به اطینا آوردند و حکم برای سیلاس و تیموتاؤس گرفته که به زودی هر چه تمامتر به نزد او آیند، روانه شدند. -Sدر ساعت برادران پولس را به سوی دریا روانه کردند ولی سیلاس با تیموتاؤس در آنجا توقف نمودند. ]3 لیکن چون یهودیان تسالونیکی فهمیدند که پولس در بیریه نیز به کلام خدا موعظه می کند، در آنجا هم رفته ، خلق را شورانیدند. # پس بسیاری از ایشان ایمان آوردند و از زنان شریف یونانیه و از مردان، جمعی عظیم. xi و اینها از اهل تسالونیکی نجیبتر بودند، چونکه در کمال رضامندی کلام را پذیرفتند و هر روز کتب را تفتیش می نمودند که آیا این همچنین است. R اما برادران بی درنگ در شب پولس و سیلاس را به سوی بیریه روانه کردند و ایشان بدانجا رسیده، به کنیسه یهود درآمدند. iK و از یاسون و دیگران کفالت گرفته ، ایشان را رها کردند. hIپس خلق و حکام شهر را از شنیدن این سخنان مضطرب ساختند fEو یاسون ایشان را پذیرفته است و همه اینها برخلاف احکام قیصر عمل می کنند و قایل بر این هستند که پادشاهی دیگر هست یعنی عیسی .» و چون ایشان را نیافتند، یاسون و چند برادر را نزد حکام شهر کشیدند و ندا می کردند که «آنانی که ربع مسکون را شورانیده اند، حال بدینجا نیز آمده اند. 9 kاما یهودیان بی ایمان حسد برده، چند نفر اشرار از بازاریها را برداشته ، خلق را جمع کرده، شهر را به شورش آوردند و به خانه یاسون تاخته ، خواستند ایشان را در میان مردم ببرند. V %و بعضی از ایشان قبول کردند و با پولس و سیلاس متحد شدند و از یونانیان خداترس، گروهی عظیم و از زنان شریف، عددی کثیر. Z -و واضح و مبین می ساخت که «لازم بود مسیح زحمت بیند و از مردگان برخیزد و عیسی که خبر او را به شما می دهم، این مسیح است.» ! ;پس پولس برحسب عادت خود، نزد ایشان داخل شده، در سه سبت با ایشان از کتاب مباحثه می کرد ,  Sدر تسالونیکی و از امفپولس و اپلونیه گذشته ، به تسالونیکی رسیدند که در آنجا کنیسه یهود بود. O(آنگاه از زندان بیرون آمده، به خانه لیدیه شتافتند و با برادران ملاقات نموده و ایشان را نصیحت کرده، روانه شدند. 'و آمده، بدیشان التماس نموده، بیرون آوردند و خواهش کردند که از شهر بروند. &پس فراشان این سخنان را به والیان گفتند و چون شنیدند که رومی هستند بترسیدند E%لیکن پولس بدیشان گفت: «ما را که مردمان رومی می باشیم، آشکارا و بی حجت زده، به زندان انداختند. آیا اﻵن ما را به پنهانی بیرون می نمایند؟ نی ، بلکه خود آمده، ما را بیرون بیاورند.» kO$آنگاه داروغه پولس را از این سخنان آگاهانید که « والیان فرستاده اند تا رستگار شوید. پس اﻵن بیرون آمده، به سلامتی روانه شوید.» #اما چون روز شد، والیان فراشان فرستاده، گفتند: «آن دو شخص را رها نما.» G"و ایشان را به خانه خود درآورده، خوانی پیش ایشان نهاد و با تمامی عیال خود به خدا ایمان آورده، شاد گردیدند. 9k!پس ایشان را برداشته ، در همان ساعت شب زخمهای ایشان را شست و خود و همه کسانش فی الفور تعمید یافتند. pY آنگاه کلام خداوند را برای او وتمامی اهل بیتش بیان کردند. گفتند: «به خداوند عیسی مسیح ایمان آور که تو و اهل خانه ات نجات خواهید یافت.» ~ و ایشان را بیرون آورده، گفت: «ای آقایان، مرا چه باید کرد تا نجات یابم؟» }پس چراغ طلب نموده، به اندرون جست و لرزان شده، نزد پولس و سیلاس افتاد. #|?اما پولس به آواز بلند صدا زده، گفت: «خود را ضرری مرسان زیرا که ما همه در اینجا هستیم.» u{cاما داروغه بیدار شده، چون درهای زندان را گشوده دید، شمشیر خود را کشیده، خواست خود را بکشد زیرا گمان برد که زندانیان فرار کرده اند. Vz%که ناگاه زلزلهای عظیم حادث گشت بحدی که بنیاد زندان به جنبش درآمد و دفعه همه درها باز شد و زنجیرها از همه فرو ریخت. 8yiاما قریب به نصف شب، پولس و سیلاس دعا کرده، خدا را تسبیح می خواندند و زندانیان ایشان را می شنیدند. 3x_و چون او بدینطور امر یافت، ایشان را به زندان درونی انداخت و پایهای ایشان را در کنده مضبوط کرد. Kwو چون ایشان را چوب بسیار زدند، به زندان افکندند و داروغه زندان را تاکید فرمودند که ایشان را محکم نگاه دارد. )vKپس خلق بر ایشان هجوم آوردند و والیان جامه های ایشان را کنده، فرمودند ایشان را چوب بزنند. *uMو رسومی را اعلام می نمایند که پذیرفتن و بجا آوردن آنها بر ما که رومیان هستیم، جایز نیست.» 7tgو ایشان را نزد والیان حاضر ساخته، گفتند: «این دو شخص شهر ما را به شورش آورده اند و از یهود هستند، 8siاما چون آقایانش دیدند که از کسب خود مایوس شدند، پولس و سیلاس را گرفته ، در بازار نزد حکام کشیدند. r7و چون این کار را روزهای بسیار می کرد، پولس دلتنگ شده، برگشت و به روح گفت: «تو را می فرمایم به نام عیسی مسیح از این دختر بیرون بیا.» که در ساعت از او بیرون شد.cq?و از عقب پولس و ما آمده، ندا کرده، می گفت که «این مردمان خدام خدای تعالی می باشند که شما را از طریق نجات اعلام می نمایند.» xpiو واقع شد که چون ما به محل نماز می رفتیم، کنیزی که روح تفال داشت و از غیب گویی منافع بسیار برای آقایان خود پیدا می نمود، به ما برخورد. oو چون او و اهل خانه اش تعمید یافتند، خواهش نموده، گفت: «اگر شما را یقین است که به خداوند ایمان آوردم، به خانه من درآمده، بمانید.» و ما را الحاح نمود. ]n3و زنی لیدیه نام، ارغوان فروش، که از شهر طیاتیرا و خداپرست بود، می شنید که خداوند دل او را گشود تا سخنان پولس را بشنود. cm? و در روز سبت از شهر بیرون شده و به کنار رودخانه جایی که نماز می گذاردند، نشسته با زنانی که در آنجا جمع می شدند سخن راندیم. 8li و از آنجا به فیلپی رفتیم که شهر اول از سرحد مکادونیه و کلونیه است و در آن شهر چند روز توقف نمودیم. !k; پس از تروآس به کشتی نشسته ، به راه مستقیم به ساموتراکی رفتیم و روز دیگر به نیاپولیس. jjM چون این رؤیا را دید، بی درنگ عازم سفر مکادونیه شدیم، زیرا به یقین دانستیم که خداوند ما را خوانده است تا بشارت بدیشان رسانیم. ai; شبی پولس را رؤیایی رخ نمود که شخصی از اهل مکادونیه ایستاده، بدو التماس نموده گفت: «به مکادونیه آمده، ما را امداد فرما.» Fhو از میسیا گذشته به تروآس رسیدند. g9پس به میسیا آمده، سعی نمودند که به بطینیا بروند، لیکن روح عیسی ایشان را اجازت نداد. 3f_و چون از فریجیه و دیار غلاطیه عبور کردند، روح القدس ایشان را از رسانیدن کلام به آسیا منع نمود. e پس کلیساها در ایمان استوار می شدند و روز بروز در شماره افزوده می گشتند. [d/و در هر شهری که می گشتند، قانونها را که رسولان و کشیشان در اورشلیم حکم فرموده بودند، بدیشان می سپردند تا حفظ نمایند. cچون پولس خواست او همراه وی بیاید، او را گرفته مختون ساخت، به سبب یهودیانی که در آن نواحی بودند زیرا که همه پدرش را می شناختند که یونانی بود. fbEکه برادران در لستره و ایقونیه بر او شهادت می دادند. ?a yو به دربه و لستره آمد که اینک شاگردی تیموتاؤس نام آنجا بود، پسر زن یهودیه مؤمنه لیکن پدرش یونانی بود. r`])و از سوریه و قیلیقیه عبور کرده، کلیساها را استوار می نمود._3(اما پولس سیلاس را اختیار کرد و از برادران به فیض خداوند سپرده شده، رو به سفر نهاد. .^U'پس نزاعی سخت شد بحدی که از یکدیگر جدا شده، برنابا مرقس را برداشته ، به قپرس از راه دریا رفت. ^]5&لیکن پولس چنین صلاح دانست که شخصی را که از پمفلیه از ایشان جدا شده بود و با ایشان در کار همراهی نکرده بود، با خود نبرد. \%اما برنابا چنان مصلحت دید که یوحنای ملقب به مرقس را همراه نیز بردارد. [$و بعد از ایام چند، پولس به برنابا گفت: «برگردیم و برادران را در هر شهری که در آنها به کلام خداوند اعلام نمودیم، دیدن کنیم که چگونه می باشند.» dZA#با بسیاری دیگر تعلیم و بشارت به کلام خدا می دادند. TY!"اما پولس و برنابا در انطاکیه توقف نموده، ;Xo!پس چون مدتی در آنجا بسر بردند، به سلامتی از برادران رخصت گرفته ، به سوی فرستندگان خود توجه نمودند. -WS و یهودا و سیلاس چونکه ایشان هم نبی بودند، برادران را به سخنان بسیار، نصیحت و تقویت نمودند. [V/چون مطالعه کردند، از این تسلی شادخاطر گشتند. U%پس ایشان مرخص شده، به انطاکیه آمدند و جماعت را فراهم آورده، نامه را رسانیدند. |Tqکه از قربانی های بتها و خون و حیوانات خفه شده و زنا بپرهیزید که هر گاه از این امور خود را محفوظ دارید به نیکویی خواهید پرداخت والسلام.» Sزیرا که روح القدس و ما صواب دیدیم که باری بر شما ننهیم جز این ضروریات R'پس یهودا و سیلاس را فرستادیم و ایشان شما را از این امور زبانی خواهند آگاهانید. Q اشخاصی که جانهای خود را در راه نام خداوند ما عیسی مسیح تسلیم کرده اند. KPلهذا ما به یک دل مصلحت دیدیم که چند نفر را اختیار نموده، همراه عزیزان خود برنابا و پولس به نزد شما بفرستیم، [O/چون شنیده شد که بعضی از میان ما بیرون رفته ، شما را به سخنان خود مشوش ساخته ، دلهای شما را منقلب می نمایند و می گویند که می باید مختون شده، شریعت را نگاه بدارید و ما به ایشان هیچ امر نکردیم. ~~}||Nzz7yy3x?wvuu!t>sjrqq po>nlmml|kkj3iFhhcgHffmedd?c>bxa~``_;^^]]\y[pZZYYXWVUUTmSRQPNMM L[KjJIHHjGtFEDDPCBcA@W?>>E=<<";::988q766"544*3+2,1_00/,-,,~++ *q)=((&%$##e"!d 0.**J]eTmY 8 T " z Lx7_VRپس یوزباشی را فرمان داد تا پولس را نگاه دارد و او را آزادی دهد و احدی از خویشانش را از خدمت و ملاقات او منع نکند. آنگاه فلیکس چون از طریقت نیکوتر آگاهی داشت، امر ایشان را تاخیر انداخته، گفت: «چون لیسیاس مین باشی آید، حقیقت امر شما را دریافت خواهم کرد.» Sمگر آن یک سخن که در میان ایشان ایستاده، بدان ندا کردم که درباره قیامت مردگان از من امروز پیش شما بازپرس می شود.» 3یا اینان خود بگویند اگر گناهی از من یافتند وقتی که در حضور اهل شورا ایستاده بودم، -و ایشان می بایست نیز در اینجا نزد تو حاضر شوند تا اگر حرفی بر من دارند ادعا کنند. 7و در این امور چند نفر از یهودیان آسیا مرا در هیکل مطهر یافتند بدون هنگامه یا شورشی. }sو بعد از سالهای بسیار آمدم تا صدقات و هدایا برای قوم خود بیاورم. *Mو خود را در این امر ریاضت می دهم تا پیوسته ضمیر خود را به سوی خدا و مردم بی لغزش نگاه دارم. 4 aو به خدا امیدوارم چنانکه ایشان نیز قبول دارند که قیامت مردگان از عادلان و ظالمان نیز خواهد شد. y kلیکن این را نزد تو اقرار می کنم که به طریقتی که بدعت می گویند، خدای پدران را عبادت می کنم و به آنچه در تورات و انبیا مکتوب است معتقدم، s _ و هم آنچه اﻵن بر من ادعا می کنند، نمی توانند اثبات نمایند. # ? و مرا نیافتند که در هیکل با کسی مباحثه کنم و نه در کنایس یا شهر که خلق را به شورش آورم. " = زیرا تو می توانی دانست که زیاده از دوازده روز نیست که من برای عبادت به اورشلیم رفتم، %C چون والی به پولس اشاره نمود که سخن بگوید، او جواب داد: «از آن رو که می دانم سالهای بسیار است که تو حاکم این قوم می باشی ، به خشنودی وافر حجت درباره خود می آورم. ]3 و یهودیان نیز با او متفق شده گفتند که چنین است._7و فرمود تا مدعیانش نزد تو حاضر شوند؛ و از او بعد از امتحان می توانی دانست حقیقت همه این اموری که ما بر او ادعا می کنیم.» ولی لیسیاس مین باشی آمده، او را به زور بسیار از دستهای ما بیرون آورد، @yو چون او خواست هیکل را ملوث سازد، او را گرفته ، اراده داشتیم که به قانون شریعت خود بر او داوری نماییم. Kزیرا که این شخص را مفسد و فتنه انگیز یافته ایم در میان همه یهودیان ساکن ربع مسکون و از پیشوایان بدعت نصاری'. 9و لیکن تا تو را زیاده مصدع نشوم، مستدعی هستم که از راه نوازش مختصرا عرض ما را بشنوی. kOدر هر جا و در هر وقت این را در کمال شکرگزاری می پذیریم. 3و چون او را احضار فرمود، ترتلس آغاز ادعا نموده، گفت: «چون از وجود تو در آسایش کامل هستیم و احسانات عظیمه از تدابیر تو بدین قوم رسیده است، ای فلیکس گرامی، @ {و بعد از پنج روز، حنانیای رئیس کهنه با مشایخ و خطیبی ترتلس نام رسیدند و شکایت از پولس نزد والی آوردند. 7~g#گفت: «چون مدعیان تو حاضر شوند، سخن تو را خواهم شنید.» و فرمود تا او را در سرای هیرودیس نگاه دارند.'}G"پس والی نامه را ملاحظه فرموده، پرسید که از کدام ولایت است. چون دانست که از قیلیقیه است، $|A!و چون ایشان وارد قیصریه شدند، نامه را به والی سپردند و پولس را نیز نزد او حاضر ساختند. ~{u و بامدادان سواران را گذاشته که با او بروند، خود به قلعه برگشتند. z'پس سپاهیان چنانکه مامور شدند، پولس را در شب برداشته ، به انتیپاتریس رسانیدند. y+و چون خبر یافتم که یهودیان قصد کمین سازی برای او دارند، بی درنگ او را نزد تو فرستادم و مدعیان او را نیز فرمودم تا در حضور تو بر او ادعا نمایند والسلام.» 7xgپس یافتم که در مسائل شریعت خود از او شکایت می دارند، ولی هیچ شکوه ای مستوجب قتل یا بند نمی دارند. w-و چون خواستم بفهمم که به چه سبب بر وی شکایت می کنند، او را به مجلس ایشان درآوردم. ]v3یهودیان این شخص را گرفته ، قصد قتل او داشتند. پس با سپاه رفته ، او را از ایشان گرفتم، چون دریافت کرده بودم که رومی است. huI«کلودیؤس لیسیاس، به والی گرامی فلیکس سلام می رساند. 8tkو نامه ای بدین مضمون نوشت: s7و مرکبی حاضر کنید تا پولس را سوار کرده، او را به سلامتی به نزد فلیکس والی برسانند.» {roپس دو نفر از یوزباشیان را طلبیده، فرمود که «دویست سپاهی و هفتاد سوار و دویست نیزه دار در ساعت سوم از شب حاضر سازید تا به قیصریه بروند؛ ,qQمین باشی آن جوان را مرخص فرموده، قدغن نمود که «به هیچکس مگو که مرا از این راز مطلع ساختی .» Npپس خواهش ایشان را اجابت مفرما زیرا که بیشتر از چهل نفر از ایشان در کمین وی اند و به سوگند عهد بسته اند که تا او را نکشند چیزی نخورند و نیاشامند و اﻵن مستعد و منتظر وعده تو می باشند.» }osعرض کرد: «یهودیان متفق شده اند که از تو خواهش کنند تا پولس را فردا به مجلس شورا درآوری که گویا اراده دارند در حق او زیادتر تفتیش نمایند. &nEپس مین باشی دستش را گرفته ، به خلوت برد و پرسید: «چه چیز است که می خواهی به من خبر دهی ؟» m+پس او را برداشته ، به حضور مین باشی رسانیده، گفت: «پولس زندانی مرا طلبیده، خواهش کرد که این جوان را به خدمت تو بیاورم، زیرا چیزی دارد که به تو عرض کند.» ;loپولس یکی از یوزباشیان را طلبیده، گفت: «این جوان را نزد مین باشی ببر زیرا خبری دارد که به او بگوید.» &kEاما خواهرزاده پولس از کمین ایشان اطلاع یافته ، رفت و به قلعه درآمده، پولس را آگاهانید. :jmپس اﻵن شما با اهل شورا، مین باشی را اعلام کنید که او را نزد شما بیاورد که گویا اراده دارید در احوال او نیکوتر تحقیق نمایید؛ و ما حاضر هستیم که قبل از رسیدنش او را بکشیم.» =isاینها نزد رؤسای کهنه و مشایخ رفته ، گفتند: «بر خویشتن لعنت سخت کردیم که تا پولس را نکشیم چیزی نچشیم. sh_ و آنانی که درباره این، همقسم شدند، زیاده از چهل نفر بودند. =gs و چون روز شد، یهودیان با یکدیگر عهد بسته ، بر خویشتن لعن کردند که تا پولس را نکشند، نخورند و ننوشند. f  و در شب همان روز خداوند نزد او آمده، گفت: «ای پولس خاطر جمع باش زیرا چنانکه در اورشلیم در حق من شهادت دادی، همچنین باید در روم نیز شهادت دهی .» e  و چون منازعه زیادتر می شد، مین باشی ترسید که مبادا پولس را بدرند. پس فرمود تا سپاهیان پایین آمده، او را از میانشان برداشته ، به قلعه درآوردند. Hd  پس غوغای عظیم برپا شد و کاتبان از فرقه فریسیان برخاسته مخاصمه نموده، می گفتند که «در این شخص هیچ بدی نیافته ایم و اگر روحی یا فرشته ای با او سخن گفته باشد با خدا جنگ نباید نمود.» c#زیرا که صدوقیان منکر قیامت و ملائکه و ارواح هستند لیکن فریسیان قائل به هر دو. b)چون این را گفت، در میان فریسیان و صدوقیان منازعه برپا شد و جماعت دو فرقه شدند، /aWچون پولس فهمید که بعضی از صدوقیان و بعضی از فریسیانند، در مجلس ندا در داد که «ای برادران، من فریسی ، پسر فریسی هستم و برای امید و قیامت مردگان از من بازپرس می شود.» *`Mپولس گفت: «ای برادران، ندانستم که رئیس کهنه است، زیرا مکتوب است حاکم قوم خود را بد مگوی.» f_Eحاضران گفتند: «آیا رئیس کهنه خدا را دشنام می دهی ؟» o^Wپولس بدو گفت: «خدا تو را خواهد زد، ای دیوار سفید شده! تو نشسته ای تا مرا برحسب شریعت داوری کنی و به ضد شریعت حکم به زدنم می کنی ؟» u]cآنگاه حنانیا، رئیس کهنه ، حاضران را فرمود تا به دهانش زنند. K\ پس پولس به اهل شورا نیک نگریسته ، گفت: «ای برادران، من تا امروز با کمال ضمیر صالح در خدمت خدا رفتار کرده ام.» `[9بامدادان چون خواست درست بفهمد که یهودیان به چه علت مدعی او می باشند، او را از زندان بیرون آورده، فرمود تا رؤسای کهنه و تمامی اهل شورا حاضر شوند و پولس را پایین آورده، در میان ایشان برپا داشت.mZSدر ساعت آنانی که قصد تفتیش او داشتند، دست از او برداشتند و مین باشی ترسان گشت چون فهمید که رومی است از آن سبب که او را بسته بود. 5Ycمین باشی جواب داد: «من این حقوق را به مبلغی خطیر تحصیل کردم!» پولس گفت: «اما من در آن مولود شدم.» X}پس مین باشی آمده، به وی گفت: «مرا بگو که تو رومی هستی ؟» گفت: «بلی !» HW چون یوزباشی این را شنید، نزد مین باشی رفته، او را خبر داده، گفت: «چه می خواهی بکنی زیرا این شخص رومی است؟» zVmو وقتی که او را به ریسمانها می بستند، پولس به یوزباشی ای که حاضر بود گفت: «آیا بر شما جایز است که مردی رومی را بی حجت هم تازیانه زنید؟» zUmمین باشی فرمان داد تا او را به قلعه درآوردند و فرمود که او را به تازیانه امتحان کنند تا بفهمد که به چه سبب اینقدر بر او فریاد می کردند. Twو چون غوغا نموده و جامه های خود را افشانده، خاک به هوا می ریختند، iSKپس تا این سخن بدو گوش گرفتند؛ آنگاه آواز خود را بلند کرده، گفتند: «چنین شخص را از روی زمین بردار که زنده ماندن او جایز نیست!» R}او به من گفت: روانه شو زیرا که من تو را به سوی امتهای بعید می فرستم.»VQ%و هنگامی که خون شهید تو استیفان را می ریختند، من نیز ایستاده، رضا بدان دادم و جامه های قاتلان او را نگاه می داشتم. P/من گفتم: خداوندا، ایشان می دانند که من در هر کنیسه مؤمنین تو را حبس کرده، می زدم؛ OOپس او را دیدم که به من می گوید: بشتاب و از اورشلیم به زودی روانه شو زیرا که شهادت تو را در حق من نخواهند پذیرفت. pNYو چون به اورشلیم برگشته ، در هیکل دعا می کردم، بیخود شدم. 2M]و حال چرا تاخیر می نمایی؟ برخیز و تعمید بگیر و نام خداوند را خوانده، خود را از گناهانت غسل ده. zLmزیرا از آنچه دیده و شنیده ای نزد جمیع مردم شاهد بر او خواهی شد. 5Kcاو گفت: خدای پدران ما تو را برگزید تا اراده او را بدانی و آن عادل را ببینی و از زبانش سخنی بشنوی. )JK به نزد من آمده و ایستاده، به من گفت: ای برادر شاؤل، بینا شو که در همان ساعت بر وی نگریستم. I/ آنگاه شخصی متقی بحسب شریعت، حنانیا نام که نزد همه یهودیان ساکن آنجا نیکنام بود، H پس چون از سطوت آن نور نابینا گشتم، رفقایم دست مرا گرفته ، به دمشق رسانیدند. iGK گفتم: خداوندا چه کنم؟ خداوند مرا گفت: برخاسته ، به دمشق برو که در آنجا تو را مطلع خواهند ساخت از آنچه برایت مقرر است که بکنی . F- و همراهان من نور را دیده، ترسان گشتند ولی آواز آن کس را که با من سخن گفت نشنیدند. (EIمن جواب دادم: خداوندا تو کیستی ؟ او مرا گفت: من آن عیسی ناصری هستم که تو بر وی جفا می کنی . ,DQپس بر زمین افتاده، هاتفی را شنیدم که به من می گوید: ای شاؤل، ای شاؤل، چرا بر من جفا می کنی ؟ /CWو در اثنای راه، چون نزدیک به دمشق رسیدم، قریب به ظهر ناگاه نوری عظیم از آسمان گرد من درخشید. KBچنانکه رئیس کهنه و تمام اهل شورا به من شهادت می دهند که از ایشان نامه ها برای برادران گرفته ، عازم دمشق شدم تا آنانی را نیز که در آنجا باشند قید کرده، به اورشلیم آورم تا سزا یابند. 7Agو این طریقت را تا به قتل مزاحم می بودم به نوعی که مردان و زنان را بند نهاده، به زندان می انداختم، Q@«من مرد یهودی هستم، متولد طرسوس قیلیقیه ، اما تربیت یافته بودم در این شهر در خدمت غمالائیل و در دقایق شریعت اجداد متعلم شده، درباره خدا غیور می بودم، چنانکه همگی شما امروز می باشید. ?چون شنیدند که به زبان عبرانی با ایشان تکلم می کند، بیشتر خاموش شدند. پس گفت: > y«ای برادران عزیز و پدران، حجتی را که اﻵن پیش شما می آورم بشنوید.» p=Y(چون اذن یافت، بر زینه ایستاده، به دست خود به مردم اشاره کرد؛ و چون آرامی کامل پیدا شد، ایشان را به زبان عبرانی مخاطب ساخته ، گفت:o<W'پولس گفت: «من مرد یهودی هستم از طرسوس قیلیقیه، شهری که بی نام و نشان نیست و خواهش آن دارم که مرا اذن فرمایی تا به مردم سخن گویم.» 3;_&مگر تو آن مصری نیستی که چندی پیش از این فتنه برانگیخته ، چهار هزار مرد قتال را به بیابان برد؟» q:[%چون نزدیک شد که پولس را به قلعه درآورند، او به مین باشی گفت: «آیا اجازت است که به تو چیزی گویم؟» گفت: «آیا زبان یونانی را می دانی؟ 9 $زیرا گروهی کثیر از خلق از عقب او افتاده، صدا می زدند که «او را هلاک کن!» 8%#و چون به زینه رسید، اتفاق افتاد که لشکریان به سبب ازدحام مردم او را برگرفتند، 7"اما بعضی از آن گروه به سخنی و بعضی به سخنی دیگر صدا می کردند. و چون او به سبب شورش، حقیقت امر را نتوانست فهمید، فرمود تا او را به قلعه بیاورند. E6!چون مین باشی رسید، او را گرفته ، فرمان داد تا او را بدو زنجیر ببندند و پرسید که «این کیست و چه کرده است؟» l5Q او بی درنگ سپاه و یوزباشی ها را برداشته ، بر سر ایشان تاخت. پس ایشان به مجرد دیدن مین باشی و سپاهیان، از زدن پولس دست برداشتند. )4Kو چون قصد قتل او می کردند، خبر به مین باشی سپاه رسید که «تمامی اورشلیم به شورش آمده است.» I3 پس تمامی شهر به حرکت آمد و خلق ازدحام کرده، پولس را گرفتند و از هیکل بیرون کشیدند و فی الفور درها را بستند. ?2wزیرا قبل از آن تروفیمس افسسی را با وی در شهر دیده بودند و مظنه داشتند که پولس او را به هیکل آورده بود. t1aفریاد برآوردند که «ای مردان اسرائیلی ، امداد کنید! این است آن کس که برخلاف امت و شریعت و این مکان در هر جا همه را تعلیم می دهد. بلکه یونانی ای چند را نیز به هیکل درآورده، این مکان مقدس را ملوث نموده است.» h0Iو چون هفت روز نزدیک به انجام رسید، یهودی ای چند از آسیا او را در هیکل دیده، تمامی قوم را به شورش آوردند و دست بر او انداخته ، /پس پولس آن اشخاص را برداشته ، روز دیگر با ایشان طهارت کرده، به هیکل درآمد و از تکمیل ایام طهارت اطلاع داد تا هدیه ای برای هر یک از ایشان بگذرانند. |.qلیکن درباره آنانی که از امتها ایمان آورده اند، ما فرستادیم و حکم کردیم که از قربانی های بت و خون و حیوانات خفه شده و زنا پرهیز نمایند.» R-پس ایشان را برداشته ، خود را با ایشان تطهیر نما و خرج ایشان را بده که سر خود را بتراشند تا همه بدانند که آنچه درباره تو شنیده اند اصلی ندارد بلکه خود نیز در محافظت شریعت سلوک می نمایی. ,پس آنچه به تو گوییم به عمل آور: چهار مرد نزد ما هستند که بر ایشان نذری هست. +پس چه باید کرد؟ البته جماعت جمع خواهند شد زیرا خواهند شنید که تو آمده ای. 0*Yو درباره تو شنیده اند که همه یهودیان را که در میان امتها می باشند، تعلیم می دهی که از موسی انحراف نمایند و می گویی نباید اولاد خود را مختون ساخت و به سنن رفتار نمود. )ایشان چون این را شنیدند، خدا را تمجید نموده، به وی گفتند: «ای برادر، آگاه هستی که چند هزارها از یهودیان ایمان آورده اند و جمیعا در شریعت غیورند. *(Mپس ایشان را سلام کرده، آنچه خدا بوسیله خدمت او در میان امتها به عمل آورده بود، مفصلا گفت. 'و در روز دیگر، پولس ما را برداشته ، نزد یعقوب رفت و همه کشیشان حاضر شدند. v&eو چون وارد اورشلیم گشتیم، برادران ما را به خشنودی پذیرفتند. q%[و تنی چند از شاگردان قیصریه همراه آمده، ما را نزد شخصی مناسون نام که از اهل قپرس و شاگرد قدیمی بود، آوردند تا نزد او منزل نماییم. h$Iو بعد از آن ایام تدارک سفر دیده، متوجه اورشلیم شدیم. w#gچون او نشنید خاموش شده، گفتیم: «آنچه اراده خداوند است بشود.» " پولس جواب داد: «چه می کنید که گریان شده، دل مرا می شکنید زیرا من مستعدم که نه فقط قید شوم بلکه تا در اورشلیم بمیرم به خاطر نام خداوند عیسی .» ! پس چون این را شنیدیم، ما و اهل آنجا التماس نمودیم که به اورشلیم نرود. T ! و نزد ما آمده، کمربند پولس را گرفته و دستها و پایهای خود را بسته ، گفت: «روح القدس می گوید که یهودیان در اورشلیم صاحب این کمربند را به همینطور بسته ، او را به دستهای امتها خواهند سپرد.» |q و چون روز چند در آنجا ماندیم، نبی ای آغابوس نام از یهودیه رسید، Z- و او را چهار دختر باکره بود که نبوت می کردند. Y+در فردای آن روز، از آنجا روانه شده، به قیصریه آمدیم و به خانه فیلپس مبشر که یکی از آن هفت بود درآمده، نزد او ماندیم. Lو ما سفر دریا را به انجام رسانیده، از صور به پتولامیس رسیدیم و برادران را سلام کرده، با ایشان یک روز ماندیم. پس یکدیگر را وداع کرده، به کشتی سوار شدیم و ایشان به خانه های خود برگشتند. ucو چون آن روزها را بسر بردیم، روانه گشتیم و همه با زنان و اطفال تا بیرون شهر ما را مشایعت نمودند و به کناره دریا زانو زده، دعا کردیم. A{پس شاگردی چند پیدا کرده، هفت روز در آنجا ماندیم و ایشان به الهام روح به پولس گفتند که به اورشلیم نرود. |qو قپرس را به نظر آورده، آن را به طرف چپ رها کرده، به سوی سوریه رفتیم و در صور فرود آمدیم زیرا که در آنجا می بایست بار کشتی را فرود آورند. و چون کشتی ای یافتیم که عازم فینیقیه بود، بر آن سوار شده، کوچ کردیم. H و چون از ایشان هجرت نمودیم، سفر دریا کردیم و به راه راست به کوس آمدیم و روز دیگر به رودس و از آنجا به پاترا. S&و بسیار متالم شدند خصوصا بجهت آن سخنی که گفت: «بعد از این روی مرا نخواهید دید.» پس او را تا به کشتی مشایعت نمودند.|q%و همه گریه بسیار کردند و بر گردن پولس آویخته ، او را می بوسیدند. W'$این بگفت و زانو زده، با همگی ایشان دعا کرد. %#این همه را به شما نمودم که می باید چنین مشقت کشیده، ضعفا را دستگیری نمایید و کلام خداوند عیسی را به خاطر دارید که او گفت دادن از گرفتن فرخنده تر است.»  "بلکه خود می دانید که همین دستها در رفع احتیاج خود و رفقایم خدمت می کرد. Q!نقره یا طلا یا لباس کسی را طمع نورزیدم، hI و الحال ای برادران شما را به خدا و به کلام فیض او می سپارم که قادر است شما را بنا کند و در میان جمیع مقدسین شما را میراث بخشد. I لهذا بیدار باشید و به یاد آورید که مدت سه سال شبانه روز از تنبیه نمودن هر یکی از شما با اشکها باز نایستادم. 3 _و از میان خود شما مردمانی خواهند برخاست که سخنان کج خواهند گفت تا شاگردان را در عقب خود بکشند. > uزیرا من می دانم که بعد از رحلت من، گرگان درنده به میان شما درخواهند آمد که بر گله ترحم نخواهند نمود، yپس نگاه دارید خویشتن و تمامی آن گله را که روح القدس شما را بر آن اسقف مقرر فرمود تا کلیسای خدا را رعایت کنید که آن را به خون خود خریده است. u cزیرا که از اعلام نمودن شما به تمامی اراده خدا کوتاهی نکردم. n Uپس امروز از شما گواهی می طلبم که من از خون همه بری هستم، Mو الحال این را می دانم که جمیع شما که در میان شما گشته و به ملکوت خدا موعظه کرده ام، دیگر روی مرا نخواهید دید. =sلیکن این چیزها را به هیچ می شمارم، بلکه جان خود را عزیز نمی دارم تا دور خود را به خوشی به انجام رسانم و آن خدمتی را که از خداوند عیسی یافته ام که به بشارت فیض خدا شهادت دهم. /جز اینکه روح القدس در هر شهر شهادت داده، می گوید که بندها و زحمات برایم مهیا است. 9kو اینک اﻵن در روح بسته شده، به اورشلیم می روم و از آنچه در آنجا بر من واقع خواهد شد، اطلاعی ندارم. .Uو به یهودیان و یونانیان نیز از توبه به سوی خدا و ایمان به خداوند ما عیسی مسیح شهادت می دادم. T!و چگونه چیزی را از آنچه برای شما مفید باشد، دریغ نداشتم بلکه آشکارا و خانه به خانه شما را اخبار و تعلیم می نمودم. Oکه با کمال فروتنی و اشکهای بسیار و امتحانهایی که از مکاید یهود بر من عارض می شد، به خدمت خداوند مشغول می بودم. ^5و چون به نزدش حاضر شدند، ایشان را گفت: «بر شما معلوم است که از روز اول که وارد آسیا شدم، چطور هر وقت با شما بسر می بردم؛ iKپس از میلیتس به افسس فرستاده، کشیشان کلیسا را طلبید. +زیرا که پولس عزیمت داشت که از محاذی افسس بگذرد، مبادا او را در آسیا درنگی پیدا شود، چونکه تعجیل می کرد که اگر ممکن شود تا روز پنطیکاست به اورشلیم برسد. ~و از آنجا به دریا کوچ کرده، روز دیگر به مقابل خیوس رسیدیم و روز سوم به ساموس وارد شدیم و در تروجیلیون توقف نموده، روز دیگر وارد میلیتس شدیم. }پس چون در اسوس او را ملاقات کردیم، او را برداشته ، به متیلینی آمدیم. o|W اما ما به کشتی سوار شده، به اسوس پیش رفتیم که از آنجا می بایست پولس را برداریم که بدینطور قرار داد زیرا خواست تا آنجا پیاده رود. [{/ و آن جوان را زنده بردند و تسلی عظیم پذیرفتند. z9 پس بالا رفته و نان را شکسته ، خورد و تا طلوع فجر گفتگوی بسیار کرده، همچنین روانه شد. ?yw آنگاه پولس به زیر آمده، بر او افتاد و وی را در آغوش کشیده، گفت: «مضطرب مباشید زیرا که جان او در اوست.» Nx ناگاه جوانی که افتیخس نام داشت، نزد دریچه نشسته بود که خواب سنگین او را درربود و چون پولس کلام را طول می داد، خواب بر او مستولی گشته ، از طبقه سوم به زیر افتاد و او را مرده برداشتند. ]w3و در بالاخانه ای که جمع بودیم، چراغ بسیار بود. v}و در اول هفته، چون شاگردان بجهت شکستن نان جمع شدند و پولس در فردای آن روز عازم سفر بود، برای ایشان موعظه می کرد و سخن او تا نصف شب طول کشید. ]u3و اما ما بعد از ایام فطیر از فیلپی به کشتی سوار شدیم و بعد از پنج روز به تروآس نزد ایشان رسیده، در آنجا هفت روز ماندیم. Ut#و ایشان پیش رفته ، در تروآس منتظر ما شدند. s و سوپاترس از اهل بیریه و ارسترخس و سکندس از اهل تسالونیکی و غایوس از دربه و تیموتاؤس و از مردم آسیا تیخیکس و تروفیمس تا به آسیا همراه او رفتند. P%~}G|a{{Gzyy#x2w5vuts[rqqp,o nNmllkjri`ggeed[chbaa8`__(^]\[[8ZYXpWVV0TTlSbRQQBPO~OMMqLLK=JZIrHH{GGFUEDD*BAA.@v?>>=<;::T988776c544m3l2211\0//.9-,,+**(('&%%?$##|""&! ?}t -MA3/[  d = &`=Ph9 Kاز این سبب خدا ایشان را به هوسهای خباثت تسلیم نمود، به نوعی که زنانشان نیز عمل طبیعی را به آنچه خلاف طبیعت است تبدیل نمودند. U8 %که ایشان حق خدا را به دروغ مبدل کردند و عبادت و خدمت نمودند مخلوق را به عوض خالقی که تا ابداﻵباد متبارک است. آمین. E7 لهذا خدا نیز ایشان را در شهوات دل خودشان به ناپاکی تسلیم فرمود تا در میان خود بدنهای خویش را خوار سازند، 6 7و جلال خدای غیرفانی را به شبیه صورت انسان فانی و طیور و بهایم و حشرات تبدیل نمودند. I5  ادعای حکمت می کردند و احمق گردیدند. e4 Eزیرا هر چند خدا را شناختند، ولی او را چون خدا تمجید و شکر نکردند بلکه در خیالات خود باطل گردیده، دل بی فهم ایشان تاریک گشت. s3 aزیرا که چیزهای نادیده او یعنی قوت سرمدی و الوهیتش از حین آفرینش عالم بوسیله کارهای او فهمیده و دیده می شود تا ایشان را عذری نباشد. (2 Kچونکه آنچه از خدا می توان شناخت، در ایشان ظاهر است زیرا خدا آن را بر ایشان ظاهر کرده است. A1 }زیرا غضب خدا از آسمان مکشوف می شود بر هر بی دینی و ناراستی مردمانی که راستی را در ناراستی باز می دارند. @0 {که در آن عدالت خدا مکشوف می شود، از ایمان تا ایمان، چنانکه مکتوب است که عادل به ایمان زیست خواهد نمود. @/ {زیرا که از انجیل مسیح عار ندارم چونکه قوت خداست، برای نجات هر کس که ایمان آورد، اول یهود و پس یونانی ، .  پس همچنین بقدر طاقت خود مستعدم که شما را نیز که در روم هستید بشارت دهم. j- Oزیرا که یونانیان و بربریان و حکما و جهلا را هم مدیونم. *, O لکن ای برادران، نمی خواهم که شما بی خبر باشید از اینکه مکرراً اراده آمدن نزد شما کردم و تا به حال ممنوع شدم تا ثمری حاصل کنم در میان شما نیز چنانکه در سایر امتها. +  یعنی تا در میان شما تسلی یابیم از ایمان یکدیگر، ایمان من و ایمان شما. -* U زیرا بسیار اشتیاق دارم که شما را ببینم تا نعمتی روحانی به شما برسانم که شما استوار بگردید، 0) [ و دائماً در دعاهای خود مسالت می کنم که شاید اﻵن آخر به اراده خدا سعادت یافته ، نزد شما بیایم. D(  زیرا خدایی که او را به روح خود در انجیل پسرش خدمت می کنم، مرا شاهد است که چگونه پیوسته شما را یاد می کنم، B' اول شکر می کنم خدای خود را به وساطت عیسی مسیح درباره همگی شما که ایمان شما در تمام عالم شهرت یافته است؛ O& به همه که در روم محبوب خدا و خوانده شده و مقدسید، فیض و سلامتی از جانب پدر ما خدا و عیسی مسیح خداوند بر شما باد. h% Kکه در میان ایشان شما نیز خوانده شده عیسی مسیح هستید، $ !که به او فیض و رسالت را یافتیم برای اطاعت ایمان در جمیع امتها به خاطر اسم او، %# Eو بحسب روح قدوسیت پسر خدا به قوت معروف گردید از قیامت مردگان یعنی خداوند ما عیسی مسیح، `" ;درباره پسر خود که بحسب جسم از نسل داود متولد شد، |! sکه سابقاً وعده آن را داده بود به وساطت انبیای خود در کتب مقدسه ،   پولس، غلام عیسی مسیح و رسول خوانده شده و جدا نموده شده برای انجیل خدا، 3_و به ملکوت خدا موعظه می نمود و با کمال دلیری در امور عیسی مسیح خداوند بدون ممانعت تعلیم می داد.#?اما پولس دو سال تمام در خانه اجاره ای خود ساکن بود و هر که به نزد وی می آمد، می پذیرفت. |qچون این را گفت یهودیان رفتند و با یکدیگر مباحثه بسیار می کردند. %پس بر شما معلوم باد که نجات خدا نزد امتها فرستاده می شود و ایشان خواهند شنید.» ?wزیرا دل این قوم غلیظ شده و به گوشهای سنگین می شنوند و چشمان خود را بر هم نهاده اند، مبادا به چشمان ببینند و به گوشها بشنوند و به دل بفهمند و بازگشت کنند تا ایشان را شفا بخشم. X)گفته است که نزد این قوم رفته بدیشان بگو به گوش خواهید شنید و نخواهید فهمید و نظر کرده خواهید نگریست و نخواهید دید؛ !و چون با یکدیگر معارضه می کردند، از او جدا شدند بعد از آنکه پولس این یک سخن را گفته بود که «روح القدس به وساطت اشعیای نبی به اجداد ما نیکو خطاب کرده، nUپس بعضی به سخنان او ایمان آوردند و بعضی ایمان نیاوردند. I پس چون روزی برای وی معین کردند، بسیاری نزد او به منزلش آمدند که برای ایشان به ملکوت خدا شهادت داده، شرح می نمود و از تورات موسی و انبیا از صبح تا شام درباره عیسی اقامه حجت می کرد. ?wلیکن مصلحت دانستیم از تو مقصود تو را بشنویم زیرا ما را معلوم است که این فرقه را در هر جا بد می گویند.» r]وی را گفتند: «ما هیچ نوشته در حق تو از یهودیه نیافته ایم و نه کسی از برادرانی که از آنجا آمدند، خبری یا سخن بدی درباره تو گفته است. =sاکنون بدین جهت خواستم شما را ملاقات کنم و سخن گویم زیرا که بجهت امید اسرائیل، بدین زنجیر بسته شدم.» 1[ولی چون یهود مخالفت نمودند، ناچار شده به قیصر رفع دعوی کردم، نه تا آنکه از امت خود شکایت کنم. !ایشان بعد از تفحص چون در من هیچ علت قتل نیافتند، اراده کردند که مرا رها کنند. oWو بعد از سه روز، پولس بزرگان یهود را طلبید و چون جمع شدند به ایشان گفت: «ای برادران عزیز، با وجودی که من هیچ عملی خلاف قوم و رسوم اجداد نکرده بودم، همانا مرا در اورشلیم بسته ، به دستهای رومیان سپردند. و چون به روم رسیدیم، یوزباشی زندانیان را به سردار افواج خاصه سپرد. اما پولس را اجازت دادند که با یک سپاهی که محافظت او می کرد، در منزل خود بماند. و برادران آنجا چون از احوال ما مطلع شدند، به استقبال ما بیرون آمدند تا فورناپیوس و سه دکان. و پولس چون ایشان را دید، خدا را شکر نموده، قویدل گشت. )و در آنجا برادران یافته ، حسب خواهش ایشان هفت روز ماندیم و همچنین به روم آمدیم. 4 a و از آنجا دور زده، به ریغیون رسیدیم و بعد از یک روز باد جنوبی وزیده، روز دوم وارد پوطیولی شدیم. V % و به سراکوس فرود آمده، سه روز توقف نمودیم. 7 g و بعد از سه ماه به کشتی اسکندریه که علامت جوزا داشت و زمستان را در جزیره بسر برده بود، سوار شدیم. ( I و ایشان ما را اکرام بسیار نمودند و چون روانه می شدیم، آنچه لازم بود برای ما حاضر ساختند.   و چون این امر واقع شد، سایر مریضانی که در جزیره بودند آمده، شفا یافتند. _7از قضا پدر پوبلیوس را رنج تب و اسهال عارض شده، خفته بود. پس پولس نزد وی آمده و دعا کرده ودست بر او گذارده، او را شفا داد. ^5و در آن نواحی ، املاک رئیس جزیره که پوبلیوس نام داشت بود که او ما را به خانه خود طلبیده، سه روز به مهربانی مهمانی نمود. }پس منتظر بودند که او آماس کند یا بغته افتاده، بمیرد. ولی چون انتظار بسیار کشیدند و دیدند که هیچ ضرری بدو نرسید، برگشته گفتند که خدایی است. [/اما آن جانور را در آتش افکنده، هیچ ضرر نیافت. چون بربریان جانور را از دستش آویخته دیدند، با یکدیگر می گفتند: «بلاشک این شخص، خونی است که با اینکه از دریا رست، عدل نمی گذارد که زیست کند.» 9kچون پولس مقداری هیزم فراهم کرده، بر آتش می نهاد، به سبب حرارت، افعی ای بیرون آمده، بر دستش چسپید. U#و آن مردمان بربری با ما کمال ملاطفت نمودند، زیرا به سبب باران که می بارید و سرما آتش افروخته، همه ما را پذیرفتند. d Cو چون رستگار شدند، یافتند که جزیره ملیطه نام دارد. ,و بعضی بر تختها و بعضی بر چیزهای کشتی و همچنین همه به سلامتی به خشکی رسیدند.+لیکن یوزباشی چون خواست پولس را برهاند، ایشان را از این اراده باز داشت و فرمود تا هر که شناوری داند، نخست خویشتن را به دریا انداخته به ساحل رساند. ~*آنگاه سپاهیان قصد قتل زندانیان کردند که مبادا کسی شنا کرده، بگریزد. G})اما کشتی را درمجمع بحرین به پایاب رانده، مقدم آن فرو شده، بی حرکت ماند ولی مؤخرش از لطمه امواج درهم شکست. j|M(و بند لنگرها را بریده، آنها را در دریا گذاشتند و بندهای سکان را باز کرده، و بادبان را برای باد گشاده، راه ساحل را پیش گرفتند. e{C'اما چون روز روشن شد، زمین را نشناختند؛ لیکن خلیجی دیدند که شاطی ای داشت. پس رأی زدند که اگر ممکن شود، کشتی را بر آن برانند. zzm&چون از غذا سیر شدند، گندم را به دریا ریخته ، کشتی را سبک کردند. Zy-%و جمله نفوس در کشتی دویست و هفتاد و شش بودیم. Fx$پس همه قویدل گشته نیز غذا خوردند. w#این بگفت و در حضور همه نان گرفته، خدا را شکر گفت و پاره کرده، خوردن گرفت. Rv"پس استدعای من این است که غذا بخورید که عافیت برای شما خواهد بود، زیرا که مویی از سر هیچ یک از شما نخواهد افتاد.» |uq!چون روز نزدیک شد، پولس از همه خواهش نمود که چیزی بخورند. پس گفت: «امروز روز چهاردهم است که انتظار کشیده و چیزی نخورده، گرسنه مانده اید. rt] آنگاه سپاهیان ریسمانهای زورق را بریده، گذاشتند که بیفتد. s+پولس یوزباشی و سپاهیان را گفت: «اگر اینها در کشتی نمانند، نجات شما ممکن نباشد.» ]r3اما چون ملاحان قصد داشتند که از کشتی فرار کنند و زورق را به دریا انداختند به بهانه ای که لنگرها را از پیش کشتی بکشند، 0qYو چون ترسیدند که به صخره ها بیفتیم، از پشت کشتی چهار لنگر انداخته ، تمنا می کردند که روز شود. -pSپس پیمایش کرده، بیست قامت یافتند. و قدری پیشتر رفته ، باز پیمایش کرده، پانزده قامت یافتند. Qoو چون شب چهاردهم شد و هنوز در دریای ادریا به هر سو رانده می شدیم، در نصف شب ملاحان گمان بردند که خشکی نزدیک است. @n{لیکن باید در جزیره ای بیفتیم.» !m;پس ای مردمان خوشحال باشید زیرا ایمان دارم که به همانطور که به من گفت، واقع خواهد شد. Elگفت: ای پولس ترسان مباش زیرا باید تو در حضور قیصر حاضر شوی. و اینک خدا همه همسفران تو را به تو بخشیده است. k+زیرا که دوش، فرشته آن خدایی که از آن او هستم و خدمت او را می کنم، به من ظاهر شده، Gjاکنون نیز شما را نصیحت می کنم که خاطرجمع باشید زیرا که هیچ ضرری به جان یکی از شما نخواهد رسید مگر به کشتی. i1و بعد از گرسنگی بسیار، پولس در میان ایشان ایستاده، گفت: «ای مردمان، نخست می بایست سخن مرا پذیرفته ، از کریت نقل نکرده باشید تا این ضرر و خسران را نبینید. Lhو چون روزهای بسیار آفتاب و ستارگان را ندیدند و طوفانی شدید بر ما می افتاد، دیگر هیچ امید نجات برای ما نماند. kgOو روز سوم به دستهای خود آلات کشتی را به دریا انداختیم. fو چون طوفان بر ما غلبه می نمود، روز دیگر، بار کشتی را بیرون انداختند. e!و آن را برداشته و معونات را استعمال نموده، کمر کشتی را بستند و چون ترسیدند که به ریگزار سیرتس فرو روند، حبال کشتی را فرو کشیدند و همچنان رانده شدند. .dUپس در زیر جزیره ای که کلودی نام داشت، دوان دوان رفتیم و به دشواری زورق را در قبض خود آوردیم. 3c_در ساعت کشتی ربوده شده، رو به سوی باد نتوانست نهاد. پس آن را از دست داده، بی اختیار رانده شدیم. b%لیکن چیزی نگذشت که بادی شدید که آن را اورکلیدون می نامند از بالای آن زدن گرفت. Ea و چون نسیم جنوبی وزیدن گرفت، گمان بردند که به مقصد خویش رسیدند. پس لنگر برداشتیم و از کناره کریت گذشتیم. ` و چون آن بندر نیکو نبود که زمستان را در آن بسر برند، اکثر چنان مصلحت دانستند که از آنجا نقل کنند تا اگر ممکن شود خود را به فینیکس رسانیده، زمستان را در آنجا بسر برند که آن بندری است از کریت مواجه مغرب جنوبی و مغرب شمالی. z_m ولی یوزباشی ناخدا و صاحب کشتی را بیشتر از قول پولس اعتنا نمود. ^ پولس ایشان را نصیحت کرده، گفت: «ای مردمان، می بینم که در این سفر ضرر و خسران بسیار پیدا خواهد شد، نه فقط بار و کشتی را بلکه جانهای ما را نیز.» ]3 و چون زمان منقضی شد و در این وقت سفر دریا خطرناک بود، زیرا که ایام روزه گذشته بود، ,\Qو به دشواری از آنجا گذشته ، به موضعی که به بنادر حسنه مسمی و قریب به شهر لسائیه است رسیدیم. O[و چند روز به آهستگی رفته ، به قنیدس به مشقت رسیدیم و چون باد مخالف ما می بود، در زیر کریت نزدیک سلمونی راندیم، Z1در آنجا یوزباشی کشتی اسکندریه را یافت که به ایطالیا می رفت و ما را بر آن سوار کرد. {Yoو از دریای کنار قیلیقیه و پمفلیه گذشته ، به میرای لیکیه رسیدیم tXaو از آنجا روانه شده، زیر قپرس گذشتیم زیرا که باد مخالف بود. cW?روز دیگر به صیدون فرود آمدیم و یولیوس با پولس ملاطفت نموده، او را اجازت داد که نزد دوستان خود رفته ، از ایشان نوازش یابد. ^V5و به کشتی ادرامیتینی که عازم بنادر آسیا بود، سوار شده، کوچ کردیم و ارسترخس از اهل مکادونیه از تسالونیکی همراه ما بود. QU چون مقرر شد که به ایطالیا برویم، پولس و چند زندانی دیگر را به یوزباشی از سپاه اغسطس که یولیوس نام داشت، سپردند. 3T_ و اغریپاس به فستوس گفت: «اگر این مرد به قیصر رفع دعوی خود نمی کرد، او را آزاد کردن ممکن می بود.»!S;رفتند و با یکدیگر گفتگو کرده، گفتند: «این شخص هیچ عملی مستوجب قتل یا حبس نکرده است.» |Rqچون این را گفت، پادشاه و والی و برنیکی و سایر مجلسیان برخاسته ، Q پولس گفت: «از خدا خواهش می داشتم یا به قلیل یا به کثیر، نه تنها تو بلکه جمیع این اشخاصی که امروز سخن مرا می شنوند مثل من گردند، جز این زنجیرها!» zPmاغریپاس به پولس گفت: «به قلیل ترغیب می کنی که من مسیحی بگردم؟» Oای اغریپاس پادشاه، آیا به انبیا ایمان آورده ای؟ می دانم که ایمان داری!» /NWزیرا پادشاهی که در حضور او به دلیری سخن می گویم، از این امور مطلع است، چونکه مرا یقین است که هیچ یک از این مقدمات بر او مخفی نیست، زیرا که این امور در خلوت واقع نشد. Mگفت: «ای فستوس گرامی ، دیوانه نیستم بلکه سخنان راستی و هوشیاری را می گویم. ZL-چون او بدین سخنان، حجت خود را می آورد، فستوس به آواز بلند گفت: «ای پولس دیوانه هستی! کثرت علم تو را دیوانه کرده است!» (KIکه مسیح می بایست زحمت بیند و نوبر قیامت مردگان گشته، قوم و امتها را به نور اعلام نماید.» Jاما از خدا اعانت یافته ، تا امروز باقی ماندم و خرد و بزرگ را اعلام می نمایم و حرفی نمی گویم، جز آنچه انبیا و موسی گفتند که می بایست واقع شود، sI_به سبب همین امور یهود مرا در هیکل گرفته ، قصد قتل من کردند. HH بلکه نخست آنانی را که در دمشق بودند و در اورشلیم و در تمامی مرز و بوم یهودیه و امتها را نیز اعلام می نمودم که توبه کنند و به سوی خدا بازگشت نمایند و اعمال لایقه توبه را بجا آورند. yGk«آن وقت ای اغریپاس پادشاه، رؤیای آسمانی را نافرمانی نورزیدم. $FAتا چشمان ایشان را باز کنی تا از ظلمت به سوی نور و از قدرت شیطان به جانب خدا برگردند تا آمرزش گناهان و میراثی در میان مقدسین بوسیله ایمانی که بر من است بیابند. E#و تو را رهایی خواهم داد از قوم و از امتهایی که تو را به نزد آنها خواهم فرستاد، D7و لیکن برخاسته ، بر پا بایست زیرا که بر تو ظاهر شدم تا تو را خادم و شاهد مقرر گردانم بر آن چیزهایی که مرا در آنها دیده ای و بر آنچه به تو در آن ظاهر خواهم شد. C}من گفتم: خداوندا تو کیستی ؟ گفت: من عیسی هستم که تو بر من جفا می کنی. B)و چون همه بر زمین افتادیم، هاتفی را شنیدم که مرا به زبان عبرانی مخاطب ساخته، گفت: ای شاؤل، شاؤل، چرا بر من جفا می کنی؟ تو را بر میخها لگد زدن دشوار است. @Ay در راه، ای پادشاه، در وقت ظهر نوری را از آسمان دیدم، درخشنده تر از خورشید که در دور من و رفقایم تابید. @ در این میان، هنگامی که با قدرت و اجازت از رؤسای کهنه به دمشق می رفتم، u?c و در همه کنایس بارها ایشان را زحمت رسانیده، مجبور می ساختم که کفر گویند و بر ایشان به شدت دیوانه گشته تا شهرهای بعید تعاقب می کردم. > چنانکه در اورشلیم هم کردم و از رؤسای کهنه قدرت یافته ، بسیاری از مقدسین را در زندان حبس می کردم و چون ایشان را می کشتند، در فتوا شریک می بودم. =# من هم در خاطر خود می پنداشتم که به نام عیسی ناصری مخالفت بسیار کردن واجب است، h<I«شما چرا محال می پندارید که خدا مردگان را برخیزاند؟ ;و حال آنکه دوازده سبط ما شبانه روز بجد و جهد عبادت می کنند محض امید تحصیل همین وعده که بجهت همین امید، ای اغریپاس پادشاه، یهود بر من ادعا می کنند. :والحال به سبب امید آن وعده ای که خدا به اجداد ما داد، بر من ادعا می کنند. :9mو مرا از اول می شناسند هر گاه بخواهند شهادت دهند که به قانون پارساترین فرقه دین خود فریسی می بودم. 28]رفتار مرا از جوانی چونکه از ابتدا در میان قوم خود در اورشلیم بسر می بردم، تمامی یهود می دانند 57cخصوصا چون تو در همه رسوم و مسایل یهود عالم هستی ، پس از تو مستدعی آنم که تحمل فرموده، مرا بشنوی. n6Uکه «ای اغریپاس پادشاه، سعادت خود را در این می دانم که امروز در حضور تو حجت بیاورم، درباره همه شکایتهایی که یهود از من می دارند. >5 wاغریپاس به پولس گفت: «مرخصی که کیفیت خود را بگویی .» پس پولس دست خود را دراز کرده، حجت خود را بیان کرد 43زیرا مرا خلاف عقل می نماید که اسیری را بفرستم و شکایتهایی که بر اوست معروض ندارم.»<3qو چون چیزی درست ندارم که درباره او به خداوندگار مرقوم دارم، از این جهت او را نزد شما و علی الخصوص در حضور تو ای اغریپاس پادشاه آوردم تا بعد از تفحص شاید چیزی یافته بنگارم. W2'و لیکن چون من دریافتم که او هیچ عملی مستوجب قتل نکرده است و خود به اوغسطس رفع دعوی کرد، اراده کردم که او را بفرستم. ~1uآنگاه فستوس گفت: «ای اغریپاس پادشاه، و ای همه مردمانی که نزد ما حضور دارید، این شخص را می بینید که درباره او تمامی جماعت یهود چه در اورشلیم و چه در اینجا فریاد کرده، از من خواهش نمودند که دیگر نباید زیست کند. 0پس بامدادان چون اغریپاس و برنیکی با حشمتی عظیم آمدند و به دارالاستماع با مین باشیان و بزرگان شهر داخل شدند، به فرمان فستوس پولس را حاضر ساختند. $/Aاغریپاس به فستوس گفت: «من نیز می خواهم این شخص را بشنوم.» گفت: «فردا او را خواهی شنید.» n.Uولی چون پولس رفع دعوی کرد که برای محاکمه اوغسطس محفوظ ماند، فرمان دادم که او را نگاه بدارند تا او را به حضور قیصر روانه نمایم.» V-%و چون من در این گونه مسایل شک داشتم، از او پرسیدم که آیا می خواهی به اورشلیم بروی تا در آنجا این مقدمه فیصل پذیرد؟ O,بلکه مسالهای چند بر او ایراد کردند درباره مذهب خود و در حق عیسی نامی که مرده است و پولس می گوید که او زنده است. +و مدعیانش برپا ایستاده، از آنچه من گمان می بردم هیچ ادعا بر وی نیاوردند. 8*iپس چون ایشان در اینجا جمع شدند، بی درنگ در روز دوم بر مسند نشسته ، فرمودم تا آن شخص را حاضر کردند. )1در جواب ایشان گفتم که رومیان را رسم نیست که احدی را بسپارند قبل از آنکه مدعی علیه ، مدعیان خود را روبرو شود و او را فرصت دهند که ادعای ایشان را جواب گوید. O(که درباره او وقتی که به اورشلیم آمدم، رؤسای کهنه و مشایخ یهود مرا خبر دادند و خواهش نمودند که بر او داوری شود. t'aو چون روزی بسیار در آنجا توقف نمودند، فستوس برای پادشاه، مقدمه پولس را بیان کرده، گفت: «مردی است که فلیکس او را در بند گذاشته است، &/ و بعد از مرور ایام چند، اغریپاس پادشاه و برنیکی برای تحیت فستوس به قیصریه آمدند. =%s آنگاه فستوس بعد از مکالمه با اهل شورا جواب داد: «آیا به قیصر رفع دعوی کردی؟ به حضور قیصر خواهی رفت.» a$; پس هر گاه ظلمی یا عملی مستوجب قتل کرده باشم، از مردن دریغ ندارم. لیکن اگر هیچ یک از این شکایتهایی که اینها بر من می آورند اصلی ندارد، کسی نمی تواند مرا به ایشان سپارد. به قیصر رفع دعوی می کنم.» h#I پولس گفت: «در محکمه قیصر ایستاده ام که در آنجا می باید محاکمه من بشود. به یهود هیچ ظلمی نکرده ام، چنانکه تو نیز نیکو می دانی. l"Q اما چون فستوس خواست بر یهود منت نهد، در جواب پولس گفت: «آیا می خواهی به اورشلیم آیی تا در آنجا در این امور به حضور من حکم شود؟» !او جواب داد که «نه به شریعت یهود و نه به هیکل و نه به قیصر هیچ گناه کرده ام.» x iچون او حاضر شد، یهودیانی که از اورشلیم آمده بودند، به گرد او ایستاده، شکایتهای بسیار و گران بر پولس آوردند ولی اثبات نتوانستند کرد. lQو چون بیشتر از ده روز در میان ایشان توقف کرده بود، به قیصریه آمد و بامدادان بر مسند حکومت برآمده، فرمود تا پولس را حاضر سازند. ?wو گفت: «پس کسانی از شما که می توانند همراه بیایند تا اگر چیزی در این شخص یافت شود، بر او ادعا نمایند.» 7gاما فستوس جواب داد که «پولس را باید در قیصریه نگاه داشت»، زیرا خود اراده داشت به زودی آنجا برود. 7منتی بر وی خواستند تا او را به اورشلیم بفرستد و در کمین بودند که او را در راه بکشند.  و رئیس کهنه و اکابر یهود نزد او بر پولس ادعا کردند و بدو التماس نموده،  پس چون فستوس به ولایت خود رسید، بعد از سه روز از قیصریه به اورشلیم رفت. a;اما بعد از انقضای دو سال، پورکیؤس فستوس، خلیفه ولایت فلیکس شد و فلیکس چون خواست بر یهود منت نهد، پولس را در زندان گذاشت.Sو نیز امید می داشت که پولس او را نقدی بدهد تا او را آزاد سازد و از این جهت مکررا وی را خواسته ، با او گفتگو می کرد. {و چون او درباره عدالت و پرهیزکاری وداوری آینده خطاب می کرد، فلیکس ترسان گشته، جواب داد که «الحال برو چون فرصت کنم تو را باز خواهم خواند.» V%و بعد از روزی چند فلیکس با زوجه خود درسلا که زنی یهودی بود، آمده پولس را طلبیده، سخن او را درباره ایمان مسیح شنید. ~~}_||O{Yz3yxx-wpwv|uuIttsrqppDoo"nn9mell kjj"iXhhgg+f|eddFcbaaRa`___I^^^u]\\,[]ZZ[Y@XWW;VUUgTTlSS=<;;J:u9-8976!5E433B2211&0//x..>-,,w+c**=(('&&%\$y##"E!);A UDuFMaY d  y B q(x;hRqزیرا که به امید نجات یافتیم، لکن چون امید دیده شد، دیگر امید نیست، زیرا آنچه کسی بیند چرا دیگر در امید آن باشد؟ Npو نه این فقط، بلکه ما نیز که نوبر روح را یافته ایم، در خود آه می کشیم در انتظار پسرخواندگی یعنی خلاصی جسم خود. oزیرا می دانیم که تمام خلقت تا اﻵن با هم در آه کشیدن و درد زه می باشند. -nSدر امید که خود خلقت نیز از قید فساد خلاصی خواهد یافت تا در آزادی جلال فرزندان خدا شریک شود. m+زیرا خلقت، مطیع بطالت شد، نه به اراده خود، بلکه بخاطر او که آن را مطیع گردانید، flEزیرا که انتظار خلقت، منتظر ظهور پسران خدا می باشد، #k?زیرا یقین می دانم که دردهای زمان حاضر نسبت به آن جلالی که در ما ظاهر خواهد شد هیچ است. gjGو هرگاه فرزندانیم، وارثان هم هستیم یعنی ورثه خدا و هم ارث با مسیح، اگر شریک مصیبتهای او هستیم تا در جلال وی نیز شریک باشیم. niUهمان روح بر روحهای ما شهادت می دهد که فرزندان خدا هستیم.fhEاز آنرو که روح بندگی را نیافته اید تا باز ترسان شوید بلکه روح پسر خواندگی را یافته اید که به آن ابا یعنی ای پدر ندا می کنیم. |gqزیرا همه کسانی که از روح خدا هدایت می شوند، ایشان پسران خدایند. Jf  زیرا اگر برحسب جسم زیست کنید، هرآینه خواهید مرد. لکن اگر افعال بدن را بوسیله روح بکشید، همانا خواهید زیست. ~eu بنابراین ای برادران، مدیون جسم نیستیم تا برحسب جسم زیست نماییم. 2d] و اگر روح او که عیسی را از مردگان برخیزانید در شما ساکن باشد، او که مسیح را از مردگان برخیزانید، بدنهای فانی شما را نیز زنده خواهد ساخت به روح خود که در شما ساکن است. c/ و اگر مسیح در شما است، جسم به سبب گناه مرده است و اما روح، به سبب عدالت، حیات است. Tb! لکن شما در جسم نیستید بلکه در روح، هرگاه روح خدا در شما ساکن باشد؛ و هرگاه کسی روح مسیح را ندارد وی از آن او نیست. naUو کسانی که جسمانی هستند، نمی توانند خدا را خشنود سازند. ,`Qزانرو که تفکر جسم دشمنی خدا است، چونکه شریعت خدا را اطاعت نمی کند، زیرا نمی تواند هم بکند. x_iاز آن جهت که تفکر جسم موت است، لکن تفکر روح حیات و سلامتی است. C^زیرا آنانی که برحسب جسم هستند، در چیزهای جسم تفکر می کنند و اما آنانی که برحسب روح هستند در چیزهای روح. ])تا عدالت شریعت کامل گردد در مایانی که نه بحسب جسم بلکه برحسب روح رفتار می کنیم. x\iزیرا آنچه از شریعت محال بود، چونکه به سبب جسم ضعیف بود، خدا پسر خود را در شبیه جسم گناه و برای گناه فرستاده، بر گناه در جسم فتوا داد، [زیرا که شریعت روح حیات در مسیح عیسی مرا از شریعت گناه و موت آزاد گردانید. _Z 9پس هیچ قصاص نیست بر آنانی که در مسیح عیسی هستند. mYSخدا را شکر می کنم بوساطت خداوند ما عیسی مسیح. خلاصه اینکه من به ذهن خود شریعت خدا را بندگی می کنم و اما به جسم خود شریعت گناه را.X}وای بر من که مرد شقی ای هستم! کیست که مرا از جسم این موت رهایی بخشد؟ gWGلکن شریعتی دیگر در اعضای خود می بینم که با شریعت ذهن من منازعه می کند و مرا اسیر می سازد به آن شریعت گناه که در اعضای من است. ]V3زیرا برحسب انسانیت باطنی به شریعت خدا خشنودم. Uلهذا این شریعت را می یابم که وقتی که می خواهم نیکویی کنم بدی نزد من حاضر است. T3پس چون آنچه را نمی خواهم می کنم، من دیگر فاعل آن نیستم بلکه گناه که در من ساکن است. S زیرا آن نیکویی را که می خواهم نمی کنم، بلکه بدی را که نمی خواهم می کنم. JR زیرا می دانم که در من یعنی در جسدم هیچ نیکویی ساکن نیست، زیرا که اراده در من حاضر است اما صورت نیکو کردن نی. xQiو الحال من دیگر فاعل آن نیستم بلکه آن گناهی که در من ساکن است. Pپس هرگاه کاری را که نمی خواهم بجا می آورم، شریعت را تصدیق می کنم که نیکوست. 2O]که آنچه می کنم نمی دانم زیرا آنچه می خواهم نمی کنم بلکه کاری را که از آن نفرت دارم بجا می آورم. N!زیرا می دانیم که شریعت روحانی است، لکن من جسمانی و زیر گناه فروخته شده هستم، M پس آیا نیکویی برای من موت گردید؟ حاشا! بلکه گناه، تا گناه بودنش ظاهر شود. بوسیله نیکویی برای من باعث مرگ شد تا آنکه گناه به سبب حکم بغایت خبیث شود. \L1 خلاصه شریعت مقدس است و حکم مقدس و عادل و نیکو. rK] زیرا گناه از حکم فرصت یافته ، مرا فریب داد و به آن مرا کشت. gJG و آن حکمی که برای حیات بود، همان مرا باعث موت گردید. I! و من از قبل بدون شریعت زنده می بودم؛ لکن چون حکم آمد، گناه زنده گشت و من مردم. (HIلکن گناه از حکم فرصت جسته ، هر قسم طمع را در من پدید آورد، زیرا بدون شریعت گناه مرده است. uGcپس چه گوییم؟ آیا شریعت گناه است؟ حاشا! بلکه گناه را جز به شریعت ندانستیم. زیرا که شهوت را نمی دانستم، اگر شریعت نمی گفت که طمع مورز. iFKاما الحال چون برای آن چیزی که در آن بسته بودیم مردیم، از شریعت آزاد شدیم، بحدی که در تازگی روح بندگی می کنیم نه در کهنگی حرف. DEزیرا وقتی که در جسم بودیم، هوسهای گناهانی که از شریعت بود، در اعضای ما عمل می کرد تا بجهت موت ثمر آوریم. D1بنابراین، ای برادران من، شما نیز بوساطت جسد مسیح برای شریعت مرده شدید تا خود را به دیگری پیوندید، یعنی با او که از مردگان برخاست، تا بجهت خدا ثمر آوریم. -CSپس مادامی که شوهرش حیات دارد، اگر به مرد دیگر پیوندد، زانیه خوانده می شود. لکن هرگاه شوهرش بمیرد، از آن شریعت آزاد است که اگر به شوهری دیگر داده شود، زانیه نباشد. :Bmزیرا زن منکوحه برحسب شریعت به شوهر زنده بسته است، اما هرگاه شوهرش بمیرد، از شریعت شوهرش آزاد شود. [A 1ای برادران آیا نمی دانید (زیرا که با عارفین شریعت سخن می گویم) که مادامی که انسان زنده است، شریعت بر وی حکمرانی دارد؟ @زیرا که مزد گناه موت است، اما نعمت خدا حیات جاودانی در خداوند ما عیسی مسیح.^?5اما الحال چونکه از گناه آزاد شده و غلامان خدا گشته اید، ثمر خود را برای قدوسیت می آورید که عاقبت آن، حیات جاودانی است. %>Cپس آن وقت چه ثمر داشتید از آن کارهایی که اﻵن از آنها شرمنده اید که انجام آنها موت است؟ u=cزیرا هنگامی که غلامان گناه می بودید از عدالت آزاد می بودید. A<{بطور انسان، به سبب ضعف جسم شما سخن می گویم، زیرا همچنان که اعضای خود را بندگی نجاست و گناه برای گناه سپردید، همچنین اﻵن نیز اعضای خود را به بندگی عدالت برای قدوسیت بسپارید. V;%و از گناه آزاد شده، غلامان عدالت گشته اید. X:)اما شکر خدا را که هرچند غلامان گناه می بودید، لیکن اﻵن از دل، مطیع آن صورت تعلیم گردیده اید که به آن سپرده شده اید. <9qآیا نمی دانید که اگر خویشتن را به بندگی کسی تسلیم کرده، او را اطاعت نمایید، شما آنکس را که او را اطاعت می کنید بنده هستید، خواه گناه را برای مرگ، خواه اطاعت را برای عدالت. 8پس چه گوییم؟ آیا گناه بکنیم از آنرو که زیر شریعت نیستیم بلکه زیر فیض؟ حاشا! 7زیرا گناه بر شما سلطنت نخواهد کرد، چونکه زیر شریعت نیستید بلکه زیر فیض. 6 و اعضای خود را به گناه مسپارید تا آلات ناراستی شوند، بلکه خود را از مردگان زنده شده به خدا تسلیم کنید و اعضای خود را تا آلات عدالت برای خدا باشند. 5} پس گناه در جسم فانی شما حکمرانی نکند تا هوسهای آن را اطاعت نمایید، 4# همچنین شما نیز خود را برای گناه مرده انگارید، اما برای خدا در مسیح عیسی زنده. !3; زیرا به آنچه مرد یک مرتبه برای گناه مرد و به آنچه زندگی می کند، برای خدا زیست می کند. 02Y زیرا می دانیم که چون مسیح از مردگان برخاست، دیگر نمی میرد و بعد از این موت بر او تسلطی ندارد. 1yپس هرگاه با مسیح مردیم، یقین می دانیم که با او زیست هم خواهیم کرد. L0زیرا هر که مرد، از گناه مبرا شده است. E/زیرا این را می دانیم که انسانیت کهنه ما با او مصلوب شد تا جسد گناه معدوم گشته ، دیگر گناه را بندگی نکنیم. .زیرا اگر بر مثال موت او متحد گشتیم، هرآینه در قیامت وی نیز چنین خواهیم شد. -پس چونکه در موت او تعمید یافتیم، با او دفن شدیم تا آنکه به همین قسمی که مسیح به جلال پدر از مردگان برخاست، ما نیز در تازگی حیات رفتار نماییم. ,#یا نمی دانید که جمیع ما که در مسیح عیسی تعمید یافتیم، در موت او تعمید یافتیم؟ s+_حاشا! مایانی که از گناه مردیم، چگونه دیگر در آن زیست کنیم؟ d* Cپس چه گوییم؟ آیا در گناه بمانیم تا فیض افزون گردد؟ a);تا آنکه چنانکه گناه در موت سلطنت کرد، همچنین فیض نیز سلطنت نماید به عدالت برای حیات جاودانی بوساطت خداوند ما عیسی مسیح.0(Yاما شریعت در میان آمد تا خطا زیاده شود. لکن جایی که گناه زیاده گشت، فیض بی نهایت افزون گردید. W''زیرا به همین قسمی که از نافرمانی یک شخص بسیاری گناهکار شدند، همچنین نیز به اطاعت یک شخص بسیاری عادل خواهند گردید. [&/پس همچنان که به یک خطا حکم شد بر جمیع مردمان برای قصاص، همچنین به یک عمل صالح بخشش شد بر جمیع مردمان برای عدالت حیات. 3%_زیرا اگر به سبب خطای یک نفر و بواسطه آن یک موت سلطنت کرد، چقدر بیشتر آنانی که افزونی فیض و بخشش عدالت را می پذیرند، در حیات سلطنت خواهند کرد بوسیله یک یعنی عیسی مسیح. o$Wو نه اینکه مثل آنچه از یک گناهکار سر زد، همچنان بخشش باشد؛ زیرا حکم شد از یک برای قصاص لکن نعمت از خطایای بسیار برای عدالت رسید. C#و نه چنانکه خطا بود، همچنان نعمت نیز باشد. زیرا اگر به خطای یک شخص بسیاری مردند، چقدر زیاده فیض خدا و آن بخششی که به فیض یک انسان، یعنی عیسی مسیح است، برای بسیاری افزون گردید. P"بلکه از آدم تا موسی موت تسلط می داشت بر آنانی نیز که بر مثال تجاوز آدم که نمونه آن آینده است، گناه نکرده بودند. "!= زیرا قبل از شریعت، گناه در جهان می بود، لکن گناه محسوب نمی شود در جایی که شریعت نیست. r ] لهذا همچنان که بوساطت یک آدم گناه داخل جهان گردید و به گناه موت؛ و به اینگونه موت بر همه مردم طاری گشت، از آنجا که همه گناه کردند. ;o و نه همین فقط بلکه در خدا هم فخر می کنیم بوسیله خداوند ما عیسی مسیح که بوساطت او اﻵن صلح یافته ایم. {o زیرا اگر در حالتی که دشمن بودیم، بوساطت مرگ پسرش با خدا صلح داده شدیم، پس چقدر بیشتر بعد از صلح یافتن بوساطت حیات او نجات خواهیم یافت. 5 پس چقدر بیشتر اﻵن که به خون او عادل شمرده شدیم، بوسیله او از غضب نجات خواهیم یافت. :mلکن خدا محبت خود را در ما ثابت می کند از اینکه هنگامی که ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح در راه ما مرد. ;oزیرا بعید است که برای شخص عادل کسی بمیرد، هرچند در راه مرد نیکو ممکن است کسی نیز جرأت کند که بمیرد. %زیرا هنگامی که ما هنوز ضعیف بودیم، در زمان معین، مسیح برای بیدینان وفات یافت. ;oو امید باعث شرمساری نمی شود زیرا که محبت خدا در دلهای ما به روح القدس که به ما عطا شد ریخته شده است. Eو صبر امتحان را و امتحان امید را. )Kو نه این تنها بلکه در مصیبتها هم فخر می کنیم، چونکه می دانیم که مصیبت صبر را پیدا می کند، Lکه به وساطت او دخول نیز یافته ایم بوسیله ایمان در آن فیضی که در آن پایداریم و به امید جلال خدا فخر می نماییم. ! =پس چونکه به ایمان عادل شمرده شدیم، نزد خدا سلامتی داریم بوساطت خداوند ما عیسی مسیح، {که به سبب گناهان ما تسلیم گردید و به سبب عادل شدن ما برخیزانیده شد.Gبلکه برای ما نیز که به ما محسوب خواهد شد، چون ایمان آوریم به او که خداوند ما عیسی را از مردگان برخیزانید، jMولکن اینکه برای وی محسوب شد، نه برای او فقط نوشته شد، J و از این جهت برای او عدالت محسوب شد. \1و یقین دانست که به وفای وعده خود نیز قادر است. )و در وعده خدا از بی ایمانی شک ننمود، بلکه قوی الایمان گشته ، خدا را تمجید نمود، Mو در ایمان کم قوت نشده، نظر کرد به بدن خود که در آن وقت مرده بود، چونکه قریب به صد ساله بود و به رحم مرده ساره. N که او در ناامیدی به امید ایمان آورد تا پدر امتهای بسیار شود، برحسب آنچه گفته شد که «ذریت تو چنین خواهند بود.»  (چنانکه مکتوب است که تو را پدر امتهای بسیار ساخته ام)، در حضور آن خدایی که به او ایمان آورد که مردگان را زنده می کند و ناموجودات را به وجود می خواند؛  و از این جهت از ایمان شد تا محض فیض باشد تا وعده برای همگی ذریت استوار شود نه مختص به ذریت شرعی بلکه به ذریت ایمانی ابراهیم نیز که پدر جمیع ما است،  {زیرا که شریعت باعث غضب است، زیرا جایی که شریعت نیست تجاوز هم نیست. q [زیرا اگر اهل شریعت وارث باشند، ایمان عاطل شد و وعده باطل. D زیرا به ابراهیم و ذریت او، وعده ای که او وارث جهان خواهد بود، از جهت شریعت داده نشد بلکه از عدالت ایمان. fE و پدر اهل ختنه نیز یعنی آنانی را که نه فقط مختونند بلکه سالک هم می باشند بر آثار ایمانی که پدر ما ابراهیم در نامختونی داشت. 3 و علامت ختنه را یافت تا مهر باشد بر آن عدالت ایمانی که در نامختونی داشت، تا او همه نامختونان را که ایمان آورند پدر باشد تا عدالت برای ایشان هم محسوب شود؛ 1[ پس در چه حالت محسوب شد، وقتی که او در ختنه بود یا در نامختونی؟ در ختنه نی ، بلکه در نامختونی ؛ O پس آیا این خوشحالی بر اهل ختنه گفته شد یا برای نامختونان نیز؟ زیرا می گوییم ایمان ابراهیم به عدالت محسوب گشت. iKخوشابحال کسی که خداوند گناه را به وی محسوب نفرماید.» «خوشابحال کسانی که خطایای ایشان آمرزیده شد و گناهانشان مستور گردید؛ -Sچنانکه داود نیز خوشحالی آن کس را ذکر می کند که خدا برای او عدالت محسوب می دارد، بدون اعمال: A{و اما کسی که عمل نکند، بلکه ایمان آورد به او که بی دینان را عادل می شمارد، ایمان او عدالت محسوب می شود. لکن برای کسی که عمل می کند، مزدش نه از راه فیض بلکه از راه طلب محسوب می شود. ~%زیرا کتاب چه می گوید؟ «ابراهیم به خدا ایمان آورد و آن برای او عدالت محسوب شد.» }زیرا اگر ابراهیم به اعمال عادل شمرده شد، جای فخر دارد اما نه در نزد خدا. g| Iپس چه چیز را بگوییم که پدر ما ابراهیم بحسب جسم یافت؟ {پس آیا شریعت را به ایمان باطل می سازیم؟ حاشا! بلکه شریعت را استوار می داریم.#z?زیرا واحد است خدایی که اهل ختنه را از ایمان، و نامختونان را به ایمان عادل خواهد شمرد. yآیا او خدای یهود است فقط؟ مگر خدای امتها هم نیست؟ البته خدای امتها نیز است. xزیرا یقین می دانیم که انسان بدون اعمال شریعت، محض ایمان عادل شمرده می شود. 4waپس جای فخر کجا است؟ برداشته شده است! به کدام شریعت؟ آیا به شریعت اعمال؟ نی بلکه به شریعت ایمان. 2v]برای اظهار عدالت خود در زمان حاضر، تا او عادل شود و عادل شمارد هرکسی را که به عیسی ایمان آورد. u%که خدا او را از قبل معین کرد تا کفاره باشد به واسطه ایمان بوسیله خون او تا آنکه عدالت خود را ظاهر سازد، به سبب فرو گذاشتن خطایای سابق در حین تحمل خدا، t!و به فیض او مجاناً عادل شمرده می شوند به وساطت آن فدیه ای که در عیسی مسیح است. esCزیرا همه گناه کرده اند واز جلال خدا قاصر می باشند، Jr یعنی عدالت خدا که بوسیله ایمان به عیسی مسیح است، به همه و کل آنانی که ایمان آورند. زیرا که هیچ تفاوتی نیست، (qIلکن الحال بدون شریعت، عدالت خدا ظاهر شده است، چنانکه تورات و انبیا بر آن شهادت می دهند؛ mwو طریق سلامتی را ندانسته اند. Olهلاکت و پریشانی در طریقهای ایشان است، Rkپایهای ایشان برای خون ریختن شتابان است. Hj و دهان ایشان پر از لعنت و تلخی است. i9 گلوی ایشان گور گشاده است و به زبانهای خود فریب می دهند. زهر مار در زیر لب ایشان است، tha همه گمراه و جمیعا باطل گردیده اند. نیکوکاری نیست یکی هم نی. Fg کسی فهیم نیست، کسی طالب خدا نیست. ]f3 چنانکه مکتوب است که «کسی عادل نیست، یکی هم نی. Se پس چه گوییم؟ آیا برتری داریم؟ نه به هیچوجه! زیرا پیش ادعا وارد آوردیم که یهود و یونانیان هر دو به گناه گرفتارند. d}و چرا نگوییم، چنانکه بعضی بر ما افترا می زنند و گمان می برند که ما چنین می گوییم، بدی بکنیم تا نیکویی حاصل شود؟ که قصاص ایشان به انصاف است. /cWزیرا اگر به دروغ من، راستی خدا برای جلال او افزون شود، پس چرا بر من نیز چون گناهکار حکم شود؟ hbIحاشا! در این صورت خدا چگونه عالم را داوری خواهد کرد؟ [a/لکن اگر ناراستی ما عدالت خدا را ثابت می کند، چه گوییم؟ آیا خدا ظالم است وقتی که غضب می نماید؟ بطور انسان سخن می گویم. e`Cحاشا! بلکه خدا راستگو باشد و هر انسان دروغگو، چنانکه مکتوب است: «تا اینکه در سخنان خود مصَدق شوی و در داوری خود غالب آیی .» *_Mزیرا که چه بگوییم اگر بعضی ایمان نداشتند؟ آیا بی ایمانی ایشان امانت خدا را باطل می سازد؟ x^iبسیار از هر جهت؛ اول آنکه بدیشان کلام خدا امانت داده شده است. U] %پس برتری یهود چیست؟ و یا از ختنه چه فایده؟ I\ بلکه یهود آن است که در باطن باشد و ختنه آنکه قلبی باشد، در روح نه در حرف که مدح آن نه از انسان بلکه از خداست.[زیرا آنکه در ظاهر است، یهودی نیست و آنچه در ظاهر در جسم است، ختنه نی. EZو نامختونی طبیعی هرگاه شریعت را بجا آرد، حکم خواهد کرد بر تو که با وجود کتب و ختنه از شریعت تجاوز می کنی. Y-پس اگر نامختونی ، احکام شریعت را نگاه دارد، آیا نامختونی او ختنه شمرده نمی شود؟ EXزیرا ختنه سودمند است هرگاه به شریعت عمل نمایی. اما اگر از شریعت تجاوز نمایی ، ختنه تو نامختونی گشته است. Wزیرا که به سبب شما در میان امتها اسم خدا را کفر می گویند، چنانکه مکتوب است. V{و به شریعت فخر می کنی ، آیا به تجاوز از شریعت خدا را اهانت نمی کنی؟ :Umو از زنا کردن نهی می کنی ، آیا خود زانی نیستی؟ و از بتها نفرت داری، آیا خود معبدها را غارت نمی کنی؟ OTپس ای کسی که دیگران را تعلیم می دهی، چرا خود را نمی آموزی؟ و وعظ می کنی که دزدی نباید کرد، آیا خود دزدی می کنی؟ S و مؤدب جاهلان و معلم اطفال هستی و در شریعت صورت معرفت و راستی را داری، XR)و یقین داری که خود هادی کوران و نور ظلمتیان Q و اراده او را می دانی و از شریعت تربیت یافته ، چیزهای افضل را می گزینی ، Pپس اگر تو مسمی ' به یهود هستی و بر شریعت تکیه می کنی و به خدا فخر می نمایی ، O1در روزی که خدا رازهای مردم را داوری خواهد نمود به وساطت عیسی مسیح برحسب بشارت من. Nچونکه از ایشان ظاهر می شود که عمل شریعت بر دل ایشان مکتوب است و ضمیر ایشان نیز گواهی می دهد و افکار ایشان با یکدیگر یا مذمت می کنند یا عذر می آورند، aM;زیرا هرگاه امتهایی که شریعت ندارند کارهای شریعت را به طبیعت بجا آرند، اینان هرچند شریعت ندارند، برای خود شریعت هستند، 1L[ از آن جهت که شنوندگان شریعت در حضور خدا عادل نیستند بلکه کنندگان شریعت عادل شمرده خواهند شد. cK? زیرا آنانی که بدون شریعت گناه کنند، بی شریعت نیز هلاک شوند و آنانی که با شریعت گناه کنند، از شریعت بر ایشان حکم خواهد شد. 9Jm زیرا نزد خدا طرفداری نیست. I لکن جلال و اکرام و سلامتی بر هر نیکوکار، نخست بر یهود و بر یونانی نیز. H و عذاب و ضیق بر هر نفس بشری که مرتکب بدی می شود، اول بر یهود و پس بر یونانی ؛ G)و اما به اهل تعصب که اطاعت راستی نمی کنند بلکه مطیع ناراستی می باشند، خشم و غضب F1اما به آنانی که با صبر در اعمال نیکو طالب جلال و اکرام و بقایند، حیات جاودانی را؛ OEکه به هر کس برحسب اعمالش جزا خواهد داد:8Diو به سبب قساوت و دل ناتوبه کار خود، غضب را ذخیره می کنی برای خود در روز غضب و ظهور داوری عادله خدا =Csیا آنکه دولت مهربانی و صبر و حلم او را ناچیز می شماری و نمی دانی که مهربانی خدا تو را به توبه می کشد؟ QBپس ای آدمی که بر کنندگان چنین اعمال حکم می کنی و خود همان را می کنی ، آیا گمان می بری که تو از حکم خدا خواهی رست؟ jAMو می دانیم که حکم خدا بر کنندگان چنین اعمال بر حق است. !@ =لهذا ای آدمی که حکم می کنی، هر که باشی عذری نداری زیرا که به آنچه بر دیگری حکم می کنی، فتوا بر خود می دهی، زیرا تو که حکم می کنی، همان کارها را به عمل می آوری. q? ] زیرا هر چند انصاف خدا را می دانند که کنندگان چنین کارها مستوجب موت هستند، نه فقط آنها را می کنند بلکه کنندگان را نیز خوش می دارند.E> بی فهم و بی وفا و بی الفت و بی رحم. B=  غمازان و غیبت کنندگان و دشمنان خدا و اهانت کنندگان و متکبران و لافزنان و مبدعان شر و نامطیعان والدین؛ < 7مملو از هر نوع ناراستی و شرارت و طمع و خباثت؛ پر از حسد و قتل و جدال و مکر و بدخویی ؛ X; +و چون روا نداشتند که خدا را در دانش خود نگاه دارند، خدا ایشان را به ذهن مردود واگذاشت تا کارهای ناشایسته بجا آورند. : 3و همچنین مردان هم استعمال طبیعی زنان را ترک کرده، از شهوات خود با یکدیگر سوختند. مرد با مرد مرتکب اعمال زشت شده، عقوبت سزاوار تقصیر خود را در خود یافتند. {~Z}|{zz)yXxxwGvvuJtnssrr-qjpp#onn_mkmll,kujj i}hhgfzeeQdcbbla``E_m^^ ]{\\C[ZZRYXXWVVaUjTXSSNRsQkPOO&N(MWLL)K=we چنانکه مکتوب است که «خدا بدیشان روح خواب آلود داد چشمانی که نبیند و گوشهایی که نشنود تا امروز.» T=! پس مقصود چیست؟ اینکه اسرائیل آنچه را که می طلبد نیافته است، لکن برگزیدگان یافتند و باقی ماندگان سختدل گردیدند؛ h<I و اگر از راه فیض است دیگر از اعمال نیست وگرنه فیض دیگر فیض نیست. اما اگر از اعمال است دیگر از فیض نیست والا عمل دیگر عمل نیست.u;c پس همچنین در زمان حاضر نیز بقیتی بحسب اختیار فیض مانده است. 0:Y لکن وحی بدو چه می گوید؟ اینکه «هفت هزار مرد بجهت خود نگاه داشتم که به نزد بعل زانو نزده اند». L9 که «خداوندا انبیای تو را کشته و مذبحهای تو را کنده اند و من به تنهایی مانده ام و در قصد جان من نیز می باشند»؟ y8k خدا قوم خود را که از قبل شناخته بود، رد نفرموده است. آیا نمی دانید که کتاب در الیاس چه می گوید، چگونه بر اسرائیل از خدا استغاثه می کند D7  پس می گویم آیا خدا قوم خود را رد کرد؟ حاشا! زیرا که من نیز اسرائیلی از اولاد ابراهیم از سبط بنیامین هستم. (6I اما در حق اسرائیل می گوید: «تمام روز دستهای خود را دراز کردم به سوی قومی نامطیع و مخالف.»J5  و اشعیا نیز جرأت کرده، می گوید: آنانی که طالب من نبودند مرا یافتند و به کسانی که مرا نطلبیدند ظاهر گردیدم.» 4 و می گویم آیا اسرائیل ندانسته اند؟ اول موسی می گوید: «من شما را به غیرت می آورم به آن که امتی نیست و بر قوم بی فهم شما را خشمگین خواهم ساخت.» V3% لکن می گویم آیا نشنیدند؟ البته شنیدند: «صوت ایشان در تمام جهان منتشر گردید و کلام ایشان تا اقصای ربع مسکون رسید.» Y2+ لهذا ایمان از شنیدن است و شنیدن از کلام خدا. (1I لکن همه بشارت را گوش نگرفتند زیرا اشعیا می گوید «خداوندا کیست که اخبار ما را باور کرد؟» 0 و چگونه وعظ کنند جز اینکه فرستاده شوند؟ چنانکه مکتوب است که «چه زیبا است پایهای آنانی که به سلامتی بشارت می دهند و به چیزهای نیکو مژده می دهند.» r/] پس چگونه بخوانند کسی را که به او ایمان نیاورده اند؟ و چگونه ایمان آورند به کسی که خبر او را نشنیده اند؟ و چگونه بشنوند بدون واعظ؟ a.; زیرا هر که نام خداوند را بخواند نجات خواهد یافت. V-% زیرا که در یهود و یونانی تفاوتی نیست که همان خداوند، خداوند همه است و دولتمند است برای همه که نام او را می خوانند. j,M و کتاب می گوید «هر که به او ایمان آورد خجل نخواهد شد.» + چونکه به دل ایمان آورده می شود برای عدالت و به زبان اعتراف می شود بجهت نجات. a*; زیرا اگر به زبان خود عیسی خداوند را اعتراف کنی و در دل خود ایمان آوری که خدا او را از مردگان برخیزانید، نجات خواهی یافت. A){ لکن چه می گوید؟ اینکه «کلام نزد تو و در دهانت و در قلب تو است یعنی این کلام ایمان که به آن وعظ می کنیم.» {(o یا کیست که به هاویه نزول کند یعنی تا مسیح را از مردگان برآورد.» L' لکن عدالت ایمان بدینطور سخن می گوید که «در خاطر خود مگو کیست که به آسمان صعود کند یعنی تا مسیح را فرود آورد، &1 زیرا موسی عدالت شریعت را بیان می کند که «هر که به این عمل کند، در این خواهد زیست.» %w زیرا که مسیح است انجام شریعت بجهت عدالت برای هر کس که ایمان آورد. 0$Y زیرا که چون عدالت خدا را نشناخته ، می خواستند عدالت خود را ثابت کنند، مطیع عدالت خدا نگشتند. # زیرا بجهت ایشان شهادت می دهم که برای خدا غیرت دارند لکن نه از روی معرفت. "  ای برادران خوشی دل من و دعای من نزد خدا بجهت اسرائیل برای نجات ایشان است. L! !چنانکه مکتوب است که «اینک در صهیون سنگی مصادم و صخره لغزش می نهم و هر که بر او ایمان آورد، خجل نخواهد گردید.»S  از چه سبب؟ از این جهت که نه از راه ایمان بلکه از راه اعمال شریعت آن را طلبیدند، زیرا که به سنگ مصادم لغزش خوردند. } لکن اسرائیل که در پی شریعت عدالت می رفتند، به شریعت عدالت نرسیدند. 4a پس چه گوییم؟ امتهایی که در پی عدالت نرفتند، عدالت را حاصل نمودند، یعنی عدالتی که از ایمان است. b= و چنانکه اشعیا پیش اخبار نمود که «اگر رب الجنود برای ما نسلی نمی گذارد، هرآینه مثل سدوم می شدیم و مانند غموره می گشتیم.»  زیرا خداوند کلام خود را تمام و منقطع ساخته ، بر زمین به عمل خواهد آورد.» Q و اشعیا نیز در حق اسرائیل ندا می کند که «هرچند عدد بنی اسرائیل مانند ریگ دریا باشد، لکن بقیه نجات خواهند یافت؛ )K و جایی که به ایشان گفته شد که شما قوم من نیستید، در آنجا پسران خدای حی خوانده خواهند شد.» L چنانکه در هوشع هم می گوید: «آنانی را که قوم من نبودند، قوم خود خواهم خواند و او را که دوست نداشتم محبوبه خود. w و آنها را نیز دعوت فرمود یعنی ما نه از یهود فقط بلکه از امتها نیز. !; و تا دولت جلال خود را بشناساند بر ظروف رحمتی که آنها را از قبل برای جلال مستعد نمود،  و اگر خدا چون اراده نمود که غضب خود را ظاهر سازد و قدرت خویش را بشناساند، ظروف غضب را که برای هلاکت آماده شده بود، به حلم بسیار متحمل گردید،  یا کوزه گر اختیار بر گل ندارد که از یک خمیره ظرفی عزیز و ظرفی ذلیل بسازد؟ ;o نی بلکه تو کیستی ای انسان که با خدا معارضه می کنی؟ آیا مصنوع به صانع می گوید که چرا مرا چنین ساختی؟ "= پس مرا می گویی : «دیگر چرا ملامت می کند؟ زیرا کیست که با اراده او مقاومت نموده باشد؟»   بنابراین هر که را می خواهد رحم می کند و هر که را می خواهد سنگدل می سازد. \1 زیرا کتاب به فرعون می گوید: «برای همین تو را برانگیختم تا قوت خود را در تو ظاهر سازم و تا نام من در تمام جهان ندا شود.»  لاجرم نه از خواهش کننده و نه از شتابنده است، بلکه از خدای رحم کننده. 2] زیرا به موسی می گوید: «رحم خواهم فرمود بر هر که رحم کنم و رأفت خواهم نمود بر هر که رأفت نمایم.» [/ پس چه گوییم؟ آیا نزد خدا بی انصافی است؟ حاشا! q [ چنانکه مکتوب است: «یعقوب را دوست داشتم اما عیسو را دشمن.» g G بدو گفته شد که «بزرگتر کوچکتر را بندگی خواهد نمود.» o W زیرا هنگامی که هنوز تولد نیافته بودند و عملی نیک یا بد نکرده، تا اراده خدا برحسب اختیار ثابت شود نه از اعمال بلکه از دعوت کننده  و نه این فقط، بلکه رفقَه نیز چون از یک شخص یعنی از پدر ما اسحاق حامله شد،   زیرا کلام وعده این است که موافق چنین وقت خواهم آمد و ساره را پسری خواهد بود. ' یعنی فرزندان جسم، فرزندان خدا نیستند، بلکه فرزندان وعده از نسل محسوب می شوند. % و نه نسل ابراهیم تماماً فرزند هستند؛ بلکه «نسل تو در اسحاق خوانده خواهند شد.» 'G ولکن چنین نیست که کلام خدا ساقط شده باشد؛ زیرا همه که از اسرائیل اند، اسرائیلی نیستند، >u که پدران از آن ایشانند و از ایشان مسیح بحسب جسم شد که فوق از همه است، خدای متبارک تا ابداﻵباد، آمین. :m که ایشان اسرائیلی اند و پسرخواندگی و جلال و عهدها و امانت شریعت و عبادت و وعده ها از آن ایشان است؛ %C زیرا راضی هم می بودم که خود از مسیح محروم شوم در راه برادرانم که بحسب جسم خویشان منند، O که مرا غمی عظیم و در دلم وجع دائمی است.  { در مسیح راست می گویم و دروغ نی و ضمیر من در روح القدس مرا شاهد است، W''و نه بلندی و نه پستی و نه هیچ مخلوق دیگر قدرت خواهد داشت که ما را از محبت خدا که در خداوند ما مسیح عیسی است جدا سازد.E&زیرا یقین می دانم که نه موت و نه حیات و نه فرشتگان و نه رؤسا و نه قدرتها و نه چیزهای حال و نه چیزهای آینده ~%بلکه در همه این امور از حد زیاده نصرت یافتیم، بوسیله او که ما را محبت نمود. }+$چنانکه مکتوب است که «بخاطر تو تمام روز کشته و مثل گوسفندان ذبحی شمرده می شویم.» 7|g#کیست که ما را از محبت مسیح جدا سازد؟ آیا مصیبت یا دلتنگی یا جفا یا قحط یا عریانی یا خطر یا شمشیر؟ S{"کیست که بر ایشان فتوا دهد؟ آیا مسیح که مرد بلکه نیز برخاست، آنکه به دست راست خدا هم هست و ما را نیز شفاعت می کند؟ yzk!کیست که بر برگزیدگان خدا مدعی شود؟ آیا خدا که عادل کننده است؟ Ly او که پسر خود را دریغ نداشت، بلکه او را در راه جمیع ما تسلیم نمود، چگونه با وی همه چیز را به ما نخواهد بخشید؟ uxcپس به این چیزها چه گوییم؟ هرگاه خدا با ما است کیست به ضد ما؟ wو آنانی را که از قبل معین فرمود، ایشان را هم خواند و آنانی را که خواند ایشان را نیز عادل گردانید و آنانی را که عادل گردانید، ایشان را نیز جلال داد. hvIزیرا آنانی را که از قبل شناخت، ایشان را نیز پیش معین فرمود تا به صورت پسرش متشکل شوند تا او نخست زاده از برادران بسیار باشد. su_و می دانیم که بجهت آنانی که خدا را دوست می دارند و بحسب اراده او خوانده شده اند، همه چیزها برای خیریت (ایشان) با هم در کار می باشند. 9tkو او که تفحص کننده دلهاست، فکر روح را می داند زیرا که او برای مقدسین برحسب اراده خدا شفاعت می کند. s1و همچنین روح نیز ضعف ما را مدد می کند، زیرا که آنچه دعا کنیم بطوری که می باید نمی دانیم، لکن خود روح برای ما شفاعت می کند به ناله هایی که نمی شود بیان کرد. ryاما اگر امید چیزی را داریم که نمی بینیم، با صبر انتظار آن می کشیم. 3~k}}T|{`zzLy5xxwvvuu6t srrAqppooXnmmQlkkVj4i;hAgff{edccUcGbaa`R__|^^5]\[[)ZZYYXJWW+VUUTTS|RQQBPPNOONN+MMCLyKKII8HGGFEE&D~CCB#A@@h??S>==L<;;:r99Q877q7655c44N32z1+0m/.--F,++9*N)((R''4&%%$6#""H![ .S!r+\Z>on'qn7)  M 6 #eN%f`Eهرکس در هر حالتی که خوانده شده باشد، در همان بماند. t_aختنه چیزی نیست و نامختونی هیچ، بلکه نگاه داشتن امرهای خدا. ,^Qاگر کسی در مختونی خوانده شود، نامختون نگردد و اگر کسی در نامختونی خوانده شود، مختون نشود. ]مگر اینکه به هرطور که خداوند به هرکس قسمت فرموده و به همان حالت که خدا هرکس را خوانده باشد، بدینطور رفتار بکند؛ و همچنین در همه کلیساها امر می کنم. 9\kزیرا که تو چه دانی ای زن که شوهرت را نجات خواهی داد؟ یا چه دانی ای مرد که زن خود را نجات خواهی داد؟ a[;اما اگر بی ایمان جدایی نماید، بگذارش که بشود زیرا برادر یا خواهر در این صورت مقید نیست و خدا ما را به سلامتی خوانده است. sZ_زیرا که شوهر بی ایمان از زن خود مقدس می شود و زن بی ایمان از برادر مقدس می گردد و اگرنه اولاد شما ناپاک می بودند، لکن الحال مقدسند. "Y= و زنی که شوهر بی ایمان داشته باشد و او راضی باشد که با وی بماند، از شوهر خود جدا نشود. nXU و دیگران را من می گویم نه خداوند که اگر کسی از برادران زنی بی ایمان داشته باشد و آن زن راضی باشد که با وی بماند، او را جدا نسازد. W% و اگر جدا شود، مجرد بماند یا با شوهر خود صلح کند؛ و مرد نیز زن خود را جدا نسازد. V اما منکوحان را حکم می کنم و نه من بلکه خداوند که زن از شوهر خود جدا نشود؛ U{ لکن اگر پرهیز ندارند، نکاح بکنند زیرا که نکاح از آتش هوس بهتر است. T لکن به مجردین و بیوه زنان می گویم که ایشان را نیکو است که مثل من بمانند. 3S_اما می خواهم که همه مردم مثل خودم باشند. لکن هرکس نعمتی خاص از خدا دارد، یکی چنین و دیگری چنان. `R9لکن این را می گویم به طریق اجازه نه به طریق حکم، !Q;از یکدیگر جدایی مگزینید مگر مدتی به رضای طرفین تا برای روزه و عبادت فارغ باشید؛ و باز با هم پیوندید مبادا شیطان شما را به سبب ناپرهیزی شما در تجربه اندازد. "P=زن بر بدن خود مختار نیست بلکه شوهرش، و همچنین مرد نیز اختیار بدن خود ندارد بلکه زنش، `O9و شوهر حق زن را ادا نماید و همچنین زن حق شوهر را. }Nsلکن بسبب زنا، هر مرد زوجه خود را بدارد و هر زن شوهر خود را بدارد. M اما درباره آنچه به من نوشته بودید: مرد را نیکو آن است که زن را لمس نکند. zLmزیرا که به قیمتی خریده شدید، پس خدا را به بدن خود تمجید نمایید.4Kaیا نمی دانید که بدن شما هیکل روح القدس است که در شما است که از خدا یافته اید و از آن خود نیستید؟ +JOاز زنا بگریزید. هر گناهی که آدمی می کند بیرون از بدن است، لکن زانی بر بدن خود گناه می ورزد. OIلکن کسی که با خداوند پیوندد یکروح است. 1H[آیا نمی دانید که هرکه با فاحشه پیوندد، با وی یکتن باشد؟ زیرا می گوید «هردو یک تن خواهند بود». ?Gwآیا نمی دانید که بدنهای شما اعضای مسیح است؟ پس آیا اعضای مسیح را برداشته ، اعضای فاحشه گردانم؟ حاشا! Fwو خدا خداوند را برخیزانید و ما را نیز به قوت خود خواهد برخیزانید. |Eq خوراک برای شکم است و شکم برای خوراک، لکن خدا این و آن را فانی خواهد ساخت. اما جسم برای زنا نیست، بلکه برای خداوند است و خداوند برای جسم. JD  همه چیز برای من جایز است لکن هرچیز مفید نیست. همه چیز برای من رواست، لیکن نمی گذارم که چیزی بر من تسلط یابد. PC و بعضی از شما چنین می بودید لکن غسل یافته و مقدس گردیده و عادل کرده شده اید به نام عیسی خداوند و به روح خدای ما. B و دزدان و طمعکاران و میگساران و فحاشان و ستمگران وارث ملکوت خدا نخواهند شد. SA آیا نمی دانید که ظالمان وارث ملکوت خدا نمی شوند؟ فریب مخورید، زیرا فاسقان و بت پرستان و زانیان و متنعمان و لواط @wبلکه شما ظلم می کنید و مغبون می سازید و این را نیز به برادران خود! W?'بلکه اﻵن شما را بالکلیه قصوری است که با یکدیگر مرافعه دارید. چرا بیشتر مظلوم نمی شوید و چرا بیشتر مغبون نمی شوید؟ u>cبلکه برادر با برادر به محاکمه می رود و آن هم نزد بی ایمانان! 7=gبجهت انفعال شما می گویم، آیا در میان شما یک نفر دانا نیست که بتواند در میان برادران خود حکم کند؟ 3<_پس چون در مقدمات روزگار مرافعه دارید، آیا آنانی را که در کلیسا حقیر شمرده می شوند، می نشانید؟ ; آیا نمی دانید که فرشتگان را داوری خواهیم کرد تا چه رسد به امور روزگار؟ J: یا نمی دانید که مقدسان، دنیا را داوری خواهند کرد؛ و اگر دنیا از شما حکم یابد، آیا قابل مقدمات کمتر نیستید؟ (9 Kآیا کسی از شما چون بر دیگری مدعی باشد، جرأت دارد که مرافعه برد پیش ظالمان نه نزد مقدسان؟ 8# لکن آنانی را که خارج اند خدا داوری خواهد کرد. پس آن شریر را از میان خود برانید.*7M زیرا مرا چه کار است که بر آنانی که خارج اند داوری کنم. آیا شما بر اهل داخل داوری نمی کنید؟ -6S لکن اﻵن به شما می نویسم که اگر کسی که به برادر نامیده می شود، زانی یا طماع یا بت پرست یا فحاش یا میگسار یا ستمگر باشد، با چنین شخص معاشرت مکنید بلکه غذا هم مخورید. V5% لکن نه مطلقا با زانیان این جهان یا طمعکاران و یا ستمکاران یا بت پرستان، که در این صورت می باید از دنیا بیرون شوید. f4E در آن رساله به شما نوشتم که با زانیان معاشرت نکنید. >3uپس عید را نگاه داریم نه به خمیرمایه کهنه و نه به خمیرمایه بدی و شرارت، بلکه به فطیر ساده دلی و راستی. h2Iپس خود را از خمیرمایه کهنه پاک سازید تا فطیر تازه باشید، چنانکه بی خمیرمایه هستید زیرا که فصح ما مسیح در راه ما ذبح شده است. 1-فخر شما نیکو نیست. آیا آگاه نیستید که اندک خمیرمایه ، تمام خمیر را مخمر می سازد؟ 03که چنین شخص به شیطان سپرده شود بجهت هلاکت جسم تا روح در روز خداوند عیسی نجات یابد. (/Iبه نام خداوند ما عیسی مسیح، هنگامی که شما با روح من با قوت خداوند ما عیسی مسیح جمع شوید، J. زیرا که من هرچند در جسم غایبم، اما در روح حاضرم؛ و اﻵن چون حاضر، حکم کردم در حق کسی که این را چنین کرده است. =-sو شما فخر می کنید بلکه ماتم هم ندارید، چنانکه باید تا آن کسی که این عمل را کرد از میان شما بیرون شود. n, Wفی الحقیقه شنیده می شود که در میان شما زنا پیدا شده است، و چنان زنایی که در میان امتها هم نیست؛ که شخصی زن پدر خود را داشته باشد. v+eچه خواهش دارید آیا با چوب نزد شما بیایم یا با محبت و روح حلم؟Y*+زیرا ملکوت خدا به زبان نیست بلکه در قوت است. <)qلکن به زودی نزد شما خواهم آمد، اگر خداوند بخواهد و خواهم دانست نه سخن متکبران را بلکه قوت ایشان را. j(Mاما بعضی تکبر می کنند به گمان آنکه من نزد شما نمی آیم. )'Kبرای همین تیموتاؤس را نزد شما فرستادم که اوست فرزند محبوب من و امین در خداوند تا راههای مرا در مسیح به یاد شما بیاورد، چنانکه در هرجا و در هرکلیسا تعلیم می دهم. \&1پس از شما التماس می کنم که به من اقتدا نمایید. f%Eزیرا هرچند هزاران استاد در مسیح داشته باشید، لکن پدران بسیار ندارید، زیرا که من شما را در مسیح عیسی به انجیل تولید نمودم، $/و این را نمی نویسم تا شما را شرمنده سازم بلکه چون فرزندان محبوب خود تنبیه می کنم. -#S چون افترا بر ما می زنند، نصیحت می کنیم و مثل قاذورات دنیا و فضلات همه چیز شده ایم تا به حال. 6"e و به دستهای خود کار کرده، مشقت می کشیم و دشنام شنیده، برکت می طلبیم و مظلوم گردیده، صبر می کنیم. v!e تا به همین ساعت گرسنه و تشنه و عریان و کوبیده و آواره هستیم، = s ما به خاطر مسیح جاهل هستیم، لکن شما در مسیح دانا هستید؛ ما ضعیف لکن شما توانا؛ شما عزیز اما ما ذلیل.  زیرا گمان می برم که خدا ما رسولان را آخر همه عرضه داشت مثل آنانی که فتوای موت بر ایشان شده است، زیرا که جهان و فرشتگان و مردم را تماشاگاه شده ایم. Sالحال سیر شده و دولتمند گشته اید و بدون ما سلطنت می کنید؛ و کاشکه سلطنت می کردید تا ما نیز با شما سلطنت می کردیم. 9kزیرا کیست که تو را برتری داد و چه چیز داری که نیافتی؟ پس چون یافتی ، چرا فخر می کنی که گویا نیافتی .J اما ای برادران، این چیزها را بطور مثل به خود و اپلس نسبت دادم به خاطر شما تا درباره ما آموخته شوید که از آنچه مکتوب است تجاوز نکنید و تا هیچ یکی از شما تکبر نکند برای یکی بر دیگری. 7لهذا پیش از وقت به چیزی حکم مکنید تا خداوند بیاید که خفایای ظلمت را روشن خواهد کرد و نیتهای دلها را به ظهور خواهد آورد؛ آنگاه هرکس را مدح از خدا خواهد بود. +Oزیرا که در خود عیبی نمی بینم، لکن از این عادل شمرده نمی شوم، بلکه حکم کننده من خداوند است. +Oاما بجهت من کمتر چیزی است که از شما یا از یوم بشر حکم کرده شوم، بلکه برخود نیز حکم نمی کنم. a;و دیگر در وکلا بازپرس می شود که هر یکی امین باشد. c Aهرکس ما را چون خدام مسیح و وکلای اسرار خدا بشمارد. H و شما از مسیح و مسیح از خدا می باشد.fEخواه پولس، خواه اپلس، خواه کیفا، خواه دنیا، خواه زندگی ، خواه موت، خواه چیزهای حال، خواه چیزهای آینده، همه از آن شما است، lQپس هیچکس در انسان فخر نکند، زیرا همه چیز از آن شما است: eCو ایضا: «خداوند افکار حکما را می داند که باطل است.» 5cزیرا حکمت این جهان نزد خدا جهالت است، چنانکه مکتوب است: «حکما را به مکر خودشان گرفتار می سازد.» 8iزنهار کسی خود را فریب ندهد! اگر کسی از شما خود را در این جهان حکیم پندارد، جاهل بشود تا حکیم گردد. &Eاگر کسی هیکل خدا را خراب کند، خدا او را هلاک سازد زیرا هیکل خدا مقدس است و شما آن هستید. r]آیا نمی دانید که هیکل خدا هستید و روح خدا در شما ساکن است؟ &Eو اگر عمل کسی سوخته شود، زیان بدو وارد آید، هرچند خود نجات یابد اما چنانکه از میان آتش. o Wاگر کاری که کسی بر آن گذارده باشد بماند، اجر خواهد یافت.   کار هرکس آشکار خواهد شد، زیرا که آن روز آن را ظاهر خواهد نمود، چونکه آن به آتش به ظهور خواهد رسید و خود آتش، عمل هرکس را خواهد آزمود که چگونه است. $ A لکن اگر کسی بر آن بنیاد، عمارتی از طلا یا نقره یا جواهر یا چوب یا گیاه یا کاه بنا کند،  ! زیرا بنیادی دیگر هیچکس نمی تواند نهاد جز آنکه نهاده شده است، یعنی عیسی مسیح. o W بحسب فیض خدا که به من عطا شد، چون معمار دانا بنیاد نهادم و دیگری بر آن عمارت می سازد؛ لکن هرکس با خبر باشد که چگونه عمارت می کند. ve زیرا با خدا همکاران هستیم و شما زراعت خدا و عمارت خدا هستید. /و کارنده و سیرآب کننده یک هستند، لکن هر یک اجرت خود را بحسب مشقت خود خواهند یافت. q[لهذا نه کارنده چیزی است و نه آب دهنده بلکه خدای رویاننده. `9من کاشتم و اپلس آبیاری کرد لکن خدا نمو می بخشید. Cپس کیست پولس و کیست اپلس؟ جز خادمانی که بواسطه ایشان ایمان آوردید و به اندازه ای که خداوند به هرکس داد.  زیرا چون یکی گوید من از پولس و دیگری من از اپلس هستم، آیا انسان نیستید؟ kOزیرا که تا به حال جسمانی هستید، چون در میان شما حسد و نزاع و جدایی ها است. آیا جسمانی نیستید و به طریق انسان رفتار نمی نمایید؟ 0Yو شما را به شیر خوراک دادم نه به گوشت زیرا که هنوز استطاعت آن نداشتید بلکه الحال نیز ندارید، 1 ]و من ای برادران نتوانستم به شما سخن گویم چون روحانیان، بلکه چون جسمانیان و چون اطفال در مسیح. #?«زیرا کیست که فکر خداوند را دانسته باشد تا او را تعلیم دهد؟» لکن ما فکر مسیح را داریم.u~cلکن شخص روحانی در همه چیز حکم می کند و کسی را در او حکم نیست. c}?اما انسان نفسانی امور روح خدا را نمی پذیرد زیرا که نزد او جهالت است و آنها را نمی تواند فهمید زیرا حکم آنها از روح می شود. |{ که آنها را نیز بیان می کنیم نه به سخنان آموخته شده از حکمت انسان، بلکه به آنچه روح القدس می آموزد و روحانیها را با روحانیها جمع می نماییم. 5{c لیکن ما روح جهان را نیافته ایم، بلکه آن روح که از خداست تا آنچه خدا به ما عطا فرموده است بدانیم. lzQ زیرا کیست از مردمان که امور انسان را بداند جز روح انسان که در وی می باشد. همچنین نیز امور خدا را هیچکس ندانسته است، جز روح خدا. >yu اما خدا آنها را به روح خود بر ما کشف نموده است، زیرا که روح همه چیز حتی عمقهای خدا را نیز تفحص می کند. x{ بلکه چنانکه مکتوب است: «چیزهایی را که چشمی ندید و گوشی نشنید و به خاطر انسانی خطور نکرد، یعنی آنچه خدا برای دوستداران خود مهیا کرده است.» ,wQکه احدی از رؤسای این عالم آن را ندانست زیرا اگر می دانستند خداوند جلال را مصلوب نمی کردند. Bv}بلکه حکمت خدا را در سری بیان می کنیم، یعنی آن حکمت مخفی را که خدا پیش از دهرها برای جلال ما مقدر فرمود، Euلکن حکمتی بیان می کنیم نزد کاملین، اما حکمتی که از این عالم نیست و نه از روسای این عالم که زایل می گردند. bt=تا ایمان شما در حکمت انسان نباشد بلکه در قوت خدا. ~suو کلام و وعظ من به سخنان مقنع حکمت نبود، بلکه به برهان روح و قوت، Vr%و من در ضعف و ترس و لرزش بسیار نزد شما شدم، qزیرا عزیمت نکردم که چیزی در میان شما دانسته باشم جز عیسی مسیح و او را مصلوب. @p {و من ای برادران، چون به نزد شما آمدم، با فضیلت کلام یا حکمت نیامدم چون شما را به سر خدا اعلام می نمودم. io Mتا چنانکه مکتوب است هر که فخر کند در خداوند فخر نماید.*n Oلکن از او شما هستید در عیسی مسیح که از جانب خدا برای شما حکمت شده است و عدالت قدوسیت و فدا. Am تا هیچ بشری در حضور او فخر نکند. l +و خسیسان دنیا و محقران را خدا برگزید، بلکه نیستیها را تا هستیها را باطل گرداند. Gk  بلکه خدا جهال جهان را برگزید تا حکما را رسوا سازد و خدا ناتوانان عالم را برگزید تا توانایان را رسوا سازد، Lj زیرا ای برادران دعوت خود را ملاحظه نمایید که بسیاری بحسب جسم حکیم نیستند و بسیاری توانا نی و بسیاری شریف نی. i زیرا که جهالت خدا از انسان حکیمتر است و ناتوانی خدا از مردم، تواناتر. h لکن دعوت شدگان را خواه یهود و خواه یونانی مسیح قوت خدا و حکمت خدا است. g لکن ما به مسیح مصلوب وعظ می کنیم که یهود را لغزش و امتها را جهالت است. jf Oچونکه یهود آیتی می خواهند و یونانیان طالب حکمت هستند. se aزیرا که چون برحسب حکمت خدا، جهان از حکمت خود به معرفت خدا نرسید، خدا بدین رضا داد که بوسیله جهالت موعظه ، ایمانداران را نجات بخشد. $d Cکجا است حکیم؟ کجا کاتب؟ کجا مباحث این دنیا؟ مگر خدا حکمت جهان را جهالت نگردانیده است؟ c  زیرا مکتوب است: «حکمت حکما را باطل سازم و فهم فهیمان را نابود گردانم.» b زیرا ذکر صلیب برای هالکان حماقت است، لکن نزد ما که ناجیان هستیم قوت خداست.Ba زیرا که مسیح مرا فرستاد، نه تا تعمید دهم بلکه تا بشارت رسانم، نه به حکمت کلام مبادا صلیب مسیح باطل شود. ` %و خاندان استیفان را نیز تعمید دادم و دیگر یاد ندارم که کسی را تعمید داده باشم. V_ 'که مبادا کسی گوید که به نام خود تعمید دادم. ^ خدا را شکر می کنم که هیچ یکی از شما را تعمید ندادم جز کرسپس و قایوس، ] + آیا مسیح منقسم شد؟ یا پولس در راه شما مصلوب گردید؟ یا به نام پولس تعمید یافتید؟ *\ O غرض اینکه هریکی از شما می گوید که من از پولس هستم، و من از اپلس، و من از کیفا، و من از مسیح. ?[ y زیرا که ای برادران من، از اهل خانه خلوئی درباره شما خبر به من رسید که نزاعها در میان شما پیدا شده است. Z  لکن ای برادران از شما استدعا دارم به نام خداوند ما عیسی مسیح که همه یک سخن گویید و شقاق در میان شما نباشد، بلکه در یک فکر و یک رأی کامل شوید. Y  امین است خدایی که شما را به شراکت پسر خود عیسی مسیح خداوند ما خوانده است. +X Qکه او نیز شما را تا به آخر استوار خواهد فرمود تا در روز خداوند ما عیسی مسیح بی ملامت باشید. W بحدی که در هیچ بخشش ناقص نیستید و منتظر مکاشفه خداوند ما عیسی مسیح می باشید. PV چنانکه شهادت مسیح در شما استوار گردید، ~U wزیرا شما از هرچیز در وی دولتمند شده اید، در هر کلام و در هر معرفت. -T Uخدای خود را پیوسته شکر می کنم درباره شما برای آن فیض خدا که در مسیح عیسی به شما عطا شده است، wS iفیض و سلامتی از جانب پدر ما خدا و عیسی مسیح خداوند بر شما باد. GR  به کلیسای خدا که در قرنتس است، از مقدسین در مسیح عیسی که برای تقدس خوانده شده اند، با همه کسانی که در هرجا نام خداوند ما عیسی مسیح را می خوانند که (خداوند) ما و (خداوند) ایشان است. xQ mپولس به اراده خدا رسول خوانده شده عیسی مسیح و سوستانیس برادر، P-{Ooخدای حکیم وحید را بوسیله عیسی مسیح تا ابداﻵباد جلال باد، آمین.LNلکن درحال مکشوف شد و بوسیله کتب انبیا برحسب فرموده خدای سرمدی به جمیع امتها بجهت اطاعت ایمان آشکارا گردید، iMKاﻵن او را که قادر است که شما را استوار سازد، برحسب بشارت من و موعظه عیسی مسیح، مطابق کشف آن سری که از زمانهای ازلی مخفی بود، cL?قایوس که مرا و تمام کلیسا را میزبان است، شما را سلام می فرستد. و ارسطس خزینه دار شهر و کوارطس برادر به شما سلام می فرستند. kKOمن طرتیوس، کاتب رساله ، شما را در خداوند سلام می گویم. J5تیموتاؤس همکار من و لوقا و یاسون و سوسیپاطرس که خویشان منند شما را سلام می فرستند. /IWو خدای سلامتی بزودی شیطان را زیر پایهای شما خواهد سایید. فیض خداوند ما عیسی مسیح با شما باد. uHcزیرا که اطاعت شما در جمیع مردم شهرت یافته است. پس درباره شما مسرور شدم. اما آرزوی این دارم که در نیکویی دانا و در بدی ساده دل باشید. tGaزیرا که چنین اشخاص خداوند ما عیسی مسیح را خدمت نمی کنند بلکه شکم خود را و به الفاظ نیکو و سخنان شیرین دلهای ساده دلان را می فریبند. F3لکن ای برادران از شما استدعا می کنم آن کسانی را که منشا تفاریق و لغزشهای مخالف آن تعلیمی که شما یافته اید می باشند، ملاحظه کنید و از ایشان اجتناب نمایید. !E;و یکدیگر را به بوسه مقدسانه سلام نمایید. و جمیع کلیساهای مسیح شما را سلام می فرستند. )DKفیلولکس را و جولیه و نیریاس و خواهرش و اولمپاس و همه مقدسانی که با ایشانند سلام برسانید. "C=اسنکریطس را و فلیکون و هرماس و پطروباس و هرمیس و برادرانی که با ایشانند سلام نمایید. iBK و روفس برگزیده در خداوند و مادر او و مرا سلام بگویید. aA; طریفینا و طَریفوسا را که در خداوند زحمت کشیده اند سلام گویید؛ و پرسیس محبوبه را که در خداوند زحمت بسیار کشید سلام دهید. /@W و خویش من هیردیون را سلام دهید و آنانی را از اهل خانه نرگسوس که در خداوند هستند سلام رسانید. ?+ و اپلیس آزموده شده در مسیح را سلام برسانید و اهل خانه ارستبولس را سلام برسانید. >  و اوربانس که با ما در کار مسیح رفیق است و استاخیس حبیب مرا سلام نمایید. f=Eو امپلیاس را که در خداوند حبیب من است، سلام رسانید. f<Eو اندرونیکوس و یونیاس خویشان مرا که با من اسیر می بودند سلام نمایید که مشهور در میان رسولان هستند و قبل از من در مسیح شدند. d;Aو مریم را که برای شما زحمت بسیار کشید، سلام گویید. &:Eکلیسا را که در خانه ایشان است و حبیب من اپینطس را که برای مسیح نوبر آسیاست سلام رسانید. <9qکه در راه جان من گردنهای خود را نهادند و نه من به تنهایی ممنون ایشان هستم، بلکه همه کلیساهای امتها. o8Wسلام برسانید به پرسکلا و اکیلا، همکاران من در مسیح عیسی 7تا او را در خداوند بطور شایسته مقدسین بپذیرید و در هر چیزی که به شما محتاج باشد او را اعانت کنید، زیرا که او بسیاری را و خود مرا نیز معاونت می نمود. ~6 wو خواهر ما فیبی را که خادمه کلیسای در کنخریا است، به شما می سپارم G5!و خدای سلامتی با همه شما باد، آمینy4k تا برحسب اراده خدا با خوشی نزد شما برسم و با شما استراحت یابم. 3تا از نافرمانان یهودیه رستگار شوم و خدمت من در اورشلیم مقبول مقدسین افتد، h2Iلکن ای برادران، از شما التماس دارم که بخاطر خداوند ما عیسی مسیح و به محبت روح(القدس)، برای من نزد خدا در دعاها جد وجهد کنید، 1و می دانم وقتی که به نزد شما آیم، در کمال برکت انجیل مسیح خواهم آمد. &0Eپس چون این را انجام دهم و این ثمر را نزد ایشان ختم کنم، از راه شما به اسپانیا خواهم آمد. /بدین رضا دادند و بدرستی که مدیون ایشان هستند زیرا که چون امتها از روحانیات ایشان بهره مند گردیدند، لازم شد که در جسمانیات نیز خدمت ایشان را بکنند. ).Kزیرا که اهل مکادونیه و اخائیه مصلحت دیدند که زکاتی برای مفلسین مقدسین اورشلیم بفرستند، b-=لکن اﻵن عازم اورشلیم هستم تا مقدسین را خدمت کنم. 8,iهرگاه به اسپانیا سفر کنم، به نزد شما خواهم آمد زیرا امیدوار هستم که شما را در عبور ملاقات کنم و شما مرا به آن سوی مشایعت نمایید، بعد از آنکه از ملاقات شما اندکی سیر شوم. 2+]لکن چون اﻵن مرا در این ممالک دیگر جایی نیست و سالهای بسیار است که مشتاق آمدن نزد شما بوده ام، U*#بنابراین بارها از آمدن نزد شما ممنوع شدم. 9)kبلکه چنانکه مکتوب است «آنانی که خبر او را نیافتند، خواهند دید و کسانی که نشنیدند، خواهند فهمید.» C(اما حریص بودم که بشارت چنان بدهم، نه در جایی که اسم مسیح شهرت یافته بود، مبادا بر بنیاد غیری بنا نمایم. H' به قوت آیات و معجزات و به قوت روح خدا. بحدی که از اورشلیم دور زده تا به اَلیرکون بشارت مسیح را تکمیل نمودم. A~t~ }||H{zzysxwwtv5untRsTrqq3p}oonmlkkEjiimhgg0ff!eddcc)bOaI`_v^^]\L[ZZ)YpXWWtVUUMTSSgSRGQQ'PWOONMMlL&KKfJIIVHHG1FF0EEQDD'C4BAAT@@0?>>I==<^;;`:::988e77W6~554z32100/I.--M,,r++?*x))E(Q( ''J&&O%$$Z#~""@!!* yDW)0|y"' ?c)zkD[/لکن در کلیسا بیشتر می پسندم که پنج کلمه به عقل خود گویم تا دیگران را نیز تعلیم دهم از آنکه هزاران کلمه به زبان بگویم. taخدا را شکر می کنم که زیادتر از همه شما به زبانها حرف می زنم. kOزیرا تو البته خوب شکر می کنی ، لکن آن دیگر بنا نمی شود. Y+زیرا اگر در روح تبرک می خوانی ، چگونه آن کسی که به منزلت امی است، به شکر تو آمین گوید و حال آنکه نمی فهمد چه می گویی؟ U#پس مقصود چیست؟ به روح دعا خواهم کرد و به عقل نیز دعا خواهم نمود؛ به روح سرود خواهم خواند و به عقل نیز خواهم خواند. زیرا اگر به زبانی دعا کنم، روح من دعا می کند لکن عقل من برخوردار نمی شود. zm بنابراین کسی که به زبانی سخن می گوید، دعا بکند تا ترجمه نماید. *M همچنن شما نیز چونکه غیور عطایای روحانی هستید، بطلبید اینکه برای بنای کلیسا افزوده شوید. .U پس هرگاه قوت زبان را نمی دانم، نزد متکلم بربری می باشم و آنکه سخن گوید نزد من بربری می باشد. } زیرا که انواع زبانهای دنیا هرقدر زیاده باشد، ولی یکی بی معنی نیست. W' همچنین شما نیز اگر به زبان، سخن مفهوم نگویید، چگونه معلوم می شود آن چیزی که گفته شد زیرا که به هوا سخن خواهید گفت؟ |qزیر اگر کرنا نیز صدای نامعلوم دهد، که خود را مهیای جنگ می سازد؟ Oو همچنین چیزهای بیجان که صدا می دهد چون نی یا بربط اگر در صداها فرق نکند، چگونه آواز نی یا بربط فهمیده می شود؟ اما الحال ای برادران، اگر نزد شما آیم و به زبانها سخن رانم، شما را چه سود می بخشم؟ مگر آنکه شما را به مکاشفه یا به معرفت یا به نبوت یا به تعلیم گویم. 6eو خواهش دارم که همه شما به زبانها تکلم کنید، لکن بیشتر اینکه نبوت نمایید زیرا کسی که نبوت کند بهتر است از کسی که به زبانها حرف زند، مگر آنکه ترجمه کند تا کلیسا بنا شود. #?هرکه به زبانی می گوید، خود را بنا می کند، اما آنکه نبوت می نماید، کلیسا را بنا می کند. xiاما آنکه نبوت می کند، مردم را برای بنا و نصیحت و تسلی می گوید. a ;زیرا کسی که به زبانی سخن می گوید، نه به مردم بلکه به خدا می گوید، زیرا هیچکس نمی فهمد لیکن در روح به اسرار تکلم می نماید.   در پی محبت بکوشید و عطایای روحانی را به غیرت بطلبید، خصوصا اینکه نبوت کنید.  3 و الحال این سه چیز باقی است: یعنی ایمان و امید و محبت. اما بزرگتر از اینها محبت است.v e زیرا که الحال در آینه بطور معما می بینیم، لکن آن وقت روبرو؛ اﻵن جزئی معرفتی دارم، لکن آنوقت خواهم شناخت، چنانکه نیز شناخته شده ام. p Y زمانی که طفل بودم، چون طفل حرف می زدم و چون طفل فکر می کردم و مانند طفل تعقل می نمودم. اما چون مرد شدم، کارهای طفلانه را ترک کردم. ^5 لکن هنگامی که کامل آید، جزئی نیست خواهد گردید. Y+ زیرا جزئی علمی داریم و جزئی نبوت می نماییم، dA محبت هرگز ساقط نمی شود و اما اگر نبوتها باشد، نیست خواهد شد و اگر زبانها، انتها خواهد پذیرفت و اگر علم، زایل خواهد گردید. 8i در همه چیز صبر می کند و همه را باور می نماید؛ در همه حال امیدوار می باشد و هر چیز را متحمل می باشد. kO از ناراستی خوشوقت نمی گردد، ولی با راستی شادی می کند؛ ! اطوار ناپسندیده ندارد و نفع خود را طالب نمی شود؛ خشم نمی گیرد و سوءظن ندارد؛ ~u محبت حلیم و مهربان است؛ محبت حسد نمی برد؛ محبت کبر و غرور ندارد؛ ?w و اگر جمیع اموال خود را صدقه دهم و بدن خود را بسپارم تا سوخته شود و محبت نداشته باشم، هیچ سود نمی برم. uc و اگر نبوت داشته باشم و جمیع اسرار و همه علم را بدانم و ایمان کامل داشته باشم بحدی که کوهها را نقل کنم و محبت نداشته باشم، هیچ هستم. ? y اگر به زبانهای مردم و فرشتگان سخن گویم و محبت نداشته باشم، مثل نحاس صدادهنده و سنج فغان کننده شده ام. ~ لکن نعمتهای بهتر را به غیرت بطلبید و طریق افضل را نیز به شما نشان می دهم.}% یا همه نعمتهای شفا دارند، یا همه به زبانها متکلم هستند، یا همه ترجمه می کنند؟ y|k آیا همه رسول هستند، یا همه انبیا، یا همه معلمان، یا همه قوات؟ t{a و خدا قرارداد بعضی را در کلیسا: اول رسولان، دوم انبیا، سوم معلمان، بعد قوات، پس نعمتهای شفا دادن و اعانات و تدابیر و اقسام زبانها. bz= اما شما بدن مسیح هستید و فرداٌ اعضای آن می باشید. Cy و اگر یک عضو دردمند گردد، سایر اعضا با آن همدرد باشند و اگر عضوی عزت یابد، باقی اعضا با او به خوشی آیند. x{ تا که جدایی در بدن نیفتد، بلکه اعضا به برابری در فکر یکدیگر باشند. 4wa لکن اعضای جمیله ما را احتیاجی نیست، بلکه خدا بدن را مرتب ساخت بقسمی که ناقص را بیشتر حرمت داد، )vK و آنها را که پست تر اجزای بدن می پنداریم، عزیزتر می داریم و اجزای قبیح ما جمال افضل دارد. u بلکه علاوه بر این، آن اعضای بدن که ضعیفتر می نمایند، لازمتر می باشند. $tA و چشم دست را نمی تواند گفت که محتاج تو نیستم یا سر پایها را نیز که احتیاج به شما ندارم. Js  اما اﻵن اعضا بسیار است لیکن بدن یک. Lr و اگر همه یک عضو بودی بدن کجا می بود؟ rq] لکن الحال خدا هریک از اعضا را در بدن نهاد برحسب اراده خود. p) اگر تمام بدن چشم بودی، کجا می بود شنیدن و اگر همه شنیدن بودی کجا می بود بوییدن؟ o و اگر گوش گوید چونکه چشم نیم از بدن نیستم، آیا بدین سبب از بدن نیست؟ n  اگر پا گوید چونکه دست نیستم از بدن نمی باشم، آیا بدین سبب از بدن نیست؟ Km زیرا بدن یک عضو نیست بلکه بسیار است. jlM زیرا که جمیع ما به یک روح در یک بدن تعمید یافتیم، خواه یهود، خواه یونانی، خواه غلام، خواه آزاد و همه از یک روح نوشانیده شدیم. Wk' زیرا چنانکه بدن یک است و اعضای متعدد دارد و تمامی اعضای بدن اگرچه بسیار است یکتن می باشد، همچنین مسیح نیز می باشد. j9 لکن در جمیع اینها همان یک روح فاعل است که هرکس را فرداٌ بحسب اراده خود تقسیم می کند. Ei و یکی را قوت معجزات و دیگری را نبوت و یکی را تمییز ارواح و دیگری را اقسام زبانها و دیگری را ترجمه زبانها. h{ و یکی را ایمان به همان روح و دیگری را نعمتهای شفا دادن به همان روح. g/ زیرا یکی را بوساطت روح، کلام حکمت داده می شود و دیگری را کلام علم، بحسب همان روح. Wf' ولی هرکس را ظهور روح بجهت منفعت عطا می شود. meS و عملها انواع است لکن همان خدا همه را در همه عمل می کند. Jd  و خدمتها انواع است اما خداوند همان. Dc و نعمتها انواع است ولی روح همان. obW پس شما را خبر می دهم که هرکه متکلم به روح خدا باشد، عیسی را اناتیما نمی گوید و احدی جز به روح القدس عیسی را خداوند نمی تواند گفت. +aO می دانید هنگامی که امتها می بودید، به سوی بتهای گنگ برده می شدید بطوری که شما را می بردند. ` y اما درباره عطایای روحانی ، ای برادران نمی خواهم شما بی خبر باشید. B_} "و اگر کسی گرسنه باشد، در خانه بخورد، مبادا بجهت عقوبت جمع شوید. و چون بیایم، مابقی را منتظم خواهم نمود.^ !لهذا ای برادران من، چون بجهت خوردن جمع می شوید، منتظر یکدیگر باشید. %]C لکن هنگامی که بر ما حکم می شود، از خداوند تادیب می شویم مبادا با اهل دنیا بر ما حکم شود.Z\- اما اگر برخود حکم می کردیم، حکم بر ما نمی شد. y[k از این سبب بسیاری از شما ضعیف و مریض اند و بسیاری خوابیده اند. -ZS زیرا هرکه می خورد و می نوشد، فتوای خود را می خورد و می نوشد اگر بدن خداوند را تمییز نمی کند. Y اما هر شخص خود را امتحان کند و بدین طرز از آن نان بخورد و از آن پیاله بنوشد. 0XY پس هرکه بطور ناشایسته نان را بخورد و پیاله خداوند را بنوشد، مجرم بدن و خون خداوند خواهد بود. @Wy زیرا هرگاه این نان را بخورید و این پیاله را بنوشید، موت خداوند را ظاهر می نمایید تا هنگامی که بازآید. YV+ و همچنین پیاله را نیز بعد از شام و گفت: «این پیاله عهد جدید است در خون من. هرگاه این را بنوشید، به یادگاری من بکنید.» VU% و شکر نموده، پاره کرد و گفت: «بگیرید بخورید. این است بدن من که برای شما پاره می شود. این را به یادگاری من بجا آرید.» AT{ زیرا من از خداوند یافتم، آنچه به شما نیز سپردم که عیسی خداوند در شبی که او را تسلیم کردند، نان را گرفت MS مگر خانه ها برای خوردن و آشامیدن ندارید؟ یا کلیسای خدا را تحقیر می نمایید و آنانی را که ندارند شرمنده می سازید؟ به شما چه بگویم؟ آیا در این امر شما را تحسین نمایم؟ تحسین نمی نمایم! R% زیرا در وقت خوردن هرکس شام خود را پیشتر می گیرد و یکی گرسنه و دیگری مست می شود. Q} پس چون شما در یک جا جمع می شوید، ممکن نیست که شام خداوند خورده شود، P1 از آن جهت که لازم است در میان شما بدعتها نیز باشد تا که مقبولان از شما ظاهر گردند. WO' زیرا اولاٌ هنگامی که شما در کلیسا جمع می شوید، می شنوم که در میان شما شقاقها روی می دهد و قدری از آن را باور می کنم. TN! لیکن چون این حکم را به شما می کنم، شما را تحسین نمی کنم، زیرا که شما نه از برای بهتری بلکه برای بدتری جمع می شوید. yMk و اگر کسی ستیزه گر باشد، ما و کلیساهای خدا را چنین عادتی نیست. L و اگر زن موی دراز دارد، او را فخر است، زیرا که موی بجهت پرده بدو داده شد؟ K آیا خود طبیعت شما را نمی آموزد که اگر مرد موی دراز دارد، او را عار می باشد؟ J در دل خود انصاف دهید: آیا شایسته است که زن ناپوشیده نزد خدا دعا کند؟ I زیرا چنانکه زن از مرد است، همچنین مرد نیز بوسیله زن، لیکن همه چیز از خدا.oHW لیکن زن از مرد جدا نیست و مرد هم جدا از زن نیست درخداوند. sG_ از این جهت زن می باید عزتی بر سر داشته باشد به سبب فرشتگان. ^F5 و نیز مرد بجهت زن آفریده نشد، بلکه زن برای مرد. TE! زیرا که مرد از زن نیست بلکه زن از مرد است. !D; زیرا که مرد را نباید سر خود را بپوشد چونکه او صورت و جلال خداست، اما زن جلال مرد است. 0CY زیرا اگر زن نمی پوشد، موی را نیز ببرد؛ و اگر زن را موی بریدن یا تراشیدن قبیح است، باید بپوشد. 6Be اما هر زنی که سر برهنه دعا یا نبوت کند، سر خود را رسوا می سازد، زیرا این چنان است که تراشیده شود. wAg هر مردی که سرپوشیده دعا یا نبوت کند، سر خود را رسوا می نماید. @ اما می خواهم شما بدانید که سر هر مرد، مسیح است و سر زن، مرد و سر مسیح، خدا. g?G اما ای برادران شما را تحسین می نمایم از اینجهت که در هرچیز مرا یاد می دارید و اخبار را بطوری که به شما سپردم، حفظ می نمایید. d> C پس اقتدا به من نمایید چنانکه من نیز به مسیح می کنم. ==s !چنانکه من نیز در هرکاری همه را خوش می سازم و نفع خود را طالب نیستم، بلکه نفع بسیاری را تا نجات یابند.^<5 یهودیان و یونانیان و کلیسای خدا را لغزش مدهید. ; پس خواه بخورید، خواه بنوشید، خواه هرچه کنید، همه را برای جلال خدا بکنید. :5 و اگر من به شکر بخورم، چرا بر من افترا زنند به سبب آن چیزی که من برای آن شکر می کنم؟ &9E اما ضمیر می گویم نه از خودت بلکه ضمیر آن دیگر؛ زیرا چرا ضمیر دیگری بر آزادی من حکم کند؟ n8U اما اگر کسی به شما گوید «این قربانی بت است»، مخورید به خاطر آن کس که خبر داد و بجهت ضمیر، زیرا که جهان و پری آن از آن خداوند است. R7 هرگاه کسی از بی ایمانان از شما وعده خواهد و می خواهید بروید، آنچه نزد شما گذارند بخورید و هیچ مپرسید بجهت ضمیر. O6 زیرا که جهان و پری آن از آن خداوند است. 5} هرآنچه را در قصابخانه می فروشند، بخورید و هیچ مپرسید به خاطر ضمیر. T4! هرکس نفع خود را نجوید، بلکه نفع دیگری را. 3  همه چیز جایز است، لیکن همه مفید نیست؛ همه رواست، لیکن همه بنا نمی کند. p2Y آیا خداوند را به غیرت می آوریم یا از او تواناتر می باشیم؟`19 محال است که هم از پیاله خداوند و هم از پیاله دیوها بنوشید؛ و هم از مایده خداوند و هم از مایده دیوها نمی توانید قسمت برد. E0 نی! بلکه آنچه امتها قربانی می کنند، برای دیوها می گذرانند نه برای خدا؛ و نمی خواهم شما شریک دیوها باشید. r/] پس چه گویم؟ آیا بت چیزی می باشد؟ یا که قربانی بت چیزی است؟ .# اسرائیل جسمانی را ملاحظه کنید! آیا خورندگان قربانی ها شریک قربانگاه نیستند؟ - زیرا ما که بسیاریم، یک نان و یکتن می باشیم چونکه همه از یک نان قسمت می یابیم. Y,+ پیاله برکت که آن را تبرک می خوانیم، آیا شراکت در خون مسیح نیست؟ و نانی را که پاره می کنیم، آیا شراکت در بدن مسیح نی؟ i+K به خردمندان سخن می گویم: خود حکم کنید برآنچه می گویم. O* لهذا ای عزیزان من از بت پرستی بگریزید. A){ هیچ تجربه جز آنکه مناسب بشر باشد، شما را فرو نگرفت. اما خدا امین است که نمی گذارد شما فوق طاقت خود آزموده شوید، بلکه باتجربه مفری نیز می سازد تا یارای تحمل آن را داشته باشید. d(A پس آنکه گمان برد که قایم است، باخبر باشد که نیفتد. .'U و این همه بطور مثل بدیشان واقع شد و برای تنبیه ما مکتوب گردید که اواخر عالم به ما رسیده است. & و نه همهمه کنید، چنانکه بعضی از ایشان کردند و هلاک کننده ایشان را هلاک کرد. % و نه مسیح را تجربه کنیم، چنانکه بعضی از ایشان کردند و از مارها هلاک گردیدند. $3 و نه زنا کنیم چنانکه بعضی از ایشان کردند و در یک روز بیست و سه هزار نفر هلاک گشتند. K# و نه بت پرست شوید، مثل بعضی از ایشان، چنانکه مکتوب است: «قوم به اکل و شرب نشستند و برای لهو و لعب برپا شدند.» "% و این امور نمونه ها برای ما شد تا ما خواهشمند بدی نباشیم، چنانکه ایشان بودند؛ !y لیکن از اکثر ایشان خدا راضی نبود، زیرا که در بیابان انداخته شدند. P  و همه همان شرب روحانی را نوشیدند، زیرا که می آشامیدند از صخره روحانی که از عقب ایشان می آمد و آن صخره مسیح بود. G و همه همان خوراک روحانی را خوردند [/ و همه به موسی تعمید یافتند، در ابر و در دریا؛ D  زیرا ای برادران نمی خواهم شما بی خبر باشید از اینکه پدران ما همه زیر ابر بودند و همه از دریا عبور نمودند 9k بلکه تن خود را زبون می سازم و آن را در بندگی می دارم، مبادا چون دیگران را وعظ نمودم، خود محروم شوم.  پس من چنین می دوم، نه چون کسی که شک دارد؛ و مشت می زنم نه آنکه هوا را بزنم. 0Y و هرکه ورزش کند در هرچیز ریاضت می کشد؛ اما ایشان تا تاج فانی را بیابند لکن ما تاج غیرفانی را. [/ آیا نمی دانید آنانی که در میدان می دوند، همه می دوند لکن یک نفر انعام را می برد. به اینطور شما بدوید تا به کمال ببرید. fE اما همه کار را بجهت انجیل می کنم تا در آن شریک گردم. *M ضعفا را ضعیف شدم تا ضعفا را سود برم؛ همه کس را همه چیز گردیدم تا به هرنوعی بعضی را برهانم. ^5 و بی شریعتان را چون بی شریعتان شدم، هرچند نزد خدا بی شریعت نیستم، بلکه شریعت مسیح در من است، تا بی شریعتان را سود برم؛ 4a و یهود را چون یهود گشتم تا یهود را سود برم و اهل شریعت را مثل اهل شریعت تا اهل شریعت را سود برم؛ / زیرا با اینکه از همه کس آزاد بودم، خود را غلام همه گردانیدم تا بسیاری را سود برم. _7 در این صورت، مرا چه اجرت است تا آنکه چون بشارت می دهم، انجیل مسیح را بی خرج سازم و اختیار خود را در انجیل استعمال نکنم؟ - زیرا هرگاه این را طوعاً کنم اجرت دارم، لکن اگر کرهاً باشد وکالتی به من سپرده شد. 2] زیرا هرگاه بشارت دهم، مرا فخر نیست چونکه مرا ضرورت افتاده است، بلکه وای بر من اگر بشارت ندهم.   لیکن من هیچیک از اینها را استعمال نکردم و این را به این قصد ننوشتم تا با من چنین شود، زیرا که مرا مردن بهتر است از آنکه کسی فخر مرا باطل گرداند.  و همچنین خداوند فرمود که «هرکه به انجیل اعلام نماید، از انجیل معیشت یابد». I  آیا نمی دانید که هرکه در امور مقدس مشغول باشد، از هیکل می خورد و هرکه خدمت مذبح کند، از مذبح نصیبی می دارد. # ? اگر دیگران در این اختیار بر شما شریکند، آیا نه ما بیشتر؟ لیکن این اختیار را استعمال نکردیم، بلکه هرچیز را متحمل می شویم، مبادا انجیل مسیح را تعویق اندازیم. & E چون ما روحانیها را برای شما کاشتیم، آیا امر بزرگی است که ما جسمانیهای شما را درو کنیم؟  { یا محض خاطر ما این را نمی گوید؟ بلی برای ما مکتوب است که شخم کننده می باید به امید، شخم نماید و خرد کننده خرمن در امید یافتن قسمت خود باشد. U # زیرا که در تورات موسی مکتوب است که «گاو را هنگامی که خرمن را خرد می کند، دهان مبند». آیا خدا در فکر گاوان می باشد؟ t a آیا این را بطور انسان می گویم یا شریعت نیز این را نمی گوید؟ lQ کیست که هرگز از خرجی خود جنگ کند؟ یا کیست که تاکستانی غرس نموده، از میوه اش نخورد؟ یا کیست که گلهای بچراند و از شیر گله ننوشد؟ gG یا من و برنابا به تنهایی مختار نیستیم که کار نکنیم؟ L آیا اختیار نداریم که خواهر دینی را به زنی گرفته ، همراه خود ببریم، مثل سایر رسولان و برادران خداوند و کیفا؟ O که آیا اختیار خوردن و آشامیدن نداریم؟ _7 حجت من بجهت آنانی که مرا امتحان می کنند این است 'G هرگاه دیگران را رسول نباشم، البته شما را هستم زیرا که مهر رسالت من در خداوند شما هستید. ; q آیا رسول نیستم؟ آیا آزاد نیستم؟ آیا عیسی مسیح خداوند ما را ندیدم؟ آیا شما عمل من در خداوند نیستید؟ :m بنابراین، اگر خوراک باعث لغزش برادر من باشد، تا به ابد گوشت نخواهم خورد تا برادر خود را لغزش ندهم.9k و همچنین چون به برادران گناه ورزیدید و ضمایر ضعیفشان را صدمه رسانیدید، همانا به مسیح خطا نمودید. ta و از علم تو آن برادر ضعیف که مسیح برای او مرد هلاک خواهد شد. l~Q زیرا اگر کسی تو را که صاحب علم هستی بیند که در بتکده نشسته ای، آیا ضمیر آن کس که ضعیف است به خوردن قربانی های بتها بنا نمی شود؟ k}O لکن احتیاط کنید مبادا اختیار شما باعث لغزش ضعفا گردد. |9اما خوراک، ما را مقبول خدا نمی سازد زیرا که نه به خوردن بهتریم و نه به ناخوردن بدتر. }{sولی همه را این معرفت نیست، زیرا بعضی تا به حال به اعتقاد اینکه بت هست، آن را چون قربانی بت می خورند و ضمیر ایشان چون ضعیف است نجس می شود. mzSلکن ما را یک خداست یعنی پدر که همه چیز از اوست و ما برای او هستیم، و یک خداوند یعنی عیسی مسیح که همه چیز از اوست و ما از او هستیم.`y9زیرا هرچند هستند که به خدایان خوانده می شوند، چه در آسمان و چه در زمین، چنانکه خدایان بسیار و خداوندان بسیار می باشند، 8xiپس درباره خوردن قربانی های بتها، می دانیم که بت در جهان چیزی نیست و اینکه خدایی دیگر جز یکی نیست. gwGاما اگر کسی خدا را محبت نماید، نزد او معروف می باشد. vاگر کسی گمان برد که چیزی می داند، هنوز هیچ نمی داند، بطوری که باید دانست. 1u ]اما درباره قربانی های بتها، می دانیم که همه علم داریم. علم باعث تکبر است، لکن محبت بنا می کند. t9(اما بحسب رأی من خوشحالتر است، اگر چنین بماند و من نیز گمان می برم که روح خدا را دارم.`s9'زن مادامی که شوهرش زنده است، بسته است. اما هرگاه شوهرش مرد آزاد گردید تا به هرکه بخواهد منکوحه شود، لیکن در خداوند فقط. r&پس هم کسی که به نکاح دهد، نیکو می کند و کسی که به نکاح ندهد، نیکوتر می نماید. yqk%اما کسی که در دل خود پایدار است و احتیاج ندارد بلکه در اراده خود مختار است و در دل خود جازم است که باکره خود را نگاه دارد، نیکو می کند. p'$لکن هرگاه کسی گمان برد که با باکره خود ناشایستگی می کند، اگر به حد بلوغ رسید و ناچار است از چنین شدن، آنچه خواهد بکند؛ گناهی نیست؛ بگذار که نکاح کنند. Bo}#اما این را برای نفع شما می گویم نه آنکه دامی بر شما بنهم بلکه نظر به شایستگی و ملازمت خداوند، بی تشویش. :nm"در میان زن منکوحه و باکره نیز تفاوتی است، زیرا باکره در امور خداوند می اندیشد تا هم در تن و هم در روح مقدس باشد؛ اما منکوحه در امور دنیا می اندیشد تا شوهر خود را خوش سازد. xmi!و صاحب زن در امور دنیا می اندیشد که چگونه زن خود را خوش بسازد. Ql اما خواهش این دارم که شما بی اندیشه باشید. شخص مجرد در امور خداوند می اندیشد که چگونه رضامندی خداوند را بجوید؛ (kIو استعمال کنندگان این جهان مثل استعمال کنندگان نباشند، زیرا که صورت این جهان درگذر است.!j;و گریانان چون ناگریانان و خوشحالان مثل ناخوشحالان و خریداران چون غیرمالکان باشند، *iMاما ای برادران، این را می گویم وقت تنگ است تا بعد از این آنانی که زن دارند مثل بی زن باشند xhiلکن هرگاه نکاح کردی، گناه نورزیدی و هرگاه باکره منکوحه گردید، گناه نکرد. ولی چنین در جسم زحمت خواهند کشید، لیکن من بر شما شفقت دارم. gwاگر با زن بسته شدی، جدایی مجوی و اگر از زن جدا هستی دیگر زن مخواه. fپس گمان می کنم که بجهت تنگی این زمان، انسان را نیکو آن است که همچنان بماند. 6eeاما درباره باکره ها حکمی از خداوند ندارم. لکن چون از خداوند رحمت یافتم که امین باشم، رأی می دهم. dای برادران هرکس در هرحالتی که خوانده شده باشد، در آن نزد خدا بماند. Pcبه قیمتی خریده شدید، غلام انسان نشوید. Hb زیرا غلامی که در خداوند خوانده شده باشد، آزاد خداوند است؛ و همچنین شخصی آزاد که خوانده شد، غلام مسیح است. :amاگر در غلامی خوانده شدی تو را باکی نباشد، بلکه اگر هم می توانی آزاد شوی، آن را اولی 'تر استعمال کن. m~}|{{yyAxxPwwBvv]uttRssYrruqppooWnn!mml kjjLihhUggOffSee_dcc8ba``_^^]\\s\[BZYYXjWW-V|UUeTTBSRReQiPOOpO#NMLL KUJJGIHHVGGF%EDDSCcBAA@@??=>>==:<;:9877-654n322=100N/`..-,,3++&* )"(r''X&&8%:$$'#Y"!!I n[U#53| ^pV 7 v # 1 g  "-*x)ZKپس خاطرجمع هستیم و این را بیشتر می پسندیم که از بدن غربت کنیم و به نزد خداوند متوطن شویم. YY+(زیرا که به ایمان رفتار می کنیم نه به دیدار). (XIپس دائما خاطرجمع هستیم و می دانیم که مادامی که در بدن متوطنیم، از خداوند غریب می باشیم، W اما او که ما را برای این درست ساخت خدا است که بیعانه روح را به ما می دهد. V!از آنرو که ما نیز که در این خیمه هستیم، گرانبار شده، آه می کشیم، از آن جهت که نمی خواهیم این را بیرون کنیم، بلکه آن را بپوشیم تا فانی در حیات غرق شود. VU%اگر فی الواقع پوشیده و نه عریان یافت شویم. $TAزیرا که در این هم آه می کشیم، چونکه مشتاق هستیم که خانه خود را که از آسمان است بپوشیم، pS [زیرا می دانیم که هرگاه این خانه زمینی خیمه ما ریخته شود، عمارتی از خدا داریم، خانه ای ناساخته شده به دستها و جاودانی در آسمانها. eRCدر حالی که ما نظر نمی کنیم به چیزهای دیدنی ، بلکه به چیزهای نادیدنی ، زیرا که آنچه دیدنی است، زمانی است و نادیدنی جاودانی .:Qmزیرا که این زحمت سبک ما که برای لحظه ای است، بار جاودانی جلال را برای ما زیاده و زیاده پیدا می کند. EPاز این جهت خسته خاطر نمی شویم، بلکه هرچند انسانیت ظاهری ما فانی می شود، لیکن باطن روز بروز تازه می گردد. MOزیرا که همه چیز برای شما است تا آن فیضی که بوسیله بسیاری افزوده شده است، شکرگزاری را برای تمجید خدا بیفزاید. ENچون می دانیم او که عیسی خداوند را برخیزانید، ما را نیز با عیسی خواهد برخیزانید و با شما حاضر خواهد ساخت. mMS اما چون همان روح ایمان را داریم، بحسب آنچه مکتوب است «ایمان آوردم پس سخن گفتم»، ما نیز چون ایمان داریم، از اینرو سخن می گوییم. OL پس موت در ما کار می کند ولی حیات در شما.Yلیکن هرگاه به سوی خداوند رجوع کنند، نقاب برداشته می شود. =بلکه تا امروز وقتی که موسی را می خوانند، نقاب بر دل ایشان برقرار می ماند. l<Qبلکه ذهن ایشان غلیظ شد زیرا که تا امروز همان نقاب در خواندن عهد عتیق باقی است و کشف نشده است، زیرا که فقط در مسیح باطل می گردد. *;M و نه مانند موسی که نقابی بر چهره خود کشید تا بنی اسرائیل، تمام شدن این فانی را نظر نکنند، f:E پس چون چنین امید داریم، با کمال دلیری سخن می گوییم. 9' زیرا اگر آن فانی با جلال بودی، هرآینه این باقی از طریق اولی ' در جلال خواهد بود.8% زیرا که آنچه جلال داده شده بود نیز بدین نسبت جلالی نداشت به سبب این جلال فایق. !7; زیرا هرگاه خدمت قصاص با جلال باشد، چند مرتبه زیادتر خدمت عدالت در جلال خواهد افزود. T6!چگونه خدمت روح بیشتر با جلال نخواهد بود؟ &5Eاما اگر خدمت موت که در حرف بود و بر سنگها تراشیده شده با جلال می بود، بحدی که بنی اسرائیل نمی توانستند صورت موسی را نظاره کنند به سبب جلال چهره او که فانی بود، P4که او ما را هم کفایت داد تا عهد جدید را خادم شویم، نه حرف را بلکه روح را زیرا که حرف می کشد لیکن روح زنده می کند. *3Mنه آنکه کافی باشیم که چیزی را به خود تفکر کنیم که گویا از ما باشد، بلکه کفایت ما از خداست. U2#اما بوسیله مسیح چنین اعتماد به خدا داریم. 1چونکه ظاهر شده اید که رساله مسیح می باشید، خدمت کرده شده از ما و نوشته شده نه به مرکب بلکه به روح خدای حی ، نه بر الواح سنگ، بلکه بر الواح گوشتی دل. 0شما رساله ما هستید، نوشته شده در دلهای ما، معروف و خوانده شده جمیع آدمیان. C/ آیا باز به سفارش خود شروع می کنیم؟ و آیا مثل بعضی احتیاج به سفارش نامه جات به شما یا از شما داشته باشیم؟ V.%زیرا مثل بسیاری نیستیم که کلام خدا را مغشوش سازیم، بلکه از ساده دلی و از جانب خدا در حضور خدا در مسیح سخن می گوییم.1-[اما اینها را عطر موت، الی ' موت و آنها را عطر حیات الی حیات. و برای این امور کیست که کافی باشد؟ ~,uزیرا خدا را عطر خوشبوی مسیح می باشیم هم در ناجیان و هم در هالکان. S+لیکن شکر خدا راست که ما را در مسیح، دائما در موکب ظفر خود می برد و عطر معرفت خود را در هرجا بوسیله ما ظاهر می کند. I*  در روح خود آرامی نداشتم، از آن رو که برادر خود تیطس را نیافتم، بلکه ایشان را وداع نموده، به مکادونیه آمدم. ) اما چون به تروآس بجهت بشارت مسیح آمدم و دروازه ای برای من در خداوند باز شد، y(k تا شیطان بر ما برتری نیابد، زیرا که از مکاید او بی خبر نیستیم. y'k اما هرکه را چیزی عفو نمایید، من نیز می کنم زیرا که آنچه من عفو کرده ام، هرگاه چیزی را عفو کرده باشم، به خاطر شما به حضور مسیح کرده ام، & زیرا که برای همین نیز نوشتم تا دلیل شما را بدانم که در همه چیز مطیع می باشید. %بنابراین، به شما التماس می دارم که با او محبت خود را استوار نمایید. $9پس برعکس شما باید او را عفو نموده، تسلی دهید که مبادا افزونی غم چنین شخص را فرو برد. q#[کافی است آن کس را این سیاستی که از اکثر شما بدو رسیده است. +"Oو اگر کسی باعث غم شد، مرا محزون نساخت بلکه فی الجمله جمیع شما را تا بار زیاده ننهاده باشم. c!?زیرا که از حزن و دلتنگی سخت و با اشکهای بسیار به شما نوشتم، نه تا محزون شوید بلکه تا بفهمید چه محبت بی نهایتی با شما دارم.  'و همین را نوشتم که مبادا وقتی که بیایم محزون شوم از آنانی که می بایست سبب خوشی من بشوند، چونکه بر همه شما اعتماد می دارم که شادی من، شادی جمیع شما است. زیرا اگر من شما را محزون سازم، کیست که مرا شادی دهد جز او که از من محزون گشت؟ q ]اما در دل خود عزیمت داشتم که دیگر با حزن به نزد شما نیایم، 1 ]نه آنکه بر ایمان شما حکم کرده باشیم بلکه شادی شما را مددکار هستیم زیرا که به ایمان قائم هستید. 9لیکن من خدا را بر جان خود شاهد می خوانم که برای شفقت بر شما تا بحال به قرنتس نیامدم،  yکه او نیز ما را مهر نموده و بیعانه روح را در دلهای ما عطا کرده است.  اما او که ما را با شما در مسیح استوار می گرداند و ما را مسح نموده است، خداست. 5 eزیرا چندان که وعده های خدا است، همه در او بلی و از این جهت در او امین است تا خدا از ما تمجید یابد. i Mزیرا که پسر خدا عیسی مسیح که ما یعنی من و سلوانس و تیموتاؤس در میان شما به وی موعظه کردیم، بلی و نی نشد بلکه در او بلی شده است. _ 9لیکن خدا امین است که سخن ما با شما بلی و نی نیست. J پس چون این را خواستم، آیا سهل انگاری کردم یا عزیمت من عزیمت بشری باشد تا آنکه به نزد من بلی بلی و نی نی باشد. 8 kو از راه شما به مکادونیه بروم و باز از مکادونیه نزد شما بیایم و شما مرا به سوی یهودیه مشایعت کنید.  و بدین اعتماد قبل از این خواستم به نزد شما آیم تا نعمتی دیگر بیابید، H  چنانکه به ما فی الجمله اعتراف کردید که محل فخر شما هستیم، چنانکه شما نیز ما را می باشید در روز عیسی خداوند.V ' زیرا چیزی به شما نمی نویسیم مگر آنچه می خوانید و به آن اعتراف می کنید و امیدوارم که تا به آخر اعتراف هم خواهید کرد.   زیرا که فخر ما این است یعنی شهادت ضمیر ما که به قدوسیت و اخلاص خدایی ، نه به حکمت جسمانی ، بلکه به فیض الهی در جهان رفتار نمودیم و خصوصا نسبت به شما. | s و شما نیز به دعا در حق ما اعانت می کنید تا آنکه برای آن نعمتی که از اشخاص بسیاری به ما رسید، شکرگزاری هم بجهت ما از بسیاری بجا آورده شود. # A که ما را از چنین موت رهانید و می رهاند و به او امیدواریم که بعد از این هم خواهد رهانید. & G لکن در خود فتوای موت داشتیم تا بر خود توکل نکنیم، بلکه بر خدا که مردگان را برمی خیزاند،   !زیرا ای برادران نمی خواهیم شما بی خبر باشید از تنگی ای که در آسیا به ما عارض گردید که بی نهایت و فوق از طاقت بار کشیدیم، بحدی که از جان هم مایوس شدیم. Q  و امید ما برای شما استوار می شود زیرا می دانیم که چنانکه شما شریک دردها هستید، همچنین شریک تسلی نیز خواهید بود. *  Oاما خواه زحمت کشیم، این است برای تسلی و نجات شما، و خواه تسلی پذیریم این هم بجهت تسلی و نجات شما است که میسر می شود از صبر داشتن در همین دردهایی که ما هم می بینیم. 5  eزیرا به اندازه ای که دردهای مسیح در ما زیاده شود، به همین قسم تسلی ما نیز بوسیله مسیح می افزاید. k  Qکه ما را در هر تنگی ما تسلی می دهد تا ما بتوانیم دیگران را در هر مصیبتی که باشد تسلی نماییم، به آن تسلی که خود از خدا یافته ایم.  'متبارک باد خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح که پدر رحمتها و خدای جمیع تسلیات است، n Wفیض و سلامتی از پدر ما خدا و عیسی مسیح خداوند به شما باد. l Uپولس، به اراده خدا رسول عیسی مسیح، و تیموتاؤس برادر، به کلیسای خدا که در قرنتس می باشد با همه مقدسینی که در تمام اخائیه هستند، T!محبت من با همه شما در مسیح عیسی باد، آمین.Dفیض عیسی مسیح خداوند با شما باد. |qاگر کسی عیسی مسیح خداوند را دوست ندارد، اناتیما باد. ماران اتا. Eمن پولس از دست خود سلام می رسانم. همه برادران شما را سلام می رسانند. یکدیگر را به بوسه مقدسانه سلام رسانید. fEکلیساهای آسیا به شما سلام می رسانند و اکیلا و پرسکلا با کلیسایی که در خانه ایشانند، به شما سلام بسیار در خداوند می رسانند. s_چونکه روح من و شما را تازه کردند. پس چنین اشخاص را بشناسید. S~و از آمدن استیفان و فرتوناتس و اخائیکوس مرا شادی رخ نمود زیرا که آنچه از جانب شما ناتمام بود، ایشان تمام کردند، }تا شما نیز چنین اشخاص را اطاعت کنید و هرکس را که در کار و زحمت شریک باشد. k|Oو ای برادران به شما التماس دارم (شما خانواده استیفان را می شناسید که نوبر اخائیه هستند و خویشتن را به خدمت مقدسین سپرده اند)، >{wجمیع کارهای شما با محبت باشد. {zo بیدار شوید، در ایمان استوار باشید و مردان باشید و زورآور شوید. y اما درباره اپلس برادر، از او بسیار درخواست نمودم که با برادران به نزد شما بیاید، لیکن هرگز رضا نداد که الحال بیاید ولی چون فرصت یابد خواهد آمد. Yx+ لهذا هیچکس او را حقیر نشمارد، بلکه او را به سلامتی مشایعت کنید تا نزد من آید زیرا که او را با برادران انتظار می کشم. Nw لیکن اگر تیموتاؤس آید، آگاه باشید که نزد شما بی ترس باشد، زیرا که در کار خداوند مشغول است چنانکه من نیز هستم. |vq زیرا که دروازه بزرگ و کارساز برای من باز شد و معاندین، بسیارند. Ruلیکن من تا پنطیکاست در افسس خواهم ماند، Yt+زیرا که اﻵن اراده ندارم در بین راه شما را ملاقات کنم، چونکه امیدوارم مدتی با شما توقف نمایم، اگر خداوند اجازت دهد. 8siو احتمال دارد که نزد شما بمانم بلکه زمستان را نیز بسر برم تا هرجایی که بروم، شما مرا مشایعت کنید. r1و چون از مکادونیه عبور کنم، به نزد شما خواهم آمد، زیرا که از مکادنیه عبور می کنم، iqKو اگر مصلحت باشد که من نیز بروم، همراه من خواهند آمد. 2p]و چون برسم، آنانی را که اختیار کنید با مکتوبها خواهم فرستاد تا احسان شما را به اورشلیم ببرند. eoCدر روز اول هفته ، هر یکی از شما بحسب نعمتی که یافته باشد، نزد خود ذخیره کرده، بگذارد تا در وقت آمدن من زحمت جمع کردن نباشد. 2n _اما درباره جمع کردن زکات برای مقدسین، چنانکه به کلیساهای غلاطیه فرمودم، شما نیز همچنین کنید. omW:بنابراین ای برادران حبیب من پایدار و بی تشویش شده، پیوسته در عمل خداوند بیفزایید، چون می دانید که زحمت شما در خداوند باطل نیست.~lu9لیکن شکر خدا راست که ما را بواسطه خداوند ما عیسی مسیح ظفر می دهد. Ik 8نیش موت گناه است و قوت گناه، شریعت. Vj%7ای موت نیش تو کجا است و ای گور ظفر تو کجا؟» i 6اما چون این فاسد بی فسادی را پوشید و این فانی به بقا آراسته شد، آنگاه این کلامی که مکتوب است به انجام خواهد رسید که «مرگ در ظفر بلعیده شده است. h5زیرا که می باید این فاسد بی فسادی را بپوشد و این فانی به بقا آراسته گردد. wgg4در لحظه ای، در طرفه العینی ، به مجرد نواختن صور اخیر، زیرا کرنا صدا خواهد داد، و مردگان، بی فساد خواهند برخاست و ما متبدل خواهیم شد. f3همانا به شما سری می گویم که همه نخواهیم خوابید، لیکن همه متبدل خواهیم شد. He 2لیکن ای برادران این را می گویم که گوشت و خون نمی تواند وارث ملکوت خدا شود و فاسد وارث بی فسادی نیز نمی شود. ydk1و چنانکه صورت خاکی را گرفتیم، صورت آسمانی را نیز خواهیم گرفت. &cE0چنانکه خاکی است،خاکیان نیز چنان هستند و چنانکه آسمانی است، آسمانی ها همچنان می باشند. tba/انسان اول از زمین است خاکی ؛ انسان دوم خداوند است از آسمان. jaM.لیکن روحانی مقدم نبود بلکه نفسانی و بعد از آن روحانی. $`A-و همچنین نیز مکتوب است که انسان اول یعنی آدم نفس زنده گشت، اما آدم آخر روح حیاتبخش شد. ,_Q,جسم نفسانی کاشته می شود و جسم روحانی برمی خیزد. اگر جسم نفسانی هست، هرآینه روحانی نیز هست. ^-+در ذلت کاشته می گردد و در جلال برمی خیزد؛ در ضعف کاشته می شود و در قوت برمی خیزد؛ ]+*به همین نهج است نیز قیامت مردگان. در فساد کاشته می شود، و در بی فسادی برمی خیزد؛ 0\Y)و شان آفتاب دیگر و شان ماه دیگر و شان ستارگان، دیگر، زیرا که ستاره از ستاره در شان، فرق دارد. -[S(و جسمهای آسمانی هست و جسمهای زمینی نیز؛ لیکن شان آسمانی ها، دیگر و شان زمینی ها، دیگر است؛ UZ#'هر گوشت از یک نوع گوشت نیست، بلکه گوشت انسان، دیگر است و گوشت بهایم، دیگر و گوشت مرغان، دیگر و گوشت ماهیان، دیگر. Y&لیکن خدا برحسب اراده خود، آن را جسمی می دهد و به هر یکی از تخمها جسم خودش را. AX{%و آنچه می کاری، نه آن جسمی را که خواهد شد می کاری، بلکه دانه ای مجرد خواه از گندم و یا از دانه های دیگر. gWG$ای احمق آنچه تو می کاری زنده نمی گردد جز آنکه بمیرد. V#اما اگر کسی گوید: «مردگان چگونه برمی خیزند و به کدام بدن می آیند؟»، )UK"برای عدالت بیدار شده، گناه مکنید زیرا بعضی معرفت خدا را ندارند. برای انفعال شما می گویم. jTM!فریفته مشوید! معاشرات بد، اخلاق حسنه را فاسد می سازد. ]S3 چون بطور انسان در افسس با وحوش جنگ کردم، مرا چه سود است؟ اگر مردگان برنمی خیزند، بخوریم و بیاشامیم چون فردا می میریم. "R=به آن فخری درباره شما که مرا در خداوند ما مسیح عیسی هست قسم، که هرروزه مرا مردنی است. \Q1و ما نیز چرا هر ساعت خود را در خطر می اندازیم؟ `P9والا آنانی که برای مردگان تعمید می یابند، چه کنند؟ هرگاه مردگان مطلقاً برنمی خیزند، پس چرا برای ایشان تعمید می گیرند؟ pOYاما زمانی که همه مطیع وی شده باشند، آنگاه خود پسر هم مطیع خواهد شد او را که همه چیز را مطیع وی گردانید، تا آنکه خدا کل در کل باشد. Nزیرا «همه چیز را زیر پایهای وی انداخته است». اما چون می گوید که «همه چیز را زیر انداخته است»، واضح است که او که همه را زیر او انداخت، مستثنی ' است. GMدشمن آخر که نابود می شود، موت است. Lزیرا مادامی که همه دشمنان را زیر پایهای خود ننهد، می باید او سلطنت بنماید. dKAو بعد از آن انتها است وقتی که ملکوت را به خدا و پدر سپارد. و در آن زمان تمام ریاست و تمام قدرت و قوت را نابود خواهد گردانید. $JAلیکن هرکس به رتبه خود؛ مسیح نوبر است و بعد آنانی که در وقت آمدن او از آن مسیح می باشند. wIgو چنانکه در آدم همه می میرند در مسیح نیز همه زنده خواهند گشت. uHcزیرا چنانکه به انسان موت آمد، به انسان نیز قیامت مردگان شد. xGiلیکن بالفعل مسیح از مردگان برخاسته و نوبر خوابیدگان شده است. |Fqاگر فقط در این جهان در مسیح امیدواریم، از جمیع مردم بدبخت تریم. _E7بلکه آنانی هم که در مسیح خوابیده اند هلاک شدند. D5اما هرگاه مسیح برنخاسته است، ایمان شما باطل است و شما تاکنون در گناهان خود هستید، lCQزیرا هرگاه مردگان برنمی خیزند، مسیح نیز برنخاسته است. Bو شهود کذبه نیز برای خدا شدیم، زیرا درباره خدا شهادت دادیم که مسیح را برخیزانید، و حال آنکه او را برنخیزانید در صورتی که مردگان برنمی خیزند. wAgو اگر مسیح برنخاست، باطل است وعظ ما و باطل است نیز ایمان شما. i@K اما اگر مردگان را قیامت نیست، مسیح نیز برنخاسته است. A?{ لیکن اگر به مسیح وعظ می شود که از مردگان برخاست، چون است که بعضی از شما می گویند که قیامت مردگان نیست؟ >  پس خواه من و خواه ایشان بدین طریق وعظ می کنیم و به اینطور ایمان آوردید. v=e لیکن به فیض خدا آنچه هستم هستم و فیض او که بر من بود باطل نگشت، بلکه بیش از همه ایشان مشقت کشیدم، اما نه من بلکه فیض خدا که با من بود. :<m زیرا من کهترین رسولان هستم و لایق نیستم که به رسول خوانده شوم، چونکه برکلیسای خدا جفا می رسانیدم. V;%و آخر همه بر من مثل طفل سقط شده ظاهر گردید. ]:3از آن پس به یعقوب ظاهر شد و بعد به جمیع رسولان. P9و پس از آن، به زیاده از پانصد برادر یک بار ظاهر شد که بیشتر از ایشان تا امروز باقی هستند، اما بعضی خوابیده اند. a8;و اینکه به کیفا ظاهر شد و بعد از آن به آن دوازده، _77و اینکه مدفون شد و در روز سوم برحسب کتب برخاست؛ 6-زیرا که اول به شما سپردم، آنچه نیز یافتم که مسیح برحسب کتب در راه گناهان ما مرد، V5%و بوسیله آن نیز نجات می یابید، به شرطی که آن کلامی را که به شما بشارت دادم، محکم نگاه دارید والا عبث ایمان آوردید. W4 )اﻵن ای برادران، شما را از انجیلی که به شما بشارت دادم اعلام می نمایم که آن را هم پذیرفتید و در آن هم قایم می باشید، L3(لکن همه چیز به شایستگی و انتظام باشد.2'پس ای برادران، نبوت را به غیرت بطلبید و از تکلم نمودن به زبانها منع مکنید. D1&اما اگر کسی جاهل است، جاهل باشد. ,0Q%اگر کسی خود را نبی یا روحانی پندارد، اقرار بکند که آنچه به شما می نویسم، احکام خداوند است. i/K$آیا کلام خدا از شما صادر شد یا به شما به تنهایی رسید؟ @.y#اما اگر می خواهند چیزی بیاموزند، در خانه از شوهران خود بپرسند، چون زنان را در کلیسا حرف زدن قبیح است. T-!"و زنان شما در کلیساها خاموش باشند زیرا که ایشان را حرف زدن جایز نیست بلکه اطاعت نمودن، چنانکه تورات نیز می گوید. ,!!زیرا که او خدای تشویش نیست بلکه خدای سلامتی ، چنانکه در همه کلیساهای مقدسان. H+  و ارواح انبیا مطیع انبیا می باشند. *زیرا که همه می توانید یک یک نبوت کنید تا همه تعلیم یابند و همه نصیحت پذیرند. s)_و اگر چیزی به دیگری از اهل مجلس مکشوف شود، آن اول ساکت شود. c(?و از انبیا دو یا سه سخن بگویند و دیگران تمیز دهند. 'اما اگر مترجمی نباشد، در کلیسا خاموش باشد و با خود و با خدا سخن گوید. &)اگر کسی به زبانی سخن گوید، دو دو یا نهایت سه سه باشند، به ترتیب و کسی ترجمه کند. %5پس ای برادران مقصود این است که وقتی که جمع شوید، هریکی از شما سرودی دارد، تعلیمی دارد، زبانی دارد، مکاشفه ای دارد، ترجمه ای دارد، باید همه بجهت بنا بشود. p$Yو خفایای قلب او ظاهر می شود و همچنین به روی درافتاده، خدا را عبادت خواهد کرد و ندا خواهد داد که «فی الحقیقه خدا در میان شما است.» >#uولی اگر همه نبوت کنند و کسی از بی ایمانان یا امیان درآید، از همه توبیخ می یابد و از همه ملزم می گردد، c"?پس اگر تمام کلیسا در جایی جمع شوند و همه به زبانها حرف زنند و امیان یا بی ایمانان داخل شوند، آیا نمی گویند که دیوانه اید؟ Z!-پس زبانها نشانی است نه برای ایمانداران بلکه برای بی ایمانان؛ اما نبوت برای بی ایمان نیست بلکه برای ایمانداران است. h Iدر تورات مکتوب است که «خداوند می گوید به زبانهای بیگانه و لبهای غیر به این قوم سخن خواهم گفت و با این همه مرا نخواهند شنید.» ای برادران، در فهم اطفال مباشید بلکه در بدخویی اطفال باشید و در فهم رشید. py~}||&{ozyxx>wTvuuTt]ss*rrqqpLoonn$melkjj!i8h|gffedIc?b8ar` _P^b]z\\I[ZZFYYXHWYVUTTSRR@QQ!PgONN2MLyKJJkI@H{GFEED%CBAA'@K??c>W=F<<.;H:988@765{4321110/.-s,,B+*))(''&%%$f##n"J!e C>bR2}E5 <* S r ` dHpp{o و از خدا مسالت می کنم که شما هیچ بدی نکنید، نه تا ظاهر شود که ما مقبول هستیم، بلکه تا شما نیکویی کرده باشید، هرچند ما گویا مردود باشیم. b~= اما امیدوارم که خواهید دانست که ما مردود نیستیم. o}W خود را امتحان کنید که در ایمان هستید یا نه. خود را باز یافت کنید. آیا خود را نمی شناسید که عیسی مسیح در شما است اگر مردود نیستید؟ | زیرا هرگاه از ضعف مصلوب گشت، لیکن از قوت خدا زیست می کند. چونکه ما نیز در وی ضعیف هستیم، لیکن با او از قوت خدا که به سوی شما است، زیست خواهیم کرد. /{W چونکه دلیل مسیح را که در من سخن می گوید می جویید که او نزد شما ضعیف نیست بلکه در شما تواناست. 'zG پیش گفتم و پیش می گویم که گویا دفعه دوم حاضر بوده ام، هرچند اﻵن غایب هستم، آنانی را که قبل از این گناه کردند و همه دیگران را که اگر بازآیم، مسامحه نخواهم نمود. y  این مرتبه سوم نزد شما می آیم. به گواهی دو سه شاهد، هر سخن ثابت خواهد شد. x' و چون بازآیم، خدای من مرا نزد شما فروتن سازد و ماتم کنم برای بسیاری از آنانی که پیشتر گناه کردند و از ناپاکی و زنا و فجوری که کرده بودند، توبه ننمودند.,wQ زیرا می ترسم که چون آیم شما را نه چنانکه می خواهم بیابم و شما مرا بیابید چنانکه نمی خواهید که مبادا نزاع و حسد و خشمها و تعصب و بهتان و نمامی و غرور و فتنه ها باشد. uvc آیا بعد از این مدت، گمان می کنید که نزد شما حجت می آوریم؟ به حضور خدا در مسیح سخن می گوییم. لیکن همه چیز ای عزیزان برای بنای شما است. Lu به تیطس التماس نمودم و با وی برادر را فرستادم. آیا تیطس از شما نفع برد؟ مگر به یک روح و یک روش رفتار ننمودیم؟ otW آیا به یکی از آنانی که نزد شما فرستادم، نفع از شما بردم؟ s- اما باشد، من بر شما بار ننهادم بلکه چون حیله گر بودم، شما را به مکر به چنگ آوردم. \r1 اما من به کمال خوشی برای جانهای شما صرف می کنم و صرف کرده خواهم شد. و اگر شما را بیشتر محبت نمایم، آیا کمتر محبت بینم؟ Xq) اینک مرتبه سوم مهیا هستم که نزد شما بیایم و بر شما بار نخواهم نهاد از آنرو که نه مال شما بلکه خود شما را طالبم، زیرا که نمی باید فرزندان برای والدین ذخیره کنند، بلکه والدین برای فرزندان. Yp+ زیرا کدام چیز است که در آن از سایر کلیساها قاصر بودید؟ مگر اینکه من بر شما بار ننهادم. این بی انصافی را از من ببخشید!o' بدرستی که علامات رسول در میان شما با کمال صبر از آیات و معجزات و قوات پدید گشت. n بی فهم شده ام! شما مرا مجبور ساختید. زیرا می بایست شما مرا مدح کرده باشید، از آنرو که من از بزرگترین رسولان به هیچوجه کمتر نیستم، هرچند هیچ هستم. _m7 بنابراین، از ضعفها و رسوایی ها و احتیاجات و زحمات و تنگیها بخاطر مسیح شادمانم، زیرا که چون ناتوانم، آنگاه توانا هستم. l مرا گفت: «فیض من تو را کافی است، زیرا که قوت من در ضعف کامل می گردد.» پس به شادی بسیار از ضعفهای خود بیشتر فخر خواهم نمود تا قوت مسیح در من ساکن شود. pkY و درباره آن از خداوند سه دفعه استدعا نمودم تا از من برود. zjm و تا آنکه از زیادتی مکاشفات زیاده سرافرازی ننمایم، خاری در جسم من داده شد، فرشته شیطان، تا مرا لطمه زند، مبادا زیاده سرافرازی نمایم. i زیرا اگر بخواهم فخر بکنم، بی فهم نمی باشم چونکه راست می گویم. لیکن اجتناب می کنم مبادا کسی در حق من گمانی برد فوق از آنچه در من بیند یا از من شنود. h از چنین شخص فخر خواهم کرد، لیکن از خود جز از ضعفهای خویش فخر نمی کنم. g/ که به فردوس ربوده شد و سخنان ناگفتنی شنید که انسان را جایز نیست به آنها تکلم کند. f و چنین شخص را می شناسم، خواه در جسم و خواه جدا از جسم، نمی دانم، خدا می داند، e شخصی را در مسیح می شناسم، چهارده سال قبل از این. آیا در جسم؟ نمی دانم! و آیا بیرون از جسم؟ نمی دانم! خدا می داند. چنین شخصی که تا آسمان سوم ربوده شد. d 3 لابد است که فخر کنم، هرچند شایسته من نیست. لیکن به رؤیاها و مکاشفات خداوند می آیم. c !و مرا از دریچه ای در زنبیلی از باره قلعه پایین کردند و از دستهای وی رستم. b در دمشق، والی حارث پادشاه، شهر دمشقیان را برای گرفتن من محافظت می نمود. a خدا و پدر عیسی مسیح خداوند که تا به ابد متبارک است، می داند که دروغ نمی گویم. t`a اگر فخر می باید کرد از آنچه به ضعف من تعلق دارد، فخر می کنم. w_g کیست ضعیف که من ضعیف نمی شوم؟ که لغزش می خورد که من نمی سوزم؟ *^M بدون آنچه علاوه بر اینها است، آن باری که هر روزه بر من است، یعنی اندیشه برای همه کلیساها. -]S در محنت و مشقت، در بی خوابیها بارها؛ در گرسنگی و تشنگی، در روزه ها بارها؛ در سرما و عریانی. G\ در سفرها بارها؛ در خطرهای نهرها؛ در خطرهای دزدان؛ در خطرها از قوم خود و در خطرها از امتها؛ در خطرها در شهر؛ در خطرها دربیابان؛ در خطرها در دریا؛ در خطرها در میان برادران کذبه ؛ 4[a سه مرتبه مرا چوب زدند؛ یک دفعه سنگسار شدم؛ سه کرت شکسته کشتی شدم؛ شبانه روزی در دریا بسر بردم؛ aZ; از یهودیان پنج مرتبه از چهل یک کم تازیانه خوردم. yYk آیا خدام مسیح هستند؟ چون دیوانه حرف می زنم، من بیشتر هستم! در محنتها افزونتر، در تازیانه ها زیادتر، در زندانها بیشتر، در مرگها مکرر. :Xm آیا عبرانی هستند؟ من نیز هستم! اسرائیلی هستند؟ من نیز هستم! از ذریت ابراهیم هستند؟ من نیز می باشم! `W9 از روی استحقار می گویم که گویا ما ضعیف بوده ایم. اما در هرچیزی که کسی جرأت دارد، از راه بی فهمی می گویم من نیز جرأت دارم. V7 زیرا متحمل می شوید هرگاه کسی شما را غلام سازد، یا کسی شما را فرو خورد، یا کسی شما را گرفتار کند، یا کسی خود را بلند سازد، یا کسی شما را بر رخسار طپانچه زند. zUm زیرا چونکه خود فهیم هستید، بی فهمان را به خوشی متحمل می باشید. vTe چونکه بسیاری از طریق جسمانی فخر می کنند، من هم فخر می نمایم. %SC آنچه می گویم از جانب خداوند نمی گویم، بلکه از راه بی فهمی در این اعتمادی که فخر ما است. +RO باز می گویم، کسی مرا بی فهم نداند والا مرا چون بی فهمی بپذیرید تا من نیز اندکی افتخار کنم. FQ پس امر بزرگ نیست که خدام وی خویشتن را به خدام عدالت مشابه سازند که عاقبت ایشان برحسب اعمالشان خواهد بود. P و عجب نیست، چونکه خود شیطان هم خویشتن را به فرشته نور مشابه می سازد. 0OY زیرا که چنین اشخاص رسولان کذبه و عمله مکار هستند که خویشتن را به رسولان مسیح مشابه می سازند. WN' لیکن آنچه می کنم هم خواهم کرد تا از جویندگان فرصت، فرصت را منقطع سازم تا در آنچه فخر می کنند، مثل ما نیز یافت شوند. qM[ از چه سبب؟ آیا از اینکه شما را دوست نمی دارم؟ خدا می داند! L) به راستی مسیح که در من است قسم که این فخر در نواحی اخائیه از من گرفته نخواهد شد. ^K5 زیرا برادرانی که از مکادونیه آمدند، رفع حاجت مرا نمودند و در هرچیز از بار نهادن بر شما خود را نگاه داشته و خواهم داشت. bJ= کلیساهای دیگر را غارت نموده، اجرت گرفتم تا شما را خدمت نمایم و چون به نزد شما حاضر بوده، محتاج شدم، بر هیچکس بار ننهادم. o زیرا از حد خود تجاوز نمی کنیم که گویا به شما نرسیده باشیم، چونکه در انجیل مسیح به شما هم رسیده ایم. j=M اما ما زیاده از اندازه فخر نمی کنیم، بلکه بحسب اندازه آن قانونی که خدا برای ما پیمود، و آن اندازه ای است که به شما نیز می رسد. ^<5 زیرا جرأت نداریم که خود را از کسانی که خویشتن را مدح می کنند بشماریم، یا خود را با ایشان مقابله نماییم؛ بلکه ایشان چون خود را با خود می پیمایند و خود را به خود مقابله می نمایند، دانا نیستند. 8;i چنین شخص بداند که چنانکه در کلام به رساله ها در غیاب هستیم، همچنین نیز در فعل در حضور خواهیم بود. :9 زیرا می گویند: «رساله های او گران و زورآور است، لیکن حضور جسمی او ضعیف و سخنش حقیر.» f9E که مبادا معلوم شود که شما را به رساله ها می ترسانم. b8= زیرا هرچند زیاده هم فخر بکنم درباره اقتدار خود که خداوند آن را برای بنا نه برای خرابی شما به ما داده است، خجل نخواهم شد، '7G آیا به صورت ظاهری نظر می کنید؟ اگر کسی بر خود اعتماد دارد که از آن مسیح است، این را نیز از خود بداند که چنانکه او از آن مسیح است، ما نیز همچنان از آن مسیح هستیم. 6 و مستعد هستیم که از هر معصیت انتقام جوییم وقتی که اطاعت شما کامل شود. a5; که خیالات و هر بلندی را که خود را به خلاف معرفت خدا می افرازد، به زیر می افکنیم و هر فکری را به اطاعت مسیح اسیر می سازیم، 4 زیرا اسلحه جنگ ما جسمانی نیست بلکه نزد خدا قادر است برای انهدام قلعه ها، 3{ زیرا هرچند در جسم رفتار می کنیم، ولی به قانون جسمی جنگ نمی نماییم. 2 و التماس می کنم که چون حاضر شوم، جسارت نکنم بدان اعتمادی که گمان می برم که جرأت خواهم کرد با آنانی که می پندارند که ما به طریق جسم رفتار می کنیم. 1  اما من خود، پولس، که چون در میان شما حاضر بودم، فروتن بودم، لیکن وقتی که غایب هستم، با شما جسارت می کنم، از شما به حلم و رأفت مسیح استدعا دارم M0 خدا را برای عطای ما لاکلام او شکر باد./ و ایشان به سبب افزونی فیض خدایی که بر شماست، در دعای خود مشتاق شما می باشند. W.' و از دلیل این خدمت، خدا را تمجید می کنند به سبب اطاعت شما در اعتراف انجیل مسیح و سخاوت بخشش شما برای ایشان و همگان. =-s زیرا که بجا آوردن این خدمت، نه فقط حاجات مقدسین را رفع می کند، بلکه سپاس خدا را نیز بسیار می افزاید. *,M تا آنکه در هرچیز دولتمند شده، کمال سخاوت را بنمایید که آن منشا شکر خدا بوسیله ما می باشد. u+c اما او که برای برزگر بذر و برای خورنده نان را آماده می کند، بذر شما را آماده کرده، خواهد افزود و ثمرات عدالت شما را مزید خواهد کرد، * چنانکه مکتوب است که «پاشید و به فقرا داد و عدالتش تا به ابد باقی می ماند». [)/ ولی خدا قادر است که هر نعمتی را برای شما بیفزاید تا همیشه در هر امری کفایت کامل داشته ، برای هر عمل نیکو افزوده شوید. G( اما هرکس بطوری که در دل خود اراده نموده است بکند، نه به حزن و اضطرار، زیرا خدا بخشنده خوش را دوست می دارد. ;'o اما خلاصه این است: هرکه با بخیلی کارد، با بخیلی هم درو کند و هرکه با برکت کارد، با برکت نیز درو کند. z&m پس لازم دانستم که برادران را نصیحت کنم تا قبل از ما نزد شما آیند و برکت موعود شما را مهیا سازند تا حاضر باشد، از راه برکت نه از راه طمع.f%E مبادا اگر اهل مکادونیه با من آیند و شما را نامستعد یابند، نمی گویم شما بلکه ما از این اعتمادی که به آن فخر کردیم، خجل شویم. @$y اما برادران را فرستادم که مبادا فخر ما درباره شما در این خصوص باطل شود تا چنانکه گفته ام، مستعد شوید. &#E چونکه دلگرمی شما را می دانم که درباره آن بجهت شما به اهل مکادونیه فخر می کنم که از سال گذشته اهل اخائیه مستعد شده اند و غیرت شما اکثر ایشان را تحریض نموده است. ~" w زیرا که در خصوص این خدمت مقدسین، زیادتی می باشد که به شما بنویسم. !پس دلیل محبت خود و فخر ما را درباره شما در حضور کلیساها به ایشان ظاهر نمایید.o Wهرگاه درباره تیطس (بپرسند)، او در خدمت شما رفیق و همکار من است؛ و اگر درباره برادران ما، ایشان رسل کلیساها و جلال مسیح می باشند. و با ایشان برادر خود را نیز فرستادیم که مکررا در امور بسیار او را با اجتهاد یافتیم و الحال به سبب اعتماد کلی که بر شما می دارد، بیشتر با اجتهاد است. 3زیرا که نه در حضور خداوند فقط، بلکه در نظر مردم نیز چیزهای نیکو را تدارک می بینیم. 'Gچونکه اجتناب می کنیم که مبادا کسی ما را ملامت کند درباره این سخاوتی که خادمان آن هستیم. xiو نه همین فقط بلکه کلیساها نیز او را اختیار کردند تا در این نعمتی که خدمت آن را برای تمجید خداوند و دلگرمی شما می کنیم، همسفر مابشود. و با وی آن برادری را فرستادیم که مدح او در انجیل در تمامی کلیساها است. 5cزیرا او خواهش ما را اجابت نمود، بلکه بیشتر با اجتهاد بوده، به رضامندی تمام به سوی شما روانه شد. r]اما شکر خداراست که این اجتهاد را برای شما در دل تیطس نهاد. $Aچنانکه مکتوب است: «آنکه بسیار جمع کرد، زیادتی نداشت و آنکه اندکی جمع کرد، کمی نداشت.» dAو تا زیادتی ایشان بجهت کمی شما باشد و مساوات بشود. U# و نه اینکه دیگران را راحت و شما را زحمت باشد، بلکه به طریق مساوات؛ تا در حال، زیادتی شما برای کمی ایشان بکار آید؛ % زیرا هرگاه دلگرمی باشد، مقبول می افتد، بحسب آنچه کسی دارد نه بحسب آنچه ندارد. ?w اما الحال عمل را به انجام رسانید تا چنانکه دلگرمی در اراده بود، انجام عمل نیز برحسب آنچه دارید بشود. q[ و در این، رأی می دهم زیرا که این شما را شایسته است، چونکه شما در سال گذشته ، نه در عمل فقط بلکه در اراده نیز اول از همه شروع کردید. T! زیرا که فیض خداوند ما عیسی مسیح را می دانید که هرچند دولتمند بود، برای شما فقیر شد تا شما از فقر او دولتمند شوید. $Aاین را به طریق حکم نمی گویم بلکه به سبب اجتهاد دیگران و تا اخلاص محبت شما را بیازمایم. jMبلکه چنانکه در هرچیز افزونی دارید، در ایمان و کلام و معرفت و کمال اجتهاد و محبتی که با ما می دارید، در این نعمت نیز بیفزایید. Gو از این سبب از تیطس استدعا نمودیم که همچنانکه شروع این نعمت را در میان شما کرد، آن را به انجام هم برساند. !;و نه چنانکه امید داشتیم، بلکه اول خویشتن را به خداوند و به ما برحسب اراده خدا دادند.  التماس بسیار نموده، این نعمت و شراکت در خدمت مقدسین را از ما طلبیدند.  زیرا که شاهد هستم که بحسب طاقت بلکه فوق از طاقت خویش به رضامندی تمام، K زیرا در امتحان شدید زحمت، فراوانی خوشی ایشان ظاهر گردید و از زیادتی فقر ایشان، دولت سخاوت ایشان افزوده شد. "  ?لیکن ای برادران، شما را مطلع می سازیم از فیض خدا که به کلیساهای مکادونیه عطا شده است. P شادمانم که در هرچیز بر شما اعتماد دارم.X)و خاطر او به سوی شما زیادتر مایل گردید، چونکه اطاعت جمیع شما را به یاد می آورد که چگونه به ترس و لرز او را پذیرفتید. c?زیرا اگر درباره شما بدو فخر کردم، خجل نشدم بلکه چنانکه همه سخنان را به شما به راستی گفتیم، همچنین فخر ما به تیطس راست شد. iK و از این جهت تسلی یافتیم لیکن در تسلی خود شادی ما از خوشی تیطس بی نهایت زیاده گردید چونکه روح او از جمیع شما آرامی یافته بود. K باری هرگاه به شما نوشتم، بجهت آن ظالم یا مظلوم نبود، بلکه تا غیرت ما درباره شما به شما در حضور خدا ظاهر شود. M زیرا اینک همین که غم شما برای خدا بود، چگونه کوشش، بل احتجاج، بل خشم، بل ترس، بل اشتیاق، بل غیرت، بل انتقام را در شما پدید آورد. در هر چیز خود را ثابت کردید که در این امر مبرا هستید. A{ زیرا غمی که برای خداست منشا توبه می باشد به جهت نجات که از آن پشیمانی نیست؛ اما غم دنیوی منشا موت است. } الحال شادمانم، نه از آنکه غم خوردید بلکه از اینکه غم شما به توبه انجامید، زیرا که غم شما برای خدا بود تا به هیچوجه زیانی از ما به شما نرسد. زیرا که هرچند شما را به آن رساله محزون ساختم، پشیمان نیستم، اگرچه پشیمان هم بودم زیرا یافتم که آن رساله شما را اگر هم به ساعتی ، غمگین ساخت. 8iو نه از آمدن او تنها بلکه به آن تسلی نیز که او در شما یافته بود، چون ما را مطلع ساخت از شوق شما و نوحه گری شما و غیرتی که درباره من داشتید، به نوعی که بیشتر شادمان گردیدم. لیکن خدایی که تسلی دهنده افتادگان است، ما را به آمدن تیطس تسلی بخشید. \~1زیرا چون به مکادونیه هم رسیدیم، جسم ما آرامی نیافت، بلکه در هرچیز زحمت کشیدیم؛ در ظاهر، نزاعها و در باطن، ترسها بود. W}'مرا بر شما اعتماد کلی و درباره شما فخر کامل است. از تسلی سیر گشته ام و در هر زحمتی که بر ما می آید، شادی وافر می کنم. (|Iاین را از روی مذمت نمی گویم، زیرا پیش گفتم که در دل ما هستید تا در موت و حیات با هم باشیم. 7{gما را در دلهای خود جا دهید. بر هیچکس ظلم نکردیم و هیچکس را فاسد نساختیم و هیچکس را مغبون ننمودیم. dz Cپس ای عزیزان، چون این وعده ها را داریم، خویشتن را از هر نجاست جسم و روح طاهر بسازیم و قدوسیت را در خدا ترسی به کمال رسانیم. #y?و شما را پدر خواهم بود و شما مرا پسران و دختران خواهید بود؛ خداوند قادر مطلق می گوید.»Gxپس خداوند می گوید: «از میان ایشان بیرون آیید و جدا شوید و چیز ناپاک را لمس مکنید تا من شما را مقبول بدارم، Rwو هیکل خدا را با بتها چه موافقت؟ زیرا شما هیکل خدای حی می باشید، چنانکه خدا گفت که «در ایشان ساکن خواهم بود و در ایشان راه خواهم رفت و خدای ایشان خواهم بود، و ایشان قوم من خواهند بود.» uvcو مسیح را با بلیعال چه مناسبت و مؤمن را با کافر چه نصیب است؟ :umزیر یوغ ناموافق با بی ایمانان مشوید، زیرا عدالت را با گناه چه رفاقت و نور را با ظلمت چه شراکت است؟ t  پس در جزای این، زیرا که به فرزندان خود سخن می گویم، شما نیز گشاده شوید. [s/ در ما تنگ نیستید لیکن در احشای خود تنگ هستید. qr[ ای قرنتیان، دهان ما به سوی شما گشاده و دل ما وسیع شده است. Aq{ چون محزون، ولی دائما شادمان؛ چون فقیر و اینک بسیاری را دولتمند می سازیم؛ چون بی چیز، اما مالک همه چیز.1p[ چون مجهول و اینک معروف؛ چون در حالت موت و اینک زنده هستیم؛ چون سیاست کرده شده، اما مقتول نی ؛ o به عزت و ذلت و بدنامی و نیکنامی. چون گمراه کنندگان و اینک راستگو هستیم؛ lnQدر کلام حق، در قوت خدا با اسلحه عدالت بر طرف راست و چپ، m در طهارت، در معرفت، در حلم، در مهربانی ، در روح القدس، در محبت بی ریا، l'در تازیانه ها، در زندانها، در فتنه ها، در محنتها، در بی خوابیها، در گرسنگیها، 9kkبلکه در هر امری خود را ثابت می کنیم که خدام خدا هستیم: در صبر بسیار، در زحمات، در حاجات در تنگیها، qj[در هیچ چیز لغزش نمی دهیم که مبادا خدمت ما ملامت کرده شود، ri]زیرا می گوید: «در وقت مقبول تو را مستجاب فرمودم و در روز نجات تو را اعانت کردم.» اینک الحال زمان مقبول است؛ اینک اﻵن روز نجات است. h 'پس چون همکاران او هستیم، التماس می نماییم که فیض خدا را بی فایده نیافته باشید. gزیرا او را که گناه نشناخت، در راه ما گناه ساخت تا ما در وی عدالت خدا شویم.Ofپس برای مسیح ایلچی هستیم که گویا خدا به زبان ما وعظ می کند. پس بخاطر مسیح استدعا می کنیم که با خدا مصالحه کنید. eeCیعنی اینکه خدا در مسیح بود و جهان را با خود مصالحه می داد و خطایای ایشان را بدیشان محسوب نداشت و کلام مصالحه را به ما سپرد. 2d]و همه چیز از خدا که ما را بواسطه عیسی مسیح با خود مصالحه داده و خدمت مصالحه را به ما سپرده است. *cMپس اگر کسی در مسیح باشد، خلقت تازه ای است؛ چیزهای کهنه درگذشت، اینک همه چیز تازه شده است. lbQبنابراین، ما بعد از این هیچکس را بحسب جسم نمی شناسیم، بلکه هرگاه مسیح را هم بحسب جسم شناخته بودیم، اﻵن دیگر او را نمی شناسیم. Ua#و برای همه مرد تا آنانی که زنده اند، از این به بعد برای خویشتن زیست نکنند بلکه برای او که برای ایشان مرد و برخاست. 2`]زیرا محبت مسیح ما را فرو گرفته است، چونکه این را دریافتیم که یک نفر برای همه مرد پس همه مردند. v_e زیرا اگر بی خود هستیم برای خداست و اگر هشیاریم برای شما است. ^) زیرا بار دیگر برای خود به شما سفارش نمی کنیم، بلکه سبب افتخار درباره خود به شما می دهیم تا شما را جوابی باشد برای آنانی که در ظاهر نه در دل فخر می کنند. []/ پس چون ترس خدا را دانسته ایم، مردم را دعوت می کنیم. اما به خدا ظاهر شده ایم و امیدوارم به ضمایر شما هم ظاهر خواهیم شد. W\' زیرا لازم است که همه ما پیش مسند مسیح حاضر شویم تا هرکس اعمال بدنی خود را بیابد، بحسب آنچه کرده باشد، چه نیک چه بد. [} لهذا حریص هستیم بر اینکه خواه متوطن و خواه غریب، پسندیده او باشیم. ~~}|||Q{{zz@yy;x~wvv:u>ttsDrqqCpooonn5mTmlkwjii7hgdfeedhcZba1`_"^j]]A[[KZlYY;XWW~WV5UTSSa==/<^;;;:r99b887E655V433k22(100//j/.-,,r+**:)((m''p&q%%o$$$ ""b!!, J+$*OZGSxl(L Z  R  ,Ay[2=]0 لهذا به یاد آورید که شما در زمان سلف (ای امتهای در جسم که آنانی که به اهل ختنه نامیده می شوند، اما ختنه ایشان در جسم و ساخته شده به دست است، شما را نامختون می خوانند)، L<0 زیرا که صنعت او هستیم، آفریده شده در مسیح عیسی برای کارهای نیکو که خدا قبل مهیا نمود تا در آنها سلوک نماییم. B;0 و نه از اعمال تا هیچکس فخر نکند. :+0زیرا که محض فیض نجات یافته اید، بوسیله ایمان و این از شما نیست بلکه بخشش خداست، *9M0تا در عالمهای آینده دولت بی نهایت فیض خود را به لطفی که بر ما در مسیح عیسی دارد ظاهر سازد. q8[0و با او برخیزانید و در جایهای آسمانی در مسیح عیسی نشانید. $7A0ما را نیز که در خطایا مرده بودیم با مسیح زنده گردانید، زیرا که محض فیض نجات یافته اید. 60لیکن خدا که در رحمانیت، دولتمند است، از حیثیت محبت عظیم خود که با ما نمود، .5U0که در میان ایشان، همه ما نیز در شهوات جسمانی خود قبل از این زندگی می کردیم و هوسهای جسمانی و افکار خود را به عمل می آوردیم و طبعا فرزندان غضب بودیم، چنانکه دیگران. f4E0که در آنها قبل، رفتار می کردید برحسب دوره این جهان، بر وفق رئیس قدرت هوا یعنی آن روحی که الحال در فرزندان معصیت عمل می کند. m3 U0و شما را که در خطایا و گناهان مرده بودید، زنده گردانید، c2 A0که بدن اوست یعنی پری او که همه را در همه پر می سازد.z1 o0و همه چیز را زیر پایهای او نهاد و او را سر همه چیز به کلیسا داد، K0 0بالاتر از هر ریاست و قدرت و قوت و سلطنت و هر نامی که خوانده می شود، نه در این عالم فقط بلکه در عالم آینده نیز. -/ U0که در مسیح عمل کرد چون او را از مردگان برخیزانید و به دست راست خود در جایهای آسمانی نشانید، . )0و چه مقدار است عظمت بی نهایت قوت او نسبت به ما مؤمنین برحسب عمل توانایی قوت او، 5- e0تا چشمان دل شما روشن گشته ، بدانید که امید دعوت او چیست و کدام است دولت جلال میراث او در مقدسین، 8, k0تا خدای خداوند ما عیسی مسیح که پدر ذوالجلال است، روح حکمت و کشف را در معرفت خود به شما عطا فرماید. + 0باز نمی ایستم از شکر نمودن برای شما و از یاد آوردن شما در دعاهای خود، &* G0بنابراین، من نیز چون خبر ایمان شما را در عیسی خداوند و محبت شما را با همه مقدسین شنیدم، ) 0که بیعانه میراث ما است برای فدای آن ملک خاص او تا جلال او ستوده شود. X( +0 و در وی شما نیز چون کلام راستی ، یعنی بشارت نجات خود را شنیدید، در وی چون ایمان آوردید، از روح قدوس وعده مختوم شدید. t' c0 تا از ما که اول امیدوار به مسیح می بودیم، جلال او ستوده شود. P& 0 که ما نیز در وی میراث او شده ایم، چنانکه پیش معین گشتیم برحسب قصد او که همه چیزها را موافق رأی اراده خود می کند. M% 0 برای انتظام کمال زمانها تا همه چیز را خواه آنچه در آسمان و خواه آنچه بر زمین است، در مسیح جمع کند، یعنی در او. $ +0 چونکه سر اراده خود را به ما شناسانید، برحسب خشنودی خود که در خود عزم نموده بود، j# O0که آن را به ما به فراوانی عطا فرمود در هر حکمت و فطانت. " -0که در وی به سبب خون او فدیه یعنی آمرزش گناهان را به اندازه دولت فیض او یافته ایم. }! u0برای ستایش جلال فیض خود که ما را به آن مستفیض گردانید در آن حبیب. /  Y0که ما را از قبل تعیین نمود تا او را پسر خوانده شویم بوساطت عیسی مسیح برحسب خشنودی اراده خود، ! =0چنانکه ما را پیش از بنیاد عالم در او برگزید تا در حضور او در محبت مقدس و بی عیب باشیم. C 0متبارک باد خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح که ما را مبارک ساخت به هر برکت روحانی در جایهای آسمانی در مسیح. w i0فیض و سلامتی از جانب پدر ما خدا و عیسی مسیح خداوند بر شما باد. , U0پولس به اراده خدا رسول عیسی مسیح، به مقدسینی که در افسس می باشند و ایمانداران در مسیح عیسی. mS&فیض خداوند ما عیسی مسیح با روح شما باد ای برادران. آمین.3&بعد از این هیچکس مرا زحمت نرساند زیرا که من در بدن خود داغهای خداوند عیسی را دارم. /&و آنانی که بدین قانون رفتار می کنند، سلامتی و رحمت بر ایشان باد و بر اسرائیل خدا. }&زیرا که در مسیح عیسی نه ختنه چیزی است و نه نامختونی بلکه خلقت تازه. I &لیکن حاشا از من که فخر کنم جز از صلیب خداوند ما عیسی مسیح که بوسیله او دنیا برای من مصلوب شد و من برای دنیا. V%& زیرا ایشان نیز که مختون می شوند، خود شریعت را نگاه نمی دارند بلکه می خواهند شما مختون شوید تا در جسم شما فخر کنند. uc& آنانی که می خواهند صورتی نیکو در جسم نمایان سازند، ایشان شما را مجبور می سازند که مختون شوید، محض اینکه برای صلیب مسیح جفا نبینند. ]3& ملاحظه کنید چه حروف جلی بدست خود به شما نوشتم. !;& خلاصه بقدری که فرصت داریم، با جمیع مردم احسان بنماییم، علی الخصوص با اهل بیت ایمان. #& لیکن از نیکوکاری خسته نشویم زیرا که در موسم آن درو خواهیم کرد اگر ملول نشویم. G&زیرا هر که برای جسم خود کارد، از جسم فساد را درو کند و هرکه برای روح کارد از روح حیات جاودانی خواهد دروید. 4a&خود را فریب مدهید، خدا را استهزاء نمی توان کرد. زیرا که آنچه آدمی بکارد، همان را درو خواهد کرد. #&اما هرکه در کلام تعلیم یافته باشد، معلم خود را در همه چیزهای خوب مشارک بسازد. D&زیرا هرکس حامل بار خود خواهد شد. 9&اما هرکس عمل خود را امتحان بکند، آنگاه فخر در خود به تنهایی خواهد داشت نه در دیگری، &زیرا اگر کسی خود را شخصی گمان برد و حال آنکه چیزی نباشد، خود را می فریبد.   &بارهای سنگین یکدیگر را متحمل شوید و بدین نوع شریعت مسیح را به جا آرید.   '&اما ای برادران، اگر کسی به خطایی گرفتار شود، شما که روحانی هستید چنین شخص را به روح تواضع اصلاح کنید. و خود را ملاحظه کن که مبادا تو نیز در تجربه افتی. s _&لافزن مشویم تا یکدیگر را به خشم آوریم و بر یکدیگر حسد بریم.Y+&اگر به روح زیست کنیم، به روح هم رفتار بکنیم. &و آنانی که از آن مسیح می باشند، جسم را با هوسها و شهواتش مصلوب ساخته اند. H &که هیچ شریعت مانع چنین کارها نیست. 1[&لیکن ثمره روح، محبت و خوشی و سلامتی و حلم و مهربانی و نیکویی و ایمان و تواضع و پرهیزکاری است، zm&و حسد و قتل و مستی و لهو و لعب و امثال اینها که شما را خبر می دهم چنانکه قبل از این دادم، که کنندگان چنین کارها وارث ملکوت خدا نمی شوند.  &و بت پرستی و جادوگری و دشمنی و نزاع و کینه و خشم و تعصب و شقاق و بدعتها، kO&و اعمال جسم آشکار است، یعنی زنا و فسق و ناپاکی و فجور، Z-&اما اگر از روح هدایت شدید، زیر شریعت نیستید. eC&زیرا خواهش جسم به خلاف روح است و خواهش روح به خلاف جسم؛ و این دو با یکدیگر منازعه می کنند بطوری که آنچه می خواهید نمی کنید. y&اما می گویم به روح رفتار کنید، پس شهوات جسم را به جا نخواهید آورد. ~&اما اگر همدیگر را بگزید و بخورید، باحذر باشید که مبادا از یکدیگر هلاک شوید. -}S&زیرا که تمامی شریعت در یک کلمه کامل می شود یعنی در اینکه همسایه خود را چون خویشتن محبت نما. j|M& زیرا که شما ای برادران به آزادی خوانده شده اید؛ اما زنهار آزادی خود را فرصت جسم مگردانید، بلکه به محبت، یکدیگر را خدمت کنید. x{i& کاش آنانی که شما را مضطرب می سازند خویشتن را منقطع می ساختند. Yz+& اما ای برادران اگر من تا به حال به ختنه موعظه می کردم، چرا جفا می دیدم؟ زیرا که در این صورت لغزش صلیب برداشته می شد. iyK& من در خداوند بر شما اعتماد دارم که هیچ رأی دیگر نخواهید داشت، لیکن آنکه شما را مضطرب سازد هرکه باشد، قصاص خود را خواهد یافت. Sx& خمیرمایه اندک تمام خمیر را مخمر می سازد. Uw#&این ترغیب از او که شما را خوانده است نیست. }vs&خوب می دویدید! پس کیست که شما را از اطاعت راستی منحرف ساخته است؟ u1&و در مسیح عیسی نه ختنه فایده دارد و نه نامختونی بلکه ایمانی که به محبت عمل می کند. ltQ&زیرا که ما بواسطه روح از ایمان مترقب امید عدالت هستیم. s&همه شما که از شریعت عادل می شوید، از مسیح باطل و از فیض ساقط گشته اید. r1&بلی باز به هرکس که مختون شود شهادت می دهم که مدیون است که تمامی شریعت را بجا آورد. q&اینک من پولس به شما می گویم که اگر مختون شوید، مسیح برای شما هیچ نفع ندارد. )p M&پس به آن آزادی که مسیح ما را به آن آزاد کرد، استوار باشید و باز در یوغ بندگی گرفتار مشوید. poY&خلاصه ای برادران، فرزندان کنیز نیستیم بلکه از زن آزادیم.2n]&لیکن کتاب چه می گوید؟ «کنیز و پسر او را بیرون کن زیرا پسر کنیز با پسر آزاد میراث نخواهد یافت.» ;mo&بلکه چنانکه آنوقت آنکه برحسب جسم تولد یافت، بر وی که برحسب روح بود جفا می کرد، همچنین اﻵن نیز هست. ilK&لیکن ما ای برادران، چون اسحاق فرزندان وعده می باشیم. k&زیرا مکتوب است: «ای نازاد که نزاییده ای، شاد باش! صدا کن و فریاد برآور ای تو که درد زه ندیده ای، زیرا که فرزندان زن بی کس از اولاد شوهردار بیشتراند.» fjE&لیکن اورشلیم بالا آزاد است که مادر جمیع ما می باشد. Mi&زیرا که هاجر کوه سینا است در عرب، و مطابق است با اورشلیمی که موجود است، زیرا که با فرزندانش در بندگی می باشد. Qh&و این امور بطور مثل گفته شد زیرا که این دو زن، دو عهد می باشند، یکی از کوه سینا برای بندگی می زاید و آن هاجر است. qg[&لیکن پسر کنیز، بحسب جسم تولد یافت و پسر آزاد، برحسب وعده. fy&زیرا مکتوب است ابراهیم را دو پسر بود، یکی از کنیز و دیگری از آزاد. e&شما که می خواهید زیر شریعت باشید، مرا بگویید آیا شریعت را نمی شنوید؟ Dd&باری خواهش می کردم که اﻵن نزد شما حاضر می بودم تا سخن خود را تبدیل کنم، زیرا که درباره شما متحیر شده ام. c &ای فرزندان من که برای شما باز درد زه دارم تا صورت مسیح در شما بسته شود. b&لیکن غیرت در امر نیکو در هر زمان نیکو است، نه تنها چون من نزد شما حاضر باشم. La&شما را به غیرت می طلبند، لیکن نه به خیر، بلکه می خواهند در را بر روی شما ببندند تا شما ایشان را بغیرت بطلبید. ``9&پس چون به شما راست می گویم، آیا دشمن شما شده ام؟ I_ &پس کجا است آن مبارک بادی شما؟ زیرا به شما شاهدم که اگر ممکن بودی، چشمان خود را بیرون آورده، به من می دادید. S^&و آن امتحان مرا که در جسم من بود، خوار نشمردید و مکروه نداشتید، بلکه مرا چون فرشته خدا و مثل مسیح عیسی پذیرفتید. j]M& اما آگاهید که به سبب ضعف بدنی ، اول به شما بشارت دادم. 8\i& ای برادران، از شما استدعا دارم که مثل من بشوید، چنانکه من هم مثل شما شده ام. به من هیچ ظلم نکردید. s[_& درباره شما ترس دارم که مبادا برای شما عبث زحمت کشیده باشم. ^Z5& روزها و ماهها و فصلها و سالها را نگاه می دارید. Y#& اما الحال که خدا را می شناسید بلکه خدا شما را می شناسد، چگونه باز برمی گردید به سوی آن اصول ضعیف و فقیر که دیگر می خواهید از سر نو آنها را بندگی کنید؟ +XO&لیکن در آن زمان چون خدا را نمی شناختید، آنانی را که طبیعتا خدایان نبودند، بندگی می کردید. W&لهذا دیگر غلام نیستی بلکه پسر، و چون پسر هستی ، وارث خدا نیز بوسیله مسیح. 7Vg&اما چونکه پسر هستید، خدا روح پسر خود را در دلهای شما فرستاد که ندا می کند «یا ابا» یعنی «ای پدر.» U&تا آنانی را که زیر شریعت باشند فدیه کند تا آنکه پسرخواندگی را بیابیم. &TE&لیکن چون زمان به کمال رسید، خدا پسر خود را فرستاد که از زن زاییده شد و زیر شریعت متولد، zSm&همچنین ما نیز چون صغیر می بودیم، زیر اصول دنیوی غلام می بودیم. R{&بلکه زیردست ناظران و وکلا می باشد تا روزی که پدرش تعیین کرده باشد. Q -&ولی می گویم مادامی که وارث صغیر است، از غلام هیچ فرق ندارد، هرچند مالک همه باشد. P!&اما اگر شما از آن مسیح می باشید، هرآینه نسل ابراهیم و برحسب وعده، وارث هستید.UO#&هیچ ممکن نیست که یهود باشد یا یونانی و نه غلام و نه آزاد و نه مرد و نه زن، زیرا که همه شما در مسیح عیسی یک می باشید. tNa&زیرا همه شما که در مسیح تعمید یافتید، مسیح را در بر گرفتید. xMi&زیرا همگی شما بوسیله ایمان در مسیح عیسی ، پسران خدا می باشید. \L1&لیکن چون ایمان آمد، دیگر زیر دست لالا نیستیم. K}&پس شریعت لالای ما شد تا به مسیح برساند تا از ایمان عادل شمرده شویم. GJ&اما قبل از آمدن ایمان، زیر شریعت نگاه داشته بودیم و برای آن ایمانی که می بایست مکشوف شود، بسته شده بودیم. 7Ig&بلکه کتاب همه چیز را زیر گناه بست تا وعده ای که از ایمان به عیسی مسیح است، ایمانداران را عطا شود. fHE&پس آیا شریعت به خلاف وعده های خداست؟ حاشا! زیرا اگر شریعتی داده می شد که تواند حیات بخشد، هرآینه عدالت از شریعت حاصل می شد. LG&اما متوسط از یک نیست، اما خدا یک است. pFY&پس شریعت چیست؟ برای تقصیرها بر آن افزوده شد تا هنگام آمدن آن نسلی که وعده بدو داده شد و بوسیله فرشتگان به دست متوسطی مرتب گردید. 'EG&زیرا اگر میراث از شریعت بودی، دیگر از وعده نبودی. لیکن خدا آن را به ابراهیم از وعده داد. ~Du&و مقصود این است عهدی را که از خدا به مسیح بسته شده بود، شریعتی که چهارصد و سی سال بعد از آن نازل شد، باطل نمی سازد بطوری که وعده نیست شود. zCm&اما وعده ها به ابراهیم و به نسل او گفته شد و نمی گوید «به نسلها» که گویا درباره بسیاری باشد، بلکه درباره یکی و «به نسل تو» که مسیح است. ZB-&ای برادران، به طریق انسان سخن می گویم، زیرا عهدی را که از انسان نیز استوار می شود، هیچکس باطل نمی سازد و نمی افزاید. A9&تا برکت ابراهیم در مسیح عیسی بر امتها آید و تا وعده روح را به وسیله ایمان حاصل کنیم. Q@& مسیح، ما را از لعنت شریعت فدا کرد چونکه در راه ما لعنت شد، چنانکه مکتوب است «ملعون است هرکه بر دار آویخته شود.» ?-& اما شریعت از ایمان نیست بلکه «آنکه به آنها عمل می کند، در آنها زیست خواهد نمود.» C>& اما واضح است که هیچکس در حضور خدا از شریعت عادل شمرده نمی شود، زیرا که «عادل به ایمان زیست خواهد نمود.» =3& زیرا جمیع آنانی که از اعمال شریعت هستند، زیر لعنت می باشند زیرا مکتوب است: «ملعون است هر که ثابت نماند در تمام نوشته های کتاب شریعت تا آنها را به جا آرد.» l<Q& بنابراین اهل ایمان با ابراهیم ایماندار برکت می یابند. c;?&و کتاب چون پیش دید که خدا امتها را از ایمان عادل خواهد شمرد، به ابراهیم بشارت داد که «جمیع امتها از تو برکت خواهند یافت.» ]:3&پس آگاهید که اهل ایمان فرزندان ابراهیم هستند. s9_&چنانکه ابراهیم به خدا ایمان آورد و برای او عدالت محسوب شد. N8&پس آنکه روح را به شما عطا می کند و قوات در میان شما به ظهور می آورد، آیا از اعمال شریعت یا از خبر ایمان می کند؟ o7W&آیا اینقدر زحمات را عبث کشیدید اگر فی الحقیقه عبث باشد؟ 6&آیا اینقدر بی فهم هستید که به روح شروع کرده، اﻵن به جسم کامل می شوید؟ 59&فقط این را می خواهم از شما بفهمم که روح را از اعمال شریعت یافته اید یا از خبر ایمان؟ Z4 /&ای غلاطیان بی فهم، کیست که شما را افسون کرد تا راستی را اطاعت نکنید که پیش چشمان شما عیسی مسیح مصلوب شده مبین گردید؟ 3#&فیض خدا را باطل نمی سازم، زیرا اگر عدالت به شریعت می بود، هرآینه مسیح عبث مرد.W2'&با مسیح مصلوب شده ام ولی زندگی می کنم لیکن نه من بعد از این، بلکه مسیح در من زندگی می کند. و زندگانی که الحال در جسم می کنم، به ایمان بر پسر خدا می کنم که مرا محبت نمود و خود را برای من داد. 1&زانرو که من بواسطه شریعت نسبت به شریعت مردم تا نسبت به خدا زیست کنم. 0/&زیرا اگر باز بنا کنم آنچه را که خراب ساختم، هرآینه ثابت می کنم که خود متعدی هستم. 3/_&اما اگر چون عدالت در مسیح را می طلبیم، خود هم گناهکار یافت شویم، آیا مسیح خادم گناه است؟ حاشا! (.I&اما چونکه یافتیم که هیچکس از اعمال شریعت عادل شمرده نمی شود، بلکه به ایمان به عیسی مسیح، ما هم به مسیح عیسی ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح و نه از اعمال شریعت عادل شمرده شویم، زیرا که از اعمال شریعت هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد. ^-5&ما که طبعا یهود هستیم و نه گناهکاران از امتها، ,&ولی چون دیدم که به راستی انجیل به استقامت رفتار نمی کنند، پیش روی همه پطرس را گفتم: «اگر تو که یهود هستی ، به طریق امتها و نه به طریق یهود زیست می کنی ، چون است که امتها را مجبور می سازی که به طریق یهود رفتار کنند؟» +)& و سایر یهودیان هم با وی نفاق کردند، بحدی که برنابا نیز در نفاق ایشان گرفتار شد. * & چونکه قبل از آمدن بعضی از جانب یعقوب، با امتها غذا می خورد؛ ولی چون آمدند، از آنانی که اهل ختنه بودند ترسیده، باز ایستاد و خویشتن را جدا ساخت. )-& اما چون پطرس به انطاکیه آمد، او را روبرو مخالفت نمودم زیرا که مستوجب ملامت بود، z(m& جز آنکه فقرا را یاد بداریم و خود نیز غیور به کردن این کار بودم. F'& پس چون یعقوب و کیفا و یوحنا که معتبر به ارکان بودند، آن فیضی را که به من عطا شده بود دیدند، دست رفاقت به من و برنابا دادند تا ما به سوی امتها برویم، چنانکه ایشان به سوی مختونان؛ &&زیرا او که برای رسالت مختونان در پطرس عمل کرد، در من هم برای امتها عمل کرد .%U&بلکه به خلاف آن، چون دیدند که بشارت نامختونان به من سپرده شد، چنانکه بشارت مختونان به پطرس $/&اما از آنانی که معتبراند که چیزی می باشند - هرچه بودند مرا تفاوتی نیست، خدا بر صورت انسان نگاه نمی کند - زیرا آنانی که معتبراند، به من هیچ نفع نرسانیدند. ##?&که ایشان را یک ساعت هم به اطاعت در این امر تابع نشدیم تا راستی انجیل در شما ثابت ماند. "!&و این به سبب برادران کذبه بود که ایشان را خفیه درآوردند و خفیه درآمدند تا آزادی ما را که در مسیح عیسی داریم، جاسوسی کنند و تا ما را به بندگی درآورند. {!o&لیکن تیطس نیز که همراه من و یونانی بود، مجبور نشد که مختون شود.  &ولی به الهام رفتم و انجیلی را که در میان امتها بدان موعظه می کنم، به ایشان عرضه داشتم، اما در خلوت به معتبرین، مبادا عبث بدوم یا دویده باشم.  &پس بعد از چهارده سال با برنابا باز به اورشلیم رفتم و تیطس را همراه خود بردم. 9 o&و خدا را در من تمجید نمودند.\ 3&جز اینکه شنیده بودند که «آنکه پیشتر بر ما جفا می نمود، الحال بشارت می دهد به همان ایمانی که قبل از این ویران می ساخت.» u e&و به کلیساهای یهودیه که در مسیح بودند صورتا غیر معروف بودم، Q &بعد از آن به نواحی سوریه و قیلیقیه آمدم. | s&اما درباره آنچه به شما می نویسم، اینک در حضور خدا دروغ نمی گویم. d C&اما از سایر رسولان جز یعقوب برادر خداوند را ندیدم.  '&پس بعد از سه سال، برای ملاقات پطرس به اورشلیم رفتم و پانزده روز با وی بسر بردم. 8 k&و به اورشلیم هم نزد آنانی که قبل از من رسول بودند نرفتم، بلکه به عرب شدم و باز به دمشق مراجعت کردم.6 g&که پسر خود را در من آشکار سازد تا در میان امتها بدو بشارت دهم، در آنوقت با جسم و خون مشورت نکردم،  &اما چون خدا که مرا از شکم مادرم برگزید و به فیض خود مرا خواند، رضا بدین داد - U&و در دین یهود از اکثر همسالان قوم خود سبقت می جستم و در تقالید اجداد خود بغایت غیور می بودم. E & زیرا سرگذشت سابق مرا در دین یهود شنیده اید که بر کلیسای خدا بی نهایت جفا می نمودم و آن را ویران می ساختم،  y& زیرا که من آن را از انسان نیافتم و نیاموختم، مگر به کشف عیسی مسیح. ( K& اما ای برادران شما را اعلام می کنم از انجیلی که من بدان بشارت دادم که به طریق انسان نیست. w i& آیا الحال مردم را در رأی خود می آورم یا خدا را؟ یا رضامندی مردم را می طلبم؟ اگر تابحال رضامندی مردم را می خواستم، غلام مسیح نمی بودم. 4 c& چنانکه پیش گفتیم، اﻵن هم باز می گویم: اگر کسی انجیلی غیر از آنکه پذیرفتید بیاورد، اناتیما باد. E &بلکه هرگاه ما هم یا فرشته ای از آسمان، انجیلی غیر از آنکه ما به آن بشارت دادیم به شما رساند، اناتیما باد. <  s&که (انجیل) دیگر نیست. لکن بعضی هستند که شما را مضطرب می سازند و می خواهند انجیل مسیح را تبدیل نمایند. 8  k&تعجب می کنم که بدین زودی از آن کس که شما را به فیض مسیح خوانده است، برمی گردید به سوی انجیلی دیگر، J  &که او را تا ابداﻵباد جلال باد. آمین. 2  _&که خود را برای گناهان ما داد تا ما را از این عالم حاضر شریر بحسب اراده خدا و پدر ما خلاصی بخشد، z  o&فیض و سلامتی از جانب خدای پدر و خداوند ما عیسی مسیح با شما باد؛ E &و همه برادرانی که با من می باشند، C &پولس، رسول نه از جانب انسان و نه بوسیله انسان بلکه به عیسی مسیح و خدای پدر که او را از مردگان برخیزانید، ~u فیض عیسی خداوند و محبت خدا و شرکت روح القدس با جمیع شما باد. آمین.H  جمیع مقدسان به شما سلام می رسانند. P یکدیگر را به بوسه مقدسانه تحیت نمایید. b= خلاصه ای برادران شاد باشید؛ کامل شوید؛ تسلی پذیرید؛ یک رای و با سلامتی بوده باشید و خدای محبت و سلامتی با شما خواهد بود. pY از اینجهت این را در غیاب می نویسم تا هنگامی که حاضر شوم، سختی نکنم بحسب آن قدرتی که خداوند بجهت بنا نه برای خرابی به من داده است. ,Q و شادمانیم وقتی که ما ناتوانیم و شما توانایید. و نیز برای این دعا می کنیم که شما کامل شوید. ~u زیرا که هیچ نمی توانیم به خلاف راستی عمل نماییم بلکه برای راستی. X~}||E{{1zz y|yxxwwvBuutQssrrIqq?ppoornn m5lkkQjj_jii3hyggUffMeddc2bSa``` _?_^e]]W]%\l[[ZYYXWWlVUUTTT> =<<;;:p9s881766_555%4Y3)2211 0_/..t--$,?+*y*()((s''%% ##\""!a js] &m[`uzh < P M a olg  X,Q:اما وطن ما در آسمان است که از آنجا نیز نجات دهنده یعنی عیسی مسیح خداوند را انتظار می کشیم، J :که انجام ایشان هلاکت است و خدای ایشان شکم ایشان و فخر ایشان در ننگ ایشان، و چیزهای دنیوی را اندیشه می کنند. hI:زیرا که بسیاری رفتار می نمایند که ذکر ایشان را بارها برای شما کرده ام و حال نیز با گریه می کنم که دشمنان صلیب مسیح می باشند، I :ای برادران، با هم به من اقتدا نمایید و ملاحظه کنید آنانی را که بحسب نمونه ای که در ما دارید، رفتار می کنند. ta:اما به هر مقامی که رسیده ایم، به همان قانون رفتار باید کرد. W':پس جمیع ما که کامل هستیم، این فکر داشته باشیم و اگر فی الجمله فکر دیگر دارید، خدا این را هم بر شما کشف خواهد فرمود. |q:در پی مقصد می کوشم بجهت انعام دعوت بلند خدا که در مسیح عیسی است. y: ای برادران، گمان نمی برم که من بدست آورده ام؛ لیکن یک چیز می کنم که آنچه در عقب است فراموش کرده و به سوی آنچه در پیش است، خویشتن را کشیده، ~~u: نه اینکه تا به حال به چنگ آورده یا تابحال کامل شده باشم، ولی در پی آن می کوشم بلکه شاید آن را بدست آورم که برای آن مسیح نیز مرا بدست آورد. N}: مگر به هر وجه به قیامت از مردگان برسم. |/: و تا او را و قوت قیامت وی را و شراکت در رنجهای وی را بشناسم و با موت او مشابه گردم. g{G: و در وی یافت شوم نه با عدالت خود که از شریعت است، بلکه با آن که بوسیله ایمان مسیح می شود، یعنی عدالتی که از خدا بر ایمان است. ~zu:بلکه همه چیز را نیز به سبب فضیلت معرفت خداوند خود مسیح عیسی زیان می دانم که بخاطر او همه چیز را زیان کردم و فضله شمردم تا مسیح را دریابم. nyU:اما آنچه مرا سود می بود، آن را به خاطر مسیح زیان دانستم. vxe:از جهت غیرت جفا کننده برکلیسا، از جهت عدالت شریعتی ، بی عیب. 7wg:روز هشتم مختون شده و از قبیله اسرائیل، از سبط بنیامین، عبرانی از عبرانیان، از جهت شریعت فریسی ، %vC:هرچند مرا در جسم نیز اعتماد است. اگر کسی دیگر گمان برد که در جسم اعتماد دارد، من بیشتر. Au{:زیرا مختونان ما هستیم که خدا را در روح عبادت می کنیم و به مسیح عیسی فخر می کنیم و بر جسم اعتماد نداریم. t:از سگها باحذر باشید. از عاملان شریر احتراز نمایید. از مقطوعان بپرهیزید. ?s y:خلاصه ای برادران من، در خداوند خوش باشید. همان مطالب را به شما نوشتن بر من سنگین نیست و ایمنی شما است. 9rk:زیرا در کار مسیح مشرف بر موت شد و جان خود را به خطر انداخت تا نقص خدمت شما را برای من به کمال رساند.q:پس او را در خداوند با کمال خوشی بپذیرید و چنین کسان را محترم بدارید، p:پس به سعی بیشتر او را روانه نمودم تا از دیدنش باز شاد شوید و حزن من کمتر شود. Uo#:و فی الواقع بیمار و مشرف بر موت بود، لیکن خدا بر وی ترحم فرمود و نه بر او فقط بلکه بر من نیز تا مرا غمی بر غم نباشد. n#:زیرا که مشتاق همه شما بود و غمگین شد از اینکه شنیده بودید که او بیمار شده بود. dmA:ولی لازم دانستم که اپفردتس را به سوی شما روانه نمایم که مرا برادر و همکار و هم جنگ می باشد، اما شما را رسول و خادم حاجت من. dlA:اما در خداوند اعتماد دارم که خود هم به زودی بیایم. ~ku:پس امیدوارم که چون دیدم کار من چطور می شود، او را بی درنگ بفرستم. 7jg:اما دلیل او را می دانید، زیرا چنانکه فرزند پدر را خدمت می کند، او با من برای انجیل خدمت کرده است. liQ:زانرو که همه نفع خود را می طلبند، نه امور عیسی مسیح را. sh_:زیرا کسی دیگر را همدل ندارم که به اخلاص درباره شما اندیشد. Qg:و در عیسی خداوند امیدوارم که تیموتاؤس را به زودی نزد شما بفرستم تا من نیز از احوال شما مطلع شده، تازه روح گردم. efC:و همچنین شما نیز شادمان هستید و با من شادی می کنید. $eA:بلکه هرگاه بر قربانی و خدمت ایمان شما ریخته شوم، شادمان هستم و با همه شما شادی می کنم. 4da:و کلام حیات را برمی افرازید، بجهت فخر من در روز مسیح تا آنکه عبث ندویده و عبث زحمت نکشیده باشم. ^c5:تا بی عیب و ساده دل و فرزندان خدا بی ملامت باشید، در میان قومی کجرو و گردنکش که در آن میان چون نیرها در جهان می درخشید، Pb:و هرکاری را بدون همهمه و مجادله بکنید، a': زیرا خداست که در شما برحسب رضامندی خود، هم اراده و هم فعل را بعمل ایجاد می کند. |`q: پس ای عزیزان من چنانکه همیشه مطیع می بودید، نه در حضور من فقط بلکه بسیار زیادتر اﻵن وقتی که غایبم، نجات خود را به ترس و لرز بعمل آورید. _{: و هر زبانی اقرار کند که عیسی مسیح، خداوند است برای تمجید خدای پدر. ^: تا به نام عیسی هر زانویی از آنچه در آسمان و بر زمین و زیر زمین است خم شود، *]M: از این جهت خدا نیز او را بغایت سرافراز نمود و نامی را که فوق از جمیع نامها است، بدو بخشید. -\S:و چون در شکل انسان یافت شد، خویشتن را فروتن ساخت و تا به موت بلکه تا به موت صلیب مطیع گردید. ~[u:لیکن خود را خالی کرده، صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد؛ qZ[:که چون در صورت خدا بود، با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد، ^Y5:پس همین فکر در شما باشد که در مسیح عیسی نیز بود X:و هریک از شما ملاحظه کارهای خود را نکند، بلکه هرکدام کارهای دیگران را نیز. W1:و هیچ چیز را از راه تعصب و عجب مکنید، بلکه با فروتنی دیگران را از خود بهتر بدانید. 8Vi:پس خوشی مرا کامل گردانید تا با هم یک فکر کنید و همان محبت نموده، یک دل بشوید و یک فکر داشته باشید. U +:بنابراین اگر نصیحتی در مسیح، یا تسلی محبت، یا شراکت در روح، یا شفقت و رحمت هست، T  :و شما را همان مجاهده است که در من دیدید و الآن هم می شنوید که در من است. S 9:زیرا که به شما عطا شد به خاطر مسیح نه فقط ایمان آوردن به او بلکه زحمت کشیدن هم برای او. و شما را همان مجاهده است که در من دیدید و اﻵن هم می شنوید که در من است.JR :و در هیچ امری از دشمنان ترسان نیستید که همین برای ایشان دلیل هلاکت است، اما شما را دلیل نجات و این از خداست. 9Q m:باری بطور شایسته انجیل مسیح رفتار نمایید تا خواه آیم و شما را بینم و خواه غایب باشم، احوال شما را بشنوم که به یک روح برقرارید و به یک نفس برای ایمان انجیل مجاهده می کنید. P :تا فخر شما در مسیح عیسی در من افزوده شود بوسیله آمدن من بار دیگر نزد شما. EO :و چون این اعتماد را دارم، می دانم که خواهم ماند و نزد همه شما توقف خواهم نمود بجهت ترقی و خوشی ایمان شما، NN :لیکن در جسم ماندن برای شما لازمتر است. GM  :زیرا در میان این دو سخت گرفتار هستم، چونکه خواهش دارم که رحلت کنم و با مسیح باشم، زیرا این بسیار بهتر است. L :و لیکن اگر زیستن در جسم، همان ثمر کار من است، پس نمی دانم کدام را اختیار کنم. MK :زیرا که مرا زیستن مسیح است و مردن نفع. $J C:برحسب انتظار و امید من که در هیچ چیز خجالت نخواهم کشید، بلکه در کمال دلیری، چنانکه همیشه ، اﻵن نیز مسیح در بدن من جلال خواهد یافت، خواه در حیات و خواه در موت. I +:زیرا می دانم که به نجات من خواهد انجامید بوسیله دعای شما و تایید روح عیسی مسیح، `H ;:پس چه؟ جز اینکه به هر صورت، خواه به بهانه و خواه به راستی ، به مسیح موعظه می شود و از این شادمانم بلکه شادی هم خواهم کرد، G :ولی اینان از راه محبت، چونکه می دانند که من بجهت حمایت انجیل معین شده ام.;F q:اما آنان از تعصب نه از اخلاص به مسیح اعلام می کنند و گمان می برند که به زنجیرهای من زحمت می افزایند. E :اما بعضی از حسد و نزاع به مسیح موعظه می کنند، ولی بعضی هم از خشنودی. TD #:و اکثر از برادران در خداوند از زنجیرهای من اعتماد به هم رسانیده، بیشتر جرأت می کنند که کلام خدا را بی ترس بگویند. C : بحدی که زنجیرهای من آشکارا شد در مسیح در تمام فوج خاص و به همه دیگران. )B M: اما ای برادران، می خواهم شما بدانید که آنچه بر من واقع گشت، برعکس به ترقی انجیل انجامید، A }: و پر شوید از میوه عدالت که بوسیله عیسی مسیح برای تمجید و حمد خداست. z@ o: تا چیزهای بهتر را برگزینید و در روز مسیح بی غش و بی لغزش باشید، ?  : و برای این دعا می کنم تا محبت شما در معرفت و کمال فهم بسیار افزونتر شود. > :زیرا خدا مرا شاهد است که چقدر در احشای عیسی مسیح، مشتاق همه شما هستم. += Q:چنانکه مرا سزاوار است که درباره همه شما همین فکر کنم زیرا که شما را در دل خود می دارم که در زنجیرهای من و در حجت و اثبات انجیل همه شما با من شریک در این نعمت هستید. G<  :چونکه به این اعتماد دارم که او که عمل نیکو را در شما شروع کرد، آن را تا روز عیسی مسیح به کمال خواهد رسانید. b; ?:به سبب مشارکت شما برای انجیل از روز اول تا به حال. o: Y:و پیوسته در هر دعای خود برای جمیع شما به خوشی دعا می کنم، ]9 5:در تمامی یادگاری شما خدای خود را شکر می گزارم، w8 i:فیض و سلامتی از جانب پدر ما خدا و عیسی مسیح خداوند بر شما باد. @7 }:پولس و تیموتاؤس، غلامان عیسی مسیح، به همه مقدسین در مسیح عیسی که در فیلپی می باشند با اسقفان و شماسان. 60با همه کسانی که به مسیح عیسی خداوند محبت در بی فسادی دارند، فیض باد. آمین. 50برادران را سلام و محبت با ایمان از جانب خدای پدر و عیسی مسیح خداوند باد. -4S0که او را بجهت همین به نزد شما فرستادم تا از احوال ما آگاه باشید و او دلهای شما را تسلی بخشد. x3i0اما تا شما هم از احوال من و از آنچه می کنم مطلع شوید، تیخیکس که برادر عزیز و خادم امین در خداوند است، شما را از هرچیز خواهد آگاهانید، %2C0که برای آن در زنجیرها ایلچیگری می کنم تا در آن به دلیری سخن گویم، بطوری که می باید گفت. %1C0و برای من نیز تا کلام به من عطا شود تا با گشادگی زبان سر انجیل را به دلیری اعلام نمایم، O00و با دعا والتماس تمام در هر وقت در روح دعا کنید و برای همین به اصرار و التماس تمام بجهت همه مقدسین بیدار باشید.`/90و خود نجات و شمشیر روح را که کلام خداست بردارید. -.S0و بر روی این همه سپر ایمان را بکشید که به آن بتوانید تمامی تیرهای آتشین شریر را خاموش کنید. X-)0و نعلین استعداد انجیل سلامتی را در پا کنید. {,o0پس کمر خود را به راستی بسته و جوشن عدالت را دربر کرده، بایستید. <+q0 لهذا اسلحه تام خدا را بردارید تا بتوانید در روز شریر مقاومت کنید و همه کار را به جا آورده، بایستید. u*c0 زیرا که ما را کشتی گرفتن با خون و جسم نیست بلکه با ریاستها و قدرتها و جهانداران این ظلمت و با فوجهای روحانی شرارت در جایهای آسمانی. )w0 اسلحه تمام خدا را بپوشید تا بتوانید با مکرهای ابلیس مقاومت کنید. |(q0 خلاصه ای برادران من، در خداوند و در توانایی قوت او زورآور شوید. ')0 و ای آقایان، با ایشان به همین نسق رفتار نمایید و از تهدید کردن احتراز کنید، چونکه می دانید که خود شما را هم آقایی هست در آسمان و او را نظر به ظاهر نیست. +&O0و می دانند هرکس که عمل نیکو کند، مکافات آن را از خداوند خواهد یافت، خواه غلام و خواه آزاد. d%A0و به نیت خالص خداوند را بندگی می کنند نه انسان را، @$y0نه به خدمت حضور مثل طالبان رضامندی انسان، بلکه چون غلامان مسیح که اراده خدا را از دل به عمل می آورند، #0ای غلامان، آقایان بشری خود را چون مسیح با ترس و لرز، با ساده دلی اطاعت کنید. 2"]0و ای پدران، فرزندان خود را به خشم میاورید بلکه ایشان را به تادیب و نصیحت خداوند تربیت نمایید. [!/0«تا تو را عافیت باشد و عمر دراز بر زمین کنی .» q [0«پدر و مادر خود را احترام نما» که این حکم اول با وعده است.  0ای فرزندان، والدین خود را در خداوند اطاعت نمایید، زیرا که این انصاف است. +O0!خلاصه هریکی از شما نیز زن خود را مثل نفس خود محبت بنماید و زن شوهر خود را باید احترام نمود.r]0 این سر، عظیم است، لیکن من درباره مسیح و کلیسا سخن می گویم. ,Q0از اینجاست که مرد پدر و مادر را رها کرده، با زوجه خویش خواهد پیوست و آن دو یکتن خواهند بود. r]0زانرو که اعضای بدن وی می باشیم، از جسم و از استخوانهای او. C0زیرا هیچکس هرگز جسم خود را دشمن نداشته است بلکه آن را تربیت و نوازش می کند، چنانکه خداوند نیز کلیسا را. _70به همینطور، باید مردان زنان خویش را مثل بدن خود محبت نمایند زیرا هرکه زوجه خود را محبت نماید، خویشتن را محبت می نماید. L0تا کلیسای مجید را به نزد خود حاضر سازد که لکه و چین یا هیچ چیز مثل آن نداشته باشد، بلکه تا مقدس و بی عیب باشد. oW0تا آن را به غسل آب بوسیله کلام طاهر ساخته ، تقدیس نماید، 1[0ای شوهران زنان خود را محبت نمایید، چنانکه مسیح هم کلیسا را محبت نمود و خویشتن را برای آن داد. 70لیکن همچنانکه کلیسا مطیع مسیح است، همچنین زنان نیز شوهران خود را در هر امری باشند.  0زیرا که شوهر سر زن است چنانکه مسیح نیز سر کلیسا و او نجات دهنده بدن است. gG0ای زنان، شوهران خود را اطاعت کنید چنانکه خداوند را. F0همدیگر را در خدا ترسی اطاعت کنید. 0و پیوسته بجهت هرچیز خدا و پدر را به نام خداوند ما عیسی مسیح شکر کنید. K0و با یکدیگر به مزامیر و تسبیحات و سرودهای روحانی گفتگو کنید و در دلهای خود به خداوند بسرایید و ترنم نمایید. mS0و مست شراب مشوید که در آن فجور است، بلکه از روح پر شوید. uc0از این جهت بی فهم مباشید، بلکه بفهمید که اراده خداوند چیست. T !0و وقت را دریابید زیرا این روزها شریر است.  0پس باخبر باشید که چگونه به دقت رفتار نمایید، نه چون جاهلان بلکه چون حکیمان. # ?0بنابراین می گوید ای تو که خوابیده ای، بیدار شده، از مردگان برخیز تا مسیح بر تو درخشد.  '0 لیکن هرچیزی که مذمت شود، از نور ظاهر می گردد، زیرا که هرچه ظاهر می شود نور است. { o0 زیرا کارهایی که ایشان در خفا می کنند، حتی ذکر آنها هم قبیح است. s_0 و در اعمال بی ثمر ظلمت شریک مباشید بلکه آنها را مذمت کنید، P0 و تحقیق نمایید که پسندیده خداوند چیست. iK0 زیرا که میوه نور در کمال، نیکویی و عدالت و راستی است. 0Y0زیرا که پیشتر ظلمت بودید، لیکن الحال در خداوند، نور می باشید. پس چون فرزندان نور رفتار کنید. 5e0پس با ایشان شریک مباشید. 2]0هیچکس شما را به سخنان باطل فریب ندهد، زیرا که به سبب اینها غضب خدا بر ابنای معصیت نازل می شود. E0زیرا این را یقین می دانید که هیچ زانی یا ناپاک یا طماع که بت پرست باشد، میراثی در ملکوت مسیح و خدا ندارد. 0و نه قباحت و بیهوده گویی و چربزبانی که اینها شایسته نیست بلکه شکرگزاری. 50اما زنا و هر ناپاکی و طمع در میان شما هرگز مذکور هم نشود، چنانکه مقدسین را می شاید. a;0و در محبت رفتار نمایید، چنانکه مسیح هم ما را محبت نمود و خویشتن را برای ما به خدا هدیه و قربانی برای عطر خوشبوی گذرانید. N~ 0پس چون فرزندان عزیز به خدا اقتدا کنید. 5}c0 و با یگدیگر مهربان باشید و رحیم و همدیگر را عفو نمایید چنانکه خدا در مسیح شما را هم آمرزیده است.|0و هرقسم تلخی و غیظ و خشم و فریاد و بدگویی و خباثت را از خود دور کنید، {0و روح قدوس خدا را که به او تا روز رستگاری مختوم شده اید، محزون مسازید. Az{0هیچ سخن بد از دهان شما بیرون نیاید، بلکه آنچه بحسب حاجت و برای بنا نیکو باشد تا شنوندگان را فیض رساند. 4ya0دزد دیگر دزدی نکند بلکه به دستهای خود کار نیکو کرده، زحمت بکشد تا بتواند نیازمندی را چیزی دهد. .xW0ابلیس را مجال ندهید. jwM0خشم گیرید و گناه مورزید؛ خورشید بر غیظ شما غروب نکند. v/0لهذا دروغ را ترک کرده، هرکس با همسایه خود راست بگوید، زیرا که ما اعضای یکدیگریم. u)0و انسانیت تازه را که به صورت خدا در عدالت و قدوسیت حقیقی آفریده شده است بپوشید. 9tm0و به روح ذهن خود تازه شوید. Es0تا آنکه شما از جهت رفتار گذشته خود، انسانیت کهنه را که از شهوات فریبنده فاسد می گردد، از خود بیرون کنید. r0هرگاه او را شنیده اید و در او تعلیم یافته اید، به نهجی که راستی در عیسی است. Sq0لیکن شما مسیح را به اینطور نیاموخته اید. p70که بی فکر شده، خود را به فجور تسلیم کرده اند تا هرقسم ناپاکی را به حرص به عمل آورند. 4oa0که در عقل خود تاریک هستند و از حیات خدا محروم، به سبب جهالتی که بجهت سختدلی ایشان در ایشان است. Zn-0پس این را می گویم و در خداوند شهادت می دهم که شما دیگر رفتار منمایید، چنانکه امتها در بطالت ذهن خود رفتار می نمایند. gmG0که از او تمام بدن مرکب و مرتب گشته ، به مدد هر مفصلی و برحسب عمل به اندازه هر عضوی بدن را نمو می دهد برای بنای خویشتن در محبت.l/0بلکه در محبت پیروی راستی نموده، در هرچیز ترقی نماییم در او که سر است، یعنی مسیح؛ Zk-0تا بعد از این اطفال متموج و رانده شده از باد هر تعلیم نباشیم، از دغابازی مردمان در حیله اندیشی برای مکرهای گمراهی ؛ +jO0 تا همه به یگانگی ایمان و معرفت تام پسر خدا و به انسان کامل، به اندازه قامت پری مسیح برسیم. liQ0 برای تکمیل مقدسین، برای کار خدمت، برای بنای جسد مسیح، h0 و او بخشید بعضی رسولان و بعضی انبیا و بعضی مبشرین و بعضی شبانان و معلمان را، "g=0 آنکه نزول نمود، همان است که صعود نیز کرد بالاتر از جمیع افلاک تا همه چیزها را پر کند. yfk0 اما این صعود نمود چیست؟ جز اینکه اول نزول هم کرد به اسفل زمین. 5ec0بنابراین می گوید: «چون او به اعلی 'علیین صعود نمود، اسیری را به اسیری برد و بخششها به مردم داد.» odW0لیکن هریکی از ما را فیض بخشیده شد بحسب اندازه بخشش مسیح. pcY0یک خدا و پدر همه که فوق همه و در میان همه و در همه شما است. Ab}0یک خداوند، یک ایمان، یک تعمید؛ aw0یک جسد هست و یک روح، چنانکه نیز دعوت شده اید در یک امید دعوت خویش. k`O0و سعی کنید که یگانگی روح را در رشته سلامتی نگاه دارید. u_c0با کمال فروتنی و تواضع و حلم، و متحمل یکدیگر در محبت باشید؛ T^ #0لهذا من که در خداوند اسیر می باشم، از شما استدعا دارم که به شایستگی آن دعوتی که به آن خوانده شده اید، رفتار کنید، ]0مر او را در کلیسا و در مسیح عیسی تا جمیع قرنها تا ابداﻵباد جلال باد. آمین.R\0الحال او را که قادر است که بکند بی نهایت زیادتر از هرآنچه بخواهیم یا فکر کنیم، بحسب آن قوتی که در ما عمل می کند، [0و عارف شوید به محبت مسیح که فوق از معرفت است تا پر شوید تا تمامی پری خدا. QZ0و در محبت ریشه کرده و بنیاد نهاده، استطاعت یابید که با تمامی مقدسین ادراک کنید که عرض و طول و عمق و بلندی چیست؛ \Y10تا مسیح به وساطت ایمان در دلهای شما ساکن شود؛ +XO0که بحسب دولت جلال خود به شما عطا کند که در انسانیت باطنی خود از روح او به قوت زورآور شوید، lWQ0که از او هر خانواده ای در آسمان و بر زمین مسمی ' می شود؛ IV 0از این سبب، زانو می زنم نزد آن پدر، U'0 لهذا استدعا دارم که از زحمات من به جهت شما خسته خاطر مشوید که آنها فخر شما است. jTM0 که در وی جسارت و دخول با اعتماد داریم به سبب ایمان وی. bS=0 برحسب تقدیر ازلی که در خداوند ما مسیح عیسی نمود، ?Rw0 تا آنکه الحال بر ارباب ریاستها و قدرتها در جایهای آسمانی ، حکمت گوناگون خدا بوسیله کلیسا معلوم شود، YQ+0 و همه را روشن سازم که چیست انتظام آن سری که از بنای عالمها مستور بود، در خدایی که همه چیز را بوسیله عیسی مسیح آفرید. FP0یعنی به من که کمتر از کمترین همه مقدسینم، این فیض عطا شد که در میان امتها به دولت بی قیاس مسیح بشارت دهم، O 0که خادم آن شدم بحسب عطای فیض خدا که برحسب عمل قوت او به من داده شده است. N0که امتها در میراث و در بدن و در بهره وعده او در مسیح بوساطت انجیل شریک هستند. UM#0که آن در قرنهای گذشته به بنی آدم آشکار نشده بود، بطوری که الحال بر رسولان مقدس و انبیای او به روح مکشوف گشته است، iLK0و از مطالعه آن می توانید ادراک مرا در سر مسیح بفهمید. xKi0که این سر از راه کشف بر من اعلام شد، چنانکه مختصرا پیش نوشتم، {Jo0اگر شنیده باشید تدبیر فیض خدا را که بجهت شما به من عطا شده است، yI m0از این سبب، من که پولس هستم و اسیر مسیح عیسی برای شما ای امتها. wHg0و در وی شما نیز با هم بنا کرده می شوید تا در روح مسکن خدا شوید.G 0که در وی تمامی عمارت با هم مرتب شده، به هیکل مقدس در خداوند نمو می کند. F0و بر بنیاد رسولان و انبیا بنا شده اید که خود عیسی مسیح سنگ زاویه است. E+0پس، از این به بعد غریب و اجنبی نیستید بلکه هموطن مقدسین هستید و از اهل خانه خدا. gDG0زیرا که بوسیله او هردو نزد پدر در یک روح دخول داریم. $CA0و آمده بشارت مصالحه را رسانید به شما که دور بودید و مصالحه را به آنانی که نزدیک بودند. B+0و تا هر دو را در یک جسد با خدا مصالحه دهد، بوساطت صلیب خود که بر آن عداوت را کشت، iAK0و عداوت یعنی شریعت احکام را که در فرایض بود، به جسم خود نابود ساخت تا که مصالحه کرده، از هر دو یک انسان جدید در خود بیافریند. ,@Q0زیرا که او سلامتی ما است که هر دو را یک گردانید و دیوار جدایی را که در میان بود منهدم ساخت، ?#0 لیکن الحال در مسیح عیسی شما که در آن وقت دور بودید، به خون مسیح نزدیک شده اید. _>70 که شما در آن زمان از مسیح جدا و از وطنیت خاندان اسرائیل، اجنبی و از عهدهای وعده بیگانه و بی امید و بی خدا در دنیا بودید. ~Q}|| {zzGy,xkwvvuuKtIssGrHqqFpooo6nomm:lkgjjjiMhrgg%ff8eddCccb a_`_^]]?\z[wZYY>XXTW|WV)U^TTSS RBQoPP(ONMMLLNK~JJGIIIHHGFFDEDDC7BB.A@Q??V>>7=6<<;::t99B88/7y66 524x3g22^100>/.--,+**b)K(;'n&%%S$B#""6!S 3iv'p(F=C"j * x n  1rS7Nزیرا این را به شما از کلام خدا می گوییم که ما که زنده و تا آمدن خداوند باقی باشیم، برخوابیدگان سبقت نخواهیم جست. R6Nزیرا اگر باور می کنیم که عیسی مرد و برخاست، به همینطور نیز خدا آنانی را که در عیسی خوابیده اند با وی خواهد آورد. N5N اما ای برادران نمی خواهیم شما از حالت خوابیدگان بی خبر باشید که مبادا مثل دیگران که امید ندارند، محزون شوید. 4N تا نزد آنانی که خارج اند بطور شایسته رفتار کنید و به هیچ چیز محتاج نباشید. Q3N و حریص باشید در اینکه آرام شوید و به کارهای خود مشغول شده، به دستهای خویش کسب نمایید، چنانکه شما را حکم کردیم، a2;N و چنین هم می کنید با همه برادرانی که در تمام مکادونیه می باشند. لیکن ای برادران از شما التماس داریم که زیادتر ترقی کنید. [1/N اما در خصوص محبت برادرانه ، لازم نیست که به شما بنویسم، زیرا خود شما از خدا آموخته شده اید که یکدیگر را محبت نمایید؛ 90kNلهذا هرکه حقیر شمارد، انسان را حقیر نمی شمارد، بلکه خدا را که روح قدوس خود را به شما عطا کرده است. :/mNچنانکه سابقا نیز به شما گفته و حکم کرده ایم، زیرا خدا ما را به ناپاکی نخوانده است، بلکه به قدوسیت. O.Nو تا کسی در این امر دست تطاول یا طمع بر برادر خود دراز نکند، زیرا خداوند از تمامی چنین کارها انتقام کشنده است. e-CNو نه در هوس شهوت، مثل امتهایی که خدا را نمی شناسند. , Nتا هرکسی از شما بداند چگونه باید ظرف خویشتن را در قدوسیت و عزت دریابد، x+iNزیرا که این است اراده خدا یعنی قدوسیت شما تا از زنا بپرهیزید. o*WNزیرا می دانید چه احکام از جانب عیسی خداوند به شما دادیم. :) oNخلاصه ای برادران، از شما در عیسی خداوند استدعا و التماس می کنیم که چنانکه از ما یافته اید که به چه نوع باید رفتار کنید و خدا را راضی سازید، به همانطور زیادتر ترقی نمایید. c(?N تا دلهای شما را استوار سازد، بی عیب در قدوسیت، به حضور خدا و پدر ما در هنگام ظهور خداوند ما عیسی مسیح، با جمیع مقدسین خود.8'iN و خداوند شما را نمو دهد و درمحبت با یکدیگر و با همه افزونی بخشد، چنانکه ما شما را محبت می نماییم، &%N اما خود خدا یعنی پدر ما و خداوند ما عیسی مسیح راه ما را به سوی شما راست بیاورد. 3%_N که شبانه روز بی شمار دعا می کنیم تا شما را روبرو ملاقات کنیم و نقص ایمان شما را به کمال رسانیم. )$KN زیرا چه شکرگزاری به خدا توانیم نمود به سبب این همه خوشی که به حضور خدا درباره شما داریم؛ o#WNچونکه اﻵن زیست می کنیم، اگر شما در خداوند استوار هستید. "5Nلهذا ای برادران، در همه ضیق و مصیبتی که داریم، از شما به سبب ایمانتان تسلی یافتیم. R!Nاما الحال چون تیموتاؤس از نزد شما به ما رسید و مژده ایمان و محبت شما را به ما رسانید و اینکه شما پیوسته ما را نیکو یاد می کنید و مشتاق ملاقات ما می باشید، چنانکه ما نیز شایق شما هستیم،  Nلهذا من نیز چون دیگر شکیبایی نداشتم، فرستادم تا ایمان شما را تحقیق کنم مبادا که آن تجربه کننده، شما را تجربه کرده باشد و محنت ما باطل گردد. =sNزیرا هنگامی که نزد شما بودیم، شما را پیش خبر دادیم که می باید زحمت بکشیم، چنانکه واقع شد و می دانید. )Nتا هیچکس از این مصائب متزلزل نشود، زیرا خود می دانید که برای همین مقرر شده ایم. fENو تیموتاؤس را که برادر ما و خادم خدا در انجیل مسیح است، فرستادیم تا شما را استوار سازد و در خصوص ایمانتان شما را نصیحت کند.  !Nپس چون دیگر شکیبایی نداشتیم، رضا بدین دادیم که ما را در اتینا تنها واگذارند. DNزیرا که شما جلال و خوشی ما هستید.2]Nزیرا که چیست امید و سرور و تاج فخر ما؟ مگر شما نیستید در حضور خداوند ما عیسی در هنگام ظهور او؟ !;Nو بدین جهت یک دو دفعه خواستیم نزد شما بیاییم یعنی من، پولس، لیکن شیطان ما را نگذاشت. jMNلیکن ما ای برادران، چون به قدر ساعتی در ظاهر نه در دل از شما مهجور شدیم، به اشتیاق بسیار زیادتر کوشیدیم تا روی شما را ببینیم. taNو ما را منع می کنند که به امتها سخن بگوییم تا نجات یابند و همیشه گناهان خود را لبریز می کنند، اما منتهای غضب ایشان را فروگرفته است. <qNکه عیسی خداوند و انبیای خود را کشتند و بر ما جفا کردند؛ و ایشان ناپسند خدا هستند و مخالف جمیع مردم، *MNزیرا که ای برادران، شما اقتدا نمودید به کلیساهای خدا که در یهودیه در مسیح عیسی می باشند، زیرا که شما از قوم خود همان زحمات را کشیدید که ایشان نیز از یهود دیدند، kON و از این جهت ما نیز دائما خدا را شکر می کنیم که چون کلام خدا را که از ما شنیده بودید یافتید، آن را کلام انسانی نپذیرفتید، بلکه چنانکه فی الحقیقه است، کلام خدا که در شما که ایماندار هستید عمل می کند. 'GN و وصیت می کردیم که رفتار بکنید بطور شایسته خدایی که شما را به ملکوت و جلال خود می خواند. #?N چنانکه می دانید که هر یکی از شما را چون پدر، فرزندان خود را نصیحت و دلداری می نمودیم، EN شما شاهد هستید و خدا نیز که به چه نوع با قدوسیت و عدالت و بی عیبی نزد شما که ایماندار هستید رفتار نمودیم. /N زانرو که ای برادران محنت و مشقت ما را یاد می دارید زیرا که شبانه روز در کار مشغول شده، به انجیل خدا شما را موعظه می کردیم که مبادا بر کسی از شما بار نهیم. ^5Nبدین طرز شایق شما شده، راضی می بودیم که نه همان انجیل خدا را به شما دهیم، بلکه جانهای خود را نیز از بسکه عزیز ما بودید. #Nبلکه در میان شما به ملایمت بسر می بردیم، مثل دایه ای که اطفال خود را می پرورد. E Nو نه بزرگی از خلق جستیم، نه از شما و نه از دیگران، هرچند چون رسولان مسیح بودیم، می توانستیم سنگین باشیم. # ?Nزیرا هرگز سخن تملق آمیز نگفتیم، چنانکه می دانید، و نه بهانه طمع کردیم، خدا شاهد است؛ Nبلکه چنانکه مقبول خدا گشتیم که وکلای انجیل بشویم، همچنین سخن می گوییم و طالب رضامندی مردم نیستیم، بلکه رضامندی خدایی که دلهای ما را می آزماید. ] 3Nزیرا که نصیحت ما از گمراهی و خباثت و ریا نیست، 7 gNبلکه هرچند قبل از آن در فیلپی زحمت کشیده و بی احترامی دیده بودیم، چنانکه اطلاع دارید، لیکن در خدای خود دلیری کردیم تا انجیل خدا را با جد و جهد شدید به شما اعلام نماییم. z oNزیرا ای برادران، خود می دانید که ورود ما در میان شما باطل نبود. H  N و تا پسر او را از آسمان انتظار بکشید که او را از مردگان برخیزانید، یعنی عیسی که ما را از غضب آینده می رهاند.  N زیرا خود ایشان درباره ما خبر می دهند که چه قسم وارد به شما شدیم و به چه نوع شما از بتها به سوی خدا بازگشت کردید تا خدای حی حقیقی را بندگی نمایید،  Nبنوعی که از شما کلام خداوند نه فقط در مکادونیه و اخائیه نواخته شد، بلکه در هرجا ایمان شما به خدا شیوع یافت، بقسمی که احتیاج نیست که ما چیزی بگوییم، { qNبه حدی که شما جمیع ایمانداران مکادونیه و اخائیه را نمونه شدید، ' INو شما به ما و به خداوند اقتدا نمودید و کلام را در زحمت شدید، با خوشی روح القدس پذیرفتید،  }Nزیرا که انجیل ما بر شما محض سخن وارد نشده، بلکه با قوت و روح القدس و یقین کامل، چنانکه می دانید که در میان شما بخاطر شما چگونه مردمان شدیم.  }Nزیرا که ای برادران و ای عزیزان خدا، از برگزیده شدن شما مطلع هستیم، F Nچون اعمال ایمان شما و محنت محبت و صبر امید شما را در خداوند ما عیسی مسیح در حضور خدا و پدر خود یاد می کنیم. " ?Nپیوسته درباره جمیع شما خدا را شکر می کنیم و دائما در دعاهای خود شما را ذکر می نماییم، ~ 3Nپولس و سلوانس و تیموتاؤس، به کلیسای تسالونیکیان که در خدای پدر و عیسی مسیح خداوند می باشید. فیض و سلامتی از جانب پدر ما خدا و عیسی مسیح خداوند با شما باد. }Dتحیت من، پولس، به دست خودم. زنجیرهای مرا بخاطر دارید. فیض با شما باد. آمین.|3Dو به ارخپس گویید: «باخبر باش تا آن خدمتی را که در خداوند یافته ای، به کمال رسانی .» d{ADو چون این رساله برای شما خوانده شد، مقرر دارید که در کلیسای لاودکیان نیز خوانده شود و رساله از لاودکیه را هم شما بخوانید. zDبرادران در لاودکیه و نیمفاس و کلیسایی را که در خانه ایشان است سلام رسانید. `y9Dو لوقای طبیب حبیب و دیماس به شما سلام می رسانند. x9D و برای او گواهی می دهم که درباره شما و اهل لاودکیه و اهل هیراپولس بسیار محنت می کشد. wD اپفراس به شما سلام می رساند که یکی از شما و غلام مسیح است و پیوسته برای شما در دعاهای خود جد و جهد می کند تا در تمامی اراده خدا کامل و متیقن شوید. 5vcD و یسوع، ملقب به یسطس که ایشان تنها از اهل ختنه برای ملکوت خدا همخدمت شده، باعث تسلی من گردیدند. iuKD ارسترخس همزندان من شما را سلام می رساند، و مرقس عموزاده برنابا که درباره او حکم یافته اید، هرگاه نزد شما آید او را بپذیرید، ,tQD با انیسیمس، برادر امین و حبیب که از خود شماست، شما را از همه گزارش اینجا آگاه خواهند ساخت. #s?Dکه او را به همین جهت نزد شما فرستادم تا از حالات شما آگاه شود و دلهای شما را تسلی دهد، 1r[Dتیخیکس، برادر عزیز و خادم امین و همخدمت من در خداوند، از همه احوال من شما را خواهد آگاهانید، &qEDگفتگوی شما همیشه با فیض باشد و اصلاح شده به نمک، تا بدانید هرکس را چگونه جواب باید داد. dpADزمان را دریافته ، پیش اهل خارج به حکمت رفتار کنید. [o/Dو آن را بطوری که می باید تکلم کنم و مبین سازم. NnDو درباره ما نیز دعا کنید که خدا در کلام را به روی ما بگشاید تا سر مسیح را که بجهت آن در قید هم افتاده ام بگویم، fmEDدر دعا مواظب باشید و در آن با شکرگزاری بیدار باشید. 3l aDای آقایان، با غلامان خود عدل و انصاف را بجا آرید، چونکه می دانید شما را نیز آقایی هست در آسمان. ~kuDزیرا هرکه ظلم کند، آن ظلمی را که کرد، خواهد یافت و ظاهربینی نیست.-jSDچون می دانید که از خداوند مکافات میراث را خواهید یافت، چونکه مسیح خداوند را بندگی می کنید. hiIDو آنچه کنید، از دل کنید بخاطر خداوند نه بخاطر انسان. |hqDای غلامان، آقایان جسمانی خود را در هر چیز اطاعت کنید، نه به خدمت حضور مثل جویندگان رضامندی مردم، بلکه به اخلاص قلب و از خداوند بترسید. xgiDای پدران، فرزندان خود را خشمگین مسازید، مبادا شکسته دل شوند. f5Dای فرزندان، والدین خود را در همه چیز اطاعت کنید زیرا که این پسندیده است در خداوند. xeiDای شوهران، زوجه های خود را محبت نمایید و با ایشان تلخی مکنید. {doDای زنان، شوهران خود را اطاعت نمایید، چنانکه در خداوند می شاید. +cODو آنچه کنید در قول و فعل، همه را به نام عیسی خداوند بکنید و خدای پدر را بوسیله او شکر کنید. (bIDکلام مسیح در شما به دولتمندی و به کمال حکمت ساکن بشود؛ و یکدیگر را تعلیم و نصیحت کنید به مزامیر و تسبیحات و سرودهای روحانی و با فیض در دلهای خود خدا را بسرایید. "a=Dو سلامتی خدا در دلهای شما مسلط باشد که به آن هم در یک بدن خوانده شده اید و شاکر باشید. ^`5Dو بر این همه محبت را که کمربند کمال است بپوشید. b_=D و متحمل یکدیگر شده، همدیگر را عفو کنید هرگاه بر دیگری ادعایی داشته باشید؛ چنانکه مسیح شما را آمرزید، شما نیز چنین کنید. +^OD پس مانند برگزیدگان مقدس و محبوب خدا، احشای رحمت و مهربانی و تواضع و تحمل و حلم را بپوشید؛ a];D که در آن نه یونانی است، نه یهود، نه ختنه، نه نامختونی، نه بربری، نه سکیتی، نه غلام و نه آزاد، بلکه مسیح همه و در همه است. \D و تازه را پوشیده اید که به صورت خالق خویش تا به معرفت کامل، تازه می شود، ['D به یکدیگر دروغ مگویید، چونکه انسانیت کهنه را با اعمالش از خود بیرون کرده اید، "Z=Dلیکن الحال شما همه را ترک کنید، یعنی خشم و غیظ و بدخویی و بدگویی و فحش را از زبان خود. YDکه شما نیز سابقا در اینها رفتار می کردید، هنگامی که در آنها زیست می نمودید. eXCDکه به سبب اینها غضب خدا بر ابنای معصیت وارد می آید. >WuDپس اعضای خود را که بر زمین است مقتول سازید: زنا و ناپاکی و هوی' و هوس و شهوت قبیح و طمع که بت پرستی است VDچون مسیح که زندگی ما است ظاهر شود، آنگاه شما هم با وی در جلال ظاهر خواهید شد.cU?Dزیرا که مردید و زندگی شما با مسیح در خدا مخفی است. eTCDدر آنچه بالا است تفکر کنید، نه در آنچه بر زمین است. IS Dپس چون با مسیح برخیزانیده شدید، آنچه را که در بالا است بطلبید در آنجایی که مسیح است، به دست راست خدا نشسته. KRDکه چنین چیزها هرچند در عبادت نافله و فروتنی و آزار بدن صورت حکمت دارد، ولی فایده ای برای رفع تن پروری ندارد.Q{D(که همه اینها محض استعمال فاسد می شود) برحسب تقالید و تعالیم مردم، BPDکه لمس مکن و مچش بلکه دست مگذار! 2O]Dچونکه با مسیح از اصول دنیوی مردید، چگونه است که مثل زندگان در دنیا بر شما فرایض نهاده می شود؟ ]N3Dو به سر متمسک نشده که از آن تمامی بدن به توسط مفاصل و بندها مدد یافته و با هم پیوند شده، نمو می کند به نموی که از خداست. tMaDو کسی انعام شما را نرباید از رغبت به فروتنی و عبادت فرشتگان و مداخلت در اموری که دیده است که از ذهن جسمانی خود بی جا مغرور شده است؛ xLiDزیرا که اینها سایه چیزهای آینده است، لیکن بدن از آن مسیح است. K Dپس کسی درباره خوردن و نوشیدن و درباره عید و هلال و سبت بر شما حکم نکند، 4JaDو از خویشتن ریاسات و قوات را بیرون کرده، آنها را علانیه آشکار نمود، چون در آن بر آنها ظفر یافت. NIDو آن دستخطی را که ضد ما و مشتمل بر فرایض و به خلاف ما بود، محو ساخت و آن را به صلیب خود میخ زده، از میان برداشت. BH}D و شما را که در خطایا و نامختونی جسم خود مرده بودید، با او زنده گردانید چونکه همه خطایای شما را آمرزید، GGD و با وی در تعمید مدفون گشتید که در آن هم برخیزانیده شدید به ایمان بر عمل خدا که او را از مردگان برخیزانید. 3F_D و در وی مختون شده اید، به ختنه ناساخته به دست یعنی بیرون کردن بدن جسمانی ، بوسیله اختتان مسیح. kEOD و شما در وی تکمیل شده اید که سر تمامی ریاست و قدرت است. ^D5D که در وی از جهت جسم، تمامی پری الوهیت ساکن است. FCDباخبر باشید که کسی شما را نرباید به فلسفه و مکر باطل، برحسب تقلید مردم و برحسب اصول دنیوی نه برحسب مسیح، SBDکه در او ریشه کرده و بنا شده و در ایمان راسخ گشته اید، بطوری که تعلیم یافته اید و در آن شکرگزاری بسیار می نمایید. wAgDپس چنانکه مسیح عیسی خداوند را پذیرفتید، در وی رفتار نمایید، S@Dزیرا که هرچند در جسم غایبم لیکن در روح با شما بوده، شادی می کنم و نظم و استقامت ایمانتان را در مسیح نظاره می کنم. x?iDاما این را می گویم تا هیچکس شما را به سخنان دلاویز اغوا نکند، j>MDیعنی سر مسیح که در وی تمامی خزاین حکمت و علم مخفی است. :=mDتا دلهای ایشان تسلی یابد و ایشان در محبت پیوند شده، به دولت یقین فهم تمام و به معرفت سر خدا برسند؛ U< %Dزیرا می خواهم شما آگاه باشید که مرا چه نوع اجتهاد است برای شما و اهل لاودکیه و آنانی که صورت مرا در جسم ندیده اند، ; 1Dو برای این نیز محنت می کشم و مجاهده می نمایم بحسب عمل او که در من به قوت عمل می کند.~: wDو ما او را اعلان می نماییم، در حالتیکه هر شخص را تنبیه می کنیم و هر کس را به هر حکمت تعلیم می دهیم تا هرکس را کامل در مسیح عیسی حاضر سازیم. @9 {Dکه خدا اراده نمود تا بشناساند که چیست دولت جلال این سر در میان امتها که آن مسیح در شما و امید جلال است. (8 KDیعنی آن سری که از دهرها و قرنها مخفی داشته شده بود، لیکن الحال به مقدسان او مکشوف گردید، 07 [Dکه من خادم آن گشته ام برحسب نظارت خدا که به من برای شما سپرده شد تا کلام خدا را به کمال رسانم؛ \6 3Dاﻵن از زحمتهای خود در راه شما شادی می کنم و نقصهای زحمات مسیح را در بدن خود به کمال می رسانم برای بدن او که کلیسا است، 55 eDبه شرطی که در ایمان بنیاد نهاده و قایم بمانید و جنبش نخورید از امید انجیل که در آن تعلیم یافته اید و به تمامی خلقت زیر آسمان بدان موعظه شده است و من پولس خادم آن شده ام. 4 7Dدر بدن بشری خود بوسیله موت تا شما را در حضور خود مقدس و بی عیب و بی ملامت حاضر سازد، '3 IDو شما را که سابقا از نیت دل در اعمال بد خویش اجنبی و دشمن بودید، بالفعل مصالحه داده است، 2 Dو اینکه بوساطت او همه چیز را با خود مصالحه دهد، چونکه به خون صلیب وی سلامتی را پدید آورد. بلی بوسیله او خواه آنچه بر زمین و خواه آنچه در آسمان است. c1 ADزیرا خدا رضا بدین داد که تمامی پری در او ساکن شود، 90 mDو او بدن یعنی کلیسا را سر است، زیرا که او ابتدا است و نخست زاده از مردگان تا در همه چیز او مقدم شود. Y/ -Dو او قبل از همه است و در وی همه چیز قیام دارد. '. IDزیرا که در او همه چیز آفریده شد، آنچه در آسمان و آنچه بر زمین است از چیزهای دیدنی و نادیدنی و تختها و سلطنتها و ریاسات و قوات؛ همه بوسیله او و برای او آفریده شد. h- KDو او صورت خدای نادیده است، نخست زاده تمامی آفریدگان. j, ODکه در وی فدیه خود یعنی آمرزش گناهان خویش را یافته ایم. {+ qD و ما را از قدرت ظلمت رهانیده، به ملکوت پسر محبت خود منتقل ساخت، * D و پدر را شکر گزارید که ما را لایق بهره میراث مقدسان در نور گردانیده است، 8) kD و به اندازه توانایی جلال او به قوت تمام زورآور شوید تا صبر کامل و تحمل را با شادمانی داشته باشید؛ V( 'D تا شما به طریق شایسته خداوند به کمال رضامندی رفتار نمایید و در هر عمل نیکو بار آورید و به معرفت کامل خدا نمو کنید، ' +D و از آن جهت ما نیز از روزی که این را شنیدیم، باز نمی ایستیم از دعا کردن برای شما و مسالت نمودن تا از کمال معرفت اراده او در هر حکمت و فهم روحانی پر شوید، ^& 7Dو او ما را نیز از محبت شما که در روح است خبر داد. % 'Dچنانکه از اپفراس تعلیم یافتید که همخدمت عزیز ما و خادم امین مسیح برای شما است. $ %Dکه به شما وارد شد چنانکه در تمامی عالم نیز و میوه می آورد و نمو می کند، چنانکه در میان شما نیز از روزی که آن را شنیدید و فیض خدا را در راستی دانسته اید. 4# cDبه سبب امیدی که بجهت شما در آسمان گذاشته شده است که خبر آن را در کلام راستی انجیل سابقا شنیدید، " 'Dچونکه ایمان شما را در مسیح عیسی و محبتی را که با جمیع مقدسان می نمایید شنیدیم، ! %Dخدا و پدر خداوند خود عیسی مسیح را شکر می کنیم و پیوسته برای شما دعا می نماییم، B  Dبه مقدسان در کولسی و برادران امین در مسیح فیض و سلامتی از جانب پدر ما خدا و عیسی مسیح خداوند بر شما باد. d EDپولس به اراده خدا رسول مسیح عیسی و تیموتاؤس برادر، [/:فیض خداوند ما عیسی مسیح با جمیع شما باد. آمین.':جمیع مقدسان به شما سلام می رسانند، علی الخصوص آنانی که از اهل خانه قیصر هستند. (I:هر مقدس را در مسیح عیسی سلام برسانید. و برادرانی که با من می باشند به شما سلام می فرستند. Z-:و خدا و پدر ما را تا ابداﻵباد جلال باد. آمین. 7:اما خدای من همه احتیاجات شما را برحسب دولت خود در جلال در مسیح عیسی رفع خواهد نمود. zm:ولی همه چیز بلکه بیشتر از کفایت دارم. پر گشته ام چونکه هدایای شما را از اپفردتس یافته ام که عطر خوشبوی و قربانی مقبول و پسندیده خداست. :نه آنکه طالب بخشش باشم، بلکه طالب ثمری هستم که به حساب شما بیفزاید. uc:زیرا که در تسالونیکی هم یک دو دفعه برای احتیاج من فرستادید. }s:اما ای فیلیپیان شما هم آگاهید که در ابتدای انجیل، چون از مکادونیه روانه شدم، هیچ کلیسا در امر دادن و گرفتن با من شراکت نکرد جز شما و بس. V%:لیکن نیکویی کردید که در تنگی من شریک شدید. ^5: قوت هرچیز را دارم در مسیح که مرا تقویت می بخشد. X): و ذلت را می دانم و دولتمندی را هم می دانم، در هر صورت و در همه چیز، سیری و گرسنگی و دولتمندی و افلاس را یاد گرفته ام. &E: نه آنکه درباره احتیاج سخن می گویم، زیرا که آموخته ام که در هر حالتی که باشم، قناعت کنم. W': و در خداوند بسیار شاد گردیدم که اﻵن آخر، فکر شما برای من شکوفه آورد و در این نیز تفکر می کردید، لیکن فرصت نیافتید. <q: و آنچه در من آموخته و پذیرفته و شنیده و دیده اید، آنها را بعمل آرید، و خدای سلامتی با شما خواهد بود. %:خلاصه ای برادران، هرچه راست باشد و هرچه مجید و هرچه عادل و هرچه پاک و هرچه جمیل و هرچه نیکنام است و هر فضیلت و هر مدحی که بوده باشد، در آنها تفکر کنید. 'G:و سلامتی خدا که فوق از تمامی عقل است، دلها و ذهنهای شما را در مسیح عیسی نگاه خواهد داشت. : m:برای هیچ چیز اندیشه مکنید، بلکه در هرچیز با صلات و دعا با شکرگزاری مسؤولات خود را به خدا عرض کنید. j M:اعتدال شما بر جمیع مردم معروف بشود. خداوند نزدیک است. e C:در خداوند دائما شاد باشید. و باز می گویم شاد باشید. 2 ]:و از تو نیز ای همقطار خالص خواهش می کنم که ایشان را امداد کنی ، زیرا در جهاد انجیل با من شریک می بودند با اکلیمنتس نیز و سایر همکاران من که نام ایشان در دفتر حیات است. :از افودیه استدعا دارم و به سنتیخی التماس دارم که در خداوند یک رأی باشند. E :بنابراین، ای برادران عزیز و مورد اشتیاق من و شادی و تاج من، به همینطور در خداوند استوار باشید ای عزیزان. `9:که شکل جسد ذلیل ما را تبدیل خواهد نمود تا به صورت جسد مجید او مصور شود، برحسب عمل قوت خود که همه چیز را مطیع خود بگرداند.  ~ }}H|{{CzzJyy6xxwvutt1sssRs$rr}r=qNpppKooann/m lkqjj"iPhgff'erdbceb[aaJ`__*^~]]b\I[ZZYXX\WW!VUTSS[RQQ&POONN`NMgLKJJhII*HG|FFFEDDXCB~AA @S?>>$==<<<2;y:: 99088R77G665~44@332x24110o//.F-,@+**A)((y''l&&?%%$U#""X!!t I<'fPNJj} "{A 2 C g _W6'kX*x Olفرزند حبیب خود تیموتاؤس را فیض و رحمت و سلامتی از جانب خدای پدر و خداوند ما عیسی مسیح باد. w lپولس به اراده خدا رسول مسیح عیسی برحسب وعده حیاتی که در مسیح عیسی است. vbکه بعضی چون ادعای آن کردند از ایمان منحرف گشتند. فیض با تو باد. آمین.7ugbای تیموتاؤس تو آن امانت را محفوظ دار و از بیهوده گویی های حرام و از مباحثات معرفت دروغ اعراض نما t bو برای خود اساس نیکو بجهت عالم آینده نهند تا حیات جاودانی را بدست آرند. |sqbکه نیکوکار بوده در اعمال صالحه دولتمند و سخی و گشاده دست باشند. r1bدولتمندان این جهان را امر فرما که بلندپروازی نکنند و به دولت ناپایدار امید ندارند بلکه به خدای زنده که همه چیز را دولتمندانه برای تمتع به ما عطا می کند. qbکه تنها لایموت و ساکن در نوری است که نزدیک آن نتوان شد و احدی از انسان او را ندیده و نمی تواند دید. او را تا ابداﻵباد اکرام و قدرت باد. آمین. (pIbکه آن را آن متبارک و قادر وحید و ملک الملوک و رب الارباب در زمان معین به ظهور خواهد آورد. oybکه تو وصیت را بی داغ و ملامت حفظ کن تا به ظهور خداوند ما عیسی مسیح. Qnb تو را وصیت می کنم به حضور آن خدایی که همه را زندگی می بخشد و مسیح عیسی که در پیش پنطیوس پیلاطس اعتراف نیکو نمود. Wm'b و جنگ نیکوی ایمان را بکن و بدست آور آن حیات جاودانی را که برای آن دعوت شدی و اعتراف نیکو کردی در حضور گواهان بسیار. .lUb ولی تو ای مرد خدا از اینها بگریز و عدالت و دینداری و ایمان و محبت و صبر و تواضع را پیروی نما. Pkb زیرا که طمع ریشه همه بدیها است که بعضی چون در پی آن می کوشیدند از ایمان گمراه گشته خود را به اقسام دردها سفتند. xjib اما آنانی که می خواهند دولتمند شوند گرفتار می شوند در تجربه و دام و انواع شهوات بی فهم و مضر که مردم را به تباهی و هلاکت غرق می سازند. fiEbپس اگر خوراک و پوشاک داریم به آنها قانع خواهیم بود. h bزیرا که در این دنیا هیچ نیاوردیم و واضح است که از آن هیچ نمی توانیم برد. Lgbلیکن دینداری با قناعت سود عظیمی است. 1f[bو منازعات مردم فاسدالعقل و مرتد از حق که می پندارند دینداری سود است. از چنین اشخاص اعراض نما. `e9bاز غرور مست شده هیچ نمی داند بلکه در مباحثات و مجادلات دیوانه گشته است که از آنها پدید می آید حسد و نزاع و کفر و ظنون شر. Rdbو اگر کسی بطور دیگر تعلیم دهد و کلام صحیح خداوند ما عیسی مسیح و آن تعلیمی را که به طریق دینداری است قبول ننماید. Zc-bاما کسانی که آقایان مؤمن دارند ایشان را تحقیر ننمایند از آنجا که برادرانند بلکه بیشتر خدمت کنند از آنرو که آنانی که در این احسان مشارکند مؤمن و محبوبند. و به این معانی تعلیم و نصیحت فرما. Mb bآنانی که غلامان زیر یوغ می باشند آقایان خویش را لایق کمال احترام بدانند که مبادا نام و تعلیم خدا بد گفته شود. a bو همچنین اعمال نیکو واضح است و آنهایی که دیگرگون باشد نتوان مخفی داشت.`/bگناهان بعضی آشکار است و پیش روی ایشان به داوری می خرامد اما بعضی را تعاقب می کند. _#bدیگر آشامنده آب فقط مباش بلکه بجهت شکمت و ضعفهای بسیار خود شرابی کم میل فرما. "^=bو دستها به زودی بر هیچکس مگذار و در گناهان دیگران شریک مشو بلکه خود را طاهر نگاه دار. d]Abدر حضور خدا و مسیح عیسی و فرشتگان برگزیده تو را قسم می دهم که این امور را بدون غرض نگاه داری و هیچ کاری از روی طرفداری مکن. n\Ubآنانی که گناه کنند پیش همه توبیخ فرما تا دیگران بترسند. l[Qbادعایی بر یکی از کشیشان جز به زبان دو یا سه شاهد مپذیر. &ZEbزیرا کتاب می گوید گاو را وقتی که خرمن را خرد می کند دهن مبند و مزدور مستحق اجرت خود است. MYbکشیشانی که نیکو پیشوایی کرده اند مستحق حرمت مضاعف می باشند علی الخصوص آنانی که در کلام و تعلیم محنت می کشند. [X/bاگر مرد یا زن مؤمن بیوه ها دارد ایشان را بپرورد و بار بر کلیسا ننهد تا آنانی را که فی الحقیقت بیوه باشند پرورش نماید. HW bزیرا که بعضی برگشتند به عقب شیطان. 3V_bپس رأی من این است که زنان جوان نکاح شوند و اولاد بزایند و کدبانو شوند و خصم را مجال مذمت ندهند. }Usb و علاوه بر این خانه به خانه گردش کرده آموخته می شوند که بی کار باشند و نه فقط بی کار بلکه بیهوده گو و فضول هم که حرفهای ناشایسته می زنند. iTKb و ملزم می شوند از اینکه ایمان نخست را برطرف کرده اند. $SAb اما بیوه های جوانتر از این را قبول مکن زیرا که چون از مسیح سرکش شوند خواهش نکاح دارند. &REb که در اعمال صالح نیکنام باشد اگر فرزندان را پرورده و غربا را مهمانی نموده و پایهای مقدسین را شسته و زحمتکشان را اعانتی نموده و هر کار نیکو را پیروی کرده باشد. Qb بیوه زنی که کمتر از شصت ساله نباشد و یک شوهر کرده باشد باید نام او ثبت گردد. 7Pgbولی اگر کسی برای خویشان و علی الخصوص اهل خانه خود تدبیر نکند منکر ایمان و پست تر از بی ایمان است. UO#bو به این معانی امر فرما تا بی ملامت باشند. GNbلیکن زن عیاش در حال حیات مرده است. =Msbاما زنی که فی الحقیقت بیوه و بی کس است به خدا امیدوار است و در صلوات و دعاها شبانه روز مشغول می باشد. &LEbاما اگر بیوه زنی فرزندان یا نواده ها دارد آموخته بشوند که خانه خود را با دینداری نگاه دارند و حقوق اجداد خود را ادا کنند که این در حضور خدا نیکو و پسندیده است. cK?bبیوه زنان را اگر فی الحقیقت بیوه باشند محترم دار. yJkbزنان پیر را چون مادران و زنان جوان را مثل خواهران با کمال عفت. I bمرد پیر را توبیخ منما بلکه چون پدر او را نصیحت کن و جوانان را چون برادران. _H7bخویشتن را و تعلیم را احتیاط کن و در این امور قائم باش که هرگاه چنین کنی خویشتن را و شنوندگان خویش را نیز نجات خواهی داد.G}bدر این امور تامل نما و در اینها راسخ باش تا ترقی تو بر همه ظاهر شود. =Fsbزنهار از آن کرامتی که در تو است که بوسیله نبوت با نهادن دستهای کشیشان به تو داده شد بی اعتنایی منما. qE[b تا مادامی که نه آیم خود را به قرائت و نصیحت و تعلیم بسپار. .DUb هیچکس جوانی تو را حقیر نشمارد بلکه مؤمنین را در کلام و سیرت و محبت و ایمان و عصمت نمونه باش. =Cub این امور را حکم و تعلیم فرما. gBGb زیرا که برای این زحمت و بی احترامی می کشیم زیرا امید داریم به خدای زنده که جمیع مردمان علی الخصوص مؤمنین را نجات دهنده است. EAb این سخن امین است و لایق قبول تام. ?@wbکه ریاضت بدنی اندک فایده ای دارد لیکن دینداری برای هر چیز مفید است که وعده زندگی حال و آینده را دارد. ?ybلیکن از افسانه های حرام عجوزها احتراز نما و در دینداری ریاضت بکش. l>Qbاگر این امور را به برادران بسپاری خادم نیکوی مسیح عیسی خواهی بود تربیت یافته در کلام ایمان و تعلیم خوب که پیروی آن را کرده ای. N=bزیرا که از کلام خدا و دعا تقدیس می شود.<'bزیرا که هر مخلوق خدا نیکو است و هیچ چیز را رد نباید کرد اگر به شکرگزاری پذیرند. u;cbکه از مزاوجت منع می کنند و حکم می نمایند به احتراز از خوراکهایی که خدا آفرید برای مؤمنین و عارفین حق تا آنها را به شکرگزاری بخورند. e:Cbبه ریاکاری دروغگویان که ضمایر خود را داغ کرده اند. I9 bو لیکن روح صریحا می گوید که در زمان آخر بعضی از ایمان برگشته به ارواح مضل و تعالیم شیاطین اصغا خواهند نمود. 38_bو بالاجماع سر دینداری عظیم است که خدا در جسم ظاهر شد و در روح تصدیق کرده شد و به فرشتگان مشهود گردید و به امتها موعظه کرده و در دنیا ایمان آورده و به جلال بالا برده شد.O7bلیکن اگر تاخیر اندازم تا بدانی که چگونه باید در خانه خدا رفتار کنی که کلیسای خدای حی و ستون و بنیاد راستی است. i6Kbاین را به تو می نویسم به امید آنکه به زودی نزد تو آیم. c5?b زیرا آنانی که کار شماسی را نیکو کرده باشند درجه خوب برای خویشتن تحصیل می کنند و جلادت کامل در ایمانی که به مسیح عیسی است. 4b و شماسان صاحب یک زن باشند و فرزندان و اهل خانه خویش را نیکو تدبیر نمایند. 31b و به همینطور زنان نیز باید باوقار باشند و نه غیبت گو بلکه هشیار و در هر امری امین. 2b اما باید اول ایشان آزموده شوند و چون بی عیب یافت شدند کار شماسی را بکنند. @1{b دارندگان سر ایمان در ضمیر پاک. 0/bهمچنین شماسان باوقار باشند نه دو زبان و نه راغب به شراب زیاده و نه طماع سود قبیح. 1/[bاما لازم است که نزد آنانی که خارجند هم نیکنام باشد که مبادا در رسوایی و دام ابلیس گرفتار شود. n.Ubو نه جدیدالایمان که مبادا غرور کرده به حکم ابلیس بیفتد. *-Mbزیرا هرگاه کسی نداند که اهل خانه خود را تدبیر کند چگونه کلیسای خدا را نگاهبانی می نماید؟ , bمدبر اهل خانه خود به نیکویی و فرزندان خویش را در کمال وقار مطیع گرداند. +bنه میگسار یا زننده یا طماع سود قبیح بلکه حلیم و نه جنگجو و نه زرپرست. 7*gbپس اسقف باید بی ملامت و صاحب یک زن و هشیار و خردمند و صاحب نظام و مهمان نواز و راغب به تعلیم باشد. ) ybاین سخن امین است که اگر کسی منصب اسقفی را بخواهد کار نیکو می طلبد. (#bاما به زاییدن رستگار خواهد شد اگر در ایمان و محبت و قدوسیت و تقوا ثابت بمانند.m'Sbو آدم فریب نخورد بلکه زن فریب خورده در تقصیر گرفتار شد. H& b زیرا که آدم اول ساخته شد و بعد حوا. %b و زن را اجازت نمی دهم که تعلیم دهد یا بر شوهر مسلط شود بلکه در سکوت بماند. K$b زن با سکوت به کمال اطاعت تعلیم گیرد. #b بلکه چنانکه زنانی را می شاید که دعوی دینداری می کنند به اعمال صالحه. B"}b و همچنین زنان خویشتن را بیارایند به لباس مزین به حیا و پرهیز نه به زلفها و طلا و مروارید و رخت گرانبها. $!Abپس آرزوی این دارم که مردان دستهای مقدس را بدون غیظ و جدال برافراخته در هر جا دعا کنند. 4 abو برای این من واعظ و رسول و معلم امتها در ایمان و راستی مقرر شدم. در مسیح راست می گویم و دروغ نی. a;bکه خود را در راه همه فدا داد شهادتی در زمان معین. 9bزیرا خدا واحد است و در میان خدا و انسان یک متوسطی است یعنی انسانی که مسیح عیسی باشد. q[bکه می خواهد جمیع مردم نجات یابند و به معرفت راستی گرایند. oWbزیرا که این نیکو و پسندیده است در حضور نجات دهنده ما خدا =sbبجهت پادشاهان و جمیع صاحبان منصب تا به آرامی و استراحت و با کمال دینداری و وقار عمر خود را بسر بریم. - Ubپس از همه چیز اول سفارش می کنم که صلوات و دعاها و مناجات و شکرها را برای جمیع مردم بجا آورند 6 gbکه از آن جمله هیمیناؤس و اسکندر می باشند که ایشان را به شیطان سپردم تا تادیب شده دیگر کفر نگویند.2 _bو ایمان و ضمیر صالح را نگاه داری که بعضی این را از خود دور انداخته مر ایمان را شکسته کشتی شدند. ? ybای فرزند تیموتاؤس این وصیت را به تو می سپارم برحسب نبوتهایی که سابقا بر تو شد تا در آنها جنگ نیکو کنی. + Qbباری پادشاه سرمدی و باقی و نادیده را خدای حکیم وحید را اکرام و جلال تا ابداﻵباد باد. آمین.  bبلکه از این جهت بر من رحم شد تا اول درمن مسیح عیسی کمال حلم را ظاهر سازد تا آنانی را که بجهت حیات جاودانی به وی ایمان خواهند آورد نمونه باشم. L bاین سخن امین است و لایق قبول تام که مسیح عیسی به دنیا آمد تا گناهکاران را نجات بخشد که من بزرگترین آنها هستم.  bاما فیض خداوند ما بی نهایت افزود با ایمان و محبتی که در مسیح عیسی است. $ Cb که سابقا کفرگو و مضر و سقطگو بودم لیکن رحم یافتم از آنرو که از جهالت در بی ایمانی کردم. 5 eb و شکر می کنم خداوند خود مسیح عیسی را که مرا تقویت داد چونکه امین شمرده به این خدمتم ممتاز فرمود. g Ib برحسب انجیل جلال خدای متبارک که به من سپرده شده است. F b و زانیان و لواطان و مردم دزدان و دروغگویان و قسم دروغخوران و برای هر عمل دیگری که برخلاف تعلیم صحیح باشد. # Ab و این بداند که شریعت بجهت عادل موضوع نمی شود بلکه برای سرکشان و طاغیان و بی دینان و گناهکاران و ناپاکان و حرامکاران و قاتلان پدر و قاتلان مادر و قاتلان مردم.   }bلیکن می دانیم که شریعت نیکو است اگر کسی آن را برحسب شریعت بکار برد. >  wbو می خواهند معلمان شریعت بشوند و حال آنکه نمی فهمند آنچه می گویند و نه آنچه به تاکید اظهار می نمایند. w  ibکه از این امور بعضی منحرف گشته به بیهوده گویی توجه نموده اند. q  ]bاما غایت حکم محبت است از دل پاک و ضمیر صالح و ایمان بی ریا. a  =bو افسانه ها و نسب نامه های نامتناهی را اصغا ننمایند که اینها مباحثات را نه آن تعمیر الهی را که در ایمان است پدید می آورد. U %bچنانکه هنگامی که عازم مکادونیه بودم به شما التماس نمودم که در افسس بمانی تا بعضی را امر کنی که تعلیمی دیگر ندهند. E bبه فرزند حقیقی خود در ایمان تیموتاؤس. فیض و رحم و سلامتی از جانب خدای پدر و خداوند ما مسیح عیسی بر تو باد.  'bپولس رسول عیسی مسیح به حکم نجات دهنده ما خدا و مسیح عیسی خداوند که امید ما است. [/Xفیض خداوند ما عیسی مسیح با جمیع شما باد. آمین.ykXتحیت به دست من پولس که علامت در هر رساله است بدینطور می نویسم: *MXاما خود خداوند سلامتی شما را پیوسته در هر صورت، سلامتی عطا کناد و خداوند با همگی شما باد. oWXاما او را دشمن مشمارید بلکه چون برادر، او را تنبیه کنید. >uXولی اگر کسی سخن ما را در این رساله اطاعت نکند، بر او نشانه گذارید و با وی معاشرت مکنید تا شرمنده شود. `9X اما شما ای برادران از نیکوکاری خسته خاطر مشوید. >uX اما چنین اشخاص را در خداوند ما عیسی مسیح حکم و نصیحت می کنیم که به آرامی کار کرده، نان خود را بخورند. $~AX زیرا شنیدیم که بعضی در میان شما بی نظم رفتار می کنند که کاری نمی کنند بلکه فضول هستند. D}X زیرا هنگامی که نزد شما هم می بودیم، این را به شما امر فرمودیم که اگر کسی خواهد کار نکند، خوراک هم نخورد. |-X نه آنکه اختیار نداریم بلکه تا خود را نمونه برای شما سازیم تا به ما اقتدا نمایید. H{ Xو نان هیچکس را مفت نخوردیم بلکه به محنت و مشقت شبانه روز به کار مشغول می بودیم تا بر احدی از شما بار ننهیم. 8ziXزیرا خود آگاه هستید که به چه قسم به ما اقتدا می باید نمود، چونکه در میان شما بی نظم رفتار نکردیم، !y;Xولی ای برادران، شما را به نام خداوند خود عیسی مسیح حکم می کنیم که از هر برادری که بی نظم رفتار می کند و نه برحسب آن قانونی که از ما یافته اید، اجتناب نمایید. sx_Xو خداوند دلهای شما را به محبت خدا و به صبر مسیح هدایت کناد. -wSXاما بر شما در خداوند اعتماد داریم که آنچه به شما امر کنیم، بعمل می آورید و نیز خواهید آورد. vXاما امین است آن خداوندی که شما را استوار و از شریر محفوظ خواهد ساخت. tuaXو تا از مردم ناشایسته شریر برهیم زیرا که همه را ایمان نیست. 3t aXخلاصه ای برادران، برای ما دعا کنید تا کلام خداوند جاری شود و جلال یابد چنانکه در میان شما نیز؛ s Xدلهای شما را تسلی عطا کناد و شما را در هر فعل و قول نیکو استوار گرداناد.KrXو خود خداوند ما عیسی مسیح و خدا و پدر ما که ما را محبت نمود و تسلی ابدی و امید نیکو را به فیض خود به ما بخشید، ?qwXپس ای برادران، استوار باشید و آن روایات را که خواه از کلام و خواه از رساله ما آموخته اید، نگاه دارید. p%Xو برای آن شما را دعوت کرد بوسیله بشارت ما برای تحصیل جلال خداوند ما عیسی مسیح. o!X اما ای برادران و ای عزیزان خداوند، می باید ما همیشه برای شما خدا را شکر نماییم که از ابتدا خدا شما را برگزید برای نجات به تقدیس روح و ایمان به راستی. n%X و تا فتوایی شود بر همه کسانی که راستی را باور نکردند بلکه به ناراستی شاد شدند. }msX و بدین جهت خدا به ایشان عمل گمراهی می فرستد تا دروغ را باور کنند 'lGX و به هر قسم فریب ناراستی برای هالکین، از آنجا که محبت راستی را نپذیرفتند تا نجات یابند. sk_X که ظهور او بعمل شیطان است با هر نوع قوت و آیات و عجایب دروغ kjOXآنگاه آن بی دین ظاهر خواهد شد که عیسی خداوند او را به نفس دهان خود هلاک خواهد کرد و به تجلی ظهور خویش، او را نابود خواهد ساخت؛ 4iaXزیرا که آن سر بی دینی اﻵن عمل می کند فقط تا وقتی که آنکه تا به حال مانع است از میان برداشته شود. zhmXو اﻵن آنچه را که مانع است می دانید تا او در زمان خود ظاهر بشود. gXآیا یاد نمی کنید که هنگامی که هنوز نزد شما می بودم، این را به شما می گفتم؟ fXکه او مخالفت می کند و خود را بلندتر می سازد از هر چه به خدا یا به معبود مسمی شود، بحدی که مثل خدا در هیکل خدا نشسته ، خود را می نماید که خداست. xeiXزنهار کسی به هیچوجه شما را نفریبد، زیرا که تا آن ارتداد، اول واقع نشود و آن مرد شریر یعنی فرزند هلاکت ظاهر نگردد، آن روز نخواهد آمد؛ dXکه شما از هوش خود بزودی متزلزل نشوید و مضطرب نگردید، نه از روح و نه از کلام و نه از رسالهای که گویا از ما باشد، بدین مضمون که روز مسیح رسیده است. 0c [Xاما ای برادران، از شما استدعا می کنیم درباره آمدن خداوند ما عیسی مسیح و جمع شدن ما به نزد او، -b UX تا نام خداوند ما عیسی مسیح در شما تمجید یابد و شما در وی بحسب فیض خدای ما و عیسی مسیح خداوند.xa kX و برای این هم پیوسته بجهت شما دعا می کنیم که خدای ما شما را مستحق این دعوت شمارد و تمام مسرت نیکویی و عمل ایمان را با قوت کامل گرداند، f` GX هنگامی که آید تا در مقدسان خود جلال یابد و در همه ایمانداران از او تعجب کنند در آن روز، زیرا که شما شهادت ما را تصدیق کردید. _ X که ایشان به قصاص هلاکت جاودانی خواهند رسید از حضور خداوند و جلال قوت او M^ Xدر آتش مشتعل و انتقام خواهد کشید از آنانی که خدا را نمی شناسند و انجیل خداوند ما عیسی مسیح را اطاعت نمی کنند، N] Xو شما را که عذاب می کشید، با ما راحت بخشد در هنگامی که عیسی خداوند از آسمان با فرشتگان قوت خود ظهور خواهد نمود x\ kXزیرا که این انصاف است نزد خدا که عذاب کنندگان شما را عذاب دهد. "[ ?Xکه دلیل است بر داوری عادل خدا تا شما مستحق ملکوت خدا بشوید که برای آن هم زحمت می کشید. lZ SXبحدی که خود ما در خصوص شما در کلیساهای خدا فخر می کنیم به سبب صبر و ایمانتان در همه مصایب شما و عذابهایی که متحمل آنها می شوید، !Y =Xای برادران، می باید همیشه بجهت شما خدا را شکر کنیم، چنانکه سزاوار است، از آنجا که ایمان شما بغایت نمو می کند و محبت هر یکی از شما جمیعا با همدیگر می افزاید، wX iXفیض و سلامتی از جانب پدر ما خدا و عیسی مسیح خداوند بر شما باد. 2W aXپولس و سلوانس و تیموتاؤس، به کلیسای تسالونیکیان که در خدای پدر ما و عیسی مسیح خداوند می باشید. QVNفیض خداوند ما عیسی مسیح با شما باد آمین.UNشما را به خداوند قسم می دهم که این رساله برای جمیع برادران مقدس خوانده شود.[T/Nجمیع برادران را به بوسه مقدسانه تحیت نمایید. >SwNای برادران، برای ما دعا کنید. ^R5Nامین است دعوت کننده شما که این را هم خواهد کرد. jQMNاما خود خدای سلامتی ، شما را بالکل مقدس گرداناد و روح و نفس و بدن شما تماما بی عیب محفوظ باشد در وقت آمدن خداوند ما عیسی مسیح. wNلیکن شما ای برادران، در ظلمت نیستید تا آن روز چون دزد بر شما آید، }=sNزیرا هنگامی که می گویند سلامتی و امان است، آنگاه هلاکت ایشان را ناگهان فرو خواهد گرفت، چون درد زه زن حامله را و هرگز رستگار نخواهند شد. |<qNزیرا خود شما به تحقیق آگاهید که روز خداوند چون دزد در شب می آید. ; Nاما ای برادران در خصوص وقتها و زمانها، احتیاج ندارید که به شما بنویسم. G:Nپس بدین سخنان همدیگر را تسلی دهید.{9oNآنگاه ما که زنده و باقی باشیم، با ایشان در ابرها ربوده خواهیم شد تا خداوند را در هوا استقبال کنیم و همچنین همیشه با خداوند خواهیم بود. [8/Nزیرا خود خداوند با صدا و با آواز رئیس فرشتگان و با صور خدا از آسمان نازل خواهد شد و مردگان در مسیح اول خواهند برخاست. ~}||t{zyyaxZwwHvuuQttsqs rbqq_pp?onnImm lktjjSihggf>eed\ccgbb$aa`_^]]S\T[[ZvYXXWWV(UTT}SRRQQPP,OONkMLLYKK$JJIdHGFF>!=m<-l لوقا تنها با من است. مرقس را برداشته با خود بیاور زیرا که مرا بجهت خدمت مفید است. R=l زیرا که دیماس برای محبت این جهان حاضر مرا ترک کرده به تسالونیکی رفته است و کریسکیس به غلاطیه و تیطس به دلماطیه. <<sl سعی کن که به زودی نزد من آیی. ;'lبعد از این تاج عدالت برای من حاضر شده است که خداوند داور عادل در آن روز به من خواهد داد و نه به من فقط بلکه نیز به همه کسانی که ظهور او را دوست می دارند. :#lبه جنگ نیکو جنگ کرده ام و دوره خود را به کمال رسانیده ایمان را محفوظ داشته ام. g9Glزیرا که من اﻵن ریخته می شوم و وقت رحلت من رسیده است. 28]lلیکن تو در همه چیز هشیار بوده متحمل زحمات باش و عمل مبشر را بجا آور و خدمت خود را به کمال رسان. 7lو گوشهای خود را از راستی برگردانیده به سوی افسانه ها خواهند گرایید. l6Qlزیرا ایامی می آید که تعلیم صحیح را متحمل نخواهند شد بلکه برحسب شهوات خود خارش گوشها داشته معلمان را بر خود فراهم خواهند آورد. A5{lکه به کلام موعظه کنی و در فرصت و غیر فرصت مواظب باشی و تنبیه و توبیخ و نصیحت نمایی باکمال تحمل و تعلیم. 84 klتو را در حضور خدا و مسیح عیسی که بر زندگان و مردگان داوری خواهد کرد قسم می دهم و به ظهور وملکوت او. ]33lتا مرد خدا کامل و بجهت هر عمل نیکو آراسته بشود.2+lتمامی کتب از الهام خداست و بجهت تعلیم و تنبیه و اصلاح و تربیت در عدالت مفید است. V1%lو اینکه از طفولیت کتب مقدسه را دانسته ای که می تواند تو را حکمت آموزد برای نجات بوسیله ایمانی که بر مسیح عیسی است. 03lاما تو در آنچه آموختی و ایمان آوردی قایم باش چونکه می دانی از چه کسان تعلیم یافتی. /5l لیکن مردمان شریر و دغاباز در بدی ترقی خواهند کرد که فریبنده و فریب خورده می باشند. .!l و همه کسانی که می خواهند در مسیح عیسی به دینداری زیست کنند زحمت خواهند کشید. z-ml و زحمات و آلام مرا مثل آنهایی که در انطاکیه و ایقونیه و لستره بر من واقع شد چگونه زحمات را تحمل می نمودم و خداوند مرا از همه رهایی داد. ,l لیکن تو تعلیم و سیرت و قصد و ایمان و حلم و محبت و صبر مرا پیروی نمودی. ?+wl لیکن بیشتر ترقی نخواهند کرد زیرا که حماقت ایشان بر جمیع مردم واضح خواهد شد چنانکه حماقت آنها نیز شد. ^*5lو همچنانکه ینیس و یمبریس با موسی مقاومت کردند ایشان نیز با راستی مقاومت می کنند که مردم فاسدالعقل و مردود از ایمانند. |)qlو دائما تعلیم می گیرند لکن هرگز به معرفت راستی نمی توانند رسید. (lزیرا که از اینها هستند آنانی که به حیله داخل خانه ها گشته زنان کم عقل را اسیر می کنند که بار گناهان را می کشند و به انواع شهوات ربوده می شوند. ' lکه صورت دینداری دارند لیکن قوت آن را انکار می کنند. از ایشان اعراض نما. &}lو خیانتکار و تندمزاج و مغرور که عشرت را بیشتر از خدا دوست می دارند. %{lو بی الفت و کینه دل و غیبت گو و ناپرهیز و بی مروت و متنفر از نیکویی. 8$ilزیرا که مردمان خودپرست خواهند بود و طماع و لافزن و متکبر و بدگو و نامطیع والدین و ناسپاس و ناپاک. p# [lاما این را بدان که در ایام آخر زمانهای سخت پدید خواهد آمد }"slتا از دام ابلیس باز به هوش آیند که به حسب اراده او صید او شده اند.!7lو با حلم مخالفین را تادیب نماید که شاید خدا ایشان را توبه بخشد تا راستی را بشناسند. 9lاما بنده خدا نباید نزاع کند بلکه با همه کس ملایم و راغب به تعلیم و صابر در مشقت باشد !lلیکن از مسائل بیهوده و بی تادیب اعراض نما چون می دانی که نزاعها پدید می آورد. \1lاما از شهوات جوانی بگریز و با آنانی که از قلب خالص نام خداوند را می خوانند عدالت و ایمان و محبت و سلامتی را تعاقب نما. Llپس اگر کسی خویشتن را از اینها طاهر سازد ظرف عزت خواهد بود مقدس و نافع برای مالک خود و مستعد برای هر عمل نیکو. @ylاما در خانه بزرگ نه فقط ظروف طلا و نقره می باشد بلکه چوبی و گلی نیز اما آنها برای عزت و اینها برای ذلت. pYlو لیکن بنیاد ثابت خدا قائم است و این مهر را دارد که خداوند کسان خود را می شناسد» و «هرکه نام مسیح را خواند از ناراستی کناره جوید. $Alکه ایشان از حق برگشته می گویند که قیامت اﻵن شده است و بعضی را از ایمان منحرف می سازند. lو کلام ایشان چون آکله می خورد و از آنجمله هیمیناؤس و فلیطس می باشند. lو از یاوه گویی های حرام اعراض نما زیرا که تا به فزونی بی دینی ترقی خواهد کرد. /lو سعی کن که خود را مقبول خدا سازی عاملی که خجل نشود و کلام خدا را بخوبی انجام دهد. pYlاین چیزها را به یاد ایشان آور و در حضور خداوند قدغن فرما که مجادله نکنند زیرا هیچ سود نمی بخشد بلکه باعث هلاکت شنوندگان می باشد. }l اگر بی ایمان شویم او امین می ماند زیرا خود را انکار نمی تواند نمود. 4al و اگر تحمل کنیم با او سلطنت هم خواهیم کرد و هرگاه او را انکار کنیم او نیز ما را انکار خواهد کرد. zml این سخن امین است زیرا اگر با وی مردیم با او زیست هم خواهیم کرد. hIl و از این جهت همه زحمات را بخاطر برگزیدگان متحمل می شوم تا ایشان نیز نجاتی را که در مسیح عیسی است با جلال جاودانی تحصیل کنند. l که در آن چون بدکار تا به بندها زحمت می کشم لیکن کلام خدا بسته نمی شود. lعیسی مسیح را بخاطر دار که از نسل داود بوده از مردگان برخاست برحسب بشارت من. lدر آنچه می گویم تفکر کن زیرا خداوند تو را در همه چیز فهم خواهد بخشید. dAlبرزگری که محنت می کشد باید اول نصیبی از حاصل ببرد.  %lو اگر کسی نیز پهلوانی کند تاج را بدو نمی دهند اگر به قانون پهلوانی نکرده باشد. # ?lهیچ سپاهی خود را در امور روزگار گرفتار نمی سازد تا رضایت آنکه او را سپاهی ساخت بجوید. c ?lچون سپاهی نیکوی مسیح عیسی در تحمل زحمات شریک باش. ! ;lو آنچه به شهود بسیار از من شنیدی به مردمان امین بسپار که قابل تعلیم دیگران هم باشند. n  Wlپس تو ای فرزند من در فیضی که در مسیح عیسی است زورآور باش. C l(خداوند بدو عطا کناد که در آن روز در حضور خداوند رحمت یابد.) و خدمتهایی را که در افسس کرد تو بهتر می دانی .s alبلکه چون به روم رسید مرا به کوشش بسیار تفحص کرده پیدا نمود. 5 elخداوند اهل خانه انیسیفورس را ترحم کناد زیرا که او بارها دل مرا تازه کرد و از زنجیر من عار نداشت. A }lاز این آگاه هستی که همه آنانی که در آسیا هستند از من رخ تافته اند که از آنجمله فیجلس و هرموجنس می باشند.r _lآن امانت نیکو را بوسیله روح القدس که در ما ساکن است حفظ کن.  )l نمونه ای بگیر از سخنان صحیح که از من شنیدی در ایمان و محبتی که در مسیح عیسی است.  l و از این جهت این زحمات را می کشم بلکه عار ندارم چون می دانم به که ایمان آوردم و مرا یقین است که او قادر است که امانت مرا تا به آن روز حفظ کند. c Al که برای آن من واعظ و رسول و معلم امتها مقرر شده ام. b ?l اما الحال آشکار گردید به ظهور نجات دهنده ما عیسی مسیح که موت را نیست ساخت و حیات و بی فسادی را روشن گردانید بوسیله انجیل. z ol که ما را نجات داد و به دعوت مقدس خواند نه به حسب اعمال ما بلکه برحسب اراده خود و آن فیضی که قبل از قدیم الایام در مسیح عیسی به ما عطا شد. A~ }lپس از شهادت خداوند ما عار مدار و نه از من که اسیر او می باشم بلکه در زحمات انجیل شریک باش برحسب قوت خدا. } ylزیرا خدا روح جبن را به ما نداده است بلکه روح قوت و محبت و تادیب را. !| =lلهذا بیاد تو می آورم که آن عطای خدا را که بوسیله گذاشتن دستهای من بر تو است برافروزی. a{ =lزیرا که یاد می دارم ایمان بی ریای تو را که نخست در جده ات لوئیس و مادرت افنیکی ساکن می بود و مرا یقین است که در تو نیز هست. z lو مشتاق ملاقات تو هستم چونکه اشکهای تو را بخاطر می دارم تا از خوشی سیر شوم. dy Clشکر می کنم آن خدایی را که از اجداد خود به ضمیر خالص بندگی او را می کنم چونکه دائما در دعاهای خود تو را شبانه روز یاد می کنم. ~~}} |n{{@zyyx\wvv>uut$rrJqq/p"ooFnmllBkjiihdgff eddccDbax``2_O^^m]]a\_[ZZBYQXWWAVV_UTSS-R|QPOOMMPLL@KK IIPHGG1FF:EDDCC-BB6AI@o?9>K=t<<;U99$876l433]22a11H00/..-<,J+}*)) ''&w%%t$Z##""4!F }qx V@:&l 1 ( ~q@dCd به ایمان فهمیده ایم که عالمها به کلمه خدا مرتب گردید حتی آنکه چیزهای دیدنی از چیزهای نادیدنی ساخته شد. Pc زیرا که به این برای قدما شهادت داده شد. b  پس ایمان اعتماد بر چیزهای امید داشته شده است و برهان چیزهای نادیده. a% 'لکن ما از مرتدان نیستیم تا هلاک شویم بلکه از ایمانداران تا جان خود را دریابیم.` &لکن عادل به ایمان زیست خواهد نمود و اگر مرتد شود نفس من با وی خوش نخواهد شد. _w %زیرا که بعد از اندک زمانی آن آینده خواهد آمد و تاخیر نخواهد نمود. ^ $زیرا که شما را صبر لازم است تا اراده خدا را بجا آورده وعده را بیابید. r]] #پس ترک مکنید دلیری خود را که مقرون به مجازات عظیم می باشد. \} "زیرا که با اسیران نیز همدرد می بودید و تاراج اموال خود را نیز به خوشی می پذیرفتید چون دانستید که خود شما را در آسمان مال نیکوتر و باقی است. Z[- !چه از اینکه از دشنامها و زحمات تماشای مردم می شدید و چه از آنکه شریک با کسانی می بودید که در چنین چیزها بسر می بردند. 3Z_ ولیکن ایام سلف را به یاد آورید که بعد از آنکه منور گردیدید متحمل مجاهده ای عظیم از دردها شدید. YY+ افتادن به دستهای خدای زنده چیزی هولناک است. sX_ زیرا می شناسیم او را که گفته است خداوند می گوید انتقام از آن من است من مکافات خواهم داد. و ایضا خداوند قوم خود را داوری خواهد نمود. I زیرا محال است که خون گاوها و بزها رفع گناهان را بکند.X=) بلکه در اینها هر سال یادگاری گناهان می شود. e<C والا آیا گذرانیدن آنها موقوف نمی شد چونکه عبادت کنندگان بعد از آنکه یک بار پاک شدند دیگر حس گناهان را در ضمیر نمی داشتند؟ ); M زیرا که چون شریعت را سایه نعمتهای آینده است نه نفس صورت آن چیزها آن هرگز نمی تواند هر سال به همان قربانی هایی که پیوسته می گذرانند تقرب جویندگان را کامل گرداند. :  همچنین مسیح نیز چون یک بار قربانی شد تا گناهان بسیاری را رفع نماید بار دیگر بدون گناه برای کسانی که منتظر او می باشند ظاهر خواهد شد بجهت نجات.t9a و چنانکه مردم را یک بار مردن و بعد از آن جزا یافتن مقرر است. 8 زیرا در این صورت می بایست که او از بنیاد عالم بارها زحمت کشیده باشد. لکن اﻵن یک مرتبه در اواخر عالم ظاهر شد تا به قربانی خود گناه را محو سازد. D7 و نه آنکه جان خود را بارها قربانی کند مانند آن رئیس کهنه که هر سال با خون دیگری به مکان اقدس داخل می شود. i6K زیرا مسیح به قدس ساخته شده به دست داخل نشد که مثال مکان حقیقی است بلکه به خود آسمان تا آنکه اﻵن در حضور خدا بجهت ما ظاهر شود. =5s پس لازم بود که مثلهای چیزهای سماوی به اینها طاهر شود لکن خود سماویات به قربانی های نیکوتر از اینها. 4 و بحسب شریعت تقریبا همه چیز به خون طاهر می شود و بدون ریختن خون آمرزش نیست. g3G و همچنین خیمه و جمیع آلات خدمت را نیز به خون بیالود. `29 و گفت این است خون آن عهدی که خدا با شما قرار داد. 1# زیرا که چون موسی تمامی احکام را بحسب شریعت به سمع قوم رسانید خون گوساله ها و بزها را با آب و پشم قرمز و زوفا گرفته آن را بر خود کتاب و تمامی قوم پاشید. U0# و از اینرو آن اول نیز بدون خون برقرار نشد. %/C زیرا که وصیت بعد از موت ثابت می شود زیرا مادامی که وصیت کننده زنده است استحکامی ندارد. . زیرا در هر جایی که وصیتی است لابد است که موت وصیت کننده را تصور کنند. j-M و از این جهت او متوسط عهد تازه ای است تا چون موت برای کفاره تقصیرات عهد اول بوقوع آمد خوانده شدگان وعده میراث ابدی را بیابند. ,% پس آیا چند مرتبه زیاده خون مسیح که به روح ازلی خویشتن را بی عیب به خدا گذرانید ضمیر شما را از اعمال مرده طاهر نخواهد ساخت تا خدای زنده را خدمت نمایید؟C+ زیرا هر گاه خون بزها و گاوان و خاکستر گوساله چون بر آلودگان پاشیده می شود تا به طهارت جسمی مقدس می سازد 8*i و نه به خون بزها و گوساله ها بلکه به خون خود یک مرتبه فقط به مکان اقدس داخل شد و فدیه ابدی را یافت. h)I لیکن مسیح چون ظاهر شد تا رئیس کهنه نعمتهای آینده باشد به خیمه بزرگتر و کاملتر و ناساخته شده به دست یعنی که از این خلقت نیست. H(  چونکه اینها با چیزهای خوردنی و آشامیدنی و طهارات مختلفه فقط فرایض جسدی است که تا زمان اصلاح مقرر شده است. m'S و این مثلی است برای زمان حاضر که بحسب آن هدایا و قربانی ها را می گذرانند که قوت ندارد که عبادت کننده را از جهت ضمیر کامل گرداند ?&w که به این همه روح القدس اشاره می نماید بر اینکه مادامی که خیمه اول برپاست راه مکان اقدس ظاهر نمی شود. R% لکن در دوم سالی یک مرتبه رئیس کهنه تنها داخل می شود و آن هم نه بدون خونی که برای خود و برای جهالات قوم می گذراند. -$S پس چون این چیزها بدینطور آراسته شد کهنه بجهت ادای لوازم خدمت پیوسته به خیمه اول درمی آیند. "#= و بر زبر آن کروبیان جلال که بر تخت رحمت سایه گستر می بودند و اﻵن جای تفصیل آنها نیست. " که در آن بود مجمره زرین و تابوت شهادت که همه اطرافش به طلا آراسته بود و در آن بود حقه طلا که پر از من بود و عصای هارون که شکوفه آورده بود و دو لوح عهد. t!a و در پشت پرده دوم بود آن خیمه ای که به قدس الاقداس مسمی است.  1 زیرا خیمه اول نصب شد که در آن بود چراغدان و میز و نان تقدمه و آن به قدس مسمی گردید. d C خلاصه آن عهد اول را نیز فرایض خدمت و قدس دنیوی بود.  پس چون تازه گفت اول را کهنه ساخت و آنچه کهنه و پیر شده است مشرف بر زوال است.- زیرا بر تقصیرهای ایشان ترحم خواهم فرمود و گناهانشان را دیگر به یاد نخواهم آورد. dA و دیگر کسی همسایه و برادر خود را تعلیم نخواهد داد و نخواهد گفت خداوند را بشناس زیرا که همه از خرد و بزرگ مرا خواهند شناخت. } و خداوند می گوید این است آن عهدی که بعد از آن ایام با خاندان اسرائیل استوار خواهم داشت که احکام خود را در خاطر ایشان خواهم نهاد و بر دل ایشان مرقوم خواهم داشت و ایشان را خدا خواهم بود و ایشان مرا قوم خواهند بود. B} نه مثل آن عهدی که با پدران ایشان بستم در روزی که من ایشان را دستگیری نمودم تا از زمین مصر برآوردم زیرا که ایشان در عهد من ثابت نماندند. پس خداوند می گوید من ایشان را واگذاردم. ykچنانکه ایشان را ملامت کرده می گوید خداوند می گوید اینک ایامی می آید که با خاندان اسرائیل و خاندان یهودا عهدی تازه استوار خواهم نمود. oWزیرا اگر آن اول بی عیب می بود جایی برای دیگری طلب نمی شد. B}لکن اﻵن او خدمت نیکوتر یافته است به مقداری که متوسط عهد نیکوتر نیز هست که بر وعده های نیکوتر مرتب است. eCو ایشان شبیه و سایه چیزهای آسمانی را خدمت می کنند چنانکه موسی ملهم شد هنگامی که عازم بود که خیمه را بسازد زیرا بدو می گوید آگاه باش که همه چیز را به آن نمونه ای که در کوه به تو نشان داده شد بسازی. )Kپس اگر بر زمین می بود کاهن نمی بود چون کسانی هستند که به قانون شریعت هدایا را می گذرانند. [/زیرا که هر رئیس کهنه مقرر می شود تا هدایا و قربانی ها بگذراند و از این جهت واجب است که او را نیز چیزی باشد که بگذراند. که خادم مکان اقدس و آن خیمه حقیقی است که خداوند آن را برپا نمود نه انسان. R پس مقصود عمده از این کلام این است که برای ما چنین رئیس کهنه ای هست که در آسمانها به دست راست تخت کبریا نشسته است. iKاز آنرو که شریعت مردمانی را که کمزوری دارند کاهن می سازد لکن کلام قسم که بعد از شریعت است پسر را که تا ابداﻵباد کامل شده است.1[که هر روز محتاج نباشد به مثال آن رؤسای کهنه که اول برای گناهان خود و بعد برای قوم قربانی بگذراند چونکه این را یک بار فقط بجا آورد هنگامی که خود را به قربانی گذرانید. U#زیرا که ما را چنین رئیس کهنه شایسته است قدوس و بی آزار و بی عیب و از گناهکاران جدا شده و از آسمانها بلندتر گردیده. hIاز این جهت نیز قادر است که آنانی را که بوسیله وی نزد خدا آیند نجات بی نهایت بخشد چونکه دائما زنده است تا شفاعت ایشان را بکند.a ;لکن وی چون تا به ابد باقی است کهانت بی زوال دارد. و ایشان کاهنان بسیار می شوند از جهت آنکه موت از باقی بودن ایشان مانع است. i Kبه همین قدر نیکوتر است آن عهدی که عیسی ضامن آن گردید.  !زیرا ایشان بی قسم کاهن شده اند و لیکن این با قسم از او که به وی می گوید خداوند قسم خورد و تغییر اراده نخواهد داد که تو کاهن ابدی هستی بر رتبه ملکیصدق. G و بقدر آنکه این بدون قسم نمی باشد. ?w(از آن جهت که شریعت هیچ چیز را کامل نمی گرداند) و هم برآوردن امید نیکوتر که به آن تقرب به خدا می جوییم. taزیرا که حاصل می شود هم نسخ حکم سابق بعلت ضعف و عدم فایده آن. wgزیرا شهادت داده شد که تو تا به ابد کاهن هستی بر رتبه ملکیصدق. xiکه به شریعت و احکام جسمی مبعوث نشود بلکه به قوت حیات غیرفانی. %و نیز بیشتر مبین است از اینکه به مثال ملکیصدق کاهنی بطور دیگر باید ظهور نماید 1[زیرا واضح است که خداوند ما از سبط یهودا طلوع فرمود که موسی در حق آن سبط از جهت کهانت هیچ نگفت. I  زیرا او که این سخنان در حق وی گفته می شود از سبط دیگر ظاهر شده است که احدی از آن خدمت قربانگاه را نکرده است. |q زیرا هر گاه کهانت تغییر می پذیرد البته شریعت نیز تبدیل می یابد. 6e و دیگر اگر از کهانت لاوی کمال حاصل می شد (زیرا قوم شریعت را بر آن یافتند) باز چه احتیاج می بود که کاهنی دیگر بر رتبه ملکیصدق مبعوث شود و مذکور شود که بر رتبه هارون نیست؟  زیرا که هنوز در صلب پدر خود بود هنگامی که ملکیصدق او را استقبال کرد. '~G حتی آنکه گویا می توان گفت که بوساطت ابراهیم از همان لاوی که ده یک می گیرد ده یک گرفته شد -}Sو در اینجا مردمان مردنی ده یک می گیرند اما در آنجا کسی که بر زنده بودن وی شهادت داده می شود. Z|-و بدون هر شبهه کوچک از بزرگ برکت داده می شود. %{Cلکن آن کس که نسبتی بدیشان نداشت از ابراهیم ده یک گرفته و صاحب وعده ها را برکت داده است. z5و اما از اولاد لاوی کسانی که کهانت را می یابند حکم دارند که از قوم بحسب شریعت دهیک بگیرند یعنی از برادران خود با آنکه ایشان نیز از صلب ابراهیم پدید آمدند. 2y]پس ملاحظه کنید که این شخص چقدر بزرگ بود که ابراهیم پاتریارخ نیز از بهترین غنایم دهیک بدو داد. Hx بی پدر و بی مادر و بی نسب نامه و بدون ابتدای ایام و انتهای حیات بلکه به شبیه پسر خدا شده کاهن دایمی می ماند.[w/و ابراهیم نیز از همه چیزها دهیک بدو داد که او اول ترجمه شده پادشاه عدالت است و بعد ملک سالیم نیز یعنی پادشاه سلامتی . vv gزیرا این ملکیصدق پادشاه سالیم و کاهن خدای تعالی ' هنگامی که ابراهیم از شکست دادن ملوک مراجعت می کرد او را استقبال کرده بدو برکت داد. ,uQجایی که آن پیشرو برای ما داخل شد یعنی عیسی که بر رتبه ملکیصدق رئیس کهنه گردید تا ابداﻵباد.t)و آن را مثل لنگری برای جان خود ثابت و پایدار داریم که در درون حجاب داخل شده است. s#تا به دو امر بی تغییر که ممکن نیست خدا در آنها دروغ گوید تسلی قوی حاصل شود برای ما که پناه بردیم تا به آن امیدی که در پیش ما گذارده شده است تمسک جوییم. Krاز اینرو چون خدا خواست که عدم تغییر اراده خود را به وارثان وعده به تاکید بی شمار ظاهر سازد قسم در میان آورد. &qEزیرا مردم به آنکه بزرگتر است قسم می خورند و نهایت هر مخاصمه ایشان قسم است تا اثبات شود. Lpو همچنین چون صبر کرد آن وعده را یافت. oهرآینه من تو را برکت عظیمی خواهم داد و تو را بی نهایت کثیر خواهم گردانید. 6ne زیرا وقتی که خدا به ابراهیم وعده داد چون به بزرگتر از خود قسم نتوانست خورد به خود قسم خورده گفت. m# و کاهل مشوید بلکه اقتدا کنید آنانی را که به ایمان و صبر وارث وعده ها می باشند. 6le لکن آرزوی این داریم که هر یک از شما همین جد و جهد را برای یقین کامل امید تا به انتها ظاهر نمایید. lkQ زیرا خدا بی انصاف نیست که عمل شما و آن محبت را که به اسم او از خدمت مقدسین که در آن مشغول بوده و هستید ظاهر کرده اید فراموش کند. 0jY اما ای عزیزان در حق شما چیزهای بهتر و قرین نجات را یقین می داریم هر چند بدینطور سخن می گوییم. iلکن اگر خار و خسک می رویاند متروک و قرین به لعنت و در آخر سوخته می شود. Wh'زیرا زمینی که بارانی را که بارها بر آن می افتد می خورد و نباتات نیکو برای فلاحان خود می رویاند از خدا برکت می یابد. }gsاگر بیفتند محال است که ایشان را بار دیگر برای توبه تازه سازند در حالتی که پسر خدا را برای خود باز مصلوب می کنند و او را بی حرمت می سازند. bf=و لذت کلام نیکوی خدا و قوات عالم آینده را چشیدند. !e;زیرا آنانی که یک بار منور گشتند و لذت عطای سماوی را چشیدند و شریک روح القدس گردیدند. \d1و این را بجا خواهیم آورد هر گاه خدا اجازت دهد. ~cuو تعلیم تعمیدها و نهادن دستها و قیامت مردگان و داوری جاودانی را. ^b 7بنابراین از کلام ابتدای مسیح درگذشته به سوی کمال سبقت بجوییم و بار دیگر بنیاد توبه از اعمال مرده و ایمان به خدا ننهیم. :amاما غذای قوی از آن بالغان است که حواس خود را به موجب عادت ریاضت داده اند تا تمییز نیک و بد را بکنند.`} زیرا هر که شیرخواره باشد در کلام عدالت ناآزموده است چونکه طفل است. _# زیرا که هر چند با این طول زمان شما را می باید معلمان باشید باز محتاجید که کسی اصول و مبادی الهامات خدا را به شما بیاموزد و محتاج شیر شدید نه غذای قوی. -^S که درباره او ما را سخنان بسیار است که شرح آنها مشکل می باشد چونکه گوشهای شما سنگین شده است. g]G و خدا او را به رئیس کهنه مخاطب ساخت به رتبه ملکیصدق. f\E و کامل شده جمیع مطیعان خود را سبب نجات جاودانی گشت. f[Eهر چند پسر بود به مصیبتهایی که کشید اطاعت را آموخت. Z و او در ایام بشریت خود چونکه با فریاد شدید و اشکها نزد او که به رهانیدنش از موت قادر بود تضرع و دعای بسیار کرد و به سبب تقوای خویش مستجاب گردید. Y چنانکه در مقام دیگر نیز می گوید تو تا به ابد کاهن هستی بر رتبه ملکیصدق. WX'و همچنین مسیح نیز خود را جلال نداد که رئیس کهنه بشود بلکه او که به وی گفت تو پسر من هستی من امروز تو را تولید نمودم. W1و کسی این مرتبه را برای خود نمی گیرد مگر وقتی که خدا او را بخواند چنانکه هارون را. BV}و به سبب این کم زوری او را لازم است چنانکه برای قوم همچنین برای خویشتن نیز قربانی برای گناهان بگذراند. U/که با جاهلان و گمراهان می تواند ملایمت کند چونکه او نیز در کم زوری گرفته شده است. hT Kزیرا که هر رئیس کهنه از میان آدمیان گرفته شده برای آدمیان مقرر می شود در امور الهی تا هدایا و قربانی ها برای گناهان بگذراند. BS}پس با دلیری نزدیک به تخت فیض بیاییم تا رحمت بیابیم و فیضی را حاصل کنیم که در وقت ضرورت (ما را) اعانت کند.CRزیرا رئیس کهنه ای نداریم که نتواند همدرد ضعفهای ما بشود بلکه آزموده شده در هر چیز به مثال ما بدون گناه. =Qsپس چون رئیس کهنه عظیمی داریم که از آسمانها درگذشته است یعنی عیسی پسر خدا اعتراف خود را محکم بداریم. 6Pe و هیچ خلقت از نظر او مخفی نیست بلکه همه چیز در چشمان او که کار ما با وی است برهنه و منکشف می باشد. }Os زیرا کلام خدا زنده و مقتدر و برنده تر است از هر شمشیر دودم و فرورونده تا جدا کند نفس و روح و مفاصل و مغز را و ممیز افکار و نیتهای قلب است. N9 پس جد و جهد بکنیم تا به آن آرامی داخل شویم مبادا کسی در آن نافرمانی عبرت آمیز بیفتد. M3 زیرا هر که داخل آرامی او شد او نیز از اعمال خود بیارامید چنانکه خدا از اعمال خویش. PL پس برای قوم خدا آرامی سبت باقی می ماند. Kزیرا اگر یوشع ایشان را آرامی داده بود بعد از آن دیگر را ذکر نمی کرد. J باز روزی معین می فرماید چونکه به زبان داود بعد از مدت مدیدی امروز گفت چنانکه پیش مذکور شد که امروز اگر آواز او را بشنوید دل خود را سخت مسازید. 1I[پس چون باقی است که بعضی داخل آن بشوند و آنانی که پیش بشارت یافتند به سبب نافرمانی داخل نشدند. aH;و باز در این مقام که به آرامی من داخل نخواهند شد. G'و در مقامی درباره روز هفتم گفت که در روز هفتم خدا از جمیع اعمال خود آرامی گرفت. 9Fkزیرا ما که ایمان آوردیم داخل آن آرامی می گردیم چنانکه گفته است در خشم خود قسم خوردم که به آرامی من داخل نخواهند شد. و حال آنکه اعمال او از آفرینش عالم به اتمام رسیده بود. pEYزیرا که به ما نیز به مثال ایشان بشارت داده شد لکن کلامی که شنیدند بدیشان نفع نبخشید از اینرو که با شنوندگان به ایمان متحد نشدند. 6D gپس بترسیم مبادا با آنکه وعده دخول در آرامی وی باقی می باشد ظاهر شود که احدی از شما قاصر شده باشد. fCEپس دانستیم که به سبب بی ایمانی نتوانستند داخل شوند.B1و درباره که قسم خورد که به آرامی من داخل نخواهند شد مگر آنانی را که اطاعت نکردند؟ .AUو به که تا مدت چهل سال خشمگین می بود؟ آیا نه به آن عاصیانی که بدنهای ایشان در صحرا ریخته شد؟ E@پس که بودند که شنیدند و خشم او را جنبش دادند؟ آیا تمام آن گروه نبودند که بواسطه موسی از مصر بیرون آمدند؟ 9?kچونکه گفته می شود امروز اگر آواز او را بشنوید دل خود را سخت مسازید چنانکه در وقت جنبش دادن خشم او. ">=از آنرو که در مسیح شریک گشته ایم اگر به ابتدای اعتماد خود تا به انتها سخت متمسک شویم. I=  بلکه هر روزه همدیگر را نصیحت کنید مادامی که امروز خوانده می شود مبادا احدی از شما به فریب گناه سختدل گردد. ,<Q ای برادران باحذر باشید مبادا در یکی از شما دل شریر و بی ایمان باشد که از خدای حی مرتد شوید. l;Q تا در خشم خود قسم خوردم که به آرامی من داخل نخواهند شد. 9:k از این جهت به آن گروه خشم گرفته گفتم ایشان پیوسته در دلهای خود گمراه هستند و راههای مرا نشناختند. 9+ جایی که پدران شما مرا امتحان و آزمایش کردند و اعمال مرا تا مدت چهل سال می دیدند. 8دل خود را سخت مسازید چنانکه در وقت جنبش دادن خشم او در روز امتحان در بیابان. o7Wپس چنانکه روح القدس می گوید امروز اگر آواز او را بشنوید. F6و اما مسیح مثل پسر بر خانه او. و خانه او ما هستیم بشرطی که تا به انتها به دلیری و فخر امید خود متمسک باشیم. *5Mو موسی مثل خادم در تمام خانه او امین بود تا شهادت دهد بر چیزهایی که می بایست بعد گفته شود. l4Qزیرا هر خانه ای بدست کسی بنا می شود لکن بانی همه خداست. ~}|{ezeywxxAwyvcuu$t s;rrqpp$oZnn3mll6kk!jihggfeddXcbaa``_^T]\[[ZYXXVWVUUTnSS?R}QQ.ONMM#LLLKmJIIH&GFF#EGDD?CCBAG@@?J>'=_<;;;::9877i766Q584R3u22S21C00/..X--6,0+a*w)))(R'&&%$$A##"^! SY75ZK\U}  A P +i iiKو حال آنکه نمی دانید که فردا چه می شود از آنرو که حیات شما چیست؟ مگر بخاری نیستید که اندک زمانی ظاهر است و بعد ناپدید می شود؟ nU هان ای کسانی که می گویید امروز و فردا به فلان شهر خواهیم رفت و در آنجا یک سال بسر خواهیم برد و تجارت خواهیم کرد و نفع خواهیم برد J  صاحب شریعت و داور یکی است که بر رهانیدن و هلاک کردن قادر می باشد. پس تو کیستی که بر همسایه خود داوری می کنی؟ X) ای برادران یکدیگر را ناسزا مگویید زیرا هرکه برادر خود را ناسزا گوید و بر او حکم کند شریعت را ناسزا گفته و بر شریعت حکم کرده باشد. لکن اگر بر شریعت حکم کنی عامل شریعت نیستی بلکه داور هستی. c? در حضور خدا فروتنی کنید تا شما را سرافراز فرماید. 5 خود را خوار سازید و ناله و گریه نمایید و خنده شما به ماتم و خوشی شما به غم مبدل شود. Y+و به خدا تقرب جویید تا به شما نزدیکی نماید. دستهای خود را طاهر سازید ای گناهکاران و دلهای خود را پاک کنید ای دودلان. { oپس خدا را اطاعت نمایید و با ابلیس مقاومت کنید تا از شما بگریزد. = sلیکن او فیض زیاده می بخشد. بنابراین می گوید خدا متکبران را مخالفت می کند اما فروتنان را فیض می بخشد. 8 iآیا گمان دارید که کتاب عبث می گوید روحی که او را در ما ساکن کرده است تا به غیرت بر ما اشتیاق دارد؟ 9 kای زانیات آیا نمی دانید که دوستی دنیا دشمنی خداست؟ پس هرکه می خواهد دوست دنیا باشد دشمن خدا گردد. % Cو سؤال می کنید و نمی یابید از اینرو که به نیت بد سؤال می کنید تا در لذات خود صرف نمایید. lQطمع می ورزید و ندارید می کشید و حسد می نمایید و نمی توانید به چنگ آرید و جنگ و جدال می کنید و ندارید از این جهت که سؤال نمی کنید > wاز کجا در میان شما جنگها و از کجا نزاعها پدید می آید؟ آیا نه از لذتهای شما که در اعضای شما جنگ می کند؟ و میوه عدالت در سلامتی کاشته می شود برای آنانی که سلامتی را بعمل می آورند.a;لکن آن حکمت که از بالا است اول طاهر است و بعد صلحآمیز و ملایم و نصیحت پذیر و پر از رحمت و میوه های نیکو و بی تردد و بی ریا. زیرا هرجایی که حسد و تعصب است در آنجا فتنه و هر امر زشت موجود می باشد. {oاین حکمت از بالا نازل نمی شود بلکه دنیوی و نفسانی و شیطانی است.  لکن اگر در دل خود حسد تلخ و تعصب دارید فخر مکنید و به ضد حق دروغ مگویید. .U کیست در میان شما که حکیم و عالم باشد؟ پس اعمال خود را از سیرت نیکو به تواضع حکمت ظاهر بسازد. W' یا می شود ای برادران من که درخت انجیر زیتون یا درخت مو انجیر بار آورد؟ و چشمه شور نمی تواند آب شیرین را موجود سازد. `9 آیا چشمه از یک شکاف آب شیرین و شور جاری می سازد؟ ~  از یک دهان برکت و لعنت بیرون می آید! ای برادران شایسته نیست که چنین شود. 9}k خدا و پدر را به آن متبارک می خوانیم و به همان مردمان را که به صورت خدا آفریده شده اند لعن می گوییم. |!لکن زبان را کسی از مردمان نمی تواند رام کند. شرارتی سرکش و پر از زهر قاتل است! 4{aزیرا که هر طبیعتی از وحوش و طیور و حشرات و حیوانات بحری از طبیعت انسان رام می شود و رام شده است. wzgو زبان آتشی است! آن عالم ناراستی در میان اعضای ما زبان است که تمام بدن را می آلاید و دایره کائنات را می سوزاند و از جهنم سوخته می شود! 4yaهمچنان زبان نیز عضوی کوچک است و سخنان کبرآمیز می گوید. اینک آتش کمی چه جنگل عظیمی را می سوزاند. jxMاینک کشتیها نیز چقدر بزرگ است و از بادهای سخت رانده می شود لکن با سکان کوچک به هر طرفی که اراده ناخدا باشد برگردانیده می شود. !w;و اینک لگام را بر دهان اسبان می زنیم تا مطیع ما شوند و تمام بدن آنها را برمی گردانیم. Lvزیرا همگی ما بسیار می لغزیم. و اگر کسی در سخن گفتن نلغزد او مرد کامل است و می تواند عنان تمام جسد خود را بکشد. u !ای برادران من بسیار معلم نشوید چونکه می دانید که بر ما داوری سخت تر خواهد شد. t زیرا چنانکه بدن بدون روح مرده است همچنین ایمان بدون اعمال نیز مرده است.Esو همچنین آیا راحاب فاحشه نیز از اعمال عادل شمرده نشد وقتی که قاصدان را پذیرفته به راهی دیگر روانه نمود؟ ~ruپس می بینید که انسان از اعمال عادل شمرده می شود نه از ایمان تنها. Lqو آن نوشته تمام گشت که می گوید ابراهیم به خدا ایمان آورد و برای او به عدالت محسوب گردید و دوست خدا نامیده شد. ~puمی بینی که ایمان با اعمال او عمل کرد و ایمان از اعمال کامل گردید. *oMآیا پدر ما ابراهیم به اعمال عادل شمرده نشد وقتی که پسر خود اسحاق را به قربانگاه گذرانید؟ nو لیکن ای مرد باطل آیا می خواهی دانست که ایمان بدون اعمال باطل است؟ m#تو ایمان داری که خدا واحد است؟ نیکو می کنی! شیاطین نیز ایمان دارند و می لرزند! ulcبلکه کسی خواهد گفت تو ایمان داری و من اعمال دارم. ایمان خود را بدون اعمال به من بنما و من ایمان خود را از اعمال خود به تو خواهم نمود. ck?همچنین ایمان نیز اگر اعمال ندارد در خود مرده است. Aj{و کسی از شما بدیشان گوید به سلامتی بروید و گرم و سیر شوید لیکن مایحتاج بدن را بدیشان ندهد چه نفع دارد؟ oiWپس اگر برادری یا خواهری برهنه و محتاج خوراک روزینه باشد Ehای برادران من چه سود دارد اگر کسی گوید ایمان دارم وقتی که عمل ندارد؟ آیا ایمان می تواند او را نجات بخشد؟ g1 زیرا آن داوری بی رحم خواهد بود برکسی که رحم نکرده است و رحم بر داوری مفتخر می شود. "f= همچنین سخن گویید و عمل نمایید مانند کسانی که بر ایشان داوری به شریعت آزادی خواهد شد. -eS زیرا او که گفت زنا مکن نیز گفت قتل مکن. پس هرچند زنا نکنی اگر قتل کردی از شریعت تجاوز نمودی. d زیرا هرکه تمام شریعت را نگاه دارد و در یک جزو بلغزد ملزم همه می باشد. c لکن اگر ظاهربینی کنید گناه می کنید و شریعت شما را به خطاکاری ملزم می سازد. Ab{اما اگر آن شریعت ملوکانه را برحسب کتاب بجا آورید یعنی همسایه خود را مثل نفس خود محبت نما نیکو می کنید. {aoآیا ایشان به آن نام نیکو که بر شما نهاده شده است کفر نمی گویند؟ 5`cلکن شما فقیر را حقیر شمرده اید. آیا دولتمندان بر شما ستم نمی کنند و شما را در محکمه ها نمی کشند؟ _ ای برادران عزیز گوش دهید. آیا خدا فقیران این جهان را برنگزیده است تا دولتمند در ایمان و وارث آن ملکوتی که به محبان خود وعده فرموده است بشوند؟ m^Sآیا در خود متردد نیستید و داوران خیالات فاسد نشده اید؟ R]و به صاحب لباس فاخر متوجه شده گویید اینجا نیکو بنشین و به فقیر گویید تو در آنجا بایست یا زیر پای انداز من بنشین. 8\iزیرا اگر به کنیسه شما شخصی با انگشتری زرین و لباس نفیس داخل شود و فقیری نیز با پوشاک ناپاک درآید. [ ای برادران من ایمان خداوند ما عیسی مسیح رب الجلال را با ظاهربینی مدارید. eZ Eپرستش صاف و بی عیب نزد خدا و پدر این است که یتیمان و بیوه زنان را در مصیبت ایشان تفقد کنند و خود را از آلایش دنیا نگاه دارند.JY اگر کسی از شما گمان برد که پرستنده خدا است و عنان زبان خود را نکشد بلکه دل خود را فریب دهد پرستش او باطل است. X }لکن کسی که بر شریعت کامل آزادی چشم دوخت و در آن ثابت ماند او چون شنونده فراموشکار نمی باشد بلکه کننده عمل پس او در عمل خود مبارک خواهد بود. tW cزیرا خود را نگریست و رفت و فورا فراموش کرد که چطور شخصی بود. %V Eزیرا اگر کسی کلام را بشنود و عمل نکند شخصی را ماند که صورت طبیعی خود را در آینه می نگرد. yU mلکن کنندگان کلام باشید نه فقط شنوندگان که خود را فریب می دهند. RT پس هر نجاست و افزونی شر را دور کنید و با فروتنی کلام کاشته شده را بپذیرید که قادر است که جانهای شما را نجات بخشد. XS +زیرا خشم انسان عدالت خدا را به عمل نمی آورد. R +بنابراین ای برادران عزیز من هرکس در شنیدن تند و در گفتن آهسته و در خشم سست باشد. Q -او محض اراده خود ما را بوسیله کلمه حق تولید نمود تا ما چون نوبر مخلوقات او باشیم.FP هر بخشندگی نیکو و هر بخشش کامل از بالا است و نازل می شود از پدر نورها که نزد او هیچ تبدیل و سایه گردش نیست. AO ای برادران عزیز من گمراه مشوید! N پس شهوت آبستن شده گناه را می زاید و گناه به انجام رسیده موت را تولید می کند. M  لکن هرکس در تجربه می افتد وقتی که شهوت وی او را می کشد و فریفته می سازد. XL + هیچکس چون در تجربه افتد نگوید خدا مرا تجربه می کند زیرا خدا هرگز از بدیها تجربه نمی شود و او هیچکس را تجربه نمی کند. aK = خوشابحال کسی که متحمل تجربه شود زیرا که چون آزموده شد آن تاج حیاتی را که خداوند به محبان خود وعده فرموده است خواهد یافت. J # از آنرو که آفتاب با گرمی طلوع کرده علف را خشکانید و گلش به زیر افتاده حسن صورتش زایل شد. به همینطور شخص دولتمند نیز در راههای خود پژمرده خواهد گردید. bI ? و دولتمند از مسکنت خود زیرا مثل گل علف در گذر است. XH + لکن برادر مسکین به سرافرازی خود فخر بنماید. RG مرد دودل در تمام رفتار خود ناپایدار است. iF Mزیرا چنین شخص گمان نبرد که از خداوند چیزی خواهد یافت. BE لکن به ایمان سؤال بکند و هرگز شک نکند زیرا هرکه شک کند مانند موج دریاست که از باد رانده و متلاطم می شود. hD Kو اگر از شما کسی محتاج به حکمت باشد سؤال بکند از خدایی که هر کس را به سخاوت عطا می کند و ملامت نمی نماید و به او داده خواهد شد. C  لکن صبر را عمل تام خود باشد تا کامل و تمام شوید و محتاج هیچ چیز نباشید. jB Oچونکه می دانید که امتحان ایمان شما صبر را پیدا می کند. A  ای برادران من وقتی که در تجربه های گوناگون مبتلا شوید کمال خوشی دانید. @ 5یعقوب که غلام خدا و عیسی مسیح خداوند است به دوازده سبط که پراکنده هستند خوش باشید. 6?g همگی شما را فیض باد. آمین.5>c همه مرشدان خود و جمیع مقدسین را سلام برسانید و آنانی که از ایتالیا هستند به شما سلام می رسانند. 4=a بدانید که برادر ما تیموتاؤس رهایی یافته است و اگر زود آید به اتفاق او شما را ملاقات خواهم نمود.C< لکن ای برادران از شما التماس دارم که این کلام نصیحت آمیز را متحمل شوید زیرا مختصری نیز به شما نوشته ام. ;5 شما را در هر عمل نیکو کامل گرداناد تا اراده او را بجا آورید و آنچه منظور نظر او باشد در شما بعمل آورد بوساطت عیسی مسیح که او را تا ابداﻵباد جلال باد. آمین. 7:g پس خدای سلامتی که شبان اعظم گوسفندان یعنی خداوند ما عیسی را به خون عهد ابدی از مردگان برخیزانید 9} و بیشتر التماس دارم که چنین کنید تا زودتر به نزد شما باز آورده شوم. 58c برای ما دعا کنید زیرا ما را یقین است که ضمیر خالص داریم و می خواهیم در هر امر رفتار نیکو نماییم. 87i مرشدان خود را اطاعت و انقیاد نمایید زیرا که ایشان پاسبانی جانهای شما را می کنند چونکه حساب خواهند داد تا آن را به خوشی نه به ناله بجا آورند زیرا که این شما را مفید نیست. 6  لکن از نیکوکاری و خیرات غافل مشوید زیرا خدا به همین قربانی ها راضی است. ,5Q پس بوسیله او قربانی تسبیح را به خدا بگذرانیم یعنی ثمره لبهایی را که به اسم او معترف باشند. w4g زانرو که در اینجا شهری باقی نداریم بلکه آینده را طالب هستیم. o3W لهذا عار او را برگرفته بیرون از لشکرگاه به سوی او برویم. 2 بنابراین عیسی نیز تا قوم را به خون خود تقدیس نماید بیرون دروازه عذاب کشید. W1' زیرا که جسدهای آن حیواناتی که رئیس کهنه خون آنها را به قدس الاقداس برای گناه می برد بیرون از لشکرگاه سوخته می شود. ~0u مذبحی داریم که خدمت گذاران آن خیمه اجازت ندارند که از آن بخورند. /) از تعلیمهای مختلف و غریب از جا برده مشوید زیرا بهتر آن است که دل شما به فیض استوار شود و نه به خوراکهایی که آنانی که در آنها سلوک نمودند فایده نیافتند. `.9 عیسی مسیح دیروز و امروز و تا ابداﻵباد همان است. d-A مرشدان خود را که کلام خدا را به شما بیان کردند بخاطر دارید و انجام سیرت ایشان را ملاحظه کرده به ایمان ایشان اقتدا نمایید. ?,w بنابراین ما با دلیری تمام می گوییم خداوند مدد کننده من است و ترسان نخواهم بود. انسان به من چه می کند؟ d+A سیرت شما از محبت نقره خالی باشد و به آنچه دارید قناعت کنید زیرا که او گفته است تو را هرگز رها نکنم و تو را ترک نخواهم نمود. ,*Q نکاح به هر وجه محترم باشد و بسترش غیرنجس زیرا که فاسقان و زانیان را خدا داوری خواهد فرمود. )% اسیران را بخاطر آرید مثل هم زندان ایشان و مظلومان را چون شما نیز در جسم هستید. (' و از غریب نوازی غافل مشوید زیرا که به آن بعضی نادانسته فرشتگان را ضیافت کردند. 8' m محبت برادرانه برقرار باشد ?&y زیرا خدای ما آتش فروبرنده است.L% پس چون ملکوتی را که نمی توان جنبانید می یابیم شکر بجا بیاوریم تا به خشوع و تقوا خدا را عبادت پسندیده نماییم. ~$u و این قول او یک مرتبه دیگر اشاره است از تبدیل چیزهایی که جنبانیده می شود مثل آنهایی که ساخته شد تا آنهایی که جنبانیده نمی شود باقی ماند. a#; که آواز او در آن وقت زمین را جنبایند لکن اﻵن وعده داده است که یک مرتبه دیگر نه فقط زمین بلکه آسمان را نیز خواهم جنبانید. L" زنهار از آنکه سخن می گوید رو مگردانید زیرا اگر آنانی که از آنکه بر زمین سخن گفت رو گردانیدند نجات نیافتند پس ما چگونه نجات خواهیم یافت اگر از او که از آسمان سخن می گوید روگردانیم؟ #!? و به عیسی متوسط عهد جدید و به خون پاشیده شده که متکلم است به معنی نیکوتر از خون هابیل. " = و کلیسای نخست زادگانی که در آسمان مکتوبند و به خدای داور جمیع و به ارواح عادلان مکمل =s بلکه تقرب جسته اید به جبل صهیون و شهر خدای حی یعنی اورشلیم سماوی و به جنود بی شماره از محفل فرشتگان. ta و آن رؤیت بحدی ترسناک بود که موسی گفت بغایت ترسان و لرزانم. 2] زیرا که متحمل آن قدغن نتوانستند شد که اگر حیوانی نیز کوه را لمس کند سنگسار یا به نیزه زده شود. *M و نه به آواز کرنا و صدای کلامی که شنوندگان التماس کردند که آن کلام دیگر بدیشان گفته نشود. 3_ زیرا تقرب نجسته اید به کوهی که می توان لمس کرد و به آتش افروخته و نه به تاریکی و ظلمت و باد سخت. ~u زیرا می دانید که بعد از آن نیز وقتی که خواست وارث برکت شود مردود گردید (زیرا که جای توبه پیدا ننمود) با آنکه با اشکها در جستجوی آن بکوشید.)K مبادا شخصی زانی یا بی مبالات پیدا شود مانند عیسو که برای طعامی نخست زادگی خود را بفروخت. K و مترصد باشید مبادا کسی از فیض خدا محروم شود و ریشه مرارت نمو کرده اضطراب بار آورد و جمعی از آن آلوده گردند. # و در پی سلامتی با همه بکوشید و تقدسی که بغیر از آن هیچکس خداوند را نخواهد دید. *M و برای پایهای خود راههای راست بسازید تا کسی که لنگ باشد از طریق منحرف نشود بلکه شفا یابد. mS لهذا دستهای افتاده و زانوهای سست شده را استوار نمایید. |q لکن هر تادیب در حال نه از خوشیها بلکه از دردها می نماید اما در آخر میوه عدالت سلامتی را برای آنانی که از آن ریاضت یافته اند بار می آورد. D زیرا که ایشان اندک زمانی موافق صوابدید خود ما را تادیب کردند لکن او بجهت فایده تا شریک قدوسیت او گردیم.  و دیگر پدران جسم خود را وقتی داشتیم که ما را تادیب می نمودند و ایشان را احترام می نمودیم آیا از طریق اولی پدر روحها را اطاعت نکنیم تا زنده شویم؟ / لکن اگر بی تادیب می باشید که همه از آن بهره یافتند پس شما حرام زادگانید نه پسران. D اگر متحمل تادیب شوید خدا با شما مثل با پسران رفتار می نماید. زیرا کدام پسر است که پدرش او را تادیب نکند؟ .U زیرا هر که را خداوند دوست می دارد توبیخ می فرماید و هر فرزند مقبول خود را به تازیانه می زند.  و نصیحتی را فراموش نموده اید که با شما چون با پسران مکالمه می کند که ای پسر من تادیب خداوند را خوار مشمار و وقتی که از او سرزنش یابی خسته خاطر مشو. e C هنوز در جهاد با گناه تا به حد خون مقاومت نکرده اید. X ) پس تفکر کنید در او که متحمل چنین مخالفتی بود که از گناهکاران به او پدید آمد مبادا در جانهای خود ضعف کرده خسته شوید. 0 Y و به سوی پیشوا و کامل کننده ایمان یعنی عیسی نگران باشیم که بجهت آن خوشی که پیش او موضوع بود بی حرمتی را ناچیز شمرده متحمل صلیب گردید و به دست راست تخت خدا نشسته است. 1  ] بنابراین چونکه ما نیز چنین ابر شاهدان را گرداگرد خود داریم هر بار گران و گناهی را که ما را سخت می پیچد دور بکنیم و با صبر در آن میدان که پیش روی ما مقرر شده است بدویم.   (زیرا خدا برای ما چیزی نیکوتر مهیا کرده است تا آنکه بدون ما کامل نشوند.~u 'پس جمیع ایشان با اینکه از ایمان شهادت داده شدند وعده را نیافتند. )K &آنانی که جهان لایق ایشان نبود در صحراها و کوهها و مغاره ها و شکافهای زمین پراکنده گشتند.  %سنگسار گردیدند و با اره دوپاره گشتند. تجربه کرده شدند و به شمشیر مقتول گشتند. در پوستهای گوسفندان و بزها محتاج و مظلوم و ذلیل و آواره شدند.  $و دیگران از استهزاها و تازیانه ها بلکه از بندها و زندان آزموده شدند. O #زنان مردگان خود را به قیامتی باز یافتند لکن دیگران معذب شدند و خلاصی را قبول نکردند تا به قیامت نیکوتر برسند. lQ "سورت آتش را خاموش کردند و از دم شمشیرها رستگار شدند و از ضعف توانایی یافتند و در جنگ شجاع شدند و لشکرهای غربا را منهزم ساختند. =s !که از ایمان تسخیر ممالک کردند و به اعمال صالحه پرداختند و وعده ها را پذیرفتند و دهان شیران را بستند Y+ و دیگر چه گویم؟ زیرا که وقت مرا کفاف نمی دهد که از جدعون و باراق و شمشون و یفتاح و داود و سموئیل و انبیا اخبار نمایم. 3 به ایمان راحاب فاحشه با عاصیان هلاک نشد زیرا که جاسوسان را به سلامتی پذیرفته بود. } به ایمان حصار اریحا چون هفت روز آن را طواف کرده بودند به زیر افتاد. ~  به ایمان از بحر قلزم به خشکی عبور نمودند واهل مصر قصد آن کرده غرق شدند. *}M به ایمان عید فصح و پاشیدن خون را بعمل آورد تا هلاک کننده نخست زادگان بر ایشان دست نگذارد. )|K به ایمان مصر را ترک کرد و از غضب پادشاه نترسید زیرا که چون آن نادیده را بدید استوار ماند. {/ و عار مسیح را دولتی بزرگتر از خزائن مصر پنداشت زیرا که به سوی مجازات نظر می داشت. z# و ذلیل بودن با قوم خدا را پسندیده تر داشت از آنکه لذت اندک زمانی گناه را ببرد. y  به ایمان چون موسی بزرگ شد ابا نمود از اینکه پسر دختر فرعون خوانده شود. Ex به ایمان موسی چون متولد شد والدینش او را طفلی جمیل یافته سه ماه پنهان کردند و از حکم پادشاه بیم نداشتند. 4wa به ایمان یوسف در حین وفات خود از خروج بنی اسرائیل اخبار نمود و درباره استخوانهای خود وصیت کرد. (vI به ایمان یعقوب در وقت مردن خود هر یکی از پسران یوسف را برکت داد و بر سر عصای خود سجده کرد.ru] به ایمان اسحاق نیز یعقوب و عیسو را در امور آینده برکت داد. Ct چونکه یقین دانست که خدا قادر بر برانگیزانیدن از اموات است و همچنین او را در مثلی از اموات نیز باز یافت. osW که به او گفته شده بود که نسل تو به اسحاق خوانده خواهد شد. Mr به ایمان ابراهیم چون امتحان شد اسحاق را گذرانید و آنکه وعده ها را پذیرفته بود پسر یگانه خود را قربانی می کرد q لکن الحال مشتاق وطنی نیکوتر یعنی (وطن) سماوی هستند و از اینرو خدا از ایشان عار ندارد که خدای ایشان خوانده شود چونکه برای ایشان شهری مهیا ساخته است. 0pY و اگر جایی را که از آن بیرون آمدند بخاطر می آوردند هرآینه فرصت می داشتند که (بدانجا) برگردند. o زیرا کسانی که همچنین می گویند ظاهر می سازند که در جستجوی وطنی هستند. n در ایمان همه ایشان فوت شدند در حالیکه وعده ها را نیافته بودند بلکه آنها را از دور دیده تحیت گفتند و اقرار کردند که بر روی زمین بیگانه و غریب بودند. Cm و از این سبب از یک نفر و آن هم مرده مثل ستارگان آسمان کثیر و مانند ریگهای کنار دریا بی شمار زاییده شدند. 8li به ایمان خود ساره نیز قوت قبول نسل یافت و بعد از انقضای وقت زایید چونکه وعده دهنده را امین دانست. ukc زانرو که مترقب شهری بابنیاد بود که معمار و سازنده آن خداست. ijK و به ایمان در زمین وعده مثل زمین بیگانه غربت پذیرفت و در خیمه ها با اسحاق و یعقوب که در میراث همین وعده شریک بودند مسکن نمود. {io به ایمان ابراهیم چون خوانده شد اطاعت نمود و بیرون رفت به سمت آن مکانی که می بایست به میراث یابد. پس بیرون آمد و نمی دانست به کجا می رود. Dh به ایمان نوح چون درباره اموری که تا آن وقت دیده نشده الهام یافته بود خداترس شده کشتی ای بجهت اهل خانه خود بساخت و به آن دنیا را ملزم ساخته وارث آن عدالتی که از ایمان است گردید. gy لیکن بدون ایمان تحصیل رضامندی او محال است زیرا هر که تقرب به خدا جوید لازم است که ایمان آورد بر اینکه او هست و جویندگان خود را جزا می دهد. f به ایمان خنوخ منتقل گشت تا موت را نبیند و نایاب شد چرا که خدا او را منتقل ساخت زیرا قبل از انتقال وی شهادت داده شد که رضامندی خدا را حاصل کرد. =es به ایمان هابیل قربانی نیکوتر از قائن را به خدا گذرانید و به سبب آن شهادت داده شد که عادل است به آنکه خدا به هدایای او شهادت می دهد و به سبب همان بعد از مردن هنوز گوینده است. l~~}}|{{zwybxx*wvuttsEriqq:poo:ncmallknj{i^hhBgerddcxcbCa|a`_^]]?\\[[(ZYXWWUUHTShRR0QPP6O}NMLLyKJJI:HHXGFEDDLC\BAA1@@? >%=<<:99`8r766 5t44 3w3)2x10;/..P-,,<+*))R(''=&%%,$4#""T! G<*?Ef h\@ ! &  em*,c`;9زیرا که سخنان تکبرآمیز و باطل می گویند و آنانی را که از اهل ضلالت تازه رستگار شده اند در دام شهوات به فجور جسمی می کشند. ?:wاینها چشمه های بی آب و مه های رانده شده به باد شدید هستند که برای ایشان ظلمت تاریکی جاودانی مقرر است. 19[لکن او از تقصیر خود توبیخ یافت که حمار گنگ به زبان انسان متنطق شده دیوانگی نبی را توبیخ نمود. D8و راه مستقیم را ترک کرده گمراه شدند و طریق بلعام بن بصور را که مزد ناراستی را دوست می داشت متابعت کردند. y7kچشمهای پر از زنا دارند که از گناه بازداشته نمی شود و کسان ناپایدار را به دام می کشند ابنای لعنت که قلب خود را برای طمع ریاضت داده اند. >6u و مزد ناراستی خود را خواهند یافت که عیش و عشرت یک روزه را سرور خود می دانند. لکه ها و عیبها هستند که در ضیافتهای محبتانه خود عیش و عشرت می نمایند وقتی که با شما شادی می کنند. s5_ لکن اینها چون حیوانات غیرناطق که برای صید و هلاکت طبعا متولد شده اند ملامت می کنند بر آنچه نمی دانند و در فساد خود هلاک خواهند شد. &4E و حال آنکه فرشتگانی که در قدرت و قوت افضل هستند پیش خداوند بر ایشان حکم افترا نمی زنند. s3_ خصوصا آنانی که در شهوات نجاست در پی جسم می روند و خداوندی را حقیر می دانند. اینها جسور و متکبرند و از تهمت زدن بر بزرگان نمی لرزند. 12[ پس خداوند می داند که عادلان را از تجربه رهایی دهد و ظالمان را تا به روز جزا در عذاب نگاه دارد. g1Gزیرا که آن مرد عادل در میانشان ساکن بوده از آنچه می دید و می شنید دل صالح خود را به کارهای قبیح ایشان هرروزه رنجیده می داشت. x0iو لوط عادل را که از رفتار فاجرانه بی دینان رنجیده بود رهانید. v/eو شهرهای سدوم و عموره را خاکستر نموده حکم به واژگون شدن آنها فرمود و آنها را برای آنانی که بعد از این بی دینی خواهند کرد عبرتی ساخت. M.و بر عالم قدیم شفقت نفرمود بلکه نوح واعظ عدالت را با هفت نفر دیگر محفوظ داشته طوفان را بر عالم بی دینان آورد. }-sزیرا هرگاه خدا بر فرشتگانی که گناه کردند شفقت ننمود بلکه ایشان را به جهنم انداخته به زنجیرهای ظلمت سپرد تا برای داوری نگاه داشته شوند. i,Kو از راه طمع به سخنان جعلی شما را خرید و فروش خواهند کرد که عقوبت ایشان از مدت مدید تاخیر نمی کند و هلاکت ایشان خوابیده نیست. %+Cو بسیاری فجور ایشان را متابعت خواهند نمود که به سبب ایشان طریق حق مورد ملامت خواهد شد. u* eلکن در میان قوم انبیای کذبه نیز بودند چنانکه در میان شما هم معلمان کذبه خواهند بود که بدعتهای مهلک را خفیه خواهند آورد و آن آقایی را که ایشان را خرید انکار خواهند نمود و هلاکت سریع را بر خود خواهند کشید. <) sزیرا که نبوت به اراده انسان هرگز آورده نشد بلکه مردمان به روح القدس مجذوب شده از جانب خدا سخن گفتند.t( cو این را نخست بدانید که هیچ نبوت کتاب از تفسیر خود نبی نیست. ' )و کلام انبیا را نیز محکمتر داریم که نیکو می کنید اگر در آن اهتمام کنید مثل چراغی درخشنده در مکان تاریک تا روز بشکافد و ستاره صبح در دلهای شما طلوع کند. & !و این آواز را ما زمانی که با وی در کوه مقدس بودیم شنیدیم که از آسمان آورده شد. Y% -زیرا از خدای پدر اکرام و جلال یافت هنگامی که آوازی از جلال کبریایی به او رسید که این است پسر حبیب من که از وی خشنودم. g$ Iزیرا که در پی افسانه های جعلی نرفتیم چون از قوت و آمدن خداوند ما عیسی مسیح شما را اعلام دادیم بلکه کبریایی او را دیده بودیم. %# Eو برای این نیز کوشش می کنم تا شما در هروقت بعد از رحلت من بتوانید این امور را یاد آورید. 3" aچونکه می دانم که وقت بیرون کردن خیمه من نزدیک است چنانکه خداوند ما عیسی مسیح نیز مرا آگاهانید. ! / لکن این را صواب می دانم مادامی که در این خیمه هستم شما را به یاد آوری برانگیزانم. e  E لهذا از پیوسته یاد دادن شما از این امور غفلت نخواهم ورزید هرچند آنها را می دانید و در آن راستی که نزد شما است استوار هستید. 8 k و همچنین دخول در ملکوت جاودانی خداوند و نجات دهنده ما عیسی مسیح به شما به دولتمندی داده خواهد شد. Z / لهذا ای برادران بیشتر جد و جهد کنید تا دعوت و برگزیدگی خود را ثابت نمایید زیرا اگر چنین کنید هرگز لغزش نخواهید خورد. ) M زیرا هرکه اینها را ندارد کور و کوتاه نظر است و تطیهر گناهان گذشته خود را فراموش کرده است. \ 3زیرا هرگاه اینها در شما یافت شود و بیفزاید شما را نمی گذارد که در معرفت خداوند ما عیسی مسیح کاهل یا بی ثمر بوده باشید. g Iو در دینداری محبت برادران و در محبت برادران محبت را. n Wو در فضیلت علم و در علم عفت و در عفت صبر و در صبر دینداری. u eو به همین جهت کمال سعی نموده در ایمان خود فضیلت پیدا نمایید.  که بوساطت آنها وعده های بی نهایت عظیم و گرانبها به ما داده شد تا شما به اینها شریک طبیعت الهی گردید و از فسادی که از شهوت در جهان است خلاصی یابید.  چنانکه قوت الهیه او همه چیزهایی را که برای حیات و دینداری لازم است به ما عنایت فرموده است به معرفت او که ما را به جلال و فضیلت خود دعوت نموده. t cفیض و سلامتی در معرفت خدا و خداوند ما عیسی بر شما افزون باد. f Iشمعون پطرس غلام و رسول عیسی مسیح به آنانی که ایمان گرانبها را به مساوی ما یافته اند در عدالت خدای ما و عیسی مسیح نجات دهنده. %Cیکدیگر را به بوسه محبتانه سلام نمایید و همه شما را که در مسیح عیسی هستید سلام باد آمین.   خواهر برگزیده با شما که در بابل است و پسر من مرقس به شما سلام می رسانند. q[ به توسط سلوانس که او را برادر امین شما می شمارم مختصری نوشتم و نصیحت و شهادت می دهم که همین است فیض حقیقی خدا که بر آن قائم هستید. W' او را تا ابداﻵباد جلال و توانایی باد آمین. s_ و خدای همه فیضها که ما را به جلال ابدی خود در عیسی مسیح خوانده است شما را بعد از کشیدن زحمتی قلیل کامل و استوار و توانا خواهد ساخت. L پس به ایمان استوار شده با او مقاومت کنید چون آگاه هستید که همین زحمات بر برادران شما که در دنیا هستند می آید.5cهشیار و بیدار باشید زیرا که دشمن شما ابلیس مانند شیر غران گردش می کند و کسی را می طلبد تا ببلعد.  {و تمام اندیشه خود را به وی واگذارید زیرا که او برای شما فکر می کند. پس زیر دست زورآور خدا فروتنی نمایید تا شما را در وقت معین سرافراز نماید.  wهمچنین ای جوانان مطیع پیران باشید بلکه همه با یکدیگر فروتنی را بر خود ببندید زیرا خدا با متکبران مقاومت می کند و فروتنان را فیض می بخشد. | qتا در وقتی که رئیس شبانان ظاهر شود تاج ناپژمرده جلال را بیابید.  و نه چنانکه بر قسمتهای خود خداوندی بکنید بلکه بجهت گله نمونه باشید. T!گله خدا را که در میان شماست بچرانید و نظارت آن را بکنید نه به زور بلکه به رضامندی و نه بجهت سود قبیح بلکه به رغبت. T #پیران را در میان شما نصیحت می کنم من که نیز با شما پیر هستم و شاهد بر زحمات مسیح و شریک در جلالی که مکشوف خواهد شد. *Mپس کسانی نیز که برحسب اراده خدا زحمت کشند جانهای خود را در نیکوکاری به خالق امین بسپارند.{و اگر عادل به دشواری نجات یابد بی دین و گناهکار کجا یافت خواهد شد؟ nUزیرا این زمان است که داوری از خانه خدا شروع شود و اگر شروع آن از ماست پس عاقبت کسانی که انجیل خدا را اطاعت نمی کنند چه خواهد شد؟ %لکن اگر چون مسیحی عذاب بکشد پس شرمنده نشود بلکه به این اسم خدا را تمجید نماید. wپس زنهار هیچ یکی از شما چون قاتل یا دزد یا شریر یا فضول عذاب نکشد. 2]اگر بخاطر نام مسیح رسوایی می کشید خوشابحال شما زیرا که روح جلال و روح خدا بر شما آرام می گیرد. ,Q بلکه بقدری که شریک زحمات مسیح هستید خشنود شوید تا در هنگام ظهور جلال وی شادی و وجد نمایید. Y+ ای حبیبان تعجب منمایید از این آتشی که در میان شماست و بجهت امتحان شما می آید که گویا چیزی غریب بر شما واقع شده باشد. Z~- اگر کسی سخن گوید مانند اقوال خدا بگوید و اگر کسی خدمت کند برحسب توانایی که خدا بدو داده باشد بکند تا در همه چیز خدا بواسطه عیسی مسیح جلال یابد که او را جلال و توانایی تا ابداﻵباد هست آمین.,}Q و هریک بحسب نعمتی که یافته باشد یکدیگر را در آن خدمت نماید مثل وکلاء امین فیض گوناگون خدا. J|  و یکدیگر را بدون همهمه مهمانی کنید. {و اول همه با یکدیگر بشدت محبت نمایید زیرا که محبت کثرت گناهان را می پوشاند. zwلکن انتهای همه چیز نزدیک است. پس خرداندیش و برای دعا هشیار باشید. _y7زیرا که از اینجهت نیز به مردگان بشارت داده شد تا بر ایشان موافق مردم بحسب جسم حکم شود و موافق خدا بحسب روح زیست نمایند. xو ایشان حساب خواهند داد بدو که مستعد است تا زندگان و مردگان را داوری نماید. ;woو در این متعجب هستند که شما همراه ایشان به سوی همین اسراف اوباشی نمی شتابید و شما را دشنام می دهند. wvgزیرا که عمر گذشته کافی است برای عمل نمودن به خواهش امتها و در فجور و شهوات و می گساری و عیاشی و بزمها و بت پرستیهای حرام رفتار نمودن. 'uGتا آنکه بعد از آن مابقی عمر را در جسم نه بحسب شهوات انسانی بلکه موافق اراده خدا بسر برد. it Mلهذا چون مسیح بحسب جسم برای ما زحمت کشید شما نیز به همان نیت مسلح شوید زیرا آنکه بحسب جسم زحمت کشید از گناه بازداشته شده است. sکه به آسمان رفت و بدست راست خدا است و فرشتگان و قدرتها و قوات مطیع او شده اند.rr]که نمونه آن یعنی تعمید اکنون ما را نجات می بخشد (نه دور کردن کثافت جسم بلکه امتحان ضمیر صالح به سوی خدا) بواسطه برخاستن عیسی مسیح. qکه سابقا نافرمانبردار بودند هنگامی که حلم خدا در ایام نوح انتظار می کشید وقتی که کشتی بنا می شد که در آن جماعتی قلیل یعنی هشت نفر به آب نجات یافتند. vpeو به آن روح نیز رفت و موعظه نمود به ارواحی که در زندان بودند. o{زیرا که مسیح نیز برای گناهان یک بار زحمت کشید یعنی عادلی برای ظالمان تا ما را نزد خدا بیاورد در حالیکه بحسب جسم مرد لکن بحسب روح زنده گشت. n+زیرا اگر اراده خدا چنین است نیکوکار بودن و زحمت کشیدن بهتر است از بدکردار بودن. bm=و ضمیر خود را نیکو بدارید تا آنانی که بر سیرت نیکوی شما در مسیح طعن می زنند در همان چیزی که شما را بد می گویند خجالت کشند. lبلکه خداوند مسیح را در دل خود تقدیس نمایید و پیوسته مستعد باشید تا هرکه سبب امیدی را که دارید از شما بپرسد او را جواب دهید لیکن با حلم و ترس. "k=بلکه هرگاه برای عدالت زحمت کشیدید خوشابحال شما. پس از خوف ایشان ترسان و مضطرب مشوید. pjY و اگر برای نیکویی غیور هستید کیست که به شما ضرری برساند؟ :im از آنرو که چشمان خداوند بر عادلان است و گوشهای او به سوی دعای ایشان لکن روی خداوند بر بدکاران است. h# از بدی اعراض نماید و نیکویی را به جا آورد سلامتی را بطلبد و آن را تعاقب نماید. Mg زیرا هرکه می خواهد حیات را دوست دارد و ایام نیکو بیند زبان خود را از بدی و لبهای خود را از فریبگفتن باز بدارد kfO و بدی به عوض بدی و دشنام به عوض دشنام مدهید بلکه برعکس برکت بطلبید زیرا که می دانید برای این خوانده شده اید تا وارث برکت شوید. yekخلاصه همه شما یکرای و همدرد و برادر دوست و مشفق و فروتن باشید. 'dGو همچنین ای شوهران با فطانت با ایشان زیست کنید چون با ظروف ضعیف تر زنانه و ایشان را محترم دارید چون با شما وارث فیض حیات نیز هستند تا دعاهای شما بازداشته نشود. dcAمانند ساره که ابراهیم را مطیع می بود و او را آقا می خواند و شما دختران او شده اید اگر نیکویی کنید و از هیچ خوف ترسان نشوید. Yb+زیرا بدینگونه زنان مقدسه در سابق نیز که متوکل به خدا بودند خویشتن را زینت می نمودند و شوهران خود را اطاعت می کردند. a'بلکه انسانیت باطنی قلبی در لباس غیر فاسد روح حلیم و آرام که نزد خدا گرانبهاست. ` و شما را زینت ظاهری نباشد از بافتن موی و متحلی شدن به طلا و پوشیدن لباس. O_چونکه سیرت طاهر و خداترس شما را بینند. P^ همچنین ای زنان شوهران خود را اطاعت نمایید تا اگر بعضی نیز مطیع کلام نشوند سیرت زنان ایشان را بدون کلام دریابد. *]Mاز آنرو که مانند گوسفندان گمشده بودید لکن الحال به سوی شبان و اسقف جانهای خود برگشته اید.\\1که خود گناهان ما را در بدن خویش بردار متحمل شد تا از گناه مرده شده به عدالت زیست نماییم که به ضربهای او شفا یافته اید. U[#چون او را دشنام می دادند دشنام پس نمی داد و چون عذاب می کشید تهدید نمی نمود بلکه خویشتن را به داور عادل تسلیم کرد. SZکه هیچ گناه نکرد و مکر در زبانش یافت نشد. eYCزیرا که برای همین خوانده شده اید چونکه مسیح نیز برای ما عذاب کشید و شما را نمونه ای گذاشت تا در اثر قدمهای وی رفتار نمایید zXmزیرا چه فخر دارد هنگامی که گناهکار بوده تازیانه خورید و متحمل آن شوید. لکن اگر نیکوکار بوده زحمت کشید و صبر کنید این نزد خدا ثواب است. ?Wwزیرا این ثواب است که کسی بجهت ضمیری که چشم بر خدا دارد در وقتی که ناحق زحمت می کشد دردها را متحمل شود. 4Vaای نوکران مطیع آقایان خود باشید با کمال ترس و نه فقط صالحان و مهربانان را بلکه کج خلقان را نیز. ,UQهمه مردمان را احترام کنید. برادران را محبت نمایید. از خدا بترسید. پادشاه را احترام نمایید. #T?مثل آزادگان اما نه مثل آنانی که آزادی خود را پوشش شرارت می سازند بلکه چون بندگان خدا. S1زیرا که همین است اراده خدا که به نیکوکاری خود جهالت مردمان بی فهم را ساکت نمایید. R3و خواه حکام را که رسولان وی هستند بجهت انتقام کشیدن از بدکاران و تحسین نیکوکاران. Q لهذا هر منصب بشری را بخاطر خداوند اطاعت کنید خواه پادشاه را که فوق همه است. P' و سیرت خود را در میان امتها نیکو دارید تا در همان امری که شما را مثل بدکاران بد می گویند از کارهای نیکوی شما که ببینند در روز تفقد خدا را تمجید نمایند. ?Ow ای محبوبان استدعا دارم که چون غریبان و بیگانگان از شهوات جسمی که با نفس در نزاع هستند اجتناب نمایید. -NS که سابقا قومی نبودید و اﻵن قوم خدا هستید. آن وقت از رحمت محروم اما الحال رحمت کرده شده اید. M5 لکن شما قبیله برگزیده و کهانت ملوکانه و امت مقدس و قومی که ملک خاص خدا باشد هستید تا فضایل او را که شما را از ظلمت به نور عجیب خود خوانده است اعلام نمایید. 4Laو سنگ لغزش دهنده و صخره مصادم زیرا که اطاعت کلام نکرده لغزش می خورند که برای همین معین شده اند. RKپس شما را که ایمان دارید اکرام است لکن آنانی را که ایمان ندارند آن سنگی که معماران رد کردند همان سر زاویه گردید ]J3بنابراین در کتاب مکتوب است که اینک می نهم در صهیون سنگی سر زاویه برگزیده و مکرم و هر که به وی ایمان آورد خجل نخواهد شد.xIiشما نیز مثل سنگهای زنده بنا کرده می شوید به عمارت روحانی و کهانت مقدس تا قربانی های روحانی و مقبول خدا را بواسطه عیسی مسیح بگذرانید. H'و به او تقرب جسته یعنی به آن سنگ زنده رد شده از مردم لکن نزد خدا برگزیده و مکرم. \G1اگر فی الواقع چشیده اید که خداوند مهربان است. Fچون اطفال نوزاده مشتاق شیر روحانی و بی غش باشید تا از آن برای نجات نمو کنید. {E qلهذا هر نوع کینه و هر مکر و ریا و حسد و هرقسم بدگویی را ترک کرده. D 3لکن کلمه خدا تا ابداﻵباد باقی است. و این است آن کلامی که به شما بشارت داده شده است.C 9زیرا که هر بشری مانند گیاه است و تمام جلال او چون گل گیاه. گیاه پژمرده شد و گلش ریخت. IB  از آنرو که تولد تازه یافتید نه از تخم فانی بلکه از غیرفانی یعنی به کلام خدا که زنده و تا ابداﻵباد باقی است. cA Aچون نفسهای خود را به اطاعت راستی طاهر ساخته اید تا محبت برادرانه بی ریا داشته باشید پس یکدیگر را از دل بشدت محبت بنمایید. c@ Aکه بوساطت او شما بر آن خدایی که او را از مردگان برخیزانید و او را جلال داد ایمان آورده اید تا ایمان و امید شما بر خدا باشد. |? sکه پیش از بنیاد عالم معین شد لکن در زمان آخر برای شما ظاهر گردید w> iبلکه به خون گرانبها چون خون بره بی عیب و بی داغ یعنی خون مسیح. B= زیرا می دانید که خریده شده اید از سیرت باطلی که از پدران خود یافته اید نه به چیزهای فانی مثل نقره و طلا. U< %و چون او را پدر می خوانید که بدون ظاهربینی برحسب اعمال هرکس داوری می نماید پس هنگام غربت خود را با ترس صرف نمایید. W; )زیرا مکتوب است مقدس باشید زیرا که من قدوسم. :  بلکه مثل آن قدوس که شما را خوانده است خود شما نیز در هر سیرت مقدس باشید. 9 و چون ابنای اطاعت هستید مشابه مشوید بدان شهواتی که در ایام جهالت می داشتید. Q8  لهذا کمر دلهای خود را ببندید و هشیار شده امید کامل آن فیضی را که در مکاشفه عیسی مسیح به شما عطا خواهد شد بدارید. 7  و بدیشان مکشوف شد که نه به خود بلکه به ما خدمت می کردند در آن اموری که شما اکنون از آنها خبر یافته اید از کسانی که به روح القدس که از آسمان فرستاده شده است بشارت داده اند و فرشتگان نیز مشتاق هستند که در آنها نظر کنند. <6 s و دریافت می نمودند که کدام و چگونه زمان است که روح مسیح که در ایشان بود از آن خبر می داد چون از زحماتی که برای مسیح مقرر بود و جلالهایی که بعد از آنها خواهد بود شهادت می داد 25 _ که درباره این نجات انبیایی که از فیضی که برای شما مقرر بود اخبار نمودند تفتیش و تفحص می کردند. a4 = و انجام ایمان خود یعنی نجات جان خویش را می یابید. 3 +که او را اگرچه ندیده اید محبت می نمایید و اﻵن اگرچه او را نمی بینید لکن بر او ایمان آورده وجد می نمایید با خرمی ای که نمی توان بیان کرد و پر از جلال است. n2 Wتا آزمایش ایمان شما که از طلای فانی با آزموده شدن در آتش گرانبهاتر است برای تسبیح و جلال و اکرام یافت شود در حین ظهور عیسی مسیح. (1 Kو در آن وجد می نمایید هرچند در حال اندکی از راه ضرورت در تجربه های گوناگون محزون شده اید. "0 ?که به قوت خدا محروس هستید به ایمان برای نجاتی که مهیا شده است تا در ایام آخر ظاهر شود. / /بجهت میراث بی فساد و بی آلایش و ناپژمرده که نگاه داشته شده است در آسمان برای شما. }. uمتبارک باد خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح که بحسب رحمت عظیم خود ما را بوساطت برخاستن عیسی مسیح از مردگان از نو تولید نمود برای امید زنده. R- برگزیدگان برحسب علم سابق خدای پدر به تقدیس روح برای اطاعت و پاشیدن خون عیسی مسیح. فیض و سلامتی بر شما افزون باد. (, Mپطرس رسول عیسی مسیح به غریبانی که پراکنده اند در پنطس و غلاطیه و قپدوقیه و آسیا و بطانیه. @+yبداند هرکه گناهکار را از ضلالت راه او برگرداند جانی را از موت رهانیده و گناهان بسیار را پوشانیده است. * ای برادران من اگر کسی از شما از راستی منحرف شود و شخصی او را بازگرداند. j)Mو باز دعا کرد و آسمان بارید و زمین ثمر خود را رویانید. <(qالیاس مردی بود صاحب حواس مثل ما و به تمامی دل دعا کرد که باران نبارد و تا مدت سه سال و شش ماه نبارید. W''نزد یکدیگر به گناهان خود اعتراف کنید و برای یکدیگر دعا کنید تا شفا یابید زیرا دعای مرد عادل در عمل قوت بسیار دارد. S&و دعای ایمان مریض را شفا خواهد بخشید و خداوند او را خواهد برخیزانید و اگر گناه کرده باشد از او آمرزیده خواهد شد. W%'و هرگاه کسی از شما بیمار باشد کشیشان کلیسا را طلب کند تا برایش دعا نمایند و او را به نام خداوند به روغن تدهین کنند. $' اگر کسی از شما مبتلای بلایی باشد دعا بنماید و اگر کسی خوشحال باشد سرود بخواند. #{ لکن اول همه ای برادران من قسم مخورید نه به آسمان و نه به زمین و نه به هیچ سوگند دیگر بلکه بلی شما بلی باشد و نی شما نی مبادا در تحکم بیفتید. n"U اینک صابران را خوشحال می گوییم و صبر ایوب را شنیده اید و انجام کار خداوند را دانسته اید زیرا که خداوند بغایت مهربان و کریم است. !' ای برادران نمونه زحمت و صبر را بگیرید از انبیایی که به نام خداوند تکلم نمودند.  7 ای برادران از یکدیگر شکایت مکنید مبادا بر شما حکم شود. اینک داور بر در ایستاده است. شما نیز صبر نمایید و دلهای خود را قوی سازید زیرا که آمدن خداوند نزدیک است. پس ای برادران تا هنگام آمدن خداوند صبر کنید. اینک دهقان انتظار می کشد برای محصول گرانبهای زمین و برایش صبر می کند تا باران اولین و آخرین را بیابد.  بر مرد عادل فتوی' دادید و او را به قتل رسانیدید و با شما مقاومت نمی کند. بر روی زمین به ناز و کامرانی مشغول بوده دلهای خود را در یوم قتل پروردید. !اینک مزد عمله هایی که کشته های شما را درویده اند و شما آن را به فریب نگاه داشته اید فریاد برمی آورد و ناله های دروگران به گوشهای رب الجنود رسیده است. s_طلا و نقره شما را زنگ می خورد و زنگ آنها بر شما شهادت خواهد داد و مثل آتش گوشت شما را خواهد خورد. شما در زمان آخر خزانه اندوخته اید. Rدولت شما فاسد و رخت شما بیدخورده می شود.  هان ای دولتمندان بجهت مصیبتهایی که بر شما وارد می آید گریه و ولوله نمایید. lQپس هرکه نیکویی کردن بداند و بعمل نیاورد او را گناه است.iKاما الحال به عجب خود فخر می کنید و هر چنین فخر بد است. به عوض آنکه باید گفت که اگر خدا بخواهد زنده می مانیم و چنین و چنان می کنیم. }||2{fzyxx*wvv+uss:r;qponmllk7jFii%hdgyff1eddAcc%b`a``_{^]]i\0[ Z^YYXWVUU'T}SuRRQPBONMnLLIKK(JwIHGG F EDDCABiAAD@@">==<<;/:e9887655I433i2110?/.--,X++ *))[) (<'&{%%$c#"F! k`(=hnuK F 6 t :T` # لکن این اشخاص بر آنچه نمی دانند افترا می زنند و در آنچه مثل حیوان غیرناطق بالطبع فهمیده اند خود را فاسد می سازند. _ { اما میکائیل رئیس ملائکه چون درباره جسد موسی با ابلیس منازعه می کرد جرأت ننمود که حکم افترا بر او بزند بلکه گفت خداوند تو را توبیخ فرماید. ^^ 7لیکن باوجود این همه این خواب بینندگان نیز جسد خود را نجس می سازند و خداوندی را خوار می شمارند و بر بزرگان تهمت می زنند. ] !و همچنین سدوم و غموره و سایر بلدان نواحی آنها مثل ایشان چونکه زناکار شدند و در پی بشر دیگر افتادند در عقوبت آتش ابدی گرفتار شده بجهت عبرت مقرر شدند. \ }و فرشتگانی را که ریاست خود را حفظ نکردند بلکه مسکن حقیقی خود را ترک نمودند در زنجیرهای ابدی در تحت ظلمت بجهت قصاص یوم عظیم نگاه داشته است. [ #پس می خواهم شما را یاد دهم هرچند همه چیز را دفعه می دانید که بعد از آنکه خداوند قوم را از زمین مصر رهایی بخشیده بود بار دیگر بی ایمانان را هلاک فرمود. KZ زیرا که بعضی اشخاص در خفا درآمده اند که از قدیم برای این قصاص مقرر شده بودند مردمان بی دین که فیض خدای ما را به فجور تبدیل نموده و عیسی مسیح آقای واحد و خداوند ما را انکار کرده اند. 5Y eای حبیبان چون شوق تمام داشتم که درباره نجات عام به شما بنویسم ناچار شدم که اﻵن به شما بنویسم و نصیحت دهم تا شما مجاهده کنید برای آن ایمانی که یکبار به مقدسین سپرده شد. MX رحمت و سلامتی و محبت بر شما افزون باد. CW یهودا غلام عیسی مسیح و برادر یعقوب به خوانده شدگانی که در خدای پدر حبیب و برای عیسی مسیح محفوظ می باشید. V -U )سلام بر تو باد. دوستان به تو سلام می رسانند. سلام مرا به دوستان نام به نام برسان.sT a لکن امیدوارم که به زودی تو را خواهم دید و زبانی گفتگو کنیم. S # مرا چیزهای بسیار بود که به تو بنویسم لکن نمی خواهم به مرکب و قلم به تو بنویسم. @R { همه مردم و خود راستی نیز بر دیمتریوس شهادت می دهند و ما هم شهادت می دهیم و آگاهید که شهادت ما راست است. 0Q [ ای حبیب به بدی اقتدا منما بلکه به نیکویی زیرا نیکو کردار از خداست و بدکردار خدا را ندیده است. P  لهذا اگر آیم کارهایی را که او می کند به یاد خواهم آورد زیرا به سخنان ناشایسته بر ما یاوه گویی می کند و به این قانع نشده برادران را خود نمی پذیرد و کسانی را نیز که می خواهند مانع ایشان می شود و از کلیسا بیرون می کند. 'O Iبه کلیسا چیزی نوشتم لکن دیوترِفیس که سرداری بر ایشان را دوست می دارد ما را قبول نمی کند. zN oپس بر ما واجب است که چنین اشخاص را بپذیریم تا شریک راستی بشویم. "M ?که در حضور کلیسا بر محبت تو شهادت دادند و هرگاه ایشان را بطور شایسته خدا بدرقه کنی نیکویی می نمایی زیرا که بجهت اسم او بیرون رفتند و از امتها چیزی نمی گیرند. L yای حبیب آنچه می کنی به برادران و خصوصاً به غریبان به امانت می کنی. K  مرا بیش از این شادی نیست که بشنوم که فرزندانم در راستی سلوک می نمایند. >J wزیرا که بسیار شاد شدم چون برادران آمدند و بر راستی ِ تو شهادت دادند چنانکه تو در راستی سلوک می نمایی. I 5ای حبیب دعا می کنم که در هر وجه کامیاب و تندرست بوده باشی چنانکه جان تو کامیاب است. kH Sمن که پیرم به غایس حبیب که او را در راستی محبت می نمایم. fG G فرزندان خواهر برگزیده تو به تو سلام می رسانند. آمین.F  چیزهای بسیار دارم که به شما بنویسم لکن نخواستم که به کاغذ و مرکب بنویسم بلکه امیدوارم که به نزد شما بیایم و زبانی گفتگو نمایم تا خوشی ما کامل شود. gE I زیرا هرکه او را تحیت گوید در کارهای قبیحش شریک گردد. )D M اگر کسی به نزد شما آید و این تعلیم را نیاورد او را به خانه خود مپذیرید و او را تحیت مگویید aC = هرکه پیشوایی می کند و در تعلیم مسیح ثابت نیست خدا را نیافته است. اما آنکه در تعلیم مسیح ثابت ماند او هم پدر و پسر را دارد. B 5خود را نگاه بدارید مبادا آنچه را که عمل کردیم برباد دهید بلکه تا اجرت کامل بیابید. \A 3زیرا گمراه کنندگان بسیار به دنیا بیرون شدند که عیسی مسیح ظاهر شده در جسم را اقرار نمی کنند. آن است گمراه کننده و دجال. 9@ mو این است محبت که موافق احکام او سلوک بنماییم و حکم همان است که از اول شنیدید تا در آن سلوک نماییم. f? Gو اﻵن ای خاتون از تو التماس دارم نه آنکه حکمی تازه به تو بنویسم بلکه همان را که از ابتداء داشتیم که یکدیگر را محبت بنماییم. ?> yبسیار مسرور شدم چونکه بعضی از فرزندان تو را یافتم که در راستی رفتار می کنند چنانکه از پدر حکم یافتیم. 6= gفیض و رحمت و سلامتی از جانب خدای پدر و عیسی مسیح خداوند و پسر پدر در راستی و محبت با ما خواهد بود. t< cبخاطر آن راستی که در ما ساکن است و با ما تا به ابد خواهد بود. a; ?من که پیرم به خاتون برگزیده و فرزندانش که ایشان را در راستی محبت می نمایم و نه من فقط بلکه همه کسانی که راستی را می دانند. W:'ای فرزندان خود را از بتها نگاه دارید. آمین .9اما آگاه هستیم که پسر خدا آمده است و به ما بصیرت داده است تا حق را بشناسیم و در حق یعنی در پسر او عیسی مسیح هستیم اوست خدای حق و حیات جاودانی . r8]و می دانیم که از خدا هستیم و تمام دنیا در شریر خوابیده است.n7Uو می دانیم که هرکه از خدا مولود شده است گناه نمی کند بلکه کسی که از خدا تولد یافت خود را نگاه می دارد و آن شریر او را لمس نمی کند. n6Uهر ناراستی گناه است ولی گناهی هست که منتهی به موت نیست . e5Cاگر کسی برادر خود را بیند که گناهی را که منتهی به موت نباشد می کند دعا بکند و او را حیات خواهد بخشید به هرکه گناهی منتهی به موت نکرده باشد. گناهی منتهی به موت هست بجهت آن نمی گویم که دعا باید کرد. .4Uو اگر دانیم که هرچه سؤال کنیم ما را می شنود پس می دانیم که آنچه از او درخواست کنیم می یابیم . 37و این است آن دلیری که نزد وی داریم که هرچه برحسب اراده او سؤال نماییم ما را می شنود. `29 این را نوشتم به شما که به اسم پسر خدا ایمان آورده اید تا بدانید که حیات جاودانی دارید و تا به اسم پسر خدا ایمان بیاورید. 1  آنکه پسر را دارد حیات را دارد و آنکه پسر خدا را ندارد حیات را نیافته است0 و آن شهادت این است که خدا حیات جاودانی به ما داده است و این حیات در پسر اوست %/C آنکه به پسر خدا ایمان آورد در خود شهادت دارد و آنکه به خدا ایمان نیاورد او را دروغگو شمرده است زیرا به شهادتی که خدا درباره پسر خود داده است ایمان نیاورده استJ.  اگر شهادت انسان را قبول کنیم شهادت خدا بزرگتر است زیرا این است شهادت خدا که درباره پسر خود شهادت داد ه است .L-یعنی روح و آب و خون و این سه یک هستند. @,{زیرا سه هستند که شهادت می دهند a+;همین است او که به آب و خون آمد یعنی عیسی مسیح. نه به آب فقط بلکه به آب و خون و روح است آنکه شهادت می دهد زیرا که روح حق است. *{کیست آنکه بر دنیا غلبه یابد؟ جز آنکه ایمان دارد که عیسی پسر خداست. <)qزیرا آنچه از خدا مولود شده است بر دنیا غلبه می یابد و غلبه ای که دنیا را مغلوب ساخته است ایمان ماست. (زیرا همین است محبت خدا که احکام او را نگاه داریم و احکام او گران نیست. ?'wاز این می دانیم که فرزندان خدا را محبت می نماییم چون خدا را محبت می نماییم و احکام او را بجا می آوریم. R& هرکه ایمان دارد که عیسی مسیح است از خدا مولود شده است و هرکه والد را محبت می نماید مولود او را نیز محبت می نماید. #%?و این حکم را از وی یافته ایم که هرکه خدا را محبت می نماید برادر خود را نیز محبت بنماید.0$Yاگر کسی گوید که خدا را محبت می نمایم و از برادر خود نفرت کند دروغگوست زیرا کسی که برادری را که دیده است محبت ننماید چگونه ممکن است خدایی را که ندیده است محبت نماید؟ k#Oما او را محبت می نماییم زیرا که او اول ما را محبت نمود. U"#در محبت خوف نیست بلکه محبت کامل خوف را بیرون می اندازد زیرا خوف عذاب دارد و کسی که خوف دارد در محبت کامل نشده است. V!%محبت در همین با ما کامل شده است تا در روز جزا ما را دلاوری باشد زیرا چنانکه او هست ما نیز در این جهان همچنین هستیم. k Oو ما دانسته و باور کرده ایم آن محبتی را که خدا با ما نموده است. خدا محبت است و هرکه در محبت ساکن است در خدا ساکن است و خدا در وی. yهرکه اقرار می کند که عیسی پسر خداست خدا در وی ساکن است و او در خدا. و ما دیده ایم و شهادت می دهیم که پدر پسر را فرستاد تا نجات دهنده جهان بشود.  از این می دانیم که در وی ساکنیم و او در ما زیرا که از روح خود به ما داده است. 2] کسی هرگز خدا را ندید اگر یکدیگر را محبت نماییم خدا در ما ساکن است و محبت او در ما کامل شده است.  ای حبیبان اگر خدا با ما چنین محبت نمود ما نیز می باید یکدیگر را محبت نماییم. b= و محبت در همین است نه آنکه ما خدا را محبت نمودیم بلکه اینکه او ما را محبت نمود و پسر خود را فرستاد تا کفاره گناهان ما شود. =s و محبت خدا به ما ظاهر شده است به اینکه خدا پسر یگانه خود را به جهان فرستاده است تا به وی زیست نماییم. s_و کسی که محبت نمی نماید خدا را نمی شناسد زیرا خدا محبت است. V%ای حبیبان یکدیگر را محبت بنماییم زیرا که محبت از خداست و هرکه محبت می نماید از خدا مولود شده است و خدا را می شناسد nUما از خدا هستیم و هرکه خدا را می شناسد ما را می شنود و آنکه از خدا نیست ما را نمی شنود. روح حق و روح ضلالت را از این تمییز می دهیم. ایشان از دنیا هستند از این جهت سخنان دنیوی می گویند و دنیا ایشان را می شنود. Eای فرزندان شما از خدا هستید و بر ایشان غلبه یافته اید زیرا او که در شماست بزرگتر است از آنکه در جهان است. b=و هر روحی که عیسی مسیح مجسم شده را انکار کند از خدا نیست. و این است روح دجال که شنیده اید که او می آید و اﻵن هم در جهان است.3به این روح خدا را می شناسیم: هر روحی که به عیسی مسیح مجسم شده اقرار نماید از خداست. l Sای حبیبان هر روح را قبول مکنید بلکه روحها را بیازمایید که از خدا هستند یا نه. زیرا که انبیای کذبه بسیار به جهان بیرون رفته اند. -b=و هرکه احکام او را نگاه دارد در او ساکن است و او در وی و از این می شناسیم که در ما ساکن است یعنی از آن روح که به ما داده است.wو هرچه سؤآل کنیم از او می یابیم از آنجهت که احکام او را نگاه می داریم و به آنچه پسندیده اوست عمل می نماییم. و این است حکم او که به اسم پسر او عیسی مسیح ایمان آوریم و یکدیگر را محبت نماییم چنانکه به ما امر فرمود. z mای حبیبان هرگاه دل ما ما را مذمت نکند در حضور خدا اعتماد داریم  7یعنی در هرچه دل ما ما را مذمت می کند زیرا خدا از دل ما بزرگتر است و هرچیز را می داند.  +و از این خواهیم دانست که از حق هستیم و دلهای خود را در حضور او مطمئن خواهیم ساخت  }ای فرزندان محبت را به جا آریم نه در کلام و زبان بلکه در عمل و راستی. S لکن کسی که معیشت دنیوی دارد و برادر خود را محتاج بیند و رحمت خود را از او باز دارد چگونه محبت خدا در او ساکن است؟ A{از این امر محبت را دانسته ایم که او جان خود را در راه ما نهاد و ما باید جان خود را در راه برادران بنهیم. 0Yهر که از برادر خود نفرت نماید قاتل است و می دانید که هیچ قاتل حیات جاودانی در خود ثابت ندارد. ucما می دانیم که از موت گذشته داخل حیات گشته ایم از اینکه برادران را محبت می نماییم. هرکه برادر خود را محبت نمی نماید در موت ساکن است. fE ای برادران من تعجب مکنید اگر دنیا از شما نفرت گیرد. gG نه مثل قائن که از آن شریر بود و برادر خود را کشت و از چه سبب او را کشت؟ از این سبب که اعمال خودش قبیح بود و اعمال برادرش نیکو. { زیرا همین است آن پیغامی که از اول شنیدید که یکدیگر را محبت نماییم. uc فرزندان خدا و فرزندان ابلیس از این ظاهر می گردند. هر که عدالت را بجا نمی آورد از خدا نیست و همچنین هر که برادر خود را محبت نمی نماید.nU هر که از خدا مولود شده است گناه نمی کند زیرا تخم او در وی می ماند و او نمی تواند گناهکار بوده باشد زیرا که از خدا تولد یافته است. s_و کسی که گناه می کند از ابلیس است زیرا که ابلیس از ابتدا گناهکار بوده است. و از این جهت پسر خدا ظاهر شد تا اعمال ابلیس را باطل سازد. ,Qای فرزندان کسی شما را گمراه نکند کسی که عدالت را به جا می آورد عادل است چنانکه او عادل است. ~'هرکه در وی ثابت است گناه نمی کند و هرکه گناه می کند او را ندیده است و نمی شناسد. }yو می دانید که او ظاهر شد تا گناهان را بردارد و در وی هیچ گناه نیست. |%و هرکه گناه را بعمل می آورد برخلاف شریعت عمل می کند زیرا گناه مخالف شریعت است. {و هرکس که این امید را بر وی دارد خود را پاک می سازد چنانکه او پاک است. z7ای حبیبان اﻵن فرزندان خدا هستیم و هنوز ظاهر نشده است آنچه خواهیم بود لکن می دانیم که چون او ظاهر شود مانند او خواهیم بود زیرا او را چنانکه هست خواهیم دید. ~y wملاحظه کنید چه نوع محبت پدر به ما داده است تا فرزندان خدا خوانده شویم و چنین هستیم و از این جهت دنیا ما را نمی شناسد زیرا که او را نشناخت. (xIاگر فهمیده اید که او عادل است پس می دانید که هر که عدالت را بجا آورد از وی تولد یافته است.@wyاﻵن ای فرزندان در او ثابت بمانید تا چون ظاهر شود اعتماد داشته باشیم و در هنگام ظهورش از وی خجل نشویم. zvmو اما در شما آن مسح که از او یافته اید ثابت است و حاجت ندارید که کسی شما را تعلیم دهد بلکه چنانکه خود آن مسح شما را از همه چیز تعلیم می دهد و حق است و دروغ نیست پس بطوری که شما را تعلیم داد در او ثابت می مانید. su_و این را به شما نوشتم درباره آنانی که شما را گمراه می کنند. ttaو این است آن وعده ای که او به ما داده است یعنی حیات جاودانی. s و اما شما آنچه از ابتدا شنیدید در شما ثابت بماند، زیرا اگر آنچه از اول شنیدید، در شما ثابت بماند، شما نیز در پسر و در پدر ثابت خواهید ماند. %rC کسی که پسر را انکار کند، پدر را هم ندارد و کسی که اعتراف به پسر نماید، پدر را نیز دارد. -qSدروغگو کیست جز آنکه مسیح بودن عیسی را انکار کند. آن دجال است که پدر و پسر را انکار می نماید. Mpننوشتم به شما از این جهت که راستی را نمی دانید بلکه از اینرو که آن را می دانید و اینکه هیچ دروغ از راستی نیست. poYو اما شما از آن قدوس مسح را یافته اید و هرچیز را می دانید. mnSاز ما بیرون شدند لکن از ما نبودند زیرا اگر از ما می بودند با ما می ماندند لکن بیرون رفتند تا ظاهر شود که همه ایشان از ما نیستند. pmYای بچه ها این ساعت آخر است و چنانکه شنیده اید که دجال می آید الحال هم دجالان بسیار ظاهر شده اند و از این می دانیم که ساعت آخر است. "l=و دنیا و شهوات آن در گذر است لکن کسی که به اراده خدا عمل می کند تا به ابد باقی می ماند. ,kQزیرا که آنچه در دنیاست از شهوت جسم و خواهش چشم و غرور زندگانی از پدر نیست بلکه از جهان است. 'jGدنیا را و آنچه در دنیاست دوست مدارید زیرا اگر کسی دنیا را دوست دارد محبت پدر در وی نیست. !i;ای پدران به شما نوشتم زیرا او را که از ابتداست می شناسید. ای جوانان به شما نوشتم از آن جهت که توانا هستید و کلام خدا در شما ساکن است و بر شریر غلبه یافته اید. 4ha ای پدران به شما می نویسم زیرا او را که از ابتدا است می شناسید. ای جوانان به شما می نویسم از آنجا که بر شریر غالب شده اید. ای بچه ها به شما نوشتم زیرا که پدر را می شناسید. g ای فرزندان به شما می نویسم زیرا که گناهان شما بخاطر اسم او آمرزیده شده است. rf] اما کسی که از برادر خود نفرت دارد در تاریکی است و در تاریکی راه می رود و نمی داند کجا می رود زیرا که تاریکی چشمانش را کور کرده است. ey و کسی که برادر خود را محبت نماید در نور ساکن است و لغزش در وی نیست. d کسی که می گوید که در نور است و از برادر خود نفرت دارد تا حال در تاریکی است. Lcو نیز حکمی تازه به شما می نویسم که آن در وی و در شما حق است زیرا که تاریکی درگذر است و نور حقیقی اﻵن می درخشد. ^b5ای حبیبان حکمی تازه به شما نمی نویسم بلکه حکمی کهنه که آن را از ابتدا داشتید و حکم کهنه آن کلام است که از ابتدا شنیدید. a+هرکه گوید که در وی می مانم به همین طریقی که او سلوک می نمود او نیز باید سلوک کند. @`yلکن کسی که کلام او را نگاه دارد فی الواقع محبت خدا در وی کامل شده است و از این می دانیم که در وی هستیم. _)کسی که گوید او را می شناسم و احکام او را نگاه ندارد دروغگوست و در وی راستی نیست. {^oو از این می دانیم که او را می شناسیم اگر احکام او را نگاه داریم. ] و اوست کفاره بجهت گناهان ما و نه گناهان ما فقط بلکه بجهت تمام جهان نیز. P\ ای فرزندان من این را به شما می نویسم تا گناه نکنید. و اگر کسی گناهی کند شفیعی داریم نزد پدر یعنی عیسی مسیح عادل. [   اگر گوییم که گناه نکرده ایم او را دروغگو می شماریم و کلام او در ما نیست.BZ  اگر به گناهان خود اعتراف کنیم او امین و عادل است تا گناهان ما را بیامرزد و ما را از هر ناراستی پاک سازد. }Y uاگر گوییم که گناه نداریم خود را گمراه می کنیم و راستی در ما نیست. fX Gلکن اگر در نور سلوک می نماییم چنانکه او در نور است با یکدیگر شراکت داریم و خون پسر او عیسی مسیح ما را از هر گناه پاک می سازد. V wو این است پیغامی که از او شنیده ایم و به شما اعلام می نماییم که خدا نور است و هیچ ظلمت در وی هرگز نیست. ZU /و این را به شما می نویسم تا خوشی ما کامل گردد. lT Sاز آنچه دیده و شنیده ایم شما را اعلام می نماییم تا شما هم با ما شراکت داشته باشید. و اما شراکت ما با پدر و با پسرش عیسی مسیح است. RS و حیات ظاهر شد و آن را دیده ایم و شهادت می دهیم و به شما خبر می دهیم از حیات جاودانی که نزد پدر بود و برما ظاهر شد. NR آنچه از ابتداء بود و آنچه شنیده ایم و به چشم خود دیده آنچه بر آن نگریستیم و دستهای ما لمس کرد درباره کلمه حیات. HQ بلکه در فیض و معرفت خداوند و نجات دهنده ما عیسی مسیح ترقی کنید که او را از کنون تا ابداﻵباد جلال باد. آمین.cP?پس شما ای حبیبان چون این امور را از پیش می دانید باحذر باشید که مبادا به گمراهی بی دینان ربوده شده از پایداری خود بیفتید. ]O3و همچنین در سایر رساله های خود این چیزها را بیان می نماید که در آنها بعضی چیزهاست که فهمیدن آنها مشکل است و مردمان بی علم و ناپایدار آنها را مثل سایر کتب تحریف می کنند تا به هلاکت خود برسند. BN}و تحمل خداوند ما را نجات بدانید چنانکه برادر حبیب ما پولس نیز برحسب حکمتی که به وی داده شد به شما نوشت. KMلهذا ای حبیبان چون انتظار این چیزها را می کشید جد و جهد نمایید تا نزد او بی داغ و بی عیب در سلامتی یافت شوید. 'LG ولی بحسب وعده او منتظر آسمانهای جدید و زمین جدید هستیم که در آنها عدالت ساکن خواهد بود. zKm و آمدن روز خدا را انتظار بکشید و آن را بشتابانید که در آن آسمانها سوخته شده از هم متفرق خواهند شد و عناصر از حرارت گداخته خواهد گردید. .JU پس چون جمیع اینها متفرق خواهند گردید شما چطور مردمان باید باشید در هر سیرت مقدس و دینداری؟ %IC لکن روز خداوند چون دزد خواهد آمد که در آن آسمانها به صدای عظیم زایل خواهند شد و عناصر سوخته شده از هم خواهد پاشید و زمین و کارهایی که در آن است سوخته خواهد شد. H خداوند در وعده خود تاخیر نمی نماید چنانکه بعضی تاخیر می پندارند بلکه بر شما تحمل می نماید چون نمی خواهد که کسی هلاک گردد بلکه همه به توبه گرایند. :Gmلکن ای حبیبان این یک چیز از شما مخفی نماند که یک روز نزد خدا چون هزار سال است و هزار سال چون یک روز. IF لکن آسمان و زمین اﻵن به همان کلام برای آتش ذخیره شده و تا روز داوری و هلاکت مردم بی دین نگاه داشته شده اند. nEUو به این هردو عالمی که آن وقت بود در آب غرق شده هلاک گشت. BD}زیرا که ایشان عمدا از این غافل هستند که به کلام خدا آسمانها از قدیم بود و زمین از آب و به آب قائم گردید. aC;خواهند گفت کجاست وعده آمدن او؟ زیرا از زمانی که پدران به خواب رفتند هرچیز به همینطوری که از ابتدای آفرینش بود باقی است. CBو نخست این را می دانید که در ایام آخر مستهزئین با استهزا ظاهر خواهند شد که بر وفق شهوات خود رفتار نموده BA}تا بخاطر آرید کلماتی که انبیای مقدس پیش گفته اند و حکم خداوند و نجات دهنده را که به رسولان شما داده شد. G@ این رساله دوم را ای حبیبان اﻵن به شما می نویسم که به این هردو دل پاک شما را به طریق یادگاری برمی انگیزانم. :?mلکن معنی مثل حقیقی بر ایشان راست آمد که سگ به قی خود رجوع کرده است و خنزیر شسته شده به غلطیدن در گل.>زیرا که برای ایشان بهتر می بود که راه عدالت را ندانسته باشند از اینکه بعد از دانستن بار دیگر از آن حکم مقدس که بدیشان سپرده شده بود برگردند. =-زیرا هرگاه به معرفت خداوند و نجات دهنده ما عیسی مسیح از آلایش دنیوی رستند و بعد از آن بار دیگر گرفتار و مغلوب آن گشتند اواخر ایشان از اوایل بدتر می شود. a<;و ایشان را به آزادی وعده می دهند و حال آنکه خود غلام فساد هستند زیرا هرچیزی که بر کسی غلبه یافته باشد او نیز غلام آن است. )}||zyyPxx wqvvbutt,s rqpoonmplxkjiihggfAeedc!b aa6`0_^]][[ZhYWW^VUNTtSRR(QDP=<< ;:I98m776*5o432y10//B.w--,!+*)(e'&&#$$l#""[!V v 4^&z:0  s c | O8^0[{/ و چون فرشته سوم نواخت ناگاه ستاره ای عظیم چون چراغی افروخته شده از آسمان فرود آمد و بر ثلث نهرها و چشمه های آب افتاد. z{ و ثلث مخلوقات دریایی که جان داشتند بمردند و ثلث کشتیها تباه گردید.?ywو فرشته دوم بنواخت که ناگاه مثال کوهی بزرگ به آتش افروخته شده به دریا افکنده شد و ثلث دریا خون گردید. dxAو چون اولی بنواخت تگرگ و آتش با خون آمیخته شده واقع گردید و به سوی زمین ریخته شد و ثلث درختان سوخته و هر گیاه سبز سوخته شد. }wsو هفت فرشته ای که هفت کرنا را داشتند خود را مستعد نواختن نمودند. Uv#پس آن فرشته مجمر را گرفته از آتش مذبح آن را پر کرد و به سوی زمین انداخت و صداها و رعدها و برقها و زلزله حادث گردید. yukو دود بخور از دست فرشته با دعاهای مقدسین در حضور خدا بالا رفت. t{و فرشته ای دیگر آمده نزد مذبح بایستاد با مجمری طلا و بخور بسیار بدو داده شد تا آن را به دعاهای جمیع مقدسین بر مذبح طلا که پیش تخت است بدهد. sو دیدم هفت فرشته را که در حضور خد ایستاده اند که به ایشان هفت کرنا داده شد. {r qو چون مهر هفتم را گشود خاموشی قریب به نیم ساعت در آسمان واقع شد. qزیرا بره ای که در میان تخت است شبان ایشان خواهد بود و به چشمه های آب حیات ایشان را راهنمایی خواهد نمود و خدا هر اشکی را از چشمان ایشان پاک خواهد کرد.pو دیگر هرگز گرسنه و تشنه نخواهند شد و آفتاب و هیچ گرما بر ایشان نخواهد رسید. bo=از این جهت پیش روی تخت خدایند و شبانه روز در هیکل او وی را خدمت می کنند و آن تختنشین خیمه خود را بر ایشان برپا خواهد داشت. nمن او را گفتم خداوندا تو می دانی ! مرا گفت ایشان کسانی می باشند که از عذاب سخت بیرون می آیند و لباس خود را به خون بره شست وشو کرده سفید نموده اند. m و یکی از پیران متوجه شده به من گفت این سفیدپوشان کیانند و از کجا آمده اند؟ 5lc و گفتند آمین! برکت و جلال و حکمت و سپاس و اکرام و قوت و توانایی خدای ما را باد تا ابداﻵباد. آمین. Kk و جمیع فرشتگان در گرد تخت و پیران و چهار حیوان ایستاده بودند. و در پیش تخت به روی درافتاده خدا را سجده کردند j- و به آواز بلند ندا کرده می گویند نجات خدای ما را که بر تخت نشسته است و بره را است. Ti! و بعد از این دیدم که اینک گروهی عظیم که هیچکس ایشان را نتواند شمرد از هر امت و قبیله و قوم و زبان در پیش تخت و در حضور بره به جامه های سفید آراسته و شاخه های نخل به دست گرفته ایستاده اند. ,hQاز سبط زبولون دوازده هزار و از سبط یوسف دوازده هزار و از سبط بنیامین دوازده هزار مهر شدند. g/و از سبط شمعون دوازده هزار و از سبط لاوی دوازده هزار و از سبط یساکار دوازده هزار. f/و از سبط اشیر دوازده هزار و از سبط نفتالیم دوازده هزار و از سبط منسی دوازده هزار. 'eGو از سبط یهودا دوازده هزار مهر شدند و از سبط رؤبین دوازده هزار و از سبط جاد دوازده هزار. d5و عدد مهرشدگان را شنیدم که از جمیع اسباط بنی اسرائیل صد و چهل و چهار هزار مهر شدند. 6ceمی گوید هیچ ضرری به زمین و دریا و درختان مرسانید تا بندگان خدای خود را بر پیشانی ایشان مهر زنیم. +bOو فرشته دیگری دیدم که از مطلع آفتاب بالا می آید و مهر خدای زنده را دارد. و به آن چهار فرشته ای که بدیشان داده شد که زمین و دریا را ضرر رسانند به آواز بلند ندا کرده. ka Qو بعد از آن دیدم چهار فرشته بر چهار گوشه زمین ایستاده چهار باد زمین را باز می دارند تا باد بر زمین و بر دریا و بر هیچ درخت نوزد. p`Yزیرا روز عظیم غضب او رسیده است و کیست که می تواند ایستاد؟1_[و به کوهها و صخره ها می گویند که بر ما بیفتید و ما را مخفی سازید از روی آن تختنشین و از غضب بره i^Kو پادشاهان زمین و بزرگان و سپه سالاران و دولتمندان و جباران و هر غلام و آزاد خود را در مغاره ها و صخره های کوهها پنهان کردند. ]3و آسمان چون طوماری پیچیده شده از جا برده شد و هر کوه و جزیره از مکان خود منتقل گشت. Q\ و ستارگان آسمان بر زمین فرو ریختند مانند درخت انجیری که از باد سخت به حرکت آمده میوه های نارس خود را می افشاند. G[ و چون مهر ششم را گشود دیدم که زلزلهای عظیم واقع شد و آفتاب چون پلاس پشمی سیاه گردید و تمام ماه چون خون گشت Z و به هر یکی از ایشان جامه ای سفید داده شد و به ایشان گفته شد که اندکی دیگر آرامی نمایند تا عدد همقطاران که مثل ایشان کشته خواهند شد تمام شود.bY= که به آواز بلند صدا کرده می گفتند ای خداوند قدوس و حق تا به کی انصاف نمی نمایی و انتقام خون ما را از ساکنان زمین نمی کشی ؟ DX و چون مهر پنجم را گشود در زیر مذبح دیدم نفوس آنانی را که برای کلام خدا و شهادتی که داشتند کشته شده بودند AW{و دیدم که اینک اسبی زرد و کسی بر آن سوار شده که اسم او موت است و عالم اموات از عقب او می آید و به آن دو اختیار بر یک ربع زمین داده شد تا به شمشیر و قحط و موت و با وحوش زمین بکشند. Vو چون مهر چهارم را گشود حیوان چهارم را شنیدم که می گوید بیا (و ببین)! jUMو از میان چهار حیوان آوازی را شنیدم که می گوید یک هشت یک گندم به یک دینار و سه هشت یک جو به یک دینار و به روغن و شراب ضرر مرسان. [T/و چون مهر سوم را گشود حیوان سوم را شنیدم که می گوید بیا (و ببین)! و دیدم اینک اسبی سیاه که سوارش ترازویی بدست خود دارد. Syو اسبی دیگر آتشگون بیرون آمد و سوارش را توانایی داده شده بود که سلامتی را از زمین بردارد و تا یکدیگر را بکشند و به وی شمشیری بزرگ داده شد. {Roو چون مهر دوم را گشود حیوان دوم را شنیدم که می گوید بیا (و ببین)! CQو دیدم که ناگاه اسبی سفید که سوارش کمانی دارد و تاجی بدو داده شد و بیرون آمد غلبه کننده و تا غلبه نماید. EP و دیدم چون بره یکی از آن هفت مهر را گشود و شنیدم یکی از آن چهار حیوان به صدایی مثل رعد می گوید بیا (و ببین)! O{و چهار حیوان گفتند آمین! و آن پیران به روی درافتادند و سجده نمودند.,NQ و هر مخلوقی را که در آسمان و بر زمین و زیرزمین و در دریاست و آنچه در آنها می باشد شنیدم که می گویند تخت نشین و بره را برکت و تکریم و جلال و توانایی باد تا ابداﻵباد. IM  که به آواز بلند می گویند مستحق است بره ذبح شده که قوت و دولت و حکمت و توانایی و اکرام و جلال و برکت را بیابد.]L3 و دیدم و شنیدم صدای فرشتگان بسیار را که گرداگرد تخت و حیوانات و پیران بودند و عدد ایشان کرورها کرور و هزاران هزار بود K و ایشان را برای خدای ما پادشاهان و کهنه ساختی و بر زمین سلطنت خواهند کرد. J7 و سرودی جدید می سرایند و می گویند مستحق گرفتن کتاب و گشودن مهرهایش هستی زیرا که ذبح شدی و مردمان را برای خدا به خون خود از هر قبیله و زبان و قوم و امت خریدی Iو چون کتاب را گرفت آن چهار حیوان و بیست و چهار پیر به حضور بره افتادند و هر یکی از ایشان بربطی و کاسه های زرین پر از بخور دارند که دعاهای مقدسین است. ^H5پس آمد و کتاب را از دست راست تختنشین گرفته است. G-و دیدم در میان تخت و چهار حیوان و در وسط پیران بره ای چون ذبح شده ایستاده است و هفت شاخ و هفت چشم دارد که هفت روح خدایند که به تمامی جهان فرستاده می شوند. rF]و یکی از آن پیران به من می گوید گریان مباش! اینک آن شیری که از سبط یهودا و ریشه داود است غالب آمده است تا کتاب و هفت مهرش را بگشاید. 7Egو من بشدت می گریستم زیرا هیچکس که شایسته گشودن کتاب یا خواندن آن یا نظر کردن بر آن باشد یافت نشد. D5و هیچکس در آسمان و در زمین و در زیرزمین نتوانست آن کتاب را باز کند یا بر آن نظر کند. FCو فرشته ای قوی را دیدم که به آواز بلند ندا می کند که کیست مستحق اینکه کتاب را بگشاید و مهرهایش را بردارد؟ B 7و دیدم بر دست راست تختنشین کتابی را که مکتوب است از درون و بیرون و مختوم به هفت مهر. ]A3 ای خداوند مستحقی که جلال و اکرام و قوت را بیابی زیرا که تو همه موجودات را آفریده ای و محض اراده تو بودند و آفریده شدند.@ آنگاه آن بیست و چهار پیر می افتند در حضور آن تختنشین و او را که تا ابداﻵباد زنده است عبادت می کنند و تاجهای خود را پیش تخت انداخته می گویند %?C و چون آن حیوانات جلال و تکریم و سپاس به آن تخت نشینی که تا ابداﻵباد زنده است می خوانند <>qو آن چهار حیوان که هر یکی از آنها شش بال دارد گرداگرد و درون به چشمان پر هستند و شبانه روز باز نمی ایستند از گفتن قدوس قدوس قدوس خداوند خدای قادر مطلق که بود و هست و می آید. ]=3و حیوان اول مانند شیر بود و حیوان دوم مانند گوساله و حیوان سوم صورتی مانند انسان داشت و حیوان چهارم مانند عقاب پرنده. N<و در پیش تخت دریایی از شیشه مانند بلور و در میان تخت و گرداگرد تخت چهار حیوان که از پیش و پس به چشمان پر هستند. 6;eو از تخت برقها و صداها و رعدها برمی آید و هفت چراغ آتشین پیش تخت افروخته که هفت روح خدا می باشند. n:Uو گرداگرد تخت بیست و چهار تخت است و بر آن تختها بیست و چهار پیر که جامه ای سفید در بر دارند نشسته دیدم و بر سر ایشان تاجهای زرین. 69eو آن نشیننده در صورت مانند سنگ یشم و عقیق است و قوس قزحی در گرد تخت که به منظر شباهت به زمرد دارد 8فی الفور در روح شدم و دیدم که تختی در آسمان قائم است و بر آن تخت نشیننده ای. q7 ]بعد از این دیدم که ناگاه دروازه ای در آسمان باز شده است و آن آواز اول را که شنیده بودم که چون کرنا با من سخن می گفت دیگرباره می گوید به اینجا صعود نما تا اموری را که بعد از این باید واقع شود به تو بنمایم. b6=هر که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می گوید.Q5آنکه غالب آید این را به وی خواهم داد که بر تخت من با من بنشیند چنانکه من غلبه یافتم و با پدر خود بر تخت او نشستم. g4Gاینک بر در ایستاده می کوبم اگر کسی آواز مرا بشنود و در را باز کند به نزد او درخواهم آمد و با وی شام خواهم خورد و او نیز با من. 3هر که را من دوست می دارم توبیخ و تادیب می نمایم. پس غیور شو و توبه نما. 12[تو را نصیحت می کنم که زر مصفای به آتش را از من بخری تا دولتمند شوی و رخت سفید را تا پوشانیده شوی و ننگ عریانی تو ظاهر نشود و سرمه را تا به چشمان خود کشیده بینایی یابی. k1Oزیرا می گویی دولتمند هستم و دولت اندوخته ام و به هیچ چیز محتاج نیستم و نمی دانی که تو مستمند و مسکین هستی و فقیر و کور و عریان. 0لهذا چون فاتر هستی یعنی نه گرم و نه سرد تو را از دهان خود قی خواهم کرد. /wاعمال تو را می دانم که نه سرد و نه گرم هستی. کاشکه سرد بودی یا گرم. ;.oو به فرشته کلیسای در لائودکیه بنویس که این را می گوید آمین و شاهد امین و صدیق که ابتدای خلقت خداست. b-= آنکه گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می گوید. ,  هر که غالب آید او را در هیکل خدای خود ستونی خواهم ساخت و دیگر هرگز بیرون نخواهد رفت و نام خدای خود را و نام شهر خدای خود یعنی اورشلیم جدید را که از آسمان از جانب خدای من نازل می شود و نام جدید خود را بر وی خواهم نوشت. s+_ بزودی می آیم پس آنچه داری حفظ کن مبادا کسی تاج تو را بگیرد. *} چونکه کلام صبر مرا حفظ نمودی من نیز تو را محفوظ خواهم داشت از ساعت امتحان که بر تمام ربع مسکون خواهد آمد تا تمامی ساکنان زمین را بیازماید. ])3 اینک می دهم آنانی را از کنیسه شیطان که خود را یهود می نامند و نیستند بلکه دروغ می گویند. اینک ایشان را مجبور خواهم نمود که بیایند و پیش پایهای تو سجده کنند و بدانند که من تو را محبت نموده ام. (اعمال تو را می دانم. اینک دری گشاده پیش روی تو گذارده ام که کسی آن را نتواند بست زیرا اندک قوتی داری و کلام مرا حفظ کرده اسم مرا انکار ننمودی. '!و به فرشته کلیسای در فیلادلفیه بنویس که این را می گوید آن قدوس و حق که کلید داود را دارد که می گشاید و هیچکس نخواهد بست و می بندد و هیچکس نخواهد گشود. b&=آنکه گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می گوید. %هر که غالب آید به جامه سفید ملبس خواهد شد و اسم او را از دفتر حیات محو نخواهم ساخت بلکه به نام وی در حضور پدرم و فرشتگان او اقرار خواهم نمود. V$%لکن در ساردس اسمهای چند داری که لباس خود را نجس نساخته اند و در لباس سفید با من خواهند خرامید زیرا که مستحق هستند. #پس بیاد آور چگونه یافته ای و شنیده ای و حفظ کن و توبه نما زیرا هرگاه بیدار نباشی مانند دزد بر تو خواهم آمد و از ساعت آمدن من بر تو مطلع نخواهی شد. 6"eبیدار شو و مابقی را که نزدیک به فنا است استوار نما زیرا که هیچ عمل تو را در حضور خدا کامل نیافتم. ! و به فرشته کلیسای در ساردس بنویس این را می گوید او که هفت روح خدا و هفت ستاره را دارد. اعمال تو را می دانم که نام داری که زنده ای ولی مرده هستی. a ;آنکه گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می گوید.Eو به او ستاره صبح را خواهم بخشید. Lتا ایشان را به عصای آهنین حکمرانی کند و مثل کوزه های کوزه گر خرد خواهند شد چنانکه من نیز از پدر خود یافته ام. )و هر که غالب آید و اعمال مرا تا انجام نگاه دارد او را بر امتها قدرت خواهم بخشید. dAجز آنکه به آنچه دارید تا هنگام آمدن من تمسک جویید. لکن باقی ماندگان شما را که در طیاتیرا هستید و این تعلیم را نپذیرفته اید و عمقهای شیطان را چنانکه می گویند نفهمیده اید بار دیگری بر شما نمی گذارم. و اولادش را به قتل خواهم رسانید. آنگاه همه کلیساها خواهند دانست که منم امتحان کننده جگرها و قلوب و هر یکی از شما را برحسب اعمالش خواهم داد. _7اینک او را بر بستری می اندازم و آنانی را که با او زنا می کنند به مصیبتی سخت مبتلا می گردانم اگر از اعمال خود توبه نکنند. }sو به او مهلت دادم تا توبه کند اما نمی خواهد از زنای خود توبه کند. 9لکن بحثی بر تو دارم که آن زن ایزابل نامی را راه می دهی که خود را نبیه می گوید و بندگان مرا تعلیم داده اغوا می کند که مرتکب زنا و خوردن قربانی های بتها بشوند. !;اعمال و محبت و خدمت و ایمان و صبر تو را می دانم و اینکه اعمال آخر تو بیشتر از اول است. U#و به فرشته کلیسای در طیاتیرا بنویس این را می گوید پسر خدا که چشمان او چون شعله آتش و پایهای او چون برنج صیقلی است. pYآنکه گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می گوید و آنکه غالب آید از من مخفی به وی خواهم داد و سنگی سفید به او خواهم بخشید که بر آن سنگ اسمی جدید مرقوم است که احدی آن را نمی داند جز آنکه آن را یافته باشد. %پس توبه کن والا بزودی نزد تو می آیم و به شمشیر زبان خود با ایشان جنگ خواهم کرد. r]و همچنین کسانی را داری که تعلیم نقولاویان را پذیرفته اند. A{لکن بحث کمی بر تو دارم که در آنجا اشخاصی را داری که متمسکند به تعلیم بلعام که بالاق را آموخت که در راه بنی اسرائیل سنگی مصادم بیندازد تا قربانی های بتها را بخورند و زنا کنند. I  اعمال و مسکن تو را می دانم که تخت شیطان در آنجاست و اسم مرا محکم داری و ایمان مرا انکار ننمودی نه هم در ایامی که انطیپاس شهید امین من در میان شما در جایی که شیطان ساکن است کشته شد. ' و به فرشته کلیسای در پرغامس بنویس این را می گوید او که شمشیر دودمه تیز را دارد. .U آنکه گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می گوید هر که غالب آید از موت ثانی ضرر نخواهد یافت. F  از آن زحماتی که خواهی کشید مترس! اینک ابلیس بعضی از شما را در زندان خواهد انداخت تا تجربه کرده شوید و مدت ده روز زحمت خواهید کشید. لکن تا به مرگ امین باش تا تاج حیات را به تو دهم. c ? اعمال و تنگی و مفلسی تو را می دانم لکن دولتمند هستی و کفر آنانی را که خود را یهود می گویند و نیستند بلکه از کنیسه شیطانند. % Cو به فرشته کلیسای در اسمیرنا بنویس که این را می گوید آن اول و آخر که مرده شد و زنده گشت. x iآنکه گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می گوید هر که غالب آید به او این را خواهم بخشید که از درخت حیاتی که در وسط فردوس خداست بخورد.  -لکن این را داری که اعمال نقولاویان را دشمن داری چنانکه من نیز از آنها نفرت دارم. {پس بخاطر آر که از کجا افتاده ای و توبه کن و اعمال نخست را بعمل آور والا بزودی نزد تو می آیم و چراغدانت را از مکانش نقل می کنم اگر توبه نکنی. jMلکن بحثی بر تو دارم که محبت نخستین خود را ترک کرده ای. a;و صبر داری و بخاطر اسم من تحمل کردی و خسته نگشتی. می دانم اعمال تو را و مشقت و صبر تو را و اینکه متحمل اشرار نمی توانی شد و آنانی را که خود را رسولان می خوانند و نیستند آزمودی و ایشان را دروغگو یافتی ` ;به فرشته کلیسای در افسس بنویس که این را می گوید او که هفت ستاره را بدست راست خود دارد و در میان هفت چراغدان طلا می خرامد. x kسر هفت ستاره ای را که در دست راست من دیدی و هفت چراغدان طلا را. اما هفت ستاره فرشتگان هفت کلیسا هستند و هفت چراغدان هفت کلیسا می باشند. 9پس بنویس چیزهایی را که دیدی و چیزهایی که هستند و چیزهایی را که بعد از این خواهند شد.  %و مرده شدم و اینک تا ابداﻵباد زنده هستم و کلیدهای موت و عالم اموات نزد من است. U %و چون او را دیدم مثل مرده پیش پایهایش افتادم و دست راست خود را بر من نهاده گفت ترسان مباش! من هستم اول و آخر و زنده. X +و در دست راست خود هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری دودمه تیز بیرون می آمد و چهره اش چون آفتاب بود که در قوتش می تابد. ~ -و پایهایش مانند برنج صیقلی که در کوره تابیده شود و آواز او مثل صدای آبهای بسیار. } {و سر و موی او سفید چون پشم مثل برف سفید بود و چشمان او مثل شعله آتش. 7| i و در میان هفت چراغدان شبیه پسر انسان را که ردای بلند در بر داشت و بر سینه وی کمربندی طلا بسته بود. :{ o پس رو برگردانیدم تا آن آوازی را که با من تکلم می نمود بنگرم و چون رو گردانیدم هفت چراغدان طلا دیدم. Sz ! که می گفت من الف و یا و اول و آخر هستم. آنچه می بینی در کتابی بنویس و آن را به هفت کلیسایی که در آسیا هستند یعنی به افسس و اسمیرنا و پرغامس و طیاتیرا و ساردس و فیلادلفیه و لائودکیه بفرست. y  و در روز خداوند در روح شدم و از عقب خود آوازی بلند چون صدای صور شنیدم. sx a من یوحنا که برادر شما و شریک در مصیبت و ملکوت و صبر در عیسی مسیح هستم بجهت کلام خدا و شهادت عیسی مسیح در جزیره ای مسمی ' به پطمس شدم. #w Aمن هستم الف و یا اول و آخر می گوید آن خداوند خدا که هست و بود و می آید قادر علی الاطلاق. gv Iاینک با ابرها می آید و هر چشمی او را خواهد دید و آنانی که او را نیزه زدند و تمامی امتهای جهان برای وی خواهند نالید. بلی! آمین. )u Mو ما را نزد خدا و پدر خود پادشاهان و کهنه ساخت او را جلال و توانایی باد تا ابداﻵباد. آمین. t و از عیسی مسیح که شاهد امین و نخست زاده از مردگان و رئیس پادشاهان جهان است. مر او را که ما را محبت می نماید و ما را از گناهان ما به خون خود شست. as =یوحنا به هفت کلیسایی که در آسیا هستند. فیض و سلامتی بر شما باد از او که هست و بود و می آید و از هفت روح که پیش تخت وی هستند. _r 9خوشابحال کسی که می خواند و آنانی که می شنوند کلام این نبوت را و آنچه در این مکتوب است نگاه می دارند چونکه وقت نزدیک است. q {که گواهی داد به کلام خدا و به شهادت عیسی مسیح در اموری که دیده بود. p 5مکاشفه عیسی مسیح که خدا به او داد تا اموری را که می باید زود واقع شود بر غلامان خود ظاهر سازد و بوسیله فرشته خود فرستاده آن را ظاهر نمود بر غلام خود یوحنا. +o Qیعنی خدای واحد و نجات دهنده ما را جلال و عظمت و توانایی و قدرت باد اﻵن و تا ابداﻵباد. آمین.Jn اﻵن او را که قادر است که شما را از لغزش محفوظ دارد و در حضور جلال خود شما را بی عیب به فرحی عظیم قایم فرماید. 2m _و بعضی را از آتش بیرون کشیده برهانید و بر بعضی با خوف رحمت کنید و از لباس جسم آلود نفرت نمایید. Ol و بعضی را که مجادله می کنند ملزم سازید. 7k iخویشتن را در محبت خدا محفوظ دارید و منتظر رحمت خداوند ما عیسی مسیح برای حیات جاودانی بوده باشید. j 'اما شما ای حبیبان خود را به ایمان اقدس خود بنا کرده و در روح القدس عبادت نموده. ~i wاینانند که تفرقه ها پیدا می کنند و نفسانی هستند که روح را ندارند. =h uچون به شما خبر دادند که در زمان آخر مستهزئین خواهند آمد که برحسب شهوات بی دینی خود رفتار خواهند کرد. g 9اما شما ای حبیبان بخاطر آورید آن سخنانی که رسولان خداوند ما عیسی مسیح پیش گفته اند. f اینانند همهمه کنان و گله مندان که برحسب شهوات خود سلوک می نمایند و به زبان خود سخنان تکبرآمیز می گویند و صورتهای مردم را بجهت سود می پسندند. e تا برهمه داوری نماید و جمیع بی دینان را ملزم سازد بر همه کارهای بی دینی که ایشان کردند و برتمامی سخنان زشت که گناهکاران بی دین به خلاف او گفتند. Dd لکن خنوخ که هفتم از آدم بود درباره همین اشخاص خبر داده گفت اینک خداوند با هزاران هزار از مقدسین خود آمد. bc ? و امواج جوشیده دریا که رسوایی خود را مثل کف برمی آورند و ستارگان آواره هستند که برای ایشان تاریکی ظلمت جاودانی مقرر است. fb G اینها در ضیافتهای محبتانه شما صخره ها هستند چون با شما شادی می کنند و شبانانی که خویشتن را بی خوف می پرورند و ابرهای بی آب از بادها رانده شده و در ختان صیفی بی میوه دوباره مرده و از ریشه کنده شده. Ra  وای بر ایشان زیرا که به راه قائن رفته اند و در گمراهی بلعام بجهت اجرت غرق شده اند و در مشاجرت قورح هلاک گشته اند. '~2}|c{{ zy,xWwsvvuftt-srqqpIonmml kujiiHhg-fed@cbaaX`_^]\[ZYXWW}VsUTSsRQQVPONMM>LKJJIHGFFnEDCBBA,@r?? >!==453%110/h.-,++3))('' %%$S#R"=!/'b<b/ 9 H ?"_ j6eو مرا می گوید آبهایی که دیدی آنجایی که فاحشه نشسته است قومها و جماعتها و امتها و زبانها می باشد. -Sایشان با بره جنگ خواهند نمود و بره بر ایشان غالب خواهد آمد زیرا که او رب الارباب و پادشاه پادشاهان است و آنانی نیز که با وی هستند که خوانده شده و برگزیده و امینند. iK اینها یک رأی دارند و قوت و قدرت خود را به وحش می دهند. L و آن ده شاخ که دیدی ده پادشاه هستند که هنوز سلطنت نیافته اند بلکه یک ساعت با وحش چون پادشاهان قدرت می یابند. y و آن وحش که بود و نیست هشتمین است و از آن هفت است و به هلاکت می رود. >u و هفت پادشاه هستند که پنج افتاده اند و یکی هست و دیگری هنوز نیامده است و چون آید می باید اندکی بماند.  اینجاست ذهنی که حکمت دارد. این هفت سر هفت کوه می باشد که زن بر آنها نشسته است yآن وحش که دیدی بود و نیست و از هاویه خواهد برآمد و به هلاکت خواهد رفت و ساکنان زمین جز آنانی که نامهای ایشان از بنای عالم در دفتر حیات مرقوم است در حیرت خواهند افتاد از دیدن آن وحش که بود و نیست و ظاهر خواهد شد. J  و فرشته مرا گفت «چرا متعجب شدی؟ من سر زن و آن وحش را که هفت سر و ده شاخ دارد که حامل اوست به تو بیان می نمایم. # ?و آن زن را دیدم مست از خون مقدسین و از خون شهدای عیسی و از دیدن او بی نهایت تعجب نمودم. و بر پیشانی اش این اسم مرقوم بود سر و بابل عظیم و مادر فواحش و خبائث دنیا. l Qو آن زن به ارغوانی و قرمز ملبس بود و به طلا و جواهر و مروارید مزین و پیالهای زرین به دست خود پر از خبائث و نجاسات زنای خود داشت. L پس مرا در روح به بیابان برد و زنی را دیدم بر وحش قرمزی سوار شده که از نامهای کفر پر بود و هفت سر و ده شاخ داشت.  که پادشاهان جهان با او زنا کردند و ساکنان زمین از خمر زنای او مست شدند.  و یکی از آن هفت فرشته ای که هفت پیاله را داشتند آمد و به من خطاب کرده گفت بیا تا قضای آن فاحشه بزرگ را که بر آبهای بسیار نشسته است به تو نشان دهم. ucو تگرگ بزرگ که گویا به وزن یک من بود از آسمان بر مردم بارید و مردم به سبب صدمه تگرگ خدا را کفر گفتند زیرا که صدمه اش بی نهایت سخت بود.H و هر جزیره گریخت و کوهها نایاب گشت jMو شهر بزرگ به سه قسم منقسم گشت و بلدان امتها خراب شد و بابل بزرگ در حضور خدا بیاد آمد تا پیاله خمر غضب آلود خشم خود را بدو دهد. kOو برقها و صداها و رعدها حادث گردید و زلزلهای عظیم شد آن چنانکه از حین آفرینش انسان بر زمین زلزلهای به این شدت و عظمت نشده بود. 4aو هفتمین پیاله خود را بر هوا ریخت و آوازی بلند از میان قدس آسمان از تخت بدر آمده گفت که تمام شد!  و ایشان را به موضعی که آن را در عبرانی حارمجدون می خوانند فراهم آوردند.Nاینک چون دزد می آیم! خوشابحال کسی که بیدار شده رخت خود را نگاه دارد مبادا عریان راه رود و رسوایی او را ببینند. $Aزیرا که آنها ارواح دیوها هستند که معجزات ظاهر می سازند و بر پادشاهان تمام ربع مسکون خروج می کنند تا ایشان را برای جنگ آن روز عظیم خدای قادر مطلق فراهم آورند. .~U و دیدم که از دهان اژدها و از دهان وحش و از دهان نبی کاذب سه روح خبیث چون وزغها بیرون می آیند. G} و ششمین پیاله خود را بر نهر عظیم فرات ریخت و آبش خشکید تا راه پادشاهانی که از مشرق آفتاب می آیند مهیا شود. |1 و به خدای آسمان به سبب دردها و دملهای خود کفر می گفتند و از اعمال خود توبه نکردند. /{W و پنجمین پیاله خود را بر تخت وحش ریخت و مملکت او تاریک گشت و زبانهای خود را از درد می گزیدند. _z7 و مردم به حرارت شدید سوخته شدند و به اسم آن خدا که بر این بلایا قدرت دارد کفر گفتند و توبه نکردند تا او را تمجید نمایند. y%و چهارمین پیاله خود را بر آفتاب ریخت و به آن داده شد که مردم را به آتش بسوزاند. xو شنیدم که مذبح می گوید ای خداوند خدای قادر مطلق داوریهای تو حق و عدل است. w+چونکه خون مقدسین و انبیا را ریختند و بدیشان خون دادی که بنوشند زیرا که مستحقند. $vAو فرشته آبها را شنیدم که می گوید عادلی تو که هستی و بودی ای قدوس زیرا که چنین حکم کردی. puYو سومین پیاله خود را در نهرها و چشمه های آب ریخت و خون شد. Stو دومین پیاله خود را به دریا ریخت که آن به خون مثل خون مرده مبدل گشت و هر نفس زنده از چیزهایی که در دریا بود بمرد. Us#و اولی رفته پیاله خود را بر زمین ریخت و دمل زشت و بد بر مردمانی که نشان وحش دارند و صورت او را می پرستند بیرون آمد. @r {و آوازی بلند شنیدم که از میان قدس به آن هفت فرشته می گوید که بروید هفت پیاله غضب خدا را بر زمین بریزید. q و تا هفت بلای آن هفت فرشته به انجام نرسید هیچکس نتوانست به قدس درآید.Ppو قدس از جلال خدا و قوت او پر دود گردید. 5ocو یکی از آن چهار حیوان به آن هفت فرشته هفت پیاله زرین داد پر از غضب خدا که تا ابداﻵباد زنده است. Dnو هفت فرشته ای که هفت بلا داشتند کتانی پاک و روشن دربر کرده و کمر ایشان به کمربند زرین بسته بیرون آمدند. jmMو بعد از این دیدم که قدس خیمه شهادت در آسمان گشوده شد. 4laکیست که از تو نترسد خداوندا و کیست که نام تو را تمجید ننماید؟ زیرا که تو تنها قدوس هستی و جمیع امتها آمده در حضور تو پرستش خواهند کرد زیرا که احکام تو ظاهر گردیده است! k سرود موسی بنده خدا و سرود بره را می خوانند و می گویند عظیم و عجیب است اعمال تو ای خداوند خدای قادر مطلق! عدل و حق است راههای تو ای پادشاه امتها! jو دیدم مثال دریایی از شیشه مخلوط به آتش و کسانی را که بر وحش و صورت او و عدد اسم او غلبه می یابند بر دریای شیشه ایستاده و بربطهای خدا را بدست گرفته. |i sو علامت دیگر عظیم و عجیبی در آسمان دیدم یعنی هفت فرشته ای که هفت بلایی دارند که آخرین هستند زیرا که به آنها غضب الهی به انجام رسیده است. Ehو چرخشت را بیرون شهر به پا بیفشردند و خون از چرخشت تا به دهن اسبان به مسافت هزار و ششصد تیر پرتاب جاری شد.)gKپس آن فرشته داس خود را بر زمین آورد و موهای زمین را چیده آن را در چرخشت عظیم غضب خدا ریخت. au و آوازی را از آسمان شنیدم که می گوید بنویس که از کنون خوشحالند مردگانی که در خداوند می میرند. و روح می گوید بلی تا از زحمات خود آرامی یابند و اعمال ایشان از عقب ایشان می رسد.`w در اینجاست صبر مقدسین که احکام خدا و ایمان عیسی را حفظ می نمایند. }_s و دود عذاب ایشان تا ابداﻵباد بالا می رود. پس آنانی که وحش و صورت او را پرستش می کنند و هر که نشان اسم او را پذیرد شبانه روز آرامی ندارند. ~^u او نیز از خمر غضب خدا که در پیاله خشم وی بیغش آمیخته شده است خواهد نوشید و در نزد فرشتگان مقدس و در حضور بره به آتش و کبریت معذب خواهد شد. i]K و فرشته سوم از عقب این دو آمده به آواز بلند می گوید اگر کسی وحش و صورت او را پرستش کند و نشان او را بر پیشانی یا دست خود پذیرد. :\mو فرشته ای دیگر از عقب او آمده گفت منهدم شد بابل عظیم که از خمر غضب زنای خود جمیع امتها را نوشانید. [5و به آواز بلند می گوید از خدا بترسید و او را تمجید نمایید زیرا که زمان داوری او رسیده است. پس او را که آسمان و زمین و دریا و چشمه های آب را آفرید پرستش کنید. yZkو فرشته ای دیگر را دیدم که در وسط آسمان پرواز می کند و انجیل جاودانی را دارد تا ساکنان زمین را از هر امت و قبیله و زبان و قوم بشارت دهد gYGو در دهان ایشان دروغی یافت نشد زیرا که بی عیب هستند. ,XQاینانند آنانی که با زنان آلوده نشدند زیرا که باکره هستند و آنانند که بره را هر کجا می رود متابعت می کنند و از میان مردم خریده شده اند تا نوبر برای خدا و بره باشند. Wو در حضور تخت و چهار حیوان و پیران سرودی جدید می سرایند و هیچکس نتوانست آن سرود را بیاموزد جز آن صد و چهل و چهار هزار که از جهان خریده شده بودند. Vو آوازی از آسمان شنیدم مثل آواز آبهای بسیار و مانند آواز رعد عظیم و آن آوازی که شنیدم مانند آواز بربط نوازان بود که بربطهای خود را بنوازند. pU [و دیدم که اینک بره بر کوه صهیون ایستاده است و با وی صد و چهل و چهار هزار نفر که اسم او و اسم پدر او را بر پیشانی خود مرقوم می دارند. ?Tw در اینجا حکمت است. پس هر که فهم دارد عدد وحش را بشمارد زیرا که عدد انسان است و عددش ششصد و شصت و شش است.*SM و اینکه هیچکس خرید و فروش نتواند کرد جز کسی که نشان یعنی اسم یا عدد اسم وحش را داشته باشد. XR) و همه را از کبیر و صغیر و دولتمند و فقیر و غلام و آزاد بر این وامی دارد که بر دست راست یا بر پیشانی خود نشانی گذارند. \Q1 و به وی داده شد که آن صورت وحش را روح بخشد تا که صورت وحش سخن گوید و چنان کند که هر که صورت وحش را پرستش نکند کشته گردد. KP و ساکنان زمین را گمراه می کند به آن معجزاتی که به وی داده شد که آنها را در حضور وحش بنماید. و به ساکنان زمین می گوید که صورتی را از آن وحش که بعد از خوردن زخم شمشیر زیست نمود بسازند. O1 و معجزات عظیمه بعمل می آورد تا آتش را نیز از آسمان در حضور مردم به زمین فرود آورد. nNU و با تمام قدرت وحش نخست در حضور وی عمل می کند و زمین و سکنه آن را بر این وامی دارد که وحش نخست را که از زخم مهلک شفا یافت بپرستند. 9Mk و دیدم وحش دیگری را که از زمین بالا می آید و دو شاخ مثل شاخهای بره داشت و مانند اژدها تکلم می نمود. _L7 اگر کسی اسیر نماید به اسیری رود و اگر کسی به شمشیر قتل کند می باید او به شمشیر کشته گردد. در اینجاست صبر و ایمان مقدسین. 3Ka اگر کسی گوش دارد بشنود. dJA و جمیع ساکنان جهان جز آنانی که نامهای ایشان در دفتر حیات بره ای که از بنای عالم ذبح شده بود مکتوب است او را خواهند پرستید. DI و به وی داده شد که با مقدسین جنگ کند و بر ایشان غلبه یابد و تسلط بر هر قبیله و قوم و زبان و امت بدو عطا شد. H- پس دهان خود را به کفرهای بر خدا گشود تا بر اسم او و خیمه او و سکنه آسمان کفر گوید. 5Gc و به وی دهانی داده شد که به کبر و کفر تکلم می کند و قدرتی به او عطا شد که مدت چهل و دو ماه عمل کند. iFK و آن اژدها را که قدرت به وحش داده بود پرستش کردند و وحش را سجده کرده گفتند که «کیست مثل وحش و کیست که با وی می تواند جنگ کند؟» RE و یکی از سرهایش را دیدم که تا به موت کشته شد و از آن زخم مهلک شفا یافت و تمامی جهان در پی این وحش در حیرت افتادند. jDM و آن وحش را که دیدم مانند پلنگ بود و پایهایش مثل پای خرس و دهانش مثل دهان شیر. و اژدها قوت خویش و تخت خود و قوت عظیمی به وی داد. tC c و او بر ریگ دریا ایستاده بود. و دیدم وحشی از دریا بالا می آید که ده شاخ و هفت سر دارد و بر شاخهایش ده افسر و بر سرهایش نامهای کفر است. _B7 و اژدها بر زن غضب نموده رفت تا با باقی ماندگان ذریت او که احکام خدا را حفظ می کنند و شهادت عیسی را نگاه می دارند جنگ کند.,AQ و زمین زن را حمایت کرد و زمین دهان خود را گشاده آن رود را که اژدها از دهان خود ریخت فرو برد. @{ و مار از دهان خود در عقب زن آبی چون رودی ریخت تا سیل او را فرو گیرد. z?m و دو بال عقاب بزرگ به زن داده شد تا به بیابان به مکان خود پرواز کند جایی که او را از نظر آن مار زمانی و دو زمان و نصف زمان پرورش می کنند. >3 و چون اژدها دید که بر زمین افکنده شد بر آن زن که فرزند نرینه را زاییده بود جفا کرد. = از این جهت ای آسمانها و ساکنان آنها شاد باشید وای بر زمین و دریا زیرا که ابلیس به نزد شما فرود شده است با خشم عظیم چون می داند که زمانی قلیل دارد. <5 و ایشان بوساطت خون بره و کلام شهادت خود بر او غالب آمدند و جان خود را دوست نداشتند. X;) و آوازی بلند در آسمان شنیدم که می گوید اکنون نجات و قوت و سلطنت خدای ما و قدرت مسیح او ظاهر شد زیرا که آن مدعی برادران ما که شبانه روز در حضور خدای ما بر ایشان دعوی می کند به زیر افکنده شد. :9 و اژدهای بزرگ انداخته شد یعنی آن مار قدیمی که به ابلیس و شیطان مسمی ' است که تمام ربع مسکون را می فریبد. او بر زمین انداخته شد و فرشتگانش با وی انداخته شدند. n9U ولی غلبه نیافتند بلکه جای ایشان دیگر در آسمان یافت نشد. #8? و در آسمان جنگ شد میکائیل و فرشتگانش با اژدها جنگ کردند و اژدها و فرشتگانش جنگ کردند. Q7 و زن به بیابان فرار کرد که در آنجا مکانی برای وی از خدا مهیا شده است تا او را مدت هزار و دویست و شصت روز بپرورند. Z6- پس پسر نرینه ای را زایید که همه امتهای زمین را به عصای آهنین حکمرانی خواهد کرد و فرزندش به نزد خدا و تخت او ربوده شد. f5E و دمش ثلث ستارگان آسمان را کشیده آنها را بر زمین ریخت. و اژدها پیش آن زن که می زایید بایستاد تا چون بزاید فرزند او را ببلعد. K4 و علامتی دیگر در آسمان پدید آمد که اینک اژدهای بزرگ آتشگون که او را هفت سر و ده شاخ بود و بر سرهایش هفت افسر. i3K و آبستن بوده از درد زه و عذاب زاییدن فریاد برمی آورد. K2  و علامتی عظیم در آسمان ظاهر شد زنی که آفتاب را دربر دارد و ماه زیر پایهایش و بر سرش تاجی از دوازده ستاره است. [1/ و قدس خدا در آسمان مفتوح گشت و تابوت عهدنامه او در قدس او ظاهر شد و برقها و صداها و رعدها و زلزله و تگرگ عظیمی حادث شد.d0A و امتها خشمناک شدند و غضب تو ظاهر گردید و وقت مردگان رسید تا بر ایشان داوری شود و تا بندگان خود یعنی انبیا و مقدسان و ترسندگان نام خود را چه کوچک و چه بزرگ اجرت دهی و مفسدان زمین را فاسد گردانی . \/1 و گفتند تو را شکر می کنیم ای خداوند خدای قادر مطلق که هستی و بودی زیرا که قوت عظیم خود را بدست گرفته به سلطنت پرداختی. 1.[ و آن بیست و چهار پیر که در حضور خدا بر تختهای خود نشسته اند به روی درافتاده خدا را سجده کردند. - و فرشته ای بنواخت که ناگاه صداهای بلند در آسمان واقع شد که می گفتند سلطنت جهان از آن خداوند ما و مسیح او شد و تا ابداﻵباد حکمرانی خواهد کرد. ^,5 وای دوم درگذشته است. اینک وای سوم بزودی می آید. +) و در همان ساعت زلزلهای عظیم حادث گشت که ده یک از شهر منهدم گردید و هفت هزار نفر از زلزله هلاک شدند و باقی ماندگان ترسان گشته خدای آسمان را تمجید کردند. j*M و آوازی بلند از آسمان شنیدند که بدیشان می گوید به اینجا صعود نمایید. پس در ابر به آسمان بالا شدند و دشمنانشان ایشان را دیدند. Y)+ و بعد از سه روز و نیم روح حیات از خدا بدیشان درآمد که بر پایهای خود ایستادند و بینندگان ایشان را خوفی عظیم فرو گرفت. j(M و ساکنان زمین بر ایشان خوشی و شادی می کنند و نزد یکدیگر هدایا خواهند فرستاد از آنرو که این دو نبی ساکنان زمین را معذب ساختند. z'm و گروهی از اقوام و قبایل و زبانها و امتها بدنهای ایشان را سه روز و نیم نظاره می کنند و اجازت نمی دهند که بدنهای ایشان را به قبر سپارند. h&I و بدنهای ایشان در شارع عام شهر عظیم که به معنی روحانی به سدوم و مصر مسمی ' است جایی که خداوند ایشان نیز مصلوب گشت خواهد ماند. \%1 و چون شهادت خود را به اتمام رسانند آن وحش که از هاویه برمی آید با ایشان جنگ کرده غلبه خواهد یافت و ایشان را خواهد کشت. 9$k اینها قدرت به بستن آسمان دارند تا در ایام نبوت ایشان باران نبارد و قدرت بر آبها دارند که آنها را به خون تبدیل نمایند و جهان را هر گاه بخواهند به انواع بلایا مبتلا سازند. #} و اگر کسی بخواهد بدیشان اذیت رساند آتشی از دهانشان بدر شده دشمنان ایشان را فرو می گیرد و هر که قصد اذیت ایشان دارد بدینگونه باید کشته شود. "  اینانند دو درخت زیتون و دو چراغدان که در حضور خداوند زمین ایستاده اند. !9 و به دو شاهد خود خواهم داد که پلاس در بر کرده مدت هزار و دویست و شصت روز نبوت نمایند. ^ 5 و صحن خارج قدس را بیرون انداز و آن را مپیما زیرا که به امتها داده شده است و شهر مقدس را چهل و دو ماه پایمال خواهند نمود. E  و نی ای مثل عصا به من داده شد و مرا گفت برخیز و قدس خدا و مذبح و آنانی را که در آن عبادت می کنند پیمایش نما.  و مرا گفت که می باید تو اقوام و امتها و زبانها و پادشاهان بسیار را نبوت کنی .C پس کتابچه را از دست فرشته گرفته خوردم که در دهانم مثل عسل شیرین بود ولی چون خورده بودم درونم تلخ گردید.  پس به نزد فرشته رفته به وی گفتم که کتابچه را به من بدهد. او مرا گفت بگیر و بخور که اندرونت را تلخ خواهد نمود لکن در دهانت چون عسل شیرین خواهد بود.  و آن آوازی که از آسمان شنیده بودم بار دیگر شنیدم که مرا خطاب کرده می گوید برو و کتابچه گشاده را از دست فرشته ای که بر دریا و زمین ایستاده است بگیر. b= بلکه در ایام صدای فرشته هفتم چون کرنا را می باید بنوازد سر خدا به اتمام خواهد رسید چنانکه بندگان خود انبیا را بشارت داد. /W قسم خورد به او که تا ابداﻵباد زنده است که آسمان و آنچه را که در آن است و زمین و آنچه را که در آن است و دریا و آنچه را که در آن است آفرید که بعد از این زمانی نخواهد بود 7 و آن فرشته ای که بر دریا و زمین ایستاده دیدم دست راست خود را به سوی آسمان بلند کرده. fE و چون هفت رعد سخن گفتند حاضر شدم که بنویسم. آنگاه آوازی از آسمان شنیدم که می گوید آنچه هفت رعد گفتند مهر کن و آنها را منویس. + و به آواز بلند چون غرش شیر صدا کرد و چون صدا کرد هفت رعد به صداهای خود سخن گفتند. &E و در دست خود کتابچه ای گشوده دارد و پای راست خود را بر دریا و پای چپ خود را بر زمین نهاد. y m و دیدم فرشته زورآور دیگری را که از آسمان نازل می شود که ابری دربر دارد و قوس قزحی بر سرش و چهره اش مثل آفتاب و پایهایش مثل ستونهای آتش. lQ و از قتلها و جادوگریها و زنا و دزدیهای خود توبه نکردند.J  و سایر مردم که به این بلایا کشته نگشتند از اعمال دستهای خود توبه نکردند تا آنکه عبادت دیوها و بتهای طلا و نقره و برنج و سنگ و چوب را که طاقت دیدن و شنیدن و خرامیدن ندارند ترک کنند. L زیرا که قدرت اسبان در دهان و دم ایشان است زیرا که دمهای آنها چون مارهاست که سرها دارد و به آنها اذیت می کنند. % از این سه بلا یعنی آتش و دود و کبریت که از دهانشان برمی آید ثلث مردم هلاک شدند. 6e و به اینطور اسبان و سواران ایشان را در رؤیا دیدم که جوشنهای آتشین و آسمانجونی و کبریتی دارند و سرهای اسبان چون سر شیران است و از دهانشان آتش و دود و کبریت بیرون می آید. ve و عدد جنود سواران دویست هزار هزار بود که عدد ایشان را شنیدم. F  پس آن چهار فرشته که برای ساعت و روز و ماه و سال معین مهیا شده اند تا اینکه ثلث مردم را بکشند خلاصی یافتند. 7 g که به آن فرشته ششم که صاحب کرنا بود می گوید آن چهار فرشته را که بر نهر عظیم فرات بسته اند خلاص کن. # ? و فرشته ششم بنواخت که ناگاه آوازی از میان چهار شاخ مذبح طلایی که در حضور خداست شنیدم. f E یک وای گذشته است. اینک دو وای دیگر بعد از این می آید.J   و بر خود پادشاهی داشتند که ملک الهاویه است که در عبرانی به ابدون مسمی ' است و در یونانی او را اپلیون خوانند. 1[ و دمها چون عقربها با نیشها داشتند و در دم آنها قدرت بود که تا مدت پنج ماه مردم را اذیت نمایند. J  و جوشنها داشتند چون جوشنهای آهنین و صدای بالهای ایشان مثل صدای ارابه های اسبهای بسیار که به جنگ همی تازند.  و مویی داشتند چون موی زنان و دندانهایشان مانند دندانهای شیران بود. _7 و صورت ملخها چون اسبهای آراسته شده برای جنگ بود و بر سر ایشان مثل تاجهای شبیه طلا و چهره های ایشان شبیه صورت انسان بود. P و در آن ایام مردم طلب موت خواهند کرد و آن را نخواهند یافت و تمنای موت خواهند داشت اما موت از ایشان خواهد گریخت. `9 و به آنها داده شد که ایشان را نکشند بلکه تا مدت پنج ماه معذب بدارند و اذیت آنها مثل اذیت عقرب بود وقتی که کسی را نیش زند. uc و بدیشان گفته شد که ضرر نرسانند نه به گیاه زمین و نه به هیچ سبزی و نه به درختی بلکه به آن مردمانی که مهر خدا را بر پیشانی خود ندارند. + و از میان دود ملخها به زمین برآمدند و به آنها قوتی چون قوت عقربهای زمین داده شد. 5c و چاه هاویه را گشاد و دودی چون دود تنوری عظیم از چاه بالا آمد و آفتاب و هوا از دود چاه تاریک گشت. + Q و چون فرشته پنجم نواخت ستاره ای را دیدم که بر زمین افتاده بود و کلید چاه هاویه بدو داده شد. ~- و عقابی را دیدم و شنیدم که در وسط آسمان می پرد و به آواز بلند می گوید وای وای وای بر ساکنان زمین بسبب صداهای دیگر کرنای آن سه فرشته ای که می باید بنوازند.p}Y و فرشته چهارم بنواخت و به ثلث آفتاب و ثلث ماه و ثلث ستارگان صدمه رسید تا ثلث آنها تاریک گردید و ثلث روز و ثلث شب همچنین بی نور شد. T|! و اسم آن ستاره را افسنتین می خوانند و ثلث آبها به افسنتین مبدل گشت و مردمان بسیار از آبهایی که تلخ شده بود مردند. o$k~~}|{zzyxwhvnutt1s5rDqpoo"nmPlkjQi1hgffVedcbbHa`1_u^^A]\h[ZYYWVV!UhTZRRPPqOjNMxLKiJwII_HGFEDD-CBLAT@@ >>a==2;و لشکرهایی که در آسمانند بر اسبهای سفید و به کتان سفید و پاک ملبس از عقب او می آمدند. x=i و جامه ای خون آلود دربر دارد و نام او را «کلمه خدا» می خوانند. 3<_ و چشمانش چون شعله آتش و بر سرش افسرهای بسیار و اسمی مرقوم دارد که جز خودش هیچکس آن را نمی داند. 7;g و دیدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبی سفید که سوارش امین و حق نام دارد و به عدل داوری و جنگ می نماید. M: و نزد پایهایش افتادم تا او را سجده کنم. او به من گفت زنهار چنین نکنی زیرا که من با تو همخدمت هستم و با برادرانت که شهادت عیسی را دارند. خدا را سجده کن زیرا که شهادت عیسی روح نبوت است. @9y و مرا گفت بنویس خوشابحال آنانی که به بزم نکاح بره دعوت شده اند. و نیز مرا گفت که این است کلام راست خدا. (8Iو به او داده شد که به کتان پاک و روشن خود را بپوشاند زیرا که آن کتان عدالتهای مقدسین است. 47aشادی و وجد نماییم و او را تمجید کنیم زیرا که نکاح بره رسیده است و عروس او خود را حاضر ساخته است. 6و شنیدم چون آواز جمعی کثیر و چون آواز آبهای فراوان و چون آواز رعدهای شدید که می گفتند هللویاه زیرا خداوند خدای ما قادر مطلق سلطنت گرفته است! A5{و آوازی از تخت بیرون آمده گفت حمد نمایید خدای ما را ای تمامی بندگان او و ترسندگان او چه کبیر و چه صغیر! R4و آن بیست و چهار پیر و چهار حیوان به روی درافتاده خدایی را که بر تخت نشسته است سجده نمودند و گفتند آمین هللویاه! p3Yو بار دیگر گفتند هللویاه و دودش تا ابداﻵباد بالا می رود! 2 زیرا که احکام او راست و عدل است چونکه داوری نمود بر فاحشه بزرگ که جهان را به زنای خود فاسد می گردانید و انتقام خون بندگان خود را از دست او کشید. ]1 5و بعد از آن شنیدم چون آوازی بلند از گروهی کثیر در آسمان که می گفتند هللویاه! نجات و جلال و اکرام و قوت از آن خدای ما است r0]و در آن خون انبیا و مقدسین و تمام مقتولان روی زمین یافت شد.//و نور چراغ در تو دیگر نخواهد تابید و آواز عروس و داماد باز در تو شنیده نخواهد گشت زیرا که تجار تو اکابر جهان بودند و از جادوگری تو جمیع امتها گمراه شدند. ?.wو صوت بربط زنان و مغنیان و نی زنان و کرنانوازان بعد از این در تو شنیده نخواهد شد و هیچ صنعتگر از هر صناعتی در تو دیگر پیدا نخواهد شد و باز صدای آسیا در تو شنیده نخواهد گردید. -و یک فرشته زورآور سنگی چون سنگ آسیای بزرگ گرفته به دریا انداخت و گفت چنین به یک صدمه شهر بابل بزرگ منهدم خواهد گردید و دیگر هرگز یافت نخواهد شد. %,Cپس ای آسمان و مقدسان و رسولان و انبیا شادی کنید زیرا خدا انتقام شما را از او کشیده است. <+qو خاک بر سر خود ریخته گریان و ماتم کنان فریاد برآورده می گفتند وای وای بر آن شهر عظیم که از آن هر که در دریا صاحب کشتی بود از نفایس او دولتمند گردید که در یک ساعت ویران گشت. *چون دود سوختن آن را دیدند فریادکنان گفتند کدام شهر است مثل این شهر بزرگ! ))Kو هر ناخدا و کل جماعتی که بر کشتیها می باشند و ملاحان و هر که شغل دریا می کند دور ایستاده. (خواهند گفت وای وای ای شهر عظیم که به کتان و ارغوانی و قرمز ملبس می بودی و به طلا و جواهر و مروارید مزین زیرا در یک ساعت اینقدر دولت عظیم خراب شد. &'Eو تاجران این چیزها که از وی دولتمند شده اند از ترس عذابش دور ایستاده گریان و ماتم کنان. 4&aو حاصل شهوت نفس تو از تو گم شد و هر چیز فربه و روشن از تو نابود گردید و دیگر آنها را نخواهی یافت. l%Q و دارچینی و حماما و خوشبویها و مر و کندر و شراب و روغن و آرد میده و گندم و رمه ها و گله ها و اسبان و ارابه ها و اجساد و نفوس مردم. w$g بضاعت طلا و نقره و جواهر و مروارید و کتان نازک و ارغوانی و ابریشم و قرمز و عود قماری و هر ظرف عاج و ظروف چوب گرانبها و مس و آهن و مرمر. (#I و تجار جهان برای او گریه و ماتم خواهند نمود زیرا که از این پس بضاعت ایشان را کسی نمی خرد. N" و از خوف عذابش دور ایستاده خواهند گفت وای وای ای شهر عظیم ای بابل بلده زورآور زیرا که در یک ساعت عقوبت تو آمد! 8!i آنگاه پادشاهان دنیا که با او زنا و عیاشی نمودند چون دود سوختن او را بینند گریه و ماتم خواهند کرد. u cلهذا بلایای او از مرگ و ماتم و قحط در یک روز خواهد آمد و به آتش سوخته خواهد شد زیرا که زورآور است خداوند خدایی که بر او داوری می کند. +Oبه اندازه ای که خویشتن را تمجید کرد و عیاشی نمود به آنقدر عذاب و ماتم بدو دهید زیرا که در دل خود می گوید به مقام ملکه نشسته ام و بیوه نیستم و ماتم هرگز نخواهم دید. kOبدو رد کنید آنچه را که او داده است و بحسب کارهایش دو چندان بدو جزا دهید و در پیاله ای که او آمیخته است او را دو چندان بیامیزید. {oزیرا گناهانش تا به فلک رسیده و خدا ظلمهایش را به یاد آورده است. b=و صدایی دیگر از آسمان شنیدم که می گفت ای قوم من از میان او بیرون آیید مبادا در گناهانش شریک شده از بلاهایش بهره مند شوید. }sزیرا که از خمر غضب آلود زنای او همه امتها نوشیده اند و پادشاهان جهان با وی زنا کرده اند و تجار جهان از کثرت عیاشی او دولتمند گردیده اند! ucو به آواز زورآور ندا کرده گفت منهدم شد منهدم شد بابل عظیم! و او مسکن دیوها و ملاذ هر روح خبیث و ملاذ هر مرغ ناپاک و مکروه گردیده است! ( Kبعد از آن دیدم فرشته ای دیگر از آسمان نازل شد که قدرت عظیم داشت و زمین به جلال او منور شد. ykو زنی که دیدی آن شهر عظیم است که بر پادشاهان جهان سلطنت می کند.U#زیرا خدا در دل ایشان نهاده است که اراده او را بجا آرند و یک رأی شده سلطنت خود را به وحش بدهند تا کلام خدا تمام شود. و اما ده شاخ که دیدی و وحش اینها فاحشه را دشمن خواهند داشت و او را بینوا و عریان خواهند نمود و گوشتش را خواهند خورد و او را به آتش خواهند سوزانید. {ri`WNE<3*!~~~~~~~~~~~~~~~~t~j~`~V~L~B~8~.~$~~~}}}}}}}}}}}}}}{}q}g}]}S}I}?}5}+}!}} }||||||||||||||x|n|d|Z|P|F|<|2|(||| |{{{{{{{{{{{{{{u{k{a{W{M{C{9{/{${{{zzzzzzzzzzzzzuzjz_zTzIz>z3z(zzzyyyyyyyyyyyyyyynycyXyMyBy7y,y!yy yxxxxxxxxxxxx}xrxgx\xQxFx;x0x%xxxwwwwwwwwwwwwwvwkw`wUwJw?w4w)wwwvvvvvvvvvvvvvzvovdvYvNvCv8v-v"vv vuuuuuuuuuuuu}urugu\uQuFu;u0u&uuutttttttttttttvtkt`tUtJt?t4t)tttssssssssssssszsosdsYsNsCs8s-s"ss srrrrrrrrrrrr~rsrhr]rRrGro3o(ooonnnnnnnnnnnnnxnmncnXnMnBn7n,n!nn nmmmmmmmmmmmm|mqmfm[mPmEm:m/m$mmmllllllllllllluljl_lTlIl>l3l(lllkkkkkkkkkkkkkxkmkbkXkMkBk7k,k!kk kjjjjjjjjjjjj}jrjgj\jQjFj;j0j%jjjiiiiiiiiiiiiiuiji_iTiIi>i3i(iiihhhhhhhhhhhhhyhnhchXhMhBh7h,h!hh hgggggggggggg}grggg\gQgFgc3c(cccbbbbbbbbbbbbbybnbcbXbMbBb7b,b!bb baaaaaaaaaaaa|aqaga\aQaFa;a0a%aaa`````````````u`j`_`T`I`>`3`(```_____________x_n_c_X_M_B_7_,_!__ _^^^^^^^^^^^^}^r^g^\^Q^F^;^0^%^^^]]]]]]]]]]]]]u]j]_]T]I]>]3](]]]\\\\\\\\\\\\\y\n\c\X\M\B\7\,\!\\ \[[[[[[[[[[[[|[q[f[[[P[E[:[/[%[[[ZZZZZZZZZZZZZuZjZ_ZTZIZ>Z3Z(ZZZYYYYYYYYYYYYYxYmYbYWYLYAY6Y+Y YY XXXXXXXXXXXXX|XqXfX[XPXEX:X/X$XXXWWWWWWWWWWWWWtWjW_WTWIW>W3W(WWWVVVVVVVVVVVVVyVnVcVXVMVBV7V,V!VV VUUUUUUUUUUUU|UqUfU[UPUEU;U0U%UUUTTTTTTTTTTTTTuTjT_TTTIT>T3T(TTTSSSSSSSSSSSSSySnScSXSMSBS7S,S!SS SRRRRRRRRRRRR|RqRfR[RPRER:R/R%RRRQQQQQQQQQQQQQuQjQ_QTQIQ>Q3Q(QQQPPPPPPPPPPPPPyPnPcPXPMPBP7P,P!PP POOOOOOOOOOOO|OqOfO[OQOFO;O0O%OOONNNNNNNNNNNNNuNjN_NUNJN?N4N)NNNMMMMMMMMMMMMMyMnMcMYMNMCM8M-M"MM MLLLLLLLLLLLL}LrLgL\LQLFL;L0L%LLLKKKKKKKKKKKKKuKjK_KTKIK>K3K(KKKJJJJJJJJJJJJJyJnJcJXJMJBJ7J,J!JJ JIIIIIIIIIIII|IqIfI[IPIFI;I0I%IIIHHHHHHHHHHHHHuHjH_HTHIH>H3H(HHHGGGGGGGGGGGGGyGnGcGXGMGBG7G,G!GG GFFFFFFFFFFFF|FqFfF\FQFFF;F0F%FFFEEEEEEEEEEEEEuEjE_ETEIE>E3E)EEEDDDDDDDDDDDDDyDnDcDXDMDBD7D,D!DD DCCCCCCCCCCCC}CrCgC\CQCFC;C0C%CCCBBBBBBBBBBBBBuBjB`BUBJB?B4B)BBBAAAAAAAAAAAAAyAoAdAYANACA8A-A"AA A@@@@@@@@@@@@}@r@g@\@Q@F@;@0@%@@@?????????????v?k?`?U?J???4?)???>>>>>>>>>>>>>>{>q>g>]>S>I>?>5>+>!>> >============~=s=h=]=R=G=<=1=&===<<<<<<<<<<<<737(7776666666666666x6m6b6W6L6A666+6 66 6555555555555|5q5f5[5P5E5:5/5$5554444444444444u4j4_4T4I4>434(4443333333333333x3m3b3W3L3B373,3!33 3222222222222}2r2g2\2Q2F2;202%2221111111111111u1j1_1T1I1>131(1110000000000000y0n0c0X0M0B070,0!00 0////////////}/r/g/\/Q/F/;/0/%///.............u.j.`.U.J.?.4.)...-------------y-n-c-X-M-B-8---"-- -,,,,,,,,,,,,},r,g,\,Q,F,;,0,%,,,+++++++++++++v+k+`+U+J+?+4+)+++*************z*o*d*Y*N*C*8*-*"** *))))))))))))~)s)h)])R)G)<)1)&)))(((((((((((((w(l(a(V(K(@(5(*((( '''''''''''''{'p'e'Z'O'D'9'.'#'' '&&&&&&&&&&&&~&s&h&]&R&G&<&1&&&&&%%%%%%%%%%%%%w%l%a%V%K%@%5%*%%% $$$$$$$$$$$$${$p$e$Z$O$D$9$.$#$$ $############~#s#h#^#S#H#=#2#'###"""""""""""""x"m"b"W"L"A"6"+" "" !!!!!!!!!!!!!{!p!e!Z!O!D!9!.!#!! !  t i ^ S H = 2 '   wlaVLA6+  {pf[PE:/$ti^SH=2'xmbWLA6+  {peZOD9.# ti^SH=2'wlaVK@5* {peZOD9.$ti^SH=2'xmbWLA6+  |qf[PE:/$ti^SH=2( # # # # # #  # "# "" "! " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " "  " ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! !  !  #  "  !                                                                       ~  }  |  {  z  y  x   w & v % u $ t # s " r ! q  p  o  n  m  l  k  j  i  h  g  f  e  d  c  b  a  `  _  ^  ]  \  [  Z  Y  X  W  V  U  T  S  R   Q / P . O - N , M + L * K ) J ( I ' H & G % F $ E # D " C ! B  A  @  ?  >  =  <  ;  :  9  8  7  6  5  4  3  2  1  0  /  .  -  ,  +  *  )  (  '  &  %  $  #   " + ! * )  (  '  &  %  $  #  "  !                                                                                % $ # " !                                        ( ' & % $ # " !                                                                !     ~ } | { z y x w v u t s r q p o  n  m  l  k  j i h g f e d c  b a ` _ ^ ] \ [ Z Y X W V U T S R Q P  O  N  M  L  K J I H G F E D  C $B #A "@ !?  > = < ; : 9 8 7 6 5 4 3 2 1 0 / . - ,  +  *  )  (  ' & % $ # " !                                                                                                                          $ # " !                                                                            ~ } | { z y x w v u t s r q p  o  n  m  l  k j i h g f e d  c  b  a  `  _  ^  ]  \  [  Z  Y  X  W  V  U  T  S  R  Q  P  O  N   M  3L  2K  1J  0I  /H  .G  -F  ,E  +D  *C  )B  (A  '@  &?  %>  $=  #<  ";  !:  9  8  7  6  5  4  3  2  1  0  /  .  -  ,  +  *  )  (  '  &  %  $  #  "  !                                                                                                 #  "  !                                                                                                                                                                     ~ } | { z  y x w v u t s r q p o  n  m  l  k  j i h g f e d c  b a ` _ ^ ] \ [ Z Y X W V U T S R Q P  O  N  M  L  K J I H G F E D  C B A @ ? > = < ; :  9  8  7  6  5 4 3 2 1 0 / .  - , + * ) ( ' & % $ # " !                                                                     2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2   2   2   2   2   2  2  2  2  2  2  2   2  1!  1   1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1   1   1   1   1   1  1  1  1  1  1  1   1  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0   0   0   0   0   0  0  0  0  0  0  0   0  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /   /   /   /   /   /  /  /  /  /  /  /   /  ."  .!  .   .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .~  .}  .|  .{  .z  .y  . x  . w  . v  . u  . t  .s  .r  .q  .p  .o  .n  .m   .l  -k  -j  -i  -h  -g  -f  -e  -d  -c  -b  -a  -`  -_  -^  -]  - \  - [  - Z  - Y  - X  -W  -V  -U  -T  -S  -R  -Q   -P  ,"O  ,!N  , M  ,L  ,K  ,J  ,I  ,H  ,G  ,F  ,E  ,D  ,C  ,B  ,A  ,@  ,?  ,>  ,=  ,<  ,;  , :  , 9  , 8  , 7  , 6  ,5  ,4  ,3  ,2  ,1  ,0  ,/   ,.  +"-  +!,  + +  +*  +)  +(  +'  +&  +%  +$  +#  +"  +!  +  +  +  +  +  +  +  +  +   +   +   +   +   +  +  +  +  +  +  +   +  *&  *%  *$  *#  *"  *!  *   *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *   *   *   *   *   *  *  *  *  *  *  *   *  )9  )8  )7  )6  )5  )4  )3  )2  )1  )0  )/  ).  )-  ),  )+  )*  ))  )(  )'  )&  )%  )$  )#  )"  )!  )   )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )   )   )   )   )   )  )  )  )  )  )  )   )  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (   (   (   (   (   (  (  (  (  (  (  (   (  '  '  '  '  '  '  '  '  '  '  '   '   '   '   '   '  '  '  '  '  '  '   '  &~  &}  &|  &{  &z  &y  &x  &w  &v  &u  &t  &s  &r  &q  &p  &o  &n  & m  & l  & k  & j  & i  &h  &g  &f  &e  &d  &c  &b   &a  %$`  %#_  %"^  %!]  % \  %[  %Z  %Y  %X  %W  %V  %U  %T  %S  %R  %Q  %P  %O  %N  %M  %L  %K  %J  % I  % H  % G  % F  % E  %D  %C  %B  %A  %@  %?  %>   %=  $+<  $*;  $):  $(9  $'8  $&7  $%6  $$5  $#4  $"3  $!2  $ 1  $0  $/  $.  $-  $,  $+  $*  $)  $(  $'  $&  $%  $$  $#  $"  $!  $  $  $   $   $   $   $   $  $  $  $  $  $  $   $  #  #  #  #  #  #  #  #  #  #  #  #  #  #  #  #  #   #   #   #   #   #  #  #  #  #  #  #   #  "  "  "  "  "  "  "  "  "  "  "  "  "  "  "  "  "  "  "   "   "   "   "   "  "  "  "  "  "  "   "  !  !  !  !  !  !  !  !   !   !   !   !   !  !  !  !  !  !  !   !                                                                   7  6  5  4  3  2  1  0  /  .  -  ,  +  *  )  (  '  &  %  $  #  "  !                           ~  }  |  {  z  y  x   w   v   u   t   s  r  q  p  o  n  m  l   k  +j  *i  )h  (g  'f  &e  %d  $c  #b  "a  !`   _  ^  ]  \  [  Z  Y  X  W  V  U  T  S  R  Q  P  O  N  M   L   K   J   I   H  G  F  E  D  C  B  A   @  #?  ">  !=   <  ;  :  9  8  7  6  5  4  3  2  1  0  /  .  -  ,  +  *   )   (   '   &   %  $  #  "  !                                                             .  -  ,  +  *  )  (  '  &  %  $  #  "  !                                                                         #  "  !                                                                         "  !                                                                         C  B  A  @  ?  >  =  <  ;  :  9  8  7  6  5  4  3  2  1  0  /  .~  -}  ,|  +{  *z  )y  (x  'w  &v  %u  $t  #s  "r  !q   p  o  n  m  l  k  j  i  h  g  f  e  d  c  b  a  `  _  ^   ]   \   [   Z   Y  X  W  V  U  T  S  R   Q  P  O  N  M  L  K  J   I   H   G   F   E  D  C  B  A  @  ?  >   =  <  ;  :  9  8  7  6  5  4  3  2   1   0   /   .   -  ,  +  *  )  (  '  &   %  "$  !#   "  !                                                                                                              &  %  $  #  "  !                                                                         !                                                                                                                                                                           ~  }  |  {  z  y  x  w   v   u   t   s   r  q  p  o  n  m  l  k   j  i  h  g  f  e  d  c  b  a  `  _   ^   ]   \   [   Z  Y  X  W  V  U  T  S   R  Q  P  O  N  M  L  K  J  I  H  G  F  E  D  C  B  A   @  ?  >  =  <  ;  :  9  8  7  6  5  4  3  2  1  0  /  .  -   ,  +  *  )  (  '  &  %  $  #  "  !                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                ~  }  |  {  z  y  x   w   v   u   t   s  r  q  p  o  n  m  l  k  j  i  h  g  f  e  d  c  b  a  `  _  ^   ]   \   [   Z   Y  X  W  V  U  T  S  R  Q  P  O  N  M  L  K  J  I  H  G  F   E   D   C   B   A  @  ?  >  =  <  ;  :  9  8  7  6  5  4  3  2  1  0  /  .  -   ,   +   *   )   (  '  &  %  $  #  "  !                                                                |qf[PE:/$~~~~~~~~~~~~~u~j~_~T~I~>~3~(~~~}}}}}}}}}}}}}x}m}b}W}L}A}6}+}!}} }||||||||||||||q|f|[|P|E|:|/|$|||{{{{{{{{{{{{{u{j{_{T{I{>{3{({{{zzzzzzzzzzzzzyznzczXzMzBz7z,z!zz zyyyyyyyyyyyy|yqyfy[yPyEy:y/y$yyyxxxxxxxxxxxxxuxjx_xTxIx>x3x(xxxwwwwwwwwwwwwwxwmwbwWwLwAw6w+w ww wvvvvvvvvvvvvvvwvmvbvWvLvAv6v+v vv uuuuuuuuuuuuu|uqufu[uPuEu:u/u$uuutttttttttttttutjt_tTtIt>t3t(tttsssssssssssssysnscsXsMsBs7s,s!ss srrrrrrrrrrrr}rrrgr\rQrFr;r0r%rrrqqqqqqqqqqqqquqkq`qUqJq?q4q)qqqpppppppppppppypnpcpXpMpBp7p,p!pp poooooooooooo}orogo\oQoFo;o0o%ooonnnnnnnnnnnnnunjn_nTnIn?n4n)nnnmmmmmmmmmmmmmymnmcmXmMmBm8m-m"mm mllllllllllll}lrlgl]lRlGle3e(eeedddddddddddddydndcdXdMdBd7d,d!dd dcccccccccccc}crcgc\cQcFc;c0c%cccbbbbbbbbbbbbbubjb_bTbIb>b3b)bbbaaaaaaaaaaaaazaoadaYaNaCa8a-a"aa a````````````}`r`g`\`Q`F`;`1`&```_____________v_k_`_U_J_?_4_)___^^^^^^^^^^^^^z^o^d^Y^N^C^8^-^"^^ ^]]]]]]]]]]]]}]s]h]]]R]G]<]1]&]]]\\\\\\\\\\\\\v\l\a\V\K\@\5\*\\\ [[[[[[[[[[[[[z[o[d[Y[N[C[8[-["[[ [ZZZZZZZZZZZZ~ZsZhZ]ZRZGZP3P(PPPOOOOOOOOOOOOOxOmObOWOLOAO6O+O OO NNNNNNNNNNNNN|NqNfN[NPNEN:N/N$NNNMMMMMMMMMMMMMtMiM^MSMHM=M2M'MMMLLLLLLLLLLLLLxLmLbLWLLLAL6L+L LL KKKKKKKKKKKKK{KpKeKZKOKDK9K.K#KK KJJJJJJJJJJJJJtJiJ^JSJHJ=J2J'JJJIIIIIIIIIIIIIwIlIaIVIKI@I5I+I II HHHHHHHHHHHHH{HpHeHZHOHDH9H.H#HH HGGGGGGGGGGGGGtGiG^GSGHG=G2G'GGGFFFFFFFFFFFFFwFlFaFVFKF@F5F*FFF EEEEEEEEEEEEEzEoEdEYENECE8E-E"EE EDDDDDDDDDDDD}DrDgD\DQDFD;D1D&DDDCCCCCCCCCCCCCvCkC`CUCJC?C4C)CCC BBBBBBBBBBBBBzBoBdBYBNBCB8B-B"BB BAAAAAAAAAAAA~AsAhA]ARAGA>>>>>>>>>>>~>s>h>^>S>H>=>2>'>>>=============w=l=a=V=K=@=5=*=== <<<<<<<<<<<<<{,3,(,,,+++++++++++++x+m+b+W+L+A+6+++ ++ *************{*p*e*Z*O*D*9*.*#** *)))))))))))))t)i)^)S)H)=)2)')))(((((((((((((x(m(b(W(L(A(6(+( (( '''''''''''''|'q'f'['P'E':'/'$'''&&&&&&&&&&&&&t&i&^&S&H&=&2&'&&&%%%%%%%%%%%%%x%m%b%W%L%A%6%+%!%% %$$$$$$$$$$$$|$q$f$[$P$E$:$/$$$$$#############t#i#^#S#H#=#2#'###"""""""""""""x"m"b"W"L"A"6"+" "" !!!!!!!!!!!!!{!p!e!Z!O!D!9!.!#!! !  t i ^ S H = 2 '   wlaVK@5* {peZOD9.# ~sh^SH=2'wlaVK@5* {pe\RH>4*  vlbXND:0&zodYNC8-" }rg\QF;0%vk`UJ?4)zodYNC8-" }rg\QF;0%vk`UJ?4) 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 21 20 2/ 2. 2- 2, 2+ 2* 2) 2( 2' 2& 2% 2$ 2# 2" 2! 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 ~ 2 } 2 | 2 { 2 z 2y 2x 2w 2v 2u 2t 2s  2r 2%q 2$p 2#o 2"n 2!m 2 l 2k 2j 2i 2h 2g 2f 2e 2d 2c 2b 2a 2` 2_ 2^ 2] 2\ 2[ 2Z 2 Y 2 X 2 W 2 V 2 U 2T 2S 2R 2Q 2P 2O 2N  2M  2.L  2-K  2,J  2+I  2*H  2)G  2(F  2'E  2&D  2%C  2$B  2#A  2"@  2!?  2 >  2=  2<  2;  2:  29  28  27  26  25  24  23  22  21  20  2/  2.  2-  2,  2 +  2 *  2 )  2 (  2 '  2&  2%  2$  2#  2"  2!  2  2 ($  ($  ($  ($  ($  ($ ($ ($ ($ ($ ($ ($  ($ (#" (#! (#  (# (# (# (# (# (# (# (# (# (# (# (# (# (# (# (# (# (# (#  (#  (#  (#  (#  (# (# (# (# (# (# (#  (# (" (" (" (" (" (" (" (" (" (" (" (" (" (" (" (" ("  ("  ("  ("  ("  (" (" (" (" (" (" ("  (" (!8 (!7 (!6 (!5 (!4 (!3 (!2 (!1 (!0 (!/ (!. (!- (!, (!+ (!* (!) (!( (!' (!& (!% (!$ (!# (!" (!! (!  (! (! (! (! (! (! (! (! (! (! (! (! (! (! (! (! (! (! (!  (!  (!  (!  (!  (! (! (! (! (! (! (!  (! ( * ( ) ( ( ( ' ( & ( % ( $ ( # ( " ( ! (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  ( ~ ( } ( | ( { ( z ( y ( x ( w ( v ( u ( t ( s ( r  ( q (6p (5o (4n (3m (2l (1k (0j (/i (.h (-g (,f (+e (*d ()c ((b ('a (&` (%_ ($^ (#] ("\ (![ ( Z (Y (X (W (V (U (T (S (R (Q (P (O (N (M (L (K (J (I (H ( G ( F ( E ( D ( C (B (A (@ (? (> (= (<  (; (: (9 (8 ( 7 ( 6 ( 5 ( 4 ( 3 (2 (1 (0 (/ (. (- (,  (+ ((* (') (&( (%' ($& (#% ("$ (!# ( " (! ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( (A (@ (? (> (= (< (; (: (9 (8 (7 (6 (5 (4 (3 (2 (1 (0 (/ (. (- (, (+ (* () (( (' (& (% ($ (# (" (! (  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( (~ (} (| ({  (z (y (x (w (v (u (t (s (r (q (p (o (n ( m ( l ( k ( j ( i (h (g (f (e (d (c (b  (a (` (_ (^ (] (\ ([ (Z (Y (X (W (V (U (T (S (R (Q (P ( O ( N ( M ( L ( K (J (I (H (G (F (E (D  (C ()B ((A ('@ (&? (%> ($= (#< ("; (!: ( 9 (8 (7 (6 (5 (4 (3 (2 (1 (0 (/ (. (- (, (+ (* () (( (' ( & ( % ( $ ( # ( " (! ( ( ( ( ( (  ( (# (" (! (  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( (  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( (2 (1 (0 (/ (. (- (, (+ (* () (( (' (& (% ($ (# (" (! (  ( ( ( ( ( (~ (} (| ({ (z (y (x (w (v (u (t (s (r ( q ( p ( o ( n ( m (l (k (j (i (h (g (f  (e ()d ((c ('b (&a (%` ($_ (#^ ("] (!\ ( [ (Z (Y (X (W (V (U (T (S (R (Q (P (O (N (M (L (K (J (I ( H ( G ( F ( E ( D (C (B (A (@ (? (> (=  (< (-; (,: (+9 (*8 ()7 ((6 ('5 (&4 (%3 ($2 (#1 ("0 (!/ ( . (- (, (+ (* () (( (' (& (% ($ (# (" (! ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( ( ! (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (   (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (   (  ( # ( " ( ! (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (   (  ( $ ( # ( " ( ! (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (   (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (  (   (  ( (~ (} (| ({ (z (y (x (w (v (u (t (s ( r ( q ( p ( o ( n (m (l (k (j (i (h (g  (f (Ye (Xd (Wc (Vb (Ua (T` (S_ (R^ (Q] (P\ (O[ (NZ (MY (LX (KW (JV (IU (HT (GS (FR (EQ (DP (CO (BN (AM (@L (?K (>J (=I (<H (;G (:F (9E (8D (7C (6B (5A (4@ (3? (2> (1= (0< (/; (.: (-9 (,8 (+7 (*6 ()5 ((4 ('3 (&2 (%1 ($0 (#/ (". (!- ( , (+ (* () (( (' (& (% ($ (# (" (! ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( (1 (0 (/ (. (- (, (+ (* () (( (' (& (% ($ (# (" (! (  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (  ( (3 (2 (1 (0 (/ (. (- (, (+ (* () (( (' (& (% ($ (# (" (! (  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (~ (} (| ( { ( z ( y ( x ( w (v (u (t (s (r (q (p  (o ("n (!m ( l (k (j (i (h (g (f (e (d (c (b (a (` (_ (^ (] (\ ([ (Z ( Y ( X ( W ( V ( U (T (S (R (Q (P (O (N  (M  (6L  (5K  (4J  (3I  (2H  (1G  (0F  (/E  (.D  (-C  (,B  (+A  (*@  ()?  ((>  ('=  (&<  (%;  ($:  (#9  ("8  (!7  ( 6  (5  (4  (3  (2  (1  (0  (/  (.  (-  (,  (+  (*  ()  ((  ('  (&  (%  ($  ( #  ( "  ( !  (   (   (  (  (  (  (  (  ( ( " !                                     . - , + * ) ( ' & % $ # " !                                  7 6 5 4 3 2 1 0 / . - , + * ) ( ' & % $ # " !                                                     ~  }  |  {  z   y , x + w * v ) u ( t ' s & r % q $ p # o " n ! m  l  k  j  i  h  g  f  e  d  c  b  a  `  _  ^  ]  \  [  Z  Y  X  W  V  U  T  S  R  Q  P  O  N   M ! L  K  J  I  H  G  F  E  D  C  B  A  @  ?  >  =  <  ;  :  9  8  7  6  5  4  3  2  1  0  /  .  -   ,  +  *  )  (  '  &  %  $  #  "  !                                                                     % $ # " !                                                                                  " !                                  !       ~  }  |  {  z  y  x  w  v  u  t  s  r  q  p  o  n  m  l  k  j  i  h  g  f  e  d   c 9 b 8 a 7 ` 6 _ 5 ^ 4 ] 3 \ 2 [ 1 Z 0 Y / X . W - V , U + T * S ) R ( Q ' P & O % N $ M # L " K ! J  I  H  G  F  E  D  C  B  A  @  ?  >  =  <  ;  :  9  8  7  6  5  4  3  2  1  0  /  .  -  ,  +   *  ; )  : (  9 '  8 &  7 %  6 $  5 #  4 "  3 !  2  1   0   /   .   -   ,   +   *   )   (   '   &   %   $   #   "   !                                                                                      /  .  -  ,  +  *  )  (  '  &  %  $  #  "  !                                                                                                                                         $ # " !            ~  }  |  {  z  y  x  w  v  u  t  s  r  q  p  o  n  m  l  k  j  i   h & g % f $ e # d " c ! b  a  `  _  ^  ]  \  [  Z  Y  X  W  V  U  T  S  R  Q  P  O  N  M  L  K  J  I  H  G  F  E  D  C   B  A  @  ?  >  =  <  ;  :  9  8  7  6  5  4  3  2  1  0  /  .  -  ,  +  *  )  (  '  &  %   $  #  "  !                                 #  "  !                                                                                                                (& (% ($ (# (" (! ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  ( '+ '* ') '( '' '& '% '$ '# '" '! ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '  ' ~ ' } ' | ' { ' z ' y ' x ' w ' v ' u ' t ' s ' r ' q ' p ' o ' n ' m ' l  ' k & j & i & h & g & f & e & d & c & b & a & ` & _ & ^ & ] & \ & [ & Z & Y & X & W & V & U & T & S & R & Q & P & O & N & M  & L % K % J % I % H % G % F % E % D % C % B % A % @ % ? % > % = % < % ; % : % 9 % 8 % 7 % 6 % 5 % 4 % 3 % 2 % 1 % 0  % / $& . $% - $$ , $# + $" * $! ) $ ( $ ' $ & $ % $ $ $ # $ " $ ! $ $  $  $  $  $  $  $  $  $  $  $  $  $  $  $  $  $  $  $ $ $ $  $ ##  #"  #!  #  #  #  #  #  # # # # # # # # # # # # # # # # # # # 2 |qg\QF;0%~~~~~~~~~~~~~u~j~_~U~J~?~4~)~~~}}}}}}}}}}}}}y}n}c}X}M}B}8}-}"}} }||||||||||||}|r|g|]|R|G|<|1|&|||{{{{{{{{{{{{{v{k{`{U{J{?{4{){{{ zzzzzzzzzzzzzzzozdzYzNzCz8z.z#zz zyyyyyyyyyyyy~ysyhy]yRyGys3s(sssrrrrrrrrrrrrryrnrcrXrMrBr7r,r!rr rqqqqqqqqqqqq}qrqgq\qQqFq;q0q%qqqpppppppppppppvpkp`pUpJp?p4p)pppooooooooooooozooodoYoNoCo8o-o"oo onnnnnnnnnnnn~nsnhn]nRnGnh3h(hhhgggggggggggggxgmgbgWgLgAg6g+g gg fffffffffffff{fpfefZfOfDf9f.f#ff feeeeeeeeeeeeeteie^eSeHe=e2e'eeedddddddddddddxdmdbdWdLdAd6d+d dd ccccccccccccc|cqcfc[cPcEc:c/c$cccbbbbbbbbbbbbbubjb_bTbIb>b3b(bbbaaaaaaaaaaaaaxamabaWaLaAa6a+a aa `````````````{`p`f`[`P`E`:`/`$```_____________t_i_^_S_H_=_2_(___^^^^^^^^^^^^^~^t^j^`^V^L^B^8^.^$^^^]]]]]]]]]]]]]y]n]c]X]M]B]7],]!]] ]\\\\\\\\\\\\}\r\g\\\Q\F\;\1\&\\\[[[[[[[[[[[[[v[k[`[U[J[?[4[*[[[ ZZZZZZZZZZZZZ{ZpZeZZZOZDZ9Z.Z#ZZ ZYYYYYYYYYYYY~YsYhY^YSYHY=Y2Y'YYYXXXXXXXXXXXXXwXlXaXVXKXAX6X+X XX WWWWWWWWWWWWW{WpWeWZWOWDW9W.W#WW WVVVVVVVVVVVVVtViV^VSVHV=V2V'VVVUUUUUUUUUUUUUxUmUbUWULUAU6U+U UU TTTTTTTTTTTTT{TpTeTZTOTDT9T.T#TT TSSSSSSSSSSSSStSiS^SSSHS=S2S'SSSRRRRRRRRRRRRRxRmRbRWRLRAR6R+R RR QQQQQQQQQQQQQ|QqQfQ[QPQEQ:Q/Q$QQQPPPPPPPPPPPPPtPiP^PTPIP>P3P(PPPOOOOOOOOOOOOOyOnOcOXOMOBO7O,O!OO ONNNNNNNNNNNN|NqNfN[NPNEN:N/N$NNNMMMMMMMMMMMMMtMiM^MSMHM=M2M'MMMLLLLLLLLLLLLLyLnLcLXLMLBL7L,L!LL LKKKKKKKKKKKK}KrKgK\KQKFK;K0K%KKKJJJJJJJJJJJJJvJkJ`JUJJJ?J4J)JJJIIIIIIIIIIIIIyInIcIXIMIBI7I,I!II IHHHHHHHHHHHH|HqHgH\HQHFH;H0H%HHHGGGGGGGGGGGGGvGkG`GUGJG?G4G)GGGFFFFFFFFFFFFFyFnFcFXFMFBF7F,F!FF FEEEEEEEEEEEE}ErEgE\EQEFE;E0E%EEEDDDDDDDDDDDDDvDkD`DUDJD?D4D)DDDCCCCCCCCCCCCCzCoCdCYCNCCC8C-C"CC CBBBBBBBBBBBBBvBlBbBXBNBDB:B0B&BBBAAAAAAAAAAAAAA|ArAhA^ATAJA@A6A,A"AA A@@@@@@@@@@@@}@r@g@\@Q@F@;@0@&@@@?????????????v?k?`?U?J???4?)???>>>>>>>>>>>>>z>o>d>Y>N>C>8>->">> >============~=s=h=]=R=G=<=1=&===<<<<<<<<<<<<.3.(...-------------y-n-c-X-M-B-7-,-!-- -,,,,,,,,,,,,},r,g,\,Q,F,;,0,%,,,+++++++++++++u+j+_+U+J+?+4+)+++*************y*n*c*X*M*B*7*,*!** *))))))))))))|)q)f)[)P)F);)0)%)))(((((((((((((u(j(_(T(I(>(5(+(!(( (''''''''''''''w'm'c'Y'N'C'8'-'"'' '&&&&&&&&&&&&}&r&g&]&R&G&<&1&&&&&%%%%%%%%%%%%%w%l%a%V%K%@%5%*%%% $$$$$$$$$$$$$$v$l$b$X$N$D$:$0$&$$$##############z#o#d#Y#N#C#8#-#"## #""""""""""""}"r"g"\"Q"F";"0"%"""!!!!!!!!!!!!!v!k!`!U!J!?!4!)!!! z o d Y N C 8 . #  ti^SH=2'xmbWLA6+  |qf[PE:/$uj_TI>3(yncXMB7,! }rg\QF;0&vk`UJ?4) zodYNC8-" ~sh]RG<1&vk`UJ?4)zodYNC8-" }rg]RG<1& Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z# Z" Z! Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z4 Z3 Z2 Z1 Z0 Z/ Z. Z- Z, Z+ Z* Z) Z(~ Z'} Z&| Z%{ Z$z Z#y Z"x Z!w Z v Zu Zt Zs Zr Zq Zp Zo Zn Zm Zl Zk Zj Zi Zh Zg Zf Ze Zd Z c Z b Z a Z ` Z _ Z^ Z] Z\ Z[ ZZ ZY ZX  ZW Z V Z U Z T Z S Z R Z Q Z P Z O Z N Z M Z L Z K Z J Z I Z H Z G Z F Z E Z D Z C Z B Z A  Z @ Z ? Z > Z = Z < Z ; Z : Z 9 Z 8 Z 7 Z 6 Z 5 Z 4 Z 3 Z 2 Z 1 Z 0 Z / Z . Z - Z , Z + Z * Z ) Z (  Z ' Z & Z % Z $ Z # Z " Z ! Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z   Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z   Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z   Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z Z Z Z Z Z~ Z} Z| Z { Z z Z y Z x Z w Zv Zu Zt Zs Zr Zq Zp  Zo Z$n Z#m Z"l Z!k Z j Zi Zh Zg Zf Ze Zd Zc Zb Za Z` Z_ Z^ Z] Z\ Z[ ZZ ZY ZX Z W Z V Z U Z T Z S ZR ZQ ZP ZO ZN ZM ZL  ZK  ZJ  ZI  ZH  ZG  ZF  ZE  ZD  ZC  ZB  ZA  Z@  Z?  Z>  Z=  Z<  Z ;  Z :  Z 9  Z 8  Z 7  Z6  Z5  Z4  Z3  Z2  Z1  Z0 Z/ P. P- P, P+ P* P) P( P' P& P % P $ P # P " P ! P P P P P P P  P P P P P P P  P  P  P  P  P P P P P P P  P P P P P P P P P P P P  P  P  P  P  P P P P P P P  P  P  P  P  P  P  P  P  P  P  P   P   P   P   P   P  P  P  P  P  P  P P F F F F F F F F F F F F F  F  F  F  F  F F F F F F F  F F0 F/ F. F- F, F+ F* F) F( F' F& F% F$ F# F" F! F  F F F F F F F F F F F F F F F F F F F  F  F  F  F  F F F F F F F  F F F F F F F F F F F F F F F F F F F  F ~ F } F | F { Fz Fy Fx Fw Fv Fu Ft  Fs Fr Fq Fp Fo Fn Fm Fl Fk Fj Fi Fh Fg Ff Fe Fd Fc Fb Fa F ` F _ F ^ F ] F \ F[ FZ FY FX FW FV FU  FT F S F R F Q F P F O FN FM FL FK FJ FI FH  FG FF FE FD FC FB FA F@ F? F> F= F< F; F: F9 F8 F7 F6 F5 F 4 F 3 F 2 F 1 F 0 F/ F. F- F, F+ F* F)  F( F' F& F% F$ F# F" F! F  F  F  F  F  F F F F F F F  F F F F F F F F F  F  F  F  F  F F F F F F F  F F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F   F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F   F  F ( F ' F & F % F $ F # F " F ! F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F   F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F   F  F 9 F 8 F 7 F 6 F 5 F 4 F 3 F 2 F 1 F 0 F / F . F - F , F + F * F ) F ( F ' F & F % F $ F # F " F ! F  F  F  F  F  F  F ~ F } F | F { F z F y F x F w F v F u F t F s F r F q F p F o F n F m F l F k F j F i F h F g F f  F e F#d F"c F!b F a F` F_ F^ F] F\ F[ FZ FY FX FW FV FU FT FS FR FQ FP FO F N F M F L F K F J FI FH FG FF FE FD FC  FB FA F@ F? F> F= F< F; F: F9 F8 F7 F6 F 5 F 4 F 3 F 2 F 1 F0 F/ F. F- F, F+ F*  F) F(( F'' F&& F%% F$$ F## F"" F!! F  F F F F F F F F F F F F F F F F F F F  F  F  F  F  F F F F F F F  F F F F F F F F F F F F F F F F F F F F  F  F  F  F  F F F F F F F  F F F F F F F F F F F F F  F  F  F  F  F F F F F F F  F F F F F F F F F F F F F F F F F F F F  F  F  F  F  F F F F F F F  F F F F F F F F F F F F  F  F  F  F  F F F F F F F  F  F$  F#  F"  F!  F   F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F  F~  F}  F |  F {  F z  F y  F x  Fw  Fv  Fu  Ft  Fs  Fr  Fq Fp <!o < n <m <l <k <j <i <h <g <f <e <d <c <b <a <` <_ <^ <] <\ < [ < Z < Y < X < W <V <U <T <S <R <Q <P  <O <N <M <L < K < J < I < H < G <F <E <D <C <B <A <@  <? <"> <!= < < <; <: <9 <8 <7 <6 <5 <4 <3 <2 <1 <0 </ <. <- <, <+ <* < ) < ( < ' < & < % <$ <# <" <! < < <  < <- <, <+ <* <) <( <' <& <% <$ <# <" <! <  < < < < < < < < < < < < < < < < < < <  <  <  <  <  < < < < < < <  < <  < < < < < < <  < <3 <2 <1 <0 </ <. <- <, <+ <* <) <( <' <& <% <$ <# <" <! <  < < < < < < < < < < < < < < < < < < <  <  <  <  <  < < < < < < <  < < < < < < < < < < < < < < < < <  <  <  <  <  < < < < < < <  < < < < < < <  <  <  <  <  < < < < < < <  < <  <  < < < < < <~ <}  <| <?{ <>z <=y <<x <;w <:v <9u <8t <7s <6r <5q <4p <3o <2n <1m <0l </k <.j <-i <,h <+g <*f <)e <(d <'c <&b <%a <$` <#_ <"^ <!] < \ <[ <Z <Y <X <W <V <U <T <S <R <Q <P <O <N <M <L <K <J < I < H < G < F < E <D <C <B <A <@ <? <>  <= << <; < : < 9 < 8 < 7 < 6 <5 <4 <3 <2 <1 <0 </  <. < !- < , < + < * < ) < ( < ' < & < % < $ < # < " < ! <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <   <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <   <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <   <  < + < * < ) < ( < ' < & < % < $ < # < " < ! <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <   <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <  <   <  <# <" <! <  < < < < < < < < < < < < < < < < < < <  <  <  < ~ < } <| <{ <z <y <x <w <v  <u <t <s <r <q <p <o <n <m <l <k <j <i <h < g < f < e < d < c <b <a <` <_ <^ <] <\  <[ <Z <Y <X <W <V <U <T <S <R <Q <P <O <N <M < L < K < J < I < H <G <F <E <D <C <B <A  <@ <? <> < = < < < ; < : < 9 <8 <7 <6 <5 <4 <3 <2  <1 <0 </ <. <- <, <+ <* <) <( <' <& < % < $ < # < " < ! < < < < < < <  < < < < < <  <  <  <  <  < < < < < < <  < < < < < < < < < < < < <  <  <  <  <  < < < < < < <  <  <  <  <  <  <  <   <   <   <   <   <  <  <  <  <  <  < < 2"  2"  2"  2"  2" 2" 2" 2" 2" 2" 2"  2" 2! 2! 2! 2! 2! 2! 2! 2! 2! 2! 2! 2! 2! 2! 2! 2! 2!  2!  2!  2!  2!  2! 2! 2! 2! 2! 2! 2!  2! 2 4 2 3 2 2 2 1 2 0 2 / 2 . 2 - 2 , 2 + 2 * 2 ) 2 ( 2 ' 2 & 2 % 2 $ 2 # 2 " 2 ! 2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2   2  2 2 2~ 2} 2| 2{ 2z 2y 2x 2w 2v 2u 2t 2s 2r 2q 2p 2 o 2 n 2 m 2 l 2 k 2j 2i 2h 2g 2f 2e 2d  2c 2b 2a 2` 2_ 2^ 2] 2\ 2 [ 2 Z 2 Y 2 X 2 W 2V 2U 2T 2S 2R 2Q 2P  2O 2N 2M 2L 2K 2J 2I 2H 2G 2F 2E 2D 2C 2B 2A 2@ 2? 2 > 2 = 2 < 2 ; 2 : 29 28 27 26 25 24 23  22 2D1 2C0 2B/ 2A. 2@- 2?, 2>+ 2=* 2<) 2;( 2:' 29& 28% 27$ 26# 25" 24! 23 22 21 20 2/ 2. 2- 2, 2+ 2* 2) 2( 2' 2& 2% 2$ 2# 2" 2! 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2~ 2} 2| 2{ 2z 2y 2x 2w 2v 2u 2t 2s 2r 2q 2p 2o 2n 2 m 2 l 2 k 2 j 2 i 2h 2g 2f 2e 2d 2c 2b  2a 2` 2_ 2^ 2] 2\ 2[ 2Z 2Y 2X 2W 2 V 2 U 2 T 2 S 2 R 2Q 2P 2O 2N 2M 2L 2K  2J 2I 2H 2G 2F 2E 2D 2C 2 B 2 A 2 @ 2 ? 2 > 2= 2< 2; 2: 29 28 27  26 25 24 23 22 21 20 2/ 2. 2 - 2 , 2 + 2 * 2 ) 2( 2' 2& 2% 2$ 2# 2"  2! 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2   2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2  2 ~ 2 } 2 |  2 { 2 z 2 y 2 x 2 w 2 v 2 u 2 t 2 s 2 r 2 q 2 p 2 o 2 n 2 m 2 l 2 k 2 j 2 i 2 h 2 g 2 f 2 e 2 d 2 c 2 b 2 a 2 ` 2 _ 2 ^ 2 ] 2 \  2 [ 2 Z 2 Y 2 X 2 W 2 V 2 U 2 T 2 S 2 R 2 Q 2 P 2 O 2 N 2 M 2 L 2 K 2 J 2 I 2 H 2 G 2 F  2 E 2 D 2 C 2 B 2 A 2 @ 2 ? 2 > 2 = 2 < 2 ; 2 : 2 9 2 8 2 7 2 6 2 5 2 4 2 3 2 2 2 1 2 0 2 / 2 . 2 - 2 , 2 + 2 * 2 )  2 ( 2' 2& 2% 2$ 2# 2" 2! 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2  2 2! 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 Z }rg\QF;0%~~~~~~~~~~~~~u~j~_~T~I~>~3~(~~~}}}}}}}}}}}}}x}m}b}W}L}A}6}+} }} }||||||||||||||q|f|[|P|E|:|/|$|||{{{{{{{{{{{{{u{j{_{T{I{>{3{({{{zzzzzzzzzzzzzyznzczXzMzBz7z,z!zz zyyyyyyyyyyyy|yqyfy[yPyEy:y/y$yyyxxxxxxxxxxxxxuxjx_xUxJx?x4x)xxxwwwwwwwwwwwwwywnwcwYwNwCw8w-w"ww wvvvvvvvvvvvv}vrvgv\vQvFv;v0v%vvvuuuuuuuuuuuuuvuku`uUuJu?u4u*uuu tttttttttttttztotdtYtNtCt8t-t"tt tssssssssssss}srsgs\sQsGsf3f(fffeeeeeeeeeeeeeyeneceXeMeBe7e,e!ee edddddddddddd}drdgd\dQdFdN3N(NNNMMMMMMMMMMMMMxMmMbMWMLMAM6M+M MM LLLLLLLLLLLLL|LqLfL[LPLEL:L/L$LLLKKKKKKKKKKKKKtKiK_KTKIK>K3K(KKKJJJJJJJJJJJJJxJmJbJWJLJAJ6J+J JJ IIIIIIIIIIIII|IqIfI[IPIEI:I/I%IIIHHHHHHHHHHHHHuHjH_HTHIH>H3H(HHHGGGGGGGGGGGGGyGnGcGXGMGBG7G,G!GG GFFFFFFFFFFFF|FqFfF[FPFEF:F/F$FFFEEEEEEEEEEEEEtEiE^ETEIE>E3E(EEEDDDDDDDDDDDDDxDmDbDWDLDAD6D+D DD CCCCCCCCCCCCC{CpCeCZCOCDC9C.C#CC CBBBBBBBBBBBBBtBiB^BSBHB=B2B'BBBAAAAAAAAAAAAAwAlAaAVALAAA6A+A AA @@@@@@@@@@@@@{@p@e@Z@O@D@9@.@#@@@?????????????t?i?^?S?H?=?2?'???>>>>>>>>>>>>>w>l>a>V>K>@>6>+> >> ============={=p=e=Z=O=D=9=.=#== =<<<<<<<<<<<<&3&(&&&%%%%%%%%%%%%%y%n%c%X%M%B%7%,%!%% %$$$$$$$$$$$$|$q$f$\$Q$F$;$0$%$$$#############u#j#_#T#I#>#3#(###"""""""""""""y"n"c"X"M"B"7","!"" "!!!!!!!!!!!!|!q!f![!P!E!;!0!%!!! u j _ U J ? 4 )   yodYNC8-" }rg]RG<1&vk`UJ?4) zodYNC8-" ~sh]RG<1&wlaVK@5* zodYNC8-" ~sh]RG<1&vk`UK@5* zodYNC8-" ~sh]RG<1&wlaVK@5*  x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x ' x ' x ' x ' x ' x' x' x' x' x' x' x'  x' x' x' x' x' x' x' x' x' x ' x ' x ' x '~ x '} x'| x'{ x'z x'y x'x x'w x'v  x'u x%'t x$'s x#'r x"'q x!'p x 'o x'n x'm x'l x'k x'j x'i x'h x'g x'f x'e x'd x'c x'b x'a x'` x'_ x'^ x'] x '\ x '[ x 'Z x 'Y x 'X x'W x'V x'U x'T x'S x'R x'Q  x'P x%'O x$'N x#'M x"'L x!'K x 'J x'I x'H x'G x'F x'E x'D x'C x'B x'A x'@ x'? x'> x'= x'< x'; x': x'9 x'8 x '7 x '6 x '5 x '4 x '3 x'2 x'1 x'0 x'/ x'. x'- x',  x'+ x)'* x(') x''( x&'' x%'& x$'% x#'$ x"'# x!'" x '! x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x ' x ' x ' x ' x ' x' x' x' x' x' x' x'  x' x' x' x& x& x& x& x& x & x & x & x & x & x& x& x& x& x& x& x&  x& x&& x%& x$& x#& x"& x!& x & x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x & x & x & x & x & x& x& x& x& x& x& x&  x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x & x & x & x & x & x& x& x& x& x& x& x&  x& x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x &  x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x & x &~  x &} x &| x &{ x &z x &y x &x x &w x &v x &u x &t x &s x &r x &q x &p x &o x &n x &m x &l x &k x &j x &i  x &h x $&g x #&f x "&e x !&d x &c x &b x &a x &` x &_ x &^ x &] x &\ x &[ x &Z x &Y x &X x &W x &V x &U x &T x &S x &R x &Q x &P x &O x &N x &M x &L x &K x &J x &I x &H x &G x &F x &E  x &D x %&C x $&B x #&A x "&@ x !&? x &> x &= x &< x &; x &: x &9 x &8 x &7 x &6 x &5 x &4 x &3 x &2 x &1 x &0 x &/ x &. x &- x &, x &+ x &* x &) x &( x &' x && x &% x &$ x &# x &" x &! x &  x & x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x& x & x & x & x & x & x& x& x& x& x& x& x&  x& x& x& x% x% x% x% x% x % x % x % x % x % x% x% x% x% x% x% x%  x% x!% x % x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x % x % x % x % x % x% x% x% x% x% x% x%  x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x % x % x % x % x % x% x% x% x% x% x% x%  x% x,% x+% x*% x)% x(% x'% x&% x%% x$% x#% x"% x!% x % x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x% x % x % x % x % x % x% x% x% x% x% x% x%  x% x% x% x% x% x% x% x% x%~ x%} x%| x%{ x%z x%y x%x x %w x %v x %u x %t x %s x%r x%q x%p x%o x%n x%m x%l  x%k x%j x%i x%h x%g x%f x%e x%d x%c x%b x%a x%` x%_ x %^ x %] x %\ x %[ x %Z x%Y x%X x%W x%V x%U x%T x%S  x%R  x%Q  x%P  x%O  x%N  x%M  x %L  x %K  x %J  x %I  x %H  x%G  x%F  x%E  x%D  x%C  x%B  x%A x%@ n5%? n4%> n3%= n2%< n1%; n0%: n/%9 n.%8 n-%7 n,%6 n+%5 n*%4 n)%3 n(%2 n'%1 n&%0 n%%/ n$%. n#%- n"%, n!%+ n %* n%) n%( n%' n%& n%% n%$ n%# n%" n%! n% n% n% n% n% n% n% n% n% n % n % n % n % n % n% n% n% n% n% n% n%  n% n% n% n% n% n% n% n% n% n% n% n% n$ n$ n$ n$ n$ n $ n $ n $ n $ n $ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$  n$ n+$ n*$ n)$ n($ n'$ n&$ n%$ n$$ n#$ n"$ n!$ n $ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n $ n $ n $ n $ n $ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$  n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n $ n $ n $ n $ n $ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$  n$ n.$ n-$ n,$ n+$ n*$ n)$ n($ n'$ n&$ n%$ n$$ n#$ n"$ n!$ n $ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n $ n $ n $ n $ n $ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$  n$ n$ n$~ n$} n$| n${ n$z n$y n$x n$w n$v n$u n $t n $s n $r n $q n $p n$o n$n n$m n$l n$k n$j n$i  n$h n"$g n!$f n $e n$d n$c n$b n$a n$` n$_ n$^ n$] n$\ n$[ n$Z n$Y n$X n$W n$V n$U n$T n$S n $R n $Q n $P n $O n $N n$M n$L n$K n$J n$I n$H n$G  n$F n"$E n!$D n $C n$B n$A n$@ n$? n$> n$= n$< n$; n$: n$9 n$8 n$7 n$6 n$5 n$4 n$3 n$2 n$1 n $0 n $/ n $. n $- n $, n$+ n$* n$) n$( n$' n$& n$%  n$$ n$# n$" n$! n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n $ n $ n $ n $ n $ n$ n$ n$ n$ n$ n$ n$  n$ n "$ n !$ n $ n $ n $ n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n #  n # n !# n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n #  n # n +# n *# n )# n (# n '# n &# n %# n $# n ## n "# n !# n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n #  n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n # n #~ n #} n #| n #{  n #z n #y n #x n #w n #v n #u n #t n #s n #r n #q n #p n #o n #n n #m n #l n #k n #j n #i n #h n #g n #f n #e n #d n #c n #b n #a n #` n #_  n #^ nB#] nA#\ n@#[ n?#Z n>#Y n=#X n<#W n;#V n:#U n9#T n8#S n7#R n6#Q n5#P n4#O n3#N n2#M n1#L n0#K n/#J n.#I n-#H n,#G n+#F n*#E n)#D n(#C n'#B n&#A n%#@ n$#? n##> n"#= n!#< n #; n#: n#9 n#8 n#7 n#6 n#5 n#4 n#3 n#2 n#1 n#0 n#/ n#. n#- n#, n#+ n#* n#) n #( n #' n #& n #% n #$ n## n#" n#! n# n# n# n#  n# n3# n2# n1# n0# n/# n.# n-# n,# n+# n*# n)# n(# n'# n&# n%# n$# n## n"# n!# n # n# n# n# n# n# n# n# n# n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n " n " n " n " n " n" n" n" n" n" n" n"  n" n&" n%" n$" n#" n"" n!" n " n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n " n " n " n " n " n" n" n" n" n" n" n"  n" n" n" n" n" n" n " n " n " n " n " n" n" n" n" n" n" n"  n" n"" n!" n " n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n " n " n " n " n " n" n" n" n" n" n" n"  n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n" n " n "~ n "} n "| n "{ n"z n"y n"x n"w n"v n"u n"t  n"s n."r n-"q n,"p n+"o n*"n n)"m n("l n'"k n&"j n%"i n$"h n#"g n""f n!"e n "d n"c n"b n"a n"` n"_ n"^ n"] n"\ n"[ n"Z n"Y n"X n"W n"V n"U n"T n"S n"R n "Q n "P n "O n "N n "M n"L n"K n"J n"I n"H n"G n"F  n"E  n5"D  n4"C  n3"B  n2"A  n1"@  n0"?  n/">  n."=  n-"<  n,";  n+":  n*"9  n)"8  n("7  n'"6  n&"5  n%"4  n$"3  n#"2  n""1  n!"0  n "/  n".  n"-  n",  n"+  n"*  n")  n"(  n"'  n"&  n"%  n"$  n"#  n""  n"!  n"  n"  n"  n"  n "  n "  n "  n "  n "  n"  n"  n"  n"  n"  n"  n" n" d" d" d" d" d" d" d" d" d" d" d" d" d " d " d " d " d ! d! d! d! d! d! d! d!  d! d'! d&! d%! d$! d#! d"! d!! d ! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d ! d ! d ! d ! d ! d! d! d! d! d! d! d!  d! d3! d2! d1! d0! d/! d.! d-! d,! d+! d*! d)! d(! d'! d&! d%! d$! d#! d"! d!! d ! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d ! d ! d ! d ! d ! d! d! d! d! d! d! d!  d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d ! d ! d ! d ! d ! d! d! d! d! d! d! d!  d! d! d! d! d! d! d! d! d! d!~ d!} d!| d!{ d!z d !y d !x d !w d !v d !u d!t d!s d!r d!q d!p d!o d!n  d!m d+!l d*!k d)!j d(!i d'!h d&!g d%!f d$!e d#!d d"!c d!!b d !a d!` d!_ d!^ d!] d!\ d![ d!Z d!Y d!X d!W d!V d!U d!T d!S d!R d!Q d!P d!O d !N d !M d !L d !K d !J d!I d!H d!G d!F d!E d!D d!C  d!B d!!A d !@ d!? d!> d!= d!< d!; d!: d!9 d!8 d!7 d!6 d!5 d!4 d!3 d!2 d!1 d!0 d!/ d!. d !- d !, d !+ d !* d !) d!( d!' d!& d!% d!$ d!# d!"  d!! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d! d ! d ! d ! d ! d ! d! d! d! d! d! d! d!  d! d! d! d! d! d d d d d d d d d d d d d d d d d d  d d% d$ d# d" d! d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d  d d! d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d d  d d ' d & d % d $ d # d " d ! d d  d  d  d  d  d  d  d  d  d  d  d  d  d  d  d  d  d  d d d d d d  d  d  d  d  d  d   d d   d  ~ d  } d  | d  { d  z d  y d  x d  w d  v d  u d  t d  s d  r d  q d  p d  o d  n d m d l d k d j d i d  h d  g d  f d  e d  d d  c d  b  d a d  ` d  _ d  ^ d  ] d  \ d  [ d  Z d  Y d  X d  W d  V d  U d  T d  S d R d Q d P d O d N d  M d  L d  K d  J d  I d  H d  G  d F d  E d  D d  C d  B d  A d  @ d ? d > d = d < d ; d  : d  9 d  8 d  7 d  6 d  5 d  4  d 3 d 2 d 1 d 0 d / d . d  - d  , d  + d  * d  ) d  ( d  '  d & d % d $ d # d " d ! d d  d  d  d  d  d  d  d  d  d  d   d  d  d  d  d  d  d  d d d d d d  d  d  d  d  d  d  d  d d  d d d d d d d  d d d d d d d d d d d d  d  d  d  d  d d d d d d d  d d d d d d d d d d d d d d  d  d  d  d  d d d d d d d  d d  d  d  d  d d d d d d d  d d' d& d% d$ d# d" d! d  d d d d d d d d d d d d d d d d d d d  d  d  d  d  d d d d d d d  d d  d d d d d d d d d d d d d d d d d d d  d  d ~ d } d | d{ dz dy dx dw dv du  dt  ds  dr  dq  dp  do  dn  dm  dl  dk  dj  di  dh  dg  df  d e  d d  d c  d b  d a  d`  d_  d^  d]  d\  d[  dZ dY Z X Z W Z V Z U Z T ZS ZR ZQ ZP ZO ZN ZM  ZL ZK ZJ ZI ZH ZG ZF ZE ZD ZC ZB ZA Z@ Z? Z> Z= Z< Z; Z: Z 9 Z 8 Z 7 Z 6 Z 5 Z4 Z3 Z2 Z1 Z0 Z/ Z.  Z- Z , Z + Z * Z) Z( Z' Z& Z% Z$ Z#  Z" Z! Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z, Z+ Z* Z) Z( Z' Z& Z% Z$ Z# Z" Z! Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z Z Z Z Z Z Z~ Z} Z| Z{ Z z Z y Z x Z w Z v Zu Zt Zs Zr Zq Zp Zo  Zn Zm Zl Z k Z j Z i Z h Z g Zf Ze Zd Zc Zb Za Z`  Z_ Z*^ Z)] Z(\ Z'[ Z&Z Z%Y Z$X Z#W Z"V Z!U Z T ZS ZR ZQ ZP ZO ZN ZM ZL ZK ZJ ZI ZH ZG ZF ZE ZD ZC ZB Z A Z @ Z ? Z > Z = Z< Z; Z: Z9 Z8 Z7 Z6  Z5 Z4 Z3 Z2 Z1 Z0 Z/ Z. Z- Z, Z+ Z* Z ) Z ( Z ' Z & Z % Z$ Z# Z" Z! Z Z Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z: Z9 Z8 Z7 Z6 Z5 Z4 Z3 Z2 Z1 Z0 Z/ Z. Z- Z, Z+ Z* Z) Z( Z' Z& Z% Z$ Z# Z" Z! Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z x' 8}rg\QF;0%~~~~~~~~~~~~~v~k~`~U~J~?~4~)~~~}}}}}}}}}}}}}z}o}d}Y}N}C}8}-}"}} }||||||||||||~|s|h|]|R|G|<|1|&|||{{{{{{{{{{{{{v{k{`{V{K{@{5{*{{{ zzzzzzzzzzzzzzzozdzYzNzCz8z-z"zz zyyyyyyyyyyyy}yrygy\yQyFy;y0y%yyyxxxxxxxxxxxxtxhx\xPxDx8x,x xxwwwwwwwwwwwwxwlw`wTwHwt2t&tttsssssssssss~srsfsZsOsCs7s+sssrrrrrrrrrrrrwrkr_rSrGr;r/r#rr rqqqqqqqqqqq|qpqdqXqLq@q4q(qqqpppppppppppptphp\pPpDp8p,p ppooooooooooooxolo`oToHol2l&lllkkkkkkkkkkk~krkfkZkNkBk6k*kkkjjjjjjjjjjjjwjkj_jSjGj;j/j#jj iiiiiiiiiiii{ioiciWiKi?i3i'iiihhhhhhhhhhhhthhh\hPhDh8h,h hhggggggggggggygmgagUgIg=g1g%gg gfffffffffff}fqfefYfMfAf5f)fffeeeeeeeeeeeeveje^eReFe:e.e"ee ddddddddddddzdndbdVdJd>d2d&dddccccccccccccscgc[cOcCc7c+c ccbbbbbbbbbbbbxblb`bUbIb=b1b%bb baaaaaaaaaaa}aqaeaYaMaAa5a)aaa````````````v`j`^`R`F`:`.`"`` ____________z_n_b_V_J_>_2_&___^^^^^^^^^^^^s^g^[^O^C^7^+^^^]]]]]]]]]]]]x]l]`]T]H]<]0]$]] ]\\\\\\\\\\\}\q\e\Y\M\A\5\)\\\[[[[[[[[[[[[w[k[_[S[G[;[/[#[[ ZZZZZZZZZZZZ{ZoZcZWZKZ@Z4Z(ZZZYYYYYYYYYYYYtYhY]YQYEY9Y-Y!YY XXXXXXXXXXXXyXmXaXUXIX=X1X%XX XWWWWWWWWWWW~WrWfWZWNWBW6W*WWWVVVVVVVVVVVVvVkV_VSVGV;V/V#VV UUUUUUUUUUUU{UoUcUWUKU?U3U'UUUTTTTTTTTTTTTtThT\TPTDT8T,T TTSSSSSSSSSSSSySmSaSUSIS=S1S%SS SRRRRRRRRRRR}RqReRYRMRAR5R)RRRQQQQQQQQQQQQvQjQ^QRQFQ:Q.Q"QQ PPPPPPPPPPPP{PoPcPWPKP?P3P'PPPOOOOOOOOOOOOvOkO`OUOJO?O4O)OOONNNNNNNNNNNN~NrNfNZNNNBN6N*NNNMMMMMMMMMMMMwMkM_MSMGM;M/M$MM MLLLLLLLLLLL|LpLdLXLLL@L4L(LLLKKKKKKKKKKKKvKjK^KRKFK:K.K"KK JJJJJJJJJJJJzJnJbJVJJJ>J2J&JJJIIIIIIIIIIIIsIgI[IOICI7I+IIIHHHHHHHHHHHHxHlH`HTHHH>>>>>>>>>>>z>n>b>V>J>>>2>&>>>============s=g=[=O=C=7=,= ==<<<<<<<<<<<%2%&%%%$$$$$$$$$$$$s$g$[$O$C$7$+$$$############x#l#`#T#H#<#0#$## #"""""""""""}"q"e"Y"M"A"5")"""!!!!!!!!!!!!v!j!^!R!F!:!.!"!! { o c W K ? 3 '   sg[OC7+xl`TH<0% }qeYMA5)ui]QE9-! znbVJ>2&sg[OC7+wk_SG;0$ |pdXL@4(ui]QE:." znbWK?3'sg[OC7+wk_SG;/# {ocWK?3'  0  0 0 0 0 0 0 0 0  0 I0 H0 G0 F0 E0 D0 C0 B0 A0 @0 ?0 >0 =0 <0 ;0 :0 90 80 70 60 50 40 30 20 10 00 /0 .0 -0 ,0 +0 *0 )0 (0 '0 &0 %0 $0 #0 "0 !0  0 0 0 0 0 0 0 0 0 0 0 0 0 0 0 0 0 0 0  0  0  0  0  0 0 0 0 0 0 0 0  0 0 0 0 0 0 0  0  0  0  0~  0} 0| 0{ 0z 0y 0x 0w 0v  0u 0t 0s 0r 0q 0p 0o  0n  0m  0l  0k  0j 0i 0h 0g 0f 0e 0d 0c  0b 0a 0` 0_ 0^ 0] 0\ 0[ 0Z 0Y 0X  0W  0V  0U  0T  0S 0R 0Q 0P 0O 0N 0M 0L  0K  0J 0I 0H 0G 0F 0E 0D 0C 0B 0A 0@ 0? 0> 0= 0< 0; 0: 09 08  07  06  05  04  03 02 01 00 0/ 0. 0- 0,  0+ 0* 0) 0( 0' 0& 0% 0$  0#  0"  0!  0  0 0 0 0 0 0 0 0  0   0   0   0  0  0  0  0  0  0  0  0  ,0  +0  *0  )0  (0  '0  &0  %0  $0  #0  "0  !0  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /   /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /  /   / $/ #/ "/ !/  / / / / / / / / / / / / / / / / / / /  /  /  /  /  / / / / / / / /  / / / / / / / / / / / / / / / /  /  /  /  /  / / / / / / / /  / / / / / / / / / /  /  /  /  /  / / / / / /~ /} /|  /{ /z /y /x /w  /v  /u  /t  /s  /r /q /p /o /n /m /l /k  /j /i /h /g /f /e /d /c /b /a /` /_  /^  /]  /\  /[  /Z /Y /X /W /V /U /T /S  /R  /Q  /P  /O  /N  /M /L /K /J /I /H /G /F  /E F/D E/C D/B C/A B/@ A/? @/> ?/= >/< =/;  .= .< .; .: .9 .8  .7 $.6 #.5 ".4 !.3  .2 .1 .0 ./ .. .- ., .+ .* .) .( .' .& .% .$ .# ." .! .  .  .  .  .  . . . . . . . .  . . . . . . . . . . . . . . .  .  .  .  .  . - - - - - - -  -  - - - - - - - -  - - - - - - - - - - -  -  -  -  -  - - - - - - - -  - - - - - - - - - - - - - - - -  -  -  -  -  - - - - - - - -  - - - - - - - - - - - - - - -  -  -  -  -  - - - - - - - -  - - - - - - - - -  -  -  -  -  - - - - - - - -  -  -  -  -  - - - - - - - -  - - -~ -} -| -{ -z -y  -x  -w  -v  -u  -t -s -r -q -p -o -n -m  -l %-k $-j #-i "-h !-g  -f -e -d -c -b -a -` -_ -^ -] -\ -[ -Z -Y -X -W -V -U -T  -S  -R  -Q  -P  -O -N -M -L -K -J -I -H  -G  -F  -E  -D -C -B -A -@ -? -> -=  -< "-; !-:  -9 -8 -7 -6 -5 -4 -3 -2 -1 -0 -/ -. -- -, -+ -* -) -( -'  -&  -%  -$  -#  -" -! - - - - - -  - - - - - - -  -  -  -  -  - - - - - - - -  - -  -  -  -  -  - - , , , , , ,  , , , , , , ,  ,  ,  ,  ,  , , , , , , , ,  , , , ,  ,  ,  ,  ,  , , , , , , , ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,   ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,   ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,   ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,   ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,  ,~  ,}  ,|  ,{  ,z  ,y  ,x  ,w  ,v  ,u  ,t  ,s  ,r  ,q  ,p  ,o  ,n  ,m  ,l  ,k  ,j  ,i  ,h   ,g ,f ,e ,d ,c ,b  ,a  ,`  ,_  ,^  ,] ,\ ,[ ,Z ,Y ,X ,W ,V  ,U ,T ,S ,R ,Q ,P ,O ,N ,M ,L  ,K  ,J  ,I  ,H  ,G ,F ,E ,D ,C ,B ,A ,@  ,? *,> ),= (,< ',; &,: %,9 $,8 #,7 ",6 !,5  ,4 ,3 ,2 ,1 ,0 ,/ ,. ,- ,, ,+ ,* ,) ,( ,' ,& ,% ,$ ,# ,"  ,!  ,  ,  ,  , , , , , , , ,  , ,  ,  ,  ,  ,  , , , , , , , ,  , , , , , , , , + +  +  +  +  +  + + + + + + + +  + + + + +  +  +  +  +  + + + + + + + +  + + + + + +  +  +  +  +  + + + + + + + +  +  +  +  +  +   +   +   +   +   +  +  +  +  +  +  +  +  + + + + + + + + + + + + + + + + + +  +  +  +  +  + + + + + + + +  + + + + + + + + +  +  +  +  +  + + + + + + + +  + "+ !+  + + + + + + + + + +~ +} +| +{ +z +y +x +w +v +u  +t  +s  +r  +q  +p +o +n +m +l +k +j +i  +h  +g +f +e +d +c +b +a +` +_ +^ +] +\ +[ +Z +Y +X +W +V +U  +T  +S  +R  +Q  +P +O +N +M +L +K +J +I  +H +G +F +E +D +C +B +A +@ +? +> += +< +; +: +9 +8 +7 +6  +5  +4  +3  +2  +1 +0 +/ +. +- +, ++ +*  +) +( +' +& +% +$ +# +" +! + + + + + + + + + +  +  +  +  +  + + + + + + + +  +  + + + + + + + + + + * * * * * * * * *  *  *  *  *  * * * * * * * *  * * * * * * *  *  *  *  *  * * * * * * * *  * * * * * * * * * * * * * * * * * *  *  *  *  *  * * * * * * * *  * * * * * * * *  * * * * * * *  *  *  *  *  * * * * * * * *  * * * * *  *  *  *  *  * * * * * * * *  * * * * * * * * * * * * * * *  *~  *}  *|  *{  *z *y *x *w *v *u *t *s  *r +*q **p )*o (*n '*m &*l %*k $*j #*i "*h !*g  *f *e *d *c *b *a *` *_ *^ *] *\ *[ *Z *Y *X *W *V *U *T  *S  *R  *Q  *P  *O *N *M *L *K *J *I *H  *G *F *E *D *C *B *A *@ *? *> *= *< *; *: *9 *8 *7  *6  *5  *4  *3  *2 *1 *0 */ *. *- *, *+  ** *) *( *' *&  *%  *$  *#  *"  *! * * * * * * *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *   *  (*  '*  &*  %*  $*  #*  "*  !*  *  *  *  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )   )  /)  .)  -)  ,)  +)  *)  ))  ()  ')  &)  %)  $)  #)  ")  !)  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )   )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )   )  ,)  +)  *)  ))  ()  ')  &)  %)  $)  #)  ")  !)  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )  )~  )}  )|  ){   )z ()y ')x &)w %)v $)u #)t ")s !)r  )q )p )o )n )m )l )k )j )i )h )g )f )e )d )c )b )a )` )_  )^  )]  )\  )[  )Z )Y )X )W )V )U )T )S  )R ()Q ')P &)O %)N $)M #)L ")K !)J  )I )H )G )F )E )D )C )B )A )@ )? )> )= )< ); ): )9 )8 )7  )6  )5  )4  )3  )2 )1 )0 )/ ). )- ), )+  )* Q)) P)( O)' N)& M)% L)$ K)# J)" I)! H) G) F) E) D) C) B) A) @) ?) >) =) <) ;) :) 9) 8) 7) 6) 5) 4) 3) 2) 1) 0) /) .) -) ,) +) *) )) () '( &( %( $( #( "( !(  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( ( (  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( ( (  ( +( *( )( (( '( &( %( $( #( "( !(  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( ( (  ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( (  (  (  (  (  ( ( ( ( ( ( (~ (}  (| 7({ 6(z 5(y 4(x 3(w 2(v 1(u 0(t /(s .(r -(q ,(p +(o *(n )(m ((l '(k &(j %(i $(h #(g "(f !(e  (d (c (b (a (` (_ (^ (] (\ ([ (Z (Y (X (W (V (U (T (S (R  (Q  (P  (O  (N  (M (L (K (J (I (H (G (F  (E  6(D  5(C  4(B  3(A  2(@  1(?  0(>  /(=  .(<  -(;  ,(:  +(9  *(8  )(7  ((6  '(5  &(4  %(3  $(2  #(1  "(0  !(/   (.  (-  (,  (+  (*  ()  ((  ('  (&  (%  ($  (#  ("  (!  (  (  (  (  (   (   (   (   (   (  (  (  (  (  (  (  (  ( x( x( x( x( x( x( x( x( x( x( x( x( x( x( x( x' x' x ' x ' x ' x ' x ' x' x' x' x' x' x' x'  x' x' x' x' x' x' x' x' x ' x ' x ' x ' x ' x' x' x' x' x' x' x'  x' x%' x$' x#' x"' x!' x ' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x' x ' x ' x ' x ' x ' x' x' x' x' x' x' x'  x' x' x' x' x' x' x' x' x ' x ' x ' x ' x ' x' x' x' x' x' x' x'  x' x' 0k}qeYMA5)~~~~~~~~~~~~u~i~]~Q~E~9~-~!~~ }}}}}}}}}}}}z}n}b}V}J}>}2}&}}}|||||||||||~|r|f|Z|N|B|6|*|||{{{{{{{{{{{{w{k{_{S{G{;{/{#{{ zzzzzzzzzzzz{zozczWzLz@z4z(zzzyyyyyyyyyyyytyhy\yPyDy8y,y yyxxxxxxxxxxxxxxlx`xTxHx_2_&___^^^^^^^^^^^~^r^f^Z^N^B^6^*^^^]]]]]]]]]]]]w]k]_]S]G];]/]#]] \\\\\\\\\\\\|\p\d\X\L\@\4\(\\\[[[[[[[[[[[[u[i[][Q[E[9[-[![[ ZZZZZZZZZZZZzZnZbZVZJZ>Z2Z&ZZZYYYYYYYYYYYYsYgY[YOYCY7Y+YYYXXXXXXXXXXXXwXkX_XTXHXU2U&UUUTTTTTTTTTTTTsTgT[TOTCT7T+TTTSSSSSSSSSSSSwSkS`STSHSA2A&AAA@@@@@@@@@@@@s@g@[@O@C@7@+@@@????????????w?l?`?T?H?>>>>>>>>>>|>p>d>X>L>@>4>(>>>============u=i=]=Q=E=9=-=!== =<<<<<<<<<<<727'777666666666666u6i6]6Q6E696.6"66 555555555555{5p5d5X5L5@545(555444444444444u4i4]4Q4E494-4!44 333333333333y3m3a3U3I3=313%33 322222222222}2q2f2Z2N2B262*222111111111111w1k1_1T1H1<101$11 100000000000}0q0e0Y0M0A050)000////////////u/i/]/Q/F/:/./"// ............|.p.d.X.L.@.4.(...------------u-i-]-Q-E-9---!-- ,,,,,,,,,,,,z,n,b,V,K,?,3,',,,++++++++++++t+h+]+Q+E+9+-+!++ ************z*n*b*V*J*>*2*&***))))))))))))s)g)[)O)C)7),) ))((((((((((((x(l(`(T(H(<(0(%(( ('''''''''''}'q'e'Y'M'A'5')'''&&&&&&&&&&&&v&j&^&R&F&:&.&"&& %%%%%%%%%%%%{%o%c%W%K%@%4%(%%%$$$$$$$$$$$$t$h$\$P$D$8$,$ $$############x#l#a#U#I#=#1#%## #"""""""""""}"q"e"Z"N"B"6"*"""!!!!!!!!!!!!w!k!_!S!G!;!/!#!! | p d Y M A 5 )   wk_SG;/# {odXL@4(ui]QE9-! {ocWK?3'th\PD8,  ymaUI=1% ~rfZNB6*xmaUI=1%~rfZNB6*wl`TH<0$ }qfZNB6*wk_SG;/# }qeYMA5)wk @: @: @: @:  @: ? : ? : ? : ?: ?: ?: ?9 ?9 ?9 ?9  ?9 > 9 > 9 > 9 > 9 >9 >9 >9 >9 >9 >9 >9  >9 =9 =9 =9 =9 =9 =9 =9  =9 < 9 < 9 < 9 < 9 <9 <9 <9 <9 <9 <9 <9  <9 ;9 ;9 ;9 ;9 ; 9 ; 9 ; 9 ; 9 ; 9 ;9 ;9 ;9 ;9 ;9 ;9 ;9  ;9 : 9 : 9 : 9 :9 :9 :9 :9 :9 :9 :9  :9 9 9 9 9 9 9 99 99 99 99 99 99 99  99 8 9 8 9 8 9 8 9 8 9 89 89 89 89 89 89 89  89 79 79 79 79 79 79 79 79 79 79 7 9 7 9 7 9 7 9 7 9 79 79 79 79 79 79 79  79 69 69 69 69 69 69  69 59 59 59 59 59  59 4 9 49 49 49 49~ 49} 49| 49{  49z 39y 39x 39w 39v 39u 39t 3 9s 3 9r 3 9q 3 9p 3 9o 39n 39m 39l 39k 39j 39i 39h  39g 29f 29e 29d 29c 29b 29a 29` 29_ 29^ 29] 2 9\ 2 9[ 2 9Z 2 9Y 2 9X 29W 29V 29U 29T 29S 29R 29Q  29P 19O 19N 19M 19L 19K 19J 19I 1 9H 1 9G 1 9F 1 9E 1 9D 19C 19B 19A 19@ 19? 19> 19=  19< 09; 0 9: 0 99 0 98 0 97 0 96 095 094 093 092 091 090 09/  09. / 9- /9, /9+ /9* /9) /9( /9' /9&  /9% . 9$ . 9# . 9" .9! .9 .9 .9 .9 .9 .9  .9 -9 -9 -9 -9 - 9 - 9 - 9 - 9 - 9 -9 -9 -9 -9 -9 -9 -9  -9 ,9 ,9 ,9 ,9 ,9 ,9 ,9 ,9 ,9 ,8 ,8 ,8 ,8 , 8 , 8 , 8 , 8 , 8 ,8 ,8 ,8 ,8 ,8 ,8 ,8  ,8 +8 +8 +8 +8  +8 * 8 * 8 * 8 *8 *8 *8 *8 *8 *8 *8  *8 ) 8 ) 8 ) 8 ) 8 ) 8 )8 )8 )8 )8 )8 )8 )8  )8 (8 (8 (8 (8 ( 8 ( 8 ( 8 ( 8 ( 8 (8 (8 (8 (8 (8 (8 (8  (8 ' 8 ' 8 ' 8 ' 8 ' 8 '8 '8 '8 '8 '8 '8 '8  '8 &8 &8 &8 &8 &8 &8 &8 &8 &8 & 8 & 8 & 8 & 8 & 8 &8 &8 &8 &8 &8 &8 &8  &8 %(8 %'8 %&8 %%8 %$8 %#8 %"8 %!8 % 8 %8 %8 %8 %8 %8 %8 %8 %8 %8 %8 %8 %8 %8 %8 %8 %8 %8 %8 % 8 % 8 % 8 % 8 % 8~ %8} %8| %8{ %8z %8y %8x %8w  %8v $ 8u $ 8t $ 8s $ 8r $8q $8p $8o $8n $8m $8l $8k  $8j #8i #8h #8g #8f #8e #8d #8c #8b #8a #8` #8_ #8^ #8] #8\ #8[ # 8Z # 8Y # 8X # 8W # 8V #8U #8T #8S #8R #8Q #8P #8O  #8N "8M "8L "8K "8J "8I "8H "8G "8F "8E " 8D " 8C " 8B " 8A " 8@ "8? "8> "8= "8< "8; "8: "89  "88 !87 !86 !85 !84 !83 !82 !81 !80 !8/ ! 8. ! 8- ! 8, ! 8+ ! 8* !8) !8( !8' !8& !8% !8$ !8#  !8"  8!  8  8  8  8  8  8  8  8  8   8 8 8 8 8 8 8 8 8 8 8 8  8  8  8  8  8 8 8 8 8 8 8 8  7  7  7  7  7 7 7 7 7 7 7 7  7  7  7  7 7 7 7 7 7 7 7  7  7 7 7 7 7 7 7 7  7 7  7  7  7  7  7 7 7 7 7 7 7 7  7  7  7  7  7 7 7 7 7 7 7 7  7 7 7 7 7 7 7 7 7 7  7  7  7  7  7 7 7 7 7 7 7 7  7  7  7 7 7 7 7 7 7 7  7 7 7 7 7 7  7 7 7 7 7 7 7 7 7 7 7 7 7 7 7 7 7 7 7  7  7  7  7  7 7 7 7 7 7 7 7  7  7  7~  7}  7|  7{ 7z 7y 7x 7w 7v 7u 7t  7s  7r 7q 7p 7o 7n 7m 7l 7k  7j 7i  7h  7g  7f  7e  7d 7c 7b 7a 7` 7_ 7^ 7]  7\ 27[ 17Z 07Y /7X .7W -7V ,7U +7T *7S )7R (7Q '7P &7O %7N $7M #7L "7K !7J  7I 7H 7G 7F 7E 7D 7C 7B 7A 7@ 7? 7> 7= 7< 7; 7: 79 78 77  76  75  74  73  72 71 70 7/ 7. 7- 7, 7+  7* 7) 7(  7'  7&  7%  7$  7# 7" 7! 7 7 7 7 7  7  7  7  7 7 7 7 7 7 7 7  7 7 7 7 7  7 7 7 7 7 7 7  7  7  7  7  7  6   6  6  6  6  6  6  6  6   6  6  6  6  6  6  6   6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6   6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6  6   6  6 6 6 6 6 6 6 6  6 6 6 6 6  6  6  6  6  6 6 6 6 6 6 6 6  6  6  6 6 6 6 6 6 6 6  6  6  6  6  6 6 6 6 6 6 6 6  6 6 6 6 6 6 6 6  6 6 6 6 6 6 6 6  6  6  6  6  6 6 6 6 6 6 6 6~  6}  6|  6{  6z  6y  6x  6w *6v *6u *6t *6s * 6r * 6q * 6p * 6o * 6n *6m *6l *6k *6j *6i *6h *6g  *6f )"6e )!6d ) 6c )6b )6a )6` )6_ )6^ )6] )6\ )6[ )6Z )6Y )6X )6W )6V )6U )6T )6S )6R )6Q ) 6P ) 6O ) 6N ) 6M ) 6L )6K )6J )6I )6H )6G )6F )6E  )6D (6C (6B (6A (6@ (6? (6> (6= (6< (6; (6: (69 ( 68 ( 67 ( 66 ( 65 ( 64 (63 (62 (61 (60 (6/ (6. (6-  (6, '6+ '6* '6) '6( '6' '6& '6% '6$ '6# '6" '6! '6 '6 '6 '6 '6 '6 ' 6 ' 6 ' 6 ' 6 ' 6 '6 '6 '6 '6 '6 '6 '6  '6 &)6 &(6 &'6 &&6 &%6 &$6  &"6 &!6 & 6 &6 &6 &6 &6 &5 &5 &5 &5 &5 &5 &5 &5 &5 &5 &5 &5 &5 &5 & 5 & 5 & 5 & 5 & 5 &5 &5 &5 &5 &5 &5 &5  &5 %5 %5 %5 %5 %5 %5 %5 %5 %5 %5 %5 % 5 % 5 % 5 % 5 % 5 %5 %5 %5 %5 %5 %5 %5  %5 $!5 $ 5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $ 5 $ 5 $ 5 $ 5 $ 5 $5 $5 $5 $5 $5 $5 $5  $5 #5 #5 #5 # 5 # 5 # 5 # 5 # 5 #5 #5 #5 #5 #5 #5 #5  #5 "%5 "$5 "#5 ""5 "!5 " 5 "5 "5 "5 "5 "5 "5 "5 "5 "5 "5 "5 "5 "5 "5 "5 "5 "5 "5 " 5 " 5 " 5 " 5 " 5 "5~ "5} "5| "5{ "5z "5y "5x  "5w !!5v ! 5u !5t !5s !5r !5q !5p !5o !5n !5m !5l !5k !5j !5i !5h !5g !5f !5e !5d !5c ! 5b ! 5a ! 5` ! 5_ ! 5^ !5] !5\ !5[ !5Z !5Y !5X !5W  !5V  5U  5T  5S  5R  5Q  5P  5O  5N  5M  5L  5K  5J  5I  5H  5G  5F  5E  5D  5C  5B  5A   5@ (5? '5> &5= %5< $5; #5: "59 !58  57 56 55 54 53 52 51 50 5/ 5. 5- 5, 5+ 5* 5) 5( 5' 5& 5%  5$  5#  5"  5!  5 5 5 5 5 5 5 5  5 5 5 5 5 5 5 5 5 5 5 5 5 5 5 5 5 5 5  5  5  5  5  5 5 4 4 4 4 4 4  4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4  4  4  4  4  4 4 4 4 4 4 4 4  4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4  4  4  4  4  4 4 4 4 4 4 4 4  4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4  4  4  4  4  4 4 4 4 4 4 4 4  4 4  4  4  4  4  4 4 4 4 4 4 4 4  4 4 4 4 4 4  4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4  4  4  4  4  4 4 4 4 4 4 4 4  4 4 4~ 4} 4|  4{  4z  4y  4x  4w 4v 4u 4t 4s 4r 4q 4p  4o 4n 4m 4l 4k 4j 4i 4h 4g 4f 4e 4d 4c 4b 4a 4` 4_ 4^  4]  4\  4[  4Z  4Y 4X 4W 4V 4U 4T 4S 4R  4Q "4P !4O  4N 4M 4L 4K 4J 4I 4H 4G 4F 4E 4D 4C 4B 4A 4@ 4? 4> 4= 4<  4;  4:  49  48  47 46 45 44 43 42 41 40  4/ 4. 4- 4, 4+ 4* 4) 4( 4' 4& 4% 4$ 4# 4" 4! 4 4  4  4  4  4  4 4 4 4 4 4 4 4  4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4 4  4  4  3  3  3 3 3 3 3 3 3 3  3 3 3 3 3 3 3 3 3  3  3  3  3  3 3 3 3 3 3 3 3  3 3 3 3  3  3  3  3  3 3 3 3 3 3 3 3  3 3 3 3 3 3 3 3 3 3  3  3  3  3  3 3 3 3 3 3 3 3  3 #3 "3 !3  3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3  3  3  3  3  3 3 3 3 3 3 3 3  3 3 3 3 3 3 3 3 3 3  3  3  3  3  3 3 3 3 3 3 3 3  3  3  3  3~  3}  3|  3{  3z  3y  3x  3w  3v  3u  3t  3s  3r  3q  3p  3o  3n  3m  3l  3k  3j  3i  3h  3g  3f   3e  3d  3c  3b  3a  3`  3_  3^  3]  3\  3[  3Z  3Y  3X  3W  3V  3U  3T  3S  3R  3Q  3P  3O  3N  3M   3L  3K  3J  3I  3H  3G  3F  3E  3D  3C  3B  3A  3@  3?  3>  3=  3<  3;  3:  39   38  37  36  35  34  33  32  31  30  3/  3.  3-  3,  3+  3*  3)  3(  3'  3&  3%  3$  3#   3"  #3!  "3  !3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3  3   2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2 2  2 2 2 2 2 2 2 2 2~ 2} 2| 2{ 2z 2y  2x  2w  2v  2u  2t 2s 2r 2q 2p 2o 2n 2m  2l  2k  2j  2i  2h  2g 2f 2e 2d 2c 2b 2a 2`  2_  2^  2]  2\  2[  2Z  2Y  2X  2W  2V   2U   2T   2S   2R   2Q  2P  2O  2N  2M  2L  2K  2J  2I  2H  2G   2F  2E  2D  2C  2B  2A  2@  2?  2>  2=  2<  2;  2:  29  28  27  26  25  24  23  22  21  20  2/  2.  2-  2,  2+  2*  2)  2(  2'   2& 2% 2$ 2# 2"  2!  2  2  2  2 2 2 2 2 2 2 2  2  2  2 2 2 2 2 2 2 2  2 2  2  2  2  2  2 2 2 2 2 2 1 1  1 1  1  1  1  1  1 1 1 1 1 1 1 1  1 1 1 1 1  1  1  1  1  1 1 1 1 1 1 1 1  1 1 1  1  1  1  1  1 1 1 1 1 1 1 1  1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 1  1  1  1  1  1 1 1 1 1 1 1 1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1   1   1   1   1   1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1   1  /1  .1  -1  ,1  +1~  *1}  )1|  (1{  '1z  &1y  %1x  $1w  #1v  "1u  !1t  1s  1r  1q  1p  1o  1n  1m  1l  1k  1j  1i  1h  1g  1f  1e  1d  1c  1b  1a  1`  1_  1^  1]  1\  1[  1Z  1Y  1X  1W  1V  1U   1T  $1S  #1R  "1Q  !1P  1O  1N  1M  1L  1K  1J  1I  1H  1G  1F  1E  1D  1C  1B  1A  1@  1?  1>  1=  1<  1;  1:  19  18  17  16  15  14  13  12  11   10  '1/  &1.  %1-  $1,  #1+  "1*  !1)  1(  1'  1&  1%  1$  1#  1"  1!  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1  1   1  &1  %1  $1  #1  "1  !1  1  1  1  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0  0   0 0 0 0 0 0  0  0 @: ;}qeYMA5*~~~~~~~~~~~~v~j~^~R~F~;~/~#~~ }}}}}}}}}}}}|}p}d}X}L}@}4}(}}}||||||||||||t|h|\|P|D|9|-|!|| {{{{{{{{{{{{y{m{a{U{I{={1{%{{ {zzzzzzzzzzz~zrzfzZzOzCz7z+zzzyyyyyyyyyyyywyky_ySyGy;y0y$yy yxxxxxxxxxxx|xpxdxXxLxAx5x)xxxwwwwwwwwwwwwuwiw]wQwEw9w-w!ww vvvvvvvvvvvvzvnvbvVvJv>v2v&vvvuuuuuuuuuuuusuhu\uPuDu8u,u uuttttttttttttytmtatUtIt=t1t%tt tsssssssssss~srsfsZsNsBs6s*sssrrrrrrrrrrrrvrjr^rRrFr:r.r"rr qqqqqqqqqqqqzqnqbqVqJq>q2q&qqqppppppppppppspgp[pOpCp7p+pppooooooooooooxolo`oToHoZ2Z&ZZZYYYYYYYYYYY~YrYfYZYNYBY6Y*YYYXXXXXXXXXXXXwXkX_XSXGX;X/X#XX WWWWWWWWWWWW{WoWcWWWKW?W3W'WWWVVVVVVVVVVVVtVhV\VPVDV8V,V VVUUUUUUUUUUUUyUmUaUUUIU=U1U%UU UTTTTTTTTTTT~TrTfTZTNTBT6T+TTTSSSSSSSSSSSSxSlS`STSHS=S1S%SS SRRRRRRRRRRR~RsRgR[RORCR7R+RRRQQQQQQQQQQQQxQlQ`QTQHQ>>>>>>>>>>{>n>a>T>G>:>-> >>===========x=k=^=Q=D=7=*===<<<<<<<<<<3'sg[OC7+xl`TH<0$ |qeYMA5)ui]QE9-! znbVJ>2&sg[OC7+wk_SG;/# |pdXL@4(ti]QE9-! ymaUI=1%~rfZNB6*wk_SG;  C"  C!  C  C  C C C C C C C C  C C C C C C C C C C C C C C C C  C  C  C  C  C C C B B B B B  B B B B B B B B B B B B B B B B  B  B  B  B  B B B B B B B B  B "B !B  B B B B B B B B B B B B B B B B B B B  B  B  B  B  B B B B B B B B  B #B "B !B  B B B B B B B B B B B B B B B B B B B  B  B  B  B  B B B B B B B B  B B B B B B B B B B B B B B B B B  B  B  B  B  B B B B B B B~ B}  B| B{ Bz By Bx Bw Bv Bu Bt Bs Br Bq Bp Bo Bn Bm Bl Bk Bj  Bi  Bh  Bg  Bf  Be Bd Bc Bb Ba B` B_ B^  B] B\ B[ BZ BY BX BW BV BU BT BS BR BQ BP BO BN BM BL  BK  BJ  BI  BH  BG BF BE BD BC BB BA B@  B? B> B= B< B; B: B9 B8 B7 B6 B5 B4 B3 B2 B1 B0 B/  B.  B-  B,  B+  B* B) B( B' B& B% B$ B#  B" B! B B B B B B B B B B  B  B  B  B  B B B B B B B B  B B B B B B B B B B B A A A A A  A  A  A  A  A A A A A A A A  A !A  A A A A A A A A A A A A A A A A A A A  A  A  A  A  A A A A A A A A  A !A  A A A A A A A A A A A A A A A A A A A  A  A  A  A  A A A A A A A A  A #A "A !A  A A A A A A A A A A A A A A A A A A A  A  A  A  A  A A A A A A A A  A  A  A  A  A  A  A  A  A  A  A  A~  A}  A|  A{  Az  Ay  Ax  Aw  Av  Au  At  As  Ar  Aq   Ap  Ao  An  Am  Al  Ak  Aj  Ai  Ah  Ag  Af  Ae  Ad  Ac  Ab  Aa  A`  A_  A^  A]  A\  A[  AZ  AY  AX  AW  AV  AU   AT  AS  AR  AQ  AP  AO  AN  AM  AL  AK  AJ  AI  AH  AG  AF  AE  AD  AC  AB  AA  A@  A?  A>  A=  A<  A;  A:  A9  A8  A7  A6   A5  A4  A3  A2  A1  A0  A/  A.  A-  A,  A+  A*  A)  A(  A'  A&  A%  A$  A#  A"  A!  A  A  A  A  A  A  A  A  A  A  A   A  A  A  A  A  A  A  A  A  A  A  A  A  A  A  A  A  A   A $A #A "A !@  @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @  @  @  @  @  @ @ @ @ @ @ @ @  @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @  @  @  @  @  @ @ @ @ @ @ @ @  @ #@ "@ !@  @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @  @  @  @  @  @ @ @ @ @ @ @ @  @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @  @  @  @  @  @ @ @ @ @ @ @ @  @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @~ @} @|  @{  @z  @y  @x  @w @v @u @t @s @r @q @p  @o #@n "@m !@l  @k @j @i @h @g @f @e @d @c @b @a @` @_ @^ @] @\ @[ @Z @Y  @X  @W  @V  @U  @T @S @R @Q @P @O @N @M  @L @K @J @I @H @G @F @E @D @C  @B  @A  @@  @?  @> @= @< @; @: @9 @8 @7  @6  !@5   @4  @3  @2  @1  @0  @/  @.  @-  @,  @+  @*  @)  @(  @'  @&  @%  @$  @#  @"   @!   @   @   @   @  @  @  @  @  @  @  @  @ @ @ @ @ @  @  @ @ @ @ @ @ @ @  @ @  @  @  @  @  @ ? ? ? ? ? ? ?  ? ? ? ? ? ? ? ?  ?  ?  ?  ?  ? ? ? ? ? ? ? ?  ?  ?  ? ? ? ? ? ? ? ?  ? ? ? ? ? ? ? ? ?  ?  ?  ?  ?  ? ? ? ? ? ? ? ?  ? ? ?  ?  ?  ?  ?  ? ? ? ? ? ? ? ?  ?  ?  ?  ?  ? ? ? ? ? ? ? ?  ? ? ? ? ? ? ?  ?  ?  ? ? ? ? ? ? ? ?  ?  ?  ?  ?  ?  ? ? ? ? ? ? ? ?  ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?  ?  ?  ?~  ?}  ?| ?{ ?z ?y ?x ?w ?v ?u  ?t ?s ?r ?q ?p ?o ?n ?m  ?l  ?k ?j ?i ?h ?g ?f ?e ?d  ?c ?b ?a ?` ?_ ?^ ?] ?\ ?[ ?Z ?Y ?X ?W ?V  ?U  ?T  ?S  ?R  ?Q ?P ?O ?N ?M ?L ?K ?J  ?I ?H ?G ?F ?E ?D ?C ?B ?A  ?@  ??  ?>  ?=  ?< ?; ?: ?9 ?8 ?7 ?6 ?5  ?4 ?3 ?2  ?1 ?0 ?/  ?. ?- ?, ?+ ?* ?)  ?(  ?'  ?&  ?%  ?$ ?# ?" ?! ? ? ? ?  ? ? ?  ? ? ? ? ? ? ? ?  ? ? ? ? ? ? ? ?  ? ? ? ? ? ?  ? ? ? ? >  > ~> ~> ~> ~> ~>  ~> }> }> }> }>  }> |> |> |> |> |> |> |>  |> {> {> {>  {> z > z> z> z> z> z> z> z>  z> y> y> y> y> y> y> y>  y> x> x> x> x> x> x>  x> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w> w~> w}> w|> w{> wz> wy> wx> ww> wv> wu> wt> ws> wr> wq> wp> wo> wn> wm> wl> wk> wj> wi> wh> wg> wf> we> wd> wc> wb> wa> w`>~ w_>} w^>| w]>{ w\>z w[>y wZ>x wY>w wX>v wW>u wV>t wU>s wT>r wS>q wR>p wQ>o wP>n wO>m wN>l wM>k wL>j wK>i wJ>h wI>g wH>f wG>e wF>d wE>c wD>b wC>a wB>` wA>_ w@>^ w?>] w>>\ w=>[ w<>Z w;>Y w:>X w9>W w8>V w7>U w6>T w5>S w4>R w3>Q w2>P w1>O w0>N w/>M w.>L w->K w,>J w+>I w*>H w)>G w(>F w'>E w&>D w%>C w$>B w#>A w">@ w!>? w >> w>= w>< w>; w>: w>9 w>8 w>7 w>6 w>5 w>4 w>3 w>2 w>1 w>0 w>/ w>. w>- w>, w >+ w >* w >) w >( w >' w>& w>% w>$ w># w>" w>! w>  w> v> v> v> v> v> v> v> v> v> v> v> v> v> v> v> v> v > v > v > v > v > v> v> v> v> v> v> v>  v> u>  u> t= t= t= t= t= t= t = t = t = t = t = t= t= t= t= t= t= t=  t= s= s= s= s= s= s = s = s = s = s = s= s= s= s= s= s= s=  s= r= r= r= r= r= r= r=  r= q = q= q= q= q= q= q= q=  q= p = p = p= p= p= p= p= p= p=  p= o = o = o= o= o= o= o= o= o=  o= n= n= n= n= n= n=  n= m= m= m= m= m= m= m= m= m= m= m= m= m= m= m= m= m= m= m = m = m = m = m = m= m= m= m= m= m= m=  m= l = l = l = l = l = l= l= l= l= l= l= l=  l= k+= k*= k)= k(= k'=~ k&=} k%=| k$={ k#=z k"=y k!=x k =w k=v k=u k=t k=s k=r k=q k=p k=o k=n k=m k=l k=k k=j k=i k=h k=g k=f k=e k =d k =c k =b k =a k =` k=_ k=^ k=] k=\ k=[ k=Z k=Y  k=X j0=W j/=V j.=U j-=T j,=S j+=R j*=Q j)=P j(=O j'=N j&=M j%=L j$=K j#=J j"=I j!=H j =G j=F j=E j=D j=C j=B j=A j=@ j=? j=> j== j=< j=; j=: j=9 j=8 j=7 j=6 j=5 j =4 j =3 j =2 j =1 j =0 j=/ j=. j=- j=, j=+ j=* j=)  j=( i-=' i,=& i+=% i*=$ i)=# i(=" i'=! i&= i%= i$= i#= i"= i!= i = i= i= i= i= i= i= i= i= i= i= i= i= i= i= i= i= i= i= i = i = i = i = i = i= i= i= i< i< i< i<  i< h#< h"< h!< h < h< h< h< h< h< h< h< h< h< h< h< h< h< h< h< h< h< h< h < h < h < h < h < h< h< h< h< h< h< h<  h< g< g< g< g< g< g< g< g< g< g < g < g < g < g < g< g< g< g< g< g< g<  g< f< f< f< f< f< f< f< f< f< f< f< f< f< f< f< f < f < f < f < f < f< f< f< f< f< f< f<  f< e< e< e< e< e< e< e<  e< d< d< d< d<  d< c < c< c< c< c< c< c< c<  c< b < b< b< b< b< b< b< b<  b< a < a < a < a < a< a< a< a< a<~ a<} a<|  a<{ ` \<= \<< \<; \<: \<9  \<8 [<7 [<6 [<5 [ <4 [ <3 [ <2 [ <1 [ <0 [;K N=;J N<;I N;;H N:;G N9;F N8;E N7;D N6;C N5;B N4;A N3;@ N2;? N1;> N0;= N/;< N.;; N-;: N,;9 N+;8 N*;7 N);6 N(;5 N';4 N&;3 N%;2 N$;1 N#;0 N";/ N!;. N ;- N;, N;+ N;* N;) N;( N;' N;& N;% N;$ N;# N;" N;! N; N; N; N; N; N; N ; N ; N ; N ; N ; N; N; N; N; N; N; N;  N; M; M; M; M; M; M; M; M ; M ; M ; M ; M ; M; M; M: M: M: M: M:  M: L : L : L : L : L: L: L: L: L: L: L:  L: K : K : K: K: K: K: K: K: K:  K: J: J: J: J: J: J: J: J: J: J: J : J : J : J : J : J: J: J: J: J: J: J:  J: I: I: I: I: I: I: I: I: I: I: I: I: I: I: I: I : I : I : I : I : I: I: I: I: I: I: I:  I: H: H: H: H: H: H: H: H : H : H : H : H : H: H: H: H: H: H: H:  H: G: G: G: G: G: G: G: G: G: G: G: G : G : G : G : G : G: G: G: G: G: G: G:  G: F: F: F: F:  F: E$: E#:~ E":} E!:| E :{ E:z E:y E:x E:w E:v E:u E:t E:s E:r E:q E:p E:o E:n E:m E:l E:k E:j E:i E :h E :g E :f E :e E :d E:c E:b E:a E:` E:_ E:^ E:]  E:\ D$:[ D#:Z D":Y D!:X D :W D:V D:U D:T D:S D:R D:Q D:P D:O D:N D:M D:L D:K D:J D:I D:H D:G D:F D:E D :D D :C D :B D :A D :@ D:? D:> D:= D:< D:; D:: D:9  D:8 C:7 C:6 C:5 C:4 C:3 C:2  C:1 B:0 B:/ B:. B:- B:, B:+ B:* B :) B :( B :' B :& B :% B:$ B:# B:" B:! B: B: B:  B: A : A : A : A : A : A: A: A: A: A: A: A:  A: @ : @ : @: C# 2p|pdYMA5)~~~~~~~~~~~~u~i~]~Q~E~9~-~!~~ }}}}}}}}}}}}z}n}b}V}J}>}2}&}}}||||||||||||s|g|[|O|C|7|+|||{{{{{{{{{{{{w{k{_{S{G{<{0{${{ {zzzzzzzzzzz|zpzdzXzLz@z4z(zzzyyyyyyyyyyyy}yrygy\yQyFy;y0y%yyyxxxxxxxxxxxxtxhx\xPxDx8x,x xxwwwwwwwwwwwwywmwawUwIw=w1w%ww wvvvvvvvvvvv~vrvfvZvNvBv6v*vvvuuuuuuuuuuuuwuku_uSuGu;u/u#uu uttttttttttt}tqtetYtMtAt5t)tttssssssssssssusis]sQsEs9s.s"ss rrrrrrrrrrrrzrnrcrWrKr?r3r'rrrqqqqqqqqqqqqtqhq\qPqDq8q,q qqppppppppppppypmpapUpIp=p1p&pppoooooooooooouojo_oToIo>o3o(ooonnnnnnnnnnnn}nqnenYnMnAn5n)nnnmmmmmmmmmmmmwmkm_mSmGm;m/m#mm llllllllllll|lpldlXlLl@l4l(lllkkkkkkkkkkkkukik^kRkFk:k.k"kk jjjjjjjjjjjj{jojcjWjKj?j3j'jjjiiiiiiiiiiiiiximibiWiLiAi6i+i ii hhhhhhhhhhhhhthhh\hPhDh8h,h hhggggggggggggygmgagUgIg=g1g%gg gfffffffffff~frfffZfNfCf7f+fffeeeeeeeeeeeeweke_eSeGe;e/e#ee dddddddddddd|dpdddXdLdAd5d)dddccccccccccccucic]cQcEc9c-c!cc bbbbbbbbbbbbzbnbbbVbJb>b2b&bbbaaaaaaaaaaaasaga[aOaCa7a+aaa````````````x`l```T`H`<`0`$`` `___________}_q_e_Y_M_A_5_)___^^^^^^^^^^^^w^k^_^S^G^;^/^#^^ ]]]]]]]]]]]]{]p]d]X]L]@]4](]]]\\\\\\\\\\\\t\h\\\P\D\8\,\ \\[[[[[[[[[[[[z[n[b[V[J[>[2[&[[[ZZZZZZZZZZZZsZgZ[ZOZCZ8Z,Z ZZYYYYYYYYYYYYyYmYaYUYIY=Y1Y%YY YXXXXXXXXXXX~XsXgX[XOXCX7X+XXXWWWWWWWWWWWWxWlW`WTWHWR2R&RRRQQQQQQQQQQQ~QrQfQZQNQBQ6Q*QQQPPPPPPPPPPPPwPkP_PSPGP;P/P#PP OOOOOOOOOOOO|OpOdOXOLO@O4O(OOONNNNNNNNNNNNtNiN]NQNEN9N-N!NN MMMMMMMMMMMMzMnMbMVMJM>M2M&MMMLLLLLLLLLLLLsLgL[LOLCL7L+LLLKKKKKKKKKKKKxKlK`KTKHKF2F&FFFEEEEEEEEEEE~ErEfEZENEBE6E*EEEDDDDDDDDDDDDwDkD_DSDGD;D/D#DD CCCCCCCCCCCC|CpCdCXCLC@C4C(CCCBBBBBBBBBBBBuBiB]BQBEB9B-B!BB AAAAAAAAAAAAyAmAaAUAIA=A2A&AAA@@@@@@@@@@@~@r@f@Z@N@B@6@*@@@????????????w?k?_?S?G?;?/?#?? >>>>>>>>>>>>|>p>d>X>L>@>4>(>>>============u=j=^=R=F=:=.="== <<<<<<<<<<<323&333222222222222s2g2[2O2C282,2 22111111111111y1m1a1U1I1=111%11 100000000000~0r0f0Z0N0B070+000////////////w/k/_/S/G/;///#// /...........|.p.d.X.L.@.4.(...-------------u-j-_-T-I->-3-(---,,,,,,,,,,,,u,i,],Q,E,9,-,!,, ++++++++++++y+m+b+V+J+>+2+&+++***********~*r*f*Z*N*B*7*+***))))))))))))w)k)_)S)G);)/)#)) ((((((((((((|(p(d(X(L(@(4(((((''''''''''''t'h'\'Q'E'9'-'!'' &&&&&&&&&&&&y&m&a&U&I&=&1&%&& &%%%%%%%%%%%~%r%f%Z%N%B%6%*%%%$$$$$$$$$$$$v$j$^$S$G$;$/$#$$ ############{#o#c#W#L#@#4#(###""""""""""""t"h"\"P"D"8"," "" !!!!!!!!!!!!y!m!a!U!I!=!1!%!! ! ~ r f Z N B 6 *   wk_SG;/# |pdXL@4(ui]QE9-! znbVJ>2&sg[OC7+xl`TH<0$ }qeYMA5)vj^RF:." {ocWK?3'th\PE9-! ymaUI=1% ~rfZNB6*vj^RF:." |p ,LU ,LT  ,LS , LR , LQ ,LP ,LO ,LN ,LM ,LL ,LK ,LJ  ,LI ,(LH ,'LG ,&LF ,%LE ,$LD ,#LC ,"LB ,!LA , L@ ,L? ,L> ,L= ,L< ,L; ,L: ,L9 ,L8 ,L7 ,L6 ,L5 ,L4 ,L3 ,L2 ,L1 ,L0 ,L/ ,L. , L- , L, , L+ , L* , L) ,L( ,L' ,L& ,L% ,L$ ,L# ,L"  ,L! ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L , L , L , L , L , L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L  ,L ,L , L , L , K , K , K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K  ,K ,K ,K ,K ,K ,K , K , K , K , K , K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K  ,K ,K ,K , K , K , K , K , K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K  ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K , K , K , K , K , K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K  ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K , K , K , K , K , K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K  ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K , K , K , K , K , K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K  ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K ,K , K , K , K , K , K ,K ,K~ ,K} ,K| ,K{ ,Kz ,Ky  ,Kx ,Kw ,Kv ,Ku ,Kt ,Ks ,Kr ,Kq ,Kp ,Ko , Kn , Km , Kl , Kk , Kj ,Ki ,Kh ,Kg ,Kf ,Ke ,Kd ,Kc  ,Kb , Ka , K` , K_ , K^ , K] , K\ , K[ , KZ , KY , KX , KW , KV , KU , KT , KS , KR , KQ , KP , KO , KN , KM , KL , KK , KJ , KI , KH  , KG , KF , KE , KD , KC , KB , KA , K@ , K? , K> , K= , K< , K; , K: , K9 , K8 , K7  , K6 , K5 , K4 , K3 , K2 , K1 , K0 , K/ , K. , K- , K, , K+ , K* , K) , K( , K' , K& , K% , K$ , K# , K" , K! , K  , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K , K  , K , K , K , K , K , K , K , J , J , J , J , J , J , J , J , J , J , J , J , J , J , J , J , J , J , J  , J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J , J , J , J , J , J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J  ,J ,"J ,!J , J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J , J , J , J , J , J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J  ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J , J , J , J , J , J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J  ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J ,J , J , J , J , J , J ,J~ ,J} ,J| ,J{ ,Jz ,Jy ,Jx  ,Jw ,Jv ,Ju ,Jt ,Js ,Jr ,Jq ,Jp ,Jo ,Jn ,Jm ,Jl ,Jk ,Jj ,Ji ,Jh ,Jg ,Jf ,Je , Jd , Jc , Jb , Ja , J` ,J_ ,J^ ,J] ,J\ ,J[ ,JZ ,JY  ,JX ,JW ,JV ,JU ,JT ,JS ,JR ,JQ ,JP ,JO ,JN ,JM ,JL , JK , JJ , JI , JH , JG ,JF ,JE ,JD ,JC ,JB ,JA ,J@  ,J? ,%J> ,$J= ,#J< ,"J; ,!J: , J9 ,J8 ,J7 ,J6 ,J5 ,J4 ,J3 ,J2 ,J1 ,J0 ,J/ ,J. ,J- ,J, ,J+ ,J* ,J) ,J( ,J' , J& , J% , J$ , J# , J" ,J! ,J ,J ,J ,J ,J ,J  ,J  ,J  ,J  ,J  ,J  ,J  ,J  , J  , J  , J  , J  , J  ,J  ,J  ,J  ,J  ,J  ,J  ,J  ,J "BJ "BJ "BJ "BJ "BJ "BJ "BJ "BI "BI "BI "BI "B I "B I "B I "B I "B I "BI "BI "BI "BI "BI "BI "BI  "BI "AI "AI "AI "AI "AI "AI "AI "AI "AI "AI "AI "AI "A I "A I "A I "A I "A I "AI "AI "AI "AI "AI "AI "AI  "AI "@ I "@ I "@ I "@ I "@I "@I "@I "@I "@I "@I "@I  "@I "?I "?I "?I "?I "?I "?I "? I "? I "? I "? I "? I "?I "?I "?I "?I "?I "?I "?I  "?I "> I "> I "> I "> I ">I ">I ">I ">I ">I ">I ">I  ">I "= I "= I "= I "=I "=I "=I "=I "=I "=I "=I  "=I "<I "<I "<I "<I "<I "<I "<I "<I "<I "< I "< I "< I "< I "< I "<I "<I "<I "<I "<I "<I "<I  " "7I= "7I< "7I; "7I:  "7I9 "6I8 "6I7 "6I6 "6I5 "6 I4 "6 I3 "6 I2 "6 I1 "6 I0 "6I/ "6I. "6I- "6I, "6I+ "6I* "6I)  "6I( "5 I' "5 I& "5 I% "5 I$ "5I# "5I" "5I! "5I "5I "5I "5I  "5I "4I "4I "4 I "4 I "4 I "4 I "4 I "4I "4I "4I "4I "4I "4I "4I  "4I "3I "3I "3I "3I "3I "3I "3I "3I "3I "3I "3 I "3 I "3 I "3 H "3 H "3H "3H "3H "3H "3H "3H "3H  "3H "2 H "2 H "2 H "2H "2H "2H "2H "2H "2H "2H  "2H "1H "1H "1H "1H "1H "1H "1H "1H "1H "1H "1H "1H "1H "1 H "1 H "1 H "1 H "1 H "1H "1H "1H "1H "1H "1H "1H  "1H "0H "0H "0H "0H "0H "0H "0H "0H "0H "0 H "0 H "0 H "0 H "0 H "0H "0H "0H "0H "0H "0H "0H  "0H "/H "/H "/ H "/ H "/ H "/ H "/ H "/H "/H "/H "/H "/H "/H "/H  "/H ". H ". H ". H ". H ". H ".H ".H ".H ".H ".H ".H ".H  ".H "-H "-H "-H "-H "-H "-H "-H "-H "-H "-H "-H "-H "- H "- H "- H "- H "- H "-H "-H "-H "-H "-H "-H "-H  "-H ",H ",H ",H ",H ",H ",H ",H ",H~ ",H} ",H| ",H{ ",Hz ",Hy ",Hx ",Hw ", Hv ", Hu ", Ht ", Hs ", Hr ",Hq ",Hp ",Ho ",Hn ",Hm ",Hl ",Hk  ",Hj "+Hi "+Hh "+Hg "+Hf "+He "+Hd "+Hc "+Hb "+Ha "+H` "+H_ "+H^ "+H] "+H\ "+H[ "+ HZ "+ HY "+ HX "+ HW "+ HV "+HU "+HT "+HS "+HR "+HQ "+HP "+HO  "+HN "*HM "*HL "*HK "*HJ "*HI "*HH "*HG "*HF "*HE "*HD "*HC "*HB "* HA "* H@ "* H? "* H> "* H= "*H< "*H; "*H: "*H9 "*H8 "*H7 "*H6  "*H5 ")H4 ")H3 ")H2 ")H1 ")H0 ")H/ ")H. ")H- ")H, ")H+ ")H* ")H) ")H( ")H' ")H& ")H% ") H$ ") H# ") H" ") H! ") H ")H ")H ")H ")H ")H ")H ")H  ")H "(H "(H "(H "(H "(H "(H "(H "(H "(H "(H "(H "(H "(H "(H "(H "(H "(H "(H "( H "( H "( H "( H "( H "(H "(G "(G "(G "(G "(G "(G  "(G "'G "'G "'G "'G "'G "'G "'G  "'G "&G "&G "&G "&G "&G "&G "&G "&G "&G "& G "& G "& G "& G "& G "&G "&G "&G "&G "&G "&G "&G  "&G "%&G "%%G "%$G "%#G "%"G "%!G "% G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "% G "% G "% G "% G "% G "%G "%G "%G "%G "%G "%G "%G  "%G "$G "$G "$G "$G "$G "$G "$G "$G "$G "$ G "$ G "$ G "$ G "$ G "$G "$G "$G "$G "$G "$G "$G  "$G "# G "# G "#G "#G "#G "#G "#G "#G "#G  "#G ""G ""G ""G ""G "" G "" G "" G "" G "" G ""G ""G ""G ""G ""G ""G ""G  ""G "!G "!G "!G "!G "!G "!G~ "!G} "!G| "!G{ "!Gz "!Gy "! Gx "! Gw "! Gv "! Gu "! Gt "!Gs "!Gr "!Gq "!Gp "!Go "!Gn "!Gm  "!Gl " Gk " Gj " Gi " Gh " Gg " Gf " Ge " Gd " Gc " Gb " Ga " G` " G_ " G^ " G] " G\ " G[ " GZ " GY  " GX " GW "GV "GU "GT "GS "GR "GQ "GP  "GO "!GN " GM "GL "GK "GJ "GI "GH "GG "GF "GE "GD "GC "GB "GA "G@ "G? "G> "G= "G< "G; " G: " G9 " G8 " G7 " G6 "G5 "G4 "G3 "G2 "G1 "G0 "G/  "G. "G- "G, "G+ "G* "G) "G( "G' "G& "G% "G$ "G# " G" " G! " G " G " G "G "G "G "G "G "G "G  "G "G "G "G "G "G "G "G "G "G "G "G "G "G "G "G "G " G " G " G " G " G "G "F "F "F "F "F "F  "F " F " F " F " F " F "F "F "F "F "F "F "F  "F "F "F "F "F "F "F "F "F " F " F " F " F " F "F "F "F "F "F "F "F  "F " F " F " F " F "F "F "F "F "F "F "F  "F "F "F "F "F "F "F "F "F "F "F " F " F " F " F " F "F "F "F "F "F "F "F  "F "F "F "F "F "F " F " F " F " F " F "F "F "F "F "F "F "F  "F "F "F "F "F "F "F "F "F "F "F "F "F " F " F " F " F " F "F "F "F "F "F "F "F  "F "F "F "F "F " F " F " F " F " F "F "F~ "F} "F| "F{ "Fz "Fy  "Fx "Fw "Fv "Fu "Ft "Fs  "Fr "Fq "Fp "Fo "Fn "Fm "Fl "Fk "Fj "Fi "Fh "Fg "Ff " Fe " Fd " Fc " Fb " Fa "F` "F_ "F^ "F] "F\ "F[ "FZ  "FY "FX "FW "FV "FU "FT "FS  "FR "FQ " FP " FO " FN " FM " FL "FK "FJ "FI "FH "FG "FF "FE  "FD "FC " FB " FA " F@ " F? " F> "F= "F< "F; "F: "F9 "F8 "F7  "F6 " F5 "F4 "F3 "F2 "F1 "F0 "F/ "F.  "F- " F, "F+ "F* "F) "F( "F' "F& "F% "F$ "F# "F" "F! "F "F "F "F "F "F "F " F " F " F " F " F "F "F "F "F "F "F "F  "F " F " F " F " F " F " F " F " F " F " F " F " F " F " E " E " E " E " E " E " E " E  " E " E " E " E " E " E  " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E  " E " "E " !E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E  " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E " E  " E "E "E "E "E "E "E "E "E "E " E " E " E " E " E "E "E "E "E "E "E "E  "E "E "E "E "E "E "E "E "E "E "E "E "E " E " E " E " E " E "E "E "E "E "E~ "E} "E|  "E{ " Ez " Ey " Ex " Ew " Ev "Eu "Et "Es "Er "Eq "Ep "Eo  "En "Em "El "Ek "Ej "Ei "Eh "Eg "Ef "Ee "Ed "Ec "Eb "Ea "E` "E_ "E^ "E] " E\ " E[ " EZ " EY " EX "EW "EV "EU "ET "ES "ER "EQ  "EP "EO "EN "EM "EL "EK  "EJ "EI "EH "EG "EF "EE "ED "EC "EB "EA "E@ "E? "E> "E= " E< " E; " E: " E9 " E8 "E7 "E6 "E5 "E4 "E3 "E2 "E1  "E0 "E/ "E. "E- "E, "E+ "E* "E) "E( "E' " E& " E% " E$ " E# " E" "E! "E "E "E "E "E "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  "E  " E  " E  " E  " E  " E  "E  "E  "E  "D  "D  "D  "D  "D D  D  D  D  D  D D D D D D D D  D  D  D  D  D  D D D D D D D D  D  D  D  D  D  D D D D D D D D  D D D D  D  D  D  D  D D D D D D D D  D D D D  D  D  D  D  D D D D D D D D  D  D  D  D D D D D D D D  D D D D D  D  D  D  D  D D D D D D D D  D  D  D  D  D   D   D   D   D   D  D  D  D  D  D  D  D  D  D  D  D  D  D  D  D  D~  D}  D|  D{  Dz  Dy   Dx  Dw  Dv  Du  Dt  Ds  Dr  Dq  Dp  Do   Dn  Dm  Dl  Dk  Dj  Di  Dh  Dg  Df  De  Dd  Dc  Db  Da  D`  D_  D^  D]  D\  D[   DZ  DY  DX  DW  DV  DU  DT  DS  DR  DQ  DP  DO  DN  DM  DL  DK  DJ  DI   DH DG DF DE DD  DC  DB  DA  D@  D? D> D= D< D; D: D9 D8  D7 D6 D5 D4 D3 D2 D1 D0 D/ D. D- D, D+ D* D) D( D'  D&  D%  D$  D#  D" D! D D D D D D  D  D  D  D  D D D D D D D D  D D D D D D D D  D  D  D  D  D D D C C C C C  C C C C  C  C  C  C  C C C C C C C C  C C C C C C C C C C  C  C  C  C  C C C C C C C C  C C C C C C C C C C C C C C  C  C  C  C  C C C C C C C C  C  C  C  C  C  C   C   C   C   C   C  C  C  C  C  C  C  C  C C C C C C C C C C C C C C C C C C C  C  C  C  C  C C C C C C C C  C !C  C C C C C C C C C C~ C} C| C{ Cz Cy Cx Cw Cv Cu  Ct  Cs  Cr  Cq  Cp Co Cn Cm Cl Ck Cj Ci  Ch Cg Cf Ce Cd Cc Cb Ca C` C_ C^ C] C\ C[ CZ  CY  CX  CW  CV  CU CT CS CR CQ CP CO CN  CM CL CK CJ CI CH CG CF CE CD CC CB CA C@ C? C>  C=  C<  C;  C:  C9 C8 C7 C6 C5 C4 C3 C2  C1 C0 C/ C. C- C, C+ C* C) C( C' C& C% ,LV /h|pdXL@4(~~~~~~~~~~~~t~h~]~Q~E~9~-~!~~ }}}}}}}}}}}}y}m}a}U}I}>}2}&}}}|||||||||||~|r|f|Z|N|B|7|+|||{{{{{{{{{{{{w{l{`{T{H{<{0{${{ {zzzzzzzzzzz|zpzdzXzLz@z4z(zzzyyyyyyyyyyyyuyiy]yQyEy9y-y!yy xxxxxxxxxxxxzxnxbxVxJx>x2x&xxxwwwwwwwwwww~wrwfwZwNwBw6w*wwwvvvvvvvvvvvvwvkv_vSvGv;v/v#vv uuuuuuuuuuuu{uoucuWuKu?u3u'uuuttttttttttttttht\tPtDt8t,t ttssssssssssssysmsasUsIs=s1s%ss srrrrrrrrrrr~rrrfrZrNrBr6r*rrrqqqqqqqqqqqqwqkq_qSqGq;q/q#qq pppppppppppp{popcpWpKp@p4p(pppooooooooooootoho\oPoEo9o-o!oo nnnnnnnnnnnnynmnanUnIn=n1n%nn nmmmmmmmmmmm~mrmfmZmNmBm6m*mmmllllllllllllwlkl`lTlHl_2_&___^^^^^^^^^^^~^r^f^Z^N^B^6^*^^^]]]]]]]]]]]]w]k]_]S]G];]/]#]] \\\\\\\\\\\\{\o\c\W\K\?\3\'\\\[[[[[[[[[[[[~[s[h[][R[G[<[1[&[[[ZZZZZZZZZZZZwZkZ_ZSZGZ;Z/Z#ZZ YYYYYYYYYYYY|YpYdYXYLY@Y4Y(YYYXXXXXXXXXXXXtXhX\XPXDX8X,X XXWWWWWWWWWWWWxWlW`WTWHWN2N&NNNMMMMMMMMMMMMsMgM[MOMCM7M+MMMLLLLLLLLLLLLxLlL`LTLHLD2D&DDDCCCCCCCCCCCCsCgC[COCCC7C+CCCBBBBBBBBBBBBxBlB`BTBHB?2?&???>>>>>>>>>>>~>s>g>[>O>C>7>+>>>============w=k=_=S=G=;=/=#== <<<<<<<<<<<<|020&000///////////~/r/f/Z/N/B/6/*///............w.k._.S.G.;./.#.. ------------{-o-c-W-K-?-4-(---,,,,,,,,,,,,t,h,\,P,D,8,,, ,,++++++++++++y+m+a+U+I+=+1+%+++***********~*r*f*Z*N*B*6*****))))))))))))v)j)^)R)G);)/)#)) (((((((((((({(o(c(W(K(?(3('(((''''''''''''t'h'\'P'D'8',' ''&&&&&&&&&&&&y&m&a&U&I&=&1&%&& &%%%%%%%%%%%~%r%f%Z%N%B%6%*%%%$$$$$$$$$$$$v$j$^$R$F$:$.$"$$ ############z#n#b#V#J#?#3#'###""""""""""""s"g"["O"C"7"+"""!!!!!!!!!!!!x!l!`!T!H! T U= T U< TU; TU: TU9 TU8 TU7 TU6 TU5  TU4 T1U3 T0U2 T/U1 T.U0 T-U/ T,U. T+U- T*U, T)U+ T(U* T'U) T&U( T%U' T$U& T#U% T"U$ T!U# T U" TU! TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU T U T U T U T U T U TU TU TU TU TU TU TU  TU  TU  TU  TU  TT  TT  TT  TT  TT  T T  T T  T T  T T  T T  TT  TT  TT  TT  TT  TT  TT  TT J0#T J0"T J0!T J0 T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0 T J0 T J0 T J0 T J0 T J0T J0T J0T J0T J0T J0T J0T  J0T J/T J/T J/T J/T J/T J/T J/T J/T J/T J/T J/ T J/ T J/ T J/ T J/ T J/T J/T J/T J/T J/T J/T J/T  J/T J.T J.T J.T J.T J.T J.T J.T J.T J.T J.T J.T J. T J. T J. T J. T J. T J.T J.T J.T J.T J.T J.T J.T  J.T J-T J-T J-T J-T J-T J-T J-T J-T J-T J-T J-T J-T J- T J- T J- T J- T J- T J-T J-T J-T J-T J-T J-T J-T  J-T J,T J,T J,T J,T J,T~ J,T} J,T| J,T{ J,Tz J,Ty J,Tx J,Tw J,Tv J,Tu J,Tt J,Ts J,Tr J,Tq J, Tp J, To J, Tn J, Tm J, Tl J,Tk J,Tj J,Ti J,Th J,Tg J,Tf J,Te  J,Td J+Tc J+Tb J+Ta J+T` J+T_ J+T^ J+T] J+T\ J+T[ J+TZ J+TY J+TX J+TW J+TV J+ TU J+ TT J+ TS J+ TR J+ TQ J+TP J+TO J+TN J+TM J+TL J+TK J+TJ  J+TI J*TH J*TG J*TF J*TE J*TD J*TC J*TB J* TA J* T@ J* T? J* T> J* T= J*T< J*T; J*T: J*T9 J*T8 J*T7 J*T6  J*T5 J)T4 J)T3 J)T2 J)T1 J)T0 J)T/ J)T. J)T- J)T, J)T+ J)T* J)T) J)T( J) T' J) T& J) T% J) T$ J) T# J)T" J)T! J)T J)T J)T J)T J)T  J)T J(1T J(0T J(/T J(.T J(-T J(,T J(+T J(*T J()T J((T J('T J(&T J(%T J($T J(#T J("T J(!T J( T J(T J(T J(T J(T J(T J(T J(T J(T J(T J(S J(S J(S J(S J(S J(S J(S J(S J(S J( S J( S J( S J( S J( S J(S J(S J(S J(S J(S J(S J(S  J(S J'S J'S J'S J'S J'S J'S J'S J'S J'S J'S J'S J'S J'S J'S J'S J'S J' S J' S J' S J' S J' S J'S J'S J'S J'S J'S J'S J'S  J'S J&S J&S J&S J&S J&S J&S J&S J&S J&S J&S J& S J& S J& S J& S J& S J&S J&S J&S J&S J&S J&S J&S  J&S J%S J%S J%S J%S J%S J%S J%S J%S J%S J%S J%S J%S J%S J%S J%S J% S J% S J% S J% S J% S J%S J%S J%S J%S J%S J%S J%S  J%S J$&S J$%S J$$S J$#S J$"S J$!S J$ S J$S J$S J$S J$S J$S J$S J$S J$S J$S J$S J$S J$S J$S J$S J$S J$S J$S J$S J$ S J$ S J$ S~ J$ S} J$ S| J$S{ J$Sz J$Sy J$Sx J$Sw J$Sv J$Su  J$St J#Ss J#Sr J# Sq J# Sp J# So J# Sn J# Sm J#Sl J#Sk J#Sj J#Si J#Sh J#Sg J#Sf  J#Se J"Sd J"Sc J"Sb J"Sa J"S` J"S_ J"S^ J"S] J"S\ J"S[ J"SZ J"SY J"SX J"SW J"SV J"SU J"ST J"SS J" SR J" SQ J" SP J" SO J" SN J"SM J"SL J"SK J"SJ J"SI J"SH J"SG  J"SF J!!SE J! SD J!SC J!SB J!SA J!S@ J!S? J!S> J!S= J!S< J!S; J!S: J!S9 J!S8 J!S7 J!S6 J!S5 J!S4 J!S3 J!S2 J! S1 J! S0 J! S/ J! S. J! S- J!S, J!S+ J!S* J!S) J!S( J!S' J!S&  J!S% J S$ J S# J S" J S! J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S J S  J S JS JS JS JS JS J R J R J R J R J R JR JR JR JR JR JR JR  JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR J R J R J R J R J R JR JR JR JR JR JR JR  JR JR JR JR JR JR JR JR JR J R J R J R J R J R JR JR JR JR JR JR JR  JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR J R J R J R J R J R JR JR JR JR JR JR JR  JR J$R J#R J"R J!R J R JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR J R J R J R J R J R JR JR JR JR JR JR JR  JR JR JR JR JR JR JR JR JR~ J R} J R| J R{ J Rz J Ry JRx JRw JRv JRu JRt JRs JRr  JRq JRp JRo JRn JRm J Rl J Rk J Rj J Ri J Rh JRg JRf JRe JRd JRc JRb JRa  JR` JR_ JR^ JR] JR\ JR[ JRZ JRY JRX JRW JRV JRU JRT JRS JRR J RQ J RP J RO J RN J RM JRL JRK JRJ JRI JRH JRG JRF  JRE J1RD J0RC J/RB J.RA J-R@ J,R? J+R> J*R= J)R< J(R; J'R: J&R9 J%R8 J$R7 J#R6 J"R5 J!R4 J R3 JR2 JR1 JR0 JR/ JR. JR- JR, JR+ JR* JR) JR( JR' JR& JR% JR$ JR# JR" JR! J R J R J R J R J R JR JR JR JR JR JR JR  JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR JR J R J R J Q J Q J Q JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ  JQ J Q JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ J Q J Q J Q J Q J Q JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ  JQ J1Q J0Q J/Q J.Q J-Q J,Q J+Q J*Q J)Q J(Q J'Q J&Q J%Q J$Q J#Q J"Q J!Q J Q JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ J Q J Q J Q J Q J Q JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ  JQ JQ J Q J Q J Q J Q J Q JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ  JQ J Q JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ J Q J Q J Q J Q J Q~ JQ} JQ| JQ{ JQz JQy JQx JQw  JQv JQu JQt JQs JQr JQq JQp JQo JQn JQm JQl JQk J Qj J Qi J Qh J Qg J Qf JQe JQd JQc JQb JQa JQ` JQ_  JQ^ J?Q] J>Q\ J=Q[ J JQ= JQ< JQ; JQ: JQ9 JQ8 JQ7 JQ6 JQ5 JQ4 JQ3 JQ2 JQ1 JQ0 JQ/ JQ. JQ- JQ, J Q+ J Q* J Q) J Q( J Q' JQ& JQ% JQ$ JQ# JQ" JQ! JQ  JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ  JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ J Q J Q J Q J Q J Q JQ JQ JQ JQ JQ JQ JQ  JQ J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P  J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P  J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P  J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P  J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P J P  J P JP JP JP JP JP J P J P J P J P J P JP JP JP JP JP JP JP  JP JP JP JP~ JP} JP| JP{ JPz JPy JPx JPw JPv JPu JPt JPs J Pr J Pq J Pp J Po J Pn JPm JPl JPk JPj JPi JPh JPg  JPf JPe J Pd J Pc J Pb J Pa J P` JP_ JP^ JP] JP\ JP[ JPZ JPY  JPX JPW JPV JPU JPT J PS J PR J PQ J PP J PO JPN JPM JPL JPK JPJ JPI JPH  JPG JPF JPE JPD JPC J PB J PA J P@ J P? J P> JP= JP< JP; JP: JP9 JP8 JP7  JP6 JP5 JP4 JP3 JP2 JP1 JP0 JP/ JP. JP- JP, JP+ JP* JP) JP( J P' J P& J P% J P$ J P# JP" JP! JP JP JP JP JP  JP J P J P JP JP JP JP JP JP JP  JP  JP  JP  JP  JP  JP  JP  JP  JP  JP  JP  JP  JP  JP  JP  JP  J P  J P  J O  J O  J O  JO  JO  JO  JO  JO  JO  JO  JO 6O 6O 6O 6O 6O 6O 6O 6O 6O 6 O 6 O 6 O 6 O 6 O 6O 6O 6O 6O 6O 6O 6O  6O 6O 6O 6O 6O 6O 6O 6O 6O 6O 6 O 6 O 6 O 6 O 6 O 6O 6O 6O 6O 6O 6O 6O  6O 6BO 6AO 6@O 6?O 6>O 6=O 6 ,4O= ,4O< ,4O; ,4O:  ,4O9 ,3@O8 ,3?O7 ,3>O6 ,3=O5 ,3 ,,N= ,,N< ,, N; ,, N: ,, N9 ,, N8 ,, N7 ,,N6 ,,N5 ,,N4 ,,N3 ,,N2 ,,N1 ,,N0  ,,N/ ,+ N. ,+ N- ,+ N, ,+ N+ ,+ N* ,+N) ,+N( ,+N' ,+N& ,+N% ,+N$ ,+N#  ,+N" ,*N! ,*N ,*N ,*N ,*N ,*N ,*N ,*N ,*N ,* N ,* N ,* N ,* N ,* N ,*N ,*N ,*N ,*N ,*N ,*N ,*N  ,*N ,)N ,)N ,)N ,)N ,)N ,) N ,) N ,) N ,) N ,) N ,)N ,)N ,)M ,)M ,)M ,)M ,)M  ,)M ,(M ,(M ,(M ,( M ,( M ,( M ,( M ,( M ,(M ,(M ,(M ,(M ,(M ,(M ,(M  ,(M ,'M ,'M ,'M ,'M ,'M ,' M ,' M ,' M ,' M ,' M ,'M ,'M ,'M ,'M ,'M ,'M ,'M  ,'M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M ,& M ,& M ,& M ,& M ,& M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M ,&M  ,&M ,%M ,%M ,%M ,%M ,%M ,%M ,%M ,%M ,% M ,% M ,% M ,% M ,% M ,%M ,%M ,%M ,%M ,%M ,%M ,%M  ,%M ,$ M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$ M ,$ M ,$ M ,$ M ,$ M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M ,$M  ,$M ,#M ,#M ,#M ,#M ,#M ,#M ,# M ,# M ,# M~ ,# M} ,# M| ,#M{ ,#Mz ,#My ,#Mx ,#Mw ,#Mv ,#Mu  ,#Mt ,"Ms ,"Mr ,"Mq ,"Mp ,"Mo ,"Mn ,"Mm ,"Ml ,"Mk ," Mj ," Mi ," Mh ," Mg ," Mf ,"Me ,"Md ,"Mc ,"Mb ,"Ma ,"M` ,"M_  ,"M^ ,!M] ,!M\ ,!M[ ,!MZ ,!MY ,!MX ,!MW ,!MV ,!MU ,!MT ,!MS ,!MR ,!MQ ,! MP ,! MO ,! MN ,! MM ,! ML ,!MK ,!MJ ,!MI ,!MH ,!MG ,!MF ,!ME  ,!MD , ,MC , +MB , *MA , )M@ , (M? , 'M> , &M= , %M< , $M; , #M: , "M9 , !M8 , M7 , M6 , M5 , M4 , M3 , M2 , M1 , M0 , M/ , M. , M- , M, , M+ , M* , M) , M( , M' , M& , M% , M$ , M# , M" , M! , M , M , M , M , M , M , M , M  , M ,(M ,'M ,&M ,%M ,$M ,#M ,"M ,!M , M ,M ,M ,M ,M ,M ,M ,M ,M ,M ,M ,M ,M ,M ,M ,M ,L ,L ,L , L , L , L , L , L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L  ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L , L , L , L , L , L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L  ,L , L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L , L , L , L , L , L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L  ,L ,L ,L ,L ,L , L , L , L , L , L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L  ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L , L , L , L , L , L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L  ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L ,L , L , L , L , L , L ,L ,L ,L~ ,L} ,L| ,L{ ,Lz  ,Ly ,&Lx ,%Lw ,$Lv ,#Lu ,"Lt ,!Ls , Lr ,Lq ,Lp ,Lo ,Ln ,Lm ,Ll ,Lk ,Lj ,Li ,Lh ,Lg ,Lf ,Le ,Ld ,Lc ,Lb ,La ,L` , L_ , L^ , L] , L\ , L[ ,LZ ,LY ,LX TU >|pdXLA5)~~~~~~~~~~~~u~i~]~Q~E~9~-~!~~ }}}}}}}}}}}}z}n}b}V}J}>}2}&}}}||||||||||||s|g|[|O|C|7|+|||{{{{{{{{{{{{w{k{_{T{H{<{0{${{ {zzzzzzzzzzz|zpzdzXzLz@z4z(zzzyyyyyyyyyyyyuyiy]yQyEy9y-y!yy xxxxxxxxxxxxzxnxbxVxJx>x2x&xxxwwwwwwwwwww~wrwfwZwNwBw6w*wwwvvvvvvvvvvvvwvkvavVvKv@v5v*vvv uuuuuuuuuuuu|upuduXuLu@u4u(uuuttttttttttttvtjt^tRtFt:t.t"tt ssssssssssss{soscsWsKs?s3s'sssrrrrrrrrrrrrurir]rQrEr9r-r!rr qqqqqqqqqqqqzqnqbqVqJq>q2q&qqqppppppppppppspgp[pPpDp8p,p ppooooooooooooyomoaoUoIo=o1o%ooonnnnnnnnnnn~nrngn[nOnCn7n+nnnmmmmmmmmmmmmxmlm`mTmHm>m3m(mmmlllllllllllllxlmlblVlJl>l2l&lllkkkkkkkkkkk~krkfkZkNkBk6k*kkkjjjjjjjjjjjjwjkj_jSjGj;j/j#jj iiiiiiiiiiiii{ipieiZiOiDi8i,i iihhhhhhhhhhhhyhmhahUhIh=h1h%hh hggggggggggg~grgfgZgNgBg7g+gggffffffffffffwfkf_fSfGf;f/f#ff eeeeeeeeeeee|epedeXeMeAe5e)eeeddddddddddddvdjd^dRdFd:d.d"dd cccccccccccc{cocccWcKc?c3c)cccbbbbbbbbbbbbbybnbcbXbMbCb8b-b"bb baaaaaaaaaaaa|apadaXaLa@a4a(aaa````````````v`j`^`R`F`:`.`"`` `____________~_s_h_\_P_D_8_,_ __^^^^^^^^^^^^y^m^a^U^I^>^2^&^^^]]]]]]]]]]]]s]g][]O]C]7]+]]]\\\\\\\\\\\\x\l\`\T\H\<\1\%\\ \[[[[[[[[[[[}[q[e[Y[M[C[8[-["[[ [ZZZZZZZZZZZZzZnZbZVZJZ>Z2Z&ZZZYYYYYYYYYYYYsYgY[YOYCY7Y+Y!YY YXXXXXXXXXXXX|XqXfXZXNXBX6X*XXXWWWWWWWWWWWWwWkW_WSWGW;W/W#WW VVVVVVVVVVVVVtViV^VSVHV=V2V'VVVUUUUUUUUUUUU{UoUcUWUKU?U3U'UUUTTTTTTTTTTTTtThT\TPTDT8T.T#TT TSSSSSSSSSSSS}SqSeSYSMSAS5S)SSSRRRRRRRRRRRRwRlRaRVRKR@R5R*RRR QQQQQQQQQQQQQxQlQ`QTQHQJ2J&JJJIIIIIIIIIIIItIhI\IPIDI8I,I IIHHHHHHHHHHHHHtHiH^HSHHH=H2H'HHHGGGGGGGGGGGGtGhG\GQGEG9G-G!GG FFFFFFFFFFFFzFnFbFVFJF>F4F)FFFEEEEEEEEEEEEEyEnEcEXEMEBE7E,E!EE DDDDDDDDDDDDyDmDaDUDID=D1D%DDDCCCCCCCCCCC~CrCfCZCNCCC7C+CCCBBBBBBBBBBBBwBkB_BSBGB;B/B#BB BAAAAAAAAAAA|ApAdAXALA@A4A(AAA@@@@@@@@@@@@t@h@\@P@D@8@,@ @@????????????y?m?a?U?I?=?1?%?? ?>>>>>>>>>>>}>q>e>Y>M>B>6>*>>>============v=j=^=R=F=:=.="== <<<<<<<<<<<<{727&77766666666666~6r6f6Z6N6B666+666555555555555w5k5_5S5G5;5/5#55 444444444444{4o4c4W4K4?434'444333333333333t3h3\3P3D383,3 33222222222222x2l2`2T2H2<202$22 211111111111|1p1d1X1L1@141(111000000000000u0i0]0Q0E090-0!00 ////////////y/n/b/V/J/>/2/&///...........~.r.f.Z.N.B.6.*...------------w-k-_-S-G-;-/-#-- ,,,,,,,,,,,,{,o,c,W,L,@,4,(,,,++++++++++++t+h+\+P+D+8+,+ ++ ************y*m*a*U*I*=*1*%** *)))))))))))})q)f)Z)N)B)6)*)))((((((((((((v(j(^(R(F(:(.("(( ''''''''''''{'o'c'W'K'?'3'''''&&&&&&&&&&&&s&h&\&P&D&8&,& &&%%%%%%%%%%%%x%l%`%T%H%<%0%$%% %$$$$$$$$$$$|$p$d$X$L$A$5$)$$$############u#i#]#Q#E#9#-#!## """"""""""""y"m"a"U"I"="1"%"""!!!!!!!!!!!~!r!f!Z!N!B!6!*!!! v j ^ R G ; / #  {ocWK?3'sg[OC7+xl`TH<0$ |pdXL@4(ui]QE9-! ymaUI=1% }qeYMA5)ui]QE:." znbVJ>2&~rfZNB6*vj^RF:.# {ocWK?5* zodYNC8-"   (^  '^  &^  %^  $^  #^  "^  !^   ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^   ^   ^   ^   ^   ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^  ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^  ^  ^  ^  ^  ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^  ^ B^ A^ @^ ?^ >^ =^ <^ ;^ :^ 9^ 8^~ 7^} 6^| 5^{ 4^z 3^y 2^x 1^w 0^v /^u .^t -^s ,^r +^q *^p )^o (^n '^m &^l %^k $^j #^i "^h !^g  ^f ^e ^d ^c ^b ^a ^` ^_ ^^ ^] ^\ ^[ ^Z ^Y ^X ^W ^V ^U ^T  ^S  ^R  ^Q  ^P  ^O ^N ^M ^L ^K ^J ^I ^H  ^G K^F J^E I^D H^C G^B F^A E^@ D^? C^> B^= A^< @^; ?^: >^9 =^8 <^7 ;^6 :^5 9^4 8^3 7^2 6^1 5^0 4^/ 3^. 2^- 1^, 0^+ /^* .^) -^( ,^' +^& *^% )^$ (^# '^" &^! %^ $^ #^ "^ !^  ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^  ^  ^  ^  ^  ^ ^ ^ ^ ^ ] ] ]  ] .] -] ,] +] *] )] (] '] &] %] $] #] "] !]  ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ]  ]  ]  ]  ]  ] ] ] ] ] ] ] ]  ] 3] 2] 1] 0] /] .] -] ,] +] *] )] (] '] &] %] $] #] "] !]  ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ]  ]  ]  ]  ]  ] ] ] ] ] ] ] ]  ] '] &] %] $] #] "] !]  ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ]  ]  ]  ]~  ]}  ]| ]{ ]z ]y ]x ]w ]v ]u  ]t .]s -]r ,]q +]p *]o )]n (]m ']l &]k %]j $]i #]h "]g !]f  ]e ]d ]c ]b ]a ]` ]_ ]^ ]] ]\ ][ ]Z ]Y ]X ]W ]V ]U ]T ]S  ]R  ]Q  ]P  ]O  ]N ]M ]L ]K ]J ]I ]H ]G  ]F .]E -]D ,]C +]B *]A )]@ (]? ']> &]= %]< $]; #]: "]9 !]8  ]7 ]6 ]5 ]4 ]3 ]2 ]1 ]0 ]/ ]. ]- ], ]+ ]* ]) ]( ]' ]& ]%  ]$  ]#  ]"  ]!  ] ] ] ] ] ] ] ]  ] "] !]  ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ] ]  ]  ]  ]  \  \ \ \ \ \ \ \ \  \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \  \  \  \  \  \ \ \ \ \ \ \ \  \ #\ "\ !\  \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \  \  \  \  \  \ \ \ \ \ \ \ \  \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \  \  \  \  \  \ \ \ \ \ \ \ \  \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \ \  \  \  \  \  \ \ \ \ \ \ \ \  \~ '\} &\| %\{ $\z #\y "\x !\w  \v \u \t \s \r \q \p \o \n \m \l \k \j \i \h \g \f \e \d  \c  \b  \a  \`  \_ \^ \] \\ \[ \Z \Y \X  \W $\V #\U "\T !\S  \R \Q \P \O \N \M \L \K \J \I \H \G \F \E \D \C \B \A \@  \?  \>  \=  \<  \; \: \9 \8 \7 \6 \5 \4  \3  :\2  9\1  8\0  7\/  6\.  5\-  4\,  3\+  2\*  1\)  0\(  /\'  .\&  -\%  ,\$  +\#  *\"  )\!  (\  '\  &\  %\  $\  #\  "\  !\  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  \  [  [  [  [  [  [   [  2[  1[  0[  /[  .[  -[  ,[  +[  *[  )[  ([  '[  &[  %[  $[  #[  "[  ![  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [   [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [   [  *[  )[  ([  '[  &[  %[  $[  #[  "[  ![  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [  [   [  &[~  %[}  $[|  #[{  "[z  ![y  [x  [w  [v  [u  [t    [r  [q  [p  [o  [n  [m  [l  [k  [j  [i  [h  [g  [f  [e  [d  [c  [b  [a  [`  [_  [^  []  [\  [[  [Z   [Y "[X ![W  [V [U [T [S [R  [P [O [N [M [L [K [J [I [H [G [F [E [D  [C  [B  [A  [@  [? [> [= [< [; [: [9 [8  [7 [6 [5 [4 [3 [2 [1 [0 [/ [. [- [, [+ [* [) [( ['  [&  [%  [$  [#  [" [! [ [ [ [ [ [  [ "[ ![  [ [ [ [ [ [ [ [ [ [ [ [ [ [ [ [ [ [ [  [  [  [  [  [ Z Z Z Z Z Z Z  Z 0Z /Z .Z -Z ,Z +Z *Z )Z (Z 'Z &Z %Z $Z #Z "Z !Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z Z  Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z Z  Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z Z Z Z Z Z Z Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z~  Z}  Z|  Z{   Zz   Zy   Zx   Zw   Zv  Zu  Zt  Zs  Zr  Zq  Zp  Zo  Zn Zm Zl Zk Zj Zi  Zh Zg Zf Ze Zd Zc  Zb  Za  Z`  Z_  Z^ Z] Z\ Z[ ZZ ZY ZX ZW  ZV ZU ZT ZS ZR  ZQ  ZP  ZO  ZN  ZM ZL ZK ZJ ZI ZH ZG ZF  ZE  ZD   ZC   ZB   ZA   Z@   Z?  Z>  Z=  Z<  Z;  Z:  Z9  Z8  Z7 Z6 Z5 Z4 Z3 Z2 Z1 Z0 Z/  Z.  Z-  Z,  Z+  Z* Z) Z( Z' Z& Z% Z$ Z#  Z"  Z!  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z   Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z   Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Z  Y  Y  Y  Y  Y   Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y   Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y   Y Y Y Y Y Y Y Y Y Y Y  Y  Y  Y  Y  Y Y Y Y Y Y Y Y  Y Y  Y  Y  Y  Y  Y Y Y Y Y Y Y Y  Y Y Y  Y  Y  Y  Y  Y Y Y Y Y Y Y Y  Y  Y  Y  Y Y Y Y Y Y Y Y  Y Y  Y  Y  Y  Y  Y Y Y Y Y Y Y Y  Y  Y  Y Y Y Y Y Y Y Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y Y Y Y~ Y} Y| Y{ Yz  Yy  Yx  Yw  Yv  Yu  Yt  Ys  Yr  Yq   Yp   Yo   Yn   Ym   Yl  Yk  Yj  Yi  Yh  Yg  Yf  Ye  Yd Yc Yb Ya Y` Y_ Y^ Y] Y\ Y[ YZ  YY  YX  YW  YV  YU YT YS YR YQ YP YO YN  YM  YL  YK   YJ   YI   YH   YG   YF  YE  YD  YC  YB  YA  Y@  Y?  Y> Y= Y< Y; Y: Y9 Y8 Y7  Y6  Y5  Y4  Y3  Y2 Y1 Y0 Y/ Y. Y- Y, Y+  Y* Y) Y(  Y'  Y&  Y%  Y$  Y# Y" Y! Y Y Y Y Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y   Y   Y   Y   Y   Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y  Y Y Y Y Y Y Y  Y  Y  Y  X  X X X X X X X X  X X X X X X X X  X  X  X  X  X X X X X X X X  X  X  X  X  X   X   X   X   X   X  X  X  X  X  X  X  X  X X X X X X X  X  X  X  X  X X X X X X X X  X  X  X  X  X  X X X X X X X X  X  X  X   X   X   X   X   X  X  X  X  X  X  X  X  X X X X X X X X  X  X  X  X  X X X X X X X X  X X X X  X  X  X  X  X X X X X X X X  X~ X} X|  X{  Xz  Xy  Xx  Xw Xv Xu Xt Xs Xr Xq Xp  Xo  Xn  Xm  Xl  Xk  Xj Xi Xh Xg Xf Xe Xd Xc  Xb  Xa  X`  X_  X^ X] X\ X[ XZ XY XX XW  XV  XU  XT  XS  XR  XQ XP XO XN XM XL XK XJ  XI  XH  XG  XF   XE   XD   XC   XB   XA  X@  X?  X>  X=  X<  X;  X:  X9  X8  X7  X6 X5 X4 X3 X2 X1 X0 X/  X.  X-  X, X+ X* X) X( X' X& X%  X$  X#  X" X! X X X X X X  X  X  X  X  X   X   X   X   X   X  X  X  X  X  X  X  X  X  |X  |X  |X  |X  |X  |X  |X  |X  | X  | W  | W  | W  | W  |W  |W  |W  |W  |W  |W  |W  |W r W r W r W r W r W r W r W r W r W r W r W r W r W r W  r W rW r W r W r W r W r W rW rW rW rW rW rW rW  rW rW rW rW rW r W r W r W r W r W rW rW rW rW rW rW rW  rW rW r W r W r W r W r W rW rW rW rW rW rW rW  rW rW rW rW rW rW rW rW rW rW rW rW rW rW rW r W r W r W r W r W rW rW rW rW rW rW rW  rW r W r W r W r W r W rW rW rW rW rW rW rW  rW rW rW r W r W r W r W r W rW rW rW rW rW rW rW  rW rW rW rW~ r W} r W| r W{ r Wz r Wy rWx rWw rWv rWu rWt rWs rWr  rWq  rWp  rWo  r Wn  r Wm  r Wl  r Wk  r Wj  rWi  rWh  rWg  rWf  rWe  rWd  rWc  rWb hWa hW` hW_ hW^ hW] hW\ hW[ hWZ h WY h WX h WW h WV h WU hWT hWS hWR hWQ hWP hWO hWN  hWM h WL hWK hWJ hWI hWH hWG hWF hWE hWD hWC hWB hWA hW@ hW? hW> hW= hW< hW; hW: h W9 h W8 h W7 h W6 h W5 hW4 hW3 hW2 hW1 hW0 hW/ hW.  hW-  hW,  hW+  hW*  hW)  hW(  hW'  hW&  h W%  h W$  h W#  h W"  h W!  hW  hW  hW  hW  hW  hW  hW  hW ^ W ^W ^W ^W ^W ^W ^W ^W  ^W ^ W ^ W ^ W ^ W ^ W ^ W ^ W ^ W ^ W ^ W ^ W ^ W ^ W ^ W ^ W  ^ W ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V  ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V  ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V  ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V  ^ V ^V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^V ^V ^V ^V ^V ^V ^V  ^V ^V ^V ^V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^V ^V ^V ^V ^V ^V ^V  ^V ^ V ^ V ^ V ^V ^V ^V ^V ^V ^V ^V  ^V ^V ^V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^V ^V ^V ^V ^V ^V ^V  ^V ^V ^V ^V ^V ^V ^V ^ V ^ V ^ V ^ V ^ V ^V ^V ^V ^V ^V~ ^V} ^V|  ^V{ ^Vz ^Vy ^Vx ^Vw  ^Vv ^Vu ^Vt ^Vs ^Vr ^Vq ^Vp ^Vo ^Vn ^Vm ^Vl ^ Vk ^ Vj ^ Vi ^ Vh ^ Vg ^Vf ^Ve ^Vd ^Vc ^Vb ^Va ^V`  ^V_  ^ V^  ^ V]  ^ V\  ^V[  ^VZ  ^VY  ^VX  ^VW  ^VV  ^VU  ^VT T VS T VR T VQ T VP T VO T VN T VM T VL T VK T VJ T VI T VH  T VG T -VF T ,VE T +VD T *VC T )VB T (VA T 'V@ T &V? T %V> T $V= T #V< T "V; T !V: T V9 T V8 T V7 T V6 T V5 T V4 T V3 T V2 T V1 T V0 T V/ T V. T V- T V, T V+ T V* T V) T V( T V' T V& T V% T V$ T V# T V" T V! T V T V T V T V T V T V  T V T V T V T V T V T V T V T V T V T V T V T V T V T V T V T V T V T V T V T V T V  T V T V T V T V T V T V T U T U T U T U T U T U T U T U T U T U T U T U T U T U T U T U T U T U T U T U T U  T U TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU T U T U T U T U T U TU TU TU TU TU TU TU  TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU T U T U T U T U T U TU TU TU TU TU TU TU  TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU T U T U T U T U T U TU TU TU TU TU TU TU  TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU TU  )^ 1mth\PD8, ~~~~~~~~~~~~y~m~a~U~I~=~1~%~~ ~}}}}}}}}}}}}}q}e}Y}M}A}5})}}}||||||||||||v|j|^|R|F|:|.|"|| {{{{{{{{{{{{z{n{b{V{J{>{2{&{{{zzzzzzzzzzzzszgz[zOzCz7z+zzzyyyyyyyyyyyywyky_ySyGy;y/y#yy xxxxxxxxxxxx|xpxdxXxLx@x4x(xxxwwwwwwwwwwwwtwhw\wPwDw8w,w wwvvvvvvvvvvvvxvlv`vUvIv=v1v%vv vuuuuuuuuuuu}uqueuYuMuAu5u)uuuttttttttttttvtjt^tRtFt:t.t"tt sssssssssssszsnsbsVsJs>s2s&sssrrrrrrrrrrrrsrgr[rOrCr7r+rrrqqqqqqqqqqqqwqkq_qSqGq;q/q#qq pppppppppppp|pppdpXpLp@p4p(pppooooooooooootoho\oPoDo8o,o oonnnnnnnnnnnnxnln`nTnHnk2k&kkkjjjjjjjjjjj~jsjgj[jOjCj7j+jjjiiiiiiiiiiiiwiki_iSiGi;i/i#ii hhhhhhhhhhhh|hphdhXhLh@h4h(hhhggggggggggggtghg\gPgDg8g,g ggffffffffffffxflf`fTfHf`3`(```_____________x_m_b_W_L_A_6_+_ __ ^^^^^^^^^^^^^t^h^\^P^D^8^,^ ^^]]]]]]]]]]]]x]l]`]T]H]<]0]$]] ]\\\\\\\\\\\|\p\d\Y\M\A\5\)\\\[[[[[[[[[[[[u[i[][Q[E[9[-[![[ ZZZZZZZZZZZZzZnZbZVZJZ>Z2Z&ZZZYYYYYYYYYYY~YrYfYZYNYBY6Y*YYYXXXXXXXXXXXXwXkX_XSXGX;X/X#XX WWWWWWWWWWWW{WoWcWWWKW?W3W'WWWVVVVVVVVVVVVtVhV\VPVDV8V,V VVUUUUUUUUUUUUxUlU`UTUHUG2G&GGGFFFFFFFFFFF~FrFfFZFNFBF6F*FFFEEEEEEEEEEEEvEjE^EREGE;E/E#EE DDDDDDDDDDDD{DoDcDWDKD?D3D'DDDCCCCCCCCCCCCtChC\CPCDC8C,C CCBBBBBBBBBBBBxBlB`BTBHB?2?&???>>>>>>>>>>>>s>g>[>O>C>7>+>>>============w=k=_=T=H=<=0=$== =<<<<<<<<<<<|727&777666666666666s6g6[6O6C676+666555555555555w5k5_5S5G5;5/5#55 544444444444|4p4d4X4L4@444(444333333333333t3h3\3P3D383,3 33222222222222x2l2`2T2H2<202$22 211111111111}1q1e1Y1M1A151)111000000000000u0i0]0Q0E090-0!00 ////////////y/m/a/U/I/=/1/&///...........~.r.f.Z.N.B.6.*...------------v-j-^-R-F-:-.-"-- ,,,,,,,,,,,,,u,j,_,T,I,>,3,(,,,+++++++++++++x+m+b+W+L+A+6+++ ++ *************{*o*c*W*K*?*3*'***))))))))))))s)g)[)P)D)8),) ))((((((((((((x(l(`(T(H(<(0($(( ('''''''''''}'q'e'Y'M'A'5')'''&&&&&&&&&&&&u&i&]&Q&E&9&-&!&& %%%%%%%%%%%%y%m%a%U%I%=%1%%%%%$$$$$$$$$$$~$r$f$Z$N$B$6$*$$$############v#j#^#R#F#:#.#"## """"""""""""{"o"c"W"K"?"3"'"""!!!!!!!!!!!!s!g![!O!C!7!+!!! w k _ S G ; / #  |pdXL@4(th\PD8, xl`TH<0$ }qeYMA5)ui]QE9-! ymaVJ>2&~rfZNB6*vk_SG;/# {ocWK?3'th\PD8, xl`TH<0$ |pdXL@4(ui]QE9-! ym  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g   g  9g  8g  7g  6g  5g  4g  3g  2g  1g  0g  /g  .g  -g  ,g  +g  *g  )g  (g  'g  &g  %g  $g  #g  "g  !g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g   g  *g  )g  (g  'g  &g  %g  $g  #g  "g  !g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g  g~  g}  g|  g{  gz  gy  gx   gw  )gv  (gu  'gt  &gs  %gr  $gq  #gp  "go  !gn  gm  gl  gk  gj  gi  gh  gg  gf  ge  gd  gc  gb  ga  g`  g_  g^  g]  g\  g[  gZ  gY  gX  gW  gV  gU  gT  gS  gR  gQ  gP  gO   gN ;gM :gL 9gK 8gJ 7gI 6gH 5gG 4gF 3gE 2gD 1gC 0gB /gA .g@ -g? ,g> +g= *g< )g; (g: 'g9 &g8 %g7 $g6 #g5 "g4 !g3  g2 g1 g0 g/ g. g- g, g+ g* g) g( g' g& g% g$ g# g" g! g  g  g  g  g  g g g g g g g g  g 5g 4g 3g 2g 1g 0g /g .g -g ,g +g *g )g (g 'g &g %g $g #g "f !f  f f f f f f f f f f f f f f f f f f f  f  f  f  f  f f f f f f f f  f Gf Ff Ef Df Cf Bf Af @f ?f >f =f   f=  f<  f;  f: f9 f8 f7 f6 f5 f4 f3  f2 $f1 #f0 "f/ !f.  f- f, f+ f* f) f( f' f& f% f$ f# f" f! f f f f f f  f  f  f  f  f f f f f f f f  f f f f f f f f f f f f f  f  f  e  e  e e e e e e e e  e  3e  2e  1e  0e  /e  .e  -e  ,e  +e  *e  )e  (e  'e  &e  %e  $e  #e  "e  !e   e  e  e  e  e  e  e  e  e  e  e  e  e  e  e  e  e  e  e   e   e   e   e   e  e  e  e  e  e  e  e  e 5e 4e 3e 2e 1e 0e /e .e -e ,e +e *e )e (e 'e &e %e $e #e "e !e  e e e e e e e e e e e e e e e e e e e  e  e  e  e  e e e e e e e e  e 8e 7e 6e 5e 4e 3e 2e 1e 0e /e .e -e ,e +e *e~ )e} (e| 'e{ &ez %ey $ex #ew "ev !eu  et es er eq ep eo en em el ek ej ei eh eg ef ee ed ec eb  ea  e`  e_  e^  e] e\ e[ eZ eY eX eW eV  eU GeT FeS EeR DeQ CeP BeO AeN @eM ?eL >eK =eJ  0e= /e< .e; -e: ,e9 +e8 *e7 )e6 (e5 'e4 &e3 %e2 $e1 #e0 "e/ !e.  e- e, e+ e* e) e( e' e& e% e$ e# e" e! e e e e e e  e  e  e  e  e e e e e e e e  e &e %e $e #e "e !e  e e e e e e e e d d d d d d d d d d d  d  d  d  d  d d d d d d d d  d /d .d -d ,d +d *d )d (d 'd &d %d $d #d "d !d  d d d d d d d d d d d d d d d d d d d  d  d  d  d  d d d d d d d d  d 0d /d .d -d ,d +d *d )d (d 'd &d %d $d #d "d !d  d d d d d d d d d d d d d d d d d d d  d  d  d  d  d d d d d d d d  d +d *d )d (d 'd &d %d $d #d "d !d~  d} d| d{ dz dy dx dw dv du dt ds dr dq dp do dn dm dl dk  dj  di  dh  dg  df de dd dc db da d` d_  d^ %d] $d\ #d[ "dZ !dY  dX dW dV dU dT dS dR dQ dP dO dN dM dL dK dJ dI dH dG dF  dE  dD  dC  dB  dA d@ d? d> d= d< d; d:  d9 d8 d7 d6 d5 d4 d3 d2 d1 d0 d/ d. d- d, d+ d* d) d( d'  d&  d%  d$  d#  d" d! d d d d d d  d  d d d d d d d d d d d d d d d d d d d  d  d  d  d  d d d c c c c c  c #c "c !c  c c c c c c c c c c c c c c c c c c c  c  c  c  c  c c c c c c c c  c  #c  "c  !c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c   c  ;c  :c  9c  8c  7c  6c  5c  4c  3c  2c  1c  0c  /c  .c  -c  ,c  +c  *c  )c  (c  'c  &c  %c  $c  #c  "c  !c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c  c~  c}  c|  c{  cz   cy  6cx  5cw  4cv  3cu  2ct  1cs  0cr  /cq  .cp  -co  ,cn  +cm  *cl  )ck  (cj  'ci  &ch  %cg  $cf  #ce  "cd  !cc  cb  ca  c`  c_  c^  c]  c\  c[  cZ  cY  cX  cW  cV  cU  cT  cS  cR  cQ  cP  cO  cN  cM  cL  cK  cJ  cI  cH  cG  cF  cE  cD   cC  *cB  )cA  (c@  'c?  &c>  %c=  $c<  #c;  "c:  !c9  c8  c7  c6  c5  c4  c3  c2  c1  c0  c/  c.  c-  c,  c+  c*  c)  c(  c'  c&  c%  c$  c#  c"  c!  c  c  c  c  c  c  c   c  >c  =c  %b= $b< #b; "b: !b9  b8 b7 b6 b5 b4 b3 b2 b1 b0 b/ b. b- b, b+ b* b) b( b' b&  b%  b$  b#  b"  b! b b b b b b b  b ,b +b *b )b (b 'b &b %b $b #b "b !b  b b b b b b b b b b b b b a a a a a a  a  a  a  a  a a a a a a a a  a &a %a $a #a "a !a  a a a a a a a a a a a a a a a a a a a  a  a  a  a  a a a a a a a a  a 4a 3a 2a 1a 0a /a .a -a ,a +a *a )a (a 'a &a %a $a #a "a !a  a a a a a a a a a a a a a a a a a a a  a  a  a  a  a a a a a a a a  a  Pa  Oa  Na  Ma  La  Ka  Ja  Ia  Ha  Ga  Fa  Ea  Da  Ca  Ba  Aa  @a  ?a  >a  =a   a= a<  a;  a:  a9  a8  a7 a6 a5 a4 a3 a2 a1 a0  a/ /a. .a- -a, ,a+ +a* *a) )a( (a' 'a& &a% %a$ $a# #a" "a! !a  a a a a a a a a a a a a a a a a a a a  a  a  a  a  a a a a a a a a  a H` G` F` E` D` C` B` A` @` ?` >` =` <` ;` :` 9` 8` 7` 6` 5` 4` 3` 2` 1` 0` /` .` -` ,` +` *` )` (` '` &` %` $` #` "` !`  ` ` ` ` ` ` ` ` ` ` ` ` ` ` ` ` ` ` `  `  `  `  `  ` ` ` ` ` ` ` `  `  %`  $`  #`  "`  !`  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `   `  ,`  +`  *`  )`  (`  '`  &`  %`  $`  #`  "`  !`  `  `  `  `  `  `  `  `  `~  `}  `|  `{  `z  `y  `x  `w  `v  `u  `t  `s  `r  `q  `p  `o  `n  `m  `l  `k  `j  `i  `h   `g  !`f  `e  `d  `c  `b  `a  ``  `_  `^  `]  `\  `[  `Z  `Y  `X  `W  `V  `U  `T  `S  `R  `Q  `P  `O  `N  `M  `L  `K  `J  `I  `H  `G   `F  4`E  3`D  2`C  1`B  0`A  /`@  .`?  -`>  ,`=  +`<  *`;  )`:  (`9  '`8  &`7  %`6  $`5  #`4  "`3  !`2  `1  `0  `/  `.  `-  `,  `+  `*  `)  `(  `'  `&  `%  `$  `#  `"  `!  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `  `   `  2`  1`  0`  /`  .`  -`  ,`  +`  *`  )`  (`  '`  &`  %`  $`  #`  "`  !`  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _   _ &_ %_ $_ #_ "_ !_  _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _  _  _  _  _  _ _ _ _ _ _ _ _  _ %_ $_ #_ "_ !_  _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _  _  _  _  _  _ _ _ _ _ _ _ _  _ 8_ 7_ 6_ 5_ 4_ 3_ 2_ 1_ 0_ /_ ._ -_ ,_ +_ *_ )_ (_ '_ &_ %_ $_ #_ "_~ !_}  _| _{ _z _y _x _w _v _u _t _s _r _q _p _o _n _m _l _k _j  _i  _h  _g  _f  _e _d _c _b _a _` __ _^  _] +_\ *_[ )_Z (_Y '_X &_W %_V $_U #_T "_S !_R  _Q _P _O _N _M _L _K _J _I _H _G _F _E _D _C _B _A _@ _?  _>  _=  _<  _;  _: _9 _8 _7 _6 _5 _4 _3  _2 )_1 (_0 '_/ &_. %_- $_, #_+ "_* !_)  _( _' _& _% _$ _# _" _! _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _  _  _  _  _  _ _ _ _ _ _ _ _  _ #_ "_ !_  _ _ _ _ _ _ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^  ^  ^  ^  ^  ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^  ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^  ^  ^  ^  ^  ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^  ^  -^  ,^  +^  0s|pdXL@4(~~~~~~~~~~~~u~i~]~Q~E~9~-~!~~ }}}}}}}}}}}}y}m}a}U}I}>}2}&}}}|||||||||||~|r|f|Z|N|B|6|*|||{{{{{{{{{{{{w{k{_{S{G{;{/{#{{ zzzzzzzzzzzz|zpzdzXzLz@z4z(zzzyyyyyyyyyyyytyhy\yPyDy8y,y yyxxxxxxxxxxxxyxmxaxUxIx=x1x%xx xwwwwwwwwwww~wrwfwZwNwBw6w*wwwvvvvvvvvvvvvvvjv^vRvFv:v.v"vv uuuuuuuuuuuu{uoucuWuKu?u3u'uuuttttttttttttstgt[tOtCt7t+tttssssssssssssxsls`sTsHsf2f&fffeeeeeeeeeeeesege[eOeCe7e+eeeddddddddddddwdkd_dSdGd;d/d#dd cccccccccccc|cpcdcXcLc@c4c(cccbbbbbbbbbbbbtbhb\bPbDb8b,b bbaaaaaaaaaaaayamaaaUaIa=a1a%aa a```````````}`q`e`Y`M`A`5`)```____________v_j_^_R_F_:_._"__ ^^^^^^^^^^^^z^n^b^V^J^>^2^&^^^]]]]]]]]]]]]s]g][]O]C]7]+]]]\\\\\\\\\\\\x\l\`\T\H\<\0\$\\ \[[[[[[[[[[[|[p[d[X[L[@[4[([[[ZZZZZZZZZZZZuZiZ]ZQZEZ9Z-Z!ZZ YYYYYYYYYYYYyYmYaYUYIY=Y1Y&YYYXXXXXXXXXXX~XrXfXZXNXBX6X*XXXWWWWWWWWWWWWvWjW^WRWFW;W/W#WW VVVVVVVVVVVV{VoVcVWVKV?V3V'VVVUUUUUUUUUUUUsUgU\UPUDU8U,U UUTTTTTTTTTTTTxTlT`TTTHTQ2Q&QQQPPPPPPPPPPPPsPgP[POPCP7P+PPPOOOOOOOOOOOOwOkO_OSOGO;O/O#OO NNNNNNNNNNNN|NpNdNXNLN@N4N(NNNMMMMMMMMMMMMtMhM\MPMDM8M,M MMLLLLLLLLLLLLyLmLaLULIL=L1L%LL LKKKKKKKKKKK~KrKfKZKNKBK6K*KKKJJJJJJJJJJJJvJjJ^JRJFJ:J.J"JJ IIIIIIIIIIII{IoIcIWIKI?I3I'IIIHHHHHHHHHHHHtHhH\HPHDH8H,H HHGGGGGGGGGGGGxGlG`GUGIG=G1G%GG GFFFFFFFFFFF}FqFeFYFMFAF5F)FFFEEEEEEEEEEEEvEjE^EREFE:E.E"EE DDDDDDDDDDDDzDnDbDVDJD>D2D&DDDCCCCCCCCCCCCsCgC[COCCC7C+CCCBBBBBBBBBBBBwBkB_BUBJB?B4B)BBBAAAAAAAAAAAAAyAnAcAXAMABA7A,A!AA A@@@@@@@@@@@}@q@e@Y@M@A@5@)@@@????????????v?j?^?R?F?:?.?"?? >>>>>>>>>>>>z>n>b>V>J>>>2>'>>>============s=g=[=O=C=7=+===<<<<<<<<<<<424&444333333333333s3g3[3O3C373+333222222222222x2l2`2T2H2<202$22 211111111111}1q1e1Y1M1A151)111000000000000v0j0^0R0F0:0.0"00 ////////////{/o/c/W/K/?/3/'///............s.g.[.O.C.9...#.. .------------~-s-h-]-R-G-<-1-&---,,,,,,,,,,,,x,l,`,T,H,<,0,%,, ,+++++++++++}+q+e+Y+M+A+5+)+++************v*j*^*R*F*:*.*"** ))))))))))))|)p)d)X)L)@)4)()))((((((((((((u(i(](Q(E(9(-(!(( ''''''''''''y'm'a'U'I'='1'%'' '&&&&&&&&&&&~&r&f&Z&N&B&6&*&&&%%%%%%%%%%%%w%k%_%S%G%;%/%#%% $$$$$$$$$$$$|$p$d$X$L$@$4$($$$############t#h#\#P#E#9#-#!## """"""""""""y"m"a"U"I"="1"%"" "!!!!!!!!!!!~!r!f!Z!N!B!6!*!!! v j ^ R F ; / #  |pdXL@4(th\PD8, ymaUI=1% }qeYMA5)ui]QE9-! znbVJ>2&~sh]RG<1&xl`TH<0$ }qeYMB6*vk_SG;/# {pdXL@4(ui]QE9-! znbVJ>2&s  q(  q'  q&  q%  q$  q#   q" q! q q q q q q q q q q  q  q  q  q  q q q q q q q q  q q q q  q  q  q  q  q q q p p p p p  p p p p p p  p  p  p  p  p p p p p p p p  p p p p p p p p p  p  p  p  p  p p p p p p p p  p p p p p p  p  p  p  p  p p p p p p p p  p p p p p p  p  p  p  p  p p p p p p p p  p p p p p  p  p  p  p  p p p p p p p p  p  p  p  p  p  p  p  p  p  p  p  p   p   p   p   p   p  p  p  p  p  p  p  p  p p p p p p p p p~ p} p| p{  pz  py  px  pw  pv pu pt ps pr pq pp po  pn :pm 9pl 8pk 7pj 6pi 5ph 4pg 3pf 2pe 1pd 0pc /pb .pa -p` ,p_ +p^ *p] )p\ (p[ 'pZ &pY %pX $pW #pV "pU !pT  pS pR pQ pP pO pN pM pL pK pJ pI pH pG pF pE pD pC pB pA  p@  p?  p>  p=  p< p; p: p9 p8 p7 p6 p5  p4 (p3 'p2 &p1 %p0 $p/ #p. "p- !p,  p+ p* p) p( p' p& p% p$ p# p" p! p p p p p p p p  p  p  p  p  p p p p p p p p  p  p  p  p  p  p  p  p  p  p  p  p  p   o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o   o  "o  !o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o   o  !o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o   o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o  o   o  o  o  o  o~  o} o| o{ oz oy ox ow ov  ou (ot 'os &or %oq $op #oo "on !om  ol ok oj oi oh og of oe od oc ob oa o` o_ o^ o] o\ o[ oZ  oY  oX  oW  oV  oU oT oS oR oQ oP oO oN  oM oL oK oJ oI oH oG oF  oE  oD  oC  oB  oA o@ o? o> o= o< o; o:  o9  o8  o7  o6  o5  o4 o3 o2 o1 o0 o/ o. o-  o, o+ o* o) o( o' o& o% o$  o#  o"  o!  o  o o o o o o o o  o o o o o o o o o o o  o  o  o  o  o o o o o o o o  o n n n  n  n  n  n  n n n n n n n n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n   n   n   n   n   n  n  n  n  n  n  n  n  n n n n n n n n n n n n n n n  n  n  n  n  n n n n n n n n  n !n  n n n n n n n n n n n n n n n n n n n  n  n  n  n  n n n n n n n n  n n n n n n n n n n n  n  n  n  n  n n n n n n n n  n~  n}  n|  n{  nz  ny  nx  nw  nv  nu  nt  ns  nr  nq   np  no  nn  nm  nl  nk  nj  ni  nh  ng  nf  ne  nd  nc  nb  na  n`  n_  n^  n]  n\   n[  $nZ  #nY  "nX  !nW  nV  nU  nT  nS  nR  nQ  nP  nO  nN  nM  nL  nK  nJ  nI  nH  nG  nF  nE  nD  nC  nB  nA  n@  n?  n>  n=  n<  n;  n:  n9  n8   n7  n6  n5  n4  n3  n2  n1  n0  n/  n.  n-  n,  n+  n*  n)  n(  n'  n&  n%  n$  n#   n"  !n!  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n  n   n 'n &m %m $m #m "m !m  m m m m m m m m m m m m m m m m m m m  m  m  m  m  m m m m m m m m  m m m m m m m m m m m m m  m  m  m  m  m m m m m m m m  m m m m m m m m m m m  m  m  m  m  m m m m m m m m  m m m m m m m m m  m  m  m  m  m m m m m m m m  m m m m m m m m m m m m m  m  m  m  m  m m m m m m m~ m}  m| m{ mz my mx mw mv mu mt ms mr mq mp mo mn mm ml mk mj  mi  mh  mg  mf  me md mc mb ma m` m_ m^  m] m\ m[ mZ mY mX mW mV mU mT mS mR mQ mP mO mN mM  mL  mK  mJ  mI  mH mG mF mE mD mC mB mA  m@   m?  m>  m=  m<  m;  m:  m9  m8  m7  m6  m5  m4  m3  m2  m1  m0  m/  m.  m-   m,   m+   m*   m)   m(  m'  m&  m%  m$  m#  m"  m!  m m m m m m m m m m m m m m m m m m m  m  m  m  m  m m m m m m m m  m ,m +l *l )l (l 'l &l %l $l #l "l !l  l l l l l l l l l l l l l l l l l l l  l  l  l  l  l l l l l l l l  l  l l l l l l l l l l l l l l l l l l l  l  l  l  l  l l l l l l l l  l l l l l l l l l l l l l l l  l  l  l  l  l l l l l l l l  l l l l l l l l l l l l l l l  l  l  l  l  l l l l l l l l  l #l~ "l} !l|  l{ lz ly lx lw lv lu lt ls lr lq lp lo ln lm ll lk lj li  lh  lg  lf  le  ld lc lb la l` l_ l^ l]  l\ l[ lZ lY lX lW lV lU lT lS lR lQ lP lO lN lM lL lK  lJ  lI  lH  lG  lF lE lD lC lB lA l@ l?  l> (l= 'l< &l; %l: $l9 #l8 "l7 !l6  l5 l4 l3 l2 l1 l0 l/ l. l- l, l+ l* l) l( l' l& l% l$ l#  l"  l!  l  l  l l l l l l l l  l &l %l $l #l "l !l  l l l l l l l l l l l l l l l l k k k  k  k  k  k  k k k k k k k k  k )k (k 'k &k %k $k #k "k !k  k k k k k k k k k k k k k k k k k k k  k  k  k  k  k k k k k k k k  k k k k k k k k k k k k k k k k  k  k  k  k  k k k k k k k k  k "k !k  k k k k k k k k k k k k k k k k k k k  k  k  k  k  k k k k k k k k  k (k 'k &k %k $k #k "k !k  k k k~ k} k| k{ kz ky kx kw kv ku kt ks kr kq kp ko kn  km  kl  kk  kj  ki kh kg kf ke kd kc kb  ka )k` (k_ 'k^ &k] %k\ $k[ #kZ "kY !kX  kW kV kU kT kS kR kQ kP kO kN kM kL kK kJ kI kH kG kF kE  kD  kC  kB  kA  k@ k? k> k= k< k; k: k9  k8 k7 k6 k5 k4 k3 k2 k1 k0 k/ k. k- k, k+ k* k)  k(  k'  k&  k%  k$ k# k" k! k k k k  k  4k  3k  2k  1k  0k  /k  .k  -k  ,k  +k  *k  )k  (k  'k  &k  %k  $k  #k  "k  !k  k  k  k  k  k  k  k  k  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j   j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j   j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j   j  0j  /j  .j  -j  ,j  +j  *j  )j  (j  'j  &j  %j  $j  #j  "j  !j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j  j   j  +j  *j  )j~  (j}  'j|  &j{  %jz  $jy  #jx  "jw  !jv  ju  jt  js  jr  jq  jp  jo  jn  jm  jl  jk  jj  ji  jh  jg  jf  je  jd  jc  jb  ja  j`  j_  j^  j]  j\  j[  jZ  jY  jX  jW   jV (jU 'jT &jS %jR $jQ #jP "jO !jN  jM jL jK jJ jI jH jG jF jE jD jC jB jA j@ j? j> j= j< j;  j:  j9  j8  j7  j6 j5 j4 j3 j2 j1 j0 j/  j.    i=   i<   i;   i:   i9  i8  i7  i6  i5  i4  i3  i2  i1 i0 i/ i. i- i, i+ i* i) i( i' i& i%  i$  i#  i"  i!  i i i i i i i i  i i i i i i i i i i i i i i i i i i i  i  i  i  i  i i h h h h h h  h *h )h (h 'h &h %h $h #h "h !h  h h h h h h h h h h h h h h h h h h h  h  h  h  h  h h h h h h h h  h (h 'h &h %h $h #h "h !h  h h h h h h h h h h h h h h h h h h h  h  h  h  h  h h h h h h h h  h h h h h h h h h h h h h h  h  h  h  h  h h h h h h h h  h !h  h h h h h h h h h h h h h h~ h} h| h{ hz hy  hx  hw  hv  hu  ht hs hr hq hp ho hn hm  hl hk hj hi hh hg hf he hd hc hb ha h` h_ h^  h]  h\  h[  hZ  hY hX hW hV hU hT hS hR  hQ hP hO hN hM hL hK hJ hI hH hG hF hE hD hC hB hA h@ h?  h>  h=  h<  h;  h: h9 h8 h7 h6 h5 h4 h3  h2  &h1  %h0  $h/  #h.  "h-  !h,  h+  h*  h)  h(  h'  h&  h%  h$  h#  h"  h!  h  h  h  h  h  h  h  h  h  h  h  h  h  h  h  h  h  h  h  h   h  2h  1h  0h  /h  .h  -h  ,h  +h  *h  )h  (h  'h  &g  %g  $g  #g  "g  !g  g [}qeYMA5)~~~~~~~~~~~~v~j~^~R~F~:~.~"~~ }}}}}}}}}}}}z}n}b}V}J}?}3}'}}}||||||||||||s|g|[|O|D|8|,| ||{{{{{{{{{{{{}{r{g{\{Q{F{;{0{%{{{zzzzzzzzzzzz~zrzfzZzNzBz6z*zzzyyyyyyyyyyyywyky_ySyGy;y/y#yy xxxxxxxxxxxx{xoxcxWxKx@x4x(xxxwwwwwwwwwwwwtwhw\wPwDw8w,w wwvvvvvvvvvvvvyvmvavUvIv=v1v%vv vuuuuuuuuuuu~urufuZuNuBu6u*uuutttttttttttt~tstht]tRtGtL2L'LLLKKKKKKKKKKKKtKhK\KPKDK8K,K KKJJJJJJJJJJJJxJlJ`JTJHJ=J1J%JJ JIIIIIIIIIII}IqIeIYIMIAI5I)IIIHHHHHHHHHHHHuHjH^HRHFH:H.H"HH GGGGGGGGGGGGzGnGbGVGJG>G2G&GGGFFFFFFFFFFFFsFgF[FOFCF7F+FFFEEEEEEEEEEEEwEkE_ESEGE;E0E$EE EDDDDDDDDDDD|DpDdDXDLD@D4D(DDDCCCCCCCCCCCCCwClCaCVCKC@C5C*CCC BBBBBBBBBBBB}BqBeBYBMBAB5B)BBBAAAAAAAAAAAAvAjA^ARAFA:A.A"AA @@@@@@@@@@@@{@o@c@W@K@?@3@'@@@????????????t?h?\?P?D?8?,? ?? ?>>>>>>>>>>>>|>q>f>[>P>E>:>/>$>>>============s=g=[=O=C=7=+===<<<<<<<<<<<626&666555555555555s5g5[5O5C575+555444444444444x4l4`4T4H4<404$44 433333333333}3q3e3Y3M3A353)333222222222222{2p2e2Z2O2D292.2#2221111111111111u1j1_1T1I1>131(1110000000000000x0m0c0X0M0B070,0!00 0////////////{/o/c/W/K/?/3/'///............s.g.[.O.C.7.,. ..------------x-l-`-T-H-<-0-%-- -,,,,,,,,,,,~,r,f,Z,N,B,6,*,,,++++++++++++w+k+_+S+G+;+0+$++ +***********|*p*e*Y*M*A*5*)***))))))))))))v)j)^)R)F):).)")) (((((((((((({(o(c(W(L(@(4(((((''''''''''''t'i']'Q'E'9'-'!'' &&&&&&&&&&&&z&n&b&V&J&>&2&&&&&%%%%%%%%%%%%s%g%[%O%C%7%+%%%$$$$$$$$$$$$x$m$a$U$I$=$1$%$$ $###########}#r#f#Z#N#B#6#*###""""""""""""w"k"_"S"G";"/"#"" !!!!!!!!!!!!|!p!d!X!L!@!4!(!!! u i ] Q E 9 - !  znbVJ>2&sg[OC7+ y y y y y y y~ y}  y|  y{  yz  yy  yx yw yv yu yt ys yr yq  yp yo yn ym yl yk yj yi yh yg yf ye yd yc yb  ya  y`  y_  y^  y] y\ y[ yZ yY yX yW yV  yU yT yS  yR  yQ  yP  yO  yN yM yL yK yJ yI yH yG  yF yE yD yC yB yA y@ y? y>  y=  y<  y;  y:  y9 y8 y7 y6 y5 y4 y3 y2  y1 y0 y/ y. y- y, y+ y* y) y( y' y&  y%  y$  y#  y"  y! y y y y y y y  y y y y y y  y  y  y  y  y y y y y y y y  y y y y y y y y x  x  x  x  x  x x x x x x x x  x  x x x x x x x x  x x x x x x x x  x  x  x  x  x x x x x x x x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x   x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x   x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x   x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x   x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x  x   x  x~  x}  x|  x{  xz xy xx xw xv xu xt xs  xr xq xp xo xn  xm  xl  xk  xj  xi xh xg xf xe xd xc xb  xa x` x_ x^ x]  x\  x[  xZ  xY  xX xW xV xU xT xS xR xQ  xP xO  xN  xM  xL  xK  xJ xI xH xG xF xE xD xC  xB  xA  x@  x? x> x= x< x; x: x9 x8  x7 x6 x5 x4 x3 x2 x1 x0 x/ x.  x-  x,  x+  x*  x) x( x' x& x% x$ x# x"  x! x x x x x x x x x x x x x x x x  x  x  x  x  x x x x x x x x  x  x  x  x  x  w  w  w   w   w   w   w   w  w  w  w  w  w  w  w  w  w  w  w  w  w  w  w  w  w  w  w  w   w   w   w   w   w  w  w  w  w  w  w  w  w  w  w   w   w   w   w   w  w  w  w  w  w  w  w  w   w   w   w   w   w  w  w  w  w  w  w  w  w w w w w w w w w  w  w  w  w  w w w w w w w w  w w w w w w w w w  w  w  w  w  w w w w w w w w  w w w w w w w w w w w w  w  w  w  w  w w w w~ w} w| w{ wz  wy wx ww wv wu wt ws wr wq wp wo wn wm wl wk wj wi  wh  wg  wf  we  wd wc wb wa w` w_ w^ w]  w\   w[   wZ  wY  wX  wW  wV  wU  wT  wS  wR wQ wP wO wN wM  wL  wK  wJ  wI  wH wG wF wE wD wC wB wA  w@ w? w> w= w< w; w: w9 w8 w7  w6  w5  w4  w3  w2 w1 w0 w/ w. w- w, w+  w*  w)  w(  w'  w&  w%  w$  w#  w"   w!   w   w   w   w  w  w  w  w  w  w  w  w w  w  w  w  w  w w w w w w w w  w w w w w w w  w  v  v  v  v v v v v v v v  v v v v v v v v v v  v  v  v  v  v v v v v v v v  v v v v v v v v v v v v v  v  v  v  v  v v v v v v v v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v   v   v   v   v   v  v  v  v  v  v  v  v  v v v v v v v v  v  v  v  v  v v v v v v v v  v v v v v  v  v  v  v  v v v v v v v v  v v v v v v  v  v  v  v~  v} v| v{ vz vy vx vw vv  vu vt vs vr vq vp vo vn vm vl vk vj vi vh  vg  vf  ve  vd  vc vb va v` v_ v^ v] v\  v[  vZ  vY  vX  vW  vV  vU  vT  vS  vR  vQ  vP  vO  vN  vM   vL   vK   vJ   vI   vH  vG  vF  vE  vD  vC  vB  vA  v@  v?  v>  v=  v<  v;  v:  v9  v8  v7  v6  v5  v4  v3  v2  v1  v0  v/  v.  v-  v,  v+  v*  v)  v(   v'  v&  v%  v$  v#  v"  v!  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v  v   v  (v  'v  &v  %v  $v  #v  "v  !v  v  v  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u   u  'u  &u  %u  $u  #u  "u  !u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u   u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u   u  u  u  u  u  u u u u u u u u  u u u u u u u u u u u u u u u u  u  u  u  u  u~ u} u| u{ uz uy ux uw  uv uu ut us ur uq up uo  un  um  ul  uk  uj ui uh ug uf ue ud uc  ub ua  u`  u_  u^  u]  u\ u[ uZ uY uX uW uV uU  uT uS uR uQ  uP  uO  uN  uM  uL uK uJ uI uH uG uF uE  uD uC uB uA u@ u? u>  u=  u<  u;  u:  u9 u8 u7 u6 u5 u4 u3 u2  u1 u0 u/ u. u- u,  u+  u*  u)  u(  u' u& u% u$ u# u" u! u  u  u   u   u   u   u   u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u  u   u   u   u   u   u  t  t  t  t  t  t  t  t vt vt v t v t v t v t v t vt vt vt vt vt vt vt  vt vt vt v t v t v t v t v t vt vt vt vt vt vt vt  vt  vt  vt  vt  v t  v t  v t  v t  v t  vt  vt  vt  vt  vt  vt  vt  vt lt lt lt lt lt lt lt lt lt l t l t l t l t l t lt lt lt lt lt lt lt  lt lt lt lt lt l t l t l t l t l t lt lt lt lt lt lt lt  lt lt lt lt lt lt lt lt lt lt lt lt lt lt l t l t l t l t l t lt lt lt lt lt lt lt  lt  lt  lt  lt  lt  lt  l t  l t  l t  l t  l t  lt~  lt}  lt|  lt{  ltz  lty  ltx  ltw btv btu btt bts btr btq btp bto b tn b tm b tl b tk b tj bti bth btg btf bte btd btc  btb bta bt` bt_ bt^ bt] bt\ bt[ btZ btY btX btW btV b tU b tT b tS b tR b tQ btP btO btN btM btL btK btJ  btI btH btG btF b tE b tD b tC b tB b tA bt@ bt? bt> bt= bt< bt; bt:  bt9 bt8 bt7 bt6 b t5 b t4 b t3 b t2 b t1 bt0 bt/ bt. bt- bt, bt+ bt*  bt) bt( bt' b t& b t% b t$ b t# b t" bt! bt bt bt bt bt bt  bt  bt  bt  bt  bt  bt  bt  bt  b t  b t  b t  b t  b t  bt  bt  bt  bt  bt  bt  bt  bt Xt Xt Xt Xt Xt X t X s X s X s X s Xs Xs Xs Xs Xs Xs Xs  Xs Xs Xs Xs Xs X s X s X s X s X s Xs Xs Xs Xs Xs Xs Xs  Xs  X s  X s  X s  X s  Xs  Xs  Xs  Xs  Xs  Xs  Xs  Xs Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns N s N s N s N s N s Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns  Ns Ns Ns Ns Ns Ns N s N s N s N s N s Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns  Ns N s N s N s N s N s Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns  Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns N s N s N s N s N s Ns Ns Ns Ns Ns Ns Ns  Ns  N s  N s  Ns  Ns  Ns  Ns  Ns  Ns  Ns  Ns~ Ds} Ds| Ds{ Dsz Dsy D sx D sw D sv D su D st Dss Dsr Dsq Dsp Dso Dsn Dsm  Dsl Dsk Dsj Dsi Dsh Dsg Dsf Dse Dsd Dsc Dsb Dsa Ds` D s_ D s^ D s] D s\ D s[ DsZ DsY DsX DsW DsV DsU DsT  DsS DsR DsQ DsP DsO DsN DsM DsL DsK DsJ DsI D sH D sG D sF D sE D sD DsC DsB DsA Ds@ Ds? Ds> Ds=  Ds<  Ds;  Ds:  Ds9  Ds8  Ds7  Ds6  Ds5  Ds4  Ds3  Ds2  Ds1  Ds0  Ds/  Ds.  Ds-  Ds,  D s+  D s*  D s)  D s(  D s'  Ds&  Ds%  Ds$  Ds#  Ds"  Ds!  Ds  Ds :s :s :s :s :s :s :s :s :s :s : s : s : s : s : s :s :s :s :s :s :s :s  :s :s :s :s :s :s :s :s :s : r : r : r : r : r :r :r :r :r :r :r :r  :r :r :r :r :r :r :r :r :r :r :r :r :r :r :r :r :r :r : r : r : r : r : r :r :r :r :r :r :r :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  : r  : r  : r  : r  : r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r  :r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0 r 0 r 0 r 0 r 0 r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r  0r 0!r 0 r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0 r 0 r 0 r 0 r 0 r 0r 0r 0r 0r 0r 0r 0r  0r~ 0 r} 0r| 0r{ 0rz 0ry 0rx 0rw 0rv 0ru 0rt 0rs 0rr 0rq 0rp 0ro 0rn 0rm 0rl 0rk 0 rj 0 ri 0 rh 0 rg 0 rf 0re 0rd 0rc 0rb 0ra 0r` 0r_  0r^ 0r] 0r\ 0r[ 0rZ 0rY 0rX 0rW 0rV 0 rU 0 rT 0 rS 0 rR 0 rQ 0rP 0rO 0rN 0rM 0rL 0rK 0rJ  0rI 0rH 0rG 0rF 0rE 0rD 0rC 0rB 0rA 0r@ 0 r? 0 r> 0 r= 0 r< 0 r; 0r: 0r9 0r8 0r7 0r6 0r5 0r4  0r3  0r2  0r1  0r0  0r/  0r.  0r-  0r,  0r+  0r*  0r)  0 r(  0 r'  0 r&  0 r%  0 r$  0r#  0r"  0r!  0r  0r  0r  0r  0r &r &r &r &r &r & r & r & r & r & r &r &r &r &r &r &r &r  &r &r &r &r &r &r &r &r &r &r &r &q &q &q & q & q & q & q & q &q &q &q &q &q &q &q  &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q & q & q & q & q & q &q &q &q &q &q &q &q  &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q &q & q & q & q & q & q &q &q &q &q &q &q &q  &q &q &q &q &q &q &q &q &q & q & q & q & q & q &q &q &q &q &q &q &q  &q  &q  &q  &q  &q  &q  &q  &q  &q  &q  &q  &q  & q  & q  & q  & q  & q  &q  &q  &q  &q  &q  &q  &q  &q  q  q  q  q  q  q  q  q  q~  q}  q|  q{  qz   qy  qx  qw  qv  qu  qt  qs  qr  qq  qp  qo  qn  qm  ql  qk  qj  qi  qh  qg  qf  qe   qd  !qc  qb  qa  q`  q_  q^  q]  q\  q[  qZ  qY  qX  qW  qV  qU  qT  qS  qR  qQ  qP  qO  qN  qM  qL  qK  qJ  qI  qH  qG  qF  qE  qD   qC  qB  qA  q@  q?  q>  q=  q<  q;  q:  q9  q8  q7  q6  q5  q4  q3  q2   q1  q0  q/  q.  q-  q,  q+  q*